برگزیده تفسیر نمونه جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه:مکارم شیرازی، ناصر، 1305 -

عنوان قراردادی:تفسیر نمونه .برگزیده

عنوان و نام پديدآور:برگزیده تفسیر نمونه/ تنظیم و تحقیق احمدعلی بابائی؛ زیر نظر مکارم شیرازی.

مشخصات نشر:تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 - 1376.

مشخصات ظاهری: 5 ج.

شابک:دوره 964-440-046-1 : ؛ ج.1،چاپ پانزدهم: 964-440-041-0 ؛ ج.2، چاپ هفدهم 964-440-042-9 : ؛ ج.3، چاپ پانزدهم 964-440-043-7 : ؛ ج.4، چاپ هفدهم 964-440-044-5 : ؛ ج.5، چاپ شانزدهم: 964-440-045-3

وضعیت فهرست نویسی:برون سپاری

يادداشت:ص. ع. به انگلیسی: Ahmad Alibabaee. A summary of Tafseer - e - Nemoona.

يادداشت:ج. 1-4 (چاپ پانزدهم: 1384).

يادداشت:ج.4 (چاپ هجدهم: 1386).

يادداشت:ج.1- 5 (چاپ شانزدهم: 1384).

يادداشت:ج. 2 - 5 (چاپ هفدهم: 1385).

مندرجات:ج. 1. جزء یکم تا هشتم قرآن مجید.- ج. 2. جزء نهم تا پانزدهم قرآن مجید.- ج. 3. جزء پانزدهم تا بیست و دوم قرآن مجید.- ج. 4. تفسیر سوره های: سبا - فاطر - یس - صافات - ص - زمر - مومن - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه - احقاف - محمد - فتح - حجرات - ق - ذاریات - طور - نجم.- ج. 5. جزء بیست و هفتم تا سی ام قرآن مجید.

موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14

شناسه افزوده:علی بابائی، احمد، 1344 -

رده بندی کنگره:BP98/م7ت701225 1374

رده بندی دیویی:297/179

شماره کتابشناسی ملی:م 74-1623

اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل

ص: 1

پیش گفتار

بزرگ ترین سرمایه ما مسلمانان قرآن مجید است. معارف، احکام، برنامه زندگی، سیاست اسلامی، راه به سوی قرب خدا، همه و همه را در این کتاب بزرگ آسمانی می یابیم. بنابراین وظیفه هر مسلمان است که با این کتاب بزرگ دینی خود روز به روز آشناتر شود . این از یک سو.

از سوی دیگر آوازه اسلام که بر اثر بیداری مسلمین در عصر ما و به خصوص بعد از انقلاب اسلامی در سراسر جهان پیچیده است حس کنجکاوی مردم غیر مسلمان جهان را برای آشنایی بیشتر با این کتاب آسمانی برانگیخته است. به همین دلیل، در حال حاضر از همه جا تقاضای ترجمه و تفسیر قرآن به زبانهای زنده دنیا می رسد که هرچند متأسفانه پاسخگوی این تقاضاها نیست ولی به هر حال باید در سایه تلاش و کوشش، خود را برای برآوردن این نیازها آماده کنیم.

خوشبختانه حضور قرآن در زندگی مسلمانان جهان و به خصوص در محیط کشور ما روز به روز افزایش می یابد. قاریان بزرگ، حافظان ارجمند و مفسران آگاه در جامعه امروز ما بحمد الله کم نیستند. رشته تخصصی تفسیر در حوزه علمیه قم به صورت یکی از رشته های تخصصی در آمده و متقاضیان بسیاری دارد. درس تفسیر نیز از دروس رسمی حوزه ها و از مواد امتحانی است. و در همین راستا تفسير نمونه نوشته شد که تفسیری سلیس و روان و در عین حال پر محتوا و ناظر به مسائل روز و نیازهای زمان است و شاید یکی از دلایل گسترش سريع آن همین اقبال

ص: 1

عمومی مردم به قرآن مجید است.

گرچه برای تهیه این تفسیر به اتفاق گروهی از فضلای گرامی حوزه علميه قم دانشمندان و حجج اسلام آقایان: محمدرضا آشتیانی، محمدجعفر امامی، داوود الهامی، اسدالله ایمانی، عبدالرسول حسنی، سید حسن شجاعی، سید نورالله طباطبائی، محمود عبداللهی، محسن قرائتی و محمد محمدی در مدت پانزده سال زحمات زیادی کشیده شد، ولی با توجه به استقبال فوق العاده ای که از سوی تمام قشرها، حتی برادران اهل تسن از آن به عمل آمد، تمام خستگی تهیه آن برطرف گشت و این امید در دل دوستان به وجود آمد که إن شاء الله اثری است مقبول در پیشگاه خدا.

متن فارسی این تفسیر ده ها بار چاپ و منتشر گردیده، ترجمه کامل آن به زبان اردو در 27 جلد بارها به چاپ رسیده، ترجمه کامل آن به زبان عربی به نام تفسير الأمثل در بیروت چاپ شده و در نقاط مختلف کشورهای اسلامی انتشار یافته و ترجمه انگلیسی آن نیز هم اکنون در دست تهیه است که امیدواریم به زودی در افق مطبوعات اسلامی ظاهر گردد.

بعد از انتشار تفسیر نمونه گروه زیادی خواهان نشر «خلاصه آن شدند چرا که مایل بودند بتوانند در وقت کوتاه تر و با هزینه کمتر با محتوای اجمالی آیات و شرح فشرده ای از آنها آشنا شوند و در عین حال در بعضی از کلاسها که تفسیر قرآن مورد توجه است، به عنوان متن درسی از آن بهره گیری شود.

این درخواست مکرر ما را بر آن داشت به فکر تلخیص تمام دوره 27 جلدی تفسیر نمونه در پنج جلد بیفتیم که البته کار آسانی نبود. از این رو مدتی درباره آن مطالعه و برنامه ریزی شد و بررسیهای لازم به عمل آمد تا اینکه فاضل محترم جناب مستطاب آقای احمد علی بابائی که سابقه فعالیت و پشتکار و محسن سلیقه ایشان در تهیه فهرست موضوعی تفسیر نمونه بر ما روشن و مسلم بود، عهده دار انجام این مهم گردید و نتیجه آن پس از سه سال کار مستمر شبانه روزی به وسیله ایشان زیر عنوان برگزیده تفسیر نمونه به ثمر رسید.

ص: 2

برگزیده تفسیر نمونه / ج اول

(4 |

این جانب نیز با فکر قاصر خود بارها بر نوشته های ایشان نظارت کردم و در مواردی که نیاز به راهنمایی بود در حد توان مسائل لازم را تذکر دادم و در مجموع فکر می کنم بحمدالله اثری ارزنده و پربار به وجود آمده که هم قرآن با ترجمه ای سلیس را در بر دارد و هم تفسير فشرده و گویایی است برای کسانی که می خواهند با یک مراجعه سریع از تفسیر آیات آگاه شوند.

در خاتمه به نوبه خود از زحمات بی دریغ ایشان تشکر و قدردانی می کنم و امیدوارم این خلاصه و فشرده که گزیده ای است از قسمتهای حساس و حدیث مجملی از آن مفضل، مورد قبول اهل نظر و عموم قشرهای علاقه مند به قرأن واقع گردد و ذخیره ای برای همه ما در اليوم الجزاءه باشد.

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی 13 رجب 1414 روز میلاد مسعود امیرمؤمنان علی (ع)

مطابق با

1392/10/6

ص: 3

سوره فاتحه (حمد)

اشاره

این سوره در مکه نازل شده و دارای هفت آیه است

ویژگیهای سوره حمد - 1. این سوره با سوره های دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنی دارد زیرا در این سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است.

سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز و با ابراز ایمان به مبدأ و معاد خداشناسی و ایمان به رستاخيز) ادامه و با تقاضاها و نیازهای بندگان پایان می گیرد.

2. سوره حمد اساس قرآن است. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: والحمد أم القرآن» و این به هنگامی بود که جابر بن عبدالله انصاری خدمت پیامبر (ص) رسید. حضرت به او فرمود: «آیا برترین سوره ای را که خدا در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم؟ جابر عرض کرد: آری. پدر و مادرم به فدایت باد به من تعليم کن. پیامبر (ص) سوره حمد را که «ام الکتاب» است به او آموخت. سپس افزود: «این سوره شفای هر دردی است مگر مرگ.

وام» به معنی اساس و ریشه است. به همین دلیل، ابن عباس مفسر معروف می گوید: هر چیزی اساس و شالوده ای دارد... اساس و زیربنای قرآن، سوره حمد است.

3. در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر (ص) معرفی شده و در برابر همه قرآن قرار گرفته است. در آیه 78 سوره حجر می فرماید: «ما به تو سورۂ حمد و قرآن عظیم دادیم.

ص: 4

برگزیده تفسیر نمونه / ج اول

(6|

محتوای سوره حمد - این سوره از یک نظر به دو بخش تقسیم می شود: بخشی از حمد و ثنای خدا سخن می گوید و بخشی از نیازهای بنده.

در حدیثی پیامبر (ص) فرمود: «خداوند متعال فرموده: من سوره حمد را میان خود و بندهام تقسیم کردم، نیمی برای من و نیمی از آن برای بنده من است و بنده من حق دارد هرچه را می خواهد از من بخواهد. هنگامی که بنده می گوید «بسم الله الرحمن الرحیم»، خداوند می فرماید: بنده ام به نام من آغاز کرد و بر من است که کارهای او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت گردانم.

و هنگامی که می گوید «الحمد لله رب العالمين ، خداوند می فرماید: بنده ام مرا ستایش کرد و دانست نعمتهایی را که دارد از ناحيه من است، من نیز بلاها را از او دور کردم. گواه باشید که نعمتهای سرای آخرت را بر نعمتهای دنیای او می افزایم و بلاهای آن جهان را از او دفع می کنم همانگونه که بلاهای دنیا را دفع کردم.

و هنگامی که می گوید « الرحمن الرحيم»، خداوند می فرماید: بندهام گواهی داد که من رحمان و رحیم هستم. گواه باشید بهره او را از رحمتم فراوان می کنم و سهم او را از عطایم افزون می سازم

و هنگامی که می گوید «مالک یوم الدين»، خداوند می فرماید: گواه باشید، همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حساب او را آسان می کنم، حسناتش را می پذیرم و از سیئات او می گذرم.

و هنگامی که می گوید «ایاک نعبد»، خداوند می فرماید: بنده ام تنها مرا می پرستد. من شما را گواه می گیرم بر این عبادت خالص، ثوابی به او می دهم که کسانی که مخالف این بودند به حال او غبطه خورند.

و هنگامی که می گوید «ایاک نستعین ، خداوند می فرماید: بنده ام از من یاری جسته و به من پناه آورده، گواه باشید او را در کارهایش کمک می کنم، در سختی ها به فریادش می رسم و در روز پریشانی دستش را می گیرم.

و هنگامی که می گوید «إهدنا الصراط المستقیم - تا آخر سوره - خداوند

ص: 5

می فرماید: این تقاضای بنده ام پذیرفته است و او هر چه می خواهد از من بخواهد که اجابت خواهم کرد و آنچه امید دارد به او می بخشم و از آنچه بیم دارد، او را ایمن می سازم.

در فضیلت این سوره از پیامبر (ص) روایت شده است: «هر مسلمانی سورۂ حمد را بخواند پاداش او به اندازه کسی است که دو سوم قرآن را خوانده.»

و طبق نقل دیگری، پاداش کسی است که همه قرآن را خوانده باشد و گویی به هر فردی از مردان و زنان مؤمن هدیه ای فرستاده است.

تلاوت سوره حمد به انسان روح و ایمان می بخشد، او را به خدا نزدیک می کند، صفای دل و روحانیت می آفریند، اراده انسان را قوی و تلاش او را در راه خدا و خلق افزون می سازد و میان او و گناه فاصله می افکند. از این رو در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: «شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد: نخستین بار روزی بود که از درگاه خداوند رانده شد سپس هنگامی که از بهشت به زمین تنژل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد (ص) بعد از فترت پیامبران و آخرین بار زمانی بود که سوره حمد نازل شد.»

چرا نام این سوره فاتحة الكتاب است - «فاتحة الكتاب» به معنی آغازگر کتاب (قرآن) است. از روایات استفاده می شود که این سوره در زمان خود پیامبر (ص) نیز به همین نام شناخته می شد.

از اینجا دریچه ای به سوی مسأله مهمی از مسائل اسلامی گشوده می شود. برخلاف آنچه در میان گروهی مشهور است که قرآن در عصر پیامبر (ص) به صورت پراکنده بود بعد و در زمان ابو بكر يا عمر یا عثمان جمع آوری شد، قرآن در زمان پیامبر (ص) به همین شکل جمع آوری شده بود و سرآغاز آن سوره حمد بوده است. مدارک متعددی وجود دارد که قرآن به صورت مجموعه ای که امروز در دست ماست، در عصر پیامبر (ص) و به فرمان او جمع آوری شده بود.

على بن ابراهيم از امام صادق (ع) روایت کرده که رسول خدا(ص) به علی (ع) فرمود: «قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراکنده است، آن را جمع آوری

ص: 6

کنید..»

بعد می افزاید: علی (ع) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زردرنگی جمع آوری نمود سپس بر آن مهر زد.

حدیث مشهور ثقلین که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند که پیامبر (ص) فرمود: من از میان شما می روم و دو چیز گرانبها را به یادگار می گذارم: کتاب خدا و خاندانم.» نشان می دهد که قرآن به صورت یک کتاب جمع آوری شده بود.

و اینکه در میان گروهی از دانشمندان معروف است که قرآن پس از پیامبر جمع آوری شده به وسیله علی (ع) یا افراد دیگر باید گفت قرآنی که علی (ع) جمع آوری کرد تنها قرآن نبود بلکه مجموعه ای از قرآن، تفسیر و شأن نزول آیات و مانند آن بود.

آيه 1

* (آيه 1)-مرسوم است که مردم جهان هر کار مهم و پرارزشی را به نام بزرگی از بزرگان آغاز می کنند. یعنی آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط می دهند. آیا بهتر نیست که برای پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات، آن را به وجود پایدار و جاودانی ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد؟ از میان وجودها، آنکه ازلی و ابدی است تنها ذات پاک خداست. به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و از او استمداد نمود. بدین رو در نخستین آیه قرآن می گوییم: « به نام خداوند بخشنده بخشایشگر» (بسم الله ال من الحيم).

این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد بلکه باید از نظر واقعیت و معنی با او پیوند داشته باشد چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار می دهد و از هرگونه انحراف باز می دارد. به همین خاطر در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم: «كل أمر ذي بال لم يذكر فيه اسم الله فهو أبت» (هر کار مهمی که با نام خدا آغاز نشود، بی فرجام است.) |

امام باقر (ع) فرمود: «سزاوار است هنگامی که کاری را شروع می کنیم، چه

ص: 7

برگزیده تفسیر نمونه / ج اول

(9 |

بزرگ باشد چه کوچک، بسم الله بگوییم تا پر برکت باشد.» |

کوتاه سخن اینکه، پایداری و بقای عمل بسته به ارتباطی است که با خدا دارد. به همین مناسبت، خداوند به پیامبر دستور می دهد که وظیفه خطیر تبلیغ اسلام را با نام خدا آغاز کند. «إقرا باشم ربك» (علق (1).

و حضرت نوح هنگام سوار شدن بر کشتی، برای پیروزی بر مشکلات، به یاران خود دستور می دهد که در موقع حرکت و توقف کشتی «بسم الله» بگویند. (هود/41 و 48). آنها نیز این سفر پر مخاطره را با موفقیت و پیروزی پشت سر گذاشتند.

و سلیمان در نامه ای که به ملکه سبا می نویسد، سرآغاز آن را «بسم الله» قرار

روی همین اصل، تمام سوره های قرآن با «بسم الله» آغاز می شود تا هدف اصلی از آغاز تا پایان با موفقیت و پیروزی و بدون شکست انجام شود. فقط سورۂ توبه بسم الله در آغاز آن ندارد چرا که این سوره با اعلان جنگ به جنایتکاران مكه و پیمان شکنان شروع شده و این با توصیف خداوند به رحمان و رحیم سازگار نیست.

نکته ها:

.. آیا بسم الله جزء سوره است . در میان دانشمندان و علمای شیعه اختلافی نیست که بسم الله جزء سورۂ حمد و همه سوره های قرآن است. ثبت بسم الله در آغاز سوره ها گواه زنده این امر است زیرا می دانیم در متن قرآن چیزی اضافه نوشته نشده و ذکر « بسم الله» در آغاز سوره ها از زمان پیامبر (ص) تاکنون معمول بوده است.

به علاوه، سیره مسلمانان همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن، بسم الله را در آغاز هر سوره می خواندند. به تواتر نیز ثابت شده که پیامبر (ص) آن را تلاوت می فرمود. چگونه ممکن است چیزی جزو قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت نمایند؟

به هر حال، مسأله آن قدر روشن است که می گویند: یک روز معاویه . در

ص: 8

دوران حکومتش - در نماز جماعت بسم الله را نگفت، بعد از نماز جمعی از مهاجران و انصار فریاد زدند: أشرفت أم سیت؟ (آیا - بسم الله را به دزدیدی یا فراموش کردی؟)

2. الله جامع ترین نام خداوند به بررسی نامهای خداکه در قرآن مجید یا سایر منابع اسلامی آمده، نشان می دهد که هر کدام از آن یک بخش خاص از صفات خدا را منعکس می سازد. تنها نامی که جامع صفات جلال و جمال است، «الله می باشد. به همین دلیل، اسماء دیگر خداوند غالبا به عنوان صفت برای کلمه «الله» گفته می شود. به عنوان نمونه

غفور» و «رحيم» که به جنبه آمرزش خداوند اشاره می کند ( فَأِنَّ اللَّه غَفُورُ رَجيمُ) (بقره (226).

سمیع» اشاره به آگاهی او از مسموعات و «عليم» اشاره به آگاهی او از همه چیز است (فإن الله سميع عليم) (بقره/227).

و از آنجا که «الله» جامع ترین اسماء خداوند می باشد، در یک آیه بسیاری از این اسماء وصف «الله» قرار گرفته است: «هُوَ اللَّه الَّذِي لا اِلهَ إلّا هُوَ المَلُك القُدُّوسُ السَلامُم المُؤمِنُ المُهَيمِنُ العَزِيزُ الجَبَّارُ المُتَكَبِرُ» (او خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزه است، به کسی ستم نمی کند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می کند، و شایسته عظمت است) (حشر/23). |

یکی از شواهد جامعیت این نام آن است که ابراز ایمان و توحید تنها با جمله لاإله إلاالله» می توان کرد.

3. رحمت عام و خاص خدا - در میان گروهی از مفسران مشهور است که صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خداست که شامل دوست و دشمن، مؤمن وكافر، نیکوکار و بدکار می باشد. «رحيم» اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان صالح و فرمانبردار است. به همین خاطر «رحمان» در قرآن به صورت مطلق آمده که نشانه عمومیت آن است در حالی که «رحيم» گاهی به صورت مقید

ص: 9

ذکر شده که دلیل بر خصوصیت آن است مانند: «وكان بالمؤمنين رجیما» (او نسبت به مؤمنان همواره رحيم بوده است» (احزاب (43).

در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم: «خداوند معبود همه چیز است، نسبت به مخلوقاتش رحمان و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است.» |

4. چرا صفات دیگر خدا در بسم الله نیامده است . در بسم الله پس از نام ویژه «الله» تنها روی صفت رحمانیت و رحیمیت او تکیه می شود و این سؤال برانگیز است، که چرا سخنی از بقیه صفات به میان نیامده است؟

در پاسخ باید بگوییم: در آغاز هر کار لازم است از صفتی استمداد کنیم که آثار آن بر سراسر جهان پرتوافکن است، همه موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانی نجات بخشیده است.

این حقیقت را از زبان قرآن بشنوید آنجا که می گوید: «و څمتی وسعت كل شيء (و رحمتم همه چیز را فرا گرفته) (أعراف / 156).

از سوی دیگر، پیامبران برای نجات خود از چنگال حوادث سخت و دشمنان خطرناک دست به دامن رحمت خدا می زدند. در مورد هود و پیروانش می خوانیم: «فَأَنجَينَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِتَرحمَةٍ مِنَّا» (سرانجام او و کسانی را که با او بودند، به رحمت خود نجات بخشیدیم» (اعراف/ 72).

بنابراین، اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنایی دارد چنانکه در دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا من سبقت رحمته غضبه» (ای خدایی که رحمتت بر غضبت پیشی گرفته. انسانها نیز باید در برنامه زندگی، اساس کارها را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را برای مواقع ضرورت بگذارند.

آيه 2

* (آيه 2)-بعد از «بسم الله» که آغازگر سوره بود نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبدأ بزرگ عالم هستی و نعمتهای بی پایانش بیفتند. نعمتهای فراوانی که راهنمای ما در شناخت پروردگار و انگیزه ما در راه عبودیت است.

اینکه می گوییم انگیزه، به خاطر آن است که هر انسانی به هنگامی که نعمتی به او می رسد می خواهد بخشندۂ نعمت را بشناسد و، طبق فرمان فطرت، به

ص: 10

سپاسگزاری برخیزد و حق شکر او را ادا کند. به همین جهت، علمای علم کلام

عقاید) در نخستین بحث این علم، «وجوب شكر منعم» را، که یک فرمان فطری و عقلی است، به عنوان انگیزه خداشناسی یادآور می شوند.

و اینکه می گوییم راهنمای ما در شناخت پروردگار نعمتهای اوست زیرا بهترین و جامع ترین راه برای شناخت مبدأ، مطالعه در اسرار آفرینش و رازهای خلقت به خصوص وجود نعمتها در رابطه با زندگی انسانهاست.

به این دو دلیل، سورۂ فاتحه با این جمله آغاز می شود: «ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است»(الحَمدُ لِلَّیِ رَبِ العَالَمِینَ).

«حمد» در لغت به معنی ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیاری است. یعنی هنگامی که کسی آگاهانه کار خوبی انجام دهد یا صفتی را برای خود برگزیند که سرچشمه اعمال نیک اختیاری است، او را حمد می گوییم.

اگر به این نکته توجه کنیم که ال در کلمه والحمد» برای جنس است و در اینجا معنی عمومیت را افاده می کند، نتیجه می گیریم که ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

هر انسانی که سرچشمۂ خیر و برکتی است، هر پیامبر و رهبر الهی که نور هدایت در دلها می پاشد، هر شخص سخاوتمندی که بخشش می کند و هر طبیبی که مرهمی بر زخم جانکاهی می نهد، ستایش آنها از حمد خدا سرچشمه می گیرد چرا که این مواهب از ناحية ذات پاک اوست. اگر خورشید نورافشانی می کند، ابرها باران می بارند و زمین برکاتش را به ما تحویل می دهد همه از ناحیه اوست. بنابراین، هر ستایشی به او بر می گردد.

جالب اینکه احمد تنها در آغاز کار نیست بلکه پایان کارها نیز، چنانکه قرآن به ما تعلیم می دهد، با حمد خواهد بود.

در مورد بهشتیان می خوانیم: «گفتار (و دعای آنها در بهشت این است که: خداوندا، منوهی تو! و تحیت آنها در آنجا: سلام؛ و آخرین سخنشان الحمد لله رب العالمين است» (یونس / 10).

ص: 11

کلمه «رب» به معنی مالک و صاحب است. البته صاحبی که عهده دار تربیت و پرورش می باشد. به همین جهت، در فارسی به عنوان پروردگار ترجمه می شود.

کلمه «عالمين » جمع «عالم» است و عالم به معنی مجموعه ای از موجودات مختلف است که دارای صفات مشترک یا زمان و مکان مشترک هستند مانند عالم انسان، عالم حیوان. بنابراین، عالم معنی جمعی دارد و هنگامی که به «عالمين » جمع بسته می شود اشاره به تمام مجموعه های این جهان است.

در روایتی از علی (ع) می خوانیم که در ضمن تفسير آيه الحمد لله رب العالمين فرمود: «رب العالمين اشاره به مجموع مخلوقات است اعم از موجودات بی جان و جاندار.

آيه 3

* (آيه 3)-« بخشنده و بخشایشگر است» و رحمت عام و خاصش همه را رسیده (الرَّحمَن الرَّحيمِ).

معنی «رحمان» و «رحيم» همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر وا بسم الله خواندیم. نکته ای که باید اضافه کنیم این است که این دو صفت در نمازهای روزانه ما دست کم سی مرتبه تکرار می شوند (در هر یک از دو رکعت اول نماز، دوازده بار). به این ترتیب، شصت مرتبه خدا را به صفت رحمتش می ستاییم. و این درسی است برای همه انسانها که خود را در زندگی بیش از هر چیز به این اخلاق الهی متخلق کنند. به علاوه، اشاره ای است به این واقعیت که اگر خود را عبد و بنده خدا می دانیم مبادا رفتار مالکان بی رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعی شود.

نکته دیگر اینکه ذكر رحمان و رحیم بعد از «رب العالمين» اشاره به این است که خداوند در عین قدرتمند بودن، نسبت به بندگان خویش با مهربانی و لطف رفتار می نماید.

آيه 4

* (آيه 4)-سپس به دومین اصل مهم اسلام یعنی قیامت و رستاخیز اشاره کرده می گوید: «مالک روز جزاست» (مَالِكِ يَومِ الدِّينِ).

به این ترتیب، محور مبدأ و معاد که پایه هرگونه اصلاح اخلاقی و اجتماعی

ص: 12

است، در وجود انسان تکمیل می گردد.

در اینجا تعبير به مالکیت خداوند شده است که نهایت سیطره و نفوذ او را بر همه چیز و همه کس در آن روز مشخص می کند. روزی که همه انسانها در آن دادگاه بزرگ برای حساب حاضر می شوند و در برابر مالک حقیقی خود قرار می گیرند، تمام گفته ها و کارها، حتى اندیشه های خود را حاضر می بینند. هیچ چیز، حتی به اندازه سر سوزنی، نابود نشده و به دست فراموشی نیفتاده است. اکنون این انسان است که باید بار مسؤوليتهای اعمال خود را بر دوش کشد.

حتی در آنجا که بنیانگزار ستت و برنامه ای است، باز باید سهم خویش را از مسؤولیت بپذیرد.

بی شک، مالكيت خداوند نسبت به جهان هستی مالكیت حقیقی است، نه مالكيت اعتباری نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ماست. به عبارت دیگر، این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است. کسی که موجودات را آفریده و هر لحظه فيض هستی به آنها می بخشد، مالک حقیقی است. ا و

در پاسخ این سؤال که مگر خداوند مالک تمام جهان نیست که از او تعبیر به مالک روز جزا می کنیم؟ باید بگوییم: گرچه مالكيت خداوند شامل هر دو جهان می باشد اما بروز و ظهور این مالکیت در قیامت بیشتر است چرا که در آن روز همه پیوندهای مادی و مالكيتهای اعتباری بریده می شود و کسی در آنجا چیزی از خود ندارد، حتی اگر شفاعتی صورت گیرد به فرمان خداست.

اعتقاد به روز رستاخیز اثر فوق العاده نیرومندی در کنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشایست دارد. یکی از علل جلوگیری کردن نماز از فحشا و منکرات همین است که نماز انسان را هم به یاد مبدئی می اندازد که از کارهای او باخبر است و هم به یاد دادگاه بزرگ عدل خدا.

در حدیثی می خوانیم که امام سجاد (ع) هنگامی که به آیه مالك يوم الدين می رسید، به قدری آن را تکرار می کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.

جمله «يوم الدين در قرآن در تمام موارد به معنی قیامت آمده است. «دین» در

ص: 13

لغت به معنی جزاست. از آنجا که روشن ترین برنامه ای که در قیامت اجرا می شود برنامه جزا و کیفر می باشد، روز قیامت روز دین معرفی شده.

آيه 5

* (آيه 5)-انسان در پیشگاه خدا از اینجا گویی بنده، پروردگار خود را مخاطب ساخته، نخست از عبودیت خویش در برابر او سپس از امدادها و کمکهای او سخن می گوید: « تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم» (اِيَّاكَ نَعبُدُ وَ إِيَّاكَ نَستَعِینُ).

در آیات گذشته سخن از توحید ذات و صفات بود، در اینجا سخن از توحید عبادت و توحید افعال است.

توحید عبادت آن است که هیچ کس و هیچ چیز را شایسته پرستش جز ذات خدا ندانیم. تنها به فرمان او گردن نهیم و از هر نوع بندگی و تسلیم در برابر غیر ذات او بپرهیزیم.

توحید افعال آن است که تنها مؤثر حقیقی را در عالم او بدانیم، نه اینکه دنبال سبب نرویم بلکه معتقد باشیم هر سببی هر تأثیری دارد به فرمان خدا است. این تفکر و اعتقاد، انسان را از همه کس و همه موجودات بریده و تنها به خدا پیوند می دهد.

ذكر صیغه جمع در «نعبد» و «نستعین » همچنین آیات بعد که به صورت جمع است، نشان می دهد که اساس عبادت به خصوص نماز بر پایه جمع و جماعت است. به این ترتیب، هر گونه فردگرایی، تکروی، انزواطلبی و مانند اینها از نظر اسلام و قرآن مفاهیمی مردود است.

آيه 6

* (آيه 6)-«ما را به راه راست هدایت کن»(اِهدِنَا الصِرَاطَ المُستَقِیمَ).

پس از اظهار تسلیم در برابر پروردگار و وصول به مرحله عبودیت و استمداد از ذات پاک او، نخستین تقاضای بنده این است که او را به راه راست، راه پاکی و نیکی، راه عدل و داد، راه ایمان و عمل صالح هدایت فرماید.

اکنون این سؤال مطرح می شود که چرا همواره از خداوند درخواست هدایت به «صراط مستقیم می کنیم، مگر ما گمراهیم؟ وانگهی این سخن از پیامبر و امامان

ص: 14

که نمونه انسان کامل بودند، چه معنی دارد؟

در پاسخ می گوییم: انسان در مسیر هدایت هر لحظه بیم لغزش و انحراف درباره او می رود. به همین دلیل باید خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را بر راه راست ثابت نگه دارد.

دوم اینکه، هدایت پیمودن طريق تكامل است که انسان به تدریج مراحل نقصان را پشت سر نهد و به مراحل بالاتر برسد. بنابراین جای تعجب نیست که حتی پیامبران و امامان، از خدا تقاضای هدایت به «صراط مستقیم کنند، چه اینکه کمال مطلق تنها خداست و همه بدون استثنا در مسیر تکاملند، چه مانعی دارد که آنها نیز از خداوند تقاضای درجات بالاتری را بنمایند.

امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: « یعنی خداوندا، ما را بر راهی که به محبت تو می رسد و به بهشت و اصل می گردد و مانع پیروی از هوسهای هلاک کننده و آرای انحرافی است ثابت بدار.»

صراط مستقیم چیست - «صراط مستقیم» آیین خدا پرستی و دین حق و پایبند بودن به دستورهای خداست چنانکه در آیه 161 سوره انعام می خوانیم: بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پا برجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.

جالب اینکه اصراط» به معنی راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده؛ و ذکر آن به صورت توصیف، برای تأكید روی این مسأله است.

آيه 7

* (آيه 7)-دو خط انحرافی - این آیه تفسیر روشنی است برای صراط مستقیم که در آیه قبل خواندیم. «راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی نه کسانی که بر آنان غضب کردی و نه گمراهان» (صِرَاطَ الَّذينَ أنَعمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم وَلَا الضَّالِّينَ).

در حقیقت، خدا به ما دستور می دهد راه پیامبران و نیکوکاران و کسانی که مشمول نعمت و الطاف او شده اند را بخواهیم و به ما هشدار می دهد که در برابر شما همیشه دو خط انحرافی قرار دارد: خط «مغضوب عليهم» و خط «ضالین».

ص: 15

نکته ها:

.. الذين أنعمت عليهم کیانند - آیه 69 سوره نساء این گروه را تفسیر کرده است: «کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، در روز رستاخیز، همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صديقان و شهدا و صالحان و آنها رفيقهای خوبی هستند.»

بنابراین ما در سوره حمد از خدا می خواهیم که در خط این چهار گروه قرار گیریم که در هر مقطع زمانی باید در یکی از این خطوط انجام وظیفه کنیم و رسالت خویش را ادا نماییم.

2. مغضوب عليهم و ضالین کیانند -

از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید استفاده می شود که «ضالين گمراهان عادی هستند و «مغضوب عليهم» گمراهان لجوج یا منافق. به همین دلیل در بسیاری از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکر شده است. و

در آیه 6 سوره فتح آمده است: «و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند مجازات کند؛ ( آری) حوادث ناگواری (که برای مؤمنان انتظار می کشند) تنها بر خودشان نازل می شود. خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته، و جهنم را برای آنان آماده کرده است.»

به هر حال، «مغضوب عليهم» کسانی هستند که علاوه بر کفر، راه لجاجت و دشمنی با حق را می پیمایند و در صورت امکان از اذیت و آزار پیامبران و رهبران الهی فروگذار نمی کنند.

«پایان تفسیر سوره حمد»

ص: 16

سوره بقره [2]

اشاره

این سوره در مدینه نازل شده و 286 آیه دارد

محتوا و فضیلت سوره - جامعیت این سوره از نظر اصول اعتقادی اسلام و بسیاری از مسائل عملی: عبادی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قابل انکار نیست زیرا در این سوره:

1. بحثهایی پیرامون توحید و شناسایی خدا به خصوص از طریق مطالعه اسرار آفرینش آمده است؛

2. بحثهایی در زمینه معاد و زندگی پس از مرگ؛ 3. بحثهایی درباره اعجاز قرآن و اهمیت این کتاب آسمانی؛

4. بحثهای مفصلی درباره یهود و منافقان و موضع گیریهای خاص آنها در برابر اسلام و قرآن و انواع کارشکنی های آنان در این رابطه؛

له بحثهایی در زمینه تاریخ پیامبران بزرگ، به خصوص ابراهیم و موسی؛

6. بحثهایی درباره احکام مختلف اسلامی از جمله نماز، روزه، جهاد، حج و تغییر قبله، ازدواج و طلاق، احکام تجارت و قسمت مهمی از احکام ربا، به خصوص بحثهایی در زمینه انفاق در راه خدا، همچنین مسأله قصاص و تحریم قسمتی از گوشتهای حرام و قمار و شراب و بخشی از احکام وصیت و مانند آن آمده است.

در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: کدام یک از سوره های قرآن

ص: 17

برتر است؟

فرمود: از سوره بقره. عرض کردند: کدام آیه از آیات سوره بقره افضل است؟ فرمود: «آية الكرسي.|

آيه 1

* (آيه 1)-تحقیق درباره حروف مقطعه قرآن در آغاز 29 سوره از قرآن با حروف مقطعه برخورد می کنیم. این حروف همیشه جزء کلمات اسرار آمیز قرآن محسوب می شده و با گذشت زمان و تحقیقات دانشمندان، تفسیرهای جدیدی برای آن یافت می شود.

جالب اینکه در هیچ یک از تواریخ ندیده ایم که عرب جاهلی و مشرکان، وجود حروف مقطعه را در آغاز بسیاری از سوره های قرآن، بر پیغمبر (ص) خرده بگیرند و آن را وسیله ای برای سخريه قرار دهند. این می رساند که آنها از اسرار وجود حروف مقطعه بی خبر نبوده اند.

به هر حال، چند تفسیر که هماهنگ با آخرین تحقیقاتی است که در این زمینه به عمل آمده، در آغاز این سوره و سوره های آل عمران و أعراف بیان خواهیم کرد. اکنون به مهم ترین آنها می پردازیم

این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانی با آن عظمت و اهمیتی که سخنوران عرب و غیر عرب را متحیر ساخته و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده، از نمونه همین حروفی است که در اختیار همگان قرار دارد. با اینکه قرآن از حروف الفبا ترکیب یافته، به قدری کلمات آن موزون است و معانی بزرگی در بر دارد که در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند، روح را مملو از اعجاب و تحسین می سازد و اندیشه ها را در برابر خود وادار به تعظیم می نماید.

همان طور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتی همچون انسان با آن ساختمان شگفت انگیز، انواع پرندگان و جانداران و گیاهان و گلهای رنگارنگ

ص: 18

می آفریند و ما از آن کاسه و کوزه و مانند آن می سازیم، خداوند از حروف الفبا وكلمات معمولی، مطالب و معانی بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته واسلوب خاصی در آن به کار برده. آری همین حروف در اختیار انسانها نیز هست ولی توانایی ندارند که ترکیبها و جمله بندی هایی بسان قرآن ابداع کنند.

عصر طلایی ادبیات عرب - عصر جاهلیت از نظر ادبیات یک عصر طلایی بود. همان اعراب بادیه نشین، همان پابرهنه ها با تمام محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی، دلهایی سرشار از ذوق ادبی و سخن سنجی داشتند. عربها در زمان جاهلیت یک بازار بزرگ سال به نام بازار عکاظ داشتند که یک مجمع مهم ادبی و کنگره سیاسی - قضایی نیز محسوب می شد.

در این بازار، علاوه بر فعالیتهای اقتصادی، عالی ترین نمونه های نظم و نثر عربی از طرف شعرا و سخن سرایان توانا عرضه می گردید و بهترین آنها به عنوان شعر سال انتخاب می شد. البته موفقیت در این مسابقه بزرگ ادبی، افتخار بزرگی برای سراینده آن شعر و قبیله اش بود.

در چنین عصری، قران آنها را به مقابله به مثل دعوت کرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز کردند.

گواه زنده این تفسیر حدیثی است که از امام سجاد(ع) رسیده آنجا که می فرماید: «قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است. خداوند به آنها اعلام فرمود: الم ذلك الكتاب. یعنی ای محمد، کتابی که بر تو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعه (الف، الام، میم) و مانند آن است که همان حروف الفبای شماست . همانند آن را بیاورید اگر راست می گویید.

نکته دیگری که این نظریه را تأیید می کند این است که در 24 مورد از آغاز سوره های قرآن پس از ذکر حروف مقطعه سخن از قرآن و عظمت آن به میان آمده است و این نشان می دهد که میان حروف مقطعه و عظمت قرآن ارتباط وجود دارد.

آيه 2

* (آيه 2)-بعد از بیان حروف مقطعه، قرآن به عظمت این کتاب آسمانی اشاره

ص: 19

کرده می گوید: «آن كتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد» (ذلِكَ الكِتَابُ لَارَيبَ فِيهِ).

و اینکه می گوید شک در آن راه ندارد، یک ادعا نیست بلکه آن چنان آثار صدق، عظمت، انسجام، استحکام، عمق معانی، فصاحت لغات و تعبیرات در آن نمایان است که هرگونه وسوسه و شک را از خود دور می کند.

جالب اینکه گذشت زمان نه تنها طراوت آن را نمی کاهد بلکه هر قدر علم به سوی تکامل پیش می رود درخشش این آیات بیشتر می شود. |

در پایان آیه می فرماید: «و مایه هدایت پرهیزگاران است» (هُدَّى لِلمُتَّقِينَ). هدایت چیست - واژه «هدایت» در قرآن به دو معنی بازگشت می کند:|

نخست هدایت تکوینی و منظور از آن رهبری موجودات به وسیله پروردگار زیر پوشش نظام آفرینش و قانونمندی های حساب شده جهان هستی است.

و دیگر هدایت تشریعی که به وسیله پیامبران و کتابهای آسمانی انجام می گیرد و انسانها با تعلیم و تربیت آنان در مسیر تکامل پیش می روند.

چرا هدایت قرآن ویژه پرهیزگاران است . مسلما قرآن برای هدایت همه جهانیان نازل شده، ولی تا مرحله ای از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت می باشد) محال است انسان از هدایت کتابهای آسمانی و دعوت انبیا بهره بگیرد. «زمین شوره زار هرگز سنبل برنیارد اگر چه هزاران مرتبه بر آن باران ببارد». .

سرزمین وجود انسانی نیز تا از لجاجت و تعصب پاک نشود، بذر هدایت را نمی پذیرد. از این رو، خداوند می فرماید: قرآن مایه هدایت پرهیزگاران است.

آيه 3

* (آيه 3)-آثار تقوا در روح و جسم انسان - قرآن در آغاز این سوره، مردم را در ارتباط با آیین اسلام به سه گروه تقسیم می کند:

.. «متَقين» (پرهیزگاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیرا گشته اند؛ 2. کافران که در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به کفر خود معترفند؛ 3. «منافقان » که دارای دو چهره اند، با مسلمانان ظاهر مسلمان و با گروه مخالف، مخالف

ص: 20

اسلامند. البته چهره اصلی آنها همان چهرۂ کفر است. بی شک زیان این گروه برای اسلام بیش از گروه دوم است. به همین سبب، قرآن با آنها برخورد شدید تری دارد.

در این آیه و دو آیه بعد سخن از گروه اول است، ویژگیهای آنها را از نظر ایمان و عمل در پنج عنوان مطرح می کند:

.. ایمان به غیب - « ( پرهیزگاران ) کسانی هستند که به غیب [= آنچه از حس پوشیده و پنهان است]ایمان می آورند»(الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیبِ).

غیب و شهود دو نقطه مقابل یکدیگرند. عالم شهود عالم محسوسات است و جهان غیب ماورای حس زیرا «غیب» در لغت به معنی چیزی است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماورای محسوسات از حس ما پوشیده است، به آن غیب گفته می شود.

ایمان به غیب نخستین نقطه ای است که مؤمنان را از غیر آنها جدا می سازد و پیروان ادیان آسمانی را در برابر منکران خدا و وحی و قیامت قرار می دهد. به همین دلیل، نخستین ویژگی پرهیزگاران، ایمان به غیب ذکر شده است.

مؤمنان به غیب عقیده دارند سازنده عالم آفرینش علم و قدرتی بی انتها و عظمت و ادراکی بی نهایت دارد او ازلی و ابدی است و مرگ به معنی فنا و نابودی نیست بلکه دریچه ای است به جهان وسیع تر و پهناورتر.

در حالی که یک فرد مادی معتقد است، جهان هستی محدود است به آنچه ما می بینیم و قوانین طبیعت بدون هیچ نقشه و برنامه ای پدید آورنده این جهان است و پس از مرگ همه چیز پایان می گیرد.

آیا این دو انسان با هم قابل مقایسه اند؟

اولی نمی تواند از حق و عدالت و خیرخواهی و کمک به دیگران صرف نظر کند و دومی دلیلی برای هیچ یک از این امور نمی بیند مگر آنچه در زندگی مادی او برای امروز یا فردا اثر داشته باشد. به همین دلیل در دنیای مؤمنان راستین برادری است و تفاهم، پاکی است و تعاون، اما در دنیای مادیگری استعمار است و استثمار، خونریزی است و غارت و چپاول و این سیر قهقرایی را تمدن و پیشرفت و ترقی نام

ص: 21

می نهند.

و اگر قرآن نقطه شروع تقوا را در آیه فوق ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.

غيب » در اینجا دارای مفهوم وسیع کلمه می باشد و اگر در بعضی روایات، غیب در آیه فوق به امام غائب حضرت مهدی (عج) تفسیر شده، در حقیقت می خواهد وسعت معنی ایمان به غیب را حتی نسبت به امام غائب، مجسم کند بی آنکه به آن مصداق محدود باشد.

2. ارتباط با خدا - ویژگی دیگر پرهیزگاران این است: «و نماز را به پا می دارند» (وَ يُقِيمُونَ الصَّلَؤةَ).

نماز که رمز ارتباط با خداست، مؤمنانی را که به جهان ماورای طبیعت راه یافته اند در یک رابطه دائمی با آن مبدأ بزرگ آفرینش نگه می دارد. آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم فرود می آورند و تنها تسلیم آفریننده بزرگ جهان هستی هستند.

چنین انسانی احساس می کند از مخلوقات دیگر فراتر رفته و ارزش آن را یافته که با خدا سخن بگوید و این بزرگ ترین عامل تربیت اوست.

3. ارتباط با انسانها - پرهیزگاران، علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار، رابطه نزدیک و مستمری با خلق خدا دارند. به همین دلیل قرآن سومین ویژگی آنها را چنین بیان می کند: «و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادیم انفاق می کنند»(وَ مِمَّا رَزَقنَا هُم يُنفِقُونَ).

قابل توجه اینکه قرآن نمی گوید من أموالهم ينفقون (از اموالشان انفاق می کنند، بلکه می گوید «مما رزقناهم» (از آنچه به آنها روزی دادیم. به این ترتیب، مسأله «انفاق» را چنان تعمیم می دهد که تمام مواهب مادی و معنوی را در بر می گیرد. بنابراین، پرهیزگاران کسانی هستند که نه تنها از اموال بلکه از علم و اندیشه، نیروهای جسمانی، مقام و موقعیت اجتماعی و همه سرمایه های خود به آنها که نیاز دارند می بخشند بی آنکه انتظار پاداشی داشته باشند.

آيه 4

* (آيه 4)-ویژگی چهارم پرهیزگاران ایمان به پیامبران و برنامه های الهی

ص: 22

است. قرآن می گوید: «و آنان به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده ایمان می آورند» (وَالَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبلِكَ).

آنان نه تنها ادیان آسمانی را عامل تفرقه و نفاق نمی شمرند بلکه با توجه به وحدت اصولی آنها، وسیله ای برای ارتباط و پیوند میان انسانها می دانند.

5. ایمان به رستاخیز آخرین صفتی است که در این سلسله از صفات، برای پرهیزگاران بیان شده است. می فرماید: «و به رستاخیز يقين دارند» (وَ بِالأَخِرَةِ هُم يُوقِنُون).

آنان یقین دارند که انسان عبث و بی هدف آفریده نشده، آفرینش برای او خط سیری تعیین کرده است که با مرگ پایان نمی گیرد. او اعتراف دارد که عدالت مطلق پروردگار در انتظار همگان است.

این اعتقاد به او آرامش می بخشد، از فشارهایی که در طریق انجام مسؤوليتها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد بلکه از آن استقبال می کند و اطمینان دارد که کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که از هرگونه ستم خالی است، انتقال می یابد و از رحمت وسيع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می گردد.

ایمان به رستاخیز اثر عمیقی در تربیت انسانها دارد. به آنها شهامت و شجاعت می بخشد زیرا بر اساس آن، اوج افتخار در زندگی این جهان، شهادت در راه یک هدف مقدس الهی است که آغاز یک زندگی جاودانی است.

ایمان به قیامت، انسان را در برابر گناه کنترل می کند. به هر نسبت که ایمان قوی تر باشد گناه کمتر است.

آيه 5

* (آيه 5)-این آیه به عاقبت مؤمنانی که صفات پنجگانه فوق را در خود جمع کرده اند اشاره کرده می فرماید: «آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند» (أو لَئِكَ عَلَى هُدًی مِن رَبِّهِم). «و آنان رستگارانند» (أُولَئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ).

جمله «مِن رَبِهِم» اشاره به این حقیقت است که هدایت و رستگاری آنها از

ص: 23

سوی خدا تضمین شده است.

جمله «عَلَى هُدى مِن رَبِّهِم» اشاره به اینکه هدایت الهی همچون مرکب راهواری است که بر آن سوارند و به کمک آن به سوی رستگاری و سعادت پیش می روند.

تعبیر «هدی» به صورت نكره، اشاره به عظمت هدایتی است که از ناحيه خداوند شامل حالشان می شود یعنی هدایتی عظیم دارند.

جمله « هم المفلحون» دلیل بر انحصار است یعنی تنها راه رستگاری راه این گروه است که با کسب پنج صفت فوق مشمول هدایت الهی گشته اند.

حقیقت تقوا چیست - «تقوا» از ماده «وقایه» به معنی نگه داری یا خویشتن داری است. به تعبیری دیگر، یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می کند. در واقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسان را در پرتگاه ها حفظ و از تندروی های خطرناک باز می دارد و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب می شود، تا آنجا که جمله «إن أكرمكم عندالله أثقیم» به صورت یک شعار جاودانی اسلام در آمده است.

در ضمن باید توجه داشت که تقوا دارای شاخه ها و شعبی است: تقوای مالی و اقتصادی، تقوای جنسی، تقوای اجتماعی، سیاسی و مانند اینها.|

آيه 6

* (آيه 6)-گروه دوم، کافران لجوج - این گروه در نقطه مقابل پرهیزگاران قرار دارند و صفات آنها در این آیه و آیه بعد بيان شده است. می فرماید: «کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را از عذاب الهی بترسانی یا نترسانی؟ ایمان نخواهند آورد» (أِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءُ عَلَيهِم ءَآَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لَايؤمِنُونَ).

این دسته چنان در گمراهی خود سرسخت و لجوجند که هر چند حق بر آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند. آنها آمادگی روحی برای پیروی از حق

ص: 24

و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.

آيه 7

* (آيه 7)-این آیه به دلیل تعصب و لجاجت کا فران اشاره کرده می گوید: چنان در کفر فرو رفته اند که حس تشخیص را از دست داده اند. «خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده، و بر چشمهایشان پرده ای افکنده شده » (خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِم وَ عَلَى سَمعِهِم وَ عَلَى أَبصَارِهِم غِشَاوَةُ).

به همین دلیل، «عذاب بزرگی در انتظار آنهاست» (وَ لَهُم عَذَابُ عَظِيمُ).

مسلم انسان تا به این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است هرچند گمراه باشد، اما هنگامی که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر راه نجاتی برای او نیست چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعی است که عذاب عظيم در انتظار او باشد.

نکته ها:

.. آیا سلب قدرت تشخیص، دلیل بر جبر نیست . اگر طبق آیه فوق، خداوند بر دلها و گوشهای این گروه مهر نهاده و بر چشمهایشان پرده افکنده، آنها مجبورند در کفر باقی بمانند، آیا این جبر نیست؟ قرآن در پاسخ می فرماید: اصرار و لجاجت در برابر حق، تکبر و ادامه ظلم و كفر و پیروی از هوسهای سرکش سبب می شود که پرده ای بر حس تشخیص آنها بیفتد که در واقع این حالت بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.

این یک امر طبیعی است که اگر انسان به کار خلاف و غلطی ادامه دهد تدریج با آن انس می گیرد، نخست یک حالت است، بعد یک عادت می شود سپس به یک ملکه مبدل می گردد و جزء بافت جان انسان می شود. اما چون خود آگاهانه این راه را برگزیده مسؤول عواقب آن می باشد بی آنکه جبر لازم آید.

و اگر اینها به خدا نسبت داده شده، به خاطر آن است که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال نهاده است.

2. مهرنهادن بر دلها - در آیات فوق و بسیاری دیگر از آیات قرآن، برای بیان

ص: 25

سلب حس تشخیص و درک واقعی از افراد، تعبیر به «ختم» و گاهی تعبیر به «طبع» و این شده است.

این معنی از آنجا گرفته شده است که در میان مردم مرسوم بود هنگامی که اشیایی را در کیسه ها یا ظرفهای مخصوصی قرار می دادند یا نامه های مهمی را در پاکت می گذاردند، برای آنکه کسی سر آن را نگشاید و به آن دست نزند، آن را می بستند و گره می زدند و بر گره مهر می نهادند. امروز نیز معمول است کیسه های پستی را لاک و مُهر می کنند.

در لغت عرب برای این معنی کلمه «ختم» به کار می رود. البته این تعبیر درباره افراد بی ایمان و لجوجی است که بر اثر گناهان بسیار، در برابر عوامل هدایت، نفوذناپذیر شده اند. لجاجت در برابر مردان حق در دلشان چنان رسوخ کرده که همانند کیسه سر به مهر هستند که دیگر هیچ گونه تصرفی در آن نمی توان کرد. به اصطلاح قلب آنها لاک و مهر شده است.

«طَبع» در لغت به همین معنی آمده است. یعنی چیزی که با آن مهر میکنند.

رین» به معنی زنگار یا غبار یا لایه کثیفی است که بر اشیای گران قیمت می نشیند. این تعبیر در قرآن در مورد کسانی که بر اثر خیرہ سری و گناه زیاد قلبشان نفوذناپذیر شده به کار رفته است. در آیه 14 سورہ مطففین می فرماید: «چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهايشان نشسته است.»

مهم آن است که انسان مراقب باشد اگر خدای ناکرده گناهی از او سر می زند فورا آن را با آب توبه و عمل صالح بشوید تا مبادا به صورت رنگ ثابتی برای قلب در آید و بر آن مُهر نهد.

3. مقصود از قلب در قرآن - «قلب» در قرآن به معانی گوناگونی آمده است از جمله:

1) به معنی عقل و درک، چنانکه در آیه 37 سوره «ق» می خوانیم: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكرَ لِمَن كَانَ لَهُ قَلبُ» (در این تذکّری است برای آن کس که عقل دارد.) |

2) به معنی روح و جان، چنانکه در آیه 10 سوره احزاب آمده است: «و

ص: 26

زمانی که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود.»

3) به معنی مرکز عواطف، آیه 12 سوره انفال شاهد این معنی است: به زودی در دلهای کافران ترس و وحشت می افکنم.

توضیح اینکه، در وجود انسان دو مرکز نیرومند به چشم می خورد: یکی مرکز و ادراکات » که همان مغز و دستگاه اعصاب است و دیگر مرکز «عواطف » که همان قلب صنوبری است که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفی در مرحله اول روی همین مرکز اثر می گذارد. هنگامی که با مصیبتی روبه رو می شویم فشار آن را روی قلب صنوبری احساس می کنیم. همچنین وقتی که به مطلب سرورانگیزی بر می خوریم، فرح و انبساط را در همین مرکز احساس می کنیم.

درست است که مرکز اصلی ادراکات و عواطف، روح آدمی است ولی تظاهرات و عکس العملهای جسمی آنها متفاوت است. عکس العمل درک و فهم در مغز و فكر آشکار می شود و عکس العمل مسائل عاطفی از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادی و غم در قلب انسان ظاهر می گردد.

و نتیجه اینکه اگر در قرآن مسائل عاطفی به قلب (همین عضو مخصوص) و مسائل عقلی به قلب - به معنی عقل یا مغز - نسبت داده شده، دلیل آن همان است که گفته شد.

آيه 8

* (آيه 8)-گروه سوم (منافقان) - اسلام در یک مقطع خاص تاریخی با گروهی روبه رو شد که نه اخلاص و شهامت برای ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صریح

این گروه که قرآن از آنها به عنوان منافقین(1).یاد می کند و ما در فارسی از آن به دورو یا دو چهره تعبیر می کنیم - در صفوف مسلمانان واقعی نفوذ کرده بودند و از آنجا که ظاهر اسلامی داشتند، شناخت آنها مشکل بود، ولی قرآن نشانه های دقیقی برای شناسایی بیان می کند که خط باطنی آنها را مشخص می سازد و الگویی در این

ص: 27


1- 1 .منافق» از ماده موفق »، به معنی کانالها و نقب هایی است که زیر زمین می زنند تا برای استتار یا فرار از آن استفاده کنند

زمینه به دست مسلمانان برای همه قرون و اعصار می دهد. نخست تفسیری از نفاق دارد می گوید: «گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم. در حالی که ایمان ندارند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِاليَومِ الأَٔخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤمِنِينَ).

آيه 9

* (آيه 9)-این عمل را نوعی زرنگی و به اصطلاح تاکتیک، حساب می کنند. می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند» (یُخَادِ عُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا). «در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند، اما نمی فهمند» (وَ مَا يَخدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشعُرُونَ).

آيه 10

* (آيه 10)-سپس قرآن به این واقعیت اشاره می کند که نفاق بیماری است. دوگانگی جسم و روح یک نوع ناهماهنگی و از هم گسستگی است که حاکم بر وجود انسان می شود. می فرماید: «در دلهای آنها یک نوع بیماری است» (فِی قُلُوبِهِم مَرَضُ).

از آنجا که در نظام آفرینش هرکس در مسیری قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسیر به پیش می رود، قرآن می افزاید: «خداوند بر بیماری آنان افزوده» (فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضَّا).

و چون سرمایه اصلی منافقان دروغ است تا بتوانند تناقضها را که در زندگیشان دیده می شود با آن توجیه کنند، در پایان آیه می فرماید: «و به خاطر دروغهایی که می گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست» (وَ لَهُم عَذَابُ أَلِيمُ بِمَا کَانُوا یَکذِبُونَ).

آيه 11

* (آيه 11)-سپس به ویژگیهای آنها اشاره می کند که نخستین آنها داعية اصلاح طلبی است در حالی که مفسد واقعی همانها هستند. قرآن می فرماید: «و هنگامی که به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید می گویند: ما فقط اصلاح کننده ایم (وَ إذَا قِيلَ لَهُم لَا تُفسِدُوا فِی الأَٔرضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحتُ مُصلِحُونَ).

آيه 12

* (آيه 12)-قرآن می افزاید: «آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمی فهمند» (أَلَا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ وَ لَكِن لَا يَشعُرُونَ).

ص: 28

اصرار آنها در راه نفاق و خو گرفتن با برنامه های زشت سبب شده که به تدریج گمان کنند این برنامه ها مفید و اصلاح طلبانه است. در گذشته گفتیم که اگر گناه از حد بگذرد حس تشخیص را از انسان می گیرد بلکه تشخیص او را واژگونه می سازد و نا پاکی و آلودگی به صورت طبیعت ثانوی او در می آید.

آيه 13

* (آيه 13)-نشانه دیگر اینکه، خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده لوح و خوش باور می پندارند. قرآن می گوید: «و هنگامی که به آنان گفته شود همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، می گویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» (وَ إِذَا قِيلَ لَهُم ءَامِنُوا كَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُواَنؤمِنُ كَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ).

به این ترتیب، افراد حق طلب را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر (ص) و محتوای تعلیمات او، سر تعظیم فرو آورده اند به سفاهت متهم می کند و شیطنت و دورویی و نفاق را دلیل بر هوش و درایت می شمرد.

آری در منطق آنها، عقل جایش را با سفاهت عوض کرده است. بدین رو قرآن می فرماید: «بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند» (أَلَا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِن لَا يَعلَمُونَ).

آیا این سفاهت نیست که انسان به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چندگانگی را پذیرا گردد و استعداد و نیروی خود را در راه شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد! |

آيه 14

* (آيه 14)-سومین نشانه این است که هر روز به رنگی در می آیند و در میان هر جمعیتی با آنها هم صدا می شوند. قرآن می فرماید: «و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند، می گویند: ما ایمان آورده ایم، (وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا).

ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم.

ولى «هنگامی که با شيطانهای خود خلوت می کنند، می گویند: ما با شماییم»(وَ إِذَا خَلَوا إِلَى شَيَاطِينِهِم قَالُوا إِنَّا مَعَكُم).

و اگر می بینید در برابر مؤمنان اظهار ایمان می کنیم «ما فقط ( آنها را مسخره می کنیم، (إِنَّمَا نَحنُ مُستّهزِءُونَ).

ص: 29

آيه 15

* (آيه 15)-سپس قرآن با لحنی قاطع می گوید: «خدا آنان را استهزا می کند(اللَّهُ يَستَهزِئُ بِهِم). «و آنها را در طغیانشان نگه می دارد، تا سرگردان شوند» (وَ یَمُدُّهُم فِي طُغيَانِهِم يَعمَهُونَ).(1).

آيه 16

* (آيه 16)-این آیه سرنوشت شوم آنها را چنین بیان می کند: « آنان کسانی هستند که هدایت را به گمراهی فروخته اند، (أُولَئِكَ الَّذِينَ اشتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالهُدَئ).

به همین دلیل «تجارت آنها سودی نداده» (فَمَا رَبحَت تِجَارَتُهُم).

و هدایت نیافته اند» (وَ مَا كَانُوا مُهتَدِينَ).

دوگانگی شخصیت و تضاد برون و درون که صفت آشکار منافقان است، پدیده های گوناگونی در عمل و گفتار و رفتار فردی و اجتماعی آنها دارد که به خوبی می توان آن را شناخت.

نکته ها

1. وسعت معنی نفاق - نفاق به مفهوم خاص، صفت افراد بی ایمانی است که در صف مسلمانانند اما دل در گرو کفر دارند. تفاق معنی وسیعی دارد که هرگونه دوگانگی ظاهر و باطن ، گفتار و عمل را شامل می شود هر چند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان رگه های نفاق نام می بریم. پیامبر (ص) در حدیثی فرمود: إسه خصلت است که در هر که باشند منافق است هرچند اهل روزه و نماز باشد و خود را مسلمان بداند: کسی که هرگاه به او اعتماد شود خیانت ورزد و هرگاه سخن گوید دروغ گوید و هرگاه وعده دهد خلف وعده کند. »

مسلما این گونه افراد رگه هایی از نفاق در وجودشان هست.

و درباره ریاکاران از امام صادق (ع) روایت شده است: «ريا و ظاهرسازی، درخت (شوم و تلخی) است که میوه ای جز شرک خفی ندارد و ریشه آن نفاق

ص: 30


1- 1 .يعمهونه از ماده زعمها، به معنی تردد و تحیر در کاری است و به معنی کوردلی که اثر آن سرگردانی می باشد نیز آمده است.

است.

2. فریب وجدان - آیه فوق اشاره روشنی به مساله فریب وجدان دارد. انسان منحرف و آلوده برای رهایی از سرزنش و مجازات وجدان، کم کم برای خود این باور را به وجود می آورد که عمل من نه تنها زشت و انحرافی نیست بلکه اصلاح و مبارزه با فساد است (إنّما نَحنُ مُصلحون)، تا با فریب وجدان، آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.

آيه 17

* (آيه 17)-دو مثال برای ترسیم حال منافقان - در مثال اول می گوید: « آنان [= منافقان همانند کسی هستند که آتشی افروخته» تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند (مَثَلُهُم كَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ نَارًا). «ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی می فرستد و آن را خاموش می کند، و در تاریکی های وحشتناکی که چشم کار نمی کند، آنها را رها می سازد» (فَلَّمَا أَضَاءَت مَا حَولهُ ذَهَبَ اللَّه بِنُورِ هِم وَ تَرَكَهُم فِی ظُلُمَاتٍ لَا يُبصِرُونَ).

فکر می کردند با این آتش مختصر و نور آن می توانند با ظلمتها به پیکار برخیزند اما طوفان بر می خیزد یا باران درشتی فرو می ریزد و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به خاموشی می گراید و بار دیگر در تاریکی سرگردان می شوند.

این نور مختصر، با اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدی است با اشاره به ایمان نخستین آنهاست که بر اثر تقلیدهای کورکورانه، تعصبهای غلط، لجاجتها و عداوتها، پرده های ظلمانی بر آن می افتد.

آيه 18

* (آيه 18)-سپس می افزاید: «آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) باز نمی گردند» (صُمُّ بُكمُ عُمئ فَهُم لَا يَرجِعُونَ).

تشبيه فوق این واقعیت را در زمینه نفاق روشن می سازد که نفاق و دورویی برای مدت طولانی نمی تواند مؤثر واقع شود، ممکن است منافقان برای مدت کوتاهی از مزایای اسلام و مصونیتهای مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانی با کفار نیز بهره گیرند ولی این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامی که در بیابان تاریک

ص: 31

در معرض وزش طوفانهاست، دیری نمی پاید و سرانجام چهره واقعی آشکار می گردد و به جای کسب موفقیت و محبوبیت، منفور و مطرود خواهند شد.

آيه 19

* (آيه 19)-در مثال دوم، قرآن صحنه زندگی آنها را به شکل دیگری ترسیم می نماید: شبی است تاریک، باران به شدت می بارد، از کرانه های افق برق پرنوری می جهد، صدای غرش مهیب رعد نزدیک است پرده های گوش را پاره کند، انسانی بی پناه در دل این دشت وسیع سرگردان مانده است، باران پرپشت بدن او را مرطوب ساخته، نه پناهگاهی دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه می دهد گامی به سوی مقصد بردارد. قرآن حال این مسافر سرگردان را بازگو می کند می فرماید: «یا همچون بارانی از آسمان که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران ببارد» (أَؤكَصَيِبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتُ وَ رَعدُ وَ بَرقُ).

سپس می افزاید: «آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود می گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند» (يَجعَلُونَ أَصَابِعَهُم فِي ءَاذَانِهِم مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ المَوتِ).

فرمايد: «و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند (وَاللَّهُ مُحِيطُ بِالكَافِرِينَ).

آيه 20

* (آيه 20)-برقها پیاپی بر صفحه آسمان جستن می کند، روشنایی خیره کننده برق، نزدیک است چشمانشان را بر بايد» (یَکَادُ البَرقُ يَخطَفُ أَبصَارَهُم). |

هر زمان که (برق جستن می کند و صفحه بیابان را برای آنها روشن می سازد، (چند گامی در پرتو آن راه می روند؛ و چون خاموش می شود، توقف می کنند، (كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَشَوا فِيهِ وَ إذِا أَظلَمَ عَلَيهِم قَامُوا).

هر آن ممکن است هدف صاعقه ای قرار گیرند و خاکستر شوند. حتی این خطر وجود دارد که غرش رعد، گوششان را پاره و نور خیره کننده برق چشمشان را نابینا کند. «و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین می برد؛ چرا که خداوند بر هر چیز تواناست» (وَ لَو شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمعِهِم وَ أَبصَارِهِم إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرُ).

ص: 32

افسوس که به پناهگاه مطمئن ایمان پناه نبرده اند تا از شر صاعقه های مرگبار مجازات الهی و جهاد مسلحانه مسلمین نجات یابند.

در اینکه میان مثال دوم و اول در آیات فوق چه تفاوتی است، آیه اول (مثلهم كمثل الذي ... اشاره به منافقانی است که در آغاز وارد صف مؤمنان راستین شده بودند و ایمان آوردند اما ایمانشان پابرجا نبود و به نفاق گراییدند.|

مثال دوم (أو كصيب من السماء ...) حال منافقانی را بازگو می کند که از آغاز در صف نفاق بودند و برای یک لحظه هم ایمان نیاوردند.

آيه 21

* (آيه 21)-این چنین خدایی را بپرستید - بعد از شرح حال پرهیزگاران، کافران و منافقان، این آیه خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است، مشخص ساخته می گوید: «ای مردم، پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید؛ تا پرهیزگار شوید» (يَا أَيُّهّا النَّاسُ اعبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم وَ الَّذِينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقُونَ).

خطاب «يا أيها الناس» (ای مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومی است، نشان می دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصی نیست بلکه همگان را در این دعوت شرکت می دهد، همه را به پرستش خدای یگانه و مبارزه با شرک و انحراف از خط توحيد دعوت می کند.

برای برانگیختن حس شکرگزاری مردم و جذب آنها به عبادت پروردگار، از نعمت آفرینش انسانها آغاز می کند که هم نشانه قدرت خداست و هم علم و حکمت او.

قابل توجه اینکه نتیجه پرستش پروردگار، تقوا و پرهیزگاری است (لعلكم تتقون). بنابراین، عبادتهای ما چیزی بر جاہ و جلال خدا نمی افزاید همانگونه که ترک آنها چیزی از عظمت مقام او نمی کاهد. ان

آيه 22

* (آيه 22)-نعمت زمین و آسمان - در این آیه به قسمت دیگری از نعمتهای بزرگ خدا که می تواند انگیزه شکرگزاری باشد اشاره کرده می فرماید: «آن کس که زمین را بستر شما قرار داد» (اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَٔرضَ فِرَاشًا).

ص: 33

امام سجاد(ع) در تفسير آيه فوق فرمود: «خداوند، زمین را مناسب طبع شما قرار داد و موافق جسم شما، آن را گرم و سوزان نساخت تا از حرارتش بسوزید و سرد نیافرید تا منجمد شوید، آن را معطر قرار نداد تا بوی آن به مغزتان آسیب رساند و آن را بد بو نیافرید تا مایه هلاكتتان گردد، آن را همچون آب قرار نداد که در آن غرق شوید و سخت و محکم نیا فرید تا بتوانید در آن خانه و مسکن بنا کنید و مردگان را در آن دفن نمایید. آری، خداوند این گونه زمین را بستر استراحت شما قرار داد.»

سپس به نعمت آسمان می پردازد می گوید: «و آسمان [= جو زمین را همچون سقفی بالای سر شما قرار داد، (وَ السَّمَاءَ بِنَاءً).

واژه «سماء» که در این آیه به آن اشاره شده جو زمین است. یعنی قشر هوای متراکمی که کره زمین را پوشانده و طبق نظریه دانشمندان، ضخامت آن چند صد کیلومتر است.

اگر این قشر مخصوص هوا که همچون سقفی بلورین اطراف ما را احاطه کرده نبود، زمین پیوسته در معرض رگبار سنگهای پراکنده آسمانی بود و آرامش از مردم جهان سلب می شد.

سپس به نعمت باران پرداخته می گوید: «و از آسمان آبی فرو فرستاد» (وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً).

آبی حیات بخش و زندگی آفرین و مایه آبادیها و شالوده نعمتهای مادی.

سپس به انواع میوه هایی که از برکت باران و روزیهایی که نصیب انسانها می شود اشاره کرده می گوید: «و به وسيله آن، میوه ها را پرورش داد؛ تا روزی شما باشد، (فَأَٔخرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزقًا لَكُم).

این برنامه الهی که از یک سو رحمت وسیع خدا را بر همه بندگان مشخص می کند و از سوی دیگر بیانگر قدرت اوست که چگونه از آب بی رنگ صدها رنگ از میوه ها و دانه های غذایی با خواص متفاوت برای انسانها و جانداران دیگر آفريده، یکی از زنده ترین دلایل وجود اوست. از این رو می افزاید: «بنابراین، برای خدا همتایانی قرار ندهید، در حالی که می دانید به هیچ یک از آنها، نه شما را آفریده اند و نه

ص: 34

شما را روزی می دهند (فَلَا تَجعَلُوا لِلَّهِ أَٔندَادًا وَ أَٔنتُم تَعلَمُونَ).

«أنداد» جمع «ند» به معنی چیزی است که از نظر گوهر و ذات شریک و شبیه چیز دیگری باشد.

بت پرستی در شکلهای مختلف - به طور کلی هر چه را در ردیف خدا، در زندگی مؤثر دانستن یک نوع شرک است.

ابن عباس مفسر معروف، می گوید: أنداد، همان شرک است که گاهی پنهان تر از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک است. از جمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... (یعنی خدا و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد و بگوید این سگ اگر دیشب نبود دزدان آمده بودند (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است). یا به دوستش بگوید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. همه اینها بویی از شرک می دهد.

در تعبیرات عامیانه نیز بسیار می گویند اول خدا، دوم تو! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست.

آيه 23

* (آيه 23)-قرآن معجزه جاویدان - از آنجا که نفاق و کفر گاهی از عدم درک محتوای نبوت و اعجاز پیامبر (ص) سرچشمه می گیرد، در اینجا به معجزه جاویدان قرآن اشاره کرده می گوید: «و اگر درباره آنچه بر بنده خود [= پیامبر نازل کرده ایم، شک و تردید دارید (دست کم یک سوره همانند آن بیاورید» (وَ إِن کُنتُم فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ).

به این ترتیب، قرآن همه منکران را به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن دعوت می کند؛ تا عجز آنها دلیلی بر اصالت این وحی آسمانی در رسالت الهی آورنده آن باشد.

سپس می گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید «و گواهان خود را به غیر خدا - (برای این کار) فراخوانید اگر راست می گویید» (وَ ادعُوا شُهَدَاء كُم مِن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صَادِقِينَ).

کلمه «شهداء» در اینجا اشاره به گواهانی است که آنها را در نفي رسالت

ص: 35

پیامبر (ص) کمک می کردند. جمله «من دون الله» اشاره به این است که، حتی اگر همه انسانها جز «الله» دست به دست هم بدهند برای اینکه یک سوره همانند سوره های قرآن بیاورند، قادر نخواهند بود.

جمله «إن کنتم صادقین» برای تحریک منکران به قبول مبارزه است و مفهومش این است که اگر شما از این کار عاجز هستید دلیل دروغ گویی شماست.

آيه 24

* (آيه 24)-در این آیه می گوید: « پس اگر چنین نکنید که هرگز نخواهید کرد . از آتشی بترسید که هیزم آن، (بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها) است» (فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا اانَّاسُ وَ الحِجَارَةُ).

و برای کافران، آماده شده است!» (أُعِدَّت لِلكَافِرِينَ).

«وقود» به معنی آتشگیره است. یعنی ماده قابل اشتعال مانند هیزم.

و در اینکه منظور از «حجارة » چیست، آنچه با ظاهر آیات فوق سازگارتر به نظر می رسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسانها و سنگها شعله ور می شود. با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود آتشی عظیم نهفته دارند، درک این معنی مشکل نیست.

در آیه 6 و 7 سوره همزه می خوانیم: «آتش برافروخته الهی است و آتشی که از دلها سر می زند .

نکته ها

1. چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند. همان طور که از لفظ «معجزه » پیداست، پیامبر باید قدرت بر انجام اعمال خارق العاده ای داشته باشد که دیگران از انجام آن عاجز باشند. پیامبری که دارای معجزه است، لازم است مردم را به مقابله به مثل دعوت کند. او باید نشانه درستی گفتار خود را معجزۂ خویش معرفی نماید تا اگر دیگران می توانند همانند آن را بیاورند. این کار را در اصطلاح «تحدی » گویند.

2. قرآن معجزه جاودانی پیامبر اسلام (ص) – از میان معجزاتی که از پیامبر اسلام (ص) صادر شده، قرآن برترین سند حقانیت اوست چرا که قرآن معجزه ای

ص: 36

گویا»، «جاودانی»، «جهانی» و «روحانی» است.

پیامبران پیشین می باید همراه معجزات خود باشند. در حقیقت، معجزات آنها زبان نداشت و گفتار پیامبران آن را تکمیل می کرد . این گفته در مورد معجزات دیگر پیامبر اسلام غیر از قرآن نیز صادق است . ولی قرآن یک معجزه گویاست نیازی به معرفی ندارد، خودش به سوی خود دعوت می کند، مخالفان را به مبارزه می خواند محکوم می سازد و از میدان مبارزه پیروز بیرون می آید. بدین رو، با گذشت قرنها از وفات پیامبر (ص) همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه می دهد. هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.

جاودانی و جهانی بودن - قرآن مرز زمان و مکان را در هم شکسته و همچنان به همان شکلی که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلی کرد، امروز بر ما تجلی می کند. پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت. روشن است که یک دین جهانی و جاودانی باید یک سند حقانیت جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.

روحانی بودن قرآن - امور خارق العاده ای که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانی داشته؛ زنده کردن مردگان، سخن گفتن نوزاد در گاهواره و ... همه جنبه جسمی دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر می کنند ولی الفاظ قرآن که از حروف الفبا و كلمات معمولی ترکیب یافته، در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند، اندیشه ها را در برابر خود وادار به تعظیم می نماید. معجزه ای که تنها با افکار و ارواح انسانها سر و کار دارد، برتری چنین معجزه ای بر معجزات جسمانی احتیاج به توضیح ندارد.

آيه 25

* (آيه 25)-ویژگی نعمتهای بهشتی - از آنجا که در آیه قبل کافران و منکران قرآن به عذاب دردناکی تهدید شدند، در این آیه سرنوشت مؤمنان را بیان می کند تا ۔ همانگونه که روش قرآن است . با مقابله این دو با هم حقیقت روشن شود. می فرماید: « به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاری است» (وَ بَشِّرِ

ص: 37

الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَٔنَّ لَهُم جَنَّاتٍ تَجرِي مِن تَختِهَا الأَٔنهَارُ).

طراوت از آن باغی است که همیشه آب در اختیار دارد، آبهایی که متعلق به خود آن است و هرگز قطع نمی شود، و باغهای بهشت چنین است.|

سپس ضمن اشاره به میوه های گوناگون این باغها می گوید: «هر زمان که میوه ای از آن، به آنان داده شود، می گویند: این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود، ولی اینها چقدر از آنها بهتر و عالی تر است (كُلَّمَا رُزِقُوا مِن ثَمَرَةٍ رِزقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقنَا مِن قَبلُ).

سپس می افزاید: «و میوه هایی که برای آنها آورده می شود، همه (از نظر خوبی و زیبایی یکسانند» (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا).

چنان در درجه اعلا قرار دارند که نمی شود یکی را بر دیگری ترجیح داد.

آخرین نعمت بهشتی که در این آیه به آن اشاره شده همسران است. می فرماید: «و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است» (و لَهُم فِیهَا أَزوَاجُ مُطَهَّرَةُ).

پاک از آلودگی هایی که در این جهان ممکن است داشته باشند، پاک از نظر روح و قلب و پاک از نظر جسم و تن.

در پایان آیه می فرماید: «و جاودانه در آن خواهند بود» (و هُم فيهَا خَالِدُون).

نکته ها:

1. همسران پاک - تنها وصفی که برای همسران بهشتی در این آیه بیان شده وصف «مطهرة» (پاک و پاکیزه) است. اشاره به اینکه اولین و مهم ترین شرط همسر، پاکی و پاکیزگی است. حدیث معروفی که از پیامبر (ص) نقل شده نیز این حقیقت را روشن می کند آنجا که می فرماید: «از گیاهان سرسبزی که بر مزبله ها می روید بپرهیزید!»

عرض کردند: ای پیامبر، منظور شما از این گیاهان چیست؟ | فرمود: «زن زیبایی است که در خانوادۂ آلوده ای پرورش یافته.» 2. نعمتهای مادی و معنوی در بهشت - گر چه در بسیاری از آیات قرآن سخن

ص: 38

از نعمتهای مادی بهشت است ولی در کنار آن به نعمتهای معنوی مهم تری نیز اشاره شده است. مثلا در آیه 72 سوره توبه می خوانیم: «خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکنهای پاکیزه ای در این بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته )؛ و (خشنودی و رضای خدا (از همه اینها ) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است.

آيه 26

* (آيه 26)-شأن نزول: هنگامی که در آیات قرآن ملهایی به «باب» (مگس) و عنکبوت» نازل گردید، جمعی از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند که این چگونه وحی آسمانی است که سخن از «عنکبوت» و «مگس» می گوید؟ آیه نازل شد.

تفسیر: آیا خدا هم مثال می زند - آیه می گوید: «خداوند از اینکه به موجودات ظاهر کوچکی مانند) پشه، و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمی کند »(إِنَّ اللَّه لَا يَستَحیِ أَن يَضرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوقَهَا).

مثال وسیله ای برای تجسم حقیقت است. گاهی که گوینده در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است، بلاغت سخن ایجاب می کند که برای نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعیفی را برای مثال انتخاب کند. مثلا در آیه 73 سوره حج می خوانیم: «ای مردم، مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هرچند برای این کار دست به دست هم دهند؛ و هر گاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند. هم این طلب کنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان).»

در اینکه منظور از «فما فوقها» ( پشه یا بالاتر از آن چیست؟ مفسران دو گونه تفسیر کرده اند. گروهی گفته اند: منظور بالاتر از آن در کوچکی است زیرا در مقام بیان

کوچکی مثال است و برتری نیز از این نظر می باشد. مثل اینکه به کسی بگوییم چرا برای یک تومان این همه زحمت می کشی شرم نمی کنی؟ او می گوید شرمی ندارد

ص: 39

من برای بالاتر از آن هم زحمت می کشم حتی برای یک ریال! |

بعضی دیگر گفته اند: مراد بالاتر از نظر بزرگی است. یعنی خداوند هم مثالهای کوچک را مطرح می کند و هم مثالهای بزرگ را - تفسير اول مناسب تر به نظر می رسد.

سپس آیه می فرماید: « آنان که ایمان آورده اند، می دانند که آن، حقیقتی است از طرف پروردگارشان» (فَأَٔمَّا الَّذِينَ ءَامنُوا فَيَعلَمُونَ أَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم).

آنها در پرتو ایمان و تقوا از لجاجت و عناد و کینه توزی با حق دورند.

و اما آنها که راه کفر را پیموده اند این موضوع را بهانه کرده) می گویند: منظور خداوند از این مل چه بوده است؟! (آری، خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می کنند، (وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَٔرَادَ اللَّهُ بَهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهدِی بِهِ كَثِيرًا).

خداوند می فرماید: «ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد، (وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفَاسِقِينَ).

منظور از « فاسقین کسانی هستند که از راه و رسم عبودیت و بندگی پا بیرون نهاده اند زیرا و فسق» از نظر لغت به معنی خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در این معنی توسعه داده شده و به کسانی که از جاده بندگی خداوند بیرون می روند اطلاق شده است.

هدایت و اضلال الهی - به شهادت آیات متعددی از قرآن «هدایت» به معنی فراهم آوردن وسائل سعادت و «اضلال» به معنی از بین بردن زمینه های مساعد است بدون اینکه جنبه اجباری به خود بگیرد.

این فراهم ساختن اسباب که نام آن را توفیق می گذاریم، یا برهم زدن اسباب که نام آن را سلب توفیق می گذاریم، نتیجه اعمال انسانهاست که این امور را در پی دارد. بنابراین اگر خداوند به کسانی توفیق هدایت می دهد یا از کسانی توفیق را سلب می کند نتیجه اعمال خودشان است.

آيه 27

* (آيه 27)-زیانکاران واقعی - از آنجا که در آیه قبل سخن از اضلال فاسقان

ص: 40

بود، در این آیه با ذکر سه صفت فاسقان را معرفی می کند: .

1. «کسانی هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، می شکننده «الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ مِن بَعدِ مِيثَاقِهِ).

در واقع انسانها پیمانهای مختلفی با خدا بسته اند. پیمان توحید و خداشناسی، پیمان عدم تبعیت از شیطان و هوای نفس؛ فاسقان این پیمانها را شکسته و از خواسته های دل و شیطان پیروی می کنند.

این پیمان کجا و چگونه بسته شد . خداوند هر موهبتی به انسان ارزانی می دارد، همراه آن پیمانی با زبان آفرینش از او می گیرد. به او چشم می دهد یعنی با این چشم حقایق را ببین ، گوش می دهد یعنی صدای حق را بشنو.... به این ترتیب هرگاه انسان از آنچه در درون فطرت اوست بهره نگیرد، یا از نیروهای خداداد در مسیر خطا استفاده کند، پیمان خدا را شکسته است. آری فاسقان همه یا قسمتی از این پیمانهای فطری الهی را زیر پا می گذارند.

2. «و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده» (وَ يَقطَعُونَ مَا أَٔمَرَ اللَّهُ بِهِ أَٔن يُوصَلَ).

این پیوندها شامل پیوند خویشاوندی، پیوند دوستی، پیوندهای اجتماعی، ارتباط با رهبران الهی و رابطه با خداست.

3. «و در روی زمین فساد می کنند» (وَ يُفسِدُونَ فِي الأَٔرضِ). در پایان آیه می گوید: «اینها زیانکارانند» (أُٔوِلَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ).

چه زبانی از این برتر که انسان سرمایه های مادی و معنوی خود را در طريق فنا و نیستی و بدبختی به کار برد؟

اهمیت صله رحم در اسلام - آیه فوق از احترام به پیوندهای الهی سخن می گفت که پیوند خویشاوندی یک مصداق روشن آن است.

اسلام نسبت به صله رحم و کمک و حمایت و محبت نسبت به خویشاوندان اهمیت فوق العاده ای قائل شده است و قطع رحم و بریدن رابطه از خویشاوندان و بستگان را به شدت نهی کرده است. زشتی وگناه قطع رحم به حدی است که امام

ص: 41

سجاد (ع) به فرزندش نصیحت می کند می فرماید: «بپرهیز از معاشرت با کسی که قطع رحم کرده که قرآن او را دور از رحمت خدا شمرده است.» | ان

آيه 28

* (آيه 28)-نعمت اسرار آمیز حیات - قرآن دلایلی را که در گذشته (آیه 21 و 22 همین سوره در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل می کند. در اینجا برای اثبات وجود خدا از نقطه ای آغاز کرده که برای کسی جای انکار باقی نمی گذارد و آن مسأله حیات و زندگی است. می فرماید: «چگونه به خداوند کافر می شوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید، و او شما را زنده کرد» (كَيفَ تَكفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُم أَٔموَاتًا فَأَحیَاکُم).

قرآن یادآوری می کند که قبل از این، شما اجسام بی روحی بودید، اکنون دارای نعمت حیات و هستی می باشید، اعضا و دستگاههای مختلف، حواس و ادراک به شما داده است. این مسأله اسرارآمیز که افکار دانشمندان و کوششهایشان از درك آن عاجز مانده، بزرگ ترین سند اثبات وجود خداست.

بعد از یاد آوری نعمت حیات، دلیل آشکار دیگری را یادآور می شود و آن مسأله مرگ است. می گوید: «سپس شما را می میراند» (ثُمَّ يُمِيُتُکُم).

آری آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است چنانکه در آیه 2 سوره ملك می خوانیم: «آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید.»

قرآن بعد از ذکر دو دلیل روشن بر وجود خدا، به ذكر مسأله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته می گوید: «و بار دیگر شما را زنده می کند» (ثُمَّ يُځپِیکُم).

البته زندگی پس از مرگ جای تعجب نیست و با توجه به دلیل اول - یعنی اعطای حیات به موجود بی جان - پذیرفتن اعطای حیات پس از متلاشی شدن بدن، نه تنها کار مشکلی نیست بلکه از نخستین بار آسان تر است، هرچند آسان و مشکل برای وجودی که قدرتش بی انتهاست مفهومی ندارد.

و در پایان آیه می گوید: «سپس به سوی او بازگردانده می شوید، (ثُمَّ إِلَيهِ تُرجَعُونَ).

مقصود از رجوع به سوی پروردگار، بازگشت به سوی نعمتهای خداوند

ص: 42

می باشد. یعنی در روز رستاخیز به نعمتهای خداوند بازگردانده می شوید.

آيه 29

* (آيه 29)-پس از ذکر نعمت حیات و اشاره به مسأله مبدأ و معاد، به یکی دیگر از نعمتهای خداوند اشاره کرده می گوید: «او (خدایی) است که همه آنچه را از نعمتها) در زمین وجود دارد برای شما آفريد» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُم مَا فِب الأَٔرضِ جَميعًا).

به این ترتیب، ارزش وجودی انسانها و سروری آنان را نسبت به همه موجودات زمینی مشخص می کند. |

در قرآن آیات فراوانی می یابیم که انسان را هدف نهایی آفرینش موجودات جهان معرفی می کند.

بار دیگر به دلایل توحید بازمی گردد می گوید: « سپس به آسمان پرداخت؛ و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛ و او به هر چیز آگاه است» (ثُمَّ استَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّیهُنَّ سَمَوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمُ).

جمله «استوی» از ماده «استواء» به معنی تسلط و احاطه کامل و قدرت بر خلقت و تدبیر است.

مقصود از آسمانهای هفتگانه معنی واقعی آسمانهای هفتگانه است. از آیات قرآن استفاده می شود که کرات و ثوابت و سیاراتی را که ما می بینیم همه جزء آسمان اول است و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهای علمی امروز بیرون است و مجموع هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل می دهند. شاهد این سخن آیه 12 سورة فصلت است که می گوید: «و آسمان پایین را با چراغهایی [= ستارگان زینت بخشیدیم.»

اما اینکه گفتیم شش آسمان دیگر برای ما مجهول است و شاید علوم در آینده از روی آن پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر به هر نسبت که پیش می رود از عجایب آفرینش تازه هایی را به دست می آورد.

آيه 30

* (آيه 30)-انسان نماینده خدا در زمین - در آیات گذشته خواندیم که خدا مواهب زمین را برای انسان آفریده است. در این سلسله آیات که از آیه 30 شروع

ص: 43

و به آیه 39 پایان می یابد، سه مطلب اساسی مطرح شده است:

.. خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستی انسان در زمین و گفت و گویی که آنها با خداوند داشته اند.

2. دستور خضوع و تعظیم فرشتگان در برابر نخستین انسان.

3. تشریح وضع آدم و زندگی او در بهشت و حوادثی که منجر به خروج او از بهشت گرديد سپس توبة آدم و زندگی او و فرزندانش در زمین.

این آیه از نخستین مرحله سخن می گوید. خواست خداوند چنین بود که در روی زمین موجودی بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتوی از صفات پروردگار و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان

نخست می گوید: به خاطر بیاور «هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی نماینده ای قرار خواهم داد» (وَإِذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلُ فِی الأَرضِ خَلِيَفًه).

خلیفه» به معنی جانشین است. در اینکه منظور از آن در اینجا جانشین چه کسی و چه چیزی است، همانگونه که بسیاری از محققان پذیرفته اند، مقصود خلافت الهی و نمایندگی خدا در زمین است. سؤالی که بعد از این فرشتگان می کنند و می گویند نسل آدم ممکن است مبدأ فساد و خونریزی شود و ما تسبیح و تقدیس تو می کنیم، متناسب همین معنی است چراکه نمایندگی خدا در زمین با این کارها سازگار نیست.

خدا می خواست موجودی بیافریند که گل سرسبد عالم هستی باشد و شایسته مقام خلافت الهی و نماینده «الله» در زمین گردد.

سپس آیه مورد بحث می افزاید: فرشتگان به عنوان سؤال برای درک حقیقت، گفتند: (پروردگارا!) آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟!» (قَالُوا أَتَجعَلُ فِيهَا مَن يُفسِدُ فِيهَا وَ یَسفِکُ الدِّمَاءَ).

زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش انسان عبادت است، «تسبیح و حمد تو

ص: 44

را به جا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم» (وَ نَحنُ نُسَبّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ).

خداوند در اینجا پاسخی داد که توضیح آن در مراحل بعد آشکار گردید. « فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید» (قَالَ إِّنِي أَٔعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ).

آنها فکر می کردند اگر هدف عبودیت و بندگی است که ما مصداق کامل آن هستیم، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت! بی خبر از اینکه عبادت آنها با توجه به اینکه شهوت و غضب و خواستهای گوناگون در وجودشان راه ندارد، با عبادت و بندگی انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه می کند، تفاوت فراوانی دارد.

آنها چه می دانستند که از نسل این آدم، پیامبرانی همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و ائمه اهل بیت (ع) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانی که همه هستی خود را عاشقانه در راه خدا می دهند، قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت. افرادی که گاه یک ساعت تفكر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است.

آيه 31

* (آيه 31)-فرشتگان در بوته آزمایش - آدم به لطف پروردگار دارای استعداد فوق العاده ای برای درک حقایق هستی بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته قرآن «سپس علم اسماء -علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات را همگی به آدم آموخت» (وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الأَٔسمَاءَ كُلَّهَا).

و این آگاهی از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستی، افتخار بزرگی برای آدم بود.

در حدیثی آمده که از امام صادق (ع) درباره این آیه سؤال کردند. فرمود: منظور زمینها، کوه ها، دره ها و بستر رودخانه ها و تمامی موجودات) می باشد.» سپس امام (ع) به فرشی که زیر پایش گسترده بود نظری افکند فرمود: «حتی این فرش هم از اموری بوده که خدا به آدم تعلیم داد.»

همچنین استعداد نامگذاری اشیا را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیا را نامگذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند.

ص: 45

بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید (ثُمَّ عَرَضهُم عَلَى المَلَائِكَةِ فَقَالَ أَٔنبِوُنُی بِأَسمَاءِ هَؤُٔلَاءِ إِٔن كُنتُم صَادِقِينَ).

آيه 32

* (آيه 32)-فرشتگان که دارای چنان احاطه علمی نبودند، در برابر این آزمایش فرو ماندند. بدین رو عرض کردند: منزهى تو! ما چیزی جز آنچه به ما تعليم داده ای، نمی دانیم» (قَالُوا سُبحَانَكَ لَا عِلمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمتَنَا)

تو دانا و حکیمی» (إِنَّكَ أَنتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ).

آيه 33

* (آيه 33)-در اینجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسامی موجودات و اسرارشان را شرح دهد. «(خداوند) فرمود: ای آدم! آنان را از اسامی و اسرار) این موجودات آگاه کن» (قَالَ یَا ءَادَمُ بِأَٔسمَائِهِم).

هنگامی که آنان را آگاه کرد (خداوند) فرمود: آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟ و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید» (فَلَمَّا أَنبَٔأهُم بِأَٔسمَائِهِم قَالَ أَٔلم أَٔقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ غَیبَ السَّمَواتِ وَالأَٔرضِ وَ أَٔعلَمُ مَا تُبدوُنَ وَ مَا كُنتُم تَكتُمُونَ).

در اینجا فرشتگان در برابر معلومات وسیع این انسان سر تسلیم فرود آوردند و بر آنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها اوست.

در اینکه خداوند چگونه این علوم را به آدم تعلیم نمود، باید بگوییم تعلیم در اینجا جنبه تکوینی داشت. یعنی خدا این آگاهی را در نهاد و سرشت آدم قرار داده بود و در مدت کوتاهی آن را بارور ساخت.

اطلاق واژه «تعليم» در قرآن به تعلیم تکوینی، در جای دیگر نیز آمده است. در آیه 4 سورة الرحمن می فرماید: «علمه البيان» (به او بیان را آموخت.) این تعلیم را خداوند در مکتب آفرینش به انسان داده و معنی آن استعداد ویژگی فطری است که در نهاد انسانها قرار داده تا بتوانند سخن بگویند.

اکنون این سؤال پیش می آید که اگر این علوم را به فرشتگان نیز تعلیم می نمود آنها همین فضیلت آدم را پیدا می کردند. باید توجه داشت که ملائکه

ص: 46

آفرینش خاصی داشتند که استعداد فراگیری این همه علوم در آنها نبود بلکه برای هدف دیگری آفریده شده بودند. فرشتگان بعد از این آزمایش واقعیت را دریافتند و پذیرفتند گرچه در آغاز فکر می کردند برای این هدف نیز آمادگی دارند ولی خداوند با آزمایش علم اسماء تفاوت آنها را با آدم روشن ساخت.

آيه 34

* (آيه 34)-آدم در بهشت - قرآن در تعقیب بحثهای گذشته پیرامون مقام و عظمت انسان به فصل دیگری از این بحث پرداخته می گوید: «و (یا دکن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید، (وَ إِٔذ قُلنَا لِلمَلَائِكَةِ اسجُدُوا لِأَٔدَمَ). «همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تكبر ورزید» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبلِيسَ أَٔبَى وَاستَكبَرَ).

او استکبار کرد «و (به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد (وَ كَانَ مِنَ الكَافِرِينَ).

آیه فوق سند زنده و گواه روشنی بر شرافت انسان و عظمت مقام اوست که پس از تکمیل خلقتش تمام فرشتگان مأمور می شوند در برابر این آفرینش بزرگ سر تعظیم فرود آورند. به راستی کسی که لایق مقام خلافت الهی و نمایندگی او در زمین است شایسته هر نوع احترامی است.

اما در برابر انسانی که چند فرمول علمی را می داند چه اندازه کرنش می کنیم، پس چگونه است حال نخستین انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستی.

نکته ها:

.. چرا ابليس مخالفت کرد - میدانیم «شیطان» اسم جنس است شامل نخستین شیطان و همه شیطانها می شود ولی «ابلیس» اسم خاص است و اشاره به شیطانی است که اغواگر آدم شد. او به طبق صریح آیات قرآن از جنس فرشتگان نبود بلکه در صف آنها قرار داشت. او از طایفه جن بود که مخلوق مادی است.

انگیزه او در این مخالفت، کبر و غرور و تعصب خاصی بود که بر فکرش چیره شد. او می پنداشت که از آدم برتر است و علت کفر او نیز همین بود که فرمان

ص: 47

حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد. نه تنها عملا عصیان کرد از نظر اعتقاد نیز معترض بود. به این ترتیب خودبینی و خودخواهی، محصول یک عمر ایمان و عبادت او را بر باد داد و آتش به خرمن هستی او افکند. کبر و غرور از این آثار بسیار دارد.

جمله «كان من الكافرين » نشان می دهد که او قبل از این فرمان نیز خط خود را از مسیر فرشتگان و اطاعت فرمان پروردگار جدا کرده بود و فکر استکبار در سر می پروراند.

2. آیا سجده برای خدا بود یا آدم - بی شک «سجده» به معنی « پرستش» برای خداست و معنی توحید عبادت همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم. بنابراین جای تردید نخواهد بود که فرشتگان برای آدم سجدۂ پرستش نکردند بلکه سجده برای خدا بود و به خاطر آفرینش چنین موجود شگرفی. یا اینکه برای آدم سجده کردند اما سجده به معنی «خضوع نه پرستش.

از امام علی بن موسی الرضا(ع) روایت شده است: «سجده فرشتگان، پرستش خداوند از یک سو و اکرام و احترام آدم از سوی دیگر بود چرا که ما در صلب آدم بودیم.

آيه 35

* (آيه 35)-بعد از این ماجرا و ماجرای آزمایش فرشتگان، به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنی گزیند. قرآن می فرماید: «و گفتیم تو ای آدم! با همسرت در بهشت سکونت کن و از نعمتهای آن، از هرجا می خواهید، گوارا بخورید» (وَ قُلنَا یَا ءَادَمُ اسكُن أَٔنتَ وَزَوجُكَ الجَنَّةَ وَ کُلَا مِنهَا رَغَدًا حَيثُ شِئٔتُمَا).(1).

«(اتا) نزدیک این درخت نشوید؛ که از ستمگران خواهید شد» (وَ لاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين).

از آیات قرآن استفاده می شود که آدم برای زندگی روی زمین آفریده شده بود

ص: 48


1- 1 .«رغد» به معنی فراوان، گسترده و گوارا است. جمله حيث شئتمان اشاره به این است که از هر جای بهشت یا از هر نوع از میوه ها که میل داشتید استفاده کنید.

ولی در آغاز، خداوند او را در بهشت که یکی از باغهای پرنعمت این جهان بود، ساکن نمود.

شاید علت این بوده که آدم با زندگی کردن روی زمین آشنایی نداشت و تحمل زحمتهای آن بدون مقدمه برای او مشکل بود. او در این محیط باید تکامل یابد و بداند زندگی روی زمین همراه با برنامه ها و تکالیف و مسؤوليتهاست که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقای نعمت و سر باز زدن از آن سبب رنج و ناراحتی است.

این یک سلسله تعليمات لازم بود که باید فرا گیرد و با داشتن این آمادگی به روی زمین قدم بگذارد.

آيه 36

* (آيه 36)-در اینجا «آدم» در برابر فرمان الهی درباره خودداری از درخت ممنوع قرار گرفت ولی شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش برندارد، به وسوسه گری مشغول شد. قرآن می فرماید: « پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد (فَأَزَلَّهُمَا الشَّيطَانُ عَنهَا فَأَٔخرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ).

آری از بهشتی که کانون آرامش و آسایش و دور از درد و رنج بود، بر اثر فریب شیطان اخراج شدند.

قرآن می فرماید: «و ( در این هنگام به آنها گفتیم: همگی (به زمین فرود آیید، در حالی که بعضی دشمن دیگری خواهید بود» (وَ قُلنَا اهبِطُوا بَعضُكُم لِبَعضٍ عَدُوُّ ).

منظور از هبوط ونزول آدم به زمین، نزول مقامی است نه مکانی. یعنی از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سرسبز پایین آمد.

و برای شما در زمین، تا مدت معینی قرارگاه و وسیله بهره برداری خواهد بود» (وَ لَکُم فِی الأَٔرضِ مُستَقَّرُّ وَ مَتَاعُ إِلَى حِینٍ).

آدم متوجه شد راستی به خویشتن ستم کرده و از محیط آرام و پرنعمت بهشت، به خاطر تسلیم شدن در برابر وسوسه های شیطان بیرون رانده شده.

درست است که آدم معصوم از گناه بود ولی هرگاه ترک أولى از پیامبر سرزند،

ص: 49

خداوند نسبت به او سخت می گیرد همانند گناهی که از افراد عادی سر بزند. و این جریمه سنگینی بود که آدم در برابر آن نا فرمانی پرداخت.

نکته ها:

.. بهشت آدم کدام بهشت بود - ظاهر این است که بهشت موعود نیکان و پاکان نبود بلکه یکی از باغهای پرنعمت و روح افزای یکی از مناطق سرسبز زمین بوده است زیرا بهشت موعود قیامت نعمت جاودانی است که در آیات بسیاری از قرآن به جاودانگی آن اشاره شده و بیرون رفتن از آن ممکن نیست. دوم اینکه ابلیس آلوده و بی ایمان را در آن بهشت راهی نخواهد بود. سوم اینکه در روایاتی که از سوی اهل بیت (ع) به ما رسیده این موضوع صريحا آمده است.

یکی از راویان حدیث می گوید: از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم پرسیدم. امام (ع) فرمود: «باغی از باغهای دنیا بود که خورشید و ماه بر آن می تابید و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن رانده نمی شد.»

2. مقصود از شیطان در قرآن چیست - واژه «شیطان» از ماده «شطن» گرفته شده و شاطن به معنی خبیث و پست آمده است. شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق می شود اعم از انسان یا جن و یا جنبندگان دیگر و به معنی روح شرير و دور از حق نیز آمده است.

باید دانست که «شیطان» به هر موجود موذی و منحرف کننده و طاغی و سرکش، خواه انسانی یا غیرانسانی می گویند و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.

از موارد استعمال این کلمه در قرآن نیز بر می آید که شیطان به موجود موذی و مضر گفته می شود. موجودی که از راه راست برکنار بوده و درصدد آزار دیگران است. موجودی که سعی می کند ایجاد دودستگی نماید و اختلاف و فساد ایجاد کند. در آیه 91 سوره مائده می فرماید: «شیطان می خواهد در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند.

ص: 50

از طرفی می بینیم که در قرآن نیز شیطان به موجود خاصی اطلاق نشده بلکه به انسانهای شرور و مفسد نیز اطلاق گردیده است. در آیه 112 سوره انعام می فرماید: «این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس وجن قرار دادیم.

3. خدا چرا شیطان را آفرید . اگر شیطان موجود اغواگر است چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست؟ خداوند شیطان را، شیطان نیافرید. به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و برفطرت پاک بود سپس از آزادی سوء استفاده کرد و بنای طغیان و سرکشی گذارد.

دوم اینکه از نظر سازمان آفرينش، وجود شیطان برای افراد با ايمان و کسانی که می خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است چه اینکه پیشرفت و ترقی و تکامل، همواره در میان تضادها صورت می گیرد.

آيه 37

* (آيه 37)-بازگشت آدم به سوی خدا - بعد از ماجرای وسوسه ابلیس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم به فکر جبران خطای خویش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد. لطف خدا به یاری او شتافت و چنانکه قرآن در این آیه می گوید: « سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذيرفت» (فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيهِ).

چرا که او توبه پذیر و مهربان است» (إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).

توبه» به معنی بازگشت است و در لسان قرآن به معنی بازگشت از گناه می آید زیرا هر گناهکاری در حقیقت از پروردگارش فرار کرده، هنگامی که توبه می کند به سوی او باز می گردد.

خداوند نیز در حالت عصيان بندگان، گویی از آنها روی گردان می شود، هنگامی که خداوند به توبه توصیف می شود، مفهومش این است که نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز می گرداند.

معروف این است که «كلمات» و سخنانی را که خدا برای توبه به آدم تعليم داد، جملات سوره اعراف آیه 23 می باشد. «گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم

ص: 51

کردیم؛ و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود.»

بعضی گفته اند منظور از کلمات، این دعا بوده است:

اللّهمّ لا إله إلا أنت سبحانك و بحمدك ربّ إني ظلمتُ نفسي فاغفر لي إنك خير الغافرين.

اللهمّ لا إله إلا أنت سبحانك و بحمدك ربّ إني ظلمتُ نفسي فارحمني إنك خير الراحمين.

اللهمّ لا إله إلا أنت سبحانك و بحمدك ربّ إني ظلمتُ نفسي فتب على إنّكَ

أنت التواب الرحيم

در روایات متعددی که از طریق اهل بیت (ع) وارد شده می خوانیم که مقصود از «كلمات» تعليم اسماء بهترین مخلوقات خدا یعنی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) بوده است. آدم با توسل به این کلمات از درگاه خداوند تقاضای بخشش نمود و خدا او را بخشید.

تفسیرهای فوق منافاتی با هم ندارند.

آيه 38

* (آيه 38)-توبه آدم پذیرفته شد ولی اثر وضعی کار او که هبوط به زمین بود، تغییر نیافت. قرآن می فرماید: «گفتیم: همگی از آن، فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین شوند»(قُلنَا اهبِطُوا مِنهَا جَمِیعًا فِإِمَّا يَأٔتِيَّكُم مِنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوفُ عَلَيهِم وَ لَا هُم يَحزَنُونَ).

آيه 39

* (آيه 39)-و کسانی که کافر شدند، و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود، (وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِئَایَاتِنَا أُولَئِکَ أَصحَابُ النَّارِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ).

آيه 40

* (آيه 40)-یاد نعمتهای خدا - از آنجا که داستان نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان و خلافت آنها در زمین سپس فراموش کردن پیمان الهی و گرفتار شدن به رنج و بدبختی شباهت زیادی به داستان آدم دارد، خداوند در این آیه روی سخن را به بنی اسرائیل کرده می گوید: «ای فرزندان اسرائیل، نعمت مرا، که به شما ارزانی

ص: 52

داشتم به یاد آورید و به پیمانی که با من بسته اید وفا کنید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم، و در راه انجام وظیفه و عمل به پیمانها) تنها از من بترسید!» (یَا بَنِي إِسرَائِيلَ اذكُرُوا نِعمَتِيَ الَّتِي أَنعَمتُ عَلَيكُم وَ أَٔوفِ بِعَهدِی أوف بِعَهدِکُم وَ إِیَّایَ فَارهَبُونِ).(1).

در حقیقت، این سه دستور (یادآوری نعمتهای الهی، وفای به عهد پروردگار و نافرمانی او) اساس تمام برنامه های الهی را تشکیل می دهد.

جمله «إبای فارهبون» تأکیدی است بر این مطلب که در راه وفای به پیمانهای الهی و اطاعت فرمانش از هیچ چیز و هیچ کس نباید ترسید. این انحصار را از کلمه واتای» که مقدم بر جمله «فار هبون» است، استفاده می کنیم.

چرا یهودیان را بنی اسرائیل می گویند - اسرائیل یکی از نامهای یعقوب، پدر یوسف می باشد. در علت نامگذاری یعقوب به این نام، مورخان غیر مسلمان مطالبی گفته اند که با خرافات آمیخته است.

قاموس کتاب مقدس می نویسد: «اسرائیل به معنی کسی است که بر خدا مظفر گشت!» وی می افزاید: «این کلمه لقب يعقوب بن اسحاق است که در هنگام مصارعه (کشتی گرفتن با فرشته خدا به آن ملقب گردید!»

دانشمندان ما مانند مفسر معروف، طبرسی» در مجمع البیان در این باره می نویسد: «اسرائیل همان يعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهیم (ع) است.... او می گوید: «اسر به معنی عبد و ئیل به معنى الله است و این کلمه مجموعة معنى عبد الله را می بخشد.)

بدیهی است داستان کشتی گرفتن اسرائیل با فرشته خداوند یا با خود خداوند که در تورات تحریف یافته کنونی دیده می شود، یک داستان ساختگی و کودکانه است که از شأن یک کتاب آسمانی به دور است. و این خود، یکی از مدارک تحريف تورات کنونی است.

آيه 41

* (آيه 41)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: حی بن اخطب، کعب بن اشرف و جمعی دیگر از یهود، هر سال مجلس میهمانی از طرف یهودیان

ص: 53


1- 1 .در اینکه پیمانهای خدا با یهود چه بوده رکه: آیه 83 و 84 همین سوره و آیه 12 سوره مائده.

برای آنها ترتیب داده می شد. آنان حتی راضی نبودند که این منفعت مختصر به خاطر قیام پیامبر اسلام (ص) از میان برود. به این دلیل - و دلایل دیگر به آیات تورات را که در زمینه اوصاف پیامبر (ص) بود، تحریف کردند. این همان « ثمن قليل» و بهای کم است که قرآن در این آیه به آن اشاره می نماید.

تفسیر: سودپرستی يهود - به دنبال پیمانی که خداوند از یهود گرفته بود و از جمله آن پیمان ایمان به پیامبران الهی و اطاعت فرمانهای او بود، در این آیه و دو آیه بعد به نه بخش از دستورهایی که به یهود داده شده اشاره می کند. نخست می فرماید: «و به آنچه نازل کرده ام [= قرآن ایمان بیاورید؛ که نشانه های آن، با آنچه در کتابهای شماست مطابقت دارد» (وَ ءَ امِنُوا بِمَا أَنزَلتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُم).

اکنون که می بینید صفات این پیامبر و ویژگیهای قرآن کاملا منطبق بر بشاراتی است که در کتب آسمانی شما آمده و با آن هماهنگی دارد چرا به آن ایمان نمی آورید؟

سپس می گوید: «و نخستین کافر به آن نباشید» (وَلَا تَكُونُوا أَٔوَّلَ كَافِرٍ بِهِ).

یعنی اگر مشرکان و بت پرستان عرب کافر شوند جای تعجب نیست، عجیب کفر و انکار شماست که اهل کتابید و در کتاب آسمانی شما بشارات ظهور چنین پیامبری داده شده است.

آری بسیاری از یهودیان مردمی لجوجند و اگر این لجاجت نبود باید خیلی زودتر از دیگران ایمان آورده باشند.

در سومین جمله می گوید: «و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید» و به خاطر درآمد مختصری، نشانه های قرآن و پیامبر اسلام را که در کتب شما موجود است، پنهان نکنید (وَ لَا تَشتَرُوا بِئَایَاتِی ثَمَنًا قَلِيلًا).

در چهارمین دستور می گوید: «و تنها از من و مخالفت دستورهایم) بترسید » نه از مردم)! (وَ إِیَّایَ فَاتَّقُوڼِ).

از این نترسید که روزی شما قطع شود و از این نترسید که جمعی از متعصبان یهود بر ضد شما سران قیام کنند، تنها از مخالفت فرمان من بترسید.

ص: 54

آيه 42

* (آيه 42)-در پنجمین دستور می فرماید: «و حق را با باطل نیامیزید» (وَلَا تَلبِسُوا الحَقَّ بِالبَاطِلِ).

در ششمین دستور از کتمان حق نهی کرده می گوید: «و حقیقت را با اینکه می دانید کتمان نکنید، (وَ تَكتُمُوا الحَقَّ وَأَنتُم تَعلَمُونَ).

آيه 43

* (آيه 43)-سرانجام هفتمین و هشتمین و نهمین دستور را بازگو می کند می فرماید: «و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید و نماز را با جماعت بگزارید» (وَ أَٔقِيمُوا الصَّلَؤةَ وَ ءَاتُوا الزَّكّؤةّ وّارکَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ).

قابل توجه اینکه نمی گوید نماز بخوانید، می گوید: «أقيموا الصلوة» (نماز را به پا دارید). یعنی تنها خودتان نمازخوان نباشید بلکه چنان کنید که آیین نماز در جامعه انسانی برپا شود و مردم با عشق و علاقه به سوی آن بیایند.

بعضی از مفسران گفته اند: تعبير «أَٔقيموا اشاره به این است که نماز شما فقط اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را به طور کامل به پا دارید که مهم ترین رکن آن حضور قلب در پیشگاه خدا و تأثیر نماز در روح و جان آدمی است.

در این سه دستور اخیر، نخست پیوند فرد با خالق (نماز) بیان شده سپس پیوند با مخلوق (زکات) و سرانجام پیوند همه مردم با هم در راه خدا.

آيه 44

* (آيه 44)-به دیگران توصیه می کنید اما خودتان چرا - علما و دانشمندان يهود قبل از بعثت محمد (ص) مردم را به ایمان به وی دعوت می کردند و بعضی از علمای یهود به بستگان خود - که اسلام آورده بودند . توصیه می کردند به ایمان خویش باقی بمانند ولی خودشان ایمان نمی آوردند. بدین رو قرآن آنها را بر این کار مذمت کرده می گوید: «آیا مردم را به نیکی و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می کنید، اما خودتان را فراموش می نمایید» (أَٔتَأٔمُرونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنسَونَ أَنفُسَكُم).

با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می خوانید ؟! آیا نمی اندیشید؟! (وَ أَنتُم تَتلُونَ الكِتَابَ أَفَلَا تَعقِلُونَ).

ص: 55

علمای یهود از این می ترسیدند که اگر به رسالت پیامبر اسلام (ص) اعتراف کنند کاخ ریاستشان فرو ریزد و عوام يهود به آنها اعتنا نکنند. از این رو صفات پیامبر اسلام (ص) را که در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.

اصولا یک برنامه اساسی به خصوص برای علما و مبلغین این است که بیش از سخن، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق (ع) می خوانیم: «مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود.»

آيه 45

* (آيه 45)-قرآن برای اینکه انسان بتواند بر امیال و خواسته های دل پیروز گردد و حب جاه و مقام را از سر بیرون کند، در این آیه می گوید: «از صبر و نماز یاری جویید و با استقامت و مهار هوسهای درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید (وَاستَعِينُوا بِالصَّبرِ وَالصَّلَوة). |

سپس می افزاید: «و این کار، جز برای خاشعان، گران است» (وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةُ إِلَّا عَلَى الخَاشِعِينَ).

آيه 46

* (آيه 46)-در این آیه خاشعان را چنین معرفی می کند: «آنها کسانی هستند که می دانند دیدارکننده پروردگار خویشند و به سوی او باز می گردند» (الَّذِينَ يَظُنُّونّ اَنَّهُم مُلَاقُوا رَبِهِم وَأَنَّهُم إِلَيهِ رَاجِعُونَ).

يظنون» از ماده «ظن» گاه به معنی گمان و گاه به معنی یقین می آید. در اینجا به معنی ایمان و یقین قطعی است زیرا ایمان به لقاء الله، حالت خداترسی و احساس مسؤولیت را در انسان ایجاد می نماید. این یکی از آثار تربیتی ایمان به معاد است که انسان را به انجام مسؤوليتها و حق و عدالت دعوت می کند.

نکته ها:

1. لقاء الله چیست - تعبیر «لقاء الله» بارها در قرآن مجید آمده است که به معنی حضور در صحنه قیامت می باشد. منظور از «لقاء و ملاقات خداوند، ملاقات حتی مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست چرا که خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم دیده شود بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت

ص: 56

خداوند در صحنه قیامت و پاداشها و كيفرها و نعمتها و عذابهای اوست یا به معنی یک نوع شهود باطنی و قلبی است زیرا انسان گاه به جایی می رسد که گویی خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده می کند به طوری که تردیدی برای او باقی نمی ماند.

این حالت ممکن است بر اثر پاکی و تقوا و عبادت و تهذیب نفس، در این دنیا برای گروهی پیدا شود. ولی این حالت شهود باطنی در قیامت برای همگان پیدا می شود چرا که آثار عظمت و قدرت خدا در آنجا چنان آشکار است که هر کوردلی ایمان قطعی پیدا می کند.

2. راه پیروزی بر مشکلات - برای پیشرفت و پیروزی بر مشکلات دو رکن اساسی لازم است: یکی پایگاه نیرومند درونی و دیگر تکیه گاه محکم برونی. در آیات فوق به این دو رکن اساسی با تعبير «صبر» و «صلوة» اشاره شده است. صبر حالت استقامت و شکیبایی در برابر مشکلات است و نماز پیوند با خدا و وسیله ارتباطی است با این تکیه گاه محكم. در حدیثی امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که با غمی از غم های دنیا رو به رو می شوید، وضو گرفته، به مسجد بروید، نماز بخوانید و دعا کنید زیرا خداوند دستور داده واشتعينوا بالصبر والصلوة.»

آيه 47

* (آيه 47)-خیالهای باطل يهود - در این آیه بار دیگر خداوند روی سخن را به بنی اسرائیل کرده و نعمتهای خدا را به آنها یادآور می شود می فرماید: «ای بنی اسرائیل، نعمت مرا، که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید» (یَا بَنِي إِٔسرَائِيلَ اذكُرُوا نِعمَتِيَ الَّتِي أَنعَمتُ عَلَيکُم).

این نعمتها دامنه گسترده ای دارد، از نعمت هدایت و ایمان گرفته تا رهایی از چنگال فرعونیان و بازیافتن عظمت و استقلال، همه را شامل می شود.

سپس از میان این نعمتها به نعمت فضیلت و برتری یافتن بر مردم زمان خودشان که ترکیبی از نعمتهای مختلف است، اشاره کرده می گوید: «و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم» (وَ آَنِّی فَضَّلتُكُم عَلَى العَالَمِينَ).

آيه 48

* (آيه 48)-در این آیه، قرآن بر خیالهای باطل يهود خط بطلان میکشد زیرا آنها معتقد بودند که چون نیاکان و اجدادشان پیامبران خدا بودند آنها را شفاعت

ص: 57

خواهند کرد، یا گمان می کردند می توان برای گناهان فديه و بدل تهیه نمود همانگونه که در این جهان متوسل به رشوه می شدند.

آیه می فرماید: «و از روزی بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی پذیرد (وَاتَّقُوا يَومًا لَا تَجزِی نَفسُ عَن نَفسٍ شَيئٌا). |

و نه از او شفاعت پذیرفته می شود» (وَ لَا يُقبَلُ مِنهَا شَفَاعَةُ). و نه غرامت از او قبول خواهد شد» ( دونه یاری می شوند (وَ لَاهُم يُنصَرُونَ).

خلاصه حاکم و قاضی آن صحنه کسی است که جز عمل پاک را قبول نمی کند. در آیه 88 و 89 سورۂ شعراء می فرماید: «در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.»

در حقیقت، آیه فوق اشاره به این است که در این دنیا چنین معمول است که برای نجات مجرمان از مجازات از راه های مختلفی وارد می شوند: گاه کسی جریمه دیگری را می پذیرد و آن را ادا می کند. اگر این معنی ممکن نشد متوسل به شفاعت می گردد و اشخاصی را بر می انگیزد که از او شفاعت کنند. باز اگر این هم نشد سعی می کنند که با پرداخت غرامت خود را آزاد سازند.

اینها راه های مختلف فرار از مجازات در دنیاست، ولی قرآن می گوید اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت به کلی از این امور جداست، تنها راه نجات، پناه بردن به سایه ایمان و تقوا و استمداد از لطف پروردگار است.

بررسی عقاید بت پرستان یا منحرفين اهل کتاب نشان می دهد که این گونه افکار خرافی در میان آنها کم نبوده است. مثلا در بعضی از مناطق مصر بعضی از مردم وجه نقدی به غسل دهنده میت می دادند و آن را اجرت نقل و انتقال به بهشت می نامیدند. در حالات یهود نیز می خوانیم که برای کفاره گناهانشان قربانی می کردند، اگر دسترسی به قربانی بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانی می کردند.

قرآن و مسأله شفاعت-(1).

بی شک مجازاتهای الهی - چه در این جهان و چه

ص: 58


1- * .کلمه «شفاعت»از ریشه «شفع»، به معنی جفت و «ضَمُّ الشَيءِ إِلَى مِثلِهِ»گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر»ه معنی فرد است، سپس به ضمیمه شدن شخص برتر و قوی تر برای کمک به فرد ضعیف تر اطلاق گردیده است.

در قیامت به جنبه انتقامی ندارد بلکه ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانهاست. بنابراین هر چیز که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.

از سوی دیگر، نباید راه بازگشت و اصلاح را به کلی بر روی گناهکاران بست بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند و به سوی خدا و پاکی و تقوا بازگردند.

شفاعت» در معنی صحیح آن برای حفظ همین تعادل و وسیله ای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان و در معنی غلط و نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.

کسانی که جنبه های مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکرده اند، گاه آن را با توصیه و پارتی بازی در برابر سلاطین و حاکمان ظالم برابر می دانند، و گاه به مانند وهابیان - آیه فوق را که می گوید: «و نه از او شفاعت پذیرفته می شود.» بدون توجه به آیات دیگر، دستاویز قرار داده و شفاعت را انکار کرده اند.

شرایط شفاعت - آیات شفاعت به خوبی نشان می دهد که این مسأله از نظر منطق اسلام دارای قیود و شرایطی از نظر جرمی که درباره آن شفاعت می شود از یک سو، شخص شفاعت شونده از سوی دیگر و شخص شفاعت کننده از سوی سوم است که چهره اصلی شفاعت و فلسفه آن را روشن می سازد. مثلا گناهانی مانند ظلم و ستم از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن می گوید ظالمان «شفيع مطاعی» ندارند.

از طرف دیگر، طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانی مشمول بخشودگی از طريق شفاعت می شوند که به مقام «ارتضاء» رسیده اند و طبق آیه 87 سورۂ مریم دارای «عهد الهی» هستند.

این دو عنوان، همان گونه که از مفهوم لغوی آنها و از روایاتی که در تفسیر این

ص: 59

آیات وارد شده استفاده می شود، به معنی ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش وكيفر، اعتراف به حسنات وسيئات (نیکی اعمال نیک و بدی اعمال بد و گواهی به درستی تمام مقرراتی است که از سوی خدا نازل شده، ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد و نشانه اش این است که خود را از صف ستمگران که هیچ اصل مقدسی را به رسمیت نمی شناسند، بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه های خود را دارد.

در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند إلا من شهد بالحق).

به این ترتیب، شفاعت شونده باید نوعی ارتباط و پیوند با شفاعت کننده بر قرار سازد، پیوندی از طریق توجه به حق و گواهی قولی و فعلی به آن، که این نیز عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حق است.

(آیه 49) نعمت آزادی - این آیه به یکی دیگر از نعمتهایی که خداوند به بنی اسرائیل ارزانی داشته اشاره می کند و آن نعمت آزادی از چنگال ستمکاران است. می فرماید: «و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم» (وإذ نجيناكم من اللي فرعون).

که همواره شما را به بدترین صورت آزار می دادند» (شومو نگم شوء العذاب).

« پسران شما را سر می بردند، و زنان شما را (برای کنیزی) زنده نگه می داشتند» (ي ون أبناءكم و يشتيون نساء كم). |

و در اینها، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود» (و في ذلكم بلاء من ربكم عظيم).

لا يسومون» فعل مضارع از ماده «سوم» به معنی دنبال چیزی رفتن است و چون فعل مضارع معنای دوام و استمرار را می بخشد درمی یابیم که بنی اسرائیل به طور مداوم زیر شکنجه فرعونیان بوده اند.

1سوره زخرف آیه 86۔

ص: 60

قرآن این موضوع را یک آزمایش بزرگ، برای بنی اسرائیل می شمرد - یکی از معانی بلاء آزمایش است.

این احتمال نیز وجود دارد که بالاء در اینجا به معنی مجازات باشد زیرا بنی اسرائیل پیش از آن، قدرت و نعمت فراوان داشتند و کفران کردند و خدا آنها را مجازات کرد.

بردگی دختران در آن روز و امروز - قرآن زنده گذاردن دختران و سر بریدن پسران بنی اسرائیل را عذاب می خواند و آزادی از این شکنجه را نعمت می شمارد. گویا می خواهد هشدار دهد که انسانها باید سعی کنند آزادی صحیح خویش را به هر قیمت که هست به دست آورند و حفظ نمایند. علی (ع) در گفتار خود به این مطلب اشاره می فرماید: «زنده بودن و زیردست بودن برای شما مرگ است و مرگ برای شما در راه به دست آوردن آزادی زندگی است.)

دنیای امروز با گذشته این فرق را دارد که فرعون با استبداد مخصوص خود، پسران و مردان را از جمعیت مخالفش می گرفت و دختران آنها را آزاد می گذارد ولی در دنیای امروز زیر عناوین دیگری روح مردانگی در افراد کشته می شود و دختران به اسارت شهوات افراد آلوده در می آیند.

آيه 50

* (آيه 50)-نجات از چنگال فرعونیان - از آنجا که در آیه قبل به نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان اشاره شد، این آیه توضیحی بر چگونگی این نجات است. می فرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم» (وَ إِذ فَرَقنَا بِکُمُ البَحرَ).

و شما را نجات دادیم؛ و فرعونیان را غرق ساختیم؛ در حالی که شما تماشا می کردید» (فَأَنجَينَاكُم وَ أَغرَقنَا ءَ الَ فِرعونَ وَ أَٔنتُم تَنظُرُونَ).

ماجرای غرق شدن فرعونیان در دریا و نجات بنی اسرائیل از چنگال آنها در سوره های متعددی از قرآن آمده است از جمله: سوره اعراف آیه 136، أنفال آیه 54، إسراء آیه 103، شعراء آیه 63 و 66، زخرف آیه 55 و دخان آیه 17 به بعد.

در این سوره ها جزییات این ماجرا شرح داده شده ولی در این آیه فقط

ص: 61

اشاره ای از نظر نعمت و لطف خداوند به بنی اسرائیل شده تا آنها را به پذیرش اسلام، آیین نجات بخش جدید، تشویق کند.

در ضمن این آیه درسی است برای انسانها که اگر در زندگی به خدا تكیه کنند، به آن نیروی بی زوال اعتماد داشته باشند و در مسیر صحیح از هیچ گونه کوشش و تلاش باز نایستند، در سخت ترین دقایق، خداوند یار و مددکار آنهاست.

آيه 51

* (آيه 51)-بزرگ ترین انحراف بنی اسرائیل - قرآن در این آیه و سه آیه بعد، از بزرگ ترین انحراف بنی اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن می گوید و آن انحراف از اصل توحید به شرک و گوساله پرستی است. می فرماید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم» (وَ إِٔذ وَاعَدنَا مُوسَى أَربَعِينَ لَیلَةً).

و او،برای گرفتن فرمانهای الهی، به میعادگاه آمد و میعاد سی شبه به چهل شب تمدید شد. « سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید» (ثُمَ اتَّخَذتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ وَ أَنتُم ظَالِمُونَ).(1).

آيه 52

* (آيه 52)-خداوند می فرماید: «سپس شما را بعد از آن بخشیدیم؛ شاید شکر (این نعمت را به جا آورید» (ثُمَّ عَفَؤنَا عَنكُم مِن بَعدِ ذلِكَ لَعَلَّكُم تَشكُرُونَ).

آيه 53

* (آيه 53)-در ادامه آیه قبل می فرماید: «و (نیز به خاطر آورید) هنگامی را که به موسی، کتاب و وسیله تشخیص (حق از باطل) را دادیم، تا هدایت شويد» (وَ إِذ ءَاتَينَا مُوسَى الكِتَابَ وَالفُرٔقَانَ لَعَلَّكُم تَهتَدُونَ).

کتاب» اشاره به تورات و «فرقان» اشاره به معجزاتی است که خداوند در اختيار موسی گذارد زیرا فرقان به معنی چیزی است که حق را از باطل برای انسان مشخص می کند.

آيه 54

* (آيه 54)-سپس در زمینه تعلیم توبه از این گناه می گوید: «و زمانی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! شما با انتخاب گوساله (برای پرستش) به خود ستم کردید» (وَإِذ قَالَ مُوسَى لِقَومِهِ یَا قَومِ إِٔنَّكُم ظَلَمتُم أَنفُسَكُم بِإِٔتِّخَاذِكُمُ العِجلَ).

ص: 62


1- 1 .شرح این ماجرا در سوره أعراف از آیه 142 به بعد و در سوره طه آیه 86 خواهد آمد.

و پس توبه کنید؛ و به سوی خالق خود بازگردید» (فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُم).

« بارئ» به معنی خالق است و در اصل به معنی جدا کردن چیزی از چیز دیگر می باشد زیرا آفریدگار، مخلوقات خود را از مواد اصلی و نیز از یکدیگر جدا می سازد. اشاره به اینکه دستور توبه شدید را همان کسی می دهد که آفریننده شماست. «و خود را به یکدیگر را به قتل برسانید» (فَاقتُلُوا أَنفُسَكُم). «این کار، برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است» (ذلِكُم خَيرُ لَكُم عِندَ بَارِئِکُم). «سپس خداوند توبه شما را پذیرفت؛ زیرا که او توبه پذیر و مهربان است» (فَتَابَ عَلَیكُم إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).

گناه عظیم و توبه بی سابقه - بی شک پرستش گوساله سامری عمل کوچکی نبود. ملتی که بعد از مشاهده آیات خدا و معجزات موسی (ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان اصل اساسی توحید و آیین خدا را زیر پا گذارده بت پرست شوند، اگر این موضوع برای همیشه از مغزشان ریشه کن نشود وضع خطرناکی به وجود خواهد آمد و بعد از هر فرصتی به خصوص پس از مرگ موسی ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود و سرنوشت آیین او به خطر افتد. از این رو ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دسته جمعی گروه زیادی از گناهکاران، به دست خودشان، صادر شد.

این فرمان باید به شکل خاصی اجرا شود. یعنی خودشان شمشیر به دست گیرند و اقدام به قتل یکدیگر کنند که هم کشته شدنش عذاب است و هم کشتن دوستان و آشنایان.

طبق نقل بعضی از روایات، موسی دستور داد در یک شب تاریک، همه کسانی که گوساله پر ستی کرده بودند، غسل کنند و کفن بپوشند و صف کشیده شمشیر در میان یکدیگر نهند.

شاید تصور شود که این توبه چرا با خشونت انجام گیرد آیا ممکن نبود خداوند بدون خونریزی توبه آنها را قبول فرمايد؟

از سخنان بالا روشن می شود که مسأله انحراف از اصل توحید و گرایش به

ص: 63

بت پرستی مسأله ساده ای نبود. در حقیقت، اصول ادیان آسمانی را می توان در توحید و یگانه پرستی خلاصه کرد. تزلزل این اصل برابر است با از میان رفتن تمام مبانی دین. اگر مسأله گوساله پرستی ساده تلقی می شد شاید سنتی برای آیندگان می گشت. از این رو باید چنان گوشمالی به آنها داد که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقی بماند و هرگز کسی بعد از آن به فکر بت پرستی نیفتد.

آيه 55

* (آيه 55)-تقاضای عجیب - این آیه نشان می دهد بنی اسرائیل چگونه مردمی لجوج و بهانه گیر بودند که مجازات سخت الهی دامانشان را گرفت. می فرماید: «و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: ای موسی، ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود ببینیم!» (وَإِٔذ قُلتُم یَا مُوسَى لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهرَةً).

این درخواست ممکن است به خاطر جهل آنها بوده چرا که درک افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتی می خواهند خدا را با چشم خود ببینند. و یا به خاطر لجاجت و بهانه جویی بوده است که یکی از ویژگیهای این قوم می باشد.

به هر حال، چاره ای جز این نبود که یکی از مخلوقات خدا، که آنها تاب مشاهده آن را ندارند، ببینند و بدانند چشم ظاهر ناتوان تر از این است که حتی بسیاری از مخلوقات خدا را ببیند تا چه رسد به ذات پاک پروردگار. صاعقه ای فرود آمد و بر کوه خورد، برق خیره کننده و صدای رعب انگیز و زلزله ای که همراه داشت، آنچنان همه را در وحشت فرو برد که بی جان به روی زمین افتادند. قرآن به دنبال جمله فوق می گوید: « پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می کردید (فَأَخَدَتكُم الصَّاعِقَهُ وَ أَٔنتُم تَنظُرُونَ).

آيه 56

* (آيه 56)-موسی از این ماجرا سخت ناراحت شد چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنی اسرائیل در این ماجرا بهانه بسیار مهمی به دست ماجراجویان بنی اسرائیل می داد که زندگی را بر او تیره و تار کند. بدین رو از پروردگار تقاضای بازگشت آنها را به زندگی کرد و این تقاضای او پذیرفته شد. قرآن می فرماید: « سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم؛ شاید شکر (نعمت او را به جا آورید» (ثُمَّ

ص: 64

بَعَثنَاکُم مِن بَعدِ مَؤتِكُم لَعَلَّكُم تَشكُرُونَ).

آنچه در دو آیه فوق آمده، به صورت مشروح در سوره اعراف آیه 155 و سوره نساء آیه 153 بیان شده است.

این آیه از آیاتی است که دلالت بر امکان «رجعت» و بازگشت به زندگی در این دنیا دارد چرا که وقوع آن در یک مورد، دلیل بر امکان آن در سایر موارد است.

آيه 57

* (آيه 57)-نعمتهای گوناگون - آنگونه که از آیات (21 تا 26) سوره مائده بر می آید، پس از آنکه بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوی سرزمین مقدس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند اما بنی اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد. به این هم اکتفا نکردند، به موسی گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آنکه پیروز شدید ما وارد خواهیم شد.

موسی از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد. سرانجام مقرر شد که بنی اسرائیل چهل سال در بیابان (صحرای سینا) سرگردان بمانند.

گروهی از کار خود پشیمان شدند و به درگاه خدا روی آوردند. خداوند بار دیگر بنی اسرائیل را مشمول نعمتهای خود قرار داد که به قسمتی از آن در این آیه اشاره می کند. می فرماید: «و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم، (وَ ظَلَّلنَا عَلَيكُمُ الغَمَامَ).

پیداست مسافری که از صبح تا غروب در بیابان در دل آفتاب راه پیمایی می کند، از سایه گوارا همچون سایه ابرکه نه فضا را بر انسان محدود می کند و نه مانع نور و وزش نسیم است، چه قدر لذت می برد.

از سوی دیگر، رهروان این بیابان سوزان، آن هم برای مدت طولانی چهل سال، نیاز به مواد غذایی کافی دارند. این مشکل را نیز خداوند برای آنها حل کرد چنانکه در دنباله همین آیه می فرماید: «و من [= شیر مخصوص و لذيذ درختان ]

ص: 65

و سلوی [= مرغان مخصوص شبیه کبوتر را بر شما فرستاد والسلوى). |

و گفتیم: «از نعمتهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید» و از فرمان خدا سرپیچی نکنید و شکر نعمتش را بگذارید (گلوا من طيبات ما رزقناكم). |

ولی شما کفران کردید. «آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می نمودند (وما ظلمونا و لكن كانوا أنفسهم يظلمون).

نکته ها:

1. من و شلون چیست - بعضی از مفسران احتمال داده اند که از من » یک نوع عسل طبیعی بوده که بنی اسرائیل در طول حرکت خود در آن بیابان به مخازنی از آن می رسیدند چرا که در حواشی بیابان تیه ، کوهستانها و سنگلاخهایی وجود داشته که نمونه های فراوانی از عسل طبیعی در آن به چشم می خورده است.

این تفسیر به وسیله تفسیری که بر عهدين (تورات و انجیل) نوشته شده تأیید می شود، آنجا که می خوانیم:

اراضی مقدسه به کثرت انواع گلها و شکوفه ها معروف است و بدین لحاظ است که جماعت زنبوران همواره در شکاف سنگها و شاخ درختان و خانه های مردم می نشینند، به طوری که فقیر ترین مردم عسل را می توانند خورد.»1

در مورد «سلوى» بعضی مفسران آن را یک نوع پرنده دانسته اند که از اطراف به طور فراوان در آن سرزمین می آمده.

در تفسیری که بعضی از مسیحیان به عهدین نوشته اند تأیید این نظریه را می بینیم آنجا که می گوید:

بدان که سلوی از آفریقا به طور زیاد حرکت کرده به شمال می روند که در جزیره کاپری شانزده هزار از آنها را در یک فصل صید نمودند... این مرغ از راه دریای قلزم آمده، خلیج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزیره سینا داخل می شود و از

1. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، صفحه 612

ص: 66

کثرت تعب و زحمتی که در بین راه کشیده است به آسانی با دست گرفته می شود و چون پرواز نماید غالبا نزدیک زمین است.»(1).

از این نوشته نیز استفاده می شود که مقصود از «سلوى» پرنده مخصوص پرگوشتی است که شبیه و اندازه كبوتر است.

2. چرا تعبير به أنزلنا شده - باید توجه داشت که « أنزلناه همیشه به معنی فرو فرستادن از مکان بالا نیست، چنانکه در آیه 6 سوره زمر می خوانیم: «و برای شما هشت زوج از چهار پایان نازل کرد.»

روشن است که «أنعام» (چهارپایان از آسمان فرود نیامدند. بنابراين، أنزلنا در این گونه موارد یا به معنی نزول مقامی است یعنی نعمتی که از یک مقام برتر به مقام پایین تر داده می شود، یا از ماده إنزال به معنی مهمانی کردن است زیرا گاه إنزال و نزل به معنی پذیرایی کردن آمده، چنانکه در سوره واقعه آیه 93 درباره جمعی از دوزخیان می خوانیم: «قل من حميم» (با آب جوشان دوزخ از او پذیرایی می شود.) و در آیه 198 سورۂ آل عمران می خوانیم: «خالدين فيها ژ من عند الله » همیشه در آن (بهشت) خواهند بود. این پذیرایی است که از سوی خداوند به آنها

می رسد.)

و از آنجا که بنی اسرائیل در آن سرزمین میهمان خدا بودند، تعبیر به إنزال م و سلوی در مورد آنها شده است.

3. غمام چیست - بعضی غمام» و «سحاب » را به معنی ابر دانسته و تفاوتی میان آن دو قائل نیستند، اما بعضی معتقدند که «غمام» به خصوص ابرهای سفید رنگ گفته می شود و در توصیف آن می گویند: غمام ابری است که سردتر و نازک تر است در حالی که «سحاب» به گروه دیگری از ابرها گفته می شود که نقطه مقابل آن است. غمام از ماده غم، به معنی پوشیدن چیزی است. اینکه به ابر، غمام گفته شده به خاطر آن است که صفحه آسمان را می پوشاند. و اگر به اندوه، غم می گوییم از این جهت است که گویی قلب انسان را در پوشش خود قرار می دهد.

ص: 67


1- 1 . همان، صفحه 483

به هر حال، بنی اسرائیل از سایه ابرها استفاده می کردند و به خاطر سفیدی ابرها نور کافی به آنها می رسید.

آيه 58

* (آيه 58)-لجاجت شدید بنی اسرائیل - در اینجا به فراز دیگری از زندگی بنی اسرائیل برخورد می کنیم که مربوط به ورودشان در سرزمین مقدس است. نخست می گوید: «و (به خاطر بیاورید زمانی را که گفتیم: در این شهر [= بیت المقدس وارد شوید(وَ أِذ قُلنَا ادخُلُوا هَذِهِ القَریَةَ).

قريه» در زبان روزمره ما به معنی روستاست ولی در قرآن و لغت عرب به معنی هر محلی است که مردم در آن جمع می شوند، خواه شهرهای بزرگ باشد یا روستاها، و منظور در اینجا بیت المقدس واراضي قدس است.

سپس می افزاید: «و از نعمتهای فراوان آن، از هر جا می خواهید بخورید (فَکُلُوا مِنهَا حَيثُ شِئتُم رَ غَدًا).

واز در (معببر بیت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گردید» (وَادخُلُو البَابَ سُجَّدًا). «و بگویید: خداوندا، گناهان ما را بریز» (وَ قُولُوا حِطَّةُ).

و تا خطاهای شما را ببخشیم؛ و به نیکوکاران (علاوه بر بخشش گناهان،) پاداش بیشتری خواهیم داد» (نَغفِر لَكُم خَطَا یَاکُم وَ سَنَزِيدُ المُحسِنِينَ).

چطه» در لغت به معنی ریزش و پایین آوردن است. یعنی خدایا، از تو تقاضای ریزش گناهان خود را داریم.

(آیه 59) ولی عده ای از آنها حتی از گفتن این جمله نیز امتناع کردند و به جای آن، جمله استهزا آمیزی گفتند. قرآن می گوید: «اما افراد ستمگر، این سخن را که به آنها گفته شده بود، تغییر دادند» (فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَموُا قَولًا غَيرَ الَّذِي قِيلَ لَهُم).

از این رو بر ستمگران، در برابر این نافرمانی، عذابی از آسمان فرستادیم»(فَأَٔنزَلنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفسُقُونَ).

واژه «رجز» به معنی اضطراب و انحراف و بی نظمی است و در لغت اهل حجاز به معنی عذاب است.

در بعضی از روایات، «رجز» در آیه مورد بحث به یک نوع طاعون تفسیر شده

ص: 68

که به سرعت در میان بنی اسرائیل شیوع یافت و عده ای را از بین برد.

آيه 60

* (آيه 60)- جوشیدن چشمه آب در بیابان - در این آیه، خداوند به یکی دیگر از نعمتهای مهمی که به بنی اسرائیل ارزانی داشت اشاره کرده می گوید: «و (به یاد آورید) زمانی را که موسی (در آن بیابان خشک و سوزان) برای قوم خویش آب طلبيد» (وَ إِذِاستَسقَى مُوسَى لِقُومِهِ).

و خدا این تقاضا را قبول فرمود. قرآن می گوید: « به او دستور دادیم: عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن!» (فَقُلنَا اضرِب بِعَصَاكَ الحَجَرَ).

ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید» (فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتَا عَشرَةَ عَینًا).

هریک از این چشمه ها به سوی طایفهای سرازیر گردید «آنگونه که هر یک از طوایف دوازده گانه بنی اسرائیل)، چشمه مخصوص خود را می شناختند» (قَد عَلِمَ كُلُّ أَنّاسٍ مَشرَبَهُم).

در مورد چگونگی این سنگ بعضی از مفسران گفته اند صخره ای بوده است در یک قسمت کوهستانی مشرف بر آن بیابان. تعبیر به «اثبج

» که در آیه 160 سوره اعراف آمده، نشان می دهد که آب در آغاز به صورت کم از سنگ بیرون آمد سپس فزونی گرفت به حدی که هر یک از قبایل بنی اسرائیل و حیوانی که همراهشان بود از آن سیراب گشتند. جای تعجب نیست که از قطعه سنگی در کوهستان چنین آبی جاری شود ولی مسلما همه اینها با یک نحوه «اعجاز» آمیخته بود.

خداوند از یک سو بر آنها من و سلوی نازل کرد و از سوی دیگر آب به قدر کافی در اختیارشان گذاشت. فرمود: «از روزیهای الهی بخورید و بیاشامید؛ و در زمین فساد نکنید» (كُلُوا وَاشرَبُوا مَن رِزقِ اللَّه وَلَا تَعثَوا فِي الأَرضِ مُفسِدِینَ).

در حقیقت، به آنها گوشزد می کند که به عنوان سپاسگزاری در برابر این نعمتهای بزرگ، لجاجت و آزار پیامبران را کنار بگذارید.

ولا تعثوا» از ماده «علی» به معنی فساد شدید است. این واژه بیش تر در مفاسد اخلاقی و معنوی به کار می رود. بنابراین، جمله لاتعثوا معنی مفسدین را می رساند. مفسدین اشاره به آغاز برنامه های فسادانگیز و تعثوا اشاره به ادامه و گسترش آن

ص: 69

است.

آيه 61

* (آيه 61)-تمتای غذاهای رنگارنگ - به دنبال شرح مواهب فراوانی که خداوند به بنی اسرائیل ارزانی داشت، در این آیه چگونگی ناسپاسی آنها را در برابر نعمتهای خداوند منعکس می کند و نشان می دهد که چگونه مردم لجوجی بوده اند که شاید در تمام تاریخ دیده نشده است. نخست می گوید: «و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: ای موسی، هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اكتفا کنیم» (وَ إِٔذ قُلتُم یَا مُوسَى لَن نَصبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِيرٍ).

بنابراین از خدای خود بخواه که از آنچه زمین می رویاند، از سبزیها و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد» (فَادعُ لَنَا رَبَّكَ يُخرِج لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَٔرضُ مِن بَقلِهَا وَ قِاثَّئِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَبَصَلهَا).

موسی گفت: آیا غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می کنید؟!» (قَالَ أَتَستَبدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَٔدنَى بِالَّذِی هُوَ خَيرُ).

اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان «در شهری فرود آیید؛ زیرا هرچه خواستید، در آنجا برای شما هست» (إِهبِطُوا مِصرًا فَإِنَّ لَكُم مَا سَألَتُم).

سپس قرآن می افزاید: «و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد» (وَ ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسكَنَةُ).

و باز گرفتار خشم خدایی شدند» (وَ بَاءُ و بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ).

چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر می ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می کشتند» (ذلِكَ بِأَٔنَّهُم كَانُوا يَكفُرُونَ بِئَٔايَاتِ اللَّهِ وَ يَقتُلُونَ النَّبِيِينَ بِغَيرِ الحَقِّ).

اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند» (ذلِكَ بِمَا عَصَوا وَ كَانُوا يَعتَدُونَ).

منظور از «مصر» در این آیه مفهوم کلی شهر است. یعنی شما اکنون در این بیابان در یک برنامه خودسازی و آزمایشی قرار دارید، اینجا جای غذاهای متنوع نیست، بروید به شهرها گام بگذارید که در آنجا همه اینها هست ولی این برنامه خودسازی در آنجا نیست.

ص: 70

آیا تنوع طلبی جزء طبیعت انسان نیست . بدون شک تنوع از لوازم زندگی و جزء خواسته های بشر است. طبیعی است که انسان پس از مدتی از غذای یکنواخت خسته شود، پس چگونه بنی اسرائیل با درخواست تنوع، مورد سرزنش قرار گرفتند؟

در پاسخ باید بگوییم: در زندگی بشر حقایقی وجود دارد که اساس زندگی او را تشکیل می دهد و نباید فدای خورد و خواب و لذایذ متنوع گردد. گاه توجه به این امور انسان را از هدف اصلی، از ایمان و پاکی و تقوا، از آزادگی و حریت باز می دارد، در اینجا است که باید به همه آنها پشت پا بزند.

تنوع طلبی دام بزرگی است از سوی استعمارگران دیروز و امروز که با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسیر غذاها و لباسها و مركبها و مسکنها می کنند که خویشتن خویش را به دست فراموشی بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند.

آيه 62

* (آيه 62)-قانون کی نجات - در تعقیب بحثهای مربوط به بنی اسرائیل، در اینجا قرآن به یک اصل کلی و عمومی اشاره کرده می گوید: آنچه ارزش دارد واقعیت و حقیقت است، نه تظاهر و ظاهر سازی در پیشگاه خداوند بزرگ، ایمان خالص و عمل صالح پذیرفته می شود. کسانی که به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند، و کسانی که به آیین یهودگرویدند و نصاری و صابئان [= پیروان يحيي ] هرگاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است» (إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَئ وَ الصَّابِئِينَ مَن ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ اليَومِ الأَخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم).

و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست» هرکدام از پیروان ادیان الهی که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دين عمل کرده اند، مأجور و رستگارند (وَ لَا خَوفُ عَلَيهِم وَلَا هُم يَحزَنُونَ).

بعضی از بهانه جویان، آیه فوق را دستاویزی برای افکار نادرستی از قبیل صلح کلی و اینکه پیروان هر مذهبی باید به مذهب خود عمل کنند قرار داده می گویند مطابق این آیه، لازم نیست یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر، اسلام را

ص: 71

برگزیده تفسیر نمونه / ج اول

(73

پذیرا شوند. همین قدر که به خدا و آخرت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند کافی است.

پاسخ: می دانیم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند. قرآن در آیه 85 سوره آل عمران می گوید: «ومن يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه» (و هرکس جز اسلام

و تسلیم در برابر فرمان حق، آیینی برای خود انتخاب کنند، از او پذیرفته نخواهد شد.)

اضافه بر این، در آیات بسیاری از یهود و نصاری و پیروان سایر ادیان به آیین جدید دعوت شده است اگر تفسیر فوق صحیح باشد، با بخش عظیمی از آیات قرآن تضاد صریح دارد. بنابراین باید به دنبال معنی واقعی آیه رفت.

در اینجا دو تفسیر از همه مناسب تر به نظر می رسد:

1. اگر یهود و نصاری و مانند آنها به محتوای کتب خود عمل کنند، مسلما به پیامبر اسلام (ص) ایمان می آورند چرا که بشارت ظهور او با ذکر صفات و علایم مختلف در این کتب آسمانی آمده است.

2. این آیه ناظر به سؤالی است که برای بسیاری از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فکر بودند که اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه می شود؟ آیا آنها به خاطر عدم درک زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟

در اینجا آیه فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کس که در عصر خود، به پیامبر بر حق و کتاب آسمانی زمان خویش ایمان آورده و عمل صالح انجام داده، اهل نجات است و جای نگرانی نیست. بنابراین، یهودیان مؤمن قبل از ظهور مسیح، اهل نجاتند همانگونه مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام

این معنی از شأن نزولی که برای آیه فوق ذکر شده نیز استفاده می شود. |

آيه 63

* (آيه 63)-آیات خدا را با قوت بگیرید . در این آیه به مسأله پیمان گرفتن از بنی اسرائیل، برای عمل به محتویات تورات، سپس تخلف آنها از این پیمان اشاره شده است. می فرماید: «و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم» (وَ إِذ

ص: 72

أَخَذنَا مِيثَاقَكُم).

این پیمان عبارت بود از توحید پروردگار، نیکی به پدر و مادر و بستگان و یتیمان و مستمندان، گفتار نیک، برپا داشتن نماز، ادای زکات، پرهیز از خونریزی، ایمان به پیامبران الهی و انفاق در راه خدا که در تورات بیان شده است.

و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم» (وَ رَ فَعنَا فَوقَكُم الطُّورَ).

و به شما گفتیم: «آنچه را (از آیات و دستورهای خداوند) به شما داده ایم، با قدرت بگیرید» (خُذُوا مَا ءَاتَينَاكُم بِقُوَّةٍ).

و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید و به آن عمل کنید)؛ شاید پرهیزگار شوید» (وَاذكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُم تَتَّقُون).

(آیه 64) « سپس شما پس از این، رویگردان شدید و پیمان خود را فراموش کردید (ثُمَّ تَوَلَّيتُم مِن بَعدِ ذلِكَ).

و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زیانکاران بودید» (فَلَولَا فَضلُ اللَّهِ عَلَيكُم وَ رَحمَتُهُ لَكُنتُم مِنَ الخَاسِرِينَ). |

نکته ها:

.. چگونه کوه بالای سر بنی اسرائیل قرار گرفت . مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسی از قول ابن زید نقل می کند: هنگامی که موسی (ع) از کوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد: کتاب آسمانی آورده ام که حاوی دستورهای دینی و حلال و حرام است. دستورهایی که خداوند برنامه کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید. |

یهود به بهانه اینکه تکالیف مشکلی برای آنان آورده، بنای نافرمانی گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مأمور کرد تا قطعه عظیمی از کوه طور را بالای سرشان قرار دهند.

در این هنگام موسی (ع) اعلام کرد چنانچه پیمان ببندید و به دستورهای خدا عمل کنید و از سرکشی و تمرد توبه نمایید، این عذاب از شما برطرف خواهد شد

ص: 73

در غیر این صورت هلاک می شوید.

آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرا گشتند و برای خدا سجده نمودند در حالی که هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود می کشیدند، ولی به برکت تو به این عذاب الهی از آنها دفع شد. »

اما در چگونگی قرار گرفتن کوه بالای سر بنی اسرائیل، احتمال دارد که قطعه عظیمی از کوه به فرمان خدا بر اثر زلزله یا صاعقه شدید از جا کنده شد و از بالای سرشان گذشت به طوری که چند لحظه آن را بر فراز سر خود دیدند و تصور کردند که بر آنها فرو خواهد افتاد.

2. پیمان اجباری چه سودی دارد - مانعی ندارد که افراد متمرد و سرکش را با تهدید به مجازات در برابر حق تسلیم کنند. این تهدید و فشار که جنبه موقتی دارد، غرور آنها را در هم می شکند و به اندیشه و تفکر صحیح وادار می کند و در ادامه راه با اراده و اختیار به وظایف خویش عمل می کند.

به هر حال، این پیمان، بیشتر مربوط به جنبه های عملی آن بوده است زیرا اعتقاد را نمی توان با اکراه تغییر داد.

3. در تفسیر جمله «خذوا ما اتيناكم بقوة» از امام صادق (ع) سؤال شد: آیا منظور از گرفتن آیات الهی با قوت و قدرت، قوت جسمانی است یا معنوی و روحانی؟ امام فرمود: هم با قدرت جسمانی و هم روحانی هر دو.

این دستوری است برای پیروان ادیان آسمانی که برای حفظ این تعلیمات و اجرای آنها باید هم به نیروهای مادی مجهز باشند و هم قوای معنوی.

آيه 65

* (آيه 65)-عصیانگران روز شنبه به این آیه به روح عصیانگری حاکم بر یهود و علاقه شدید آنها به امور مادی اشاره می کند می گوید: « به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید» (وَ لَقَد عَلِمتُمُ الَّذِينَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبتِ).

ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه هایی طرد شده در آیید!» (فَقُلنَا لَهُم كُونُوا

ص: 74

قِرَدَةً خَاسِئِینَ).

آيه 66

* (آيه 66)-«ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعد از آنان، و پند و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم» (فَجَعَلنَاهَا نَکَالًا لِمَا بَينَ يَدَيهَا وَ مَا خَلفَهَا وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِینَ).

شرح این ماجرا ذیل آیات 163 - 166 سوره اعراف خواهد آمد و خلاصه آن چنین است: خداوند به یهود دستور داده بود روز شنبه را تعطیل کنند. گروهی از آنان که در کنار دریا می زیستند، به عنوان آزمایش، دستور یافتند از دریا در آن روز ماهی نگیرند ولی از قضا روزهای شنبه که میشد ماهیان فراوانی بر صفحه آب ظاهر می شدند. یهود به فکر حیله گری افتادند و با یک نوع کلاه شرعی، روز شنبه ماهی گرفتند. خداوند آنان را به جرم این نا فرمانی مجازات کرد و چهره شان را از صورت انسان به حیوان دگرگون ساخت.

آيه 67

* (آيه 67)-ماجرای گاو بنی اسرائیل از این آیه به بعد برخلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنی اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده بود، ماجرایی به صورت مشروح آمده است.

ماجرا آنگونه که از قرآن و تفاسیر برمی آید . چنین بود که یک نفر از بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته می شود و قاتل او شناخته نمی شود.

در میان قبایل و اسباط بنی اسرائیل نزاع درگیر می شود. داوری را برای فصل خصومت نزد موسی (ع) می برند و حل مشکل را از او خواستار می شوند. موسی (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزی به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات می خوانید می پردازد.

قرآن می گوید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور می دهد ماده گاوی را ذبح کنید» و قطعه ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و

1

خاسیه از ماده «خسأ نه به معنی طرد و ذلت است. این تعبیر به معنی راندن و طرد کردن سگ آمده سپس در معنی وسیع تری که راندن همراه با تحقیر باشد، در موارد دیگر به کار رفته است.

ص: 75

غوغا خاموش شود (وَ إِذ قَالَ مُوسَى لِقَومِهِ إِنَ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تَذبَحُوا بَقَرةً).

گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ (قَالُوا اَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا).

موسی گفت: به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم! (قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَن أَكُونَ مِنَ الجَاهِلِينَ).

یعنی مسخره کردن کار افراد نادان است و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.

آيه 68

* (آيه 68)-«گفتند: (پس) از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند این (ماده گاو) چگونه (ماده گاوی) باشد؟» (قَالُوا ادعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنُ لَنَا مَا هِىَ).

موسی گفت: (خداوند) می فرماید: ماده گاوی است که نه پیر و از کار افتاده باشد، و نه بکر و جوان ؛ بلکه میان این دو باشد» (قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةُ لَا فَارِضُ وَ لَابِکرُ عَوَانُ بَينَ ذلِكَ).

و برای اینکه بیش از این مسأله را به درازا نکشند و با بهانه جویی فرمان خدا را به تأخیر نیندازند، در پایان افزود: «آنچه به شما دستور داده شده، ( هر چه زودتر) انجام دهید» (فَافعَلُوا مَا تُؤمَرُونَ).

آيه 69

* (آيه 69)-ولی آنها دست از لجاجت بر نداشتند. «گفتند: از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟» (قَالُواادعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنّا مّا لَونُهَا).

موسی (ع) گفت: (خداوند) می گوید: گاوی باشد زرد یک دست، که بینندگان را شاد و مسرور سازد» (قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةُ صَفرَاءُ فَاقِعُ لَونُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ).

شگفت اینکه به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جویی کار خود را مشکل تر ساخته و دایره وجود چنان گاوی را تنگ تر نمودند.

آيه 70

* (آيه 70)-«گفتند: از خدایت بخواه برای ما روشن کند که چگونه (گاوی) باید باشد؟» (قَالُوا ادعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنُ لَنَا مَا هِىَ).

زیرا این گاو برای ما مبهم شده» (إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَينَا). و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد» (وَ إِنَا إِن شَاءَ اللَّهُ لَمُهتَدُونَ).

آيه 71

* (آيه 71)-موسی گفت: (خداوند) می فرماید: گاوی باشد که نه برای

ص: 76

شخم زدن رام شده؛ و نه برای زراعت آبکشی کند» (قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةُ لَاذلولُ تُنِيُر الأَرضَ وَ لَا تَسقِى الحَرثَ).

از هر عیبی برکنار باشد، (مُسَلَّمَةُ). و حتی هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد» (لَاشِيَةَ فِيهَا).

در اینجا که سؤال دیگری نداشتند و گفتند: الآن حق مطلب را آوردی (قَالُوا الئَنَ جِئتَ بِالحَقِ).

« سپس (چنان گاوی را پیدا کردند و آن را سر بریدند، ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند» (فَذَبَحُو هَا وَ مَا كَادوُا يَفعَلُونَ).

آيه 72

* (آيه 72)-قرآن بعد از ذکر جزییات ماجرا آن را به صورت خلاصه در این آیه و آیه بعد چنین مطرح می کند: «و (به یاد آورید) هنگامی را که فردی را به قتل رساندید؛ سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید؛ و خداوند آنچه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد، (وَ إذ قَتَلتُم نَفسًا فَادَّارَ ثُم فِيهَا وَاللَّهُ مُخرِجُ مَا کُنتُم تَكتُمُون).

آيه 73

* (آيه 73)-«سپس گفتیم: قسمتی از گاو را به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل را معرفی کند (فَقُلنَا اضرِبُوهُ يِبَعضِهَا).

خداوند این گونه مردگان را زنده می کند» (كَذلِكَ يُحیِ اللَّهُ المَوتَى).

و آیات خود را به شما نشان می دهد؛ شاید اندیشه کنید!» (وَ یُرِیکُم ءَایَا تِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ).

آيه 74

* (آيه 74)-در این آیه به مسأله قساوت بنی اسرائیل پرداخته می گوید: « سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت تر!» (ثُمَّ قَسَت قُلُوبُكُم مِن بَعدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالحِجَارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً).

چرا که پاره ای از سنگها می شکافد، و از آن نهرها جاری می شود» (وَ إِنَ مِنَ الحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنهُ الأَنهَارُ).

و پاره ای از آنها شکاف بر می دارد و آب از آن تراوش می کنند» (وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَيَخرُجُ مِنهُ المَاءُ).

ص: 77

و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد» (وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا يَهبِطُ مِن خَشيةِ اللَّهِ).

اما دلهای شما، نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است.

و خداوند از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعمَلُونَ).

و این تهدیدی است برای جمعیت بنی اسرائیل و همه کسانی که خط آنها را ادامه می دهند.

نکات آموزنده این داستان به این ماجرای عجیب، علاوه بر اینکه دلیل بر قدرت بی پایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلی بر مسأله معاد نیز می باشد.

از این گذشته، این داستان به ما می آموزد که سختگیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد. به علاوه، انتخاب گاو برای کشتن شاید برای این بوده که بقایای فکر گوساله پرستی و بت پرستی را از مغزشان بیرون براند.

آيه 75

* (آيه 75)-انتظار بیجا - در این آیه، قرآن ماجرای بنی اسرائیل را رها کرده روی سخن را به مسلمانان نموده و نتیجه گیری آموزنده ای می کند می گوید: «آیا انتظار دارید به (آيين) شما ایمان بیاورند، با اینکه عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟! (أَفَتَطمَعُونَ أَن يُؤمِنُوا لَكُم وَ قَد كَانَ فَرِيقُ مِنهُم یَسمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُم يَعلَمُونَ).

در اسباب النزول آمده است که گروهی از یهود هنگامی که از طور بازگشتند به مردم گفتند: ما شنیدیم که خداوند به موسی دستور داد فرمانهای مرا آنچه که می توانید انجام دهید و آنچه را نمی توانید ترک کنید. و این نخستین تحریف بود.

آيه 76

* (آيه 76)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از امام باقر (ع) روایت شده است: «گروهی از یهود که با حق دشمنی نداشتند هنگامی که مسلمانان را ملاقات می کردند از آنچه در تورات درباره صفات پیامبر اسلام آمده بود به آنها خبر می دادند. بزرگان یهود از این امر آگاه شدند و آنها را از این کار نهی کردند و گفتند:

ص: 78

شما صفات محمد (ص) را که در تورات آمده برای آنها بازگو نکنید تا در پیشگاه خدا دلیلی بر ضد شما نداشته باشند. این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.»

تفسیر: این آیه از روی حقیقت تلخ دیگری پیرامون قوم یهود پرده بر می دارد می گوید: «و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند می گویند: ایمان آورده ایم» (وَ إِذَا لَقُوا الَّذينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا).

ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت می کنند، بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده، می گویند: چرا مطالبی را که خداوند (دربارۀ صفات پیامبر اسلام برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو می کنید؟» (وَ إِذَا خَلَا بَعضُهُم إِلَى بَعضٍ اِلَی بَعضٍ قَالوُا أَتُحَدِّثُو نهم بما فتح الله عليم).

تا روز رستاخیز) در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمی فهمید؟!» (لِيُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّكُم أَفَلَا تَعقِلُونَ).

از آیه فوق استفاده می شود که ایمان این گروه منافق درباره خدا به قدری ضعیف بود که او را همچون انسانهای عادی می پنداشتند و تصور می کردند اگر حقیقتی را از مسلمانان کتمان کنند از خدا نیز مکتوم خواهد ماند.

آيه 77

* (آيه 77)-این آیه با صراحت می گوید: «آیا اینها نمی دانند خداوند آنچه را پنهان می دارند یا آشکار می کنند می داند؟» (أَوَ لَا يَعلَمُونَ أَنَّ اللَّه يَعلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعلِنُونَ).

آيه 78

* (آيه 78)-شأن نزول: جمعی از دانشمندان یهود اوصافی را که برای پیامبر اسلام (ص) در تورات آمده بود تغییر دادند. این تغییر به خاطر حفظ موقعیت و منافعی بود که هر سال از ناحيه عوام به آنها می رسید.

هنگامی که پیامبر اسلام مبعوث شد و اوصاف او را با آنچه در تورات آمده بود مطابق دیدند، ترسیدند که در صورت روشن شدن این واقعیت منافعشان در خطر قرار گیرد. از این رو، به جای اوصاف واقعی مذکور در تورات، صفاتی بر ضد آن نوشتند.

عوام يهود که کم و بیش صفات واقعی او را شنیده بودند از علمای خود

ص: 79

می پرسیدند: آیا این همان پیامبر موعود نیست که بشارت ظهور او را می دادید؟

آنها آیات تحریف شده تورات را برایشان می خواندند تا به این وسیله قانع شوند. |

تفسير: نقشه های یهود برای استثمار عوام - در تعقیب آیات گذشته پیرامون خلافکاریهای یهود، در اینجا جمعیت آنها را به دو گروه عوام و دانشمندان تقسیم می کنند می فرماید: «و پاره ای از آنان عوامانی هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمی دانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بسته اند» (وَ مِنهُم أُمِّيُّونَ لَا يَعلَمُون الكِتَابَ إِلَّا أَمَانِیَّ وَ إِن هُم إِلَّا يَظُوُّنَ).

«امیون» جمع «امی» در اینجا به معنی درس نخوانده است. یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده باقی مانده و مکتب و استاد ندیده است.

و امانی» جمع «أمنية» به معنی آرزو است و در اینجا ممکن است اشاره به پندارها و امتیازهای موهومی باشد که یهود برای خود قائل بودند از جمله «گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم.» (مائده /18).

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از امانی، آیات تحریف شده باشد که دانشمندان یهود در اختیار عوام می گذاشتند.

آيه 79

* (آيه 79)-دسته دیگر دانشمندانشان بودند که حقایق را به سود خود تحریف می کردند، چنانکه قرآن می گوید: « پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این از طرف خداست» (فَوَيلّ لِلَّذِينَ يَكتُبُونَ الكِتَابَ بِأَيدِيهِم ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِن عِندِ اللَّهِ).

تا آن را به بهای کمی بفروشند» (لِيَشتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا). «پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند» (فَوَيلُ لَهُم مِمَّا كَتَبَت أَيدِيهِم). «و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند!» (وَ وَيلُ لَهُم مِمَّا يَكسِبُونَ).

از جمله های اخیر آیه استفاده می شود که آنها هم وسیله نامقدسی داشتند و هم نتیجه نادرستی می گرفتند.

آيه 80

* (آيه 80)-بلند پروازی و ادعاهای توخالی - قرآن در اینجا به یکی از

ص: 80

گفته های بی اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتی از انحرافات شده بود اشاره کرده و به آن پاسخ می گوید می فرماید: «و گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزی، به ما نخواهد رسید» (وَ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَّا مَعدُودَةً).

بگو: آیا پیمانی از خدا گرفته اید؟ . و خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمی ورزد - یا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟!» (قُل أَتَّخَذتُم عِندَ اللَّهِ عَهدًا فَلَن يُخلِفَ اللَّهُ عَهدَهُ أَم تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعلَمُونَ).

اعتقاد به برتری نژادی ملت یهود و این که آنها تافتهای جدا بافته اند و گناهکارانشان فقط چند روزی مجازات می بینند سپس بهشت الهی برای ابد در اختیار آنان است، یکی از دلایل روشن خودخواهی و خود پرستی این جمعیت است. این امتیازطلبی با هیچ منطقی سازگار نیست زیرا هیچ تفاوتی میان انسان ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.

آیه فوق این پندار غلط را ابطال می کند و می گوید: این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصی از خدا در این زمینه گرفته باشید که نگرفته اید - یا دروغ و تهمت به خدا می بندید.

آيه 81

* (آيه 81)-در این آیه یک قانون کلی را که از هر نظر منطقی است بیان می کند می گوید: «آری، کسانی که مرتکب گناه شوند و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود» (بَلَی مَن کَسَبَ سَيِئَةً وَ أَحَاطَت بِهِ خَطِيئِتُهُ فَأُولَئِكَ أَصحَابُ النَّارِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ).

آيه 82

* (آيه 82)-و اما در مورد مؤمنان پرهیزگار نیز یک قانون کلی وجود دارد، چنانکه قرآن می گوید: «و آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند؛ و همیشه در آن خواهند ماند» (وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصحَابُ الجَنَّةِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ).

نکته ها: 1. کسب سینه - کسب و اکتساب به معنی تحصیل کردن چیزی از روی اراده و

ص: 81

اختیار است. بنابراین جمله «بلی من کتب سيئة» اشاره به کسانی است که با علم و اختیار مرتکب گناهان می شوند.

تعبير «کسب» شاید از این نظر باشد که گناهکار در یک محاسبه کوته بینانه انجام گناه را به سود خویش و ترک آن را به زبان خود می پندارد.

2. احاطه خطيئه چیست - «خطیئه در بسیاری از موارد به معنی گناهانی است که از روی عمد تحقق نیافته، ولی در آیه مورد بحث به معنی گناه کبیره یا آثار گناه است که بر قلب و جان انسان می نشیند.

مفهوم احاطه گناه این است که انسان آن قدر در گناهان فرو رود که زندانی برای خود بسازد، زندانی که منافذ آن بسته باشد. .

3. نژادپرستی يهود - از این آیات استفاده می شود که روح تبعیض نژادی يهود که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختی های فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است و امتیازهای موهومی برای نژاد بنی اسرائیل قائل بوده اند. متأسفانه بعد از گذشت هزاران سال هنوز آن روحیه بر آنها حاکم است و در واقع منشأ پیدایش رژیم غاصب اسرائیل نیز همین روح نژاد پرستی است.

آيه 83

* (آيه 83)-پیمان شکنان - در آیات گذشته نامی از پیمان بنی اسرائیل به میان آمد، در اینجا قرآن مجید یهود را در برابر نقض پیمان به رسوایی در این جهان و کیفر شدید در آن جهان تهدید می کند.

در پیمان بنی اسرائیل این مطالب آمده است:

.. توحید و پرستش خداوند یگانه، چنانکه نخستین جمله آیه می گوید: «و به یاد آورید زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید» (وَإِٔذ أخَذنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسرَائِيلَ لَا تَعبُدُونَ إِلَّا اللَّه).

2. «و به پدر و مادر نیکی کنید» (وَبِالوَالِدَينِ إِحسَانًا).

3. «و (نیز) به نزدیکان و یتیمان و بینوایان» به نیکی رفتار نمایید (وَ ذِي القُربَى وَاليَتامَى وَالمَسَاكِينِ). 4. «و به مردم نیک بگویید» (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسنًا).

ص: 82

5 و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلَوةَ). 6. «و زکات بدهید» (وَ ءَاتُوا الزَّكَؤةَ).

سپس با اینکه پیمان بسته بودید همه شما به جز عده کمی - سرپیچی کردید؛ و از وفای به پیمان خود) رویگردان شدید» ( تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُغرِضُونَ ).

آيه 84

* (آيه 84)-7. «و (به یاد آريد) هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید» ( وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تشفون دِمَاءَ كَمْ

).

8. «و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید» ( وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِیَارِكُم).

).

9. چنانچه کسی از شما اسير شد، همه برای آزادی او کمک کنید، فدیه دهید و او را آزاد سازید - این ماده از پیمان از جمله قومون ببعض الكتاب وتكون بعض که در آیه بعد خواهد آمد استفاده می شود.

« سپس شما اقرار کردید؛ و ( بر این پیمان) گواه بودید» (ث وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دیاركم).

آيه 85

* (آيه 85)-«اما این شما هستید که یکدیگر را می کشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون می کنید» ( أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ ).

و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک می نمایید» ( تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعَدْوَانِيِّ ).

و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بسته اید.

در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه می دهید و آنان را آزاد می سازید» ( وَ أَنَّ يَأْتُوكُمْ أشاری تاد وَ هُمْ ).

با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود» ( وَ هُوَ مُحْتَرَمٍ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ ).

شگفت اینکه در دادن فدا و آزاد ساختن اسیران به حکم تورات و پیمان الهی استناد می کنید. «آیا به بعضی از دستورهای کتاب آسمانی ایمان می آورید و به

ص: 83

بعضی کا فر می شوید؟!» ( أفتون بُغْضِ الْكِتَابِ وَ تُكْفَوْنَ يُبْغِضُ).

برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود» (قما جَاءَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ منم إِلَّا خَزٍّ فِي الحيوة الدُّنْيَا ).

و روز رستاخیز به شدید ترین عذابها گرفتار می شوند» ( وَ يَوْمَ الْقِيمَةِ يُرَدُّونَ إِلى أُشِيرُ الْعَذَابِ).

و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست» ( وَ ماالله بغالي عَمَّا تَعْمَلُونَ ).

و همه آن را احصا کرده و بر طبق آن شما را در دادگاه عدل خود محاکمه

می کند.

آيه 86

* (آيه 86)-این آیه در حقیقت انگیزه اصلی این اعمال ضد و نقیض را بسيان کرده می گوید: «اینها همان کسانند که آخرت را به زندگی دنیا فروخته اند» ( أَ وَلِيِّكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الحيوة الدُّنْيَا بالأخرة ).

از این رو عذاب آنها تخفیف داده نمی شود؛ و کسی آنها را یاری نخواهد کرد» (فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ).

نکته ها:

.. بیان تاریخی آیات - به طوری که مفسران نقل کرده اند، طایفه بنی قریظه و بنی نضیر که هر دو از طوایف یهود بودند، به خاطر منافع دنيا با یکدیگر به مخالفت برخاستند. بنی نضیر به طایفه خزرج که از مشترکان مدينه بود پیوستند و بنی قریظه به طايفه اوس. در جنگهایی که میان دو قبیله روی می داد هر یک طایفه هم پیمان خود را کمک می کرد و از طایفه دیگر می کشت، اما هنگامی که آتش جنگ فرو می نشست یهود جمع می شدند و دست به دست هم می دادند تا با پرداخت فديه ، اسیران خود را آزاد کنند و در این عمل به حکم قانون تورات استناد می کردند.

در حالی که اوس و خزرج هر دو مشرک بودند و کمک به آنها جایز نبود. و

ص: 84

همان قانونی که دستور فدا را داده بود دستور خودداری از قتل را نیز صادر کرده بود - و یهود از این اعمال ضد و نقیض فراوان داشتند. .

2. برنامه ای برای زنده ماندن ملتها - این آیات گرچه درباره بنی اسرائیل نازل شده ولی یک سلسله قوانین برای ملل دنیا در بردارد. عوامل زنده ماندن و سر فرازی ملتها و رمز شکست آنان را یادآور می شود.

از دیدگاه قرآن، برقراری و سربلندی ملتها در صورتی است که خود را به بزرگترین نیروها و قدرتها متکی سازند و در همه حال از او مدد بگیرند. این تکیه گاه خداوند است ( لا تَعْبُدُونَ الآ اللَّهُ ).

از سوی دیگر، برای بقای ملتها همبستگی خاصی بین افراد لازم است. این عمل در صورتی ممکن است که هر کس به پدر و مادر خود که شعاع بستگی آنها نسبت به وی نزدیک تر است، سپس خویشاوندان و بعد به تمام افراد اجتماع نیکی

کند (و بالوالدين إحسانا و ذی القربی... و قولوا للناس حسنا). تقویت بنیه مالی هر ملت و از بین بردن فاصله طبقاتی نیز در زنده نگاه داشتن روح آن ملت سهم فراوانی دارد که یک رکن آن پرداخت زکات است (و اتوا الزكؤة). |

از سوی دیگر، رمز شکست و فنای ملتها در به هم خوردن این همبستگی و پدید آمدن کشمکشها و جنگهای داخلی می داند. ملتی که در برابر هم صف آرایی کنند و در پی تصرف اموال و سرزمینهای هم برآیند و برای ریختن خون یکدیگر آستینها را بالا زنند، کشورشان ویران و خودشان بدبخت و بیچاره می شوند (لا تسفكون دمائكم ولا تخرجون أنفسكم من دياركم....)

سرانجام یکی دیگر از عوامل سقوط ملتها تبعیض در اجرای قوانین است که هر قانونی حافظ منافع شخصی شان باشد اجرا کنند و آنچه به سود جامعه است فراموش نمایند (أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض).

آيه 87

* (آيه 87)-دلهایی که در غلاف است . در این آیه و آیه بعد روی سخن به بنی اسرائیل است هر چند مفاهیم و معیارهای آن عمومیت دارد و همگان را در بر می گیرد. می گوید: «ما به موسی کتاب (تورات) دادیم» ( وَ لَقَدْ ءاتينا مُوسى

ص: 85

الكِتَابَ).

و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم»(وَ قَفَّینَا بَعدِهِ بِالرُّسُلِ).

یا پیامبرانی همچون داوود و سلیمان و یوشع و زکریا و یحیی و ....

و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم؛ و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم» (وَ ءاتينا عیسی بْنِ تَمِيمٍ البياني وَ أَنَا بِرُوحِ الْقُدُسِ ).

آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی بر خلاف هوای نفس در برابر او تکبر کردید و از ایمان آوردن به او خودداری نموديد(أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رول بِما لا تَهْوى أَ نَفْشِ اشتكبر ثُمَّ ).

حاکمیت هوی و هوس بر شما چنان شدید بود که: « پس عده ای را تکذیب کرده، و جمعی را به قتل رساندید؟!»(فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ ) .

اگر تکذیب شما مؤثر می افتاد و منظورتان عملی می شد شاید به همان اکتفا می کردید در غیر این صورت دست به خون پیامبران الهی آغشته می ساختید.

روح القدس چیست - مفسران درباره روح القدس تفسیرهای گوناگونی دارند.

برخی گفته اند: منظور «جبرئیل» است. بنابراین معنی آیه فوق چنین خواهد بود: خداوند عیسی را به وسیله جبرئیل کمک و تأیید کرد.

اما جبرئیل را روح القدس می گویند به خاطر اینکه جنبه روحانیت در فرشتگان مسأله روشنی است و اطلاق كلمة روح بر آنها کاملا صحیح است و اضافه کردن آن به القدس اشاره به پاکی و قداست این فرشته است.

بعضی دیگر معتقدند روح القدس همان نیروی غیبی است که عیسی (ع) را تأیید می کرد و با آن نیروی مرموز الهی، مردگان را به فرمان خدا زنده می نمود.

البته این نیروی غیبی به صورت ضعیف تر در همه مؤمنان با تفاوت درجات ایمان وجود دارد و همان امدادهای الهی است که انسان را در انجام طاعات و کارهای مشکل یاری می دهد و از گناهان باز می دارد. ان

آيه 88

* (آيه 88)-این آیه می گوید: «و ( آنها از روی استهزا) گفتند: دلهای ما در غلاف است و ما از این گفته تو چیزی نمی فهمیم(وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلفُ).

ص: 86

آری چنین است، «خداوند آنها را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته، به همین دلیل، چیزی درک نمی کنند؛) و کم تر ایمان می آورند» ( بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يَؤُمُّونَ ).

جمله فوق بیانگر این واقعیت است که انسان بر اثر پیروی از هوسهای سرکش آن چنان از درگاه خدا رانده می شود و بر قلب او پرده ها می افتد که حقیقت کمتر به آن راه می یابد.

دلهای بی خبر و مستور - یهود در مدينه در برابر تبلیغات رسول اکرم (ص) ایستادگی به خرج می دادند و از پذیرفتن دعوت او امتناع می ورزیدند. هر زمانی بهانه ای برای شانه خالی کردن از زیر بار دعوت پیامبر اسلام (ص) می تراشیدند که در آیه فوق به یکی از سخنان آنها اشاره شده است.

می گفتند دلهای ما در غلاف است و از گفته تو چیزی نمی فهمیم.

مسلما آنها این سخن را از روی استهزا می گفتند اما قرآن می فرماید: مطلب همان است که می گویند زیرا به واسطه کفر و نفاق، دلهای آنها در حجابهایی از ظلمت و گناه و کفر قرار گرفته و خداوند آنها را از رحمت خود دور داشته است، به همین دلیل بسیار کم ایمان می آورند. در آیه 155 سوره نساء همین مطلب یادآوری شده است.

آيه 89

* (آيه 89)-شأن نزول: درباره نزول این آیه و آیه بعد از امام صادق (ع) روایت شده است: یهود در کتابهای خود دیده بودند هجرتگاه پیامبر اسلام بین کوه عير و کوه أحد (دو کوه در دو طرف مدینه) خواهد بود. یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جست و جوی سرزمین مهاجرت رسول اکرم (ص) پرداختند، در این میان به کوهی به نام حداد رسیدند گفتند: حداد همان آڅد است. در همان جا متفرق شدند و هر گروهی در جایی مسکن گزیدند، بعضی در سرزمین تیما و بعضی دیگر در فدک و عده ای در خيبر.

آنان که در تیما بودند میل دیدار برادران خویش نمودند. در این اثنا عربی عبور می کرد، مرکبی را از او کرایه کردند. وی گفت: من شما را از میان کوه عير واځد

ص: 87

خواهم برد. گفتند: هنگامی که بین این دو کوه رسیدی ما را آگاه نما. و مرد عرب هنگامی که به سرزمین مدینه رسید اعلام کرد که اینجا همان سرزمین است که بین دو کوه عير و احد قرار گرفته است. سپس اشاره کرد و گفت این عیر است و آن هم احد. يهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست و هر جا می خواهی برو.

آنها در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانی کسب نمودند. این خبر به سلطانی به نام تبع رسید. با آنها جنگید. یهود در قلعه های خویش متحصن شدند. وی آنان را محاصره کرد و سپس امان داد. آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت: من این سرزمین را پسندیده ام و در آن خواهم ماند. گفتند: این چنین نخواهد شد زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبری است که جز او کسی نمی تواند به عنوان ریاست در اینجا بماند.

تبع گفت: بنابراین من از خاندان خویش کسانی را در اینجا قرار خواهم داد تا زمانی که پیامبر موعود بیاید، وی را یاری نمایند. بدین جهت، او دو قبیله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.

این دو قبیله هنگامی که جمعیت فراوانی پیدا کردند به اموال يهود تجاوز نمودند. یهودیان به آنها می گفتند: هنگامی که «محمد» مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد.

هنگامی که محمد مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند به او ایمان آوردند و یهود وی را انکار نمودند. این است معنی آیة و كانوا من قبل يستفتون على الذين قوا.

تفسیر: خود مبلغ بوده خود کافر شدند - یهود با عشق و علاقه مخصوصی برای ایمان به پیامبر اسلام در سرزمین مدینه سکنی گزیده بودند و با بی صبری در انتظار ظهورش بودند. آیه می فرماید: «و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی (قرآن) برای آنها آمد که موافق نشانه هایی بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزی بر کافران می دادند که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند.) با

ص: 88

این همه، هنگامی که این کتاب و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند» ( وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابُ مِنْ عِنْدِ اللير مصيرق إِمَّا مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يشتفيځون عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما تَرَوْا كَفَرُوا بِهِ ).

لعنت خدا بر کافران باد!» ( فَلَعْنَةُ اللير عَلَى الْكافِرِينَ ).

آری، گاه انسان عاشقانه به دنبال حقیقتی می دود ولی هنگامی که به آن رسید و آن را مخالف منافع شخصی خود دید بر اثر هوی پر ستی به آن پشت پا می زند.

آيه 90

* (آيه 90)-در حقیقت، يهود معامله زيان آوری انجام داده اند، چنانکه قرآن می گوید: «ولی آنها در مقابل بهای بدی، خود را فروختند؟» (بِئسَمَا اشتَرَواما بِهِ اَنفُسَهُم).

که به ناروا، به آیاتی که خدا فرستاده بود، کافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خویش، بر هر کس از بندگانش بخواهد، آیات خود را نازل می کند؟!» ( أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنِيرُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِي عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبَادِي ).

و در پایان آیه می گوید: «از این رو به خشمی بعد از خشمی (از سوی خدا) گرفتار شدند و برای کافران مجازاتی خوارکننده است» ( فَبَاءَ وَ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابُ مُهِينُ ).

و باغو» به معنی بازگشتند و منزل گرفتند می باشد و در اینجا کنایه از استحقاق یافتن است. یعنی آنها خشم پروردگار را همچون منزل و مکانی برای خود برگزیدند.

این گروه طغیانگر هم از قیام موسی و هم قبل از ظهور پیامبر اسلام از طرفداران چنین قیامی بودند اما پس از ظهور هر دو، از عقیده خود برگشتند و خشم و غضب خدا را یکی پس از دیگری به جان خریدند.

آيه 91

* (آيه 91)-تعصبهای نژادی يهود - در تفسیر آیات گذشته خواندیم که یهود به خاطر اینکه پیامبر اسلام از بنی اسرائیل نیست و منافع شخصی آنها را به خطر می اندازد، از اطاعت و ایمان به او سر باز زدند. در این آیه به جنبه تعصبات نژادی يهود که در تمام دنیا به آن معروفند اشاره کرده می گوید: «و هنگامی که به آنها گفته

ص: 89

شود: به آنچه خداوند نازل فرموده، ایمان بیاورید. می گویند: ما به چیزی ایمان می آوریم که بر خود ما نازل شده است و به غیر آن، کافر می شوند (و إذا قيل لهم اوا بما أنزل الله قالوا تؤ بما أنزل علينا و يكفرون بما وراءه).

آنها نه به انجيل ايمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبه های نژادی و منافع خویش را در نظر می گرفتند؛ در حالی که حق است؛ و آیاتی را که بر آنها نازل شده، تصدیق می کند» ( وَ هوالحق مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ ). سپس از روی دروغ آنان پرده برداشته و می گوید: اگر بهانه عدم ایمان شما این است که محمد (ص) از شما نیست چرا در گذشته به پیامبران ایمان نیاوردید؟ قرآن می فرماید: «بگو: (اگر راست می گویید، و به آیاتی که بر خودتان نازل شده) ایمان دارید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل می رساندید؟!» ( قُلْ قَلَّمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللي مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ).

آيه 92

* (آيه 92)-قرآن برای روشن تر ساختن دروغ آنها سند دیگری را افشا می کند می گوید: «و (نیز) موسی آن همه معجزات را برای شما آورد، و شما پس از (غیبت) او، گوساله را انتخاب کردید؛ در حالی که ستمگر بودید» ( وَ لَقَدْ جاءَ گم مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ أَخَذْتُمْ الْعِجْلَ مِنْ بغيرو أَنْتُمْ ظالِمُونَ ).

اگر راست می گویید و به پیامبر تان ایمان دارید، پس گوساله پرستی بعد از آن همه دلایل روشن توحیدی چه بود؟

آيه 93

* (آيه 93)-این آیه سند دیگری بر بطلان این ادعا به میان می کشد می گوید: «و به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم؛ و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم؛ (و گفتیم:) این دستورهایی را که به شما داده ایم محکم بگیرید، و درست بشنوید. آنها گفتند: شنیدیم؛ ولی مخالفت کردیم» ( وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ دوا مَا أَتَيْنَاكُمْ بِقُوَّتِي واشوا قَالُوا عَنَّا وَ عَصَيْنا ).

و دلهای آنها، بر اثر كفرشان، با محبت گوساله آمیخته شد!» ( وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ). |

شگفتا! این چگونه ایمانی است که هم با کشتن پیامبران خدا می سازد هم

ص: 90

گوساله پرستی را اجازه می دهد و هم ميثاقهای الهی را به دست فراموشی می سپرد؟

بگو: ایمان شما، چه فرمان بدی به شما می دهد، اگر ایمان دارید!» (قُلْ بِ مَا يأمرگم بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ).

آيه 94

* (آيه 94)-تفسیر: گروه از خود راضی - از تاریخ زندگی يهود، علاوه بر آیات قرآن مجید، چنین بر می آید که آنها خود را یک نژاد برتر می دانستند و معتقد بودند گل سرسبد جامعه انسانیتند، بهشت به خاطر آنها آفریده شده و آتش جهنم با آنها چندان کاری ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند.

قرآن مجید در این آیه و دو آیه بعد به این پندارهای موهوم پاسخ می دهد می گوید: «بگو: اگر (آن چنان که مدعی هستید) سرای آخرت در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید!» ( قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللير الصه مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُم صَادِقِينَ ).

يهود با گفتن این سخنان که بهشت مخصوص ماست، می خواستند مسلمانان را نسبت به آیینشان دلسرد کنند ولی قرآن پرده از روی دروغ و تزویر آنان بر می دارد زیرا آنها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگی دنیا نیستند و این دلیل بر دروغگویی آنهاست.

آيه 95

* (آيه 95)-قرآن می افزاید: «ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، ( وَ لَنْ يتموه أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ).

و خداوند از ستمگران آگاه است» (وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظَّالِمِينَ ).

آنها از اعمال زشت و ننگین خود اطلاع داشتند، خدا نیز از اعمال این ستمگران آگاه است. بنابراین سرای آخرت برای آنها عذاب و رسوایی است. به همین دلیل خواهان آن نیستند.

آيه 96

* (آيه 96)-این آیه از حرص شديد آنها به مادیات چنین سخن می گوید: «و آنها را حریص ترین مردم حتی حریص تر از مشرکان - بر زندگی این دنیا و اندوختن ثروت خواهی یافت» ( وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حيوۃٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا ).

ص: 91

آن چنان علاقه به دنیا دارند که از هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود» ( يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لؤ أَلْفَ سَنَةٍ ).

برای جمع ثروت بیشتر یا به خاطر ترس از مجازات.

در حالی که این عمر طولانی، او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت» ( وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ ).

و اگر گمان کنند که خداوند از اعمالشان آگاه نیست، اشتباه می کنند و خداوند به اعمال آنها بیناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِما يَعْمَلُونَ ).

نکته ها:

1. مقصود از هزار سال، عدد هزار نیست بلکه کنایه از عمر طولانی است. بعضی از مفسران می گویند: عدد هزار بزرگ ترین عدد نزد عرب بوده و اعداد بزرگ تر از آن نام مخصوصی نداشته، از این رو رساترین تعبیر برای فزونی محسوب می شده است.

2. جمله «على حيوة»، به صورت نکره، برای تحقیر است. یعنی آن قدر به زندگی دنیا دل بسته اند که حتی پست ترین زندگی این جهان را که در نهایت بدبختی باشد، بر سرای آخرت ترجیح می دهند.

3. جنایات نژادپرستان - بی شک سرچشمه بسیاری از جنگها و خونریزی ها در طول تاریخ بشر، برتری جویی نژادی بوده است. اگر نژاد پرستان جهان را رده بندی کنیم، یهود در رده های بالا قرار خواهند گرفت. آنان حتی آیین موسی را در نژاد خود محصور ساخته اند. به همین دلیل، از آیین خود، در میان اقوام دیگر تبلیغ

نمی کنند.

نژاد پرستی شعبه ای از شرک است. به همین دلیل، اسلام به شدت با آن مبارزه کرده و همه انسانها را از یک پدر و مادر می داند که امتیاز شان تنها به تقوا و پرهیزگاری است.

4. ریشه های ترس از مرگ - بیش تر مردم از مرگ وحشت دارند. ریشه این

ص: 92

ترس یکی از دو چیز است: الف) بسیاری مرگ را به معنی فنا و نابودی تفسیر می کنند. بدیهی است که انسان از فنا و نیستی وحشت دارد. ب) افرادی که مرگ را مقدمه زندگی در سرای دیگر می بینند، به خاطر اعمال و خلافکاری های خود از مرگ وحشت دارند زیرا مرگ را رسیدن به نتایج شوم اعمال خود می دانند. بنابراین برای فرار از محاسبه الهی و کیفر اعمال، میل دارند هر چه بیشتر، مرگ را به عقب بیندازند - آیه بالا اشاره به دسته دوم می کند.

پیغمبران خدا از یک سو ایمان به زندگی پس از مرگ را در دلها زنده کردند و چهره واقعی مرگ را که دریچه ای به زندگی عالی تر است، به مردم نشان دادند. از سوی دیگر، دعوت به پاکی عمل کردند تا وحشت از مرگ به خاطر کیفر اعمال نیز زایل گردد. بنابراین مردم با ایمان هرگز از مرگ وحشت ندارند.

آيه 97

* (آيه 97)-شأن نزول: هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه آمد، ابن صوریا ( یکی از علمای یهود) با جمعی از یهود فدک نزد پیامبر اسلام آمدند و سؤالهای مختلفی از حضرت پرسیدند و نشانه هایی را که گواه نبوت او بود جست و جو نمودند از جمله گفتند: ای محمد، خواب تو چگونه است زیرا به ما اطلاعاتی درباره خواب پیامبر موعود داده شده است.

فرمود: «تنام تمنای و قلبي يقظان» (چشم من به خواب می رود اما قلبم بیدار است.)

گفتند راست گفتی ای محمد! و پس از سؤالات دیگر، ابن صوریا گفت: یک سؤال باقی مانده که اگر آن را صحیح جواب دهی به تو ایمان می آوریم و از تو پیروی خواهیم کرد. نام فرشته ای که بر تو نازل می شود چیست؟

فرمود: «جبرئیل است.»

ابن صوریا گفت: او دشمن ماست، دستورهای مشکل درباره جهاد و جنگ می آورد اما میکائیل همیشه دستورهای ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحی تو میکائیل بود به تو ایمان می آوردیم.

تفسير: ملت بهانه جو - بررسی شأن نزول این آیه انسان را بار دیگر به یاد

ص: 93

بهانه جویی های ملت یهود می اندازد که از زمان پیامبر بزرگوار، موسی (ع) تاکنون این برنامه را دنبال کرده اند. آنها می گویند: چون فرشته ای که وحی را بر تو نازل می کند جبرئیل است و ما با جبرئیل دشمن هستیم، به تو ایمان نمی آوریم.

از اینان باید پرسید مگر فرشتگان الهی از نظر انجام وظیفه با یکدیگر فرق دارند؟ مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل می کنند یا از پیش خود چیزی

می گویند؟

قرآن در پاسخ این بهانه جویی ها می فرماید: «بگو: کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست چراکه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است» ( قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ لَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ ).

در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند» و هماهنگ با نشانه های آنهاست ( مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ ).

و هدایت و بشارت است برای مؤمنان» ( وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ ).

آيه 98

* (آيه 98)-این آیه موضوع فوق را با تأكید بیش تر همراه با تهدید بیان می کند می گوید: «کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد

کافر است؛ و) خداوند دشمن کافران است» ( مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ ملائکته وَ رُسُلِهِ وَ جبریل وَ میکال فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوُّ لِلْكافِرِينَ ).

یعنی اینها قابل تفکیک نیستند. الله، فرشتگان او، رسولان او، جبرئیل، میکائیل و هر فرشته دیگر، و دشمنی با یکی، دشمنی با بقیه است.

جبرئیل و میکال - نام «جبریل» دو بار در آیات مورد بحث و یک بار در آیه 4 سورۂ تحریم ذکر شده و نام «میکال» یک بار در قرآن مجید، در همین مورد آمده است. از این آیات استفاده می شود که هر دو از فرشتگان بزرگ و مقرب خدا هستند.

در تلفظ معمولی مسلمانان جبرئیل و میکائیل با همزه و یا تلفظ می شود ولی در متن قرآن به صورت جبریل و میکال آمده است.

احادیثی داریم که به موجب آنها جبرئیل به صورتهای گوناگونی بر پیامبر نازل می شد و در مدینه، اغلب به صورت دحیہ کلبی که مردی بسیار زیبا بود، بر آن

ص: 94

حضرت نمایان می گشت.

از سوره نجم استفاده می شود که پیامبر (ص) جبرئیل را دو بار به صورت اصلی اش مشاهده کرد.

آيه 99

* (آيه 99)-شأن نزول: ابن عباس مفسر معروف، نقل می کند: ابن صوریا دانشمند یهودی، از روی لجاج و عناد به پیامبر اسلام (ص) گفت: تو چیزی که برای ما مفهوم باشد نیاورده ای! و خداوند نشانه روشنی بر تو نازل نکرده تا ما از تو تبعیت کنیم. آیه

تفسیر: پیمان شکنان یهود - قرآن نخست به این حقیقت اشاره می کند که دلایل کافی و نشانه های روشن در اختیار پیامبر اسلام (ص) قرار دارد و آنها که انکار می کنند به حقانیت دعوت او پی برده و به خاطر اغراض خاصی به مخالفت برخاسته اند. می فرماید: «ما نشانه های روشنی برای تو فرستادیم؛ و جز فاسقان کسی به آنها کفر نمی ورزد» ( وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا الیک ءاياتٍ بیناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ ).

آيه 100

* (آيه 100)-سپس به یکی از اوصاف بسیار بد جمعی از یهود یعنی پیمان شکنی که گویا با تاریخ آنها همراه است اشاره کرده می گوید: «و آیا چنین نیست که هر بار آنها [= يهود] پیمانی (با خدا و پیامبر) بستند جمعی از ایشان آن را دور افکندند (و مخالفت کردند)؟!» ( أَوْ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقُ مِنْهُمْ ).

آری، بیش تر آنان ایمان نمی آورند» ( بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ ).

خداوند در کوه طور از آنها پیمان گرفت که به فرمانهای تورات عمل کنند ولی این پیمان را شکستند.

و نیز از آنها پیمان گرفته شد که به پیامبر موعود، پیامبر اسلام که بشارت آمدنش در تورات داده شده بود ایمان بیاورند، به این پیمان نیز عمل نکردند.

این شیوه دیرینه یهودیان است که به عهد خویش پای بند نیستند.

آيه 101

* (آيه 101)-در این آیه تأكید گویاتری روی همین موضوع دارد می گوید: «و هنگامی که فرستاده ای از سوی خدا به سراغشان آمد، و با نشانه هایی که نزد آنها

ص: 95

بود مطابقت داشت، جمعی از آنان که به آنها کتاب (آسمانی) داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر افکندند؛ گویی هیچ از آن خبر ندارند» ( وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقُ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ).

نکته ها:

.. تعبیر «نزول» (فرود آمدن)، یا (انزال» (فرو فرستادن)، در مورد قرآن مجید به این معنی نیست که خداوند مکانی در آسمانها دارد بلکه این تعبیر اشاره به علو مقامی و معنوی پروردگار است.

2. واژه «فاسق» از ماده «فسق» به معنی خارج شدن هسته از درون رطب است سپس به کسانی که لباس طاعت پروردگار را از تن درآورده و از راه و رستم بندگی خارج شده اند، فاسق گفته می شود.

3. قرآن در بحثهای فوق، مانند دیگر بحثها، هرگز یک قوم را به خاطر گناه اکثریت مورد ملامت قرار نمی دهد بلکه با تعبير «فريق»، همچنین «أكثر»، سهم اقلیت با تقوا و مؤمن را محفوظ می دارد.

آيه 102

* (آيه 102)-سليمان وساحران بابل - از احادیث چنین بر می آید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند. سليمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آوری کرده در محل مخصوصی نگه داری کنند.

پس از وفات سلیمان، گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند. بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان پیامبر نبود.

گروهی از بنی اسرائیل هم از آنان تبعیت کردند و سخت به جادوگری دل بستند تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.

هنگامی که پیامبر اسلام (ص) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سليمان از پیامبران خدا بوده است. بعضی از احبار و علمای یهود گفتند: از محمد تعجب

ص: 96

نمی کنید که می گوید سلیمان پیامبر است؟

این گفتار یهود، علاوه بر اینکه تهمت بزرگی نسبت به این پیامبر الهی محسوب می شد، لازمه اش تکفیر سلیمان (ع) بود.

به هر حال، این آیه فصل دیگری از زشتکاری های یهود را معرفی می کند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگری متهم ساختند. می گوید: «و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند» ( وَ اتَّبَعُوا ما تَلَوْا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سلیمن ).

سپس قرآن می افزاید: «سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد» ( وَ مَا كَفَرَ سليمن ).

او از جادوگری برای پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد، «ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند» (وَ لکن الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ الاش السَّحَرِ ).

و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل هاروت و ماروت، نازل شد پیروی کردند» ( وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ ).

آن دو فرشته الهی، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می دادند و به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند، مگر اینکه از پیش به او می گفتند: ما وسیله آزمایشیم، کافر نشو» (وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نخن فِتْنَةُ تَکفُر ).

ولی یهود همین را وسیله قرار دادند برای اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهی، سلیمان را متهم ساختند که اگر عوامل طبیعی به فرمان اوست یا جن و انس از او فرمان می برند، همه مولود سحر است. آری، این است راه و رسم بدکاران که همیشه برای توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروی از آن می کنند.

* «سحر» نوعی اعمال خارق العاده است که آثاری از خود در وجود انسانها به جا می گذارد و گاهی یک نوع چشم بندی و تردستی است و گاه فقط جنبه روانی و خیالی دارد.

ص: 97

ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند» ( فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يَفْتَرُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ ).

ولی قدرت خداوند مافوق این قدرتهاست. «آنها هیچگاه نمی توانند بدون اجازه خداوند به انسانی زیان برسانند» (وَ مَا هُم بِضَارِّنَ بِهِ مِن اَحَدٍ اِلَّا بِأِذنِ اللَّه).

آنها قسمتهایی را فرا می گرفتند که به آنان زیان می رسانید و نفعی نمی داد ( وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا یضرهم وَ لَا يَنْفَعُهُمْ ).

آنها این برنامه سازنده الهی را تحریف کردند و به جای اینکه از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسيله فساد قرار دادند. او مسلما می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره ای نخواهد داشت و لقد علموا لمن اشتريه ما له في الأخيرة من خلاق).*

و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می دانستند!» ( وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ).

آيه 103

* (آيه 103)-آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختی خود پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطه ور شدند. «و اگر ایمان می آوردند و پرهیزگاری پیشه می کردند، پاداشی که نزد خداست، برای آنان بهتر بود، اگر آگاهی داشتند » ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَمِنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةُ مِنْ عندالله خَيْرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ).

هیچکس بدون اذن خدا قادر بر کاری نیست . در آیات فوق خواندیم که ساحران نمی توانستند بدون اذن پروردگار به کسی زیان برسانند، این به آن معنی نیست که اجباری در کار باشد بلکه اشاره به یکی از اصول اساسی توحید است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سرچشمه می گیرد. حتی سوزندگی آتش و برندگی شمشیر بی اذن و فرمان او نمی باشد. ساحر نمی تواند برخلاف آراد خدا در عالم آفرینش دخالت کند و او را در قلمرو حکومتش محدود نماید بلکه

و اخلاق در اصل به معنی خلق و خوی نیک است که انسان اكتساب می کند و گاه به معنی نصیب و بهره نیز

آمده است. در آیه فوق به همین معنی می باشد. پ

ص: 98

اینها خواص و آثاری است که خداوند در موجودات مختلف قرار داده، بعضی از آن حسن استفاده می کنند و بعضی سوء استفاده. این آزادی و اختیار که خدا به انسانها داده، وسیله ای برای آزمودن و تکامل آنهاست.

آيه 104

* (آيه 104)-شأن نزول: ابن عباس نقل می کند: مسلمانان صدر اسلام هنگامی که پیامبر اکرم (ص) مشغول سخن گفتن بود و آیات و احکام الهی را بیان می کرد. گاهی از او می خواستند با تأنی سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند و سؤالات و خواسته های خود را نیز مطرح نمایند. برای این درخواست، جمله «راعنا» که از مادة الرعی» به معنی مهلت دادن است، به کار می بردند. ولی یهود همین کلمه « راعنا» را از ماده «الرعونه» که به معنی کودنی و حماقت است، استعمال می کردند. در صورت اول مفهومش این است: به ما مهلت بده. ولی در صورت دوم این است که: ما را تحمیق کن.

در اینجا برای یهود دستاویزی پیدا شده بود که با استفاده از همان جمله ای که مسلمانان می گفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزا کنند. آیه نازل شد و برای جلوگیری از این سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جای « راعنا»، جمله «انظرنا» را به کار برند که همان مفهوم را می رساند و دستاویزی برای دشمن نیست. |

تفسیر: دستاویز به دشمن ندهید . با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، آیه می گوید: «ای افراد با ایمان، (هنگامی که از پیامبر تقاضای مهلت برای درک آیات قرآن می کنید) نگویید: راعنا؛ بلکه بگویید: انظرنا» زیرا کلمه اول، هم به معنی ما را مهلت بده و هم به معنی ما را تحمیق کن می باشد؛ و دستاویزی برای دشمنان است ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا ).

و آنچه به شما دستور داده می شود) بشنوید. و برای کافران (و استهزا کنندگان) عذاب دردناکی است» (وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابُ أَلِيمُ ).

از این آیه استفاده می شود که مسلمانان باید در برنامه های خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند. حتی از یک جمله کوتاه که ممکن است سوژه ای برای سوء استفاده دشمنان گردد، احتراز جویند.

ص: 99

از اینجا تکلیف مسلمانان در مسائل بزرگ تر روشن می شود. هم اکنون گاهی اعمالی از ما سر می زند که از سوی دشمنان داخلی یا محافل بین المللی، سبب تفسیرهای سوء و بهره گیری بلندگوهای تبلیغاتی آنان می شود، وظیفه ما این است که از این کارها بپرهیزیم و بی جهت بهانه به دست این مفسدان داخلی و خارجی

ندهیم.

آيه 105

* (آيه 105)-این آیه به کینه توزی و عداوت کافران اهل کتاب و مشرکان نسبت به مؤمنان اشاره کرده می گوید: «کافران اهل کتاب، و (همچنین مشرکان، دوست ندارند که از سوی خداوند، خیر و برکتی بر شما نازل گردد» ( ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ لاَ الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُتَمِّمُ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ ).

در حالی که خداوند، رحمت خود را به هر کس بخواهد، اختصاص می دهد» (وَ اللَّهُ يخت بِرِّ محمي مَنْ يَشاءُ ).

و خداوند، صاحب فضل بزرگ است» ( وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).

دشمنان از شدت کینه توزی و حسادت حاضر نبودند این افتخار و موهبت را بر مسلمانان ببینند که پیامبری بزرگ، صاحب یک کتاب آسمانی باعظمت از سوی خداوند بر آنها مبعوث گردد ولی مگر می توان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت؟

مفهوم یا ایها الذين آمنوا - بیش از هشتاد مورد از قرآن مجید، این خطاب افتخار آمیز دیده می شود. آیه فوق نخستین آیه ای است که با این خطاب برخورد می کنیم.

قابل توجه اینکه، تعبیر فوق فقط در آیاتی است که در مدینه نازل شده و در آیات مکی اثری از آن نیست. شاید به این دلیل که با هجرت پیامبر به مدينه، وضع مسلمانان تثبیت شد و به صورت یک جمعیت ثابت و صاحب نفوذ در آمدند.

این تعبیر در ضمن نکته دیگری در بردارد، که شما ایمان آورده اید و در برابر حق تسلیم شده اید و با خدای خود پیمان اطاعت بسته اید، باید به مقتضای این پیمان، به دستورهایی که پشت سر این جمله می آید عمل کنید.

ص: 100

آيه 106

* (آيه 106)-هدف از نسخه باز در این آیه سخن از تبلیغات سوء يهود بر ضد مسلمانان است. آنها گاه به مسلمانان می گفتند: دین، دین یهود است و قبله، قبله يهود، به همین خاطر، پیامبر شما به سوی قبله ما (بیت المقدس) نماز می خواند. اما هنگامی که حکم قبله تغییر یافت و بر طبق آیه 144 همین سوره به مسلمانان موظف شدند به سوی کعبه نماز بگذارند، این دستاویز از یهود گرفته شد. آنها نغمه تازه ای ساز کردند و گفتند: اگر قبله اولی صحیح بود پس دستور دوم چیست؟ و اگر دستور دوم صحیح است اعمال گذشته شما باطل است.

قرآن به این ایرادها پاسخ می گوید و قلوب مؤمنان را روشن می سازد. می فرماید: «هر حکمی را نسخ کنیم، و یا (نسخ) آن را به تأخیر اندازیم بهتر از آن، یا همانند آن را می آوریم» (ما نَنْسَخْ مِنْ ايتي أَوْ تنها تَأْتِي بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِهَا ).

جمله «نسخه اشاره به نسخ در کوتاه مدت است و جمله «نسها» نسخ در دراز مدت. و این برای خداوند آسان است. «آیا نمی دانستی که خداوند بر چیز تواناست» ( أَلَمَ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شئ قَدِيرُ ).

آيه 107

* (آيه 107)-«آیا نمی دانستی حکومت آسمانها و زمین ، از آن خداست (و حق دارد هرگونه تغییر و تبدیلی در احکام خود طبق مصالح بدهد)؟! ( أَلَمَ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ ). |

و جز خدا، ولی و یاوری برای شما نیست» و اوست که مصلحت شما را می داند و تعیین می کند ( وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا تَصِيرُ ).

آيه 108

* (آيه 108)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که وهب بن زید و رافع بن حرمله نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: از سوی خدا نامه ای به عنوان ما بیا ور تا آن را قرائت کنیم سپس ایمان بیاوریم! و یا نهرهایی برای ما جاری فرما تا از تو پیروی کنیم! آیه نازل شد.

تفسیر: بهانه های بی اساس - شاید پس از ماجرای تغییر قبله بود که جمعی از

نسخ» از نظر لغت به معنی از بین بردن و زایل نمودن است و در منطق شرع، تغيير دادن حکمی و جانشین ساختن حکم دیگر به جای آن است.

ص: 101

مسلمانان و مشرکان بر اثر وسوسه يهود، تقاضاهای بی مورد و نابجایی از پیامبر اسلام (ص) کردند.

خداوند آنها را از چنین پرسشهایی نهی کرده می فرماید: «آیا می خواهید از پیامبر خود، همان تقاضای نامعقولی) را بکنید که پیش از این، از موسی کردند؟!» و با این بهانه جوییها از ایمان آوردن سر باز زدند (أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تشكلوا وَ لَكُمْ كَمَا شیل مُوسى مِنْ قُبُلٍ ).

و از آنجا که این کار یک نوع مبادله ایمان با کفر است، در پایان آیه می افزاید: کسی که کفر را به جای ایمان بپذیرد، از راه مستقیم (عقل و فطرت) گمراه شده است» (وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ قَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ ).

در واقع، قرآن می خواهد به مردم هشدار دهد که اگر شما دنبال چنین تقاضاهای نامعقول بروید بر سرتان همان خواهد آمد که بر سر قوم موسى آمد.

اشتباه نشود، اسلام هرگز از پرسشهای علمی و سؤالهای منطقی و همچنین تقاضای معجزه برای پی بردن به حقانیت دعوت پیامبر (ص) منع نمی کند چراکه راه درک و فهم و ایمان همین است.

آيه 109

* (آيه 109)-حسودان لجوج - بسیاری از اهل کتاب، به خصوص یهود، تنها به این قناعت نمی کردند که خود آیین اسلام را نپذيرند بلکه اصرار داشتند که مؤمنان نیز از ایمان خود بازگردند. قرآن به انگیزه آنان در این امر اشاره کرده می گوید:

بسیاری از اهل کتاب، از روی حسد که در وجود آنها ریشه دوانده - آرزو می کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند؛ با اینکه حق برای آنها کاملا روشن شده است» ( وَ د كَثِيرٍ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لؤ يَرَ وَ نگم مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ قَارّاً حَدّاً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ غَيْرِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ).

قرآن به مسلمانان دستور می دهد که در برابر این تلاشهای انحرافی و ویرانگر، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید؛ تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد؛ خداوند بر هر چیزی تواناست» ( فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يأتی اللَّهِ بأمرد إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شئ قَدِيرُ ). |

ص: 102

اصفحواه از ماده «صفحه به معنی دامنه کوه، پهنای شمشیر یا صفحه صورت است. این جمله، معمولا، به معنی روی گرداندن و صرف نظر کردن به کار می رود و با قرينه جمله « فاعفوا معلوم می شود که این روی برگرداندن به خاطر قهر و بی اعتنایی نیست بلکه به خاطر گذشت بزرگوارانه است.

جمله «إن الله على كل شيء قدير» ممکن است اشاره به این باشد که خداوند می تواند هم اکنون شما را از راه های غیر عادی بر آنها پیروز گرداند ولی طبع زندگی بشر و عالم آفرینش این است که هر کاری به تدریج و با فراهم شدن مقدمات انجام

گیرد.

ان

آيه 110

* (آيه 110)-این آیه در دستور سازنده به مؤمنان می دهد. یکی در مورد نماز که رابطه محکمی میان انسان و خدا ایجاد می کند و دیگر در مورد زکات که رمز همبستگی های اجتماعی است و این هر دو برای پیروزی بر دشمن لازم است. می فرماید: «و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید و با این دو وسیله روح و جسم خود را نیرومند سازید ( وَ أَقِيمُوا الصلوة وَ ءاتوا الزكؤة ).

سپس می افزاید: تصور نکنید کارهای نیکی که انجام می دهید و اموالی را که در راه خدا انفاق می کنید از بین می رود. و هر کار خیری را برای خود از پیش می فرستید، آن را نزد خدا (در سرای دیگر) خواهید یافت» ( وَ مَا تقموا لأنفسکم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ).

خداوند به اعمال شما بیناست» ( إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ ).

او به طور دقیق می داند کدام عمل را به خاطر او انجام داده اید و کدام یک را برای غیر او.

آيه 111

* (آيه 111)-انحصارطلبان بهشت - قرآن در این آیه به یکی دیگر از ادعاهای پوچ و نابجای گروهی از یهودیان و مسیحیان اشاره کرده می گوید: «آنها گفتند: هیچ کس، جز یهود یا نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد» (وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نصاری ).

در پاسخ، نخست می فرماید: «این آرزوی آنهاست» (تِلْكَ أَمَانِیُّهُم).

ص: 103

أمانيهم» جمع «امنیه » به معنی آرزویی است که انسان به آن نمی رسد. از آنجا که آرزوی انحصار بهشت سرچشمه آرزوهای دیگر است، به صورت جمع (امانی) ذکر شده است.

سپس روی سخن را به پیامبر (ص) کرده می گوید: «بگو: اگر راست می گویید، دلیل خود را بر این موضوع بیاورید!» ( قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ ).

آيه 112

* (آيه 112)-پس از اثبات این واقعیت که آنها دلیلی بر این مدعا ندارند، معیار ورود در بهشت را به صورت یک قانون کلی بیان کرده می گوید: «آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است» ( بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وهومحسن فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ ).

جمله «و هو محسن» نشان می دهد که نیکوکاری وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ کرده است.

نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند، بنابراین، بهشت در انحصار هیچ گروهی نیست ( وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ).

ولی مشرکان از همه چیز ترس دارند از گفته های این و آن، از فال بد زدن، از سنتهای خرافی و از بسیار چیزهای دیگر.

آيه 113

* (آيه 113)-شأن نزول: جمعی از مفسران از ابن عباس نقل کرده اند: هنگامی که گروهی از مسیحیان نجران خدمت پیامبر اسلام آمدند، عده ای از علمای یهود نیز در آنجا حضور یافتند. بین آنها و مسیحیان نزاع درگرفت. رافع بن حرمله (یکی از یهودیان) رو به مسیحیان کرد و گفت: آیین شما پایه و اساسی ندارد. به این ترتیب، نبوت عیسی و کتاب او انجیل را انکار کرد. مردی از مسیحیان نجران نیز مانند این جمله را در پاسخ آن یهودی تکرار نمود و گفت: آیین یهود پایه و اساسی ندارد. آیه نازل شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.

تفسير: تضادهای ناشی از انحصارطلبی - در آیات گذشته گوشه ای از ادعاهای بی دلیل جمعی از یهود و نصاری را دیدیم، آیه مورد بحث نشان می دهد که وقتی پای ادعای بی دلیل به میان آید نتیجه اش انحصارطلبی و سپس تضاد

ص: 104

است. می فرماید: «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند» و بر باطلند ( وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ الصارى عَلَى شئ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شي ).

در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را می خواننده و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند ( وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ ).

سپس قرآن می افزاید: «افراد نادان (دیگر، همچون مشركان) نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند» ( كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ ).

در پایان آیه می گوید: «خداوند، روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری می کند» ( فَاللَّهَ یحکم بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ).

آنجاست که اسناد و مدارک هر چیز آشکار است، کسی نمی تواند حق را منکر شود. به این ترتیب، اختلافات برچیده خواهد شد. آری، یکی از ویژگیهای قیامت، پایان یافتن اختلافات است.

آيه 114

* (آيه 114)-شأن نزول: شأن نزولهایی برای این آیه نقل شده از جمله: در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم که این آیه در مورد قریش نازل گردید در آن هنگام که پیامبر (ص) را از ورود به شهر مکه و مسجد الحرام جلوگیری می کردند.

تفسیر: ستمکارترین مردم - بررسی شأن نزولهای آیه نشان می دهد که روی سخن در آیه با سه گروه یهود و نصاری و مشرکان است.

قرآن در برابر این سه گروه و همه کسانی که در راهی مشابه آنها گام بر می دارند می گوید: «کیست ستمکار تر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟!» ( وَ مَنْ أَظْلَمُ مَنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي خَرابِها ).

سپس می گوید: «شایسته نیست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد این (کانونهای عبادت) شوند» ( أَ وَلِيِّكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ ).

یعنی مسلمانان و مردان جهان باید چنان محکم بایستند که دست ستمگران از این اماکن مقدس کوتاه گردد.

ص: 105

و در پایان آیه مجازات این ستمکاران را بیان کرده می گوید: «بهره آنها در دنیا (فقط) رسوایی است و در آخرت، عذاب عظیم (الهی)!» ( لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيُ وَلِّهِمْ فِي الأخرة عَذابُ عَظِيمُ ).

در حقیقت، هر عملی که نتیجه آن تخریب مساجد و از رونق افتادن آن باشد مشمول همین حکم است.

آيه 115

* (آيه 115)-شأن نزول: ابن عباس می گوید: این آیه مربوط به تغییر قبله است. هنگامی که قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت، یهود به مسلمانان ایراد کردند که مگر می شود قبله را تغییر داد؟ آیه نازل شد.

تفسیر: به هر سو رو کنید خدا آنجاست - در آیه قبل سخن از ستمگرانی بود که مانع از مساجد الهی می شدند و در تخریب آن می کوشیدند، این آیه ادامه همین سخن است. می فرماید: «مشرق و مغرب، از آن خداست. و به هر سو روکنید، خدا آنجاست» ( وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فاينما وَا فَ وَجْهُ اللَّهِ ).

مشرق و مغرب در آیه فوق، کنایه از تمام جهات است.

چنین نیست که اگر شما را از رفتن به مساجد و پایگاههای توحید مانع شوند راه بندگی خدا بسته شود چرا که خدا مکان ندارد. از این رو در پایان آیه می فرماید: خداوند بی نیاز و داناست» (إِنَّ اللَّهَ واسِعُ عَلِيمُ ).

آيه 116

* (آيه 116)-خرافات یهود و نصاری و مشرکان - این عقیده خرافی که خداوند دارای فرزندی است، هم مورد قبول مسیحیان است هم گروهی از یهود و هم مشركان. آیه شریفه برای رد این خرافه می گوید: «و گفتند: خداوند، فرزندی برای خود انتخاب کرده است. به منزه است او از این نسبتهای ناروا ( وَ قالوااتخذ اللَّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ ).

بلکه آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست» ( بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ ).

و همه در برابر او خاضعند» (کُلُّ لَهُ قانِتُونَ ).

آيه 117

* (آيه 117)-او نه تنها مالک همه موجودات عالم هستی است بلکه

ص: 106

هستی بخش آسمانها و زمین است» (بَدِيعُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ ).

«بديع» از ماده « بدع»، به معنی به وجود آوردن چیزی بدون سابقه است. این می رساند که خداوند، آسمانها و زمین را بدون ماده و نمونه قبلی به وجود آورده است.

و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کنند، تنها می گوید: موجود باش! و آن، بی درنگ موجود می شود» (وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ).

این جمله از اراده تکوینی خداوند و حاکمیت او در امر خلقت سخن می گوید.

دلایل نفی فرزند - این سخن که خداوند فرزندی دارد، بی شک زاییده افکار ناتوان انسانهایی است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه می کردند.

انسان به دلایل مختلفی نیاز به وجود فرزند دارد. از یک سو عمرش محدود است و برای ادامه نسل، تولد فرزند لازم است.

از سوی دیگر، قدرت او محدود است و، به خصوص هنگام پیری و ناتوانی نیاز به معاونی دارد که در کارهایش به او کمک کند.

از سوی سوم، جنبه های عاطفی و روحیه انس طلبی ایجاب می کند که انسان مونسی در محیط زندگی خود داشته باشد که آن هم به وسیله فرزندان تأمین

می گردد.

بدیهی است هیچ یک از این امور در مورد خداوندی که آفریننده عالم هستی و قادر بر همه چیز و ازلی و ابدی است، مفهوم ندارد. |

به علاوه، داشتن فرزند لازمه اش جسم» بودن است که خداوند از آن نیز منه می باشد.

آيه 118

* (آيه 118)-بهانه دیگر: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟ به تناسب بهانه جویی های یهود، در این آیه سخن از گروه دیگری از بهانه جویان است که ظاهرا همان مشركان عرب بودند. می گوید: «افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن

ص: 107

نمی گوید و یا چرا آیه و نشانه ای برای خود ما نمی آید؟!» ( وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لؤ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا ءاية ).

قرآن در پاسخ این ادعاهای لجوجانه و خودخواهانه می گوید: « پیشینیان آنها نیز، همین گونه سخن می گفتند؛ دلها و افکارشان مشابه یکدیگر است؛ ولی ما (به اندازه کافی آیات و نشانه ها را برای اهل یقین (و حقیقت جویان) روشن ساخته ایم»

( كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قدبينا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ

).

اگر به راستی منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام (ص) نازل کردیم نشانه روشنی بر صدق گفتار اوست. ان

آيه 119

* (آيه 119)-در این آیه روی سخن را به پیامبر کرده و وظیفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحی و بهانه جویی های دیگر مشخص می کند می گوید: «ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً ).

تو وظیفه داری دستورهای ما را برای مردم بیان کنی، معجزات را به آنها نشان دهی و حقایق را با منطق تبیین نمایی. این دعوت باید همراه با تشویق نیکوکاران و بیم دادن بدکاران باشد.

و مسؤول (گمراهی) دوزخیان (پس از ابلاغ رسالت) نیستی»(وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ ).

آيه 120

* (آيه 120)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که یهود مدينه و نصارای نجران انتظار داشتند که پیامبر اسلام (ص) همواره در قبله با آنان موافقت کند. هنگامی که خداوند قبله مسلمانان را از بیت المقدس به سوی کعبه گردانید، آنها از پیامبر (ص) مأیوس شدند (و شاید در این میان، بعضی از طوایف مسلمانان ایراد می کردند که نباید کاری کرد که باعث رنجش یهود و نصاری گردد).

آیه نازل شد و به پیامبر اعلام کرد که این گروه از یهود و نصاری نه با هماهنگی در قبله و نه با چیز دیگر از تو راضی نخواهند شد، جز اینکه آیین آنها را بپذیری.

ص: 108

تفسير: جلب رضایت این گروه ممکن نیست . از آنجا که آیه قبل سلب مسؤولیت از پیامبر (ص) در برابر گمراهان لجوج نمود، قرآن در ادامه همین بحث به پیامبر اسلام (ص) می گوید: « هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، تا به طور کامل، تسلیم خواسته های آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی » (وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ الانصاری حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ).

بگو: هدایت الهی، تنها هدایت است» ( قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى ). هدایتی که با خرافات و افکار منحط افراد نادان آمیخته نشده است.

سپس می افزاید: «و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بغد الَّذِي جاءک مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ ).

آيه 121

* (آيه 121)-شأن نزول: بعضی از مفسران معتقدند که این آیه درباره افرادی که با جعفر بن أبي طالب از حبشه آمدند و از کسانی بودند که در آنجا به او پیوستند نازل شد. آنها چهل نفر بودند، سی و دو نفر اهل حبشه و هشت نفر از راهبان شام که بحيرا، راهب معروف نیز جزء آنان بود.

بعضی دیگر معتقدند، آیه درباره افرادی از یهود همانند عبد الله بن سلام و سعید بن عمرو و تمام بن يهودا و امثال آنها نازل شده که اسلام را پذیرفتند.

تفسير: از آنجا که حق طلبان یهود و نصاری دعوت پیامبر اسلام (ص) را لبیک گفتند و این آیین را پذیرا شدند، قرآن پس از مذمت گروه سابق از اینها به نیکی یاد می کند می گوید: «کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده ایم - یهود و نصاری آن را چنانکه شایسته آن است می خوانند؛ آنها به پیامبر اسلام ایمان می آورند» ( الَّذِينَ ءاتيناهم الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أَ وَلِيِّكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ

).

و کسانی که به او کافر شوند، زیانکارند» ( وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ ).

نکته ها:

ص: 109

1. جلب رضایت دشمن حسابی دارد . درست است که انسان باید با نیروی جاذبه اخلاق، دشمنان را به سوی حق دعوت کند ولی این در مقابل افراد انعطاف پذیر است اما کسانی که هرگز تسليم حرف حق نیستند نباید در فكر جلب رضایت آنها بود.

2. حق تلاوت چیست - امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: « منظور این است که آیات آن را با دقت بخوانند و حقايق آن را درک کنند و به احکام آن عمل نمایند، به وعده های آن امید وار و از وعیدهای آن ترسان باشند، از داستانهای آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهی آن را بپذیرند. به خدا سوگند، منظور

حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها و یا دگرفتن اعشار و اخماس آن نیست. آنها حروف قرآن را حفظ کردند اما حدود آن را ضایع ساختند. منظور این است که در آیات قرآن بیندیشند و به احکامش عمل کنند، چنانکه خداوند می فرماید: این کتابی است پر برکت که ما بر تو نازل کردیم تا در آیاتش اندیشه کنند.»

آيه 122

* (آيه 122)-بار دیگر خداوند روی سخن را به بنی اسرائیل کرده می فرماید: ای بنی اسرائیل، نعمت مرا، که به شما ارزانی داشتم، به یاد آورید؛ و (نیز به خاطر آورید که من شما را بر جهانیان (بر تمام مردمی که در آن زمان زندگی می کردند) برتری بخشیدم» (یا بني إسرائيل اذكروا نعمتي التي أنعمت عليكم و أني فضلتكم على العالمين). |

آيه 123

* (آيه 123)-و از آنجا که هیچ نعمتی بدون مسؤولیت نخواهد بود، بلکه خداوند در برابر بخشیدن هر موهبتی تکلیف و تعهدی بر دوش انسان می گذارد، در این آیه هشدار می دهد و می گوید: «از روزی بترسید که هیچکس از دیگری دفاع نمی کند» (واتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا).

و هیچ گونه عوضی از او قبول نمی شود» (ولا يقبل ممنها عدل). و شفاعت، او را سود نمی هد (و !

1. منظور از اعشار» و «اخماس» تقسیماتی است که در قرآن می شود مانند: تقسيم به سی جزء یا هر جزء به چهار حزب و امثال آن

ص: 110

و اگر فکر می کنید کسی در آنجا به جز خدا می تواند انسان را کمک کند اشتباه است. «و از هیچ سویی) یاری نمی شوند» ( وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ).

آيه 124

* (آيه 124)-امامت، اوج افتخار ابراهیم (ع) از این آیات به بعد سخن از ابراهیم قهرمان توحید و بنای خانه کعبه و اهمیت این کانون توحید و عبادت است که ضمن هیجده آیه این مسائل را برشمرده است.

هدف از این آیات سه چیز است: نخست اینکه مقدمه ای برای مسأله تغییر قبله است، دیگر اینکه یهود و نصاری ادعا می کردند ما وارثان ابراهیم و آیین او هستیم و این آیات مشخص می سازد که آنها تا چه حد از آيين ابراهیم بیگانه اند.

سوم اینکه مشرکان عرب نیز پیوند ناگسستنی میان خود و ابراهیم قائل بودند، باید به آنها فهماند که برنامه شما هیچ ارتباطی با برنامه این پیامبر بزرگ ندارد.

قابل توجه اینکه نام ابراهیم در 69 مورد از قرآن مجید ذکر شده و در 25 سوره از او سخن به میان آمده است. در این آیه به مهم ترین فرازهای زندگی ابراهیم (ع) اشاره کرده می گوید: به خاطر آورید «هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد» ( وَ إِذِ ابْتَلى إبرهيم رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ).

خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم» ( قَالَ إنی جاعِلُكَ لَا إِمَاماً ).

ابراهیم عرض کرد: از دودمان من» نیز امامانی قرار بده تا این رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد ( قَالَ وَ مِنْ ذریتی ).

خداوند فرمود: پیمان من، (یعنی مقام امامت) به ستمکاران نمی رسد » ( قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ).

و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند.

از آیه فوق استفاده می شود مقام امامتی که به ابراهیم بعد از پیروزی در این آزمونها بخشیده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود. این حقیقت در حدیثی از امام

ص: 111

صادق (ع) نقل شده، آنجا که می فرماید: «خداوند تبارک و تعالی ابراهیم (ع) را پیش از آنکه به پیامبری برگزیند، به بندگی (خود) گرفت و پیش از آنکه به رسولی برگزیندش به پیامبری برگزید و پیش از آنکه خلیلش گرداند او را به رسولی برگزید و پیش از آنکه امامش قرار دهد او را به خلیلی گرفت و چون همه این مقامات را برایش فراهم آورد، فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. این مقام به قدری در نظر ابراهیم بزرگ جلوه نمود که عرض کرد: خداوندا! از دودمان من نیز امامانی انتخاب كن. فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد.... یعنی هرگز شخص سفیه امام افراد با تقوا نخواهد شد.

نکته ها

1. منظور از کلمات چیست؟ از بررسی آیات قرآن استفاده می شود که مقصود از «كلمات» (جمله هایی که خداوند ابراهیم را به آن آزمود)، یک سلسله وظایف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم گذارده بود.

این دستورها عبارتند از: بردن فرزند به قربانگاه و آمادگی جدی برای قربانی او به فرمان خدا؛

بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین بی آب و گیاه مگه؟

قیام در برابر بت پرستان بابل و شکستن بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخی و قرارگرفتن در دل آتش؛

مهاجرت از سرزمین بت پرستان و پشت پا زدن به زندگی خود و مانند اینها که هر یک آزمایشی بسیار سنگین بود. او با قدرت و نیروی ایمان از عهده آنها برآمد واثبات کرد شایستگی مقام امامت» را دارد.

2. فرق نبوت و امامت و رسالت - به طوری که از آیات و احادیث بر می آید کسانی که از طرف خدا مأموریت داشتند، دارای مقامات مختلفی بودند:

مقام نبوت؛ یعنی دریافت وحی از خداوند. بنابراین «نبی» کسی است که وحی بر او نازل می شود.

مقام رسالت؛ یعنی مقام ابلاغ وحی و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت

ص: 112

نفوس از طریق تعلیم و آگاهی بخشیدن. بنابراین، «رسول» کسی است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد، و برای یک انقلاب فرهنگی و فکری و عقیدتی تلاش نماید.

مقام امامت؛ یعنی رهبری و پیشوایی خلق. در واقع «امام» کسی است که با تشکیل حکومت الهی سعی می کند احکام خدا را اجرا نماید. به عبارت دیگر، وظیفه امام اجرای فرامین الهی است در حالی که وظیفه رسول ابلاغ این دستورها می باشد.

3. امامت یا آخرین سیر تکاملی ابراهیم - مقام امامت، مقامی است بالاتر و حتی برتر از نبوت و رسالت. این مقام نیازمند شایستگی فراوان در همه جهات است که ابراهیم پس از امتحان شایستگی، از طرف خداوند دریافت داشت و این آخرین حلقه سیر تکاملی ابراهیم بود.

4. ظالم کیست؟ منظور از «ظلم» در جمله «لا ينال عهدي الظالمين»، تنها ستم کردن به دیگران نیست بلکه ظلم در اینجا به معنی وسیع کلمه به کار رفته و نقطه مقابل عدالت است. بنابراین، ظلم آن است که شخص یا کار یا چیزی را در موقعیتی که شایسته آن نیست قرار دهند.

از آنجا که مقام امامت و رهبری ظاهری و باطنی خلق، مقام با عظمتی است، یک لحظه گناه و نافرمانی سبب می شود که لیاقت این مقام سلب گردد.

5. امام از سوی خدا تعیین می شود . از آیه مورد بحث استفاده می شود که امام باید از طرف خدا تعیین گردد زیرا امامت یک نوع عهد و پیمان الهی است و چنین کسی را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.

دوم اینکه افرادی که رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگی آنها نقطه تاریکی از ظلم - اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران حتی یک لحظه بت پرستی وجود داشته، قابلیت امامت را ندارند. به این ترتیب، جز خدا، کسی نمی تواند از وجود این صفات آگاه گردد.

آيه 125

* (آيه 125)-عظمت خانه خدا - بعد از اشاره به مقام والای ابراهیم در آیه

ص: 113

قبل، در این آیه به بیان عظمت خانه کعبه که به دست ابراهیم ساخته و آماده شد پرداخته می فرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم» ( وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً ).

مثابه» از ماده «ثوب» به معنی بازگشت چیزی به حالت نخستین است. از آنجا که خانه کعبه مرکزی بوده است برای موحدان که همه سال به سوی آن رو می آوردند، نه تنها از نظر جسمانی که از نظر روحانی نیز بازگشت به توحید و فطرت نخستین می کردند، از این رو به عنوان «مثابة » معرفی شده است. اما اینکه خانه کعبه از طرف پروردگار به عنوان یک مرکز امن و امان اعلام شده، می دانیم در اسلام مقررات شدیدی برای اجتناب از هرگونه نزاع و جنگ و خونریزی در این سرزمین مقدس وضع شده است به طوری که نه تنها افراد انسان بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امنیت به سر می برند. و این در حقیقت، اجابت یکی از درخواستهایی است که ابراهیم (ع) از خداوند کرد.

سپس اضافه می کند: «و (برای تجدید خاطره) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید» ( وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبرهيم مصلی ).

مقام ابراهيم محلی است در نزدیکی خانه کعبه که حجاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن می روند و نماز طواف به جا می آورند. بنابراین، منظور از مصلی، محل نماز است.

سپس به پیمانی که از ابراهیم و فرزندش اسماعیل در مورد طهارت خانه کعبه گرفته است اشاره کرده می فرماید: «و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان، پاک و پاکیزه کنید» ( وَ عَهْدَنَا إِلَى ابرهیم وَ إسمعيل أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ والرکع السُّجُودِ ).

منظور از «طهارت و پاکیزگی در اینجا، پاک ساختن ظاهری و معنوی این خانه توحید از هرگونه آلودگی است.

چرا خانه خدا - در آیه فوق از خانه کعبه به عنوان « بیتی» (خانه من) تعبیر

ص: 114

شده در حالی که خداوند نه جسم است و نه نیاز به خانه دارد. منظور از این اضافه، اضافه تشریفی است. به این معنی که برای بیان شرافت و عظمت چیزی آن را به خدا نسبت می دهند؛ ماه رمضان را «شهرالله» و خانه کعبه را «بيت الله» می گویند.

آيه 126

* (آيه 126)-خواسته های ابراهیم از پیشگاه پروردگار - در این آیه ابراهیم از پروردگار دو درخواست مهم برای ساکنان این سرزمین مقدس می کند که به یکی از آنها در آیه قبل نیز اشاره شد. می فرماید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده» ( وَ إِذْ قالَ إبرهیم اجْعَلْ هذا بَلَداً أَمْناً ).

در آیه قبل خواندیم که این دعای ابراهیم به اجابت رسید. خداوند این سرزمین را از نظر ظاهر و باطن یک کانون امن و امان قرار داد. |

دومین تقاضایش این است که: «و اهل آن را به آنها که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده اند . از ثمرات (گوناگون)، روزی ده» ( وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ أَمِنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ ).

جالب اینکه ابراهیم نخست تقاضای امنیت» سپس درخواست مواهب اقتصادی می کند. اشاره به اینکه تا امنیت در شهر یا کشوری حکمفرما نباشد فراهم کردن یک اقتصاد سالم ممکن نیست.

خداوند «گفت: (دعای تو را اجابت کردم؛ و مؤمنان را از انواع برکات، بهره مند ساختم؟) اما به آنها که کافر شدند، بهره کمی خواهم داد» (قَالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ).

« سپس در سرای آخرت) آنها را به عذاب آتش می کشانم؛ و چه بد سرانجامی است» (ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ ).

آيه 127

* (آيه 127)-ابراهیم خانه کعبه را بنا می کند - از آیات مختلف قرآن و احادیث و تواریخ اسلامی استفاده می شود که خانه کعبه پیش از ابراهیم، حتى از زمان آدم، برپا شده بود، سپس در طوفان نوح فرو ریخت و بعد به دست ابراهیم و فرزندش اسماعيل تجدید بنا گردید. اتفاقا تعبیری که در این آیه آمده همین معنی را

ص: 115

می رساند. می گوید: «و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند؛ (و می گفتند: پروردگارا! از ما بپذير، که تو شنوا و دانایی» (وَ إِذْ يَرْفَعُ إبرهیم الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إسمعيل رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ).

این تعبیر می رساند که شالوده های خانه کعبه وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل، پایه ها را بالا بردند.

آيه 128

* (آيه 128)-در این آیه و آیه بعد، ابراهیم و فرزندش اسماعیل پنج تقاضای مهم از خداوند می کنند. نخست عرضه می دارند: «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده» (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ ) .

بعد می گویند: «و از دودمان ما، امتی که تسلیم فرمائت باشند» به وجود آور (وَ مَنْ ذریتنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ ).

سپس تقاضا می کنند: «و طرز عبادتمان را به ما نشان ده» (و أرنا منا كتا). تا بتوانیم آن گونه که شایسته مقام توست عبادتت کنیم.

سپس از خداوند تقاضای توبه کرده می گویند: «و توبه ما را بپذیر، که تو توبه پذير و مهربانی» (وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ).

آيه 129

* (آيه 129)-پنجمین تقاضایشان این است که: «پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز» (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ

).

« تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کنده (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ أَيًّا تَكُ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ ).

زیرا تو توانا و حکیمی» و بر این کار، قادری (إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ).

نکته ها:

.. هدف بعثت پیامبران - در آیات فوق پس از آنکه ابراهیم و اسماعیل تقاضای ظهور پیامبر اسلام را می کنند، سه هدف برای بعثت او بیان می دارند:

نخست تلاوت آیات خدا بر مردم؛ این جمله اشاره به بیدار ساختن

ص: 116

اندیشه ها در پرتو آیات جذاب است که از مجرای وحی بر قلب پیامبر نازل می شود.

لا يتلوه از ماده از تلاوت» در لغت به معنی پی در پی آوردن چیزی است. هنگامی که عباراتی را پشت سر هم و روی نظام صحیحی بخوانند، عرب از آن تعبیر به تلاوت می کنند. بنابراین، تلاوت منظم و پی در پی مقدمه ای است برای بیداری و ایجاد آمادگی برای تعلیم و تربیت

سپس تعلیم کتاب و حکمت را هدف دوم می شمرد چرا که تا آگاهی حاصل نشود، تربیت که مرحله سوم است، صورت نمی گیرد.

تفاوت کتاب و حکمت، ممکن است در این جهت باشد که کتاب اشاره به کتب آسمانی است ولی حکمت، علوم و دانشها و اسرار و علل و نتایج احکام است که از طرف پیامبر تعلیم می شود.

بعد سومین هدف را که مسأله تزکیه است، بیان می دارد. «تزکیه» در لغت هم به معنی نمو دادن و هم به معنی پاکسازی آمده است. به این ترتیب، تکامل وجود انسان در جنبه های علمی و عملی به عنوان هدف نهایی بعثت پیامبر معرفی شده است.

2. تعلیم مقدم است یا تربیت - در چهار مورد از قرآن مجید که مسأله تعلیم و تربیت، به عنوان هدف انبیا، با هم ذکر شده، در سه مورد (بقره / 151، آل عمران 164 و جمعه / 2) تربیت بر تعلیم و در آیه مورد بحث، تعلیم بر تربیت مقدم شده است با اینکه می دانیم تا تعلیم نباشد تربیتی صورت نمی گیرد. بنابراین، آنجا که تعلیم بر تربیت مقدم شده اشاره به وضع طبیعی آن است و در موارد بیشتری که تربیت مقدم ذکر شده گویا اشاره به مسأله هدف بودن آن است چرا که هدف اصلی تربیت است و بقیه مقدمه آن می باشد. |

3. پیامبری از میان خودشان به این تعبیر که رهبران و مربیان انسان باید از نوع خود او باشند با همان صفات و غرایز بشری تا بتوانند از نظر جنبه های عملی، سرمشقهای شایسته ای باشند، بدیهی است اگر از غیر جنس بشر باشند نه آنها می توانند دردها، نیازها، مشکلات، وگرفتاریهای مختلف انسانها را درک کنند و نه

ص: 117

انسانها می توانند از آنها سرمشق بگیرند.

آيه 130

* (آيه 130)-ابراهیم انسان نمونه - در آیات گذشته بعضی از خدمات ابراهيم و خواسته ها و تقاضاهای او که جامع جنبه های مادی و معنوی بود، مورد بررسی قرار گرفت. از مجموع این بحثها به خوبی استفاده شد که مکتب این پیامبر بزرگ می تواند به عنوان یک مکتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گیرد. بر این اساس آیه مورد بحث می گوید: «جز افراد سفیه و نادان، چه کسی از آیین پاک ابراهیم، ( با آن پاکی و درخشندگی، رویگردان خواهد شد؟!» ( وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إبرهیم إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ

).

آیا این سفاهت نیست که انسان، آیینی را که هم آخرت در آن است و هم دنیا رها کرده و به سراغ برنامه هایی برود که دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه کننده دین و دنیاست! |

سپس می افزاید: «ما او را در این جهان برگزیدیم؛ و او در آخرت، از صالحان است» (وَ لَقَدْ اصطفينه فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الأخرة لَمِنَ الصَّالِحِينَ ).

آيه 131

* (آيه 131)-این آیه به عنوان تأکید، به یکی دیگر از ویژگیهای برگزیده ابراهیم که در واقع ریشه بقیه صفات اوست اشاره کرده می گوید: «در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور (و در برابر حق، تسلیم باش. او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذيرفت؛ و) گفت: در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم» (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ).

آيه 132

* (آيه 132)-وصیت و سفارشی که در آخرین ایام عمر خود به فرزندانش نمود آن نیز نمونه بود، چنانکه قرآن می گوید: «و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر، فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند» (وَ وَ صئ بِهَا إبرهيم بَنِيهِ وَ يَعْقُوبَ ).

و هرکدام به فرزندان خویش گفتند: «فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است» (یا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ).

و شما جز به آیین اسلام = تسلیم در برابر فرمان خدا از دنیا نروید» (فَلَا

ص: 118

تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

آيه 133

* (آيه 133)-شأن نزول: اعتقاد جمعی از یهود این بود که یعقوب به هنگام مرگ، فرزندان خویش را به دینی که هم اکنون يهود به آن معتقدند با تمام تحریفاتش،) توصیه کرد. خداوند در رد اعتقاد آنان این آیه را نازل فرمود.

تفسير: همه مسؤول اعمال خویش اند . چنانکه در شأن نزول آیه خواندیم، جمعی از منکران اسلام مطلب نادرستی را به يعقوب، پیامبر خدا، نسبت می دادند. قرآن برای رد این ادعای بی دلیل می گوید: «آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟!» (أَمْ کنتم شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ المؤت ).

در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: پس از من، چه چیز را می پرستید؟ »(إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعدِی ).

گفتند: خدای تو، و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند يكتا را» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ ابائك إبرهيم وَ إسمعیل وَ إسحق إِلَهاً وَاحِداً ).

و ما در برابر او تسلیم هستیم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).

آيه 134

* (آيه 134)-گویا این آیه پاسخ به یکی از اشتباهات یهود است چرا که آنها بسیار روی مسأله نیاکان و افتخار و عظمتشان در پیشگاه خدا تکیه می کردند.

قرآن می فرماید: «آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود، و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست ( تِلکَ أُمَّةُ قَدْ خَلَتْ لَها ما کسبت وَ لَكُمْ کَسَبتًم ).

و شما هیچگاه مسؤول اعمال آنها نخواهید بود» همان گونه که آنها مسؤول اعمال شما نیستند (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ ).

بنابراین، به جای اینکه هم خود را مصروف تحقیق و مباهات و افتخار نسبت به نیاکان خود کنید، در اصلاح عقیده و عمل خویش بکوشید.

آيه 135

* (آيه 135)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد از ابن عباس نقل شده که چند تن از علمای یهود و مسیحیان نجران با مسلمانان بحث و گفت وگو داشتند، هر یک از این دو گروه خود را سزاوار به آیین حق می دانست و دیگری را نفی

ص: 119

میکرد. یهودیان می گفتند: موسی پیامبر ما، از همه پیامبران برتر است و کتاب ما تورات، بهترین کتاب است. همین ادعا را مسیحیان داشتند که مسیح بهترین راهنما وانجيل، برترین کتب آسمانی است. هر یک از پیروان این دو مذهب، مسلمانان را به آیین خویش دعوت می کردند. این سه آیه نازل شد.

تفسیر: تنها ما بر حقيم - خود پرستی و خود محوری، معمولا سبب می شود که انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعی کند دیگران را به رنگ خود در آورد، چنانکه قرآن می گوید: اهل کتاب «گفتند: یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یا بید» (وَ قالُوا کونوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا ).

بگو: (این آیینهای تحریف شده، هرگز نمی تواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید؛ و او هرگز از مشرکان نبود» (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إبرهیم حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

آيه 136

* (آيه 136)-این آیه به مسلمانان دستور می دهد که به مخالفان خود «بگویید: ما به خدا ایمان آورده ایم؛ و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید، (و همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگارشان داده شده است» (قُولُوا ، أَمْناً بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إبرهیم وَ إسمعیل وَ إسحق وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِىَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبَّهُمْ).

و در میان هیچ یک از آنها جدایی قائل نمی شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم» (لَا نِفَاقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).

خودمحوریها و تعصبات نژادی و اغراض شخصی سبب نمی شود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم، آنها همه معلمان الهی بودند که در دوره های مختلف تربیتی به راهنمایی انسانها پرداختند، هدف همه آنها هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق و عدالت بود هرچند هر یک از آنها در مقطعهای خاص زمانی خود وظایف و ویژگیهایی داشتند.

آيه 137

* (آيه 137)-سپس اضافه می کند: «اگر آنها نیز به مانند آنچه شما ایمان

ص: 120

آورده اید ایمان بیاورند، هدایت یافته اند» (فَإِنْ لمنو بِمِثْلِ مَا أَمِنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا).

و اگر سرپیچی کنند، از حق جدا شده اند» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ).

اگر مسائل نژادی و قبیلگی را در مذهب دخالت ندهند و پیامبران الهی را بدون استثنا به رسمیت بشناسند، آنان نیز هدایت یافته اند در غیر این صورت حق را رها کرده و سراغ باطل رفته اند.

در پایان آیه به مسلمانان هشدار می دهد که از توطئه های دشمنان نهراسند. می گوید: «و خداوند، شر آنها را از تو دفع می کند؛ و او شنونده و داناست سخنانشان را می شنود و از توطئه هاشان آگاه است ( فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).

آيه 138

* (آيه 138)-رنگهای غیرخدایی را بشویید - به دنبال دعوتی که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان دایر به تبعیت از برنامه های انبیا شده بود، در این آیه به آنها فرمان می دهد که: «رنگ خدایی» بپذیرید؛ رنگ ایمان و توحید و اسلام (صِبغَةَ اللَّهِ).

به این ترتیب، قرآن فرمان می دهد رنگهای نژادی و قبیلگی و سایر رنگهای تفرقه انداز را از میان بردارند و همگی به رنگ الهی درآیند.

مفسران نوشته اند: در میان مسیحیان معمول بود که فرزندان خود را غسل تعمید می دادند. گاه ادویه مخصوص زردرنگی به آب می افزودند و می گفتند: این غسل با این رنگ حاص باعث تطهیر نوزاد از گناه ذاتی که از آدم به ارث برده می شود.

قرآن این منطق بی اساس را رد کرده می گوید: بهتر است که به جای رنگ ظاهر و رنگهای خرافی و تفرقه انداز، رنگ خدایی بپذیرید تا روح و جانتان از هر آلودگی پاک گردد.

سپس می افزاید: «و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟ و ما تنها او را عبادت می کنیم» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ).

ص: 121

آيه 139

* (آيه 139)-و از آنجا که یهود و غیر آنها گاه با مسلمانان به محاجه برمی خاستند و می گفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته و دین ما قدیمی ترین ادیان و کتاب ما کهن ترین کتب آسمانی است، اگر محمد نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد.

قرآن خط بطلان به روی این پندارها کشیده، به پیامبر می گوید: «بگو: آیا درباره خداوند با ما محاجه می کنید؟! در حالی که او، پروردگار ما و شماست» (قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ).

و اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شماست» و هیچ امتیازی برای هیچ کس، جز در پرتو اعمالش نمی باشد (وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ).

و ما او را با اخلاص پرستش می کنیم» و موحد خالصيم (وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ).

آيه 140

* (آيه 140)-این آیه به قسمت دیگری از ادعاهای بی اساس پاسخ می دهد. می فرماید: «یا می گویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا نصرانی بودند؟!» (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إبرهیم وَ إسمعیل وَ إسحق وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نصاری).

بگو: شما بهتر می دانید یا خدا؟!» و با اینکه می دانید آنها یهودی و یا نصرانی بودند، چرا حقیقت را کتمان می کنید؟ (قُلْ ءأنتم أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ).

و چه کسی ستمکارتر است از آن کس که گواهی و شهادت الهی را که نزد اوست، کتمان می کند؟!» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ).

و خدا از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

آيه 141

* (آيه 141)-در این آیه به گونه دیگری پاسخ داده می فرماید: به فرض که این ادعاها درست باشد، «آنها امتی بودند که درگذشتند. آنچه کردند، برای خودشان است» (تِلْكَ أُمَّةُ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ).

و آنچه هم شما کرده اید، برای خودتان است؛ و شما مسؤول اعمال آنها نیستید، (وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ).

ص: 122

یک ملت زنده باید به اعمال خویش متکی باشد نه به تاریخ گذشته و یک انسان باید به فضیلت خود متکی باشد.

آغاز جزء دوم قرآن مجید

آيه 142

* (آيه 142)-ماجرای تغییر قبله - این آیه و چند آیه بعد به یکی از تحولات مهم تاریخ اسلام، که موجی عظیم در میان مردم به وجود آورد اشاره می کند.

توضیح اینکه: پیامبر اسلام (ص) مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه و چند ماه بعد از هجرت در مدينه، به امر خدا به سوی بیت المقدس نماز می خواند ولی بعد از آن، قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند به سوی کعبه نماز بگزارند.|

یهود از این ماجرا سخت ناراحت شدند و، طبق شیوه دیرینه خود، به بهانه جویی پرداختند. قرآن می فرماید: « به زودی سبک مغزان از مردم می گویند: چه چیز آنها [= مسلمانان]را، از قبیله ای که بر آن بودند، بازگردانید؟!» (سیقول السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلِيِّهِمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها).

اگر قبلۂ اول صحیح بود این تغییر چه معنی دارد؟ و اگر دومی صحیح است، چرا سیزده سال و چند ماه به سوی بیت المقدس نماز خواندید؟

اسفهاء» جمع «سفیه» به معنی کسی است که بدنش سبک باشد و به آسانی جا به جا شود. این واژه تدریج به معنی سبک مغز به کار رفته و به صورت معنی اصلی درآمده؛ خواه سبک مغزی در امور دینی باشد یا دنیوی.

خداوند به پیامبرش دستور می دهد «بگو: مشرق و مغرب، از آن خداست؛ خدا هرکس را بخواهد، به راه راست هدایت می کند» (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

این یک دلیل قاطع در برابر بهانه جویان بود که بیت المقدس و کعبه و همه جا ملک خداست. خدا خانه و مکانی ندارد مهم آن است که تسلیم فرمان او باشید.

و تغییر قبله، در حقیقت مراحل مختلف آزمایش و تکامل است و هر یک

ص: 123

مصداقی از هدایت الهی است.

آيه 143

* (آيه 143)-امت وسط - در این آیه به قسمتی از فلسفه و اسرار تغییر قبله اشاره کرده نخست می گوید: «همانگونه که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانه ای قرار دادیم» در حد اعتدال، میان افراط و تفریط (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً).

قبله مسلمانان، قبله میانه است زیرا مسیحیان برای ایستادن به سوی محل تولد عیسی که در بیت المقدس بود، ناچار بودند به سمت مشرق بایستند و جهت مشرق قبله آنان محسوب می شد. یهود که بیش تر در شامات و بابل و مانند آن بسر می بردند رو به سوی بیت المقدس که برای آنان تقریبا در سمت مغرب بود، می ایستادند.

اقا کعبه که نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدينه) در سمت جنوب و میان مشرق و مغرب قرار داشت، یک خط میانه محسوب می شد.

جالب اینکه توجه خاص مسلمانان به تعیین سمت کعبه سبب شد که علم هیئت و جغرافیا در آغاز اسلام در میان مسلمانان به سرعت پیشرفت کند چرا که محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روی زمین، بدون آشنایی با این علوم امکان

نداشت.

سپس می افزاید: هدف این بود تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد»(لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً).

تعبیر به گواه بودن امت اسلام بر مردم جهان، همچنین گواه بودن پیامبر نسبت به مسلمانان؛ ممکن است اشاره به اسوه و الگو بودن باشد چرا که گواهان و شاهدان را همیشه از میان افراد نمونه انتخاب می کنند. یعنی شما با داشتن این عقاید و تعلیمات، امتی نمونه هستید همان طور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.

سپس به یکی دیگر از اسرار تغییر قبله اشاره کرده می گوید: «و ما، آن قبلهای را که قبلا بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی

ص: 124

می کنند، از آنها که به عقب باز می گردند، مشخص شوند، (وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یتبع الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ).

سپس می افزاید: «و مسلما این حکم جز بر کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده، دشوار بود» (وَ إِنْ كَانَتِ كَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ).

آری، تا هدایت الهی نباشد، روح تسليم مطلق در برابر فرمان او فراهم

نمی شود.

و از آنجا که دشمنان وسوسه گر یا دوستان نادان، فکر می کردند با تغییر قبله ممکن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد و اجر ما ضایع شود، در آخر آیه می افزاید: و نمازهای شما در برابر قبله سابق، صحیح بوده است و خدا هرگز ایمان

= نماز شما را ضایع نمی گرداند؛ زیرا خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفُ رَحِيمُ).

اسرار تغییر قبله . از آنجا که خانه کعبه در آن زمان کانون بتهای مشرکان بود، دستور داده شد مسلمانان موقت به سوی بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند. اما هنگامی که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت دادند و صفوف آنها از دیگران کاملا مشخص شد، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت، در این هنگام به سوی کعبه، کهن ترین مرکز توحید و پرسابقه ترین کانون انبیا، بازگشتند.

بدیهی است هم نماز خواندن به سوی بیت المقدس برای آنها که خانه کعبه را سرمایه معنوی نژاد خود می دانستند مشکل بود و هم بازگشت به سوی کعبه پس از بیت المقدس، بعد از عادت کردن به قبله نخست

مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند تا آنچه از آثار شرک در وجودشان است در این کوره داغ بسوزد و پیوندهای خود را از گذشته شرک آلودشان ببرند و روح تسليم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان ایجاد گردد.

آيه 144

* (آيه 144)-همه جا رو به سوی کعبه کنید . در این آیه که فرمان تغییر قبله در آن صادر گردیده، می فرماید: «نگاه های انتظار آمیز تو را به سوی آسمان برای تعیین

ص: 125

قبله نهایی می بینیم» (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ).

اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، باز می گردانیم (فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تُرْضِيهَا).

و پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن» (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

نه تنها در مدینه، «و هرجا باشید، روی خود را به سوی آن بگردانید» (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ قُولُوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).

صدور فرمان تغییر قبله - طبق روایات در حال نماز ظهر بود و در یک لحظه حساس و چشمگیر انجام گرفت. پیک وحی خداوند، بازوهای پیامبر را گرفته و از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانید و بی درنگ مسلمانان صفوف خود را تغییر دادند.

جالب اینکه تغییر قبله یکی از نشانه های پیامبر اسلام (ص) در کتب پیشین ذکر شده بود. از این رو قرآن می افزاید: «و کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده، به خوبی می دانند این فرمان حقی است که از ناحیه پروردگارشان صادر شده و در کتابهای خود خوانده اند که پیامبر اسلام به سوی دو قبله نماز می خواند (وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).

در پایان آیه می گوید: «و خداوند از اعمال آنها (در مخفی داشتن این آیات) غافل نیست (وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ).

یعنی آنها به جای اینکه تغییر قبله را به عنوان یک نشانه صدق او که در کتب پیشین آمده معرفی کنند، کتمان کرده و به عکس روی آن جنجال به راه انداختند. خدا، هم از اعمالشان آگاه است و هم از نیاتشان.

آيه 145

* (آيه 145)-آنها هرگز راضی نمی شوند . در تفسیر آیه قبل خواندیم که اهل کتاب می دانستند تغییر قبله از جمله نشانه های حقانیت پیامبر اسلام است، ولی تعصبها مانع پذیرش حق شد. از این رو، قرآن می گوید: «سوگند که اگر برای این گروه از اهل کتاب، هرگونه آیه (و نشانه و دلیلی) بیاوری، از قبله تو پیروی نخواهند

ص: 126

کرد» (وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ أَيَّةُ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ).

بعد اضافه می کند: «و تو نیز، هیچگاه از قبله آنان پیروی نخواهی نمود» (وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ).

یعنی آنها نباید تصور کنند که بار دیگر تغییر قبله امکان پذیر است زیرا این قبله همیشگی و نهایی مسلمین است.

سپس می افزاید: و آنان نیز چنان در عقیده خود متعصبند که «هیچ یک از آنها، پیروی از قبله دیگری نخواهد کرد» (وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ).

نه یهود از قبله نصاری پیروی می کنند و نه نصاری از قبله يهود. |

و برای تأكید، به پیامبر اخطار می کند: «و اگر تو، پس از این آگاهی، متابعت هوسهای آنها کنی، مسلما از ستمگران خواهی بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءک مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ).

آيه 146

* (آيه 146)-آنها پیامبر را به خوبی می شناسند - در تعقیب بحثهای گذشته پیرامون لجاجت و تعصب گروهی از اهل کتاب، این آیه می گوید: «کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم، او = پیامبر را همچون فرزندان خود می شناسند» (الَّذِينَ اتینا هُمْ الْكِتَابِ یعرفونه كَمَا يُعَيِّرُونَ أَبْنَاءَهُمْ).

و نام و نشانه های او را در کتب مذهبی خود خوانده اند.

ولی «جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می کنند، (وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ ليکتمون الْحَقِّ وَهْمُ يَعْلَمُونَ).

هرچند، گروهی از آنها با مشاهده این نشانه های روشن، اسلام را پذیرا گشتند، چنانکه از عبدالله بن سلام که از علمای یهود بود و سپس اسلام را پذیرفت، نقل شده که می گفت: من پیامبر اسلام را بهتر از فرزندم می شناسم!

آيه 147

* (آيه 147)-سپس به عنوان تأکید بحثهای گذشته پیرامون تغییر قبله، یا احکام اسلام به طورکلی، می فرماید: «این (فرمان تغییر قبله) حكم حقی از طرف پروردگار توست؛ بنابراین، هرگز از تردیدکنندگان در آن مباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لا تَكُونَ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).

ص: 127

گرچه مخاطب این سخن شخص پیامبر است ولی هدف همه مردم می باشند چرا که مسلما پیامبری که از طریق شهود با وحی ارتباط دارد، تردیدی به خود راه نمی دهد و وحی برای او جنبه حس و عين اليقين دارد.

آيه 148

* (آيه 148)-هر امتي قبله ای دارد . این آیه در حقیقت، پاسخ به قوم يهود است که پیرامون موضوع تغییر قبله جنجال به راه انداخته بودند. می گوید: «هر طایفه ای قبله ای دارد که خداوند آن را تعیین کرده است» (وَ لِكُلٍّ وِجْهَةُ هُوَ مُوَلِّيها).

در طول تاریخ انبيا قبله های مختلفی بوده، قبله همانند اصول دین نیست که تغییر ناپذیر باشد. بنابراین، زیاد درباره قبله گفت وگو نکنید و به جای آن، «در نیکیها و اعمال خیر بر یکدیگر سبقت جویید» (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ).

این مضمون در آیه 177 همین سوره نیز آمده است.

سپس به عنوان هشدار به خرده گیران و تشویق نیکوکاران، می فرماید: «هرجا باشید، خداوند همه شما را برای پاداش و کیفر در برابر اعمال نیک و بد، در روز رستاخیز،) حاضر می کند، (أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً).

و از آنجا که ممکن است برای بعضی این جمله عجیب باشد که چگونه خداوند ذرات خاکهای پراکنده انسانها را هر جا که باشد جمع آوری می کند و لباس حیات بر آنها می پوشاند؟ می گوید: «زیرا او، بر هر کاری تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَئءٍ قَدِيرُ).

آيه 149

* (آيه 149)-تنها از خدا بترس - این آیه و آیه بعد همچنان مسأله تغییر قبله و پیامدهای آن را دنبال می کند. روی سخن را به پیامبر (ص) کرده و به عنوان یک

نماز، روی خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

و به عنوان تأكید بیش تر می افزاید: «این دستور حتی از طرف پروردگار توست» (وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).

و در پایان آیه، به عنوان تهدیدی نسبت به توطئه گران و هشداری به مؤمنان،

ص: 128

می گوید: «و خداوند، از آنچه انجام می دهید، غافل نیست» (وَ ماالله بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

آيه 150

* (آيه 150)-در این آیه حکم عمومی توجه به مسجد الحرام را تکرار می کند می گوید: «و از هر جا خار روی خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

گرچه این جمله خطاب به پیامبر (ص) است ولی مسلمة منظور عموم نمازگزاران می باشند.

در جمله بعد برای تأكید و تصریح اضافه می کند: «و هر جا بودید، روي خود را به سوی آن کنید» (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).

سپس در ذیل آیه به سه نکته مهم اشاره می کند:

1. کوتاه شدن زبان مخالفان. می فرماید: این تغییر قبله به خاطر آن صورت گرفت تا مردم، جز ظالمان (که دست از لجاجت بر نمی دارند، دلیلی بر ضد شما نداشته باشند زیرا از نشانه های پیامبر که در کتب آسمانی پیشین آمده این است که او به سوی دو قبله نماز می خواند (لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ علیکم حُجَّةُ إِلاَّ الَّذِينَ ظلموا

منهم).

2. از آنجا که عنوان کردن این گروه لجوج را با نام «ظالم» ممکن بود در بعضی ایجاد وحشت کند، می گوید: «از آنها نترسید؛ و (تنها) از من بترسید!» (فَلا تَخْشَوْهُمْ واخشونی).

این یکی از اصول اساسی تربیت توحیدی اسلامی است که از هیچ چیز و هیچ کس جز خدا نباید ترسید.

3. تکمیل نعمت خداوند می فرماید: این تغییر قبله، به خاطر آن بود که شما را تکامل بخشم و از قید تعصب برهانم «و نعمت خود را بر شما تمام کنم، شاید هدایت شوید» (وَ لِأُتِمَّ نعمتی علیكم وَ لعلکم تَهْتَدُونَ).

آيه 151

* (آيه 151)-برنامه های رسول الله - خداوند در آخرین جمله از آیه گذشته یکی از دلایل تغییر قبله را تکمیل نعمت خود بر مردم و هدایت آنان بیان کرد، در

ص: 129

این آیه با ذکر کلمه «كما اشاره به این حقیقت می کند که تغییر قبله تنها نعمت خدا بر شما نبود بلکه نعمتهای فراوان دیگری به شما داده است. می فرماید: «همانگونه که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم، رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم» (كَما أَرْسَلْنا فيکم رَسُولًا مِنکُمْ).

او بشر است و تنها بشر می تواند مربی و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نیازها و مسائل او آگاه باشد، که این خود نعمت بزرگی است.

سپس به چهار نعمت دیگر که از برکت این پیامبر عاید مسلمین شد، اشاره می کند.

.. «تا آیات ما را بر شما بخواند، (یَتلُوا عَلَيکُم ءَایَاتِنَا).

وقلوبتان را آماده پذیرش معانی آن کند. بنابراین، تلاوت منظم و حساب شده پیامبر برای ایجاد آمادگی در برابر تعلیم و تربیت است که در جمله های بعد به آن اشاره می شود.

2. «و شما را پاک کند» (وَ یُزَ کِیکُم).

تزکیه» به معنی افزودن و نمو دادن است. یعنی او با کمک گرفتن از آیات خدا، بر کمالات معنوی و مادی شما می افزاید و روحتان را نمو می دهد. |

3. «و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد» (وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ).

گرچه تعلیم به طور طبیعی، مقدم بر تربیت است، اما قرآن مجید برای اثبات این حقیقت که هدف نهایی تربیت است، غالبا آن را مقدم بر تعلیم ذکر کرده است.

کتاب اشاره به آیات قرآن و وحی الهی است که به صورت اعجاز بر پیامبر نازل شده و حکمت سخنان پیامبر و تعلیمات اوست که ستت نام دارد.

4. «و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد» (وَ یُعَلِمُکُم مَالَم تَكُونُوا تَعْلَمُونَ).

بنابراین اگر پیامبران نبودند، بسیاری از علوم برای همیشه از شما مخفی بود. آنها علاوه بر اینکه رهبر اخلاقی و اجتماعی بودند پیشوای علمی نیز بودند که بدون رهبری آنها علوم انسانی نضج نمی گرفت.

ص: 130

آيه 152

* (آيه 152)-این آیه به مردم اعلام می کند که جا دارد شکر این نعمتهای بزرگ را به جا آورند و با بهره گیری صحیح از آنها حق شکر او را ادا کنند. می فرماید: « پس به یاد من باشید تا به یاد شما باشم و شکر مرا گویید و در برابر نعمتهایم) کفران نکنید» (فَاذکُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ).

جمله «به یاد من باشید» اشاره به یک اصل تربیتی است. به یاد من باشید یعنی به یاد ذات پاکی که سرچشمه خوبیها و نیکیهاست. توجه به این ذات پاک، شما را در فعاليتها مخلص تر، مصمم تر، نیرومند تر و متحد تر می سازد.

و منظور از شکرگزاری و عدم کفران آن است که هر نعمتی را درست به جای خود مصرف کنید و در راه همان هدفی که برای آن آفریده شده اید به کار گیرید تا مایه فزونی رحمت و نعمت خدا گردد.

ذکر خدا چیست - منظور از ذکر خدا، تنها یاد آوری به زبان نیست که زبان ترجمان قلب است. به همین دلیل، در احادیث متعددی از پیشوایان اسلام نقل شده که منظور از ذکر خدا، یادآوری عملی است.

در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم که به علی (ع) وصیت فرمود و از جمله وصایایش این بود: «سه کار است که این امت توانایی انجام آن را (به طور کامل) ندارند، مواسات و برابری با برادر دینی در مال، و ادای حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن منظور شبحان الله والحمد الله ولا إله إلا الله والله أكبر نیست، بلکه هنگامی که کار حرامی در مقابل او قرار می گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید.

آيه 153

* (آيه 153)-استقامت و توجه به خدا - در آیات گذشته سخن از تعلیم و تربیت و ذکر و شکر بود، در این آیه سخن از «صبر» و پایداری که بدون آن مفاهیم گذشته هرگز تحقق نخواهد یافت. می گوید: «ای افرادی که ایمان آورده اید! از صبر و استقامت) و نماز، کمک بگیرید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ والصلؤة).

و با این دو نیرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشکلات و حوادث

ص: 131

سخت بروید که پیروزی از آن شماست (زیرا) خداوند با صابران است» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ).

برخلاف آنچه بعضی تصور می کنند، «صبر» هرگز به معنی تحمل بدبختیها و تن دادن به ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایی به معنی پایداری و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است.

موضوع دیگری که در آیه بالا به عنوان یک تکیه گاه مهم در کنار صبر معرفی شده «صلوة» (نماز) است. از این رو در احادیث اسلامی می خوانیم: هنگامی که علی (ع) با مشکلی روبه رو می شد به نماز بر می خاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل می رفت و این آیه را تلاوت می فرمود: واشتعينوا بالصبر والصلوة....

بنابراین، آیه فوق به دو اصل توصیه می کند: یکی اتکای به خداوند که نماز مظهر آن است و دیگر مسأله خودیاری و اتکای به نفس که به عنوان صبر از آن یاد شده است.

در قرآن مجید در حدود هفتاد مورد از صبر سخن به میان آمده که بیش از ده مورد از آن به شخص پیامبر اختصاص دارد.

آيه 154

* (آيه 154)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که این آیه درباره کشته شدگان جنگ بدر نازل گردید. آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران و هشت نفر از انصار. بعد از پایان جنگ عده ای تعبیر می کردند فلان کس مرد. آیه نازل شد و آنها را از اطلاق كلمة ميت بر شهیدان نهی کرد.

تفسير: شهیدان زنده اند. به دنبال مسأله صبر و استقامت، در این آیه سخن از حیات جاویدان شهیدان می گوید که پیوند نزدیکی با استقامت و صبرشان دارد.

نخست می گوید: «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید»(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتُ).

سپس برای تأكید اضافه می کند: «بلکه آنان زنده اند، ولی شما نمی فهمید!» (بَلْ أَحْيَا وَ لَكِنْ لَا تشتعرون).

اصولا در هر نهضتی گروهی راحت طلب و ترسو خود را کنار می کشند و

ص: 132

علاوه بر اینکه خودشان کاری انجام نمی دهند، سعی در دلسرد کردن دیگران دارند. گروهی از این قماش مردم در آغاز اسلام بودند که هرگاه کسی از مسلمانان در میدان جهاد به افتخار شهادت نایل می آمد می گفتند: فلانی مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، دیگران را مضطرب می ساختند.

خداوند در پاسخ این سخنان مسموم با صراحت می گوید: کسانی که در راه خدا جان می دهند آنها زنده اند، زندۂ جاویدان و از روزیهای معنوی در پیشگاه خدا بهره می گیرند، اما شما که در چاردیواری محدود عالم ماده محبوس و زندانی هستید، این حقایق را نمی توانید درک کنید.

در ضمن از این آیه موضوع بقای روح و زندگی برزخی انسانها زندگی پس از مرگ و قبل از رستاخیز) به روشنی اثبات می شود.

شرح بیشتر درباره این موضوع، همچنین مسأله حیات جاویدان شهیدان و پاداش مهم و مقام والای کشتگان راه خدا، در سوره آل عمران ذیل آیه 169 خواهد آمد.

آيه 155

* (آيه 155)-جهان صحنه آزمایش الهی است - بعد از ذکر مسأله شهادت در راه خدا و زندگی جاویدان شهیدان، در این آیه به مسأله آزمایش و چهره های گوناگون آن اشاره می کند می فرماید: «قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوه ها آزمایش می کنیم» (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).

و از آنجا که پیروزی در این آزمایشها، جز در سایه مقاومت و پایداری ممکن نیست، در پایان آیه می فرماید: «و بشارت ده به استقامت کنندگان» (و بر الصابرین).

آنان از عهده این آزمایشهای سخت به خوبی بر می آیند و بشارت پیروزی متعلق به آنهاست، اما سست عهدان بی استقامت از بوته این آزمایشها سیه روی در می آیند.

آيه 156

* (آيه 156)-این آیه صابران را معرفی کرده می گوید: «آنها که هرگاه مصیبتی به

ص: 133

ایشان می رسد می گویند: ما از آن خداییم؛ و به سوی او باز می گردیم» (الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةُ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).

توجه به این واقعیت که همه از او هستیم، این درس را به ما می دهد که هرگز از زوال نعمتها ناراحت نشویم چرا که همه این مواهب بلکه خود ما، تعلق به او داریم؛ یک روز می بخشد و روز دیگر باز می گیرد و هر دو صلاح ماست.

و توجه به این واقعیت که همه به سوی او باز می گردیم، به ما اعلام می کنند که اینجا سرای جاویدان نیست، زوال نعمتها و نقصان مواهب يا فزونی آنها همه زودگذر است. اینها وسیله ای است برای پیمودن مراحل تکامل. توجه به این دو اصل اساسی، اثر عمیقی در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.

بدیهی است منظور از گفتن جمله «إنا لله وإنا إليه راجعون»، تنها ذکر زبانی آن نیست بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.

آيه 157

* (آيه 157)-در این آیه الطاف بزرگ الهی را برای صابران که از عهده آزمایشهای بزرگ بر آمده اند بازگو می کند و می فرماید: «اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده» (وَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صلوة مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةُ).

این الطاف و رحمتها آنها را نیرو می بخشد که در این راه پرخوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند. از این رو در پایان آیه می فرماید: «و آنها هستند هدایت یافتگان» (وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).

نکته ها:

.. چرا خدا مردم را آزمایش می کند . مگر آزمایش برای این نیست که اشخاص یا چیزهای مبهم و ناشناخته را بشناسیم، و از میزان جهل خود بکاهیم؟ خداوند که به همه چیز احاطه دارد و غیب آسمانها و زمین را می داند چرا امتحان میکنند مگر چیزی بر او مخفی است که با امتحان آشکار شود؟

ص: 134

در پاسخ باید بگوییم: مفهوم امتحان در مورد خداوند با آزمایشهای ما بسیار متفاوت است.

آزمایشهای ما برای شناخت بیش تر و رفع ابهام و جهل است اما آزمایش الهی پرورش و تربیت است.|

در آیه 154 سورة آل عمران به این حقیقت تصریح کرده می گوید: «برای این است که خداوند، آنچه را در سینه هایتان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما از ایمان است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، باخبر است.)

امیر مؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه درباره فلسفه آزمایشهای الهی می فرماید: گر چه خداوند پاک، بندگان را بهتر از خود آنان می شناسد، اما می آزماید) تا کردارهایی که پاداش و کیفر سزاوار آن است، پدیدار شود.»

2. آزمایش خدا همگانی است . از آنجا که نظام حیات در جهان هستی نظام تکامل و پرورش است و تمامی موجودات زنده مسیر تکامل را می پیمایند، همه مردم از انبیا گرفته تا دیگران، طبق این قانون عمومی، می بایست آزمایش شوند واستعدادهای خود را شکوفا سازند.

گرچه امتحانات الهی متفاوت است ، گاهی با وفور نعمت و کامیابیها و گاه به وسیله حوادث سخت و ناگوار، بعضی مشکل، بعضی آسان و قهر نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش برای همه هست.

3. رمز پیروزی در امتحان - حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهی شرکت دارند، راه موفقیت در این آزمایشها چیست؟ پاسخ این سؤال را قسمت آخر آیه مورد بحث می دهد:

نخستین و مهم ترین گام برای پیروزی، همان است که در جمله «و بر الصابرین» در آیه فوق آمده است. این جمله با صراحت می گوید رمز پیروزی در این راه، صبر و پایداری است. به همین دلیل، بشارت پیروزی را تنها به صابران و افراد با استقامت می دهد.

ص: 135

دیگر اینکه توجه به گذرا بودن حوادث و سختی های این جهان و اینکه دنیا گذرگاهی بیش نیست، عامل دیگری برای پیروزی محسوب می شود که در جمله إنا لله وإنا إليه راجعون» (ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم) آمده است.

آيه 158

* (آيه 158)-شأن نزول: در بسیاری از روایات که از سوی شیعه و اهل تسنن نقل شده می خوانیم: در عصر جاهلیت، مشرکان بر فراز کوه صفا بتی نصب کرده بودند به نام اساف و بر کوه مروه، بت دیگر به نام نائله؛ هنگام سعی از کوه بالا می رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح می کردند. مسلمانان به خاطر این موضوع از سعی میان صفا و مروه کراهت داشتند و فکر می کردند در این شرایط سعی صفا و مروه کار صحیحی نیست. آیه نازل شد و اعلام داشت که صفا و مروه از شعائر خداوند است، اگر مردم نادان آنها را آلوده کرده اند دلیل بر این نیست که مسلمانان این فریضه را ترک کنند.

تفسير: اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد . این آیه با توجه به شرایط خاض روانی که در شأن نزول گفته شد، به مسلمانان خبر می دهد که: «صفا و مروه از شعائر (و نشانه های خداست)إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ (إن الصفا والمروة من شعائر الله).

و از این مقدمه چنین نتیجه گیری می کند: «بنابراین کسانی که حج خانه خدا، و یا عمره انجام می دهند مانعی نیست که بر آن دو طواف کند» و سعی صفا و مروه انجام دهند (فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما).

در پایان آیه می فرماید: «و کسی که فرمان خدا را در انجام کارهای نیک اطاعت کند، خداوند در برابر عمل او) شکرگزار، و (از افعال وی) آگاه است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرُ عَلِيمُ).

در برابر اطاعت و انجام کار نیک، به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان تشگر می کند و از نیتهای آنها به خوبی آگاه است، می داند چه کسانی به بتها علاقه مند هستند و چه کسانی از آن بیزار.

نکته ها:

ص: 136

1. صفا و مروه - صفا و مروه نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام، در ضلع شرقی مسجد در سمتی که حجر الأسود ومقام حضرت ابراهيم قرار دارد می باشد.

صفا در لغت به معنی سنگ محکم و صافی است که با خاک و شن آمیخته نباشد و مروه به معنی سنگ محکم و خشن است.

شعائر» جمع «شعیره» به معنی علامت است. «شعائر الله» علامتهایی است که انسان را به یاد خدا می اندازد و خاطره ای از خاطرات مقدس را در نظر ها تجدید می کند.

واعتمر» از ماده «عمره» در اصل به معنی قسمتهای اضافی است که به ساختمان ملحق می کنند و باعث تکامل آن می شود. اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصی گفته می شود که بر مراسم حج افزوده می گردد.

2. جنبه تاریخی صفا و مروه - ابراهیم (ع) به سن پیری رسیده بود و فرزندی نداشت، از خدا درخواست اولاد نمود. در همان سن از کنیزش هاجر فرزندی به او عطا شد که نام وی را اسماعیل گذارد.

همسر اول او ساره نتوانست تحمل کند که ابراهیم از غیر او فرزند داشته باشد. خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مکه که در آن زمان بیابانی بی آب و علف بود ببرد و سکنی دهد.

ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنها را به سرزمین مگه برد. همین که خواست تنها از آنجا برگردد، همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیر خوار در این بیابان بی آب و گیاه چه کند؟

اشکهای سوزان او که با اشک کودک شیرخوار آمیخته می شد، قلب ابراهیم را تکان داد. دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا، من به خاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان تنها می گذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد.» این را گفت و با آنها، در میان اندوه و عشقی عمیق، وداع کرد.

طولی نکشید غذا و آب ذخيره ما در تمام شد و شیر در پستان او خشکید.

ص: 137

بی تابی کودک شیرخوار و نگاه های تضرع آمیز او، مادر را آن چنان مضطرب ساخت که تشنگی خود را فراموش کرد و برای به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست. نخست به کنار کوه صفا آمد. در آنجا اثری از آب ندید. برق سرابی از طرف کوه مروه نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوی آن شتافت و در آنجا نیز خبری از آب نبود. از آنجا همین برق را بر کوه صفا دید و به سوی آن بازگشت و هفت بار این تلاش و کوشش برای ادامه حیات و مبارزه با مرگ تکرار شد. در آخرین لحظات که شاید طفل شیرخوار آخرین دقایق عمرش را طی می کرد، از نزدیک پای او با نهایت تعجب . چشمه زمزم جوشیدن گرفت! مادر و کودک از آن نوشیدند و از مرگ حتمی نجات یافتند.

و کوه صفا و مروه به ما درس می دهد که برای احیای نام حق و به دست آوردن عظمت آیین او همه ۔ حتی کودک شیرخوار - باید تا پای جان بایستند.

سعی صفا و مروه به ما می آموزد در نومیدی ها بسی امیدهاست.

سعی صفا و مروه به ما می گوید قدر این آیین و مرکز توحید را بدانید، افرادی خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز برای شما حفظ کردند. به همین دلیل، خداوند بر هر فردی از زائران خانه اش واجب کرده با لباس ووضع مخصوص و عاری از هرگونه امتیاز و تشخص، هفت مرتبه برای تجدید آن خاطره ها بین این دو کوه را بپیماید.

کسانی که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتی در معابر عمومی قدم بردارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند، در آنجا به خاطر امتثال فرمان خدا باید گاهی آهسته و گاه هروله کنان با سرعت پیش بروند. بنابر روایات متعدد، اینجا مکانی است که دستورهایش برای بیدار کردن متکبران است.

آيه 159

* (آيه 159)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده: چند نفر از مسلمانان همچون معاذ بن جبل و سعد بن معاذ و خارجة بن زید سؤالاتی از دانشمندان یهود پیرامون مطالبی از تورات - که ارتباط با ظهور پیامبر (ص) داشت کردند. آنها حقیقت را کتمان کرده و از توضیح خودداری ورزیدند. این آیه نازل شد و مسؤولیت کتمان حق را به

ص: 138

آنها گوشزد کرد.

تفسیر: کتمان حق ممنوع - گرچه طبق شأن نزول روی سخن در این آیه به علمای یهود است ولی این معنی مفهوم آیه را که یک حکم کلی درباره کتمان کنندگان حق بیان می کند، محدود نخواهد کرد.

آیه شریفه این افراد را مورد ملامت قرار داده می گوید: «کسانی که دلايل روشن، و وسيله هدایتی را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت می کند؛ و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن می کنند» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيَاتِ والهدئ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أولئک يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ).

کتمان حق» عملی است که خشم طرفداران حق را بر می انگیزد و مسلما منحصر به کتمان آیات خدا و نشانه های نبوت نیست بلکه اخفای هر چیزی که می تواند مردم را به واقعیتی برساند، در مفهوم وسیع این کلمه درج است. حتی گاهی سکوت در جایی که باید سخن گفت و افشاگری کرد، مصداق کتمان حق می شود.

آيه 160

* (آيه 160)-و از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هیچ گاه روزنه امید و راه بازگشت را به روی مردم نمی بندد و آنها را هرقدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمی کند، در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را چنین بیان می کند: «مگر آنها که توبه و بازگشت کردند، و (اعمال بد خود را، با اعمال نیک، اصلاح نمودند، (و آنچه را کتمان کرده بودند، آشکار ساختند؟) من توبه آنها را می پذیرم؛ که من توبه پذیر و مهربانم» (إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بینوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).

کتمان حق در احادیث اسلامی - در احادیث اسلامی نیز شدید ترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده از جمله در حدیثی پیامبر اسلام (ص) می فرماید: «هر کس از دانشی سودمند برخوردار باشد و آن را مخفی نگه دارد، در روز قیامت خدا بر او لگامی از آتش زند.» |

ص: 139

در حدیث دیگری می خوانیم که از امیر مؤمنان علی (ع) پرسیدند: بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون... کیست؟

امام فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حقایق را کتمان می کنند و خداوند بزرگ درباره آنان فرموده: خدا آنها را لعنت می کند و همه لعن کنندگان نیز آنها را لعن می کنند.»

آيه 161

* (آيه 161)-سرانجام آنها که کافر می میرند . در آیات گذشته نتیجه کتمان حق را دیدیم، این آیه و آیه بعد در تکمیل آن به افراد کافری اشاره می کند که به لجاجت و کتمان و کفر و تکذیب حق تا هنگام مرگ ادامه می دهند.

نخست می گوید: «کسانی که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارُ أَ وَلِيِّكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).

این گروه نیز همانند کتمان کنندگان حق، گرفتار لعن خدا و فرشتگان و مردم می شوند با این تفاوت که چون تا آخر عمر بر کفر اصرار ورزیده اند، راه بازگشتی برایشان باقی نمی ماند.

آيه 162

* (آيه 162)-سپس می افزاید: «همیشه در آن (لعن و دوری از رحمت پروردگار) باقی می مانند؛ نه در عذاب آنان تخفیف داده می شود، و نه مهلتی خواهند داشت» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).

آيه 163

* (آيه 163)-و از آنجا که اصل توحید به همه این بدبختیها پایان می دهد در این آیه می گوید: «و خدای شما، خداوند یگانه ای است» (وَ إِلهُكُمْ إِلهُ واحِدُ).

و برای تأكید بیش تر می افزاید: «که غیر از او معبودی نیست» (لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ).

و در آخرین جمله، به عنوان دلیل می فرماید: «اوست بخشنده و مهربان» و دارای رحمت عام و خاص (الرَّحْمنُ الرَّحِيمِ).

آری، کسی که رحمت عامش همگان را فراگرفته و برای مؤمنان رحمت ویژه ای قرار داده شایسته عبودیت است.

آيه 164

* (آيه 164)-جلوه های ذات پاک او در پهنه هستی . از آنجا که در آیه قبل

ص: 140

سخن از توحید پروردگار به میان آمد، این آیه دلیلی است بر مسأله اثبات وجود خدا و یگانگی ذات پاک او.

باید به این نکته توجه داشت که همه جا نظم و انسجام دلیل بر وجود علم و دانش است و همه جا هماهنگی دلیل بر وحدت و یگانگی است. روی این اصل، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستی از یک سو و هماهنگی و وحدت عمل این دستگاه های منظم از سوی دیگر، متوجه مبدأ علم و قدرت یگانه و یکتایی می شویم که این همه آوازه ها از اوست.|

در این آیه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستی که هر کدام نشانه ای از آن مبدأ بزرگ است اشاره شده:

1. «در آفرینش آسمانها و زمین» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

دانشمندان می گویند: هزاران هزار کهکشان در عالم بالا وجود دارد که منظومه شمسی ما جزئی از یکی از این کهکشانهاست. تنها در کهکشان ما صدها میلیون خورشید و ستاره درخشان وجود دارد که روی محاسبات دانشمندان در میان آنها میلیونها سياره مسکونی است با میلیاردها موجود زنده.

2. «و آمد و شیر شب و روز» (وَ اخْتِلافِ اليل وَ النَّهَارِ).

این دگرگونی شب و روز و این آمدو رفت روشنایی و تاریکی، با آن نظم خاص و تدریجی اش که دایم از یکی کاسته و بر دیگری افزوده می شود و به کمک آن فصول چهارگانه به وجود می آید و موجودات زنده مراحل تکاملی خود را در پرتو این تغییرات تدریجی گام به گام طی می کنند، نشانه دیگری از ذات و صفات متعالی او هستند. .

3. «و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند» (والفلک الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ).

انسان به وسیله کشتیهای بزرگ و کوچک، صحنه اقیانوسها و دریاها را می نوردد و به این وسیله به نقاط مختلف زمین، برای انجام مقاصد خود سفر می کند.

ص: 141

4. «و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده» (وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ).

دانه های حیاتبخش باران که با نظام خاصی ریزش می کنند و موجودات و جنبندگانی که از این مایع بی جان، جان می گیرند، همه پیام آور قدرت و عظمت او

هستند.

5 و تغییر مسیر بادها » (وَ تَصْرِيفِ الریاح).

که نه تنها بر دریاها می وزند و کشتیها را حرکت می دهند بلکه گاهی گرده های تر را بر قسمتهای مادی گیاهان می افشانند و به تلقيح و باروری آنها کمک می کنند.

و زمانی با جا به جا کردن هوای مسموم و فاقد اکسیژن شهرها به بیابانها و جنگلها، وسائل تصفیه و تهویه را برای بشر فراهم می سازند. آری، وزش بادها با این همه فواید و برکات، نشانه دیگری از حکمت و لطف بی پایان اوست.

6. «و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند» (وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ).

این ابرهای متراکم که بالای سر ما در گردشند و میلیاردها تن آب را، بر خلاف قانون جاذبه، در میان زمین و آسمان معلق نگاه داشته، خود نشانه ای از عظمت اویند.

اینها «نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند» (لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

آيه 165

* (آيه 165)-بیزاری پیشوایان کفر از پیروان خود - در این آیه روی سخن متوجه کسانی است که از دلایل وجود خدا روی گردانند و در راه شرک و بت پرستی و تعدد خدایان گام نهاده اند. سخن از کسانی است که در مقابل این معبودان پوشالی سر تعظیم فرود آورده و به آنها عشق می ورزند، عشقی که تنها شایسته خداوند است که منبع کمالات و بخشنده نعمتهاست. می گوید: «بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ

ص: 142

اَندَادًا).

نه فقط بتها را معبود خود انتخاب کرده اند بلکه آنها را همچون خدا دوست می دارند» (يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهُ).

اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان، شدیدتر است» (وَ الَّذِينَ ءامنوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ).

اساسا عشق حقیقی همیشه متوجه نوعی از کمال است، انسان هرگز عاشق عدم و کمبودها نمی شود بلکه همواره دنبال هستی و کمال می گردد. به همین دلیل، آن کس که هستی و کمالش از همه برتر است، از همه کس به عشق ورزیدن سزاوارتر می باشد.

و عشق مؤمنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه می گیرد. اما عشق کافران از جهل و خرافه و خیال، به همین دلیل ثبات و دوام ندارد.

از این رو، در ادامه آیه می فرماید: «و آنها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند، هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند خواهند دانست که تمام قدرت از آن خداست؛ و خدا دارای مجازات شدید است؛ نه معبودهای خیالی که از آنها می هراسند (وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ).

آيه 166

* (آيه 166)-در این هنگام پرده های جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار می رود و اعتراف می کنند که انسانهای منحرفی بوده اند. ولی از آنجا که تکیه گاه و پناهگاهی ندارند از شدت بیچارگی، بی اختیار دست به دامن رهبران خود می زنند. اما «در آن هنگام، رهبران ( گمراه و گمراه کننده) از پیروان خود، بیزاری می جویند» (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا).

منظور از معبودها در اینجا بتهای سنگی و چوبی نیستند بلکه انسانهای جبار و خودکامه و شیاطینی هستند که این مشرکان، خود را دربست در اختیارشان گذاردند.

و کیفر خدا را مشاهده می کنند؛ و دستشان از همه جا کوتاه می شود(وَ رَأَوُا

ص: 143

الْعَذَابُ وَ تقطت بِهِمُ الْأَسْبابُ).

آيه 167

* (آيه 167)-و (در این هنگام پیروان می گویند: «کاش بار دیگر به دنیا برمی گشتیم، تا از آنها [= پیشوایان گمراه] بیزاری جوییم، آن چنان که آنان (امروز) از ما بیزاری جستند!» (وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لناكرة فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرُّوا مِنَّا).

اما چه سود راه بازگشتی به دنیا نیست.

در پایان آیه می فرماید: «خداوند این چنین اعمال آنها را به صورت حسرت زایی به آنان نشان می دهد» (كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ علیهم).

اما حسرتی بیهوده چرا که نه موقع عمل است و نه جای جبران.

و هرگز از آتش (دوزخ) خارج نخواهند شد» (وَ ما هُمْ بخار جين مِنَ النَّارِ).

آيه 168

* (آيه 168)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که بعضی از طوایف عرب همانند ثقیف و خزاعه و غیر آنها، قسمتی از زراعت و حیوانات را بدون دلیل بر خود حرام کرده بودند. (حتی تحریم آن را به خدا نسبت می دادند.) آیه نازل شد و آنها را از این عمل ناروا بازداشت

تفسیر: گامهای شیطان - در آیات گذشته نکوهش شدیدی از شرک و بت پرستی شده بود. یکی از انواع شرک این است که انسان غیر خدا را قانونگذار بداند. آیه شریفه این را یک عمل شیطانی معرفی کرده می فرماید: «ای مردم، از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید» (یَا اَیِّهّا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً).

واز گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ چه اینکه او، دشمن آشکار شماست (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُبِينُ).

جمله «إنه لكم عدو مبي» که بیش از ده بار در قرآن مجید به دنبال نام شیطان آمده است برای این است که تمام نیروهای انسان را برای مبازه با این دشمن بزرگ و آشکار بسیج کند.

خطابهایی که در قرآن مربوط به استفاده از غذاهاست، معمولا با دو قید حلال و طیب همراه است. حلال چیزی است که ممنوعیتی نداشته باشد و طیب به

ص: 144

چیزهای پاکیزه گفته می شود که موافق طبع سالم انسانی است.

خطوات » جمع «خطوه» به معنی گام و قدم است. خطوات شیطان، گامهایی است که شیطان برای وصول به هدف خود و اغوای مردم بر می دارد.

آيه 169

* (آيه 169)-این آیه دلیل روشنی بر دشمنی شیطان که جز بدبختی و شقاوت انسان هدفی ندارد، بیان کرده می گوید: «او شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان می دهد» (إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ).

فحشا» از ماده «فحش» به معنی هر کاری است که از حد اعتدال خارج گردد و صورت آشکار به خود بگیرد. بنابراین، شامل تمامی منکرات و قبایح واضح و آشکار می گردد.

و نیز دستور می دهد « آنچه را که نمی دانید، به خدا نسبت دهید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

انحرافات تدریجی - جمله «خطوات الشيطان» (گامهای شیطان)، گویا به این مساله تربیتی اشاره دارد که انحرافها و تبهکارها به تدریج در انسان نفوذ می کند. وسوسه های شیطان، انسان را قدم به قدم در پشت سر خود به سوی پرتگاه می کشاند. این موضوع منحصر به شیطان اصلی نیست بلکه تمام دستگاه های شیطانی و آلوده برای پیاده کردن نقشه های شوم خود از همین روش «خطوات »

گام به گام استفاده می کنند. از این رو، قرآن می گوید از همان گام اول باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد.

آيه 170

* (آيه 170)-تقلید کورکورانه از نیاکان - در اینجا به منطق سست مشرکان در مسأله تحریم بی دلیل غذاهای حلال و یا بت پرستی اشاره کرده می گوید: «و هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید. می گویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی نماییم» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا).

قرآن این منطق خرافی و تقلید کورکورانه از نیاکان را با این عبارت محکوم می کند می گوید: « آیا اگر پدران آنها، چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها

ص: 145

سوره بقره آیه 199-172

برگزیده تفسیر نمونه

پیروی خواهند کرد)؟!» (أَوْ لَوْ كَانَ ءَاباؤهم لا يَعْقِلُونَ شیئا وَ لا يَهْتَدُونَ).

یعنی اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته ای بودند جای این بود که از آنها تبعيت شود، اما پیشینیان آنها نه خود مردمی آگاه بودند، نه رهبر و هدایت کننده ای آگاه داشتند. ان

آيه 171

* (آيه 171)-در این آیه به بیان این مطلب می پردازد که چرا این گروه در برابر این دلایل روشن انعطافی نشان نمی دهند و همچنان بر گمراهی وکفر اصرار می ورزند؟ می گوید: «مثل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر، صدا می زند؛ ولی آنها جز سر و صدا نمی شنوند» و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی کنند (وَ مَثَلُ الَّذِينَ كفرو اكمثل الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً).

و در پایان آیه برای تأكید و توضیح بیشتر اضافه می کند: این کافران در واقع کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی فهمند! (صُمُّ بُكْمُ عَمًى فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ).

و به همین دلیل، آنها تنها به ستهای غلط و خرافی پدران خود چسبیده اند و از هر دعوت سازنده ای روی گردانند.

آيه 172

* (آيه 172)-طيبات و خبائث . از آنجا که قرآن در مورد انحرافات ریشه دار از روش تأکید و تکرار در لباسهای مختلف استفاده می کند، در این آیه و آیه بعد بار دیگر به مسأله تحریم بی دلیل پاره ای از غذاهای حلال و سالم در عصر جاهلیت، به وسیله مشرکان، بازمی گردد. در اینجا روی سخن را به مؤمنان می کند می فرماید: برای کسانی که ایمان آورده اید، از نعمتهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم، بخورید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امنواكلوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ).

و شکر خدا را به جا آورید؛ اگر او را پرستش می کنید» (وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ).

این نعمتهای پاک و حلال که ممنوعیتی ندارد و موافق طبع و فطرت سالم

ص: 146

انسانی است، برای شما آفریده شده است چرا از آن استفاده نکنید؟! |

آيه 173

* (آيه 173)-در این آیه برای روشن ساختن غذاهای حرام و ممنوع و قطع کردن هرگونه بهانه، چنین می گوید: «خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیر خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام کرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمِ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ).

و از آنجا که گاه ضرورتهایی پیش می آید که انسان برای حفظ جان خویش مجبور به استفاده از بعضی غذاهای حرام می شود، قرآن در ذیل آیه آن را استثنا کرده می گوید: «ولی آن کس که مجبور شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد، گناهی بر او نیست و می تواند برای حفظ جان خود، در موقع ضرورت از آن بخورد(فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ).

به این ترتیب، برای اینکه اضطرار، بهانه و دستاویزی برای زیاده روی در خوردن غذاهای حرام نشود، با دو کلمه «غیر باغ» (یعنی، طلب لذت کردن) و «لا عاد» (یعنی، متجاوز از حد ضرورت) گوشزد می کند که این اجازه تنها برای کسانی است که خواهان لذت از خوردن این محرمات نباشند و از مقدار لازم که برای نجات از مرگ ضروری است، تجاوز نکنند.

او در پایان آیه می فرماید: «خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).

همان خداوندی که این گوشتها را تحریم کرده، با رحمت خاصش در موارد ضرورت اجازه استفاده از آن را داده است.|

آيه 174

* (آيه 174)-شأن نزول: به اتفاق همه مفسران، این آیه و دو آیه بعد در مورد اهل کتاب نازل شده است و به گفته بسیاری، مخصوصا به علمای یهود نظر دارد که پیش از ظهور پیامبر اسلام صفات و نشانه های او را مطابق آنچه در کتب خود یافته بودند برای مردم بازگو می کردند ولی پس از ظهور پیامبر و مشاهده گرایش مردم به او ترسیدند که اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خطر بیفتد و هدایا و میهمانی هایی که برای آنها ترتیب می دادند از دست برود. از این رو، اوصاف پیامبر

ص: 147

168

سوره بقره آیه 199-172

برگزیده تفسیر نمونه

اسلام را که در تورات نازل شده بود، کتمان کردند. این سه آیه نازل شد و سخت آنها را نکوهش کرد.

تفسیر: باز هم نکوهش از کتمان حق به این آیه تأکیدی است بر آنچه در آیه 159 همین سوره در زمینه کتمان حق گذشت. نخست می گوید: «کسانی که کتمان می کنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، و آن را به بهای کمی می فروشند، آنها جز آتش چیزی نمی خورند» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أولئک ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ).

و هدایا و اموالی که از این رهگذر به دست می آورند، در حقیقت آتش سوزانی است که وارد وجود آنان می شود.

سپس به یک مجازات مهم معنوی آنها که از مجازات مادی بسیار دردناک تر است پرداخته می گوید: «و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمی گوید؛ و آنان را پاکیزه نمی کند؛ و برای آنها عذاب دردناکی است» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ لَا يزکيهم وَلِّهِمْ عَذابُ أَلِيمُ).

یکی از بزرگ ترین مواهب الهی در جهان دیگر این است که خدا با مردم با ایمان از طریق لطف سخن می گوید. یعنی با قدرت بی پایانش امواج صوتی را در فضا می آفریند به گونه ای که قابل درک و شنیدن باشد (همانگونه که در وادی طور با موسی سخن گفت). یا از طريق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن می گوید. ان

آيه 175

* (آيه 175)-این آیه وضع این گروه را مشخص تر می سازد و نتیجه کارشان را در این معامله زيانبار چنین بازگو می کند: «اینان، همانهایی هستند که گمراهی را با هدایت، و عذاب را با آمرزش، مبادله کرده اند» (أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ الْمَغْفِرَةِ).

و به این ترتیب از دو سو گرفتار زیان و خسران شده اند.

از این رو در پایان آیه اضافه می کند: «راستی چه قدر در برابر عذاب خداوند، شکیبا هستند» (فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ).

ص: 148

آيه 176

* (آيه 176)-در این آیه می گوید: این تهدیدها و وعده های عذاب که برای کتمان کنندگان حق بیان شده است، به خاطر آن است که خداوند، کتاب آسمانی) را به حق، (و توأم با نشانه ها و دلایل روشن،) نازل کرده تا هیچ گونه ابهامی برای کسی باقی نماند (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ).

با این حال، گروهی به خاطر حفظ منافع کثیف خویش، دست به توجیه و تحریف می زنند و در کتاب آسمانی اختلافها به وجود می آورند.

و آنها که در آن اختلاف می کنند، (و با کتمان و تحریف، اختلاف به وجود می آورند، در شكاف (و پراکندگی عمیقی قرار دارند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).

آيه 177

* (آيه 177)-شأن نزول: چون تغییر قبله جنجال زیادی در میان مردم به خصوص یهود و نصاری به راه انداخت، یهود که بزرگ ترین سند افتخار خود (پیروی مسلمين از قبله آنان را از دست داده بودند، زبان به اعتراض گشودند که قرآن در آیه 142 با جمله «يقول الشقهاء» به آن اشاره کرده است. این آیه نازل گردید و تأیید کرد که این همه گفت و گو در مسأله قبله صحیح نیست بلکه مهم تر از قبله مسائل دیگری است که معیار ارزش انسانهاست و باید به آنها توجه شود و آن مسائل را در این آیه شرح داده است.

تفسیر: ریشه و اساس نیکیها - در تفسیر آیات تغییر قبله گذشت که مخالفین اسلام از یک سو و تازه مسلمانان از سوی دیگر، چه سر و صدایی درباره تغییر قبله به راه انداختند. این آیه روی سخن را به این گروه ها کرده می گوید: «نیکی، (تنها) این نیست که به هنگام نماز، روی خود را به سوی مشرق و یا مغرب کنید» و تمام گفت وگوی شما، درباره قبله و تغيير آن باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازید» (لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ).

قرآن سپس به بیان مهم ترین اصول نیکی ها در ناحیه ایمان و اخلاق و عمل ضمن بیان شش عنوان، پرداخته می گوید: « بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان وکتاب (آسمانی) و پیامبران، ایمان آوردند

ص: 149

(وَ لکن الْبِرِّ مِنْ ءامن بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ).

پس از ایمان به مسأله انفاق و ایثار و بخششهای مالی اشاره می کند می گوید: و مال (خود) را با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق میکند، (وَ أَتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذوی الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ).

بی شک گذشتن از مال و ثروت برای همه کس کار آسانی نیست چرا که تقریبا حب آن در همه دلها هست. تعبير «على به» نیز اشاره به همین حقیقت است که آنها در برابر این خواسته دل، برای رضای خدا مقاومت می کنند.

سو مین اصل از اصول نیکیها را برپا داشتن نماز می شمرد می گوید: «نماز را برپا می دارد (وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ).

نمازی که اگر با شرایط و حدودش و با اخلاص و خضوع انجام گیرد، انسان را از گناه باز می دارد.

چهارمین برنامه آنها را ادای زکات و حقوق واجب مالی ذکر کرده می گوید: «و زکات را می پردازد» (وَ ءَاتَى الزَّكَؤةَ).

بسیارند افرادی که در پاره ای از موارد حاضرند به مستمندان کمک کنند اما در ادای حقوق واجب سهل انگار می باشند. به عکس گروهی غیر از ادای حقوق واجب به هیچ گونه کمک دیگری تن در نمی دهند. آیه فوق نیکوکار را کسی می داند که در هر دو میدان انجام وظیفه کند. و پنجمین ویژگی آنها را وفای به عهد می شمرد می گوید: «و کسانی که به عهد خود - به هنگامی که عهد بستند - وفا می کنند» (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا).

چرا که سرمایه زندگی اجتماعی اعتماد متقابل افراد جامعه است. از این رو در روایات اسلامی می خوانیم که مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل مسلمان باشد یا کافر، نیکوکار باشد یا بدکار، و آن سه عبارتند از: وفای به عهد، ادای امانت و احترام به پدر و مادر.

ص: 150

و ششمین و آخرین برنامه این گروه نیکوکار را چنین شرح می دهد: «و در برابر محرومیتها و بیماری ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج می دهند» (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ).

و در پایان آیه به عنوان جمع بندی و تأکید بر شش صفت عالی گذشته، می گوید: «اینها کسانی هستند که راست می گویند؛ (و گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است، و اینها هستند پرهیزگاران» (أَ وَلِيِّكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أَ وَلِيِّكَ هم المتقون).

راستگویی آنها از اینجا روشن می شود که اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ایمانشان هماهنگ است و تقوا و پرهیزگاریشان از اینجا معلوم می شود که آنها هم وظیفه خود را در برابر الله، نیازمندان و محرومان و جامعه انسانی و هم در برابر خویشتن خویش انجام می دهند.

جالب اینکه شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادی و اخلاقی و هم برنامه های عملی است.

آيه 178

* (آيه 178)-شأن نزول: عادت عرب جاهلی بر این بود که اگر کسی از قبیله آنها کشته می شد تصمیم می گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد، تمام طایفه قا تل را نابود کنند. این آیه نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد.

این حکم اسلامی در واقع حد وسطی بود میان دو حکم مختلف که آن زمان وجود داشت؛ بعضی قصاص را لازم می دانستند و بعضی تنها دیه را لازم می شمردند. اسلام، قصاص را در صورت عدم رضایت اولیای مقتول و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد.

تفسير: قصاص مایه حیات شماست از این آیه به بعد یک سلسله از احکام اسلامی مطرح می شود. نخست از مسأله حفظ احترام خونها آغاز می کند و بر آداب و سنن جاهلی خط بطلان می کشد. مؤمنان را مخاطب قرار داده می گوید: «ای افرادی که ایمان آورده اید، حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده

ص: 151

است» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا كَتَبَ عَلِمَ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلَى).

قصاص از ماده «قص» به معنی جست و جو و پیگیری از آثار چیزی است و هر امری که پشت سر هم بیاید عرب آن را «قصه» می گوید. از آنجا که «قصاص» قتلى است که پشت سر قتل دیگری قرار می گیرد، این واژه در مورد آن به کار رفته است.

انتخاب واژه «قصاص» نشان می دهد که اولیای مقتول حق دارند نسبت به قاتل همان را انجام دهند که او مرتکب شده است.

ولی به این مقدار قناعت نکرده، در دنباله آیه مسأله مساوات را با صراحت بیشتر مطرح می کند می گوید: «آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن» (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى).

البته این مسأله دلیل بر برتری خون مرد نسبت به زن نیست و توضیح آن خواهد آمد.

سپس برای اینکه روشن شود مسأله قصاص حقی برای اولیای مقتول است و هرگز یک حکم الزامی نیست، اگر مایل باشند می توانند قاتل را ببخشند و خون بها بگیرند یا اصلا خون بها هم نگیرند، اضافه می کند: «پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خون بها گردد، باید از راه پسندیده پیروی کند؛ (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد؛) و او [= قاتل نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد و در آن، مسامحه نکند (فَمَنْ عَفَى لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءُ فَاتِّباعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءُ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ).

در پایان آیه برای تأكید و توجه دادن به این امر که تجاوز از حد از سوی هر کس بوده باشد مجازات شدید دارد، می گوید: «این، تخفیف و رحمتی است از ناحيه پروردگار شما. و کسی که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکی خواهد داشت» (ذلِكَ تَخْفِيفُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَهُ فَمَنْ اعتدئ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابُ أَلِيمُ).

دستور عادلانه «قصاص» و «عفوه از یک سو روش فاسد عصر جاهلیت را که گاه در برابر یک نفر صدها نفر را به خاک و خون می کشیدند محکوم می کند و از

ص: 152

سوی دیگر، راه عفو را به روی مردم نمی بندد. از سوی سوم می گوید بعد از برنامه عفو وگرفتن خون بها هیچ یک از طرفین حق تعدی ندارند؛ برخلاف اقوام جاهلی که اولیای مقتول گاهی بعد از عفو، حتی گرفتن خونبها، قا تل را می کشتند.

آيه 179

* (آيه 179)-این آیه با یک عبارت پر معنی، پاسخ بسیاری از سؤالات را در زمینه مسأله قصاص بازگو می کند می گوید: «و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ای صاحبان خرد! شاید شما تقوا پیشه کنید» (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حيؤة یا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).

این آیه که به صورت یک شعار اسلامی در اذهان همگان نقش بسته، به خوبی نشان می دهد که قصاص اسلامی به هیچ وجه جنبه انتقام جویی ندارد.

از یک سو ضامن حیات جامعه است زیرا اگر حکم قصاص وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت می کردند، جان مردم بی گناه به خطر می افتاد. همان گونه که در کشورهایی که حکم قصاص به کلی لغو شده، آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.

و از سوی دیگر، مایه حیات قاتل است چرا که او را از فکر آدمکشی تا حد زیادی باز می دارد و کنترل می کند.

آیا خون مرد رنگین تر است . ممکن است بعضی ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید مرد به خاطر قتل زن مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگین تر است؟

در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود بلکه اولیای زن مقتول می توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند.

توضیح این که: غالبا مردان در خانواده عضو مؤثر اقتصادی هستند و مخارج خانواده را متحمل می شوند. بنابراین، تفاوت میان از بین رفتن مرد و زن از نظر اقتصادی و جنبه های مالی بر کسی پوشیده نیست. از این رو، اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ دیه در مورد قصاص مرد، رعایت حقوق همه افراد را کرده و از

ص: 153

برگزیده تفسیر نمونه

این خلاء اقتصادی و ضربه نابخشودنی که به یک خانواده می خورد، جلوگیری نموده است. اسلام هرگز اجازه نمی دهد که به بهانه لفظ «تساوی حقوق افراد دیگری مانند فرزندان شخصی که مورد قصاص قرار گرفته، پایمال گردد.

آيه 180

* (آيه 180)-وصیتهای شایسته - در آیات گذشته سخن از مسائل جانی و قصاص در میان بود، در این آیه و دو آیه بعد به قسمتی از احکام وصایا که ارتباط با مسائل مالی دارد می پردازد و به عنوان یک حکم الزامی می گوید: «بر شما نوشته شده: هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی [= مالی از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، به طور شایسته وصیت کند» (کُتِبَ عَلَیکُم إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ).

و در پایان آیه اضافه می کند: «این حقی است بر پرهیزگاران» (حَقّاً علی الْمُتَّقِينَ).

وصیت کردن در قوانین اسلامی هرچند عمل مستحبی است اما چون مستحب مؤكد است از آن با جمله « كتب عليكم» تعبیر شده است.

قابل توجه اینکه در اینجا به جای کلمه مال، کلمه «خیر» گفته شده است. این تعبیر نشان می دهد که اسلام ثروت و سرمایه ای را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود، خیر و برکت می داند و بر افکار نادرست آنها که ثروت را ذاتا چیز بدی می دانند خط بطلان میکشد.

در ضمن این تعبیر اشارة لطیفی به مشروع بودن ثروت است زیرا اموال نامشروعی که انسان از خود به یادگار می گذارد خیر نیست بلکه شر و نکبت است.

مقید ساختن وصیت در آیه فوق با قيد « بالمعروف» اشاره به این است که وصیت باید از نظر مبلغ و مقدار و از نظر شخصی که وصیت به نام او شده و هم از جهات دیگر به گونه ای باشد که عرف عقلا آن را عملی شایسته بدانند. نه یک نوع تبعیض ناروا و مایه نزاع و دعوا و انحراف از اصول حق و عدالت

ص: 154

آيه 181

* (آيه 181)-هنگامی که وصیت جامع ویژگیهای بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است و هرگونه تغییر و تبدیل در آن ممنوع و حرام است. آیه می گوید: « پس کسانی که بعد از شنیدنش آن را تغییر دهند گناه آن، تنها بر کسانی است که آن (وصیت) را تغییر می دهند، (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ یُبَدِلُونَهُ).

واگر گمان کنند که خداوند از توطئه هایشان خبر ندارد سخت در اشتباهند. خداوند، شنوا و داناست» ( إِنَّ اللَّهَ سَمِيعُ عَلِيمُ).

آیه فوق اشاره به این حقیقت است که خلافکاریهای «وصی» (کسی که عهده دار انجام وصایا است) هرگز اجر و پاداش وصیت کننده را از بین نمی برد. او به اجر خود رسیده، تنها گناه بر گردن وصی است که تغییری در کمیت یا کیفیت و یا اصل وصیت داده است.

آيه 182

* (آيه 182)-تا به اینجا این حکم اسلامی کاملا روشن شد که هرگونه تغییر و تبد یل در وصیت، به هر صورت و به هر مقدار باشد، گناه است. اما از آنجا که هر قانونی استثنایی دارد، در این آیه می گوید: «و کسی که از انحراف وصیت کننده (و تمایل یک جانبه او به بعض ورثه)، یا از گناه او (که مبادا وصیت به کار خلافی کند) بترسد، و میان آنها را اصلاح دهد، گناهی بر او نیست؛ (و مشمول حکم تبدیل وصیت نمی باشد. خداوند، آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِیمُ).

بنابراین، استثنا مربوط به مواردی است که وصیت به طور شایسته صورت نگرفته، فقط در اینجا وصی حق تغيير دارد. البته اگر وصیت کننده زنده است مطالب را به او گوشزد می نماید تا تغییر دهد و اگر از دنیا رفته شخصا اقدام به تغییر می کند.

تعبير «جنف » که به معنی انحراف از حق و تمایل یک جانبه است، اشاره به انحرافاتی است که ناآگاهانه دامنگیر وصیت کننده می شود و تعبیر به «إثم» اشاره به انحرافات عمدی است.

ص: 155

سوره بقره آیه 199-172

برگزیده تفسیر نمونه

نکته ها:

1. فلسفة وصيت - از قانون ارث تنها یک عده از بستگان آن هم روی حساب معینی بهره مند می شوند در حالی که شاید عده دیگری از فامیل و احيانا بعضی از دوستان و آشنایان نزدیک، نیاز مبرمی به کمکهای مالی داشته باشند.

و نیز در مورد بعضی از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوی نیاز آنها نیست. بدین رو، اسلام در کنار قانون ارث، قانون وصیت را قرار داده و به مسلمانان اجازه می دهد نسبت به یک سوم از اموال خود، برای بعد از مرگ خویش، تصمیم بگیرند.

از اینها گذشته، گاه انسان مایل است کارهای خیری انجام دهد اما در زمان حیاتش به دلایلی موفق نشده. منطق عقل ایجاب می کند برای انجام این کارهای خیر، دست کم برای بعد از مرگش محروم نماند. مجموع این امور موجب شده است که قانون وصیت در اسلام تشریع گردد.

البته وصیت منحصر به موارد فوق نیست بلکه انسان باید وضع ديون خود و امانتهایی که به او سپرده شده و مانند آن را در وصیت مشخص کند به گونه ای که هیچ امر مبهمی در حقوق مردم با حقوق الهی که بر عهده اوست وجود نداشته باشد.

در روایات اسلامی تاکیدهای فراوانی در زمینه وصيت شده؛ از جمله در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) می خوانیم: «کسی که بدون وصیت از دنیا برود، مرگ او مرگ جاهلیت است.

2. عدالت در وصیت - در روایات اسلامی تأکیدهای فراوانی روی عدم جور» و «عدم ضرار» در وصیت دیده می شود که از مجموع آن استفاده می شود: همان اندازه که وصیت کار شایسته و خوبی است، تعدی در آن مذموم و از گناهان کبیره است.

در حدیثی امام باقر (ع) فرمود: «کسی که در وصيتش عدالت را رعایت کند، همانند این است که همان اموال را در حیات خود در راه خدا داده باشد و کسی که

ص: 156

در وصیتش تعدی کند نظر لطف پروردگار در قیامت از او برگرفته خواهد شد.»

تعدی و جور و ضرار در وصیت آن است که انسان بیش از ثلث وصیت کند و ورثه را از حق مشروعشان باز دارد یا اینکه تبعیضهای ناروایی به خاطر حب و بغضهای بی دلیل انجام دهد.

آيه 183

* (آيه 183)-روزه سرچشمه تقوا - به دنبال چند حكم مهم اسلامی، در اینجا به بیان یکی دیگر از این احکام که از مهم ترین عبادات محسوب می شود می پردازد و آن روزه است. با همان لحن تأكید آمیز گذشته می گوید: «ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شده» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).

سپس فلسفه این عبادت انسان ساز را چنین بیان می کند: « تا پرهیزگار شوید (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).

آيه 184

* (آيه 184)-در این آیه برای اینکه باز از سنگینی روزه کاسته شود، چند دستور دیگر را در این زمینه بیان می کند. نخست می فرماید: «چند روز معدودی را » باید روزه بداريد (أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).

دیگر اینکه: «و هرکس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادی از روزهای دیگر را روزه بدارد (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةُ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ).

سوم: «و بر کسانی که روزه برای آنها طاقت فرساست، (همچون بیماران، پیر مردان و پیرزنان، لازم است کفاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند» (وَ عَلَى الَّذِينَ طيقونه فِدْيَةُ طَعامُ مسکينٍ).

و کسی که کار خیری انجام دهد، برای او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ ځيرا فَهُوَ خَيْرُ لَهُ).

در پایان آیه این واقعیت را بازگو می کند که: «و روزه داشتن برای شما بهتر است اگر بدانید» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرُ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

و این جمله تأكید دیگری بر فلسفه روزه است. و اینکه عبادت روزه - همانند

ص: 157

سایر عبادات . چیزی بر جاہ و جلال خدا نمی افزاید بلکه فواید آن عاید عبادت کنندگان می شود.

آيه 184

* (آيه 184)-در این آیه زمان روزه و قسمتی از احکام و فلسفه های آن را شرح می دهد. نخست می گوید: روزه، در چند روز معدود «ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضَانَ).

« ماهی که قرآن، در آن نازل شده است» (الَّذِي أَنْزَلَ فِي القُرءَانِ).

قرآنی که برای راهنمایی مردم، و نشانه های هدایت، و فرق میان حق و باطل است» (هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ).

سپس بار دیگر حکم مسافران و بیماران را به عنوان تأكید بازگو کرده می گوید: از پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد روزه بدارد. و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به جای آن، روزه بگیرد» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فلیصمه وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةُ مِنْ آيام آخَرَ).

قرآن با تکرار این حکم می خواهد به مسلمانان بفهماند همان گونه که روزه گرفتن برای افراد سالم یک فریضه الهی است، افطار کردن هم برای بیماران و مسافران یک فرمان الهی می باشد که مخالفت با آن گناه است.

در قسمت آخر آیه بار دیگر به فلسفه تشریع روزه پرداخته، می گوید: خداوند، راحتی شما را می خواهد، نه زحمت شما را» (يُرِيدُ اللَّهُ بکم الیسر بِكُمُ الْعُسْرَ).

اشاره به اینکه روزه داشتن گرچه در ظاهر یک نوع سختگیری و محدودیت است اما سرانجام آن راحتی و آسایش می باشد هم از نظر معنوی و هم از لحاظ مادی.

سپس می افزاید: «هدف این است که این روزها را تکمیل کنید» (وَ تكملوا الْعِدَّةُ).

یعنی بر هر انسان سالمى لازم است در سال یک ماه روزه بدارد. به همین

ص: 158

دلیل اگر ماه رمضان بیمار یا در سفر بودید باید به تعداد این ایام، روزه را قضا کنید تا عدد مزبورکامل گردد.

و در آخرین جمله می فرماید: «و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ بشمرید؛ باشد که شکرگزاری کنید» (وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هدیکم وَ لعلکم تشکرون).

نکته ها:

1. اثرات تربیتی، اجتماعی و بهداشتی روزه - از فواید مهم روزه این است که روح انسان را تلطیف و اراده انسان را قوی و غرایز او را تعدیل می کند.

روزه دار باید در حال روزه با وجود گرسنگی و تشنگی از غذا و آب همچنین لذت جنسی چشم بپوشد و عملا ثابت کند که او همچون حیوان دربند اصطبل و علف نیست. او می تواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.

در حقیقت، بزرگ ترین فلسفه روزه همین اثر روحانی و معنوی آن است.|

روزه انسان را از عالم حیوانیت ترقی داده و به جهان فرشتگان صعود می دهد. جمله «لعلکم تتقون» (تا پرهیزگار شوید)، اشاره به همه این حقایق است.

و نیز حديث معروف والشوم ته من النار» (روزه، سپری در برابر آتش است) اشاره به همین موضوع می باشد.

و نیز از پیامبر (ص) روایت شده است: «بهشت را دری است به نام ریان سیراب) که جز روزه داران از آن وارد نشوند.

در خبری دیگر آمده است: و چون آخرین نفر آنها وارد شد آن در بسته می شود.

اثر اجتماعی روزه - بر کسی پوشیده نیست، روزه یک درس مساوات و برابری در میان افراد اجتماع است. از امام صادق (ع) روایت شده که هشام بن حکم از علت تشریع روزه پرسید. امام فرمود: «علت روزه گرفتن آن است که به سبب آن

ص: 159

توانگر و تهیدست برابر شوند زیرا توانگر رنج گرسنگی را نمی داند تا به تهیدست رحم کند چرا که توانگر هرگاه چیزی بخواهد می تواند آن را فراهم آورد. از این رو خدای عزوجل خواست تا میان آفریدگانش برابری (وهمدردی ایجاد کند و رنج گرسنگی و سختی را به توانگر بچشاند تا بر ناتوان دل بسوزاند و به گرسنه رحم کند.»

اثر بهداشتی و درمانی روزه - در علم طب، اثر معجزه آسای امساک در درمان انواع بیماریها به اثبات رسیده زیرا می دانیم عامل بسیاری از بیماریها زیاده روی در خوردن غذاهای مختلف است چون مواد اضافي جذب نشده به صورت چربی های مزاحم در نقاط مختلف بدن یا چربی و قند اضافی در خون باقی می ماند، این مواد اضافی در لابه لای عضلات بدن در واقع لجن زارهای متعنی برای پرورش انواع میکروبهای بیماریهای عفونی است و بهترین راه مبارزه با این بیماریها نابود کردن این لجنزارها از طریق امساک و روزه است.

روزه زباله ها و مواد اضافي و جذب نشده بدن را می سوزاند و در واقع بدن را خانه تکانی می کند.

در حدیث معروفی پیامبر اسلام می فرماید: «صوموا تصځوا» (روزه بگیرید تا سالم مانید.)

و در حدیث دیگری فرمود: «المعده بيث كل داء والكميه أش گل دواء معده، خانه تمام دردهاست و امساک بالاترين داروها.)

2. روزه در انتهای پیشین - از تورات و انجیل فعلی نیز بر می آید که روزه در میان یهود و نصاری بوده و اقوام و ملل دیگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه می گرفته اند.

و نیز از تورات بر می آید که موسی (ع) چهل روز روزه داشته است. همچنین به هنگام توبه و طلب خشنودی خداوند، یهود روزه می گرفتند. حضرت مسیح نیز، چنانکه از انجیل استفاده می شود، چهل روز روزه داشته

ص: 160

است.|

به این ترتیب، اگر قرآن می گوید: «ماكتب على الذين مين قبیگم» (همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد) شواهد تاریخی فراوانی دارد که در منابع مذاهب دیگر، حتی بعد از تحریف، به چشم می خورد. |

3. امتیاز ماه مبارک رمضان - اینکه ماه رمضان برای روزه گرفتن انتخاب شده، در آیه مورد بحث نکته برتری آن چنین بیان شده که قرآن در این ماه نازل گردیده و در روایات اسلامی نیز آمده است که همه کتابهای بزرگ آسمانی تورات، انجیل، زبور، صحف و قرآن در این ماه نازل شده اند.

امام صادق (ع) می فرماید: «تورات در ششم ماه مبارک رمضان، انجیل در دوازدهم و زبور در هیجدهم و قرآن مجید در شب قدر نازل گردیده است.»

به این ترتیب، ماه رمضان همواره ماه نزول کتابهای بزرگ آسمانی و ماه تعلیم و تربیت بوده است. برنامه تربیتی روزه نیز باید با آگاهی هرچه بیشتر و عمیق تر از تعلیمات آسمانی هماهنگ گردد تا جسم و جان آدمی را از آلودگی گناه شست و شو دهد.

آيه 186

* (آيه 186)-شأن نزول: کسی از پیامبر (ص) پرسید: آیا خدای ما نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم، یا دور است تا با صدای بلند او را بخوانیم؟ آیه نازل شد. و به آنها پاسخ داد که خدا به بندگانش نزدیک است).

تفسیر: سلاحی به نام دعا و نیایش - از آنجا که یکی از وسائل ارتباط بندگان با خدا مسأله دعا و نیایش است، این آیه روی سخن را به پیامبر کرده می گوید: «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، بگو: من نزدیکم» (وَ إِذا سَأَلَكَ عبادی عنی فأِنی قریب).

نزدیک تر از آنچه تصور کنید، نزدیک تر از شما به خودتان و نزدیک تر از شریان گردنتان. چنانکه در آیه 16 سورة ق می خوانیم: «و تحن أقرب إليه من حبل الوريد» (و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم).

سپس می افزاید: «دعای دعاکننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ

ص: 161

می گویم» (أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ).

و پس، باید دعوت مرا بپذیرند» (فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي).

و به من ایمان بیاورند» ( وَ لْيُؤْمِنُوا بِی). و تا راه یابند و به مقصد برسند (لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ).

جالب اینکه در این آیه، خداوند هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و هفت بار به بندگان. و از این، نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است.

«دعا» یک نوع خود آگاهی و بیداری دل و اندیشه و پیوند باطنی با مبدأ همه نیکیها و خوبیهاست.

دعا یک نوع عبادت و خضوع و بندگی است و انسان به وسیله آن توجه تازه ای به ذات خداوند پیدا می کند. همان طور که همه عبادات اثر تربیتی دارد، دعا هم دارای چنین اثری خواهد بود.

و آنها که می گویند دعا فضولی در کار خداست! و خدا هر چه مصلحت باشد انجام می دهد، توجه ندارند که مواهب الهی بر حسب استعدادها و لياقتها تقسیم می شود. هرقدر استعداد و شایستگی بیش تر باشد سهم بیشتری از آن مواهب نصیب انسان می گردد.

از این رو می بینیم امام صادق (ع) می فرماید: « عند الله جل قوله لا تنال إلا بمسألة» (در نزد خداوند مقاماتی است که بدون دعا کسی به آن نمی رسد.) |

دانشمندی می گوید: وقتی که ما نیایش می کنیم خود را به قوه پایان ناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است متصل و مربوط می سازیم.

آيه 187

* (آيه 187)-شأن نزول: از روایات اسلامی استفاده می شود که در آغاز نزول حكم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه غذا بخورند، چنانچه کسی در شب به خواب می رفت سپس بیدار می شد خوردن و آشامیدن بر او حرام بود. همچنین در آن زمان، آمیزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحریم

ص: 162

شده بود.

یکی از یاران پیامبر (ص) به نام مطعم بن جبیر که مرد ضعیفی بود، با این حال روزه می داشت، هنگام افطار وارد خانه شد. همسرش رفت برای افطار او غذا

حاضر کند، به خاطر خستگی خواب او را ربود. وقتی بیدار شد گفت: من دیگر حق افطار ندارم. با همان حال شب را خوابید و صبح در حالی که روزه دار بود، برای حفر خندق - در آستانه جنگ احزاب - در اطراف مدينه حاضر شد. در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگی مفرط بی هوش شد. پیامبر بالای سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.

و نیز جمعی از جوانان مسلمان که قدرت کنترل خویشتن را نداشتند، شبهای ماه رمضان با همسران خود آمیزش می نمودند.

در این هنگام آیه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد که در تمام طول شب می توانند غذا بخورند و با همسران خود آمیزش جنسی داشته باشند.

تفسير: توسعه در حکم روزه - چنانکه در شأن نزول خواندیم، در آغاز اسلام، آمیزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود. همچنین خوردن و آشامیدن پس از خواب. و این شاید آزمایشی بود برای مسلمین و هم برای آماده ساختن آنها نسبت به پذیرش احکام روزه.

این آیه که شامل چهار حکم اسلامی در زمینه روزه و اعتکاف است، نخست می گوید: «آمیزش جنسی با همسرانتان، در شب روزهایی که روزه می گیرید، حلال است» (أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نسائکم)

سپس به فلسفه این موضوع پرداخته می گوید: «آنها لباس شما هستند؛ و شما لباس آنها» هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرند (هُنَّ لِباسُ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسُ لَهُنَّ).

لباس از یک سو انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیا به بدن حفظ

رفت و به معنی سخن گفتن پیرامون مسائل جنسی است و گاه به معنی آمیزش جنسی به کار می رود و در آیه مورد بحث از این قبیل است.

ص: 163

می کنند و از سوی دیگر، عيوب او را می پوشاند. از سوی سوم زینتی است برای تن آدمی. این تشبیه که در آیه فوق آمده اشاره به همه این نکات است.

سپس قرآن علت این تغییر قانون الهی را بیان کرده می گوید: «خداوند می دانست که شما به خود خیانت می کردید و این کار ممنوع را انجام می دادید؛ ) پس تو به شما را پذیرفت و شما را بخشید» (عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تختائون أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عليکم وَ عَفا عَنْكُمْ).

آری برای اینکه شما آلوده گناه بیش تر نشوید، خدا به لطف و رحمتش این برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدودیت آن کاست.

اکنون با آنها آمیزش کنید، و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته، طلب نمایید» (فَالئَنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ).

سپس به بیان دومین حکم می پردازد می گوید: «و بخورید و بیاشامید، تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد» (وُكِّلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ).

بعد به بیان سومین حکم پرداخته می گوید: «سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید» (ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اليل).

این جمله تأكیدی است بر ممنوع بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش جنسی در روزها برای روزه داران. همچنین نشان دهنده آغاز و انجام روزه است که از طلوع فجر شروع و به شب ختم می شود.

سرانجام به چهارمین و آخرین حکم پرداخته می گوید: «و در حالی که در مساجد به اعتکاف پرداخته اید، با زنان آمیزش نکنید» (وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ).

بیان این حکم مانند استثنایی است برای حکم گذشته زیرا به هنگام اعتكاف که حداقل مدت آن سه روز است - روزه می گیرند، اما در این مدت نه در روز حق آمیزش جنسی با زنان دارند و نه در شب.

ص: 164

در پایان آیه به تمام احکام گذشته اشاره کرده می گوید: «این، مرزهای الهی است؛ پس به آن نزدیک نشويد» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها).

زیرا نزدیک شدن به مرز وسوسه انگیز است و گاه سبب می شود که انسان از مرز بگذرد و در گناه بیفتد.

آری خداوند این چنین آیات خود را برای مردم، روشن می سازد، باشد که پرهیزگار گردند» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ ءَایا ته لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).

آغاز و پایان، تقواست . جالب اینکه در نخستین آیه مربوط به احکام روزه خواندیم که هدف نهایی از آن تقواست. همین تعبیر در پایان آخرین آیه نیز آمده است (لعلهم يتقون). این نشان می دهد که تمام این برنامه ها وسیله ای هستند برای پرورش روح تقوا و خویشتن داری و ملکه پرهیز از گناه و احساس مسئولیت در انسانها.

آيه 188

* (آيه 188)-این آیه به یک اصل مهم اسلامی اشاره می کند که در همه مسائل اقتصادی حاکم است و به یک معنی می شود تمام ابواب فقه اسلامی را در بخش اقتصاد زیر پوشش آن قرار داد. نخست می فرماید: «و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید» (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ)

مفهوم آیه فوق عمومیت دارد و هرگونه تصرف در اموال دیگران از غير طريق صحیح و به ناحق، مشمول این نهی الهی است.

همچنین تمام معاملاتی که هدف صحیحی را تعقیب نمی کند و پایه و اساس عقلایی ندارد مشمول این آیه است.

جالب اینکه قرار گرفتن آیه مورد بحث بعد از آیات روزه (182 - 187) نشانه یک نوع همبستگی در میان این دو است. در آنجا نهی از خوردن و آشامیدن به خاطر انجام یک عبادت الهی می کند و در اینجا نهی از خوردن اموال مردم به ناحق که این هم نوع دیگری از روزه و ریاضت نفوس است و در واقع هر دو شاخه هایی از تقوا محسوب می شود، همان تقوایی که به عنوان هدف نهایی روزه معرفی شده است.

و باطل» به معنی زایل و از بین رونده است.

ص: 165

تعبير «أكل» (خوردن) معنی وسیعی دارد و هرگونه تصرفی را شامل می شود.

سپس در ذیل آیه به یک نمونه بارز « أكل مال به باطل» (خوردن اموال مردم به ناحق) اشاره کرده که بعضی از مردم آن را حق خود می شمرند به گمان اینکه به حكم قاضی آن را به چنگ آورده اند. می فرماید: «و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، (قسمتی از آن را به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالی که می دانید این کار، گناه است (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

رشوه خواری بلای بزرگ جامعه ها - یکی از بلاهای بزرگی که از قدیم ترین زمانها دامنگیر بشر شده و امروز با شدت بیش تر ادامه دارد، بلای رشوه خواری است که یکی از بزرگ ترین موانع اجرای عدالت اجتماعی بوده و هست و سبب می شود قوانین که قاعدتا باید حافظ منافع طبقات ضعیف باشد، به سود مظالم طبقات نیرومند که باید قانون آنها را محدود کند، به کار بیفتد.

بدیهی است که اگر باب رشوه گشوده شود، قوانین درست نتیجه معکوس خواهد داد زیرا اقويا هستند که قدرت بر پرداختن رشوه دارند و در نتیجه قوانین بازیچه تازه ای در دست اقویا برای ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد. لذا در اسلام رشوه خواری یکی از گناهان کبیره محسوب می شود. |

قابل توجه است که زشتی رشوه سبب می شود که این هدف شوم در لابه لای عبارات و عناوین فریبنده دیگر انجام گیرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهایی مانند هدیه، تعارف، حق الزحمه وانعام استفاده کنند. ولی این تغییر نامها به هیچ وجه تغییری در ماهیت آن نمی دهد و در هر صورت، پولی که از این طریق گرفته می شود حرام و نامشروع است.

در خطبه 224 نهج البلاغه در داستان هدیه آوردن اشعث بن قیس می خوانیم که او برای پیروزی بر طرف دعوای خود در محکمه عدل علی (ع) به رشوه متوسل شد و شبانه ظرفی پر از حلوای لذیذ به در خانه حضرت آورد و نام آن را هدیه

ص: 166

گذاشت. علی (ع) برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند. آیا با این عنوان آمده ای که مرا فریب دهی و از آیین حق باز داری؟... به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهای آنهاست به من دهند که پوست جوی را از دهان مورچه ای به ظلم بگیرم، هرگز نخواهم کرد. دنیای شما از برگ جویده ای در دهان ملخ برای من کم ارزش تر است. علی را با نعمتهای فانی و لذتهای زودگذر چه کار؟....

اسلام رشوه را در هر شکل و قیافه ای محکوم کرده است. در تاریخ زندگی پیامبر اکرم (ص) می خوانیم که به او خبر دادند یکی از فرماندارانش رشوه ای در شکل هدیه پذیرفته. حضرت برآشفت و به او فرمود: «كيف تأځ ما ليس لك بحق» (چرا آنکه حق تو نیست می گیری؟) او در پاسخ با معذرت خواهی گفت: آنچه گرفتم هدیه ای بود ای پیامبر خدا. حضرت فرمود: «اگر شما در خانه بنشینید و از طرف من فرماندار محلی نباشید، آیا مردم به شما هدیه می دهند!» سپس دستور داد هدیه را گرفتند و در بیت المال قرار دادند و وی را از کار برکنار کرد.

چه خوب است مسلمانان از کتاب آسمانی خود الهام بگیرند و همه چیز را پای بت رشوه خواری قربانی نکنند.

آيه 189

* (آيه 189)-شأن نزول: جمعی از یهود از پیامبر اسلام پرسیدند هلال ماه برای چیست و چه فایده دارد؟ آیه نازل شد و فواید مادی و معنوی آن را در نظام زندگی انسانها بیان کرد.

تفسير: همان طور که در شأن نزول آمده است، گروهی در مورد هلال ماه از پیامبر اکرم (ص) پرسشهایی داشتند. قرآن سؤال آنها را به این صورت منعکس کرده می فرماید: «درباره هلالهای ماه از تو سؤال می کنند (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ).

از جمله «يسئلونك» که به صورت فعل مضارع به کار رفته، معلوم می شود این سؤال چندین بار از پیامبر شده است.

سپس می فرماید: «بگو: آنها، بیان اوقات (و تقویم طبیعی) برای (نظام زندگی مردم و تعیین وقت) حج است» (قُلْ هِىَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ).

ص: 167

هم در زندگی روزانه از آن استفاده می کنند و هم در عبادتهایی که وقت معینی در سال دارد. در حقیقت، ماه یک تقویم طبیعی برای افراد بشر محسوب می شود که مردم به اعم از باسواد و بی سواد - در هر نقطه ای از جهان باشند می توانند از این تقویم طبیعی استفاده کنند.

و این یکی از امتیازات قوانین اسلام است که دستورهای آن بر طبق مقیاسهای طبیعی قرار داده شده است زیرا مقیاسهای طبیعی وسیله ای است که در اختیار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثری بر آن نمی گذارد.

سپس در ذیل آیه به تناسب سخنی که از حج و تعیین موسم آن به وسیله هلال ماه در آغاز آیه آمده، به یکی از عادات و رسوم خرافي جاهليت در مورد حج اشاره نموده و مردم را از آن نهی می کند. می فرماید: «و (آنچنان که در جاهلیت مرسوم بود که به هنگام حج که جامه احرام می پوشیدند، از در خانه وارد نمی شدند و از نقب پشت خانه وارد می شدند، نکنید.) کار نیک، آن نیست که از پشت خانه ها وارد شوید؛ بلکه نیکی این است که پرهیزگار باشید و از در خانه ها وارد شوید و تقوا پیشه کنید، تا رستگار گردید» (وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکن الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).

این آیه مفهوم گسترده ای دارد و از همین جا می توان پیوند میان آغاز و پایان آیه را پیدا کرد که برای اقدام در هر کار خواه دینی باشد یا غیر دینی باید از راه صحیح وارد شد و نه از راه های انحرافی و وارونه، و عبادتی همچون حج نیز باید در وقت مقرر که در هلال ماه تعیین می شود، انجام گیرد. |

جمله «ليس البته ممکن است اشاره به نکته لطیف دیگری نیز باشد که سؤال شما از اهله ماه به جای سؤال از معارف دینی، همانند عمل کسی است که راه اصلی خانه را گذاشته و از سوراخی که پشت در خانه زده وارد می شود، چه کار نازیبایی!

سؤالات مختلف از شخص پیامبر - در پانزده مورد از آیات قرآن جمله لا يسئلونك» آمده که نشان می دهد مردم بارها سؤالهای مختلفی در مسائل گوناگون

ص: 168

از پیغمبر اکرم (ص) داشتند. جالب اینکه پیامبر نه تنها ناراحت نمی شد بلکه با آغوش باز از آن استقبال می کرد و از طریق آیات قرآنی به آنها پاسخ می داد.

سؤال کردن یکی از حقوق مردم در برابر رهبران است.

سؤال کلید حل مشکلات است. سؤال دریچه علوم است. سؤال وسيلة انتقال دانشهاست.

اصولا طرح سؤالهای مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افکار و بیداری اندیشه هاست و وجود این همه سؤال در عصر پیامبر نشانه تکان خوردن افکار مردم آن محیط در پرتو قرآن و اسلام است.

آيه 190

* (آيه 190)-شأن نزول: این آیه نخستین آیه ای بود که درباره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد. پس از نزول این آیه پیامبر اکرم (ص) با آنها که از در پیکار درآمدند، پیکار کرد و نسبت به آنان که پیکار نداشتند خودداری می کرد و این ادامه داشت تا دستور «آقتلوا المشركين که اجازه پیکار با همه مشرکان را می داد، نازل گشت.

تفسیر: در این آیه، قرآن دستور مقاتله و مبارزه با کسانی که شمشیر به روی مسلمانان می کشند صادر کرده می فرماید: «و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند نبرد کنید» (وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَکُم).

تعبير في سبيل الله»، هدف اصلی جنگهای اسلامی را روشن می سازد که جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جویی یا جاه طلبی یا کشورگشایی و یا به دست آوردن غنایم نیست. همین هدف در تمام ابعاد جنگ اثر می گذارد، کمیت و کیفیت جنگ، نوع سلاحها و چگونگی رفتار با اسیران را به رنگ «في سبيل الله در می آورد.

سپس قرآن به رعایت عدالت، حتی در میدان جنگ و در برابر دشمنان توصیه کرده می فرماید: «و از حد تجاوز نکنید» (وَ لَا تَعْتَدُوا).

که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ).

آری هنگامی که جنگ برای خدا و در راه خدا باشد، هیچ گونه تعدی و تجاوز نباید در آن باشد. به همین دلیل، در جنگهای اسلامی - بر خلاف جنگهای عصر ما ۔

ص: 169

رعایت اصول اخلاقی فراوانی توصیه شده است. مثلا افرادی که سلاح به زمین بگذارند و کسانی که توانایی جنگ را از دست داده اند یا قدرت بر جنگ ندارند همچون مجروحان ، پیر مردان، زنان و کودکان نباید مورد تعدی قرار بگیرند. باغستانها و گیاهان و زراعتها را نباید از بین ببرند و از مواد سمی برای زهرآلود کردن آبهای آشامیدنی دشمن (جنگ شیمیایی و میکروبی) نباید استفاده کنند.

(آیه 191) این آیه که دستور آیه قبل را تکمیل می کند، با صراحت بیش تری سخن می گوید می فرماید: «و آنها را [= بت پرستانی که از هیچ گونه جنایتی ابا ندارند هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از آنجا که شما را بیرون ساختند [= مگه آنها را بیرون کنید»؛ چراکه این یک دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقی است (واقتلوهم حيث تقفوهم و أخرجوهم من حيث أخرجوم).

سپس می افزاید: «و فتنه (و بت پرستی) از کشتار هم بدتر است» (والفتنة أشد من القتل).

و «فتنه» از «فشن» به معنی قرار دادن طلا در آتش برای ظاهر شدن میزان خوبی آن از بدی است. واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن دهها بار ذکر شده و در معانی مختلفی به کار رفته است ولی تمام این معانی به همان ریشه اصلی که در معنی فتنه گفته شد باز می گردد.

از آنجا که آیین بت پرستی و فسادهای گوناگون فردی و اجتماعی مولود آن، در سرزمین مکه رایج شده بود و حرم امن خدا را آلوده کرده بود و فساد آن از قتل و کشتار هم بیش تر بود، آیه مورد بحث می گوید: به خاطر ترس از خونریزی، دست از پیکار با بت پرستی بر ندارید که بت پرستی از قتل بدتر است.

سپس قرآن به مسأله دیگری در همین رابطه اشاره کرده می فرماید: مسلمانان باید احترام مسجدالحرام را نگه دارند و این حرم امن الهی باید همیشه محترم شمرده شود. بدین لحاظ «با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم) جنگ نکنید؛ مگر اینکه در آنجا با شما بجنگند» (ولا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم

ص: 170

فِيهِ).

« پس اگر (در آنجا با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید. چنین است جزای کافران!» (فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَاءَ الْكافِرِينَ).

چرا که وقتی آنها حرمت این حرم امن را بشکنند دیگر سکوت در برابر آنان جایز نیست و باید پاسخ محکم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نکنند.

آيه 192

* (آيه 192)-ولی از آنجا که اسلام همیشه انذار و بشارت را با هم می آمیزد تا معجون سالم تربیتی برای گنهکاران فراهم کنند، در این آیه راه بازگشت را به روی آنها گشوده می فرماید: «و اگر خودداری کردند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).

آيه 193

* (آيه 193)-در این آیه به هدف جهاد در اسلام اشاره کرده می فرماید: «و با آنها پيکار کنید؛ تا فتنه (و بت پرستی، و سلب آزادی از مردم، باقی نمانده»(وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةُ).

و دین، مخصوص خدا گردد، (وَ يَكُونُ الدین لِلَّهِ).

سپس می افزاید: « پس اگر از روش نادرست خود دست برداشتند (مزاحم آنها نشوید؛ زیرا تعدی جز بر ستمکاران روا نیست» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ).

در ظاهر سه هدف برای جهاد در این آیه ذکر شده: از میان بردن فتنه ها، محو شرک و بت پرستی، جلوگیری از ظلم و ستم

مسأله جهاد در اسلام - از آنجا که همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعونها و نمرودها و قارونها اهداف انبیا را مزاحم خویش می دیده اند، در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضی نبودند.

از طرفی دینداران راستین در عین تكیه بر عقل و منطق و اخلاق باید در مقابل این گردنکشان ظالم و ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوی جلو باز کنند.

ص: 171

جهاد یک قانون عمومی در عالم حیات است و تمام موجودات زنده برای بقای خود، با عوامل نابودی خود در حال مبارزه اند.

به هر حال، یکی از افتخارات ما مسلمانان، آمیخته بودن دین با مسأله حکومت و داشتن دستور جهاد در برنامه های دینی است. منتها جهاد اسلامی اهدافی را تعقیب می کند و آنچه ما را از دیگران جدا می سازد همین است.

چنانکه در آیات فوق خواندیم، جهاد در اسلام برای چند هدف مجاز شمرده شده است:

.. جهاد برای خاموش کردن فتنه ها - به عبارت دیگر، جهاد ابتدایی آزادی بخش.

می دانیم: خداوند دستورها و برنامه هایی برای سعادت و آزادی و تکامل و خوشبختی و آسایش انسانها طرح کرده است و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند، حال اگر فرد یا جمعیتی ابلاغ این فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببیند و بر سر راه دعوت انبیا موانعی ایجاد نماید، آنها حق دارند نخست از طریق مسالمت آمیز و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادی تبلیغ را برای خود کسب کنند تا مردم از قید اسارت و بردگی فکری و اجتماعی آزاد گردند.

2. جهاد دفاعی - تمام قوانین آسمانی و بشری، به شخص یا جمعیتی که مورد هجوم واقع شده حق می دهد برای دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد و از هرگونه اقدام منطقی برای حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند، این نوع جهاد را جهاد دفاعی می نامند.

جنگهایی مانند: جنگ احزاب، احد، موته، تبوک، حنین و بعضی دیگر از غزوات اسلامی، جزء این بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعی داشته است.

3. جهاد برای محو شرک و بت پرستی - اسلام در عین اینکه آزادی عقیده را محترم می شمرد، هیچ کس را با اجبار دعوت به سوی این آیین نمی کند. به همین

ص: 172

دلیل، به اقوامی که دارای کتاب آسمانی هستند فرصت کافی می دهد که با مطالعه و تفکر، آیین اسلام را بپذیرند و اگر نپذیرفتند با آنها به صورت یک اقلیت هم پیمان

اهل ذمه ) معامله می کند و با شرایط خاصی که نه پیچیده است و نه مشکل، با آنها همزیستی مسالمت آمیز برقرار می کند. در عین حال نسبت به شرک و بت پرستی، سختگیر است زیرا شرک و بت پرستی نه دین است و نه آيين بلکه یک خرافه است و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیماری فکری و اخلاقی که باید به هر قیمت ممکن آن را ریشه کن ساخت.

از آنچه تاکنون گفتیم روشن می شود که اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته است و هرگز آن را وسیله سلطه جویی و استعمار و استثمار قرار نداده است. ولی می دانیم، دشمنان اسلام به خصوص ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض با تحریف حقایق، سخنان زیادی بر ضد مسأله جهاد اسلامی ایراد کرده اند و به این قانون الهی سخت هجوم برده اند. به نظر می رسد وحشت از پیشرفت اسلام در جهان، به خاطر معارف قوی و برنامه های حساب شده، سبب شده که از اسلام چهره دروغین وحشتناکی بسازند تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.

4. جهاد برای حمایت از مظلومان به حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان، در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتی اگر به جهاد منتهی گردد. اسلام اجازه نمی دهد مسلمانان در برابر فشارهایی که به مظلومان جهان وارد می شود بی تفاوت باشند و این دستور یکی از ارزشمندترین دستورهای اسلامی است که از حقانیت این آیین خبر می دهد.

آيه 194 وَ الْحُرُماتُ قِصاصُ

* (آيه 194)-مشركان «مگه می دانستند که جنگ در ماه های حرام ذی القعدہ، ذی الحجه؛ محترم؛ رجب) از نظر اسلام جایز نیست. به همین دلیل، در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماه های حرام به آنها حمله ور شوند. شاید گمانشان این بود که اگر آنها احترام ماه های حرام را نادیده بگیرند، مسلمانان به مقابله بر نمی خیزند. آیه مورد بحث به این پندارها پایان داد و نقشه های احتمالی

ص: 173

آنها را نقش بر آب کرد و دستور داد: اگر آنها در ماه های حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند. می فرماید: «ما حرام، در برابر ما حرام است »(الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ).

اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید و تمام حرامها (قابل) قصاص است» (والحرمات قصاص).

این در واقع یک نوع قصاص است تا هرگز مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم مگه نیفتند.

«مات» جمع «حرمه» به معنی چیزی است که باید آن را حفظ کرد و احترام آن را نگه داشت. كرم را از این جهت محترم گفته اند که محل محترمی است و هتک آن جایز نیست. اعمال نامشروع و قبیح را از این جهت حرام می گویند که ممنوعیت دارد.

و سپس به یک دستور عمومی اشاره کرده می گوید: «و (به طور کلی هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید و از خدا بپرهیزید (و زیاده روی ننمایید)؛ و بدانید خدا با پرهیزگاران است» (فَمَنِ اعْتَدى عَلِمَ اعْتَدَوْا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ).

اسلام بر خلاف مسیحیت کنونی که می گوید: «... هرکس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را به سوی او بگردان»(1).چنین دستوری نمی دهد چرا که این دستور انحرافی باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است. حتی مسیحیان جهان امروز نیز هرگز به چنین دستوری عمل نمی کنند و کمترین تجاوزی را با پاسخی شدید تر - که آن هم برخلاف دستور اسلام است . جواب می گویند.

اسلام به هر کس حق می دهد که اگر به او تعدي شود به همان مقدار مقابله

ص: 174


1- 1انجیل متی، باب پنجم، شماره 39

کند. تسلیم در برابر متجاوز مساوی است با مرگ و مقاومت مساوی است با حیات ۔ این است منطق اسلام.

و این که در پایان آیه می گوید خدا با پرهیزگاران است، اشاره به این است که آنها را در مشکلات تنها نمی گذارد و یاری می دهد.

آيه 195

* (آيه 195)-این آیه تکمیلی است بر آیات جهاد زیرا جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کارآزموده نیاز دارد، به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد چرا که از سربازان که عامل تعیین کننده سرنوشت جنگ هستند، بدون وسائل و تجهیزات کافی اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایی و وسائل درمانی کاری ساخته نیست. بدین رو، در اسلام تأمین وسائل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده؛ از جمله در این آیه با صراحت دستور می دهد می فرماید: «و در راه خدا انفاق کنید؛ و (با ترک انفاق) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید» (وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ).

در آخر آیه دستور به نیکوکاری داده می فرماید: «و نیکی کنید که خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).

انفاق سبب پیشگیری از هلاکت جامعه است - این آیه گرچه در ذیل آیات جهاد آمده است ولی بیانگر این حقیقت است که انفاق سبب نجات جامعه از مفاسد کشنده است زیرا هنگامی که مسأله انفاق به فراموشی سپرده شود و ثروتها در دست گروهی معدود جمع گردد و در برابر آنان اکثریتی محروم و بینوا وجود داشته باشد، دیری نخواهد گذشت که انفجار عظیمی در جامعه به وجود می آید که نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت و از اینجا رابطه انفاق و پیشگیری از هلاکت روشن می شود.

بنابراین انفاق قبل از آنکه به حال محرومان مفید باشد به نفع ثروتمندان است زیرا تعدیل ثروت حافظ ثروت است.

امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید: «حثوا أموالكم بالزكاة» (داراییهای خود را با دادن زکات حفظ کنید).

ص: 175

آيه 196

* (آيه 196)-قسمتی از احکام مهم حج - در این آیه احکام زیادی بیان شده

است.

1. ابتدا یک دستور کلی برای انجام فریضه حج و عمره به طور کامل و برای اطاعت فرمان خدا داده می فرماید: «و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ).

از هر چیز به سراغ انگیزه های این دو عبا دت رفته و توصیه می کند که جز انگیزه الهی و قصد تقرب به ذات پاک او نباید چیز دیگری در کار باشد.

2. بعد به سراغ کسانی می رود که پس از بستن احرام، به خاطر وجود مانعی مانند بیماری شدید و ترس از دشمن، موفق به انجام حج عمره نمی شوند. می فرماید: «و اگر محصور شدید، (و مانعی اجازه نداد که پس از احرام بستن، وارد مگه شوید،) آنچه از قربانی فراهم شود» ذبح کنید، و از احرام خارج شوید (فَإِنْ أُحْصِرَ تَمَّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ).

3. سپس به دستور دیگری اشاره کرده می فرماید: «و سرهای خود را نتراشید، تا قربانی به محلش برسد» و در قربانگاه ذبح شود (وَ لَا تَحْلِقُوا رءوسکم حَتَّى يَبْلُغَ الهدئ مجله).

4. سپس می فرماید: «و اگر کسی از شما بیمار بود، و یا ناراحتی در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد، باید فديه و كفاره ای از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندی بدهد» (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أؤ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةُ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نسکٍ).

شك» جمع «سیگه» به معنی حیوان ذبح شده است. این واژه به معنی عبادت نیز آمده است.

در واقع، شخص مخیر در میان این سه کاره (روزه؛ صدقه؛ ذبح گوسفند) می باشد.

ص: 176

5 سپس می افزاید: «و هنگامی که از بیماری و دشمن) در امان بودید، هرکس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانی برای او میسر است» ذبح کند(فَإِذَا آمَنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ).

اشاره به اینکه در حج تمتع، قربانی کردن لازم است و فرق نمی کند این قربانی شتر باشد یا گاو و یا گوسفند؛ و بدون آن، از احرام خارج نمی شود.

6. سپس به بیان حکم کسانی می پردازد که در حال حج تمتع قادر به قربانی نیستند. می فرماید: «و هر که نیافت، سه روز در ایام حج، و هفت روز هنگامی که باز می گردید، روزه بدارد. این، ده روز کامل است» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثلثۃ أیامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَ كَامِلَةً).

بنابراین، اگر قربانی یافت نشود یا وضع مالی انسان اجازه ندهد جبران آن ده روز روزه است.

تعبیر به «کاملة» اشاره به این است که روزی ده روز می تواند به طور کامل جانشین قربانی شود و زوار خانه خدا نباید از این بابت نگران باشند.|

7. بعد به بیان حکم دیگریوَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا انَّ اللهشديد الْعِقابِ پرداخته می گوید: «این برای کسی است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد [= اهل مكه و اطراف آن نباشد]، (ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضری الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ).

بنابراین، کسانی که اهل مکه یا اطراف آن باشند، حج تمتع ندارند و وظیفه آنها حج قران با افراد است - شرح این موضوع در کتب فقهی آمده است.

بعد از بیان این احکام هفتگانه در پایان آیه دستور به تقوا می دهد می فرماید: و از خدا بپرهیزید؛ و بدانید که او، سخت کیفر است (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا انَّ اللهشديد الْعِقابِ).

این تأكید شاید به این جهت است که مسلمانان در هیچ یک از جزییات این عبادت مهم اسلامی کوتاهی نکنند چرا که کوتاهی در آن گاهی سبب فساد حج و از بین رفتن برکات مهم آن می شود.

اهمیت حج در میان وظایف اسلامی - حج از مهم ترین عباداتی است که در

ص: 177

اسلام تشریع شده و دارای آثار و برکات فراوان و بی شماری است. حج مراسمی است که پشت دشمنان را می لرزاند و هر سال خون تازه ای در عروق مسلمانان جاری می سازد.

حج عبادتی است که امیرمؤمنان علی (ع) آن را پرچم و شعار مهم اسلام نامیده و در وصیت خود، به هنگام وفات فرمود: «خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان، تا زنده اید آن را وامگذارید که اگر رها شود، از عذاب الهی) مهلت داده نخواهید شد.» و بلای الهی شما را فرا خواهد گرفت.

اقسام حج: فقهای بزرگ ما با الهام از آیات قرآن و سنت پیامبر (ص) و ائمه اهل بیت (ع) حج را به سه قسم تقسیم کرده اند: حج تمتع، حج قران و افراد

حج تمتع مخصوص کسانی است که فاصله آنها از مگه 48 میل (حدود 86 کیلومتر) یا بیش تر باشد و حج قران و افراد مربوط به کسانی است که در کمتر از این فاصله زندگی می کنند.

در حج تمتع نخست عمره را به جا می آورند سپس از احرام بیرون می آیند بعد مراسم حج را در ایام مخصوص آن انجام می دهند. ولی در حج قران و افراد اول مراسم حج به جا آورده می شود و بعد از پایان آن مراسم عمره با این تفاوت که در حج قران قربانی به همراه می آورند و در حج افراد این قربانی نیست. ان

(آیه 197) قرآن در این آیه احکام حج را تعقیب می کند و دستورهای جدیدی می دهد. نخست می فرماید: «حج، در ماه های معینی است» (الحج اشهر معلومات).

منظور ماه های شوال، ذی قعده و ذی حجه است.

2. سپس به دستور دیگری در مورد آنها که با بستن احرام مناسک حج را آغاز می کنند اشاره کرده می فرماید: «و کسانی که با احرام بستن و شروع به مناسک حج ،) حج را بر خود فرض کرده اند، باید بدانند که در حج، آمیزش جنسی با زنان، و گناه و جدال نیست» (فمن فرض فيه الحج فلا رفث ولا فوق و لا جدال

ص: 178

فِي الحَجِّ).

به این ترتیب، محیط حج باید از تمتعات جنسی، همچنین گناهان و گفت و گوهای بی فایده و کشمکش های بیهوده پاک باشد زیرا محیطی است که روح انسان باید از آن نیرو بگیرد و یک باره از جهان ماده جدا شود و به عالم ماورای ماده راه یابد. در عین حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادری در میان مسلمانان محکم گردد و هر کاری که با این امور منافات دارد ممنوع است.

در مرحله بعد به مسائل معنوی حج و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره کرده می فرماید: «و آنچه از کارهای نیک انجام دهید، خدا آن را می داند» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).

و این بسیار لذت بخش است که «کارهای نیک» در محضر او انجام می شود.

و در ادامه همین مطلب می فرماید: «و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزگاری است. و از من بپرهیزید ای خردمندان!» (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ).

این جمله ممکن است اشارة لطیفی به این حقیقت بوده باشد که در سفر حج موارد فراوانی برای تهیه زادهای معنوی وجود دارد که باید از آن غفلت نکنید. در آنجا تاريخ مجسم اسلام است و صحنه های زنده فداکاری ابراهیم (ع) و جلوه های خاصی از مظاهر قرب پروردگار دیده می شود. آنها که روحی بیدار و اندیشه ای زنده دارند می توانند برای یک عمر از این سفر بی نظیر روحانی توشه معنوی فراهم سازند.

آيه 198

* (آيه 198)-در این آیه به رفع پاره ای از اشتباهات در زمینه مسأله حج پرداخته می فرماید: «گناهی بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایام حج) طلب کنید» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحُ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ).

در زمان جاهلیت هنگام مراسم حج هرگونه معامله و تجارت و بارکشی و مسافربری را گناه می دانستند و حتی کسانی را که چنین می کردند باطل می شمردند. آیه فوق این حکم جاهلی را بی ارزش و باطل اعلام کرد و فرمود: هیچ

ص: 179

مانعی ندارد که در موسم حج از معامله و تجارت حلال که بخشی از فضل خداوند بر بندگان است بهره گیرید، یا کار کنید و از دست رنج خود استفاده کنید. |

اضافه بر این، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوی خانه خدا می تواند پایه و اساسی برای یک جهش اقتصادی عمومی در جوامع اسلامی گردد.

سپس در ادامه آیه عطف توجه به مناسک حج کرده می فرماید: «و هنگامی که از عرفات کوچ کردید، خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید» (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتِ اذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ).

او را یاد کنید همان طور که شما را هدایت نمود؛ و قطعا شما پیش از این، از گمراهان بودید» (وَ اذْكُرُوهُ مَا هدیكم وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قِبَلِ مِنَ الضَّالِّينَ).

آيه 199

* (آيه 199)-و در ادامه همین معنی می فرماید: «سپس از همان جا که مردم کوچ می کنند، (به سوی سرزمین منٹ) کوچ کنید» (ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ).

إفاضه» از ماده «فيض» به معنی جریان و ریزش آب است. و از آنجا که وقتی مردم به طور دسته جمعی از جایی به نقطه دیگری با سرعت حرکت می کنند بی شباهت به یک نهر جاری نیست، این تعبیر به کار می رود.

در روایات آمده است که قبيلة قريش در جاهلیت امتیازات نادرستی برای خود قائل بودند؛ از جمله اینکه می گفتند: ما نباید در مراسم حج به عرفات برویم زیرا عرفات از حرم مکه بیرون است. قرآن در آیه فوق بر این اوهام خط بطلان کشید و به مسلمانان دستور داد در عرفات وقوف کنند و از آنجا همگی به سوی مشعر الحرام سپس به سوی منی کوچ کنند.

در پایان آیه دستور به استغفار و توبه می دهد می فرماید: «و از خداوند، آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رحیم).

آموزش بطلبید از آن افکار و خیالات جاهلی که مخالف روح مساوات

ص: 180

و برابری حج است.

در این بخش از آیات به سه موقف حج اشاره شده: عرفات که محلی در بیست کیلومتری مگه است، سپس وقوف در مشعر الحرام یا مزدلفه و سوم سرزمین منی که محل قربانی و رمی جمرات و پایان دادن به احرام و انجام مراسم عید است.

نکته ها:

1. نخستین موقف

حج - زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهی مراسم حج می شوند و نخستین مرحله همان وقوف در عرفات است. در نامگذاری سرزمین عرفات به این نام، ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که این سرزمین محیط بسیار آماده ای برای معرفت پروردگار و شناسایی ذات پاک اوست. به راستی آن جذبه معنوی و روحانی که انسان به هنگام ورود در عرفات پیدا می کند با هیچ بیان و سخنی قابل توصیف نیست. تنها باید رفت و مشاهده کرد . همه یکنواخت، همه بیابان نشین، همه از هیاهوی دنیای مادی و زرق و برقش فرار کرده در زیر آن آسمان نیلی و در آن هوای پاک از آلودگی گناه، در آنجا که از لابه لای نسیمش صدای زمزمه جبرئیل و آهنگ مردانه ابراهیم خلیل و طنین حیاتبخش صدای پیامبر اسلام (ص) شنیده می شود. در این سرزمین خاطره انگیز که گویا دریچه ای به جهان ماورای طبیعت در آن گشوده شده، انسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سرمست می شود و لحظه ای با زمزمه تسبيح عمومی خلقت هماهنگ می گردد بلکه در درون وجود خود، خودش را هم که عمری است گم کرده و به دنبالش می گردد پیدا می کند و به حال خویشتن نیز عارف می گردد. آری این سرزمین را عرفات می نامند.

2. مشعر الحرام، دومین موقف حج - از مشعر» از ماده «شعور» است. در آن شب تاریخی (شب دهم ذی الحجه) که زائران خانه خدا پس از طی دوران تربیت خود در عرفات به آنجا کوچ می کنند و شبی را تا به صبح روی ماسه های نرم در زیر آسمان پر ستاره در سرزمینی که نمونه کوچکی از محشر کبری و پرده ای از رستاخیز بزرگ، قیامت است، در درون جامه معصومانه احرام، انسان جوشش چشمه های

ص: 181

تازه ای از اندیشه و فکر و شعور در درون خود احساس می کند و صدای ریزش آن را در اعماق قلب خود به روشنی می شنود، آنجا را «مشعر» می نامند. |

آيه 200

* (آيه 200)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: در ایام جاهلیت هنگامی که از مراسم حج فارغ می شدند، در آنجا اجتماع می کردند و افتخارات نیاکان خود را بر می شمردند. آیه نازل شد و به آنها دستور داد که به جای این کار (نادرست) ذکر خدا گویند و از نعمتهای بی دریغ خداوند و مواهب او یا دکنند.|

تفسير: این آیه همچنان ادامه بحثهای مربوط به حج است. نخست می گوید: و هنگامی که مناسک (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یادآوری از پدرانتان (آنگونه که رسم آن زمان بود)؛ بلکه از آن هم بیشتر» (فَإِذا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَکُم فَاذْكُرُوا اللَّهَ کذکرکم ءَاباءَ کم أَوْ أَشَدَّ ذکرًا).

منظور از تعبير فوق این نیست که هم نیاکانتان را ذکر کنید و هم خدا را؛ بلکه اشاره ای است به این واقعیت که اگر آنها به خاطر پاره ای از مواهب لایق یادآوری هستند چرا به سراغ خدا نمی روید که عالم هستی از آن او و تمام نعمتهای جهان از ناحیه اوست، صاحب صفات جلال و جمال و ولی نعمت همگان است.

ذکر خدا» در اینجا تمام اذکار الهی بعد از مراسم را شامل می شود.

سپس می افزاید: در این مراسم مردم دو گروهند: «بعضی از مردم می گویند: خداوندا، به ما در دنیا نیکی عطا کن. ولی در آخرت بهره ای ندارند» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا ءَاتينا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الأخرة مِنْ خَلَاقٍ).

آيه 201

* (آيه 201)-«و بعضی می گویند: پروردگارا، به ما در دنیا نیکی عطا کن، و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما؛ و ما را از عذاب آتش نگاه دار» (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا اتنا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِيُّ الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ).

در حقیقت، این قسمت از آیات اشاره به خواسته های مردم و اهداف آنها در این عبادت بزرگ است زیرا گروهی هم مواهب مادی دنیا را می خواهند و هم مواهب معنوی را، بلکه زندگی دنیا را نیز به عنوان مقدمه تکامل معنوی می طلبند.

ص: 182

در اینکه منظور از «حسنة » در آیه چیست؟ تفسیرهای مختلفی برای آن ذکر کرده اند. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: «کسی که خدا به او قلبی شاکر و زبان مشغول به ذکر حق و همسری باایمان که او را در امور دنیا و آخرت یاری کند ببخشد، نیکی دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش بازداشته شده.»

البته «حسنه» به معنی هرگونه خیر و خوبی است و مفهوم وسیعی دارد که تمام مواهب مادی و معنوی را شامل می شود. بنابراین، آنچه در روایت فوق آمده بیان مصداق روشن آن است.

آيه 202

* (آيه 202)-در این آیه اشاره به گروه دوم کرده، همان گروهی که حسنه دنیا و آخرت را از خدا می طلبند. می فرماید: «آنها از کار و دعای خود، نصیب و بهره ای دارند؛ و خداوند، سريع الحساب است» (أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبُ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ).

در حقیقت، این آیه نقطه مقابل جمله ای است که در آیات قبل درباره گروه اول آمد که می فرماید: آنها نصیبی در آخرت ندارند. ان

آيه 203

* (آيه 203)-این آیه آخرین آیه ای است که در اینجا درباره مراسم حج سخن می گوید و سنتهای جاهلی را در رابطه با تفاخرهای موهوم نسبت به نیاکان و گذشتگان درهم می شکند و به آنها توصیه می کنند که بعد از مراسم عید به یاد خدا باشند. می فرماید: «و خدا را در روزهای معینی یاد کنید: (روزهای 11 و 12 و 13 ماه ذی حجه).» (وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ).

این «اذکار» در احادیث اسلامی به این صورت تعیین شده که بعد از پانزده نماز که آغاز آن نماز ظهر روز عید قربان و پایانش نماز روز سیزدهم است، جمله های الهام بخش زیر تکرار گردد: «الله اكبر الله أكبر لا إله إلا الله والله اكبر ولله الحمد الله اكبر على ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا مين بهيمة الأنعام». .

سپس در دنبال این دستور می افزاید: «و هرکس شتاب کند، و (ذکر خدا را در دو روز انجام دهد، گناهی بر او نیست؛ و هر که تأخیر کند، (و سه روز انجام دهد نیز) گناهی بر او نیست؛ برای کسی که تقوا پیشه کند» (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ

ص: 183

عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى).

این تعبیر در حقیقت اشاره به نوعی تخییر در اداء ذكر خدا، میان دو روز و سه روز می باشد.

و در پایان آیه یک دستور کلی به تقوا داده می فرماید: «و از خدا بپرهیزید؛ و بدانید شما به سوی او محشور خواهید شد، (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).

این جمله می تواند اشاره به این باشد که مراسم روحانی حج، گناهان گذشته شما را پاک کرده و همچون فرزندی که از مادر متولد شده است پاک از این مراسم باز می گردید، اما مراقب باشید بعد خود را آلوده نکنید.

آيه 204

* (آيه 204)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد گفته اند: این آیات درباره اخنس بن شريق نازل شده که مردی زیبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستی پیامبر (ص) می کرد و سوگند می خورد که آن حضرت را دوست دارد و به خدا ایمان آورده است. پیامبر هم که مأمور به ظاهر بود، با او گرم می گرفت. ولی او در باطن مرد منافقی بود. در یک ماجرا زراعت بعضی از مسلمانان را آتش زد و چار پایان آنان را کشت. این سه آیه نازل شد و به این ترتیب پرده از روی کار او برداشته شد.

تفسیر: در این آیه به بعضی از منافقان اشاره کرده می فرماید: «و از مردم کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مايه اعجاب تو می شود؛ ( در ظاهر، اظهار محبت شدید می کنند و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. این در حالی است که آنان، سرسخت ترین دشمنانند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الحيوة الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِي وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ).

«ألد» به معنی کسی است که دشمنی شدید دارد و «خصام» معنی مصدری دارد و به معنی خصومت و دشمنی است.

آيه 205

* (آيه 205)-سپس می افزاید: نشانه آن، این است که هنگامی که روی بر می گردانند و از نزد تو خارج می شوند، در راه فساد در زمین، کوشش می کنند، و

ص: 184

زراعتها و چارپایان را نابود می سازند؛ (با اینکه می دانند) خدا فساد را دوست نمی دارد، (وَ إِذَا تولی سعئ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یحب الْفَسَادِ).

آری اگر اینها در اظهار دوستی و محبت به پیامبر اسلام و پیروان او صادق بودند، هرگز دست به فساد و تخریب نمی زدند. ظاهر آنان دوستی خالصانه است اما در باطن، بی رحم ترین و سرسخت ترین دشمنانند.

حرث» به معنی زراعت و «نسل» به معنی اولاد است و بر اولاد انسان و غیر انسان اطلاق می شود. جمله يهلك الحرث والنسل، تولید فساد را در سطح جامعه در زمینه اموال و انسانها شامل می شود.

آيه 206

* (آيه 206)-در این آیه می افزاید: «و هنگامی که به آنها گفته شود: از خدا بترسید (لجاجت آنان بیش تر می شود؛ و) لجاجت و تعصب، آنها را به گناه می کشاند» (وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ).

او نه به اندرز ناصحان گوش فرا می دهد و نه به هشدارهای الهی؛ بلکه پیوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلاف کاری هایش می افزاید. چنین کسی را جز آتش دوزخ رام نمی کند. از این رو در پایان آیه می فرماید: «آتش دوزخ برای آنان کافی است؛ و چه بد جایگاهی است» (فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ).

آيه 207

* (آيه 207)-شأن نزول: مفسر معروف اهل تسنن ثعلبی می گوید: هنگامی که پیامبر اسلام (ص) تصمیم گرفت مهاجرت کند و مشرکان اطراف خانه او را برای حمله به او محاصره کرده بودند، دستور داد علی (ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبزرنگی که مخصوص خود پیغمبر بود، روی خود بکشد. و در این هنگام خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی فرستاد که من بين شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند؟ هیچکدام حاضر نشدند. به آنها وحی شد: اکنون علی (ع) در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او سازد، به زمین

ا عزت ، در اصل نقطه مقابل ذلت است ولی در اینجا به معنی غرور و نخوت می باشد.

ص: 185

بروید و حافظ و نگهبان او باشید.

هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی (ع) نشسته بودند جبرئیل می گفت: به به آفرین به تو ای علی، خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات می کند؟

در این هنگام آیه نازل گردید. به همین دلیل، آن شب تاریخی به نام «ليلة المبيت» نامیده شده است.

تفسير: گرچه این آیه در مورد هجرت پیغمبر و فداکاری علی (ع) نازل شده ولی مفهوم و محتوای کلی و عمومی دارد و در واقع نقطه مقابل چیزی است که در آیات قبل در مورد منافقان وارد شده بود. می فرماید: «بعضی از مردم ( با ایمان و فداکار، همچون علی (ع) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر (ص)) جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُشْرَى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ).

جمله «والله روف بالعباد» ممکن است اشاره به این باشد که خداوند در عین اینکه بخشنده جان به انسان است همان را خریداری می کند و بالاترين بها را که همان خشنودی اوست، به انسان می پردازد.

قابل توجه اینکه فروشنده، انسان و خریدار، خدا و متاع، جان و بهای معامله، خشنودی ذات پاک اوست، در حالی که در موارد دیگر بهای این گونه معاملات را بهشت جاویدان و نجات از دوزخ ذکر کرده است. |

به هر حال، آیه فوق با توجه به شأن نزول یکی از بزرگ ترین فضائل علی (ع) است که در بیشتر منابع اسلامی ذکر شده است.

آيه 208

* (آيه 208)-صلح جهانی تنها در سایه ایمان - بعد از اشاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسیار خالص و منافقان مفسد) در آیات گذشته، همه مؤمنان را در این آیه مخاطب ساخته می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی در صلح و آشتی در آیید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً)

ص: 186

وسلم» و «سلام» در لغت به معنی صلح و آرامش است.

از مفهوم این آیه استفاده می شود که صلح و آرامش تنها در پرتو ایمان امکان پذیر است.

اصولا در مقابل عوامل پراکندگی (زبان و نژاد و ..) یک حلقه محكم اتصال در میان قلوب بشر لازم است، این حلقه اتصال تنها ایمان به خداست که مافوق این اختلافات است.

سپس می افزاید: «و از گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُبِینُ).

خطوات» جمع «خطوه» به معنی گام و قدم است. در اینجا نیز این حقیقت تکرار شده که انحراف از صلح و عدالت و تسلیم شدن در برابر انگیزه های دشمنی و جنگ و خونریزی از مراحل ساده و کوچک شروع می شود و به مراحل حاد و خطرناک منتهی می گردد.

از جمله «إنه لكم عدو مبين» متضمن استدلال زنده و روشنی است می گوید: دشمنی شیطان با شما چیزی مخفی و پوشیده نیست، او از آغاز آفرینش آدم، برای دشمنی با او کمر بست، با این حال چگونه تسلیم وسوسه های او می شوید؟

آيه 209

* (آيه 209)-در این آیه به همه مؤمنان هشدار می دهد: «و اگر بعد از این همه) نشانه های روشن، که برای شما آمده است، لغزش کردید و گمراه شدید، بدانید از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانید کرد؛) که خداوند، توانا و حکیم است» (فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جَاءَ تکمم الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزُ حَكِيمُ).

برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است. با این حال جایی برای لغزش و قبول وسوسه های شیطانی نیست. اگر منحرف شوید قطعا مقصر خود شمایید و بدانید خداوند قادر و حکیم شما را مجازات عادلانه خواهد کرد.

آيه 210

* (آيه 210)-این آیه گرچه از آیات پیچیده قرآن به نظر می رسد ولی دقت روی تعبیرات آن ابهام را برطرف می سازد. در اینجا روی سخن به پیامبر (ص) است. می فرماید: «آیا ( پیروان فرمان شیطان، پس از این همه نشانه ها و برنامه های روشن)

ص: 187

انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایه هایی از ابرها به سوی آنان بیایند و دلایل تازه ای در اختیارشان بگذارند؟! با اینکه چنین چیزی محال است! (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ضلل مِنَ الْعَامِ والمَلَائِكَةُ).

و همه چیز انجام شده» (وَ قَضَى الْأَمْرِ).

منظور از پایان گرفتن کار، نزول عذاب الهی بر کافران لجوج می باشد زیرا ظاهر آیه مربوط به این جهان است. و در پایان آیه می فرماید: «و همه کارها به سوی خدا بازگردانده می شود»(وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

امور مربوط به ارسال پیامبران و نزول کتابهای آسمانی و تبیین حقایق بازگشت به او می کند همان گونه که امر حساب و کیفر و پاداش به او باز می گردد.

رؤیت خداوند - بی شک مشاهده حتی تنها در مورد اجسامی صورت می گیرد که دارای رنگ و مکان و محل است. بنابراین در مورد ذات خداوند که مافوق زمان و مکان است معنی ندارد. ذات پاک او، نه در دنیا با این چشم دیده می شود و نه در آخرت؛ دلایل عقلی این مسأله به قدری روشن است که ما را از شرح و بسط بی نیاز می کند.

البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در این جهان ممکن است و هم در جهان دیگر و مسلما در قیامت که ذات پاک او ظهور و بروز قوی تری دارد این مشاهده قوی تر خواهد بود.

آيه 211

* (آيه 211)-این آیه در حقیقت یکی از مصادیق آیات گذشته است چرا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان و كافران و منافقان بود؛ کافرانی که بر اثر لجاجت، آیات و دلايل روشن را نادیده گرفته به بهانه جویی می پرداختند و بنی اسرائیل یکی از مصادیق روشن این معنی هستند. می فرماید: «از بنی اسرائیل بپرس: چه اندازه نشانه های روشن به آنها دادیم؟» (سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ ءاتيناهم مِنْ ءایةٍ بَيِّنَةُ).

ولی آنان نعمتها و امکانات مادی و معنوی را که خداوند در اختیارشان

ص: 188

گذاشته بود در راه غلط به کار گرفتند.

سپس می افزاید: «و کسی که نعمت خدا را، پس از آنکه به سراغش آمد، تبدیل کند و در مسیر خلاف به کار گیرد، گرفتار عذاب شديد الهی خواهد شد) که خداوند سخت کیفر است» (وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).

منظور از « تبدیل نعمت» این است که انسان امکانات و منابع مادی و معنوی را که در اختیار دارد در مسیرهای انحرافی و گناه به کار گیرد.

مسأله تبدیل نعمت و سرنوشت دردناک ناشی از آن منحصر به بنی اسرائیل نیست، هم اکنون دنیای صنعتی گرفتار این بدبختی بزرگ است زیرا با اینکه خداوند نعمتها و امکاناتی در اختیار انسان امروز قرار داده که در هیچ دورانی از تاریخ سابقه نداشته ولی به خاطر دوری از تعليمات الهی پیامبران گرفتار تبدیل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناکی در راه فنا و نیستی خود به کار گرفته و از آن مخرب ترین سلاحها برای ویرانی جهان ساخته و یا از قدرت مادی خویش برای توسعه ظلم واستعمار واستثمار بهره گرفته و دنیا را از هر نظر به جایگاهی نا امن مبدل کرده است.

آيه 212

* (آيه 212)-شأن نزول: ابن عباس مفسر معروف می گوید: این آیه درباره اقلیت اشرافی و رؤسای قریش نازل شد که زندگی بسیار مرفهی داشتند و جمعی از مؤمنان ثابت قدم که از نظر زندگی مادی فقیر و تهیدست بودند را استهزا می کردند و می گفتند: اگر پیامبر اسلام شخصیتی داشت و از طرف خدا بود اشراف و بزرگان از او پیروی می کردند. آیه نازل شد و به سخنان بی اساس آنها پاسخ داد.

تفسیر: شأن نزول آیه مانع از آن نیست که یک قاعده کلی از آن استفاده کرده یا آن را مكمل آیه پیشین درباره يهود بدانیم. آیه می گوید: «زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است» (بَيْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا الحيوة الدُّنْيَا).

از این رو از باده غرور سر مست شده و افراد با ایمان را (که گاهی دستشان تھی است)، مسخره میکنند» (وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءامنوا).

ص: 189

در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند» (وَ الَّذِينَ اقوا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ).

چرا که ارزشهای حقیقی در آنجا آشکار می گردد و صورت عینی به خود می گیرد و مؤمنان در درجات بالایی قرار خواهند گرفت. «و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد» (وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بغیر حِسَابٍ).

اینها در حقیقت بشارت و آرامشی است برای مؤمنان فقیر و هشدار و تهدیدی است برای ثروتمندان مغرور و بی ایمان.

بی حساب بودن روزی خداوند نسبت به افراد با ایمان اشاره به این است که هرگز پاداشها و مواهب الهی به اندازه اعمال ما نیست؛ بلکه مطابق کرم و لطف است و می دانیم لطف و کرمش حد و حدودی ندارد.

آيه 213

* (آيه 213)-بعد از بیان حال مؤمنان و منافقان و کفار در آیات پیشین، در این آیه به سراغ یک بحث اصولی و جامع در مورد پیدایش دین و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن می رود. می فرماید: «مردم (در آغاز) یک دسته بودند» (کان النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً)

و تضادی در میان آنها وجود نداشت. زندگی بشر و اجتماع او ساده بود. فطرتها دست نخورده و انگیزه های هوی و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود . این مرحله اول زندگی انسانها بود.

سپس زندگی انسانها شكل اجتماعی به خود گرفت زیرا انسان برای تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین می گردد . این مرحله دوم زندگی انسانها بود.

ولی به هنگام ظهور اجتماع، اختلافات و تضادها به وجود آمد، چه از نظر ایمان و عقیده و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع ؛ و اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیا و هدایتهای آنها می گردد تا به اختلافات او در جنبه های مختلف پایان دهد . این مرحله سوم بود. در این حال، «خداوند،

ص: 190

پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند» (فبعث الله البيين مبيرين و منذرين). و این مرحله چهارم بود.

در اینجا انسانها با هشدارهای انبیا و توجه به مبدأ و معاد و جهان دیگر که در آنجا پاداش و کیفر اعمال خویش را در می یابند، برای گرفتن احکام و قوانین الهی آمادگی پیدا کردند. از این رو می فرماید: «و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند » (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ).

و به این ترتیب، ایمان به انبيا و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانی، آبی بر آتش اختلافات فروریخت و آن را خاموش ساخت . و این مرحله پنجم بود.

این وضع مدتی ادامه یافت ولی کم کم وسوسه های شیطانی و امواج خروشان هوای نفس کار خود را در میان گروهی کرد. به همین خاطر، آیه می فرماید: افراد با ایمان در آن اختلاف نکردند؛ تنها (گروهی از کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند» (وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أَوْ تَوِّهْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَ تَهُمُّ البینات بَغْياً بَيْنَهُمْ). و این مرحله ششم بود.

در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند: مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند، آنها برای پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانی و تعلیمات انبیا بازگشتند و به حق رسیدند. بدین رو می فرماید: «خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود»؛ اما افراد بی ایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ أَمِنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و این مرحله هفتم بود.

در پایان آیه می فرماید: «و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند» (وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

اشاره به اینکه مشیت الهی که آمیخته با حکمت اوست، گزاف و بی حساب نیست و از هرگونه تبعیض ناروا برکنار است.

ص: 191

تمام کسانی که دارای نیت پاک و روح تسلیم در برابر حق هستند مشمول هدایتهای او می شوند.

آيه 214

* (آيه 214)-شأن نزول: بعضی از مفسران گفته اند: در جنگ احزاب هنگامی که ترس بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند، این آیه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و وعدۂ یاری و نصرت به آنها داد.

تفسير: از این آیه چنین بر می آید که جمعی از مؤمنان می پنداشتند که عامل اصلی ورود در بهشت تنها اظهار ایمان به خداست بی آنکه تلاش و کوششی به خرج دهند. قرآن در برابر این تفکر نادرست می فرماید: «آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟!» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِيكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ).

همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که با او ايمان آورده بودند گفتند: پس یاری خداکی خواهد آمد؟!»(مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ ءامنوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ).

البته آنها این جمله را به عنوان اعتراض و ایراد نمی گفتند؛ بلکه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح می کردند و چون آنها نهایت استقامت خود را در برابر این

حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهی زدند، به آنها گفته شد: «آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!» (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبُ).

در حقیقت، این آیه به یکی از سنن الهی که در همه اقوام جاری بوده است، اشاره می کند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار می دهد که برای پیروزی و موفقیت و نایل شدن به مواهب بهشتی، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکاری کنند و این آزمونی است که مؤمنان را پرورش می دهد. |

آيه 215

* (آيه 215)-شأن نزول: عمرو بن جموح که پیرمردی بزرگ و ثروتمند بود، به پیامبر (ص) عرض کرد: از چه چیز صدقه بدهم و به چه کسانی؟ این آیه نازل شد و به

ص: 192

او پاسخ گفت.| و تفسیر: در قرآن مجید آیات فراوانی درباره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است. همین امر سبب می شد که درباره جزییات از پیامبر (ص) سؤال کنند. بدین رو، در آیه مورد بحث می فرماید: «از تو سؤال می کنند چه چیز انفاق کنند؟» ( یَسئِلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ).

سپس می افزاید: «بگو: هر خیر و نیکی (و سرمایه سودمند مادی و معنوی) که انفاق می کنید، باید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد» (قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ).

مسلما ذکر این پنج طایفه به عنوان بیان مصداقهای روشن است و منحصر به آنها نمی باشد. |

در پایان آیه می فرماید: «و هر کار خیری که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمُ).

لازم نیست تظاهر کنید و مردم را از کار خویش آگاه سازید، چه بهتر که برای اخلاص بیشتر انفاقهای خود را پنهان سازید زیرا کسی که پاداش می دهد از همه چیز باخبر است و کسی که جزا به دست اوست حساب همه نزد اوست.

جمله «وما تفعلوا» معنی وسیعی دارد که تمام اعمال خیر را شامل می شود.

و جمله «ما أنفقتم من خير» (هر خیر و نیکی که انفاق میکنید)، می گوید انفاق از هر موضوع خوبی می تواند باشد و تمام نیکیها را شامل می شود؛ از اموال باشد یا خدمات، از موضوعات مادی باشد یا معنوی.

در ضمن تعبير «خیر» نشان می دهد که مال و ثروت ذا تا چیز بدی نیست، بلکه یکی از بهترین وسائل خیر است، مشروط بر اینکه به نیکی از آن بهره گیری شود. |

آيه 216

* (آيه 216)-آیه گذشته بیشتر در مورد انفاق اموال بود، در این آیه سخن از انفاق جانها در راه خداست و این هر دو در میدان فداکاری دوش به دوش یکدیگر

ص: 193

قرار دارند. می فرماید: «جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است» (کُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَکُرهُ لَكُمْ).

تعبير «ب» (نوشته شده)، اشاره به حتمی و قطعی بودن این فرمان الهی است.

اگره» به معنی اسم مفعول، یعنی مکروه است و مکروه بودن و ناخوشایند بودن جنگ، اگر چه با دشمن و در راه خدا بوده باشد، برای انسانهای معمولی یک امر طبیعی است زیرا در جنگ هم تلف اموال وهم نفوس و هم جراحتها و مشقتهاست. البته برای عاشقان شهادت در راه حق و کسانی که در سطح بالایی از معرفت قرار دارند، جنگ با دشمنان حق، شربت گوارایی است که همچون تشنه کامان به دنبال آن می روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جداست.

سپس به یک اصل اساسی که حاکم بر قوانین تکوینی و تشریعی خداوند است اشاره می کند می فرماید: «چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است» (وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرُ لَكُمْ).

به عکس، کناره گیری از جنگ و عافیت طلبی ممکن است خوشایند شما باشد در حالی که چنین نیست. «چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شتر شما در آن است» (وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ).

در پایان آیه می فرماید: «و خدا می داند، و شما نمی دانید» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

پروردگار جهان با این لحن قاطع می گوید: افراد بشر نباید تشخیص خود را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاکم سازند چرا که علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطره ای در برابر دریاست.

آنها با توجه به علم محدود خود نباید در برابر احکام الهی روی درهم کشند. باید بدانند که اگر خداوند، جهاد و روزه و حج را تشریع کرده، همه به سود آنهاست.

توجه به این حقیقت روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهی را در انسان

ص: 194

پرورش می دهد و درک و دید او را از محیطهای محدود فراتر می برد و به نامحدود یعنی علم بی پایان خدا پیوند می دهد.

آيه 217

* (آيه 217)-شأن نزول: پیش از جنگ بدر پیامبر اسلام (ص) عبدالله بن جحش را طلبید و نامه ای به او داد، به وی فرمان داد پس از آنکه دو روز راه پیمود نامه را بگشايد و طبق آن عمل کنند. او پس از دو روز طی طریق نامه را گشود و چنین یافت:

پس از آنکه نامه را باز کردی تا نخله (زمینی که بین مکه و طائف است) پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر و جریان را به ما گزارش بده.» |

عبدالله با همراهانش حرکت کردند، هنگامی که به نخله رسیدند به قافلهای از قریش برخورد کردند که عمرو بن حضرمی در آن بود، به آنها حمله کردند عمرو بن حضرمی را کشتند و قافله را با دو نفر نزد پیامبر (ص) آوردند. حضرت به آنان فرمود: «من به شما دستور نداده بودم که در ماه های حرام نبرد کنید. مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمد جنگ و خونریزی را در ماه های حرام، حلال شمرده است. آیه مورد بحث نازل شد، سپس عبد الله بن جحش و همراهانش اظهار کردند که در این راه برای درک ثواب جهاد کوشش کرده اند؛ و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند؟ آیه بعد (آیه 218) نازل گردید.

تفسير: این آیه درصدد پاسخگویی به پاره ای از سؤالها درباره جهاد و استثناهای آن است. نخست می فرماید: «از تو، درباره جنگ کردن در ماه حرام، سؤال می کنند» (یَسئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ).

بگو: جنگ در آن، (گناهی بزرگ است» (قُلْ قِتالُ فِيهِ كَبِيرُ).

و به این ترتیب، سنتی را که از زمانهای قدیم و اعصار انبیای پیشین در میان عرب در مورد تحریم پیکار در ماه های حرام (رجب، ذی القعدہ، ذی الحجه و محرم) وجود داشته با قاطعیت امضا می کند.

سپس می فرماید: چنین نیست که این قانون استثنایی نداشته باشد، نباید اجازه داد گروهی فاسد و مفسد زیر چتر این قانون هر ظلم و فساد وگناهی را مرتکب شوند. درست است که جهاد در ماه حرام مهم است «ولی جلوگیری از راه

ص: 195

خدا (و گرایش مردم به آیین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهم تر از آن است» (وَ صَدُّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ فربه وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عندالله).

سپس می افزاید: «و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان بازدارد) حتى از قتل بالاتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).

چرا که آن جنایتی است بر جسم انسان و این جنایتی است بر جان و روح و ایمان انسان.

بعد چنین ادامه می دهد: مسلمانان نباید تحت تأثیر تبلیغات انحرافی مشرکان قرار گیرند زیرا در آنها پیوسته با شما می جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند و به کمتر از این قانع نیستند (وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يردوکم عَنْ دینکم إِنِ اسْتَطَاعُوا).

بنابراین، محکم در برابر آنها بایستید و به وسوسه های آنها در زمینه ماه حرام و غیر آن اعتنا نکنید.

سپس به مسلمانان در زمینه بازگشت از دین خدا هشدار جدی داده می گوید: ولی کسی که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او در دنیا و آخرت، بر باد می رود، و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود»(وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرُ فأو لئك حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا والأخرة وَ أَ وَلِيِّكَ أضحاب النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

چه مجازاتی از این سخت تر که تمام اعمال نیک انسان نابود شود!

آيه 218

* (آيه 218)-در این آیه به نقطه مقابل این گروه اشاره کرده می فرماید: «کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده اند، امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ الَّذِينَ ءامنوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَ وَلِيِّكَ یرجون رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورُ رَحِيمُ).

آنها در پرتو این سه کار بزرگ (ایمان، هجرت و جهاد) اگر مرتکب اشتباهاتی

ص: 196

نیز بشوند، ممکن است مشمول عنایات و مغفرت الهی گردند.

آيه 219

* (آيه 219)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه گفته اند: گروهی از یاران پیامبر (ص) خدمتش آمدند و عرض کردند: حکم شراب و قمار که عقل را زایل و مال را تباه می کند بیان فرما. آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسير: این آیه از یک سؤال درباره شراب و قمار آغاز می شود. می فرماید: درباره شراب و قمار از تو سؤال می کنند»(یَسئَلُونَکَ عَنِ الخَمرِ وَ المَیسِر).

«خمر» در اصطلاح شرع به معنی هر مایع مست کننده است هر چند در لغت برای هر یک از انواع مشروبات الکلی اسمی قرار داده شده است.

و «مسر» از ماده «سر» به معنی سهل و آسان است و از آنجا که قمار در نظر بعضی از مردم وسيله آسانی برای نیل به مال و ثروت است، به آن میسر گفته شده است.

سپس در جواب می فرماید: «بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی از نظر مادی برای مردم در بردارد؛ ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است» (قُلْ فِيهِما إِثْمُ كَبِيرُ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما).

بنابراین، هیچ انسان عاقلی به خاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمی دهد.

دومین سؤالی که در این آیه مطرح است درباره انفاق می باشد. می فرماید: «و از تو می پرسند: چه چیز انفاق کنند؟ (وَ يَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُونَ).

بگو: از مازاد نیازمندی خود»(قُلِ العَفوِ).

عفو» به معنی از بین بردن اثر، حد وسط و میانه هر چیز، مقدار اضافی چیزی و بهترین قسمت مال آمده است. شاید در اینجا به معنی مغفرت و گذشت از لغزش دیگران باشد. مطابق این معنی تفسیر آیه چنین می شود: بگو: بهترین اتفاق، انفاق عفو و گذشت است.

با توجه به اوضاع اجتماعی عرب جاهلی و محل نزول قرآن، به خصوص مکه و مدینه که از نظر دشمنی و کینه توزی و عدم گذشت در حد اعلا بودند، هیچ

ص: 197

مانعی ندارد که آنها سؤال از انفاق اموال کنند ولی نیاز شدید به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازم تر است در پاسخ بیان کند. و این یکی از شئون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ طرف را رها کرده و به مهم تر از آن می پردازد.

در پایان آیه می فرماید: «این چنین خداوند آیات را برای شما روشن می سازد؛ شاید اندیشه کنید» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ الأيات لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ).

آيه 220

* (آيه 220)-شأن نزول: پس از نزول آیاتی که در آن از نزدیک شدن به اموال و دارایی یتیمان و نیز از خوردن اموال آنها نهی شده، مردمی که یتیمی در خانه داشتند، از کفالت وی فاصله گرفتند و حتی گروهی آنان را از خانه خود بیرون کردند، یا در خانه برای آنان وضعی به وجود آورده بودند که کم تر از بیرون کردن نبود. این عمل هم برای سرپرستان و هم برای یتیمان مشکلات فراوانی به بار می آورد. خدمت پیامبر رسیده و از این طرز عمل سؤال کردند، در پاسخ آنها این آیه نازل شد.

تفسیر: در این آیه، مرکز اصلی فکر و اندیشه را چنین بیان می کند، می گوید: تا اندیشه کنید « درباره دنیا و آخرت» (فِي الدُّنْيا والأخرة).

در حقیقت، با اینکه انسان مأمور است در برابر خدا و پیامبرانش تسلیم باشد، در عین حال موظف است که این اطاعت فرمان را با فکر و اندیشه انجام دهد، نه اینکه کورکورانه پیروی کند. به عبارت روشن تر، باید از اسرار احکام الهی آگاه گردد و با درک صحیح آنها را انجام دهد.

سپس به پاسخ سومین سؤال می پردازد می فرماید: «و از تو درباره يتيمان سؤال می کنند» (وَ یَسئَلُونَکَ عَنِ الْيَتَامَى).

بگو: اصلاح کار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاحُ لَهُمْ خَيْرُ). | و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید، (مانعی ندارد؛) برادر (دینی)

.. آیه 34 سوره اسراء و آیه 10 سوره نساء.

ص: 198

شما هستند»و همچون یک برادر با آنها رفتار کنید (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ).

به این ترتیب، قرآن به مسلمانان گوشزد می کند که شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت سرپرستی یتیمان و آنها را به حال خود واگذاردن، کار درستی نیست.|

سپس می افزاید: «خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز می شناسد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ).

او از نیات شما آگاه است و آنها را که قصد سوءاستفاده از اموال يتيمان دارند و با آمیختن اموال آنان با اموال خود به حیف و میل اموال يتيمان می پردازند، از دلسوزان پاکدل واقعی می شناسد.

در پایان آیه می فرماید: «و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت می اندازد؛ (و دستور می دهد در عین سر پرستی يتيمان، زندگی و اموال آنها را به کلی از اموال خود، جدا سازید؛ ولى خداوند چنین نمی کند؛ زیرا او توانا و حکیم است» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ عنَتَكُم إِنَّ اللَّهَ عَزِيزُ حَكِيمُ).(1).

آیه 221 شأن نزول: شخصی به نام مرثد از طرف پیامبر اکرم (ص) مأمور شد که از مدینه به مگه برود. وی به قصد انجام فرمان رسول خدا(ص) وارد مگه شد و در آنجا با زن زیبایی به نام عناق که در زمان جاهلیت او را می شناخت برخورد نمود آن زن او را به مانند گذشته - به گناه دعوت کرد اما مرثد که مسلمان شده بود، تسلیم خواسته او نشد. آن زن تقاضای ازدواج نمود، مرثد جریان را به اطلاع پیامبر (ص) رساند. این آیه نازل شد و بیان داشت که زنان مشرک و بت پرست شایسته همسری و ازدواج با مردان مسلمان نیستند.

تفسير: مطابق شأن نزول این آیه به سؤال درباره ازدواج با مشرکان پاسخ می دهد. می فرماید: «و با زنان مشرک و بت پرست، تا ایمان نیاورده اند، ازدواج نکنید» (وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ).

سپس در یک مقایسه می افزاید: «کنیز با ایمان، از زن آزاد بت پرست، بهتر

ص: 199


1- 1 .أعنتكم ، از ماده اعت» در اصل به معنی وقوع در امر خوفناک است و به گفته بعضی به معنی هرگونه مشقت است.

است؛ هر چند (زیبایی یا ثروت و موقعیت او شما را به شگفتی آورد» (وَ لَأَمَةُ مُؤْمِنَةُ خَيْرُ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ).

بنابراین هدف از ازدواج تنها کامجویی جنسی نیست، زن شریک عمر انسان و مربی فرزندان اوست، نیمی از شخصیت او را تشکیل می دهد. با این حال چگونه می توان شرک و عواقب شوم آن را با زیبایی ظاهری و مقداری مال و ثروت، مبادله کرد؟ |

سپس به بخش دیگری از این حکم پرداخته می فرماید: «و زنان خود را به مردان ازدواج بت پرست، تا ایمان نیاورده اند، در نیاورید ؛ ( اگر چه ناچار شوید آنها را به همسری غلامان با ایمان درآورید؛ زیرا) یک غلام باایمان، از یک مرد آزاد بت پرست، بهتر است؛ هر چند (مال و موقعیت و زیبایی او، شما را به شگفتی آورد» (وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدُ مُؤْمِنُ خیر مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ ).

بنابراین، ازدواج مردان مشرک با زنان مؤمنه نیز ممنوع است بلکه مسأله در این بخش از حکم، مشکل تر است چرا که تأثیر شوهر بر زن معمولا از تأثیر زن بر شوهر بیش تر است.|

در پایان آیه نیز دلیل این حکم الهی را برای به کار انداختن اندیشه ها بیان می کند می فرماید: «آنها دعوت به سوی آتش می کنند؛ و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود می نماید» (أَ وَلِيِّكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ).

سپس می افزاید: «و آیات خویش را برای مردم روشن می سازد؛ شاید متذكر شوند» (وَ يُبَيِّنُ ءایا ته لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).

بعضی از مفسران معاصر اشاره به نکته ظریفی نموده اند و گفته اند: آیه مورد بحث و 21 آیه دیگر که به دنبال آن می آید احکام مربوط به تشکیل خانواده را در ابعاد مختلف بیان می کند. در این آیات دوازده حکم در این رابطه بیان شده است:

ص: 200

.. حكم ازدواج با مشرکان؛ 2. تحریم نزدیکی در حال حيض؛ 3. حكم سوگند به عنوان مقدمه ای بر مسأله ایلاء (منظور از ایلاء آن است که کسی سوگند یاد کند با همسرش نزدیکی نکند)؛ 4. حکم ایلاء و به دنبال آن طلاق؛ 5. عده نگه داشتن زنان مطلقه ؛ 6. عدد طلاقها؛ 7. نگه داشتن زن با نیکی یا رها کردن با نیکی؛ 8. حکم شیردادن نوزادان؛ 9. عده زنی که شوهرش وفات کرده؛ 10. خواستگاری زن قبل از تمام شدن عده او؛ 11. مهر زنان مطلقه قبل از دخول؛ 12. حکم متعه.

این احکام با تذكرات اخلاقی و تعبیراتی که نشان می دهد مسأله تشکیل خانواده نوعی عبادت پروردگار است و باید همراه با فکر و اندیشه باشد آمیخته شده است.

آيه 222

* (آيه 222)-شأن نزول: زنان در هر ماه حداقل سه روز و حداکثر ده روز قاعده می شوند و آن عبارت از خونی است که با اوصاف خاصی که در کتب فقه آمده از رحم زن خارج می گردد. زن را در چنین حال «حائض» و آن خون را خون حيض» می گویند.

جمعی از یهود می گویند: معاشرت مردان با این زنان مطلقا حرام است گرچه به صورت غذا خوردن سر یک سفره و یا زندگی در یک اتاق باشد.

در مقابل این گروه، نصاری می گویند: هیچ فرقی میان حالت حیض زن و غیر حیض نیست، همه گونه معاشرت حتى آمیزش جنسی با آنان بی مانع است.

مشرکان عرب کم و بیش به خلق و خوی يهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار می کردند، همین اختلاف در آیین و افراط و تفریطهای غير قابل گذشت سبب شد که بعضی از مسلمانان از پیغمبر اسلام (ص) در این باره سؤال کنند. در پاسخ آنان این آیه نازل شد.

تفسیر: در این آیه به سؤال دیگری برخورد می کنیم و آن درباره عادت ماهیانه زنان است. می فرماید: «و از تو، درباره حیض سؤال می کنند، بگو: چیز زیانبار و آلوده ای است» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ المحیض قُلْ هُوَ أَ ذِي ).

از این رو در حالت قاعدگی، از زنان کناره گیری کنید و با آنها نزدیکی ننماید،

ص: 201

تا پاک شوند» (فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ).

زیرا آمیزش جنسی در چنین حالتی، علاوه بر اینکه تنفرآور است، زیانهای بسیاری به بار می آورد که طب امروز نیز آن را اثبات کرده؛ از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن و ایجاد یک محیط مساعد برای پرورش میکروب بیماریهای آمیزشی - مانند سفلیس و سوزاک . و نیز التهاب اعضای تناسلی زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلی مرد. به همین خاطر، پزشکان آمیزش جنسی با چنین زنانی را ممنوع اعلام می کنند.

و هنگامی که پاک شد، از طریقی که خدا به شما فرمان داده، با آنها آمیزش کنید. خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد» (فاذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ).

جمله « يطهون» به گفته بسیاری از مفسران به معنی پاک شدن زنان از خون حیض است، اما جمله «فإذا تطهرن» را بسیاری به معنی غسل کردن گرفته اند. بنابراین، طبق جمله اول به هنگام پاک شدن از خون، آمیزش جنسی جایز است هرچند غسل نکرده باشد و طبق جمله دوم تا غسل نکند جایز نیست.

آيه 223

* (آيه 223)-در این آیه به هدف نهایی آمیزش جنسی اشاره کرده می فرماید: و زنان شما، محل بذرافشانی شما هستند »(نِسَاءُوکُم حَرْثُ لَکُم)

پس هر زمان که بخواهید، می توانید با آنها آمیزش کنید» (فَأْتُوا حرثکم أَنَّى شِئْتُمْ)

در اینجا زنان تشبیه به مزرعه شده اند. این تشبیه ممکن است برای بعضی سنگین آید که چرا اسلام درباره نیمی از نوع بشر چنین تعبیری کرده است؟ در حالی که نکته ظریفی در این تشبیه نهفته است. در حقیقت، قرآن می خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانی نشان دهد که زن وسیله اطفای شهوت و هوسرانی مردان نیست بلکه وسیله ای است برای حفظ حیات نوع بشر. این سخن در برابر آنها که نسبت به جنس زن همچون یک بازیچه یا وسیله هوسبازی می نگرند، هشداری

ص: 202

محسوب می شود.

سپس در ادامه آیه می افزاید: «و (سعی نمایید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکی برای خود، از پیش بفرستید» (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ).

اشاره به این که هدف نهایی از آمیزش جنسی لذت و کامجویی نیست بلکه باید از این موضوع برای ایجاد و پرورش فرزندان شایسته استفاده کرد و آن را به عنوان یک ذخیرۂ معنوی برای فردای قیامت از پیش بفرستید. این سخن هشدار می دهد که باید در انتخاب همسر اصولی را رعایت کنید که به این نتیجه مهم یعنی تربیت فرزندان صالح و نسل شایسته انسانی منتهی شود.

و در پایان آیه دستور به تقوا می دهد می فرماید: «و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد. و به مؤمنان، بشارت ده!» بشارت رحمت الهی و سعادت و نجات در سایه تقوا (وَاتَّقُواللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ).

آيه 224

* (آيه 224)-شأن نزول: میان داماد و دختر یکی از یاران پیامبر (ص) به نام عبدالله بن رواحه اختلافی روی داد. او سوگند یاد کرد که برای اصلاح کار آنها دخالت نکند و در این راه گامی برندارد. آیه نازل شد و این گونه سوگندها را ممنوع و بی اساس قلمداد کرد.

تفسير: این آیه و آیه بعد ناظر به سوء استفاده از مسأله «سوگند» است و مقدمه ای محسوب می شود برای بحث آیات آینده که سخن از «ایلاء» و سوگند در مورد ترک آمیزش جنسی با همسران می گوید. نخست می فرماید: «خدا را در معرض سوگندهای خود قرار ندهید؛ و برای اینکه نیکی کنید، و تقوا پیشه سازید، و در میان مردم اصلاح کنید (سوگند یاد ننمایید). و خداوند شنوا و داناست» سخنان شما را می شنود و از نیات شما آگاه است (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تصلحلوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ).

به این ترتیب، سوگند یاد کردن، جز در مواردی که هدف مهمی در کار باشد، عمل نامطلوبی است.

آيه 225

* (آيه 225)-در این آیه برای تکمیل این مطلب که قسم نباید مانع کارهای خیر

ص: 203

شود می فرماید: «خداوند شما را به خاطر سوگند هایی که بدون توجه یاد می کنید مؤاخذه نخواهد کرد» (لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ).

واما به آنچه دلهای شما کسب کرده، (و سوگند هایی که از روی اراده و اختیار، یاد می کنید، مؤاخذه می کند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است» (وَ لَكِنَّ یواخذ کم بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورُ حَلِيمُ).

در این آیه خداوند به دو نوع سوگند اشاره کرده: نوع اول، قسمهای لغو(1).است که هیچ اثری ندارد و نباید به آن اعتنا کرد و مخالفت آن كقاره ندارد زیرا از روی اراده و تصمیم نیست.

نوع دوم سوگندهایی است که از روی اراده و تصمیم انجام می گیرد و، به تعبیر قرآن، قلب انسان آن را کسب می کنند. این گونه قسم معتبر است و باید به آن پایبند بود و مخالفت با آن، هم گناه دارد و هم موجب کفاره می شود.

آيه 226

* (آيه 226)-در دوران جاهلیت، زن هیچگونه ارزش و مقامی در جامعه عرب نداشت و به همین جهت، برای جدایی از او یا زیر فشار قرار دادن زن، روشهای زشتی وجود داشت که یکی از آنها را «ایلاء»(2).بود. به این ترتیب، هر زمان مردی از همسر خود متنفر می شد، سوگند یاد می کرد که با او همبستر نگردد و، با این راه غیرانسانی، همسر خود را در تنگنا قرار می داد؛ نه او را رسما طلاق می داد و نه بعد از آن حاضر می شد زندگی مطلوبی داشته باشد. البته خود مردان غالبا تحت فشار قرار نمی گرفتند چون همسران متعددی داشتند.

آیه مورد بحث با این سنت غلط مبارزه کرده و راه گشودن این سوگند را بیان می کند می فرماید: «کسانی که زنان خود را ایلاء می نمایند (= سوگند یاد می کنند که

ص: 204


1- 1 .«لغو» در لغت به کارها و سخنانی گفته می شود که دارای هدف مشخصی نیست با از روی اراده و تصمیم سر نمی زند.
2- 2 .ایلاء» از ماده «آلو»، به معنی قدرت نمایی و تصمیم است و از آنجا که سوگند نمونه ای از آن می باشد این واژه بر آن اطلاق شده است.

با آنها، آمیزش جنسی نمایند، حق دارند چهار ماه انتظار بکشند، (لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).

این چهار ماه مهلت برای این است که وضع خود را با همسر خویش از نظر ادامه زندگی یا طلاق روشن سازند. «اگر در این فرصت،) بازگشت کنند، چیزی بر آنها نیست؛ زیرا)، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).

آری خداوند گذشته او را در این مسأله و همچنین شکستن سوگند را بر او می بخشد هر چند كقارة آن چنانکه خواهیم گفت به قوت خود باقی است.

آيه 227

* (آيه 227)-«و اگر تصمیم به جدایی گرفتند، (آن هم با شرایطش مانعی ندارد!) خداوند شنوا و داناست» (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعُ عَلِيمُ).

و هرگاه مرد هیچ یک از این دو راه را انتخاب نکند، نه به زندگی سالم زناشویی بازگردد و نه او را با طلاق رها سازد، در اینجا حاکم شرع دخالت می کند و مرد را به زندان می اندازد و بر او سخت می گیرد که بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود یکی از دو راه را انتخاب کنند و آن را از حال بلاتکلیفی در آورد.

آيه 228

* (آيه 228)-در آیه قبل سخن از طلاق بود، در این آیه بخشی از احکام طلاق و آنچه مربوط به آن است بیان می شود و در مجموع پنج حکم در آن آمده است:

نخست درباره عده می فرماید: «زنان مطلقه، باید به مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن (و پاک شدن انتظار بکشند [= عده نگه دارند» (وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَّثْتَ قُرُوءٍ).

قروء» در آیه فوق به معنی ایام پاکی زن می باشد. از آنجا که طلاق باید در حال پاکی که با شوهر خود آمیزش جنسی نکرده باشد انجام گیرد، این پاکی یک مرتبه محسوب می شود و هنگامی که بعد از آن دو بار عادت ببیند و پاک شود، به محض اینکه پاکی سوم به اتمام رسید و لحظه ای عادت شد، عده تمام شده و ازدواج او در همان حالت جایز است.

دومین حکم این است که: «اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، برای آنها

ص: 205

حلال نیست که آنچه را خدا در رحمهایشان آفریده، کتمان کنند» (وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکتُمنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ کن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأَخِيرِ).

قابل توجه اینکه مسأله آغاز و پایان ایام عده را که معمولا خود زن می فهمد نه دیگری، بر عهده او گذارده و گفتار وی را سند قرار داده است. از این رو امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق فرمود: «خداوند سه چیز را به زنان واگذار کرده: عادت ماهانه، پاک شدن و حامله بودن.

سومین حکمی که از آیه استفاده می شود این است که شوهر در عده طلاق رجعی حق رجوع دارد. می فرماید: «و همسرانشان، برای بازگرداندن آنها (و از سرگرفتن زندگی زناشویی) در این مدت، از دیگران سزاوارترند؛ در صورتی که

به راستی خواهان اصلاح باشند» (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً).

در واقع، در موقعی که زن در عده طلاق رجعی است، شوهر می تواند بدون هیچ گونه تشریفات، زندگی زناشویی را از سر گیرد، با هر سخن یا عملی که به قصد بازگشت باشد این معنی حاصل می شود.

سپس به بیان چهارمین حکم پرداخته می فرماید: «و برای زنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته ای قرار داده شده و مردان بر آنان برتری دارند» (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةُ).

بنابراین، همان طور که برای مرد حقوقی بر عهده زنان گذارده شده، همچنین زنان حقوقی بر مردان دارند که آنها موظف به رعایت آن می باشند.

با توجه به اختلاف دامنه داری که بین نیروهای جسمی و روحی زن و مرد وجود دارد، مدیریت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است. این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوی و دانش و تقوا گروهی از زنان از بسیاری از مردان پیشرفته تر باشند.

واژه «معروف» که به معنی کار نیک و معقول و منطقی است، در این آیات

ص: 206

دوازده بار تکرار شده تا هشداری به مردان و زنان باشد که هرگز از حق خود سوء استفاده نکنند بلکه با احترام به حقوق متقابل یکدیگر در تحکیم پیوند زناشویی و جلب رضای الهی بکوشند.

در پایان آیه می خوانیم: «و خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِيزُ حَكِيمُ).

اشاره به اینکه حکمت و تدبير الهی ایجاب می کند که هر کس در جامعه به وظایفی بپردازد که قانون آفرینش برای او تعیین کرده است و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حکمت خداوند ایجاب می کند که در برابر وظایفی که بر عهده زنان گذارده، حقوق مستمی قرار گیرد تا تعادلی میان وظیفه و حق برقرار شود.

آيه 229

* (آيه 229)-شأن نزول: زنی خدمت یکی از همسران پیامبر (ص) رسید و از شوهرش شکایت کرد که او پیوسته وی را طلاق می دهد سپس رجوع می کند تا به این وسیله به زیان و ضرر افتد.

در جاهلیت چنین بود که مرد حق داشت همسرش را بارها طلاق بدهد و رجوع کند و حتی بر آن نبود.

هنگامی که این شکایت به محضر پیامبر اسلام (ص) رسید، آیه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.

تفسیر: در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون عده و رجوع برای اصلاح وضع خانواده و جلوگیری از جدایی و تفرقه است ولی بعضی از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت از آن سوء استفاده می کردند و برای اینکه همسر خود را زیر فشار قرار دهند پی در پی او را طلاق داده و قبل از تمام شدن عده رجوع می کردند و به این وسیله زن را در تنگنای شدیدی قرار می دادند. آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیری کرد. می فرماید: «طلاق، طلاقی که رجوع و بازگشت دارد، دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).

البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمی شود. و در هر مرتبه « باید به طور شایسته همسر خود را نگاه داری کند (و آشتی

ص: 207

نماید)، یا با نیکی او را رها سازد» و از او جدا شود (فَإِمْساكُ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تسریح بِإِحْسَانٍ).

بنابراین، طلاق سوم رجوع ندارد و هنگامی که دو نوبت طلاق سپس صلح و رجوع انجام گرفت، اگر در این دو بار محبت و صمیمیت از دست رفته بازگشت می تواند با همسرش زندگی کند. در غیر این صورت، اگر زن را طلاق داد دیگر حق رجوع به او ندارد مگر با شرایطی که در آیه بعد خواهد آمد.

منظور از جدا شدن با احسان و نیکی این است که حقوق زن را بپردازد و بعد از جدایی پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، مردم را نسبت به او بدبين نسازد و امکان ازدواج را از او نگیرد.

بنابراین، همانگونه که نگاه داری زن باید با معروف و نیکی همراه باشد، جدایی نیز باید توأم با احسان گردد. از این رو در ادامه آیه می فرماید: «و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده اید، پس بگیرید» (وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا اتيتموهن شَيْئاً).

بنابراین، شوهر نمی تواند هنگام جدایی چیزی را که به عنوان مهر به زن داده است بازپس گیرد.

و این یک مصداق جدایی بر پایه احسان است.

بعضی از مفسران مفهوم این جمله را وسیع تر از «مهر» دانسته و گفته اند: چیزهای دیگری را که به او بخشیده نیز باز پس نمی گیرد.

در ادامه آیه به مسأله طلاق څلع» اشاره کرده می گوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعی ندارد و آن در صورتی است که زن تمایل به ادامه زندگی زناشویی نداشته باشد. آیه می فرماید: «مگر دو همسر، بترسند که با ادامه زندگی زناشویی) حدود الهی را بر پا ندارد»(الَّا انَّ یخافا الَّا یقیما حُدُوداً اللَّهُ)

سپس می افزاید: «اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن فديه و عوضی بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ

ص: 208

اللَّهُ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ).

در حقیقت، در اینجا سرچشمه جدایی، زن است و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردی که مایل است با او زندگی کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگری انتخاب کند.

و در پایان آیه به تمام احکامی که در این آیه بیان شده اشاره کرده می فرماید: اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید. و هرکس از آن تجاوز کند، ستمگر است» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فأولئک هُمُ الظَّالِمُونَ).

آيه 230

* (آيه 230)-شأن نزول: در حدیثی آمده است که زنی خدمت پیامبر (ص) رسید و عرض کرد: من همسر پسر عمویم بودم، او سه بار مرا طلاق داد، پس از او با مردی ازدواج کردم، اتفاقا او هم مرا طلاق داد، آیا می توانم به شوهر اولم بازگردم؟

حضرت فرمود: «نه، تنها در صورتی می توانی که با همسر دوم آمیزش جنسی کرده باشی.» در این هنگام آیه نازل شد.

تفسیر: در آیه قبل سخن از دو طلاق بود، این آیه در حقیقت حکم تبصره ای دارد که به حکم سابق ملحق می شود. می فرماید: «اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار دیگر) او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اینکه همسر دیگری ( به ازدواج دائمی) انتخاب کند و با او، آمیزش جنسی نماید. در این صورت، اگر (همسر دوم) او را طلاق گفت، گناهی ندارد که بازگشت کنند؛ (و با همسر اولش، دوباره ازدواج نماید؛ در صورتی که امید داشته باشند که حدود الهی را محترم می شمرند» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ).

و در پایان آیه تأکید می کند: «اینها حدود الهی است که (خدا) آن را برای گروهی که آگاهند، بیان می نماید، (وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يبنيها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).

آيه 231

* (آيه 231)-باز هم محدودیتهای دیگر طلاق - به دنبال آیات گذشته، این آیه نیز به محدودیتهای دیگری در امر طلاق اشاره می کند تا از نادیده گرفتن حقوق زن

ص: 209

جلوگیری کند. در آغاز می گوید: «و هنگامی که زنان را طلاق دادید، و به آخرين روزهای عده رسیدند. یا به طرز صحیحی آنها را نگاه دارید (و آشتی کنید)، و یا به طرز پسندیده ای آنها را رها سازید» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فأمسکوهن بِمَعْرُوفٍ أَوْ سرځوهن بِمَعْرُوفٍ).

یا صمیمانه تصمیم به ادامه زندگی زناشویی بگیرید یا اگر زمینه را مساعد نمی بینید با نیکی از هم جدا شوید.

سپس به مفهوم مقابل آن اشاره کرده می فرماید: «و هیچگاه به خاطر زیان رساندن و تعدی کردن، آنها را نگاه ندارید» (وَ لَا تُمسِکُوهنَّ ضِراراً لِتَعتَدُوا).

این جمله تفسیر کلمه «معروف» است زیرا در جاهليت گاه بازگشت به زناشویی را وسیله انتقام جویی قرار می دادند. از این رو، با لحن قاطعی می گوید هرگز نباید چنین فکری در سر بپرورانید.

و کسی که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).

سپس به همگان هشدار می دهد می فرماید: «و (با این اعمال، و سوء استفاده از قوانین الهی، آیات خدا را به استهزا نگیرید، (وَ لا تَتَّخِذُوا ءايات اللَّهِ هُزُوًا).

آیه ناظر به کسانی است که برای کارهای خلاف خود کلاه شرعی درست می کنند و ظواهر را دستاویز قرار می دهند. قرآن این عمل را نوعی استهزا به آیات الهی شمرده؛ از جمله مسأله ازدواج و طلاق و بازگشت در زمان عده به نیت انتقام جویی و آزار زن است.

بنابراین، نباید با چشم پوشی از روح احکام الهی و تمسک به ظواهر خشک و قالبهای بی روح، آیات الهی را بازیچه خود قرار داد که گناه این کار شدیدتر و مجازاتش دردناک تر است. سپس می افزاید: «و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خود، و کتاب آسمانی و علم و دانشی که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند می دهد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ والحكمتي يَعِظُكُمْ

ص: 210

بِهِ).

و از خدا بپرهیزید، و بدانید خداوند به هر چیزی آگاه است»(وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شئ عَلِيمُ).

جمله فوق هشدار می دهد که در مورد حقوق زنان، از موقعیت خود سوء استفاده نکنند و بدانند که خداوند حتی از نیات آنها آگاه است.

جمله «نعمت الله مفهوم وسیعی دارد که تمام نعمتهای الهی را شامل می شود؛ از جمله نعمت محبت و الفت که خداوند در میان دو همسر آفریده است.

آيه 232

* (آيه 232)-شأن نزول: یکی از یاران پیامبر (ص) به نام معقل بن يسار خواهری به نام جملاء داشت که از همسرش عاصم بن عدی طلاق گرفته بود. بعد از پایان عده مایل بود بار دیگر به عقد همسرش درآید ولی برادرش از این کار مانع شد. آیه نازل شد و او را از مخالفت با چنین ازدواجی نهی کرد.

تفسير: شکستن یکی دیگر از زنجیرهای اسارت زنان در زمان جاهلیت، زنان در زنجیر اسارت مردان بودند و می باید زندگی خود را طبق تمایلات مردان خودکامه تنظیم کنند. از جمله در انتخاب همسر، به خواسته و میل زن اهمیتی داده نمی شد، حتی اگر زن با اجازه ولی ازدواج می کرد سپس از همسرش جدا می شد، باز پیوستن او به همسر اول بستگی به اراده مردان فامیل داشت و بسیار می شد با اینکه زن و شوهر بعد از جدایی علاقه به بازگشت داشتند، مردان خویشاوند روی پندارها و موهوماتی مانع می شدند. قرآن این روش را محکوم کرده می گوید: «و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عده خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند؛ اگر در میان آنان، به طرز پسندیده ای تراضی برقرار گردد» (و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن فلا تعضلوهن أن ينکحن أزواجهن إذا تراضوا بينهم بالمعروفوَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ ينکحن أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ).

از آیه استفاده می شود که زنان به (کسانی که دست کم یک بار ازدواج کرده اند در ازدواج مجدد خود نیازی به جلب موافقت اولیا ندارند، حتی مخالفت آنها بی اثر است.

ص: 211

سپس در ادامه آیه بار دیگر هشدار می دهد می فرماید: «این دستوری است که تنها افرادی از شما، که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن، پند می گیرند و به آن، عمل می کنند (ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ).

و باز برای تأكید بیش تر می گوید: «این (دستور) برای رشد (خانواده های) شما مؤثرتر، و برای شستن آلودگی ها مفید تر است؛ و خدا می داند و شما نمی دانید» (ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

این احکام به نفع شما بیان شده ولی کسانی می توانند از آن بهره گیرند که سرمایه ایمان به مبدأ و معاد را داشته باشند و بتوانند تمایلات خود را کنترل کنند.

آيه 233

* (آيه 233)-هفت دستور درباره شیردادن نوزادان به این آیه که در واقع ادامه بحثهای مربوط به مسائل ازدواج و زناشویی است، به سراغ یک مسأله مهم یعنی مسأله «رضاع» (شیردادن) رفته و جزئیات آن را بازگو می کند.

1. «مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر می دهند» (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حؤلین کَامِلَینِ).

بنابراین، هر چند ولایت بر اطفال صغیر به عهده پدر گذاشته شده است، اما حق شیر دادن در دو سال شیرخوارگی به مادر داده شده و اوست که می تواند در این مدت از فرزند خود نگاه داری کند و به اصطلاح حق حضانت در این مدت از آن مادر است. و این یک حق دو جانبه است که هم برای رعایت حال فرزند است و هم رعایت عواطف مادر

والدات » جمع «والده » به معنی مادر است ولی «ام» معنی وسیع تری دارد که گاه به مادر یا مادر مادر و گاه به ریشه و اساس هر چیزی اطلاق می شود.

2. این « برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند» (لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ).

یعنی مدت شیردادن طفل لازم نیست همواره دو سال باشد، دو سال برای کسی است که می خواهد شیر دادن را کامل کند، ولی مادران حق دارند با توجه به

ص: 212

وضع و رعایت سلامت او این مدت را کمتر کنند.

3. هزینه زندگی مادر از نظر غذا و لباس، در دوران شیر دادن برعهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطری آسوده بتواند فرزند را شیر دهد. از این رو در ادامه آیه می فرماید: «و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده [= پدر، لازم است خوراک و پوشاک مادران را به طور شایسته» در مدت شیر دادن بپردازد؛ حتی اگر طلاق گرفته باشد (وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کسوتهن بِالْمَعْرُوفِ).

توصیف «معروف» (به طور شایسته نشان می دهد که پدران در مورد لباس و غذای مادر باید آنچه شایسته و متعارف و مناسب حال اوست را در نظر بگیرند، نه سختگیری کنند و نه اسراف.

و برای توضیح بیش تر می فرماید: «هیچکس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست» (لا تُكَلَّفُ نَفْسُ إِلاَّ وُسْعَها).

بنابراین، هر پدری به اندازه توانایی خود وظیفه دارد.

4. سپس به بيان حكم مهم دیگری پرداخته می فرماید: «نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به کودک را دارد، و نه پدر» (لا تُضَارَّ والِدَةُ بوليدها وَ لا مَوْلُودُ لَهُ بِوَلَدِهِ).

مردان نباید حق حضانت و نگاه داری مادران را با گرفتن کودکان در دوران شیرخوارگی از آنها پایمال کنند که زیانش به فرزند رسد و مادران نیز نباید از این حق شانه خالی کرده و به بهانه های گوناگون از شیر دادن کودک خودداری نمایند یا پدر را از دیدار فرزندش محروم سازند.

5 سپس به حکم دیگری مربوط به بعد از مرگ پدر می پردازد می فرماید: «و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد 1= هزینه مادر را در دوران شیرخوارگی تأمین نماید.» (وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ).

. در ادامه آیه سخن از مسأله بازداشتن کودک از شیر به میان آمده و اختیار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جمله های گذشته زمانی برای شیر دادن کودک تعیین شده بود، ولی پدر و مادر با توجه به وضع جسمی و روحی او و توافق

ص: 213

با یکدیگر می توانند کودک را در هر موقع مناسب از شیر بازدارند. می فرماید: «و اگر آن دو، با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را زودتر از شیر بازگیرند، گناهی بر آنها نیست» (فَإِنْ أَرَادَا فَصْلًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما).

. گاه می شود که مادر از حق خود در مورد شیر دادن و حضانت و نگاه داری فرزند خودداری می کند و یا به راستی مانعی برای او پیش می آید، در این صورت باید راه چاره ای اندیشید. از این رو، در ادامه آیه می فرماید: «و اگر (با عدم توانایی، یا عدم موافقت مادر) خواستید دایه ای برای فرزندان خود بگیرید، گناهی بر شما نیست، به شرط اینکه حق گذشته مادر را به طور شایسته بپردازید» (وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تسرضعوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما ءاتيتم بِالْمَعْرُوفِ).

البته بعضی در تفسیر جمله فوق آن را ناظر به حق دایه دانسته اند و گفته اند: باید حق او طبق عرف عادت پرداخت شود.

در پایان آیه به همگان هشدار می دهد: «و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید؛ و بدانید خدا، به آنچه انجام می دهید، بیناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ).

مبادا کشمکش میان مرد و زن، روح انتقام جویی را در آنها زنده کند و سرنوشت یکدیگر با کودکان مظلوم را به خطر اندازد. همه باید بدانند خدا مراقب اعمال آنهاست.

آيه 234

* (آيه 234)-خرافاتی که زنان را بیچاره می کرد - یکی از مسائل و مشکلات اساسی زنان، ازدواج بعد از مرگ شوهر است. از طرفی رعایت حریم زندگانی زناشویی، حتی بعد از مرگ همسر، موضوعی است فطری. از این رو، همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونی برای این منظور بوده است. گرچه گاهی در این رسوم، آن چنان افراط می کردند که عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار می دادند و گاهی جنایت آمیز ترین کارها را در مورد او مرتکب می شدند. به عنوان

ص: 214

نمونه، بعضی از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده یا بعضی او را با مرد دفن می کردند. برخی زن را برای همیشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشه نشین می کردند. در پاره ای از قبایل، زنها موظف بودند مدتی کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباسهای مندرس و کثیف دور از هرگونه آرایش و زیور، حتى شست و شو، بسر برده و بدین وضع شب و روز خود را بگذرانند.

این آیه بر تمام این خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه می دهد بعد از نگاه داری عده و حفظ حریم زوجیت گذشته، اقدام به ازدواج کنند. می فرماید: «و کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عده نگه دارند)؛ و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می خواهند، درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند و با مرد دلخواه خود، ازدواج کنند (وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ علیکم فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ).

و از آنجا که گاه اولیا و بستگان زن، دخالتهای بی مورد در کار او می کنند یا منافع خویش را در ازدواج آینده زن در نظر می گیرند، در پایان آیه به همه هشدار می دهد می فرماید: «و خدا به آنچه عمل می کنید آگاه است و هرکس را به جزای اعمال نیک و بد خود می رساند (وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیر).

طبق روایاتی پیشوایان اسلام، زنان موظفند در این مدت شكل سوگواری خود را حفظ کنند. یعنی مطلقا آرایش نکنند، ساده باشند.

شایان ذکر است که در احکام اسلامی در مورد عده به این معنی تصریح شده که اگر هیچ گونه احتمالی در مورد بارداری زن در میان نباشد، باز باید زنانی که همسرانشان وفات یافته اند عده نگه دارند.

آيه 235

* (آيه 235)-به تناسب بحثی که درباره عدۂ وفات گذشت، در این آیه به یکی از احکام زنانی که در عده هستند اشاره کرده می فرماید: «و گناهی بر شما نیست که به طور کنایه، (از زنانی که همسرانشان مرده اند) خواستگاری کنید، و یا در دل

ص: 215

تصمیم بر این کار بگیرید (بدون اینکه آن را اظهار کنید.) خداوند می دانست شما به یاد آنها خواهید افتاد؛ (و با خواسته طبیعی شما به شکل معقول، مخالف نیست؟) ولى پنهانی با آنها قرار زناشویی نگذارید، مگر اینکه به طرز پسندیده ای (به طور کنایه) اظهار کنید» (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أنغسکمم عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً).

و این یک امر طبیعی است که با فوت شوهر، زن به سرنوشت آینده خود فکر می کند و مردانی نیز ممکن است به خاطر شرایط سهل تر که زنان بیوه دارند، در فکر ازدواج با آنان باشند.

سپس در ادامه آیه می فرماید: ولی در هر حال، «اقدام به ازدواج ننمایید، تا عد؛ آنها سرآید» (وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ).

و به طور مستم اگر کسی در عده، عقد ازدواج ببندد باطل است، بلکه اگر آگاهانه این کار را انجام دهد سبب می شود که آن زن برای همیشه نسبت به او حرام گردد.

در پایان آیه می فرماید: «و بدانید خداوند آنچه را در دل دارید، می داند. از مخالفت او بپرهیزید؛ و بدانید خداوند، آمرزنده و بردبار است و در مجازات بندگان، عجله نمی کنند (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أنفسکم فاخذروه وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَجِيمٍ).

آيه 236

* (آيه 236)-در ادامه احکام طلاق، در این آیه و آیه بعد احکام دیگری بیان شده است. نخست می فرماید: «اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی یا تعیین مهر، (به عللی) طلاق دهید گناهی بر شما نیست» (لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ مالم تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً).

البته این در صورتی است که مرد یا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویی، متوجه شوند که به جهاتی نمی توانند با هم زندگی کنند، چه بهتر که

ص: 216

در این موقع با طلاق از هم جدا شوند زیرا در مراحل بعد کار مشکل تر می شود.

سپس به بيان حكم دیگری در این رابطه می پردازد می فرماید: «و آنها را (با هدیه ای مناسب، بهره مند سازید» (وَ مَتِّعُوهُنَّ).

ولی در پرداخت این هدیه، قدرت و توانایی شوهر نیز باید در نظر گرفته شود. به همین خاطر در ادامه آیه می گوید: «آن کس که توانایی دارد، به اندازه تواناییش، و آن کس که تنگدست است، به اندازه خودش، هدیه ای شایسته (که مناسب حال دهنده و گیرنده باشد) بدهد. و این بر نیکوکاران، الزامی است» (عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ).

نکته قابل توجه اینکه قرآن از هدیه ای که مرد باید به زن بپردازد تعبیر به متاع » کرده است که غالبا به غیر پول و وجه نقد اطلاق می گردد زیرا از پول به طور مستقیم نمی توان استفاده کرد بلکه باید تبدیل به متاع شود. روی همین جهت، قرآن از هدیه تعبیر به متاع کرده است.

و این موضوع از نظر روانی اثر خاصی دارد زیرا بسیار می شود که هدیه ای از اجناس قابل استفاده مانند خوراک و پوشاک و نظایر آن برای اشخاص برده می شود، هرچند کم قیمت باشد اثری در روحشان می گذارد که اگر آن را تبدیل به پول کنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت. بدین رو، در روایاتی که در این زمینه به ما رسیده می بینیم غالبا ائمه اطهار (ع) نمونه های هدیه را امثال لباس و مواد غذایی یا زمین زراعتی ذکر کرده اند.

آيه 237

* (آيه 237)-در این آیه سخن از زنانی به میان آمده که برای آنها تعیین مهر شده است ولی قبل از آمیزش و عروسی جدا می شوند. می فرماید: «و اگر زنان را، پیش از آنکه با آنها تماس بگیرید (و آمیزش جنسی کنید) طلاق دهید، در حالی که مهری برای آنها تعیین کرده اید، لازم است) نصف آنچه را تعیین کرده اید به آنها بدهید (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُ فريضه فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ).

این، حکم قانونی مسأله است که به زن حق می دهد نصف مهریه را بگیرد هرچند آمیزشی حاصل نشده باشد. سپس به سراغ جنبه های اخلاقی و عاطفی

ص: 217

می رود می فرماید: «مگر اینکه آنها (حق خود را ببخشند؛ یا ( در صورتی که صغير و سفیه باشند، ولی آنها، یعنی) آنکس که گرۂ ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد»(إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ).

در جمله بعد می گوید: «و گذشت کردن شما (و بخشیدن تمام مهر به آنها به پرهیزگاری نزدیک تر است. و گذشت و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید، که خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست» (وَ أَنَّ تعنموا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بینکم إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ).

جمله «و أن تعفوا أقرب للتقوی» وظیفه مردان را در برابر زنان مطلقه بسيان می کند که اگر تمام مهریه را پرداخته اند چیزی پس نگیرند و اگر نپرداخته اند همه آن را بپردازند و از نیمی که حق آنهاست صرف نظر کنند زیرا دختر یا زنی که بعد از عقد یا پیش از عروسی از شوهر خود جدا می شود از نظر اجتماعی و روانی با مشکلاتی مواجه است و بی شک، گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر تا حدی مرهم بر این جراحات می گذارد.

لحن مجموعه آیه بر اصل اساسی «معروف» و «احسان» در این مسائل تأكيد می کند که حتی طلاق و جدایی، آمیخته با نزاع و تحریک روح انتقام جویی نباشد؛ بلکه بر اساس بزرگواری و گذشت، قرار گیرد.

آيه 238

* (آيه 238)-شأن نزول: جمعی از منافقان گرمی هوا را بهانه برای ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمی کردند. به دنبال آنها بعضی از مؤمنین نیز از شرکت در جماعت خودداری کردند. پیامبر اکرم (ص) از این جهت ناراحت بود، حتی آنها را تهدید به مجازات شدید کرد. بدین رو، در حدیثی نقل شده که پیامبر در گرمای نیمروز تابستان، نماز (ظهر) را با جماعت می گزارد و این نماز برای اصحاب و یاران سخت ترین نماز بود، به طوری که پشت سر پیامبر (ص) یک صف یا دو صف بیشتر نبود. در اینجا فرمود: من تصمیم گرفته ام خانه کسانی که در نماز ما شرکت نمی کنند بسوزانم. آیه نازل شد و اهمیت نماز ظهر را (با

ص: 218

جماعت) تأکید کرد.

تفسير: اهمیت نماز، به خصوص نماز وسطی - از آنجا که نماز مؤثرترین رابطه انسان با خداست، در آیات قرآن تأکید فراوانی روی آن شده؛ از جمله در آیه مورد بحث می فرماید: «در انجام همه نمازها و (به خصوص) نماز وسطی [= نماز ظهرا کوشا باشید» (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ والصلوۃ الْوُسْطَى).

و از روی خضوع و اطاعت، برای خدا به پا خیزید» (وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ).

مبادا گرما و سرما و گرفتاری های دنیا و پرداختن به مال و همسر و فرزند، شما را از این امر مهم باز دارد.

منظور از «صلوۃ وسطی» (نماز میانه )، نماز ظهر است.

تأکید روی این نماز به خاطر این بوده که بر اثر گرمی هوای نیمروز تابستان، یا گرفتاری های شدید کسب و کار، نسبت به آن کم تر اهمیت می دادند.

آيه 239

* (آيه 239)-در این آیه تأکید می کند که در سخت ترین شرایط، حتی در صحنه جنگ، نباید نماز فراموش شود. البته در چنین وضعی، بسیاری از شرایط نماز، همچون رو به قبله بودن و انجام رکوع و سجود به طور متعارف، ساقط می شود.

می فرماید: «و اگر به خاطر جنگ، یا خطر دیگری) بترسید، (نماز را در حال پیاده یا سواره انجام دهید» و رکوع و سجود را با ایماء و اشاره به جا آورید (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً).

بنابراین، محافظت بر نمازها، تنها در حال امنیت نیست، بلکه در همه حال باید نماز را به جا آورد تا پیوند بندگان با آفریدگار جهان همیشه برقرار باشد.

اما هنگامی که امنیت خود را باز یافتید، خدا را یاد کنید [= نماز را به صورت معمولی بخوانید؛ همان گونه که خداوند، چیزهایی را که نمی دانستید به شما تعلیم داد، (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ مالم تَكُونُوا تَعْلَمُونَ).

روشن است، شکرانه این تعلیم الهی که طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته، همان عمل کردن بر طبق آن است.

آيه 240

* (آيه 240)-قرآن بار دیگر به مسأله ازدواج و طلاق و اموری در این رابطه

ص: 219

باز می گردد. نخست می فرماید: «و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرار می گیرند و همسرانی از خود به جا می گذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال، آنها را (با پرداختن هزینه زندگی بهره مند سازند؛ به شرط اینکه آنها (از خانه شوهر بیرون نروند» و اقدام به ازدواج مجدد نکنند (وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ).

البته این در صورتی است که آنها از خانه شوهر بیرون نروند «واگر بیرون روند، (حقی در هزینه ندارند؛ ولی) گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه درباره خود، به طور شایسته انجام می دهند» (فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ).

در پایان آیه گویا برای اینکه چنین زنانی از آینده خود نگران نباشند، آنها را تستی داده می فرماید: خداوند قادر است که راه دیگری بعد از فقدان شوهر پیشین در برابر آنها بگشاید و اگر مصیبتی به آنها رسیده حتما حکمتی در آن بوده است. و خداوند، توانا و حکیم است(وَاللَّه عَزِیزُ حَکِیمُ).

بسیاری از مفسران معتقدند که این آیه به وسیله آیه 234 همین سوره که در آن عدۂ وفات چهار ماه و ده روز تعیین شده بود، نسخ شده است. و مقدم بودن آن آیه بر این آیه از نظر ترتیب و تنظیم قرآنی، دلیل بر این نیست که قبلا نازل شده است زیرا تنظیم آیات یک سوره، بر طبق تاریخ نزول نیست، بلکه گاهی آیاتی که نازل شده در آغاز سوره قرار گرفته و آیاتی که قبل نازل شده در اواخر سوره؛ و این به خاطر مناسبت آیات و به دستور پیامبر اسلام (ص) صورت گرفته است.| ان

آيه 241

* (آيه 241)-در این آیه به یکی دیگر از احکام طلاق پرداخته می فرماید: «و برای زنان مطلقه، هدیه مناسبی لازم است که از طرف شوهر، پرداخت گردد). این، حقی است بر مردان پرهیزگار» (وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعُ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ).

گرچه ظاهر آیه همه زنان مطلقه را شامل می شود ولی به قرینه آیه 236 این حکم در مورد زنانی است که مهری برای آنها به هنگام عقد قرار داده نشده و قبل از

ص: 220

آمیزش جنسی طلاق داده می شوند.

این هدیه، طبق روایاتی که از ائمه معصومین (ع) نقل شده، بعد از پایان عده و جدایی کامل پرداخت می شود، نه در عده طلاق رجعی. به تعبیری دیگر، هدیه خداحافظی است، نه وسیله ای برای بازگشت.

آيه 242

* (آيه 242)-در این آیه که آخرین آیه مربوط به طلاق است، می فرماید: «این چنین، خداوند آیات خود را برای شما شرح می دهد؛ شاید اندیشه کنید» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءایاته لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

بدیهی است که منظور از اندیشه کردن و تعقل، آن است که مبدأ حرکت به سوی عمل باشد زیرا اندیشه تنها درباره احكام نتیجه ای نخواهد داشت.

آيه 243

* (آيه 243)-شأن نزول: در یکی از شهرهای شام بیماری طاعون راه یافت و مردم یکی پس از دیگری از دنیا می رفتند. در این میان عده بسیاری به این امید که شاید از چنگال مرگ رهایی یابند، آن محیط و دیار را ترک گفتند. از آنجا که پس از فرار از محیط خود و رهایی از مرگ، در خود احساس قدرت و استقلالی نموده و با نادیده گرفتن اراده الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند، پروردگار آنها را نیز در همان بیابان به همان بیماری نابود ساخت.

از بعضی روایات استفاده می شود که آمدن بیماری مزبور در این سرزمین به عنوان مجازات بود زیرا رهبرشان از آنان خواست که خود را برای مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند، آنها به بهانه اینکه در محیط جنگ مرض طاعون است از رفتن به جنگ خودداری کردند. پروردگار آنها را به همان چیزی که از آن بیم داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بیماری طاعون در آنها شایع شد، خانه های خود را خالی کرده و برای نجات از طاعون فرار کردند و در بیابان همگی از بین رفتند. مدتها از این جریان گذشت و چزقیل که یکی از پیامبران بنی اسرائیل بود، از خدا خواست که آنها را زنده کند. خداوند دعای او را اجابت نمود و آنها به زندگی بازگشتند.

تفسير: این آیه به سرگذشت عجیب یکی از اقوام پیشین اشاره می کند

ص: 221

می فرماید: «آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند و آنان هزارها نفر بودند؟!» که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَهْمُ أُلُوفُ حَذَرَ الْمَوْتِ).

سپس به عاقبت آنها اشاره کرده می فرماید: «خداوند به آنها گفت: بمیرید!» و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا).

سپس خدا آنها را زنده کرده و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد (ثُمَّ أَحْيَا هُمْ).

منظور از «موتوا» (بمیرید)، یک امر لفظی نیست بلکه امر تکوینی خداوند است که بر سراسر جهان هستی حکومت می کند. یعنی خداوند عوامل مرگ آنها را فراهم ساخت و به سرعت همگی از میان رفتند.

این امر همانند امری است که در آیه 82 سوره یس آمده آنجا که می فرماید: فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به او می گوید: موجود باش؟ آن نیز بی درنگ موجود می شود.»

جمله ثم أحياهم» اشاره به زنده شدن آن جمعیت است که به دعای حزقیل» پیامبر صورت گرفت. از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکی از نعمتهای روشن الهی بود، هم از نظر خودشان و هم از نظر عبرت مردم، در پایان آیه می فرماید: «خداوند نسبت به بندگان خود احسان می کند؛ ولی بیش تر مردم، شکر او را به جا نمی آورند، (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ).

نه تنها این گروه، بلکه همه انسانها مشمول الطاف و عنایات و نعمتهای اویند.

دانشمند معروف شیعه مرحوم صدوق (ره) به این آیه برای امکان مسأله «رجعت» استدلال کرده و می گوید: یکی از عقاید ما، اعتقاد به رجعت است، که

1.

حزقیل » طبق بعضی از روایات، سومین پیشوای بنی اسرائیل بعد از موسی بود.

ص: 222

گروهی از انسانهای پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگی باز می گردند.

و نیز می تواند این آیه سندی برای مسأله معاد و احیای مردگان در قیامت باشد.

آيه 244

* (آيه 244)-از اینجا آیات جهاد شروع می شود و به دنبال آن داستانی در همین زمینه از اقوام پیشین می آید و با توجه به سرگذشتی که در آیه قبل نقل شد، رابطه بین این آیات و آیات قبل روشن می گردد.

می فرماید: «و در راه خدا، پیکار کنید؛ و بدانید خداوند، شنوا و داناست سخنان شما را می شنود و از انگیزه های درونی و نیات شما در امر جهاد آگاه است(وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعُ عَلِيمُ).

آيه 245

* (آيه 245)-شأن نزول: نقل کرده اند: روزی پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس صدقه ای بدهد، دو برابر آن در بهشت خواهد داشت. ابوالدحداح انصاری عرض کرد: ای رسول خدا، من دو باغ دارم، اگر یکی از آنها را به عنوان صدقه بدهم، دو برابر آن در بهشت خواهم داشت؟ حضرت فرمود: آری. سپس او باغی را که بهتر بود، به عنوان صدقه به پیامبر (ص) داد. آیه نازل شد و صدقه او را برایش دو هزار هزار برابر نمود. و این است معنی «أضعافا كثيرة».

تفسیر: در این آیه می فرماید: «کیست که به خدا قرض الحسنه ای دهد، (و از اموالی که خدا به او بخشیده، انفاق کند، تا آن را برای او، چندین برابر کند؟» (مِنْ ذالذی یقرض اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَ ضَعْفاً كَثِيرَةً).

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند است که روزی بندگان را محدود یا گسترده سازد؛ (و انفاق، هرگز باعث کمبود روزی آنها نمی شود). و به سوی او بازگردانده می شوید، و پاداش خود را خواهید گرفت ( وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).

اشاره به اینکه تصور نکنید انفاق و بخشش، اموال شما را کم می کند زیرا گسترش یا محدودیت روزی شما به دست خداست.

چرا تعبیر به قرض - در چندین آیه از قرآن مجید در مورد انفاق در راه خدا،

ص: 223

تعبير به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است. و این از یک سو، نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان و از سوی دیگر، کمال اهمیت مسأله انفاق را می رساند. امیرمؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «خداوند از شما درخواست قرض کرده در حالی که گنجهای آسمان و زمین از آن اوست و بی نیاز و ستوده. آری، اینها نه از جهت نیاز اوست، بلکه می خواهد شما را بیازماید که کدام یک نیکوکار ترید.

آيه 246

* (آيه 246)-فراز عبرت انگیزی از تاریخ بنی اسرائیل - قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند، بر اثر رهبر بهای خردمندانه موسی (ع) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند. خداوند به برکت این پیامبر، نعمتهای فراوانی به آنها بخشیده که از جمله صندوق عهد(1).بود.

ولی همین پیروزیها، و نعمتها کم کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنی دادند. سرانجام به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد از دست دادند. به دنبال آن، دچار پراکندگی و اختلاف شدند تا جایی که دشمنان ، گروه زیادی از آنها را از سرزمین خود بیرون راندند، حتی فرزندان آنها را به اسارت گرفتند. این وضع سالها ادامه داشت تا آنکه خداوند پیامبری به نام اشموئیل را برای نجات و ارشاد آنها برانگیخت. آنها گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیری برای آنها انتخاب کند تا همگی زیر فرمان او با دشمن نبرد کنند تا عت از دست رفته را باز یابند.

ص: 224


1- 1 .صندوق عهد و یا با تابوت به همان صندوقی بود که مادر موسی او را در آن نهاد و به دریا افکند و هنگامی که به وسیله عمال فرعون از دریا گرفته شد و موسی را از آن بیرون آوردند، همچنان در دستگاه فرعون نگاه داری می شد و سپس به دست بنی اسرائیل افتاد. بنی اسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم می شمردند و به آن تبرک می جستند. موسی در واپسین روزهای عمر خود الواح مقدس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود، به ضمیمه زره خود و یادگارهای دیگری در آن نهاد و به وصی خوبش بوشع بن نون سپرد. به این ترتیب، اهمیت این صندوق در نظر بنی اسرائیل بیشتر شد. به همین خاطر، در جنگها آن را با خود می بردند و اثر روانی و معنوی خاصی در آنها می گذارد، ولی تدریج مبانی دین آنها ضعیف شد و دشمنان بر آنها چیره شدند و آن صندوق را از آنها گرفتند. اما اشموئیل به آنها وعده داد که صندوق عهد، به عنوان یک نشانه بر صدق گفتار او، به آنها باز خواهد گشت.

اشموئیل به درگاه خداوند روی آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وی عرضه داشت. به او وحی شد که طالوت را به پادشاهی ایشان برگزیدم.

در این آیه روی سخن را به پیامبر اکرم (ص) کرده می فرماید: «آیا مشاهده نکردی جمعی از بنی اسرائیل را بعد از موسی، که به پیامبر خود گفتند: زمامدار (و فرماندهی برای ما انتخاب کن، تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لنبی لَهُمُ ابْعَثْ لَنا ملکا تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).

واژه «م» در لغت به معنی اشیا یا اشخاصی است که چشم را پر می کند و شگفتی بیننده را بر می انگیزد. به همین جهت، به جمعیت زیاد که دارای یک رأی و عقیده باشند ملا گفته می شود. همچنین به اشراف و بزرگان هر قوم و ملتی ملا می گویند.

قابل توجه اینکه آنها نام این مبارزه را «في سبيل الله» (در راه خدا گذاردند. از این تعبیر روشن می شود که آنچه به آزادی و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم کمک کند، في سبيل الله محسوب می شود.

به هر حال، پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمی دید، گفت: شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچی کنید، و در راه خدا، جهاد و پیکار نکنید!» (قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا).

گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم، (و شهرهای ما به وسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شده اند)؟!» (قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا).

ولی هیچ یک از اینها نتوانست جلو پیمان شکنی آنها را بگیرد. از این رو در ادامه آیه می خوانیم: «اما هنگامی که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عده کمی از آنان، همه سرپیچی کردند. و خداوند از ستمکاران، آگاه است و به آنها کیفر می دهد (فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالظَّالِمِينَ).

ص: 225

سی عده وفاداران را 313 نفر نوشته اند، همانند سربازان وفادار اسلام در جنگ بدر.

آيه 247

* (آيه 247)-در هر صورت، پیامبرشان طبق وظیفه ای که داشت، به درخواست آنها پاسخ داد و طالوت را، به فرمان خدا، برای زمامداری آنان برگزید. و به آنها گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب)کرده است» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً).

از تعبير «ملا» چنین بر می آید که طالوت، تنها فرمانده لشکر نبود، بلکه زمامدار کشور هم بود. از اینجا مخالفت شروع شد. گروهی «گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با اینکه ما از او شایسته تريم، و او ثروت زیادی ندارد؟!» (قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ).

این نخستین اعتراض و پیمان شکنی که بنی اسرائیل در برابر آن پیامبر کردند؛ و با اینکه او تصریح کرده بود انتخاب طالوت از طرف خداست، آنها در واقع به انتخاب خداوند اعتراض کردند.

قرآن پاسخ آن پیامبر به بنی اسرائیل را چنین بازگو می کنند «گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است» (قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصطفيه وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).

یعنی این گزینش خداوند حکیم است، شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسی رهبری را فراموش کرده اید. تب عالی و ثروت، هیچ امتیازی برای رهبری نیست چون هر دو امر اعتباری و بیرون ذاتی است، ولی علم و دانش و نیروی جسمانی دو امتیاز واقعی و درون ذاتی است که تأثیر عمیقی در مسأله رهبری دارد.

سپس می افزاید: «خداوند، ملكش را به هر کس بخواهد، می بخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است؛ و (از لیاقت افراد برای منصبها) آگاه است» (وَ اللَّهُ یوتی مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ).

این جمله ممکن است اشاره به شرط سومی برای رهبری باشد و آن فراهم

ص: 226

شدن شرایط و وسایل لازم از سوی خداست.

آيه 248

* (آيه 248)-این آیه نشان می دهد که گویا بنی اسرائیل هنوز به مأموریت طالوت از سوی خداوند، حتی با تصریح پیامبرشان اشموئیل، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند. «و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه حکومت او، این است که صندوق عهد به سوی شما خواهد آمد. (همان صندوقی که در آن، آرامشی از پروردگار شما، و یادگارهای خاندان موسى وهارون قرار دارد؛ در حالی که فرشتگان، آن را حمل می کنند. در این موضوع، نشانه ای (روشن) برای شماست؛ اگر ایمان داشته باشید» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءاية ملکه أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سکینة مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةُ مِمَّا تَرَكَ ءال مُوسَى وَ ءال هرون تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لأية لکم إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

آيه 249

* (آيه 249)-سرانجام به رهبری و فرماندهی طالوت تن در دادند و او لشکرهای فراوانی را بسیج کرد و به راه افتاد. در اینجا بنی اسرائیل در برابر آزمون عجیبی قرار گرفتند. قرآن می فرماید: «و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش می کند؛ آنها که به هنگام تشنگی، از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیش تر از آن نخورند، از من هستند» (فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مبتلیکم بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فلیس منی وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ منی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ).

در اینجا لشکریان طالوت در برابر آزمون بزرگی قرار گرفتند و آن مسأله مقاومت در برابر تشنگی بود. چنین آزمونی برای این لشکر به خصوص با سابقه بدی که بنی اسرائیل در بعضی جنگها داشتند، ضرورت داشت چرا که پیروزی هر جمعیتی بستگی به مقدار انضباط و قدرت ایمان و استقامت در مقابل دشمن و

ا فضل ، در اصل به معنی بر بدن و قطع کردن است و در اینجا به معنی جداسازی می باشد، (جداشدن از شهر و دیار). «جنود » جمع «جند ، در اصل به معنی زمینی است که دارای سنگهای بزرگ و روی هم انباشته باشد، سپس به هر چیز متراکم و چشمگیر اطلاق شده و معمولا به انبوه لشکر جند می گویند.

ص: 227

اطاعت از دستور رهبر و فرمانده دارد.

ولی بیشتر آنها از بوته این امتحان سالم بیرون نیامدند چنانکه قرآن می گوید: « پس، جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند» (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ).

به این ترتیب، دومین تصفیه در ارتش طالوت انجام یافت زیرا تصفیه اول همان بود که به هنگام بسیج عمومی گفته بود: کسانی که تجارت یا بنای نیمه کاره و امثال آن دارند، همراه من نیایند.

سپس هنگامی که او، و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند، از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عده ای) گفتند: امروز، ما توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم»(فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ والذین ءامنوا مَعَهُ قالُوا لَنا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ).

در ادامه می فرماید: «اما آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند و گفتند: چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند. و خداوند با صابران (واستقامت کنندگان است » (قالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ) .(1).

لا يظنون» به معني لا يعلمون» است. یعنی کسانی که به رستاخيز يقين داشتند.

آيه 250

* (آيه 250)-در این آیه مسأله رویارویی دو لشكر را مطرح می کند می فرماید: و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا، پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز و قدمهای ما را ثابت بدار؛ و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان» (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).

برزوا» از ماده « بروز» به معنی ظهور است و از آنجا که وقتی انسان در میدان

ص: 228


1- 1 .فئه » از ماده قين» در اصل به معنی بازگشت است و از آنجا که جمعیتی که پشتیبان يكریگرند هر یک به کمک دیگری باز می گردد، به آنها «فتنه» (بر وزن هبه) اطلاق شده است.

جنگ، آماده و ظاهر می شود، ظهور و بروز دارد، به این کار مبارزه یا براز می گویند.

در حقیقت، طالوت و سپاه او سه چیز طلب کردند: نخست، صبر و استقامت؛ دومین تقاضای آنها از خدا این بود که، گامهای ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم. در واقع، دعای اول جنبه باطنی و درونی داشت و این دعا جنبه ظاهری و برونی دارد و مسلما ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است. سومین تقاضای آنها این بود که ما را بر این قوم کا فر یاری فرما و پیروزکن ؛ که نتیجه نهایی صبر و استقامت و ثبات قدم است.

آيه 251

* (آيه 251)-به يقين ، خداوند چنین بندگانی را تنها نخواهد گذاشت هر چند تعداد آنها کم و نفرات دشمن زیاد باشد. از این رو آیه می فرماید: «سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت واداشتند »(فَهَزَمُوهُمْ باذن اللَّهُ)

و داوود (نوجوان نیرومند و شجاعی که در لشکر طالوت بود)، جالوت را کشت» (وَ قُتِلَ داوُودُ جَالُوتَ).

این جوان با فلاخنی که در دست داشت، یکی - دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانی و سر جالوت کوبیده شد و در آن فرو نشست، فریادی کشید و فرو افتاد. ترس و وحشت تمام سپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار کردند. گویا خداوند می خواست قدرت خویش را در اینجا نشان دهد که چگونه پادشاهی با آن عظمت و لشکری انبوه به وسیله نوجوان تازه به میدان آمده ای، آن هم با یک سلاح ظاهرا بی ارزش، از پای در می آید. و سپس می افزاید: «و خداوند، حکومت و دانش را به او بخشید؛ و از آنچه می خواست به او تعلیم داد، (وَ ءاتيه اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مَا يَشَاءُ).

گرچه در این آیه تصریح نشده که این داوود همان پیامبر بزرگ بنی اسرائیل، پدر سلیمان است، ولی جمله فوق نشان می دهد که او به مقام نبوت رسید.

در پایان آیه به یک قانون کلی اشاره کرده می گوید: «و اگر خداوند، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، زمین را فساد فرا می گرفت، ولی خداوند نسبت به جهانیان، لطف و احسان دارد» (وَ لَولَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ

ص: 229

لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکن اللَّهِ ذوفضل عَلَى الْعالَمِينَ).

شبیه این معنی در آیه 40 سوره حج نیز آمده است. می فرماید: «و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها، و معابد یهود و نصاری، و مساجدی که نام خدا در آن برده می شود، ویران می گردد.»

و این آیات، بشارت است برای مؤمنان که در مواقعی که در فشار شدید از سوی طاغوتها و جباران قرار می گیرند در انتظار نصرت و پیروزی الهی باشند. ان

آيه 252

* (آيه 252)-این آیه به داستانهای متعددی که در آیات گذشته درباره بنی اسرائیل آمد، اشاره می کند می گوید: «اینها، آیات خداست که به حق، بر تو می خوانیم؛ و تو، از رسولان (ما) هستی» (تِلْكَ ءايات اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ).

این داستانها هرکدام نشانه ای از قدرت و عظمت پروردگار است . و پاک از هرگونه خرافه و افسانه و اساطیر که از سوی خداوند بر پیامبر (ص) نازل گردیده است. و این خود یکی از نشانه های صدق گفتار و نبوت اوست.

آغاز جزء سوم قرآن مجید

آيه 253

* (آيه 253)-نقش پیامبران در زندگی انسانها به این آیه به درجات انبیا و مراتب آنها و گوشه ای از رسالت آنها در جامعه انسانی اشاره می کند. نخست می فرماید: «بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم» (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ).

ص: 230

جمله « فَضَّلْنا بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ » نشان می دهد که همه پیامبران الهی با این که از نظر نبوت و رسالت همانند بودند، از جهت مقام یکسان نبودند.

سپس به ویژگی بعضی از آنان پرداخته می فرماید: «برخی از آنها، خدا با او سخن می گفت» (مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ).

و منظور از آن، موسی (ع) است که به «کلیم الله» معروف شده است. سپس می افزاید: «و بعضی را درجاتی برتر داد» (وَ رُفِعَ بَعْضَهُمْ دُرٍّ جاټ). که نمونه کامل آن پیامبر اسلام است که آیینش کامل ترین و آخرین آیینها بود. و یا منظور بعضی از پیامبران پیشین مانند ابراهیم (ع) و امثال اوست.

سپس درباره امتیاز حضرت مسیح (ع) می فرماید: «و به عیسی بن مریم، نشانه های روشن دادیم؛ و او را با روح القدس تأیید نمودیم» (وَ ءَأَتَّينَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ البینات وَ أیدناه بِرُوحِ الْقُدُسِ).

نشانه های روشن اشاره به معجزاتی مانند شفای بیماران غیر قابل علاج و احیای مردگان و معارف عالی دینی است.

و منظور از «روح القدس»، پیک وحی خداوند (جبرئیل)، یا نیروی مرموز معنوی خاصی است که در اولياء الله با تفاوتهایی وجود دارد.

در ادامه آیه به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبیا اشاره کرده می فرماید: و اگر خدا می خواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانه های روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمی کردند » (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جَاءَ تَهُمُّ الْبَيِّنَاتِ).

یعنی اگر خدا می خواست، قدرت داشت که آنها را به اجبار از جنگ و ستیز باز دارد، اما ستت الهی بر این بوده و هست که مردم را در پیمودن راه سعادت، آزاد گذارد.

ولی این امتها بودند که (از آزادی سوءاستفاده کردند و با هم اختلاف کردند» (وَ لَكِنَّ اخْتَلَفُوا).

در حقیقت، اختلافی میان پیروان مذاهب نبوده بلکه میان پیروان و مخالفان

ص: 231

مذهب صورت گرفته است که «بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند و جنگ و خونریزی بروز کرد (فَمِنْهُمْ مَنْ ءامن وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ).

بار دیگر تأکید می کند که این کار برای خدا آسان بود که به حکم اجبار جلو اختلافات را بگیرد زیرا «اگر خدا می خواست، با هم پیکار نمی کردند؛ ولی خداوند، آنچه را می خواهد، (از روی حکمت) انجام می دهد و هیچ کس را به قبول چیزی مجبور نمی کنند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ).

بدون شک، گروهی از این آزادی نتیجه منفی می گیرند ولی در مجموع وجود آزادی از مهم ترین ارکان تکامل انسان است زیرا تکامل اجباری تکامل محسوب نمی شود.

آيه 254

* (آيه 254)-انفاق یکی از مهم ترین اسباب نجات در قیامت - در این آیه روی سخن را به مسلمانان کرده و به یکی از وظایفی که سبب وحدت جامعه و تقویت حکومت و بنیه دفاعی و جهاد می شود اشاره می کند. می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از آنچه به شما روزی داده ایم، انفاق کنید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ).

از تهدیدی که در ذیل آیه آمده استفاده می شود منظور انفاق واجب یعنی زکات است.

سپس می افزاید: امروز که توانایی دارید انفاق کنید؛ « پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خريد و فروش است تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)، و نه دوستی و رفاقتهای مادی سودی دارد)، و نه شفاعت زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود (مِنْ قَبْلُ انَّ یاتی یوم لابیع فیه وَ لا خُلَّةُ وَ لا شَفاعَةُ).(1).

در پایان آیه می فرماید: «و کافران، خود ستمگرند» (وَ الْكافِرُونَ هُمْ

ص: 232


1- 1 . اخته» از ماده «خل»، به معنی فاصله میان دو چیز است و از آنجا که دوستی و محبت در لابه لای وجود انسان و روح او حلول می کند و فاصله ها را پر می نماید، این واژه به معنی دوستی عمیق آمده است.

الظَّالِمُونَ).

یعنی آنها که انفاق و زکات را ترک می کنند، هم به خودشان ستم می کنند و هم به دیگران.

کفر در اینجا به معنی سر پیچی و گناه و تخلف از دستور خداست.

آيه 255

* (آيه 255)-آية الکرسی یکی از مهم ترین آیات قرآن - در اهمیت و فضیلت این آیه از پیامبر اسلام (ص) روایت شده است که از آبی بن کعب سؤال کرد و فرمود:

کدام آیه برترین آیه كتاب الله است؟» عرض کرد: الله لاإله إلا هو الحي القيوم. پیامبر (ص) دست بر سینه او زد و فرمود: «دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، این آیه دارای دو زبان و دو لب است که در پایۂ عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا می گویند.)

در حدیث دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «هر کس آية الكرسی را یک بار بخواند، خداوند هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند دنیا و هزار امر ناخوشایند از آخرت را از او برطرف می کند که آسان ترین ناخوشایند دنیا، فقر و آسان ترین ناخوشایند آخرت، عذاب قبر است.»

تفسیر: نخست از ذات اقدس الهی و مسأله توحید و اسماء حسنی و صفات او آغاز می کند می فرماید: « هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه زنده ، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند» (اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الحىالقوم ).

الله» نام مخصوص خداوند و به معنی ذاتی است که جامع صفات کمال و جلال و جمال است.

حی» از ماده «حیات» به معنی زندگی است و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر دلالت بر دوام دارد. بدیهی است که حیات در خداوند، حیات حقیقی است چراکه حیاتش عین ذات و مجموعه علم و قدرت اوست، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضی است. از این رو پس از مدتی می میرند. اما در خداوند چنین نیست چنانکه در آیه 58 سوره فرقان می خوانیم:

ص: 233

توکل کن بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد.»

قیوم» صيغة مبالغه از ماده «قیوم» است. به همین دلیل، به وجودی گفته می شود که قیام او به ذات اوست و قیام همه موجودات به او می باشد. اضافه بر این، قائم به تدبير امور مخلوقات نیز می باشد.

قیوم ریشه و اساس صفات فعل الهی است. منظور از صفات فعل، صفاتی است که رابطه خدا را با موجودات جهان بیان می کند.

در حقیقت، «حی» تمام صفات الهی؛ علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل می شود و قیوم نیاز موجودات را به او بازگو می کند. از این رو گفته اند این دو با هم اسم اعظم الهی است.

سپس در ادامه آیه می افزاید: «هیچگاه خواب سبک و سنگینی او را فرا نمی گیرد»، و لحظه ای از تدبیر جهان هستی، غافل نمی ماند (لَا تَأْخُذُهُ سِنَةُ وَ لَا نَوْمُ)

بيئة» خوابی است که به چشم عارض می شود اما وقتی عمیق تر شد و به قلب عارض شد «توم» گفته می شود. این جمله اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمی است و لحظه ای قطع نمی گردد.

سپس به مالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده می فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست» (لَهُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ).

واین پنجمین وصف از اوصاف الهی است که در این آیه آمده زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حی و قیوم بودن و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.

ناگفته پیداست توجه به این صفت که همه چیز از آن خداست، اثر تربیتی مهمی در انسانها دارد زیرا هنگامی که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزی به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده، این عقیده به طور مستم انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز می دارد.

ص: 234

در ششمین توصیف می فرماید: «کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟!» (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِٔذنِهِ).

در واقع با یک استفهام انکاری می گوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمی تواند در پیشگاه او شفاعت کند.

و این تأكیدی است بر قیومیت خداوند و مالکیت مطلقه او نسبت به تمامی موجودات عالم. یعنی شفاعت شفاعت کنندگان، برای آنها که شایسته شفاعتند، چون به فرمان خداست، دلیل دیگری بر قیومیت و مالکیت او محسوب می شود.

بحث درباره «شفاعت» در ذیل آیه 48 سوره بقره گذشت.

در هفتمین توصیف می فرماید: « آنچه را در پیش روی آنها [= بندگان و پشت سرشان است می داند و گذشته و آینده، در پیشگاه علم او، یکسان است (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).

به این ترتیب، پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است. پس هر کار ۔ حتی شفاعت ۔ باید به اذن او باشد.

در هشتمین توصیف می فرماید: «و کسی از علم او آگاه نمی گردد؛ جز به مقداری که او بخواهد» (وَ لَا يُحِيطُونَ بشئ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ).

اوست که به همه چیز آگاه است و علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بی پایان و نامحدود اوست.

از جمله فوق دو نکته استفاده می شود: نخست اینکه هیچ کس از خود علمی ندارد و تمام علوم و دانشهای بشری از ناحيه خداست.

دیگر اینکه خداوند ممکن است بعضی از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانی که می خواهد قرار دهد.

در نهمین و دهمین توصیف می فرماید: «تخت (حکومت) او، آسمانها و زمین را در بر گرفته؛ و نگاه داری آن دو [= آسمان و زمین، او را خسته نمی کند ( وَسَّعَ کرسيه السَّمَوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما).

به این ترتیب، حکومت و قدرت پروردگار، همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و

ص: 235

کرسی علم و دانش او به این عوالم احاطه دارد و چیزی از قلمرو حکومت و نفوذ علم او بیرون نیست.

حتی از پاره ای از روایات استفاده می شود که کرسی به مراتب از آسمانها و زمین وسیع تر است چنانکه از امام صادق (ع) روایت شده است: « آسمانها و زمین در برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط بیابان و کرسی در برابر عرش همچون حلقه ای است در وسط بیابان.

البته هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از این معنی پرده بردارد.

و در یازدهمین و دوازدهمین توصیف می گوید: «بلندي مقام و عظمت مخصوص اوست» (وَ هُوَ الْعَلِىِّ الْعَظِيمِ).

و خداوندی که عظیم و بزرگ است و بی نهایت، هیچ کاری برای او مشکل نیست و هیچگاه از اداره و تدبیر جهان هستی خسته و ناتوان و غافل و بی خبر نمی گردد و علم او به همه چیز احاطه دارد.

قابل توجه اینکه «آية الکرسی»، برخلاف آنچه مشهور و معروف است، همین یک آیه بیش تر نیست.

آيه 256

* (آيه 256)-شأن نزول: مردی از اهل مدینه به نام ابو حصین دو پسر داشت.

را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند. آنها نیز سخت تحت تأثیر قرار گرفتند.

ابو حصین از این جریان سخت ناراحت شد. به پیامبر (ص) اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند. همچنین سؤال کرد آیا می تواند آنان را با اجبار به مذهب خويش بازگرداند؟ آیه نازل شد و این حقیقت را بیان داشت که در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست.

تفسیر: آية الكرسی در واقع مجموعه ای از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل می دهد و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازی به اجبار و اکراه نیست، در این آیه می فرماید: «در قبول دین،

ص: 236

اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است» (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ).

ارشد» از نظر لغت عبارت است از راه یابی و رسیدن به واقع، در برابر «غ» که به معنی انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.

این آیه پاسخ دندان شکنی است به کسانی که تصور می کنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.

سپس به عنوان نتیجه گیری از جمله گذشته می افزاید: « پس، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغيانگر کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست» (فَمَنْ یکفر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لانفصام لَهَا).

طاغوت» صيغة مبالغه از ماده «طغیان» به معنی تعدی و تجاوز از حد و مرز است و به هر چیزی که سبب تجاوز از حد گردد گفته می شود. از این رو شیاطین، بتها، حکام جبار و هر مسیری که به غیر حق منتهی می شود، همه طاغوت است.

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ).

اشاره به این که مسأله كفر و ایمان چیزی نیست که با تظاهر انجام گیرد زیرا خداوند همه سخنان را، اعم از آنچه آشکارا می گویند یا در جلسات خصوصی و نهانی، می شنود و از مکنون دلها و ضمایر آگاه است.

آيه 257

* (آيه 257)-در آیه قبل به مسأله ايمان وكفر اشاره شده بود، در اینجا وضع مؤمنان و کافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص می کند. می فرماید: «خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند، (الله ولى الذين ءامَنُوا).

و در پرتو این ولایت و رهبری، «آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می برد»(يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).

سپس می افزاید: اما کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ

ص: 237

يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ).

به همین دلیل، «آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند» (أَوَلِيِّكَ أضحاب النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

آيه 258

* (آيه 258)-ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود - به دنبال آیه قبل که از هدایت مؤمنان در پرتو ولایت و راهنمایی پروردگار و گمراهی کافران بر اثر پیروی از طاغوت سخن می گفت، خداوند چند نمونه ذکر می کند که یکی از آنها نمونه روشنی است که در این آیه آمده و آن گفت و گو و محاج ابراهیم با جبار زمان خود، نمرود است. می فرماید: «آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) از کسی = نمرود که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه و گفت و گو کرد؟!» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إبرهيم فِي رَبَّهُ).

و در یک جمله به انگیزه اصلی این محاجه اشاره می کند می گوید: «زیرا خداوند به او حکومت داده بوده و بر اثر کمی ظرفیت، از بادۂ غرور سر مست شده بود (أَنَّ ءاتيه اللَّهُ الْمَلِكُ).

و چه بسیارند کسانی که در حال عادی، انسانهای معتدل، سر به راه، مؤمن و بیدارند، اما هنگامی که به مال و مقام و نوایی برسند همه چیز را به دست فراموشی می سپارند و مهم ترین مقدسات را زیر پا می نهند. ا و

در ادامه می افزاید: هنگامی که از او پرسید: خدای تو کیست که به سوی او دعوت می کنی؟) ابراهیم گفت: خدای من آن کسی است که زنده می کند و می میراند» (إِذْ قالَ إبرهيم رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِ وَ يُمِيتُ).

در حقیقت، ابراهیم بزرگ ترین شاهکار آفرینش یعنی قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنی از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت.

ولی نمرود جبار راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و برای اغفال مردم و اطرافیان خود گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم» و قانون حیات و مرگ در دست من است (قالَ أَنَا أَحْيِ وَ أُمَيَّةَ).

ص: 238

و برای اثبات این کار و مشتبه ساختن بر مردم، دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد. سپس رو به ابراهیم و حاضران کرد و گفت: دیدید چگونه حیات و مرگ به دست من است؟

ابراهیم برای خنثی کردن این توطئه، دست به استدلال دیگری زد که دشمن نتواند در برابر ساده لوحان در مورد آن مغالطه کند. «ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از افق مشرق می آورد؛ (اگر راست می گویی که حاکم بر جهان هستی تویی، خورشید را از مغرب بیاور!» (قَالَ إبرهيم فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ).

در اینجا «آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد» (فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ). | و خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمی کند» (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).

به این ترتیب، آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام، مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم سخنی بگوید.

آيه 259

* (آيه 259)-داستان شگفت انگیز زیر - در این آیه سرگذشت یکی دیگر از انبیای پیشین بیان شده که مشتمل بر شواهد زنده ای بر مسائل معاد است.

آیه اشاره به سرگذشت کسی می کند که در اثنای سفر خود در حالی که بر مرکبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت، از کنار یک آبادی گذشت در حالی که به شکل وحشتناکی درهم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهای پوسیده ساکنان آن به چشم می خورد. هنگامی که این منظره وحشت زا را دید گفت: چگونه خداوند این مردگان را زنده می کند؟ شرح بیش تر این ماجرا را از زبان قرآن بشنویم. می فرماید: «یا همانند کسی که از کنار یک آبادی

ویران شده) عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن، به روی سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود گفت: چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده می کند؟!» (أوكالذي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةُ عَلى عُرُوشِها قَالَ أنی يُحْيِ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها).

العروش» جمع «عرشه در اینجا به معنی سقف است و خاویه در اصل

ص: 239

به معنی خالی است و در اینجا کنایه از ویران شدن است. بنابراین، جمله «و هی خاوية على عروشها چنین معنی می دهد که خانه های آنان ویران شده بود، به این صورت که نخست سقف آنها فرود آمده سپس دیوارها به روی آنها افتاده بود. و این کامل ترین نوع ویرانی است.

در ادامه آیه می فرماید: «خدا او را یک صد سال میراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: چه قدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز؛ یا بخشی از یک روز. فرمود: نه، بلکه یک صدسال درنگ کردی!» (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ).

سپس برای اینکه آن پیامبر اطمینان بیشتری به این مسأله پیدا کند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنی و همچنین مرکب سواریش که همراه داشته، نگاهی بیفکند که اولی کاملا سالم مانده بود و دومی به کلی متلاشی شده بود، تا هم گذشت زمان را مشاهده کند و هم قدرت خدا را بر نگه داری هر چه اراده داشته باشد. می فرماید: به او گفته شد «نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود (که همراه داشتی، با گذشت سالها) هیچ گونه تغیر نیافته است» (فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ).

خدایی که یک چنین مواد فاسد شدنی را در طول این مدت حفظ کرده، زنده کردن مردگان برای او مشکل نیست زیرا ادامه حیات چنین مواد فاسد شدنی که عمر آن معمولا بسیار کوتاه است، در این مدت طولانی، ساده تر از زنده کردن مردگان نیست.

سپس می افزاید: «ولی به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشی شده؟ این زنده شدن تو پس از مرگ، هم برای اطمینان خاطر توست، و هم برای اینکه تو را نشانه ای برای مردم در مورد معاد) قرار دهیم» (وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَاية لِلنَّاسِ).

و در تکمیل همین مسأله می افزاید: « به استخوانها(ي مركب سواری خود)

ص: 240

نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند می دهیم، و گوشت بر آن می پوشانیم» (وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نکسوها لَحْماً)

انشرها» از ماده «نشوز» به معنی مرتفع و بلند شدن است و در اینجا به معنی برداشتن از روی زمین و پیوستن آنها به یکدیگر است.

در پایان آیه می فرماید: «هنگامی که این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: می دانم خدا بر هر کاری تواناست» (فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِیرُ) او درباره اینکه او کدام یک از پیامبران بوده، مشهور و معروف این است که تحریر» بوده و در حدیثی از امام صادق (ع) این موضوع تأیید شده است.

آيه 260

* (آيه 260)-صحنه دیگری از معاد در این دنیا به دنبال داستان

زیر در مورد معاد، در اینجا داستان دیگری از ابراهیم (ع) مطرح شده است. روزی ابراهیم از کنار دریایی می گذشت، مرداری را دید که در کنار دریا افتاده در حالی که مقداری از آن داخل آب و مقدار دیگری در خشکی قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا و خشکی از دو سو آن را طعمه خود قرار داده اند. این منظره ابراهیم (ع) را به فکر مسأله ای انداخت که همه می خواهند چگونگی آن را بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است. قرآن می گوید: «و ( به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می کنی؟!» (وَ إِذْ قالَ إبرهيم رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمُؤْتَى).

از جمله فوق استفاده می شود که او می خواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را درباره چگونگی رستاخیز - نه درباره اصل آن قوی تر کنند. به همین دلیل، در ادامه این سخن، هنگامی که خداوند فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟» (قَالَ أَوْلَمَ تُؤْمِنْ).

عرض کرد: چرا، ولی می خواهم قلبم آرامش يابد» (قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ لِیَطمَئِنَّ قَلبِی).

در اینجا به ابراهيم دستور داده شد که برای رسیدن به مطلوبش دست به

ص: 241

اقدام عجیبی بزند. خداوند فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن؛ و آنها را پس از ذبح کردن، قطعه قطعه کن (و درهم بیامیز)؛ سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده؛ بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو می آیند» (قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعیًا» از ریشه «صور» گرفته شده که به معنی قطع کردن، متمایل نمودن و بانگ زدن است و در اینجا همان معنی نخست منظور است.

ابراهیم (ع) این کار را کرد و آنها را صدا زد. در این هنگام اجزای پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگی را از سر گرفتند و این موضوع به ابراهیم (ع) نشان داد که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیع تر، در رستاخیز انجام خواهد شد.

در پایان آیه می فرماید: این را بنگر (و بدان خداوند قادر و حکیم است (وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزُ حَكِيمُ).

هم از ذرات بدن مردگان آگاه است و هم توانایی بر جمع آنها دارد.

آيه 261

* (آيه 261)-آغاز آیات انفاق - مسأله انفاق یکی از مهم ترین مسائلی است که اسلام روی آن تأکید دارد. شاید ذکر آیات آن پشت سر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد که یکی از مهم ترین اسباب نجات در قیامت، انفاق و بخشش در راه خداست. آیه می فرماید: «کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند» (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ کمثل حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ).

که در هر خوشه، یکصد دانه باشد که مجموعا از یک دانه هفت صد دانه بر می خیزد (فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ حَبَّةً).

پاداش آنها منحصر به این نیست؛ «و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، دو یا چند برابر می کند، (وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ.

ص: 242

و این همه پاداش عجیب نیست؛ «و خدا (از نظر قدرت و رحمت، وسيع، و به همه چیز) داناست» (وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ).

انفاق یکی از مهم ترین راههای حل مشکل فاصله طبقاتی - با دقت در آیات قرآن مجید آشکار می شود که یکی از اهداف اسلام این است که اختلافات غیر عادلانه ای که در اثر بی عدالتی های اجتماعی در میان طبقه غنی و ضعیف پیدا می شود از بین برود و سطح زندگی کسانی که نمی توانند نیازمندی های زندگیشان را بدون کمک دیگران تأمین کنند بالا بیاید و حداقل لوازم زندگی را داشته باشند. اسلام برای رسیدن به این هدف، برنامه وسیعی در نظر گرفته است. تحریم ربا خواری به طور مطلق و وجوب پرداخت مالیاتهای اسلامی از قبیل زکات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشویق به انفاق، وقف و قرض الحسنه و کمکهای مختلف مالی، قسمتی از این برنامه را تشکیل می دهد. و از همه مهم تر، زنده کردن روح ایمان و برادری انسانی در میان مسلمانان است.

آيه 262

* (آيه 262)-چه انفاقی با ارزش است . در آیه قبل اهمیت انفاق در راه خدا به طور کلی بیان شد، در این آیه بعضی از شرایط آن ذکر می شود. می فرماید: «کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، سپس به دنبال انفاقی که کرده اند، منت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است »( الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).(1).

اضافه بر این: «و نه ترسی دارند، و نه غمگین می شوند» (وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَلَّاهُمْ یَحزَنُونَ).

بنابراین، کسانی که در راه خدا بذل مال می کنند ولی به دنبال آن منت می گذارند یا کاری که موجب آزار و رنجش است انجام می دهند، در حقیقت با این

ص: 243


1- 1 .«منّ» در لغت به معنی وزنه سنگین است سپس به معنای نعمت مهمی بخشیدن است که اگر جنبه عملی داشته باشد کاری بسیار خوب است . متهای خداوند از این قبیل می باشد . و اگر جنبه لفظی و به رخ کشیدن داشته باشد بسیار بد است و در آیه فوق منظور همین معنی است.

عمل ناپسند، اجر و پاداش خود را از بین می برند؛ بلکه می توان گفت چنین افراد در بسیاری از موارد بدهکارند نه طلبکار زیرا آبروی انسان و سرمایه های روانی و اجتماعی او به مراتب برتر و بالاتر از ثروت و مال است.

در حدیثی پیامبر اکرم (ص) فرمود: «کسی که به فرد باایمانی نیکی عطا کند، سپس او را با سخنی آزار دهد، یا منتی بر او بگذارد، به یقین انفاق خود را باطل کرده است.

جمله «أسهم أجرهم عند ربهم»، به انفاق کنندگان اطمینان می دهد که پاداششان نزد پروردگار محفوظ است، تا با اطمینان خاطر در این راه گام بردارند؛ بلکه تعبير «هم» (پروردگارشان)، اشاره به این است که خداوند آنها را پرورش می دهد و بر آن می افزاید.

آيه 263

* (آيه 263)-این آیه در حقیقت تکمیل آیه قبل در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق است. می فرماید: «گفتار پسنديده (در برابر نیازمندان)، و عفو و گذشت از خشونتهای آنها، از بخششی که آزاری به دنبال آن باشد، بهتر است » (قَوْلُ مَعْرُوفُ وَ مَغْفِرَةُ خَيْرُ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً).

این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا نفاق می کنید، در واقع برای نجات خویشتن ذخیره می نمایید. «و خداوند، بی نیاز و بردبار است» (وَ اللَّهُ غَنِيُّ حَلِيمُ).

پیامبر (ص) در حدیثی گوشه ای از آداب انفاق را روشن ساخته می فرماید: هنگامی که نیازمندی از شما چیزی بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگویید، یا چیزی که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایستهای او را بازگردانید زیرا ممکن است سؤال کننده فرشته ای باشد که مأمور آزمایش شما است، تا ببیند در برابر نعمتهایی که خداوند به شما ارزانی داشته چگونه عمل می کنید.»

آيه 264

* (آيه 264)-دو مثال جالب درباره انگیزه های انفاق - در این آیه و آیه بعد نخست به این حقیقت اشاره شده که افراد با ایمان نباید انفاقهای خود را به خاطر

ص: 244

منت و آزار باطل و بی اثر سازند، سپس دو مثال جالب برای انفاقهای آمیخته با متت و آزار و ریا کاری و خودنمایی، همچنین انفاقهایی که از ریشه اخلاص و عواطف دینی و انسانی سرچشمه گرفته بیان می کند. می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، بخششهای خود را با متت و آزار، باطل نسازید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى).

سپس این عمل را به انفاقهایی تشبیه می کند که همراه با ریاکاری و خودنمایی است. می فرماید: «همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، اتفاق می کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد» (کَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ).

و بعد می افزاید: «(کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود،) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشوید، و آن را صاف و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند» (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابُ فَأَصابَهُ وابِلُ فترکه صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا).

این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهای آمیخته با متت و آزار که از دلهای سخت و قساوت مند سر می زند و صاحبانش هیچ بهره ای از آن نمی برند و تمام زحماتشان بر باد می رود.

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ).

اشاره به اینکه خداوند توفیق هدایت را از آنها می گیرد چراکه با پای خود راه کفر و ریا و منت و آزار را پوشیدند و چنین کسانی شایسته هدایت نیستند.

آيه 265

* (آيه 265)-در این آیه مثال زیبایی برای نقطه مقابل این گروه بیان می کند. یعنی کسانی که در راه خدا از روی ایمان و اخلاص انفاق می کنند. می فرماید: و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا، و تثبيت ( ملكات انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد، و با رانهای

ص: 245

درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد، و میوه خود را دو چندان دهد که همیشه شاداب و باطراوت است (وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تثبیتا مِنْ أَنْفُسِهِمْ کمثل جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلُ فئاتت أُكُلَها ضِعْفَيْنِ).

سپس می افزاید: «و اگر باران درشت به آن نرسد، بارانی نرم به آن می رسد و باز هم میوه و ثمر می دهد(فَاِن لَم یُصِیبها وَابِل فَطَلُّ).(1).

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ).

او می داند انفاق شما انگیزه الهی دارد یا ریاکارانه است، آمیخته با منت و آزار است یا محبت و احترام.

آيه 266

* (آيه 266)-یک مثال جالب دیگر - در این آیه مثال دیگری برای مسأله انفاق آمیخته با ریا و منت و آزار و اینکه چگونه این کارهای نکوهیده آثار آن را از بین می برد، بیان شده است. می فرماید: «آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد، و برای او در آن (باغ)، از هرگونه میوه ای وجود داشته باشد، در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و ضعیف دارد؛ در این هنگام، گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد؟!» همین طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار، باطل می کنند (أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّتِهِ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذریة ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارُ فِيهِ نارُ فَاحْتَرَقَتْ).(2).

ص: 246


1- 1 .«طل» به معنی باران دانه ریز است که گاه به صورت غبار به روی گیاهان می ریزد و گاه به شبنم گفته می شود.
2- 2 .«إعصار» در لغت به معنی گردبادی است که هنگام وزش باد از دو سوی مخالف تشکیل می گردد و به شکل عمودی است که یک سر آن به زمین چسبیده و سر دیگر آن در آسمان است و گاه بسیاری از اشیا را با خود می برد.

آری زحمت فراوانی کشیده اند و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند، همه را خاکستر می بینند چرا که گرد باد آتشبار ريا و منت و آزار، آن را سوزانده است.

در پایان آیه می فرماید: «این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید بیندیشید» و با اندیشه، راه حق را بیابید (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ايات لعلکم تَتَفَكَّرُونَ).

آری سرچشمه بدبختی های انسان، به خصوص کارهای ابلهانه ای همچون متت گذاردن و ریا که سود آن ناچیز و زیانش سریع وعظيم است، ترک اندیشه و تفکر است. و خداوند همگان را به اندیشه و تفگر دعوت می کند.

آيه 267

* (آيه 267)-شأن نزول: از امام صادق (ع) نقل شده که این آیه درباره جمعی نازل شد که در زمان جاهلیت ثروتهایی از طریق ربا خواری جمع آوری کرده بودند و از آن در راه خدا انفاق می کردند. خداوند آنها را از این کار نهی کرد و دستور داد از اموال پاک و حلال در راه خدا انفاق کنند.

تفسير: در این آیه که ششمین آیه از سلسله آیات درباره انفاق است، سخن از چگونگی اموالی است که باید انفاق گردد. نخست می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از قسمتهای پاکیزه اموالی که از طریق تجارت به دست آوردهاید، و از آنچه از زمین برای شما خارج ساخته ایم (از منابع و معادن و درختان و گیاهان) انفاق کنید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ).

در واقع، قرآن می گوید ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم. بنابراین، نباید از انفاق کردن بخشی از طيبات و پاکیزه ها و سرگل آن، در راه خدا دریغ کنید.

سپس برای تأكید می افزاید: «و برای انفاق، به سراغ قسمتهای نا پاک نروید در حالی که خود شما حاضر نیستید آنها را بپذیرید؛ مگر از روی اغماض وكراهته (وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ باخذيه إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ).(1).

ص: 247


1- 1 .«تیمم» در اصل به معنی قصد چیزی کردن است و در اینجا نیز به همان معنی آمده است. تیمم معروف را از این جهت تیمم گفته اند که انسان قصد می کند از خاک پاک زمین استفاده کند.

از آنجا که بعضی از مردم عادت دارند همیشه از اموال بی ارزش و آنچه تقريبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست انفاق کنند، این جمله صريحا مردم را از این کار نهی می کند.

در حقیقت، آیه به نکته لطیفی اشاره می کند که انفاق در راه خدا یک طرفش مؤمنان نیازمندند و طرف دیگر خدا. با این حال اگر عمد اموال پست و بی ارزش انتخاب شود، از یک سو تحقیری است نسبت به نیازمندان که ممکن است علی رغم تهیدستی مقام بلندی از نظر ایمان و انسانیت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوی دیگر، سوء ادبی است نسبت به مقام شامخ پروردگار.

در پایان آیه می فرماید: «و بدانید خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است » (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیُّ حَمِیدُ).

یعنی نه تنها نیازی به انفاق شما ندارد و از هر نظر بی نیاز است، بلکه تمام نعمتها را او در اختیار شما گذارده و از این رو، شایسته ستایش است.

آيه 268

* (آيه 268)-مبارزه با موانع انفاق - در ادامه آیات انفاق، در اینجا به یکی از موانع مهم آن برخورد می کنیم و آن وسوسه های شیطانی در زمینه انفاق است. می فرماید: «شیطان، شما را (به هنگام انفاق، وعدۂ فقر و تهیدستی می دهد»(الشَّيْطانُ یعدکم الْفَقْرَ). و می گوید: تأمین آینده خود و فرزندانتان را فراموش نکنید و از امروز فردا را ببینید و آنچه بر خویشتن رواست بر دیگری روا نیست، و امثال این وسوسه های گمراه کننده.

به علاوه: «و به فحشا (و زشتیها) امر میکند» (وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ).

ولی خداوند وعده آمرزش و فزونی به شما می دهد» (وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا).

زیرا انفاق، اگر به ظاهر چیزی از شما کم می کند، در واقع چیزهایی بر سرمایه شما می افزاید، هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی.

ص: 248

از امام صادق (ع) روایت شده است: «هنگام انفاق دو چیز از طرف خدا و دو چیز از ناحیه شیطان است: آنچه از جانب خداست، یکی آمرزش گناهان و دیگری وسعت و فزونی اموال، و آنچه از طرف شیطان است، یکی وعدۂ فقر و تهیدستی و دیگری امر به فحشاست.»

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست » به همین دلیل، به وعده خود، وفا می کند (وَ اللَّهُ وَاسِعُ عَلِیمُ).

یعنی چون خداوند قدرتی وسیع و علمی بی پایان دارد، می تواند به وعده خویش عمل کند. بنابراین، باید به وعده او دلگرم بود، نه وعدۂ شیطان فریبکار و ناتوان که انسان را به گناه می کشاند.

آيه 269

* (آيه 269)-برترین نعمت الهی - با توجه به آنچه در آیه قبل گذشت که به هنگام انفاق، وسوسه های شیطانی دایر به فقر و جذبه های رحمانی دربارۀ مغفرت و فضل الهی، آدمی را به این سو و آن سو می کشد، در آیه مورد بحث سخن از حکمت و معرفت و دانش می گوید چرا که تنها حکمت است که می تواند بین این دو کشش الهی و شیطانی فرق بگذارد و انسان را به وادی مغفرت و فضل بکشاند و از وسوسه های گمراه کننده ترس از فقر برهاند. نخست می فرماید: خدا «دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می دهد» (يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ).

«حکمت» معنی وسیعی دارد که معرفت و شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل، حتی نبوت را شامل می شود.

سپس می افزاید: «و به هرکس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است »(وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتَى خَيْراً كَثِيراً).

و به گفته آن حکیم: هرکس را که عقل دادی چه ندادی و هرکس را که عقل ندادی چه دادی؟

در پایان آیه می فرماید: «و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی کنند، و) متذکر نمی گردند، (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ).

ص: 249

«تذكر» به معنی یادآوری و نگاه داری علوم و دانشها در درون روح است. وألباب» جمع «ب» به معنی مغز است و از آنجا که مغز هر چیز بهترین و اساسی ترین قسمت آن است، به عقل و خرد، لب گفته می شود.

منظور از «أولو الألباب » کسانی هستند که عقل و خرد خود را به کار می گیرند و در پرتو این چراغ پر فروغ، راه زندگی و سعادت را می یابند. ان

آيه 270

* (آيه 270)-چگونگی انفاقها - در این آیه و آیه بعد سخن از چگونگی انفاقها و علم خداوند نسبت به آن است. می فرماید: «و هرچیز را که انفاق می کنید، یا اموالی را که نذر کرده اید در راه خدا انفاق کنید)، خداوند آنها را می داند» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذْرٍ فَانِ اللَّهَ يَعْلَمْهُ).

کم باشد یا زیاد، خوب باشد یا بد، از راه حلال تهیه شده باشد یا حرام، همراه با منت و آزار باشد یا بدون آن، خدا از تمام جزئیات آن آگاه است.

در پایان آیه می فرماید: «و ستمگران یاوری ندارند» (وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ).

ظالمان» در اینجا اشاره به ثروت اندوزان بخیل و انفاق کنندگان ریاکار و منت گذار و مردم آزار است که خداوند آنها را یاری نمی کند و انفاقشان نیز در دنیا و آخرت باورشان نخواهد بود.

آری آنها نه در دنیا یار و یاوری دارند و نه در قیامت شفاعت کننده ای. و این خاصیت ظلم و ستم در هر چهره و به هر شکل است.

در ضمن این آیه دلالت بر مشروعیت «نذر» می کند.

آيه 271

* (آيه 271)-در این آیه سخن از چگونگی انفاق از نظر آشکار و پنهان بودن است. می فرماید: «اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است؛ و اگر آنها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید، برای شما بهتر است» (إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرُ لَكُمْ).

در بعضی احادیث تصریح

ص: 250

انفاقهای مستحب، بهتر است مخفیانه انجام گیرد.

و قسمتی از گناهان شما را می پوشاند؛ (و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهید شد.) و خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است» (وَ يُكَفِّرُ عنکم مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرُ).

در حدیثی آمده است: «انفاق نهانی خشم خدا را فرو می نشاند و همان طور که آب آتش را خاموش می کند، گنا انسان را از بین می برد.»

مفهوم جمله «والله بما تعملون خبیژه این است که خدا عالم است به آنچه انفاق می کنید، چه آشکار باشد و چه پنهان. همچنین از نیات شما آگاه است که اظهار و اخفای انفاق را به چه منظور و هدفی انجام می دهید.

آيه 272

* (آيه 272)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده: مسلمانان حاضر نبودند به غیر مسلمين انفاق کنند. آیه نازل شد و به آنها اجازه داد که در مواقع لزوم این کار را انجام دهند.

تفسير: انفاق به غیر مسلمانان - در این آیه سخن از جواز انفاق به غیر مسلمانان است. نخست می فرماید: « هدایت آنها (به طور اجباری) بر تو نیست»(لَيْسَ عَلَيْكَ هَدْيَهُمْ).

بنابراین، ترک انفاق به غیر مسلمانان، برای اجبار به اسلام، صحیح نیست. این سخن گرچه خطاب به پیامبر (ص) است ولی همه مسلمانان را شامل می شود.

سپس می افزاید: «ولی خداوند، هرکه را بخواهد (و شایسته بداند)، هدایت می کند» (وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ).

و بعد از این یادآوری به ادامه بحث فواید انفاق در راه خدا می پردازد می گوید: «و آنچه را از خوبیها و اموال انفاق کنید، برای خودتان است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِاَنفُسِکُم).

ولی «جز برای رضای خدا، انفاق نکنید» (وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ).

و در آخرین جمله به عنوان تأکید می فرماید: «و آنچه از خوبيها انفاق می کنید، پاداش آن) به طور کامل به شما داده می شود؛ و به شما ستم نخواهد شد» (وَ مَا

ص: 251

تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).

یعنی گمان نکنید که از انفاق خود سود مختصری می برید بلکه تمام آنچه انفاق می کنید را به طور کامل به شما باز می گرداند، آن هم در روزی که به آن نیاز دارید. بنابراین، همیشه در انفاقهای خود کاملا دست و دل باز باشید.

البته نباید تصور کرد که سود انفاق فقط جنبه اخروی دارد بلکه از نظر این دنیا نیز به سود شماست، هم از جنبه مادی و هم از جنبه معنوی.

آيه 273

* (آيه 273)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است که این آیه درباره اصحاب قه» نازل شده است. آنها در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مگه و اطراف مدینه بودند، که هیچ منزلگاهی برای سکونت نداشتند. از این رو در مسجد پیامبر سکنی گزیده بودند، ولی چون اقامتشان در آنجا با شئون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفه (سکوی بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند. آیه نازل شد و به مردم دستور داد که به این دسته از برادران خود، از کمکهای ممکن مضایقه نکنند. آنها نیز چنین کردند.

تفسیر: بهترین مورد انفاق - در این آیه بهترین مواردی که انفاق در آنجا باید صورت گیرد بیان شده است و آن کسانی هستند که دارای صفات سه گانه ای که در این آیه آمده باشند. در بیان اولین صفت می فرماید: انفاق شما، مخصوصا باید

برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند و توجه به آیین خدا، آنها را از وطن خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد، به آنها اجازه نمی دهد تا برای تأمین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند (لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ).(1).

سپس برای تأكید می افزاید: همانها که نمی توانند مسافرتی کننده و سرمایه ای به دست آورند (لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ).

ص: 252


1- 1 .«حصر»به معنی حبس و منع و تضييق است و در اینجا به معنی اموری است که انسان را از تامین معاش باز می دارد.

و در دومین توصیف می فرماید: «و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز می پندارند» (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).

ولی این سخن به آن مفهوم نیست که این نیازمندان با شخصیت قابل شناخت نیستند. از این رو می افزاید: «آنها را از چهره هایشان می شناسی» (تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ).(1).

یعنی اگرچه سخنی از حال خود نمی گویند ولی در چهره هایشان نشانه هایی از رنجهای درونی وجود دارد که برای افراد فهمیده آشکار است.

و در سومین توصیف می فرماید: آنها بزرگوارند و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند» (لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً).(2).

معمول نیازمندان عادی اصرار در «سؤال» است، ولی آنها یک نیازمند عادی نیستند.

در پایان آیه همگان را به انفاق تشویق کرده می فرماید: «و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمُ).

سؤال کردن بدون حاجت حرام است - یکی از گناهان بزرگ، تکدی و تقاضا از مردم بدون نیاز است. در روایات متعددی از این کار نکوهش شده. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: «إ الدقة لا تحل إغيي» (صدقه برای افراد بی نیاز حلال نیست).

آيه 274

* (آيه 274)-شأن نزول: در احادیث بسیاری آمده است که این آیه در شأن علی (ع) نازل شده است زیرا آن حضرت چهار درهم داشت؛ درهمی را در شب و در همی را در روز و درهمی را آشکارا و در همی را در نهان انفاق کرد و این آیه نازل شد.

تفسير: انفاق به هر شکل و صورت - باز در این آیه سخن از مسأله دیگری در

ص: 253


1- 1 .«سیما» در لغت به معنی علامت و نشانه است. اینکه در فارسی امروز آن را به معنی چهره و صورت به کار می برند، معنی جدیدی است.
2- 2 .«إلحاف »از ماده لحاف به معنی پوشش خاص است. اصرار در سؤال را از این جهت الحاف گفته اند که قلب انسان با طرف مقابل را می پوشاند.

ارتباط با انفاق در راه خداست و آن کیفیتهای متنوع انفاق است. نخست می فرماید: در آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است» (الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ باليل وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

ناگفته پیداست که انتخاب این روشهای مختلف، رعایت شرایط بهتر برای انفاق است. یعنی انفاق کنندگان باید در انفاق خود، به هنگام شب یا روز، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقی و اجتماعی را در نظر بگیرند.

ممکن است در آیه مورد بحث مقدم داشتن شب بر روز و پنهان بر آشکار، اشاره به این باشد که انفاق نهانی بهتر است هر چند در همه حال و به هر شکل نباید انفاق فراموش شود. |

مسلما چیزی که نزد پروردگار است چیز کم یا کم ارزشی نخواهد بود و تناسب با الطاف و عنایات پروردگار خواهد داشت.

سپس می افزاید: «نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین می شوند» (وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).

زیرا می دانند در مقابل چیزی که از دست داده اند، به مراتب بیش تر از فضل پروردگار و از برکات فردی و اجتماعی آن، در هر دو جهان بهره مند خواهند شد.

آيه 275

* (آيه 275)-بلای رباخواری - به دنبال بحث درباره انفاق در راه خدا و بذل مال برای حمایت از نیازمندان، در این آیه و دو آیه بعد از مسأله رباخواری که درست بر ضد انفاق و یکی از عوامل مهم زندگی طبقاتی و طغیان اشراف بود سخن می گوید و هدف آیات گذشته را تکمیل می کند. نخست در یک تشبیه حال رباخواران را مجسم می سازد می فرماید: «کسانی که ربا می خورند، (در قیامت) بر نمی خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان، دیوانه شده و نمی تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین می خورد، گاهی به پا می خیزد (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَوا لَ

ص: 254

يَقُومُونَ الَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ).(1).

آری رباخواران که قیامشان در دنیا بی رویه و غیر عاقلانه و آمیخته با ثروت اندوزی جنون آمیز است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور می شوند.

سپس به گوشه ای از منطق رباخواران اشاره کرده می فرماید: «این، به خاطر آن است که گفتند: داد و ستد هم مانند ریاست» و تفاوتی میان آن دو نیست (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَوا).

یعنی هر دو از انواع مبادله است که با رضایت طرفین انجام می شود.

قرآن می گوید: چگونه ممکن است این دو یکسان باشد در حالی که خدا بيع را حلال کرده، و ربا را حرام» (و أحل الله البيع و كرم البوا).

مسلما این تفاوت دلیل و فلسفه ای داشته که خداوند حکیم، به خاطر آن چنین حکمی را صادر کرده است و عدم توضیح بیش تر قرآن در این باره، شاید به خاطر وضوح آن بوده است.

سپس راه را به روی تو به کاران گشوده می فرماید: «و اگر کسی اندرز الهى به او رسد، و (از رباخواری) خودداری کند، سودهایی که در سابق [= قبل از نزول حكم تحریم به دست آورده، مال اوست؛ (و این حکم، گذشته را شامل نمی گردد!) و کار او به خدا واگذار می شود»؛ و گذشته او را خواهد بخشید (فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةُ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ).

اما کسانی که بازگردند و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتشند؛ و همیشه در آن می مانند (وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

به این ترتیب، رباخواری مستمر و دائم سبب می شود که آنها بدون ایمان از دنیا بروند و عاقبتشان تیره و تار گردد.

آيه 276

* (آيه 276)-در این آیه مقایسه ای بین ربا وانفاق در راه خدا می کند. می فرماید: «خداوند، ربا را نابود می کند؛ و صدقات را افزایش می دهد » (يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَوا وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ).

ص: 255


1- 1 .«یَتَخبَطُهُ»از ماده «خط»، به معنی عدم حفظ تعادل بدن هنگام راه رفتن با برخاستن است.

«محق» به معنی نقصان و نابودی تدریجی است و «ربا» نمو و رشد تدریجی است. قرآن می گوید: خدا سرمایه های ربوی را به نابودی سوق می دهد. این نابودی تدریجی که برای افراد رباخوار هست، برای اجتماع رباخوار نیز می باشد. در مقابل، کسانی که در رفع نیازمندیهای مردم می کوشند، با محبت و عواطف عمومی مواجه می گردند و سرمایه آنها رشد طبیعی خود را می نماید.

سپس می افزاید: «و خداوند، هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ).

كفار» از ماده «ثور»، به کسی گویند که بسیار ناسپاس و کفران کننده باشد و وأثيم» کسی است که گناه زیاد مرتکب می شود.

جمله فوق می گوید: رباخواران، نه تنها با ترک انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نیازمندیهای عمومی، شکر نعمتی که خداوند به آنها ارزانی داشته به جای نمی آورند، بلکه آن را وسیله هرگونه ظلم و ستم وگناه و فساد قرار می دهند. طبیعی است که خداوند چنین کسانی را دوست نمی دارد.

آيه 277

* (آيه 277)-در این آیه سخن از گروه با ایمانی می گوید که درست نقطه مقابل رباخوارانند. می فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین می شوند» (إِنَّ الَّذِينَ ءامنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصلوة واتوا الزكوة لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).

در برابر رباخواران ناسپاس و گنهکار، کسانی که در پرتو ایمان، خود پرستی را ترک گفته و عواطف فطری خود را زنده کرده و به علاوه بر ارتباط با پروردگار و بر پا داشتن نماز - به کمک و حمایت نیازمندان می شتابند؛ و از این راه از تراکم ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتی و به دنبال آن هزارگونه جنایت جلوگیری می کنند، پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتیجه عمل نیک خود بهره مند می شوند.

ص: 256

طبیعی است که عوامل اضطراب و دلهره برای این دسته به وجود نمی آید، خطری که در راه سرمایه داران مفت خوار بود و لعن و نفرین هایی که به دنبال آن نثار آنها می شد برای این دسته نیست.

آيه 278

* (آيه 278)-شأن نزول: پس از نزول آیه ربا، خالد بن ولید خدمت پیامبر (ص) حاضر شده عرضه داشت: پدرم چون با طائفة ثقيف معاملات ربوی داشت و مطالباتش را وصول نکرده بود، وصیت کرده است مبلغی از سودهای اموال او که هنوز پرداخت نشده است، تحویل بگیرم. آیا این عمل برای من جایز است؟ این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و مردم را به شدت از این کار نهی کرد.

تفسير: رباخواری یک گناه بی نظیر - در این آیه، خداوند افراد با ایمان را مخاطب قرار داده و برای تأكید بیشتر در مسأله تحریم ربا، می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از (مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، و آنچه از مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبَوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

و جالب اینکه آیه فوق هم با ایمان به خدا شروع شده و هم با ایمان ختم شده است و در واقع، تأكیدی است بر این معنی که رباخواری با روح ایمان سازگار نیست. ان

آيه 279

* (آيه 279)-در این آیه لحن سخن را تغییر داده و، پس از اندرزهایی که در آیات پیشین گذشت، به رباخواران هشدار می دهد که اگر به کار خود همچنان ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسلیم نشوند، پیامبر اسلام (ص) ناچار است با توسل به جنگ جلو آنها را بگیرد. می فرماید: «اگر چنین نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد» (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بحزب مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

این همان جنگی است که طبق قانون «قاتلوا التي تبغي حتى تفيء إلى أثر الله» (با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد.)(1).انجام می گیرد.

ص: 257


1- 1 .1. سوره حجرات (49)، آیه 9

به هر حال، از آیه بالا بر می آید که حکومت اسلامی می تواند با توسل به زور جلو رباخواری را بگیرد.

سپس می افزاید: «و اگر توبه کنید، سرمایه های شما، از آن شماست [= اصل سرمایه، بدون سود؛ نه ستم می کنید، و نه بر شما ستم وارد می شود» (وَ إِنْ تُبْتُمْ فلکم رُءُوسِ أموالکم لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ).

یعنی اگر توبه کنید و دستگاه رباخواری را برچینید، حق دارید سرمایه های اصلی خود را که در دست مردم دارید - به استثنای سود - از آنها جمع آوری کنید. این قانون کاملا عادلانه است چرا که هم از ستم کردن شما بر دیگران جلوگیری می کند و هم از ستم وارد شدن بر شما، و در این صورت، نه ظالم خواهید بود و نه مظلوم.

جمله «لاتظلمون و لا تظلمون» در حقیقت یک شعار وسیع پرمایه اسلامی است که می گوید: به همان نسبت که مسلمانان باید از ستمگری بپرهیزند از تن دادن به ظلم و ستم نیز باید اجتناب کنند.

آيه 280

* (آيه 280)-در این آیه می فرماید: «و اگر (بدهکاری) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید» (وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةُ إِلى مَيْسَرَةٍ).

در اینجا یکی از حقوق بدهکاران را بیان می فرماید که اگر آنها از پرداختن اصل بدهی عاجز باشند، نه تنها نباید - به رسم جاهلیت - سود مضاعفی بر آنها بست و آنها را زیر فشار قرار داد، بلکه باید برای پرداختن اصل بدهی نیز به آنها مهلت داده شود. و این یک قانون کلی درباره تمام بدهکاران است.

در پایان آیه می فرماید: «و (در صورتی که به راستی قدرت پرداخت را ندارد،) برای خدا به او ببخشید بهتر است؟ اگر منافع این کار را بدانید» (وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرُ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

و این یک مسأله اخلاقی و انسانی است که بحث حقوقی سابق را تکمیل می کند و احساس کینه توزی و انتقام را به محبت و صمیمیت میدل می سازد. اضافه بر اینها، صدقه و انفاقی در راه خدا محسوب می شود که ذخیره روز بازپسین است.

ص: 258

آيه 281

* (آيه 281)-در این آیه با یک هشدار شدید، مسأله ربا را پایان می دهد می فرماید: «و از روزی بپرهیزید (و بترسید که در آن روز، شما را به سوی خدا باز می گردانند» (وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ).

سپس به هر کس، آنچه انجام داده، به طور کامل باز پس داده می شود» (ثُمَّ توفی كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ).

و به آنها ستم نخواهد شد، چون هر چه می بینند، نتایج اعمال خودشان است (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).

جالب توجه اینکه در تفسير المنثور نقل شده: این آیه آخرین آیه ای است که بر پیامبر اسلام (ص) نازل شده است و با توجه به مضمون آن، این موضوع هیچ بعید به نظر نمی رسد.

رباخواری از نظر اخلاقی اثر بسیار بدی در روحیه وام گیرنده به جا می گذارد و کینه او را در دل خودش می یابد و پیوند تعاون و همکاری اجتماعی را بین افراد و ملتها سست می کند.

هشام بن سالم می گوید در مورد علت تحریم ربا امام صادق (ع) فرمود: «إنما حرم الله عزوجل الربا لكيلا يمتنع الناس من اصطناع المعروف» (خداوند، ربا را حرام کرده، تا مردم از کار نیک امتناع نورزند.) ان

آيه 282

* (آيه 282)-تنظیم اسناد تجاری در طولانی ترین آیه قرآن - بعد از بیان احکامی که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخواری بود، در این آیه که طولانی ترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقی برای امور تجاری و اقتصادی بیان کرده تا سرمایه ها هر چه بیشتر رشد طبیعی خود را پیدا کنند و اختلاف و نزاعی در میان مردم رخ ندهد.

در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالی به ترتیب ذیل، بیان شده است.

1. در نخستین حکم می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام یا دادو ستد به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید

ص: 259

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمُّی فَاکتُبُوهُ).

در ضمن از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن می شود و هم تعیین مدت برای وامها.

آیه مورد بحث شامل عموم بدهی هایی می شود که در معاملات وجود دارد . مانند سلف و نسیه - در عین اینکه قرض را هم شامل می شود. و

2 و 3. سپس برای اینکه جلب اطمینان بیش تری شود و قرارداد از مداخلات احتمالی طرفین سالم بماند، می افزاید: «و باید نویسنده ای از روی عدالت، (سند را در میان شما بنویسد» (وَ لْيَكْتُبْ بینکم کاتب بِالْعَدْلِ).

بنابراین، قرارداد باید به وسیله شخص سومی تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.

4. و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن - همان طور که خدا به او تعلیم داده خود داری کند. پس باید بنویسد» (وَ لا يَأْبَ كاتِبُ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَليَکتُب).

یعنی به پاس این موهبتی که خدا به او داده، نباید از نوشتن قرارداد خودداری کند بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.

جمله «كما علمه الله» اشاره به نهایت امانت در نوشتن است. یعنی آن چنان که خدا به او تعلیم داده، سند را دقيقا تنظیم نماید.

5. «و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املاکند» (وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ)

6. «و از خدا که پروردگار اوست، بپرهیزد؛ و چیزی را فروگذار ننمايد» (وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يبخش مِنْهُ شَيْئاً).

7. «و اگر کسی که حق بر ذمه اوست، سفیه یا از نظر عقل) ضعيف (و مجنون) است، یا به خاطر لال بودن، توانایی بر املاکردن ندارد، باید ولی او به جای او ،) املاکند» (فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ

ص: 260

يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِیُّهُ).

بنابراین در مورد سه طایفه، ولی باید املاکند: کسانی که سفیهاند و نمی توانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امورمالی خویش را سر و سامان بخشند هر چند دیوانه نباشند؛ کسانی که دیوانه یا از نظر فکری ضعیف و کم عقل هستند مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت وكم هوش و افراد گنگ و لال؛ و کسانی که توانایی املاکردن را ندارند هرچند گنگ نباشند.

از این جمله، احکام دیگری نیز به طور ضمنی استفاده می شود؛ از جمله ممنوع بودن تصرفات مالی سفیهان و ضعیف العقل ها، و همچنین جواز دخالت ولی در این گونه امور

8. ولی باید در املا «عدالت را رعایت نماید» (بِالعَدلِ).

09 سپس می افزاید: «و دو نفر را (بر این حق) شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَینِ).(1).

10 و 11. دو شاهد باید از مردان شما باشند» (مِن رِجَالِكُم).

تعبیر به رجال، بالغ بودن را می رساند و اضافه کردن آن به ضمیر «گم» اسلام را. یعنی هم بالغ و هم مسلمان باشند.

12 و 13. «و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید» (فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلُ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).

از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود استفاده می شود.

14. در صورتی که شهود مرکب از دو مرد باشند، هر کدام می توانند مستقلا شهادت بدهند، اما در صورتی که یک مرد و دو زن باشند، این دو زن باید با هم شاهد قرار گیرند؛ «تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند» (أَن تَضِلَّ

ص: 261


1- 1 .در تفاوت میان شاهد و شهید باید بگوییم: شاهد به کسی گفته می شود که در واقعه حضور می یابد تا بتواند گواه بر آن باشد و شهید کسی است که ادای شهادت می کند.

أِحدَیهُمَا فَتُذَكِّرَ إِٔحدَیهُمَا الْأُخْرَى).

زیرا زنان به خاطر عواطف قوی، ممکن است تحت تأثیر واقع شوند و، به هنگام ادای شهادت، به خاطر فراموشی یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طی نکنند.

15. «و شهود نباید به هنگامی که آنها را برای شهادت) دعوت می کنند، خودداری نمایند» (وَ لَا يَأْبَ الشهدا إِذا ما دُعُوا).

بنابراين، تحمل شهادت، به هنگام دعوت برای این کار، واجب است.

16. بدهی کم باشد یا زیاد، باید آن را نوشت زیرا سلامت روابط اقتصادی که مورد نظر اسلام است، ایجاب می کند که در قراردادهای مربوط به بدهکاری های کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهی نشود. از این رو، در جمله بعد می فرماید: «و از نوشتن (بدهی خود، چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید» هر چه باشد بنویسید(وَ لَا تُسَمُّوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى أَجَلِهِ).

سپس می افزاید: «این، در نزد خدا به عدالت نزدیک تر، و برای شهادت مستقیم تر، و برای جلوگیری از تردید و شیک (و نزاع و گفت وگو) بهتر می باشد » (ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أُذُنَىَّ أَلاَّ تَرْتابُوا).

در واقع، این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتی است و به خوبی نشان می دهد که اسناد تنظیم شده می تواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.

17. سپس یک مورد را از این حکم استثنا کرده می فرماید: «مگر اینکه دادو ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست می کنید. در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تدیرونها بینکم فلیس عَلَيْكُمْ جُناحُ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا).

18. در معامله نقدی تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست، اما شاهد گرفتن برای آن بهتر است زیرا جلو اختلافات احتمالی آینده را می گیرد. از این رو، آیه می فرماید: «ولی هنگامی که خرید و فروش نقدی می کنید، شاهد بگیرید

ص: 262

وَأَشهِدُوا إِٔذَا تَبَايَعتُم)

احتمال دارد که منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدی باشد یا نسیه. در آیه بعد نیز شاهدی بر این مسأله وجود دارد.

19. در آخرین حکمی که در این آیه ذکر شده می فرماید: «و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حق گویی) زیانی برسد» و زیر فشار قرار گیرند (وَ لَا يُضَارُّ کاتب وَ لَا شَهِیدُ).

و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شده اید» (فَإِنَّهُ فُسُوقُ بِكُم).

در پایان آیه مردم را به تقوا و پرهیزگاری و امتثال أوامر خداوند دعوت می کند می گوید: «و از خدا بپرهیزید، (وَاتَّقُو اللَّهَ).

سپس یادآوری می نماید که، «و خداوند ( آنچه مورد نیاز شما در زندگی مادی و معنوی است، به شما تعلیم می دهد» (وَ يُعَلِمُكُم اللَّه).

قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر، این مفهوم را می رساند که تقوا و خدا پرستی، اثر عمیقی در آگاهی و روشن بینی و فزونی علم و دانش دارد.

او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست، برای آنها مقتر می دارد. « خداوند به همه چیز داناست» (وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمُ).

آيه 283

* (آيه 283)-این آیه با ذکر چند حکم دیگر در رابطه با مسأله تنظیم اسناد تجاری، مکمل آیه قبل است. آنها عبارتند از:

1. «و اگر در سفر بودید، و نویسنده ای نیافتید (تا اسناد معامله را برای شما تنظیم کند و قرارداد را بنویسد)، گروگان بگیرید به گروگانی که در اختیار طلبکار قرار گیرد (وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانُ مَقْبُوضَةُ).

البته در وطن نیز، اگر دسترسی به تنظیم کننده سند نباشد، اکتفا کردن به گروگان مانعی ندارد.

2. سپس به عنوان یک استثنا می فرماید: «و اگر به یکدیگر اطمینان (کامل) داشته باشید، (گروگان لازم نیست، و) باید کسی که امین شمرده شده و بدون گروگان، چیزی از دیگری گرفته)، امانت (و بدهی خود را به موقع) بپردازد؛ و از

ص: 263

خدایی که پروردگار اوست، بپرهیزد» (إن أمن بغضم

بعضا فليؤتي الذي اؤ تم أمانته ولی الله ربه).

در اینجا طلب طلبکار، به عنوان یک امانت ذکر شده که خیانت در آن، گناه بزرگی است. .

3. سپس همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان می کند می فرماید: «و شهادت را کتمان نکنید. و هرکس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است» (و لاتكتموا الشهادة ومن يكتمها فإنه اثم قلبه).

بنابراین، کسانی که از حقوق دیگران آگاهند، موظفند به هنگام دعوت برای ادای شهادت، آن را کتمان نکنند.

و از آنجا که کتمان شهادت و خودداری از اظهار آن به وسيله دل و روح انجام می شود، آن را به عنوان یک گناه قلبی معرفی کرده می گوید: و هرکس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است.

در پایان آیه نسبت به حفظ امانت و ادای حقوق یکدیگر وعدم كتمان شهادت هشدار داده می فرماید: «و خداوند، به آنچه انجام می دهید، داناست (والله ما تعملون عليم).

ممکن است مردم ندانند چه کسی قادر به ادای شهادت است و چه کسی نیست و نیز ممکن است مردم ندانند در آنجا که اسناد و گروگانی وجود ندارد، چه کسی طلبکار و چه کسی بدهکار است، ولی خداوند همه اینها را می داند و هر کس را طبق اعمالش جزا می دهد.

آيه 284

* (آيه 284)-همه چیز از آن اوست . این آیه آنچه را که در جمله آخر آیه قبل آمد تکمیل می کند می گوید: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست. و (از این رو) اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه می کند» (لله ما في السموات وما في الأرض و إن تبدوا ما في أنفیگم أو تخفوه يحاسبكم به الله).

ص: 264

سپس هر کس را که بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، می بخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد)، مجازات می کند» (فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء).

یعنی تصور نکنید اعمالی همچون کتمان شهادت و گناهان قلبی دیگر، براو مخفی می ماند. کسی که حاکم بر جهان هستی است هیچ چیز بر او مخفی نخواهد بود. و در پایان آیه می فرماید: «و خداوند به همه چیز قدرت دارد» ( والله على كل شئ قدير).

هم آگاهی دارد نسبت به همه چیز این جهان و هم قدرت دارد لياقتها و شایستگی ها را مشخص کند و هم متخلفان را کیفر دهد.

آيه 285

* (آيه 285)-شأن نزول: هنگامی که آیه سابق نازل شد . که اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه می کند. گروهی از اصحاب ترسان شدند و می گفتند: هیچ کس از ما خالی از وسوسه های باطنی و خطورات قلبی نیست. و همین معنی را خدمت رسول خدا (ص) عرض کردند.) آیه نازل شد و راه و رسم ایمان و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت.

تفسير: راه و رسم ایمان - سوره بقره با بیان بخشی از معارف و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنی که در این آیه و آیه بعد می باشد نیز پایان می یابد. به این ترتیب، آغاز و پایان آن هماهنگ است.

نخست می فرماید: « پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است» و او، به تمام سخنان خود، کاملا مؤمن می باشد (امن ال شول بما أنزل إليه من ربير).

و این از امتیازات انبیای الهی است که به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچ گونه تزلزلی در اعتقاد خود نداشته اند. قبل از همه خودشان مؤمن بودند و بیش از همه استقامت و پایمردی داشتند.

سپس می افزاید: «و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها

ص: 265

و فرستادگانش، ایمان آورده اند؛ (و می گویند:)ما در میان هیچ یک از

پیامبران او، فرق نمی گذاریم و به همه ایمان داریم (وَ الْمُؤْمِنُونَ کل ءامن بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ).

بعد می افزاید: مؤمنان، عالوه بر ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز«گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! )انتظار( آمرزش تو را داریم( و بازگشت(ما) به سوی توست»(وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ).

به این ترتیب، ایمان به مبدأ و معاد و رسوالن الهی، با التزام عملی به دستورات الهی همراه و هماهنگ می گردد.

آيه 286

* (آيه 286)-این آیه می گوید: «خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی کند»(لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الَّا وُسْعَهَا).

تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید می گردد و به مواردی که تحت

قدرت انسان است اختصاص می یابد.

سپس می افزاید: «(انسان)هر کار(یکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده؛ و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است» (لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ).

آیه فوق با این بیان، مردم را به مسؤولیت خود و عواقب کار خویش

متوجه می سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگر از

این قبیل خط بطالن می کشد.

و به دنبال این دو اصل اساسی (تکلیف به مقدار قدرت است و هرکس مسؤول اعمال خویش است)، از زبان مؤمنان، هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان می کند که در واقع آموزشی است برای همگان که چه بگویند و چه بخواهند.

نخست می گویند: «پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم ما را مؤاخذه مکن»(رَبَّنا ال تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا).

ص: 266

بنابراین، فراموشکاری هایی که زاییده سهل انگاری است قابل مجازات می باشد.

خطا معمولا به کارهایی گفته می شود که از روی غفلت و عدم توجه از انسان سر می زند.

و نسیان» در جایی گفته می شود که انسان با توجه دنبال کاری می رود ولی مشخصات حادثه را فراموش کرده است.

آنها چون می دانند مسؤول اعمال خویشند از این رو با تضعی مخصوص، خدا را به عنوان ارت و کسی که لطف خاصی در پرورش آنان دارد، می خوانند و می گویند: زندگی به هر حال خالی از فراموشی و خطا و اشتباه نیست، ما می کوشیم به سراغ گناه عمدی نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش.

سپس در دومین درخواست می گویند: «پرورگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن چنان که به خاطر گناه و طغیان)، بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی»(ربنا ولا تحمل علينا إصرا كما حملته على الذين من قبلنا).

إصر» در اصل به معنی نگه داری و محبوس ساختن است و به هر کار سنگین که انسان را از فعالیت باز می دارد، گفته می شود.

در سومین درخواست می گویند: «پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقر مدار» (ربنا ولا تحتملنا ما لا طاقة لنا به).

این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهای طاقت فرسا یا مجازاتهای سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد.

در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا می گویند: «و آثار گناه را از ما بشوی؟ و ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده» (واغف ا واغفر لنا وارحمنا).

و در هفتمین و آخرین درخواست می گویند: «تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان» (أنت مؤتا فانصرنا على القوم الكافرين).

به این ترتیب، تقاضاهای آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزی های فردی و اجتماعی و بخشش و رحمت الهی می گردد. و این، تقاضایی است بسیار جامع.

ص: 267

پایان تفسیر سوره بقره

ص: 268

سوره آل عمران[3]

اشاره

در مدینه نازل شده و 200 آیه است.

محتوای سوره:

1. بخش مهمی از این سوره، از توحید و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامی بحث می کند.

2. بخش دیگری، درباره جهاد و دستورهای مهم آن و حیات جاویدان شهیدان راه خدا، همچنین درسهای عبرتی که در دو غزوة بدر وأحد بود سخن می گوید.

3. در قسمتی از این سوره، به یک سلسله احکام اسلامی در زمینه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه کعبه و فریضه حج و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری و مسأله امانت و انفاق در راه خدا، ترک دروغ، و مقاومت و پایمردی در مقابل دشمن و صبر و شکیبایی در مقابل مشکلات و آزمایشهای مختلف الهی و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پر معنایی شده است.

4. برای تکمیل این بحثها بخشی از تاریخ انبیا و داستان مریم و مقامات این زن بزرگ ذکر شده است.

در مورد فضیلت این سوره از پیامبر (ص) روایت شده است: «هر کس سوره آل عمران را بخواند، به تعداد آیات آن، امانی بر پل دوزخ به او می دهند.»

شأن نزول:

بعضی از مفسران می گویند: هشتاد و چند آیه از این سوره درباره فرستادگان و مسیحیان نجران نازل شده است.

فرستادگان شصت نفر بودند که چهارده نفرشان از اشراف و برجستگان

ص: 269

نجران محسوب می شدند. سه نفر از این چهارده نفر سمت ریاست داشتند و مسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود به آنها مراجعه می کردند.

این گروه شصت نفری در لباس مردان قبیله بنی کعب به مدینه آمدند و به مسجد پیامبر (ص) وارد شدند. موقعی که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود. طبق مراسم خود، نا قوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز، عاقب و سید ، که اولی امیر و رئیس قوم خود محسوب می شد و دیگری سر پرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود، خدمت پیامبر (ص) رسیدند و با او آغاز سخن کردند. حضرت به آنها پیشنهاد کرد: به آیین اسلام درآیید و در پیشگاه خداوند تسلیم گرديد؟

عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شده ایم.

پیامبر (ص) فرمود: «شما چگونه بر آیین حق هستید با اینکه اعمالتان حاکی از این است که تسلیم خداوند نیستید، چه اینکه برای خدا فرزند قائلید و عیسی را پسر خدا می دانید و صلیب را عبادت و پرستش می کنید و گوشت خوک می خورید. تمام این امور مخالف آیین حق است.)

عاقب و سید گفتند: اگر عیسی پسر خدا نیست، پس پدرش که بوده است؟ حضرت فرمود: «آیا شما قبول دارید که هر پسری شباهتی به پدر خود دارد؟ » گفتند آری. فرمود: «آیا این طور نیست که خدای ما به هر چیزی احاطه دارد و قیوم است و روزي موجودات با اوست.» گفتند: آری همین طور است. فرمود: «آیا عیسی این اوصاف را داشت؟» گفتند: نه. فرمود: «آیا چنین نیست که عیسی را مادرش مانند سایر کودکان در رحم حمل کرد و بعد همچون مادرهای دیگر، او را به دنیا آورد و عیسی پس از ولادت، چون اطفال دیگر غذا می خورد؟» گفتند: آری چنین بود. فرمود: «پس چگونه عیسی پسر خداست با اینکه هیچ گونه شباهتی به پدرش ندارد؟

سخن که به اینجا رسید همگی خاموش شدند. در این هنگام هشتاد و چند

ص: 270

آیه از اوایل این سوره برای توضیح معارف و برنامه های اسلام نازل گردید.

رام از تمام تفسیر: در آغاز این سوره نیز به حروف مقطعه برخورد می کنیم (الم). درباره این حروف ابتدایی سوره بقره توضیح دادیم که نیاز به تکرار آن نیست.

آيه 2

* (آيه 2)-در این آیه می فرماید: «معبودی جز خداوند یگانه زنده و پایدار و نگه دارنده، نیست» (اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىِّ الْقَيُّومُ).

شرح و تفسیر این آیه در سوره بقره آیه 255 گذشت.

آيه 3

* (آيه 3)-در این آیه خطاب به پیامبر اسلام (ص) می فرماید: خداوندی که کتاب را به حق بر تو نازل کرد، که با نشانه های کتب پیشین، منطبق است؛ و انجیل را...» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التوریة وَ الْإِنْجِيلَ). حق یعنی موضوع ثابت و پا بر جایی که باطل به آن راه ندارد.

آيه 4

* (آيه 4)-« پیش از آن، برای هدایت مردم فرستاد؛ و (نیز) کتابی که حق را از باطل مشخص می سازد، نازل کرد» (مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).

و بعد از اتمام حجت و نزول آیات از سوی خداوند و گواهی فطرت و عقل بر صدق دعوت پیامبران، راهی جز مجازات نیست. از این رو به دنبال بحثی که درباره حقانیت پیامبر (ص) و قرآن مجید گذشت، در این آیه می فرماید: «کسانی که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدی دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بايات اللَّهِ لَهُمْ عَذابُ شَدِیدُ).

و برای روشن ساختن اینکه توانایی خداوند بر تحقق بخشیدن تهدیداتش جای تردید نیست، می افزاید: «و خداوند ( برای کیفر بدکاران و کافران لجوج، توانا وصاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزُ ذُوانتِقَامٍ).

عزيز» در لغت به معنی هر چيز مشكل غير قابل نمود وعالمه

نیز مشکل غیر قابل نفوذ و غالب می باشد. از این رو زمینی که عبور از آن به سختی انجام می گیرد «عزاز» نامیده می شود و نیز هر چیز که بر اثر کمیابی دسترسی به آن مشکل باشد «عزیز» نامیده می شود. همچنین

ص: 271

افراد نیرومند و توانا که غلبه بر آنها مشکل یا غیر ممکن است، عزیز هستند و هرکجا کلمه عزیز بر خدا اطلاق می شود به همین معنی است. یعنی هیچکس قادر بر غلبه بر او و شکست او نیست و همه در برابر اراده و مشیت او محکوم اند.

آيه 5

* (آيه 5)-این آیه تکمیل آیات قبل است. می فرماید: «هیچ چیز، در آسمان و زمین، بر خدا مخفی نمی ماند» بنابراین، تدبیر آنها بر او مشکل نیست (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَيْ ءُ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ).

چگونه ممکن است چیزی بر او مخفی بماند در حالی که او در همه جا حاضر وناظر است و به حکم اینکه وجودش از هر نظر بی پایان و نامحدود است، جایی از او خالی نیست. و به ما از خود ما نزدیک تر است. بنا بر این، در عین اینکه محل و مکانی ندارد، به همه چیز احاطه دارد. و این احاطه به معنی علم و آگاهی او بر همه چیز است.

آيه 6

* (آيه 6)-سپس به گوشه ای از علم و قدرت خود که در حقیقت یکی از شاهکارهای عالم آفرینش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره کرده می فرماید: «او کسی است که شما را در رحم مادران)، آن چنان که می خواهد تصویر می کند» (هُوَ الَّذِي يصورکم فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشَاءُ).

آری «معبودی جز خداوند توانا و حکیم، نیست» (لا إِلهَ إِلاَّ هوالعزيز الْحَكِيمُ).

صورت بندی انسان در شکم مادر و نقش بر آب زدن در آن محیط تاریک، آن هم نقشهای بدیع و عجیب و پی در پی، راستی شگفت آور است. به خصوص با آن همه تنوعی که از نظر شکل و صورت و جنسیت و انواع استعدادها و صفات و غرایز مختلف وجود دارد. و اگر می بینیم معبودی جز او نیست، به خاطر همین است که شایسته عبودیت، جز ذات پاک او نمی باشد.

آيه 7

* (آيه 7)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: چند نفر از یهود به اتفاق حی بن اخطب و برادرش، خدمت پیامبر اسلام (ص) آمدند و حروف مقطعه «الم»را

ص: 272

دستاویز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد، الف مساوی یک و لام مساوی 30 و میم مساوی 40 می باشد. به این ترتیب، خبر داده ای که دوران بقای امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست. از پیامبر (ص) برای جلوگیری از سوءاستفاده آنها فرمود: چرا تنها «الم» را محاسبه کرده اید، مگر در قرآن «المص و الر» و سایر حروف مقطعه نیست. اگر این حروف اشاره به مدت بقای امت من باشد چرا همه را محاسبه نمی کنید؟! (در صورتی که منظور از این حروف چیز دیگری است. سپس آیه مورد بحث نازل شد.

تفسير: محکم و متشابه در قرآن - در آیات پیشین سخن از نزول قرآن به عنوان یکی از دلایل آشکار نبوت پیامبر اسلام (ص) به میان آمده بود، در این آیه یکی از ویژگی های قرآن و چگونگی بیان مطلب در این کتاب بزرگ آسمانی آمده است. نخست می فرماید: «او کسی است که این کتاب آسمانی را بر تو نازل کرد؛ که قسمتی از آن، آیات محکم = صریح و روشن است؛ که اسامی این کتاب می باشد؛ (و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، بر طرف می گردد.) و قسمتی از آن، متشابه است = آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می گردد.» (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ ايات مُحْكَماتُ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتُ).

این آیات متشابه محکی است برای آزمایش افراد که عالمان راستین و فتنه گران لجوج را از هم جدا می سازد. از این رو به دنبال آن می فرماید: «اما آنها که در قلوبشان انحراف است)، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگیزی کنند و مردم را گمراه سازند؛ و تفسیر (نادرستی برای آن می طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی دانند» (فَأَمَّا الذیين فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغُ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).(1).

ص: 273


1- 1 .«زیغ» و در اصل به معنی انحراف از حالت مستقیم و مایل شدن به یک طرف است. بودن زیغ در قلب، به معنی انحراف اعتقادات از راه راست به راه های انحرافی است.

«تأويل» در اصل به معنی بازگشت دادن چیزی است. بنابراین، کار یا سخنی را که به هدف نهایی برسانیم، تأويل نامیده می شود.

و سپس می افزاید: آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی می گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگار ماست» (يَقُولُونَ ءامنا بِهِ کل مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا).

و جز صاحبان عقل، متذکر نمی شوند و این حقیقت را درک نمی کنند (وَ مَا یذکر إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ).

از آیه فوق استفاده می شود که آیات قرآن بر دو دسته اند: مفهوم قسمتی از آیات آن چنان روشن است که جای هیچ گونه انکار و توجیه و سوء استفاده در آن نیست، آنها را محکمات گویند. و قسمتی به خاطر بالا بودن سطح مطلب و گفت و گو درباره عوالمی که از دسترس ما بیرون است مانند عالم غیب و جهان رستاخیز و صفات خدا، چنان هستند که معنی نهایی و اسرار و کنه حقیقت آنها نیاز به سرمایه خاص علمی دارد که آنها را از متشابهات» گویند.

معمولا افراد منحرف می کوشند این آیات را دستاویز قرار داده و تفسیری برخلاف حق برای آنها درست کنند، تا در میان مردم فتنه انگیزی نمایند و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار این آیات را می دانند و برای مردم تشریح می کنند.

البته آنها که از نظر علم و دانش در ردیف اولند، همچون پیامبر و ائمه هدي، از همه اسرار آن آگاهند در حالی که دیگران هر یک به اندازه دانش خود از آن چیزی می فهمند. همین حقیقت است که مردم، حتی دانشمندان را به دنبال معلمان الهی، برای درک اسرار قرآن، می فرستد.

آيه 8

* (آيه 8)-رهایی از لغزشها از آنجا که آیات متشابه و اسرار نهانی آن ممکن است لغزشگاهی برای افراد گردد و از این امتحان سیه روی در آیند، راسخان در علم و اندیشمندان با ایمان، علاوه بر به کار گرفتن سرمایه های علمی خود، در فهم معنی

ص: 274

این آیات به پروردگار خویش پناه می برند. این آیه و آیه بعد که از زبان راسخان در علم می باشد، روشنگر این حقیقت است. آنها می گویند: «پروردگارا، دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان؛ و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده ای» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).

آيه 9

* (آيه 9)-و از آنجا که عقیده به معاد و توجه به روز رستاخیز از هر چیز برای کنترل امیال و هوسها مؤثرتر است، راسخان در علم به یاد آن روز می افتند می گویند:

پروردگارا، تو مردم را برای روزی که تردیدی در آن نیست، جمع خواهی کرد؛ زیرا خداوند، از وعده خود تخلف نمی کند» ما به تو و رحمت بی پایانت، و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم (رَبَّنا انک جامِعُ النَّاسِ ليؤم لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).

و به این ترتیب، از هوی و هوسها و احساسات افراطی که موجب لغزش می گردد، خود را برکنار می دارند؛ و می توانند آیات خدا را آن چنان که هست بفهمند.

آيه 10

* (آيه 10)-در آیات گذشته وضع مؤمنان و غیر مؤمنان در برابر آیات محکم و متشابه بیان شده بود، در ادامه این بحث از وضع دردناک کافران در روز قیامت پرده بر می دارد و عواقب شوم اعمالشان را برای آنها مجسم می سازد. می فرماید:

ثروتها و فرزندان کسانی که کافر شدند، نمی تواند آنان را از (عذاب) خداوند بازدارد؛ (و از کیفر، رهایی بخشد.) و آنان خود، آتشگیر؛ دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).

آيه 11

* (آيه 11)-سپس به یک نمونه روشن از اقوامی که دارای ثروت و نفرات فراوان بودند ولی به هنگام نزول عذاب، این امور نتوانست مانع نابودی آنان گردد اشاره کرده می فرماید: عادت آنان در انکار و تحریف حقایق، همچون عادت آل فرعون و کسانی است که پیش از آنها بودند؛ آیات ما را تکذیب کردند، و خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان گرفت؛ و خداوند، سخت کیفر است» (کَدَأبِ ءَالِ فِرعَونَ

ص: 275

وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بایاتنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).

آيه 12

* (آيه 12)-شأن نزول: پس از جنگ بدر و پیروزی مسلمانان، جمعی از یهود گفتند: آن پیامبرانی که ما وصف او را در کتاب دینی خود (تورات) خوانده ایم که در جنگ مغلوب نمی شود، همین پیغمبر است. بعضی دیگر گفتند: عجله نکنید، تا نبرد دیگری واقع شود. هنگامی که جنگ احد پیش آمد و ظاهرا به شکست مسلمانان پایان یافت، گفتند: نه، به خدا سوگند، آن پیامبری که در کتاب ما بشارت به آن داده شده، این نیست. در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد که نتیجه را در پایان کار حساب کنید و بدانید همگی مغلوب خواهید شد.

تفسير: با توجه به شأن نزول فوق معلوم می شود کاری که به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند، انتظار شکست اسلام را داشتند. قرآن روی سخن را به پیامبر کرده می فرماید: « به آنها که کافر شدند بگو: از پیروزی موقت خود در جنگ احد، شاد نباشید. به زودی مغلوب خواهید شد؛ و (سپس در رستاخیز به سوی جهنم، محشور خواهید شد. و چه بد جایگاهی است!» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَ بئن الْمِهادُ).

در قرآن مجید اخبار غیبی فراوانی است که از دلایل عظمت و اعجاز قرآن می باشد. و یک نمونه آن آیه فوق است که خداوند، صريحا به پیامبر خود بشارت پیروزی بر همه دشمنان را می دهد.

طولی نکشید که مضمون آیه تحقق يافت. یهودیان مدینه (بنی قریظه و بنی نضیر) درهم شکسته شدند و در غزوۂ خیبر مهم ترین مرکز قدرت آنان از هم متلاشی شد. و مشرکان نیز در فتح مکه، برای همیشه مغلوب گشتند.

آيه 13

* (آيه 13)-شأن نزول: این آیه گوشه ای از ماجرای بدر را بازگو می کند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان 313 نفر بود. 77 نفرشان از مهاجران و 236 نفر آنها از انصار بودند. پرچم مهاجران به دست علی (ع) و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود. آنان با هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشیر، در این نبرد شرکت کرده بودند. با

ص: 276

اینکه سپاه دشمن بیش از هزار نفر با اسلحه و تجهیزات کافی بودند، مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پیروزی کامل به مدينه مراجعت کردند.

تفسير: این آیه در حقیقت بیان نمونه ای است از آنچه در آیات قبل گذشت و به کافران هشدار می دهد که به اموال و ثروت و زیادی نفرات مغرور نشوند که سودی به حالشان ندارد. یک شاهد زنده این موضوع جنگ بدر است. می فرماید: در دو گروهی که در میدان جنگ بدر،) با هم روبه رو شدند، نشانه (و درس عبرتی) برای شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ ءاية فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).

یک گروه، در راه خدا نبرد می کرد؛ و جمع دیگری که کافر بود» در راه شیطان و بت (فتة تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَ خَرِئَ كَافِرَةُ)

سپس می افزاید: «در حالی که آنها (گروه مؤمنان را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، می دیدند» (یرونهم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).

چنانکه در آیه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است، خدا می خواست پیش از آغاز جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان کم جلوه کند تا با غرور وغفلت وارد جنگ شوند و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه کند. و این خود عاملی برای وحشت و شکست آنها شد. به عکس، خداوند عدد دشمنان را در نظر مسلمانان کم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحیه آنها بیفزاید.

سپس می افزاید: «و خداوند، هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، با یاری خود، تأیید می کند» (وَ اللَّهُ یوید بِنَصْرِي مَنْ يَشاءُ). |

در پایان آیه می فرماید: «در این ، عبرتی است برای بینایان» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً الْأُولَى الْأَبْصَارِ).(1).

آنها که چشم بصیرت دارند و حقیقت را آن چنان که هست می بینند، از این پیروزی همه جانبه افراد با ایمان درس عبرت می گیرند و می دانند سرمایه اصلی

ص: 277


1- 1 .«عبرة» در اصل از ماده «عبورا گرفته شده که به معنی گذشتن از حالی به حال دیگر با از جایی به جای دیگر است. به اشک چشم غبره می گویند زیرا از چشم عبور می کند. به کلمات که از زبانها و گوشها می گذرد نیز عبارت، می گویند. عبرت گرفتن از حوادث نیز به خاطر آن گفته می شود که انسان از آنچه می گذرد و از حقایقی در پشت سر آن آگاه می شود.

پیروزی، ایمان است و ايمان.

آيه 14

* (آيه 14)-در آیات گذشته سخن از کسانی بود که تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگی دنیا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بی نیاز دانستند، این آیه در حقیقت تکمیلی است بر آن سخن می فرماید: « محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است»؛ تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند (زین لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ المقطرة مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).(1).

در تفسیر آیه آنچه صحیح به نظر می رسد این است که زینت دهنده خداوند است زیرا اوست که عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمی ایجاد کرده تا او را آزمایش کند و در مسیر تکامل و تربیت به پیش ببرد.

ولى «اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند، سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الحيوة الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ المئاب).

درست است که بدون این وسائل نمی توان زندگی کرد، حتی پیمودن راه معنویت و سعادت نیز بدون وسائل مادی غیر ممکن است، اما استفاده کردن از در این مسیر، مطلبی است و دلبستگی فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهایی بودن مطلب دیگر به دقت کنید. ان

آيه 15

* (آيه 15)-با توجه به آنچه در آیه قبل درباره اشیای مورد علاقه انسان در زندگی مادی دنیا آمده بود، در اینجا در یک مقایسه به مواهب خداوند در جهان آخرت و قوس صعودی تکامل انسان اشاره کرده می فرماید: «بگو: آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از این سرمایه های مادی)، بهتر است؟» (قُلْ أؤنبيكم بِخَيْرٍ مِنْ

ص: 278


1- 1 . شهوات جمع شهوت ، به معنی علاقه شدید به چیزی است ولی در آبه بالا شهوات را به معنی مشتهيات (اشیای مورد علاقه) به کار رفته است

ذلِكُم).

سپس به شرح آن پرداخته می افزاید: «برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده اند، (و از این سرمایه ها، در راه مشروع و حق و عدالت، استفاده می کنند، در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر)، باغهایی است که نهرها از پای درختانش می گذرد؛ همیشه در آن خواهند بود؛ و همسرانی پاکیزه، و خشنودی خداوند

نصیب آنهاست). و خدا به (امور) بندگان، بیناست» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجُ مُطَهَّرَةُ وَ رِضْوانُ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبادِ).

قرآن مجید در این آیه به افراد با ايمان اعلام می کند که اگر به زندگی حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوسهای سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لاتی برتر و بالاتر در جهت مادی و معنوی، که از هرگونه عیب ونقص پاک و پاکیزه است، نصیبشان خواهد کرد.

آيه 16

* (آيه 16)-در این آیه به معرفی بندگان پرهیزگار که در آیه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز برای آنها بر می شمرد:

.. آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خویشند و ایمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همین دلیل، در برابر اعمال خویش احساس مسؤولیت می کنند. می فرماید: «همان کسانی که می گویند: پروردگارا ! ما ایمان آورده ایم؛ پس گناهان ما را بیامرز، و ما را از عذاب آتش، نگاه دار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا ءامنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).

آيه 17

* (آيه 17)-2. «همانها که در برابر مشکلات، و در مسیر اطاعت و ترک گناه، ) استقامت می ورزند» (الصَّابِرِينَ).

3. «راستگو هستند» (وَالصَّادِقِينَ).

و آنچه در باطن به آن معتقدند، در ظاهر به آن عمل می کنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خیانت به دورند.

4. در برابر خدا «خضوع می کنند» (وَالقَانِتِينَ).

ص: 279

و در طریق بندگی و عبودیت خدا بر این کار مداومت دارند. 5 «و (در راه او) انفاق می کنند» (وَالمُنفِقِينَ).

نه تنها از اموال بلکه از تمام مواهب مادی و معنوی که در اختیار دارند، به نیازمندان می بخشند.

6. «و در سحرگاهان، استغفار می نماید» (وَالمُستَغفِرِينَ بِالأَسحَارِ).

در آن هنگام که چشمهای غافلان و بی خبران در خواب است و غوغاهای جهان مادی فرونشسته. به همین دلیل، حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزش های اصیل، در دل مردان خدا زنده می شود. به پا می خیزند و در پیشگاه با عظمتش سجده می کنند و از گناهان خود آمرزش می طلبند و محو انوار جلال کبریایی او می شوند.

در حدیثی امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: «هر کس در نماز وتر آخرین رکعت نماز شب، هفتاد بار بگويد: أستغفرالله ربی وأتوب إليه، و تا یک سال این عمل را ادامه دهد، خداوند او را از استغفارکنندگان در سحر قرار می دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود می سازد.

آيه 18

* (آيه 18)-به دنبال بحثی که درباره مؤمنان راستین در آیات قبل آمده بود، در این آیه به گوشه ای از دلائل توحید و خداشناسی و بیان روشنی این راه پرداخته می گوید: «خداوند، (با ايجابي نظام واحد جهان هستی)، گواهی می دهد که معبودی جز او نیست» ( شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

و فرشتگان و صاحبان دانش، (هرکدام به گونه ای بر این مطلب، گواهی می دهند، (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).

در حالی که خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد که این عدالت نیز، نشانه بارز وجود اوست (قَائِمًا بِالقِسطِ).

با این اوصاف که گفته شد، «معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است» (لَا إِلَهَ إلَّا هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ).

ص: 280

بنابراین، شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان هم صدا شوید و نغمه توحید سر دهید.

این آیه از آیاتی است که همواره مورد توجه رسول اکرم (ص) بوده و در مواقع مختلف آن را تلاوت می فرمود. زبیر بن عوام می گوید: شب عرفه در خدمت رسول خدا(ص) بودم، شنیدم که مکرر این آیه را می خواند.

آيه 19

* (آيه 19)-روح دین همان تسلیم در برابر حق است - بعد از بیان یگانگی معبود، به یگانگی دین پرداخته می فرماید: «دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).

یعنی آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست. در واقع، روح دین در هر عصر و زمان، جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود. |

سپس به بیان سرچشمه اختلافات مذهبی که علی رغم وحدت حقیقی دین الهی به وجود آمده می پردازد. می فرماید: «و کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شد، اختلافی (در آن ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).

بنابراین، ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهی بود و ثانيا انگیزه ای جز طغیان و ظلم و حسد نداشت.

مثلا پیامبر اسلام (ص)، علاوه بر معجزات آشکار از جمله قرآن مجید و دلائل روشنی که در متن این آیین آمده، اوصاف و مشخصاتش در کتب آسمانی پیشین که بخشهایی از آن در دست یهود و نصاری وجود داشت، بیان شده بود. به همین دلیل، دانشمندانشان قبل از ظهور او، بشارت ظهورش را با شوق و تأکید فراوان می دادند اما همین که مبعوث شد، چون منافع خود را در خطر می دیدند، از روی

طغیان و ظلم و حسد، همه را نادیده گرفتند. از این رو در پایان آیه سرنوشت آنها و امثال آنها را بیان کرده می گوید: «و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او می رسد؛ زیرا خداوند، سريع الحساب است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بئایات اللي فَإِنَّ اللَّهُ

ص: 281

سَرِيعُ الحِسَابِ).

آری کسانی که آیات الهی را بازیچه هوسهای خود قرار دهند، نتیجه کارشان را در دنیا و آخرت می بینند.

منظور از «آیات الله» آیات الهی و براهین او و کتابهای آسمانی است. حتی ممکن است آیات تکوینی الهی را در عالم هستی شامل شود.

آيه 20

* (آيه 20)-به دنبال بیان سرچشمه اختلافات دینی، به گوشه ای از این اختلاف که همان بحث و جدال یهود و نصاری با پیامبر اسلام (ص) بود، اشاره می کند می فرماید: «اگر با تو، به گفت و گو و ستیز برخیزند ( با آنها مجادله نکن؛ و) بگو: من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شده ایم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وجهی لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).

خداوند در این آیه به پیامبرش دستور می دهد که از بحث و مجادله با آنها دوری کن، و به آنها که اهل کتاب هستند [= (یهود و نصاری و بی سوادان | = مشرکان بگو: آیا شما هم تسلیم شده اید؟» (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَسْلَمْتُمْ).

اگر در برابر فرمان و منطق حق، تسلیم شوند، هدایت می یابند؛ و اگر سرپیچی کنند، (نگران مباش؛ زیرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است» (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فانما عَلَيْكَ الْبَلَاغِ).

بدیهی است منظور تسلیم زبانی و ادعایی نیست، بلکه منظور تسلیم حقیقی و عملی در برابر حق است.

در پایان آیه می فرماید: «و خدا نسبت به اعمال و عقاید) بندگان، بیناست (وَاللَّهُ بَصِيرُ بِالعِبَادِ).

از این آیه به خوبی روشن می شود که روش پیامبر (ص) هرگز تحميل فکر و عقیده نبوده است، بلکه کوشش و مجاهدت داشته که حقایق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود را می گذاشته که خودشان تصمیم لازم را در پیروی از

ص: 282

حق بگیرند.

آيه 21

* (آيه 21)-در تعقیب آیه قبل که به طور ضمنی نشان می داد یهود و نصاری و مشرکانی که با پیامبر اسلام (ص) به گفت و گو و ستیز برخاسته بودند تسلیم حق نبودند، در این آیه به بعضی از نشانه های این مسأله اشاره می کند می فرماید: «کسانی که نسبت به آیات خدا کفر می ورزند و پیامبران را به ناحق می کشند، و (نیز) مردمی را که امر به عدالت می کنند به قتل می رسانند، به کیفر دردناک (الهی) بشارت ده!»(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بئايات اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).

در این آیه به سه گناه بزرگ اشاره شده که ثابت می کنند آنها تسلیم فرمان حق نیستند، بلکه صدای حقگویان را در گلو خفه می کنند.

آيه 22

* (آيه 22)-در آیه قبل به یک کیفر آنها (عذاب أليم) اشاره شد، در این آیه به دو کیفر دیگر آنها اشاره می کند می فرماید: «آنها کسانی هستند که اعمال نیکشان، به خاطر این گناهان بزرگ، در دنیا و آخرت تباه شده» (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا والأخرة).

دیگر اینکه آنها در برابر مجازاتهای سخت الهی، «یاور و مددکار (و شفاعت کننده ای ندارند» (وَ مَا لَهُم مِن نَاِصرِینَ).

آيه 23

* (آيه 23)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که در عصر پیامبر (ص) زن و مردی از يهود مرتکب زنای محصنه شدند. با اینکه در تورات دستور مجازات سنگباران درباره این چنین اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند، بزرگان یهود از اجرای این دستور در مورد آنها سر باز زدند و پیشنهاد شد که به پیامبر اسلام (ص) مراجعه کرده داوری طلبند.

حضرت فرمود: همین تورات فعلی میان من و شما داوری می کند. پذیرفتند. پیامبر (ص) دستور داد قسمتی از تورات را که آیه «جم» (سنگباران در آن بود، پیش روی دانشمند يهود، ابن صوریا بگذارند. وی که قبلا از جریان آگاه شده بود، هنگامی که به این آیه رسید دست روی آن گذاشت و جمله های بعد را خواند.

ص: 283

عبد الله بن سلام که نخست از دانشمندان یهود بود و سپس اسلام اختیار کرده بود، متوجه پرده پوشی ابن صوریا شد، برخاست و دست او را از روی این جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت کرد. سپس پیامبر (ص) دستور داد مجازات مزبور طبق آیین آنها در مورد این دو مجرم اجرا شود. جمعی از یهود خشمناک شدند و این آیه درباره وضع آنها نازل گردید.

تفسیر: به دنبال آیات گذشته که از محاجه و گفت وگوهای لجوجانه گروهی از اهل کتاب سخن به میان آورد، در اینجا روشن می سازد که آنها تسلیم پیشنهادهای

ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (آسمانی) داشتند، به سوی کتاب الهی دعوت شدند تا در میان آنها داوری کند، سپس گروهی از آنان، (با علم و آگاهی، روی می گردانند، در حالی که از قبول حق) اعراض دارند» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقُ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).

از جمله «أوتوا نصيبا من الكتاب » بر می آید که تورات و انجیل که در دست يهود و نصاری در آن عصر بود، تنها قسمتی از آن بود و احتمالا قسمت بیش تر از این دو کتاب آسمانی از میان رفته با تحریف شده بود.

آری آنها به همان حکم موجود در کتاب مذهبی خویش نیز گردن نهادند و، با بهانه جویی و مطالب بی اساس، از اجرای حدود الهی سرپیچی کردند. |

آيه 24

* (آيه 24)-در این آیه دلیل مخالفت آنها را شرح می دهد که آنها بر اساس یک فكر باطل، معتقد بودند از نژاد ممتازی هستند . همانگونه که امروز نیز چنین فکر می کنند . به همین دلیل، برای خود مصونیتی در مقابل مجازات الهی قائل بودند. از این رو قرآن می گوید: «این عمل آنها، به خاطر آن است که می گفتند: آتش (دوزخ)، جز چند روزی به ما نمی رسد و کیفر ما، به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است (ذلَكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).

ص: 284

سپس می افزاید: «این افترا و دروغی که به خدا بسته بودند، آنها را در دینشان مغرور ساخت و گرفتار انواع گناهان شدند» (وَ غَيْرِهِمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفتَرُونَ).

آيه 25

* (آيه 25)-در این آیه بر این ادعاهای واهی خط بطلان میکشد می گوید: « پس چگونه خواهند بود هنگامی که آنها را برای روزی که شگی در آن نیست [= روز رستاخیز جمع کنیم، و به هر کس، آنچه (از اعمال برای خود فراهم کرده، به طور کامل داده شود؟ و به آنها ستم نخواهد شد زیرا محصول اعمال خود را می چینند(فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَهْمُ لا يُظْلَمُونَ).

آری در آن روز همه در دادگاه عدل الهی حاضر خواهند شد، و هر کس نتیجه اعمال خود را می بیند و آن روز است که می فهمند هیچ امتیازی بر دیگران ندارند.

آيه 26

* (آيه 26)-شأن نزول: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) مگه را فتح نمود، به مسلمانان نوید داد که به زودی کشور ایران و روم نیز زیر پرچم اسلام قرار خواهد گرفت. منافقان که دلهایشان به نور ایمان روشن نشده بود و روح اسلام را درک نکرده بودند، این مطلب را اغراق آمیز تلقی کرده و با تعجب گفتند: محمد به مدینه و مگه قانع نیست و طمع در فتح ایران و روم دارد. در این هنگام آیه نازل شد.

تفسير: همه چیز به دست اوست - در آیات قبل سخن از امتیازاتی بود که اهل کتاب (یهود و نصاری برای خود قائل بودند و خود را از خاصان خداوند می پنداشتند، در این آیه و آیه بعد خداوند ادعای باطل آنان را با این بیان جالب رد می کند می فرماید: «بگو: بارالها، ای مالک حکومتها، به هر کس بخواهی، حکومت می بخشی؛ و از هرکس بخواهی، حکومت را می گیری» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).

هرکس را بخواهی، عزت می دهی، و هرکه را بخواهی خوار می کنی» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ).

و در یک جمله، «تمام خوبیها به دست توست؛ تو به هر چیزی قادری (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شئ قَدِيرُ).

ص: 285

ناگفته پیداست که منظور از اراده و مشیت الهی در این آیه این نیست که بدون حساب و بی دلیل چیزی را به کسی می بخشد یا از او می گیرد، بلکه مشیت او از روی حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است. گاه حکومتها به خاطر شایستگی هاست و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگی انتهاست.

خلاصه اینکه خواست خداوند همان است که در عالم اسباب آفریده، تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده کنیم.

آيه 27

* (آيه 27)-در این آیه برای تکمیل معنی فوق و نشان دادن حاکمیت خداوند بر تمام عالم هستی، می افزاید: «شب را در روز داخل میکنی، و روز را در شب؛ و زنده را از مرده بیرون می آوری، و مرده را از زنده؛ و به هر کس بخواهی، بدون حساب، روزی می بخشی» (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِي اليل وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تزرق مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).

هر یک از اینها نشانه بارزی از قدرت مطلقه اوست.

ولوج » در لغت به معنی دخول است. منظور از دخول شب در روز و روز در شب، همان تغییر محسوسی است که در شب و روز در طول سال مشاهده می کنیم. این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین نسبت به مدار آن به که کمی بیش از 23 درجه است . و تفاوت زاویه تابش خورشید می باشد. تدریجی بودن تغییر شب و روز، آثار سودمندی در زندگانی انسان و موجودات کره زمین دارد زیرا پرورش گیاهان و بسیاری از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجی خورشید صورت می گیرد. |

منظور از بیرون آوردن زنده از مرده، همان پیدایش حیات از موجودات بی جان است زیرا می دانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد، موجودات زنده از مواد بی جان به وجود آمدند. از این گذشته، دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بی جان جزو سلولها شده، به موجودات زنده مبدل می گردند.

ص: 286

پیدایش مردگان از موجودات زنده نیز، دائما در مقابل چشم ما مجسم است.

آيه 28

* (آيه 28)-پیوند با بیگانگان ممنوع - در آیات گذشته سخن از این بود که عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خداست، به همین مناسبت در این آیه مؤمنان را از دوستی با کافران نهی می کند. می فرماید: «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند» (لا يَتَّخِذِ المؤمون الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).

و هر کس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد» و پیوند او به کلی از خدا گسسته می شود (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شئ ).

این آیه در واقع یک درس مهم سیاسی - اجتماعی به مسلمانان می دهد که هرگز بیگانگان را به عنوان دوست و حامی و یار و یاور نپذیرند.

سپس به عنوان یک استثنا از این قانون کلی می فرماید: «مگر اینکه از آنها بپرهیزید و به خاطر هدفهای مهم تری تقیه کنید(اِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقَیةً).

همان تقیه ای که برای حفظ نیروها و جلوگیری از هدر رفتن قوا و امکانات و سرانجام پیروزی بر دشمن است.

مسأله تقیه در جای خود یک حکم قاطع عقلی و موافق فطرت انسانی است.

در پایان آیه به همه مسلمانان هشدار داده می فرماید: «خداوند شما را از نافرمانی) خود، برحذر می دارد؛ و بازگشت (شما) به سوی خداست» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).

دو جمله فوق بر مسأله تحریم دوستی با دشمنان خدا تأکید می کند. از یک سو می گوید از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهیزید. از سوی دیگر می فرماید: اگر مخالفت کنید، بازگشت شما به سوی اوست و نتیجه اعمال خود را خواهید گرفت.

آيه 29

* (آيه 29)-در آیه قبل دوستی و همکاری با کافران و دشمنان خدا مورد نهی واقع شده، در این آیه به کسانی که ممکن است از حکم تقیه سوءاستفاده کنند هشدار داده می فرماید: «بگو: اگر آنچه را در سینه های شماست، پنهان دارید یا

ص: 287

آشکار کنید، خداوند آن را می داند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِ کم أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).

نه تنها اسرار درون شما را می داند، بلکه از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه می باشد؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست» (وَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ).

آيه 30

* (آيه 30)-این آیه تکمیلی است بر آنچه در آیه قبل آمد و از حضور اعمال نیک و بد در قیامت پرده بر می دارد. می فرماید: به یاد آورید «روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر می بیند؛ و آرزو می کند میان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانی زیادی باشد» (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَّا بَعِيداً ).

در پایان آیه برای تأكید بیش تر می فرماید: «خداوند شما را از (نافرمانی) خودش، برحذر می دارد؛ و در عین حال، خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است» (وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ).

در واقع این جمله معجونی از بیم و امید است. از یک سو اعلام خطر می کند و هشدار می دهد، از سوی دیگر بندگان را به لطفش امیدوار می سازد؛ تا تعادلی میان خوف و رجا که عامل مهم تربیت انسان است برقرار شود.

آيه 31

* (آيه 31)-شأن نزول: جمعی در حضور پیامبر (ص) ادعای محبت پروردگار کردند در حالی که عمل به برنامه های الهی در آنها کمتر دیده می شد. این آیه و آیه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسير: محبت واقعی این آیه مفهوم دوستی واقعی را تبیین می کند. می فرماید: «بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید؛ تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحببنم اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورُ رَحِيمُ).

یعنی محبت یک علاقه قلبی ضعیف و خالی از هرگونه اثر نیست، بلکه باید

ص: 288

آثار آن در عمل انسان منعکس باشد.

این آیه نه تنها به مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر (ص) پاسخ می گوید، بلکه یک اصل کلی در منطق اسلام برای همه اعصار و قرون است. آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان می زنند، اما در عمل کم ترین شباهتی به آنها ندارند، مدعیان دروغینی بیش نیستند.

آيه 32

* (آيه 32)-در این آیه بحث آیه قبل را ادامه داده می فرماید: «بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).

بنابراین، چون شما مدعی محبت او هستید، باید با اطاعت از فرمان او و پیامبرش این محبت را عملا اثبات کنید.

سپس می افزاید: «و اگر سرپیچی کنید، خداوند کافران را دوست نمی دارد»(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ).

سرپیچی آنها نشان می دهد که محبت خدا را ندارند. بنابراین، خدا هم آنها را دوست ندارد زیرا محبت یک طرفه بی معنی است.

آيه 33

* (آيه 33)-این آیه سرآغازی است برای بیان سرگذشت مریم و اشاره ای به مقامات اجداد او و نمونه بارزی است از محبت واقعی به پروردگار و ظهور آثار این محبت در عمل که در آیات گذشته به آن اشاره شده بود. می فرماید: «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى ءادم وَ نُوحاً وءال إبرهیم وَ ال عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ).

إصطفی» از ماده «و» به معنی خالص شدن چیزی است و فؤة به معنی خالص هر چیزی است. بنابراين، إصطفاء به معنی برگزیدن قسمت خالص چیزی است. و ممکن است این گزینش، تکوینی باشد و یا تشریعی. به این معنی که خداوند آفرینش آنها را از آغاز آفرینش ممتازی قرار داد، هر چند با داشتن آفرینش ممتاز با اراده و اختیار خود راه حق را پیمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و کوشش

ص: 289

در راه هدایت انسانها، امتیازات جدیدی کسب کردند که با امتیاز ذاتی آنها آمیخته شد و به صورت انسانهایی برگزیده درآمدند.

آيه 34

* (آيه 34)-در این آیه می افزاید: «آنها فرزندان و دودمانی بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت،) بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند» (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بُغْضِ).

این برگزیدگان الهی، از نظر اسلام، پاکی، تقوا و مجاهده برای راهنمایی بشر، همانند یکدیگر بودند.

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، شنوا و داناست» و از کوششهای آنها در مسیر رسالت خود، آگاه می باشد (والله سميع عليم).

در آیات فوق، علاوه بر آدم، به تمام پیامبران اولوالعزم اشاره شده است. نام نوح صریحا آمده و آل ابراهیم، هم خود او، هم موسی و عیسی و پیامبر اسلام (ص) را شامل می شود.

آيه 35

* (آيه 35)-به دنبال اشاره به عظمت آل عمران که در آیات قبل آمده بود، در اینجا سخن از عمران و دخترش مریم به میان می آورد و چگونگی تولد و پرورش و بعضی از حوادث مهم زندگی این بانوی بزرگ را بیان می کند.

از بعضی روایات استفاده می شود که خداوند به عمران وحی فرستاده بود که پسری به او خواهد داد که به عنوان پیامبر به سوی بنی اسرائیل فرستاده می شود. او این جریان را با همسر خود «ته» در میان گذاشت. به همین خاطر هنگامی که او باردار شد، تصور کرد فرزند مزبور همان است که در رحم دارد، بی خبر از اینکه کسی که در رحم اوست ما در آن فرزند (مریم) می باشد. به همین دلیل، نذر کرد که پسر را خدمتگزار خانه خدا، بیت المقدس نماید، اما هنگام تولد مشاهده کرد که دختر است.

آیه می فرماید: به یاد آورید و هنگامی را که همسر عمران گفت: خداوندا! آنچه را در رحم دارم، برای تو نذر کردم، که محرر (و آزاد، برای خدمت خانه تو باشد. از

ص: 290

من بپذیر ، که تو شنوا و دانایی» (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).

آيه 36

* (آيه 36)-سپس می افزاید: «ولی هنگامی که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت، گفت: خداوندا! من او را دختر آوردم» (فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها انثی)

ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود آگاه تر بود» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ). سپس افزود: «و پسر، همانند دختر نیست» دختر نمی تواند وظیفه خدمتگزاری معبد را همانند پسر انجام دهد ( وَ لَيسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَی).

دختر پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمی تواند در مسجد بماند. به علاوه نیروی جسمی دختر با پسر یکسان نیست و نیز مسائل مربوط به حجاب و بارداری ووضع حمل، ادامه این خدمت را برای دختر مشکل می سازد. از این رو همیشه پسران را نذر می کردند.

سپس افزود: «من او را مریم نام گذاردم؛ و او و فرزندانش را از وسوسه های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می دهم» (وَ إِنِّي سمیتها مَرْيَمَ وَ إِنِّى أُعِيذُها بِكَ وَ ذریتها مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ).

مریم» در لغت به معنی زن عبادتکار و خدمتگزار است. از آنجا که این نامگذاری به وسیله مادرش انجام شد، نهایت عشق و علاقه این مادر با ایمان را برای وقف فرزندش در مسیر بندگی و عبادت خدا نشان می دهد.

آيه 37

* (آيه 37)-این آیه ادامه بحث آیه قبل درباره سرگذشت مریم است. می فرماید: «خداوند، او [= مريم را به طرز نیکویی پذیرفت؛ و به طرز شایسته ای، نهال وجود) او را رویانید» و پرورش داد (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).

تعبیر به «أنبتها» از ماده «انبات»، به معنی رویانیدن در مورد پرورش مريم، اشاره به جنبه های تکامل معنوی، روحانی و اخلاقی مریم است.

جمله اخیر اشاره به این نکته لطيف دارد که کار خداوند، انبات (رویانیدن)

ص: 291

است. یعنی همان گونه که در درون بذر گلها و گیاهان استعدادهایی نهفته است، در درون وجود آدمی واعماق روح و فطرت او نیز همه گونه استعدادهای عالی نهفته شده که اگر انسان خود را تحت تربیت مربیان الهی که باغبانان باغستان جهان انسانیت اند قرار دهد، به سرعت پرورش می یابد و آن استعدادهای خداداد آشکار می شود.

سپس می افزاید: «و (خداوند،) کفالت او را به زکریا سپرد» (و كَفَّلَهَا زَکَرِیَّا).

هر چه بر سن مریم افزوده می شد، آثار عظمت و جلال در وی نمایان تر می گشت و به جایی رسید که قرآن در ادامه این آیه درباره او می گوید: «هر زمان زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آنجا می دید» (كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً ).

محراب» محل ویژه ای است که در معبد برای امام آن معبد یا افراد خاصی در نظر گرفته می شود.

زکریا از روی تعجب، روزی «از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ » (قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا).

گفت: این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می دهد» (قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).

از روایات متعددی استفاده می شود که آن غذا یک نوع میوه بهشتی بوده که در غیر فصل، در کنار محراب مریم، به فرمان پروردگار، حاضر می شده است. و این موضوع جای تعجب نیست که خدا از بنده پرهیزگارش این چنین پذیرایی کند.

آيه 38

* (آيه 38)-از این به بعد گوشه ای از زندگی پیامبر الهی، زکریا را در ارتباط با داستان مریم بیان می کند.

همسر زکریا و مادر مریم خواهر یکدیگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا بودند. با اینکه سالیان درازی از عمر زکریا و همسرش گذشته و از نظر معیارهای طبیعی بسیار بعید به نظر می رسید که صاحب فرزندی شود، با ایمان به قدرت

ص: 292

پروردگار و مشاهده وجود میوه های تازه در غیر فصل، قلب او لبريز از امید گشت که شاید در فصل پیری، میوه فرزند بر شاخسار وجودش آشکار شود. به همین دلیل، هنگامی که مشغول نیایش بود، از خداوند تقاضای فرزند کرد. آیه می گوید: «در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم، پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزهای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می شنوی» (هُنالِكَ دَعا زكریا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذریة طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ).

آيه 39

* (آيه 39)-رو هنگامی که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که: خدا تو را به یحیی بشارت می دهد؛ (کسی) که کلمه خدا [= مسیح را تصدیق می کند؛ و رهبر خواهد بود؛ و از هوسهای سرکش برکنار، و پیامبری از صالحان است» (فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قَائِمُ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نبیا مِنَ الصَّالِحِينَ). نه تنها خداوند اجابت دعای او را به وسیله فرشتگان خبر داد، بلکه پنج وصف از اوصاف این فرزند پاکیزه را بیان داشت.

آيه 40

* (آيه 40)-زکریا از شنیدن این بشارت، غرق شادی و سرور شد و در عین حال نتوانست شگفتی خود را از چنین موضوعی پنهان کند. «او عرض کرد: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که پیری به سراغ من آمده ، و همسرم نازاست» (قالَ رَبِّ انی يَكُونُ لِي غُلامُ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكَبِيرِ وَ امْرَأَتِي عَاقِرُ ). او در پاسخ «فرمود: بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام می دهد» (قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشَاءُ ).

ن پاسخ کوتاه که تکیه بر نفوذ اراده و مشیت الهی داشت، زکریا قانع شد. ان

آيه 41

* (آيه 41)-در اینجا زکر یا تقاضای نشانه ای بر این بشارت می کند، تا قلبش مالامال از اطمینان شود. عرض کرد: پروردگارا ! نشانه ای برای من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي ءَايَةً).

ص: 293

خداوند «گفت: نشانه تو آن است که سه روز، جز با اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهی گفت» و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهری، برای گفت وگو با مردم از کار می افتد (قَالَ ايتك أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَّثْتَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً).

و پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ، بسیار یاد کن؛ و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بالعشی والإبکار).

واژه «عشی» به ساعات آخر روز و «ابکار» به ساعات آغاز روز گفته می شود.

خداوند درخواست زکریا را پذیرفت و سه شبانه روز زبان او، بدون هیچ عامل طبیعی، از سخن گفتن با مردم باز ماند، در حالی که به ذکر خدا مترتم بود.

این وضع عجیب نشانه ای از قدرت پروردگار بر همه چیز بود. خدایی که می تواند زبان بسته را به هنگام ذکرش بگشاید، قادر است از رحم عقیم، فرزندی با ایمان که مظهر یاد پروردگار باشد به وجود آورد.

آيه 42

* (آيه 42)-قرآن بار دیگر به داستان مریم باز می گردد و از دوران شکوفایی او سخن می گوید و مقامات والای او را بر می شمرد. نخست از گفت و گوی فرشتگان با مریم بحث می کند. می فرماید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برتری داده است» (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ أَصْطَفِيكَ وَ طَهَّرَكِ واصطفيك عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ).

و این برگزیدگی و برتری مریم بر تمام زنان جهان، به خاطر تقوا و ایمان و عبادت او بود. آری او برگزیده شده تا پیامبری همچون عیسای مسیح به دنیا آورد.

این آیه گواه بر این است که مریم بزرگ ترین شخصیت زن در جهان خود بوده

است.

آيه 43

* (آيه 43)-در این آیه سخن از خطاب دیگری از فرشتگان به مریم است.

1. منظور از پاکی مریم، پاکی از عادت ماهیانه است که به او اجازه می داد همواره خد مت بیت المقدس کند و با پاکی از هرگونه آلودگی اخلاقی و معنوی و گناه.

ص: 294

می گویند: «ای مریم! (به شکرانه این نعمت برای پروردگار خود، خضوع کن و سجده به جا آور؛ و با رکوع کنندگان، رکوع کن» (یَا مَریَم اقْنُتِي لِرَبِّكِ واسجدی وَارِ کعی مَعَ الرَّاكِعِينَ).

آيه 44

* (آيه 44)-این آیه خطاب به پیامبر اکرم (ص) می کند می گوید: «این، (بیان سرگذشت مریم و زکریا) از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ وَ نوحیه إِلَيْكَ).

زیرا این داستانها به این صورت (صحیح و خالی از هرگونه خرافه، در هیچ یک از کتب پیشین - که تحریف یافته است به وجود ندارد و سند آن، وحی آسمانی، قرآن است.

سپس به گوشه دیگری از داستان مریم اشاره می کند می گوید: «و تو در آن هنگام که قلمهای خود را برای قرعه کشی) به آب می افکندند، تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهده دار شود، و (نیز) به هنگامی که دانشمندان بنی اسرائیل، برای کسب افتخار سرپرستی او، با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی»؛ و همه اینها ، از راه وحی به تو گفته شد (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ).

از این آیه و آیاتی که در سوره صاقات درباره یونس آمده، استفاده می شود که برای حل مشکل یا مشاجره و نزاع و هنگامی که کار به بن بست کامل می رسد و هیچ راهی برای پایان دادن به نزاع یافت نمی شود، می توان از قرعه استمداد جست.

آيه 45

* (آيه 45)-از این آیه به بعد به بخش دیگری از زندگی مریم یعنی جریان تولد فرزندش حضرت مسیح می پردازد. می فرماید: به یاد آورید « هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای = وجود باعظمتی از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است» (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَتِهِ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).

در حالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود؛ و از مقربان (الهی) است» (وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا والأخرة وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ).

ص: 295

آيه 46

* (آيه 46)-در این آیه به یکی از فضایل و معجزات حضرت مسیح (ع) اشاره می کند می گوید: «و با مردم، درگاهواره و در حالت کهولت (و میانسال شدن) سخن خواهد گفت؛ و از شایستگان است» (وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ کهلا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ).

جمله «في المهير و گهلا»، ممکن است اشاره به این باشد که او در گاهواره همان گونه سخن می گفت که در موقع رسیدن به کمال عمر سخنانی سنجیده و پر محتوا و حساب شده، نه سخنانی کودکانه.

آيه 47

* (آيه 47)-در این آیه نیز داستان مریم ادامه می یابد. او هنگامی که بشارت تولد عیسی (ع) را شنید، گفت: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است و هرگز همسری نداشتهام (قالَتْ رَبِّ أنی يَكُونُ لِي وَلَدُ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرُ).

خداوند به این شگفتی مریم پایان داد «فرمود: خداوند، این گونه هر چه را بخواهد می آفریند» (قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ).

سپس برای تکمیل این سخن می فرماید: «هنگامی که چیزی را مقرر دارد و فرمان هستی آن را صادر کند)، فقط به آن می گوید: موجود باش! آن نیز فورا موجود می شود» ( ِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).

آيه 48

* (آيه 48)-به دنبال صفات چهارگانه ای که در آیات قبل برای حضرت مسیح بیان شده بود (صاحب شخصیت بودن در دنیا و آخرت، از مقربان بودن، سخن گفتن در گاهواره و از شایستگان بودن)، به دو وصف دیگر آن پیامبر بزرگ اشاره می کند. می فرماید: «و (خداوند) به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، می آموزد» (وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْرِيَةِ وَ الْإِنْجِيلَ).

نخست به تعلیم کتاب و حکمت و دانش به طورکلی اشاره می کنند و بعد دو مصداق روشن آن یعنی تورات و انجیل را بیان می نماید.

آيه 49

* (آيه 49)-به دنبال آیه قبل که سخن از علم و دانش و کتاب آسمانی حضرت

ص: 296

مسیح بود، در این آیه به معجزات متعدد او اشاره کرده می فرماید: «و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل» قرار داده(وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ).

سپس می افزاید: او مأمور بود به آنها بگوید: «من نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام» (أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بئایة مِنْ رَبِّكُمْ).

نه یک نشانه بلکه نشانه های متعدد.

من از گل، چیزی به شکل پرنده می سازم؛ سپس در آن می دمم و به فرمان خدا، پرنده ای می گردد، (أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ).

سپس به بیان دومین معجزه یعنی درمان بیماریهای صعب العلاج يا غیرقابل علاج از طریق عادی پرداخته می گوید: «و به اذن خدا، کور مادر زاد و مبتلایان به برص - پیسی را بهبودی می بخشم(وَ اُبرِیُٔ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ).

بدون شک، این موضوعات - به خصوص برای پزشکان و دانشمندان آن زمان - معجزات غیر قابل انکاری بوده است.

در سومین مرحله به معجزه دیگری اشاره می کند می گوید: «و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم» (وَ أَخِي الْمُؤْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ).

چیزی که در هر عصر و زمانی جزء معجزات و کارهای خارق العاده است.

و در مرحله چهارم، موضوع خبر دادن از اسرار نهانی مردم را مطرح می کند زیرا هرکس معمولا در زندگی فردی و شخصی خود اسراری دارد که دیگران از آن آگاه نیستند. مسیح می گوید: «و از آنچه می خورید، و در خانه های خود ذخیره می کنید، به شما خبر می دهم» (وَ أَنَّكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ).

و در پایان آیه به تمام این چهار معجزه اشاره کرده می گوید: «مسلما در اینها، نشانه ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید و در جست و جوی حقیقت باشید(إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

از مفاد آیه فوق و آیات مشابه آن استفاده می شود که فرستادگان و اولیای

ص: 297

خدا - به اذن او می توانند، به هنگام لزوم، در جهان تکوین و آفرینش تصرف کنند و، بر خلاف عادت و جریان طبیعی، حوادثی به وجود آورند. و این چیزی است بالاتر از ولایت تشریعی یعنی سر پرستی مردم که نام آن «ولایت تکوینی» است.

آيه 50

* (آيه 50)-این آیه نیز ادامه سخنان حضرت مسیح است و در واقع بخشی از اهداف بعثت خود را شرح می دهد. می گوید: «و آنچه را پیش از من از تورات بوده، تصدیق می کنم» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىْ مِنِ التَّوْرِيَةِ).

و ( آمده ام تا پاره ای از چیزهایی را که بر اثر ظلم و گناه ،) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضی از چهارپایان و ماهیها ،) حلال کنم» (وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ).

سپس می افزاید: «و نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام(وَ جئتکم بئاية مِنْ رَبِّكُمْ).

و در پایان آیه چنین نتیجه گیری می کند: « پس از خدا بترسید، و مرا اطاعت کنید» (اتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).

آيه 51

* (آيه 51)-در این آیه از زبان حضرت مسیح، برای رفع هرگونه ابهام و اشتباه و برای اینکه تولد استثنایی وی را دستاویزی برای الوهیت او قرار ندهند، چنین می گوید: «خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست؛ او را بپرستید (نه من، و نه چیز دیگر را). این است راه راست» راه توحید و یکتا پرستی نه راه شرک و دوگانه و چندگانه پرستی (إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فاعبدو هذا صِراطُ مُسْتَقِيمٍ).

در آیات دیگر قرآن نیز می خوانیم که حضرت مسیح روی مسأله بندگی خود در پیشگاه خدا، تكیه می فرمود و برخلاف آنچه در انجیل های تحریف یافته کنونی از زبان مسیح نقل شده که او غالبأ کلمه پدر را درباره خدا به کار می برد، قرآن مجید کلمه «رب» (پروردگار) و مانند آن را از او نقل می کنند که دلیلی است بر نهایت توجه او نسبت به مبارزه با شرک و یا دعوى الوهیت حضرت مسیح. از این رو، تا زمانی که حضرت مسیح (ع) در میان مردم بود، هیچ د نکرد او را یکی از خدایان

ص: 298

معرفی کند. حتی آثار تعليمات مسیح (ع) در زمینه توحید، به منحرفان اجازه نداد که تا دو قرن بعد از او نیز، عقاید شرک آلود خود را ظاهر سازند. به اعتراف محققان مسیحی، مسأله تثليث و اعتقاد به خدایان سه گانه از قرن سوم میلادی پیدا شد.

آيه 52

* (آيه 52)-مطابق پیشگویی و بشارت موسی (ع)، جمعیت یهود قبل از آمدن عیسی (ع) منتظر ظهور او بودند، اما هنگامی که ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعی از منحرفان بنی اسرائیل به خطر افتاد، تنها گروه محدودی گرد مسیح (ع) را گرفتند. آیه می گوید: «هنگامی که عیسی از آنان احساس کفر (و مخالفت کرد، گفت: کیست که یاور من به سوی خدا برای تبلیغ آیین او) گردد؟» (فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ).(1).

در اینجا تنها گروه اندکی به این دعوت پاسخ مثبت دادند. قرآن از این افراد پاک به عنوان «حواریون» نام برده است.

آیه می فرماید: «حواريان = شاگردان مخصوص او گفتند: ما یاوران خداییم؛ به خدا ایمان آوردیم؛ و تو (نیز) گواه باش که ما اسلام آورده ایم» (قَالَ الحواریون نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ ءامنا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).

تعبیر به «اسلام» در آیه فوق، دلیلی بر این است که اسلام آیین تمام انبیا بوده است. ان

آيه 53

* (آيه 53)-در این آیه جمله هایی نقل شده که بیانگر نهایت توحید و اخلاص حواریان است. آنها ایمان خویش را به پیشگاه خداوند چنین عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا ! به آنچه نازل کرده ای، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم؛ ما را در زمرۂ گواهان بنویس» (رَبَّنا ءامنا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ).

درباره علت نام گذاری شاگردان مسیح به این نام، در حدیثی امام علی بن موسی الرضا(ع) فرمود: «جمعی از مردم چنین تصور می کنند که آنها شغل

ص: 299


1- 1 .تعبیر به احساسا با اینکه کفر یک امر باطنی است، شاید به خاطر این باشد که آن قدر در ابراز کفر خود پافشاری کردند که گویی به صورت یک امر حتی در آمد.

لباس شویی داشته اند، ولی در نزد ما علت آن این بوده که آنها هم خود را از آلودگی به گناه پاک کرده بودند و هم برای پاک کردن دیگران کو شش داشتند.»

آيه 54

* (آيه 54)-پس از شرح ایمان حواریان، در این آیه به نقشه های شیطانی يهود اشاره کرده می گوید: «و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند برای حفظ او و آیینش، چاره جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره جویان است» (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).

بدیهی است نقشه های خدا بر نقشه های همه پیشی می گیرد چراکه معلوماتی اندک و قدرتی محدود دارند و علم و قدرت خداوند بی پایان است.

منظور از آیه مورد بحث و آیات متعدد دیگری که «مکر» را به خدا نسبت می دهد این است که دشمنان مسیح با طرحهای شیطانی خود می خواستند جلو این دعوت الهی را بگیرند، اما خداوند برای حفظ جان پیامبر خود و پیشرفت آیینش تدبیر کرد و نقشه های آنها نقش بر آب شد و همچنین در موارد دیگر. ان

آيه 55

* (آيه 55)-این آیه همچنان ادامه آیات مربوط به زندگی حضرت مسیح است. معروف در میان مفسران اسلام - به استناد آیه 157 سوره نساء ۔ این است که مسیح هرگز کشته نشد و خداوند او را به آسمان برد. آیه مورد بحث ناظر به همین معنی است. می فرماید: به یاد آورید هنگامی را که خدا به عیسی فرمود: من تو را بر می گیرم و به سوی خود، بالا می برم» (إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَى).

و تو را از کسانی که کافر شدند، پاک می سازم(وَ مفطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).

منظور از این پاکیزگی یا نجات او از چنگال افراد پلید و بی ایمان است و یا از تهمتهای ناروا و توطئه های ناجوانمردانه که در سایه پیروزی آیین او حاصل شد.

سپس می افزاید: «و کسانی را که از تو پیروی کردند، تا روز رستاخیز، برتر از کسانی که کافر شدند، قرار می دهم» (وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ).

ص: 300

این آیه یکی از آیات اعجاز آمیز و از پیشگویی ها و اخبار غیبی قرآن است که می گوید پیروان مسیح همواره بر یهود که مخالف مسیح بودند برتری خواهند داشت.

و در پایان آیه می فرماید: «سپس بازگشت شما به سوی من است و من در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داوری می کنم، (ثُمَّ إِلَى مرجعکم فأحکم بینکم فِيمَا کنتم فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).

یعنی آنچه از پیروزیها گفته شد مربوط به این جهان است، محاكمه نهایی و گرفتن نتیجه اعمال چیزی است که در آخرت خواهد آمد.

آيه 56

* (آيه 56)-این آیه و آیه بعد خطاب به حضرت مسیح (ع) است. می فرماید: بعد از آنکه مردم به سوی خدا بازگشتند و او در میان آنان داوری کرد، صفوف از هم جدا می شود. اما آنها که کافر شدند، (و پس از شناختن حق، آن را انکار کردند، در دنیا و آخرت، آنان را مجازات دردناکی خواهم کرد؛ و برای آنها، یاورانی نیست (فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا والأخرة وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).

آيه 57

* (آيه 57)-سپس به گروه دوم اشاره کرده می فرماید: «اما آنها که ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد» (وَ أَمَّا الَّذِينَ ءامنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ).

و خداوند، هرگز ستمکاران را دوست نمی دارد» (وَاللَّهُ لَا يُحِبُ الظَّالِمِينَ).

مسلم است، خدایی که ستمکاران را دوست ندارد، در حق بندگان ستم نخواهد کرد و اجر آنها را به طور کامل خواهد داد.

آيه 58

* (آيه 58)-پس از شرح داستان مسیح، در این آیه روی سخن را به پیامبر اسلام (ص) کرده می گوید: «اینها را که بر تو می خوانیم، از نشانه ها(ی حقانیت تو) است، و یادآوری حکیمانه است که به صورت آیات قرآن بر تو نازل گردیده و خالی از هرگونه باطل و خرافه است (ذلِكَ تَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنْ الأيات وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ).

این در حالی است که دیگران سرگذشت این پیامبر بزرگ را به افسانه های دروغین و خرافات و بدعتها آلوده اند

ص: 301

آيه 59

* (آيه 59)-شأن نزول: همان طور که در آغاز سوره بیان شد، مقدار زیادی از آیات این سوره در پاسخ مسیحیان نجران نازل شده است. آنها در یک هیأت شصت نفری برای گفت وگو با پیامبر (ص) به مدینه وارد شده بودند. از جمله مسائلی که در این گفت وگو مطرح شد این بود که آنها از پیامبر اسلام (ص) پرسیدند: ما را به چه چیز دعوت می کنی؟ پیامبر (ص) فرمود: «به سوی خداوند یگانه و اینکه مسیح بنده ای از بندگان اوست و حالات بشری داشت. آنها این سخن را نپذیرفتند و به ولادت عیسی بدون پدر اشاره کرده و آن را دلیل بر الوهیت او خواندند. آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد و، چون حاضر به قبول پاسخ نشدند، آنها را دعوت به مباهله کرد.

تفسير: آیه ناظر به کسانی است که ولادت مسیح را بدون پدر، دلیل بر فرزندی او نسبت به خدا و یا الوهیتش می گرفتند. آیه می گوید: «مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فورا موجود شد» (إِنَّ مَثَلَ عيسی عندالله كَمَثَلِ ءادم خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).

بنابراین اگر مسیح بدون پدر به دنیا آمد، جای تعجب نیست و دلیل بر فرزندی خدا یا عین خدا بودن نمی باشد زیرا موضوع آدم از این هم شگفت انگیزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنیا آمد. سپس به غافلان می فهماند که هر کاری در برابر ارادۂ حق، سهل و آسان است، تنها کافی است بفرماید موجود باش! آن هم موجود می شود.

آيه 60

* (آيه 60)-در این آیه برای تأكید آنچه در آیات قبل آمد می فرماید: «اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنابراین، از تردیدکنندگان مباش» (الْحَقُّ مِنْ ربک فَلا تَكُنْ مِنَ المَمتَرِینَ).

آيه 61

* (آيه 61)-شأن نزول: این آیه و دو آیه قبل از آن درباره هیأت نجرانی نازل شده است. آنها خدمت پیامبر (ص) رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیده ای فرزندی بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه «إن مثل عیسی عندالله... نازل شد.

ص: 302

و هنگامی که پیامبر (ص) آنها را به مباهله(1).

دعوت کرد، آنها تا فردای آن روز از حضرتش مهلت خواستند. روز بعد پیامبر (ص) آمد در حالی که دست علی بن أبی طالب را گرفته بود و حسن و حسین (ع) در پیش روی او راه می رفتند و فاطمه (س) پشت سرش بود.

در روایتی آمده است، اسقف مسیحیان به آنها گفت: من صورتهایی را می بینم که اگر از خداوند تقاضاکنند کوه ها را از جا برکند چنین خواهد کرد، هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک نصرانی تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند.

تفسير: مباهله با مسیحیان نجران - به دنبال آیات قبل و استدلالی که در آنها بر نفی الوهیت مسیح (ع) شده بود، این آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد: «هرگاه بعد از علم و دانشی که درباره مسيح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم» (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِسَاءً كَمٍّ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الكَاذِبیِنَ).

آيه 62

* (آيه 62)-پس از شرح زندگی مسیح، در این آیه به عنوان تأکید می فرماید: « این همان سرگذشت واقعی (مسیح) است» و ادعاهایی همچون الوهیت او، یا فرزند خدا بودنش، بی اساس است (إِنَ هَذَا لَهُوَ القَصَصُ الحَقُّ).

نه مدعیان خدایی او سخن حقی می گفتند و نه آنها که - العياذ بالله - فرزند نامشروعش می خوانند. حق آن است که تو آوردی و تو گفتی. او بنده خدا و پیامبر بود که با یک معجزه الهی از مادری پاک، بدون پدر تولد یافت.

ص: 303


1- 1 .به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است بدین ترتیب که افرادی که با هم گفت وگو درباره یک مسأله مهم مذهبی دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.

باز برای تأكید بیش تر می افزاید: «و هیچ معبودی، جز خداوند یگانه نیست»(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ).

و خداوند توانا و حکیم است» و تولد فرزندی بدون پدر در برابر قدرتش مسأله مهمی نیست (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

آری چنین کسی سزاوار پرستش است نه غیر او.

آيه 63

* (آيه 63)-در این آیه کسانی را که از پذیرش این حقایق سر باز می زنند مورد تهدید قرار داده می فرماید: «اگر (با این همه شواهد روشن، باز هم از پذیرش حق) روی گردانند، بدان که طالب حق نیستند؛ و خداوند از مفسده جویان آگاه است»(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِالْمُفْسِدِينَ).

آيه 64

* (آيه 64)-دعوت به سوی وحدت - در آیات گذشته دعوت به سوی اسلام با تمام خصوصیات بود، ولی در این آیه دعوت به نقطه های مشترک میان اسلام و آیینهای اهل کتاب است. روی سخن را به پیامبر کرده می فرماید: «بگو: ای اهل کتاب ! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را به غیر از خدای یگانه - به خدایی نپذیرد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وبينکم أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).

با این طرز استدلال به ما می آموزد، اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همکاری کنند، بکوشید در اهداف مهم و مشترک همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایه ای برای پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.

سپس در پایان آیه می فرماید: «هرگاه از این دعوت، سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بَاناً مُسْلِمُونَ).

بنابراین، دوری شما از حق در روح ما کم ترین اثری نمی گذارد و ما همچنان به راه خود یعنی راه اسلام ادامه خواهیم داد. خداوند یگانه را می پرستیم و فقط

ص: 304

قوانین او را به رسمیت می شناسیم و بشر پرستی به هر شکل و صورت در میان ما نخواهد بود.

آيه 65

* (آيه 65)-شأن نزول: در اخبار اسلامی آمده است که دانشمندان یهود و نصارای نجران نزد پیامبر اسلام (ص) به گفت و گو و نزاع درباره حضرت ابراهیم (ع) برخاستند. یهود می گفتند او فقط یهودی بود و نصاری می گفتند او فقط نصرانی بود

به این ترتیب، هر کدام مدعی بودند که او از ماست). این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و آنها را در این ادعاهای بی اساس تکذیب کرد.

تفسیر: در ادامه بحثهای مربوط به اهل کتاب، در این آیه روی سخن را به آنها کرده می فرماید: «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفت و گو و نزاع می کنید (و هرکدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است. آیا اندیشه نمی کنید؟» (يَا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إبرهيم وَ مَا أَنْزَلْتَ التَّوْرِيَةِ وَ الْإِنْجِيلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

آيه 66

* (آيه 66)-در این آیه از طریق دیگری آنها را مورد سرزنش قرار داده می فرماید: «شما کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفت وگو کردید؛ چرا درباره آنچه آگاه نیستید، گفت و گو می کنید؟!» (هَا أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمُ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمُ).

یعنی شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان که از آن آگاهی داشتید، بحث و گفت وگو کردید و دیدید که حتی در این مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگی شده اید و چه اندازه از حقیقت دور افتاده اید و در واقع علم شما جهل مرکب بود.) با این حال چگونه در چیزی که از آن اطلاع ندارید بحث و گفت وگو می کنید.

سپس برای تأكید مطالب گذشته و آماده ساختن برای بحث آینده می گوید: و خدا می داند، و شما نمی دانید، (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

آری او می داند که در چه تاریخی آیین خود را بر ابراهیم نازل کرده است.

آيه 67

* (آيه 67)-سپس با صراحت تمام به این مدعیان پاسخ می گوید که: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان بود» (مَا كَانَ إِبرهِیمُ

ص: 305

یهوديا وَ لَا نصرانیا وَ لَكِنْ کان حَنِيفاً مُسْلِماً).

واژه «ځنيفا» از ماده «نف»، به معنی شخص یا چیزی است که تمایل به سویی پیدا کرده و در زبان قرآن به کسی گفته می شود که از آیینهای باطل به سوی آیین حق متمایل شده است.

در اینجا خداوند، ابراهیم (ع) را به عنوان حنیف توصیف نموده زیرا او پرده های تقلید و تعصب را درید و در محیطی که غرق بت پرستی بود، هرگز در برابر بت سجده نکرد.

سپس می فرماید: «و هرگز از مشرکان نبود» (وَ مَا كَانَ مِنَ المُشرِكِينَ). و بدین ترتیب، هرگونه ارتباطی میان ابراهیم و بت پرستان عرب را نفی

می کند.

آيه 68

* (آيه 68)-بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که ابراهیم پیرو هیچ یک از این آیینها نبوده، تنها چیزی که در اینجا باقی می ماند این است که چگونه می توان خود را پیرو این پیامبر بزرگ که همه پیروان ادیان الهی برای او عظمت قائل هستند دانست! در آیه مورد بحث به این معنی پرداخته می گوید: «سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند؛ همچنین این پیامبر و کسانی که به او ایمان آورده اند» از همه سزاوارترند (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بإبرهيم لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النبی وَ الَّذِينَ ءامَنُوا).

اهل کتاب که با عقاید شرک آمیز خود اساسی ترین اصل دعوت ابراهیم یعنی توحید را زیر پا گذارده اند، یا بت پرستان عرب که درست در نقطه مقابل آیین ابراهیم قرار گرفته اند، چگونه می توانند خود را پیرو ابراهیم (ع) بدانند! |

در پایان آیه به آنها که پیرو واقعی مکتب پیامبران بزرگ خدا بودند بشارت می دهد می گوید: «و خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است» (وَاللَّه وَلِيُّ المُؤمِنِينَ).

آيه 69

* (آيه 69)-شأن نزول: جمعی از یهود می کوشیدند تا افراد سرشناس و مبارزی از

ص: 306

مسلمانان پاکدل چون معاذ وعمار و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و، با وسوسه های شیطانی، از اسلام بازگردانند. آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد.

تفسير: این آیه ضمن افشای نقشه دشمنان اسلام برای دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام، به آنها یادآور می شود که دست از کوشش بیهوده خود بردارند. می فرماید: «جمعی از اهل کتاب (از یهود)، دوست داشتند (و آرزو می کردند) شما را گمراه کنند» (وَدَّتْ طائِفَةُ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ).

غافل از اینکه تربیت مسلمانان در مکتب پیامبر اسلام به قدری حساب شده و آگاهانه بود که احتمال بازگشت وجود نداشت. آنها اسلام را با تمام هستی خود دریافته بودند. بنابراین، دشمنان نمی توانستند آنها را گمراه سازند، بلکه به گفته قرآن در ادامه این آیه، « آنها گمراه نمی کنند مگر خودشان را، و نمی فهمند» (وَ مَا يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).

زیرا آنها با القای شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پیامبر (ص) روح بدبینی را در خود پرورش می دادند.

آيه 70

* (آيه 70)-در ادامه گفت وگو درباره فعالیتهای تخریبی اهل کتاب، در این آیه و آیه بعد روی سخن را به آنها کرده و ، به خاطر کتمان حق و عدم تسلیم در برابر آن، آنها را مورد سرزنش قرار می دهد. می فرماید: «ای اهل کتاب ! چرا به آیات خدا کافر می شوید، در حالی که به درستی آن) گواهی می دهید؟!» (يَا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بايات اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).

شما نشانه های پیامبر اسلام را در تورات و انجیل خوانده اید و نسبت به آن آگاهی دارید، چرا راه انکار را در پیش می گیرید؟

آيه 71

* (آيه 71)-در این آیه بار دیگر آنها را مخاطب ساخته می گوید: «ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل می آمیزید و مشتبه می کنید تا دیگران نفهمند و گمراه شوند)، و حقیقت را پوشیده می دارید در حالی که می دانید ؟!» (يَا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

ص: 307

در آیه قبل آنها را به انحراف از راه حق که با علم و آگاهی صورت می گرفته مؤاخذه می کند و در این آیه به منحرف ساختن دیگران.

آيه 72

* (آيه 72)-شأن نزول: نقل می کنند: دوازده نفر از يهود با یکدیگر تبانی کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اسلام (ص) برسند و در ظاهر ایمان بیاورند و مسلمان شوند، ولی در آخر روز از این آیین برگردند، و هنگامی که از آنها سؤال شود چرا چنین کرده اند بگویند: ما صفات محمد را از نزدیک مشاهده کردیم و دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ماست تطبیق نمی کند و بدین جهت برگشتیم. و به این وسیله بعضی از مؤمنان متزلزل می گردند.

تفسير: يهود برای متزلزل ساختن ایمان مسلمانان از هر وسیله ای استفاده می کردند، تهاجم نظامی، سیاسی و اقتصادی. این آیه اشاره به بخشی از تهاجم فرهنگی آنها دارد. می فرماید: «و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید؛ و در پایان روز، کافر شوید و بازگردید. شاید آنها از آیین خود بازگردند» زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانی پیشین می دانند؛ و این توطئه کافی است که آنها را متزلزل سازد (وَ قالَتْ طائِفَةُ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ ءامنوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ ءامنوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا ءاخره لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).

آيه 73

* (آيه 73)-ولی برای اینکه پیروان خود را از دست ندهند، تأکید کردند که ایمان شما باید فقط جنبه صوری داشته و کاملا محرمانه باشد و جز به کسی که از آیین شما پیروی می کند، (واقع) ایمان نیاورید» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ).

سپس در یک جمله معترضه - که از کلام خداوند است . می فرماید: «بگو: هدایت، هدایت الهی است و این توطئه شما، در برابر آن بی اثر است (قُل إِٔنَّ الهُدَى هُدَى اللَّهِ).

بار دیگر به ادامه سخنان یهود باز می گردد می فرماید: سپس اضافه کردند: تصور نکنید « به کسی همانند شما (کتاب آسمانی) داده می شود، یا اینکه می توانند

ص: 308

در پیشگاه پروردگارتان، با شما بحث و گفت وگو کنند بلکه نبوت و منطق، هر دو نزد شماست (أَنْ يُؤْتى أَحَدُ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يحانجوکم عِنْدَ رَبِّكُمْ).

به این ترتیب، روشن می شود که آنها گرفتار خودبرتربینی عجیبی بودند، خود را بهترین نژادهای جهان می پنداشتند و همیشه در این فکر بودند که برای خود مزیتی بر دیگران قائل شوند.

در پایان آیه خداوند جواب محکمی به آنها می دهد و با بی اعتنایی به آنها، روی سخن را به پیامبر (ص) کرده می فرماید: «بگو: فضل (و موهبت نبوت و عقل و منطق، در انحصار کسی نیست؛ بلکه به دست خداست و به هرکس بخواهد و شایسته بداند، می دهد؛ و خداوند، واسع [= دارای مواهب گسترده و آگاه (از موارد شایسته آن) است» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ).

یعنی بگو مواهب الهی اعم از مقام والای نبوت و همچنین موهبت عقل و منطق و افتخارات دیگر همه از ناحيه اوست و به شایستگان می بخشد. هیچ کس عهد و پیمانی از او نگرفته و هیچ کس قرابت و خویشاوندی با او ندارد و هرگز مواهب خویش را در انحصار گروهی قرار نداده است.

آيه 74

* (آيه 74)-در این آیه برای تأكید بیش تر می افزاید: «خدا هرکس را بخواهد، ویژه رحمت خود می کند؛ و خداوند، دارای مواهب عظیم است» (يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذوالفضل الْعَظِيمِ).

بنابراین اگر فضل و موهبت الهی شامل بعضی می شود نه بعضی دیگر، به خاطر محدود بودن آن نیست بلکه به خاطر تفاوت شایستگی هاست.

توطئه های کهن - آیات فوق که از آیات اعجاز آمیز قرآن بوده و پرده از روی اسرار یهود و دشمنان اسلام بر می داشت، امروز هم به مسلمانان در برابر این جریان هشدار می دهد زیرا در عصر ما نیز وسائل تبلیغاتی دشمن که از مجهزترین وسائل تبلیغاتی جهان است، در این جهت به کار گرفته شده که عقاید اسلامی را در افکار مسلمین به خصوص نسل جوان ویران سازند. آنها در این راه از هر وسیله و هرکس در لباسهای دانشمند، خاورشناس، مورخ، روزنامه نگار و حتی بازیگران سینما

ص: 309

استفاده می کنند و این حقیقت را مکتوم نمی دارند که هدفشان این نیست که مسلمانان به آیین مسیح یا یهود درآیند بلکه هدف آنها ویرانی افکار و بی علاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آیین و ستتشان است.

آيه 75

* (آيه 75)-شأن نزول: این آیه درباره دو نفر از یهود نازل گردیده که یکی امین و درستکار و دیگری خائن و پست بود. نفر اول عبدالله بن سلام بود که مرد ثروتمندی 1200 اوقيه(1).

طلا نزد او به امانت گذارد. عبدالله همه آن را به موقع به صاحبش رد کرد و به واسطه امانت داری، خداوند او را در آیه مورد بحث می ستاید. نفر دوم فنحاص است که مردی از قریش یک دینار به او امانت سپرد. فنحاص در آن خیانت کرد. خداوند او را به واسطه خيانت در امانت نکوهش می کند.

تفسیر: خائنان و امینان اهل کتاب به جمعی از یهود عقیده داشتند که مسؤول حفظ امانتهای دیگران نیستند. منطق آنها این بود که می گفتند ما اهل کتابیم و پیامبر الهی و کتاب آسمانی او در میان ما بوده است. ولی در مقابل اینها گروهی از اهل کتاب با این تفکر غیرانسانی موافق نبودند و خود را موظف به پرداخت حقوق دیگران می دانستند.

در این آیه به هر دو گروه اشاره کرده، حق هرکدام را ادا می کند. می فرماید: «و در میان اهل کتاب، کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم امانت به آنها بسپاری، به تو باز می گردانند؛ و کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپاری، به تو باز نمی گردانند؛ مگر تا زمانی که بالای سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط باشی» (وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يوده إِلَيْكَ إِلَّا مادمت عَلَيْهِ قَائِماً ).

به این ترتیب، قرآن مجید به خاطر غلط کاری گروهی از آنان، همه آنها را

ص: 310


1- 1 .«او قینه»یک دوازدهم رطل، معادل هفت مثقال است.

محکوم نمی کند. و این یک درس مهم اخلاقی به همه مسلمین است.

در ضمن نشان می دهد، آن گروهی که خود را در تصرف وغصب اموال دیگران مجاز و مأذون می دانستند، هیچ منطقی جز زور و سلطه را پذیرا نیستند. و نمونه آن را به طور گسترده در دنیای امروز در صهیونیستها مشاهده می کنیم. و این از مسائل جالبی است که در قرآن مجید در آیه فوق پیشگویی شده. به همین دلیل، مسلمانان برای استیفای حقوق خود از آنان هیچ راهی جز کسب قدرت ندارند.|

سپس در ادامه آیه، منطق این گروه را در مورد غصب اموال دیگران، بیان می کند. می فرماید: «این به خاطر آن است که می گویند: ما در برابر آمین [= غیر يهود)، مسؤول نیستیم» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلُ).

آری آنها با این خود برتربینی و امتیاز دروغین، به خود حق می دادند که اموال دیگران را به هر اسم و عنوان تملک کنند. این منطق از اصل خیانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناک تر بود.

قرآن مجید در پاسخ آنها در پایان همین آیه با صراحت می گوید: «و بر خدا دروغ می بندند؛ در حالی که می دانند» این سخن دروغ است (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهْمُ يَعْلَمُونَ).

آنها به خوبی می دانستند که در کتب آسمانیشان به هیچ وجه اجازه خیانت در امانتهای دیگران به آنان داده نشده، در حالی که آنها برای توجیه اعمال ننگین خویش چنین دروغهایی را می ساختند و به خدا نسبت می دادند.

آيه 76

* (آيه 76)-این آیه ضمن نفی کلام اهل کتاب که می گفتند خوردن اموال غیر اهل کتاب برای ما حرام نیست و به همین دلیل، برای خود آزادی عمل قائل بودند، همان آزادی که امروز هم در اعمال بسیاری از آنها می بینیم که هرگونه تعدی و تجاوز به حقوق دیگران را برای خود مجاز می دانند، می فرماید: «آری، کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید، (خدا او را دوست می دارد؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» (بلئ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ واتقی فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).

یعنی معیار برتری انسان و مقیاس شخصیت و ارزش آدمی، وفای به عهد

ص: 311

و عدم خیانت در امانت و تقوا و پرهیزگاری به طور عام است.

آيه 77

* (آيه 77)-شأن نزول: جمعی از دانشمندان یهود هنگامی که موقعیت اجتماعی خود را در میان یهود در خطر دیدند، کوشش کردند نشانه هایی که در تورات درباره آخرین پیامبر وجود داشت و شخصا در نسخی از تورات با دست خود نگاشته بودند تحریف نمایند، حتی سوگند یاد کنند که آن جمله های تحریف شده از ناحیه خداست. آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد.

تفسیر: در این آیه به بخش دیگری از خلافکاریهای یهود و اهل کتاب اشاره کرده می فرماید: «کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود به نام مقدس او) را به بهای ناچیزی می فروشند، آنها بهره ای در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أَوْ ليك لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الأخرة).(1).

البته آیه به صورت کلی ذکر شده هر چند شأن نزول آن ، گروهی از علمای اهل کتاب است. قرآن در این آیه پنج مجازات برای آنها ذکر می کند. نخست اینکه از مواهب بی پایان عالم دیگر بهره ای نخواهند داشت، چنانکه در بالا ذکر شد.

دیگر اینکه: «و خداوند با آنها سخن نمی گوید» (وَلَا يُكلِمُهُمُ اللَّهُ).

و به آنان در قیامت نمی نگرد، (وَ لَا يَنظُر إِٔلَيهِم يَومَ القَيِمةِ).

روشن است که منظور از سخن گفتن خداوند، سخن گفتن با زبان نیست زیرا خداوند از جسم و جسمانیات پاک و منزه است، بلکه منظور سخن گفتن از طریق الهام قلبی یا ایجاد امواج صوتی در فضاست، همانند سخنانی که موسی از شجره طور شنید.

همچنین نظر کردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنایت خاص اوست، نه نگاه با چشم جسمانی، آن چنان که بعضی ناآگاهان پنداشته اند.

و سرانجام مجازات چهارم و پنجم: و آنها را (از گناه پاک نمی سازد؛

ص: 312


1- 1 .«خلاق»از ماده«خلق»، به معنی نصیب و بهره است، به خاطر اینکه انسان آن را به وسيله اخلاق خود به دست می آورد. اشاره به اینکه آنها اخلاق برجسته ای نداشته اند که بتوانند بهره ای برای خود به دست آورند.

و عذاب دردناکی برای آنهاست» (وَ لَا يزکيهم وَلِّهِمْ عَذابُ أَلِيمُ ).

و از اینجا روشن می شود که گناه پنهان ساختن آیات الهی و شکستن عهد و پیمان او و استفاده از سوگندهای دروغین تا چه حد سنگین است که تهدید به این همه مجازاتهای روحانی و جسمانی و محرومیت کامل از الطاف و عنایات الهی شده است.

آيه 78

* (آيه 78)-شأن نزول: این آیه نیز درباره گروهی از علمای یهود نازل شده که با دست خود چیزهایی برخلاف آنچه در تورات آمده بود، درباره صفات پیامبر اسلام می نوشتند و آن را به خدا نسبت می دادند و با زبان خود، حقایق تورات را تحریف می کردند).

تفسير: در این آیه سخن از بخش دیگری از خلافکاریهای بعضی از علمای اهل کتاب است. می فرماید: «در میان آنها [= يهودا کسانی هستند که هنگام تلاوت کتاب (خدا)، زبان خود را چنان می گردانند که گمان کنید ( آنچه را می خوانند، از کتاب (خدا) است؛ در حالی که از کتاب (خدا) نیست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).

به این نیز قناعت نمی کردند، بلکه با صراحت می گویند: آن از طرف خداست. با اینکه از طرف خدا نیست» (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).

و سپس قرآن بر این امر تأکید می کند که این کار به خاطر این نبود که گرفتار اشتباهی شده باشند، و به خدا دروغ می بندند در حالی که می دانند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الكَذِبَ وَ هُم يَعلَمُونَ).

در ضمن از این آیه و آیات قبل، خطر مهم علما و دانشمندان منحرف برای یک امت و ملت روشن می شود.

آيه 79

* (آيه 79)-شأن نزول: درباره نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که کسی نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و اظهار داشت: ما به تو همانند دیگران سلام می کنیم در حالی که به نظر ما چنین احترامی کافی نیست. تقاضا داریم به ما اجازه دهی امتیازی برایت

ص: 313

قائل شویم و تو را سجده کنیم!

پیامبر فرمود: «سجده برای غیر خدا جایز نیست. پیامبر خود را، تنها به عنوان یک بشر احترام کنید، ولی حق او را بشناسید و از او پیروی نمایید.»

تفسير: این آیه همچنان افکار باطل گروهی از اهل کتاب را نفی و اصلاح می کند. مخصوصا به مسیحیان گوشزد می نماید که هرگز مسیح ادعای الوهیت نکرد. همچنین به درخواست کسانی که می خواستند این گونه ادعاها را درباره پیامبر اسلام تکرار کنند، صريحا پاسخ می گوید. می فرماید: «برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید» (مَاکَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کونوا عِبَاداً الی مِنْ دُونِ اللَّهِ).

نه پیامبر اسلام و نه هیچ پیامبر دیگری، حق ندارد چنین سخنی را بگوید و این گونه نسبتها که به انبيا داده شده، همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعلیمات آنهاست.

سپس می افزاید: «بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می آموختید و درس می خواندید» و غیر از خدا را پرستش نکنید (وَ لَکِن کونوا رَبَّانِيِّينَ بِما کنتم تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بماکنتم تَدْرُسُونَ).

آری فرستادگان الهی هیچگاه از مرحله بندگی و عبودیت تجاوز نکردند و همیشه بیش از هرکس، در برابر خداوند خاضع بودند.

ربانټین» جمع «ربانی»، به کسی گفته می شود که ارتباط او با «رب» پروردگار) قوی باشد. و از آنجا که واژه رت به کسی گفته می شود که به اصلاح و تربیت دیگران پردازد، مفهوم این واژه در آیه بالا آن است که هرگز سزاوار پیامبران نیست که مردم را به پرستش خویش دعوت کنند، بلکه مردم را در پرتو تعلیم آیات الهی و تدریس حقایق دینی، به صورت دانشمندان الهی و ربانی تربیت کنند.

ص: 314

آيه 80

* (آيه 80)-این آیه تکمیلی است نسبت به آنچه در آیه قبل آمد. می گوید: همان طور که پیامبران مردم را به پرستش خویش دعوت نمی کردند، به پرستش فرشتگان و سایر پیامبران هم دعوت نمی نمودند. می فرماید: «و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگار خود انتخاب کنید» (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً ).

این جمله از یک سو پاسخی است به مشركان عرب که فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند و نوعی ربوبیت برای آنها قائل بودند و با این حال خود را پیرو آیین ابراهیم معرفی می کردند.

و از سوی دیگر، پاسخی است به صابئان که خود را پیرو یحیی (ع) می دانستند، ولی مقام فرشتگان را تا سرحد پرستش بالا می بردند.

و نیز پاسخی است به یهود و نصاری که زیر یا مسیح (ع) را فرزند خدا معرفی می کردند.

در پایان آیه برای تأكید بیش تر می افزاید: «آیا شما را، پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر دعوت می کند؟!» (أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذَا أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

یعنی چگونه ممکن است پیامبری نخست مردم را به ایمان و توحید دعوت کند سپس راه شرک را به آنها نشان دهد!

آیه در ضمن به معصوم بودن پیامبران و عدم انحراف آنها از مسیر فرمان خدا اشاره دارد.

آيه 81

* (آيه 81)-پیمان مقدس - به دنبال اشاراتی که در آیات پیشین درباره وجود نشانه های روشن پیامبر اسلام در کتب انبیای قبل آمده بود، در اینجا به یک اصل کلی در این رابطه اشاره می کند. می فرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند، از پیامبران و پیروان آنها)، پیمان مؤكد گرفت، که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم، سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق می کند،به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید»(وَ اذ اخُذَ اللَّهِ میثاق النبیین لِمَا ءاتینکم مِنْ کتاب وَ حکمة ثُمَّ جَاءَ کم رَسُولُ مُصَدِّقُ لِما مَعَكُمْ لتومنن بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).

ص: 315

در آیات قرآن بارها به وحدت هدف پیامبران اشاره شده است و این آیه نمونه زنده ای از آن می باشد.

سپس برای تأكید می افزاید: خداوند به آنها فرمود: آیا به این موضوع اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤكد بستید؟ گفتند: (آری) اقرار داریم. (خداوند به آنها) فرمود: پس گواه باشید و من هم با شما از گواهانم» (قَالَ ءأقررتم وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).

اصر» در اصل به معنی گره زدن چیزی یانگهداری آن با قهر و غلبه است و به اموری گفته می شود که انسان را از کارهای مهم باز می دارد. به همین مناسبت، این واژه به پیمان مؤكد اطلاق شده زیرا شکستن آن انسان را از ثواب و خیرات محروم و ممنوع می سازد.

آيه 82

* (آيه 82)-در این آیه پیمان شکنان را مورد مذمت و تهدید قرار می دهد می گوید: «پس کسی که بعد از این ( پیمان محکم)، روی گرداند و به پیامبری، همچون پیامبر اسلام، که بشارات ظهورش همراه نشانه های او در کتب پیشین آمده ایمان نیاورد)، فاسق است» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فأوليك هُمُ الْفاسِقُونَ).

و بنا به آنچه در آیه 80 سوره توبه آمده: «خداوند فاسقان را هدایت نمی کند.» و کسی که مشمول هدایت الهی نشد، سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهی است.

آيه 83

* (آيه 83)-برترین آیین الهی - در اینجا بحث درباره اسلام آغاز می شود و توجه اهل کتاب و پیروان ادیان گذشته را به آن جلب می کند.

نخست می فرماید: «آیا آنها غیر از آیین خدا می طلبند؟!» آیین او همین اسلام است (أفغير دين الله يبغون).

سپس می افزاید: «و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابر فرمان او تسلیمند؛ و همه به سوی او بازگردانده می شوند» (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَكْرِهَا وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).

ص: 316

در اینجا قرآن مجید، «اسلام» را به معنی وسیعی تفسیر کرده و می گوید: تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند مسلمانند. یعنی در برابر فرمان او تسلیمند. زیرا روح اسلام همان تسلیم در برابر حق است که گروهی از روی اختیار (طوعا)، در برابر قوانین تشریعی» او تسلیمند و گروهی بی اختیار (کَرهًا)، در برابر «قوانین تکوینی»او.

آيه 84

* (آيه 84)-در این آیه خداوند به پیامبر (و همه پیروان او دستور می دهد که نسبت به تعلیمات انبیا و پیامبران پیشین، علاوه بر آنچه بر پیامبر اسلام نازل شده، ایمان داشته باشند. می فرماید: «بگو: به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط ( پیامبران تیره های بنی اسرائیل) نازل گردیده؛ و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی گذاریم؛ و در برابر (فرمان) او تسلیم هستیم» (قُلْ ءامنا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إبرهیم وَ إسمعيل وَ إسحق وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).

آيه 85

* (آيه 85)-و سرانجام در این آیه به عنوان یک نتیجه گیری می فرماید: «و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق، آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است» (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْأَخِيرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).

لا يبتغ از ماده وابتغاء به معنی تلاش و کوشش است که هم در موارد شایسته و هم ناشایسته به کار می رود و در هر مورد تابع قرائتی است که در آن مورد وجود دارد.

جمعی از مفسران گفته اند که این آیه درباره دوازده نفر از منافقان نازل شده که اظهار ایمان کرده بودند سپس مرتد شدند و از مدینه به مگه بازگشتند. آیه نازل شد و اعلام کرد که هر کس جز اسلام را بپذیرد، زیانکار است.

آيه 86

* (آيه 86)-شأن نزول: یکی از انصار (مسلمانان مدینه ، دستش به خون

ص: 317

بی گناهی آلوده گشت و، از ترس مجازات، از اسلام برگشت و به مگه فرار کرد. یازده نفر از پیروان او که مسلمان شده بودند نیز مرتد شدند. پس از ورود به مگه از کار خود سخت پشیمان گشت. یک نفر را به سوی خویشان خود به مدینه فرستاد تا از پیامبر (ص) سؤال کنند آیا راه بازگشتی برای او وجود دارد؟ آیه نازل شد و قبولی توبه او را با شرایط خاصی اعلام داشت.

تفسیر: در آیات گذشته سخن از آیین اسلام بود که تنها آیین مقبول الهی است، در اینجا سخن از کسانی است که اسلام را پذیرفته و سپس از آن برگشته اند که در اصطلاح « مرتد» نامیده می شوند. می فرماید: «چگونه خداوند جمعیتی را هدایت می کند که بعد از ایمان و گواهی به حقانیت رسول و آمدن نشانه های روشن برای آنها، کافر شدند؟ و خدا، جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد» (كَيْفَ يُهْدَى اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جَاءَ هُمْ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).

اینکه خداوند آنها را هدایت نمی کنند زیرا آنها پیامبر را با نشانه های روشن شناخته و به رسالت او گواهی داده اند. بنابراین در بازگشت و عدول از اسلام، در واقع ستمگرند و کسی که آگاهانه ستم میکند لايق هدایت الهی نیست، بلکه زمینه های هدایت را در وجود خود از میان برده است.

منظور از «بینات»، قرآن مجید و سایر معجزات پیامبر اسلام (ص) است. و منظور از «ظالم» در اینجا کسی است که در درجه اول به خود ظلم کرده و راه ارتداد پیش گرفته و در درجه بعد سبب گمراهی دیگران شده است.

آيه 87

* (آيه 87)-سپس می افزاید: «کیفر آنها، این است که لعن و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگی بر آنهاست» (أَوْ ليك جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ والملايكة وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).

العن» در اصل به معنی طرد و دور ساختن آمیخته با خشم و غضب است و در مورد خداوند، به معنی دور ساختن از رحمت خویش می باشد.

ص: 318

آيه 88

* (آيه 88)-در این آیه می افزاید: «همواره در این لعن و طرد و نفرین) می مانند؛ مجازاتشان تخفیف نمی یابد؛ و به آنها مهلت داده نمی شود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).

در واقع اگر این لعن و طرد جاودانی نبود یا جاودانی بود ولی به تدریج تخفیف می یافت و با کمترین مهلتی به آنها داده می شد، تحملش آسان تر بود، اما هیچ یک از اینها درباره آنها نیست؛ عذابشان دردناک و جاودانی و غیرقابل تخفیف و بدون هیچ گونه مهلت است.

آيه 89

* (آيه 89)-در این آیه راه بازگشت را به روی این افراد می گشاید و به آنان اجازه توبه می دهد چرا که هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربیت است. می فرماید: «مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح نمایند؛ (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند؛ که توبه آنها پذيرفته خواهد شد؛ زیرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است»(إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَ صَلُّوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).

از این تعبیر استفاده می شود که گناه، نقصی در ایمان انسان ایجاد می کند که بعد از توبه باید تجدید ایمان کند تا این نقص برطرف گردد.

آيه 90

* (آيه 90)-شأن نزول: بعضی گفته اند: این آیه در مورد اهل کتاب که قبل از بعثت پیامبر اسلام (ص) به او ایمان آورده بودند اما پس از آن به او کفر ورزیدند، نازل شده است.

تفسير: توبه بی فایده در آیات قبل سخن از کسانی بود که از راه انحرافی خود پشیمان شده و توبه حقیقی نموده بودند و توبه آنها قبول شد، ولی در این آیه سخن از کسانی است که توبه آنها پذیرفته نیست. می فرماید: «کسانی که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند، هیچ گاه توبه آنان، (که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می گیرد، قبول نمی شود؛ و آنها گمراهان (واقعی)اند» چرا که هم راه خدا را گم کرده اند و هم راه توبه را (إِنَّ الَّذِينَ كُفْواً بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازدادواکفرا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ).

آيه 91

* (آيه 91)-به دنبال اشاره ای که در آیه قبل به توبه های بیهوده شد، در این آی

ص: 319

سخن از کفاره بیهوده می گوید. می فرماید: «کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگرچه روی زمین پر از طلا باشد، و آن را به عنوان فديه (وكفارة اعمال بد خویش بپردازند، هرگز از هیچ یک آنها قبول نخواهد شد» ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کفار فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افتدئ بِهِ).

منظور از تعبير «روی زمین پر از طلا باشد، این است که انفاق آنها هرقدر هم زیاد باشد، با وجود آلودگی روح و جان و دشمنی با حق، بی فایده است. چرا که معلوم است که اگر مجموع زمین پر از طلا گردد، آنگاه ارزش طلا با خاک یکسان خواهد بود. بنابراین جمله بالا کنایه ای برای بیان وسعت دایره انفاق و بخشش است.

در اینکه منظور از این انفاق، در این جهان با جهان دیگر است؟ مفسران دو احتمال داده که ممکن است آیه ناظر به هر دو باشد؛ چه تمام دنیا را در حال حیات خود انفاق کنند و چه در قیامت به عنوان فدیه بدهند، پذیرفته نیست. ولی ظاهر آیه نشان می دهد که مربوط به جهان دیگر است زیرا می گوید: کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند. یعنی پس از مرگ در حال کفر اگر به فرض - بزرگترین ثروتهای جهان در اختیارشان باشد و تصور کنند همانند این جهان می توانند با استفاده از ثروت، مجازات الهی را از خود دور سازند، سخت در اشتباهند و این جریمه مالی و فدیه به هیچ وجه در مجازات آنها اثر نخواهد داشت. در واقع، مضمون آیه شبیه چیزی است که در آیه 15 سورۂ حدید آمده است که می گوید: و پس امروز نه از شما (منافقان) فدیهای پذیرفته می شود، و نه از کافران.

در پایان آیه به نکته دیگری اشاره کرده می گوید: «و برای آنان، مجازات دردناک است؛ و یاورانی ندارند» (أولئک لَهُمْ عَذابُ أَلِيمُ وَ ما لَهُمْ مِنْ نَاصِرُ ین ).

یعنی نه تنها فديه وانفاق به حال آنها سودی ندارد، بلکه شفاعت شفاعت کنندگان نیز شامل حالشان نمی شود زیرا شفاعت شرایطی دارد که مهم ترین آنها ایمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خداست.

ص: 320

و چون شفاعت به اذن خداست، شافعان هرگز از چنین افراد نالایق شفاعت نمی کنند که شفاعت نیز لیاقتی لازم دارد و اذن الهی شامل افراد نالایق نمی شود.

آغاز جزء چهارم قرآن مجید

آيه 92

* (آيه 92)-در این آیه به یک نشانه ایمان اشاره کرده می گوید: «هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، در راه خدا) انفاق کنید، (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).

« به معنی وسیعی دارد که به تمام نیکیها، اعم از ایمان و اعمال پاک، گفته می شود. از آیه 177 سوره بقره استفاده می شود که ایمان به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران، انفاق به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، برپا داشتن نماز و پرداخت زکات، وفای به عهد و استقامت در برابر محرومیتها و بیماریها، همه از شعب «بر» و نیکی محسوب می شوند.

بنابراین، رسیدن به مقام نیکوکاران واقعی شرایط زیادی دارد که یکی از آنها، انفاق کردن از اموالی است که مورد علاقه انسان است. این گونه انفاق مقیاسی است برای سنجش ایمان و شخصیت

در پایان آیه برای جلب توجه انفاق کنندگان می فرماید: «و آنچه اتفاق می کنید (کم یا زیاد، از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه)، خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمُ).

و بنا براین هرگز گم نخواهد شد و نیز چگونگی آن بر او مخفی نخواهد ماند. نفوذ آیات قرآن در دلهای مسلمانان - نفوذ آیات قرآن در دلهای مسلمانان

نمونه در تواریخ و تفاسیر اسلامی در مورد آیه فوق چنین می خوانیم:

ص: 321

01یکی از یاران پیامبر (ص) به نام ابو طلحه انصاری در مدینه نخلستان و باغی زیبا و پر درآمد داشت. پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر (ص) رسید و عرض کرد: می دانی که محبوب ترین اموال من همین باغ است، می خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره ای برای رستاخیز من باشد. پیامبر (ص) فرمود: «بخ بخ ذلك مال راب لك» (آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود. سپس فرمود: « من صلاح می دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی.» ابوطلحه به دستور پیامبر (ص) عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.

02 زبیده همسر هارون الرشید ، قرآنی بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت. یک روز هنگامی که از همان قرآن تلاوت می کرد به آیه «لن تنالوا البر حتى تشفوا مما تحبون» رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم. کسی را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهای آن را در بیابانهای حجاز برای تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد، که می گویند: امروز هم بقایای آن چاه ها وجود دارد و به نام او نامیده می شود.

آيه 93

* (آيه 93)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد از روایات استفاده می شود که یهود در گفت وگو های خود در ایراد به پیامبر (ص) کردند: نخست چگونه پیامبر اسلام گوشت و شیر شتر را حلال می داند با اینکه در آیین ابراهیم (ع) حرام بوده؟ و به همین دلیل، یهود - به پیروی از ابراهیم - آنها را بر خود حرام می دانند. نه تنها ابراهیم، بلکه نوح نیز اینها را تحریم کرده بود. با این حال، چگونه کسی که آنها را حرام نمی داند دم از آیین ابراهیم می زند؟ |

دیگر اینکه چگونه پیامبر اسلام خود را وفادار به آیین پیامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهیم می داند در حالی که تمام پیامبرانی که از دودمان اسحاق - فرزند

ص: 322

ابراهيم - بودند بیت المقدس را محترم می شمردند و به سوی آن نماز می خواندند، ولی پیامبر اسلام از آن قبله روی گردانده و کعبه را قبله گاه خود انتخاب کرده است؟

آیه مورد بحث به ایراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن می سازد و آیات آینده به ایراد دوم پاسخ می گوید.

تفسير: تهمت یهود بر پیغمبر خدا - همانگونه که در شأن نزول خواندیم، يهود حلال بودن گوشت و شیر شتر را از طرف پیامبر اسلام (ص) منکر شده بودند. قرآن با صراحت تهمتهای یهود در مورد تحریم پاره ای از غذاهای پاک مانند شیر و گوشت شتر را رد می کند می گوید: «همه غذاهای پاک بر بنی اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از نزول تورات، بر خود تحریم کرده بود» (كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إلاما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّورَیةُ)

درباره اینکه اسرائيل - اسرائیل، نام دیگر یعقوب است . چه نوع غذایی را بر خود تحریم کرده بود؟ از روایات اسلامی بر می آید هنگامی که یعقوب گوشت شتر می خورد بیماری عرق النساء(1).

بر او شدت می گرفت و به همین خاطر، تصمیم گرفت که از خوردن آن برای همیشه خودداری کند. پیروان او نیز در این قسمت به وی اقتدا کردند. تدریج امر بر بعضی مشتبه شد و تصور کردند این یک تحریم الهی است و آن را به خدا نسبت دادند. قرآن در آیه فوق نسبت دادن این موضوع به خداوند را یک تهمت می شمارد.

در جمله بعد خداوند به پیامبرش دستور می دهد که از یهود دعوت کند، همان تورات موجود نزد آنها را بیاورند و آن را بخوانند تا معلوم شود که ادعای آنها در مورد تحریم غذاها نادرست است. می فرماید: «بگو: اگر راست می گویید تورات را بیاورید و بخوانید این نسبتهایی که به پیامبران پیشین می دهید، حتی در تورات تحریف شده شما نیست (قُلْ فَأْتُوا بالتورية فاقالوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

ولی آنها حاضر به چنین کاری نشدند، چون می دانستند در تورات چنین

ص: 323


1- 1 .عرق النساء یک نوع بیماری عصبی است که امروز به آن سیاتیک می گویند.

چیزی وجود ندارد.

آيه 94

* (آيه 94)-در این آیه می گوید اکنون که حاضر به آوردن تورات نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد، باید بدانند: «آنها که بعد از این به خدا دروغ می بندند، ستمگرند زیرا از روی علم و عمد چنین می کنند (مَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

آيه 95

* (آيه 95)-در این آیه روی سخن را به پیامبر کرده می گوید: «بگو: خدا راست گفته (و اینها در آیین پا ک ابراهیم نبوده است. بنابراین، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود» (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إبرهيم حنیفا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

اکنون که می بینید من در دعوت خود راستگویم، از آیین من که همان آیین پاک ابراهیم است پیروی کنید. او هرگز از مشرکان نبود و اینکه مشرکان عرب خود را بر آیین او می دانند کاملا بی معنی است.

آيه 96

* (آيه 96)-نخستین خانه مردم به این آیه و آیه بعد به پاسخ دومین ایراد یهود که درباره فضیلت بیت المقدس و برتری آن بر کعبه بوده می پردازد. می فرماید: نخستین خانه ای که برای مردم و نیایش خداوند) قرار داده شده همان است که در سرزمین مکه است؛ که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است» (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مبارکا وَ هِىَ الْعَالَمِينَ).

به این ترتیب، اگر کعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جای تعجب نیست زیرا این نخستین خانه توحید است.

تاریخ و منابع اسلامی نیز به ما می گوید که خانه کعبه به دست آدم ساخته شد و سپس در طوفان نوح آسیب دید و به وسیله ابراهيم خليل تجدید بنا شد.

جالب اینکه در آیه فوق خانه کعبه به عنوان خانه مردم معرفی شده و این بیانگر این حقیقت است که آنچه به نام خدا و برای خداست، باید در خدمت مردم و بندگان او باشد و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست، برای خدا محسوب

ص: 324

می شود.

قابل توجه اینکه در این آیه برای کعبه، علاوه بر امتیاز نخستین پرستشگاه بودن، به دو امتیاز «مبارک» و «مایه هدایت جهانیان» بودن آن نیز اشاره شده است.

آيه 97

* (آيه 97)-سپس در این آیه به دو امتیاز دیگر آن اشاره کرده می فرماید: «در آن، نشانه های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است» (فِيهِ ءایات بینات مَقَامَ إبرهِيمَ).

و نشانه دیگر آن، آرامش و امنیت حاکم بر این شهر است چنانکه قرآن می گوید: « و هرکس داخل آن [= خانه خدا شود، در امان خواهد بود» (وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا).

در جمله بعد به همه مردم دستور حج داده می گوید: «و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند» (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلً).

از این دستور تعبیر به یک بدهی و دین الهی شده که بر ذمه عموم مردم می باشد زیرا فرموده است: «و لله على الاي» (برای خدا بر مردم است).

واژه «حج» در اصل به معنی قصد است. به همین جهت، به جاده و راه « محجه» گفته می شود زیرا انسان را به مقصد می رساند. اما این مراسم مخصوص را

حج نامیده اند زیرا هنگام حرکت برای شرکت در این مراسم، قصد زیارت خانه خدا می کنند.

فریضۂ حج از زمان آدم (ع) تشریع شده بود ولی رسمیت یافتن آن بیشتر مربوط به زمان ابراهیم (ع) است.

تنها شرطی که در آیه برای وجوب حج ذکر شده، مسأله استطاعت و توانایی است که از جمله داشتن زاد و توشه، مرکب و توانایی جسمی را شامل می شود. |

در ضمن از آیه فوق استفاده می شود که این قانون به مانند سایر قوانین اسلامی - اختصاص به مسلمانان ندارد بلکه همه موظفند آن را انجام دهند.

در پایان آیه برای تأكید و بیان اهميت مسأله حج می فرماید: «و هرکس کفر

ص: 325

ورزد(و حج را ترک کند،به خود زیان رسانده)خداوند از همهٔ جهانیان،بی نیاز است» (و من كفر فإن الله غني عن العالمين).

وسیعی دارد و هرگونه مخالفت با حق، چه در مرحله عقاید و چه در مرحله دستورات فرعی را شامل می شود. از این رو، در آیه فوق در مورد ترک حج به کار رفته است.

درباره اهمیت حج در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم که به امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: «ای علی، کسی که حج را ترک کند با اینکه توانایی دارد، کافر محسوب می شود زیرا خداوند می فرماید: "بر مردمی که استطاعت دارند به سوی خانه خدا بروند، لازم است حج به جا آورند و هرکس کفر ورزد (و حج را ترک کند،

را به تأخیر اندازد تا اینکه از دنیا برود، خداوند او را در قیامت یهودی یا نصرانی محشور می کند. از

آيه 98

* (آيه 98)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از مجموع آنچه در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده استفاده می شود: یکی از یهودیان به نام شاس بن قیس که پیرمردی تاریک دل و در کفر وعناد کم نظیر بود، روزی از کنار مجمع مسلمانان می گذشت، دید جمعی از طایفه اوس و خزرج که سالها با هم جنگهای خونینی داشتند، مجلس انسی به وجود آورده اند، با خود گفت اگر اینها تحت رهبری «محمد» از همین راه پیش روند، موجودیت یهود به خطر می افتد. در این حال، یکی از جوانان یهودی را دستور داد که به جمع آنها بپیوندد و حوادث خونین بغاث ( محلی که جنگ اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به یاد آنها بیاورد.

اتفاقا این نقشه مؤثر واقع گردید و جمعی از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفت و گو پرداختند. چیزی نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین، بار دیگر شعله ور گردد.

ص: 326

خبر به پیامبر (ص) رسید. فورا با جمعی از مهاجرین به سراغ آنها آمد و، با اندرزهای مؤثر و سخنان تکان دهنده خود، آنها را بیدار ساخت.

جمعیت چون سخنان آرام بخش پیامبر (ص) را شنیدند، سلاحها را بر زمین گذاشته و دانستند این از نقشه های دشمنان اسلام بوده است. صلح و صفا و آشتی، بار دیگر کینه هایی را که می خواست زنده شود شست و شو داد.

در این هنگام چهار آیه نازل شد که در دو آیه نخست، یهودیان اغواکننده را نکوهش می کند و در دو آیه بعد به مسلمانان هشدار می دهد.

تفسير: نفاق افکنان - در این آیه خداوند به پیغمبرش فرمان می دهد که با زبان ملامت از اهل کتاب (یهود) بپرسد انگیزه آنها در کفر ورزیدن به آیات خدا چیست ؟ می فرماید: «بگو:ای اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر می ورزید؟ و خداگواه است بر اعمالی که انجام می دهید» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بئايات اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدُ عَلى ما تَعْمَلُونَ).

منظور از آیات خدا، یا آیاتی است که در تورات درباره نشانه های پیامبر اسلام (ص) وارد شده بود و یا مجموعه آیات و معجزاتی است که بر پیامبر اسلام نازل گرديد و حکایت از حقانیت او می کرد.

آيه 99

* (آيه 99)-سپس در این آیه آنها را ملامت می کند می فرماید: «بگو: ای اهل کتاب، چرا افرادی را که ایمان آورده اند، از راه خدا باز می دارید، و می خواهید این راه را کج سازید؟ در حالی که شما به درستی این راه گواه هستید» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءامن تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ).

چرا علاوه بر انحراف خود، بار سنگین مسؤولیت انحراف دیگران را نیز بر دوش میکشید؟ در حالی که شما باید نخستین دسته ای باشید که این منادى الهی را لبیک گویید زیرا بشارت ظهور این پیامبر قبلا در کتب شما داده شده و شما گواه بر آنید.

در پایان آیه آنها را تهدید می کند می گوید: «و خداوند از آنچه انجام می دهید، غافل نیست» (و ما الله بغافل عما تعملون).

ص: 327

یعنی اگر بعضی از مردم به خاطر غفلت تحت تأثیر توطئه های شوم شما قرار گیرند، خداوندی که از اسرار نهان و آشکار آگاه است، غافل نخواهد بود.

آيه 100

* (آيه 100)-در این آیه روی سخن را به مسلمانان اغفال شدہ کرده می گوید: ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از گروهی از اهل کتاب، ( که کارشان نفاق افکنی و شعله ور ساختن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به

كفر باز می گردانند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ یردوکم بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ).

بنابراین به وسوسه های آنها ترتیب اثر ندهید و اجازه ندهید در میان شما نفوذ کنند.

منظور از بازگشت به کفر که در آیه فوق به آن اشاره شده، کفر حقیقی و بیگانگی مطلق از اسلام است. و نیز ممکن است منظور از کفر همان عداوتها و دشمنی های دوران جاهلیت باشد که آن خود یکی از شعبه ها و نشانه های کفر محسوب می شود، چه اینکه ایمان سرچشمه محبت و برادری است و کفر سرچشمه پراکندگی و عداوت است.

آيه 101

* (آيه 101)-در این آیه به صورت تعجب از مؤمنان سؤال می کند: «و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با اینکه در دامان وحی قرار گرفته اید، و آیات خدا بر شما خوانده می شود، و پیامبر او در میان شماست؟!» بنابراین، به خدا تمسک جویید (وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَتَمَّ تُتْلى عَلَيْكُمْ ءايات اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ).

اگر دیگران گمراه شوند زیاد جای تعجب نیست، تعجب در این است افرادی که پیامبر را در میان خود می بینند و پیوسته با عالم وحی در تماس هستند، چگونه ممکن است گمراه گردند؟ مسلما اگر چنین اشخاصی گمراه شوند، خودشان مقصر هستند و مجازاتشان بسیار دردناک خواهد بود.

در پایان آیه به مسلمانان توصیه می کند که برای نجات خود از وسوسه های دشمنان و برای هدایت یافتن به صراط مستقیم دست به دامن لطف پروردگار بزنند

ص: 328

و به ذات پاک او و آیات قرآن مجید تمسک جویند. می فرماید: «و هر کس به خدا تمسک جوید، به راهی راست، هدایت شده است» (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدًى إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

آيه 102

* (آيه 102)-شأن نزول: درباره نزول این آیه و آیه بعد گفته اند: روزی دو نفر از قبيله اوس و خرزج به نام ثعلبة بن غنم و اسعد بن زراره در برابر یکدیگر قرار گرفتند و هرکدام افتخاراتی را که بعد از اسلام نصیب قبيلة او شده بود بر می شمرد. ثعلبه گفت: خزيمة بن ثابت (ذو الشهادتين) و حنظله (غسيل الملائکه)، که افتخار مسلمانانند، از ما هستند. همچنین عاصم بن ثابت و سعد بن معاذ از ما می باشند.

در برابر او اسعد بن زراره که از طایفه خزرج بود، گفت: چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعلیم قرآن خدمت بزرگی انجام دادند: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید. به علاوه، سعد بن عباده، رئیس و خطیب مردم مدینه، از ماست.

کمکم کار بالا گرفت، قبيله دو طرف از جریان آگاه شدند و دست به اسلحه برده، در برابر یکدیگر قرار گرفتند. بیم آن می رفت که بار دیگر آتش جنگ بین آنها شعله ور گردد و زمین از خونشان رنگین شود.

خبر به پیامبر رسید. فورا به محل حادثه آمد و، با بیان و تدبیر خاص خود، به آن وضع خطرناک پایان داد و صلح و صفا را در میان آنها برقرار نمود. آیه نازل گردید و به صورت یک حکم عمومی همه مسلمانان را با بیان مؤثر و مؤكدی به اتحاد دعوت نمود.

تفسير: دعوت به تقوا در این آیه دعوت به تقوا شده است تا مقدمه ای برای دعوت به سوی اتحاد باشد. در حقیقت، دعوت به اتحاد بدون استمداد از یک ریشه اخلاقی و عقیده ای، بی اثر و یا بسیار کم اثر است. به همین دلیل، در این آیه کوشش شده تا عوامل ایجادکننده اختلاف و پراکندگی - در پرتو ایمان و تقوا ۔ تضعیف گردند. از این رو، افراد با ایمان را مخاطب ساخته می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، آنگونه که حق تقوا و پرهیزگاری است، از خدا بپرهیزید» (یَا أیَّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ).

ص: 329

حق تقواه آخرین و عالی ترین درجه پرهیزگاری است که پرهیز از هرگونه گناه و عصیان و تعدی و انحراف از حق و نیز اطاعت از فرمان خداوند و شکر نعمتهای او را شامل می شود.

در پایان آیه به طایفه اوس و خزرج و تمام مسلمانان جهان هشدار می دهد که به هوش باشند تا عاقبت کارشان به بدبختی نگراید. می فرماید: «و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید باید گوهر ایمان را تا پایان عمر، حفظ کنید (وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

آيه 103

* (آيه 103)-دعوت به سوی اتحاد - در این آیه بحث نهایی که همان مسأله اتحاد و مبارزه با هرگونه تفرقه است، مطرح شده می فرماید: «و همگی به ریسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت ، چنگ زنید، و پراکنده نشوید» (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُوا).

منظور از «حبل الله» (ریسمان الهی)، هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله اسلام باشد یا قرآن با پیامبر و اهل بیت او.

سپس قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادری اشاره کرده و مسلمانان را به تفکر در وضع اندوهبار گذشته و مقایسه آن پراکندگی با این وحدت، دعوت می کند می گوید: «و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید » (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَةٍ إِخْوَاناً ).

تکرار کلمه «نعمت» در آیه نشانگر اهمیت موهبت اتفاق و برادری است.

در اینجا مسأله «تألیف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده می گوید: خدا میان دلهای شما الفت ایجاد کرد. با این تعبیر، اشاره به یک معجزه اجتماعی اسلام نموده زیرا اگر سابقه دشمنی و عداوت پیشین عرب را درست بررسی کنیم خواهیم دید که چگونه یک موضوع جزئی و ساده کافی بود آتش جنگ خونین در میان آنها

ص: 330

بیفروزد. و ثابت می گردد که از راه های عادی امکان پذیر نبود که از چنان ملت پراکنده و نادان و بی خبر، ملتی واحد و متحد و برادر بسازند.

اهمیت وحدت و برادری در میان قبایل کینه توز عرب، حتی از نظر دانشمندان و مورخان غیر مسلمان مخفی نمانده و همگی با اعجاب فراوان از آن یاد کرده اند.

سپس قرآن می افزاید: «و شما بر لب حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد» (وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حفره مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها).

او شما را نجات داد و از این پرتگاه به نقطه امن و امان که همان نقطه برادری و محبت بود، رهنمون ساخت.

شفا» در اصل به کناره چاه یا خندق و مانند آن گویند. شاید اطلاق «شفه» بر الب نیز به همین مناسبت باشد. همچنین استعمال این واژه در بهبودی از بیماری، به خاطر آن است که انسان در کناره سلامت و تندرستی قرار می گیرد.

انار (آتش) در آیه فوق، کنایه از جنگها و نزاعهایی بوده که هر لحظه در دوران جاهلیت به بهانه ای در میان اعراب شعله ور می شد.

در پایان آیه برای تأكید بیش تر می گوید: «این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید پذیرای هدایت شوید» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءاياته لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).

بنا بر این، هدف نهایی هدایت و نجات شماست و چون پای منافع و سرنوشت شما در میان است، باید به آنچه گفته شد اهمیت فراوان دهید.

آيه 104

* (آيه 104)-دعوت به حق و مبارزه با فساد - به دنبال آیات پیشین که مسأله اخوت و اتحاد را توصیف می کرد، در این آیه به مسأله امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده می فرماید: « باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر کنند» (وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةُ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).

رامت» در اصل از ماده «ام» به معنی هر چیزی است که اشیای دیگر به آن

ص: 331

ضمیمه گردد. به همین جهت، امت به جماعتی که جنبه وحدتی در میان آنها باشد گفته می شود.

«معروف» در لغت به معنی شناخته شده از ماده عرف)، و منکر به معنی ناشناس (از ماده انکار) است. به این ترتیب، کارهای نیک اموری شناخته شده و کارهای بد و نا پسند اموری ناشناس معرفی شده اند؛ چه اینکه فطرت پاک انسان با دسته اول آشنا و با دوم ناآشناست.

در پایان آیه تصریح می کند: فلاح و رستگاری تنها از این راه ممکن است و آنها همان رستگارانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ المُفلِځُونَ).

پیامبر اسلام (ص) در ضمن یک مثال جالب، منطقی بودن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را مجسم ساخته و حق نظارت فرد بر اجتماع را یک

حق طبیعی که ناشی از پیوند سرنوشتهاست بر شمرده و می فرماید: یک فرد گنهکار در میان مردم، همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود و هنگامی که در وسط دریا قرار گیرد، تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خود تصرف می کنم. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند طولی نمی کشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده و یکباره همگی در دریا غرق می شوند.

در حدیث دیگری پیامبر اکرم (ص) فرمود: « باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، وگرنه خداوند ستمگری را بر شما مسلط می کند که نه به پیران احترام می گذارد و نه به خردسالان رحم می کند، نیکان و صالحان شما دعا می کنند ولی مستجاب نمی شود و از خداوند یاری می طلبند اما خدا به آنها کمک نمی کند، حتی توبه می کنند و خدا از گناهانشان درنمی گذرد.

آيه 105

* (آيه 105)-در این آیه بار دیگر درباره مسأله اتحاد و پرهیز از تفرقه و نفاق بحث می کند. می فرماید: «و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ آن هم پس از آنکه نشانه های روشن (پروردگار) به آنان رسید. و آنها عذاب

ص: 332

عظیمی دارند، (وَ لا تَكُونُوا كالذین تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابُ عَظِيمُ).

اصرار قرآن در این آیات در مورد اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به این است که این حادثه در آینده در اجتماع آنها وقوع خواهد یافت زیرا هر کجا قرآن در ترساندن از چیزی زیاد اصرار نموده، اشاره به وقوع و پیدایش آن می باشد.

جامعه ای که اساس قدرت و ارکان همبستگی های آنان با تیشه های تفرقه درهم کوبیده شود، سرزمینشان برای همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران خواهد بود. راستی چه عذاب بزرگی است ؟

آيه 106

* (آيه 106)-چهره های نورانی و تاریک - به دنبال هشداری که در آیات سابق درباره تفرقه و نفاق و بازگشت به آثار دوران کفر وجاهلیت داده شد، در این آیه و آیه بعد به نتایج نهایی آن اشاره می کند. می فرماید: آن عذاب عظيم «روزی خواهد بود که چهره هایی سفید، و چهره هایی سیاه می گردد» (یَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهُ وَ تسوه وُجُوهٍ).

سپس می فرماید: «اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، به آنها گفته می شود:) آیا بعد از ایمان، (و اخوت و برادری در سایه آن، کافر شدید؟!» (فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ).

در پایان آیه به عذابی که در انتظار آنهاست اشاره کرده می گوید: « پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر می ورزیدید!» (فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).

آيه 107

* (آيه 107)-ولی در مقابل، مؤمنان متحد غرق در دریای رحمت الهی خواهند بود و جاودانه در آن زندگی آرام بخش به سر می برند، چنانکه قرآن می گوید: و اما آنها که چهره هایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود؛ و جاودانه در آن می مانند، (وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

آيه 108

* (آيه 108)-این آیه به بحثهای مختلف گذشته درباره اتحاد و اتفاق، ایمان، کفر، امر به معروف و نهی از منکر و عواقب آنها اشاره کرده می فرماید: «اینها آیات خداست؛ که به حق بر تو می خوانیم» (تِلْكَ ءايات اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ).

ص: 333

سپس می افزاید: آنچه بر اثر تخلف از این دستورها دامنگیر افراد می شود، نتیجه اعمال خود آنهاست. «و خداوند (هیچگاه) ستمی برای «احدی از» جهانیان نمی خواهد» (وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ).

بلکه این آثار شوم، همان است که با دست خویش برای خود فراهم ساختند.

آيه 109

* (آيه 109)-این آیه مشتمل بر دو دلیل بر عدم صدور ظلم از ناحیه خداست. می فرماید: «و (چگونه ممکن است خدا ستم کند؟ در حالی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مال اوست؛ و همه کارها، به سوی او بازگردانده می شود و به فرمان اوست (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تجع الْأُمُورِ).

آيه 110

* (آيه 110)-باز هم مبارزه با فساد و دعوت به حق - در این آیه بار دیگر به مسأله امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا بازگشته می فرماید: «شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اند؛ چه اینکه امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید» (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ).

جالب اینکه دلیل بهترین امت بودن مسلمانان، امر به معروف و نهی از منکر کردن و به خدا ایمان داشتن ذکر شده. و این می رساند که اصلاح جامعه بشری بدون ایمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممکن نیست. به علاوه، انجام این دو فریضه ، ضامن گسترش ایمان و اجرای همه قوانین فردی و اجتماعی می باشد و ضامن اجرا، عملا بر خود قانون مقدم است.

سپس اشاره می کند که مذهبی به این روشنی، و قوانینی با این عظمت، منافعش برای هیچ کس قابل انکار نیست. «و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آيين درخشانی، ایمان آورند، برای آنها بهتر است؛ ولی تنها عده کمی از آنها با ایمانند؛ و بیشتر آنها فاسقند» و خارج از اطاعت پروردگار (وَ لَوْ ءامن أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ).

آيه 111

* (آيه 111)-شأن نزول: درباره این آیه و آیه بعد نقل شده: هنگامی که بعضی از

ص: 334

بزرگان روشن ضمیر یهود، همچون عبدالله بن سلام با یاران خود، آیین پیشین را ترک گفته و به آیین اسلام گرویدند، جمعی از رؤسای یهود نزد آنها آمدند و زبان به ملامت گشودند، حتی آنها را تهدید کردند که چرا آیین پدران و نیاکان خود را ترک گفته و اسلام آورده اند؟ آیه به عنوان بشارت به آنها و سایر مسلمانان نازل گرديد.

تفسير: این آیه و آیه بعد در حقیقت متضمن چند پیشگویی و بشارت مهم به مسلمانان است که همه آنها در زمان پیامبر اکرم (ص) عملی گردید:

1. «آنها [= اهل کتاب، مخصوصا يهود هرگز نمی توانند به شما زیان برسانند، جز آزارهای مختصر (لَن یَضُرُّکُم أِلَّا اَذَّی).

2. «و اگر با شما پیکار کنند، به شما پشت خواهند کرد (و شکست می خورند)؛ سپس کسی آنها را یاری نمی کند» (وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يولوکم الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ).

آيه 112

* (آيه 112)-3. آنها همواره ذلیل و بیچاره خواهند بود و هر جا یافت شوند، مهر ذلت بر آنان خورده است» (ضُرِبَتْ علیهم الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا).

این سه وعده و بشارت آسمانی در زمان خود پیامبر اسلام (ص) تحقق یافت.

ثقفواه از ماده واثقف ، به معنی یافتن چیزی با مهارت است و به هر چیزی که انسان با دقت و مهارت به آن دست یابد گفته می شود.

گرچه در آیات فوق تصریح به نام یهود نشده اما با قرائنی که در این آیه و آیات سابق است، همچنین به قرينه آیه 61 سوره بقره، استفاده می شود که این جمله درباره یهود است.1

سپس می فرماید: تنها در دو صورت می توانند این مهر ذلت را از خود پاک کنند، «مگر با ارتباط به خدا و تجدید نظر در روش نا پسند خود (إلَّا بِحَبلٍ مِنَ اللَّهَ). و ( یا) با ارتباط به مردم و وابستگی به این و آن (وَ حَبلٍ مِنَ النَّاسِ).

بنابراین، یا باید در برنامه زندگی خود تجدید نظر کنند و به سوی خدا بازگردند و خاطره خیال شیطنت و کینه توزی را از افکار خود بشویند، یا از راه

ص: 335

وابستگی به این و آن، به زندگی نفاق آلود خود ادامه دهند.

سپس قرآن به ذلتی که یهود بدان گرفتار آمده اشاره کرده می گوید: «و به خشم خدا، گرفتار شده اند و مهر بیچارگی بر آنها زده شده» (وَ باءو بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ المَسکَنَةُ).

« باء و در اصل به معنی مراجعت کردند و منزل گرفتند می باشد و در اینجا کنایه از استحقاق یافتن است. یعنی قوم یهود بر اثر خلافکاری خود مستحق مجازات الهی شدند و خشم پروردگار را همچون منزل و مکانی برای خود انتخاب کردند.

از مسکنت» به معنی بیچارگی است. به خصوص بیچارگی شدید که نجات از آن مشکل باشد، و در اصل از ماده سکونت گرفته شده زیرا افراد مسکین کسانی هستند که بر اثر ضعف و نیاز قادر بر حرکت و جنبش از خود نمی باشند.

به این ترتیب، یهود بر اثر خلافکاری ها، نخست از طرف دیگران مطرود شدند و به خشم خداوند گرفتار آمدند و سپس تدريجا این موضوع به صورت یک صفت ذاتی احساس حقارت» درآمد.

در پایان آیه دلیل این سرنوشت شوم یهودیان را بیان می کند می فرماید: اگر آنان به چنین سرنوشتی گرفتار شدند، نه به خاطر نژاد با خصوصیات دیگرشان، بلکه به خاطر اعمالی است که مرتکب می شدند؛ «چرا که آنها به آیات خدا، کفر می ورزیدند» (ذلِكَ بانهم كانُوا يَكْفُرُونَ بئايات اللَّهُ).

و دوم اینکه، اصرار در کشتن رهبران الهی و نجات دهندگان بشر یعنی انبیای پروردگار داشتند و پیامبران را به ناحق می کشتند» (وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ).

و سوم اینکه، آلوده به انواع گناهان به خصوص ظلم و ستم و تعدی به حقوق دیگران و تجاوز به منافع سایر مردم بوده اند و اگر چنین ذلیل شدند، «به خاطر آن است که گناه کردند؛ و (به حقوق دیگران، تجاوز می نمودند» (ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ).

ص: 336

و مسلما هر قوم و ملتی که دارای چنین اعمالی باشند، سرنوشتی مشابه آنها خواهند داشت.

آيه 113

* (آيه 113)-شأن نزول: درباره نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده هنگامی که عبد الله بن سلام که از دانشمندان یهود بود، با جمع دیگری از آنها اسلام آوردند، یهودیان و به خصوص بزرگان آنها از این حادثه بسیار ناراحت شدند و در صدد برآمدند که آنها را متهم به شرارت سازند، تا در انظار یهودیان پست جلوه کنند و عمل آنها سرمشقی برای دیگران نشود. از این رو علمای یهود این اشعار را در میان آنها پخش کردند که تنها جمعی از اشرار ما به اسلام گرویده اند ! اگر آنها افراد درستی بودند آیین نیاکان خود را ترک نمی گفتند و به ملت یهود خیانت نمی کردند. آیه نازل شد و از این دسته دفاع کرد.

تفسیر: روح حق جویی اسلام - به دنبال مذمتهای شدیدی که در آیات گذشته از قوم یهود به عمل آمد، قرآن در این آیه برای رعایت عدالت و احترام به حقوق افراد شایسته و اعلام این حقیقت که همه آنها یکسان نیستند، می گوید: «آنها همه یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیتی هستند که به حق و ایمان قیام می کنند» (لَیسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةُ قائِمَةُ ).

صفت دیگر آنها این است که: « پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می خوانند؛ در حالی که سجده می نمایند» (يَتْلُونَ ءايات اللَّهِ ءاناء اليل وَ هُمْ يَسْجُدُونَ).

آيه 114

* (آيه 114)-در این آیه می افزاید: «به خدا و روز واپسین ایمان می آورند (يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ).

امر به معروف و نهی از منکر می کنند، (وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).

و در انجام کارهای نیک، پیشی می گیرند» (وَ يُسَارِعُونَ فِي الخَيرَاتِ). و آنها از صالحانند» (وَ أُو لَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ). به این ترتیب، قرآن نژاد یهود را به کلی محکوم نمی کنند. و این روش اسلام

ص: 337

است که در هیچ مورد مبارزه او، رنگ نژادی و قبیله ای ندارد و تنها بر محور عقاید و اعمال افراد دور می زند.

آيه 115

* (آيه 115)-در این آیه که در حقیقت مکمل آیات قبل است، به عاقبت افراد صالح و با ایمان اشاره کرده می فرماید: «و این دسته از اهل کتاب) آنچه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد و پاداش شایسته آن را می بینند (وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ).

یعنی هرچند در گذشته مرتکب خلافهایی شده باشند، اکنون که در روش خود تجدید نظر کرده اند و در صف متقین و پرهیزگاران قرار گرفته اند، نتیجه اعمال نیک خود را خواهند دید و هرگز از خدا، ناسپاسی نمی بینند.

با اینکه خداوند به همه چیز آگاهی دارد، در پایان آیه می فرماید: «و خدا از پرهیزگاران، آگاه است» (وَاللَّهُ عَلِيمُ بِالمُتَّقِينَ).

بنابراین، اعمال نیک آنها کم باشد یا زیاد، هرگز ضایع نمی شود.

آيه 116

* (آيه 116)-نقطه مقابل افراد با ایمان و حق جویی که وصف آنها در آیه قبل آمد، افراد بی ایمان و ستمگری هستند که در این آیه و آیه بعد توصیف شده اند. می فرماید: «کسانی که کافر شدند، هرگز نمی توانند در پناه اموال و فرزندانشان، از مجازات خدا در امان بمانند»(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً).

و در اینکه از امکانات مادی تنها به ثروت و فرزندان اشاره شده، به خاطر آن است که مهم ترین سرمایه های مادی، یکی نیروی انسانی است که به عنوان فرزندان ذکر شده و دیگری سرمایه های اقتصادی می باشد و بقیه امکانات مادی از این دو سرچشمه می گیرد.

قرآن با صراحت می گوید امتیازات مالی و قدرت جمعی به تنهایی نمی تواند در برابر خداوند امتیازی محسوب شود و تکیه کردن بر آنها اشتباه است، مگر هنگامی که در پرتو ایمان و نیت پاک، در مسیرهای صحیح به کار گرفته شوند. در غیر

ص: 338

این صورت «آنها (صاحبان اموال) اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند»(أولئک أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

آيه 117

* (آيه 117)-در این آیه به وضع بذل و بخششها و انفاقهای ریاکارانه آنها اشاره نموده و ضمن یک مثال جالب سرنوشت آن را تشریح می کند. می گوید: « آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق می کنند، همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند) بوزد، و آن را نابود سازد» (مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الحيوة الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرُّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فأهلكتة).

افراد بی ایمان و آلوده، چون انگیزه صحیحی در انفاق خود ندارند، روح خودنمایی و ریاکاری، همچون باد سوزان و خشک کننده ای بر مزرعه انفاق آنها می وزد و آن را بی اثر می سازد. این انفاقها نه از نظر اجتماعی مشکلی را حل می کند و نه نتیجه اخلاقی برای انفاق کننده خواهد داشت.

در پایان آیه می فرماید: «خدا به آنها ستم نکرده؛ بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم میکنند» (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکن أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).

به این ترتیب، سرمایه های خود را بیهوده از بین می برند زیرا عمل فاسد جز اثر فاسد چه نتیجه ای می تواند داشته باشد؟

آيه 118

* (آيه 118)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده: این آیه و دو آیه بعد هنگامی نازل شد که عده ای از مسلمانان با یهودیان - به سبب قرابت یا همسایگی یا حق رضاع و یا پیمانی که پیش از اسلام بسته بودند به دوستی داشتند و به قدری با آنها صمیمی بودند که اسرار مسلمانان را به آنان می گفتند. بدین وسیله قوم یهود، که دشمن سرسخت اسلام و مسلمین بودند و به ظاهر خود را دوست مسلمانان قلمداد می کردند، از اسرارشان مطلع می شدند. آیه نازل شد و به آن دسته از مسلمانان هشدار داد که چون آنها در دین شما نیستند، نباید آنان را محرم اسرار خود قرار دهید.

تفسیر: بیگانگان را محرم اسرار خود نسازید - به دنبال آیاتی که مناسبات

ص: 339

مسلمانان را با کار بیان کرد، این آیه به یکی از مسائل حساس اشاره کرده و ضمن تشبیه لطیفی به مؤمنان هشدار می دهد می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید. آنها از هرگونه شر و فسادی درباره شما، کوتاهی نمی کنند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دونکم لَا يألونکم خَبالاً)

بطانة » در لغت به معنی لباس زیرین است و مقابل آن «ظهارة» به معنی لباس روبین می باشد و در اینجا کنایه از محرم اسرار است.

بال» در اصل به معنی از بین رفتن چیزی است و غالبا به زبانهایی گفته می شود که در عقل انسان اثر می گذارد.

هرگز سوابق دوستی آنها با شما، مانع از آن نیست که به خاطر جدایی در مذهب و مسلک، آرزوی زحمت و زیان شما را در دل خود نپرورانند، بلکه «آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید» (وَدُّوا مَا عَنِتُّم).

آنها برای اینکه شما از مکنونات ضمیرشان آگاه نشوید و رازشان فاش نگردد، معمولا مراقب سخنان و رفتار خود هستند و با احتیاط و دقت حرف می زنند، ولی با وجود این، نشانه های دشمنی از دهان (و کلام)شان آشکار شده » (قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).

خداوند، بدین وسیله راه شناسایی باطن دشمنان را نشان داده و از ضمیر باطن و راز درونيشان خبر می دهد. می فرماید: «و آنچه در دلهایشان پنهان می دارند، از آن مهم تر است» (وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ).

سپس می افزاید: «ما آیات و راههای پیشگیری از شر آنها را بیان کردیم اگر اندیشه کنید» (قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الأيات إِنْ کنتم تَعْقِلُونَ).

آيه 119

* (آيه 119)-در این آیه می فرماید: «شما کسانی هستید که آنها را دوست می دارید؛ اما آنها شما را دوست ندارند. در حالی که شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند (هَا أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لَا

ص: 340

يُحِبُّونَكُمْ وَ تومنون بِالْكِتَابِ کُلِهِ).

سپس قرآن چهره اصلی آنها را معرفی کرده می گوید: این دسته از اهل کتاب منافق هستند، چون «هنگامی که شما را ملاقات می کنند، به دروغ می گویند: ایمان آورده ایم. اما هنگامی که تنها می شوند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان می گزند» (وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا ءامنا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ).

ای پیامبر، «بگو: با همین خشمی که دارید بمیرید!» و این غصه تا روز مرگ از شما دست بر نخواهد داشت (قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ).

شما از وضع آنها آگاه نبودید و خدا آگاه است زیرا «خدا از (اسرار) درون سینه ها آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِذاتِ الصُّدُورِ).

آيه 120

* (آيه 120)-در این آیه یکی از نشانه های کینه و عداوت آنها بازگو شده است. می فرماید: «اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت می کند؛ و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند» (إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةُ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةُ يَفْرَحُوا بِها).

اما «اگر (در برابر شان) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه های (خائنانه) آنان، به شما زیانی نمی رساند؛ خداوند به آنچه انجام می دهند، احاطه دارد» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يضرکم کیدهم شیئا إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِیطُ).

آيه 121

* (آيه 121)-از این به بعد آیاتی شروع می شود که درباره یک حادثه مهم و پردامنه اسلامی یعنی جنگ احد نازل شده است.

در آغاز به بیرون آمدن پیامبر از مدينه برای انتخاب لشکرگاه در دامنه احد اشاره کرده می گوید: «و (به یاد آور) زمانی را که صبحگاهان، از میان خانواده خود، جهت انتخاب اردوگاه جنگ برای مؤمنان، بیرون رفتی. و خداوند، شنوا و داناسته گفت وگوهای مختلفی را که درباره طرح جنگ گفته می شد، می شنید و اندیشه هایی را که بعضی در سر می پروراندند، می دانست (وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تبوی الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ).

ص: 341

سپس به گوشه دیگری از این ماجرا اشاره کرده می فرماید: و نیز به یاد آور و زمانی را که دو طایفه از شما تصمیم گرفتند سستی نشان دهند و از وسط راه باز گردند (إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا).

این دو طایفه از مسلمانان - طبق نقل تواریخ - بنو سلمه از قبیله اوس و بنو حارثه از قبیله خزرج بودند. علت این تصمیم شاید این بود که آنها از طرفداران نظریه جنگ در شهر بودند و پیامبر با نظر آنها مخالفت کرده بود، اما چنانکه از ذیل آیه استفاده می شود هر دو طایفه به زودی از تصمیم خود بازگشتند و به همکاری با مسلمانان ادامه دادند. قرآن می گوید: «و خداوند پشتیبان آنها بود و به آنها کمک کرد که از این فکر بازگردند)؛ و افراد با ايمان، باید تنها بر خدا توکل کنند» (وَ اللَّهُ ولیهما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

غزوۂ احد

از روایات و تواریخ اسلامی درباره حادثه احد چنین استفاده می شود: هنگامی که قریش در جنگ بدر شکست خوردند و با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسير به مکه مراجعت کردند، ابوسفیان به مردم مگه اخطار کرد نگذارند زنان بر کشته های بدر گریه کنند زیرا اشک چشم، اندوه را از بین می برد و عداوت و دشمنی را نسبت به محمد از قلبهای آنان زایل می کند.

ابو سفیان خود عهد کرده بود تا از قاتلان جنگ بدر انتقام نگیرد، با همسرش همبستر نشود.

در سال سوم هجرت، قریش به عزم جنگ با پیامبر با سه هزار سوار و دو هزار پیاده، با تجهیزات کافی از مگه خارج شدند و برای اینکه در میدان جنگ بیش تر استقامت کنند، بتهای بزرگ و زنان خویش را نیز با خود حرکت دادند.

عباس عموی پیامبر هنوز اسلام نیاورده بود، ولی از آنجا که به برادرزاده خود زیاد علاقه مند بود، هنگامی که دید لشکر نیرومند قريش به قصد جنگ با پیامبر از

ص: 342

مگه بیرون آمد، بی درنگ نامه ای نوشت و به وسیله مردی از قبیله بنی غفار به مدينه فرستاد. هنگامی که پیامبر از جریان مطلع شد با سعد بن ابی ملاقات کرد و گزارش عباس را به او رساند.

در همان روز پیامبر (ص) به چند نفر از مسلمانان دستور داد که به راه مکه و مدينه بروند و از اوضاع لشكر قریش اطلاعاتی به دست آورند.

طولی نکشید که دو بازرس برگشتند و گفتند که این سپاه نیرومند تحت فرماندهی خود ابوسفیان است.

پیامبر همه اصحاب و اهل مدینه را دعوت کرد و موضوع دفاع را آشکارا با آنها در میان گذاشت. سپس در اینکه در داخل مدینه به پیکار دست زنند یا از شهر خارج شوند، با مسلمانان به مذاکره پرداخت. عده ای گفتند از مدینه خارج نشویم و در کوچه های تنگ شهر با دشمن بجنگیم زیرا در این صورت حتی مردان ضعیف و زنان و کنیزان نیز می توانند به لشکر کمک کنند.

این رأی به خاطر وضع خاص مدینه در آن روز، مورد توجه پیامبر بود ولی گروهی از جوانان و جنگجویان گفتند ای پیامبر، باید از شهر خارج شده با دشمن بجنگیم، اگر کسی از ما کشته شود شربت شهادت نوشیده است و اگر هم کسی نجات یافت به افتخار جهاد در راه خدا نائل شده است.

این گونه سخنان و حماسه ها، طرفداران خروج از مدینه را بیش تر کرد.

خود پیغمبر (ص)، با اینکه تمایل به خروج از مدینه نداشت، به این مشورت احترام گذاشت و با یک نفر از اصحاب برای مهیا کردن اردوگاه از شهر خارج شد و محلی را در دامنه کوه احد که از جهت شرایط نظامی موقعیت حساسی داشت، برای اردوگاه انتخاب نمود.

آن روز، روز جمعه بود. پیامبر (ص) برای ادای خطبه نماز جمعه ایستاد. بعد از حمد و ثنای خداوند یکتا، مسلمانان را از نزدیک شدن سپاه قریش آگاه ساخت و فرمود: «اگر شما با جان و دل برای جنگ آماده باشید و با چنین روحیه ای با دشمنان بجنگید، خداوند به طور یقین پیروزی را نصیبتان می کند. و در همان روز با هزار نفر

ص: 343

از مهاجر و انصار رهسپار اردوگاه شدند.

پیامبر (ص) شخصا فرماندهی لشکر را به عهده داشت و در طول راه از صفوف لشکر سان می دید.

مورخ معروف حلبی در کتاب خود می نویسد: پیامبر (ص) هنوز به احد نرسیده بود که ضمن بازدید لشکر، گروهی را در میان آنها دید که هرگز ندیده بود. پرسید اینها کیستند؟ عرض کردند: عده ای از یهود که با عبدالله بن ابی هم پیمان بوده اند و بدین مناسبت به یاری مسلمانان آمده اند. حضرت تأملی کرد و فرمود: و برای جنگ با مشرکان از مشرکان نتوان یاری گرفت، مگر اینکه مسلمان شوند.»

يهود این پیشنهاد را قبول نکردند و همگی به مدینه بازگشتند.

به هر حال، پیامبر (ص) پس از تصفیه لازم، با قوای خود که هفت صد نفر بودند، به پای کوه احد رسید. بعد از ادای نماز صبح، صفوف مسلمانان را آراست. عبد الله بن جبیر را با پنجاه نفر از تیراندازان ماهر مأمور ساخت در دهانه شکاف کوه قرار گیرند و فرمود: «حتی اگر ما، دشمن را تا مگه تعقیب کنیم یا اگر دشمن ما را شکست داد و ما را تا مدينه مجبور به عقب نشینی کرد، باز هم از سنگرگاه خود دور نشوید.

از آن طرف ابوسفیان، خالد بن ولید را با دویست سرباز زبده، مراقب این گردنه کرد و دستور داد در کمین باشید تا وقتی که سربازان اسلامی از این دره کنار بکشند، آنگاه لشکر اسلام را از پشت سر مورد حمله قرار دهید.

دو لشکر مهیای جنگ شدند. اینک، صدای الله اكبر الله اكبر مسلمانان، تمام جلگه و دامنه احد را پر کرده است. در طرف دیگر میدان، زنان و دختران قریش، برای تحریک عواطف و احساسات جنگ جویان قریش، اشعاری را، گویا با دف و نی می خواندند.

پس از شروع جنگ، مسلمانان با یک حمله شدید توانستند لشکر قریش را درهم بشکنند. آنها پا به فرار گذاردند و سربازان اسلام به تعقیب آنها پرداختند.

ص: 344

این عقب نشینی قریش باعث شد جمعی از تازه مسلمانان، به خیال اینکه دشمن شکست خورده است، برای جمع آوری غنایم، یک مرتبه پستهای خود را ترک کنند. حتی تیراندازانی که در بالای کوه ایستاده بودند، سنگرهای خود را ترک گفتند و به میدان جنگ ريختند. هرقدر عبد الله بن جبير دستور پیامبر (ص) را متذكر شد، جز عده کمی که عددشان حدود ده نفر بود، در جایگاه حساس خود

نايستادند.

نتیجه مخالفت دستور پیامبر (ص) این شد که ناگهان مسلمانان از هر طرف خود را زیر شمشیر دشمن دیدند. در همین موقع، افسر شجاع اسلام، حمزه سید الشهداء با بعضی دیگر از یاران شجاع پیامبر شربت شهادت نوشیدند و جز عده معدودی بقیه از وحشت پا به فرار گذاشتند.

در این جنگ خطرناک آنکه بیش از همه فداکاری می کرد و هر حمله ای که از جانب دشمن به پیغمبر می شد دفع می نمود، علي بن أبي طالب (ع) بود. او با کمال رشادت می جنگید تا اینکه شمشیرش شکست. پیغمبر (ص) شمشیر خود را که موسوم به ذوالفقار بود، به وی داد. سرانجام پیامبر (ص) در جایی سنگر گرفت و علی (ع) همچنان از او دفاع می کرد تا آنکه، طبق نقل بعضی از مورخان، بیش از شصت زخم به سر، صورت و بدن او وارد آمد. در همین موقع بود که پیک وحی به پیامبر عرضه داشت: «ای محمد، معنای مواسات همین است.»

پیغمبر فرمود: «على از من است و من از اویم. و جبرئیل گفت: «و من هم از

هر دوتای شما.

امام صادق (ع) می فرماید: « پیامبر (ص) پیک وحی را میان زمین و آسمان مشاهده کرد که می گوید: لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى الا على.»

در این اثنا فریادی برخاست که محمد کشته شد!

بعضی از سیره نویسان می گویند: ابن قمعه، یکی از سربازان اسلام به نام مصعب را به گمان اینکه پیغمبر است با ضربه سختی از پای درآورد و سپس با صدای بلند فریاد زد: به لات و عزی سوگند که محمد کشته شد؟

ص: 345

این شایعه بی گمان به نفع اسلام و مسلمین بود زیرا دشمن به گمان اینکه محمد (ص) کشته شده، احد را به قصد مکه ترک گفت، وگرنه قشون فاتح قريش بدون کشتن آن حضرت احد را ترک نمی کردند.

خبر کشته شدن پیامبر (ص) تزلزل بیش تری در جمعی از مسلمانان به وجود آورد. آن عده از مسلمانانی که در میدان جنگ بودند، برای اینکه بقیه پراکنده نگردند، پیغمبر (ص) را بالای کوه بردند تا به مسلمانان نشان دهند که او زنده است. فراریان برگشتند و به دور حضرت جمع شدند. پیغمبر (ص) فراریان را ملامت می کرد. مسلمانان زبان عذر گشودند و گفتند: ای پیغمبر خدا، ما آوازۂ قتل تو را شنیدیم و از شدت ترس فرار کردیم.

بدین ترتیب، در جنگ احد نسبت به مسلمانان خسارات مالی و جانی فراوانی وارد شد و هفتاد تن از مسلمانان در میدان جنگ کشته شدند و عده زیادی مجروح افتادند، اما مسلمانان از شکست، درس بزرگی آموختند که ضامن پیروزی آنها در میدانهای آینده شد.

آيه 123

* (آيه 123)-از اینجا به بعد آیاتی است که برای تقویت روحیه شکست خورده مسلمانان در یک حالت بحرانی نازل گردید. نخست به پیروزی چشمگیر مسلمانان در میدان بدر اشاره شده تا با یادآوری آن خاطره، به آینده خویش دلگرم شوند. می فرماید: «خداوند شما را در بدر یاری کرد (و بر دشمنان خطرناک، پیروزساخن)؛در حالی که شما(نسبت به آنها).ناتوان بودید»(وَ لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدرٍ

و أَنتُم أَذِلَّةُ).(1)

عدد شما 313 نفر با تجهیزات کم و مشرکان بیش از هزار نفر و با تجهیزات فراوان بودند.

ص: 346


1- 1 .«بدر» در اصل نام مردی بود که در سرزمینی میان مکه و مدینه چاه آبی داشت. به همین جهت، آن سرزمین به نام او بدر نامیده شده و از نظر ریشه لغت، بدر به معنی پر و کامل است. از این رو، ماه شب چهارده را بدر می نامند.

و پس، از خدا بپرهیزید و در برابر دشمن، مخالفت فرمان پیامبر نکنید)، تا شکر نعمت او را به جا آورده باشید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

آيه 124

* (آيه 124)-سپس خاطره یاری مسلمانان در میدان بدر به وسیله فرشتگان را یادآوری کرده می گوید: «در آن هنگام که تو به مؤمنان می گفتی: آیا کافی نیست که پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، که (از آسمان) فرود می آیند، یاری کند؟!» (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلِنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ یمدکم ربکم بثلثة الاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ).

آيه 125

* (آيه 125)-«آری (امروز هم اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانه هایی با خود دارند، مدد خواهد داد» (بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یأتوکم مِنْ فؤرهم هَذَا یمددکم ربکم بِخَمْسَةِ ءالاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ).(1).

آيه 126

* (آيه 126)-«ولی اینها را خداوند فقط بشارت، و برای اطمینان خاطر شما قرار داده؛ وگرنه، پیروزی تنها از جانب خداوند توانای حکیم است» هم راه پیروزی را می داند و هم قدرت بر اجرای آن دارد (وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عندالله الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

آيه 127

* (آيه 127)-در این آیه می فرماید: این وعده را که خدا به شما داده، « برای این است که قسمتی از پیکر لشکر کافران را قطع کند؛ یا آنها را با ذلت برگرداند؛ تا مأیوس و ناامید، (به وطن خود بازگردند، (لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ).

طرف» در آیه به معنی قطعه و «یكتبهم» از ماده «كبت» به معنی بازگرداندن به زور و همراه با ذلت است.

آيه 128

* (آيه 128)-شأن نزول: پس از آنکه دندان و پیشانی پیامبر (ص) در جنگ احد شکست و آن همه ضربات سخت بر پیکر مسلمین وارد شد، پیامبر از آینده مشرکان

ص: 347


1- 1 .«فور» در اصل به معنی جوشش و غلیان دیگ و مانند آن است. به همین جهت، در کارهایی که به سرعت انجام می شود، این کلمه به کار می رود.

نگران گردید، فرمود: «چگونه چنین جمعیتی رستگار خواهند شد که با پیامبر خود چنین رفتار می کنند، در حالی که وی آنها را به سوی خدا دعوت می کند؟

آیه نازل شد و به پیامبر (ص) اعلام کرد که تو مسؤول هدایت آنها نیستی بلکه تنها موظف به تبلیغ آنها می باشی

تفسیر: در تفسیر این آیه سخن بسیار است ولی این موضوع مسلم است که پس از جنگ احد نازل شده و مربوط به حوادث آن است. آیه می گوید: «هیچ گونه اختیاری درباره عفو کافران، یا مؤمنان فراری از جنگ، برای تو ساخته نیست؛ مگر اینکه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، یا مجازات کند؛ زیرا آنها ستمگرند» (لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءُ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ).

آيه 129

* (آيه 129)-این آیه در حقیقت تأكیدی است بر آیه قبل. می گوید: «و آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست. هرکس را بخواهد (و شایسته بداند)، می بخشد؛ و هر کس را بخواهد، مجازات می کند» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ).

سپس می افزاید: در عین حال که مجازات خداوند شدید است، رحمت او بر غضبش پیشی می گیرد؛ «و خداوند آمرزنده مهربان است(وَ اللَّه غَفُورُ رَحِیمُ).

آيه 130

* (آيه 130)-تحریم رباخواری - این آیه و هشت آیه بعد از آن محتوی یک سلسله برنامه های اقتصادی - اجتماعی و تربیتی است. در این آیه روی سخن را به مؤمنان کرده می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، ربا (و سود پول) را چند برابر نخورید» (یَا ایُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضَاعَفَهً).

عرب در زمان جاهلیت، آلودگی شدیدی به رباخواری داشت به همین دلیل، قرآن برای ریشه کن ساختن ربا خواری، حکم تحریم را تدریج و در چهار مرحله بیان کرده است:

1. در آیه 39 سوره روم درباره ربا به یک پند اخلاقی قناعت شده است.

2. در آیه 161 سوره نساء ربا به عنوان یک عادت زشت يهود، مورد سرزنش

ص: 348

قرار گرفته است.

3. در آیات 275 - 279 سوره بقره هرگونه رباخواری را ممنوع و در حکم جنگ با خدا ذکر نموده است.

4. در آیه مورد بحث حکم تحریم ربا صریحا ذکر شده اما تنها به یک نوع از انواع ربا که نوع شدید و فاحش آن است، اشاره کرده است.

منظور از «ربای فاحش» این است که سرمایه به شکل تصاعدی در مسیر ربا سیر کند. یعنی سود در مرحله نخستین با اصل سرمایه ضمیمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گیرند.

در پایان آیه می فرماید: «از خدا بپرهیزید، تا رستگار شويد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).

آيه 131

* (آيه 131)-در این آیه بار دیگر روی حکم تقوا تأکید کرده می فرماید: «و از آتشی بپرهیزید که برای کافران آماده شده است» (وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ).

از تعبیر «کافرین» استفاده می شود که رباخواری با روح ایمان سازگار نیست و رباخواران از آتشی که در انتظار کافران است سهمی دارند.

آيه 132

* (آيه 132)-تهدید آیه قبل با تشویقی که در این آیه برای مطيعان و فرمانبرداران ذکر شده تکمیل می گردد. می فرماید: «و خدا و پیامبر را اطاعت کنید، تا مشمول رحمت شوید» (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).

آيه 133

* (آيه 133)-مسابقه در مسیر سعادت - به دنبال آیات گذشته که بدکاران را تهدید به مجازات آتش و نیکوکاران را تشویق به رحمت الهی می کرد، در این آیه کوشش و تلاش نیکوکاران را به یک مسابقه معنوی تشبیه کرده که هدف نهایی آن آمرزش الهي و نعمتهای جاویدان بهشت است. می فرماید: «و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان» (وَ سَارِعُوا اِلَی مَغْفِرَةُ مِنْ رَبِّکُم)

«سارعوا»از «مسارعت» به معنی تلاش و کوشش دو یا چند نفر برای پیشی گرفتن از یکدیگر در رسیدن به یک هدف است.

ص: 349

از آنجا که رسیدن به هر مقام معنوی بدون آمرزش و شست و شوی از گناه ممکن نیست، هدف این مسابقه معنوی در درجه اول مغفرت و دومین هدف آن بهشت قرار داده شده، «بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است» (وَ جُنَّةِ عَرْضُها السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

مراد از «عرض» در آیه فوق معنی لغوی آن یعنی وسعت است.

در پایان آیه تصریح می کند: این بهشت، با آن عظمت، «برای پرهیزگاران آماده شده است» (أُعِدَّت لِلمُتَّقِينَ).

از این آیه و آیات فراوان دیگر استفاده می شود که بهشت و دوزخ هم اکنون آماده شده اند، اگر چه بر اثر اعمال نیک و بد انسانها توسعه می یابند . دقت کنید.

آيه 134

* (آيه 134)-سیمای پرهیزگاران - از آنجا که در آیه قبل وعده بهشت جاویدان به پرهیزگاران داده شده، در این آیه پرهیزگاران را معرفی کرده و پنج صفت از اوصاف عالی و انسانی برای آنها ذکر می کند:

1.«همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند» (الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ ).

جالب توجه اینکه در اینجا نخستین صفت برجسته پرهیزگاران، انفاق ذکر شده زیرا این آیات نقطه مقابل صفاتی را که درباره رباخواران و استثمارگران در آیات قبل ذکر شد، بیان می کند. به علاوه، گذشت از مال و ثروت، آن هم در حال خوشی و تنگدستی، روشن ترین نشانه مقام تقواست.

2. «و خشم خود را فرو می برند» (وَالكَاظِمِينَ الغَيظَ).

«کظم» در لغت به معنی بستن سر مشکی است که از آب پر شده باشد، سپس به طور کنایه در مورد کسانی که از خشم پر می شوند و از انجام آن خودداری می نمایند به کار می رود.

غیظ » به معنی شدت غضب و حالت برافروختگی و هیجان روحی است که بعد از مشاهده ناملایمات به انسان دست می دهد.

ص: 350

امام صادق (ع) در حدیثی فرمود: «هر که خشمی را فرو خورد که اگر بخواهد می تواند آن را به کار بندد و از طرف خود انتقام بگیرد)، خداوند در روز قیامت دلش را از خشنودی خود پر سازد.

3. «و از خطای مردم در می گذرند» (وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ).

فرو بردن خشم بسیار خوب است اما به تنهایی کافی نیست زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قلب انسان ریشه کن نکند، در این حال برای پایان دادن به حالت عداوت، باید کظم غیظ با عفو و بخشش همراه گردد.

4. آنها نیکوکارند (و خدا نیکوکاران را دوست دارد» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ المُحسِنیِنَ).

در اینجا اشاره به مرحله عالی تر از عفو شده که انسان با نیکی کردن در برابر بدی - آنجا که شایسته است - ریشه دشمنی را در دل طرف بسوزاند و قلب او را نسبت به خویش مهربان گرداند.

آيه 135

* (آيه 135)-5. «و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می کنند» (وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ ).

وفاچه» از ماده فحش و فحشاء، به معنی هر عمل بسیار زشت است و انحصار به اعمال منافی عفت ندارد.

از آیه فوق استفاده می شود که انسان تا به یاد خداست، مرتکب گناه نمی شود، اما این فراموشکاری و غفلت در افراد پرهیزگار دیری نمی پاید، به زودی به یاد خدا می افتند و گذشته را جبران می کنند؛ «و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟» (وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ).

در پایان آیه برای تأكید می گوید: «و بر گناه، اصرار نمی ورزند، با اینکه می دانند» (وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَهْمُ يَعْلَمُونَ).

آيه 136

* (آيه 136)-در این آیه پاداش پرهیزگارانی که صفات آنها در دو آیه گذشته آمد را توضیح داده می گوید: «آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهایی است که از زیر درختانش، نهرها جاری است؛ جاودانه در آن می مانند»(أُولئِکَ جَزَاؤُهُم مَغفِرَةُ

ص: 351

مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).

و در پایان آیه می گوید: «چه نیکوست پاداش اهل عمل!» (وَ نِعمَ أَجرُ العَامِلِينَ).

آيه 137

* (آيه 137)-بررسی تاریخ گذشتگان - قرآن مجید پیوند فکری و فرهنگی نسل حاضر را با گذشتگان برای درک حقایق لازم و ضروری می داند زیرا از ارتباط این دو زمان گذشته و حاضر) وظیفه و مسؤولیت آیندگان روشن می شود. آیه می فرماید: « پیش از شما، ستتهایی وجود داشته و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهایی داشتند؛ که شما نیز، همانند آن را دارید (قد خَلَت مِن قَبلِكُم سُنَنُ).

در این سنن، پیشرفت و تعالی افراد با ایمان، مجاهد، متحد و بیدار پیش بینی شده و شکست و نابودی ملتهای پراکنده و بی ایمان و آلوده به گناه نیز پیش بینی گردیده که در تاریخ بشریت ثبت است.

روی این جهت، قرآن مجید به مسلمانان دستور می دهد: «پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟!» (فسیروا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).

آيه 138

* (آيه 138)-در این آیه می گوید: «این، بیانی است برای عموم مردم؛ هدایت واندرزی است برای پرهیزگاران» (هَذَا بَيانُ لِلنَّاسِ وَ هدی وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ).

یعنی اگر چه این بیانات جنبه همگانی و مردمی دارد، ولی تنها پرهیزگاران و افراد با هدف از آن الهام می گیرند و هدایت می شوند.

آيه 139

* (آيه 139)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد از آن روایات متعددی وارد شده که از آنها استفاده می شود این چند آیه دنباله آیاتی است که درباره جنگ احد داشتیم و تجزیه و تحلیلی است روی نتایج جنگ احد زیرا همان طور که گفتیم، جنگ احد بر اثر نافرمانی و عدم انضباط نظامی جمعی از سربازان اسلام، در پایان به شکست انجامید و جمعی از شخصیتها و چهره های

ص: 352

برجسته اسلام، از جمله حمزه عموی پیامبر، در این میدان شربت شهادت نوشیدند. از پیامبر همان شب با یاران خود به میان کشتگان رفت و برای بزرگداشت ارواح شهدا، بر سر جنازه آنها می نشست و اشک می ریخت و طلب آمرزش می نمود. سپس اجسادشان در دامنه کوه احد در میان اندوه فراوان به خاک سپرده شد. در این لحظات حساس که مسلمانان نیاز به تقویت روحی و استفاده معنوی از نتایج شکست داشتند، این آیات نازل گردید.

تفسير: نتایج جنگ احد . در این آیه به مسلمانان هشدار داده می گوید: افراد بیدار همان طور که از پیروزیها استفاده می کنند از شکستها نیز درس می آموزند و در پرتو آن، نقاط ضعفی را که سرچشمه شکست شده، پیدا می کنند و با برطرف ساختن آن برای پیروزی نهایی آماده می شوند. از این رو آیه می فرماید: «و سست نشوید؛ و غمگین نگردید؛ و شما برترید اگر ایمان داشته باشید» (وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

یعنی شکست شما به خاطر از دست دادن روح ایمان و آثار آن بود.

«تهنوا» از ماده « وهن» در لغت به معنی هر نوع سستی است، خواه در جسم و تن باشد یا در اراده و ایمان. ان

آيه 140

* (آيه 140)-در این آیه درس دیگری برای رسیدن به پیروزی نهایی به مسلمانان داده شده است. می فرماید: «اگر در میدان احد، به شما جراحتی رسید و ضربه ای وارد شد)، به آن جمعیت نیز در میدان بدر)، جراحتی همانن؛ آن وارد گردید» (إِنَّ يَمسَسکُم قَرْحُ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قرځ مِثْلَهُ).

بنابراین، سستی و اندوه شما برای چیست ؟!

قرح» به معنی جراحتی است که در بدن بر اثر برخورد با یک عامل خارجی پیدا می شود.

سپس به یکی از سنن الهی اشاره شده است که در زندگی بشر حوادث تلخ و شیرین رخ می دهد که هیچ کدام پایدار نیست، «و ما این روزهای پیروزی و

ص: 353

شکست) را در میان مردم می گردانیم» و این خاصیت زندگی دنیاست (وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ).(1).

سپس به نتیجه این حوادث ناگوار اشاره کرده می فرماید: «اینها به خاطر آن است «تا خدا، افرادی را که ایمان آورده اند، بداند» و شناخته شوند (وَ لِيَعلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ امَونُا).

سپس به یکی از نتایج این شکست دردناک اشاره کرده می فرماید: «و (خداوند) از میان شما، شاهدانی بگیرد» (وَ يَتَّخِذَ مِنكُم شُهَدَاءَ).

زیرا ملتی که در راه اهداف مقدس خود قربانی ندهد، همیشه آنها را کوچک می شمرد، اما هنگامی که قربانی داد، هم خود او و هم نسلهای آینده او، به ديد؛ عظمت به آن می نگرند.

در پایان آیه می فرماید: «و خدا ظالمان را دوست نمی دارد» (وَ اللَّهِ لَا يَجِبُ الظَّالِمِينَ).

و بنابراین، از آنها حمایت نخواهد کرد.

آيه 141

* (آيه 141)-در این آیه به یکی دیگر از نتایج طبیعی شکست جنگ احد اشاره کرده می فرماید: «و تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند؛ وكافران را به تدریج نابود سازد، (وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ ءامنوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ).

المخص» از ماده «تمحیص»، به معنی پاک نمودن چیزی است از هرگونه

عیب.

يمحق» از ماده « محق» به معنی کم شدن تدریجی چیزی است. به همین مناسبت، شب پایان ماه را «محاق» می گویند زیرا روشنی ماه به تدریج کاسته شده و از بین می رود.

جمله «و يمحق الكافرين» نتیجه ای است برای جمله قبل زیرا هنگامی که

ص: 354


1- 1 .«ایام » جمع «يوم» به معنی روز است. گاهی به دورانهای پیروزی ملتها نیز ایام گفته می شود. تداولها، از مداولة »، به معنی این است که چیزی را در میان عده ای یکی بعد از دیگری گردش دهند.

مؤمنان پاک شدند آمادگی کافی برای از بین بردن تدریجی شرک و کفر و پاک ساختن جامعه از این آلودگی ها پیدا می کنند. ان

آيه 142

* (آيه 142)-قرآن در این آیه با استفاده از حادثه احد، برای تصحیح یک اشتباه فکری مسلمانان اقدام می کند می گوید: «آیا چنین پنداشتید که تنها با ادعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟!» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنکُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ).

آيه 143

* (آيه 143)-بعد از جنگ بدر و شهادت پرافتخار جمعی از مسلمانان عدهای در جلسات می نشستند و پیوسته آرزوی شهادت می کردند که ای کاش این افتخار در میدان بدر نصیب ما نیز شده بود. مطابق معمول در میان آنها جمعی صادق بودند و عده ای متظاهر و دروغگو، اما طولی نکشید که جنگ احد پیش آمد. مجاهدان راستین با شهامت جنگیدند و شربت شهادت نوشیدند و به آرزوی خود رسیدند، اما جمعی از دروغگویان هنگامی که آثار شکست را در ارتش اسلام مشاهده کردند از ترس کشته شدن فرار کردند. این آیه آنها را سرزنش می کند می گوید: «و شما مرگ (و شهادت در راه خدا) را، پیش از آنکه با آن روبه رو شوید، آرزو می کردید؛ سپس آن را با چشم خود دیدید، در حالی که به آن نگاه می کردید و حاضر نبودید به آن تن در دهید. چه قدر میان گفتار و کردار شما فاصله است ؟!(وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).

آيه 144

* (آيه 144)-شأن نزول: این آیه نیز ناظر به یکی دیگر از حوادث جنگ احد است. آن گاه که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود، ناگهان کسی فریاد زد: محمد را کشتم... محمد را کشتم...!

جمعی که اکثریت را تشکیل می دادند، به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج می شدند، اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار و پایدار، همچون علی (ع) و ابودجانه و طلحه و بعضی دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت می کردند.

آیه در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.

ص: 355

تفسیر: فرد پرستی ممنوع - مسأله فرد پرستی یکی از بزرگ ترین خطراتی است که مبارزات هدفی را تهدید می کند. وابستگی به شخص معين ، اگر چه پیامبر خاتم باشد، مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش برای پیشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است. این وابستگی، یکی از نشانه های عدم رشد اجتماعی است.

قرآن در آیه مورد بحث با صراحت می گوید: « محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید؟!» و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و كفر بازگشت خواهید نمود؟! (وَ ما مُحَمَّدُ إِلَّا رَسُولُ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ).

سپس می فرماید: «و هرکس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی زند»(وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً ).

زیرا با این عمل، نه تنها چرخهای سعادت خود را متوقف می سازند، بلکه آنچه را به دست آورده اند نیز به سرعت از دست خواهند داد.

در پایان آیه به اقلیتی که در جنگ احد علی رغم همه مشکلات و انتشار خبر شهادت پیغمبر، دست از جهاد بر نداشتند اشاره کرده و کوششهای آنها را می ستاید و آنها را به عنوان شاکران و کسانی که از نعمتها در راه خدا استفاده کردند، معرفی می کنند می فرماید: «و خداوند به زودی شاکران (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد» (وَ سَيَجزِى اللَّهِ الشَّاکِرِینَ).

آيه 145

* (آيه 145)-همان طور که گفتیم شایعه بی اساس شهادت پیامبر در احد عده زیادی از مسلمانان را به وحشت افکند، تا آنجا که از میدان جنگ فرار کردند. حتی بعضی می خواستند از اسلام هم برگردند. در این آیه مجددا برای تنبیه و بیداری این دسته می فرماید: «هیچ کس، جز به فرمان خدا، نمی میرد؛ سرنوشتی است تعیین شده» بنابراین، مرگ پیامبر یا دیگران، یک سنت الهی است (وَ ما كانَ نَفْسُ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلً).

ص: 356

اگر پیامبر در این میدان شربت شهادت می نوشید، چیزی جز انجام یافتن یک سنت الهی نبود. از سوی دیگر، فرار از میدان جنگ نمی تواند از فرا رسیدن اجل جلوگیری کند همان طور که شرکت در میدان جهاد اجل انسان را جلو نمی اندازد.

در پایان آیه می گوید: سعی و کوشش انسان هیچگاه ضایع نمی شود. اگر هدف کسی تنها نتیجه های مادی و دنیوی باشد و، همانند بعضی از رزمندگان احد، تنها به خاطر غنیمت تلاش کند، سرانجام بهره ای از آن به دست می آورد، اما اگر هدف عالی تر بود و کوششها در مسیر حیات جاویدان و فضایل انسانی به کار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسید. می فرماید: «هرکس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگی خود، در این راه گام بردارد، چیزی از آن به او خواهیم داد؛ و هرکس پاداش آخرت را بخواهد، از آن به او می دهیم» (وَ مَنْ یرد ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الأخرة نُؤْتِهِ مِنْهَا).

حال که رسیدن به دنيا يا أخرت هر دو نیازمند کوشش است چرا انسان سرمایه های وجودی خود را در مسیر دوم، که یک مسیر عالی و پایدار است به کار نیند ازد؟

سپس بار دیگر تأکید می کند که: «و به زودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد» (وَ سَنَجزِى الشَّاکِرِینَ).

آيه 146

* (آيه 146)-مجاهدان پیشین - به دنبال حوادث احد، با یادآوری شجاعت و ایمان و استقامت مجاهدان و یاران پیامبران گذشته، مسلمانان را به فداکاری و پایداری تشویق می کند و، در ضمن آن دسته ای را که از میدان احد فرار کردند سرزنش می نماید، می گوید: «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهي فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند» و تن به تسلیم ندادند (وَ كاین مِنْ نبی قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرُ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا استَکَانُوا).

دربیون» جمع «ری» به کسی گفته می شود که ارتباط و پیوند او با خدا محکم باشد، با ایمان، دانشمند، با استقامت و با اخلاص باشد.

ص: 357

و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد، (وَاللَّهُ يُحِبُ الصَّابِرِينَ).

آيه 147

* (آيه 147)-آنها هنگامی که احیانا، بر اثر اشتباه یا سستی، گرفتار مشکلاتی در برابر دشمن می شدند، به جای اینکه میدان را به او بسپارند و تسلیم شوند، یا فکر ارتداد و بازگشت به کفر در مغزشان پیدا شود، روی به درگاه خدا می آوردند و سخنشان تنها این بود که: پروردگارا، گناهان ما را ببخش؛ و از تندروی های ما در کارها، چشم پوشی کن. قدمهای ما را استوار بدار؛ و ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان» (وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغفرنا ذُنُوبَهَا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).

آيه 148

* (آيه 148)-آنها با این طرز تفکر و عمل به زودی پاداش خود را از خدا می گرفتند. «از این رو خداوند پاداش این جهان، و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد» (فَئَاتَیهُم اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الأَخِرَةِ).

در پایان آیه آنها را جزء نیکوکاران شمرده می فرماید: «و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد» (وَاللَّهُ يُحِبُ المُحسِنِينَ).

آيه 149

* (آيه 149)-اخطارهای مکرر - بعد از پایان جنگ احد، دشمنان اسلام با یک سلسله تبلیغات مسموم کننده، در لباس نصیحت و دلسوزی، در میان مسلمانان به تفرقه افکنی پرداختند و آنها را نسبت به اسلام بدبین می کردند. در این آیه به مسلمانان اخطار می کند و از پیروی آنها برحذر می دارد می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از کسانی که کافر شده اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هايتان باز می گردانند؛ (و پس از پیمودن راه پرافتخار تکامل معنوی و مادی در پرتو تعلیمات اسلام، به نقطه اول که همان کفر و فساد بود، سقوط می دهند و سرانجام، زیانکار خواهید شد» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امنموا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا یردوکم عَلَى أَعقَابِکُم فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ).

چه زبانی از این بالاتر که انسان اسلام را با کفر، سعادت را با شقاوت، و حقیقت را با باطل معاوضه کند.

ص: 358

آيه 150

* (آيه 150)-در این آیه تأكید می کند که: آنها تکیه گاه شما نیستند، بلکه ولی و سرپرست شما، خداست؛ و او بهترین یاوران است» (بَلِ اللَّهُ مولکم وَ هُوَ خیر النَّاصِرِينَ).

یاوری است که هرگز مغلوب نمی شود و هیچ قدرتی با قدرت او برابری ندارد، در حالی که یاوران دیگر ممکن است گرفتار شکست و نابودی شوند.

آيه 151

* (آيه 151)-در این آیه به نجات معجزه آسای مسلمانان بعد از جنگ احد اشاره می کند می فرماید: « به زودی در دلهای کافران، رعب و ترس می افکنیم» (سَنُلقِى فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ).

همان طور که در پایان جنگ احد افکندیم و نمونه آن را دیدید.

و در جمله بعد علت افکندن رعب و ترس را در دلهای آنها چنین بیان می کند: « به خاطر اینکه بدون دلیل، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند» (بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).

در پایان آیه به سرنوشتشان اشاره کرده می فرماید: این افراد به خود و اجتماعشان ستم کرده اند و جایگاه آنها، آتش است؛ و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران!» (و مأويهم التار و پ مثوى الظالمين).

آيه 152

* (آيه 152)-شکست پس از پیروزی - در ماجرای جنگ احد گفتیم، مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصی جنگیدند و به زودی پیروز شدند ولی نافرمانی جمعی از تیراندازان که سنگر خود را رها کردند و به جمع آوری غنایم مشغول شدند، سبب شد که شکست سختی به لشکر اسلام وارد گردد. هنگامی که مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگینی به مدینه باز می گشتند با یکدیگر می گفتند: مگر خدا به ما وعده پیروزی نداده بود، پس چرا در این جنگ شکست خوردیم؟

از این به بعد قرآن ضمن پاسخ آنها، علل شکست را توضیح می دهد. می فرماید: «خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پیروزی بر دشمن در احد،) تحقق بخشید؛ در آن هنگام که در آغاز جنگ، دشمنان را به فرمان او، به قتل

ص: 359

می رساندید؛ (و این پیروزی ادامه داشت تا اینکه سست شديد؛ و (بر سر رها کردن سنگرها، در کار خود به نزاع پرداختید؛ و بعد از آنکه آنچه را دوست می داشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نا فرمانی کردید» (وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِي حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أريکم مَا تُحِبُّونَ).

چون).

«تحُسّونهم» از ماده «حس»، به معنی از بین بردن حواس کسی و کشتن اوست. یعنی آنها را می کشتید.

تعبير عصيتم» به معنی نافرمانی کردید، نشان می دهد که اکثریت دست به مخالفت زده بودند.

سپس می افزاید: در این موقع «بعضی از شما خواهان دنیا بودند؛ و بعضی خواهان آخرت» و پاداشهای الهی (مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الأَخِرَةَ).

سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت؛ (و پیروزی شما به شکست انجامید؛) تا شما را آزمایش کند و پرورش دهد(ثُمَّ صرقکم عَنْهُمْ لِیَبتَلِیَکُم).

«و او شما را بخشید؛ و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد» (وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).

آيه 153

* (آيه 153)-در این آیه صحنه پایان احد را به مسلمانان یادآوری می کند می فرماید: « به خاطر بیاورید) هنگامی را که از کوه بالا می رفتید؛ و (جمعی در وسط بیابان پراکنده شدند؛ و از شدت وحشت،) به عقب ماندگان نگاه نمی کردید؛ و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می زد» (إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تلؤون عَلَى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يدعوکم فِي أُخرَيکُم).

فریاد می زد: بندگان خدا، به سوی من بازگردید، به سوی من بازگردید، من رسول خدایم!

ولی هیچ یک از شما به سخنان او توجه نداشتید. سپس اندوه ها را یکی پس از دیگری به شما جزا داد» (فَأَثَابَكُم غَمًّا بِغَمٍ).

ص: 360

هجوم سیل غم و اندوه به سوی شما « به خاطر آن بود که دیگر برای از دست رفتن (غنایم جنگی) غمگین نشوید، و نه به خاطر مصیبتهایی که بر شما وارد می گردد. و خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است» (لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِما تَعْمَلُونَ).

آيه 154

* (آيه 154)-شب بعد از جنگ احد، شب دردناک و پراضطرابی بود. مسلمانان پیش بینی می کردند که سربازان فاتح قریش بار دیگر به مدینه بازگردند. در این میان مجاهدان راستین و توبه کنندگانی که از فرار از میدان احد پشیمان شده بودند، به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده های پیامبر دلگرم بودند. آیه مورد بحث ماجرای آن شب را تشریح می کند می گوید: «سپس به دنبال این غم و اندوه، آرامشی بر شما فرستاد»(ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ غَيْرِ الْغَمِّ أَمَنَةً).

این آرامش، به صورت خواب سبکی بود که گروهی از شما را فرا گرفت؛ اما گروه دیگری در فكر جان خویش بودند» و خواب به چشمانشان نرفت (نُعاساً يَغشَی طَائِفَهً مِنکُمْ وَ طائِفَةُ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ).

سپس به تشریح گفت وگوها و افکار منافقان و افراد سست ایمان که در آن شب بیدار ماندند پرداخته می گوید: «آنها گمانهای نادرستی - همچون گمانهای دوران جاهلیت - درباره خدا داشتند؛ و می گفتند: آیا چیزی از پیروزی نصیب ما می شود؟!» (يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَئءٍ ).

قرآن در جواب آنها می گوید: «بگو: همه کارها (و پیروزیها) به دست خداست» و اگر او بخواهد و شما را شایسته ببیند نصیبتان خواهد کرد (قُل إِنَّ الأَمرَ کُلَّهُ لِلَّهِ).

آنها در دل خود، چیزی را پنهان می دارند که برای تو آشکار نمی سازنده(يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ).

گویی آنها می پنداشتند که شکست احد نشانه نادرست بودن آیین اسلام است. به همین خاطر، «می گویند: اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در اینجا کشته نمی شدیم» ( يَقُولُونَ لَوكَانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءُ ما قُتِلْنا هَیهُنَا).

ص: 361

خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره می کند می فرماید: «بگو: اگر هم در خانه های خود بودید، آنهایی که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود، قطعا به سوی آرامگاه های خود، بیرون می آمدند و آنها را به قتل می رساندند (قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فی بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ).

و اینها برای این است که خداوند، آنچه در سینه هایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما از ایمان است) خالص گرداند» (وَ لَيُبْتَلَى اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ).

در پایان آیه می گوید: «و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، با خبر است » (وَاللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ).

به همین دلیل، تنها به اعمال مردم نگاه نمی کند، بلکه می خواهد قلوبشان را نیز بیازماید و از هرگونه آلودگی به شرک و نفاق و تردید پاک سازد.

آيه 155

* (آيه 155)-گناه سرچشمه گناه دیگر است . این آیه که ناظر به حوادث جنگ احد است، این حقیقت را بازگو می کنند که لغزشهایی که بر اثر وسوسه های شیطانی به انسان دست می دهد، بر اثر گناهان پیشین در انسان فراهم شده چرا که وسوسه های شیطانی در دلهای پاک که آثار گناهان سابق در آن نیست، اثری نمی گذارد. بدین رو می فرماید: «کسانی از شما که در روز روبه رو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت؛ و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است» (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ حَلِيمُ ).

آيه 156

* (آيه 156)-بهره برداری منافقان - حادثه احد زمینه را برای فعالیتهای تخریبی دشمنان و منافقان آماده ساخت. به همین دلیل، آیات زیادی برای خنثی

کردن این حرکتها نازل گردید. در این آیه نیز به منظور درهم کوبیدن فعالیتهای منافقان و هشدار به مسلمانان، نخست به مؤمنان خطاب کرده می گوید: «ای کسانی

ص: 362

که ایمان آورده اید، همانند کافران نباشید که چون برادرانشان به مسافرتی می روند، یا در جنگ شرکت می کنند و از دنیا می روند و یا کشته می شوند، می گویند: اگر آنها نزد ما بودند، نمی مردند و کشته نمی شدند!» شما از این گونه سخنان نگویید (یا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غزی لؤكانوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا).

اگر شما مؤمنان تحت تأثير سخنان گمراه کننده آنان قرار گیرید، روحیه شما ضعیف گشته و از رفتن به میدان جهاد و سفر در راه خدا خودداری خواهید کرد و آنها به هدف خود نائل می شوند. شما از این گونه سخنان نگویید، « تا خدا این حسرت را بر دل آنها [= کافران بگذارد» (لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ).

سپس قرآن به آنها سه پاسخ منطقی می دهد:

.. مرگ و حیات، در هر حال، به دست خداست و مسافرت یا حضور در میدان جنگ نمی تواند مسیر قطعی آن را تغییر دهد خداوند، زنده می کند و می میراند؛ و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست» (وَ اللَّهُ يُحْيِ وَ يُمِيتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ).

آيه 157

* (آيه 157)-2. «اگر هم در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، (زیان نکرده اید؟ زیرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها در طول عمر خود، جمع آوری می کنند، بهتر است» (وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةُ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ خَيْرُ مِمَّا يَجْمَعُونَ).

آيه 158

* (آيه 158)-3. از همه گذشته، مرگ به معنی فنا و نابودی نیست که از آن وحشت دارید، بلکه دریچه ای است به سوی زندگانی دیگری در سطحی بسیار وسیع تر و آمیخته با ابديت. «و (بنابراین اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوی خدا محشور می شوید، (وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ).

قابل توجه اینکه اگر در آیات فوق مرگ در مسافرت در ردیف شهادت در راه خدا ذکر شده، منظور مسافرتهایی بوده که در راه خدا و برای خدا انجام می دادند مانند سفر به سوی میدان جنگ یا سفرهای تبلیغی و مانند آن.

ص: 363

آيه 159

* (آيه 159)-فرمان عفو عمومی به این آیه نیز ناظر به حوادث احد است زیرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد، کسانی که از جنگ فرار کرده بودند اطراف پیامبر را گرفته و ضمن اظهار ندامت، تقاضای عفو و بخشش می کردند. خداوند در این آیه عفو عمومی آنها را صادر کرد و پیامبر (ص) با آغوش باز، توبه کاران را پذيرفت.

نخست به یکی از مزایای اخلاقی پیامبر (ص) اشاره کرده می فرماید: «به برکت رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم] نرم و مهربان شدی؟ و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند»(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کانت فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).

«فظ» به معنی کسی است که سخنانش تند و خشن است. «غليظ القلب» به کسی گویند که انعطاف و محبت از خود نشان نمی دهد. بنابراین، فظ در مورد خشونت در سخن و غليظ القلب در مورد خشونت در عمل به کار می رود.

سپس دستور می دهد: « پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب» (فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم).

بعد از فرمان عفو عمومی، برای زنده کردن شخصیت مسلمانان و تجدید حیات فکری و روحی آنان، دستور می دهد: «و در کارها، با آنان مشورت کن» و رأی آنها را بخواه (وَ شَاوِرهُم فِي الأَمرِ).

گرچه جمله فوق مفهوم وسیعی دارد ولی مسلم است که پیامبر (ص) در احکام الهی هرگز با مردم مشورت نمی کرد، بلکه در آنها صرفا تابع وحی بود.

سپس قرآن می افزاید: «اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش و بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد» (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ الله یُحِتبُّ المُتَوَکِلِينَ).

همان اندازه که هنگام مشورت باید نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصمیم نهایی باید قاطع بود. بنابراین، پس از برگزاری مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هرگونه تردید و آراء پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم

ص: 364

گرفت. این همان چیزی است که در آیه فوق از آن تعبیر به «عزم شده است و آن تصمیم قاطع می باشد.

در ضمن از این آیه استفاده می شود که توكل باید بعد از مشورت و استفاده از همه امکاناتی که انسان در اختیار دارد قرار گیرد. ان

آيه 160

* (آيه 160)-نتیجه توكل - در این آیه که مکمل آیه قبل است، افراد با ایمان را ترغیب می کند که علاوه بر تهیه همه گونه وسائل ظاهری باز به قدرت شکست ناپذیر خداوند تکیه کنند. می فرماید: «اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد؛ و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او، شما را یاری کند؟!» (إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي ينصرکم مِنْ بَعْدِهِ).

در آیه گذشته روی سخن به پیامبر (ص) بود و به او دستور می داد، اما در این آیه روی سخن به همه مؤمنان است. می گوید همانند پیامبر باید بر ذات پاک خدا تکیه کنند.

بدین رو در پایان آیه می خوانیم: «و مؤمنان، تنها بر خداوند باید توکل کنند»(وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

آيه 161

* (آيه 161)-هرگونه خیانتی ممنوع - هنگامی که بعضی از تیراندازان احد می خواستند سنگر خود را برای جمع آوری غنیمت تخلیه کنند، امير آنان دستور داد: از جای خود حرکت نکنید، رسول خدا شما را از غنیمت محروم نخواهد کرد. ولی آن دنیا پرستان، برای پنهان ساختن چهره واقعی خود، گفتند: ما می ترسیم پیامبر در تقسیم غنایم ما را از نظر دور دارد.

قرآن می گوید: گمان کردید ممکن است پیامبر به شما خیانت کند؟ در حالی که «ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند» (وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ).(1).

خداوند در این آیه ساحت مقدس پیامبران را به طور کلی از خیانت منزه

ص: 365


1- 1 .واژه «يغل» از «غلل» به معنی خیانت گرفته شده و اغلل » در اصل به معنی نفوذ تدریجی آب در ریشه درختان است. از آنجا که خیانت به صورت مخفیانه و تدریجی صورت می گیرد، به آن غلول می گویند.

داشته و می گوید: اساسا چنین چیزی شایسته مقام نبوت نیست.

البته روشن است، خیانت برای هیچ کس مجاز نیست، خواه پیامبر باشد یا غیر پیامبر، ولی از آنجا که گفت وگوی عذر تراشان جنگ احد درباره پیامبر (ص) بود، آیه نخست سخن از پیامبران می گوید سپس اضافه می نماید: «و هر کس خیانت کند، روز رستاخیز، آنچه را در آن خیانت کرده، با خود ( به صحنه محشر) می آورد و به این ترتیب، در برابر همگان رسوا می شود (وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَؤُمُّ الْقَيِّمُة).

سپس به هرکس، آنچه را فراهم کرده (و انجام داده است، به طور کامل داده می شود؛ و (به همین دلیل به آنها ستم نخواهد شد چرا که محصول اعمال خود را خواهند دید (ثُمَّ تُوُفِّيَ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).

آيه 162

* (آيه 162)-آنها که در جهاد شرکت نکردند . در آیات گذشته در جوانب مختلف جنگ احد و نتایج آن بحث شد، اکنون نوبت مؤمنان سست ایمانی است که به پیروی از منافقان در میدان جنگ حضور نیافتند. آیه مورد بحث سرنوشت آنها را تشریح می کند می گوید: «آیا کسی که از رضای خدا پیروی کرده، همانند کسی است که به خشم و غضب خدا بازگشته؟! و جایگاه او جهنم، و پایان کار او بسیار بد است» (أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ مَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مأويه جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).

آيه 163

* (آيه 163)-در این آیه می فرماید: «هریک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند» (هُم دَرَجَاتُ عِندَاللَّهِ).

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند به آنچه انجام می دهند، بیناست» (وَاللَّهُ بَصِيرُ بِمَا یَعمَلُونَ).

و به خوبی می داند هرکس طبق نیت و ایمان و عمل خود شایسته کدامین درجه است.

آيه 164

* (آيه 164)-بزرگترین نعمت خداوند به این آیه از بزرگ ترین نعمت الهی

ص: 366

یعنی نعمت بعثت پیامبر اسلام (ص) سخن می گوید و در حقیقت پاسخی است به سؤالاتی که در ذهن بعضی از تازه مسلمانان بعد از جنگ احد خطور می کرد که چرا ما این همه گرفتار مشکلات و مصائب شویم؟

قرآن می گوید: «خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت»(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رسولامن أَنْفُسِهِمْ).

بنابراین، اگر در این راه متحمل خسارتهایی شده اید، فراموش نکنید که خداوند، بزرگ ترین نعمت را در اختیارتان گذاشته است که هر اندازه برای حفظ این نعمت بزرگ تلاش کنید و هر بهایی بپردازید، باز هم ناچیز است.

یکی از مزایای پیامبر این است که از جنس خودشان و از نوع بشر است، نه از جنس فرشتگان و مانند آنها، تا احتياجات و نیازمندی های بشر را درک کند و دردها و مشکلات و مسائل زندگی آنها را لمس نماید و با توجه به آن، به تربیت آنها اقدام

کند.

سپس می گوید: این پیامبر سه برنامه مهم را در باره آنان اجرا می کند: «آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کنند و کتاب و حکمت بیاموزد» (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ ءایاته وَ یزكيهم وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ).

تعلیم یعنی وارد ساختن حقایق دین در درون جان آنها و به دنبال آن تزكية نفوس و تربیت ملکات اخلاقی و انسانی

از آنجا که هدف اصلی و نهایی تربیت است، در آیه، قبل از تعلیم ذکر شده در حالی که از نظر ترتیب طبیعی، تعليم بر تربیت مقدم است.

و از آنجا که اهمیت یک نعمت بزرگ آنگاه روشن می شود که زمان برخورداری از آن را با زمانهای قبل مقایسه کنیم، قرآن در پایان آیه می فرماید: «و البته پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند» (وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لفی ضَلالٍ مُبِينٍ).

آيه 165

* (آيه 165)-بررسی دیگری روی جنگ احد . جمعی از مسلمانان از نتایج دردناک جنگ غمگین و نگران بودند. خداوند در این آیه به آنها گوشزد می کند: شما

ص: 367

نباید از نتیجه یک جنگ نگران باشید، بلکه همه برخوردهای خود را با دشمن روی هم محاسبه کنید. آیا هنگامی که مصیبتی (در میدان جنگ احد) به شما رسید، در حالی که دو برابر آن را در میدان جنگ بدر بر دشمن) وارد ساخته بودید، گفتید: این (مصیبت) از کجاست؟!» (أَوْ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أنی هَذَا).

زیرا آنها در احد فقط هفتاد نفر از شما را شهید کردند، در حالی که شما در بدر هفتاد نفر از آنها را به قتل رساندید و هفتاد نفر را اسیر کردید.

ای پیامبر، «بگو: (این مصیبت) از ناحیه خود شماست که در میدان جنگ احد، با دستور پیامبر مخالف کردید (قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ).

شما نباید از آینده نگران باشید زیرا خداوند بر هر چیزی قادر است » و چنانچه روش خود را اصلاح کنید، در آینده شما را پیروز می کند (إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ).

آيه 166

* (آيه 166)-باید صفوف مشخص شود - آیه مورد بحث این نکته را یاد آور می شود که هر مصیبتی مانند مصیبت احد که پیش می آید، علاوه بر اینکه بدون علت نیست، وسیله آزمایشی است برای جدا شدن صفوف مجاهدان راستین از منافقان یا افراد سست ایمان. از این رو در قسمت اول آیه می فرماید: «و آنچه در روز احد، در روزی که دو دسته [= مؤمنان و کافران با هم روبه رو شدند به شما رسید، به فرمان خدا (و طبق سنت الهی) بود» (وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ).

منظور از «إذن الله» (فرمان خدا)، همان اراده و مشیت اوست که به صورت قانون علیت در عالم هستی منعکس شده است.

در پایان آیه به یکی دیگر از آثار جنگ احد اشاره کرده می فرماید: «و برای این بود که مؤمنان را مشخص کند» (وَ لِيَعلَمَ المُؤمِنِينَ).

آيه 167

* (آيه 167)-در این آیه به اثر دیگری اشاره کرده می فرماید: «و نیز برای این بود که منافقان شناخته شوند (وَ لِيَعلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا).

ص: 368

اگر حادثه سخت احد نبود هیچگاه صفوف به این روشنی مشخص نمی شد و افراد، هر کدام با صفات ویژه خود، در صف معینی قرار نمی گرفتند و هرکس ممکن بود هنگام ادعای خود را بهترین فرد با ایمان بداند.

سپس قرآن گفت وگوی میان بعضی از مسلمانان و منافقین، قبل از جنگ را به این صورت بیان می کند: بعضی از مسلمانان که طبق نقل ابن عباس، عبد الله بن عمر بن حزام بوده است . هنگامی که دید عبدالله بن أبي سلول و یارانش از لشکر اسلام کنار کشیده و تصمیم بازگشت به مدینه دارند، «گفته شد: بیایید در راه خدا نبرد کنید؛ و یا دست کم) از حریم خود، دفاع نمایید» (وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا).

ولی آنها به یک بهانه واهی دست زدند و گفتند: اگر می دانستیم جنگی روی خواهد داد، از شما پیروی می کردیم، اما می دانیم جنگی نمی شود (قَالُوا لَوْ تَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ).

اینها بهانه ای بیش نبود، هم وقوع جنگ حتمی بود و هم مسلمانان در آغاز پیروز شدند و اگر شکستی دامنگیرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافکاری های خودشان بود.

سپس می افزاید: «آنها در آن هنگام، به کفر نزدیک تر بودند تا به ایمان» (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ).

« به زبان خود چیزی می گویند که در دلهایشان نیست» ( يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ).

از جمله فوق استفاده می شود که کفر و ایمان دارای درجاتی است که به عقیده و طرز عمل انسان بستگی دارد.

آنها به خاطر لجاجت روی پیشنهاد خود دائر به جنگ کردن در خود مدینه یا ترس از ضربات دشمن و یا بی علاقگی به اسلام، از شرکت در میدان جنگ خودداری کردند.

و خداوند به آنچه کتمان می کنند، آگاه تر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ).

ص: 369

هم در این جهان پرده از چهره آنها برداشته و قیافه شان را به مسلمانان نشان می دهد و هم در آخرت به حسابشان رسیدگی خواهد کرد.

آيه 168

* (آيه 168)-گفته های بی اساس منافقان - منافقان، علاوه بر اینکه خودشان از جنگ احد کناره گیری کردند، هنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند. قرآن در این آیه به گفتار بی اساس آنها پاسخ می دهد می گوید: «منافقان) آنها هستند که به برادران خود . در حالی که از حمایت آنها دست کشیده بودند - گفتند: اگر آنها از ما پیروی می کردند، کشته نمی شدند. بگو: مرگ را از خودتان دور سازید اگر راست می گویید!» (الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

در آیه فوق از مؤمنان تعبیر به «برادر» شده در حالی که هرگز مؤمنان برادر منافقان نیستند. و این نوعی سرزنش آنهاست که اگر شما مؤمنان را برادر خود می دانستید چرا در این لحظات حساس دست از حمایتشان برداشتید! از این رو، پس از تعبير «إخوانهم» جمله «قعدوا» یعنی از جنگ باز نشستند، ذکر شده است. ان

آيه 169

* (آيه 169)-شأن نزول: ابن مسعود از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که خداوند به ارواح شهدای احد خطاب کرد: چه آرزویی دارید؟ گفتند: پروردگارا، چه آرزویی بالاتر از این می توانیم داشته باشیم که غرق نعمتهای جاویدان تو هستیم؟ تنها تقاضای ما این است که به دنیا بازگردیم و بار دیگر در راه تو شهید شویم. خداوند فرمود: فرمان تخلف ناپذير من این است که کسی دوباره به دنیا بازنگردد. عرض کردند: حال که چنین است تقاضای ما این است که سلام ما را به پیامبر برسانی و از وضع ما به بازماندگانمان بشارت دهی که هیچ گونه نگران نباشند. در این هنگام آیه مورد بحث و دو آیه بعد از آن نازل شد.

تفسیر: زندگان جاوید - این آیه و دو آیه بعد از آن بعد از حادثه احد نازل شده است اما مضمون و محتوای آن تعمیم دارد و همه شهدا حتی شهدای بدر را که چهارده نفر بودند شامل می شود؛ و در آن، مقام شامخ و بلند شهیدان را یاد کرده

ص: 370

می گوید: «(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند»(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً).

در اینجا روی سخن فقط به پیامبر است تا دیگران حساب خود را بکنند.

بلکه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند» (بَل أَحياءُ عِندَ رَبِهِم يُرزَقُونَ).

منظور از حیات و زندگی در اینجا همان حیات و زندگی برزخی است که ارواح در عالم پس از مرگ دارند. و این اختصاص به شهیدان ندارد، ولی از آنجا که شهیدان به قدری غرق مواهب حیات معنوی هستند که گویا زندگی سایر برزخيان در مقابل آنها چیزی نیست، تنها از آنها نام برده شده است.(1).

آيه 170

* (آيه 170)-در این آیه به گوشه ای از مزایا و برکات فراوان زندگی برزخی شهیدان اشاره کرده می فرماید: « آنها به خاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند» (فَرِحِينَ بِما ءاتیهم اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ).

خوشحالی دیگرشان به خاطر برادران مجاهد آنهاست، همان طور که می گوید: «و به خاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند [= مجاهدان و شهیدان آینده خوشوقت اند؛ (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان می بینند؛ و می دانند که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت» (وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).

آيه 171

* (آيه 171)-این آیه توضیح بیشتری درباره بشارتهایی است که شهیدان بعد از کشته شدن دریافت می کنند. می فرماید: «و از نعمت خدا و فضل او نسبت به خودشان نیز) مسرورند» (يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ).(2).

و (می بینند که خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمی کند، نه پاداش شهیدان و نه پاداش مجاهدانی که شهید نشدند (وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ).

ص: 371


1- 1 .به گفته بعضی از محققین، حیات برزخی برای دو دسته است: نیکوکارانی که در درجه عالی هستند و بدکارانی که وضع بسیار بدی دارند.
2- 2 .استبشار به معنی خوشحال شدن بر اثر دریافت بشارت با مشاهده نعمتی برای خود با دوستان است.

آيه 172

* (آيه 172)-غزوة حمراء الأسد - گفتیم در پایان جنگ احد لشکر فاتح ابوسفیان پس از پیروزی به سرعت راه مکه را پیش گرفتند. هنگامی که به سرزمین روحاء رسیدند از کار خود سخت پشیمان شدند و تصمیم به مراجعت به مدینه و نابود کردن باقی مانده مسلمانان گرفتند. این خبر به پیامبر رسید، فورا دستور داد: الشكر احد خود را برای شرکت در جنگ دیگری آماده کنند. این خبر به لشکر قریش رسید و از این مقاومت عجیب به وحشت افتادند.

در این موقع جریان دیگری روحیه آنها را ضعیف تر ساخت. یکی از مشرکان به نام معبد الخزاعی که از مشاهده وضع پیامبر و یارانش متاثر گردیده بود، به پیامبر (ص) گفت: مشاهده وضع شما برای ما بسیار ناگوار است. این سخن را گفت و از آنجا گذشت، در سرزمین روحاء به لشکر قریش رسید. ابوسفیان از او درباره پیامبر اسلام سؤال کرد. وی در جواب گفت: محمد را دیدم با لشکری انبوه در تعقیب شما هستند.

ابوسفیان و یارانش تصمیم به عقب نشینی گرفتند و از جمعی از قبیله عبد القیس که از آنجا می گذشتند، خواهش کردند به پیامبر اسلام خبر برسانند که ابوسفیان و بت پرستان قریش با لشکر انبوهی به سوی مدینه می آیند تا بقیه باران پیامبر را از پای درآورند.

هنگامی که این خبر به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: «حسبنا الله و نعم الوكيل» (خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست).

اما هر چه انتظار کشیدند خبری از لشکر دشمن نشد به همین خاطر، پس از سه روز توقف، به مدینه بازگشتند. این آیه و دو آیه بعد به این ماجرا اشاره می کند می گوید: از آنها که دعوت خدا و پیامبر (ص) را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ و هنوز زخمهای میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان حمراء الأسد حرکت نمودند؟) برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است» (الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ

ص: 372

الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرُ عَظِيمُ).

آيه 173

* (آيه 173)-در این آیه یکی از نشانه های پایمردی و استقامت آنها را به این صورت بیان می کند: «اینها کسانی بودند که بعضی از مردم، به آنان گفتند: (= لشكر دشمن برای حمله به شما اجتماع کرده اند؛ از آنها بترسید! اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست» (الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ).

آيه 174

* (آيه 174)-به دنبال آن ایمان و پایمردی آشکار، در این آیه نتیجه عمل آنها را بیان کرده می گوید: «آنها از این میدان، با نعمت و فضل پروردگار، بازگشتند (فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ).

سپس به عنوان تأكید می فرماید: «در حالی که هیچ ناراحتی به آنان نرسیده (لَم یَمسَسهُم سُوءُ). «و از رضای خدا، پیروی کردند» (وَاتَّبَعُوا رِضوَانَ اللَّهَ).

و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است» (وَاللَّهُ ذُو فَضلٍ عَظِيمٍ).

آيه 175

* (آيه 175)-این آیه دنباله آیاتی است که درباره غزوة حمراء الأسد نازل گردید. می فرماید: «این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بی اساس، می ترساند. از آنها نترسید» (إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ).

تعبیر از نعیم بن مسعود و یا کاروان عبدالقيس به شیطان، یا به خاطر این است که عمل آنها به راستی عمل شیطانی بود، یا منظور از شیطان، خود این اشخاص می باشند. و این از مواردی است که شیطان بر مصداق انسانی آن اطلاق شده زیرا شیطان معنی وسیعی دارد که همه اغواگران، اعم از انسان و غیرانسان را شامل می شود. بنابراین، معنی آیه چنین است: عمل نعیم بن مسعود، با کاروان عبد القيس، یک عمل شیطانی است که برای ترساندن دوستان شیطان صورت گرفته است. یعنی این گونه وسوسه ها فقط در کسانی اثر می گذارد که از اولیا و دوستان شیطان باشند.

ص: 373

برگزیده تفسیر نمونه در پایان آیه می فرماید: «و از من بترسید اگر ایمان دارید!» (وَ خَافُون إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِینَ).

یعنی ایمان با ترس از غیر خدا سازگار نیست و چنانچه در قلبی ترس از خدا پیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه های شیطانی است زیرا در عالم هستی، تنها پناهگاه خداست و مؤثر بالذات فقط اوست و دیگران در برابر او قدرتی ندارند. ان

آيه 176

* (آيه 176)-تسلیت به پیامبر (ص) - در این آیه که روی سخن به پیامبر است، به دنبال حادثه دردناک احد خداوند او را تسلیت داده می گوید: ای پیامبر، «کسانی که در راه کفر، شتاب می کنند، تو را غمگین نسازند!» (وَ لَا يَخْزُنَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ).

و به یقین، آنها هرگز زیانی به خداوند نمی رسانند» (أَنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً).

اصولا نفع و ضرر برای موجوداتی است که وجودشان از خودشان نیست، اما خداوند ازلی و ابدی که از هر جهت بی نیاز است، کفر و ایمان مردم، کوششها و تلاشهای آنها در این راه چه اثری برای خداوند می تواند داشته باشد؟

واگر می بینی آنها به اراده خود راه کفر را در پیش می گیرند، «خدا می خواهد آنها را به حال خودشان واگذارد؛ و در نتیجه، بهره ای برای آنها در آخرت قرار ندهد. و برای آنها مجازات بزرگی است!» (يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الأخرة وَ لَهُمْ عَذابُ عَظِيمُ).

بنابراین، خدا آزادی عمل به آنها داده تا هر چه می توانند انجام دهند و نتیجه اش محرومیت کامل آنها از مواهب جهان دیگر است.

آيه 177

* (آيه 177)-در این آیه مطلب را به طور وسیع تر عنوان کرده می فرماید: آری کسانی که ایمان را دادند و كفر را خریداری کردند، هرگز به خدا زیانی نمی رسانند إن الذين اشتروا الكفر بالإيمان أن يضوا الله شيئا).

در پایان آیه می فرماید: «و برای آنها، مجازات دردناکی است» (وَ لَهُم عَذَابُ

ص: 374

أَلِیمُ).

آيه 178

* (آيه 178)-سنگین بارها به این آیه نیز بحثهای مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تکمیل می کند زیرا، یک جا روی سخن را به پیامبر و در جای دیگر به مؤمنان و در اینجا روی سخن به مشرکان است و درباره سرنوشت شومی که در پیش دارند سخن می گوید. می فرماید: «آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند، تصور نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم، به سودشان است» (وَ لا يَحْسَبَنَّ الذین كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرُ لِأَنْفُسِهِمْ).(1).

ما به آنان مهلت می دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند» (إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً).

در پایان آیه به سرنوشت آنها اشاره کرده می فرماید: «و برای آنها، عذاب خوارکننده ای (آماده شده است» (وَ لَهُم عَذَابُ مُهِينُ).

آیه فوق به آنها اخطار می کند که هرگز نباید امکاناتی را که خدا در اختیارشان گذاشته و پیروزیهایی که گاه گاه نصیبشان می شود و آزادی عملی که دارند، دلیل بر این بگیرند که افرادی صالح و درستکار هستند، یا نشانه ای از خشنودی خدا نسبت به خودشان فکر کنند.

در ضمن آیه فوق به این سؤال که در ذهن بسیاری وجود دارد پاسخ می گوید که چرا جمعی از ستمگران و افراد گنهکار این همه غرق نعمت اند و مجازات نمی بینند؟ قرآن می گوید: اینها افراد غیر قابل اصلاحی هستند که، طبق سنت آفرینش و اصل آزادی اراده و اختیار، به حال خود واگذار شده اند تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند.

آيه 179

* (آيه 179)-مسلمانان تصفیه می شوند . قبل از حادثه احد موضوع منافقان زیاد مطرح نبود اما بعد از شکست احد و آماده شدن زمینه برای فعالیت منافقان، مسلمانان فهمیدند دشمنانی خطرناک تر دارند. این، یکی از نتایج حادثه احد بود.

ص: 375


1- 1 .«تملی» از ماده «املاء» به معنی کمک دادن است که در بسیاری از موارد به معنی مهلت دادن که آن نیز نوعی کمک دادن محسوب می شود، آمده است.

آیه مورد بحث که آخرین آیه ای است که در اینجا از حادثه احد بحث می کند، این حقیقت را به صورت یک قانون کلی بیان نموده می گوید: «چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان گونه که شما هستید و اگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد» (ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّبِيبِ).

این یک حکم عمومی است که هر کس ادعای ایمان کند، به حال خود رها نمی شود؛ بلکه با آزمایشهای پی در پی خداوند، سرانجام اسرار درونش فاش می گردد.

در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر خدا از اسرار درون همه آگاه است چه مانعی دارد که مردم را از وضع آنها آگاه کند و از طریق علم غیب، مؤمن از منافق شناخته شود؟

قسمت دوم آیه به پاسخ این سؤال پرداخته می فرماید: «و (نیز) چنین نبود که خداوند، شما را از اسرار غیب، آگاه کند تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید؛ این بر خلاف سنت الهی است (وَ ما كانَ اللَّهُ يطلعكم عَلَى الْغَيْبِ).

زیرا آگاهی بر اسرار نهانی مشکلی را برای مردم حل نمی کند، بلکه باعث از هم پاشیدن پیوند های اجتماعی و از بین رفتن تلاش و کوشش در میان توده مردم

می گردد.

و از همه مهم تر اینکه باید ارزش اشخاص از طریق اعمالشان روشن گردد و مسأله آزمایش الهی نیز چیزی جز این نیست.

سپس پیامبران خدا را از این حکم استثنا کرده می فرماید: «ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد بر می گزیند»؛ و قسمتی از اسرار نهان را که برای مقام رهبری او لازم است، در اختیارش می گذارد (وَ لَكِنَّ اللَّهَ يجتبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ).

منظور از «مشیت» و خواست خدا، همان اراده آمیخته با حکمت است.

ص: 376

یعنی خدا هر کس را شایسته ببیند و حکمتش اقتضا کند، به اسرار غیب آگاه می سازد.

در پایان آیه خاطر نشان می سازد: « پس (اکنون که این جهان بوته آزمایش پاک و نا پاک است، به خدا و رسولان او ایمان بیاورید» (فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).

اما تنها به ایمان آوردن اكتفا نمی کند، می فرماید: «و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگی برای شماست» (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرُ عَظِيمُ).

* (آيه 180)-طوق سنگین اسارت به این آیه سرنوشت بخیلان را شرح می دهد. همانها که در جمع آوری و حفظ ثروت می کوشند و از انفاق کردن در راه خدا، خودداری می کنند.

گرچه در آیه نامی از زکات و حقوق واجب مالی برده نشده، ولی در روایات اهل بیت (ع)، و گفتار مفسران، آیه به مانعان زکات تخصیص داده شده است.

می فرماید: «کسانی که بخل می ورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده، انفاق نمی کنند، گمان نکنند این کار به سود آنهاست؛ بلکه برای آنها شر است»(وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بماءاتهم اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَهُمْ).

سپس سرنوشت آنها را چنین توصیف می کند: « به زودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقی به گردنشان می افکنند» (سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ).

از این جمله استفاده می شود، اموالی که حقوق واجب آن پرداخت نشده و اجتماع از آن بهره ای نگرفته است و تنها در مسیر هوسهای فردی و گاهی مصارف جنون آمیز به کار گرفته شده، یا بی دلیل روی هم انباشته گردیده - همانند سایر اعمال زشت انسان در روز رستاخیز، طبق قانون تجسم اعمال، تجسم می یابد و به صورت عذاب دردناکی درخواهد آمد.

از امام باقر (ع) روایت شده است: «هر کس زکات مال خود را نپردازد، خدا آن مال را به طوقهایی از آتش مبدل می کند، سپس به او گفته می شود: همان طور که در دنیا به هیچ قیمت این اموال را از خود دور نمی کردی اکنون آنها را بردار و به گردن

ص: 377

خود بیفکن؟

سپس آیه به نکته دیگری اشاره می کند می گوید: این اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود یا نشود، سرانجام از صاحبان آن جدا خواهد شد؛ «و میراث آسمانها و زمین، از آن خداست» (وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

اکنون که چنین است چه بهتر که پیش از جدا شدن از آنها، از برکات معنوی آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسؤولیت آن.

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، از آنچه انجام می دهید، آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرُ).

بنابراین، اگر بخل بورزید می داند و اگر در راه کمک به جامعه انسانی از آن استفاده کنید آن را نیز می داند و به هرکس پاداش مناسبی خواهد داد.

آيه 181

* (آيه 181)-شأن نزول: این آیه و آیه بعد درباره توبیخ و سرزنش یهود نازل شده است. ابن عباس می گوید: پیامبر (ص) نامه ای به یهود بنی قینقاع نوشت و در طی آن، آنها را به انجام نماز و پرداخت زکات و دادن قرض به خدا (منظور از این جمله انفاق در راه خداست که برای تحریک هرچه بیش تر عواطف مردم، از آن چنین تعبیری شده است) دعوت نمود.

فرستاده پیامبر (ص) به خانه ای که مرکز تدریس مذهبی یهودیان بود و بیت المدارس نام داشت، وارد شد و نامه را به دست فنحاص، دانشمند بزرگ یهود داد. او پس از مطالعه نامه با لحن استهزا آمیزی گفت: اگر سخنان شما راست باشد، باید گفت خدا فقیر است و ما بی نیاز زیرا اگر او فقير نبود از ما قرض نمی خواست. به علاوه، «محمد» معتقد است، خدا شما را از رباخواری نهی کرده، در حالی که خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونی می دهد.

ولی بعد فنحاص انکار کرد چنین سخنانی را گفته باشد. در این موقع این دو آیه نازل گشت.

تفسیر: در این آیه می گوید: «خداوند، سخن آنها را که گفتند: خدا فقیر است،

ص: 378

و ما بی نیازیم شنید» (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فقیر وَ ت أَغْنِياءَ).

بنا بر این، انکار آنها بیهوده است.

سپس می گوید: نه تنها سخنانشان را می شنویم، بلکه «به زودی آنچه را گفتند، خواهیم نوشت؛ و (همچنین به ناحق کشتن پیامبران را می نویسیم (سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ).

منظور از نوشتن، نگاه داری آثار عمل است که از هر کتابی بالاتر می باشد.

ثبت و حفظ اعمال آنها برای این است که روز رستاخیز آن را در برابرشان قرار می دهیم و به آنها می گوییم: بچشید عذاب سوزان را در برابر کارهایتان! (وَ تَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).

آيه 182

* (آيه 182)-در این آیه می افزاید: «این (عذاب دردناک) به خاطر چیزی است که دستهای شما از پیش فرستاده و نتیجه کار شماست و به خاطر آن است که خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمی کند» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ).

اگر امثال شما جنایتکاران، مجازات اعمال خود را نبینید و در رديف نیکوکاران قرار گیرید، این نهایت ظلم است و اگر خدا، چنین نکند «ظلام» (بسیار ظلم کننده خواهد بود.

آيه 183

* (آيه 183)-شأن نزول: جمعی از بزرگان یهود به حضور پیامبر اسلام (ص) رسیدند و گفتند: تو ادعا می کنی که خداوند تو را به سوی ما فرستاده و کتابی نیز بر تو نازل کرده است، در حالی که خداوند در تورات از ما پیمان گرفته به کسی که ادعای نبوت کند ایمان نیاوریم، مگر اینکه برای ما حیوانی را قربانی کند و آتش

صاعقه ای از آسمان بیاید و آن را بسوزاند؛ اگر تو نیز چنین کنی ما به تو ایمان خواهیم آورد. این آیه و آیه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر: بهانه جویی یهود - یهود برای اینکه از قبول اسلام سر باز زنند، بهانه های عجیبی می آوردند، از جمله همان است که در شأن نزول به آن اشاره شد. آیه می گوید: «اینها همان کسانی هستند ) که گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته که به

ص: 379

هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا این معجزه را انجام دهد: یک قربانی بیاورد، که آتش = صاعقه آسمانی آن را بخورد!» (الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ).

سپس می افزاید: در پاسخ این بهانه جویی ها «بگو: پیامبرانی پیش از من، برای شما آمدند؛ و دلایل روشن، و آنچه را گفتید آوردند؛ پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست می گویید؟!» (قُلْ قَدْ جَاءَ كَمْ رُسُلُ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بالذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

اشاره به زکریا و يحيي و جمع دیگری از پیامبران بنی اسرائیل است که به دست خود آنان به قتل رسیدند.

آيه 184

* (آيه 184)-خداوند در این آیه پیامبر را تسلی می دهد می فرماید: «پس اگر این بهانه جویان، تو را تکذیب کنند، (چیز تازه ای نیست؛) رسولان پیش از تو (نیز) تکذیب شدند» (فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلُ مِنْ قَبْلِكَ).

پیامبرانی که دلايل آشکار، و نوشته های متین و محکم، و کتاب روشنی بخش آورده بودند» (جَاءَ وَ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ).

تفاوت میان «الثر» و «الكتاب المنير»، با اینکه هر دو از جنس کتاب می باشد، ممکن است از این جهت باشد که اولی اشاره به کتب پیامبران قبل از موسی است و دومی به تورات و انجيل.

آيه 185

* (آيه 185)-قانون عمومی مرگ - این آیه نخست به قانونی اشاره می کند که حاکم بر تمام موجودات زنده جهان است. می گوید: «هر کسی مرگ را می چشد»(كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوتِ).

گرچه بسیاری از مردم مایلند که فناپذیر بودن خود را فراموش کنند، ولی این واقعیتی است که اگر ما آن را فراموش کنیم آن هرگز ما را فراموش نخواهد کرد.

منظور از «نفس» در آیه مجموعه جسم و جان است و تعبیر به «چشیدن »اشاره به احساس کامل است.

ص: 380

سپس می گوید: بعد از زندگی این جهان مرحله پاداش و کیفر اعمال آغاز می شود و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت (وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ).

جمله «توقون» که به معنی پرداخت کامل است، نشان می دهد که اجر و پاداش انسان در روز قیامت به طور کامل پرداخت می گردد.

سپس می افزاید: «آنها که از آتش دوزخ دور شده، به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند» (فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ ).

واژه «زحزج» به معنی این است که انسان خود را از تحت تأثیر جاذبه و کشش چیزی به تدریج خارج و دور سازد. واژه «فاز» در اصل به معنی نجات از هلاکت و رسیدن به محبوب است.

گویا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوی خود جذب می کند؛ و راستی عواملی که انسان را به سوی آن می کشاند جاذبه عجیبی دارند. آیا هوسهای زودگذر، الذات جنسی نامشروع، مقامها و ثروتهای غیر مباح، برای هر انسانی جاذبه ندارد؟

در جمله بعد بحث گذشته را تکمیل کرده می گوید: «و زندگی دنیا، چیزی جز سرمایه فریب نیست» (وَ مَا الحيوة الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ).

مهم این است که جهان ماده و لذات آن، هدف نهایی انسان قرار نگیرد، وگرنه استفاده از جهان ماده و مواهب آن، به عنوان یک وسیله برای نیل به تکامل انسانی، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه لازم و ضروری می باشد.

آيه 186

* (آيه 186)-شأن نزول: هنگامی که مسلمانان از مکه به مدینه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگی خود دور شدند، مشرکان دست تجاوز به اموال آنها دراز کرده و به تصرف خود درآوردند.

و هنگامی که به مدینه آمدند، در آنجا گرفتار بدگویی و آزار یهودیان مدینه شدند. مخصوصا یکی از آنان به نام کعب بن اشرف، شاعری بدزبان و کینه توز بود که پیوسته پیامبر و مسلمانان را به وسیله اشعار خود هجو می کرد، حتی زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرایی و عشق بازی خود قرار می داد. سرانجام کار

ص: 381

وقاحت را به جایی رسانید که پیامبر (ص) به ناچار دستور قتل او را صادر کرد. سرانجام وی به دست مسلمانان کشته شد.

تفسير: از مقاومت خسته نشوید - این آیه در حقیقت هشداری است به همه مسلمانان که گمان نکنند حوادث سخت زندگی آنها پایان یافته یا ۔ مثلا با کشته شدن کعب بن اشرف، دیگر ناراحتی و زخم زبان از دشمن نخواهند دید. نخست می فرماید: « به یقین (همه شما در اموال و جانهای خود، آزمایش می شوید» (لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنفُسِکُم).

در جمله بعد می گوید: «و از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانی) داده شده [= يهود)، و (همچنین از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید» (وَ لَتَسْمَعُنَّ بَيْنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ بَيْنَ الذین أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً).

سپس قرآن به وظیفه ای که مسلمانان در برابر این گونه حوادث سخت و دردناک دارند اشاره کرده می گوید: «و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید،

شایسته تر است؛ زیرا این از کارهای مهم و قابل اطمینان است» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).

تقارن «صبر» و «تقوا» در آیه گویا اشاره به این است که بعضی افراد در عین استقامت و شکیبایی، زبان به ناشکری و شکایت باز می کنند، ولی مؤمنان واقعی، صبر و استقامت را همواره با تقوا می آمیزند و از این امور دورند.

آيه 187

* (آيه 187)-به دنبال ذکر پاره ای از خلافکاری های اهل کتاب، این آیه به یکی دیگر از اعمال زشت آنها، که مکتوم ساختن حقایق بوده، اشاره کرده می گوید: «و به خاطر بیاورید) هنگامی را که خدا، از کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتما آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ).

اما با این همه، در این پیمان محکم الهی خیانت کردند و حقایق کتب آسمانی

ص: 382

را کتمان نمودند. بدین رو در ادامه می گوید: «ولی آنها، آن را پشت سر افكندند(فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ ).

در جمله بعد به دنیا پرستی و انحطاط فکری آنها اشاره می کند می گوید: «و به بهای کمی فروختند؛ و چه بد متاعی می خرند؟!» (وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ).

آیه فوق گرچه درباره دانشمندان اهل کتاب وارد شده، ولی در حقیقت اخطار به تمام دانشمندان و علمای مذهبی است که آنها موظفند در تبیین و روشن ساختن فرامین الهی و معارف دینی بکوشند و خداوند از همه آنها پیمان مؤكدی در این زمینه گرفته است.

آيه 188

* (آيه 188)-شأن نزول: جمعی از یهود هنگامی که آیات کتب آسمانی خویش را تحريف وكتمان می کردند، از این عمل خود بسیار شاد و مسرور بودند و در عین حال دوست می داشتند که مردم آنها را عالم و دانشمند و حامی دین و وظیفه شناس بدانند. آیه نازل شد و به پندار غلط آنها پاسخ گفت.

تفسير: از خود راضی ها به این آیه در پاسخ جمعی از دانشمندان یهود که آیات خدا را تحریف می کردند می فرماید: «گمان مبر آنها که از اعمال (زشت خود خوشحال می شوند، و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام نداده اند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهی) برکنارند. (بلکه برای آنها، عذاب دردناکی است!»(لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بمفارة مِنَ الْعَذَابِ وَلِّهِمْ عَذابُ أَلِيمُ).

آيه 189

* (آيه 189)-در این آیه که بشارتی برای مؤمنان و تهدیدی نسبت به کافران است، می فرماید: «و حکومت آسمانها و زمین، از آن خداست؛ و خدا بر همه چیز تواناست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ).

یعنی دلیلی ندارد که مؤمنان برای پیشرفت خود از راه های انحرافی وارد شوند، آنها می توانند در پرتو قدرت خداوند با استفاده از راه های مشروع و صحيح، به پیشروی خود ادامه دهند. همچنین افراد بدکار که می خواهند با استفاده از این

ص: 383

راه های انحرافی به جایی برسند، تصور نکنند که از مجازات پروردگاری که بر تمام هستی حکومت می کند، نجات می یابند.

آيه 190

* (آيه 190)-روشن ترین راه خداشناسی - آیات قرآن تنها برای خواندن نیست، بلکه برای فهم و درک مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آیات مقدمه ای است برای اندیشیدن. از این رو، در آیه مورد بحث به عظمت آفرینش آسمانها و زمین اشاره کرده می گوید: «مسلما در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لأيات لِأُولِي الْأَلْبابِ)

آيه 191

* (آيه 191)-نقشه دلربا و شگفت انگیز این جهان آن چنان قلوب صاحبان خرد را به خود جذب می کند که در همه حال به یاد پدید آورنده این نظام و اسرار شگرف آن می باشند. از این رو، آیه در معرفی خردمندان می فرماید: «همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند» (الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جنودهم وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

یعنی همیشه و در همه حال غرق این تفگر حیات بخشند.

خردمندان با توجه به این حقیقت که هر موجودی - حتى اعضا و ذرات آن - در این جهان بزرگ دارای هدف خاصی است، این زمزمه را سر می دهند که:

بارالها، اینها را بیهوده نیافریده ای» و همه روی حکمت و هدف صحيحي آفريده شده (رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلً).

خردمندان پس از اعتراف به وجود هدف در آفرینش، متوجه مسؤولیتهای خود می شوند و از خدا تقاضای توفیق انجام آنها را می طلبند، تا از کیفر او در امان باشند. بدین رو می گویند: « منزهی تو، ما را از عذاب آتش، نگاه دار» (سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ).

آيه 192

* (آيه 192)-« پروردگارا، هر که را تو (به خاطر اعمالش، به آتش افکنی، او را

ص: 384

خوار و رسوا ساخته ای؛ و برای افراد ستمگر، هیچ یاوری نیست» (رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما الظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ)

از این آیه استفاده می شود که دردناک ترین عذاب رستاخیز، همان رسوایی در پیشگاه خدا و بندگان خداست.

آيه 193

* (آيه 193)-خردمندان پس از دریافت هدف آفرینش، این نکته را نیز متوجه می شوند که این راه پر فراز و نشیب را بدون رهبران الهی هرگز نمی توانند بپیمایند. از این رو همواره در انتظار شنیدن صدای منادیان ایمان هستند و تا نخستین ندای آنها را بشنوند به سرعت به سوی آنها می شتابند و با تمام وجود ایمان می آورند و به پیشگاه پروردگار عرض می کنند: «پروردگارا، ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که: به پروردگار خود، ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم» (رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنَادَى لِلْإِيمانِ أَنْ أَمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَئَامَنَّا).

بارالها ! اکنون ما با تمام وجود خود ایمان آوردیم، اما از آنجا که در معرض وزش طوفانهای غرایز گوناگون قرار داریم، گاهی لغزشهایی از ما سر می زند و مرتکب گناهانی می شویم، پروردگارا، گناهان ما را ببخش؛ و بدیهای ما را بپوشان؛ و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران» (رَبَّنا فاغفرلنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سیئاتنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ).

آيه 194

* (آيه 194)-و در آخرین مرحله، پس از پیمودن راه توحید و ایمان به رستاخیز و اجابت دعوت پیامبران و انجام وظایف و مسؤولیتهای خویش، چنین می گویند: اکنون که ما به پیمان خویش وفا کردیم، « پروردگارا، آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ما عطا کن؛ و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان ؛ زیرا تو هیچگاه از وعده خود، تخلف نمی کنی» (رَبَّنا وَ ءاتنا ما وَعَدْتَنا عَلى رسلک وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيمَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ).

پنج آیه فوق از فرازهای تکان دهنده قرآن است که مجموعه ای از معارف دینی، آمیخته با لحن لطيف مناجات و نیایش، در شکل یک نغمه آسمانی می باشد.

از امام صادق (ع) روایت شده است: «هر کس را کار مهمی پیش آید پنج بار

ص: 385

بگوید ربنا، خداوند او را از آنچه می ترسد رهایی می بخشد و به آنچه امید دارد نائل می گرداند.» عرض شد: چگونه پنج بار ربنا بگوید؟ فرمود: «این آیات را که مشتمل در پنج ربنا است، بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است؛ زیرا می فرماید: فستجاب لهم ربهم.... |

در روایات اهل بیت (ع) نیز دستور داده شده که هرکس برای نماز شب برمی خیزد، این آیات را تلاوت کند.

آيه 195

* (آيه 195)-شأن نزول: ام سلمه ( یکی از همسران رسول خدا) خدمت پیامبر (ص) عرض کرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداکاری مردان فراوان بحث شده، آیا زنان نیز در این قسمت سهمی دارند؟ آیه نازل شد.

تفسير: نتیجه برنامه خردمندان - در پنج آیه گذشته فشرده ای از ایمان و برنامه های عملی و درخواستهای صاحبان خرد و نیایشهای آنها بیان شد، در این آیه می فرماید: «خداوند، درخواست آنها را پذیرفت» (فَاستَجَابَ لَهمُ رَبُّهُم).

سپس برای اینکه اشتباه نشود و ارتباط پیروزی و نجات آدمی با اعمال و کردار او قطع نگردد، می فرماید: «من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را ضایع نخواهم کرد» (أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ).

و برای اینکه تصور نشود این وعده الهي اختصاص به دسته معینی دارد می فرماید: عمل کننده «زن باشد یا مرد، تفاوتی نمی کند (مِن ذَكَرٍ أَو أًنثَى).

از اینجا روشن می شود اینکه پاره ای از افراد بی اطلاع گاهی اسلام را متهم می کنند که اسلام دین مردهاست نه زنها، چه اندازه از حقیقت دور است!

زیرا همه شما در آفرینش به یکدیگر بستگی دارید، «شما همنوعيد، و از جنس یکدیگر» (بَعضُکُم مِن بَعضٍ).

در جمله بعد چنین نتیجه گیری می کند می فرماید: «آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانه های خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، به یقین گناهانشان را می بخشم» (فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ

ص: 386

دِیَارِ هِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَاُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتُهُمْ).

سپس می فرماید: «و آنها را در باغهای بهشتی، که از زیر درختانش نهرها جاری است، وارد می کنم»(وَ لَأَدْخَلَهُمُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

این پاداشی است از طرف خداوند؛ و بهترین پاداشها نزد پروردگار است (ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حسش الثَّوَابِ).

اشاره به اینکه پاداشهای الهی برای مردم این جهان به طور کامل قابل توصیف نیست، همین اندازه باید بدانند که از هر پاداشی بالاتر است.

آيه 196

* (آيه 196)-شأن نزول: بسیاری از مشرکان مکه و يهوديان مدينه تجارت پیشه بودند و در ناز و نعمت به سر می بردند، در حالی که مسلمانان به خاطر شرایط خاص زندگی، از جمله مسأله مهاجرت از مکه به مدینه و محاصره اقتصادی از ناحیه دشمنان نیرومند، از نظر وضع مادی در زحمت بودند و به عسرت زندگی می کردند. مقایسه این دو حالت، این سؤال را برای بعضی طرح کرده بود که چرا افراد بی ایمان این چنین در ناز و نعمت اند اما افراد با ایمان در فقر و پریشانی زندگی می کنند؟ آیه نازل شد و پاسخ گفت.

تفسير: یک سؤال ناراحت کننده - سؤالی که در شأن نزول بالا برای جمعی از مسلمانان عصر پیامبر مطرح بود یک سؤال عمومی برای بسیاری از مردم در هر عصر و زمان است. آنها غالبا زندگی مرفه گردنکشان فراعنه و افراد بی بند و بار را با زندگی پر مشقت جمعی از افراد با ایمان مقایسه می کنند و گاهی این موضوع در افراد سست ایمان ایجاد تردید می کند.

این سؤال اگر به دقت بررسی شود پاسخهای روشنی دارد که آیه مورد بحث به بعضی از آنها اشاره کرده است. می گوید: «رفت و آمل (پیروزمندانه) کافران در شهرها، تو را نفریبد!» (لَايَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ).

آيه 197

* (آيه 197)-در این آیه می فرماید: «این متاع ناچیزی است» (مَتَاعُ قَلِيلُ).

یعنی بسیاری از پیروزیهای طغیانگران و ستمکاران، ابعاد محدودی دارد همان طور که محرومیتها و ناراحتی های بسیاری از افراد با ایمان نیز محدود است.

ص: 387

سپس می افزاید: به دنبال این پیروزیها، عواقب شوم و مسؤولیتهای آن دامانشان را خواهد گرفت و سپس جایگاهشان دوزخ، و چه بد جایگاهی است!»(ثُمَّ مأويهم جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ).

بنابراین، نمی توان حال این دو را با یکدیگر مقایسه کرد زیرا افراد بی ایمان از هر طریقی - خواه مشروع یا نامشروع و حتی با مکیدن خون بینوایان - برای خود ثروت اندوزی می کنند، در حالی که مؤمنان برای رعایت اصول حق و عدالت محدودیتهایی دارند، و باید هم داشته باشند.

آيه 198

* (آيه 198)-در آیه قبل سرانجام افراد بی ایمان تشریح شده بود، در این آیه عاقبت پرهیزگاران بیان می شود. می فرماید: «ولی کسانی که ایمان دارند، و از پروردگارشان می پرهیزند، (و برای رسیدن به سرمایه های مادی، موازین حق و عدالت را در نظر گرفتند، و یا به خاطر ایمان به خدا، از وطنهای خود آواره شدند و در محاصره اجتماعی و اقتصادی قرار گرفتند، در برابر این مشکلات برای آنها باغهایی از بهشت است، که از زیر درختانش نهرها جاری است؛ همیشه در آن خواهند بود» (لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).

سپس می افزاید: «این، (نخستین) پذیرایی است که از سوی خداوند به آنها می رسد» (نُزُلًا مِن عِندِ اللَّهِ).

ژل» در لغت به معنی چیزی است که برای پذیرایی میهمان آماده می شود.

و پذیرایی مهم و عالی تر، همان نعمتهای روحانی و معنوی است که در پایان آیه به آن اشاره کرده می فرماید: «و آنچه در نزد خداست، برای نیکان بهتر است» (وَ مَا عِندَ اللَّه خَيرُ لِلأَبرَارِ).

آيه 199

* (آيه 199)-شأن نزول: در سال نهم هجری در ماه رجب، نجاشی وفات یافت. این خبر با یک الهام در همان روز به پیامبر رسید. حضرت به مسلمانان فرمود: حاضر شوید تا به پاس خدماتی که در حق مسلمانان کرده است بر او نماز گذاریم.

ص: 388

سپس به قبرستان بقیع آمد و از دور بر او نماز گذاشت.

بعضی از منافقان گفتند: محمد بر مرد کافری که هرگز او را ندیده است نماز می گذارد و حال آنکه آیین او را نپذیرفته است. آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت

تفسير: این آیه درباره مؤمنان اهل کتاب است و سخن از اقلیتی به میان می آورد که دعوت پیامبر را اجابت کردند. و برای آنها پنج صفت ممتاز بیان می کند:

1. «و از اهل کتاب، کسانی هستند که به خدا، ایمان دارند» (وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ).

2. آنها به قرآن «و آنچه بر شما نازل شده) ایمان دارند (وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ).

3. ایمان آنها به پیامبر اسلام، از ایمان واقعی به کتاب آسمانی خودشان و بشاراتی که در آن آمده است سرچشمه می گیرد. به این ترتیب، «و به آنچه بر خودشان نازل گردیده» ایمان دارند (وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ).

4.«در برابر فرمان) خدا خاضع اند»(خَاشِعِينَ لِلَّهِ).

و همین خضوع آنهاست که انگیزه ایمان واقعی شده و میان آنها و تعصبهای جاهلانه جدایی افکنده است.

5«و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی فروشند»(لَا يَشتَرُونَ بِئَایَاتِ اللَّهِ ثَمنًا قَلِيلًا).

آنها همانند بعضی از دانشمندان یهود نیستند که، به خاطر حفظ موقعیت خود و ادامه حکومت بر آن جمعیت و گرفتن رشوه ها، آیات خدا را تحریف می کردند.

با داشتن آن برنامه روشن و صفات عالی انسانی «پاداش آنها، نزد پروردگارشان است»(أُولَئِكَ لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم).

در پایان آیه می فرماید: «خداوند، سريع الحساب است» تمام اعمال نیک آنها را به سرعت حساب می کند، و پاداش می دهد(أِنَّ اللَّهّ سَرَیعُ الحِسَابِ).

آيه 200

* (آيه 200)-آخرین آیه سوره آل عمران محتوی یک برنامه جامع چهار ماده ای است که ضامن سربلندی و پیروزی مسلمین می باشد. نخست روی سخن را به

ص: 389

مؤمنان کرده و در اولین ماده این برنامه می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، در برابر مشکلات و هوسها، استقامت کنید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اصبِرُوا).

استقامت در برابر مشکلات، در حقیقت ریشه اصلی هرگونه پیروزی مادی و معنوی را تشکیل می دهد.

در مرحله دوم به افراد با ایمان دستور به استقامت در برابر دشمن می دهد می فرماید: «و در برابر دشمنان(نیز، پایدار باشید»(وَصَابِرُوا).

در جمله بعد به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات کشورهای اسلامی می دهد می فرماید: «و از مرزهای خود، مراقبت کنید»(وَ رَابِطُوا).

از این دستور به خاطر آن است که مسلمانان هرگز گرفتار حملات غافلگیرانه دشمن نشوند و، در برابر حملات شیطان و هوسهای سرکش، همیشه آماده و مراقب باشند.

رابطواه از ماده «رباط در اصل به معنی بستن چیزی در مکانی است. به همین جهت، مرابطه به معنی مراقبت از مرزها آمده است زیرا سربازان و مركبها و وسایل جنگی را در آن محل نگاه داری می کنند.

و سرانجام در آخرین دستور که همچون چتری بر همه دستورهای سابق سایه می افکند، می فرماید: «و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید»(وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ).

یعنی شما در سایه به کار بستن این چهار دستور می توانید رستگار شوید و با تخلف از آنها، راهی به سوی رستگاری نخواهید داشت.

به هر حال، اگر روح استقامت و پایمردی در مسلمانان زنده شود، اگر در برابر افزایش تلاش و کوشش دشمنان، مسلمانان تلاش بیشتری از خود نشان دهند و پیوسته از مرزهای جغرافیایی و عقیده ای خود مراقبت نمایند و به علاوه بر همه اینها - با تقوای فردی و اجتماعی، گناه و فساد را از جامعه خود دور کنند، پیروزی آنها

ص: 390

تضمین خواهد شد.

پایان تفسیر سورۂ آل عمران

ص: 391

سوره نساء [4]

اشاره

در مدینه نازل شده و 176 آیه دارد

سورۂ نساء از نظر ترتیب نزول بعد از سوره ممتحنه قرار دارد زیرا می دانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق ترتیب نزول سوره ها نیست. همچنین از نظر تعداد کلمات و حروف، این سوره طولانی ترین سوره های قرآن بعد از سوره بقره می باشد و نظر به اینکه بحثهای فراوانی در مورد احکام و حقوق زنان در آن آمده، به سوره نساء نامیده شده است.

محتوای سوره - بحثهای مختلف این سوره عبارتند از:

1. دعوت به ایمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان. 2. قسمتی از سرگذشت پیشینیان برای آشنایی با سرنوشت جامعه های ناسالم

3. حمایت از نیازمندان، مانند يتيمان.

4. قانون ارث، براساس یک روش طبیعی و عادلانه.

5. قوانین مربوط به ازدواج و برنامه هایی برای حفظ عفت عمومی

6. قوانین کلی برای حفظ اموال عمومی

7.معرفی دشمنان جامعه اسلامی و بیدارباش به مسلمانان در برابر آنها.

8.حکومت اسلامی و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتی.

9. اهمیت هجرت و موارد لزوم آن.

ص: 392

فضیلت تلاوت سوره - از پیامبر اسلام (ص) روایت شده است: «هرکس سوره نساء را بخواند، گویا به اندازه هر مسلمانی که طبق مفاد این سوره ارث می برد، در راه خدا انفاق کرده است، همچنین پاداش کسی که برده ای را آزاد کرده به او می دهند.)

بدیهی است در این روایت و روایات مشابه آن، منظور تنها خواندن آیات نیست، بلکه خواندن مقدمه ای است برای فهم و درک و آن نیز به نوبه خود مقدمه ای است برای پیاده ساختن آن در زندگی فردی و اجتماعی

آيه 1

* (آيه 1)-مبارزه با تبعيضها - روی سخن در نخستین آیه این سوره به تمام افراد انسان است و آنها را به تقوا و پرهیزگاری دعوت می کند. می فرماید: «ای مردم، از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید»(یَا أَیُّهَا التَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ).

سپس برای معرفی خدایی که نظارت بر تمام اعمال انسان دارد، به یکی از صفات او که ریشه وحدت اجتماعی بشر است، اشاره می کند می فرماید: «همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید» (الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفَسٍ وَاحِدٍة).

جمله « نفس واحدة » اشاره به نخستین انسانی است که قرآن او را به نام آدم، پدر انسانهای امروز معرفی کرده و تعبير «بنی آدم» در آیات قرآن نیز اشاره به همین است. و سپس می گوید: «و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد» (وَ خَلَقَ مِنهَا زَوجَهَا).

از امام باقر(ع) روایت شده است که حوا از باقی مانده خاک آدم آفریده شده است.

سپس می فرماید: «و از آن دو، مردان و زنان فراوانی در روی زمین) منتشر ساخت» (وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِسَاءً).

از این تعبیر استفاده می شود که تکثیر نسل فرزندان آدم، تنها از طریق آدم

ص: 393

و همسرش صورت گرفته و موجود دیگری در آن دخالت نداشته است.

سپس به خاطر اهمیتی که تقوا در ساختن زیر بنای یک جامعه سالم دارد، بار دیگر در ذیل آیه مردم را به پرهیزگاری دعوت می کند می فرماید: «و از خدایی بپرهیزید که همگی به عظمت او معترفید؛ و هنگامی که چیزی از یکدیگر می خواهید، نام او را می برید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ).

و می افزاید: «از (قطع رابطه با خویشاوندان خود، پرهیز کنید» (وَالأَرحَامَ).

ذکر این موضوع در اینجا نشانه اهمیت فوق العاده ای است که قرآن برای صله رحم قائل شده، تا آنجا که ارحام بعد از نام خدا آمده است.

در پایان آیه می افزاید: «زیرا خداوند، مراقب شماست» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً).

و تمام اعمال و نیات شما را می بیند و می داند؛ و در ضمن نگهبان شما در برابر حوادث است.

رقیب» در اصل به کسی می گویند که از محل مرتفعی به اوضاع نظارت کند، سپس به معنی حافظ و نگهبان چیزی آمده است زیرا نگهبانی از لوازم نظارت است.

آيه 2

* (آيه 2)-شأن نزول - شخصی از قبیله بنی غطفان، برادر ثروتمندی داشت که از دنیا رفت و او به عنوان سرپرستی از یتیمان برادر، اموالش را به تصرف در آورد. هنگامی که برادرزاده به حد رشد رسید، از دادن حق أو امتناع ورزید. موضوع را به خدمت پیامبر (ص) عرض کردند. آیه نازل گرديد و مرد غاصب بر اثر شنیدن آن، توبه کرد و اموال را به صاحبش بازگرداند و گفت: أعود بالله من الحرب الكبير (به خدا پناه می برم از اینکه آلوده به گناه بزرگی شوم).

تفسير: خیانت در اموال يتيمان ممنوع - در هر اجتماعی بر اثر حوادث گوناگون، پدرانی از دنیا می روند و فرزندان صغیری از آنها باقی می مانند. در این آیه سه دستور مهم درباره اموال يتيمان داده شده است:

1. و اموال یتیمان را (هنگامی که به حد رشد رسیدند) به آنها بدهید»

(وَ

ص: 394

ءَاتُوا الْيَتامى أَمْوَالِهِمْ).

یعنی تصرف شما در این اموال، تنها به عنوان امین و ناظر است نه مالک.

2. دستور بعد برای جلوگیری از حیف و میلهایی است که گاهی سرپرستان یتیمان به بهانه اینکه تبدیل کردن مال به نفع تیم است یا تفاوتی با هم ندارد و یا اگر بماند ضایع می شود، اموال خوب و زبده یتیمان را بر می داشتند و اموال بد و نامرغوب خود را به جای آن می گذاشتند. قرآن می گوید: «و اموال بد (خود) را، با اموال خوب (آنها) عوض نکنید» (وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ).

3. «و اموال آنان را همراه اموال خودتان (با مخلوط کردن یا تبدیل نمودن) نخورید» (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ).

یعنی اموال یتیمان را با اموال خود مخلوط نکنید به طوری که نتیجه اش تملک همه باشد، یا اینکه اموال بد خود را با اموال خوب آنها مخلوط نسازید که نتیجه اش پایمال شدن حق یتیمان باشد.

البته چنانکه در آیه 220 سوره بقره آمده است، اگر هدف از مخلوط ساختن اموال یا غذای يتيمان با اموال یا غذای خود، خیر خواهی و اصلاح بوده باشد مانعی ندارد.

در پایان آیه برای تأكید و اثبات اهمیت موضوع می فرماید: «زیرا این (تعدی و تجاوز به اموال يتيمان، گناه بزرگی است» (إِنَّهُ كَانَ حُوبًاکَبِیرًا).

الحوبة» در اصل به معنی احتیاج و نیازی است که انسان را به گناه می کشاند. از آنجا که تجاوزهای سرپرستان به اموال يتيمان، غالبا بر اثر نیاز یا به بهانه احتیاج صورت می گیرد، از این رو در آیه به جای واژه إثم، کلمه وب به کار رفته است.

آيه 3

* (آيه 3)-شأن نزول: قبل از اسلام معمول بود که بسیاری از مردم حجاز، دختران يتيم را به عنوان سرپرستی به خانه خود می بردند، سپس با آنها ازدواج کرده واموالشان را تملک می کردند، و چون همه کار دست خودشان بود حتی مهریه آنها را کمتر از معمول قرار می دادند و هنگامی که کم ترین ناراحتی از آنها پیدا می کردند، به آسانی رهایشان می ساختند. از این رو آیه نازل شد و به سرپرستان ایتام دستور داد

ص: 395

در صورتی با دختران یتیم ازدواج کنند که عدالت را به طور کامل درباره آنها رعایت نمایند.

تفسیر: در این آیه که روی سخن به همه مسلمانان است، به یکی دیگر از حقوق يتيمان اشاره کرده می فرماید: «و اگر می ترسید که به هنگام ازدواج با دختران يتيم، عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان چشم پوشی کنید و با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمایید» (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ).

سپس می فرماید: «دو یا سه یا چهار همسر» (مُثنَى وَ ثُلَثَ وَ رُبَاعَ).

سپس می گوید: این در صورت حفظ عدالت کامل است؛ «و اگر می ترسید عدالت را درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید» (فَإِن خِفتُم أَلَّا تَعدِلُوا فَوَاحِدَةً).

و یا به جای انتخاب همسر دوم،) از زنانی که مالک آنهایید استفاده کنید»(أَو مَا مَلَكَت أَيمَانُكُم).

زیرا شرایط آنها آسان تر است، اگرچه آنها نیز باید از حقوق حقه خود برخوردار باشند

این کار، (انتخاب یک همسر و یا انتخاب کنیز، از ظلم و ستم بهتر جلوگیری می کند، (ذلِكَ أَدنَى أَلَّا تَعُولُوا).

درباره عدالت همسران آنچه مرد موظف به آن است رعایت عدالت در جنبه های عملی و خارجی است، چه اینکه عدالت در محبتهای قلبی خارج از قدرت انسان است.

آيه 4

* (آيه 4)-مهر زنان به دنبال بحثی که در آیه گذشته درباره انتخاب همسر بود، در این آیه به یکی از حقوق زنان اشاره می کند می فرماید: «و مهر زنان را (به طور کامل) به عنوان یک عطیه، به آنان بپردازید» (وَ ءاتوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً).

ضد قاته» جمع «صداق» به معنی مهر است. «نحلة» در لغت به معنی

ص: 396

بخشش و عطيه آمده است. بنابراین، تفسیر آیه چنین می شود: مهر را که یک عطیه است و خدا به خاطر اینکه زن حقوق بیشتری در اجتماع داشته باشد و ضعف نسبی جسمی او از این راه جبران گردد به او عطا کرده است، به طور کامل بپردازید.

سپس در ذیل آیه برای احترام گذاردن به احساسات طرفین و محکم شدن پیوندهای قلبی و جلب عواطف می گوید: « اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید» (فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شئء مِنْهُ نفسا فكلوه هَنِيئاً مَرِيئاً).

تا در محیط زندگی زناشویی، تنها قانون و مقررات خشک حکومت نکند بلکه به موازات آن، عاطفه و محبت نیز حکمفرما باشد.

مهر یک پشتوانه اجتماعی برای زن - در عصر جاهلیت چون برای زنان ارزشی قائل نبودند غالبا مهر را که حق مسلم زن بود، در اختیار اولیای او قرار می دادند و آن را ملک آنها می دانستند. گاهی نیز هر یک زن را ازدواج زن دیگری قرار می دادند. اسلام بر این رسوم ظالمانه خط بطلان کشید و هر را به عنوان یک حق مسلم به زن اختصاص داد.

واگر بعضی برای مهر تفسیر غلطی کرده اند و آن را یک نوع بهای زن پنداشته اند، ارتباط به قوانین اسلام ندارد زیرا در اسلام، مهر به هیچ وجه جنبة بها و قیمت کالا ندارد.

بهترین دلیل این موضوع صیغه ازدواج است که در آن رسما مرد و زن به عنوان دو رکن اساسی پیمان ازدواج به حساب آمده اند و مهر یک چیز اضافی و در حاشیه قرار گرفته است. به همین دلیل، اگر در صیغه عقد اسمی از مهر نبرند عقد باطل نیست، در حالی که اگر در خرید و فروش اسمی از قیمت برده نشود معامله باطل خواهد بود.

آيه 5

* (آيه 5)-سفیه کیست - به دنبال بحثی که در آیات قبل درباره یتیمان گذشت، این آیه و آیه بعد آن را تکمیل کرده می فرماید: «اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید» (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ

ص: 397

الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً).

و بگذارید در مسائل اقتصادی رشد پیدا کنند، تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگیرد.

منظور از «سفاهت» در آیه فوق، عدم رشد کافی در خصوص امور مالی است به طوری که شخص نتواند سرپرستی اموال خود را به عهده گیرد و در مبادلات، منافع خود را تأمین نماید.

از روایات بر می آید که «سفیه» معنی وسیعی دارد و از سپردن اموال عمومی و خصوصی به آنها نهی شده است.

از آیه فوق اهمیتی را که اسلام برای مسائل مالی و اقتصادی قائل است به خوبی روشن می شود و به عکس آنچه در انجیل کنونی(1).

می خوانیم که شخص پولدار هرگز وارد ملکوت آسمانها نمی شود، اسلام می گوید ملتی که فقیر باشد هرگز روی سعادت را نخواهد دید. عجب این است که آنها با آن تعلیمات غلط به کجا رسیده اند و ما با این تعلیمات عالی در چه مرحله ای سیر می کنیم !

در پایان آیه دو دستور مهم درباره یتیمان می دهد می فرماید: «و از آن، به آنها روزی دهید؛ و لباس بر آنان بپوشانید» (وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها واکسو هُمْ).

تا با آبرومندی بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند. دیگر اینکه: «و با آنها سخن شایسته بگویید، (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً).

یعنی با سخنان دلنشین و شایسته، هم کمبود روانی آنها را برطرف سازید و هم به رشد عقلی آنها کمک کنید، تا در موقع بلوغ از رشد عقلی کافی برخوردار باشند. به این ترتیب، برنامه سازندگی شخصیت آنها نیز جزء وظایف سرپرستان خواهد بود.

آيه 6

* (آيه 6)-در این آیه دستور دیگری درباره يتيمان و سرنوشت اموالشان داد

ص: 398


1- 1 .انجیل متی، باب 19 شماره 23.

می فرماید: «و يتيمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید» (وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حتی إِذا بَلَغُوا النِّكَاحِ).

یعنی ثروتشان موقعی به دستشان داده می شود که هم به بلوغ جسمی برسند و نیازشان به مال شدید شود و هم بلوغ فکری پیدا کنند و توانایی بر حفظ اموال داشته باشند.

اگر در آنها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را به آنها بدهید» (فَإِنْ ءائستم مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ).

واژه «آنستم» از ماده «ایناس» به معنی مشاهده و رؤیت است. اشاره به اینکه رشد آنها باید کاملا مسلم شود.

سپس بار دیگر به سرپرستان تأکید می کند: «و پیش از آنکه بزرگ شوند، اموالشان را از روی اسراف نخورید» (وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا).

و دیگر اینکه: «هر کس که بی نیاز است، (از برداشت حق الزحمه) خودداری کند، و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته و مطابق زحمتی که می کشد، از آن بخورد» (وَ مَنْ كَانَ غنیا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ).

سپس به آخرین حکم درباره اولیای ایتام اشاره کرده می فرماید: «و هنگامی که اموالشان را به آنها باز می گردانید، شاهد بگیرید تا جای اتهام و گفت وگو باقی نماند (فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَاشْهَدُوا عَلَيْهِمْ).

در پایان آیه می فرماید: بدانید که حساب کننده واقعی خداست و مهم این است که حسابتان نزد او روشن باشد، اوست که اگر خیانتی از شما سر زند و بر گواهان مخفی بماند به حساب آن رسیدگی خواهد کرد، «و خداوند برای محاسبه کافی است» (وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا).

آيه 7

* (آيه 7)-شأن نزول: در عصر جاهلیت عرب مرسوم بود که تنها مردان را وارث می شناختند و زنان و کودکان را از ارث محروم می ساختند و ثروت میت را در صورتی که مرد نزدیکی نبود، در میان مردان دورتر تقسیم می کردند.

یکی از انصار به نام اوس بن ثابت از دنیا رفت. عموزاده های وی اموالش را

ص: 399

میان خود تقسیم کردند و به همسر و فرزندان خردسال او چیزی ندادند. همسرش به پیامبر (ص) شکایت کرد.

آیه نازل شد. پیامبر آنها را خواست و دستور داد در اموال مزبور دخالت نکنند و آن را برای بازماندگان درجه اول او بگذارند.

تفسير: گام دیگری برای حفظ حقوق زن - اعراب با رسم غلط و ظالمانهای که داشتند، زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم می ساختند. آیه مورد بحث روی این قانون غلط خط بطلان کشیده می فرماید: «برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند، سهمی است؛ و برای زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند، سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاده (لِلرِّجالِ نَصِيبُ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ للناسء نَصِيبُ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ).

بنابراین، هیچ یک حق ندارد سهم دیگری را غصب کند.

سپس در پایان آیه برای تأكید مطلب می فرماید: «این سهمی است تعیین شده و پرداختنی»(نَصِيبًا مَفرُوضًا).

آيه 8

* (آيه 8)-یک حکم اخلاقی - این آیه که به یک حکم اخلاقی و استحبابی اشاره می کند، بعد از قانون تقسیم ارث نازل شده زیرا می گوید: «و اگر به هنگام تقسیم (ارث)، خویشاوندان (و طبقه ای که ارث نمی برند) و یتیمان و مستمندان، حضور داشته باشند، چیزی از آن اموال را به آنها بدهید»(وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ فارز وَ هُمْ مِنْهُ).

اگرچه کلمه «يتامی» و «مساكين » به طور مطلق ذکر شده، ولی منظور از آن ایتام و نیازمندان فامیل است.

در پایان آیه دستور می دهد: «و با آنان به طور شایسته سخن بگویید» (وَقُولوُا لَهُم قَولًا مَعرُوفًا).

یعنی علاوه بر کمک ماڈی، از سرمایه های اخلاقی خود نیز برای جلب

ص: 400

محبت آنها استفاده کنید.

آيه 9

* (آيه 9)-جلب عواطف به سوی يتيمان - قرآن برای برانگیختن عواطف مردم در برابر وضع يتيمان، به حقیقتی اشاره می کند که گاهی مردم از آن غافل می شوند. می فرماید: «کسانی که اگر فرزندان ناتوانی از خود به یادگار بگذارند از آینده آنان می ترسند، باید از ستم درباره يتيمان مردم بترسند!» (وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ ترکوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضَعْفاً خافُوا عَلَيْهِمْ).

مسائل اجتماعی همواره به شکل یک سنت از امروز به فردا و از فردا به آینده دور دست سرایت می کند. بنابراین، آنها که اساس ظلم و ستم بر ایتام را در اجتماع می گذارند، سرانجام روزی این بدعت غلط دامان فرزندانشان را خواهد گرفت.

در پایان آیه می فرماید: اکنون که چنین است، باید «از (مخالفت) خدا بپرهیزند، سخنی استوار بگویند» (فَليَتَّقُوا اللَّهَ وَليَقُولُوا قَولاً سَدِیدًا).

تا ناراحتی درونی و زخمهای قلب آنها به این وسیله التیام یابد.

این دستور عالی اسلامی به یک نکته روانی در مورد پرورش يتيمان اشاره می کند که نیازمندی کودک یتیم، منحصر به خوراک و پوشاک نیست، بلکه باید علاوه بر مراقبتهای جسمی، از نظر تمایلات روانی نیز اشباع شود، وگرنه کودکی سنگدل، شکست خورده، فاقد شخصیت و خطرناک به عمل خواهد آمد.

آيه 10

* (آيه 10)-چهره باطنی اعمال ما - در آغاز این سوره تعبیر شدیدی پیرامون تصرفهای ناروا در اموال يتيمان دیده می شود که صریح ترین آنها آیه مورد بحث است. می گوید: «کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می خورند، در حقیقت،) تنها آتش می خورند» (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً ).

در پایان آیه می گوید: علاوه بر اینکه آنها در این جهان آتش می خورند به زودی در شعله های آتش (دوزخ) می سوزند» (وَ سَیَصلَونَ سَعِيرًا).

از این آیه استفاده می شود که اعمال ما، علاوه بر چهره ظاهری خود، یک چهره واقعی نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است، اما این چهره های

ص: 401

درونی، در جهان دیگر ظاهر می شوند و مسأله «تجسم اعمال» را تشکیل می دهند.

قرآن در آیه فوق می گوید: آنها که مال يتيم را می خورند، گرچه چهره ظاهری عملشان بهره گیری از غذاهای لذیذ و رنگین است، اما چهره واقعی این غذاها آتش سوزان است و همین چهره است که در قیامت آشکار می شود.

آيه 11

* (آيه 11)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از جابر بن عبدالله نقل شده که می گوید: بیمار شده بودم، پیامبر (ص) از من عیادت کرد. من بی هوش بودم، حضرت آبی خواست و با مقداری از آن وضو گرفت و بقیه را بر من پاشید، من به هوش آمدم، عرض کردم: ای رسول خدا، تكليف اموالم بعد از من چه خواهد شد؟ پیامبر (ص) خاموش گشت، چیزی نگذشت که آیه نازل گردید و سهم وراث در

آن تعیین شد.

تفسير: سهام ارث - در این آیه حکم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بیان شده است.

نخست می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم میراث پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد، (یُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ).

و این یک نوع تأکید روی ارث بردن دختران و مبارزه با ستهای جاهلی است که آنها را به کلی محروم می کردند.

سپس می فرماید: «و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بیش از دو دختر باشند، دوسوم میراث از آن آنهاست» (فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ).

اگر یکی باشد، نیمی از میراث،) از آن اوست» (و إن كانت واحدة فلها النصف).

اما میراث پدران و مادران که آنها نیز جزء طبقه اول و هم ردیف فرزندان می باشند، سه حالت دارد:

1) و برای هریک از پدر و مادر او، یک ششم میراث است، اگر (میت)

ص: 402

فرزندی داشته باشد» (وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدُ).

2) «و اگر فرزندی نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، برای مادر او یک سوم است و بقیه از آن پدر است (فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدُ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلَامَهُ الثُّلُثِ).

3) «و اگر او برادرانی داشته باشد، مادرش یک ششم می برد» و پنج ششم باقی مانده، برای پدر است (فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةُ فِي السُّدُسُ). در واقع، برادران با اینکه ارث نمی برند، مانع مقدار اضافی ارث مادر می شوند. به همین جهت آنها را «حاجب» می نامند.

سپس قرآن می گوید: همه اینها «بعد از انجام وصیتی است که او کرده، و بعد از ادای دین است، بنابراین، اگر وصیتی کرده یا دیونی دارد باید نخست به آنها عمل کرد (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ).

البته انسان فقط می تواند درباره یک سوم از مال خود وصیت کند و اگر بیش از آن وصیت کند صحیح نیست، مگر اینکه ورثه اجازه دهند.

و در جمله بعد می فرماید: «شما نمی دانید پدران و مادران و فرزندانتان، کدام یک برای شما سودمند ترند» (ءَابَاؤُكُم وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً).

یعنی قانون ارث بر اساس مصالح واقعی بشر استوار شده و تشخیص این مصالح به دست خداست.

در پایان آیه می فرماید: «این فریضه الهی است؛ و خداوند، دانا و حکیم است» (فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً).

این جمله برای تأكید مطالب گذشته است، تا هیچگونه تردیدی برای مردم درباره قوانین مربوط به سهام ارث باقی نماند.

چرا ارث مرد دو برابر زن می باشد . با مراجعه به آثار اسلامی به این نکته پی می بریم که این سؤال از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاهی از پیشوایان اسلام در این زمینه پرسشهایی می کردند، از جمله از امام علی بن موسی الرضا(ع)

ص: 403

روایت شده است: «اینکه سهم زنان از میراث، نصف سهم مردان است، به خاطر آنکه زن هنگامی که ازدواج می کند چیزی (مهر) می گیرد و مرد ناچار است چیزی بدهد. به علاوه، هزینه زندگی زنان بر دوش مردان است، در حالی که زن در برابر هزینه زندگی مرد و خودش مسؤولیتی ندارد.»

آيه 12

* (آيه 12)-سهم ارث همسران از یکدیگر - در این آیه چگونگی ارث زن و شوهر از یکدیگر را بیان کرده می فرماید: «و برای شما، نصف میراث زنانتان است، اگر آنها فرزندی نداشته باشند » (ولکم نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدُ).

و اگر فرزندی داشته باشند (حتی اگر از شوهر دیگری باشد) یک چهارم از آن شماست» (فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدُ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ).

البته این تقسیم نیز پس از انجام وصیتی که کرده اند، و ادای دین » آنها (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ).

و برای زنان شما، یک چهارم میراث شماست، اگر فرزندی نداشته باشید (وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مَا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدُ).

و اگر برای شما فرزندی باشد، یک هشتم از آن آنهاست» (فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدُ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مَا تَرَكْتُمْ).

این تقسیم نیز همانند تقسیم سابق، «بعد از انجام وصیتی که کرده اید، و ادای دین »است (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ).

سپس حکم ارث خواهران و برادران را بیان کرده می گوید: «و اگر مردی بوده باشد که کلاله [= خواهر یا برادر از او ارث می برد، یا زنی که برادر با خواهری دارد، سهم هر کدام، یک ششم است، اگر برادران و خواهران مادری باشند (وَ إِنْ كانَ رَجُلُ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةُ وَلَهٍ أَخُ أَوْ أُخْتُ فلکل واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ).

کلاله» به خواهران و برادران مادری گفته می شود که از شخص متوفی ارث می برند. این در صورتی است که از شخص متوفی یک برادر و یک خواهر مادری) باقی بماند و اگر بیش از یک نفر باشند، آنها در یک سوم شریکند» (فَإِن كَانُوا أَكثَرَ

ص: 404

مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ).

و این نیز پس از انجام وصیتی که شده و ادای دین» است (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ).

رط آنکه (از طریق وصیت و اقرار به دین، به آنها [= ورثه ] ضرر نزند(غَيرَ مُضَارٍ).

یعنی بیش از ثلث وصیت نکند زیرا طبق روایاتی که از پیامبر و اهل بیت (ع) وارد شده، وصیت بیش از ثلث، اضرار به ورثه است و نفوذ آن مشروط به رضایت آنها می باشد.

و در پایان آیه برای تأكید می فرماید: «این سفارش خداست؛ و خدا دانا و بردبار است» (وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمُ).

یعنی این توصیه ای است الهی که باید آن را محترم بشمرید زیرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است که این احکام را مقرر داشته و نیز از نیات وصیت کنندگان آگاه می باشد، در عین حال بردبار است و کسانی را که برخلاف فرمان او رفتار می کنند فورا مجازات نمی نماید.

آيه 13

* (آيه 13)-به دنبال بحثی که در آیات گذشته درباره قوانین ارث گذشت، در این آیه از این قوانین به عنوان حدود الهی یاد کرده می فرماید: «اینها مرزهای الهی است» (تِلكَ حُدُودُ اللَّهِ).

که عبور و تجاوز از آنها ممنوع است و آنها که از حریم آن بگذرند و تجاوز کنند، گناهکار و مجرم شناخته می شوند.

سپس می فرماید: «و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد، خداوند وی را در باغهایی از بهشت وارد می کند که همواره، آب از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن می مانند، (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).

در پایان آیه می فرماید: «و این، پیروزی بزرگی است» (وَ ذلِكَ الفَورُ العَظِيمُ).

آيه 14

* (آيه 14)-این آیه به نقطه مقابل کسانی که در آیه قبل بیان شد اشاره کرده

ص: 405

می فرماید: «و آنکس که نا فرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند» (وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها).

در پایان آیه می فرماید: «و برای او مجازات خوارکننده ای است» (وَ لَهُ عَذَابُ مُهِينُ).

در جمله قبل جنبه جسمانی مجازات الهی منعکس شده بود و در این جمله که مسأله اهانت به میان آمده، به جنبه روحانی آن اشاره می کند.

آيه 15

* (آيه 15)-این آیه اشاره به مجازات زنان شوهرداری است که آلوده فحشا می شوند. نخست می فرماید: «و کسانی از شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد، (وَ الَّتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نسائکم فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ).

واژه « فاحشه» در اصل به معنی کار با گفتار بسیار زشت است و اگر در مورد زنا و عمل منافی عت به کار می رود، به همین مناسبت است.

سپس می فرماید: «اگر (این چهار نفر) گواهی دادند، آنان [= زنان را در خانه هاي خود نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد، (فَإِنْ شَهِدُوا فأمسکوهن فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يتوفيهن المؤت).

بنابراین، مجازات عمل منافی عفت برای زنان شوهردار، در این آیه حبس ابد تعیین شده است.

بعد می گوید: « یا اینکه خداوند، راهی برای آنها قرار دهد، (أَو يَجعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً).

از تعبیر فوق استفاده می شود که حكم حبس، موقت بوده است و پس از آماده شدن محیط و افکار، حکم جدید درباره آنها نازل خواهد شد.

آيه 16

* (آيه 16)-در این آیه حکم زنای غیر محصنه را بیان می کند می فرماید: «و از میان شما، آن مردان و زنانی که همسر ندارند، و مرتکب آن کار (زشت می شوند،

ص: 406

آنها را آزار دهید و حد بر آنان جاری نمایی(وَالَّذَانِ یَأتِیَانِهَا مِنکُم فَئَاذُوهُمَا).

مجازات مذکور در این آیه یک مجازات کلی است و آیه 2 سورۂ نور که حد زنا را یک صد تازیانه برای هر یک از طرفین بیان کرده، می تواند تفسیر و توضیحی برای این آیه بوده باشد.

در پایان آیه به مسأله توبه و بخشش از این گونه گناهکاران اشاره کرده می فرماید: «و اگر توبه کنند، و (خود را اصلاح نمایند، (و به جبران گذشته بپردازند، از آنها درگذرید. زیرا خداوند، توبه پذير و مهربان است»(فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رحیما).

ضمنا از این حکم استفاده می شود که هرگز نباید افرادی را که توبه کرده اند، در برابر گناهان سابق مورد ملامت قرار داد.

آيه 17

* (آيه 17)-در آیه قبل مسأله سقوط حد و مجازات مرتکبین اعمال منافی عفت در پرتو توبه بیان شد، در این آیه پاره ای از شرایط آن را بیان کرده می فرماید:

پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام می دهند» (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ).

منظور از «جهالت» در آیه فوق طغيان غرایز و تسلط هوسهای سرکش و چیره شدن آنها بر نیروی عقل و ایمان است. در این حالت، گرچه علم و دانش انسان به گناه از بین نمی رود، اما تحت تأثیر آن غرایز سرکش قرار گرفته و عملا بی اثر می گردد و هنگامی که علم اثر خود را از دست داد، با جهل و نادانی برابر خواهد بود.

در جمله بعد قرآن به یکی دیگر از شرایط توبه اشاره کرده می فرماید: « سپس زود توبه می کنند» (ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قریب).

یعنی به زودی از کار خود پشیمان شوند و به سوی خدا باز گردند زیرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را به طور کلی از روح و جان انسان بشوید.

پس از ذکر شرایط توبه، در پایان آیه می فرماید: «خداوند، توبه چنین اشخاصی را می پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است»(فَاُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهِ عَلَیهِم وَ کَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً ).

ص: 407

آيه 18

* (آيه 18)-در این آیه به کسانی اشاره نموده که توبه آنها پذیرفته نمی شود. می فرماید: «برای کسانی که کارهای بد را انجام می دهند و هنگامی که مرگ یکی از آنها فرا می رسد می گوید: الآن توبه کردم. توبه نیست» (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّیِئَاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الئَٔنَ).

در جمله بعد از دسته دیگری که توبه آنها پذیرفته نمی شود، سخن می گوید می فرماید: «و نه برای کسانی که در حالي كفر از دنیا می روند» (وَ لَاالَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُم کُفَّارُ).).

در حقیقت، آیه می گوید کسانی که از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ایمان توبه کرده اند، ولی در حال مرگ با ایمان از دنیا نرفتند، توبه های گذشته آنها نیز بی اثر است.

در پایان آیه می فرماید: «اینها هر دو دسته) کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم» ( أَ وَلِيِّكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).

آيه 19

* (آيه 19)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده که این آیه درباره کسانی نازل گردیده که همسران خود را بدون اینکه همچون یک همسر با آنها رفتار کنند، نگه می داشتند به انتظار اینکه آنها بمیرند و اموالشان را تملک کنند.

تفسیر: باز هم دفاع از حقوق زنان - در این آیه به دو عادت نا پسند دوران جاهلیت اشاره گردیده و به مؤمنان هشدار داده شده که آلوده آنها نشوند. نخست می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، برای شما حلال نیست که از زنان، از روی اکراه و ایجاد ناراحتی برای آنها، ارث ببرید» ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً).

یکی دیگر از عادات نکوهیده آنها این بود که زنان را با وسائل گوناگون زیر فشار می گذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گیرند. آیه مورد بحث این کار را ممنوع ساخته می فرماید: «و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه را به آنها دادهايد (از مهر)، تملک کنید» (وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بَعْضَ مَا ءَاتَيتُمُوهُنَّ).

ص: 408

این حکم استثنایی دارد و در جمله بعد به آن اشاره شده که اگر آنها مرتکب عمل زشت گردند، شوهران می توانند آنها را زیر فشار قرار دهند تا مهر خود را حلال کرده و طلاق بگیرند. آیه می گوید: «مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند(إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ).

جمله «قاچشة مبينة» (عمل زشت آشکار)، هرگونه مخالفت شدید زن و نافرمانی و ناسازگاری او را شامل می شود.

سپس دستور معاشرت شایسته و رفتار انسانی مناسب با زنان را صادر می کند می فرماید: «و با آنان، به طور شایسته رفتار کنید» (وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالمَعرُوفِ).

بعد می افزاید: «و اگر از آنها، به جهتی) کراهت داشتید، (فورا تصمیم به جدایی نگیرید؛ چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانی در آن قرار می دهد» (فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خیرا كَثِيراً).

تعبیر « خيرا كثيرا» مفهوم وسیعی دارد که یکی از مصادیق روشن آن فرزندان صالح و بالیا قت و ارزشمند است.

آيه 20

* (آيه 20)-شأن نزول: پیش از اسلام مرسوم بود که اگر می خواستند همسر سابق را طلاق گویند و ازدواج مجدد کنند، برای فرار از پرداخت مهر، همسر خود را به اعمال منافی عفت متهم می کردند و بر او سخت می گرفتند تا حاضر شود مهر خویش را - که معمولا قبلا دریافت می شد - بپردازد و طلاق گیرد و همان مهر را برای همسر دوم قرار می دادند.

آیه نازل شد و این کار زشت را مورد نکوهش قرار داد.

تفسیر: این آیه نیز برای حفظ قسمت دیگری از حقوق زنان نازل شده است. می گوید: «و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگری به جای همسر خود انتخاب کنید، و مال فراوانی (به عنوان مهر) به او پرداخته اید، چیزی از آن را پس نگیرید» (وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ اتیتم إحديهن قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً).

سپس به طرز عمل دوران جاهلیت در این باره، که همسر خود را متهم به اعمال منافی عفت می کردند، اشاره نموده می فرماید: «آیا برای باز پس گرفتن مهر

ص: 409

زنان، به تهمت و گناه آشکار متوسل می شوید؟!» (أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً).

یعنی کار شما ظلم است و گناه، و متوسل شدن به یک وسیله ناجوانمردانه و غلط ، گناه آشکار دیگری است.

آيه 21

* (آيه 21)-در این آیه برای تحریک عواطف انسانی مردان، اضافه می کنند: «و چگونه آن (مهر) را باز پس می گیرید، در حالی که با یکدیگر تماس و آمیزش کامل داشته اید؟!» (وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ).(1).

چگونه بعد از این همه نزدیکی و ارتباط، همچون بیگانه ها و دشمنان با یکدیگر رفتار می کنید و حقوق مستم آنها را پایمال می نمایید ؟!

سپس می فرماید: «و از این گذشته ،) آنها (هنگام ازدواج، از شما پیمان محکمی گرفته اند»؛ چگونه این پیمان را نادیده می گیرید (وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِیظًا)

آيه 22

* (آيه 22)-شأن نزول: یکی از انصار به نام ابوقیس

از دنیا رفت و فرزندش به نامادری خود پیشنهاد ازدواج نمود. زن گفت: من تو را فرزند خود می دانم و چنین کاری را شایسته نمی بینم، با این حال از پیغمبر (ص) کسب تکلیف میکنم. سپس موضوع را خدمت حضرت عرض کرد و کسب تکلیف نمود. آیه نازل شد و از این کار - که در زمان جاهلیت معمول بود - به شدت نهی کرد.

تفسير: همان طور که در شأن نزول اشاره شد، آیه خط بطلان به یکی از اعمال نا پسند دوران جاهلیت می کشد می گوید: «با زنانی که پدران شما با آنها ازدواج کرده اند، هرگز ازدواج نکنید» (وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ ءابا ؤ كَمْ مِنَ النِّسَاءِ).

اما از آنجا که هیچ قانونی معمولا - شامل گذشته نمی شود، اضافه می کند: مگر آنچه در گذشته ( پیش از نزول این حکم) انجام شده است» (إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ).

ص: 410


1- 1 .«افضا» از ماده «فضان» به معنی توسعه است. بنابراین، افضاء به معنی توسعه دادن می باشد و هنگامی که کسی با دیگری تماس می یابد، در حقیقت وجود محدود خود را به وجود وسيع دیگری تبدیل کرده است. از این رو افضاء به معنی تماس گرفتن آمده است.

سپس برای تأکید مطلب، سه تعبیر شدید درباره این نوع ازدواج بیان کرده، می گوید: « زیرا این کار، عملی زشت و تنفرآور و راه نادرستی است» (إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَهُ وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِیلًا).

حتی در تاریخ می خوانیم که مردم جاهلی نیز این نوع ازدواج را «مت» تنفرآور) و فرزندانی که ثمره آن بودند «مقیت» (فرزندان مورد تنفر) می نامیدند.

آيه 23

* (آيه 23)-تحریم ازدواج با محارم - در این آیه به محارم يعني زنانی که ازدواج با آنها ممنوع است، اشاره کرده و براساس آن، محرمیت از سه راه ممکن است پیدا شود:

.. ولادت ؛ که از آن تعبیر به «ارتباط نسبی می شود. 2. از طریق ازدواج ؛ که به آن «ارتباط سبی» می گویند. 3. از طریق شیر خوارگی؛ که به آن «ارتباط رضاعی» گفته می شود.

نخست به محارم نسبی که هفت دسته هستند اشاره نموده می فرماید: «حرام شده است بر شما، مادرانتان، و دختران، و خواهران، و عمه ها، و خاله ها، و دختران برادر، و دختران خواهر شما، (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أخواتکم وَ عماتکم وَ خالاتکم وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ).

باید توجه داشت که منظور از مادر، فقط آن زنی که انسان بی واسطه از او متولد شده نیست، بلکه جده و مادر جده، مادر پدر و مانند آن را نیز شامل می شود. همان طور که منظور از دختر، تنها دختر بی واسطه نیست، بلکه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نیز در بر می گیرد، همچنین در مورد پنج دسته دیگر.

سپس به محارم رضاعی اشاره کرده می فرماید: «و مادرانی که شما را شیر داده اند، و خواهران رضاعی شما» بر شما حرامند (وَ أُمَّهَاتِكُمْ الَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أخواتکم مِنَ الرَّضَاعَةِ).

و در آخرین مرحله به دسته سوم از محارم اشاره کرده و آنها را زیر چند عنوان بیان می کند.

1. «و مادران همسرانتان»(وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِکُم).

ص: 411

یعنی به محض اینکه زنی به ازدواج مردی در آمد و صیغه عقد جاری شد، مادر او و مادر مادر او و هر چه بالاتر روند، بر او حرام ابدی می شوند.

2. «و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانی که با آنها آمیزش جنسی داشته اید» (وَ ربائبکم

التي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ الَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ).

یعنی تنها با عقد شرعی یک زن، دختران او که از شوهر دیگری بوده اند، بر شوهر حرام نمی شوند، بلکه مشروط بر این است که اضافه بر عقد شرعی، با آن زن همبستر نیز شده باشد.

سپس برای تأكید مطلب می افزاید: «و چنانچه با آنها آمیزش جنسی نداشته اید، (دختران آنها برای شما مانعی ندارد» (فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ).

3. و (همچنین همسرهای پسرانتان که از نسل شما هستند » نه پسرخوانده ها (وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصلَابِکُم).(1).

تعبير «ميث أشلا بكم» (فرزندانی که از نسل شما هستند، برای این است که روی یکی از رسوم غلط دوران جاهلیت . یعنی فرزند خواندگی و احکام آن به خط بطلان کشیده شود.

4. «و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید» (وَ أَن تَجمَعُوا بَينَ الأُختَينِ).

و از آنجا که در زمان جاهلیت ازدواج با محارم و جمع میان دو خواهر رایج بود و افرادی مرتکب چنین ازدواجهایی شده بودند، قرآن بعد از جمله فوق می گوید: «مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است »(اِلاَمَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِیمًا).

ص: 412


1- 1 . «حلائل » جمع «حليله» از ماده «حل»، به معنی زنی است که بر انسان حلال است. با از ماده و حلول » به معنی زنی است که با مردی در یک محل زندگی و آمیزش جنسی دارد.

یعنی اگر کسانی قبل از نزول این قانون چنین ازدواجی انجام داده اند کیفر و مجازاتی ندارند، اگر چه اکنون باید یکی از آن دو را انتخاب کرده و دیگری را رها کنند.

آغاز جزء پنجم قرآن مجید

آيه 24

* (آيه 24)-این آیه بحث آیه قبل را درباره زنانی که ازدواج با آنها حرام است دنبال می کند می فرماید: «و زنان شوهردار» بر شما حرام است (وَالمُحصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ).

«محصنات » جمع « محصنه» از ماده «حصن» به معنی قلعه و دژ است. به همین مناسبت به زنان شوهردار، همچنین زنان پاکدامن که از آمیزش جنسی با دیگران خود را حفظ می کنند، یا تحت سرپرستی مردان قرار دارند، گفته می شود.

این حکم اختصاص به زنان مسلمان ندارد و زنان شوهردار از هر مذهب همین حکم را دارند یعنی ازدواج با آنها ممنوع است.

و تنها استثنایی که این حکم دارد در مورد زنان غیر مسلمانی است که در جنگها به اسارت مسلمانان در می آیند. آیه می فرماید: «مگر آنها را که از راه اسارت مالک شده اید» (إِلَّا مَا مَلَكَت أَٔيمَانُكُم).

زیرا اسارت آنها به حکم طلاق است و اسلام اجازه می دهد بعد از تمام شدن عده با آنان ازدواج کنند و یا همچون یک کنیز با آنان رفتار شود.(1).

سپس برای تأكید احکام گذشته که در مورد محارم و مانند آن وارد شده، می فرماید: «اینها احکامی است که خداوند برای شما مقرر داشته است» (كِتَابَ اللَّهِ عَلَيكُم)

ص: 413


1- 1 .مقدار عده آنها یک بار قاعده شدن و یا اگر باردار باشند، وضع حمل نمودن است

بنابراین، به هیچ وجه قابل تغییر و عدول نیست.

سپس می گوید: «اما زنان دیگر غیر از اینها (که گفته شد، برای شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختیار کنید؛ در حالی که پاکدامن باشید و از زنا، خودداری نمایید» (وَ أَحَلَّ لَكُمْ ماوراء ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ محصنین غَيْرَ مُسافِحِينَ).

جمله «أن تبتغوا بأموالكم، اشاره به این است که رابطه زناشویی باید به شكل ازدواج با پرداخت مهر یا به شکل مالک شدن کنیز با پرداخت قیمت باشد.

سپس به مسأله ازدواج موقت (متعه) اشاره کرده می گوید: «و زنانی را که متعه، [ - ازدواج موقت می کنید، واجب است مهرشان را بپردازید» (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فاوتوهن أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً).

بعد از ذكر لزوم پرداخت مهر می فرماید: «و گناهی بر شما نیست در آنچه بعد از تعیین مهر، با یکدیگر توافق کرده اید » بعد می توانید با توافق، آن را کم یا زیاد کنید (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تراضیتم بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ).

بنابراین، مهر یک نوع بدهکاری است که با رضایت طرفین قابل تغییر است و در این موضوع تفاوتی میان عقد موقت و دائم نیست.

احکامی که در آیه به آن اشاره شد متضمن خیر و سعادت افراد بشر است زیرا: «خداوند، دانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا).

قابل ذکر است که مشروع بودن این نوع ازدواج در زمان پیامبر قطعی است و دلیل قابل اعتمادی درباره نسخ شدن آن در دست نیست.

ازدواج موقت یک ضرورت اجتماعی - این یک قانون عمومی است که اگر به غرایز طبیعی انسان به صورت صحیحی پاسخ گفته نشود برای اشباع آن متوجه راه های انحرافی خواهد شد زیرا این حقیقت قابل انکار نیست که غرایز طبیعی را نمی توان از بین برد.

این موضوع را نیز نمی توان انکار کرد که غریزه جنسی یکی از نیرومند ترین

ص: 414

غرایز انسانی است، تا آنجا که پاره ای از روانکاوان آن را تنها غريزه اصیل انسان می دانند و غرایز دیگر را به آن باز می گردانند.

این موضوع به خصوص در عصر ما، که سن ازدواج بر اثر طولانی شدن دوره تحصیل و مسائل پیچیده اجتماعی بالا رفته و کمتر جوانی می تواند در سنین پایین یعنی در اوج دوران غریزه جنسی اقدام به ازدواج کند، شکل حاد تری به خود گرفته است.

از طرفی ازدواج دائم، نه در گذشته و نه امروز، به تنهایی جوابگوی نیازمندی های جسمی همه طبقات مردم نبوده و نیست، و ما بر سر دو راهی قرار داریم؛ یا باید فحشا را مجاز بدانیم - همان طور که دنیای مادی امروز عملا بر آن صحه گذارده و آن را به رسمیت شناخته - یا طرح ازدواج موقت را بپذیریم. معلوم نیست آنها که با ازدواج موقت و فحشا مخالفند چه جوابی برای این سؤال دارند؟ در حالی که طرح ازدواج موقت، نه شرایط سنگین ازدواج دائم را دارد که با عدم تمکن مالی یا اشتغالات تحصیلی و مانند آن نسازد و نه زیانهای فجایع جنسی و فحشا را در بر دارد.

آيه 25

* (آيه 25)-ازدواج با کنیزان - در تعقیب بحثهای مربوط به ازدواج، این آیه شرایط ازدواج با کنیزان را بیان می کند. نخست می گوید: «و آنها که توانایی ازدواج با زنان (آزاد) پاکدامن با ایمان را ندارند، می توانند با زنان پاکدامن از بردگان با ایمانی که در اختیار دارید ازدواج کنند» (وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طؤلا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ).(1).

از تعبیر «مؤمنات» استفاده می شود که کنیز باید حتما مسلمان باشد تا بتوان با او ازدواج کرد. بنابراین، ازدواج با کنیزان اهل کتاب صحیح نیست.

سپس می گوید: شما برای تشخیص ایمان آنها، مأمور به ظاهر اظهارات آنان هستید و درباره باطن و اسرار درونی آنان «خداوند به ایمان شما آگاه تر است» (وَاللَّهُ

ص: 415


1- 1 .واژه «طول» بر «وزن» نوع در اصل از ماده طول بر وزن نورا گرفته شده و به معنی توانایی و رسایی و امکانات مالی و مانند آن است.

أَعلَمُ بِإِيمَانِكُم).

و از آنجا که بعضی از ازدواج با کنیزان کراهت داشتند، قرآن می گوید: شما همه از یک پدر و مادر به وجود آمده اید و همگی اعضای یک پیکرید» (بَعضُكُم مِن بَعضٍ).

بنابراین، نباید از ازدواج با آنها کراهت داشته باشید.

سپس به یکی از شرایط این ازدواج اشاره کرده می فرماید: «آنها را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمایید» (فَانکِحُوهُنَّ بِإِذنِ أَٔهلِهِنَّ).

در جمله بعد می فرماید: «و مهرشان را به خودشان بدهید» (وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالمَعرُوفِ).

از این جمله استفاده می شود که بردگان نیز می توانند مالک اموالی گردند که از راه مشروع به آن دست یافته اند.

یکی دیگر از شرایط این ازدواج آن است که کنیزانی انتخاب شوند که پاکدامن باشند، نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهانی بگیرند (مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ).(1).

در جمله بعد به تناسب احکامی که درباره ازدواج با کنیزان و حمایت از حقوق آنها گفته شد، بحثی درباره مجازات آنها در صورت انحراف از جاده عشت به میان آمده می فرماید: «و در صورتی که محصنه باشند و مرتکب عمل منافی عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت» یعنی تنها پنجاه تازیانه باید به آنها زد (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ العَذَاب).

سپس می گوید: «این اجازه ازدواج با کنیزان) برای کسانی از شماست که بترسند (از نظر غریزه جنسی) به زحمت بیفتند»(ذبِکَ لِمَن خَشِیَ العَنَتَ مِنکُم).

ص: 416


1- 1 .«أخدان» جمع «خدن» در اصل به معنی دوست و رفیق است، ولی معمولا به افرادی گفته می شود که با جنس مخالف خود ارتباط نامشروع پنهانی برقرار می سازند.

لعنت بر وزن لاسند و در اصل به معنی باز شکستن استخوانی است که قبلا شکسته شده، یعنی پس از بهبودی بار دیگر بر اثر حادثه بشکند. از آنجا که این نوع شکستگی بسیار رنج آور است از این رو، عنت در مشکلات طاقت فرسا و کارهای رنج آور استعمال شده است.

بعد می فرماید: «و (با این حال نیز خودداری از ازدواج با آنان برای شما بهتر است» ( وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرُ لَكُمْ).

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بی خبری انجام داده اید) آمرزنده و مهربان است» ( وَاللَّهُ غَفُورُ رَحِیمُ).

آيه 26

* (آيه 26)-این محدودیتها برای چیست - به دنبال احکام مختلف در زمینه ازدواج که در آیات گذشته بیان شد، ممکن است این سؤال پیش آید که منظور از این محدودیتها و قید و بندهای قانونی چیست ؟ در این آیه و دو آیه بعد این سؤال را پاسخ می دهد می گوید: «خداوند می خواهد (با این دستورها، راه های خوشبختی وسعادت را برای شما آشکار سازد» (يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبِيِّنَ لَكُم).

و به سنتهای (صحیح) پیشینیان رهبری کند» (وَ يَهدِیَکُم سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبلِكُم).

و توبه شما را بپذیرد (وَ یَتُوبَ عَلَیمُم).

و نعمتهای خود را که بر اثر انحرافات شما قطع شده، بار دیگر به شما بازگرداند و این در صورتی است که شما از آن راه های انحرافی که در زمان جاهلیت و قبل از اسلام داشتید بازگردید.

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند دانا و حکیم است» (وَاللَّهُ عَلِيمُ حَكِيمُ). از اسرار احکام آگاه و روی حکمت خود آنها را برای شما تشریع کرده است.

آيه 27

* (آيه 27)-در این آیه تأکید می کند که: «خدا می خواهد شما را ببخشد» و از آلودگی پاک نماید (وَاللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَیكُم).

اما آنها که پیرو شهواتند، می خواهند شما به کلی منحرف شوید» (وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً).

ص: 417

اکنون شما فکر کنید آیا آن محدودیت آمیخته با سعادت و افتخار برای شما بهتر است یا این آزادی و بی بند و باری همراه با آلودگی و نکبت و انحطاط ؟

در حقیقت، این آیات به افرادی که در عصر و زمان ما نیز به قوانین مذهبی به خصوص در زمینه مسائل جنسی ایراد می کنند پاسخ می گوید که این آزادیهای بی قید و شرط سرابی بیش نیست و نتیجه آن گرفتار شدن در بیراهه ها و پرتگاه هاست که نمونه های زیادی از آن را با چشم خود به شکل متلاشی شدن خانواده ها، انواع جنایات جنسی و فرزندان نامشروع جنایت پیشه مشاهده می کنیم.

آيه 28

* (آيه 28)-در این آیه می گوید: «خدا می خواهد ( با احکام مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن، کار را بر شما سبک کند» (يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يخففف عَنْكُمْ).

و در بیان علت آن می فرماید: «و انسان، ضعیف آفریده شده و در برابر طوفان غرایز، مقاومت او کم) است(وَ خُلِقَ الأِنسَانُ ضَعِیفًا).

بنابراین، باید راه های مشروعی برای ارضای غرایز به او ارایه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ کند.

آيه 29

* (آيه 29)-بستگی سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد - این آیه در واقع زیربنای قوانین اسلامی را در مسائل مربوط به معاملات و مبادلات مالی تشکیل می دهد. به همین دلیل، فقهای اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال می کنند. آیه خطاب به افراد با ایمان می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ ).

بنابراین، هرگونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوی، معاملاتی که حد و حدود آن کاملا مشخص نباشد، خرید و فروش اجناسی که فايده منطقی و عقلایی در آن نباشد، خرید و فروش وسائل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلی قرار دارد.

تعبیر به «أكل» (خوردن)، کنایه از هرگونه تصرف است، خواه به صورت

ص: 418

خوردن معمولی باشد یا پوشیدن یا سکونت و یا غیر آن. این تعبیر علاوه بر زبان عربی در زبان فارسی نیز کاملا رایج است.

در جمله بعد به عنوان یک استثنا می فرماید: «مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد» (إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ ).

در پایان آیه مردم را از قتل نفس باز می دارد و ظاهر آن، به قرینه آخرین جمله آیه، نهی از خودکشی است. می فرماید: «و خودکشی نکنید. خداوند نسبت به شما مهربان است» (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً ).

در حقیقت، قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم به این نکته مهم اجتماعی اشاره کرده که اگر روابط مالی مردم بر اساس صحیح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پیش نرود و در اموال یکدیگر به ناحق تصرف کنند، جامعه گرفتار یک نوع خودکشی خواهد شد و علاوه بر اینکه انتحارهای شخصی افزایش خواهد یافت، انتحار اجتماعی هم از آثار ضمنی آن است.

آيه 30

* (آيه 30)-در این آیه به مجازات کسانی که از قوانین الهی سرپیچی کنند اشاره کرده می فرماید: «و هرکس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، (و خود را آلوده خوردن اموال دیگران به ناحق سازد، با دست به انتحار زند، نه تنها به آتش این جهان می سوزد؛ بلکه به زودی او را در آتشی وارد خواهیم ساخت» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً).(1).

در پایان آیه می فرماید: «و این کار برای خدا آسان است» (وَ كَانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا).

آيه 31

* (آيه 31)-گناهان کبیره و صغيره - این آیه با صراحت می گوید: «اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را می پوشانیم؛ و شما را در جایگاه خوبی وارد می سازیم» (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سیئاتکم وَ ندخلکم مُدْخَلًا کَرِیمًا ).

ص: 419


1- 1 .«صلی» بر وزن «سرو» به معنی نزدیک شدن به آتش است. همچنین گرم شدن و برشته شدن به آتش را اصلی » می گویند و در آیه فوق به معنی وارد شدن و سوختن بر آتش است.

از تعبير كبائر وسيئات استفاده می شود که گناهان بر دو دسته اند: دسته ای که قرآن نام آنها را «کبیره» و دسته ای که نام آنها را «سيئة » گذاشته است. در آیه 32 سورۂ نجم به جای «سيئة» تعبیر به «لمم»(1).

نموده و در آیه 49 سوره کهف در برابر کبیره، صغيره را ذکر فرموده است.

كبيره» هر گناهی است که از نظر اسلام بزرگ و پراهمیت است و نشانه آن می تواند این باشد که در قرآن مجید تنها به نهی از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است مانند قتل نفس، رباخواری، زنا و امثال آنها.|

البته گناهان «صغیره» در صورتی صغیره هستند که تکرار نشوند و علاوه بر آن، به عنوان بی اعتنایی با غرور و طغیان و کوچک شمردن گناه انجام نگیرند.

آيه 32

* (آيه 32)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه نقل شده: ام سلمه (یکی از همسران پیامبر) به حضرت عرض کرد: چرا مردان به جهاد می روند و زنان جهاد نمی کنند؟ و چرا برای ما نصف میراث آنها مقرر شده؟ ای کاش ما هم مرد بودیم و همانند آنها به جهاد می رفتیم و موقعیت اجتماعی آنها را داشتیم!

آیه نازل گردید و به این سؤالها و مانند آن پاسخ گفت.

تفسیر: تفاوت سهم ارث مردان و زنان برای جمعی از مسلمانان به صورت یک سال در آمده بود. آنها گویا توجه نداشتند که این تفاوت به خاطر آن است که عموما هزینه زندگی بر دوش مردان می باشد و زنان از آن معافند. به علاوه، هزینه خود آنها نیز بر دوش مردان است و، همان طور که سابقا اشاره شد، سهمیه زنان دو برابر مردان خواهد بود. بدین رو آیه می گوید: «برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید!»(وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بغعضکم عَلَى بَعْضٍ ).

زیرا این تفاوتها هرکدام اسراری دارد که از شما پوشیده و پنهان است.

ص: 420


1- 1 .«المهم » بر وزن «قسم»، به معنی کارهای کوچک و بی اهمیت است.

البته نباید اشتباه کرد که آیه اشاره به تفاوتهای واقعی و طبیعی می کند، نه تفاوتهای ساختگی که بر اثر استعمار و استثمار طبقاتی به وجود می آید. از این رو می فرماید: این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما و بر طبق عدالت است. ولی با این حال، «مردان نصیبی از آنچه به دست می آورند دارند، و زنان نیر نصیبی» و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد (لِلرِّجالِ نَصِيبُ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نصیب مِمَّا اكْتَسَبْنَ).

خواه موقعیت طبیعی باشد مانند تفاوت جنس مرد و زن با یکدیگر یا تفاوت به خاطر تلاشها و كوششهای اختیاری.

سپس می فرماید: به جای آرزو کردن این گونه تفاوتها، «از فضل (و رحمت و برکت) خدا، (برای رفع تنگناها) طلب کنید» (وَاسئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ).

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند به هر چیز داناست» (إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَئءٍ عَلِيمًا).

و می داند برای نظام اجتماعی چه تفاوتهایی از نظر طبیعی یا حقوقی لازم است. همچنین از اسرار درون مردم با خبر است و می داند چه افرادی آرزوهای نادرست در دل می پرورانند و چه افرادی به آنچه مثبت و سازنده است می اندیشند.

آيه 33

* (آيه 33)-قرآن بار دیگر به مسائل ارث بازگشته و خلاصه ای از احکام آن را که در آیات سابق بیان شد ذکر کرده می گوید: «برای هرکس، وارثانی قرار دادیم، که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند»(وَ لِکُلٍ جَعَلْنا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ).(1).

سپس اضافه می کند: «و (نیز) کسانی که با آنها پیمان بسته اید، نصیبشان را بپردازید» (وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فئاتوهم نَصِيبَهُمْ).

درباره «هم پیمانها » یی که باید سهم ارث آنها را پرداخت، آنچه به مفهوم آیه

ص: 421


1- 1 .«موالي» جمع «مولی»، در اصل از ماده ولایت به معنی ارتباط و اتصال است و به تمام افرادی که به نوعی با یکدیگر ارتباط دارند اطلاق می شود. البته در پاره ای از موارد به معنی ارتباط سرپرست با پیروان می باشد و در آیه فوق به معنی وارثان است.

نزدیک تر است همان پیمان ضمان جریره می باشد که قبل از اسلام وجود داشت و آن چنین بود که دو نفر با هم قرار می گذاشتند که در کارها برا دروار به یکدیگر کمک کنند و در برابر مشکلات یکدیگر را یاری نمایند و به هنگامی که یکی از آنها از دنیا برود شخصی که بازمانده از وی ارث ببرد. اسلام این پیمان دوستی و برادری را به رسمیت شناخت، ولی تأکید کرد که ارث بردن چنین هم پیمانی در صورتی است که خویشاوندی برای میت وجود نداشته باشد.

در پایان آیه می فرماید: اگر در دادن سهام صاحبان ارث کوتاهی کنید و یا حق آنها را کاملا ادا نمایید، در هر حال خدا آگاه است زیرا خداوند بر هر چیز، شاهد و ناظر است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شئءٍ شَهِيداً).

آيه 34

* (آيه 34)-سرپرستی در نظام خانواده - خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدی داشته باشد زیرا رهبری و سرپرستی دسته جمعی که زن و مرد مشترك آن را به عهده بگیرند، مفهومی ندارد و در نتیجه مرد یا زن یکی باید رئیس خانواده و دیگری معاون و تحت نظارت او باشد. قرآن در اینجا تصریح می کند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود. می گوید: «مردان، سرپرست و نگهبان زنانند» (الرِجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِسَاءِ).

البته منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست، بلکه رهبری واحد منظم با توجه به مسؤوليتها و مشورتهای لازم است.

جمله بعد دو بخش است؛ در قسمت اول می فرماید: این سرپرستی به خاطر برتری هایی که خداوند از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است» (بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعضَهُم عَلَى بَعضٍ).

در قسمت دوم می فرماید: «و به خاطر انفاقهایی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند» (وَ بِمَا أَنفَقُوا مِن أَموَالِهِم).

سپس اضافه می کند که زنان در برابر وظایفی که در خانواده به عهده دارند به

ص: 422

دو دسته اند:

1. «و زنان صالح، زنانی هستند که متواضع اند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند»(فَالصَّالِحاتُ قانِتاتُ حافِظاتُ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ).

یعنی مرتکب خیانت، چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمی شوند و وظایف و مسؤولیتهای خود را به خوبی انجام می دهند.

بدیهی است که مردان موظفند در برابر این گونه زنان نهایت احترام و حق شناسی را انجام دهند.

2. زنانی هستند که از وظایف خود سرپیچی می کنند و نشانه های ناسازگاری در آنها دیده می شود. مردان در مقابل این گونه زنان وظایفی دارند که باید مرحله به مرحله اجرا گردد. در مرحله اول می فرماید: «و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشی آنها و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید» (وَالَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ).(1).

در مرحله دوم می فرماید: «و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید» (وَاهجُرُوهُنَّ فِي المَضَاجِعِ).

و در مرحله سوم، در صورتی که سرکشی و پشت پا زدن به وظایف و مسؤوليتها از حد بگذرد، نه اندرزها تأثیر کند و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنایی نفعی نبخشد، «و (اگر هیچ راهی جز شدت عمل، برای وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود، آنها را تنبیه کنید!» (وَاضِربُوهُنَّ).

مسلم است که اگر یکی از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کنند، مرد حق ندارد بهانه گیری کرده در صدد آزار زن برآید. بدین جهت، به دنبال این جمله می فرماید: «و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعی بر آنها نجویید» (فَاِن أَطَعنَكُم فَلَا تَبغُوا عَلَيهِنَّ سَبِيلًا).

ص: 423


1- 1 .«نشوز» از «نشز»، به معنی زمین مرتفع و بلند است و در اینجا کنایه از سرکشی و طغيان است.

و در پایان آیه مجددا به مردان هشدار می دهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوءاستفاده نکنند. می فرماید: بدانید «خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است و قدرت او، بالاترین قدرتهاست(أِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیَّا کَبِیرًا).

آيه 35

* (آيه 35)-محکمه صلح خانوادگی - در این آیه به مسأله بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر اشاره کرده می گوید: «و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید تا به کار آنان رسیدگی کنند (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها).

سپس می فرماید: «اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک می کند و به وسیله آنان میان دو همسر الفت می دهد (إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً یوفق اللَّهُ بَيْنَهُمَا).

و برای اینکه به داوران هشدار دهد که حسن نیت به خرج دهند، در پایان آیه می فرماید: «خداوند، دانا و آگاه است و از نیات همه، باخبر است (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً ).

محكمة صلح خانوادگی که در آیه فوق به آن اشاره شده یکی از شاهکارهای اسلام است. این محکمه امتیازاتی دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند، از جمله: :

1. در محیط خانواده نمی توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بی روح گام برداشت. بدین رو دستور می دهد که داوران این محکمه کسانی باشند که پیوند خویشاوندی با زوجین دارند و می توانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح تحریک کنند.

2. در محاکم عادی قضایی طرفین دعوا مجبورند برای دفاع از خود، هرگونه اسراری که دارند فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه واجنبي اسرار زناشویی خود را فاش سازند، احساسات یکدیگر را چنان جریحه دار می کنند که اگر به اجبار به منزل و خانه بازگردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت

ص: 424

سابق خبری نخواهد بود. .

3. غالبا داوران در محاکم معمولی در جریان اختلافات بی تفاوتند، در حالی که در محكمة صلح فامیلی، حکمین نهایت کوشش را به خرج می دهند که صلح و صمیمیت در میان این دو برقرار شود.

4. از همه اینها گذشته ، چنین محکمه ای هیچ یک از مشکلات و هزینه های سرسام آور و سرگردانی محاکم معمولی را ندارد.

آيه 36

* (آيه 36)-در این آیه یک سلسله از حقوق، اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بیان شده است و روی هم رفته ده دستور از آن استفاده می شود.

1. نخست مردم را به عبادت و بندگی پروردگار و ترک شرک و بت پرستی که ریشه اصلی تمام برنامه های اسلامی است دعوت می کند. دعوت به توحید و یگانه پرستی، روح را پاک، نیت را خالص، اراده را قوی و تصمیم را برای انجام هر برنامه مفیدی محکم می سازد. از آنجا که آیه در صدد بیان یک رشته از حقوق اسلامی است، قبل از هر چیز به حق خداوند بر مردم اشاره کرده می گوید: «و خدا را بپرستید؛ و هیچ چیز، را همتای او قرار ندهید» (وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً).

2.«و به پدر و مادر، نیکی کنید»(وَ بِالوَالِدَینِ أِحسَانًا).

حق پدر و مادر از مسائلی است که در قرآن مجید زیاد روی آن تکیه شده و کمتر موضوعی است که این قدر مورد تأكيد واقع شده باشد، و در چهار مورد از قرآن، بعد از توحید قرار گرفته است.

3. «همچنین به خویشاوندان» نیکی کنید (وَ بِذِي القُربَى).

این موضوع نیز از مسائلی است که در قرآن تأکید فراوان درباره آن شده است، گاهی به عنوان «صله رحم» و گاهی به عنوان «احسان و نیکی به خویشاوندان».

4. سپس به حقوق ایتام اشاره کرده و افراد با ایمان را به نیکی در حق «يتيمان» توصیه می کنند (وَ اليَتَامَى).

زیرا در هر اجتماعی بر اثر حوادث گوناگون، همیشه کودکان یتیمی وجود

ص: 425

دارند که فراموش کردن آنها، نه فقط وضع آنان را به خطر می افکند، بلکه وضع اجتماع را نیز به خطر می اندازد.

له بعد از آن حقوق «مستمندان» را یادآوری می کند (وَالمَسَاكِينِ).

زیرا در هر اجتماعی افرادی معلول و از کارافتاده و مانند آن وجود دارند که فراموش کردن آنها برخلاف اصول انسانی است.

6. سپس به نیکی در حق همسایه نزدیک توصیه می کند (وَالجَاِر ذِی القُرَبى).

7. سپس درباره «همسایه دور» سفارش می کند (وَالجَارِ الجُنُبِ).

حق همسایگی در اسلام به قدری اهمیت دارد که در وصایای معروف علی (ع) می خوانیم: «ما زال ترشول الله يوصی بهم حتى ظننا أنه يوهم» (آن قدر پیامبر (ص) درباره آنها سفارش کرد که ما گمان بردیم شاید دستور دهد همسایگان از یکدیگر ارث می برند).

از پیامبر (ص) روایت شده که در یکی از روزها سه بار فرمود: «والله لا يؤمن » به خدا سوگند، چنین کسی ایمان ندارد...).

یکی پرسید چه کسی؟ پیامبر (ص) فرمود: «الذي لا يأمن جاره بوائقه» (کسی که همسایه اش از مزاحمت او در امان نیست).

8. سپس قرآن درباره کسانی که با انسان دوستی و مصاحبت دارند توصیه کرده می فرماید: «و (به) دوست و همنشین» نیکی کنید (وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ).

جمله «صاحب بالجنب» معنایی وسیع تر از دوست و رفیق دارد و در واقع هر کسی را که به نوعی با انسان نشست و برخاست داشته باشد دربر می گیرد، خواه دوست دائمی باشد یا یک دوست موقت، همانند کسی که در اثنای سفر با انسان همنشین می گردد.

به این ترتیب، آیه یک دستور جامع برای حسن معاشرت نسبت به همه کسانی که با انسان ارتباط دارند، اعم از دوستان واقعی، همکاران، همفسران،

ص: 426

مراجعان، شاگردان، مشاوران و خدمتگزاران می باشد.

و در پاره ای از روایات، صاحب بالجنب به همسر تفسیر شده است، ولی بعید نیست که آن نیز بیان یکی از مصادیق آیه باشد.

09 دسته دیگری که در اینجا درباره آنها سفارش شده، کسانی هستند که در سفر احتیاج پیدا می کنند و، با اینکه ممکن است در شهر خود افراد متمکنی باشند، در سفر به علتی وا می مانند. می فرماید: «و واماندگان در سفر» (وَابنِ السَّبِيلِ).

10. در آخرین مرحله به نیکی کردن نسبت به بردگان توصیه کرده می فرماید: و بردگانی که مالک آنها هستید» (وَ مَا مَلَكَت أَيمَانُكُم).

در حقیقت، آیه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم می گردد. و تنها این آیه نیست که در آن درباره بردگان توصیه شده، بلکه در آیات مختلف دیگر نیز در این زمینه بحث شده است

در پایان آیه هشدار می دهد می گوید: «خداوند کسی را که متکبر و فخرفروش است، (و از ادای حقوق دیگران سر باز می زند، دوست نمی دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ کان مُخْتالاً فَخُوراً).(1).

به این ترتیب، هر کس از فرمان خدا سرپیچی کند و به خاطر تکبر، از رعایت حقوق خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان، واماندگان در راه و دوستان سر باز زند، محبوب خدا و مورد لطف او نیست. و هر کس که مشمول لطف او نباشد از هر خیر و سعادتی محروم است.

آيه 37

* (آيه 37)-انفاقهای ریایی و الهی به این آیه دنباله آیات قبل و اشاره به افراد متکبر و خودخواه است. می فرماید: «آنها کسانی هستند که بخل می ورزند، و بلکه مردم را به بخل دعوت می کنند» (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).

و آنچه را که خداوند از فضل و رحمت خود به آنها داده، کتمان

ص: 427


1- 1 .«مختال» از ماده «خیال» به معنی کسی است که با یک سلسله تخیلات، خود را بزرگ می پندارد. اگر به اسب خيل او گفته می شود، به خاطر آن است که هنگام راه رفتن شبيه متکبران گام بر می دارد. فخوره از ماده افخر » به معنی کسی است که فخر فروشی می کند. بنابراین، تفاوت میان این واژه در این است که یکی اشاره به تخیلات کبرآلود ذهنی و دیگری به اعمال تكبر ميز خارجی است.

می نمایند تا افراد اجتماع از آنها توقعی نکنند (وَ يَكْتُمُونَ ما ءاتیهم اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ).

سپس می فرماید: این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته؛ «و ما برای کافران عذاب خوارکننده ای آماده کرده ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِينُا).

شاید سر تعبیر به «کافرين » آن باشد که غالبأ « بخل» از کفر سرچشمه می گیرد زیرا افراد بخیل به مواهب بی پایان پروردگار و وعده های او نسبت به نیکوکاران ایمان ندارند. و اینکه می گوید: عذاب آنها خوارکننده است برای اینکه جزای تکټر و خود برتربینی را از این راه ببینند.

آيه 38

* (آيه 38)-در این آیه به یکی دیگر از صفات متكبران خودخواه اشاره کرده می فرماید: «و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم و کسب شهرت و مقام) انفاق می کنند، و ایمان به خدا و روز بازپسین ندارند» (وَ الَّذِينَ ینفقون أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْأُخَرِ).

و از آنجا که هدف آنها جلب رضایت خالق نیست، پیوسته در این فکرند که چگونه انفاق کنند تا بیش تر بتوانند از آن بهره برداری نمایند و موقعیت خود را تثبیت کنند.

آنها شیطان را رفیق و همنشین خود انتخاب کردند و کسی که شیطان قرين او باشد، بد همنشین و قرینی است » (وَ مَنْ یکن الشَّیطَان لَهُ قَرِینًا فَسَاءَ قَرِینًا).

از این آیه استفاده می شود که رابطه متکبران با شیطان و اعمال شیطانی یک رابطه مستمر است نه موقت.

آيه 39

* (آيه 39)-در این آیه به عنوان اظهار تأسف به حال این گروه می فرماید: «چه می شد اگر آنها از این بیراهه ها باز می گشتند و به خدا و روز باز پسین ایمان می آوردند، و از آنچه خداوند به آنان روزی داده، در راه او) انفاق می کردند؟!» (وَ ماذا عَلَيْهِمْ لَوِ ءامنوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ).

و خداوند از اعمال و نیات) آنها آگاه است» و بر طبق آن به آنها جزا وكيفر

ص: 428

می دهد (وَكَانَ اللَّهُ بِهِم عَلِيمًا).

آيه 40

* (آيه 40)-این آیه به افراد بی ایمان و بخیل که حال آنها در آیات قبل گذشت، می گوید: «خداوند (حتی به اندازه سنگینی ذره ای ستم نمی کند» (إِنَّ اللَّهَ لَا يَظلِم مِثقَالَ ذَرَّةٍ).

واژه «ذره» در اصل به معنی مورچه های بسیار کوچکی است که به زحمت دیده می شود، ولی تدریجا به هر چیز کو چکی ذره گفته شده است. امروز به اتم» که کوچک ترین جزء اجسام است نیز ذره گفته می شود. و از آنجا که «مثقال» به معنی سنگینی» است، تعبير « مثقال ذر» به معنی سنگینی یک جسم فوق العاده کوچک می باشد.

سپس می افزاید: خداوند نه تنها ستم نمی کند، بلکه «اگر کار نیکی باشد، آن را دو چندان می سازد؛ و از نزد خود، پاداش عظیمی (در برابر آن می دهد» (وَ إِنْ تک حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً).

چرا خداوند ظلم نمی کند . از آنجا که ظلم و ستم، معمولا یا بر اثر جهل است یا احتیاج و یا کمبودهای روانی، کسی که نسبت به همه چیز و همه کس آگاه و از همه بی نیاز و هیچ کمبودی در ذات مقدس او نیست، ظلم کردن درباره او ممكن نیست، نه اینکه نمی تواند ظلم کند، بلکه در عین توانایی، به خاطر اینکه حکیم و عالم است، از ظلم کردن خودداری می نماید.

آيه 41

* (آيه 41)-گواهان رستاخیز - در تعقیب آیات گذشته که در مورد مجازاتها و پاداشهای بدکاران و نیکوکاران سخن می گفت، این آیه به مسأله شهود و گواهان رستاخیز اشاره کرده می گوید: «حال آنها چگونه است آن روزی که از هر اقتی، شاهد و گواهی بر اعمالشان) می آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟!» (فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أَمْنَتْ بشهید وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً).

و به این ترتیب، علاوه بر گواهی اعضای پیکر آدمی و گواهی زمینی که بر آن زیست کرده و گواهی فرشتگان خدا بر اعمال او، هر پیامبری نیز گواه اعمال امت خویش است؛ و بدکاران با وجود این همه گواه، چگونه می توانند حقیقتی را انکار

ص: 429

کنند و خود را از کیفر اعمال خویش دور دارند.

آيه 42

* (آيه 42)-در این آیه به نتیجه اعمال آنها اشاره کرده می گوید: «در آن روز، آنها که کافر شدند و با پیامبر به مخالفت برخاستند، دادگاه عدل خدا را می بینند و شهود و گواهان غیرقابل انکاری در این دادگاه مشاهده می کنند، آن چنان از کار خود پشیمان می شوند که آرزو می کنند که ای کاش (خاک بودند، و خاک آنها با زمینهای اطراف یکسان می شد و به کلی محو و فراموش می شدند (يَؤمئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضِ).

در آن روز، (با آن همه گواهان، سخنی را نمی توانند از خدا پنهان کنند» (وَ لَا يَكوتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثًا).

در یکی از خطبه های امیر مؤمنان علی (ع) آمده است: «روز رستاخیز، خداوند بر دهان افراد مهر خاموشی می نهد تا سخن نگویند، در این هنگام دستها به سخن در می آیند و پاها گواهی می دهند و پوستهای تن، اعمال خود را باز می گویند و در این هنگام هیچکس نمی تواند واقعیتی را کتمان کند.»

آيه 43

* (آيه 43)-چند حکم فقهی - از این آیه چند حکم اسلامی استفاده می شود:

.. باطل بودن نماز در حال مستی. می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه می گویید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تَقْرَبُوا الصَّلَوةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَي حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ).

فلسفه آن هم روشن است زیرا نماز، گفت وگوی بنده و راز و نیاز با خداست و باید در نهایت هوشیاری انجام گردد و افراد مست از این مرحله دور و بیگانه اند.

2. باطل بودن نماز در حال جنابت. قرآن می گوید: «و همچنین هنگامی که جنب هستید» به نماز نزدیک نشوید (وَ لَا جُنُبًا).

سپس استثنایی برای این حکم بیان کرده می گوید: «مگر اینکه مسافر باشید) و در مسافرت گرفتار بی آبی شوید (إِٔلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ).

که در این حال نماز خواندن به شرط تیمم، که در ذیل آیه خواهد آمد، جایز

ص: 430

است.

3. سپس در مورد جواز نماز خواندن یا عبور از مسجد می فرماید: «تا غسل کنید» (حَتَّى تَغتَسِلُوا).

4. تیمم برای معذورین. در جمله بعد که موارد تشريع تیمم در آن آمده ، نخست به موردی که آب برای بدن ضرر داشته باشد اشاره کرده می فرماید: «و اگر بیمارید، یا مسافر» (وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ).

سپس به مواردی که انسان دسترسی به آب یا استعمال آن ندارد اشاره کرده می فرماید: «و یا قضای حاجت کرده اید، و یا با زنان آمیزش جنسی داشته اید» (أَوْ جاءَ أَحَدُ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لمستم النِّسَاءِ).

و در این حال، آب (برای وضو یا غسل) نیافتید» (فَلَم تَجِدُوا مَاءُ). با خاک پاکی تیمم کنید» (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا).

در جمله بعد طرز تیمم را بیان کرده می گوید: « به این طریق که) صورتها و دستهایتان را با آن مسح نمایید» (فَامسَحُوا بِوُجُوهِكُم وَأَيدِیکُم).

در پایان آیه به این حقیقت اشاره می کند که دستور مزبور یک نوع تسهیل و تخفیف برای شماست؛ «خداوند بخشنده و آموزنده است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً).

آيه 44

* (آيه 44)-در این آیه به گروهی از کار اهل کتاب اشاره کرده و، با تعبیری حاکی از تعجب، به پیامبر خود خطاب می کند: «آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (خدا) به آنها داده شده است، به جای اینکه از آن، برای هدایت خود و دیگران استفاده کنند، برای خویش) گمراهی می خرند، و می خواهند شما نیز گمراه شوید؟! (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ).

و به این ترتیب آنچه وسیله هدایت خود و دیگران بود، بر اثر سوء نیا تشان، وسیله گمراه شدن و گمراه کردن گشت چرا که آنها هیچ گاه دنبال حقیقت نبودند، بلکه به همه چیز با عینک سیاه نفاق و حسد و مادیگری می نگریستند.

ص: 431

آيه 45

* (آيه 45)-در این آیه می فرماید: اینها اگرچه خود را در لباس دوست جلوه می دهند، ولی دشمنان واقعی شما هستند؛ «و خدا به دشمنان شما آگاه تر است»(وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ).

چه دشمنی از آن بالاتر که با سعادت و هدایت شما مخالفند، گاهی به زبان خیر خواهی و گاهی از طریق بدگویی و هر زمان به شکلی به دنبال تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود هستند.

ولی آنها زیانی به شما نمی رسانند؛ «و کافی است که خدا ولي شما باشد؛ و کافی است که خدا باور شما باشد» (وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِیَّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيرًا).

آيه 46

* (آيه 46)-گوشه دیگری از اعمال يهود . در ادامه آیات قبل، این آیه صفات جمعی از دشمنان اسلام را تشریح کرده و به گوشه ای از اعمالشان اشاره می کند می فرماید: «بعضی از یهود، سخنان را از جای خود، تحریف می کنند» (مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ).

این تحریف ممکن است جنيه لفظی داشته باشد یا جنبه معنوی و عملی، اما جمله های بعد می رساند که منظور از تحریف در اینجا همان تحریف لفظی و تغییر عبارت است زیرا آنها به جای اینکه بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم، می گویند: شنیدیم و مخالفت کردیم» (وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا).

سپس به قسمت دیگری از سخنان عداوت آمیز و آمیخته با جسارت آنها اشاره کرده می گوید: آنان می گویند «بشنو ؛ که هرگز نشنوی!» (وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ ).

و (از روی تمسخر می گویند:) راعنا [= ما را تحمیق کن» (و راتا).

توضیح اینکه، مسلمانان راستین در آغاز دعوت پیامبر اسلام (ص) برای اینکه سخنان او را بهتر بشنوند و به دل بسپارند، در برابر حضرت این جمله را می گفتند: راعنا. یعنی ما را مراعات کن و به ما مهلت بده. ولی گروهی از یهود این جمله را دستاویز قرار داده و آن را مقابل حضرت تکرار می کردند و منظورشان معنی عبری این جمله - بشنو که هرگز نشنوی - بود. یا معنی عربی آن - ما را تحمیق کن! - را اراده

ص: 432

می کردند.

تمام اینها به منظور آن بود تا با زبان خود، حقایق را بگردانند و در آیین خدا، طعنه زنند» (لَیَّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ).

«لی» بر وزن «حی»، به معنی تابیدن طناب و مانند آن، همچنین به معنی تغییر و تحریف آمده است.

ولی اگر آنها (به جای این همه لجاجت) می گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم؛ و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقایق را درک کنیم، برای آنان بهتر، و با واقعیت سازگارتر بود» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ).

ولی خداوند، آنها را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته است؛ از این رو جز عده کمی ایمان نمی آورند» (وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فلايؤمنون إِلاَّ قَلِيلاً).

آيه 47

* (آيه 47)-سرنوشت افراد لجوج - به دنبال بحثی که در آیات سابق درباره اهل کتاب بود، در اینجا روی سخن را به آنها کرده می فرماید: «ای کسانی که کتاب (خدا) به شما داده شده، به آنچه بر پیامبر خود) نازل کردیم . و هماهنگ با نشانه هایی است که با شماست - ایمان بیاورید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ أَمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ).

و مسلما شما با داشتن این همه نشانه ها، از دیگران سزاوار ترید که به این آیین پاک بگروید.

سپس آنها را تهدید می کند که سعی کنید پیش از آنکه گرفتار یکی از دو عقوبت شوید، در برابر حق تسلیم گردید. نخست: « پیش از آنکه صورتهایی را محو کنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم» (مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها).(1).

ص: 433


1- 1 .«طمس » در اصل به معنی محو آثار چیزی است، مثل اینکه خانه را ویران کنند سپس جای آن را صاف کرده و آثار بنای سایت را از آن برچینند، ولی به طور کنایه در مورد چیزهایی که از اثر و خاصیت افتاده نیزگفته می شود.

امّا مجازات دوم: « یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همانگونه که اصحاب سبت [= گروهی از تبهکاران بنی اسرائیل را دور ساختیم» (أَوْ نَلعَنَهُم كَمَا لَعَلَّنَا أَصْحابَ السَّبْتِ).(1).

به این ترتیب، اهل کتاب با اصرار در مخالفت با حق، عقب گرد و سقوط می کنند یا نابود می شوند.

منظور از «طمس و محو و بازگرداندن به عقب»، در آیه فوق همان محو فکری و روحی و عقب گرد معنوی است.

در پایان آیه برای تأكید این تهدیدها می فرماید: «و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنی است» (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً).

آيه 48

* (آيه 48)-امیدبخش ترین آیات قرآن - این آیه صریحا اعلام می کند که همه گناهان ممکن است مورد عفو واقع شوند؛ ولى خداوند (هرگز) شرک را نمی بخشد؛ و پایین تر از آن را برای هرکس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد»(إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ).

ارتباط این آیه با آیات سابق از این نظر است که یهود و نصاری هر یک به نوعی مشرک بودند و قرآن به وسیله این آیه به آنها اعلام خطر می کند که این عقیده را ترک گویند چرا که گناهی است غیر قابل بخشش.

سپس در پایان آیه دلیل این موضوع را بیان کرده می فرماید: «و آنکس که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ افترئ إِثْماً عَظِيماً ).

از امیر مؤمنان علی (ع) روایت شده که این آیه امید بخش ترین آیات قرآن است و افراد موحد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم می سازد زیرا در این آیه، خداوند امکان بخشش همه گناهان را به غیر از شرک - بیان کرده است.

ص: 434


1- 1 .شرح سرگذشت «اصحاب سبت» ذیل آیه 163 سوره أعراف خواهد آمد.

اسباب بخشودگی گناهان - از آیات قرآن استفاده می شود که وسائل آمرزش و بخشودگی گناه متعدد است، از جمله:

.. توبه و بازگشت به سوی خدا، که همراه با پشیمانی از گناهان گذشته و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملی اعمال بد به وسیله اعمال نیک بوده باشد؛

2. کارهای نیک، که سبب آمرزش اعمال زشت می گردد؛ 3. شفاعت، که شرح آن در ذیل آیه 48 سوره بقره گذشت؛ 4. پرهیز از گناهان کبیره، که موجب بخشش گناهان صغیره می باشد؛ 5 عفو الهی، که شامل افرادی می شود که شایستگی آن را دارند.

آيه 49

* (آيه 49)-شأن نزول: یهود و نصاری برای خود امتیازاتی قائل بودند و همان طور که در آیات قرآن نقل شده، گاه می گفتند: «ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم.» (مائده /18) و گاهی می گفتند: «هیچ کس، جز یهود یا نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» (بقره (111) این آیه و آیه بعد نازل شد و به این پندارهای باطل پاسخ گفت.

تفسیر: خودستایی - در این آیه به یکی از صفات نکوهیده اشاره شده که گریبانگیر بسیاری از افراد و ملتها می شود و آن خودستایی و خویشتن را پاک نشان دادن و فضیلت برای خود ساختن است. می گوید: «آیا ندیدی کسانی را که خودستایی می کنند؟!» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ).(1).

سپس می فرماید: «بلکه خدا هر کس را بخواهد، ستایش می کند» (بلي الله تركي من يشاء).

و تنها اوست که از روی حکمت و مشیت، افراد را به طبق شایستگی هایی که دارند - مدح و ستایش می کنند، «و کم ترین ستمی به آنها نخواهد شد» (وَ لَايُظلَمُونَ

ص: 435


1- 1 .«یُزکون» از ماده «تزکیه»، به معنی پاک شمردن و پاک معرفی کردن است. گاهی نیز به معنی پاک نمودن و تربیت کردن و رشد دادن آمده است. در حقیقت، به معنی پاک نمودن است که اگر جنبه عملی داشته باشد، پسندیده و اگر تنها با سخن و ادعا باشد، نکوهیده است.

فَتِيلًا).(1).

فضیلت چیزی است که خداوند آن را فضیلت بداند، نه آنچه خودستایان برای خود، از روی خودخواهی، قائل می شوند و به خویش و دیگران ستم می کنند. ان

آيه 50

* (آيه 50)-در این آیه برتری طلبی ها را یک نوع افترا و دروغ بستن به خدا و گناه بزرگ و آشکار معرفی می کند، می فرماید: «ببین چگونه بر خدا دروغ می بندند، و همین گناه آشکار، (برای مجازات آنان) کافی است» (انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفى بِهِ إِثْماً مُبِيناً).

آيه 51

* (آيه 51)-شأن نزول: بعد از حادثه احد یکی از بزرگان یهود به نام کعب بن اشرف به اهل مکه پیشنهاد کرد که سی نفر از شما و سی نفر از ما به کنار خانه کعبه برویم و شکمهای خود را بر دیوار خانه کعبه بگذاریم و با پروردگار کعبه عهد کنیم که در نبرد با محمد کوتاهی نکنیم. این برنامه انجام شد و پس از آن، ابوسفیان رو به کعب کرده گفت: تو مرد دانشمندی هستی و ما بی سواد و درس نخوانده ! به عقیده تو، ما و «محمد» کدام به حق نزدیک تریم؟ کعب گفت: آیین خود را برای من کاملا تشریح کن. ابوسفیان گفت: ما برای حاجیان، شتران بزرگ قربانی می کنیم و به آنها آب می دهیم، میهمان را گرامی می داریم و اسیران را آزاد کرده و صله رحم به جا می آوریم، خانه پروردگار خود را آباد نگه می داریم و بر گرد آن طواف می کنیم و ما اهل حرم خدا سرزمین مگه ایم؛ ولی محمد پیوند خویشاوندی را قطع کرده و از حرم خدا و آیین کهن ما بیرون رفته و آیین محمد آیینی تازه و نوپاست. کعب گفت: به خدا سوگند، آیین شما از آیین محمد بهتر است! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسیر: سازشکاران به این آیه یکی دیگر از صفات ناپسند یهود را بازگو می کند که آنها برای پیشبرد اهدافشان آن چنان سازشکاری با هر جمعیتی نشان

ص: 436


1- 1 .«فتيل» در لغت به معنی رشته باریکی است که در شکاف هسته خرماست و کنایه از چیزهای بسیار کوچک است. اصل آن از ماده «قتل» به معنی تابیدن است

می دادند که حتی برای جلب نظر بت پرستان، در برابر بتهای آنها سجده می کردند و آنچه را که درباره عظمت اسلام و صفات پیامبر (ص) دیده یا خوانده بودند زیر پا می گذاشتند، حتی برای خوشایند بت پرستان، آیین خرافی و مملو از ننگ آنها را بر اسلام ترجیح می دادند با اینکه اهل کتاب بودند و قدر مشترکشان با اسلام به مراتب بیش از بت پرستان بود. از این رو، آیه به عنوان تعجب می گوید: «آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (خدا) به آنان داده شده، با این حال، به جبت و طاغوت = بت و بت پرستان ایمان می آورند» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ).

به این قناعت نکرده و درباره کافران می گویند: آنها، از کسانی که ایمان آورده اند، هدایت یافته ترند؟! (وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أهدئ مِنَ الَّذِينَ ءامنوا سَبِيلاً).

آيه 52

* (آيه 52)-در این آیه سرنوشت این گونه سازشکاران را بیان کرده می فرماید: در آنها کسانی هستند که خداوند ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است؛ و هرکس را خدا از رحمتش دور سازد، یاوری برای او نخواهی یافت» (أَ وَلِيِّكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً ).

آيه 53

* (آيه 53)-در تفسیر دو آیه قبل گفته شد که یهود به خاطر جلب توجه بت پرستان مگه گواهی دادند که بت پرستی قریش از خدا پرستی مسلمانان بهتر است و حتی خود آنان در مقابل بتها سجده کردند. در این آیه و آیه بعد این نکته یادآوری شده که قضاوت آنان به دو دلیل فاقد ارزش و اعتبار است:|

1. «آیا آنها [= يهودا سهمی در حکومت دارند (که بخواهند چنین داوری کنند)؟! در حالی که اگر چنین بود، همه چیز را در انحصار خود می گرفتند، و) کمترین حق را به مردم نمی دادند» (أَمْ لَهُمْ نَصِيبُ مِنَ الملک فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا).(1).

ص: 437


1- 1 .غیر از ماده از نقره، به معنی کوبیدن چیزی است که به ایجاد حفره و سوراخ منتهی شود. منقار را نیز به همین دلیل منقار گویند.

آيه 54

* (آيه 54)-. آنها بر اثر ظلم و ستم و کفران نعمت، مقام نبوت و حکومت را از دست دادند و به همین جهت، مایل نیستند این موقعیت الهی به دست کسی سپرده شود. « یا اینکه نسبت به مردم [= پیامبر و خاندانش)، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می ورزند؟!» (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما اتيهم اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ).

سپس می فرماید: چرا از اعطای چنین منصبی به پیامبر اسلام (ص) و خاندان بنی هاشم تعجب می کنید و حسد می ورزید، در حالی که «ما به آل ابراهيم، ( که یهود از خاندان او هستند نیز، کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها = پیامبران بنی اسرائیل قرار دادیم»(فَقَدْ أَتَيْنَا ءال إبرهيم الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ ءاتیناهم مُلْكاً عَظِيماً).

اما شما مردم ناخلف، آن سرمایه های معنوی و مادی پرارزش را بر اثر شرارت و قساوت از دست دادید.

از امام صادق (ع) درباره این آیه سؤال کردند، فرمود: «نح المحشودونه ماییم که مورد حسد دشمنان قرار گرفته ایم).

زیانهای معنوی و مادی، فردی و اجتماعی «حسد» فوق العاده زیاد است و در روایات پیشوایان اسلام به آن اشاره شده؛ از جمله در حدیثی امام صادق (ع) فرمود: «حسد و بدخواهی، از تاریکی قلب و کوردلی است و از انکار نعمتهای خدا به افراد سرچشمه می گیرد و این دو (کوردلی و ایراد بر بخشش خدا) دو بال کفر هستند. به سبب حسد بود که فرزند آدم در یک حسرت جاودانی فرو رفت و به هلاکتی افتاد که هرگز از آن رهایی نمی یابد.»

آيه 55

* (آيه 55)-در این آیه می گوید: «ولی جمعی از آنها به آن [= کتاب آسمانی) ایمان آوردند؛ و جمعی راه مردم را بر آن بستند. و شعله فروزان آتش دوزخ ( برای آنها کافی است!» (فَمِنْهُمْ مَنْ ءامن بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا).

همچنین کسانی که به این کتاب آسمانی که بر پیامبر اسلام (ص) نازل گردیده

ص: 438

کفر می ورزند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.

آيه 56

* (آيه 56)-در این آیه و آیه بعد سرنوشت افراد با ایمان و بی ایمان تشریح شده است. در این آیه می گوید: «کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوستهای تنشان ( در آن بریان گردد (و بسوزد)، پوستهای دیگری به جای آن قرار می دهیم، تا كيفر (الهی) را بچشند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بئایاتنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ).(1).

البته پوستهای جدید از همان مواد پوستهای پیشین تشکیل می گردد. و این، نتیجه اصرار در زیر پا گذاشتن حق و عدالت و انحراف از فرمان خداست.

در پایان آیه می فرماید: «خداوند، نسبت به انجام این گونه مجازا تھا، توانا و حکیم است» و روی حساب، کیفر می دهد (إِنَّ اللَّهَ كانَ عُزَيْراً حَكِيماً).

آيه 57

* (آيه 57)-در آیات گذشته سخن از مجازات کافران بود، در این آیه به پاداش مؤمنان اشاره کرده می فرماید: «و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، به زودی آنها را در باغهایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ همیشه در آن خواهند ماند؛ و همسرانی پاکیزه برای آنها خواهد بود؛ و آنان را در سایه های گسترده و فرح بخش) جای می دهیم» (وَالَّذِیَن ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجُ مُطَهِّرُ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً).(2).

آيه 58

* (آيه 58)-شأن نزول: این آیه هنگامی نازل گردید که پیامبر (ص) با پیروزی کامل وارد شهر مکه گردید، عثمان بن طلحه را که کلید دار خانه کعبه بود، احضار کرد و کلید را از او گرفت، تا درون آن را از وجود بتها پاک سازد. عباس، عموی پیامبر (ص) پس از انجام این مقصود تقاضا کرد که با تحویل کلید خانه خدا به او، مقام کلید دار

ص: 439


1- 1 .«نصليهم»، از ماده «صلی» به معنی در آتش افکندن و به آتش سوختن است. «نَضِجت» از ماده «نضج»، به معنی بریان شدن است.
2- 2 .«ظليل» از ماده «ظل» به معنی سایه، در اینجا برای تأكید به کار رفته است زیرا ظل ظليل معنی سایه سایه دار می دهد و آن کنایه از یک سایه کامل و همیشگی است.

بیت الله را - که در میان عرب یک مقام برجسته و شامخ بود . به او بسپارد. پیامبر، برخلاف این تقاضا، پس از تطهیر خانه کعبه از لوث بتها، در خانه را بست و کلید را به عثمان بن طلحه تحویل داد در حالی که آیه مورد بحث را تلاوت می نمود.

تفسير: امانت و عدالت در اسلام - این آیه که یک حکم عمومی از آن استفاده می شود، می گوید: «خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید» (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها).

در قسمت دوم آیه به دستور مهم دیگری اشاره شده و آن مسأله عدالت در حکومت است. می فرماید: «و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید» (وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تحکموا بِالْعَدْلِ).

سپس برای تأكید این دو فرمان مهم می گوید: «خداوند، اندرزهای خوبی به شما می دهد» (إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ).

باز تأکید می کنند و می گوید: «خداوند، شنوا و بیناست» و مراقب اعمال شماست ( ِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِیعًا بَصِيراً).

واژه «امانت» معنی وسیعی دارد و هرگونه سرمایه مادی و معنوی را شامل می شود و هر مسلمانی، طبق صریح این آیه، وظیفه دارد که در هیچ امانتی نسبت به هیچ کس خیانت نکند، خواه صاحب امانت مسلمان باشد یا غیر مسلمان. و این، در واقع یکی از مواد اعلامیه حقوق بشر در اسلام است.

حتی دانشمندان، در جامعه، امانت دارانی هستند که موظفند حقایق را کتمان نکنند. فرزندان انسان نیز امانتهای الهی هستند که نباید در تعلیم و تربیت آنان کوتاهی شود؛ و از آن بالاتر، وجود و هستی خود انسان و تمام نیروهایی که خدا به او داده، امانت پروردگارند که انسان موظف است در حفظ آنها بکوشد.

در روایتی آمده که امام صادق (ع) درباره اهمیت امانت» فرمود: «اگر ضارب و قاتل على مرا امین بشمارد و از من خیر خواهی و با من مشورت کند و من امانتش را بپذیرم، آن را به او باز خواهم گرداند.

ص: 440

آيه 59

* (آيه 59)-این آیه و چند آیه بعد درباره یکی از مهم ترین مسائل اسلامی یعنی مسأله رهبری بحث می کند و مراجع واقعی مسلمین را در مسائل مختلف دینی و اجتماعی مشخص می سازد.

نخست به مردم با ایمان دستور می دهد می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را»(یَا اَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ).

بدیهی است برای یک فرد باایمان، همه اطاعتها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود و هرگونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد و طبق فرمان او باشد زیرا حاکم و مالک تکوینی جهان هستی اوست و هرگونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد.

در مرحله بعد می فرماید: «و اطاعت کنید پیامبر خدا را (وَ أَٔطِيعُوا الرَّسُولَ). پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی گوید، پیامبری که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خداست و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است.

و در مرحله سوم می فرماید: اطاعت کنید «أولوالأمر [= اوصیای پیامبر راه (وَ أُولِى الأَمرِ مِنكُم).

که از متن جامعه اسلامی برخاسته و حافظ دین و دنیای مردمند

سپس می فرماید: «و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید و از آنها داوری بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است» (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شئء فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ ذلِكَ خَيْرُ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً).

أولوالأمر چه کسانی هستند به همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «أولو الأمر»، امامان معصوم می باشند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی، از طرف خداوند و پیامبر، به آنها سپرده شده و غیر آنها را شامل نمی شود.

البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند و پستی را در جامعه

ص: 441

اسلامی به عهده بگیرند . با شروط معینی - اطاعت آنها لازم است زیرا نمایندگان أولوا الأمر می باشند.

آيه 60

* (آيه 60)-شأن نزول: یکی از یهودیان مدینه با یکی از مسلمانان منافق اختلافی داشت، قرار شد شخصی را به عنوان داور در میان خود انتخاب کنند. مرد یهودی، چون به عدالت پیامبر اسلام اطمینان داشت، گفت: من به داوری پیامبر شما راضیم. ولی مرد منافق یکی از بزرگان یهود به نام کعب بن اشرف را انتخاب کرد و، به این ترتیب، با داوری پیامبر اسلام مخالفت کرد. آیه نازل شد و چنین افرادی را ملامت کرد.

تفسير: این آیه در واقع مکمل آیه قبل است زیرا در آنجا مؤمنان را به اطاعت فرمان خدا و پیامبر و أولوا الأمر و به داوری طلبیدن کتاب و سنت دعوت نمود، و این آیه از پیروی و داوری طاغوت نهی می نماید.

قرآن، مسلمانانی را که برای داوری نزد حکام جور می رفتند ملامت کرده می گوید: «آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه از کتابهای آسمانی که بر تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان آورده اند، ولی می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حكام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت كافر شوند»(أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءامنوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ).

سپس می افزاید: مراجعه به طاغوت یک دام شیطانی است و شیطان می خواهد آنان را گمراه کند، و به بیراهه های دوردستی بیفکند» (وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً).

آيه 61

* (آيه 61)-نتیجه داوری طاغوت - به دنبال نهی از مراجعه به طاغوت و داوران جور، در این آیه و دو آیه بعد نتایج این گونه داوری ها و دستاویزهایی که منافقان برای توجیه کار خود به آن متشبث می شدند مورد بررسی قرار گرفته است.

در آیه مورد بحث می فرماید: این گونه مسلمان نماها نه تنها برای داوری به

ص: 442

سراغ طاغوت می روند، بلکه «هنگامی که به آنها گفته شود: به سوی آنچه خداوند نازل کرده، و به سوی پیامبر بیایید، منافقان را می بینی که از قبول دعوت تو، اعراض می کنند» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً).

یعنی مقاومت و اصرار آنها در این کار نشان دهنده روح نفاق وضعف ایمان آنهاست، وگرنه با دعوت پیامبر بیدار می شدند و به اشتباه خود معترف می گشتند.

آيه 62

* (آيه 62)-در این آیه می فرماید: «پس چگونه وقتی که به خاطر اعمالشان، گرفتار مصیبتی می شوند، سپس به سراغ تو می آیند» (فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةُ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ).

و در این موقع «سوگند به خدا یاد می کنند که منظور ما از برد داوری نزد دیگران)، جز نیکی کردن و توافق در میان طرفین نزاع ،) نبوده است؟!» (يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً).

آيه 63

* (آيه 63)-خدا در این آیه نقاب از چهره آنها کنار می زند و این گونه تظاهرات دروغین را ابطال می کند می فرماید: «آنها کسانی هستند که خدا، آنچه را در دل دارند، می داند» (أَوَلِيِّكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ).

در عین حال به پیامبر خود دستور می دهد: «از (مجازات آنها صرف نظر کن »(فَأَعرِض عَنهُم).

و پیامبر (ص) همواره با منافقان، به خاطر اظهار اسلام، تا آنجا که ممکن بود مدارا می کرد زیرا مأمور به ظاهر بود و، جز در موارد استثنایی، آنها را مجازات نمی کرد.

سپس دستور می دهد: «و آنها را اندرز ده؛ و با بیانی رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما» (وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً ).

آيه 64

* (آيه 64)-قرآن در آیات گذشته مراجعه به طاغوت را به شدت محکوم نمود، در این آیه به عنوان تأکید می گوید: «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای اینکه به فرمان خدا، از وی اطاعت شود» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولِ الَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ).

ص: 443

زیرا آنها فرستاده خدا و رئیس حکومت الهی بوده اند. بنابراین، مردم موظف بودند هم از نظر بیان احکام خداوند و هم از نظر چگونگی اجرای آن از آنها پیروی کنند و تنها به ادعای ایمان قناعت نکنند.

از تفسیر « بإذن الله استفاده می شود که پیامبران الهی هرچه دارند از ناحیه خداست.

سپس در ادامه آیه راه بازگشت را به روی گناهکاران و آنها که به طاغوت مراجعه کردند یا مرتکب گناهی شدند، گشوده می فرماید: «و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم می کردند و فرمانهای خدا را زیر پا می گذارند)، به نزد تو می آمدند، و از خدا طلب آمرزش می کردند، و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد،

خدا را توبه پذير و مهربان می یافتند» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءوک وَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیمًا).

اشاره به اینکه فایده اطاعت فرمان خدا و پیامبر (ص) متوجه خود شما می شود و مخالفت با آن یک نوع ستم به خویشتن است زیرا زندگی مادی شما را به هم می ریزد و از نظر معنوی مایه عقب گرد شماست.

از این آیه ضمن پاسخ کسانی که توسل جستن به پیامبر یا امام را یک نوع شرک می پندارند روشن می شود زیرا این آیه صريحا میگوید آمدن به سراغ پیامبر (ص) و او را بر درگاه خدا شفيع قرار دادن و وساطت و استغفار او برای گنهکاران مؤثر است و موجب پذيرش توبه و رحمت الهی است.

آيه 65

* (آيه 65)-شأن نزول: زبیر بن عوام که از مهاجران بود، با یکی از انصار مسلمانان مدینه) بر سر آبیاری نخلستانهای خود اختلاف پیدا کرده بودند. هر دو برای حل اختلاف خدمت پیامبر (ص) رسیدند. حضرت در میان آنها داوری کرد. اما مرد انصاری به ظاهر مسلمان، از داوری عادلانه پیامبر ناراحت شد و گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبير، عمه زاده توست؟!

حضرت از این سخن بسیار ناراحت شد به حدی که رنگ رخسار او دگرگون

ص: 444

گردید. در این موقع آیه نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.

تفسير: تسلیم در برابر حق این آیه بحث آیات قبل را تکمیل می کند می فرماید: « به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر این که در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند» (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ).(1).

سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند، خواه حکمی که کرده ای به سودشان باشد یا به زیان (ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً).

از آیه فوق دو مطلب مهم استفاده می شود:

1. پیامبر اکرم معصوم (ص) است زیرا در آیه دستور به تسليم مطلق از نظر گفتار و کردار، در برابر همه فرمانهای او داده شده.

2. هرگونه اجتهاد در مقابل نص پیامبر و اظهار عقیده در مواردی که حکم صریح از طرف خدا و پیامبر درباره آن رسیده باشد، ممنوع است.

آيه 66

* (آيه 66)-در اینجا برای تکمیل بحث گذشته درباره کسانی که از داوری های عادلانه پیامبر (ص) گاهی احساس ناراحتی می کردند، به پاره ای از تکالیف طاقت فرسای امم پیشین اشاره کرده می گوید: «اگر (همانند بعضی از انتهای پیشین)؛ به آنان دستور می دادیم: یکدیگر را به قتل برسانید، و یا: از وطن و خانه خود، بیرون روید، تنها عده کمی از آنها عمل می کردند، (وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أواخرجوا مِنْ دیارکم ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلُ مِنْهُمْ).

اینها که درباره آبیاری کردن یک نخلستان و داوری پیامبر (ص) نسبت به آن تسلیم نیستند، چگونه می توانند از عهده آزمایشهای دیگر در آیند؟

سپس به دو فایده عمل به فرامین الهی اشاره کرده می فرماید: «و اگر

ص: 445


1- 1 .«شجر» در اصل از ماده «شجر» به معنی درخت گرفته شده است. از آنجا که در مشاجره و نزاع یک آشفتگی و به هم پیچیدگی همانند پیچیدگی شاخه های درختان به یکدیگر آشکار می شود، به معنی نزاع و کشمکش آمده است.

اندرزهایی را که به آنان داده می شد انجام می دادند، برای آنها بهتر بود؛ و موجب تقویت ایمانشان می شد» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثبِیتًا).

از فرمانها و احکام الهی تعبیر به موعظه و اندرز شده، یعنی این احکام چیزی نیست که به نفع فرمان دهنده (خدا) بوده باشد، بلکه اندرزهایی است که به سود خود شماست.

جالب اینکه می گوید هرقدر انسان در مسیر اطاعت فرمان خدا گام بردارد، ثبات و استقامتش بیش تر می شود. در واقع، اطاعت فرمان خدا یک نوع ورزش روحی برای انسان است و به تدریج به جایی می رسد که هیچ قدرتی نمی تواند بر نیروی ایمان او غلبه کند و او را بفریبد.

آيه 67

* (آيه 67)-در این آیه به سومین فايده تسلیم در برابر فرمانهای خدا اشاره کرده می گوید: «و در این صورت، پاداش بزرگی از ناحیه خود به آنها می دادیم» (وَ إِذَا لأتيناهم مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً).

آيه 68

* (آيه 68)-و در این آیه چهارمین نتیجه را بیان کرده می فرماید: «و ما آنان را به راه راست هدایت می کردیم» (وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً).

منظور از این هدایت، الطاف تازه ای است که از طرف خداوند به صورت هدایت ثانوی و به عنوان پاداش، به این گونه افراد شایسته داده می شود.

آيه 69

* (آيه 69)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: یکی از صحابه پیامبر (ص) به نام ثوبان که نسبت به آن حضرت محبت و علاقه شدیدی داشت، روزی با حال پریشان خدمتش رسید. حضرت از سبب ناراحتی او سؤال نمود. عرض کرد: امروز در این فکر فرو رفته بودم که فردای قیامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلما در مقام جایگاه شما نخواهم بود و اگر اهل بهشت نباشم که تکلیفم روشن است. بنابراین در هر حال از درک حضور شما محروم خواهم شد، با این حال چرا افسرده نباشم؟

ص: 446

این دو آیه نازل شد و به این گونه اشخاص بشارت داد که مطيعان پروردگار، در بهشت نیز همنشین پیامبران و برگزیدگان خدا خواهند بود.

سپس پیامبر (ص) فرمود: به خدا سوگند، ایمان مسلمانی کامل نمی شود مگر اینکه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بیشتر دوست دارد و در برابر گفتار من تسلیم باشد.

تفسیر: دوستان بهشتی - در آیات قبل امتیازات مطعیان فرمان خدا را برشمرد، این آیه آن را تکمیل کرده می فرماید: «و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، در روز رستاخیز، همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فاولئك مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ).

و همان طور که در سوره حمد بیان شده است، کسانی مشمول این نعمت اند که همواره در جاده مستقیم گام بر می دارند و کوچک ترین انحراف و گمراهی ندارند.

سپس در توضیح این جمله به چهار طایفه اشاره کرده می فرماید: «از پیامبران وصديقان و شهدا و صالحان» (مِنْ النَيِيِّنَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ).

1. «انبیاء و فرستادگان مخصوص پروردگار، که نخستین گام را برای هدایت و رهبری مردم و دعوت به صراط مستقیم بر می دارند.

2. « راستگویان»، کسانی که هم در سخن راست می گویند و هم باعمل و کردار، صدق گفتارشان را اثبات می کنند و نشان می دهند که مدعی ایمان نیستند، بلکه به راستی به فرمانهای الهی ایمان دارند.

از این تعبیر روشن می شود که بعد از مقام نبوت، مقامی بالاتر از مقام صدق و راستی نیست، نه تنها در گفتار، بلکه در عمل و کردار که شامل امانت و اخلاص نیز می گردد؛ زیرا امانت همان صداقت در عمل است همان طور که «راستگویی»، امانت در گفتار است. .

3. «شهدا» و کشته شدگان در راه هدف و عقیده پاک الهی یا افراد برجسته ای که روز قیامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند.

4. «صالحان و افراد شایسته و برجسته ای که با انجام کارهای سازنده و مفید

ص: 447

و پیروی از اوامر انبیا، به مقامات برجسته ای نایل آمده اند.

در پایان آیه می فرماید: «و آنها رفيقهای خوبی هستند» (وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا).

از آیه فوق این حقیقت به روشنی استفاده می شود که موضوع معاشران خوب و همنشینهای با ارزش به قدری اهمیت دارد که حتی در عالم آخرت برای تکمیل نعمتهای بهشتی، این نعمت بزرگ به «مطیعان» ارزانی می گردد.

آيه 70

* (آيه 70)-در این آیه برای بیان اهمیت این امتیاز بزرگ (همنشینی با برگزیدگان)، می فرماید: «این موهبتی از ناحیه خداست. و کافی است که او، (از حال بندگان، و نیات و اعمالشان) آگاه است» (ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ عَلِيماً).

آيه 71

* (آيه 71)-آماده باش دائمی - این آیه دستور جامعی به مسلمانان در همه قرون و اعصار می دهد که برای حفظ امنیت خود و دفاع از مرزهای خویش، همواره یک نوع آماده باش مادی و معنوی بر اجتماع آنها حاکم باشد.

نخست می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! آمادگی خود را در برابر دشمن) حفظ کنید (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا خُذُوا حِذْرَكُمْ).

حذره بر وزن «خضر»، به معنی آماده باش و مراقبت در برابر خطر است و هرگونه وسیله مادی و معنوی را در بر می گیرد.

و سپس دستور می دهد که برای مقابله با دشمن از روشها و تاکتیکهای مختلف استفاده کنید و در دسته های متعدد، یا به صورت دسته واحد، (طبق شرایط هر زمان و هر مکان، به سوی دشمن حرکت نمایید» (فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً).

آيه 72

* (آيه 72)-به دنبال فرمان عمومی جهاد و آماده باش در برابر دشمن که در آیه قبل بیان شد، در این آیه به حال جمعی از منافقان اشاره کرده می فرماید: «در میان شما افرادی (منافق) هستند که هم خودشان سست می باشند، و هم دیگران را به

ص: 448

سستی می کشانند» ( وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ).(1)

اگر مصیبتی به شما برسد، می گویند: خدا به ما نعمت داد که با مجاهدان نبودیم، تا شاهد (آن مصیبت) باشیم» (فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً).

آيه 73

* (آيه 73)-«اگر غنیمتی از جانب خدا به شما برسد، درست مثل اینکه هرگز میان شما و آنان دوستی و مودتی نبوده، می گویند: ای کاش ما هم با آنها بودیم، و به رستگاری (و پیروزی بزرگی می رسیدیم! (وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلُ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ موده يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً).

روشن است کسی که شهادت در راه خدا را یک نوع بلا می شمرد و عدم درک شهادت را یک نعمت الهی می پندارد، رستگاری بزرگ از نظر او چیزی جز پیروزی مادی و غنایم جنگی نخواهد بود.

آيه 74

* (آيه 74)-آماده ساختن مؤمنان برای جهاد - در این آیه و چند آیه بعد از آن افراد با ایمان با منطق مؤثر و هیجان انگیزی، به جهاد در راه خدا دعوت شده اند. در آغاز می فرماید: «کسانی که زندگی دنیا را به آخرت فروخته اند، باید در راه خدا پیکار کنند» (فَلیُقَاتِل فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَوةَ الدُّنْيَا بِالأَخِرةِ).

یعنی فقط کسانی می توانند جزء مجاهدان واقعی باشند که آماده چنین معامله ای گردند.

سپس درباره سرنوشت این مجاهدان فرماید: «و آنکس که در راه خدا پیکار کند، و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد» (وَ مَن يُقَاتِل فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقتَل أَو يَغلِب فَسَوفَ نُؤتِيِه أَجرًا عَظِيمًا).

مسلما چنین سربازانی با چنین روحیه ای، شکست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پیروز می بینند. حتی دانشمندان بیگانه ای که درباره اسلام و پیروزی های سریع مسلمین در زمان پیامبر (ص) و بعد از آن، بحث

1.

ص: 449


1- 1 .«ليبطئن»از ماده « بطؤ»، به معنی کندی در حرکت است و چون در اینجا معنی متعدی دارد، یعنی هم خود را وادار به سستی می کند و هم دیگران را۔

کرده اند، این منطق را یکی از عوامل مؤثر پیشرفت آنها دانسته اند.

آيه 75

* (آيه 75)-استمداد از عواطف انسانی - در آیه قبل از مؤمنان دعوت به جهاد شده و روی ایمان به خدا و رستاخیز و استدلال سود و زیان تکیه شده است، اما این آیه دعوت به سوی جهاد بر اساس تحریک عواطف انسانی می کند و می گوید: «چرا در راه خدا، و (در راه مردان و زنان و کودکانی که به دست ستمگران) تضعيف شده اند، پیکار نمی کنید؟!» (وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ).

سپس برای تحریک عواطف انسانی مؤمنان می گوید: «همان افراد (ستمدیده ای که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها).

و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده» (وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا).

و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما» (وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً).

آیه فوق اشاره به این است که خداوند دعای آنها را مستجاب کرده و این رسالت بزرگ انسانی را بر عهده شما گذاشته، شما سرپرست و یاوری هستید که از طرف خداوند برای حمایت و نجات آنها تعيين شده اید.

آيه 76

* (آيه 76)-در این آیه برای تشجيع مجاهدان و ترغیب آنها به مبارزه با دشمن و مشخص ساختن صفوف و اهداف مجاهدان، می فرماید: «کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می کنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت [= بت و افراد طغيانگر »(الَّذِینَ ءَامَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ والذین كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ).

یعنی در هر حال زندگی خالی از مبارزه نیست، ولی جمعی در مسیر حق و جمعی در مسیر باطل و شیطان پیکار دارند.

و به دنبال آن می گوید: « پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید»؛ و از آنها نهراسید (فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطَانِ).

ص: 450

طاغوت و قدرتهای طغيانگر و ظالم هر چند به ظاهر بزرگ و قوی جلوه کنند ، اما از درون، زبون و ناتوانند. از ظاهر مجهز و آراسته آنها نهراسید زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است»(أِنَّ کَیدَ الشَّیطَانِ کَانَ ضَعِیفًا).

آيه 77

* (آيه 77)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که جمعی از مسلمانان هنگامی که در مکه بودند و زیر فشار و آزار شدید مشرکان قرار داشتند، خدمت پیامبر (ص) رسیدند و گفتند: ما قبل از اسلام عزیز و محترم بودیم، اما آن عزت و احترام را از دست دادیم و همواره مورد آزار دشمنان قرار داریم، اگر اجازه دهید با دشمن می جنگیم تا عت خود را بازیابیم. آن روز پیامبر (ص) فرمود: من فعلا مأمور به مبارزه نیستم. ولی هنگامی که دستور جهاد نازل گردید، بعضی از آن افراد برای شرکت در میدان جهاد مسامحه می کردند. آیه نازل شد و به عنوان تشجیع مسلمانان و ملامت افراد مسامحه کار، حقایقی را بیان نمود.

تفسیر: آنها که مرد سخن اند - قرآن در این آیه روی سخن را به پیامبر کرده می فرماید: «آیا ندیدی کسانی را که در مکه) به آنها گفته شد: (فعلا) دست از جهاد بدارید؛ و نماز را برپا کنید؛ و زکات بپردازید (اما آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولی هنگامی که در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان، از مردم می ترسیدند، همانگونه که از خدا می ترسند، بلکه بیشتر» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ کفوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصلوة وَ ءاتوا الزَّكَوةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقُ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشیَةً).

آنها در اعتراض خود «گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکی تأخیر نینداختی؟!» ( قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَولَا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ).(1).

قرآن به این افراد دو جواب می دهد: نخست پاسخی است که لابه لای عبارت «ي ون الا خشية الله أو أشد خشية» گذشت؛ یعنی آنها به جای اینکه

ص: 451


1- 1 .از بعضی احادیث استفاده می شود که آنها سخنانی درباره قيام مهدی - عج - شنیده بودند. از این رو انتظار داشتند که مسأله جهاد به زمان قيام آن حضرت موکول گردد.

از خدای قادر قاهر بترسند، از بشر ضعیف و ناتوان می ترسند، بلکه وحشتشان از چنین بشری بیش از خداست!

پاسخ دیگر را قسمت آخر آیه می دهد می فرماید: « به آنها بگو: سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است؛ و سرای آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است. و به اندازی رشته شکاف هسته خرمایی، به شما ستم نخواهد شد» (قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلُ والأخرة خَيْرُ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً).

آيه 78

* (آيه 78)-با توجه به آیات قبل و بعد استفاده می شود که این آیه و آیه بعد نیز مربوط به جمعیتی از منافقان است که در صفوف مسلمانان جای گرفته بودند. آنها از شرکت در میدان جهاد وحشت داشتند و هنگامی که دستور جهاد صادر گردید ناراحت شدند. قرآن به آنها در برابر این طرز تفکر دو پاسخ می گوید؛ پاسخ اول را قسمت آخر آية قبل بیان کرد و پاسخ دوم را در این آیه می خوانیم. می فرماید: فرار از مرگ چه سودی برای شما دارد! «هرجا باشید، مرگ شما را در می یابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید» (أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لؤ کنتم فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ).(1).

درست است که قلعه های محکم گاهی جلو مرگهای غیر طبیعی را می گیرند ولی چند روز دیگر مرگ طبیعی به سراغ آدمی خواهد آمد. پس چه بهتر که این مرگ حتمی و اجتناب ناپذیر، در یک مسیر سازنده و صحیح همچون جهاد صورت گیرد.

قرآن در ذیل همین آیه به یکی دیگر از سخنان بی اساس و پندارهای باطل منافقان اشاره کرده می گوید: «و اگر به آنها [= منافقان حسنه (و پیروزی برسد می گویند: این، از ناحیه خداست» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةُ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).

یعنی ما شایسته ایم که خدا چنین مواهبی را به ما داده!

ص: 452


1- 1 .«مشيدة» ، در اصل از ماده «شید» و به معنی گچ و مواد محکم دیگری است که برای استحکام بنا به کار می برند. از آنجا که در آن زمان معمولا محکم ترین ماده برای استحکام بنا گچ بوده، بیش تر به این ماده اطلاق می شده است.

و اگر سینه (و شکستی) برسد، می گویند: «این، از ناحیه تو است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةُ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ).

بگو: همه اینها از ناحیه خداست»، که بر اساس لياقتها و ارزشهای وجودی مردم به آنها داده می شود (قُل كُلُّ مِن عِندِ اللَّهِ).

و در پایان آیه به عنوان اعتراض به عدم تفكر آنها در موضوعات مختلف زندگی، می گوید: «پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنی را درک کنند» (فَمَالَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً).

آيه 79

* (آيه 79)-سپس در این آیه می فرماید: «آنچه از نیکیها به تو می رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست!» (مَا أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سيتة فَمِنْ نَفْسِكَ).

و در پایان آیه به آنها که شکستها و ناکامیهای خود را به پیامبر (ص) نسبت می دادند و به اصطلاح اثر قدم او می دانستند، پاسخ می گوید: «و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این باره، کافی است» (وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً).

اگر در آیه قبل حسنات و سيئات به خداوند نسبت داده شده، به خاطر آن است که منابع قدرت، حتى قدرتهایی که از آن سوء استفاده می شود، از ناحیه خداست؛ و اگر در این آیه سیئات به مردم نسبت داده شده، اشاره به جنبه های منفی و سوء استفاده از مواهب و قدرتهای خدادادی است.

آيه 80

* (آيه 80)-سنت پیامبر همچون وحی الهی است . در این آیه موقعیت پیامبر (ص) در برابر مردم و «حسنات» و «سينات» آنان بیان شده است. نخست می فرماید: «کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده» (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ قَدْ أَطاعَ اللَّهَ).

بنابراین ، اطاعت خدا از اطاعت پیامبر نمی تواند جدا باشد زیرا او هیچ گامی بر خلاف خواست خداوند بر نمی دارد.

سپس می افزاید: «و کسی که سر باز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او

ص: 453

نفرستادیم» و در برابر او، مسؤول نیستی(وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً).(1).

این آیه یکی از روشن ترین آیات قرآن است که دلیل بر حجیت ستت پیامبر (ص) و قبول احادیث او می باشد؛ و چون پیامبر (ص) - طبق حدیث ثقلین - احادیث اهل بیت (ع) را سند و حجت شمرده است، استفاده می کنیم که اطاعت از اهل بیت نیز، از اطاعت فرمان خدا جدا نیست.

آيه 81

* (آيه 81)-در این آیه به وضع جمعی از منافقان و یا افراد سست ایمان اشاره کرده می گوید: آنها هنگامی که در صف مسلمانان در کنار پیغمبر (ص) قرار می گیرند، برای حفظ منافع یا دفع ضرر از خویش با دیگران همصدا شده و اظهار اطاعت فرمان پیامبر (ص) می کنند و می گویند فرمانبرداریم» (وَ يَقُولُونَ طَاعَةُ).

اما هنگامی که از نزد تو بیرون می روند، جمعی از آنان برخلاف گفته های تو، جلسات سری شبانه تشکیل می دهند؛ آنچه را در این جلسات می گویند، خداوند می نویسد» (فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةُ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ).

خداوند به پیامبرش دستور می دهد: «اعتنایی به آنها نکن (و از نقشه های آنان وحشت نداشته باشد؛) و بر خدا توکل کن. کافی است که او یار و مدافع تو باشد»(فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً).

آيه 82

* (آيه 82)-سند زنده ای بر اعجاز قرآن - به دنبال نکوهشهایی که در آیات گذشته از منافقان به عمل آمد، در اینجا به آنها و همه کسانی که در حقانیت قرآن مجید تردید دارند اشاره کرده می فرماید: «آیا درباره قرآن نمی اندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند» (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ القرءان وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافُ كَثِيراً).

« تدبر» از ماده «دیر»، به معنی پشت سر و عاقبت چیزی است. بنابراین، تدبر

ص: 454


1- 1 .«حفیظ» صفت مشبهه است و ثبات و دوام را می رساند. به معنی کسی است که پیوسته مراقب حفظ چیزی می باشد.

یعنی بررسی نتایج و عواقب چیزی است.

از آیه فوق استفاده می شود که مردم موظفند درباره اصول دین و مسائلی همانند صدق دعوی پیامبر (ص) و حقانیت قرآن، مطالعه و بررسی کنند و از تقلید بپرهیزند.

آيه 83

* (آيه 83)-پخش شایعات - در این آیه به یکی دیگر از اعمال نادرست منافقان و یا افراد سست ایمان اشاره کرده می فرماید: «و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع می سازند» (وَ إِذَا جَاءَ هُمْ أَمْرُ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ).

زیرا بسیار می شود که این اخبار بی اساس بوده و از طرف دشمنان به منظورهای خاصی، جعل شده و اشاعه آن به زیان مسلمانان است.

در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان - که قدرت تشخیص کافی دارند - بازگردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد» (وَ لَؤرَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ).

به این ترتیب، نه مسلمانان را گرفتار عواقب غرور ناشی از پیروزیهای خیالی می کردند و نه روحیه آنها را به خاطر شایعات دروغین مربوط به شکست تضعیف می نمودند.

يستنبطونه» از ماده «نبط »، به معنی نخستین آبی است که از چاه می کشند و از ریشه های زمین استخراج می گردد. از این رو، استفاده کردن هر حقیقتی از دلایل و شواهد مختلف و استخراج کردن آن از مدارک موجود، استنباط نامیده می شود.

سپس در پایان آیه به این حقیقت اشاره می کند، که «اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، (و به وسیله راهنمایی های پروردگار از این گونه شایعات و عواقب آن نجات نمی یافتید)، جز عده کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید» و گمراه می شديد (وَ لَولَا فَضْلُ اللَّهِ عليکم وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَلِيلاً).

یعنی فقط پیامبر (ص) و صاحب نظران و دانشمندان می توانند خود را از وساوس شایعات و شایعه سازان برکنار دارند، اما اکثریت اجتماع اگر از رهبری

ص: 455

صحیحی محروم بمانند گرفتار عواقب دردناک شایعه سازی و نشر شایعات خواهند شد.

زیانهای شایعه سازی و نشر شایعات - از بلاهای بزرگی که دامنگیر جوامع مختلف می شود و روح اجتماعی و تفاهم و همکاری را در میان آنها از بین می برد، مسأله شایعه سازی و نشر شایعات است، به طوری که گاه یک نفر منافق مطلب نادرستي جعل می کند و آن را به چند نفر می گوید؛ و افرادی بدون تحقيق در نشر آن می کوشند و شاید شاخ و برگهایی نیز از خودشان به آن می افزایند و، بر اثر آن، در مردم اضطراب و نگرانی ایجاد می کنند.

گرچه اجتماعاتی که در فشار و خفقان قرار دارند گاهی شایعه سازی و نشر شایعات را به عنوان یک نوع مبارزه با انتقامجویی تعقیب می کنند، ولی برای اجتماعات سالم، نشر شایعات زیانهای فراوانی به بار می آورد.

به همین دلیل، اسلام هم با شایعه سازی مبارزه کرده و جعل و دروغ و تهمت را ممنوع می شمارد و هم با نشر شایعات و آیه فوق نمونه ای از آن است.

آيه 84

* (آيه 84)-شأن نزول: هنگامی که لشکر قریش پیروزمندانه از میدان احد بازگشتند، ابوسفیان با پیامبر (ص) قرار گذاشت که در موسم بدر صغری - یعنی بازاری که در ماه ذی قعده در سرزمین بدر تشکیل می شد - بار دیگر روبه رو شوند. هنگامی که موعد مقرر فرا رسید، پیامبر (ص) مسلمانان را برای حرکت به محل مزبور دعوت کرد، ولی جمعی از مسلمانان که خاطره تلخ شکست احد را فراموش نکرده بودند، از حرکت خودداری می نمودند.

این آیه نازل شد و پیامبر (ص) مسلمانان را بار دیگر به حرکت دعوت کرد. در این موقع فقط هفتاد نفر در رکاب حضرت در محل مزبور حاضر شدند، ولی ابوسفیان (بر اثر وحشتی که از روبه رو شدن با سپاه اسلام داشت) از حضور در آنجا خودداری کرد و پیامبر (ص) با همراهان، سالم به مدینه بازگشتند.

تفسير: هرکس مسؤول وظیفه خویش است . به دنبال آیات مربوط به جهاد،

ص: 456

در این آیه دستور مهمی به پیامبر (ص) داده شده است. می فرماید: «در راه خدا پیکار کن. تنها مسؤول وظیفه خود هستی. و مؤمنان را بر این کار، تشویق نما» (فَقَا تَلٍّ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ).

در حقیقت، آیه یک دستور مهم اجتماعی را، مخصوصا درباره رهبران، در بر دارد، می گوید آنها باید آن قدر در کار خود مصمم و قاطع باشند که حتی اگر هیچ کس دعوتشان را لبیک نگوید، دست از تعقیب هدف مقدس خویش بر ندارند؛ و هیچ رهبری تا چنین آمادگی نداشته باشد قادر به پیشبرد اهداف خود نیست، به خصوص رهبران الهی که تکیه گاه اصلی شان خداست، خدایی که سرچشمه تمام نیروها وقدرتهاست.

بدین جهت، به دنبال این دستور می فرماید: «امید است خداوند از قدرت کافران جلوگیری کند (حتی اگر تنها خودت به میدان بروی). و خداوند قدرتش بیش تر، و مجازاتش دردناک تر است» (عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللَّهُ

أَشَدُّ بَأسًا وَ أَشَدُّ تَنکِيلًا).(1).

آيه 85

* (آيه 85)-تشویق به کار نیک یا بد - همان طور که در تفسیر آیه قبل اشاره شد، قرآن می گوید هر کسی در درجه اول مسؤول کار خویش است، اما برای اینکه از این مطلب سوء استفاده نشود در این آیه می فرماید: «کسی که شفاعت [= تشویق و کمک به کار نیکی کند، نصیبی از آن برای او خواهد بود؛ و کسی که شفاعت [= تشویق و کمک به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت» (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبُ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلُ مِنْها).(2).

بنابراین، مسؤولیت هرکس در برابر اعمال خویش به آن معنی نیست که از دعوت دیگران به سوی حق و مبارزه با فساد چشم بپوشد و روح اجتماعی اسلام را

ص: 457


1- 1 .«بأس» به معنی قوت و استحکام و شجاعت است. و «تنکیل» از ماده «نکول» به معنی امتناع کردن از روی ترس است
2- 2 .«كفل » در اصل به معنی قسمت عقب پشت حیوان است که سوار شدن بر آن ناراحت کننده می باشد. بدین جهت، هرگونه گناه و سهم بد را کفل گوبند. همچنین به کاری که زحمت داشته باشد، کفالت گفته می شود.

به فردگرایی و بیگانگی از اجتماع مبدل سازد.

مطابق این منطق اسلامی، فقط عاملان گناه گناهکار نیستند بلکه همه کسانی که با استفاده از وسائل مختلف تبلیغاتی یا آماده ساختن زمینه ها، حتی گفتن یک جمله تشویق آمیز، عاملان گناه را به کار خود ترغیب کنند، در آن سهیم می باشند. همچنین کسانی که در مسیر خیرات و نیکیها از چنین برنامه هایی استفاده می نمایند، از آن سهم دارند.

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، حسابرس و نگه دار هر چیز است» (وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ مُقِيتًا).

آيه 86

* (آيه 86)-هرگونه محبتی را پاسخ گویید - این آیه یک حکم عمومی در زمینه تحيتها و اظهار محبتهایی است که از طرف افراد مختلف می شود. در آغاز می گوید:

هر گاه به شما تحت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید؛ یا (لااقل) به همان گونه پاسخ گویید» (وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فحیوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها).

واژه «تحيت» از ماده «حیات»، به معنی دعا کردن برای حیات دیگری است، ولی معمولا این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن یا عمل با یکدیگر می کنند، شامل می شود که روشن ترین مصداق آن، سلام کردن است.

و در پایان آیه برای اینکه مردم بدانند چگونگی تحتها و پاسخها و برتری یا مساوات آنها در هر حد و مرحله ای بر خداوند پنهان نیست، می فرماید: «خداوند حساب همه چیز را دارد» (إِٔنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَئءٍ حَسِیبًا).

آيه 87

* (آيه 87)-این آیه تکمیلی بر آیات قبل و مقدمه ای برای آیات بعد است زیرا در آیه قبل پس از دستور به رد تحت فرمود: خداوند حساب همه چیز را دارد، در این آیه به مسأله رستاخیز اشاره کرده و آن را با مسأله توحید و یگانگی خدا که رکن دیگری از ایمان است، می آمیزد می فرماید: «خداوند، معبودی جز او نیست؛ و به یقین، همه شما را در روز رستاخیز - که هیچ شکی در آن نیست به جمع می کنند»(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةُ لَا رَيْبَ فِيهِ).

ص: 458

تعبير «يجمعكم» اشاره به این است که قیامت همه افراد بشر در یک روز واقع خواهد شد.

تعبير لا ريب فيه» (شکی در آن نیست)، در مورد روز قیامت، در این آیه و موارد دیگر، اشاره به دلایل قطعی و مسلمی است که از وجود چنین روزی خبر می دهد مانند قانون تكامل، حکمت و فلسفه آفرینش و قانون عدالت پروردگار که در بحث معاد ذکر شده است.

در پایان آیه برای تأكید مطلب می فرماید: «و کیست که از خداوند راستگوتر باشد؟! (وَ مَن أَصدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيُثًا).

بنابراین، هرگونه وعده ای درباره روز قیامت و غیر آن می دهد نباید جای تردید باشد زیرا دروغ یا از جهل سرچشمه می گیرد یا از ضعف و نیاز، اما خداوندی که از همه آگاه تر و از همگان بی نیاز است، از هر کس راستگوتر است و دروغ برای او مفهومی ندارد.

آيه 88

* (آيه 88)-شأن نزول: مطابق نقل جمعی از مفسران از ابن عباس، عده ای از مردم مکه ظاهر مسلمان شده بودند ولی در واقع در صف منافقان قرار داشتند. به همین دلیل حاضر به مهاجرت به مدینه نشدند. سرانجام مجبور شدند از مگه خارج شوند (و شاید، به خاطر موقعیت ویژه ای که داشتند، برای هدف جاسوسی این عمل را انجام دادند).

درباره چگونگی برخورد با این جمع در میان مسلمین اختلاف افتاد؛ عده ای معتقد بودند که باید آنها را طرد کرد زیرا در واقع پشتیبان دشمنان اسلامند. ولی بعضی از افراد ظاهربین و ساده دل با این طرح مخالفت کردند و گفتند: ما چگونه با کسانی که به توحید و نبوت پیامبر (ص) گواهی داده اند بجنگیم؟

آیه نازل شد و دسته دوم را در برابر این اشتباه ملامت و سپس راهنمایی کرد.

تفسير: با توجه به شأن نزول بالا پیوند این آیه و آیات بعد از آن با آیاتی که قبلا درباره منافقان بود کاملا روشن است.

در آغاز می فرماید: «چرا در مورد منافقان دو دسته شده اید؟!» بعضی جنگ با

ص: 459

آنها را ممنوع، و بعضی مجاز می دانید (فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فَئَتَينِ).

در حالی که خداوند به خاطر اعمالشان، افکار آنها را کاملا وارونه کرده است» (وَاللَّهُ أَٔرکَسَهُم بِمَا كَسَبُوا).(1).

و در پایان آیه به افراد ساده دلی که از این دسته منافقان حمایت می نمودند خطاب کرده می فرماید: «آیا شما می خواهید کسانی را که خداوند بر اثر اعمال زشتشان گمراه کرده، هدایت کنید؟! در حالی که هرکس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت» (أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً).

زیرا این یک سنت الهی است که اثر اعمال هیچ کس از او جدا نمی شود. چگونه می توانید انتظار داشته باشید افرادی که فکرشان آلوده و قلبشان مملو از نفاق و عملشان حمایت از دشمنان خداست مشمول هدایت شوند؟

آيه 89

* (آيه 89)-در تعقیب آیه قبل درباره منافقانی که بعضی از مسلمانان ساده دل به حمایت از آنها برخاسته و از آنها شفاعت می کردند و قرآن بیگانگی شان را از اسلام بیان داشت، در این آیه می فرماید: « آنان آرزو می کنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید، و مساوی یکدیگر باشید» (وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً).

بنابراین، آنها از کافران عادی نیز بدترند زیرا کار معمولی غارتگر عقاید دیگران نیستند اما اینها هستند و فعالیتهای پیگیری برای تخریب عقاید دیگران دارند.

بنابراین، از آنها دوستانی انتخاب نکنید» (فَلَا تَتَّخِذُوا مِنهُم أَولِيَاءَ).

مگر اینکه توبه کنند، و در راه خدا هجرت نمایند» (حَتَّی يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ).

هرگاه از این کار سر باز زنند، (و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند، هرجا آنها را

ص: 460


1- 1 .«ارکسهم»، از ماده «رکس»، به معنی وارونه کردن چیزی و آن را با سر بر زمین گذاردن است و به معنی بازگرداندن نیز آمده است.

یافتید، اسیر کنید؛ و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فخذو هُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).

در پایان آیه بار دیگر تأکید می کند: «و از میان آنها، دوست و یار و یاوری اختیار نکنید» (وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ ولیا وَ لانَصِيراً).

نجات یک جامعه زنده که در مسیر یک انقلاب اصلاحی گام برمی دارد از چنگال دشمنان دوست نما و جاسوسان خطرناک، راهی جز شدت عمل ندارد.

آيه 90

* (آيه 90)-دشأن نزول: از روایات مختلفی استفاده می شود که دو قبیله در میان قبایل عرب به نام بنی ضمره واشجع وجود داشتند که قبيلة اول با مسلمانان پیمان ترک تعترض بسته بودند و طایفه اشجع نیز با بنی ضمره هم پیمان بودند.

بعضی از مسلمانان از قدرت طایفه بنی ضمره و پیمان شکنی آنها بیمناک بودند. از این رو، به پیامبر اسلام (ص) پیشنهاد کردند، پیش از آنکه آنها حمله را آغاز کنند مسلمانان به آنها حمله ور شوند.

پیامبر (ص) فرمود: نه، هرگز چنین کاری نکنید، زیرا آنها در میان تمام طوایف عرب نسبت به پدر و مادر خود نیکوکار ترند و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربان تر و به عهد و پیمان خود از همه پایبند ترند.»

پس از مدتی مسلمانان با خبر شدند که طایفه اشجع به سرکردگی مسعود بن رجيله که هفتصد نفر بودند، به نزدیکی مدینه آمده اند. پیامبر (ص) نمایندگانی نزد آنها فرستاد تا از هدف مسافرتشان مطلع گردد. آنها اظهار داشتند: ما توانایی مبارزه با دشمنانتان را نداریم، چون عدد ما کم است و نیز قدرت و تمایل به مبارزه با شما را نداریم زیرا محل ما به شما نزدیک است. بدین خاطر آمده ایم با شما پیمان ترک تعرض ببندیم.

آیه نازل شد و دستورهای لازم را در این زمینه به مسلمانان داد.

تفسير: استقبال از پیشنهاد صلح - به دنبال دستور به شدت عمل در برابر منافقانی که با دشمنان اسلام همکاری نزدیک داشتند، در این آیه دستور می دهد که دو دسته از این قانون مستثنا هستند:

ص: 461

1.«مگر آنها که با هم پیمانان شما، پیمان بسته اند» (إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقُ).

2. «یا آنها که به سوی شما می آیند، و از پیکار با قوم خود ناتوان شده اند» نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانایی مبارزه با قوم خود (أَوْ جَاءَ وَ كَمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ).

سپس برای اینکه مسلمانان در برابر این پیروزیهای چشمگیر مغرور نشوند و آن را مرهون قدرت نظامی و ابتکار خود ندانند، همچنین برای اینکه احساسات انسانی آنها در برابر این دسته از بی طرفان تحریک شود، می فرماید: «و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط می کند تا با شما پیکار کنند» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیکُم فَلَقَا تَلُوکُم).

بنابراین، همواره در پیروزیها به یاد خدا باشید و هیچگاه به نیروی خود مغرور نشوید و نیز گذشت از ضعیفان را برای خود خسارتی نشمارید.

در پایان آیه بار دیگر نسبت به دسته اخیر تأکید کرده می فرماید: « پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند، بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شويد» (فَإِنْ اعتزلوکم فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِیلًا).

آيه 91

* (آيه 91)-دشأن نزول نقل شده جمعی از مردم مگه به خدمت پیامبر (ص) می آمدند و از روی خدعه و نیرنگ اظهار اسلام می کردند، اما همین که در برابر قریش و بتهای آنها قرار می گرفتند به نیایش و عبادت بتها می پرداختند. به این ترتیب، می خواستند از ناحیه اسلام و قریش هر دو آسوده خاطر باشند، از هر دو طرف سود ببرند و از هیچ یک زبان نبینند. آیه نازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر این دسته شدت عمل به خرج دهند.

تفسیر: سزای آنها که دودوزه بازی می کنند . در اینجا با دسته دیگری رو به رو می شویم که درست در مقابل دسته ای قرار دارند که در آیه پیش دستور صلح

ص: 462

نسبت به آنها داده شده بود، آنها کسانی هستند که می خواهند برای حفظ منافع خود در میان مسلمانان و مشرکان آزادی عمل داشته باشند و برای تأمین این نظر، راه خیانت و نیرنگ پیش گرفته، با هر دو دسته اظهار همکاری و همفکری می کنند.

آیه می فرماید: « به زودی جمعیت دیگری را می یابید که می خواهند هم از ناحیه شما در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان» که مشرکند (سَتَجِدُونَ ءاخرين يُرِيدُونَ أَنْ يأمنوکم وَ يأمنووا قَوْمَهُمْ).

از این رو، نزد شما ادعای ایمان می کنند؛ ولی «هر زمان آنان را به سوی فتنه (و بت پرستی) بازگردانند، با سر در آن فرو می روند» (كُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أرکسوا فِيهَا).

سپس در جمله بعد سه تفاوت برای آنها می شمرد می فرماید: «اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند» (فَإِنْ لَمْ يعتز لوكم وَ یلقوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يکفوا أَيْدِيهِمْ).

آنها را هرکجا یافتید اسیر کنید و یا به قتل برسانید» (فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ).

همین تفاوتها موجب گردیده که حکم اینها از دسته سابق جدا شود.

و از آنجا که به اندازه کافی نسبت به آنها اتمام حجت شده، در پایان آیه می فرماید: «آنها کسانی هستند که ما برای شما، تسلط آشکاری نسبت به آنان قرار داده ایم» (وَ أولئکم جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً).

این تسلط می تواند از نظر منطقی بوده باشد، چه اینکه منطق مسلمانان بر مشرکان کاملا پیروز بود، یا از نظر ظاهری و خارجی زیرا در زمانی این آیات نازل شد که مسلمین به قدر کافی نیرومند شده بودند.

آيه 92

* (آيه 92)-شأن نزول: یکی از بت پرستان مگه به نام حارث بن یزید با دستیاری ابوجهل، مسلمانی را به نام عیاش بن أبی ربیعه به جرم گرایش به اسلام، مدتها شکنجه می داد. پس از هجرت مسلمانان به مدینه، عیاش نیز به مدینه هجرت کرد. اتفاقا روزی در یکی از محله های اطراف مدینه با شکنجه دهنده خود حارث بن

ص: 463

یزید روبه رو شد. از فرصت استفاده کرده او را به قتل رسانید، به گمان اینکه دشمنی را از پای درآورده است، در حالی که توجه نداشت که حارث توبه کرده و مسلمان شده است. آیه نازل شد و حکم قتلی را که از روی اشتباه و خطا واقع شده بیان کرد.

تفسير: احكام قتل خطا - چون در آیات گذشته به مسلمانان آزادی عمل برای درهم کوبیدن منافقان و دشمنان خطرناک داخلی داده شده، برای اینکه کسانی از این قانون سوء استفاده نکنند و با افرادی که دشمنی دارند به نام منافق بودن تصفیه حساب خصوصی ننمایند، در این آیه و آیه بعد احکام قتل خطا و قتل عمد بیان شده است. نخست می فرماید: «برای هیچ فرد باایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خط او اشتباه از او سر زند» (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَئَٔا).

سپس جریمه و کفاره قتل خطا را در سه مرحله بیان می کند:

1. اگر فرد بی گناهی که از روی اشتباه کشته شده متعلق به خانواده مسلمانی باشد، در این صورت قاتل باید دو کار کند: یکی اینکه برده مسلمانی را آزاد نماید و دیگر اینکه خون بهای مقتول را به صاحبان او بپردازد. آیه می فرماید: «و کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خون بهایی به کسان او بپردازد» (وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خُطًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مومنة وَ ډية مُسَلَّمَةُ إِلَى أَهْلِهِ).

مگر اینکه آنها خون بها را ببخشند»(إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا).

2. «و اگر مقتول، از گروهی باشد که با دشمنان شما هستند (و کافرند)، ولی متقول بایمان بوده، (تنها) باید یک برده مؤمن را آزاد کند» و پرداختن خون بها لازم نیست» (فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنُ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).

پرداخت دیه به جمعیتی که تقویت بنیه مالی آنان خطری برای مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد. به علاوه، اسلام ارتباط این فرد را با خانواده خود که همگی از دشمنان اسلامند بریده است. بنابراین، جایی برای جبران

ص: 464

خسارت نیست.

3. «و اگر از جمعیتی باشد که میان شما و آنها پیمانی برقرار است، باید خون بهای او را به کسان او بپردازد، و یک بردۂ مؤمن (نیز) آزاد کند» (وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقُ فَدِيَةُ مُسَلَّمَةُ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).

منظور از مقتول در اینجا، مقتول مؤمن است.

سپس در مورد کسانی که دسترسی به آزاد کردن برده ندارند، یعنی قدرت مالی ندارند یا برده ای برای آزاد کردن نمی یابند، می فرماید: «و آن کس که دسترسی

به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پی در پی روزه می گیرد» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ).

و در پایان آیه می گوید: «این، (تبدیل شدن آزاد کردن برده به دو ماه روزه گرفتن، یک نوع تخفیف، و) توبه الهی است. و خداوند، دانا و حکیم است» (تَؤبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).

آيه 93

* (آيه 93)-شأن نزول: مقیس بن صبا به کنانی که یکی از مسلمانان بود، کشته برادر خود هشام را در محله بني النجار پیدا کرد. جریان را به عرض پیامبر (ص) رسانید. حضرت او را به اتفاق قيس بن هلال نزد بزرگان بني النجار فرستاد و دستور داد که اگر قاتل هشام را می شناسند، او را تسلیم نمایند و اگر نمی شناسند، خون بها و دیه او را بپردازند. آنان نیز چون قاتل را نمی شناختند، دیه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحویل گرفت و به اتفاق قيس بن هلال به طرف مدینه حرکت کردند. در بین راه بقایای افکار جاهلیت، مقیس را تحریک نمود و با خود گفت: قبول دیه موجب سرشکستگی و ذلت است. سپس همسفر خود را که از قبیله بني النجار بود، به انتقام خون برادر کشت و به طرف مگه فرار نمود و از اسلام نیز کناره گیری کرد.

پیامبر (ص) در مقابل این خیانت، خون او را مباح نمود. آیه مورد بحث به همین مناسبت نازل شد که مجازات قتل عمد در آن بیان شده است.|

تفسیر: مجازات قتل عمد - بعد از بیان حکم قتل خطا، در این آیه به مجازات

ص: 465

کسی که فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند اشاره کرده و چهار مجازات و کیفر شدید اخروی . علاوه بر مسأله قصاص که مجازات دنیوی است . ذکر می کند می فرماید:

1. «و هرکس فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می ماند» (وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُعْتَمِداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمَ خَالِداً فِيهَا).

2. «و خداوند بر او غضب می کند، (وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ). 3. و او را از رحمتش دور می سازد (وَ لَعَنَهُ).

4. «و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است» (وَ أَٔعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا).

از آنجا که آدمکشی یکی از بزرگ ترین جنایات و گناهان خطرناک است و اگر با آن مبارزه نشود امنیت که یکی از مهم ترین شرایط یک اجتماع سالم است، به کلی از بین می رود، قرآن قتل بی دلیل یک انسان را همانند کشتن تمام مردم روی زمین معرفی می کند. از

آيه 94

* (آيه 94)-شأن نزول: نقل شده که پیامبر (ص) بعد از بازگشت از جنگ خیبر ، أسامة بن زید را با جمعی از مسلمانان به سوی یهودیان که در یکی از روستاهای فدک زندگی می کردند فرستاد تا آنها را به سوی اسلام یا قبول شرایط ذمه دعوت کنند.

یکی از یهودیان به نام مرداس، که از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود، به استقبال مسلمانان شتافت در حالی که به یگانگی خدا و نبوت پیامبر اسلام (ص) گواهی می داد.

اسامة بن زيد به گمان اینکه مرد یهودی از ترس جان و برای حفظ مال اظهار اسلام می کند و در باطن مسلمان نیست، به او حمله کرد و وی را کشت.

هنگامی که خبر به پیامبر رسید، سخت از این جریان ناراحت شد و فرمود: تو مسلمانی را کشتی. اسامة ناراحت شد و عرض کرد: این مرد از ترس جان

ص: 466

و برای حفظ مالش اظهار اسلام کرد. حضرت فرمود: «تو که از درون او آگاه نبودی، چه می دانی شاید به راستی مسلمان شده است. در این موقع آیه نازل شد.

تفسیر: در این آیه برای حفظ جان افراد بی گناهی که ممکن است مورد اتهام قرار گیرند یک دستور احتیاطی بیان می کند می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که در راه خدا گام می زنید (و به سفری برای جهاد می روید)، تحقیق کنید؛ و به خاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید: مسلمان نیست؛ زیرا غنیمتهای فراوانی برای شما نزد خداست» (یَا اَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْغُونَ عَرَضَ الحَيَوةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةُ).(1).

سپس اضافه می کند: «شما قبلا چنین بودید» و در دوران جاهلیت جنگهای شما انگیزه غارتگری داشت (کَذلِکَ كُنتُم مِن قَبلُ).

و خداوند بر شما متت نهاد (و در پرتو اسلام هدایت شديد). پس، (به شکرانه این نعمت بزرگ، تحقیق کنید» (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيكُم فَتَبَيَّنُوا).

خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ كَاَنَ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِيرًا).

جهاد یک قانون عمومی در عالم آفرینش است. همه موجودات جهان اعم از نباتات و حیوانات به وسیله جهاد موانع را از سر راه خود بر می دارند تا بتوانند به کمالات مطلوب خود برسند.

البته باید توجه داشت که جهاد، علاوه بر نبردهای دفاعی و گاهی تهاجمی، مبارزات علمی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را نیز در بر می گیرد.

آيه 95

* (آيه 95)-در آیات گذشته سخن از جهاد در میان بود، این آیه مقایسه ای در میان مجاهدان و غیر آنها به عمل آورده می گوید: «(هرگز) افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد باز نشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان

ص: 467


1- 1 .«عرض» به معنی چیزی است که ثبات و پایداری ندارد. بنابراین، عرض الحيوة الدنيا به معنی سرمایه های زندگی دنیاست که همگی بدون استثنا ناپایدارند.

خود جهاد کردند، یکسان نیستند» (لَا يَستَوى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أَوْلَى الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).

سپس برتری مجاهدان را به صورت آشکار تر بیان کرده می فرماید: «خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [= ترک کنندگان جهاد] برتری مهمی بخشیده» (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً).

ولی چون نقطه مقابل این دسته از مجاهدان افرادی هستند که جهاد برای آنها واجب عینی نبوده یا اینکه به خاطر بیماری و ناتوانی و علل دیگر قادر به شرکت در میدان جهاد نبوده اند، برای اینکه پاداش نیت صالح و ایمان و سایر اعمال نیک آنها نادیده گرفته نشود به آنها نیز وعده نیک داده می فرماید: «و به هر یک از این دو گروه به نسبت اعمال نیکشان، خداوند وعده پاداش نیک داده است» (وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الحُسنَى).

ولی از آنجا که اهمیت جهاد در منطق اسلام از این هم بیش تر است، بار دیگر به سراغ مجاهدان رفته تأکید می کند: «و خداوند مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است» (وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً).

آيه 96

* (آيه 96)-این پاداش عظیم در این آیه چنین تفسیر شده: «درجات (مهمی از ناحیه خداوند، و آمرزش و رحمت» نصیب آنان می گردد (دَرَجَاتٍ مِنهُ وَ مَغفِرةً وَ رَحمَةً).

در پایان آیه می فرماید: اگر در این میان افرادی ضمن انجام وظیفه خویش مرتكب لغزشهایی شده اند و از اعمال خود پشیمانند، خدا به آنها نیز وعده آمرزش داده زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا).

آيه 97

* (آيه 97)-شأن نزول: قبل از آغاز جنگ بدر سران قریش اخطار کردند که همه افراد ساکن مگه که آمادگی برای شرکت در میدان جنگ دارند باید برای نبرد با

ص: 468

مسلمانان حرکت کنند و هرکس مخالفت کند خانه اش ویران و اموالش مصادره می شود. به دنبال این تهدید عده ای از افرادی که ظاهرا اسلام آورده بودند ولی به خاطر علاقه به خانه و زندگی و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند نیز با بت پرستان به سوی میدان جنگ حرکت کردند و در میدان در صفوف مشركان ایستادند و سرانجام در جنگ کشته شدند. آیه نازل گردید و سرنوشت آنها را شرح داد.

تفسیر: در تعقیب بحثهای مربوط به جهاد، در این آیه به سرنوشت شوم کسانی اشاره می کند که دم از اسلام می زدند ولی برنامه مهم اسلامی یعنی «هجرت» را عملی نساختند. می فرماید: «کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالی بودید؟» و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟! (إِنَّ الَّذِينَ توفیهم الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ).

تعبیر به «توقي» به جای مرگ، اشاره به این است که مرگ به معنی فنا و نابودی نیست بلکه یک نوع دریافت فرشتگان نسبت به روح انسان است. یعنی روح او را که اساسی ترین قسمت وجود اوست، می گیرند و با خود به جهان دیگری می برند.

از جمله فوق استفاده می شود که گرفتن ارواح به دست یک فرشته معین نیست و اگر در بعضی آیات این موضوع به ملك الموت (فرشته مرگ) نسبت داده شده از این نظر است که او بزرگ فرشتگان مأمور قبض ارواح است و در احادیث به نام عزرائیل از او یاد شده است.

آنها در پاسخ به عنوان عذرخواهی «گفتند: ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم» به همین جهت، توانایی بر اجرای فرمان خدا نداشتیم (قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ).

اما این اعتذار از آنان پذیرفته نمی شود و آنها [= فرشتگان گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»(قَالُوا أَلَمَ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها).

ص: 469

در پایان آیه به سرنوشت آنان اشاره کرده می فرماید: «آنها (عذری نداشتند، و جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی است» (فأولئک مأويهم جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً).

آيه 98

* (آيه 98)-در این آیه مستضعفان و ناتوانهای واقعی را استثنا کرده می فرماید: مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفته اند (و حقیقت مستضعفند)؛ نه چاره ای دارند، و نه راهی برای نجات از آن محیط آلوده) می یابند.» (إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلً).

آيه 99

* (آيه 99)-در این آیه می فرماید: «ممکن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد؛ و خداوند، عفو کننده و آمرزنده است» (فَاُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً).

مستضعف کیست - از بررسی آیات قرآن و روایات استفاده می شود، افرادی که از نظر فکری یا بدنی یا اقتصادی چنان ضعیف اند که قادر به شناسایی حق از باطل نیستند یا بر اثر ناتوانی جسمی یا ضعف مالی و یا محدودیتهایی که محیط بر آنها تحمیل کرده، قادر به انجام وظایف خود به طور کامل نباشند و نتوانند مهاجرت کنند، آنها را مستضعف گویند.

از امام موسی بن جعفر (ع) پرسیدند که مستضعفان چه کسانی هستند؟ امام در پاسخ نوشتند: «مستضعف کسی است که حجت و دلیل به او نرسیده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقاید که محرک بر تحقيق است) پی نبرده باشد، اما هنگامی که به این مطلب پی برد، دیگر مستضعف نیست.»

آيه 100

* (آيه 100)-هجرت یک دستور سازنده اسلامی - به دنبال بحث درباره افرادی که بر اثر کوتاهی در انجام فریضه مهاجرت به انواع ذلتها و بدبختی ها تن در می دهند، در این آیه درباره اهمیت هجرت در دو قسمت بحث شده است: نخست به آثار و برکات هجرت در زندگی این جهان اشاره کرده می فرماید: «کسی که در راه

ص: 470

خدا هجرت کند، جاهای امن فراوان و گسترده ای در زمین می یابد»(وَ مَنْ یهاجر فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً).

سپس به جنبه معنوی و اخروی مهاجرت اشاره کرده می فرماید: «و هر کس به عنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرارسد، پاداش او بر خداست؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بیته مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).

بنابراین، مهاجران در هر دو صورت به پیروزی نایل می گردند.

جالب اینکه هجرت به آن هم نه برای حفظ خود بلکه برای حفظ آيين اسلام - مبدأ تاريخ مسلمانان می باشد و زیربنای همه حوادث سیاسی، تبلیغی و اجتماعی ما را تشکیل می دهد و در هر عصر و زمان و مکانی اگر همان شرایط پیش آید، مسلمانان موظف به هجرتند.

آيه 101

* (آيه 101)-نماز مسافر - در تعقیب آیات گذشته که درباره جهاد و هجرت بحث می کرد، در این آیه به مسأله نماز مسافر اشاره کرده می فرماید: «هنگامی که سفر می کنید، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر از فتنه (و خطر) کافران بترسید؛ زیرا کافران، دشمن آشکاری هستند» (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فلیس عَلَيْكُمْ جُناحُ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصلوة إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً).

بی شک، نماز مسافر اختصاصی به حالت ترس ندارد. از این رو، پیامبر (ص) در مسافرت، حتی در سفر حج در منی، نماز را شکسته می خواند.

باید توجه داشت که شرایط نماز مسافر مانند شرایط و خصوصیات سایر احکام اسلامی، در قرآن نیامده بلکه در سنت به آن اشاره شده است.

آيه 102

* (آيه 102)-شأن نزول: هنگامی که پیامبر (ص) با عده ای از مسلمانان به عزم مگه وارد سرزمین حديبيه شدند و جریان به گوش قریش رسید، یک گروه دویست نفری به سرپرستی خالد بن ولید، برای جلوگیری از پیشروی مسلمانان به سوی مکه، در

ص: 471

کوههای نزدیک مگه مستقر شد. هنگام ظهر، بلال اذان گفت و پیامبر (ص) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند. خالد از مشاهده این صحنه در فکر فرو رفت و به نفرات خود گفت: هنگام نماز عصر باید از فرصت استفاده کرد و در حال نماز کار مسلمانان را یکسره ساخت. در این هنگام آیه نازل شد و دستور نماز خوف را به مسلمانان داد. این، یکی از نکات اعجاز قرآن است که قبل از اقدام دشمن، نقشه های آنها را خنثی کرد.

تفسیر: در تعقیب آیات مربوط به جهاد، این آیه کیفیت نماز خوف را که به هنگام جنگ باید خوانده شود، به مسلمانان تعلیم می دهد. آیه به پیامبر (ص) خطاب کرده می فرماید: «و هنگامی که در میان آنها باشی، و (در میدان جنگ برای آنها نماز را برپا کنی، باید دسته ای از آنها با تو (به نماز برخیزند، و سلاحهایشان را با خود برگیرند» (وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصلؤة فَلْتَقُمْ طائِفَةُ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ).

و هنگامی که سجده کردند (و نماز را به پایان رساندند، باید به پشت سر شما ( به میدان نبرد) بروند، و آن دسته دیگر که نماز نخوانده اند و مشغول پیکار بوده اند)، بیایند و با تو نماز بخوانند» (فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةُ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ).

وسایل دفاعی و سلاحهایشان را (در حال نماز) حمل کنند (وَليَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم).

این طرز نماز گزاردن برای این است که دشمن شما را غافلگیر نکند؛ زیرا کافران آرزو دارند که شما از سلاحها و متاعهای خود غافل شوید و یک باره به شما هجوم آورند، (وَ دَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أمتعتکم فَيَمِيلُونَ عليکم مَيْلَةً وَاحِدَةً).

ولی از آنجا که ممکن است ضرورتهایی پیش بیاید که حمل سلاح و وسایل دفاعی هر دو با هم به هنگام نماز مشکل باشد، در پایان آیه دستور می دهد: «و اگر از

ص: 472

باران ناراحتید و یا بیمار (و مجروح) هستید، مانعی ندارد که سلاحهای خود را بر زمین بگذارید» (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَ ذِي مِنْ مَطَرٍ أَوْ کنتم مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ).

ولی وسایل دفاعی (مانند زره و خود را با خود بردارید که اگر دشمن حمله کند بتوانید تا رسیدن کمک، خود را حفظ کنید (وَ خُذُوا حِذرَكُم).

شما این دستورها را به کار بندید و مطمئن باشید پیروزی با شماست زیرا خداوند، عذاب خوارکننده ای برای کافران فراهم ساخته است» (إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا).

آيه 103

* (آيه 103)-اهمیت فریضه نماز - به دنبال دستور نماز خوف در آیه قبل و لزوم به پا داشتن نماز حتی در حال جنگ، در این آیه می فرماید: «و هنگامی که نماز را به پایان رسانید، خدا را یاد کنید؛ ایستاده، و نشسته، و در حالی که به پهلو خوابیده اید» (فَإِذا قَضَيْتُمْ الصلوة فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُم).

منظور از یاد خدا در حال ایستاده، نشسته و هنگام به پهلو خوابیدن، ممکن است حالات مختلف جنگی باشد که سربازان گاهی در حال ایستاده و گاهی نشسته و گاه به پهلو خوابیدن، سلاحهای مختلف جنگی؛ از جمله وسیله تیراندازی را به کار می برند.

آیه فوق در حقیقت اشاره به یک دستور مهم اسلامی است، که معنی نماز خواندن در اوقات معین این نیست که در سایر حالات انسان از خدا غافل بماند.

سپس قرآن می گوید: دستور نماز خوف یک دستور استثنایی است و هرگاه آرامش یافتید (و حالت ترس زایل گشت)، نماز را (به طور معمول انجام دهید»(فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصلوة).

و در پایان آیه سر این همه سفارش و دقت را درباره نماز چنین بیان می دارد: زیرا نماز، وظیفه ثابت و معنی برای مؤمنان است» ( إِنَّ الصلؤة كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً).

لا موقوت» از ماده «وقت» است. بنابراین، معنی آیه چنین است: اگر مسلمانان

ص: 473

باید حتی در میدان جنگ این وظیفه اسلامی را انجام دهند، به خاطر آن است که نماز اوقات معینی دارد که نمی توان از آنها تخلف کرد.

آيه 104

* (آيه 104)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که: پس از حوادث دردناک جنگ احد، پیامبر اسلام (ص) بر فراز کوه احد رفت و ابو سفیان نیز بر کوه احد قرار گرفت و با لحنی فاتحانه فریاد زد: ای محمد، یک روز پیروز شدیم و روز دیگر شما. یعنی این پیروزی ما در برابر شکستی که در بدر داشتیم. پیامبر (ص) به مسلمانان فرمود فورا به او پاسخ گویید. مسلمانان گفتند: هرگز وضع ما با شما یکسان نیست، شهیدان ما در بهشت اند و کشتگان شما در دوزخ

ابوسفیان فریاد زد: لنا العزی ولا ممزئ لكم: «ما دارای بت بزرگ عی هستیم و شما ندارید.

پیامبر (ص) فرمود: «شما هم در برابر شعار آنها بگویید: الله مؤلينا ولا مولی لكم» (سرپرست و تکیه گاه ما خداست و شما سرپرست و تکیه گاهی ندارید).

ابوسفیان که خود را در مقابل این شعار اسلامی ناتوان دید، دست از بت عزی برداشت و به دامن بت هبل درآویخت و فریاد زد: أعل هبل ! «سربلند باد هبل.

پیامبر (ص) دستور داد که این شعار جاهلی را نیز با شعاری محکم تر پاسخ دهند و بگویند: «الله أعلى وأجل» (خداوند برتر و بالاتر است).

ابوسفیان که از این شعارهای گوناگون خود بهره ای نگرفت، فریاد زد: میعادگاه ما سرزمین بدر صغری است.

مسلمانان از میدان جنگ بازگشتند در حالی که از حوادث دردناک احد سخت ناراحت بودند. آیه نازل شد و به آنها هشدار داد که در تعقیب مشركان سستی نکنند و از این حوادث دردناک غمگین نشوند.

این شأن نزول به ما می آموزد که مسلمانان باید هیچ یک از تاکتیکهای دشمن را از نظر دور ندارند، در برابر منطق دشمنان منطقهای نیرومند تر و در برابر

ص: 474

سلاحهای آنها سلاحهای برتر، وگرنه حوادث به نفع دشمن تغییر شکل خواهد داد. بنابراین، در عصری همچون عصر ما باید به جای تاسف خوردن در برابر حوادث دردناک و مفاسد وحشتناکی که مسلمانان را از هر سو احاطه کرده، به طور فعالانه دست به کار شوند، در برابر کتابها و مطبوعات ناسالم، کتب و مطبوعات سالم فراهم کنند و در مقابل وسایل تبلیغاتی دشمنان از مجهزترین وسائل تبلیغاتی روز استفاده کنند و در مقابل طرحها و تزها و دکترین هایی که مکتبهای مختلف سیاسی واقتصادی و اجتماعی ارایه می دهند، طرحهای جامع اسلامی را به شکل روز در اختیار همگان قرار دهند. تنها با استفاده از این روش است که می توانند موجودیت خود را حفظ کرده و به صورت یک گروه پیشرو در جهان در آیند.

تفسیر: به دنبال آیات مربوط به جهاد و هجرت، این آیه برای زنده کردن روح فداکاری در مسلمانان می گوید: «و در راه تعقیب دشمن، (هرگز) سست نشوید» (وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ).

اشاره به اینکه در مقابل دشمنان سرسخت، روح تهاجم را در خود حفظ کنید زیرا از نظر رواني اثر فوق العاده ای در تضعیف روحیه دشمن دارد.

سپس استدلال روشنی برای این حکم بیان می کند می گوید: «زیرا اگر شما درد و رنج می بینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج می بینند؛ ولی شما امیدی از خدا دارید که آنها ندارند» (إِنْ تَكُونُوا تالمون فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ).

و در پایان آیه برای تأكید بیش تر می فرماید: فراموش نکنید که رنجها و تلاشهای شما از دیدگاه علم خدا مخفی نیست و خداوند، دانا و حکیم است» (وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا).

بنابراین، نتیجه همه آنها را خواهید دید.

آيه 105

* (آيه 105)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که: طایفه بنی ابیرق طایفه ای نسبتا معروف بودند، سه برادر از این طایفه به نام بشر، بشیر و مبشر نام داشتند. بشیر به خانه مسلمانی به نام رفاعه دستبرد زد و شمشیر و زره

ص: 475

و مقداری از مواد غذایی را به سرقت برد. فرزند برادر او به نام قتاده که از مجاهدان بدر بود، جریان را خدمت پیامبر (ص) عرض کرد.

وقتی برادران سارق با خبر شدند، یکی از سخنوران قبیله خود را دیدند که با جمعی به خدمت پیامبر (ص) بروند و با قیافه حق به جانب، سارق را تبرئه کنند وقتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.

پیامبر (ص) طبق وظیفه عمل به ظاهر، شهادت این جمعیت را پذیرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد. قتاده که بی گناه بود، از این جریان بسیار ناراحت شد، به سوی عموی خود بازگشت و جریان را با اظهار تأسف فراوان بیان کرد. عمویش او را تسلی داد و گفت: نگران مباش خداوند پشتیبان ماست.

این آیه و آیه بعد نازل شد و این مرد بی گناه را تبرئه کرد و خائنان واقعی را مورد ملامت قرار داد.

تفسير: از خائنان حمایت نکنید . در این آیه خداوند نخست به پیامبر (ص) توصیه می کند که هدف از فرستادن این کتاب آسمانی این است که اصول حق و عدالت در میان مردم اجرا شود. می فرماید: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لتحکم بَيْنَ النَّاسِ بِما أُرِيكَ اللَّهُ). سپس به پیامبر هشدار می دهد می گوید: «و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی» (وَ لَا تَكُن لِلخَائِنِينَ خَصِيمًا).

گرچه روی سخن در این آیه به پیامبر است ولی بی شک یک حکم عمومی نسبت به همه قضات و داوران می باشد. به همین دلیل، مفهوم چنین خطابی این نیست که چنین کاری از پیامبر سر می زند.

آيه 106

* (آيه 106)-در این آیه به پیامبر دستور می دهد: «و از خداوند، طلب آمرزش نما» (وَاستَغفِرِ اللَّهَ).

زیرا خداوند، آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِیمًا).

ص: 476

آيه 107

* (آيه 107)-به دنبال دستورهای گذشته درباره عدم حمایت از خائنان، قرآن چنین ادامه می دهد: «و از آنها که به خود خیانت کردند، دفاع مکن» (وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ)

زیرا خداوند، افراد خیانت پیشه گنهکار را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً).

آيه 108

* (آيه 108)-سپس این گونه خائنان را مورد ملامت قرار داده می گوید: «آنها زشتکاری خود را از مردم پنهان می دارند؛ اما از خدا پنهان نمی دارند» (یَستَخفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ).

و هنگامی که در مجالس شبانه، سخنانی که خدا راضی نبود می گفتند، خدا با آنها بود؛ خدا به آنچه انجام می دهند، احاطه دارد» (وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا یرضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً).

آيه 109

* (آيه 109)-سپس روی سخن را به طایفه شخص سارق که از او دفاع کردند نموده می گوید: «آری، شما همانها هستید که در زندگی این جهان، از آنان دفاع کردید؛ اما کیست که در برابر خداوند، در روز رستاخیز از آنها دفاع کند؟ و یا چه کسی است که وکیل و حامی آنها باشد؟!» (ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جا دلتم عَنْهُمْ فِي الحيوة الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ القیمة أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً).

بنابراین، دفاع شما از آنها بسیار کم اثر است زیرا در زندگی جاویدان، آن هم در برابر خداوند، هیچ گونه مدافعی برای آنها نیست.

در حقیقت، در سه آیه فوق، نخست به پیامبر اسلام (ص) و همه قاضیان به حق توصیه شده که کاملا مراقب باشند، افرادی با صحنه سازی و شاهدان دروغین حقوق دیگران را پایمال نکنند، سپس به افراد خیانتکار و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده که مراقب نتایج سوء اعمال خود در این جهان و جهان دیگر باشند.

آيه 110

* (آيه 110)-قرآن در تعقیب بحثهای مربوط به خیانت و تهمت که در آیات قبل گذشت، سه حکم کلی بیان می کند:

ص: 477

1. در این آیه به این حقیقت اشاره می کند که راه توبه به روی افراد بدکار همیشه باز است. می فرماید: «کسی که کار بدی انجام دهد یا به خود ستم کند، سپس از خداوند طلب آمرزش نماید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت» (وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءُ أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیمًا).

از جمله فوق استفاده می شود که توبه حقیقی آن چنان اثر دارد که انسان در درون جان خود نتیجه آن را می یابد.

آيه 111

* (آيه 111)-2. این آیه توضیح همان حقیقتی است که اجمال آن در آیات قبل بیان شد. می فرماید: «و کسی که گناهی مرتکب شود، به زبان خود مرتکب شده » (وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ).

به این ترتیب، گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند، ولی آثار سوء آن قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر می شود.

شعله اول نصیب دامن آتش زنه است این سزای آنکه بوسد آستان ظلم را.

و در پایان آیه می فرماید: «خداوند، دانا و حکیم است» از اعمال بندگان با خبر است و هر کس را طبق استحقاق خود مجازات می کند (وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَکِیمًا).

آيه 112

* (آيه 112)-3. در این آیه به اهمیت گناه تهمت زدن نسبت به افراد بی گناه اشاره کرده می فرماید: «و کسی که خطا یا گناهی مرتکب شود، سپس بی گناهی را متهم سازد، بار بهتان و گناه آشکاری بر دوش گرفته است» (وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بریئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً).

جنایت تهمت - تهمت زدن به بیگناه، از زشت ترین کارهایی است که اسلام آن را به شدت محکوم ساخته است.

از پیامبر اسلام (ص) روایت شده است: «کسی که به مرد یا زن با ایمان تهمت بزند یا درباره او چیزی بگوید که در او نیست، خداوند در روز قیامت او را بر تلی از آتش قرار می دهد تا از مسؤولیت آنچه گفته است در آید.»

ص: 478

در حقیقت رواج این کار ناجوانمردانه در یک محیط، سبب به هم ریختن نظام و عدالت اجتماعی و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بی گناه و تبرئه گنهکار و از میان رفتن اعتماد عمومی می شود.

آيه 113

* (آيه 113)-این آیه اشاره به گوشه دیگری از حادثه بنی ابیرق است که در چند آیه قبل زیر عنوان شأن نزول به آن اشاره شد. نخست می فرماید: «اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کننده (وَ لَولَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةُ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ).

آنها می خواستند با متهم ساختن یک فرد بی گناه، سپس کشیدن پیامبر به این ماجرا، هم ضربه ای به شخصیت اجتماعی و معنوی حضرت بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره یک مسلمان بی گناه عملی سازند، ولی خداوندی که حافظ پیامبر خویش است، نقشه های آنها را نقش بر آب کرد.

سپس می افزاید: «اما جز خودشان را گمراه نمی کنند؛ و هیچ گونه زیانی به تو نمی رسانند» (وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَکَ مِنْ شئءٍ).

سرانجام علت مصونیت پیامبر (ص) را از گمراهی و خطا و گناه چنین بسیان می کند: «و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمی دانستی، به تو آموخت» (وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ).

در پایان آیه می فرماید: «و فضل خدا بر تو (همواره بزرگ بوده است» (وَكَانَ فَضلُ اللَّهِ عَلَيكَ عَظِيمًا).

در جمله فوق یکی از دلایل اساسی مسأله عصمت به طور اجمال آمده است. می گوید: خداوند علوم و دانشهایی به پیامبر آموخته که در پرتو آن در برابر گناه و خطا بیمه می شود زیرا علم و دانش (در مرحله نهایی) موجب عصمت است.

آيه 114

* (آيه 114)-سخنانی در گوشی - در آیات گذشته اشاره ای به جلسات مخفیانه شبانه و شیطنت آمیز بعضی از منافقان یا مانند آنها شده بود، در این آیه به طور مشروح تر از آن، زیر عنوان نجوا بحث می شود. آیه می گوید: «در بسیاری از سخنان در گوشی و جلسات محرمانه) آنها، ( که براساس نقشه های شیطنت آمیز بنا شده)

ص: 479

خیر و سودی نیست» (لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجوَيهُم).

نجوا فقط به معنی سخنان در گوشی نیست، بلکه هرگونه جلسات سری و مخفیانه را نیز شامل می شود.

سپس برای اینکه گمان نشود هرگونه نجوا و سخن درگوشی یا جلسات محرمانه مذموم و ممنوع است، چند مورد را به صورت استثنا در ذیل آیه ذکر کرده می فرماید: «مگر کسی که به این وسیله، امر به کمک به دیگران، یا کار نیک، یا اصلاح در میان مردم کند» (إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ).

و این گونه نجواها اگر به خاطر تظاهر و ریاکاری نباشد بلکه منظور از آن کسب رضای پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگی برای آن مقرر خواهد فرمود. آیه می گوید: «و هرکس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً).

نجوا و سخنان در گوشی و تشکیل جلسات محرمانه، در قرآن به عنوان یک عمل شیطانی معرفی شده است. در آیه 10 سورۂ مجادله می فرماید: «ما النجوى من الشيطان» (نجوا تنها از سوی شیطان است).

اگر نجوا در حضور جمعیت انجام پذیرد سوء ظن افراد را بر می انگیزد و گاهی حتی در میان دوستان، ایجاد بدبینی می کنند. به همین دلیل، بهتر است که جز در موارد ضرورت، از این موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نیز همین است.

آيه 115

* (آيه 115)-شأن نزول: در مورد نزول آیات سابق گفتیم که بشیر بن ابيرق پس از سرقت از مسلمانی، شخص بی گناهی را متهم ساخت و با صحنه سازی در حضور پیامبر، خود را تبرئه کرد، ولی با نزول آیات گذشته رسوا شد. به دنبال آن رسوایی به جای اینکه توبه کند، راه کفر را پیش گرفت و از زمره مسلمانان خارج گردید. آیه نازل شد و ضمن اشاره به این موضوع، یک حکم جامع و عمومی را بیان نمود.

تفسير: هنگامی که انسان مرتکب خلافی می شود، پس از آگاهی دو راه در

ص: 480

پیش دارد: نخست بازگشت و توبه که اثر آن در شست وشوی گناه در چند آیه پیش بیان گردید. راه دیگر، لجاجت و عناد می باشد که به نتیجه شوم آن در این آیه اشاره شده است. می فرماید: «کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که می رود می بریم؛ و به دوزخ داخل می کنیم؛ و سرانجام بدی است» (وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً ).

« یشاقق» از ماده «شقاق» به معنی مخالفت آگاهانه همراه با دشمنی است.

جمله «نوله ما تولی»(ما او را به همان راه که می رود می بریم)، اشاره به سلب توفيق معنوی و عدم تشخیص حق و پیشروی در بيراهه است.

و جمله «نصله جهنم» اشاره به سرنوشت آنها در رستاخیز است.

آيه 116

* (آيه 116)-شرک گناه نابخشودنی - به دنبال بحثهای مربوط به منافقان و مرتدان یعنی کسانی که بعد از قبول اسلام به سوی کفر باز می گردند، در اینجا به اهمیت گناه شرک اشاره می کند می فرماید: «خداوند، شرک به او را نمی آمرزد؛ (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می آمرزة (إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَادُّونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ).

این مضمون در آیه 48 همین سوره گذشت ولی ذیل دو آیه با هم تفاوت مختصری دارد. در اینجا می فرماید: «و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، در گمراهی دوری افتاده است» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً).

ولی در گذشته فرمود: «ومن يشرك بالله فقيرا فترئ إثما عظيما» (و آن کس که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است).

در آنجا به مفسده بزرگ شرک از جنبه الهی و شناسایی خدا اشاره شده و در اینجا زیانهای غیر قابل جبران آن برای خود مردم بیان گردیده است. آنجا جنبه علمی و اینجا جنبه عملی و نتایج خارجی مسأله را بررسی می کند.

آيه 117

* (آيه 117)-نقشه های شیطان به این آیه توضیحی است برای حال مشرکان که در آیه قبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقیقت علت گمراهی آنها را بیان

ص: 481

می کند می گوید: آنها به قدری کوتاه فکرند که آفریدگار جهان را رها کرده و در برابر موجوداتی سر تعظیم فرود می آورند که کم ترین اثر مثبتی ندارند و «آنچه غیر از خدا می خوانند، فقط بتهایی است (بی روح)، که هیچ اثری ندارد؛ و ( یا شیطان سرکش و ویرانگر است»(إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً).

قابل توجه اینکه، معبودهای مشرکان در این آیه منحصر به دو چیز شناخته شده: «إناث» و «شيطان مريد .

إناث» جمع «أنثی»، به معنی موجود نرم و قابل انعطاف است. یعنی آنها معبودهایی را می پرستیدند که مخلوق ضعیفی بیش نبودند و به آسانی در دست آدمی به هر شکل در می آمدند، تمام وجودشان تأثر و انعطاف پذیری و تسلیم در برابر حوادث بود. به تعبیری روشن تر، موجودهایی که هیچ گونه اراده و اختیاری از خود نداشتند و سرچشمه سود و زیان نبودند.

واژه «مرید» از ماده «مرد»، به معنی ریختن شاخ و برگ درخت است. بنابراین، «شیطان مريد» یعنی شیطانی که تمام صفات فضیلت از شاخسار وجودش فروریخته و چیزی از نقاط قوت در او باقی نمانده است. ان

آيه 118

* (آيه 118)-سپس در آیات بعد به صفات شيطان واهدافش و عداوت خاصی که با فرزندان آدم دارد اشاره کرده و قسمتهای مختلفی از برنامه های او را شرح می دهد. قبل از هر چیز می فرماید: «خدا او را از رحمت خویش دور ساخته »(لَعَنَهُ اللَّهُ).

در حقیقت، ریشه تمام بدبختی ها و ویرانگری های او همین دوری از رحمت خداست که بر اثر کبر و نخوت دامنش را گرفت.

سپس می فرماید: شیطان سوگند یاد کرده که چند برنامه را اجرا کند:

1. «و او گفته است: از بندگان تو، نصیب معنی خواهم گرفت» (وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً).

او می داند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد و فقط افراد

ص: 482

هوسباز و سست ایمان هستند که در برابر او تسلیم می شوند.

آيه 119

* (آيه 119)-2. «و آنها را گمراه می کنم» (وَ لَأُضِلَّنَّهُم). 3. «و به آرزوها سرگرم می سازم» (وَ لَاُ مَنِّیَنَّهُم).(1).

4. «و به آنان دستور می دهم که (اعمال خرافی انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند» (وَ لَأَمُرنَّهُم فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الأَنعَامِ).

واین اشاره به یکی از اعمال زشت جاهلی است که در میان بت پرستان رایج بود که گوش بعضی از چار پایان را می شکافتند یا قطع می کردند و سوار شدن بر آن را ممنوع می دانستند و از آن هیچ استفاده ای نمی نمودند.

5 «آنها را وادار می سازم که آفرینش (پاک) خدایی را تغییر دهند» و فطرت توحید را به شرک بیالایند (ووَ لأمرنهم فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ).

و این ضرر غیرقابل جبرانی است که شیطان بر پایه سعادت انسان می زند زیرا حقایق را با یک سلسله اوهام و وساوس دگرگون می کنند و به دنبال آن، سعادت به شقاوت تبدیل می گردد.

این جمله اشاره به آن است که خداوند در نهاد اولی انسان، توحید و یکتاپرستی وهرگونه صفت و خوی پسندیده ای را قرار داده است ولی وسوسه های شیطانی و هوی و هوسها انسان را از این مسیر صحیح منحرف می سازد و به بیراهه ها می کشاند.

در پایان یک اصل کلی را بیان کرده می فرماید: «و هرکس، شیطان را به جای خدا ولی خود برگزیند، زیان آشکاری کرده است» (وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِینًا).

آيه 120

* (آيه 120)-در این آیه چند نکته بیان شده که به منزله دلیل برای مطلب سابق است. می فرماید: «شیطان به آنها وعده های دروغین ) می دهد؛ و به آرزوها، سرگرم می سازد؛ در حالی که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمی دهد»(یَعِدُهُم وَ يُمَنِّيهِمْ

ص: 483


1- 1 .این واژه از ماده «منی» گرفته شده که به معنی تقدیر و اندازه گیری است، ولی بسیاری اوقات به معنی اندازه گیری های خیالی و آرزوهای موهوم به کار می رود.

وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً ).(1).

آيه 121

* (آيه 121)-در این آیه سرنوشت نهایی پیروان شیطان چنین بیان شده: «آنها جایگاهشان جهنم است؛ و هیچ راه فراری ندارند» (أُولئِكَ مأويهم جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مُحِيطاً).(2).

آيه 122

* (آيه 122)-در آیات گذشته خواندیم کسانی که شیطان را به جای خدا ولت خود انتخاب کنند، در زبان آشکاری هستند. شیطان به آنها وعده دروغین می دهد و با آرزوها سرگرم می سازد و وعدۂ شیطان جز فریب و نیرنگ نیست. در برابر آنها، در این آیه سرانجام کار افراد با ایمان را بیان کرده می فرماید: «و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام داده اند، به زودی آنان را در باغهایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است» (وَالَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

این نعمت همانند نعمتهای این دنیا زودگذر و ناپایدار نیست بلکه مؤمنان جاودانه در آن خواهند ماند» (خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا).

این وعده همانند وعده های دروغین شیطان نیست بلکه «وعدۂ حق خداوند است» (وَعدَاللَّهِ حَقًا).

و کیست که در گفتار و وعده هایش، از خدا صادق تر باشد؟!» (وَ مَن أَصدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا).

زیرا تخلف از وعده یا به خاطر ناتوانی است یا جهل و نیاز که تمام اینها از ساحت مقدس او دور است.

آيه 123

* (آيه 123)-شأن نزول: نقل شده مسلمانان و اهل کتاب هرکدام بر دیگری افتخار

ص: 484


1- 1 .«غرور» به معنی اثر آشکار چیزی است و غالبا به آثاری که ظاهری فریبنده و باطنی ناپسند دارد گفته می شود.
2- 2 .«محیص» تا از ماده «حیص» تا به معنی عدول است. بنابراین، محیص به معنی وسیله عدولی و راه فرار می آید.

می کردند. اهل کتاب می گفتند: پیامبر ما قبل از پیامبر شما بوده است، کتاب ما از کتاب شما سابقه دارتر است. مسلمانان می گفتند: پیامبر ما خاتم پیامبران است وكتابش آخرین و کامل ترین کتب آسمانی است. بنابراین ما بر شما امتیاز داریم. این آیه و آیه بعد نازل شد و بر این ادعاها قلم بطلان کشید و ارزش هرکس را به اعمالش معرفی کرد.

تفسير: امتیازات واقعی و دروغین - در این آیه و آیه بعد یکی از اساسی ترین پایه های اسلام بیان شده است که ارزش وجودی اشخاص و پاداش و کیفر آنها هیچ ربطی به ادعاها و آرزوهای آنها ندارد، بلکه بستگی به عمل و ایمان دارد. این ستتی تغییر ناپذیر و قانونی است که همه ملتها در برابر آن يكسانند. نخست می فرماید: فضیلت و برتری « به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست» (لَیسَ بِأَمَانِیِّکُم وَ لَا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ).

سپس اضافه می کند: «هرکس عمل بدی انجام دهد، کیفر داده می شود؛ و کسی را جز خدا، ولی و باور خود نخواهد یافت» (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً ).

آيه 124

* (آيه 124)-«و کسی که چیزی از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان داشته باشد، چنان کسانی داخل بهشت می شوند؛ و کم ترین ستمی به آنها نخواهد شد» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أنثي وَ هُوَ مومن فاولئك يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً).

به این ترتیب، قرآن وابستگی های ادعایی و خیالی و اجتماعی و نژادی و مانند آن را نسبت به یک مذهب بی فایده می شمرد و اساس را ایمان به مبانی مکتب و عمل به برنامه های آن معرفی می کند.

آيه 125

* (آيه 125)-در آیه قبل سخن از تأثیر ایمان و عمل بود و اینکه انتساب به مذهب و آیین به تنهایی اثری ندارد، در این آیه برای اینکه سوء تفاهمی از بحث گذشته پیدا نشود برتری آیین اسلام بر همه اینها را با این عبارت بیان کرده است: دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار

ص: 485

باشد و پیر و آیین خالص و پاک ابراهیم گردد؟!» (وَ مَنْ أَحْسَنُ ډينا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنُ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إبرهیم حَنِيفاً).

در این آیه سه چیز مقیاس بهترین آیین شمرده شده:

1. تسليم مطلق در برابر خدا (أشكم وجهه لله).

2. نیکوکاری (وَهُوَ مُحسِنُ). منظور از نیکوکاری در اینجا هرگونه نیکی با قلب و زبان و عمل است.

3. پیروی از آیین خالص و پاک ابراهیم (وَ اتَّبِعْ مِلَّةَ إبرهيم حَنِيفاً).

در پایان آیه دلیل تکیه کردن روی آیین ابراهیم را چنین بیان می کند: «و خدا ابراهیم را به دوستی خود، انتخاب کرد» (وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبرهِيمَ خَلِيلًا).

آيه 126

* (آيه 126)-در این آیه به مالکیت مطلقه پروردگار و احاطه فراگیر او اشاره می کند می فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست؛ و خداوند به هر چیزی احاطه دارد» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شئ مُحِيطاً).

اشاره به اینکه اگر خداوند ابراهیم را دوست خود انتخاب کرد به خاطر نیاز به او نبود زیرا خدا از همگان بی نیاز است، بلکه به خاطر سجایا و صفات برجسته ابراهيم بود.

آيه 127

* (آيه 127)-باز هم حقوق زنان به این آیه به پاره ای از پرسشهایی که از طرف مردم درباره زنان مخصوص دختران یتیم می شده پاسخ می گوید. می فرماید: «ای پیامبر! از تو درباره حکم زنان سؤال می کنند؛ بگو: خداوند درباره آنان به شما پاسخ می دهد» (وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یفتيكم فِيهِنَّ).

( يستفتونك» از ماده «فتوی» و «فتباه گرفته شده که به معنی پاسخ به مسائل مشکل است.

سپس می افزاید: «آنچه در قرآن درباره زنان یتیمی که حقوقشان را به آنها نمی دهید، و می خواهید با آنها ازدواج کنید به شما پاسخ می دهد، و زشتی این

ص: 486

عمل ظالمانه را آشکار می سازد (وَ مَا يتلئ عليکم فِي الْكِتابِ فِي يَتامَى النِّساءِ الَّتِي لَا تُؤتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنکِحُوهُنَّ).

سپس درباره کودکان صغیر که طبق رسم جاهلیت از ارث ممنوع بودند، سفارش کرده می فرماید: «و نیز آنچه درباره کودکان صغير و ناتوان برای شما بیان شده است» (وَالمُستَضعَفِينَ مِنَ الوِلدَانِ).

بار دیگر درباره حقوق يتيمان تأکید کرده می گوید: و خدا به شما سفارش می کند که: «با یتیمان به عدالت رفتار کنید» (وَ أَن تَقُومُوا لِليَتَامَى بِالقِسطِ).

در پایان آیه به این مسأله توجه می دهد که: «و آنچه از نیکی ها انجام می دهید، خداوند از آن آگاه است و به شما پاداش شایسته می دهد (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَلِيماً).

آيه 128

* (آيه 128)-شأن نزول: نقل شده که رافع بن خديج دو همسر داشت، یکی مسن و دیگری جوان. (بر اثر اختلاف، همسر مسن خود را طلاق داد و، هنوز مدت عده تمام نشده بود، به او گفت: اگر مایل باشی با تو آشتی میکنم ولی با ید اگر همسر دیگرم را بر تو مقدم داشتم صبر کنی و اگر مایل باشی صبر می کنم مدت عده تمام شود و از هم جدا شویم. زن پیشنهاد اول را پذیرفت و با هم آشتی کردند.

آیه نازل شد و حکم این کار را بیان داشت.

تفسير: صلح بهتر است . در آیه 34 و 35 همین سوره احکام مربوط به نشوز زن بیان شده بود، در اینجا به مسأله نشوز مرد اشاره کرده می فرماید: «و اگر زنی، از طغیان و سرکشی یا اعراض شوهرش بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند» و زن یا مرد از پاره ای از حقوق خود، به خاطر صلح، صرف نظر نماید (وَ إِنِ امْرَأَةُ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً ).

سپس برای تأكید موضوع می فرماید: «و صلح، بهتر است» (وَالصُّلحُ خَیرُ).

این جمله کوتاه و پر معنی گرچه در آیه فوق در مورد اختلافات خانوادگی ذکر شده، ولی یک قانون جامع را بیان می کند که در همه جا اصل نخستین، دوستی و سازش است و نزاع و کشمکش بر خلاف طبع سلیم انسان و زندگی آرام بخش

ص: 487

اوست، از این رو جز در موارد ضرورت نباید به آن متوسل شد.

سپس به سرچشمه بسیاری از نزاعها اشاره کرده می فرماید: «اگر چه مردم طبق غریزه ځب ذات، در این گونه موارد) بخل می ورزند» (وَ أُحضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ).

و هرکسی سعی میکند تمام حقوق خود را بی کم و کاست دریافت دارد، و همین سرچشمه نزاعها و کشمکشهاست.

بنابراین، اگر زن و مرد به این حقیقت توجه کنند که سرچشمه بسیاری از اختلافات بخل است، سپس در اصلاح خود بکوشند و گذشت پیشه کنند، اضافه بر اینکه ریشه اختلافات خانوادگی از بین می رود، بسیاری از کشمکشهای اجتماعی نیز پایان می گیرد.

و برای اینکه مردان از حکم فوق سوء استفاده نکنند، در پایان آیه روی سخن را به آنها کرده می گوید: «و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید (و به خاطر صلح، گذشت نمایید)، خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است» و پاداش شایسته به شما خواهد داد (وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).

آيه 129

* (آيه 129)-عدالت، شرط تعدد همسر - از جمله ای که در پایان آیه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوا داده شده بود یک نوع تهدید در مورد شوهران استفاده می شود که آنها باید مراقب باشند کم ترین انحرافی از مسیر عدالت در مورد همسران خود پیدا نکنند. اکنون این توهم پیش می آید که مراعات عدالت حتی در مورد محبت و علاقه قلبی امکان پذیر نیست. بنابراین در برابر همسران متعدد چه باید کرد؟ آیه می گوید: «شما هرگز نمی توانید از نظر محبت قلبی) در میان زنان، عدالت برقرار کنید، هر چند کوشش نمایید» (وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ).

و برای اینکه مردان از این حکم سوءاستفاده نکنند، به دنبال این جمله می فرماید: اکنون که نمی توانید مساوات کامل را از نظر محبت، میان همسران

ص: 488

رعایت کنید، تمایل خود را به کلی متوجه یک طرف نسازید که دیگری را به صورت زنی که شوهرش را از دست داده در آورید» (فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ).

در پایان آیه به کسانی که پیش از نزول این حکم در رعایت عدالت میان همسران خود کوتاهی کرده اند هشدار می دهد می گوید: «و اگر راه صلاح و پرهیزگاری پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).

آيه 130

* (آيه 130)-سپس به این حقیقت اشاره می کند که اگر ادامه همسری برای طرفین طاقت فرساست و جهاتی پیش آمده که افق زندگی برای آنها تیره و تار است، آنها مجبور نیستند تا پایان عمر با تلخکامی در چنین زندگی خانوادگی زندانی باشند، بلکه می توانند از هم جدا شوند و در این موقع باید شجاعانه تصمیم بگیرند و از آینده وحشت نکنند زیرا «اگر از هم جدا شوند، خداوند هر کدام از آنها را با فضل و رحمت خود، بی نیاز می کند و امید است همسران بهتر و زندگانی روشن تری در انتظارشان باشد (وَ إِنْ يَتَفَرَّقا فِي اللَّهِ کلا مِنْ سَعَتِهِ).

و خداوند، دارای فضل و گرم، و حکیم است» ( وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً).

آيه 131

* (آيه 131)-در آیه قبل به این حقیقت اشاره شد که اگر ضرورتی ایجاب کند که دو همسر از هم جدا شوند اقدام بر این کار بی مانع است و از آینده نترسند زیرا خداوند آنها را از فضل و گرم خود بی نیاز خواهد کرد، در این آیه می افزاید: ما قدرت بی نیاز نمودن آنها را داریم زیرا «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن خداست» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ).

کسی که چنین ملک بی انتها و قدرت بی پایان دارد از بی نیاز ساختن بندگان خود عاجز نخواهد بود.

سپس برای تأكید درباره پرهیزگاری در این مورد و هر مورد دیگر، می فرماید: و ما به کسانی که پیش از شما، کتاب آسمانی به آنها داده شده بود، سفارش کردیم، همچنین به شما (نیز) سفارش می کنیم که از (نافرمانی) خدا بپرهیزید (وَ لَقَد

ص: 489

وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ).

بعد روی سخن را به مسلمانان کرده می گوید: اجرای دستور تقوا به سود خود شماست، و خدا نیازی به آن ندارد و اگر کافر شوید، ( به خدا زیانی نمی رسد؛ زیرا برای خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است؛ و خداوند، بی نیاز و ستوده است» (وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ غنیا حَمِيداً ).

آيه 132

* (آيه 132)-پس از سفارش به تقوا، برای اینکه توهم نشود که اطاعت این فرمان سودی برای خداوند دارد یا مخالفت آن زیانی به او می رساند، در این آیه برای سومین بار این جمله را تکرار می کند که: «برای خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است؛ و کافی است که خدا، حافظ و نگاهبان آنها باشد» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً).

آيه 133

* (آيه 133)-سپس می فرماید: «ای مردم، اگر او بخواهد، شما را از میان می برد و افراد دیگری را (به جای شما می آورد؛ و خداوند، بر این کار تواناست» (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بئاخرين وَ كانَ اللَّهُ عَلى ذلِكَ قَدِيراً).

روایت شده که وقتی این آیه نازل شد پیامبر (ص) دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود: «آن جمعیت اینها به مردم عجم و فارس - هستند. این سخن در حقیقت پیش گویی از خدمات بزرگی می کند که ایرانیان مسلمان به اسلام کردند.

آيه 134

* (آيه 134)-در این آیه سخن از کسانی به میان آمده که از ایمان به خدا دم می زنند و در میدانهای جهاد شرکت می کنند و دستورهای اسلام را به کار می بندند بدون اینکه هدف الهی داشته باشند، بلکه منظورشان به دست آوردن نتایج مادی مانند غنایم جنگی است. می فرماید: «کسانی که پاداش دنیوی بخواهند، (و در قید نتایج معنوی و اخروی نباشند، در اشتباهند؛ زیرا) پاداش دنیا و آخرت نزد خداست» (مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا فعندالله ثَوابُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ).

پس چرا به دنبال هر دو نمی روند؟

ص: 490

و خداوند، شنوا و بیناست» از نیات همگان آگاه است و هر صدایی را می شنود، و هر صحنه ای را می بیند و از اعمال منافق صفتان اطلاع دارد (وَ كَانَ اللَّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا).

آيه 135

* (آيه 135)-عدالت اجتماعی - به تناسب دستورهایی که در آیات گذشته درباره اجرای عدالت در مورد یتیمان و همسران داده شده، در این آیه یک اصل اساسی درباره اجرای عدالت ذکر می کند می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید؟ کاملا قيام به عدالت کنید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنواكونوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ).

یعنی باید آن چنان عدالت را اجرا کنید که کم ترین انحرافی به هیچ طرف پیدا نکنید.

سپس برای تأكید مطلب، مسأله شهادت را عنوان کرده می فرماید: به خصوص در مورد شهادت باید همه ملاحظات را کنار بگذارید و برای خدا شهادت دهید، اگر چه این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد»(شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أنفسکم أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ).

از این جمله استفاده می شود که بستگان می توانند با حفظ اصول عدالت، به سود یا زیان یکدیگر، شهادت دهند.

سپس به قسمت دیگری از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره کرده می فرماید: نه ملاحظه ثروت ثروتمندان باید مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشی از ملاحظه فقر فقیران؛ چرا که اگر آنها غنی یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند» (إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما).

باز برای تأكید دستور می دهد: «از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف خواهيد شد» (فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا ).

از این جمله به خوبی استفاده می شود که سرچشمه مظالم، هوی پرستی است و اگر اجتماعی هوی پرست نباشد، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت.

بار دیگر به خاطر اهمیتی که موضوع اجرای عدالت دارد، روی این دستور تکیه کرده می فرماید: «و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید،

ص: 491

خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است» (وَ إِنْ تلؤوا أَوْ تعيرضوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).

آیه فوق توجه فوق العاده اسلام را به مسأله عدالت اجتماعی در هر شکل و هر صورت کاملا روشن می سازد و انواع تأكيداتی که در این چند جمله به کار رفته است نشان می دهد که اسلام تا چه اندازه در این مسأله مهم انسانی و اجتماعی

حساسیت دارد. اگرچه با نهایت تأسف، میان عمل مسلمانان و این دستور عالی اسلامی فاصله از زمین تا آسمان است . و همین یکی از اسرار عقب ماندگی آنهاست.

آيه 136

* (آيه 136)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که این آیه درباره جمعی از بزرگان اهل کتاب مانند عبدالله بن سلام و اسد بن کعب و برادرش اسید بن کعب و جمعی دیگر نازل گردید. آنها خدمت پیامبر اسلام (ص) رسیدند و گفتند: ما به تو و کتاب آسمانی تو و موسی و تورات و زیر ایمان می آوریم ولی به سایر انبیا و کتابهای آسمانی ایمان نداریم.

آیه نازل شد و به آنها تعلیم داد که باید به همه ایمان داشته باشید.

تفسير: با توجه به شأن نزول، روی سخن در آیه به جمعی از مؤمنان اهل کتاب است که پس از قبول اسلام، روی تعصبهای خاصی، تنها اظهار ایمان به مذهب سابق خود و آیین اسلام می کردند. قرآن به آنها توصیه می کند که تمام پیامبران و کتب آسمانی را به رسمیت بشناسند زیرا همه از سوی یک مبدأ مبعوث شده اند. از این رو آیه می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، وكتب (آسمانی که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعی) بیاورید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا ءامنوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ).

در پایان آیه سرنوشت کسانی را که از این واقعیتها غافل شوند بیان کرده می فرماید: «کسی که خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار

ص: 492

کند، در گمراهی دور و درازی افتاده است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً ).

در حقیقت، ایمان به پنج اصل در این آیه لازم شمرده شده است. یعنی علاوه بر ایمان به مبدأ و معاد، ایمان به کتب آسمانی و انبیا و فرشتگان نیز لازم

است.

آيه 137

* (آيه 137)-سرنوشت منافقان لجوج - به تناسب بحثی که در آیه قبل درباره کافران و گمراهی دور و دراز آنها بود، در اینجا قرآن به حالت جمعی از آنان اشاره کرده که هر روز شکل تازه ای به خود می گیرند؛ روزی در صف مؤمنان و روز دیگر در صف کفار و باز در صف مؤمنان و سپس در صفوف کافران متعصب و خطرناک قرار می گیرند و سرانجام در حال کفر و بی ایمانی جان می دهند.

این آیه درباره سرنوشت چنین افرادی می گوید: «کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگر بار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید، و آنها را به راه راست هدایت نخواهد کرد» (إِنَّ الَّذِينَ ءامنوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ءاموا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کفرا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً).

آيه 138

* (آيه 138)-در این آیه می گوید: «به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست!» (بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).

آيه 139

* (آيه 139)-و در این آیه این دسته از منافقان چنین توصیف شده اند: «همانها که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب می کنند (الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).

سپس می گوید: هدف آنها از این انتخاب چیست؟ آیا عزت و آبرو نزد آنان می جویند با اینکه همه عزتها از آن خداست؟!» ( أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ ) فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً ) .

زیرا عت همواره از علم و قدرت سرچشمه می گیرد و اینها که قدرت و علمشان ناچیز است، کاری از دستشان ساخته نیست که بتوانند منشأ عتی باشند.

ص: 493

این آیه به همه مسلمانان هشدار می دهد که عزت خود را در زندگی، اعم از شئون اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و مانند آن، در دوستی با دشمنان اسلام نجویند زیرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند صمیمی ترین متحدان خود را رها کرده و به سراغ

کار خویش می روند که گویی هرگز با هم آشنایی نداشتند، چنانکه تاریخ معاصر شاهد بسیار گویای این واقعیت است.

آيه 140

* (آيه 140)-شأن نزول درباره نزول این آیه از ابن عباس نقل شده که جمعی از منافقان در جلسات دانشمندان یهود می نشستند، جلساتی که در آن نسبت به آیات قرآن استهزا می شد. آیه نازل گشت و عاقبت شوم این عمل را روشن ساخت.

تفسير: در مجلس گناه ننشینید در آیه 68 سوره انعام صريحا به پیامبر (ص) دستور داده است که: «هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند.»

این آیه بار دیگر این حکم اسلامی را تأکید می کند و به مسلمانان هشدار می دهد می گوید: «و (خداوند این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می کنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند» (وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ ءایات اللَّهِ یكفر بِهَا وَ يستهزا بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَیرِهِ).

سپس نتیجه این کار را چنین بیان می کند: اگر در این گونه مجالس شرکت کنید شما هم مثل آنان خواهید بود و سرنوشتتان، سرنوشت آنهاست (إِنَّكُم إِذَّا مِثلُهُم).

باز برای تأكید این مطلب می افزاید: شرکت در این گونه جلسات نشانه روح نفاق است. «خداوند، منافقان و کافران را همگی در دوزخ جمع می کند» (إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً ).

از این آیه چند نکته استفاده می شود:

1. شرکت در جلسات گناه به منزله شرکت در گناه است زیرا یک نوع رضایت

ص: 494

و امضای عملی محسوب می شود.

2. نهی از منکر اگر به صورت مثبت امکان پذیر نباشد باید به صورت منفی انجام گیرد. یعنی انسان از محیط و مجلس گناه دور شود. .

3. نشست و برخاست با کافران در صورتی که نسبت به آیات الهی توهین نکنند و خطر دیگری نداشته باشد، مانعی ندارد.

4. مجامله با این گونه گناهکاران نشانه روح نفاق است.

آيه 141

* (آيه 141)-صفات منافقان - این آیه و آیات بعد قسمت دیگری از صفات منافقان و اندیشه های پریشان آنها را بازگو می کند. می فرماید: «(منافقان) همانها

هستند که پیوسته انتظار می کشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد، می گویند: مگر ما با شما نبودیم؟!» پس ما نیز در افتخارات و غنایم شریکیم (الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بکم فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحُ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَلَمَ نَكُنْ مَعَكُمْ).

و اگر بهره ای نصیب کا فران گردد، به آنان می گویند: مگر ما شما را به مبارزه

(وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرِينَ نَصِيبُ قالُوا أَلَمَ نستحود عَلَيْكُمْ وَ نمنکم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

سپس قرآن عاقبت آنها را با یک جمله کوتاه بیان می کند می گوید: سرانجام روزی فرا می رسد که نقاب از چهره زشتشان برداشته می شود. آری، «خداوند در روز رستاخیز، میان شما داوری می کند» (فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ).

و برای اینکه مؤمنان واقعی مرعوب آنان نشوند در پایان آیه می افزاید: «و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است» (وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً).

یعنی کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان چیره نخواهند شد.

و اگر پیروزی آنها را بر مسلمانان در میدانهای مختلف با چشم خود می بینیم به خاطر آن است که بسیاری از مسلمانان، مؤمنان واقعی نیستند، نه خبری از اتحاد واخوت اسلامی در میان آنان است و نه علم و آگاهی لازم که اسلام آن را از لحظه

ص: 495

تولد تا مرگ بر همه لازم شمرده است دارند.

آيه 142

* (آيه 142)-در این آیه و آیه بعد پنج صفت دیگر از صفات منافقان آمده است:

1. آنها برای رسیدن به اهداف شوم خود از راه خدعه وارد می شوند و حتی می خواهند به خدا نیرنگ زنند، در حالی که در همان لحظات که در صدد چنین کاری هستند در یک نوع خدعه واقع شده اند زیرا برای به دست آوردن سرمایه های ناچیزی سرمایه های بزرگ وجود خود را از دست می دهند. آیه می گوید: «منافقان می خواهند خدا را فریب دهند؛ در حالی که او آنها را فریب می دهد» ( إِنَّ الْمُنافِقِينَ یخادعون اللَّهِ وَ هُوَ خادِعُهُمْ).

2. آنها از خدا دورند و از راز و نیاز با او لذت نمی برند. به همین دلیل، هنگامی که به نماز بر می خیزند، با کسالت بر می خیزند» (وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسَالَی).

3. آنها چون به خدا و وعده های بزرگ او ایمان ندارند، اگر عبادت یا عمل نیکی انجام دهند در برابر مردم را می کنند» (یُراءُونَ النَّاسَ).

4. «و خدا را جز اندکی یاد نمی نمایند، (وَ لَا يَذكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا).

آيه 143

* (آيه 143)-5. «آنها افراد بی هدفی هستند که به سوی اینها، و نه سوی آنهایند» نه در صف مؤمنان قرار دارند و نه در صف کافران (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ).

در پایان آیه سرنوشت آنها را چنین بیان می کند: آنها کسانی هستند که بر اثر اعمالشان، خدا حمایتش را از آنان برداشته و در بیراهه ها گمراهشان ساخته و هرکس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً).

آيه 144

* (آيه 144)-در آیات گذشته به گوشه ای از صفات منافقان و كافران اشاره شد، در این آیه می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! غیر از مؤمنان، کافران را ولی و

ص: 496

تکیه گاه خود قرار ندهید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا لَا تتخذؤ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).

چرا که این عمل قانون شکنی آشکار و شرک به خداوند است و با توجه به قانون عدالت پروردگار، موجب استحقاق مجازات شدیدی است. از این رو به دنبال آن می فرماید: «آیا می خواهید با این عمل، دلیل آشکاری بر ضد خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟!» (أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً).(1).

آيه 145

* (آيه 145)-در این آیه برای روشن ساختن حال منافقانی که این دسته از مسلمانان غافل، طوق دوستی آنان را بر گردن می نهند، می فرماید: «منافقان در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند؛ و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت» (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدرک الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً).(2).

از این آیه به خوبی استفاده می شود که از نظر اسلام، نفاق بدترین انواع کفر و منافقان دورترین مردم از خدا هستند. به همین دلیل، جایگاه آنها بدترین و پست ترین نقطه دوزخ است.

آيه 146

* (آيه 146)-اما برای اینکه روشن شود حتی این افراد فوق العاده آلوده، راه بازگشت به سوی خدا و اصلاح موقعیت خویشتن دارند، اضافه می کند: «مگر آنها که توبه کنند، و جبران و اصلاح نمایند و به دامن لطف خدا، چنگ زنند، و دین خود را برای خدا خالص کنند» (إِلاَّ الذین تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ).

آنها با مؤمنان خواهند بود» (فَاُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ).

و خداوند به افراد با ایمان، پاداش عظیمی خواهد داد» (وَ سَوْفَ يوت اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً ).

ص: 497


1- 1 .«سلطان» از ماده «سلاطه»، به معنی قدرت بر مقهور ساختن دیگری گرفته شده است. خود واژه سلطان معنی اسم مصدری دارد و به هرگونه تسلط اطلاق می شود. به همین جهت، به دلیل تا که باعث تسلط انسان بر دیگری است نیز سلطان گفته می شود.
2- 2 .«درك» عمیق ترین نقطه قعر دریاست و به آخرین ریسمانهایی که به یکدیگر می پیوندند و به قعر دریا می رسند، درك گفته می شود.

آيه 147

* (آيه 147)-مجازاتهای خدا انتقامی نیست . در این آیه به این واقعیت مهم اشاره شده که مجازاتهای الهی جنبه قدرت نمایی یا انتقام ندارد زیرا همه اینها لازمه نقص و کمبود است که ذات پاک خدا از آنها مبر است، بلکه این مجازاتها بازتابها و نتایج سوء اعمال و عقاید خود انسانهاست. از این رو آیه می فرماید: «خدا چه نیازی به مجازات شما دارد اگر شکرگزاری کنید و ایمان آورید؟!» (وَ مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بعذابکم إِنْ شکرتم وَ ءامنتم).

یعنی اگر شما ایمان و عمل صالح داشته باشید و از مواهب الهی سوءاستفاده نکنید، بی شک کم ترین مجازاتی دامن شما را نخواهد گرفت.

و برای تأکید این موضوع می افزاید: «خدا شکرگزار و آگاه است»؛ اعمال و نیات شما را می داند، و به اعمال نیک، پاداش نیک می دهد (وَ كَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا).

در آیه فوق موضوع شکرگزاری برایمان » مقدم شده است، چرا که تا انسان نعمتها و مواهب خدا را نشناسد و به مقام شکرگزاری نرسد نمی تواند خود او را بشناسد . دقت کنید.

آغاز جزء ششم قرآن مجید

آيه 148

* (آيه 148)-در این آیه و آیه بعد به بخشی از دستورهای اخلاقی اسلام اشاره شده است. نخست می فرماید: «خدا دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها (ی دیگران را اظهار کند، (لَا يًحِبُّ اللَّهُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَولِ).

زیرا همانگونه که خداوند «ستارالعیوب» است، دوست ندارد که افراد بشر

ص: 498

عیوب مردم را فاش سازند و آبروی آنها را ببرند.

سپس به بعضی از امور که مجوز این گونه اعمال می شود، اشاره کرده می فرماید: «مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد» (إِلَّا مَن ظُلِمَ).

چنین افراد برای دفاع از خویشتن در برابر ظلم ظالم حق دارند اقدام به شکایت کنند یا از مظالم و ستمگریها آشکارا مذمت و انتقاد و غیبت نمایند.

در پایان آیه به همان طور که روش قرآن است . برای اینکه افرادی از این استثنا نیز سوء استفاده نکنند و به بهانه اینکه مظلوم واقع شده اند عیوب مردم را بدون جهت آشکار نسازند، می فرماید: «خداوند، شنوا و دانا است» (وَ كَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا).

آيه 149

* (آيه 149)-در این آیه به نقطه مقابل این حکم اشاره کرده می فرماید: «اگر نیکی ها را آشکار و یا مخفی سازید، و از بدیها گذشت نمایید، خداوند آمرزنده و تواناست» و با اینکه قادر بر انتقام است، عفو و گذشت می کند (إِنْ تُبْدُوا خیرا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَدِيراً).

آيه 150

* (آيه 150)-میان پیامبران تبعیض نیست . در این آیه و آیه بعد توصیفی از حال جمعی از کافران و مؤمنان و سرنوشت آنها آمده است و آیات گذشته را که درباره منافقان بود تکمیل می کند. نخست به کسانی که میان پیامبران الهی فرق گذاشته، بعضی را بر حق و بعضی را بر باطل می دانند، اشاره کرده می فرماید:

کسانی که خدا و پیامبران او را انکار می کنند، و می خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و می گویند: به بعضی ایمان می آوریم، و بعضی را انکار می کنیم و می خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب پیدا کنند.» ( إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً).

در حقیقت، این جمله حال یهودیان و مسیحیان را روشن می سازد که یهودیان، مسیح را به رسمیت نمی شناختند و هر دو، پیامبر اسلام (ص) را، در حالی که طبق کتب آسمانی آنها، نبوت این پیامبران برایشان ثابت شده بود. بنابراین،

ص: 499

ایمان آنها حتی در مواردی که نسبت به آن اظهار ایمان می کنند، بی ارزش قلمداد شده است چرا که از روح حق جویی سر چشمه نمی گیرد.

آيه 151

* (آيه 151)-در این آیه ماهیت این افراد را بیان کرده می فرماید: «آنها کافران حقیقی اند» (أَولَئِكَ هُمُ الكَافِرُونَ حَقًا).

در پایان آیه آنها را تهدید کرده می گوید: «و برای کافران، مجازات خوارکننده ای فراهم ساخته ایم»(وَ أَعتَدنَا لِلکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًآ).

توصیف عذاب به «مهين» (خوارکننده)، ممکن است از این جهت باشد که آنها با تفرقه انداختن میان پیامبران خدا، در واقع به جمعی از آنان توهین کرده اند و باید عذابشان متناسب با عملشان باشد.

آيه 152

* (آيه 152)-در این آیه به وضع مؤمنان و سرنوشتشان اشاره کرده می گوید: کسانی که به خدا و رسولان او ايمان آورده، و میان احدی از آنها فرق نمی گذارند، پاداششان را خواهد داد، ( وَ الَّذِينَ ءامنوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ).

البته ايمان به پیامبران و به رسمیت شناختن آنها منافات با این ندارد که بعضی را از بعضی برتر بدانیم.

در پایان آیه به این مطلب اشاره می کند که اگر این دسته از مؤمنان در گذشته مرتکب چنان تعصبها و تفرقه ها و گناهان دیگر شدند، اگر ایمان خود را خالص کرده و به سوی خدا بازگردند آنها را می بخشد؛ «خداوند، آمرزنده و مهربان است» (وَكَانَ اللَّهُ غَفُورَّا رَحِیمًا).

آيه 153

* (آيه 153)-شأن نزول: جمعی از یهود نزد پیامبر اسلام (ص) آمدند و گفتند: اگر تو پیغمبر خدایی کتاب آسمانی خود را یک جا به ما عرضه کن، همان طور که موسی تورات را یک جا آورد. این آیه و آیه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر: بهانه جویی یهود . در این آیه نخست به درخواست اهل کتاب (یهود) اشاره می کند می گوید: «اهل کتاب از تو می خواهند کتابی از آسمان (یکجا) بر آنها

ص: 500

نازل کنی»، در حالی که این یک بهانه است (یَسئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ).

بی شک آنها در این تقاضای خود حسن نیت نداشتند زیرا هدف از نزول کتاب آسمانی همان ارشاد و هدایت و تربیت است که گاهی این هدف با نزول کتاب آسمانی یک جا تأمین می شود و گاهی تدریجی بودن آن به این هدف بیش تر کمک می کند. از این رو به دنبال این تقاضا، خداوند به عدم حسن نیت آنها اشاره کرده و ضمن تسلی به پیامبر خود، سابقه لجاجت و بهانه جویی یهود را در برابر موسی بن عمران بازگو می کند می گوید: « آنها از موسی، بزرگ تر از این را خواستند، و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده!»(فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً)

این درخواست عجیب و غیر منطقی که نوعی از عقیده بت پرستان را منعکس می ساخت و خدا را جسم و محدود معرفی می کرد، بدون شک از لجاجت و عناد سرچشمه گرفته بود؛ «و به خاطر این ظلم و ستم، صاعقه آنها را فرا گرفت »(فَأَخَذَتْهُمُ الصاعقه بِظُلْمِهِمْ ).

سپس به یکی دیگر از اعمال زشتشان که مسأله گوساله پرستی بود اشاره می کند می گوید: «سپس گوساله (سامری) را، پس از آن همه دلایل روشن که برای آنها آمد، (به خدایی) انتخاب کردند» (ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ البَیِّنَاتُ).

ولی ما از آن درگذشتیم (و عفو کردیم و به موسی، برهان آشکاری دادیم» (فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ ءاتينا موسی سُلْطاناً مُبِيناً).

آيه 154

* (آيه 154)-باز آنها از خواب غفلت بیدار نشدند. به همین جهت، «کوه طور را بر فراز آنها برافراشتیم و در همان حال از آنها پیمان گرفتیم، و به آنها گفتیم: ( برای توبه ،) از در (بیت المقدس) با خضوع درآیید. و (نیز) گفتیم: روز شنبه تعدی نکنید

و دست از کار بکشید.) و از آنان در برابر همه اینها ،) پیمان محکمی گرفتیم» اما به هیچ یک از این پیمانها وفا نکردند (وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا

ص: 501

الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً).

آيه 155

* (آيه 155)-گوشه دیگری از خلافکاریهای یهود . در اینجا قرآن به قسمتهای دیگری از خلافکاریهای بنی اسرائیل و کارشکنی ها و دشمنی های آنها با پیامبران خدا اشاره کرده است. نخست به پیمان شکنی وکفر جمعی از آنها و قتل پیامبران به دست آنان اشاره کرده می فرماید: «ما آنها را به خاطر پیمان شکنی از رحمت خود دور ساختیم یا قسمتی از نعمتهای پاکیزه را بر آنان تحریم نمودیم (فَبِمَا نَقضِهِم مِيثَاقَهُم).

و به دنبال این پیمان شکنی، «آیات خدا را انکار کردند و راه مخالفت پیش گرفتند (وَكُفرِهِم بِئَايَاتِ اللَّهِ).

و به این نیز قناعت نکردند، بلکه به جنایت بزرگ دیگری دست زدند و آن کشتن پیامبران به ناحق بود (وَ قَتلِهِم الَأنبِيَاءَ بِغَيرِ حَقٍّ).

آنها به قدری در اعمال خلاف جسور و بی باک بودند که از روی استهزا می گفتند: بر دلهای ما، پرده افکنده شده و سخنان پیامبر را درک نمی کنیم» (وَ قَولِهِم قُلُوبُنَا غُلفُ).

قرآن در ادامه می افزاید: دلهای آنها مهر شده و هیچگونه حتی در آن نفوذ نمی کند ولی عامل کفر و بی ایمانی، خود آنها هستند. به همین دلیل، جز افراد کمی، که خود را از این گونه لجاجتها برکنار داشته اند، ایمان نمی آورند. می فرماید: «آری، خداوند به علت کفر شان، بر دلهای آنها مهر زده؛ که جز عده کمی (که راه حق می پویند و لجاج ندارند، ایمان نمی آورند» (بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يؤمنون الا قَلِيلًا).

آيه 156

* (آيه 156)-و (نیز) به خاطر کفرشان، و تهمت بزرگی که بر مریم زدند» (وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مریم بُهْتاناً عَظِيماً).

آيه 157

* (آيه 157)-و گفتارشان که: ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم»(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مریم رَسُولَ اللَّهِ).

ص: 502

شاید تعبير «رسول الله» را در مورد مسیح، از روی استهزا می گفتند.

در حالی که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لكن امر بر آنها مشتبه شد » و دیگری را که شباهت به او داشت اشتباه بر دار زدند (وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکن شُبِّهَ لَهُمْ).

سپس قرآن می گوید: «و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می کنند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شک مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ).

آنگاه قرآن به عنوان تأكید مطلب می گوید: «و قطعا او را نکشتند» (وَ مَا قَتَلُوهُ يَقِيًا).

آيه 158

* (آيه 158)-«بلکه خدا او را به سوی خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است» (بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً).

اگر قرآن روی مصلوب نشدن مسیح (ع) تکیه کرده، به خاطر این است که عقیده خرافي فداء ( بازخرید گناهان امت) را به شدت بکوبد، تا مسیحیان نجات را در گرو اعمال خویش ببینند، نه در پناه بردن به صليب.

آيه 159

* (آيه 159)-در تفسیر این آیه دو احتمال است که هر یک به جهاتی قابل ملاحظه است:

.. آیه می فرماید: «و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او [= حضرت مسیح ایمان می آورد، (وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ).

و آن هنگامی است که انسان در آستانه مرگ قرار می گیرد و، ارتباط او با این جهان ضعیف و با جهان بعد از مرگ قوی می گردد، پرده ها از برابر چشم او کنار می رود و بسیاری از حقایق را می بیند، در این موقع چشم حقیقت بین او مقام مسیح را مشاهده می کند و، در برابر او تسلیم می گردد، آنها که منکر او شدند به او مؤمن می شوند و کسانی که او را خدا دانستند به اشتباه خود پی می برند، در حالی که این ایمان هیچ سودی برای آنها ندارد. پس چه بهتر ، اکنون که ایمان مفید است مؤمن

ص: 503

شوند.

2. منظور این است که اهل کتاب به حضرت مسیح (ع) پیش از مرگ او ایمان می آورند، یهودیان او را به نبوت می پذیرند و مسیحیان دست از الوهیت او می کشند و این به هنگامی است که مسیح، طبق روایات اسلامی، در موقع ظهور حضرت مهدی (عج) از آسمان فرود می آید و پشت سر او نماز می گذارد و یهود و نصاری نیز او را می بینند و به او و مهدی (عج) ایمان می آورند. روشن است که مسیح، به حکم اینکه آیینش مربوط به گذشته بوده، وظیفه دارد در این زمان از آیین موجود یعنی اسلام که مهدی (عج) مجری آن است، پیروی کند.

در پایان آیه می فرماید: «و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود» (وَ يَؤُمُّ اقیمة يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً).

منظور از گواهی مسیح بر ضد آنها این است که او گواهی می دهد که تبلیغ رسالت کرده و آنها را هیچگاه به الوهیت خود دعوت ننموده، بلکه به ربوبیت پروردگار جهانیان دعوت کرده است.

آيه 160

* (آيه 160)-سرنوشت صالحان و ناصالحان يهود - در آیات گذشته به چند نمونه از خلافکاریهای یهود اشاره شد، در این آیه و دو آیه بعد نیز پس از ذکر چند قسمت دیگر از اعمال ناشایست آنها كيفرهایی را که بر اثر این اعمال در دنیا و آخرت دامانشان را گرفته و می گیرد بیان می دارد.

نخست می فرماید: « به خاطر ظلمی که از یهود صادر شد، و (نیز) به خاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را، که بر آنها حلال بود، حرام کردیم» (فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً).(1).

آيه 161

* (آيه 161)-«و (همچنین به خاطر ربا گرفتن، در حالی که از آن نهی شده

ص: 504


1- 1 . در مورد تحریم طیبات رجوع کنید به سوره انعام (6)، آیه 146۔

بودند؛ و خوردن اموال مردم به باطل»، همه اینها سبب شد که گرفتار آن محرومیت شوند (وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ).

گذشته از این کیفر دنیوی، آنها را به کیفرهای اخروی گرفتار خواهیم ساخت و برای کافران آنها، عذاب دردناکی آماده کرده ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً).

آيه 162

* (آيه 162)-سپس به این واقعیت مهم اشاره می کند که مذمت و نکوهش قرآن از یهود به هیچ وجه جنبه مبارزه نژادی و طایفه ای ندارد. اسلام هیچ نژادی را به عنوان «نژاد» مذمت نمی کند، بلکه نکوهشهای آن تنها متوجه آلودگان و منحرفان است. از این رو در این آیه افراد با ایمان و پاکدامن يهود را استثنا کرده و مورد ستایش قرار داده و پاداش بزرگی به آنها نوید می دهد. می گوید: «ولی راسخان در علم از آنها، و مؤمنان (از امت اسلام، به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده ، ایمان می آورند. همچنین نمازگزاران و زکات دهندگان و ایمان آورندگان به خدا و روز قیامت، به زودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد» (لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ والمومنون يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصلوة وَ الْمُؤْتُونَ الزكؤة والمومنون بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأَخِيرِ أُولَئِكَ وَ سنوتيهم أَجْراً عَظِيماً).

به همین دلیل، می بینیم که جمعی از بزرگان يهود، هنگام ظهور پیامبر اسلام (ص) و مشاهده دلایل حقانیت او، به اسلام گرویدند و با جان و دل از آن حمایت کردند و مورد احترام پیامبر و سایر مسلمانان بودند.

آيه 163

* (آيه 163)-در آیات گذشته خواندیم که یهود در میان پیامبران خدا تفرقه می افکندند، بعضی را تصديق و بعضی را انکار می کردند. در این آیه بار دیگر به آنها پاسخ می گوید که: «ما بر تو وحی فرستادیم؛ همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم، و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [= بنی اسرائیل ] و عیسی و اتوب و يونس وهارون وسليمان وحی نمودیم و به داوود زبور دادیم» (إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ والبيين مِنْ بَعْدِي وَ أَوْحَيْنا

ص: 505

إِلَى إبرهیم وَ اسمعیل وَ إسحق وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ یونس وَ هرون وَ سليمن وَ ءاتينا داوود زَبُوراً).

آيه 164

* (آيه 164)-در این آیه می افزاید: پیامبرانی که وحی بر آنان نازل گردید منحصر به اینها نبودند، بلکه « پیامبرانی که سرگذشت آنها را برای تو بازگفته ایم؛ و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکرده ایم» همگی وحی الهی بر آنها نازل گردید(وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ تفصصهم عَلَيْكَ).

و خداوند با موسی سخن گفته و این امتیاز، از آن او بود (وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکلِيمًا).

آيه 165

* (آيه 165)-بنابراین، رشته وحی همیشه در میان بشر بوده است. چگونه ممکن است افراد انسان را بدون راهنما و رهبر بگذاریم و در عین حال برای آنها مسوولیت و تکلیف قائل شویم؟ « پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نمانده و بر همه اتمام حجت شود (رُسُلاً مبشرین وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُلِ).

خداوند برنامه ارسال این رهبران را دقيقا تنظیم و اجرا نموده؛ «و خداوند، توانا و حکیم است» (وَكَانَ اللَّهُ عَزِيرًا حَكِيمًا).

حکمت او ایجاب می کند که این کار عملی شود و قدرت او راه را هموار می سازد.

آيه 166

* (آيه 166)-در این آیه به پیامبر تستی می دهد که اگر این جمعیت، رسالت تو را انکار کردند اهمیتی ندارد. «ولی خداوند گواهی می دهد به آنچه بر تو نازل کرده است»(لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ).

و البته انتخاب تو برای این منصب بی حساب نبوده، بلکه این آیات را «از روی علمش نازل کرده است» (أَنزَلَهُ بِعِلمِهِ).

در پایان آیه می افزاید: «و فرشتگان (نیز) گواهی می دهند؛ هرچند گواهی خدا کافی است»(وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً ).

ص: 506

آيه 167

* (آيه 167)-در آیات گذشته بحثهایی درباره افراد بی ایمان و با ایمان ذکر شده بود، در این آیه به دستهای دیگر اشاره می کند که بدترین نوع کفر را انتخاب کردند، کسانی که علاوه بر گمراهی خود، برای گمراه ساختن دیگران کوشش می کنند. می فرماید: «کسانی که کافر شدند، (و مردم را از راه خدا بازداشتند، در گمراهی دوری گرفتار شده اند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللي قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً).

آيه 168

* (آيه 168)-در این آیه می افزاید: «کسانی که کافر شدند، و به خود و دیگران) ستم کردند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید و آنان را به هیچ راهی هدایت نخواهد کرد» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً).

آيه 169

* (آيه 169)-«مگر به راه دوزخ، که جاودانه در آن خواهند ماند» (إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَدَا).

آنها باید بدانند که این تهديد الهی صورت می پذیرد زیرا: «این کار برای خدا آسان است» (وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً).

آيه 170

* (آيه 170)-در آیات گذشته سرنوشت افراد بی ایمان بیان شد، در این آیه دعوت به سوی ایمان آمیخته با ذکر نتیجه آن می کند و با تعبیرات مختلفی که شوق و علاقه انسان را بر می انگیزد، همه مردم را به این هدف عالی تشویق می نماید. نخست می گوید: «ای مردم، پیامبر (ی که انتظارش را می کشیدید،) حق را از جانب پروردگارتان آورد» (يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ).

بعد می افزاید: «به او ایمان بیاورید که برای شما بهتر است» (فئامنوا خیرا لَكُمْ).

در پایان آیه می فرماید: «و اگر کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد، زیرا) آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» (وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

و خداوند، دانا و حکیم است» (وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً). دستورهایی را که به شما داده و برنامه هایی را که تنظیم کرده همگی روی

ص: 507

فلسفه و مصالحی بوده و به سود شماست.

آيه 171

* (آيه 171)-تثليث موهوم است - به تناسب بحثهایی که درباره اهل کتاب وكمار بود، در این آیه و آیه بعد به یکی از مهم ترین انحرافات جامعه مسیحیت یعنی مسأله تثليث و خدایان سه گانه اشاره کرده و آنها را از این انحراف بزرگ برحذر می دارد.

نخست به آنان اخطار می کند که: «ای اهل کتاب! در دین خود، غلق (و زیاده روی نکنید؛ و درباره خدا، غیر از حق نگویید» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دینکم وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ).

مسأله «غلو» درباره پیشوایان، یکی از مهم ترین سرچشمه های انحراف در ادیان آسمانی بوده است. به همین جهت، اسلام درباره غلات سختگیری کرده و در کتب عقاید و فقه، آنها از بدترین کار معرفی شده اند.

سپس به چند نکته که هرکدام در حکم دلیلی بر ابطال تثليث و الوهیت مسیح است اشاره می کند:

1. «مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا بود، (إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مریم رَسُولَ اللَّهِ).

این تعبير خاطر نشان می سازد که مسیح همچون سایر افراد انسان، در رحم مادر قرار داشت و دوران جنینی را گذراند و همانند سایر افراد بشر متولد شد، شیر خورد و در آغوش مادر پرورش یافت. یعنی تمام صفات بشری در او بود. چگونه ممکن است چنین کسی که مشمول و محکوم قوانین طبیعت و تغییرات جهان ماده است، خداوندی ازلی و ابدی باشد؟

اما اینکه «عیسی فرستاده خدا بود، این موقعیت نیز تناسبی با الوهیت او ندارد.

2. «و کلمه (و مخلوق) اوست؛ که او را به مريم القا نمود» (وَ کَلِمَتُهُ اَلقَیهَا اِلَی مَریَمَ).

ص: 508

این تعبیر به خاطر آن است که اشاره به مخلوق بودن مسیح کند، همان طور که کلمات » مخلوق ماست موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند.

3. «و روحی (شایسته) از طرف او بود» (وَرُوحُ مِنهُ).

این تعبیر که در مورد آفرینش آدم و به یک معنی آفرینش تمام بشر نیز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحی است که خدا آفرید و در وجود انسانها عموما و مسیح و پیامبران خصوصا

شگفت آور اینکه مسیحیان تولد عیسی را از مادر بدون وجود پدر، دلیلی بر الوهیت او می گیرند در حالی که فراموش کرده اند که آدم بدون پدر و مادر وجود یافت و این خلقت خاص را هیچ کس دلیل بر الوهیت او نمی داند.

سپس قرآن به دنبال این بیان می گوید: «بنابراین، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید؛ و نگویید: (خداوند) سه گانه است از این سخن خودداری کنید که برای شما بهتر است» (فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَا تَقُولُوا ثَلَّثْتَ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ).

بار دیگر تأکید می کند: «خدا، تنها معبود یگانه است» (إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهُ وَاحِدُ).

یعنی شما قبول دارید که در عین تثلیث، خدا یگانه است، در حالی که اگر فرزندی داشته باشد شبیه او خواهد بود و با این حال یگانگی معنی ندارد.

او منزه است که فرزندی داشته باشد» (سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدُ).

بلکه از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است» (لَهُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ).

همگی مخلوق اویند و او خالق آنهاست و مسیح نیز یکی از این مخلوقات اوست.

چگونه می توان یک حالت استثنایی برای وی قائل شد؟ آیا مملوک و مخلوق می تواند فرزند مالک و خالق خود باشد؟ خداوند نه تنها خالق و مالک آنهاست، بلکه مدبر و حافظ و رازق و سرپرست آنها نیز می باشد و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است» (وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا).

خدایی که ازلی و ابدی است و سرپرستی همه موجودات را از ازل تا ابد بر

ص: 509

عهده دارد، چه نیازی به فرزند دارد، مگر او همانند ماست که برای بعد از مرگ خود جانشین بخواهد؟

آيه 172

* (آيه 172)-شأن نزول: روایت شده که طایفه ای از مسیحیان نجران خدمت پیامبر اسلام (ص) رسیدند و عرض کردند: چرا نسبت به پیشوای ما خرده می گیری؟ حضرت فرمود: من چه عیبی بر او گذاشتم ؟ گفتند: تو می گویی او بنده خدا و پیامبر او بوده است. آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر: مسیح بنده خدا بود - پیوند و ارتباط این آیه با آیات گذشته که درباره نفى الوهیت مسیح و ابطال مسأله تثلیث بود، آشکار است.

نخست با بیان دیگری مسأله الوهیت مسیح را ابطال می کنند می گوید: شما چگونه معتقد به الوهیت عیسی هستید در حالی که «هرگز مسیح از این ابا نداشت که بنده خدا باشد؛ و نه فرشتگان او از این ابا دارند (لَنْ يَستَنکِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ).

سسی که خود عبادت کننده است، معنی ندارد که معبود باشد. در حدیثی آمده که امام علی بن موسی الرضا (ع) برای محکوم ساختن مسیحیان منحرف که مدعی الوهیت او بودند، به جاثلیق، بزرگ مسیحیان فرمود:

عیسی (ع) همه چیزش خوب بود، تنها عیبش این بود که عبادت چندانی نداشت. مرد مسیحی برآشفت و به امام گفت: چه اشتباه بزرگی می کنی، اتفاقا او از عابد ترین مردم بود. امام فورا فرمود: او چه کسی را عبادت می کرد؟ آیا کسی جز خدا را می پرستید؟ بنابراین، به اعتراف خودت، مسیح بنده و مخلوق و عبادت کننده خدا بود، نه معبود و خدا. مرد مسیحی خاموش شد و پاسخی نداشت.

سپس قرآن می افزاید: «و آنها که از عبودیت و بندگی او، روی برتابند و تكبر کنند، به زودی همه آنها را در قیامت) نزد خود جمع خواهد کرد و به هرکدام کیفر مناسب خواهد داد (وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً).

آيه 173

* (آيه 173)-«اما آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پاداششان

ص: 510

را به طور کامل خواهد داد؛ و از فضل و بخشش خود، بر آنها خواهد افزود. و آنها که ابا کردند و تكبر ورزیدند، مجازات دردناکی خواهد کرد؛ و برای خود، غیر از خدا، سرپرست و یاوری نخواهند یافت» (فَأَمَّا الَّذِينَ ءامنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فیوفيهم أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الذین اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).

آيه 174

* (آيه 174)-نور آشکار - در تعقیب بحثهایی که درباره انحرافات اهل کتاب از اصل توحيد و اصول تعلیمات انبیا در آیات سابق گذشت، در این آیه و آیه بعد سخن نهایی گفته شده و راه نجات مشخص گردیده است. آیه عموم مردم جهان را مخاطب ساخته می گوید: «ای مردم، دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم» (يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً).

منظور از «برهان»، شخص پیامبر اسلام (ص) و منظور از «نور»، قرآن مجید است که در آیات دیگر نیز از آن تعبیر به نور شده است.

آيه 175

* (آيه 175)-در این آیه نتیجه پیروی از این برهان و نور را چنین شرح می دهد: اما آنها که به خدا ایمان آوردند و به آن (کتاب آسمانی) چنگ زدند، به زودی همه را در رحمت و فضل خود، وارد خواهد ساخت؛ و در راه راستی به سوی خودش هدایت می کند» (فَأَمَّا الَّذِينَ ءامنوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إلیه صِراطاً مُسْتَقِيماً).

آيه 176

* (آيه 176)-شأن نزول: از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که گفت: من به شدت بیمار بودم، پیامبر (ص) به عیادت من آمد و در آنجا وضو گرفت و از آب رضوی خود بر من پاشید. من که در اندیشه مرگ بودم به حضرت عرض کردم: وارث من فقط خواهرانم هستند، میراث آنها چگونه است؟

این آیه که آیه « فرائض» نام دارد، نازل شد و میراث آنها را روشن ساخت.

به عقیده بعضی، این آخرین آیه ای است که درباره احکام اسلام بر پیامبر اسلام (ص) نازل گردید.

ص: 511

تفسير: این آیه مقدار ارث برادران و خواهران را بیان می کند. همان طور که در اوایل این سوره - در تفسیر آیه 12 - گفتیم، درباره ارث خواهران و برادران دو آیه در قرآن نازل شده است: یکی همان آیه 12 که ناظر به برادران و خواهران «مادری» است و دیگر آیه مورد بحث که درباره خواهران و برادران و پدری و مادری» یا و پدری» سخن می گوید. می فرماید: «از تو (درباره ارث خواهران و برادران) سؤال می کنند، بگو: خداوند حکم کلاله (خواهر و برادر) را برای شما بیان می کند»(يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ یفتيكم فِي الْكَلالَةِ).

سپس به چند حكم اشاره می نماید:

1. «اگر مردی از دنیا برود، که فرزند نداشته باشد، و برای او خواهری باشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته، از او (ارث) می برد » (إِنَّ امرؤا هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدُ وَ لَهُ أُخْتُ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ).

2. «و (اگر خواهری از دنیا برود، و وارث او یک برادر باشد، او تمام مال را از آن خواهر به ارث می برد، در صورتی که (میت) فرزند نداشته باشد» (وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدُ ) .

3. «و اگر دو خواهر (از او) باقی باشند دو سوم اموال را می برند» (فَإِنْ كَانَتَا اثنتین فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ).

4. «و اگر برادران و خواهران با هم باشند، تمام اموال را میان خود تقسیم می کنند؛ و) برای هر مذگر، دو برابر سهم مونث است» (وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ).

در پایان آیه می فرماید: «خداوند (احکام خود را برای شما بیان می کند تا گمراه نشوید؛ و خداوند به همه چیز داناست» (یُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شئء عَلِيمُ).

آیه فوق ارث خواهران و برادران را در صورتی که فرزندی نداشته باشند، بیان می کند. با توجه به آیات آغاز این سوره، پدر و مادر در ردیف فرزندان یعنی در

ص: 512

طبقه اول ارث قرار دارند.

از پایان تفسیر سوره نساء

سوره مائده [5]

اشاره

در مدینه نازل شده و 120 آیه دارد.

محتوای سوره: این سوره که در حجة الوداع، بین مکه و مدینه نازل شده محتوی یک سلسله معارف، عقاید اسلامی، احکام و وظایف دینی است.

در قسمت اول به مسأله ولایت و رهبری بعد از پیامبر اسلام (ص) و مسأله تثلیث مسیحیان، همچنین قسمتهایی از مسائل مربوط به رستاخیز و بازخواست از انبیا در مورد امتهایشان اشاره شده است.

و در قسمت دوم، مسأله وفا به پیمانها، عدالت اجتماعی، شهادت به عدل و تحریم قتل نفس و به تناسب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابیل به وسیله قابیل، همچنین توضیح قسمتهایی از غذاهای حلال و حرام و قسمتی از احکام وضو و تیمم آمده است.

نامگذاری آن به سوره «مائده» به خاطر این است که داستان نزول مائده(1).

برای یاران مسیح در آیه 114 این سوره ذکر شده است.

ص: 513


1- 1 .«مائده»در اصل به طبقی گویند که در آن غذا باشد .

آيه 1

* (آيه 1)-لزوم وفا به عهد و پیمان - از روایات اسلامی و سخنان مفسران بزرگ استفاده می شود که این آخرین سوره و یا از آخرین سوره هایی است که بر پیامبر (ص) نازل شده است.

به خاطر همین موقعیت خاص، در این سوره روی یک سلسله مفاهیم اسلامی و آخرین برنامه های دینی و مسأله رهبری امت و جانشینی پیامبر تأکید شده است. شاید بدین جهت است که با مسأله لزوم وفا به عهد و پیمان آغاز شده و در نخستین جمله می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! به پیمانها (و قراردادها) وفا کنید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ).

تا به این وسیله افراد با ایمان را به پیمانهایی که در گذشته با خدا بسته اند یا در این سوره به آن اشاره شده است، ملزم بنماید.

آیه فوق دلیل بر وجوب وفا به پیمانهایی است که میان افراد انسان با یکدیگر یا افراد انسان با خدا، به طور محکم بسته می شود. به این ترتیب، تمام پیمانهای الهی - انسانی، پیمانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تجاری، زناشویی و مانند آن را در بر می گیرد و، یک مفهوم کام" وسيع دارد، حتی عهد و پیمانهایی را که مسلمانان با غیر مسلمانان می بندند نیز شامل می شود.

مسأله وفای به عهد و پیمان از اساسی ترین شرایط زندگی دسته جمعی است زیرا بدون آن هرج و مرج و سلب اطمینان عمومی که بزرگ ترین بلای اجتماعی است، در میان بشر به وجود می آید.

در نهج البلاغه در فرمان مالک اشتر چنین می خوانیم: «در میان واجبات الهی هیچ موضوعی همانند وفای به عهد در میان مردم جهان، با تمام اختلافاتی که دارند، مورد اتفاق نیست. به همین جهت، بت پرستان زمان جاهلیت نیز پیمانها را در میان خود محترم می شمردند زیرا عواقب دردناک پیمان شکنی را دریافته بودند.

و از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: «کسی که به پیمان خود وفادار نیست

ص: 514

دین ندارد.

به دنبال دستور وفا به پیمانها که تمام احکام و پیمانهای الهی را شامل می شود، یک سلسله از احکام اسلام را بیان کرده که نخستین آن حلال بودن گوشت پاره ای از حیوانات است. می فرماید: «چهارپایان (و جنین آنها برای شما حلال شده است، (أحَلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ).(1)

آیه معنی وسیعی دارد که هم حلال بودن حیواناتی مانند شتر و گاو و گوسفند را بیان می کند و هم حليت جنینهای آنها را.

ارتباط این حکم با اصل کلی لزوم وفا به عهد از این نظر است که این اصل کلی، احکام الهی را که یک نوع پیمان خدا با بندگان است مورد تأکید قرار می دهد، سپس به دنبال آن تعدادی از احکام بیان شده که حلال بودن گوشت پاره ای از حیوانات و حرام بودن گوشت بعضی دیگر، یکی از آنها محسوب می شود.

سپس در ذیل آیه دو مورد را از حکم حلال بودن گوشت چهارپایان استثنا کرده می فرماید: «مگر آنچه بر شما خواند می شود» و استثنا خواهد شد (إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ).

و به هنگام احرام (برای انجام مناسک حج یا عمره) صید را حلال نشمرید) (غَيْرُ مَحَلِّى الصید وَ أَنْتُمْ حَرَّمَ).

در پایان آیه می فرماید: «خداوند هر چه بخواهد (و مصلحت باشد) حکم می کند» (إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ).

یعنی چون از همه چیز آگاه و مالک همه چیز می باشد، هر حکمی را که مصلحت بندگان باشد و حکمت اقتضا کند تشریع می نماید.

آيه 2

* (آيه 2)-هشت دستور در یک آیه - در این آیه چند دستور مهم اسلامی از آخرین دستورهایی که بر پیامبر(ص) نازل شده، بیان گردیده که همه یا اغلب آنها مربوط به حج و زیارت خانه خداست

1. نخست به افراد با ایمان خطاب کرده می فرماید: «ای کسانی که ایمان

ص: 515


1- 1 .«أنعام» جمع «نعم» به معنی شتر و گاو و گوسفند است.

آورده اید! شعائر و حدود الهی (و مراسم حج را محترم بشمرید؛ و مخالفت با آنها) را حلال ندانید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ).

منظور از «شعائر الله»، مناسک و برنامه های حج است.

2. او نه ماه حرام را، واز جنگ کردن در این ماه ها خودداری کنید (وَ لَا الشَّهرَ الحَرَامَ).

3. «و نه قربانی های بی نشان و نشاندار را»، حلال نشمرید و بگذارید که به قربانگاه برسند و در آنجا قربانی شوند (وَ لَاالهَدىَ وَ لَا القَلَائِدَ).(1)1.

4. تمام زائران خانه خدا در این مراسم بزرگ اسلامی باید از آزادی کامل بهره مند باشند و هیچ گونه امتیازی در این قسمت در میان قبایل، افراد، نژادها و زبانها نیست. بنابراین کسانی را که برای خشنودی پروردگار و جلب رضای او، حتی به دست آوردن سود تجاری، به قصد زیارت خانه خدا حرکت می کنند نباید مزاحمت کنید، خواه با شما دوست باشند یا دشمن، همین اندازه که مسلمانند و زائر خانه خدا مصونیت دارند. آیه می گوید: «و نه آنها را که به قصد خانه خدا برای به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودی او می آیند، (وَ لاء أَمِينُ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً).

5 تحریم صید محدود به زمان احرام است. بنابراین هنگامی که از احرام حج یا عمرہ) بیرون آمديد، صید کردن برای شما مانعی ندارد»(وَاِذَا حَلَلتُم فَاصْطادُوا)

6. «و خصومت با جمعیتی که شما را از آمدن به مسجد الحرام (در سال حدیبیه) بازداشتند، نباید شما را وادار به تعدی و تجاوز کند» (وَ لَا يَجُرُّ مِنکُمْ شنئان قَوْمُ أَنْ صدوکم عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا)

ص: 516


1- 1 .«هدی» جمع «هد یه»، به معنی چار پایانی است که به عنوان قربانی به خانه خدا اهدا می شوند. قلائد» جمع «قلادها، به معنی چیزی است که به گردن انسان با حیوان می اندازند و در اینجا منظور چارپایانی است که برای قربانی در مراسم حج، آنها را نشان می گذارند.

از جمله فوق یک قانون کلی استفاده می شود، مسلمانان هرگز نباید کینه توز باشند و در صدد انتقام حوادثی که در زمانهای گذشته واقع شده برآیند.

7. سپس برای تکمیل بحث گذشته می فرماید: شما به جای اینکه دست به دست هم بدهید تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگیرید، همواره «در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید. و (هرگز) در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید» (وَ تعاؤنوا عَلَى الْبِرِّ والتقوی وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ).

8. در پایان آیه برای تحکیم و تأكيد احکام گذشته می فرماید: پرهیزگاری را پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید که مجازات (و کیفرهای) خدا شدید است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).

آنچه در آیه فوق در زمینه تعاون آمده یک اصل اسلامی است که سراسر مسائل اجتماعی، حقوقی، اخلاقی و سیاسی را در بر می گیرد. طبق این اصل، مسلمانان موظفند در کارهای نیک تعاون و همکاری کنند، ولی همکاری در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم، ممنوع است هر چند مرتکب آن، دوست یا برادر انسان باشد.

آيه 3

* (آيه 3)-در آغاز این سوره به حلال بودن گوشت چار پایان به استثنای آنچه بعدا خواهد آمد . اشاره شده، این آیه در حقیقت همان استثناهایی است که وعده داده شد. در اینجا حکم به تحریم یازده چیز شده است:

نخست می فرماید: «گوشت مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَت عَلَیکُمُ المَيتَةُ).

«و گوشت خون» (وَالدَّمُ).

«و گوشت خوک» (وَ لَحمُ الخِنزِيرِ).

«و حیواناتی که به غیر نام خدا ذبح شوند»(وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ).

«و حیوانات خفه شده»(وَالمُنخَنِقَةُ).

خواه به خودی خود یا به وسيله دام و خواه به وسيله انسان این کار انجام گردد، چنانکه در زمان جاهلیت معمول بوده گاهی حیوان را در میان دو چوب یا در

ص: 517

میان دو شاخه درخت می فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند.

و حیواناتی که با زجر کشته شده و یا به بیماری از دنیا بروند (وَالمَؤقُوذَةُ)(1).

در تفسیر قرطبی نقل شده که میان عرب معمول بوده که بعضی از حیوانات را به خاطر بتها آن قدر می زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت می دانستند!

«و آنها که بر اثر پرت شدن از بلندی بمیرند»(وَالمُتَرَدِّيَةُ).

«و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگری مرده باشند»(وَالنَّطِيحَةُ).

«و باقی مانده صید حیوان درنده»(وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ).

و به دنبال تحریم موارد فوق می فرماید: «مگر آنکه (به موقع به آن حیوان برسید، و آن را سر ببرید» (إِلَا مَا ذَكَّیتُم).

در زمان جاهلیت، بت پرستان سنگهایی در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصی نداشت، آنها را «ب» می نامیدند؛ در مقابل آنها قربانی می کردند و خون قربانی را به آنها می مالیدند. فرق آنها با بت این بود که بتها همواره دارای اشکال وصور خاصی بودند، اما شب» چنین نبودند. اسلام در آیه مورد بحث این گونه گوشتها را تحریم کرده می گوید: «و حیواناتی که روی بتها (یا در برابر آنها) ذبح می شوند، بر شما حرام شده است» (وَ مَا ذُبحَ عَلَى النُّصُبِ).

روشن است که تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقی و معنوی دارد، نه جنبه مادی و جسمانی

نوع دیگر حیواناتی است که به صورت «بخت آزمایی» ذبح و تقسیم می گردیده و آن چنین بوده که ده نفر با هم شرط بندی می کردند و حیوانی را خریداری و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر که روی هفت عدد از آنها عنوان برنده

ص: 518


1- 1 .«موقوذه» از ماده «وقذ»، به معنی کتک زدن شدید است که منجر به مرگ گردد یا بیماری شدید که حیوان را به هلاکت رساند. گاهی کتک زدن و بیماری شدید را که منجر به مرگ نشود نیز وقذ» می گویند، ولی در مورد آبه معنی اؤل مراد است.

و سه عدد عنوان بازنده ثبت شده بود، در کیسه مخصوصی می ریختند و به صورت قرعه کشی آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون می آوردند، هفت چوبه برنده به نام هرکس می افتاد سهمی از گوشت بر می داشت و چیزی در برابر آن نمی پرداخت، ولی آن سه نفر که تیرهای با زنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند بدون اینکه سهمی از گوشت داشته باشند. این چوبه های تیر را «أزلام» می نامیدند. اسلام خوردن این گوشتها را تحریم کرد به خاطر اینکه جنبه قمار و بخت آزمایی دارد. آیه می فرماید: «و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه های تیر مخصوص بخت آزمایی» بر شما حرام شده است (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ).

روشن است که تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیانهای فعالیتهای حساب نشده اجتماعی و برنامه های خرافی در آن جمع می باشد.

سپس برای تأكید بیشتر روی تحریم آنها می فرماید: «تمام این اعمال، فسق و گناه است» و خروج از اطاعت پروردگار (ذلِكُم فِسقُ).

اعتدال در استفاده از گوشت - آنچه از مجموع بحثهای فوق و سایر منابع اسلامی استفاده می شود این است که روش اسلام در مورد بهره برداری از گوشتها - همانند سایر دستورهایش - یک روش کاملا اعتدالی است. یعنی نه همانند مردم زمان جاهلیت که از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن می خوردند، یا همانند بسیاری از غربی های امروز که حتی از خوردن گوشت خرچنگ وکرمها چشم پوشی نمی کنند و نه مانند هندوها که مطلقا خوردن گوشت را ممنوع می دانند؛ بلکه گوشت حیواناتی که دارای تغذيه پاک بوده و مورد تنفر نباشد، حلال کرده و روی روشهای افراطی و تفریطی خط بطلان کشیده و برای استفاده از گوشتها شرایطی مقرر داشته است.

بعد از بیان احکام فوق، دو جمله پر معنی در آیه مورد بحث آمده است: نخست می گوید: «امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابراین، از آنها

ص: 519

نترسید و از (مخالفت) من بترسید!» (الْيَوْمَ يين الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ).

سپس می گوید: «امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم» (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ علیکم نعمتی وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً).

روز اکمال دین کدام روز است به منظور از «اليوم» (امروز)، که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ آنچه مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده اند و روایات متعددی از طرق معروف اهل تسنن و شیعه آن را تأیید می کند و با محتویات آیه کاملا سازگار است، این که منظور روز غدیر خم است، روزی که پیامبر اسلام (ص) امیر مؤمنان علی (ع) را رسما برای جانشینی خود تعیین کرد. آن روز بود که آیین اسلام به تکامل نهایی خود رسید و کار در میان امواج يأس فرو رفتند زیرا انتظار داشتند که آیین اسلام قائم به شخص باشد و با از میان رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام تدريجة برچیده شود، اما هنگامی که مشاهده کردند مردی که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر در میان مسلمانان بی نظیر بود، به عنوان جانشین پیامبر (ص) انتخاب و از مردم برای او بیعت گرفته شد، یأس و نومیدی نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آیینی ریشه دار و پایدار است.

نکته جالبی که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در آیه 55 سوره نور چنین می گوید: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعا آنان را حکمران در روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند.

در این آیه خداوند می فرماید: آیینی را که برای آنها « پسندیده»، در روی زمین

ص: 520

مستقر می سازد. با توجه به اینکه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است، و با توجه به جمله «رضيت لكم الإسلام دينا» که در آیه مورد بحث درباره ولایت علی (ع) نازل شده، نتیجه می گیریم که اسلام در صورتی در روی زمین مستحکم و ریشه دار خواهد شد که با «ولایت» همراه باشد زیرا این همان آیینی است که خدا « پسندیده و وعدۂ استقرار واستحکامش را داده است. به تعبیری دیگر، اسلام در صورتی عالمگیر می شود که از مسأله ولایت اهل بیت (ع) جدا نگردد.

مطلب دیگری که از ضمیمه کردن آیه 55 سوره نور با آیه مورد بحث استفاده می شود این است که در آنجا سه وعده به افراد با ایمان داده شده است: خلافت در روی زمین، امنیت و آرامش برای پرستش پروردگار و استقرار آیینی که مورد رضایت خداست.

این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه «اليوم أكملت لكم دينكم...» جامه عمل به خود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح یعنی علی (ع) به جانشینی پیامبر (ص) نصب شد و به مضمون جمله واليوم ين الذين كفروا من دینگم»، مسلمانان در آرامش و امنیت نسبی قرار گرفتند همچنین به مضمون «و رضيت لكم الإسلام دينا»، آیین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.

در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشتهای حرام برگشته و حکم صورت اضطرار را بیان می کند می گوید: «اما آنها که در حال گرسنگی، دستشان به غذای دیگری نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورند؛) خداوند آمرزنده و مهربان است و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمی افکند و آنها را کیفر نمی دهد (مَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).(1).

آيه 4

* (آيه 4)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه روایاتی ذکر کرده اند که مناسب تر از

ص: 521


1- 1 .«مخمصه» از ماده «خمص»، به معنی فرورفتگی است. همچنین به معنی گرسنگی شدید که باعث فرورفتگی شکم می شود، آمده است.

همه این است: زيد الخير و عدی بن حاتم که دو نفر از یاران پیامبر (ص) بودند، خدمتش رسیدند و عرض کردند: ما جمعیتی هستیم که با سگها و بازهای شکاری صید می کنیم و سگهای شکاری ما حیوانات وحشی حلال گوشت را می گیرند، بعضی از آنها زنده به دست ما می رسد و آن را سر می بریم ولی بعضی از آنها به وسیله سگها کشته می شوند و ما فرصت ذبح آنها را پیدا نمی کنیم؛ با اینکه می دانیم خدا گوشت مردار را بر ما حرام کرده تکلیف ما چیست؟

آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر: صید حلال - به دنبال احکامی که درباره گوشتهای حلال و حرام در دو آیه گذشته بیان شد، در این آیه نیز به قسمتی دیگر از آنها اشاره کرده می فرماید: از تو سؤال می کنند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است؟»(یَسئَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ).

سپس به پیامبر (ص) دستور می دهد که «بگو: هر آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده» (قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ).

یعنی تمام آنچه را اسلام تحریم کرده در زمره خبائث و نا پا کهاست و هیچگاه قوانین الهی، موجود پاکیزهای که طبعا برای استفاده و انتفاع بشر آفریده شده است، تحریم نمی کند.

سپس در مورد صيدها می گوید: «و (نیز) صيد حيوانات شکاری و سگهای آموخته (و تربیت یافته که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید ، بر شما حلال است (وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مَا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ).

جوارح» از ماده «جرح » گرفته شده که گاهی به معنی کسب و گاهی به معنی زخم است. به همین دلیل، به حیوانات صیاد، اعم از پرندگان و غیر آن، جارحه می گویند و جمع آن جوارح است. یعنی حیواناتی که به صید خود زخم وارد می کنند یا حیوانی که برای صاحب خود کسب می نماید.

حیوانی را که سگها شکار می کنند اگر زنده به دست آید، باید طبق آداب

ص: 522

اسلامی ذبح شود. ولی اگر پیش از آنکه به آن برسند جان دهد، حلال است اگر چه ذبح نشده باشد. البته اگر حیوانات شکاری دیگر، غیر از سگها، صیدی را از پای در آورند و قبل از آنکه بمیرد، با آداب شرعی ذبح کنیم حلال است.

سپس در ذیل آیه به دو شرط دیگر از شرايط حلیت چنین صیدی اشاره کرده می فرماید: « پس، از آنچه این حیوانات برای شما (صید می کنند و نگاه می دارند، بخورید» (فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيکُم).

بنابراین، اگر سگهای شکاری عادت داشته باشند قسمتی از صید خود را بخورند و قسمتی را واگذارند، چنین صیدی حلال نیست زیرا این سگ نه تعلیم یافته است و نه آنچه را که نگاه داشته مصداق «عليم» (برای شما می باشد؛ بلکه برای خود صید کرده است.

دیگر اینکه، دو نام خدا را (به هنگام فرستادن حیوان برای شکار، بر آن ببرید» (وَاذكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلَيهِ).

در پایان برای رعایت تمام این دستورها می فرماید: «و از (معصیت خدا بپرهیزید که خداوند سريع الحساب است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).

آيه 5

* (آيه 5)-خوردن غذای اهل کتاب و ازدواج با آنان - در این آیه که مکمل آیات قبل است می فرماید: «امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده؛ و (همچنین) طعام اهل کتاب ، برای شما حلال است؛ و طعام شما برای آنها حلال »(اليوم أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أَوْ توالكتاب حِلُّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلُّ لَهُمْ).

منظور از «طعام اهل کتاب»، غیر از گوشتهایی است که ذبیحه آنها باشد.

در حدیثی امام صادق (ع) در تفسیر آیه فرمود: «منظور از طعام اهل کتاب، حبوبات و میوه هاست، نه ذبیحه های آنها زیرا هنگام ذبح کردن نام خدا را نمی برند.

بعد از بیان حليت طعام اهل کتاب، درباره ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن می گوید می فرماید: «و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان و زنان پاکدامن از اهل کتاب، حلالند؛ هنگامی که مهر آنها را بپردازید» (وَالمُحصَنَاتُ مِنَ

ص: 523

الْمُؤْمِناتُ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا اتيتموهن أُجُورَهُنَّ).

به شرط اینکه از راه ازدواج مشروع باشد و پاکدامن باشید؛ نه زناکار، و نه دوست پنهانی و نامشروع گیرید» (مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ).

در حقیقت، این قسمت از آیه نیز محدودیتهایی را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده کاهش می دهد و ازدواج آنها را با زنان اهل کتاب با شرایطی تجویز می نماید - شرح بیشتر در این باره باید از کتب فقهی مطالعه شود.

ناگفته نماند که در دنیای امروز، که بسیاری از رسوم جاهلی در اشکال مختلف زنده شده است، این تفکر نیز به وجود آمده که انتخاب دوست زن یا مرد برای افراد مجرد بی مانع است، نه تنها به شکل پنهانی، آنگونه که در زمان جاهلیت قبل از اسلام وجود داشت، بلکه به شکل آشکار.

در حقیقت، دنیای امروز در آلودگی و بی بند و باری جنسی از زمان جاهلیت پا را فراتر نهاده زیرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانی را مجاز می دانستند، اینها آشکارش را نیز بی مانع می دانند، حتی با نهایت وقاحت به آن افتخار می کنند. این رسم ننگین که یک فحشای آشکار و رسوا محسوب می شود، از سوغاتهای شومی است که از غرب به شرق انتقال یافته و سرچشمه بسیاری از بدبختی ها و جنایات شده است.

از آنجا که تسهیلات فوق درباره معاشرت با اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها ممکن است مورد سوء استفاده بعضی قرار گیرد و آگاهانه یا غیر آگاهانه به سوی آنها کشیده شوند، در پایان آیه به مسلمانان هشدار داده می گوید: «و کسی که انکار کند آنچه را که باید به آن ایمان بیاورد، اعمال او تباه می گردد؛ و در سرای دیگر، از زیانکاران خواهد بود» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الأخرة مِنَ الْخاسِرِينَ).

اشاره به اینکه تسهیلات مزبور، علاوه بر اینکه گشایشی در زندگی شما ایجاد

ص: 524

می کند، باید سبب نفوذ و توسعه اسلام در میان بیگانگان گردد، نه اینکه شما تحت تأثیر آنها قرار گیرید و از آیین خود دست بردارید که در این صورت مجازات شما بسیار سخت خواهد بود.

آيه 6

* (آيه 6)-پاک سازی جسم و جان - در آیات سابق بحثهای گوناگونی درباره طيبات جسمی و مواهب مادی» مطرح شد، در این آیه به «طیبات روح» و آنچه باعث پاکیزگی جان انسان می گردد اشاره شده است. همچنین قسمت قابل ملاحظه ای از احکام وضو، غسل و تیمم که موجب صفای روح است تشریح گردیده. نخست به افراد با ایمان خطاب کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان می کند: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به نماز می ایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید؛ و سر و پاها را تا مفصل [= برآمدگی پشت پا] مسح کنید»(يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصلوۃ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ).

بنابراین، فقط حد شستن دست برای وضو در آیه ذکر شده، اما کیفیت آن در سنت پیامبر که به وسیله اهل بیت (ع) به ما رسیده آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.

سپس به توضیح حكم غسل پرداخته می فرماید: «و اگر جنب باشید، خود را بشویید و غسل کنید (وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا).

روشن است که مراد از جمله «قاطژوا»، شستن تمام بدن می باشد.

جب»، همان طور که در ذیل آیه 43 سوره نساء گذشت، به معنی دورشونده است و اگر شخص جنب به این عنوان نامیده می شود به خاطر آن است که باید در آن حال، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دوری کند.

ضمنا از اینکه قرآن در آیه فوق می گوید به هنگام نماز اگر جنب هستید غسل کنید، استفاده می شود که غسل جنابت، جانشین وضو نیز می گردد.

سپس به بیان حکم تیم پرداخته می فرماید: «و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا یکی از شما از محل پستی آمده [= قضای حاجت کرده، یا با زنان تماس گرفته و

ص: 525

آمیزش جنسی کرده اید)، و آب (برای غسل یا وضو ) نیابید، با خاک پاکی نیتم کنید) (وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدُ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لمستم النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً).

سپس طرز تيمم را به طور اجمال بیان کرده می گوید: «و از آن، بر صورت - پیشانی و دستها بکشید» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ).

و برای اینکه روشن شود هیچ گونه سختگیری در دستورهای گذشته در کار نبوده بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهی تشریع شده است، در پایان آیه می فرماید: «خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند؛ بلکه می خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ شاید شکر او را به جا آورید» (ما يُرِيدُ اللَّهُ يَجْعَلْ عليکم مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ ليطهرکم ولیتم نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

در حقیقت، جمله های فوق بار دیگر این واقعیت را تأکید می کنند که دستورهای الهی و برنامه های اسلامی به خاطر مردم و برای حفظ منافع آنها قرار داده شده، خداوند می خواهد با این دستورها هم طهارت معنوی و هم جسمانی برای مردم فراهم شود.

جمله «ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج»، این قانون کلی را بیان می کند که احکام الهی در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست. بنابراین، اگر پاره ای از تکالیف در مورد بعضی از اشخاص صورت مشقت باری به خود بگیرد، آن حکم در مورد آنها به دلیل همین آیه به استثنا می شود. مثلا اگر روزه برای پیرمردان و پیرزنان و افراد بیمار مشقت بار گردد، به دلیل همین آیه روزه بر آنها واجب نیست.

آيه 7

* (آيه 7)-پیمانهای الهی - به تناسب بحثی که در آیه قبل درباره قسمتی از احکام اسلام و تکمیل نعمتهای الهی گذشت، در این آیه بار دیگر مسلمانان را به اهمیت نعمتهای بی پایان خداوند که مهم ترین آنها نعمت ایمان و هدایت است توجه داده می فرماید: «و به یاد آورید نعمت خدا را بر شما (وَاذكُرُوا نِعمَةَ اللَّهِ

ص: 526

عَلَيكُم).

چه نعمتی از آن بالاتر که در سایه اسلام همه گونه مواهب و افتخارات نصیب مسلمانان شد و جمعیتی که در قبل کاملا پراکنده ، جاهل، گمراه، خونخوار، فاسد و مفسد بودند به صورت جمعیتی متشکل، متحد و دانا با امکانات مادی و معنوی فراوان در آمدند.

سپس پیمانی را که با خدا بسته اند یادآور شده می گوید: «و پیمانی را که با تأكيد از شما گرفت، آن زمان که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم» (وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).

آیه فوق می تواند اشاره به تمام پیمانهای تکوینی و تشریعی باشد، پیمانهایی که خدا به حکم فطرت گرفته با پیامبر (ص) در مراحل مختلف از مسلمانان گرفت.

در پایان آیه برای تأكید این معنی می فرماید: «و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید که خدا، از آنچه درون سینه هاست، آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِذاتِ الصُّدُورِ).

تعبير «بذات الصدور» اشاره به این است که خداوند از دقیق ترین اسراری که در اعماق روح آدمی نهفته و هیچ کس جز خودش از آن آگاهی ندارد، باخبر است.

آيه 8

* (آيه 8)-دعوت به عدالت - این آیه دعوت به قیام به عدالت می کند و نظیر آن با تفاوت مختصری در آیه 135 سوره نساء گذشت. نخست به افراد با ایمان خطاب کرده می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! همواره برای خدا قيام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا کونوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ).

سپس به یکی از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده، به مسلمانان هشدار می دهد که: «دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نكلاند» (وَ يَجْرِمَنَّكُمْ شنئان قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعدِلُوا).

بار دیگر به خاطر اهمیت موضوع روی مسأله عدالت تکیه کرده می فرماید: عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیک تر است»(أِعدِلُوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوَی).

ص: 527

و از آنجا که عدالت مهم ترین رکن پرهیزگاری است، برای سومین بار به عنوان تأكيد اضافه می کند: «و از (معصیت خدا بپرهیزید، که خداوند از آنچه انجام می دهید، باخبر است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِما تَعْمَلُونَ).

آيه 9

* (آيه 9)-سپس در این آیه طبق سنت قرآن که پس از احکام خاصی، برای تأكيد و تکمیل آن به قوانین و اصول کلی اشاره می کند، در اینجا نیز برای تأكید مسأله اجرای عدالت و گواهی به حق چنین می فرماید: «خداوند، به آنها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده آموزش و پاداش عظیمی داده است»(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ أَمِنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةُ وَ أَجْرُ عَظِيمُ).

آيه 10

* (آيه 10)-«و (در مقابل، کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، اهل دوزخند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بئاياتنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ).

قابل توجه اینکه آمرزش و اجر عظیم، به عنوان یک وعده الهی در آبه ذکر شده و فرموده: وعد الله..، ولی کیفر دوزخ به صورت نتیجه عمل بیان شده و می فرماید: کسانی که دارای چنین اعمالی باشند، چنان سرنوشتی خواهند داشت. این در حقیقت اشاره به مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداشهای سرای دیگر است که به هیچ وجه با اعمال ناچیز انسان برابری ندارد، همان طور که مجازاتهای آن جهان جنبه انتقامی نداشته، بلکه نتیجه اعمال خود آدمی است.

آيه 11

* (آيه 11)-به دنبال یادآوری نعمتهای الهی در چند آیه قبل، در این آیه بار دیگر روی سخن را به مسلمانان کرده و قسمتی دیگر از نعمتهای خود را یادآور می شود تا به شکرانه آن، در اطاعت فرمان خدا و اجرای اصول عدالت بکوشند. می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمتی را که خدا به شما بخشید، به یاد آورید؛ آن زمان که جمعی از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوی شما دراز کنند و شما را از میان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما بازداشت» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا ذَكَرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عليکم إِذْ هَمَّ قَوْمُ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أيدیهم فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ).

این آیه مسلمانان را متوجه خطراتی میکنند که ممکن بود برای همیشه

ص: 528

نامشان را از صفحه روزگار براندازد و به آنها هشدار می دهد که به پاس این نعمتها «از خدا بپرهیزید. و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

بدانید اگر پرهیزگار باشید، در زندگی تنها نخواهید ماند و آن دست غیبی که همیشه حافظ شما بوده باز هم از شما حمایت خواهد کرد.

آيه 12

* (آيه 12)-در این سوره از آغاز به مسأله وفای به عهد اشاره شده و شاید فلسفه این همه تأكید برای اهمیت دادن به مسأله پیمان غدیر است که در آیه 67 همین سوره خواهد آمد.

در این آیه می فرماید: «خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت. و از آنها، دوازده نقیب [= سرپرست برانگیختیم» تا هریک سرپرستی یکی از طوایف دوازده گانه بنی اسرائیل را بر عهده گیرد (وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بُعِثَتَا مِنْهُمْ اثنی عَشَرَ نَقِيباً).

نقیب» از ماده «نقب» گرفته شده که به معنی روزنه های وسیع به خصوص راه های زیرزمینی است. به رئیس یک جمعیت از آن جهت نقیب می گویند که از اسرار آنها آگاه است. گویی در میان آنها نقبی ایجاد کرده و از وضعشان آگاه گردیده.

سپس وعدۂ خدا را به بنی اسرائیل چنین تشریح می کند: «و خداوند به آنها ) گفت: من با شما هستم»(وَ قَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُم).

اما به چند شرط:

1. «اگر نماز را برپا دارید، (لَئِن أَقَمتُمُ الصَّلَوةَ).

2. «و زکات را بپردازید»(وَ ءَاتَيتُم الزَّكَؤةَ).

3. «و به رسولان من ایمان بیاورید و آنها را یاری کنید» (وَ ءَامَنتُم بِرُسُلِی وَ عَزَّرتُمُوهُم).(1).

4. و به خدا قرض الحسنه بدهید [= در راه او، به نیازمندان کمک کنید]، (وَ

ص: 529


1- 1 .«عزّرتموهم» از ماده «تعزير» به معنی منع کردن و باری نمودن است. اگر به پاره ای از مجازاتهای اسلامی تعزیر گفته می شود، به خاطر آن است که به وسیله آن کمکی به گناهکاران شده و از گناه باز داشته شده اند.

أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً).

اگر به این پیمانها عمل کنید، «گناهان شما را می پوشانم [= می بخشم)»(لَأُکَفِّرَنَّ عَنکُم سَیِّئَٔاتِکُم)

و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد میکنم» (وَ لأدخلنکم جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

اما هر کس از شما بعد از این کافر شود، از راه راست منحرف گردیده است » (فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ).

آيه 13

* (آيه 13)-در تعقیب بحثی که درباره پیمان خدا با بنی اسرائیل در آیه قبل گذشت، در این آیه به پیمان شکنی آنها و عواقب آن اشاره می کند می فرماید: « به خاطر پیمان شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم» (فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً).(1).

در حقیقت، آنها به جرم پیمان شکنی، با این دو مجازات، کیفر دیدند؛ هم از رحمت خدا دور شدند و هم افكار و قلوبشان متحجر و غیر قابل انعطاف شد.

سپس آثار این قساوت را چنین شرح می دهد: «سخنان (خدا) را از موردش تحریف می کنند» (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ).

و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند» (وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ).

شاید قسمتی را که آنها به دست فراموشی سپردند، نشانه ها و آثار پیامبر اسلام (ص) باشد که در آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده است. همچنین ممکن است این جمله اشاره به آن باشد که می دانیم تورات در طول تاریخ مفقود شده سپس

ص: 530


1- 1 .«لعن» در لغت به معنی طرد و دور ساختن است و هنگامی که به خدا نسبت داده شود، به معنی محروم ساختن از رحمتش می باشد. قاسية » از ماده با قساوت ، در اصل به سنگهای سخت اطلاق می شود. به همین تناسب به کسانی که در برابر حقایق هیچگونه انعطافی از خود نشان نمی دهند نیز گفته می شود.

جمعی از دانشمندان یهود به نوشتن آن مبادرت کردند و طبعا قسمتهای فراوانی از میان رفت و قسمتی تحریف یا به دست فراموشی سپرده شد و آنچه به دست آنها آمد بخشی از کتاب واقعی موسی (ع) بود که با خرافات زیادی آمیخته شده بود و آنها همین بخش را نیز گاهی به دست فراموشی سپردند.

سپس می افزاید: «و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه می شوی، مگر عدة کمی از آنان» که از این جنایتها بركنارند (وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ).

و در پایان آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد: «از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).

مسلما این گذشت و عفو در مورد آزارهایی است که به شخص پیامبر رسانیدند، نه در مسائل اصولی اسلام که در آنها گذشت معنی ندارد.

آيه 14

* (آيه 14)-دشمنان جاویدان - در آیه قبل سخن از پیمان شکنی بنی اسرائیل در میان بود، در این آیه به پیمان شکنی نصاری اشاره کرده می فرماید: «و از کسانی که ادعای نصرانیت (و یاری مسیح) داشتند (نیز) پیمان گرفتیم؛ ولی آنها قسمت مهمی را از آنچه به آنان تذکر داده شده بود فراموش کردند» ( وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نصاری أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ).

آنها با خدا پیمان بسته بودند که از حقیقت توحید منحرف نشوند و دستورهای الهی را به دست فراموشی نسپارند و نشانه های آخرین پیامبر را کتمان نکنند، ولی آنها نیز به سرنوشت یهود گرفتار شدند.

واژه «نصاری» جمع «نصرانی» است و نامگذاری مسیحیان به این اسم ممکن است به خاطر آن باشد که هنگامی که مسیح بارانی از مردم طلبید، آنها دعوت او را اجابت کردند. قرآن در آیه 14 سوره صف می گوید: «همانگونه که عیسی بن مریم به حواریون گفت: چه کسانی در راه خدا یاوران من هستند؟ حواریون گفتند: ما یاوران

خداييم.

ص: 531

سپس قرآن نتیجه اعمال مسیحیان را چنین شرح می دهد: به جرم اعمالشان در میان آنها، تا دامنه قيامت، عداوت و دشمنی افکندیم» (فَأَغرَینَا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ).

مجازات دیگرشان این است: «و خداوند، (در قیامت) آنها را از آنچه انجام می دادند (و نتایج آن)، آگاه خواهد ساخت (وَ سؤف يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانوا يَصْنَعُونَ).

آيه 15

* (آيه 15)-در تعقیب آیاتی که درباره یهود و نصاری و پیمان شکنی های آنها بحث می کرد، این آیه اهل کتاب را مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوی اسلام کرده می گوید: «ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان می کردید روشن می سازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلا افشای آن مصلحت نیست، صرف نظر می نماید» (یا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جَاءَ کم رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا کنم تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ).

سپس به اهمیت و عظمت قرآن مجید و اثرات عمیق آن در هدایت و تربیت بشر اشاره کرده می گوید: «از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد» (قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورُ وَ كِتابُ مُبِينُ).

آيه 16

* (آيه 16)-نوری که «خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند، به راه های سلامت، هدایت می کند» (یَهدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ).

و به فرمان خود، از تاریکی ها به سوی روشنایی می برد» (وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ).

یعنی از ظلمت شرک، ظلمت جهل، ظلمت پراکندگی و نفاق و ... به سوی نور توحید، علم و اتحاد رهبری می کند.

و آنها را به سوی راه راست، رهبری می نماید» (وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

ص: 532

آيه 17

* (آيه 17)-چگونه ممکن است مسیح، خدا باشد . برای تکمیل بحثهای گذشته، در این آیه به ادعای الوهیت مسیح به شدت حمله شده و آن را یک کفر آشکار شمرده می گوید: «آنها که گفتند: خدا، همان مسیح بن مریم است، به طور مسلم کافر شدند و در حقیقت خدا را انکار کرده اند (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَریَمَ).

برای روشن شدن مفهوم این جمله باید بدانیم که مسیحیان چند ادعای بی اساس در مورد خدا دارند. نخست اینکه عقیده به خدایان سه گانه دارند. آیه 170 سورۂ نساء به آن اشاره کرده و آن را ابطال می کند.

دیگر اینکه آنها خدای آفریننده عالم هستی را یکی از خدایان سه گانه می شمرند و به او خدای پدر می گویند. قرآن این عقیده را نیز در آیه 73 همین سوره ابطال می کند.

دیگر اینکه خدایان سه گانه در عین تعدد حقیقی، یکی هستند که گاهی از آن تعبیر به وحدت در تثلیث می شود. این همان چیزی است که در آیه فوق به آن اشاره شده که آنها می گویند خدا همان مسیح بن مریم و مسیح بن مریم همان خداست ! و این دو با روح القدس یک واحد حقیقی و در عین حال سه ذات متعدد را تشکیل می دهند.

سپس قرآن برای ابطال عقيدة الوهیت مسیح چنین می گوید: «بگو: اگر خدا بخواهد، مسیح بن مریم و مادرش و همه کسانی را که روی زمین هستند هلاک کند، چه کسی می تواند جلوگیری کند؟!» (قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ المسیح ابْنِ مریم وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً).

اشاره به اینکه مسیح همچون مادرش مریم و دیگر افراد بشر، انسانی بیش نبود. به همین دلیل، فنا و نیستی در ذات او راه دارد؛ و چنین چیزی چگونه ممکن است خداوند ازلی و ابدی باشد؟

در پایان آیه به گفتار کسانی که تولد مسیح را بدون پدر، دلیلی بر الوهیت او می گیرند پاسخ داده می گوید: «حکومت آسمانها و زمین، و آنچه میان آن دو قرار

ص: 533

دارد از آن خداست؛ هرچه بخواهد، می آفریند؛ (حتی انسانی بدون پدر مانند مسیح ؛) و او، بر هر چیزی تواناست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کل شئ قَدِيرُ).

آيه 18

* (آيه 18)-در این آیه به یکی از ادعاهای بی اساس و امتیازات موهومی که یهود و نصاری داشتند اشاره کرده می گوید: « یهود و نصاری گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم» (وَ قالَتِ الْيَهُودُ والنصاری نَحْنُ أبناؤا اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ).

قرآن با این امتیازات موهوم مبارزه می کند و امتیاز هر انسانی را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزگاری او می شمرد. از این رو در ادامه آیه برای ابطال این ادعا می گوید: «بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می کند؟! (قُلْ فَلِمَ يعذبکم بِذُنُوبِكُمْ).

مجازات گناهکاران، نشانة آن است که ادعای ارتباط با خدا، تا آنجا که خود را دوستان بلکه فرزندان خدا می شمارید، ادعایی بی اساس است. به علاوه، تاريخ شما نشان می دهد که گرفتار یک سلسله مجازاتها و كيفرهای الهی در همین دنیا نیز شده اید و این دلیل دیگری بر بطلان ادعای شماست.|

سپس برای تأكید مطلب می افزاید: «بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده» (بَلْ أَنْتُمْ بَشَرُ مِمَّنْ خَلَقَ).

واین یک قانون عمومی است که خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می بخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات می کند» (يَغْفِرُ لِمَنْ یشاء وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ).

و حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست، از آن اوست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُمَا ).

و بازگشت همه موجودات، به سوی اوست» (وَ إِلَيهِ المَصِيرُ).

آيه 19

* (آيه 19)-در این آیه نیز روی سخن به اهل کتاب است. می فرماید: «ای اهل کتاب! رسول ما پس از فاصله و فترتی میان پیامبران، به سوی شما آمد؛ در حالی که

ص: 534

حقایق را برای شما بیان می کند؛ مبادا (روز قیامت) بگویید: نه بشارت دهنده ای به سراغ ما آمد و نه و بیم دهنده ای» (يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرَّسُولِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بشیر وَ لا نَذِيرُ).

هم اکنون پیامبر « بشارت دهنده و بیم دهنده، به سوی شما آمد» (فَقَد جَاءَكُم بَشِیرُ وَ نَذِیرٍ).

آری بشیر و نذیر یعنی پیامبر اسلام (ص) که افراد با ایمان و نیکوکار را به رحمت و پاداش الهی بشارت داده و افراد بی ایمان و گنهکار را از کیفرهای الهی بیم می دهد، به سوی شما آمد.

فترت» به معنی سکون و آرامش است و به فاصله میان دو جنبش و حرکت یا دو کوشش و نهضت و انقلاب نیز گفته می شود. از آنجا که در فاصله میان موسی و مسیح، پیامبران و رسولانی وجود داشتند اما در میان حضرت مسیح و پیامبر اسلام که حدود ششصد سال فاصله است، به این شکل نبود، قرآن آن را دوران لا فترت رسل» نامیده است.

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند بر همه چیز تواناست» (وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَئءٍ قَدِيرُ).

یعنی مبعوث ساختن پیامبران و برانگیختن جانشینان آنها برای نشر دعوت حق، در برابر قدرت او ساده و آسان است.

آيه 20

* (آيه 20)-بنی اسرائیل و سرزمین مقدس - در اینجا قرآن برای زنده کردن روح حق شناسی در یهود و بیدار کردن وجدان آنها در برابر خطاهایی که در گذشته مرتکب شدند؛ تا به فکر جبران بیفتند، نخست چنین می گوید: به یاد آورید

هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، نعمت خدا را بر خود متذكر شوید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ).

سپس به سه نعمت مهم اشاره کرده می گوید: «هنگامی که در میان شما، پیامبرانی قرار داده و زنجیر بندگی و اسارت فرعونی را شکست (إِذْ جَعَلَ فَیکُم أَنبِيَاءَ).

ص: 535

در پرتو این نعمت بود که از دره هولناک شرک و بت پرستی و گوساله پرستی رهایی یافتند و این بزرگ ترین نعمت معنوی در حق آنها بود.

سپس به بزرگ ترین موهبت مادی اشاره کرده که به نوبه خود مقدمه مواهب معنوی نیز می باشد. می فرماید: «و شما را صاحب اختیار خود قرار داد» (وَ جَعَلَكُم مُلُوکًا).

زیرا بنی اسرائیل سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگی بودند و هیچگونه اختیاری از خود نداشتند. خداوند به برکت قیام موسی بن عمران (ع) زنجیرهای بردگی و استعمار فرعون و فرعونیان را از دست و پای آنها گشود و آنان را صاحب اختیار هستی و زندگی خود ساخت.

در پایان آیه به نعمتهای مهم و برجسته ای اشاره می کند که به آنها بخشیده بود. می گوید: «و به شما چیزهایی بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود» (وَ اتیکم مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ).

این نعمتها متنوع بودند و شرح آن در آیه 57 سوره بقره گذشت.

آيه 21

* (آيه 21)-در این آیه جریان ورود بنی اسرائیل را به سرزمین مقدس چنین بیان می کند: «ای قوم، به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته، وارد شوید؛ و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید که زیانکار خواهید بود»(یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أدبارکم فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ).

منظور از سرزمین مقدس، منطقه شامات است که به گواهی تاریخ، مهد پیامبران الهی و سرزمین ظهور ادیان بزرگ بوده است.

آيه 22

* (آيه 22)-اما بنی اسرائیل در برابر این پیشنهاد موسی - همان طور که روش افراد ضعیف و ترسو و بی اطلاع است که مایلند همه پیروزیها در سایه تصادفات یا معجزات برای آنها فراهم شود؛ «گفتند: ای موسی! در آن سرزمین)، جمعیتی نیرومند و) ستمگرند؛ و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج شوند؛ اگر

ص: 536

آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد» (قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فانا داخِلُونَ).(1).

این پاسخ بنی اسرائیل به خوبی نشان می دهد که استعمار فرعونی در طول سالیان دراز چه اثر شومی روی نسل آنها گذارده بود.

منظور از قوم جبار در این آیه، جمعیت عمالقه(2).

بوده اند که اندامهای درشت و بلند داشتند.

آيه 23

* (آيه 23)-سپس قرآن می گوید: «(ولی) دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: شما وارد دروازه شهر آنان شوید؛ هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد» (قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا اذخلوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ).

و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید» (وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

درباره این دو نفر، غالب مفسران نوشته اند که آنها يوشع بن نون و کالب بن يوفنا ( يفنه) بوده اند که از نقبای دوازده گانه بنی اسرائیل محسوب می شدند.

آيه 24

* (آيه 24)-ولی بنی اسرائیل هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفتند و به خاطر ضعف و زبونی که در روح و جان آنها لانه کرده بود، و گفتند: ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد؛ تو و پروردگارت بروید و با آنان بجنگید، ما همین جا نشسته ایم» (قالُوا يا موسی انَّ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا ههنا قاعِدُونَ).

ص: 537


1- 1 .واژه «جبار» از ماده «جبر»، به معنی اصلاح کردن چیزی است که همراه با فشار و قهر باشد. از این رو استخوان شکسته را جبر می گویند. سپس از یک سو به هر نوع جبران و از سوی دیگر به هر نوع قهر و غلبه اطلاق شده است. اگر به خداوند نام جبار اطلاق می شود، یا به خاطر تسلط او بر همه چیز است و یا به خاطر اصلاح کردن هر موجود نیازمند به اصلاح است
2- 2 .عمالقه جمعیتی از نژاد سامی بودند که در شمال شبه جزیره عربستان نزدیک ص حرای سینا زندگی می کردند. آنها به مصر حمله کردند و مدتها آن را در اختیار داشتند. حکو مت آنها در حدود پانصد سال به طول انجامید.

این آیه نشان می دهد که بنی اسرائیل جسارت را در مقابل پیامبر خود به نهایت رسانیده بودند.

آيه 25

* (آيه 25)-در این آیه می خوانیم که موسی از جمعیت مأيوس گشت و دست به دعا برداشت و جدایی خود را از آنها با این عبارت تقاضا کرد. «گفت: پروردگارا، من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیت گنهکار، جدایی بیفکن» تا نتیجه اعمال خود را ببینند و اصلاح شوند (قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ).

البته کاری که بنی اسرائیل کردند یعنی رد صریح فرمان پیامبرشان، در سرحد کفر بود و اگر قرآن لقب «فاسق و به آنها داده به خاطر آن است که فاسق معنی وسیعی دارد و هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگی خدا را شامل می شود.

آيه 26

* (آيه 26)-سرانجام دعای موسی به اجابت رسید و بنی اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند زیرا، «خداوند به موسی) فرمود: این سرزمین مقدس، که مملو از مواهب مادی و معنوی می باشد)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است و به آن نخواهند رسید (قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةُ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً).

پیوسته در زمین در این بیابان)، سرگردان خواهند بود» (يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ).(1)

سپس به موسی می گوید: هر چه بر سر جمعیت این سرزمین در این مدت بیابد به جاست و درباره (سرنوشت) این جمعیت گنهکار، غمگین مباش»(فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ).

آيه 27

* (آيه 27)-نخستین قتل در روی زمین - از این آیه به بعد داستان فرزند آدم و قتل یکی به وسیله دیگری شرح داده شده است. شاید ارتباط آن با آیات سابق که درباره بنی اسرائیل بود، این باشد که انگیزه بسیاری از خلافکاری های بنی اسرائیل

ص: 538


1- 1 .«يتيهون» از ماده «تیه » به معنی سرگردانی است. سپس نام تیه بر بیابانی گذارده شد که بنی اسرائیل در آن سرگردان بودند و آن بخشی از بیابان سینا بوده است.

مسئله «حسد» بود. خداوند در اینجا به آنها گوشزد می کند که سرانجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار می باشد که حتی به خاطر آن، برادر دست به خون برادر خود

می آلايد.

نخست می فرماید: ای پیامبر! «و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان» (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ أَدِمِ بِالْحَقِّ).

ذکر کلمه « بالحق» ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در عهد قدیم» (تورات) با خرافاتی آمیخته شده اما آنچه در قرآن آمده واقعیتی است که روی داده است.

سپس به شرح داستان می پردازد می گوید: «هنگامی که هرکدام، کاری برای تقرب ( به پروردگار) انجام دادند؛ اما از یکی پذیرفته شد،و از دیگری پذیرفته نشد»(إِذْ قَرَّبا قَرَّبْنَا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْأُخَرِ).

و همین موضوع سبب شد برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت! (قَالَ لَأَٔقُتُلَنَّكَ).

برادر دیگر او را نصیحت کرد «گفت: (من چه گناهی دارم؟ زيرا خدا، تنها از پرهیزگاران می پذیرد» (قَالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ).

آيه 28

* (آيه 28)-سپس افزود: «اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمی گشایم» (لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَى يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ یدئ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ).

چون از پروردگار جهانیان می ترسم، (إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ).

آيه 29

* (آيه 29)-« من می خواهم تو با گناه من و خودت (از این عمل بازگردی» و بار هردو گناه را به دوش کشی (إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبَوَّأَ بإثيمي وَ إِثْمِكَ).

و با قبول این مسؤولیت بزرگ «از دوزخیان گردی. و همین است سزای ستمکاران!» (فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جزؤا الظَّالِمِينَ).

آيه 30

* (آيه 30)-پرده پوشی بر جنایت - در این آیه و آیه بعد دنباله ماجرای فرزندان آدم تعقیب شده است. نخست می گوید: «نفی سرکش، کم کم او را به کشتن

ص: 539

برادرش ترغیب کرد؛ سرانجام او را کشت» (فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ).

طوع » در اصل به معنی رام شدن چیزی است. از جمله فوق استفاده می شود که بعد از قبولی عمل هابيل، طوفانی در دل قابیل به وجود آمد؛ از یک سو آتش حسد هردم در دلش زبانه می کشید و او را به انتقام جویی دعوت می کرد و از سوی دیگر، عاطفه برادری و انسانی و تنقر ذاتی از گناه و ظلم، او را از این جنایت باز می داشت. سرانجام نفس سرکش بر عوامل بازدارنده چیره شد و وجدان بیدار او را رام کرد و برای کشتن برادر آماده ساخت.

سپس می گوید: «و (بر اثر این عمل از زیانکاران شد» (فَأَصبَحَ مِنَ الخَاسِرِينَ).

چه زبانی از این بالاتر که عذاب وجدان و مجازات الهي و نام ننگین را تا دامنه قیامت برای خود خرید.

آيه 31

* (آيه 31)-از امام صادق (ع) روایت شده است: هنگامی که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان افكنده بود و نمی دانست چه کند. چیزی نگذشت که درندگان به سوی جسد هابیل روی آوردند. در این موقع همان طور که قرآن می گوید: «خداوند زاغی را فرستاد که در زمین، جست و جو و کند و کاو) می کرد؛ تا (با پنهان کردن جسد بی جان زاغ دیگر یا با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود، چنانکه عادت زاغ است) به او نشان دهد که چگونه جسد برادر خود را دفن کند» (فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يواړی سؤءة أَخِيهِ).(1).

سپس قرآن می افزاید: در این موقع، قابیل از غفلت و بی خبری خود ناراحت شد «گفت: وای بر من ! آیا من نتوانستم مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟!» (قالَ يا وَيْلَتى أَعْجَزَتْ أَنْ أَكُونَ ممثل هذَا الْغُرابِ فوارئ سؤءة أَخِي).

ص: 540


1- 1 .«يبحث» از ماده «بحث» به معنی جست و جوی چیزی در خاک است سپس به هرگونه جست و جو حتی در مباحث فکری و عقلی آمده است. واژه موها به معنی هرچیزی است که انسان را ناخوشايند آيد. از این رو به جسد مرده، حتی به عورت گفته می شود.

و سرانجام از ترس رسوایی، و بر اثر فشار وجدان، از کار خود پشیمان شد» (فَأَصبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ).

البته این ندامت، دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود زیرا تو به آن است که از ترس خدا و به خاطر زشتی عمل انجام گیرد، اما هیچ نشانه ای در قرآن از صدور چنین توبه ای از قابیل به چشم نمی خورد.

از پیامبر اسلام (ص) روایت شده است: «خون هیچ انسانی به ناحق ریخته نمی شود مگر اینکه سهمی از مسوولیت آن بر عهده قابیل است که این سنت شوم آدمکشی را در دنیا بنا نهاد.

آيه 32

* (آيه 32)-پیوند انسانها - پس از ذکر داستان فرزندان آدم، در این آیه نتیجه گیری کرده می فرماید: « به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل با فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است» (مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فكانما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً).

چگونه قتل یک انسان مساوی است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوی با نجات همه انسانها؟ در پاسخ باید گفت: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعی و تربیتی را بازگو می کند؛ زیرا کسی که دست به خون انسان بی گناهی می آید، چنین آمادگی را دارد که انسانهای بی گناه دیگری را به قتل برساند، او یک قاتل است و طعمه او انسان بی گناه و می دانیم تفاوتی در میان انسانهای بی گناه از این نظر نیست. همچنین کسی که به خاطر نوع دوستی و عاطفه انسانی، دیگری را از مرگ نجات بخشد، این آمادگی را دارد که این برنامه انسانی را در مورد هر بشر دیگری انجام دهد؛ و با توجه به اینکه قرآن می گوید: «فكأنما...» استفاده می شود که مرگ و حیات یک نفر اگرچه مساوی با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتی به آن دارد.

ص: 541

قابل توجه اینکه کسی از امام صادق (ع) تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود: منظور از کشتن و نجات از مرگ که در آیه آمده، نجات از آتش سوزی یا غرقاب و مانند آن است.» سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود: «تأویل اعظم و مفهوم بزرگ تر آیه این است که دیگری را به سوی راه حق یا باطل دعوت کنند و او دعوتش را بپذیرد.»

در پایان آیه به قانون شکنی بنی اسرائیل اشاره کرده می فرماید: «و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدی و اسراف کردند (وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ).

واژه «اسراف» معنی وسیعی دارد که هرگونه تجاوز و تعدی از حد را شامل می شود اگر چه اغلب در مورد بخششها و هزینه ها و مخارج به کار می رود.

آيه 33

* (آيه 33)-شأن نزول: نقل شده: جمعی از مشرکان خدمت پیامبر آمدند و مسلمان شدند، اما آب و هوای مدینه به آنها نساخت و بدنشان بیمار شد. پیامبر (ص) برای بهبودی آنها دستور داد به خارج مدينه در نقطه خوش آب و هوایی از صحرا که شتران زکات را در آنجا به چرا می بردند، بروند و ضمن استفاده از آب و هوای آنجا از شیر تازه شتران به حد کافی استفاده کنند. آنان چنین کردند و بهبود یافتند اما به جای تشکر از پیامبر (ص)، چوپانان مسلمان را دست و پا بریده و چشمانشان را از بین بردند سپس دست به کشتار آنها زدند و از اسلام بیرون رفتند. پیامبر (ص) دستور داد آنها را دستگیر کردند و همان کاری که با چوپانان انجام داده بودند، به عنوان مجازات، درباره آنها انجام یافت. آیه نازل گردید و قانون اسلام را درباره این گونه اشخاص شرح داد.

تفسیر :کیفر آنها که به جان و مال مردم حمله می برند - این آیه بحثی را که در مورد قتل نفس در آیات سابق بیان شد تکمیل می کند و جزای افراد متجاوزی را که اسلحه به روی مسلمانان می کشند و، با تهدید به مرگ و حتی کشتن، اموالشان را به

ص: 542

غارت می برند، بیان کرده می گوید: «کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ بر می خیزند، و اقدام به فساد در روی زمین می کنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند، فقط این است که اعدام شوند؛ یا به دار آویخته گر دند؛ یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پای (چپ) آنها، به عکس یکدیگر، بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند» (إِنَّما جزؤا الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ).

قابل توجه اینکه، محاربه و ستیز با بندگان خدا، در این آیه به عنوان محاربه با خدا معرفی شده و این تأکید اسلام را درباره حقوق انسانها و رعایت امنیت آنان ثابت می کند.

در پایان آیه می فرماید: «این رسوایی آنها در دنیاست، و در آخرت، مجازات عظیمی دارند» (ذلِكَ لَهُمْ خِزْيُ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ عَظِيمُ).

از این جمله استفاده می شود که حتی اجرای حدود و مجازاتهای اسلامی، مانع از کیفرهای آخرت نخواهد گردید.

آيه 34

* (آيه 34)-سپس برای اینکه راه بازگشت را حتی به روی این گونه جانیان خطرناک نبندد، می گوید: «مگر آنها که پیش از دست یافتن شما بر آنان، توبه کنند؛ پس بدانید (خدا توبه آنها را می پذیرد!) خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ غَفُورُ رَحِيمُ).

البته توبه آنها، تنها تأثیر در ساقط شدن «حق الله» و مجازات محارب دارد، اما «حق التاس» بدون رضایت صاحب حق، ساقط نخواهد شد . دقت کنید.

آيه 35

* (آيه 35)-حقیقت توسل - در این آیه روی سخن به افراد با ایمان است و به آنها سه دستور برای رستگار شدن داده شده. نخست می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا اتَّقُوا اللَّهُ).

سپس دستور می دهد: «و وسیله ای برای تقرب به او بجویید» (وَابتَغُوا إِلَيهِ الوَسِيلَةَ).

ص: 543

«و در راه او جهاد کنید»(وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ).

و نتیجه همه آنها این است: « باشد که رستگار شويد»(لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ).

«وسیله» در آیه فوق معنی وسیعی دارد و هر کار و هر چیزی را که باعث نزدیک شدن به پیشگاه مقدس پروردگار شود شامل می گردد که مهم ترین آنها را امیر مؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه این چنین بر می شمرد:

بهترین چیزی که به وسیله آن می توان به خدا نزدیک شد: ایمان به خدا و پیامبر او و جهاد در راه خداست که قله کوهسار اسلام است، و جمله اخلاص (لاإله إلاالله) که همان فطرت توحید است، و بر پا داشتن نماز که آیین اسلام است، و زکات که فریضه واجبه است، و روزه ماه رمضان که سپری است در برابر گناه و کیفرهای الهی، و حج و عمره که فقر و پریشانی را دور می کنند و گناهان را می شود، و صله رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانی می کند؛ انفاقهای پنهانی که جبران گناهان می نماید و انفاق آشکار که مرگهای ناگوار و بد را دور می سازد، و کارهای نیک که انسان را از سقوط نجات می دهد.)

و نیز شفاعت پیامبران و امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن، باعث تقرب به پروردگار می گردد، در مفهوم وسیع توسل داخل است.

لازم به ذکر است منظور از «توسل» این نیست که چیزی را از شخص پیامبر یا امام به طور مستقل تقاضا کنند، بلکه منظور این است که با اعمال صالح یا پیروی از پیامبر و امام یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیت آنها و یک نوع عبادت است . از خداوند چیزی را بخواهند. این معنی، نه بوی شرک می دهد و نه بر خلاف آیات دیگر است و نه از عموم آیه فوق بیرون می باشد . دقت کنید.

آيه 36

* (آيه 36)-در تعقیب آیه قبل که به مؤمنان دستور تقوا و جهاد و تهیه وسیله می داد، در این آیه به عنوان بیان علت دستور سابق به سرنوشت افراد بھی ایمان و آلوده اشاره کرده می فرماید: « به یقین کسانی که کافر شدند، اگر تمام آنچه روی زمین

ص: 544

است و همانند آن، مال آنها باشد و همه آن را برای نجات از کیفر روز قیامت بدهند، از آنان پذیرفته نخواهد شد؛ و مجازات دردناکی خواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ انَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جمیعا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لیفتد وَا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيمَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلِّهِمْ عَذابُ أَلِيمُ).

تنها در پرتو ایمان و تقوا و جهاد و عمل می توان رهایی یافت.

آيه 37

* (آيه 37)-سپس به دوام این کیفر اشاره کرده می گوید: « پیوسته می خواهند از آتش خارج شوند، ولی نمی توانند از آن خارج گردند؛ و برای آنها مجازاتی پایدار است» (يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَلِّهِمْ عَذابُ مُقِيمُ).

آيه 38

* (آيه 38)-مجازات دزدان - در چند آیه قبل احكام محارب بیان شد، به همین تناسب در این آیه حکم دزد یعنی کسی که به طور پنهانی اموال مردم را می برد بیان گردیده است. نخست می فرماید: «دست مرد دزد و زن دزد را قطع کنید (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما).

از روایات اهل بیت (ع) استفاده می شود که تنها چهار انگشت از دست راست بریده می شود نه بیشتر، اگرچه فقهای اهل تسنن بیش از آن گفته اند.

در اینجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالی که در آیه 2 سورۂ نور که حد زنا را بیان می دارد، زن زانیه بر مرد زانی مقدم ذکر شده است. این تفاوت شاید به خاطر آن باشد که در مورد دزدی عامل اصلی بیشتر مردانند و در مورد ارتکاب زنا، عامل و محرک مهم تر زنان بی بند و بارها

سپس می گوید: « به کیفر عملی که انجام داده اند، به عنوان یک مجازات الهی»(جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ).

در پایان آیه برای رفع این توهم که مجازات مزبور عادلانه نیست می فرماید: و خداوند توانا و حکیم است» (وَاللَّهُ عَزِيزُ حَكِيمُ).

بنابراین دلیلی ندارد که از کسی انتقام بگیرد و کسی را بی حساب مجازات کند.

آيه 39

* (آيه 39)-در این آیه راه بازگشت را به روی آنها گشوده و می فرماید: «اما آن

ص: 545

کس که پس از ستم کردن، توبه کند و جبران نماید، خداوند توبه او را می پذیرد؛ و از این مجازات، معاف می شود؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).

آیا به وسیله توبه تنها گناه او بخشوده می شود یا اینکه حد سرقت (بريدن دست) نیز ساقط خواهد شد؟

معروف در میان فقها این است که اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامی، توبه کند، حد سرقت نیز از او برداشته می شود، ولی هنگامی که از طریق دو شاهد عادل، جرم او ثابت شد، با توبه، حد از بین نمی رود.

آيه 40

* (آيه 40)-به دنبال حکم تو به سارقان، روی سخن را به پیامبر اسلام (ص) کرده می فرماید: «آیا نمی دانی که حکومت و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداست (و هرگونه صلاح بداند در آنها تصرف می کند ؟! هرکس را بخواهد (و مستحق بداند)، کیفر می کند؛ و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می بخشد؛ و خداوند بر هر چیزی قادر است» (أَلَمَ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ).

آيه 41

* (آيه 41)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: یکی از اشراف يهود خیبر که دارای همسر بود، با زن شوهرداری که او هم از خانواده های سرشناس خیبر محسوب می شد، عمل منافی عفت انجام داد. یهودیان از اجرای حکم تورات سنگسارکردن) در مورد آنها ناراحت بودند. از این رو به هم مسلکان خود در مدینه پیغام فرستادند که حکم این حادثه را از پیامبر اسلام (ص) بپرسند؛ (تا اگر در اسلام حكم سبک تری بود آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت آن را نیز به دست فراموشی بسپارند. شاید از این طریق می خواستند توجه پیامبر اسلام (ص) را نیز به خود جلب کنند و خود را دوست مسلمانان معرفی نمایند. از این رو، جمعی خدمت پیامبر شتافتند. حضرت فرمود: آیا هرچه حكم كنم می پذیرید ؟ گفتند: برای همین نزد تو آمده ایم.

ص: 546

در این موقع حکم سنگسارکردن کسانی که مرتکب زنای محصنه می شوند نازل گردید؛ ولی آنها نپذیرفتند.

پیامبر (ص) افزود: «این همان حکمی است که در تورات شما نیز آمده، آیا موافقيد که یکی از شما را به داوری بطلیم و هر چه او از زبان تورات نقل کرد بپذیرید؟

گفتند: آری.

پیامبر (ص) فرمود: «ابن صوریا که در فدک زندگی می کنند، چگونه عالمی است ؟

گفتند: او از همه یهود به تورات آشنا تر است. به دنبال او فرستادند و هنگامی که نزد پیامبر (ص) آمد به او فرمود: «آیا حکم سنگباران کردن در چنین موردی در تورات بر شما نازل شده است ؟

گفت: آری چنین حکمی در تورات آمده است. پیامبر (ص) فرمود: «چرا از اجرای این حکم سرپیچی می کنید ؟

گفت: ما در گذشته این حد را درباره افراد عادی اجرا می کردیم ولی در مورد ثروتمندان و اشراف خودداری می نمودیم، این بود که گناه مزبور در طبقات مرقه جامعه ما رواج یافت. به همین جهت، ما قانونی سبک تر از قانون سنگسارکردن تصویب نمودیم.

پیامبر (ص) دستور داد که آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار کنند و فرمود: «خدایا من نخستین کسی هستم که حکم تو را زنده نمودم بعد از آنکه یهود آن را از بین بردند.

در این هنگام آیه نازل شد و جریان مزبور را به طور فشرده بیان کرد.

تفسیر: داوری میان دوست و دشمن - از این آیه و چند آیه بعد از آن استفاده می شود که قضات اسلام حق دارند با شرایط خاصی درباره جرایم و جنایات غیر مسلمانان نیز قضاوت کنند.

آیه مورد بحث با خطاب «ای فرستاده ! (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ). آغاز شده، گویا

ص: 547

به خاطر اهمیت موضوع می خواهد حس مسئولیت را در پیامبر (ص) بیش تر تحریک کند و اراده اش را تقویت نماید.

سپس به عنوان مقدمه ای برای حکم بعد، به پیامبر تستی می دهد می فرماید: در آنها که در مسیر کفر شتاب می کنند و با زبان می گویند: ايمان آوردیم و قلب آنها ایمان نیاورده، تو را اندوهگین نسازند» ( لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا ءامنا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ).

بعد از ذکر کارشکنی های منافقان و دشمنان داخلی به وضع دشمنان خارجی و یهود پرداخته، به پاره ای از اعمال نفاق آلودشان اشاره کرده می گوید: «و همچنین گروهی از یهودیان که خوب به سخنان تو گوش می دهند، تا دستاویزی برای تکذیب تو بیابند» (وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ).

این جمله تفسیر دیگری نیز دارد. آنها به دروغهای پیشوایان خود فراوان گوش می دهند، ولی حاضر به پذیرش سخن حق نیستند.

صفت دیگر آنها این است که: «آنها جاسوسان گروه دیگری هستند که خودشان نزد تو نیامدهاند»(سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ ءاخرين لَمْ يَأْتُوكَ).

یکی دیگر از صفات آنها این است که: «آنها سخنان را از مفهوم اصلیش تحریف می کنند» (يَكُونُ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ).

خواه تحریف لفظی یا تحریف معنوی. هر حکمی را برخلاف منافع و هوسهای خود تشخیص دهند آن را توجیه و تفسیر یا رد می کنند.

عجیب تر اینکه، آنها پیش از آنکه نزد تو بیایند تصمیم خود را گرفته اند «و (به یکدیگر می گویند: اگر این که ما می خواهیم به شما داده شده و محمد بر طبق خواسته شما داوری کرد، بپذیرید؛ وگرنه از او دوری کنید» (يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا)

اینها در گمراهی فرو رفته اند. به این ترتیب، امیدی به هدایت آنها نیست. و خدا می خواهد به این وسیله آنها را مجازات کند. او کسی را که خدا بر اثر گناهان

ص: 548

پی در پی او) بخواهد مجازات کنند، قادر به دفاع از او نیستی» (وَ مَنْ یردالله فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً).

آنها به قدری آلوده اند که قابل شست و شو نمی باشند. به همین دلیل، آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک کند، (أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ).

در پایان آیه می فرماید: «در دنیا رسوایی، و در آخرت مجازات بزرگی نصیبشان خواهد شد» (لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيُ وَلِّهِمْ فِي الأخرة عَذابُ عَظِيمُ).

آيه 42

* (آيه 42)-در این آیه قرآن تأکید می کند: «آنها بسیار به سخنان تو گوش می دهند تا آن را تکذیب کنند (سَمَّاعُونَ لِلکَذِبِ)

این جمله به عنوان تأكيد و اثبات این صفت زشت برای آنها، تکرار شده است.

علاوه بر این، «مال حرام فراوان می خورند» (أَكَّالُونَ لِلسُّحتِ).

واژه «سحت در اصل به معنی جدا کردن پوست و نیز به معنای شدت گرسنگی است. سپس به هر مال نامشروع به خصوص رشوه گفته شده زیرا این گونه اموال صفا و طراوت را از اجتماع انسانی می برد همان طور که کندن پوست درخت باعث پژمردگی یا خشکیدن آن می گردد.

سپس به پیامبر (ص) می فرماید: « پس اگر نزد تو آمدند، در میان آنان داوری کن، یا (اگر صلاح دانستی) آنها را به حال خود واگذار» (فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ).

و برای تقویت روح پیامبر (ص) می افزاید: «و اگر از آنها صرف نظر کنی، به تو هیچ زیانی نمی رسانند» (وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً ).

و اگر میان آنها داوری کنی، با عدالت داوری کن، که خدا عادلان را دوست دارد» (وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ).

آيه 43

* (آيه 43)-این آیه بحث درباره یهود را در مورد داوری خواستن از پیامبر (ص) که در آیه قبل آمده بود، تعقیب می کند و از روی تعجب می گوید: «چگونه تو را به

ص: 549

داوری می طلبند؟! در حالی که تورات نزد ایشان است و در آن، حکم خدا هست » و به آن ایمان دارند (وَ كَيْفَ يحکمونك وَ عِنْدَهُمْ التَّوْرِيَةِ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ).

باید دانست که حکم مزبور - یعنی سنگسارکردن زن و مردی که زنای محصنه کرده اند . در تورات کنونی در فصل بیست و دوم از سفر تثنیه آمده است.

وانگهی «پس از داوری خواستن از حکم تو، (چرا) روی می گردانند؟!» (ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ).

حقیقت این است که «آنها مؤمن نیستند» (وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ).

آيه 44

* (آيه 44)-این آیه و آیه بعد بحث گذشته را تکمیل کرده و اهمیت کتاب آسمانی موسی یعنی تورات را چنین شرح می دهد: «ما تورات را نازل کردیم که در آن، هدایت و نور بود» هدایت به سوی حق و نور و روشنایی برای برطرف ساختن تاریکی های جهل و نادانی (إِنَّا أَنْزَلْنا التَّوْرِيَةِ فِيهَا هدی نُورٍ).

به همین جهت، « پیامبران، که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند، (و بعد از نزول تورات روی کار آمدند) با آن برای یهود حکم می کردند» (يَحکُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا).

همچنین «علمای بزرگ یهود) و دانشمندان ( باايمان و پاک آنها، به این کتاب که به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند، داوری می نمودند» (وَالرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلِيِّ شُهَدَاءَ).(1).

در اینجا روی سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل کتاب کرده که در آن عصر می زیستند، می گوید: «بنابراین، به خاطر داوری بر طبق آیات الهی، از مردم نهراسيد، و از من بترسید» که اگر حق را کتمان کنید مجازات خواهید شد (فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ).

و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید» (وَ لا تَشْتَرُوا بئایاتی ثَمَناً قَلِيلًا).

ص: 550


1- 1 .«احبار» جمع «حبر» به معنی اثر نیک است، سپس بر دانشمندانی که در جامعه اثر نیک دارند اطلاق شده است.

در حقیقت، سرچشمه کتمان حق و احکام خدا، یا ترس از مردم و عوامزدگی است یا جلب منافع شخصی و هرکدام باشد نشانه ضعف ایمان و سقوط شخصیت است و در جمله های بالا به هر دو اشاره شده است.

در پایان آیه حکم قاطعی درباره این گونه افراد که بر خلاف حکم خدا داوری می کنند، صادر کرده می فرماید: «و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی کنند، کافرند» (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ).

روشن است عدم داوری بر طبق حکم خدا، اعم از این است که سکوت کنند و اصلا داوری نکنند و با سکوت خود مردم را به گمراهی بیفکنند یا سخن بگویند و بر خلاف حکم خدا بگویند.

این آیه شدت مسؤولیت دانشمندان و علمای هر امت را در برابر طوفانهای اجتماعی و حوادثی که در محیطشان می گذرد روشن می سازد. و با بیانی قاطع، آنها را به مبارزه با کجرویها دعوت می نماید.

آيه 45

* (آيه 45)-قصاص و بخشش - این آیه قسمت دیگری از احکام جنایی و حدود الهی تورات را شرح می دهد. می فرماید: «و بر آنها [= بنی اسرائیل در آن 1= تورات)، مقرر داشتیم که جان در مقابل جان» (وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ).

بنابراین، اگر کسی عمد بی گناهی را به قتل برساند اولیای مقتول می توانند قاتل را اعدام نمایند.

«و چشم در مقابل چشم»(وَالعَينَ بِالعَينِ).

«و بینی، در برابر بینی»(وَالأَنفَ بِالأَنفِ).

«و گوش در مقابل گوش»(وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ).

« و دندان در برابر دندان می باشد»(وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ).

«و (به طورکلی) هر زخمی، قصاص دارد»(وَالجُرُوحَ قِصَاصُ).

بنابراین، حکم قصاص به طور عادلانه و بدون هیچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعی و طایفه و شخصیت، اجرا می گردد.

ص: 551

ولی برای آنکه توهم نشود که خداوند قصاص کردن را الزامی شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال این حکم می فرماید: «و اگر کسی آن را ببخشد و از قصاص، صرف نظر کند)، کفاره گناهان او محسوب می شود و به همان نسبت که گذشت به خرج داده، خداوند از او گذشت می کند (فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةُ لَهُ).

در پایان آیه می فرماید: «و هر کس به احکامی که خدا نازل کردہ حکم نکند، ستمگر است» (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ أَ وَلِيِّكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

چه ظلمی از این بالاتر که گرفتار احساسات و عواطف کاذبی شده و از شخص قاتل، به بهانه اینکه خون را با خون نباید شست، صرف نظر کنیم.

آيه 46

* (آيه 46)-در تعقیب آیات مربوط به تورات، در این آیه به وضع انجیل اشاره کرده می گوید: «و به دنبال آنها [= پیامبران پیشین ، عیسی بن مریم را فرستادیم، در حالی که تورات را که پیش از او فرستاده شده بود تصديق داشت» (وَقَفَّینَا عَلَى ءَاثَارِهِم بِعِيسَى ابْنِ مَریَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرِيَةِ).

سپس می گوید: «و انجیل را به او دادیم که در آن، هدایت و نور بود» (وَ ءَاتَينَاهُ الْإِنْجِيلُ فِي هَدْيُ وَ نُورُ).

اطلاق نور به این دو کتاب در قرآن، ناظر به تورات و انجیل اصلی است.

بار دیگر به عنوان تأکید روی این مطلب می گوید: نه تنها عیسی بن مریم، تورات را تصدیق می کرد، بلکه «و این کتاب آسمانی نیز) تورات را، که قبل از آن بود، تصدیق می کرد (وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ مِنْ التَّورَیةِ).

در پایان آیه می فرماید: «و (این کتاب آسمانی) هدایت و موعظه ای برای پرهیزگاران بود»(وَ هدی وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ ).

آيه 47

* (آيه 47)-آنها که به قانون خدا حکم نمی کنند . پس از اشاره به نزول انجيل در آیات گذشته، در این آیه می فرماید: «اهل انجيل [= پیروان مسیح] نیز باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند» (وَليَحکُم أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ).

ص: 552

منظور این است که ما پس از نزول انجیل بر عیسی (ع) به پیروان او دستور دادیم که به آن عمل کنند و طبق آن داوری نمایند.

در پایان آیه بار دیگر تأکید می کند: «و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمی کنند، فاسقند» (وَ مَنْ لَمْ يحکمم بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

قابل توجه اینکه در آیات فوق در یک مورد به چنین افراد، کافر و در مورد دیگر ظالم و در اینجا فاسق اطلاق شده است. شاید این تفاوت تعبیر به خاطر آن باشد که هر حکم دارای سه جنبه است. از یک سو به قانونگزار (خداوند) منتهی می شود از سوی دیگر به مجریان قانون (حاكم و قاضی) و از سوی سوم به کسی که این حکم در حق او اجرا می گردد (محکوم).

گویا کسی که بر خلاف حکم خداوند داوری می کند از یک طرف قانون الهی را زیر پا گذاشته و کفر ورزیده، از طرف دیگر به انسان بی گناهی ستم کرده و از طرف سوم، از مرز وظیفه و مسؤولیت خود خارج شده و فاسق گردیده است.

آيه 48

* (آيه 48)-بعد از ذکر کتب انبیای پیشین، در این آیه به موقعیت قرآن اشاره شده است. نخست می فرماید: «و این کتاب [= قرآن را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند و نشانه های آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده تطبیق می کند) و حافظ و نگاهبان آنهاست» (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ ومهیمنا عَلَيْهِ).

واژه « مهیمن» به معنی چیزی است که حافظ و شاهد و مراقب و امین و نگاه دار چیزی باشد. از آنجا که قرآن در حفظ و نگه داری اصول کتابهای آسمانی پیشین، مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل می کند، لفظ مهیمن بر آن اطلاق شده است.

اساس تمام کتابهای آسمانی در اصول مسائل هماهنگی دارند و هدف واحد یعنی تربیت و تکامل انسان را تعقیب می کنند.

سپس دستور می دهد: «پس، بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن» (فَاحکُم بَینَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ).

ص: 553

بعد می افزاید: «و از هوی و هوسهای آنان (که مایلند احکام الهی را بر امیال و هوسهای خود تطبیق دهند) پیروی نکن؛ و از احکام الهی، روی مگردان» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءک مِنَ الْحَقِّ).

و برای تکمیل این بحث می گوید: «ما برای هر کدام از شما، آیین و طريقه روشنی قرار دادیم» (لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً).

شرع» و «شریعه» راهی را می گویند که به سوی آب می رود و به آن منتهی می شود. اینکه دین را «شریعت» می گویند از آن نظر است که به حقایق و تعلیماتی منتهی می گردد که مایه پاکیزگی و طهارت و حیات انسانی است.

واژه «نهج» و «منهاج » به راه روشن می گویند.

سپس می فرماید: «و اگر خداوند می خواست، همه شما را امت واحدی قرار می داد؛ ولی خدا می خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید و استعدادهای مختلف شما را پرورش دهد (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکن لِيَبْلُوَكُمْ فِيمَا اتكم).

سرانجام همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت می کند که به جای صرف نیروهای خود در اختلاف و مشاجره، « در نیکی ها بر یکدیگر سبقت جویید» (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ).

زیرا « بازگشت همه شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف میکردید؟ (در روز رستاخیز به شما خبر خواهد داد» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما کنتم فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).

آيه 49

* (آيه 49)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده: جمعی از بزرگان یهود توطئه کردند و گفتند: نزد محمد می رویم شاید بتوانیم او را از این خود منحرف سازیم. پس از این تبانی نزد حضرت آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف یهودیم، اگر از تو پیروی کنیم سایر یهودیان نیز به ما اقتدا می کنند ولی در میان ما و جمعیتی نزاعی است (در مورد یک قتل یا چیز دیگر) اگر در این نزاع به نفع ما داوری کنی به تو

ص: 554

ایمان خواهیم آورد. پیامبر (ص) از چنین قضاوتی که عادلانه نبود - خودداری کرد و این آیه نازل شد.

تفسیر: در این آیه خداوند به پیامبرش تأکید می کند: «و در میان آنها [= اهل کتاب ، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داوری کن؛ و از هوسهای آنان پیروی مکن» (وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).

سپس به پیامبر هشدار می دهد: «و از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احکامی که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند» (وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ).

و اگر آنها (از حکم و داوری تو)، روی گردانند، بدان که خداوند می خواهد آنان را به خاطر پاره ای از گناهانشان مجازات کند» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ).

در پایان آیه می فرماید: اگر آنها در راه باطل اصرار می ورزند نگران مباش زیرا و بسیاری از مردم فاسقند» (وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ).

آيه 50

* (آيه 50)-در این آیه به عنوان استفهام انکاری می فرماید: «آیا آنها حکم جاهلیت را از تو می خواهند تا با آن احکام جاهلی و قضاوتهای آمیخته با انواع تبعیضات در میان آنها داوری کنی؟!» (أفحكم الجاهلية يبغون).

و چه کسی بهتر از خدا، برای قومی که اهل یقین هستند، حکم می کند؟!»(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ).

از علی (ع) روایت شده است: «حکم دو گونه است: حکم خدا و حكم جاهلیت، و هر کس حکم خدا را رها کند، به حکم جاهلیت تن در داده است.

آيه 51

* (آيه 51)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل کرده اند که بعد از جنگ بدر، عبادة بن صامت خزرجی خدمت پیامبر رسید و گفت: من هم پیمانانی از یهود دارم که از نظر عدد زیاد و از نظر قدرت نیرومندند، اکنون که آنها ما را به جنگ تهدید می کنند و حساب مسلمانان از غیر مسلمانان جدا شده است، من از دوستی و هم پیمانی با آنان برائت می جویم، هم پیمان من تنها خدا و پیامبر اوست.

ص: 555

عبدالله بن أبی گفت: ولی من از هم پیمانی با یهود برائت نمی جویم زیرا از حوادث مشکل می ترسم و به آنها نیازمندم.

پیامبر (ص) به او فرمود: « آنچه در مورد دوستی با یهود بر عباده می ترسیدم، بر تو نیز می ترسم.» و خطر این دوستی و هم پیمانی برای تو از او بیش تر است.

عبدالله گفت: چون چنین است من نیز می پذیرم و با آنها قطع رابطه میکنم. آیه نازل شد و مسلمانان را از هم پیمانی با یهود و نصاری برحذر داشت.

تفسير: قرآن، مسلمانان را از همکاری با یهود و نصاری به شدت برحذر می دارد. نخست می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را ولى (و دوست خود، انتخاب نکنید» ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءآمنوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ والنصاری أَوْلِيَاءِ).

یعنی ایمان به خدا ایجاب می کند که به خاطر جلب منافع مادی، با آنها همکاری نکنید.

سپس دلیل این نهی را بیان کرده می گوید: «آنها اولیای یکدیگرند» (بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ).

یعنی تا زمانی که منافع خودشان و دوستانشان مطرح است، هرگز به شما نمی پردازند.

اولياء» جمع «ولی» از ماده ولایت، به معنی نزدیکی میان دو چیز است که به معنی دوستی و هم پیمانی و سرپرستی نیز آمده است. در اینجا منظور این است که با یهود و نصاری هم پیمان نگردند.

و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند و از نظر تقسیم بندی اجتماعی و مذهبی جزء آنها محسوب می شود (وَ مَن يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ).

و بی شک «خداوند، جمعیت ستمکار را (که به خود و برادران و خواهران مسلمان خویش خیانت کرده ) هدایت نمیکند»(انَّ اللَّهِ لَا یَهدِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

آيه 52

* (آيه 52)-در این آیه به عذرتراشی هایی اشاره می کند که افراد بیمارگونه برای

ص: 556

توجیه ارتباطهای نامشروع خود با بیگانگان انتخاب می کنند. می گوید: «کسانی را که در دلهایشان بیماری است می بینی که در دوستی با آنان، بر یکدیگر پیشی می گیرند، و می گویند: می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد» و نیاز به کمک آنها داشته باشیم (فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضُ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ نصیبا دائِرَةُ).

دائره از ماده «دوره، به معنی چیزی است که در گردش باشد و از آنجا که قدرتها و حکومتها در طول تاریخ دائم در گردش است، به آن دائره می گویند.

قرآن می گوید همان طور که آنها احتمال می دهند روزی قدرت به دست یهود و نصاری بیفتد، این احتمال را نیز باید بدهند که: «شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود (به نفع مسلمانان) پیش بیاورد؛ و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند» (فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ).

آيه 53

* (آيه 53)-در این آیه به سرانجام کار منافقان اشاره کرده می گوید: در آن هنگام که پیروزی نصیب مسلمانان راستین شود، «آنها که ایمان آورده اند می گویند: آیا این منافقان) همانها هستند که با نهایت تأكید به خدا سوگند یاد کردند که با شما هستند؟!»چرا کارشان به اینجا رسید؟! (وَ يَقُولُ الَّذِينَ ءامنوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ).

به خاطر همین نفاق، «اعمالشان نابود گشت، و زیانکار شدند و هم در این جهان و هم در جهان دیگر (حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ).

آيه 54

* (آيه 54)-پس از بحث درباره منافقان سخن از مردانی به میان می آورد که طبق پیش بینی قرآن بعدها از این آیین مقدس روی بر می گرداندند و به عنوان یک قانون کلی به همه مسلمانان اخطار می کند می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید؟ هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی رساند؟) خداوند جمعیتی را برای حمایت از این آیین می آورد»(يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا مِنْ یرید مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ).

ص: 557

و

سپس صفات کسانی که باید این رسالت بزرگ را انجام دهند چنین شرح

می دهد:

1. آنها به خدا عشق می ورزند و جز به خشنودی او نمی اندیشند؛ خداوند و آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند» (يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ).

2 و 3. «در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند»(أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ).

4. «آنها در راه خدا جهاد می کنند» (یُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).

5 «و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند» (وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ).

در پایان آیه می گوید: «این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می دهد» (ذلِكَ فَضَّ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ).

و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست» (وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ).

آيه 55

* (آيه 55)-شأن نزول آیه ولایت - در مورد نزول این آیه از عبدالله بن عباس نقل شده که روزی در کنار چاه زمزم نشسته بود و برای مردم از قول پیامبر (ص) حدیث نقل می کرد. ناگهان مردی که عمامه ای بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود، نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیامبر اسلام (ص) حدیث نقل می کرد او نیز با جمله «قال رسول الله» حدیث دیگری می نمود.

ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفی کند. او صورت خود را گشود و صدا زد: ای مردم، هر کس مرا نمی شناسد بداند من ابوذر غفاری هستم، با این گوشهایم از رسول خدا(ص) شنیدم و اگر دروغ می گویم هر دو گوشم کر باد و با چشمانم این جریان را دیدم و اگر دروغ می گویم هر دو کور باد، که حضرت فرمود: «على قائد البررة و قاتل الكفرة منشور من تصرة مخول من خذله» (على پیشوای نیکان و کشنده کافران است، هر کس او را یاری کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هرکس دست از پاریش بردارد، خدا دست از پاری او برخواهد داشت).

سپس ابو ذر اضافه کرد: ای مردم! روزی از روزها با رسول خدا(ص) در مسجد

ص: 558

نماز می خواندم، سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد ولی کسی چیزی به وی نداد؛ او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی به من جواب نداد. در همین حال، علی (ع) که در حال رکوع بود، به انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر (ص)

که در حال نماز بود، جریان را مشاهده کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خداوندا ! برادرم موسی از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان سازی و گره از زبان او بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند و نیز موسی درخواست کرد هارون را که برادرش بود، وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیله او نیرویش را زیاد کنی و در کارهایش شریک سازی.

خداوندا ! من «محمد» پیامبر و برگزیده توام، سینه مراگشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم علی (ع) را وزير من گردان تا به وسیله او، پشتم قوی و محکم گردد.»

ابو ذر می گوید هنوز دعای پیامبر (ص) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به او گفت: بخوان ! پیامبر (ص) فرمود: «چه بخوانم؟» گفت: بخوان إما ولكم الله و رشوله والذين قاموا....

تفسير: این آیه با کلمه «إنما» که در لغت عرب به معنی انحصار می آید، آغاز شده است. می فرماید: «سرپرست و ولت شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا می دارند، و در حال ركوع، زکات می دهند»(إِنَّما ولیكم اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَؤةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ).

منظور از «ولی» در آیه فوق، ولایت به معنی سر پرستی و تصرف و رهبری مادی و معنوی است. به خصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبر (ص) و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است. به این ترتیب، آیه از آیاتی است که به عنوان یک نص قرآنی دلالت بر ولایت و امامت علی (ع) می کند.

ص: 559

آيه 56

* (آيه 56)-این آیه تکمیلی برای مضمون آیه گذشته است و هدف آن را تأكید و تعقیب می کند. به مسلمانان اعلام می دارد: «و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند، (پیروزند؛ زیرا ) حزب و جمعیت خدا پیروز است»(وَ مَنْ یتول اللَّهَ وَ رَسُولَهُ والذین ءامنوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ).

در این آیه قرينه دیگری بر معنی «ولایت » که در آیه قبل اشاره شد، دیده می شود زیرا تعبیر به «حزب الله» و «غلبه آن» مربوط به حکومت اسلامی است، نه یک دوستی ساده و عادی؛ و این خود می رساند که ولایت در آیه به معنی سر پرستی و حکومت و زمامداری اسلام و مسلمین است زیرا در معنی حزب یک نوع تشكل و همبستگی و اجتماعی برای تأمین اهداف مشترک افتاده است.

آيه 57

* (آيه 57)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه مفسران نقل کرده اند: دو نفر از مشرکان به نام رفاعه و سوید، اظهار اسلام کردند و سپس جزء دار و دسته منافقان شدند. بعضی از مسلمانان با این دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستی می کردند. آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد که از این عمل بپرهیزید.

تفسیر: در این آیه، خداوند به مؤمنان دستور می دهد که از انتخاب منافقان و دشمنان به عنوان دوست بپرهیزید. البته برای تحریک عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه این حکم می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! افرادی از اهل کتاب که آیین شما را به باد استهزا و بازی می گیرند و مشرکان را ولی خود انتخاب نکنید (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لَا تتخذؤا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دینکم هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قبلکم والکفار أَوْلِيَاءِ).

در پایان آیه این موضع را تأکید می کند که طرح دوستی با آنان با تقوا و ایمان سازگار نیست. بنابراین از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

آيه 58

* (آيه 58)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه که دنباله آیه قبل است، نقل شده جمعی از یهود و بعضی از نصاری صدای مؤذن را که می شنید ند، یا قیام مسلمانان

ص: 560

را به نماز می دیدند، استهزا می کردند. قرآن مسلمانان را از طرح دوستی با این گونه افراد برحذر داشت.

تفسیر: در تعقیب بحث گذشته در مورد نهی از دوستی با منافقان و جمعی از اهل کتاب که احکام اسلام را به باد استهزا می گرفتند، در این آیه به یکی از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه اشاره کرده می گوید: «آنها هنگامی که (اذان می گویید، و مردم را به نماز فرامی خوانید، آن را به مسخره و بازی می گیرند» (وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى اصلؤة اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً).

قابل ذکر اینکه در روایات اهل بیت (ع) وارد شده است، «اذان» از طریق وحی به پیامبر (ص) تعلیم داده شد.

سپس علت عمل آنها را چنین بیان می کند: «این به خاطر آن است که آنها جمعی نابخردند» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمُ لا يَعْقِلُونَ).

آيه 59

* (آيه 59)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از ابن عباس نقل شده: جمعی از یهود نزد پیامبر (ص) آمدند و درخواست کردند عقاید خود را برای آنها شرح دهد. حضرت فرمود: «من به خدای بزرگ و یگانه ایمان دارم و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و موسی و عیسی و همه پیامبران الهی نازل شده حق می دانم و در میان آنها جدایی نمی افکنم.» آنها گفتند: ما عیسی را نمی شناسیم و به پیامبری نمی پذیریم. سپس افزودند: ما هیچ آیینی بدتر از آیین شما سراغ نداریم! این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسیر: در این آیه، خداوند به پیامبر (ص) دستور می دهد که از آنها سؤال کن و بگو: ای اهل کتاب! آیا به ما خرده می گیرید؟! (مگر ما چه کرده ایم؟!) جز اینکه به خداوند یگانه، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه پیش از این نازل گردیده، ایمان آورده ایم» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ ءامنا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ).(1).

در پایان آیه جمله ای می بینیم که در حقیقت بیان علت جمله قبل است.

ص: 561


1- 1 .«تنقمون»، از ماده «نقمت» در اصل به معنی انکار کردن چیزی است به زبان با عمل و مجازات نمودن.

می گوید: اگر شما توحید خالص و تسلیم در برابر کتب آسمانی را بر ما ایراد می گیرید، به خاطر آن است که بیشتر شما، از راه حق، خارج شده اید چون خودتان آلوده و منحرفید، اگر کسانی پاک و بر جادۂ حق باشند در نظر شما عيب است (وَ أَ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ).

آيه 60

* (آيه 60)-در این آیه عقاید تحریف شده و اعمال نادرست اهل کتاب وكيفرهایی که دامنگیرشان گردیده است، با وضع مؤمنان راستین و مسلمان مقایسه گردیده تا معلوم شود کدام یک از این دو دسته در خور انتقاد و سرزنش هستند. این یک پاسخ منطقی است که برای متوجه ساختن افراد لجوج و متعصب به کار می رود. در مقایسه چنین می گوید: آیا ایمان به خدای یگانه و کتب آسمانی داشتن در خور سرزنش و ایراد است، یا اعمال ناروای کسانی که گرفتار مجازات الهی شدند. ای پیامبر! «بگو آیا شما را از کسانی که موقعیت و پاداششان نزد خدا بدتر از این است، باخبر کنم؟!» (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ).(1).

و سپس به تشریح این مطلب پرداخته می گوید: «کسانی که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، (و مسخ کرده، و از آنها، میمونها و خوکهایی قرار داده، و پرستش بت کرده اند؛ موقعیت و محل آنها، بدتر است؛ و از راه راست، گمراه ترند» (مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرُ وَ عبدالطاغوت أوليئک شَرُّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ).(2).

آيه 61

* (آيه 61)-برای تکمیل بحث درباره منافقان اهل کتاب، در این آیه از نفاق درونی آنها پرده برداشته و به مسلمانان اعلام می کند: «هنگامی که نزد شما می آیند،

ص: 562


1- 1 .«مثوبة»، و ثواب، در اصل به معنی رجوع و بازگشت به حالت اول است و به هرگونه سرنوشت یا جزا نیز گفته می شود. البته غالبا در مورد پاداشهای نیک به کار می رود. در آیه فوق می تواند به معنی سرنوشت با به معنی جزا و کیفر بوده باشد.
2- 2 .«سواء» در لغت به معنی مساوات و اعتدال است و اینکه در آیه فوق به جاده مستقیم، سواء السبيل گفته شده زیرا دو طرف آن مساوی و هموار است، و به هر روش معتدل و خالی از انحراف، راه راست گفته می شود.

می گویند: ایمان آورده ایم اما با کفر وارد می شوند، و با کفر خارج می گردند و منطق شما در قلبشان کم ترین اثری نمی بخشد (وَ إِذَا جاءوكم قَالُوا ءامنا وَ قَالُوا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ).

در پایان آیه به آنها اخطار می کند: «و خداوند، از آنچه کتمان می کردند، آگاه تر است»(وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما كانُوا يَكْتُمُونَ).

آيه 62

* (آيه 62)-در این آیه نشانه های دیگری از نفاق آنها را بازگو می کند، از جمله اینکه می گوید: «بسیاری از آنان را می بینی که در گناه و تعدی، و خوردن مال حرام، شتاب می کنند» (وَ تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعَدْوَانِيِّ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتِ).

یعنی چنان در راه گناه و ستم گام بر می دارند که گویا به سوی اهداف افتخارآمیزی پیش می روند و، بدون هیچ گونه شرم و حیا، سعی می کنند از یکدیگر پیشی گیرند.

در پایان آیه برای تأكید زشتی اعمال آنها می گوید: «چه زشت است کاری که انجام می دادند» و بر آن مداومت دارند (لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

آيه 63

* (آيه 63)-سپس در این آیه حمله را متوجه دانشمندان آنها کرده که با سکوت خود آنان را به گناه تشویق می نمودند. می گوید: «چرا دانشمندان نصاری و علمای يهود، آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام، نهی نمی کنند» (لَبِئْسَ ما كانُوا يعملونلؤلا ينهيهم الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ).

یعنی دانشمندان برای اصلاح یک اجتماع فاسد، نخست باید افکار و اعتقادات نادرست آنها را تغییر دهند. به این ترتیب، آیه راه اصلاح جامعه فاسد را که باید از انقلاب فکری شروع شود، به دانشمندان نشان می دهد.

در پایان آیه، قرآن به همان شکل که گناهکاران اصلی را مذمت نمود، دانشمندان ساکت و ترک کننده امر به معروف و نهی از منکر را مورد مذمت قرار داده می گوید: «چه زشت است عملی که انجام می دادند!» (لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ).

به این ترتیب، روشن می شود که سرنوشت کسانی که وظیفه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر را ترک می کنند، به خصوص اگر از دانشمندان و علما

ص: 563

باشند، سرنوشت همان گناهکاران است و در حقیقت شریک جرم آنها محسوب می شوند.

از ابن عباس، مفسر معروف، نقل شده که می گفت: این آیه شدید ترین آیهای است که دانشمندان وظیفه نشناس و ساکت را توبیخ و مذمت می کند.

بدیهی است این حکم اختصاصی به علمای خاموش و ساکت یهود و نصاری ندارد و تمام رهبران فکری و دانشمندانی که به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد، خاموش می نشینند در بر می گیرد زیرا حکم خدا درباره همگان یکسان است.

امیر مؤمنان علی (ع) در خطبه ای فرمود: «اقوام گذشته به این جهت هلاک و نابود گشتند که مرتکب گناهان می شدند و دانشمندانشان سکوت می کردند و نهی از منکر نمی نمودند، در این هنگام بالاها و كيفرهای الهی بر آنها فرود می آمد. پس شما ای مردم ! امر به معروف و نهی از منکر کنید تا به سرنوشت آنها دچار نشوید.»

آيه 64

* (آيه 64)-در این آیه یکی از مصداقهای روشن سخنان ناروا و گفتار گناه آمیز يهود که در آیه قبل به طور کلی به آن اشاره شد آمده است.

توضیح اینکه: تاریخ نشان می دهد که یهود زمانی در اوج قدرت می زیستند و بر قسمت مهمی از دنیای آباد آن زمان حکومت داشتند که زمان داوود و سلیمان بن داوود را به عنوان نمونه می توان یادآور شد. در اعصار بعد نیز، قدرت آنها با نوسانهایی ادامه داشت، ولی با ظهور اسلام، به خصوص در محیط حجاز، ستاره قدرتشان افول کرده، مبارزه پیامبر (ص) با يهود بنی نضیر و بنی قریظه و يهود خيبر موجب نهایت تضعیف آنها گردید، در این موقع بعضی از آنها با در نظر گرفتن قدرت و عظمت پیشین از روی استهزا گفتند: دست خدا به زنجیر بسته شده و به ما بخششی نمی کنند.

و از آنجا که بقیه نیز به گفتار او راضی بودند، قرآن این سخن را به همه آنها نسبت داده می گوید: «و يهود گفتند: دست خدا (با زنجیر) بسته است» (وَ قَالَتِ

ص: 564

اليَهُودُ يَدُاللَّهِ مَغلُولَةُ).

این آیه اشاره به اعتقادی است که یهود درباره مسأله قضا و قدر و سرنوشت داشتند زیرا هنگامی که زندگی یهود به هم خورد و ستارۂ اقبالشان غروب کرد، معتقد بودند این یک سرنوشت است و نمی توان آن را تغییر داد چرا که از آغاز همه این سرنوشتها تعیین شده و عملا دست خدا بسته است!

خداوند در پاسخ آنها نخست به عنوان نكوهش و مذمت از این عقیده ناروا می گوید: «دستهایشان بسته باد! و به خاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شونده»(غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا).

سپس برای ابطال این عقیده ناروا می گوید: «بلکه هر دو دستی (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، می بخشد» (بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ).

نه اجباری در کار او هست، نه محکوم جبر عوامل طبیعی و جبر تاريخ می باشد، بلکه اراده او بالاتر از هرچیز و نافذ در همه چیز است.

بعد می گوید: «ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و كفر بسیاری از آنها می افزاید» (وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً).

اما در مقابل این گفته ها و اعتقادات ناروا و لجاجت، خداوند مجازات سنگینی در این جهان برای آنها قائل شده است. آیه می فرماید: «و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم» (وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ).

و در قسمت اخیر آیه به کوششهای یهود برای برافروختن آتش جنگها و لطف خدا در مورد رهایی مسلمانان از این آتشهای نابود کننده اشاره کرده می فرماید: « هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت» و شما را از آن حفظ کرد (کُلَّمَا أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ).

این در حقیقت یکی از نکات اعجاز آمیز زندگی پیامبر (ص) است زیرا یهودیان از تمام مردم حجاز نیرومند تر و به مسائل جنگی آشناتر بودند. اضافه بر این، قدرت

ص: 565

مالی فراوان داشتند، ولی چنان طومار قدرتشان در هم پیچید که به هیچ وجه قابل پیش بینی نبود.

قرآن اضافه می کند: «و برای فساد در زمین، تلاش می کنند» (وَ يَسعَونَ فِي الأَرضِ فَسَادًا).

و خداوند، مفسدان را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ).

آيه 65

* (آيه 65)-به دنبال انتقاد از برنامه و روش اهل کتاب، در این آیه و آیه بعد آن چنان که اصول تربیتی اقتضا می کند، قرآن برای بازگرداندن منحرفان اهل کتاب به راه راست و تقدیر از اقلیتی که با اعمال خلاف آنها همگام نبود نخست می گوید: «و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را می بخشیم» (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ أَمِنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِم).

نه تنها گناهانشان را می بخشیم، «و آنها را در باغهای پرنعمت بهشت، وارد می سازیم (وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ).

این در زمینه نعمتهای معنوی و اخروی است.

آيه 66

* (آيه 66)-سپس به اثر عمیق ایمان و تقوا، حتی در زندگی مادی انسانها، اشاره کرده می گوید: «و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن بر پا دارند، از آسمان و زمین، روزی خواهند خورد» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْرِيَةِ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ).

منظور از برپا داشتن تورات و انجیل، آن قسمت از تورات و انجیل واقعی است که در آن زمان در دست آنها بود.

در حقیقت، آیه فوق یک بار دیگر این اصل اساسی را مورد تأکید قرار می دهد که پیروی از تعلیمات آسمانی انبیا تنها برای سامان دادن به زندگی پس از مرگ نیست، بلکه بازتاب گسترده ای در زندگی مادی انسانها دارد؛ جمعیتها را قوی، صفوف را فشرده، نیروها را متراکم، نعمتها را پر برکت، امکانات را وسیع و زندگی را

ص: 566

مرفه و امن و امان می سازد.

نظری به ثروتهای عظیم مادی و نیروهای فراوان انسانی که امروز در دنیای بشریت بر اثر انحراف از این تعلیمات نابود می گردد، دلیل زنده این حقیقت است.

امروز مغزهای متفگری که برای تکمیل و توسعه و تولید سلاحهای مرگبار و کشمکشهای استعماری کار می کند، قسمت مهمی از نیروهای ارزنده انسانی را تشکیل می دهد. چه قدر نوع بشر به این نوع سرمایه ها و این مغزهایی که بیهوده از بین می رود، برای رفع نیازمندی هایش محتاج است. چه قدر چهره دنیا زیبا و خواستنی و جالب بود اگر همه اینها در راه آبادی به کار گرفته می شدند.

در پایان آیه به اقلیت صالح این جمعیت اشاره کرده می گوید: «جمعی از آنها، معتدل و میانه رو هستند؛ ولی بیش ترشان اعمال بدی انجام می دهند» (مِنْهُمْ أُمَّةُ مُقْتَصِدَةُ وَ كَثِيرُ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ).

نظیر این تعبیر درباره اقلیت صالح اهل کتاب در آیه 159 سوره اعراف و آیه 75 سوره آل عمران نیز دیده می شود.

آيه 67

* (آيه 67)-انتخاب جانشین، نقطه پایان رسالت - در این آیه روی سخن فقط به پیامبر است و وظیفه او را بیان می کند. با خطاب «ای پیامبر ! »(َیَا أَيُّهَا الرَّسُولُ).

آغاز شده و با صراحت و تأكید دستور می دهد: «آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا به مردم برسان» (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ).

سپس برای تأكید بیش تر به او اخطار می کند: «و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای » (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).

سپس به پیامبر(ص) که گویا از واقعه خاصی نگرانی داشته، تستی و تأمین می دهد می گوید: در ادای این رسالت ترسی نداشته باش زیرا خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم، نگاه می دارد» (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ).

در پایان آیه به عنوان تهدید و مجازات، به کسانی که این رسالت مخصوص را انکار کنند و در برابر آن از روی لجاجت کفر بورزند، می گوید: «و خداوند، جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ).

ص: 567

راستی چه مسأله مهمی در این آخرین ماه های عمر پیامبر (ص) مطرح بوده که در آیه فوق عدم تبلیغ آن مساوی با عدم تبليغ رسالت شمرده شده است!

در کتابهای مختلف دانشمندان شیعه و اهل تسنن روایات زیادی دیده می شود که با صراحت می گوید آیه فوق درباره تعیین جانشین برای پیامبر (ص) و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین ، در غدیر خم نازل شده است.

خلاصه جریان غدیر - در آخرین سال عمر پیامبر مراسم حجة الوداع باشکوه هرچه تمام تر در حضور پیامبر (ص) به پایان رسید.

علاوه بر مردم مدینه، مسلمانان نقاط مختلف جزیره عربستان نیز برای کسب یک افتخار تاریخی، پیامبر (ص) را در این سفر همراهی می کردند.

آفتاب حجاز آتش بر کوه ها و دره ها می پاشید، اما شیرینی این سفر روحانی، همه چیز را آسان می کرد. ظهر نزدیک شده بود. کم کم سرزمین جحفه و سپس بیابانهای خشک و سوزان «غدير خم از دور نمایان می شد.

روز پنج شنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان میگذشت. ناگهان دستور توقف از سوی پیامبر (ص) به همراهان داده شد.

مؤذن پیامبر (ص) با صدای الله اکبر، مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آماده نماز می شدند اما هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور بودند قسمتی از عبای خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روی سر بیفکنند.

نماز ظهر تمام شد. مسلمانان تصمیم داشتند فورا به خیمه های کوچکی که با خود حمل می کردند پناهنده شوند، ولی پیامبر (ص) به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی که در ضمن خطبة مفصلی بیان می شد، خود را آماده کنند. کسانی که از پیامبر فاصله داشتند قیافه ملکوتی او را در لابه لای جمعیت نمی توانستند مشاهده کنند. از این رو منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر (ص) بر فراز آن قرار گرفت. نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد. سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: «من به زودی دعوت

ص: 568

خدا را اجابت کرده، از میان شما می روم. من مسؤولم، شما هم مسؤوليد؛ شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟

همگی گفتند: تشهد أنك قد بلغت و صحت و جهدت جزاك الله خيرا: (ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی. خداوند تو را جزای خیر دهد).

سپس فرمود: «آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمی دهید؟

گفتند: آری گواهی می دهیم. فرمود: «خداوندا، گواه باش!»

بار دیگر فرمود: «ای مردم، آیا صدای مرا می شنوید؟» گفتند: آری. به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمه باد چیزی شنیده نمی شد. پیامبر (ص) فرمود: «...اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می گذارم چه خواهید کرد؟

یکی از میان جمعیت صدا زد: کدام دو چیز گرانمایه ای رسول خدا؟

پیامبر (ص) گفت: «اول ثقل اکبر، کتاب خداست که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و اما دومین یادگار گرانقدر من خاندان من اند و خداوند لطيف خبير به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.»

ناگهان مردم دیدند پیامبر (ص) به اطراف خود نگاه کرد، گویا کسی را جست و جو می کند و همین که چشمش به علی (ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام علی (ع) است. در اینجا صدای پیامبر (ص) رساتر و بلند تر شد و فرمود: «أيها الناس من أولى الناس بالمؤمنين مين أنفسهم» چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر

ص: 569

است ؟)

گفتند: خدا و پیامبر دانا ترند. پیامبر (ص) فرمود: «خدا، مولی و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم» و اراده من بر اراده آنها مقدم

سپس فرمود: «قمن کنت مولاه فعلى مولاة» (هر کس من مولی و رهبر او هستم علی مولی و رهبر اوست). و این سخن را سه بار و به گفته بعضی از راویان حدیث چهار بار تکرار کرد.

سپس سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و أدر الحق معه حيث داره (خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن و آنها را که ترک باریش کنند از یاری خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن).

سپس فرمود: «ألا فليبلغ الشاهد الغائب» (آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غایبان برسانند).

خطبه پیامبر (ص) به پایان رسید. عرق از سر و روی پیامبر (ص) و علی (ع) و مردم فرو می ریخت. هنوز صفوف جمعیت از هم متفق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر (ص) خواند: «اليوم أكملت لكم دينكم و أثم عليكم نعمتی.» (امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم). پیامبر (ص) فرمود: «الله أكبر، الله اكبر على إكمال الدين و إتمام النعمة ورضى الرب

رسالتي والولاية لعلي مين بعدی» (خداوند بزرگ است، خداوند بزرگ است، همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی (ع) پس از من راضی و خشنود گشت).

در این هنگام شور و غوغایی در میان مردم افتاد و به علی (ع) این موقعیت را

ص: 570

تبریک می گفتند. از افراد سرشناسی که به او تبریک گفتند، ابو بكر وعمر بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: بخ بخ لك يابن أبي طالب أصبحت و أمسيت مولاى و مولا كل مؤمن ومؤمنة: (آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابو طالب ! تو مولی و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی).

این، خلاصه ای از حدیث معروف غدیر که در کتب دانشمندان اهل تسنن و شیعه آمده است.

آيه 68

* (آيه 68)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که جمعی از یهود خدمت پیامبر (ص) آمدند، نخست پرسیدند: آیا تو اقرار نداری که تورات از طرف خداست؟

حضرت جواب مثبت داد.

گفتند: ما هم تورات را قبول داریم ولی به غیر آن ایمان نداریم. (در حقیقت، تورات قدر مشترک میان ما و شماست اما قرآن کتابی است که فقط شما به آن عقیده دارید، پس چه بهتر که تورات را بپذیریم و غیر آن را نفی کنیم.)

آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسير: این آیه به گوشه دیگری از کارشکنی ها و ایرادهای اهل کتاب (يهود و نصاری) اشاره می کند می گوید: «بگو: ای اهل کتاب ! شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، بر پا دارید» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شئء حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرِيَةِ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ ربکم)

زیرا این کتابها همه از یک مبدأ صادر شده و اصول اساسی آنها یکی است اگرچه آخرین کتاب آسمانی، کامل ترین و جامع ترین آنهاست و به همین دلیل لازم العمل است.

قرآن بار دیگر به وضع اکثریت اهل کتاب اشاره کرده می گوید: «ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده، نه تنها مایه بیداری آنها نمی گردد، بلکه بر طغيان وكفر بسیاری از آنها می افزاید، (وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً).

ص: 571

در پایان آیه، پیامبر خود را در برابر سرسختی این اکثریت منحرف تسلی می دهد می گوید: « از این قوم کافر، (و مخالفت آنها) غمگین مباش» (فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).

زیرا زیان آن متوجه خودشان خواهد شد و به تو ضرری نمی رساند. بدیهی است محتوای این آیه اختصاص به قوم یهود ندارد، مسلمانان نیز اگر تنها به ادعای اسلام اکتفا کنند و اصول تعلیمات انبیا به خصوص کتاب آسمانی خود را برپا ندارند، هیچ گونه موقعیت و ارزشی نه در پیشگاه خدا و نه در زندگی فردی و اجتماعی نخواهند داشت و همیشه زبون و زیر دست و شکست خورده خواهند بود.

آيه 69

* (آيه 69)-در این آیه موضوع فوق را مورد تأکید قرار داده می گوید: «آنها که ایمان آورده اند، و یهود و صابئان و مسیحیان، هرگاه به خداوند یگانه و روز جزا، ایمان بیاورند، و عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین خواهند شد» (إِنَّ الَّذِينَ ءامنوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ ءامن بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).

این آیه پاسخ دندان شکنی است به کسانی که نجات را در پناه ملیت خاصی می دانند و میل دارند میان دستورهای انبيا تبعیض قائل شوند و دعوتهای مذهبی را با تعصب قومی بیامیزند.

آيه 70

* (آيه 70)-در سوره بقره و اوایل همین سوره به پیمان مؤكدی که خداوند از بنی اسرائیل گرفته بود اشاره شده است، در این آیه بار دیگر این پیمان را یادآوری کرده می فرماید: «ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم؛ و رسولانی به سوی آنها فرستادیم» (لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً).

سپس می افزاید: آنها نه تنها به این پیمان عمل نکردند، بلکه «هر زمان پیامبری حکمی بر خلاف هوسها و دلخواه آنها می آورد (به مبارزه بر ضد او دست می زدند)، عده ای را تکذیب می کردند و عده ای را که با تکذیب نمی توانستند از

ص: 572

نفوذشان جلوگیری کنند) میکشتند»(كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولُ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ).

آيه 71

* (آيه 71)-در این آیه به غرور نا به جای آنها در برابر این همه طغیان و جنایات اشاره کرده می فرماید: «گمان کردند مجازاتی در کار نخواهد بود (وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةُ).

و همان طور که در آیات دیگر تصریح شده، خود را یک نژاد برتر می پنداشتند و به عنوان فرزندان خدا از خود یاد می کردند.

سرانجام این غرور خطرناک و خودبرتربینی همانند پرده ای بر چشم و گوش آنها افتاد. از این رو از دیدن حقایق و شنیدن سخنان حق، نابینا و کر شدند » (فَعَمُوا وَ صَمُّوا ).

اما هنگامی که عاقبت شوم اعمال خود را مشاهده کردند، توبه کردند و دریافتند که تهدیدهای الهی جدی است و آنها هرگز یک نژاد برتر نیستند. « سپس خداوند توبه آنها را پذیرفت»(ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ).

ولی این بیداری و پشیمانی دیری نپایید باز طغیان و پشت پا زدن به حق و عدالت شروع شد؛ «دگر بار در خواب غفلت فرو رفتند، و بسیاری از آنها کور و کر شدند»(ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرُ مِنْهُمْ).

در پایان آیه در یک جمله پر معنی می گوید: «و خداوند به آنچه انجام می دهند، بیناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِما يَعْمَلُونَ).

آيه 72

* (آيه 72)-در تعقیب بحثهایی که در مورد انحرافات یهود در آیات قبل گذشت، این آیه و آیات بعد از انحرافات مسیحیان سخن می گوید. نخست از مهم ترین انحراف مسیحیت یعنی مسأله الوهیت مسيح بحث کرده می گوید: «آنها که گفتند خداوند همان مسیح فرزند مریم است، به یقین کافر شدند» (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَریَمَ).

چه کفری از این بالاتر که خداوند نامحدود از هر جهت را با مخلوقی که از هر جهت محدود است یگانه و متحد بدانند؟

ص: 573

با اینکه خود «مسیح گفت: ای بنی اسرائیل! خداوند یگانه را که پروردگار من و شماست پرستش کنید»(قَالَ المسیح يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ ربی وَ رَبَّکُم).

و نیز مسیح برای تأکید این مطلب و رفع هرگونه ابهام و اشتباه افزود: «زیرا هرکس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است؛ و جایگاه او دوزخ است» (إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مأويه النَّارِ).

و نیز برای تأكید بیش تر و اثبات این حقیقت که شرک و غلو یک نوع ظلم آشکار است، گفت: «و ستمگران یار و یاوری ندارند» (وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ).

آنچه در آیه فوق در مورد اصرار مسیح (ع) روی مسأله توحید دیده می شود، مطلبی است که با منابع موجود مسیحیت نیز هماهنگ است و از دلایل عظمت قرآن محسوب می شود.

آيه 73

* (آيه 73)-آنچه در آیه قبل آمد مسأله غلو و وحدت مسیح با خدا بود، در این آیه به مسألة تعد د خدایان از نظر مسیحیان یعنی تثلیث در توحيد اشاره کرده می گوید: « آنها که گفتند خداوند، یکی از سه خداست (نیز) به يقين کافر شدند» (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلَّثْتَ).

قرآن به طور قاطع در پاسخ آنها می گوید: « معبودی جز معبود یگانه نیست»(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهُ واحِدُ).

دگر بار به آنها اخطار می کند: «و اگر از آنچه می گویند دست برندارند، عذاب دردناکی به کافران آنها ( که روی این عقیده ایستادگی کنند، خواهد رسید» (وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لیمسن الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابُ أَلِيمُ).

آيه 74

* (آيه 74)-در این آیه از آنها دعوت می کند که از این عقیدۂ کفر آمیز توبه کنند تا خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش قرار دهد. از این رو می گوید: «آیا به سوی خدا باز نمی گردند، و از او طلب آمرزش نمی کنند ؟! ( در حالی که خداوند آمرزنده مهربان است» (أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورُ رَحِيمُ).

ص: 574

آيه 75

* (آيه 75)-در این آیه با دلایل روشنی اعتقاد مسیحیان به الوهیت مسیح را ابطال می کند. نخست می گوید: «مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود؛ پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند»(مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولُ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرَّسُولِ).

اگر رسالت از ناحیه خدا دلیل بر الوهیت و شرک است، چرا درباره سایر پیامبران این مطلب را قائل نمی شوید؟

سپس برای تأیید این سخن می گوید: «مادرش، زن بسیار راستگویی بود» (وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةُ).

یعنی کسی که دارای مادر است و در رحم زنی پرورش یافته چگونه می تواند خدا باشد؟

دیگر اینکه اگر مادرش محترم است به خاطر این است که او هم در مسیر رسالت مسیح با وی هماهنگ بود و از رسالتش پشتیبانی می کرد. به این ترتیب، بندۂ خاص خدا بود و نباید او را همچون یک معبود، همان طور که در میان مسیحیان رایج است که در برابر مجسمه او تا سرحد پرستش خضوع می کنند، عبادت کرد.

بعد به یکی دیگر از دلایل نفی ربوبیت مسیح اشاره کرده می گوید: او و مادرش «هر دو، غذا می خوردند» (کانا يَأْكُلانِ الطَّعَامِ).

در پایان آیه به روشنی این دلایل از یک طرف و سرسختی و نادانی آنها در برابر این دلایل آشکار از طرف دیگر اشاره کرده می گوید: « بنگر چگونه نشانه ها را برای آنها آشکار می سازیم؛ سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده می شوند!» (انْظُرْ كَيْفَ تَبَيَّنَ لَهُمُ الأيات ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ).

«يؤفكون» از ماده «افک»، در اصل به معنی منصرف ساختن از چیزی است. از آنجا که دروغ انسان را از حق باز می دارد، به آن افک گفته می شود.

آيه 76

* (آيه 76)-در این آیه برای تکمیل استدلال گذشته می گوید: شما می دانید که مسیح سر تا پا نیازهای بشری داشت و مالک سود و زیان خود نیز نبود. «بگو: آیا جز خدا چیزی را می پرستید که مالک سود و زیان شما نیست» (قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ

ص: 575

اللَّهُ ما لا يَمْلِكُ لکم ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً).

به همین دلیل، بارها در دست دشمنان گرفتار شد یا دوستانش گرفتار شدند و اگر لطف خدا شامل حال او نبود هیچ گامی نمی توانست بردارد.

در پایان آیه به آنها اخطار می کند: گمان نکنید خداوند سخنان ناروای شما را نمی شنود، یا از درون شما آگاه نیست؛ و خداوند، شنوا و داناست»(وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ).

آيه 77

* (آيه 77)-به دنبال روشن شدن اشتباه اهل کتاب در زمینه غلو درباره پیامبران الهی، در این آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد که با استدلال روشن از آنها دعوت کند که از این راه بازگردند. می فرماید «بگو: ای اهل کتاب، در دین خود، غلو (و زیاده روی نکنید؛ و غیر از حق نگویید»(قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دينکم غَيْرِ الْحَقِّ).

لاتغلوا» از ماده «غلو»، به معنی تجاوز کردن از حق است، ولی هنگامی که در مورد تجاوز مقام و منزلت کسی باشد غلو گفته می شود.

البته غلو نصاری روشن است، اما در مورد غلو يهود که خطاب «یا أهل الكتاب» شامل آنها نیز می شود، شاید اشاره به سخنی باشد که درباره غزير، پیامبر خدا می گفتند و او را فرزند خدا می دانستند.

و از آنجا که سرچشمه غلو غالبا پیروی از هوی و هوس گمراهان است، برای تکمیل این سخن می گوید: «و از هوسهای جمعیتی که پیش تر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمایید» (وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أضلو کثیرا وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ).

این جمله اشاره به چیزی است که در تاریخ مسیحیت نیز آمده که مسأله تثلیث و غلو درباره مسیح (ع) در قرون نخستین مسیحیت در میان آنها وجود نداشت، بلکه هنگامی که بت پرستان هندی و مانند آنها به این مسیح پیوستند چیزی از بقایای آیین سابق را که تثلیث و شرک بود، به مسیحیت افزودند.

ص: 576

آيه 78

* (آيه 78)-در این آیه و دو آیه بعد برای اینکه از تقلیدهای کورکورانه اهل کتاب از پیشینیانشان جلوگیری کند، به سرنوشت شوم آنها اشاره کرده می گوید:

کافران بنی اسرائیل، بر زبان داوود و عیسی بن مریم، لعن و نفرین شدند» (لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داؤود وَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).

آیه فوق اشاره به این است که جزو نژاد بنی اسرائیل یا جزو اتباع مسیح بودن، تا هماهنگی با برنامه های آنها نبوده باشد، باعث نجات کسی نخواهد شد؛ بلکه خود این پیامبران از این گونه افراد ابراز تنفر و انزجار کرده اند.

جمله آخر آیه نیز این مطلب را تأکید می کند می گوید: «این (اعلام تنقر و بیزاری) به خاطر آن بود که گناه کردند، و تجاوز می نمودند» (ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ).

آيه 79

* (آيه 79)-به علاوه، هیچ مسؤولیت اجتماعی برای خود قائل نبودند و «از اعمال زشتی که انجام می دادند، یکدیگر را نهی نمی کردند؛ حتی جمعی از نیکان آنها با سکوت و ساز شکاری، افراد گناهکار را عملا تشویق می کردند (کَانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ).

چه بد کاری انجام می دادند! (لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ).

در تفسیر آیه فوق از امام صادق (ع) روایت شده است: «این دسته که خداوند از آنها مذمت کرده، هرگز در کارها و مجالس گناهکاران شرکت نداشتند، بلکه فقط هنگامی که آنها را ملاقات می کردند، در صورت آنها می خندیدند و با آنها مأنوس

بودند.)

ان

آيه 80

* (آيه 80)-در این آیه به یکی دیگر از اعمال خلاف آنها اشاره کرده می گوید: بسیاری از آنها را می بینی که کافران (و بت پرستان) را دوست می دارند و با آنها طرح دوستی می ریزند (تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).

روشن است که دوستی آنها آمیخته با انواع گناه و تشویق آنان به اعمال و افکار غلط بود. از این رو در پایان آیه می فرماید: «نفی (سرکش) آنها، چه بد اعمالی از پیش برای معاد) خود فرستاد، که نتیجه آن، خشم خداوند بود؛ و در

ص: 577

عذاب (الهی) جاودانه خواهند ماند» (لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ).

آيه 81

* (آيه 81)-این آیه راه نجات از این برنامه غلط و نادرست را به آنها نشان می دهد می فرماید: «و اگر به خدا و پیامبر و آنچه بر او نازل شده، ایمان می آوردند،

هرگز) آنان [= کافران را به دوستی اختیار نمی کردند» (وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مااتخذوهم أَوْلِيَاءِ).

ولی بسیاری از آنها فاسقند» (وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

آغاز جزء هفتم قرآن مجید

آيه 82

* (آيه 82)-شأن نزول: نخستین مهاجران اسلام - در مورد نزول سلسله آیات 82 - 86 نقل کرده اند که این آیات درباره نجاشی، زمامدار حبشه در عصر پیامبر (ص) و یاران او نازل شده است.

در سالهای نخستین بعثت پیامبر اسلام (ص) و دعوت عمومی او، مسلمانان در اقلیت قرار داشتند. قریش به قبایل عرب توصیه کرده بود که هرکدام، افراد وابسته خود را که به پیامبر (ص) ایمان آورده است، زیر فشار قرار دهند. به این ترتیب، هر یک از مسلمانان از طرف قوم و قبیله خود زیر فشار قرار داشت.

پیامبر (ص) برای حفظ این دسته کوچک و تهیه پایگاهی برای مسلمانان در بیرون حجاز، به آنها دستور مهاجرت به حبشه داد.

ص: 578

یازده مرد و چهار زن از مسلمانان راه حبشه را پیش گرفتند. و این در ماه رجب سال پنجم بعثت بود. این مهاجرت، هجرت اول نام گرفت.

چیزی نگذشت که جعفر بن أبي طالب و جمعی دیگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هسته اصلی یک جمعیت متشکل اسلامی را که از 82 مرد وعدۂ قابل ملاحظه ای زن و کودک تشکیل می شد، به وجود آوردند.

طرح این مهاجرت برای بت پرستان سخت دردناک بود. برای به هم زدن این موقعیت دست به کار شدند و دو نفر از جوانان باهوش و حیله گر و پشت هم انداز یعنی عمرو عاص و عمارة بن ولید را انتخاب کردند و با هدایای فراوانی به حبشه فرستادند. این دو نفر با مقدماتی به حضور نجاشی بار یافتند.

عمرو عاص به نجاشی چنین گفت: ما فرستادگان بزرگان مگه ایم. تعدادی از جوانان سبک مغز از آیین نیاکان خود برگشته و به بدگویی از خدایان ما پرداخته و از موقعیت سرزمین شما سوء استفاده کرده و به اینجا پناه آورده اند. می ترسیم که در اینجا نیز دست به اخلالگری زنند، بهتر است که آنها را به ما بسپارید تا به محل خود بازگردانیم....

این را گفتند و هدایایی را که با خود آورده بودند تقديم داشتند.

نجاشی گفت: تا من با نمایندگان این پناهندگان به کشورم تماس نگیرم نمی توانم در این زمینه سخن بگویم.

روز دیگر در یک جلسه مهم که اطرافیان نجاشی و جمعی از دانشمندان مسیحی و جعفر بن أبي طالب، به عنوان نمایندگی مسلمانان و نمایندگان قریش

حضور داشتند، نجاشی پس از شنیدن سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند.

جعفر پس از ادای احترام چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزو بردگان فراری این جمعیتیم؟

عمر و گفت: نه، شما آزادید. جعفر - و نیز سؤال کنید آیا آنها دینی بر ذمه ما دارند که آن را از ما می طلبند؟

ص: 579

عمرو - نه، ما هیچ مطالبه ای از شما نداریم. جعفر - آیا خونی از شما ریخته ایم که آن را از ما می طلبید؟ عمرو- نه، چنین چیزی در کار نیست.

سپس جعفر رو به نجاشی کرد و گفت: ما جمعی نادان بودیم، بت پرستی می کردیم، گوشت مردار می خوردیم، انواع کارهای زشت و ننگین انجام می دادیم، قطع رحم می کردیم و نسبت به همسایگان خویش بدرفتاری داشتیم و نیرومندان ما حق ضعیفان را می خوردند. خداوند پیامبری در میان ما مبعوث کرد که به ما دستور داده است هرگونه شبیه و شریک را از خدا دور سازیم و فحشا و منکرات وظلم و ستم و قمار را ترک گوییم، به ما دستور داده نماز بخوانیم، زکات بدهیم، عدالت و احسان پیشه کنیم و بستگان خود را کمک نماییم.

نجاشی گفت: عیسای مسیح نیز برای همین مبعوث شده بود. سپس از جعفر پرسید: آیا چیزی از آیاتی که بر پیامبر شما نازل شده است حفظ داری ؟

جعفر گفت: آری. سپس آیاتی را از سوره مریم تلاوت کرد.

محسن انتخاب جعفر در مورد آیات تکان دهنده این سوره که مسیح و مادرش را از هرگونه تهمتهای ناروا پاک می سازد، اثر عجیبی گذاشت تا آنجا که قطره های اشک شوق از دیدگان دانشمندان مسیحی سرازیر گشت و نجاشی صدا زد: به خدا سوگند، نشانه های حقیقت در این آیات نمایان است.

هنگامی که عمرو خواست در اینجا سخنی بگوید و تقاضای سپردن مسلمانان را به دست وی کند، نجاشی دست بلند کرد و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت: خاموش باش! به خدا سوگند، اگر بیش از این سخنی در مذمت این جمعیت بگویی تو را مجازات خواهم کرد.

سالها گذشت، پیامبر (ص) هجرت کرد و کار اسلام بالا گرفت و عهدنامه حديبيه امضا شد و پیامبر (ص) متوجه فتح خیبر گشت. در آن روز که مسلمانان از فرط شادی به خاطر درهم شکستن بزرگ ترین کانون خطر یهود در پوست نمی گنجیدند،

ص: 580

از دور شاهد حرکت دسته جمعی عده ای به سوی سپاه اسلام بودند. چیزی نگذشت که معلوم شد این جمعیت همان مهاجران حبشه اند که به آغوش وطن باز می گردند.

پیامبر (ص) با مشاهده جعفر و مهاجران حبشه، این جمله تاریخی را فرمود: لا أدري أنا يفتح خيبر أس أم بقدوم جعفر ؟» (نمی دانم از پیروزی خیبر خوشحال تر باشم یا از بازگشت جعفر؟)

می گویند: علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از شامیان که در میان آنها یک راهب مسیحی بود و تمایل به اسلام پیدا کرده بود، خدمت پیامبر (ص) رسیدند و پس از شنیدن آیات سوره «یس» به گریه افتادند و مسلمان شدند و گفتند: چه قدر این آیات به تعلیمات راستین مسیح شباهت دارد.

آیات 82 - 86 نازل شد و از این مؤمنان تجلیل کرد.

تفسير : کینه توزی یهود و نرمش نصاری - در سلسله آیات 82 - 86 مقایسه ای میان یهودیان و مسیحیانی که معاصر پیامبر اسلام (ص) بودهاند شده است، این آیه یهود و مشرکان را در یک صف و مسیحیان را در صف دیگر قرار داده می گوید: «به طور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت، و نزدیک ترین دوستان به مؤمنان را کسانی می یابی که می گویند: ما نصاری هستیم» (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً للذین ءامنوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ أَمِنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نصاری)

تاریخ اسلام به خوبی گواه این حقیقت است زیرا در بسیاری از صحنه های نبرد ضد اسلامی، یهود به طور مستقیم یا غیرمستقیم دخالت داشتند در حالی که در غزوات اسلامی، کم تر مسلمانان را مواجه با مسیحیان می بینیم.

سپس قرآن دلیل این تفاوت روحیه و خط مشی اجتماعی را طی چند جمله بیان کرده می گوید: مسیحیان معاصر پیامبر (ص) امتیازاتی داشتند که در یهود نبود. این به خاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم هستند که به اندازه دانشمندان

ص: 581

دنیا پر ست یهود در کتمان حقیقت کوشش نداشتند (ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ).(1).

و (نیز در میان آنها، افرادی) تارک دنیا» بودند که در نقطه مقابل حریصان يهود گام بر می داشتند (وَ رُهبَانًا).

و آنها در برابر حق) تکبر نمی ورزند» (وَ أَنَّهُم لَايَستَكبِرونَ).

در حالی که اکثریت یهود به خاطر اینکه خود را نژاد برتر می دانستند، از قبول آیین اسلام که از نژاد یهود برنخاسته بود، سر باز می زدند.

آيه 83

* (آيه 83)-و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می بینی که از شوق، اشک می ریزد، به خاطر حقیقتی که دریافته اند» (وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ ترئ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا بَيْنَ الْحَقِّ).

و آنها می گویند: پروردگارا ! ايمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنويس» (يَقُولُونَ رَبَّنَا ءامنا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ).

آيه 84

* (آيه 84)-آنها به قدری تحت تأثیر آیات این کتاب آسمانی قرار می گرفتند که می گفتند: «چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم، در حالی که آرزو داریم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟!» (و ما لنا لا نؤي باللي و ما جاءنا بين الحق و تطمع أن يدخلنا ربنا مع القوم الصالحين).

آيه 85

* (آيه 85)-در این آیه و آیه بعد به سرنوشت این دو طایفه و پاداش و کیفر آنها اشاره شده است. می گوید: آنها که در برابر افراد با ایمان، محبت نشان دادند و در مقابل آیات الهی سر تسلیم فرود آوردند و با صراحت ایمان خود را اظهار داشتند،

خداوند به خاطر این سخن، به آنها باغهایی از بهشت پاداش داد که از زیر درختانش، نهرها جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است جزای نیکوکاران!»(فَاَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالدین فِيهَا وَ

ص: 582


1- 1 .کشیش، واژه ای سریانی است که به معنی پیشوا و راهنمای مذهبی مسیحیان می باشد و به عربی قیس گفته می شود و جمع آن قیسین است.

ذلِکَ جَزاءُ المُحسِنِینَ).(1).

آيه 86

* (آيه 86)-و در مقابل، «کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، همانها اهل دوزخند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بئایاتنا أولئک أَصْحابُ الْجَحِيمِ).

آيه 87

* (آيه 87)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده است: روزی پیامبر (ص) درباره رستاخیز و وضع مردم در آن دادگاه بزرگ الهی بیاناتی فرمود. این سخنان چنان در مردم اثر گذاشت که جمعی گریستند. به دنبال آن بعضی از یاران پیامبر (ص) تصمیم گرفتند پاره ای از لذایذ را بر خود تحریم کرده و به جای آن به عبا دت پردازند.

روزی همسر عثمان بن مظعون نزد عایشه آمد. او زن جوان و صاحب جمال بود. عایشه از وضع او متعجب شد و گفت: چرا به خودت نمی رسی و زینت نمیکنی؟

گفت: برای چه کسی زینت کنم؟ همسرم مدتی است که مرا ترک گفته و رهبانیت پیش گرفته است. این سخن به گوش پیامبر (ص) رسید. فرمان داد همه مسلمانان به مسجد آیند. هنگامی که مردم در مسجد اجتماع کردند، بالای منبر قرار گرفت. پس از حمد و ثنای پروردگار گفت: «من ست خود را برای شما بازگو می کنم، هرکس از آن روی گرداند از من نیست؛ من قسمتی از شب را می خوابم و با همسرانم آمیزش دارم و همه روزها را روزه نمی گیرم.

آگاه باشید ! من هرگز به شما دستور نمی دهم که مانند کشیشان مسیحی ورهبانها ترک دنیا گویید زیرا این گونه مسائل و همچنین دیرنشینی در آیین من نیست، رهبانیت امت من در جهاد است.

کسانی که سوگند یاد کرده بودند، برخاستند و گفتند: ای پیامبر، ما در این راه سوگند یاد کرده ایم، وظیفه ما در برابر سوگندمان چیست؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسير: از حد تجاوز نکنید . در این آیه و آیات بعد یک سلسله احکام مهم

ص: 583


1- 1 .«أثابهم» از ماده «ثواب»، در اصل به معنی بازگشت نمودن، نیکی کردن و سودی به کسی رسانیدن است.

اسلامی مطرح شده است.

نخست به تحریم قسمتی از مواهب الهی به وسیله بعضی از مسلمانان اشاره شده و آنها را از تکرار این کار نهی می کند می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید؟ چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ).

با بیان این حکم، اسلام صريحا بیگانگی خود را از مسأله رهبانیت و ترک دنیا، آن چنان که مسیحیان و مرتاضان دارند، اعلام داشته است.

سپس برای تأکید این موضوع می گوید: «و از حد، تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست ندارد» (وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ المُعتَدِینَ).

آيه 88

* (آيه 88)-در آیه گذشته نهی از تحریم بود، در این آیه به بهره گیری مشروع از مواهب الهى امر کرده می فرماید: «از نعمتهای حلال و پاکیزه ای که خداوند به شما روزی داده است، بخورید» (وُكِّلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً).

و از (مخالفت) خداوندی که به او ایمان دارید، بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ).

یعنی ایمان شما به خدا ایجاب می کند که همه دستورهای او را محترم بشمرید، هم در بهره گرفتن از مواهب الهی و هم رعایت اعتدال و تقوا.

آيه 89

* (آيه 89)-سوگند و کفاره سوگند - در این آیه درباره سوگند هایی که در زمینه تحريم حلال و غیر آن یاد می شود بحث کرده و قمها را به دو بخش تقسیم می کند می فرماید: «خداوند شما را به خاطر سوگند های بیهوده (و خالی از اراده ،) مؤاخذه نمی کند» (لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ).

منظور از سوگند لغو، چنانکه مفسران و فقها گفته اند، سوگندهایی است که دارای هدف مشخص نیست و از روی اراده و تصمیم سر نمی زند.

قسم دوم سوگندهایی است که از روی اراده و تصمیم و به طور جدی یاد می شود. آیه می گوید: «ولی در برابر سوگندهایی که از روی اراده محکم کرده اید،

ص: 584

مؤاخذه می نماید» (وَ لَكِنَّ يؤاخذکم بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانِ).

البته جدی بودن سوگند به تنهایی برای صحت آن کافی نیست، بلکه باید محتوای سوگند یک امر مباح بوده باشد. همچنین باید دانست که سوگند جز به نام خدا معتبر نیست.

بنابراین اگر کسی به نام خدا سوگند یاد کند واجب است به آن عمل کند و اگر آن را شکست كقاره دارد: «كقاره این گونه قسمها (یکی از سه چیز است: نخست) اطعام ده نفر مستمند» (فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ).

و برای اینکه بعضی از اطلاق این حکم چنین استفاده نکنند که می توان از هر نوع غذای پست و کم ارزشی برای کاره استفاده کرد، تصریح می کند: «از غذاهای معمولی که به خانواده خود می دهید (مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ).

« یا پوشاندن لباس بر آن ده نفر» (أوکسو تهم).

البته ظاهر آیه این است که لباسی بوده باشد که به طور معمول تن را بپوشاند و بر حسب فصول و مکانها و زمانها تفاوت پیدا می کند.

در اینکه آیا از نظر کیفیت، حداقل کافی است یا در اینجا نیز باید حد وسط مراعات شود، به مقتضای اطلاق آیه هرگونه لباس کافی است.

«و یا آزاد کردن یک برده» (أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ).

اما ممکن است کسانی باشند که قدرت بر هیچ یک از اینها نداشته باشند، بدین جهت بعد از بیان این دستور می فرماید: «و کسی که هیچ یک از اینها را نیابد، سه روز روزه می گیرد» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلَّثْةِ أَیَّامٍ).

سپس برای تأكید می گوید: «این، کفارۂ سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد می کنید» و مخالفت می نمایید (ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ).

و برای اینکه کسی تصور نکند با دادن كقاره، شکستن سوگندهای صحیح حرام نیست می گوید: «و سوگندهای خود را حفظ کنید» و نشکنید (وَ احْفَظُوا أَيمَانَکُم).

در پایان آیه می فرماید: «خداوند آیات خود را این چنین برای شما بسیان

ص: 585

می کند، شاید شکر او را به جا آورید» و در برابر این احکام و دستورها که ضامن سعادت و سلامت فرد و اجتماع است، او را سپاس گویید (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ایاته لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

آيه 90

* (آيه 90)-شأن نزول: در تفاسیر شیعه و اهل تسنن شأن نزولهای مختلفی درباره این آیه ذکر شده است که تقریبا با یکدیگر شباهت دارند؛ از جمله اینکه در مسند احمد و سنن ابی داوود و نسائی و ترمذی نقل شده است: عمر - که طبق تصریح تفسير في ظلال القرآن جلد سوم صفحه 33، علاقه شدیدی به نوشیدن شراب داشت . دعا می کرد و می گفت: خدایا، بیان روشنی در مورد خمر برای ما بفرما . هنگامی که آیه 219 سوره بقره (يشونك عن الخمر والمير...) نازل شد، پیامبر (ص) آیه را برای او قرائت کرد ولی باز او به دعای خود ادامه می داد و می گفت خدایا، بیان روشن تری در این زمینه بفرما. تا اینکه آیه 43 سوره نساء (يا أيها الذين امنوا لاتشربوا الله و أنتم شگاری) نازل شد. پیامبر (ص) آن را نیز بر او خواند، باز به دعای خود ادامه می داد تا اینکه آیه مورد بحث که صراحت در این موضوع دارد، نازل گردید. هنگامی که پیامبر (ص) آیه را بر او خواند، گفت: إنتهينا إنتهينا: «از نوشیدن شراب خودداری می کنیم، خودداری می کنیم.»

تفسیر: حکم قطعی درباره شراب و مراحل تدریجی آن - همان طور که در ذیل آیه 43 سوره نساء اشاره کردیم، شراب خواری و میگساری در زمان جاهلیت و قبل از ظهور اسلام بسیار رواج داشت و به صورت یک بلای عمومی درآمده بود، تا آنجا که بعضی از مورخان می گویند عشق عرب جاهلی در سه چیز خلاصه می شد: شعر، شراب و جنگ.

روشن است که اگر اسلام می خواست بدون رعایت اصول روانی و اجتماعی با این بلای بزرگ عمومی به مبارزه برخیزد ممکن نبود. بدین رو از روش تحریم تدریجی و آماده ساختن افکار برای ریشه کن کردن میگساری که به صورت یک عادت ثانوی در آنها نفوذ کرده بود، استفاده کرد. به این ترتیب که نخست در بعضی

ص: 586

از سوره های مگی اشاراتی به زشتی این کار نمود، ولی عادت زشت شراب خواری از آن ریشه دارتر بود که با این اشارهها ریشه کن شود. به همین خاطر هنگامی که مسلمانان به مدینه منتقل شدند و نخستین حکومت اسلامی تشکیل شد، دومین دستور - آیه 219 سوره بقره - در زمینه منع شراب خواری به صورت قاطع تری نازل گشت. آشنایی مسلمانان به احکام اسلام سبب شد که دستور نهایی - آیه مورد بحث - با صراحت کامل، که حتی بهانه جویان نیز نتوانند به آن ایراد گیرند، نازل گردد.

در این آیه با تعبیرات گوناگون ممنوعیت این کار مورد تأکید قرار گرفته تا جایی که شراب خواری در ردیف بت پرستی و قمار و أزلام و از اعمال شیطانی و پلید شمرده شده است. می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بتها و أزلام [= نوعی بخت آزمایی)، پليد و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسُ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).

انصاب»، بتهایی که شکل مخصوصی نداشتند و تنها قطعه سنگی بودند. قرار گرفتن شراب و قمار هم ردیف آن، نشانگر خطر بسیار زیاد شراب و قمار است. به همین دلیل، در روایتی از پیامبر (ص) می خوانیم: «شارب الخمر كعابير الوتين » شراب خوار همانند بت پرست است).

آيه 91

* (آيه 91)-در این آیه به پاره ای از زبانهای آشکار شراب و قمار پرداخته می گوید: «شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد» (إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصلوة).

در پایان آیه به عنوان استفهام تقریری می گوید: «آیا با این همه زبان و فساد، و با این نهی اکید، خودداری خواهید کرد؟!» (فَهَل أَنتُم مُنتَهُونَ).

یعنی پس از این همه تأکید باز جای بهانه جویی یا تردید در مورد ترک این دو گناه بزرگ باقی مانده است؟! به همین خاطر می بینیم که حتی عمر که تعبیرات آیات گذشته را به خاطر علاقه ای که به طبق تصريح مفسران عامه - به شراب داشت وافي

ص: 587

نمی دانست، پس از نزول این آیه گفت این تعبیر کافی و قانع کننده است.

آيه 92

* (آيه 92)-در این آیه به عنوان تأکید این حکم، نخست به مسلمانان دستور می دهد: «اطاعت خدا واطاعت پیامبر کنید؛ و از مخالفت فرمان او) بترسید»(وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا).

سپس مخالفان را تهدید می کند می گوید: «و اگر روی برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود؛ و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگری نیست و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است(فَانٍ تولیتم فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلَی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).

آيه 93

* (آيه 93)-شأن نزول: در تفاسیر آمده است که پس از نزول آیه تحريم شراب و قمار، بعضی از یاران پیامبر (ص) گفتند: اگر این دو کار این همه گناه دارد، تکلیف برادران مسلمان ما که پیش از نزول این آیه از دنیا رفته اند و هنوز این دو کار را ترک نکرده بودند چه می شود؟ آیه نازل شد و پاسخ داد.

تفسیر: در این آیه در پاسخ کسانی که نسبت به وضع گذشتگان قبل از نزول تحريم شراب و قمار، یا نسبت به وضع کسانی که این حکم هنوز به آنها نرسیده و در نقاط دوردست زندگی داشتند سؤال می کردند، می گوید: «بر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، گناهی در آنچه خورده اند نیست» و نسبت به نوشیدن شراب، قبل از نزول حکم تحريم، مجازات نمی شوند (لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ ءامنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحُ فِيما طَعِمُوا).

سپس این حکم را مشروط به این می کند که: «اگر تقوا پیشه کنند، و ایمان بیاورند، و اعمال صالح انجام دهند» (إِذَا ماتقوا وَ ءامنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتُ).

بار دیگر همین موضوع را تکرار کرده می گوید: « سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند، (ثُمَّ اتَّقَوْا وَ ءَامَنُوا).

و برای سومین بار، با کمی تفاوت همین موضوع را تکرار نموده می گوید: سپس تقوا پیشه کنند و نیکی نمایند» ( ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا).

ص: 588

در پایان آیه می فرماید: «و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).

منظور از تقوا که نخستین بار ذکر شده، احساس مسؤولیت درونی است که انسان را به تحقیق و بررسی درباره دین و اندیشه در معجزه پیامبر و جست و جو درباره حق دعوت می کند و نتیجه آن ایمان و عمل صالح است.

و دومین بار که سخن از تقوا به میان آمده، اشاره به تقوایی است که در درون جان انسان نفوذ می کند و نتیجه آن ایمان مستقر و ثابتی است که عمل صالح جزء آن است.

و در مرحله سوم که از تقوا گفت وگو می کند، منظور تقوایی است که به مرحله عالی خود رسیده به طوری که علاوه بر دعوت به انجام وظایف حتمی، به کارهای نیک نیز دعوت می کند.

آيه 94

* (آيه 94)-شأن نزول: نقل شده هنگامی که پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان در سال حدیبیه برای عمره با حال احرام حرکت کردند، در وسط راه با حیوانات وحشی فراوانی روبه رو شدند به طوری که می توانستند آنها را با دست و نیزه ها صید کنند. این شکارها به قدری زیاد بودند که بعضی نوشته اند دوش به دوش مركبها و از نزدیک خیمه ها رفت و آمد می کردند.

این آیه و دو آیه بعد نازل شد و مسلمانان را از صید حیوانات برحذر داشت.

تفسير: احکام صید در حال احرام - این آیه و دو آیه بعد ناظر به یکی از احکام عمره و حج یعنی مسأله شکار حیوانات صحرایی و دریایی در حال احرام است. نخست به جریانی که مسلمانان در سال حديبيه با آن روبه رو بودند اشاره کرده می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! خداوند شما را به چیزی از شکار که به نزدیکی شما می آید، به طوری که) دستها و نیزه هایتان به آن می رسد، می آزماید»(يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لیبلونکم اللَّهِ بشئء مِنَ الصَّيْدِ تتاله أيديکم وَ رِماحُكُمْ).

سپس به عنوان تأکید می فرماید: این جریان برای آن بوده است تا معلوم شود چه کسی در نهان از خدا می ترسد» (لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ).

ص: 589

در پایان آیه می فرماید: «و هر کس بعد از آن تجاوز کند، مجازات دردناکی خواهد داشت» (فَمَنْ اعتدئ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابُ أَلِيمُ).

آيه 95

* (آيه 95)-در این آیه با صراحت، فرمان تحریم صید در حال احرام را صادر کرده می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال احرام، شکار نکنید»(يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمُ).

سپس به كاره صید در حال احرام اشاره کرده می گوید: «و هرکس از شما عمدا آن را به قتل برساند، باید کارهای معادل آن از چهارپایان بدهد» یعنی آن را قربانی کرده و گوشتش را به مستمندان بدهد (وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءُ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ).

در اینجا منظور از «مثل» همانندی در شکل و اندازه حیوان است به این معنی که مثلا اگر کسی حیوان وحشی بزرگی را به همانند شتر مرغ - صید کند، باید کار آن را شتر انتخاب کند، یا اگر آهو صید کند باید گوسفند که تقریبا به اندازه آن است، قربانی نماید.

و از آنجا که ممکن است مسأله همانندی برای بعضی مورد شک و تردید بودن آن را تصدیق کنند»(یَحکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ).

و درباره اینکه کاره در کجا باید ذبح شود، دستور می دهد: «و به صورت قربانی به (حريم) کعبه برسد، (هدیا بَالِغَ الْكَعْبَةِ).

سپس می افزاید: لازم نیست حتمأ كاره به صورت قربانی باشد، بلکه دو چیز دیگر نیز هریک می توانند جانشین آن شوند؛ نخست اینکه معادل آن «يا اطعام مستمندان کند»(أَوْ كَفَّارَةُ طَعامُ مَسَاکِينَ).

«یا معادل آن، روزه بگیرد»(أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً).

این کفاره ها به خاطر آن است « تا كیفر کار خود را بچشد» (لِيَذُوقَ وَبالَ

ص: 590

أَمْرِهِ).(1).

اما از آنجا که معمولا هیچ حکمی شامل گذشته نمی شود، تصریح می کند: خداوند گذشته را عفو کرده» (عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ).

و هرکس به این اخطارها و حكم كفاره اعتنا نکند، و تکرار کند، خدا از او انتقام می گیرد؛ و خداوند، توانا و صاحب انتقام است» (وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزُ ذُوانتِقَامٍ).

آيه 96

* (آيه 96)-در این آیه درباره صیدهای دریا سخن به میان آورده می گوید: صید دریا و طعام آن برای شما و کاروانیان حلال است» (أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ)

منظور از «طعام» همان خوراکی است که از ماهیان صید شده ترتیب داده می شود زیرا آیه می خواهد دو چیز را مجاز کند: نخست صید کردن و دیگر، خوردن غذای صید شده.

سپس به فلسفه این حکم اشاره کرده می گوید: این به خاطر آن است و تا (در حال احرام) از آن بهره مند شوید» (مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ).

یعنی به خاطر اینکه در حال احرام برای تغذیه به زحمت نیفتید و بتوانید از یک نوع صید بهره مند شوید، این اجازه در مورد صید دریا به شما داده شده است.

بار دیگر به عنوان تأكید به حكم سابق بازگشته می گوید: «ولی مادام که محرم هستید، شکار صحرا برای شما حرام است» (وَ حُرِّمَ علیکم صَيْدِ الْبَرِّ مادمتم حَرَماً).

در پایان آیه برای تأكید تمام احکامی که ذکر شد می فرماید: «و از (نافرمانی) خدایی که به سوی او محشور می شوید، بترسید!» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).

فلسفه تحریم صید در حال احرام - می دانیم حج و عمره از عباداتی است که انسان را از جهان ماده جدا کرده و در محیطی مملو از معنویت فرو می برد. تعینات زندگی مادی، جنگ و جدالها، خصومتها، هوسهای جنسی، لذات مادی،

ص: 591


1- 1 .«وبال» از «ویل » «وایل»، به معنی باران سنگین گرفته شده، سپس به کار مشکل و شاق اطلاق شده است، و از آنجا که مجازات و کیفر نیز دارای شدت و سنگینی است، به آن «و بال» می گویند.

در مراسم حج و عمره به کلی کنار می روند و انسان به یک نوع ریاضت مشروع الهي دست می زند. به نظر می رسد که تحریم صید در حال احرام نیز به همین منظور است.

از این گذشته، اگر صید کردن برای زوار خانه خداکار مشروعی بود، با توجه به این همه رفت و آمدی که هر سال در این سرزمینهای مقدس می شود، نسل بسیاری از حیوانات در آن منطقه که به حکم خشکی و کم آبی، حیواناتش نیز کم است، برچیده می شد. مخصوصا با توجه به اینکه در غیر حال احرام نیز صید حرم همچنین کندن درختان و گیاهان آن ممنوع است، روشن می شود که این دستور ارتباط نزدیکی با مسأله حفظ محیط زیست و نگهداری گیاهان و حیوانات آن منطقه از فنا و نابودی دارد.

آيه 97

* (آيه 97)-در تعقیب آیات گذشته که در زمینه تحریم صید در حال احرام بحث می کرد، در این آیه به اهمیت مگه و اثر آن در سازمان زندگی اجتماعی مسلمانها اشاره کرده می فرماید: «خداوند، کعبه - بيت الحرام - را وسیله ای برای استواری و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده است» (جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ).

و از آنجا که این مراسم باید در محیطی امن و امان از جنگ و کشمکش و نزاع صورت گیرد، به اثر ماه های حرام (ماه هایی که جنگ مطلقا در آن ممنوع است) در این موضوع اشاره کرده می فرماید: «و همچنین ماه حرام» (وَالشَّهرَ الحَرَامَ).

و نیز نظر به اینکه وجود «قربانی های بی نشان، و قربانی های نشا نداره که تغذیه مردم را در ایامی که اشتغال به مراسم حج و عمره دارند تأمین کرده و فکرشان را از این جهت آسوده می کند تأثیری در تکمیل این برنامه دارد به آنها نیز اشاره کرده می گوید: (وَالهَدىَ وَالقَلَائِدَ).

در پایان آیه می گوید: «این گونه احکام (حساب شده و دقیق، به خاطر آن است که بدانید خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، می داند؛ و خدا به

ص: 592

هر چیزی داناست و از همه چیز - به خصوص نیازمندی های روحی و جسمی بندگانش - باخبر است (ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمُ).

آيه 98

* (آيه 98)-در این آیه برای تأكید دستورهای گذشته و تشویق مردم به انجام آنها و تهدید مخالفان و معصیت کاران می فرماید: «بدانید خدا دارای مجازات شدید، و در عین حال ) آمرزنده و مهربان است» (إعلموا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).

آيه 99

* (آيه 99)-و برای تأكید بیش تر می گوید: « پیامبر وظیفه ای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد» و مسؤول اعمال شما نیست (ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ).

و خداوند آنچه را آشکار، و آنچه را پنهان می دارید می داند» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ).

آيه 100

* (آيه 100)-در آیات گذشته سخن از تحریم مشروبات الکلی و قمار و انصاب وازلام و صید کردن در حال احرام بود، از آنجا که بعضی از افراد ممکن است برای ارتکاب این گونه گناهان عمل اکثریت را در پاره ای از محيطها دستاویز قرار دهند، خداوند یک قاعدہ کلی را بیان کرده می فرماید: «بگو: (هیچگاه) نا پاک و پاک مساوی نیستند؛ هر چند فزونی نا پا کھا، تو را به شگفتی اندازد» (قُلْ لايستوى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ).

بنابراین «خبيث» و «طيب» در آیه، به معنی هرگونه موجود پاک و نا پاک، اعم از غذاها و افکار است.

در پایان آیه اندیشمندان را مخاطب ساخته می گوید: «از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد، شاید رستگار شوید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).

آيه 101

* (آيه 101)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از علی (ع) روایت شده است: روزی پیامبر (ص) خطبه ای خواند و دستور خدا را درباره حج بیان کرد، شخصی به نام عکاشه . و به روایتی سراقه گفت: آیا این دستور همیشگی است

ص: 593

و هر سال باید حج به جا بیاوریم؟

پیامبر (ص) به او پاسخ نگفت، ولی او لجاجت کرد و دو بار، یا سه بار، سؤال خود را تکرار نمود. حضرت فرمود: وای بر تو، چرا این همه اصرار می کنی؟ اگر در جواب بگویم بلی، حج در هر سال بر همه شما واجب می شود؛ و اگر در همه سال واجب باشد توانایی انجام آن را نخواهید داشت؛ و چنانچه با آن مخالفت کنید گناهکار خواهید بود. بنابراین، مادام که چیزی به شما نگفته ام روی آن اصرار نورزید.

آیه نازل شد و آنها را از این کار بازداشت

تفسیر: سؤالات بی جا - بدون شک، سؤال کردن کلید فهم حقایق است. در آیات و روایات اسلامی نیز به مسلمانان دستور داده شده که هر چه را نمی دانند بپرسند. ولی از آنجا که معمولا هر قانونی استثنایی دارد، این اصل اساسی تعلیم و تربیت نیز استثنا دارد زیرا گاهی پنهان بودن پاره ای از مسائل برای حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است. در این گونه موارد جست و جوها و پرسشها برای پرده برداشتن از روی واقعیت، نه تنها فضیلتی نیست بلکه مذموم و نا پسند نیز می باشد.

قرآن در این آیه به این موضوع اشاره کرده می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می کند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ).

ولی از آنجا که سؤالات پیاپی از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب تردید برای دیگران گردد و مفاسد بیش تری به بار آورد، اضافه می کند: و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، برای شما آشکار می شود» (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ القرءان تُبْدَ لَكُمْ).

سپس می افزاید: تصور نکنید اگر خداوند از بیان پاره ای از مسائل سکوت کرده از آن غفلت داشته، بلکه می خواسته شما را در توسعه قرار دهد زیرا «خداوند

ص: 594

آنها را بخشیده و نادیده گرفته است، و خداوند، آمرزنده و بردبار است» (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورُ حَلِيمُ).

امیر مؤمنان علی (ع) در روایتی فرمود: «خداوند واجباتی برای شما قرار داده آنها را ضایع مکنید، و حدود و مرزهایی تعیین کرده، از آنها تجاوز ننمایید؛ و از اموری نهی کرده، در برابر آنها پرده دری نکنید، و از اموری ساکت شده و صلاح در

کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روی نسیان نبوده، در برابر این گونه امور، اصراری در افشا نداشته باشید.)

آيه 102

* (آيه 102)-در این آیه برای تأكید مطلب می گوید: «جمعی از پیشینیان شما، از آن سؤال کردند؛ و سپس با آن به مخالفت برخاستند» ممکن است شما هم چنین سرنوشتی پیدا کنید (قَدْ سَأَلَها قَوْمُ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ).

لازم به ذکر است که آیه های فوق به هیچ وجه راه سؤالات منطقی و آموزنده و سازنده را به روی مردم نمی بندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابه جا و جست و جو از اموری است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتی گاهی لازم است.

آيه 103

* (آيه 103)-در این آیه به چهار «بدعت» نا به جا اشاره شده که در میان عرب جاهلی معمول بود. آنها بر پاره ای از حیوانات اهلی به جهتی از جهات علامت و نامی گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع می ساختند یا حتی خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمی شمردند. یعنی عملا حيوان را بی استفاده و بیهوده رها می ساختند.

قرآن می گوید: «خداوند هیچ گونه بحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است و این بدعت، در اسلام ممنوع شد (ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سَائِبَۃٍ وَ لَا وَصِيَّتِي وَ لا حامٍ).

واما توضیح این چهار نوع حیوان:

1. «بحيره» به حیوانی می گفتند که پنج بار زاییده بود و پنجمین آنها ماده - و به روایتی نر - بود. گوش چنین حیوانی را شکاف وسیعی می دادند و آن را به حال

ص: 595

خود آزاد می گذاشتند و از کشتن آن صرف نظر می کردند.

2. «سائبه » شتری بوده که دوازده - و به روایتی ده - بچه می آورد. آن را آزاد می ساختند، حتی کسی سوار بر آن نمی شد، تنها گاهی از شیر آن می دوشیدند و به میهمان می دادند.

3. «وصيله» به گوسفندی می گفتند که هفت بار فرزند می آورد و به روایتی به گوسفندی می گفتند که دوقلو می زایید . کشتن چنان گوسفندی را نیز حرام می دانستند.

4. «حام» به حیوان نری می گفتند که ده بار از آن برای تلقیح حیوانات ماده استفاده می کردند و هر بار فرزندی از نطفه آن به وجود می آمد می گفتند این حیوان پشت خود را حمایت کرد. یعنی کسی حق سوار شدن بر آن را ندارد.

به هر حال، منظور حیواناتی بوده که خدمات فراوانی به صاحبان خود از طريق «انتاج» می کردند و آنها نیز در مقابل یک نوع احترام و آزادی برای این حيوانات قائل می شدند.

اگر چه در تمام این موارد جلوه هایی از روح شکرگزاری حتی در برابر خدمت حیوانات وجود دارد، ولی از آنجا که اجرای چنین احترامی یک نوع اتلاف مال و از بین بردن نعمتهای الهی محسوب می شد زیرا عملا کمتر کسی حاضر می شد غذای کافی به این حیوانات بدهد و از آنها مراقبت کند، در اسلام این کار ممنوع شد. و از این گذشته، آنها همه یا قسمتی از این برنامه را به خاطر بتها انجام می دادند و آنها را نذر بت می کردند. در این صورت مبارزه اسلام با این کار شکل مبارزه با بت پرستی نیز به خود می گیرد.

عجیب اینکه بعضی از این حیوانات به مرگ طبیعی می مردند که از گوشت آن به عنوان تبرک استفاده میکردند و این یک نوع عمل زشت دیگر بود.

سپس می فرماید: «ولی کسانی که کافر شدند، بر خدا دروغ می بندند و می گویند: قانون الهی است (ولکن الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ).

ص: 596

و بیش تر آنها نمی فهمند»(وَ اَکثَرُهم لَا یَعقِلُونَ).

آيه 104

* (آيه 104)-در این آیه به دلیل آنها در این تحریم های بی مورد اشاره کرده می گوید: «و هنگامی که به آنها گفته شود: به سوی آنچه خدا نازل کرده، و به سوی پیامبر بیایید. می گویند: آنچه از پدران خود یافته ایم، ما را بس است» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ اباءنا).

در حقیقت، خلافکاری ها و بت پرستی های آنها از یک نوع بت پرستی دیگر، یعنی تسلیم بدون قید و شرط در برابر آداب و رسوم خرافی نیاکان سرچشمه می گرفت. قرآن می گوید: «آیا اگر پدران آنها چیزی نمی دانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروی می کنند)؟!» (أَوْ لَوْ كَانَ اباؤهم لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ).

بنابراین، کار شما مصداق روشن تقليد جاهل از جاهل است که در میزان عقل و خرد بسیار ناپسند می باشد.

آيه 105

* (آيه 105)-هرکس مسؤول کار خویش است . در آیه قبل سخن از تقلید مردم عصر جاهلیت از نیاکان گمراه به میان آمد، به دنبال این موضوع طبعا این سؤال در ذهن آنها می آمد که اگر حسابمان را از نیاکانمان در این گونه مسائل جداکنیم پس سرنوشت آنها چه خواهد شد؟ به علاوه، اگر ما دست از چنان تقلیدی برداریم سرنوشت بسیاری از مردم که تحت تأثیر چنین تقالیدی هستند چه می شود؟ آیه شريفه می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! مراقب خود باشید. اگر شما هدایت یافته اید، گمراهی کسانی که گمراه شده اند، (اعم از نیاکان یا دوستان و بستگان هم عصر تان) به شما زیانی نمی رساند» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَااهتَدَیتُم).

سپس به موضوع رستاخیز و حساب و رسیدگی به اعمال هر کس اشاره کرده می گوید: « بازگشت همه شما به سوی خداست؛ و شما را از آنچه عمل می کردید، آگاه می سازد»(إِلَى اللَّهِ مرجعکم جميعا فینبئکم بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

آيه 106

* (آيه 106)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده: مسلمانی به

ص: 597

ابن أبی ماریه به اتفاق دو نفر از مسیحیان عرب، به نام تمیم و عدی که دو برادر بودند، به قصد تجارت از مدينه خارج شدند. در اثنای راه ابن ماریه که مسلمان بود، بیمار شد، وصیت نامه ای نوشت و آن را در میان اثاثیه خود پنهان کرد و اموال خویش را به دست دو همسفر نصرانی سپرد. وصیت کرد که آنها را به خانواده او برسانند و از دنیا رفت. همسفران متاع او را گشودند و چیزهای گران قیمت آن را برداشتند و بقیه را به ورثه بازگرداندند.

ورثه هنگامی که متاع را گشودند، قسمتی از اموالی که ابن ماریه با خود برده بود در آن نیافتند. ناگاه چشمشان به وصیت نامه افتاد، دیدند اسامی تمام اموال مسروقه در آن ثبت است. مطلب را با آن دو نفر مسیحی همسفر در میان گذاشتند، آنها انکار کرده و گفتند هرچه به ما داده بود به شما تحویل داده ایم. ناچار به پیامبر (ص) شکایت کردند. آیه نازل شد و حکم آن را بیان کرد.

تفسير: از مهم ترین مسائلی که اسلام روی آن تکیه می کند، مسأله حفظ حقوق و اموال مردم و به طور کلی اجرای عدالت اجتماعی است.

نخست برای اینکه حقوق ورثه در اموال میت از بین نرود و حق بازماندگان و ایتام و صغار پایمال نشود، به افراد با ایمان دستور می دهد می گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد»(يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ).

البته شهادت در اینجا همراه با وصایت است یعنی این دو نفر هم وصی اند و هم گواه.

سپس می افزاید: «یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید (و در آنجا مسلمانی نیافتید، دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبيد» (أَوْ ءاخران مِنْ غیرکم إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فأصابتکم مُصِيبَةُ الْمَوْتِ).

منظور از غیر مسلمانان، اهل کتاب یعنی یهود و نصاری می باشد زیرا اسلام

ص: 598

برای مشرکان و بت پرستان در هیچ مورد اهمیتی قائل نشده است.

سپس دستور می دهد: «و اگر به هنگام ادای شهادت، در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از نماز نگاه می دارید تا سوگند یاد کنند و شهادت دهند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم (و به ناحق گواهی دهیم هرچند در مورد خویشاوندان ما باشد» (تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصلؤة فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نشتری بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذاقربی).

و شهادت الهی را کتمان نمی کنیم که از گناهکاران خواهیم بود» (وَ لانَکتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الأَثِمِينَ).

آيه 107

* (آيه 107)-در این آیه سخن از مواردی به میان آمده که ثابت شود دو شاهد مرتکب خیانت و گواهی بر ضد حق شده اند . همان طور که در شأن نزول آیه آمده بود . در چنین موردی دستور می دهد: «و اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو، مرتکب گناهی شده اند (و حق را کتمان کرده اند)، دو نفر از کسانی که نسبت به ميت، أولی هستند، به جای آنها قرار می گیرند» (فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فاخران یقومان مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ).

و در ذیل آیه وظیفه دو شاهد دوم را چنین بیان می کند: «و به خدا سوگند یاد می کنند که: گواهی ما، از گواهی آن دو به حق نزدیک تر است؛ و ما تجاوزی نکرده ایم؛ که اگر چنین کرده باشیم، از ظالمان خواهیم بود» (فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مااعتدينا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ).

آيه 108

* (آيه 108)-این آیه فلسفه احکامی را که در زمینه شهادت در آیات قبل گذشت بیان می کند که اگر طبق دستور بالا عمل شود یعنی دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهی بطلبند و در صورت بروز خیانت آنان، افراد دیگری از ورثه جای آنها را بگیرند و حق را آشکار سازند «این کار، نزدیک تر است به اینکه گواهی به حق دهند و از خدا بترسند،) و یا (از مردم بترسند که (دروغشان فاش گردد؛ و) سوگندهایی جای سوگندهای آنها را بگیرد»(ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانُ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ).

ص: 599

در حقیقت، این کار سبب می شود که ترس از مسؤولیت در برابر خدا یا بندگان خدا در آنها بیدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.

در پایان آیه برای تأكید روی احکام گذشته دستور می دهد: «از (مخالفت) خدا بپرهیزید، و گوش فرا دهید. و خداوند، جمعیت فاسقان را هدایت نمی کند (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ).

آيه 109

* (آيه 109)-این آیه مکملی برای آیات قبل است زیرا در ذیل آیات گذشته که مربوط به مسأله شهادت حق و باطل بود، دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شده، این آیه می گوید: از «روزی (بترسید که خداوند، پیامبران را جمع می کند، و به آنها می گوید: در برابر دعوت شما، چه پاسخی به شما داده شد؟!» ( يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ).

آنها از خود نفی علم کرده و همه حقایق را به علم پروردگار موکول کرده می گویند: «ما چیزی نمی دانیم؛ تو خود، از همه اسرار نهان آگاهی» (قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ).

به این ترتیب، سر و کار شما با چنین دادگاهی و با خداوند علام الغيوب است، در گواهی های خود مراقب حق و عدالت باشید.

آيه 110

* (آيه 110)-مواهب الهی بر مسیح (ع) - این آیه و آیات بعد تا آخر سوره مائده مربوط به سرگذشت حضرت مسیح (ع) و مواهبی است که به او و امتش ارزانی داشته، که برای آگاهی مسلمانان در اینجا بیان شده است.

نخست می گوید: به خاطر بیاور «هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت: یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدم»(إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ).

سپس به ذکر مواهب خود پرداخته می گوید: «زمانی که تو را با روح القدس تقویت کردم» (إِذْ أيدتک بِرُوحِ الْقُدُسِ).

دیگر از مواهب الهی بر تو این است: «که در گاهواره و به هنگام بزرگی، با

ص: 600

مردم سخن می گفتی»(تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً).

اشاره به اینکه سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگی، حساب شده بود، نه سخنان کودکانه و بی ارزش

دیگر اینکه: «کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموختم» (وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْرِيَةِ وَ الْإِنْجِيلَ).

دیگر از مواهب اینکه: «از گل چیزی به صورت پر می دمیدی، و به فرمان من، پرنده ای می شد»(وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بإذنی فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بإذنی).

دیگر اینکه: «و کور مادر زاد، و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من، شفا می دادی» (وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بإذنی).

و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده می کردی » (وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بإذنی).

و از دیگر مواهب من بر تو این بود که «بنی اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، بازداشتم؛ در آن موقع که دلايل روشن برای آنها آوردی، ولی جمعی از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکاری نیست» (وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرُ مُبِينُ).

من در برابر هیاهو و دشمنان سرسخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببری.

قابل توجه اینکه در این آیه چهار بار کلمه « بإذنی» (به فرمان من تکرار شده است تا جایی برای غلو وادعای الوهیت در مورد حضرت مسیح (ع) باقی نماند. او بنده ای بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طریق استمداد از نیروی لایزال الهی

بود.

آيه 111

* (آيه 111)-داستان نزول مائده بر حواریون - به دنبال بحثی که درباره مواهب الهی درباره مسیح (ع) و مادرش در آیه قبل بیان شد، در آیات بعد به موهبتهایی که به حواریون یعنی یاران نزدیک مسیح بخشید، اشاره می کند.

نخست می فرماید: «(و به یاد آور) زمانی را که به حواريون وحی فرستادم که :

ص: 601

برگزیده تفسیر نمونه به من و فرستاده من، ایمان بیاورید. آنها گفتند: ایمان آوردیم، و گواه باش که ما مسلمانیم» (وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الحواریين أَنْ ءامنوا بی وَ بِرَسُولِي قالُوا ءامنا وَ اشْهَدْ باننا مُسْلِمُونَ).

وحی در قرآن معنی وسیعی دارد و منحصر به آنچه که بر پیامبران نازل می شد نیست، بلکه الهاماتی که به قلب افراد می شود نیز از مصداقهای آن است.

آيه 112

* (آيه 112)-سپس به جریان معروف نزول مائده آسمانی اشاره کرده می گوید: در آن هنگام که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم آیا پروردگارت می تواند مائده ای از آسمان برای ما نازل کند؟!» (إِذْ قالَ الحواریون يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ).

«مائده» در لغت هم به خوان و سفره و طبق گفته می شود و هم به غذایی که در آن قرار می دهند.

مسیح از این تقاضا که بوی تردید می داد، پس از آوردن آن همه آیات و نشانه های دیگر، نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت: از خدا بپرهیزید اگر با ایمان هستید»(قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

آيه 113

* (آيه 113)-ولی حواریون به اطلاع عیسی رساندند که ما هدف نادرستی از این پیشنهاد نداریم و غرض ما لجاجت ورزی نیست؛ «گفتند: (ما نظر بدی نداریم) می خواهیم از آن بخوریم، و (علاوه بر نورانیتی که بر اثر تغذیه از غذای آسمانی در قلب ما پیدا می شود زیرا تغذیه به طور مسلم در روح انسان مؤثر است، دلهای ما ( به رسالت تو مطمئن گردد؛ و بدانیم به ما راست گفته ای؛ و بر آن، گواه باشیم»

(قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ).

آيه 114

* (آيه 114)-هنگامی که حواريون حسن نیت خود را در این تقاضا نشان دادند خواسته آنها را به پیشگاه پروردگار به این صورت بازگو کرد: « عیسی بن مریم عرض کرد: خداوندا! پروردگارا! از آسمان مانده ای بر ما بفرست؛ تا برای اول و آخر ما،

ص: 602

عیدی باشد، و نشانه ای از تو؛ و به ما روزی ده؟ تو بهترین روزی دهندگانی » (قَالَ عیسی ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ ءاخرنا وَ ءاية مِنْكَ وازقنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).

آيه 115

* (آيه 115)-«خداوند (دعای او را مستجات کرد؛ و) فرمود: من آن را بر شما نازل می کنم؛ ولی هر کس از شما بعد از آن کافر گردد (و راه انکار پوید)، او را چنان مجازاتی می کنم که احدی از جهانیان را چنین مجازات نکرده باشم!» (قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أعذيه عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ).

آيه 116

* (آيه 116)-بیزاری مسیح از شرک پیروانش - این آیه و دو آیه بعد درباره گفت و گوی خداوند با حضرت مسیح (ع) در روز رستاخیز بحث می کند. می گوید: «و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!» (وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مِيمُ ءأنت قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّى إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

مسیح با نهایت احترام چند جمله در پاسخ می گوید:

1. نخست زبان به تسبیح خداوند گشوده و می گوید: من هی تو» از هرگونه شریک (قَالَ سُبحَانَكَ).

2. «من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم!» (ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لیست لی بِحَقٍّ).

در حقیقت، نه تنها گفتن این سخن را از خود نفی می کند بلکه می گوید: اساسا چنین حقی را ندارم و چنین گفتاری هرگز با مقام و موقعیت من سازگار نیست.

3. سپس به علم بی پایان پروردگار استناد کرده می گوید: «اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می دانی. تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم. به یقین تو از تمام اسرار و پنهانی ها باخبری» (إِنْ كُنْتَ ثلته فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ علام الغيوب).

ص: 603

آيه 117

* (آيه 117)-4. « من جز آنچه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست» (مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعبُدُواللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُم).

5 «و تا زمانی که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم؛ ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی، تو خود مراقب آنها بودی؛ و تو بر هر چیز، گواهی» (وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مادمت فِيهِمْ فَلَمَّا توفیتنی کنت أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شیء شَهِيدُ).

آيه 118

* (آيه 118)-6. و با این همه اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ) مجازات کنی، بندگان تواند (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند)؛ و اگر آنان را ببخشی (و از گناهانشان صرف نظر کنی)، توانا و حکیمی» نه کيفر تو نشانه بی حکمتی است، و نه بخشش تو نشانه ضعف است (إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عبادک وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

آيه 119

* (آيه 119)-رستگاری بزرگ - به دنبال ذکر گفت و گوی خداوند با حضرت مسیح، در این آیه می خوانیم: «خداوند (پس از این گفت وگو ،) می گوید: امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود می بخشد» (قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ).

سپس پاداش صادقان را چنین بیان می کند: «برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر درختان آن می گذرد، و تا ابد، و جاودانه در آن می مانند» (لَهُمْ جَنَّاتُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً).

و از این نعمت مادی، مهم تر این است که: «هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خداوند خشنودند» (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).

بی شک، «این، (موهبت بزرگ) رستگاری بزرگ است» (ذلِكَ الفَوزُ العَظِيمُ).

آيه 120

* (آيه 120)-در این آیه به مالکیت و حکومت خداوند اشاره کرده می گوید: حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست؛ و او بر هر چیزی

ص: 604

تواناست»(اللَّهُ مَلِكِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شئ قَدِيرُ).

و این جمله علت برای رضایت بندگان از خداست زیرا کسی که بر همه چیز تواناست، توانایی دارد که هر چه بندگان بخواهند به آنها ببخشد و آنها را خشنود سازد.

در ضمن اشاره به نادرستی عمل نصاری در پرستش مریم است زیرا عبادت شایسته کسی است که بر سراسر عالم آفرینش حکومت می کند.

پایان تفسیر سوره مائده

سوره انعام [6]

اشاره

این سوره در مکه نازل شده و 165 آیه دارد.

محتوای سوره: این سوره شصت و نهمین سوره ای است که در مگه بر پیامبر نازل گردید و از روایات اهل بیت (ع) استفاده می شود که آیات آن یک جا نازل شده است. هدف اساسی این سوره همانند سایر سوره های مکی، دعوت به اصول

ص: 605

سه گانه توحید، نبوت و معاد است، ولی بیش از همه روی مسأله یگانه پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی تأکید دارد.

دقت در آیات این سوره می تواند روح نفاق و پراکندگی را از میان مسلمانان برچیند، گوشها را شنوا، چشمها را بینا و دلها را دانا سازد. از این رو، در روایاتی که پیرامون فضیلت این سوره وارد شده می خوانیم: «سوره انعام را هفتاد هزار فرشته، به هنگام نزول، بدرقه کردند؛ و کسی که آن را بخواند و در پرتو آن روح و جانش از سرچشمه توحید سیراب گردد)، تمام آن فرشتگان برای او آمرزش می طلبند.»

عجیب است که بعضی از این سوره، تنها به خواندن الفاظ آن قناعت می کنند و جلساتی برای تلاوت سوره انعام و حل مشکلات شخصی و خصوصی خود با تشریفات ویژه ای تشکیل می دهند که جلسات ختم أنعام نامیده می شود. مسلما اگر در این جلسات به محتوای سوره دقت شود، علاوه بر مشکلات شخصی، مشکلات عمومی مسلمانان نیز حل خواهد شد. اما افسوس که بسیاری از مردم به قرآن به عنوان یک سلسله او را دکه دارای خواص مرموز و ناشناخته است، می نگرند و جز به خواندن الفاظ آن نمی اندیشند، در حالی که قرآن سراسر درس است و مکتب، برنامه است و بیداری، رسالت است و آگاهی.

آيه 1

* (آيه 1)-این سوره که با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است، نخست از طريق آفرینش عالم کبیر (آسمانها و زمین و نظامات آنها سپس از طريق آفرینش عالم صغیر یعنی انسان مردم را متوجه اصل توحید می سازد می گوید: «ستایش برای خداوندی است که آسمانها و زمین را آفريد» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

و ظلمتها و نور را پدید آورد، (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ). اما کا فران برای پروردگار خود، شریک و شبیه قرار می دهند با اینکه دلایل

ص: 606

توحید و یگانگی او، در آفرینش جهان آشکار است (ثُمَّ الَّذِينَ كُفُّوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ).(1).

کلمه «ثم» بیانگر این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطری و عقیده عمومی و همگانی بشر بوده و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطری، به وجود آمده است.

در تفسیر آیه فوق از علی (ع) روایت شده است: این آیه به سه طایفه از منحرفان پاسخ می دهد: اول به مادها که جهان را ازلی می پنداشتند و منكر خلق و آفرینش بودند، دوم به دوگانه پرستان که نور و ظلمت را دو مبدأ مستقل می دانستند و سوم رد مشركان عرب که برای خدا شبیه و شریک قائل بودند.»

آيه 2

* (آيه 2)-در این آیه توجه به عالم صغیر یعنی انسان می دهد و در این مورد به شگفت انگیز ترین مسأله یعنی آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده می فرماید: «او کسی است که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ).

از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابی بشود.

آنگاه به مراحل تکاملی عمر انسان اشاره کرده می گوید: «سپس مدتی مقرر داشت» تا انسان پرورش و تکامل یابد ( ثُمَّ قَضَی أَجَلًا).

بعد برای تکمیل این بحث می گوید: «و اجل حتمی در نزد اوست» و فقط او از آن آگاه است (وَ أَجَلُ مُسَمًّی عَندّهُ).

سپس می گوید: «با این همه، شما (مشرکان در توحید و یگانگی و قدرت او ،) تردید می کنید» (ثُمَّ أَٔنتُم تَمتَرُونَ).

موجودات بی ارزشی همچون بتها را در ردیف او قرار داده یا در قدرت پروردگار بر رستاخيز و زنده کردن مردگان تردید می کنید.

راجل» در اصل به معنی مدت معین است و «قضاء اجل» به معنی تعیین مدّت

ص: 607


1- 1 .«يعدلون» از ماده «عدل» به معنی مساوی و هموزن می باشد و در اینجا به معنی شریک و شبیه قائل شدن است.

یا به آخر رساندن مدت است. بسیار می شود که به آخرین فرصت نیز اجل گفته می شود. اینکه به فرا رسیدن مرگ اجل می گویند به خاطر این است که آخرین لحظه عمر انسان در آن موقع است.

در اینکه منظور از «أجل مسی» و «ألا» در آیه چیست، آنچه از آیات و روایات اهل بیت (ع) استفاده می شود این است که اجل به تنهایی به معنی عمر ووقت و مدت غیر حتمی و اجل مسمی به معنی عمر و مدت حتمی است. به تعبیری دیگر، اجل مسمی، مرگ طبیعی و اجل، مرگ زودرس است. ولی به هرحال هر دو اجل» از ناحیه خداوند تعیین می شود.

آيه 3

* (آيه 3)-در این آیه برای تکمیل بحث توحید و پاسخ گفتن به کسانی که برای هر دسته ای از موجودات خدایی قائلند و می گویند: خدای باران، خدای جنگ، خدای صلح، خدای آسمان و مانند آن(1).چنین می گوید: «اوست خداوند در آسمانها و در زمین» (وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّمَوَاتِ وَفِيُّ الْأَرْضِ).

بدیهی است کسی که در همه جا حکومت می کند و تدبیر همه چیز به دست اوست، در همه جا حضور دارد و تمام اسرار و نهانها را می داند. از این رو، در جمله بعد می گوید: چنین پروردگاری « پنهان و آشکار شما را می داند؛ و از آنچه انجام می دهید و به دست می آورید، با خبر است» (يَعْلَمُ سرکم وَ جهرکم وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ).

آيه 4

* (آيه 4)-گفتیم در سوره انعام روی سخن بیشتر با مشرکان است و قرآن به انواع وسائل برای آگاهی آنها متوسل می شود. در این آیه به روح لجاجت و بی اعتنایی و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانه های خدا اشاره کرده می گوید: هیچ نشانه و آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنان نمی آید، مگر اینکه از آن رویگردان می شوند» (وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ ءاية مِنْ ءايات رَبِّهِمْ إِلاَّ كانُوا عَنْها

ص: 608


1- 1 .و این همان عقیده «ارباب انواع»می باشد که در یونان قدیم نیز وجود داشته است.

مغرضين).

این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، اکنون نیز بسیاری را می بینیم که حتی زحمت یک ساعت تحقیق و جست و جو درباره خدا و مذهب به خود نمی دهند سهل است، اگر کتاب و نوشته ای در این زمینه به دستشان بیفتد به آن نگاه نمی کنند و اگر کسی با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمی دهند، اینها جاهلان لجوج و بی خبری هستند که ممکن است گاهی در کسوت دانشمند ظاهر شوند.

آيه 5

* (آيه 5)-سپس به نتیجه عمل آنها اشاره کرده می گوید: « آنان، حق را هنگامی که به سراغشان آمد، تکذیب کردند» (فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).

در حالی که اگر در آیات و نشانه های پروردگارت دقت می نمودند، حق را به خوبی می دیدند و می شناختند و باور می کردند.

ولی به زودی خبر آنچه را به باد مسخره می گرفتند، به آنان می رسد و از نتایج کار خود، آگاه می شوند (فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْبؤُا ما كَانُوا بِهِ يَستَهزِءُونَ).

در دو آیه فوق در حقیقت به سه مرحله از کفر اشاره شده که مرحله به مرحله تشدید می گردد: نخست مرحله اعراض و روی گردانیدن، سپس مرحله تکذیب و بعد مرحله استهزا و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.

این امر نشان می دهد که انسان در طریق کفر، در یک مرحله متوقف نمی شود بلکه هر چه پیش می رود بر شدت انکار و عداوت و دشمنی با حق و بیگانگی از خدا می افزاید.

آيه 6

* (آيه 6)-سرنوشت طغیانگران - از این آیه به بعد قرآن یک برنامه تربیتی مرحله به مرحله را برای بیدار ساختن بت پرستان و مشرکان - به تناسب انگیزه های مختلف شرک و بت پرستی - عرضه می کند.

نخست برای کوبیدن عامل غرور که یکی از عوامل مهم طغیان و سرکشی و انحراف است، دست به کار شده و با یادآوری وضع اقوام گذشته و عاقبت دردناک آنها، به این افراد که پرده غرور بر چشمانشان افتاده است، هشدار می دهد

ص: 609

می گوید: «آیا نديدند چه قدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامی که از شما نیرومند تر بودند؛ و) قدرتهایی به آنها داده بودیم که به شما ندادیم» (أَلَمَ يرواكم أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نمکن لَكُمْ).

از جمله این که: « بارانهای پی در پی برای آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً).(1).

و از زیر آبادی های آنها، نهرها را جاری ساختیم، (وَ جَعَلْنا الْأَنْهارَ تجری مِنْ تَحْتِهِمُ).

اما هنگامی که سرکشی و طغیان کردند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها را از کيفر الهی برکنار دارد و آنان را به خاطر گناهانشان نابود کردیم» (فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).

و جمعیت دیگری بعد از آنان پدید آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قرنا ءاخرين).

آيه 7

* (آيه 7)-آخرین درجه لجاجت - قرآن در اینجا به تقاضای جمعی از بت پرستان اشاره کرده و می گوید: حتى «اگر ما نامه ای روی صفحه ای بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن، آن را با دستهای خود لمس کنند، باز کافران می گویند: این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست» (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرُ مُبِینُ).

یعنی دایرة لجاجت آنها به حدی توسعه یافته که روشن ترین محسوسات را انکار می کنند و به بهانه سحر، از تسلیم شدن در برابر آن سر باز می زنند.

آيه 8

* (آيه 8)-بهانه جویی ها - یکی دیگر از عوامل کفر و انکار بهانه جویی است. از جمله بهانه هایی که مشرکان در برابر پیامبر (ص) داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این بود که گفتند: چرا فرشته ای بر او نازل نشده تا

ص: 610


1- 1 .واژه «مدرار» در اصل از ماده «در» به معنی شیر است، سپس به ما یعاتی همانند باران که ریزش دارد، گفته شده است.

او را در دعوت مردم به سوی خدا همراهی کند؟! (وَ قالُوا لَولَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مِلْكٍ).

مگر انسانی که از جنس ما است می تواند به تنهایی بار رسالت را بر دوش کشد؟

قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالی را در بر دارد، به آنها پاسخ می گوید. نخست اینکه: «اگر فرشته ای بفرستیم، (و موضوع، جنبه حسی و شهود پیدا کند،) کار تمام می شود؟ ( یعنی اگر مخالفت کنند، دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد و همه هلاک می شوند (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقَضَى الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ).

آيه 9

* (آيه 9)-قرآن در جواب دوم می گوید: «و اگر او را فرشته ای قرار می دادیم، حتما وی را به صورت انسانی در می آوردیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً).

سپس نتیجه می گیرد که، با این حال همان ایرادهای سابق را بر ما تکرار می کردند و به پندار آنان، «کار را بر آنها مشتبه می ساختیم» (وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ).

آيه 10

* (آيه 10)-در این آیه، خداوند به پیامبر خود می گوید: از مخالف و لجاجت آنها نگران نباش زیرا «جمعی از پیامبران پیش از تو را استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را مسخره می کردند، دامانشان را گرفته و عذاب الهی بر آنها فرود آمد (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَستَهزِءُونَ).

در حقیقت، این آیه هم مایه تستی خاطری است برای پیامبر (ص) و هم تهدیدی است برای مخالفان لجوج که به عواقب شوم کار خود بیندیشند.

آيه 11

* (آيه 11)-قرآن در اینجا برای بیدار ساختن این افراد خودخواه از راه دیگری وارد شده و به پیامبر دستور می دهد که به آنها سفارش کن «بگو: روی زمین گردش کنید؛ سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهی چه شد؟!» (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ المُکِذِّبِینَ).

بی شک، مشاهده آثار گذشتگان و اقوامی که بر اثر پشت پا زدن به حقایق، راه فنا و نابودی را پیمودند، تأثیرش بسیار بیش تر از مطالعه تاریخ آنها در کتابهاست زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس می سازد.

ص: 611

آيه 12

* (آيه 12)-در ادامه بحث با مشرکان، در این آیه با اشاره به اصل توحید، مسأله رستاخیز و معاد از طریق جالبی تعقیب می گردد. نخست می گوید: «بگو: آنچه در آسمانها و زمین است، از آن کیست؟!» (قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

و به دنبال آن می گوید: خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: از آن خداست» (قُل لِلَّهِ).

پروردگار عالم «رحمت و بخشش) را بر خود، حتم کرده و مواهب بی شمار، به همه ارزانی می دارد (كَتَبَ عَلَى تَفْسِيرِ الرَّحْمَةُ).

همین رحمت ایجاب می کند انسان را، که استعداد بقا و زندگی جاودانی دارد، پس از مرگ در لباس حیاتی نوین و در عالمی وسیع تر درآورد و در این سیر ابدی تکامل دست رحمتش پشت سر او باشد.

از این رو به دنبال این دو مقدمه می گوید: « به طور قطع همه شما را در روز قیامت، که در آن شک و تردیدی نیست، گرد خواهد آورد» (لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةُ لَا رَيْبَ فِيهِ).

در پایان آیه به سرنوشت مشركان لجوج اشاره کرده می گوید: «فقط کسانی که سرمایه های وجود خویش را از دست داده و گرفتار خسران شدند، ایمان نمی آورند» (الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يومنون).

آيه 13

* (آيه 13)-در آیه قبل به مالکیت خداوند نسبت به همه موجودات از طریق قرار گرفتن آنها در افق مكان اشاره شده بود، این آیه به مالکیت او از طریق قرار گرفتن در افق زمان اشاره کرده می گوید: «و برای اوست آنچه در شب و روز قرار دارد»(وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ).

در پایان آیه پس از ذکر توحید، به دو صفت بارز خداوند اشاره کرده می گوید: و او، شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).

اشاره به اینکه وسعت جهان هستی و موجوداتی که در افق زمان و مکان قرار گرفته اند هیچگاه مانع از آن نیست که خدا از اسرارشان آگاه باشد.

ص: 612

آيه 14

* (آيه 14)-پناهگاهی غیر از خدا نیست . در این آیه نیز هدف اثبات توحید و مبارزه با شرک و بت پرستی است. مشرکان با اینکه آفرینش جهان را مخصوص ذات خداوند می دانستند، بتها را به عنوان تکیه گاه و پناهگاه برای خود انتخاب کرده بودند.

قرآن برای از بین بردن این پندار غلط به پیامبر (ص) دستور می دهد: «بگو: آیا غیر خدا را ولی خود انتخاب کنم؟! (خدایی که آفریننده آسمانها و زمین است؛ اوست که روزی می دهد، و از کسی روزی نمی گیرد» (قُلْ أَغْيَرُ اللَّهِ أَتَّخِذُ ولیا فَاطِرَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ).

قابل توجه است که در میان صفات خدا در اینجا فقط روی اطعام بندگان و روزی دادن آنها تكیه شده است، این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیش تر وابستگی ها در زندگی مادی بشر بر اثر همین نیاز مادی است. همین به اصطلاح خوردن یک لقمه نان است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وا می دارد و گاهی تا سر حد پرستش در مقابل آنها كرنش می کنند.

قرآن در آیه فوق می گوید روزی شما به دست اوست، نه به دست این گونه افراد و نه به دست بتها، صاحبان زر و زور خود نیازمندند و احتیاج به اطعام دارند؛ تنها خداست که اطعام می کند و نیاز به اطعام ندارد.

سپس برای پاسخ به پیشنهاد کسانی که از او دعوت می کردند به آیین شرک بپیوندد می فرماید: «بگو: مأمورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که از مشرکان نباش» (قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

آيه 15

* (آيه 15)-من نیز به نوبه خود احساس مسوولیت می کنم و از قوانین الهی به هیچ وجه مستثنا نیستم. «بگو: من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روز بزرگ [= روز رستاخیز می ترسم» (قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ ربی عَذابُ يوم

عظيم).

آيه 16

* (آيه 16)-در این آیه برای اینکه ثابت شود پیامبر (ص) نیز بدون تکیه بر لطف

ص: 613

و رحمت خدا کاری نمی تواند بکند و هرچه هست به دست اوست، حتی شخص پیامبر چشم امیدش را به رحمت بی پایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزی خود را از او می طلبد، می گوید: « هر کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمت خویش ساخته؛ و این همان پیروزی آشکار است» (مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ).

آيه 17

* (آيه 17)-قدرت قاهره پروردگار - گفتیم هدف این سوره در درجه اول ریشه کن ساختن عوامل شرک و بت پرستی است. در این آیه و آیه بعد نیز همین حقیقت تعقیب شده است. می گوید: چرا شما به غیر خدا توجه می کنید و برای حل مشکلات و دفع زبان و ضرر و جلب منفعت، به معبودهای ساختگی پناه می برید با اینکه «اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی تواند آن را برطرف سازد؛ و اگر خیر به تو رساند، او بر همه چیز تواناست» و از قدرت او، هرگونه نیکی ساخته است ( وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فلاكاشف لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شئء قَدِيرُ).(1).

در حقیقت، توجه به غیر خدا به خاطر این است که آنها را سر چشمۂ خیرات یا برطرف کننده مصائب و مشکلات می دانند.

آيه 18

* (آيه 18)-در این آیه برای تکمیل بحث فوق می گوید: «اوست که بر بندگان خود، قاهر و مسلط است» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).

اما برای اینکه توهم نشود که خداوند مانند بعضی از صاحبان قدرت، ممكن است کم ترین سوء استفاده ای از قدرت نامحدود خود کند، در پایان آیه می فرماید:

و اوست حکیم آگاه» و همه کارش روی حساب و کم ترین اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ).

ص: 614


1- 1 .«ضر» عبارت از کمبودهایی است که به انسان دست می دهد، اعم از اینکه جنبه بدنی داشته باشد، مثل نقص عضو و انواع بیماری ها، یا جنبه روحی داشته باشد، مثل جهل و سفاهت و با جنبه های دیگر مانند از بین رفتن مال و مقام و فرزندان۔

آيه 19

* (آيه 19)-بالاترین شاهد - عده ای از مشرکان مکه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پیامبری هستی که کسی را با تو موافق نمی بینیم؟ حتی از یهود و نصاری درباره تو تحقیق کردیم، آنها نیز به حقانیت تو بر اساس محتویات تورات و انجیل گواهی ندادند. کسی را به ما نشان ده که گواه بر رسالت تو باشد.

در مقابل این مخالفان لجوج که این همه نشانه های حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند، خداوند به پیامبر دستور می دهد و بگو: بالاترین گواهی، گواهی کیست؟ (قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةُ).

و خودت پاسخ بده و «بگو: خداوند، گواه میان من و شماست» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدُ بَیِنی وَ بَینَکُم).

و (بهترین دلیل آن این است که این قرآن بر من وحی شده» (وَ أوحِیَ إِلَى هَذَا القُرءَانُ).

قرآنی که ممکن نیست ساخته فکر بشری، آن هم در آن محیط و مکان بوده باشد، قرآنی که محتوی انواع شواهد اعجاز می باشد.

سپس به هدف نزول آن پرداخته می گوید: قرآن به این جهت بر من نازل شده است تا شما و تمام کسانی را که این (قرآن) به آنها می رسد، با آن بیم دهم» و از مخالفت فرمان خدا بترسانم (لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).

سپس به پیامبر (ص) دستور می دهد که از آنها سؤال کند: «آیا به راستی شما گواهی میدهید که معبودان دیگری با خداست؟» (أئنكم لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءالهة أُخْرَى).

بگو: من هرگز چنین گواهی نمی دهم. بگو: اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه شما برای او شریک قرار می دهید، بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهُ واحِدُ وَ إِنَّنِي بَرِي ءُ مِمَّا تُشْرِكُونَ).

آيه 20

* (آيه 20)-در این آیه به آنها که مدعی بودند اهل کتاب هیچ گواهی درباره پیامبر اسلام (ص) نمی دهند پاسخ می دهد می گوید: « آنان که کتاب آسمانی به ایشان داده ایم، به خوبی او [= پیامبر را می شناسند، همانگونه که فرزندان خود را

ص: 615

می شناسند»(الَّذِينَ ءاتيناهم الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَغْرَقُونَ أَبْنَاءِ هُمْ).

بنابراین، اگر جمعی از اهل مگه میگفتند به اهل کتاب مراجعه کرده ایم و اطلاعاتی از پیامبر نداشته اند؛ یا دروغ می گفتند و تحقیق نکرده بودند یا اهل کتاب، حقایق را کتمان کرده و به آنها بازگو نمی کردند. چنانکه آیات دیگر قرآن نیز اشاره به کتمان آنها می کند.

در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایی اعلام می دارد: «فقط کسانی که سرمایه وجود خود را از دست داده اند، ایمان نمی آورند»(الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لايومنون).

آيه 21

* (آيه 21)-بزرگترین ظلم - در تعقیب برنامه در هم کوبیدن شرک و بت پرستی، در این آیه می گوید: «چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته [= همتایی برای او قائل شده، یا آیات او را تکذیب کرده است» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِئَایَاتِهِ).

در حقیقت، جمله اول اشاره به انکار توحید و جمله دوم اشاره به انکار نبوت است. به راستی ظلمی از این بالاتر نمی شود که انسان، جماد بی ارزش یا انسان ناتوانی را همتای وجود نامحدودی قرار دهد که بر سراسر جهان هستی حکومت

می کند.

مسلمة ظالمان، رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).

آيه 22

* (آيه 22)-در این آیه درباره سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث می شود تا روشن گردد آنها با اتکا به مخلوقات ضعیفی همچون بتها، نه آرامشی برای خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر. قرآن می گوید: «آن روز که همه آنها را محشور می کنیم؛ سپس به مشرکان می گوییم: معبودهایتان، که همتای خدا می پنداشتید، کجایند؟!»(وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أشرکوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ کنتم تَزْعُمُونَ).

آيه 23

* (آيه 23)-آنها در حیرت فرو می روند «سپس پاسخ و عذر آنها، چیزی جز این

ص: 616

نیست که می گویند: به خداوندی که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبودیم!» به گمان اینکه در آنجا نیز می توان حقایق را انکار کرد (ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ماکنا مُشْرِكِينَ).

آيه 24

* (آيه 24)-در این آیه برای اینکه مردم از سرنوشت رسوای این افراد عبرت گیرند می گوید: « ببین چگونه به خودشان (نیز) دروغ می گویند» (انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ).

و آنچه را به دروغ همتای خدا می پنداشتند، از دست می دهند!» و دستشان به جایی نمی رسد (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).

آيه 25

* (آيه 25)-نفوذناپذیران - در این آیه به وضع روانی بعضی از مشرکان اشاره شده که در برابر شنیدن حقایق، کم ترین انعطاف از خود نشان نمی دهند بلکه به دشمنی با آن نیز بر می خیزند و با وصله های تهمت، خود و دیگران را از آن دور نگاه می دارند. قرآن می گوید: « پاره ای از آنها به سخنان) تو، گوش فرا می دهند؛ ولی بر دلهای آنان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنها، سنگینی قرار داده ایم»(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي ءَاذَانِهِم وَقرًا).(1).

البته اگر این گونه مسائل به خدا نسبت داده می شود، در حقیقت اشاره به قانون علیت و خاصیت عمل است یعنی استمرار در کجروی و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمی را به شکل خود در می آورد.

و تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و گناهکار در آغاز ازکار خود احساس ناراحتی می کنند اما تدریج به آن خو گرفته و شاید روزی فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند. از این رو قرآن می گوید: «و (آنها به قدری لجوجند که)اگر تمام نشانه های حق را ببینند، ایمان نمی آورند» (وَ إِنْ يرواكل ءاية لا يُؤْمِنُوا بِهَا).

تا آنجا که وقتی به سراغ تو می آیند که با تو پرخاشگری کنند» (حَتَّى إِذا جَاءَكَ يُجادِلُونَكَ).

ص: 617


1- 1 .«كنه» جمع «كنان»،به معنی پرده یا هر چیزی است که مستور سازد. او قره به معنی سنگینی گوش است.

و به جای اینکه گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و دست کم به صورت یک جست و جوگر، به احتمال یافتن حقیقتی، درباره آن بیندیشند، با روح و فکر منفی در برابر تو ظاهر می شوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سرچشمه وحی تراوش کرده و بر زبان حقگوی تو جاری شده است، متوسل به ضربه تهمت می شوند؛ «کا فران می گویند: اینها فقط افسانه های پیشینیان است» ( يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).

آيه 26

* (آيه 26)-در این آیه می گوید: به این مقدار نیز قناعت نمی کنند، « آنها دیگران را از آن باز می دارند؛ و خود نیز از آن دوری می کنند» (وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ ينئون عَنْهُ).(1).

بی خبر از اینکه هرکس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سرانجام، طبق سنت آفرینش، حق با جاذبه ای که دارد پیروز خواهد شد.

بنابراین، تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهی خواهد شد و جز خود را هلاک نمی کنند، ولی نمی فهمند» (وَ إِنْ يهلکون إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).

آيه 27

* (آيه 27)-بیداری زودگذر و بی اثر - در دو آیه گذشته به قسمتی از اعمال الجولجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنه ای از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومی در پیش دارند و بیدار شوند، یا وضع آنها عبرتی برای دیگران گردد. آیه می گوید: «ای کاش (حال آنها را هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده اند، ببینی!» (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).

و در آن حالت چنان منقلب می شوند که می گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا ) بازگردانده می شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم، و از مؤمنان می بودیم» (فَقالُوا يا لَيْتَنا وَ نَرْدُ وَ لا نُكَذِّبَ بئایات رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

آيه 28

* (آيه 28)-در این آیه می افزاید: آنها در واقع پشیمان نیستند، بلکه اعمال

ص: 618


1- 1 .«ینون» از ماده«نأی» به معنی دوری جستن است.

و نیاتی را که قبلا پنهان می کردند، در برابر آنها آشکار شده و به وحشت افتاده اند(بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ).

ولی این بیداری پایدار و پا برجا نیست و به خاطر شرایط و اوضاع خاص و روبه رو شدن با مجازاتهای عینی پدید آمده است. بدین جهت «اگر به فرض محال، بار دیگر به این جهان بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند باز می گردند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ).

بنابراین آنها در آرزو و ادعای خویش صادق نیستند و، از) دروغگویانند (وَ إِنَّهُمْ لَا لَکَاذِبُونَ).

آيه 29

* (آيه 29)-این آیه دنباله سخنان مشرکان است که به هنگام مشاهده صحنه های رستاخیز آرزو می کنند بار دیگر به دنیا بازگردند و جبران کنند، ولی قرآن می گوید: اگر اینها بازگردند نه تنها به فکر جبران نخواهند بود و به کارهای خود ادامه خواهند داد، بلکه اساسا رستاخیز را هم انکار خواهند کرد همانگونه که در دنیا چنین بودند؛ «آنها گفتند: چیزی جز این زندگی دنیای ما نیست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد» (وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ).

آيه 30

* (آيه 30)-این آیه به سرنوشت آنها در روز رستاخیز اشاره کرده می گوید: «اگر آنها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند، ببینی! (به آنها می گوید: آیا این حق نیست؟!» (وَ لَوْ ترئ إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَلَيْسَ هذا بِالْحَقِّ).

می گویند: چرا، قسم به پروردگارمان» حق است (قالُوا بَلى وَ رَبِّنَا).

دگر بار «می گوید: پس مجازات را بچشید به سزای آنچه انکار می کردید!» (قَالَ فذقوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).

منظور از «وقوف در برابر پروردگاره این نیست که خداوند مکانی داشته باشد، بلکه به معنی ایستادن در برابر صحنه های مجازات اوست . همان طور که بعضی از مفسران گفته اند . و یا کنایه از حضور در دادگاه الهی است، چنانکه که انسان به هنگام نماز می گوید: من در برابر خداوند ایستاده ام.

آيه 31

* (آيه 31)-در این آیه به خسران و زیان منکران معاد و رستاخیز اشاره کرده

ص: 619

می فرماید: «آنها که لقای پروردگار را تکذیب کردند، مسلما زیان دیدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).

منظور از « ملاقات پروردگار» یا ملاقات معنوی و ایمان شهودی است (شهود باطنی) و یا ملاقات صحنه های رستاخیز و پاداش و جزای او.

سپس می گوید: این تکذیب ادامه می یابد « تا هنگامی که ناگهان قیامت به سراغشان بیاید؛ می گویند: ای افسوس بر ما که در باره آن، کوتاهی کردیم» (حَتَّى إِذا جاءَ تَهُمُّ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها ).

منظور از «ساعة» روز قیامت است. «بغتة» به معنی این است که به طور ناگهانی و جهش آسا که هیچ کس جز خدا وقت آن را نمی داند، واقع می شود.

سپس قرآن می گوید: «و آنها (بار سنگین گناهانشان را بر دوش می کشند» (وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ).

أوزار» جمع «وزر» به معنی بار سنگین است و در اینجا منظور گناهان است. این آیه می تواند یکی از دلایل تجسم اعمال باشد زیرا می گوید آنها گناهان سنگین خود را بر دوش می کشند.

در پایان آیه می فرماید: «چه بد باری بر دوش خواهند داشت» ( أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ).

آيه 32

* (آيه 32)-در این آیه برای بیان موقعیت زندگی دنیا در برابر زندگی آخرت می گوید: «زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست» (وَ ماأخوة الدُّنْيا إِلَّا لَعِبُ وَ لَهْوُ).

تشبیه زندگی دنیا به بازی و سرگرمی از این نظر است که بازیها و سرگرميها معمولا کارهای توخالی و بی اساس هستند که از متن زندگی حقیقی دورند.

بسیار دیده می شود که کودکان دور هم می نشینند و بازی را شروع می کنند، یکی را امیر و دیگری را وزیر و یکی را دزد و دیگری را قافله، اما ساعتی نمی گذرد که نه خبری از امیر است و نه وزیر و نه دزد و نه قافله. یا در نمایشنامه هایی که به

ص: 620

منظور سرگرمی انجام می شود، صحنه هایی از جنگ با عشق یا عداوت مجسم می گردد، اما پس از ساعتی خبری از هیچ کدام نیست.

و سپس زندگانی سرای دیگر را با آن مقایسه کرده می فرماید: «و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است. آیا نمی اندیشید؟!» (وَ لَلدَّارُ الْأُخَرِ خَيْرُ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

زیرا حیاتی است جاویدان وفنانا پذیر، در جهانی وسیع تر، در عالمی که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز و با واقعیت است نه خیال.

آيه 33

* (آيه 33)-همواره در راه مصلحان مشکلات بوده - بی شک، پیامبر (ص) در گفت وگوهای منطقی و مبارزات فکری که با مشرکان داشت، گاهی از شدت الجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان و گاهی از نسبتهای ناروایی که به او می دادند اندوهناک می شد، خداوند بارها در قرآن مجید پیامبر خود را در این مواقع تسلی می داد تا با دلگرمی و استقامت بیش تر برنامه خویش را تعقیب کند. در این آیه می فرماید: «ما می دانیم که گفتار آنها ، تو را غمگین می کند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ).

ولی (غم مخور؛ و بدان که آنها تو را تکذیب نمی کنند؛ بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار می نمایند» (فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بئايات اللَّهِ يَجْحَدُونَ).

نظیر این سخن در گفت وگوهای رایج میان ما نیز دیده می شود که گاهی شخص برتر به هنگام ناراحت شدن نماینده اش به او می گوید: غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلی ایجاد شود برای من است نه برای تو؛ و به این وسیله مایه تسلی خاطر او را فراهم می سازد.

آيه 34

* (آيه 34)-در این آیه برای تکمیل این دلگرمی، به وضع انبیای پیشین اشاره کرده می گوید: این موضوع منحصر به تو نبوده، « پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند» (وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلُ مِنْ قَبْلِكَ).

و در برابر تكذيبها، صبر و استقامت کردند؛ و (در این راه) آزار دیدند، تا

ص: 621

هنگامی که یاری ما به آنها رسید» (فَصَبَرُوا عَلى ماکذبوا وَ أُوذُوا حَتَّى أتيهم نَصْرُنا).

تو نیز چنین باش. و این، یکی از سنتهای الهی است؛ «و هیچ چیز نمی تواند سنن خدا را تغییر دهد» (وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ).

بنابراین، طبق همین سنت، امدادهای الهی و الطاف بیکران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد و سرانجام بر آنها پیروز خواهی شد.

و اخبار پیامبران به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شداید استقامت کردند و پیروز شدند؛ و این گواه روشنی برای توست (وَ لَقَدْ جاءک مِنْ نبإن الْمُرْسَلِينَ).

در حقیقت، آیه فوق به این اصل اشاره می کند که همیشه رهبران صالح اجتماع که برای هدایت توده های مردم به وسیله ارایه مکتب و طرحهای سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا می خاستند، با مخالفت جمعی سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید منافعشان به خطر می افتاد، روبه رو می شدند. اما بی شک شرط اساسی این پیروزی بردباری و مقاومت است.

آيه 35

* (آيه 35)-مردگان زنده نما - این آیه و آیه بعد ادامه تستی دادن به پیامبر است که در آیات قبل گذشت.

از آنجا که فکر و روح پیامبر (ص) از گمراهی و لجاجت مشرکان بسیار ناراحت و پریشان بود و علاقه داشت با هر وسیله ای که شده آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند می فرماید: «و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جست و جو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری برای آنها بیاوری!» ولی بدان که این لجوجان ایمان نمی آورند (وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً

ص: 622

فِي الْأَرْضِ أَوْ لَا فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِئَایَةٍ).(1).

خداوند با این جمله به پیامبر خود می فهماند که هیچ گونه نقصی در تعليمات و دعوت تو نیست، بلکه نقص از ناحیه آنهاست که تصمیم گرفته اند حق را نپذیرند. از این رو هیچ کوششی اثر نمی بخشد، نگران مباش !

ولی برای اینکه توهم نشود که خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، می فرماید: «اما اگر خدا بخواهد، آنها را به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد » (وَ لؤ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى).

یعنی او می تواند آنها را به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان وادار کند. ولی هدایت اجباری چه سودی دارد، آفرینش بشر برای تکامل بر اساس اختیار و آزادی اراده می باشد. تنها در صورت آزادی اراده است که ارزش مؤمن از کافر و نیکان از بدان شناخته می شود.

سپس می گوید: « پس هرگز از جاهلان مباش» (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ).

یعنی بی تابی مکن و صبر و استقامت را از دست مده و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن، بدان راه همین است که تو می پیمایی

بی شک پیامبر از این حقایق با خبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآوری و تستی برای پیامبر خود بازگو می کند.

آيه 36

* (آيه 36)-در این آیه برای تکمیل این موضوع و تستی بیشتر، به پیامبر (ص) می گوید: «تنها کسانی (دعوت تو را می پذیرند که گوش شنوا دارند» (إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِي يَسْمَعُونَ).

اما مردگان (و آنها که روح انسانی را از دست داده اند، ایمان نمی آورند؛ و) خدا آنها را در قیامت) بر می انگیزد؛ سپس به سوی او، بازگردانده می شوند (وَ الْمُؤْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ إِلَيْهِ یُرجَعُونَ).

آن روز با مشاهده صحنه های رستاخیز ایمان می آورند، ولی ایمانشان سودی ندارد.

ص: 623


1- 1 .«نفق» به معنی «نقب» و راه های زیرزمینی است. مسلما به معنی نردبان است.

آيه 37

* (آيه 37)-در این آیه یکی از بهانه جویی های مشرکان مطرح شده است. به طوری که در بعضی از روایات آمده: جمعی از رؤسای قریش هنگامی که از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند، به پیامبر (ص) گفتند: اینها فایده ندارد، اگر راست می گویی معجزاتی همانند عصای موسی و ناقة صالح برای ما بیاور.

قرآن می گوید: «و گفتند: چرا نشانه (و معجزه ای از طرف پروردگارش بر او نازل نمی شود؟!» (وَ قالُوا لؤ نَزَلَ عَلَيْهِ ایة مِنْ رَبِّهِ).

روشن است که آنها این پیشنهاد را از روی حقیقت جویی نمی گفتند زیرا پیامبر (ص) به اندازه کافی برای آنها معجزه آورده بود.

از این رو قرآن می گوید: «بگو: خداوند، قادر است که نشانه ای نازل کند» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرُ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ ءَايَةً).

ولی اشکال کار این است که اگر به این گونه تقاضاها که از سر لجاجت می کنید ترتیب اثر داده شود، سپس ایمان نیاورید، همگی گرفتار مجازات الهی شده، نابود خواهید گشت زیرا این نهایت بی حرمتی نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آیات و معجزات اوست. از این رو در پایان آیه می فرماید: «ولی بیش تر آنها نمی دانند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).

آيه 38

* (آيه 38)-به دنبال آیات گذشته که درباره مشركان بحث می کرد و آنها را به سرنوشتی که در قیامت دارند متوجه می ساخت، این آیه از حشره و رستاخيز عمومی موجودات زنده و انواع حیوانات سخن به میان آورده می گوید: «هیچ

جنبنده ای در زمین، و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر اینکه انتهایی همانند شما هستند»(وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ الَّا أُمَمُ أَمْثالَكُمْ).

« دابه» از ماده « ديبب»، به معنی آهسته راه رفتن و قدمهای کوتاه برداشتن است و معمولا به همه جنبندگان روی زمین گفته می شود.

طائر» به هر گونه پرنده ای گفته می شود و چون در پاره ای موارد به امور

ص: 624

معنوی که دارای پیشرفت و جهش هستند، این واژه اطلاق می گردد، در آیه مورد بحث برای اینکه نظر فقط روی پرندگان متمرکز شود، جمله «يطير بجناحيه» (با دو بال خود پرواز می کند) به آن افزوده شده.

و امم» جمع «امت» و آن به معنی جمعیتی است که دارای قدر مشترکی هستند مثلا دين واحد یا زبان واحد یا صفات و کارهای واحدی دارند.

به این ترتیب، هر یک از انواع حیوانات و پرندگان برای خود انتی هستند همانند انسانها. یعنی آنها نیز در عالم خود دارای علم و شعور و ادراک هستند، خدا را می شناسند و به اندازه توانایی خود او را تسبیح و تقدیس می گویند. اگرچه فکرشان در سطحی پایین تر از فکر و فهم انسانهاست.

سپس در جمله بعد می گوید: «ما هیچ چیز را در این کتاب، فروگذار نکردیم» (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَئءٍ).

ممکن است منظور از کتاب، قرآن بوده باشد که همه امور مربوط به تربیت و هدایت و تکامل انسان، در آن وجود دارد. همچنین احتمال دارد منظور از کتاب، عالم هستی باشد زیرا عالم آفرینش مانند کتاب بزرگی است که همه چیز در آن آمده است.

در پایان آیه می گوید: «سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور می گردند (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ).

روی این جهت، آیه به مشركان اخطار می کند: خداوندی که تمام اصناف حیوانات را آفریده و نیازمندی های آنها را تأمین کرده و مراقب تمام افعال آنهاست و برای همه رستاخیزی قرار داده، چگونه ممکن است برای شما حشر و رستاخیزی قرار ندهد؟

آیا رستاخیز برای حیوانات هم وجود دارد - بی شک نخستین شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسوولیت است. طرفداران این عقیده می گویند: زندگی بسیاری از حیوانات آمیخته با نظام شگفت انگیزی است که روشنگر سطح عالی فهم و شعور آنهاست. کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل

ص: 625

و تمدن عجیب آنها و نظام حیرت آور لانه و کند و سخنانی نشنیده باشد ! مسلم) اینها را به آسانی نمی توان ناشی از غریزه دانست زیرا غریزه معمولا سرچشمه کارهای یک نواخت است، اما اعمالی که در شرایط خاصی که قابل پیش بینی نبوده، به عنوان عکس العمل انجام می گردد، به فهم و شعور شبیه تر است تا به غریزه. |

مثلا گوسفندی که در عمر خود گرگ را ندیده، برای نخستین بار که آن را می بیند، به خوبی خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند، برای دفاع از خود و نجات از خطر متوسل می شود.

از اینها گذشته، در آیات متعددی از قرآن، مطالبی دیده می شود که دلیل قابل ملاحظه ای برای فهم و شعور بعضی از حیوانات محسوب می شود. داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان و داستان آمدن هدهد به منطقه سبا و يمن و آوردن خبرهای هیجان انگیز برای سلیمان، شاهد این مدعاست.

در روایات اسلامی نیز در زمینه رستاخیز حیوانات احادیث متعددی دیده می شود، از جمله از ابوذر نقل شده که می گوید: ما خدمت پیامبر (ص) بودیم که در پیش روی ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند. حضرت فرمود: «می دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟» حاضران عرض کردند: نه. فرمود: «ولی خدا می داند چرا؛ و به زودی در میان آنها داوری خواهد کرد.»

آيه 39

* (آيه 39)-کر و لالها - بار دیگر قرآن به بحث از منکران لجوج می پردازد می گوید: «آنها که آیات ما را تکذیب کردند، کره و لالهایی هستند که در تاریکی ها قرار دارند» (وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بئایاتنا صُمُّ وَ بُكْمُ فِي الظُّلُماتِ).

نه گوش شنوا دارند که حقایق را بشنوند، و نه زبان حقگو که اگر حقیقتی را درک کردند برای دیگران بازگو کنند.

سپس می فرماید: «هر کس را خدا بخواهد (و مستحق باشد، گمراه می کند، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند، بر راه راست قرار خواهد داد» (مِنْ يشا اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

ص: 626

گاهی اعمال زشتی از انسان سر می زند که بر اثر آن، تاریکی وحشتناکی روح او را احاطه خواهد کرد، چشمان حقیقت بین از او گرفته می شود، گوشش صدای حق را نمی شنود و زبانش از گفتن حق باز می ماند.

اما گاهی کارهای نیک بسیاری از او سر می زند که یک دنیا نور و روشنایی به روح او می پاشد، دید و درک او وسیع تر و فکر او پر فروغ تر و زبان او در گفتن حق، گویا تر می شود. این است معنی هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت داده می شود.

آيه 40

* (آيه 40)-توحید فطرى - دگر بار روی سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگری برای توحید و یگانه پرستی در برابر آنها استدلال می کند، به این طریق که لحظات سخت و دردناک زندگی را به خاطرشان می آورد و از وجدان آنها استمداد می کند که در این گونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشی می سپارند، آیا پناهگاهی جز خدا برای خودشان فکر می کنند؟ آیه می فرماید: ای پیامبر! «بگو: به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رسا خیز برپا شود، آیا (برای حل مشکلات خود،) غیر خدا را می خوانید اگر راست می گویید ؟! (قُلْ أرءيتكم إِنْ أتيکم عَذابُ اله أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغْيَرُ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

روح معنی این آیه نه تنها برای مشرکان، بلکه برای همه کس به هنگام بروز شداید و حوادث سخت، قابل درک است. ممکن است در حال عادی و در حوادث کوچک، انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامی که حادثه فوق العاده شدید باشد، همه چیز را فراموش می کند، ولی در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدواری به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصی سرچشمه می گیرد، احساس می کند. این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است.|

آيه 41

* (آيه 41)-در این آیه می فرماید: «(نه، بلکه تنها او را می خوانید؛ و او اگر بخواهد، مشکلی را که به خاطر آن او را خوانده اید برطرف می سازد؛ و آنچه را (امروز) همتای خدا قرار می دهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد» (بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشرِکُونَ).

ص: 627

آيه 42

* (آيه 42)-سرانجام زندگی اندر زناپذیران - قرآن همچنان گفت و گو با گمراهان و مشرکان را ادامه می دهد و از راه دیگری برای بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب می کند. یعنی دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهای گذشته می برد می گوید: «ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند، پیامبرانی) فرستادیم؛ (و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند، آنها را با شدت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم؛ شاید بیدار شوند و در برابر حق، خضوع کنند و تسلیم گردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قبلك فَاَخَذنَاهُم بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ).(1).

آيه 43

* (آيه 43)-در این آیه می گوید: «چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و تسلیم نشدند؟!» (فَلَوْلَا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).

در حقیقت، علت عدم تسلیم آنها دو چیز بود: قرآن می فرماید: «بلکه دلهای آنها قساوت پیدا کرده و روحشان انعطاف ناپذیر گردید (وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).

دیگر اینکه: «شیطان، (با استفاده از روح هوی پرستی آنها هر کاری را که می کردند، در نظر شان زینت داده و هر عمل زشتی را زیبا و هر کار خلافی را صواب می پنداشتند ( وَ لکن لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

آيه 44

* (آيه 44)-در این آیه می افزاید: آری «هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یاد آوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم» (فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَئءٍ).

از این نعمتها در واقع خاصيت دوجانبه داشت: هم ابراز محبتی برای بیداری بود و هم مقدمه ای برای عذاب دردناک در صورتی که بیدار نشوند. از این رو قرآن می گوید: آن قدر به آنها نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم؛ در این هنگام، همگی

ص: 628


1- 1 .«أساء» در اصل به معنی شدت و رنج است و گاه به معنی جنگ نیز به کار می رود. همچنین در قحطی و خشکسالی و فقر و مانند اینها، ولی «ضاء » به معنی ناراحتی روحی است مانند غم و اندوه و جهل و نادانی یا ناراحتی هایی که از بیماری و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا می شود.

مأیوس شدند» و درهای امید به روی آنها بسته شد (حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).(1).

آيه 45

* (آيه 45)-«و (به این ترتیب، دنباله (زندگی) جمعیتی که ستم کرده بودند، قطع شد، و نسل دیگری از آنها به پا نخاست (فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا).(2).

و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهی نکرده، در پایان آیه می فرماید: «و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ).

جمله فوق نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلی که بتواند این کار را ادامه دهد، به قدری اهمیت دارد که جای شکر و سپاس است.

از امام صادق (ع) روایت شده است: «هرکس بقای ستمگران را دوست دارد مفهومش این است که دوست می دارد معصیت خدا شود. (موضوع ظلم به اندازه ای مهم است که خداوند تبارک و تعالی در برابر نابود ساختن ظالمان، خود را ستایش کرده است و فرموده: "دنباله قوم ستمگر قطع شد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است".

آيه 46

* (آيه 46)-بخشندۂ نعمتها را بشناسید - روی سخن همچنان با مشركان است. می فرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر خداوند گوش و چشمهایتان را بگیرد، و بر دلهای شما مهر نهد (که چیزی را نفهمید)، چه کسی جز خداست که آنها را به شما بدهد؟!» (قُلْ أرءیتم إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهُ غَيْرُ اللَّهِ ياتیکم بِهِ).

در حقیقت، مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزی دهنده خداست و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا می پرستیدند.

ص: 629


1- 1 .1. «مبلسون» از ماده «ابلاس»، به معنی غم و اندوهی است که به خاطر شدت حوادث ناگوار به انسان دست می دهد. نام * «ابلیس» نیز از همین جا گرفته شده است. تعبير فوق نشان دهنده شدت غم و اندوهی است که گناهکاران را فرا می گیرد
2- 2 .«دابر» در اصل به معنی دنباله و أخر چیزی است.

سپس می گوید: «ببین چگونه آیات را به گونه های مختلف برای آنها شرح می دهیم، سپس آنها روی می گردانند!» (انْظُرْ كَيْفَ تَصْرِفَ الأيات ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ).

تصرف» از ماده «تصريف» به معنی تغییر است و در اینجا منظور بیان استدلالهای گوناگون و در اشکال مختلف می باشد.

«يصدفون» از ماده «صدف» به معنی جانب و ناحیه است و چون هنگام روی گردانیدن، انسان متوجه جانب و ناحیه دیگری می شود، این کلمه در معنی اعراض به کار می رود.

آيه 47

* (آيه 47)-به دنبال ذکر سه نعمت بزرگ الهی (چشم، گوش و فهم) که سرچشمه تمام نعمتهای دنیا و آخرت است، در این آیه به امکان سلب نعمتها اشاره کرده می گوید: «بگو: به من خبر دهید اگر عذاب خدا به طور ناگهانی (و پنهانی) یا آشکارا به سراغ شما بیاید، آیا جز جمعیت ستمکار نابود می شوند؟!» (قُلْ أرءيتكم إِنْ أتيكم عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).(1).

یعنی کسی که قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست و بتها هیچ نقشی در این میان ندارند. بنابراین، دلیلی ندارد که به آنها پناه ببرید.

آيه 48

* (آيه 48)-در آیات گذشته سخن از تهدیدها و تشويقها در میان بود، در این آیه می گوید این همان هدفی است که پیامبران به خاطر آن مبعوث شدند. می فرماید: «ما پیامبران را، جز (به عنوان) بشارت دهنده و بیم دهنده، نمی فرستیم»(وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِینَ).

سپس می گوید: « آنها که ایمان بیاورند و (خویشتن را اصلاح کنند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند» (فَمَنْ ءامن وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).

آيه 49

* (آيه 49)-«و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، عذاب (پروردگار) به خاطر

ص: 630


1- 1 .«بغتة» به معنی ناگهانی و «جهرة» به معنی آشکار است.

نافرمانی ها به آنان می رسد» (وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بئایاتنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).

قابل توجه اینکه در مورد مجازات تکذیب کنندگان آیات خدا تعبیر به يمتهم العذاب » شده است، گویا مجازات همه جا به دنبال آنها می گردد و سپس به بدترین وجهی آنها را فرا می گیرد.

واژه «فسق» معنی وسیعی دارد و هر گونه نافرمانی و خروج از راه و رسم بندگی خدا، حتی کفر را شامل می شود.

آيه 50

* (آيه 50)-آگاهی از غیب . در ادامه پاسخگویی به اعتراضات کفار و مشرکان، این آیه به سه قسمت از ایرادهای آنها پاسخ می دهد. از نخست اینکه هر یک از آنها به میل خود به پیامبر (ص) پیشنهاد معجزه می کردند، حتی به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران قانع نبودند. گاهی خانه هایی از طلا، گاهی نزول فرشتگان و زمانی تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکه به یک باغستان پر آب و میوه.

گویا با این تقاضاها یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان برای پیامبر (ص) انتظار داشتند. از این رو، خداوند به پیامبر دستور می دهد «بگو: من نمی گویم خزاین خدا نزد من است» (قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ).

خزائن » جمع «خزینه »، به معنی منبع و مرکز هر چیزی است. به این ترتیب، خزائن الله، منبع همه چیز را در بر می گیرد که از ذات بی انتهای اوست که سرچشمه همه کمالات و قدرتهاست.

سپس در برابر افرادی که انتظار داشتند پیامبر (ص) آنها را از اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، حتی به آنها بگوید در آینده چه حوادثی مربوط به زندگیشان روی می دهد تا برای دفع ضرر و جلب منفعت به پا خیزند، می گوید: «و من (جز آنچه خدا به من بیاموزد،) از غیب آگاه نیستم» (وَ لَا أَعلَمُ الغَيبَ).

و در جمله سوم به پاسخ ایراد کسانی که انتظار داشتند خود پیامبر (ص) فرشته باشد، یا فرشته ای همراه او باشد، و هیچ گونه عوارض بشری از خوردن غذا و راه

ص: 631

رفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود، می گوید: «و به شما نمی گویم من فرشته ام»(وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّى مِلْكٍ).

و تنها از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَى).

از این جمله استفاده می شود که تمام برنامه های پیامبر در امور دینی از وحی آسمانی سرچشمه گرفته بود.

در پایان آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد «بگو: آیا نابینا و بینا مساویند؟! و آنها که چشم و اندیشه و عقلشان بسته است، با کسانی که حقایق را به خوبی می بینند و درک می کنند برابرند؟!) پس چرا نمی اندیشید؟!» (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ).

آيه 51

* (آيه 51)-در پایان آیه قبل فرمود که نابینا و بینا یکسان نیستند، در این آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد: «و به وسیله آن (قرآن)، کسانی را که از روز حشر و رستاخیز می ترسند، بیم ده!» (وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ).

یعنی کسانی که تا این اندازه چشم دلشان گشوده است که احتمال می دهند حساب و کتابی در کار باشد، در پرتو این احتمال و ترس از مسؤولیت، آمادگی برای پذیرش حق یافته اند.

سپس می گوید: این گونه افراد بیدار دل از آن روز می ترسند؛ روزی که در آن، دیار و سرپرست و شفاعت کننده ای جز او [= خداوند ندارند» ( لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ ولی وَ لَاشَفِیعُ).

آری این گونه افراد را انذار کن «شاید پرهیزگاری پیشه کنند» (لَعَلَّهُم يَتَّقُونَ).

آيه 52

* (آيه 52)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: جمعی از قريش از کنار مجلس پیامبر (ص ) گذشتند در حالی که صهيب، عمار، بلال، خباب و امثال آنها از مسلمانان کم بضاعت، در خدمت پیامبر (ص) بودند. آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند گفتند: ای محمد، آیا به همین افراد از جمعیت قناعت کرده ای؟ اینها را خداوند از میان ما انتخاب کرده ! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هرچه زودتر آنها را از

ص: 632

خود دور کن، شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروی کنیم.

آیه نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.

بعضی از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده تفسیر المنار، حدیثی شبیه به این شأن نزول نقل کرده سپس می افزاید: عمر بن خطاب در آنجا حاضر بود و به پیامبر گفت چه مانعی دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم ؟

آیات مورد بحث پیشنهاد او را نیز رد کرد.

تفسير: مبارزه با فكر طبقاتی - در این آیه به یکی دیگر از بهانه جویی های مشرکان اشاره شده است. آنها انتظار داشتند پیامبر (ص) امتیازاتی برای ثروتمندان نسبت به طبقه فقير قائل شود، بی خبر از اینکه اسلام آمده تا به این امتیازات پوچ و بی اساس پایان دهد. بدین رو آنها اصرار داشتند که پیامبر (ص) این دسته را از خود براند، اما قرآن با ذکر دلایل زنده پیشنهاد آنها را نفی می کند می گوید: «و کسانی را که صبح و شام خدا را می خوانند، و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مكن»(وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدْوَةِ والعشی يُرِيدُونَ وَجْهُهُ).(1).

در حقیقت، آنها روی یک سنت دیرین غلط، امتیاز افراد را به ثروت آنها می دانستند و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که براساس ثروت به وجود آمده، همواره محفوظ بماند و هر آیین و دعوتی بخواهد زندگی طبقاتی را برهم زند و این امتیاز را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.

در جمله بعد می فرماید: دلیلی ندارد که اشخاص باایمان را از خود دورسازی، برای اینکه «نه چیزی از حساب آنها بر توست، و نه چیزی از حساب تو بر آنها» (ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شئء وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَئءٍ).

که آنها را طرد کنی و از ستمگران گردی » (فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ).

منظور از حساب ، حساب اعمال است. مشرکان، یاران فقیر پیامبر را به خاطر نداشتن ثروت به دوری از خدا متهم می کردند می گفتند: اگر اعمال این افراد در

ص: 633


1- 1 .«وجه » در لغت به معنی صورت است و گاهی به معنی ذات به کار می رود و منظور از آن در آیه فوق معنی دوم است۔

پیشگاه خدا مورد قبول است، چرا آنها را از نظر زندگی مرقه قرار نداده است؟ همچنین آنها را متهم می کردند که ایمانشان به خاطر تأمین زندگی است.

قرآن در پاسخ می گوید به فرض که چنین باشد، حسابشان با خداست، همین اندازه که ایمان آورده اند و در صف مسلمین قرار گرفته اند، به هیچ وجه نباید طرد شوند. به این ترتیب، جلو بهانه جویی های اشراف قریش را می گیرد.

یک امتیاز بزرگ اسلام - می دانیم در مسیحیت کنونی دایره اختیارات رؤسای مذهبی به طرز مضحکی توسعه یافته تا آنجا که آنها برای خود حق بخشیدن گناه قائل هستند. به همین جهت، می توانند کسانی را با کوچک ترین چیزی طرد و تکفیر کنند یا بپذیرند.

قرآن در آیه فوق و آیات دیگر، یادآور می شود که نه تنها علمای مذهبی، بلکه شخص پیامبر (ص) نیز حق طرد کسی را که اظهار ایمان می کند و کاری که موجب خروج از اسلام بشود انجام نداده، ندارد. آمرزش گناه و حساب و کتاب بندگان فقط به دست خداست و هیچ کس جز او حق دخالت در چنین کاری ندارد. ان

آيه 53

* (آيه 53)-در این آیه به ثروتمندان بی ایمان هشدار می دهد که این جریانات آزمایشهایی برای آنهاست و اگر از این آزمایشها نادرست بیرون آیند، باید عواقب دردناک آن را تحمل کنند. می گوید: «و این چنین بعضی از آنها را با بعض دیگر آزمودیم» توانگران را به وسیله فقیران (وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ).(1).

تا بگویند: آیا اینها هستند که خداوند از میان ما ( برگزیده، و بر آنها منت گذارده (و نعمت ایمان بخشیده است؟!»(لِيَقُولُوا أَهؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَينِنَا).

سپس در پاسخ می گوید: این افراد با ایمان مردمی هستند که شکر نعمت علم و تشخیص را به جا آورده و آن را به کار بسته اند. همچنین شکر نعمت دعوت

ص: 634


1- 1 .«فتنه» در اینجا به معنی آزمایش است.

پیامبر (ص) را به جا آورده و از او پذیرا شده اند. بدین رو، خداوند ایمان را در قلوبشان راسخ گردانیده است. «آیا خداوند، شاكران را بهتر نمی شناسد؟!» (أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بالشَّاکِرِینَ).

آيه 54

* (آيه 54)-این آیه به صورت یک قانون به پیامبر (ص) دستور می دهد که افراد باايمان را هرچند گناهکار باشند، نه تنها طرد نکند بلکه به خوبی بپذيرد. می فرماید: هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو: سلام بر شما!» (وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بئایاتنا فَقُلْ سَلامُ عَلَيْكُمْ).

این سلام ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر (ص) بوده باشد، یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر (ص). به هر حال، دلیل بر پذیرا شدن و استقبال کردن و تفاهم و دوستی با آنهاست.

در جمله دوم اضافه می کند: «پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده»(كَتَبَ ربکم عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةُ).

كتب» که از ماده «کتابت» به معنی نوشتن است، در بسیاری از موارد کنایه از الزام و ایجاب و تعهد می باشد زیرا یکی از آثار نوشتن، مسلم شدن و ثابت ماندن چیزی است.

و در جمله سوم که در حقیقت توضیح و تفسير «رحمت الهی» است، با تعبیری محبت آمیز می گوید: «هرکس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس تو به و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده مهربان است» (أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورُ رَحِيمُ).

منظور از «جهالت» در این گونه موارد، غلبه و طغیان شهوت است. مسلما چنین کسی در برابر گناه خود مسوول است.

آيه 55

* (آيه 55)-در این آیه برای تأكید مطلب می فرماید: «و این چنین آیات را برمی شمریم، (تا حقیقت بر شما روشن شود، و راه گناهکاران آشکار گردد» (وَ كَذَلِكَ نُفَضِّلُ الأيات وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ).

منظور از «مجرم»، گناهکاران لجوج و سرسختی است که با هیچ وسیله

ص: 635

تسلیم حق نمی شوند. یعنی بعد از این دعوت عمومی و همگانی به سوی حق، حتى دعوت از گناهکارانی که از کار خود پشیمانند، راه و رسم مجرمان لجوج و غیر قابل انعطاف کاملا شناخته خواهد شد.

آيه 56

* (آيه 56)-اصرار بیجا - در این آیه و دو آیه بعد همچنان روی سخن به مشرکان و بت پرستان لجوج است، همان طور که بیش تر آیات این سوره نیز همین بحث را دنبال می کند. لحن این آیات چنان است که گویا آنها از پیامبر دعوت کرده بودند به آیینشان گرایش پیدا کند. قرآن به پیامبر (ص) دستور می دهد «بگو: من از پرستش کسانی که غیر از خدا می خوانید، نهی شده ام»(قُلْ إِنِّى نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

سپس می فرماید: «بگو: من از هوی و هوسهای شما پیروی نمی کنم» (قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْوَاءُ كَمْ).

و این پاسخ روشنی به پیشنهاد بی اساس آنهاست که بت پرستی هیچ دلیل منطقی ندارد.

در آخرین جمله برای تأكید می گوید: «اگر چنین کنم، مسلما گمراه شده ام؛ و از هدایت یافتگان نخواهم بود» (قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ).

آيه 57

* (آيه 57)-در این آیه پاسخ دیگری به آنها داده می فرماید: «بگو: من دلیل روشنی از پروردگارم دارم؛ و شما آن را تکذیب کرده اید» (قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ ربی وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ).

در آیه فوق پیامبر (ص ) مأمور است روی این نکته تأکید کند که مدرک من در مسأله خدا پرستی و مبارزه با بت کاملا روشن است و انکار و تکذیب شما چیزی از اهمیت آن نمی کاهد.

بينه» در اصل به چیزی می گویند که میان دو چیز فاصله و جدایی می افکند، سپس به دلیل روشن هم گفته شده از این نظر که حق و باطل را کاملا از هم جدا

می کند.

ص: 636

سپس به یکی از بهانه جویی های آنها اشاره می کند که می گفتند اگر تو بر حق هستی کیفرهایی که ما را به آن تهدید می کنی زودتر بیاور! پیامبر (ص) در پاسخ می فرماید: «آنچه شما درباره آن (از نزول عذاب الهی) عجله دارید، به دست من نیست» (ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ).

حكم و فرمان، تنها از آن خداست» (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ).

یعنی هرگونه فرمان در عالم آفرینش و تکوین و در عالم احکام دینی و تشریع، به دست خداست. همچنین هر منصبی، اعم از رهبری الهی و قضاوت و حکمیت، به کسی سپرده شده است آن نیز از ناحیه پروردگار است.

و به عنوان تأكید می گوید: اوست که «حق را از باطل جدا می کند؛ و او بهترین جداکننده (حق از باطل) است» (يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ).

زیرا کسی که علمش از همه بیش تر و قدرت کافی برای اعمال علم و دانش خود نیز داشته باشد، او بهترین جداکننده حق از باطل است.

واژه «ص» در لغت به معنی قطع کردن و بریدن چیزی است. «يقص الحق» به این معنی است که حق را از باطل جدا می کند.

آيه 58

* (آيه 58)-در این آیه به پیامبر دستور می دهد در برابر مطالبه عذاب و کیفر از ناحیه این جمعیت نادان، «بگو: اگر آنچه درباره آن عجله دارید نزد من بود، (و به درخواست شما ترتیب اثر می دادم، عذاب الهی بر شما نازل می گشت؛ و) کار میان من و شما پایان گرفته بود» (قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ بِهِ لَقَضَى الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ).

اما برای اینکه تصور نکنند مجازاتشان به دست فراموشی سپرده شده، در پایان آیه می گوید: «ولي خداوند ظالمان را بهتر می شناسد و به موقع مجازات می کند (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ). ان

آيه 59

* (آيه 59)-اسرار غیب - در آیات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، از این به بعد آنچه در آیات قبل اجمالا بیان شد توضیح داده می شود. نخست به موضوع علم خدا پرداخته می گوید: «کلیدهای

ص: 637

غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی داند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ).

«مفاتح» جمع «مفتح» به معنی کلید است.

سپس برای توضیح و تأکید بیش تر می گوید: «او آنچه را در خشکی و دریاست می داند» (وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

بر» به معنی مکان وسیع است و معمولا به خشکی ها گفته می شود. «بحر» در اصل به معنی محل وسیعی است که آب زیاد در آن مجتمع باشد و معمولا به دریاها و گاهی به نهرهای عظیم نیز گفته می شود.

به هر حال، آگاهی خدا از آنچه در خشکی ها و دریاهاست، به معنی احاطه علم او بر همه چیز است. یعنی او از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها، از شماره واقعی سلولهای بدن هر انسان و گلبولهای خونها، از

حرکات مرموز الكترونها در دل اتمها و از تمام اندیشه هایی که از لابه لای پرده های مغز ما می گذرد و تا اعماق روح ما نفوذ می کند.... آری، از همه اینها به طور یکسان باخبر است.

در جمله بعد نیز برای تأکید بر احاطه علمی خداوند، اشاره به خصوص در این مورد کرده می فرماید: «هیچ برگی از درختی) نمی افتد، مگر اینکه از آن آگاه است» (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها).

یعنی تعداد برگها و لحظه جدا شدن از شاخه ها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتن روی زمین، همه اینها در پیشگاه علم او روشن است.

و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین قرار می گیرد، مگر اینکه تمام خصوصیات آن را می داند (وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ).

در حقیقت، به دو نقطه حساس اشاره شده که هیچ انسانی هر چند میلیونها سال از عمر او بگذرد و دستگاههای صنعتی تکامل حیرت انگیز پیدا کند، احاطه بر آن ممکن نیست.

ص: 638

چه کسی می داند با دها در هر شبانه روز در سرتاسر کره زمین چه بذرهایی را از گیاهان جدا کرده و به چه نقطه ای می پاشد؟ کدام مغز الکترونیکی می تواند تعداد برگهایی که در یک روز از شاخه درختان جدا می شود حساب کند؟

نگاه به منظره درختان در فصل پاییز و منظره بدیعی که سقوط پی در پی برگها پیدا می کند، به خوبی این حقیقت را ثابت می کند که این گونه علوم هیچگاه ممکن نیست در دسترس انسان قرار گیرد.

در واقع، سقوط برگها لحظه مرگ آنهاست و سقوط دانه ها در مخفیگاه زمین گامهای نخستین حیات و زندگی آنهاست. اوست که از نظام این مرگ و زندگی با خبر است.

بیان این موضوع یک اثر فلسفی و یک اثر تربیتی دارد: اثر فلسفی اش این است که پندار کسانی که علم خدا را منحصر به کلیات می دانند و معتقدند که خدا از جزییات این جهان آگاهی ندارد، نفی می کند و می گوید که خدا از همه کلیات و جزییات آگاهی کامل دارد.|

و اثر تربیتی آن، ایمان به این علم وسیع است زیرا به انسان می گوید تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نیات و افکار تو، همگی برای ذات پاک او آشکار است. با چنین ایمانی چگونه ممکن است انسان مراقب حال خویش نباشد و اعمال و گفتار و نیات خود را کنترل نکند؟

در پایان آیه می فرماید: «و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [= در کتاب علم خدا] ثبت است»(وَ لا رَطْبٍ وَ یابس إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ).

آيه 60

* (آيه 60)-در این آیه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلی است، کشانیده و قدرت قاهر؛ خدا را نیز مشخص می سازد تا مردم از مجموع این بحث نتایج تربیتی لازم را بگیرند. نخست می گوید: «او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب ) می گیرد؛ و از آنچه در روز کرده اید، باخبر است»(وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّیکُم بِالَّيلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ).

ص: 639

توقی» در لغت به معنی بازگرفتن است، اینکه خواب را یک نوع بازگرفتن روح معرفی کرده به خاطر آن است که مرگ، تعطیل کامل دستگاه مغز و قطع مطلق پیوند روح و جسم است، در حالی که خواب، تعطیل بخشی از دستگاه مغز و ضعیف شدن این پیوند است. بنابراین خواب، مرحله کوچکی از مرگ محسوب می شود.

جرحتم از ماده «جرح، در اینجا به معنی اکتساب و به دست آوردن چیزی است. یعنی شما شب و روز در زیر چتر قدرت و علم خداوند قرار دارید. آن کس که از دانه های نباتات در دل خاک و از سقوط برگها در هر زمان و مکان آگاه است، از اعمال شما نیز آگاهی دارد.

بعد می گوید: این نظام خواب و بیداری تکرار می شود، شب می خوابید سپس در روز شما را از خواب بر می انگیزد؛ (و این وضع همچنان ادامه می یابد) تا سرآمد معینی فرا رسد» (ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضى أَجَلُ مُسَمًّى).

سرانجام نتیجه بحث را چنین بیان می کند: «سپس بازگشت شما به سوی اوست؛ و سپس شما را از آنچه عمل می کردید، با خبر می سازد»(ثُمَّ إِلَيْهِ مرجعکم ثُمَّ ینبئکم بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

آيه 61

* (آيه 61)-در این آیه برای توضیح بیشتر روی احاطه علمی خداوند نسبت به اعمال بندگان و نگاهداری دقیق حسابشان برای روز رستاخیز چنین می گوید: «او بر بندگان خود تسلط کامل دارد؛ و مراقبانی بر شما می گمارد؛ تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرارسد» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حفظةحتى إِذَا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ).

حفظة » جمع «حافظ»، در اینجا به معنی فرشتگانی است که مأمور نگاه داری حساب اعمال انسانها هستند.

در این موقع، « فرستادگان ما جان او را می گیرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا). در پایان آیه می افزاید: «و آنها (در نگاه داری حسنات عمر و اعمال بندگان،)

ص: 640

کوتاهی نمی کنند (وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ).

آيه 62

* (آيه 62)-در این آیه به آخرین مرحله کار انسان اشاره کرده می گوید: «سپس تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آنهاست، باز می گردند» (ثُمَّ ردو إِلَى اللَّهِ مؤلیهم الْحَقِّ).

بدانید (در آن دادگاه) حكم و داوری، مخصوص اوست» (أَلا لَهُ الْحُكْمِ).

و با آن همه اعمال و پرونده هایی که افراد بشر در طول زندگی خود داشته اند، به سرعت رسیدگی می شود؛ «و او، سریع ترین حسابگران است» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ).

در بعضی از روایات آمده است: «إنه شبحانه يحاسب جميع عبادي على مقدار حلب شاة» (خداوند حساب تمام بندگان را در زمان کوتاهی، به اندازه دوشیدن یک گوسفند، رسیدگی می کند).

آيه 63

* (آيه 63)-نوری که در تاریکی می درخشد - قرآن بار دیگر دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان می برد و در آن مخفیگاه اسرارآمیز، نور توحید و یکتا پرستی را به آنها نشان می دهد. به پیامبر (ص) دستور می دهد «بگو: چه کسی شما را از تاریکی های خشکی و دریا رهایی می بخشد؟!» (قُلْ مَنْ ينجيکم مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

ظلمت و تاریکی گاهی جنبه حسی دارد و گاهی جنبه معنوی: ظلمت حتی آن است که نور به کلی قطع شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایی را نبیند و یا به زحمت ببیند. ظلمت معنوی همان مشکلات، گرفتاری ها، پریشانی ها و آلودگی هایی است که عاقبتشان تاریک و نا پید است.

اگر این تاریکی با حوادث وحشتناکی آمیخته شود، مثلا اگر در شبی تاریک در میان بیابانی راه را گم کند و صدای وحشتناک حیوانات درنده که در دل شب طعمه ای برای خود می جویند به گوش او رسد، در چنین لحظاتی انسان همه چیز را به دست فراموشی می سپارد و جز خودش و نور تابناکی که در اعماق جانش می درخشد و او را به سوی مبدئی می خواند که تنها اوست که می تواند چنان

ص: 641

مشکلاتی را حل کند، همه را از یاد می برد. این گونه حالات دریچه هایی هستند به جهان توحید و خداشناسی

از این رو در جمله بعد می گوید: «در چنین حالی از لطف بی پایان او استمداد می کنید، و او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانی می خوانید (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً).

منظور این است که خداوند هم مشکلات شدید و هم مشکلات ضعیف را حل می کند.

و با آن مبدأ بزرگ عهد و پیمان می بندید و می گویید: «اگر از این خطرات و ظلمتها ) ما را رهایی بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود» (لَئِنْ أَ نَجِّنَا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

آيه 64

* (آيه 64)-ای پیامبر! «بگو: خداوند شما را از اینها، و از هر مشکل و ناراحتی، نجات می دهد؛ (و بارها چنین کرده، ولی باز هم شما برای او شریک قرار می دهید » و راه کفر می پویید (قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ).

کرب» در اصل به معنی زیر و رو کردن زمین و حفر کردن آن است و نیز به معنی گره محکمی که در طناب دلو می زنند آمده است، سپس در غم و اندوههایی که قلب انسان را زیر و رو می کند و همچون گرهی بر دل انسان می نشیند گفته شده است.

آيه 65

* (آيه 65)-عذابهای رنگارنگ - در این آیه برای تکمیل راه های مختلف تربیتی، روی مسأله تهدید به عذاب و مجازات الهی تأکید شده، یعنی همان طور که خداوند أرحم الراحمین و پناه دهنده بی پناهان است، در برابر طغیانگران و سرکشان، قهار و منتقم می باشد.

در این آیه به پیامبر (ص) دستور داده شده که مجرمان را به سه نوع مجازات تهدید کند: عذابهایی از بالا و پایین، مجازات اختلاف کلمه و بروز جنگ و خونریزی. قرآن می گوید: «بگو: او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر

ص: 642

شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ).

یا به صورت دسته های پراکنده شما را با هم بیامیزد؛ و طعم جنگ و اختلاف را به هر یک از شما به وسیله دیگری بچشاند» (أَوْ يلبسکم شیعا وَ يُذِيقَ بعضکم بَأْسَ بَعْضٍ).

مسأله اختلاف کلمه و پراکندگی در میان جمعیت به قدری خطرناک است که در ردیف عذابهای آسمانی و صاعقهها و زلزله ها قرار گرفته است. راستی چنین است بلکه گاهی ویرانی های ناشی از اختلاف و پراکندگی به درجات بیش تر از ویرانی های ناشی از صاعقهها و زلزله هاست. بارها مشاهده شده کشورهای آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودی مطلق کشیده شده است؛ و این جمله هشدار به همه مسلمانان جهان است.

در پایان آیه می افزاید: «ببین چگونه آیات گوناگون را (برای آنها بازگو می کنیم؛ شاید بفهمند» و بازگردند (انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الأيات لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ).

آيه 66

* (آيه 66)-این آیه و آیه بعد در حقیقت تکمیل بحثی است که درباره دعوت به سوی خدا و معاد و حقایق اسلام و ترس از مجازات الهی در آیات پیشین گذشت.

نخست می گوید: «قوم و جمعیت تو، (یعنی قریش و مردم مگه) آن (آیات الهی) را تکذیب و انکار کردند، در حالی که حق است» و دلایل گوناگونی از طریق عقل و فطرت و حس، آنها را تأیید می کند (وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ).

بنابراین، تکذیب و انکار آنان از اهمیت این حقایق نمی کاهد هرچند مخالفان و منکران زیاد باشند.

سپس دستور می دهد به آنها «بگو: من مسؤول (ایمان آوردن شما نیستم» وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار شما بر ایمان (قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ).

منظور از «وکیل» کسی است که مسؤول هدایت عملی و ضامن دیگران بوده باشد.

آيه 67

* (آيه 67)-در این آیه به آنها هشدار می دهد و به دقت کردن در انتخاب راه

ص: 643

صحیح دعوت می کند. می گوید: «هر خبری که خداوند به شما داده، سرانجام قرارگاهی دارد و در موعد خود انجام می گیرد.) و به زودی خواهید دانست!» (لِكُلِّ نَبَا مُسْتَقَرُّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).

آيه 68

* (آيه 68)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: چون این آیه نازل گردید و مسلمانان از مجالست با کار و استهزا کنندگان آیات الهی نهی شدند، جمعی از مسلمانان گفتند اگر بخواهیم در همه جا به این دستور عمل کنیم باید هرگز به مسجد الحرام نرویم، طواف خانه خدا نکنیم زیرا آنها در گوشه و کنار مسجد پراکنده اند و به سخنان باطل درباره آیات الهی مشغولند و در هر گوشه ای از مسجد الحرام، ما مختصر توقفی کنیم ممکن است سخنانشان به گوش ما برسد). در این موقع آیه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد که در این گونه مواقع آنها را نصیحت کنند و تا آنجا که در قدرت دارند به ارشاد و راهنمایی بپردازند.

آيه 68

* (آيه 68)-دوری از مجالس اهل باطل - از آنجا که بحثهای این سوره بیش تر ناظر به وضع مشرکان و بت پرستان است، در این آیه و آیه بعد به یکی دیگر از مسائل مربوط به آنها اشاره می شود. نخست به پیامبر (ص) می گوید: «هر گاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند»(وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي ءاياتنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِیثٍ غَیرِهِ).

خوض» در اصل به معنی وارد شدن در آب و راه رفتن و شنا کردن در آن است، اما این کلمه در قرآن به وارد شدن در مطالب باطل و بی اساس اطلاق گردیده.

سپس اضافه می کند: این موضوع به اندازه ای اهمیت دارد که «اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیت ستمگر منشین»(وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذکری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).

سؤال: مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلط گردد و باعث فراموشی او شود؟

ص: 644

در پاسخ باید گفت اگر چه روی سخن در آیه به پیامبر است، اما منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشکاری شدند و در جلسات آمیخته به گناه کار شرکت کردند، به محض اینکه متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند. نظیر این بحث در گفت وگوهای روزانه ما در ادبیات زبانهای مختلف دیده می شود که انسان روی سخن را به کسی می کند اما هدفش این است که دیگران بشنوند.

آيه 69

* (آيه 69)-در این آیه یک مورد را استثنا کرده می گوید: «و (اگر افراد با تقوا برای ارشاد و اندرز با آنها بنشینند، چیزی از حساب (و گناه) آنها بر ایشان نیست؛ ولی این کار، باید تنها برای یادآوری آنها باشد، شاید بشنوند و تقوا پیشه کننده (وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شئء وَ لكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).

باید توجه داشت تنها کسانی می توانند از این استثنا استفاده کنند که طبق تعبیر آیه دارای مقام تقوا باشند و نه تنها تحت تأثیر آنها واقع نشوند، بلکه بتوانند آنها را تحت تأثیر خود قرار دهند.

آيه 70

* (آيه 70)-آنها که دین را به بازی گرفته اند . این آیه که در حقیقت بحث آیه قبل را تکمیل می کند، به پیامبر (ص) دستور می دهد: «و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا، آنها را مغرور ساخته» (وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الحيوة الدُّنْيَا).

اشاره به اینکه آیین آنها از نظر محتوا، واهی و بی اساس است.

البته آیه اختصاصی به کار ندارد و شامل همه کسانی می شود که مقدسات و احکام الهی را بازیچه نیل به هدفهای مادی و شخصی قرار می دهند. دین را وسیله دنیا و حکم خدا را بازیچه اغراض شخصی می سازند.

سپس به پیامبر (ص) دستور می دهد: «و با این (قرآن)، به آنها یاد آوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند» (وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسُ بِما كَسَبَتْ).(1).

ص: 645


1- 1 .«تبسل» از ماده «بسل»به معنی نگاه داری و منع کردن از چیزی با قهر و غلبه است. از این رو به وادار کردن کسی به تسلیم، ایسالا گفته می شود. در آیه فوق به معنی تسلیم شخص و گرفتاری او در چنگال اعمال بد خویش آمده است.

و در قیامت «جز خدا، نه یاوری دارند، و نه شفاعت کننده ای» (لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ ولی وَ لَا شَفِيعٍ).

و (چنین کسی)هرگونه عوضی بپردازد، از او پذیرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها).(1).

آنها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده اند که خود انجام داده اند»(أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا ).

از جمله فوق به منزله دلیل و علت عدم قبول غرامت و عدم وجود ولی و شفيع برای آنهاست. یعنی مجازات آنها بر اثر یک عامل خارجی نیست که بتوان آن را به نوعی دفع کرد، بلکه از درون ذات و صفات و اعمال خودشان سرچشمه می گیرد. از این رو رهایی از آن ممکن نیست.

سپس به گوشه ای از مجازاتهای دردناک آنها اشاره کرده می گوید: «نوشابه ای از آب سوزان برای آنهاست؛ و عذاب دردناکی به خاطر اینکه کفر می ورزیدند » و آیات الهی را انکار می کردند (لَهُمْ شَرابُ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابُ أَلِيمُ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ).

آيه 71

* (آيه 71)-در برابر اصرار مشرکان برای دعوت مسلمانان به کفر و بت پرستی، این آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد «بگو: آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم و عبادت کنیم که نه سودی به حال ما دارد، نه زیانی» (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا

). اشاره به اینکه معمولا کارهای انسان یا به خاطر جلب منفعت است و یا به خاطر دفع ضررنا

سپس به استدلال دیگری در برابر مشرکان دست می زند می گوید: «و (به این ترتیب، به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟!» (و نُرَدُ

ص: 646


1- 1 .«عدل» در اینجا به معنی معادل و چیزی است که به عنوان جبران کار خلاف داده می شود تا شخص آزاد گردد. در حقیقت، معنی آن شبیه غرامت و جریمه است.

عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هدینا اللَّهُ).(1).

سپس با ذکر مثال مطلب را روشن تر می سازد می گوید: « همانند کسی که بر اثر وسوسه های شیطان، در روی زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است» (کَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ).(2).

در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت می کنند و می گویند:) به سوی ما بیا (لَهُ أَصْحابُ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا).

ولی چنان سرگردان است که گویی سخنانشان را نمی شنود یا قادر بر تصمیم گیری نیست.

در پایان آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد «بگو: تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور داریم که تسلیم پروردگار عالميان باشیم» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ).

این جمله دلیل دیگری بر نفی مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسی باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربی جهان هستی است، نه بتها که هیچ نقشی در ایجاد و اداره این جهان ندارند.

آيه 72

* (آيه 72)-در این آیه دنباله دعوت الهي را چنین شرح می دهد: «و (نیز به ما فرمان داده شده به اینکه نماز را برپا دارید؛ و از او بپرهیزید؛ و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد» (وَ أَنْ أَقِيمُوا الصلوة وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِى إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).

آيه 73

* (آيه 73)-این آیه دلیلی بر مطالب آیه قبل و بر لزوم تسلیم در برابر پروردگار و پیروی از هدایت اوست. نخست می گوید: «اوست که آسمانها و زمین را به حق آفرید» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ بِالْحَقِّ).

ص: 647


1- 1 .«أعقاب»جمع «عقب»به معنی پاشنه پاست. بازگشت به روی پاشنه پا به معنی عقبگرد و کنایه از انحراف و بازگشت از هدف است، همان چیزی که امروز از آن به «ارتجاع » تعبیر می کنند.
2- 2 .«استهوته» از ماده «هوی»، به معني وادار کردن کسی به پیروی از هوی و هوس است. واژه «حیران » در لغت به معنی رفت و آمد است و معمولا کنایه از سرگردانی می باشد. بنابراین، آیه فوق افرادی را که از ایمان به شرک بازگردند به هوی پر ستان سرگردان تشبیه کرده که برنامه های زنده خود را از شیطان الهام می گیرند.

تنها چنین کسی که مبدأ عالم هستی است، شایسته رهبری می باشد و باید تنها در برابر فرمان او تسلیم بود زیرا همه چیز را برای هدف صحیحی آفریده است.

سپس می فرماید: نه تنها مبدأ عالم هستی اوست بلکه رستاخیز نیز به فرمان او صورت می گیرد و آن روز که به هر چیز) می گوید: موجود باش! موجود می شود»(وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَکُونَ).

جمله فوق مربوط به رستاخیز و فرمان الهی درباره آن است. بعد اضافه می کند: «سخن او، حق است» (قَولُهُ الحَقُّ).

یعنی همان طور که آغاز آفرینش بر اساس هدف و مصلحت بود، رستاخیز نیز چنین خواهد بود.

و در آن روز که در صور دمیده می شود، حکومت مخصوص اوست»(وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ).

درست است که مالکیت و حکومت خداوند بر تمام عالم هستی از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد داشت، ولی از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب در پیشبرد اهداف و انجام کارها مؤثر است، گاهی این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مسبب الأسباب است غافل می کند، اما در آن روز که همه این اسباب از کار می افتد، مالكيت و حکومت او از هر زمان آشکار تر و روشن تر می گردد.

در پایان آیه به سه صفت از صفات خداوند اشاره کرده می گوید: «از پنهان و آشکار باخبر است»(عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).

و اوست حکیم و آگاه» (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ).

یعنی به مقتضای علم و آگاهیش اعمال بندگان را می داند و به مقتضای قدرت و حکمتش به هرکس جزای مناسب می دهد.

آيه 74

* (آيه 74)-از آنجا که این سوره جنبه مبارزه با شرک و بت پرستی دارد، در اینجا به گوشه ای از سرگذشت ابراهیم (ع) اشاره کرده می گوید: به خاطر بیاورید

ص: 648

هنگامی را که ابراهیم به پدرش [= عمویش] آزر گفت: آیا بتهایی را معبودان خود انتخاب می کنی؟!» (وَ إِذْ قالَ إبرهيم لِأَبِيهِ ءازر أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً ءَالِهَةً).

من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می بینم» (إِنِّي أُرِيكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ). و چه گمراهی از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد و موجود بی جان و بی شعوری را پناهگاه خود بپندارد و حل مشکلاتش را از آنها بخواهد.

جمعی از مفسران اهل تسنن، آزر را پدر واقعی ابراهیم می دانند در حالی که مفسران و دانشمندان شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود، بعضی او را پدر مادر و بسیاری او را عموی ابراهیم دانسته اند.

آيه 75

* (آيه 75)-دلایل توحید در آسمانها - در تعقیب نکوهشی که ابراهیم از بتها داشت، قرآن به مبارزات منطقی ابراهیم با گروه های مختلف بت پرستان اشاره می کند می گوید: «و این چنین ، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد» (وَ كَذَلِكَ نَرَى إبرهيم مَلَكُوتِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

بی شک، ابراهيم يقين استدلالی و فطری به یگانگی خدا داشت اما با مطالعه در اسرار آفرینش، این یقین به سر حد کمال رسید.

آيه 76

* (آيه 76)-از این به بعد موضوع فوق را به طور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و غروب ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آنها روشن می سازد. می گوید: «هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره ای مشاهده کرد؛ گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم» و آنها را شایسته عبودیت نمی دانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الیل رءاوكو قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الأَفِلِينَ).

آيه 77

* (آيه 77)-ابراهیم بار دیگر چشم بر آسمان دوخت، این بار قرص سیمگون ماه با فروغ و درخشش دلپذير خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود و هنگامی که

ص: 649

ماه را دید که (سينه افق را می شکافد، گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که (آن هم غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بود»(فَلَمَّا رءا الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي ربی لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ).

آيه 78

* (آيه 78)-شب به پایان رسیده بود، خورشید از افق مشرق سر برآورده و نور خود را می گسترد و هنگامی که خورشید را دید که سینه افق را می شکافت، گفت: این خدای من است؟ این که از همه بزرگ تر است. اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم! من از شریکهایی که شما برای خدا می سازید، بیزارم» (فَلَمَّا رءا الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّى بَرِي ءُ مِمَّا تُشرِکُونَ).

آيه 79

* (آيه 79)-اکنون که فهمیدم در ماورای این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت، خدایی است قادر و حاکم بر نظام کائنات؛ «من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم» (أِِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

در اینکه چگونه ابراهیم موحد و یکتا پرست به ستاره آسمان اشاره کرد و گفت: «هذا ربی» (این خدای من است؟ باید بگوییم ابراهیم این را به عنوان یک خبر قطعی نگفت بلکه به عنوان یک فرض و احتمال، برای تفکر و اندیشیدن، این سخن را بر زبان جاری کرد.

یا مفهوم سخنش این است که: به اعتقاد شما، این خدای من است؟

آيه 80

* (آيه 80)-قرآن درباره ادامه گفت و گوی ابراهیم با قوم و جمعیت بت پرست می گوید: «ولی قوم او د ابراهیم با وی به گفت و گو و ستیز پرداختند» (وَ حَاجَّهُ قَومُهُ).

ابراهیم گفت: آیا درباره خدا با من گفت و گو و ستیز می کنید ؟! در حالی که

ص: 650

خداوند، مرا (با دلایل روشن) هدایت کرده»(قَالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدَینِ).

از این آیه به خوبی استفاده می شود که جمعیت بت پرست قوم ابراهیم کو شش داشتند که به هر صورت ممکن او را از عقیده خود باز دارند. بدین جهت، او را به کیفر و خشم خدایان و بتها تهدید کردند، و او را از مخالفت کردن بیم دادند زیرا در دنباله آیه از زبان ابراهیم می خوانیم: «و من از آنچه شما همتای (خدا) قرار می دهید، نمی ترسم (و به من زیانی نمی رسانند)؛ مگر پروردگارم چیزی را بخواهد »(وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّی شَیئًا).

گویا ابراهیم با این جمله می خواهد یک پیشگیری احتمالی کند و بگوید: اگر در این مبارزات، حادثه ای هم برای من پیش بیاید ارتباطی به بتها ندارد، بلکه مربوط به خواست پروردگار است.

سپس می گوید: «وسعت آگاهی پروردگارم همه چیز را در بر می گیرد» (وَسَّعَ ربی کل شئ عِلْماً).

سرانجام برای تحریک فکر و اندیشه، آنان را مخاطب ساخته می گوید: «آیا متذكر (و بیدار نمی شوید؟!» (أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ).

آيه 81

* (آيه 81)-در این آیه استدلال دیگری را از ابراهیم بیان می کنند که به جمعیت بت پرست می گوید: «چگونه ممکن است من از بتهای شما بترسم؟! در حالی که شما از این نمی ترسید که برای خدا، همتایی قرار داده اید که هیچ گونه دلیلی درباره آن، بر شما نازل نکرده است» (وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ علی سُلْطَاناً).(1). راست بگویید کدام یک از این دو دسته (بت پرستان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنی (از مجازات) هستند اگر می دانید؟!» (فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

ص: 651


1- 1 .«سلطان» و به معنی برتری و پیروزی است. از آنجا که دلیل و برهان باعث پیروزی می شود، گاهی به آن نیز سلطان گفته می شود و در آیه فوق به همین معنی است. یعنی هیچ دلیلی بر اجازه پرستش بتها وجود ندارد.

در حقیقت، منطق ابراهیم در اینجا یک منطق عقلی براساس این واقعیت است که شما مرا به خشم بنتها تهدید می کنید، در حالی که تأثیر وجودی آنها موهوم است، ولی از خشم خداوند بزرگ که من و شما هرد و او را پذیرفته ایم و هیچ گونه دستوری از طرف او درباره پرستش بتها نرسیده، ترسی ندارید.

آيه 82

* (آيه 82)-در این آیه پاسخی از زبان ابراهیم به سؤالی که خودش در آیه قبل مطرح نمود نقل شده است. اینکه گاهی شخص استدلال کننده سؤالی از طرف مقابل می کند و خودش به پاسخ آن می پردازد، اشاره به این دارد که مطلب به قدری روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند.

می گوید: «آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت یافتگانند»(الَّذِينَ ءامنوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).

آيه 83

* (آيه 83)-این آیه به تمام بحثهای گذشته که در زمینه توحید و مبارزه با شرک از ابراهیم نقل شد، اشاره کرده می گوید: «اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم»(وَ تِلْكَ حُجَّتُنا ءاتيناها إبرهيم عَلَى قَوَّمَهُ).

سپس برای تکمیل این بحث می فرماید: « درجات هر کس را بخواهیم (و شایسته بدانیم، ) بالا می بریم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ).

اما برای اینکه توهم نشود که خداوند در این ترفیع درجه تبعیضی قائل می شود، می فرماید: «پروردگار تو، حکیم و داناست» (إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمُ عَلِيمُ).

و درجاتی را که می دهد روی آگاهی به شایستگی آنها و موافق موازین حکمت است.

آيه 84

* (آيه 84)-از این به بعد به قسمتی از مواهبی که خداوند به ابراهیم داده اشاره شده و آن مواهب، فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است که یکی از بزرگ ترین مواهب الهی محسوب می شود.

نخست می گوید: «و اسحاق و یعقوب را به او [= ابراهیم ]بخشیدیم»(وَ

ص: 652

وَهَبْنا لَهُ إسحق وَ يَعْقُوبَ).

سپس برای بیان اینکه افتخار این دو، تنها در جنبه پیغمبر زادگی نبود، بلکه شخصا در پرتو فکر صحیح و عمل صالح، نور هدایت را در قلب خود جای داده بودند، می گوید: «و هر دو را هدایت کردیم»(کُلاًّ هَدَینَا)

سپس برای اینکه تصور نشود در دورانهای قبل از ابراهیم، پرچمدارانی برای توحید نبودند، اضافه می کند: «و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم» (وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ).

در حقیقت، با اشاره به موقعیت نوح که از اجداد ابراهیم است و موقعیت جمعی از پیامبران که از دودمان و فرزندان او هستند، موقعیت ممتاز ابراهیم را از نظر وراثت و ریشه و ثمرۀ وجودی مشخص می سازد.

و در تعقیب آن، نام جمع زیادی از پیامبران را که از دودمان ابراهیم بودند می برد می گوید: «و از فرزندان او)، داوود و سلیمان و ایوب و يوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم(وَ مَنْ ذریة داؤود وَ سُلَیمَنَ وَ أَیُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هَرُونَ).

در پایان آیه می فرماید: «این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم، (وَ كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنِينَ).

به این ترتیب روشن می سازد که مقام و موقعیت آنان در پرتو اعمال و کردارشان بود.

آيه 85

* (آيه 85)-در این آیه اضافه می کند: «و (همچنین زکریا و یحیی وعیسی و الياس را؛ همه از صالحان بودند»(وَ زَكَرِيَّا وَ يحیي وَ عِيسى وَ إِلْياسَ کل مِنَ الصَّالِحِينَ).

یعنی مقامات آنها جنبه تشریفاتی و اجباری نداشت، بلکه در پرتو عمل صالح، در پیشگاه خدا شخصیت و عظمت یافتند. ان

آيه 86

* (آيه 86)-در این آیه نام چهار نفر دیگر از پیامبران الهی را ذکر کرده می فرماید: و اسماعيل واليسع و يونس و لوط را؛ و همه را بر جهانیان برتری دادیم»(وَ

ص: 653

إِسمَعِيلَ وَالیَسعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ).

آيه 87

* (آيه 87)-در این آیه به پدران و فرزندان و برادران صالح پیامبران نامبرده که به طور تفصیل نامشان در اینجا نیامده است، اشاره کرده می گوید: «و از پدران و فرزندان و برادران آنها (افرادی را برتری دادیم) و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم» (وَ مَنْ ءابائهم وَ یا ذریاتهم وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

آيه 88

* (آيه 88)-سه امتیاز مهم - به دنبال ذکر نام گروه های مختلفی از پیامبران الهی در آیات گذشته، در اینجا به خطوط کلی و اصلی زندگانی آنها اشاره شده. نخست می فرماید: «این، هدایت خداست؛ که هر کس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی می کند» (ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يهدی بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

سپس برای اینکه کسی تصور نکند آنها به اجبار در این راه گام گذاشتند، یا خداوند نظر خاص و بی دلیل در مورد آنها داشته است، می فرماید: «و اگر آنها مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام داده اند، نابود می گردد و نتیجه ای از آن نمی گیرند (و لو أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

یعنی آنها نیز مشمول همان قوانین الهی هستند که درباره دیگران اجرا می گردد و تبعیضی در کار نیست.

آيه 89

* (آيه 89)-در این آیه به سه امتیاز مهم که پایه امتیازات انبیا بوده اشاره کرده می فرماید: «آنها کسانی هستند که کتاب و حکم نبوت به آنان دادیم» (أُولَئِکَ الَّذِينَ ءاتیناهم الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ).

«حکم» در اصل به معنی منع و جلوگیری است. از آنجا که عقل جلو اشتباهات و خلافکاری ها را می گیرد، همچنین قضاوت صحیح مانع از ظلم و ستم است و حکومت عادل جلو حکومت های ناروای دیگران را می گیرد، در هر یک از این سه معنی استعمال می شود.

سپس می فرماید: «و اگر به فرض) نسبت به آن، کفر ورزند، (آیین حق زمین

ص: 654

نمی ماند؛ زیرا کسان دیگری را نگاهبان آن می سازیم که نسبت به آن، کافر نیستند»(فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لیسوا بِها بِكافِرِينَ).

از بعضی مفسران نقل شده که منظور از این جمعیت، ایرانیان هستند که به زودی اسلام را پذیرفتند و در پیشرفت آن کوشیدند و دانشمندان آنها در فنون مختلف اسلامی کتابهای فراوان تألیف کردند.

آيه 90

* (آيه 90)-در این آیه برنامه این پیامبران بزرگ را به عنوان یک سرمشق عالی هدایت به پیامبر اسلام (ص) معرفی کرده و می گوید: «آنها کسانی هستند که خداوند مشمول هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن» (أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فبهديهم اقْتَدِهْ).

این آیه بار دیگر تأکید می کند که اصول دعوت همه پیامبران الهی یکی است، اگرچه آیینهای بعدی کامل تر از آیینهای قبلی بوده است.

«هدایت» مفهوم وسیعی دارد که توحید و سایر اصول اعتقادی، صبر و استقامت و سایر اصول اخلاق و تعلیم و تربیت را شامل می شود.

سپس به پیامبر (ص) دستور داده می شود که به مردم «بگو: در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمی طلبم» (قُلْ لا أسئلکم عَلَيْهِ أَجْراً).

همان طور که پیامبران پیشین چنین درخواستی نکردند، من هم از این سنت همیشگی پیروی کرده و به آنها اقتدا می کنم.

به علاوه، «این (رسالت)، چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست» این وظیفه من است (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْعالَمِينَ).

و چنین نعمت عمومی و همگانی، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است که جنبه عمومی و جهانی دارد و هیچگاه خريد و فروش نمی شود وکسی در برابر آن اجر و پاداشی نمی گیرد.

آيه 91

* (آيه 91)-شأن نزول: نقل شده که جمعی از یهودیان گفتند: ای محمد، آیا خداوند کتابی بر تو فرستاده است؟ پیامبر (ص) فرمود: آری. گفتند: به خدا سوگند که خداوند هیچ کتابی از آسمان فرو فرستاده است.

ص: 655

تفسير: از شأن نزول فوق و لحن آیه در می یابیم این آیه درباره یهود است نه مشرکان. از طرفی بعضی معتقدند که این آیه در مدینه نازل شده و به دستور پیامبر (ص) به تناسب خاصی در وسط این سوره مگی قرار گرفته است. این موضوع در قرآن نمونه های فراوانی دارد. آیه می گوید: «آنها خدا را درست نشناختند که

گفتند: خدا، هیچ چیز در هم انسانی، نفرستاده است»(وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اذ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ءٍ).

خداوند به پیامبرش دستور می دهد «بگو: چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد ؟! کتابی که برای مردم، نور و هدایت بود»(قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ موسی نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ).

اما شما آن را به صورت پراکنده قرار می دهید؛ قسمتی را آشکار، و قسمت زیادی را پنهان می دارید»(تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً).

«و(در این کتاب آسمانی) مطالبی به شما تعلیم داده شده که به شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبودید»(وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَاءَ ءَابَاؤُکُم).

در پایان آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد «بگو: خدا! سپس آنها را در گفت وگوهای لجاجت آمیزشان رها کن، تا بازی کنند زیرا آنها جمعیتی هستند که كتاب الهی و آیات او را به بازی گرفته اند (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ).

آيه 92

* (آيه 92)-در تعقیب بحثی که درباره کتاب آسمانی یهود در آیۀ گذشته عنوان شد، در اینجا به قرآن که یک کتاب دیگر آسمانی است اشاره می شود. در حقیقت، ذکر تورات مقدمه ای است برای ذکر قرآن تا از نزول یک کتاب آسمانی بر یک بشر تعجب نکنند.

نخست می گوید: «و این کتابی است که ما آن را نازل کردیم» (وَ هَذَا کتاب أَنْزَلْنَاهُ).

کتابی است پربرکت» (مُبَارَكُ).

زیرا سر چشمه انواع خیرات و نیکی ها و پیروزی هاست.

ص: 656

که آنچه را پیش از آن آمده تصدیق می کند»؛ آن را فرستادیم تا مردم را به پاداشهای الهی، بشارت دهی (مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).

منظور از اینکه قرآن، کتب مقدسه پیشین را تصدیق می کند، آن است که تمام نشانه هایی که در آنها آمده بر آن تطبیق می نماید. بنابراین، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارک تاریخی، نشانه های حقانیت در آن آشکار است.

سپس هدف نزول قرآن را چنین توضیح می دهد: «و تا (اهل) ام القرى د مکه و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی» و به وظایفشان آگاه سازی (وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها).

اگر به مگه ام القری» می گویند، به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکی های روی زمین است. در روایات آمده است: خشکی های زمین از زیر خانه کعبه گسترده شدند و از آن به نام «دحو أرض» (گسترش زمین)، یاد شده است. بنابراین، «و من حولها» (کسانی که اطراف آن هستند)، تمام مردم روی زمین را شامل می شود.

در پایان آیه می گوید: «(یقین بدان ) آنها که به آخرت ایمان دارند، به آن ایمان می آورند؛ و بر نمازهای خویش، مراقبت می کنند» (وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بالأخرة يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهْمُ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ).

اهمیت نماز - در آيه فوق از میان تمام دستورهای دینی تنها به نماز اشاره شده است. می دانیم نماز مظهر پیوند با خدا و ارتباط با اوست. به همین دلیل، از همه عبادتها برتر و بالاتر است. به عقیده بعضی، هنگام نزول این آیات تنها فريضه اسلامی همین «نماز» بود.

آيه 93

* (آيه 93)-شأن نزول: این آیه در مورد شخصی به نام عبدالله بن سعد که از کاتبان وحی بود سپس خیانت کرد و پیامبر (ص) او را طرد نمود و پس از آن ادعا کرد که من می توانم همانند آیات قرآن بیاورم، نازل شده است.

جمعی از مفسران نیز گفته اند که آیه یا قسمتی از آن، درباره مسیلمہ کذاب که از مدعیان دروغین نبوت بود، نازل شده است.

ص: 657

به هر حال، آیه همانند سایر آیات قرآن که در شرایط خاصی نازل شده، مضمون و محتوای آن کلی و عمومی است و همه مدعیان نبوت و مانند آنها را شامل می شود.

تفسير: به دنبال آیات گذشته که به گفتار یهود درباره نفی نزول کتاب آسمانی اشاره نموده بود، در این آیه سخن از گناهکاران دیگری است که ادعای نزول وحی آسمانی بر خود می کنند در حالی که دروغ می گویند. در حقیقت، به سه دسته از این گونه افراد در آیه مورد بحث اشاره شده است. نخست می گوید: «چه کسی ستمكارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد و آیه ای را تحریف و سخنی از سخنان خدا را تغییر دهد (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللير كَذِباً).

«یا بگوید: بر من، وحی فرستاده شده، در حالی که به او وحی نشده است»(أَوْ قَالَ أَوْحَى إِلَىَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَئءُ).

و کسی که به عنوان انکار نبوت پیامبر اسلام یا از روی استهزا بگوید: من نیز همانند آنچه خدا نازل کرده است، نازل میکنم؟!» در حالی که کم ترین قدرتی بر این کار ندارد (وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ).

آری همه اینها ستمگرند و کسی ستمکارتر از آنها نیست، هم خود گمراهند و هم دیگران را به گمراهی می کشانند. چه ظلمی از این بالاتر که افرادی که صلاحیت رهبری ندارند، ادعای رهبری کنند، آن هم رهبری الهی و آسمانی.

سپس مجازات این گونه افراد را چنین بیان می کند: «و اگر (تو ای پیامبر!) ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می گویند: جان خود را خارج سازید!» (وَ لَوْ ترئ إذالظالمون فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ).(1).

ص: 658


1- 1 .«غمرات » جمع «غمره» در اصل به معنی از بین بردن آثار چیزی است سپس به معنی آب فراوانی که تمام چهره چیزی را می پوشاند، آمده است همچنین به شداید و گرفتاری هایی که انسان را در کام خود می کشد گفته می شود.

جمله «أخرجوا أنفسكم» (جان خود را خارج سازید)، یک نوع تحقیر از ناحیه فرشتگان قبض ارواح نسبت به این گونه ظالمان است زیرا دادن جان کار خود ظالمان نیست، بلکه کار آن فرشتگان است.

و هنگامی که فرشتگان عذاب به آنها می گویند: «امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تكبر ورزیدید، مجازات خوارکننده ای خواهید دید (به حال آنها تأسف خواهی خورد)!» (الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بماکنتم تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ ءایاته تَسْتَكْبِرُونَ).

آيه 94

* (آيه 94)-شأن نزول: یکی از مشرکان به نام نضر بن حارث گفت: لات و عزی دو بت بزرگ و معروف عرب) در قیامت از من شفاعت خواهند کرد. آیه نازل شد و به او و امثال او پاسخ داد.

تفسیر: گمشده ها - در آیه گذشته به قسمتی از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد، در این آیه گفتاری که خداوند به هنگام مرگ یا ورود در صحنه قیامت به آنها می گوید بیان شده است. می فرماید: «و (روز قیامت به آنها گفته می شود: همه شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید، همانگونه که روز اول شما را آفرید یم» (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فرادی کما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).

و آنچه را به شما بخشیده بودیم، (و تکیه گاه شما در زندگی بود) پشت سر گذاردید و با دست خالی آمديد (وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ).(1).

و شفيعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید، با شما نمی بینیم» (وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعَاءَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شَرِكُوا).

در حقیقت « پیوندهای شما بریده شده است» (لَقَد تَقَطَّعَ بَينَكُم).

و تمام آنچه را تكيه گاه خود تصور می کردید، از شما دور و گم شدهاند»(وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ماكنتم تَزْعُمُونَ).

مشرکان و بت پرستان عرب روی سه چیز تکیه داشتند: قبیله و عشیره که به

ص: 659


1- 1 .«خولناكم»از ماده«خول» در اصل به معنی چیزی است که نیاز به سرپرستی و تدبیر و اداره دارد، و معمولا به اموال و نعمتهای گوناگونی گفته می شود که خداوند به انسان می بخشد.

آن وابسته بودند، اموال و ثروتهایی که برای خود گرد آورده بودند و بتهایی که آنها را شریک خدا در تعیین سرنوشت انسان و شفيع در پیشگاه او می پنداشتند. در هر یک از سه جمله آیه به یکی از این سه موضوع اشاره شده که چگونه به هنگام مرگ، همه آنها با انسان وداع می گویند و او را به خود وا می گذارند.

در آن روز پیوندها و علائق مادی و همه تکیه گاهها و معبودهای خیالی و ساختگی از او جدا می شود، او می ماند و اعمالش. به تعبیر قرآن، گم می شوند. یعنی چنان پست و ناشناس خواهند بود که به چشم نمی آیند.

آيه 95

* (آيه 95)-شکافنده صبح - دگر بار روی سخن را به مشرکان کرده و دلايل توحید را، در ضمن عبارات جالب و نمونه های زنده ای از اسرار کائنات و نظام آفرینش و شگفتی های خلقت، شرح می دهد.

در این آیه به سه قسمت از این شگفتی ها که در زمین است اشاره کرده می گوید: «خداوند، شکافند؛ دانه و هسته است» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَى).

فالق» از ماده «فلق» به معنی شکافتن و جدا کردن بعضی از بعض دیگر است.

حب» و «حبه» به معنی دانه های خوراکی و غذایی است مثل گندم و جو و آنچه که قابل درو کردن باشد. «نوی » به معنی هسته است.

جالب اینکه دانه و هسته گیاهان اغلب بسیار محکماند. یک نگاه به هسته خرما و میوه هایی مانند هلو و شفتالو و دانه های محکم بعضی از حبوبات، نشان می دهد که چگونه آن نطفه حیاتی که در حقیقت نهال و درخت کوچکی است، در دژی فوق العاده محکم محاصره شده است. ولی دستگاه آفرینش آن چنان خاصیت تسلیم و نرمش به این دژ نفوذناپذیر و قدرت و نیرو به آن جوانه بسیار لطیف و ظریفی که در درون هسته و دانه پرورش می یابد می دهد که بتواند دیواره آن را بشکافد و از میان آن قد برافرازد. این حادثه در جهان گیاهان، حادثه شگرفی است که قرآن به عنوان یک نشانه توحید به آن اشاره کرده است.

سپس می گوید: «زنده را از مرده خارج می سازد، و مرده را از زنده بیرون

ص: 660

می آورد»(يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجَ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ).

و این یک نظام دائمی و عمومی در جهان آفرینش است. مسأله حیات و زندگی موجودات زنده از پیچیده ترین مسائلی است که هنوز دانش بشر نتوانسته پرده از روی اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعی و مواد آلی با یک جهش عظیم تبدیل به یک موجود زنده می شوند. از این رو می بینیم قرآن برای اثبات وجود خدا، بارها روی این مسأله تکیه کرده است و پیامبران بزرگی همچون ابراهیم و موسی در برابر گردنکشانی همچون نمرود و فرعون، به وسیله پديده حیات و حکایت آن از وجود مبدأ قادر و حکیم جهان استدلال می کردند.

در پایان آیه به عنوان تأکید و تحکیم مطلب می فرماید: «این است خدای شما! پس چگونه از حق منحرف می شوید؟!» (ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ).

آيه 96

* (آيه 96)-در این آیه به سه نعمت از نعمتهای جوی و آسمانی اشاره شده است. نخست می گوید: «او شکافنده صبح است» (فَالِقُ الإِصبَاحِ).

قرآن در اینجا روی مسأله طلوع صبح تکیه می کند که یکی از نعمتهای بزرگ پروردگار است زیرا می دانیم این پدیده آسمانی نتیجه وجود جو زمین یعنی قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را پوشانیده می باشد. اگر اطراف کره زمین، همانند کره ماه، جوی وجود نداشت، نه بین الطلوعین و فلق وجود داشت و نه سپیدی آغاز شب و شفق. اما وجود جو زمین و فاصله ای که میان تاریکی شب و روشنایی روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدریجا برای پذیرا شدن هر یک از این دو پدیده متضاد آماده می سازد و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدریجی و ملایم و کاملا مطبوع و قابل تحمل انجام می گردد.

سپس برای اینکه تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکی و ظلمت شب، چیز نامطلوب یا مجازات و سلب نعمت است، می فرماید: خداوند شب را مایه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ الَّيلَ سَكنًا).

این موضوع مسلم است که انسان در برابر نور و روشنایی تمایل به تلاش

ص: 661

و کوشش دارد، جریان خون متوجه سطح بدن می شود و سلولها آماده فعالیت می گردند. به همین دلیل، خواب در برابر نور چندان آرام بخش نیست، ولی هرقدر محیط تاریک باشد، خواب عمیق تر و آرام بخش تر است زیرا در تاریکی، خون متوجه درون بدن می گردد و به طور کلی سلولها در یک آرامی و استراحت فرو می روند. از این رو، در جهان طبیعت نه تنها حیوانات، بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکی شب به خواب فرو می روند و با نخستین اشعه صبحگاهان فعالیت را آغاز می کنند. به خلاف دنیای ماشینی که شب را تا بعد از نیمه بیدار می مانند و روز را تا مدت زیادی بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو می روند و نشاط و سلامت خود را از دست می دهند.

سپس به سومین نعمت و نشانه عظمت خود اشاره کرده می گوید: «و خورشید و ماه را وسیله حساب» در زندگی شما قرار داد (وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ حُسْبَاناً).

این موضوع بسیار جالب توجه است که میلیونها سال کره زمین به دور خورشید و ماه به دور زمین گردش می کند. این گردش به قدری حساب شده است که حتى لحظه ای پس و پیش نمی شود. این ممکن نیست مگر در سایه یک علم و قدرت بی انتها که هم طرح آن را بریزد و هم آن را دقيقا اجرا کند. بدین رو در پایان آیه می گوید: «این، اندازه گیري خداوند توانای داناست» (ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ).

آيه 97

* (آيه 97)-در تعقیب آیه قبل که به نظام گردش آفتاب و ماه اشاره شده بود، در اینجا به یکی دیگر از نعمتهای پروردگار اشاره کرده می گوید: «او کسی است که ستارگان را برای شما قرار داد تا در تاریکی های خشکی و دریا، به وسیله آنها راه یا بید» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

در پایان آیه می فرماید: «ما نشانه های خود را برای کسانی که می دانند، (و می فهمند) بیان داشتیم»(قَدْ فَصَّلْنَا الأيات لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).

انسان هزاران سال است که با ستارگان آسمان و نظام آنها آشناست. از این رو

ص: 662

برای جهت یابی در سفرهای دریایی و خشکی، بهترین وسیله او، همین ستارگان بودند. مخصوصا در اقیانوسهای وسیع که هیچ نشانه ای برای پیدا کردن راه مقصد در دست نیست و در آن زمان دستگاه قطب نما نیز اختراع نشده بود، وسیله مطمئنی جز ستارگان آسمان وجود نداشت. همانها بودند که میلیونها بشر را از گمراهی و غرقاب نجات می دادند و به سر منزل مقصود می رسانیدند. ان

آيه 98

* (آيه 98)-در این آیه نیز دلايل توحید و خداشناسی تعقیب شده است زیرا قرآن برای این هدف، گاه انسان را در آفاق و جهانهای دور دست سیر می دهد و گاهی او را به سیر در درون وجود خویش دعوت می نماید. نخست می گوید: «او کسی است که شما را از یک نفس آفريد»(وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).

یعنی شما با این همه چهره های گوناگون، ذوقها و افکار متفاوت و تنوع وسیع در تمام جنبه های وجودی، همه از یک فرد آفریده شده اید. و این نهایت عظمت خالق و آفریدگار را می رساند که چگونه از یک مبدأ، این همه چهره های متفاوت آفریده است.

سپس می فرماید: و شما دو گروه هستید: «بعضی پایدار (از نظر ایمان یا خلقت کامل)، و بعضی ناپایدار»(فَمُسْتَقَرُّ وَ مُسْتَوْدَعُ).

و مستقر در اصل از ماده «قز » به معنی سرما است. از آنجا که سرمای شدید، انسان و موجودات دیگر را خانه نشین می کند، این واژه به معنی سکون و قرارگرفتن آمده است. به این ترتیب، مستقر به معنی ثابت و پایدار می آید.

مستودع » از ماده «ودع» به معنی ترک کردن است و از آنجا که امور ناپایدار محل خود را به زودی ترک می گوید، این کلمه به معنی ناپایدار نیز به کار می رود. ودیعه را از این جهت ودیعه می گویند که باید محل خود را ترک گوید و به دست صاحب اصلی بازگردد.

احتمال دارد دو تعبیر فوق، اشاره به اجزای اولیه تشکیل دهنده نطفه انسان بوده باشد زیرا چنانکه می دانیم، نطفه انسان از دو جزء: اوول (نطفه ماده) و دیگری اسپرم (نطفه نر) تشکیل شده است. نطفه ماده در رحم تقريبا ثابت و مستقر است

ص: 663

ولی نطفه های نر به صورت جانداران متحرک با سرعت به سوی آن حرکت می کنند و نخستین فرد اسپرم که به اوول می رسد با او می آمیزد و بقیه را عقب می راند و تخمه اولی انسان را تشکیل می دهد. |

در پایان آیه بار دیگر می گوید: «ما آیات خود را برای کسانی که می فهمند، تشریح نمودیم» (قَدْ فَصَّلْنَا الأيات لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ).

آيه 99

* (آيه 99)-این آخرین آیه ای است که در این سلسله بحثها ما را به شگفتی های جهان آفرینش و شناسایی خداوند از طریق آن، دعوت می کند.

در آغاز به یکی از مهم ترین و اساسی ترین نعمتهای پروردگار که می توان آن را ریشه ساير نعمتها دانست، اشاره می کند و آن پیدایش، رشد و نمو گیاهان و درختان در پرتو آن است. می گوید: «او کسی است که از آسمان، آبی نازل کرد»(وَ هوالذی انْزِلْ مِنَ السَّماءِ مَاءٍ).

اینکه می گوید از آسمان، به خاطر آنکه تمام منابع آبی روی زمین، اعم از چشمه ها، نهرها، قناتها و چاه های عمیق، به آب باران منتهی می گردد.

سپس به اثر آشکار نزول باران اشاره کرده می گوید: «و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم»(فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَئءٍ).

جالب اینکه خداوند از یک زمین و یک آب، غذای مورد نیاز همه جانداران را تأمین کرده است.

جالب تر اینکه نه تنها گیاهان صحرا و خشکی ها از برکت آب باران پرورش می یابند، بلکه گیاهان بسیار کوچکی که در لابه لای امواج آب دریاها می رویند و خوراک عمده ماهیان دریاست، از پرتو نور آفتاب و دانه های باران رشد می کنند.

سپس به شرح این جمله پرداخته و موارد مهمی را از گیاهان و درختان که به وسيله آب باران پرورش می یابند خاطر نشان می سازد می گوید: «و از آن، ساقه ها

ص: 664

و شاخه های سبز، خارج ساختیم» (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً).(1).

و از آنها دانه های متراکم» همانند خوشه گندم و ذرت، بیرون آوردیم(نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً).(2).

و از شکوفه نخل، شکوفه هایی با رشته های باریک (که دانه های خرما را بر دوش خود حمل می کنند و از سنگینی به طرف پایین متمایل می شوند) بیرون فرستادیم»(وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانُ دانِيَةُ).

طلع» به معنی خوشه سربسته خرماست که در غلاف سبز رنگ زیبایی پیچیده شده و پس از شکافته شدن از وسط آن رشته های باریکی بیرون می آید و همانها خوشه های خرما را تشکیل می دهند. «قنوان» اشاره به همین رشته های باریک و لطیف است. «دانية» به معنی نزدیک است. ممکن است اشاره به نزدیکی این رشته ها به یکدیگر بوده باشد یا به متمایل شدن آنها به طرف پایین به خاطر سنگین بار شدن.

دو باغهایی از انواع انگور و زیتون و انار» پرورش دادیم (وَ جَنَّاتُ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).

سپس به یکی دیگر از شاهکارهای آفرینش در این درختان اشاره کرده می فرماید: گاه «شبیه به یکدیگر و (گاه) بی شباهت» (مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ).

دو درخت زیتون و انار از نظر شکل ظاهری و ساختمان شاخه ها و برگها شباهت زیادی به هم دارند، در حالی که از نظر میوه و طعم و خاصیت بسیار با هم متفاوتند؛ یکی دارای ماده چربی مؤثر و نیرومند و دیگری دارای ماده اسیدی یا قندی است که با یکدیگر کاملا متفاوتند. به علاوه، این دو درخت گاهی در یک زمین پرورش می یابند و از یک آب مشروب می شوند. یعنی هم با یکدیگر تفاوت دارند و هم شباهت.

ص: 665


1- 1 .«خضر» به معنی «أخضر» یعنی سبز رنگ می باشد. بنابراین، تمام سبزیها را شامل می شود، ولی در آیه فوق منظور خصوص زراعت است.
2- 2 .«متراكب» از ماده «رکوب» به معنی سواری است. یعنی دانه هایی که بر سر یکدیگر سوار شده اند. و بیشتر دانه های غذایی چنین هستند.

و سپس از میان تمام اعضای پیکر درخت، بحث را روی میوه برده می گوید: هنگامی که میوه می دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن، نشانه هایی (از عظمت خدا) برای افراد با ایمان است» (انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

با توجه به آنچه امروز در گیاه شناسی، از چگونگی پیدایش میوه ها و رسیدن آنها می خوانیم، نکته این اهمیت خاص که قرآن برای میوه قائل شده است، روشن می شود زیرا پیدایش میوه ها درست همانند تولد فرزند در جهان حیوانات است، نطفه های نر با وسایل مخصوصی، وزش باد یا حشرات و مانند آنها، از کیسه های مخصوص جدا می شوند و روی قسمت مادگی گیاه قرار می گیرند، پس از انجام عمل لقاح و ترکیب شدن با یکدیگر، نخستین تخم و بذر تشکیل می گردد و در اطرافش انواع مواد غذایی همانند گوشتی آن را در بر می گیرند. این مواد غذایی از نظر ساختمان بسیار متنوع ، همچنین از نظر طعم و خواص غذایی و طبی متفاوتند. گاهی یک میوه به مانند انار و انگور - دارای صدها دانه است که هر دانه ای خود جنین و بذر درختی محسوب می شود و ساختمانی بسیار پیچیده و تودرتو دارد . این از یک سو.

از سوی دیگر، مراحل مختلفی را که یک میوه از هنگام شکوفه تا موقعی که کاملا رسیده می شود می پیماید، بسیار قابل ملاحظه است زیرا لابراتوارهای درونی میوه دائم مشغول کارند و مرتب ترکیب شیمیایی آن را تغییر می دهند تا هنگامی که به آخرین مرحله برسد و وضع ساختمان شیمیایی آن تثبیت گردد. هریک از این مراحل خود نشانه ای از عظمت و قدرت آفریننده است. ولی باید توجه داشت که به تعبیر قرآن، تنها افراد با ایمان یعنی جست و جوگران حقیقت، این مسائل را می بینند، وگرنه با چشم عناد و لجاج یا با بی اعتنایی و سهل انگاری ممکن نیست هیچ یک از این حقایق را ببینیم

آيه 100

* (آيه 100)-خالق همه چیز اوست . در این آیه و آیات بعد به گوشه ای از

ص: 666

عقاید نادرست و خرافات مشرکان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقی آنها اشاره شده است.

نخست می گوید: « آنان برای خدا همتایانی از جن قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ).

سپس به این پندار خرافی پاسخ داده می گوید: «در حالی که خداوند همه آنها را آفریده است»(وَ خَلَقَهُمْ).

یعنی چگونه ممکن است مخلوق کسی شریک او بوده باشد، زیرا شرکت نشانه سنخیت و هم افق بودن است در حالی که مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.

خرافه دیگر اینکه: «و برای خدا، به دروغ و از روی جهل، پسران و دخترانی ساختند» (وَ خَرَقُوالَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ).

ځقوا» از ماده «خرق» گرفته شده که در اصل به معنی پاره کردن چیزی بدون رویه و حساب است، در مقابل «خلق» که ایجاد چیزی از روی حساب است. این دو واژه گاهی در مورد مطالب ساختگی و دروغین نیز به کار می رود، ولی دروغهایی که با مطالعه و حساب شده ساخته می شود، خلق و اختلاق و دروغهای بی حساب و کتاب را خرق و اختراق می گویند. یعنی آنها این دروغها را بدون مطالعه جوانب مطلب و بدون در نظر گرفتن لوازم آن، ساختند.

در حقیقت، بهترین دلیل باطل بودن این گونه عقاید خرافی همان است که از جمله «بغير علم» استفاده می شود. یعنی هیچ گونه دلیل و نشانه ای برای این موهومات در دست نداشتند.

اما اینکه چه طوایفی برای خدا پسرانی قائل بودند، قرآن نام دو طایفه را در آیات دیگر برده است: یکی مسیحیان که عقیده داشتند عیسی پسر خداست، و دیگر يهود که زیر را فرزند او می دانستند.

به طوری که از آیه 30 سوره توبه استفاده می شود، اعتقاد به وجود فرزند پسر برای خدا منحصر به مسیحیان و یهود نبوده، بلکه در میان مذاهب خرافی پیشین نیز

ص: 667

وجود داشته است.

اما در مورد اعتقاد به وجود دختران برای خدا، قرآن در آیه 19 سوره زخرف می فرماید: «آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند.

در پایان این آیه همه این اباطیل را نفی می کند و می گوید: «منزه است خدا و برتر است از آنچه توصیف می کنند!» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ).

آيه 101

* (آيه 101)-در این آیه به پاسخ این عقاید خرافی پرداخته می گوید: پدیدآورنده آسمانها و زمین است»(بَدِيعُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).

«بديع» به معنی وجود آورند، چیزی بدون سابقه است. یعنی خداوند آسمانها و زمین را بدون هیچ ماده با طرح و نقشه قبلی ایجاد کرده است.

به علاوه، «چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟! حال آنکه همسری نداشته» (أَنْ يَكُونُ لَهُ وَلَدُ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةُ).

او چه نیازی به همسر دارد؟! وانگهی چه کسی ممکن است همسر او باشد با اینکه همه مخلوق او هستند؟!

بار دیگر مقام خالقیت او را نسبت به همه چیز و همه کس و احاطه علمی او را نسبت به تمام آنها تأکید کرده می گوید: «و همه چیز را آفریده؛ و او به هر چیز داناست» (وَ خَلَقَ كُلَّ شئء وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمُ).

آيه 102

* (آيه 102)-پس از ذکر خالقیت نسبت به همه چیز و ابداع آسمانها و زمین و منه بودن او از عوارض جسم و جسمانی و همسر و فرزند و احاطه علمی او به هر کار و هر چیز، در این آیه نتیجه می گیرد: آری، این است خداوند، پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید» (ذلِكُمُ اللَّهُ ربکم لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ).

در پایان آیه برای اینکه هرگونه امیدی را به غیر خدا قطع کند می گوید: «و او نگهبان و مدبر همه موجودات است»(وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ وَکِیلُ).

بنابراین ، کلید حل مشکلات فقط در دست او می باشد و هیچ کس غیر از او

ص: 668

توانایی در این کار ندارد زیرا غیر او همه نیازمندند.

آيه 103

* (آيه 103)-در آیه برای اثبات حاکمیت و نگاهبانی او نسبت به همه چیز، همچنین برای اثبات تفاوت او با همه موجودات، می گوید: «چشمها او را نمی بینند، ولی او همه چشمها را می بیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و باخبر از دقایق موجودات، و آگاه (از همه چیز) است» مصالح بندگان را می داند و از نیازهایشان با خبر است و به مقتضای لطفش با آنها رفتار می کند (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ).

در حقیقت، کسی که می خواهد حافظ و مربی و پناهگاه همه چیز باشد باید این صفات را دارا باشد.

چشمها خدا را نمی بیند به دلایل عقلی گواهی می دهد که خداوند، هرگز با چشم دیده نخواهد شد زیرا چشم فقط اجسام، یا صحیح تر، بعضی از کیفیات آنها را می بیند و چیزی که جسم نیست و کیفیت جسم نیز نمی باشد، با چشم مشاهده نخواهد شد. به تعبیری دیگر، اگر چیزی با چشم دیده شود، حتما باید دارای مکان و جهت و ماده باشد، در حالی که او برتر از همه اینهاست؛ او وجودی است نامحدود و به همین دلیل، بالاتر از جهان ماده است زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است.

آيه 104

* (آيه 104)-وظیفه تو اجبار کردن نیست . از این به بعد قرآن از آیات گذشته نتیجه گیری می کند. نخست می گوید: «دلایل روشن (در زمینه توحید و نفی هرگونه شرک) از طرف پروردگارتان برای شما آمد» (قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ).

«بصائر» جمع «بصيرة» از ماده «بصره» به معنی دیدن است، ولی معمولا در بینش فکری و عقلانی به کار می رود. در آیه فوق به معنی دلیل و شاهد می باشد.

سپس برای اینکه روشن سازد این دلایل به قدر کافی حقیقت را آشکار می سازد و جنبه منطقی دارد، می گوید: «کسی که به وسیله آن، حق را ببیند، به سود خود اوست؛ و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زبان خودش می باشد (فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفسِهِ وَ مِنْ عَمًى فَعَلَيْهَا).

ص: 669

در پایان آیه از زبان پیامبر (ص) می گوید: «و من نگاهبان شما نیستم» و شما را بر قبول ایمان اجبار نمی کنم (وَ ما أَنَا عَلَيکُم بِحَفِیظٍ).

آيه 105

* (آيه 105)-در این آیه برای تأکید این موضوع که تصمیم نهایی در انتخاب راه حق و باطل با خود مردم است، می گوید: «و این چنین آیات (خود) را تشریح می کنیم» (وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الأيات).

انصرف» از ماده «تصريف» به معنی دگرگون ساختن و به اشکال مختلف در آوردن است. اشاره به اینکه آیات قرآن با لحنهای متفاوت و با استفاده از وسایل نفوذ روانی برای کسانی که در سطوح مختلف از نظر فکر و عقیده و سایر جنبه های اجتماعی و روانی قرار دارند، نازل شده است.

ولی جمعی به مخالفت با تو برخاستند؛ «بگذار آنها بگویند: تو درس خوانده ای (و آنها را از دیگری آموخته ای)! (وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ).

می خواهیم آن را برای کسانی که آماده درک حقایقند، روشن سازیم»(وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).

آيه 106

* (آيه 106)-در اینجا وظیفه پیامبر (ص) را در برابر لجاجتها و تهمتهای مخالفان مشخص ساخته می گوید: «از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن؛ هیچ معبودی جز او نیست»(إتبع مَا أَوْحَى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ).

و از مشرکان، روی بگردان»(وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ).

در حقیقت، این آیه یک نوع تستی و تقویت روحیه نسبت به پیامبر (ص) است که در برابر این گونه مخالفان، در عزم او کم ترین سستی حاصل نشود.

آيه 107

* (آيه 107)-در این آیه بار دیگر این حقیقت را تأیید می کند که خداوند نمی خواهد آنها را مجبور به ایمان سازد، و «اگر می خواست، همه به اجبار ایمان می آوردند، و هیچ یک مشرک نمی شدند»(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا).

همچنین تأکید می کند: «و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداده ایم» (وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً).

ص: 670

و وظیفه نداری آنها را به ایمان) مجبور سازی»(وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ).

تفاوت «حفيظ» و «وکیل» در این است که حفیظ به کسی می گویند که از شخص یا چیزی مراقبت کرده و او را از ضرر و زیان حفظ می کند، اما وكیل به کسی می گویند که برای جلب منافع برای کسی تلاش و کوشش می نماید.

لحن این آیات از این نظر بسیار قابل ملاحظه است که ایمان به خدا و مبانی اسلام جنبه تحمیلی نمی تواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروی کند زیرا ایمان اجباری ارزشی ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.

آيه 108

* (آيه 108)-به دنبال بحثی که درباره منطقی بودن تعلیمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال در آیات قبل گذشت، در این آیه تأکید می کند: به معبود

کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند »(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ).

به طوری که از بعضی روایات استفاده می شود، جمعی از مؤمنان بر اثر ناراحتی شدید که از مسأله بت پرستی داشتند، گاهی بتهای مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام می دادند. قرآن صريحا از این موضوع نهی کرد و رعایت اصول ادب و نزاکت در بیان را، حتی در برابر خرافی ترین و بدترین ادیان، لازم می شمرد زیرا با دشنام و ناسزا نمی توان کسی را از مسیر غلط بازداشت چرا که هر گروه و ملتی نسبت به عقاید و اعمال خود تعصب دارد.

قرآن در جمله بعد می گوید: «این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم تا آنجا که زشت در نظر شان زیبا جلوه کرد(کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلُهُمْ).

در پایان آیه می فرماید: «سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل می کردند، آگاه می سازد» و پاداش و کیفر می دهد (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

آيه 109

* (آيه 109)-شأن نزول: نقل کرده اند که عده ای از قریش خدمت پیامبر (ص)

ص: 671

رسیدند و گفتند: تو از موسی و عیسی معجزات مهمی نقل می کنی و همچنین درباره انبیای دیگر، تو نیز امثال این کارها را برای ما انجام ده تا ما ایمان آوریم. پیامبر (ص) فرمود: « مایلید برای شما چه کار کنم؟» گفتند: از خدا بخواه کوه صفا را تبدیل به طلاکند و بعضی از مردگان ما زنده شوند و از آنها درباره حقانیت دعوت تو سؤال کنیم و نیز فرشتگان را به ما نشان بده که درباره تو گواهی دهند یا خداوند و فرشتگان را دسته جمعی با خود بیاور!

پیامبر (ص) فرمود: «اگر بعضی از این کارها را به جا بیا ورم ایمان می آورید ؟ » گفتند: به خدا سوگند، چنین خواهیم کرد. همین که پیامبر (ص) آماده دعا کردن شد که بعضی از این پیشنهادها را از خدا بخواهد، (زیرا بعضی از آنها نامعقول و محال بود) پیک وحی خدا نازل شد چنین پیام آورد که اگر بخواهی دعوت تو اجابت می شود، ولی در این صورت (چون از هر نظر اتمام حجت خواهد شد و موضوع جنبه حتى و شهود به خود خواهد گرفت) اگر ایمان نیاورند، همگی سخت کیفر می بینند (و نابود خواهند شد؛ اما اگر به خواسته آنها ترتیب اثر داده نشود و آنان را به خود واگذاری، ممکن است بعضی از آنها در آینده توبه کنند و راه حق را پیش گیرند. پیامبر (ص) پذیرفت و آیه نازل گردید.

تفسیر: در آیات گذشته دلایل منطقی متعددی در زمینه توحید ذکر شد که برای اثبات یگانگی خدا و نفی شرک و بت پرستی کافی بود، با این حال جمعی از مشرکان لجوج و متعصب تسلیم نشدند و شروع به بهانه جویی کردند.

قرآن در این آیه وضع آنها را چنین نقل می کند: «با نهایت اصرار، به خدا سوگند یاد کردند که اگر نشانه ای [= معجزه ای ]برای آنان بیاید، حتما به آن ایمان می آورند»(وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ ءاية لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا).(1).

قرآن در پاسخ آنها دو حقیقت را بازگو می کند: نخست به پیامبر (ص) اعلام

ص: 672


1- 1 .«جهد» به معنی کو شش و تلاش برای انجام هر کاری است و در اینجا منظور کوشش برای سوگندهای مؤكد است.

می کند که «بگو: معجزات فقط از سوی خداست» و در اختیار من نیست که به میل شما معجزه ای بیاورم (قُلْ إِنَّما الأيات عِنْدَ اللَّهِ).

سپس روی سخن را به مسلمانان ساده دلی که تحت تأثیر سوگندهای مشرکان قرار گرفته بودند کرده می گوید: «و شما از کجا می دانید که هرگاه معجزه ای بیاید ایمان می آورند؟ خیر، ایمان نمی آورند!»(وَ مَا يُشْعِرُ کُم أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ).

صحنه های مختلف برخورد پیامبر (ص) با آنها نیز گواه این حقیقت است که این دسته در جست و جوی حق نبودند، بلکه هدفشان این بود که با بهانه جویی ها مردم را سرگرم ساخته و بذر شک و تردید در دلها بپاشند.

آيه 110

* (آيه 110)-در این آیه علت لجاجت آنها چنین توضیح داده شده است که آنها بر اثر اصرار در کجروی و تعصبهای جاهلانه و عدم تسليم در مقابل حق، درک و دید سالم را از دست داده اند. می گوید: «و ما دلها و چشمهای آنها را واژگونه می سازیم؛ (آری آنها ایمان نمی آورند) همانگونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند»(وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ).

در پایان آیه می فرماید: «و آنان را در حال طغیان و سرکشی، به خود وامی گذاریم تا سرگردان شوند»(وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).

آغاز جزء هشتم قرآن مجید

آيه 111

* (آيه 111)-چرا افراد لجوج به راه نمی آیند . این آیه به آیات قبل مربوط است. هدف این چند آیه این است که روشن سازد جمعی از تقاضاکنندگان

ص: 673

معجزات در تقاضاهای خود صادق نیستند و هدفشان پذیرش حق نمی باشد همچنین بعضی از خواسته های آنها، مثل آمدن خدا در برابر آنان، محال است.

قرآن در این آیه با صراحت می گوید: «و (حتى) اگر فرشتگان را بر آنها نازل می کردیم، و مردگان با آنان سخن می گفتند، و همه چیز را در برابر آنها جمع می نمودیم، هرگز ایمان نمی آوردند» ( وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمُؤْتَى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ ءٍ بِلَا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا).

سپس برای تأكید مطلب می فرماید: «مگر آنکه خدا بخواهد» و آنها را بر قبول ایمان اجبار کند ( إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ).

بدیهی است که این گونه ایمان هیچ فایدۀ تربیتی و اثر تکاملی نخواهد داشت.

در پایان آیه می افزاید: «ولی بیشتر آنها نمی دانند»(وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ).

آيه 112

* (آيه 112)-در آیات قبل گفتیم وجود دشمنان سرسخت و لجوج در برابر پیامبر اسلام (ص) منحصر به او نبود، در این آیه می فرماید: «این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس وجن قرار دادیم»(وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نبی عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ ).

و کارشان این بوده که به طور سری (و در گوشی) سخنان فریبنده و بی اساس برای اغفال مردم به یکدیگر می گفتند»(یوحی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً).(1).

و اگر پروردگارت می خواست، چنین نمی کردند؛ و می توانست جلو آنها را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد (وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ).

خداوند این کار را نکرد زیرا می خواست مردم آزاد باشند تا میدانی برای

ص: 674


1- 1 .«زخرف» به معنی زینت، همچنین به معنی مطلا که وسیله زینت است آمده، سپس به سخنان فریبنده که ظاهری زیبا دارد نیز زخرف و مزخرف گفته شده است.

آزمایش و تکامل و پرورش آنها وجود داشته باشد. از این رو در پایان آیه به پیامبرش دستور می دهد می گوید: «بنابراین، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار »(فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ).

آيه 113

* (آيه 113)-در این آیه می گوید: «نتیجه (وسوسه های شیطان و تبلیغات شیطان صفتان) این خواهد شد که دلهای منکران قیامت، به آنها متمایل گردد؛ و به آن راضی شوند» (وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالأَخِرَةِ وَ لِیَرضَؤهُ).

و هر گناهی که بخواهند، انجام دهند»(وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ).

آيه 114

* (آيه 114)-در این آیه که در حقیقت نتیجه آیات قبل است می گوید: با این همه آیات روشنی که در زمینه توحید گذشت، «آیا غیر خدا را به داوری طلبم؟!»(أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً).

در حالی که اوست که این کتاب آسمانی را، که همه چیز در آن آمده، و میان حق و باطل، نور و ظلمت، کفر و ایمان، جدایی افکنده) به سوی شما فرستاده است»(وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً).

سپس می گوید: نه تنها تو و مسلمانان می دانید که این کتاب از طرف خدا است، و کسانی که به آنها کتاب آسمانی داده ایم می دانند این کتاب، به حق از طرف پروردگارت نازل شده»(وَ الَّذِينَ ءاتيناهم الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ منرل مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ).

«بنابراین، از تردیدکنندگان مباش»(فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ المُمتَرِینَ)

آيه 115

* (آيه 115)-در این آیه می فرماید: «و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حد تمام رسید؛ هیچ کس نمی تواند کلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست»(وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).

کلمه» در لغت به معنی گفتار و هر گونه جمله ای است و حتی به سخنان طولانی گفته می شود.

منظور از «کلمه» در آیه فوق، قرآن است زیرا در آیات قبل نیز سخن از قرآن در میان بوده است.

ص: 675

در حقیقت، آیه می گوید به هیچ وجه قرآن جای تردید و شک نیست زیرا از هر نظر کامل و بی عیب است. تواريخ و اخبار آن صدق و احکام و قوانین آن، عدل است.

بعضی از مفسران با این آیه استدلال بر عدم امکان راه یافتن تحریف در قرآن کرده اند زیرا جمله «لا بل لكلماته» اشاره به این است که هیچ کس نمی تواند تغيير و تبدیلی، نه از نظر لفظ و نه از نظر اخبار و نه از نظر احکام، در قرآن ایجاد کند، و همیشه این کتاب آسمانی که باید تا آخر دنیا راهنمای جهانیان باشد، از دستبرد خائنان و تحریف کنندگان مصون و محفوظ خواهد بود.

آيه 116

* (آيه 116)-می دانیم آیات این سوره در مکه نازل شد و در آن زمان مسلمانان به شدت در اقلیت بودند گاهی اقلیت آنها و اکثریت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممکن بود این توهم را برای بعضی ایجاد کند که اگر آیین آنها باطل و بی اساس است چرا این همه پیرو دارد و اگر ما بر حقيم چرا این قدر کم هستیم ؟

در این آیه برای دفع این توهم، پیامبر خود را مخاطب ساخته می گوید: «اگر از بیش تر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند»(وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).

در جمله بعد دلیل این موضوع را بیان می کنند می گوید: «آنها تنها از گمان پیروی می نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می زنند» (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ الَّا یَخرُصُونَ).

آيه 117

* (آيه 117)-از آنجا که مفهوم آیه قبل این است که اکثریت به تنهایی نمی تواند راه حق را نشان دهد، نتیجه اش این می شود که راه حق را تنها باید از خداوند گرفت هرچند طرفداران راه حق در اقلیت بوده باشند. به همین خاطر، در این آیه دلیل این موضوع را روشن می سازد که: «پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه گشته اند، آگاه تر است؛ و همچنین به کسانی که هدایت یافته اند» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).

ص: 676

آيه 118

* (آيه 118)-تمام آثار شرک باید برچیده شود . در آیات گذشته با بیانات گوناگونی حقیقت توحید اثبات و بطلان شرک و بت پرستی آشکار گردید. یکی از نتایج این مسأله آن است که مسلمانان باید از خوردن گوشت حیواناتی که به نام بتها ذبح می شد خودداری کنند و تنها از گوشت حیواناتی که به نام خدا ذبح می گردید استفاده نمایند. آیه می گوید: «از (گوشت) آنچه نام خدا (هنگام سر بریدن) بر آن گفته شده، بخورید و از غير آن نخورید) اگر به آیات او ایمان دارید»(فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ کنتم بئایاته مُؤْمِنِينَ).

یعنی ایمان فقط ادعا و گفتار و عقیده نیست، بلکه باید در لابه لای عمل نیز آشکار گردد. کسی که به خدای یکتا ایمان دارد تنها از این گوشتها می خورد.

در ضمن روشن می شود که تحریم گوشتهایی که نام خدا به هنگام ذبح آنها برده نشده، مربوط به جنبه های معنوی و اخلاقی و تحکیم پایه توحید و یگانه پرستی است. ان

آيه 119

* (آيه 119)-در این آیه همین موضوع به عبارت دیگری که همراه با استدلال بیش تری است آمده، می فرماید: «چرا از چیزها [= گوشتها]یی که نام خدا بر آنها برده شده نمی خورید؟! در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بیان کرده است!»(وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ).

سپس یک صورت را استثنا نموده می گوید: «مگر اینکه ناچار باشید که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است ( إِلاَّ مَا اضطُرِر تُم إِلَيْهِ).

خواه این اضطرار به خاطر گرفتاری در بیابان و گرسنگی شدید بوده باشد، یا گرفتار شدن در چنگال مشرکان و اجبار کردن آنها به این موضوع.

بعد اضافه می کند: «و بسیاری از مردم، به خاطر هوی و هوس و بی دانشی، دیگران را گمراه می سازند»(وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).

در پایان آیه می فرماید: «و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر می شناسد»(إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ).

همانها که با دلایل واهی نه تنها از راه حق منحرف می شوند، بلکه سعی

ص: 677

دارند دیگران را نیز منحرف سازند.

آيه 120

* (آيه 120)-و از آنجا که ممکن است بعضی این کار حرام را در پنهانی مرتکب شوند، در این آیه به عنوان یک قانون کلی می گوید: «گناهان آشکار و پنهان را رها کنید»(وَ ذَرُوا ظِاهِرَالاِثمِ وَ بَاطِنِهِ).

می گویند در زمان جاهلیت عده ای عقیده داشتند که عمل منافی عفت (زنا) اگر در پنهانی باشد اشکال ندارد، فقط اگر آشکارا باشد گناه است. هم اکنون نیز عملا عده ای این منطق جاهلی را پذیرفته و تنها از گناهان آشکار وحشت دارند، اما گناهان پنهانی را بدون احساس ناراحتی مرتکب می شوند.

آیه فوق به شدت این منطق را محکوم می سازد.

سپس به عنوان یادآوری و تهدید گناهکاران به سرنوشت شومی که در انتظارشان است می گوید: زیرا کسانی که تحصیل گناه می کنند، به زودی در برابر آنچه مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد»(إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ).

آيه 121

* (آيه 121)-در آیات گذشته روی جنبه مثبت مسأله یعنی استفاده از گوشتهای حلال تكیه شده بود، ولی در این آیه برای تأكید هر چه بیشتر روی جنبه منفی و مفهوم آن تكيه نموده می گوید: «و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخورید»(وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ).

سپس بار دیگر این عمل را محکوم کرده می گوید: «این کار گناه است» ( وَ إِنَّهُ لَفِسْقُ).

و برای اینکه بعضی از مسلمانان ساده دل تحت تأثير وسوسه های شیطانی آنها قرار نگیرند، اضافه می کند: «و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا می کنند، تا با شما به مجادله برخیزند» (وَ إِنِ الشَّياطِينَ لیوحون إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجَادُ لُوکُم).

به هوش باشید، اگر از آنها اطاعت کنید، شما هم مشرک خواهید بود» (وَ إِن

ص: 678

أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لِمُشرِکُونَ).

این مجادله و وسوسه شاید اشاره به همان منطقی باشد که مشرکان به یکدیگر القا می کردند و بعضی گفته اند مشرکان عرب آن را از مجوسیان آموخته بودند که اگر ما گوشت حیوان مرده را می خوریم، به خاطر آن است که خدا آن را کشته؛ یعنی نخوردن مردار یک نوع بی اعتنایی به کار خداست ! غافل از آنکه آنچه به مرگ طبیعی می میرد، علاوه بر اینکه غالبا بیمار است، سر بریده نیست و خونهای کثیف در لابه لای گوشتهای آن می ماند و فاسد می شود و گوشت را هم آلوده و فاسد می کند.

آيه 122

* (آيه 122)-شأن نزول: نقل شده است: ابوجهل که از دشمنان سرسخت اسلام و پیامبر (ص) بود، روزی سخت آن حضرت را آزار داد. حمزه، عموی شجاع پیامبر (ص)، که تا آن روز اسلام را نپذیرفته بود و همچنان درباره آیین او مطالعه و اندیشه می کرد، در آن روز از جریان کار ابو جهل و برادر زاده خویش باخبر شد، سخت برآشفت و یکسره به سراغ ابو جهل رفت و چنان بر سر - یا بینی - او کوفت که خون جاری شد. ابوجهل، با تمام نفوذی که داشت، به ملاحظه شجاعت حمزه، از نشان دادن عکس العمل خودداری کرد.

سپس حمزه به سراغ پیامبر (ص) آمد و اسلام را پذیرفت و تا واپسین لحظات عمر، از این آیین آسمانی دفاع می کرد.

آیه درباره این حادثه نازل گرديد و وضع ایمان حمزه و اصرار ابو جهل را در کفر و فساد مشخص ساخت.

از بعضی روایات نیز استفاده می شود که آیه در مورد ايمان آوردن عمار یاسر واصرار ابوجهل در کفر نازل گرديده است.

تفسیر: ایمان و روشن بینی - ارتباط این آیه و آیه بعد با آیات قبل از این نظر است که در آیات گذشته به دو دسته مؤمن خالص و کافر لجوج اشاره شده بود، در اینجا نیز با ذکر دو مثال جالب وضع این دو طایفه مجسم گردیده است.

نخست افرادی را که در گمراهی بودند سپس با پذیرش حق و ایمان تغییر

ص: 679

مسیر داده اند، به مرده ای تشبیه می کند که به اراده و فرمان خدا زنده شده است. آیه می فرماید: «آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟!»(أَوْ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمشی بِهِ فِي النَّاسِ کمن مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لیس بِخارِجٍ مِنْهَا).

منظور از این «نور»، تنها قرآن و تعلیمات پیامبر (ص) نیست، بلکه علاوه بر این، ایمان به خدا، بینش و درک تازه ای به انسان می بخشد، افق دید او را از زندگی محدود مادی و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمی وسیع فرو می برد.

در پرتو این نور می تواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند و از بسیاری اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع و به علت تفكر محدود مادي، ياغلبه خودخواهی و هوی و هوس گرفتار آن می شوند، مصون و محفوظ بماند.

و اینکه در روایات اسلامی می خوانیم: «المؤمن ينظر بنور الله» (انسان با ایمان با نور خدا نگاه می کند) اشاره به همین حقیقت است.

در پایان آیه به علت این سرنوشت شوم اشاره کرده می گوید: «این گونه برای کافران، اعمال (زشتی که انجام می دادند، تزیین شده و زیبا جلوه کرده است»(كَذلِكَ زین لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

آيه 123

* (آيه 123)-و از آنجا که قهرمان این ماجرا در جهت نفى ابوجهل بود که از سردمداران مشرکان مکه و قریش محسوب می شد، در این آیه به وضع این رهبران گمراه و زعمای کفر و فساد اشاره کرده می فرماید: «و (نیز) این گونه در هر شهر و آبادی، بزرگان گنهکاری قرار دادیم (افرادی که همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم؛ اما آنها سوء استفاده کرده، و راه خطا پیش گرفتند!) و سرانجام کارشان این شد که به مکر و فریب مردم پرداختند» (وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها ليفكروا فِيهَا).

در پایان آیه می گوید: «ولی آنها تنها خودشان را فریب نمی دهند

ص: 680

و نمی فهمند»(وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).

از این آیه به خوبی استفاده می شود که مفاسد و بدبختی هایی که دامن اجتماعات را می گیرد، از بزرگ ترها و سردمداران اقوام سرچشمه می گیرد. آنها هستند که با انواع حیله و نیرنگ راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حق را بر مردم می پوشانند.

آيه 124

* (آيه 124)-شأن نزول: نقل شده این آیه درباره ولید بن مغیره که از سران معروف بت پرستان بود و به اصطلاح مغز متفکر آنها محسوب می شد، نازل شده است. او به پیامبر (ص) می گفت: اگر نبوت راست باشد، من به احراز این مقام از تو سزاوارترم زیرا هم ست من از تو بیش تر است و هم مالم !

تفسير: انتخاب پیامبر به دست خداست . در این آیه به طرز تفکر و ادعاهای مضحک این سردمداران باطل و «أكابر مجرمیها» اشاره کرده می گوید: «و هنگامی که آیه ای برای آنها بیاید می گویند: ما هرگز ایمان نمی آوریم، مگر اینکه همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده، به ما هم داده شود»(وَ إِذَا جَاءَ تَهُمُّ أَيَّةُ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ).

قرآن پاسخ روشنی به آنها می دهد و می گوید: لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادی انتخاب کند زیرا خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد»(اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ).

روشن است که رسالت نه ارتباطی به سن و مال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگی روحی، پاکی ضمیر، سجایای اصیل انسانی، فكر بلند و انديشه قوی و تقوا و پرهیزگاری در مرحله عصمت است. وجود این صفات - به خصوص آمادگی برای مقام عصمت . چیزی است که جز خدا نمی داند. چه قدر فرق است میان این شرایط و میان آنچه آنها فکر می کردند.

جانشین پیامبر (ص) نیز تمام صفات و برنامه های او را، جز وحی و تشریع، دارد. یعنی هم حافظ شرع و شریعت است و هم پاسدار مکتب و قوانین او و هم

ص: 681

رهبر معنوی و مادی مردم. از این رو باید او نیز دارای مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خویش را به ثمر برساند و رهبری مطاع و سرمشقی مورد اعتماد گردد. به همین دلیل، انتخاب او نیز به دست خداست، نه از طریق انتخاب مردم و شوری؛ خدا می داند این مقام را در چه جایی قرار دهد نه خلق خدا.

در پایان آیه سرنوشتی را که در انتظار این گونه مجرمان و رهبران پرادعای باطل است بیان کرده می گوید: « به زودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند، در مقابل مکر و فریب و نیرنگی) که می کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه خدا، و عذاب شدید خواهند شد»(سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارُ عندالله وَ عَذَابِ شدید بِما كانُوا يَمکُرُونَ).(1).

این خودخواهان می خواستند با کارهای خلاف خود موقعیت و بزرگی خویش را حفظ کنند، ولی خدا آنها را چنان تحقیر خواهد کرد که دردناک ترین شکنجه های روحی را احساس کنند.

آيه 125

* (آيه 125)-امدادهای الهی - در تعقیب آیات گذشته که در زمينه مؤمنان راستین و کافران لجوج بحث می کرد، در اینجا مواهب بزرگی را که در انتظار دسته اول و بی توفیقی هایی را که دامنگیر دسته دوم می شود شرح می دهد می گوید: «آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای پذیرش اسلام، گشاده می سازد؛ و آن کس را که به خاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود»(فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ

ص: 682


1- 1 .«اجرام» از ماده «جرم» به معنی قطع کردن است و از آنجا که افراد گنهکار پیوندها را قطع می کنند و خود را از اطاعت فرمان خدا جدا می سازند، این کلمه به گناه نیز اطلاق شده است؛ و در آن اشاره لطیفی به این حقیقت است که هر انسانی در ذات خود پیوندی با حق و پاکی و عدالت دارد و آلودگی به گناه، در واقع جدایی از این فطرت الهی است.

فِي السَّمَاءِ).

و برای تأكید این موضوع اضافه می کند: «این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد»(كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ).

بارها گفته ایم که منظور از «هدایت» و «اضلال الهی، فراهم ساختن یا از میان بردن مقدمات هدایت، در مورد کسانی است که آمادگی و عدم آمادگی خود را برای پذیرش حق، با اعمال و کردار خویش اثبات کرده اند.

آيه 126

* (آيه 126)-در این آیه به عنوان تأكید بحث گذشته می گوید: «و این (که مددهای الهی شامل حال حق طلبان می گردد و سلب موفقیت به سراغ دشمنان حق می رود) راه مستقیم (و سنت جاویدان) پروردگار توست» (وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً).

در پایان آیه باز تأکید می کند: «ما آیات خود را برای کسانی که پند می گیرند، بیان کردیم»(قَدْ فَصَّلْنَا الأيات لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ).

آيه 127

* (آيه 127)-در این آیه دو قسمت از بزرگ ترین موهبتهایی را که به افراد حق طلب می دهد بیان می کند. نخست اینکه: «برای آنها در بهشت) خانه امن وامان نزد پروردگارشان خواهد بود»(لَهُمْ دارالسلام عِنْدَ رَبِّهِمْ).

دیگر اینکه: «و او، ولی و باور آنهاست»(وَ هُوَ وَلیُّهُم).

و همه اینها « به خاطر اعمال (نیکی) که انجام می دادند» (بِمَا كَانُوا يَعمَلُونَ).

چه افتخاری از این بالاتر که سرپرستی و کفالت امور انسان را خداوند بر عهده گیرد و او حافظ و یار و یاورش باشد.

و چه موهبتی از این عظیم تر که دارالسلام یعنی محلی که از هر نظر قرین آرامش است، در انتظار انسان باشد.

آيه 128

* (آيه 128)-قرآن بار دیگر به سرنوشت مجرمان گمراه و گمراه کننده باز می گردد و بحثهای آیات گذشته را با آن تکمیل می کند. آنها را به یاد روزی می اندازد که در مقابل شیاطینی که از آنها الهام گرفته اند می ایستند و از این پیروان و آن پیشوایان سؤال می شود.

ص: 683

آیه می گوید: «در آن روز که (خدا) همه آنها را جمع و محشور می سازد، می گوید: ای جمعیت (شیاطین و جن ! شما افراد زیادی از انسانها را گمراه ساختید» (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ استکثرتم مِنَ الْإِنْسِ).

منظور از کلمه «جت» در اینجا همان شیاطین است زیرا جن در اصل به معنی هر موجود نا پیدا می باشد. در آیه 50 سوره کهف درباره رئیس شیاطین «ابلیس » می خوانیم: «كان من الجين» (او از جن بود). و گویا شیاطین اغواگر در برابر این سخن پاسخی ندارند و سکوت می کنند، ولی دوستان و پیروان آنها از میان انسانها می گویند: پروردگارا! هر یک از ما دو گروه [= پیشوایان و پیروان گمراه] از دیگری استفاده کردیم؛ (ما به لذات هوس آلود و زودگذر رسیدیم؛ و آنها بر ما حکومت کردند؟) و به اجلی که برای ما مقرر داشته بودی رسیدیم»(وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا).

منظور از «اجل» در این آیه، پایان زندگی است زیرا اجل به این معنی در بسیاری از آیات قرآن به کار رفته است.

خداوند، پیشوایان و پیروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته و می گوید: آتش جایگاه شماست؛ و جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد»(قَالَ النَّارُ مثویکم خالِدِينَ فِيها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ).

در پایان آیه می فرماید: «پروردگار تو حکیم و داناست»(إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمُ عَلِيم).

هم کیفرش روی حساب است و هم عفو و بخشش و به خوبی از موارد آنها آگاه می باشد.

آيه 129

* (آيه 129)-در این آیه به یک قانون الهی در مورد این گونه اشخاص اشاره کرده می گوید: ستمگران و طاغیان در این دنیا حامی و پشتیبان یکدیگر و رهبر و راهنمای هم بودند و در مسیرهای غلط همکاری نزدیک داشتند؛ اما این گونه

ص: 684

بعضی از ستمگران را به بعض دیگر وامی گذاریم به سبب اعمالی که انجام می دادند»(وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).

تعبیر « بما كانوا يكسبون» نشان می دهد که این سیه روزی و بدبختی به خاطر اعمال خودشان است و این سنت الهی و قانون آفرینش است که رهسپران راه های تاریک جز سقوط در دره بد بختی فرجامی نخواهند داشت.

آيه 130

* (آيه 130)-اتمام حجت - در آیات گذشته سرنوشت شیطان صفتان ستمگر در روز رستاخیز بیان شده، برای اینکه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنین اعمالی زدند، در این آیه و دو آیه بعد روشن می سازد که به قدر کافی به آنها هشدار داده شده و اتمام حجت گردیده است. از این رو خداوند روز قیامت به آنها می گوید: «ای گروه جن و انس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند، و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟!» (یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَلَمَ يَأْتِكُمْ رُسُلُ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عليکم ءایاتی وَ ینذرونکم لِقَاءِ يومکم هَذَا)

« معشر» در اصل از «عشرة» به معنی عدد ده گرفته شده است و از آنجا که عدد ده یک عدد کامل است، کلمه معشر به یک جمعیت کامل که اصناف و طوایف مختلفی را در بر می گیرد گفته می شود.

و از آنجا که روز رستاخیز، نشانه های همه چیز آشکار است و هیچ کس نمی تواند چیزی را پنهان دارد، «آنها می گویند: بر ضد خود گواهی می دهیم » آری ما بد کردیم (قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنَا).

و زندگی ( پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد»(وَ غَرَّتْهُمُ الحيوة الدُّنْيَا).

بار دیگر قرآن تأکید می کند: «و به زبان خود گواهی می دهند که کافر بودند»(وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ).

آيه 131

* (آيه 131)-در این آیه مضمون آیۀ گذشته را به صورت یک قانون کلی و سنت الهی بازگو می کند می گوید: «این به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهر ها و آبادیها را به خاطر ستمهایشان در حال غفلت و بی خبری هلاک نمی کند

ص: 685

بلکه قبلا رسولانی برای آنها می فرستد (ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ).

ممکن است کلمه « بظلم» به این معنی باشد که خدا افراد غافل را از روی ظلم و ستم کیفر نمی دهد زیرا کیفر دادن آنها در این حال، ظلم و ستم است و خداوند برتر از این است که درباره کسی ستم کند.

آيه 132

* (آيه 132)-در این آیه درباره سرانجام آنها چنین می گوید: «و برای هر یک از این دو دسته؛ نیکوکار و بدکار)، درجات و مراتبی است از آنچه عمل کردند؛ و پروردگارت از اعمالی که انجام می دهند، غافل نیست، بلکه همه را می داند و به هرکس آنچه شایسته است می دهد (وَ لِكُلٍّ دَرَجاتُ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ).

این آیه بار دیگر بر این حقیقت تأکید می کند که مقامات و درجات و دركات زاییده اعمال خود آدمی است و نه چیز دیگر. ان

آيه 133

* (آيه 133)-این آیه در واقع استدلالی است برای آنچه در آیات قبل در زمینه عدم ظلم پروردگار بیان شد. می گوید: «پروردگارت بی نیاز و مهربان است»(وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُوالرَّحمَةِ).

پس به کسی ستم نمی کند زیرا کسی ستم می کند که یا نیازمند باشد یا خشن و سنگدل. به علاوه، نه نیازی به اطاعت شما دارد و نه بیمی از گناهانتان، زیرا اگر بخواهد، همه شما را می برد؛ سپس هرکس را بخواهد جانشین شما می سازد؛ همان طور که شما را از نسل اقوام دیگری که در بسیاری از صفات با شما متفاوت بودند) به وجود آورد»(إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ یستخلف مِنْ بعدکم ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ ءاخرين).

بنابراین، او بی نیاز و مهربان و قادر بر هرچیز است. با این حال، تصور ظلم درباره او ممکن نیست.

آيه 134

* (آيه 134)-و با توجه به قدرت بی پایان او روشن است که: «آنچه به شما

ص: 686

درباره رستاخيز) وعده داده می شود، یقینا می آید»( إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَأَتٍ).

و شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید»و از عدالت و كيفر او بگریزید (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ).(1)1.

آيه 135

* (آيه 135)-سپس به پیامبر دستور می دهد «بگو: ای قوم من! هر کار در قدرت دارید بکنید! (من هم به وظیفه خود عمل می کنم؛ اما به زودی خواهید دانست چه کسی سرانجام نیک خواهد داشت و پیروزی با چه کسی است. اما ) به یقین، ظالمان رستگار نخواهند شد»(قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلُ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).

آيه 136

* (آيه 136)-قرآن بار دیگر برای ریشه کن ساختن افکار بت پرستی، به ذکر عقاید و آداب و رسوم و عبادات خرافی مشرکان پرداخته و با بیانی رسا خرافه بودن آنها را روشن می سازد.

نخست می گوید: «آنها [= مشرکان]سهمی از آنچه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، برای او قرار دادند؛ (و سهمی برای بتها.) و به گمان خود می گفتند: این مال خداست؛ و این هم مال شرکای ما [= بتها] است»(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ وَ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشَرِّ كَائِناً).

تعبیر به «شرکائنا» (شرکای ما)، برای بتها، به خاطر آن است که آنها را شریک اموال و سرمایه و زندگی خود می دانستند.

سپس به داوری عجیب آنها در این باره اشاره کرده می گوید: «آنچه مال شرکای آنها بود، به خدا نمی رسید؛ ولی آنچه مال خدا بود، به شرکایشان می رسید »(فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ).

هرگاه بر اثر حادثه ای قسمتی از سهمی که از زراعت و چهار پایان برای خدا قرار داده بودند آسیب می دید یا نابود می شد، می گفتند: مهم نیست، خداوند بی نیاز است. اما اگر از سهم بتها از بین می رفت سهم خدا را به جای آن قرار می دادند

ص: 687


1- 1 .«معجزین» از ماده «إعجاز»، یعنی دیگری را ناتوان ساختن. آیه می گوید شما نمی توانید خداوند را از بعث در قیامت و اجرای عدالت عاجز سازيد. به تعبیری دیگر، نمی توانید در برابر قدرت او مقاومت کنید.

و می گفتند: بتها نیاز بیشتری دارند.

در پایان آیه این عقیده خرافی را محکوم می سازد می گوید: «چه بد حکم می کنند»(سَاءَ مَا يَحکُمُونَ).

چه حکمی از این زشت تر و ننگین تر که انسان قطعه سنگ و چوب بی ارزشی را بالاتر از آفریننده جهان هستی بداند، آیا انحطاط فکری از این بالاتر تصور می شود؟!

آيه 137

* (آيه 137)-در این آیه به

از زشتکاری های بت پرستان و جنایتهای شرم آور آنها اشاره کرده می گوید: «همین گونه شرکای آنها [= بتها]، قتل فرزندانشان را در نظر شان جلوه دادند»(وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ).

تا آنجا که کودکان خود را قربانی بتها میکردند و افتخار می نمودند، یا آن را یک نوع عبادت می پنداشتند.

منظور از «شرکاء در اینجا بتها هستند که به خاطر آنان گاهی فرزندان خود را قربانی می نمودند یا نذر می کردند که اگر فرزندی نصیبشان شد آن را برای بت قربانی کنند. بنابراین، نسبت «تزیین» به بتها، به خاطر آن است که علاقه و عشق به بت آنها را وادار به این عمل جنایت بار می کرد.

سپس قرآن می گوید: نتیجه این گونه اعمال زشت این بود که سرانجام آنها را به هلاکت افکندند؛ و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند»(لِيُرْدُوهُمْ ولیلبسوا علیهم دِينِهِمْ).

و اگر خدا می خواست، چنین نمی کردند زیرا می توانست جلو آنان را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ).

اجبار بر خلاف سنت خداست. خداوند خواسته بندگان آزاد باشند تا راه تربیت و تکامل هموار گردد زیرا در اجبار نه تربیت است و نه تکامل.

در پایان آیه می فرماید: اکنون که آنها در میان یک چنین اعمال خرافی

ص: 688

غوطه ورند، حتی قبح آن را درک نمی کنند و از همه بدتر اینکه، گاهی آن را به خدا نیز نسبت می دهند، در آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار» و به آنها اعتماد مکن(فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ).

آيه 138

* (آيه 138)-در این آیه و آیات بعد به چند قسمت از احکام خرافی بت پرستان که حکایت از کوتاهی سطح فکر آنها می کند، اشاره شده است.

نخست می گوید بت پرستان «گفتند: این قسمت از چهارپایان و زراعت (که مخصوص بتهاست، برای همه ممنوع است؛ و جز کسانی که ما بخواهیم - به گمان آنها - نباید از آن بخورند» (وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامُ وَ حَرْثُ حِجْرُ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ).(1).

و منظورشان همان خدمه و متولیان بت و بتخانه بود. تنها این دسته بودند که، به پندار آنها، حق داشتند از سهم بتها بخورند.

سپس به دومین چیزی اشاره می کند که آنها تحریم کرده بودند. می گوید: «و اینها) چهار پایانی است که سوار شدن بر آنها (برما) حرام شده است» (وَ أَنْعامُ حُرِّمَتْ ظُهُورُها)

بعد سومین قسمت از احکام ناروای آنها را بیان کرده می گوید: «و (نیز) چهار پایانی (بود) که (هنگام ذبح ، نام خدا را بر آن نمی بردند (وَ أَنْعامُ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا).

این جمله ممکن است اشاره به حیواناتی باشد که به هنگام ذبح، تنها نام بت را بر آنها می بردند، یا حیواناتی بوده که سوار شدن بر آنها را برای حج تحریم کرده بودند. و عجیب اینکه به این احکام خرافی قناعت نمی کردند و به خدا دروغ می بستند و می گفتند: این احکام، همه از ناحیه اوست (افْتِراءً عَلَيْهِ).

ص: 689


1- 1 .واژه «حجر» در اصل به معنی ممنوع ساختن است. شاید از ماده احتجارة» به معنی سنگ گرفته شده باشد زیرا هنگامی که می خواستند محوطه ای را ممنوع اعلام کنند، اطراف آن را سنگ چین می کردند. از این رو، به عقل، حجر گفته می شود زیرا انسان را از کارهای خلاف منع می کند.

پس از ذکر این احکام ساختگی در پایان آیه می گوید: « به زودی (خدا) کیفر افتراهای آنها را می دهد (سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ).

آيه 139

* (آيه 139)-در این آیه نیز به یکی دیگر از احکام خرافی بت پرستان در مورد گوشت حيوانات اشاره کرده می فرماید: «و گفتند: آنچه (از بچه) در شکم این حیوانات است، مخصوص مردان ماست؛ و بر همسران ما حرام است؛ اما اگر مرده باشد [= مرده متولد شود]، همگی در آن شریکند»(وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةُ لذکورنا وَ مُحَرَّمُ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يکن مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ).

به دنبال این حکم جاهلی، قرآن با این جمله مطلب را تمام کرده و می گوید: به زودی (خدا) کیفر این توصیف (و احکام دروغین) آنها را می دهد»(سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ).

در پایان آیه می فرماید: «او حکیم و داناست»(أِنَّهُ حَکِیمُ عَلِیمُ).

هم از اعمال و گفتار و تهمتهای ناروای آنان با خبر است و هم روی حساب ، آنها را مجازات می کند.

آيه 140

* (آيه 140)-در تعقیب چند آیه گذشته که از قسمتی از احکام خرافی و آداب زشت و ننگین عصر جاهلیت عرب سخن به میان آورد، در این آیه به شدت همه این اعمال و احکام را محکوم کرده و با هفت تعبیر مختلف وضع آنها را روشن می سازد. نخست می گوید: « به يقين آنها که فرزندان خود را از روی جهل و نادانی کشتند، گرفتار خسران شدند»(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ).

از نظر انسانی، اخلاقی، عاطفی و اجتماعی گرفتار خسارت و زیان گشتند؛ و از همه بالاتر خسارت معنوی در جهان دیگر.

هر یک از این تعبیرات سه گانه به تنهایی برای معرفی زشتی عمل آنها کافی است. کدام علم و دانش اجازه می دهد که انسان چنین عملی را به عنوان یک سنت یا قانون در جامعه خود بپذیرد؟

اینجاست که به یاد گفتار ابن عباس می افتیم که می گفت: اگر کسی بخواهد

ص: 690

میزان عقب ماندگی اقوام جاهلی را بداند، آیات سوره انعام (یعنی آیات فوق) را بخواند.

سپس قرآن می گوید: «زیرا آنچه را خدا به آنها روزی داده بود، بر خود تحریم کردند؛ و بر خدا افترا بستند»(وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ).

در این جمله با دو تعبیر دیگر اعمال آنها محکوم شده است، زیرا آنها نعمتی را که خدا به آنان «روزی داده بود، حتی برای ادامه حیاتشان لازم و ضروری بود، بر خود تحریم کردند و قانون خدا را زیر پا گذاشتند. و دیگر اینکه، به خدا «افتراه بستند که او چنین دستوری داده است، با آنکه هرگز چنین نبود.

در پایان آیه با دو تعبیر دیگر آنان را محکوم می سازد. نخست می گوید: «آنها گمراه شدند»(قَد ضَلُّوا).

سپس می افزاید: «و (هرگز) هدایت نیافته بودند»(وَ مَا كَانُوا مُهتَدِينَ).

آيه 141

* (آيه 141)-یک درس بزرگ توحید - در این آیه به چند موضوع اشاره شده است که در حقیقت هر کدام نتیجه دیگری است.

نخست می گوید: «اوست که باغهای معروش [= باغهایی که درختانش روی داربستها قرار دارد]، و باغهای غیر معروش [= باغهایی که نیاز به داربست ندارد]را آفرید»(وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ).

سپس به دو قسمت از باغها اشاره کرده می گوید: «همچنین نخل و انواع زراعت را که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند»(وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مختلقا أَكْلُهُ).

یعنی با اینکه از یک زمین می رویند، هرکدام طعم و خاصیتی مخصوص به خود دارند که در دیگری دیده نمی شود.

سپس به دو قسمت دیگر از میوه ها اشاره می کند که دارای ارزش حیاتی هستند. می گوید: «و (نیز) درخت زیتون و انار را آفرید (وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانِ).

انتخاب این دو، ظاهرا به خاطر آن است که این دو درخت با اینکه از نظر ظاهر با یکدیگر شباهت دارند، از نظر میوه و خاصیت غذایی بسیار با هم متفاوتند. از این رو می فرماید: «از جهتی با هم شبیه، و از جهتی تفاوت دارند»( مُتَشابِهاً وَ غَيْرُ

ص: 691

مُتَشَابِهُ).

برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه به یکدیگر است، در حالی که طعم میوه آنها متفاوت می باشد.

پس از ذکر نعمتهای گوناگون پروردگار، می گوید: «از میوه آن، به هنگامی که به ثمر می نشیند، بخورید؛ حق آن را، به هنگام درو، بپردازید»(کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ ءاتو حَقُّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ).

در پایان آیه فرمان می دهد: «و اسراف نکنید، که خداوند مسرفان را دوست ندارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ).

اسراف» به معنی تجاوز از حد اعتدال است. این جمله می تواند اشاره به عدم اسراف در خوردن، یا عدم اسراف در بخشش بوده باشد.

آيه 142

* (آيه 142)-در پی نفی احکام خرافی در زمینه زراعت و چهار پایان، در آیه قبل سخن از انواع زراعتها و میوه های خداداد بود و در این آیه و دو آیه بعد درباره حیوانات حلال گوشت و خدمات آنها سخن می گوید.

نخست می گوید: خداوند کسی است که از چهارپایان، برای شما حیوانات باربر و حیوانات کوچک (برای منافع دیگر) آفريد» (وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً).

قوش» به همان معنی معروف است، ولی در اینجا به معنی گوسفند و نظیر آن از حیوانات کوچک تفسیر شده است.

سپس چنین نتیجه می گیرد، اکنون که همه اینها مخلوق خداست و حکم آن به دست اوست، به شما اجازه می دهد و از آنچه به شما روزی داده است، بخورید »(كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ).

و برای تأکید این سخن و ابطال احکام خرافی مشرکان، می فرماید: «و از گامهای شیطان پیروی ننمایید، که او دشمن آشکار شماست»(وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُبِينُ).

آيه 143

* (آيه 143)-در این آیه به عنوان توضیح، قسمتی از حیوانات حلال گوشت

ص: 692

و قسمتی از حیواناتی را که هم باربرند و هم برای تغذیه انسان قابل استفاده اند، شرح می دهد می گوید: خداوند «هشت تا از چهار پایان برای شما آفرید)؛ از میش یک جفت، و از بز یک جفت» (ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ المَعزِااثنَينِ).

پس از ذکر این چهار زوج، به پیامبرش دستور می دهد «بگو: آیا خداوند نرهای آنها را حرام کرده، یا ماده ها را؟!»(قُلِ الذِّكْرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ).

«یا آنچه شکم ماده ها در بر گرفته؟!»(أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ).

سپس می افزاید: «اگر راست می گویید (و بر تحریم اینها دلیلی دارید، به من خبر دهید!» (نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

آيه 144

* (آيه 144)-در این آیه چهار زوج دیگر را بیان می کند می فرماید: «و از شتر یک جفت و از گاو هم یک جفت (برای شما آفرید)؛ بگو: کدام یک از اینها را خدا حرام کرده است؟! نرها یا ماده ها را؟! يا آنچه را شکم ماده ها در بر گرفته؟!»(وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثتين قُلْ ءالذكرین حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ).

حکم به حلال بودن یا حرام بودن این حیوانات تنها به دست خداوندی است که آفریننده آنها و آفریدگار بشر و تمام جهان هستی است.

در آیه قبل تصریح شده بود که هیچ گونه دلیل علمی و عقلی برای تحریم این حیوانات در اختیار مشرکان نبود و چون آنها ادعای نبوت و وحی نیز نداشتند، ممکن است ادعا کنند به هنگام صدور این فرمان، از پیامبران الهی، حاضر و گواه بوده اند. از این رو می فرماید: « یا هنگامی که خدا شما را به این موضوع توصیه کرد، شما گواه بر این تحریم) بودید؟!»(أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وصيكم اللَّهُ بِهَذَا).

و چون جواب منفی بوده، ثابت می شود که آنها، جز تهمت و افترا، در این باره سرمایه ای نداشتند. بدین رو در پایان آیه می افزاید: « پس چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندند، تا مردم را از روی جهل گمراه سازد؟! خداوند هیچ گاه ستمگران را هدایت نمی کند»(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).

ص: 693

از آیه فوق استفاده می شود که دروغ بستن به خدا یکی از بزرگ ترین ستمهاست. ستم به مقام مقدس پروردگار، ستم به بندگان خدا و ستم به خویشتن .

آيه 145

* (آيه 145)-بخشی از حیوانات حرام - برای روشن ساختن محرمات الهی از بدعتهایی که مشرکان در آیین حق گذاشته بودند، در این آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد «بگو: در آنچه بر من وحى شده، هیچ غذای حرامی نمی یابم»(قُلْ لا أَجِدُ فِيمَا أَوْحَى إِلَى مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطعَمُهُ).

«به جز اینکه مردار باشد»(الَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةُ). و یا خونی که از بدن حیوان) بیرون ریخته» (أَوْ دَماً مَسْفُوحاً).

نه خونهایی که پس از بریدن رگهای حیوان و خارج شدن مقدار زیادی از خون در لابه لای رگهای مویین در وسط گوشتها باقی می ماند.

«با گوشت خوک»(أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ).

که اینها همه پلیدند» و منبع انواع آلودگی ها و سرچشمه زبانهای مختلف(فَإِنَّهُ رِجْسُ).

سپس به نوع چهارم اشاره کرده می گوید: « یا حیوانی که به گناه، هنگام سربریدن، نام غیر خدا [= نام بتها] بر آنان برده شده است»(أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ).(1).

که از نظر اخلاقی و معنوی نشانه بیگانگی از خدا و دوری از مکتب توحید است.

بنابراین، شرایط ذبح اسلامی بر دو گونه است: بعضی، مانند بریدن رگهای چهارگانه و بیرون ریختن خون حیوان، جنبه بهداشتی دارد و بعضی، مانند رو به قبله بودن و گفتن بسم الله و سر بریدن به دست مسلمان، جنبه معنوی.

ص: 694


1- 1 .«اهل» از ماده «اهلال» و آن در اصل از «هلال» گرفته شده و به معنی بلند کردن صدا در هنگام رؤیت هلال است، سپس به هرگونه صدای بلند گفته شده است و به نخستین صدای گریه نوزاد گفته می شود، و چون هنگام سر بریدن حیوانات، نام بتها را با صدای بلند می برند، تعبیر به اهل شده است.

در پایان آیه کسانی را که به خاطر اضطرار و نیافتن غذای حلال، برای حفظ جان خویش از گوشتهای حرام استفاده می کنند، استثنا کرده می گوید: «اما کسی که مضطر ( به خوردن این محرمات) شود، بی آنکه خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست؛ زیرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورُ رَحِيمُ).(1).

در حقیقت، این دو شرط برای آن است که افرادی اضطرار را دستاویز برای تجاوز به حریم قوانین الهی نسازند.

آيه 146

* (آيه 146)-محرمات بر یهود - در این آیه به قسمتی از محرمات بر یهود اشاره می کند تا روشن شود که احکام مجعول و خرافی بت پرستان نه با آیین اسلام سازگار است، نه با آیین یهود و نه با آیین مسیح که معمولا در احکامش از آیین یهود پیروی می کند. نخست می گوید: «و بر یهودیان، هر حیوان ناخن دار [= حیواناتی که سم يکپارچه دارند]را حرام کردیم»(وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ).

بنابراین ، تمام حیواناتی که سم چاک نیستند، اعم از چهار پایان با پرندگان، بر يهود تحریم شده بود.

از جمله بعد که سخن از گاو و گوسفند به میان آورده استفاده می شود که شتر بر یهود حرام بوده است.

سپس می فرماید: «و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را بر آنان تحریم نمودیم»(وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما).

و به دنبال آن، سه مورد را استثنا می کند: «مگر چربی هایی که بر پشت آنها قرار دارد»(إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما).

«و یا در دو طرف پھلوها»(أَوِالحَوَایَا).(2).

«و یا آنها که با استخوان آمیخته است»(أَٔو مَا اختَلَطَ بِعَظمٍ).

ص: 695


1- 1 .«باغ» یا «باغی» از ماده «بغی»، به معنای طلب است و «عاد» با عادی» از ماده « عدو ، به معنای تجاوز می باشد.
2- 2 .حوایا»، جمع «حاويه» را، به معنی مجموعه محتویات شکم حیوان است که به صورت یک کره می باشد و امعا درون آن قرار گرفته است.

ولی در پایان آیه تصریح می کنند که اینها در حقیقت بر یهود حرام نبود، «این را به خاطر ستمی که می کردند به آنها کيفر دادیم» (ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ).

برای تأكید اضافه می کند: «و ما راست می گوییم»(وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).

آيه 147

* (آيه 147)-از آنجا که لجاجت یهود و مشرکان مسلم بوده و امکان داشت اصرار کنند و پیامبر (ص) را تکذیب نمایند، در این آیه خداوند به پیامبرش دستور می دهد: «اگر تو را تکذیب کنند و این حقایق را نپذیرند)، به آنها بگو: پروردگار شما، رحمت گسترده ای دارد»(فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ ربکم ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ).

و به شما مهلت می دهد، شاید از عمل خویش پشیمان شوید و به سوی خدا باز آیید.

و اگر باز از مهلت الهی سوءاستفاده کنید کیفر شما حتمی است و مجازات او از مجرمان دفع شدنی نیست»(وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ).

این آیه به خوبی عظمت تعلیمات قرآن را روشن می سازد که بعد از شرح این همه خلافکاریهای یهود و مشرکان، باز آنها را فورا تهدید به عذاب نمی کند، بلکه نخست با تعبیرات آکنده از محبت راه بازگشت را به روی آنها گشوده تا تشویق شوند و به سوی حق بازگردند، اما برای اینکه رحمت پهناور الهی باعث جرأت و جسارت و طغیان آنان نگردد و دست از لجاجت بردارند، در آخرین جمله آنها را تهدید به مجازات می کند.

آيه 148

* (آيه 148)-فرار از مسؤولیت به بهانه جبر - به دنبال سخنانی که از مشرکان در آیات سابق گذشت، در این آیه به پاره ای از استدلالهای واهی و پاسخ آن اشاره کرده می گوید: «به زودی مشركان (برای تبرئه خویش) می گویند: اگر خدا می خواست، نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما؛ و نه چیزی را تحریم می کردیم»(سَيَقُولُ الَّذِينَ أشرکوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا اباؤنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ ءٍ).

مشرکان، مانند بسیاری از گناهکاران، می خواستند با استتار زیر عنوان جبر، از مسؤولیت خلافکاری های خود فرار کنند. در حقیقت، آنها مدعی بودند سکوت

ص: 696

خدا در برابر بت پرستی و تحریم پاره ای از حیوانات، دلیل بر رضایت اوست زیرا اگر راضی نبود می بایست به نوعی ما را از این کار بازدارد.

قرآن در پاسخ آنها به طرز قاطعی بحث کرده نخست می گوید: نه تنها اینها چنین دروغهایی را بر خدا می بندند، بلکه کسانی که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ می گفتند؛ و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند»(كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا).

كذب» در لغت عرب هم به معنی تکذیب کردن و هم به معنی دروغ گفتن آمده است.

آنها با این گفته های خود، هم دروغ می گفتند و هم انبیا را تکذیب می کردند. اگر او به این اعمال راضی بود چگونه پیامبران خود را برای دعوت به توحید می فرستاد؟ دعوت انبیا خود مهم ترین دلیل برای آزادی اراده و اختیار انسان است.

سپس می گوید: به آنها «بگو: آیا دلیل روشنی (بر این موضوع) دارید که آن را به ما نشان دهید؟!»(قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا).

و سرانجام می افزاید: «شما فقط از پندارهای بی اساس پیروی می کنید، و تخمینهای بیجا می زنید»(إِنْ تَتَّبِعُونَ إالظن وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ).

آيه 149

* (آيه 149)-در این آیه برای ابطال ادعای مشرکان دلیل دیگری ذکر می کنند می گوید: «بگو: دليل رسا (و قاطع) برای خداست» دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد (قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ).

بنابراین، آنها هرگز نمی توانند ادعا کنند که خدا با سکوت خویش، عقاید و اعمال ناروا یشان را امضا کرده است؛ و نیز نمی توانند ادعا کنند که در اعمالشان مجبورند زیرا اگر مجبور بودند، اقامه دلیل و فرستادن پیامبران و دعوت و تبلیغ آنان بیهوده بود. اقامه دلیل، دلیل بر آزادی اراده است.|

در پایان آیه می فرماید: «و اگر او بخواهد، همه شما را به اجبار) هدایت می کند» ولی چون هدایت اجباری بی ثمر است، این کار را نمی کند (فَلَوْ شَاءَ لهدیکم أَجْمَعِينَ).

ص: 697

فضیلت و تکامل انسان در آن است که راه هدایت و پرهیزگاری را با اراده واختيار بپیماید.

از امام کاظم (ع) روایت شده است: «خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و انبیا و امامانند، و حجت باطنه عقول و افکارند.)

آيه 150

* (آيه 150)-در این آیه برای اینکه بطلان سخنانشان روشن تر شود و نیز اصول صحیح قضاوت و داروی رعایت گردد، می فرماید: ای پیامبر ! «بگو: گواهان خود را، که گواهی می دهند خداوند اینها را حرام کرده است، بیاورید!»(قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَ کم الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا).

سپس می گوید: «اگر آنها به دروغ) گواهی دهند، تو با آنان (هم صدا نشو؛ و) گواهی نده»(فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ).

قراین گواهی می دهد که این احکام ساختگی از هوی و هوس و تقلیدهای کورکورانه سرچشمه گرفته، چه اینکه هیچ سند و مدرکی از انبیای الهی و کتب آسمانی بر تحریم این امور ندارند. از این رو در جمله بعد می گوید: «و از هوی و هوس کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و کسانی که به آخرت ایمان ندارند و برای خدا شریک قائلند، پیروی مکن»(وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بئایاتنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بالأخرة وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ).(1).

یعنی بت پرستی و انکار قیامت و خرافات و هوی پر ستی آنان گواه زندهای است که این احکام نیز ساختگی می باشد و ادعایشان در مورد تحریم این موضوعات از طرف خدا، بی اساس و بی ارزش است.

آيه 151

* (آيه 151)-فرمانهای ده گانه - پس از نفی احکام ساختگی مشرکان که در آیات قبل گذشت، این آیه و دو آیه بعد به اصول محرمات در اسلام اشاره کرده

ص: 698


1- 1 .«يعدلون» از ماده «عدل» به معنی همتا و شریک است. بنابراین، مفهوم جمله و هم برهم بعد لون این است که آنها برای خدا، همتا و شریک قائل می شوند.

و گناهان کبیره ردیف اول را در ده قسمت بیان می کند. می فرماید «بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم» (قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیکُم).

1.«اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید»(أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً).

2.«و به پدر و مادر نیکی کنید، (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).

3.«و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید»(وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ). زیرا «ما شما و آنها را روزی می دهیم»(نَحْنُ نرزقکم وَ اِیَّاهُم).

4. «و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان» (وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).

5 «و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید، مگر به حق» و از روی استحقاق (وَ لَا تقتوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).

و به دنبال این پنج قسمت، برای تأكید بیش تر می فرماید: «این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید» (ذلِكُمْ وصیکم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

آيه 152

* (آيه 152)-6.«و به مال يتيم، جز به بهترین صورت و برای اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد»(وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ).

7. «و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید»(وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ).

و از آنجا که هرقدر انسان در پیمانه و وزن دقت کند باز ممکن است مختصر کم و زیادی صورت گیرد که سنجش آن با پیمانه ها و ترازوهای معمولی امکان پذیر نیست، به دنبال این جمله می افزاید: «هیچ کس را، جز به مقدار تواناییش تکلیف نمی کنیم» ( لَانُكَلِّيفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا).

8.«و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد»(وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذَا قُربَی).

ص: 699

9. «و به پیمان خدا وفا کنید»(وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا).

منظور از «عهدالهی» همه پیمانهای الهی اعم از پیمانهای تکوینی و تشریعی و تکالیف الهی و هرگونه عهد و نذر و قسم است.

و باز برای تأکید، در پایان این چهار قسمت می فرماید: «این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، تا متذکر شويد»(ذلِكُمْ وصیکم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

آيه 153

* (آيه 153)-10. «این راه مستقیم من است؛ از آن پیروی کنید؛ و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می سازد» (وَ أَنَّ هذا صراطی مستقیما فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بکم عَنْ سَبِيلِهِ).

و در پایان برای سومین بار تأکید می کند: «این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید» (ذلِکُم وَصَّیکُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).

نکته ها:

1.اهمیت نیکی به پدر و مادر - ذکر نیکی به پدر و مادر بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهای مهمی همانند تحريم قتل نفس و اجرای اصول عدالت، دلیل بر اهمیت حق پدر و مادر در دستورهای اسلامی است.

این موضوع وقتی روشن تر می شود که توجه کنیم به جای تحریم آزار پدر و مادر که هماهنگ با سایر تحریم های این آیه است، موضوع احسان و نیکی کردن ذکر شده است. یعنی نه تنها ایجاد ناراحتی برای آنها حرام است، بلکه احسان و نیکی در مورد آنان لازم و ضروری است.|

جالب تر اینکه کلمه «احسان» را به وسیله «با متعدی ساخته و فرموده است: و بالوالدين إحسانا » . بنابراین آیه تأکید می کند که موضوع نیکی به پدر و مادر آن قدر اهمیت دارد که باید شخصا و بدون واسطه به آن اقدام نمود.

ص: 700

. قتل فرزندان به خاطر گرسنگی - از این آیات بر می آید که عربهای دوران جاهلی نه تنها دختران خود را به خاطر تعصبهای غلط، زنده به گور می کردند بلکه پسران را که سرمایه بزرگی در جامعه آن روز محسوب می شد، از ترس فقر به قتل می رساندند.

با نهایت تأسف، این عمل جاهلی در عصر و زمان ما در شکل دیگری تکرار می شود و، به عنوان کمبود احتمالی مواد غذایی روی زمین، کودکان بی گناه در عالم جنین از طریق کورتاژ به قتل می رسند.

گرچه امروز برای سقط جنین دلایل بی اساس دیگری نیز ذکر می کنند، ولی مسأله فقر و کمبود مواد غذایی یکی از دلایل عمده آن است.

اینها و مسائل دیگری شبیه به آن، نشان می دهد که عصر جاهلیت در زمان ما به شکل دیگری تکرار می شود و جاهلیت قرن بیستم حتی در جهاتی وحشتناک تر و گسترده تر از جاهلیت قبل از اسلام است.

آيه 154

* (آيه 154)-تفسیر: پاسخ قاطع به بهانه جویان - در آیات قبل سخن از ده حکم اساسی و اصولی در میان بود که نه تنها در اسلام بلکه در تمام ادیان بوده است، به دنبال آن در این آیه می گوید: « سپس به موسی کتاب (آسمانی) دادیم؛ (و نعمت خود را بر آنها که نیکوکار بودند، کامل کردیم» (ثُمَّ ءاتينا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ).

و همه چیز را (که مورد نیاز آنها بود، در آن روشن ساختيم»(وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَئءٍ).

کتابی که مایه هدایت و رحمت بود»(وَ هُدًی وَرَحمَةً).

این برنامه ها به خاطر آن بود تا شاید به لقای پروردگارشان (و روز رستاخیز) ایمان بیاورند» (لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ).

آيه 155

* (آيه 155)-در این آیه به نزول قرآن و تعلیمات آن اشاره کرده و بحث آیه گذشته را تکمیل می نماید می گوید: «و این کتابی است پربرکت، که ما (بر تو) نازل کردیم»(وَ هذا كِتابُ أَنْزَلْناهُ مُبارَكُ).

ص: 701

از آن پیروی کنید، و پرهیزگاری پیشه نمایید، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گیرید»(فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).

آيه 156

* (آيه 156)-در این آیه راه های فرار و بهانه جویی ها را به روی مشرکان بسته ، به آنها می گوید: ما این کتاب آسمانی را با این امتیازات نازل کردیم تا نگویید: کتاب آسمانی تنها بر دو طایفه پیش از ما [= یهود و نصاری] نازل شده بود؛ و ما از بحث و بررسی آنها بی خبر بودیم» (أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ).

آيه 157

* (آيه 157)-در این آیه همان بهانه به صورت دامنه دار تر و آمیخته با ادعا و غرور بیش تر از آنها نقل شده است. می فرماید: « یا نگویید: اگر کتاب آسمانی بر ما نازل می شد، از آنها هدایت یافته تر بودیم»(أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لكنا أهدى مِنْهُمْ).

آیه قبل منعکس کننده این بهانه بود که اگر ما راه نیامده ایم بر اثر بی خبری از کتب آسمانی بود و این بی خبری معلول آن بوده که این کتب بر دیگران نازل گرديده، اما این آیه منعکس کننده حس خودبرتربینی آنها و ادعای بی اساسی است که در مورد امتیاز نژاد عرب بر دیگران داشته اند.

قرآن در برابر این ادعاها می گوید: «اینک آیات و دلایل روشن از جانب پروردگارتان، و هدایت و رحمت برای شما آمد» (فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هدی وَ رَحْمَةُ).

پس، چه کسی ستمکارتر است از کسی که آیات خدا را تکذیب کرده، و از آن روی گردانیده است ؟!»(فَمَنْ أَظْلَمُ مَنْ كَذَبَ بئایات اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها).

صدف» به معنی رویگردانی شدید و بدون تفکر از چیزی است. اشاره به اینکه آنها نه تنها از آیات خدا رویگرداندند، بلکه با شدت از آن فاصله گرفتند.

در پایان آیه مجازات دردناک این گونه افراد لجوج را، که مطالعه نکرده حقایق را انکار می کنند و از آن می گریزند، حتی سد راه دیگران می شوند، بیان کرده

ص: 702

می گوید: «اما به زودی کسانی را که از آیات ما روی می گردانند، به خاطر همین اعراض بی دلیلشان، مجازات شدید خواهیم کرد!»(سَنَجزِى الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ ایاتنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا یَصدِفُونَ).

آيه 158

* (آيه 158)-انتظارهای بیجا و محال - در آیات گذشته این حقیقت بیان شد که ما حجت را بر مشرکان تمام کردیم و کتاب آسمانی یعنی قرآن را برای هدایت همگان فرستادیم تا بهانه ای برای توجیه مخالفتهای خود نداشته باشند، این آیه می گوید: «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آیند»(هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَ).

و یا خداوند (خودش به سوی آنها بیاید»(أَوْ يَأْتِيَ رَبِّكَ).

سپس می گوید: « یا بعضی از آیات پروردگارت (و نشانه های رستاخیز) بیاید؟!»(أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ ءایات رَبِّكَ).

بعد می افزاید: «اما آن روز که بعضی از آیات پروردگارت تحقق پذیرد، ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاورده اند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند، سودی به حالشان نخواهد داشت»(يَوْمَ يأتی بَعْضِ ءآیات رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ ءامنت مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً).

در پایان آیه به پیامبر دستور می دهد به این افراد لجوج «بگو: اکنون که شما چنین انتظارات نادرستی دارید، انتظار بکشید! ما هم انتظار (کیفر شما را) می کشیم!»(قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ).

نکته جالبی که از آیه فوق استفاده می شود این است که راه نجات را در ایمان، آن هم ایمانی که در پرتو آن اکتساب خیری شود و اعمال نیک انجام گیرد، معرفی می کند.

آيه 159

* (آيه 159)-بیگانگی از نفاق افکنان - در تعقیب دستورهای ده گانه ای که در آیات قبل گذشت و در آخر آن فرمان به پیروی از صراط مستقیم خدا و مبارزه با هرگونه نفاق و اختلاف داده شده بود، این آیه تأكید و تفسیری روی همین مطلب است. نخست می فرماید: «کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند، و به دسته های

ص: 703

گوناگون و مذاهب مختلف تقسیم شدند، تو هیچگونه رابطه ای با آنها نداری»(إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَیءٍ).(1).

زیرا مكتب تو، مکتب توحید و صراط مستقیم است و صراط مستقیم و راه راست همواره یکی بیش نیست.

سپس به عنوان تهدید و توبیخ این گونه افراد تفرقه انداز می گوید: «سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام می دادند، با خبر می کند»(إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ینبئهم بِما كانُوا يَفْعَلُونَ).

قابل ذکر اینکه محتوای آیه یک حکم عمومی درباره تمام افراد تفرقه انداز است که با ایجاد انواع بدعتها میان بندگان خدا، بذر نفاق و اختلاف می پاشند؛ اعم از آنها که در انتهای پیشین بودند یا آنها که در این امت اند.

آیه فوق بار دیگر این حقیقت را که اسلام آیین وحدت و یگانگی است و از هرگونه نفاق و تفرقه و پراکندگی بیزار است، با تأكيد تمام بازگو می کند.

آيه 160

* (آيه 160)-پاداش بیشتر، مجازات کمتر - در این آیه به رحمت و پاداش وسیع خداوند که در انتظار افراد نیکوکار است اشاره کرده و تهدیدهای آیه قبل را با این تشويقها تکمیل می کند می گوید: «هر کس کار نیکی به جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد»(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها).

و هر کس کار بدی انجام دهد، جز به مانند آن ، کیفر نخواهد دید» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها).

و برای تأكید، این جمله را نیز می افزاید: «و ستمی بر آنها نخواهد شد و تنها به مقدار عملشان كيفر می بینند (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).

منظور از «حسنة» و «سيئة » در آیه فوق، هرگونه کار نیک و فکر نیک و عقیده

ص: 704


1- 1 .«شیع» در لغت به معنی فرقه ها و دسته ها و پیروان افراد مختلف است. بنابراین، مفرد آن به معنی دسته ای است که از مکتب یا شخص معینی پیروی می کند. ولی در اصطلاح، این واژه به کسانی اطلاق می شود که بعد از پیامبر (ص) پیرو امیر مؤمنان علی (ع) می باشند.

نیک یا بد است.

آيه 161

* (آيه 161)-این است راه مستقیم من - از این به بعد خلاصه ای است از بحثهای این سوره که در زمینه مبارزه با شرک و بت پرستی بیان شد. نخست در برابر عقاید و ادعاهای دور از منطق مشرکان و بت پرستان، خداوند به پیامبر خود دستور می دهد «بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده»(قُلْ إِنَّنِي هديني رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

این راه راست همان جادۂ توحید و یکتا پرستی و درهم کوبیدن آیین شرک و بت پرستی است. ذکر کلمه «قل» در این آیات و مانند آنها در متن قرآن، برای حفظ اصالت قرآن و نقل عین کلماتی است که بر پیامبر وحی شده. به تعبیری دیگر، پیامبر هیچ گونه تغییری در الفاظی که بر او وحی می شد نمی داد، حتى كلمه «قل» را که خطاب پروردگار به اوست، ذکر می کرد.

سپس «صراط مستقیم را در این آیه و دو آیه بعد توضیح می دهد. نخست می گوید: «آیینی است پابرجا، و ضامن سعات دين و دنيا (دِيناً قِيَماً).

و از آنجا که عربها علاقه خاصی به ابراهیم نشان می دادند، حتی آیین خود را به عنوان آیین ابراهیم معرفی می کردند، اضافه می کند: « آیین ابراهیم» همین است که من به سوی آن دعوت می کنم، نه آنچه شما به او بسته اید (مِلَّةَ إِبرهِيمَ).

همان کسی که از آیینهای خرافی روی برگرداند»(حَنِيفًا).

حنیف» به معنی شخص یا چیزی است که تمایل به سویی پیدا کند، ولی در اصطلاح قرآن به کسی گفته می شود که از آیین باطل زمان خود روی گرداند و به آیین حق توجه کند.

گویا این تعبیر پاسخی است به گفتار مشرکان که مخالفت پیامبر را با آیین بت پرستی، که آیین نیاکان عرب بود، نکوهش می کردند. پیامبر در پاسخ آنها می گوید: این سنت شکنی و پشت پا زدن به عقاید خرافی محیط، تنها کار من نیست، ابراهیم که مورد احترام همه ماست نیز چنین کرد.

سپس برای تأكید می افزاید: «و از مشرکان نبود» (وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

ص: 705

آيه 162

* (آيه 162)-این آیه که ادامه آیه قبل است به پیامبر دستور می دهد «بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است»(قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُکِی وَ محیای وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).

واژه «نسکو در اصل به معنای عبادت است. از این رو به شخص عبادت کننده «ناسک» گفته می شود. این کلمه بیشتر درباره اعمال حج به کار می رود و می گویند: مناسک حج. ولی ظاهر این است که هر عبادتی را شامل می شود.

آيه 163

* (آيه 163)-در این آیه برای تأكید و ابطال هرگونه شرک و بت پرستی، اضافه می کند: «همتایی برای او نیست»(لَا شَرِيكَ لَهُ).

سرانجام می فرماید: «و به همین مأمور شده ام؛ و من نخستین مسلمانم»(وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ المُسلِمِینَ).

نخستین مسلمان بودن پیامبر اسلام (ص) یا از نظر کیفیت و اهمیت اسلام اوست زیرا درجۂ تسلیم و اسلام او بالاتر از همه انبیا بود یا نخستین فرد از این امت بود که آیین قرآن و اسلام را پذيرفت.

آيه 164

* (آيه 164)-در این آیه از راه دیگری منطق مشرکان را مورد انتقاد قرار داده می گوید «بگو: آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم، در حالی که او پروردگار همه چیز است؟! (قُلْ أَغْيَرُ اللَّهِ أَ بَغَى رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَئءٍ).

سپس به جمعی از مشرکان کوتاه فکر که خدمت پیامبر (ص) رسیدند و گفتند: تو از آیین ما پیروی کن اگر بر خطا باشد گناه تو به گردن ما، پاسخ داده می فرماید: هیچ کس عمل (بدی) جز به زبان خودش، انجام نمی دهد؛ و هیچ گنهکاری گناه دیگری را متحمل نمی شود»(وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةُ وِزْرَ أُخْرى).

سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید، خبر خواهد داد»(ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مرجعکم فَيُنَبِّئُكُمْ بِما کنتم فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).

ص: 706

آيه 165

* (آيه 165)-در آخرین آیه سوره انعام به اهمیت مقام انسان و موقعیت او در جهان هستی اشاره می کند تا بحثهای گذشته در زمینه تقویت پایه های توحید و مبارزه با شرک تکمیل گردد.

نخست می فرماید: «او کسی است که شما را جانشینان (و نمایندگان خود) در زمین ساخت»(وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ).

انسانی که نماینده خدا در روی زمین است و همه منابع این جهان در اختیار او گذارده شده و فرمان فرمانرواییش بر تمام موجودات از جانب پروردگار صادر شده است، نباید آن چنان خود را سقوط دهد که از جمادی هم پست تر گردد و در برابر آن سجده کند.

سپس به اختلاف استعدادها و تفاوت مواهب جسمانی و روحی مردم و هدف از این اختلاف و تفاوت اشاره کرده می گوید: «و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید»(وَ رُفِعَ بعضکم فَوْقَ بُغْضِ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا ءَاتَیكُم).

و در پایان آیه ضمن اشاره به آزادی انسان در انتخاب راه خوشبختی و بدبختی، نتیجه این آزمایشات را چنین بیان می کند: «به يقين پروردگار تو سريع العقاب و آمرزنده مهربان است » کیفر کسانی را که از بوته امتحان نادرست در آیند، زود می دهد؛ و نسبت به حق پویان مهربان است(إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورُ رَحِيمُ).

نکته ها:

1. تفاوت در میان انسانها و اصل عدالت - بی شک در میان افراد بشر یک سلسله تفاوتهای مصنوعی وجود دارد که نتیجه مظالم و ستمگری بعضی از انسانها نسبت به بعض دیگر است. مثلا جمعی مالک ثروتهای بی حسابند و جمعی بر خاک سیاه نشسته اند، عده ای به خاطر کمبود تغذیه و فقدان مسائل بهداشتی علیل و بیمارند، در حالی که عده دیگری بر اثر فراهم بودن همه گونه امکانات در نهایت

ص: 707

سلامت به سر می برند.

این گونه اختلافات: ثروت و فقر، علم و جهل و سلامت و بیماری، غالبا زاییده استعمار و استثمار و اشکال مختلف بردگی و ظلمهای آشکار و پنهان است. مسلما اینها را به حساب دستگاه آفرینش نمی توان گذارد. دلیلی هم ندارد که از وجود این گونه اختلافات، بی دلیل دفاع کنیم.

قرآن می گوید این تفاوتها وسیله آزمایش شماست زیرا آزمایش در مورد برنامه های الهی به معنی تربیت و پرورش است.|

2. خلافت انسان در روی زمین - قرآن بارها انسان را به عنوان جانشین و نماینده خدا در روی زمین معرفی کرده است. این تعبیر، ضمن روشن ساختن مقام بشر این حقیقت را بیان می کند که اموال، ثروتها، استعدادها و مواهبی که خدا به انسان داده، در واقع مالک اصلیش اوست و انسان فقط نماینده و مجاز و مأذون از طرف او می باشد و روشن است که هر نماینده ای در تصرفات خود استقلال ندارد بلکه باید تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلی باشد. از اینجا روشن می شود که، مثلا در مسأله مالکیت، اسلام هم از اردوگاه کمونیسم فاصله می گیرد و هم از اردوگاه کاپیتالیسم و سرمایه داری.

اسلام می گوید مالكیت نه برای فرد است و نه برای اجتماع، بلکه در واقع برای خداست و انسانها وكیل و نماینده اویند. به همین دلیل، اسلام هم در طرز درآمد افراد نظارت می کند و هم در چگونگی مصرف، و برای هر دو قیود و شروطی قائل شده است که اقتصاد اسلامی را به عنوان یک مکتب مشخص در برابر مکاتب دیگر قرار می دهد.

پایان تفسیر سوره انعام

ص: 708

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109