لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه:مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، 1003؟ - ق 1070

عنوان و نام پديدآور:لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه/ محمدتقی المجلسی (الاول)

مشخصات نشر:قم: موسسه اسماعیلیان، 1414ق. = - 1372.

شابک:6000ریال(ج.1)

يادداشت:جلد سوم به بعد توسط دار التفسیر منتشر شده است

يادداشت:ج. 3، 4 (چاپ اول: 1416ق. = 1374)؛ بها: 9000 ریال (هر جلد)ج. 7 (چاپ اول: 1376؛ بها: 12000 ریال

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:شرح الفقیه

موضوع:فقه جعفری

احادیث احکام

رده بندی کنگره:BP158/87/م 3ل 9 1372

رده بندی دیویی:297/342

شماره کتابشناسی ملی:م 73-2527

ص: 1

اشاره

ص: 2

تتمة كتاب الزكاة

اشاره

المجلد السادس فى شرح كتاب الزكاة و الصوم من من لا يحضره الفقيه من تاليفات العالم العامل الفقيه و العارف الكامل النّبيه و المؤيّد بتأييد الملك الوفيّ ذى النّفس الزّكى و المهذّب الصّفىّ الحبر الملىّ مولانا محمّد تقى المجلسي الأصفهانى نور اللّه مضجعه و اعلى اللّه مقامه.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم وَ بِهِ ثِقَتى

الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلاة على افضل السّابقين و اشرف المصلّين محمّد و عترته الّذين اذهب اللّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهيرا من العالمين

باب حقّ الحصاد و الجداد

(قال اللّه عزّ و جلّ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ و هو ان تأخذ بيدك الضّغث بعد الضّغث فتعطيه المسكين ثمّ المسكين حتّى تفرغ منه و عند الصّرام الحفنة بعد الحفنة حتّى تفرغ منه و عند الجداد الحفنة بعد الحفنة حتّى تفرغ منه و يترك للحارس يكون في الحائط

ص: 3

أجرا معلوما و يترك من النّخلة معافارة و امّ جعرور و يترك للحارس العذق و العذقين و الثّلاثة لحفظه له)

اين بابى است در بيان حق درو كردن زراعت و چيدن خرما و مويز و خلافست كه آيا اين حق واجبست يا مستحب مشهور استحباب است و احتياط در عدم ترك است حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بدهيد حق الهى را نزد درو كردن آن و آن حق آنست كه بدست خود بگيرى يك قبضه از خوشه گندم و جو و به مسكين دهى،ديگر به مسكين ديگر تا از درو كردن فارغ شوى،و هم چنين در وقت چيدن خرما و انگور يك كف از خرما به سايلى دهى و كف ديگر به سايلى ديگر،و در انگور يك خوشه بهر سايلى دهى خوشه كه به مقدارى باشد كه كف دست را پر كند،و مى گذراند از جهة نگاه بانى كه در باغ مى باشد مزدى معلوم يعنى مزد آن را پيش از زكات بيرون مى كنند و حساب نمى كنند بر مالك، معافاره و أم جعرود را كه دو قسم خرماى زبون است،و از جهت نگاهبان يك خوشه يا دو خوشه يا سه خوشه مى گذراند.

اين مجموع مضمون حسن كالصحيحى است كه كلينى روايت كرده است از زراره و محمد بن مسلم و ابو بصير از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در تفسير آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بدهيد حق او را در روز درو كردن.هر سه گفتند كه آن حضرت فرمودند كه اين از صدقه است كه مى دهى به درويشان يك قبضه به درويشى بعد از يك قبضه به مسكينى ديگر،و در چيدن خرما و انگور يك كف دست بعد از يك كف دست تا فارغ شوى از چيدن و باز مى گذراند يا مى دهند نگاهبان را مزدى كه از جهة او مقرر ساخته اند

ص: 4

پيش از دادن زكات و اين از جمله مؤنتهاييست كه پيشتر مى دهند و از درخت خرما حساب زكات نمى كند اين دو خرماى زبون را و مالك اگر خواهد به سايلان دهد يا خود داند يا از جهة سايلان مى گذراند و از جهة نگاهبان يك خوشه و دو خوشه و سه خوشه مى گذراند چون حفظ كرده است باغ را و ظاهرش آنست كه اين غير مزد اوست كه شارع از جهة او گذاشته است و چون مصنف اندك تغييرى داده بود روايت را آن را ذكر كردم و بنا بر اين حديث صحيح خواهد بود چون عبارت همين احاديث است كه اسانيد صحيحه و كالصحيحه بسيار باين جماعت دارد.

(و امّا قوله تعالى وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ فالاسراف ان تعطى بيديك جميعا)

و اين عبارت نيز مضمون صحيح بزنطى است كه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال مى كند از تفسير آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بدهيد حق حق سبحانه و تعالى را يا حق حاصل را چون آيه در سوره انعام است و حق سبحانه و تعالى فرموده است در مقام امتنان و تعداد نعمتها خود كه آن خداونديست كه از جهة شما آفريده است باغستانهاى دار بست و غير داربست از انگور و خرما و زراعتهاى كه مختلفند بحسب هيئت و مزه،و زيتون و انار كه بعضى شبيهند به بعضى در صورت و خاصيت و مزاج و بعضى شبيه نيستند بخوريد از ميوه هاى اينها وقتى كه برسد و بدهيد حق آن را در روز درو كردن و چيدن و اسراف مكنيد كه حق سبحانه و تعالى دوست نمى دارد اسراف كنندگان را،و مراد بزنطى اينست كه اسراف كدامست و چه مرتبه اسراف است

ص: 5

حضرت فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه از جمله اسرافست در حالت درو كردن و چيدن كه تصدق بهر دو دست بكند و پدرم اگر حاضر مى بودند در اين وقت و مى ديدند كه يكى از غلامان بهر دو دست مى دادند بانك بر مى زد كه به يك دست بده قبضه بعد از قبضه در خرما و انگور،و بافه بعد از بافه در گندم و جو و اشهر ميان مفسران عامه نيز اينست كه اين آيه در مكه معظمه نازل شده چون سوره انعام مكى است و شيعه و سنى روايت كرده اند كه يك بار نازل شد و هفتاد هزار فرشته مشايعت نمودند آن را و زكات در مدينه واجب شد و جمعى كه آيه را حمل به زكات كرده اند خبر از اخبار ندارند چون اخبار بسيار در اين باب وارد شده است و همه متفقند در اين معنى بدون معارض.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا تحصد باللّيل و لا تصرم باللّيل و لا تجدّ باللّيل و لا تضحّ باللّيل و لا تبذر باللّيل لأنّك تعطى فى البذر كما تعطى فى الحصاد و متى فعلت ذلك باللّيل لم يحضرك المساكين و لا السّؤّال و لا القانع و لا المعترّ).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه در شب درو مكن و در شب خرما را مچين و در شب انگور را مچين و در شب قربانى مكن و در شب تخم ميفكن زيرا كه مستحب است كه هم چنان كه در وقت درو به فقرا مى دهى در وقت تخم افكندن نيز بدهى و هر گاه آن كارها را در شب مى كنى مساكين حاضر نمى شوند و سايلان و قانع و معتر حاضر نيستند و ظاهرا حديث صحيحى است كه كلينى از ابن مسكان از ابو بصير كه ليث است روايت كرده است و تغيير بسيار داده است اگر چه معنى متغير نشده است كه حضرت امام

ص: 6

جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه خرما و انگور را در شب مچين و درو را در شب مكن و قربانى را در شب مكن و تخم را در شب ميفكن زيرا كه اگر چنين مى كنى قانع و معتر حاضر نمى شوند عرض نمودم كه قانع و معتر كيست حضرت فرمودند كه قانع كسى كه هر چه به او مى دهى قانع مى شود و معتر كسى است كه بر تو مى گذرد و سؤال نمى كند يعنى گذشتن او در معنى سؤال است و سخن نمى گويد چنانكه خواهد آمد در حديث صحيح از سيف تمار كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه قانع آنست كه هر چه از جهة او مى فرستى راضى است و معتر آنست كه بر تو مى گذرد و سؤال نمى كند و ظاهر صحيحه معاوية بن عمار نيز اين است و صاحب نهايه نيز چنين گفته است كه متعرض سؤال مى شود بى طلب پس حضرت فرمودند كه اگر درو را در شب كنى سايلان نمى آيند و حال آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه حق آن را بدهيد نزد درو كردن و ان قبضه است بعد از قبضه در حين درو كردن و چون صاف شود يك كف است بعد از يك كف و هم چنين در وقت چيدن خرما و انگور و هم چنين در وقت تخم افكندن و صدوق در صحيح به همين سند روايت كرده است و در خصال بر خلاف هر دو حديث بحسب لفظ اما در معنى موافق است با متن و على بن ابراهيم روايت كرده است در صحيح از سعد كه عرض نمودم به حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه اگر در وقت درو كردن مساكين حاضر نشوند چه كند حضرت فرمودند كه بر او چيزى نيست.

و در موثق كالصحيح از شعيب روايت كرده است كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از تفسير آيه كه بدهيد حق او را يا

ص: 7

آن را در وقت درو حضرت فرمودند كه آنست كه بافه از گندم و جو و كف از خرما در وقت درو و چيدن بدهد عرض نمودم كه چون در آن وقت ندهد و به خانه برد مى بايد داد يا مى تواند داد حضرت فرمودند كه چرا پيشتر نداد يعنى وقتش همان وقت چيدنست كه چشم فقرا بر آنست.

و كالصحيح منقولست از ابو مريم كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از اين آيه حضرت فرمودند كه در روز در و به مسكين بافه و آن يك دسته است مى دهى ديگر كه به خرمن رسيد در آنجا نيز مى دهى تا صاف شود و به كيل در آيد در آن وقت عشر و نصف عشر مى دهى و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه در زراعت دو حق است يكى حقى است كه از تو به جبر مى گيرند يعنى واجبست و يكى حقى است كه تو مى دهى يعنى سنت است معاويه گفت عرض نمودم كه كدامست كه از من مى گيرند و كدام است كه مى دهم حضرت فرمودند كه آن چه مى گيرند عشر و نصف عشر است و آن چه مى دهى آنست كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بدهيد حق آن را در روز درو از آن چه درو مى كنى چيزى بعد از چيزى و گمانم آنست كه فرمودند كه بافه بعد از بافه بدل از شىء بعد از شىء يا تفسير شىء فرمودند كه مى دهى تا از درو فارغ شوى و احاديث ديگر وارد شده بود بر اين اكتفا شد بنا بر آن كه هر حديثى مشتمل بود بر حكمى زايد و آن را به فهم تو گذاشتم زيرا كه آن به اندك تا ملى ظاهر مى شود و بيانش تطويل است.

6-( و روى عن مصادف قال: كنت مع ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فى ارض لهم و هم يصرمون فجاء سائل يسأل فقلت اللّه يرزقك فقال

ص: 8

مه ليس ذلك لكم حتّى تعطوا ثلاثة فان اعطيتم بعد ذلك فلكم و ان أمسكتم فلكم).

و كالصحيح منقولست از مصادف كه گفت در خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بودم در زمينى كه از ايشان بود و ايشان خرما مى چيدند پس سايلى سؤال كرد من گفتم كه خدا ترا روزى دهاد يعنى برو حضرت فرمودند كه چنين مگو شما را نيست كه منع كنيد تا سه كسرا بدهيد پس اگر بعد از آن بدهيد خوب است و اگر ندهيد بد نيست.

و على بن ابراهيم گفته است كه حق سبحانه و تعالى در هر قطعه از زمين يك قبضه فرض كرده است و سه قبضه به سه سايل سنت مؤكد است و تا فارغ شدن بهتر است و اللّه تعالى يعلم.

ص: 9

باب الحقّ المعلوم و الماعون

6-( روى سماعة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: الحقّ المعلوم ليس من الزّكاة هو الشّيء تخرجه من مالك ان شئت كلّ جمعة و ان شئت كلّ شهر و لكلّ ذى فضل فضله و قول اللّه عزّ و جلّ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ فليس من الزّكاة و الماعون ليس من الزّكاة،هو المعروف تصنعه و القرض تقرضه و متاع البيت تعيره و صلة قرابتك ليس من الزّكاة و قال اللّه عزّ و جلّ وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ فالحقّ المعلوم غير الزّكاة و هو شىء يفرضه الرّجل على نفسه انّه فى ماله و نفسه يجب ان يفرضه على قدر طاقته و وسعه).

اين بابيست در بيان حق معلوم و ماعون كه تفسيرشان در ضمن حديث ظاهر خواهد شد و ظاهرا صدوق حديث سماعه را نيز از كلينى برداشته است و از جهة اختصار تغييرات مخلّه داده است و ممكن است كه حديث ديگر باشد و در اين صورت بحث قوى تر خواهد بود كه هر گاه سماعه در روايت كلينى خوب روايت كرده باشد و در جائى ديگر ناخوش چرا ناخوش را روايت كنند.

و ناخوشى يكى تكرار حق معلوم است.

دويم بعنوان فرض ذكر كردن عبارت آخر را.

ص: 10

سيم آن كه عبارت آخر را اگر از صدوق باشد ممكن بود به نحوى بياورند كه ظاهر شود كه در سخن حضرت تكرار نشده است و باقى ظاهر خواهد شد و صدوق گفته است بعد از اين در كتاب صوم در باب نافله رمضان كه زرعه و سماعه روايت كرده اند و هر دو واقفى اند و با عدم اعتقاد به ايشان روايتى كه از ايشان مى كند وقتى مى كند كه آن روايت را ديگرى نيز روايت كرده باشد و در اينجا چنين است كه اخبار معتبر از صحيح و كالصحيح در اين باب واقع شده است اگر چه بنده را در اينجا تحقيقى هست كه واقفى بر دو قسم بودند جمعى در حيات حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه واقفى شدند به سبب شبهه و اعتقاد ايشان اين بود كه آن حضرت صاحب الزمان است چون از حضرت امام جعفر صادق و از آن حضرت صلوات اللّه عليهما شنيده بودند كه آن حضرت صاحب الامر است و نفهميده بودند كه هر يك از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم صاحب امرند يعنى امر امامت يعنى امامند و سماعه از آن جماعت است زيرا كه منقول است كه او در زمان حضرت امام موسى كاظم فوت شد و معلوم نيست كه چنين شخصى كافر باشد زيرا كه امام زمان خود را دانسته است و واجب نيست كه امام بعد از آن امام را بداند و اگر شنيده باشد از معصوم كه بعد از آن حضرت فلان امام است و اعتقاد بان نداشته باشد كافر است شايد نشنيده باشد و بر او مشتبه شده باشد از روى جهل و محتمل است كه اعتماد قد ما بر او از اين جهت بوده باشد اما اظهر آنست كه مدار قد ما بر صدق در مقال بوده است و اللّه تعالى يعلم.

مجملا منقولست در موثق از سماعه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى از جهة فقرا در اموال اغنيا

ص: 11

فريضه مقرر فرموده است كه مستحق حمد و ثواب نمى شوند مگر به اداء آن فريضه و آن زكاتست كه به سبب آن خونهاى خود را محفوظ مى گرداند يعنى اگر ندهند ايشان را مى توان كشتن تا بگيرند و به سبب اين در زمره مسلمانانند يعنى اگر زكات ندهند ايشان را مسلمان نمى توان گفتن و ليكن حق سبحانه و تعالى در اموال اغنيا حقوقى ديگر غير از زكات مقرر ساخته چنانكه فرموده است در مدح جمعى كه در اموال ايشان حقى هست معلوم از جهة سايلان و محرومان كه غالبا به سبب عدم سؤال محرومند يا جمعى اند كه در تجارات بركت ندارند هر كارى كه مى كنند نقصان مى كنند چنانكه احاديث در تفسير محروم باين معنى وارد شده است ديگر از اينجا صدوق برداشته است پس حضرت فرمودند كه حق معلوم غير از زكاتست و آن چيزى است كه آدمى بر خود فرض مى كند يعنى مقرر مى سازد يا كالواجب مى كند كه ترك آن نكند و واجبست كه آن را بر خود واجب گرداند بقدر طاقت و وسع خودش و فراخى مالش پس آن چه مقرر ساخته است بر خود اگر خواهد هر روز بدهد و اگر خواهد هر هفته و اگر خواهد هر ماه و ظاهرا اين تتمه را صدوق از جهة اختصار اول مى اندازد و چون مى بيند كه معنى متغير مى شود در آخر ذكر مى كند و اگر در جاى خود مى آورد اربط بود و ادل بر مقصود و حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه قرض دهيد به خدا قرض نيكو و اين غير زكاتست و صدوق اين را انداخته است به گمان آن كه آيه ما بعد كافى است و چنين نيست زيرا كه گذشت كه اخبار بسيار وارد شده است كه مراد از اين آيه صله امام است بخمس و غير آن پس اين غير زكاتست،ديگر حق سبحانه و تعالى فرموده است كه يُنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يعنى جماعتى اند كه از آن چه ما

ص: 12

به ايشان داده ايم و روزى ايشان كرده ايم از مال حلال صرف مى نمايند پنهان و آشكار اين نيز غير زكات است زيرا كه زكات را علانيه مى بايد داد و مراد ازين آيه تصدقات مستحبه است كه مخير است ميان پنهان و آشكار يا گاهى كه خوف ريا باشد پنهان بايد داد و گاهى كه غرض ترغيب ديگران باشد آشكارا مطلوبست، يا در نفقه بر اسب نازل شده است يا در شأن حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه چنانكه خواهد آمد و صدوق اين آيه را نيز انداخته است چون ذكر خواهد كرد بعد از اين و آن چه مطلوب است در اين باب حق معلوم است و ماعون كه ماعون از زكات نيست و حال آن كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد مذمت كرده است جمعى را كه ريا مى كنند در اعمال خود و منع مى كنند ماعون را و ماعون از معونت و يارى است و مراد از آن در اينجا مدد هم سايه كردنست به چيزى چند كه ضرر به اين كس نرسد و هم سايه منتفع كرد،دو حضرت فرمودند كه آن قرضى است كه حسنه دهند به همسايه يا اعم،و متاع خانه كه به عاريت دهند مانند طشت و ديگ و نان و خمير و زرينه الات و نيكى كه به ايشان كنند مانند كاسه هم سايگى خصوصا هر گاه هم سايه پريشان باشد و مؤمن باشد و خويش باشد كه به سبب هر يك از اينها حقوق او زياد مى شود.

و از جمله چيزهائى كه حق سبحانه و تعالى در مال مقرر ساخته است از غير زكات صله رحم است كه واجب است چنانكه فرموده است كه آن كسانى كه موصول مى گردانند رحمى را كه حق سبحانه و تعالى امر فرموده است به وصل آن و هر گاه كسى ادا كند آن چه واجبست بر او از صله رحم ديگر چيزى بر او نيست و آن نفقه پدر و مادر است و نفقه اولاد است و هم چنين اجداد و جدات و فرزندان فرزندان هر چه اجداد و جدات بالا روند و اولاد پائين روند و اين

ص: 13

رحم را عمودين مى گويند و وجوب انفاق اينها مشروط است به فقر ايشان و غناى اين كس زايد بر مؤنت خود و زوجه خود اگر داشته باشد نفقه ايشان واجبست و الا فلا و خواهد آمد در ابواب نكاح و محتمل است كه مراد اين باشد كه هر كه ادا كند هر چه را حق سبحانه و تعالى بر او واجب ساخته است كه در اين حديث گذشت يا زكات را چنانكه خواهد آمد آن چه بر اوست كرده است و اداء كرده است شكر نعمت حق سبحانه و تعالى را كه بر او انعام كرده است و او را تفضيل داده است بر ديگران به سبب توسعه كه او را داده است و توفيق كرامت كرده است او را كه شكر نعمت الهى به جا آورده است و اعانت كرده است او را بر شكر تمام شد حديث سماعه و در حسن كالصحيح منقول است از ابو بصير كه ما نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بوديم و بعضى از مالداران نيز بودند و زكات را مذكور ساختند حضرت فرمودند كه زكات امرى نيست كه اگر كسى آن را بدهد مدحش بايد كرد و اين امريست ظاهرا كه حفظ خون خود كرده است كه كشته نشود و به آن دادن او را مسلمان مى گويند و اگر ندهد نمازش مقبول نيست و در اموال شما چيزهاى ديگر هست غير از زكات من عرض كردم كه فداى تو گردم بغير از زكات چه چيز در اموال ماهست حضرت فرمودند كه سبحان اللّه مگر قرآن نخواندۀ و نشنيدۀ كه حق سبحانه و تعالى در كتاب خود مى فرمايد در مدح جمعى كه آن كسانيند كه در اموال ايشان حقى هست از جهة سايلان و محرومان عرض كردم كه اين حق معلوم كه در مال ما بر ما هست كدامست حضرت فرمودند كه و اللّه كه آن چيزى است كه آدمى در مال خود معين مى گرداند كه هر روز يا هر هفته يا هر ماه خواه اندك و خواه بسيار بدهد،ديگر

ص: 14

ماعونست كه حق سبحانه و تعالى مذمت فرموده است كسانى را كه منع مى كنند ماعون را و آن قرضى است كه بدهد حسنه يا نيكى است كه بكند با هم سايه و متاع خانه است كه به عاريت به ايشان دهد و از آن جمله زكاتيست كه بر او واجب باشد و به همسايه دهد عرض نمودم كه هم سايگان داريم كه اگر متاعى به ايشان مى دهيم مى شكنند و ضايع مى گردانند اگر به ايشان ندهيم بد هست حضرت فرمودند كه اگر چنين باشند و ندهى بد نيست عرض نمودم آيه و يُطْعِمُونَ كه در شأن اهل البيت است در سورۀ هل اتى كه حق سبحانه و تعالى فرموده است در مدح ايشان كه طعام خود را به مسكين و يتيم و اسير مى دهند حضرت فرمودند كه از زكات نيست عرض نمودم آيه را كه حق سبحانه و تعالى مدح حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرموده است چنانكه در صحاح اهل سنت نيز هست كه آن جماعتى كه صرف مى كنند اموال خود را در شب و در روز و در پنهان و آشكار پس مزد ايشان نزد پروردگار ايشانست و ايشان را خوفى نيست و اندوهناك نمى شوند.

و در مسند احمد بن حنبل و فخر خوارزم و غير از تفاسير ايشان مذكور است كه آن حضرت چهار درهم داشتند يكى را در شب و يكى را در روز و يكى را در پنهان و يكى را در آشكار تصدق فرمودند تا همه احوال را دريافته باشند اين آيه نازل شد و همه مفسرين اين را روايت كرده اند حتى قاضى ناصبى و زمخشرى خارجى،و بعضى گفته اند كه در نفقه بر اسب نازل شده است و ممكن است كه آن حضرت اين چهار درهم را صرف نفقه اسب كرده باشند و چون عرض نمودم حضرت فرمودند كه از زكات نيست عرض نمودم كه آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر صدقات را اظهار كنيد خوب است خصوصا هر گاه قصد

ص: 15

اين داشته باشد كه ديگران كه به بينند كه او مى دهد بدهند چنانكه مجرب است خصوصا هر گاه آن شخص مقتدا باشد يا بزرگ قوم باشد و اگر پنهان به فقرا دهيد بهتر است از براى شما تا از ريا دورتر باشد حضرت فرمودند كه از زكات نيست و صله رحمت كه با ايشان احسان كنى بمال از زكات نيست.

و در صحيح از بزنطى منقول است كه به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه عرض نمودم مطلبى را حضرت فرمودند كه صبر كن كه اميدوارم كه حق سبحانه و تعالى حاجتت را برآورد إن شاء اللّه بعد از آن فرمودند كه آن چه حق سبحانه و تعالى از جهة مؤمن به آخرت مى اندازد از مطالب دنيوى از جهة او بهتر از اين است كه در دنيا به او بدهد بعد از آن تحقير دنيا فرمودند كه دنيا چه اعتبار دارد و چه چيز است كه تواند بود كه مطلوب مؤمن باشد بانكه كسى را كه دنيا دادند خطر عظيم دارد به اعتبار حقوقى كه از لوازم دنياست و و اللّه كه هر گاه حق سبحانه و تعالى نعمتى انعام مى فرمايد بر من نهايت خوف مرا حاصل شود تا وقتى كه از عهده آن حقوق بيرون آيم عرض نمودم كه فداى تو گردم تو با اين رتبه كه نزد حق سبحانه و تعالى دارى از امثال اينها خايفى؟حضرت فرمودند كه بلى و ليكن شكر الهى مى كنم بر انعامى كه بمن عطا فرموده است بانكه همه را در راه او صرف مى نمايم تا از خطران خلاصى يابم يا آن كه در مقام خوف و رجا أم و اللّه تعالى يعلم.

و در صحيح از عامر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه آمد و عرض نمود كه قرض مى خواهم كه تا به همرسانم بدهم حضرت فرمودند كه حاصلى دارى كه انتظار آن مى كشى آن مرد گفت نه و اللّه فرمودند كه تجارتى مى توانى كرد كه قرض كنى و آن تجارت را بكنى تا به همرسانى گفت نه و اللّه فرمودند كه ملكى دارى كه فروخته شود گفت نه و اللّه

ص: 16

پس حضرت فرمودند كه هر گاه حال تو اينست حق دارى در مال ما حقى كه حق سبحانه و تعالى مقرر فرموده است پس حضرت كيسه دراهم را طلب فرمودند پس دست در كيسه كردند و يك مشت شاهى به او دادند و فرمودند كه از خدا بترس و زياده خرجى مكن و بسيار بر خود و عيال خود تنگ مگير و ميانه رو باش.

و در صحيح از قاسم بن عبد الرحمن منقولست و ظن من اينست كه نساخ سهو كرده اند و عبد الغفار بن القسم است كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه شخصى به خدمت پدرم صلوات اللّه عليه آمد و گفت خبر ده مرا از تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه در اموال ايشان حقى معلوم هست از جهة سائل و محروم اين حق معلوم كدامست حضرت فرمودند كه حق معلوم چيزيست كه از مال خود بيرون مى كند كه زكات و صدقه واجبه نيست و از مال خود بيرون مى كند خواه اندك و خواه بسيار در خور آن چه دارد كه بان صله رحم كند و تقويت ضعيفان كند و قرض كسى را يا ديتى كه بر كسى لازم شده باشد ادا نمايد و يا مصيبتى نزد كسى آمده باشد رفع نمايد آن را آن مرد گفت حق سبحانه و تعالى اعلم است كه رسالات خود را در كجا مقرر فرمايد و ظاهرش آنست كه فاضل بوده است و از علما پرسيده بوده است و جواب شافى نشنيده بوده است چون از حضرت شنيده خاطرش جمع شد.

و قريب باين است كالصحيح اسماعيل بن جابر از آن حضرت صلوات اللّه عليه و در موثق كالصحيح بل الصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه مراد از محروم كسى كه دستش در خريد و فروخت بركت ندارد و هر كارى كه در آن شروع كند نقصان مى كند.

ص: 17

باب الخراج و الجزية

اشاره

اين بابى است در بيان خراج و اكثر اوقات اطلاق مى كنند آن را بر اجرت اراضى كه به قهر فتح شده باشد و گاهى اطلاق مى كنند بر زكات مطلقا و گاهى بر زكات انعام و آن چه اظهر است در اين باب اعم است از همه و مراد از جزيه مالى است كه از اهل كتاب مى گيرند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه جهاد كنيد با كسانى كه ايمان به خدا و رسول نمى اورند و بروز قيامت اعتقاد ندارند و حرام نمى دانند چيزى را كه خدا و رسول آن را حرام گردانيده اند و اعتقاد ندارند بدين حق آن جمعى كه ايشان را كتابى آمده است از آسمان تا جزيه از دست بدهند با مذلت و خوارى و اهل كتاب يهودند و نصارى و مجوس در حكم اهل كتابند چون پيغمبرى و كتابى داشته اند و پيغمبر خود را كشته اند و كتاب خود را سوخته اند و حكيمى از جهة ايشان زند و پا زند را بعوض كتاب الهى وضع كرده است از آن جهت است آن را.كتاب مى گويند.

الخراج

1-( روى عن مصعب بن يزيد الأنصارى قال: استعملنى امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه على اربعة رساتيق المداين البهقباذات و نهر سير و نهر جوير و نهر الملك و أمرني ان اضع على كلّ جريب زرع غليظ درهما و نصفا و على كلّ جريب وسط درهما و على كلّ جريب زرع رقيق ثلثى درهم و على كلّ جريب كرم عشرة

ص: 18

دراهم و على كلّ جريب نخل عشرة دراهم و على كلّ جريب البساتين الّتى تجمع النّخل و الشّجرة عشرة دراهم و أمرني ان القى كلّ نخل شاذّ عن القرى لمارّة الطريق و ابناء السّبيل و لا اخذ منه شيئا و أمرني ان اضع على الدّهاقين الّذين يركبون البراذين و يتختّمون بالذّهب على كلّ رجل منهم ثمانية و اربعين درهما و على أوساطهم و التّجار منهم على كلّ رجل اربعة و عشرين درهما و على سفلتهم و فقرائهم على كلّ انسان منهم اثنى عشر درهما قال فجبيتها ثمانية عشر الف الف درهم في سنة).

و منقول است در قوى و نزد مصنف در صحيح از مصعب كه گفت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مرا عامل كرد بر چهار بلوك مداين و محتمل است كه چهارده باشد كه هر دهى يك نهر داشته باشد و ده بزرگ باشد و ليكن اول اظهر است و آن چهار بلوك يكى بهقياذاتست و ذكر كرده اند كه مجموع يازده ده بوده است،دويم نهر سير است و ظاهرا به فارسى يعين نهر پر آب و نهر سير خوانده اند به ياى موحده و در تهذيب بخط شيخ نهر شير با است، سيم نهر جوير است به ياى دو نقطه مثل امير و به ياى موحده نيز خوانده اند،و چهارم نهر الملك است كه الحال هست به همين نام و اسامى سابقه متروكست الحال و آن حضرت امر كردند مرا كه اجرت زمين را بگيرم چون حكم مفتوح العنوه بران مقرر فرموده بودند و ممكن است كه اجرت الارض از حضرت باشد چون بحسب ظاهر اين بلاد بى رخصت آن حضرت مفتوح شده است و هر چه بى رخصت مفتوح شود از امام است چنانكه خواهد آمد،و امر فرمودند مرا كه بر هر يك جريب زراعتى كه خوب آمده باشد يك درهم و نيم قرار بدهم و جريب

ص: 19

را بر كيل اطلاق مى كنند و بر زمينى كه مقدار ان تخم افكن باشد نيز مى كنند و آن چه الحال شايع است يازده من تبريز كيل جريب است و زمين هزار و شصت ذرع كه دو هزار و صد و بيست زرع شرعى باشد كه تخمينا تخم افكن جريب كيل است و بر زمين اطلاق مى كنند در اين بلاد و در جرپادقان و كمره بر كيل اطلاق مى كنند و آن چه نزد لغويّين بيشتر اطلاق مى كنند كيل است و ظاهرا اين مقدارى كه حضرت از ايشان مى گرفته اند بنحو قباله بر ايشان مقرر فرموده بودند چنانكه در ابواب بيع خواهد آمد.

و احاديث صحيحه كه چون فتح قلاع خيبر شد حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله زمين را به ايشان گذاشتند و مقرر فرمودند كه بعنوان مزارعه بالمناصفه زراعت كنند و بعد از آن كه حاصل به همرسد حاصل را خرص نمايند پس اگر صد هزار من آمده باشد يهود پنجاه هزار من بدهند و اگر ايشان مضايقه نمايند حاصل را مسلمانان ضبط نمايند و پنجاه هزار من از دست به ايشان دهند همه گفتند كه اين عين عدالتست است و به سبب عدالت آسمان و زمين بر پاست و بر هر جريبى كه وسط آمده باشد يك درهم قرار بدهم و آن چه تنگ آمده باشد دو ثلث درهم قرار بدهم و بر هر جريب باغ انگور ده درهم قرار دهم و بر يك جريب خرما نيز ده درهم مقرر سازند و باغاتى كه درختان ديگر داشته باشد با درخت خرما نيز جريبى ده درهم مقرر سازم و امر كردند مرا كه درختان خرمائى كه جدا افتاده باشد از دهات كه غالب اوقات از جهة راه گذريان مى كارند زكات آن را نگيرم و از جهة راه گذريان بگذارم و امر فرمودند مرا كه جزيه سر را چنين بگيرم كه بر بزرگان مجوس كه بر يابو سوار شوند به نحوى كه مقرر است كه از يك طرف پاها را بياويزند و بر اسب عربى سوار نشوند و

ص: 20

انگشترى طلا در دست كنند از هر سرى از ايشان چهل و هشت درهم بگيرم و از جمعى كه متوسط الحال باشند از زارعان و تجار ايشان بيست و چهار درهم بگيرم و از مردمان پست و فقراء ايشان سرى دوازده درهم بگيرم و در يك سال كه اينها را جمع كردم هجده هزار هزار درهم شد و بحساب تومان ما صد و هشتاد هزار تومان مى شود و ظاهر آنست كه اين مواضع را به مجوس گذاشته بودند بعنوان قباله و حاصل را زر مقرر كرده بوده اند كه از ايشان بگيرند و ديده ام در بعضى از تواريخ كه در زمان بنى عباس سيصد و شصت نهر از فرات جدا مى شده است و خراج هر نهرى سى هزار تومان مى شده است الاّ نهر علقمى كه شصت هزار تومان خراج آن بوده است و اين مقدار حاصل از جهة اين بود كه بغداد پاى تخت ايشان بود و هميشه كثرت بود و آدم كه بسيار است تسعيرات بلند مى باشد و اين مالها از اين جهت بسيار مى شد.

الجزيه

14,6-( و روى فضيل بن عثمان الأعور عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: ما من مولود يولد الاّ على الفطرة فابواه اللّذان يهوّدانه و ينصّرانه و يمجّسانه و انّما اعطى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الذّمّة و قبل الجزية عن رءوس أولئك بأعيانهم على الاّ يهوّدوا أولادهم و لا ينصّروا و امّا اولاد اهل الذّمّة اليوم فلا ذمّة لهم).

و در صحيح از فضيل يك چشم منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر فرزندى كه متولد مى شود البته بر فطرت اسلام متولد مى شود كه اگر اضلال او نكنند البته اختيار اسلام خواهد كرد يا مخلوقند كه مسلمان باشند و پدر و مادر ايشان يهودى و نصرانى و مجوسى مى كنند ايشان را يعنى اضلال مى كنند و دين باطل خود را به ايشان تعليم مى نمايند و

ص: 21

جمعى از علما چنين تفسير كرده اند كه اگر مادر و پدر هر دو كافر باشند فرزند حكم كفار بهم مى رساند و اگر يكى از ايشان مسلمان باشد فرزند مسلمانست و تابع اشرف ابوين است و بر تقديرى كه اين معنى از حديث نبوى صلى اللّه عليه و آله بيرون آمد اينجا مناسبت دارد زيرا كه حضرت فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله امان دادند و جزيه قبول فرمودند از جمعى كه در زمان آن حضرت بودند باين شرط كه اولاد خود را بحال خود گذارند و ترغيب ايشان نكنند بدين يهوديت و نه بدين نصرانيت و اما اولاد ذمت در اين اوقات ايشان را ذمت و امان نيست چون باين شرط و ساير شروط عمل نمى نمايند.

6,14-( و فى رواية علىّ بن رئاب عن زرارة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل الجزية من اهل الذّمّة على ان لا ياكلوا الرّبا و لا ياكلوا لحم الخنزير و لا ينكحوا الأخوات و لا بنات الأخ و لا بنات الأخت فمن فعل ذلك منهم برئت منه ذمّة اللّه و ذمّة رسوله صلّى اللّه عليه و آله و قال ليست لهم اليوم ذمّة).

و به اسانيد متكثره صحيحه و متكثره حسنه كالصحيحه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله قبول فرمودند جزيه را از اهل كتاب به شروطى كه از آن جمله اينست كه ربا و گوشت خوك علانيه نخورند و ظاهر عبارت اعم است وزن نكنند خواهرهاى خود را خواه پدر مادرى و خواه مادرى و خواه پدرى و خواه نسبى و خواه رضاعى و هم چنين نكاح نكنند دختران برادر و دختران خواهر را به دستور و اين عمل مجوس بود كه اينها مى كردند و جمعى از يهود در خواهر

ص: 22

زاده و برادر زاده پس هر كه از ايشان اين كارها را بكند برى است از امان حق سبحانه و تعالى و از امان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله پس حضرت فرمودند كه اليوم اين جمع امان ندارند چون به شروط آن حضرت عمل نمى نمايند و شرايط مذكور خواهد شد.

6-( و روى حريز عن زرارة قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه ما حدّ الجزية على اهل الكتاب و هل عليهم فى ذلك شىء موظّف لا ينبغى ان يجوز إلى غيره فقال ذلك إلى الامام ياخذ من كلّ انسان منهم ما شاء على قدر ما له و ما يطيق انّما هم قوم فدوا أنفسهم ان لا يستعبدوا أو يقتلوا فالجزية تؤخذ منهم على قدر ما يطيقون له او ياخذهم به حتّى يسلموا فانّ اللّه عزّ و جلّ قال حَتّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ و هو لا يكترث لما يؤخذ منه حتّى يجد ذلاّ لما اخذ منه فيالم).

و در بعضى از نسخ

«فيتالّم»لذلك فيسلم

و به اسانيد صحيحه متكثره و كالصحيحه متكثره منقول است از زراره كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چيست مقدار جزيه بر اهل كتاب از يهود و نصارى و مجوس و آيا مقدرى دارد كه از آن تجاوز نتوان كرد حضرت فرمودند كه مقدار آن منوط است براى امام صلوات اللّه عليه كه از هر كه هر چه مصلحت مى داند آن را اخذ مى كند بقدر مال او و بقدر توانائى او زيرا كه اهل ذمه جمعى اند كه مستحق قتلند و جان خود را مى خرند به دادن جزيه كه ايشان را نكشند يابنده نكنند پس هر چه مقدور ايشان باشد مى بايد بدهند و بر امام است كه از ايشان بگيرد و كار را بر ايشان تنگ كند تا مسلمان شوند زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه با ايشان قتال كنيد تا مسلمان شوند يا بدهند جزيه را از

ص: 23

دست خود با نهايت خوارى و مذلت و اگر معين باشد كه چه چيز مى دهند پروا ندارند و آن را هم مى رسانند پس مى بايد كه معين نباشد آن مال تا ذلت را بيابند از آن چه از ايشان مى گيرند و در الم باشند تا مسلمان شوند،و كلينى همين حديث را در حسن كالصحيح روايت كرده است و آخرش باين عبارتست و كيف يكون صاغرا و هو لا يكترث و ظاهرا اين جمله از قلم نساخ افتاده است و معنى همان است كه مذكور شد و ظاهر اين حديث كه عدم تعيين مراد است از صغار و مذلتى كه حق سبحانه فرموده است.

و بعضى گفته اند كه مذلت آنست كه جزيه گيرنده نشسته باشد و ذمى ايستاده باشد و چون دست دراز كند كه جزيه را بدهد امام يا نايب امام دست او را بعد از دادن يا در اثنا دادن مى گيرد و بدست ديگر طپانچه بر روى او مى زند و شخصى ديگر كردنى مى زند او را تا اين مذلت و خوارى سبب اسلام او شود و منافاتى ميان هر دو نيست بلى بحسب ظاهر منافات دارد با حديث مصعب كه گذشت كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مقدر ساخت از جهة توانگران و متوسط حالان و فقيران،و جواب اينست كه در همين حديث واقع است كه جزيه براى امام است ممكن است كه در آن وقت حضرت چنين مصلحت دانسته باشند و آن چه بخاطر فاتر اين شكسته مى رسد آنست كه چون حضرت مى دانست كه تا قيام قايم آل محمد«صلوات اللّه عليهم»امام زمان را آن اقتدار نخواهد بود كه از ذمى جزيه بگيرد ضابطه مقرر فرمودند كه در زمان غيبت آن حضرت صلوات اللّه عليه بان عمل نمايند تا چون ظهور كنند براى خود عمل نمايند و چنين شد كه همه باين عمل نمودند.

و از مجوس كرمان يا يزد مجوسى به نزد بنده آمد و سواد خط آن حضرت را

ص: 24

داشت و بر آن سواد مطابقه نوشته بودند جمعى كثير از علما و از جهة ايشان به همين عنوان مقرر فرموده بودند و آن امان نامه را مستمسك دين خود ساخته بود كه اگر ما بر حق نمى بوديم امام شما تقرير ما نمى فرمودند بر اين امان،و بنده در سنّ صغر بودم و جواب او گفتم كه اگر مذهب شما حق مى بود چرا آن حضرت صلوات اللّه عليه از شما جزيه مى گرفتند و اين شروط بسيار مى فرمودند چون آن سواد كه ديدم قريب به هزار بيت بود و آن مجوسى مفحم شد و جواب نداد.

14,6-( و قال محمّد بن مسلم: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه أ رأيت ما يأخذه هؤلاء من هذا الخمس من ارض الجزية و يأخذون من الدّهاقين جزية رءوسهم اما عليهم في ذلك شىء موظّف فقال كان عليهم ما اجازوا على أنفسهم و ليس للإمام اكثر من الجزية،ان شاء الامام وضع ذلك على رءوسهم و ليس على أموالهم شىء و ان شاء فعلى أموالهم و ليس على رءوسهم شىء فقلت فهذا الخمس فقال انّما هذا شىء كان صالحهم عليه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله).

كلينى چون حديث سابق را روايت كرده است در حسن كالصحيح از حريز و زراره بعد از آن ذكر كرده است كه قال قال محمّد بن مسلم يعنى حريز از زراره حديث سابق را روايت كرده است و حريز يا زراره از محمد بن مسلم اين حديث را نيز روايت كرده اند پس ظاهر آنست كه اين حديث نيز از حريز منقول باشد پس بنا بر اين صحيح باشد بطرق كثيره كه محمد گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بيان فرمائيد كه آن چه اين پادشان از زمين جزيه مى گيرند و از بزرگان مجوس جزيه سرهاى ايشان را

ص: 25

مى گيرند آيا بر ايشان چيزى مقدر نشده است يعنى از جزيه سر حضرت فرمودند كه بر ايشان است آن چه خود بر سر خود آورده اند يعنى خمس كه دو عشر باشد چنانكه گذشت و نيست مر امام را بيش از جزيه اگر مصلحت داند بر سر ايشان مقرر مى سازد و از اموال ايشان از جهة جزيه چيزى نمى گيرد مگر آن كه از جهة زكات يا قباله بگيرد و اگر خواهد جزيه را بر اموال ايشان مقرر مى فرمايد و بر سر ايشان چيزى نيست عرض نمودم كه اين خمسى كه از حاصل مى گيرند چه چيز است حضرت فرمودند كه اين چيزيست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله با ايشان صلح فرموده است باين عنوان كه جزيه بدهند و چون خود با آن حضرت(ص)چنين قرار داده اند لازمست كه به آن عمل نمايند نه آن كه حضرت خمس را مقرر فرموده باشد تا منافات نداشته باشد يا حديث سابق كه عمر چنين كرد اگر چه ممكن است كه چون حضرت قرار داده بودند عمر قرار داد و ليكن خلاف ظاهر است و اظهر آنست كه چون آن حضرت صلى اللّه عليه و آله مقرر فرموده بودند كه هر چه ايشان به رضاى خود مقرر سازند بدهند و اين خمس را خود به رضاى خود بر خود قرار دادند پس گويا آن حضرت مقرر فرمودند و احتمال تقيه اظهر است و بنا بر تقيه معنى اول مراد خواهد بود كه حضرت جزيه را مقرر فرمودند نه قدرش را كه بحسب واقع اين مراد حضرت باشد و بحسب ظاهر تقيه.

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: فى اهل الجزية يؤخذ من أموالهم و مواشيهم شىء سوى الجزية قال لا).

و كلينى و شيخ عقيب حديث سابق ذكر كرده اند از حريز از محمد بن مسلم در صحيح كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه پرسيدند در

ص: 26

اهل جزيه كه آيا بر اموال ايشان و كله گاو و شتر ايشان چيزى هست غير از جزيه حضرت فرمودند كه نه و ظاهرا مراد از اموال زمين باشد هر گاه مخصوص ايشان باشد همين جزيه مى دهند،و اگر مال مسلمانان باشد اجرت زمين را از ايشان مى گيرند چنانكه گذشت.

و شيخان در صحيح از حريز از محمد بن مسلم روايت كرده اند كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از اهل ذمه كه بر ايشان چه چيز است كه به سبب آن خونها ايشان و اموال ايشان محفوظ است حضرت فرمودند كه جزيه است پس اگر جزيه را از سر ايشان گيرند بر مالهاى ايشان چيزى نيست و اگر از زمين ايشان گيرند و سرهاى ايشان چيزى نيست.

6-( قال: و سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن صدقات اهل الذّمة و ما يؤخذ من جزيتهم من ثمن خمورهم و لحم خنازيرهم و ميتتهم فقال عليهم الجزية فى أموالهم تؤخذ منهم من ثمن لحم الخنزير او خمر و كلّما اخذوا من ذلك فوزر ذلك عليهم و ثمنه للمسلمين حلال ياخذونه فى جزيتهم).

و بهمان سند است از محمد بن مسلم كه گفت ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه زكاتى كه از اهل مدينه مى گيرند و آن چه از جزيه ايشان مى گيرند اگر از بهاى شراب يا گوشت خوك يا مرده بوده باشد از ايشان مى توان گرفت حضرت فرمودند كه جزيه از ايشان مى بايد گرفت از اموال ايشان از بهاى گوشت خوك يا خمر و هر چه از ايشان گيرند ازين باب گناه آن بر ايشان است و بهاى آن از جهة مسلمانان حلال است و از جزيه ايشان مى گيرند.و اشعارى دارد بانكه هر چند بيع خمر صحيح نبوده باشد همان مال

ص: 27

ذمى است كه ذمى به ذمى ديگر داده است به رضاى خود و ما از ذمى گرفته ايم و بر اين مضمون احاديث صحيحه بسيار وارد شده است كه در بيع خواهد آمد.

6-( و روى طلحة بن زيد عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: جرت السّنّة ان لا تؤخذ الجزية من المعتوه و لا من المغلوب على عقله).

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه چنين سنت نبى صلى اللّه عليه و آله جارى شده است يعنى داب آن حضرت اين بود و چنين مقرر بود در زمان آن حضرت كه نگيرند جزيه را از ديوانه و از كسى بمنزله ديوانه است كه عقل نداشته باشد.

14,6-( و روى حفص بن غياث قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن النّساء كيف سقطت الجزية و رفعت عنهنّ فقال لأنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نهى عن قتل النّساء و الولدان في دار الحرب الاّ ان يقاتلن فان قاتلت ايضا فامسك عنها ما أمكنك و لم تخف خللا فلمّا نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن قتلهنّ فى دار الحرب كان ذلك في دار الإسلام اولى و لو امتنعت ان تؤدّى الجزية لم يمكن قتلها فلمّا لم يمكن قتلها رفعت الجزية عنها و لو منع الرّجال فابوا ان يؤدّوا الجزية كانوا ناقضين للعهد حلّت دماؤهم و قتلهم لأنّ قتل الرّجال مباح فى دار الشّرك و الذّمّة و كذلك المقعد من اهل الشّرك و الذّمّة و الأعمى و الشّيخ الفاني و المرأة و الولدان فى ارض الحرب من اجل ذلك رفعت عنهم الجزية).

و كالصحيح در موثق منقولست از حفص كه گفت كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چرا جزيه از زنان نمى گيرند و از

ص: 28

ايشان ساقط است فرمودند كه چون حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از كشتن زنان و اولاد نابالغ ايشان در دار حرب مگر آن كه زنان جنگ كنند و اگر جنگ كنند نيز تا ممكن باشد ايشان را مكش و تا نترسى فسادى را از نكشتن ايشان كه اگر خوف فساد باشد مى توان كشت پس چون آن حضرت(ص)فرمودند كه در دار الحرب ايشان را مكش نكشتن ايشان در دار اسلام بطريق اولى لازم خواهد بود و اگر زنان جزيه ندهند ايشان را نمى توان كشت و چون نمى توان كشت جزيه از ايشان نمى توان گرفت و اگر مردان ندهند و ابا كنند از دادن جزيه عهد و امان ايشان شكسته مى شود و خون ايشان حلال مى شود و واجب القتل مى شوند زيرا كه قتل مردان حلال است در دار الحرب اگر مسلمان نشوند و جزيه ندهند و هم چنين در دار ذمه كه دار اسلام است و لفظ و الذمه در كافى و عدل نيست و از نساخ سهو شده است زيرا كه مشبه است و دار الحرب مشبه به است با هم مناسب نيستند و هم چنين جزيه نيست بر جمعى كه زمين گير شده بشاند و دار دار الحرب ايشان را نمى توان كشت و هم چنين كور و پيرى كه از كار افتاده باشند كه حرب نتوانند كرد و زنان و فرزندان در ارض حرب ايشان را نمى توان كشت در دار اسلام از ايشان جزيه نمى بايد گرفت به همين وجهى كه در زنان گذشت و در كافى و علل فمن أجل است و فا انسبست در اين مقام و از نساخ افتاده است و چون صدوق در كتب ديگر درست نقل كرده است ظاهر آنست كه تقصير از ديگران شده باشد و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى ابن مسكان عن الحلبيّ قال: سال رجل ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الأعراب أ عليهم جهاد فقال ليس عليهم جهاد إلاّ ان يخاف على الإسلام فيستعان بهم قال فلهم من الجزية شىء قال لا).

ص: 29

و در صحيح از حلبى منقولست كه گفت شخصى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كرد از اعراب كه آيا برايشان جهاد هست حضرت فرمودند كه بر ايشان جهاد واجب نيست كه الزام كنند ايشان را مگر آن كه كفار هجوم كنند و خوف باشد كه بر شهر اسلام غالب شوند در اين صورت از ايشان مدد مى گيرند،اما در غنيمت به ايشان حصه نمى دهند آن شخص پرسيد كه از جزيه به ايشان چيزى مى دهند حضرت فرمودند كه نه و به همين مضمون كلينى در صحيح از هشام بن سالم از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است و مراد از اعراب ساكنان صحرايند و ظاهرا مخصوص عرب نباشد بلكه صحرا نشين را اعراب مى گويند و جمع عرب نيست.

و احاديث صحيحه و كالصحيحه وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از ايشان طلبيد كه هجرت كنند و در خدمت آن حضرت باشند ايشان قبول نكردند تا عاقبت آن حضرت با ايشان صلح نمودند كه هجرت نكنند و تكليف جهاد نكنند ايشان را مگر در اين صورت و ليكن از غنيمت به ايشان حصه ندهند و ليكن منقول است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله پيش از حصه كردن غنيمت چيزى از آن برمى داشتند و به اعراب و زنانى كه در جنگ با لشكر مى بودند هر يك را چيزى مى دادند و از اين دو صحيحه ظاهر شد كه جزيه را به جمعى مى بايد داد كه جهاد كنند.

5-( و: سال محمّد بن مسلم ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن سيرة الامام فى الأرض الّتى فتحت بعد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال انّ امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قد سار فى اهل العراق بسيرة فهى امام لسائر الأرضين و قال انّ ارض الجزية لا ترفع عنها الجزية و انّما

ص: 30

الجزية عطاء المجاهدين و الصّدقات لأهلها الّذين سمّى اللّه عزّ و جلّ فى كتابه ليس لهم من الجزيه شىء ثمّ قال صلوات اللّه عليه ما اوسع العدل انّ الناس يستغنون اذا عدل فيهم تنزل السّماء رزقها و تخرج الأرض بركتها باذن اللّه عزّ و جلّ).

و كالصحيح و در صحيح منقولست از محمد بن مسلم كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم از دستور العمل حضرت امام صلوات اللّه عليه در زمينهاى كه بعد از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مفتوح شده است پس حضرت فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قانونى در اهل عراق عرب مقرر فرمودند كه در ساير زمينها به آن دستور عمل مى بايد نمود پس حضرت فرمودند كه از زمين جزيه بر طرف نمى شود و جزيه بخششى است كه حق سبحانه و تعالى آن را از جهة غازيان مقرر فرموده است و زكوات از جهة جمعى كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد ايشان را نام برده است و ايشان را در جزيه بهره نيست پس حضرت فرمودند كه عدالت چه وسعتى دارد كه به همه كس حصه او مى رسد اگر به عدالت عمل نمايند،و همه مردمان مستغنى مى شوند هر گاه در ميان ايشان به عدالت سر كنند و حق ايشان را به ايشان بدهند و از آسمان باران مى آيد و از زمين حاصلهاى با بركت بهم مى رسد باذن حق سبحانه و تعالى و هر جفائى كه مردمان مى كشند به سبب عدم عدالت مى كشند كه ضررش به فقرا و اغنيا هر دو مى رسد چنانكه گذشت و در تهذيب به جاى مجاهدين المهاجرين است و ظاهر آنست كه سهو شده باشد يا مراد از مهاجرين مجاهدان باشند خصوصا هر گاه قايل شوند بانكه هجرت بعد از فتح ساقط شده است پس جزيه جائى نخواهد داشت و هم چنين امرى نيست در شرع چنانكه گذشت.

ص: 31

و در كافى كالصحيح از ابن ابى يعفور از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه ارض جزيه جزيه از آن برطرف نمى شود جزيه عطاء مهاجرين است و كالصحيح الخ.

و در صحيح از بزنطى و كالصحيح از صفوان منقولست كه هر دو گفتند عرض نموديم به حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كوفه را و خراج كوفه را و دستورى كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بر آن مقرر فرموده اند پس حضرت فرمودند كه هر كه مسلمان شود به طوع و رغبت زمين او را در دست او مى گذراند و از آن زكات عشر و نصف عشر مى گيرند هر چه معموره باشد در وقت فتح،و آن چه موات باشد از امام است و آن حضرت صلوات اللّه عليه به كسى مى دهد كه آن را معمور كند و امام حاصل آن را با آن كه از اوست صرف مسلمانان مى كند و جمعى كه آن زمين را اجاره كرده اند زكاتش بر ايشان واجبست كه اگر آب باران و يا آب نهر خورده باشد ده يك مى دهند و اگر از دست آب داده باشند بيست يك مى دهند و در كمتر از پنج وسق زكات واجب نيست و هر زمينى را كه به شمشير گرفته باشند اختيارش با امام است(ص)و آن را به اجاره مى دهد بهر چه مصلحت داند چنانكه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله خيبر را كه فتح كردند به اجاره دادند زمين ساده و نخلستان آن را و مردمان مى گويند يعنى سنيان كه جايز نيست اجاره زمين و درخت خرما و حال آن كه آن حضرت خيبر را به اجاره دادند و كسانى كه اجاره مى كنند زمين مفتوح العنوه را بغير از اجرت زكات نيز واجب است ده يك يا بيست يك،و به درستى كه چون مكه معظمه را به قهر و غلبه گرفتند و همه در دست آن حضرت اسير بودند حضرت ايشان را آزاد فرمودند فرمودند كه برويد بكار خود كه شما آزاديد

ص: 32

يا شما را آزاد كردم و از اين اخبار و امثال اينها ظاهر مى شود كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه حكم مفتوح العنوه بر اينها جارى ساختند.

14-( و: المجوس تؤخذ منهم الجزية لأنّ النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال سنّوا بهم سنّة اهل الكتاب و كان لهم نبىّ فقتلوه و كتاب يقال له جاماست كان يقع فى اثنى عشر الف جلد ثور فحرّ قوه).

و از مجوس جزيه مى توان گرفت زيرا كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه با ايشان بنحو اهل كتاب عمل كنيد چون ايشان را پيغمبرى بود كه او را شهيد كردند و كتابى داشتند كه آن را جا ماست مى گفتند كه مى نوشتند در دوازده هزار پوست گاو و آن كتاب را سوختند و شيخان در قوى روايت كرده اند كه شخصى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كرد از مجوس كه آيا پيغمبرى داشتند حضرت فرمودند كه بلى آيا نشنيده فرمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را كه به اهل مكه فرستادند كه مسلمان شويد و اگر نه با شما جنگ خواهم كرد يا دشمن منيد و شما را خواهم كشت پس ايشان عريضه به خدمت آن حضرت فرستادند كه از ما جزيه بگير و ما را بحال خود گذار كه بت را بپرستيم پس حضرت فرستادند كه من جزيه قبول نمى كنم مگر از اهل كتاب پس ايشان نوشتند و غرض ايشان تكذيب آن حضرت بود كه تو مى گويى كه جزيه نمى گيرم مگر از اهل كتاب و حال آن كه جزيه گرفتى از مجوس هجر كه بحرين و قطيف باشد پس حضرت صلى اللّه عليه و آله نوشتند كه مجوس پيغمبرى داشتند و او را شهيد كردند و كتابى داشتند و آن را سوختند و پيغمبر ايشان از جهة ايشان كتابى آورد كه نوشته مى شد در دوازده هزار پوست گاو و ظاهرا صدوق همين حديث را اختصار نموده است و در سابق

ص: 33

كاغذ نبوده و بعوض كاغذ در پوست و تخته و كتف و امثال اينها مى نوشتند حتى در زمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و مشهور آنست كه امير المؤمنين تعليم فرمودند ساختن كاغذ را و اگر كسى نديده باشد باور نمى كند و جمعى معجز مى دانند آن را،و مشهور آنست كه بعد از سوختن كتاب حكيم به همرسيد نامش ابراهيم زردشت و زند را از جهت ايشان تصنيف كرد و چون مشكل بود پا زند را از جهت شرح آن نوشت و گفت آن كتابى كه سوختيد همين است و الحال مجوس باين دو كتاب عمل مى كنند به توهّم آن كه كتاب سماوى است و احاديث از طرق عامه و خاصه وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه با مجوس عمل كنيد به نحوى كه با يهود و نصارى عمل مى كنيد و اين حديث كالمتواتر است و عمل اصحاب بر اين است.

5-( و سال ابو الورد ابا جعفر صلوات اللّه عليه: عن مملوك نصرانى لرجل مسلم أ عليه جزية قال نعم قال فيؤدّى عنه مولاه المسلم الجزية؟ قال نعم انّما هو ماله يفتديه اذا اخذ يؤدّى عنه و قد اخرجت ما رويت من الأخبار فى هذا المعنى فى كتاب الجزية).

و در حسن كالصحيح منقولست از ابو ورد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه هر گاه مسلمانى بنده نصرانى داشته باشد آيا بر غلام جزيه هست حضرت فرمودند كه بلى راوى گفت كه پس مولاى مسلمان از جهة غلام جزيه خواهد داد حضرت فرمودند بلى فداى مال خود را مى دهد چون غلام را كه مى گيرند كه جزيه بده از بابت جنايتى كه كرده باشد و در رقبه او قرار گرفته باشد،مولى اگر غلام خود را خواهد ارش جنايت

ص: 34

مى دهد و او را خلاص مى كند هم چنين جزيه بمنزله ارش جنايت كفر است كه ستم بر خود كرده است اگر ندهد سال به سال در ذمه او قرار مى گيرد تا كل مال جزيه مى شود و بتحقيق كه اخبارى كه وارد شده است در اين باب ذكر كرده ام آن را در كتاب جدائى كه نوشته ام از جهة جزيه بدان كه قانون محدثين و فقها آنست كه در ابواب فقه ذكر مى كنند كتاب جهاد را و احكام آن را و چون احاديث بسيار وارد شده است كه از جمله شرايط جهاد اذن امام است پس در حال غيبت جهاد ساقط خواهد بود بنا بر اين فايده بسيار مترتب نمى شود بر ذكر آن بنا بر اين صدوق احكام جهاد را در اين كتاب ذكر نكرده است چون وقتى كه امام حاضر مى شود خود عالم است به احكام جهاد و در حال غيبت كه جهاد نيست دانستن احكام آن بى فايده است مع هذا آياتى كه در فضيلت و احكام جهاد وارد شده است بسيار است و آيات كافى است.

و در اخبار بسيار وارد شده است كه در غيبت دو نوع از جهاد هست يكى جهاد نفس است و شيطان كه حق سبحانه و تعالى فرموده است وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا و ظاهر است كه مجاهده با كفار سبب هدايت طرق الهى نمى شود بلكه جهاد نفس و شيطان است كه سبب فتح ابواب هدايات و علوم است.

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه مرحبا جمعى را كه جهاد اصغر را از خود انداختند و متوجه جهاد اكبر جهاد شدند عرض نمودند كه يا رسول اللّه جهاد اكبر كدامست حضرت فرمودند كه آن جهاد نفس است.

و كالصحيح منقول است از فضيل بن عياض كه گفت سؤال كردم از

ص: 35

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از جهاد كه سنت است يا فرض است حضرت فرمودند كه جهاد بر چهار وجه است دو جهاد واجبست و جهاد سنتى هست كه اقامت نمى شود مگر با فرض و جهاد سنتى ديگر هست مطلقا.

اما اول جهاد با نفس است كه با او مجاهده كنند كه او را از معاصى و مخالفت الهى بازدارند و اين جهاد از اعظم افراد جهاد است.

دويم جهاد با كفار است كه فرض است وقتى كه اگر نكنند كفار غلبه كنند و بيضه اسلام از دست برود.

و اما آن چه سنتست با فرض يعنى واجب كفائى است و سنت عينى و اختيار آن با امام است اگر مصلحت در جهاد مى داند مى كند و اگر همه ترك كنند بالكليه عذاب الهى نازل مى شود و سنت است بر امام كه با امت مجاهده نمايند با كفار اگر جمعى جهاد كنند چنانكه در زمان آن حضرت جمعى جهاد مى كرده اند.

و اما جهادى كه هميشه سنت است هر سنتى است كه آن را اقامت نمايند و سعى بليغ كنند در اقامت آن مثل نماز جماعت اگر متروك شده باشد يا نماز جمعه اگر مردم آن را به جا نياورند بر مذهب اكثر اصحاب كه در حال غنيمت سنت مى دانند پس امثال اين را به جا آوردن و سعى در آنها نمودن از أفضل اعمال است چون احياى سنت مرده كرده اند و آن را زنده كرده اند و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه سنت خوبى را احيا كند پس مرا و راست اجر آن سنت و اجر بر هر كه عمل كند به آن سنت تا روز قيامت بى آن كه از ثواب آن جماعت چيزى كم گردد.

و دويم از جهاد واجب در غيبت وقتى است كه كفار بر سر مسلمانان آيند واجبست دفع ايشان كردن،و هم چنين اگر سنيان بر سر شيعيان آيند دفع ايشان

ص: 36

واجبست و در اين باب احاديث صحيح و كالصحيحه بسيار وارد شده است و در اين جهاد قصد دفع مى كند از خود و از مؤمنان و از بيضه اسلام و ايمان و چون احكام جهاد را دانستن از جهة اين نوع از جهاد ضرور است غير صدوق همه را ذكر كرده اند و إن شاء الله اگر عمر و توفيق همراهى نمايند در اواخر كتاب احكام جهاد و امر بمعروف و نهى از منكر كه از توابع جهاد است مذكور خواهد شد بفضل اللّه تعالى.

ص: 37

باب فضل اصطناع المعروف

14-( قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اوّل من يدخل الجنّة المعروف و اهله و اوّل من يرد علىّ الحوض).

اين بابى است در بيان فضيلت نيكى كردن بخلق اللّه تعالى هر قسم نيكى كه باشد كه مطلوب شارع باشد منقول است در صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اول كسى كه داخل بهشت مى شود نيكى است و اهل نيكى و اول كسى كه در حوض كوثر بر من وارد مى شود نيز نيكى و ظاهر حديث تجسم عمل است و ممكن است كه بر سبيل مجاز باشد به اعتبار سببيت.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اهل المعروف في الدّنيا اهل المعروف فى الآخرة).

و در صحيح از آن حضرت(ص)منقولست كه فرمودند كه جمعى كه نيكى مى كنند در دار دنيا بخلق الهى در آخرت نيز اهل نيكى خواهند بود و اهل بدى در دنيا اهل بدى اند در اخرت كه تتمه اين حديثست و بنا بر اين تتمه:ظاهر معنى آنست كه جمعى كه در اين نشأه معروفند به خوبى در آن نشاه نيز معروف خواهند بود به خوبى و هم چنين در بدى و اين عبارت در احاديث بسيار وارد شده است و در همه لفظ هم هست كه هم اهل المعروف فى الآخرة كه دلالت

ص: 38

مى كند بر انحصار يعنى آن كسانى كه در دنيا نيكى مى كنند ايشانند كه در اخرت نيكى خواهند كرد بإيثار ديگران بر خود.

(و تفسيره انّه اذا كان يوم القيمة قيل لهم هبوا حسناتكم لمن شئتم و ادخلوا الجنّة)

و تفسيرش به نحوى كه برقى مرفوعا از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است آنست كه فرمودند كه اهل معروف در دنيا ايشانند اهل معروف در آخرت،به ايشان مى گويند كه گناهان شما را آمرزيدند پس ببخشيد حسنات خود را بهر كه مى خواهيد يعنى چون در روز قيامت آدمى عمده اميدى كه از حسنات دارد آنست كه سبب رفع سيئات شود خصوصا جمعى كه خلقت ايشان را به خوبى سرشته اند و مى خواهند كه هر چه دارند بر ديگران ايثار كنند چنانكه در دار دنيا مى كردند و خوفى كه دارند از سيئاتست و آرزوى ايشان همين است كه شايد وسيله شود كه گناهان ايشان بخشيده شود تا ايشان حسنات خود را ببخشند پس بشارت مى دهند به ايشان كه مطلوب شما حاصل شد و گناهان شما آمرزيده شد شما حسنات خود را بهر كه خواهيد ببخشيد و داخل بهشت شويد.

و كالصحيح منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اصحاب حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله به نزد آن حضرت آمدند و عرض نمودند يا رسول اللّه پدران و مادران ما فداى تو باد به درستى كه اهل نيكى را در دار دنيا به نيكى مى شناسند،در اخرت بچه چيز مى شناسند ايشان را؟ حضرت فرمودند كه چون اهل بهشت را داخل بهشت خواهند كرد بويى بسيار خوش به ايشان مى چسبد و اين جماعت بر هر كه مى گذرند از آن بو مى يابند كه ايشان در دار دنيا اهل نيكى بوده اند.

ص: 39

و در موثق كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه بهشت را دريست كه آن را معروف مى گويند پس كسانى كه در دار دنيا اهل معروفند در آخرت اهل معروفند يعنى از باب معروف داخل بهشت مى شوند و ظاهر مى شود كه ايشان اهل معروف بوده اند.

و از عبد اللّه بن عباس منقولست كه فرداى قيامت كه اهل معروف محشور شوند به سبب نيكيها كه در دار دنيا با خلق خدا كرده اند گناهان ايشان را مى آمرزند و حسنات ايشان تمام بحال خود مى ماند و چون مى بينند كه جمعى گناهان ايشان بر حسنات ايشان زيادتى دارد حسنات خود را به ايشان مى بخشند پس اكرم الاكرمين ايشان را فرمايد كه داخل بهشت شويد پس جمع مى شود از جهة ايشان احسان به كافه خلايق در دنيا و آخرت و قريب باين منقول است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و احتمال دارد كه مراد اين نيز باشد كه جمعى كه در دنيا اهل معروف بوده باشند و مال و جاهى كه حق سبحانه و تعالى به ايشان عطا فرموده است بخلق خدا احسان كرده باشند حق سبحانه و تعالى در روز قيامت ايشان را شفاعت كرامت كند كه چندين هزار كس به شفاعت ايشان داخل بهشت شوند و يا آن كه اگر ايشان اهل معروفند در دنيا،در اخرت اهل معروف الهى و معروف نبى و ائمه صلوات اللّه عليهم خواهند بود به رحمت و شفاعت ايشان ايشان را و ايشان ديگران را،يا آن كه جمعى كه در دارد دنيا نيكى به خلايق كنند به دعا از جهة ايشان آن جماعت شفيع ايشان خواهند شد و معانى محتمله بسيار است كه از اين وجوه آنها ظاهر مى شود و اين عبارت از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله متواتر است و از جوامع كلامى است كه به آن حضرت عطا كرده اند و محتمل است كه همه مراد باشد و همه واقع

ص: 40

شود اگر چه بر سبيل بدليت باشد بانكه در هر مقامى كه فرموده باشند معنى خاصى را اراده فرموده باشند يا بر سبيل ظهر و بطن باشد.

14-( و قال صلّى اللّه عليه و آله: كلّ معروف صدقة و الدّالّ على الخير كفاعله و اللّه يحبّ اغاثة اللّهفان).

و كالصحيح از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله وارد است كه فرمودند كه هر نيكى در نامه عمل اين كس تصدق نوشته مى شود اگر چه به سلام و حسن كلام و تواضع و امثال اينها باشد و لازم نيست كه مال باشد تا صدقه باشد هر چه از براى خداست صدقه است و همين عبارت در حسن كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وارد است و محتمل است كه مراد اين باشد كه هر نيكى را صدقه مى نويسند هر چند قصد قربت نكرده باشند،و بنا بر اين امثال اين أحاديث مخصص حديث انما الاعمال بالنيات باشد چنانكه در احاديث وارد شده است كه اگر ترك شرب خمر كنند از جهة غير رضاى الهى حق سبحانه و تعالى به تفضل خود ثواب مى دهد،ديگر فرمودند كه هر كه دلالت كند شخصى را بر عمل خيرى و آن شخص آن عمل را به جا آورد يا اگر چه به جا نياورد چنانكه ظاهر حديثست مانند كسى است كه آن عمل را كرده باشد و همان ثواب را به او عطا مى فرمايند بى آن كه از ثواب او چيزى كم شود و اين عبارت شامل است آن را كه اصل آن خير را نداند و او را تعليم كند و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است يا آن كه اصل خير را مى داند و موضعش را نمى داند و كسى او را خبر كند مثل آن كه بگويد فلان جا كاروانسرا يا پل يا حمام يا مسجد و امثال اينها ندارد آن كس بسازد يا فلان شخص مستحق است و امثال اينها و اين كلمه نيز از جوامع كلام است و معانى آن را حصر

ص: 41

نمى توان كرد،ديگر حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد فرياد رسيدن مضطران و مغمومان را و اين كلمه نيز شامل احسان و انعام و اطعام و قضاء حوايج و تعليم و ارشاد و هدايت و امثال اينها هست و از جوامع كلم است و ظاهرا اين دو جمله متمم جمله اولى است كه گويا فرموده باشند كه هر نيكى تصدق است اگر چه خودش نكند،و ديگرى را بر آن دارد و اگر چه به فرياد رسيدن مضطران باشد بعنوان حكايات و قصص كه دفع غم و الم او بكند،و يا آن كه ترقى در ثواب باشد كه سبب محبوبيت الهى مى شود كه اعلى از اين رتبه نمى باشد،و احاديث صحيحه در ثواب اين وارد شده است مجملا و مفصلا بلكه فوق تواتر است و هيچ ثواب در فضيلت باين ثواب نمى رسد و محتمل است كه جمله ثانيه متمم باشد و ثالثه بر سر خود باشد يا هر يك فى نفسه مقصود باشد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اصنع المعروف إلى كلّ احد فان كان اهله و الاّ فانت اهله).

و كلينى در حسن كالصحيح از معاوية بن عمار روايت كرده است و طريق صدوق به او صحيح است پس صحيح باشد كه آن حضرت فرمودند كه نيكى كن بهر كه باشد از دوست و دشمن پس اگر او از اهل احسان است در موقع خود واقع شده است و اگر او از اهل احسان و نيكى نباشد به اين كه با تو بدى بسيار كرده باشد و اهليت خوبى نداشته باشد تو اهل آن هستى كه نيكى كنى چون احاديث متواتره وارد شده است در آن كه اعلى مراتب كمال آنست كه با هر كه با تو بدى كرده باشد تو با او نيكى كنى.

و در حسن كالصحيح از جميل منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيكى كن بهر كه اهلش باشد و هر كه اهلش نباشد پس اگر او

ص: 42

اهلش نباشد تو اهل آن هستى.

و در حسن كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه زنهار كه ترك مكن نيكى را به جمعى كه اهل آن باشند.

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه بگذاريد لغزش جمعى را كه اهل نيكى اند و عفو كنيد از ايشان كه حفظ و حمايت الهى شامل حال ايشان است.

6-( و قال: أيّما مؤمن أوصل إلى اخيه المؤمن معروفا فقد أوصل ذلك إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله).

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر مؤمنى كه نيكى به برادر مؤمن خود كند چنان است كه آن نيكى را به حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كرده است يكى از جهة آن كه داده است ثواب يافته است و آن حضرت مشعوف مى شود،و ديگر از جهة آن كه بان شخص نفعى رسيده است كه به قوت آن حيات دارد و بندگى خدا مى كند و اگر آن شخص خالصا لوجه اللّه كرده باشد به خدا رسانده است قطع نظر از آن كه هر چه به رسول خدا رسانيده به خدا رسانيد است.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: المعروف شىء سوى الزّكاة فتقرّبوا إلى اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و صلة الرّحم).

و در صحيح از عمر بن يزيد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه معروف عير زكاتست و اگر اعم از زكات باشد نيز صادقست كه غير اوست پس تقرب جوئيد بحق سبحانه و تعالى به احسان به پدر و مادر و صله رحم به احسان به خويشان يعنى هر دو را از جهة رضاى الهى به جا

ص: 43

آوريد تا قرب الهى شما را حاصل شود باين معنى كه چون نيكى نيكى است پس هر چند اهليت آن بيشتر باشند نيكتر است و شك نيست در آن كه نيكى به خويشان بهتر است و به پدر و مادر مؤمن بالاتر و خوبتر خواهد بود يا آن كه چون زكاة نيست كه به پدر و مادر و فرزند و فرزند زادگان نتوان داد پس سعى كنيد در احسان به ايشان از جائى ديگر يا آن كه چون زكات نمى توانند گرفت از شما از ره گذرهاى ديگر به ايشان برسانيد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: رأيت المعروف كاسمه و ليس شىء افضل من المعروف الاّ ثوابه و ذلك يراد منه و ليس كلّ من يجد ان يصنع المعروف إلى النّاس يصنعه و ليس كلّ من يرغب فيه يقدر عليه و لا كلّ من يقدر عليه يؤذن له فيه فاذا اجتمعت الرّغبة و القدرة و الإذن فهنالك تمّت السّعادة للطّالب و المطلوب اليه).

و به اسانيد متكثره كالصحيحه منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مى بينم من يا مى بينى تو و در بعضى از نسخ أ رأيت يعنى آيا مى بينى كه نيكى خوبست هم چنان كه نام او خوبست و اسم با مسمى است و چيزى بهتر از نيكى نيست مگر ثواب آن و آن نيز حاصل نيكى است و مقصود از نيكى است و نه چنانست كه هر كه تواند به مردمان نيكى كند تواند كرد تا توفيق الهى نباشد و چنان نيست كه هر كه رغبت در نيكى داشته باشد قدرت بر آن داشته باشد چون بسيار است كه آرزو دارند و قدرت ندارند بر آن و نه چنانست كه هر كه قدرت داشته باشد او را رخصت دهند يعنى توفيق كرامت فرمايند پس هر گاه جمع شود رغبت و قدرت و توفيق پس در اين صورت سعادت تمام است طالب معروف را كه حاصل مى شود از جهة او و آن شخصى را كه حاجت از

ص: 44

او طلب مى كنند بانكه توفيق دادن مى آيد و مى دهد و نام خير را در دنيا و ثواب غير متناهى را در آخرت مى برد.

و در حسن كالصحيح از اسماعيل منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه از جمله چيزهائى كه سبب بقاى اسلام و سبب بقاى مسلمانانست آنست كه اموال در دست كسانى باشد كه حق مال را دانند و با خلق خدا نيكى كنند و از جمله چيزهائى كه فناى مسلمانانست آنست كه اموال در دست كسانى باشد كه حق مال را ندانند و اگر دانند نيكى نكنند.

و در صحيح از ابو حمزه منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى جمعى را از جمله خلايق اهل معروف گردانيده است و افعال نيكو را محبوب قلوب ايشان گردانيده است و روى طالبان معروف را به جانب ايشان كرده است و بر ايشان آسان گردانيده است بر آوردن حاجات ايشان را چنانكه باران را از جهة حيات زمينهاى موات و اهل آن مقرر فرموده است و جمعى بر خلاف ايشانند كه حق سبحانه و تعالى سلب توفيق از ايشان كرده است به سبب اعمال قبيحه ايشان و از آن حضرت(ص) منقولست كه بسيار مى فرمودند كه محبوبترين بندگان نزد حق سبحانه و تعالى كسى كه حق سبحانه و تعالى نيكى را محبوب او كرده باشد و كردن نيكى را نيز محبوب او كرده باشد.

5-( و قال أبو جعفر صلوات اللّه عليه: صنايع المعروف تقى مصارع السّوء).

و كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه نيكيها كردن بخلق خدا نگاه مى دارد از بلاهاى بد كه بر سر اين كس

ص: 45

نيايد و يا اگر آمده باشد دفع شود چنانكه در حديث كالصحيح ديگر از آن حضرت وارد شده است كه نيكيها دفع مى كند بلاهاى بد را.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: افضل الصّدقة صدقة عن ظهر غنى و ابدا بمن تغول و اليد العليا خير من اليد السّفلى و لا يلوم اللّه عزّ و جلّ على الكفاف).

و در حسن كالصحيح از آن حضرت منقول است كه فرمودند كه هر معروفى صدقه است و بهترين صدقه صدقه ايست كه زياد آمده باشد از غنى يعنى او را فقير نكند بلكه بعد از غنا داده باشد و بعضى گفته اند كه آن چه از عيال زياده آمده باشد يا آن كه غنا بماند.

چنانكه در حديث ديگر وارد شده است كه بهترين صدقات صدقه ايست كه باقى گذارد غنا را اعم از آن كه بمال باشد يا به توكل باشد كه در واقع نفس او و عيال او مطمئن باشند و مضطرب نشوند و ابتدا كن اول به نفقه عيال كه آن نيز بمنزله صدقه ايست يا بعد از نفقه واجب ايشان اگر خواهى كه تصادفى به فقرا دهى در توسعه عيال صرف كن كه آن بهتر است و دست بالاتر بهتر است از دست پائين تر و دست بالاتر دست دهنده است و پائين تر گيرنده است يا بالاتر دستى است كه تصدق نگيرد يا دست فقير بالاتر است كه سبب ثواب غنى مى شود و حق سبحانه و تعالى ملامت نمى كند بر كفاف كه اگر بقدر نفقه خود و عيال خود داشته باشد و چيزى به فقير وسايل ندهد محل ملامت خدا و خلق نيست و بر هر يك از اين فقرات احاديث بسيار وارد شده است و شكى نيست در اينها و اينها نيز از جوامع كلام است.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: انّ البركة اسرع إلى البيت الّذى يمتار منه

ص: 46

المعروف من الشّفرة فى سنام البعير او السّيل إلى منتهاه).

و بروايت سكونى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه بركت به جانب خانه كه مردمان از آن خانه منتفع مى شوند تندتر است از تند رفتن كارد تند در كوهان شتر كه مانند دنبه است يا مانند تند رفتن سيل به نهايت جائى كه مى ايستد يعنى خانه كريمان هميشه خير و بركت در آن خانه جارى مى گردد و هر چه مى رود اقلا ده مثلش مى آيد.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: لكلّ شىء ثمرة و ثمرة المعروف تعجيله).

و كالصحيح از حمران منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر چيزى را ميوه و حاصلى است و ميوۀ نيكى تعجيل آنست يعنى زود رسانيدن آن به مستحق حاصل نيكى است يعنى سبب حصول ثواب است به زودى و همين حديث در كافى تعجيل السراج است يعنى اگر احسانى به مهمان كنى اول چراغ به زودى بياور كه بمنزله ميوه قبل از طعام مطلوبست تا آن كه حق سبحانه و تعالى به زودى چراغش را روشن مى كند چنانكه شايع است و در چهار صد كلمه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه موافق متن است پس ظاهر آنست كه هر دو را فرموده باشد در دو مقام چون صدوق در خصال نيز مثل كافى روايت كرده است در سند و متن.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: رأيت المعروف لا يصلح الاّ بثلث خصال تصغيره و ستره و تعجيله فانّك اذا صغّرته عظّمته عند من تصنعه اليه و اذا سترته تمّمته و اذا عجّلته هنّاته و ان كان غير ذلك محقته و نكدته).

ص: 47

و كالصحيح منقول است از حاتم كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه ديده ام كه معروف و نيكى تمام نمى شود مگر به سه خصلت كوچك و كم شمردن آن هر چند بسيار باشد بانكه به گويى قابل نبود و لايق ايشان نبود معذور خواهند داشت.

دويم:پوشانيدن آن كه كسى بران مطلع نشود تا خالص از براى خدا باشد و آن شخص خوشنود گردد.

سيم:زود دادن و انتظار نفرمودن زيرا كه اگر او را صغير شمارى بزرگ كرده نزد آن كه به او احسان كرده،و اگر پنهان دهى انعام را تمام كرده و اگر زود دهى گوارا گردانيدۀ و اگر خلاف اين سه كرده آن را ضايع و كم گردانيده.

6-( و قال صلوات اللّه عليه للمفضّل بن عمر: يا مفضّل اذا اردت ان تعلم أ شقيّ الرّجل ام سعيد فانظر إلى معروفه إلى من يصنعه فان كان يصنعه إلى من هو اهله فاعلم انّه إلى خير و ان كان يصنعه إلى غير اهله فاعلم انّه ليس له عند اللّه عزّ و جلّ خير).

و در حسن كالصحيح منقولست از سيف كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به مفضل فرمودند كه اى مفضل هر گاه خواهى كه بدانى كه مردى شقى است يا سعيد نظر كن به نيكى او اگر به جمعى از خوبان نيكى مى كند بدان كه عاقبتش خير خواهد بود و اگر نيكى با غير اهلش مى كند مانند فساق و فجار كه فى الحقيقه مدد كرده است ايشان را بر فسق بدان كه او را نزد حق سبحانه و تعالى خوبى نيست كه او را باز گذاشته است و سلب توفيق از او كرده است.

و قريب به اينست حديثى ديگر از مفضل كه حضرت صلوات اللّه عليه به او مى فرمايد كه اگر خواهى بدانى كه عاقبت شخصى بخير است يا نه پس نظر كن

ص: 48

تا به آخر پس ظاهر مى شود كه مفضل چنين فهميده است كه سعادت و شقاوت بحسب خاتمه است چنانكه از آخر كلام نيز ظاهر مى شود و محتمل است كه دو مرتبه فرموده باشند.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: انّما اعطاكم اللّه هذه الفضول من الاموال لتوجّهوها حيث وجّهها اللّه عزّ و جلّ و لم يعطكموها لتكنزوها).

و در قوى منقول است از ضريس كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرموده اند كه حق سبحانه و تعالى اين زيادتيهاى اموال را به شما عطا نفرموده است مگر از جهة آن كه آن را صرف نماييد در راههايى كه حق سبحانه و تعالى فرموده است و به شما عطا نفرموده است كه جمع كنيد يا گنج بگذاريد يعنى فى الحقيقه اغنيا وكلاء الهى اند و مى بايد كه وكيل مال موكل را نگاه ندارد و از خود نداند و چون صرف نمايد در راهى كه موكل فرموده باشد صرف نمايد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: لو انّ النّاس اخذوا ما أمرهم اللّه به فانفقوه فيما نهاهم عنه ما قبله منهم و لو اخذوا ما نهاهم اللّه عنه فانفقوه فيما أمرهم اللّه به ما قبله منهم حتّى ياخذوه فى حقّ و ينفقوه فى حقّ).

و كالصحيح از اسماعيل بن جابر منقول است و طريق صدوق به او صحيح است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر مردمان مال حلال خود را در غير مصرف شرعى صرف نمايند بانكه مثلا زكات را به سيد دهند و خمس را به عام حق سبحانه و تعالى از ايشان قبول نمى كند و اگر مالى را از حرام بهم رسانيده باشند و صرف كنند در راههاى خير حق سبحانه و تعالى از ايشان قبول نمى فرمايد تا از راه حق به همرسانند و در راه حق صرف نمايند.

ص: 49

و آن چه سابقا مذكور شد كه نيكى با غير اهل بكن يا محمولست بر تقيه يعنى در جائى كه تقيه بايد كرد يا چنانكه تفسير كرديم كه بد نبوده باشند و يا بدى كرده باشند كه با ايشان نيكى خوبست بسيار مثل نيكى كردن با خويشانى كه با ايشان بدى كرده باشند يا كنند يا با امثال سادات و علما كه از حيثيت سيادت و علم با ايشان نيكى كند نه از جهد فسق.

و كالصحيح منقول است از ابو مخنف كه جمعى از شيعه به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آمدند و عرض نمودند كه يا امير المؤمنين اگر اين اموالى كه در بيت المال جمع شده است اينها را به رئيسان و بزرگان عرب قسمت فرمائى كه مدار فسادها از ايشان است و بعد از آن كه خلافت مستقيم شود قسمت بالسويه و عدالت بفرمايى بهتر است.

پس حضرت فرمودند كه واى بر شما يا رحمت بر شما امر مى كنيد مرا كه نصرت را به جور و ظلم طلب نمايم و ستم كنم بر بى چارگانى كه حق سبحانه و تعالى مرا والى ايشان گردانيده است و اللّه كه هرگز اين نخواهد شد ما دام كه شب و روز گذرد و در آسمان ستاره باشد و اللّه كه اگر اين اموال مال من باشد هر آينه ميان ايشان بالسويه قسمت خواهم كرد چه جاى آن كه مال ايشان باشد پس ساعتى آن حضرت خاموش شدند و بعد از آن فرمودند كه هر كه از شما مالى داشته باشد زنهار كه آن مال را ضايع و فاسد نسازد كه مال را در غير مصرف صرف نمودن تبذير و اسراف است و سبب نام و آوازه مى شود نزد مردمان و ليكن نزد حق سبحانه و تعالى سبب پستى و مذلت مى شود و البته چنين است كه هر كه مال خود را در غير راه حق صرف نمايد و بغير مستحق آن مال دهد آن جماعت نيز شكر او نمى كنند و غير او را دوست خواهند داشت و اگر نادرا بعضى از ايشان

ص: 50

اظهار شكر او كنند و به او گويند كه ما خير خواه توئيم محض تملق است و دروغ مى گويند و اگر آن شخصى كه مال به ايشان داده است پريشان شود يا به مصيبتى مبتلا گردد و محتاج به يارى و مكافات ايشان شود اصلا مدد او نخواهند كرد بلكه دشمنى خواهند كرد چنانكه عثمان مالهاى بيت المال را به خويشان خود از بنى اميّه داد و در وقت محاصره همه هلاك او را مى خواستند و مطلقا مدد او نكردند و جمعى كه مال خود را در غير راه حق صرف نمايند و بغير اهلش دهند بهره كه دارند همين است كه جمعى از لئيمان و اشرار ايشان را مدح و ثنا گويند تا به ايشان احسان كنند و جاهلى چند گويند كه فلانى كريم است و حال آن كه نزد حق سبحانه و تعالى بخيل است پس كدام بهره پست تر و زيان كارتر از اين بهره است و كدام فايده از اين فايده كمتر است پس هر كه را از شما مالى باشد بايد كه به خويشان خود انعام كند و مؤمنان صالح را ضيافت كند و اسيران مسلمانان كه بدست كفاره افتاده باشند ايشان را به زر باز خرد و ابناء السبيل را كه از خانهاى خود دور افتاده اند اعانت كند كه به جاى خود روند كه اين اعمال از اخلاق نيكوست در دار دنيا و سبب بلند مرتبگى است در دار عقبى و امثال اين اخبار بسيار است.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من اتى اليه المعروف فليكاف به و ان عجز فليثن فان لم يفعل فقد كفر النّعمة).

و بسند سكونى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه هر كرا به او نيكى كنند و در كافى معروف است بى لام و آن بهتر است يا هر كه نيكى كند كسى را مى بايد كه آن كس نيز تلافى كند و اگر نتواند خوبى او را در مجالس بگويد و اگر هيچ يك از اين هر دو را نكند كفران نعمت آن شخص كرده

ص: 51

است.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لعن اللّه قاطعى سبيل المعروف قيل و ما قاطعوا سبيل المعروف قال الرّجل يصنع اليه المعروف فيكفره فيمنع صاحبه من ان يصنع ذلك إلى غيره).

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى لعنت كرده است يا كند آن جمعى را كه راه زنان راه نيكى اند پرسيدند كه راه زنان كدامند حضرت فرمودند كه آنها جمعيند كه به ايشان نيكى نكنند و ايشان كفران آن نعمت كنند به انكار يا به بدى در عوض نيكى و اين معنى سبب اين مى شود كه ديگر آن شخص با كسى نيكى نكند.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چه بسيار كم است كسى كه شكر نعمت كند و ظاهرا اعم است از شكر خالق و خلايق و ظاهرش آنست كه بر سبيل مذمت باشد.

و در قوى از حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد هر دلى را كه حزين و با غم اخرت باشد و دوست مى دارد هر بنده را كه شكر نعمت بسيار كند فرداى قيامت حق سبحانه و تعالى به بنده از بندگانش مى فرمايد كه آيا شكر فلان بنده را كردى بنده گويد كه خداوندا ترا شكر كردم اى پروردگار من پس خطاب رسد كه چون شكر او نكردى شكر مرا نيز نكرده پس حضرت فرمودند كه كسى شكر الهى را بيشتر كرده است يا مى كند كه شكر مردمان را بيشتر كند و غرض از اين شكر همانست كه سبب رغبت ديگران شود اگر چه نظر آن شخصى كه مى دهد كمال او در اين است كه مكافات و شكر را نخواهد چنانكه حق سبحانه و تعالى در شأن

ص: 52

اهل بيت و مدح ايشان فرموده است كه إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً يعنى به زبان حال يا مقال مى گفتند به مسكين و يتيم و اسير كه ما شما را طعام نمى دهيم مگر از جهة رضاى الهى و از شما اراده نداريم كه مكافات كنيد ما را يا شكر و حمد و ثناى ما بگوئيد و چون ايشان اين اراده نداشتند حق سبحانه و تعالى شكر ايشان كرد و مكافات غير متناهى كرامت فرمود و اين هر دو مطلب منقول است كالصحيح از زراره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هميشه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر كه عوض را برابر بدهد مكافات كرده است و كسى كه دو برابر يا بيشتر دهد او شكور است و هر كه شكور است بزرگ است و كسى كه داند كه آن چه به مردمان مى كند به خود كرده است نمى گويد و در خاطرش نمى گذرد كه چرا فلانى شكر نعمت را به جا نياورد و اميد ندارد كه به سبب احسان ايشان او را زايد بر سابق دوست دارند پس آن چه به خود كرده توقع شكر آن غير از خود مدار فى الحقيقه عرض خود را خريده به آن دادن و عرضت محفوظ شد ديگر چه مى خواهى و بدان كه شخصى كه حاجتى به نزد تو آورد روى خود را خوار كرده تو روى او را از خوارى بدر آورد و رد مكن او را كه دو خوارى جمع شود برو و اگر تامل كنى در حقايق اين سخنان بر تو ظاهر مى شود حقيقت اينها و مى دانى به يقين كه همه اينها از جناب اقدس الهى است و در اخبار بسيار وارد شده است كه به برادران مؤمن احسانى مكن كه مضرتش به تو بيش از نفع ايشان باشد از تو مثل آن كه برادرت صد تومان قرض دارد و تو ده تومان مايه دارى اگر مايه خود را به قرض او دهى قرض او مؤدى نشده است و تو فقير و محتاج شده و خواهد آمد اين معنى در ابواب تجارات.

ص: 53

باب ثواب القرض

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: مكتوب على باب الجنّة الصّدقة بعشرة و القرض بثمانية عشر).

اين بابى است در بيان ثواب قرض،و قرض آنست كه چيزى از كسى بگيرى كه همان را پس دهى اگر مثلى باشد،و قيمتش را پس دهى اگر مثلى نباشد و دين اعم است و آن چيزيست كه در ذمه قرار گيرد مثل ثمن مبيع و مهر زن و ارش جنايت و قرض و امثال اينها،و دور نيست كه در اينجا مراد از قرض دين باشد و شامل قرض دادن و مهلت دادن باشد اما اول اظهر است در اخبار.و مراد مصنف است چون ثواب مهلت دادن را جدا مى گويد.

منقول است در موثق كالصحيح از اسحاق كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بر در بهشت نوشته است كه صدقه را يكى ده در نامه عمل مى نويسند و قرض را يكى هجده پس ثواب قرض دو برابر صدقه باشد زيرا كه در صدقه يكى كه ده است پس نمى گيرد و زيادتى نه است و در قرض آن چه داده است پس مى گيرد و دونه مى گيرد و وجه مضاعفه دور نيست كه اين باشد اگر چه در اين زنان منت قرض حسنه بيشتر از منت تصدق است و در واقع غلط مى كنند كه اعانت محتاج است بدون منتى كه از لوازم صدقه است و در اينجا منت نيست چون همان را پس خواهد گرفت و اگر نگيرد به زكات خود حساب

ص: 54

خواهد نمود.

6-( و قال عليه السلام: فى قول اللّه عزّ و جلّ لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النّاسِ قال المعروف القرض).

و در حسن كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه خيرى نيست در بسيارى از راز گفتن ايشان كه با تو با يكديگر سرگوشى مى كنند يا در مطلق گفتن ايشان اگر كسى كه امر كند به تصدق يا امر كند بمعروف يا اصلاح كند ميان جمعى كه به فساد انجاميده باشد حضرت فرمودند كه مراد الهى از معروف در اين آيه قرض است يعنى امر كند به قرض دادن و محتمل است كه قرض از جمله معروف باشد چنانكه در احاديث سابقه گذشت و آن كه حضرت فرموده است كه معروف قرض است بر سبيل مبالغه باشد و اظهر معنى اول است كه مراد الهى در اينجا قرض باشد و بس.

6-( قال صلوات اللّه عليه: ما من مؤمن اقرض مؤمنا يلتمس به وجه اللّه عزّ و جلّ الاّ حسب له اجرها بحساب الصّدقة حتّى يرجع ماله اليه).

و در صحيح از فضيل منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر مؤمنى كه بمؤمنى قرضى بدهد بقصد رضاى الهى البته حساب كرده مى شود از جهت او ثواب آن در اهم يا دنانير يا ثواب قرض چنانكه در كافى است و در بعضى از نسخ اين كتاب كه ضمير مذكر است بحساب تصدق تا مال او به او برگردد يعنى اگر يك تومان قرض داده باشد هر روز يك تومان تصدق در نامه عملش مى نويسند چنانكه خواهد آمد و در اين صورت از هجده بيشتر مى شود پس ممكن است كه اين ثواب را از جهة مهلت دادن به او

ص: 55

دهند و هجده را بواسطه قرض يا آن كه اين ثواب را از جهة نيت قربت به او دهند و قرض اگر چه نيت قربت نباشد هجده برابر در دنيا به او دهند يا هجده در نامه عملش نويسند كه يك تومان قرض را هجده تومان قرض نويسند يا ثواب يك تومان تصدق كه حق سبحانه و تعالى قدرى مقرر فرموده است هجده برابر آن ثواب در قرض يك تومان در نامه عملش نوشته شود هر روز.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: قرض المؤمن غنيمة و تعجيل خير و ان ايسر ادّاه و ان مات احتسب من زكاته).

منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه قرض دادن به مؤمن غنيمتى است كه حق سبحانه و تعالى از جهة مؤمنان مقرر ساخته است از ثوابهاى غير متناهى تعجيل خيريست كه ضررى به اين كس نمى رسد زيرا كه اگر چيزى به همرساند آن را ادا مى كند و اگر بميرد از زكات خود بر او حساب مى كند و همين خير پيشتر گذشت به اندك تغييرى.

ص: 56

باب ثواب انظار المعسر

اين بابيست در بيان ثواب مهلت دادن كسى كه پريشان باشد و زايد بر قدر ضرورى نداشته باشد از قوت يك روز،و خانه ضرورى و جامه ضرورى و خادم ضرورى و بعضى اسب را استثنا كرده اند اگر ضرور باشد و هم چنين فروش و ظروف و كتب علمى ضرورى اينها از جهة وجوب مهلت دادن در كار است و اما از براى استحباب همين بس است كه او را مشكل باشد تحصيل نمودن بلكه فى نفسه سنت است مهلت دادن مگر فاسقى باشد كه خواهد مال را ندهد با قدرت بر آن كه در اين صورت ظاهر نيست كه مستحب باشد مهلت دادن مگر آن كه محتاج به رفتن نزد حكام جور باشد كه در اين صورت از اين جهت تاخير نمودن اولى است يا بايد قسم ياد كردن و از جهة تعظيم الهى قسم ياد نكند و تاخير نمايد يا شايد أو توبه كند و پس دهد.

14-( صعد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المنبر ذات يوم فحمد اللّه و اثنى عليه و صلّى على أنبيائه عليهم السّلام ثمّ قال: أيّها النّاس ليبلّغ الشّاهد منكم الغائب من انظر معسرا كان له على اللّه عزّ و جلّ فى كل يوم ثواب صدقه بمثل ماله حتّى يستوفيه و قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال اللّه عزّ و جلّ وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ انّه معسر فتصدّقوا عليه بمالكم فهو خير لكم).

ص: 57

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه روزى از روزها حضرت سيد الأنبياء صلى اللّه عليه و آله بر منبر فرمودند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و صلوات خدا بر پيغمبران فرستادند بعد از آن فرمودند كه اى مردمان بايد كه حاضران شما به غايبان برسانند كه هر كه مهلت دهد پريشانى را حق سبحانه و تعالى از جهة او مقرر فرمايد در هر روزى ثواب تصدق بمثل آن مال را تا از او پس گيرد قرض را،بعد از آن حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر قرض دار پريشان باشد پس حكم يا واجب بر شما مهلت دادن اوست تا وقتى كه به همرساند و تصدق نمودن شما كه ابراء ذمه او كنيد از جهة رضاى الهى از جهة شما بهتر است اگر دانيد كه او پريشان است پس تصدق كنيد بر او به آن چه بر او داريد كه اين تصدق از جهة شما بهتر است و با آن همه ثوابى كه مهلت دادن دارد ثواب بخشيدن يا ابراء ذمه نمودن از براى خدا بهتر است و اين موضع از مواضعى است كه ثواب سنت بيش از واجب است مثل سلام كه سنت است و جواب آن واجبست و نود و نه حسنه از جهة سلام كننده است و يك حسنه از جهة جواب دهنده و ديگر خواهد آمد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: خلّوا سبيل المعسر كما خلاّه اللّه تبارك و تعالى).

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه رها كنيد پريشان را از حبس اگر او را حبس كرده باشد حاكم تا ظاهر شود فقرا او يعنى چنانكه متعارف است مكنيد بلكه وقتى حبس مى بايد كرد كه ظاهر شود او غنى است چنانكه خواهد آمد يا اگر دانيد كه او پريشان است او را حبس

ص: 58

مكنيد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه او را رها كنيد به آيه سابقه يا چنانكه حق سبحانه و تعالى او را رها كرده است از تكاليف ماليه،شما نيز او را از اين تكليف رها كنيد يا چنانكه حق سبحانه و تعالى او را خالى كرده است از مال و به او چيزى نداده است شما نيز او را رها كنيد و در اين صورت تجنيسى شده است كه يك لفظ را در هر جائى بمعنى ديگر استعمال نموده اند.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من اراد ان يظلّه اللّه يوم لا ظلّ الاّ ظلّه فلينظر معسرا او يدع له من حقّه).

و منقول است در صحيح از معاوية بن عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند يعنى آن حضرت يا حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و اين اظهر است بحسب واقع و اول بحسب ظاهر عبارت كه هر كه خواهد كه حق سبحانه و تعالى او را در سايه عرش خود در آورد يا در كنف رحمت خود جاى دهد در روزى كه سايه نباشد مگر سايه عرش او يا حمايت نتواند كرد مگر رحمت او و شفاعت نبى و ائمه صلوات اللّه عليهم نيز از حمايت نتواند كرد مگر رحمت او و شفاعت نبى و ائمه صلوات اللّه عليهم نيز از حمايت رحمت است.سه مرتبه اين عبارت را فرمودند و مردمان ترسيدند كه مبادا تكليف شاقى باشد چون حضرت سيد الانبياء(ص)در تكاليف شاقه چنين عبارتى بيشتر مى فرمودند پس فرمودند كه بايد كه پريشانى را مهلت دهد يا پاره از حق خود بگذارد يا از حق خود بگذرد بنا بر آن كه من از جهة تبيين باشد.

و در حديث كالصحيح از عبد الرحمن منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند در روز كرمى و دست خود را كج كردند چنانكه كف دست به زير

ص: 59

بود و پشت دست مبارك بالا بود كه بمنزله سايه بان باشد و تشبيه فرموده باشند سايه بانى را كه هر كه در روز قيامت سايه بانى خواهد يعنى آيا كسى هست كه خواهد حضرت سه مرتبه فرمودند و در هر مرتبه مردمان مى گفتند كه بلى يا رسول اللّه همه مى خواهيم،پس فرمودند كه هر كه مهلت دهد قرض دارى را يا از جهة پريشانى حق او را ببخشد يا بعضى را ابرا كند يعنى چنين كسى در ظل رحمت الهى خواهد بود پس عبد الرحمن گفت كه حضرت امام جعفر صادق(ص)رو بمن كردند و فرمودند كه خبر داد مرا عبد اللّه بن كعب بن مالك كه پدر مرا خبر داد كه من از كسى چيزى مى طلبيدم و قرض دار خود را آورده بودم در مسجد آن حضرت كه با من باشد تا حق مرا بدهد پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از خارج مسجد آمدند و به خانه خود رفتند و ما نشسته بوديم كه ناگاه آن حضرت در عين شدت گرما پرده حجره مباركه را برداشتند و فرمودند كه اى كعب بن مالك شما هنوز اينجا نشسته ايد من گفتم كه پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول اللّه بلى پس حضرت بدست مبارك اشاره فرمودند كه نصف را حال بگير و نصفى را با او بساز تا بهم رساند من نصف را گرفتم و نصف را ابراء ذمه كردم.

ص: 60

باب ثواب تحليل الميّت

اين بابى است در بيان ثواب حلال كردن ميت قرض دار را چون احاديث صحيحه وارد شده است كه حرمت مؤمن مرده مانند حرمت مؤمن زنده است و احاديث متواتره وارد شده است در ثواب رفع غم و الم مغمومان و هيچ غمى مانند غم دين نيست و همان احاديث كافى است و چون در اينجا ثواب تصدّقات ماليه را نيز ذكر كرده است با آن كه در باب دين و قرض بعد از اين همين حديث را ذكر كرده است.

6-( قيل للصّادق صلوات اللّه عليه: انّ لعبد الرّحمن بن سبابة دينا على رجل قد مات و كلّمناه ان يحلّله فابى فقال ويحه أ ما يعلم انّ له بكلّ درهم عشرة اذا حلّله و اذا لم يحلّله فانّما له درهم بدل درهم).

و در موثق كالصحيح از حسن بن خنيس منقول است كه گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه عبد الرحمن را دينى هست بر شخصى كه او مرده است و با او گفتيم كه او را حلال كند نكرد حضرت فرمودند كه ويحه يعنى واى بر او يا رحمت باد بر او كه بمنزله واى است آيا نمى داند كه اگر او را حلال كند بدل هر درهمى او را ده درهم است يعنى عوض در دنيا يا آن كه يكى ده نوشته مى شود در نامه عملش و اگر حلال نكند فردا يكى را يكى خواهد گرفت،و الحال كه حلال مى كند فردا يكى را ده حق سبحانه و تعالى به او در

ص: 61

حسنات او خواهد افزود يا سبب مغفرت گناهان او خواهد شد و كالصحيح منقولست از معتب كه محمد بن بشر الوشاء داخل شد بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و به حضرت عرض نمود كه مى خواهم كه از شهاب التماس فرمائيد كه قرضى كه مى طلبد از من نطلبد تا موسم بسر آيد شايد به همرسانم دين را و ادا نمايم و شهاب هزار دينار از او طلب داشت كه هزار مثقال طلا باشد پس حضرت كس فرستادند و شهاب را طلبيدند و به او گفتند كه تو حال محمد را مى دانى و اختصاص او را بما نيز مى دانى و گفت كه شهاب از من هزار دينار طلب دارد و در اسراف شكم و فرج صرف نكرده است بلكه پاره ديون در ذمه جمعى دارد و پاره نقصان متاع كرده است و من دوست دارم كه تو او را حلال كنى و شايد كه گمان كرده باشى كه فردا حسنات او را بردارند و به تو دهند شهاب گفت كه اخبار بما چنين رسيده است حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى از آن عادل تر و كريمتر است كه بنده در شبهاى سرد عبادت او كرده باشد و در روزهاى گرم روزه گرفته باشد و در هواهاى گرم طواف خانه خدا كرده باشد و اينها را بر دارد و به ديگرى دهد و ليكن تفضل الهى بسيار است مؤمن را بحق خود مى رساند شهاب گفت حلالش كردم و احاديث ديگر وارد شده است كه در باب دين مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

ص: 62

باب استدامة النّعمة باحتمال المؤنة

اين بابيست در بيان دايم داشتن نعمتهاى الهى بر خود به سبب تحمل بار خلايق يعنى هر چند بيشتر متحمل مى شويد نعمت الهى بيشتر مى ماند.

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من عظمت نعمة اللّه عليه اشتدّت مؤنة النّاس عليه فاستديموا النّعمة باحتمال المؤنة و لا تقرضوها للزّوال فقلّ من زالت عنه النّعمة فكادت تعود اليه).

و منقولست در صحيح از حديد كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه عظيم مى شود نعمت الهى بر او سخت تر مى شود تحمل مشقتهاى مردمان بر او يا بتكاليف الهى تعالى شانه از زكات و خمس يا بقضاء حوايج ايشان و يا به توقعات زايده ايشان پس اگر خواهيد كه اين نعمت بر شما مستدام بماند مى بايد كه متحمل بارهاى مردم شويد و بهر چه مقدور باشد از مال و جاه اعانت ايشان بكنيد تا نعمت بر شما باقى ماند و نعمتهاى الهى را در معرض زوال در مى آوريد بانكه كار سازى ايشان نكنيد پس كم است كه نعمتى برود و ديگر برگردد الحال كه هست زنجير كنيد آن را و زنجيرش كار سازيست.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: احسنوا جوار نعم اللّه و احذروا ان تنتقل عنكم إلى غيركم اما انّها لن تنتقل عن احد قطّ فكادت ترجع اليه و كان على صلوات اللّه عليه يقول قلّ ما ادبر شىء فاقبل).

ص: 63

و در صحيح از زيد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيكو كنيد هم سايگى نعمتهاى الهى را و حذر كنيد از آن كه منتقل شود نعمت از شما بغير شما به درستى كه هرگز منتقل نشده است نعمتى كه به نزديكى برگردد پس فرمودند كه هميشه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه كم است كه چيزى پشت كند ديگر رو كند و موافق هر دو حديث احاديث بسيار وارد شده است و فرق ميان اين دو حديث آنست كه حديث اول در كار سازى خلايق است و حديث دويم اعم است از حقوق خالق و خلايق و قيد اين نعمت شكر نعمت است به عبادات و طاعات ماليات و غير ماليات و قضاى حوايج خلايق و غير آن و كلينى از جهة هر يك بابى على حده ذكر كرده است.

ص: 64

باب فضل السّخاء و الجود

اشاره

اين بابى است در بيان فضيلت جوانمردى و بخشش و اكثر اخبار دلالت مى كند بر آن كه جود و كرم آنست كه چنانكه حق سبحانه و تعالى طلبيده است بدهد و اگر مانند حاتم طايى كسى،چيزى دهد از قبيل قمار بازيست و بخل است نه جود و از بعضى ظاهر مى شود كه آن نحو بخشش نيز بهتر است از بخل.

بهترين شما سخى ترين

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: خياركم سمحاؤكم و شراركم بخلاؤكم و من خالص الايمان البرّ بالإخوان و السّعي فى حوائجهم و انّ البارّ بالإخوان ليحبّه الرّحمن و فى ذلك مرغمة للشّيطان و تزحزح عن النّيران و دخول الجنان ثمّ قال لجميل يا جميل اخبر بهذا غرر اصحابك قلت جعلت فداك من غررا اصحابى قال هم البارّون بالإخوان فى العسر و اليسر ثمّ قال يا جميل اما انّ صاحب الكثير يهون عليه ذلك و قد مدح اللّه عزّ و جلّ فى ذلك صاحب القليل فقال فى كتابه وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .).

و در صحيح منقول است از جميل كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بهترين شما جوانمردان شمايند و بدترين شما بخيلان شمايند و از جمله ايمان خالص نيكى كردنست به برادران مؤمن و سعى

ص: 65

نمودنست در قضاء حوايج ايشان و به درستى كه كسى كه نيكى كند به برادران مؤمن خداوند بخشاينده او را دوست مى دارد و در اين اعمال بينى شيطان بر خاك مذلت ماليده مى شود و از آتش دوزخ دور مى شوند پس حضرت به جميل فرمودند كه اى جميل به آن چه شنيدى سفيد رويان اصحاب خود را خبر ده عرض نمودم كه ايشان كدامند فداى تو گردم حضرت فرمودند كه ايشان جمعيند كه نيكى مى كنند با برادران خود در دشوارى و آسانى پس فرمودند كه اى جميل به درستى كه آنها كه مال بسيار دارند بر ايشان آسان است نيكى كردن و بتحقيق كه حق سبحانه و تعالى جمعى را مدح نموده كه اندكى از مال دارند و ايثار مى كنند چنانكه در مدح اهل بيت و بروايتى در انصار نازل شده است كه ايشان ايثار مى كنند و ديگران را بر خود اختيار مى نمايند هر چند كه ايشان فقير باشند و هر كرا حق سبحانه و تعالى حفظ نمود از بخل نفس آن جماعت رستگارانند و بس و أمثال اين حديث بحسب ظاهر دلالت دارد بر حجيت خبر واحد خصوصا در مستحبات كه اگر حجت نباشد خبر دادن جميل ايشان را عبث خواهد بود و دلالت دارد بر توثيق جميل اگر چه خود نقل كرده است به اعتبار آن كه ثقات علما از او نقل كرده اند و آن نيز قرينه خوبى اوست اگر چه جميل مجمع عليه اصحابست كه او ثقه است و هر چه او نقل كند صحيح است و از آن جمله است توثيق خودش را.

سخى بهتر از گناه كار است

6-( و قال صلوات اللّه عليه: شابّ سخى مرهّق فى الذّنوب احبّ إلى اللّه عزّ و جلّ من شيخ عابد بخيل).

و منقول است در قوى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه جوانى كه جوانمرد باشد و در گناهان فرو رفته باشد محبوبتر است

ص: 66

نزد حق سبحانه و تعالى از پير با عبادتى كه بخيل باشد و آن چه بر او واجب باشد از زكات و خمس و غير آن ندهد و آن جوان واجبات ماليه را با زيادتيها دهد و استبعادى ندارد و چون اكثر حقوق ماليه حق الناس است و حق اللّه به توبه مغفور مى شود و حق الناس را توبه نمى توان كرد بلكه توبه اش دادن است.

16-( و روى: انّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى موسى عليه السّلام ان لا تقتل السّامرىّ فانّه سخى).

و مرويست مرسلا كه حق سبحانه و تعالى وحى كرد به حضرت موسى عليه السلام كه سامرى را مكش كه او سخى است با آن كه آن قسم اعمال از او صادر شده بود به سبب سخاوت و كرم از كشتن خلاص شد.

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: من ادّى ما افترض اللّه عليه فهو اسخى النّاس).

و آن حضرت(ص)فرمودند كه هر كه ادا كند آن چه را حق سبحانه و تعالى بر او واجب گردانيده است او سخى ترين مردمان است و اين حصر اضافى است نسبت به جمعى كه مال بسيار در باطل صرف مى كنند و واجبات را اخراج نمى كنند.

چهار چيز مقابل چهار چيز

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من يضمن لي أربعة بأربعة ابيات فى الجنّة؟أنفق و لا تخف فقرا و أنصف النّاس من نفسك و افش السّلام فى العالم و اترك المراء و ان كنت محقّا).

كلينى و صدوق از معاوية بن وهب روايت كرده اند و طريق صدوق به او صحيح است يا حسن كالصحيح كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه كِه ضامن مى شود از جهة من چهار چيز را تا من ضامن شوم از جهة او چهار خانه را

ص: 67

در بهشت،صرف كن مال را در راه خدا و مترس از فقراء و با مردمان در مقام انصاف باش يعنى هر چه را از براى خود خواهى همان را از براى ايشان خواه و هر چه را از براى خود نخواهى از براى ايشان مخواه و ظاهر ساز سلام خود را به عالميان بهر كه رسى سلام كن و ترك كن مجادله را هر چند حق به جانب تو باشد.

و مفاسد جدل بسيار است و حق سبحانه و تعالى نهى فرموده است از جدل مگر جدلى كه احسن باشد كه دلايل بگويند به هموارى تا حق ظاهر شود و جدل را اطلاق مى كنند بر مطلق مباحثه و بر دلايل باطله و اقامت شبهات و باين معنى قبيح است مطلقا و بمعنى اول مستثنى است اقامت براهين و جمعى اين را نيز مذموم مى دانند به اعتبار ظاهر بسيارى از اخبار و غافلند از آن كه دو اطلاق دارد و شيخ طبرسى از جهة رد اين قول كتاب احتجاجات را تصنيف كرده است و در آنجا ذكر كرده است احتجاجات نبى و ائمه را صلوات اللّه عليهم و ظاهر بسيارى از اخبار اينست كه بر تقدير حقيت مجادله مورث صفات ذميمه است پس اگر كسى نفس خود را به رياضات و مجاهدات منزه ساخته باشد از صفات ذميمه بد نيست و جدال معصوم ضرر ندارد و اما غير معصوم بسيار نادر است كه سبب حدوث دشمنى و حسد و ريا و عجب و تكبر و امثال اينها نشود خصوصا در مجالس پس مهما أمكن اولى ترك است و اللّه تعالى يعلم.

هر كه يقين دارد به عوضى سخاوت مى كند

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من أيقن بالخلف سخت نفسه بالنّفقة و قال اللّه عزّ و جلّ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرّازِقِينَ .).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت(ص)فرمودند كه هر كه يقين دارد

ص: 68

به عوضى كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد فرموده است البته نفس او سخاوت مى كند به دادن و تا اينجا حديث است و چون خلف واقع شده بود در خبر صدوق آن آيه را ذكر كرده است كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه هر چه در راه حق سبحانه و تعالى صرف مى كنيد و احتمال اعم نيز دارد بانكه هر چه مباح باشد حق سبحانه و تعالى عوض كرامت مى فرمايد و ظاهر خلافت آنست كه عوض را درد دنيا كرامت فرمايد به قرينه آن كه فرموده است كه خداوند عالميان بهترين روزى دهندگانست هر گاه شما روزى خود را به ديگرى دهيد البته روزى شما را خواهد داد مرتبه ديگر چون بعد از دادن كاشف مى آيد كه روزى شما نبود يا آن كه مراد از رازق معطى و منعم باشد يعنى شما با اين فقر و احتياج هر گاه از جهة رضاى الهى بدهيد خداوند عالميان با غناى ذاتى و كرم غير متناهى و روزى دهندگى او چون عوض كرامت نفرمايد!؟ و در صحيح از صفوان منقول است كه يكى از آزاد كردهاى حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه بر آن حضرت داخل شد حضرت فرمودند كه امروز چيزى در راه خدا دادى او گفت نه و اللّه حضرت فرمودند كه چون حق سبحانه و تعالى عوض بما كرامت فرمايد بده در راه خدا اگر چه يك درهم باشد.

و كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه دست خود را به احسان و نيكى گشاده دارد هر وقت كه هر چه را يابد دهد حق سبحانه و تعالى عوض آن را در دنيا به او مى رساند و مضاعف مى كند از جهة او در آخرت.

و در صحيح از بزنطى منقول است كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كتابتى به حضرت امام محمد تقى نوشته بودند و من خواندم آن مكتوب را نوشته

ص: 69

بودند كه خبر بمن رسيد كه چون سوار مى شوى آزاد كردهاى ما ترا از در كوچك بيرون مى برند از جهة بخل ايشان كه مبادا چيزى به فقرا دهى و قسم مى دهم ترا به حقى كه مرا بر تو هست كه البته در وقت بيرون رفتن و داخل شدن از در بزرگ داخل شو و بيرون رو چون سوار شوى مى بايد كه طلا و نقره با تو باشد و هر كه از تو چيزى طلب كند بدهى و كسى را رد نكنى و اگر عموهاى تو از تو چيزى طلب كنند كمتر از پنجاه مثقال طلا ندهى به ايشان و زياده اختيارش با تست و اگر عمّها طلب كنند كمتر از بيست و پنج دينار ندهى و اختيار زيادتى با تست و مرا، غرض آنست كه حق سبحانه و تعالى ترا بلند مرتبه كند به جود و عطا پس بده و مترس كه خداوندى كه عرش را به قدرت كامله خود آفريده است بر او آسانست كه كار را بر تو تنگ نكند يعنى البته حق سبحانه و تعالى مى رساند هر چرا مى دهى.

حسرت در آخرت

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه«عزّ و جلّ كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ »قال هو الرّجل يدع ماله لا ينفقه فى طاعة اللّه عزّ و جلّ بخلا ثمّ يموت فيدعه لمن يعمل فيه بطاعة اللّه او بمعصية اللّه فان عمل فيه بطاعة اللّه راه فى ميزان غيره فراه حسرة و قد كان المال له و ان كان عمل فيه بمعصية اللّه عزّ و جلّ قوّاه بذلك المال حتّى عمل به فى معصية اللّه عزّ و جلّ).

و كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه در تفسير قول حق سبحانه تعالى كه ترجمه اش اينست كه هم چنين مى نمايد به ايشان حق سبحانه و تعالى اعمال ايشان را كه حسرت باشد بر ايشان حضرت فرمودند كه مثل شخصى است كه مال خود را به سبب بخل صرف نكنند در جائى چند كه

ص: 70

مطلوب حق سبحانه و تعالى است كه در آن مصارف صرف نمايند و بميرد آن مال از او به كسى رسد كه صرف طاعت كند يا صرف معصيت كند پس اگر آن مال را در طاعت صرف نمايد فرداى قيامت مال خود را در ترازوى عمل ديگران بيند و حسرت خورد كه چرا خود صرف طاعت نكردم كه اين ثوابها از من مى بود و اگر آن شخص صرف معصيت نموده باشد او قوت داده باشد او را به آن مال تا معصيت نموده باشد حسرت عظيم خواهد داشت كه چرا گذاشتم قطع نظر از عذاب الهى كه آن نيز سبب حسرتست لهذا يك نام قيامت يوم الحسرة است كه در قرآن است كه همه كس حسرت خواهند داشت خوبان به سبب تقصير و بدان به سبب عصيان و تقصير در عبادت و منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به صحرايى رسيدند كه حنظل بسيار در آنجا بود حضرت فرمودند كه هر چه مقدور است از اين حنظل برداريد جمعى كه ايمان كامل داشتند بسيار برداشتند و جمعى كمتر و جمعى كه ايمان نداشتند گفتند حنظل كه زهر است بچه كار مى آيد كه برداريم بر نداشتند تا رسيدند به صحرايى ديگر كه تشنگى بر همه غلبه كرده بود حضرت فرمودند كه ان حنظلها را بخوريد چون خوردند مزه شير و شكر داشت پس حضرت فرمودند كه تكاليف شرعى نيز چنين است كه اندك مشقتى دارد و در واقع سبب همه لذتهاست بلكه در ابتدا اندك مشقتى دارد و چون دل با نوار الهى منور مى گردد مشقت زايل مى شود و لذتى چند بهم مى رسد از عبادات كه وصف آن نمى توان كرد.

بخيل كسى است كه زكات واجب را ندهد

6-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ليس البخيل من ادّى الزّكاة المفروضة من ماله فاعطى النّائبة فى قومه انّما البخيل حقّ البخيل من لم يودّ الزّكاة المفروضة من ماله و لم يعط النّائبة فى قومه و هو يبذّر

ص: 71

فيما سوى ذلك).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بخيل نيست كسى كه ادا كند زكات واجب را از مال خود و جريمهاى قوم خود را بكشد مانند ديت و مهمانى و اطلاقات و حوالجات حكام جور كه بر همه حواله كنند و اغنيا نگذارند كه فقرا بدهند يا بر اغنيا حواله كنند و بخيل واقعى شرعى كسى است كه زكات واجب را ندهد و جريمها را نكشد و بر دوش فقرا اندازند چنانكه الحال متعارف و مال خود را در غير اينها از راههاى باطل صرف نمايد مانند حاتم و برامكه لعنهم اللّه كه معصوم را شهيد مى كردند و اعرابى مهملى را هزار تومان مى دادند كه شهرت كنند به جود.

بخل و شح

6-( و روى عن الفضل بن ابى قرّة السّمندي انّه قال قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: أ تدري من الشّحيح قلت هو البخيل فقال الشّحّ أشدّ من البخل انّ البخيل يبخل بما فى يده و الشّحيح يشحّ بما فى ايدى النّاس و على ما فى يديه حتّى لا يرى فى ايدى النّاس شيئا الاّ تمنّى ان يكون له بالحلّ و الحرام و لا يقنع بما رزقه اللّه عزّ و جلّ).

و كالصحيح منقولست از فضل سمندى و سمند شهرى بوده است از شهرهاى آذربايجان كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه مى دانى كه شحيح كيست گفتم شحيح بخيل است حضرت فرمودند كه شح بدتر از بخل است زيرا كه بخيل آنست كه بخل كند به آن چه در دست اوست و شحيح بخل مى كند به آن چه در دستهاى مردمانست و بر آن چه در دست اوست تا آن كه هر چه در دست مردمان مى بيند آرزو مى كند كه از او باشد خواه به حلال و خواه بحرام كه مبادا آن شخص صرف نمايد و قانع نمى شود به آن چه حق سبحانه و

ص: 72

تعالى روزى او كرده است و ظاهرش اينست كه اين معنى نيز در حقيقت شحيح ماخوذ است و از اين صفت حسد بهم مى رسد كه رشك داشته باشد و نخواهد كه حق سبحانه و تعالى چيزى به كسى دهد خصوصا امامت را چنانكه مى فرمايد كه آيا حسد مى برند مردمان را بر آن چه حق سبحانه و تعالى ايشان را احسان كرده است از فضل خود يعنى كسى كه حسد دارد بخل مى كند بر خزينه الهى زيرا كه مغموم است بر دادن الهى تعالى شانه.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ما محق الاسلام محق الشّحّ شىء ثمّ قال انّ لهذا الشحّ دبيبا كدبيب النّمل و شعبا كشعب الشّرك).

و كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اسلام را بر هم نمى زند چيزى مثل بر هم زدن و باطل كردن بخل يعنى بخيل مسلمان نيست چه جاى مؤمن بعد از آن حضرت فرمودند كه اين بخل را حركتى است مانند حركت پاى مورچه و شعبها و شاخها دارد مانند شاخهاى شرك يعنى بسيار است كه آدمى بخل مى كند و نمى داند كه بخل مى كند و افراد بخل را نهايت نيست چنانكه شرك راههاى آن مخفى است و ريشه ها و شاخهاى او را نهايت نيست و اگر كسى خواهد كه از آن خلاص شود بعد از رياضات و مجاهدات تضرعات بسيار مى بايد كه حق سبحانه و تعالى بيخها و ريشهاى آن را از نفس او بكند مثلا اگر كسى به مردم رسيده سلام نكند بخيل است چنانكه وارد شده است كه بخيل كسى است كه بخل مى كند به سلام و چون نيكو تأمل مى كنى اكثر صفات ذميمه بيخ آن بخل است و از بخل ناشى است هم چنان كه شرك كه اگر كسى عبادت كند از جهة قرب معنوى بجناب اقدس الهى در واقع مشرك است كه با بزرگى الهى خود را بزرگ مى خواهد و كمال بندگى در

ص: 73

نيستى و فناست بانكه محو شود خودش و اراداتش و صفات و كمالاتش چنانكه از مقربى پرسيدند كه چه مى خواهى گفت مى خواهم كه نخواهم

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: اذا لم يكن للّه عزّ و جلّ فى العبد حاجة ابتلاه بالبخل).

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه مرويست كه فرمودند كه هر گاه حق سبحانه و تعالى را به بنده كارى نباشد او را مبتلا مى كند به بخل.و اين عبارت شايع است بر سبيل تمثيل كه اگر آقا مى يابد كه از بنده كارى مى آيد او را تربيت مى كند و اگر مى يابد كه از او كارى نمى آيد تربيت او نمى كند.

هم چنين حق سبحانه و تعالى جميع خلايق را قابليت كمالات داده است و از هر كسى به قدر قابليت طلب نموده است،اگر بنده در مقام ترقى هست الطاف الهى نسبت به او در تزايد است و اگر در مقام ترقى نيست لطف از او مسلوب مى شود و او را به او مى گذراند و چون او را به خود گذاشتند به بلاهاى غير متناهى مبتلا مى شود و از آن جمله بخل است كه امّ الفساد است پس اگر كسى در نفس خود يابد بخل را مى بايد كه أولا به تضرع و زارى مشغول شود تا حق سبحانه و تعالى آن را زايل گرداند و بعد از آن به رياضات مشغول شود و با رياضات نيز تضرع كند تا حق سبحانه و تعالى لطف خود را شامل او كند و اين صفت و باقى صفات رذيله را از او بردارد بمنه و فضله.

1-( و: سمع امير المؤمنين صلوات اللّه عليه رجلا يقول الشّحيح اعذر من الظّالم فقال له كذبت انّ الظّالم قد يتوب و يستغفر و يردّ الظّلامة على أهلها و الشّحيح اذا شحّ منع الزّكاة و الصّدقة و صلة الرّحم و اقراء الضّيف و النّفقة فى سبيل اللّه و ابواب البرّ و حرام على الجنّة ان

ص: 74

يدخلها شحيح).

و كالصحيح منقول است از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه آن حضرت صلوات اللّه عليه شنيدند كه شخصى مى گفت كه بخيل معذورتر است از ظالم يعنى اگر چه هر دو بدند ظلم بدتر است از بخل به اعتبار آن كه بخيل ظلم بر خود مى كند و ظالم بر ديگران حضرت فرمودند كه دروغ گفتى زيرا كه ظلم فعل است و بخل صفت راسخه است در نفس و ظالم بسيار است كه توبه مى كند و حق مظلوم را به او مى رساند هر گاه راسخ نشده باشد در نفس و بر تقدير رسوخ بخيل نيز خواهد بود و فرض مسأله در صورتيست كه ظالم باشد و كريم باشد و بخيل بخل را دارد با ظلم زيرا كه زكات نمى دهد و ظلم كرده است بر چندين هزار فقير و خمس نمى دهد و ستم كرده است بر چندين هزار سيد و هم چنين ساير حقوق مثل صله رحم كه ستم كرده است بر خويشان خود و بر پدر و مادر كه احسان ايشان فرض عين است بعد از آن حضرت فرمودند كه بهشت حرام است بر بخيل يعنى به استحقاق مستحق نمى شود و اميد فضل و شفاعت هست و ممكن است كه به مرتبه رسد كه قابليت نيز نداشته باشد

چهار چيز از منجيات است

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: المنجيات اطعام الطّعام و افشاء السّلام و الصّلاة باللّيل و النّاس نيام).

و به عنوان تواتر منقول است از حضرت سيد المرسلين و ائمه صادقين صلوات اللّه عليهم كه عمده افعالى كه سبب نجاتست طعام دادنست به همه كس سيما فقرا و مساكين و به غربا،و به همه كس سلام كردنست،و در شب نماز كردن است در وقتى كه اكثر مردمان در خواب باشند و در خصوص هر يك خصوصا اطعام احاديث متواتره وارد است و ظاهرا اطعام شامل ضيافت و دادن طعام باشد و لازم نباشد كه در خانه اين كس بخورند اگر چه بهتر آنست كه بر سفره

ص: 75

او خورده شود.

خير در ميانه روى است

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: ما عال امرؤ فى اقتصاد).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه فقير و پريشان نمى شود كسى در ميانه روى يعنى اسراف نكند و بسيار بر خود و عيال خود تنگ نكند.

6-( و قال الصادق صلوات اللّه عليه: ضمنت لمن اقتصد ان لا يفتقر.).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه ضامنم من از جهة كسى كه ميانه رو باشد كه فقير و محتاج نشود و اكثر فقر به سبب اسرافست.

(و قال اللّه عزّ و جلّ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ و العفو الوسط).

و در حسن كالصحيح منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از تفسير اين آيه كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه يا محمد از تو سؤال مى كنند كه چه چيز نفقه خود و عيال خود نمايند بگو عفو را نفقه كنيد حضرت فرمودند كه عفو وسط است و چون حديث تفسير آيه كرده است صدوق بعنوان فتوى از كلام خود استشهاد به آيه آورده است و معنى كه در حديث وارد شده گفته است و هم چنين آيه آينده را و اگر بعنوان حديث نقل مى كرد بهتر بود.

(و قال عزّ و جلّ وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً و القوام الوسط)

و دليل ديگر از جهة اقتصاد قول حق سبحانه و تعالى است كه مدح

ص: 76

مى فرمايد بندگان مقرب خود را كه ايشان جمعى اند كه چون انفاق و خرج مى كنند در نفقه خود و عيال و فقراء و مساكين و صله رحم و غير آن اسراف نمى كنند و تنگ نمى گيرند و در ميان هر دواند از روى عدالت،و عدالت ميان افراط و تفريط است در جميع كمالات و صفات و افعال چنانكه شجاعت واسطه ايست در ميان جبن و تهور.

و در صحيح از عبد اللّه منقول ست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از نفقه بر عيال حضرت فرمودند كه آن وسط دو مكروه است كه آن اسراف و اقتار است كه در آيه مذكور است،و مكروه را بر ترك اولى و حرام اطلاق مى كنند و در اينجا اعم است و در بعضى اوقات حرامست و در بعضى مكروه.

و كالصحيح از آن حضرت يا حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقول است كه در تفسير قوام فرمودند كه آن طريق متعارف است كه مالدار به اندازۀ خود و پريشان به اندازه خود و بحسب كثرت عيال و قلت ايشان و بحسب متعارف آن عيال و خرج ايشان به نحوى كه رعايت هر دو طرف كرده شود در مقدار و در خوبى و زبونى و اين حديث جامع است و معمول به اصحابست و آن چه بعضى گفته اند از تعيين قوت و مقدار آن و در بعضى اخبار نيز وارد شده است محمولست بر حالت بلاد و آن مختلف مى شود باختلاف بسيار و ظاهر آيه نيز چنين است.

و در صحيح از عبد اللّه بن سنان منقول است كه گفت از تفسير اين آيه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدم حضرت فرمودند كه قوام

ص: 77

آنست كه مثلا ريگى در دست باشد انگشتان را گشاده كنى و دست را اندكى كج كنى كه اكثرش برود و اندكى بماند و اسراف آن كه چنان كج كنى كه همه برود و اقتار آنست كه انگشتان را بهم آورى و دست را كج نكنى كه چيزى بدر نرود.

و باز از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدم از تفسير آيه كريمه كه مى فرمايد حق سبحانه و تعالى كه دست را بسط مكن كل بسط حضرت كفرا گشودند.

و به همين مضمون در حديث كالصحيح از عبد الملك منقول است در تفسير آيه از آن حضرت صلوات اللّه عليه دست را پر از ريگ كردند و اين سه صورت را بيان فرمودند.

و در حسن كالصحيح منقول است از عمر بن يزيد كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند در تفسير آيه كريمه كه ترجمه اش اين است كه يا محمد دست خود را در گردنت مبند كه به كسى چيزى نتوانى داد يا ندهى،و بسط مكن به نهايت بسط كه چيزى در دستت نماند و در خانه خود نشسته باشى و ترا ملامت كنند و مغموم باشى و نتوانى از خانه بمسجد رفتن و در تفسير محسور فرمودند كه فقير است يعنى چنان فقير شوى كه جامه نداشته باشى.

و كالصحيح منقول است بطرق متكثره از عامه و خاصه كه زنى پسرش را فرستاد به نزد آن حضرت صلى اللّه عليه و آله به او گفت كه برو و از آن حضرت چيزى سؤال كن و اگر بگويد كه ندارم بگو پيراهنت را بده آن پسر آمد و حضرت پيراهن را به او دادند و برهنه در خانه نشستند و در وقت نماز بمسجد نتوانستند آمدن حق سبحانه و تعالى اين آيه را فرستاد و غرض ديگر آنست و حضرت فرمودند كه مراد از محسور برهنه بودنت و هيچ شك نيست كه نظر به اكثر

ص: 78

عالميان وسط مطلوبست و نظر به كمل آن مطلوب است كه ايثار كنند،و شكى نيست سه روز روزه بودن و شب همه آن چه داشته باشند به سايل دادن و خود گرسنه بودن وسط نيست مع هذا سوره هل اتى در شأن ايشان نازل شد و افعال اهل بيت صلوات اللّه عليهم هميشه چنين بوده است كه سه روز چهار روز قوت نمى خوردند و به سايل مى داده اند و اخبار بسيار در اين باب وارد است.

از آن جمله از طرق عامه و خاصه منقولست كه روزى حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه داخل شدند در خانه حضرت فاطمه عليها السلام فرمودند كه يا على فرزندان سه روز است كه چيزى نخورده اند حضرت بيرون رفتند و از يهودى يك مثقال طلا قرض كردند و متوجه شدند كه چيزى بگيرند مقداد را ديدند كه پشتى به ديوار داده است از ضعف و بر حضرت سلام كرد حضرت فرمودند كه يا مقداد گمان دارم كه گرسنه باشى او ساكت شد حضرت فرمودند كه چند روز است كه چيزى نخورده گفت چهار روز حضرت فرمودند كه تو اولايى از ما و دينار را به او دادند چون به خانه آمدند حضرت سيّد الأنبياء صلى اللّه عليه و آله نيز رسيدند و به حضرت فاطمه فرمودند كه سه روز است كه چيزى نخورده ام چيزى دارى فاطمه گفتند بفرماييد و بنشينيد شايد به همرسد و حضرت داخل خلوتخانه شدند و به سجده رفتند و گفتند خداوندا خود صبر دارم و ليكن حبيب تو مهمان منست مرا نزد او شرمنده مكن و در تضرع بودند كه بوى طعام به مشامش رسيد چون سر بر داشتند خوانى از انواع طعامهاى بهشت ديدند آن را برداشتند و به خدمت حضرت گذاشتند حضرت فرمودند كه اى فاطمه اين طعام از كجا به همرسيد گفتند از جانب حق سبحانه و تعالى به درستى كه هر كه را حق سبحانه و تعالى مى خواهد روزى بى حساب

ص: 79

كرامت مى فرمايد حضرت به سجده رفتند و گفتند حمد خداوندى را سزاست كه اگر چه مريم را در بنى اسرائيل سيّده نساء زمان خودش گردانيد مرا دخترى كرامت كرده است كه بهترين زنان عالميان است و بعد از سجده طويله از طعام بهشت همه تناول كردند.

و حكايت نزول مايده را زمخشرى با آن عداوت در تفسير سوره آل عمران قريب باين ذكر كرده است و اول حكايت چون در ايثار حضرت امير المؤمنين است صلوات اللّه عليه ذكر نكرده است،و حكايت نزول بر حضرت فاطمه را ذكر كرده است و دور نيست كه واقعه ديگر باشد و غزالى در كتاب بلغه،و ثعلبى در تفسيرش،و نيشابورى،و اخطب خطباى خوارزم روايت كرده اند كه در روز نزول سوره هل اتى بود و ايشان در روايت خود ذكر كرده اند كه مائده را هفت روز داشتند و بر هم سايگان توسعه فرمودند.

و كالصحيح منقولست از خالد كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به مكه آمدند ديدند كه اعرابى دست به جامه كعبه زده است و مى گويد اى صاحب خانه خانه خانه تست و مهمان مهمان تست و هر مهمانى را مهمانى ضرور است خداوندا مهمانى مرا مغفرت گردان و از گناهان من در گذر حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به اصحاب خود فرمودند كه مى شنويد سخن اعرابى را گفتند بلى فرمودند كه حق سبحانه و تعالى از آن كريمتر است كه مهمان خود را رد كند و در شب دويم او را ديدند كه دست بهمان ركن زده است و مى گويد كه

(يا عزيزا فى عزّك فلا اعزّ منك فى عزّك اعزّنى بعزّ عزّك فى عزّ لا يعلم احد كيف هو أتوجّه إليك و أتوسّل بحقّ محمّد و آل محمّد عليك اعطنى ما لا يعطينى احد غيرك و اصرف عنّى ما لا

ص: 80

يصرفه احد غيرك).

يعنى اى خداوند بزرگوار قهّار در عزّتى كه ترا هست كه هيچ كس عزيزتر از تو نيست در آن عزتى كه ترا است عزيز كن مرا به عزتى كه هيچ كس نمى داند چگونگى آن را رو بسوى تو كرده ام و شفيع خود گردانيده ام آن حقى را كه محمد و آل محمد بر تو دارند كه ببخشا مرا آن چه غير تو نمى تواند بخشيد و دفع كن از من چيزى را كه غير تو آن را دفع نمى تواند كرد پس حضرت به اصحاب خود فرمودند كه و اللّه كه اين اسم اكبر الهى است در زبان سريانى كه حبيبم حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مرا خبر داد كه من باين اسم حق سبحانه و تعالى را خواندم و بهشت خواستم داد و رفع جهنم خواستم داد.

و چون شب سيم شد ديد كه اعرابى دست بهمان ركن زده است و مى گويد كه يا من لا يحويه مكان و لا يخلو منه مكان بلا كيفيّة كان يعنى اى خداوندى كه هيچ مكانى او را فرا نگرفته است و هيچ مكانى از او خالى نيست بى آن كه او را يا آن را چگونگى باشد روزى ده اعرابى را چهار هزار درهم پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به نزد اعرابى رفتند و فرمودند اى اعرابى شب اول مهمانى طلب كردى داد،و شب دويم بهشت طلب كردى و صرف عذاب جهنم طلبيدى هر دو را كرامت فرمود در اين شب چهار هزار درهم مى خواهى اعرابى گفت تو كيستى حضرت فرمودند كه من على بن ابى طالبم اعرابى گفت توئى ولى خدا و مطلوب من من ترا مى خواستم و حاجتم به تو عرض مى كنم كه مى خواهم كدخدا شوم و هزار درهم از جهة مهر مى خواهم و هزار درهم قرض دارم مى خواهم قرض خود را ادا كنم و هزار درهم از جهة بهاى خانه مى خواهم و هزار ديگر از جهة معاش مى خواهم حضرت فرمودند كه انصاف دارى و زياده نطلبيدى چون از مكه معظمه بيرون روى در مدينه مشرفه

ص: 81

احوال خانه مرا بپرس پس اعرابى يك هفته در مكه بود و در طلب آن حضرت عليه السلام به مدينه مشرفه رفت و فرياد كرد كه كيست كه مرا راه نمائى كند به خانه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه اتفاقا حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه صداى اعرابى را شنيد به او گفت كه من ترا به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه رسانم و من پسر اويم حسين اعرابى گفت پدرت كيست حضرت فرمودند كه پدرم امير المؤمنين على بن ابى طالب گفت مادرت كيست فرمودند كه فاطمه زهرا بهترين زنان عالميان گفت جدت كيست فرمودند كه حضرت سيد المرسلين محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب است صلوات اللّه عليه پرسيد كه جده ات كيست گفت خديجه بنت خويلد است گفت برادرت كيست گفتند ابو محمد حسن بن على صلوات اللّه عليهم اعرابى گفت كل دنيا را در تصرف خود در آوردى باين نسبى كه تو دارى برو به نزد حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و بگو كه اعرابى كه ضامن مطالب او شده ايد در مكه آمده است بدر خانه حضرت امام حسين عليه السلام به خانه آمدند و گفتند اى پدر بزرگوار اعرابى در در خانه است و مى گويد كه شما ضامن او شده ايد در مكه معظمه پس حضرت رو به حضرت فاطمه كردند كه در خانه چيزى هست كه اعرابى بخورد حضرت فرمودند كه نه پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه جامه پوشيدند و بيرون آمدند و فرمودند كه سلمان را بطلبيد و چون سلمان آمد حضرت فرمودند كه اى ابو عبد اللّه باغى را كه حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله درختان آن را كشته است به تجار عرض كن كه مى فروشيم سلمان رفت و به تجار گفت و فروخت به دوازده هزار درهم و مال و اعرابى را حاضر كرد و چهار هزار درهم به اعرابى دادند و چهل درهم از

ص: 82

جهة خرج راهش دادند و اين خبر به فقرا مدينه رسيد همه جمع شدند و شخصى از انصار اين خبر را به حضرت فاطمه

(س)

رسانيد كه شايد حضرت فاطمه مگذارد كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه همه را صرف كند و حضرت امير المؤمنين زرها را ريخته بودند و از اصحاب حضرت هر كه مى آمد يك قبضه به او مى دادند تا آن كه يك درهم نماند پس چون حضرت به خانه آمدند حضرت فاطمه گفتند كه اى پسر عم باغى را كه پدرم از جهة تو درختش را كشته بود فروختى فرمودند كه بلى از جهة آن كه خير ما در فروختن بود در دنيا و آخرت گفتند كه كو زرش فرمودند كه چشم جمعى بر زرش افتاد كه شرم آمد مرا كه آن جماعت را به مذلّت سؤال مبتلا كنم پيش از آن كه از من بطلبند به ايشان دادم حضرت فاطمه فرمودند كه من گرسنه ام و حسن و حسين صلوات اللّه عليهما گرسنه اند و تو نيز مثل ما گرسنه يك درهم حصه ما نبود و دامن حضرت را گرفتند حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه يا فاطمه واگذار مرا حضرت فرمودند كه نه و اللّه دامنت را رها نمى كنم تا پدرم حكم كند ميان من و تو پس جبرئيل به نزد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت خداوند عالميان سلامت مى رساند و مى فرمايد كه سلام مرا به على برسان و به فاطمه بگو كه ترا نيست كه معارضه كنى با على هر چه كرده است خوب كرده است، پس حضرت سيد الانبياء صلوات اللّه عليه آمدند به منزل حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه ديدند كه حضرت فاطمه عليها السلام با على عليه السلام اين گفتگو مى كنند حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمودند كه اى دختر چه گفتگو دارى با على فاطمه گفت كه باغ را به دوازده هزار درهم فروخته است و يك درهم از جهة ما نگاه نداشته است كه اطفال چيزى بخورند حضرت فرمودند كه

ص: 83

اى دختر جبرئيل عليه السلام آمد و سلام خدا را بمن رسانيد و گفت على را سلام من برسان و امر كرد مرا كه به تو بگويم كه ترا نيست كه با على معارضه كنى هر چه كرده است خوب كرده است حضرت فاطمه فرمودند كه استغفر اللّه و هرگز ديگر چنين نخواهم كرد حضرت فاطمه فرمودند كه پدرم از يك طرف بيرون رفت و على از يك طرف لمحه شد پدرم آمد و هفت درهم سياه آورد و فرمودند كه پسر عمم كجاست گفتم بيرون رفت پس فرمودند كه اين دراهم را بگير و چون پسر عمم بيايد به او بگو كه از جهة شما طعامى بخرد اندك زمانى شد حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آمدند و گفتند مگر حضرت رسول صلوات اللّه عليه ديگر آمدند كه خانه معطر شده است گفتم بلى آمدند و زرى آوردند كه طعامى بخريد حضرت فرمودند كه بياوريد پس هفت درهم سياه را به حضرت دادند پس حضرت گرفتند و گفتندبسم اللّه و حمد و سپاس الهى مى كنم به حمدى بسيار نيكو و اين از ارزاق حق سبحانه و تعالى است پس حضرت فرمودند كه اى حسن برخيز و با من بيا پس چون به بازار آمدند ديدند كه شخصى مى گويد كه كيست كه قرض دهد به مالدارى كه وفا كند به گفته خود با قدرت بر آن كه حق سبحانه و تعالى است و مرادش آيه است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه كيست كه قرض دهد بحق سبحانه و تعالى قرضى نيكو تا مضاعف گرداند از جهة او به اضعاف بسيار.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام به حضرت امام حسن عليه السلام فرمودند كه اى فرزند مى دهى اين زر را به سايل حضرت فرمودند كه آرى و اللّه اى پدر پس حضرت دراهم را به او داد بعد از آن كه از امام حسن گرفت حضرت امام حسن گفت اى پدر همه را به او دادى گفت بلى آن خداوندى كه اندك را مى دهد

ص: 84

قادر است كه بسيار را بدهد پس حضرت روانه شدند بدر خانه شخصى كه از او قرض بگيرند اعرابى را ديدند كه ناقه دارد اعرابى گفت يا على اين ناقه را از من بخر حضرت فرمودند كه بهاى آن را ندارم اعرابى گفت مهلت مى دهم تا به همرسانى حضرت فرمودند كه به چند مى فروشى گفت به صد درهم حضرت فرمودند كه بگير ناقه را اى حسن پس حضرت امام حسن ناقه را گرفتند و روانه شدند اعرابى ديگر رسيد بهمان صورت و جامع ايشان مختلف بود اعرابى گفت يا على اين ناقه را مى فروشى حضرت فرمودند كه مى خواهى چه كنى گفت مى خواهم جهاد كنم با پسر عمت بجهاد اولى كه برود حضرت فرمودند كه اگر قبول مى كنى بردار و احتياج نيست كه بها بدهى او گفت بها دارم و به بها مى خرم به چند خريده حضرت فرمودند به صد درهم اعرابى گفت خريدم به صد و هفتاد درهم حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به امام حسن عليه السلام فرمودند كه صد و هفتاد درهم را بگير و ناقه را بده و صد درهم را به آن اعرابى ده كه ناقه را بما فروخت و هفتاد را نگاه دار كه چيزى بخريم پس حضرت امام حسن دراهم را گرفتند و ناقه را دادند.

پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند روانه شدم كه بيايم اعرابى را كه ناقه را بما فروخته بود كه بهاى آن را بدهم حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ديدم كه بر سر راه نشسته اند كه هرگز در چنين جائى نمى نشستند پس چون نظر حضرت بمن افتاد تبسم فرمودند به حيثيتى كه دندانهاى حضرت ظاهر شد حضرت امير المؤمنين گفتند هميشه خوشحال و خندان باشيد و هر روزى ترا بشارتى تازه باشد پس حضرت فرمودند كه يا على اعرابى را طلب مى كنى كه ناقه را به تو فروخته است كه زرش را بدهى؟

ص: 85

فرمودند كه آرى و اللّه پدر و مادرم فداى تو باد پس حضرت فرمودند كه آن كه ناقه را به تو فروخت جبرئيل بود و آن كه خريد ميكائيل بود و ناقه از ناقهاى بهشت بود و دراهم از جانب ربّ العالمين بود تعالى شانه پس صرف كن در خير و از تنگى مترس.

و گرفتن حضرت فاطمه ممكن است كه از روى مزاح باشد و چون صورتش صورت دعوى بوده ممنوع شده باشند يا حضرت به عمومات دعوى عمل كرده باشند و در خصوص كه حكم نازل شد ديگر نكرده باشند يا اينها از بشريّت بوده باشد و منافات با عصمت ندارد و ترك اولى باشد چنانكه حضرت موسى از روى غضب للّه هارون را گرفت با آن كه هارون معصوم بود ظاهرا سوره هل اتى بعد از اين واقعه باشد كه همه ايثار فرمودند.

ص: 86

باب فضل سقى الماء

1-( قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: اوّل ما يبدأ به فى الآخرة صدقه الماء يعنى فى الأجر).

اين بابى است كه در فضيلت آب دادن به تشنگان و بحسب ظاهر شامل است بركه ساختن را و چاه كندن در راهها و كاريز در آوردن را از جهة رضاى الهى.

منقول است در موثق از طلحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه اول چيزى كه ابتدا مى كنند به آن در آخرت تصدق آبست يعنى در ثواب ابتدا به آن مى كنند

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: انّ اللّه تبارك و تعالى يحبّ ابراد الكبد الحرّى و من سقى كبدا حرّى من بهيمة و غيرها اظلّه اللّه فى ظلّ عرشه يوم لا ظلّ الاّ ظلّه).

و در موثق كالصحيح منقولست از ضريس كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد سرد كردن جگر گرم را و هر كه آب دهد تشنه را كه جگرش از تشنگى گرم شده باشد حتى حيوانات را حق سبحانه و تعالى در روز قيامت او را در سايه عرش خود جاى دهد روزى كه سايه نباشد سايه نباشد مگر سايه عرش.

ص: 87

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بهترين تصدقات سرد كردن جگر گرم است.

و كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه اعرابى به نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه عملى ياد ده بمن كه به سبب آن عمل داخل شوم در بهشت حضرت فرمودند كه طعام خود به همه كس بخوران و بهر كه رسى سلام كن گفت ندارم حضرت فرمودند كه شتر دارى گفت بلى فرمودند يك شتر را مقرر ساز كه از جهة جمعى آب بياورد كه همه آب ندارند و يك روز نه يك روز آب دارند كه در اين صورت اگر شتر بميرد يا مشگت بدرد هنوز تلف نشده باشد و شترت نمرده باشد كه بهشت از براى تو واجب شود و فى الحقيقه سبب حيات جمعى مى شود

6-( و روى معاوية بن عمّار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: من سقى الماء فى موضع يوجد فى الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لا يوجد فيه الماء كان كمن احيا نفسا و من احيا نفسا فكانّما احيى النّاس جميعا).

و بهشت سند صحيح و يك حسن كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه آب بدهد در موضعى كه آب يافت شود چنان است كه بنده آزاد كرده باشد و هر كه آب دهد در جائى كه آب يافت نشود همان است كه جانى را زنده كرده است و هر كه جانى را زنده كند چنان است كه عالمى را زنده كرده باشد و بسيار باشد كه از اين شخص چندين هزار نفس به همرسد.

و در صحيح از ابو حمزه منقول است كه حضرت سيد الساجدين صلوات

ص: 88

اللّه عليه فرمودند كه هر كه مؤمنى گرسنه را طعام دهد حق سبحانه و تعالى او را از ميوه هاى بهشت بخوراند،و هر كه تشنه را آب دهد حق سبحانه و تعالى او را از شراب ناب بهشت سيراب گرداند.

و در موثق سكونى منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه آب دهد يك شربتى از آب در جائى كه آب يافت شود بعدد هر آب دادنى هفتاد هزار حسنه در نامه عمل او بنويسند،و اگر در جايى باشد كه آب يافت نشود چنان باشد كه ده بنده از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده باشد.

و در صحيح از ربعى منقول است كه هر كه برادر مؤمن را لوجه اللّه طعام دهد چنان است كه صد هزار نفس را طعام داده باشد.

ص: 89

باب ثواب اصطناع المعروف إلى العلويّة

اين بابى است در بيان نيكى كردن به فرزندان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و احاديث اين باب بعضى دلالت بر علويه دارند صريحا و صدوق در امالى و غير آن ذكر كرده است و بعضى دلالت بر ذريّت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مى كند و ذريّت اخصّ اند از علويه و شامل حسنى و حسينى هستند بى دغدغه و آن چه از دختران حضرت فاطمه زهرايند مثل اولاد جعفر طيار اظهر آن است كه ايشان نيز ذريتند و هم چنين جمعى كه والده ايشان سيد باشد اظهر آنست كه ذريتند اگر چه مشكل است خمس و زكات به ايشان دادن،و رد مظالم به ايشان مى توانى داد على الا ظهر و بعضى از اخبار بلفظ اهل البيت است شامل اولاد امير المؤمنين هست بى دغدغه و در مشمول آن مر اولاد بقيه سادات را خلاف است،و شكى نيست كه اعانت مسلمانان ثوابست و در اعانت مؤمنان بيشتر،و در اعانت غير علوى به اعتبار نسبت خويشى به حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اگر مؤمن باشند بيشتر است و علوى بيشتر و فاطمى بيشتر

14-( قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه: من صنع إلى احد من اهل بيتى يدا كافيته يوم القيمة).

در قوى كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه

ص: 90

عليه كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه نيكى كند به شخصى از اهل بيت من در روز قيامت من مكافات خواهم كرد او را به شفاعت

14-( و قال صلّى اللّه عليه و آله: انّي شافع يوم القيمة لاربعة اصناف و لو جاءوا بذنوب اهل الدّنيا رجل نصر ذرّيتي و رجل بذل ماله لذرّيتي عند الضّيق و رجل احبّ ذرّيتي باللّسان و القلب و رجل سعى فى حوائج ذرّيتي اذا طردوا و شرّدوا).

و بطرق متكثره كالصحيحه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه در روز قيامت من شفاعت خواهم كرد البته از جهة چهار طايفه هر چند گناهان ايشان مثل گناهان كل اهل دنيا باشد.

اول:شخصى كه يارى كند ذريّت مرا دويم:شخصى كه مال خود را به ذريّت من بدهد.اگر چه از وجه خمس يا حق امام باشد.

سيم:شخصى كه دوست دارد ذريّت مرا به زبان و دل به آن كه با ايشان محبّت قلبى داشته باشد و اگر جائى حرف خيرى توان گفت بگويد.

چهارم:كسى كه سعى كند در قضاء حوائج ذريّت من در وقتى كه ايشان از شهر يا از در خانه أرباب دنيا رانده شوند.

ابن جمهور أحسايى از علامه حلى روايت كرده است در كتاب غوالى اللّئالي كه چون اهل قم هميشه شيعه بودند خلفاء بنى عباس غالبا نواصب را بر ايشان والى مى كردند تا آن كه جمعى از سادات را شهيد كردند علويه فرزندان خود را برداشت و از قم بيرون آورد كه مبادا آنها را بكشند و از شخصى تفحص

ص: 91

نمود كه در كجا تعيش مى توان كرد او گفت در بلخ شيعيان هستند و بزرگى در بلخ هست كه رعايت ذريّت مطهره مى كند و خمس به سادات مى دهد علويه با اولاد متوجه بلخ شدند تا به مشقت بسيار در زمستان بسيار سردى به بلخ رسيدند و تفحص احوال آن بزرگ نمودند و نشان گرفتند تا به نزد او رسيدند و احوال خود را به او گفتند آن بزرگ گفت كه گواه داريد بر سيادت گفتند داريم اما در قم اند گفت برويد چون گواه نداريد به شما خمس نمى توانم داد اين جماعت گريان و از سرما لرزان از پيش او برگشتند و احوال جا پرسيدند شخصى گفت كه كاروانسرائى هست كه فقرا و مساكين در آنجا مى باشند علويه متوجه آنجا شد اتفاقا در مجلس آن بزرگ مجوسى بود چون اين واقعه را ديد او را رقت شده از عقب آن علويه آمد و عرض نمود كه مرا خانه هست اگر به خانه من آييد بد نيست علويه متوجه خانه او شد و آن مجوسى پيشتر رفت و عيال و اطفال خود را از منزلى كه مى بودند بيرون كرد به منزلى ديگر و ايشان را به جاى خود جا داد و ايشان از تنور گرم شدند و طعامى از جهة ايشان رسانيد و زنان خانه اش را گفت كه شما برويد و ايشان را تسلّى دهيد و با ايشان صحبت بداريد تا از غم بدر آيند چنان كردند تا شام شد علويه به زنان مجوسيه گفت برخيزيد تا نماز كنيم ايشان گفتند ما گبريم نماز نمى كنيم آن علويه بسيار متأثر شد كه گبرى اعانت ايشان كرده است نمازها را به جا آورد و مشغول تضرع و زارى شد كه خداوندا چنانكه اين گبران ما را اعانت كردند و جا دادند خداوندا نور ايمان در دل ايشان در آور كه معاشرت با كفار نيز مشكل است.

و آن مجوسى با عيال خود بخواب رفتند مجوسى در واقعه ديد كه قيامت قايم شده است و همه مردمان بحال خود درمانده اند و تشنگى بر او غلبه كرده

ص: 92

است احوال آن را از اهل محشر پرسيد گفتند آب در اين صحرا نيست مگر در حوض كوثر كه از خاتم پيغمبران است او متوجه حوض شد تا رسيد ساقى حوض كوثر حضرت امير كل امير صلوات اللّه عليه فرمودند كه تو گبرى و بغير از مؤمنان كسى از اين آب نمى خورد و در اين سخن بودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرياد كردند كه يا على او را آب ده كه ذريّه ما را در خانه خود جا داده است و با ايشان نيكى كرده است حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آب به او دادند و چون بسيار لذيذ بود و او بسيار تشنه در وقت آشاميدن آب به جامه او ريخته بود پس بيدار شد و به نزد آن علويه آمد در نصف شب و او در دعا بود و چون رسيد اول گفت اسلام را عرض كن تا مسلمان شوم و بعد از كلمات اسلام و ايمان واقعه خود را ذكر كرد و از آبى كه بر رخت او ريخته بود رختهاى او تر بود با نهايت خوشبوئى و در همان شب هفتاد كس از خويشان خود را آورده و همه به شرف اسلام مشرف شدند و همه جامهاى سفيد به همرسانيده در زى مسلمانان در آمدند و آن شب را عيد كردند.

و چون صبح شد و نماز كردند بزرگ بلخ در خانه ايشان را زد چون در گشودند و اين جماعت را در زى مسلمانان مشاهده كرد او در تعجب بود و اين جماعت در تعجب كه چه وجه دارد آمدن او بدر خانه ايشان نو مسلمان سر كرد و واقعه خود را بيان گرد آن بزرگ گفت سبحان اللّه من نيز چنين واقعه ديدم و چون به نزد حوض رفتم ساقى كوثر صلوات اللّه عليه فرمودند كه گواه بيار كه مسلمانى تا ترا آب دهم و بعد از آن سر كردند به توبيخ و سرزنش كه اين جماعت با اين حال كه آمدند نه احتمال داشت كه راست گويند و بر تقدير عدم سيادت نه مسلمان بودند بارى بمن آب ندادند و من از دهشت آن واقعه بيدار

ص: 93

شدم و تشنگى بر من غلبه كرده است و هر چند آب مى خورم سيراب نمى شوم و تشنگى من ساكن نمى شود مرا به نزد آن علويه بر و چون به نزد او رفت بعد از عذر خواهى و حكايت واقعه گفت كه اكثر يا نصف بلخ از من است نصف آن را به تو مى دهم و هر چه دارم نصف آن از تست كه از تقصير من بگذرى و نزد من آيى آن علويه گفت كه چون اين جماعت به شرف اسلام مشرف شده اند خلاف مروتست كه ايشان را بگذارم و ليكن من از تقصير تو گذشتم.

و حكايت عبد اللّه بن مبارك را نيز نقل كرده است كه هر سال بحج مى رفتم و در سالى كه اراده داشتم به بازار رفتم كه شتر بخرم دست بهم نداد و چون برگشتم زنى را ديدم كه در راه مرغى مرده را برداشت و در زير چادر خود پنهان كرد عبد اللّه گفت كه پيش آن زن رفتم و گفتم اى أمة اللّه مسلمانى يا كافر گفت ترا با من چكار گفت ديدم كه مرغ مرده را برداشتى و قسمش دادم گفت شوهرم سيد بود او را كشتند و فرزندان يتيمى دارم و دو روز و سه روز صبر مى كنم و چون نزديك به هلاك مى رسيم و ميته بر ما حلال مى شود مى بريم و بقدر لا يموت مى خوريم با خود گفتم كه تو مى خواهى بحج روى ثواب كدام حج باين مى رسد گفتم يا أمة اللّه دامان چادر را بگشا و اين جزوى را خرج كن و چون مضطر شوى به نزد من آى و آن سال بحج نرفتم و چون حجاج بيت اللّه الحرام برگشتند هر كه بمن مى رسيد مى گفت اى عبد اللّه ترا در جميع مشاعر ديديم كجا رفتى و من مى گفتم اشتباه كرده تا از كثرت اقاويل ايشان با خود گفتم در اينجا سرّى خواهد بود تضرّع كردم كه حق سبحانه و تعالى اين سر را بر من ظاهر سازد چون بخواب رفتم در واقعه بمن گفتند كه چون از جهة رضاى الهى اعانت آن علويه كردى حق سبحانه و تعالى ملكى را بصورت تو آفريده است كه تا قيام قيامت به نيابت تو حج كند،

ص: 94

و علامه در آخر قواعد وصيتى نوشته است به شيخ فخر الدين و در آنجا مبالغه بسيار كرده است در اعانت ذريّت مقدسه مطهره

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا كان يوم القيمة نادى مناد أيّها الخلائق أنصتوا فانّ محمّدا يكلّمكم فينصت الخلائق فيقوم النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله فيقول يا معشر الخلائق من كانت له عندى يد او منّة او معروف فليقم حتّى اكافيه فيقولون بآبائنا و أمّهاتنا و أيّ يد و أيّ منّة و أيّ معروف لنا بل اليد و المنّة و المعروف للّه و لرسوله على جميع الخلائق فيقول لهم بلى من اوى احدا من اهل بيتى او برّهم او كساهم من عرى او اشبع جائعهم فليقم حتّى اكافيه فيقوم أناس قد فعلوا ذلك فياتى النّداء من عند اللّه تعالى يا محمّد يا حبيبى قد جعلت مكافاتهم إليك فاسكنهم من الجنّة حيث شئت قال فيسكنهم فى الوسيلة حيث لا يحجبون عن محمّد صلوات اللّه عليه و آله و اهل بيته صلوات اللّه عليهم).

و كالصحيح منقولست از ابو حمزه از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چون روز قيامت مى شود منادى ندا كند كه اى خلايق خاموش باشيد كه محمد با شما سخن مى گويد پس خلايق همه خاموش شوند پس حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمايد كه اى خلايق هر كس كه او را بر من احسانى باشد يا انعامى يا نيكى پس برخيزد تا او را عوض بدهم و تلافى كنم پس همه خلايق گويند كه پدران ما و مادران ما فداى تو باد يا رسول اللّه ما را بر تو چه احسان و انعام و نيكى است بلكه احسان و انعام و نيكى خدا را و رسول خدا راست بر جميع خلايق،پس حضرت فرمايد كه بلى هست هر كه جا داده باشد

ص: 95

احدى از اهل بيت مرا يا به ايشان نيكى كرده باشد يا برهنه ايشان را پوشانيده باشد يا گرسنه ايشان را سير كرده باشد پس برخيزد تا او را مكافات دهم پس جمعى كه اين كارها كرده باشند برخيزند پس ندا از حضرت رب العزّة در رسد كه اى محمد اى محبوب من يا دوست من يا محب و محبوب من مكافات ايشان را به تو گذاشتم ايشان را در هر جائى كه خواهى در بهشت ساكن گردان،پس ايشان را در وسيله كه اعلاى مراتب بهشت است جا دهد در جائى كه محجوب نباشند از ديدن حضرت سيّد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين،و در بعضى نسخ اجمعين هست از جهة تاكيد و از جهة اعانت ايشان آيه مودّت كافى است چنانكه در اخبار متواتره وارد شده است كه مودّت و محبت خويشان آن حضرت صلى اللّه عليه و آله مزد رسالت آن حضرتست و مودّت لازم دارد جميع آن چه را مذكور شد اگر چه مودّت معصومين ذريّت دوستى اطاعت است،و مودّت باقى دوستى احسان و انعام و اكرام است و از آن جمله است دادن حق ايشان از خمس.

و كالصحيح منقولست از ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چون روز قيامت قايم شود و حق سبحانه و تعالى پيشينيان و پسينيان را در يك صحرا حشر كند ظلمتى همه را احاطه كند كه همه به فرياد درآيند و گويند كه پروردگارا اين ظلمت را بردار از ما پس جمعى بيايند كه نور ايشان پيش پيش ايشان آيد و صحراى قيامت از نور ايشان روشن شود پس اهل محشر گويند كه آيا ايشان پيغمبرانند ندا رسد كه ايشان پيغمبران نيستند، پس گويند كه آيا ايشان فرشتگانند ندا رسد كه ايشان فرشتگان نيستند،پس گويند كه آيا ايشان شهيدانند ندا رسد كه ايشان شهدا نيستند،پس گويند كه پس

ص: 96

ايشان كيستند ندا رسد كه اى اهل محشر از ايشان بپرسيد پس اهل محشر از ايشان پرسند كه شما كيستيد ايشان گويند كه ما علويّانيم ما ذريّت محمديم رسول خدا،و ما اولاد على ولى اللّه ايم ماييم مخصوصان به كرامتهاى الهى ماييم ايمنان از عذاب الهى پس ندا رسد به ايشان از جانب خداوند رحمان كه شفاعت كنيد دوستان خود را و اهل مودّت خود را كه شما ايشان را دوست داريد يا ايشان با شما دوستى كرده باشند و شيعيان خود را پس هر كرا شفاعت كنند شفاعت ايشان مقبول گردد.

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه نظر كردن به ذريّت ما عبادتست پس عرض نمودند كه نظر كردن بائمه معصومين صلوات اللّه عليهم عبادتست يا بجميع ذريّت حضرت فرمودند كه نظر كردن به همه ذريّت حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليه عبادتست و چون حضرت امير المؤمنين عليه السلام نفس نبى است نظر به ذريّت آن حضرت نيز عبادتست على الاظهر.

و كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقول است كه چون در مقام محمود شفاعت خواهم ايستادن شفاعت خواهم كرد اصحاب كباير امت خود را و حق سبحانه و تعالى قبول خواهد فرمود و اللّه كه شفاعت نخواهم كرد كسى را كه ذريّت مرا آزارى رسانيده باشد.

و در صحيح از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقول است كه هر كه خواهد وسيله داشته باشد از جهة شفاعت من او را يا احسانى بر من داشته باشد كه البته او را شفاعت كنم بايد كه احسان كند به اهل بيت من و ايشان را خوشحال گرداند.

ص: 97

و كالصحيح منقول است از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله كه هر كه يكى از اهل بيت مرا در دار دنيا احسان كند به قيراطى كه بيست يك مثقال باشد در روز قيامت تلافى خواهم كرد آن را به قنطارى و مشهور در تفسير قنطار پوست گاويست كه پر از طلا كنند،و احاديث بسيار وارد است كه دوستان حضرت فاطمه زهرا و دوستان ذريّت او و دوستان شيعيان آن حضرت صلوات اللّه عليها از آتش دوزخ آزادند و اين معنى از ضروريات دين اهل اسلام است كه نيكى با ذريّت ايشان مطلوب الهى است و احتياج بذكر احاديث نيست و ليكن تيمنا و تبركا مزين شد اين كتاب بذكر ايشان و ديگر خواهد آمد.

ص: 98

باب فضل الصّدقة

اشاره

اين بابى است در بيان فضيلت تصدقات اعم از واجب و سنت و گاهى در مستحبات اطلاق مى كنند و آياتى كه در اين باب واقع است از حد حصر بيرونست و اگر كسى اندكى عربى داند اكثر آيات را مى فهمد و إن شاء اللّه در تفسير قرآن بسط آنها خواهد شد إن شاء اللّه تعالى

قيامت و صدقه

14-( قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ارض القيمة نار ما خلا ظلّ المؤمن فانّ صدقته تظلّه).

منقول است در قوى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله كه زمين صحراى قيامت بمنزله آتش است در گرمى يا آتش است چون آفتاب نزديكست بمقدار ثلث فرسخ و الحال كه چهار هزار ساله را هست در تابستان بلاد ما يك ساعت توقف در آفتاب نمى توان كرد و در مانند حجاز كه مكه معظمه و مدينه مشرفه و ما بين الحرمين است سنگها را گداخته كه مانند شبكه شده است به اعتبار آن كه اندكى به آفتاب نزديكتر است بغير از سايۀ مؤمن كه آتش نيست به سبب آن كه تصدق او سايه بان او مى شود در آن صحرا يا آن كه به سبب تصدق در سايۀ عرش خواهد بود و چون تصدق سبب آنست پس گويا كه در سايه صدقه است

صدقه نفى فقر مى كند

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: البرّ و الصّدقة ينفيان الفقر و يزيدان فى العمر و يدفعان عن صاحبهما سبعين ميتة سوء).

ص: 99

و كالصحيح بلكه در صحيح چون صحيح است از صفوان و ارسالى شده است و چون صفوان از اهل اجماع است ارسال ضرر ندارد كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه بر والدين و اجداد اربعه هر چند بالا بروند كه والدين اند يا در حكم والدين و به ايشان نيكى كردن يا مطلق نيكى و تصدق و آن هر عمل خيريست كه للّه كنند اين هر دو دفع مى كنند فقر و احتياج بخلق را و عمر را زياد مى كنند و دفع مى كنند از كسانى كه برّ و صدقه داده اند هفتاد مرگ بد را مانند سوختن و غرق شدن و ناگاه مردن چون بى استعداد است و زيادتى عمر به سبب صدقه منافات ندارد با آن كه در قرآن مجيد واقع شده است كه چون اجل نزديك رسد ساعتى پيش و پس نمى شود چون آن چه مقدر است معلق است مثلا در لوح محو و اثبات مكتوبست كه اگر اين بنده از اعمال خير و شر هيچ يك نكند عمر او پنجاه سال باشد و اگر كارهاى خوب كند كه حق سبحانه و تعالى آنها را سبب زيادتى عمر كرده است عمر او نود سال شود و اگر قطع رحم كند و زكوات و اخماس را ندهد كم شود و بيست سال شود چنانكه اسباب ديگر را مقرر ساخته است كه اگر كسى او را نكشد بحسب مزاجى كه حق سبحانه و تعالى از جهة او مقرر فرموده است عمر او ممكن است كه هشتاد سال شود و شخصى او را در سن بيست بكشد و از اين جهت است كه او را در عوض مى كشند و هم چنين در ثواب و عقاب كه به سبب اعمال خير ثواب زياده مى شود و به سبب اعمال بد عقاب زياده مى شود و هيچ يك از اينها منافات با قضا و قدر ندارند چون اين اعمال نيز از قضا و قدر است.

مداواى مريض با صدقه

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: داووا مرضاكم بالصّدقة و ادفعوا البلاء بالدّعاء و استنزلوا الرّزق بالصّدقة فانّها تفكّ من بين

ص: 100

لحيي سبعمائة شيطان و ليس شىء اثقل على الشّيطان من الصّدقة على المؤمن و هى تقع فى يد الربّ تبارك و تعالى قبل ان تقع فى يد العبد).

كلينى از عبد اللّه بن سنان روايت كرده است و طريق صدوق بعبد اللّه صحيح است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مداوا كنيد بيماران خود را به تصدق و اين مجرب اين بنده است و هم چنين بقيه و دفع كنيد بلا را به دعا و رزق را از جهة خود به زير آوريد به سبب تصدق چون در آسمانست تقدير آن يا به باران كه از جانب آسمان مى آيد به درستى كه هر چه صدقه مى دهد از دهان هفتصد شيطان بيرون مى آوريد كه هر يك از اين هفتصد به نحوى وسوسه مى كنند يكى مى گويد كه در اينجا مده كه ريا مى شود مع هذا ندادن رياست ديگرى مى گويد كه اين مستحق نيست ديگرى مى گويد كه اگر مستحق باشد فلانى مستحق تر است ديگرى مى گويد كه صرف توسعه بر خانه بهتر است و على هذا القياس چون هيچ كس نيست كه شيطان وسوسه او نكرده باشد و همين كه به ساعتى ديگر مى افتد قوت شيطان بيشتر مى شود و دادن مشكلتر است و غرض از تعليل آنست كه چون صدقه بر نفوس شاق است ثوابش بيشتر است و سببيّت آن در مطالب ادخل است و چيزى بر شيطان دشوارتر از تصدق بر مؤمنان نيست چون ثوابش بيشتر است.

و اين تصدق را اول حق سبحانه و تعالى مى گيرد و به سايل مى دهد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اوست كه مى گيرد تصدقات را و در اصطلاح اين نوع كلام را از تنزلات الهى مى نامند چون جلال و عظمت الهى اقتضاى آن مى كند كه فرموده است كه اگر همه كافر شويد ضررى به پادشاهى او ندارد و اگر

ص: 101

همه عابد شويد چيزى بر پادشاهى او نمى افزايد با آن كه چنين است فرموده است كه اول صدقه بدست من مى آيد يعنى غرض از تصدق رضاى الهى است پس مى بايد كه شما را بر فقيران منتى نباشد و مى بايد كه رغبت شما در آن عظيم باشد چون خداوند شما مى گيرد و مى بايد كه هر چه نفيس تر باشد به او بدهيد و مى بايد كه غرضى بغير از رضاى او نداشته باشيد و در اين امر مبالغه شده است كه بعد از دادن از او بگيريد و ببوسيد و بر چشم گذاريد و به سايل دهيد كه گويا بدست او رسيده است كه چون از جهة رضاى او داده ايد گويا بدست او داده ايد.

و بايد كه مطلقا اين ظواهر در خاطر كسى خطور نكند كه دغدغه كفر مى شود و اگر اعتقاد باين ظواهر كند البته كافر است بلى محتمل است كه بد نباشد كه با خود گويد كه من نمى فهمم اين عبارات را كه مراد الهى از اينها چيست اگر معصوم نفرموده باشد يا نهايت ظهور نداشته باشد چنانكه در اينجا ظاهر است كه دست ديگر در ميان در نيامد مگر آن كه توجيه كند كه مراد از دست خدا دست فرشتگان است به نحوى كه جزم داشته باشد كه ظاهرش مراد نيست و اين توجيهات بر سبيل احتمال باشد اما كسى كه عارفست بلغت عرب و عجم مى داند كه امثال اين مجازات شايع است چنانكه مى گويند دست پادشاهان بالاى دستهاست و مراد ايشان قوت و شوكت است يا احسان و انعام

صدقه هفتاد بلا دفع مى كند

6-( و قال صلوات اللّه عليه: الصّدقة باليد تقى ميتة السّوء و تدفع سبعين نوعا من انواع البلاء و تفكّ عن لحيي سبعين شيطانا كلّهم يأمره ان لا يفعل).

و در صحيح از عبد اللّه منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه تصدق بدست خود دادن نگاه مى دارد از مرگ بد و دفع مى كند هفتاد

ص: 102

نوع از انواع بلا را يعنى اگر كسى هفتاد بلا داشته باشد و تصدّق كند همه دفع مى شود يا آن كه هفتاد نوع از انواع بلا به سبب تصدق دفع مى شود و آن انواع را حق سبحانه و تعالى مى داند يا آن كه غرض از هفتاد كثرتست هم چنان كه ظاهرا مراد از هفتصد نيز كثرتست تا مخالفت نباشد ميان اين دو حديث يا آن كه هفتصد عدد باشند و هفتاد نوع كه هر كسى را ده شيطان از يك نوع موكل باشد كه ده عدد از فقر ترسانند و ده عدد وجهى ديگر گويند چنانكه مذكور شد با آن كه اگر غرض رضاى الهى باشد هفتصد مانع باشد و اگر مقصودى نداشته باشد هفتاد معارض داشته باشد

مريض با دست خود صدقه دهد

6-( و قال صلوات اللّه عليه: يستحبّ للمريض ان يعطى السّائل بيده و يامر السّائل ان يدعو له).

و در حسن كالصحيح از عبد اللّه بن سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه سنت است بيمار را كه بدست خود صدقه به سايل دهد و خود به سايل بگويد كه از جهة او دعا كند.

و كالصحيح منقول است از محمد كه عرض نمودم به حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه دو پسرم فوت شدند و يك پسرك صغيرى مانده است حضرت فرمودند كه تصدق كن از جهة او تا بماند و چون خواستم كه برخيزم حضرت فرمودند كه طفل را بگو كه بدست خود بدهد اگر چه پاره نان باشد و اگر چه اندكى باشد و هر چه را بقصد رضاى الهى دهى بزرگست زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه به سنگينى ذره عمل خير مى كند ثواب آن را يابد و هر كه به سنگينى ذره عمل شر كند جزاى آن را مى يابد و حق سبحانه و تعالى مى دانست كه همه كس قدرت بر بنده آزاد كردن ندارند طعام دادن مؤمن را

ص: 103

بمنزله بنده آزاد كردن كرده است.

و كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه تصدق كنيد اگر چه يكمن خرما باشد تصدق كنيد اگر چه بعضى از صاع باشد، اگر چه يك قبضه باشد،اگر چه بعضى از قبضه باشد،اگر چه يك خرما باشد، اگر چه بعضى از خرما باشد و اگر چه هيچ چيز نداشته باشد به زبان خوش سخن گفتن بمنزله تصدق است زيرا كه در روز قيامت حق سبحانه و تعالى خواهد فرمود كه آيا با تو چنين و چنين انعام و اكرام نكردم آيا ترا شنوا و بينا نكردم آيا مال و فرزندانت ندادم بنده گويد كه بلى همه احسانها كردى پس فرمايد كه ببين از براى خودت چه كردى هر چند نظر كند از چهار جانب خود چيزى نيابد كه سبب خلاصى او باشد از آتش جهنم)

روز را با صدقه شروع كنيد

6-( و قال صلوات اللّه عليه: باكروا بالصّدقة فانّ البلايا لا تتخطّاها و من تصدّق بصدقة اوّل النّهار دفع اللّه عنه شرّ ما ينزل من السّماء فى ذلك اليوم فان تصدّق اوّل اللّيل دفع اللّه عنه شرّ ما ينزل من السّماء فى تلك اللّيلة).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر بامداد تصدق كنيد تا حايل باشد بلاها را و بلاها از تصدق در نمى توانند گذشت بلكه او مدافعه مى نمايد و كسى كه اول روز تصدقى بكند حق سبحانه و تعالى دفع مى كند از او شر آن چه از آسمان نازل مى شود در آن روز و اگر در اول شب تصدق كند حق سبحانه و تعالى دفع مى كند از او شر آن چه را نازل مى شود از آسمان در آن شب و بر اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است.

از آن جمله كالصحيح منقول است از ابو ولاد كه گفت از آن حضرت

ص: 104

صلوات اللّه عليه شنيدم كه بسيار مى فرمودند كه بامداد تصدق كنيد و راغب باشيد در تصدق در آن وقت كه هر مؤمنى كه تصدقى بقصد رضاى الهى بكند و غرضش آن باشد كه شر آن چه نازل مى شود در آن روز از او دفع شود البته حق سبحانه و تعالى او را حفظ كند از بلاهاى آن روز.

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه هر كه در صبحى تصدق كند حق سبحانه و تعالى نحوست آن روز را از او دفع كند.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه ميان من و منجمى قسمت زمينى بود و آن مرد به ملاحظه ساعت خوب گردد در آن ساعت از خانه بيرون آمد و من در ساعت نحس بيرون رفتم و چون قسمت كرديم حصه بهتر بمن افتاد پس آن مرد دست بر هم زد كه هرگز چنين روزى پيش نيايد مرا من گفتم من بگويم واقعه ترا،خود گفت كه من اعتقاد به ساعت دارم و شما را در ساعت نحس از خانه بيرون آوردم و خود در ساعت سعد،و قسمت بهتر به شما افتاد حضرت فرمودند كه پدرم فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه خواهد نحوست آن روز از او دفع شود پس بايد كه اول روز تصدق بكند تا حق سبحانه و تعالى نحوست آن روز را از او دفع كند و هر كه خواهد كه نحوست شب دفع شود بايد كه اول شب تصدق كند تا نحوست آن شب از او دفع شود و من چون از خانه بيرون آمدم تصدق كردم پس تو نيز من بعد اگر باين عمل كنى از براى تو بهتر است از علم نجوم و از اين باب احاديث بسيار است كه بعضى استدلال كرده اند به اين ها بر صحت علم نجوم و بر آن كه سعادت و نحوست به سبب نجوم است و بعضى بر بطلان استدلال نموده اند و حق آنست كه دلالت بر هيچ طرفى نمى كند و لازم

ص: 105

نيست كه نحوست از نجوم باشد و هيچ شك نيست كه در هر شب و هر روز بلاها مى باشد و آمدن از آسمان يا به اعتبار آنست كه لوح محو و اثبات و لوح محفوظ در آسمان است و بسيار است كه اطلاق آسمان بر جهة فوق صورى و معنوى مى كنند چنانكه اگر عالمى بگويد كه خدا بر بالاى سر آگاهست مرادش را تاويل مى توان كرد كه جهة فوق معنوى اراده كرده است و عبارات عوام را نيز تاويل مى بايد كرد و حكم بكفر ايشان بمجرد اين اقوال نمى توان كرد چون افعال مسلمين محمول است بر صحة و اگر هفتاد احتمال بد داشته باشد و يكى خوب حمل بر خوب مى بايد كرد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّ اللّه لا اله الاّ هو ليدفع بالصّدقة الدّاء و الدّبيلة و الحرق و الغرق و الهدم و الجنون و عدّ صلوات اللّه عليه سبعين بابا من الشرّ).

و كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بتحقيق كه آن خداوندى كه بجز او خداوندى نيست البته دفع مى كند به سبب صدقه دردها را و دبيله را و آن دملى چند است كه در جوف بهم مى رسد و غالبا مى كشد و دفع مى كند سوختن و غرق شدن و خانه بر سر فرو آمدن و ديوانگى را و آن حضرت هفتاد نوع از بلاهاى بد را شمردند.

و كالصحيح منقولست كه يهودى بر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله گذشت و گفت السام عليك و با زبان عبرى با يكديگر قريب باين عبارت مى گفتند و چون به ايشان مى گفتند كه چرا چنين مى گوييد مى گفتند ما در ميان خود هم چنين سلام بهم مى كنيم و مخصوص شما نيست حضرت در جواب او فرمودند كه عليك صحابه گفتند كه يا رسول اللّه غرض اين يهودى

ص: 106

ملعون اين بود كه مرگ بر تو باد حضرت فرمودند كه آن چه او گفت من به او رد كردم و بحسب دعاى من مى بايد كه مار سياهى او را بگزد و بكشد پس يهودى به صحرا رفت و پشته هيمه آورد و مردمان منتظر بودند كه يهودى را مار خواهد كشت چون ديدند كه يهودى زنده برگشت هر كسى به فكرى افتاد كه ناگاه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هيمه را بگذار چون هيمه را گذاشت در ميان هيمه مارى سياه ظاهر شد كه چوبى يا سنگى را به دندان گرفته است پس حضرت به يهودى فرمودند كه امروز چكار كردى گفت كارى نكردم مگر همين كه اين هيمه را آورده ام و دو ته نان خشك داشتم يكى را خوردم و ديگرى را به درويشى تصدق كردم پس حضرت فرمودند كه همين تصدق دفع بلا كرد از تو پس حضرت فرمودند كه تصدق دفع مى كند مرگ بد را از آدمى.

و در كالصحيح قريب باين از آن حضرت سلام اللّه عليه منقول است و عامه نيز اين حديث را بطريق متعدده روايت كرده اند مثل خاصه و تاويل كرده اند سخن آن حضرت را كه مار سياه او را مى گزد يعنى قطع نظر از صدقه يا مشرف خواهد شد برگزيدن آن و خلافست كه آيا اين مار مار بود يا به اعجاز حضرت بلا بصورت مار مصور شد و معجزه ديگر اخبار آن حضرت صلوات اللّه عليه بود از آينده و چنان شد.

و كالصحيح منقولست از وشاء كه حضرت امام على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه در بنى اسرائيل مردى[بود ظ]و او را فرزند نمى شد تا عاقبت حق سبحانه و تعالى به او پسرى كرامت فرمود و آن پسر را بسيار دوست مى داشت و در واقعه به او گفتند كه در شب زفاف پسرت خواهد مرد تا آن كه چون شب زفاف شد آن پسر پيرى را ديد كه بسيار ضعيف است دلش بر

ص: 107

او رحم آمد و او را طلبيد و طعامى كه از جهة او گذاشته بودند به آن مرد خورانيد آن مرد گفت كه مرا زنده كردى حق سبحانه و تعالى ترا زنده گرداناد و چون پدر مغموم بود كه بنا بر خواب او فرزندش خواهد مرد به او نمودند در واقعه كه از پسرت بپرس كه چه كرد او گفت كه تصدق كردم باز در خواب او آمدند كه به سبب تصدق بلا از او دفع شد.

و كالصحيح از حسن بن جهم منقول است قريب باين.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه در بنى اسرائيل قحطى عظيم شد چند سالى پى در پى و زنى يك لقمه نان داشت و چون به دهن گذاشت كه بخورد فقيرى فرياد كرد كه اى كنيز خدا گرسنه ام آن زن لقمه را از دهان خود در آورد و به سايل داد و طفلى داشت اين زن و به صحرا رفته بود كه هيمه بياورد گرگ آمد و طفل را برد غوغا شد آن زن در عقب گرگ دويد كه شايد طفل خود را بگيرد حق سبحانه و تعالى جبرئيل را فرستاد و آن طفل را از گرگ ربود و به آن زن داد و به او گفت كه اى كنيز خدا اين لقمه عوض آن لقمه است و حضرت فرمودند كه بيمار و صحيح بدست خود تصدق كنند تا تاثيرش زودتر باشد.

و كالصحيح منقول است از محمد بن مسلم كه در خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بودم در مسجد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه ناگاه كنگره هاى مسجد بر شخصى افتاد و به او ضررى نرسيد حضرت فرمودند كه از او بپرسيد كه امروز چكار كرده است گفت خرما در آستين داشتم وسايلى سؤال كرد يك خرما به او دادم حضرت فرمودند كه به سبب همين خرما حق سبحانه و تعالى اين بلا را دفع كرد و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه صدقه دفع مى كند هفتاد بلا از بلاهاى دنيا را با مرگ بد و بتحقيق كه كسى كه

ص: 108

تصدق كند هرگز به مرگ بد نمى ميرد و ثوابهاى غير متناهى از جهة او ذخيره است و در اخبار بسيار وارد شده است كه صدقه مرگ بد را دفع مى كند و هفتاد بلا را دفع مى كند و از دهان هفتاد شيطان بيرون آورده مى شود و حق سبحانه و تعالى اول مى گيرد)

صدقه سر دفع غضب خداوند مى كند

14-( و قال صلوات اللّه عليه و آله: صدقة السّرّ تطفئ غضب الرّب جلّ جلاله).

و مستفيض بلكه متواتر است از حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم كه صدقه مستحبه را پنهان دادن فرو مى نشاند غضب پروردگار را كه جلال و عظمت او از آن عظيمتر است كه وصف توان كرد آن را يا كسى دفع آن تواند كرد و غضب الهى عبارت از آنست كه بدى بسيار كرده باشد كه قابليت شفاعت نداشته باشد نه آن كه مثل مخلوقين آزرده شود يا خوشحال شود كه محل حوادث باشد چون مبرهن است كه هر چه محل حوادث است حادثست و احاديث متواتره نيز از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم بر اين مضمون وارد است.

و در صحيح از عمر بن يزيد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه فرمودند كه تصدق را آشكار كردن هفتاد نوع از بلا را دفع مى كند و صدقه سر غضب الهى را فرو مى نشاند.

6-( و روى عمّار عن الصّادق صلوات اللّه عليه قال قال: يا عمّار الصّدقة و اللّه فى السّرّ افضل من الصّدقة فى العلانية و كذلك و اللّه العبادة فى السّرّ افضل من العبادة فى العلانية).

و در موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه اى

ص: 109

عمار و اللّه كه تصدق را پنهان دادن افضل است از تصدقى كه آن را آشكارا دهند و هم چنين و اللّه عبادت در پنهان افضل است از عبادت در آشكار و هر دو محمول است بر تصدقات مستحبه و عبادات نافله چنانكه گذشت.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه پرسيدند از تفسير آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر صدقات را آشكار بدهيد خوبست حضرت فرمودند كه مراد از اين زكات واجبست گفت عرض نمودم كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر مخفى به فقرا دهيد بهتر است از جهة شما حضرت فرمودند كه مراد از اين زكات عبارت نافله است و دوست مى داشتند يعنى ائمه هدى صلوات اللّه عليهم يا صحابه كه فرايض را ظاهر سازند و نوافل را پنهان به جا آورند.

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در تفسير آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه مخفى بهتر است فرمودند كه غير زكات مراد است و زكات را علانيه مطلوب است نه پنهان دادن و هم چنين نماز واجب را به جماعت در مساجد مطلوبست واقع ساختن و نوافل را در خانه مگر خاطر جمع باشد از ريا و مقصود متابعت ديگران باشد

سائل به شب را رد نكنيد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اذا طرقكم سائل ذكر بليل فلا تردّوه).

و به اسناد سكونى منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله فرمودند كه هر گاه مردى بر در خانه آيد در شب و سؤال كند رد مى كنيد اگر چه زن را نيز رد نمى بايد كرد و ليكن چون فرشتگان بصورت زنان نمى آيند اگر زن را

ص: 110

رد كند احتمال ندارد كه فرشته را رد كرده باشد بخلاف مرد.

و در موثق كالصحيح منقول است از عبد اللّه بن سنان كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در شب تصدق نمودن مرگ بد را دفع مى كند و هفتاد نوع بلا را دفع مى كند.

و در موثق منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه صدقه شب فرو مى نشاند غضب الهى را.

و ايضا در موثق فرمودند كه صدقه روز گناهان را مى گدازد چنانكه آب نمك را و صدقه شب غضب الهى را فرو مى نشاند و در صحيح از هشام بن سالم منقول است كه چون شب تاريك مى شد و پاره از شب مى گذشت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه انبانى را پر از نان و گوشت و شاهى مى كردند و خود بر دوش مى گرفتند و بدر خانهاى محتاجان اهل مدينه مى بردند و در ميان ايشان قسمت مى فرمودند و آن جماعت حضرت را نمى شناختند و چون آن حضرت از دنيا رفتند دانستند كه آن حضرت مى برده اند چون چند روزى منقطع مى شد از جهة اشتغال به تعزيه و همين نحو از حضرت سيد الساجدين و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليهما منقول است از آن جمله منقول است در حسن كالصحيح از حمران بن اعين از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد السّاجدين صلوات اللّه عليه در شبانه روزى هزار ركعت نماز مى كردند چنانكه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى كردند و پانصد درخت خرما داشتند نزد هر نخلى دو ركعت نماز مى كردند و مى فرمودند كه نوافل را متفرق در مواضع بسيار كردن مطلوبست تا همه آن مواضع از جهة او شهادت دهند در روز قيامت كه او در ما نماز كرده است و چون برمى خواستند كه

ص: 111

متوجه نماز شوند رنگ مبارك ايشان متغير مى شد و چون به نماز مى ايستادند بمنزله بنده ذليلى كه نزد پادشاه جليل ايستاده باشد اعضاى آن حضرت از خوف الهى لرزان بود و هر مرتبه كه نماز مى كردند كه گويا وداع نماز مى كردند ديگر بعد از آن نخواهند كرد چنانكه در اخبار وارد شده است.

و روزى آن حضرت نماز مى كردند و ردا از يك دوش آن حضرت افتاد و حضرت آن را درست نكردند تا از نماز فارغ شدند بعضى از اصحاب آن حضرت پرسيدند كه چرا درست نكرديد ردا را حضرت فرمودند كه رحمت باد مگر نمى دانى كه نزد كه ايستاده بودم به درستى كه از نماز مقبول نيست مگر آن چه دل با خدا باشد پس آن مرد گفت كه ما هلاك شديم حضرت فرمودند كه نه چنين است و ليكن حق سبحانه و تعالى نمازهاى واجب را تمام مى كند به نوافل اگر نقصانى شده باشد نوافل جبران مى كند.

و داب حضرت اين بود كه در شبهاى تار در وقت تاريكيها از خانه بيرون مى آمدند و انبان را بر پشت مى گرفتند و انبان پر از كيسهاى شاهى بود و بسيار بود كه گندم و جو را نيز بر دوش مى كشيدند و گاه بود كه هيمه را نيز بر دوش مى بردند و به يك يك در خانها كه مى رسيدند در مى زدند و هر كه بيرون مى آمد در خور او حصه به او مى دادند و در وقت دادن به ايشان روى خود را مى پوشانيدند تا كسى ايشان را نشناسد پس چون آن حضرت فوت شدند آن عطاها چند روزى منقطع شد از جهة مشغول تعزيت دانستند كه آنها را حضرت مى برده اند و چون حضرت را بر روى تخت گذاردند كه غسل دهند ديدند كه پشت آن حضرت مانند زانوى شتر پينه كرده بود از بس كه بر دوش خود بار گذاشته به خانها برده بودند از جهة فقرا و مساكين،و روزى بيرون رفتند و رداى خزى بر دوش مبارك داشتند

ص: 112

سايلى كشيد و برد و با او سخن نگفتند،و چون بدن مباركش از سرما متاثر مى شد در زمستان جامه خز مى پوشيدند و در تابستان مى فروختند و بهاى آن را تصدق مى فرمودند و در روز عرفه جمعى را ديدند كه از مردمان سؤال مى كردند حضرت فرمودند كه رحمت باد در چنين روزى كه اطفال شكم همه اميد دارند كه سعيد شوند چون مى بينند كه درهاى خزينهاى گرم را گشوده اند و آن حضرت با مادر خود چيزى نمى خوردند شخصى پرسيد كه يا ابن رسول اللّه نيكى شما بما در وصله رحم شما از همه كس بيشتر است چرا با مادر چيزى نمى خوريد حضرت فرمودند كه مى ترسم كه من لقمه را بردارم كه نظر مادر بر آن افتاده باشد و خواهند كه آن را بردارند و من سبقت كرده باشم بر ايشان و شخصى عرض نمود كه يا ابن رسول اللّه من شما را بسيار دوست مى دارم حضرت فرمودند كه خداوندا پناه به تو مى برم از آن كه مردمان مرا به سبب بندگى تو دوست دارند و تو دشمن من باشى.

و بر يك ناقه بيست حج كردند كه يك تازيانه بر آن شتر نزدند پس چون آن ناقه مرد فرمودند تا آن را دفن كردند كه درنده ها گوشت آن را نخورند و خواهد آمد كه از شتران بهشت خواهد بود و احوال آن حضرت را از كنيز آزاد كرده آن حضرت پرسيدند او گفت كه طول دهم يا اختصار كنم گفتند اختصار كن گفت هرگز در روز از جهة آن حضرت چيزى نياوردم و در شب جاى خواب او را نينداختم و روزى آن حضرت رسيدند به جمعى كه غيبت آن حضرت مى كردند حضرت ايستادند و فرمودند كه اگر راست گوييد حق سبحانه و تعالى مرا بيامرزد و اگر دروغ گوييد حق سبحانه و تعالى شما را بيامرزد و چون طالب علمى به خدمت آن حضرت مى آمد مى فرمودند كه مرحبا خوش آمده و به وصيت

ص: 113

حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عمل كرده پس مى فرمودند كه چون طالب علم از خانه بيرون آيد نمى گذارد پاى خود را برتر و خشكى مگر آن كه از جهة او تسبيح مى كنند تا هفتم طبقه زمين و صد خانه از اهل مدينه عيال آن حضرت بودند كه جميع اخراجات ايشان را آن حضرت مى كشيدند و آن حضرت محظوظ بودند كه بر سر سفره آن حضرت صلى اللّه عليه حاضر باشند يتيمان و كوران و زمين گيران و مساكينى كه هيچ كار از ايشان نيايد و بدست خود لقمه به دهان ايشان مى گذاشتند و هر كه عيالى داشت از جهة عيال او جدا مى دادند چيزى نمى خوردند تا مثل آن را تصدق نمى نمودند،و پيشانى مبارك آن حضرت هر سال هفت نوبت پوست مى انداخت از بسيارى نماز و آنها را جمع مى نمودند و بعد از وفات با آن حضرت دفن كردند،و آن حضرت بيست سال مى گريستند و هر مرتبه كه طعامى نزد آن حضرت مى گذاشتند حضرت مى گريستند تا آن كه يكى از آزاد كردهاى آن حضرت عرض نمود كه وقت آن نيامد كه اندوه و حزن شما منقضى شود حضرت فرمودند كه رحمت باد ترا حضرت يعقوب پيغمبر صلى اللّه عليه را دوازده پسر بود و يكى از آنها غايب شد آن مقدار گريست كه هر دو چشمش سفيد شد و موى سرش سفيد شد.و پشتش خم شد از غم و حال آن كه پسرش زنده بود در دنيا و من پدر و برادران و اعمام و هفده كس از اهل بيت خود را كشته در دور خود ديده ام چگونه حزنم منقضى شود و اخبار ديگر وارد است در نقل طعام از ايشان به خانهاى فقرا و مساكين به همين اكتفا شد

صدقه و قرض

14-( و قال صلّى اللّه عليه و آله: الصّدقة بعشرة و القرض بثمانية عشر و صلة الاخوان بعشرين و صلة الرّحم بأربعة و عشرين).

و در قوى از سكونى منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه

ص: 114

عليه و آله فرمودند كه تصدق را يكى ده مى نويسند و اقلا يكى را ده عوض مى دهند در دنيا و قرض را يكى هجده و احسان برادران مؤمن يكى را بيست و احسان خويشان را يكى را بيست و چهار مى نويسند و در دار دنيا عوض مى دهند

صدقه بر ذى رحم افضل است

14-( و سئل صلّى اللّه عليه و آله: أيّ الصّدقة افضل قال على ذى الرّحم الكاشح).

و در قوى از سكونى منقولست كه از حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله پرسيدند كه كدامين صدقه بهتر است حضرت فرمودند كه تصدق بر خويشانى كه دشمن باشند و دشمنى كنند چون تصدق بر خويشان ثواب دارد با ثواب صله رحم و اگر خويشان دشمن باشند قربت در آنجا آسانتر است اگر چه صدقه بر ايشان مشكلتر است و با نفس مجاهده مى بايد كرد بجهاد اكبر

14-( و قال صلّى اللّه عليه و آله: لا صدقة و ذو رحم محتاج).

و كالصحيح منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه تصدقى نيست هر گاه خويش محتاجى باشد يعنى تا خويش فقير داشته باشد بغير او دادن مقبول نيست و خويشان اولايند از ديگران.

و منقول است در صحيح از عمر بن يزيد كه شخصى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه تصدق نمودن بر سائلانى كه بر در خانها مى آيند بهتر است يا به خويشان حضرت فرمودند كه هر كه خويشى دورى داشته باشد به او دادن اجرش عظيمتر است.

و در حديث كالصحيح وارد است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه صدقه و احسان بر خويشان اجرش دو چندان غير ذى رحم است و زكوات واجبه را به ايشان دادن بهتر است اگر امامى مذهب باشند و اگر غير

ص: 115

اثنا عشرى باشند پس اگر عداوت با اهل بيت داشته باشند به ايشان نمى بايد دادن و اگر عداوت نداشته باشند مى توان داد.و احاديث بسيار بر اين مضمون منقول است از ائمه معصومين سلام اللّه عليهم و آيات و احاديث صحيحه متواتره وارد است بر آن كه صله رحم مى بايد كرد و از ايشان قطع نمى بايد كرد و بهترين صلات احسان مالى است خصوصا هر گاه پريشان باشند پس اگر شيعه باشند زكات و خمس واجب را به ايشان دادن اولى است با شرايط ديگر كه گذشت.

از رحمت الهى دور است كسى كه بار خود را بر دوش مردمان اندازد

14-( و قال صلّى اللّه عليه و اله: ملعون ملعون من القى كلّه على النّاس ملعون ملعون من ضيّع من يعول).

و كالصحيح منقول است كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه از رحمت الهى دور است در دنيا و از رحمت الهى دور است در عقبى كسى كه بار سنگين خود را بر دوش مردمان اندازد به آن كه زن خود را مثلا كه واجب النفقه اوست به خانه پدر و مادرش فرستد كه ايشان نفقه اش دهند و يا آن كه قدرت داشته باشد كه كسب كند گدائى كند و آزار مردم باشد مجملا بار خود و بار عيال واجب النفقه خود را اگر تواند تحصيل نمودن بر دوش ديگران گذاشتن بد است و هم چنين ملعون است در دنيا و ملعون است در عقبى كسى كه عيال واجب النفقه خود را ضايع گذارد و از جهة ايشان تحصيل نفقه نكند با قدرت بر آن و ممكن است كه لعنت ثانى از جهة مبالغه باشد و در هر جا ممكن است كه لفظ ملعون انشا باشد كه حضرت هر يك از اين هر دو طايفه را دو لعنت كرده باشد و معنى اول خبر است كه گويا حضرت مى فرمايد كه حق سبحانه و تعالى ايشان را لعنت كرده است و نهايت مبالغه است كه بلفظ لعن مكرر باشد

توسعه بر عيال

8-( و قال ابو الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه: ينبغى للرّجل ان يوسّع

ص: 116

على عياله لئلاّ يتمنّوا موته).

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است سزاوار آنست مرد را كه فراخ گرداند نفقه را بر عيال خود تا آرزو نكنند مرگ او را بعد از آن حضرت اين آيه را خواندند كه در شأن اهل بيت نازل شده است كه اطعام مى كنند طعام را بر دوستى او يعنى به سبب محبت الهى يا با دوستى طعام چون روزه بودند خصوصا شب دويم و سيم مسكين و يتيم و اسير را پس فرمودند كه مراد از اسير عيالند چنانكه خواهد آمد كه عيال آدمى اسيران اويند پس سزاوار آنست هر گاه حق سبحانه و تعالى زياده كند نعمت را بر شخصى كه او زياد كند نعمت الهى را بر اسيران او به آن كه بر ايشان نعمت را فراخ گرداند پس حضرت تاديب شخصى فرمودند كه در آن مجلس حاضر بود و فرمودند كه حق سبحانه و تعالى نعمت خود را بر فلانى زياده كرد و او منع نمود از اسيران خود و آن نعمت را به شخصى ديگر داد و ظاهرا قرض داده بوده است يا به امانت كه آن مال ضايع نشود حق سبحانه و تعالى آن نعمت را از او برد و ظاهرا ظالم يا دزد برده باشند و محتمل است كه بعنوان مضاربه داده باشد و همه تلف شده باشد يا نقصان فاحش كرده باشد.

و منقول است در صحيح كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى از كسانى از شما راضى تر است كه به عيال خود توسعه بيشتر كنند.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه شخصى به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه عرض نمود كه مرا مزرعه هست كه هر سال سه هزار درهم از آن حاصل مى شود و دو هزار آن را صرف عيال خود مى كنم و هزار

ص: 117

در هم را در هر سال تصدق مى كنم حضرت فرمودند كه اگر دو هزار درهم كافى است ايشان را در جميع چيزهائى كه به آن احتياج دارند از پوشش و خورش و ساير ضروريات پس از جهة خود كارى مى كنى كه در آخرت بكارت آيد و حق سبحانه و تعالى توفيق راه خيرت كرامت كرده است و آن چه ديگران بعد از مرگ وصيت مى كنند تو پيش از مرگ وصى خود شده.

و در حسن كالصحيح از عمر بن يزيد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه مؤمن تابع احسان الهى است و به ادب الهى عمل مى كند هر گاه حق سبحانه و تعالى بر او توسعه مى كند او بر عيال خود توسعه مى كند و چون حق سبحانه و تعالى بر او تنگ مى گيرد او نيز تنك مى گيرد چون وارد است كه يارى الهى بحسب خرج بنده است هر چه ضرور مى شود حق سبحانه و تعالى آن را مى رساند پس هر گاه حق سبحانه و تعالى بر بنده فراخ گرداند ظاهر مى شود كه توسعه بر عيال مطلوبست.

و كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه دست بالا بهتر است از دست زير يعنى دادن بهتر است از گرفتن و ابتدا به عيال خود كن و هر چه از ايشان زياد آيد به ديگران ده.

و در حسن كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه گناهى اعظم از آن نيست كه شخصى عيال خود را ضايع گذارد.

و كالصحيح منقولست كه حضرت سيد الانبياء صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه مؤمن به شهوت اهلش مى خورد و منافق اهلش به شهوت او مى خورند يعنى مى بايد كه مراد عيال را مقدم دارد بر مراد خود و بهتر آنست كه به نوبت قرار

ص: 118

دهد هر شب يك كسرا مقدم دارد و هر چه او خواهد بخرد يا بپزد و ديگران تابع باشند و مى بايد كه خود مراد نداشته باشد و اگر ممكن باشد هر شب مراد همه را حاصل كند.

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه از جمله سعادات آدمى آنست كه خود بر سر عيال خود باشد و فرمودند كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه هر صباح بطلب روزى از جهة عيال خود مى فرمودند عرض كردند كه يا ابن رسول اللّه كجا مى رويد مى فرمودند كه مى روم كه تصدقى از جهة عيال خود بياورم عرض نمودند كه نفقه عيال تصدق مى تواند بود حضرت فرمودند كه هر كه طلب حلال كند و صرف ايشان كند از جهة رضاى الهى ثواب تصدق دارد بر ايشان و از اينجا ظاهر شد كه هر احسانى كه از جهة رضاى الهى است آن را صدقه مى نويسند در نامه عمل بنده.

و كالصحيح منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه آيا حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از جهة عيال خود قوتى خاص مقرر مى فرمودند حضرت فرمودند كه بلى زيرا كه نفس هر گاه قوت خود را داند به آن قانع مى شود گوشت بدن بران قوت مى رويد و به سبب آن قوت عبادت زياده مى شود.

و در حسن كالصحيح از حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه اگر به بازار روم و يك درهم گوشت از جهة عيال خود بخرم وقتى كه ايشان خواهان گوشت باشند به آن كه چند روز باشد كه نخورده باشند نزد من محبوبتر است از آن كه بنده آزاد كنم.

و در صحيح از ياسر منقولست كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه

ص: 119

مى فرمودند كه سزاوار آنست كه مؤمن در زمستان از قوت عيال خود كم كند و زياده كند در هيمه كه خود را به آن گرم كنند يعنى اگر نداشته باشد و يقين عيال راضيند كه سرما نخورند و نان خورش نداشته باشند و نان خالى بخورند و غرض از ذكر اين غرور در اخبار آنست كه بدانند كه در جميع ضروريات خانه تقصير نبايد كرد و هر چه متعارف ايشان باشد از جهة ايشان به همرساند غنى در خور خود و فقير در خور خود چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است در بسيار جائى از قرآن مجيد عموما و خصوصا مثل آن كه فرموده است كه معاشرت كنيد با زنان بمعروف يعنى خوب يا متعارف و فرموده است كه بر شوهر است روزى زنان و پوشش ايشان بمعروف

اگر ندانى كه سائل فقير است

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن السّائل يسال و لا يدرى ما هو فقال اعط من وقع فى قلبك الرّحمة له و قال صلوات اللّه عليه اعطه دون الدّرهم قلت اكثر ما يعطى قال اربعة دوانيق).

و كالصحيح منقول است از فضل كه آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند از سائلى كه سؤال كند و ندانيم كه شيعه است يا سنى صادقست يا كاذب حضرت فرمودند كه بده به كسى كه بده به كسى كه دلت بر او رحم آيد و آن حضرت فرمودند كه كمتر از درهم بده چون سائل به كف است و او اعتبارى ندارد گفتم اكثر آن چه خوب است چند است فرمودند چهار دانگ درهم كه تخمينا بحساب حال دو بيستى و دو نار باشد كه پنج نار يك قاز بيكى باشد و ظاهرا آن حضرت صلوات اللّه عليه رعايت حال وسط نموده باشند و نظر به جمعى يك دانگ اسراف باشد و نظر به جمعى اين مقدار قبيح باشد چنانكه نشينده ايم تا به غايت از حضرات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه سايل به كف را نيز كم داده باشند و محتمل است كه

ص: 120

نسبت به همه كس قبيح باشد زياده از اين دادن چون خود حرمت خود را نگذاشته اند و اظهر آنست كه چون سايلان آن زمان همه سنى بوده اند مگر نادرى كه شيعه باشند بنا بر اين زياده بر اين تضيع مال است نظر به ايشان و در زمان ايشان شيعيان نمى گذاشتند كه شيعه محتاج شود.

و در حسن كالصحيح منقول است از سدير كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه سايل را چيزى مى دهم و نمى دانم كه مسلمانست يا كافر يعنى ناصبى حضرت فرمودند بده كسى را كه ندانى كه دوست دار اهل بيت است يا دشمن ايشان زيرا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه به مردمان سخن بگوئيد يعنى اعتقاد كفر مكنيد تا كفر ايشان ظاهر نشود يا تقيه كنيد از ايشان اما دشمنان اهل البيت را چيزى مدهيد و هم چنين جمعى را كه از علماء غير نواصب باشند مثل علماء زيديه يا واقفيه يا سنى كه دوست دار اهل بيت باشند كه مستضعفانند توان چيزى دادن تا شايد كه به احسان تاليف قلوب ايشان شود و شيعه شوند

رد سائل

5-( و روى الوصّافي عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: كان فيما ناجى اللّه عزّ و جلّ به موسى عليه السّلام انّه قال يا موسى اكرم السّائل ببذل يسير او بردّ جميل انّه ياتيك من ليس بإنس و لا جان ملائكة من ملائكة الرّحمن يبلونك فيما خوّلتك و يسالونك فيما نوّلتك فانظر كيف أنت صانع يا ابن عمران).

در موثق كالصحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه در جمله آن چيزهايى كه حق سبحانه و تعالى راز گفت با حضرت موسى عليه السلام اين بود و حديث مناجات حضرت موسى را در

ص: 121

كافى روايت كرده است بسند مرسلى اما اجزاى آن را در كافى و كتب صدوق و غير آن به اسانيد متكثره معتبره روايت كرده اند كه حق سبحانه و تعالى با موسى مناجات كرد يعنى در طور يا در دلش انداخت كه اى موسى سايل را گرامى دار اگر چه به اندك چيزى باشد و اگر چيزى نداشته باشى نحوى رد كن كه آزرده نشود كه إن شاء اللّه مرتبه ديگر بدهم و الحال چيزى با من نيست به درستى كه گاه هست كه مى آيد به نزد تو سايلى كه نه آدمى است و نه جنى بلكه فرشتگانى چندند از ملائكه رحمت كه آزمايش مى كنند ترا در آن چه عطا كرده ام ترا از مال و سؤال مى كنند از تو چيزى را كه به تو احسان فرموده ام پس ملاحظه كن كه چگونه سر مى كنى با سايل پس اگر فرشتگان باشند و تو ايشان را رد كرده باشى چه حسرتها كه خورى بعد از رد و خطاب بحسب ظاهر با موسى است و بحسب واقع با ديگران و اللّه تعالى يعلم

6-( و قال صلوات اللّه عليه: اعط السّائل و لو كان على ظهر فرس).

و شيخان بسند صحيح روايت كرده اند از محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه سايل را عطا كن و اگر چه بر اسب سوار باشد و لفظ كان در اكثر نسخ نيست و در كافى و تهذيب هست و ظاهرا از قلم نساخ افتاده است و بعضى از اصحاب به تبعيت عامه خذلهم اللّه ذكر كرده اند كه از جمله احاديث موضوعه است اين حديث با آن كه ارباب حديث ما همه حكم به صحت آن كرده اند و علما باين حديث عمل نموده اند و ظاهرش آنست كه رد سايل نمى بايد كرد از جهة داشتن اسب چون ممكن است كه اسب را به عاريت گرفته باشد و اگر از او باشد ممكن است كه اضعاف آن دين در ذمه اش باشد و بر تقدير عدم دين ممكن است كه از اهل تجمل بوده باشد و بى فرس

ص: 122

نتواند زيستن و اكثر اصحاب استثنا كرده اند اسب را با خانه و خادم بلكه هر چه از جمله ضروريات باشد كه بى آن نتواند زيستن مثل جامه تجمل اگر از اهل آن باشد و كتب علمى و غير آن را چنانكه شريعت سمحه سهله مقتضى آنست كه كار را بر مستحقين تنگ نكنند اگر چه نظر بحال مستحق أنسب آنست كه تا مقدورش باشد نگيرد و تا واجب نشود سؤال نكند

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا تقطعوا على السّائل مسألته فلو لا انّ المساكين يكذبون ما افلح من ردّهم).

و بسند سكونى منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه قطع مكنيد سؤال سايل را برد و اگر چه دروغ گويد مگوييد كه دروغ است كه سبب ايذاى او شود بلكه غنيمت دانيد دروغ ايشان را كه اگر نه آن بود كه بعضى از ايشان دروغ مى گويند هر آينه رستگار نمى شد كسى كه رد ايشان مى كرد و ليكن بمجرد آن كه بعضى دروغ گويند يا همه دروغ گويند حكم نمى توان كرد كه اين كلام دروغ است مثلا سايل مى گويد كه سه روز است كه قوت نخورده ام و مظنون باشد كه دروغ مى گويد و اگر تبره اش پر از نان باشد حمل نمى توان كرد كه شايد كوفتى داشته باشد كه نان نتواند خورد و خواهد كه همه را جمع كند و بفروشد و چيزى مناسب مرضش بخرد يا آن كه اگر سايل سر كرده است و درد دلى مى كند اگر پيش از اتمام سخنش چيزى به او دهيد يا گوييد كه مطلب ظاهر شد چيزى بدهيد او را سبب شكستگى دل او مى شود بلكه بگذاريد كه مطلب را تمام كند و اصلا اظهار كذب او مكنيد هر چند دانيد و چيزى به او ندهيد او را رد جميل كنيد و بگوئيد كه إن شاء اللّه حق سبحانه و تعالى خواهد داد چيزى كه ما به شما بدهيم يا كنايه از رد است يعنى سايل را رد مكنيد چنانكه وارد

ص: 123

شده است در تفسير قول حق سبحانه و تعالى وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ كه مراد اين است كه سايل را رد مكنيد.

و احاديث بسيار وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هرگز سائلى را رد نفرمودند اگر چيزى داشتند مى دادند و اگر نه مى گفتند كه خدا خواهد داد كه بمنزله وعده بود سايل را كه دلش خوش باشد و يا آن كه تا مقدور باشد چيزى به ايشان بدهيد هر چه باشد.

چنانكه كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقول است كه رد مكنيد سايل را اگر چه سمّ سوخته باشد كه ممكن است كه زخمى داشته باشد بر زخمش به پاشد يا آن كه هر چند بكار او نيايد و دور اندازد تو بده و رد مكن و اظهر آنست كه مبالغه است در قلت و غرض اينست كه رد مكنيد اگر چه پاره از نان خشك باشد بدهيد.

و كالصحيح منقول است كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هيچ سايلى را رد مكنيد و شامل سؤال علوم و درس و دعا و ساير مسايل هست و هم چنين اگر دختر خواهد و كفو باشد

6-( و روى عن الوليد بن صبيح قال: كنت عند ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فجاءه سائل فاعطاه ثمّ جاءه اخر فاعطاه ثمّ جاء آخر فاعطاه ثمّ جاءه اخر فقال وسّع اللّه عليك ثمّ قال انّ رجلا لو كان له مال يبلغ ثلثين او اربعين الف درهم ثمّ شاء ان لا يبقى منها شىء الاّ وضعه فى حقّ لفعل فيبقى لا مال له فيكون من الثّلاثة الّذين يردّوا دعاؤهم قال قلت من هم؟قال احدهم رجل كان له مال فانفقه فى وجهه ثمّ قال يا ربّ ارزقنى فيقول الرّبّ أ لم ارزقك،و رجل جلس فى بيته و لا

ص: 124

يسعى فى طلب الرّزق و يقول يا ربّ ارزقنى فيقول الرّب عزّ و جلّ أ لم اجعل لك سبيلا إلى طلب الرّزق و رجل له امرأة تؤذيه فيقول يا ربّ خلّصنى منها فيقول عزّ و جلّ أ لم اجعل أمرها بيدك).

و در موثق كالصحيح و صحيح منقول است از وليد بن صبيح بن وزن امير يا بر وزن حسين كه من نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بودم كه سائلى آمد و حضرت چيزى به او دادند و سايلى ديگر آمد و دادند و سائلى ديگر آمد و دادند و سائل چهارم كه آمد حضرت دعا كردند او را تا رد نكرده باشند كه حق سبحانه و تعالى روزى را بر تو فراخ گرداند بعد از آن حضرت از جهة بيان مسأله فرمودند كه اگر شخصى مالى داشته باشد كه سى هزار درهم يا چهل هزار درهم بوده باشد و خواهد كه چيزى باقى نماند يا چيزى را باقى نگذارد،و در كافى شىء نيست و همه را در راه مشروع صرف نمايد مى تواند كرد اما آخر از جمله آن سه كسى خواهد بود كه دعاى ايشان را رد مى كنند وليد گفت عرض نمودم كه آن سه كس كيستند حضرت فرمودند كه يكى از آنها شخصى است كه مالى داشته باشد و همه را صرف نمايد اگر چه در راه مشروع باشد و بعد از آن گويد كه خداوندا مرا روزى ده پروردگار عالميان فرمايد كه آيا ترا روزى ندادم دويم شخصى كه در خانه خود نشسته باشد و در طلب رزق سعى نكند و گويد كه اى پروردگار من مرا روزى ده پس پروردگار جل جلاله فرمايد كه آيا من از جهة تو راهى مقرر نساخته ام كه از آن راه طلب كنى روزى راه و سيم مردى است كه او را زنى باشد و آن زن او را آزار دهد و گويد كه خداوندا مرا از دست اين زن خلاصى ده حق سبحانه و تعالى فرمايد كه آيا من طلاق او را بدست تو مقرر نفرمودم.

ص: 125

و در موثق كالصحيح از جعفر جعفرى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است اين سه كس با چهارم كه شخصى مال خود را قرض دهد بدون بينه آن شخص منكر شود و او نفرين كند بر منكر خطاب رسد كه آيا امر نكردم به گواه گرفتن.

و در موثق كالصحيح از وليد بن صبيح به زيادتى چهارم كسى كه نفرين كند بر هم سايه و مع هذا مى تواند كه دور رود از هم سايگى او به فروختن خانه.

و در صحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه دعاى پنج كس مستجاب نمى شود و نفرين شوهر زن را و حال آن كه طلاقش بدست اوست و نفرين آقا بر بنده كه سه بار گريخته باشد از او و نفروشد او را،و شخصى از زير ديوار مايل گذرد و تند نرود تا بر سرش آيد،و كسى كه قرض دهد و گواه نگيرد و كسى كه در خانه نشسته باشد و گويد اللهم ارزقنى و بطلب روزى نرود و ازين باب اخبار بسيار وارد شده است و در مواضع خود نيز خواهد آمد

سه سايل را بدهيد و اگر بيشتر بدهيد بهتر

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى السّؤال اطعموا ثلاثة و ان شئتم ان تزدادوا فازدادوا و الاّ فقد ادّيتم حقّ يومكم).

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه سه سايل را بدهيد و اگر بيشتر بدهيد بهتر و اگر نه حق آن روز را داده ايد

6-( و قال صلوات اللّه عليه: اذا اعطيتموهم فلقّنوهم الدّعاء فانّه يستجاب لهم فيكم و لا يستجاب لهم فى أنفسهم).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه چون

ص: 126

به سايلان چيزى دهيد هر مطلبى كه داريد به فقرا بگوئيد كه هم چنين دعا كنيد از جهة ما كه دعاى ايشان در حق شما مستجاب مى شود و در حق خودشان مستجاب نمى شود.

و در صحيح از حضرت ابو الحسن كاظم يا رضا صلوات اللّه عليهما منقولست كه دعاى هيچ كس را حقير مدانيد زيرا كه دعاى يهود و نصارى در حق شما مستجاب مى شود و در حق خودشان مستجاب نمى شود و در حسن كالصحيح منقول است از حضرت على بن الحسين صلوات اللّه عليهما كه هر كه تصدق كند بر مسكينى ضعيف و آن مسكين در آن ساعت دعا كند دعاى او مستجاب مى شود و از اين جهت است كه خطاب به حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليه رسيد كه چون زكات را بگيرى از جهة دهندگان دعا كن كه دعاى تو سبب ازدياد ايمان ايشان مى شود و امام و فقيه نيز دعا مى كنند از جهة ايشان،و سائل را خفت است دعا كردن مگر آن كه ايشان بطلبند دعا را كه خفت نخواهد بود

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يعطى غيره الدّراهم يقسمها قال يجرى له من الاجر مثل ما يجرى للمعطي و لا ينتقص من اجره شيء).

و در كافى و بعضى از نسخ و لا ينقص المعطى من اجره شيئا و در صحيح از جميل منقول است كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه شخصى چيزى از نقره يا غير آن به شخصى دهد كه او قسمت كند آن را در ميان فقرا از جهة قسمت كننده آن مقدار ثواب هست كه مالك را هست و از بهره مالك چيزى كم نمى شود يا او از حصه مالك چيزى را كم نمى كند

ص: 127

(و لو انّ المعروف جرى على سبعين يدا لأوجروا كلّهم من غير ان ينتقص من اجر صاحبه شيء).

و كلينى در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه اگر نيكى به هشتاد دست بگردد و در اين كتاب هفتاد است همه ثواب يابند بى آن كه از مزد صاحب چيزى كم شود،و چون صدوق همه را صحيح مى داند و نام راوى را نبرده است همه را درهم كرده است بعضى از اوقات و در مثل اينجا توهم تكرار مى شود و احاديث بر اين مضمون بسيار است

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه أيّ الصّدقة افضل قال جهد المقلّ أ ما سمعت قول اللّه عزّ و جلّ وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ هل ترى هاهنا فضلا).

و كالصحيح منقول است از ابو بصير كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه كدام تصدق بهتر است حضرت فرمودند كه تصدق پريشانى كه قليلى داشته باشد و آن را ايثار كند نمى شنوى كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه ايثار مى كنند ديگران را بر خود هر چند خودشان نهايت فقر دارند آيا مى بينى در اينجا فضلى،يعنى ظاهر است كه حق سبحانه و تعالى مدح اهل البيت صلوات اللّه عليهم و مدح انصار فرموده است بر ايثار و سوره هل اتى نيز در ايثار نازل شده است و ظاهرا نسبت به عيال بار ايثار عيال است و كسى كه تنها باشد ايثار خوبست اگر قوت صبر داشته باشد مانند اهل بيت مستحق ثناى الهى خواهند بود

4-( و قال علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما: ضمنت على ربّى ان لا يسال احد من غير حاجة الاّ اضطرّته المسألة يوما إلى ان يسال من

ص: 128

حاجة).

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليهما منقولست كه من ضامنم يعنى البته چنين است كه حق سبحانه و تعالى مقرر فرموده است كه هر كه بدون احتياج سؤال كند البته چنين شود كه سؤال كند با احتياج اگر چه يك روز باشد.

هر كه درى از سؤال بر روى خود بگشايد حق درى از فقر بر روى او گشايد

14,1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: اتّبعوا قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله انّه قال من فتح على نفسه باب مسألة فتح اللّه عليه باب فقر).

از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه متابعت كنيد قول آن حضرت را كه فرمودند يا از جهة آن كه فرمودند كه هر كه درى از سؤال بر روى خود بگشايد حق سبحانه و تعالى درى از فقر بر روى او گشايد

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ما من عبد يسال من غير حاجة فيموت حتّى يحوجه اللّه عزّ و جلّ إليها و يكتب له بها النّار).

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه هيچ بنده با عدم احتياج سؤال نكند مگر آن كه حق سبحانه و تعالى او را محتاج كند به آن حاجت پيش از مرگ يعنى از دنيا بيرون نرود تا محتاج شود و آتش جهنم نيز از جهة او واجب شود.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه شخصى قوت سه روزه داشته باشد و سؤال كند فرداى قيامت در صحراى محشر بر روى او گوشت نباشد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: انّ اللّه عزّ و جلّ احبّ شيئا لنفسه و ابغضه لخلقه ابغض عزّ و جلّ لخلقه المسألة و أحبّ لنفسه ان

ص: 129

يسال ليس شىء احبّ اليه من ان يسال فلا يستحيى احدكم ان يسال اللّه عزّ و جلّ من فضله و لو شسع نعل).

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه بتحقيق كه اللّه تعالى از براى خود چيزى را دوست داشته است،و از براى خلق دشمن داشته است كه بندگان از غير او سؤال كنند،و دوست مى دارد كه از او سؤال كنند و هيچ چيز نزد حق سبحانه و تعالى محبوبتر از اين نيست كه از او سؤال كنند پس مى بايد كه هيچ يك از شما شرم نكنند از آن كه از فضل الهى چيزى سؤال كنند و اگر چه بند نعلين باشد كه از خدا بطلبند و مگوييد كه اين قابل نيست زيرا كه قليل و كثير نزد او يكسان است و مى بايد كه هر دو نزد بنده بزرگ باشد چون از جانب اوست.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: إيّاكم و سؤال النّاس فانّه ذل فى الدّنيا و فقر تتعجّلونه و حساب طويل يوم القيمة).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه زنهار كه چيزى از مردمان مطلبيد كه طلب سبب مذلت و خواريست در دار دنيا و فقريست كه خود را به آن مبتلا مى كنيد بدست خود و حساب دراز خواهد بود در روز قيامت.

و مرويست كه لقمان به پسرش گفت اى فرزند صبر را كه تلخ است چشيده ام و پوست درختان تلخ مزه را خورده ام نيافته ام چيزى را كه از فقر تلختر باشد پس اگر روزى به آن مبتلا شوى زنهار كه آن را به كسى اظهار مكن كه ايشان ترا خوار مى كنند و نزد ايشان بى اعتبار مى شوى و نفعى به تو نمى تواند رسانيد،رو به كسى كن كه فقر را داده است او برطرف مى تواند كرد كه از او سؤال كرد كه

ص: 130

نداد و كه اعتماد به او كرد كه نجات نداد او را

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: لو يعلم السّائل ما فى المسألة ما سال احد احدا و لو يعلم المعطى ما فى العطيّة ما ردّ احد احدا).

و در حسن كالصحيح از محمد منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه اى محمد اگر سايل بداند قبح سؤال را و عذابى را كه مقرر است بر آن هيچ كس از هيچ كس سؤال نكند و اگر دهنده بداند حسن عطا و ثواب آن را هيچ كس رد نكند هيچ كسرا

14-( و: جاءت فخذ من الأنصار إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله فسلّموا عليه فردّ عليهم السّلام فقالوا يا رسول اللّه لنا إليك حاجة قال هاتوا حاجتكم قالوا انّها حاجة عظيمة قال هاتوا ما هى قالوا تضمن لنا على ربّك الجنّة قال فنكس صلّى اللّه عليه و آله رأسه و نكت فى الأرض ثمّ رفع رأسه فقال افعل ذلك بكم على ان لا تسالوا احدا شيئا قال فكان الرّجل منهم يكون فى السّفر فيسقط سوطه فيكره ان يقول لإنسان ناولنيه فرارا من المسألة فينزل فياخذه و يكون على المائدة و يكون بعض الجلساء اقرب منه إلى الماء منه فلا يقول ناولنى حتّى يقوم و يشرب).

و در حسن كالصحيح از ابو بصير منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه قبيله از انصار به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمدند كه سلام كردند حضرت جواب سلام ايشان را دادند پس عرض نمودند كه يا رسول اللّه ما را حاجتى است نزد تو حضرت فرمودند كه بگوئيد كه چه حاجت داريد گفتند حاجتى است بزرگ

ص: 131

فرمودند كه بگوئيد كه چه حاجتست گفتند مى خواهيم كه ضامن شوى از جانب پروردگارت كه ما را به بهشت برد حضرت سر به زير انداختند و خطى به زمين مى كشيدند و ظاهرا انتظار وحى مى بردند پس سر مبارك بالا كردند و فرمودند كه ضامن مى شوم باين شرط كه از هيچ كس چيزى نطلبيد مگر از خدا و ايشان بشرط خود وفا كردند كه بسيار بود كه در سفر تازيانه از دست ايشان مى افتاد و كسى نزد ايشان بود و ليكن نمى خواستند كه سؤال كنند از چهار پا به زير مى آمدند و آن را برمى داشتند و بسيار بود كه بر سر خوانى نشسته بودند و بعضى به آب نزديكتر بودند نمى گفتند كه آب را بده خود برمى خواستند و مى آشاميدند

6-( و قال صلّى اللّه عليه و آله: استغنوا عن النّاس و لو بشوص السّواك).

و از حضرت سيد الانبياء منقول است كه استغنا ورزيد از مردمان و اگر دهند مگيريد چه جاى آن كه طلب كنيد اگر چه بماليدن مسواك ديگران باشد به دندان خود يا آن قدر بماليد كه قدرى كه ريشه كرده باشد بريزد و مسواك پس دهيد و احاديث در فضيلت استغنا از حد حصر بيرونست

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: المنّ يهدم الصّنيعة).

و منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه منت نهادن ضايع مى كند احسان را.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّ اللّه تبارك و تعالى كره لي ستّ خصال و كرهتهنّ للأوصياء من ولدى و اتباعهم من بعدى العبث فى الصّلاة و الرّفث فى الصّوم و المنّ بعد الصّدقة و اتيان المساجد جنبا و التّطلّع فى الدّور و الضّحك بين القبور).

ص: 132

و در موثق كالصحيح از اسحاق از حضرت صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه به درستى كه حق سبحانه و تعالى را خوش نمى آيد از شش خصلت از من و من نيز كراهت دارم اين خصلتها را از جهة اوصياى از فرزندان من و از جهة شيعيان ايشان بعد از من و آنها عبث و بازى كردن است در نماز با ريش و دست و غير آن و در روزه فحش گفتن يا جماع كردن و منت نهادن بر سايل بعد از تصدق و به مساجد رفتن با جنابت و مشرف شدن به خانه مردم و خنده كردن در قبرستان است و تفصيل همه گذشت در باب زيارت قبور و آن چه مناسب اينجاست منت نهادنست بعد از تصدق و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اى مؤمنان باطل مكنيد تصدقات خود را به منت نهادن و آزار سايل دادن

6,1-( و روى عن مسعدة بن صدقة عن الصّادق صلوات اللّه عليه عن آبائه: انّ امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بعث إلى رجل بخمسة أوساق من تمر البغيبغة و كان الرّجل ممّن يرجى نوافله و يرضى نائله و رفده و كان لا يسال عليّا و لا غيره شيئا فقال رجل لأمير المؤمنين صلوات اللّه عليه و اللّه ما سالك فلان شيئا و لقد كان يجزيه من الخمسة الأوساق وسق واحد فقال له امير المؤمنين صلوات اللّه عليه لا كثّر اللّه فى المؤمنين ضربك اعطى انا و تبخل أنت اذا لم اعط الّذى يرجونى الاّ من بعد مسألتي ثمّ اعطيته بعد المسألة فلم اعطه الاّ ثمن ما اخذت منه و ذلك لأنّي عرّضته لان يبذل لي وجهه الّذى يعفّره فى التّراب لربّي و ربّه عزّ و جلّ عند تعبّده له و طلب حوائجه اليه فمن فعل هذا بأخيه المسلم و قد عرف انّه موضع لصلته و معروفه فلم يصدق اللّه

ص: 133

فى دعائه له حيث يتمنّى له الجنّة بلسانه و يبخل عليه بالحطام من ماله و ذلك انّ العبد قد يقول فى دعائه اللّهمّ اغفر للمؤمنين و المؤمنات فاذا دعا له بالمغفرة فقد طلب له الجنّة فما أنصف من فعل هذا بالقول و لم يحقّقه بالفعل).

و كالصحيح منقول است از آن حضرت از حضرات پدران بزرگوارش يعنى از امام محمد باقر و او از على بن الحسين و او از حسين بن على صلوات اللّه عليهم كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه از جهة شخصى يك نصاب زكات از خرماى مزرعه بغيبغه فرستادند و اين شخص مردى بود كه پيش از اين مردمان از او نفعها مى بردند و الحال چيزى نداشت و چشم داشت مردمان بحال خود بود و بهر كس آن مقدار عطا مى كرد كه ايشان از او راضى و خوشنود بودند و اين مرد از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و از غير آن حضرت سؤال نمى كرد پس شخصى به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه عرض نمود كه يا امير المؤمنين و اللّه فلانى از شما چيزى طلب نكرد اگر يك وسق كه شصت صاع باشد به او مى داديد او را بس بود پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى امثال تو مردم را بسيار نكناد من مى دهم و تو بخل مى ورزى هر گاه شخصى كه از من اميدوار است به او ندهم چيزى مگر بعد از سؤال او و چون سؤال كند به او بدهم پس آن چه به او دهم بهاى آبروى او را داده خواهم بود زيرا كه من او را در معرض اين در آورده خواهم بود كه رويى را كه در خاك مى مالد به نزد پروردگار من و پروردگار او در حال بندگى و طلب حوائج از او چنين رويى را به نزد من آورد و از من سؤال كند ثمن رو انداختن را گرفته خواهد بود پس كسى كه با برادر مؤمن خود چنين كند و

ص: 134

داند كه او پريشان است و محل احسان و انعام اوست پس بحق سبحانه و تعالى راست نگفته است در دعايى كه از جهة او مى كند چون شخصى كه در مال باطل دنيا با او مضايقه كند چون بهشت با صد هزاران هزار نعمت دائمى را از جهة او خواهد خواست زيرا كه بنده دعا مى كند كه خداوندا بيامرز مردان مؤمن و زنان مؤمنه را پس هر گاه از جهة او طلب مغفرت كند بهشت را طلب كرده است و به زبان گفته است و دلش با زبان موافق نبوده دروغ گفته خواهد بود با حق سبحانه و تعالى پس نباشد كه به زبان از جهة برادرش بهشت طلبد و بفعل مضايقه كند از چهار وسق خرمائى كه ديگرى به او مى دهد پس ببين كه گفتار چه چيز است و كردار چه چيز.

و در صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه نزد من يك حج بهتر است از بنده آزاد كردن و بنده آزاد كردن تا ده بنده آزاد كردن و بهتر از ده بنده آزاد كردن و ده بنده آزاد كردن تا هفتاد بنده آزاد كردن،و نزد من اعانت يك خانه از مسلمانان كردن كه قوت ايشان را و پوشش ايشان را بدهم و روى ايشان را از مذلت سؤال نگاه دارم محبوبتر است از حج و حج و حج تا ده حج و ده حج و ده حج تا هفتاد حج.و ظاهر آنست كه جمعى را ثواب يك بنده آزاد كردنست و جمعى را دو تا هفتاد و هم چنين حج و اين اختلاف بحسب اختلاف در كمالات و نيات و شروط است و اللّه تعالى يعلم.

و در حسن كالصحيح منقولست كه از معلى كه شبى باران آمده بود و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از خانه بيرون رفتند به جانب صفه بنى ساعده كه فقرا در آنجا بسر مى بردند من از عقب آن حضرت رفتم ديدم كه چيزى افتاد و حضرت فرمودند كه بسم اللّه اللهم ردّ علينا يعنى استعانت از

ص: 135

حق سبحانه و تعالى مى خواهم در يافتن آن چه ريخته است يا باسم او تبرّك مى جويم خداوندا آن چه ريخته است همه را باز ده پس به خدمت آن حضرت آمدم و سلام كردم فرمودند كه معلى توئى گفتم بلى فداى تو گردم فرمودند كه بردار آن چه ريخته است و بمن ده پس ديدم كه نان بسيارى ريخته است هر چه را مى يافتم به حضرت مى دادم پس ملاحظه نمودم انبانى بزرگ بود كه نتوانستم برداشتن،پر از نان بود گفتم فداى تو گردم من بر سر گيرم حضرت فرمودند كه من اولى ام به برداشتن انبان از تو و ليكن با من بيا.

پس در خدمت آن حضرت به سقيفه بنى ساعده رفتيم ديديم كه جمعى همه در خوابند پس حضرت در زير سر هر يك يا در زير انداز ايشان يك نان و دو نان مى گذاشتند تا همه را گذاشتند و برگشتيم عرض نمودم كه فداى تو گردم اين جماعت عارفند بحق يعنى شيعه اند حضرت فرمودند كه اگر عارف مى بودند تعهد نمك ايشان را مى كرديم چنانكه مى كردند به درستى كه حق سبحانه و تعالى از جهة هر چيز خزينه دارى مقرر فرموده است از فرشتگان مگر تصدق را كه حق سبحانه و تعالى خود خازن آنست و فرمودند كه چون پدرم صلوات اللّه عليه تصدق مى فرمودند و بدست سائل مى دادند از او پس مى گرفتند و مى بوسيدند و مى بوييدند و باز در دست سايل مى گذاشتند به درستى كه صدقه شب غضب پروردگار را فرو مى نشاند و گناهان عظيم را محو مى كند و صدقه روز مال را بسيار مى كند و عمر را زياد مى كند به درستى كه حضرت عيسى به كنار دريايى گذشتند يك قرص نان را در آب انداختند بعضى از حواريان گفتند كه يا روح اللّه و يا كلمة اللّه چرا قوت خود را در آب انداختيد حضرت فرمودند كه تا جانورى از حيوانات بحر آن را بخورد و ثواب آن نزد حق سبحانه و تعالى عظيم است.و در

ص: 136

موثق كالصحيح از سماعه منقول است كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه اگر كسى غير از قوت يك روز چيزى نداشته باشد تصدق مى تواند كرد بر كسى كه اصلا چيزى نداشته باشد و هم چنين كسى كه قوت يك ماهه داشته باشد تصدق مى تواند كرد بر كسى كه از او پست تر باشد و هم چنين صاحب قوت يك ساله بر كمتر از خود بحسب مال تصدق مى كند يا اين جماعت صاحب كفافند و اگر به كسى ندهند محل ملامت نيستند حضرت فرمودند كه دو مرتبه است مرتبه افضل آنست كه در مقام ايثار ديگران را بر خود مقدم دارد چنانكه حق سبحانه و تعالى مدح كرده است جمعى را كه ايثار مى كنند و مرتبه ديگر مرتبه جواز است كه اگر ندهد محل ملامت نيست و دست بالا بهتر است از پائين تر و ابتدا به عيال كن پس ظاهر شد كه كمال در ايثار است بشرط قوت بر صبر و توكل و تفويض و رتبه اعلى از آن نمى باشد كه اهل بيت را ممكن بود كه يك نان يا دو نان را به سايل دهند و باقى را خود تناول فرمايند و ليكن مى خواستند كه نهايت رتبه كمال را داشته باشند و نسبت به امثال ما اين نحو سر كردن كمال نيست چنانكه اخبار بسيار در اين باب وارد شده است و بعضى گذشت

ص: 137

باب ثواب صلاة الامام

اين بابى است در ثواب صله امام و ظاهرا اعم است از حقوق واجبه مانند نذر و خمس و هديه و شكى نيست كه زكات واجب بر ايشان حرامست و در زكوات مندوبه،و نذر مطلقى كه از جهة بنى هاشم كرده باشند خلافست و فايده ندارد ذكر امثال اينها چون امام معصوم است و هر چه بايد مى كند.

6-( سئل الصّادق صلوات اللّه عليه: عن قول اللّه عزّ و جلّ مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً قال نزلت فى صلة الامام صلوات اللّه عليه).

در موثق كالصحيح از اسحاق منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد از تفسير اين آيه كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه كيست كه قرض دهد به خداوند عالميان قرضى نيكو تا حق سبحانه و تعالى مضاعف كند از جهة او أضعاف بسيار حضرت فرمودند كه اين آيه در صله امام عليه الصلاة و السلام نازل شده است يعنى قرض دادن به ايشان قرض دادنست بحق سبحانه و تعالى هم چنان كه اطاعت ايشان اطاعت حق سبحانه و تعالى و معصيت ايشان معصيت حق سبحانه و تعالى است و گذشت كه امثال اين آيه بسيار است كه چون حق سبحانه و تعالى ايشان را خليفه خود كرده است در اطاعت و عصيان و اكرام و احسان ايشان را بمنزله خود كرده است چنانكه اگر كسى اطاعت نايب پادشاه كند اطاعت پادشاه كرده است و اگر مخالفت او كند مخالفت پادشاه كرده

ص: 138

است و اين مجازيست شايع در ميان عرب و عجم بلكه جميع اهل لسان.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هيچ چيز نزد حق سبحانه و تعالى محبوبتر از اين نيست كه دراهم را به نزد امام صلوات اللّه عليهم برند و حق سبحانه هر درهمى را مانند كوه احد مى كند و خود فرموده است كه كيست كه قرض دهد يعنى از جهة رضاى او به او قرض دهد قرضى نيكو چون هر چه در راه او داده مى شود قرض است و اينجا قرض حسن است كه بهترين قرضهاست تا مضاعف گرداند از جهة او اضعاف بسيار،پس حضرت فرمودند كه و اللّه كه اين آيه در صله امام نازل شده است و بس و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرموده است كه از شما قرض طلبيده است حق سبحانه و تعالى و حال آن كه خزينهاى آسمانها و زمينها از اوست و اين از محض شفقت و احسان اوست كه مال خود را از بنده خود از جهة مصلحت آن بنده قرض فرموده است.

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى احتياجى بخلق ندارد كه قرض طلبيده است از آن چه در دست خلايق است بلكه هر چه مال خداست از جهة ولى اوست كه معصوم است و هر كه اعتقاد كند كه امام محتاج است به آن چه در دست خلايق است او كافر است بلكه مردمان محتاجند كه امام از ايشان قبول فرمايد چنانكه حق سبحانه و تعالى خطاب به معصوم كرده است كه بگير از اموال صدقه را تا ايشان را مطهر و مزكى سازى و اخبار بسيار بر اين مضامين وارد شده است و شكى نيست كه هر آيه كه وارد شده است در فضيلت خيرات شامل صله امام صلوات اللّه عليه هست مگر آن چه بيرون رفت و شك نيست كه عالم بوجود معصوم بر پاست و حق

ص: 139

سبحانه و تعالى دنيا را از جهة ايشان آفريده است و اگر چيزى صرف معصوم شود و صف ثواب آن نمى توان كرد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: درهم يوصل به الامام افضل من الف الف درهم فى غيره فى سبيل اللّه).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه يك درهمى كه آن را صله امام كنند بعنوان هديه يا خمس و غير آن از چيزهائى كه بحسب ظاهر شرع از امام باشد و به آن حضرت رسانند بهتر است از هزار هزار درهمى كه در راههاى ديگر از ابواب خير صرف نمايند.

و در صحيح از يونس از بعضى از مشايخش منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه درهمى كه به امام رسانند و صله امام كنند بهتر است از دو هزار هزار درهم كه در غير آن از وجوه برّ صرف نمايند.

محتمل است كه همين حديث باشد و تغيير بوجوه برّ از صدوق شده باشد و دو هزار را هزار كردن از نساخ شده باشد و ممكن است كه حديث ديگر باشد و احاديث مثل كوه احد از حساب بيرون است و ممكن است كه مراد از همه كثرت عظيم باشد يا اقل مراتب آن هزار هزار باشد و بعد از آن ضعف آن و بعد از آن آن كه حساب آن را نتوان كرد و همه در معنى آيه داخل است چون اضعاف كثيره است و فرقست ميان اضعاف كثيرى كه حق سبحانه و تعالى فرمايد يا بنده چون وارد است كه اگر كسى نذر كند كه تصدق كند بمال كثير هشتاد درهم كافى است چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بتحقيق كه خداوند شما نصرت داد شما را در موطن بسيار و چون حساب كرديم هشتاد فتح بود كه واقع شده بود و در اين موضع نيز اگر چه حق سبحانه و تعالى خبر داده است و

ص: 140

كثير فرموده است و ليكن فرقست ميان خبر به آن چه واقع شده است و وعده بهشتى كه واقع خواهد شد چون در تفسير همين آيه واقع شده است چند حديث كه مثل كوه احد خواهد بود و آن را اگر بوزن درهم حساب غير از حق سبحانه و تعالى كسى نمى تواند حساب كردن.

و اين تشبيهات نيز به اعتبار عقول ضعيفه است كه نزد ايشان هزار هزار و دو هزار هزار و كوه احد بزرگ و بسيار مى نمايد و اگر نه چه نسبت است ميان آن چه حق سبحانه و تعالى در بهشت كرامت مى فرمايد و ميان اين حسابها و احتمالى ديگر آنست كه اينها حساب ثواب نباشد بلكه حساب عمل باشد به آن كه نزد حق سبحانه و تعالى چنين باشد كه ثواب تصدق يك درهم مرتبه باشد از مراتب بهشت كه حق سبحانه و تعالى آن را داند و به تفضل خود با امت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه چنان كرده باشد كه آن چه امم سابقه بر درهم مثاب مى شدند بفضل الهى اقل مراتب اين امت ده مثل امم سابقه باشد و بعد از آن نسبت به جمعى كه سعيهاى بليغ و مجاهدات شاقه در راه الهى كرده باشند يك درهم هفتصد در نامه عمل ايشان نوشته شود كه ايشان داده اند و هم چنين بحسب مراتب كمال بالا رود و بحسب مراتب شخصى كه به او دهند آن مضاعف شود و بحسب اوقات و از منه و اماكن مشرفه و امثال اينها ديگر مضاعف شود و بحسب احوال نيز مضاعف شود چنانكه گذشت كه آب دادن در جائى كه آب باشد بمنزله بنده آزاد كردن است و در جائى كه نباشد بمنزله احياء نفسى است بلكه نفس است و كسى كه احياء يك نفس كند چنانست كه احياء عالمى كرده باشد و اين احياء نيز مختلف است يكى احيائى كه از مردن خلاصى دهد و يكى احيائى است كه از كشتن خلاصى دهد و يكى احيائى

ص: 141

است كه از عذاب ابد خلاصى دهد كه سبب تو به فاسقى شود و بالاتر آن كه سبب اسلام كافرى شود و بالاتر آن كه كافرى را به مراتب عاليه برساند باز نسبت به آن كافر نيز مختلف مى شود چنانكه احاديث متواتره وارد شده است در ثوابها كه فرزندان حضرت اسماعيل را آزاد كرده باشد يا ايشان را از كشتن رهانيده باشد و على هذا القياس پس ملاحظه نما در درهمى كه به امام رسانى چه مرتبه خواهد داشت به اعتبار اصل اعانت آن حضرت و آن نيز به اعتبار شناختن ايشان مختلف مى شود.

چنانكه در زيارات ايشان وارد شده است كه يك زيارت برابر است با بيست حج و نظر به بعضى برابر است با هزار حج و نظر به بعضى با هزار هزار حج و اگر عيد واقع شود برابر است با صد هزار هزار،و چنانكه در نماز جماعت گذشت كه اقل مرتبه مضاعفه بيست و پنج است و اگر خلف عالم باشد هزار است،و اگر خلف عالم در مسجد كوفه باشد هزار هزار است و اگر در مسجد مدينه مشرفه باشد ده هزار هزار است و اگر در مسجد الحرام باشد صد هزار هزار است و اگر عدد زياده شود كه دو كس باشند مضاعف مى شود مضروبا احدهما فى الاخر به آن كه هر يك را صد هزار هزار صد هزار هزار مضاعف مى شود و اگر سه كس باشند باين نسبت مضاعف مى شود تا ده عدد و بعد از آن حساب آن را كسى بغير از حق سبحانه و تعالى نمى داند بحسب آن چه نوشته مى شود در نامه عمل بنده كه اين مقدار عمل كرده و ثواب يك نماز را هيچ كس نمى داند بغير از حق سبحانه و تعالى از نعيمى كه در بهشت كرامت مى فرمايد و ابد الا باد باشد.

و از اين تحقيق بسيارى از تعارضها بر طرف مى شود و ظاهر مى شود كه

ص: 142

بحسب اشخاص و زمانها و مكانها و رعايت شروط لازمه و مندوبه و امثال اينها مختلف مى شود حتى به اعتبار ترتب آثار چنانكه جمعى از علما گفته اند در ضربت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه افضل است از عبادت جن و انس تا روز قيامت كه به اعتبار ترتب آثار است زيرا كه آن ضربت سبب تقويت اسلام شد لهذا منقول است كه در آن روز حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه امروز اسلام و كفر در برابر هم افتاده اند اگر عمرو بن عبد ود كشته شود اسلام باقى خواهد بود تا روز قيامت و اگر على كشته شود كفر خواهد بود تا روز قيامت و منافات ندارد كه اين يك سبب مضاعفه باشد و اسباب ديگر نيز باشد مانند اخلاص آن حضرت و علم آن حضرت و فضايل آن حضرت چنانكه در هر يك حديث مستفيضه وارد شده است كه اگر بسنجند اخلاص آن حضرت را با اخلاص همه امت حضرت سيد المرسلين هر آينه اخلاص على سنگينى خواهد كرد،و هم چنين محبت آن حضرت خدا و رسول را و محبت خدا و رسول آن حضرت را و ساير كمالات آن حضرت را كه در همه بر همه زيادتى خواهد داشت حاصل آن كه اين بحريست عميق و بغير از حق سبحانه و تعالى و جمعى كه حق سبحانه و تعالى ايشان را عالم گردانيده است به اين ها از انبياء و اوصياء و اولياء كسى ديگر به تفصيل نمى داند و امثال ما بر سبيل اجمال ممكن است كه بدانيم و آن هم اگر فضل الهى شامل احوال شود. «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِيلاً و ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من لم يقدر على صلتنا فليصل صالحى موالينا يكتب له ثواب صلتنا و من لم يقدر على زيارتنا فليزر

ص: 143

صالحى موالينا يكتب له ثواب زيارتنا).

و منقول است كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه نتواند هدايا و تحف و نيكى و كرمى و ساير خوبيها بما كند پس بايد كه اينها را به شيعيان ما كه صالح و متقى باشند بكند تا نوشته شود از جهة او ثواب صله ما،و هر كه قدرت نداشته باشد كه به زيارت ما آيد بايد كه زيارت كند صلحاء شيعيان ما را تا نوشته شود از جهة او در نامه عملش ثواب زيارت ما.

و در قوى از حضرت موسى بن جعفر يا على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهم منقولست كه فرمودند كه هر كه قدرت نداشته باشد كه زيارت كند ما را پس بايد كه زيارت كند برادران مؤمن صالح خود را تا نوشته شود از جهة او ثواب زيارت ما،و هر كه قدرت نداشته باشد بر صله ما پس بايد كه صله كند برادران مؤمن صالح خود را تا نوشته شود در نامه عملش ثواب صله ما.و ظاهرا مراد از صله احسان و خوبيهاى مستحبه باشد،و ممكن است كه شامل حقوق واجبه باشد و حق ايشان را از خمس به شيعيان صالح توان دادن چنانكه گذشت احاديث بسيار،و احاديث احياء زمين موات كه از جمله اموال ايشان است متواتر است و خواهد آمد و بر تقدير عدم جواز تصرف بر سبيل اطلاق در قدر ضرورت دور نيست كه بى دغدغه باشد.

چنانكه در صحيح از حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه مرويست كه فرمودند كه هر كه محتاج شود و ضرورت شود او را از شيعيان ما بر او حلال است هر چه خواهد از اموال ما.

و كالصحيح از معاذ منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بر شيعيان ما حلال است و بر ايشان فراخ گردانيديم كه

ص: 144

صرف كنند از آن چه از اموال ما نزد ايشان بوده باشد بنحو متعارف وسط كه نه تنگ گيرند بر خود و نه اسراف كنند،و چون حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه خروج فرمايند بر هر صاحب گنجى گنجش حرامست تا آن را به خدمت آن حضرت برند كه مدد لشكر كنند و اين عبارت دو احتمال دارد يكى آن كه هر چه از مال حضرت جمع شده باشد به خدمت آن حضرت برند و يكى آن كه چون حضرت در حال غيبت مال خود بر شيعيان مباح فرموده اند و در حال حضور هر كس هر مال زيادتى كه داشته باشد واجبست كه به نزد حضرت برند پس اگر مصلحت دانند به او گذارند و اگر نه نزد شيعيان نگذارند كه سبب فريفته شدن ايشان شود و مانع جهاد ايشان شود چون زمان آن حضرت همگى عقل كامل بهم خواهند رسانيد كسى مخالفت الهى نخواهد كرد و اسرافات بر طرف خواهد شد مستحق زكات و فطر بهم نرسد و ندا كنند كه مستحق كيست و كسى جواب ندهد،اگر مال كسى از او بيفتد كسى برندارد تا خود بيايند و بردارند و اگر از كسى عملى حرام واقع شود فى الحال به نزد آن حضرت يا نايب آن حضرت كه همه اولياء اللّه صاحب فراست باشند آيند و ايشان اقامت حد تا تعزير كنند و اگر خود نيايند حضرت كس فرستند و ايشان را طلبند و بر آن كه گواه گواهى دهد حضرت اقامه حد يا تعزير فرمايند،و ميراث را به جمعى دهند كه در عالم ارواح با هم الفت داشته اند و ساير احكامى كه مخصوص زمان آن حضرتست صلوات اللّه عليه كه خواهد آمد إن شاء اللّه و ليكن اكثر علما حمل كرده اند اين احاديث مطلقه را بر مناكح چون احاديث متواتره وارد است بر حليت آن،و هم چنين زمينهاى موات اگر احيا كنند و خانه بسازند مى توانند نشست و نماز مى توانند كرد و اين اباحت نيز در اخبار متواتره وارد شده است و هم چنين انفال زمين مانند

ص: 145

سر كوهها و شكم رود خانه ها و مانند بحرين كه به جنگ نگرفته اند.

و در روايتى قوى وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه جمعى جنگ كنند بى رخصت امام هر غنيمتى كه بهم مى رسد از امام است و اگر بامر امام جنگ كنند و غنيمتى بيابند خمس از امام است.

و در حسن كالصحيح از معاوية بن وهب منقول است كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر چرخچى امام بفرستد و غنيمتى بياورند چه حكم دارد و چگونه قسمت مى كنند آن را حضرت فرمودند اگر جنگ كنند با سردارى كه امام سردار ايشان كرده باشد خمسى از خدا و رسول است و خمس را در ميان ايشان قسمت مى كنند و اگر قتال نكرده باشد يعنى بامر امام يا مطلقا هر غنيمتى كه بهم مى رسد از امام است هر جا كه مى خواهد صرف مى نمايد و اكثر علما عمل كرده اند و سابقا مذكور شد كه اگر در واقع از حضرت امير المؤمنين بود آن حضرت حكم مفتوح العنوه بر آن جارى ساختند تا مسلمانان در تعب نباشند يا آن كه مال آن حضرتست و حضرت به شيعيان گذاشتند تا حضرت صاحب الامر خروج فرمايند و اللّه تعالى يعلم

ص: 146

كتاب الصوم

باب علّة فرض الصّيام

6-( سال هشام بن الحكم ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه: عن علّة الصّيام فقال انّما فرض اللّه عزّ و جلّ الصّيام ليستوي به الغنيّ و الفقير و ذلك انّ الغنيّ لم يكن ليجد مسّ الجوع فيرحم الفقير لأنّ الغنيّ كلّما اراد شيئا قدر عليه فاراد اللّه عزّ و جلّ ان يسوّى بين خلقه و ان يذيق الغنيّ مسّ الجوع و الالم ليرقّ على الضّعيف و يرحم الجائع).

اين بابى است در بيان علت واجب ساختن حق سبحانه و تعالى صوم را بهشت سند صحيح منقول است از هشام كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از علت روز گرفتن حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى واجب گردانيد روزه را تا به سبب آن مساوى شوند غنى و فقير زيرا كه غنى باختيار خود گرسنگى نمى كشد تا بر فقيران رحم كند زيرا كه غنى هر چه مى خواهد بر آن قدرت دارد پس حق سبحانه و تعالى روزه را مقرر ساخت تا غنى و فقير را مساوى كند و بچشاند غنى را الم گرسنگى و در كافى در حديث حمزه كه خواهد آمد به جاى مس مضض است بمعنى حرقت و الم اگر چه مس نيز لطفى دارد كه مراد اين باشد كه الم غنى مثل فقير نيست زيرا كه خاطرش جمع است كه شب تلافى مى كند بخلاف فقير و به سبب اين الم قدر گرسنگان را بداند و بر ضعيف رقت كند و بر گرسنه رحم كند

ص: 147

8-( و: كتب ابو الحسن علىّ بن موسى الرّضا صلوات اللّه عليهما إلى محمّد بن سنان فيما كتب من جواب مسائله علّة الصّوم لعرفان مسّ الجوع و العطش ليكون ذليلا مستكينا مأجورا محتسبا صابرا و يكون ذلك دليلا له على شدائد الآخرة مع ما فيه من الانكسار له عن الشّهوات واعظا له فى العاجل دليلا على الاجل ليعلم شدّة مبلغ ذلك من اهل الفقر و المسكنة فى الدّنيا و الآخرة).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه در جواب سؤالهاى محمد نوشتند در علة روزه داشتن كه از جهة آنست كه بيابد تعب گرسنگى و تشنگى را و به سبب آن نفس اماره ذليل شود چون قوت او از شهوات است،و با تضرع شود و چون فرمان الهى برده است ثواب بايد و قرب الهى او را حاصل شود و عادت كند نفس بر صبر و به اندك جفائى كه كشد او را راهنمايى كند بر سختيهاى آخرت با آن كه اكثر شهوات از خوردن حاصل مى شود و به سبب نخوردن سورت شهوات شكسته مى شود و پند دهنده او باشد در دار دنيا كه قدر گرسنگان را بداند و راهنما باشد بر گرسنگى روز قيامت و جمعى كه در هواهاى گرم روزه داشته باشند گرماى قيامت را نكشند و هر كه آتش روزه در اندرون او شعله كشيده باشد آتش جهنم را نه بيند و فكر كند كه اندك حرارتى با اندك گرسنگى را هر گاه تاب نداشته باشد با آن گرمى و گرسنگى چه خواهد كرد،و بداند كه هر گاه جمعى در اين نشاء فقير باشند حال ايشان چگونه است و هم چنين جمعى كه در آنجا گرسنگى كشند تا كارى نكنند كه در دار دنيا به فقر و محنت مبتلا شود و در دار عقبى به فقر و عذاب گرفتار شود و هر گاه آدمى تاب اين جفا ندارد تاب آن چون خواهد داشت.

ص: 148

و در حسن كالصحيح از فضل مرويست كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند اين علتها را از جهة صوم و در آخر باين عنوانست كه تا استدلال كنند به سبب مشقت روزه كه چگونه مى گذرد بر فقرا در روزه و غير روزه چه مى رسد به سبب فقر تا باعث شود كه حقوقى كه حق سبحانه و تعالى در مال ايشان واجب گردانيده است بدهند.

و در صحيح و حسن كالصحيح منقول است از زراره كه ابرش از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كرد كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه روزى كه مبدل شود اين زمين به زمين ديگر چه چيز مبدل خواهد شد حضرت فرمودند كه مبدل مى شود به نان سفيد ميده كه خلايق از آن خورند تا از حساب فارغ شوند ابرش گفت كه در آن روز و آن دهشت خوردن به ياد كسى مى رسد حضرت فرمودند كه در وقتى كه در جهنم باشند از خوردن ضريع و آشاميدن حميم نمى افتند هر گاه در عذاب باشند مى خورند در حساب چون نخورند،و چند حديث كالصحيح بر اين مضمون وارد شده است پس گرسنگى در قيامت باين عنوان خواهد بود كه جمعى كه در عذاب باشند به ايشان ندهند هم چنان كه اهل جهنم تا هزار سال استغاثه العطش نكنند حميم به ايشان نمى دهند حق سبحانه و تعالى همه را از همه عذابها نجات كرامت فرمايد بجاه محمد و عترته الطاهرين

11-( و: كتب حمزة بن محمّد إلى أبي محمّد صلوات اللّه عليه لم فرض اللّه الصّوم فورد فى الجواب ليجد الغنيّ مسّ الجوع فيمنّ على الفقير).

و در قوى منقولست از حمزة كه عريضه به خدمت حضرت امام حسن

ص: 149

عسكرى صلوات اللّه عليه نوشتم كه حق سبحانه و تعالى چرا روزه را واجب گردانيده است پس فرمان آن حضرت صلوات اللّه عليه بما رسيد كه تا بيابد غنى حرارت و مشقت گرسنگى را تا انعام كند بر فقير،و در كافى مضض الجوع فيحنوا و ظاهرا صدوق از آنجا برداشته است و تصحيف از نساخ شده است اگر چه بهمان معنى است اما در اين مقام عبارت كافى در هر دو كلمه اربط است و حنو شفقت و مهربانى است

14,2-( و روى عن الحسن بن على ابن ابى طالب صلوات اللّه عليهما انّه قال: جاء نفر من اليهود إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله فساله اعلمهم عن مسائل فكان فيما ساله ان قال له لأيّ شىء فرض اللّه عزّ و جلّ الصّوم على أمّتك بالنّهار ثلثين يوما و فرض على الامم اكثر من ذلك فقال النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله انّ ادم لمّا اكل من الشّجرة بقى فى بطنه ثلثين يوما ففرض اللّه على ذرّيته ثلثين يوما الجوع و العطش و الّذى ياكلونه باللّيل تفضّل من اللّه عزّ و جلّ عليهم و كذلك كان على آدم ففرض اللّه ذلك على أمّتي ثمّ تلا هذه الآية كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ أَيّاماً مَعْدُوداتٍ قال اليهوديّ صدقت يا محمّد فما جزاء من صامها فقال النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله ما من مؤمن يصوم شهر رمضان احتسابا الاّ أوجب اللّه تبارك و تعالى له سبع خصال أوّلها يذوب الحرام فى جسده،و الثّانية يقرب فى رحمة اللّه عزّ و جلّ و الثّالثة يكون قد كفّر خطيئة آدم ابيه،و الرّابعة يهوّن اللّه عليه سكرات الموت،و الخامسة امان من الجوع و العطش يوم القيمة،و السّادسة يعطيه اللّه براءة من النّار،و السّابعة يطعمه اللّه

ص: 150

من طيّبات الجنّة قال صدقت يا محمّد).

و در امالى من ثمرات الجنة است و ليكن در خصال من طيبات است منقول است بسند قوى كالصحيح از حضرت سيد جوانان اهل بهشت امام حسن صلوات اللّه عليه كه جمعى از يهودان به نزد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمدند و اعلم ايشان از چند مسأله پرسيد كه آن ده مسأله است و بعضى گذشت در وضو و غسل و نماز و از جمله آن مسائل يكى اينست كه چرا حق سبحانه و تعالى روزه را بر امت تو در روز مقرر ساخت سى روز و بر امم سابقه بيشتر مقرر فرمود پس آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه چون حضرت آدم از شجره تناول نمود سى روز در شكم آن حضرت ماند و حق سبحانه و تعالى بر ذريت آن حضرت سى روز واجب گردانيد گرسنگى و تشنگى را و آن چه در شب مى خورند از تفضل الهى بود بر ايشان و بر حضرت آدم نيز سى روز واجب بود پس حق سبحانه و تعالى بر امت من همان سى روز را واجب گردانيد،پس حضرت اين آيه را خواندند كه واجب شد بر شما روزه چنانكه واجب شده بود بر امم پيش از شما تا آن كه تقوى ورزيد از خوردن و آشاميدن و جماع و غير آن،يا روزه را واجب كردم بر شما تا به سبب روزه اجتناب كنيد از جميع معاصى و چند روزى معدود بر شما واجب گردانيدم.

يهودى گفت راست گفتى يا محمد پس بگوئيد كه چه ثواب دارد كسى كه اين ماه را روزه دارد حضرت فرمودند كه هر مؤمنى كه ماه رمضان را روزه دارد از جهة رضاى الهى حق سبحانه و تعالى از جهة او هفت چيز مقرر سازد.

يكى آن كه حرام در بدنش گداخته مى شود اگر خورده باشد دويم:نزديك مى شود به رحمت حق سبحانه و تعالى.

ص: 151

سيم:كفاره ترك اولى پدرش آدم را داده است.

چهارم:حق سبحانه و تعالى بر او آسان مى كند مشقت جان كندن را.

پنجم:سبب ايمنى است از گرسنگى و تشنگى روز قيامت.

ششم:حق سبحانه و تعالى عطا مى فرمايد او را بيزارى از آتش جهنم يا براتى مى دهند او را كه در آنجا نوشته باشد كه او را از آتش بيزار است.

هفتم:از ميوه هاى بهشت يا از خوردنيهاى نفيس بهشت او را طعام دهند يهودى گفت راست گفتى يا محمد و بقيه اين حديث در فضايل حج إن شاء اللّه مذكور خواهد شد.

ص: 152

باب فضل الصّيام

اسلام بر پنج چيز بنا شده

5-( قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: بنى الاسلام على خمسة اشياء على الصّلاة و الزّكاة و الحجّ و الصّوم و الولاية).

اين بابى است در فضيلت مطلق روزه اعم از روزه ماه رمضان و غير آن چون فضايل روزه رمضان را خدا خواهد گفت اگر چه بعضى از اين اخبار در فضل ماه رمضانست و ليكن چون لفظ رمضان ندارد در اينجا ذكر كرده است.

منقول است در صحيح از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه بناى اسلام بر پنج چيز است بر نماز،و زكات،و حج،و روزه، و امامت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم و بر اين مضمون احاديث صحيحه متواتره وارد شده است و دلالت مى كند بر آن كه اگر كسى اينها را يا يكى از اينها را اعتقاد نداشته باشد و انكار كند اصلش را يا وجوبش را كافر است و در اين خلافى نيست و اينها از ضروريات دينست بلكه ظاهرش آنست كه اگر كسى نماز نكند يا زكات ندهد يا حج نكند يا روزه نگيرد كافر باشد و حق آنست كه حكم كافر دارد يعنى عذابش مثل عذاب كفار است،و هم چنين اگر كسى كه يك امام را اعتقاد به امامتش نداشته باشد كافر است به اين معنى كه هميشه در جهنم خواهد بود چون احاديث متواتره وارد شده است كه هر كه بميرد و امام زمان خود را نداند كافر مرده است اگر چه هميشه روزها روزه باشد و شب تا صبح عبادت كند و امام زمان خود را شناسد بعد از خدا و رسول اگر همه عبادت را ترك

ص: 153

كند از ايمان بدر مى رود اما از اسلام بدر نمى رود چنانكه بر اين مضمون نيز احاديث صحيحه متواتره وارد شده است.

روزه امان از آتش است

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: الصّوم جنّة من النّار).

و در صحيح زراره منقولست بسند سابق بلكه جزو همان حديث است و ليكن فاصله بسيار شده و به تقريبى مى فرمايد كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه روزه سپريست يعنى مانعى است عظيم از دخول نار چنانكه سپر نمى گذارد كه شمشير تاثير كند و اين مضمون نيز متواتر است و دور نيست كه تشبيه به سپر از آن جهت باشد كه اگر گناه كبيره باشد روزه فايده نداشته باشد هم چنان كه اگر شمشير تيز باشد سپر پر فايده ندارد.

صائم در عبادت خداست و لو خواب باشد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: الصّائم فى عبادة و ان كان نائما على فراشه ما لم يغتب مسلما).

و در قوى از آن حضرت صلى اللّه عليه منقول است كه روزه دار در عبادتست و در نامه عملش عبادت مى نويسند هر چند در خواب باشد بلكه خواب او نيز عبادتست و خواب فرد خفى است يعنى اگر مشغول كارى باشد در عبادتست ما دام كه غيبت نكند مسلمانى را كه غيبت بلكه هر فسقى روزه را از كمال مى اندازد خصوصا غيبت كه بدترين فسقهاست اگر چه در واقع راست باشد همان فسق است و اگر دروغ باشد بهتانست و بدتر است از غيبت.

و در فقه رضوى مذكور است كه از غيبت مؤمن و از سخن چينى اجتناب كنيد كه اين هر دو روزه را فاسد مى كنند و غيبتى نيست فاسق را خصوصا شارب الخمر و قمار باز خصوصا شطرنج باز را، و جائى دگر ذكر كرده است كه در روزه از پنج چيز اجتناب كن كه

ص: 154

روزه ات را باطل مى كند از اكل و شرب و از جماع و از دروغ بر خدا و رسول و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم و از كلام فحش و نظر كردن به جايى كه جايز نباشد، و در روايتى وارد شده است كه غيبت روزه را فاسد مى كند و باقى فسقها آن را از كمال مى اندازد،و از قى كردن باختيار،و از ارتماس در آب و غيبت بكسر غين آنست كه غايبانه شخصى از وصف يا فعل او چيزى ذكر كنند كه اگر بشنود آزرده شود بانكه اگر بگويد بالا كوتاه يا بالا بلند يا يك چشم،و جمعى اين معنى را استثنا كرده اند و گفته اند كه عيوب ظاهره را نقل كردن غيبت نيست و رواياتى كه بر نهى وارد شده است حمل بر كراهت كرده اند،يا آن كه از روى بدى بگويد يا بعنوان بدى بگويد كه استخفاف او باشد حتى آن كه اگر بگويد كه الحمد للّه كه كور نيستم و لنگ نيستم زبان من لال نيست و غرضش شخص خاصى باشد و كنايه به او داشته باشد،و هم چنين اكثر علما استثنا كرده اند جرح رجال را چون احكام شرعى بر آن مترتب است و عمل بقول فاسق نمى توان كرد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر فاسقى خبرى را به شما رسانيد تثبت كنيد و از ديگران تفحص كنيد تا ظاهر شود آن كه آن خبر دروغ است يا راست است،و ابن طاوس عليه الرحمه دغدغه نموده است كه خبث باشد و بنده نيز دغدغه مى كنم،و اگر كسى در سند باشد كه جرح نموده باشند او را بنده آن حديث را مهما أمكن وصف به خوبى و بدى نمى كنم و بسيار تتبع نموده ام كه جمعى را كه جرح نموده اند كه فلانى وضاع حديث است بعضى از اصحاب ما متابعت سنّيان كرده اند و اين جرات نموده اند و تا معصوم بر اين معنى شهادت ندهد حكم به كذب و وضع نمى توان كرد و تا غايت نشنيده ام كه از رواة حديث ما

ص: 155

كسى شراب خوردن يا زنا و امثال اين كباير را كرده باشد و امرى عظيم بوده است در ازمنه حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم از حضرت امام موسى كاظم تا به حضرت صاحب الامر خصوصا در زمان امام على نقى و امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليهما كه ائمه را پادشاهان در حبس مى داشتند و شهيد مى كردند جمعى اين شبهه را ذكر كردند كه چون شود كه خليفه خدا بر دست كافران گرفتار باشند يا كشته شوند البته غايب شده اند و شنيده بودند كه صاحب الامر غايب خواهد شد گفتند البته حضرت امام موسى خواهد بود و غلاة بسيار شدند از عوام و اين معنى ظاهر است كه طبايع عوام مايل است به غلو و غلاة احاديث ائمه را مستند خود مى كردند مثل اخبار آن كه ما جنب اللّه و ما عين اللّه و ما يد اللّه و ما باب اللهيم و علما مضطر مى شدند به جرح راويان امثال اين اخبار از اصحاب اسرار نمى بينى كه مردمانى را كه جرح نموده اند ذكر كرده اند كه او از اهل ارتفاع است و مى گويند كه حديث فلان گاهى معروفست و گاهى منكر بلكه اكثر اوقات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم از دست اين جمع در عذاب بوده اند بيش از نواصب مجملا بسيار چيزها ديديم كه اصلى ندارد بنا بر اين جرات نمى توان نمود در امثال اين جماعت كه جرح كنند چون همه بحسب ظاهر فوق معنى عدالت را داشته اند و در شرح فهرست اين كتاب تحقيقات بسيار در معرفت رجال مذكور است و احاديث بسيار وارد است كه فاسق را غيبت نيست و حرمت ندارد كه رعايت اين بايد كرد كه بد او را نگويند و نشنوند.

چنانكه در موثق از سماعه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه فرمودند كه هر كه با مردمان معامله كند و بر ايشان ستم نكند،و

ص: 156

چون خبرى نقل كند دروغ نگويد،و چون وعده دهد ايشان را خلف وعده نكند چنين شخصى غيبت او حرامست و مروت او كامل است و عدالت او ظاهر است و اخوت با او واجبست.

و صحيحه ابن ابى يعفور نيز قريب باين است و در قوى منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه فاسق را غيبت نيست خصوصا هر گاه فسق خود را ظاهر كند،و احاديث در اين باب بسيار است و إن شاء اللّه در باب عدالت مذكور خواهد شد و احتياط در دين آنست كه زبان خود را از غيبت مطلقا حفظ نمايد كه در اخبار وارد شده است نان خورش سكان جهنم است مگر مبتدعى باشد كه سبب اضلال مردمان شود كه در آن صورت واجبست از باب نهى از منكر هر گاه قدرت داشته باشد بر دفع آن باين عنوان.

صوم مخصوص منست و من جزا مى دهم به سبب روزه

14-( و قال صلّى اللّه عليه و اله: قال اللّه تبارك و تعالى الصّوم لي و انا اجزى به و للصّائم فرحتان حين يفطر و حين يلقى ربّه عزّ و جلّ و الّذى نفس محمّد بيده لخلوف فم الصّائم عند اللّه اطيب من ريح المسك).

و به اسانيد متكثره كالصحيح و صحيح منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه صوم مخصوص منست و من جزا مى دهم به سبب روزه چنانكه در حديث به است،و در حديث كالصحيح عليه است يعنى بر روزه من جزا مى دهم و صايم را دو خوشحالى هست يكى در وقت افطار،و دويم بعد از مرگ كه وقت ملاقات اوست پروردگار خود را به جزاى عمل از خير و شر و به ثواب و عقاب و بحق آن خداوندى كه جان محمد در قبضه قدرت اوست كه بوى دهن روزه دار نزد

ص: 157

حق سبحانه و تعالى خوشتر است از بوى مشك نزد شما چون بوى خوش و بد از توابع مزاجست كه از لوازم جسم است و ذات مقدس او از آن بالاتر است كه او را از صفات جسمانيات بهره باشد،پس خوشبوئى نزد حق سبحانه و تعالى عبارتست از قبول عمل كه چون بنده ترك مالوفات جسمانى از جهة رضاى خداوند خود مى كند حق سبحانه و تعالى او را ثواب عظيم كرامت مى فرمايد بمنزله كسى كه خوشحال شود از بوى مشك.

و صدوق به اسناد او از ابن عباس روايت كرده است كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه هر عملى كه فرزند آدم مى كند از اوست غير از روزه كه از منست و من بر او جزا مى دهم و روزه در روز قيامت سپر بنده است از آتش جهنم چنانكه در دنيا سلاح از براى دشمن مى بايد در عقبى سلاح آتش صومست و به خدا قسم كه بوى دهن روزه دار نزد حق سبحانه و تعالى از بوى مشك خوشتر است و صايم را دو خوشحالى است يكى در وقت افطار كه مى خورد و مى آشامد و وقتى كه ملاقات مى كند مرا كه او را داخل بهشت مى كنم و در وجه اختصاص صوم بجناب اقدس خود وجوه گفته اند.

يكى آن كه حق سبحانه و تعالى مخصوص خود كرده است و نگذاشته است كه احدى از جهة غير او روزه بگيرد و عبادات ديگر را كه مخصوص نكرده بود از جهة بتان و كواكب و اشجار كردند،ديگر آن كه در روزه ريا نمى رود البته هر كه روزه مى گيرد از براى خدا مى گيرد غالبا زيرا كه ممكن است چيزى خورد و آشامد يا نيّت نكند و گويد كه روزه ام ديگر تشبه شده است بجناب اقدس او چون حق سبحانه و تعالى را خوردن و امثال آن نيست و منقول است

ص: 158

كه حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليه فرمودند كه به اخلاق الهى متخلق شويد مثل نخوردن و نخوابيدن و بد نكردن و بد نگفتن و حمد و ثنا و حلم و استغنا وجود و احسان و اطعام كردن و آب دادن و امثال اينها از صفات كمالى كه طلبيده است از بندگان نه چيزى چند كه مخصوص اوست از عظمت و كبريا و جلال.

ديگر آن كه روزه سبب شكستگى است و مثمر معرفت و محبت و ربط است و لهذا بعضى اجزى را مجهول خوانده اند يعنى من جزاء روزه ام يعنى معرفت و محبت من.

ديگر آن كه انشا باشد يعنى روزه را خالصا از جهة من بگيريد تا من جزا باشم كه اگر جهة بهشت باشد بهشت جزاست و اگر از جهة خلاصى از عقابست همانست

«و انما لامرئ ما نوى» و فرح نزد لقا در دنيا ممكن است به معرفت و محبت كه هيچ كمالى و لذتى به اين ها نمى رسد و از اين جهت است كه از مشك خوشبوتر است.

صدقه دفع شيطان مى كند

14-( و: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله لأصحابه الا اخبركم بشيء ان أنتم فعلتموه تباعد الشّيطان عنكم كما تباعد المشرق من المغرب قالوا بلى يا رسول اللّه قال الصّوم يسوّد وجهه و الصّدقة تكسر ظهره و الحبّ فى اللّه عزّ و جلّ و الموازرة على العمل الصّالح يقطع دابره و الاستغفار يقطع وتينه و لكلّ شىء زكاة و زكاة الابدان الصّيام).

و در موثق كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند به اصحاب خود كه آيا مى خواهيد كه شما را خبر دهم به چيزى كه اگر آن را به جا آوريد شيطان از شما دور شود چنانكه مشرق از مغرب دور است صحابه گفتند بلى يا

ص: 159

رسول اللّه فرمودند كه روزه روى شيطان را سياه مى كند يعنى هر چند وسوسه مى كند كه مگير مؤمن مى گيرد اگر چه هيچ عبادتى نكند و هر معصيتى را كند بنده ترك روزه نمى كند،يا آن كه از روزه گرفتن شيطان ذليل و بى مقدار مى شود و استيلاى او كم مى شود و صدقه دادن پشت شيطان را مى شكند كه لشكرهاى او كه هفتصد كسند كه بهر يك از مؤمنان حواله كرده است كه مانع شوند ايشان را از تصدق و چون آدمى تصدق را داد و پشت شيطان را شكست كه لشكرش مغلوب شدند يا خودش.و دوستى كردن با مؤمنان از جهة رضاى خداوند عالميان و اعانت يكديگر كردن بر اعمال صالح قطع مى كند بيخ و بنياد او را يا تسلط او را و استغفار و توبه و انابت شاه رگش را مى برد چون مى بيند كه سعيهاى او همه باطل شد در اضلال ايشان بلكه سيئات ايشان بعد از توبه مبدل شد بحسنات و هر چيزى را زكاتيست و زكات بدنها روزه است چنانكه در دادن زكات بحسب ظاهر مال كم مى شود و بحسب واقع زياد مى شود هم چنين در روزه بترك خوردن نقصان بدن مى شود،اما امساك روز همه امراض را نفع مى كند هر گاه روزه را به آداب بدارند،و چنانكه زكات سبب تطهير نفس است از رذايل خصوصا از صفت ذميمه بخل و سبب نمو و بلندى اوست به مراتب عاليه هم چنين صوم تنزّه نفس است از همه بديها و تخلق اوست به اخلاق الهيه و متصف شدنست به كمالات ملكيه و رسيدن است به درجات غير متناهيه.

اصل اسلام و فرعه

6-( و: قال الصّادق عليه السّلام لعليّ بن عبد العزيز أ لا اخبرك بأصل الاسلام و فرعه و ذروته و سنامه قال بلى قال اصله الصّلاة و فرعه الزّكاة و ذروته و سنامه الجهاد فى سبيل اللّه أ لا اخبرك بابواب الخير الصّوم جنّة).

ص: 160

و كالصحيح منقولست از على بن غراب كه آن حضرت صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه مى خواهى ترا خبر دهم به بيخ اسلام و شاخ آن و بلندى آن گفتم بلى حضرت فرمودند كه بيخ اسلام نماز است و هر گاه نماز نكند بمنزله كافر است،و گويا درخت اسلام را كه در باغ سينه او كشته بود حق سبحانه و تعالى آن درخت را كند و شاخ درخت اسلام زكاتست كه هر گاه زكات ندهند گويا شاخهاى آن را بريدند كه اسلامش زايل نشده است اما در حكم زوال است به اعتبار عدم حاصل،و بلندى و شرف و علو اسلام در جهاد كردنست در راه رضاى الهى،مى خواهى كه خبر دهم ترا ببابهاى خير روزه سپريست از آتش جهنم و همه ابواب خير از جهة خلاصى از نار است پس گويا صوم جميع آن ابوابست يا آن كه حضرت همه را فرموده باشد و او يكى را كه در خاطرش مانده بود يا اهم بود ذكر كرد و يا آن كه چون روزه گرفتى روزه ترا بجميع عبادات مى دارد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه عزّ و جلّ وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ قال يعنى بالصّبر الصّوم و قال اذا نزلت بالرّجل النّازلة او الشّدّة فليصم فانّ اللّه عزّ و جلّ يقول وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ .).

و در كافى به جاى و الصلاة يعنى الصيام است.و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در تفسير آيه كريمه «وَ اسْتَعِينُوا» و آن دو آيه است يكى واو دارد كه بحسب ظاهر خطاب بيهود است چون در ضمن حكايات ايشان است و يكى خطاب به مؤمنان است بعنوان يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا و دور نيست كه تكرار آيه در اين حديث به اعتبار تكرار آيه باشد و بنا بر اين مى بايد يكى و او نداشته باشد و نساخ يا روات غافل شده

ص: 161

باشند از اين معنى يا از جهة تاكيد باشد يا راوى دو مرتبه شنيده باشد و با هم ذكر كرده باشد و اول اظهر است اما آيه اول كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد بيهود مى فرمايد كه وفا كنيد به عهدى كه با شما كرده ام در تورات در متابعت پيغمبر آخر الزمان تا من وفا كنم به عهدى كه با شما كرده ام كه شما را بزرگ كنم در دنيا و عقبى و تبديل مكنيد حقرا بباطل و مفروشيد آيات مرا به بهاى اندك و نماز كنيد و زكات بدهيد و با مسلمانان نماز به جماعت كنيد آيا مردمان را امر مى كنيد به نيكى و خود را فراموش مى كنيد و حال آن كه كتاب خدا را مى خوانيد آيا عقل خود را بكار نمى فرماييد.

و بعد از اين خطابها و عتابها فرموده است كه چون نفوس شما سركش است سركشى او را بشكنيد به يارى صبر كه صوم است و نماز و خاصيت صوم آنست كه قواى شهوانى شكسته مى شود و روح ايمان قوت مى يابد،و نماز شما را بحق سبحانه و تعالى نزديك مى كند و از فحشا و منكر باز مى دارد اميد هست كه هر گاه چنين كنيد توفيق متابعت حق بيابيد و اگر خطاب بيهود باشد بحسب ظاهر خطاب به مؤمنان بلكه عتاب به ايشان نيز خواهد بود به اشاره،و در آيه دويم كه خطاب به مؤمنان است حضرت مى فرمايد كه هر گاه شدنى يا بلايى پيش آيد از جهت رفع و رفع آن روزه بگيريد و نماز بكنيد چنانكه گذشت پس بنا بر اين در آيه آخر اگر و او نباشد بهتر است و ممكن است كه اول تفسير آيه دويم باشد و دويم از جهة تاكيد باشد و واو از نساخ در هر دو جا زياده شده باشد يا در هر دو جا نقل بالمعنى كرده باشند چون اول آيه را راوى انداخته است و ظاهر آيه دلالت مى كند كه از جهة بلاها و مصايب و حوائج و مطالب صوم و صلاة خوبست،و احاديث صحيحه بسيار در اين باب وارد شده است كه در اين

ص: 162

صورتها سه روز روزه بگيرد چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه و در روز جمعه به صحرا رود و نمازها را به جا آورد و بعضى از آنها گذشت.

و در مصباح كبير نقل كرده است نمازهاى بسيار و در غير آن مذكور است و فى الحقيقه هر حديثى كه در اين باب وارد شده است همه تفسير اين آيه است اگر چه كسى باين معنى متفطن نشده است و از اين باب بسيار است كه ائمه هدى صلوات اللّه عليهم اشارات بتفسير آيات فرموده اند بلكه جميع احاديث ايشان چنين است.

14-( و قال النّبي صلّى اللّه عليه و اله: انّ اللّه تبارك و تعالى و كلّ ملائكة بالدّعاء للصّائمين و قال صلوات اللّه عليه أخبرنى جبرئيل عليه السّلام عن ربّه تعالى ذكره انّه قال ما أمرت ملائكتي بالدّعاء لأحد من خلقى الاّ استجبت لهم فيه).

و در موثق كالصحيح منقولست كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه به درستى كه حق سبحانه و تعالى موكل گردانيده است فرشته چند را كه مخصوص اينند كه دعا مى كنند از جهت روزه داران و به چند سند موثق منقولست كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه من امر نكرده ام فرشتگان خود را كه دعا كنند از جهة احدى از خلقم مگر آن كه آن دعا را البته مستجاب مى كنم و اشاره باين معنى نيز در آيات بسيار شده است از آن جمله آيات اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ است تا به آخر آيه سيم،و غير اينها از آياتى كه ملائكه استغفار و دعا مى كنند از جهة مؤمنانى كه متابعت راه خدا كرده و مى كنند و غرض تنبيه است و تفصيل اين مقام در ذمت مجمع البحرين و جامع الثقلين است بفضل اللّه و عونه.

ص: 163

بوى دهان صائم

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: أوحى اللّه تبارك و تعالى إلى موسى عليه السّلام ما يمنعك من مناجاتى فقال يا ربّ اجلّك عن المناجاة لخلوف فم الصّائم فاوحى اللّه تبارك و تعالى اليه يا موسى لخلوف فم الصّائم اطيب عندى من ريح المسك).

و در صحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه خداوند تبارك و تعالى وحى فرمود به حضرت موسى عليه السلام كه اى موسى چه چيز مانع است ترا از مناجات من و اين وقتى بود كه حضرت موسى مامور شده بود به چهل روز روزه تا حق تعالى به او تورات كرامت فرمايد موسى گفت خداوندا به سبب صوم دهنم بدبو شده است و ترا اعظم از آن مى دانم كه با دهن بد بو مناجات كنم پس حق سبحانه و تعالى وحى كرد به او كه يا موسى بوى دهن روزه دار نزد من از بوى مشك خوشبوتر است.و بعضى گفته اند كه چون موسى را در طور گفتند كه كفشت را بكن و رعايت ادب كن حضرت چنين يافتند كه همه جا رعايت ادب مى بايد كرد.

صايم را دو خوشحالى است

6-( و قال صلوات اللّه عليه: للصّائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربّه عزّ و جلّ).

و بسند كالصحيح منقول است از ابو الصباح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه صايم را دو خوشحالى است يكى در وقت افطار و يكى در وقت لقاء پروردگار و همين حديث گذشت.

هر كه خالصا للّه عز و جل يك روز در هواى گرم روزه دارد

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من صام للّه عزّ و جلّ يوما فى شدّة الحرّ فاصابه ظمأ و كلّ اللّه به الف ملك يمسحون وجهه و يبشّرونه حتّى اذا افطر قال اللّه عزّ و جلّ ما اطيب ريحك و روحك،ملائكتي اشهدوا

ص: 164

انّي قد غفرت له).

و به اسانيد متعدده منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه خالصا للّه عز و جل يك روز در هواى گرم روزه دارد و تشنه شود حق تعالى هزار فرشته را موكل گرداند بر او كه دست،يار و بر روى او مالند و او را بشارت به بهشت دهند تا وقتى كه افطار كند خداوند عالميان فرمايد كه چه خوش است بوى تو و چه خوش است نسيم اخلاص تو اى فرشتگان من گواه باشيد كه او را آمرزيدم و فايده تعظيم فرشتگان و خطاب خداوند عالميان با آن كه او نمى شنود آنست كه اگر صاحب يقين باشد چنان است كه مى شنود و به زبان حال مى گويد كه خداوندا اگر چه به گوش بدن نمى شنوم اما به گوش يقين مى شنوم كه تو چنين مى فرمايى،و در اين وقت حاجات خود را از حق سبحانه و تعالى طلب كند چنانكه در ادعيه نماز شب وارد شده است و اگر كسى صاحب يقين باشد او را لذتى چند حاصل مى شود كه فوق لذات باشد و محققان ذكر كرده اند كه روزه حقيقى امساك است از غير ذكر او و افطار ايشان به محبت الهى است و چون به مقام محبت فايز شود و همه اين مخاطبات را از گوش هوش مى شنود.

خواب قيلوله براى روزه دار

7-( و قال ابو الحسن صلوات اللّه عليه: قيلوا فانّ اللّه تبارك و تعالى يطعم الصّائم و يسقيه فى منامه).

و در موثق از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست كه قيلوله كنيد هميشه خصوصا در روزه زيرا كه حق سبحانه و تعالى صايم را در خواب خوردنى و آشاميدنى مى دهد.يعنى فايده خوردن و آشاميدن به سبب قيلوله حاصل مى شود و مجرب است و خواب قيلوله از چاشت است تا ظهر.

ص: 165

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: نوم الصّائم عبادة و صمته تسبيح و عمله متقبّل و دعاؤه مستجاب).

و به اسانيد قويه منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه خواب روزه دار عبادتست و در نامه عمل او عبادت مى نويسند خصوصا هر گاه بقصد استحباب قيلوله كند،و خاموشى او را تسبيح مى نويسند خصوصا هر گاه از جهة رضاى الهى خاموش باشد از ما لا يعنى و اعمال خير او مقبول است به سبب صوم،و دعاى او به بركت روزه مستجاب است،و ظاهر حديث اعم است از آن كه اينها للّه باشد با قصد يابى قصد و استبعادى ندارد و احاديث بسيار وارد شده است در آن كه خواب صايم عبادتست و بعضى از اصحاب دغدغه كرده اند در خواب صايم به اعتبار آن كه صوم عبارتست از كف نفس و در خواب كف نفس نيست و اين محض وسواس است و اگر بيدار باشد و غافل باشد در آن صورت نيز كف نفس نيست،پس بنا بر اين مى بايد صايم از اول روز تا آخر روز هيچ كار ديگر نكند و همين را تكرار كند كه روزه ام و در نماز كه نمى تواند چنين كرد و انواع اين استنباطات مناسب مذهب سنّيان است كه قياس و استحسان را بر نص مقدم مى دارند و جمعى كه از حقيقت نيت خبر ندارند،و خواهد آمد و گذشت مكرر كه نيت اين معنى نيست كه وسواسيان از عبارات اصحاب فهميده اند.

ص: 166

باب وجوه الصّوم

4-( روى عن الزّهرىّ انّه قال قال لي علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما: يوما يا زهرىّ من اين جئت فقلت من المسجد قال ففيم كنتم قلت تذاكرنا امر الصّوم فاجتمع رايى و راى اصحابى على انّه ليس من الصّوم شىء واجب الاّ صوم شهر رمضان.

فقال يا زهرىّ ليس كما قلتم الصّوم على اربعين وجها فعشرة أوجه منها واجبة كوجوب شهر رمضان،و عشرة اوجه منها صيامهنّ حرام و اربعة عشر وجها منها صاحبها فيها بالخيار ان شاء صام و ان شاء افطر،و صوم الاذن على ثلاثة اوجه و صوم التّاديب و صوم الاباحة و صوم السّفر و المرض.

قلت جعلت فداك فسّرهنّ لي قال امّا الواجب فصيام شهر رمضان و صيام شهرين متتابعين لمن افطر يوما متتابعين لمن افطر يوما من شهر رمضان عمدا متعمّدا و صيام شهرين متتابعين فى كفّارة الظّهار قال اللّه عزّ و جلّ وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ .. فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسّا ،و صِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ فى قَتْل الخَطاءِ لِمَنْ لَمْ يَجِدِ العِتْق وَاجِبٌ لِقَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ

ص: 167

وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ الى قَوْلِه تَعالى فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ ،و صيام ثلاثة ايّام فى كفارة اليمين واجب لمن لم يجد الاطعام قال اللّه عزّ و جلّ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّامٍ ذلِكَ كَفّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ فكلّ ذلك متتابع ليس بمتفرّق، و صيام اذى حلق الرّأس واجب قال اللّه عزّ و جلّ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فصاحبها فيها بالخيار فان صام صام ثلثا،و صوم دم المتعة واجب لمن لم يجد الهدى قال اللّه عزّ و جلّ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ .

و صوم جزاء الصّيد واجب قال اللّه عزّ و جلّ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً ثمّ قال او تدرى كيف يكون عدل ذلك صياما يا زهرى قال قلت لا ادرى قال يقوّم الصّيد قيمة ثمّ يفضّ تلك القيمة على البرّ ثمّ يكال ذلك البرّ اصواعا فيصوم لكلّ نصف صاع يوما و صوم النّذر واجب و صوم الاعتكاف واجب.

و امّا الصّوم الحرام فصوم يوم الفطر و يوم الأضحى و ثلاثة ايّام التّشريق و صوم يوم الشّكّ أمرنا به و نهينا عنه أمرنا ان نصومه مع شعبان و نهينا عنه ان ينفرد الرّجل بصيامه فى اليوم الّذى يشكّ فيه النّاس،فقلت له جعلت فداك فان لم يكن صام من شعبان شيئا كيف

ص: 168

يصنع قال ينوى ليلة الشّكّ انّه صائم من شعبان فان كان من شهر رمضان اجزا عنه و ان كان من شعبان لم يضرّه فقلت له و كيف يجزئ صوم تطوّع عن صوم فريضة فقالوا انّ رجلا صام يوما من شهر رمضان تطوّعا و هو لا يدرى و لا يعلم انّه من شهر رمضان ثمّ علم بعد ذلك اجزا عنه لأنّ الفرض انّما وقع على اليوم بعينه و صوم الوصال حرام و صوم الصّمت حرام و صوم نذر المعصية حرام و صوم الدّهر حرام.

و امّا الصّوم الّذى يكون صاحبه فيه بالخيار فصوم يوم الجمعة و الخميس و الإثنين و صوم البيض و صوم ستّة ايّام من شوّال بعد شهر رمضان و صوم يوم عرفة و يوم عاشوراء كلّ ذلك صاحبه فيه بالخيار ان شاء صام و ان شاء افطر.

و امّا صوم الاذن فانّ المرأة لا تصوم تطوّعا الاّ باذن زوجها و العبد لا يصوم تطوّعا الاّ باذن سيّده و الضّيف لا يصوم تطوّعا الاّ باذن صاحبه قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله من نزل على قوم فلا يصومنّ تطوّعا الاّ باذنهم.

و امّا صوم التّاديب فانّه يؤمر الصّبىّ اذا راهق بالصّوم تاديبا و ليس بفرض،و كذلك من افطر لعلّة من اوّل النّهار ثمّ قوى بعد ذلك امر بالإمساك بقيّة يومه تاديبا و ليس بفرض و كذلك المسافر اذا اكل من اوّل النّهار ثمّ قدم اهله امر بالإمساك بقيّة يومه تاديبا و ليس بفرض،و امّا صوم الاباحة فمن اكل او شرب ناسيا او تقيّأ من غير تعمّد فقد اباح اللّه ذلك له و اجزا عنه صومه.

و امّا صوم السّفر و المرض فانّ العامّة اختلفت فيه فقال قوم

ص: 169

يصوم و قال قوم لا يصوم و قال قوم ان شاء صام و ان شاء افطر فامّا نحن فنقول يفطر فى الحالتين جميعا فان صام فى السّفر او فى حال المرض فعليه القضاء فى ذلك لأنّ اللّه عزّ و جلّ يقول فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّامٍ أُخَرَ .).

و در كافى بعد از اين مذكور است فهذا تفسير الصّيام و هم چنين در تهذيب و در موثق كالصحيح و به اعتقاد ما در صحيح چون به همين عنوان در فقه رضوى هست و مضمونش جميعا مگر نادرا در آيات و اخبار متواتره موجود است لهذا صدوق در اول ذكر كرده است اين حديث را بمنزله فهرستى و بعد از آن يك يك را ذكر مى كند زهرى محمد بن مسلم بن شهابست و گاهى محمد بن شهابش مى گويند و بحسب ظاهر از علماء عامه است و ليكن اعتقاد بسيار به حضرت سيد الساجدين(ص)داشته است و سنيان بواسطه او احاديث بسيار از آن حضرت روايت كرده اند و وجه انقطاعش به اهل بيت آنست كه خود ذكر كرده است كه در زمان بنى اميّه مرا والى كردند و در آن ولايت چنان شد كه شخصى را كشتم و بعد از اين خواهد آمد كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه داخل مسجد شدند ديدند كه مردمان هجوم كرده اند بر سر شخصى حضرت پرسيدند كه چه خبر است عرض نمودند كه شخصى ديوانه شده است حضرت متوجّه آن جانب شدند ديدند كه زهرى به هاى هاى مى گريد و خاك بر سر مى كند حضرت فرمودند كه اى زهرى ترا چه شده است گفت آدمى را كشته ام و جاى من در جهنم خواهد بود ابد الآباد.

حضرت فرمودند كه من بر تو از اين نااميدى از رحمت الهى بيشتر مى ترسم از قتل ناحق چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه نااميد نمى شوند

ص: 170

از رحمت الهى مگر جمعى كه كافر باشند پس نااميدى كفر است گفت چه كنم حضرت فرمودند كه ايشان را بمال راضى كن گفت راضى نمى شوند،فرمودند كه از آن قبيله دخترى بخواه گفت راضى نمى شوند،حضرت فرمودند كه زر را به كيسه ها كن و در اوقات نمازها در خانه وارث مقتول انداز و كفاره بده و توبه كن و حق سبحانه و تعالى بفضل خود مى بخشد،و او به گفته حضرت عمل نمود و هميشه مى گفت كه اگر حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه به فرياد من نمى رسد من هلاك مى شدم و خود را هلاك مى كردم،و بعيد نيست كه شيعه باشد و از جهة تقيه با سنيان محشور باشد مانند سعد بن جبير و سعيد بن مسيب و قاسم بن محمد و ابو خالد كابلى و امثال ايشان كه شيعه بودند و از روى تقيه اظهار تسنن مى كردند و سعيد بن جبير كه تقيه نكرد حجاج ملعون او را شهيد [كرد]زهرى مى گويد كه داخل شدم به خانه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه حضرت فرمودند كه اى زهرى از كجا مى آيى گفتم از مسجد فرمودند كه در چكار بوديد عرض نمودم كه گفتگوى روزه ها در ميان بود پس راى من و راى اصحاب بر اين قرار گرفت كه بغير از روزه ماه رمضان روزه واجب نيست پس حضرت فرمودند كه اى زهرى چنين نيست كه گفته ايد به درستى كه روزه بر چهل نوعست،ده نوع از آن واجبست مثل وجوب روزه ماه رمضان،و ده روزه حرامست،و چهارده روزه تطوع است كه آدمى اختيار دارد در آن اگر خواهد مى گيرد و اگر خواهد افطار مى كند،و صوم اذن بر سه وجه است،ديگر صوم تاديبست،و صوم اباحت،و صوم سفر و مرض است،و ظاهر آنست كه صوم سفر و مرض را يكى حساب كرده اند و صوم اذن را سه تا چهل درست شود عرض نمودم كه بيان فرمائيد همه را فداى تو كردم حضرت فرمودند كه اما

ص: 171

واجب پس روزه ماه رمضان است كه نص قرآن است و خواهد بود.

دويم دو ماه روزه است كه واجبست پى در پى واقع ساختن بر كسى كه يك روز از ماه رمضان را عمدا عالما افطار كند و ظاهر آنست كه بر سبيل تخيير باشد چون آن چه بر سبيل ترتيب است بيان فرموده اند.

سيم دو ماه پى در پى روزه گرفتن واجبست در كفاره ظهار كسى را كه بنده نيابد و در اينجا و در كافى ظهار مقدم است و در فقه رضوى و خصال كفاره قتل خطا را مقدم داشته اند چنانكه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه آن كسانى كه ظهار مى نمايند با زنان خود و مى گويند كه تو بر من مانند پشت مادر منى و بعد از آن از اين كلمه پشيمان شوند و خواهند كه با زنان خود جماع كنند مى بايد كه پيش از جماع كفاره بدهند تا توانند جماع كردن،و آن آزاد كردن بنده ايست پيش از جماع و حق سبحانه و تعالى شما را پند مى دهد كه مبادا كفاره نداده جماع كنيد كه حق سبحانه و تعالى عالم است به آن چه شما مى كنيد و بر عذاب شما قادر پس كسى كه بنده و بهاى بنده را از نقد و جنس نداشته باشد واجبست كه دو ماه روزه پى در پى بگيرد قبل از جماع و اگر نتواند دو ماه پى در پى روزه داشتن و شصت مسكين را طعام مى دهد و اين تتمه در باب كفارات خواهد آمد.

چهارم روزه كفاره قتل خطاست و واجبست كه بنده آزاد كند و اگر نداشته باشد دو ماه پى در پى روزه مى دارد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه مؤمنى را از روى خطا بكشد خواه قصد آن فعل داشته باشد مثل شبه عمد و خواه نداشته باشد مثل خطاى محض و شبه عمد مانند زدن پدر فرزند خود را بزدنى كه قصد كشتن نداشته باشد و آن قدر نزند كه بحسب عادت

ص: 172

كشنده باشد،و دويم مانند تيرى كه بيندازد و قصد آهو داشته باشد آدمى بگذرد و بر او خورد در اين هر دو صورت دو ماه پى در پى روزه داشتن واجبست هر گاه نيابد بنده را كه آزاد كند چنانكه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه هر كه مؤمنى را از روى خطا بكشد واجب است كه بنده مؤمنى را آزاد كند و واجب است كه ديت را تسليم وارث مقتول نمايند به آن كه اگر شبه عمد باشد بر قاتل است كه از مال خود بدهد و اگر خطاى محض باشد بر عاقله واجبست كه بدهند در سه سال به تفصيلى كه در باب كفارات خواهد آمد تا آنجا كه فرموده است كه اگر نيابد دو ماه پى در پى روزه بدارد.

پنجم:سه روز روزه گرفتن در كفاره يمين،واجبست كسى را كه إطعام كه اقل واجبست نيابد زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است بنده آزاد كردن و ده مسكين را طعام دادن يا ده مسكين را پوشانيدن و كسى كه نيابد همه را سه روز روزه بگيرد و اين كفاره قسم شماست هر گاه قسم ياد كرده باشيد و مخالفت قسم نموده باشيد و ظاهرا نذر و عهد نيز يمين اند و حكم يمين دارند چنانكه خواهد آمد،و جميع اين روزه ها كه گذشت مى بايد كه پى در پى واقع سازد به تفصيلى كه خواهد آمد و متفرق نيست مگر در بعضى از صور.

ششم:روزه ايست كه واجبست از جهة سر تراشيدنى كه به سبب نتراشيدن آزار كشد،و در كافى نيز باين عبارتست و در فقه رضوى بنحو آيه است،و در خصال و صيام اذى الحلق الرأس واجب،و قريب به متن است يعنى روزه آزاريست كه به سبب ترك سر تراشيدن آن آزار داشته باشد،و سر بتراشد از جهت رفع آن آزار كفاره آن واجب است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه از شما بيمار باشد يا آزارى از سر داشته باشد به سبب نتراشيدن

ص: 173

بتراشد كفاره بدهد و آن كفاره سه روز روزه داشتن است يا تصدق است به اطعام ده مسكين يا كشتن گوسفنديست،و در اينجا مخيّر است ميان هر سه و اگر روزه دارد:سه روز روزه مى دارد و بقيه را نفرمودند چون مطلوب بيان صوم بود و بقيه در كفارات احرام خواهد آمد.

هفتم:روزه بدل هديى است كه در حج واجبست و نداشته باشد واجبست چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه شخصى كه حج تمتع كند يعنى حجى كه اول عمره را به جا آورد و محل شود و تا احرام بحج گرفتن از محرمات احرام تمتع يابد بر او واجبست كه هديى بدهد هر چه آسان باشد از شتر و گاو و گوسفند و اگر نيابد يكى از اينها را واجبست كه سه روز روزه در حج بگيرد و هفت روز را روزه بگيرد در وقتى كه رجوع كنيد شما به اهل خود يعنى اگر او با شما به خانه رود در خانه روزه مى گيرد و اگر در مكه معظمه بماند وقتى روزه مى گيرد كه شما رجوع كنيد به اهل خود بحسب ظن او مگر آن كه زياده از يك ماه باشد كه چون يك ماه بگذرد روزه مى تواند گرفت و گمان ندارم كه كسى تا بحال متفطن شده باشد بوجه حكمت اين التفات و اين سه روز در مكه روزه گرفتن كه روز هفتم و هشتم و نهم باشد و هفت روز وقتى كه به خانه خود رويد با شرايطش كه خواهد آمد ده روز است كه در بدليست هدى كامل است چون جمعى كه قربانى نداشتند مغموم بودند كه باين ثواب نرسيديم يا حج ما صحيح نيست با معارضاتى كه عمر كرد و منافقان او را مدد مى كردند كه شايد حج تمتع بر طرف شود،و يكى از شبهات اين بود كه همه كس هدى ندارند پس حج فقرا باطل خواهد بود و معقول نيست كه ما احرام گرفته باشيم و هنوز به عرفات و مشعر نرفته با زنان خود جماع كنيم و آب غسل از سر ما ريزد يا آب منى از ذكر

ص: 174

ما روان باشد چون مخالف افعال قريش بود و نمى خواست كه طريقه جاهليت بر طرف شود حق سبحانه و تعالى اين آيه را فرستاد و اين تاكيدات فرمود و چون علماء عامه به سبب ترك حق چشمهاى ايشان كور شده و مدار ايشان بر تصحيح قبايح عمر است نمى توانند فهميدن چيزى را كه مخالف گفته او باشد،بنا بر اين در اين عبارت در حيص و بيص افتاده اند و بعضى ملحد شده اند و بعضى تاويلات ركيكه كرده اند.

هشتم:روزه جزاء صيد است و واجبست چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه صيدى را عمدا بكشد پس بر او جزائيست مثل آن چه كشته است از گاو و گوسفند و شتر و حكم مى كند به آن چه بايد كشت دو عادل از مسلمانان.

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه ذو عدل است كه مفرد است نه ذوا كه تثنيه باشد و اين غلط را قراء كرده اند و مراد از ذو عدل امامست صلوات اللّه عليهم و حضرات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم بيان مماثلت كرده اند كه بعنوان هدى به كعبه رسانند مثلا اگر شترمرغ را كشته باشد شتر مى دهد و اگر گاو كوهى كشته باشد گاوى،و اگر آهو را كشته باشد گوسفندى مى دهد پس اگر در احرام عمره واقع شد در مكه مى كشد،و اگر در احرام حج باشد در منى مى كشد يا بر اوست كفاره طعام دادن درويشان با برابر آن روزه مى دارد پس حضرت فرمودند كه مى دانى كه چگونه است برابر آن روزه اى زهرى عرض نمودم كه نمى دانم حضرت فرمودند كه صيد را قيمت مى كنند و آن قيمت را ملاحظه مى نمايند كه چند صاع گندم مى شود از جهة هر نصف صاع يك روز روزه مى گيرد به تفصيلى كه خواهد آمد.

ص: 175

و مجملش آن كه مثلا هر گاه شتر مرغى كشته باشد و شتر و گندم نداشته باشد مى بيند كه مثلا شترى را پنج هزار دينار مى فروشند و صاعى گندم را به دويست دينار پنجاه روز روزه مى گيرد،و اگر در اين صورت شترى هفت هزار ارزد،و گندم دويست دينار باشد هفتاد نصف صاع مى شود زياده از شصت را اعتبار نمى كند و شصت روز روزه مى گيرد و روزه نذر واجبست و روزه اعتكاف واجبست به تفصيلى كه خواهد آمد.

اما روزه حرام پس آن عيد فطر و عيد قربانست و سه روز بعد از عيد قربان است بر كسى كه در منى باشد و روزه روز شك كه سى ام شعبان باشد ما به يك وجه ماموريم به آن و به وجهى نهى از آن واقع شده است ماموريم به آن كه آن را اگر روزه داريم بقصد شعبان بداريم،و نهى وارد شده است بر ما كه شخصى آن را به تنهايى روزه دارد در وقتى كه همه كس شك دارند يعنى بقصد ماه رمضان و اجمالى در اين عبارت بود كه ظاهرش موافق مذهب عامه است و مراد اين بود كه مذكور شد.

زهرى گويد كه گفتم به حضرت كه فداى تو گردم پس اگر كسى از ماه شعبان هيچ روزه نگرفته باشد چگونه روزه مى گيرد حضرت فرمودند كه در شب سى ام كه شك در آن دارند قصد شعبان مى كند به نيت سنت پس اگر در واقع آن روز رمضان است از رمضان مجزى است و اگر از شعبانست ضرر ندارد عرض نمودم كه چگونه ممكن است كه سنت از فرض مجزى باشد حضرت فرمودند كه همه متفقند بر اين كه اگر شخصى در اثناى ماه مبارك فراموش كند كه ماه رمضان است و بقصد سنت روزه بگيرد ندانسته و آخر بعد از ظهر ظاهر شود كه ماه رمضانست و او نيت شعبان كرده است صحيح است به اعتبار آن كه

ص: 176

همان روز متعين است از جهة صوم و نيت صوم كرده است و آن زيادتى لغو است.

و در فقه رضوى حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه چهل نوع را مى فرمايد در يوم الشك فرمودند كه نيت مى كند روزه شعبان را و ضرر ندارد او را چنانكه اگر كسى در بلاد كفر باشد و ماه رمضان را فراموش كرده باشد و ماه رمضان را به گمان شعبان يا رجب روزه دارد و بعد از آن كه خلاص شود ظاهر شود كه ماه رمضان بوده است كه گرفته است از رمضانش مجزى است زيرا كه فرض بر آن روز معين واقع شده است و آن را گرفته است و حديث ابان نيز در اين معنى خواهد آمد و اين نوع سخن از قبيل بحث الزامى است نه قياس است و نه مصادره و از اين جهة است كه در رمضان قصد رمضان در كار نيست چون نيت مميز است و تميز در صورتى مى بايد كه ما به الاشتراكى داشته باشد و همين علت را در نذر معين اكثر جارى ساخته اند بخلاف نذر مطلق و قضا كه ما به الاشتراك دارد خصوصا وقتى كه دو صوم در ذمه اش باشد مثل قضاء رمضان و نذر مطلق.

و روزه وصال حرامست كه شب را در نيت داخل كند كلا او بعضا چنانكه خواهد آمد،و روزه خاموشى حرامست چنانكه در بنى اسرائيل بود كه سخن نمى گفتند و مى خوردند و مى آشاميدند اما اگر روزه مشروع باشد و در روزه زبان خود را از بديها بلكه از مباحات نيز حفظ نمايد از اعظم طاعات است و روزه نذر معصيت حرامست،خواه نذر كند معصيت را مانند شراب و زنا و ترك نماز و صله رحم را و خواه شرط نذر باشد مثل آن كه اگر شراب بخورم به شكرانه آن چند روز روزه بگيرم و اگر نماز نكنم به شكرانه روزه بگيرم يا اگر

ص: 177

شراب نخورم و نماز بكنم از جهت زجر بر نفس روزه بگيرم و بر عكس اين چهار عبادتست كه در فعل طاعت شكرا باشد و در فعل معصيت زجرا و بر ترك معصيت شكرا و بر ترك طاعت زجرا،و روزه دهر حرام است و ظاهرا تقيه فرموده باشند چون جمعى از عامه حرام مى دانند و قصد حضرت اين باشد كه عيدين و ايام تشريق داخل باشد، و اما روزه كه مخير است يعنى مستحب است و ليكن به استحباب غير مؤكد كه ثواب آن قليل است مثل روز جمعه و بنا بر آن كه ثواب عبادات روز جمعه مضاعف است و بخصوص نيز اخبار در آن وارد شده است اما چون عبادات بسيار در آن روز هست و روزه غالب اوقات آدمى را ضعيف و بى دماغ مى كند و از عبادات باز مى دارد دو حالت دارد نسبت به جمعى كه ضعيف نشوند يا عبادات ديگر نكنند به آن كه مشغول كارهاى ضرورى خود باشند مانند كاسبى كه اگر كسب نكند معاش نداشته باشد روزه بهتر باشد و الا تركش اولى باشد،و هم چنين روزه پنجشنبه هر گاه او را ضعيف سازد از عمل جمعه در غير پنجشنبه اول و آخر ماه،و دوشنبه اگر به شكرانه شهادت حضرتست چنانكه بنى اميه مى گرفتند كفر است و از جهة تعزيه حضرت سيد الشهدا صلوات اللّه عليه خوبست،و چون شبيه است به شكر بنى اميه تركش اولى است هر چند از جهة تعزيه باشد، و روزه ايام بيض كه سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماهست و نزد عامه معتبر است و ظواهر اخبار آنست كه منسوخ است چنانكه خواهد آمد و ليكن چون مطلق روزه خوبست و سپر آتش جهنم است اگر بدارد بد نيست و اگر بعوض آن سه روز سنت را بدارد بهتر است و هم چنين است روزه ششه و

ص: 178

آن شش روز بعد از عيد رمضان است و عامه اهتمام به آن دارند از اين جهت تركش اولى است و فعلش بد نيست و اگر بعد از سه روز بگيرد اولى است چنانكه در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سه روز بعد از عيد قربان و سه روز بعد از عيد فطر روزه مگير كه ايام اكل و شربست.

و در موثق كالصحيح از حريز از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم منقولست كه بعد از عيد البته سه روز را روزه مگير و اگر خواهى كه روزه گيرى بعد از سه روز روزه بگيرد،ديگر روز عرفه و روز عاشورا است كه خواهد آمد و همه اين چهارده روز را مخير است مى خواهد روزه مى گيرد و مى خواهد نمى گيرد يعنى مكروهست بمعنى اقل ثوابا يا اولى تركا و چون اين چهارده روز نزد عامه معتبر است حضرت به عبارتى بيان فرمودند كه شيعيان باين معنى كه مذكور شد بفهمند و سنيان موافق باطل خود و ليكن نه شيعه فهميدند و نه سنى مگر محدثين علما و اكثر فضلا چنين فهميده اند كه روزه تطوع است و صدوق روزهاى تطوع را خواهد گفت.

و اما صوم اذن به درستى كه زن روزه سنت نمى تواند گرفت مگر باذن شوهرش و بنده روزه مستحب نمى تواند گرفت مگر باذن آقا و مهمان روزه تطوع نمى تواند گرفت مگر باذن مهماندار و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه وارد شود بر جمعى البته روزه سنت نگيرد مگر باذن آن جمع و هم چنين روزه مهماندار مكروهست و خواهد آمد همه.

و اما روزه تاديب آن روزه طفلى است كه قريب به بلوغ باشد از روى تاديب يعنى عادت فرمودن ولى او را كه بعد از بلوغ بر او مشكل نباشد و تشبه

ص: 179

به صايمان نيز داشته باشد،و اين روزه بر او واجب نيست و محتمل است كه مراد اين باشد كه اين تاديب بر ولى واجب نيست و ليكن هر دو محتمل است و استدلال باين حديث بر اين مطلوب نمى توان كرد و دور نيست كه اگر نيت فرض كند تا بر آن عادت كند خوب باشد و چون محتمل است كه بر او سنت باشد اولى آنست كه بقصد قربت واقع سازد و هم چنين امساك مى كند تاديبا كسى كه در اول روز افطار كند به سبب علتى مثل حيض و مرض و سفر و كفر و آن علت زايل شود به آن كه حايض پاك شود يا مرض زايل شود و كافر مسلمان شود و مغمى عليه به هوش آيد و ديوانه عاقل شود بقيه روز را امساك مى كنند از جهة شبيه بودن بروزه داران،و هم چنين است هر گاه مسافر در سفر افطار كرده باشد يا افطار نكرده باشد و بعد از ظهر داخل شود بقيه روز را امساك مى كند و واجب نيست،و اما صوم اباحت كه حق سبحانه و تعالى روزه را مباح كرده است با خوردن و آشاميدن و جماع كردن به آن كه بخورد و بياشامد از روى نسيان يا اوراقى بيايد يا آروغ بزند و عمدا نكند حق سبحانه و تعالى اين قسم روزه را بفضل خود مباح كرده است و اين روزه از او مجزى است.

و اما صوم سفر و مرض به درستى كه علماء عامه در اين دو روزه اختلاف دادند بعضى گفته اند كه روزه گرفتن ايشان اولى است و بعضى گفته اند كه نگرفتن اولى است و جمعى گفته اند كه مخيرند ميان صوم و افطار و ما كه اهل بيت رسوليم صلى اللّه عليه و آله مى گوييم كه واجبست كه در سفر و مرض افطار كند و اگر در مرض يا در سفر روزه بگيرد قضا مى كند در صحت و حضر زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است و دو مرتبه ردا عليهم فرموده است كه هر كه بيمار باشد يا در سفر باشد پس بر ايشان واجبست كه بعدد ايام مرض و سفر در

ص: 180

غير مرض و سفر روزه بدارند پس در مرض و سفر طلب نكرده است و روزه كه مطلوب شارع نباشد تشريع و حرامست مع هذا اشعار دارد به آن كه در سفر و مرض نگيرند با احاديثى كه خواهد آمد اينست تفسير روزها مفصلا و به نحوى كه مشروح شد ظاهر شد كه اين حديث مشتمل است بر فوايد بسيار لهذا محدثين همه حكم به صحت اين حديث كرده اند چون متنش دليل صحت است با آن كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه به همين تفصيل بيان فرموده اند و تفصيل تامش در ضمن اخبار ظاهر خواهد شد.

ص: 181

باب صوم السّنّة

اشاره

اين بابى است در بيان صوم سنت بدان كه نزد محدثين چنانكه از احاديث اهل البيت ظاهر مى شود آنست كه اكثر اوقات سنت را اطلاق مى كنند بر سنتى چند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به آن نهايت اهتمام مى داشته اند و مهما أمكن ترك آن نمى فرموده اند مثل سى و سه ركعت يا سى و چهار ركعت نوافل يوميه در صلاة و مثل سه روز در هر ماه و روزه شعبان و ظاهرا صدوق روزه شعبان را واسطه مى داند ميان سنت و مستحب به اعتبار آن كه آن اهتمامى كه در شأن اين سه روزه وارد شده است در شأن روزه ماه شعبان وارد نشده است و ليكن از اخبار بسيار ظاهر مى شود كه شعبان نيز سنت است اگر چه اهتمام باين سه روز بيشتر باشد هم چنان كه سى و چهار ركعت اگر چه همه سنتند مع هذا در بعضى اهتمام بسيار وارد شده است مثل نمازهاى شب و گذشت،و از ظواهر اخبار صحيحه و حسنه كالصحيحه و قويه كالصحيحه ظاهر مى شود كه سنتهاى آن حضرت همه به تفويض بوده است و استبعادى ندارد كه براى آن حضرت باشد در زياد و كم و ليكن از احاديث قرب نوافل ظاهر مى شود كه آن چه آن حضرت مى كرده است حق سبحانه و تعالى در اقوال بر زبان آن حضرت جارى مى ساخته و در افعال بر دست او جارى مى فرموده است و آيات بسيار بر اين معنى ناطق است و پيشتر اشاره به آن شد و غالب اوقات هر چه از اين

ص: 182

بابست باين عبارت مى فرمايند كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد بحديث قدسى و گاهى به عبارات ديگر.

صوم الدهر

14,6-( روى الحسن بن محبوب عن جميل بن صالح عن محمّد بن مروان قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يصوم حتّى يقال لا يفطر و يفطر حتّى يقال لا يصوم ثمّ صام يوما و افطر يوما ثمّ صام الاثنين و الخميس ثمّ آل من ذلك إلى صيام ثلاثة ايّام فى الشّهر الخميس فى اوّل الشّهر و اربعاء فى وسط الشّهر و خميس فى آخر الشّهر و كان صلوات اللّه عليه يقول ذلك صوم الدّهر و قد كان ابى صلوات اللّه عليه يقول ما من احد ابغض إليّ من رجل يقال له كان رسول اللّه صلوات اللّه عليه يفعل كذا و كذا فيقول لا يعذّبنى اللّه على ان اجتهد فى الصّلاة و الصّوم كانّه يرى انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله ترك شيئا من الفضل عجزا عنه).

و مرويست كالصحيح از محمد كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و اله مدتى روزه مى گرفتند تا آن كه صحابه از مداومت آن حضرت بر صوم مى گفتند كه حضرت من بعد روزه را نخواهد خورد ديگر مدتى افطار مى فرمودند تا آن كه مى گفتند كه روزه نخواهد گرفت ديگر روزه حضرت داود را مى گرفتند كه يك روز روزه بودند و يك روز افطار مى فرمودند ديگر دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى گرفتند و دوشنبه در اين حديث غريبست و بر تقدير صحت از حضرت صادق(ع)تقيه فرموده خواهند بود،ديگر باين منتهى شد عاقبت كه اين سه روز را در هر ماهى روزه مى گرفتند پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه اى در

ص: 183

وسط ماه و پنج شنبه اى در آخر ماه و از تنكير هر دو ظاهر مى شود كه گاهى چهار شنبه اول وسط را مى گرفته باشند و گاهى دويم را و هم چنين در پنجشنبه،و در پنجشنبه حديث هست و حضرت مى فرمودند كه اگر كسى مداومت بر اين روزه كند چنانست كه هميشه روزه گرفته باشند و بتحقيق كه پدرم صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هيچ كس نزد من دشمنت را از كسى نيست،و در بعضى از نسخ إلى اللّه عز و جل است و ظاهرا سهو نساخ باشد چون در كافى و ثواب الاعمال إلى است كه به او گويند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين مقدار و اين مقدار عبادت مى كردند و او گويد كه حق سبحانه و تعالى مرا عذاب نخواهد كرد بر آن كه سعى كنم و بسيار كنم نماز و روزه را و لفظ و الصوم در آن دو كتاب نيست اگر چه بودنش أنسب است باين باب گويا اين مرد گمان مى كند كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله چيزى از فضايل را ترك نموده اند كه از آن عاجز شده باشند و محمول است بر سنت كه بر آن زياده كردن تشريع است مثل آن كه بگويند كه نافله ظهر را ده ركعت كردن بهتر است اما اگر شب تا صباح عبادت كنند چنانكه حضرت امير المؤمنين و على ابن الحسين و امام رضا بلكه جميع ائمه هدى صلوات اللّه عليهم شبانه روزى هزار ركعت نماز مى كردند نهايت مرتبه كمال است.

روزه رسول اللّه

14,6-( و فى رواية حمّاد بن عثمان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

صام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله حتّى قيل ما يفطر ثمّ افطر حتّى قيل ما يصوم ثمّ صام صوم داود عليه السّلام يوما و يوما لا ثمّ قبض صلوات اللّه عليه و اله على صيام ثلاثة ايّام فى الشّهر و قال يعدلن صوم الدّهر و يذهبن بوحر الصّدر و قال حماد الوحر الوسوسة قال

ص: 184

حمّاد فقلت و أيّ الايّام هى قال اوّل خميس فى الشّهر و اوّل اربعاء بعد العشر منه و اخر خميس فيه فقلت و كيف صارت هذه الأيّام الّتى تصام فقال لأنّ من قبلنا من الأمم كانوا اذا نزل على احدهم العذاب نزل فى هذه الأيّام فصام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله هذه الأيّام لأنّها الايّام المخوفة).

و در روايت صحيح حماد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روزه گرفتند آن قدر كه گفتند ديگر حضرت افطار نخواهند فرمود پس مدتى روزه سنتى نمى گرفتند تا آن كه گفتند ديگر آن حضرت روزه نخواهند گرفت ديگر روزه حضرت داود را عليه السلام مى گرفتند يك روز مى گرفتند و يك روز نه و در بسيارى از نسخ لا نيست و ليكن در كافى و ثواب الاعمال هست و بودنش بهتر است و اگر نباشد در لفظ مراد است در معنى پس آن حضرت كه از دنيا رفتند مداومت بر اين داشتند،و در احاديث بسيار وارد است كه هر چه را آن حضرت بر آن مداومت داشتند در آخر عمر آن را متابعت مى بايد كرد و آن حضرت مداومت داشتند بر هر ماه سه روز و فرمودند كه اين سه روز را كه هميشه روزه دارند روزه دهر است چون يكى را ده مى نويسند و روزه اين سه روز وحر سينه را مى برد و حماد مى گويد كه وحر بمعنى وسوسه است يعنى بالخاصيه وسواس شيطان از آن شخص زايل مى شود و بعضى گفته اند كه وحر كينه و خشم و عداوت و غضب يعنى صفات ذميمه نفس و اعتقادات خبيثه كه از وسواس شيطان بهم مى رسد زايل مى شود حماد گفت عرض نمودم كه كدام سه روز است فرمودند كه پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه اول بعد از دهه اول و پنجشنبه آخر ماه

ص: 185

عرض نمودم كه چرا اين روزها را روزه گرفتن خوبست حضرت فرمودند كه در امم سابقه اگر عذابى نازل مى شد در اين ايام نازل مى شد پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين روزها را روزه گرفته اند كه چون ايام خوفست حق سبحانه و تعالى خوفها را بر دارد،و دور نيست حمل كردن خوف پنجشنبه را با آن كه احاديث بسيار وارد شده است كه روز عرض اعمال است و فى نفسه روز مباركست به اعتبار آن كه چون در عرض اعمال خوف هست كه مردود شود، روزه از جهة دفع آن خوف باشد و ممكن است كه بر كفار عذاب نازل شده باشد در پنجشنبه نيز چون روز متبركست و بكفر و فسق مى گذرانيده باشند و على اى حال اين حديث غريب است اگر چه صحيح است باصطلاح متاخرين.

سه روز روزه در ماه

6-( و روى الفضيل بن يسار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا صام احدكم الثّلاثة الأيّام من الشّهر فلا يجادلنّ احدا و لا يجهل و لا يسرع إلى الحلف و الايمان باللّه و ان جهل عليه احد فليحتمل).

و كالصحيح و در صحيح از فضيل منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه يكى از شما شيعيان اين سه روز هر ماه را روزه بدارد البته با كسى جدل و بحث نكند اگر چه در مسائل علمى باشد و جنگ و سفاهت نكند و فى الحال از جهة هر مطلبى قسم بحق سبحانه و تعالى ياد نكند و اگر كسى با او جنگ كند او تحمل كند و بر خود بشكند و جواب نگويد و احتمال و تحمل به يك معنى است و در بعضى از نسخ فليتحمل است ظاهرا از نساخ شده باشد چون كافى و تهذيب مثل اصل است و اين معنى نيز از خواص اين صوم است كه آن چه در واجب مقرر است از قضا و كفاره و آداب در اين صوم رعايت مى بايد نمود اگر چه احاديث مطلقه نيز وارد است كه شامل اين و

ص: 186

غير اين هست اما تخصيص از جهة زيادتى اهتمام است.

6-( و روى عبد اللّه بن المغيرة عن حبيب الخثعمىّ قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه أخبرنى عن التّطوّع و عن هذه الثّلاثة الأيّام اذا اجنبت من اوّل اللّيل فاعلم انّي اجنبت فانام متعمّدا حتّى ينفجر الفجر اصوم او لا اصوم قال صم).

و به اسانيد صحيح و حسن كالصحيح منقولست از حبيب كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بفرماييد كه آيا روزه تطوع و اين سه روز در هر ماه كه سنت است اگر جنب شوم از اول شب و علم به جنابت داشته باشم و عمدا بخواب روم تا صبح شود آيا آن روز را روزه بدارم يا روزه نگيرم حضرت فرمودند كه روزه بگير و به همين مضمونست موثق كالصحيح ابن بكير از آن حضرت صلوات اللّه عليه و عمومات اخبار صحيحه كه خواهد آمد.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: صيام شهر الصّبر و ثلاثة ايّام من كلّ شهر يذهبن ببلابل الصّدر و صيام ثلاثة ايّام فى كلّ شهر صيام الدّهر انّ اللّه عزّ و جلّ يقول مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها ).

و صدوق در صحيح و كلينى در حسن از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده اند كه فرمودند كه روزه داشتن ماه صبر كه ماه رمضانست و روزه داشتن سه روز از هر ماهى مى برند وسواسها و اندوههاى سينه را و هر ماه سه روز داشتن بمنزله صوم مدت عمر است زيرا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه هر كه حسنه به جا آورد مرا و راست ده مثل آن پس سه روز سى روز مى شود و ماه رمضان كه كل ماه را دارد.

ص: 187

14,6-( و فى رواية عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله سئل عن صوم خميسين بينهما اربعاء فقال امّا الخميس فيوم يعرض فيه الأعمال و امّا الأربعاء فيوم خلقت فيه النّار و امّا الصّوم فجنّة).

و در روايت صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله پرسيدند از روزه دو پنجشنبه كه در ميان ايشان يك چهار شنبه بوده باشد چونست حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اما روز پنجشنبه روزيست كه اعمال مؤمنان را عرض مى كنند بر حق سبحانه و تعالى يعنى عمل هفته را پس اگر روزه باشد روزه سبب قبول ساير اعمال او مى شود و احتمال دارد كه در پنجشنبه اول و آخر عرض نمايند و اما چهار شنبه كه روزيست كه آتش را در آن روز آفريده اند و روزه سپر آتش است و ظاهرا در اينجا نيز چهار شنبه وسط مراد است.

چنانكه در حسن كالصحيح منقولست از فضل بن شاذان كه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى روزه سنت را مقرر فرمود كه تمام كند به آن هر نقصى را كه در روزه فرض شده باشد و در ماهى سه روز مقرر فرمود كه در هر ده روز يك روز بگيرند تا آن كه گويا هميشه روزه اند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه يك حسنه به جا آورد ده حسنه در نامه عملش مى نويسند،و كسى كه در هر ده روز يك روز روزه دارد چنان است كه هميشه روزه داشته است چنانكه سلمان رحمة اللّه عليه گفت كه سه روز در هر ماهى روزه كل عمر است پس اگر كسى در غير عمر خود روزى را به بيند آن را روزه بدارد و چرا اين سه روز را مقرر فرمود زيرا

ص: 188

كه در روز پنجشنبه اعمال را عرض مى نمايند پس حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليه چنين مقرر ساختند كه در آن روز روزه باشند تا عمل مقبول گردد،و چرا چهار شنبه اول از دهه ميان را مقرر ساختند زيرا كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در اين چهار شنبه آتش را آفريدند و در اين چهار شنبه چند قرن را حق سبحانه و تعالى هلاك گردانيد و اين روز نحس مستمر است حضرت خواستند كه به سبب روزه نحوست اين روز بر طرف گردد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه در پنجشنبه آخر ماه عرض مى كنند اعمال را بر حق سبحانه و تعالى.

و در حديث كالصحيح منقولست از آن حضرت كه در اين دو پنجشنبه اعمال بنده را عرض مى نمايند و در چهار شنبه آتش مخلوق شد و روزه سپر آتش است پس از اين جهت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين سه روز را روزه مى گرفتند.

6-( و فى رواية اسحاق بن عمّار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: انّما يصام يوم الأربعاء لأنّه لم يعذّب أمّة فيما مضى الاّ يوم الأربعاء وسط الشّهر فيستحبّ ان يصام ذلك اليوم).

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چرا روزه چهار شنبه را مى گيرند زيرا كه معذّب نشد هيچ امّتى از امم سابقه مگر در روز چهار شنبه.

و در حسن كالصحيح از حريز منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى آتش جهنم را در روز چهار شنبه آفريد و دوست مى دارد

ص: 189

كه بنده آن روز را روزه دارد تا به سبب روزه در پناه الهى در آيد يا در آورد خود را به دعا از آتش جهنم و در حديث طولانى منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه عذابهاى امم سابقه را بيان مى فرمايند و احاديث در اين باب از حد تواتر گذشته است.

6-( و فى رواية عبد اللّه بن سنان قال: قال لي ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه اذا كان فى اوّل الشّهر خميسان فصم أوّلهما فانّه افضل و اذا كان فى اخر الشّهر خميسان فصم اخر هما فانّه افضل).

و در روايت صحيحه از عبد اللّه منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه هر گاه در اول ماه دو پنجشنبه باشد اول را روزه بگير كه آن افضل است و اگر در آخر ماه دو پنجشنبه باشد آخر آن را روزه بگير كه افضل است و ظاهر لفظ فضيلت آنست كه عكس اين نيز خوب باشد اما آن بهتر باشد و ممكن است كه افضل را حمل بر فاضل يعنى اين خوب است چنانكه مى گويند كه ايمان بهتر است از كفر و صلاح بهتر است از فسق چون احاديث صحيحه بسيار وارد است بر پنجشنبه اول و آخر بلى در دهه آخر اگر مقدم دارد بد نيست كه شايد نرسد به آخر چنانكه خواهد آمد و ليكن احاديث بسيار وارد شده است كه در هر ماه سه روز مستحب است و حمل بر آن سه روز مى توان كرد با آن كه به سبب تقيه مجمل وارد شده است چنانكه اكثر احاديث عامه چنين وارد شده است و اكثر ايشان بر اين مذهبند و اكثر ايشان سه روز ايام البيض را بهتر مى دانند.

و در حسن كالصحيح از محمد بن مسلم منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه

ص: 190

عليه و آله در اول بعثت روزه مى گرفتند تا آن كه كمان كردند كه هميشه روزه خواهند بود ديگر افطار فرمودند مدتى كه مى گفتند كه روزه نخواهند گرفت ديگر روزه داودى مى گرفتند يك روز نه يك روز ديگر،آن را ترك فرمودند و ايام البيض را روزه مى گرفتند،ديگر آن را ترك كردند و چهار شنبه در ميان دو پنجشنبه مى گرفتند تا از دنيا رفتند و ظاهر اين خبر آنست كه ايام البيض منسوخ شده باشد چنانكه در علل چنين گفته است و محتمل است كه چون هميشه مستحب است روزه روزه سه روز مشهور افضل باشد و بعد از آن جمع به آن كه يك ماه چهار شنبه ميان دو پنجشنبه و يك ماه پنجشنبه ميان دو چهار شنبه خوب باشد و بعد از آن در هر ماهى چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه خوب باشد و بر اين هر دو حديث قوى وارد شده است و بعد از اينها سه روز در هر ماهى هر ده روز يك روز و هر روزى كه خواهد و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است و ليكن مطلقند و مى توان حمل كردن بر مقيدات بلكه بر افضل آن كه چهار شنبه ميان دو پنجشنبه باشد و شك نيست كه اين افضل است و اگر دست بهم ندهد بترتيب سابق عمل كند.

6-( و: سأل عيص بن القاسم ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عمّن لم يصم الثّلاثة من كلّ شهر و هو يشتدّ عليه الصّيام هل فيه فداء فقال مدّ من طعام فى كلّ يوم).

و به چند سند صحيح منقول است از عيص كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از كسى كه بر او شاق باشد روزه گرفتن اين سه روز را آيا عوضى در آن هست كه تدارك آن بكند حضرت فرمودند كه هر روز

ص: 191

يك مد از گندم يا جو بدهد و مدى صد و پنجاه و چهار مثقال است بمثقال صيرفى و اين فدا از خصايص اين صوم است.

6-( و روى بن مسكان عن ابراهيم بن ابى المثنّى قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّي قد اشتدّ علىّ صوم ثلاثة ايّام فى كلّ شهر فما يجزى عنّى ان اتصدّق مكان كلّ يوم بدرهم فقال صدقة درهم افضل من صيام يوم).

و در صحيح از ابن مسكان منقولست و از اهل اجماع است پس ضرر ندارد جهالت ابراهيم بن مثنى و ابراهيم بن ابى مثنى اگر چه ظاهرا هر دو يك كسند كه ابراهيم گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه به درستى كه شاق است بر من روزه سه روزه در هر ماهى آيا مجزى نيست از من كه تصدق كنم به جاى هر روزى درهمى حضرت فرمودند كه تصدق درهم بهتر است از روزه داشتن يك روز يعنى نسبت به سى كه بر او شاق باشد و احتمال دارد كه مطلقا چنين باشد و ليكن بعيد است.

و در حديث كالصحيح مد وارد شده است و در دو حديث كالصحيح ديگر درهم وارد شده است و غالب اوقات در مكه معظمه و مدينه مشرفه مدى يك درهم قيمت آنست و آن چه ظاهر مى شود از اخبار اطعام مؤمن است و اطعام در اكثر اوقات به يك مد حاصل مى شود و اگر رعايت فقرا كنند كه در جائى كه يك مد قيمتش بيش از يك درهم باشد مد بدهند و در جائى كه درهم بيشتر باشد درهم بدهند بهتر خواهد بود و يك احتمال آنست كه مخير باشد در ميان هر دو و اول اظهر است.

5-( و روى الحسن بن محبوب عن الحسين بن ابى حمزة قال: قلت

ص: 192

لأبي جعفر صلوات اللّه عليه او لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه صوم ثلاثة ايّام فى الشّهر اؤخّره فى الصّيف إلى الشّتاء فانّى اجده اهون علىّ فقال نعم فاحفظها).

و مرويست در صحيح از حسين كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه يا به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بر من مشكل است اين سه روز را در تابستان روزه گرفتن و در زمستان گرفتن آسانتر است آيا مى توانم كه تاخير كنم در تابستان كه تا زمستان نگيرم و در زمستان بگيرم حضرت فرمودند كه بلى حفظ كن اين سه روز را و ترك مكن اگر چه بعنوان قضا باشد و در بسيارى از نسخ اين كتاب الحسن است و سهو كاتبست چون ابو حمزه فرزند حسن نام ندارد و حسين فرزند اوست و ثقه است،و در ثواب الاعمال و كافى و تهذيب حسين است و ليكن در كافى و تهذيب عن ابى حمزه هست و در فقيه و ثواب الاعمال نيست و ظاهرا مى بايد چون منقول نيست روايت حسين از ابى جعفر و در آخر حديث در كافى و تهذيب لا بأس بذلك است پس ممكن است كه حسين از حضرت روايت كرده باشد بى واسطه و بواسطه و ممكن است كه سهو شده باشد و نقل بالمعنى شده باشد.

و كالصحيح منقول است از حسن كه گفت عرض نمودم بأحدهما صلوات اللّه عليهما كه شخصى يك ماه از اين سه روز را كه در سالى سنت است چون كل شعبان سنت است و ماه رمضان واجبست ده ماه مى ماند يك ماه مى شود آيا اين يك ماه را در روزهاى كوتاه مى توان گرفت از جهة كل سال؟حضرت فرمودند كه باكى نيست و ظاهر حديث تقديم است و احتمال قضا دارد.

ص: 193

و در موثق از عمار منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه از سه روز يك ماه بر او جمع شده باشد يا سه روز ماه را نگرفته باشد و معنى متغير مى شود به اعتبار نسخه كه الايام باشد يا ايام آيا خوب است كه تاخير كند يا در ماه آخر سال يا در آخر ماه ماه را روزه بدارد يا سه روز را حضرت فرمودند كه باكى نيست عرض نمودم كه پى در پى روزه مى گيرد يا متفرق مى سازد حضرت فرمودند كه هر دو مساويست.و ظاهر خبر متن آنست كه بعوض تابستان سه روز زمستان را مى گيرد بقصد ادا و قضا هر دو و ثواب هر دو را دارد،و بعضى گفته اند كه ظاهر اين دو خبر اينست كه قضا را جدا مى گيرد و هر دو خوبست اگر چه اخير بهتر است پس بهتر آنست كه سه ماه تابستان كه نه روز است آن را در زمستان بدارد و در غير اين سه روز و اين سه روز را ادا به جا آورد و اللّه تعالى يعلم و كفاره بدل از اين سه روز و تاخير و تداخل نيز از خواص اين سه روز است.

6-( و روى ابن بكير عن زرارة قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه بما جرت السّنّة من الصّوم فقال ثلاثة ايّام من كلّ شهر الخميس فى العشر الأوّل و الأربعاء فى العشر الاوسط و الخميس فى العشر الآخر قال قلت هذا جميع ما جرت به السّنّة فى الصّوم قال نعم).

و در موثق كالصحيح منقولست از زراره كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه سنت روزه بچه روزه جارى شده است حضرت فرمودند كه به سه روز از هر ماهى پنجشنبه دهه اول و چهار شنبه دهه دويم و پنجشنبه دهه آخر گفت عرض نمودم كه جميع آن چه سنت است در صوم همين است حضرت فرمودند كه بلى.ظاهر اين خبر آنست كه اگر دهه دو

ص: 194

پنجشنبه يا دو چهار شنبه داشته باشد هر يك از آن دو كافى باشد و محتمل است كه مطلق را حمل بر مقيد كنيم چنانكه گذشت و ديگر ظاهر مى شود كه روزه شعبان تطوع باشد و حمل بر آكد مى توان كرد كه تاكيد در اين سه روز بيشتر باشد.

لهذا صدوق بظاهر اين حديث عمل كرده است و شعبان را در باب ديگر آورده است،و كلينى چون هر دو را سنت مى داند در يك باب آورده است و آن چه كلينى كرده است اظهر است چنانكه در موثق كالصحيح عنبسه عابد وارد است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و اله از دنيا رفتند بر روزه ماه شعبان و رمضان و سه روز هر ماه پنجشنبه اول و چهار شنبه وسط و پنجشنبه آخر و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز اين روزها را مى داشتند.

و در حسن كالصحيح از فضيل و فضل و بكير منقولست كه گفتند شنيديم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين از نماز سنت دو برابر واجب مى گذاردند و از روزه سنت دو برابر واجب مى گرفتند.

و در حسن كالصحيح از فضيل منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى چون حضرت سيد المرسلين را تاديب فرمود يعنى به اخلاق خود متخلق گردانيد و كامل شد و او را مخاطب گردانيد به خطاب «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» يعنى بر جميع صفات و كمالات ما متصف شدى و به اخلاق ما متخلق شدى به خلقى بزرگ كه كسى را اين رتبه حاصل نشد و نخواهد شد تفويض نمود به آن حضرت امر دين و امر امّت را تا آن كه بندگان حق سبحانه و تعالى را سئيس باشد و پيغمبران را رئيس و فرمود كه هر چه رسول ما به شما بگويد به آن عمل كنيد و آن چه را از آن نهى كند از آن بازايستيد،و

ص: 195

با آن كه حق سبحانه و تعالى او را چنانكه بايد از تكميل كامل گردانيده بود مؤيد ساخته بود آن حضرت را به روح القدسى كه عقل كل است و از او زلت و لغزشى صادر نمى گردد از او خطائى صادر نشد در هيچ چيز از سياست خلايق،و متخلق به اخلاق الهى بود و گفته او گفته خدا بود و كرده او كرده خدا بود پس حق سبحانه و تعالى ده ركعت نماز مقرر فرمود دو ركعت دو ركعت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در سه نماز دو ركعت اضافه فرمودند و يك ركعت اضافه نماز شام كردند و اين هفت ركعت را واجب گردانيدند مانند آن ده ركعت و هفده ركعت شد،ديگر نوافل را مقرر فرمودند سى و چهار ركعت دو برابر فريضه و حق سبحانه و تعالى اجازه فرمود هر دو را از جهة آن حضرت پس فريضه و نافله پنجاه و يك ركعت شد از آن جمله دو ركعت است كه بعد از خفتن نشسته كرده مى شود كه به يك ركعت حساب است تا بدل و تر باشد و حق سبحانه و تعالى در سالى روزه ماه رمضان را واجب گردانيد و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روزه شعبان و هر ماه سه روز را سنت گردانيد كه دو مثل روزه واجب باشد،و حق سبحانه و تعالى اجازه فرمود فعل آن حضرت را و حق سبحانه و تعالى شراب انگور را حرام گردانيد و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله هر مست كننده را حرام گردانيدند و حق سبحانه و تعالى اجازه فرمود و آن حضرت مكروه گردانيدند چيزى چند را و رخصت فرمودند كه در حال ضرورت به جا آوردند و نهى نفرمودند بعنوان حرمت،پس چنانكه عمل به عزايم آن حضرت لازم بود عمل به رخصت آن حضرت نيز واجب بود و آن چه در نماز واجب افزودند بر سبيل عزيمت بود رخصت بفرمودند مگر در حال سفر و خوف و نوافل را رخصت فرمودند كه در بعضى اوقات شغل و غم ترك كنند،و

ص: 196

امر آن حضرت بمنزله امر الهى بود و نهى آن حضرت بمنزله نهى الهى بود و بر اين مضمون احاديث صحيحه و حسنه بسيار وارد شده است بلكه متواتر است و آن چه نسبت به آن حضرت شد نسبت به حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم نيز چنانست و كرده ايشان نيز كرده خداست و گفته ايشان گفته خداست و امر ايشان امر خداست و نهى ايشان نهى خداست و اخبار ديگر نيز خواهد آمد و صدوق نيز همين تفويض را در علل ذكر كرده است در اين باب و چون پيشتر مذكور شد اعاده نكرديم،و در فقه رضوى مذكور است كه از روزه سنت چهار شنبه ميان دو پنجشنبه را و ماه شعبان را روزه بگير تا نقصى كه در فريضه واقع شود اين هر دو روزه آن را تمام كند.

ثواب افطارى دادن

6-( و روى داود الرّقّي عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: لا فطارك فى منزل اخيك افضل من صيامك سبعين ضعفا او تسعين ضعفا).

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه و اللّه اگر به خانه برادر مؤمن رسى و روزه سنت داشته باشى يا واجب غير معين نيز بر احتمال قوى و افطار كنى آن افطار بهتر است از آن روزه به هفتاد برابر يا نود برابر يعنى راوى شك دارد كه حضرات كدام يك را فرمودند.

6-( و روى جميل بن درّاج عنه«صلوات اللّه عليه»انّه قال: من دخل على اخيه و هو صائم فافطر عنده و لم يعلمه بصومه فيمنّ عليه كتب اللّه له صوم سنة).

و در صحيح از جميل منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه داخل شود بر برادر مؤمنش و آن كه داخل شود صائم باشد و نزد او افطار كند و اعلام نكند كه روزه ام كه منتى بر او نهد كه از جهة

ص: 197

خاطر تو خوردم حق سبحانه و تعالى مى نويسد از جهة او روزه يك سال را و به همين مضمون چند حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست.

و كالصحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه نيت روزه كرده باشد و بر برادر مؤمنش داخل شود و سؤال كند از او كه افطار كند نزد او بايد كه بخورد و او را خوشحال كند تا از جهة او بعوض آن يك روز ده روز روزه در نامه عملش نوشته شود زيرا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه هر يك حسنه بكند ما آن را ده حسنه مى كنيم.

و كالصحيح از عبد اللّه بن جندب منقولست كه به حضرت امام موسى كاظم عرض كردم كه گاه هست داخل مى شوم بر جمعى و ايشان اكل مى كنند و من نماز عصر كرده ام يعنى قريب به آخر روز است و من روزه ام و ايشان مى گويند كه افطار كن حضرت فرمودند افطار كن كه ثواب افطار بيشتر است.

و كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه از جهة برادر مؤمن افطار نمودن بهتر است از روزه تطوع و جمع ميان اين اخبار مى توان كرد كه اگر اظهار نكند كه روزه ام ثواب يك ساله مى دهند و اگر ظاهر سازد بى منت ربع آن مى دهند،و اگر اظهار كند و منت گذارد تسع ربع مى دهند و باقى را حمل بر يكى از آنها مى توان كرد كه افضليت و اكثريت افرادش بسيار است و محتمل است كه بحسب اشخاص و نيات مختلف شود و اللّه تعالى يعلم.

( قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه هذا فى السّنّة و التّطوّع جميعا)

صدوق چون اين معنى را ملحق ساخت بروزه سنت توهم مى شد كه مخصوص سنت باشد تصريح نمود كه ثواب افطار كردن مخصوص به سنت

ص: 198

نيست بلكه روزه تطوع نيز چنين است يا بر عكس بلكه اطلاق اخبار شامل قضاى پيش از ظهر و نذر معين و ساير روزهاى غير معين هست كه خوردن اولى است و اختلاف برادران مؤمن نيز در ثواب دخيل است چنانكه احاديث صحيحه مختلفه در اكثر مثوبات وارد شده است و اختلاف ثوابها بحسب تفاوت احوال مؤمنان است و اللّه تعالى يعلم.

(و قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ اذا اردت سفرا و اردت ان تقدّم من صوم السّنّة شيئا فصم ثلاثة ايّام للشّهر الّذى تريد الخروج فيه)

و پدرم كه حق سبحانه و تعالى از او خوشنود باشد در رساله كه بسوى من فرستاده بود نوشته بود و آن عبارت فقه رضويست كه هر گاه خواهى بسفر روى و خواهى كه از روزه سنت و احتمال دارد كه به تخفيف مراد باشد يعنى از روزه كه در عرض سال مى دارد يا جميع سال مى دارد بنا بر آن كه هر ده روز كه يك روز مى دارد همان است كه همه را داشته است يا سفر يك ساله در پيش داشته باشد و روزه آن يك ماه و سه روز مى شود اگر خواهى كه چيزى از آن را مقدم دارى پس سه روز روزه بگير از جهت ماهى كه بيرون مى روى و در سفر نمى توانى گرفت،و اين تقديم نيز از خصايص اين صوم است.

و در حديث كالصحيح وارد است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه من هر گاه مى خواهم بسفر روم و در سفر روزه خوب نيست بعوض روزه تصدق مى كنم بدل هر روز يك مد از قوت اهلم كه به ايشان مى دهم.

و در حديث كالصحيح از عبد اللّه بن سنان منقولست كه قضا نمى كنند

ص: 199

روزه سنتى را مگر آن سه روزى كه در هر ماه مى گيرند و گمان مكن كه بمنزله روزه واجبست بلكه من دوست مى دارم از جهة تو كه هر گاه كار خوبى كنى بر آن مداومت نمائى.

و در حديث عذافر منقولست كه آن حضرت به او فرمودند كه اگر مى خواهى قضا كن بعد از مراجعت از سفر.

و در حديث صحيح از سعد منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه آيا بر مسافر لازمست كه قضا كند اين سه روز هر ماه را حضرت فرمودند كه نه.

و در حسن كالصحيح از مرزبان منقول است كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه مى خواهم بسفر روم مى توانم روزه آن ماه را مقدم دارم حضرت فرمودند كه نه عرض نمودم كه چون از سفر برگردم قضا كنم حضرت فرمودند كه هم چنان كه نمى كنى قضا نيز نمى كنى پس ظاهر شد كه اهتمامى نيست در تقديم و قضا هر دو خوبست و اگر نكند ضرر ندارد و تصدق بهتر است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى: انّه سئل العالم صلوات اللّه عليه عن خميسين يتّفقان فى اخر العشر فقال صم الأوّل فلعلّك لا تلحق الثّانى).

و مرويست كه از معصوم صلوات اللّه عليه پرسيدند كه هر گاه در دهه آخر دو پنجشنبه واقع شود چه كند حضرت فرمودند كه اول را روزه بگير شايد به دويم نرسى و بهتر آنست كه چون به دويم برسد آن را نيز بگيرد چنانكه گذشت.

ص: 200

باب صوم التّطوّع و ثوابه من الايّام المتفرّقة

اشاره

اين بابى است در روزه تطوع يعنى سنتى كه آن قدر اهتمام بشأن آن نيست چنانكه در روزه سه روز هست و در ثواب آن روزها از ايام متفرقه،يعنى يك تطوع آنست كه هر روز كه خواهد روزه بگيرد كه روزه سپر عذاب الهى است مطلقا و تطوعى ديگر خصوص روزى چند است كه ثواب بسيار در هر يك از آنها هست.

روزه عاشورا

5-( سال محمّد بن مسلم و زرارة بن اعين ابا جعفر الباقر صلوات اللّه عليه: عن صوم يوم عاشوراء فقال كان صومه قبل شهر رمضان فلمّا نزل شهر رمضان ترك).

و به اسانيد صحيحه و كالصحيحه منقول است از زراره و محمد كه گفتند سؤال كرديم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از روز عاشورا يعنى دهم محرم يا نهم و دهم يا نهم حضرت فرمودند كه پيش از روزه ماه رمضان روزه عاشورا بود و چون روزه ماه رمضان نازل شد آن متروك شد و ظاهر آنست كه پيشتر واجب بود و منسوخ شد و باين عبارت از آن جهت فرموده اند كه وجوبش منسوخ است و استحباب آن باقى است حزنا و محتمل است كه مكروه باشد چنانكه در صحيح است از ابن سنان كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه مى فرماييد در روزه عاشورا

ص: 201

حضرت فرمودند كه روزه بدار بى آن كه شب نيت كنى و افطار كن نه از روى خوشحالى و كل روز را روزه مگير،و مى بايد كه امساك كنى تا يك ساعت بعد از عصر و بعد از آن افطار كنى بر شربتى از آب.

و كالصحيح منقول است از نجيّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از روزه عاشورا حضرت فرمودند كه روزه ايست كه متروك است به سبب نزول روزه ماه رمضان و متروك بدعتست نجيّه گفت كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز سؤال كردم همين مسأله را حضرت همان جواب پدر را فرمودند و فرمودند كه روزه ايست كه در قرآن مجيد و حديثى وارد نشده است كه دلالت كند بر آن كه سنت حضرت رسول اللّه صلوات اللّه عليه و اله بوده باشد مگر سنت آل زياد كه ايشان اين روزه را وضع نمودند به شكرانه آن كه حضرت سيد الشهداء عليه السلام را شهيد نمودند.

و در حسن كالصحيح منقولست از زيد كه شنيدم كه عبيد از حضرت امام جعفر صادق سؤال كرد از روزه روز عاشورا حضرت فرمودند كه هر كه اين روزه را بگيرد بهره او از اين روزه بهره ابن مرجانه عبيد اللّه بن زياد و لشكر او باشد لعنهم اللّه تعالى عرض نمودم كه ايشان چه بهره داشتند از اين روزه حضرت فرمودند كه آتش جهنم بهره ايشان خواهد بود.حق سبحانه و تعالى ما را از آتش جهنم و از عملى كه نزديك گرداند به آتش نگاه دارد و احاديث بسيار به اين مضمون وارد شده است و چند حديث وارد شده است از موثق و قوى كه كفاره گناهان يك ساله است روزه نهم و دهم و محمولست بر امساك يا از روى حزن و اولى عمل بحديث عبد اللّه بن سنان است كه آن جامع بين اخبار است و اللّه تعالى يعلم.

ص: 202

يك روزه مستحبى

14-( و قال على صلوات اللّه عليه قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله:

من صام يوما تطوّعا ادخله اللّه عزّ و جلّ الجنّة).

و كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه يك روز روزه سنت بدارد حق سبحانه او را داخل مى كند در بهشت.

و در صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه به درستى كه گاه هست شخصى يك روز روزه مى گيرد بقصد رضاى الهى و حق سبحانه و تعالى او را به سبب آن روزه داخل بهشت مى كند.

5-( و روى جابر عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: من ختم له بصيام يوم دخل الجنة).

و در قوى مرويست از جابر و ظاهر آنست كه از كتاب او برداشته باشد و بنا بر اين صحيح است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه خاتمه اعمال او روزه روزى باشد كه در آن روز يا بعد از آن روز يا به سبب آن روز بر احتمالى به آن كه بعد از آن روز بيمار شود و بميرد داخل بهشت مى شود و عموما نيز وارد شده است كه هر كه خاتمه اعمال او خير باشد داخل بهشت مى شود.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: من صام يوما فى سبيل اللّه كان كعدل سنة يصومها).

صدوق از زيديه روايت كرده است از ابو هريره كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه يك روز در سفر حج يا جهاد روزه بگيرد چنانست كه يك سال روزه در حضر گرفته باشد و هيچ شك نيست كه افتراست بر آن حضرت يا حكم آن منسوخ است به آيه قصر،و دور نيست كه صدوق فى سبيل

ص: 203

اللّه را بمعنى للّه فهميده باشد چنانكه بسيار است كه باين معنى استعمال مى نمايند و در بعضى از نسخ كان يعدل است و اول اظهر است و موافق است با ثواب الاعمال قديم كه نزد ماست.

و در قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه روزه خود را به پوشاند و اظهار نكند بخلق روزه سنت را حق سبحانه و تعالى به فرشتگان فرمايد كه بنده من پناه مى خواهد از عذاب من يعنى كتمان مستحبات پناه جستن است به خدا از عذاب او اى فرشتگان او را در پناه من درآوريد و حق سبحانه و تعالى جميع فرشتگان خود را موكل گردانيده است كه دعا كنند از جهة روزه داران با اخلاص و امر نفرموده است كه به دعا از جهة احدى مگر آن كه آن دعا را در حق آن شخص البته مستجاب مى گرداند پس حضرت فرمودند كه خواب صايم عبادتست و نفس او تسبيح است.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من تطيّب بطيب اوّل النّهار و هو صائم لم يفقد عقله).

و در موثق كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه بوى خوش كند در اول روز عقلش زايل نمى شود يعنى كج خلق و بى دماغ نمى شود به سبب صوم،و كج خلقى كه از لوازم گرسنگى است به سبب بوى خوش زايل مى گردد و احاديث بوى خوش خواهد آمد.

6-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: ما من صائم يحضر قوما يطعمون الاّ سبّحت له اعضاؤه،و كانت صلاة الملائكة عليه و كانت صلاتهم استغفارا.).

و سكونى روايت كرده است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه

ص: 204

هر صائمى كه حاضر شود نزد جمعى كه ايشان چيزى خورند و او نتواند خورد به آن كه نيابد كه آن جماعت خواهند كه او بخورد يا روزه قضاى رمضان باشد بعد از زوال يا نذر معين باشد يا ماه رمضان باشد و آن جماعت بيمار يا مسافر باشند يا بنا مشروع خورند البته اعضاى او تسبيح كنند از جهة او و فرشتگان بر او صلوات فرستند و صلوات ملائكه بر او طلب مغفرتست از جهة او.

و كالصحيح از مسعده منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون صائمى بيند كه جمعى مى خورند و او نمى تواند خورد همه موهاى او به تسبيح درآيند از جهة او و امثال اين اخبار را اعتقاد مى بايد كرد و كيفيتش را كار نمى بايد داشت چنانكه آيات قرآنى نيز بر اين معنى وارد است كه همه اشياء به تسبيح او مشغولند و در اينجا تسبيح اعضا از جهة او مى شود چون للّه اعضا را از مالوف ايشان كه خوردن و آشاميدنست بازداشته است و اين معنى نيز نوعى است از تسبيح و اضطراب اعضا نيز نوعيست از تسبيح يا بعد از اضطراب اعضا به سبب لوازم طبيعت تسكين آن از براى حق سبحانه و تعالى تسبيح آنهاست.

روزه اول ذى حجه

7-( و روى عن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما قال: من صام اوّل يوم من ذى الحجّة كتب اللّه له صوم ثمانين شهرا فان صام التّسع كتب اللّه عزّ و جلّ له صوم الدّهر).

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه روز اول ذى الحجه را روزه دارد حق سبحانه و تعالى ثواب هشتاد ماه در نامه عملش بنويسد و اگر نه روز روزه دارد روزه كل عمر در نامه عملش بنويسد.

و شيخ طوسى رحمه اللّه ذكر كرده است كه در روايتى رسيده است كه اول

ص: 205

ذى الحجه تزويج حضرت فاطمه به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما واقع شد و در روايتى ديگر در ششم اين ماه واقع شد و على اى حال ميانه دو عيد واقع شده است پس آن چه نزد عوام مشهور است كه ميان دو عيد خوب نيست غلط باشد بلى بعضى از عامه در ماه شوال خوب نمى دانند و اكثر نقل كرده اند كه خوبست و سنت است كه نماز حضرت فاطمه را صلوات اللّه عليهما در روز اول و ششم واقع سازد بهر دو عنوان يكى آن كه در ركعت اولى بعد از حمد صد مرتبه انا أنزلناه بخواند و در دويم صد مرتبه توحيد و يكى آن كه گذشت كه چهار ركعت هر ركعتى پنجاه مرتبه توحيد بخواند.

و صدوق حديثى از عايشه روايت كرده است در فضيلت روزه اين نه روز از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و فضيلت بسيار ذكر كرده است و شيخ و غيره متابعت كرده اند در نقل آن خبر به آن كه صدوق حديثى معتبر روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه ابو هريره و انس و عايشه بر حضرت سيد المرسلين دروغ مى بستند و چون در امور مستحبه احاديث معتبره وارد شده است كه عمل مى توان كرد بروايت هر كس بنا بر اين مساهله كرده اند و ليكن صدوق مساهله نمى كند مگر در صورتى كه حديث ضعفا را ثقات نيز نقل كرده باشند زيرا كه مى آيد در اين باب كه حديث نماز غدير را اعتقاد ندارم چون راوى او محمد همذانى است اگر چه آن مضمون در اخبار ديگر وارد است و ظاهرا غافل شده باشد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: صوم يوم التّروية كفّارة سنة و يوم عرفة كفّارة سنتين).

و در حسن كالصحيح منقول است كه آن حضرت فرمودند كه روزه روز

ص: 206

هشتم ذى الحجه كفاره يك ساله گناهانست و روزه روز عرفه كفاره دو ساله گناهانست و وجه تسميه ترويه خواهد آمد در ابواب حج

7-( و روى: انّ فى اوّل يوم من ذى الحجّة ولد ابراهيم خليل الرّحمن عليه السّلام فمن صام ذلك اليوم كان كفّارة ستّين سنة).

و محمد بن يعقوب كلينى رحمه اللّه روايت كرده است از عده از سهل بن زياد از بعضى از اصحاب ما از حضرت ابى الحسن الاول صلوات اللّه عليه كه در روز اول ذى الحجه متولد شد حضرت ابراهيم دوست حق سبحانه و تعالى پس هر كه آن روز را روزه دارد آن روزه كفاره شصت سال گناهان او شود.

روز نهم ذى حجه

(و فى تسع من ذى الحجّة أنزلت توبة داود عليه السّلام فمن صام ذلك اليوم كان كفّارة تسعين سنة).

و در روز نهم ذى الحجه كه روز عرفه است توبه حضرت داود نازل شد پس هر كه آن روز را روزه دارد كفاره نود سال گناهان او باشد و توبه حضرت داود از ترك اولايى بود كه از او صادر شد.

و صدوق بسند كالصحيح نزد ما و نزد او در صحيح از ابو الصلت هروى روايت كرده است كه چون مامون متكلمين يهود و نصارى و مجوس و صابئان و باقى فرق كفار و سنيان را جمع كرد از جهة مباحثه با حضرت امام ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما هر عالمى از علماى هر طايفه كه برخاست او را ملزم گردانيد و اين حكايت طولانى است،و در توحيد و عيون مذكور است به تفصيل پس بعد از ايشان على بن محمد بن جهم كه از وجوه علماء عامه بود برخاست و گفت يا ابن رسول اللّه آيا اعتقاد شما اينست كه پيغمبران معصومند حضرت فرمودند كه بلى گفت پس چه مى گوييد در آياتى كه

ص: 207

وارد شده است در عصيان انبياء و آيات را خواند و حضرت هر يك را جواب شافى فرمودند و چون به حضرت داود رسيد اين آيه را خواند كه داود آنست كه ما او را آزمايش نموده ايم حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه علماء شما چه مى گويند در بارۀ او على بن جهم گفت مى گويند كه حضرت داود در مصلى خود نماز مى كرد كه شيطان بصورت مرغى در نهايت خوش صورتى درآمد داود نماز را قطع كرد كه آن مرغ را بگيرد آن مرغ از خانه بيرون رفت و به پشت بام رفت و از آنجا به خانه اوريا بن حنان پريد چون داود به آن خانه نظر كرد ديد كه زن اوريا غسل مى كند،پس نظرش به آن زن افتاد و عاشق شد و حضرت داود اوريا را به جنگ فرستاده بود نوشت به سردار لشكر كه در جنگ اوريا را پيش لشكر بفرست تا شايد كه كشته شود،او را مقدم داشت و فتح كرد چون اين خبر به داود رسيد غمناك شد و نوشت به سردار كه اوريا را پيش تابوت كن و چون پيش رفت شهيد شد و داود زن اوريا را خواست پس حضرت دست مبارك را بر پيشانى مبارك خود زدند و فرمودند كه انا للّه و انا اليه راجعون پيغمبرى از پيغمبران الهى را نسبت داده ايد كه نماز خود را قطع كرده است بواسطه گرفتن مرغى،ديگر بعمل قبيح،ديگر به قتل ناحق ابن جهم گفت كه پس گناه داود چه بود پس حضرت فرمودند كه واى بر تو به درستى كه در خاطر حضرت داود خطور كرد كه حق سبحانه و تعالى اعلم از او نيافريده است در آن عصر پس حق سبحانه و تعالى دو فرشته را به نزد او فرستاد كه از طرف قبيله به نزد او آمدند و گفتند كه ما دو خصميم يعنى مثلا چنانكه در مباحثات بسيار مى باشد كه بر سبيل فرض مسأله را مى پرسند كه بعضى از ما بر بعضى زيادتى مى كنند حكم كن ميان ما به آن چه حق است و از حق مگذر و ما را هدايت كن به راه راست،اين برادر من

ص: 208

نود و نه گوسفند دارد و من يك گوسفند با من مبالغه و جنگ مى كند كه اين يكى را نيز بمن گذار پس حضرت داود گفت ستم كرده است بر تو كه مى خواهد گوسفند ترا بگيرد و بسيارى از شركا بر يكديگر زيادتى مى كنند مگر آن جمعى كه ايمان آورده اند و عمل صالح كرده اند،و اين جماعت بسيار نادرند و گناهش اين بود كه تعجيل كرد در حكم و از مدعى عليه نپرسيد كه راست مى گويد يا نه و از مدعى عليه بيّنه نطلبيد و اين ترك اولى بود زيرا كه حضرت داود حكم نفرمود بلكه فرمودند كه بر تقدير حقيقت قول تو ظلم كرده است و ترك اولاى داود اين بود نمى بينى كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه اى داود ما ترا خليفه خود كرديم در زمين پس ميان مردمان بحق حكم كن الخ پس على بن جهم گفت كه يا ابن رسول اللّه حكايت داود و اوريا بچه عنوان است حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مقرر چنين بود در زمان حضرت داود كه اگر زنى شوهرش مى مرد يا كشته مى شد بعد از او تا زنده بود شوهر نمى كرد و اول كسى كه حق سبحانه و تعالى بر او مباح گردانيد كه زن شوهر مرده را بخواهد حضرت داود بود و اين معنى بر اوريا شاق نمود و وجوه بسيار ديگر گفته اند باين اكتفا شد.

و اكثر محققين نفى آن قصه كرده اند حتى بيضاوى و آنها گفته اند از تاريخ يهود گفته اند و يهودان با داود و سليمان هر دو بدند و بهر دو نسبت شرك داده اند و سبب عداوت آن بود كه حضرت داود بر ايشان مال و خراج مقرر فرمودند از جهة مجاهدان و اين بر ايشان شاق نمود و اين نسبتها به ايشان دادند و كسى كه مطالعه كند اين قصه را جزم مى كند به آن كه افترا است و سبب آن عداوت مالى بود و به ساير تحريفاتى كه تورات را كرده اند و الحمد للّه كه بواسطه الزام يهود تورات را با اسفار ملحقه به آن مطالعه كردم پنج سفر تورات است كه در

ص: 209

سفر آخر يهودان در آن خلاف كرده اند به اعتبار تكاليف شاقه كه در آنجا هست و باقى اسفار را ملحق به تورات كرده اند از جهة اغواى عوام كه اين حكايت از آسمان آمده است و اهل سنّة چون دست از متابعت ابواب علوم الهى برداشتند به تاريخ يهودان پرداختند و همه را در تفاسير خود جا دادند.

3,2,6-( و روى عن يعقوب بن شعيب قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن صوم يوم عرفة قال ان شئت صمت و ان شئت لم تصم و ذكر انّ رجلا اتى الحسن و الحسين صلوات اللّه عليهما فوجد احدهما صائما و الاخر مفطرا فسالهما فقالا ان صمت فحسن و ان لم تصم فجائز).

و در صحيح از يعقوب منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از صوم روز عرفه حضرت فرمودند كه اگر مى خواهى روزه مى گيرى و اگر مى خواهى روزه نمى گيرى پس فرمودند كه شخصى به خدمت حضرت امام حسن و حضرت امام حسين صلوات اللّه عليهما آمد ديد كه يكى از ايشان كه حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه بود صايم بودند و ديگرى افطار مى فرمودند پس وجه پرسيد يا پرسيد كه روز عرفه چون است پس هر دو فرمودند كه اگر روزه مى گيرى خوبست و اگر روزه نمى گيرى جائز است.

3,2,1,14-( و روى عبد اللّه بن المغيرة عن سالم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

اوصى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله إلى علىّ صلوات اللّه عليه وحده، و اوصى علىّ صلوات اللّه عليه إلى الحسن و الحسين صلوات اللّه عليهما جميعا و كان الحسن عليه السّلام امامه عليه السّلام فدخل رجل يوم عرفة على الحسن و هو يتغدّى و الحسين عليه السّلام صائم

ص: 210

ثمّ جاء بعد ما قبض الحسن عليه السّلام فدخل علىّ الحسين عليه السّلام يوم عرفة و هو يتغدّى و على بن الحسين عليه السّلام صائم فقال له الرّجل انّي دخلت على الحسن عليه السّلام و هو يتغدّى و أنت صائم ثمّ دخلت عليك و أنت مفطر فقال انّ الحسن صلوات اللّه عليه كان إماما فافطر لئلا يتّخذ صومه سنّة و يتاسّى[يا و ليتأسّى]به النّاس فلمّا ان قبض كنت انا الامام فاردت ان لا يتّخذ صومى سنّة فيتاسّى النّاس بى).

و منقول است در صحيح از عبد اللّه از سالم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را وصى و جانشين خود كردند و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه حسن و حسين را وصى گردانيدند هر دو و حضرت امام حسن عليه السلام را امام گردانيدند بر حضرت امام حسين عليه السلام پس شخصى در روز عرفه داخل شد بر حضرت امام حسن عليه السلام و ديد كه ايشان چاشت مى خورند و حضرت امام حسين عليه السلام روزه بودند و بعد از وفات حضرت امام حسن عليه السلام در روز عرفه داخل شد بر حضرت امام حسين عليه السلام و ديد كه آن حضرت چاشت مى كردند و حضرت سيد الساجدين عليه السلام روزه بودند پس آن مرد عرض نمود كه من داخل شدم بر حضرت امام حسن عليه السلام و او چاشت مى كردند و شما روزه بوديد و الحال داخل شدم بر شما و شما روزه نيستيد وجهش چيست حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امام حسن عليه السلام امام بودند افطار فرمودند تا مردمان روزه آن را واجب ندانند و تأسى به آن حضرت

ص: 211

ننمايند به تو هم وجوب و بنا بر نسخه لام و تا آن كه مردمان متابعت آن حضرت نمايند در خوردن و بدانند كه واجب نيست،و چون آن حضرت از دنيا رفت من امامم پس نخواستم كه روزه بگيرم تا مردمان متابعت ننمايند در وجوب يا تاكد استحباب يا آن كه بدانند كه واجب نيست و در عدم وجوب متابعت نمايند و ظاهرا لام از زيادتى قلم نساخ است.

5-( و روى حنان بن سدير عن ابيه قال: سألته عن صوم يوم عرفة فقلت جعلت فداك انّهم يزعمون انّه يعدل صوم سنة قال كان ابى صلوات اللّه عليه لا يصومه قلت و لم جعلت فداك قال يوم عرفة يوم دعاء و مسألة فاتخوّف ان يضعفنى عن الدّعاء و اكره ان اصومه و اتخوّف ان يكون يوم عرفة يوم الاضحى و ليس بيوم صوم).

و در موثق كالصحيح منقولست از حنان از سدير عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه چنانكه در تهذيبست كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم از روز عرفه و عرض كردم كه فداى تو گردم عامه مى گويند كه برابر است با روزه يك سال حضرت فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه روز عرفه را روزه نمى گرفتند عرض كردم كه فداى تو گردم چرا نمى گرفتند حضرت فرمودند كه روز عرفه روز دعا و سؤال است و مى ترسم كه مرا ضعيف كند روزه و از دعا بازمانم و كراهت دارم از آن كه آن را روزه بگيرم و خايفم كه مبادا روز عرفه روز عيد باشد و در واقع روز عيد را روزه گرفته باشم.

بدان كه اين حديث جمع مى كند ميان اخبارى كه در فضل صوم عرفه وارد شده است و اخبارى كه در ترك روزه وارد شده است از دو وجه.

يكى آن كه روايات صوم محمول بر تقيه باشد.

ص: 212

دويم آن كه وقتى مكروه باشد كه هلال محقق نباشد يا خوف داشته باشد كه از دعا ضعيف شود و اخبار فضيلت در صورتى باشد كه هلال محقق باشد و از دعا كردن ضعيف نشود و ظاهر كلام صدوق اينست كه تا حضرت صاحب الامر«صلوات اللّه عليه»خروج نفرمايد هلال محقق نمى باشد هر چند ما نه ببينيم البته در اول ماه اشتباه هست چنانكه گفته است كه

( قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه انّ العامّة غير موفّقين لفطر و لا اضحى و انّما كره صلوات اللّه عليه صوم عرفة لأنّه كان يكون يوم العيد فى اكثر السّنين و تصديق ذلك

3,6- ما قاله الصّادق صلوات اللّه عليه:

لمّا قتل الحسين بن علىّ صلوات اللّه عليهما امر اللّه عزّ و جلّ ملكا فنادى أيّتها الامّة الظّالمة القاتلة عترة نبيّها لا وفّقكم اللّه لصوم و لا فطر

3- و فى حديث: اخر لا وفّقكم اللّه لفطر و لا اضحى و من صام يوم عرفة فله من الثّواب ما ذكرناه)

چنين گويد مصنف اين كتاب كه به درستى كه عامه موفق نمى شوند كه فطر را افطار كنند و روز عيد را بدانند كه روزه نگيرند و حج ايشان درست باشد و چرا در اخبار وارد است خصوصا در خبر سابق كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كراهت داشتند از روز عرفه زيرا كه در اكثر سالها روز عرفه روز عيد است و مصدق اين قول است آن چه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه شهيد شدند حق سبحانه و تعالى امر فرمود ملكى را كه ندا كند كه اى امت ظالمى كه عترت و ذريت رسول خود را كشتيد توفيق ندهد حق سبحانه و تعالى شما را كه روزه شما و افطار شما صحيح باشد.

ص: 213

و در حديث ديگر چنين است كه توفيق ندهد شما را كه عيد فطر و عيد قربان شما درست باشد.و صدوق مى گويد كه هر كه روز عرفه روزه بدارد آن ثوابى كه مذكور شد به او مى دهند اگر چه در عيد گرفته باشد و اين حديث در علل و كافى مذكور است و صدوق نقل بالمعنى كرده است و نهايت اختلال به همرسانيده است و حديث اول كه نقل كرده است بعضى از آن از حضرت امام محمد تقى(ص)است و نسبت به صادق(ص)داده است مگر آن كه مرادش از صادق معصوم باشد چون بسيار كرده اند و بعضى گذشت و ديگر چيزها هست كه به تدبر ظاهر مى شود.

اما حديث اول منقول است در قوى از محمد بن اسماعيل ثقة كه عرض نمودم به حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم چه مى فرماييد در عامه،و در عامه،و در كافى فى الصوم است يعنى در صوم ايشان و روايتى بما رسيده است كه ايشان توفيق نمى يابند كه روزه بدارند حضرت فرمودند كه دعاى ملك بر ايشان مستجاب شده است و حضرت فرمودند كه چون سكان جهنم شهيد كردند حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه را حق سبحانه و تعالى امر فرمود ملكى را كه ندا كند به مردم كه اى امت ظالمى كه عترت پيغمبر خود را مى كشيد حق سبحانه و تعالى شما را توفيق صوم و فطر ندهد،و در حديث ديگر توفيق فطر واضحى ندهد و سند آن را از كلينى روايت كرده است.

و در قوى از رزين كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون شمشير بر آن حضرت زدند و آن حضرت صلوات اللّه عليه از است افتادند و خواستند كه سر آن حضرت را از بدن مبارك جدا كنند منادى از عرش ندا كرد كه اى امت حيران شده گمراه شده بعد از پيغمبر خود حق سبحانه

ص: 214

و تعالى شما را توفيق اضحى و فطر ندهد پس حضرت فرمودند كه از اين جهت است و اللّه كه عامه موفق نشدند و نخواهند شد تا وقتى كه حضرت صاحب الامر(ص)بيرون آيند و طلب خون آن حضرت بكنند به آن كه قاتلان آن حضرت را و راضيان بفعل ايشان را زنده كنند و شيعيانى كه در هر زمانى آرزوى نصرت آن حضرت داشته اند ايشان را نيز زنده كنند و هر يك از شيعه آن سگان را كشند و زنده كند حق سبحانه و تعالى ايشان را و باز كشند و ساير آن چه در رجعت خواهد شد چون اصل رجعت از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم متواتر است و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه روزى باشد كه مبعوث كنيم از هر امتى فوجى را از آن جماعتى كه آيات ما را تكذيب مى نمودند و در روز قيامت همه مبعوث مى شوند پس البته مراد قيامت صغرى است كه آن رجعت است باشد، و علماى قدماى شيعه هر يك در رجعت كتابى تصنيف كرده اند و شيخ طوسى و شيخ نجاشى هر دو در فهرست كتب علماء شيعه در ضمن ذكر كتب ايشان ذكر كرده اند كه له كتاب فى الرجعة و از آن كتب چيزى نمانده است كه زياده از صد هزار كتاب بوده است،و در زمان حضرت امام جعفر صادق پنج هزار مصنف بودند از اصحاب آن حضرت مثل زراره و محمد بن مسلم و بريد و ابو بصير كه منقولست از محمد بن مسلم كه او سى هزار حديث در حفظ داشت و جابر هفتاد هزار و هم چنين و منقولست كه ابن عقده سيصد هزار حديث در حفظ داشت و صد و بيست هزار حديث با سند در حفظ داشت و ذكر اين محفوظات نيز در كتب رجال شيعه هست.

و شيخ امين الدين ابو على طبرسى در كتاب مجمع البيان ذكر كرده است كه اخبار رجعت متواتر است و نمى توان تاويل آنها كردن و اجماع شيعه است بر

ص: 215

آن،و با آن كه از اخبار ما و كتب علما شيعه قليلى مانده است باز متواتر است و در ضمن اخبار در روضه مذكور است و در اينجا نيز اشاره به آن خواهد شد و ليكن إن شاء اللّه كتابى جدا ضرور است تاليف نمودن چون متروك شده است كتب و مذاهب شيعه اليوم به اعتبار اشتغال طلبه به كتب حكما و عامه،و شيطان در اين باب سعى خود را تمام كرده است و ليكن اين حقير به تاييد اللّه چنان كرده ام كه آب رفته به جوى باز آيد و حق سبحانه و تعالى حكايت دابة الارض و رجعت را در قرآن مجيد با هم آورده است و عامه قايل به دابه شده اند بلفظ اما بحسب واقع منكرند.

و مولانا نظام الدين نيشابورى كه بحسب ظاهر از كبار علماء عامه است اما در واقع شيعه است و در تفسير خود در سوره نمل از طرف شيعه وجوه بسيار گفته است و إن شاء اللّه در تفسير مجمع البحرين كه بحسب اعطاء حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در رؤيا به آن مامور شده ام مذكور خواهد شد و إن شاء اللّه تفسيرى تمام شود و خواهد شد كه در متشابهات قرآنى همگى از آثار ائمه هدى صلوات اللّه عليهم مبين شود و فى الحقيقه جامع الثقلين باشد چنانكه در اين دو سه روز جديدا بشارت به آن واقع شد در ضمن بشارات بسيار كه يكى از آن اين بود كه ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء و اللّه ذو الفضل العظيم.

روزه بيست و پنج ذى القعده

8-( و روى عن الحسن بن علىّ الوشّاء قال: كنت مع ابى و انا غلام فتعشينا عند الرّضا صلوات اللّه عليه ليلة خمسة و عشرين من ذى القعدة فقال له ليلة خمسة و عشرين من ذى القعدة ولد فيها ابراهيم و ولد فيها عيسى بن مريم عليهما السّلام و فيها دحيت الأرض من تحت الكعبة فمن صام ذلك اليوم كان كمن صام ستّين شهرا).

ص: 216

و در صحيح مرويست از حسن كه گفت من با پدرم بودم و هنوز موى رو بهم نرسانيده بودم و نزد حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه با جمعى عشا كرديم يعنى مهمانى آن حضرت را خورديم و آن شب بيست و پنجم ذى القعده بود حضرت به پدرم فرمودند كه در شب و بيست و پنجم ذى القعده متولد شد ابراهيم عليه السلام و متولد شد در اين شب حضرت عيسى بن مريم عليهما السلام و در اين شب دحو ارض شد از زير كعبه يعنى سبحانه و تعالى اول ماده زمين را آفريد در موضعى كه الحال كعبه معظمه بر آنجا واقع است و بعد از آن آسمان را آفريد و بعد از آن زمين را از زير كعبه پهن گردانيد و باين بزرگى كه الحال هست كرد چنانكه فرموده است كه وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها پس هر كه اين روز را روزه دارد چنان است كه شصت ماه روزه گرفته باشد،و آن كه در اين حديث وارد شده است كه ولادت ابراهيم عليه السلام در شب بيست و پنجم ذى القعده واقع شد بحسب ظاهر مخالفت دارد با حديث سابق كه ولادت آن حضرت در اول ماه ذى الحجه واقع شد و در وجه جمع وجوه بسيار گفته اند و بهتر آنست كه اين حديث را حمل كنيم بر ولادت ابراهيم فرزند رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به قرينه تقيد ابراهيم پيغمبر به خليل اللّه در غالب اوقات چنانكه در حديث سابق شده بود و در اينجا نشد و اللّه تعالى يعلم.

بيست و ششم ذى القعده

16-( و روى: انّ فى تسع و عشرين من ذى القعدة انزل اللّه عزّ و جلّ الكعبة و هى اوّل رحمة نزلت فمن صام ذلك اليوم كان كفّارة سبعين سنة).

و مرويست كه در بيست و نهم و بعد از اين در باب حج همين حديث را ذكر كرده است از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه آن حضرت

ص: 217

فرمودند كه در بيست و پنجم ذى القعده حق سبحانه و تعالى كعبه بيت اللّه الحرام را بدنيا فرستاد كه آن بيت المعمور بود و آن اول رحمتى بود كه بر حضرت آدم عليه السلام نازل شد،پس هر كه اين روز را به شكرانه اين نعمت عظمى روزه دارد آن روزه كفاره هفتاد ساله گناهان او شود و مختصر حديث اول را نيز در آنجا ذكر كرده است پس ظاهر آنست كه اين سهو از نساخ شده باشد و چون بعضى از اصحاب اين ملاحظه نكرده اند هر دو روز را ذكر كرده اند و احتمال دارد كه در يك روز از اين دو روز زمين كعبه يا حكم بزرگى كعبه نازل شده باشد و در روز ديگر بيت المعمور نازل شده باشد و ليكن بسيار بعيد است.

و كلينى در قوى روايت كرده است از محمد بن عبد اللّه كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه در مرو بودند و از خانه بيرون آمدند در روز بيست و پنجم ذى قعده و فرمودند كه امروز روزه بگيريد كه من روزه ام گفتيم فداى تو گرديم اين چه روز است فرمودند كه روزى است كه رحمت الهى پهن شده و زمين پهن شد و كعبه را نصب كردند و حضرت آدم بدنيا آمد از بهشت و باز آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه در بيست و پنجم ذى قعده خانه كعبه را در زمين منصوب گردانيدند و آن رحمتى بود كه بر زمين وضع شد و حق سبحانه و تعالى آن را سبب ثواب مردم گردانيد يا مرجع خلايق ساخت و محل امن گردانيد و كسى كه آن روز را روزه دارد ثواب شصت ماه روزه در نامه عمل او نوشته مى شود و لفظ نه در هيچ كتابى نيست بغير از اينجا و اين بنده جزم دارم كه بيهوده شده است از قلم صدوق يا از قلم نساخ و اللّه تعالى يعلم.

روزه هيجده ذى الحجه

14,1,6-( و روى الحسن بن راشد عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

ص: 218

قلت جعلت فداك للمسلمين عيد غير العيدين قال نعم يا حسن و اعظمهما و اشرفهما قال قلت فاىّ يوم هو قال يوم نصب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه علما للنّاس قلت جعلت فداك و أيّ يوم هو قال انّ الايّام تدور و هو يوم ثمانية عشر من ذى الحجّة قال قلت جعلت فداك و ما ينبغى لنا ان نصنع فيه قال تصومه يا حسن و تكثر فيه الصّلاة على محمّد و اهل بيته و تبرأ إلى اللّه عزّ و جلّ ممّن ظلمهم حقّهم فانّ الانبياء عليهم السّلام كانت تأمر الاوصياء باليوم الّذى كان يقام فيه الوصيّ ان يتّخذ عيدا قال قلت فما لمن صامه منّا قال صيام ستّين شهرا و لا تدع صيام يوم سبعة و عشرين من رجب فانّه هو اليوم الّذى أنزلت فيه النّبوّة على محمّد صلّى اللّه عليه و اله و ثوابه مثل ستّين شهرا لكم).

و منقولست از حسن اگر چه خود ضعفى دارد اما كتابش معتبر بوده است و علماء رجال كتاب او را تحسين كرده اند و علماء حديث و فقه نيز كتابش را معتمد مى دانسته اند و مذكور شد كه مدار قدما بر كتاب بوده است و مى ديده اند كه اگر موافق است با احاديثى كه اعاظم محدّثين روايت كرده اند مانند زراره و محمد بن مسلم و بريد و حلبى و كنانى حكم به صحت كتاب مى كرده اند و اگر مشتمل بوده است كتاب بر احاديث غريب طرح مى كرده اند و اگر هر دو داشته است يعرف،و ينكر مى گفته اند و چون كتاب حسن از قسم اول بوده است كلينى و صدوق و شيخ و غير هم از آن كتاب احاديث نقل كرده اند و حكم به صحت آن احاديث كرده اند و در همه علوم نقليه چنين است.

حاصل آن كه حسن گفته است كه من عرض نمودم به حضرت امام جعفر

ص: 219

صادق صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم آيا مسلمانان را عيدى هست بغير از عيد فطر و اضحى حضرت فرمودند كه بلى اى حسن هست و بزرگتر و بهتر از هر دو است عرض نمودم كه كدام است آن عيد حضرت فرمودند كه آن روزيست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را به امامت نصب فرمودند كه خليفه خالق و پيشواى خلايق باشد.

گفتم فداى تو گردم آن در چه روز از روزهاى هفته بود حضرت فرمودند كه روزهاى هفته در روزهاى ماه مى گردد و معتبر روزه ماه است كه آن روز هجدهم ذى الحجه است و هجدهم در آن سال جمعه بود و جمعه از اين جهة و جهات ديگر شرف دارد مى بايد روز هجدهم كه روز ماهست رعايت كنيد.

گفتم فداى تو گردم ما را چه بايد كرد فرمودند كه اى حسن روزه مى دارى آن روز را و بر حضرت سيد المرسلين و اهل بيتش صلوات بسيار مى فرستى و براءت و بيزارى مى فرستى كه لعنت باشد بر آن كسانى كه بر اهل بيت آن حضرت ظلم كرده اند و حق ايشان را[كه]امامت است غصب نموده اند يا مى گويى كه خداوندا بيزارم از ايشان و هر دو را گفتن بهتر است به آن كه به گويى خداوندا من بيزارم از كسانى كه حق ايشان را برده اند و بر ايشان ستم كرده اند،و لعنت خدا بر ايشان باد به درستى كه جميع پيغمبران امر مى كردند اوصياء خود را كه عيد كنند آن روزى را كه وصى خود را نصب مى فرمودند.

راوى گفت عرض نمودم كه ما را چه ثوابست كه آن روز را روزه داريم حضرت فرمودند كه آن روز را روزه داشتن چنانست كه شصت ماه را كسى روزه

ص: 220

داشته باشد و ترك مكن روزه بيست و هفتم ماه رجب را كه آن روزيست كه حضرت سيد المرسلين را نبى كردند و نبوّت بر آن حضرت نازل شد صلى اللّه عليه و آله،و روزه داشتن آن روز از براى شما مثل روزه داشتن شصت ماهست.

و صدوق حديثى ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است به همين مضمون، و كالصحيح از سالم ثقه منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا مسلمانان را عيدى هست غير از جمعه و عيدين حضرت فرمودند كه بلى عيدى كه حرمتش از همه عظيمتر است عرض نمودم كه كدامست حضرت فرمودند كه روز هجدهم ذى الحجة است عرض نمودم كه چه مى بايد كرد حضرت فرمودند كه خدا را ياد كنيد بروزه از جهة رضاى او،و بندگى كردن،و محمد و آل محمد را ياد كنيد به صلوات بر ايشان و غير آن پس به درستى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وصيت فرمودند به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه آن روز را عيد كنند و همه پيغمبران(ص)وصيت مى كردند اوصياء خود را كه آن روز را عيد كنند يعنى همين روز را يا روزى كه در آن روز اوصياء خود را نصب مى فرمودند آن روز را عيد كنند و هر دو ممكن است كه واقع بوده باشد و هر دو روز را عيد مى كرده باشند يا هر دو يكى باشد.

و روايت كرده است از طرق عامه از ابو هريره كه گفت هر كه روز هجدهم ذى الحجه را روزه دارد بنويسد حق سبحانه و تعالى از جهة او روزه داشتن شصت ماه را و آن روز غدير خم است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله دست حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب را گرفتند و فرمودند

ص: 221

كه آيا من اولى نيستم به مؤمنان از جانهاى ايشان صحابه گفتند بلى يا رسول اللّه حضرت فرمودند كه هر كه را من مولى و واجب الاتباع او بودم پس على مولى و واجب الاتباع اوست پس عمر گفت په په اى پسر ابو طالب گرديدى مولاى من و مولاى هر مسلمانى پس حق سبحانه و تعالى اين آيه را فرستاد كه اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ يعنى امروز دين شما را كامل گردانيدم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و راضى شدم كه دين اسلام دين شما باشد.

6-( و روى المفضّل بن عمر عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

صوم يوم غدير خمّ كفّارة ستّين سنة).

و كالصحيح روايت كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه روزه غدير خم كفاره شصت ساله گناهان است.

(و امّا خبر صلاة يوم غدير خمّ و الثّواب المذكور فيه لمن صامه فانّ شيخنا محمّد بن الحسن رضى اللّه عنه كان لا يصحّحه و يقول انّه من طريق محمّد بن موسى الهمذاني و كان غير ثقة و كلّما لم يصحّحه ذلك الشيخ قدّس اللّه روحه و لم يحكم بصحّته من الاخبار فهو عندنا متروك غير صحيح)

و اما حديث نماز روز غدير خم و ثوابى كه در آن خبر مذكور است از جهة كسى كه آن روز را روزه دارد پس بتحقيق كه شيخ ما محمد بن الحسن بن الوليد كه حق سبحانه و تعالى از او خوشنود باشد آن حديث را صحيح نمى دانست و مى گفت كه در سند آن حديث محمد همذانى هست و او ثقه و معتمد نبوده است و هر حديثى را كه آن شيخ صحيح نمى دانست و حكم به صحت آن نكرده است آن حديث نزد ما صحيح نيست و آن حديث را در اين كتاب و غير اين ذكر

ص: 222

نمى كنيم و از اين كلام ظاهر مى شود كه آن چه را در كتب خود ذكر كرده است همه را صحيح مى داند،و در نوافل اكتفا بنقل نمى كند و ليكن چون احاديث صحيح و حسن كالصحيح و قوى كالصحيح از طرق ما وارد شده است و صدوق نيز آن اخبار را روايت كرده است و عامه نيز روايت كرده اند و نقل اجماع نيز كرده اند كه در فضايل عمل بحديث ضعيف نيز مى توان نمود و مع هذا اكثر مضامين اين حديث در خطبه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه مذكور است و آن خطبه بسند معتبر منقول است بلكه عبارت خطبه دليل است بر صحت خطبه با آن كه صوم اين روز در اخبار ديگر وارد شده است و متفق عليه است،و نماز در حديث خطبه نيز وارد است و عمومات كافى است،با آن كه كيفيت صلاة در حديث روز مباهله نيز وارد شده است،با آن كه ظاهر آنست كه محمد همذانى از مشايخ اجازه است و او از كتاب على بن حسان واسطى روايت كرده است و صدوق حكم به صحت كتاب او كرده است،و علماء رجال توثيق او مكررا كرده اند لهذا حسين ابن حسن فاضل اين حديث را در كتاب خود روايت كرده و بعد از او اصحاب همه روايت كرده اند،و شيخ طوسى بر آن اعتماد نموده،در تهذيب و مصباح ذكر كرده است و مخالفتى كه دارد در ثواب خصوصيتى باين حديث ندارد و نظر به اشخاص مختلف مى شود و ممكن است كه چون عامه شصت ماه روايت كرده اند ائمه هدى صلوات اللّه عليهم آن مقدار را از جهة عامه روايت كرده باشند و قدر واقع را از جهة خواص شيعه روايت كرده باشند با آن كه قميان به تبعيت ابن وليد نسبت غلو به او داده اند و او كتابى دارد در رد بر غلاة و ظاهر شد كه ابن وليد نفى سهو از نبى را صلى اللّه عليه و آله از غلو مى داند و تفويض نبى و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را كه اخبار متواتره در آن وارد است از غلو

ص: 223

مى داند پس در اين باب اعتماد به او نتوان كرد و غالب اوقات علو احوال سبب نسبت غلو شده است بر بزرگان چنانكه تفصيل آن را در روضة المتقين ذكر كرده ام و اللّه تعالى يعلم.

و مع هذا ابن طاوس به سندى ديگر روايت كرده است از كتاب محمد بن على طرازى به اسناد او از عبد القاهر از على بن حسان واسطى در واسط در سنه ثلاثمائه از على بن حسن عبدى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و در اين روايت به جاى محمد بن موسى محمد بن على است و روايت شيخ اين است كه على بن حسان از على بن حسين عبدى روايت نموده است و اظهر على بن الحسن است چنانكه ابن طاوس روايت كرده است و شيخ نيز در رجال در اصحاب حضرت صادق على بن حسن عبدى را ذكر كرده است كه گفت از صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه روزه روز غدير خم برابر است با روزه عمر دنيا كه اگر كسى زنده باشد از اول دنيا تا به آخر دنيا و هميشه روزه باشد هر ثوابى كه او را دهند از جهة روزه عيد غدير آن ثواب را خواهند داد و ممكن است كه مراد عمر متعارف اكثر مردمان باشد و شصت ماه به اعتبار مضاعفه يك را ده موافق نهايت عمر اكثر عالميان است اگر پانزده سال تا بلوغ را ضم كنند و نادر است كه شخصى اين مقدار و زياده از اين عمر كند و اگر برسد بسيار نادر است كه مكلف بماند كه خرافت دست نداده باشد و قوت گرفتن روزه داشته باشد و هر گاه يك روز را هفتصد و زياده در نامه عمل خوبان نويسند به عمر دنيا نيز مى رسد و مكرر مذكور شد كه كثرت به اعتبار اشخاص مختلف مى شود هم چنان كه حق سبحانه و تعالى در همين آيه فرموده است كه وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ چنانكه هفتصد نيز به اعتبار زيادتى خوبيست و اگر

ص: 224

نه اقل مضاعفه ده است و روزه اين روز در هر سالى برابر است با صد حج مقبول و صد عمره مبرور است و اين روز عيد اكبر حق سبحانه و تعالى است چنانكه عامه روايت كرده اند در جميع صحاح خود كه يهودى به نزد عمر آمد و گفت كه در قرآن شما آيه ايست كه اگر در توراة ما مى بود ما آن روز را اعظم اعياد خود مى گرفتيم و در تعظيم بيشتر از همه عيدهاى خود مى كوشيديم عمر گفت كدام آيه است يهودى اين آيه را خواند كه اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ عمر گفت پيش ما نيز چنين است و آن روز عرفه است با آن كه سنيان هيچ يك عرفه را عيد نشمرده اند مع هذا بر تقديرى كه عرفه باشد به گفته او در عرفه چه كمال دين شد و چه اتمام نعمت شد بغير آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در آن فرمودند كه إِنِّي تارِكَ فيكُمُ الثَقَلَيْنِ كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى اهْلَ بَيْتى چنانكه همه سنيان روايت كرده اند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در منى خطبه خواندند و اين مبالغه را فرمودند،و در عرفات نيز خطبه خواندند و همين حديث را فرمودند،و در غدير خم نيز خواندند و اين عبارت را با عبارت «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» خواندند،و در غير بخارى از صحاح سته همه مذكور است با آن كه اول كسى كه اقرار كرد عمر بود و اول كسى كه انكار كرد عمر بود.

پس حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى پيغمبرى را نفرستاد مگر آن كه او را فرمود كه اين روز را عيد كنند و حرمت اين روز را به امّت خود برسانند چنانكه در فردوس الاخبار از حذيفه روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اگر مردمان بدانند كه در چه وقت على بن ابى طالب را امير المؤمنين نام كردند هر آينه انكار نخواستند كرد

ص: 225

افضليت آن حضرت را،آن حضرت مسمّى شد به امير المؤمنين و حال آن كه آدم ميان روح و بدن بود چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ الخ يعنى ياد كن آن وقتى را كه پروردگار تو از فرزندان آدم از ذريّات ايشان عهد و پيمان گرفت و همه را بر هم گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم گفتند بلى پس حق سبحانه و تعالى فرمود كه من پروردگار شما ام و محمد پيغمبر شماست و على امير و پادشاه شماست،و از پيغمبران جدا اين عهد و پيمان گرفت كه چون بيايد بسوى شما محمد هر آينه مى بايد كه ايمان به او بياوريد و او را يارى كنيد،و ايمان بياوريد به على بن ابى طالب و او را امير و پادشاه خود دانيد و همه را بر يكديگر گواه گرفت و احاديث متواتره از طرق عامه و خاصه وارد شده است در تفسير همين آيه با زيادتى بقيه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين و إن شاء اللّه تعالى در تفسير مجمع البحرين مفصلا مذكور خواهد شد در آيه مباهله و عبارات كتب الهى كه حق سبحانه و تعالى در كتاب حضرت آدم تا حضرت عيسى در همه كتب امر فرموده است به متابعت حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين.

پس فرمودند كه اسم اين روز در آسمان «يوم العهد المعهود» است يعنى روزيست كه در زمين حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله تازه كرد آن عهدى را كه حق سبحانه و تعالى از خلايق گرفته بود در روز أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ و در زمين نامش يَوْمَ الْميثاق الْمَاخُوذِ وَ الْجَمْعُ الْمَشْهُودَ است يعنى روزيست كه حق سبحانه و تعالى عهد و پيمان از بندگان خود گرفت به وساطت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و روزيست كه اصحاب خود را آن حضرت جمع فرمودند در غدير خم و چون عهد و پيمان بر همه

ص: 226

گرفتند حق سبحانه و تعالى و انبياء و اوصياء و فرشتگان را همه بر ايشان گواه گردانيدند.

و هر كه در اين روز دو ركعت نماز كند به آن كه قبل از زوال به نيم ساعت غسل كند و در هر ركعتى يك مرتبه حمد و ده مرتبه قل هو اللّه احد و ده مرتبه آية الكرسى تا هم فيها خالدون و ده مرتبه انا أنزلناه بخواند،و اگر باين ترتيب باشد بهتر است چون در هر دو روايت باين ترتيب است،و اين نماز را كه به شكرانه اين نعمت عظمى به جا آورد نزد حق سبحانه و تعالى برابر است با صد هزار حج و صد هزار عمره و هر حاجتى از حاجات دنيا و آخرت كه از حق سبحانه و تعالى طلب كند البته بر آورده مى شود هر حاجتى كه باشد و اگر اين دو ركعت و دعاى بعد از آن از تو فوت شود بعد از آن قضا خواهى كرد.

و هر كه در شب بعد از اين روز مؤمنى را افطار فرمايد چنان باشد كه طعام داده باشد ده طايفه عظيم را كه هر طايفه صد هزار پيغمبران و صديقان و شهيدان باشند كه طعام داده باشد در اوقات قحطى و گرسنگى كه گويا هر يك را به سبب طعام دادن زنده كرده باشد در حرم الهى و آب داده باشد در تشنگى مهلك،و درهمى را كه در اين روز تصدق كنند برابر است با هزار هزار درهم كه بحساب آن روز ده هزار تومان است.

پس فرمودند كه گمان دارى كه حق سبحانه و تعالى روزى آفريده باشد كه حرمتش از اين روز عظيمتر باشد نه و اللّه نه و اللّه و نه و اللّه پس فرمودند كه مى بايد كه چون يكديگر را ملاقات كنيد اين حمد را بگوئيد به عربى و اگر نتوانند معنى آن را بگويند كه

(الحمد للّه الّذى اكرمنا بهذا اليوم و جعلنا من الموفين بعهده إلينا و ميثاقه الّذى واثقنا به من ولاية ولاة امره و القوّام

ص: 227

بقسطه و لم يجعلنا من الجاحدين و المكذّبين بيوم الدّين).

يعنى حمد و سپاس و ثنا مخصوص آن خداونديست كه ما را به سبب اين روز بزرگ گردانيد يا انعام كرد اين روز را بما و گردانيد ما را از جمله وفا كنندگان بعهد و پيمانى كه از ما گرفته بود در روز الست كه ما متابعت و اطاعت كنيم ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را كه امامت را به عدالت بر پاى دارند،و نگردانيد ما را از جمله منكران و تكذيب كنندگان روز جزا يعنى سنيان كه اگر اعتقاد بروز قيامت مى داشتند هر آينه اطاعت آن حضرت مى كردند در متابعت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم پس فرمودند كه بعد از نماز اين دعا را بخوانند و خلاف است ميان علماء كه آيا اين نماز را به جماعت مى توان كردن ظاهر خطبه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آنست كه به جماعت به جا آوردند و چون صريح نيست اولى انفراد است و اللّه تعالى يعلم.

و چون خطبه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مشتمل بود بر فوايد بسيار ترجمه آن را ذكر مى كنم شيخ طوسى در كالصحيح روايت كرده است از فياض طوسى كه گفت به خدمت حضرت امام ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما بودم در روز عيد غدير خم و جمعى از خواص شيعه در خدمت آن حضرت بودند كه ايشان را نگاه داشته بودند كه شب با آن حضرت افطار كنند و حضرت به خانهاى آن جماعت طعام و پوشش حتى انگشترى و كفش فرستاده بودند و آن جماعت را نيز خلعتها داده بودند با خدمتكاران و تغيير فروش و ظروف مجلس نيز داده بودند و شروع فرمودند در فضيلت روز عيد غدير.

و از آن جمله فرمودند كه خبر داد مرا پدر بزرگوارم از آباى بزرگوار خود از

ص: 228

حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه در بعضى از سالهاى زمان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه جمع شد روز جمعه با غدير پس چون پنج ساعت از روز گذشت بر منبر رفتند و حمد و ثناى الهى به نحوى كردند كه گوش كسى نشنيده بود چنان حمدى را،و ثنائى چند كردند كه زبان كسى به آن ثناها نگشته بود و از جمله آن چه در خاطرها مانده بود اين بود كه جميع محامد و ثناها مخصوص خداوندست كه با آن كه بى نياز بود از حمد خلايق حمد ايشان را وسيله گردانيد كه به آن وسيله راهى داشته باشد از راههاى اعتراف به خداوندى و بى نيازى و واجب الوجوديت،و پروردگارى،و يگانگى او يعنى اگر نه آن بود كه حق سبحانه و تعالى اين راه حمد را گشوده است كرا ياراى اين بود كه در مقام ثناى او در آيد و كرا ياراى آن بود كه در مقام معرفت او درآيد پس چون بفضل خود رخصت حمد و ثنا فرمود و تا فى الجمله معرفتى نباشد چه دانند كه چگونه او را حمد مى بايد كرد پس به راهنمودن الهى خلايق را بحمد راهنمايى كرد ايشان را به معرفت خداوند كه بدانند كه اوست واجب الوجود بالذات و غنى بالذات،و همه خلايق را رو به اوست كه همه را از كتم عدم بديد آورده و همه را تربيت مى فرمايد ظاهرا و باطنا و در جميع اين مراتب يگانه است در ذات و صفات،و صفات او عين ذات اوست و حمد خداوندى را كه حمد و ثنا را سبب ازدياد رحمت خود گردانيد و دست آويزى ساخت محامد خود را از جهة طلب فضل و احسان او چه ظاهر است كه اصل مدح شعرا طلب احسان است از ممدوح و احتياج بطلب حاجت نيست و مستور گردانيد در باطن الفاظ حمد و ثنا حقيقت اعتراف را چون بنده مى گويد كه جميع محامد از اوست پس جميع كمالات از او خواهد بود پس اعتراف كرده است كه توفيق

ص: 229

حمد نيز از اوست و جميع نعمتها از اوست و نعمتهاى او را نهايت نيست بلكه معترفست كه هر نعمتى كه بهر كس عطا كرده است به او عطا كرده است چون همه محتاجند بهم و نعمت در خود حمد است پس نعمتى كه كرامت خواهد كرد غير متناهى خواهد بود و اين تعليم و تلقين نيز از اوست چون بنده را تعليم كرده اند كه بگو الحمد للّه رب العالمين و جميع آن چه مذكور شد همه در اين كلمه مندرجست و بنده نمى داند و هم چنين عطاهاى غير متناهى به او خواهد داد و او نخواهد دانست كه به سبب چيست.

و گواهى مى دهم كه نيست خداوندى بغير از واجب بالذاتى كه مستجمع جميع كمالاتست و صفات او عين ذات اوست و او را شريك نيست نه در ذات و نه در صفات و نه در كمالات گواهى كه صادر شده باشد از اخلاص ضمير،و زبان ناطق شده باشد به آن از صدق مخفى يعنى شهادت محض لفظ نباشد بلكه با اعتقاد ثابت جازم مطابق واقع باشد،و از اين جهت است كه بلفظ شهادت واقع شده است و بس.

و گواهى مى دهم كه محمد صلى اللّه عليه و آله بنده مقرب اوست و فرستاده بحق اوست كه او را برگزيد از جميع خلايق چندين هزار سال پيش از آن كه عالم را از نور خود منور گرداند چون مى دانست كه او را شبيهى و نظيرى از ابناء جنس او از انبياء مرسلين و ملائكه مقربين نيست و آن حضرت را خليفه خود گردانيد كه او امر و نواهى الهى را بخلق برساند چون او را نمى توانستند ديدن كه از او بشنوند و قابليت آن نداشتند كه بر ايشان فايض گردد و او عالم بود بجميع احوال و اطوار ايشان و به فكرهاى عميقه به او نمى توان رسيد و به عقول دقيقه او را تصور نمى توان كردن.

ص: 230

نيست خداوندى بغير او و اوست پادشاه جبار بزرگوار مقرون ساخت اعتراف به نبوت آن حضرت را با اعتراف به خداوندى خود و مخصوص گردانيد آن حضرت را به اكرام و تعظيمى كه هيچ كس به او نمى تواند رسيد از جميع خلايق و آن حضرتست كه سزاوار است اين رتبه عظيمه را به سبب آن كه فانى فى اللّه شده باقى باللّه شده بود،و خود را مختص بندگى و عبوديت و محبت خداوند خود كرده بود يا حق سبحانه و تعالى او را مخصوص و حبيب و خليل خود گردانيده بود چون او مخصوص نمى گرداند به خود كسى را كه احتمال تغيير داشته باشد،و دوستى نمى كند با كسى كه ملحق شود او را تهمت كه اگر بر خلاف رضاى محبوب كارى كند متهم خواهد بود در دعوى خلت و محبت بنا بر اين،آن حضرت را اين رتبه عظمى كرامت فرمود كه در ايمان و اسلام و اذان و تشهد بلكه مطلقا مذكور نسازند خداوند خود را تا آن حضرت را با حق سبحانه و تعالى مقرون نگردانند و هيچ پيغمبرى را اين رتبه كرامت نفرمود و امر فرمود كه صلوات فرستند بر او هر مرتبه كه اسم آن حضرت مذكور شود از جهة زيادتى تكريم و تعظيم آن حضرت و از جهة آن كه بندگان را راهى بهم رسد در اجابت دعوات ايشان چون بحسب متعارف اگر كسى كارى به محمود[به محبوب ظ]دارد در مدح و تكريم اياز مى كوشد تا به زودى كار او ساخته شود.

و احاديث صحيحه متكثره وارد شده است كه هر دعايى محجوب است از اجابت و بالا نمى برند تا مقرون نباشد به صلوات بر محمد و آل او پس هميشه صلوات و تكريم و تشريف و تعظيم حق سبحانه و تعالى بر او در زيادتى باد به زيادتى كه انتها و آخر شدن نداشته باشد و ابد الآباد از او منقطع نگردد و چنانكه حق سبحانه و تعالى رتبه آن حضرت را با علا مراتب ممكنه رسانيد

ص: 231

هم چنين بعد از رتبه محمدى صلى اللّه عليه و آله جمعى را از جميع عالميان بر گزيد و رتبه ايشان را نيز بلند گردانيد به نحوى كه آن حضرت را بلند مرتبه كرد يا به سبب آن حضرت از خويشى و متابعت او ايشان را نيز مخصوص خود ساخت و رتبه ايشان را بنحو رتبه او بلند كرد و ايشان را پيشوايان راه حق گردانيد كه خلايق را به خالق بخوانند و راهنمايى ايشان كنند در هر قرن و هر زمان،و پيش از آن كه چيزى از مخلوقات و ممكنات را بيافريد ايشان را ايجاد فرمود انوارى چند كه از نور خود بوجود آورد،و ايشان را بحمد خود گويا گردانيد و ملهم ساخت ايشان را كه مشغول شكر و تحميد و تعظيم خداوند خود باشند و ايشان را حجت گردانيد بر هر كه معترف باشد به خداوندى و پروردگارى او،و ناطق گردانيد به سبب اين انوار كه ارواح مقدسه ائمه معصومين است صلوات اللّه عليهم زبانهاى لال را بانواع لغتها چنانكه وارد است در حديثى كه بعد از اين حديث مذكور خواهد شد تا آن كه دانستند يا بدانند كه اوست آفريننده آسمانها و زمينها.

و اين انوار را گواه گرفت بر آن كه همه اشياء را از كتم عدم بوجود آورد و ايشان را والى گردانيد بهر چه خوبست از امور مكونات و ايشان را ترجمانهاى مشيت خود گردانيد،و زبانهاى اراده خود كه بندگانى باشند كه سبقت نكنند و اراده الهى و بامر خداوند خود عمل نمايند و مى دانست حق سبحانه و تعالى هر چه را پيش از وجود ايشان بود و آن چه را بعد از ايجاد ايشان آفريد،و ايشان شفاعت نمى كنند مگر كسى را كه حق سبحانه و تعالى راضى باشد از دين ايشان،و ايشان از عذاب الهى ترسانند و ايشان بيان مى كنند احكام الهى را،و ايشان عمل مى كنند به سنتهاى آن يا آن كه احكام كتاب و سنت در دست ايشانست،و ايشان عالمند به آن نه غير ايشان،و ايشانند كه بحدود الهى عالم و

ص: 232

عاملند،و ايشان ادا مى كنند فرضهاى الهى را چنانكه بايد و چون حق سبحانه و تعالى رتبه امامت را به ايشان كرامت فرمود چنان واضح گردانيد كه بر هيچ كس مخفى نماند و اينها همه اشاراتست به آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ظاهر گردانيد امامت آن حضرت و امامت اولاد معصومين آن حضرت را در روز غدير و غير آن،و خلق را نگذاشت در ضلالت جهالت بلكه حق را ظاهر گردانيد.

و ايشان را عقل و هوش داد و به مقتضاى آن عقول بر ايشان تكليف كرده است و حواس ظاهر و باطن داده است كه هر روز معجزات ظاهره باهره بچشم خود بينند و به گوش خود شنوند علوم و حقايق را و به عقول خود تفكر نمايند كه حق باكى است بلكه به ايشان نموده است دلايل وجود و علم و قدرت و اراده خود را كه چون خداوند خود را بشناسد بدانند كه حق سبحانه و تعالى حكيم است و عبث نمى كند و غرض از ايجاد عالم و عالميان عبادت و طاعتست و بندگى را همه كس نمى داند كه بچه مى بايد كرد پس ناچار است از بعث انبياء و اوصيا كه معصوم باشند و آن منحصر است در ايشان با آن كه معجزات باهره مى ديدند تا آن كه اگر كسى هلاك شود و مستحق جهنم شود بعد از ظهور حق باشد،و اگر حيات ابدى يابند از بيّنه و برهان باشد نه على العمياء چنانكه طريقه گمراهانست و به درستى كه حق سبحانه و تعالى شنوا و داناست و حاضر و مطلع است.

و چون حضرت آيات قرآنى را ذكر كردند از جهة اظهار حق شروع فرمودند به تصريح مطلب كه اگر چه روز غدير دليل است بر امامت و حق سبحانه و تعالى چنان كرده است كه هر احدى كه در اقصا بلاد عالم است شنيده

ص: 233

است و ليكن به سبب محبت دين پدران نمى فهمند حضرت به ايشان مى فهماند كه پس به درستى كه حق سبحانه و تعالى از جهة شما اى جمع مؤمنان دو عيد بزرگ عظيم را جمع كرده است كه هيچ از اين دو بدون ديگرى تحقق ندارد تا احسان خود را بر شما تمام فرمايد و شما را به راه راست بدارد و شما را تابع جمعى كند كه از نور هدايت آن روشنى يافته اند و مى خواهد كه فضل خود را شامل احوال شما كند و شما را به راه حق ببرد،و بخششهاى گواراى خود را بر شما تمام فرمايد پس روز جمعه را محل اجتماع شما گردانيده است و شما را به آن ترغيب فرموده است تا به رعايت آن شما را مطهر گرداند از گناهانى كه در عرض هفته از شما صادر شده است و بشويد به آن چركنتهائى را كه بر شما جمع شده است از سابق و مطهر باشيد تا جمعه آينده و ايمائى به غسل جمعه نيز دارد و به آن كه آن نيز مطهر است مثل نماز جمعه و آن را مذكرى گردانيد از جهة مؤمنان كه متذكر شوند كه در اين روز در الست عهد و پيمان بر ولايت اهل بيت از ايشان گرفته اند چنانكه گذشت در حديث صحيح كه از اين جهة آن را جمعه ناميده اند و تا متقيان و پرهيزكاران را خايف شوند و مخالفت نكنند و در روز جمعه عطا فرموده است اضعاف مضاعف آن چه در ساير ايّام عطا فرموده است ايشان را،و اين ثوابها را چنين مقرر فرموده است كه حاصل نشود تا اوامر و نواهى او را در اصول دين بكار نفرموده باشند و تا اطاعت او نكرده باشند در آن چه ايشان را به آن خوانده است و ترغيب به آن فرموده است آن مثوبات از جهة ايشان حاصل نشود.

پس مقرر فرموده است كه توحيد خداوند عالميان را قبول نكند مگر با اعتراف به نبوت خاتم پيغمبران صلى اللّه عليه و آله و توحيد و نبوت را قبول

ص: 234

نمى فرمايد تا ولايت اهل البيت را صلوات اللّه عليهم نداشته باشند چنانكه فرموده است در قرآن مجيد كه اطاعت كنيد خداوند خود را و اطاعت كنيد رسول او را و اولو الامر خود را و ولى شما واجب الاطاعه شما نيست مگر خدا و رسول او و جمعى كه ايمان به خدا و رسول آورده اند و اقامت صلاة مى كنند و در حالت ركوع زكات مال خود را مى دهند و منتظم نمى شود اسباب طاعت الهى مگر با تمسك به عصمت نبى و عصمت اهل ولايتش چنانكه فرموده است كه همگى اعتصام جوييد بحبل اللّه به آن كه دست در دامان متابعت ايشان زنيد تا شما را به بهشت رسانند.

و بر پيغمبرش صلى اللّه عليه و آله فرستاد در روز دوح و از اين جهت يوم الدوح مى گويند كه دوح جمع دوحه است و دوحه درخت بزرگست و حضرت سيد المرسلين كه در غدير خم فرود آمدند فرمودند كه زير سه درخت عظيم را كه از خار مغيلان ريخته بود رفتند،و منبرى از جهاز شتران ساختند و حضرت بر آن منبر فرمودند و هفتاد هزار كسى كه با آن حضرت بودند همه در زير آن سه درخت قرار گرفتند پس حضرت خطبه طويل را خواندند كه مذكور خواهد شد و در آن روز حق سبحانه و تعالى بر جميع خلايق ظاهر ساخت آن چه اراده او بود در امر برگزيدگان خودش از جميع خلايق و آن حضرت را مبالغه فرمود كه تبليغ اين رسالت بفرمايد كه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ يعنى اى پيغامبر برگزيده برسان به خلايق آن چه را بر تو نازل شده است كه على امير مؤمنان و پادشاه و واجب الاطاعه ايشان است و مبالغه عظيم فرمود به آن كه فرمود كه اگر اين رسالت را در امامت آن حضرت نرسانى هيچ رسالتى را نرسانيده خواهى بود و همه ضايع خواهد شد چون امامت مثل توحيد و نبوت از اصول دين

ص: 235

است و هر كه بميرد و امام زمان خود را نداند كافر مرده است.

و فرمود كه پروا مدار و پروا مكن از اهل كفر و نفاق و ضامن شد كه آن حضرت را از شر ايشان نگاهدارد و فرمود كه وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ و به همين عبارت ظاهر ساخت آن چه مكنون خاطرهاى اهل كفر و نفاق بود كه به سبب اين امر تا كشتن با تو همراهند و مرتد خواهند شد و به نحوى بيان فرمود كه مؤمنان و منافقان همه فهميدند و جمعى هرزه گوييها كردند و جمعى كه مؤمن بودند و به كرات و مرات امامت مرا از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله شنيده بودند بر ايشان واضحتر شد و ثابت قدم شدند،و كفر و ضلال و جهل منافقان بيشتر شد و حميت جاهليت ايشان در تزايد شد كه از اسلام ظاهرى كه داشتند برگشتند و دستهاى خود را به دندانها مى خاييدند و چاره نداشتند و جمعى اظهار كردند به گفتن و جمعى صداها بلند كردند و جمعى را از غصه آب دهان در حلق بند شد و جمعى كه از دين بهره نداشتند بدتر شدند و بر كفر و ضلال راسخ تر شدند و اكثر اذعان به زبان كردند كه بخ بخ لك يا ابن ابى طالب په په اى پسر ابو طالب گرديدى مولاى من و مولاى هر مؤمن و مؤمنه و نه از حقيقت ايمان بود آن چه گفتند،و جمعى اقرار نمودند به آن از حقايق ايمان كه مركوز بود در قلوب ايشان، و حق سبحانه و تعالى دين خود را كامل گردانيد و نعمت خود را تمام كرد بر عالميان و چشم رسولش را با مؤمنان و متابعان روشن گردانيد،و آن چه گفتم بعضى از شما در آن واقعه بوديد و بعضى كه نبوديد در آن موضع شنيديد و تمام شد كلمه حسنى بر صابران يعنى كلمه على ولى اللّه يا هر سه تمام شد كه لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه و على ولى اللّه باشد يا كلمه لا اله الا اللّه و محمد

ص: 236

رسول اللّه به على ولى اللّه تمام شد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرمود كه اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ الخ يعنى امروز دين شما را كامل گردانيدم و نعمت خود را بر شما تمام كردم،و دين اسلام را از براى شما راضى شدم كه دين شما باشد و بدون امامت آن حضرت و اولاد امجاد آن حضرت صلوات اللّه عليه دين نداشتيد و نخواهيد داشت،و حق سبحانه و تعالى باطل كرد كردهاى فرعون و هامان و قارون اين امت را و كردهاى اتباع ايشان را كه در كعبه معظمه ابو بكر و عمر و عثمان و ابو عبيده جراح و سالم مولاى حذيفه و غير ايشان تا چهارده كس يا بيست و پنج كس از سرداران منافقان با هم بيعت كردند كه نگذارند امامت و خلافت به دودمان حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليهم رسد،و بيعت دويم كه بعد از اين واقعه كردند كه دبه ها انداختند و علامت دبه را خود گذاشته اند،و زيارت مى كنند در عقبه كه به رابغ مى آيند در سه منزلى مكه معظمه، و صاحب كشاف كه از رؤساء سنّيانست اشعار بهر دو كرده است در تفسير آيه كريمه لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ كه دوازده كس بودند كه در مقام قتل آن حضرت در آمده بودند در عقبه و حيلها و مكرها كردند در باطل گردانيدن كار آن حضرت تا آن كه حق ظاهر شده و كارى كه حق سبحانه و تعالى اراده كرده بود غالب شد و در تفسير آيه كريمه وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ گفته است كه پانزده كس با هم عهد و پيمان بستند كه آن حضرت را از راحله اش بيندازد در وقتى كه بر عقبه بالا فرمايند در شب كه دبه ها بيندازند پس عمار بن ياسر مهار شتر را گرفت و مى كشيد و حذيفه در عقب راحله بود و مى راند كه حذيفه صداهاى پاى شتران را شنيد،و صداى اسلحه ايشان را پس برقى جست و همه را حذيفه بن يمان ديد و گفت اى دشمنان حق سبحانه و تعالى

ص: 237

دور رويد همه گريختند به سبب خوفى كه حق سبحانه و تعالى در دلهاى ايشان انداخت و اين بود كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه حذيفه منافقان را مى شناسد، و غزالى از كمالات عمر بن خطاب شمرده است كه از حذيفه مپرسيد در ايام خلافت كه آيا من از جمله منافقانم يا نه،و علماء اهل سنت همه را به اعتقاد خود هموار كرده اند كه ايشان مجتهد بودند و چنين اجتهاد كردند و چون اين كتاب در فقه است مناسب نيست ذكر همه در اينجا مگر هر جا بعنوان اشاره،و در دعا صنمى قريش نيز حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه اشاره فرمود كه وَ دَبابٍ دَحْرَجُوها كه دبها را از كوه انداختند و تفصيل اينها را إن شاء اللّه در تفسير مجمع البحرين مذكور خواهد شد پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه باقى ماندند اراذلى چند كه پروا نداشتند فساد دين و مذهب را كه حق سبحانه و تعالى ايشان را هلاك كرد و مى كند در خانهاى ايشان، و محو خواهد فرمود آثار ايشان را و بر طرف خواهد فرمود بدعتهاى ايشان را و عن قريب مرده اند و حسرتها خواهند خورد در وقتى كه حسرت فايده نداشته باشد و ملحق خواهد ساخت ايشان را به جمعى در دنيا،حق سبحانه و تعالى ايشان را گذاشت كه دستها گشودند و گردنها دراز كردند و تبديل كردند دين حق سبحانه و تعالى را و تغيير آن دادند يعنى هميشه چنين بود در امم سابقه و از اين جهت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به آن حضرت فرمودند كه تو از من بمنزله هارونى از موسى كه آن چه بر سر هارون آمد در حيات حضرت موسى بر سر تو خواهد آمد بعد از من و زود باشد كه حق سبحانه و تعالى قايم آل محمد صلوات اللّه عليه را از جهة نصرتش بفرستد و خواهد فرستاد در

ص: 238

وقت خود و حق سبحانه و تعالى لطيف و خبير است و الطاف خود را از بندگان باز نمى دارد و عالم است به آن كه در هر وقت چه بايد كرد مى كند آن را در آن وقت و در كمتر از اينها كه به شما رسيده است حجتها بر شما تمامست يعنى زياده از قدر ضرورى به شما رسيده است.

پس نيكو تامل كنيد چيزى چند را كه حق سبحانه و تعالى شما را به آن ها خوانده است و شما را ترغيب به آن فرموده است تا شما را رحمت كند و آن امر امامت است،و شريعت الهى را منظور داريد و به آن راه برويد كه حق سبحانه و تعالى شما را به آن خوانده است و متابعت مكنيد راههاى باطل را كه سبب دورى شما شود از راه حق،و اكثر آن چه در اين خطبه است آياتست يا مضمون آياتست و در ترجمه بيش از اين نمى توان ذكر كردن.

پس حضرت فرمودند كه اين روزى است كه رتبه آن نزد حق سبحانه و تعالى عظيم است و در اين روز فرج واقع شد و مرتبه ها بلند شد و حجتها بر خلايق تمام شد و واضح شد،و اين روز نامهاى بسيار دارد كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در اين خطبه بعضى از آنها را فرموده اند و در خطبه هاى ديگر بعضى را و كفعمى اكثر را در مصباح ذكر كرده است.

و آن چه در اين خطبه است يوم الايضاح است يعنى روزيست كه حق سبحانه و تعالى حق را واضح گردانيد و ديگر يوم الافصاح عن المقام الصراح است يعنى روزيست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله تصريح فرمودند و آشكارا كردند رتبه خلافت را از جهة حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه،و روزيست كه دين كامل شد به امامت آن حضرت،و يوم العهد المعهود است يعنى روزيست كه عهد و پيمان گرفتند بر خلايق بعهد و پيمانى كه در

ص: 239

روز الست بر بكم بر ايشان گرفته بودند،و روز شاهد و مشهود است يعنى در روز قيامت گواهى خواهد داد از جهة جمعى كه وفا بعهد الهى كردند و فرشتگان و بنى آدم را همگى آن حضرت گواه گرفت بر امامت آن حضرت صلوات اللّه عليهما،و روز ظاهر شدن اعتقادات حقه است از نفاق و انكار كه در اين روز مؤمن و منافق و كافر ظاهر شدند و از يكديگر جدا شدند و هر سه طبقه نهايت وضوح به همرسانيدند،و روزيست كه ظاهر شد حقايق ايمان،و روزيست كه شيطان ذليل و خوار شد،و روزيست كه برهان امامت اقامت شد و اين است روز فصلى كه شما را به آن وعده داده اند،و اين روز خوشحالى ملائكه آسمانهاست كه شما رو از آن گردانيديد، اين روز ارشاد است به راه حق،اين روز آزمايش خلايق است،اين روزيست كه راهنماى جمعى است كه طالبانند راه حق را،اين روزيست كه منافقان ظاهر شدند و آشكارا كردند آن چه را در دل داشتند از كفر و ضلال،اين روزيست كه از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نصوص واقع شد بر جمعى كه حق سبحانه و تعالى ايشان را مخصوص خود گردانيده است،اين روز شيث است كه حضرت آدم عليه السلام او را خليفه و جانشين خود كرد،اين روز ادريس است كه حضرت آدم فرمود كه خليفه من بعد از شيث ادريس است بمنزله خلافت حضرت صاحب الامر حضرت سيد المرسلين را صلى اللّه عليه و آله اين روزيست كه حضرت موسى يوشع بن نون را خليفه خود كرد،اين روزيست كه حضرت عيسى شمعون را وصى كرد،اين روزيست كه اسرار مؤمنان و منافقان ظاهر شد و حضرت مى فرمودند كه اين روز فلان و اين روز فلان است يعنى بسيار فرمودند از شرفها و اسامى كه اين روز كه حضرت امام

ص: 240

رضا اختصار فرموده اند يا راوى را بيش از اين در خاطر نمانده بود اگر چه مى دانست كه بسيار فرمودند.

پس فرمودند كه اى گروه عالميان حق سبحانه و تعالى را مطلع دانيد بر خود و از او بترسيد و بشنويد سخن او را و اطاعت كنيد خداوند خود را و دور باشيد از آن كه خواهيد با خداوند خود مگر و خدعه كنيد چنانكه داب علماء السوء است كه هر نصّى را توجيه مى كنند، و در خصوص امامت و افضليت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه اگر چه احاديث و آيات از حد حصر بيرونست چنانكه ابن ابى الحديد نيز گفته است كه هيچ شك و ريبى نيست كه امامت حق حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه است،و هيچ شك نيست در افضليت آن حضرت و ليكن سخنى كه هست آن اين است كه ظاهر نيست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه چون مى خواستند كه هميشه در مقام اعلاى قرب باشند تا جمعى بودند كه اين امر از ايشان مى آمد باختيار خود به ايشان گذاشته باشند و چون ديدند كه كسى نيست كه قابليت اين امر داشته باشد خود مرتكب شدند يا آن كه صحابه امامت را از آن حضرت غصب نموده باشند و بعيد است كه چنين باشد و اين سخن را بعد از آن گفته است كه ذكر كرده است كه من چه ذكر كنم اخبار متواتره را مانند حديث غدير و منزله و سفينه و ثقلين و امثال اينها را كه در كتب مسطور است و بر زبانها مذكور بلكه ذكر مى كنم احاديثى چند كه همه صحيح است و بسيار مشهور نيست و بيست و پنج حديث ذكر كرده است كه صريحست در امامت و افضليت آن حضرت و عاقل منصف هرگز چنين سخن مى گويد و تجويز مى كند كه خلافت خدا و رسول را كسى ترك كند و عالميان را در ضلالت و گمراهى

ص: 241

بگذارد كه عبادت الهى كند و كدامين عبادت باين مى رسد.

و جمعى از علماء اهل سنة كه شقاوت ايشان بيشتر است خود را فريب مى دهند كه هيچ شك نيست در وفور كمالات و كثرت فضايل آن حضرت و ليكن اينها دلالت نمى كند بر افضليت بمعنى كثرت ثواب گاه باشد كه در ضمير ابو بكر چيزى باشد كه به سبب آن افضل باشد،و در واقع در ضمير او بغير از عداوت على بن ابى طالب نبود چنانكه ايشان نيز مى دانند و حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه اين جماعت خدعه مى كنند با خدا و رسول و در واقع فريب نمى دهند مگر خود را پس فرمودند كه فريب مدهيد خداوند خود را و تقرب جوئيد به خداوند خود به توحيد او و به اطاعت جمعى كه شما را امر فرموده است به اطاعت ايشان و دست مزنيد به اباطيل كافران و شبهات ايشان و رو مكنيد به ضلالت و گمراهى كه گمراه شويد از راه حق به سبب متابعت جمعى كه خود گمراهند و ديگران را از راه كم مى كنند چنانكه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد در مذمت جمعى كه در روز قيامت گويند كه ما اطاعت كرديم بزرگان خود را و ما را گمراه كردند خداوندا ايشان را معذب ساز بدو نوع از عذاب يكى از جهة گمراهى ايشان كه حقرا دانسته ترك نمودند ديگر آن كه ما بى چارگان را گمراه كردند و ايشان را لعنت كن لعنت بزرگ.

و ديگر حق سبحانه و تعالى فرموده است كه ياد كن منازعه ايشان را در جهنم كه ضعيفان به متكبران گويند كه در دار دنيا ما متابعت شما كرديم آيا مى توانيد كه دفع نماييد از ما عذاب الهى را اندكى ايشان،در جواب گويند كه ما و شما در دنيا برابر بوديم در گمراهى خود،بد كرديم ما و شما همه كه تكبر كرديم،و كسانى را كه حق سبحانه و تعالى واجب الاطاعه گردانيده بود از انبياء و

ص: 242

اوصيا اطاعت نكرديم بلكه بر آن جماعت تفوق مى جستيم و از اين باب آيات در قرآن مجيد بسيار است اگر كسى نيكو تدبر نمايد زواجر و مواعظ قرآنى را كه در مذمت تابعان و متبوعان وارد است.

و بدانيد اى مؤمنان كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد در سوره صف كه به درستى كه حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد آن جمع را كه در راه او صف زده جهاد مى كنند و مانند ديوار محكم از جاى خود حركت نمى كنند كه بگريزند،آيا مى دانند كه مراد از راه خدا در اين آيه چيست و كيست و كيست سبيل و صراطى كه حق سبحانه و تعالى امر كرده است به متابعت آن منم راه خدا كه هر كه متابعت من نكند بجهنم مى رود،منم راهى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مرا منصوب ساختند كه بعد از آن حضرت مرا متابعت نمايند،منم قسمت كننده بهشت و دوزخ منم حجة حق سبحانه و تعالى بر خوبان و بدان،منم نور الأنوار و راه نماينده هر مقتدايى از ائمه هدى پس بيدار شويد از خواب غفلت و پيش دستى كنيد به اعمال صالح پيش از رسيدن اجل،و پيشى گيريد بسوى چيزى كه سبب مغفرت و آمرزش خداوند عالميان است پيش از آن كه فاصله شود به سورى كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد ياد كرده است در سوره حديد كه در روز قيامت كه تاريك باشد:مؤمنان بنور ايمان در روشنايى ايمان روانه باشند به بهشت،و منافقان از عقب ايشان دوند و فرياد كنند كه اندكى هموارتر تا ما بنور شما بياييم پس مؤمنان گويند كه اگر مى توانيد بدنيا برگرديد و در آنجا نور ايمان و عبادت را به همرسانيد كه هر كه از آنجا نور نياورده است در اينجا نور ندارد و در اين گفتگو باشند كه ديوارى در ميان مؤمنان و منافقان كشيده شود كه از طرف منافقان عذاب باشد و از آن طرف رحمت و بهشت.

ص: 243

و حضرت مى فرمايند كه امروز فكر خود بكنيد پيش از آن كه آن ديوار كشيده شود كه مؤمنان در رحمت باشند و شما در عذاب و فرياد كنيد و كسى به فرياد شما نرسد،و گريه و زارى كنيد و كسى از گريه و زارى شما پروا نكند،و فرياد رس خواهيد و كسى شما را يارى نكند و اين خطاب حضرت با منافقانى بود كه در خدمت آن حضرت مى بودند از صحابه و تابعين.

و مسارعت نماييد به طاعات پيش از فوت شدن اوقات پس عنقريبست كه آمده است شكننده لذتها و شما را پناهى نخواهد بود كه سبب نجات شما باشد و نه گريز گاهى كه موجب خلاصى شما باشد از عذاب الهى اى مؤمنان كه خدا شما را رحمت كناد چون از اين جمع برگرديد توسعه كنيد بر عيال و اطفال خود به دادن عيديها و نيكى كنيد با برادران مؤمن خود و شكر كنيد خداوند خود را بر نعمتهايى كه عطا فرموده است به شما و با هم جمعيت كنيد تا حق سبحانه و تعالى الفت دهد ميان شما و با يكديگر احسان و نيكى كنيد تا الفت شما را باقى دارد يا سبب ربط شما شود بجناب اقدس او و به رحمتهاى غير متناهى او و يكديگر را مبارك باد بگوئيد بر آن چه شما را به آن با بركت گردانيده است كه آن ولايت اهل البيت است كه سبب ثوابهاى غير متناهى است به اضعاف مضاعف آن چه در غير اين عيد كرامت مى فرمايد بر شما.

و در اين روز با يكديگر نيكى كردن سبب زيادتى مال و زيادتى عمر است و با يكديگر مهربانى كردن سبب مهربانى حق سبحانه و تعالى است و تا مقدور باشد از زيادتى نعمت الهى كه شما را كرامت فرموده است مهيا سازيد يا ببخشيد به برادران مؤمن و به عيال خود،و چون به يك ديگر رسيد بشاشت و خوشحالى كنيد و حمد كنيد خداوند خود را بر آن كه احسان فرموده است بر

ص: 244

شما از ولايت ائمه هدى صلوات اللّه عليهم و احسان كنيد به زيادتيهاى نعمتهاى الهى بر جمعى كه از شما اميدوارند و هميشه احسان شما به ايشان رسيده است و چنان كنيد كه هر چه خود مى خوريد و مى پوشيد همان را احسان كنيد تا فقرا و مساكين با شما مساوى باشند هر چه مقدور و ممكن باشد كه يك درهم كه در اين روز تصدق مى كنيد برابر است به صد هزار درهم كه در غير اين روز تصدق كنيد با زيادتيهايى كه حق سبحانه و تعالى از فضل خود مى فرمايد كه يكى را ده مى دهد كه هزار هزار درهم باشد يا دو هزار هزار درهم چنانكه گذشت.

و حق سبحانه و تعالى روزه اين روز را طلب فرموده است و به ازاى آن ثواب عظيم مقرر فرموده است به حيثيتى كه اگر بالفرض كسى عمر كند مدت عمر دنيا را از ابتدا تا انتها كه روزها روزه باشد و شبها به عبادت و همه را خالصا لوجه اللّه عبادت كرده باشد هر آينه به ثواب آن نخواهد رسيد و كسى كه يابد كه برادر مؤمنش حاجتى دارد و برآورد يا آن كه اظهار كند به او و او برآورد چنان باشد كه اين روز را روزه داشته باشد و شبش را عبادت كرده باشد و هر كه مؤمنى را در شب اين روز افطار فرمايد چنان باشد كه فيامى و فيامى و بدست مى شمردند تا ده فيام را طعام داده باشد شخصى برخاست كه يا امير المؤمنين فيام كدام است حضرت فرمودند كه فيام صد هزار پيغمبر و صديق و شهيد است پس چگونه خواهد بود ثواب كسى كه متكفل شود اطعام جمعى را از مردان و زنان مؤمن و مؤمنه و من ضامنم اين كسى را كه ايمن باشد از كفر و فقر و اگر اين شخص بميرد در آن شب يا در آن روز يا بعد از آن تا سال آينده كه مرتكب نشود گناهى را كه كبيره باشد پس اجرش بر خداوند عالميان است.

و هر كه از جهة برادران مؤمن قرضى كند و ايشان را مدد و يارى كند من

ص: 245

ضامنم بر خدا كه اگر بماند قرض كننده البته ادا نمايد و اگر بميرد حق سبحانه و تعالى در دنيا و عقبى ادا خواهد كرد بعوض او،و چون به يك ديگر رسيد سلام كنيد و مصافحه كنيد و مبارك باد نعمت آن روز را بگوئيد چنانكه در حديث سابق گذشت،و بايد كه اين سخنان را حاضران به غايبان برسانند و نزديكان به دوران پيغام دهند،و مى بايد كه اغنيا بحال فقرا برسند و اقويا تعهد احوال ضعيفان بكنند و رسول خدا مرا باين امر فرمود كه به شما رسانم.

پس حضرت شروع در خطبه نماز جمعه كردند و نماز جمعه را نماز عيد كردند يعنى نماز جمعه قايم مقام نماز عيد شد چون خطبه نماز عيد طول به همرسانيد و ظهر داخل شد،و نماز سنت در وقت نماز واجب نمى توان كردن،و بعد از آن آن حضرت صلوات اللّه عليه با فرزندان و شيعيان به خانه حضرت امام حسن صلوات اللّه عليه فرمودند چون آن حضرت تهيه ضيافت همه كرده بودند و چون افطار كردند آن حضرت اغنيا و فقرا را در خور هر يك عطائى فرمودند از خوردنى و غير آن به فرستادن بسوى عيالان ايشان كه شخصى بى بهره نماند.

و صدوق به اسناد قوى كالصحيح و صحيح نزد او از عبد السلام بن صالح روايت كرده است از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما از پدران بزرگوارش كه حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليهم فرمودند كه حق سبحانه و تعالى نيافريده است مخلوقى را كه افضل از من باشد يا نزد او گرامى تر از من باشد،پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام گفت گفتم يا رسول اللّه تو افضلى يا جبرئيل و اين سؤال را حضرت از زبان ديگران كردند حضرت فرمودند كه يا على به درستى كه حق سبحانه و تعالى تفضيل داده است پيغمبران مرسلش را بر فرشتگان مقرب،و مرا تفضيل داده است بر جميع انبياء

ص: 246

و مرسلين و بعد از من تو افضلى از همه و بعد از تو امامان كه فرزندان تواند بهتر از جميع پيغمبرانند،و به درستى كه فرشتگان خدمتكاران مايند و خدمتكاران دوستان مايند يا على فرشتگانى كه حاملان عرشند و فرشتگانى كه بر دور عرشند تسبيح و تحميد مى كنند پروردگار خود را،استغفار مى كنند از جهة مؤمنانى كه اعتقاد دارند به امامت ما.

يا على اگر ما نمى بوديم حق سبحانه و تعالى نه آدم را مى آفريد و نه حور را و نه بهشت را و نه دوزخ را و نه آسمان و نه زمين را و چگونه ما افضل از ملائكه نباشيم و حال آن كه ما بر ايشان پيشى گرفته ايم به معرفت پروردگار خود و به تسبيح و تهليل و تقديس او زيرا كه اول آن چه حق سبحانه و تعالى آفريد ارواح ما بود و ما را ناطق ساخت به توحيد و تمجيد خود پس فرشتگان را آفريد پس مشاهده كردند فرشتگان ارواح ما را و ديدند كه بمنزله يك نورند ما در نظر ايشان عظيم در آمديم پس تسبيح كرديم خداوند خود را تا فرشتگان بدانند كه ما مخلوقيم و خالق منزه است از صفات ما،زيرا كه معنى تسبيح آنست كه منزه است يا منزه مى دانيم ذات او را و صفات او را و افعال او را كه شباهت داشته باشد به احدى از مخلوقات،و از آن كه كسى تواند رسيد به آن و منزه است از هر چه نالايق است بذات او و صفات او و افعال او.

پس چون فرشتگان ملاحظه كردند كه شأن ما عظيم است «لا اله الاّ اللّه» گفتيم تا بدانند كه خداوندى مخصوص ذات مقدس اوست و ما بندگان اوييم و ما خدا نيستيم كه بايد پرستيدن ما را نه با خدا و نه بى خدا پس فرشتگان گفتند «لا اله الاّ اللّه» ،ديگر چون مشاهده نمودند بزرگوارى ما را اللّه اكبر گفتيم يعنى حق سبحان و تعالى از آن بزرگتر است كه وصف او توان كرد تا فرشتگان بدانند

ص: 247

كه خداى تعالى از آن اعظم است كه رتبه بزرگوارى توان يافت مگر از او و چون ملائكه ديدند عزت و قوت ما را گفتيم «لا حول و لا قوّة الاّ باللّه» يعنى نيست گردانيدنى يا گرديدنى يا باز ايستادنى از معاصى و نيست قوتى بر هيچ چيز خصوصا بر اداى طاعات مگر بعون و يارى حق سبحانه و تعالى،پس چون فرشتگان ديدند نعمتهايى را كه حق سبحانه و تعالى انعام كرده بود بر ما و واجب گردانيده بود اطاعت ما را بر خلايق گفتيم الحمد للّه تا فرشتگان بدانند كه حق سبحانه و تعالى را حمد مى بايد كرد بر نعمتهاى او و چگونه مى بايد كرد پس فرشتگان گفتند الحمد للّه پس ملائكه به سبب ما هدايت يافتند به معرفت توحيد و تسبيح و تهليل و تحميد و تمجيد حق سبحانه و تعالى پس چون حق سبحانه و تعالى آدم را آفريد و ما را در پشت او جا داد امر فرمود فرشتگان را كه سجده كنند حضرت آدم را از جهة تعظيم و اكرام ما و سجده ملائكه بندگى خدا بوده و اكرام و اطاعت آدم بود از اين جهة كه ما در صلب او بوديم و چون ما افضل از فرشتگان نباشيم،كه همه سجده حضرت آدم كردند و چون حق سبحانه و تعالى مرا به آسمان برد جبرئيل اذان گفت دو دو پس گفت يا محمد پيش بايست پس گفتم كه يا جبرئيل من تقدم كنم بر تو گفت بلى زيرا كه حق سبحانه و تعالى زيادتى داده است پيغمبران را بر جميع فرشتگان و به تخصيص ترا تفضيل داده است بر همه پس پيش ايستادم و امامت همه كردم و باين افتخار نمى كنم.

پس چون به حجابهاى نور رسيدم جبرئيل امين گفت يا محمد پيشتر رو و خود ايستاد پس گفتم يا جبرئيل در چنين وقتى مرا مى گذارى و همراهى نمى كنى جبرئيل گفت يا محمد من تا اينجا مى توانستم آمد و اگر از اينجا بالاتر پرم

ص: 248

مى سوزم كه از حد خود تجاوز نموده ام پس در درياى نور افتادم،و رسيدم به جايى كه اراده الهى بود از رسيدن با على ملك او.

پس ندا رسيد بمن كه يا محمد تو بنده منى و من پروردگار توام پس مرا عبادت كن و بس و توكل بر من كن به درستى كه تو نور منى در ميان بندگان من و رسول منى بخلق من،از جهة تو و تابعان تو آفريده ام بهشت خود را و از جهة كسانى كه مخالفت تو كنند آفريده ام دوزخ را و از جهة اوصياء تو واجب ساخته ام كرامت خود را و از جهة شيعيان ايشان واجب گردانيده ام ثوابم را.

پس گفتم اى پروردگار من اوصياء من كيستند پس ندا رسيد بمن كه يا محمد اوصياء تو آن جماعتند كه نامهاى ايشان بر ساق عرش نوشته است پس من نزد پروردگار خود بودم يعنى در مخاطبه او تعالى شانه كه نظر كردم به ساق عرش دوازده نور ديدم در هر نورى بخط سبز نوشته بود اسم وصيى از اوصياء من كه اول ايشان على بود و آخر ايشان مهدى امت من بود.

پس گفتم اى پروردگار من اين جماعت اوصياء منند بعد از من پس ندا رسيد كه يا محمد اين جماعت دوستان و محبوبان و برگزيدگان و حجتهاى منند بعد از تو بر خلق من،و ايشان اوصياء تواند و خلفاء تواند و بهترين خلق منند بعد از تو قسم ياد مى كنم به عزت و جلال خودم كه دينم را به ايشان ظاهر خواهم كرد و كلمه اسلام را به ايشان بلند خواهم كرد و به مهدى زمين را از لوث دشمنانم پاك خواهم كرد و ايشان را سلطنت خواهم داد بر مشارق و مغارب زمين و هر آينه بادها را مسخّر او خواهم كرد و ابرها را در فرمان او خواهم كرد و اسباب پادشاهى او را بلند خواهم كرد و او را نصرت خواهم داد به فرشتگانم و مدد خواهم كرد او را به نصر و ياورى خودم تا دين اسلام و ايمان آشكارا شود و

ص: 249

خلايق جمع گردند بر يگانگى من پس پادشاهى او را دايم سازم و دوستان خودم را به نوبت دولت دهم تا روز قيامت.

و ايضا منقولست به اسانيد قويه از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما كه چون روز قيامت مى شود چهار روز را به صحراى محشر مى آورند چنانكه عروسان را به حجله برند پرسيدند كه آن روزها كدامست فرمودند كه روز عيد قربان و عيد فطر و روز جمعه و روز غدير است و به درستى كه روز غدير در ميان اين روزها مانند ماه شب چهاردهست در ميان كواكب و آن روزيست كه حق سبحانه و تعالى نجات داد حضرت ابراهيم عليه السلام را از آتش و آن روز را به شكرانه روزه گرفتند و آن روزيست كه حق سبحانه و تعالى دين را كامل گردانيد به سبب آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را خليفه خود گردانيد و فضيلت آن حضرت را،و وصى بودن آن حضرت را ظاهر ساخت پس آن حضرت آن روز را به شكرانه اين نعمت روزه گرفتند و آن روز كمال دينست و آن روزيست كه بينى شيطان را به خاك ماليدند،و آن روزيست كه اعمال شيعيان و دوست داران آل محمد(ص)مقبول مى شود و آن روزيست كه حق سبحانه و تعالى كارهاى دشمنان اهل البيت را هباء منثورا كرد،و آن روزيست كه جبرئيل عليه السلام را امر مى كنند كه كرسى كرامت الهى را در برابر بيت المعمور نصب كنند و جبرئيل بر بالاى آن كرسى مى رود و فرشتگان همه آسمانها در آنجا جمع مى شوند و فضايل و كمالات حضرت محمد مصطفى صلى اللّه عليه و آله را بيان مى كند و همگى فرشتگان از جهة شيعيان حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم استغفار مى كنند و هم چنين از جهة دوستان ايشان از فرزندان حضرت

ص: 250

آدم طلب آمرزش مى كنند و آن روزيست كه حق سبحانه و تعالى امر مى كند نويسندگان اعمال را كه قلم بردارند تا سه روز از دوست داران و شيعيان ايشان و بر ايشان گناه ننويسند از جهة كرامت حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم، و آن روزيست كه حق سبحانه و تعالى اين روز را از جهة محمد و آل او و خويشان او مقرر فرموده است،و اين روزيست كه حق سبحانه و تعالى زياده مى كند مال كسى را كه در اين روز عبادت كرده باشد و توسعه بر عيال و بر خود و بر برادران مؤمن كرده باشد و او را از آتش دوزخ آزاد مى كند، و اين روزيست كه حق سبحانه و تعالى سعى شيعيان حضرات ائمه معصومين را مشكور و مقبول مى كند و گناهان ايشان را مغفور مى گرداند و اعمال ايشان را مقبول مى گرداند،و اين روزيست كه غمها و المها را از دل شيعيان بر مى دارند و اين روزيست كه گناهان را از پشتهاى ايشان مى اندازند،و اين روز بخشش و عطاست،و اين روزيست كه علم را نشر مى كنند كه همه كس بداند امامت آن حضرت را و اين روز بشارتست و اين عيد بزرگتر حق سبحانه و تعالى است و اين روز استجابت دعواتست و اين روز موقف عظيم است در غدير خم و اين روزيست كه بنى عباس جامهاى سياه را به سبب آن حضرت كندند و جامهاى سبز پوشيدند،و اين روز شرط مشروط است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بر عالميان شرط فرمودند كه هر كه اعتقاد به امامت امير المؤمنين و يازده فرزندش كند آتش دوزخ بر او حرام باشد و اين روزيست كه غمها زايل مى شود و اين روزيست كه گناهان شيعيان مغفور مى شود و اين روز شيعيان است.

ص: 251

اين روزيست كه صلوات بر محمد و آل او بسيار مى بايد فرستادن و اين روز خوشنودى خدا و رسول و ائمه معصومين و شيعيان ايشان است صلوات اللّه عليهم و اين روز عيد اهل بيت حضرت سيد المرسلين است صلوات اللّه عليهم و اين روز قبول شدن اعمال است و اين روزيست كه مى بايد از حق سبحانه و تعالى طلب كنند زيادتى علم و عمر و مال را و اين روز استراحت مؤمنان است و اين روز مخاصمه با دشمنان ايشان است و اين روز دوستى كردن با مؤمنان است و اين روز رسيدن به رحمت خداوند رحمان است و اين روز پاك شدن از گناهان مؤمنان است و اين روز ترك گناهان كبيره و صغيره است و اين روز عبادتست،و اين روزيست كه شبش محل افطار فرمودن مؤمنان است پس هر كه افطار فرمايد مؤمنى روزه دار را چنانست كه طعام داده باشد فيامى و فيامى تا ده فئام و فئام به همزه در لغت جماعة بسيارند پس حضرت فرمودند كه مى دانى فئام در اينجا چند است راوى گفت نه حضرت فرمودند كه صد هزار است.

و اين روز تهنيت و مبارك باد است كه مى بايد كه چون مؤمنان به همرسند مبارك باد يكديگر بگويند و بگويند كه حمد عالميان را سزا است آن خداوندى كه گردانيد ما را از جمله كسانى كه دست در دامان ولايت حضرت امير المؤمنين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم زده ايم و اگر عبارت عربى را بگويند بهتر است و آن اينست كه «الحمد للّه الّذى جعلنا من المتمسّكين بولاية امير المؤمنين و الائمة صلوات اللّه عليهم».

و اين روزيست كه مى بايد كه چون مؤمنان به يك ديگر رسند تبسم و خوشحالى كنند كه هر كه در اين روز تبسم كند در روى برادر مؤمنش حق سبحانه و تعالى در روز قيامت نظر شفقت و رحمت به او كند و هزار حاجت او

ص: 252

را بر آورد و بنا كنند از جهة او در بهشت قصرى از مرواريد سفيد و در روز قيامت كه همه روها از غم درهم باشد روى او گشاده و خندان و خوشحال باشد.

و اين روز زينت است كه هر كه زينت كند از جهة روز غدير حق سبحانه و تعالى گناهان او را بيامرزد خواه كبيره و خواه صغيره و حق سبحانه و تعالى فرشتگان بسوى او فرستد كه از جهة او حسنات بنويسند و درجات او را بلند كنند تا سال آينده در همين روز و اگر بميرد شهيد مرده باشد و اگر زنده ماند با سعادت و خوبى باشد و هر كه مؤمنى را طعام دهد چنان باشد كه جميع پيغمبران و صديقان را طعام داده باشد و هر كه در اين روز مؤمنى را زيارت كند حق سبحانه و تعالى در قبر او داخل كند هفتاد نور،و قبر او را فراخ گرداند،و هر روز هفتاد فرشته زيارت كنند او را در قبر و بشارت دهند او را به بهشت.

و حق سبحانه و تعالى در روز غدير عرض فرمود ولايت اهل بيت را بر اهل هفت آسمان پس اهل آسمان هفتم سبقت نمودند به قبول آن ايشان را مزيّن گردانيد به عرش پس اهل آسمان چهارم قبول كردند مزين ساخت آن را به بيت المعمور پس اهل آسمان دنيا قبول كردند مزين ساخت آن را به كواكب كه از آنجا ديده مى شود،پس ولايت را عرض فرمود بر زمينها سبقت نمود مكه معظمه به آن مزين گردانيد مكه را به كعبه معظمه،ديگر مدينه قبول كرد و مزين گردانيد آن را به حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم بعد از آن كوفه قبول نمود و مزيّن گردانيد آن را به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه،و عرض فرمود ولايت را بر كوهها پس اول كوهى كه اقرار نمود سه كوه بود كوه عقيق و كوه فيروز و كوه ياقوت بود،مزين گردانيد اين كوهها را باين جواهر،و اين جواهر

ص: 253

را افضل گردانيد،ديگر كوهها قبول كردند و معدن طلا و نقره و ساير جواهر شدند،تا آن كه محل زراعت و گل و لاله شدند و هر كوهى كه قبول نكرد از آن چيزى نمى رويد،و در اين روز ولايت را عرض فرمود بر آبها هر آبى كه قبول كرد شيرين شد،و هر چه قبول نكرد تلخ شد ديگر عرض فرمود بر نباتات هر چه قبول كرد شيرين و خوشبو شد و هر چه قبول نكرد تلخ شد.

و در همين روز ولايت را عرض فرمود بر مرغان هر مرغى كه قبول كرد خوش صدا شد و هر چه قبول نكرد لال شد و مثل مؤمنان در قبول ولايت مثل فرشتگان است در سجده حضرت آدم عليه السلام كه هر كه قبول كرد ملك بود و شيطان قبول نكرد و هم چنين هر كه ولايت اهل بيت ندارد مثل شيطان ملعون و مطرود است و كافر و بى اسلام و ايمانست و در اين روز حق سبحانه و تعالى فرستاد كه اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ تا به آخر آيه و ترجمه اش گذشت و حق سبحانه و تعالى جميع پيغمبران را فرمود كه اوصياى خود را در روز غدير به امامت منصوب گردانند و خليفه و جانشين خود سازند و همه فرمان خدا را به جا آوردند.

و كالصحيح از مفضل بن عمر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در روز قيامت چهار روز را با نهايت حسن و زينت در صحراى محشر حاضر سازند به نحوى كه عروس را به حجله برند و آن روز فطر واضحى و جمعه و غدير است و روز غدير در ميانه اين روزها مانند ماه شب چهارده باشد در ميان كواكب و به درستى كه حق سبحانه و تعالى موكل مى سازد روز غدير خم فرشتگان مقرب را و سيد ايشان در آن روز جبرئيل عليه السلام خواهد بود و موكل مى گرداند به غدير خم پيغمبران مرسل را و سيد ايشان

ص: 254

در آن روز حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله خواهد بود و هم چنين اوصياء پيغمبران را و سيد ايشان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه خواهد بود،و تا متابعان انبياء را و سيد ايشان سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار خواهند بود و آن را به بهشت برند چنانكه شبانان گوسفندان خود را به آب و علف برند و ظاهرا از قلم نساخ در اينجا افتاده باشد آن كه روز غدير كسانى را كه رعايت او كرده اند به بهشت برد،و چون نسخه اقبال چنين بود نقل شد چنانكه بود.

پس مفضل گفت اى بزرگوار من مى فرمايى كه روزه بگيرم روز غدير را حضرت سه مرتبه فرمودند كه آرى و اللّه بتحقيق كه اين روزيست كه حق سبحانه و تعالى توبه حضرت آدم را در اين روز قبول فرمود و آن حضرت اين روز را به شكرانه قبول توبه روزه گرفتند،و اين روزيست كه حق سبحانه و تعالى حضرت ابراهيم خليل را از آتش نجات داد و آن حضرت عليه السلام به شكرانه اين روز را روزه گرفتند،و اين روزيست كه حضرت موسى حضرت هارون را خليفه خود گردانيد در آن پس به شكرانه اين روز را روزه گرفتند،و اين روزيست كه حضرت عيسى عليه السلام شمعون الصفا را وصى خود گردانيد و او به شكرانه روزه گرفت و اين روزيست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را خليفه و جانشين خود فرمودند آن حضرت به شكرانه اين روز را روزه داشتند و اين روز صيام است و طعام دادن شبش مثل طعام دادن فئام است و اين روز احسان با اخوان است و اين روز خوشنودى رحمان است و به خاك ماليدن بينى شيطان است.

و كالصحيح منقول است از عبد اللّه بن فضل ثقه از حضرت امام جعفر صادق از آباى بزرگوارش صلوات اللّه عليهم كه حضرت سيد المرسلين صلى

ص: 255

اللّه عليه و آله فرمودند كه روز غدير خم بهترين عيدهاى امت منست و اين روزيست كه حق سبحانه و تعالى امر فرمود مرا كه برادرم على بن ابى طالب را امام و خليفه و جانشين خود گردانم كه بعد از من امت مرا هدايت كند به راه خدا.

و اين روزيست كه حق سبحانه و تعالى دين مرا كامل گردانيد و نعمت خود را بر امت من تمام فرمود،و دين اسلام را از ايشان راضى شد به امامت او پس حضرت فرمودند كه اى گروه خلايق به درستى كه على از منست و من از عليم و من و على را حق سبحانه و تعالى از يك طينت آفريد و از يك نور و هر اختلافى كه در ميان امت من شود او بيان خواهد كرد،و او پادشاه مؤمنان است و پيشواى شيعيان است كه در روز قيامت رو و دستها و پاهاى ايشان سفيد خواهند بود،و او امير مؤمنان است و بهترين اوصياى پيغمبران است و شوهر بهترين زنان عالميان است و پدر امامان هدايت يافته گان و هدايت كنندگانست و اخبارى كه از طرق عامه از صحاح ايشان منقول است فوق تواتر است و از طرق خاصه به مرتبه ايست كه اطفال همه مى دانند و از ضروريات مذهب شيعه است و اخبارى كه در فضايل اين روز است فوق حد حصر است به همين اكتفا شده و إن شاء اللّه در باب زيارات پاره از اخبار مذكور خواهد شد.

و منقول است در قوى از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه سنت است روزه روز مباهله كه بيست و چهارم ذى الحجه است بنا بر مذهب مشهور و ابن طاوس از كتاب محمد بن على بن ابى قره ذكر كرده است در خبر مباهله كه:روز بيست و چهارم ذى الحجه است و بعضى گفته اند كه روز بيست و پنجم است و بيست و يكم و بيست و هفتم ذى الحجه نيز گفته اند و اصح روايات روز بيست و چهارم است و سنت است كه روزه بدارد به شكرانه اين نعمت كه مباهله

ص: 256

به اصحاب كسا واقع شد و آيه تطهير نازل شد با آيه مباهله در شأن اهل البيت و سنت است كه غسل كند و جامهاى پاكيزه به پوشد و بوى خوش بكند،و شيخ طوسى گفته است كه روز بيست و پنجم ذى الحجه روز مباهله است و مرويست كه روز بيست و چهارم است و اين قول اظهر است.

و روايتى ذكر كرده است مسندا از محمد بن صدقه عنبرى از حضرت ابى ابراهيم موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه روز مباهله روز بيست و چهارم ذى الحجه است و در اين روز هر چه خواهى از نماز بگذار و هر دو ركعت كه بگذارى بعد از آن هفتاد مرتبه استغفار مى كنى بعد از آن مى ايستى و نظر به موضع سجده مى كنى وقتى كه پيشتر غسل كرده باشى و اين دعا را مى خوانى كه الحمد للّه رب العالمين الخ.

و شيخ و ابن طاوس ذكر كرده اند كه در روز بيست و چهارم ذى الحجه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در اثناء نماز در حالت ركوع انگشترى به سايل دادند آيه انما وليّكم اللّه در امامت آن حضرت صلوات اللّه عليه نازل شده و در شب بيست و پنجم شب آخر سه شب بود كه طعام به سايل اسير دادند،و در روزش سوره هل اتى نازل شد.

و ابن طاوس چند روايت از خاصه و عامه نقل كرده است كه در روزش مايده بهشت از جهة ايشان نازل شد،سنت است كه اين روز را به شكرانه اين نعمتها روزه بدارند و ثعلبى در تفسير ذكر كرده است،و موفق بن احمد خوارزمى نيز روايت كرده است كه در روزش مائده نازل شده و زمخشرى نيز ذكر كرده است نزول مائده را اما وقتش را ذكر نكرده است.

و سيد بن طاوس على بن موسى رضى اللّه عنه ذكر كرده است كه به اسانيد

ص: 257

صحيحه وارد شده است حكايت آمدن نصارى نجران را به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه بعد از آن كه فتح مكه واقع شد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله رسولان فرستادند به پادشاهان مثل خسرو پادشاه عجم و هرقل قيصر روم،و چهار كس به جانب نجران فرستادند و آن موضعى بود در شام و در بحرين و در يمن اما اظهر آنست كه نجران شام بود كه رسل آن حضرت صلى اللّه عليه و آله رفتند و ايشان را به اسلام يا حرب يا جزيه خواندند و بتكده داشتند كه قيصر از جهة ايشان ساخته بود و صورت حضرت عيسى را صلوات اللّه عليه و اله از مرصع از جهة ايشان ساخته بود و چون رسولان آن حضرت رفتند ايشان با يكديگر اجتماع نمودند و جمعى از علماء ايشان خصوصا حارثه بن ارثال با ايشان گفت كه بياييد تا مسلمان شويم و شرف سبقت به اسلام را از جمله نصارى داشته باشيم و بى دغدغه پيغمبر آخر الزمان همين است و علاماتى كه در جميع كتب انبياء مذكور است همه در او هست و سيد و عاقبت كه عمدۀ علماء ايشان بودند،و قيصر آلاف و الوف هر ساله از جهة ايشان مى فرستاد و هم چنان پادشاهان ديگر از نصارى از جهة اعتبارى كه داشتند و خوف زوال آن بود راضى نمى شدند تا عاقبت كتب انبيا را بيرون آوردند در صحيفه حضرت آدم چنين بود كه بسم اللّه الرحمن الرحيم منم خداوندى كه نيست خدائى بغير از من منم خداوند حى قيوم زنده كه همه مكونات بمن موجودند منم خداوندى كه هر زمانى را مى برم و از عقب آن زمانى مى آورم و مى آفرينم هر كرا و هر چرا مى خواهم و تدبير همه امور بدست منست و به اراده من همه اشيا موجودند و هر يك را سبب امرى كرده ام كه خود مى دانم و هر دشوارى نزد قدرت من آسان است منم خداوند عزيز قهار و حكيم نيكو

ص: 258

كردار منم بخشاينده مهربان رحم مى كنم و ترحم مى كنم بر بندگان خود و رحمت من بر غضبم سبقت دارد و عفوم بر عقوبتم پيشى گرفته است بندگان را از جهة بندگى آفريده ام و حجت خود را بر همه تمام كرده ام به درستى كه پيغمبران خود را به ايشان خواهم فرستاد و كتابهاى خود را به ايشان نازل خواهم كرد از اول حجتهاى من از بشر كه آدم صفى است تا به احمد كه پيغمبر منست و خاتم پيغمبران من است اين پيغمبريست كه صلوات خود را بر او مى فرستم و بركات خود را در دل او جا مى دهم و به او كامل مى گردانم و تمام مى كنم پيغمبران و انذار كنندگان خودم را.

حضرت آدم عليه السلام گفت الهى كيستند اين پيغمبران و كيست اين احمدى كه او را اين شرف و رفعت كرامت كرده خطاب رسيد كه همه از ذريت تو خواهند بود و آخر پيغمبران احمد خواهد بود آدم گفت پروردگارا ايشان را بچه چيز مبعوث خواهى ساخت و ارسال خواهى فرمود خطاب رسيد كه تا بندگان مرا به وحدانيت بشناسند،و همه مرا بندگى كنند هر يك به يك شرعى و آئينى و سيصد و سى شريعت خواهم فرستاد و آئين و شريعت احمد مكمّل همه خواهد بود و مقرر فرمودم كه هر كه به شريعت پيغمبر خود عمل نمايد با ايمان بمن و بر رسولان من او را داخل بهشت كنم.

و بسيار امور مذكور شد كه مجملش اينست كه حق سبحانه و تعالى عرض نمود بر حضرت آدم معرفت جميع پيغمبران را و ذريات ايشان را و ارواح ايشان را به حضرت آدم نمود و يك يك را مى نمود تا آن كه حضرت آدم نظر به نورى كرد كه لامع شد و ميان آسمان و زمين را پر كرد و مشارق را احاطه كرد و به مغارب رسيد و بلند شد تا احاطه نمود ملكوت آسمانها را چون نيكو نظر كرد

ص: 259

ديد كه نور حضرت محمد است صلى اللّه عليه و آله و ديدم كه عالم پر شد از بوى خوش،ديگر نظر كرد ديد كه چهار نور از چهار جانب او را احاطه كرده اند و اين انوار بنور او اشبه بودند و از عقب اين انوار انوار ديگر ديد كه در روشنايى و عظمت شبيه باين انوار بودند و در عقب اين انوار انوار ديگر ديد كم نورتر از آنها بعدد ستاره هاى آسمان و اينها متفاوت بودند بعضى از اينها از بعضى روشنتر بود،ديگر سياهى ديد مانند شب تار از اطراف مانند سيل مى آمدند تا آن كه عالم را سياه كردند با نهايت قباحت و بد بويى حضرت آدم از مشاهده اينها حيران شد و گفت اى خداوندى كه هر غيبى نزد تو ظاهر و هويداست و اى آمرزنده گناهان و اى صاحب قدرت قاهره و اى صاحب مشيت غالبه كيست اين خلق سعادتمند كه او را مكرم ساختى و بر همه عالميان او را رفعت و بلندى كرامت فرمودى و كيستند اين انوارى كه آن نور اكبر را احاطه كرده اند پس حق سبحانه و تعالى وحى كرد به او كه اين جماعت وسيله تو و وسيله سعادتمندان خلق منند كه در هر امرى كه ايشان را پيش مى آيد در خلاصى از آن ايشان را وسيله مى سازند و مى گويند الهى بحق ايشان كه مرا نجات ده فلان حاجت مرا بر آور به فلان رتبه مرا برسان.

ايشانند كه بر همه عالميان سبقت و پيشى گرفته اند با قرار به وحدانيت من، ايشانند كه شفاعت كنندگان خلايقند و شفاعت ايشان مقبول است،ايشانند كه عالميان ايشان را شفيع خود مى گردانند در دنيا و عقبى و اين احمد(ص)بهتر و اكمل و اشرف و سيد ايشان است،و بهترين مخلوقات من است او را دانسته از همه خلايق برگزيده ام يعنى مستحق برگزيدن بود و نام او را از نام خودم بيرون آوردم منم محمود و اوست محمد،و اين نور مثل اوست و برادر اوست و

ص: 260

وصى و خليفه اوست.

مؤيد ساختم محمد را به على و بركات و عصمت را در فرزندان او مقرر ساختم،و اين نور ديگر نور فاطمه زهرا است كه بهترين كنيزان من است و بقيه علم منست از احمد كه پيغمبر منست،و اين دو نور ديگر فرزند زادگان محمدند از على و فاطمه و خلف و جانشين پدر و جد خود خواهند بود و اين نورهاى ديگر كه انوار ايشان ظاهر است خلفاء از فرزندان ايشانند ائمه معصومين به درستى كه همه را برگزيده ام و همه را مطهر و معصوم گردانيده ام از جميع ناشايستها و بر همه بركت كرده ام و تفضل نموده ام و همه را دانسته پيشوايان خلايق كرده ام و روشنى عالم گردانيده ام و عالم را بنور كمالات و علوم و هدايات ايشان منور ساخته ام.

و چون آدم نظر كرد در آخر ايشان شبح و مثالى ديد كه مى درخشيد مانند ستاره صبح پس حق سبحانه و تعالى فرمود كه اى آدم باين خليفه سعادتمند بلاها و غمها و المها از دلهاى بندگان خودم و گناهان از پشتهاى ايشان بر مى دارم و زمين را پر از عدل و داد خواهم كرد بعد از آن كه پر از ظلم و قساوت و تزلزل و جور شده باشد.

حضرت آدم گفت خداوندا بزرگوار كسى است كه تو او را بزرگ كرده و عالى مقدار كسى است كه او را بلند مرتبه گردانيده باشى و هر كه را تو بلند و رفيع القدر كنى سزاوار است او را كه چنين باشد پس اى خداوند منعمى كه نعمتهاى ترا انقطاع نيست،و اى احسان كننده كه احسانهاى ترا زوال نه،بچه چيز اين بندگان عالى مقدارت از شرف عطاى او مشرف شده اند باين مراتب عاليه و اين رتبه هاى عظيمه رفيعه،و هم چنين هر كرا بلند مرتبه گردانيده از

ص: 261

پيغمبران مرسلت بچه وجه باين تشريفات مخلع گشته اند.

پس خداوند عالميان جل و جلاله فرمود كه منم خداوند رحمانى كه بجز من خداوندى نيست و بخشاينده و مهربانم و بزرگوار و نيكو كردارم و علام الغيوبم و هر پنهانى نزد من آشكار است و هر چه خواهد شد در ابد آباد در ازل آزال مى دانم كه چه خواهد شد و هر چه نخواهد شد مى دانم كه اگر شود چه مفسده دارد و چون نظر كردم به دلهاى بندگان خودم نديدم كسى را كه اطاعت بيشتر كند و خير خواهى بندگانم بيشتر داشته باشد از انبيا و رسولانم از اين جهت ايشان را برگزيدم و مؤيد ساختم به روح مقدس خودم روح القدس و به كمالات خودم ايشان را مكمل ساختم و قوت تحمل رسالات خود به ايشان عطا فرمودم و ايشان را برگزيدم و بر عالميان زيادتى كرامت فرمودم به رسالات و وحى خودم،و بعد از ايشان هر يكى را اوصيا مقرر فرمودم و رتبها و كمالات و علومى كه بهر يك از رسولان خود عطا فرموده بودم به اوصياى ايشان كه از اقرباى ايشان و خواص ايشان بودند لطف فرمودم و امانت حجتهائى كه انبيا را امين آنها گردانيده بودم به ايشان به امانت دادم و رتبه ايشان را در ميان خلايق بلند گردانيدم تا تدارك كنم شكستگيهايى كه خلق را از فقدان انبيا به همرسيده بود و اعوجاج ايشان را به اوصيا مستقيم گردانم چون من عالم و لطيفم و لطف خود را هرگز از خلق خود باز نمى دارم.

و بعد از آن چون نظر كردم به دلهاى اين برگزيدگان پيغمبرانم نيافتم كسى را كه اطاعت من و خير خواهى خلقم در او بيشتر باشد از محمدى كه برگزيده منست و مخصوص و خالص منست دانسته او را بر همه زيادتى دادم و نام او را با نام خود قرين گردانيدم و اطاعت او را اطاعت خود و عصيان او را عصيان

ص: 262

خود گردانيدم بعد از آن نظر كردم به دلهاى خواص او كه آن حضرات فاطمه زهرا و ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم كه از طينت او مخلوق بودند و متصف به صفات كماليه او بودند ايشان را ملحق ساختم به او و ايشان را وارثان كتاب خود گردانيدم و محل وحيهاى خود ساختم و منبع علوم و حكم و انوار خود ساختم ايشان را و بذات خود قسم ياد كردم كه معذب نگردانم هرگز به آتش خود كسى را كه مرا بيگانگى اعتقاد داشته باشد و محبت ايشان داشته باشد و ايشان را پيشوايان خود داند.

پس ابو حارثه ايشان را بر سر صحيفه بزرگتر حضرت شيث و صحيفه حضرت ادريس و صحيفه حضرت ابراهيم،و بسفر دويم تورات و به مفتاح چهارم انجيل آورد در هر يك از ديگرى ظاهرتر و مدايح بيشتر بود و اسامى ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را مفصل خواندند و رسولان آن حضرت كه به آن جا رفته بودند ايمان ايشان قويتر شد و تفصيل اين حكايت كه قريب به چهار جزو است در اقبال ابن طاوس كه عربى هست و فارسى نيز كرده ام موجود است و اشاره بذكر حضرت سيد المرسلين و ائمه اثنى عشر صريحا در توراتى كه الحال يهوديان دارند هست و در انجيل بالفعل ايشان در انجيل يوحنا در سوره سى و چهارم يا سى و پنجم است حضرت سيد المرسلين با صفاتش هست و هم چنين در ساير كتب انبيا كه نزد بنده هست موجود است و تفصيلش در عيون اخبار الرضا و غير آن موجود است و خود مقابله كرده ام موافقست با كتب يهود و نصارى كه الحال دارند سواى آن چه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بيان فرموده اند از انجيلى كه تغيير نيافته است و نزد ايشان بوده است و در روضه كافى موجود است.

ص: 263

حاصل آن كه بعد از اتمام حجة حارثه راى ايشان بر آن قرار گرفت كه به خدمت آن حضرت آيند پس چهارده كس از بزرگان ايشان از فضلاء و علما و هفتاد كس از اشراف و سادات ايشان متوجه خدمت حضرت سيد المرسلين(ص)شدند و حضرت احتياطا خالد بن وليد را با سيصد سوار به نزد ايشان فرستاد كه مبادا از ايشان مكرى صادر شود و نصارى با زينت عظيم آمدند و اهل مدينه به تفرج و تماشاى ايشان بيرون رفتند و باين زينت نديده بودند كسى را تا به خدمت حضرت رسيدند و وقت نماز ايشان شد خواستند كه نماز كنند جمعى از صحابه خواستند كه منع كنند ايشان را حضرت فرمودند كه بگذاريد كه نماز خود را بكنند رو به مشرق كرده نماز كردند و حضرت سه روز ايشان را بحال خود گذاشت تا سيرت و صورت آن حضرت را مشاهده نمايند و بدانند كه موافق است با آن چه در كتب انبياست(ص).

و بعد از سه روز حضرت ايشان را دعوت فرمودند به اسلام ايشان گفتند يا محمد هر چه خبر داده است حضرت عيسى از وصف پيغمبرى كه بعد از او خواهد آمد در تو مشاهده نموديم موافق بود مگر يك چيز حضرت فرمودند كه كدامست گفتند در انجيل ماهست كه پيغمبرى كه بعد از عيسى مى آيد ايمان به او دارد و تصديق او مى كند و تو او را دشنام مى دهى و تكذيب مى كنى و مى گويى او بنده است حضرت فرموده است كه من تصديق او مى كنم و ايمان به او دارم كه پيغامبر است و حق سبحانه و تعالى او را به رسالت به قوم او فرستاده است و مى گويم كه او بنده خداوند است و مالك نيست از جهة خود نفعى و ضررى را و نه مردن و زندگانى را،و نه محشور شدن را.

ايشان گفتند كه هيچ بنده مى تواند كرد آن چه او مى كرد مرده زنده مى كرد و

ص: 264

كور مادر زاد را روشن مى كرد و ابرص را صحيح مى كرد و از ضمير مردم خبر مى داد و از آن چه ذخيره گذاشته بودند از جهة خود خبر مى داد و اين كارها را بغير از خدا يا پسر خدا مى تواند كرد و از مزخرفات غلو بسيار گفتند.

حضرت فرمودند كه هم چنان كه جميع پيغمبران بنده بودند و معجزات مى نمودند باذن خدا حضرت عيسى نيز اينها را مى كرد باذن اللّه و از بندگى عار نداشت،و چون خدا باشد كسى كه مركب باشد از گوشت و خون و استخوان و اعضا و جوارح با آن كه چيزى مى خورد و مى آشاميد و به بيت الخلا مى رفت،و خداوند او خداونديست يگانه حق كه چيزى مانند او نيست گفتند پس چرا پدر نداشت حضرت فرمودند كه آدم پدر و مادر نداشت و چيزى دشوار نيست نزد قدرت الهى،و هر چرا اراده كند كه بگويد باش مى باشد پس جبرئيل آمد و اين آيه را آورد كه داستان عيسى مثل داستان حضرت آدم بود كه او را از خاك آفريد و او را گفت موجود شد ايشان گفتند اينها فايده ندارد بيا تا با تو مباهله كنيم پس جبرئيل آمد و آيه مباهله را آورد و مجملى از آن در باب خمس مذكور شد و تفصيلش را إن شاء اللّه در مجمع البحرين خواهى يافت.

پس حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى مرا امر فرموده كه با شما مباهله كنم اگر بر سر گفته خود باشيد و بر نگرديد ايشان گفتند كه فردا وعده است كه مباهله كنيم و نصارى روانه جاى خود شدند و با يكديگر گفتند كه حجت محمد(ص)بر ما تمام شد يك چيز مانده است اگر فردا با جميع اصحاب خود خواهد آمد با او مباهله مى كنيم و اگر با خواص خود مى آيد مباهله نمى كنيم زيرا كه اين طريقه انبياست چنانكه حضرت موسى مباهله نمود با قارون و با موسى هارون بود و پسرهاى هارون،قارون به زمين فرو رفت و هر گاه

ص: 265

او پيغمبر است اگر با او مباهله كنيم خود هلاك خواهيم شد،و سبب هلاك كل نصارى خواهيم شد.

و متواتر است و در همه تفاسير و كتب احاديث مسطور است كه روز ديگر حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليه با حضرت امير المؤمنين و حضرات فاطمه و حسنين صلوات اللّه عليهم متوجه صحرا شدند منذر بن علقمه و ابو حارثه گفتند به سيد و عاقب كه امر رسالت محمد ظاهر شد و اللّه رويى چند مى بينيم كه اگر ايشان دعا كنند كوهها را از جاى خود قلع مى كنند زنهار كه مباهله مكنيد كه همه هلاك خواهيد شد و بر روى زمين نصرانى نخواهد ماند تا روز قيامت پس ايشان از روى تضرع گفتند يا ابا القاسم اقاله كن ما را كه ما اين جرات نخواهيم كرد حضرت فرمودند كه با شما حرب مى كنم عرض نمودند كه نبوت تو بر ما ظاهر شد با پيغمبر حرب نمى كنيم و ليكن جزيه مى دهيم كه ما را بحال خود گذارى و با ما حرب نكنى و ما را نترسانى هر سال چهار هزار حله بدهيم دو هزارش را در صفر بدهيم و دو هزارش را در رجب و سى زره عادى بدهيم و بر اين نحو صلح واقع شد.

پس حضرت فرمودند كه بحق آن خداوندى كه جان من در قبضه قدرت اوست كه هلاك نزديك شده بود به اهل نجران و از ايشان در گذشت،و اگر مباهله مى كردند هر آينه مسخ مى شدند به ميمون و خوك و وادى نجران آتشى مى شد افروخته و بيخ و بنياد نجرانيان مستاصل مى شد حتى مرغان بر درختان مى سوختند و سال بر نمى آيد بر نصرانيان كه همه هلاك مى شدند، و اينها عبارت كشاف است با زيادتى كه از عايشه نقل كرده است كه

ص: 266

حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بيرون آمدند از خانه و عبايى در دوش مبارك داشتند رنگين و از موى سياه بود پس حسن آمد و داخل كرد او را پس حسين آمد و او را داخل كرد پس فاطمه آمد پس على و ايشان را داخل كرد پس آيه را خواندند كه إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ الخ يعنى اراده الهى تعلق گرفته است البته كه هر ناخوشى را از شما دور كند و شما را مطهر كند به تطهيرى كه آن را وصف نتوان كرد و كسى كه از عربيت اندكى مطلع باشد مى داند كه تاكيدات و مبالغات در چه مرتبه است و بديهى است كه نيست مگر رتبه اعلى عصمت و بديهى است كه داخل كردن ايشان از جهة عظمت رتبه ايشان بود چنانكه نصرانيان دانستند.

و زمخشرى أولا نقل كرده است و چون همه سنيان معاندت با اهل بيت دارند ذكر كرده است كه چرا ايشان را داخل كسا فرمود از جهة آن كه عزيزترين اهل و پارهاى جگر آن حضرت بودند ايشان را در معرض بلا در آورد و اگر علم به صدق خود نمى داشت ايشان را در معرض بلا در نمى آورد و بر تقديرى كه اين منظور باشد البته بالبديهه همين منظور نبود بلكه عصمت ايشان سبب بود كه أولا حضرت باد خال ايشان بيان عصمت ايشان فرمودند و عذر عدم ادخال ام سلمه و غيرها نيز شد چون آن مطهره خواست كه داخل شود حضرت فرمودند كه اِنّكِ إلى خير عاقبت تو خوب خواهد بود و در واقع عاقبت او خوب بود بخلاف آن دو.

روزه اول محرم

16-( و: فى اوّل يوم من المحرّم دعا زكريّا ربّه عزّ و جلّ فمن صام ذلك اليوم استجاب اللّه له كما استجاب لزكريّا عليه السّلام).

ص: 267

و منقول است كه در روز اول محرم حق سبحانه و تعالى دعاء زكريا عليه السلام را مستجاب كرد كه ذريت خوب از حق سبحانه و تعالى طلبيد و حق سبحانه و تعالى كرامت فرمود يحيى عليه السلام را به او پس كسى كه اين روز را روزه دارد و حاجتى از خدا بطلبد حق تعالى آن دعا را مستجاب كند چنانكه دعاء زكريا را مستجاب گردانيد.

و روايت كرده است صدوق در حسن كالصحيح از ريان بن شبيب ثقه كه گفت داخل شدم بر حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه در روز اول محرم پس بمن فرمودند كه اى ريان آيا روزۀ گفتم نه حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى دعا حضرت زكريا را قبول فرمود كه گفت پروردگارا ببخش مرا از نزد خود ذريتى نيكو به درستى كه تو مستجاب كننده دعايى،پس حق سبحانه و تعالى دعا او را مستجاب كرد و امر فرمود فرشتگان را كه ندا كردند زكريا را در وقتى كه نماز مى كرد در محراب كه حق سبحانه و تعالى بشارت مى دهد ترا به يحيى پس كسى كه اين روز را روزه دارد و خداوند خود را بخواند حق سبحانه و تعالى دعاى او را مستجاب كند چنانكه دعاء زكريا را مستجاب كرد.

اى پسر شبيب به درستى كه ماه محرم ماهى بود كه اهل جاهليت در زمان كفر حرام مى دانستند ظلم و كشش[كشتن ظ]را از جهة حرمت اين ماه،و اين امت نه حرمت ماه را رعايت نمودند و نه حرمت پيغمبر خود را حفظ نمودند صلى اللّه عليه و آله به درستى كه در اين ماه شهيد كردند ذريت آن حضرت را و به اسيرى بردند زنان آن حضرت را و غارت كردند خيمهاى ايشان را پس نيامرزد حق سبحانه و تعالى ايشان را هرگز اى پسر شبيب تا توانى گريه كن بر حضرت سيد الشهدا

ص: 268

حسين بن على صلوات اللّه عليهما كه آن حضرت را شهيد كردند چنانكه سر گوسفند را از بدن جدا كنند و شهيد شد با آن حضرت هجده كس از اهل بيت آن حضرت كه در روى زمين شبيه و نظير نداشتند.

و قسم به خدا كه گريستند آسمانها و زمينها بر شهادت آن حضرت و قسم به خدا كه چهار هزار فرشته از آسمان به زمين آمدند كه آن حضرت را نصرت دهند ديدند كه آن حضرت شهيد شده است پس مامور شد كه نزد قبر آن حضرت باشند در تعزيه ژوليده مو و كرد آلوده تا وقتى كه قايم آل محمد قيام نمايد اين فرشتگان از جمله مددكاران و ياوران آن حضرت خواهند بود و آن حضرت محتمل است كه قايم بوده باشد يا حسين صلوات اللّه عليهما و شك نيست كه از انصار هر دو خواهند بود اشتباه در مرجع ضمير است،و شعار آن فرشتگان اين خواهد بود كه فرياد كنند كه بياييد اى جمعى كه مى خواهيد طلب كنيد خون حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه را و عبارت «يا لثارات الحسين» است اى پسر شبيب و اللّه كه چون جدم حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه شهيد شدند از آسمان خون و خاك سرخ باريده شد.

اى پسر شبيب اگر در گريه بر حسين عليه السلام آن مقدار آب ديده بيرون آيد كه بر دو طرف روى روان شود حق سبحانه و تعالى مى آمرزد هر گناهى كه كرده باشى از صغيره و كبيره و از اندك و بسيار.

يا ابن شبيب اگر خوش دارى كه فرداى قيامت هيچ گناه نداشته باشى پس زيارت كن حضرت امام حسين را صلوات اللّه عليه.

يا ابن شبيب اگر مى خواهى كه ساكن شوى در بالا خانهاى بهشت با محمد

ص: 269

و آل محمد صلوات اللّه عليهم پس لعن كن قاتلان آن حضرت را.

اى پسر شبيب اگر خواهى كه ثواب تو مانند ثواب شهداى كربلا باشد كه نزد آن حضرت شهيد شده باشى پس بايد كه هر مرتبه كه آن حضرت را ياد كنى به زبان بگذرانى و در خاطر خود آورى كه « يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً » يعنى كاش در آن صحرا با ايشان مى بودم و در خدمت آن حضرت شهيد مى شدم و فايز مى شدم به ثواب عظيم يا ابن شبيب اگر خواهى كه با ما باشى در درجات اعلاى بهشت پس از غم ما غمناك باش و از فرح ما خوشحال باش و بر تو باد كه متابعت كنى ما را،كه اگر شخصى متابعت،يا سجده سنگى كند البته حق سبحانه و تعالى او را در روز قيامت محشور مى گرداند با او پس بايد كه به جمعى تولى كند كه يقين داند كه ايشان از اهل بهشتند و آن منحصر است در ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين.

روزه مستحبى را تا عصر مى شود نيت كرد

6-( و سال ابو بصير ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه: عن الصّائم المتطوّع تعرض له الحاجة قال هو بالخيار ما بينه و بين العصر و ان مكث حتّى العصر ثمّ بدا له و لم يكن نوى ذلك فله ان يصوم ذلك اليوم ان شاء).

و منقول است از ابو بصير كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از كسى كه روزه سنت داشته باشد و او را حاجتى دست دهد كه بايد خورد حضرت فرمودند كه او مخير است تا عصر مى تواند خورد و هم چنين اگر نيت روزه نكرده باشد تا عصر و در آن وقت خواهد كه روزه بگيرد و چيزى نخورده باشد اگر خواهد مى تواند كه آن روز را روزه بدارد.

ص: 270

و در صحيح از هشام منقولست كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه شخصى صبح كند و نيت روزه را نداشته باشد و چون روز بلند شود خواهد كه روزه بگيرد حضرت فرمودند كه اگر پيش از زوال نيت كند كل روز حساب مى شود از جهة او و اگر بعد از زوال نيت كند از آن وقت كه نيت كرده است از جهة او محسوب است.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به منزل مى آمدند و مى فرمودند كه چيزى داريد و اگر نه روزه بگيرم پس اگر چيزى بود در خانه مى آوردند و آن حضرت صلوات اللّه عليه تناول مى فرمودند و اگر نه روزه مى گرفتند.

و كلينى و شيخ در موثق از سماعه از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده اند در صايم كه مخيّر است تا زوال آفتاب حضرت فرمودند كه اين در روزه واجبست،و اما نافله هر وقت كه خواهد مى تواند خورد.

ص: 271

باب ثواب صوم رجب

6-( روى ابان بن عثمان عن كثير النّوّاء عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: انّ نوحا صلوات اللّه عليه ركب السّفينة اوّل يوم من رجب فامر عليه السّلام من معه ان يصوموا ذلك اليوم و قال من صام ذلك اليوم تباعدت عنه النّار مسيرة سنة و من صام سبعة ايّام اغلقت عنه ابواب النّيران السّبعة و من صام ثمانية ايّام فتحت له ابواب الجنان الثّمانية و من صام خمسة عشر يوما اعطى مسألته و من زاد زاده اللّه عزّ و جلّ).

اين بابى است در ثواب روزه ماه رجب در موثق كالصحيح منقول است از ابان و او از اهل إجماع است پس ضرر ندارد ضعف كثير كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت نوح عليه السلام در كشتى سوار شدند در روز اول ماه رجب پس حضرت امر فرمودند اهل كشتى را كه آن روز را روزه دارند و فرمودند كه هر كه آن روز را روزه دارد آتش جهنم يك ساله راه از او دور گردد و اگر هفت روز روزه دارد هفت در جهنم بر روى او بسته شود،و هر كه هشت روز از آن روز روزه دارد هشت در بهشت بر روى او گشاده شود و هر كه پانزده روز را روزه دارد هر چه از حق سبحانه و تعالى بطلبد آن را عطا فرمايند و هر كه از پانزده روز زياد كند حق سبحانه و تعالى ثواب را زياده كند.

ص: 272

و در قوى از مبارك از حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما منقول است به همين عبارت و به همين اسناد.

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: رجب نهر فى الجنّة اشدّ بياضا من اللّبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه اللّه تعالى من ذلك النّهر).

و به اسناد سابق منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه رجب نام نهريست در بهشت كه از شير سفيدتر است و از عسل شيرين تر است هر كه يك روز از ماه رجب روزه دارد حق سبحانه و تعالى او را از آن نهر آب دهد و آب دادن از آن نهر لازم دارد دخول جنّت را زيرا كه عذاب بعد از رحمت نمى باشد چنانكه ظاهر اخبار است و اللّه تعالى يعلم.

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: رجب شهر عظيم يضاعف اللّه فيه الحسنات و يمحو فيه السّيّئات من صام يوما من رجب تباعدت عنه النّار مسيرة سنة و من صام ثلاثة ايّام وجبت له الجنّة و قد اخرجت ما رويته فى هذا المعنى فى كتاب فضائل رجب)

و در قوى به اسناد سابق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه ماه رجب ماهى است بزرگوار كه حق سبحانه و تعالى حسنات مؤمنان را مضاعف مى گرداند و گناهان ايشان را محو مى كند و هر كه يك روز از ماه رجب روزه دارد آتش دوزخ يك ساله راه از او دور شود يا صد ساله چنانكه در نسخه ثواب الاعمال قديم است كه نزد ماست،و هر كه سه روز روزه دارد بهشت او را واجب شود و بتحقيق كه از كتب اصول بيرون آورده ام و درج كرده ام هر حديثى

ص: 273

را كه بمن رسيده است از مشايخ در باب فضايل صوم ماه رجب در كتاب فضايل ماه رجب،و چون بعضى از اخبار در فضايل رجب مذكور است در امالى مناسب بود ذكر آن از آن جمله در موثق كالصحيح منقول است از حسن بن على بن فضال كه حضرت امام ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما فرمودند كه هر كه روز اول رجب را روزه دارد از روى رغبت در ثوابى كه حق سبحانه و تعالى از جهة آن مقرر فرموده است بهشت او را واجب شود و هر كه روزى از ميان رجب روزه دارد او را شفيع گردانند در مثل ربيعه و مضر كه دو قبيه عظيمند از قبائل عرب، و هر كه روزى از آخر رجب روزه دارد حق سبحانه و تعالى او را از پادشاهان بهشت گرداند و او را شفيع گردانند در پدر و مادر و فرزندان و برادر و خواهر و عم و عمه و خال و خاله و آشنايان و هم سايگان او هر چند همه مستحق جهنم شده باشند،و كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقول است كه هر كه يك روز از رجب را روزه دارد و از روى اعتقاد لوجه اللّه حق سبحانه و تعالى در ميان او و آتش هفتاد خندق حايل كند كه عرض هر خندقى از آسمان باشد تا زمين.

و در قوى از سلام منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه يك روز از رجب روزه دارد از اول يا وسط يا آخر آن حق سبحانه و تعالى واجب گرداند از جهة او بهشت را و حشر او را با ما كند در رفيق اعلى در درجه ما در روز قيامت،و هر كه دو روز از رجب روزه دارد به او گويند كه عمل را از سر گير كه گذشتهاى ترا آمرزيدند،و هر كه سه روز از رجب روزه دارد به او گويند كه گذشته و آينده ترا آمرزيدند شفاعت كن از براى هر كه

ص: 274

مى خواهى از برادران گناه كارت و آشنايانت،و هر كه هفت روز از رجب روزه دارد هفت در دوزخ را بر روى او دربندند،و هر كه هشت روز از رجب روزه دارد هشت در بهشت را بر روى او بگشايند كه از هر درى كه خواهد داخل بهشت شود.

و در موثق از سالم منقول است كه داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و چند روزى از ماه رجب مانده بود پس چون نظرش بمن افتاد فرمودند كه اى سالم آيا در اين ماه هيچ روزه گرفتى گفتم نه و اللّه يا ابن رسول اللّه فرمودند كه آن قدر از ثواب از تو فوت شده است كه حساب آن را نمى داند بغير از حق سبحانه و تعالى به درستى كه اين ماهى است كه حق سبحانه و تعالى آن را تفضيل داده است و حرمت آن را عظيم گردانيده است و واجب گردانيده است كرامت خود را از جهة روزه داران پس عرض نمودم كه يا ابن رسول اللّه اگر از آن چه مانده است روزه بدارم آيا ممكن است كه فايز گردم به بعضى از ثواب روزه داران اين ماه پس حضرت فرمودند كه اى سالم هر كه يك روز از آخر اين ماه روزه دارد ايمن شود از سختى جان كندن و او را ايمن سازند از هول ما بعد از مرگ و از عذاب قبر،و هر كه دو روز را از آخر اين ماه روزه دارد به آسانى از صراط بگذرد،و هر كه سه روز از آخر اين ماه روزه دارد ايمن شود از فزعى كه بزرگترين خوفهاست از خوفهاى روز قيامت و سختيهاى آن و او را براتى دهند از آتش دوزخ.

و كالصحيح منقول است كه حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه يك روز از اول رجب يا وسط آن يا آخر آن روزه دارد حق سبحانه و تعالى گناهان گذشته او را بيامرزد،و هر كه سه روز

ص: 275

اول يا وسط يا آخر آن روزه دارد حق سبحانه و تعالى گذشته و آينده او را بيامرزد،و هر كه شبى از شبهاى رجب را احيا كند حق سبحانه و تعالى او را از آتش دوزخ آزاد كند و قبول فرمايد شفاعت او را در هفتاد هزار كس از گناه كاران و هر كه در ماه رجب تصدقى بكند بقصد رضاى الهى حق سبحانه و تعالى او را كرامت كند در بهشت ثوابى چند كه نه چشمها ديده باشد و نه گوشها شنيده باشد و نه در خاطر كسى خطور كرده باشد.

و بسند قوى از ابو سعيد خدرى كه از اصحاب كبار حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليه است و از برگزيدگان و مستقيمان اصحاب حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه است منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه به درستى و راستى كه ماه رجب ماه حق سبحانه و تعالى است و در روايات ديگر ماه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه است و ماه اصم است و آن ماهى است بزرگوار و چرا اصمّش مى گويند و اصمّ بمعنى كران گوش است زيرا كه هيچ ماهى در فضل و حرمت نزد حق سبحانه و تعالى به او نمى رسد پس گويا كه گوشها را طاقت شنيدن فضل او نيست و مشهور آنست كه در جاهليت حرمت اين ماه را مى داشتند و جنگ نمى كردند پس گويا گوشها كران است از شنيدن صداى جنگ و آلات حرب و هر دو حق است،و اصبّش نيز مى گويند چون رحمت الهى مى ريزد در آن مانند باران يا ناودان بر بندگان خدا و اهل جاهليت كه كفار قريش بودند تعظيم اين ماه مى كردند و از جمله اشهر حرم بود و چون اسلام آمد در تعظيم و تفضيل او زيادتى كردند بر سابق به درستى كه ماه رجب و ماه شعبان هر دو ماه منند و ماه رمضان ماه امت من و چون على نفس نبى است ماه على ماه نبى است چون مرويست كه حضرت

ص: 276

امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما اين ماه را روزه مى گرفتند و مى فرمودند كه رجب ماه من است و شعبان ماه رسول اللّه است صلى اللّه عليه و آله و ماه رمضان ماه خداوند عالميان است بتحقيق كه هر كه يك روز از ماه رجب روزه دارد از روى اعتقاد و اخلاص مستوجب خوشنودى الهى مى شود و رضاى الهى بزرگتر است از هر عبادتى و ثوابى و روزه آن روز غضب الهى را فرو مى نشاند و درى از درهاى دوزخ بر روى او بسته مى شود و اگر به سنگينى كل زمين طلا بدهند به او زيادتى بر آن روزه نخواهد داشت و مزد او نمى شود بغير از ثوابهائى كه حق سبحانه و تعالى از جهة آن مقرر فرموده است هر گاه اين روز را خالص از جهة رضاى او گرفته باشد،و چون آخر روز شود ده دعاى مستجاب كرامت فرمايند او را اگر از مطالب دنيوى باشد مى دهند و اگر نه از جهة او ذخيره مى كنند از مراتب بهشت بهترين چيزى كه از حق سبحانه و تعالى طلب كرده باشند اوليا و محبوبان و برگزيدگان الهى چون ايشان رتبه هاى كمال را مى دانند و مى دانند كه چه چيز مى بايد طلبيدن.

و هر كه از ماه رجب دو روز روزه بدارد وصف كنندگان از اهل آسمانها و زمينها وصف نتوانند كرد آن كرامتى را كه حق سبحانه و تعالى به او كرامت مى فرمايد و بنويسند از جهة او ثواب ده كس از صادقان كه در مدت عمر راست گفته باشند و ثواب كل اعمال مدت عمر ايشان را در نامه عمل او بنويسند هر قدر كه عمر كرده باشند و در روز قيامت او را شفاعت دهند در مثل آن چه صادقان را شفاعت دهند و محشور شود در زمره ايشان تا داخل شود در بهشت و از جمله رفقاى ايشان باشد.

و هر كه سه روز از ماه رجب روزه دارد حق سبحانه و تعالى در ميان او و

ص: 277

آتش جهنم خندقى حايل كند و حجابى مانع گرداند كه طول آن هفتاد ساله راه باشد حق سبحانه و تعالى در وقت افطار به او فرمايد كه حق تو بر من واجب شد و دوستى و محبت و ولايت من واجب شد از براى تو،اى فرشتگان شما را گواه گرفتم و گواه باشيد كه آمرزيدم گناهان گذشته و آينده او را.

و هر كه چهار روز از ماه رجب روزه دارد حق سبحانه و تعالى او را عافيت كرامت فرمايد از همه بلاها از ديوانگى و خوره و پيسى و حفظ كند او را از فتنه دجّال و امان دهد او را از عذاب قبر و بنويسند از براى او مانند ثواب صاحبان عقول كامله كه هميشه توبه كنندگان باشند و در هر غفلتى كه از ايشان صادر شود بازگشت به او كنند و نامه عمل او را بدست راست او دهند در زمره اوايل عابدان.

و هر كه از ماه رجب پنج روز روزه دارد بر حق سبحانه و تعالى لازم مى شود در روز قيامت كه او را خوشبو گرداند و مبعوث شود در روز قيامت و روى او مانند ماه شب چهارده باشد و بعدد ريگ بيابان حسنات در نامه عمل او بنويسند و او را داخل بهشت كنند بى حساب و به او گويند كه هر چه مى خواهى طلب كن كه برآورده مى شود.

و هر كه از ماه رجب شش روز روزه دارد چون از قبر بيرون آيد روى او درخشان باشد درخشانتر از آفتاب و بغير از نور رو نورى ديگر او را كرامت فرمايند كه اهل محشر از آن نور منوّر شوند و مبعوث شود در زمره ايمنان از عذاب الهى تا آن كه بگذرد بر صراط بى حساب و او را عافيت بخشند از عقوق پدر و مادر و قطع رحم.

و هر كه از ماه رجب هفت روز روزه دارد پس به درستى كه جهنم را هفت

ص: 278

در است كه بعدد هر روزى درى از درهاى جهنم بر روى او در بندند و حق سبحانه و تعالى بدن او ز بر آتش دوزخ حرام گرداند.

و هر كه از ماه رجب هشت روز روزه دارد پس به درستى كه كه بهشت را هشت در است كه حق سبحانه و تعالى بگشايد بعدد هر روز درى از درهاى بهشت را بر روى او و به او گويند كه از هر درى از درهاى بهشت كه خواهى داخل بهشت شو.

و هر كه نه روز از ماه رجب روزه دارد چون از قبر بيرون آيد فرياد كند به كلمه لا اله الاّ اللّه و چيزى مانع او نباشد از دخول بهشت و چون از قبر بيرون آيد روى او را نورى باشد كه اهل محشر را منوّر گرداند تا آن كه گويند كه آيا اين پيغمبريست برگزيده و كمترين چيزى كه به او دهند اين باشد كه بى حساب داخل بهشت شود.

و هر كه از ماه رجب ده روز روزه دارد حق سبحانه و تعالى او را دو بال سبز كرامت فرمايد كه مزيّن باشد به مرواريد و ياقوت و باين بالها به پرد بر صراط مانند برق جهنده و داخل بهشت شود و حق سبحانه و تعالى مبدل سازد گناهان او را بحسنات و بنويسند او را در زمره مقرّبانى كه از براى رضاى الهى حكومت كنند و تعهد احوال خلايق كنند به عدالت و چنان باشد كه هزار سال عبادت الهى كرده باشد كه شبها به عبادت و روزها بروزه باشد از جهة رضاى الهى.

و هر كه يازده روز از ماه رجب روزه دارد فرداى قيامت به كسى نرسد كه ثوابش از او بيشتر باشد مگر كسى كه مثل او روزه گرفته باشد يا بيشتر.

و هر كه از ماه رجب دوازده روز روزه دارد او را در روز قيامت دو جامه سبز در پوشانند يكى باريك و يكى كنده و خوش صورت شود به سبب اين

ص: 279

جامها كه اگر يك حلّه از آن حلّها را در دنيا آويزند روشن كند ميان مشرق و مغرب را و دنيا خوشبوتر از بوى مشك شود.

و هر كه از ماه رجب سيزده روز روزه دارد در روز قيامت خوانى از ياقوت سبز در سايه عرش از جهة او وضع كنند كه پاهاى او از مرواريد باشد و هفتاد مرتبه فراخ تر از دنيا باشد و در آن خوان كاسها باشد از مرواريد و ياقوت در هر كاسه هفتاد هزار رنگ از طعام باشد كه هيچ رنگى از آن شبيه به رنگى ديگر نباشد و هيچ بويى شبيه به بوئى ديگر نه و او از آن خوان خورد و خلايق در شدت عظيم و در غم بزرگ باشند.

و هر كه از ماه رجب چهارده روز روزه دارد حق سبحانه و تعالى او را عطا كند از ثواب آن چه چشمها نديده باشد و گوشها نشنيده باشد و در خاطر كسى خطور نكرده باشد از قصرهايى كه در بهشت ها بنا كرده باشند از مرواريد و ياقوت.

و هر كه از ماه رجب پانزده روز روزه دارد بدارند او را در جايى كه مى ايستند در آنجا ايمنان از عذاب الهى و نمى گذرد بر او ملكى مقرّب و نه پيغمبرى و نه رسولى مگر آن كه مى گويند خوشا حال تو تو ايمنى از عذاب الهى تو مقرّبى به قرب الهى مشرفى به تشريفات الهى همه كس رشك ترا مى خورند حال تو خوبست و ساكن جنان خواهى بود ابد الآباد.

و هر كه از ماه رجب روزه دارد شانزده روز از اول كسانى كه بر اسبهاى نورانى سوار شوند و اسبها پران شوند در عرصۀ بهشتها تا ساكن شوند در دار رحمت الهى او به ايشان خواهد بود.

و هر كه هفده روز از ماه رجب روزه دارد بگذراند از جهة او در روز

ص: 280

قيامت بر صراط هفتاد هزار چراغ از نور تا بگذرد بر صراط بنور آن چراغها تا بهشت و فرشتگان ايشان را گويند مرحبا خوش آمدى سلام الهى بر شما باد خوشا حال شما داخل بهشت شويد و هميشه در بهشت باشيد.

و هر كه هجده روز از ماه رجب روزه دارد با حضرت ابراهيم خليل(ع) جا كند در قبه او كه آن قبه و خيمه ايست از جواهر و هميشه در آنجا باشند و بر تختهاى مرواريد و ياقوت نشينند.

و هر كه نوزده روز از ماه رجب روزه دارد حق سبحانه و تعالى بنا كند از جهة او قصرى از مرواريد تازه در برابر قصر آدم و ابراهيم عليهما السلام در جنة الخلد و او سلام كند بر ايشان و ايشان سلام كنند بر او از روى تعظيم او كه حق او را بر خود واجب دانند و به سبب هر روزى كه روزه داشته است هزار سال روزه در نامه عمل او بنويسند.

و هر كه از ماه رجب بيست روز روزه دارد چنان باشد كه بيست هزار سال عبادت الهى كرده باشد.

و هر كه از ماه رجب بيست و يك روز روزه دارد فرداى قيامت او را شفيع كنند در مثل قبيله ربيعه و مضر كه همه از اهل خطاها و گناهان باشند.

و هر كه از ماه رجب بيست و دو روز روزه دارد منادى از آسمان ندا كند كه بشارت باد ترا اى دوست خدا به كرامتى عظيم كه با تو خواهند كرد،و رفيق جمعى خواهى بود كه حق سبحانه و تعالى انعام كرده است بر ايشان از پيغمبران و صديقان و شهدا و صالحان و نيكو رفيقانند ايشان.

و هر كه از ماه رجب بيست و سه روز روزه دارد ندا كنند او را از آسمان كه خوشا حال تو اى بنده خدا اندك تعبى كشيدى و تنعم بسيار خواهى كرد

ص: 281

خوشا حال تو وقتى كه اين حجاب جسم از پيش تو برخيزد و برسى به ثواب پروردگار كريم و در جوار مقربان الهى در آيى در بهشت.

و هر كه از ماه رجب بيست و چهار روز روزه دارد چون ملك الموت به قبض روح او آيد بصورت جوانى بيايد كه حله از ديباى سبز پوشيده باشد و بر اسبى از اسبهاى بهشت سوار باشد و در دست او حريرى سبز باشد كه خوش به وتر از مشك ناب باشد،و قدحى از طلاى پر از شراب بهشت در دست و بخورد او دهد تا جان كندن بر وى آسان شود،پس روح او را در آن حرير گذارد و بويى داشته باشد كه فرشتگان هفت آسمان از آن بو معطر شوند پس چون در قبر در آيد سيراب باشد،و چون مبعوث شود سيراب باشد تا برسد به حوض كوثر و ساقى حوض كوثر او را آب دهد.

و هر كه از ماه رجب بيست و پنج روز روزه دارد چون از قبر بيرون آيد هفتاد هزار فرشته استقبال او كنند و در دست هر فرشته علمى باشد از مرواريد و ياقوت،و با خود آورده باشند انواع مرصع آلات و جامهاى بهشتى و گويند اى دوست حق سبحانه و تعالى بشتاب به بهشت عنبر سرشت پس او اول كسى باشد كه داخل بهشت شود با مقربانى كه حق سبحانه و تعالى از ايشان خوشنود است و ايشان از خداوند خود خوشنود و اين رستگاريست بزرگوار.

و هر كه از ماه رجب بيست و شش روز روزه دارد حق سبحانه و تعالى بنا كند از جهة او در سايه عرش صد قصر از مرواريد و ياقوت بر سر هر قصرى خيمه سرخى از حرير بهشت و در آنها ساكن شود به رفاهيت و عيش و مردمان در حساب باشند.

و هر كه از ماه رجب بيست و هفت روز روزه دارد حق سبحانه و تعالى

ص: 282

قبر را بر او فراخ گرداند چهار صد ساله راه و همه پر از مشك و عنبر باشد و قبر عالم برزخست.

و هر كه از ماه رجب بيست و هشت روز روزه دارد حق سبحانه و تعالى ميان او و آتش دوزخ هفت خندق حايل سازد و عرض هر خندقى مثل ميان آسمان و زمين پانصد ساله راه باشد.

و هر كه از ماه رجب بيست و نه روز روزه دارد حق سبحانه و تعالى گناهان او را بيامرزد اگر چه عشار و تمقاچى باشد و اگر چه زنى باشد كه با هفتاد زن فجور كرده باشد به طبقه (1)بعد از آن كه غرضش از روزه رضاى الهى باشد و خلاصى از جهنم كه حق سبحانه و تعالى همه را بيامرزد.

و هر كه ماه رجب سى روز را روزه دارد منادى از آسمان ندا كند كه اى بنده خدا حق سبحانه و تعالى گذشتها را آمرزيد من بعد عمل را از سر گير و حق سبحانه و تعالى عطا كند او را در هر بهشتى چهل هزار شهر از طلا در هر شهرى چهل هزار هزار مائده از طلا بر هر خوانى چهل هزار كاسه و صحن در هر صحن و كاسه چهل هزار هزار رنگ از طعام و شراب هر طعامى و شرابى رنگى على حده در هر خانه چهل هزار هزار تخت از طلا طول هر تختى دو هزار گز در دو هزار ذرع،بر هر تختى حورى نشسته از زنان سفيد روى گشاده چشمان يا سفيدى چشم در نهايت سفيدى،و سياهى در نهايت سياهى و هر حورى سيصد هزار گيسو داشته باشد كه خدمت هر گيسويى را هزار هزار كنيزك كنند كه آن را به مشك و عنبر معطر سازند تا برسند بروزه داران ماه رجب و اين ثواب از جهة كسى است كه همه ماه را روزه داشته باشد.د.

ص: 283


1- يعنى مساحقه نموده باشد.

گفتند اى پيغمبر خدا اگر كسى عاجز باشد از روزه رجب به سبب ضعف، يا مرضى داشته باشد يا زن پاك نباشد چه كند تا باين ثوابها برسند حضرت فرمودند كه از جهة هر روز كرده نانى به درويشان بدهد بحق آن خداوندى كه جان من در قبضه قدرت اوست كه هر گاه هر روز اين تصدق را بكند به آن ثوابها مى رسد و بيشتر يعنى هر گاه پريشان باشد به درستى كه اگر جميع خلايق جمع شوند از اهل آسمانها و زمينها كه حساب كنند مقدار ثواب آن را نمى توانند شمردن ده يك آن چه را مى دهند از فضايل و درجات يعنى از جهة روزه و با عجز از آن درجات صدقه را.

پس عرض نمودند كه يا رسول اللّه كسى كه قدرت بر تصدق نداشته باشد چه كند تا باين ثوابها برسد حضرت فرمودند كه هر روز صد مرتبه اين تسبيح را مى گويد تا سى روز تمام شود سبحان الا له الجليل سبحان من لا ينبغى التّسبيح الاّ له سبحان الاعزّ الاكرم سبحان من لبس العزّ و هو له اهل يعنى منزه خداوندى كه از آن اعظم است كه وصف او توان كرد و منزه خداوندى كه سزاوار نيست تسبيح و تنزيه مگر او را چون غير او به عيب امكان مبتلايند،منزه خداوندى كه از آن عزيزتر و كريمتر است كه وصف توان نمود عزت و كرم او را،منزه خداوندى كه عزت و بزرگى مخصوص ذات مقدس اوست و اوست كه اهل عزتست.

و فضايل اين ماه بسيار است شب اول او از جمله چهار شبى است كه اخبار از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه مرا خوش مى آيد كه در سالى چهار شب را از جهة حق سبحانه و تعالى عبادت كنند و آن شب اول رجب،و شب نيمه شعبان،و شب عيد فطر،و شب عيد اضحى است،و احاديث بسيار وارد شده است در فضيلت زيارت حضرت امام

ص: 284

حسين صلوات اللّه عليه در روز اول رجب و در شب نيمه آن،و در روز سيزدهم اين ماه ولادت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه شد در كعبه معظمه،و در روز پانزدهم عقد سيده نساء العالمين فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها با حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما شد على اشهر الروايات و عمل استفتاح در اين روز است با روزه ايام البيض.

و شيخ طوسى رحمه اللّه ذكر كرده است كه وفات ابراهيم فرزند رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در روز هجدهم اين ماه شد و اين روايت مخالفت دارد با آن كه متواتر است كه در آن روز كسوف شمس شد و كسوف در اواخر ماه مى باشد،و در روز بيست و چهارم فتح خيبر شد بر دست حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و اين نيز مخالفت دارد با حرمت قتال در شهر حرام مگر آن كه چون يهود حرمت اشهر حرم نمى داشتند رعايت آن با ايشان در كار نبود با آن كه يهود نقض عهد كردند،و در روز بيست و پنجم وفات حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه است و منقولست كه روزه آن روز كفاره گناهان دويست ساله است.

و در بيست و هفتم بعثت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله شد و اعمال آن شب و آن روز بسيار است رجوع به مصباح بايد كرد و روزه آن روز مستحب است به استحباب مؤكد و از جمله چهار روزيست كه روزه آن مستحب مؤكد است،چنانكه منقولست از اسحاق بن عبد اللّه عريضى كه خلاف شد ميان پدر و عموهاى من در آن چهار روزى كه مستحب مؤكد است در سال و همه سوار شدند و به خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه رفتند كه از آن حضرت سؤال كنند و عرض كردند كه اختلافى شده است در ميان ما حضرت فرمودند كه بلى خلاف شما در چهار روز سال است همه گفتند كه از اين جهت

ص: 285

به ملازمت آمده ايم پس حضرت فرمودند كه آن روز هفدهم ربيع الاول است كه ولادت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در آن روز شد،و روز بيست و هفتم ماه رجبست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله در آن روز مبعوث شدند به رسالت و روز بيست و پنجم ذى القعده است كه دحو ارض شد و زمين پهن و بزرگ شد و كشتى نوح در اين روز بر جودى قرار گرفت و كسى كه آن روز را روزه دارد كفاره هفتاد ساله گناهان او باشد و روز هجدهم ذى الحجه است كه روز غدير است و روزيست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را به امامت نصب كردند و هر كه اين روز را روزه دارد كفاره شصت ساله گناهان خواهد شد،و بروايتى ديگر از اسحاق منقول است در قوى كالصحيح قريب باين از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و كالصحيح از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است كه هر كه روز بيست و هفتم رجب را روزه دارد حق سبحانه و تعالى از جهة او روزه هفتاد ساله بنويسد و مرويست كه مستحب است زيارت حضرت امام رضا در ماه رجب و مشهور ميان علماء شيعه آنست كه مولد نبى هفدهم ربيع الاول است و محمد بن يعقوب كلينى رضى اللّه عنه ذكر كرده است كه در دوازدهم ربيع الاول است چنانكه عامه قايلند اگر هر دو روز را روزه بدارد بهتر است اگر چه اظهر هفدهم است و روايت دوازدهم را از طرق اهل البيت سلام اللّه عليهم نديده ام و كلينى نيز ذكر نكرده است.

و از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست كه حق سبحانه و تعالى مبعوث گردانيد حضرت سيد المرسلين را صلى اللّه عليه و آله در بيست و هفتم رجب كسى كه آن روز را روزه دارد حق سبحانه و تعالى بنويسد در نامه عمل او روزه داشتن شصت ماه را الحديث

ص: 286

باب ثواب صوم شعبان

5-( روى ابو حمزة الثّمالىّ عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: من صام شعبان كان له طهورا من كلّ زلّة و وصمة و بادرة و قال ابو حمزة فقلت لأبي جعفر صلوات اللّه عليه ما الوصمة قال اليمين فى المعصية و لا نذر فى المعصية قلت فما البادرة قال اليمين عند الغضب و التوبة منها النّدم عليها).

اين بابى است در ثواب روزه ماه شعبان مرويست به اسانيد متكثره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه ماه شعبان را روزه دارد آن روزه او را پاك گرداند از هر لغزشى كه از او صادر شده باشد از گناهان و از هر عيبى و از هر تندى پس ابو حمزه گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه وصمه در اينجا چه چيز است حضرت فرمودند كه وصمه قسم ياد كردنست در معصيت و حال آن كه نذر در معصيت نمى باشد و صحيح نيست و در كافى و النذر است و در باقى كتب مثل متن است.

عرض نمودم كه بادره كدام است فرمودند قسم ياد كردن است نزد غضب و توبه از آن پشيمانى است بر آن چون غالب اوقات در وقت غضب بى شعور يا بى اختيار مى شود و توبه به اعتبار مقدمات آنست كه خود را ضبط ننموده است با آن كه مقدور است او را كه خود را ضبط نمايد،و قسم نزد غضب

ص: 287

وقتى بد است كه قسم ياد كند كه كار خوب را نكند يا كار بد را بكند و ممكن است كه به اعتبار آن بد باشد كه تعظيم الهى نكرده است چنانكه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه خداوند خود را در معرض قسمهاى خود درمياوريد چنانكه مدار بر لا و اللّه و بلى و اللّه بى قصد.

و تفسير ديگر آيه آنست كه قسم را مانع مسازيد از كردن خوبيها و بهر دو معنى روايات وارد شده است و خواهد آمد و استبعادى ندارد كه هر دو مراد الهى باشد چنانكه اين حديث نيز متضمن هر دو حكم است يكى يمين در معصيت است به آن كه قسم ياد كند كه زنا كند يا نماز نكند،يا شرط آن معصيت باشد به آن كه اگر شراب بخورم به شكرانه آن يك ماه روزه بگيرم يا اگر ترك نماز كنم به شكرانه آن روزه بگيرم و تفصيل همه خواهد آمد و بنا بر نسخه متن مراد اينست كه نذر معصيت منعقد نمى شود و با آن كه منعقد نمى شود عصيان كرده است به استخفاف الهى و شرع و بنا بر نسخه كافى يمين و نذر معصيت هر دو گناهند و روزه شعبان كفاره آنست و بنا بر نسخه اصل إطلاق يمين بر نذر شده است چنانكه خواهد آمد اخبار ديگر باين نحو و جمعى استدلال كرده اند باين اخبار بر آن كه در نذر شرط است كه پدر رخصت بدهد چنانكه در يمين شرط است به احاديث صحيحه و جواب آنست كه ظاهر آنست كه اطلاق بر سبيل مجاز باشد و مجاز مطرد نيست و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن مرحوم الازدىّ قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: من صام اوّل يوم من شعبان وجبت له الجنّة البتّة و من صام يومين نظر اللّه اليه فى كلّ يوم و ليلة فى دار الدّنيا و دام نظره اليه فى الجنّة و من صام ثلاثة ايّام زار اللّه فى

ص: 288

عرشه من جنّته فى كلّ يوم قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه زيارة اللّه زيارة أنبيائه و حججه صلوات اللّه عليهم من زارهم فقد زار اللّه كما انّ من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه و من بايعهم فقد بايع اللّه عزّ و جلّ و ليس ذلك على ما يتاوّله المشبّهة تعالى اللّه عمّا يقولون علوا كبيرا)

و كالصحيح منقولست از عبد اللّه كه از قبيله ازد است و انصار از آن قبيله اند گفت شنيدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر كه روز اول شعبان را روزه دارد بهشت او را واجب شود قطعا،و هر كه دو روز را روزه دارد حق سبحانه و تعالى در هر شبانه روزى يك نظر رحمت به جانب او اندازد به آن كه يك دعاى او را مستجاب گرداند يا يك نماز او را قبول كند مثلا و در بهشت هميشه منظور نظر رحمت الهى باشد بالطاف متواليه متواتره و هر كه سه روز را روزه دارد هر روز در آن بهشتى كه مى باشد زيارت حق سبحانه و تعالى كند در عرش او صدوق تاويل مى كند كه حق سبحانه و تعالى جسم نيست كه مكانى داشته باشد كه او را زيارت توان كرد و زيارت حق سبحانه و تعالى زيارت پيغمبران و ائمه معصومين است صلوات اللّه عليهم كه هر كه زيارت ايشان كند چنانست كه خدا را زيارت كرده است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه اطاعت رسول كند اطاعت خدا كرده است،و هر كه عصيان ايشان كند عصيان خدا كرده است و هر كه با ايشان بيعت كند چنان است كه با حق سبحانه و تعالى بيعت كرده است و اين ظاهر است در محاورات عرب و عجم كه هر كه مخالفت نايب پادشاهى كند مخالفت پادشاه كرده است پس

ص: 289

كسى كه بر خلاف اين ظاهر حمل كند تاويل كرده خواهد بود چنانكه مشبهه مى كنند كه حق سبحانه و تعالى را شبيه به اجسام كثيفه يا لطيفه كرده اند و حق سبحانه و تعالى از آن بزرگتر است و از آن بلند مرتبه تر است به بلندى بزرگ كه وصف آن توان كرد نه بلنديش هست ز افزونى ***ذات او بر ز چندى و چونى

پاك از آنها كه غافلان گفتند ***پاكتر ز آن چه عاقلان گفتند

و همين مضمون در تاويل منقول است از ابو الصّلت هروى از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما و پيشتر نيز مذكور شد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: صوم شهر شعبان و شهر رمضان شهرين متتابعين توبة من اللّه و اللّه).

و در بعضى از نسخ توبة و اللّه من اللّه و كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه روزه ماه شعبان و ماه رمضان كه پى در پى واقع سازند بمنزله توبه ايست كه حق سبحانه و تعالى كرامت كرده باشد و قبول نموده باشد و قسم ياد فرمودند بر اين معنى،و لفظ شهرين در كافى و ثواب الاعمال نيست و نبودن بهتر است و احاديث بر اين مضمون بسيار است و اين يك نحو استنباطى است كه ائمه هدى صلوات اللّه عليهم فرموده اند كه حق سبحانه و تعالى در كفاره قتل خطا فرموده است كه كسى كه بنده نداشته باشد دو ماه پى در پى روزه بدارد كه اين دو ماه توبه اوست پس هر دو ماهى چنين باشد يا خصوص اين دو ماه نيز از آيه مراد باشد و استنباطى كه مراد الهى را دانند خوب است.

14,5-( و روى عمرو بن خالد عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: كان رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله يصوم شعبان و شهر رمضان يصلهما و

ص: 290

ينهى النّاس ان يصلوهما و كان يقول هما شهر اللّه و هما كفّارة لما قبلهما و ما بعدهما من الذّنوب. قوله صلوات اللّه عليه و ينهى النّاس ان يصلوهما،هو على الانكار و الحكاية لا على الاخبار كانّه يقول كان يصلهما و ينهى النّاس ان يصلوهما فمن شاء وصل و من شاء فصل)

و منقول است در موثق از عمرو كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ماه شعبان را وصل مى فرمودند با ماه رمضان و مردمان را نهى مى فرمودند از وصل كردن و مى فرمودند كه اين هر دو ماه حق سبحانه و تعالى است و هر دو كفاره گناهان گذشته و آينده اند.صدوق ذكر كرده است كه آن كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرموده اند كه حضرت نهى مى فرمودند مردمان را از وصل كردن بر سبيل انكار است،و حكايت قول سنّيان است كه ايشان مى گويند كه حضرت روزه وصال مى داشتند و نهى مى فرمودند مردمان را از روزه وصال و در اينجا نيز وصال است كه وصل كنند شعبان را بر رمضان پس گويا حضرت مى فرمايند كه چون شود كه خود وصل فرمايند و مردمان را نهى كنند از وصل بلكه چنين نيست هر كه خواهد وصل كند هر كه خواهد فصل كند و آن وصالى كه حضرت مخصوص خود گردانيده است معنى ديگر است،و مؤيد قول صدوق تتمه كلام حضرتست كه مى فرمايد اين دو ماه كفاره اند و دو ماه كفاره متتابع مى باشند و اظهر آنست كه اين كلام بر سبيل تقيه وارد شده است كه شيعيان معنى انكار بفهمند با قرينه ما بعد و مذهب اهل بيت ظاهر بوده است در وصل چنانكه مذهب عامه ظاهر است بر فصل،و بنا بر اين عبارت آخر صدوق بى وجه است كه هر كه خواهد وصل كند الخ بلكه وصل مى بايد كرد و از جهة متابعت حضرت

ص: 291

سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و مخالفت اعداى ايشان كه اعادى حقند در همه جا و مؤيد اينست حديث كالصحيح سليمان كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه مى فرماييد در شخصى كه روزه دارد شعبان و ماه رمضان را حضرت فرمودند كه اين دو ماه است كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه دو ماه پى در پى بمنزله توبه است كه حق سبحانه و تعالى بنده را عطا فرمايد عرض نمودم كه پس بنا بر اين فصل نكند حضرت فرمودند كه هر گاه شب افطار كند فاصله شده است و آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه وصال نيست در روزه اين معنى دارد كه دو روز پى در پى روزه نگيرد كه شب افطار نكند و مع هذا سنّت است كه ترك محور نكند تا وصال نشود.

(و تصديق ذلك

14,4,5,6- ما رواه زرعة عن المفضّل عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: كان ابى صلوات اللّه عليه يفصل ما بين شعبان و رمضان بيوم و كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما يصل ما بينهما و يقول صوم شهرين متتابعين توبة من اللّه و قد صامه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و وصله بشهر رمضان و صامه و فصل بينهما و لم يصمه كلّه فى جميع سنته الاّ انّ اكثر صيامه كان فيه

14- و: كنّ نساء النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله اذا كان عليهنّ صيام اخّرن ذلك إلى شعبان كراهة ان يمنعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله حاجته و اذا كان شعبان صمن و صام معهنّ و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله يقول شعبان شهرى).

و چون صدوق گفت مخير است ميان فصل و وصل مى گويد كه تصديق آن سخن مى كند روايت موثق زرعه از مفضل كه حضرت امام جعفر صادق

ص: 292

صلوات اللّه عليه فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه فاصله مى فرمودند ميان شعبان و رمضان به يك روز و حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه وصل مى فرمودند و مى فرمودند كه دو ماه پى در پى توبه است از حق سبحانه و تعالى و كفاره گناهانست تا اينجا حديث مفضل است و تقيه از حديث ظاهر است،و چون حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه معتبر بود در زمان بنى اميّه و مسأله خوردن يوم الشك شايع بود حضرت تقيّة افطار مى فرمودند چنانكه خواهد آمد.

و صدوق مى گويد كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله گاه بود كه ماه شعبان را تمام مى گرفتند و متصل مى گردانيد بماه رمضان و گاه بود كه فاصله مى فرمودند و يوم الشك را مى خوردند و هم چنين نبود كه آن حضرت هميشه كل شعبان را روزه دارند در همه سالى و ليكن اكثر روزه آن حضرت در ماه شعبان بود و چنين بود كه اگر بر زنان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روزه قضائى بود تا خبر مى كردند و بماه شعبان مى انداختند كه مبادا حضرت اراده نزديكى فرمايند و روزه مانع باشد اراده آن حضرت را و چون در ماه شعبان حضرت روزه مى گرفتند زنان نيز با آن حضرت روزه قضا را مى گرفتند و هميشه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مى فرمودند كه شعبان ماه من است.

و آن چه صدوق ذكر كرده است از حكايات زنان در صحيح و حسن كالصحيح از حضرت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است و آن چه ذكر كرده است كه اكثر صوم آن حضرت صلى اللّه عليه و آله در شعبان بود در موثق كالصحيح از يونس بن يعقوب منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و گفتم فداى تو گردم آيا هيچ يك

ص: 293

از پدران بزرگوار تو روزه شعبان را مى گرفته اند حضرت فرمودند كه بهترين پدران من حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بودند و اكثر روزه آن حضرت در شعبان بود و از اين حديث ظاهر نمى شود كه وصل مى فرمودند يا فصل و كل را مى گرفتند يا بعض بلكه در كل اظهر است.

و صدوق احاديث بسيار از عامه روايت كرده است ردا عليهم كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كل را مى گرفتند و وصل مى كردند و هم چنين از خاصه،و در هيچ حديثى نيست آن چه در اينجا ذكر كرده است كه گاهى فصل مى كردند و گاهى وصل مگر حكايتى حديثى كه كلينى رضى اللّه عنه ذكر كرده است بعد از احاديث صحيحه كه حضرت سيد المرسلين شعبان را روزه مى داشتند،و اما آن چه از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيده اند از روزه شعبان و حضرت فرموده اند كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله روزه شعبان را نگرفتند و هيچ يك از آباى من نگرفته است از اين جهت فرموده اند كه قومى را كه آن خطابيه بودند اعتقاد اين بود كه روزه شعبان فرض است مثل روزه ماه رمضان و اگر كسى افطار كند آن را كفاره مى بايد داد مثل ماه رمضان پس عالم صلوات اللّه كه نفى فرموده اند كه نگرفته اند نفى وجوب آن فرموده اند يعنى بعنوان وجوب نگرفته اند تا تكذيب قول آن جماعت كنند و شيخ رحمة اللّه عليه نيز چنين ذكر كرده است و گفته است كه آن جماعت اتباع ابو الخطاب بودند و احاديث بسيار وارد است كه آن حضرت روزه شعبان و سه روز هر ماه را مداومت مى فرمودند تا دو برابر فريضه باشد و بر اين حال از دنيا رفتند و دور نيست كه غرض صدوق از اين گفتگو رد مذهب خطابيه باشد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من صام ثلاثة ايّام من اخر شعبان

ص: 294

و وصلها بشهر رمضان كتب اللّه له صوم شهرين متتابعين).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه سه روز آخر ماه شعبان روزه دارد و وصل كند آن را بماه رمضان بنويسد حق سبحانه و تعالى از جهة او روزه دو ماه پى در پى چون سه روز بمنزله سى روز است،و منقول است در قوى از عباس بن هلال كه شنيدم از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما كه مى فرمودند كه هر كه از ماه شعبان يك روز روزه دارد از جهة ثواب الهى داخل بهشت شود و هر كه در هر روز از ماه شعبان هفتاد مرتبه استغفار كند حق سبحانه و تعالى او را حشر كند با حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و واجب شود از جهة او كرامت الهى،و هر كه در ماه شعبان تصدق كند اگر چه نصف خرما باشد حق سبحانه و تعالى بدن او را بر آتش دوزخ حرام كند و هر كه سه روز از آخر شعبان روزه دارد و وصل كند بر روزه ماه رمضان بنويسد حق سبحانه و تعالى از جهة او روزه دو ماه پى در پى.

5-( و روى حريز عن زرارة قال: قلت لأبي جعفر صلوات اللّه عليه ما تقول فى ليلة النّصف من شعبان قال يغفر اللّه عزّ و جلّ فيها من خلقه لأكثر من عدد شعر معزى كلب و ينزّل اللّه عزّ و جلّ ملائكته إلى السّماء الدّنيا و إلى الارض بمكة).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حريز از زراره كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه چه مى فرماييد در شب نيمه شعبان حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى مى آمرزد در اين شب از خلايق زياده از موى بزهاى قبيله كلب كه ايشان بز بسيار داشتند و حق سبحانه و تعالى

ص: 295

فرشتگان خود را مى فرستد به آسمان اول و به زمين مكه و ظاهرا مى فرستد كه دعا كنند از جهة عبادت كنندگان در اين شب،يا آن كه آمدن ايشان به جانب زمين سبب خير و بركت زمين است،يا از جهت آن كه به اهل زمين مباهات فرمايد با فرشتگان و اللّه تعالى يعلم و احاديث در فضيلت اين شب كه شب ولادت حضرت صاحب الامر است و نمازهاى اين شب و عبادات اين شب و احياء اين شب بسيار است و در مصباح كبير و اقبال ابن طاوس مذكور است.

(و قد اخرجت ما رويته فى هذا المعنى فى كتاب فضائل شعبان)

و بتحقيق كه بيرون آورده ام از كتب اصول معتبره و درج كرده ام در كتاب جدائى كه تاليف كرده ام در فضايل شعبان از اين باب اخبار بسيار و منقول است در صحيح از عبد اللّه بن فضل كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزه ماه شعبان ذخيره ايست از جهة بنده در روز قيامت و هر بنده از بندگان حق سبحانه و تعالى كه بسيار بگيرد روزه شعبان را حق سبحانه و تعالى امر معاش او را اصلاح فرمايد و كفايت فرمايد از جهة او شر دشمنان او را و كمترين چيزى كه از جهة روزه داران ماه شعبان است آنست كه بهشت از جهة ايشان واجب مى شود.

و منقول است از حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه حضرت سيد الأنبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه شعبان ماه من است هر كه يك روز از ماه من روزه دارد من شفيع او خواهم بود در روز قيامت و هر كه دو روز از ماه من روزه دارد حق سبحانه و تعالى گناهان گذشته او را بيامرزد و هر كه سه روز از ماه من روزه دارد به او گويند كه عمل را از سر گير كه گذشته را بخشيدند.

و در صحيح و صحيح و موثق كالصحيح و حسن كالصحيح منقولست كه

ص: 296

حلبى و سماه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه آيا هيچ يك از پدران بزرگوار شما روزه شعبان را گرفته است حضرت فرمودند كه بهترين پدران من حضرت سيد المرسلين اند صلى اللّه عليه و آله و آن حضرت مى گرفتند،و صدوق در ثواب الاعمال و امالى حديث طولانى مثل حديث رجب روايت كرده است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه هر كه يك روز روزه بدارد ثوابش اينست تا به سى روز و از اخبار متواتره ظاهر مى شود كه فضيلت شعبان بيشتر از فضيلت رجبست.

ص: 297

باب فضل شهر رمضان و ثواب صيامه

اشاره

اين بابى است در بيان فضايل ماه مبارك رمضان و در ثواب روزه ماه رمضان و آن از حد حصر بيرون است و ثواب مطلق را دارد با زيادتيها كه در خصوص آن وارد شده است.

خطبه پيامبر قبل از رمضان

14,5-( روى الحسن بن محبوب عن ابى ايّوب عن ابى الورد عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: خطب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النّاس فى آخر جمعة من شعبان فحمد اللّه و اثنى عليه ثمّ قال أيّها النّاس انّه قد اظلّكم شهر فيه ليلة خير من الف شهر و هو شهر رمضان فرض اللّه صيامه و جعل قيام ليلة فيه بتطوّع صلاة كمن تطوّع بصلوة سبعين ليلة فيما سواه من الشّهور و جعل لمن تطوّع فيه بخصلة من خصال الخير و البرّ كاجر من ادّى فريضة من فرائض اللّه و من ادّى فريضة من فرائض اللّه كان كمن ادّى سبعين فريضة فيما سواه من الشّهور و هو شهر الصّبر و انّ الصّبر ثوابه الجنّة و هو شهر المواساة و هو شهر يزيد اللّه فيه فى رزق المؤمن،و من فطّر فيه مؤمنا صائما كان له بذلك عند اللّه عتق رقبة و مغفرة لذنوبه فيما مضى فقيل له يا رسول اللّه ليس كلّنا يقدر على ان يفطّر صائما فقال انّ اللّه تبارك و تعالى كريم يعطى هذا الثّواب منكم لمن لم يقدر الا على مذقة من لبن يفطّر بها صائما او

ص: 298

شربة من ماء عذب او تميرات لا يقدر على اكثر من ذلك و من خفّف فيه عن مملوكه خفّف اللّه عزّ و جلّ عليه حسابه و هو شهر أوّله رحمة و وسطه مغفرة و اخره اجابة و العتق من النّار و لا غنى بكم فيه عن اربع خصال خصلتين ترضون اللّه بهما و خصلتين لا غنى بكم عنهما فامّا اللّتان ترضون اللّه بهما فشهادة ان لا اله الاّ اللّه و انّي رسول اللّه و امّا اللّتان لا غنى بكم عنهما فتسئلون اللّه فيه حوائجكم و الجنّة و تسالون اللّه فيه العافية و تتعوّذون به من النّار).

و در حسن كالصحيح منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در جمعه آخر ماه شعبان خطبه فرمودند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و بعد از آن فرمودند كه اى گروه مردمان بتحقيق كه سايه بر سر شما انداخته است يعنى نزديك شده است كه بيايد به نزد شما ماهى كه در آن شبى است كه بهتر است آن شب از هزار ماه يعنى عبادت آن شب بهتر است از عبادت هزار ماهى كه شب قدر نداشته باشد و آن ماه رمضان است كه حق سبحانه و تعالى روزه آن را واجب گردانيده است و مقرر فرموده است كه اگر كسى شبى از آن را به نماز نافله بسر آورد چنان است كه در ماههاى ديگر هفتاد شب به نافله بسر آورده باشد.

مقرر فرموده است كه هر كه در اين ماه عمل خيرى و نيكى بكند سنت چنان باشد كه در ماههاى ديگر واجبى از واجبات الهى به جا آورد،و هر كه فريضه از فرايض الهى را به جا آورد چنان باشد كه هفتاد فريضه را به جا آورده باشد،و اين ماه صبر است كه نفس را از مشتهيات او باز مى دارند و ثواب صبر بهشت است،و اين ماهى است كه مى بايد اغنيا بحال فقرا باز رسند كه ايشان را

ص: 299

مثل خود كنند كه محتاج به كسى نباشند،و اين ماهى است كه حق سبحانه و تعالى در اين ماه روزى مؤمنان را زياده مى كند و هر كه مؤمنى روزه دار را افطار فرمايد چنانست نزد حق سبحانه و تعالى كه بنده آزاد كرده باشد و گناهان گذشته او را مى آمرزند.

پس عرض نمودند كه يا رسول اللّه همه را قدرت نيست كه شخصى را افطار فرمايند كه او را سير كنند حضرت فرمودند كه بتحقيق كه حق سبحانه و تعالى كريمست و اين ثواب را مى دهد به كسى كه قدرت نداشته باشد مگر بر دهن چشى از شير خالص يا شير مخلوط به آب يا شربتى از آب شيرين يا چند دانه خرما كه قدرت بر بيشتر از اين نداشته باشد،و هر كه در اين ماه بار بندگان خود را سبك گرداند حق سبحانه و تعالى در روز قيامت حساب او را آسان گرداند و اين ماهى است كه اول او رحمت است يعنى دهه اول،و ميان آن آمرزش گناهانست،و آخرش اجابت دعاهاست،و آزادى از آتش دوزخ و ناچار است شما را از چهار چيز كه بدو چيز از آن خداوند خود را خوشنود گردانيد،و دو چيز ديگر ضرور است شما را اما آن دو چيزى كه خدا را خوشنود مى گردانيد شهادتين است كه اين دو كلمه را بسيار بگوئيد يا اعتقادات خود را درست كنيد تا روزه فايده داشته باشد و آن گواهى است،و اعتقاد يقين به وحدانيت الهى،و اعتقاد به پيغمبرى من و به آن چه من آن را آورده ام و عمده آن امامت ائمه معصومين است صلوات اللّه عليهم و اعتقاد به حشر و نشر و ثواب و عقاب در بهشت و دوزخ و اما آن چه ضرور است يكى آن كه از حق سبحانه و تعالى حاجات خود را به دعا طلب نماييد و بهشت را بطلبيد،و دويم دعا كنيد عافيت دنيا را از بلاها و مصايب و پناه بريد به خداوند خود از عذاب او در

ص: 300

آخرت و اين دو دعا مشتمل است بر جميع مطالب دنيوى و اخروى و إن شاء اللّه تعالى از قرآن نيز ظاهر خواهد شد.

6-( و: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله لمّا حضر شهر رمضان و ذلك فى ثلث بقين من شعبان لبلال ناد فى النّاس فجمع النّاس ثمّ صعد المنبر فحمد اللّه و اثنى عليه ثمّ قال أيّها النّاس انّ هذا الشّهر قد حضركم و هو سيّد الشّهور فيه ليلة خير من الف شهر تغلق فيه ابواب النّار و تفتح فيه ابواب الجنان فمن ادركه فلم يغفر له فابعده اللّه و من ادرك والديه فلم يغفر له فابعده اللّه و من ذكرت عنده فلم يصلّ عليّ فلم يغفر له فابعده اللّه).

و كالصحيح منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه چون نزديك شد كه حاضر شود ماه رمضان و آن وقتى بود كه سه شب از ماه شعبان مانده بود حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به بلال مؤذن فرمودند كه بانك كن تا مردمان حاضر شوند و ظاهرا اين بانكى است كه در بازارها مى گشته اند و مى گفته اند كه الصّلاة جامعة يعنى همه حاضر شويد كه كارى هست با شما و چون وقت نماز شود نماز به جماعت نيز خواهيد كرد چنانكه از بعضى اخبار ظاهر مى شود و ممكن است كه نداء حضور مسجد باشد و بس چنانكه ظاهر عبارتست پس چون بلال ندا كرد و مردمان حاضر شدند حضرت بر منبر فرمودند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و بعد از آن فرمودند كه اى مردمان به درستى كه اين ماه رمضان نزديك شده است و آن بهترين ماههاست، در آن شبى است كه بهتر از هزار ماه است درهاى دوزخ در آن بسته مى شود و درهاى بهشت در آن گشاده مى شود پس كسى كه اين ماه را دريابد و چنان نكند كه

ص: 301

آمرزيده شود به سبب ترك معاصى و فعل طاعات خصوصا روزه پس حق سبحانه و تعالى او را از رحمت خود دور گرداند يعنى لعنت خدا بر او باد،و هر كه دريابد پدر يا مادر يا هر دو را و چنان نكند در بر و احسان و خدمت ايشان كه آمرزيده شود پس دور باد از رحمت خدا،و هر كه من نزد او مذكور شوم و صلوات بر من و آل من نفرستد كه آمرزيده شود پس حق سبحانه و تعالى او را از رحمت خود دور كناد يعنى لعنت بر او باد.و اين مضمون در ترك صلوات بر آن حضرت متواتر است از طرق خاصه و عامه و بحسب ظاهر دلالت مى كند بر وجوب صلوات بر آن حضرت هر وقت كه مذكور شود خواه به نام باشد يا به لقب يا به ضمير چنانكه جمعى قايل شده اند بوجوب و بر والدين و صلوات كه در اين حديث وارد است و ظاهر خصوصيتى بماه رمضان ندارد چنانكه ظاهر لفظ است و ممكن است كه در خصوص اين ماه باشد به قرينه مقام،و شكى نيست كه هميشه هر دو مطلوبند و ليكن چون اهتمام به آن ماه بيشتر است شايد باين اعتبار مقصود همين ماه باشد و بستن درهاى جهنم و گشودن درهاى بهشت كه ظاهرشان مراد باشد اگر مثلا كسى در اين ماه بميرد به بهشت رود هر چند مستحق جهنم شده باشد در غير كافر،و در كفار در اين ماه ايشان را عذاب نكنند.

و محتمل است كه مراد اين باشد كه چون روزه حقيقى آنست كه جميع اعضاء و جوارح از مخالفت الهى باز ايستد و به طاعت و عبادت مشغول باشند پس گويا كه درهاى دوزخ بسته شده است و درهاى بهشت گشوده است،يا آن كه چون به سبب روزه قواى شهوانى و غضبى ضعيف مى شوند و درهاى جهنم عبارت از اعضاء سبعه كه آن چشم و گوش و زبان و بطن فرج است بنا بر تعدد چشم و گوش يا دست و پا نيز ممنوع مى شوند و خواهشها كم مى شود بسته

ص: 302

مى شود و همين اعضاء را مشغول عبادت مى دارد با دل بحسب نيات خالصه و صبر و شكر و رضا درهاى بهشت گشوده مى شود،و منع جمعى نيست كه همه مراد باشند و همين معانى مراد باشند،از احاديث بسيار كه در صوم رجب و شعبان وارد شده است كه هر كه هفت روز آن را روزه دارد هفت در دوزخ بسته مى شود و هر كه هشت روز آن را روزه دارد و توفيقات عبادات و طاعات او زياده شود و گاه باشد كه خصوص اين مقدار نيز سبب شود سيما هر گاه متوالى واقع شود و چون اين معنى را به تجربه يافته ام جرات بر اين احتمال مى كنم و ظواهر را نيز بحال خود مى گذارم با آن كه بر سبيل احتمال ضرر ندارد و چون جزم نمى كنم و ليكن مهما أمكن اگر اين راه باز نشود بهتر است چنانكه بسيارى از عامه كرده اند به سبب استنباطات علل احكام الهى بر سبيل جزم و اللّه تعالى يعلم.

14,5-( و روى جابر عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله اذا نظر إلى هلال شهر رمضان استقبل القبلة بوجهه ثمّ قال اللّهمّ أهلّه علينا بالأمن و الايمان و السّلامة و الاسلام و العافية المجلّلة و الرّزق الواسع و دفع الاسقام و تلاوة القرآن و العون على الصّلاة و الصّيام اللّهمّ سلّمنا لشهر رمضان و سلّمه لنا و تسلّمه منّا حتّى يقضى شهر رمضان و قد غفرت لنا ثمّ يقبل بوجهه على النّاس فيقول يا معشر النّاس اذا طلع هلال شهر رمضان غلّت مردة الشّياطين و فتحت ابواب السّماء و ابواب الجنان و ابواب الرّحمة و غلّقت ابواب النّار و استجيب الدّعاء و كان للّه تبارك و تعالى عند كلّ فطر عتقاء يعتقهم من النّار و ينادى مناد كلّ ليلة هل من سائل هل من مستغفر اللّهمّ اعط كلّ منفق خلفا و اعط كلّ ممسك تلفا حتّى اذا طلع هلال

ص: 303

شوّال نودي المؤمنون ان اغدوا إلى جوائزكم فهو يوم الجائزة ثمّ قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه اما و الّذى نفسى بيده ما هى بجائزة الدّنانير و الدّراهم).

و كالصحيح منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه داب حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين بود كه چون نظر بماه نو ماه رمضان مى كردند روى خود را به جانب قبله مى كردند و در اين دعا چون خطابى به هلال نشده است اشاره به آن نيست بخلاف آن چه خواهد آمد و اين دعا را مى خواندند كه ترجمه اش اينست كه خداوندا اين ماه را بر ما نو كن با ايمنى از شرّ اشرار يا ايمنى از معاصى كه سبب عذاب تست و ايمان كامل،و با سلامتى بدن خود و اتباع خود،و يا سلامتى از مكروهاتى كه سبب دوريست از قرب تو،و با اسلام كه انقياد است طاعات و عبادات ترا،و با عافيتى كه فرا گرفته باشد جميع اعضا را از آفات و عاهات و از مخالفتها كه هيچ عضوى از اعضا كارى از ايشان صادر نشود كه خلاف رضاى تو باشد و با روزى فراخ و دفع بيماريهاى ظاهر و باطن،و مقرون باشد اين ماه به تلاوت قرآن مجيد و با اعانت تو بر نماز و روزه.

خداوندا به سلامت دار ما را از جهة ماه رمضان كه روزه را بداريم و عبادت ترا به جا آوريم،و سلامت دار ماه را از براى ما كه اشتباهى نشود در اوّل و آخر آن و قبول كن از ما اين ماه را يعنى عبادات و طاعاتى را كه در اين ماه به جا مى آوريم تا آن كه چون اين ماه بسر آيد ما از گناهان بدر آمده باشيم و همه را آمرزيده باشى و بلفظ جمع فرموده اند كه همه مؤمنان مقصود باشند پس چون دعا را مى خواندند رو به مردمان مى كردند و مى فرمودند كه اى يجمع خلايق چون نو شود هلال ماه رمضان غل مى كنند متمردان شياطين را كه رؤسا و بزرگان ايشان باشند يا

ص: 304

شياطين متمرده را كه مراد همه باشند كه از اطاعت الهى گردنكشى مى كنند و بنا بر اين فسوقى كه از بندگان صادر مى شود به سبب نفوس اماره خواهد بود،يا آن كه به سبب صوم راه شيطان بر بندگان تنگ مى شود پس گويا ايشان را غل كرده اند و درهاى آسمان رحمت الهى گشوده مى شود و درهاى بهشت گشوده مى شود و درهاى رحمت باز مى شود به سبب طاعات و عبادات و رفع موانع،و درهاى دوزخ بسته مى شود چنانكه در حديث سابق مذكور شد و دعاها مستجاب مى شود و حق سبحانه و تعالى در هر وقت افطارى چندين هزار كسرا از آتش دوزخ آزاد مى كنند.

و هر شب از اول شب تا به آخر شب منادى از جانب حضرت رب العزه ندا مى كنند كه آيا سايلى هست تا حاجتش را بر آوريم آيا كسى هست كه طلب مغفرت كند تا او را بيامرزيم خداوندا هر كه در راه تو چيزى صرف نمايد او را عوض كرامت كن در دنيا و عقبى و هر كه امساك كند او را تلف كن و يا مالش را ضايع گردان يا هر دو تا،چون طالع مى شود ماه شوال ندا مى رسد به مؤمنان در شب عيد كه فردا صباحى تا چاشت يا چاشنى بياييد به صحرا كه عيد بها و جايزهاى خود را بگيرند كه فردا روز جايزه است و بار عام است كه همه را بار داده اند پس حضرت امام محمد باقر فرمودند كه بحق آن خداوندى كه جان من در قبضه قدرت اوست كه جايزه اشرفى و شاهى نيست كه بسيارش اندكى است بلكه جايزه مغفرت و رحمت است كه اندكش بسيار است كه در اخبار وارد شده است ممكن است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله همه را فرموده باشند در يك خطبه و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم در هر مجلسى بحسب اقتضاى مقام بعضى از آن را فرموده باشند مانند زيادتى و كمى احاديث

ص: 305

معراج يا آن كه در چند سال يا يك سال در چند روز هر روز يكى از اينها را فرموده باشند.

ليلة القدر

14,5-( و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: انّ النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله لمّا انصرف من عرفات و سار إلى منى دخل المسجد فاجتمع اليه النّاس يسألونه عن ليلة القدر فقام خطيبا فقال بعد الثّناء على اللّه تعالى امّا بعد فانّكم سألتموني عن ليلة القدر و لم اطوها عنكم لأنّي لم اكن بها عالما اعلموا أيّها النّاس انّه من ورد عليه شهر رمضان و هو صحيح سوىّ فصام نهاره و قام وردا من ليله و واظب على صلاته و هجر إلى جمعته و غدا إلى عيده فقد ادرك ليلة القدر و فاز بجائزة الرّبّ عزّ و جلّ

6- و قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فازوا و اللّه بجوائز ليست كجوائز العباد).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از عرفات برگشتند و داخل منا شدند و در مسجد خيف رفتند مردمان جمع شدند و از آن حضرت سؤال مى كردند از شب قدر پس حضرت ايستادند و خطبه مشتمل بر حمد و ثناى الهى كردند و بعد از آن فرمودند كه اما بعد از حمد و ثنا پس به درستى كه شما از من سؤال كرديد از شب قدر و من از شما مخفى نمى دارم به سبب آن كه نمى دانم يعنى عالمم و ليكن مصلحتها هست كه ظاهر نكنم،يا آن كه من چيزى را كه مى دانم از شما مخفى نمى كنم اما اين را نمى دانم و معنى اول اظهر است چنانكه خواهد آمد كه ملائكه و روح در شب قدر به نزد آن حضرت مى آيند چون دانا نباشند.

ص: 306

اى مردمان بدانيد كه هر كه ماه رمضان بر او داخل شود و او بيمار نباشد و تن درست باشد و روزهاى آن را روزه دارد و بعضى از شبهاى آن را به عبادت الهى برخيزد و نمازهاى آن را در اوايل اوقات به جا آورد و در هواى گرم به نماز جمعه اش حاضر شود و صباح عيد به مصلّى برود و نماز عيد را به جا آورد بتحقيق كه ادراك كرده است شب قدر را چون هر شب به نماز برخاسته است اگر چه تمام را در نيافته است اما مداومت بر اين اعمال سبب آنست كه حق سبحانه و تعالى نكرده او را كرده حساب مى فرمايد،و در مى يابد جايزه پروردگار خود را تعالى شانه پس زراره گفت كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه فايز و بهره مند مى شوند و اللّه به بهرهايى كه نه از قبيل بهرهاى مردمان باشد يعنى همين سبب نفعهاى دنيوى نيست بلكه نفعهاى اخروى دائمى را خواهند يافت.

اثر روزه رمضان

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: لجابر يا جابر من دخل عليه شهر رمضان فصام نهاره و قام وردا من ليله و حفظ فرجه و لسانه و غضّ بصره و كفّ اذاه خرج من الذّنوب كيوم ولدته أمّه قال جابر قلت له جعلت فداك ما احسن هذا من حديث قال ما اشدّ هذا من شرط).

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه به جابر جعفى فرمودند كه اى جابر هر كه ماه رمضان داخل شود بر او و روزش را روزه دارد و بعضى از شبش را به عبادت الهى برخيزد و حفظ كند فرجش را از معاصى در كل ماه حتى در شبها و زبانش را از هر چه بد باشد و چشم خود را به پوشاند از آن چه نظر به آن نبايد كرد و چنان كند كه آزار او به كسى نرسد بيرون رود

ص: 307

از گناهان مانند روزى كه از مادر متولد شده است جابر گفت فداى تو گردم چه خوب حديثى است حضرت فرمودند كه چه مشكلست اين شرطها،و قريب باين است آن چه كلينى و شيخ و صدوق نيز روايت كرده اند از جابر جعفى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به جابر بن عبد اللّه انصارى فرمودند و در فقه رضوى نيز قريب بهر دو است به اعتبار آن كه از رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله روايت كرده است باين عبارت و عبارت متن مخالفت دارد با عبارت كتب و ظاهر آنست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه به جابر جعفى نيز فرموده باشند چنانكه حضرت سيد المرسلين به جابر انصارى فرموده اند و احتمال بعيدى هست كه از حديث چيزى افتاده باشد و نقل بالمعنى شده باشد چون تتبع كرده ام اكثر احاديثى كه در فضايل نقل كرده است بهمان سند و متن در ثواب الاعمال نقل كرده است و اكثر موافق است با كافى و در ثواب الاعمال دو قال دارد كه ممكن است يكى از آن راجع به رسول اللّه باشد و على اى حال معنى مختلف نيست.

14,6-( و قال على صلوات اللّه عليه: لمّا حضر شهر رمضان قام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله فحمد اللّه و اثنى عليه ثمّ قال أيّها النّاس كفاكم اللّه عدوّكم من الجنّ و الانس و قال ادعونى استجب لكم و وعدكم الاجابة الا و قد و كلّ اللّه عزّ و جلّ بكلّ شيطان مريد سبعة من ملائكته فليس بمحلول حتّى ينقضى شهركم هذا الا و ابواب السّماء مفتّحة من اوّل ليلة منه الا و الدّعاء فيه مقبول).

و در موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه چون ماه رمضان حاضر شد به آن كه داخل شد يا نزديك شد چنانكه گذشت حضرت

ص: 308

سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ايستادند تا همه مردمان آن حضرت را به بينند پس حمد و ثناى الهى به جا آوردند پس فرمودند كه اى مردمان حق سبحانه و تعالى كفايت نموده است شر دشمنان را از شما خواه جن و خواه آدميان به آن كه راه دعا داده است كه دعا كنيد تا شر ايشان از شما دفع شود و فرموده است كه مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم،و شما را وعده اجابت داده است يعنى محال است كه اكرم الاكرمين خلف وعده كند و جنّيان را كه دشمن قوى تر شمايند كه شياطين باشند نيز شر ايشان را كفايت كرده است و بتحقيق كه حق سبحانه و تعالى موكل ساخته است بهر شيطان متمرد هفت نفر از فرشتگان را كه ملايكه نگذارند كه شياطين بر شما مسلط گردند،و ايشان را غل و زنجير كرده دارند در عرض اين ماه و غل و زنجير را از ايشان بر نمى دارند تا اين ماه بسر آيد،و به درستى كه درهاى آسمان گشوده مى شود از شب اول يا از اول شب تا به آخر ماه يا آخر شب به درستى كه دعا مقبول است پس بايد كه دفع شر دشمنان انسى كنيد از خود به دعا،و جنيان كه شر ايشان مدفوع است با دعا از براى دفع شر هر دو بكنيد.

و در موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه در ماه رمضان درهاى آسمان گشوده مى شود و شياطين را زنجير مى كنند و اعمال مؤمنان مقبول مى شود نيكو ماهى است ماه رمضان در زمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين ماه را مرزوق مى ناميدند يعنى روزى مؤمنان در اين ماه فراخ مى شود و حاجات ايشان بر آورده مى شود و فيضهاى الهى متواتر بر بندگان فايض مى گردد.

6-( و روى محمّد بن مروان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

ص: 309

انّ للّه تبارك و تعالى فى كلّ ليلة من شهر رمضان عتقاء و طلقاء من النّار الاّ من افطر على مسكر فاذا كان اخر ليلة منه اعتق فيها مثل ما اعتق فى جميعه).

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بتحقيق كه حق سبحانه و تعالى را در هر شبى از شبهاى ماه رمضان آزاد كردها و رها كرده ها هست از آتش جهنم مگر كسى كه افطار كند در شب بر مست كننده،و چون شب آخر مى شود آزاد مى كند در آن شب مثل آن چه در همه آن ماه آزاد كرده است و در فقه رضوى مذكور است كه روايت رسيده است از عالم اهل البيت صلوات اللّه عليهم يعنى از معصوم كه حق سبحانه و تعالى در شب اول ماه ششصد هزار كس را از آتش دوزخ آزاد مى كند و چون دهه آخر مى شود در هر شبى آزاد مى فرمايد بمقدار آن چه در بيست شب سابق آزاد فرموده است و چون شب فطر مى شود آزاد مى فرمايد مثل آن چه در كل ماه آزاد مى شود و بنا بر احاديث شب آخر در شب آخر مثل همه آزاد مى كند و در شب فطر نيز مثل مجموع آزاد مى فرمايد،و چون مستحق آزاد كردن غير امامى مذهب نيست معلوم نيست كه كسى بماند كه آزاد نشود.

كسى كه به مسكر افطار كند

و فى رواية عمر بن يزيد الاّ من افطر على مسكر او مشاحن او صاحب شاهين و هو الشّطرنج و در صحيح از عمر بن يزيد منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى را در هر شبى از شبهاى ماه رمضان آزاد كردها هست از آتش دوزخ مگر كسى كه افطار كند بر مسكرى كه

ص: 310

مايع باشد يا اعم تا شامل بنك نيز باشد،يا كسى كه عداوت داشته باشد با مؤمنان،يا كسى كه صاحب دو شاه باشد گفت عرض نمودم كه صاحب دو شاه كيست حضرت فرمودند كه شطرنج است كه به آن قمار بازى مى كنند و دو لعبت را شاه ناميده اند و چون در اول حديث با حديث سابق موافق بود و اين حديث مشتمل بر زيادتى بود تا الا را انداخت كه تا ظاهر شود كه در آخر زيادتى دارد و بسيارى از محدثين از جهة اختصار چنين مى كنند.

آزادى اسير در رمضان

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله اذا دخل شهر رمضان اطلق كلّ اسير و اعطى كلّ سائل).

و صدوق بسند خود از عبد اللّه بن عباس روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چون داخل مى شده ماه رمضان هر اسيرى كه نزد آن حضرت بود كه مخير بودند ميانه منّت نهادن و فدا گرفتن يا مخير بودند ميان كشتن يا منت نهادن يا فدا گرفتن منت مى نهادند بر او و او را رها مى كردند از جهة تعظيم ماه رمضان،و هر سايلى كه از آن حضرت سؤال مى كرد رد نمى فرمودند و به او عطا مى كردند هر چند مستحق عطا نبود.

كسى كه رمضان آمرزيده نشود

6-( و روى هشام بن الحكم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: من لم يغفر له فى شهر رمضان لم يغفر له إلى قابل الاّ ان يشهد عرفة).

و در صحيح بنه سند منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كرا نيامرزند در ماه رمضان ديگر نخواهند آمرزيد مگر آن كه عرفه را دريابد به آن كه حج رود يا در هر جا كه باشد مشغول دعا و تضرع و زارى باشد چون اين دو وقت بار عام داده اند و هر شب چندين هزار كس را مى آمرزند هر كه اندك قابليّت رحمت الهى را دارد البته مغفور مى شود پس

ص: 311

مى بايد كه چنين كس هيچ قابليت رحمت نداشته باشد و هم چنين در روز عرفه.

در رمضان ارزاق تقسيم مى شود

6-( و: كان الصّادق صلوات اللّه عليه يوصى ولده و يقول اذا دخل شهر رمضان فاجهدوا أنفسكم فانّ فيه يقسم الارزاق و يكتب الاجال و فيه يكتب وفد اللّه الّذين يفدون اليه و فيه ليلة العمل فيها خير من الف شهر).

و در موثق كالصحيح منقولست كه از مسمع كه گفت شنيدم كه آن حضرت صلوات اللّه عليه وصيت و نصيحت مى كردند فرزندان خود را و فرمودند كه هر گاه ماه رمضان داخل شود پس خود را به تعب اندازيد در طاعت و عبادت حق سبحانه و تعالى زيرا كه در اين ماه قسمت مى شود روزيهاى خلايق و نوشته مى شود مدتهاى عمر ايشان و در اين ماه نوشته مى شود حاجيان بيت اللّه الحرام و در اين ماه شبى است كه عبادت در آن شب بهتر است از عبادت در سى هزار شب و معلوم نيست كه در كدام شبست پس بايد كه همه شبها را به عبادت بسر آوريد تا شب قدر را يقينا دريافته باشيد و چون قسمت ارزاق و آجال و حاج در اين ماه مى شود پس اگر در عبادات بكوشيد نصيب شما عظيمتر خواهد شد و عمر شما دراز مى شود و توفيق حج مى يابيد.

نزول قران در رمضان

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ عدّة الشّهور عند اللّه اثنى عشر شهرا فى كتاب اللّه يوم خلق السّماوات و الارض فغرّة الشّهور شهر اللّه و هو شهر رمضان و قلب شهر رمضان ليلة القدر و نزل القرآن فى اوّل ليلة من شهر رمضان فاستقبل الشّهر بالقرآن. قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه تكامل نزول القرآن ليلة القدر)

و در حسن كالصحيح منقول است از عبد اللّه بن مغيره از عمرو شامى كه

ص: 312

آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه عدد ماهها نزد حق سبحانه و تعالى دوازده ماه است از آن روزى كه حق تعالى آسمانها و زمين را آفريد تا اينجا آيه است پس اول ماهها ماه خداست كه آن ماه رمضان است يعنى به اتفاق همه مسلمانان ماه رمضان شهر اللّه است پس مى بايد كه او اول باشد و اگر كسى گويد كه پهن شدن زمين بر روى آب كه در بيست و پنجم ذى قعده بود و پيش از آن شب و روز نبود چون شب و روز به اعتبار ظاهر شدن آفتابست بر روى زمين و پنهان شدن آفتاب است زير زمين پس چگونه جمع شود اين دو خبر جوابش اينست كه بيست و پنجم دلالت مى كند بر آن كه پيشتر روز و شب بوده است يا به فرو رفتن آفتاب در آب و ظاهر شدن بر آب يا بحسب تقدير.

و دل ماه رمضان شب قدر است و تشبيه بدل به اعتبار آنست كه چون دل جسمانى كه شكل صنوبرى دارد اشرف اعضاى بدنست چون روح حيوانى از آنجا به ساير اعضا منشعب مى شود هم چنين رحمتها در شب قدر به ساير سال مى رسد و اگر نفس ناطقه باشد اظهر است و نازل شد قرآن در شب اول ماه رمضان پس استقبال كن اين ماه را به خواندن قرآن در شب اول اين ماه چون قرآن در شب اول نازل شده است و بنا بر نسخه و او استقبل مجهول خوانده مى شود يعنى از شرف اينست كه پيش از دخول آن:قرآن استقبال آن كرد پس مناسبت دارد خواندن قرآن و اول اظهر است چنانكه در كافى و تهذيب است به فا و در امالى مصحح قديم به واو است و چون ظواهر قرآن دال است بر آن كه قرآن در شب قدر نازل شده است و به اعتقاد صدوق شب قدر شب بيست و سيم است اين حديث را تأويل كرده است به آن كه ابتداء نزول قرآن در شب اول بود و در شب قدر تمام نازل شد و شكى نيست در آن كه قرآن در عرض بيست سال يا

ص: 313

بيست و سه سال نازل شده است پس مراد از نزول قرآن در اول رمضان آن خواهد بود كه از لوح محفوظ ببيت المعمور آمده باشد و در شب قدر به آسمان دنيا كه فلك قمر است و در اين عرض بر حضرت نازل شده باشد سوره سوره و آيه آيه و ممكن است كه از اول بعثت تا وفات كه بيست و سه سال بود در سه سال متوالى يا متفرق قرآن نيامده باشد چنانكه وارد است كه آخر سوره كه نازل شد اذا جاء نصر اللّه بود كه در فتح مكه معظمه نازل شد و تا وفات آن حضرت قريب به سه سال شد چنانكه در بعضى از روايات واقع شده است و بنا بر قول جمعى كه در سال دهم نازل شد سه سال متفرق خواهد بود.

و در موثق كالصحيح منقول است از حفص كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه قرآن در ماه رمضان نازل شد و حال آن كه در بيست سال نازل شد حضرت فرمودند كه همه نازل شد به بيت المعمور و از آنجا در مدت بيست سال نازل شد و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه قرآن را به آسمان دنيا آوردند و در عرض بيست و سه سال نازل شد و خواهد آمد اخبار در باب شب قدر.

روزه رمضان قبل از اسلام بر كسى واجب نبود

14,6-( و روى سليمان بن داود المنقرىّ عن حفص بن غياث النخعىّ قال: سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول انّ شهر رمضان لم يفرض اللّه صيامه على احد من الامم قبلنا فقلت له فقول اللّه عزّ و جلّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قال انّما فرض اللّه صيام شهر رمضان على الانبياء دون الأمم ففضّل به هذه الامّة و جعل صيامه فرضا على رسول اللّه صلّى اللّه عليه

ص: 314

و اله و على أمّته. و قد اخرجت هذه الاخبار و الّتى رويتها فى هذا المعنى فى كتاب فضائل شهر رمضان)

و كالصحيح منقول است از حفص كه گفت شنيدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه حق سبحانه و تعالى روزه ماه رمضان را بر هيچ امتى پيش از ما واجب نگردانيد پس عرض نمودم كه اين آيه چه معنى دارد كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه واجب شده است روزه بر شما چنانكه واجب شده بود بر جمعى كه پيش از شما بودند حضرت فرمودند كه روزه ماه رمضان واجب نبود مگر بر پيغمبران نه بر امم سابقه پس حق سبحانه و تعالى اين امت را بر ساير امم فضيلت داد و روزه ماه رمضان را واجب گردانيد بر رسول خدا و امت او و بتحقيق كه اين احاديث را با احاديثى كه بما رسيده است در اين باب كه باب فضايل صوم ماه رمضانست ذكر كرده ام در كتابى بخصوص فضايل ماه رمضان.

و كالصحيح منقول است از محمد بن مسلم كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى را فرشتگان چند هست كه موكلند بر روزه داران و استغفار مى كنند از جهة ايشان از اول ماه تا به آخر ماه و ندا مى كنند روزه داران را در هر شب در وقت افطار ايشان كه بشارت باد شما را اى بندگان حق سبحانه و تعالى كه اندكى گرسنگى كشيديد و بسيار تنعم خواهيد كرد و حق سبحانه و تعالى بركت دهد در عمر شما و در فرزندان و اموال شما تا چون شب آخر مى رسد ايشان را ندا مى كنند كه بشارت باد شما را اى بندگان حق سبحانه و تعالى كه حق سبحانه و تعالى گناهان شما را آمرزيد و توبه شما را قبول كرد پس سعى كنيد كه من بعد بد مكنيد.

ص: 315

و در موثق كالصحيح منقول است از ابن فضال از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما از آباء بزرگوارش صلوات اللّه عليهم كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزى حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله خطبه فرمودند مشتمل بر حمد و ثناى الهى پس فرمودند كه اى مردمان به درستى كه ماه حق سبحانه و تعالى روز بسوى شما كرده است و مى آيد با بركت و رحمت و مغفرت،ماهى است كه نزد حق سبحانه و تعالى بهترين ماههاست و روزهاى آن بهترين روزهاست و شبهاى آن بهترين شبهاست و ساعات آن بهترين ساعتهاست،ماهى است كه شما را در اين ماه به ضيافت الهى خوانده اند و شما را از اهل كرامت الهى كرده اند،در اين ماه نفسى كه مى كشيد در نامه عمل شما تسبيح مى نويسند و خواب شما در اين ماه عبادتست و عمل شما مقبول است و دعاى شما مستجابست پس أولا سؤال كنيد پروردگار خود را با نيتهاى خالص راست درست و با دلهاى پاكيزه و مطهر از بغض و حسد و ريا و كبر و عجب كه توفيق كرامت فرمايد شما را كه روزه اين ماه را به نحوى كه مطلوبست بگيريد و توفيق دهد كه تلاوت كنيد قرآن مجيد را چنانكه حق تلاوت آنست كه به درستى كه شقى كسى است كه در اين ماه بزرگوار از مغفرت الهى محروم ماند.

و ياد كنيد از گرسنگى و تشنگى روزه گرسنگى و تشنگى قيامت را و تصدّق كنيد بر فقرا و مساكين خود از مؤمنان و تعظيم كنيد پيران خود را و رحم كنيد اطفال خود را و احسان كنيد خويشان خود را يعنى در همه كه مؤمن باشند يعنى شيعه اثنا عشرى باشند و اگر صالح باشند نور على نور خواهد بود،و زبانهاى خود را نگاه داريد از غير ياد خدا و يا از معاصى و به پوشانيد چشمهاى

ص: 316

خود را از چيزى چند كه نبايد در آن نظر كردن و گوش مدهيد به چيزى چند كه نبايد شنيدن آن را و مهربانى كنيد بر يتيمان خود تا مهربانى كنند بر يتيمان شما،و بازگشت كنيد به خداوند عالميان از گناهان خود و دستها را برداريد به دعا در اوقات نمازها كه آن وقتها بهترين ساعتهاست از جهة قبول شدن دعاها و حق سبحانه و تعالى در اين اوقات نظر شفقت و مرحمت مى فرمايد بر به بندگان خود و اگر آهسته بخوانيد او را اجابت مى كند دعاها را و اگر بلند بخوانيد او را لبيك عبدى مى فرمايد و لبيك الهى نيز اجابت دعاست و مستجاب مى گرداند دعوات شما را.

اى گروه مردمان به درستى كه نفوس شما گروگان اعمال شماست پس نفوس خود را رهايى دهيد به استغفار و طلب آمرزش،و پشتهاى شما از بار گناهان سنگين است پس بيندازيد گناهان را از پشتهاى خود بد رازى سجده،و بدانيد كه حق سبحانه و تعالى قسم ياد كرده است به عزت و بزرگوارى خود كه عذاب نكند نماز گذارندگان و سجود كنندگان را و نترساند ايشان را از آتش دوزخ در آن روزى كه همه ايستاده باشند كه پروردگار عالميان حساب كند ايشان را.

اى مردمان هر كه از شما افطار فرمايد روزه دارى را كه مؤمن باشد در اين ماه از جهة او مى نويسند بنده آزاد كردن و آمرزش گناهان گذشته را عرض نمودند كه يا رسول اللّه ما همه قدرت نداريم كه ديگرى را افطار فرمائيم حضرت فرمودند پرهيز كنيد از آتش جهنم اگر چه بنصف خرما باشد بترسيد از عذاب الهى و افطار فرمائيد اگر چه شربتى از آب باشد.

اى مردمان هر كه در اين ماه خلق خود را نيكو كند فرداى قيامت از صراط بگذرد به زودى در روزى كه قدمها از صراط لغزد به سبب لغزشهاى دنيا در مخالفت الهى.

ص: 317

و هر كه در اين ماه سبك كند خدمت را از غلام و كنيز خود حق سبحانه و تعالى حساب را بر او آسان كند.

و هر كه شر خود را نگاه دارد كه ضرر او در اين ماه به كسى نرسد حق سبحانه و تعالى غضب خود را از او باز دارد در روز قيامت يا در وقت مردن يا در قبر كه ملاقات مى كند خداوند خود را به آن كه جزاى عمل او را به او دهند از خير و ضرر و مراد از ملاقات در آيات و اخبار اين است.

و هر كه در اين ماه يتيمى را گرامى دارد حق سبحانه و تعالى او را گرامى دارد در وقتى كه ملاقات كند خداوند خود را و هر كه نيكى كند با خويشان خود حق سبحانه و تعالى او را به رحمت خود موصول گرداند در روزى كه ملاقات كند او را.

و هر كه در اين ماه قطع كند رحم خود را حق سبحانه و تعالى او را از رحمت خود قطع كند در روز ملاقات.

و هر كه در اين ماه نماز سنتى بكند بنويسند از جهة او براتى از آتش جهنم يعنى برى است از آن كه آتش به او رسد.

و هر كه در اين ماه واجبى را ادا كند او را ثواب ادا كردن هفتاد فريضه كرامت كنند كه در غير اين ماه به او دهند.

و هر كه در اين ماه صلوات بر من بسيار فرستد حق سبحانه و تعالى سنگين كند ترا روزى عمل او را در روزى كه ترازوها از حسنات سبك باشد.

و هر كه در اين ماه آيه از قرآن مجيد را تلاوت كند او را ثواب ختم قرآن در غير اين ماه كرامت فرمايند.

اى گروه مردمان به درستى كه درهاى بهشت در اين ماه گشوده است،از

ص: 318

پروردگار خود سؤال كنيد كه آن درها را بر روى شما نبندند و درهاى دوزخ را بر روى شما بسته اند از پروردگار خود سؤال كنيد كه آن درها را بر روى شما نگشايند،و شياطين را غل كرده اند از پروردگار خود سؤال كنيد كه ديگر آنها را بر شما مسلط نكنند.

پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه من برخاستم و گفتم يا رسول اللّه چه عمل در اين ماه بهتر است از ساير اعمال حضرت فرمودند كه يا ابا الحسن بهترين اعمال در اين ماه ورع و پرهيزكاريست از محرماتى كه حق سبحانه و تعالى آنها را حرام گردانيده است پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به گريه افتادند عرض كردم كه يا رسول اللّه سبب گريه شما چيست حضرت فرمودند كه از آن مى گريم كه در اين ماه ترا شهيد خواهند كرد، و متوجه اين امر شود شقى ترين پيشينيان و پسينيان قرين آن كسى كه پى كرد ناقه صالح را و ضربتى بر سر تو زند كه محاسنت از آن رنگين شود.

پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه گفت كه عرض نمودم كه يا رسول اللّه در آن وقت دين من به سلامت باشد حضرت فرمودند كه دين تو به سلامت خواهد بود،پس فرمودند كه يا على هر كه ترا شهيد كند مرا شهيد كرده است و هر كه با تو دشمنى كند با من دشمنى كرده است و هر كه ترا ناسزا گويد مرا ناسزا گفته است زيرا كه تو از من بمنزله جان منى روح تو از روح منست و طينت تو از طينت من است زيرا كه حق تعالى مرا و ترا آفريد و مرا و ترا برگزيد از عالميان و مرا اختيار كرد از جهة نبوّت و ترا اختيار كرد از جهة امامت پس هر كه انكار كند امامت ترا انكار كرده است نبوّت مرا،يا على تو وصى منى و پدر فرزندان منى و شوهر دختر منى سيّده نساء عالميان و خليفه و جانشين منى بر

ص: 319

امت من در حيات من و بعد از وفات من،امر تو امر منست و نهى تو نهى منست قسم ياد مى كنم به آن خداوندى كه مرا مبعوث گردانيد به نبوّت و مرا بهترين خلايق گردانيد كه تو حجت خدائى بر خلق او و امين خدائى بر اسرار خدا و خليفه خدائى بر بندگان خدا.

و كالصحيح منقولست از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه كه چون حق سبحانه و تعالى سخن گفت با حضرت موسى عليه السّلام موسى گفت خداوندا چه ثواب دارد كسى كه نمازها را در وقتها به جا آورد خطاب رسيد كه عطا مى كنم به او هر چه را بطلبد از من و مباح مى گردانم از جهة او بهشت خود را كه هر جا كه خواهد در بهشت قرار گيرد پس گفت الهى چيست ثواب كسى كه وضو را تمام كند از ترس تو خطاب رسيد كه او را مبعوث كنم در روز قيامت و نور او در ميان هر دو چشم او درخشان باشد گفت الهى چيست جزاى كسى كه ماه رمضان را روزه دارد خالص از جهة رضاى تو خطاب رسيد كه يا موسى او را در روز قيامت در جائى باز دارم كه خوف نداشته باشد گفت الهى چه ثواب دارد كسى كه غرضش مردمان باشد در روزه گرفتن خطاب رسيد كه يا موسى ثواب او مثل ثواب كسى باشد كه روزه نگرفته باشد و احاديث در فضيلت روزه ماه رمضان و در عقوبت ترك آن بسيار است از آن جمله حديث كبيريست كه از جهة هر روز ثواب عظيم در آن مذكور است از قبيل حديث كبير رجب،به همين اكتفا شد چون احتياج نبود چون وجوبش از ضروريات دين اسلام است و اگر كسى انكار كند وجوبش را كافر است و در تفسير آيات نيز از فضايل آن مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

ص: 320

باب القول عند رؤية هلال شهر رمضان

1-( قال امير المؤمنين علىّ صلوات اللّه عليه: اذا رأيت الهلال فلا تبرح به و قل اللّهمّ انّي أسألك خير هذا الشّهر و فتحه و نوره و نصره و بركته و طهوره و رزقه و أسألك خير و خير ما فيه ما بعده و اعوذ بك من شرّ ما فيه و شرّ ما بعده اللّهمّ ادخله علينا بالأمن و الايمان و السّلامة و الاسلام و البركة و التّقوى و التّوفيق لما تحبّ و ترضى).

اين بابى است در بيان دعاهايى كه مستحب است خواندن آن در وقت ديدن هلال ماه رمضان و ميان لغويان خلاف است كه هلال تا كدام شبست بعضى گفته اند كه شب اول را هلال مى گويند و دو شب و سه شب تا هفت شب گفته اند و بهتر آنست كه در شب اول طلب ماه كنند خصوصا در ماه رمضان و شوال خصوصا شوال چون روزه واجبست و افطار واجبست بنا بر اين جمعى قايل شده اند بوجوب استهلال و بعضى گفته اند كه واجب است دعا خواندن به دعاى خاص چون امر از براى وجوبست و بنا بر اين بر ايشان لازم مى آيد كه هر دعايى كه بلفظ امر واقع شده باشد بخوانند و عبارات متقدمين نه مثل عبارات متاخرين است و اين قول از ابن ابى عقيل است كه گفته است كه واجب است كه چون ماه رمضان را به بيند اين دعا را بخوانند و مرادش ظاهرا استحباب مؤكد باشد و دعايى كه او نقل كرده است اينست كه.

ص: 321

(الحمد للّه الّذى خلقنى و خلقك و قدّر منازلك و جعلك مواقيت للناس اللّهمّ اهلّه علينا إهلالا مباركا اللّهمّ ادخله علينا بالسّلامة و الاسلام و اليقين و الايمان و البرّ و التّقوى و التّوفيق لما تحبّ و ترضى).

و بهترين دعاها دعاء صحيفه كامله است و اگر همه را جمع كند و بخواند بهتر است منقول است كالصحيح كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون ماه نور را به بينى همان جا توقف كن و لفظ به در كافى و تهذيب نيست و اگر نباشد بهتر است و اگر باشد معنى آن اينست كه ماه را با خود مبر و بگو خداوندا از تو سؤال مى كنم خير و خوبى اين ماه را و گشادگى آن را كه در اين ماه كارها بر ما تنگ نشود و نور اين ماه را يعنى دل ما را در اين ماه بنور معرفت و عبادت منور گردان يا در هر امرى چنان كن كه بر ما ظاهر شود از امور دنيا و آخرت و نصر به صاد مهمله يعنى يارى ترا مى طلبم در اين ماه كه بر اعادى ظاهر و باطن منصور باشم و به ضاد معجمه يعنى حسن و جمال اين ماه را طلب مى كنم كه هميشه خوشحال باشم و بركت و زيادتى نعمتهاى ظاهره از روزى فرزندان صالح بسيار و نعمتهاى باطنه را كه آن علوم و هدايت و اخلاص و رضا و شكر و صبر است طلب مى كنم،و بسيار است كه بركت را بر نعمتهاى ظاهره استعمال مى نمايند.

و از تو سؤال مى كنم كه در اين ماه مطهر شوم از گناهان كه مرا بيامرزى و چركنت گناهان از من زايل گردد و بعد از اين نيز مطهر باشم كه فعلى كه خلاف رضاى تو باشد حتى مباحات را نكنم،و از تو سؤال مى كنم روى فراخ را در اين ماه،و از تو سؤال مى كنم بهترين چيزهاى اين ماه را و بهترين خوبيهاى بعد از

ص: 322

اين ماه را از نعمتهاى ظاهره و باطنه و پناه به تو مى آورم از شر آن چه در اين ماه است و از شر آن چه بعد از اين ماه است كه مرا از جميع شرور ظاهرى و باطنى محفوظ دارى بحفظ خود خداوندا اين ماه را بر ما داخل كن با ايمنى از دشمنان و با اعتقادات صحيحه كه در ثبات و تزايد باشد و با سلامتى از آفات و اطاعت و فرمان بردارى و بركت و پرهيزكارى از مخالفتها و با توفيق در چيزهائى كه تو آن را دوست مى دارى و از آن خوشنودى.

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا اهلّ هلال شهر رمضان استقبل القبلة و رفع يديه و قال اللّهمّ اهلّه علينا بالأمن و الايمان و السّلامة و الإسلام و العافية المجلّلة و الرّزق الواسع و دفع الاسقام اللّهمّ ارزقنا صيامه و قيامه و تلاوة القرآن فيه و سلّمه لنا و تسلّمه منّا و سلّمنا فيه).

و كالصحيح منقولست از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هر گاه هلال ماه رمضان را مى ديدند رو بقبله مى كردند و دستها را به جانب آسمان كه قبله دعاست بر مى داشتند و مى فرمودند كه خداوندا اين ماه را بر ما نو كن با ايمنى از شر بليات و آفات و با ايمان و اعتقادات حقه و با سلامتى از امراض و با اسلام و انقياد و فرمان بردارى و با عافيتى كه فرا گرفته باشد كل اعضاء را كه همه به سلامت باشند از امراض و عاهات يا از مخالفت الهى كه هيچ عضوى مخالفت نكند و هر مخالفتى كه هر عضوى كرده باشد عفو فرمائى تا از عذاب تو ايمن باشند،و با روزى فراخ و دفع بيماريها،خداوندا روزى كن ما را روزه اين ماه و عبادت شبهاى اين ماه را و روزى كن كه تلاوت كنم قرآن مجيد را در اين ماه و سالم دار

ص: 323

اين ماه را از جهة ما كه اشتباهى نشود در هلال شوال و مخفى نماند كه ما روزه بگيريم و در واقع از ماه نباشد و چون روزها را بگيريم قبول كن از ما كه مقبول شود و ما را به سلامت دار در اين ماه كه روزهاى آن را بالتمام بگيريم به نحوى كه تو مى خواهى.

(و قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ اذا رأيت هلال شهر رمضان فلا تشر اليه و لكن استقبل القبلة و ارفع يديك إلى اللّه عزّ و جلّ و خاطب الهلال تقول ربّى و ربّك اللّه ربّ العالمين اللّهمّ اهلّه علينا بالأمن و الايمان و السّلامة و الاسلام و المسارعة إلى ما تحبّ و ترضى اللّهمّ بارك لنا فى شهرنا هذا و ارزقنا عونه و خيره و اصرف عنّا ضرّه و شرّه و بلاءه و فتنته)

و پدرم كه حق سبحانه و تعالى از او خوشنود باد در رساله كه فرستاده بود بسوى من گفته بود،و عبارت فقه رضويست كه هر گاه هلال را به بينى اشاره به او بدست مكن در وقت دعا چنانكه نزد عوام متعارفست،و موهم اينست كه از او كارى مى آيد چنانكه كافران ستاره پرست اعتقاد دارند به آن و ليكن رو بقبله كن و دستها را به جانب حق سبحانه و تعالى بلند كن از جهة دعا،و چون آسمان قبله دعاست گوييا كه دست به آن طرف كردن دست بسوى خدا كردنست چنانكه در استقبال كعبه مجاز شايع است كه مى گويند رو به خدا كرد،و خطاب كن ماه را به آن كه مى گويى كه پروردگار من و پروردگار تو خداونديست كه پروردگار عالميانست يعنى از من و تو كارى نمى آيد و هر دو مربوبيم و مسخر فرمان اوييم،خداوندا اين ماه را بر ما نو كن با ايمنى از شر اعادى ظاهر و باطن كه شياطينند و با اعتقادات حقه و با سلامتى و با انقياد و فرمان بردارى و با

ص: 324

مسارعت و سعى نمودن به چيزى كه تو آن را دوست مى دارى و از آن خوشنودى از اعمال صالح خداوندا بركت ده از جهة ما در اين ماه و روزى كن ما را كه مدد كنى تو ما را در اين ماه و خير تو شامل احوال ما شود در اين ماه،و دور كن از ما ضرر اين ماه را و بلاهاى آن را و آزمايشها و امتحانهايى كه در اين ماه واقع شود به آن كه مبتلا به بلاها و مصايب و محن نشويم از روى ابتلا.

1-( و: كان من قول امير المؤمنين صلوات اللّه عليه عند رؤية الهلال أيّها الخلق المطيع الدّائب السّريع المتردّد فى فلك التّدبير المتصرّف فى منازل التقدير امنت بمن نوّر بك الظّلم و اضاء بك البهم و جعلك آية من آيات سلطانه و امتحنك بالزّيادة و النقصان و الطّلوع و الافول و الانارة و الكسوف فى كلّ ذلك أنت له مطيع و إلى ارادته سريع سبحانه ما احسن ما دبّر،و اتقن ما صنع فى ملكه و جعلك اللّه هلال شهر حادث لأمر حادث جعلك اللّه هلال امن و ايمان و سلامة و اسلام هلال امنة من العاهات و سلامة من السيّئات اللّهمّ اجعلنا اهدى من طلع عليه و أزكى من نظر اليه و صلّ على محمّد و اله و افعل بى كذا و كذا يا ارحم الرّاحمين).

و منقولست كه از جمله اقوال حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در وقت ديدن آن حضرت ماه نو را اين دعا بود كه ترجمه اش اينست اى مخلوقى كه اطاعت كنندۀ خداوند خود را با تعب و سرعت در حركت،چون هيچ فلكى به سرعت فلك قمر نيست از افلاك سبعه چون در هر بيست و هشت روز تقريبا يك دور حركت مى كند و تردد مى كنى يعنى مى روى و مى آيى به سرعت در آسمان اول به حركت آسمان در آسمانى كه حق سبحانه و تعالى ترا و آن را از جهة تدبير

ص: 325

امور خلايق مقرر فرموده است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ يعنى سؤال مى كنند ترا يا محمد از اهلّه كه چه حكمت است در آن كه حق سبحانه و تعالى ماه را چنين مقرر فرموده است كه اول هلالى باشد باريك و مرتبه مرتبه نورش زياده شود تا بدر شود در شب چهاردهم،و ديگر شروع در كمى مى كند تا به مرتبه قمر مى رسد در شب بيست و ششم و بيست و هفتم تو بگو يا محمد كه تا وقتهاى مردمان بماهها و سالها ظاهر شود و خصوصا ماههايى كه در آن حج مى توان كرد.

حاصل آن كه حق سبحانه و تعالى بحسب حكمتها و مصلحتها تكاليف بسيار مقرر فرموده است در اوقات خاصه مثل روزه داشتن ماه رمضان وجوبا، و ماه رجب و شعبان،و دحو الأرض و نه روز ذى الحجة،و روز غدير و مباهله و نه روز محرم و امساك دهم و صوم مولد نبى صلى اللّه عليه و آله و امثال اينها را استحبابا و،ماه شوال و ذى القعده و ذى الحجه را از جهة حج و ماههايى كه قتال در آن حرامست يعنى رجب و ذى قعده و ذى حجه و محرم و اشهر سياحت كه خواهد آمد و ساير تكاليف كه در خصوص اوقات خاصه مقرر فرموده است و اوقات مبهمه نيز به هلالست مثل عده مطلقه كه سه طهر است و حيض را در هر ماهى مقرر فرموده است اما وقتش آمدن خونست و آن مختلف است نسبت به احوال زنان و هم چنين نسبت به مسترابه كه سه ماهست و ابتداى آن از گفتن طلاق است هر وقت كه واقع شود و ساير عده هاى زنان و بناى همه بر هلال است و ديگر تكاليف كه خواهد آمد و احتمال دارد كه فلك تدبير مجاز باشد چنانكه در مدح مى گويند كه فلانى بدر آسمان سيادتست كه سيادت را تشبيه كرده اند به آسمان و آن شخص را به بدر و در اينجا تدبيرات الهى را تشبيه به آسمانى

ص: 326

كرده اند كه هلالها در آن آسمان حركت كنند.

و اى ماهى كه تصرف دارى در منزلهاى تقديرات الهيه يعنى آن چه را حق سبحانه و تعالى تقدير فرموده است در ماهها مقدر ساخته يا آن كه ماهها نيز آلت تقديرات باشند چنانكه مادر و پدر آلت حصول فرزندانند و خالق ايشان رب العالمين است،و بنا بر اين كواكب را تاثير ناقصى خواهد بود خواه شعور داشته باشند مانند بنى آدم و خواه نداشته باشند مثل ادويه حاره كه سبب حرارتند و شكى نيست در آن كه آفتاب سبب حرارتست و ماه سبب برودت و زيادتى آبها بحسب جزر و مد كه در مانند بصره و جزاير ظاهر است كه هر چند ماه در زيادتى نور است آب مد مى كند و بلند مى شود و چون ماه در نقصان مى شود آب نيز جزر مى كند و كم مى شود و آن چه منجمان ذكر كرده اند از تاثيرات كواكب بنا بر ظنون واهيه قول بما لا يعلم است و منهى عنه است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ و مستبعد نمى دانم كه حق سبحانه و تعالى از جهة هر يك تاثيرى مقرر فرموده باشد و هر يك تسبيحى كه دارند عبارت از آثارى باشد كه از ايشان بوجود آيد و ايشان نيز بمنزله فرشتگان باشند،و جمعى ذكر كرده اند كه فرشتگان كواكبند و بس و آن غلط است چون آيات و اخبار صحيحه صريحه وارد شده است بر خلاف اين قول بلكه خلاف ضرورت دين است و ليكن ممكن است كه ايشان نيز مثل فرشتگان باشند و شعورى داشته باشند و اعتراف به عجز بهترين امور است در اينها چون احاديث مختلفه بحسب ظاهر در اين باب وارد شده است و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِيلاً و آن چه مذكور شد بر سبيل احتمال است و جمعى منكر اين احتمالند به اعتبار اخبارى كه وارد شده است در مذمت

ص: 327

منجمان و نهى از تعلم و تعليم نجوم و شكى نيست در آن كه منجمان كافر بوده اند و هستند و كواكب را مؤثر تام مى دانند و واجب الوجود مى دانند و آنها كافرند بى دغدغه و تفصيل كلام بعد از اين خواهد شد در كتاب حج و تجارت إن شاء اللّه تعالى.

و محتمل است كه منازل تقدير بيست و هشت منزل معروف قمر باشد كه ماه در هر شبانه روزى تقريبا در يك منزل مى باشد به اندكى از زياده و نقصان و كواكب سياره هر يك زمانى خاص در اين منازل مى باشند و اين منازل بحسب توهمى است كه قسمت كرده اند فلك الافلاك را به دوازده برج و بيست و هشت منزل و هر كوكبى از كواكب سيارات يا ثوابت كه در حركات خود محاذى جزوى از آن مى شود بحسب اصطلاح داخل آن برج و آن منزل مى شود و اين بتقدير عزيز عليم است كه از جهة منافع خلايق مقرر فرموده است و عقول ضعيفه به بعضى از اين منافع رسيده است و مثل منافع حركت آفتاب و حصول فصول كه بحسب ايلاج شب در روز و روز در شب بهم مى رسد چنانكه اشاره به آن شد و به بسيارى از آن نرسيده است و ليكن مجملا مى دانم كه حق سبحانه و تعالى هر چه را آفريده است حكمتهاى بى نهايت در خلق آن دارد پس مى فرمايد كه ايمان دارم به آن خداوندى كه ترا روشنى داده است كه تاريكيها را به تو روشن گردانيده است و مبهمات را به تو منور و واضح ساخته است و اگر چه نور آفتاب انفع است و ليكن در سفرها ظاهر است كه شبهاى ماه نسبت به شبهاى تاريك ماه چه نسبت دارد.

و ترا آيتى از آيات پادشاهى و عظمت خود گردانيده است چنانكه در احاديث صحيحه وارد شده است كه هر گاه خواهيد عظمت خداوند خود را

ص: 328

بدانيد نظر كنيد در عظمت خلق او يا ترا دليلى از دلايل وجود و وحدت و علم و قدرت و اراده خود گردانيده است و امتحان كرده است ترا و در صحيفه كامله و امتهنك است و آن بهتر است و دور نيست كه روات بد شنيده باشند يا از قلم نساخ غلط شده باشد چون قريبند به يك ديگر حسى در مخرج حاوها و امتهان آنست كه چيزى را هميشه كار فرمايند مانند كار افزار و بنا بر امتحان بر سبيل مجاز خواهد بود يعنى گويا ترا باين احوال مختلفه آزمايش مى فرمايد كه ببيند كه تو راضييى يا نه يا به تو خلق را آزمايش مى نمايد و حجت بر ايشان تمام مى كند به آن كه ترا به خدايى بپرستند چون هيچ اختيار ندارى گاهى نورت را زياده مى كند به سبب دورى از آفتاب و گاهى كم مى كند به سبب قرب شمس،گاهى طالع مى گرداند ترا و گاهى غروب مى فرمايد،گاهى در مرتبه بدريت منورت دارد،و گاهى در همان مرتبه نورت را مى برد و در جميع اين مراتب اطاعت مى كنى پروردگار خود را و به اراده او سرعت مى نمايى يا بمنزله كسى كه اطاعت كند چون راضى هستى به اين ها بر تقدير شعور و هم چنين بر تقدير عدم شعور منزه.

خداوندى كه ترا اين حالات مختلفه داده است كه كسى توهم نكند كه ترا اختيارى هست در مخالفت خداوند چه جاى آن كه تو خالق باشى چنانكه عبده كواكب از حماقت قايل به آن شده اند و ممكن است كه سبحان اللّه از روى تعجب باشد به قرينه ما بعد كه چه نيكو تدبير تو كرده است و چه محكم و متقن كرده است يعنى با حكمتها و مصلحتهاى بسيار آفريده است و كرده است آن چه در ملك و پادشاهى خود كرده است و مى كند،حق سبحانه و تعالى ترا هلال ماهى تازه گردانيد از جهة امورى كه در اين ماه بخصوص در كار است خلايق را و اقل مراتب نذور و عهود و ايمان است كه بر خصوص آن ماه واقع شده باشد از جهة

ص: 329

صوم يا صلاة يا تصدقات و خيرات قطع نظر از آن كه هر ماهى خصوصيتى چند دارد كه ماه ديگر ندارد مانند ولادت هر يك از حضرات ائمه معصومين عليهم السلام و ابتداى امامت هر يك،حق سبحانه و تعالى بگرداند ترا ماه ايمنى از بلاها و عذابها و سبب عذابها،و ماه ايمان كه آن در تزايد باشد به سبب تقويت اعتقادات و اعمال صالحات و ترك منهيات،و بگرداند ترا ماه سلامتى و زيادتى اسلام و اطاعت و انقياد و بگرداند ترا هلال ايمنى از آفات و امراض و ايمنى از گناهان كبيره و صغيره خداوندا بگردان ما را هدايت يافته ترين كسانى يا هدايت كننده ترين كسانى كه اين ماه بر او طالع مى شود به آن كه خود مشغول عبادت و طاعت باشيم و ديگران را نيز بر آن بداريم و پاكيزه ترين كسانى باشيم كه نظر باين ماه كرده اند يعنى مطهر باشيم از گناهان بلكه از مكروهات و مباحات نيز و هر چه كنيم واجب باشد يا سنت و صلوات فرست بر محمد و آل او و بكن بمن اين و اين يعنى يك يك از حاجات خود را طلب كن اى بخشنده ترين بخشايندگان و فى الحقيقه اين دعا مجمل دعاى صحيفه كامله است و آن مفصل اينست و منبع هر دو يكى است.

ص: 330

باب ما يقال فى اوّل يوم من شهر رمضان

دعا امام كاظم ع

7-( روى عن العبد الصّالح موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما قال:

ادع بهذا الدّعاء فى شهر رمضان مستقبل دخول السّنة و ذكر انّ من دعا به محتسبا مخلصا لم تصبه فى تلك السّنة فتنة و لا آفة فى دينه و دنياه و بدنه و وقاه اللّه شرّ ما تاتى به فى تلك السّنة اللّهمّ انّي أسألك باسمك الّذى دان له كلّ شيء و برحمتك الّتى وسعت كلّ شيء و بعزّتك الّتى قهرت كلّ شيء و بعظمتك الّتى تواضع لها كلّ شىء و بقوّتك الّتى خضع لها كلّ شيء و بجبروتك الّتى غلبت كلّ شىء و بعلمك الّذى احاط بكلّ شيء يا نور يا قدّوس،يا اوّل قبل كلّ شىء و يا باقى بعد كلّ شيء يا اللّه يا رحمن يا رحيم صلّ على محمّد و آل محمّد و اغفر لي الذّنوب الّتى تغيّر النّعم و اغفر لي الذّنوب الّتى تنزل النّقم و اغفر لي الذّنوب الّتى تقطع الرّجاء و اغفر لي الذّنوب الّتى تديل الاعداء و اغفر لي الذّنوب الّتى تردّ الدّعاء و اغفر لي الذّنوب الّتى تنزل البلاء و اغفر لي الذّنوب الّتى تحبس غيث السّماء و اغفر لي الذّنوب الّتى تهتك العصم و البسنى درعك الحصينة الّتى لا ترام و عافني من شرّ ما احاذر بالليل و النّهار فى مستقبل سنتى هذه.

اللّهمّ ربّ السّماوات السّبع و ربّ الأرضين السّبع و ما فيهنّ و ما

ص: 331

بينهنّ و ربّ العرش العظيم و ربّ السّبع المثانى و القرآن العظيم و ربّ اسرافيل و ميكائيل و جبرئيل و ربّ محمّد سيد المرسلين و خاتم النّبيين أسألك بك و بما تسمّيت[سمّيت خ]به يا عظيم أنت الّذى تمنّ بالعظيم و تدفع كلّ محذور و تعطى كلّ جزيل و تضاعف من الحسنات الكثير بالقليل و تفعل ما تشاء يا قدير يا اللّه يا رحمن صلّ على محمّد و آل محمّد و البسنى فى مستقبل سنتى هذه سترك و اضىء وجهى بنورك و احبّنى بمحبّتك و بلّغ بى رضوانك و شريف كرائمك و جسيم عطائك من خير ما عندك و من خير أنت معطيه احدا من خلقك و البسنى مع ذلك عافيتك يا موضع كلّ شكوى و شاهد كلّ نجوى و عالم كلّ خفيّة و يا دافع ما يشاء من بليّة يا كريم العفو يا حسن التّجاوز توفّنى على ملّة ابراهيم و فطرته و على دين محمّد و سنّته و على خير الوفاة فتوفّنى مواليا لأوليائك معاديا لأعدائك.

اللّهمّ و جنّبنى فى هذه السّنة كلّ عمل او قول او فعل يباعدنى منك و اجلبنى إلى كلّ عمل او فعل او قول تقربنى منك فى هذه السّنة يا ارحم الرّاحمين و امنعني من كلّ عمل او فعل او قول يكون منّي اخاف سوء عاقبته و اخاف مقتك إيّاي عليه حذار ان تصرف وجهك الكريم عنّى فاستوجب به نقصا من حظّ لي عندك يا رءوف يا رحيم.

اللّهمّ اجعلنى فى مستقبل سنتى هذه فى حفظك و جوارك و كنفك و جلّلنى ستر عافيتك و هب لي كرامتك عزّ جارك و جلّ ثناؤك و لا اله غيرك.

ص: 332

اللّهمّ اجعلنى تابعا لصالحي من مضى من أوليائك و الحقنى بهم و اجعلنى مسلّما لمن قال بالصّدق عليك منهم و اعوذ بك يا الهى ان تحيط بى خطيئتى و ظلمى و اسرافى على نفسى و اتّباعى لهواي و اشتغالي بشهواتى فيحول ذلك بينى و بين رحمتك و رضوانك فاكون منسيا عندك متعرّضا لسخطك و نقمتك.

اللّهمّ وفّقنى لكلّ عمل صالح ترضى به عنّى و قرّبنى إليك زلفى.

اللّهمّ كما كفيت نبيّك محمّدا صلواتك عليه و اله هول عدوّه و فرّجت همّه و كشفت كربه و صدقته و عدك و أنجزت له عهدك.

اللّهمّ فبذلك فاكفنى هول هذه السّنة و آفاتها و اسقامها و فتنتها و شرورها و احزانها و ضيق المعاش فيها و بلّغنى برحمتك كمال العافية بتمام دوام النّعمة عندى إلى منتهى اجلى أسألك سؤال من اساء و ظلم و استكان و اعترف ان تغفر لي ما مضى من الذّنوب الّتى حصرتها حفظتك و احصتها كرام ملائكتك علىّ و ان تعصمنى الهى من الذّنوب فيما بقى من عمرى إلى منتهى اجلى يا اللّه يا رحمن صلّ على محمّد و اهل بيت محمّد و اتنى كلّما سألتك و رغبت إليك فيه فانّك أمرتني بالدّعاء و تكفّلت بالإجابة يا ارحم الرّاحمين).

اين بابى است در بيان دعاهايى كه در روز اول ماه رمضان بايد خواند و ظاهرا مراد از روز اعم است از روز و شب بلكه آن چه از حديث ظاهر مى شود آنست كه شب اول بايد خواند بلكه در آخر ماه شعبان مرويست.

در حسن كالصحيح و مظنون آنست كه در صحيح ظاهر آنست كه صدوق

ص: 333

از كتاب حسن بن محبوب يا كتاب على بن رئاب برداشته باشد و طرق صدوق به ايشان صحيح است و على بن رئاب روايت كرده است از بنده شايسته درگاه الهى حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اين دعا را بخوان در ماه رمضان در حالتى كه استقبال كرده باشى داخل شدن سال نو را،و اولش نزد ائمه اهل البيت سلام اللّه عليهم ماه رمضانست،و ظاهر استقبال آنست كه پيش از دخول باشد يا اول شب يا در كل شب بنا بر آن كه اول سال از اول روز باشد و محتمل است كه مستقبل اسم زمان باشد بهمان معنى،و حضرت فرمودند كه هر كه اين دعا را بخواند از روى اخلاص و از جهة رضاى اللّه تعالى در آن سال به او نرسد فتنه و نه آفتى در دين او و نه دنياى او و نه بدن او،و حق سبحانه و تعالى حفظ كند او را از شر آن چه سال مى آورد آن را از بلاها يا از شر آن چه به او مى رسد در آن سال.

و ترجمه دعا اينست كه خداوندا به درستى كه از تو سؤال مى كنم بحق آن نامت كه هر چيزى نزد آن خاضع و منقادند و آن اسم اعظمى است كه مخصوص ذات اقدس اوست،و دور نيست كه آن اسمى كه باشد كه دلالت بر ذات بحت كند قطع نظر از صفات اضافيه يا عدميه و چون هر كه غير اوست از معرفت ذات اقدس او عاجز است،اسمى كه دلالت كند بر آن نيز مخصوص اوست و كسى بر آن مطلع نيست چنانكه از اخبار بسيار ظاهر مى شود كه اسماء اعظم الهى هفتاد و سه اسمند و هفتاد دو اسم را حق سبحانه و تعالى به انبياء صلوات اللّه عليهم كرامت فرمود و يك اسم را مخصوص خود ساخت و هيچ پيغمبرى را نداد معرفت كل اسماء اعظم را مگر حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين را صلوات اللّه عليهم و گذشت اشاره به آن.

ص: 334

و سؤال مى كنم ترا بحق آن رحمتى كه فرا گرفته است همه اشياء را و چيزى نيست كه از رحمتت بهره نداشته باشد،و بحق عزت و قهاريت تو كه همه اشيا مقهور اويند،و بحق عظمت و بزرگوارى تو كه همه اشيا نزد آن ذليل و مطيع و منقادند،و بحق قدرتت كه خاضع و ذليلند نزد آن همه اشيا،و بحق جبروت و عظمتت كه همه اشياء مغلوب اويند و او بر همه غالبست،و بحق علمت كه احاطه كرده است بر همه اشيا اى خداوندى كه وجود محضى و صفاتت عين ذاتند و ذاتت عين هستى است،يا منوّرى همه اشيا را بوجود و هدايت به كمالات،و اى خداوندى كه منزهى از هر چه لايق ذات و صفات و افعال تو نيست،اى خداوندى كه پيش از آن كه اشيا موجود شوند لا يزال بودى،و بعد از مرگ همه اشيا تو باقى خواهى بود يا واجب الوجودى كه ابتدا از تست و انتها به تست،اى ذاتى كه مستجمع كمالاتى و واجب الوجود بالذاتى و اى بخشاينده مهربان صلوات فرست بر محمد و آل او و بيامرز مرا و درگذر از گناهانى كه تغيير مى دهند نعمتهاى الهى را چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه به درستى كه اللّه تعالى تغيير نمى دهد نعمت خود را كه زايل گرداند از جمعى كه به ايشان كرامت فرموده است تا آن كه خود كارى چند مى كنند كه به سبب سلب نعمت است حق سبحانه و تعالى آن نعمت را تغيير مى دهد.

و خداوندا بيامرز مرا و درگذر از گناهانى كه سبب نازل شدن عذابهاى الهى است و درگذر از گناهانى كه قطع مى كند اميد رحمت را يا به سبب عظمت آن گناه كه آن شرك و كفر است يا بالخاصيه و در گذر از من از گناهانى كه غلبه مى دهد دشمنان را،و بيامرز مرا و عفو فرما از گناهانى كه به سبب آنها دعاها مردود مى شود،و بيامرز مرا و درگذر از گناهانى كه سبب نازل شدن بلاهاست،و

ص: 335

در گذر از گناهانى كه سبب نيامدن بارانهاست و بيامرز آن گناهانى را كه سبب زايل شدن حفظ و حمايت الهى است يا سبب پرده درى و رسوايى است و در من پوشان زرهى را كه حافظ است از رسيدن حربهاى نفس اماره و شياطين و هر كه آن زره حفظ و حمايت ترا پوشيده باشد به او نمى رسد مكروهى،و عافيت ده مرا از شر آن چه از آن حذر مى كنم در شبها و روزها در اين سال آينده.

خداوندا اى پروردگار هفت آسمان و هفت زمين و آن چه در آسمانها و زمينهاست و آن چه در ميان همه است و اى پروردگار عرش عظيم و اى خداوند كار هفت آيه كه مثانيند كه آن سوره حمد است كه دو مرتبه نازل شده است يك مرتبه در مكه معظمه و يك مرتبه در مدينه مشرفه يا دو حصه است نصفى حمد الهى است و نصفى دعاء بنده است يا هر مطلبى از رحمت و دفع غضب و هدايت و ضلالت و غير آن مكرر شده است در آن و تفصيلش در مجمع البحرين است،و اى پروردگار قرآن عظيم و اى خداوند كار اسرافيل و ميكائيل و جبرئيل،و اى پروردگار محمد كه بهترين پيغمبران مرسل است و خاتم پيغمبران است از تو سؤال مى كنم بحق ذات تو و بحق اسماء تو يا صفات تو اى خداوند بزرگوار توئى آن خداوندى كه انعام مى كنى بر خلايق به نعمتهاى عظيمه و دفع مى كنى هر بلايى را و مى بخشى هر نعمتى بزرگ را و اعمال قليله را مضاعف مى كنى به اعمال بسيار كه يكى را ده و هفتصد و بيشتر در نامه عمل مى نويسى و هر چه مى خواهى مى كنى.

اى قادر بر كمال و اى خداوند ذو الجلال و اى بخشاينده بى منّت صلوات فرست بر محمد و آل او،و در اين سال آينده جامه مغفرت در من پوشان و روى مرا بنور خود منور گردان و زنده دار مرا به سبب محبتت يا دوست دار مرا به آن كه

ص: 336

مرا محب خود گردان تا محبوب تو شوم،و برسان مرا به خوشنودى خود و عطا كن مرا كرامتهاى بزرگت را و بخششهاى عظيمت را از عطاهائى كه بهترين عطاهاى تست و از بهترين عطاهائى كه عطا كرده و يا خواهى كرد احدى از خلقت را و با اين جامه جامه عافيت را در من پوشان اى خداوندى كه محل شكايت هر بى چاره كه از حال خود و از ستم ديگران به تو شكايت مى كنند.

و اى خداوندى كه هر كس با ديگرى راز گويد تو حاضر و مطّلعى،و اى خداوندى كه بر خفاياى ضماير خلايق دانائى،و اى خداوندى كه هر بلايى را كه مى خواهى دفع مى كنى اى خداوندى كه نيكو عفو مى كنى.گناهان گناه كاران را به نحوى كه خود نيز مطلع نمى شوند چنانكه فرموده است كه مبدل مى گرداند سيئات را بحسنات بميران مرا بر ملت حضرت ابراهيم عليه السّلام و بر فطرت اسلام و بر دين حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و بر سنت آن حضرت يعنى چنان كن كه با اسلام و ايمان از دنيا بيرون روم،خداوندا مرا بر نحوى بميران كه بهترين مردنها باشد به آن كه با دوستى و مذهب ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم و با دشمنى دشمنان تو باشم كه از دنيا بيرون روم.

خداوندا با مذهب صحيح اجتناب فرما مرا در اين سال از هر عملى يا قولى يا فعلى كه مرا از تو دور گرداند،و توفيق كرامت كن مرا كه به جا آورم هر عملى يا قولى يا فعلى را كه به سبب آن مقرب تو شوم و سبب قرب معنوى و عشق و محبت تو باشد در اين سال اى بخشنده ترين بخشندگان خداوندا مگذار مرا در اين سال بر عملى يا قولى يا فعلى كه خوف داشته باشم از آن كه عاقبتش بد باشد و خايف و ترسان باشم از غضب تو بر آن گناه و چنان نشوم كه روى كرم را از من بگردانى و مستوجب آن شوم كه از رتبه كه دارم پست تر شوم نزد تو و يا

ص: 337

سبب نقصان ثوابم شود.

اى خداوند مهربان بخشاينده بگردان مرا در اين سال آينده در حفظ و امان خودت و در پناه خودت و جامه عافيت را بر سرم گير يعنى جميع اعضاى من سالم باشند از مرضها و از گناهان و ببخشا كرامت و احسانت را بمن خداوندا هر كه پناه به تو آورد عزيز است و كسى بر وى دست ندارد،و بزرگست ثناى تو و نيست خداوندى بجز تو،خداوندا بگردان مرا تابع صالحانى كه از پيش رفته اند از بندگان خودت و مرا نيز از عقب ايشان ببر به جايى كه ايشان را بردۀ كه آن مراتب عاليه بهشت است و بگردان مرا چنانكه فرمان بردار باشم جمعى را كه هميشه راست گفته اند بر تو و دروغ بر تو نبسته اند و ايشان ائمه معصومينند يا انبيا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم چنانكه در قرآن مجيد فرموده است كه اى مؤمنان از خدا بترسيد و با صادقان باشيد كه هميشه راست گفته اند خصوصا بر خدا و رسول صلى اللّه عليه و آله چرا كه محال است كه غير معصوم دروغ بر خدا و رسول نبندد چون ممكن است كه آدمى دروغ نگويد اما ممكن نيست كه علما دروغ بر خدا و رسول نبندند زيرا كه همه مسائل قطعى نيست و همه احاديث معلوم نيست كه حضرات فرموده باشند پس اگر شخصى حديثى يا آيه را كه معنى ظاهرى داشته باشد بگويد و در واقع غلط كرده باشد دروغ بسته است بر خدا و رسول به نادانى و نهايتش آنست كه اگر بذل جهد خود كرده باشد مؤاخذ نباشد اگر چه در اين نيز سخن هست و ظاهر بسيارى از احاديث آنست كه مؤاخذ نيز هست و مؤاخذه او كمتر از مؤاخذه كسى است كه عمدا دروغ بسته باشد،و تسليم عبارت از آنست كه اگر حديثى از رسول خدا يا از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم بما رسد و عقل ما به آن نرسد نفى آن نمى بايد كرد كه غلط

ص: 338

است چنانكه بسيارى از علما باين غلط مبتلايند.

و خداوندا پناه به تو مى آورم و آورده ام از آن كه گناهان احاطه كنند مرا يا ظلم من يا ستمى بر نفس خود كنم يا متابعت كنم هواهاى نفسانى را يا مشغول گردم به خواهشهاى خودم و اينها مانع شوند از آن كه رحمت و خوشنودى تو شامل احوال من شود و به سبب اينها لطف خود را از من باز دارى و در معرض غضب و عذاب تو درآيم از اينها همه،پناه به تو مى آورم كه مرا از اينها در حفظ حمايت خود درآورى.

خداوندا توفيق كرامت كن مرا كه به جا آورم هر عملى را كه شايسته درگاه تو باشد و به سبب آن از من راضى و خوشنود شوى و مرا به قرب خود سر افراز كن.

خداوندا چنانكه از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله دفع كردى هول دشمنانش را در همه جنگها خصوصا در جنگ احزاب و غم او را زايل گردانيدى به كشتن عمرو بن عبد و دبر دست حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و دفع كردى بلاها را از آن حضرت به آن كه لشكر اعدا را سنگ باران كردى و همه گريختند و دست كردى وعده فتحى را كه به آن حضرت داده بودى و عهد خود را راست كردى به دفع ايشان.

خداوندا بهمان عنوان فضل خود را شامل حال ما كن و دفع كن در اين سال ترسها و بيمها و آفتها و بيماريها و فتنها و ضررها و بديها و اندوهها را و تنگى معاش را در اين سال و به رحمت خودت برسان ما را به تمامى عافيت و بتمام كردن و دايم ساختن نعمتت را بر من تا وقتى كه اجل مقدر برسد هميشه در رفاهيت باشم،سؤال مى كنم از تو مانند سؤال كردن بنده كه بد كرده باشد و

ص: 339

ستم كرده باشد بر خود و بعد از آن به درگاه تو آمده باشد از روى تضرع و زارى و معترف باشد به گناهان خود،و سؤال مى كنم و در همه نسخها كافى و تهذيب و اقبال و مصباح هست

و أسألك ان تغفر بى و اين بهتر است و ظاهرا از قلم نساخ افتاده است كه از گناهان من درگذرى و بيامرزى گناهانى را كه در نامه عمل من نوشته اند حافظانى كه بر من موكل كرده،و در خاطر گرفته اند همه را فرشتگان بزرگوار تو بر من و سؤال مى كنم از تو اى پروردگار من كه نگاه دارى مرا از جميع گناهان در بقيه عمر تا وقتى كه اجلم برسد يا اللّه.

اى خداوندى كه رحمتت عالميان را فرا گرفته است صلوات بر محمد و اهل بيت محمد فرست،و عطا كن مرا هر چه سؤال كرده ام آن را از تو و به درگاه تو آمده ام به اميد اجابت آنها به درستى كه تو امر كرده مرا به دعا و ضامن شده كه اجابت كنى دعاهاى مرا و در بعضى از نسخ بود و در اقبال بود،و ذكر كرده است كه از من لا يحضر برداشته است لفظ يا ارحم الراحمين را يعنى بخشاينده تر از همه بخشايندگان.

دعا امام سجاد ع

4-( و: كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما يدعو بهذا الدّعاء فى شهر رمضان اللّهمّ هذا شهر رمضان الّذى أنزلت فيه القرآن و هذا شهر الصّيام و هذا شهر الإنابة و هذا شهر التّوبة و هذا شهر المغفرة و الرّحمة و هذا شهر العتق من النّار و الفوز بالجنّة اللّهمّ فسلّمه لي و تسلّمه منّي و اعنّى عليه بأفضل عونك و وفّقنى فيه لطاعتك و فرّغنى فيه لعبادتك و دعائك و تلاوة كتابك و اعظم لي فيه البركة و احسن لي فيه العافية و صحّح لي فيه بدنى و اوسع فيه رزقي و اكفنى فيه ما اهمّنى و استجب فيه دعائي و بلّغنى فيه رجائي اللّهمّ

ص: 340

اذهب عنّى فيه النعاس و الكسل و السّامة و الفترة و القسوة و الغفلة و الغرّة اللّهمّ جنّبنى فيه العلل و الأسقام و الهموم و الاحزان و الاعراض و الامراض و الخطايا و الذّنوب و اصرف عنّى فيه السّوء و الفحشاء و الجهد و البلاء و التّعب و العناء انّك سميع الدّعاء.

اللّهمّ اعذنى فيه من الشّيطان و همزه و نفيه و نفثه و نفخه و وسواسه و كيده و مكره و ختله و امانيّه و خدعه و غروره و فتنته و خيله و رجله و شركائه و احزابه و اعوانه و اتباعه و اخدانه و اشياعه و أوليائه و جميع كيدهم اللّهمّ ارزقنى فيه تمام صيامه و بلوغ الامل فى قيامه و استكمال ما يرضيك عنّى صبرا و ايمانا و يقينا و احتسابا ثمّ تقبّل ذلك منّي بالأضعاف الكثيرة و الاجر العظيم.

اللّهمّ ارزقنى فيه الجدّ و الاجتهاد و القوّة و النّشاط و الانابة و التّوبة و الرّغبة و الرّهبة و الجزع و الخشوع و الرّقّة و صدق اللّسان و الوجل منك و الرّجاء لك و التّوكّل عليك و الثّقة بك و الورع عن محارمك مع صالح القول و مقبول السّعي و استكمال[و استعمال خ] ما يرضيك فيه عنّى صبرا و يقينا و ايمانا و احتسابا ثمّ تقبّل ذلك منّي بالأضعاف الكثيرة و الاجر العظيم اللّهمّ ارزقنى فيه الجدّ و الاجتهاد و القوّة و النّشاط و الانابة و الرّغبة و الرّهبة و الجزع و الرّقّة و مرفوع العمل و مستجاب الدّعاء و لا تحل بينى و بين شىء من ذلك بعرض و لا مرض و لا همّ برحمتك يا ارحم الرّاحمين).

و كالصحيح منقولست كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه اين دعا را در ماه مبارك رمضان مى خواندند يعنى در شبها و روزها و ترجمه اش

ص: 341

اينست كه خداوندا اين ماه رمضانست كه قرآن را در اين ماه از لوح محفوظ به بيت المعمور فرستادى و از آنجا به آسمان اول،و اين ماهيست كه واجبست روزه آن بر كافه عالميان و اين ماهيست كه اكثر عالميان در اين ماه توبه و بازگشت مى كنند به خداوند عالميان يا مى بايد كه بكنند و اين ماه آمرزش و رحمت است و اين ماه آزاد شدن از آتش جهنم است و سعادت و فيروزى يافتن به بهشت.

خداوندا اين ماه را سلامت دار از جهة من يعنى شبهه در ماهش بهم نرسد يا آن كه از من مخالفتى صادر نشود كه سبب نقصان ماه شود و عبادات اين ماه را از من قبول كن و مدد كن،و يارى ده مرا بر عبادات اين ماه به بهترين ياريهاى خود و توفيق ده مرا در اين ماه از جهة طاعت خودت،و فارغ گردان مرا در اين ماه از جهة عبادت خود و دعاى خود را از جهة تلاوت قرآنت،و بزرگ گردان از جهة من در اين ماه بركت خود را و نيكو گردان از جهة من در اين ماه عافيت و تندرستى را يا عفو از گناهان يا اجتناب از معاصى را يا عافيت مرا بخير گردان در اين ماه،و در تهذيب اصحّ است و اين بهتر است و در كافى و اصلح است يعنى صحيح دار يا اصلاح كن فساد معاصى آن را به عبادت،و چنان كن كه از هيچ عضوى هيچ معصيت صادر نشود و هر عضوى در عبادتى كه از آن عضو طلب كرده صرف آن شود و روزى مرا در اين ماه فراخ گردان و مهمات مرا كفايت كن و دعاى مرا مستجاب گردان و مرا به آرزوهاى خود برسان.

خداوندا ببر از من پينكى را چه جاى خواب يعنى شبهاى آن را به عبادت بسر آورم و اظهر آنست كه از عدم نشاط يعنى تنبلى و سنگينى را در عبادات و ملال،و سستى را از من دور كن و دور گردان از من قساوت قلب را بلكه هميشه گريان باشم و دور كن غفلت را و مغرور شدن و فريفته دنيا شدن را خداوندا

ص: 342

دور كن از من در اين ماه مرضها و بيماريها و غمها و اندوهها و عارضها و بيماريها و گناهان صغيره و كبيره و دور گردان از من بديها و قبايح را و مشقتها و بلاها و تعبها و رنجها را به درستى كه تو اجابت كننده دعاهايى خداوندا مرا در پناه خود درآور در اين ماه از شر شيطان و وسوسهاى او و در بعضى نسخ و نفيه موجود است بعد از همزه يعنى دور كردن او ما را از شهرستان ايمان و صلاح و تقوى و از دميدنهاى ساحرانه او در دلهاى ما و از بادهاى مگر او وسوسهاى باطل او و از كيد و مگر و از خدعها يا حيلها و دروغها و مغرور ساختنهاى او و از فتنها و از شر لشكرهاى سوارها و پيادهاى او ممكن است كه ظاهرش مراد باشد يا آن كه مجاز باشد سواره از شياطينى كه تسلط ايشان قويست بر خلاف پيادها و از شر شريكهاى او كه شياطين انسند و از شر لشكرها و مدد كاران و تابعان و دوستان و پيروان و محبان او و از شر مكرهاى همه ايشان و از همه مكرهاى ايشان.

خداوندا روزى كن مرا در اين ماه كه روزه اش را تمام كنم و برسم به آن چه مراد منست در عبادات شبهاى آن،و كامل گردانيدن هر چه ترا از من خوشنود كند از صبر بر تحمل مشقتهاى آن و ايمان و يقين و اخلاص به آن كه اعمالش مقرون باشد با اين اخلاق كامله مكمّله پس قبول كن اين عبادت را از من كه هر يك را مضاعف گردانى به اضعاف بسيار و با ثواب عظيم بر هر فعلى.

خداوندا روزى كن مرا كه نهايت سعى و جد و جهد كنم در عبادات آن، و قوت كرامت كن مرا با ذوق و شوق و توبه و بازگشت و اميد از ثواب و خوف از عقاب و با جزع و خشوع و رقت قلب و گريه و زارى و راست گويى و ترس از عذاب و اميد ثواب و با توكل بر تو و اعتماد بر تو و با ورع و پرهيزكارى از

ص: 343

محرمات تو با اقوال نيكو از ذكر و قرآن و سعيى كه قبول فرمائى،و با كامل گردانيدن آن چه ترا از من خوشنود كند.

و از استكمال تا الزّقة كه مكرر است بحسب ظاهر در بعضى از نسخ كافى نيست و بنا بر اكثر نسخ و جميع نسخ اين كتاب كه موجود است از روى تاكيد است يا آن كه اول استكمال روزه و عبادت تهجد است و در اينجا در بقيه عبادات كه مقرون باشند با صبر و يقين و ايمان و اخلاص پس قبول كن همه عبادات مرا به اضعاف بسيار كه هر يك از آن اعمال در نامه عملم نوشته شود هفتصد و هفتصد هزار و با ثواب عظيم.

خداوندا روزى كن مرا در اين ماه كه آن چه مقدورم باشد در آن سعى نمايم و جد و جهد كنم و قوت و ذوق و توبه و انابت و رغبت در ثواب و خوف از عقاب و ترس يا گريه و زارى روزى كن مرا و اعمال مرا بالا برند و دعايم را مستجاب كنند.

و خداوندا مگذار كه مانعى بهم رسد از بلاها و مرضها و غمها بحق رحمتت اى بخشاينده ترين بخشايندگان و شيخ طوسى رحمه اللّه دعاها و تسبيحات بسيار ذكر كرده است در مصباح و تهذيب و اين دعاها كافى است همه را با آن چه خواهد آمد.

ص: 344

باب القول عند الافطار

فى كلّ ليلة من شهر رمضان من أوّله إلى اخره

14- كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله اذا افطر قال اللّهمّ لك صمنا و على رزقك افطرنا فتقبّله منّا ذهب الظّماء و ابتلّت العروق و بقى الاجر).

اين بابى است در دعاهايى كه مستحب است خواندن آن در وقت افطار در هر شبى از شبهاى ماه رمضان از اول ماه تا به آخر آن،و منقول است در موثق سكونى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هميشه در وقت افطار يعنى بعد از افطار اين دعا را مى خواندند كه خداوندا از جهة رضاى تو روزه گرفتيم و بر روزى تو افطار نموديم تشنگى كه داشتيم به آشاميدن آب زايل شد،و رگها كه خشك شده بود تر شد و اجر و ثواب ماند،كه اگر چه دعاست نصيحتى را نيز متضمن است كه شامل جميع تكاليف هست كه اگر چه اندك مشقتى دارد اما به زودى آن مشقت زايل مى شود و ثواب غير متناهى از جهة اين كس مى ماند،و دلالت دارد بر آن كه مى بايد كه روزه خالص از جهة رضاى الهى باشد تا توان گفت كه خالص از جهة تو روزه گرفته ايم،و اشعارى ديگر بر آن كه آن حضرت افطار بر آب مى فرموده اند تا توان گفت كه رگها تر شد،و محتمل است كه ابتدا بر شيرينى افطار فرموده باشند و بعد از آن بى فاصله آب نوشيده باشند و بعد از آن اين دعا خوانده باشند چون اخبار بسيار وارد شده است كه اگر شيرينى مى بود مانند خرما و شكر افطار بر آن مى فرمودند و اگر هيچ شيرينى نمى بود افطار بر آب مى فرمودند.

ص: 345

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه افطار نمودن بر آبى كه نيم گرم باشد جگر را پاك مى كند و گناهان دل را كه آن ريا و كينه و كبر و عجب و حسد و امثال اينهاست مى شويد،و بينايى چشم را قوت مى دهد،و حدقه را نيز قوت مى دهد.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله افطار به شيرينى مى فرمودند و چون بهم نمى رسيد هيچ شيرينى با آب نيم گرم افطار مى فرمودند و مى فرمودند كه آب نيم گرم معده را و جگر را پاك مى كند و دهن را خوشبو مى كند و دندانها را قوت مى دهد و حدقه را قوت مى دهد و بينايى چشم را جلا مى دهد و گناهان را مى شويد و رگهاى گرم را حرارتش را فرو مى نشاند و صفرا را فرو مى نشاند و بلغم را قطع مى كند و حرارت معده را فرو مى نشاند و درد سر را دفع مى كند و اگر به شيرينى ابتدا كند و در عقب آن آب بنوشد بهتر است.

چنانكه منقول است كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله گاهى افطار بر خرما و آب مى فرمودند و گاهى بر مويز و آب و هم چنين سحور را باين هر دو مى فرمودند.

و كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله در زمانى كه رطب مى بود افطار به رطب مى فرمودند و اگر رطب نبود بر خرما افطار مى فرمودند و گاهى به حلوا و گاهى به شكر و اگر اينها بهم نمى رسيد افطار به آب فقط مى فرمودند و مى فرمودند كه افطار به آب گناهان دل را مى شويد.

6-( و روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: يقول كلّ ليلة من شهر رمضان عند الإفطار إلى اخره الحمد للّه الّذى اعانا فصمنا

ص: 346

و رزقنا فافطرنا اللّهمّ تقبّل منّا و اعنّا عليه و سلّمنا فيه و تسلّمه منّا فى يسر منك و عافية الحمد للّه الّذى قضى عنّا يوما من شهر رمضان).

و در موثق كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزه دارد هر شبى از شبهاى ماه رمضان از شب اول تا شب آخر سنت است كه اين دعا را بخواند در وقت افطار،جميع ثناها و حمدها مخصوص ذات مقدس خداونديست كه يارى داد ما را كه روزه گرفتيم و روزى داد ما را كه به آن افطار نموديم خداوندا اين روزه را قبول فرما و اعانت كن ما را بر صوم باقى،و سالم دار ما را در اين ماه از بلاها و از بديها و قبول اين روزه را از ما به آن كه به آسانى و تندرستى به جا آوريم از جهة رضاى تو حمد خدا را بر آن كه توفيق كرامت فرمود ما را كه يك روزه از ماه رمضان را روزه گرفتيم.

و در موثق از قداح منقولست كه قنبر آزاد كرده حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه انبانى به خدمت آن حضرت آورد كه آرد جو بو داده داشت و حضرت در انبان را مهر فرموده بودند پس شخصى گفت كه يا امير المؤمنين اين بخل است كه در انبان را مهر كرده ايد حضرت تبسّمى فرمودند و فرمودند كه شايد وجهى ديگر داشته باشد و وجهش آنست كه نمى خواهم كه تناول نمايم مگر چيزى را كه دانم بى دغدغه حلال است و مى ترسم كه جمعى از جهة شفقت چيزى ديگر داخل اين انبان كنند پس حضرت مهر را برداشتند و اندكى از آن قاووت را با آب ممزوج كردند در قدحى و چون خواستند كه بر آن افطار فرمايند اين دعا را خواندند كه

(بسم اللّه اللّهمّ لك صمنا و على رزقك افطرنا فتقبّل منّا انّك أنت السميع العليم).

ص: 347

يعنى ابتدا به نام حق سبحانه و تعالى مى كنم در خوردن و افطار،خداوندا از جهة تو روزه گرفتيم و بر روزى كه عطا فرموده افطار كرديم يا مى كنيم،خداوندا تو اين روزه را از ما قبول كن به درستى كه توئى كه شنوا و دانائى و اجابت مى فرمايى دعاها را.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: يستجاب دعاء الصّائم عند الافطار).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه حق سبحانه و تعالى مستجاب مى كند دعاء صايم را در وقت افطار پس مى بايد كه در آن وقت دعا كنند و اگر دعاهاى منقول باشد بهتر است.

ص: 348

باب اداب الصّائم و ما ينقض صومه و ما لا ينقضه

اشاره

اين بابى است در آداب روزه داران و در چيزهائى كه روزه را مى شكند و آن چه نمى شكند و چون صوم عبارتست از امساك از چيزى چند و آن بر چند قسم است بعضى از آنها بى دغدغه جزو است و بعضى مظنون است و بعضى مشكوك فيه است و بعضى واجبست كه از آن اجتناب نمايند و جزو حقيقت صوم نيست و جزو كمال آنست و بعضى مكروهى چند است كه به اعتبار كمال تركش در صوم اولى است و آن چه جزو حقيقت صوم است بى دغدغه چيزى چند است كه از قرآن مجيد ظاهر مى شود بنا بر اين أنسب آنست كه آيات صوم مذكور شود

آيات الصوم

(و قال اللّه تبارك و تعالى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ - أَيّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ - شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ - وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ

ص: 349

إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ - أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آياتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (1)

و ترجمه اين آيات با فى الجمله تفسير آن را مذكور مى سازم و در ضمن اخبار آينده ظاهر خواهد شد آن چه مراد الهى[است]و مفسّران اختلاف بسيار كرده اند در تفسير اين آيات،أولا بدان كه هر تكليفى كه در آن مشقّتى هست حق سبحانه و تعالى در ضمن بيان آن انواع لطفها مى فرمايد تا مشقّت آن نظر به جمعى زايل گردد و نظر به جمعى مخفف گردد و چون بنى آدم معتادند به اكل و شرب و جماع،و صوم عبارتست از امساك نفس از اينها و غير اينها أولا به نوعى از خطاب مخاطب ساخته است ايشان را كه در اكثر تكاليف فرموده است بيا «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» به آن كه خود ايشان را مخاطب ساخته است و هيچ شك نيست كه اگر پادشاهى مشافهة حكمى فرمايد به جمعى هر چند آن حكم شاق باشد آن مشقت زايل مى شود يا كالزايل و محكومان بان حكم همگى از روى ذوق و شوق متوجه آن حكم مى شوند،ديگر در لغت عرب اكثر اوقات يا را از جهة نداء بعيد استعمال مى كنند و بانكه حق سبحانه و تعالى نهايت قرب به بندگان دارد و ليكن بندگان از خداوند خود نهايت بعد دارند گويا مى فرمايد كه اى جمعى كه از من6.

ص: 350


1- البقرة آية 183 إلى 186.

دور شده ايد از جهة الفت به مشتهيات نفسانى و لذات جسمانى پيش آييد و تقرب جوئيد بمن بترك آنها و چون الذين آمنوا مناد است و با الف لام است و يا آلت تعريف است و الف لام نيز آلت تعريف است و ممكن نيست جمع كردن ميانه دو آلت تعريف أيّ:را مقصود به ندا گردانيده است و يا را بر سر او در آورده است و ملحق گردانيده است به آن ها تنبيه را و آن چه مقصود بند است بمنزله وصف موضحه او گردانيده است تا آن كه گويا دو ندا مى فرمايد يك مرتبه بر سبيل ابهام كه او را از خواب غفلت بيدار فرمايد و بعد از آن او را مخاطب سازد،ديگر آن كه جميع خلايق را در خطاب شريك گردانيده است تا آسانتر باشد چه هر گاه پادشاهان عظيم الشأن با همۀ عالميان شريك شدند تكليف بر همه كس آسان مى شود و با آن كه همه مرادند بحسب واقع وجه خطاب را به مؤمنان كرد تا سبب زيادتى شوق ايشان شود و اشعارى داشته باشد به آن كه بى ايمان عبادات بى فايده است و چون ايمان از فضل الهى عطا شده است ايمان مقتضى بندگى است ديگر آمنوا را بعنوان جمله فعليه آورد تا دلالت كند بر حدوث و تجدّد،و مشعر باشد كه مؤمنان جمعى اند كه ايمان ايشان به سبب عبادات و طاعات در تزايد باشد،و مشعر است بر آن كه مؤمن مى بايد مؤمن ساعى از عبادت و طاعت خالى نباشد و هر چه كند عبادت باشد و لهذا وارد است كه خواب عالم عبادتست يعنى عالم همه كار خود را از جهة خداوند خود مى كند حتى خوابش را بقصد تقويت بدن مى كند از جهة عبادت الهى و در اكثر تكاليف اين نوع خطاب واقع شده است.

اما خصوص صوم مشتمل است بر زيادتيهاى بسيار از آن جمله آن كه فرمود كه اى مؤمنان نوشته شده است بر شما روزه چون هر چه در توقيع

ص: 351

پادشاهان رقم شد تغيير نمى يابد يعنى علاجى نيست اين تكليف را به جا مى بايد آورد،و فرمود كه اين تكاليف مخصوص شما نيست كه بر شما دشوار باشد بلكه بر جمعى كه پيش از شما بودند از پيغمبران و امتهاى ايشان نوشته شده بود و مثل مشهور است كه هر گاه بلا عام است سهل است و گذشت كه حضرت آدم و ساير پيغمبران صلوات اللّه عليهم روزه ماه رمضان را مى داشتند و امتان روزهاى ديگر را مى داشتند بعد از آن فرمود كه نه چنين است كه روزه شما فايده داشته باشد در بزرگى خداوند شما بلكه فايده اش از جهة شماست،و نه چنان است كه فايده آن اندك باشد بلكه عظيم است و آن آنست كه شايد متّقى و پرهيزكار شويد و رتبه تقوى و متقيان در عظمت به مرتبه ايست كه بسيارى از آيات قرآنى در مدح آن و ايشان است و موجب سعادات دارين و كمالات نشاتين هست.

و اين تقوى در چند چيز است يكى در صوم كه پرهيز مى كند از خوردن و آشاميدن و جماع كردن و امثال اينها از چيزهائى كه جزو حقيقت صوم است و ترك آن سبب بطلان صوم است،ديگر تقواست از جميع محرّمات و ترك جميع واجبات كه فى نفسها مطلوبست و كمال صوم به آنست،و احتمال دارد كه مراد الهى همين تقوى باشد چون تقواى اول از لفظ صوم ظاهر شد پس گويا مى فرمايد كه ما روزه را بر شما واجب گردانيديم كه به سبب اعتياد بر ترك مباحات كه در غير صوم حلال بود عادت بر ترك منهيّات به آن كه تفكر كنيد كه هر گاه حق سبحانه و تعالى مباحات را در صوم بر شما حرام گردانيده است چه گنجايش دارد كه محرمات را به جا آوريد با آن كه فرموده است.

و در احاديث صحيحه متواتره وارد شده است كه هر گاه روزه گيرى

ص: 352

مى بايد جميع اعضا و جوارح از جميع منهيّات صايم باشند،و ديگر آن كه بالخاصيه متّقى شويد به سبب منع نفس از مشتهيات نفسانى كه چون قواى شهوانى صورتشان شكسته شد خواهش معاصى كم مى شود و تقوى آسان مى شود.

چنانكه در اخبار بسيار وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه خصيه كشيدن و خصيه كوفتن و خصيه ماليدن امت من صوم است،و اين معنى مجربست كه هر گاه معده سير مى شود و همه اعضا گرسنه مى شوند و چون شكم گرسنه است اعضاى ديگر سير مى شوند از مخالفتهاى الهى تعالى شانه،ديگر فرمود كه چند روزيست يعنى صومى كه واجب گردانيده ايم بر شما چند روزيست كه آسانست شمردن آن بانكه ممكن بود كه بر شما واجب گردانيم كه هميشه روزه باشيد و بنده قدرت دارد بر آن بنا بر اين است كه مستحب است هميشه و يا هميشه متقى شويد مدت عمر كه آن چند روزى است كه بر شما فرشتگان ما مى شمارند حتى ساعات و انفاس آن قليلى است نسبت به زمانهايى كه در پيش داريد در ثواب و عقاب كه آن غير متناهى است،و بسيار سهل است كه در اين دو سه روزه عمر كارى كنيد كه ابد الآباد در رفاهيت باشيد و آن چه مظنون بنده است آنست كه هر دو مرادند و اگر چه بر سبيل بدليّت باشد و در آيات قرآنى مدار بر اين است كه از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم منقول است از اين نوع تفاسير متضاده بحسب ظاهر كه همه ممكن است كه مراد باشند بحسب لفظ.

ديگر فرمود كه اين تكليف را بر شما مشكل نكرده ايم كه در هر حالى كه باشيد روزه بگيريد بلكه هر كه از شما بيمار باشد بيمارى كه روزه

ص: 353

ضرر داشته باشد اگر چه بطول مرض باشد يا مسافر باشد به سفرى كه نماز را در آن سفر قصر بايد كرد پس برايشان واجب است كه روزه را افطار كنند و بعدد آن چه خورده اند از روزهايى كه در حضر باشند و بيمار نباشند روزه بگيرند.

ديگر اين تكليف را دشوار نكرديم كه هر كه صحيح باشد و در حضر باشد روزه بگيرد و بلكه بر جمعى كه بر ايشان صعوبت داشته باشد گرفتن آن مانند مردان پير و زنان پير و شيردهى كه شيرش كمى كند و زن حامله كه نزديك باشد وضع حملش يا كسى كه مرض تشنگى داشته باشد به تفصيلى كه خواهد آمد ايشان افطار مى نمايند و كفاره مى دهند،بانكه مسكينى را طعام مى دهند و اين عبارت را تفاسير ديگر كرده اند اما آن چه در احاديث صحيحه وارد شده است اين است كه مذكور شد پس كسى كه بيفزايد در خيرات از جهة او بهتر است يعنى به جاى يك مسكين بيشتر بدهد و از آن قدر كه مدّ است يا دو مدّ بيشتر بدهد بهتر خواهد بود و محتمل است كه مراد فعل طاعات باشد كه هر چند در اوقات روزه اعمال خير بيشتر كنيد روزه شما اكمل و از جهة آخرت شما بهتر خواهد بود و روزه شما از جهة شما بهتر است اگر از اهل علميد مى دانيد كه حق سبحانه و تعالى بى نياز است از عبادت عالميان و اين نيز علاوه ايست از جهة سهولت تكاليف زيرا كه علما و عقلا متحمل مشقتهاى عظيمه مى شوند در چيزى چند كه نافع است از جهة ايشان بحسب دنياى فانى زايل بى اعتبار چگونه سعى نكنند از جهة ثوابهاى غير متناهى ابد الآباد.

و چون أولا بيان اصل صوم و شرف و فوايد آن را فرمود بيان فرمود كه آن صومى را كه بر شما نوشته و واجب گردانيده ايم ماه مبارك رمضان است كه به مزيد خواص از ساير روزهاى واجب سمت اختصاص و امتياز دارد بانكه

ص: 354

قرآن كه بهترين كتابهاى الهى است در اين ماه از لوح محفوظ به بيت المعمور آمد و از بيت المعمور به آسمان اول و از آنجا مرتبه مرتبه بحسب احتياج نازل شد چنانكه در روايات وارد است و بعضى گذشت و يا آن كه در شب قدر در هر سال بر حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آن چه در عرض سال در كار بود نازل مى شد و همان چه نازل شده بود بحسب ضرورت مصالح در اوقات خود نيز نازل مى شد،و محتمل است كه همه در هر شب قدرى بر آن حضرت نازل مى شده باشد لهذا حضرت تقدم بر جبرئيل مى گرفتند تا آيه و لا تعجل نازل شد و در حج وداع فرمودند كه جبرئيل در هر سالى يك مرتبه قرآن را بر من مى خواند و در اين سال دو مرتبه خواند و اين علامت رفتن من است.

و چون شرف ماه به شرف قرآن ظاهر شد فرمود كه قرآنى در اين ماه فرستاده ام كه هدايت كننده جميع عالميان است و هر فاضلى و عالمى بحسب قابليت خود از نور هدايت آن روشنى مى يابد،و هر سوره از سورهاى آن معجزيست پيغمبر اخر الزمان صلى اللّه عليه و آله را به اعتبار اشتمال آن سوره بر علوم نامتناهى و به اعتبار اعجاز بحسب ظاهرش نيز كه جميع فصحا و بلغاى عالم عاجز شدند از آن كه سوره مثل آن يا قريب به آن بياورند پس چون اين شرف يافته و باين شرف از ساير ماهها ممتاز شده است جا دارد كه بندگان همه در روزه آن و شرايط احترام و اعظام آن بكوشند و اشعارى دارد بانكه در اين ماه زياده بر ماههاى ديگر در تلاوت قرآن مجيد سعى نمايند.

چنانكه منقولست كه هر چيزى را بهاريست و بهار قرآن ماه رمضانست پس كسى كه در اين ماه حاضر باشد در بلد خود يا بلد اقامت بايد كه كل ماه را روزه بگيرد و هر كه بيمار يا مسافر باشد واجبست كه عوضش از روزهاى ديگر

ص: 355

قضا كند،و تكرير اين آيه دور نيست كه از جهة تأكيد باشد كه حجت تمامتر باشد بر عامه كه با آن كه حق سبحانه و تعالى مكرر فرموده است كه در سفر روزه نگيرند مخالفت الهى مى كنند و روزه را مى گيرند چنانكه حق سبحانه و تعالى مى دانست كه عمر انكار تيمّم خواهد كرد حكم تيمّم را در دو آيه بيان فرمود و از جهة تأكيد قصر مى فرمايد كه حق سبحانه و تعالى آسانى شما را مى خواهد و دشوارى شما را نمى خواهد بانكه نماز را تمام كنيد يا روزه را بگيريد و مقرر فرمود كه هر چه را افطار كنيد در سفر در حضر آن را قضا كنيد تا عدد آن چه را بر شما واجب كرده اند تمام كنيد و چون روزه را تمام بگيريد خداوند خود را به بزرگى ياد كنيد در عقب چهار نماز كه آن شام و خفتن شب عيد است و نماز صبح و نماز عيد است و اين عبادت را مقرر فرموديم شايد كه شكر كنيد نعمتهاى پروردگار خود را به دادن فطر و به جا آوردن نماز عيد.

و چون اعظم عبادات در اين ماه مبارك دعاست چنانكه در ضمن خطب حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و غير آن گذشت حق سبحانه و تعالى آيات دعا را در ميان آيات صوم مذكور ساخت بانكه فرمود كه يا محمد هر گاه سؤال كنند بندگان من مرا از تو از كيفيت دعا كه آهسته دعا بايد كرد نظر به رحمتى كه حق سبحانه و تعالى با بندگان كرده است و مى كند مانند كسانى كه راز گويند با يكديگر يا بلند بايد خواند به اعتبار دورى كه بندگان را به سبب معاصى و بديها از جناب اقدس او حاصل شده است كه سؤال تقديرى باشد يا بحسب واقع اين سؤال را كرده باشند،چنانكه منقولست كه از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله اعرابى سؤال كرد كه آيا خداوند ما بما نزديك است تا او را آهسته بخوانيم يا دور است تا بلند بخوانيم پس اين آيه نازل شد.

ص: 356

و منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند كه چگونه سؤال كنيم بلند يا آهسته و حديث اول را نيز بر معنى ثانى حمل مى توان كرد چنانكه در صحيح از ثمالى منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و آله فرمودند كه مكتوبست در توراتى كه تغيير نيافته است كه حضرت موسى عليه السّلام از پروردگار خود سؤال كرد كه خداوندا آيا نزديكى تو بمن تا با تو راز گويم و آهسته دعا كنم يا دورى كه ترا بلند بخوانم پس خطاب به موسى رسيد كه من همنشين كسانى ام كه به ياد منند.و اكثر حمل كرده اند بر آن كه از كيفيت دعا سؤال كرده است كه بنحو نزديكان دعا مى بايد كرد يا بنحو دوران و احتمال دارد كه اين دعا را از ابرام امّت كرده باشد مانند سؤال رؤيت و على اى حال حق سبحانه و تعالى فرمود كه من نزديكم به دعا كنندگان يعنى بايد كه آهسته دعا كنند چنانكه در صحيح وارد است كه يك دعاى پنهان بهتر است از هفتاد دعاى آشكارا،و محتمل است كه مراد از قرب سرعت اجابت باشد به قرينه آن كه فرموده است كه اجابت مى كنم دعاى داعيان را در هر وقتى كه مرا بخوانند پس بايد كه بندگان من اجابت كنند مرا يعنى دعا كنند چون بكرّات و مرّات ايشان را به دعا خوانده ام و مى خوانم خصوصا در اين ماه كه وقتى خاص از جهة دعا مقرر نفرموده است بلكه در تمام روز و تمام شب ملكى موكل است كه بندگان حق سبحانه و تعالى به او مى خواند،و بايد كه ايمان و اعتقاد داشته باشند كه من به وعده خود وفا مى كنم و دعاى ايشان را مستجاب مى كنم تا شايد كه به مطلوب خود راه يابند يعنى دعاى ايشان را مستجاب كنم و شايد كريمان خصوصا اكرم الاكرمين متحقق الوقوع است.

و در احاديث بسيار از ائمه اطهار سلام اللّه عليهم منقولست كه حق

ص: 357

سبحانه و تعالى بحسب وعده كه فرموده است دعا را مستجاب مى فرمايد و ليكن اگر مصلحت در دادن به زودى باشد زود مى دهد و الا دير مى دهد و گاه هست كه مصلحت دير دادن اين است كه بنده دعا بيشتر كند و قرب الهى او را زودتر حاصل شود و گاه هست كه مصلحت در دنيا نيست آن مطلوب را در آخرت به اضعاف مضاعف آن چه طلب كرده است مى دهد به حيثيتى كه مؤمن گويد كه كاش هيچ دعاى من در دنيا مستجاب نمى شد يا آن كه غرض عمده از حاجتها همين است كه روى بنده به قاضى الحاجات باشد و قرب معنوى او را حاصل شود و هر كه اندك شعورى دارد مى داند كه هر چند دعا ديرتر مستجاب مى شود تضرع و زارى بنده كه سبب قرب بجناب اقدس الهى است بيشتر است و توهم نشود كه هر گاه حق سبحانه و تعالى بحسب مصلحت اجابت مى فرمايد دعا را پس دعا عبث خواهد بود چون هر چه مصلحت است حق سبحانه و تعالى آن را بدون دعا نيز واقع مى سازد و هر چه مصلحت نيست با دعا نيز واقع نمى سازد زيرا كه گاه باشد بدون دعا مصلحت نباشد و با دعا مصلحت باشد با آن كه دعا مانند نماز عبادتيست كه شارع به آن امر فرموده است و در نماز كسى نمى گويد و نمى تواند گفت كه عبث است چون اگر مقدر شده است كه به بهشت رويم بى نماز نيز خواهيم رفت و اگر مقدر نشده است با نماز نيز نخواهيم رفت زيرا كه اصل نماز نيز مقدر الهى است و شايد كه مقدر شده باشد دخول بهشت با نماز با آن كه حاصل آن قدر قربست و اگر آن حاصل شود بهشت نزد آن اعتبار نخواهد داشت و اين مضامين در احاديث صحيحه متكثّره وارد شده است.

ديگر فرموده است كه حق سبحانه و تعالى هلال كرده است در شب روزه كه با زنان خود جماع كنيد بعد از آن كه حرام بود جماع كردن در ماه

ص: 358

رمضان در شب و روز حق سبحانه و تعالى آن حكم را منسوخ گردانيده و حلال بلكه سنت است كه در شب اول ماه رمضان جماع كند با زن خود تا اطاعت حق سبحانه و تعالى كرده باشد در ترك و فعل و حكمت منسوخ شدن اين است كه زنان بمنزله جامه شمايند و شما بمنزله جامه ايشان يعنى چون هميشه با هم مى باشيد و ترك نمودن جماع بر شما مشكل است و حق سبحانه و تعالى مى داند كه شما با خود خيانت مى كنيد و جماع مى كنيد.

و اول خائنان عمر بن خطاب بود چنانكه صاحب كشاف و بيضاوى و نيشابورى و غير ايشان نقل كرده اند كه عمر گفت يا رسول اللّه توبه مى كنم از اين عمل قبيحى كه كرده ام و جمعى از صحابه نيز برخاستند كه ما نيز چنين كرده ايم پس آن حضرت به عمر فرمودند كه لايق نبود ترا مخالفت الهى پس آيه نازل شد كه حق سبحانه و تعالى توبه شما را قبول كرد و از گناهان شما عفو فرمود يا اين حكم را از شما ساقط كرد و منسوخ گردانيد و خواهد آمد كه خوّات بن جبير در شام چيزى افطار ننموده بخواب رفت و بعد از خواب حرام بود چيزى خوردن و روز در خندق كار مى كرد و ساعت به ساعت غش مى كرد تا اين حكم نيز منسوخ شده حق سبحانه و تعالى فرمود كه من بعد جايز است با زنان مباشرت كردن جماع و مقدمات آن از هر دست بازى،و چون جماع كنيد طلب كنيد آن چه را حق سبحانه و تعالى نوشته است و مقدر ساخته است در لوح محفوظ از جهة شما يعنى دعا كنيد در وقت جماع دعاهاى طلب فرزند را كه خواهد آمد و قصد خود را نيز چنين كنيد چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمود كه نكاح كنيد تا نسل شما و اولاد شما بسيار شوند و به درستى كه من مباهات خواهم نمود به كثرت شما با امم سابقه در روز قيامت كه

ص: 359

من سبب اسلام چندين هزار هزار هزار شده ام به حيثيتى كه امّت من دو برابر امتهاى جميع پيغمبران خواهد بود صلوات اللّه عليهم يا آن كه جماع را از جهة رضاى الهى واقع سازيد بانكه نيت شما دفع فجور باشد به سبب نكاح چنانكه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه زن خواست نصف دين خود را حفظ كرد پس بايد كه از خدا انديشه كند در نصف باقى و مى بايد كه هر دو مطلوب باشد هم دفع شهوت و هم كثرت نسل.

ديگر حق سبحانه و تعالى فرمود كه بخوريد و بياشاميد تا ظاهر شود بر شما ريسمان سفيد صبح صادق از ريسمان سياه شب پس تمام كنيد روزه داشتن را يا روزه را تا شب پس ظاهر شد كه جماع و اكل و شرب مى توان كرد تا صبح ظاهر شود و از آنها امساك مى بايد كرد تا شب،اما جماع پس خلافى نيست كه در شب مى توان كرد تا وقتى كه آن قدر زمان بماند كه بعد از جماع پيش از صبح غسل تواند كرد،و از آن زمان تا صبح خلافى است كه خواهد آمد و شكى نيست در آن كه اكل و شرب معتاد بعنوان معتاد حرامند و جزو حقيقت روزه اند و هم چنين جماع در قبل زن و ليكن در آن كه امساك از جماع جزو حقيقت صوم است يا شرط است اشتباهى هست كه دست بازى كه سبب آمدن منى باشد نيز سبب بطلان صوم است و آن را نيز در مباشرت داخل مى توان كرد و باقى مفطرات خواهد آمد و در شب نيز خلافست و گذشت و خواهد آمد كه فرو رفتن قرص آفتاب است يا زوال سرخى مشرقى.

ديگر فرمود كه مباشرت مكنيد با زنان خود در وقتى كه اعتكاف كرده باشيد در مساجد و احكام اعتكاف نيز خواهد آمد پس فرمود كه اينها حدود و احكام حق سبحانه و تعالى است پس نزديكى مكنيد به اين ها مانند اكل و شرب و

ص: 360

جماع و استمنا در صوم و جماع در اعتكاف و بقيه احكام صوم يا اعم از صوم و از هر چه پيشتر گذشته است هم چنين بيان مى كند حق سبحانه و تعالى آيات احكام خود را از جهة مردمان شايد كه بترسند و از مخالفت الهى در اوامر و نواهى اجتناب كنند اينست ترجمه آيه و تفصيل اينها در ضمن اخبار آينده ظاهر خواهد شد

اجتناب از چهار چيز

5-( روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: لا يضرّ الصّائم ما صنع اذا اجتنب اربع خصال الطّعام و الشّراب و النّساء و الارتماس فى الماء).

و كالصحيح و در صحيح منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه ضرر به صايم نمى رسد و هر چه كند بروزه او ضرر ندارد هر گاه اجتناب نمايد از چهار چيز و آن خوردن و آشاميدنست چيزى چند را كه متعارف باشد خوردن و آشاميدن آنها،و آن چه متعارف نباشد خوردن آن مانند سنگ و چوب،و آبى كه از علف بيرون آيد مشهور آنست كه اينها نيز مبطل صومند،و ديگر جماع زنان از راه متعارف و در غير متعارف خلافست و مشهور فساد صوم است،چهارم سر به آب فرو بردنست كه سر يا بدن فرو رود در آب و ظاهر ضرر رسانيدن بطلان صوم است و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است و چند صحيح ديگر بعنوان نهى وارد شده است.

و ليكن در موثق كالصحيح اسحاق بن عمار منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر صائمى عمدا سر به آب فرو برد آيا قضا مى كند آن روز را حضرت فرمودند كه قضا بر او واجب نيست و ديگر چنين نكند بنا بر اين اكثر علما قايل به حرمتند بدون قضا.

ص: 361

و جمعى اين اخبار را حمل بر كراهت كرده اند چون كالصحيح از عبد اللّه بن سنان منقول است كه گفت كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مكروه است صائم را كه سر به آب فرو برد و كراهت را بر حرمت بسيار اطلاق كرده اند و احوط آنست كه كل سر را به آب فرو نبرد و اگر ببرد عمدا احوط آنست كه آن روز را بگيرد و قضا نيز بكند و اگر كفاره نيز بدهد نهايت احتياط خواهد بود و اللّه تعالى يعلم.

و اما در وطى درد بر زن دو حديث مرسل وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر مردى با زن روزه دار وطى كند در دبر روزه از زن باطل نمى شود و غسل نيز واجب نيست و اكثر علما حمل كرده اند بر صورت اكراه و احوط قضا و كفاره است اما اگر منى بيايد ظاهر اصحاب جزم است بوجوب قضاء و كفاره چون احاديث صحيحه وارد شده است از عبد الرحمن بن حجاج كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از مردى كه بازى كند با زن خود در ماه رمضان تا او را منى بيايد حضرت فرمودند كه بر اوست كفاره مانند كسى كه با اهل خود جماع كرده باشد و مؤيد اين اخبار است چند حديث كالصحيح ديگر و ظاهرش آنست كه بازى شامل وطى دبر و تفخيذ و غير آن هست و ظاهر اين اخبار آنست كه اگر چه معتاد نباشد كه منى بيايد يا بقصد آمدن منى نباشد همان كفاره بايد داد و مستبعد نيست دست بازى جايز باشد و اگر منى بيايد كفاره بايد داد،و محتمل است كه اخباره كفاره را حمل كنند بر صورتى كه از حال خود داند كه به سبب دست بازى او را منى مى آيد يا بقصد آمدن منى بازى كند و شك نيست كه احوط كفاره است در آمدن منى هر چند عادت نداشته باشد و بقصد استمنا نكند

ص: 362

كذب بر خدا و رسول

6-( و فى رواية منصور بن يونس عن ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّ الكذب على اللّه و على رسوله و على الائمّة صلوات اللّه عليهم يفطر الصّائم).

و در موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه دروغ بستن بر خدا و بر رسول و بر ائمه هدى صلوات اللّه عليه روزه را باطل مى كند و صدوق بعضى از حديث را نقل بالمعنى كرده است چون كلينى و شيخ همين حديث را از منصور از ابو بصير روايت كرده اند كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه دروغ وضو را مى شكند و روزه را باطل مى كند پس من عرض نمودم كه ما همه هلاك شديم كه نمازها همه باطل است و روزها باطل حضرت فرمودند كه مطلق دروغ مراد من نيست بلكه دروغ بر خدا و رسول و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم مراد است و قريب باين است موثقه سماعه و ظاهر اين دو حديث آنست كه هم چنان كه افترا بر خدا و رسول سبب نقص كمال وضوست هم چنين سبب نقص كمال صوم است و شكى نيست در آن كه اين كذب از اعظم كباير است و در روزه اعظم خواهد بود بنا بر اين هميشه خصوصا در صوم احتياط لازمست كه غير مجتهد تفسير قرآن و حديث نكند و مسأله از پيش خود نگويند و مجتهد نيز نهايت احتياط كند در گفتن مسايل و تفاسير.

روزه چشم و گوش

6-( و روى محمّد بن مسلم عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و شعرك و جلدك و عدّد اشياء غير هذا و قال لا يكون يوم صومك كيوم فطرك).

و در قوى كالصحيح و حسن كالصحيح و در صحيح منقول است از

ص: 363

محمد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه روزه گيرى بايد كه گوش تو نيز روزه باشد از شنيدن غيبت و بهتان و سازها و غنا و امثال اينها بلكه از هر چه فايده اخروى بر شنيدن آن نباشد و هم چنين روزه باشد چشمت از هر حرامى بلكه از هر مباحى نيز و مو و پوست تو به بدن نامحرم نرسد و غير اين اعضا را نيز شمردند،و فرمودند كه مى بايد كه روز روزه ات مانند روز عدم روزه نباشد به آن كه مطلق منهيات و مكروهات و مباحات نيز از تو صادق نشود و كل روز را صرف طاعت و عبادت الهى كنى بلكه كل شب را نيز.

جماع در صوم

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله: انّ اللّه تبارك و تعالى كره لي ستّ خصال و كرهتهنّ للأوصياء من ولدى و اتباعهم من بعدى احدها الرّفث فى الصّوم).

و در موثق از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقول است كه خداوند عالميان نخواست كه من شش چيز را به جا آرم و من نيز كراهت دارم كه اوصياء من كه فرزندان منند و شيعيان ايشان بعد از من اين كارها را بكنند يا يكى از آنها را بفعل آورند و يكى از آن شش جماع است يا فحش گفتن در حالت صوم،و سه مرتبه قبل از اين نيز گذشت در ابواب طهارت و صلاة و زكات بتمامها و در اينجا اكتفا به خصلتى كرد كه مناسب اين مقام بود و اگر مراد از رفث جماع باشد ترك آن جزو حقيقت صوم است و اگر فحش باشد تركش از مكملاتست اگر چه فى نفسه ترك آن واجبست و فحش گفتن حرام است.

روزه سكوت

6-( و روى ابو بصير عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: انّ الصيام ليس من الطّعام و الشّراب وحده انّ مريم قالت إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً اى صمتا فاحفظوا ألسنتكم و غضّوا ابصاركم و لا تحاسدوا و لا

ص: 364

تنازعوا فانّ الحسد ياكل الايمان كما تاكل النّار الحطب).

و در موثق منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزه از خوردن و آشاميدن نيست و بس،نمى بينى كه حضرت مريم فرمودند كه من از جهة حق سبحانه و تعالى نذر كرده ام روزه را يعنى خاموشى را پس حفظ كنيد زبانهاى خود را و به پوشانيد چشمهاى خود را و حسد و رشك يكدگر را مبريد و با هم منازعه و جدال مكنيد به درستى كه حسد ايمان را را باطل مى كند چنانكه آتش هيمه را و استشهادى كه به آيه فرمودند به اعتبار اين است كه اگر چه در اين امت روزه خاموشى كه در بنى اسرائيل بود نيست اما خاموشى در روزه از ما لا يعنى و لا طايل و بى هده هست و دليل حسد از جهة حسد است يا از جهة حسد و نزاع هر دو به اعتبار آن كه غالب اوقات نزاعها از حسد بهم مى رسد و يا به اعتبار آن كه حسدى كه در ضمير است سبب زوال ايمان است منازعه كه در زبان و سنان باشد چگونه خواهد بود.

ماه رمضان و استغفار و دعا

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: عليكم فى شهر رمضان بكثرة الاستغفار و الدّعاء فامّا الدّعاء فيدفع البلاء عنكم و امّا الاستغفار فتمحى به ذنوبكم).

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه بر شما باد در ماه رمضان به بسيارى استغفار و دعا اما دعا پس آن دفع مى كند بلاها را از شما و اما استغفار و طلب مغفرت سبب محو شدن گناهان شماست و به همين سند از حضرت صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه چون ماه رمضان مى شد سخن نمى فرمودند مگر دعا و تسبيح و استغفار و تكبير را و در وقت افطار مى گفتند كه خداوندا اگر خواهى كه بكنى

ص: 365

مى توانى كرد يعنى اگر خواهى كه بيامرزى و رحم كنى خداوندى و مى توانى كرد.

شعر مخوان در ماه رمضان

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا تنشد الشعر بليل و لا تنشده فى شهر رمضان بليل و لا نهار فقال له اسماعيل يا ابتاه و ان كان فينا قال و ان كان فينا).

و در صحيح و حسن كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه شعر مخوان در شب و شعر مخوان در ماه رمضان در شب و روز پس اسماعيل پسر آن حضرت گفت كه اى پدر بزرگوار اگر چه شعر در مدح ما باشد كراهت دارد حضرت فرمودند كه اگر چه در مدح ما باشد.

و در صحيح از حماد منقولست كه گفت شنيدم كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مكروهست خواندن شعر روزه دار و محرم را در حرم و در روز جمعه و در هر شبى نيز مكروهست حماد گفت عرض نمودم كه اگر چه شعر حق باشد حضرت فرمودند كه اگر چه شعر راست باشد.

هر بنده كه روزه باشد و او را دشنام دهند

6-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله: ما من عبد صائم يشتم فيقول انّي صائم سلام عليك لا اشتمك كما تشتمنى قال الرّب تبارك و تعالى استجار عبدى بالصّوم من شرّ عبدى قد اجرته من النّار).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر بنده كه روزه باشد و او را دشنام دهند او با خود گويد يا به او گويد كه من ترا دشنام نمى دهم چنانكه مرا دشنام دادى و به او سلام كند در عوض دشنام البته حق سبحانه و تعالى فرمايد كه اين بنده در پناه روزه من در آمد از شر بنده من و در بعضى نسخ شتم به جاى شر است يعنى از دشنام دادن بنده من:من او را از آتش جهنم در پناه خود در آوردم و در موثق سكونى به همين نحو است و در آخرش

ص: 366

چنين است كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه اين بنده را از آتش جهنم من امان دهيد و او را به بهشت من درآوريد.

14-( و: سمع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله امرأة تسبّ جارية لها و هى صائمة فدعا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بطعام فقال لها كلى فقال انّي صائمة فقال كيف تكونين صائمة و قد سببت جاريتك انّ الصّوم ليس من الطّعام و الشّراب فقط).

و كالصحيح منقول است از جراح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه شنيدند كه زنى كنيز خود را دشنام مى داد آن زن روزه بود پس حضرت فرمودند كه تا طعامى آوردند و به آن زن فرمودند كه بخور آن زن گفت من روزه ام حضرت فرمودند كه چگونه روزه و حال آن كه كنيزك خود را دشنام دادى به درستى كه روزه همين از خوردن و آشاميدن نيست و بس.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا صمت فليصم سمعك و بصرك من الحرام و القبيح ودع المراء و اذى الخادم و ليكن عليك و قار الصّائم و لا تجعل يوم صومك كيوم فطرك).

و اين حديث تتمه حديث سابق است چنانكه در كافى است و چون جراح شنيد كه حضرت جزو اول را از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت فرمودند گفت قال و قال و چون قال اول از قلم نساخ افتاده است متوهم مى شود كه حديث ديگر باشد و حديث اول باين تتمه تمامتر است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه روزه گيرى پس بايد كه گوش و چشمت روزه باشند از حرام و قبيح و ترك مكن مجادله را اگر چه در مسائل علمى

ص: 367

باشد،و ترك كن آزار خدمتكار را و بايد كه بر تو باشد آرام روزه داران يا آرام روزه به آن كه به ياد خدا باشى و از جا در نيايى به سبب مجادله،و مگردان روز صومت را مثل روز افطارت بلكه در روز صوم ظاهر باشد كه روزۀ و به ياد خداوندى يا آن كه مطلقا روز صومت مانند روز افطار نباشد به آن كه جميع اعضا و جوارحت از جميع محرمات و مكروهات و مباحات روزه باشند و هر يك به شغلى كه از جهة آن مخلوق شده اند مشغول باشند.

حجامت روزه دار

(و لا باس ان يحتجم الصّائم فى شهر رمضان كذلك رواه

6- الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: انّا اذا اردنا ان نحتجم فى شهر رمضان احتجمنا باللّيل

6- قال: و سألته أ يحتجم الصّائم قال انّي أتخوّف عليه ما يتخوّف به على نفسه قال قلت ما ذا يتخوّف عليه قال الغشي او تثور به مرّة قلت أ رأيت ان قوى على ذلك و لم يخش شيئا قال نعم ان شاء).

و باكى نيست كه صايم حجامت كند در ماه رمضان چنانكه روايت كرده اند از حلبى به اسانيد صحيحه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ما مى خواهيم كه حجامت كنيم در شب حجامت مى كنيم حلبى گفت كه باز از آن حضرت سؤال كردم كه آيا صايم حجامت مى تواند كرد حضرت فرمودند كه من بر او مى ترسم از چيزى كه او بر خود از آن چيز مى ترسد عرض نمودم كه او از چه چيز بر خود مى ترسد حضرت فرمودند كه از آن كه غش كند و بى خود شود يا غلبه كند صفرا و سودا و بنا بر نسخه از آن كه غش كند به سبب حركت صفرا يا سودا عرض نمودم كه چه مى فرماييد هر گاه قوت بر حجامت كردن داشته باشد و خوف چيزى از اينها نداشته باشد حجامت مى تواند كرد

ص: 368

فرمودند كه بلى اگر خواهد يعنى ضرور شود و در تهذيب إن شاء اللّه است و ظاهرا از قلم نساخ لفظ جلاله زياده شده باشد.

1-( و: كان امير المؤمنين صلوات اللّه عليه يكره ان يحتجم الصّائم خشية ان يغشى عليه فيفطر).

و منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه مكروهست كه صائم حجامت كند مبادا غش كند و بايدش خوردن و يا خورانيدن و در صحيح از عبد اللّه بن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه صايم حجامت كند مگر در ماه رمضان كه خوف اين هست كه ضرر عظيم به او رسد و ما اگر خواهيم كه حجامت كنيم در شب حجامت مى كنيم.

و منقولست در صحيح از سعيد كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه صايم حجامت مى تواند كرد فرمودند كه باكى نيست مگر خوف ضعف داشته باشد و به همين مضمون است حسنه حسين از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و در صحيح از قداح منقول است كه آن حضرت از پدرش صلوات اللّه عليهما روايت فرمودند كه سه چيز است كه روزه را باطل نمى كند و آن قى و احتلام و حجامت است و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حجامت فرمودند در صوم و آن حضرت مى فرمودند كه باكى نيست سرمه و غير آن را در چشم كشيدن در حال صوم و احاديث بسيار در اين باب وارد شده است بى معارض و حجام را نيز مكروهست حجامت كردن چون خوف آن هست كه خون به حلقش رود و از مجموع اين اخبار ظاهر شد كه حجامت كردن اگر سبب

ص: 369

ضعف و غش شود و ضرور نباشد مكروهست و بدون خوف جايز است و اگر در شب كنند بهتر است و اگر ضرور شود در هر وقتى جايز است با ضرورت.

سرمه كشيدن روزه دار

(و لا باس ان يكتحل الصّائم بكحل فيه مسك و لا باس ان يكتحل بالحضض)

و باكى نيست صايم را كه در چشم كشد داروئى را كه مشك داشته باشد و باكى نيست كه حضض مكى را در چشم كشد.

و كالصحيح منقولست از حسين كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه دارو بچشم مى توانم كشيد هر گاه مشك داشته باشد در روزه حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و در صحيح از محمد منقولست كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه پرسيدند كه از سرمه كشيدن صايم فرمودند كه باكى نيست سرمه خوردنى و آشاميدنى نيست يعنى اگر چه به حلق رود ضرر ندارد.

و كالصحيح منقولست از عبد اللّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از سرمه روزه دار فرمودند كه باكى نيست زيرا كه طعامى نيست كه او را بخورند.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه باكى نيست سرمه و دارو كشيدن صايم را.

و اما آن چه وارد شده است در صحيح از سعد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از كسى كه در ماه رمضان درد چشم داشته باشد آيا در روزه دار و مى تواند پاشيد بچشمش كه روزه باشد حضرت فرمودند كه هر گاه افطار كند دارو را مى پاشد يعنى مى بايد كه افطار كند و به پاشد چون عامه

ص: 370

در مرض و سفر روزه مى گيرند و اكثر اين سؤالها از آن حضرت در خراسان واقع مى شد و هميشه مجلس آن حضرت صلوات اللّه عليه پر بود از علماء اهل سنت حضرت به عنوانى جواب مى فرمايند كه سنيان موافق مذهب خود بفهمند و شيعيان موافق مذهب ائمه هدى صلوات اللّه عليهم،و محتمل است كه مراد اين باشد كه در شب دارو بر چشم كند استحبابا و در صحيح از حلبى منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه از شخصى كه سرمه يا دارو كشد يا در حال صوم حضرت فرمودند كه نه مى ترسم كه داخل شود در سرش و قريب باين موثقه ابن فضال،و اين اخبار را حمل كرده اند بر آن كه دارو مشك يا چدروا داشته باشد كه مزه اينها زود به حلق مى رسد و مع هذا مكروه است چون علم نداريم كه عين آنها به حلق مى رسد چنانكه مجربست كه شحم حنظل را اگر بر كف پا مالند در همان ساعت مزه تلخى در دهن بهم مى رسد و بر تقديرى كه عين آن نيز برسد در احاديث سابق گذشت كه قصور ندارد خوردنى نيست.

و در موثق كالصحيح از سماعه منقولست كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از سرمه كشيدن صايم حضرت فرمودند كه هر گاه دارو مشك نداشته باشد و مزه آن در حلق ظاهر نشود باكى نيست.

و در صحيح از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه از آن حضرت پرسيدند از زنى كه سرمه كشد در روزه حضرت فرمودند كه هر گاه مزه سرمه و دارو را در حلق نيابد باكى نيست.

مسواك زدن روزه دار

(و لا باس بان يستاك بالماء او بالعود الرّطب يجد طعمه أيّ النّهار شاء)

و باكى نيست كه مسواك كند به آب و به چوب تر كه مزه آن را در دهان يابد در

ص: 371

هر وقتى كه خواهد از روز پيش از ظهر و بعد از ظهر و بعضى مكروه مى دانند مسواك كردن بعد از ظهر را به آب و چوب تر چون بعد از ظهر يبوست غالب است در دهن و رطوبت آب و چوب تر را جذب مى كند و حق آنست كه بر تقديرى كه جذب كند نيز ضرر ندارد چون خلافى نيست كه بعد از ظهر مضمضه و استنشاق سنت است و كراهت ندارد با آن كه جذب آب در آن بيشتر است.

چنانكه منقول است بدو سند صحيح از حلبى كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه آيا صايم مسواك به آب و به چوب تر مى تواند كرد حضرت فرمودند كه بلى در هر وقتى كه خواهد از روز مسواك مى تواند كرد.

و در صحيح از ابن سنان و در صحيح ابو بصير و در صحيح حلبى و در موثق كالصحيح از محمد بن مسلم منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه صايم مسواك مى تواند كرد در هر وقتى كه خواهد از روز.

و در صحيح و حسن كالصحيح و چند موثق كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مسواك نكند به چوب تر و حمل كرده اند بر كراهت مسواك كردن به آن بعد از زوال يا در صورتى كه رطوبت آن به حلق رود.

چنانكه در حسن كالصحيح از ابن سنان منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مكروهست صايم را كه مسواك كند به مسواكى كه تر باشد و فرمودند كه باكى نيست كه مسواك را تر كنند و بيفشانند تا هيچ رطوبت در آن نماند.

ص: 372

و كالصحيح منقول است كه بعضى از همنشينان حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از آن حضرت سؤال نمودند از مسواك در ماه رمضان حضرت فرمودند كه جايز است،بعضى عرض نمودند كه رطوبت مسواك به حلق يا به اندرون مى رود حضرت فرمودند كه رطوبت آب مضمضه بيشتر از رطوبت مسواكست و اگر كسى گويد كه مضمضه سنت است مسواك نيز سنت است و جبرئيل آن را از جهة حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آورد.

آروغى كه بى اختيار بالا آيد

5-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه:

انّه سئل عن القلس أ يفطر الصّائم فقال لا).

و بده سند صحيح و دو موثق كالصحيح منقول است كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردند از آروغى كه از حلق بى اختيار بالا آيد آيا روزه را باطل مى كند حضرت فرمودند كه نه و هم چنين باطل نمى كند قى هر گاه بى اختيار اين كس شود و بر اين مضمون احاديث صحيحه و احاديث موثقه كالصحيحه منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه.

مضمضه و استنشاق صايم

(و لا باس بالمضمضة و الاستنشاق للصّائم)

و باكى نيست در مضمضه و استنشاق صايم را اگر از جهة وضو باشد بى دغدغه خواه وضو از براى نماز واجب باشد يا از جهة نماز سنت و اگر به حلق جهد آب بى اختيار او يا از روى نسيان پس اگر در وضوى واجب باشد بى دغدغه قضا نمى بايد كرد و اگر از جهة نماز سنت ب 4 اشد مشهور آنست كه قضا نمى كند روزه را.

و در صحيحه حلبى وارد شده است كه قضا مى كند و علما حمل كرده اند آن را بر استحباب و احوط قضاست.

ص: 373

و در موثق از عمار منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه مضمضه كند و آب به حلقش فرو رود و روزه باشد حضرت فرمودند كه بر او چيزى نيست عرض كردم كه اگر مرتبه ديگر مضمضه كند و آب به حلقش جهد فرمودند كه بر او چيزى نيست كه گفتم اگر مرتبه سيم بكند حضرت فرمودند كه بد كرده است چون تجربه شد او را كه آب به حلقش مى جهد و بر او چيزى نيست.

(فاذا تمضمض و استنشق فلا يبلغ ريقه حتّى يبزق ثلثا)

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه صايم مضمضه كند آب دهن را فرو نبرد تا سه مرتبه نيندازد و ظاهرا لفظ و استنشق از سهو قلم زياده شده باشد چون در حديث نيست و آب دهن را مدخلى در آن نيست و مشهور آنست كه بر سبيل استحباب است و احوط آنست كه سه مرتبه بيندازد و اقلا يك مرتبه بيندازد و ظاهر اكثر آنست كه ريختن آب مضمضه كافى است و شيخ نقل كرده است كه در روايتى وارد شده است كه يك مرتبه آب دهن را بيندازد.

(و ان تمضمض فدخل الماء حلقه فان كان ذلك لوضوء الصّلاة فلا قضاء عليه)

و اگر مضمضه كند و آب به حلقش رود بى اختيار يا سهوا پس اگر مضمضه از جهة وضوى نماز باشد بر او قضا واجب نيست چنانكه ظاهر حديث سماعه است كه خواهد آمد.

و در صحيح از حماد منقول است كه او از شخصى روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه پرسيدند كه صايم مضمضه و

ص: 374

استنشاق مى كند فرمودند بلى و ليكن مبالغه نكند يعنى در استنشاق به آن كه بالا كشد به حلقش رود و حق آنست كه اين اخبار مطلق است.

و در صحيح و در حسن كالصحيح منقول است از حماد و حلبى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در صائمى كه وضو سازد از جهة نماز و آب به حلقش رود حضرت فرمودند كه اگر وضوى او از جهة نماز واجب باشد بر او چيزى نيست و اگر از جهة نماز سنت باشد پس بر اوست قضا و كالصحيح منقول است از يونس به همين مضمون پس احتياط در قضاست البته.

6-( و سال سماعة بن مهران ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه: عن رجل عبث بالماء يتمضمض به من عطش فدخل حلقه قال عليه قضاؤه فان كان فى وضوء فلا باس به

6- قال: و سألته عن القى فى شهر رمضان قال ان كان شىء يذرعه فلا باس و ان كان شىء يكره عليه نفسه فقد افطر و عليه القضاء).

و در موثق از سماعه منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه بازى كند با آب و مضمضه به آن كند از جهة رفع تشنگى كه آب به حلقش جهد حضرت فرمودند كه بر اوست كه قضا كند آن روز را يعنى بگيرد آن روز را و قضا كند و اگر آب را از جهة مضمضه وضو در دهن كند باكى نيست و غالب آنست كه در روز وضو از جهة نماز واجب مى كند پس حمل بر وضوى واجب كردن بعيد نيست،سماعه گفت كه ديگر سؤال كردم از آن حضرت از قى در ماه رمضان حضرت فرمودند كه اگر خود بيايد باكى نيست و اگر خود را بقى دارد روزه اش را باطل كرده است و واجبست كه آن را بگيرد و قضاى آن را به جا آورد و بر اين مضمون احاديث صحيحه گذشت.

ص: 375

حقنه كردن صائم

8-( و سال احمد بن محمّد بن ابى نصر البزنطىّ ابا الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه: عن الرّجل يحتقن يكون به العلّة فى شهر رمضان فقال الصّائم لا يجوز له ان يحتقن).

و به بيست سند صحيح و كالصحيح منقول است از بزنطى كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه مرضى داشته باشد در ماه رمضان و خواهد كه حقنه كند فرمودند كه صايم را جايز نيست كه حقنه كند چون حقنه با صوم جمع نمى شود بلكه مى بايد افطار كند اگر چه به حقنه باشد،و ظاهر اطلاق حقنه منصرف مى شود به مايع و بر تقديرى كه بر جامد نيز اطلاق كنند در اين حديث حمل بر مايع مى بايد كرد جمعا بين الاخبار.

چنانكه مرويست بهشت سند صحيح از على بن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليهما از مرد و زن كه مى توانند شاف برداشتن در وقتى كه روزه باشند حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و در موثق كالصحيح منقولست از حسن بن على بن فضال كه عريضه نوشتم به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه در برداشتن شاف و غير آن از پيش يا از پس در صوم حضرت فرمودند بخط مبارك خود كه باكى نيست در جامد و از اين باب است جمعى كه ترياك خورند گاه هست كه سحر خوابشان مى برد و بعد از صبح بيدار مى شوند ظاهرا ترياك را اگر شاف كنند و بردارند نفع مى كند ايشان را.

جايز نيست صايم را كه روغن و شير در بينى چكاند

(و لا يجوز للصّائم ان يستعط)

و جايز نيست صايم را كه سعوط كند و در بينى چكاند روغن و شير و

ص: 376

غير اينها را و اين عبارت فقه رضويست و ممكن است كه مراد هر دو كراهت باشد يا اگر سعوط به حلق رود خصوصا هر گاه ماكول عادى باشد مفطر باشد.

و در حديث موثق كالصحيح از ليث و موثق غياث از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه مكروهست سعوط.

باكى نيست در چكانيدن دوا در گوش صايم

(و لا باس ان يصبّ الدّواء فى اذنه)

يعنى باكى نيست در چكانيدن دوا در گوش صايم و بر اين مضمون حديث صحيح و حسن كالصحيح و موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است و خلافى نيست در عدم فساد صوم به آن.

باكى نيست كه روزه دار دانه به دهن بچه كبوتر كند

(و لا باس ان يزقّ الفرخ و يمضغ الخبز للرّضيع من غير ان يبلع شيئا)

و باكى نيست كه روزه دار دانه به دهن كبوتر بچه كند و يا بخايد نان را از جهة طفل شيرخواره كه به خوردن در آمده باشد بى آن كه چيزى از اينها را عمدا فرو برد و اين مضمون عبارت فقه رضويست.

و در صحيح از حماد منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از صائمى كه دوا در گوش او كنند حضرت فرمودند كه بلى مى توان كرد و مرق مى تواند چشيد كه نمك طعام را بيابد و دانه بخورد جوجه مى تواند داد.

و در صحيح از حلبى منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند از زنى كه روزه باشد و نمك آش را چشد فرمودند كه باكى نيست پرسيدند كه زنى بچه دارد نان را مى تواند خائيدن و بخورد او دادن حضرت

ص: 377

فرمودند كه باكى نيست و بخورد مرغان نيز مى تواند داد اگر چه روزه باشد و ظاهر آنست كه مطلقا به دهن تواند كرد اگر چه عبث باشد و ليكن اگر از جهة ضرورت باشد و به حلقش رود بى اختيار او قضاء نمى بايد كرد و اگر عبث باشد مشهور وجوب قضاست.

و در صحيح از على بن جعفر منقول است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از صائمى كه طعام و شربت را در دهن كند و مزه آن را در حلقش يابد حضرت فرمودند كه در دهن به عبث نكند عرض كردم كه اگر كرده باشد چه مى بايد كرد فرمودند كه بر او چيزى نيست و ديگر چنين نكند.

و در قوى از ابو بصير منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه صايم مصطكى و امثال آن را مى تواند خائيدن فرمودند كه بلى اگر خواهد و محمولست بر آن كه آب آن را بيندازد چون منقول است در صحيح از محمد كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه اى محمد زنهار كه در صوم مصطكى مى خاييد كه من امروز روزه بودم و خائيدم و يافتم كه مزه پس مى دهد باب دهن.

و در حسن كالصحيح منقول است كه از حلبى كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه صايم مى تواند خائيدن مصطكى را حضرت فرمودند كه نه و اين هر دو محمولند هر دو بر آن كه آب آن را فرو برند و بر كراهت يا در صورتى كه جزم داشته باشيم كه اجزا از آن جدا شده باشد چنانكه در اول خائيدن اجزا از آن جدا مى شود و يا بر آن كه خائيدن عبث باشد.

چنانكه در صحيح از سعيد منقولست كه گفت از آن حضرت سؤال كردم

ص: 378

از صايم كه مى تواند كه چيزى را بچشد و فرو نبرد فرمودند كه نه با آن كه خوف متهم شدن نيز هست كه روزه نيست و سبب غيبت جمعى نيز مى شود و هر دو بد است با آن كه حرمت روزه را نداشته است.

باكى نيست بوى خوش را در صوم

(و لا باس بان يشمّ الطيب الاّ المسحوق منه فانّه يصعد إلى دماغه)

و اين عبارت فقه رضويست كه باكى نيست كه در صوم بوى خوش را ببويند مگر بوى خوشى باشد كه ساييده باشند آن را مانند عبير و مشك كه به دماغ مى روند و محتمل است كه مراد صدوق نيز كراهت بوييدن ساييده باشد چون خوردن بر آن صادق نمى آيد.

و در موثق كالصحيح منقول است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كراهت داشتند كه صايم بوى خوش كند به مشك و ظاهرا به اعتبار آنست كه غالبا مشك مانند عبير است و به حلق مى رود و ظاهرا امثال اينها را بوييدن مكروه باشد اگر چه احوط آنست كه هيچ جزوى داخل هيچ عضوى نشود و اللّه تعالى يعلم.

باكى نيست كه طباخ مرق طعام را از زبانش بچشد

(و لا باس بان يذوق الطّبّاخ المرق و هو صائم بلسانه من غير ان يبلعه ليعرف حلوه من حامضه)

عبارت فقه رضويست كه باكى نيست كه طباخ مرق طعام را از زبانش بچشد و روزه باشد بى آن كه فرو برد تا بداند شيرينى را از ترشى و اين زيادتى از صدوق است از ليعرف تا به آخر و غرضش اينست كه لازم نيست كه از جهة نمك بچشد تا جايز باشد بلكه هر مطلبى كه داشته باشد مى تواند چشيد چنانكه در صحيح حلبى و موثق كالصحيح محمد بن مسلم و غير آن نيز منقولست از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه

ص: 379

در روزه مرد و زن مزه طعام را مى تواند چشيد.

انگشترى را در دهان مى تواند بگيرد

6-( و روى عن منصور بن حازم انّه قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه الرّجل يجعل النّواة فى فيه و هو صائم قال لا قلت فيجعل الخاتم قال نعم).

و در حسن كالصحيح بلكه در صحيح منقولست از منصور كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آدمى هسته خرما را در دهن مى تواند گذاشت كه بمكد از جهت رفع تشنگى در روزه حضرت فرمودند كه نه عرض نمودند كه انگشترى را در دهان مى تواند گرفت فرمودند كه بلى و ظاهرا هسته مكروه باشد چون احتمال آن دارد كه چيزى از آن جدا شود بخلاف انگشتر اما اگر جزوى داشته باشد از خرما يا غير آن و آن را فرو برد روزه باطل مى شود و اين حديث را حمل بر آن مى توان كرد.

و در صحيح ابن سنان منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه در شخصى كه تشنه شود در ماه رمضان حضرت فرمودند كه باكى نيست كه انگشتر را از جهة رفع تشنگى بمكد.

و كالصحيح از يونس منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه صايم اگر انگشتر را در دهان گيرد باكى نيست اما هسته را نگيرد در دهان.و اگر هسته باشد كه اصلا چيزى نداشته باشد ظاهرا ضرر نداشته باشد و ليكن اولى آنست كه در دهان نگيرد مگر آن كه آبش را فرو نبرد و متابعت نص نمودن اولى است هر چند علت ظاهر باشد چون ممكن است كه علتى ديگر باشد و مخفى باشد نزد عقول ضعيفه حتى آن كه اگر علت را بيان كرده باشند مشكل است از آن ماده تجاوز نمودن چون ممكن است كه

ص: 380

خصوص ماده را دخلى در حكم باشد.

احتلام در رمضان

(و من احتلم بالنّهار فى شهر رمضان فليتمّ صيامه و لا قضاء عليه)

مضمون فقه رضويست كه هر كه محتلم شود در روز ماه رمضان مى بايد كه آن روزه را تمام كند و بر او واجب نيست كه قضا كند آن روز را و در صحيحه قداح گذشت كه احتلام روزه روزه را فاسد نمى كند.

و در موثق كالصحيح منقول است از ابراهيم ابن عبد الحميد از بعضى از موالى او يعنى حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه از آن حضرت سؤال كردم از احتلام صايم حضرت فرمودند كه هر گاه در روز ماه رمضان محتلم شود خواب نرود تا غسل نكند.

و در موثق از ابن بكير منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه صايم محتلم شود همان روز را تمام مى كند يعنى احتياج به قضا نيست.

و صدوق كالصحيح از عمر بن يزيد روايت كرده است و طريقش به او صحيح است كه گفت به آن حضرت عرض نمودم كه سبب چيست كه احتلام روزه را باطل نمى كند و جماع باطل مى كند حضرت فرمودند كه جماع باختيار اوست و احتلام بى اختيار او و ظاهرا بول كردن مطلوب باشد از جهة بيرون آمدن بقيه منى و توهم نشود كه استمناست چون در حديثى وارد نشده است كه استمنا نكند تا توهم شود كه بول استمناست بلكه گذشت و خواهد آمد كه دست بازى كرده است و منى آمده است و حضرت فرمودند كه كفاره بده با آن كه دغدغه وجوب استبرا نيز مى شود و بعضى از متفقهه احتياط مى كنند و بول نمى كنند تا شام و بعد از آن بول مى كنند و مرتبه ديگر غسل مى كنند از جهة آن كه

ص: 381

مبادا استبرا استمنا باشد و اينها در كار نيست بلكه دغدغه مى شود كه تشريع باشد اگر قصد وجوب يا استحباب كند و اللّه تعالى يعلم.

صايمى كه دندانش را بكند

6-( و روى عمّار بن موسى السّاباطىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الصّائم ينزع ضرسه قال لا و لا يدمى فمه).

و در موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است در صايمى كه دندانش را بكند حضرت فرمودند كه نه و خونين نمى كند دهان خود را يعنى نهى به اعتبار خونين كردن دهان است كه گاه باشد خون به حلق رود و ظاهرش كراهت است اگر صبر توان كرد و الا مى كند و خون را مى اندازد و فرو نمى برد چون بحسب ظاهر خون خورده است و خون خوردن حرام است اگر چه متيقن نيست كه خون اندرون دهان حرام باشد و احوط آنست كه اگر صبر تواند كرد و نكند چون ظاهر نيست كه نهى از جهة حرمتست و امثال اين نواهى را حكم آن را به عالم تفويض مى بايد كرد به آن كه مى دانم كه ترك مطلوب است و ليكن حرمت و كراهت يا وجوب و استحباب در اوامر معلوم ما نيست و عالم كه معصومانند صلوات اللّه عليهم اعلمند يا عالمند و ما نمى دانيم

بوى خوش تحفه روزه دار است

6-( و روى عن الحسن بن راشد انّه قال: كان ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه اذا صام تطيّب بالطّيب و يقول الطّيب تحفة الصّائم).

و كلينى در صحيح از حسن روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه هر گاه روزه مى گرفتند بوى خوش مى فرمودند و مى فرمودند كه بوى خوش تحفه روزه دار است يعنى سبب تخفيف مشقت و محنت اوست يا آن كه چون سنت شده است بوى خوش در صوم گويا حق سبحانه و تعالى بوى خوش را از جهة صايم به تحفه و هديه فرستاده است.

ص: 382

و در صحيح از يونس منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه صايم در اول روز بوى خوش كند عقل او زايل نمى شود يعنى بى دماغ و كج خلق نمى شود و كج خلقى مقدمه ديوانگى است و از جمله بوى خوش است بخورات كه خواهد آمد.

دخول حمام

5-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه:

انّه سئل عن الرّجل يدخل الحمّام و هو صائم فقال لا باس ما لم يخش ضعفا).

و به اسانيد متكثره صحيحه منقولست كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه در روزه به حمام رود حضرت فرمودند كه باكى نيست ما دام كه خوف ضعف نداشته باشد.

و كالصحيح منقول است از ابو بصير كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه در روز روزه به حمام رود حضرت فرمودند كه باكى نيست يعنى اگر خوف ضعف نداشته باشد با آن كه باكى نيست منافات با كراهت ندارد بلكه مؤيد كراهت است و ظاهر آنست كه با خوف ضعف مكروه باشد مگر خوف غش و امثال آن داشته باشد كه در آن صورت ظاهر حرمتست و اللّه تعالى يعلم.

صايم اگر پير باشد و زن را ببوسد

(و لا باس بالقبلة للصائم للشيخ الكبير فامّا الشّابّ الشّبق فلا فانّه لا يؤمن ان يسبقه شهوته)

و باكى نيست كه صايم اگر پير باشد زن را ببوسد اما جوانى كه بى تاب باشد نبوسد زيرا كه ايمن نمى توان بود كه بسيار است كه شهوت او سبقت مى كند بر او يعنى انزالش مى شود و استمناست يا به جماع مى افتد.

ص: 383

و منقول است در صحيح از منصور بن حازم كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه چه مى فرماييد در صائمى كه ببوسد زن يا كنيز خود را حضرت فرمودند كه مرد پير مانند من و ترا باكى نيست اما جوانى كه بى تاب باشد و گرسنه جماع باشد نه زيرا كه از او ايمن نمى توان بود و بوسيدن برادر جماع است.

و در صحيح از حلبى منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه پرسيدند از مردى كه دست بازى كند با زنش آيا روزه ايشان باطل مى شود يا كمالش مى رود حضرت فرمودند كه مكروهست اينها مرد جوان را كه مبادا منى او بيايد.

و در صحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه بوسيدن زنان روزه را باطل نمى كند.

و در موثق از ابو بصير منقول است كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه روزه دار مى تواند بوسيدن حضرت فرمودند كه بلى و زبانش را مى تواند داد به زنش كه بمكد.

14-( و: قد سئل النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله عن الرّجل يقبّل امرأته و هو صائم قال هل هى الاّ ريحانة يشمّها و افضل من ذلك ان يتنزّه الصّائم عن القبلة فقد

1- قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: أ ما يستحيى احدكم ان لا يصبر يوما إلى اللّيل انّه كان يقال انّ بدء القتال اللّطام).

و حال آن كه از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله پرسيدند از شخصى كه در روزه زن خود را ببوسد حضرت فرمودند كه آيا هست مانند كلى كه آن را بو كند يعنى مى تواند بوسيدن چنانكه مى تواند بوييدن و چنانكه بوييدن مكروه است هم چنين بوسيدن مكروهست،و بهتر آنست كه خود را باز

ص: 384

دارد روزه دار از بوسيدن به درستى كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه آيا شرم نمى كنند كه صبر نكنند يك روز تا شب يا آيا شرم نمى كنند از روزه به آن كه صبر كنند يك روز تا شب و زنان را نبوسند و شب هر كار خواهند كنند با آن كه غالب اوقات بوسيدن زنان منجر مى شود به جماع كه روزه هر دو باطل شود و قضا بايد كرد با كفاره چنانكه مشهور است كه ابتداى كشتن سيلى زدنست بر هم و از سيلى به مشت مى رسد و مرتبه مرتبه به كشتن مى رسد هم چنين بوسيدن به جماع مى كشاند و اكثرش عبارت فقه رضويست و مضمونش تمام در آن هست و احاديث گذشت در اين معانى.

و در موثق از سماعه وارد است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از بوسيدن در روزه ماه رمضان آيا باطل مى كند روزه را حضرت فرمودند كه نه.

و در موثق كالصحيح منقول است از اصبغ كه گفت شخصى به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آمد و عرض نمود كه يا امير المؤمنين در روزه زن را مى توانم بوسيدن حضرت فرمودند كه حفظ روزه كن و ضبط كن خود را از مقدمات فساد روزه به درستى كه ابتداى كشش[كشتن ظ]طپانچه زدنست.

و در موثق كالصحيح منقولست از زراره و محمد بن مسلم كه سؤال كردند از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آيا صايم دست يا بدن به بدن زنان مى تواند رسانيدن يا بوسه مى تواند كرد در ماه رمضان حضرت فرمودند كه من بر او مى ترسم بايد كه خود را ضبط كند مگر آن كه خاطرش جمع باشد كه منى از او نمى آيد به سبب دست بازى و بوسه و به جماع نمى رسد مثل آن كه پير

ص: 385

باشد يا مانند آن

تماس با زنان

(و لو انّ رجلا لصق بأهله فى شهر رمضان فادفق كان عليه عتق رقبة)

عبارت فقه است كه اگر شخصى بچسبد به اهلش يعنى بدن خود را برهنه به بدن او رساند در ماه رمضان و منى بيايد از او بر اوست كه بنده آزاد كند.

و منقول است در صحيح از عبد الرحمن كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه عبث كند با زنش و ظاهرا مراد از عبث افعالى است كه غالبا سبب منى مى شود و مانند وطى در دبر يا در ميان رانها از پيش يا از پس هر دو برهنه باشند و بهم چسبند در ماه رمضان تا او را منى بيايد حضرت فرمودند كه بر اوست كفاره مانند كفاره كسى كه در روزه با اهل خود جماع كند.

و در صحيح از عبد الرحمن منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از كسى كه عبث كند با اهلش در ماه رمضان تا آن كه منى بيايد ايشان را بى آن كه جماع كرده باشند حضرت فرمودند كه بر هر يك از مرد و زن كفاره كسى است كه با اهلش جماع كند و به چند سند صحيح ديگر از عبد الرحمن به همين نحو وارد است.

و در موثق كالصحيح از سماعه منقول است كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه به اهل خود چسبد و از او منى بيايد حضرت فرمودند كه بر اوست كه شصت مسكين را طعام دهد هر مسكينى را مدّى و از اين اخبار ظاهر شد كه هر گاه عملى كند كه بحسب غالب سبب آمدن منى باشد و منى بيايد كفاره مى بايد داد و ظاهر مى شود كه حرام نباشد و سبب كفاره باشد و استبعادى ندارد چنانكه در بقاء بر جنابت نيز خواهد آمد و اكثر علماء حمل كرده اند

ص: 386

عبارت حتى يمنى را بر آن كه قصد او آمدن منى باشد تا استمناء باشد و اظهر آنست كه لازم نيست كه اين قصد داشته باشد و مع هذا ممكن است كه حمل كنيم بر استحباب كفاره.

و منقولست كالصحيح از ابو بصير به چند سند كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه سخن كند با زن خود در روزه در ماه رمضان و منى بيايد از او حضرت فرمود كه باكى نيست و ظاهرش آنست كه چون متعارف نمى باشد كه از سخن گفتن منى بيايد فرمودند كه باكى نيست.

6-( و: سال رفاعة بن موسى ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن رجل لامس جاريته فى شهر رمضان فامذى قال ان كان حراما فليستغفر اللّه استغفار من لا يعود ابدا و يصوم يوما مكان يوم).

شيخ طوسى بدو سند صحيح ديگر همين حديث را روايت كرده است با زيادتى

(و ان كان من حلال فليستغفر اللّه و لا يعود و يصوم يوما مكان يوم).

و در صحيح منقولست از رفاعه كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه با كنيزى يا كنيز خود دست بازى كند در ماه رمضان و از او بيايد مذى حضرت فرمودند كه اگر با كنيز مردمان باشد يا با زن اجنبيه يا پسر باشد كه حرام باشد دست بازى با او در غير صوم پس واجب است كه توبه كند و طلب مغفرت كند به استغفار و توبه كه هرگز به آن بازگشت نكند و يك روز روزه مى دارد بدل از اين روز و بنا بر نسخهاى شيخ و اگر دست بازى حلال باشد

ص: 387

پس مى بايد كه طلب مغفرت و توبه كند و اين روز را بگيرد و قضا كند و بعد از نقل حديث گفته است كه اين حديث شاذ و نادر است و مخالف فتاواى جميع مشايخ ماست و گويا راوى سهو كرده است در جزو آخر چون فرق كرده است ميان حلال و حرام و فرق نكرده است كه در حلال استغفار و قضا را ذكر كرده است و در موضعى ديگر هر دو را حمل بر استحباب كرده است و گفته است كه از جهة آن كه امذا موجب قضا نيست و ممكن است كه در واقع حضرت داند كه راوى سهو كرده است در گفتن أمذى بدل از امنى و حضرت موافق مطلب او جواب داده باشد و استغفار دويم محمول باشد بر استحباب و محتمل است كه رفاعه درست نقل كرده باشد مثل صدوق چون مصنف از اصل رفاعه روايت كرده است بى زيادتى و بعضى از روات سهو كرده باشند در نقل زيادتى و ليكن بعيد است و اظهر آنست كه صدوق چون ديده است كه زايد است آن را نقل نكرده است و شيخ دو حديث از ابو بصير روايت كرده است كه در طريق هر دو قاسم جوهرى است كه حسين بن سعيد از او روايت كرده و ظاهرا قاسم از مشايخ اجازه كتاب ابى بصير است و هم چنين على بن ابى حمزه لهذا مدار حسين بن سعيد كه از فحول اصحابست بر نقل از اوست با ساير مشايخ ما و اين دو حديث دالند بر آن كه مذى ضرر بصوم نمى رساند و كافه اصحاب عمل به آن كرده اند و بحديث صحيح رفاعه عمل نكرده اند مگر على سبيل الاستحباب و اين نيز نوعى است از طرح و عمده آنست كه حديث ابو بصير مؤيد اصل براءتست و حديث رفاعه مخالف اصل است و حديث ابو بصير موافق است با شريعت سمحه سهله بخلاف حديث رفاعه و احوط عمل است به آن و اللّه تعالى يعلم.

ص: 388

6-( و: ساله سماعة عن الرّجل يلصق بأهله فى شهر رمضان فقال ما لم يخف على نفسه فلا باس).

و منقول است در موثق از سماعه كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه با اهل خود بغل گيرى كند در ماه رمضان حضرت فرمودند كه ما دام كه بر نفس خود خوف نداشته باشد به آن كه انزالش شود يا به جماع منجر شود باكى نيست.

صايم نرگس را نبويد

6-( و روى محمّد بن الفيض التّيمىّ عن ابن رئاب قال: سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه ينهى عن النّرجس للصّائم فقلت جعلت فداك لم قال لأنّه ريحان الاعاجم.).

و كالصحيح منقول است از محمد كه گفت شنيدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نهى مى فرمودند كه صايم نرگس را ببويد عرض كردم كه فداى تو گردم چرا نهى مى فرماييد فرمودند كه از آن جهت است كه گل عجمان است يعنى مجوس چون در آن زمان اكثر عجم مجوس بودند و مخالفت يهود و نصارى و مجوس مطلوب بود و محمد بن يعقوب كلينى رضى اللّه عنه ذكر كرده است كه از بعضى از مشايخ خود شنيدم كه عجمان در روزه مى بوييدند و مى گفتند كه بوييدن نرگس دفع گرسنگى مى كند و اظهر آنست كه مجوس در روزه كه پيش ايشان بوده است چنين مى كرده اند و ممكن است كه مراد عجمانى باشند كه در آن زمان بوده اند و اكثر ايشان سنى بوده اند و مخالفت ايشان نيز مطلوب است و ممكن است كه بنا بر گفته كلينى وجه قبحش اين باشد كه غرض حق سبحانه و تعالى از صوم آنست كه گرسنگى بكشند و ثواب داشته باشند پس چيزى كه دفع آن كند خوب نباشد.

ص: 389

و بدان كه اين حديث را كلينى و شيخ از محمد بن فيض روايت كرده اند از حضرت صادق بى واسطه و بى تقييد به تيمى و چون محمد بن فيض چند كسند صدوق خواسته است كه بيان كند كه محمد بن فيض تيمى است كه[نه ظ] جمعى ديگر و خواسته است كه بيان كند كه از تيم قبيله ابو بكر كه آن تيم بن مره است و از ساير قبايل تيم مشهور نيست كه قريب بده قبيله در عرب هستند همه تيمى و هر يك مميزى دارند،و اين محمد بن فيض از تيم الرباب چنانكه شيخ در رجال ذكر كرده است و چون نساخ نفهميده اند تصحيف كرده اند بابن رئاب و در علل الشرائع نيز مثل متن است و ممكن است كه عن ابن رباب از نساخ كافى سهو شده باشد و ممكن است كه محمد بواسطه روايت كرده باشد و بى واسطه نيز و اللّه تعالى يعلم.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن المحرم يشمّ الرّيحان قال لا قيل فالصّائم قال لا قيل يشمّ الصّائم الغالية و الدّخنة قال نعم قيل كيف حلّ له له ان يشمّ الطّيب و لا يشمّ الرّيحان قال لأنّ الطّيب سنّة و الرّيحان بدعة للصّائم).

و كالصحيح روايت كرده است صدوق از حريز و طرق مصنف به او صحيح است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند از محرم كه آيا گل را بو مى تواند كرد حضرت فرمودند كه نه عرض نمودند كه روزه دار گل مى تواند بوييد فرمودند كه نه عرض نمودند كه غاليه مى تواند كردن و دودها مى تواند كردن و بوييدن مانند كشته حضرت فرمودند كه بلى عرض نمودند كه چگونه او را حلال است كه بوى خوش كند و گل را نمى تواند بوييدن حضرت فرمودند كه از جهة آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مداومت بر بوى خوش

ص: 390

داشتند در صوم و ريحان را نبوييدند در روزه پس اگر كسى بقصد سنت ببويد تشريع كرده است و اگر قصد سنت نكند بدعت كرده است و مراد از ريحان مطلق گل ست و دلالت مى كند اين حديث بر كراهت مطلق گلها و بر جواز دود مانند دود كشته كه اجزا از آن مفصل نشود و ظاهرا در چنين دودى كسى خلاف نكرده باشد زيرا كه شيخ نور الدين على و شيخ زين الدين بن على طيب اللّه روحهما ذكر كرده اند حرمت غبار غليظ را،و بعد از آن گفته اند كه بعضى از اصحاب ملحق ساخته اند به غبار غليظ دخان غليظى را كه اجزا از آن منفصل شود چنانكه اگر هيمه را بسوزانند از دود آن البته خاكستر جدا مى شود و اگر يك ماه كشته بسوزانند چيزى از خاكستر از آن جدا نمى شود و وجه الحاق ايشان آنست كه در غبار غليظ به اعتبار آن كه خاك به حلق او مى رود گويا خاك را خورده است خاكستر نيز مثل خاك است در خوردن آن در حرمت و اين قياسى است باطل بر تقدير حقيت آن چه شبيه به آن شد ملحق مى شود كه اجزا از آن منفصل شود،و تنباكو مانند دخنه است در آن كه خاكستر از آن جدا نمى شود،و در اصل غبار نيز خلافست و سيد مرتضى رضى اللّه عنه ماكول غير عادى را مبطل صوم نمى داند خصوصا هر گاه بنحو معتاد نباشد زيرا كه اگر خاك را بخورد اكل صادقست بخلاف آن كه كرد به حلقش رود و حق آنست كه اكل و شرب منصرف مى شود به معتاد بر وجه معتاد با آن كه حديثى وارد نشده است در عدم جواز يا افساد دخان بلكه اين حديث در جواز وارد شده است.

و در موثق كالصحيح از عمرو بن سعيد منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما از صائمى كه دود كند به عود يا بغير آن و دود به حلقش رود حضرت فرمودند كه جايز است و

ص: 391

باكى به آن نيست،ديگر سؤال كردم از صايم كه غبار به حلقش رود فرمودند كه باكى نيست؟و در احاديث صحيحه وارد شده است كه سرمه كه مزه اش به حلق رسد ضرر ندارد زيرا كه طعامى نيست كه آن را خورند و شرابى نيست كه آن را نوشند.

و در موثق كالصحيح از غياث منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه صايم نخامه كه از سر يا از سينه در دهنش آمده باشد فرو برد.

و در حسن كالصحيح منقول است كه از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه پرسيدند از مگس كه به حلق صايم رود حضرت فرمودند كه بر او نيست كه قضا كند زيرا كه خوردنى نيست چون علّت را فرمود كه ظاهرش آنست كه اگر باختيار نيز مى رفت بر او حرجى نبود چون خوردنى نيست چه جاى آن كه بى اختيار او فرو رفته است.

و در حسن كالصحيح از على بن جعفر منقول است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از صايم كه آيا مى تواند زبان زنش را بمكد يا زن زبان مرد را بمكد حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و در صحيح از ابو ولاد منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه من مى بوسم دختر صغيره خود را در حالتى كه روزه ام و اندكى از آب دهان او به حلقم مى رود حضرت فرمودند كه باكى نيست و بر تو چيزى نيست.و ظاهر اين اخبار آنست كه غير عادى ضرر ندارد اگر چه تأويل مى توان كرد و ليكن تأويل وقتى مى بايد كرد كه معارضى داشته باشد كه اقوى باشد و آن چه معارض است بحسب ظاهر در غبار حديث سليمان ابن

ص: 392

جعفر مروزيست كه گفت از او شنيدم كه مى گفت كه هر گاه صايم در ماه رمضان مضمضه يا استنشاق كند عمدا يا ببويد بوى غليظى را يا يورتى را بروبد و غبار به حلق و بينى او برود پس بر اوست كه دو ماه پى در پى روزه بدارد زيرا كه اينها روزه را باطل مى كنند مانند اكل و شرب و جماع و سليمان در كتب رجال مذكور نيست و معلوم نيست كه از كه سؤال كرده است با آن كه در مضمضه و استنشاق عمدا كفاره ذكر كرده است و احاديث مضمضه گذشت كه اگر عبث باشد از جهة رفع تشنگى قضا مى كند و بس و اين حديث را حمل بر عبث مى بايد كرد و كفاره را حمل بر استحباب و ممكن است كه مراد اين باشد كه عمدا مضمضه و استنشاق كند كه آب را بخورد عمدا در استنشاق مانند سعوط و همه را حمل بر استحباب كردن اظهر است.

6-( و: كان الصّادق صلوات اللّه عليه اذا صام يشمّ الرّيحان فسئل عن ذلك فقال اكره ان اخلط صومى بلذّة.).

و كالصحيح منقول است از حسن بن راشد كه آن حضرت صلوات اللّه عليه وقتى كه روزه مى گرفتند گل نمى بوييدند پس من از آن حضرت وجه پرسيدم حضرت فرمودند كه كراهت دارم كه روزه ام را مخلوط سازم بلذّتى چون در بلاد حاره لذتى به بوئيدن گلها نمى رسد.

و در موثق از حسن بن راشد منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه صايم گل را نبويد.

و در قوى از حسن صيقل منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه صايم جامه را تر مى تواند كرد و جامه تر كرده را مى تواند پوشيد فرمودند كه نه و گل را نيز نمى بويد.

ص: 393

و كالصحيح از حسن بن راشد منقولست كه عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه حايض قضا مى كند نماز را حضرت فرمودند نه عرض كردم كه روزه را قضا مى كند فرمودند بلى عرض نمودم كه چرا چنين است حضرت فرمودند كه اول كسى كه قياس كرد شيطان بود عرض نمودم كه صايم در ميان آب مى نشيند فرمودند بلى عرض كردم كه جامه را بر بدن تر مى كند فرمودند كه نه گفتم چه وجه دارد فرمودند كه از آن جهت مذكور شد يعنى در شرع قياس نمى باشد گفتم صايم گلى مى بويد فرمودند كه نه در آن لذتى هست و مكروهست صايم را كه متلذذّ شود و همه محمول است بر كراهت چون منقول است در صحيح از محمد بن مسلم كه عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه صايم گل مى تواند بوييد و بوى خوش مى تواند كرد فرمودند كه باكى نيست.

و در صحيح از عبد الرحمن منقول است از ابو بصير كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه صايم روغن خوشبو بر بدن مى تواند ماليدن و گل را بو مى تواند كردن.

16-( و روى: انّ من تطيّب بطيب اوّل النّهار و هو صائم لم يكد يفقد عقله.).

و در صحيح از يونس بن يعقوب منقولست كه هر كه بوى خوش كند در اول روزى كه روزه باشد عقلش زايل نشود يعنى كج خلق نمى شود و در آخر روز يا بالخاصيه هرگز ديوانه نشود و صدوق ذكر كرده است كه يونس فطحى بود و نجاشى ذكر كرده است كه از آن مذهب توبه كرد و قرينه توبه آن كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه بعد از فوت او او را كفن فرمودند و احاديث در فضل او وارد شده است.

ص: 394

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: انّه ساله عن الرّجل يجد البرد أ يدخل مع اهله فى لحاف و هو صائم قال يجعل بينهما ثوبا).

و كالصحيح منقول است از محمد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از حال شخصى كه او را سرما شود آيا با زن خودش در يك لحاف مى تواند رفت[در حالى كه او روزه است]حضرت فرمودند كه مى تواند رفت مشروط به آن كه بدن هر دو بهم نرسد و يكى يا هر دو برهنه نباشند كه مبادا سبب آمدن منى شود يا سبب جماع شود چنانكه گذشت در اخبار سابقه.

6-( و قد روى عبد اللّه بن سنان عنه: رخصة للشّيخ فى المباشرة).

و بتحقيق كه مرويست در صحيح از عبد اللّه از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه رخصت فرمودند پيران را در مباشرت اگر چه اولى تركست چنانكه گذشت در ضمن اخبار بسيار و ظاهرا مراد از شيخ كسى است كه از پيرى قوت و لذّت جماعش زايل شده باشد يا كالزايل.

6-( و: سال حنان بن سدير ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الصّائم يستنقع فى الماء قال فلا باس و لكن لا ينغمس و المرأة لا تستنقع فى الماء لأنّها تحمل الماء بقبلها).

و در موثق كالصحيح منقولست از حنان كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا صايم در ميان آب مى تواند رفت حضرت فرمودند كه باكى نيست و ليكن سر به آب فرو نبرد و زن در ميان آب نمى رود زيرا كه آب را از پيش برمى دارد و داخل فرجش مى شود و در كافى

ص: 395

به فرجهاست و ظاهرا خصى حكم مردان دارد.

و مرويست در صحيح از محمد بن مسلم كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه صايم در آب مى تواند نشست و آب بر سر مى تواند كرد و جامه را بر بدن تر مى تواند كرد و باد زن را تر مى تواند كرد كه چون باد زند خود را يا ديگرى او را آب بر او پاشد،و بوريا را تر مى تواند كرد كه بر روى آن بنشيند و بخوابد و ليكن سر به آب فرو نمى تواند برد و ظاهر اين حديث حرمت ارتماس است چون مكروهات را بيان فرموده است كه مى تواند كرد.

و از عبد اللّه بن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه جامه تر را بر بدن مگير هر گاه روزه باشى تا نيفشارى آن را كه رطوبتش كم شود.و اين محمولست بر كراهت چنانكه احاديث ديگر كه در نهى وارد شده است محمولست بر كراهت و اللّه تعالى يعلم.

ص: 396

باب ما يجب على من افطر

اشاره

او جامع فى شهر رمضان متعمّدا او ناسيا

اين بابى است در بيان آن چه واجبست از قضا و كفاره بر كسى كه افطار كند در ماه رمضان يا جماع كند از روى عمد يا فراموشى بدان كه متعارف محدثين چنين است كه اول واجب و سنت را همه در هم ذكر مى كنند و در بابى ديگر ذكر مى كنند اخبارى را كه سبب امتياز واجب شود از سنت به آن كه هر چه سبب قضا يا كفاره است در صوم ترك آن جزو حقيقت صوم است و اين بحسب اغلب است چنانكه سابقا اشاره به آن شد و بعد از اين خواهد شد در موضع آن.

شخصى كه افطار كند در ماه رمضان

6-( روى الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى رجل افطر فى شهر رمضان متعمّدا يوما واحدا من غير عذر قال يعتق رقبة او يصوم شهرين متتابعين او يطعم ستّين مسكينا فان لم يقدر تصدّق بما يطيق).

روايت است در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه افطار كند در ماه رمضان يك روز را عمدا بى عذر سفر يا مرض يا حيض و نفاس حضرت فرمودند كه بنده آزاد مى كند يا دو ماه پى در پى روزه مى گيرد يا شصت مسكين را طعام مى دهد پس اگر قادر نباشد بر اينها تصدق كند به آن چه تواند دادن از طعام يا اعم از اطعام و غير آن چنانكه ظاهر لفظ است و

ص: 397

ظاهر افطار اكل و شرب است و ممكن است تعميم نمودن در هر چه وارد شده باشد كه مفطر صوم است يا موجب قضا و كفاره است و اول اظهر است.

جماع كردن با زن خود در ماه رمضان

14,5-( و روى عبد المؤمن بن القسم الانصارىّ عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: انّ رجلا اتى النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله فقال هلكت و أهلكت فقال و ما أهلكك فقال اتيت امرأتي فى شهر رمضان و انا صائم فقال النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله اعتق رقبة قال لا اجد قال فصم شهرين متتابعين فقال لا اطيق قال تصدّق على ستّين مسكينا قال لا اجد فاتى النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله بعذق فى مكتل فيه خمسة عشر صاعا من تمر فقال النبيّ صلى اللّه عليه و آله خذها فتصدّق بها فقال و الّذى بعثك بالحقّ نبيّا ما بين لابتيها اهل بيت احوج اليه منّا فقال فكله أنت و أهلك فانّه كفّارة لك).

و كالصحيح منقولست از عبد المؤمن بن قاسم و در بعضى از نسخ ابن الهيثم است و از تصحيف نساخ است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه شخصى به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه خودم هلاك شدم به سبب مخالفت الهى و ديگرى را نيز هلاك گردانيدم به سبب مخالفت،حضرت فرمودند كه چه كار كرده كه سبب هلاك تو شده است گفت جماع كرده ام با زن خود در ماه رمضان و روزه بودم پس حضرت نبى صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بنده آزاد كن گفت ندارم بنده را و بهاى بنده را حضرت فرمودند كه پس دو ماه پى در پى روزه بگير گفت طاقت ندارم حضرت فرمودند كه تصدق كن بر شصت مسكين گفت ندارم اتفاقا از جهة آن حضرت زنبيلى از خرما آوردند كه در آنجا پانزده صاع بود كه شصت مد

ص: 398

باشد پس حضرت فرمودند كه اين خرما را بگير و تصدق كن بر شصت مسكين آن مرد گفت كه بحق آن خداوندى كه ترا به راستى به خلايق به پيغمبرى فرستاده است كه در ميان اين دو سنگستان كه كل مدينه باشد خانه نيست كه محتاج تر باشد به تصدق از ما حضرت فرمودند كه بگير اين خرما را و تو و اهل خانه ات بخوريد كه اين كفاره تست.

14,6-( و فى رواية جميل بن درّاج عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّ المكتل الّذى اتى به النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله كان فيه عشرون صاعا من تمر).

و در روايت صحيح از جميل از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مرويست كه آن زنبيلى كه از جهة حضرت آوردند بيست صاع خرما داشت و روايت را كلينى و شيخ در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده اند كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه افطار كند روزى از ماه رمضان را عمدا حضرت فرمودند كه شخصى به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه هلاك شدم و مستحق جهنم شدم حضرت فرمودند كه چه واقع شده است گفت يا رسول اللّه آتش جهنم را از جهة خود حاصل كرده ام فرموده اند كه چه كرده گفت با اهل خود جماع كرده ام حضرت فرمودند كه تصدق كن و استغفار كن پس آن مرد گفت بحق آن خداوندى كه حق ترا عظيم گردانيده است كه در خانه من چيزى نيست نه اندك و نه بسيار پس شخصى از جهة آن حضرت زنبيلى از خرما آورد كه در آن بيست صاع بود كه باين صاع ماده صاع بوده باشد پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اين خرما را بگير و تصدق كن گفت يا رسول اللّه به كه تصدق كنم و

ص: 399

حال آن كه عرض نمودم كه در خانه من اندك و بسيار نيست چيزى فرمودند كه بگير و به عيال خود بخوران و استغفار كن از خداوند عالميان.

جميل گفت كه چون بيرون آمديم از خدمت حضرت اصحاب ما گفتند كه حضرت ابتدا به عتق كردند و فرمودند كه بنده آزاد كن يا روزه بگير يا تصدق كن و ظاهرا در آن وقت جميل مشغول شده باشد به چيزى ديگر و آن جزو را نشنيده باشد يا پيش از دخول جميل حضرت مفصل فرموده باشند و بعد از دخول مجمل فرموده باشند اعتماد بر آن كه ديگران به او خواهند رسانيد.

و بخارى بطرق متعدده روايت كرده است اين حديث را و اختلافى كه بحسب ظاهر دارد با حديث عبد اللّه آنست كه در آنجا بر سبيل تخيير است و ظاهر اين خبر ترتيب است و صريح نيست،و ممكن است كه حضرت ابتدا به فرد اكمل كرده باشند و ترتيب مستحب باشد و حمل مى توان كرد حديث اول را بر ترتيب كه مراد اين باشد كه بنده آزاد كن اگر داشته باشى يا دو ماه روزه بگير اگر بنده نداشته باشى و ليكن حمل اول مخالفت بسيارى ندارد با ظاهر و شك نيست كه احوط ترتيب است و اختلافى كه در وزن واقع است به اعتبار اختلاف در صاع بوده است چنانكه از اخر خبر جميل ظاهر مى شود كه در زمان نقل حديث بزرگتر بوده است كه پانزده صاع ده صاع شده بوده است و قبل از آن سبكتر شده بوده است كه بيست شده بوده است.

14,6-( و روى ادريس بن هلال عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن رجل اتى اهله فى شهر رمضان قال عليه عشرون صاعا من تمر و بذلك امر النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله الرّجل الّذى اتاه فساله عن ذلك).

ص: 400

و كالصحيح منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه جماع كند با زن خود در ماه رمضان حضرت فرمودند كه بر اوست بيست صاع از خرما كه به شصت مسكين بدهند و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آن مردى را كه به خدمت آن حضرت آمده بود و سؤال كرد بود اين مقدار امر فرمودند كه تصدق كند و از اين حديث نيز تخيير مفهوم مى شود و اگر مخير نمى بود هر آينه ابتدا به عتق مى فرمودند اگر چه ممكن است كه آن حضرت بحسب احوال سايلان جواب فرموده باشند بر سبيل وجوب يا استحباب.

6-( و روى محمّد بن النّعمان عنه صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن رجل افطر يوما من شهر رمضان فقال كفّارته جريبان من طعام و هو عشرون صاعا).

و در حسن كالصحيح منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه افطار كند روزى را از ماه رمضان حضرت فرمودند كه كفاره او دو جريب گندم است يا جو و دو جريب بيست صاع است.

و در موثق از عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه منقولست كه گفت از آن حضرت سؤال كردم.

از شخصى كه يك روز از ماه رمضان را عمدا افطار كند حضرت فرمودند كه تصدق مى كند به بيست صاع و آن روز را قضا مى كند.

و در موثق كالصحيح از عبد الرحمن بدو سند منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه يك روز

ص: 401

از ماه رمضان را افطار كند عمدا حضرت فرمودند كه بر اوست پانزده صاع كه هر مسكينى را مدّى مى دهد به مد نبى صلى اللّه عليه و آله افضل است.

و در صحيح از بزنطى از مشرقى منقولست كه گفت از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه چند روز از ماه رمضان را افطار كرده باشد عمدا كفاره او چه چيز است پس حضرت نوشتند كه هر كه يك روز از ماه رمضان را افطار كند عمدا پس بر اوست كه بنده مؤمنى را آزاد كند و آن روز را قضا كند.

و در موثق از سماعه منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه اعتكاف كرده باشد و با زن خود جماع كند حضرت فرمودند كه كفاره او مثل كفاره ماه رمضان است كه بنده آزاد كند يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد يا شصت مسكين را طعام دهد.

6-( و فى رواية المفضّل بن عمر عن ابى عبد اللّه صلّى اللّه عليه: فى رجل اتى امرأته و هو صائم و هى صائمة فقال ان كان استكرهها فعليه كفّارتان و ان كانت طاوعته فعليه كفّارة و عليها كفّارة و ان كان اكرهها فعليه ضرب خمسين سوطا نصف الحدّ و ان كانت طاوعته ضرب خمسة و عشرين سوطا و ضربت خمسة و عشرين سوطا. قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه لم اجد ذلك فى شىء من الأصول و انّما تفرّد بروايته علىّ بن ابراهيم بن هاشم)

و در روايت مفضل منقول است كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه جماع كند با زنش و مرد و زن هر دو روزه باشند حضرت فرمودند كه اگر مرد به اكراه و جبر با زن جماع كرده باشد مرد دو

ص: 402

كفاره مى دهد يكى از جهة خودش و ديگرى را به اعتبار تحمل از زن يا به اعتبار قباحت جبر،چون بر مكرهه كفاره نيست چگونه متحمل شود از او و اگر زن همراهى كرده باشد به طوع و رغبت پس يك كفاره بر مرد است و يكى بر زن و اگر اكراه كرده باشد زن را نصف حد زنا كه پنجاه تازيانه است بر مرد مى زنند و اگر به طوع و رغبت جماع كرده باشند بيست و پنج تازيانه بر مرد مى زنند و بيست و پنج تازيانه بر زن چنين گويد.

مصنف اين كتاب كه حق تعالى او را رحمت كناد كه من نديدم اين حديث را در هيچ اصلى از چهار صد اصل و اين روايت را علىّ بن ابراهيم روايت كرده است و بس از مفضل،و ظاهرا صدوق اشتباه كرده است على بن محمد بن بندار را از ابراهيم بن اسحاق به على بن ابراهيم چون كلينى اين حديث را از ابن هاشم روايت كرده است و ممكن است كه در كتب ابن هاشم بوده باشد در اين صورت نيز سهو كرده است كه گفته است كه غير او روايت نكرده است،و ممكن است كه وجه تردّد صدوق اين باشد كه اين حديث در اصول أربعمائة نبوده است و مدار قدما بر آن اصول بوده است پس اگر ابن هاشم يا ابن بندار روايت كرده باشند نفعى ندارد از جهة اعتبار حديث و ظاهرا در كتاب مفضل نيز نبوده است چون صدوق اصل او را معتبر مى داند و على اى حال نقل اجماع كرده اند بر عمل باين خبر و خلافى كه شده است در فروع بسيار است كه متفرع ساخته اند بر اين خبر مثل آن كه اگر اكراه كند اجنبيه يا اجنبى را يا زن اكراه كند مرد را بر وطى يا اگر روزه نذر و عهد و يمين باشد اگر چه اطلاق خبر شامل آنها نيز هست يا اكراه كند كنيز خود را يا كنيز غير خود را يا اكراه در غير وطى باشد از مفطرات ديگر و مشهور آنست كه در غير موضع نص تحمل نيست نه كفاره را و نه حدّا

ص: 403

5-( و روى الحسن بن محبوب عن هشام ابن سالم عن بريد العجلىّ قال: سئل ابو جعفر صلوات اللّه عليه عن رجل شهد عليه شهود انّه افطر من شهر رمضان ثلاثة ايّام قال يسال هل عليك فى افطارك فى شهر رمضان اثم فان قال لا فان على الامام ان يقتله و ان قال نعم فعلى الامام ان ينهكه ضربا).

و در صحيح از بريد منقولست كه سؤال كردند از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه گواهان عادل بر او گواهى دهند يا جمعى كه از گفته ايشان علم بهم رسد كه او سه روز از ماه رمضان را خورده است بى مانعى از سفر و مرض و غير آن حضرت فرمودند كه از او سؤال مى كنند كه آيا بر تو گناهى هست در آن كه روزه ماه رمضان را خورده اگر بگويد نه پس به درستى كه بر امام واجبست كه او را بكشد از جهة آن كه منكر ضرورى از ضروريات دين اسلام شده است و بمنزله آنست كه تكذيب خدا و رسول كرده باشد مرتد مى شود و واجب القتل،و اگر بگويد بلى گناه كرده ام پس بر امامست كه او را عقوبتى عظيم كند در زدن و ظاهرا آن حضرت صلوات اللّه عليه مختارند در كيفيت و كميت،و محتمل است كه حد او بيست و پنج تازيانه باشد چنانكه گذشت در خبر مفضل و بنا بر اختيار حمل مى كنيم بر آن كه در آن حالت و در آن واقعه مصلحت در آن عدد بوده است و از اين حديث ظاهر مى شود كه غير امام مرتد را نتواند كشت و دغدغه نيست در آن كه در حضور معصوم اختيار با آن حضرت است خود مرتكب شوند يا نايبان خاص و در حالت غيبت معصوم صلوات اللّه عليه خلافست كه مجتهد جامع الشرائط اقامت حد مى تواند كرد يا نه و در ابواب قضا مذكور خواهد شد إن شاء اللّه.

ص: 404

6-( و فى رواية سماعة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن رجل اخذ فى شهر رمضان و قد افطر ثلث مرّات و قد رفع إلى الامام ثلث مرّات قال فيقتل فى الثّالثة).

و در روايت سماعه در موثق منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه افطار كرده باشد سه مرتبه در ماه رمضان و او را سه مرتبه گرفته باشند و در هر مرتبه او را نزد امام معصوم صلوات اللّه عليه برده باشند و در دو مرتبه اول او را تعزير كرده باشند حضرت فرمودند كه او را در مرتبه سيّم مى كشند چنانكه در سائر اصحاب كباير در مرتبه سيم مى كشند بنا بر رواياتى كه خواهد آمد و بعضى گفته اند كه در مرتبه چهارم او را مى كشند و اين در صورتى است كه مستحل نباشد كه اگر حلال داند خوردن را و مسلمان زاده باشد در مرتبه اول مى كشند او را،و اگر پدر و مادرش كافر باشند و مسلمان شده باشند و مستحل باشد او را سه روز توبه مى فرمايند اگر توبه كرد فبها و الا او را مى كشند و اين حكم از حديث در مى آيد با ضم اخبار ديگر.

و كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه روزى حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در مسجد كوفه نشسته بودند كه اصحاب آن حضرت جمعى را ديده بودند كه در روز ماه رمضان روزه مى خورده اند ايشان را گرفته به خدمت آن حضرت آوردند حضرت از ايشان پرسيدند كه عمدا روزه را خورده ايد گفتند بلى حضرت فرمودند كه شما يهوديد گفتند نه فرمودند كه نصارى ايد گفتند نه فرمودند كه بر چه دينيد از دينهاى غير اسلام گفتند كه ما مسلمانيم فرمودند كه مسافريد گفتند نه فرمودند

ص: 405

كه بچه سبب روزه را خورده ايد شايد وجهى داشته باشد كه ما ندانيم و شما حال خود را بهتر مى دانيد زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه آدمى بر حال خود داناست ايشان گفتند كه هيچ علّتى نداريم حضرت تبسمى از روى تعجب فرمودند و فرمودند كه شما كلمتين شهادت را مى گوييد و اعتقاد به خدا و رسول داريد گفتند اعتقاد به وحدانيت خدا داريم و محمد را نمى شناسيم به رسالت بلكه اعرابى بود و مردمان را به خود خوانده است از پيش خود.

حضرت فرمودند كه اگر اقرار به رسالت آن حضرت مى آوريد فبها و اگر نمى آوريد شما را مى كشم گفتند هر چه مى خواهى بكن كه ما اقرار نمى آوريم به رسالت محمد پس حضرت ايشان را به پهلوانان لشكر دادند كه به صحراى نجف برند و حضرت نيز با ايشان بيرون رفتند و فرمودند كه دو چاه بكنند نزديك به يك ديگر و در ميان هر دو سوراخى بزرگ كردند و باز خطاب به ايشان كردند كه شما را در يك چاه مى كنم و آتش مى افروزم در چاه ديگر و شما را بدود مى كشم گفتند هر چه مى كنى بكن نهايت آن چه دست بر آن دارى بر ما همين زندگانى دنيا را دست دارى پس ايشان را در يك چاه كردند و در چاه ديگر آتش افروختند و حضرت به آواز بلند به ايشان مى فرمودند كه چه مى گوييد و ايشان مى گفتند هر چه مى خواهى بكن تا همه بجهنم رفتند و مردمان اين خبر را به اطراف و اكناف بردند.

و آن حضرت روزى در مسجد كوفه نشسته بودند كه جمعى از يهودان آمدند بر در مسجد با شخصى كه متفق عليه يهودان بود كه او اعلم علماء ايشان است و شخصى را به خدمت آن حضرت فرستادند كه ما جمعى از حجاز آمده ايم و حاجتى در خدمت آن حضرت داريم رخصت بدهند كه داخل مسجد شويم يا آن حضرت بيرون آيند پس حضرت برخاستند و مى فرمودند كه عن قريب

ص: 406

داخل خواهند شد در اسلام و در مسجد و بر يكديگر پيشى خواهند گرفت بدست راست يا بقسم تا بيرون آمدند با اصحاب پس بزرگ ايشان گفت كه اين چه بدعتست كه در دين محمد(ص)در آورديد حضرت فرمودند كه كدام بدعت يهودى گفت جمعى خبر آوردند كه شما جمعى را بدود كشتيد كه قايل به وحدانيت الهى بودند و قايل به رسالت محمد نبودند پس حضرت فرمودند كه قسم مى دهم ترا بحق نه آيه و معجزه حضرت موسى كه در كوه طور بر آن حضرت نازل شده و بحق پنج معبد قدس و به خداوند صمد ديان كه مى دانى كه يوشع بن نون وصى حضرت موسى بن عمران نيز چنين كردند با جمعى كه اقرار به وحدانيت حق سبحانه و تعالى داشتند و اقرار به نبوت حضرت موسى نداشتند و به همين عنوان ايشان را كشت يهودى گفت گواهى مى دهم كه توئى نايب حضرت موسى و عالمى بجميع مذاهب انبياء و كردهاى ايشان پس از قباى خود كتابى بيرون آورد و به آن حضرت داد و مهر بود حضرت مهر را برداشته باز كردند و مطالعه فرمودند و مى گريستند يهودى گفت اى پسر ابو طالب سبب گريه چيست و اين كتاب سريانى است و تو عربى از اين خط و از اين زبان چه مى دانى حضرت فرمودند كه هر دو را مى دانم و اين نام منست يهودى گفت بمن بنما و بگو نام تو در سريانى چه نامست حضرت فرمودند كه نام من الياست و به او نمودند در آن صحيفه پس يهودى گفت اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه(ص)گواهى مى دهم كه تو وصى محمدى صلى اللّه عليه و آله و گواهى مى دهم كه بعد از محمد تو جانشين اويى و اين رتبه تست و همه بيعت كردند و داخل مسجد شدند پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حمد خداوند عالميان را سزاست كه مرا در كتب خود ياد كرد و نام

ص: 407

مرا در صحيفه خوبان جا داد.و امثال اين حديث بسيار است كه يك يك از علماء يهود بعد از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى آمدند و مسايل مى پرسيدند و جوابها مى شنيدند و مسلمان مى شدند و بالفعل در توراتى كه تحريفات بسيار كرده اند نبوت حضرت سيد المرسلين و امامت دوازده امام هست و اين ضعيف در تورات عربى و فارسى و عبرى هر سه ديده ام و با يهودان بسيار سخن گفته ام همه از روى عناد اين جواب مى گويند كه اين محمد(ص)بعد از اين خواهد آمد و با ايشان گفته ام كه هر محمدى كه خواهد آمد خواهيد گفت كه آن محمد ديگر است مى بايد كه معجزه بنمايد تا دليل حقيت او باشد و معجزات پيغمبر ما صلى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم از حد حصر بيرونست و ليكن هدايت از جانب حق سبحانه و تعالى است جمعى از ايشان كه عناد نداشتند و اعلم علماى ايشان بودند در دست اين ضعيف به شرف اسلام مشرف شده اند و در طلب علوم دينيه سعى مى نمايند و فاضل شده اند الحمد للّه ربّ العالمين.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من افطر يوما من شهر رمضان خرج روح الايمان منه).

و در اخبار كثيره وارد شده است از آن حضرت و غير او صلوات اللّه عليهم كه هر كه يك روز از ماه رمضان را افطار كند روح ايمان از او مفارقت مى كند و در اخبار بسيار وارد شده است كه مؤمن چهار روح دارد و يكى از آنها روح ايمان است كه هر گاه گناهى از گناهان كبيره مى كند از او مفارقت مى كند و بعد از آن باز مى آيد و ممكن است كه آن روح از قبيل ملائكه باشد كه هميشه مؤمن را هدايت كند چنانكه اخبار متواتره وارد است و خواهد آمد كه حق سبحانه و

ص: 408

تعالى فرشته چند را بر مؤمن موكل گردانيده است كه هميشه او را هدايت مى كند به ازاى آن چه شياطين اضلال مى كنند و به همين معنى دلالت دارد قول حق سبحانه و تعالى.

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ و إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً و محتمل است كه مراد اين باشد كه هر گاه بنده مخالفتى از او واقع شود در آن حالت يقينى كه دارد به خدا و رسول به سبب شهوت يا غضب از او كم مى شود و آن فعل را مى كند و بعد از آن نهايت پشيمانى دارد،پس گويا كه ايمان رفت و آمد و منافاتى نيست كه هر دو باشد و هر دو مجربست نظر به جمعى كه غم دين دارند كه مى يابند كه هر گاه خواهند معصيتى را بفعل آورند در خاطر ايشان مى افتد چيزى چند كه نبايد كرد و وسوسهاى شيطان نيز مى افتد كه بكن و حق سبحانه و تعالى كريم است و اگر معصيت نكنى كرم او كى ظاهر مى شود و مرتبه توبه كاران بهتر است از رتبه متطهران و اگر فسق نكنى به عجب گرفتار مى شوى،و بيزارم از آن طاعتى كه مرا به عجب آورد و مبارك معصيتى كه مرا به عذر آورد و شايد كه هزار دليل از آيات و احاديث بياورد و از آن طرف ملك نيز وجوه رد اين سخنان را مى گويد كه هر گاه كريمست چرا اطاعت نمى كنى كه كرمش بيشتر ظاهر شود اگر گناه ببخشند شرمسارى هست و نهايت اين رتبه آنست كه عذابت نكنند اگر توبه دست دهد و شايد كه مرگ امان ندهد و شايد به سبب اين معصيت رين و طبع در دل بهم رسد كه قابليت توبه بر طرف شود خصوصا نظر به علما و خصوصا جمعى كه خداوند خود را حاضر و ناظر دانند و آن قدر از فسوق و مخالفت كرده كه غير از كرم الهى چيزى ديگر به فريادت نخواهد رسيد آنها كم

ص: 409

است كه ديگر بايد فسق كردن كه كرم ظاهر شود و امثال اينها از طرفين بسيار است.

(و من افطر فى شهر رمضان متعمّدا فعليه كفّارة واحدة و قضاء يوم مكانه و انّي له بمثله).

اين عبارت مضمون عبارت فقه رضويست كه هر كه افطار كند در ماه رمضان عمدا پس بر اوست كه بنده آزاد كند يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد يا شصت مسكين را طعام دهد و قضاى آن روز را به جا آورد و با اين همه كه بكند كجا ثواب روزه اصل را دارد و آن را نهايت نيست.

و در فقه مذكور است كه حضرت صلوات اللّه عليه مى فرمايند كه بما رسيده است از عالم اهل بيت صلوات اللّه عليه كه حق سبحانه و تعالى در شب اول ماه رمضان ششصد هزار نفس را از مرد و زن از آتش دوزخ آزاد مى كند به سبب صوم و هم چنين در شب دويم و سيم تا شب بيست و يكم مثل آن چه در اين بيست شب آزاد فرموده است در آن شب آزاد مى فرمايد و هم چنين در شب بيست و دويم و بيست و سيم تا به آخر و در شب عيد آزاد مى كند مثل آن چه در جميع شبها آزاد فرموده است.

و احاديثى كه سابقا مذكور شد يك كفاره فرمودند اگر از جهة هر خوردنى و هر جماعى واجب بود مى بايست بيان فرمايند و بيان نفرموده اند در هيچ حديثى مگر در حديثى كه صدوق در عيون روايت كرده است به سندى قوى از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اگر كسى جماع كند در ماه رمضان خواه حلال و خواه حرام ده مرتبه ده كفاره مى دهد به سبب هر جماعى يك كفاره و اگر اكل و شرب واقع شده باشد عمدا و مكرر واقع شده باشد يك

ص: 410

كفاره مى دهد و جمعى از اصحاب باين حديث عمل كرده اند و جمعى گفته اند كه از جهة هر لقمه كه فرو مى برد كفاره مى دهد و اگر يك لقمه را ده مرتبه فرو برد ده كفاره مى دهد چون صادق است بر او كه افطار كرده است در هر مرتبه و هم چنين در جماع در هر ادخالى حتى در حركت جماع كه بيرون نيايد و اندكى به بيرون ميل كند كه بمقدار حشفه از آن جاى اول بالاتر آيد و اگر به زير برد از جهة هر يك يك كفاره مى دهد چون روزه را واجبست داشتن هر چند خورده باشد،و اكثر علما برآنند كه در جماع و غير آن يك كفاره مى بايد دادن چون به مرتبه اول روزه فاسد شد و بعد از آن روزه نيست امساك واجبست و دليلى نداريم بر آن كه از جهة خوردن امساك واجب كفاره بايد داد و لهذا يك روز را قضا مى كند به اتفاق علما،و حديثى كه در جماع وارد شده است بر استحباب حمل مى بايد كرد چون در سندش جمعى هستند كه در كتب رجال مذكور نيستند اگر چه به اعتقاد صدوق همه از ثقات اند چنانكه در همين كتاب ذكر كرده است كه هر كه ثقه نيست من از او روايت نمى كنم و هر كرا استادم ابن وليد خوب نمى داند من در كتب خود از او روايت نمى كنم مگر در يك جا كه استادم مسمعى را اعتقاد نداشت و من حديثى را كه او روايت كرده بود بر او خواندم رد نكرد دانستم كه اين حديث از سند ديگر به او رسيده خواهد بود در عيون ذكر كردم،و ليكن چون تقليد مذموم است ما نمى توانيم به آن عمل كردن مع هذا صدوق نيز در اين كتاب و در كتب ديگر او كه كتاب عمل اوست به آن عمل نكرده است.

(و امّا الخبر الّذى روى في من افطر يوما من شهر رمضان متعمّدا انّ عليه ثلاث كفّارات فانّى افتى به في من افطر به جماع محرّم عليه او بطعام حرّم عليه لوجود ذلك فى روايات ابى الحسين الأسدىّ

ص: 411

رضى اللّه عنه فيما ورد عليه من الشّيخ ابى جعفر محمّد بن عثمان العمرىّ قدّس اللّه روحه)

و اما خبرى كه مرويست در كسى كه افطار كند يك روز ماه رمضان را عمدا كه بر او سه كفاره است و ظاهرا آن خبر موثق سماعه است كه گفت سؤال كردم از او از شخصى كه با اهل خود جماع كند در ماه رمضان عمدا فرمودند بر اوست بنده آزاد كردن و دو ماه روزه گرفتن و شصت مسكين طعام دادن و قضاء آن روز و كى به ثواب آن مى رسد اگر چه ممكن است كه واو بمعنى او باشد چنانكه در قرآن مجيد واقع شده است مثنى و ثلث و رباع و به اتفاق علماء واو بمعنى او است اما من به آن فتوى مى دهم در كسى كه افطار كرده باشد و روزه اش را باطل كرده باشد به جماعى كه بر او حرام باشد يا طعامى كه بر او حرام باشد چون يافته ام اين معنى را در جمله رواياتى كه وارد شده است بر ابو الحسين محمد بن جعفر اسدى رضى اللّه عنه كه سؤال كرده بود و جواب داده بود آنها را شيخ بزرگوار محمد بن عثمان عمرى كه حق سبحانه و تعالى روح او را از علايق جسمانى مقدس گرداند و او از حضرت صاحب الزمان و خليفة الرحمن (ص)نقل مى كند هميشه پس هر چه او مى گويد از جانب آن حضرتست و مع هذا صدوق حديث ديگر دارد بر اين تفصيل كه در باب كفارات و ساير كتب خود ذكر كرده است.

در حسن كالصحيح و شهيد ثانى رضى اللّه عنه حكم به صحت اين حديث كرده است از عبد السّلام هروى كه گفت عرض نمودم به حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما كه يا ابن رسول اللّه بما روايت رسيده است از آباء بزرگوار شما صلوات اللّه عليهم در كسى كه جماع يا افطار كند در

ص: 412

ماه رمضان كه در آن سه كفاره مى بايد داد،و از ايشان سلام اللّه عليهم نيز روايت بما رسيده است كه يك كفاره مى بايد داد به كدام يك از اين دو حديث عمل كنيم حضرت فرمودند كه بهر دو عمل كنيد باين تفصيل كه اگر جماع حرام يا افطار بر حرام كرده باشد در ماه رمضان بر او سه كفاره است بنده آزاد كردن،و دو ماه پى در پى روزه گرفتن،و شصت مسكين طعام دادن و قضاى آن روز و اگر جماع حلال باشد يا افطار بر حلال باشد پس بر او يك كفاره است و قضاء آن روزه و اگر از روى نسيان واقع شده باشد از او بر او چيزى نيست و اكثر متأخرين باين تفصيل عمل كرده اند و احتمال استحباب نيز هست پس بنا بر مشهور اگر افترا بر خدا و رسول بسته باشد سه كفاره مى بايد داد و هم چنين در مال حرام و امثال آن تا آن كه شهيد ثانى گفته است كه از جهة غبار غليظ يا نخامه كه به حلق رسيده باشد خواه از سر و خواه از سينه سه كفاره مى بايد داد.

اگر نسيانا چيزى بخورد

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن رجل نسي فاكل و شرب ثمّ ذكر قال لا يفطر انّما هو شىء رزقه اللّه فليتمّ صومه).

و بهشت سند صحيح و شش كالصحيح از عبيد اللّه منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از شخصى كه فراموش كند و بخورد و بياشامد و بعد از آن به خاطرش رسد كه ماه رمضان است حضرت فرمودند كه روزه اش باطل نمى شود به درستى كه نيست مگر روزى كه حق سبحانه و تعالى روزى او كرده است بايد كه تمام كند روزه اش را و ممكن است كه مراد از عدم افطار اين باشد كه نگويد كه حال كه روزه را خوردم مى بايد خورد بلكه بعد از اين چيزى نخورد بلكه لقمه كه در دهان اوست مى بايد كه فرو نبرد كه اگر

ص: 413

عمدا فرو برد قضا و كفاره مى بايد داد،و اگر جاهلا فرو برد به گمان آن كه ضرر ندارد مشهور آنست كه در اين صورت قضا و كفاره مى بايد داد و در قضا دغدغه نيست كه مى بايد كرد و در كفاره خلافست.

چنانكه كالصحيح منقولست از زراره و ابو بصير كه سؤال كرديم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه با زن خود جماع كند در ماه رمضان يا در احرام به اعتقاد آن كه بر او حلال است حضرت فرمودند كه بر او چيزى نيست و محتمل است كه حمل كنند اين خبر را بر نسيان و ليكن بعيد است و مؤيد عدم كفاره آنست كه احاديث كفاره همه جا از روى عمد وارد است و در عرف جاهل را عامد نمى گويند،و ظاهر آنست كه كفاره به سبب جرأتست و جاهل جرأت بر مخالفت الهى نكرده است.

و احاديث بر عدم كفاره و قضا بر ناسى از طرق خاصه و عامه متواتر است از آن جمله بدو سند صحيح از محمد بن قيس منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر كه روزه باشد و فراموش كند و بخورد و بياشامد پس افطار نمى كند يا روزه اش باطل نمى شود از جهة آن كه فراموش كرده است بلكه روزى است كه حق سبحانه و تعالى او را روزى فرموده است پس واجبست كه روزه را تمام كند و ظاهر عدم افطار در اين حديث معنى ثانى است كه در حديث اول مذكور شد و اگر چه معنى اول نيز محتمل است.

و در موثق كالصحيح از داود بن سرحان و كالصحيح از ابو بصير جميعا از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است به همين مضمون و اين روايات همه مطلق است در هر روزه.

ص: 414

و در موثق از ابو بصير منقول است كه عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه شخصى روزه سنت گرفته است و فراموش كرد و اكل و شرب واقع ساخت نسيانا حضرت فرمودند كه همان روزه را تمام مى كند و بر او چيزى نيست،و از اين اخبار ظاهر مى شود كه روزه محض نيت است پس اگر نيت صوم كرده باشد و كل روز بخورد و بياشامد روزه اش صحيح است و اگر نيت نكرده باشد و كل روز چيزى نخورد روزه نيست و اگر در ماه رمضان باشد قضا مى كند آن روز را.

و در فقه رضويست كه اقل آن چه فرض صوم به آن تمام مى شود نيت است و ترك دروغ گفتن بر خدا و رسول و ترك اكل و شرب و جماع و ارتماس در آب و قى كردنست باختيار،و هر گاه نيت كرده باشد و عمدا اينها را واقع نساخته باشد ادا كرده است آن چه واجبست در صوم و حق سبحانه و تعالى از او قبول مى كند روزه را بفضل خود و اگر فراموش كنى و بخورى و بياشامى روزه را تمام مى كنى و بر تو نيست كه قضا كنى آن را،و اخبار عامه در وجوب نيت از جهة جميع عبادات وارد شده است و شامل صوم هست بى دغدغه و در جهة جميع عبادات وارد شده است و شامل صوم هست بى دغدغه و در خصوص صوم نيز روايات صحيحه وارد شده است كه مذكور خواهد شد بعضى در صوم يوم الشك و بعضى در قضا إن شاء اللّه تعالى.

6-( و: ساله عمّار بن موسى عن الرّجل ينسى و هو صائم فيجامع اهله قال يغتسل و لا شىء عليه قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه و ذلك فى شهر رمضان و غيره و لا يجب فيه القضاء هكذا روى عن الائمّة صلوات اللّه عليهم)

و در موثق از عمار منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام

ص: 415

جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه فراموش كند كه روزه است و جماع كند با اهل خود خواه زوجه دائمى و خواه متعه و خواه كنيز حضرت فرمودند كه غسل مى كند بر او چيزى نيست از گناه و قضاء و كفاره.

چنين گويد مصنف اين كتاب كه خدا رحمت كند بر او كه اين حكم جاريست در روزه ماه رمضان و غير آن چون الفاظ و احاديث افطار صوم عام است هر روزه را و بخصوص نافله نيز وارد شده است و قضا واجب نيست و باين نحو منقولست از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم چنانكه در ضمن حديث سابق گذشت.

اگر غسل را فراموش كند

6-( و روى علىّ بن رئاب عن ابراهيم بن ميمون قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يجنب باللّيل فى شهر رمضان ثمّ ينسى ان يغتسل حتّى يمضى لذلك جمعة او يخرج شهر رمضان قال عليه قضاء الصّلاة و الصّوم).

و به اسانيد متكثره صحيحه منقول است از حسن بن محبوب از على و از فضاله از ابن مسكان از ابراهيم و هر سه از اهل اجماعند پس ضرر ندارد جهالت ابراهيم كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه از جنب شود در شب در ماه رمضان و فراموش كند كه غسل كند تا يك جمعه يعنى يك هفته بگذرد يا ماه رمضان بيرون رود حضرت فرمودند كه بر اوست كه قضا كند نماز و روزه را.

و بدو سند صحيح منقولست از حلبى كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم و در حديث ديگر سؤال كردند از شخصى كه جنب شود در ماه رمضان و فراموش كند كه غسل كند تا ماه رمضان بيرون رود حضرت فرمودند

ص: 416

كه بر اوست كه قضا كند نماز و روزه را.

بدان كه شكى نيست در قضاء نماز چون طهارت شرط است در نماز و اما در صوم شرط نيست كه طاهر باشد بلكه مى بايد صبح را با طهارت دريابد و عمدا بى طهارت نباشد بنا بر مذهب مشهور و بنا بر مذهب صدوق آن نيز شرط نيست پس امر بقضاء صوم محمول است بر استحباب و ظاهر صدوق آنست كه عمدا مى تواند بود و ناسيا نمى تواند بود يا آن كه در تعمّد بقاء بر جنابت صوم را قضا نمى كند و در صورت نسيان قضا مى كند و اين هر دو احتمال شيخ است پس ظاهر آنست كه او نيز قايل باشد به استحباب قضاء صوم و اللّه تعالى يعلم.

16-( و روى فى خبر اخر: انّ من جامع فى اوّل شهر رمضان ثمّ نسى الغسل حتّى خرج شهر رمضان انّ عليه ان يغتسل و يقضى صلاته و صومه الاّ ان يكون قد اغتسل للجمعة فانّه يقضى صلاته و صيامه إلى ذلك اليوم و لا يقضى ما بعد ذلك).

و مرويست در حديث ديگر كه هر كه جماع كند در اول ماه رمضان و فراموش كند غسل را تا ماه رمضان بيرون رود آن كه بر اوست كه غسل كند و قضا كند نماز و روزه را مگر آن كه غسل جمعه كرده باشد كه در اين صورت قضا مى كند نماز و روزه را تا آن روز و ما بعد آن را قضا نمى كند چون غسل جمعه بدل غسل جنابت مى شود و هر نمازى كه پيش از غسل جمعه است قضا مى كند چون بى طهارت واقع شده است و روزه ها را قضا مى كند و روز جمعه را نيز قضا مى كند چون صبح آن را طاهر در نيافته است و ظاهر آنست كه صدوق تخصيص مى دهد احاديث سابقه را به اين حديث و حمل مى كند سابقه را بر صورتى كه غسل جمعه نكرده باشد و در اين صورت دو مخالفت دارد با مشهور يكى آن كه گذشت و

ص: 417

دويم اجزاء غسل جمعه از غسل جنابت و مؤيد اين حديث است احاديث سابقه كه هر گاه جمع شود خدا را بر تو چند حق يكى از آنها كافى است و سيد مرتضى رضى اللّه عنه قايل است باين قول و احوط آنست كه مجموع نمازها را قضا كند و اگر روزها را نيز قضا كند نهايت احتياط خواهد بود.

6-( و فى رواية ابن ابى نصر عن ابى سعيد القمّاط: انّه سئل ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه عمّن اجنب فى اوّل اللّيل فى شهر رمضان فنام حتّى اصبح قال لا شىء عليه و ذلك انّ جنابته كانت فى وقت حلال).

و به اسانيد صحيحه و حسنه كالصحيحه منقول است از خالد بن سعيد نى بند كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از كسى كه جنب شود و در اول شب در ماه رمضان و خواب رود تا صبح شود حضرت فرمودند كه برو چيزى نيست از گناه و قضا و كفاره چون جماع او در وقتى واقع شد كه حلال بود جماع چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه حلال شد شما را جماع كردن در شبى كه روزش را روزه مى گيريد چنانكه گذشت،و ظاهر حديث آنست كه خواب اول به صبح رسيد و در آن چيزى واجب نيست و علّتى كه حضرت فرموده اند اگر چه در خواب دويم و سيم نيز جاريست و ليكن احاديث تخصيص آن كرده است با آن كه ممكن است كه مراد اين باشد كه گناهى بر او نيست چون جنابت حلال است و خواب حلال و تتمه را بظهور گذاشته باشند بخلاف صورتهاى ديگر،و آن كه مصنف باين عبارت ادا كرده است كه و فى رواية ظاهر آنست كه غرض او اين باشد كه اگر چه آن اخبار سابقه وارد شده است اين خبر نيز وارد شده است پس ناچار است كه اخبار سابقه را حمل كنيم بر استحباب.

ص: 418

6-( و روى ابى يعفور عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: قلت له الرّجل يجنب فى شهر رمضان ثمّ يستيقظ ثمّ ينام حتّى يصبح قال يتمّ صومه[يومه خ]و يقضى يوما اخر فان لم يستيقظ حتّى يصبح اتمّ صومه[يومه خ]و جاز له).

و در صحيح منقول است از عبد اللّه كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى كه جنب شود در ماه رمضان يعنى محتلم شود پس بيدار شود از خواب احتلام پس بخواب رود تا صبح شود حضرت فرمودند كه آن روز را روزه مى گيرد.

و در تهذيب بخط شيخ يصوم يومه بود و بغير خط شيخ يتم صومه بود يعنى آن روز را تمام مى كند و قضا مى كند يك روز ديگر را پس اگر بيدار نشود تا صبح همان روز را تمام مى كند و آن روز صحيح است از جهة او يعنى احتياج به قضا نيست و ظاهر اين حديث آنست كه خواب اول محتلم آن خوابى است كه در آن خواب محتلم مى شود و خواب ديگر او سبب قضاست و ظاهر نمى شود كه خواب دويم حرام باشد و اكثر چنين فهميده اند كه چون سبب قضاست،و قضا در صورتيست كه روزه فاسد شود و افساد روزه حرام است و ليكن لازم خواب نيست كه تا صبح كشد ممكن است كه پيش از صبح بيدار شود چنانكه صحيحه عيص دلالت مى كند بر آن كه آثم نيست.

و در صحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه محتلم شود در اول شب و بعد از آن جماع كند با اهلش پس بخواب رود عمدا در ماه رمضان تا صبح كشد حضرت فرمودند كه آن روز را تمام مى كند و قضا مى كند بعد از عيد فطر و توبه و استغفار مى كند از

ص: 419

پروردگارش.و ظاهر اين حديث آنست كه افساد به سبب اين است كه بقصد غسل نخوابيده است.

و در صحيح از معاوية بن عمار منقول است كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه شخصى جنب شود در اول شب در ماه رمضان و بخواب رود تا صبح شود حضرت فرمودند كه بر او چيزى نيست ديگر عرض كردم كه اگر بيدار شود بخواب رود در مرتبه دويم تا صبح شود و حضرت فرمودند كه آن روز را قضا مى كند از جهة عقوبت آن كه بخواب دويم رفته است،و اين حديث نيز دلالت ندارد بر آن كه گناه كرده باشد بلكه دلالت دارد كه عقوبتش همين است.

و در صحيح از بزنطى منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما از شخصى كه جماع كرده باشد با اهلش يا محتلم شده باشد و عمدا خواب رود تا صبح حضرت فرمودند كه آن روز را تمام مى كند و قضا مى كند و در جنب خواب اول است و قضا از آن جهت است كه به نيت غسل نخوابيده است.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما از شخصى كه جماع كند با كنيزش در ماه رمضان و بخواب رود پيش از غسل حضرت فرمودند كه آن روز را مى گيرد و قضا نمى كند آن روز را،و در تهذيب چنين است كه محتلم شده باشد و بنا بر اين نسخه خواب بعد از خواب احتلام خواب دويم است و موجب قضاست و بنا بر نسخه كافى خواب اول جنب است و قضا از آن جهت است كه بقصد غسل نخوابيده است و ظاهرا تصحيف از

ص: 420

نساخ كافى شده است كه به جاى تصيبه الجنابة يصيب الجارية خوانده اند و محتمل است كه حديث ديگر باشد چون بسند ديگر است.

6-( و: ساله صلوات اللّه عليه عبد اللّه بن سنان عن رجل يقضى شهر رمضان فيجنب من اوّل اللّيل و لا يغتسل حتّى يجيء اخر اللّيل و هو يرى انّ الفجر قد طلع قال لا يصوم ذلك اليوم و يصوم غيره).

و در صحيح منقولست از عبد اللّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه خواهد قضاء ماه رمضان را بگيرد و در اول شب جنب شود و غسل نكند تا آخر شب و ببيند كه صبح طالع شد حضرت فرمودند كه اين روز را روزه نگيرد و روز ديگر را روزه بگيرد و عبارت شيخ قريبست باين عبارت و خالى از چيزى نيست.

و كلينى در صحيح از عبد اللّه به سندى غير از اين سند و سند شيخ روايت كرده است كه گفت پدرم عريضه نوشت به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه و اراده داشت يا قضاى ماه رمضان مى گرفت عرض نمود كه صبح مى شود و جنبم و غسل نكرده ام تا صبح مى شود پس فرمان همايون آن حضرت رسيد كه اين روز را روزه مگير و فردا را روزه بدار و ظاهرا اول بعنوان مكاتبه پدرش نوشته بوده و خود نيز از آن كه حضرت مشافهة از جهة طمأنينه قلب سؤال كرده بوده،و مؤيد اين حديث است موثقه سماعه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه ميان شب محتلم شود در ماه رمضان و بعد از آن كه دانست كه محتلم شده است باز بخواب رود و بيدار نشود تا صبح طالع شود حضرت فرمودند كه بر اوست كه آن روز را تمام كند و روزى ديگر را قضا كند ديگر عرض كردم كه اگر خواهد قضاى ماه رمضان را بگيرد و صبح طالع شود حضرت

ص: 421

فرمودند كه اين روز را افطار كند و روزى ديگر مى گيرد.

6-( و: ساله العيص بن القاسم عن الرّجل ينام فى شهر رمضان فيحتلم ثمّ يستيقظ ثمّ ينام قبل ان يغتسل قال لا باس).

و در صحيح منقول است از عيص كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه بخواب رود در ماه رمضان و محتلم شود و بيدار شود و باز بخواب رود پيش از غسل حضرت فرمودند كه باكى نيست و اين حديث نيز دلالت مى كند كه خواب مشروع باشد اگر چه قضا واجب باشد و ممكن است كه قضا سنت باشد چنانكه از صدوق نقل كرده اند كه او مشروع مى داند بقاى بر جنابت را تا طلوع صبح اگر چه محتمل است كه عمدا جايز باشد بقا و كفاره يا قضا لازم باشد و كفاره با عدم حرمت بعيد است.

و در صحيح از عيص منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه جنب شود در ماه رمضان در اول شب و تأخير كند غسل را تا صبح طالع شود حضرت فرمودند كه تمام مى كند روزه را و بر او قضا نيست و ظاهرا هر دو يك حديث بوده است هر كرا جدا كرده باشند و ظاهرش آنست كه مراد خواب اول باشد اگر چه لفظ خواب مذكور نيست چون متعارف نمى باشد كه شخصى اول شب جنب شود و بيدار باشد تا صبح و اگر جنب شود يا محتلم شود و به نيت غسل نخوابد يا بيدار باشد عمدا تا صبح شود قضا و كفاره مى دهد.

چنانكه مرويست در موثق كالصحيح از ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه جنب شود در شب در ماه رمضان و عمدا ترك كند غسل را تا صبح شود حضرت فرمودند كه بنده آزاد مى كند يا دو

ص: 422

ماه پى در پى روزه مى گيرد يا شصت مسكين را طعام مى دهد پس حضرت فرمودند كه با وجود كفاره كجا بفضل روزه مى رسد و نمى رسد البته.

و كالصحيح منقول است كه حضرت فقيه يعنى حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى جنب شود در شب ماه رمضان و غسل نكند تا صبح پس بر اوست كه دو ماه پى در پى روزه گيرد و آن روز را قضا كند.

و در موثق از ابراهيم بن عبد الحميد منقول است كه بعضى از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم فرمودند كه اگر جنب شود در شب ماه رمضان پس مى بايد كه ساعتى تأخير نكند تا غسل بكند و كسى كه جنب شود در ماه رمضان و خواب رود تا صبح يعنى نه به نيّت غسل پس بر اوست كه بنده آزاد كند يا شصت مسكين را طعام دهد و آن روز را بگيرد و قضا كند و هرگز به فضيلت روزه ماه رمضان نمى رسد اگر چه همه اين كارها را به جا آورد.

و در فقه رضويست كه اگر جنب شوى در اول شب باكى نيست كه بخواب روى عمدا بقصد آن كه بيدار شوى و پيش از صبح غسل كنى پس اگر در اين صورت خوابت ببرد تا صبح بر تو چيزى نيست مگر آن كه از خواب اول بيدار شوى و تقصير كنى در غسل و غسل نكنى تا خوابت ببرد تا صبح كه در اين صورت آن روز را مى گيرى و قضا مى كنى و اگر عمدا بخواب روى نه به نيت غسل پس بر تست كه آن روز را قضا كنى و كفاره بدهى به آن كه بنده آزاد كنى يا دو ماه روزه بگيرى يا شصت مسكين را طعام دهى،و آن چه گذشت از اخبار موافق است با آن چه در فقه رضويست.

و اما آن چه مرويست در صحيح از حبيب خثعمى در مذمت او وارد شده

ص: 423

است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در ماه رمضان نماز شبرا به جا مى آوردند و جنب مى شدند و عمدا تأخير غسل مى فرمودند تا صبح طالع مى شد.

و در قوى از اسماعيل بن عيسى منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از شخصى كه جنب شود در ماه رمضان و عمدا بخواب رود تا صبح شود چه چيز بر او هست حضرت فرمودند كه ضرر به او ندارد و روزه اش باطل نمى شود و پروا نداشته باشد به درستى كه پدرم صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه عايشه گفت كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله جماع كردند بى آن كه او را احتلامى واقع شده باشد و بر جنابت ماندند تا صبح شد،ديگر پرسيدم كه اگر كسى جنب شود و خواب رود تا صبح شود بر او چه چيز لازم مى شود حضرت فرمودند كه بر او چيزى لازم نمى شود غسل مى كند،و ديگر سؤال كردم از شخصى كه در آخر شب جنب شده باشد پس برخيزد كه غسل كند و آب نداشته باشد و بطلب آب بيرون رود يا كسى را بطلب آب فرستد و آب را نياورند و بهم نرسد تا صبح شود چه كند حضرت فرمودند كه غسل مى كند و نماز مى كند،و حديث ضعيفى ديگر وارد است كه اگر بماند بر جنابت تا صبح ضرر ندارد،و اين اخبار محمولست بر تقيه چنانكه حديث اسماعيل صريحست در تقيه كه نسبت به عايشه مى دهد كه چنين گفت و همين حديث را عامه از عايشه روايت كرده اند و حديث حبيب نيز بيان گفته عايشه است و ظاهر است كه بر تقديرى كه ماندن بر جنابت سبب فساد صوم نشود بى دغدغه مكروه هست و چگونه آن حضرت صلوات اللّه عليه مداومت مى نموده باشند بر اين مكروه.

ص: 424

و اما آن كه به سبب خواب سيم يا بيشتر قضا و كفاره بايد داد مستند آن جماعت كه قايلند باين قول حديث ابو بصير است و آن دلالت ندارد بر اين معنى اصلا پس ظاهر آنست كه در غير خواب اول قضا بايد كرد و اگر در خواب سيم و بالاتر كفاره بدهد احوط خواهد بود چون اكثر علما بر اين قولند و غالب آنست كه آن چه قدما به آن قايلند حديثى بر آن دارند كه بما نرسيده است و احاديث بسيار در احتياط وارد است پس اگر عمل به مشهور كنند عمل به آن اخبار كرده خواهند بود بلكه احوط آنست كه حايض و نفسا و مستحاضه نيز پيش از صبح غسل كنند چنانكه در موثق از ابو بصير وارد است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر حايض پاك شده باشد و تقصير كند در غسل تا صبح شود در ماه رمضان آن روزه را مى گيرد و قضا مى كند و نفسا در جميع احكام حكم حايض دارد و حديث مستحاضه خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

اگر گمان كرد افطار شده ولى نشده بود

6-( و روى محمّد بن الفضيل عن ابى الصّباح الكنانىّ قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن رجل صام ثمّ ظنّ ان الشّمس قد غابت و فى السّماء غيم فافطر ثمّ انّ السّحاب انجلى فاذا الشّمس لم تغب قال قد تمّ صومه و لا يقضيه).

و كالصحيح منقول است از ابراهيم بن نعيم كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از حال شخصى كه روزه باشد و گمان كند كه آفتاب فرو رفته است و در آسمان ابرى باشد و افطار كند به گمان آن كه شام شده است پس ابر بر طرف شود و ظاهر شود كه آفتاب غايب نشده بوده است حضرت فرمودند كه روزه اش صحيح است و آن روزه را قضا

ص: 425

نمى كند و علما حمل كرده اند آن حديث را بر صورتى كه او را ظن غالب به همرسيده باشد.

5-( و روى حمّاد عن حريز عن زرارة قال قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: وقت المغرب اذا غاب القرص فان رايته بعد ذلك و قد صلّيت اعدت الصّلاة و مضى صومك و تكفّ عن الطّعام ان كنت اصبت منه شيئا و كذلك روى زيد الشّحّام عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: و بهذه الاخبار افتى و لا افتى بالخبر الّذى أوجب القضاء عليه لأنّه رواية سماعة بن مهران و كان واقفيّا)

و به اسانيد صحيحه و حسنه كالصحيحه منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه وقت شام وقتى است كه قرص آفتاب غايب شود پس اگر به گمان فرو رفتن آفتاب نماز كرده باشى و افطار كرده باشى و بعد از آن ابر بر طرف شود نماز را اعاده مى كنى چون پيش از وقت واقع شده است و روزه ات صحيح است اگر چيزى خورده باشى و بعد از آن چيزى نمى خورى و به همين نحو روايت كرده است زيد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و من باين اخبار عمل مى كنم و فتوى مى دهم و فتوى نمى دهم به خبرى كه واقع است كه واجبست كه قضا كند زيرا كه آن خبر بروايت سماعة بن مهرانست و او واقفى بوده است يعنى بعد از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه به امامى ديگر قايل نيست و اعتقاد واقفيه آنست كه آن حضرت مهديست و غايب شده است و بعضى نقل كرده اند كه سماعه در سال وفات حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پيش از آن حضرت فوت شده است و فوت حضرت امام موسى كاظم بعد از وفات امام جعفر صادق است به سى و سه سال

ص: 426

و مذهب وقف بعد از وفات آن حضرت به همرسيد پس در واقفى بودن او سخن باشد و ليكن نقل كرده اند كه بعضى در زمان آن حضرت واقفى شدند ممكن است كه سماعه از اين جماعت باشد،و ظاهر آنست كه غرض مصنف از آن كه گفته است كه او واقفى بوده است آنست كه چون تعارض واقع شده است ميان احاديث قضا و عدم قضا ترجيح عدم قضا داده است به اعتبار اكثريت و اصحيّت نه آنست كه طرح كند حديث سماعه را چون بسيار نقل مى كند از او،عمل به آن مى كند در صورت عدم تعارض و ظاهرا غافل شده است از حديث صحيح ابو بصير و سماعه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در جمعى كه روزه ماه رمضان را گرفته باشند و ابر سياهى به همرسد نزد فرو رفتن آفتاب و جمعى گمان كردند كه شب شده است و افطار كردند و بعد از آن ابر برطرف شد و آفتاب پيدا شد حضرت فرمودند كه آنهايى كه افطار كرده اند بر ايشانست روزه آن روز زيرا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه تمام كنيد روزه را تا شب پس كسى كه پيش از دخول شب افطار كرده باشد بر اوست كه قضا كند زيرا كه عمدا خورده است روزه را يعنى بمنزله عمد است.

و در موثق از سماعه به تنهايى نيز مرويست به همين نحو و چون بهر تقدير سماعه روايت كرده است آن را حديث سماعه مى گويند اما بحسب واقع جرح نمى توان كرد كه سماعه واقفى است كه با آن كه ممكن است جمع بين الاخبار باين نحو كه اگر ظن غالب به همرسيده باشد قضا نبايد كرد و اگر ظن ضعيفى به همرسيده باشد و افطار كرده باشد قضا بايد كرد يا حمل كنيم احاديث قضا را بر استحباب.

و در موثق كالصحيح از زراره منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت

ص: 427

امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از وقت افطار صايم حضرت فرمودند كه آن وقتى است كه سه ستاره ظاهر شود و فرمودند به شخصى كه گمان كرده بود كه آفتاب فرو رفته است و افطار كرده بود و بعد از آن آفتاب را ديد حضرت فرمودند كه بر او قضا واجب نيست و حديث زيد شحّام قريبست بحديث ابو الصباح اگر چه ظاهر كلام صدوق آنست كه عين حديث زراره است و نه چنين است و ليكن مطلب صدوق از مماثلت آنست كه مثل اوست در عدم وجوب قضا و اگر در باقى تعبيرها مخالفت داشته باشند ضرر ندارد.

ص: 428

باب الحدّ الّذى يؤخذ فيه الصّبيان بالصّوم

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الصّبىّ يؤخذ بالصّيام اذا بلغ تسع سنين على قدر ما يطيقه فان اطاق إلى الظّهر او بعده صام إلى ذلك الوقت فاذا غلب عليه الجوع و العطش افطر).

اين بابى است در بيان حدى كه كودكان را بروزه مى دارند منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه و عبارت عبارت فقه رضويست كه فرمودند كه كودك را بروزه باز مى دارند هر گاه نه ساله شود بقدر آن چه طاقت داشته باشد پس اگر تا ظهر يا اندكى بعد از آن طاقت داشته باشد تا آن وقت روزه مى دارد و چون گرسنگى يا تشنگى بر او غلبه مى كند افطار مى كند ممكن است كه از آن حضرت نيز به صدوق رسيده باشد يا به اعتبار آن كه همه صادقند يا به اعتبار آن كه هر چه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرموده است قول سابق است تا به حضرت سيد المرسلين از جبريل از خداوند عالميان و اظهر آنست كه عبارت فقه را ذكر كرده است و معنى صحيح حلبى و غير آن را ذكر كرده است.

6-( و روى عنه اسماعيل بن مسلم انّه قال: اذا اطاق الغلام صوم ثلاثة ايّام متتابعة فقد وجب عليه صيام شهر رمضان).

و روايت كرده است از حضرت جعفر صادق صلوات اللّه عليه سكونى در موثق و در فقه رضوى نيز هست بعد از عبارت سابقه كه فرمودند كه هر گاه

ص: 429

كودك طاقت و توانائى داشته باشد كه سه روز پى در پى روزه بگيرد پس بتحقيق كه واجبست بر او به آن كه ولى او را بدارد بروزه ماه رمضان چون هر گاه سه روز پى در پى تواند داشتن همه را مى تواند داشتن و در فقه بعد از اين گفته است كه بر همه روزهاى ماه ندارند كه رياضت كشد بلكه گاهى بخورد.

6-( و ساله سماعة: عن الصّبىّ متى يصوم قال اذا قوى على الصّيام).

و منقول است در موثق از سماعه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از كودك كه چه وقت روزه مى گيرد حضرت فرمودند كه وقتى كه قوت روزه داشته باشد كه بگيرد.

6-( و فى رواية معاوية بن وهب قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه فى كم يؤخذ الصّبىّ بالصّيام قال ما بينه و بين خمس عشر سنة او اربع عشر سنة فان هو صام قبل ذلك فدعه و لقد صام ابنى فلان قبل ذلك فتركته).

و در حسن كالصحيح و در صحيح در روايت ابن وهب منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه در چند سالگى اطفال را بروزه مى دارند جبرا و اگر محتاج به زدن باشند بزنند حضرت فرمودند كه تا پانزده سالگى بلكه چهارده سالگى و اگر بيشتر از چهارده روزه بدارد او را به خودش گذار كه بگيرد و بتحقيق كه فلان پسرم پيش از اين روزه مى گرفت او را بحال خود گذاشتم.

و در صحيح از زراره و حلبى منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از نماز بر صبى كه بر او واجب مى شود فرمودند كه هر گاه شش ساله شوند به نمازشان بداريد و هر گاه طاقت روزه داشته باشند به روزه شان بداريد.

ص: 430

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه ما اطفال خود را امر مى كنيم بروزه هر گاه هفت ساله باشند بهر قدرى كه طاقت آن داشته باشند تا نصف روز يا بيشتر يا كمتر و چون تشنگى و گرسنگى بر ايشان غلبه كند بخورند تا عادت كنند بروزه و مرتبه مرتبه قدرت بر گرفتن به همرسانند پس شما امر كنيد اطفال خود را كه نه ساله باشند بهر چه طاقت آن داشته باشند از روزه و چون تشنگى بر ايشان غلبه كند بخورند.

و در صحيح از عبد اللّه بن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه طفل قوى شود و سيزده سالش تمام شود و در سال چهارده داخل شود واجب است بر او آن چه واجبست بر بالغان خواه محتلم شده باشد يا نشده باشد و گناهان بر او مى نويسند و حسنات از جهة او مى نويسند و هر فعلى كه از او واقع شود مانند عقود صحيح است از ايشان مگر آن كه عقلش ضعيف باشد يا سفيه باشد كه مالش را اسراف كند و در جاهاى نامشروع صرف نمايد.

و در موثق از عمار منقولست از محمد بن مسلم كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه صبى كى روزه مى گيرد حضرت فرمودند كه هر گاه طاقت داشته باشد.

و كالصحيح از على بن جعفر منقولست كه گفت از برادرم صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه چه وقت بر طفل نماز و روزه واجب مى شود فرمودند كه وقتى كه نزديك به بلوغ رسد و نماز و روزه را بفهمد

6-( و فى خبر اخر: على الصّبىّ اذا احتلم الصّيام و على المرأة اذا حاضت الصّيام).

و در حديث ديگر كه كالصحيح منقول است از ابو بصير كه حضرت امام جعفر صادق

ص: 431

صلوات اللّه عليه فرمودند كه بر صبى وقتى كه محتلم شود روزه واجبست و بر زن وقتى كه حايض شود روزه واجب مى شود.

(و هذه الاخبار كلّها متّفقة المعاني يؤخذ الصّبىّ بالصّيام اذا بلغ تسع سنين إلى اربع عشر سنة او خمس عشر سنة و إلى الاحتلام و كذلك المرأة إلى الحيض و وجوب الصّوم عليهما بعد الاحتلام و الحيض و ما قبل ذلك تأديب)

و صدوق مى گويد كه اين اخبار اگر چه مختلفند بحسب لفظ اما در معنى مختلف نيستند بلكه متفقند و كودك را بروزه گرفتن جبر مى كنند هر گاه نه ساله شود تا چهارده سالگى و تا احتلام و هم چنين زن را جبر مى كنند تا وقتى كه حايض شود و وقتى بر پسر و دختر واجب مى شود كه پسر محتلم شود و دختر حايض و آن چه پيشتر است از جهة تأديب است يعنى پيش از بلوغ ايشان را به آداب مكلفين باز مى دارند كه معتاد شوند به عبادات و ظاهرا بحسب اشخاص مختلف باشند بعضى را كه شعورشان بيشتر باشد زودتر مى بايد داشت و هم چنين بحسب حرارت بلاد مختلف مى شود و در بلاد حاره ديرتر مى بايد ايشان را جبر كنند به قرينه آن كه در اكثر اخبار بناى آن را بر طاقت و توانائى گذاشته اند و مراد از تأديب تمرين است و ممكن است كه مستحب باشد و حق سبحانه و تعالى اولاد را به سبب اين تكاليف ثوابى كرامت فرمايد به تفضل خود و اللّه تعالى يعلم.

ص: 432

باب الصّوم للرّؤية و الفطر للرّؤية

اين بابى است در بيان آن كه روزه داشتن وقتى است كه ماه را به بينند،و روزه خوردن در شوال وقتى است كه ماه را به بينند و بحسب ظاهر اين قول مخالف اقوال غير مشهوره است و ليكن اعتقاد صدوق آنست كه به همه عمل مى بايد كرد به آن كه تا ماه را نه بينيم قصد واجب نمى توانيم كرد پس اگر شب سى ام ماه را نه بينند واجب نيست روزه گرفتن اما ملاحظه مى كنيم كه اگر ماه شوال را در شب سى و يكم به بينند و ماه رمضان را سى روز روزه گرفته باشند كاشف مى آيد كه يك روز ماه رمضان را خورده اند و يك روز شوال را گرفته اند پس در اين صورت بعوض آن چه خورده است يك روز را قضا مى كند زيرا كه بحسب احاديث آينده مى بايد كه شعبان بيست و نه باشد پس مى بايست كه شب سى ام به بينند و به تشأم اعمال مردمان چنين شده است كه ماه رمضان پيدا نشد پس قضا بايد كرد و چون صدوق مى خواهد كه مهما أمكن جمع بين الاخبار كند چنين مى كند و جمعى كه اصحاب عددند اين اخبار را ترك مى كنند كه همه از روى تقيه وارد شده است و صدوق نيز خواهد گفت.

5-( روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا رأيتم الهلال فصوموا فاذا رأيتموه فافطروا و ليس بالرّأى و التّظنّي.

و ليس الرّؤية ان يقوم عشرة نفر ينظرون فيقول واحد منهم هو ذا هو

ص: 433

[ذا]و ينظر تسعة فلا يرونه و لكن اذا راه واحد راه الف).

كالصحيح و در صحيح بطرق متعدده منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ماه را به بينيد روزه بگيريد و هر گاه ماه را به بينيد روزه را افطار كنيد و ديدن ماه را شارع برأى و گمان مقرر نفرموده است و ديدن آن نيست كه ده نفر كه ايستاده باشند و نظر كنند يكى از ايشان گويد كه اين ماهست و نه كس ديگر نه بينند هر گاه يكى بيند هزار كس مى بينند و آن كه نظر كنند و بعضى گويند كه مى بينيم غالب اوقات آنست كه اشتباه كرده اند و در ماه اشتباه بسيار مى شود،و ظاهر آنست كه بر سبيل مبالغه باشد و مراد اين باشد كه هر گاه جمعى همه حديد البصر باشند و به يك نسبت باشد حدت بصر ايشان هر گاه يكى بيند مى بايد كه همه به بينند و الا بسيار است كه جمعى معروفند به تيز بينى و دور بينى بر خلاف جمعى ديگر كه شب اول ماه را نه مى بينند پس اگر همه متفق باشند مى بايد كه چنين باشد كه چون يكى بيند باقى به بينند.

6-( و روى الفضيل بن عثمان الاعور عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال قال: ليس على اهل القبلة الاّ الرّؤية و ليس على المسلمين الاّ الرّؤية).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيست بر اهل قبله مگر ديدن ماه و نيست بر مسلمانان مگر ديدن ماه و اهل قبله عبارت از كافۀ مسلمانانست يعنى حق سبحانه و تعالى بر همه چنين مقرر فرموده است و هر كه مسلمانست مى بايد باين عمل كند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه يا محمد(ص)از تو سؤال مى كنند از

ص: 434

هلالها كه حكمت چيست كه چنين مقرر فرموده است كه اول باريك باشد تا آن كه بدر شود و باز به مرتبه اول رسد بگو كه اين عنوان مقرر فرموديم كه وقتها باشد از جهة جميع مردمان و اوقات حج را و ماههاى حج را به هلال بدانند و تفصيل آيه گذشت پس حق سبحانه و تعالى هلال را سبب معرفت ماهها گردانيد و غير آن را نكرده است و هر چه او كرده است مى بايد به آن عمل كنند.

6-( و فى رواية القاسم ابن عروة عن ابى العبّاس الفضل بن عبد الملك عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: الصّوم للرّؤية و الفطر للرّؤية و ليس الرّؤية ان يراه واحد و لا اثنان و لا خمسون).

و منقول است كالصحيح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزه وقتى است كه ماه رمضان را به بينند و افطار وقتى است كه ماه شوال را به بينند و رؤيت نيست كه يكى يا دو يا پنجاه كس به بينند يعنى عدد پنجاه اعتبار ندارد بلكه مدار بر علم است پس اگر به شهادت سه كس علم بهم رسد اعتبار مى كنند و اگر از دويست كس علم بهم نرسد اعتبار ندارد.

1-( و فى رواية محمّد بن قيس عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: اذ رأيتم الهلال فافطروا او شهد عليه عدل من المسلمين و ان لم تروا الهلال الاّ من وسط النّهار او اخره فاتمّوا اَلصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ و ان غمّ عليكم فعدّوا ثلثين ليلة ثمّ افطروا).

و در حسن كالصحيح و صحيح منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ماه شوال را به بينيد بخوريد يا جمعى از عدول مسلمانان شهادت دهند كه ماه را ديده اند بخوريد و اگر نه بينيد ماه را مگر از ميان روز يا آخر روز آن روز را

ص: 435

تمام كنيد تا شب و اگر ابر حايل شود و ماه را نتوانيد ديدن ماه رمضان را سى روز حساب كنيد و روز سى و يكم را بخوريد.

1-( و فى رواية الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّ عليا صلوات اللّه عليه كان يقول لا اجيز فى رؤية الهلال الاّ شهادة رجلين عدلين).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه هميشه مى فرمودند كه من قبول نمى كنم در ديدن هلال مگر گواهى دو مرد عادل را يعنى از حيثيت شهادت و هر جا كه شهادت مى گويند ظاهر آن عدالتست و اگر ده زن عادل شهادت بدهند مسموع نيست اما اگر از طريق تواتر باشد خبر زنان و فساق و كفار مسموع است و مدار تواتر بر علم است چنانكه گذشت.

6-( و: ساله سماعة عن اليوم فى شهر رمضان يختلف فيه قال اذا اجتمع اهل المصر على صيامه للرؤية فاقضه اذا كان اهل المصر خمسمائة انسان).

و منقول است در موثق از سماعه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از روز اول يا آخر ماه رمضان كه در آن اختلاف بهم مى رسد جمعى مى گويند كه ما ماه را ديديم و امروز اول ماهست و جمعى مى گويند كه نديديم و اگر مى بود ما مى ديدم حضرت فرمودند كه هر گاه به شهرى رسيديد و اهل آن شهر متفقند كه ماه را ديده ايم و گرفته ايم،و اهل آن شهر پانصد نفس اقلا باشند و تو آن روز را خورده باشى قضا كن چون افعال مسلمين محمولست بر صحت و يا آن كه از هر كه پرسى گويند كه ديديم و ترا علم

ص: 436

به همرسد از شهادت ايشان،و ظاهرا اين خبر از روى تقيه يا اتقا وارد شده است و خلفاى آن عصر اهتمام بسيار داشتند در آن كه كسى مخالفت ايشان نكند.

1-( و قال علىّ صلوات اللّه عليه: لا تقبل شهادة النّساء فى رؤية الهلال الاّ شهادة رجلين عدلين).

و در صحيح از حلبى و در صحيح از حماد نيز منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه مقبول نيست شهادت زنان در ديدن هلال و مقبول نيست مگر شهادت دو مرد عادل و احاديث عدلين در هلال متواتر است و ليكن جمعى از اصحاب حمل كرده اند عدلين اين را بر خارج بلد يا در عدم صحو كه اشتباهى باشد كه اگر اشتباه نباشد شهادت پنجاه عادل مى بايد.

چنانكه در صحيح از ابو ايوب منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در ديدن هلال چند كس كافى است حضرت فرمودند كه ماه رمضان فريضه ايست از فرايض الهى آن را به جا مى آوريد به گمان و يا توهم؟!و ديدن هلال باين نمى شود كه چند كس برخيزند و يكى بگويد كه ديدم و ديگران گويند كه نديده ايم هر گاه يكى ديد صد كس مى بيند و هر گاه صد كس ديدند هزار كس مى بينند و كافى نيست در ديدن هلال هر گاه در آسمان علتى نباشد كمتر از شهادت پنجاه نفس و هر گاه در آسمان علتى باشد قبول مى كنند شهادت دو مرد را كه از خارج بلد آمده باشند و ديگر روايات پنجاه كس وارد شده است.

و مرويست در صحيح از مفضل و از زيد شحام از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه از آن حضرت سؤال كردند از اهلّه كه در قران مجيد

ص: 437

وارد شده است كه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ» حضرت فرمودند كه مراد از سؤال ايشان هلالهاى ماههاست پس هر گاه هلال را به بينى بگير و هر گاه هلال را به بينى بخور عرض نمودم كه اگر ماهى از ماههاى رمضان بيست و نه باشد آن يك روز را قضا كنيم چنانكه مذهب جمعى است كه اصحاب عددند حضرت فرمودند نه مگر آن كه جمعى عادل گواهى دهند نزد تو كه يك شب پيشتر ديده باشند اول ماه رمضان را كه در اين صورت يوم الشك را كه خورده قضا مى كنى و همين مضمون كه رد اصحاب عدد است از ائمه معصومين متواتر است حتى آن كه اصحاب عدد مثل صدوق نفى تواتر آن نمى توانند كرد و ليكن مى گويند كه ائمه هدى صلوات اللّه عليهم تقيه فرموده اند چون اين قول موافق اهل سنت است و حق اين است كه هر دو قول را هر دو دارند و هر دو روايت را هر دو نقل كرده اند اما روايات نفى متواتر است و روايات عدد از آحاد است و اگر كس يك روز را قضا كند بهتر است و اكثر احاديث را در روضه مشروحا ذكر كرده ام اگر خواهيد به آن رجوع كنيد.

7-( و: سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن الرّجل يرى الهلال فى شهر رمضان وحده لا يبصره غيره أ له ان يصوم قال اذا لم يشكّ فليفطر و الاّ فليصمه مع النّاس).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه على گفت سؤال كردم از برادرم حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه هلال شوال را در ماه رمضان تنها به بيند و غير او ديگرى نديده باشد آيا روزه مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه هر گاه شك نداشته باشد و يقين داشته باشد بخورد و اگر يقين نداشته باشد چنانكه مردمان روزه اند او نيز روزه باشد و مكرر تجربه

ص: 438

كرده ام از صلحا و عدول كه شهادت داده اند و باز معلوم شده است ايشان را كه اشتباه كرده اند برگشته اند و غالب آنست كه چون طالب ماهند در قوت متخيله ايشان مصوّر مى شود و خيال مى كنند كه در آسمانست و بسيار است كه به اعتقاد خود ماه را ديده اند و نشان مى دهند و ديگرى نمى بيند بعد از آن از جانب ديگر ديده مى شود و مى يابند كه غلط كرده بوده اند و از اين جهت كسانى كه صلاحى و عقلى دارند زود بزود شهادت نمى دهند تا يقين نشود ايشان را.

6-( و روى محمّد بن مرازم عن ابيه عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا تطوّق الهلال هو لليلتين و اذا رأيت ظلّ رأسك فيه فهو لثلاث ليال).

صدوق ذكر نكرده است سند خود را به محمد اما كلينى و شيخ بسند صحيح روايت كرده اند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ماه طوق زند آن ماه دو شبه است و هر گاه سايه سر خود را بينى ماه سه شبه است و جمعى عمل به اين حديث كرده اند و اكثر عمل نكرده اند چون مخالف احاديث متواتره است كه مدار بر ديدنست و اين معنى غالبى است و كلى نيست و البته از روى تقيه وارد شده است چون جمعى از عامه باين عمل مى كرده اند و قرينه تقيه آن كه حضرت نفرمودند كه روزه بگير يا بخور يا قضا كن به سبب اين و هيچ شك نيست كه بحسب غالب چنين و بحسب تجربه اگر در زمستان كه ماهها از جانب قبله ديده مى شود اگر بعد از دو ساعت از شب خروج شعاع شود در شب ديگرش طوق مى زند و در شب ديگرش سايه سر مى نمايد و اگر يك ساعت پيشتر خروج شعاع شده باشد مى بينند پس تفاوت به يك ساعتست و يك ساعت چه مقدار درجه را بلند مى كند.

ص: 439

6-( و روى حمّاد بن عيسى عن اسماعيل بن الحرّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا غاب الهلال قبل الشّفق فهو لليلة و اذا غاب بعد الشّفق فهو لليلتين).

و در صحيح از حماد منقول است از اسماعيل كه اصحاب رجال او را ذكر نكرده اند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه هلال پيش از ذهاب حمره مغربى غايب شود آن ماه يك شبه است و اگر بعد از ذهاب شفق غايب شود آن ماه دو شبه است و اين معنى نيز غالبى است و كلى نيست و بعينه مثل حديث سابق است و تجربه شهادت مى دهد كه اگر در دو ساعت شبى خروج شعاع شود و در اين شب غالبا ديده نمى شود در شب ديگر كه شب اول ماهست غالبا بعد از شفق فرو مى رود و گاه هست كه در اين شب ديده مى شود و در شب ديگر به سبب كثرت بخارات ماه فرو مى رود و سرخى باقى است و لهذه حضرت نفرمودند كه عمل كنيد باين و اين معنى نيز علامت تقيه است و مخالف احاديث متواتره است مانند سابق و لاحق.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا صحّ هلال رجب فعدّ تسعة و خمسين يوما و صم يوم السّتّين).

و اين حديث را مرسلا روايت كرده است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ماه رجب اولش مشخص شود پنجاه و نه روز حساب كن و روز شصتم را روزه بگير و ظاهر اين حديث با اصحاب عدد است كه هميشه ماه رجب تمام است و ماه شعبان ناقص است و در اين حديث نيز نيست كه روز شصتم از ماه رمضانست بلكه دلالت مى كند بر استحباب روزه يوم الشّك و در آن حرفى نيست و لهذا نفرمودند كه اول شعبان كه مشخص باشد روز

ص: 440

شصتم را بخور و تجربه شاهد است كه بسيار است كه سه ماه پى در پى سى باز مى شود و گاه هست كه سه ماه پى در پى سى كم يك باز مى شود بلى غالب اوقات چنين است كه سال را كه حساب مى كنند بر سر هم شش ماه سى و شش ماه سى كم يك مى شود و آن فايده ندارد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: اذا صمت شهر رمضان فى العام الماضي فى يوم معلوم فعدّ فى العام المستقبل من ذلك اليوم خمسة ايّام و صم يوم الخامس).

و منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مرسلا كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه ماه رمضان را در سال گذشته در روزى روزه گرفته باشيد مثلا روز جمعه اول ماه بوده باشد در اين سال از آن روز حساب كن پنج روز و روز پنجم را روزه بگير كه روز سه شنبه باشد و اين قاعده نيز اكثريست و در حديث مرسلى منقولست كه در غير سال كبيسه پنج روز حساب مى كند و در سال كبيسه شش روز و جمعى باين احاديث عمل نموده اند در صوم از جهة احتياط نه در فطر و جمعى در هر دو و در حديثى وارد است كه باين عمل كنيد از جهة احتياط در روزه و به اتفاق هيچ كس عمل باين اخبار ننموده است در حالت صحو بلكه جمعى كه عمل نموده اند در صورت اشتباه و غيم عمل نموده اند و مخالفتش با احاديث متواتره ظاهر است و در صوم عمل مى بايد كرد اما نه بعنوان وجوب بلكه بقصد استحباب اگر در يوم الشك افتد چنانكه غالب چنين است و اين احاديث نيز موافق عمل بعدد است و عاملان بعدد دو طايفه اند يكى آن كه بر سر هم حساب مى كنند و شش ماه سى است و شش ماه بيست و نه در غير سال كبيسه كه در آن سال هفت ماه سى است و

ص: 441

پنج ماه بيست و نه و اين قاعده موافق است با حساب منجمان غالبا بلكه دايما و جمعى ديگر قايلند به نحوى كه سابقا گذشت كه ماه رمضان تمام است و شوال ناقص است تا به شعبان كه ناقص است و اين حساب غالبا مخالف است با رؤيت چون بسيار است كه دو ماه و سه ماه متفق مى باشد و اللّه تعالى يعلم

6-( و روى ابان بن عثمان عن عبد الرّحمن بن ابى عبد اللّه عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: قلت له رجل اسرته الرّوم و لم يصحّ له شهر رمضان و لم يدر أيّ شهر هو قال يصوم شهرا يتوخّى و يحسب فان كان الشّهر الّذى صامه قبل شهر رمضان لم يجز و ان كان بعد شهر رمضان اجزاه).

و در موثق كالصحيح از عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه منقول است و در بعضى از نسخ اين كتاب ابن ابى العلاست و از سهو نساخ است البته چنانكه در كافى و تهذيب ابن ابى عبد اللّه است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه فرنگان شخصى را اسير كنند و ماه رمضان از خاطرش رفته باشد و اسامى ماههاى ايشان ديگر است چه كند حضرت فرمودند كه تخمين مى كند يك ماهى را و حساب نگاه مى دارد تا در آيد يا جمعى از مسلمانان بر او وارد شوند پس اگر آن ماهى را كه گرفته است پيش از ماه رمضان است مجزى نيست او را و مرتبه ديگر قضا مى كند و اگر در ماه رمضان واقع شده باشد يا بعد از آن مجزى است او را چون بعد از رمضان قضا خواهد بود و نيّت ادا و قضا در كار نيست خصوصا هر گاه نداند و كسى كه خلاف نكرده است در اين حكم.

6-( و: ساله العيص بن القاسم عن الهلال اذا راه القوم جميعا فاتّفقوا

ص: 442

على انّه لليلتين أ يجوز ذلك قال نعم).

و در صحيح منقولست از عيص كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شب سابق ابر باشد و در اين شب كه همه كس ماه را به بينند متفق باشند كه ماه دو شبه است آيا جايز است كه حكم دو شبه را بر آن جارى سازند فرمودند كه بلى و ظاهرا مراد از قوم جمعى اند كه از درجات كواكب خبر داشته باشند و به بينند كه ماه چهل درجه است احتمال ندارد كه ماه يك شبه باشد و البته دو شبه هست و گاه باشد كه سه شبه باشد اما دو شبه معلوم است كه كمتر نيست پس در اين صورت اگر خورده باشند آن روز را قضا مى كنند و چون سى روز بگذرد از اين حساب روز سى و يكم را افطار مى كنند و اين معنى نظر به كسى كه عالم باشد و درجات قمر را شناسد خوبست اما نظر به اكثر مردمان كه اندكى كه ماه را مى بينند كه درجه اش عالى است مى گويند دو شبه است اعتبارى ندارد،لهذا عبارت چنين وارد شده است كه همه متفق باشند يعنى عالم و غير عالم همه دانند كه دو شبه است پس هر گاه ماهها ابر باشد و اولش ظاهر نباشد و سى سى حساب كنند تا دو ماه خوبست و تا سه ماه بر احتمالى و در باقى خلافست بعضى يك ماه سى كم يك و يك ماه سى حساب مى كنند و بعضى بحديث خمسه و احاديث سابقه عمل مى نمايند و اينها همه وقتى است كه خلافش يقين نشود چنانكه در اين حديث است و اللّه تعالى يعلم.

ص: 443

باب صوم يوم الشّكّ

1-( سئل امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: عن اليوم المشكوك فيه فقال لان اصوم يوما من شعبان احبّ إليّ من ان افطر يوما من شهر رمضان.

فيجوز ان يصام على انّه من شعبان فان كان من شهر رمضان اجزاه و ان كان من شعبان لم يضرّه و من صامه و هو شاكّ فيه فعليه قضاؤه و ان كان من شهر رمضان لأنّه لا يقبل شىء من الفرائض الاّ باليقين و لا يجوز ان ينوى من يصوم يوم الشّكّ انّه من شهر رمضان

1- لأنّ امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قال: لان افطر يوما من شهر رمضان احبّ إليّ من ان اصوم يوما من شعبان ازيده فى شهر رمضان).

اين بابى است در روزه روز سى ام شعبان هر گاه در شب او اشتباهى باشد از بخارات يا ابر يا اعم از آن كه باشد يا نباشد و آن را يوم الشّك مى گويند منقول است كه از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه پرسيدند از روزى كه در آن شك باشد روزه بگيريم يا چه مى فرماييد حضرت فرمودند كه هر آينه يا و اللّه كه روزه داشتم روزى از شعبان را محبوبتر است نزد من از آن كه افطار كنم روزه از رمضان را به نادانى،چون احتمال شعبان و رمضان هر دو هست پس اگر بگيرم و رمضان باشد روزه است كه توفيق يافته ام به گرفتن آن و اگر شعبان باشد روزه سنتى گرفته خواهم بود و اگر افطار كنم و شعبان باشد روزه سنتى را خورده ام و

ص: 444

اگر افطار كنم و از ماه رمضان باشد روزه واجبى را خورده ام هر چند به نادانى باشد پس گرفتن اولى باشد هر چند خوردن جايز باشد.

و صدوق مى گويد كه جايز است كه روزه بدارند آن را بقصد شعبان اگر از ماه رمضان باشد مجزيست او را به احاديث صحيحه و اگر از شعبان باشد به او ضررى نمى رسد بلكه روزه سنتى را گرفته است،و كسى كه روزه دارد يوم الشك را بعنوان شك كه اگر واجب شد واجب باشد و اگر سنت باشد سنت باشد واجبست كه آن را قضا كند اگر چه بحسب واقع از ماه رمضان باشد زيرا كه هيچ واجبى مقبول نيست بدون آن كه يقين بدانند كه واجبست بلكه نمى توان ترديد كردن كه اگر واجب باشد واجب باشد زيرا كه يقينا واجب نيست اين يك احتمال عبارت صدوقست از عبارت و من صامه الخ و اندكى خلاف ظاهر هست و مرتكب مى بايد شد تا مكرر نشود و لا يجوز.

و احتمال ديگر آنست كه هر كه روزه يوم الشك را بقصد ماه رمضان بدارد و شك داشته باشد كه از ماه رمضان است يا از شعبان پس بر اوست كه آن را قضا كند اگر از ماه رمضان باشد،و لفظ واو و ان كان زايد شده است از نساخ،و هر احتمالى خوب نيست پس مصنف دليل بر اين مطلب گفته است كه زيرا كه هيچ فريضه از فرايض را قبول نمى كنند بدون يقين پس كسى كه يقين نداشته باشد كه از ماه رمضان است هر چند در واقع از ماه رمضان باشد صحيح نيست و در صورتى كه از رمضان باشد مى بايد كه آن را قضا كند و بنا بر واو معنى چنين مى شود كه قضا مى بايد كرد و اگر چه از رمضان باشد يعنى اگر از شعبان باشد قضا مى بايد كرد و فرد خفى اينست كه اگر چه از رمضان باشد قضا مى بايد كرد و در واقع اگر از شعبان باشد قضا نمى بايد كرد بلكه اگر از ماه رمضان باشد

ص: 445

قضا مى بايد كرد زيرا كه ماه رمضانى كه يقين در آن نداشته باشند نيت نمى توان كرد كه فردا روزه رمضان مى دارم واجب قربة إلى اللّه زيرا كه نمى دانى كه از ماه رمضانست و نمى دانى كه واجبست مع هذا نهى واقع شده است از آن كه روزه يوم الشك را به نيت واجب بدارند زيرا كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرموده است كه و اللّه كه اگر افطار كنم روزى از ماه رمضان را محبوبتر است نزد من از آن كه يك روز شعبان داخل كنم در ماه رمضان.

و اين حديث نيز چند احتمال دارد يكى آن كه يوم الشك را خوردن بهتر است از گرفتن بقصد رمضان هم چنان كه گرفتنش بهتر است از خوردن و اين صورت دو احتمال دارد يكى آن كه خوردنش بهتر است از گرفتن و اگر چه از رمضان باشد بحسب واقع چون ما مكلفيم بظاهر به واقع و يكى آن كه خوردنش بهتر است از گرفتن اگر از رمضان باشد و تعميم بهتر است.

و دويم آن كه فرض محالى مى فرمايند كه نزد من افطار رمضان بهتر است از تشريع اگر چه هر دو حرامند اما علاج افطار به قضا و كفاره مى توان كرد و تشريع دروغ بر خدا و رسول بستن است و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه كيست ظالمتر از كسى كه دروغ بر خدا بندد و آن جماعتى كه دروغ بر خدا مى بندند روى ايشان در روز قيامت سياه خواهد بود،اما بنا بر احتمال اول ترديد دو احتمال دارد و صدوق فرق كرده است ميان ترديد و جزم بوجوب كه در جزم بوجوب گفته است جايز نيست و در ترديد گفته است كه مقبول نيست، و ترديد بنا بر آن كه گفته شد اين بود كه ترديد كند ميان واجب و سنت و چون روزه يوم الشك بى دغدغه سنت است ترديد معقول نيست و احتمال دارد كه باين نحو ترديد كند كه فردا روزه مى گيرم كه اگر از ماه رمضان باشد از ماه

ص: 446

رمضان باشد و اگر از شعبان باشد از شعبان باشد و بهر احتمالى قصد سنت كند زيرا كه ماه رمضانى را كه علم به آن نداشته باشيم سنت است و ظاهرا اين ترديد در نيت نيست ترديد در منوى است و تشريع نيست و در واقع چنين است كه اگر از ماه رمضان است حق سبحانه و تعالى از آن قبول مى فرمايد و هم چنين از شعبان و چون عبارت صدوق بسيار مشوش بود اين احتمالات را ذكر كردم و احاديثى كه در اين باب وارد شده است ناچار است كه ذكر كنم.

از آن جمله در حسن كالصحيح از كاهلى منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از يوم الشك حضرت فرمودند كه هر آينه يا و اللّه كه اگر روزه دارم روزى را از شعبان محبوبتر است نزد من از آن كه افطار كنم روزى را از ماه رمضان.

و در صحيح از سعيد منقول است كه عرض كردم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه كه من روزه يوم الشك را گرفتم و بعد از آن ظاهر شد كه از رمضان بوده است حضرت فرمودند كه روزيست كه توفيق يافته كه گرفته و موافق واقع افتاده است و احاديث بسيار بر اين مضمون وارد شده از حسن كالصحيح و موثق كالصحيح و قوى كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه،و احاديث بسيار وارد شده است از موثق كالصحيح و قوى كالصحيح كه بقصد شعبان روزه مى گيرى اگر از ماه رمضانست بحسب واقع توفيق يافته و اگر از شعبان است ثواب روزه شعبان دارى،و احاديث صحيحه و حسنه كالصحيحه و موثقه كالصحيحه وارد شده است در نهى از روزه يوم الشك و همه محمولست بر آن كه بقصد ماه رمضان بد است چنانكه احاديث صحيح و كالصحيح وارد شده است كه مصرحست كه بقصد رمضان حرامست و بقصد

ص: 447

شعبان مطلوب است و روزه توفيقى است و احاديث مجمله وارد شده است در نهى از روزه يوم الشك كه محمول است بر تقيه چون مذهب عامه حرمتست و اكثر اخبار را در روضة المتقين ذكر كرده ام.

6-( و: سال بشير النّبّال ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن صوم يوم الشّك فقال صمه فان كان من شعبان كان تطوّعا و ان كان من شهر رمضان فيوم وفّقت له).

و در موثق كالصحيح منقولست از بشير تير تراش كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از روزه يوم شك حضرت فرمودند كه روزه بدار آن را پس اگر از شعبان باشد روزه سنت خواهد بود و اگر از ماه رمضان باشد روزه ايست كه حق سبحانه و تعالى توفيقت داده است كه گرفته آن را و بر اين مضمون احاديث معتبره وارد شده است.

6-( و ساله عبد الكريم بن عمرو فقال: انّي جعلت على نفسى ان اصوم حتّى يقوم القائم صلوات اللّه عليه فقال لا تصم فى السّفر و لا فى العيدين و لا فى ايّام التّشريق و لا اليوم الّذى تشكّ فيه.).

و در موثق كالصحيح منقولست كه عبد الكريم گفت عرض كردم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بر خود التزام كرده ام بنذر و يا شبه نذر كه روزه بدارم تا حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه ظاهر شود حضرت فرمودند كه در سفر روزه مگير و در عيد رمضان و عيد قربان و سه روز بعد از آن و در يوم الشك روزه مگير و ظاهر اين حديث حرمت يوم الشّك است و حمل كرده اند بر آن كه بقصد رمضان مگير يا آن كه محمول است بر تقيه و اين اظهر است و مثل اين است حديث صحيح كه آن حضرت صلوات اللّه عليه

ص: 448

فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از روزه شش روز كه آن دو عيد است و ايام تشريق كه يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذى الحجه است و روز شكست از ماه رمضان يعنى بقصد آن و ايام تشريق در منى حرام است و در غير منى مكروه است و نهى شامل هر دو هست.

6-( و: من كان فى بلد فيه سلطان فالصّوم معه و الفطر معه لأنّ فى خلافه دخولا فى نهى اللّه عزّ و جلّ حيث يقول وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ).

و كسى كه در شهرى باشد از شهرهاى سنيان كه پادشاهى در آنجا باشد از سنيان پس روزه با اوست و افطار با اوست زيرا كه در مخالفت او داخل شدنست در نهى حق سبحانه و تعالى در آنجا كه مى فرمايد كه ميندازيد خود را بدست خود در مهلكه پس اگر روز اوّل را خورند مى بايد خورد اگر خوف ضرر باشد و هم چنين روز آخر را و روزى كه روزه دارند روزه مى بايد داشت و همه در صورتى است كه خوف نفس يا بردن مالهاى عظيمه باشد از بردن آن ضرر عظيم بر اين كس باشد يا خوف بريدن دست يا پا و امثال آن باشد.

و در صحيح از عبد اللّه بن مغيره منقول است از ابو الجارود و ضعفش منجبر است بروايت عبد اللّه كه از اهل اجماع است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه در سالى شك كرديم در عيد قربان پس حضرت فرمودند كه افطار در روزى مى بايد كرد كه مردمان افطار مى كنند و قربانى در روزى كه مردم مى كنند و روزه در روزى كه مردم روزه مى گيرند.

6-( و قد روى عن عيسى بن ابى منصور قال: كنت عند ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فى اليوم الّذى يشكّ فيه النّاس فقال يا غلام اذهب فانظر هل صام السّلطان[الامير خ]ام لا فذهب ثمّ عاد فقال لا فدعا

ص: 449

بالغداء فتغدّينا معه).

و بتحقيق كه مرويست در صحيح از عيسى كه گفت نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بودم در روزى كه مردمان در آن روز شك داشتند كه از ماه رمضانست يا شعبان حضرت بيكى از ملازمان فرمودند كه اى پس برو و نظر كن و ببين كه آيا پادشاه روزه گرفته است يا نه پس رفت و برگشت و گفت روزه نگرفته اند حضرت سفره طلبيدند از جهة چاشت پس ما نيز با آن حضرت چاشت كرديم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لو قلت ان تارك التّقية كتارك الصّلاة لكنت صادقا).

و منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر من بگويم كه ترك كننده تقيه مثل ترك كننده نماز است هر آينه صادق خواهم بود و پيش گذشت كه تارك الصلاة كافر است يا مانند كافر پس تارك تقيه نيز كافر است يا مانند كافر.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: لا دين لمن لا تقيّة له.).

و بنا بر اين است كه در احاديث صحيحه و حسنه كالصحيحه وارد شده است از آن حضرت و از ساير ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه دين ندارد كسى كه تقيه نمى كند،و نه عشر دين در تقيه است و ايمان ندارد كسى كه تقيه نمى كند،و تقيه از دين من و دين پدران منست،و تقيه سپر مؤمن است،و تقيه حرز و حافظ مؤمن است و در هر چه مضطر شود به آن تقيه هست و واجبست و حق سبحانه و تعالى بر او حلال كرده است و اخبار در تقيه خصوصا در اين باب بسيار است و در اخبار بسيار وارد شده است كه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم يوم الشك را تناول مى فرمودند و مى فرمودند كه مى خورم با آن كه مى دانم كه

ص: 450

بحسب واقع از ماهست،و سكان خلفاء عباسيه خصوصا منصور دوانيقى كه در مقام قلع و قمع بنى هاشم بودند مى دانستند كه مذهب ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم احتياط است در صوم يوم الشك و اين معنى را بهانه قتل ايشان ساخته بودند كه ايشان ما را كافر مى دانند،و حضرات مبالغه بسيار مى فرمودند شيعيان را كه تقيه بكنيد و از جهة آن كه شيعيان در تقيه مساهله نكنند تقيه مى فرمودند و مى فرمودند كه يك روز ماه رمضان خوردن بهتر از قتل معصوميست كه عالم بوجود او برپاست و حق سبحانه و تعالى از جهة اندك بيمارى و هشت فرسخ راه رفتن بلكه چهار فرسخ رخصت داده است كه روزه را تناول كنند در امرى كه سبب قتل شود نمى فرمايد كه بخوريد؟و در قرآن مجيد از جهة سبّ خدا و رسول رخصت تقيه داده است كه الاّ ان تتقوا منهم تقية و در قرائت اهل بيت تقيّة است.

1,8-( و روى عبد العظيم بن عبد اللّه الحسنىّ عن سهل بن سعد قال سمعت الرّضا صلوات اللّه عليه يقول: الصّوم للرّؤية و الفطر للرؤية و ليس منّا من صام قبل الرّؤية للرّؤية و افطر قبل الرّؤية للرّؤية قال قلت له يا ابن رسول اللّه فما ترى فى صوم يوم الشّك فقال حدّثنى ابى عن جدّى عن آبائه صلوات اللّه عليهم قال قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه لان اصوم يوما من شعبان احبّ إليّ من ان افطر يوما من شهر رمضان قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه و هذا حديث غريب لا اعرفه الاّ من طريق عبد العظيم بن عبد اللّه الحسنىّ المدفون بالرّي فى مقابر الشّجرة و كان مرضيّا رضى اللّه عنه.)

و كالصحيح منقول است از عبد العظيم بن عبد اللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب صلوات اللّه عليهم از سهل بن سعد ثقه كه

ص: 451

گفت شنيدم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه روزه گرفتن در وقت ديدن ماه است و افطار كردن در وقت ديدن ماه است و نيست از ما كسى كه روزه گيرد پيش از ديدن خودش يا ديدن جمعى كه شرعا ثابت شود بلكه از جهة ديدن دو سه مجهولى و هم چنين افطار كند پيش از ديدن شايعه از جهة ديدن جمعى كه ثابت نشود از ديدن ايشان،يا آن كه نديده باشد و گويد ديدم يا نديده باشد و به قراين عمل كند يا قراين را بمنزله رؤيت داند و اين احتمالات بنا بر نسخه للرؤية است و از اين جهت غرابت دارد سهل مى گويد كه عرض نمودم كه يا ابن رسول اللّه چه مى فرماييد در روزه يوم الشك حضرت فرمودند كه خبر داد مرا پدرم از جدم از پدرانش صلوات اللّه عليهم كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم مى فرمودند كه و اللّه كه اگر يك روز شعبان را روزه دارم محبوبتر است نزد من از آن كه افطار كنم روزى از ماه رمضان را چنين گويد مصنف اين كتاب رضى اللّه عنه كه اين حديث غريبى است كه از قبيل اين حديث ديگرى نقل نكرده است خواه للرّؤية داشته باشد و خواه نداشته باشد چون احاديث بسيار در اين باب منقول است و باين عبارت وارد نشده است و يا آن كه باين عبارت غير سهل روايت نكرده است و از سهل غير عبد العظيم حسنى روايت نكرده است و او مدفونست در جائى كه مشهور است به مقابر شجره در رى و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم از او خوشنود بودند و به خدمت حضرت امام محمد تقى و حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليهما رسيده بود و از ايشان بسيار روايت كرده است.

و كالصحيح منقولست از حضرت امام على تقى صلوات اللّه عليه كه زيارت او ثواب زيارت حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه دارد.

ص: 452

باب الرّجل يسلم و قد مضى بعض شهر رمضان

اين بابى است در بيان حال شخصى كه در اثناى ماه رمضان مسلمان شود.

6-( سئل الصّادق صلوات اللّه عليه: عن رجل اسلم فى النّصف من شهر رمضان ما عليه من صيامه فقال ليس عليه ان يصوم الاّ ما اسلم فيه و ليس عليه ان يقضى ما قد مضى منه).

منقول است در صحيح از حلبى كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از شخصى كه مسلمان شود در نيمه ماه رمضان از روزه آن ماه چه مقدار بر او هست حضرت فرمودند كه نيست بر او مگر روزه آن زمانى كه در آن مسلمان شده است تا به اينجا در كافى و تهذيب حديثست و نيست بر او قضا كند گذشته را و اين عبارت ممكن است كه در كتاب حلبى باشد يا صدوق مضمون حديث را گفته باشد از جهة آن كه عبارت سابق بليس و الاّ زمان گذشته را بيرون مى كند با حديث كالمتواتر معمول به كافه اهل اسلام كه الاسلام يجبّ ما قبله يعنى اسلام قطع مى كند آن چه پيشتر از آن واقع شده است و محو مى كند گناهان و قضاهاى عبادات را كه به آن مكلف بودند به اجماع شيعه و اكثر عامه چون بعضى قايل به تكليف ايشان نيستند و على اى حال همه متفقند كه قضاى ايّام گذشته نمى كنند از نماز و روزه و زكات و حج و باقى عبادا.

و كالصحيح منقول است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه در نصف ماه رمضان مسلمان شود كه نيست بر او مگر

ص: 453

آن چه مانده است از ماه يعنى قضاى زمان پيشتر نمى بايد كرد او را.

6-( و روى صفوان بن يحيى عن العيص بن القاسم قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن قوم اسلموا فى شهر رمضان و قد مضى منه ايّام هل عليهم ان يصوموا ما مضى منه او يومهم الّذى اسلموا فيه فقال ليس عليهم قضاء و لا يومهم الّذى اسلموا فيه الاّ ان يكونوا اسلموا قبل طلوع الفجر).

و در حسن كالصحيح و در صحيح منقول است از عيص كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از قومى كه مسلمان شوند در ماه رمضان و حال آن كه چند روز از ماه گذشته باشد آيا بر ايشان واجبست كه گذشته ها را قضا كنند يا آن روزى كه مسلمان شده اند بگيرند اگر چيزى نخورده باشند يا قضا كنند اگر خورده باشند پس حضرت فرمودند كه بر ايشان نيست قضا ايام گذشته و نه قضا و اداء آن روزى كه در آن مسلمان شده اند مگر آن كه پيش از طلوع فجر مسلمان شوند كه آن روز را اداء مى گيرند و اگر خورده باشند قضا مى كنند آن را.

و در حديث ضعيفى از حلبى منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه در ميان ماه رمضان مسلمان شود حضرت فرمودند كه هر چه فوت شده است قضا كند آن را و حمل كرده اند بر آن كه آن چه بعد از اسلام از او فوت شده باشد قضا كند يا استحبابا و احتمال تقيه هست چون بعضى از عامه قايل شده اند و بعضى از خاصه گفته اند كه اگر پيش از ظهر مسلمان شود و چيزى نخورده باشد آن روز را روزه مى گيرد و اگر خورده باشد قضا مى كند ممكن است كه حمل كنند اين حديث را بر مذهب خود و ليكن هر گاه حلبى و ديگرى روايت كرده باشند كه آن روز را نيز قضا نمى كند ناچار است كه اين حديث را حمل بر استحباب يا تقيه كنيم.

ص: 454

باب الوقت الّذى يحلّ فيه الافطار و تجب فيه الصّلاة

اين بابى است در بيان وقتى كه حلال است در آن وقت افطار نمودن و واجبست نماز شام كردن و غرضش از اين عبارت آنست كه وقت افطار وقت نماز است و در وقت نماز گفت كه به غروب شمس واجب مى شود يعنى قرص پنهان شود،در افطار نيز چنين است و پيشتر مذكور شد كه احاديث بسيار وارد شده است كه غروب شمس بذهاب حمره مشرقى حاصل مى شود مع هذا حق سبحانه و تعالى فرموده است كه روزه را تمام كنيد تا شب و در عرف وقت غروب قرص را شب نمى گويند اگر چه حقيقت شرعى مقدمست بر عرفى ليكن عمده در اينجا آنست كه عامه غروب را غيبوبت قرص مى دانند و ظاهر آنست كه اخبارى كه موافق ايشان وارد شده محمول بر تقيه باشد خصوصا در اينجا كه نهايت تصريح غيبوبت قرص است و احاديث بسيار وارد شده است كه غيبوبت قرص بذهاب حمره مشرقيه است كه چون اثر آفتاب كه سرخى است باقى است و بر بخارات تابيده است گويا كه قرص هنوز فرو نرفته است.

14,5-( و روى عمرو بن شمر عن جابر عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: اذا غاب القرص افطر الصّائم و دخل وقت الصّلاة).

مرويست در ضعيف از جابر كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه

ص: 455

عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر گاه قرص غايب شود افطار مى كند صايم و وقت نماز داخل مى شود.

(و قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ

5- يحلّ لك الافطار اذا بدت ثلاثة انجم و هى تطلع مع غروب الشّمس و هى رواية ابان عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: ).

و پدرم رضى اللّه عنه در رساله كه نوشته بود بسوى من ذكر كرده بود و عبارت فقه رضويست كه حلال است ترا افطار وقتى كه سه ستاره ظاهر شود و آن سه ستاره طالع مى شود وقتى كه غروب واقعى شود و آن بذهاب حمره مشرقيه است چنانكه در چند جا ذكر كرده است يكى از آن در وقت مغرب مى گويد كه اول وقت مغرب سقوط قرص است و علامت سقوط قرص آنست كه افق مشرق سياه شود،و در موضع ديگر ذكر كرده است كه وقت مغرب سقوط قرص است و دليل غروب شمس ذهاب حمره است از جانب مشرق و روايات بسيار در وقت مغرب و سقوط قرص وارد شده است و معمول به آنست كه سياهى مشرق به فوق سر رسد و تا سرخى مشرقى زايل نشود كى سه ستاره از جانب مشرق طالع مى شود.

و صدوق ذكر كرده است كه آن چه پدرم روايت كرده است روايت ابان است از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و بنا بر اين صحيح است يا موثق كالصحيح بنا بر خلافى كه در ابان شده است و شيخ نيز اين حديث را به همين سند ذكر كرده است كه زراره گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از وقت افطار صايم حضرت فرمودند كه آن وقتى است كه سه

ص: 456

ستاره ظاهر شود و حضرت به شخصى فرمودند كه گمان كرده بود كه آفتاب فرو رفته است و افطار كرده بود بعد از آن ديده بود كه آفتاب فرو نرفته است فرمودند كه بر او قضا نيست و محمول است بر ظن غالب چنانكه گذشت،و قريب باين است صحيحه اسماعيل بن همام كه گفت ديدم حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه را و در خدمت آن حضرت بودم كه نماز شام را نكردند تا وقتى كه ستاره ها ظاهر شد برخاستند و پيش ايستادند و اقتدا به آن حضرت كرديم در خانه ابن ابى محمود يعنى سه ستاره ظاهر شد و احاديث ذهاب حمره قريب به تواتر است و در وقت نماز اشاره به آن شد.

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن الافطار قبل الصّلاة او بعدها قال ان كان معه قوم يخشى ان يحبسهم عن عشائهم فليفطر معهم و ان كان غير ذلك فليصلّ ثمّ ليفطر).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه افطار را پيش از نماز شام بكنند يا بعد از آن حضرت فرمودند كه اگر با او جمعى باشند كه انتظار او كشند و تا او نيايد چيزى نمى خورند پس بايد كه با ايشان افطار كند و بعد از آن نماز كند و اگر انتظار او نكشند اول نماز كند و بعد از آن افطار كند و بعد از اين خواهد آمد در حديث صحيح زراره و فضيل كه اول نماز كند و ديگر افطار كند.

و در موثق كالصحيح از زراره و فضيل منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز مى كنى و افطار مى كنى مگر آن كه با جمعى باشى كه انتظار كشند ترا كه در اين صورت مخالفت ايشان مكن افطار كن و بعد

ص: 457

از آن نماز كن و اگر انتظارت نكشند ابتدا نماز كن عرض كرديم كه چرا نماز را مقدم مى بايد داشت حضرت فرمودند كه از آن جهت كه دو واجب پيش آمده است ترا يكى افطار و ديگرى نماز پس ابتدا كن بهر يك كه بهتر باشد از اين دو و بهترش نماز است پس فرمودند كه نماز مى كنى و هنوز افطار نكرده اين نماز را در نامه عملت كامل مى نويسند و صوم را آخر اعمالت مى گردانى محبوبتر است نزد من و بعضى از علما گفته اند كه اگر نفس نيز منازعه كند و تاب گرسنگى نداشته باشد اول افطار كند چون حضور قلب روح عبادتست و اگر ممكن باشد كه هر دو جمع شوند نور على نور خواهد بود.

ص: 458

باب الوقت الّذى يحرم فيه الاكل و الشّرب على الصّائم

و تحلّ فيه صلاة الغداة

6-( روى عاصم بن حميد عن ابى بصير ليث المرادىّ قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه فقلت متى يحرم الطّعام على الصّائم و تحلّ الصّلاة صلاة الفجر فقال لي اذا اعترض الفجر فكان كالقبطيّة البيضاء فثمّ يحرم الطّعام على الصّائم و تحلّ الصّلاة صلاة الفجر قلت افلسنا فى وقت إلى ان يطلع شعاع الشّمس قال هيهات اين يذهب بك تلك صلاة الصّبيان).

اين بابى است در بيان وقتى كه حرام مى شود در آن وقت خوردن و آشاميدن بر صايم و در آن وقت جايز است نماز صبح منقول است در حسن كالصحيح و در صحيح از ليث كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و عرض نمودم كه كى حرام مى شود طعام بر صائم و حلال مى شود نماز صبح پس حضرت فرمودند كه وقتى كه عرض افق سفيد شود و در سفيدى مانند جامهاى سفيد مصرى شود كه در اين وقت حرام مى شود طعام بر صائم و حلال مى شود نماز صبح عرض نمودم كه آيا وقت نماز ممتد نيست تا ظاهر شود شعاع آفتاب يعنى بر در و ديوار يا مراد سرخى مشرقى باشد كه بعد از صبح به اندك زمانى بهم مى رسد در مشرق يا در مغرب حضرت فرمودند كه

ص: 459

هيهات يعنى چه دور افتاده كجا مى روى يا خود را به كجا مى برى آن نماز كودكانست كه تا بر آمدن آفتاب وقت آنست نه نماز متعبدان.

14,5,6-( و روى ابو بصير عن احدهما صلوات اللّه عليهما: فى قول اللّه عزّ و جلّ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ فقال نزلت فى خوّات بن جبير الانصارىّ و كان مع النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله فى الخندق و هو صائم و امسى على تلك الحال و كانوا قبل ان تنزل هذه الآية اذا نام احدهم حرم عليه الطّعام فجاء خوّات إلى اهله حين أمسى فقال هل عندكم طعام فقالوا لا تنم حتّى نصنع لك طعاما فاتّكأ فنام قالوا قد فعلت قال نعم فبات على تلك الحال فاصبح ثمّ غدا إلى الخندق فجعل يغشى عليه فمرّ به عليه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فلمّا راى الّذى به اخبره كيف كان امره فانزل اللّه عزّ و جلّ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ. ).

و منقولست در صحيح از ابو بصير و صدوق از ليث و يحيى هر دو روايت كرده است و در فهرست طريق خود را به يحيى ذكر كرده است و بليث ذكر نكرده است و غالب آنست كه راوى ليث ابن مسكان است و در حديث سابق عاصم بن حميد بود و كلينى و شيخ اين حديث را در صحيح از ابن مسكان از ابو بصير روايت كرده اند از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما در تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه فرموده است كه بخوريد و بياشاميد تا ظاهر شود ريسمان سفيد صبح از ريسمان سياه شب كه ريسمان سفيد صبح است و ظهورش صبح صادق است حضرت فرمودند كه

ص: 460

اين آيه از جهة خوات بن حبير برادر عبد اللّه بن جبير كه در احد شهيد شد نازل شد و او از انصار بود و با حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در كندن خندق كار مى كرد و روزه بود و شب چيزى نخورده بود و چنان بود كه قبل از نزول اين آيه اگر كسى بخواب مى رفت خوردن بر او حرام بود و خوّات روز در خندق كار كرده بود وقت شام به خانه آمد و گفت طعامى داريد ايشان گفتند خواب مرو تا طعامى مهيا كنيم و تكيه كرد از ضعف و خوابش برد اهلش گفتند خواب رفتى گفت بلى و چيزى نخورد و چون صبح شد بكار خندق آمد و كار مى كرد و ساعت به ساعت غش مى كرد پس حضرت سيد ابرار صلى اللّه عليه و آله بر او گذشتند و ديدند كه چنين حالى دارد از حال او پرسيدند حال خود را به آن حضرت عرض نمود حق سبحانه و تعالى فرستاد اين آيه را كه تمام شب بخوريد و بياشاميد تا ظاهر شود صبح و تفسير آيه گذشت.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر فقال بياض النّهار من سواد اللّيل).

و تا من الفجر در بعضى از نسخ نبود و اگر نباشد بنا بر اين است كه صدوق جزو حديث ديگر را باين متصل گردانيده است چون تفسير مقصود است و در صحيح و حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه مراد از خيط سفيد و سياه چيست اگر چه شنيده بودند از صحابه و تابعين مى خواستند كه از آن حضرت بشنوند حضرت فرمودند كه مجاز شايع است كه سفيدى صبح را عرب تشبيه مى كند به ريسمان سفيد و سياهى شبرا به ريسمان سياه و عامه ذكر كرده اند كه عدى بن حاتم نفهميده بود و پايبند شتر سياه و سفيد را بهم تابيده بود و ملاحظه مى نمود كه روشن شود چنانكه فرق

ص: 461

توان كرد سياه و سفيد را از هم حق سبحانه و تعالى من الفجر را فرستاد كه بر كسى مشتبه نشود.

6-( و قال فى خبر اخر: و هو الفجر الّذى لا شكّ فيه).

و در حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه آن صبحى است كه در آن شك نيست چون صبح كاذب بمنزله مشكوك فيه است بعضى مى گويند صبح است چون فى الجمله روشنى دارد اما صبح صادق بى شبه است.

6-( و: ساله سماعة بن مهران عن رجلين قاما ينظران إلى الفجر فقال احدهما هو ذا و قال الاخر ما أرى شيئا قال فلياكل الّذى لم يتبيّن له الفجر و ليشرب لأنّ اللّه عزّ و جلّ يقول وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ قال سماعة و سألته عن رجل اكل و شرب بعد ما طلع الفجر فى شهر رمضان فقال ان كان قام فنظر فلم ير الفجر فاكل ثمّ اعاد النّظر فراى الفجر فليتمّ صومه و لا اعادة عليه و ان كان قام فاكل و شرب ثمّ نظر إلى الفجر فراه قد طلع فليتمّ صومه ذلك و يقضى يوما اخر لأنّه بدأ بالأكل قبل النّظر فعليه الاعادة.).

و در موثق منقولست از سماعه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از دو كس كه ايستاده باشند و نظر به صبح كنند و يكى گويد كه اين صبح است و ديگرى گويد كه من چيزى را نمى بينم حضرت فرمودند كه آن كه بر او ظاهر نشده است مى تواند خوردن و آشاميدن زيرا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه بخوريد و بياشاميد تا يقين شود شما را صبح پس تمام كنيد روزه را تا شب

ص: 462

سماعة گفت كه ديگر سؤال كردم از شخصى كه بعد از طلوع صبح خورده باشد يا آشاميده باشد در ماه رمضان به نادانى حضرت فرمودند كه اگر برخاسته است و ملاحظه كرده است و صبح را نديده است و خورده است و بعد از آن كه مرتبه ديگر ملاحظه كرده است ديده است كه صبح شده است و در صبح چيزى خورده است پس روزه را تمام كند و بر او چيزى نيست و اعاده نمى كند چون تفحص كرده خورده است و اگر تفحص نكرده خورده و آشاميده است و بعد از آن ديده است كه صبح طالع بوده است كه خورده است آن روز را تمام مى كند و روزى ديگر را قضا مى كند زيرا كه چون خورده است پيش از ملاحظه بر اوست كه قضا كند.

و منقول است در صحيح از ابراهيم بن مهزيار كه خليل به خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه عرضه نوشت كه شخصى در ماه رمضان صداى پاى مردم را شنيد و بانك مؤذن را شنيد و گمان كرد كه بانك پيش از صبح است و جماع كرد و بيرون آمد ديد كه روشن شده است حضرت بخط مبارك خود نوشتند كه آن روز را قضا مى كند إن شاء اللّه.

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقول است كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در ماه رمضان چيزى مى خورم تا وقتى كه شك مى كنم كه صبح شده است يا نه حضرت فرمودند كه بخور تا شك نكنى يعنى جايز است خوردن تا وقتى كه يقين شود طلوع صبح و شك و احتمال زايل شود يا آن كه آدمى تا نخورده است شيطان وسوسه مى كند كه مخور و چون خورد شك كه از وسواس شيطان است مرتفع مى شود.

6-( و روى صفوان عن العيص بن القاسم قال سالت ابا عبد اللّه:

ص: 463

صلوات اللّه عليه: عن رجل خرج فى شهر رمضان و اصحابه يتسحّرون فى بيت فنظر إلى الفجر فناداهم انّه قد طلع فكفّ بعض و ظنّ بعض انّه يسخر فاكل فقال يتمّ و يقضى).

و منقول است در صحيح و حسن كالصحيح از عيص كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه بيرون رود در ماه رمضان و ياران او در خانه سحور كنند پس نظر كند به صبح و فرياد كند ايشان را كه صبح طالع شده است پس بعضى دست نگاه دارند و بعضى گمان كنند كه خوش طبعى مى كند و بخورند حضرت فرمودند كه تمام مى كند اين روز را و قضا مى كند چون تفحص نكرده خورده است و اگر پيشتر تفحص كرده باشد چون اين ندا را شنيد مى بايست كه تفحصى ديگر بكند و چون نكرده است به استصحاب بقاى شب آن روز را تمام مى كند و قضا مى كند.

6-( و روى محمّد بن ابى عمير عن معاوية بن عمّار قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه امر الجارية لتنظر إلى الفجر فتقول لم يطلع بعد فاكل ثمّ انظر فاجده قد كان طلع حين نظرت قال اقضه اما انّك لو كنت أنت الّذى نظرت لم يكن عليك شىء.).

و به دوازده سند صحيح و چهار حسن كالصحيح منقول است از معاوية كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه كه كنيزك را امر مى كنم كه نظر كند به صبح و مى گويد كه طالع نشده است هنوز و چيزى مى خورم و بعد از آن كه نظر مى كنم مى يابم كه پيشتر طالع بوده است در وقتى كه كنيزك نگاه كرده بود حضرت فرمودند كه آن روز را قضا كن به درستى كه اگر خود نظر كرده بودى بر تو چيزى نبود.

ص: 464

و در صحيح از حلبى منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه سحور كند و بعد از آن كه از خانه بيرون آيد ظاهر شود كه صبح شده بوده است و او چيزى خورده است حضرت فرمودند كه اين روز را مى گيرد و قضا مى كند و اگر سحور در غير ماه رمضان خورده باشد بعد از صبح آن روز را روزه نمى گيرد پس فرمودند كه در شبى پدرم نماز مى كردند و من سحور مى خوردم پدرم فارغ شدند از نماز و فرمودند كه جعفر بعد از صبح خورد و آشاميد و فرمودند كه آن روز را روزه نگيرم.

و در دو حديث كالصحيح وارد است كه اگر نيت قضا كرده باشد و در صبح چيزى خورده باشد آن روز را مى خورد و از قضا روزه نمى گيرد چنانكه گذشت در احاديث معتبره كه هر گاه صبح كند و جنب باشد از قضاى رمضان حساب نمى كند و مى خورد آن روز را.

ص: 465

باب حدّ المرض الّذى يفطر صاحبه

اين بابى است در بيان مرضى كه صاحب آن را افطار واجبست و ظاهر آيه اگر چه عام است در هر مرضى و ليكن مخصص است به اجماع شيعه و اكثر عامه و روايات متكثره از طرفين.

6-( روى بن بكير عن زرارة قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه ما حدّ المرض الّذى يفطر فيه الصّائم و يدع الصّلاة من قيام فقال بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ هو اعلم بما يطيقه.).

و در موثق كالصحيح منقول است كه زراره گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چيست حد بيمارى كه در آن بيمارى صايم روزه را مى خورد و نماز را نشسته مى كند يا پست تر از آن از خوابيدن به پهلوها و پشت حضرت جواب را اقتباس از آيه كريمه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه روز قيامت خبر مى كنند هر كسرا به آن چه از پيش فرستاده است و به آن چه از پس گذاشته است از اعمال خير و شر،بلكه احتياج به اخبار نيست آدمى خودش بر خود گواه است يا خود بر احوال خود مطلع است يا حجة است هر چند كه عذرها آورد او داناتر است به آن چه طاقت دارد يا ندارد پس در روزه تا قدرت دارد كه سبب زيادتى مرض يا درازى مرض نشود مى گيرد و الاّ مى خورد و هم چنين در ايستادن و نشستن و خوابيدن حسب المقدور عمل

ص: 466

مى كند.

و مؤيد اين است حديث حسن كالصحيح ابن اذنيه كه گفت عريضه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نوشتم كه چه حد دارد مرضى كه مريض به سبب آن افطار مى كند روزه را و مرضى كه مريض نماز را ايستادنش را ترك مى كند حضرت همين آيه را نوشته بودند كه بلكه آدمى بر حال خود بيناست و فرمودند كه اين حد را به او گذاشته اند خود اعلم است بحال خود از ديگران.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چيست حد مريضى كه در نقاهت باشد در روزه گرفتن حضرت فرمودند كه اين حد را به او گذاشته اند و او اعلم است بحال خود در مرض و در نقاهت بعد از مرض هر گاه قوت به همرساند روزه بگيرد و نقاهت آنست كه تب مثلا مفارقت كرده است و ضعيف است.

6-( و روى جميل بن درّاج عن الوليد بن صبيح قال: حممت بالمدينة يوما فى شهر رمضان فبعث إليّ ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه بقصعة فيها خل و زيت و قال لي افطر و صلّ و أنت قاعد.).

و منقول است در صحيح از وليد كه گفت تب كردم در مدينه مشرفه روزى در ماه رمضان پس حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كاسه فرستادند كه در آن سركه و روغن زيت بود و فرموده بودند يا بمن فرمودند بعد از ملاقات چنانكه ظاهر لفظ است و در كافى لي نيست كه افطار كن روزه را و نماز را نشسته بكن و ظاهر حديث آنست كه در خوردن و ايستادن مساهله هست كه به سبب حمى يوم مى توان خورد و نشسته نماز مى توان كرد و محتمل است كه حضرت حال او را داند كه قدرت بر هيچ يك نداشته خصوصا در

ص: 467

هواهاى حاره مدينه مشرفه.

6-( و روى بكر بن محمّد الازدى عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: ساله ابى و انا اسمع عن حدّ المرض الّذى يترك الانسان فيه الصّوم قال اذا لم يستطع ان يتسحّر.).

و منقول است در صحيح از بكر ازدى و در كافى و تهذيب در صحيح از ابو بكر الحضرمى و ممكن است كه هر دو روايت كرده باشند كه پدرم سؤال كرد و من مى شنيدم از حد مرضى كه در آن مرض آدمى ترك مى كند روزه را حضرت فرمودند كه هر گاه نتواند سحور كردن و اكثر علما باين حديث عمل نكرده اند چون بحسب ظاهر مخالف است با احاديث سابقه و لا حقه بلكه اكثر تندرستان سحور نمى توانند كرد چه جاى بيماران و محتمل است كه مراد اين باشد كه اگر كسى تواند كه شب را روزه كند و غذا را در سحر بخورد و روز روزه باشد مى تواند روزه گرفتن و كسى كه چنين نتواند كرد مى خورد و بر اين شكسته واقع شد كه در ماه رمضانى بيمارى عظيم بهم رسيد و چنين كردم كه اول شب شربت دوا مى خوردم و در سحر غذاى بيمار و روزه را گرفتم و در آن اثنا كوفت زايل شد و اللّه تعالى يعلم.

14,6-( و روى سليمان بن عمرو عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

اشتكت امّ سلمة رضى اللّه عنها فى شهر رمضان فامرها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ان تفطر و قال عشاء اللّيل لعينك ردّى).

و در قوى و كلينى در صحيح از سليمان روايت كرده اند و كتاب سليمان معتمد است و فضلاء ثقات از او روايت كرده اند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در ماه رمضان چشم ام سلمه زوجه مطهره

ص: 468

حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كوفت ناك شد پس حضرت او را امر فرمودند كه روزه را بخورد و فرمودند كه چيز خوردن شب از جهة چشم تو ضرر دارد و ظاهر مى شود كه اندك مرضى بوده است كه حضرت همين ضرر را فرمودند.

6-( و فى رواية حريز عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: الصّائم اذا خاف على عينيه من الرّمد افطر).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حريز كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه صايم به سبب درد چشمى كه داشته باشد خوف داشته باشد كه چشمانش ضايع شود يا كوفتش بيشتر شود يا بطىء شود افطار كند و محتمل است كه مراد اين باشد كه هر گاه از حال خود يابد كه اگر روزه گيرد درد چشم حادث شود افطار كند و در اين مسأله خلاف است كه خوف كوفت سبب افطار هست يا نه و اين حديث دلالت ندارد بلكه هر دو احتمال دارد و به آن استدلال نمى توان كرد و دليلى ديگر بحسب ظاهر نيست.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: كلّما أضرّ به الصّوم فالافطار له واجب.).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر مرضى كه روزه به آن ضرر رساند افطار واجبست چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه مريض و مسافر بر ايشان واجبست قضا پس أدا حرام باشد.

و در موثق كالصحيح از سماعه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردم كه چيست حد مرضى كه افطار در آن مرض مى بايد كرد هم چنان كه در سفر واجبست به گفته الهى حضرت فرمودند كه به او گذاشته اند و او را امين كرده اند و ميان اوست و خداى تعالى پس اگر در خود ضعفى يابد افطار كند و اگر قوت

ص: 469

داشته باشد بگيرد هر مرضى كه باشد و دور نيست كه حديث متن همين حديث باشد كه نقل بالمعنى كرده باشد.

و در موثق از عمار منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه در شخصى كه درد سر عظيم داشته باشد آيا جايز است كه افطار كند حضرت فرمودند كه هر گاه درد سر عظيم داشته باشد و تب محرق داشته باشد و درد چشم عظيم داشته باشد حلال است افطار.

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است در شخصى كه روزه ماه رمضان را گرفته باشد و بيمار باشد حضرت فرمودند كه روزه را تمام مى كند و اعاده نمى كند آن چه كرده است مجزيست و اين محمولست بر روزه كه ضرر نداشته باشد يا جاهل مسأله باشد و اظهر آنست كه از روى تقيه وارد شده است و ظاهرش موافق است با مذاهب اكثر عامه كه روزه مرض و سفر را رخصت مى دانند نه عزيمت بر خلاف آيه و احاديث كه خواهد آمد در سفر.

ص: 470

باب ما جاء في من يضعف عن الصّيام من شيخ

او شاب او حامل او مرضع

5-( روى العلا عن محمّد بن مسلم قال سمعت ابا جعفر صلوات اللّه عليه يقول: الشّيخ الكبير و الّذى به العطاش لا حرج عليهما ان يفطرا فى شهر رمضان و يتصدّق كلّ واحد منهما فى كلّ يوم بمدّ من طعام و لا قضاء عليهما فان لم يقدرا فلا شىء عليهما).

اين بابى است در كسانى كه ضعيفند از روزه داشتن از پير و جوان يا حامل يا شير دهنده به تفصيلى كه مذكور خواهد شد روايتست به اسانيد صحيحه دوازده گانه از علا كه محمد گفت شنيدم كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه پيرى كه بسيار پير باشد و شخصى كه استسقاء داشته باشد كه هر چه آب خورد سير نشود بر ايشان تنگ نگرفته اند و باكى نيست كه در ماه رمضان افطار كنند،و هر يك از ايشان تصدق كنند در هر روزى به مدّى از طعام و بر ايشان نيست كه قضا كنند پس اگر قدرت بر اطعام نداشته باشند بر ايشان چيزى واجب نيست و بعضى چنين تفسير كرده اند كه اگر شيخ و شيخه و ذو العطاش روزه توانند گرفت به مشقت افطار مى كنند و تصدق مى كنند و اگر قدرت بر گرفتن روزه نداشته باشند مدّ بر ايشان واجب نيست اگر چه داشته باشند و اين حل بعيد است از عبارت و اول اظهر است.

ص: 471

و در صحيح از حلبى منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از مرد پيرى كه ضعيف باشد و نتواند روزه ماه رمضان را گرفتن حضرت فرمودند كه تصدق مى كنند به آن چه مجزيست از صوم و آن اطعام مسكينى است از جهة هر روز.

و به همين مضمون است حسن كالصحيح عبد اللّه بن سنان از آن حضرت صلوات اللّه عليه،و در صحيح از محمد بن مسلم از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است بمثل حديث متن ليكن تصدق بدو مد است با آن كه در نسخه شيخ يك مد است و حمل كرده است دو مد را بر استحباب يا بحسب حال مسكين چون بسيارند كه از دو مد كمتر سير نمى شوند.

6-( و روى عمّار بن موسى عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يصيبه العطش حتّى يخاف على نفسه قال يشرب بقدر ما يمسك رمقه و لا يشرب حتّى يروى).

و در موثق از عمار منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه به او رسد تشنگى تا به مرتبه كه خوف هلاك داشته باشد حضرت فرمودند كه آن مقدار آب مى خورد كه نميرد و نمى خورد آن قدر كه سيراب شود.

و كالصحيح منقول است از مفضل كه گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه دخترها و مردان جوان هستند نزد ما كه قدرت ندارند بر روزه گرفتن از تشنگى بسيارى كه مى كشند حضرت فرمودند كه آن مقدار بخورند آبى كه دفع تشنگى ايشان بشود و هلاك نشوند و ظاهر اين دو حديث آنست كه استسقا ندارند كه مد بايد داد و قضا نبايد كرد بلكه اينها ذو العطش اند و مد

ص: 472

نمى دهند و روزه را قضا مى كنند.

6-( و فى رواية ابن بكير: انّه سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ قال على الّذين كانوا يطيقون الصّوم ثمّ اصابهم كبر او عطاش او شبه ذلك فعليهم لكلّ يوم مد).

و در موثق كالصحيح بروايت عبد اللّه از بعضى از اصحاب ما از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است در تفسير آيه كريمه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ حضرت فرمودند كه مراد الهى،كانوا يطيقونه است يعنى پيشتر طاقت داشتند و الحال ندارند يا آيه چنين بوده است يا يطيقونه را يطيّقونه يا يطّيّقونه خوانده باشند از باب تفعيل يا باب تفعّل يعنى به مشقت و محنت روزه مى توانند گرفت چنانكه يطيقونه را نيز باين معنى تفسير كرده اند مجازا به قرينه اين قرائات و غير اينها كه از عبد اللّه بن عباس و غيره منقولست،و اگر اين قرائات و امثال اينها خوانده باشند مثل يطوّقونه و يطوّقونه از باب تفعيل يا تفعّل و بمعنى كانوا فرموده باشند حاصل معنى را فرموده باشند كه مراد اين باشد كه جمعى كه پيشتر مى توانستند و الحال نمى توانند روزه گرفتن يا جمعى كه الحال اگر روزه گيرند به مشقت عظيم روزه خواهند گرفت به سبب ضعف پيرى يا استسقاء يا تشنگى كه از مرض باشد نه از حرارت جوانى يا از حرارت جوانى نيز چنانكه جمعى آن جماعت را نيز داخل اين آيه كرده اند كه مسكينى را طعام دهند يك مدّ.

و در كافى عن بن بكير عن بعض اصحابنا است و در اينجا بعض را

ص: 473

انداخته است و تغيير اسلوب داده است كه گفته است و فى رواية چنانكه صدوق مكرّر چنين كرده است و همه جا اشاره به آن شد و مى شود،و ممكن است كه ابن بكير بى واسطه و بواسطه هر دو شنيده باشد چنانكه بسيار است اين نيز از او و جميل و حريز و امثال ايشان كه أولا از زراره و محمد بن مسلم و بريد و ابو بصير شنيده اند و چون به خدمت حضرت رسيده اند مشافهة نيز شنيده اند و آن چه پيشتر شنيده بودند در كتاب خود نوشته بودند و روايت كرده بودند و ديگران در كتب خود ثبت كرده بودند تغيير آن نمى توانست دادن،با آن كه غالبا اعتماد بر حديث اين جماعت بيشتر از احاديث مشافهه ايشان داشته اند،و محدّثان حديث زراره را كه ابن بكير روايت كند مقدم مى داشتند بر روايتى كه ابن بكير خود شنيده باشد از جهة آن كه زراره افضل و اصدق بود و در كتاب او مثبت بود و دروغ بر او نمى توانستند بستن بخلاف حضرت كه احتمال سهو و كذب از ابن بكير بيشتر بود و كسى كه تتبع احوال ايشان كرده است مى بايد كه چنين است.

و علىّ بن ابراهيم اين آيه را معنى ديگر گفته است كه كسانى كه بيمار شده باشند در ماه رمضان و افطار كرده باشند و تا ماه رمضان ديگر قضا نكرده باشند يا آن كه طاقت داشته باشند كه قضا كنند بعد از اين ماه رمضان قضا مى كنند ماه رمضان سابق را و هر روز را مدى از طعام مى دهند چنانكه خواهد آمد و منافات با اين حديث ندارد چون شبه ذلك هست در حديث و شبه آن حامل مقرب و مرضعۀ قليلة اللبن است و اين نيز شبه آنست.

5-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال سمعته يقول: الحامل المقرب و المرضع القليلة اللّبن لا حرج

ص: 474

عليهما ان تفطرا فى شهر رمضان لأنّهما لا يطيقان الصّوم و عليهما ان تتصدّق كلّ واحدة منهما فى كلّ يوم تفطر فيه بمدّ من طعام و عليهما قضاء كلّ يوم افطرتا فيه ثمّ يقضيانه بعد.).

و به يازده سند صحيح منقول است از محمد كه گفت شنيدم كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه زن حامله كه وضع حملش نزديك شده باشد به آن كه ماه نهم باشد و ماه هفتم و هشتم بلكه ششم نيز محتمل است چون احتمال وضع حمل هست و حكمت ضرر طفل است كه در شكم است و محتاج غذاى بسيار است و اكثر اوقات زنان مى يابند اضطراب طفل را در شكم دور نيست كه با اضطراب در اين سه ماه نيز بايد خورد و زنى كه شير دهد و شيرش كم باشد و به سبب صوم كمتر شود بر ايشان حرج و تنگى نيست و باكى نيست كه در ماه رمضان افطار كنند زيرا كه طاقت ندارند روزه را يعنى زنان يا اطفال چنانكه در بعضى از نسخ بيا است و بر زنان واجبست كه هر يك به سبب هر روزى كه افطار نموده اند مدى از طعام بدهند كه ربع صاع است و صاعى ششصد و چهارده مثقال و ربع مثقال صيرفى است و بر ايشان واجبست كه قضا كنند هر روزى را كه افطار نموده اند بعد از ماه رمضان قضا مى كنند و در بعضى از نسخ ثمّ هست و در كافى و تهذيب نيست و ظاهرا از قلم نساخ زياد شده است و بر تقديرى كه باشد ثم رتبه ايست چنانكه عجم و عرب اطلاق مى كنند كه فلانى چنين و چنين است پس چنين است يعنى اين حالت نيز دارد يعنى قضا مى كنند و پس چنين قضا مى كنند كه بعد از ماه رمضان به فاصله قضا مى كنند كه بعد از يك روز عيد بر سبيل وجوب است و بعد از سه روز بعد از عيد بر سبيل استحباب است چنانكه گذشت و حق اينست كه غلط است و اينها مراد

ص: 475

نيست و ليكن قانون است كه فضلا هر نامعقولى را بسازند بر احتمال بعيد تا نگويند كه نمى توانند ساخت و به تبعيت ايشان گاهى اين نامعقول واقع مى شود و معذور خواهند داشت و كلينى همين حديث را بسند ديگر ذكر كرده است و بنا بر حديث ابن بكير حامل مقرب و مرضعه در آيه داخلند چنانكه گذشت و اللّه تعالى يعلم.

7-( و: سال عبد الملك بن عتبة الهاشمىّ ابا الحسن صلوات اللّه عليه عن الشّيخ الكبير و العجوز الكبيرة الّتى تضعف عن الصّوم فى شهر رمضان قال يتصدّق عن كلّ يوم بمدّ حنطة).

و در موثق كالصحيح و در صحيح منقول است از عبد الملك هاشمى و توثيق صريح ندارد و ليكن كتابى كه منسوب است به او نجاشى ذكر كرده است كه از عبد الملك بن عتبه صيرفى است و او ثقه است و صدوق از آن كتاب روايت كرده است و هم چنين غير او پس حديث او هميشه صحيح باشد على الظاهر خصوصا هر گاه صدوق روايت كند كه بى دغدغه از كتاب روايت مى كند و تصريح به آن نموده است در اول و آخر اين كتاب كه گفت سؤال كردم از حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه و روايت از ابو الحسن نيز دليل است بر آن كه صيرفى ثقه است زيرا كه هاشمى راوى باقر و صادق است و صيرفى راوى صادق و كاظم است صلوات اللّه عليهم از شيخ كبير و عجوز كبيره،و شيخ و عجوز مرد پير و زن پير است و تقييد ايشان به كبير و كبيره از جهة آنست كه بسيار پير باشند چون اهل لغت ذكر كرده اند كه شيخ كسى است كه معمّر باشد و ابتداء آن از پنجاه سالگى يا پنجاه و يك تا آخر عمر يا تا هشتاد سالگى و بعد از آن هرم و فانى مى گويند پس از هشتاد و يك البته تواند خورد

ص: 476

و ليكن احوط آنست كه اگر ضعف بسيار از صوم به همرسد بخورند و بواسطه هر روز كه خورده اند مدى از طعام مى دهند و چون غالب در ايشان آنست كه اميد قوت نيست قضا نيست و در صحيحه محمد بن مسلم تصريح بعدم قضا شده است و بعضى از اصحاب گفته اند كه اگر ماه رمضان در تابستان واقع شود و تاب نداشته باشند و در زمستان توانند گرفت قضا واجبست و ليكن خروج از نص است.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در تفسير آيه كريمه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه « وَ عَلَى الَّذِينَ الخ»يعنى بر جمعى كه جفا كشند به سبب صوم يا بيشتر طاقت داشتند حضرت فرمودند كه مراد الهى شيخ كبير است و كسى كه مرض تشنگى داشته باشد و ظاهرا بر سبيل مثال باشد و شيخه نيز داخل باشد و حامل مقرب و مرضع كم شير نيز داخل باشند،ديگر پرسيدم از قول حق سبحانه و تعالى در آيه ظهار كه كفاره اش بنده آزاد كردنست و كسى كه استطاعت نداشته باشد دو ماه روزه گرفتن است،پس كسى كه استطاعت نداشته باشد دو ماه روزه گرفتن را شصت مسكين طعام بدهد حضرت فرمودند كه عدم استطاعت از دو ماه روزه گرفتن پى در پى به مرض است يا استسقاء يا تشنگى بسيار و ظاهرا بر سبيل مثال باشد چنانكه در حديث ابن بكير بود او شبه ذلك و اللّه تعالى يعلم» و منقول است در صحيح از فضاله از داود بن فرقد ثقه از پدرش كه گفت حفص اعور بمن نوشت كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سه مسأله بپرسم حضرت فرمودند كه كدامست عرض كردم كه يكى آنست كه اگر كسى روزه سه روز هر ماه را ترك كرده باشد حضرت فرمودند كه اگر به سبب

ص: 477

بيمارى ترك كرده باشد وقتى كه به شود قضا كند،و اگر به سبب پيرى يا تشنگى باشد بدل هر روز مدى از طعام بدهد و اين معنى نيز از خصايص اين سه روز است كه حكم واجب دارد نظر به شيخ و شيخه و ذو العطش.

و روايت كرده است شيخ در قوى از ابو بصير كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شيخ كبير كه قدرت نداشته باشد كه روزه بگيرد چه كند حضرت فرمودند كه بعضى از فرزندانش بدل از او روزه بگيرند گفتم اگر فرزند نداشته باشد فرمودند كه خويشان نزديك و اگر خويش نداشته باشد از جهة هر روز مدى تصدق كند و اگر نداشته باشد بر او چيزى نيست.

ص: 478

باب ثواب من فطّر صائما

6-( روى ابو الصّبّاح الكنانىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

من فطّر صائما فله اجر مثله).

اين بابى است در بيان ثواب افطار فرمودن صايم و آن وقتى متحقق مى شود كه اول مرتبه از مال اين كس روزه بگشايد و اين حاصل مى شود به اندكى از آب كه اين كس به او دهد و به آن افطار كند و اطعام آنست كه او را سير كنند يا به قدر سير شدن كه يك مد است يا دو مد بدهد و اين اعم است از آن كه افطار به چيز اين كس بكند يا نه پس اگر نذر تفطير كرده باشد مى بايد كه در اول شام به او دهد و او در حضور ناذر بخورد تا بى دغدغه بريء الذّمه شود و اگر نذر اطعام كرده باشد او را به خانه مى آورد و در سفره نان يا طعام مى گذارد كه چون بردارد چيزى زياد آمده باشد يا به او دهد يك مد از گندم يا جو يا خرما در مانند عربستان،يا مويز در مانند يمن چنانكه خواهد آمد و اگر وعده كرده باشد كه با كسى افطار كند احوط آنست كه آب نخورد مگر از خانه آن شخص كه با او وعده كرده است و اگر افطار كرده به خانه او رود دغدغه خلف وعده مى شود و خلافست كه خلف وعده مكروهست يا حرام و ظاهر آيه و احاديث بسيار حرمتست چنانكه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه اى مؤمنان چرا مى گوييد چيزى را كه نمى كنيد و دشمنى بزرگ است خدا را كه بگوئيد چيزى را كه نخواهيد كه بكنيد و بعمومها شامل خلف

ص: 479

وعده و امر كردن به چيزى كه خود نكند آن را.

و در حسن كالصحيح از هشام بن سالم منقول است كه شنيدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه وعده كه مؤمن با برادر مؤمنش كند بمنزله نذريست كه كفاره ندارد پس كسى كه خلف وعده كند با مؤمن اول با حق سبحانه و تعالى خلف وعده كرده است و خود را در معرض غضب الهى در آورده است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرمود است كه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا الخ و ترجمه اش گذشت أولا.

و در حسن كالصحيح منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه ايمان دارد به خدا و روز قيامت بايد كه به وعده خود وفا كند.

و كالمتواتر است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه منافق را سه علامتست يكى آن كه چون حكايتى كند دروغ گويد و چون وعده كند خلف وعده كند و چون امانتى به او بسپارند خيانت كند يا آن كه اگر وعده كند و در خاطرش نباشد كه به آن وفا كند دروغ گفته است،و آيات و احاديث كذب نيز شامل او هست ترجمه متن مرويست از ابو الصباح كنانى كالصحيح چون ظاهرش آنست كه از كتاب او برداشته است و محتمل است كه از كلينى برداشته باشد.

و سند كلينى به او حسن كالصحيح است از ابن ابى عمير از سلمه از ابو الصباح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه افطار فرمايد صايمى را او را اجر و ثوابى مانند ثواب صايم كرامت فرمايند،و در كافى و يب فله مثل اجره است و اين عبارت بهتر است و ظاهرا نساخ پيش و پس كرده اند.

ص: 480

و كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقول است كه هر كه صائمى را افطار فرمايد او را عطا كنند مانند اجر صايم بى آن كه چيزى از اجر آن صايم كم شود و هم چنين به او عطا كنند هر عمل خيرى كه از قوت آن طعام به جا آورد بى آن كه از او چيزى كم شود.

5,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: دخل سدير على ابى صلوات اللّه عليه فى شهر رمضان فقال له يا سدير هل تدرى أيّ ليال هذه فقال له نعم جعلت فداك انّ هذه ليالى شهر رمضان فما ذاك فقال له أ تقدر على ان تعتق فى كلّ ليلة من هذه اللّيالي عشر رقاب من ولد اسماعيل عليه السّلام فقال له سدير بابى أنت و امّى لا يبلغ مالى ذاك فما زال ينقص حتّى بلغ به رقبة واحدة فى كلّ ذلك يقول لا اقدر عليه فقال له أ فما تقدر ان تفطّر فى كلّ ليلة رجلا مسلما فقال له بلى و عشرة فقال له ابى صلوات اللّه عليه فذاك الّذى اردت يا سدير انّ افطارك اخاك المسلم يعدل عتق رقبة من ولد اسماعيل عليه السّلام).

و كالصحيح منقول است از مسعده كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه سدير صيرفى داخل شد بر پدرم صلوات اللّه عليه در ماه رمضان پدرم به او گفت كه اى سدير آيا مى دانى كه چه شبهاست اين شبها گفت بلى فداى تو گردم اين شبهاى ماه رمضانست چه مطلب است حضرت فرمودند كه مى توانى هر شب از اين شبها آزاد كنى ده بنده را از فرزندان حضرت اسماعيل كه به بندگى گرفتار شده باشند يا از كشتن ايشان را خلاص كنى به فدا.

سدير گفت پدر و مادرم فداى تو باد مال من وفا نمى كند باين حضرت فرمودند كه نه كس و او گفت كه ندارم و هم چنين يك يك كم مى فرمودند تا به يك

ص: 481

بنده رسانيدند و در هر مرتبه او مى گفت كه قدرت ندارم پس حضرت فرمودند كه قدرت ندارى كه هر شب مسلمانى را افطار فرمائى گفت بلى قدرت يكى و ده نفر دارم پس پدرم فرمودند كه مراد من اين بود اى سدير به درستى كه افطار فرمودن برادر مسلمانت را برابر است با آزاد كردن بنده از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام.

و منقول است كالصحيح كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه به ابو حمزه ثمالى نيز چنين فرمودند و حديث سدير بطرق صحيحه منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه در ماه رمضان و در ساير ايّام و احاديث در آن كه اطعام مؤمن برابر است با عتق رقبه در هر وقتى متواتر است و زياده نيز وارد شده است و بعضى از آن گذشت.

7-( و روى موسى بن بكر عن ابى الحسن صلوات اللّه عليه انّه قال:

تفطيرك اخاك الصّائم افضل من صيامك).

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه فرمودند كه افطار فرمودن برادر مؤمن صائمت افضل است از ثواب روزه ات با آن ثوابى كه در روزه گذشت و ظاهر آنست كه افطار فرمودن در روزه واجب افضل باشد از سنت خصوصا ماه رمضان كه افطار فرمودن آن افضل است از هر تفطيرى سوى عيد غدير كه ثواب آن گذشت كه برابر است با هزار هزار نفس كه افطار فرمايند از پيغمبران و صديقان و استبعادى ندارد كه بعضى از مستحبات زيادتى داشته باشد بر بعضى از واجبات چنانكه سابقا گذشت.

4-( و: كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما اذا كان اليوم الّذى يصوم فيه امر بشاة فتذبح و تقّطّع اعضاؤه و يطبخ فاذا كان عند

ص: 482

المساء اكبّ على القدور حتّى يجد ريح المرق و هو صائم ثمّ يقول هاتوا القصاع اغرفوا لال فلان اغرفوا لال فلان ثمّ يؤتى بخبز و تمر فيكون ذلك عشاؤه).

و كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه هر روز كه روزه مى گرفتند مى فرمودند تا گوسفندى مى كشتند و اعضا آن را پاره پاره مى كردند يا آن را بيست پاره مى كردند مثلا كه از جهة هر خانه كه فرستند يك پاره بزرگى باشد و گذشت كه صد خانه را باز مى رسيدند در مدينه مشرفه و ممكن است كه طعام را به نوبت فرستند يا از جهة جمعى فرستند كه استطاعت پختن نداشته باشند و چون قريب به شام يا شام مى شد حضرت سر مبارك را نزديك ديگها مى آوردند فى الجمله قوتى از بوى آن مرق به حضرت رسد از جهة عبادت و هنوز افطار نفرموده بودند و ظاهرا بعد از شام چنين مى فرمودند ممكن است كه بخار ضرر بصوم نداشته باشد و قبل از شام چنين كرده باشند بلكه ظاهرتر است بعد از آن مى فرمودند كه بياوريد كاسه ها را و پر كنيد از جهة فلان خانه و فلان خانه تا همه را به خانه هاى مردمان مى فرستادند و بعد از آن نان و خرمائى مى آوردند و حضرت همان را تناول مى كردند و شب تا صبح عبادت مى كردند.

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: من فطّر فى هذا الشّهر مؤمنا صائما كان له بذلك عند اللّه عزّ و جلّ عتق رقبة و مغفرة لما مضى من ذنوبه فقيل له يا رسول اللّه ليس كلّنا يقدر على ان يفطّر صائما فقال انّ اللّه تبارك و تعالى كريم يعطى هذا الثّواب منكم و من لم يقدر الاّ على مذقة من لبن يفطّر بها صائما او شربة من ماء عذب او تميرات لا

ص: 483

يقدر على اكثر من ذلك).

و گذشت در حديث كالصحيح ابو الورد در ضمن خطبه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه هر كه در اين ماه افطار فرمايد مؤمنى صايم را حق سبحانه و تعالى او را عطا كند به سبب اين ثواب بنده آزاد كردن و آمرزش گناهان گذشته او را پس عرض نمودند كه يا رسول اللّه همه ما قدرت ندارند بر آن كه صايمى را افطار فرمايند پس حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى كريم است و عطا مى فرمايد اين ثواب را به شما مؤمنان به كسى كه قدرت نداشته باشد مگر بر دهن چشى از شير كه به آن صايمى را افطار فرمايد،يا يك شربت آب شيرينى بدهد،يا چند دانه خرما بدهد كه قدرت بر بيشتر از اينها نداشته باشد،و برقى همين حديث را در صحيح از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله روايت كرده است.

و در صحيح از ربعى منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه طعام دهد برادر مؤمنش را از جهة رضاى الهى حق سبحانه و تعالى عطا كند او را ثواب اطعام صد هزار نفس كه بمنزله آزاد كردن صد هزار بنده است و قريب باين مضمون منقول است كالصحيح از ابان بن تغلب و از ابو المقدام و از وصّافى و غيرهم از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما پس ممكن است كه يك بنده آزاد كردن از جهة اطعام مستضعفين باشد و صد هزار از جهة اطعام شيعيان اثنا عشرى باشد چنانكه ظاهر حديث ابو المقدام است كه تحضيض فرموده است حضرت به اطعام شيعيان و ممكن است آن اخبار را حمل بر خبر ربعى كنيم كه صد هزار از جهة اخلاص باشد و اللّه تعالى يعلم.

ص: 484

باب ثواب السّحور

14-( قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: السّحور بركة).

اين بابى است در ثواب سحر چيزى خوردن يا آشاميدن كسى كه خواهد روز روزه باشد منقول است بروايت سكونى كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه سحر چيزى خوردن يا آشاميدن سبب ازدياد توفيق و عمر و مال است و مناسب ضم است كه مصدر باشد يا اسم مصدر اما محدثان اكثر بفتح مى خوانند و بفتح آن چيزى است كه بان سحور مى كنند مثل وضو و وقود در آبى كه به آن وضو مى سازند و در هيمه كه به آن مى افروزند.

6-( قال صلّى اللّه عليه و آله: لا تدع أمّتي السّحور و لو على حشفة تمر).

و بروايت سكونى منقولست كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه امت من ترك نكنند سحر خوردن را اگر چه يك خرماى زبونى يا خرماى خشكى يا ضعيف بى دانه باشد كه به آن ثواب سحور حاصل مى شود.

6-( و: سال سماعة ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن السّحور لمن اراد الصّوم فقال امّا فى شهر رمضان فانّ الفضل فى السّحور و لو بشربة من ماء و امّا فى التّطوّع فمن احبّ ان يتسحّر فليفعل و من لم يفعل فلا باس).

ص: 485

و منقول است در موثق از سماعه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از سحور كسى كه خواهد كه روزش روزه باشد حضرت فرمودند كه اما در ماه رمضان به درستى كه فضيلت عظيم در سحور است اگر چه شربتى از آب باشد و اما در روزهاى مستحب هر كه خواهد كه سحور كند بكند و هر كه نكند باكى نيست.

6-( و: ساله ابو بصير عن السّحور لمن اراد الصّوم أ واجب هو عليه فقال لا باس بان لا يتسحّر ان شاء فامّا فى شهر رمضان فانّه افضل ان يتسحّر احبّ ان لا يترك فى شهر رمضان).

و در حسن كالصحيح منقول است از ابو بصير كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از سحور كسى را كه اراده صوم داشته باشد و در بعضى از نسخ فى اداء الصوم است و از تصحيف نساخ است و در كافى مثل اصل است آيا واجبست سحور بر او حضرت فرمودند كه اگر سحور نكند باكى نيست اگر نخواهد و اما در ماه رمضان افضل آنست كه سحور كند و من دوست مى دارم يا ما اهل بيت دوست مى داريم كه ترك نكند سحور را در ماه مبارك رمضان.

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: تعاونوا بأكل السّحر على صيام النّهار و النّوم عند القيلولة على قيام اللّيل).

و كالصحيح منقولست از رفاعه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه يكديگر را مدد كنيد به آن كه از خواب بيدار كنيد و ترغيب كنيد يا خود را مدد كنيد به خوردن سحر بر روزه روز و بخواب چاشت بر بيدارى شب.

ص: 486

14-( و روى عن امير المؤمنين صلوات اللّه عليه عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله انّه قال: انّ اللّه تبارك و تعالى و ملائكته يصلّون على المستغفرين و المتسحّرين بالأسحار فلتسحّر احدكم و لو بشربة من ماء.).

و منقولست از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه اللّه تبارك و تعالى و جميع فرشتگان صلوات و رحمت و استغفار مى فرستند بر جمعى كه در سحرها استغفار مى كنند و بر جمعى كه سحور مى كنند پس بايد كه هر يك از شما سحور كند اگر چه به شربتى از آب باشد و كالصحيح منقول است از حضرت امير المؤمنين كه حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليهما فرمودند كه سحور كنيد و اگر چه به جرعهاى آب باشد بتحقيق كه رحمتهاى الهى نازل است بر جمعى كه در سحرها سحور مى كنند.

(و افضل السّحور السّويق و التّمر و مطلق لك الطّعام و الشّراب إلى ان تستيقن طلوع الفجر)

و عبارت فقه رضويست كه مستحب است كه سحور كند در ماه رمضان و اگر چه شربتى از آب باشد و افضل سحور آرد بو داده است و خرما و جايز است ترا خوردن و آشاميدن تا يقين كنى كه صبح طالع شده است.

و مرويست در موثق كالصحيح از حفص كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بهترين سحورها قاووت است و خرما.

و كالصحيح منقول است از جابر از امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله افطار و سحور مى كردند بر دو چيز

ص: 487

سياه عرض كردم كه كدامند حضرت فرمودند كه خرما و آب،و مويز و آب و در موثق از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نيز منقول است به همين.

6-( و: سال رجل الصّادق صلوات اللّه عليه فقال اكل و انا اشكّ فى الفجر فقال كل حتّى لا تشكّ).

و در موثق از اسحاق منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه سحر مى خورم و شك دارم كه صبح شده است يا نه حضرت فرمودند كه مى توانى خورد تا يقين به همرسد كه صبح شده است يا بخور و وسواس مكن تا شك نكنى.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: لو انّ النّاس تسحّروا ثمّ لم يفطروا الاّ على الماء لقدروا على ان يصوموا الدّهر).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه اگر مردمان سحور بخورند و شب افطار بر آب كنند نه بر چيزى ديگر مى توانند بى مشقت كه هميشه روزه بگيرند چون سحور دفع گرسنگى روز مى كند و آب دفع تشنگى يا بالخاصية چنين است و محتمل است كه مراد اين باشد كه اول شب همين آب بخورند و بس و طعام را در سحر خورند و اين معنى مجربست و مدتى هميشه روزه بودم و تعب نمى كشيدم و اللّه تعالى يعلم.

ص: 488

باب الرّجل يتطوّع بالصّيام و عليه شىء من الفرض

(وردت الاخبار و الآثار عن الائمة صلوات اللّه عليهم انّه لا يجوز ان يتطوّع الرّجل بالصّيام و عليه شىء من الفرض و ممّن روى ذلك الحلبيّ و ابو الصّباح الكنانىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه)

اين بابى است در بيان آن كه آيا روزه سنتى مى تواند گرفت كسى كه مشغول الذمه بر روزه واجب باشد اخبار و احاديث وارد شده است از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه جايز نيست روزه سنت هر گاه روزه واجب در ذمه اش باشد و از جمله كسانى كه اين اخبار را روايت كرده اند حلبى و كنانى اند كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده اند.

كلينى در حسن كالصحيح روايت كرده است از حلبى و طرق صدوق به حلبى صحيح است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه چند روز از قضاى ماه رمضان بر او باشد آيا روزه سنت مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه نه تا قضا كند هر چه بر او باشد از ماه رمضان،و به همين مضمون روايت كرده است در قوى از ابو الصّباح كنانى و بغير از اين دو حديث حديثى ديگر كلينى و شيخ روايت نكرده اند و اطلاق اخبار و آثار كردن بر اين دو خبر غريبست اگر چه ظاهرا در خاطرش بوده است مجملا اما بحسب اصطلاح خبر آنست كه صحابى آن را به حضرات رسانيده باشد،و اثر

ص: 489

باشد،و اثر آنست كه صحابى از خود گفته باشد يا تابعى و نزد ما هر دو به يك معنى است اما گفتن كه جايز نيست از مجرد نهى و بعنوان خبر گفتن غريبست.

و احاديث متواتره وارد شده است در آن كه قضا موسع است و بعضى از آنها خواهد آمد پس هر گاه جايز باشد خوردن چرا جايز نباشد روزه سنت گرفتن اگر چه اين دليل نيست بلكه نكته ايست بعد از وقوع،و چون در اين دو حديث نهى وارد شده است و معارضى صريح ندارد اكثر علما عمل كرده اند و ليكن جزم به حرمت مشكل است چون نهى در احاديث در كراهت بسيار وارد شده است به مرتبه كه اگر مجاز باشد مجاز شايع است و مانند حقيقت است به حيثيتى كه اگر نهيى وارد شود مشتبه است حرمت و كراهت حتى بر قايلين به آن كه نهى از جهة حرمتست چه جاى آن كه در اصل دليلى نيست كه دلالت كند بر آن كه نهى از جهة حرمتست مانند امر كه از براى وجوب است و چون محتمل الامرين است احتياط در عدم جزم است با حد الطرفين در فتوى و در عمل احوط در امر آنست كه به جا آورند بقصد مطلوبيت و در نهى ترك نمايند بقصد آن كه يقينا ترك مطلوب است اگر چه حرمت يا كراهت ظاهر نيست مگر از خارج دليلى دلالت كند بر يكى از طرفين.

ص: 490

باب الصّلاة فى شهر رمضان

نماز شب به جماعت

6,5-( سال زرارة و محمّد بن مسلم و الفضيل ابا جعفر الباقر و ابا عبد اللّه الصّادق صلوات اللّه عليهما: عن الصّلاة فى شهر رمضان نافلة باللّيل جماعة فقالا انّ النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله كان اذا صلّى العشاء الآخرة انصرف إلى منزله ثمّ يخرج من اخر اللّيل إلى المسجد فيقوم فيصلّى فخرج فى اوّل ليلة من شهر رمضان ليصلّي كما كان يصلّى فاصطفّ النّاس خلفه فهرب منهم إلى بيته و تركهم ففعلوا ذلك ثلث ليال فقام صلّى اللّه عليه و اله فى اليوم الثّالث على منبره فحمد اللّه و اثنى عليه ثمّ قال أيّها النّاس انّ الصّلاة باللّيل فى شهر رمضان من النّافلة فى جماعة بدعة و صلاة الضّحى بدعة الا فلا تجتمعوا ليلا فى شهر رمضان لصلاة اللّيل و لا تصلّوا صلاة الضّحى فانّ تلك معصية الا فانّ كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة سبيلها إلى النّار ثمّ نزل صلّى اللّه عليه و اله و هو يقول قليل فى سنّة خير من كثير فى بدعة).

و به اسانيد صحيحه و كالصحيحه از فضلاء اصحاب حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما منقولست كه از هر دو معصوم سؤال كردند از نماز نافله شب ماه مبارك رمضان كه آيا به جماعت مى توان كردن آن را پس هر دو فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه

ص: 491

و آله داب ايشان اين بود كه چون نماز خفتن مى كردند به خانه مى فرمودند و در آخر شب بمسجد مى آمدند و نماز شب را مى كردند پس شب اول ماه رمضان بمسجد آمدند كه نماز كنند چنانكه هميشه نماز مى كردند مردم در عقب آن حضرت صف بستند كه اقتدا كنند حضرت از ايشان گريختند و به منزل تشريف بردند و ايشان را در مسجد گذاشتند پس سه شب چنين كردند آن حضرت،و در روز سيم بر منبر رفتند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و بعد از آن فرمودند كه اى مردمان به درستى كه نماز شب ماه رمضان را به جماعت آوردن بدعتست و نماز چاشت بدعتست زنهار كه در شب اجتماع مكنيد در ماه رمضان از جهة نماز شب،و نماز چاشت را مكنيد به درستى كه اينها مخالف فرموده الهى است به درستى كه هر بدعتى ضلالت و گمراهى است و هر ضلالتى راه آن بسوى جهنم است پس حضرت از منبر به زير آمدند و مى فرمودند كه اندكى موافق سنت بهتر از بسياريست كه بدعت باشد.

و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه نافله را خصوصا نافله شب رمضان را به جماعت واقع ساختن بدعتست و اين از اعجاز آن حضرت است كه خبر دادند كه چنين بدعتى خواهد شد،و در صحيح بخارى و احياء غزالى و ساير كتب عامه مسطور است مضمون همين حديث،و در صحيح بخارى نقل كرده است از عبد الرحمن كه گفت شبى با عمر بن الخطاب در ماه رمضان بمسجد رفتم و مردمان متفرق نماز مى كردند بعضى منفرد و بعضى با بعضى پس عمر گفت كه چنين به خاطرم مى رسد كه اگر همه را مجتمع سازم در عقب يك كس بهتر باشد پس مقرر ساخت كه در عقب ابى بن كعب نماز كنند پس شبى ديگر با عمر بمسجد رفتم و همه اقتدا بابى بن كعب كرده بودند عمر گفت نعم البدعة و در

ص: 492

احياء نعمت البدعة است يعنى چه نيكو بدعتى است اين بدعت و ايشان سر شب نماز مى كردند عمر گفت كه اگر در آخر شب واقع سازيد بهتر است.

و از عايشه روايت كرده است حديث متن را و خطبه را نقل كرده است كه در روز چهارم فرمودند،و ديگر كسى به جماعت نكرد در زمان آن حضرت و در زمان ابو بكر و پاره از زمان عمر بعد از آن اين بدعت را او به همرسانيد و از ابو هريره نيز روايت كرده است و حديث آينده را از عايشه روايت كرده است.

نماز شب در رمضان

14,6-( و روى ابن مسكان عن الحلبيّ قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الصّلاة فى شهر رمضان فقال ثلث عشرة ركعة منها الوتر و ركعتا الصّبح قبل الفجر كذلك كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله يصلّى و انا كذلك اصلّى و لو كان خيرا لم يتركه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نماز در ماه رمضان حضرت فرمودند كه سيزده ركعت است هشت نافله شب،و سه ركعت وتر،و دو ركعت نافله صبح است پيش از صبح و در بعضى از نسخ بعد الفجر است يعنى از صبح كاذب و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چنين نماز مى كردند و من نيز چنين نماز مى كنم و اگر خوبى بود حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آن را ترك نمى كردند يعنى نافله رمضان را حضرت نكردند و چون احاديث متواتره وارد شده است بر استحباب آن حمل مى كنيم كه آن سنت نيست كه آن حضرت بر آن مداومت فرموده باشند بلكه تطوعى بود كه گاهى مى كردند.

6-( و روى عبد اللّه بن المغيرة عن عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه:

ص: 493

صلوات اللّه عليه قال: سألته عن الصّلاة فى شهر رمضان فقال ثلث عشرة ركعة منها الوتر و ركعتان قبل صلاة الفجر و لو كان فضلا كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اعمل به و احقّ).

و به اسانيد صحيحه و حسنه كالصحيحه منقول است از عبد اللّه بن سنان و در بعضى از نسخ عبد اللّه بن مسكان است و هر دو ثقه و عظيم الشأنند كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نماز در ماه رمضان حضرت فرمودند كه سيزده ركعت است از آن جمله سه ركعت وتر است و دو ركعت نافله صبح است پيش از صبح و اگر فضيلتى مى بود يعنى فضيلتى بسيار در نافله رمضان هر آينه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عمل به آن بيشتر مى كردند و آن حضرت سزاوارتر بودند به آن فضيلت.

و در موثق كالصحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چون نماز خفتن مى كردند به خوابگاه خود مى فرمودند و هيچ نمازى نمى كردند تا نصف شب نه در ماه رمضان و نه در غير آن،و احاديث صحيحه عامه نيز وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در روز نماز نمى كردند تا زوال يعنى نماز ضحى را نمى كردند و در شب نيز هيچ نماز نمى كردند تا نصف شب و ليكن همه ماوّلند به آن كه نماز سنت نمى كردند و منافات ندارد كه تطوع مى كرده باشند و نافله ماه رمضان تطوع است نه سنت.

نوافل در ماه رمضان

(و ممن روى الزّيادة فى التّطوع فى شهر رمضان زرعة عن سماعة و هما واقفيّان

5,6- قال: سألته عن شهر رمضان كم يصلّى فيه قال كما

ص: 494

تصلّى فى غيره الاّ انّ لشهر رمضان على سائر الشّهور من الفضل ما ينبغى للعبد ان يزيد فى تطوّعه فان احبّ و قوى على ذلك ان يزيد فى اوّل الشّهر إلى عشرين ليلة كلّ ليلة عشرين ركعة سوى ما كان يصلّي قبل ذلك،يصلّي من هذه العشرين اثنتى عشرة ركعة بين المغرب و العتمة و ثمان ركعات بعد العتمة ثمّ يصلّي صلاة اللّيل الّتى كان يصلّيها قبل ذلك ثمان و الوتر ثلث يصلى ركعتين و يسلّم فيهما ثمّ يقوم فيصلّى واحدة فيقنت فيها فهذا الوتر ثمّ يصلّى ركعتى الفجر حتّى ينشقّ الفجر فهذه ثلث عشرة ركعة.

فاذا بقى من شهر رمضان عشر ليال فليصلّ ثلثين ركعة فى كلّ ليلة سوى هذه الثّلث عشرة ركعة يصلّى منها بين المغرب و العشاء اثنتين و عشرين ركعة و ثمان ركعات بعد العتمة ثمّ يصلّى صلاة اللّيل ثلث عشرة ركعة كما و صفت لك و فى ليلة احدى و عشرين و ثلث و عشرين يصلّى فى كلّ واحدة منهما اذا قوى على ذلك مائة ركعة سوى هذه الثّلث عشرة ركعة و ليسهر فيهما حتّى يصبح فانّ ذلك يستحبّ ان يكون فى صلاة و دعاء و تضرّع فانّه ترجى ان تكون ليلة القدر فى إحداهما. قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه انّما أوردت هذا الخبر فى هذا الباب مع عدو لي عنه و تركى لاستعماله ليعلم النّاظر فى كتابى كيف يروى و من رواه و ليعلم من اعتقادى فيه انّي لا ارى بأسا باستعماله)

و از جمله كسانى كه روايت كرده اند زيادتى در مستحبات نوافل را در ماه رمضان زرعه از سماعه است و هر دو واقفى اند يعنى جمعى ديگر

ص: 495

روايت كرده اند و اينها بهترين راويانند و مع هذا بد مذهبند و نه چنين است بلكه بهتر از اينها روايت كرده اند و سماعه نيز اضمار كرده است و گفته است كه سؤال كردم از او اگر چه اظهر آنست كه مروى عنه حضرت امام جعفر صادق است از ماه رمضان كه چند ركعت نماز مى كنند در اين ماه حضرت فرمودند كه هم چنان كه در غير اين ماه نماز مى كنند يعنى پنجاه و يك ركعت است.

و ليكن ماه رمضان را بر باقى ماهها فضيلتى هست كه بنده را سزاوار آنست كه زياده كند در مستحبات پس اگر خواهد زيادتى را و قوت بر زيادتى داشته باشد خوبست كه زياده كند از شب اول تا بيست شب،هر شب بيست ركعت غير از آن چه در باقى ماهها به جا مى آورد كه پنجاه و يك ركعت واجب و سنت باشد از اين بيست ركعت دوازده ركعت را ميان شام و خفتن مى گذارد،و هشت ركعت را بعد از خفتن پس نماز شب را به جا مى آورد كه پيش از اين مى كرد كه هشت ركعت باشد و سه ركعت وتر بدو سلام بانكه دو ركعت مى كند و سلام مى دهد پس بر مى خيزد و يك ركعت وتر را مى كند و در وتر قنوت طولانى مى خواند و اين سه ركعت وتر است ديگر دو ركعت نافله صبح را مى كند و وقتى آن باقى است تا صبح طالع شود پس اين سيزده ركعت است كه همه را نافله شب مى گويند.

پس چون به دهۀ آخر رسد هر شب سى ركعت مى كند بغير از سيزده ركعت نماز شب و بيست و دو ركعت آن را ميان نماز و شام و خفتن مى كند و هشت ركعت را بعد از خفتن به جا مى آورد و بعد از آن سيزده ركعت نماز شب را مى كند چنانكه وصف كرديم از جهت تو در شب بيست و يكم و بيست و سيم در هر شب اگر قوت داشته باشد صد ركعت مى كند بغير از اين سيزده ركعت و تا صبح

ص: 496

بيدار است به درستى كه مستحب است كه در نماز و دعا و تضرع باشد زيرا كه اميد هست كه شب قدر در يكى از اين دو شب باشد.

چنين گويد صدوق مصنف اين كتاب كه من اين حديث را در اين باب ذكر كرده ام با آن كه خود عمل نمى كنم به آن تا آن كه هر كه نظر كند در كتاب من بداند كه چگونه روايت كند و بداند كه اين اين حديث را روايت كرده است و اعتقاد مرا نيز بداند كه من باكى نمى دانم كه كسى باين حديث عمل كند.چون حديث سماعه اگر چه واقفى است صدوق و قدما به آن عمل مى كنند و در واقفى بودنش نيز سخنى هست چون در زمان حضرت امام جعفر صادق فوت شده است لهذا حديث بخاطر ندارم كه از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما روايت كرده باشد چه جاى آن كه مانده باشد تا زمان وفات آن حضرت با آن كه فاصله سى و سه سال است با سى و پنج سال و على اى حال هر گاه تعارض واقع شود ميان احاديث مثل حلبى و ابن سنان و محمد بن مسلم كه در يك طرف باشند و سماعه در طرف ديگر آن طرف را رجحان مى بايد داد به اعتبار ايمان و اوثقيت و اكثريت و حق با اوست اگر چنين باشد و حال آن كه به اعتراف صدوق نيز چنين نيست و اگر گويد كه بر تقدير كثرت راويان طرف سماعه حديثى كه بى علتى باشد نيست حق با اوست زيرا كه در هر حديثى از اين احاديث بسيار سخنى هست اما اگر جمع توان كرد يقين طرح نمى بايد كرد لهذا صدوق قايل است به تخيير و مى گويد كه مخير است اگر خواهد باين حديث نيز عمل مى تواند كرد.

چون در حديث ابو ذر وارد است كه حضرت سيد المرسلين است صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه نماز خيرى است كه حق سبحانه و تعالى از جهة بندگان خود مقرر فرموده است هر كه خواهد كم كند و هر كه خواهد بسيار بكند

ص: 497

و چون عامه اين نماز را به جماعت قرار داده اند و بدعتها در آن مقرر ساخته اند بنا بر اين ائمه هدى صلوات اللّه عليهم اهتمام بسيار در آن نمى فرمودند كه مبادا چنين مفهوم شود كه نماز تراويح ايشان حق است و از جمله سنن جاريه است كه حضرات اهتمام به آن داشته باشند بلكه چنين نيست و از جمله تطوعاتست.

و احاديث كه عامه در صحاح خود نقل كرده اند مثل احاديث صحاح ماست و غير صحاح ايشان مانند غير صحاح ماست بلكه در غالب اوقات چنين است مگر جائى كه مطلبى باشد در وضع و اكثر اوقات فضلاى عامه در غير صحابه نهايت دقت مى كنند و از همه كس نقل نمى كنند و اگر از كسى دروغى ظاهر شود ديگر از و نقل نمى كنند و او را مشهور مى سازند بانكه كذابست و وضاع حديثست مثل وهب بن وهب كه از جهت منصور حديث گرو بستن در ريش را نقل كرد و صدوق نيز نقل كرده است در اين كتاب از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم.

و ليكن مراد او پر تير است وهب از جهة خاطر منصور در كبوتر بازى نقل كرد و هم چنين حفص بن غياث همين حديث را از جهة رشيد عليه اللعنة الشديد نقل كرد و رشيد گفت تا هزار مثقال طلا يا ده هزار درم كه قيمت هر دو برابر بود به او دادند و چون بيرون رفت رشيد گفت شهادت مى دهم كه لحيه او نجنبيد مگر بر كذب ما،شهادت مى دهم كه لحيه او لحيه كذابست و نگفت اين دروغ را مگر از جهة من و هر دو را در كتب رجال خود ذكر كرده اند كه وضّاع حديثند چنانكه علماى رجال ما نيز ذكر كرده اند اگر چه حكم به آن كه وضّاع اند نيز مشكل است چنانكه در خصوص اين واقعه ايشان وضع نكرده بودند بلكه غلط حل كردند بلكه وضع نكردن نيز معلوم نيست و محتمل است كه بحسب واقع

ص: 498

حديثى كه صدوق ذكر كرده است نيز موضوع باشد.

لهذا حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر فاسقى خبرى از جهة شما بياورد شما تفحّص و تبيّن و تثبّت و تجسّس كنيد و تا ظاهر نشود حقيقت آن به آن عمل مكنيد نفرمود كه هر چه فاسق نقل كند بگوئيد دروغ است چنانكه متعارف شده است ميان عامه و خاصه كه حديث شخصى را كه علم بحال او ندارند ردّ مى كنند و حكم به كذب آن مى كنند بلكه اكثر عالميان چنين اند كه اگر حديثى را بشنوند كه موافق عقول ضعيفه ايشان نيست حكم به كذب آن مى كنند و مى گويند كه مى بايد چنين باشد با آن كه حق سبحانه و تعالى مذمّت ايشان فرموده است كه بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ يعنى بلكه اين كفار تكذيب مى كنند هر چه را كه علم ايشان به آن احاطه نكرده است و هنوز به ايشان نرسيده است تأويل از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم و جمعى در طرف تفريط مرتبه اند كه هر حديثى كه به ايشان رسيد حكم به صحت آن مى كنند و به آن عمل مى كنند و حال آن كه حق سبحانه و تعالى مذمت اين جماعت نيز فرموده است كه أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ يعنى آيا عهد و پيمان از ايشان نگرفتند در كتاب الهى كه نگويند بر خدا مگر آن چه حق باشد و علم به آن داشته باشند.

لهذا احاديث صحيحه وارد شده است كه حق سبحانه و تعالى را بر بندگان دو حق است يكى آن كه آن چه را ندانند نگويند دويم آن چه را نفهمند رد نكنند بلكه رد كنند بائمه هدى صلوات اللّه عليهم و هر چه ايشان بگويند به آن

ص: 499

عمل كنند اگر چه خلافش را از ايشان شنيده باشند كه البته رعايت حال ايشان كرده اند به سبب تقيه كه مبادا به ايشان ضرر رسد چنانكه بسيار واقع شده است كه ايشان حكمى بر خلاف واقع مى فرموده اند و عاقبت ظاهر مى شده است كه اگر بر خلاف آن عمل مى كردند البته هلاك مى شدند يا كشته مى شدند چنانكه گذشت حكايت على بن يقطين و داود بن زربي در غير ايشان بدان كه آن چه در موثقه سماعه است نهصد ركعت مى شود،و در فقه رضوى نيز نهصد است و مضمونش قريب باين است و احاديث ديگر نيز چنين وارد شده است و نقصان در شب نوزدهم است و به اسانيد متكثره كالصحيحه هزار ركعت است به اضافه صد ركعت در شب نوزدهم و به اسانيد كالصحيحه منقول است كه در اين سه شب اكتفا به صد ركعت مى كند و هشتاد ركعت را در جمعه ها مى كند باين عنوان كه در هر جمعه ده ركعت مى كند چهار ركعت نماز حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به جا مى آورد در هر ركعتى بعد از حمد پنجاه مرتبه قل هو اللّه احد مى خواند،و دو ركعت نماز حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها مى كند در ركعت اول بعد از حمد صد مرتبه سوره انا أنزلناه مى خواند و در ركعت دويم صد مرتبه قل هو اللّه احد مى خواند،و چهار ركعت نماز حضرت جعفر طيار را مى كند به نحوى كه گذشت،و در شب جمعه آخر بيست ركعت نماز حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را به جا مى آورد،و مشهور آنست كه در روز جمعه آخر به جا مى آورد و در روايت مفضّل كه اين تفصيل در آنجا مذكور است شب جمعه است و در شب شنبه آخر بيست ركعت نماز حضرت فاطمه زهرا را به جاى مى آورد،پس حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به مفضل فرمودند كه بشنو و حفظ كن،و نماز

ص: 500

حضرت امير المؤمنين و حضرت فاطمه را به معتمدين اصحاب خود ياد ده كه اين دو نماز بهترين نمازهاست بعد از فرايض پس هر كه اين دو نماز را در ماه رمضان يا غير آن به جا آورد چون فارغ شود گناهى نمانده باشد او را،پس حضرت فرمودند كه اى مفضل نوافل ماه رمضان را در هر ركعتى ده مرتبه توحيد مى خوانى يا هفت يا پنج يا سه يا يك بترتيب در فضيلت،و در شب نيمه ماه رمضان صد ركعت نماز است هر ركعتى يك الحمد و ده قل هو اللّه احد و فضيلت بسيار در آن وارد شده است و كالصحيح از جميل بن صالح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر توانى كه در هر شبانه روزى از ماه رمضان و غير آن هزار ركعت نماز كنى بكن به درستى كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در هر شبانه روزى هزار ركعت نماز مى كردند.

و در صحيح از بقباق و عبيد بن زراره منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نمازهاى سنت را زياده مى فرمودند در ماه رمضان و چون نماز خفتن به جا مى آوردند بعد از آن مشغول نماز مى شدند و مردمان در عقب آن حضرت مى ايستادند كه اقتدا كنند حضرت ايشان را بحال خود مى گذاشتند و به منزل مى فرمودند و چون مردمان متفرق مى شدند مى آمدند و مشغول نماز مى شدند باز مردمان جمع مى شدند باز به اندرون مى فرمودند و مكرر اين واقع شد و روايات معتبره باين مضمون بسيار است.

و در روايات معتبره متكثره وارد شده است كه آن حضرت فرمودند كه اين زيادتى را از جهة فضيلت ماه رمضان مى كنم،و اين نماز نافله است و در نافله

ص: 501

جماعت نيست هر يك بر سر خود به جا آورند و هر چه مى دانند از قرآن بخوانند و اگر توانند ختم قرآن در اين نوافل به جا آورند بسيار خوبست و اگر در هر سه شب ختم كنند در نمازها بهتر است و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم هر شب ختم قرآن مى كرده اند و خواص اصحاب خود را رخصت مى داده اند در ختم در هر شب و متوسطان را در سه شب مى فرموده اند و مبالغه فرموده اند در خواندن با تدبّر،و در حديث معتبر وارد شده است كه بهار قرآن ماه رمضان است.

و مرويست در صحيح از على بن ابى المغيره كه عرض نمودم به حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه پدرم از جدت صلوات اللّه عليه سؤال كرد از ختم قرآن در هر شب از ماه رمضان جدت فرمودند كه هر چه توانى بخوان و پدرم در ماه رمضان چهل ختم مى كرد و من نيز بعد از پدرم چهل و زياد و كم مى كنم بحسب اختلاف احوال و چون روز فطر مى شود يك ختم را هديه مى كنم از جهة حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله،و يكى را از جهة حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه،و يكى را از جهة حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليهما و يك يك از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را عرض نمودم تا به حضرت رسيدم و عرض نمودم كه يكى را از جهة شما و تا حال چنين كرده ام چه ثواب دارم حضرت فرمودند كه از جهة تست آن كه در روز قيامت محشور شوى با ايشان گفتم اللّه اكبر چنين خواهد بود فرمودند بلى تا سه مرتبه گفتم و ايشان فرمودند بلى.

و در موثق از على منقول است كه ابو بصير به خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام عرض نمود فرمودند كه در غير ماه رمضان در هر شش روز يك ختم با تأنّى و تدبر و در ماه رمضان در هر سه شب يك ختم فرمودند و

ص: 502

فرمودند كه ماه رمضان مثل ماههاى ديگر نيست حق و حرمت آن بسيار است و تا توانى نماز بسيار بكن كه قرآن در نماز خوانده شود و اگر در نماز ايستاده بخوانند هر حرفى را صد حسنه مى دهند و در نماز نشسته پنجاه و در غير نماز ده، و در روايتى ديگر صد حسنه مى دهند و صد سيئه محو مى كنند و صد درجه بلند مى كنند بهمان ترتيب و اگر در حفظ نداشته باشد از قرآن مى تواند خواند در نافله و احوط آنست كه فريضه را از حفظ بخوانند.

و كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه در شبى ده آيه بخواند او را از غافلان ننويسند،و هر كه پنجاه آيه بخواند او را از ذاكران بنويسند و هر كه صد آيه بخواند او را از قانتان بنويسند و هر كه دويست آيه بخواند او را از خاشعان بنويسند و هر كه سيصد آيه بخواند او را از فايزان و رستگاران بنويسند و هر كه پانصد آيه بخواند او را از جمله مجتهدان بنويسند و هر كه هزار آيه بخواند از جهة او بنويسند قنطارى از برّ و خير كه كرده باشد يا در راه خدا داده باشد كه هر قنطارى پانزده هزار مثقال طلاست و هر مثقالى بيست و چهار قيراط است،قيراط اصغرش مانند كوه احد باشد و اكبرش بين آسمان تا زمين باشد و گذشت در موثق كالصحيح كه هر آيه در ماه رمضان خوانده شود ختم قرآنى نوشته مى شود و احاديث فضل قرائت قرآن خصوصا در ماه رمضان از حد حصر بيرونست.

ص: 503

باب ما جاء فى كراهة السّفر فى شهر رمضان

اين بابى است در بيان اخبارى كه وارد شده است در مكروه بودن سفر در ماه رمضان و در سفرهاى غير مكروه.

6-( روى علىّ بن ابى حمزة عن ابى بصير قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الخروج اذا دخل شهر رمضان فقال لا الاّ فيما اخبرك به خروج إلى مكّة او غزو فى سبيل اللّه او مال تخاف هلاكه او اخ تخاف هلاكه و انّه ليس اخا من الاب و الأمّ).

مرويست در موثق از على بن ابى حمزه چنانكه در كافى و تهذيب و در بعضى از نسخ و روى ابو حمزة است و سهو نساخ است چون معهود نيست روايت ابو حمزه از ابى بصير كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از بيرون رفتن بسفر هر گاه داخل شود ماه رمضان حضرت فرمودند كه نه مگر آن چه ترا به آن خبر دهم مانند رفتن به مكه معظمه،يا جهاد در راه حق سبحانه و تعالى يا از جهت مالى كه خوف تلف آن داشته باشى يا برادرى كه خوف هلاك او داشته باشى چنانكه در تهذيب نيز چنين است كه از كتاب حسين بن سعيد روايت كرده است و در كافى

او اخ تريد وداعه يعنى برادرى كه خواهى وداع او كنى و يك منزل يا بيشتر به مشايعت او روى و مقصودم از برادر برادر ما در پدرى نيست بلكه برادر مؤمن است كه از جمله حقوق او

ص: 504

اينست كه مشايعت كنى او را يا اگر خوف هلاك او باشد خواهى كه او را خلاصى دهى به آن كه ظالمى او را گرفته باشد و توانى كه او را از دست ظالم خلاصى كنى،و نسخه كافى بحسب معنى بهتر است و ليكن نسخه تهذيب در اين حديث چنين است و هم چنين و حديث ديگر كه وارد شده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه ماه رمضان داخل شود حق سبحانه و تعالى را در آن شرطى است كه فرموده است فَمَنْ شَهِدَ الخ يعنى هر كه حاضر باشد از شما و در سفر نباشد واجبست كه آن را روزه بگيرد و هر كه بيمار باشد يا مسافر باشد عوضش روزهاى ديگر بگيرد پس نمى تواند كسى كه در شهر باشد و ماه رمضان داخل شود كه بيرون رود مگر از جهة حج يا عمره يا مالى كه خوف تلف آن داشته باشد يا برادرى كه خوف هلاك او داشته باشد و نيست او را كه بيرون رود از جهة تلف كردن مال برادرش پس هر گاه بيست و سيم بگذرد هر جا كه خواهد برود.

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن الرّجل يدخل شهر رمضان و هو مقيم لا يريد براحا ثمّ يبدو له بعد ما يدخل شهر رمضان ان يسافر فسكت فسالته غير مرّة و قال يقيم افضل الاّ ان تكون له حاجة لا بدّله من الخروج فيها او يتخوّف على ماله).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه ماه رمضان داخل شود و او در خانه خود باشد و اراده سفر نداشته باشد و بعد از آن كه ماه داخل شد ارادۀ سفر كند حال او چونست مى تواند يا نه حضرت ساكت بودند و من مكرّر سؤال مى كردم پس حضرت فرمودند كه بماند و بسفر نرود افضل است مگر آن كه

ص: 505

كارى داشته باشد كه ناچار باشد او را رفتن يا خوف داشته باشد كه اگر نرود مالش تلف شود.و دور نيست كه سكوت حضرت صلوات اللّه عليه از آن جهت باشد كه بسيار است كه نسبت به جمعى جهالت بهتر است و به سبب جهل باين مسأله خوف دارند كه مبادا سفر حرام باشد و نروند و از ثواب غير متناهى محروم نشوند و چون دانستند به سبب آن كه هوا گرم است و مشقت است احداث سفر مى كنند و از ثواب محروم مى شوند و مناسب ادب اين بود كه چون حضرت خاموش شدند ديگر نپرسند و گاه باشد كه جواب سبب تشنيع عوام يا خواص عامه شود چون جمعى از ايشان سفر را حرام مى دانند در غير امور واجبه و جمعى سبب قصر نمى دانند چنانكه از خاصه نيز بعضى به متابعت ايشان حرام مى دانند به سبب مبالغات در كراهت كه واقع شده است در آن چه گذشت و در اخبار ديگر از آن باب كه از خبر نيز ظاهر مى شود كراهت مثل حديث موثق حسين كه گفت آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بيرون مرو در ماه رمضان مگر از جهة حج يا عمره يا مالى كه خوف تلف آن داشته باشى يا زراعتى كه وقت درويدن شده باشد.

و منقولست در قوى از ابو بصير كه گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه گاه هست كه ماه رمضان داخل مى شود و بعضى از آن را روزه گرفته ام كه در اثنا بخاطر مى رسد كه به زيارت قبر حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه روم آيا بروم و رفتن و برگشتن افطار كنم بهتر است يا بمانم كه بعد از عيد فطر به يك روز ياد دو روز به زيارت روم حضرت فرمودند كه بمان تا عيد بشود گفتم فداى تو گردم ماندن افضل است حضرت فرمودند كه بلى نخواندۀ در قرآن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه از شما ماه را دريابد در

ص: 506

حضر بايد كه روزه بگيرد.

رو همين مضمون و استدلال به آيه مذكور است در چهار صد كلمه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و اين استدلالى است كه بعضى از عامه كرده اند كه حق سبحانه و تعالى امر كرده است حاضران را بصوم و امر فرموده است مسافران را به افطار و اين شبهه است چنانكه بعد از اين خواهد آمد كه حضرت مى فرمايند كه همين آيه به مفهوم شرط دلالت مى كند بر آن كه هر گاه بسفر رود بايد كه بخورد يا صريح دو آيه ديگر زيرا كه بعد از آن كه بسفر رفت صادقست كه در حضر نيست و صادقست كه مسافر است چنانكه شبهه مى كنند كه چون جايز باشد به سفرى رفتن كه روزه واجب را افطار كنند خصوصا هر گاه غرضش از سفر محض افطار باشد و جوابش اينست كه بسفر مى رود كه روزه حرام را بخورد نه روزه واجب را چون روزه در سفر حرامست و بعضى از لفظ على سفر استدلال كرده اند كه در ماه رمضان سفر حرامست چون على دلالت بر استعلا دارد يعنى كسى كه مستولى و مشرف باشد بر سفر به آن كه مسافر باشد روزه را افطار مى كند و اين استدلال نيز مثل سابق است و جوابش اينست كه بعد از سفر مستولى است با آن كه اشراف وقتى است كه از حضر بسفر رود و بر تقديرى كه اين اشعارات از آيه مفهوم شود كافى است از جهة آنها كراهت سفر به عبث چنانكه حضرت از جهة كراهت فرمودند قطع نظر از تقيه و اللّه تعالى يعلم.

( قال مصنّف هذا الكتاب اسكنه اللّه جنّته فالنّهى عن الخروج فى السّفر فى شهر رمضان نهى كراهة لا نهى تحريم و الفضل فى المقام لئلاّ يقصّر فى الصّيام و قد

5- روى العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى:

ص: 507

جعفر صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن الرّجل يعرض له السّفر فى شهر رمضان و هو مقيم و قد مضى منه ايّام فقال لا باس بان يسافر و يفطر و لا يصوم).

چنين گويد مؤلف اين كتاب من لا يحضر كه حق سبحانه و تعالى او را در جنت قرب خود ساكن گرداند كه پس از حديث حلبى ظاهر شد كه نهيى كه حضرت فرموده بودند در حديث ابو بصير از بيرون رفتن در ماه رمضان بسفر نهى كراهت است نه نهى حرمت و فضيلت در ايستادن است تا روزه را قصر نكند و نخورد مع هذا به اسانيد صحيحه منقولست كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه او را عارض شود سفر در ماه رمضان و او اقامت داشته باشد در بلد و چند روز روزه گرفته باشد حضرت فرمودند كه باكى نيست كه بسفر رود و افطار كند و روزه نگيرد.

6- قد روى ذلك ابان بن عثمان عن الصّادق صلوات اللّه عليه: ).

و به همين عبارت و مضمون روايت كرده است آبان در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه چنانكه قانون محدثين است كه وقتى چنين مى گويند كه در لفظ نيز موافق باشند و محتمل است كه مراد او حديث بعد از اين باشد و تشبيه در اصل افطار باشد خصوصا بنا بر بعضى از نسخ كه فسئل است كه بيان آن باشد و بنا بر نسخه غالب.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن الرّجل يخرج يشيّع اخاه مسيرة يومين او ثلاثة فقال ان كان فى شهر رمضان فليفطر فسئل فايّهما افضل يقيم و يصوم او يشيّعه قال يشيّعه انّ اللّه عزّ و جلّ وضع الصّوم عنه اذا شيّعه).

ص: 508

اين مضمون را كلينى روايت كرده است در موثق از ابان از زراره از امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و در صحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما و محتمل است كه حديث ابان باشد از حضرت صادق صلوات اللّه عليه اما بحديث محمد بن مسلم اقربست كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه بسفر رود از جهة تشييع برادر مؤمنش كه بسفر رود و او مشايعت و همراهى او كند يك منزل يا دو منزل چنانكه در حديث زراره است و در حديث محمد يا سه منزل و در هر دو يك منزل هست كه در متن نيست پس حضرت فرمودند كه اگر در ماه رمضان باشد كه به مشايعت رود بايد كه افطار كند و قضا كند پس از آن حضرت سؤال كردند كه كدامين افضل است بماند و روزه بگيرد يا به مشايعت رود و افطار كند حضرت فرمودند كه به مشايعت رود و افطار كند به درستى كه حق سبحانه و تعالى روزه را از او ساقط كرده است هر گاه كه به مشايعت رود و در حديث زراره چنين است كه مشايعت مى كند و افطار مى كند زيرا كه مشايعت برادر مؤمن حقى است لازم بر برادر مؤمن و از جهة اين اختلافات محتمل است كه حديث ديگر باشد اگر چه اظهر آنست كه حديث محمد بن مسلم باشد چنانكه مصنف از كافى بترتيب برداشته است و بعد از حديث محمد بن مسلم حديث وشاء است كه بعد از اين است و تغييرات لفظى ضرر ندارد و اگر چه نبودنش بهتر است.

6-( و روى الوشّاء عن حمّاد بن عثمان قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه رجل من اصحابى قد جاءنى خبره من الاعواض و ذلك فى شهر رمضان اتلقّاه قال نعم قلت اتلقّاه و افطر قال نعم قلت اتلقّاه و افطر او اقيم و اصوم قال تلقّاه و افطر).

ص: 509

و منقولست در صحيح از حماد كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى از اصحاب ما خبرش از اعواض آمد به ضاد معجمه و در موضعى ديگر اعوض است بدون الف و اهل لغت اعوص به صاد مهمله گفته اند كه موضعى است قريب به مدينه مشرفه و وادى است در ديار بأهله و در بعضى از نسخ براء مهمله است بدل از واو و گفته اند كه اعراض حجاز رستاقهاى حجاز است معرب رستا يعنى ساكنان ده و محتمل است كه موضعى ديگر باشد و اين خبر در ماه رمضان بما رسيد آيا جائز است كه به استقبال او بيرون روم فرمودند كه بلى گفتم كه به استقبال روم و روزه را بخورم حضرت فرمودند كه بلى عرض نمودم كه به استقبال روم و افطار كنم يا بمانم و روزه بگيرم كداميك بهتر است حضرت فرمودند كه استقبال مى كنى او را و افطار كن.

و در صحيح از اسماعيل بن جابر منقول است كه در ماه رمضانى بود كه وليد با عوض رسيد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه رخصت گرفتم كه به استقبال وليد روم تا اعوض فرمودند كه به استقبال رو و افطار كن و عبارت تلقّه و افطر است و هر دو بلفظ امر است و بهتر است اگر چه در عبارت متن لطفى هست كه اول را بلفظ استقبال آورد تا دلالت كند بر افضليت، و ثانى را بلفظ امر يعنى بعد از استقبال رفتن افطار واجبست البته و ها ممكن است كه ضميرى باشد راجع بوليد و ممكن است كه هاى سكت باشد كه در اواخر الفاظ امر و نهى در مى آورند.

و در صحيح از سعيد بن يسار منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه به مشايعت برادر مؤمنش مى رود در ماه رمضان و يك روز راه هست كه هشت فرسخ است با آن كه برادر مؤمنش به استقبال يا

ص: 510

به مشايعت شخصى مى رود و او به رفاقت او مى رود كه تنها نباشد آيا افطار مى كند يا روزه مى گيرد حضرت فرمودند كه افطار مى كند و احاديث ديگر وارد شده است بر اين مضامين و اينها همه دلالت مى كند بر آن كه حق مؤمن مقدم است بر حق حق سبحانه و تعالى و استقبال مؤمنان و مشايعت ايشان هر گاه از سفرى آيند يا به سفرى روند مستحب مؤكد است و از حقوق ايمان است و ظاهرا در امثال اين سفرها دغدغه نباشد بلكه دغدغه در سفرهاى مباح محض است كه هيچ رجحانى نداشته باشد پس امثال اين اخبار را مستند ساختن بى وجه است و عموم آيه كريمه و عمومات احاديث متواتره كافى است با خصوص اخبارى كه خواهد آمد و گذشت و اللّه تعالى يعلم.

ص: 511

باب وجوب التّقصير فى الصّوم فى السّفر

افطار در سفر صدقه الهى است

14,6-( روى يحيى بن ابى العلا عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

الصّائم فى شهر رمضان فى السّفر كالمفطر فيه فى الحضر ثمّ قال: انّ رجلا اتى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال يا رسول اللّه اصوم شهر رمضان فى السّفر؟فقال لا فقال يا رسول اللّه انّه علىّ يسير فقال رسول اللّه عليه و اله انّ اللّه تبارك و تعالى تصدّق على مرضى أمّتي و مسافريها بالإفطار فى شهر رمضان أ يحبّ احدكم اذا تصدّق بصدقة ان تردّ عليه).

اين بابى است در بيان واجب بودن افطار روزه در سفر مرويست در موثق كالصحيح از ابان حديث صحيح است از يحيى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى كه روزه ماه رمضان را در سفر بگيرد مثل كسى است كه روزه ماه رمضان را در حضر افطار كند چون حق سبحانه و تعالى به يك امر ماه رمضان را در حضر واجب گردانيده است كه بگيرند و در همان آيه كه در سفر بخورند چنانكه گذشت و اگر نه بحسب واقع امكان دارد كه گناه خوردن بيشتر باشد رفع آن توهم باين حديث و احاديث به اين مضمون مى شود بلكه از بسيارى از اخبار ظاهر مى شود كه گناه گرفتن بيشتر باشد چون افتراست به خدا و رسول بلكه معانده است با ايشان بخلاف خوردن كه از جهة متابعت

ص: 512

هواهاى نفسانى است.

پس حضرت فرمودند كه شخصى به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عرض كرد كه يا رسول اللّه روزه ماه رمضان را در سفر بگيرم حضرت فرمودند كه نه آن مرد گفت يا رسول اللّه بر من آسان است گرفتن پس حضرت سيد الأنبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بتحقيق و به درستى و راستى كه حق سبحانه و تعالى تصدق فرمود بر بيماران و مسافران امت من كه در ماه رمضان افطار نمايند آيا دوست مى دارد يكى از شما و در كافى و يب و علل أ يعجب است و ظاهر تصحيف شده باشد از نساخ اين كتاب يعنى آيا خوش مى آيد شما را كه تصدقى كرده باشيد و بر شما رد كنند هر گاه مخلوق با هزاران هزار احتياج را خوش نيايد خداوند غنى بالذات را چون خوش آيد كه رد كنند تصدق او را كلينى در صحيح از ابن عمير و شيخ از او از ابن ابى نجران از بعضى از اصحاب ما از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده اند به همين مضمون.

و صدوق از سكونى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمودند كه خداوند عالميان هديه بسوى من و امّت من فرستاده است كه هيچ امّتى نفرستاده است و اين كرامتى است كه حق سبحانه و تعالى بما فرستاده است گفتند يا رسول اللّه كدام است حضرت فرمودند كه افطار در سفر و قصر نماز است پس كسى كه افطار و قصر نكند هديه و كرامت الهى را رد كرده است.

6-( و: سال عبيد بن زرارة ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ )-قال ما ابينها من شهد فليصمه و من سافر فلا يصمه

ص: 513

و كالصحيح منقولست كه عبيد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه هر كه از شما در حضر باشد در ماه رمضان بايد كه آن را روزه دارد حضرت فرمودند كه چه ظاهر است آيه مراد اين است كه هر كه حاضر است مى بايد كه روزه بگيرد و هر كه مسافر باشد روزه نگيرد ماه رمضان را،و ظاهر اين حديث آنست كه مفهوم شرط حجت باشد و ممكن است كه مراد حضرت تا آخر آيه باشد كه مضمون كل اين است چون بعد از آن فرموده است و من كان الخ يعنى و هر كه بيمار باشد يا مسافر باشد پس بعدد آن چه خورده است از روزهاى ديگر روزه مى دارد كه حضرت معنى تتمه را فرموده باشند كه چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه قضا را بگير يعنى ادا را مگير و على اى حال آيه بر افطار مسافر دلالت مى كند در اول و آخر و وسط.

6-( و روى محمّد بن حكيم عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: لو انّ رجلا مات صائما فى السّفر لما صلّيت عليه).

و در حسن كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر شخصى در سفر روزه باشد و بميرد هر آينه يا و اللّه كه نماز بر او نمى كنم چون افسق فساق است بلكه كافر است اگر از علما باشد چون ردّ سخن خدا و رسول صلى اللّه عليه و آله كرده است و بحسب واقع اگر شيعه باشد ضرورى دين شيعه است انكار آن كفر است و اگر شيعه نباشد وجوه كفرش بسيار است اين نيز يك وجه از كفرش خواهد بود و ظاهرش آنست كه جاهل است و جاهل معذور نيست و در اين صورت فاسق است نه كافر و اللّه تعالى.

14,5-( و روى حريز عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال:

ص: 514

سمّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قوما صاموا حين افطر و قصّر العصاة قال و هم العصاة إلى يوم القيمة و انّا لنعرف ابنائهم و ابناء ابنائهم إلى يومنا هذا).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در وقتى كه متوجّه مكه معظمه بودند افطار فرمودند چون در ماه رمضان بود و تقصير نماز كردند و جمعى عصيان آن حضرت كردند و روزه را گرفتند حضرت فرمودند كه اين جماعت عاصيانند حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه ايشان و فرزندان ايشان عاصيانند تا روز قيامت و ما مى شناسيم فرزندان آن جماعت را و فرزندان فرزندان ايشان را تا امروز.

14,6-( و روى العيص بن القاسم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا خرج الرّجل فى شهر رمضان مسافرا افطر و قال انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله خرج من المدينة إلى مكّة فى شهر رمضان و معه النّاس و فيهم المشاة فلمّا انتهى إلى كراع الغميم دعا بقدح من ماء فيما بين الظّهر و العصر و شرب و افطر النّاس معه و تمّ أناس على صومهم فسمّاهم العصاة و انّما يؤخذ بامر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله).

و مرويست در صحيح از عيص كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى در ماه رمضان بسفر رود واجبست كه افطار كند و فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در ماه رمضان از مدينه مشرفه متوجه مكه معظمه شدند با مردم بسيار و در ميان ايشان پيادگان نيز بودند پس چون آن حضرت بكراع غميم رسيدند و آن سه منزلى عسفانست

ص: 515

تخمينا وسط راه باشد در ميان ظهر و عصر قدحى از آب طلبيدند و افطار فرمودند و همه افطار كردند مگر طايفه كه ايشان افطار نكردند و حضرت سيد النبيين صلى اللّه عليه و آله ايشان را عاصيان ناميدند و آن چه آخر فرمودند به آن عمل مى بايد كرد يعنى روزه سفر منسوخ شد و عبارت كافى چنين است

و انّما يؤخذ بآخر امر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و لفظ آخر از قلم نساخ افتاده است و بنا بر نسخه اصل اين معنى دارد كه امر آن حضرت متبع است،تا صوم فرمودند صوم مى بايست و چون افطار فرمودند افطار مى بايد كرد،و بخارى اين حديث را نقل كرده است از عبد اللّه بن عباس و ذكر كرده است كه چون حضرت در اول سفر روزه بودند و در آخر افطار فرمودند و هر دو خوبست و در هر جا كه چنين است منسوخ است.و ليكن چون جمعى مخالفت آن حضرت كرده اند از جهة ايشان عذرى گفته است و اين عذرها فايده ندارد از جهة عدالت صحابه با آن كه احاديث كفر ايشان را در بسيار جائى نقل كرده است و پاره مذكور شد و ديگر در مواضع خود إن شاء اللّه مذكور خواهد شد.

خيار و شرار امت

14-( و روى ابان بن تغلب عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: خيار أمّتي الّذين اذا سافروا افطروا و قصّروا و اذا احسنوا استبشروا و اذا أساءوا استغفروا و شرار أمّتي الّذين ولدوا فى النّعيم و غذّوا به ياكلون طيّب الطّعام و يلبسون ليّن الثّياب و اذا تكلّموا لم يصدقوا).

و كالصحيح منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بهترين امت من جمعى اند كه چون بسفر مى روند روزه را مى خورند و نماز را قصر مى كنند و

ص: 516

چون كار خوبى از ايشان صادر مى شود خوشحال مى شوند كه توفيق الهى شامل حال ايشان شده است و چون كار بدى كردند توبه و استغفار مى كنند،بدترين امت من جمعى اند كه در نعمت متولد شده اند و غذاهاى ايشان نعمتهاى الهى است طعامهاى نفيس مى خورند و جامهاى نفيس مى پوشند و چون سخن مى گويند راست نمى گويند يعنى هميشه دروغ مى گويند.و اگر چه طعام نفيس و لباس نفيس حرام نيست و ليكن نفس طاغى مى شود و به سبب آن كارهاى بد مى كنند چنانكه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد بسيار ياد كرده است مترفان بالنعم را كه اكثر مخالفتهاى انبياء از ايشان صادر مى شد و اكثر عذابهاى الهى به سبب ايشان نازل مى شد لهذا رياضت صوم و صلاة و غير آن مطلوبست چنانكه داب حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بود و در ماكل و ملبس هميشه غذاهاى سهل ميل مى فرمودند و جامهاى خشن مى پوشيدند،و هم چنين اكثر اوقات حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چنين سر مى كردند و تفصيل اين سخن در خطبه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه از جهة عثمان بن حنيف نوشتند مذكور است بلكه جميع خطب نهج البلاغه مشحون است از اين مقالات و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ يعنى آن جماعتى كه با نفس و شيطان مجاهده مى كنند كه در احاديث بسيار وارد شده است كه جهاد اكبر است و غرض ايشان از اين مجاهده محض رضاى ما باشد و اللّه كه البته مى نماييم به ايشان راههاى قرب خود را و به درستى و راستى كه حق سبحانه و تعالى با محسنان است.

و بطرق متكثره منقول است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و

ص: 517

آله پرسيدند كه احسان چه چيز است حضرت فرمودند كه احسان آنست كه عبادت الهى چنان كنى كه گويا او را مى بينى پس اگر تو او را نه بينى او ترا مى بيند و اين مقام مراقبه است و حضور قلبى كه روح همه عباداتست و اين آيه كافى است از جهة جميع مراتب قرب للّه و إلى اللّه و فى اللّه و مع اللّه و أوصلنا اللّه إياكم إلى مراتب قربه و محبته بجاه محمد و آله الطاهرين.

سفر معصيت

6-( و روى بن محبوب عن ابى ايّوب عن عمّار بن مروان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال سمعته يقول: من سافر قصّر و افطر الاّ ان يكون رجلا سفره إلى صيد او فى معصية اللّه عزّ و جلّ او رسولا لمن يعصى اللّه عزّ و جلّ طلب عدوّ او شحناء او سعاية او ضرر على قوم من المسلمين).

و منقول است در صحيح از عمار كه شنيدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر كه بسفر رود قصر مى كند و افطار مى كند مگر آن كه شخصى باشد كه از جهة شكار لهو بسفر رود يا سفرش معصيت باشد به آن كه مقصودش از سفر معصيت باشد يا از جهة معصيت او را به رسالت فرستاده باشد مثل آن كه فلان كس را بنا حق بكش يا غرضش طلب دشمنى باشد كه به او ضررى برساند كه جهاد نباشد يا غرضش عداوت باشد يا سعى كردن ضرر باشد بر جمعى از مسلمانان،و در كافى و تهذيب او سعاية ضرر است و ظاهرا لفظ او از نساخ زياده شده است و همين حديث را از كافى برداشته است مثل شيخ و ليكن نسّاخ كافى نيز در اين حديث سهوى كرده اند به جاى عمّار محمد نوشته اند با آن كه همين حديث شيخ از كافى نقل كرده است و حاصل آنست كه سفر

ص: 518

صيد لهو نباشد و سفر معصيت نباشد و تفصيل مذكور افراد معصيتند.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: لا يفطر الرّجل فى شهر رمضان الاّ بسبيل حقّ).

و منقول است در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هيچ مسافرى در ماه رمضان افطار نمى كند مگر آن كه سفرش حلال باشد و معصيت نباشد.

و در موثق كالصحيح از عبيد بن زراره منقول است كه گفت كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه به صيد مى رود آيا قصر مى كند يا تمام مى كند حضرت فرمودند كه تمام مى كند زيرا كه سير حق نيست.

و در موثق كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه سؤال كردم از شخصى كه از خانه خود بيرون مى رود با چرخ و باز و سگ و دو شب و سه شب از جهة تفرج آيا قصر مى كند يا نه حضرت فرمودند كه قصر نمى كند زيرا كه از جهة لهو و بازى بيرون رفته است.

و منقول است در صحيح از معاوية بن وهب كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه در شهرى داخل شوى و خواهى كه در آنجا ده روز باشى وقتى كه داخل آن شهر شوى نماز را تمام كن و اگر قصد ده روز نداشته باشى تا يك ماه نماز را قصر كن و بعد از آن تمام كن معاوية گفت عرض نمودم كه هر گاه در روز اول ماه رمضان داخل شهرى شوم و قصد اقامت ده روز نداشته باشم فرمودند كه نماز را قصر كن و روزه را بخور عرض نمودم كه اگر امروز و فردا گويم كل ماه را بخورم حضرت فرمودند كه حكم قصر و افطار يكى است هر گاه قصر كنى افطار مى كنى و هر گاه افطار مى كنى قصر مى كنى و بر

ص: 519

اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است.

( قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه قد اخرجت تقصير المسافر فى جملة ابواب الصّلاة فى هذا الكتاب و الحدّ الّذى يجب فيه التّقصير و الّذين يجب عليهم التّمام)

چنين گويد مصنف اين كتاب رحمه اللّه كه من ذكر كردم احاديثى را كه از كتب معتبره بيرون آورده بودم در جمله ابواب نماز در اين كتاب و ذكر كردم حد مسافت تقصير را و آن جمعى را كه در سفر نماز را تمام مى كنند پس اگر خواهى رجوع به آن كن اگر چه اكثر محدثين اكثر احاديث اين باب را در هر دو جا ذكر مى كنند.

روزه مستحبى در سفر

(فامّا الصّوم التّطوّع فى السّفر فقد

6- قال الصّادق صلوات اللّه عليه:

ليس من البرّ الصّوم فى السّفر).

و اما روزه سنّتى در سفر پس بتحقيق كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه از خوبى نيست روزه در سفر عبادتى كه خوب نباشد و شارع نخواهد حرامست.

و در صحيح از صفوان منقولست كه از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه پرسيدند از شخصى كه سفر كند در ماه رمضان و روزه گيرد چونست حضرت فرمودند كه روزه سفر از اعمال خير نيست و اين حديث دلالت مى كند كه هر صومى خوب نيست پس نافله نيز خوب نباشد و ممكن است كه مراد حضرت از صوم صوم ماه رمضان باشد و الف لام عهد باشد و ظاهرا در نافله حديثى از حضرت صادق به صدوق رسيده باشد يا چون جواب حضرت در اينجا عام است خصوص سؤال سبب خصوص جواب

ص: 520

نمى شود چنانكه اكثر اصوليين اين اعتقاد دارند.

و بخارى از جابر روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در سفرى بودند ديدند كه جمعى بر سر شخصى ازدحام كرده بودند و سايه بانى بر سرش زده بودند حضرت پرسيدند كه چه ازدحام است صحابه گفتند يا رسول اللّه اين مرد روزه است حضرت فرمودند كه

ليس من البرّ الصّوم فى السّفر ،و ديلمى و مسلم و غير ايشان اين عبارت را ذكر كرده اند و در جامع الاخبار بطرق متكثره اين عبارت را ذكر كرده است با عبارت ميم بدل از لام كه

ليس من ام بر ام صيام فى ام سفر و با وجود نقل اين اخبار در صحاح خود اكثر ايشان روزه ماه رمضان و غير آن را در سفر بهتر از افطار مى دانند و ظاهرا صدوق روزه نافله را در سفر حرام مى داند و احاديث بسيار اكثر در نهى وارد شده است و بعضى گذشت،و دو حديث ضعيف مرسل وارد شده است كه قصور ندارد.

و مولانا عبد اللّه قدس اللّه روحه مى فرمودند كه ثواب ندارد و حرام هم نيست و اين مذهب جمع مى كند ميان اخبار كه هيچ خبرى را طرح نبايد كرد و مى گفت كه مكروه بمعنى اقل ثوابا در اينجا معنى ندارد،مثل نماز در حمام معنى دارد كه نماز را در غير آنجا واقع سازند بهتر است اما در صوم طرفى ندارد كه ايقاعش در آنجا بهتر باشد و سخن متين است و تركش اولى است خروجا من الخلاف و هر گاه امرى داير شود ميان استحباب و حرمت يقين تركش اولى است با آن كه احاديث نهى بسيار است و خواهد آمد.

سفر بعد از ظهر

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن الرّجل يخرج من بيته و هو يريد السّفر و هو صائم فقال ان خرج قبل

ص: 521

ان ينتصف النّهار فليفطر و ليقض ذلك اليوم و ان خرج بعد الزّوال فليتمّ يومه).

و به دوازده سند صحيح و كالصحيح مرويست از حلبى كه گفت سؤال كردند از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه از خانه بيرون رود بقصد سفر و روزه باشد حضرت فرمودند كه اگر پيش از زوال بيرون رود افطار كند و آن روز را قضا كند و اگر بعد از زوال بيرون رود آن روز را تمام مى كند و قضا نمى كند و حمل كرده اند بر آن كه شب اراده سفر داشته باشد و محتمل است كه حمل كنيم اراده سفرى كه در حديث وارد شده است بر اراده شب و ليكن بعيد است بلى دلالت مى كند بر آن كه قصد سفر ضرور است در قصر و ليكن عبارت راويست و بر تقديرى كه راوى اين قصد كرده باشد دليل نمى شود.

6-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا سار الرّجل فى شهر رمضان فخرج بعد نصف النّهار فعليه صيام ذلك اليوم و يعتدّ به من شهر رمضان و اذا دخل ارضا قبل طلوع الفجر و هو يريد الاقامة بها فعليه صوم ذلك اليوم و ان دخل بعد طلوع الفجر فلا صيام عليه و ان شاء صام).

و به يازده سند صحيح و يك موثق كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى در ماه رمضان بسفر رود و بعد از نصف روز بيرون رود مى بايد كه آن روز را روزه دارد و روزه ماه رمضان حساب كند و اگر داخل شود در شهرى يا غير آن پيش از طلوع صبح و قصد اقامت ده روز يا زياده در آنجا داشته باشد واجبست كه آن روز را روزه دارد

ص: 522

و اگر بعد از طلوع صبح داخل شود واجب نيست روزه داشتن آن روز و اگر خواهد روزه مى گيرد يعنى پيش از رسيدن بحد ترخّص افطار مى توان كرد و اگر خواهد كه روزه باشد افطار نمى كند و پيش از ظهر داخل مى شود در حدّ ترخّص آن موضع اقامت چنانكه خواهد آمد كه مسافر هر گاه به خانه خود يا به موضعى كه قصد اقامت ده روز در آنجا دارد پيش از ظهر برسد و چيزى نخورده باشد واجبست كه آن روز را بگيرد و از واجب مجزيست،و اگر بعد از زوال برسد يا پيش از زوال برسد و چيزى خورده باشد آن روز امساك مى كند استحبابا و قضا مى كند.و جزو اول اين حديث موافق است با حديث حلبى در آن كه سفر بعد از زوال باشد آن روز را مى گيرد و به مفهوم دلالت مى كند بر آن كه اگر پيش از پيشين مسافر شود مى خورد اگر شب نيت سفر داشته باشد.

و در حسن كالصحيح از عبيد بن زراره منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه بسفر رود در ماه رمضان روزه مى دارد يا مى خورد حضرت فرمودند كه اگر پيش از زوال بيرون مى رود افطار مى كند و اگر بعد از زوال بيرون مى رود روزه مى دارد و فرمودند كه دليل اين قول قول حضرت امير المؤمنين است صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه روزه مى دارم و افطار مى كنم يعنى اختيار دارم به آن كه پيش از زوال بيرون روم و بخورم يا بمانم تا زوال شود و بگيرم و اين اختيار هست تا زوال و چون زوال شد لازم است روزه بودن.

و در موثق كالصحيح نيز از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه اگر پيش از زوال بيرون رود افطار مى كند و اگر بعد از زوال بيرون رود روزه را تمام مى كند و اين اخبار را حمل كرده اند بر آن كه شب قصد سفر داشته باشد.

چنانكه در موثق از على ابن يقطين منقول است از حضرت امام موسى

ص: 523

كاظم صلوات اللّه عليه در شخصى كه خواهد بسفر رود در ماه رمضان آيا افطار مى تواند كرد در خانه اش حضرت فرمودند كه اگر در شب در خاطر داشت كه بسفر رود كه وقتى از منزل بيرون مى رود افطار مى كند و اگر شب در خاطر نداشت سفر را و در روز اراده سفر كرد آن روز را مى گيرد.

و در صحيح از ابن مسكان و سماعه از شخصى از ابو بصير منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه هر گاه اراده سفر داشته باشى در ماه رمضان و شب قصد بيرون رفتن داشته باشى پس اگر پيش از صبح بيرون روى يا بعد از صبح افطار مى كنى و آن روز را قضا مى كنى.

و كالصحيح از ابو بصير منقولست كه گفت كه هر گاه بعد از طلوع فجر بيرون روى و شب نيت سفر نداشته باشى آن روز را بگير و حساب كن از ماه رمضان.

و در موثق كالصحيح از رفاعه منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه بعد از صبح اراده سفر كند در ماه رمضان حضرت فرمودند كه آن روز را مى گيرد.

و اما آن چه روايت كرده است شيخ در موثق از سماعه كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه اراده سفر كند در ماه رمضان و صبح طالع شود و او در خانه باشد مى بايد كه آن روز را روزه گيرد و چون بسفر رود آن روز را افطار نكند الخ و قريب باين است موثق ديگر از سماعه با زيادتى آن كه اگر پيش از صبح بيرون رود افطار مى كند و به همين مضمون است حديث قوى سليمان بن جعفر از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه و اين احاديث را

ص: 524

حمل كرده اند بر آن كه شب نيت سفر نكرده باشد.

و در صحيح از رفاعه منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه اراده سفر داشته باشد در ماه رمضان حضرت فرمودند كه هر گاه صبح در خانه باشد و بيرون رود اگر خواهد روزه مى گيرد و اگر خواهد افطار مى كند و اين حديث نيز جمع مى كند ميان احاديث صوم و افطار به آن كه مخير است ميان هر دو و احتمال ديگر دارد كه شب نيت نكرده باشد و در اين صورت مخير باشد و اين جمع بهتر است و بنا بر تخيير اولى صوم است و قضا و احتياط در آنست كه اگر شب قصد سفر داشته باشد و پيش از ظهر بيرون رود افطار كند و بعد از ظهر روزه بگيرد و قضا كند و اگر شب قصد نداشته باشد و اراده سفر در روز سانح شود آن روز را بگيرد و قضا نيز بكند و اللّه تعالى يعلم.

ورود قبل از ظهر

6-( و فى رواية رفاعة بن موسى عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن الرّجل يقبل فى شهر رمضان من سفر حتّى يرى انّه سيدخل اهله ضحوة او ارتفاع النّهار فقال اذا طلع الفجر و هو خارج لم يدخل فهو بالخيار ان شاء صام و ان شاء افطر).

و در روايت صحيح رفاعه منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه در ماه رمضان از سفرى بيايد گمان داشته باشد كه چاشت يا قريب بظهر داخل خانه شود چه كند با روزه حضرت فرمودند كه هر گاه صبح طالع شود و او بيرون شهر باشد و داخل در حد ترخّص نشده باشد مخيّر است ميان روزه داشتن به آن كه چيزى نخورد و قبل از ظهر داخل شود و ميان افطار كردن پيش از آن كه بحد ترخّص رسد و به همين

ص: 525

مضمون است صحيحه محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و احاديث بسيار.

7-( و روى يونس بن عبد الرّحمن عن موسى بن جعفر عليهما السّلام:

انّه قال فى المسافر يدخل اهله و هو جنب قبل الزّوال و لم يكن اكل فعليه ان يتمّ صومه و لا قضاء عليه قال يعنى اذا كانت جنابته من احتلام).

و كلينى در صحيح روايت كرده است از يونس و شيخ طرق بسيار از صدوق به يونس نقل كرده است و صدوق بواسطه مفيد نقل كرده است از ابن وليد كه كتب يونس از حيثيت روايات همه صحيح است مگر چيزى را كه محمد بن عيسى متفرد باشد بنقل آن و شك نيست كه چنين روايتى را در كتاب خود نقل نخواهد كرد كه بگويد ميان من و خدا حجت است و يونس از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه فرمودند كه در مسافرى كه پيش از زوال به خانه خود رود و جنب باشد و چيزى نخورده باشد بر او واجبست كه آن روز را تمام كند و بر او نيست كه قضا كند يونس گفت يا كلينى كه مراد حضرت آنست كه جنابتش از احتلام باشد و در روز يا در شب و بقاء بر جنابت ضرر نداشته باشد بر مذهب صدوق يا خواب اولش تا صبح كشيده باشد و محتمل است كه جنب از جماع باشد و خواب اولش تا صبح كشيده باشد و ممكن است كه عبارت يعنى از يونس باشد و از قراين كلام حضرت يافته باشد كه از احتلام است.

و در موثق منقول است كالصحيح از ابو بصير كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه از سفر به خانه آيد در ماه رمضان حضرت فرمودند كه اگر پيش از ظهر بيايد بر اوست كه آن روز را روزه بگيرد و از ماه رمضان حساب كند.

ص: 526

و كالصحيح از بزنطى منقول است كه گفت از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه از سفر به خانه آيد در ماه رمضان و چيزى نخورده باشد و پيش از زوال بيايد حضرت فرمودند كه روزه مى گيرد.

جماع كردن مسافر در رمضان

6-( و: سال عبد اللّه بن سنان ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل ياتى جارية فى شهر رمضان بالنّهار فى السّفر فقال ما عرف هذا حقّ شهر رمضان انّ له فى اللّيل سبحا طويلا قال قلت له أ ليس له ان ياكل و يشرب و يقصّر قال انّ اللّه عزّ و جلّ رخّص للمسافر فى الافطار و التّقصير رحمة و تخفيفا لموضع التّعب و النّصب و وعث السّفر و لم يرخّص له فى مجامعة النّساء فى السّفر بالنّهار فى شهر رمضان و أوجب عليه قضاء الصّيام و لم يوجب عليه قضاء تمام الصّلاة اذا اب من سفره ثمّ قال و السنّة لا تقاس و انّي اذا سافرت فى شهر رمضان ما آكل كلّ القوت و ما أشرب كلّ الرّى.و النّهى عن الجماع للمقصّر فى السّفر انّما هو نهى كراهة لا نهى تحريم).

و منقول است در صحيح از عبد اللّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه جماع كند با كنيزكى در روز ماه رمضان حضرت فرمودند كه اين شخص حق و حرمت ماه رمضان را ندانسته است به درستى كه او را در شب وسعت بسيار هست و هر دست و پائى كه مى خواهد مى تواند زد.

عرض كردم به حضرت كه آيا نمى تواند خوردن و آشاميدن،و قصر نماز كردن حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى رخصت داده است مسافر را كه افطار كند و نماز را قصر كند از روى شفقت و مرحمت و از جهة سبك كردن

ص: 527

بار او از جهة مشقت و تعب و جفاى سفر و رخصت نداده است او را كه در سفر جماع كند در ماه رمضان در روز نمى بينى قضاى روزه را بر او واجب گردانيد و قضاى تتمه نماز را بر او واجب نگردانيد وقتى كه از سفر برگردد كه شش ركعت را قضا كند،بعد از آن فرمودند كه در آن چه آن حضرت مقرر فرموده است قياس نمى رود و من اگر در ماه رمضان بسفر روم آن قدر نمى خورم از طعام كه سير شوم و از آب كه سيراب شوم.

و صدوق مى گويد كه آن چه در اين حديث و غير اين حديث مذكور است از نهى از جماع نهى كراهت است نه نهى تحريم و مناسب اين بود كه حديث معارض را ذكر كند اما در نهى دو حديث قوى وارد شده است يكى از عبد اللّه بن سنان و مشتمل است بر بعضى از آن چه در حديث مذكور است و ديگرى از محمد بن مسلم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى در ماه رمضان بسفر رود با زنان نزديكى نكند در روز كه آن بر او حرام است.

و اما احاديث جواز از آن جمله در صحيح از عمر بن يزيد منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه بسفر رود در ماه رمضان آيا جماع با زنان مى تواند كرد حضرت فرمودند كه بلى.

و در صحيح است از على بن الحكم از عبد الملك بن عتبه كه گفت سؤال كردم از ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه از شخصى كه با اهلش جماع كند در ماه رمضان در سفر حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و شيخ همين حديث را در صحيح از على بن الحكم روايت كرده است كه گفت سؤال كردم از ابو الحسن صلوات اللّه عليه و ممكن است كه على بن

ص: 528

الحكم همين حديث را بواسطه از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما روايت كرده باشد و بى واسطه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه روايت كرده باشد و ممكن است كه عبد الملك از قلمش افتاده باشد و اللّه تعالى يعلم.

و در حسن از سهل بن يسع از آن حضرت صلوات اللّه عليه و در موثق از بقباق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است به همين مضمون.

و در موثق كالصحيح از محمد بن مسلم روايت كرده است كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه از سفر به خانه اش آمد بعد از عصر در ماه رمضان ديد كه زنش از حيض پاك شده است آيا با او جماع مى تواند كرد حضرت فرمودند كه باكى نيست پس چون اين اخبار كثيره در جواز وارد شده است اخبار سابقه را حمل بر كراهت شديده مى بايد كرد چنانكه اكثر اصحاب كرده اند و بعضى عمل به اخبار حرمت كرده اند و حمل كرده اند اين اخبار را بر جماع شب و بسيار بعيد است و فضلاء اصحاب از جماع شب پرسند با آن كه به نص قرآن جايز باشد در شب صوم با آن كه در حديث آخر تصريح بروز شده است.

جاهل به حكم مسافر

14,6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: قلت له رجل صام فى السّفر فقال ان كان بلغه انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله نهى عن ذلك فعليه القضاء و ان لم يكن بلغه فلا شيء عليه).

و به اسانيد صحيحه و حسنه كالصحيحه منقول است از حلبى كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر شخصى روزه دارد در سفر حضرت فرمودند كه اگر به او رسيده است كه رسول خدا صلى اللّه

ص: 529

عليه و آله نهى فرموده است از روزه سفر بر اوست كه قضا كند آن چه را روزه داشته است و اگر به او نرسيده است جاهل در اين معذور است و بر او چيزى نيست از قضا و گناه و به همين عبارت منقول است در صحيح از ابن ابى شعبه حلبى كه على بن ابى شعبه باشد پدر عبد اللّه كه حلبى مطلق در اين كتاب منصرف به او مى شود و محتمل است كه مراد از او عبد اللّه باشد از قبيل ابن بابويه و ابن طاوس و امثال ايشان كه منسوب به جدند و على اى حال صحيح است و ليكن اگر پدر باشد دو حديثست و اگر پسر باشد يك حديثست،و شيخ دو حديث فهميده است چنانكه ظاهر لفظ است،و در صحيح از عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است به همين مضمون و اين سه حديث دلالت دارند بر آن كه جاهل معذور است و عالم معذور نيست و قضا مى كند.

و در صحيح از عيص منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كسى در سفر از روى جهالت روزه بگيرد قضا نمى كند.

و در صحيح از ابن مسكان از ليث منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كسى در ماه رمضان بسفر رود واجبست كه افطار كند و اگر از روى جهالت روزه بدارد قضا نمى كند.

و در صحيح از معاوية بن عمار مرويست كه از آن حضرت شنيدم كه هر گاه شخصى ماه رمضان را در سفر روزه بگيرد مجزى نيست و بر اوست كه اعاده كند و محمول است بر عالم و اللّه تعالى يعلم.

ص: 530

باب صوم الحائض و المستحاضة

اشاره

اين بابى است در احكام مستحاضه

حكم حائض

6-( روى ابو الصّباح الكنانىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى امرأة اصبحت صائمة فلمّا ارتفع النّهار او كان العشاء حاضت أ تفطر قال نعم و ان كان قبل المغرب فلتفطر و عن امرأة ترى الطّهر فى اوّل النّهار فى شهر رمضان و لم تغتسل و لم تطعم كيف تصنع بذلك اليوم قال انّما فطرها من الدّم).

و كالصحيح منقول است از ابراهيم عظيم الشأن از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در زنى كه در صبح روزه بود و چون قريب بظهر شد يا بعد از عصر حايض شد آيا روزه اش باطل مى شود حضرت فرمودند كه بلى و اگر چه پيش از شام باشد كه حيض بيايد مى بايد كه روزه را افطار كند و در زنى كه حايض بود و در اول روز پاكشد در ماه رمضان و غسل نكرد و چيزى نخورد به آن روز چه كند حضرت فرمودند كه افطارش از خونست.پس ظاهر شد كه خون سبب فساد صوم است خواه آمدن حيض باشد و خواه در پاك شدن از حيض هر گاه يك جزوى از روز حايض باشد آن روز باطل است و قضا مى بايد كرد و به همين مضمون روايت كرده است كلينى در حسن كالصحيح از حلبى از آن حضرت صلوات اللّه عليه

ص: 531

14,10-( و روى عن علىّ بن مهزيار قال: كتبت اليه امرأة طهرت من حيضها او دم نفاسها فى اوّل يوم من شهر رمضان ثمّ استحاضت فصلّت و صامت شهر رمضان كلّه من غير ان تعمل ما تعمله المستحاضة من الغسل لكلّ صلاتين هل يجوز صومها و صلاتها ام لا فكتب صلوات اللّه عليه تقضى صومها و لا تقضى صلاتها لأنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان يامر المؤمنات من نسائه بذلك).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه از على به آن حضرت عريضه نوشتم كه زنى از خون حيض يا خون نفاس پاكشد در روز ماه رمضان و بعد از آن مستحاضه شد و كل ماه رمضان را روزه گرفت و نماز را به جا آورد بى آن كه اعمال مستحاضه را به جا آورد و از براى هر دو نماز غسل كند آيا نماز و روزه اش صحيح است يا نه،حضرت نوشتند كه روزه را قضا مى كند و نمازش را قضا نمى كند زيرا كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله زنان مؤمنه خود را امر مى فرمودند كه روزه را قضا كنند و نماز را قضا نكنند.

بدان كه اين حديث را مشايخ ما چنين روايت كرده اند و بر ايشان مشكل شده است حكمش چون مخالفت دارد با احاديثى كه وارد شده است كه نماز مشروط است به طهارت و بر مستحاضه اعمالى كه مقرر شده است واجب است و اگر نكند نمازش صحيح نيست جمعى گفته اند كه ممكن است كه در خصوص اين موضع از او تخفيف شده باشد و جمعى گفته اند كه راوى سهو كرده است و عكس بوده است يا آن كه مروى عنه معلوم نيست و كيست و آن چه بخاطر اين ضعيف مى رسد اينست كه حضرت حكم حيض را بيان فرمودند به قرينه حديثى كه مشهور است از عامه و خاصه كه حضرت سيد المرسلين

ص: 532

صلى اللّه عليه و آله مؤمنات نساء خود را امر فرمودند كه قضاء روزه كنند و نماز را قضا نكنند بعد از زمان حيض و حضرت همان حديث را بيان فرموده باشند و از جهة تقيه حكم مستحاضه را بيان نكرده باشند چون ايّام ماه رمضان بعضى حايض بوده است و بعضى مستحاضه و علما جزو اول آن را عمل كرده اند و از اين حديث استدلال نموده اند بر آن كه استحاضه نيز مشروط است به غسل هر جا كه غسل بايد و آن متوسطه و كثيره است پس مستحاضه مى بايد كه پيش از صبح غسل كند تا صبح را طاهر دريابد،و بعضى گفته اند كه غسل از جهة نماز كافى است و ظاهر آن است كه غسل صبح و ظهر و عصر از جهة صحت صوم كافى باشد و احتياج به غسل شب نيست مگر از جهة روز آينده در صورتى كه غسل پيش از صبح را واقع نسازد و صبح را بى غسل دريابد ممكن است كه غسل شب را دخلى در صحت باشد پس احوط آن است كه اگر نكرده باشد آن روز را قضا كند و احتياط تمام آنست كه در مستحاضه در ماه رمضان غسل را پيش از صبح قريب به صبح واقع سازد و احوط آنست كه اگر از جهة نماز شب غسل كرده باشد و زمانى گذشته باشد و خون بسيار آمده يا نيامده باشد كه اعادۀ غسل كند پيش از صبح و از جهة نماز صبح وضوئى نيز احتياطا بسازد و متوسطه نيز از جهة ظهر و عصر غسلى و از جهة مغرب و عشا غسلى ديگر به جا آورد چون احاديث بسيار وارد شده است كه دال است بر آن كه حكم متوسطه و كثيره متحد است و همۀ احكام در باب استحاضه گذشت.

حكم مستحاضه

6-( و روى عن سماعة قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن المستحاضة قال تصوم شهر رمضان الاّ الايّام الّتى كانت تحيض فيهنّ ثمّ تقضيها من بعد).

ص: 533

و منقول است در موثق كه سماعه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از حكم مستحاضه حضرت فرمودند كه روزه مى گيرد ماه رمضان را مگر ايّامى كه در آن ايّام حايض باشد كه روزه را مى خورد و بعد از ماه رمضان قضا مى كند هر چه را خورده است.

7-( و: سال عبد الرّحمن بن الحجّاج ابا الحسن صلوات اللّه عليه عن المرأة تلد بعد العصر أ تتمّ ذلك اليوم ام تفطر قال تفطر ثمّ تقضى ذلك اليوم).

و منقول است در حسن كالصحيح و در صحيح از عبد الرحمن كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از زنى كه بعد از عصر بزايد آيا آن روز را تمام مى كند چون اكثرش را گرفته است در پاكى يا افطار مى كند چون طهارت از حيض و نفاس شرط است در وجوب و صحت صوم حضرت فرمودند كه افطار مى كند يا به سبب ديدن خون و ولادت افطار كرده است كه خون فطر اوست و آن روزه را قضا مى كند.

و از اين حديث ظاهر شد كه نفساء حكم حايض دارد و ظاهر آنست كه افطار به سبب خون نفاس است كه غالبا با ولادت يا بعد از ولادت مى آيد و بسيار نادر است كه وضع حمل بشود و خون نيايد و نقل كرده اند كه در زمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله يك مرتبه واقع شد آن زن را جفوف ناميدند يعنى بسيار خشك و خشكى بالاتر از اين نمى باشد.

6-( و روى العيص بن القاسم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

سألته عن المرأة تطمث فى شهر رمضان قبل ان تغيب الشّمس قال تفطر حين تطمث).

ص: 534

و به اسانيد صحيحه منقول است از عيص كه گفت سؤال كردم از زنى كه حايض شود در ماه رمضان پيش از آن كه آفتاب فرو رود حضرت فرمودند كه افطار مى كند يا مفطر مى شود در وقتى كه حايض مى شود.

5-( و روى علىّ بن الحكم عن ابى حمزة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: سألته عن امرأة مرضت فى شهر رمضان او طمثت او سافرت فماتت قبل ان يخرج شهر رمضان هل يقضى عنها قال امّا الطّمث و المرض فلا و امّا السّفر فنعم).

و در صحيح منقول است از ابو حمزه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از زنى كه بيمار شود در ماه رمضان يا حايض شود يا مسافر شود و بميرد پيش از آن كه ماه رمضان بيرون رود آيا از او قضا مى كنند روزه را كه خورده است حضرت فرمودند كه امّا ايام حيض و مرض را قضا نمى كنند چون وقت قضا بهم نرسيد كه قضا كند و امّا ايّام سفر را قضا مى كنند چون سفر باختيار او بوده است و غالبا چنين است.

و به همين مضمون است حديث موثق كالصحيح محمد بن مسلم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و قوى كالصحيح از منصور بن حازم از آن حضرت صلوات اللّه عليه،و در موثق كالصحيح از ابو بصير منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه در ماه رمضان بسفر رود و پيش از آن كه قضا كند بميرد حضرت فرمودند كه قضا مى كند آن را بهترين اهل بيت او.و نكته بعد از وقوع گفته اند كه تمكن از ادا اولى است از تمكن از قضا و دغدغه نيست كه با تمكن از قضا در ذمه اش قرار مى گيرد و مسافر را ممكن بود كه بسفر نرود و بگيرد و بخلاف حايض و مريض

ص: 535

كه حيض و مرض اختيارى ايشان نيست و احوط آنست كه ترك نكند ولى قضاى مسافر را چون روايات بى معارض است و ليكن جزم بوجوب نيز مشكل است به اعتبار اوامر حديث.

و در حضور[خصوص ظ]مرض در صحيح از ابى بصير منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از زنى كه در ماه رمضان بيمار شد و در شوال فوت شد و بمن وصيت كرد كه روزۀ او را قضا كنم حضرت فرمودند كه از آن مرض به شد عرض كردم كه نه در آن مرض فوت شد حضرت فرمودند كه از او قضا نمى توان كرد و يا نمى بايد كرد زيرا كه حق سبحانه و تعالى بر او واجب نكرده بود چون فرصت قضا نيافت،عرض كردم كه چون وصيت كرده است مى خواهم كه از جهة او قضا كنم حضرت فرمودند كه چون قضا مى كنى چيزى كه حق سبحانه و تعالى بر او واجب نگردانيده بود و ليكن اگر مى خواهى كه از جهة خودت روزه گيرى خوبست يعنى از جهة خود روزه بگير و ثوابش را به او قربت كن.

و احاديث بسيار وارد شده است كه از جهة ميّت عبادات مى توان كرد و ظاهرا مبالغه حضرت در اينجا از جهة رفع توهم وجوبست و اللّه تعالى يعلم

7-( و روى بن مسكان عن محمّد بن جعفر قال: قلت لأبي الحسن صلوات اللّه عليه انّ امرأتي جعلت على نفسها صوم شهرين فوضعت ولدها و ادركها الحبل فلم تقدر[فلم تقو خ]على الصّوم قال فلتصدّق مكان كلّ يوم بمدّ على مسكين).

و در صحيح منقول است از ابن مسكان از محمد و جهالت او ضرر ندارد چون ابن مسكان از اهل اجماع است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام

ص: 536

موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه زن من بر خود مقرر ساخته است بنذر يا در دل گذرانيده است و ظاهرا بواسطه سلامت وضع حمل بوده است كه اگر به سلامت بزايم دو ماه روزه بگيرم پس آن فرزند را زاييد و ديگر آبستن شد و قوّت دو ماه روزه را ندارد حضرت فرمودند كه از جهة هر روز كه خورد تصدق كند بر مسكينى و احاديث در اين باب بسيار وارد شده است و خواهد آمد.

ص: 537

باب قضاء صوم شهر رمضان

قضاى رمضان در سفر نمى شود

6-( روى عقبة بن خالد عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى رجل مرض فى شهر رمضان فلمّا برأ اراد الحجّ كيف يصنع بقضاء الصّوم قال اذا رجع فليصمه[يا]فليقضه).

اين بابى است در قضا روزه ماه رمضان مرويست در قوى كالصحيح از عقبه ممدوح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه در ماه رمضان بيمار شود و چون خوب شود اراده حج كند چه كند به قضاى روزه يعنى در سفر مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه هر گاه از سفر مراجعت نمايد روزه قضا را بگيرد يا روزه را قضا كند و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه قضاى رمضان را نيز در سفر نتوان گرفت و بعضى گفته اند كه مطلق واجب را نمى توان گرفت و مستحب را مى توان و بعضى گفته اند نه واجب و نه مستحب را و اين احوط است چنانچه گذشت.

6-( و ساله عبد الرّحمن بن ابى عبد اللّه: عن قضا شهر رمضان فى ذى الحجّة و قطعه قال اقضه فى ذى الحجّة و اقطعه ان شئت).

و منقول است در صحيح از عبد الرحمن كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از قضا كردن ماه رمضان در ماه ذى الحجه به اعتبار آن كه نمى توان پى در پى واقع ساختن و قضا را مثل ادا مى بايد كرد متتابع

ص: 538

حضرت فرمودند كه قضا را در ماه ذى الحجه بدار كه مطلوبست صوم نه روز اول آن و روزهاى ديگرش كه گذشت و اگر خواهى قضا را در هر وقت كه واقع سازى قطع كن و احتمال ديگر آن است كه آن شئت متعلق باشد به اقضه يعنى اگر خواهى كه در ماه ذى الحجه واقع سازى واقع ساز اما قطع كن به آن كه روزه عيد را مدار بلكه عرفه را با عدم تحقق هلال يا با ضعف از دعا مدار و ايّام تشريق را مدار و پيش و پس را بدار.

چنانچه در صحيح از حلبى منقولست كه عرض كردم كه اگر قضاى ماه رمضان داشته باشم مى توانم در ماه ذى الحجه قضا كردن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بلى و ظاهرا جمعى از عامّه را اعتقاد اين بوده است كه واجبست كه قضاى رمضان را متتابع بگيرند چنانكه اداء را واجب است و حضرت فرمودند كه هر كه را فريضه فوت شد به نحوى كه فوت شده است قضا كنند و ظاهرا مى شود كه بعضى از خاصه نيز واجب مى دانند پس بنا بر اين نتوان در ماه ذى الحجه روزه قضا گرفتن چون تتابع متحقق نمى شود.

و در موثق از غياث منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از پدرانش صلوات اللّه عليهم كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه فرمودند در قضا ماه رمضان اگر قادر نباشد بر تتابع متفرق روزه مى گيرد و فرمودند كه قضا نگيرند ماه رمضان را در دهه ذى الحجه و ظاهرا به جاى عشر شهر بوده است،و بنا بر وقوع حمل بر آن مى بايد كرد كه مجموع ده روز را چنانكه واقع شده است كه روزه دهر حرام است به اعتبار عيدين و ايّام تشريق و اگر شهر باشد نيز به آن اعتبار خواهد بود و اگر عاشر باشد و به رسم الخط عشر نوشته باشند ظاهرتر است و شهيد رحمه اللّه عليه ذكر كرده است كه كراهت ندارد قضا در رمضان در نه روز ذى الحجه و اگر چه عشر گفته است و

ص: 539

مرادش نه است و روايتى كه از امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقول است مدخول است يعنى ضعيف است به راوى آن كه حفص است و سنى است و شيخ طوسى ذكر كرده است كه نهى محمول است بر آن كه در سفر باشد و اللّه تعالى يعلم.

روزه رمضان در هر ماهى ممكن است

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا كان على الرّجل شىء من صوم شهر رمضان فليقضه فى أيّ شهر شاء ايّاما متتابعة فان لم يستطع فليقضه كيف شاء و ليحص الايّام فان فرّق فحسن و ان تابع فحسن).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه بر شخصى از قضا روزۀ ماه رمضان چيزى باشد بايد كه آن را قضا كند در هر ماهى كه خواهد و پى در پى قضا كند و اگر مشكلش باشد بهر عنوان كه خواهد قضا كند و مى بايد كه ايام قضا را حساب نگاه دارد كه همه را بگيرد پس اگر تفريق كند خوبست و اگر پى در پى واقع سازد خوبست يعنى خوبتر است به قرينه اول حديث و به همين مضمون است حديث صحيح عبد اللّه بن سنان و حسن كالصحيح حلبى و عبد اللّه از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و اما حديث عمّار در موثق كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه چند روز از ماه رمضان بر او باشد چگونه قضا كند حضرت فرمودند كه اگر دو روز باشد يك روز را افطار كند در ميان و اگر پنج روز باشد چند روز را در ميانه بخورد و زياده از شش روز را تتابع نكند و اگر هشت روز يا ده روز باشد يك روز را افطار كند و حمل كرده اند بر تقيّه با ضعف به جماعت فطحيه اگر چه حديث عمار بى ضعف بسيار كم است و بر تقديرى كه

ص: 540

جايز باشد بحديث او عمل كردن شكى نيست كه با تعارض احاديث صحيحه جايز نيست عمل به حديث او كردن.

8-( و: سال سليمان بن جعفر الجعفرىّ ابا الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه عن الرّجل يكون عليه ايّام من شهر رمضان أ يقضيها متفرّقة قال لا بأس بتفرقة قضاء شهر رمضان انّما الصّيام الّذى لا يفرّق صوم كفّارة الظّهار و كفّارة الدّم و كفّارة اليمين).

و در صحيح و حسن كالصحيح منقول است از سليمان كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه بر او بوده باشد چند روز از قضاى ماه رمضان آيا متفرق به جا مى تواند آورد حضرت فرمود كه باكى نيست در متفرق ساختن قضا ماه رمضان و باكى نيست اشعارى دارد به آن كه متتابع بهتر است به درستى كه آن روزه را كه متفرق نمى توان به جا آوردن روزه كفّاره ظهار است يعنى هر چه دو ماه پى در پى مى بايد پس داخل است در آن كفاره قتل خطا و عمد و اعتكاف و ماه رمضان و نذر تتابع و امثال آن ديگر صوم دم متعه است و آن سه روز در حج است كه البته متتابع است و در هفت در خانه خلافست كه خواهد آمد،و ديگر روزه كفاره يمين است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بنده آزاد كنند يا ده مسكين را طعام دهند يا به پوشانند و اگر عاجز شوند سه روز روزه بگيرند و اين سه روز را پى در پى واقع مى سازد و از امثال اين اخبار ظاهر مى شود كه قضاى ماه رمضان واجب موسع است و فورى نيست تا وقتى كه به مقدار آن زمان مانده باشد و ماه رمضان چنانكه گذشت كه زنان رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله تاخير مى كردند قضاى ماه رمضان را تا شعبان و از اين باب احاديث بسيار است غافل مباش از آن چون در همه ذكر كردن سبب تطويل است.

ص: 541

ادامه مرض تا رمضان بعدى

5-( و روى جميل عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يمرض فيدركه شهر رمضان و يخرج عنه و هو مريض فلا يصحّ حتّى يدركه شهر رمضان اخر قال يتصدّق عن الاوّل و يصوم الثّانى و ان كان صحّ فيما بينهما و لم يصم حتّى ادركه شهر رمضان اخر صامهما جميعا و تصدّق عن الاوّل).

و در صحيح منقول است از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در شخصى كه بيمار شود و ماه رمضان داخل شود و او بيمار باشد و بيرون رود و او بيمار باشد و خوب نشود و تا ماه رمضان ديگر حضرت فرمودند كه از جهة روزۀ ماه رمضان اول تصدق مى كند از جهة هر روزى به مدّى از طعام و روزه ماه دويم را مى دارد و اگر صحيح شده باشد در عرض سال و روزه نگرفته باشد تا ماه رمضان دويم رسيده باشد هر دو را روزه مى گيرد ثانى را ادا و اول را قضا بعد از ماه رمضان دويم و تصدق نيز مى كند از جهة تقصير در قضاء اول.

و به همين مضمونست حديث كالصحيح كنانى از آن حضرت صلوات اللّه عليه و در طريق محمد بن مسلم است و بر تقدير ضعف يا جهالت ظاهرا ضرر ندارد چون كتاب كنانى اشهر من الشمس بوده مثل خودش و حضرت صادق او را ترازوى بى عيب فرموده است و تا غايت نديدم ضعفى در متون اخبار او و كم است كه آن چه او روايت كرده باشد موافق روايات فضلاى اصحاب نباشد و اصحاب حديث عمار را از جهة توثيق او بهتر از اين اخبار مى دانند و اين ضعيف مطلقا خبر عمار را اعتماد نمى كنم و اين اخبار را صحيح مى دانم و ليكن چون التزام نموده ام كه به قانون متاخرين عمل نمايم امثال اين خبر را كالصحيح مى نامم تا با خبر باشى و امثال اين دو حديث را حمل كرده اند بر تهاون.

ص: 542

چون در حسن كالصحيح منقولست از محمد بن مسلم كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما از شخصى كه در ماه رمضان بيمار شود و قضا نكند تا ماه رمضان ديگر برسد هر دو حضرت فرمودند كه اگر صحت يافته باشد و تقصير كرده باشد پيش از آن كه ماه رمضان ديگر داخل شود اين روزه را بگيرد و از جهة هر روز مدّى طعام به مسكينى بدهد و قضا كند روزه رمضان اول را بعد از اين رمضان،و اگر هميشه بيمار باشد تا ماه رمضان دويم برسد اين ماه را روزه مى گيرد و از جهة تاخير رمضان اول هر روزى مدى از طعام مى دهد و بر او قضا واجب نيست و به همين مضمونست حديث ابو بصير كه بحسب اصطلاح ضعيف مى نامند چون در طريق قاسم جوهرى هست و ليكن چون از مشايخ اجازه كتب فضلاست حسين بن سعيد و فضلا عظيم الشأن از او روايت كرده اند و احاديث او نيز مثل احاديث محمد بن فضيل است لهذا يك جا شيخ و امثال شيخ از قدما در عمل به احاديث او توقف نكرده اند و جرح او نكردند در تعارضى كه واقع شود و وجهش همين است كه او از جمله مشايخ اجازه كتب است.

و از متاخرين كسى كه متفطن شده است باين معنى شيخ طايفه عصر خود مولانا عبد اللّه تسترى است و هم چنين ثقه صدوق شيخ حسن بن شيخ زين الملة و الدّين انار اللّه تعالى ضرائحهم المقدسة و چون جلّ متاخرين حديث او را ضعيف مى دانند اين ضعيف نه ضعف آن را ذكر مى كنم و نه كالصحيح مى گويم بلكه اكتفا مى كنم باسم صاحب كتاب و بس،مجملا ابو بصير روايت كرده است همين مضمون را كه ذكر تهاون كرده است و ظاهر اصحاب اين است كه مراد تهاون آن است كه در خاطر نداشته باشد قضا را و غير تهاون آن است كه

ص: 543

در خاطر داشته باشد كه قضا كند و موانع سهل بهم رسد تا ماه رمضان ديگر بيايد و آن چه ظاهر مى شود از مجموع اخبار آن است كه ترك بى عذر تهاون باشد و اگر تهاون نكرده باشد كفاره نمى دهد و قضا مى كند.

به سبب حديث قوى سعد بن سعد از شخصى از حضرت ابو الحسن اول يا ثانى صلوات اللّه عليهما كه آن شخص گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه بيمار باشد در ماه رمضان و بعد از آن صحّت يابد و تاخير كند قضا را يك سال يا كمتر يا بيشتر به سبب اين تاخير بر او چه چيز است حضرت فرمودند كه دوست مى دارم كه قضا را تعجيل كند پس اگر تاخير كند بر او چيزى نيست و از جهة جمع بين الاخبار حمل كرده اند اين حديث را بر عدم تهاون و ظاهر اين حديث آن است كه در تاخير اثمى و گناهى نيست و منافات ندارد با لزوم كفاره چنانكه گذشت به آن كه جهالت و ارسال مانع است از آن كه به آن تخصيص دهيم احاديث صحيحه را و محتمل است كه اطعام مد محمول بر استحباب باشد.

و در حديث صحيح عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و موثق سماعه مذكور است كه قضا و كفاره هست اگر چه تا رمضان ديگر بيمار باشد و قضا محمول است بر استحباب چون حضرت نسبت به خود فرمودند كه من بيمار شدم تا رمضان ديگر و قضا كردم و كفاره دادم و احوط قضاست به اعتبار عموم آيه كه مطلق بيمار را حق سبحانه و تعالى قضا فرموده است و در تخصيص قران مجيد به اخبار آحاد كلامى هست اگر چه اين اخبار قريب به تواتر است و به اعتقاد جمعى متواتر است و ليكن احتياط منافات ندارد با عمل و اللّه تعالى يعلم.

ص: 544

(و من فاته شهر رمضان حتّى يدخل الشّهر الثّالث من مرضه فعليه ان يصوم هذا الّذى دخله و تصدّق عن الاوّل لكلّ يوم بمدّ من طعام و يقضى الثّانى)

و اين عبارت فقه رضويست كه بعد از مضمون خبر زراره ذكر كرده است كه هر گاه كسى را ماه رمضان دويم فوت شود تا سيم داخل شود و در اين ميانه بيمار باشد و الحال صحيح شود پس واجب است كه اين ماه را روزه بگيرد و از جهة ماه رمضان اول تصدق كند هر روز را به مدى از طعام،و دويم را قضا كند و عبارت اول فقه چنين است كه اگر فوت شود از او دو ماه رمضان تا داخل شود ماه سيم و او بيمار باشد الخ و ظاهر اين عبارت آن است كه ثانى را قضا كند اگر چه بيمار باشد و حمل بر استحباب مى بايد كرد.

چنانكه در حديث سماعه منقولست كه حضرت فرمودند كه من بيمار بودم و سه رمضان بر من گذشت كه در آن مدّت صحيح نشدم و بماه رمضان رسيدم و از جهة گذشته ها تصدق كردم از جهة هر روز به مدى از طعام و چون حق سبحانه و تعالى مرا شفا داد هر سه ماه روزه گرفتم،و اگر چند سال بگذرد و قضا نكند خلافست از جهة هر سال تصدق بايد كرد چون عموم يا اطلاق احاديث شامل آن هست يا آن كه متعدّد نمى شود چون ظاهرش سال اول است و اصل برائت ذمت است از زياده و احوط تكرار است اگر چه اظهر عدم وجوبست.

شخصى كه روزه قضا ماه رمضان گيرد و جماع كند

5-( و روى الحسن بن محبوب عن الحارث بن محمّد عن بريد العجلىّ عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: فى رجل اتى اهله فى يوم يقضيه من شهر رمضان قال ان كان اتى اهله قبل الزّوال فلا شىء عليه

ص: 545

الاّ ايّاما مكان يوم و ان اتى اهله بعد زوال الشّمس فانّ عليه ان يتصدّق على عشرة مساكين لكلّ مسكين مدّ فان لم يقدر عليه صام يوما مكان يوم و صام ثلاثة ايّام كفّارة لما صنع).

و در صحيح منقول است از حسن از حارث و او از اصحاب اصول است اگر چه توثيق صريحى ندارد و باصطلاح علامه ضعيف است و ليكن در منتهى حكم به صحت اين حديث كرده است سهوا از بريد و او از اركان اربعه است و حق صحت حديثست چون كتاب بريد يا احاديث او را حارث روايت كرده بود كتاب حارث را اصل ناميدند از اصول أربعمائة و مدار محدثين و علما شيعه بر اين اصول بوده و اجماع كردند بر صحت آن چون حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه فرمودند كه

حدّثوا بها فانّها حق كلّه و يونس نقل كرده است كه من همه كتب را داشتم و بر حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه عرض مى كردم هر كتابى را كه حضرت تصيحح فرموده بودند بر آن اتفاق كردند.

و بريد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت مى كند در شخصى كه با اهل خود جماع كند در روزى كه آن را قضا مى كند از ماه رمضان حضرت فرمودند كه اگر جماع پيش از زوال باشد بر او نيست كفاره و گناهى مگر آن كه آن روز را حساب نمى كند و روزى ديگر مى گيرد و اگر جماع بعد از زوال آفتاب باشد از خط نصف النهار پس بر اوست كه تصدق كند بر ده مسكين هر مسكينى را مدى از طعام و اگر قدرت بر آن نداشته باشد قضا مى كند روزى ديگر را و سه روزه روزه مى دارد به كفاره آن چه كرده است.

و مؤيد اين حديث است صحيح هشام بن سالم كه گفت عرض كردم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى با اهل خود جماع در

ص: 546

قضاى ماه رمضان حضرت فرمودند كه اگر پيش از نماز عصر است بر او چيزى نيست و روز ديگر روزه مى دارد و اگر بعد از عصر است آن روز را روزه مى دارد و ده مسكين را طعام مى دهد و اگر ممكنش نباشد سه روز روزه مى گيرد و بعد از زوال را عصر مى گويند چنانچه كه گذشت كه عشا مى گويند.

افطار قضاى رمضان قبل از ظهر

6-( و قد روى: انّه ان افطر قبل الزّوال فلا شيء عليه و ان افطر بعد الزّوال فعليه الكفّارة مثل ما على من افطر يوما من شهر رمضان).

و در روايتى وارد شده است و آن موثق كالصحيح زراره است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه روزه قضا ماه رمضان گيرد و جماع كند با زنان حضرت فرمودند كه كفاره او كفاره اصل ماه رمضان است زيرا كه اين روز نزد حق سبحانه و تعالى از رمضان است چون بعوض رمضان از بنده قبول مى كند،و ظاهرا حديث صدوق غير اين حديث باشد چون در اين حديث تفصيل قبل از زوال و بعد از زوال نيست و در حديث صدوق هست،و در اين حديث علت هست و در حديث صدوق نيست و ممكن است كه اختصار كرده باشند و در فقه رضوى تفصيل هست و دور نيست كه عبارت صدوق عبارت فقه باشد و در فقه اول اين كفاره را ذكر كرده است و كفاره سابق را بعنوان روى ذكر كرده است و ظاهر آن مثل ظاهر صدوق تخيير است و اين جمع بهتر است از جمع شيخ رحمه اللّه كه اگر افطار از روى تهاون و استخفاف باشد كفاره كبرى و الاّ صغرى.

و در روايت موثق از عمار منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه چند روز قضا بر او باشد و خواهد كه قضا كند تا چه وقت نيت مى توان كرد حضرت فرمودند كه تا زوال نيت مى تواند كرد و چون زوال شد اگر

ص: 547

نيت صوم كرده است روزه را تمام كند و اگر نيّت افطار داشت بخورد از آن حضرت سؤال كردند كه اگر نيت افطار كرده باشد بعد از زوال نيت مى تواند كرد حضرت فرمودند كه نه پرسيدند،كه اگر نيّت صوم كند و بعد از زوال افطار كند حضرت فرمودند كه بد كرده است و بر او چيزى نيست مگر قضا همين روز كه مى خواست بگيرد پس روايت را حمل مى توان كرد بر آن كه نيت صوم را بعد از زوال كرده باشد و به گردنش همين باشد كه بعد از زوال نيت كرده است يا اگر نيت كرده باشد بعد از زوال اگر افطار نكند بهتر است اما از قضا حساب نكند،و محتمل است كه مراد نيت شب باشد كه اگر شب نيت كرده باشد بعد از زوال حرام باشد افطار و اگر روز كرده باشد حرام نباشد و احتمال اظهر آن است مراد نيت پيش از زوال باشد و در اين صورت كفاره نباشد و اگر شب نيت كرده باشد كفاره لازم باشد و در اين صورت كفاره نباشد و اگر شب نيت كرده باشد كفاره لازم باشد و اين نحو در جمع بين الاخبار اظهر است اگر حديث عمار را اعتبار كنيم و چون نزد اين ضعيف اعتبار ندارد احتياج به تاويل نيز ندارد و ليكن آن چه وارد شده است مهما أمكن نقل مى كنم كه اگر جمعى عمل كنند بكنند چون هر كس را طريقى است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى سماعة عن ابى بصير قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن المرأة تقضى شهر رمضان فيكرهها زوجها على الافطار فقال لا ينبغى ان يكرهها بعد زوال الشّمس).

و در موثق از ابو بصير منقول است كه سؤال كردم از زنى كه قضا كند ماه رمضان را و شوهرش او را افطار فرمايد به زور حضرت فرمودند كه سزاوار نيست كه زن را اكراه كنند بر افطار بعد از زوال آفتاب و ظاهرش كراهت است چون مرد را جماع جايز است و زن را به اختيار جايز نيست پس اگر جبر كند و

ص: 548

با زن جماع كند مشهور آن است كه روزۀ زن صحيح است مگر آن كه در اثناى جماع راضى شود كه در اين صورت زن را كفاره يا قضا لازم مى شود خواه در أدا و خواه در قضا.

6-( و: ساله سماعة عن قوله الصّائم بالخيار إلى زوال الشّمس قال انّ ذلك فى الفريضة فامّا فى النّافلة فله ان يفطر أيّ ساعة شاء إلى غروب الشّمس).

و منقولست در موثق از سماعه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از قول آن حضرت صلوات اللّه عليه كه صايم تا پيشين مختار است در صوم و افطار حضرت فرمودند كه اين حكم در فريضه است از قضا ماه رمضان و نذر مطلق و كفاره و غير آن و احتمال دارد كه قضا مراد باشد و بس چون آن شايع تر است و اما در روزه سنت هر وقتى كه خواهد تا شام افطار مى تواند كرد و مثل حج سنت و نماز سنت نيست كه به شروع در آن واجب شود.

چنانكه در صحيح از جميل منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى كه قضاى ماه رمضان مى كند تا اول ظهر اختيار دارد و اگر سنت باشد تا غروب آفتاب مختار است و به همين مضمون است صحيحه عبد اللّه بن سنان و كالصحيحه اسحاق از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و در حديثى وارد شده است كه اگر نيت كرده باشد در شب مى بايد بگيرد و اگر در روز نيت كرده باشد تا زوال اختيار دارد و بعد از آن مى بايد كه بگيرد و اين حديث شامل قضا و سنت هست.

ص: 549

و در حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه روزه سنّت را نيز تا ظهر مى تواند خورد و بعد الظهر نمى تواند خوردن و محمول است بر تأكد استحباب در هر دو.

6-( و روى ابن فضّال عن صالح بن عبد اللّه الخثعمىّ قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل ينوى الصّوم فيلقاه اخوه الّذى هو على امره فيسئله ان يفطر أ يفطر قال ان كان تطوّعا اجزاه و حسب له و ان كان قضاء فريضة قضاه).

و كالصحيح منقول است از صالح كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه نيت صوم داشته باشد و برادر مؤمنى كه هم مذهب او باشد تكليف كند او را كه افطار كند حضرت فرمودند كه افطار مى كند و اگر روزه سنت باشد در نامه عملش روزه نوشته مى شود و به هفتاد برابر يا سيصد و شصت برابر چنانكه گذشت و اگر روزه قضا باشد روز ديگر قضا خواهد كرد و محمول است بر افطار پيش از ظهر نيز اگر خورده باشد قضا مى كند و منافات ندارد كه آثم باشد و كفاره نيز لازم باشد.

(و اذا اصبح الرّجل و ليس من نيّته ان يصوم ثمّ بدا له فله ان يصوم)

و هر گاه شخصى صبح كند و در خاطر نداشته باشد كه روزه بگيرد و بعد از آن به خاطرش رسد كه روزه بگيرد مى تواند روزه گرفتن و لازم نيست از جهة صحت صوم كه شب نيت كرده باشد اگر چه شرط است در كمال آن و بر اين مضمون وارد است احاديث صحيحه بسيار.

چنانكه مرويست در صحيح از عبد الرحمن بن حجاج از حضرت امام

ص: 550

موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه در خاطر نداشته باشد كه روزه بگيرد و در چاشت آن روز به خاطرش رسيد كه قضاى ماه رمضان بدارد و شب نيت نكرده باشد حضرت فرمودند كه اگر مفطرى بفعل نياورده باشد مى گيرد و از قضا حساب مى كند.

و در صحيح از هشام بن سالم منقول است كه گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه شخصى در صباح قصد روزه نداشته باشد و چون روز بلند شد به خاطرش رسيد كه روزه بگيرد حضرت فرمودند كه اگر پيش از ظهر نيت كند كل روز را روزه داشته است و ثواب جميع را دارد و اگر بعد از زوال نيت كند از آن وقت حساب مى كنند و به همين مضمون است احاديث صحيحه بسيار و ظاهر اين حديث و احاديث متكثره اعم است از واجب و سنت و اكثر اصحاب احاديث مطلقه را حمل بر سنت كرده اند چون احاديث مخصوصه سنت بسيار است و حال آن كه در واجب نيز وارد شده است.

چنانكه در حسنه كالصحيح و موثقه كالصحيحه و مرسله كالصحيحه بزنطى وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليهما كه بعد از نصف روز قصد روزه قضاى ماه رمضان مى توان كرد و حمل مى توان كرد بر قضاى احتياطى كه جزم به آن نداشته باشد و احوط آن است كه در قضاى محقق اكتفا به چنين روزه نكند،و احوط آن است كه اگر شب نيت قضاى رمضان كرده باشد آن روز را قبل از ظهر نيز نخورد چنانكه در صحيحه عبد الرحمن منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه قضاى ماه رمضان كند آيا قبل از زوال افطار

ص: 551

مى تواند كرد حضرت فرمودند كه اگر شب نيت قضاى ماه رمضان كرده باشد آن روز را نخورد و تمام كند باز عرض كردم كه آيا پيش از ظهر نيّت قضاى ماه رمضان مى تواند كرد اگر چه شب نيت نكرده باشد حضرت فرمودند كه بلى اگر چيزى نخورده باشد بلكه ظاهر بعضى از اخبار آن است كه اگر نيت نافله را در شب كرده باشد آن روز را نخورد و اگر بخورد عوض بگيرد.

روزه مستحبى را تا عصر مى شود نيت كرد

6-( و: سئل عن الصّائم المتطوّع تعرض له الحاجة قال هو بالخيار ما بينه و بين العصر و ان مكث حتّى العصر ثمّ بدله ان يصوم لم يكن نوى ذلك فله ان يصوم ذلك اليوم إنشاء).

و منقول است در موثق كالصحيح از ابو بصير كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از صائمى كه روزه سنّت گرفته باشد و او را كارى پيش آيد كه نتواند روزه بودن چه كند حضرت فرمودند كه تا عصر اختيار دارد و مى تواند خورد و اگر تا عصر چيزى نخورده باشد و به خاطرش رسد كه آن روز را روزه دارد و نيّت نكرده باشد از آن وقت نيّت مى تواند كرد و ليكن ثواب از آن وقت تا شام را دارد.

هر گاه زن پاك شود استحبابا از جهة تشبه بروزه داران و آن روز را قضا مى كند

(و اذا طهرت المرأة من حيضها و قد بقى عليها بقيّة يوم صامت ذلك المقدار تاديبا و عليها قضاء ذلك اليوم و ان حاضت و قد بقى عليها بقيّة يوم افطرت و عليها القضاء)

و هر گاه زن پاك شود از حيض و از روز بقيه مانده باشد آن روز را امساك مى كند استحبابا از جهة تشبه بروزه داران و آن روز را قضا مى كند و اگر در آخر روز حايض شود افطار مى كند و قضا مى كند و احاديث بر اين مضمون كالمتواتر است و اين عبارت به عبارت ابو بصير اقرب است و ظاهرا هر دو را از

ص: 552

كتاب ابو بصير برداشته است.

اگر دو ماه نتواند پشت سر هم به جا آورد

(و اذا وجب على الرّجل صيام شهرين متتابعين فصام شهرا و لم يصم من الشّهر الثّانى شيئا فعليه ان يعيد صومه و لم يجزه الشّهر الاوّل الاّ ان يكون افطر لمرض فله ان يبنى على ما صام فانّ اللّه عزّ و جلّ حبسه فان صام شهرا و صام من الشّهر الثّانى ايّاما ثمّ افطر فعليه ان يبنى على ما صام)

عبارت فقه رضوى است كه هر گاه واجب شود بر شخصى دو ماه پى در پى خواه در كفاره ماه رمضان باشد و خواه غير آن و يك ماه را پى در پى بگيرد و از ماه دويم چيزى نگرفته باشد و افطار كند پس بر اوست كه همه را از سر گيرد و ماه اول مجزى نيست او را مگر آن كه افطارش از جهة بيمارى باشد كه در اين صورت بعد از صحت بنا مى نهد بر آن چه روزه گرفته است و تمام مى كند آن را زيرا كه حق سبحانه و تعالى او را حبس كرده بود و او اولى است به قبول عذر بنده و اگر يك ماه روزه بدارد و از ماه دويم چند روز روزه گرفته باشد و افطار كند بنا مى نهد بر آن چه روزه گرفته است.

بدان كه در فقه رضوى عبارت آخر مقدم است و در اينجا افطار مذكور بود در عبارت دويم و در كار نبود و صدوق مقدم را مؤخر كرده است و غافل شده است از اين معنى و عبارت ناخوش شده است و آن كه در تتابع يك ماه و چند روز بايد بر سبيل استحباب است و يك ماه و يك روز كافى است و در فقه رضوى اشعارى باين كرده است در آنجا كه گفته است كه از ماه دويم هيچ چيز نگرفته باشد كه مشعر است بر آن كه يك ماه و يك روز كافى است و اين فساد نيز از تقديم مؤخر ناشى شده است و بر اين مضامين احاديث صحيحه وارد شده است و مى آيد.

ص: 553

اما آن كه در مرض بنا مى نهد در صحيح از رفاعه منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه دو ماه پى در پى بر او باشد و يك ماه را بدارد و بيمار شود حضرت فرمودند كه بعد از صحت بنا بر آن ماه مى گذارد زيرا كه حق سبحانه و تعالى او را حبس كرده، است عرض نمودم كه هر گاه زنى دو ماه پى در پى بر او باشد و روزه بگيرد و ايام حيضش را افطار كند حضرت فرمودند كه ايام حيض را آخر قضا مى كند يعنى در ماه ديگر مى كند،عرض نمودم كه هر گاه اين روزه را باين نحو گرفت و يائسه شد و مى تواند الحال كه دو ماه پى در پى روزه بگيرد حضرت فرمودند كه اعاده نمى كند و آن چه كرده است صحيح است و به همين مضمون است صحيحه محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و احاديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و اما حديث صحيح جميل و محمد بن حمران از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در مرد آزادى كه دو ماه پى در پى بر او لازم شده باشد در ظهار و چون يك ماه بگيرد بيمار شود حضرت فرمودند كه از سر مى گيرد و اگر يك روز يا دو روز يا ده گرفته باشد ما بقى را بر آن بنا مى نهد.

و حديث ابو بصير از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه گفت سؤال كردم از قطع روزۀ كفاره يمين و كفاره ظهار و كفاره قتل حضرت فرمودند كه اگر بر شخصى دو ماه پى در پى باشد و افطار كند يا بيمار شود در ماه اول پس بر اوست كه اعاده كند روزه را و اگر ماه اول را گرفته باشد و از ماه دويم بعضى را گرفته باشد و او را عذرى بهم رسد بنا مى نهد و تمام مى كند و اين روايات صريحند در اعاده به سبب مرض پس محمولند بر استحباب و ظاهر اخبار ديگر نيز مشعر است.

ص: 554

و بر اين معنى مثل حديث صحيح حلبى كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزه كفاره ظهار دو ماه پى در پى است و تتابع آن است كه يك ماه را تمام روزه بدارد و از ماه ديگر چند روز روزه بدارد يا چيزى روزه بدارد اگر چه يك روز باشد پس اگر عارض شود او را چيزى كه بايد افطار كند افطار كند و بعد از آن ما بقى را به جا آورد و اگر يك ماه روزه بدارد و بعد از آن او را چيزى عارض شود و افطار كند پيش از آن كه از ماه ديگر چيزى گرفته باشد و تتابع بهم رسيده باشد كفاره را از سر گيرد.

و در موثق كالصحيح از سماعه منقول است كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه بر او باشد دو ماه پى در پى آيا تفريق مى تواند كرد در ميان ايام حضرت فرمودند كه هر گاه زياده از يك ماه پى در پى بدارد وصل كرده است پس اگر او را عارض شود امرى و افطار كند باكى نيست و اگر كمتر از يك ماه باشد روزه را از سر مى گيرد و ظاهر اين دو حديث آن است كه اگر عارضى بهم رسد از مرض و حيض و امثال اينها اعاده بايد كرد و از آن جمله است آن كه صبح بيدار شود و محتلم شده باشد چون احاديث گذشت كه اگر محتلم شده باشد آن روز را از قضا نمى دارد،و معلل بود به آن كه ماه رمضان مشابهت ندارد به چيزى ديگر چون علاج نمى توان كرد اما روزه ى ديگر را در وقت ديگر به جا مى توان آورد و جمعى از علما قايلند به استيناف و ليكن اگر باين اخبار عمل كنيم طرح اخبار صحيحه مى بايد كرد و جمع بهتر است از طرح پس جمع مى كنيم كه اعاده بر سبيل استحباب است يا عذر را حمل مى كنيم بر عذرى كه با آن عذر روزه تواند گرفت و از آن طرف احاديث بسيار وارد شده است.

مثل حديث موثق كالصحيح از رفاعه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام

ص: 555

جعفر صادق صلوات اللّه عليه از زنى كه بر خود واجب سازد دو ماه پى در پى را بنذر و حايض شود چه كند حضرت فرمودند كه دو ماه را مى دارد و هر چه از ايام حيض افطار نموده است در ماه سيم به جا مى آورد تا دو ماه تمام شود عرض نمودم كه اگر اين زن يائسه شود اعاده مى كند اين دو ماه را حضرت فرمودند كه آن چه كرده است صحيح است.

و كالصحيح و به تصحيح ابن وليد در صحيح از سليمان بن خالد كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه بر او دو ماه پى در پى باشد و بيست و پنج روز روزه بدارد و بيمار شود و چون صحيح شود آيا بنا مى نهد بر آن چه پيشتر كرده است اين از جمله چيزهايى است كه حق سبحانه و تعالى بر او غلبه كرده است و هر چه را او غلبه كند بر بنده ضعيف چيزى نيست، و نزد محدثين احاديث معلل كه با علت است مقدم است بر غير معلل و اين علت از حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم متواتر است كه هر چه خدا غلبه كند او اولى است به قبول عذر چون از جانب بنده نشده است و اين اخبار انسب است به شريعه سمحه سهله و امثال اينها مقدم است چنانكه گذشت و شيخ رحمه اللّه حمل كرده است اخبار اعاده را بر آن كه بيمارى سهلى باشد كه ممكنش باشد روزۀ با مشقت و چون ممكن بوده است تتابع و نكرده است اعاده مى كند و اين بسيار بعيد است و احاديث گذشت كه از جهة اندك ضررى خوردن واجب است و بيمارى كه با روزه جمع شود و سبب بطء مرض باشد افطار لازم است و فضلاى اصحاب از اين قسم سؤالها نمى كرده اند اما تتابعى كه واجب است در جاهايى كه شارع فرموده است اگر بر او مكرر باشد

ص: 556

مثل آن كه دو روز ماه رمضان را خورده باشد ظاهرا لازم نباشد كه دو ماه اول را قصد كند از جهة روزه اول و ثانى را از جهة ثانى اما اگر اول را قصد كند از جهة ثانى آيا صحيح است ظاهر آن است صحيح باشد چون دليلى نيست كه دلالت كند بر ترتيب ميان كفارات خواه از يك جنس باشند و خواه از دو جنس مثل آن كه كفاره اعتكاف باشد با كفاره ماه رمضان و اول ماه رمضان را افطار كرده باشد اگر كفاره اعتكاف را اول به جا آورد ظاهرا صحيح باشد بلكه اگر داخل كند در هم صحيح باشد مثل آن كه يك ماه و يك روز اول از جهة يك كفاره بدارد و آن را تمام ناكرده يك ماه و يك روز از جهة كفاره ديگر بدارد و بعد از آن بعضى از آن را بدارد صحيح باشد چون دليلى بر ترتيب زياده بر آن چه گذشت نداريم بلكه اگر چند كفاره باشد اگر همه را قصد كفاره كند و قصد خصوص هر يك نكند صحيح باشد و در اين مسأله جاى تامل هست اگر نيت تعيين كند احوط است و هر جا كه ما به الاشتراكى هست نيت در آنجا واقع شده است چنانكه در اخبار سابقه نيات را اعتبار كردند در امثال اينها اما در حديثى وارد نشده نيت ماه رمضان مگر در يوم الشك چون ممكن است كه بر دو وجه واقع شود و هم چنين در نيت قضا و سنت و امثال اينها و اصلا حديثى در ماه رمضان وارد نشده است زيرا كه هر كه روزه مى دارد نيت دارد كه روزه بگيرد و نيت قصدى است كه داعى است بر فعل و يقينا لفظ را در آن مدخلى نيست و خطور بال نيست بلكه جمعى كه روزه را مى خورند نيت ندارند،و جمعى كه مى گيرند نيت دارند و ليكن آنها كه روزه مى دارند جازمند در اداء نيز جازمند هر چه معنى ادا را نفهميده باشند همين كه مى دانند كه ماه رمضان است نيت اداست و نيت وجوب نيز ظاهر است هر گاه شرايط تكليف باشد اما اگر نداند كه بالغ است يا نه در

ص: 557

اينجا نيت نمى تواند كرد مگر آن كه از عالمى تحقيق كند و او بگويد كه احتياطا واجب است يا بگويد كه اصل عدم وجوب است تا وجوب ظاهر شود قصد سنت بكن يا بگويد كه قصد واجب بكن و اگر در واقع مكلف باشى نيت كرده و اگر مكلف نباشى نيت تمرينى كرده،و اطفالى كه بى دغدغه بالغ نباشند نيز نيت وجوب از جهة ايشان بهتر است زيرا كه بنا بر مذهب مشهور بر ايشان نه واجب است و نه مستحب بلكه از جهة عادت كردن ايشان است به عبادت و عادت بواجب مى بايد كرد ايشان را و يا مى گويد كه چنين نيت كن كه اگر بالغ باشم واجب باشد و الاّ تمرينى باشد يا مستحب و اين بهتر است.

اما اگر شرايط تكليف محقق باشد مى داند كه روزه ماه رمضان سنت نمى باشد بلى چيزى كه مشكل است نيت قربت است كه در همه عبادت يك جا طلبيده اند و در چيزى چند كه غالبا للّه واقع نمى شود در آنجا ذكر كرده اند مثل احاديث زيارت برادر مؤمن چون اكثر اهل دنيا يكديگر را بواسطه الفتى كه با يكديگر دارند يا از جهة احتمال نفعى يا رفع مضرتى مى بينند و از جهة رضاى الهى كم مى باشد،در هر حديثى كه وارد شده است كه من زار اخاه المؤمن مقيّد به للّه يا فى اللّه است مگر نادرى،و هم چنين و در چندين هزار حديث كه در نماز وارد شده است يك حديث وارد نشده است كه من صلى للّه و فى اللّه چون وضع نماز را از جهة عبادت اوست بر خلاف آن نمى بايد كه واقع شود،و غالبا نمى شود لهذا جماعت مطلوب است و شقاوت بسيار مى بايد كه اصل نماز را از جهة خلق كند و آن نيز ظاهر است كه كسى كه چنين است در خانه و خلوت نماز نمى كند و در برابر مردم گاهگاهى مى كند كه تارك الصّلاتش نگويند،و هم چنين كسى همه كارهاش باطل است يك جا گفته اند كه

ص: 558

«وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِيَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ،و چنين كسى مى بايد كه سعى كند در تصحيح ايمانش به رياضات و مجاهدات تا ريا از نفس او بيرون رود،و ديگر كليّة مى بايد كه عباداتش از جهة خوف جهنم نباشد و بواسطه طمع بهشت نباشد و از جهة محبت او باشد يا لكونه تعالى اهلا له يا حياء منه،يا شكرا له يا اطاعة له،يا قربة إلى اللّه باشد كه قرب معنوى و ربط بجناب اقدس او باشد و چون محال است كه كسى يكى از اين حالات نداشته باشد از جهة اينها واقع سازد مثل حب كه عبارت از عشق است تا عاشق نباشد و بر خود بندد كه حبّا له مى كنم ريا ممكن است كه دروغى به عوام گويد اما خود مى داند و حق سبحانه و تعالى مى داند كه كاذب است،لهذا اين امور در خصوص عبادات كم وارد شده است حتى در نماز به اين نحو وارد شده است حتى كه إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و وارد شده است كه إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ و اينها هر يك كه بهم رسد در همه جا چنان مى شود اگر نيت نمازش از جهة محبت شد،روزه اش،بلكه بيت الخلا رفتن،و خوردن،و خوابيدن همه للّه مى شود و يا فى اللّه يا إلى اللّه يا مع اللّه تا آن كه فانى فى اللّه شود و باقى باللّه أوصلنا اللّه و إيّاكم إلى اعلى مقامات المقربين بجاه محمد و آله الطاهرين.

6-( و روى موسى بن بكر عن الفضيل عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: فى رجل عليه صوم شهر فصام منه خمسة عشر يوما ثمّ عرض له امر فقال ان كان صام خمسة عشر يوما فله ان يقضى ما بقى و ان كان صام اقلّ من خمسة عشر يوما لم يجزه حتّى يصوم شهرا تامّا).

و شيخ همين حديث را به سندى ديگر از موسى بن بكر روايت كرده است از حضرت و سهو كرده است و چون از كافى روايت كرده است و كافى مثل متن

ص: 559

است و اللّه تعالى يعلم.

و كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه يك ماه روزه بر او باشد و در كافى و غيره فى رجل جعل عليه است يعنى يك ماه روزه نذر يا عهد يا يمين بر او باشد و پانزده روز را روزه بگيرد و او را مانعى دست دهد كه نتواند تمام كردن حضرت فرمودند كه اگر پانزده روز روزه بگيرد و عارض به همرسد بقيه را بنا مى نهد،و اگر كمتر از پانزده روز گرفته باشد آن چه كرده است مجزى نيست تا آن كه يك ماه تمام را روزه بگيرد.

بدان كه اصحاب اين حديث عمل كرده اند باين عنوان كه هر گاه روزه نذر داشته باشد و پانزده روز بدارد تتمه را تتابع در كار نيست،و اين حديث بر اين مطلب دلالت ندارد بلكه دلالت مى كند كه اگر مانعى به همرسد در كمتر از پانزده روز بنا نمى نهد و از سر مى گيرد و اگر بعد از پانزده روز مانعى بهم رسد بنا مى نهد و ربطى نيست اينها را بهم،و حديث را بر نحوى كه صدوق ذكر كرده است شامل هر ماهى هست كه واجب باشد و به نحوى كه شيخان روايت كرده اند الحاق غير ملتزم بان قياس است.

6-( و روى منصور بن حازم عنه انّه قال: فى رجل صام فى ظهار شعبان ثمّ ادركه شهر رمضان قال يصوم شهر رمضان ثمّ يستانف الصّوم و ان هو صام فى الظّهار فزاد فى النّصف يوما قضى بقيّته).

و در صحيح منقول است از منصور كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه در كفاره ظهار ماه شعبان را روزه دارد و ماه رمضان او را دريابد حضرت فرمودند كه ماه رمضان را روزه مى دارد و

ص: 560

روزه و كفاره را از سر مى گيرد و اگر از يك ماه يك روز زياد بگيرد باقى را قضا مى كند يعنى تمام مى كند و از كلام حضرت ظاهر نمى شود كه يك روز بر شعبان مى افزود اگر چه باطلاقه شامل او هست و دو چيز هست در روزۀ شعبان يكى آن كه معلوم نيست كه تفريق جايز باشد آن چه از اخبار ظاهر مى شود آن است كه بعد از يك ماه و يك روز تتابع شرط نيست،اما آن كه واجب نيست ظاهر نمى شود اگر تصريح مى شد به آن كه اگر بر شعبان يك روز از ماه رجب مى افزود صحيح مى بود دلالت مى كرد بر آن كه تتابع واجب نيست و اگر نهى در ماه شعبان و بيست و نه روز رجب نبود مگر به آن كه از اول ماه رجب سر كند تا به آخر شعبان اگر چه هر دو سى كم يك نيز باشند كه صحيح است.

دويم آن كه اگر با ماه شعبان دو روز از رجب ضم كنند صحيح است و اگر يك روز ضم كنند خلافست در صحت آن به اعتبار آن كه چون از ميان ماه هر گاه گرفته شود هر دو ماه را هلالى حساب مى كنند يا هر دو را عددى يا ماه ميان را هلالى و طرفين را سى،پس بنا بر آن كه هر دو را عددى حساب كنند گاه باشد كه ماه شعبان سى كم يك نو شود و با يك روز رجب سى شود پس چون در حالت شروع جزم ندارند كه سى كم يك خواهد شد يا نه جزم ندارند كه يك ماه و يك روز خواهد شد و يك احتمال آن است كه صحتش موقوف باشد به آن كه اگر ماه شعبان سى باز شود صحيح باشد و الا باطل باشد ظاهر اين صحيح و احاديث بسيار با ظاهر آيه آن است كه هلالى حساب مى كنند چون حضرت اكتفا فرمودند به زيادتى يك روز و تفصيل فرمودند كه صحتش مشروط است به تمامى ماه شعبان.

6-( و روى بن محبوب عن ابى ايّوب عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه:

ص: 561

عليه: فى رجل كان عليه صوم شهرين متتابعين فى ظهار فصام ذا القعدة (1)و دخل عليه ذو الحجّة (2)قال يصوم ذا الحجّة كلّه الاّ ايّام التّشريق ثمّ يقضيها فى اوّل يوم[أيّام خ]من المحرّم حتّى يتمّ ثلاثة ايّام فيكون قد صام شهرين متتابعين قال و لا ينبغى له ان يقرب اهله حتّى يقضى ثلاثة ايّام التّشريق الّتى لم يصمها و لا باس ان صام شهرا ثمّ صام من الشّهر الّذى يليه ايّاما ثمّ عرضت له علّة ان يقطعها ثمّ يقضى بعد تمام الشّهرين).

و منقول است در صحيح از ابراهيم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه دو ماه پى در پى بر او باشد از جهة كفاره ظهار و ماه ذى القعده را بگيرد و ذو الحجه داخل شود حضرت فرمودند كه ماه ذو الحجه را تمام روزه مى گيرد مگر روز عيد و سه روز بعد از آن چون كه در اين چهار روز متعارف بود كه اهل مكه گوشتهاى قربانى را پهن مى كردند در آفتاب تا قاق شود و در عرض سال داشته باشند و اكثر اوقات ايام تشريق را اطلاق مى كنند بر سه روز بعد از عيد و گاهى عيد را نيز داخل مى كنند چون در روز عيد شروع در قاق كردن مى كردند و گاهى به مجاز مجاورت،و در اينجا چهار روز مراد است و ممكن است كه عيد را بظهور گذاشته باشند،و بعد از آن اين چهار روز را قضا مى كنند از روز اول محرم يا در چهار روز اوايل محرم بنا بر نسخه جمع،تا دو ماه پى در پى روزه گرفته باشد پس حضرت فرمودند كه با اهل خود نزديكى نمى كند تا سه روز ايّام تشريق را قضا نكند و سه روز اينجا منافات ندارد با چهار كه گذشت چون اين سه روز آخر است و اظهر آن است كه لفظ العيد ازد.

ص: 562


1- ذو القعدة:لغة فى ذى القعدة
2- ذو الحجّة آخر سنة العربية أقرب الموارد.

قلم راوى يا از حفظ او افتاده باشد و باكى نيست كه اگر يك ماه روزه گرفته باشد و از ماه بعد از آن چند روز گرفته باشد و او را مانعى بهم رسد كه قطع كند و ما بقى را پى در پى واقع نسازد و بعد از آن تتمه دو ماه را به جا آورد يا مى آورد كه دو ماه متحقق شود و ظاهر اين حديث دلالت مى كند بر آن كه تتابع در ماه ثانى واجب نيست كه اگر واجب مى بود ابتداء آن از ماه ذى القعده جايز نمى بود.

و مرويست در قوى از عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه واجب سازد بر خود كه يك سال روزه بگيرد و نتواند كه يك سال را پى در پى به جا آورد حضرت فرمودند كه يك ماه و بعضى را پى در پى واقع مى سازد و بعد از آن اگر متفرق باشد قصور ندارد و چون در عبارت نذر نيست كه متتابع واقع سازد و راوى توهم كرده بود تتابع را حضرت فرمودند كه يك ماه و يك روز پى در پى واقع سازد بر سبيل استحباب و ممكن است كه بحسب واقع واجب باشد يا در قصد تتابع كرده باشد و همين كافى باشد و اللّه تعالى يعلم.

ص: 563

باب قضاء الصّوم عن الميّت

ادامه مرض تا مرگ

6-( روى ابان بن عثمان عن ابى مريم الانصارىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا صام الرّجل شيئا من شهر رمضان ثمّ لم يزل مريضا حتّى مات فليس عليه قضاء و ان صحّ ثمّ مات و كان له مال تصدّق عنه مكان كلّ يوم بمدّ فان لم يكن له مال صام عنه وليّه).

اين بابى است در اخبارى كه وارد شده است در قضاء روزه از ميّت مرويست كه در موثق كالصحيح يا صحيح از ابو مريم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى بعضى از ماه رمضان را روزه بگيرد و بيمار شود و در آن بيمارى فوت شود بر او قضا نيست چون وقت قضا بهم نرسيد و اگر صحّت يابد و بميرد و مالى داشته باشد از او تصدق مى كنند بدل هر روز مدّى از طعام و اگر چيزى نداشته باشد ولى كه وارث است بحسب ظاهر يا پس بزرگتر از او قضا مى كند روزه را.

و شيخ در صحيح از ابو مريم همين روايت را نقل كرده است و به جاى صام تصدّق است و اين حديث را از كتاب صفار روايت كرده است و ممكن است كه ابو مريم دو مرتبه شنيده باشد و ولى مخير باشد ميان تصدق و صوم چنانكه روايات متعارضه در اين باب وارد شده است كه ناچار است از حمل بر تخيير و در كافى مثل متن است.

ص: 564

(و اذا مات رجل و عليه صوم شهر رمضان فعلى وليّه ان يقضى عنه و كذلك من فاته فى السّفر و المرض الاّ ان يكون مات فى مرضه من قبل ان يصحّ بمقدار ما يقضى به صومه فلا قضاء عليه اذا كان كذلك و ان كان للميّت وليّان فعلى اكبر هما من الرّجال ان يقضى عنه فان لم يكن له ولى من الرّجال قضى عنه وليّه من النّساء)

و هر گاه شخصى بميرد و روزه ماه رمضان در ذمه او باشد پس بر ولى او واجب است يا لازم است كه قضا كند،و هم چنين اگر فوت شده باشد از ميت در سفر يا مرض مگر آن كه در آن مرض فوت شده باشد پيش از آن كه صحيح شود بمقدار آن چه روزه اش را قضا كند پس هر گاه چنين باشد بر او قضا نيست و اگر ميت را دو ولى باشد از مردان هر كه بزرگتر باشد قضا مى كند و اگر ولى از مردان نداشته باشد ولى او از زنان قضا مى كند و اين مجموع عبارت فقه رضوى است مگر بمقدار ما يقضى به صومه كه صدوق زياد كرده است و ظاهر بود كه غرض از صحت قضاست و زمان قضا لازم است و از اين عبارت ظاهر مى شود كه مراد از ولى وارث است،و آن چه مشهور است نزد اصحاب پسر بزرگتر است و ناچار است از ذكر اخبارى كه در اين باب وارد شده است.

از آن جمله در صحيح از حفص از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است در شخصى كه بميرد و در ذمه او نماز يا روزه باشد حضرت فرمودند قضا مى كند از ميت كسى كه از همه كس أولا باشد به ميراث ميت عرض كردم كه اگر اولى به ميراث زن باشد حضرت فرمودند كه نه و قضا نمى كند كسى مگر مردان وارث.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه سؤال كردم از احد هما

ص: 565

صلوات اللّه عليهما از شخصى كه در ماه مبارك رمضان بيمار باشد و پيش از آن كه صحت يابد بميرد حضرت فرمودند كه بر او چيزى نيست و ليكن قضا مى كنند از كسى كه صحت يابد و پيش از آن كه قضا كند بميرد و احاديث مردن در سفر گذشت كه از او قضا مى كنند.

و كالصحيح منقول است از حماد بن عثمان از شخصى كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه بميرد و بر او قرضى باشد از ماه رمضان كه از او قضا مى كند؟حضرت فرمودند كه هر كه اولى باشد به او عرض كردم كه اگر اولى زنان باشند حضرت فرمودند كه نه مگر مردان.

و در صحيح از منصور منقول است كه سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه بيمار باشد در ماه رمضان و صحت نيابد تا بميرد حضرت فرمودند كه از او قضا نمى كنند و پرسيدم از حايضى كه بميرد در ماه رمضان حضرت فرمودند كه از او قضا نمى كنند،و صحيحه ابو بصير گذشت به همين مضمون و هم چنين است موثقه كالصحيحه سماعه از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

اگر كسى بميرد و قضاى روزه بر او باشد

6-( و قد روى عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا مات الرّجل و عليه صوم شهر رمضان فليقض عنه من شاء من اهله).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه مرويست كه فرمودند كه هر گاه شخصى بميرد و روزه رمضان نيز بر او باشد پس بايد كه قضا كند از او هر كه خواهد از اهل ميت و اين حديث ظاهرش استحباب است،و جمعى از علما به اين عمل كرده اند اگر چه بر پسر بزرگتر واجب است اما بمنزله دين است چنانكه گذشت پس اگر دينى بر ميت باشد و شخصى تبرع كند و دين او را از

ص: 566

مال خود ادا كند از وارث ساقط مى شود هم چنين از ورثه هر كه ادا كند ميت بريء الذمّه مى شود بلكه جمعى گفته اند كه غير وارث نيز اگر ادا كند برى الذمه مى شود، پس اگر ولد اكبر شخصى را اجير كند و او به جا آورد او برى الذمه مى شود خصوصا هر گاه ميت وصيت كرده باشد كه از جهة او استيجار كنند صوم و صلاة را و آن شخص به جا آورد ميت برى الذمه مى شود و از ولد اكبر ساقط مى شود چون بعد از قضا او مشغول الذمه نيست تا پس بزرگتر آن را ادا كند،و در همه دغدغه مى رود كه شايد مطلوب الهى تعبّد اكبر باشد و دين عبادات مثل غير آن نيست چون در اينجا تعبد و تقرب هست اما اگر پسر بزرگتر مسايل نماز و قرائت و غير آن را نداند و عمرى بايد كه صرف كند تا اينها را بداند و بعد از دانستن عمرى بايد كه قضاهاى خود را به جا آورد استيجار بد نيست اگر بعد از آن فرصت شود ديگر بكند،و اكثر عالميان چنين اند و شكى نيست در آن كه به سبب عبادات ميّت را خلاصى از عذاب الهى يا تخفيف عذاب بهم مى رسد مهما أمكن سعى كردن در آن لازم است و هر گاه استيجار كنند مى بايد از شخصى استيجار كنند كه عارف باشد به قرائت و مسائل و عادل باشد و اقلا ثقه باشد كه مظنون باشد كه مى كند و درست مى كند و اين بسيار نادر است و بر تقدير جواز استيجار وقتى برائت ذمّت حاصل مى شود كه اجير به اين صفات متصف باشد.

10-( و كتب محمّد بن الحسن الصفّار إلى ابى محمّد الحسن بن علىّ صلوات اللّه عليهما: فى رجل مات و عليه قضاء من شهر رمضان عشرة ايّام و له وليّان هل يجوز لهما ان يقضيا عنه جميعا خمسة ايّام احد الوليّين و خمسة ايّام الاخر فوقّع صلوات اللّه عليه يقضى عنه

ص: 567

اكبر وليّيه عشرة ايّام ولاء إنشاء اللّه قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه و هذا التّوقيع عندى مع توقيعاته إلى محمّد بن الحسن الصفّار بخطّه صلوات اللّه عليه)

و در صحيح بواسطه ابن الوليد از صفار كه ظاهرش شهادت ابن وليد است و كلينى بواسطه عطار از صفار روايت كرده است و شيخ نيز به اين سند صحيح روايت كرده است كه صفار گفت عريضه نوشتم به خدمت حضرت ابو محمد كه كنيت حضرت امام حسن عسكرى است صلوات اللّه عليه،و بعضى از اين كنيت استدلال كرده اند كه نام حضرت صاحب الامر را صلوات اللّه عليه مى توان برد چون كنيت آن حضرت پدر محمد است پس نام حضرت برده باشند و اين وجهى ندارد چون حق سبحانه و تعالى كه فرزند كرامت مى فرمايد مستحب است تكنيت از بابت فال خير كه گويا اين پسر بزرگ شده است و فرزند بهم رسانيده است و آن فرزند فلان نام دارد و از آن طرف گفته اند كه ما نحن فيه از اين باب نيست زيرا كه امام على نقى كه فرزندش را مكنى مى ساخت باين كنيت مى دانست بعلم يقين كه از او يك فرزند بهم خواهد رسيد و اين نام خواهد داشت و جواب داده اند كه در وقت كنيت اصلا بخاطر آن جماعتى كه كنيت را مى گويند نمى رسد كه فلانى پدر فلانى است مثل حضرت ابى جعفر كه كنيت حضرت باقر است اصلا بخاطر نمى رسد كه پدر حضرت جعفر است صلوات اللّه عليهما و بر تقدير تسليم شايد كه به اين كنيت جايز نباشد گفتن فعلى صحابى حجت نيست و بر تقدير تسليم از اين فرد تجاوز نمى توان كرد،و سند منع آن كه بر اين كنيت مفسده مترتّب نمى شود و بر اسم مترتب مى شود.و در اين باب رسايل نوشته شده است رجوع به آنها بايد كرد و مهما أمكن نام و

ص: 568

كنيت آن حضرت را نبايد برد.

و مضمون كتابت آن كه هر گاه شخصى بميرد و ده روز قضاى ماه رمضان در ذمّت او باشد و او را دو وارث باشد آيا جايز است كه اين ده روز را با هم روزه دارند و رعايت ترتيب نكنند چنانكه در قضاى نماز رعايت ترتيب مى كنند و محتمل است كه مراد راوى اين باشد كه ده روز را حصّه كردن واجب است يا جايز است كه پنج روز را اين وارث و پنج روز را آن وارث و ظاهر لفظ سؤال از هر دو است پس فرمان همايون آن حضرت صادر شد و اصل توقيع طغراى پادشاهان و صدور و امثال ايشان است كه مخصوص ايشان است و ديگرى طغرا نمى كند پس ممكن است كه در جواب خواص اسم مبارك خود را طغرا فرموده باشند كه سبب زيادتى يقين روات شود يا آن كه مرتبه مرتبه شايع شده باشد كه كتابت بزرگان را تشبيه به طغرا و فرامين ملوك كرده چنين گويند بلكه پادشاهى واقعى كه از جانب الهى است پادشاهى ايشان است على اى حال بعضى اين آداب را رعايت مى نمودند و بعضى شأن ايشان را از آن ارفع مى دانستند كه اطوار و القاب ملوك را بر ايشان اطلاق كنند بارى حضرت فرمودند كه قضا مى كند از ميت بزرگترين دو ولى ده روز را پى در پى پس اگر سؤال از وجوب كرده باشد جواب اين خواهد بود كه اصل وجوب بر پسر بزرگتر يا وارث بزرگتر است تا منافات نداشته باشد جواز قضا از ديگرى و اگر سؤال از جواز باشد جواب نفى جواز خواهد بود چون عبادت بد نيست و در عبادات بدنيه بدليّت نمى رود و مگر آن چه استثنا شده است و محتمل است كه امر استحبابى باشد به قرينه توالى كه چون تتابع در قضا واجب نيست چنانچه كه گذشت پس چنانچه تتابع واجب نيست هم چنين به فعل آوردن بزرگتر و خلافست در آن كه

ص: 569

مراد از ولى كيست اكثر علماء ذكر كرده اند كه اكبر اولاد ذكور مراد است و ظاهر حديث مطلق وارث مرد است پس اگر چند برادر داشته باشد كه وارث باشند احوط آنست كه برادر بزرگتر قضا كند و اگر وارث منحصر باشد در دختر طبقه اول ميراث يا خواهر در مرتبه دوم ميراث يا عمه و خاله در طبقه سوم،اكثر بر آنند كه قضاء واجب نيست و صدوق ذكر كرد كه زنان قضا مى كنند چنانچه در فقه رضويست.

و در حديثى كه از حضرت صادق صلوات اللّه عليه گذشت با طلاقه حمل مى تواند كرد احاديث مردان را بر صورتى كه وارث مردان باشند يا مردان و زنان و احوط آن است كه اگر توانند زنان قضا كنند و اگر نتوانند بانكه قضا بسيار از خود در ذمه داشته باشد و مبتلا باشند به حمل و شير دادن مثلا كه از جهت ميّت استيجار نمايند پس صدوق ذكر كرده است كه اين فرمان حضرت با ساير فرمانهائى كه آن حضرت به سوى صفار فرستاده بودند به خط مبارك آن حضرت نزد من است و ظاهرا صفار به ابن وليد يا پدرش داده بوده اند و ايشان به او داده بودند.

ص: 570

باب فدية صوم النّذر

8-( روى احمد بن محمّد بن ابى نصر البزنطىّ عن ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه: فى رجل نذر على نفسه ان هو سلم من مرض او تخلّص من حبس ان يصوم كلّ يوم اربعاء و هو اليوم الّذى تخلّص فيه فعجز عن ذلك لعلّة اصابته او غير ذلك فمدّ اللّه عزّ و جلّ للرّجل فى عمره و اجتمع عليه صوم كثير ما كفّارة ذلك قال تصدّق لكلّ يوم مدّا من حنطة او بمدّ من تمر).

و در كافى

أو ثمن مدّ اين بابى است در فداى روزه نذر و فدا غير كفاره است و كفاره خواهد آمد در ابواب يمين به اسانيد صحيحه و حسنه كالصحيحه منقول است از بزنطى از آن حضرت صلوات اللّه عليه در شخصى كه بر خود واجب سازد بنذر كه اگر از بيمارى صحت يابد يا از حبسى خلاص شود تا زنده باشد آن روزى را كه صحيح شود يا از حبس خلاص شود روزه بدارد و اتفاقا خلاصى در روز چهار شنبه شد و حق سبحانه و تعالى او را عمر دراز كرامت فرمود و به سبب ضعف پيرى روزه بسيارى را افطار كرد يا به سبب بيمارى و غير آن كفاره كرده است چه چيز است حضرت فرمودند كه از جهت هر روزى كه افطار نموده است يك مد از گندم به مسكين مى دهد يا يك مد از خرما و در كافى بدل از مد خرما ثمن مد است يعنى گندم بدهد يا بهاى گندم را و ظاهرا از نساخ

ص: 571

كافى سهو شده باشد و ثمن كافى نباشد مگر آن كه ثمن نيز طعام باشد مثل خرما

8-( و فى رواية ادريس ابن زيد و علىّ بن ادريس عن الرّضا صلوات اللّه عليه: تصدّق عن كلّ يوم بمدّ حنطة او شعير).

و در روايت ادريس و على در حسن كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه تصدق كند از جهت هر روزى به يك مد از گندم يا جو و صدوق جواب حضرت را نقل كرده است سؤال را نقل نكرده است چون سؤال همين سؤالى است در خلاصى از حبس و در كافى در جواب يك نفر است يعنى كفاره اش اين است چنانكه سؤال نيز از كفاره است و صدوق حاصل معنى را ذكر كرده است كه البته مراد حضرت از كفاره فدا خواهد بود و جمعى به اعتبار لفظ كفاره قايل شده اند كه كفاره نذر مد است و دور نيست كه مراد آن جماعت نيز اين باشد كه اگر در حين علتى و مرضى و مانع عظيمى خورده باشد اين فداست و كفاره بر او اطلاق مى كنند مجازا و اگر مانعى بخورد كفاره مى بايد داد و خلافست در كفاره آن بعضى گفته اند كه مثل كفاره ماه رمضان است چون ظاهر بعضى از روايات اين است و بعضى گفته اند كه كفاره آن كفاره يمين است به اعتبار روايات صحيحه كه خواهد آمد و مظنون آن است مخير است هر چند اولى است و محتمل است كه در اين دو حديث مراد اين باشد كه لفظ نذر گفته باشد و للّه علىّ نگفته باشد و اين كفاره سنت باشد چون در سؤال وارد نشده است للّه علىّ و در قوى از محمّد بن منصور منقول است كه گفت از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نذرى بكند كه روزه بدارد و عاجز شود و حضرت فرمودند كه پدرم مى فرمودند كه از جهت هر روز مدى از طعام مى دهد.

ص: 572

باب صوم الاذن

14-( روى الفضيل بن يسار عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اذا دخل رجل بلدة فهو ضيف على من بها من اهل دينه حتّى يرحل عنهم و لا ينبغى للضّيف ان يصوم الاّ باذنهم لئلاّ يعملوا شيئا فيفسد و لا ينبغى لهم أن يصوموا إلاّ باذن الضّيف لئلا يحتشمهم و يشتهى فيتركه).

و كالصحيح منقول است امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر گاه شخصى داخل شود در شهرى او مهمان اهل آن شهر است از هم دينان خود از هر يك سه روز ضرورى است و زياده بر آن بر سبيل تطوع است تا از آن شهر به در رود و سزاوار نيست مهمان روزه دارد بى رخصت مهمان داران كه مبادا ايشان طعامى از جهت او مهيا كنند و او نتواند خوردن و آن طعام ضايع شود و سزاوار نيست مهمان داران را كه روزه دارند مگر باذن مهمان كه مبادا مهمان اشتها داشته باشد و حيا كند چون ايشان نخورند،و اين رخصت به اين نحو خوب است و اگر مهمان از ايشان رخصت بگيرد كه به جاى ديگر رود،يا روزه باشد ايشان روزه بگيرند نه آن كه به او بگويند كه رخصت بده تا ما روزه باشيم در اين صورت مهمان بيشتر ملاحظه خواهد نمود در نخوردن و اللّه تعالى يعلم.

14-( و روى نشيط بن صالح عن هشام بن الحكم عن ابى عبد اللّه:

ص: 573

صلوات اللّه عليه قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من فقه الضّيف ان لا يصوم تطوّعا الاّ باذن صاحبه و من طاعة المرأة لزوجها ان لا تصوم تطوّعا الاّ باذنه و امره و من صلاح العبد و طاعته و نصحه لمولاه ان لا يصوم تطوّعا الاّ باذن مولاه و من برّ الولد بأبويه ان لا يصوم تطوّعا الاّ باذن ابويه و أمرهما و الاّ كان الضّيف جاهلا و كانت المرأة عاصية و كان العبد فاسدا و كان الولد عاقّا).

و منقول است از نشيط از هشام ثقه و ظاهرا از كتاب نشيط بيرون آورده باشد پس صحيح باشد اگر چه كلينى از احمد بن هلال روايت كرده است و صدوق نيز از احمد روايت كرده است از نشيط و احمد ضعيف است و ليكن چون از مشايخ اجازه است ضرر ندارد با آن كه اكثر اوقات اگر از مجروح روايت مى كند طرقى ديگر نيز دارد به او كه از آن حضرت به آن رسيده است كه حكم به صحت كرده است با آن كه حديث را از او وقتى روايت كرده اند كه عدل بود و ضبط وقت كرده اند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه از جمله علم مهمان آن است يعنى مى بايد كه مهمان بداند يا مهمانى چنين كه مى كند عالم است كه روزه سنتى نگيرد مگر به رخصت مهماندار،و از جمله چيزهائى كه بر زن لازم است كه اطاعت شوهر خود در آن چيز كند آن است كه روزه سنتى بى رخصت و امر شوهر نگيرد،و از جمله صلاح بنده آن است يعنى بندۀ صالح متقى و مطيع و خير خواه آقا آن است كه روزه سنتى بى رخصت آقا نگيرد مبادا ضعيف شود و خدمتى كه واجب است مولاى خود را كند نتواند كرد يا بر تقديرى كه ضعيف نشود رعايت حال مولا كند تا اين مرتبه سبب شفقت آقا مى شود و بسيار باشد سبب آزادى بنده شود،و از جمله نيكى فرزند به پدر و مادر آن است كه بى رخصت و امر ايشان روزه سنتى نگيرد،آن كه در زن و

ص: 574

فرزند امر را ضم فرموده اند به اذن اشاره ايست به آن كه بسيار است كه رخصت مى دهند و بالطبع راضى نيستند آن قسم رخصتى خوب نيست بلكه مى بايد كه چنان راضى باشند كه خود بفرمايند كه روزه بگيرد و اگر اين رخصتها نباشد مهمان نادان خواهد بود و زن عصيان شوهر كرده خواهد بود كه بى رخصت او روزه گرفته است،بسا باشد كه در اثناى روز خواهد مجامعت كند و هر چند در روزه سنت مجامعت مى تواند كرد كه روزه زن را باطل كند بر تقدير صحت و ليكن گاه باشد كه نداند يا اگر داند رعايت حرمت روزه بايدش كردن يا كند، لهذا زنان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله قضا ماه رمضان را تاخير مى كردند تا ماه شعبان،و قطع نظر از اينها گاه باشد كه روزه حسن او را كم كند و اين معنى نيز ضرريست كه به شوهر رسانيده است و عصيان الهى كرده است كه روزه را بى رخصت شوهر به جا آورده است،و بنده صلاح خود را مبدل به فساد كرده خواهد بود و اطاعت را به عصيان و خير خواهى را مبدل كرده خواهد بود به غش كه خلاف خير خواهيست،و در علل هست عبارت غاشا بعد از عاصيا و در كافى نيست و فرزند عاق پدر و مادر خواهد بود خصوصا وقتى كه ايشان نهى كرده باشند از صوم،و در علل بعد از عاقا قاطعا للرحم هست كه قطع رحم كرده خواهد بود اگر چه عقوق لازم دارد قطع رحم را ليكن اشاره است به آن كه دو عذاب خواهد داشت يكى عذاب قطع رحم و ديگر عذاب عقوق والدين و در روزه اين جماعت خلافست ميان علما بعضى همه را مكروه من دانند يعنى ثوابش كمتر خواهد بود از آن كه با رخصت اين جماعت باشد و جمعى در همه حرام مى دانند و جمعى مى گويند كه همه صحيح نيست، و جمعى به حرمت با عدم صحت قايلند در بعضى از اينها و در آن بعض نيز خلافست و اكثر مكروه مى دانند به معنى اقل ثوابا و جمعى مكروه مى دانند به

ص: 575

معنى خود كه تركشان اولى است و هيچ شك نيست كه اولى تركست خصوصا با نهى والدين و آقا و بعد از اينها زوج.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست از حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه نيست زن را روزه سنتى بگيرد مگر به رخصت شوهرش.

و دو حديثت كالصحيح ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است به همين مضمون و آيات و احاديث در بر والدين و رعايت حقوق ايشان بسيار است و اگر يابد كه ايشان راضى نيستند البته رعايت رضاى ايشان مى بايد كرد خصوصا هر گاه نهى كنند از آن.

و در اخبار معتبره وارد شده است از حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه شخصى به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه مرا رغبت در جهاد هست و از من مى آيد و خواهانم حضرت فرمودند كه جهاد كن در راه خدا كه اگر كشته شوى نزد حق سبحانه و تعالى زنده خواهى بود و روزى از بهشت خواهى خورد و اگر بميرى اجر و مزد تو بر حق سبحانه و تعالى است و اگر بر گردى از گناه پاك شده باشى مانند روزى كه از مادر متولد شده باشى گفت يا رسول اللّه پدر و مادر پيرى دارم كه كمانشان اينست كه به من انس گرفته اند و راضى نيستند كه من به جهاد روم حضرت فرمودند كه با ايشان باش كه بحق خداوندى كه جان من در قبضه قدرت اوست كه يك شبانه روز انس ايشان به تو بهتر است از جهاد يك سال و در روايتى ديگر أنس والده أت به تو در يك شب بهتر است از جهاد يك ساله و هر گاه در جهاد واجب اين مبالغه وارد شده باشد در روزه سنت البته رعايت مى بايد كرد.

ص: 576

باب الغسل فى اللّيالي المخصوصة فى شهر رمضان

غسل در دهه آخر

(و ما جاء فى العشر الأواخر و فى ليلة القدر.

1,5,6- روى العلا عن محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما: انّه قال يغتسل فى ثلث ليال من شهر رمضان فى تسع عشرة و احدى و عشرين و ثلث و عشرين و اصيب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فى تسع عشرة و قبض فى احدى و عشرين قال و الغسل فى اوّل اللّيل و هو يجزى إلى آخره).

اين بابى است در غسل شبهاى مخصوصه آن چه در اينجا ذكر كرده است چهار شب است و در باب اغسال غسل شب اول را ذكر كرده است با اين اغسال كه در اينجا از جهت تاكيد و تذكير بيان كرده است و شب نيمه مشهور است استحباب غسل در آن و ابن طاوس رضى اللّه عنه حديثى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت فرمودند كه در شب اول و نيمه غسل كن.

و حديث ديگر روايت كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه دال است بر استحباب غسل در فرداى ماه رمضان و آن پانزده شبست هر شب كه طاق باشد مثل اول و سيم و پنجم تا به آخر و احاديث غسل در اين سه شب قريب به تواتر است.

ص: 577

از آن جمله به اسانيد صحيحه منقولست از باقر و صادق صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه غسل مى كند در سه شب از شبهاى ماه رمضان در شب نوزدهم و شب بيست و يكم و شب بيست و سيم و به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه ضربت زد ابن ملجم عليه اللعنة ابد الابدين در شب نوزدهم و در شب بيست و يكم به جوار رحمت الهى پيوستند و حضرت فرمودند كه غسل را در اول شب مى كند و تا آخر شب اگر بكند مجزيست اگر چه در اول شب بهتر است كه در حين صلوات و دعوات پاك باشد و محتمل است كه مراد اين باشد كه يك غسل كافى است در همه اگر چه در شب بيست و سيم دو غسل بهتر است يكى در اول شب و يكى در آخر شب.

چنانكه در صحيح از بريد منقول است كه گفت آن حضرت را ديدم كه در شب بيست و سيم دو غسل كردند يكى در اول شب و يكى در اخر شب و ظاهرا مراد بريد از آن حضرت امام محمّد باقر است و احتمال حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما نيز دارد

5-( و قد روى: انّه يغتسل فى ليلة سبعة عشر).

و بتحقيق كه در صحيح از محمد بن مسلم مرويست از حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه كه در شب هفدهم نيز غسل مى كند كه ليلة الفرقان است كه در وزش فتح بدر واقع شد.

و در صحيح از سليمان بن خالد منقولست كه گفت كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه در چند شب غسل كنم در ماه رمضان حضرت فرمودند كه در شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم عرض كردم كه اگر شاق باشد بر من شاق باشد غسل و احياى اين سه شب كه از

ص: 578

لوازم غسلست يا آن كه غسل از لوازم احياء است فرمودند كه در شب بيست و يكم و بيست و سيم عرض كردم كه اگر شاق باشد دو شب بر من حضرت فرمودند كه الحال بس است.

ترا بدان كه غرض سليمان از اين سؤال اين بود كه حضرت شب قدر را بفرمايند كه در كدام شب است اول ابهام فرمودند در سه شب ديگر كه پرسيد در دو شب فرمودند،ديگر كه پرسيد كه هر شبى كه بفرمايند غسل كن ظاهر شود كه آن شبست حضرت فرمودند كه همين مقدار بس است كه دانستى چنانچه در اخبار ديگر خواهد آمد.

غسل ليالى متبركه وقت غروب باشد

5-( و روى زرارة و فضيل عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال:

الغسل فى شهر رمضان عند وجوب الشّمس قبيله ثمّ يصلّى و يفطر).

و در صحيح از زراره و در حسن كالصحيح از فضيل منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه غسل در ماه رمضان در شبهاى متبركه نزد فرو رفتن آفتاب است اندكى پيشتر از شام كه چون از غسل فارغ شود نماز كند و بعد از آن افطار كند يا افطار كند كه واو به معنى او باشد و اول اظهر است و اين فرد اكمل است و اگر نه در هر وقتى كه مى كند خوبست چنانچه گذشت.

و در صحيح از عيص منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شبى كه مطلوبست غسل از اين چه وقت شب است حضرت فرمودند كه اول شب و اگر خواهى هر وقت كه مشغول عبادت مى شوى از آخر شب نيز خوب است و پرسيدم از نماز و عبادت كه در چه وقت مطلوب است فرمودند كه در اول شب پاره اى نماز مى كند و پاره اى در

ص: 579

آخر شب و در ميان قرآن و دعا مى خواند يا اندك استراحتى مى كند و اگر نتواند تمام شب عبادت كردن چنانكه خواهد آمد كه سر شب چشمى گرم مى كند هر دو خوب است و ممكن است كه مراد نوافل ماه رمضان باشد كه در اول شب مى كند و نماز شب را با دعاها در آخر شب مى كند چنانچه اخبار بسيار به اين نحو وارد است.

عبادت در دهه آخر

14-( و روى سماعة عن ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا دخل العشر الاواخر شدّ المئزر و اجتنب النّساء و أحيا الليل و تفرّغ للعبادة).

و منقول است در موثق كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون دهۀ آخر از ماه رمضان داخل مى شد كه اولش شام شب بيست و يكم است حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كمر را سخت مى بستند از جهت عبادت حقيقة چون كمر بستن قوت كمر مى شود يا مجازا چنانكه متعارف است كه هر گاه شخصى به جدّ مى كند كارى را مى گويند كمر بسته است در فلان كار خصوصا از جهت خدمت آقا و محتمل است كه مراد ترك جماع باشد و مراد بستن بند زير جامه باشد و بنا بر اين احتمال آن كه فرموده اند از زنان اجتناب مى فرمودند تاكيد سابق خواهد بود يا ترقى در آن كه مقدمات جماع را نيز به فعل نمى آوردند و احيا مى فرمودند شب را يا همه شبها را بيدار بودند از جهت عبادت حق سبحانه و تعالى و از همه كارى دست شسته خود را مشغول عبادت مى ساختند با اعتكاف چنانچه خواهد آمد و ظاهر اين حديث آن است كه احياى هر شب مستحب باشد در دهه آخر و احتمال دارد كه مراد از لام لام عهد باشد يعنى شبهايى كه احتمال شب قدر

ص: 580

داشته باشد و آن شبهاى افراد است كه پنج شب باشد يا همه شبها بر احتمالى چنانچه از دعاهاى شب ظاهر مى شود و اظهر دو شب است كه آن شب بيست و يكم و بيست و سوم باشد چنانچه احاديث ما كالمتواتر است كه از اين دو شب بدر نيست و احتمال ديگر آن كه شب نوزدهم نيز داخل باشد و احتمالات ديگر موافق مذهب شيعه نيست.

صد ركعت نماز در ليالى المتبركه

6-( و روى سليمان الجعفرىّ عن ابى الحسن صلوات اللّه عليه انّه قال: صلّ ليلة احدى و عشرين و ثلث و عشرين مائة ركعة تقرء فى كلّ ركعة الحمد مرّة و قل هو اللّه احد عشر مرّات.).

و به اسانيد صحيحه و حسنه منقول است كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه در هر يك از شب بيست و يكم و بيست و سوم صد ركعت نماز بگذارد در هر ركعتى بعد از سوره حمد ده مرتبه توحيد بخوان و ظاهرا فى نفسه اين نماز مطلوب است اگر چه نماز نافلۀ ماه رمضان را نكند و يا آن كه از هزار ركعت باشد و اهتمام در آن بيشتر از باقى باشد و اين اظهر است و بر تقديرى كه از هزار ركعت باشد شرط نيست كه آن را كند تا اين را تواند كرد بلكه اگر تواند هر شب هزار ركعت بكند بهتر خواهد بود چنانچه احاديث بسيار بر اين وارد شده است و در مجموع هزار ركعت وارد شده است و نهصد ركعت وارد شده است به اسقاط صد ركعت شب نوزدهم و هشتصد و چهل ركعت وارد شده است چنانكه در فقه رضويست كه شصت ركعت اين دو شب نيز ساقط شود و نهصد بيست نيز وارد شده است كه هشتاد ركعت سه شب ساقط شود و بر هر يك احاديث بسيار وارد شده است و همه خوب است و بيشتر اكمل است و در هر ركعتى از هزار ركعت ده قل هو اللّه أحد وارد

ص: 581

شده است اگر ممكن باشد و بعد از آن نه و هفت و پنج و سه و يك بترتيب فضل.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى ليلة تسع عشرة من شهر رمضان التّقدير و فى ليلة احدى و عشرين القضاء و فى ليلة ثلث و عشرين ابرام ما يكون فى السّنة إلى مثلها و للّه عز و جلّ ان يفعل ما يشاء فى خلقه.).

و منقول است در قوى كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه در شب نوزدهم مقدر مى سازند هر چه را در آن سال واقع خواهد شد از صحت و مرض و حيات و موت و غنا و فقر و بلاها و مصايب را و در شب بيست و يكم قضا مى شود كه يك مرتبه از تقدير بيشتر است و در شب بيست و سيم امضا مى شود كه مبرم و محكم مى شود و بسيار نادر است كه تغيير يابد تا سال ديگر و به مرتبه نمى رسد كه امكان تغيير نداشته باشد بلكه خداوند عالميان قادر است كه هر چه مصلحت اقتضا كند آن را بكند اما در شب اول كه مقدر شده است به اندك دعايى يا تصدقى يا عمل خيرى تقدير مبدل مى شود اما اگر قضا شده باشد تصدق بسيارى مى بايد تا متغير شود و اگر امضا شده باشد بسيار نادر است كه تغيير بيابد اما به مرتبه اى نرسيده است كه محال باشد بلكه ممكن است كه اگر تصدقات و تضرعات و عبادات و شفاعات همه جمع شوند متغير و متبدل شود و چون تغييرش كالنادر است در اخبار وارد شده است كه تغيير نمى يابد آن چه در شب بيست و سيم امضا مى شود.

و در موثق كالصحيح از زراره منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه در شب نوزدهم مقدر مى شود و در شب بيست و يكم محكم

ص: 582

مى شود و در شب بيست و سيم امضا مى شود يعنى آن حكم را جارى مى سازند بلا اشتباه از قبيل حكمى كه أولا پادشاهان كنند،و دويم به منزله آن است كه در دفاتر ثبت شود و سيم بمنزله مهر پادشاهان است.

چنانچه كالصحيح منقول است از اسحاق كه شنيدم كه جمعى از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال مى كردند كه آيا ارزاق در شب نيمه شعبان قسمت مى شود حضرت فرمودند كه نه و اللّه قسمت نمى شود مگر در شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سيم ماه رمضان به درستى كه در شب نوزدهم ملاقات مى كنند دو جمع و در شب بيست و يكم هر امر محكمى جدا مى شود و در شب بيست و سيم امضا مى شود آن چه را حق سبحانه و تعالى اراده دارد كه امضا فرمايد و اين شب قدرى است كه حق سبحانه و تعالى آن را بهتر از هزار ماه گردانيده است عرض كردم كه چه معنى دارد ملاقات دو جمع با آن كه شب ملاقات دو جمع مشهور شب هفدهم است كه در بدر جمع شده بودند مسلمانان با كفار و روزش روز فرقان است كه حق و باطل در بدر از يكديگر جدا شد و بر عالميان ظاهر شد نبوت آن حضرت كه خبر از مغيبات داده بودند و همه در آن روز واقع شد و صناديد قريش كه مادۀ فساد عالم بودند جمعى كشته شدند و جمعى اسير شدند اين جمع نوزدهم غير آن جمع خواهد بود كدام است؟حضرت فرمودند كه در اين شب كه شب تقدير است همه آن چه واقع خواهد شد جمع مى كنند بر سبيل اجمال و عرض مى نمايند ملائك كه اينها را چه بايد كرد جمعى را احسان مى فرمايند و جمعى را كه قابليت احسان ندارند ايشان را موقوف مى دارند بانكه در علم الهى ظاهر است در ازل آزال آن چه بر سر همه مى آيد از نقير و قطمير و ليكن اجمال نسبت به ملائكه است و

ص: 583

تفصيل در شب بيست و يكم مى شود و در آن شب هر امرى كه واقع شدنى است به سبب قابليت و استعداد اصلى يا عارضى به سبب اعمال خير و دعوات مقضى مى شود و نوشته مى شود رقم ايشان اما ممكن است كه ايشان تا شب بيست و سيم دعاها بكنند و يا كارهاى خير از ايشان صادر شود كه رقم بلاها و مصايب ايشان به تعويق افتد و يا قلم عفو بر جريده جمعى كشيده شود و در شب بيست و سيم ارقام همه مهر مى شود كه تغيير نمى يابد غالبا و امكان تغيير هست كه تا شب عيد و روز عيد كه روز جايزه است و روز عرفه كه همه خلايق را بار عام مى دهند جمعى را در عرفات و جمعى را در روضات مقدسات خصوصا روضه مقدسه سيد الشهدا سيد جوانان اهل بهشت حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه،و جمعى ديگر را در مجامع ديگر كه در هر شهرى كنند پس اگر در شب قدر آن بلاها مبرم شده باشد ممكن است كه به ازدياد تضرعات بالكليه بر طرف شود يا اگر آمده باشد آن بلا آن را بردارد پس نه چنان است كه هر چه در شب قدر مبرم و ممضى شده باشد احتمال تغيير و تبديل نداشته باشد بلى اين احتمال نادر است و تفصيل اين معنى در حديث طويل سوره انا أنزلنا مذكور است.

شب قدر اول سال است

6-( و روى رفاعة عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: ليلة القدر هى اوّل السّنة و هى اخرها.).

و در صحيح و موثق كالصحيح منقول است از رفاعه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه شب قدر اول سال آينده است و آخر سال گذشته است و احاديث بسيار وارد شده است كه اول سال شب اول ماه مبارك رمضان است پس دور نيست كه هم چنان كه اول صبح اول روز است

ص: 584

و ليكن حق سبحانه و تعالى به تفضّل خود چنان مقرر فرموده است كه تا واقع ساختن نماز صبح فرشتگانى كه نويسندگان اعمال شبند آن وقت را از شب حساب كنند و نماز صبحى كه در اول صبح به جا آورند در آخر نامه عمل شب بنويسند و ملائكه روز در اول صحيفه عمل روز بنويسند چنانچه حق سبحانه و تعالى آن را مشهود ناميده است هم چنين فرشتگان نويسندگان سال گذشته توقف نمايند از اول ماه رمضان تا انقضاء شب قدر همه اين اعمال را آخر در نامه عمل بنده كه ايشان مى نويسند بنويسند و ملائكه اين سال كه در اول نامه عمل بنده مى نويسند يا آن كه چون اول شوال اول سال است باين معنى كه اول اوقات خوردن سال است چنانچه گذشت و هم چنين اول اوقات تقدير سال آينده است و آخر تقدير سال گذشته است و منافات ندارد هر دو معنى مقصود باشد بلكه معانى بسيار از يك لفظ ممكن است كه همه مراد باشد و در واقع هست و مراد است با آن كه اول اضافى باشد نه حقيقى چنانچه از صبح تا چاشت را اول روز مى گويند و بعضى از اين حديث فهميده اند كه شب اول ماه شب قدر باشد يا جزو شب قدر باشد چنانچه از اخبار سابقه مفهوم شد كه هر يك از اين سه شب جزو شب قدرند پس ممكن است كه اين شب نيز دخيل باشد و ابتداى تقديرات در آن شود چنانچه نزول قرآن در اين شب شده است به بيت المعمور و در شب قدر به آسمان اول آمده است و در عرض بيست سال يا بيست و سه سال بر آن حضرت آيه آيه و سوره سوره نازل شده است چنانچه گذشت لهذا سنت است غسل و نمازها و اعمال خير در آن شب و در آن روز قطع نظر از آن كه اول سال است و در اول هر نعمتى شكر مى بايد كرد كه حق سبحانه و تعالى چنين نعمتى كه اصل نعم است كرامت فرموده است چنانچه بر

ص: 585

اين معانى دلالت دارد دعاهاى شب اول روز و روز اول ماه مبارك رمضان و آن كه سال ما را مفتح گردانيد به ماهى كه بهترين ماههاست و روزهاى او بهترين روزهاست و شبها و ساعتهاى او بهترين شبها و ساعتهاست.

خواب پيامبر و منبر او بدست بنى اميه

6,14-( و: ارى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله فى منامه بنى أميّة يصعدون منبره من بعده يضلّون النّاس عن الصّراط القهقرى فاصبح كئيبا حزينا فهبط جبرئيل عليه السّلام فقال يا رسول اللّه مالى اراك كئيبا حزينا قال يا جبرئيل انّي رأيت بنى أميّة فى ليلتي هذه يصعدون منبرى من بعدى يضلّون النّاس عن الصّراط القهقرى فقال و الّذى بعثك بالحقّ نبيّا انّ هذا لشيء ما اطّلعت عليه ثمّ عرج إلى السّماء و لم يلبث ان نزل عليه بآي من القرآن يونسه بها أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ و انزل عليه إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ جعل ليلة القدر لنبيّه صلّى اللّه عليه و اله خيرا من الف شهر من ملك بنى أميّة).

به اسانيد متكثره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و از جمله از زراره از احدهما صلوات اللّه عليهما منقول است كه به حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نمودند در واقعه كه بنى اميه و در روايت زراره بنى تيم و بنى عدى و بنى اميه را ديدند كه بر منبرش بالا مى رفت به عنوان ميمون بعد از آن حضرت،و مردمان را از راه بر مى گردانيدند از پشت و اين حاصل معنى است و خواب چنين بود كه ابو بكر كه از قبيله بنى تيم است و عمر كه از قبيله بنى عدى است و عثمان و معاويه يزيد و ساير بنى اميه و بنى

ص: 586

عباس را ديدند به شكل ميمونها مانند ميمون بر بالا مى جهند و پائين مى جهند و مردمانى كه ايستاده بودند و تماشا مى كردند چنانچه از جستن ميمون مى رمند و پس پس بر مى گشتند و از اين واقعه دانستند كه اين جماعت حق ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را غضب خواهند كرد بر ايشان،جمع خواهند شد و برگشتن قهقرى آن است كه همه كافر خواهند شد به سبب انكار نصوص جليله بر امامت ايشان خصوصا حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را كه انكار صريح نمودند.

چنانچه متواتر است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه صحابه او همه برگشتند و كافر و مرتد شدند به همين عبارت ارتداد در صحاح سته ايشان خصوصا در بخارى و مسلم عبارت ارتداد صحابه متواتر است پس حضرت با غم و الم صبح كردند پس جبرئيل آمد و گفت يا رسول اللّه چه واقع است كه شما را غمناك مى بينم حضرت فرمودند اى جبرئيل ديشب در واقعه ديدم كه بنى اميه بر منبر من بالا مى رفتند و در روايت زراره ديدم كه ابو بكر و عمر و بنو اميه و بنو عباس بر منبر بالا مى رفتند و در روايت زراره ديدم كه ابو بكر و عمر و بنو اميه و بنو عباس بر منبر بالا مى رفتند و صدوق از روى تقيه ابو بكر و عمر را ذكر نكرده است چرا كه اگر چه اهل رى و قم شيعه بودند و پادشاه ايشان شيعه بود اما همان لعن و طعن نمى كردند و مع هذا اين كتاب من لا يحضر در بلخ مصنف شد و اهل بلخ سنى و شيعى هر دو بودند.اگر چه بخارى و مسلم و غير ايشان ارتداد و كفر صحابه را ذكر كرده اند و ليكن از ايشان مى گذرانند و اگر شيعيان مى گفتند نمى گذارنيدند چون علماء شيعه به ظاهر عمل مى كنند و عامه همه را تاويلات مى كنند و اين امرى است ظاهر مثلا اگر صفاهانى خود مذمت صفاهان يا صفاهانيان كنند صفاهانى ديگر را بد نمى آيد

ص: 587

و اگر كاشى يا قمى مذمت كنند يكى از اين دو را تا كشتن همراهند و سيد بن طاوس در كتاب يقين احاديث كفر ثلاثه را از علماى اهل سنت روايت كرده است و ذكر كرده است كه عهده صحت اين حديث بر ناقل آن است مرا به آن كارى نيست و اگر علماء شيعه نقل كرده بودند من روايت نمى كردم و مشهور است كه چون شيخ طوسى در زيارت عاشورا ذكر كرده اللهم العن الاول و الثانى و الثالث علماء عامه اعتراض كردند كه اينها كيستند شيخ حديثى از طرق ايشان نقل كرد كه مراد از اول قابيل است كه وضع كرد كشتن را و دويم فرعون است و سيم هامان است و راضى شدند از او زيرا كه ايشان در زمان خلفاى بنى عباس بودند و همه كس مى دانستند كه ايشان شيعه اند اما سب نمى توانستند كردن.

پس حضرت فرمودند كه اين جماعت بر منبر من بالا مى جستند مانند ميمون و به زير مى جستند و مردمان را از راه حق گمراه مى كردند و پس پس به كفر بر مى گشتند پس جبرئيل عليه السّلام گفت كه به حق خداوندى كه ترا به راستى به پيغمبرى فرستاده است كه من بر اين معنى مطلع شده ام و فى الحال به آسمان رفت و چون اندك زمانى برگشت و چند آيه از جهت تسلى خاطر آن حضرت آورد يكى اين آيه كه ترجمه اش اين است كه آيا مى بينى كه اگر ما چند سالى ايشان را باز گذاريم و بعد از آن بيايد به ايشان و آن چه ايشان را وعده داده اند از عذاب دنيا يا عقبى فايده نمى دهد ايشان را تمتعات دنيوى ايشان در دفع عذاب از ايشان و به همه رسيد آن چه رسيد و چندين هزاران هزار لشكر عمر دفع نكرد از او ابو لؤلؤ را و هم چنين عثمان و ملك بنى اميه و عباسيان همه مستاصل شدند به حيثيتى كه از ايشان اثرى و خبرى نماند.

ص: 588

و ديگر سوره انا أنزلناه را فرستاده كه ترجمه اش اين است كه به تحقيق كه ما قرآن را فرستاديم در شب قدر از بيت المعمور به آسمان دنيا يا از لوح محفوظ به بيت المعمور در شبى كه تقدير مى شود هر چه در آن سال مى شود و يا محمّد كجا تو مى دانى كه شب قدر چه رتبه دارد شب قدر و عبادتى كه در آن كرده مى شود بهتر است از عبادتى كه در هزار ماه كرده شود كه در آن هزار ماه شب قدر نباشد يعنى قطع نظر از شب قدرش حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى شب قدر را از جهت امت آن حضرت بهتر از هزار ماه پادشاهى بنو اميه گردانيد يعنى ثوابى كه مى دهند بر عبادت شب قدر بيشتر است به حسب ظاهر از تمتعات هزار ماهه ايشان و ممكن است كه عبادت مقدر باشد يعنى عبادت اين شب بهتر است از عبادت ملك بنى اميه چنانچه خواهد آمد و هر دو ممكن است كه مراد باشد،به زير مى آيند فرشتگان آسمان و روحى كه اعظم از همه ملائكه است كه فرداى قيامت او در يك صف باشد و جميع فرشتگان در يك صف كه روح القدس باشد به اذن پروردگار ايشان از جهت هر امرى كه در آن سال واقع مى شود و اين شب تا طلوع صبح همگى سلامتى و رحمت است يا سلام الهى يا سلام فرشتگان تا طلوع صبح بر امام زمان فايض است به سبب اين سلام تا سال ديگر در حفظ و امان حق سبحانه و تعالى محفوظ خواهد بود.

و محمد بن يعقوب كلينى و صدوق روايت كرده اند حديث حسن بن عباس بن جويش را در تفسير انا أنزلناه ذكر كرده اند و حكم به صحت آن كرده اند و جمعى نفهميده اند و حكم به ضعف آن كرده اند و اگر كسى تدبر كند بسيارى از حقايق بر او منكشف مى شود.

شب قدر در هر سال

6-( و: سال رجل الصّادق صلوات اللّه عليه فقال أخبرنى عن ليلة

ص: 589

القدر كانت او تكون فى كلّ عام فقال لو رفعت ليلة القدر لرفع القرآن).

و كالصحيح منقول است از شعيب كه گفت شخصى از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد و گفت خبر ده مرا از شب قدر كه در زمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بود يك مرتبه چنانچه بعضى سنيان گفته اند،يا تا آن حضرت بود و بعد از آن حضرت بر طرف شد چنانچه جمعى ديگر گفته اند حضرت فرمودند كه اگر شب قدر را بالا برند قرآن را نيز بالا خواهند برد يعنى وقتى كه در آخر الزمان بعد از فوت معصوم قرآن را بالا خواهند برد در آن زمان معصومى نخواهد بود كه ملائكه و روح بر او نازل شوند شب قدر نيز نخواهد بود.

و در اخبار مشهوره وارد است كه چون آن حضرت صلوات اللّه عليه از دنيا برود بعد از آن حضرت چهل روز ديگر دنيا خواهد بود و دابة الارض بيرون مى آيد و بعد از آن اسرافيل صور مى دمد و همه خواهند مرد و چند روزى كه خواهد شد نفخه ديگر دميده شود و قيامت بر پا خواهد شد پس تا تكليف هست صاحب الامر صلوات اللّه عليه يا غير آن حضرت از معصومين صلوات اللّه عليهم خواهند بود و چون معصوم بر طرف مى شود شب قدر و قران همه بر طرف خواهند شد.

و در صحيح از هشام بن حكم منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه شب قدر در هر سالى هست و روز آن در فضيلت مثل شب است.

و در صحيح از عبيد بن زراره منقول است كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر گاه دو شخص باشند و يكى از اين دو تا صبح

ص: 590

نماز و ديگرى دعا كند كدامين يك از اين دو افضلند حضرت فرمودند كه دعا افضل است و محتمل است كه مراد اين باشد كه نفى شب قدر قران است يعنى كفو است زيرا كه حق سبحانه و تعالى در قرآن فرموده است تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها يك جا در اينجا فرموده است كه ملائكه و روح نازل مى شود يعنى هميشه و در جاهاى ديگر فرموده است كه فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ يعنى در شب قدر فصل مى شود هر امرى كه حكمتى در وجود يا ايجاد يا تقدير آن هست و مقدر و مقضى و مبر مى شود يا هر امرى كه با احكام و اتقانست مقدر مى شود و اين كارى است كه از نزد ماست و ما رحمت را مى فرستيم و ارسال اين رحمت از پروردگار توست و خلف وعده الهى محال است مگر وقتى كه تكليف زايل شود و معنى اول اظهر است و اللّه تعالى يعلم.

5-( و: سال حمران ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ قال هى ليلة القدر و هى فى كلّ سنة فى شهر رمضان فى العشر الاواخر و لم ينزل القرآن الاّ فى ليلة القدر قال اللّه عزّ و جلّ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ قال يقدّر فى ليلة القدر كلّ شيء يكون فى تلك السّنة إلى مثلها من قابل من خير او شرّ او طاعة او معصية او مولود او اجل او رزق فما قدّر فى تلك اللّيلة و قضى فهو المحتوم و للّه عزّ و جلّ فيه المشيّة قال قلت له لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ أيّ شىء عنى بذلك فقال العمل الصّالح فى ليلة القدر و لو لا ما يضاعف اللّه تبارك و تعالى للمؤمنين ما بلغوا و لكنّ اللّه عزّ و جلّ يضاعف لهم الحسنات).

و در حسن كالصحيح منقول است از فضيل و زراره و محمد بن مسلم از

ص: 591

حمران كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه از قول حق سبحانه و تعالى كه فرموده است كه ما فرستاديم قران را در شب با بركت كدام است اين شب حضرت فرمودند كه اين شب قدر است و در هر سال هست در ماه رمضان در ده روز آخر،و قرآن نازل نشد به بيت المعمور و نه به آسمان اول مگر در شب قدر،و حق سبحانه و تعالى فرموده است در عقب شب مبارك كه در اين شب فصل مى شود هر چيزى كه با حكمت و احكام است يعنى مقدر مى شود در شب قدر هر چيزى كه در اين سال آينده واقع خواهد شد تا سال آينده در همين شب از نفعها و ضررها و يا طاعت و يا معصيت،يا فرزندى كه حق سبحانه و تعالى عطا فرمايد،يا عمر يا روزى پس هر چه در اين شب مقدر شود و قضا شود آن حتم و واجب مى شود كه البته واقع شود قطع نظر از اسباب عظيمه كه سبب مشيت الهى شود چنانكه گذشت كه به مرتبه نمى رسد كه خلافش محال باشد بلكه خلافش نادر مى شود.

عرض كردم كه چه معنى دارد كه شب قدر بهتر از هزار ماه است و اين حديث را على الظاهر از كافى برداشته است و اختصار كرده است و اين است عبارت

(فقال العمل الصّالح فيها من الصّلاة و الزّكاة و انواع الخير خير من العمل فى الف شهر ليس فيها ليلة القدر).

حضرت فرمودند كه اعمال خوبى كه در شب قدر كنند از نماز و زكاة و انواع خيرات بهتر است از عمل در هزار ماهى كه شب قدر در آن نباشد بعضى گفته اند كه مراد اين است كه در هزار ماه پادشاهى بنى اميه به تشأم كفر و فسق ايشان شب قدر را از ايشان برداشتند چنانكه ظاهر عبارت حديث صحيفه

ص: 592

كامله است و اظهر آن است كه مراد دفع دخلى كه كرده اند در بسيار جائى مثل نيت مؤمن بهتر است از عمل او كه آيا مراد عمل با نيت است لازم مى آيد تفضيل شىء بر نفس و بر غير و اگر عمل بى نيت مراد است از باب زيد افقه من جدار است،و جواب اين است كه بهتر از عمل با نيت است قطع نظر از نيت در اينجا نيز سالى كه شب قدر نداشته باشد نمى باشد پس هزار ماه قطع نظر از شب قدر مراد است پس شب قدر بهتر از نود سال و ده ماه است كه شبهاى قدرش را كه نود شب است انداخته باشند و بنا بر اين ايام پادشاهى ثلثه نيز داخله خواهد شد و شكى نيست كه در بطلان مساويند،اما ايام پادشاهى بنى اميه هزار ماه درست است چنانكه مضبوط است نزد اهل تواريخ بعد از آن حضرت فرمودند كه آن كه يك شب برابر باشد با سى هزار شب محض تفضل الهى است و اگر حق سبحانه و تعالى با بندگان به عدالت و استحقاق سركندگى اين ثوابها خواهند داشت.

نقل كرده اند كه در خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مذكور شد حكايت شمسون عابد كه عمر بسيار يافت و هشتاد سال كارش جهاد بود كه شب تا صبح به عبادت الهى مشغول بود و روزش جهاد مى كرد صحابه گفتند يا رسول اللّه عمرهاى ما كوتاه است و به سبب كوتاهى عمر از اين ثوابهاى عظيمه محروميم حق سبحانه و تعالى اين سوره را فرستاد كه اگر چه عمر شما كوتاه است حق سبحانه و تعالى شما را به سبب متابعت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين قسم شبى كرامت فرمود كه يك شبش بهتر است از عمل نود سال از عمرهاى ايشان و آن افضليت انتهايى ندارد و بعضى را دو برابر مى دهند و بعضى را هفتاد و هفتصد تا به مرتبه كه حصر آن

ص: 593

نتوان كرد به غير از حق سبحانه و تعالى

شب قدر از هزار ماه كه شب قدر ندارد بهتر است

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه كيف تكون ليلة القدر خيرا من الف شهر قال العمل الصّالح فيها خير من العمل فى الف شهر ليس فيها ليلة القدر).

و در حسن كالصحيح منقول است كه از آن حضرت سلام اللّه عليه پرسيدند كه چه معنى دارد كه شب قدر بهتر است از هزار ماه حضرت فرمودند كه معنى آن اين است كه اعمال صالحى كه در اين شب كنند بهتر است از عمل صالحى كه در هزار ماه كنند كه در آن هزار ماه شب قدر نباشد به دو معنى كه الحال گذشت.

تورات و انجيل هم در رمضان نازل شد

6-( و روى علىّ بن ابى حمزة عن ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: نزلت التّورية فى ستّ مضين من شهر رمضان و نزل الانجيل فى اثنتى عشرة مضت من شهر رمضان و نزل الزّبور فى ليلة ثمان عشرة من شهر رمضان و نزل القرآن فى ليلة القدر).

منقول است در موثق حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه تورات نازل شد در شب ششم كه گذشته بود پنج شب و آن شب كه نازل شد شب ششم بود از ماه مبارك رمضان و انجيل نازل شد در شب دوازدهم ماه مبارك رمضان و زبور نازل شد در شب هجدهم ماه مبارك رمضان و قرآن در شب قدر نازل شد.

علامت ليلة القدر

5,6-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما:

قال سألته عن علامة ليلة القدر فقال علامتها ان تطيب ريحها و ان كانت فى برد دفئت و ان كانت فى حرّ بردت و طابت و سئل عن ليلة

ص: 594

القدر فقال تنزّل فيها الملائكة و الكتبة إلى السّماء الدّنيا فيكتبون ما يكون من امر السّنة و ما يصيب العباد،و امر عنده عزّ و جلّ موقوف له فيه المشيّة فيقدّم منه ما يشاء و يمحو و يثبت و عنده امّ الكتاب).

و به اسانيد صحيحه متكثره منقول است كه محمد بن مسلم گفت كه سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما از علامت شب قدر حضرت فرمودند كه علامتش آن است كه بوى خوش دارد و اگر در آن چند شب هوا سرد باشد آن شب هوا گرم مى شود،و اگر در آن شبها هوا گرم باشد در آن شب سرد و خوش است يا خوش بوست، ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند كه چرا شب قدرش مى گويند حضرت فرمودند كه همه فرشتگان خصوصا نويسندگان عمل به آسمان اول مى آيند و هر چه در آن سال واقع مى شود و آن چه بر سر بندگان مى آيد همه را مى نويسند و چيزى چند هست كه موقوف مى دارند به مشيت الهى و آن را حكم جزم نفرموده است مى خواهد مقدم مى دارد و مى خواهد مؤخر مى دارد و مى خواهد محو مى فرمايد و مى خواهد اثبات و نزد اوست لوح محفوظ كه تغيير و تبديل نمى باشد در آن و در لوح محو و اثبات تغيير و تبديل هست و احاديث موثقه كالصحيحه در جزو اول و آخر شده است.

شب قدر يكى از دو شب است

6-( و روى عن علىّ بن ابى حمزة: كنت عند ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فقال له ابو بصير جعلت فداك اللّيلة الّتى يرجى فيها ما يرجى أيّ ليلة هى فقال فى ليلة احدى و عشرين او ثلث و عشرين قال فان لم اقو على كليهما فقال ما ايسر ليلتين فيما تطلب قال فقلت فربّما رأينا الهلال عندنا و جاءنا من يخبرنا بخلاف ذلك فى ارض اخرى فقال ما

ص: 595

ايسر اربع ليال فيما تطلب قلت جعلت فداك ليلة ثلث و عشرين ليلة الجهنيّ قال انّ ذلك ليقال قلت جعلت فداك انّ سليمان بن خالد روى انّ فى تسع عشرة يكتب وفد الحاجّ فقال يا ابا محمّد وفد الحاجّ يكتب فى ليلة القدر و المنايا و البلايا و الارزاق و ما يكون إلى مثلها فى قابل فاطلبها فى احدى و ثلث و صلّ فى كلّ واحدة منهما مائة ركعة و احيهما ان استطعت إلى النّور و اغتسل فيهما قال قلت فان لم اقدر على ذلك و انا قائم قال فصلّ و أنت جالس قلت فان لم استطع قال فعلى فراشك قلت فان لم استطع فقال لا عليك ان تكتحل اوّل اللّيل بشيء من النّوم انّ ابواب السّماء تفتح فى شهر رمضان و تصفّد الشّياطين و تقبل اعمال المؤمنين نعم الشّهر شهر رمضان كان يسمّى على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله المرزوق).

و در موثق كالصحيح منقولست از على و در كافى از ابو حمزه ثمالى و بعيد است اگر چه محتمل است كه گفت نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بودم ابو بصير گفت كه فداى تو گردم آن شبى كه اميدها دارم و همه كس از او اميدوار است كدام شب است حضرت فرمودند كه در شب بيست و يكم و بيست و سوم طلب كن ابو بصير گفت كه اگر قوت نداشته باشم كه هر دو را احيا كنم كدام يك را احيا كنم حضرت فرمودند كه سهل باشد دو شب بيدار بودن از جهت آن مطلب عظيم،گفت گاه هست كه در اينجا اول ماه را در شبى ديده ايم و جمعى مى آيند و شهادت مى دهند كه در جائى ديگر در شبى ديگر ديده ايم و سبب اشتباه مى شود و از جهة احتياط دو شب چهار شب مى شود حضرت فرمودند كه سهل باشد كه چهار شب احيا كنند از جهت رسيدن به

ص: 596

ثواب شبى كه بهتر است از سى هزار شب و غرض ابو بصير همه آن است كه شايد شب قدر را مشخص كند و حضرت مصلحت نمى دانند گفتم فداى تو گردم شب بيست و سيم شب جهنى است حضرت فرمودند كه چنين مى گويند گفتم فداى تو گردم سليمان بن خالد روايت كرده است كه در شب نوزدهم مى نويسند جمعى را كه توفيق حج خواهند يافت حضرت فرمودند كه اى ابو محمّد حاجيان را و مرگها را و بلاها را و روزيها را و هر چه واقع مى شود تا سال آينده همه را در شب قدر مى نويسند و شب قدر را طلب كن در شب بيست و يكم و شب بيست و سيم و در هر يك از اين دو شب صد ركعت نماز بگذار و زنده دار اين دو شب را تا روشنى صبح و در هر دو شب غسل كن گفت عرض كردم كه اگر قوت نداشته باشم كه ايستاده نماز كنم فرمودند كه نشسته نماز كن گفتم كه اگر نشسته نيز نتوانم فرمودند كه در جامه خوابت بخواب و نماز كن گفتم اگر قوت نداشته باشم حضرت فرمودند كه باكى نيست كه در اول شب سرمه از خواب در چشم كشى يعنى اندك خوابى بكن آن مقدار كه بى شعور شوى به درستى كه در ماه رمضان درهاى آسمانها را مى گشايند و شياطين را در زنجير مى كنند و اعمال مؤمنان را قبول مى كنند نيكو ماهى است ماه رمضان و آن را در زمان حضرت سيد الأنبياء ماه مرزوق مى گفتند يعنى درهاى روزى خلايق گشوده است اعم از روزى بدنها يا ارواح به علوم و حقايق ربانيه و معارف لدنيه.

و منقول است در صحيح از حسان بن مهران كه گفت سؤال مردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شب قدر حضرت فرمودند كه طلب كن آن را در شب بيست و يكم و بيست و سيم

ص: 597

شب قدر يكى از سه شب

6-( و روى محمّد بن حمران عن سفيان بن السّمط قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه اللّيالي الّتى يرجى فيها من شهر رمضان فقال تسع عشرة و احدى و عشرين و ثلث و عشرين قلت فان اخذ إنسانا الفترة او علّة ما المعتمد عليه من ذلك فقال ثلث و عشرون).

و در حسن كالصحيح منقول است از سفيان كه گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض كردم كه آن شبهايى كه در ماه مبارك رمضان اميدوارى ها در آن هست كدامين شبهاست حضرت فرمودند كه شب نوزدهم و شب بيست و يكم و شب بيست و سيم است عرض نمودم كه اگر كسى را سستى دست دهد يا مرضى يا مانعى از اين سه شب كدام يك محل اعتمادند حضرت فرمودند كه آن شب بيست و سيم است.

14,5,6-( و فى و رواية عبد اللّه بن بكير عن زرارة عن احدهما صلوات اللّه عليهما قال: سألته عن اللّيالي التى يستحبّ فيها الغسل فى شهر رمضان فقال ليلة تسع عشرة و احدى و عشرين و ليلة ثلث و عشرين و قال ليلة ثلث و عشرين هى ليلة الجهنيّ و حديثه انّه قال لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّ منزلى ناء عن المدينة فمرنى بليلة ادخل فيها فامره بليلة ثلث و عشرين قال مصنّف هذا الكتاب رحمة اللّه عليه و اسم الجهنيّ عبد اللّه بن انيس الانصارى)

و در موثق كالصحيح منقول است كه از يكى از صادقين صلوات اللّه عليهما سؤال كردم از شبهايى كه سنت است در آن شبها غسل كردن در ماه رمضان فرمودند كه آن شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سيم است و فرمودند كه در شب بيست و سيم شب عبد اللّه بن انيس انصارى است كه از قبيله جهنيه است و

ص: 598

حكايتش چنين است كه به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عرض نمود كه منزلم دور است از مدينه مشرفه يك شبى امر كن مرا كه در آن شب به خدمتت رسم پس حضرت او را امر فرمودند كه شب بيست و سيم بيا و ظاهر آن است كه حكايت جهنى را صدوق گفته باشد و محتمل است كه حضرت فرموده باشند يا يكى از روات.

و منقول است كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه جهنى به نزد سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و عرض نمود كه يا رسول اللّه شتر و گوسفند و غلامان بسيار دارم و مدينه تاب اين كثرت ندارد امر فرمائيد كه يك شب از شبهاى ماه رمضان به خدمت مشرف شوم پس حضرت او را طلبيدند و آهسته چيزى به او فرمودند چون شب بيست و سيم مى شد جهنى با اشتران و غوغا مى آمدند و ظاهرا به اعتبار امثال اين اخبار اعتقاد صدوق و اكثر اصحاب آن است كه شب بيست و سيم شب قدر است و از احاديث معتبره ظاهر شد كه هر شب از اين سه شب مدخليتى در خواص شب قدر دارند بلكه بهتر آن است كه چنانكه نمى خواهند كه ما جزم كنيم به حسب بعضى اخبار جزم نكنيم چون معارض دارند و شايد كه چون شب بيست و سيم أدخل باشد در حين ضرورت به آن اكتفا توان كرد نه آن كه شب قدر باشد جز ما چه جاى يقينا با اين همه معارضات و اللّه يعلم

ص: 599

باب الدّعاء فى كلّ ليلة من العشر الأواخر من شهر رمضان.

دعاهاى دهه اخير

6-( فى نوادر محمّد بن ابى عمير انّ الصّادق صلوات اللّه عليه قال:

تقول فى العشر الاواخر من شهر رمضان كلّ ليلة اعوذ بجلال وجهك الكريم ان ينقضى عنّى شهر رمضان او يطلع الفجر من ليلتي هذه و لك قبلى تبعة او ذنب تعذّبنى عليه).

و اين بابى است در دعاى كه در هر شب بايد خواند در دهه آخر ماه رمضان و در صحيح از كتاب نوادر محمد بن ابى عمير منقول است از بعضى از اصحاب ما و چون صحيح است از او ارسال محمّد ضرر ندار و مع هذا خود گفته است كه ارسال نمى كنم مگر از ثقات و بعضى از اصحاب به همين اكتفا نكرده اند و تصحيح نجاشى و ابن غضايرى را اعتبار كرده اند و شكى نيست ما را كه تصحيح ابن ابى عمير معاصر ربطى ندارد به جرح و تعديلى كه بعد از دويست سيصد سال كرده باشند كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مكلف در دهه آخر ماه رمضان در هر شب اين دعا را مى خواند كه ترجمه اش اين است كه پناه آوردم و در پناه عظمت و جلال ذات مقدس كريم تو در آمده ام كه چنان نشود كه ماه رمضان به سر آيد يا صبح اين شب طالع شود و ترا نزد من بوده باشد از حقوق ماليه يا حقوق الهيه كه خواهى مرا به آن عذاب كنى پس

ص: 600

از عذاب تو در پناه رحمتت در آمده دستم گير

( الدّعاء فى اللّيلة الأولى و هى ليلة احدى و عشرين من شهر رمضان يا مولج اللّيل فى النّهار و مولج النّهار فى اللّيل و مخرج الحىّ من الميّت و مخرج الميّت من الحىّ يا رازق من يشاء بغير حساب يا اللّه يا رحمن يا اللّه يا رحيم يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و اهل بيته و ان تجعل فى هذه اللّيلة اسمى فى السّعداء و روحى مع الشّهداء و احسانى فى علّيين و إساءتى مغفورة و ان تهب لي يقينا تباشر به قلبى و ايمانا تذهب به الشّكّ عنّى و ترضينى بما قسمت لي و اتنى فى الدّنيا حسنة و قنى عذاب النّار و ارزقنى فيها شكرك و ذكرك و الرّغبة إليك و الانابة و التّوبة و التّوفيق لما وفّقت له محمّدا و اله صلواتك عليهم اجمعين).

روايت كرده اند شيخ اجل محمد بن يعقوب كلينى و شيخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسي رضى اللّه عنهما در قوى كالصحيح از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه در دهه آخر در شب اول كه شب بيست و يكم ماه رمضان است اين دعا را مى خوانى تا به آخر همه از اين روايت است و ترجمه دعا اين است اى خداوندى كه در شش ماه از شب داخل روز مى كنى و آن از اول زمستان است تا اول تابستان تا به تدريج فصل بهار و تابستان به هم رسد،و شش ماه از روز داخل شب مى كنى تا دو فصل پائيز و زمستان به هم رسد به تدريج كه اگر هميشه روز باشد تعيّش نتوانند كرد و بر عكس و اگر يك بار داخل شوند غالبا همه هلاك شوند و اى خداوندى كه زنده را از مرده بيرون مى آورى

ص: 601

مانند حيوان از منى و تخم و بيرون مى آورى مرده را از زنده مانند منى و تخم از حيوان و يا آن كه مسلمان و مؤمن از كافر و سنى و كافر و بد مذهب از مسلمان و مؤمن به آن كه توفيق كرامت مى فرمايى در اول و سلب توفيق مى كنى در آخر،و اى خداوندى كه هر كه را خواهى روزى بى حساب كرامت مى كنى يعنى روزى بسيار كه نتوان حساب آن كردن يا روزى كرامت مى فرمايى از جائى كه گمان نداشته باشد،يا روزى كه فردا حساب آن را از ايشان نخواهى و تا اينجا اقتباس است از آيه كريمه ملك و اقتباس آن است كه از آيه كريمه بردارند به اندك تغييرى و در اينجا فعل مضارع را اسم فاعل كرده است و غيبت را خطاب يا اللّه اى خداوندى كه واجب الوجود بالذاتى كه مستجمع جميع كمالاتى خصوصا رحمانيت كه هر ذره از ذرات مكونات در اسم رحمن داخلند و مراد از آن نعمتهاى ظاهريه است و مراد از رحيم رحمتهاى باطنيه است مانند ايمان و قرآن و هدايات خاصه ديگر سه مرتبه طلب مى كند بيا اللّه چون اشاره است به ذات مستجمع جميع صفات و مى گويد كه هر اسم خوبى مخصوص توست و هر چه را در ممكن استعمال كنند مانند رحيم و عليم معنى كه خوب است از توست و مخصوص توست مر تراست مثلهاى خوب مثل مثل اَللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ الخ و اشاره است به آن كه هر كس را نيست كه تشبيهات كند مثل جمعى كه تشبيه مى كنند فياضيّت الهى را به آفتاب چون نهايت فهم ايشان اين است كه در عالم ظاهر مثل آفتابى نمى يابند اين تمثيل مى كنند،و نسبتى نيست ميان تمثيلى كه حق سبحانه و تعالى خود را كند يا مخلوق او را كند بنا بر اين فرموده است وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى پس مثلهاى بلند انبياء و اوصيا بواسطه تقريب به فهم ما نسبت به خواص چنانچه حق سبحانه و

ص: 602

تعالى فرموده است كه« مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ و مراد از مشكاة انوار مقدسه معنويه اوست كه طينت ايشان از آن انوار مخلوق شده است و فيوض مقدسه از جناب اقدس او به توسط ايشان به انواع مخلوقات فايض مى گردد و در واقع خلايق به منزله طوطيند كه هر چه تعليم ايشان مى كنند ايشان مى گويند و از معانى چنانكه مراد است ايشان خبر ندارند مثلا ايشان را تعليم كرده اند كه بگويند الحمد للّه رب العالمين همين لفظ را مى گويند از جهت خداوند بمعنى كه خداوند داند نه بمعنى كه ايشان تصور كرده اند يا كنند لهذا حضرت سيد الواصلين صلى اللّه عليه و آله فرموده است كه من احصا نمى توانم كرد ثناى تو را تو چنانى كه خود ثناى خود كرده و بزرگوارى مخصوص ذات مقدس توست و هر نعمتى كه به هر مخلوقى فايض شده است از توست از تو سؤال مى كنم كه صلوات فرستى بر محمّد و اهل بيت او و بگردانى در اين شب نام مرا در زمره سعادتمندان و بگردانى روح مرا با شهدا كه انبيا و اوصيا باشند چنانكه در قران مجيد در بسيار جائى مذكور است،يا آن كه مرا به رتبه شهادت فايز گردان و اقلا از ثواب ايشان بهره مند باشم،و بگردان احسان مرا در طبقه بلند مرتبگان و از طرفين چنين گردان به آن كه مرا نيز در طبقه اعلاى محسنان گردان كه در عبادات غير از تو ديگرى را نبينم،و گناهان مرا مغفور گردان و سؤال مى كنم كه يقينى عطا فرمائى مرا كه تو به فضل خود آن را در دل من درآورى و ايمان عطا فرمائى كه شكى و ريبى در دل من نماند.

و نسخ در جميع فقرات اين دعا به سه عنوان واقع شده است يكى آن كه لفظ به داشته باشد و با باى سببيت باشد كه به سبب آن يقين شك را زايل گردانى و يا آن كه حرف با باشد و ضمير نباشد و باى تعديه باشد كه تذهب بالشك عنى

ص: 603

يعنى يقينى عطا فرمائى كه شك را ببرى از من و نسخه ديگر آن كه با نيز نباشد و تعديه بباب افعال شده باشد بهمان معنى و در نسخ تهذيب و كافى نيز اين سه نسخه در اغلب اين ده دعا هست و راضى گردانى مرا به آن چه قسمت كرده از جهت من،و عطا كن مرا در دنيا حسنه كه فوق حسنات باشد و هم چنين در آخرت،و مرا در پناه خود درآور از شر آتش جهنم و روزى كن مرا در اين دنيا كه مشغول شكر و ذكر تو باشم و رغبتم همگى از تو باشد و بازگشتم نيز به سوى تو باشد و روزى كن مرا توبه نصوح و آن كه مرا توفيقى كرامت كنى كه محمّد و آل او را كرامت فرموده اى صلوات تو بر همه ايشان باد هميشه.

اللّيلة الثّانية يا سالخ النّهار من اللّيل فاذا نحن مظلمون و مجرى الشّمس لمستقرّها بتقديرك يا عزيز يا عليم و مقدّر القمر منازل حتّى عاد كالعرجون القديم يا نور كلّ نور و منتهى كلّ رغبة و ولىّ كلّ نعمة يا اللّه يا رحمن يا قدّوس يا احد يا فرد يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تجعل اسمى فى هذه اللّيلة فى السّعداء حتّى ينتهى إلى اخر الدّعاء فى اوّل ليلة

و در شب دويم كه شب بيست و دوم باشد اين دعا را مى خواند كه ترجمه اش اين است اى خداوندى كه جامه روز را از شب مى كنى،و ناگاه همه در ظلمت در مى آييم و اى خداوندى كه مقرر فرموده اى كه آفتاب حركت كند تا به مقر خود رسد در شب يا در ماه به برجى يا در سال به جاى اول يا تا روز قيامت كه منتهاى حركت اوست،به تقديرى كه مقدر فرموده مقدار حركتش را در روز و ماه و سال و عمرش،اى خداوند قادر بزرگوار و داناى نيكو كار و اى

ص: 604

خداوندى كه بيست و هشت منزل از جهت ماه مقرر و مقدر ساخته و از ابتدا به سبب قرب آفتاب كم نور است و هر چند دورتر مى رود نورش بيشتر مى شود تا آن كه كل جرمش يا آن چه در طرف ماست همه نورانى شد باز شروع در كمى مى كند به سبب قرب شمس تا به مرتبه اى ضعيف شود كه شبيه مى شود به چوب خوشه خرما كه شش ماه بر او گذشته باشد.

اى خداوندى كه هر روشنى روشنايى از تو يافته است بوجود كمالات و هدايات و عاقبت هر رغبتى به تو بر مى گردد كه چون از هر درى مى مانند به درگاه تو مى آيند و از هر كس كه مايوس و مطرود شدند پناهشان توئى و يا آن كه اگر ديگرى ايشان را به مطلب رساند تو رسانيده به اسباب و وسايل،و خداوند هر نعمت توئى و تو آن را مى رسانى اگر چه وسايط در ميان بسيار باشند،اى خداوند بخشنده و اى منزه از حاجات و اسباب اى يگانه در ذات و اى يگانه در صفات كه صفاتت عين ذات است و اى خداوند بى شريك و نظير، و اى خدا و اى خدا و اى خدا مخصوص توست نامهاى خوب و داستانهاى خوب و مخصوص توست بزرگوارى و نعمتها از تو سؤال مى كنم كه بگردانى نام مرا در زمره سعادتمندان تا برسد به آخر دعاى اول كه در شب اول مى بايد خواند،بدان كه اين دعوات را چون در شب مى بايد خواند و حق سبحانه و تعالى نعمت شب و روز را بر بندگان به انواع مختلف منت نهاده از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم ملهم شده اند به اين اقتباسات در اين شبهاى متبركه در سال و اين دعا مقتبس است از سوره يس و محتمل است كه دعا سماوى باشد و فرقى نيست اگر ايشان گويند نيز به وحى الهى است.

( اللّيلة الثّالثة و هى ليلة القدر،يا ربّ ليلة القدر و جاعلها خيرا

ص: 605

من الف شهر و ربّ اللّيل و النّهار و الجبال و البحار و الظّلم و الأنوار و الأرض و السّماء يا بارئ يا مصوّر يا حنّان يا منّان يا اللّه يا رحمن يا اللّه يا قيّوم يا اللّه يا بديع يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تجعل اسمى فى هذه اللّيلة فى السّعداء الخ).

و در كافى

و تقول فى اللّيلة الثّالثة و در تهذيب دعاء اللّيلة است و در هر دو و هى ليلة القدر را ندارد،و ظاهرا سخن صدوق است كه اجتهاد كرده است كه شب قدر است به اعتبار اخبار سابقه و به اعتبار لفظ اين دعا نيز و با اينها مشكل است استدلال،و ترجمه دعا اين است كه اى پروردگار شب قدر و اى خداوندى كه شب قدر را بهتر از هزار ماه كردۀ و اى پروردگار شب و روز و كوهها و درياها و تاريكيها و روشنى ها و زمين و آسمان اى خداوندى كه اشياء را آفريده و هر يك را صورتى داده اى و اى بسيار مهربان و اى كثير الانعام اى خدا و اى رحمان اى خداوند واجب الوجود بالذات كه همه را وجود داده اى و به وجود تو برپايند همه اشياء اى خدا و اى از نو بديد آورنده اشياء اى معبود اى معبود اى معبودتر است اسماء خوب و تراست مثلهاى خوب كه زنند از جهت تو يا حجتهاى تو تمام است و خلايق و بزرگوارى و نعمتها از توست سؤال مى كنم تو را كه صلوات فرستى بر محمّد و آل محمّد و بگردانى نام مرا در اين شب از جمله سعادتمندان تا به آخر آن چه در دعا اول مذكور شد.

(و تقول فيها اللّهمّ اجعل فيما تقضى و فيما تقدّر من الامر المحتوم و فيما تفرق من الامر الحكيم فى ليلة القدر و فى القضاء الّذى لا يردّ و لا يبدّل ان تكتبنى من حجّاج بيتك الحرام المبرور

ص: 606

حجّهم المشكور سعيهم المغفور ذنوبهم المكفّر عنهم سيّئاتهم و اجعل فيما تقدّر ان تمدّ فى عمرى و ان توسّع لي فى رزقي و ان تفكّ رقبتي من النّار يا ارحم الرّاحمين و تقول فيها يا مدبّر الامور يا باعث من فى القبور يا مجرى البحور يا مليّن الحديد لداود صلّ على محمّد و آل محمد و افعل بى كذا و كذا اللّيلة اللّيلة السّاعة السّاعة و ارفع يديك إلى السّماء و قله و أنت ساجد و راكع و قائم و جالس و ردّده و قله فى اخر ليلة من شهر رمضان).

و در صحيح و حسن كالصحيح منقول است از محمد بن عطيه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در هر شب از شبهاى ماه رمضان اين دعا را مى خواندند كه خداوندا بگردان در قضا و قدرهاى لازمت كه تغييران نمى دهى و در آن چه حكم مى كنى از امورى كه در شب قدر مقدر مى سازى و در قضاهائى كه رد نمى شود و مبدل نمى شود كه بنويسى مرا از جمله كسانى كه حج خانه محترم تو را خواهد كرد و حج ايشان را مقبول خواهى كرد و از سعى ايشان خوشنود باشى،و گناهان ايشان را آمرزيده باشى، و كفاره گناهانى كه ايشان كرده باشند باشى يعنى به فضل خود او را چنين كرده باشى و خداوندا بگردان از جمله آن چه مقدر مى سازى آن كه عمر مرا دراز كنى و روزى مرا فراخ گردانى و مرا از آتش دوزخ خلاص كنى،و در كافى و تهذيب اين زيادتى هست

و ان تجعلنى ممّن تنتصر به و لا تستبدل بى غيرى يعنى مرا از انصار قائم آل محمّد كن و مرا مبر كه ديگرى را به عوض من بياورى چون آن قدر بد كرده ام كه مستحق اين شده ام و ليكن اميدوارى از فضل تو دارم اى بخشنده ترين بخشندگان و ابن طاوس اين دعا را به همين عنوان كه

ص: 607

در متن است از عمر بن يزيد روايت كرده است و از محمد بن عطيه به اندك تغييرى كه مذكور شد در عمل هر شب ذكر كرده است و شيخان در صحيح از محمد بن عيسى روايت كرده اند به اسناد او از صالحان يعنى از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه فرمودند در شب بيست و سيم ماه رمضان اين دعا را مكرر مى خواند در سجود و قيام و قعود و در هر حالى و در كل ماه رمضان بلكه در كل عمر سنت است كه بعد از حمد و ثنا و صلوات بر محمّد و آل او بگويند كه خداوند اولى و حافظ و ناصر و دليل و قايد و چشم امام زمان ما باش تا آن كه آن حضرت را در زمين خود ساكن گردانى و برخوردار گردانى عالميان را به ظهور آن حضرت صلوات اللّه عليه،و در اين شب مى گويى اى خداوندى كه تدبير امور عالميان بدست تو است و اى خداوندى كه مردگان را تو زنده مى گردانى اى خداوندى كه رودها را تو جارى ساخته مانند رود نيل كه بحرش نيز مى گويند و هم چنين اشباه آن از مثل شط العرب اى خداوندى كه آهن را نرم كردى از جهت حضرت داود عليه السّلام صلوات بر محمّد و آل او فرست و حاجات مرا برآور و يك يك حاجات را ذكر كند و بگويد كه خداوندا اين حاجات مرا برآور در اين شب در اين ساعت و دستها را بلند كن به جانب آسمان و همين دعا را بخوان و در سجود و در ركوع و قيام و جلوس بخوان و مكرر بخوان و در شب آخر نيز بخوان.

و در صحيح منقول است كه حضرت امام محمّد تقى صلوات اللّه عليه فرمودند كه در شب بيست و سيم بخوان.

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه سوره عنكبوت و روم را در شب بيست و سيم بخواند و اللّه

ص: 608

كه از اهل بهشت است و إن شاء اللّه نمى گويم و نمى ترسم كه در اين قسم گناه كار باشم چون يقين مى دانم و به درستى كه اين دو سوره را نزد حق سبحانه و تعالى رتبه عظيم هست،و فرمودند كه هر كه هزار مرتبه سوره انا أنزلناه را در اين شب بخواند چون صبح شود حق سبحانه و تعالى او را يقينى عظيم كرامت فرمايد كه بداند رتبه حضرت ائمه معصومين را و اعتراف كند به آن كه حق سبحانه و تعالى چيزى چند به ايشان كرامت كرده است كه هيچ كس را آن مراتب نداده است.

( اللّيلة الرّابعة يا فالق الإصباح و يا جاعل اللّيل سكنا و الشّمس و القمر حسبانا يا عزيز يا عليم يا ذا المنّ و الطّول و القوّة و الحول و الفضل و الانعام يا ذا الجلال و الاكرام يا اللّه يا رحمن يا اللّه يا فرد يا اللّه يا وتر يا اللّه يا ظاهر يا اللّه يا باطن يا حىّ لا اله الاّ أنت لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد ثمّ تتمّه بأوّل الدّعاء.

اللّيلة الخامسة يا جاعل اللّيل لباسا و النّهار معاشا و الارض مهادا و الجبال أوتادا يا اللّه يا قاهر يا جبّار يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد تتمّه إلى اخره.

اللّيلة السّادسة يا جاعل اللّيل و النّهار آيتين يا من محى آية اللّيل و جعل آية النّهار مبصرة لنبتغي فضلا من ربّنا و رضوانا يا مفصّل كل شىء تفصيلا يا اللّه يا ماجد يا اللّه يا وهّاب يا اللّه يا جواد يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تجعل اسمى فى السّعداء ثمّ تتمّه الخ).

ص: 609

دعاى شب چهارم اى خداوندى كه شب را مى شكافد و نور صبح را از ظلمت شب بيرون مى آورد و اى خداوندى كه شب را محل آرام خلايق گردانيد كه هر حيوانى در مسكن خود جا كند يا شب آرام است تعبهاى روز،را و اى خداوندى كه آفتاب و ماه را از جهت حساب خلايق مقرر فرموده كه مدتهايى كه شرعا ايشان را ضرور باشد به حركت اينها بدانند،و اين يك فايده است از وجود اين هر دو و منافات ندارد كه فوايد ديگر بر وجود ايشان مترتب شود، اى خداوندى كه عزيز و قهارى و عليم و دانائى قادرى بر خلق اشيا و عالمى به فوايد مكنونات،اى خداوندى كه انعام و احسان و قوت و حركت و فضل و انعام را تو صاحب و خداوندى و همه بدست توست،اى خداوندى كه جلال و عظمت و اكرام و انعام مخصوص توست،اى خداوند و اى بخشاينده اى خداوند و اى يگانه و اى خداوندى و اى تنها كسى را با تو نمى رسد دعواى وجود چه جاى غير آن اى خداى و اى ظاهر و اى باطن به معنى غالب يا واجب الوجود بالذاتى كه جميع ممكنات مظهر جود و وجود تواند،و از حواس ظاهره و باطنه و عقول پنهانى،و كسى كه به كنه ذات مقدست نرسيده است،اى زنده كه بذات زنده اى يعنى محض وجودى،نيست خداوندى بجز تو تو راست اسماى نيكو و مثلهاى بلند يا حجتها و برهانهاى تمام و مخصوص ذات توست بزرگيها و نعمتها از تو سؤال مى كنم كه صلوات بر محمّد و آل او فرستى و تتمه دعاى اول را مى خوانى تا تمام شود.

دعاى شب پنجم اى خداوندى كه شب را به منزله پوششى گردانيدۀ كه همه در آن ظلمت مخفى شوند و كارهائى كه اختفا مناسب است در آن به جا آورند مثل نماز و دعا و جماع،و سير در سفر و روز را محل تعيش و زندگانى

ص: 610

گردانيده كه در آن تحصيل معاش و ضروريات بدن بلكه روح نيز كه تحصيل علم دينيه و معارف يقينيه كنند در آن،و اى خداوندى كه زمين را محل قرار خلق گردانيدۀ و كوهها را ستون و ميخ زمين گردانيده كه زمين در جاى خود يا در روى آب قرار گيرد اى خدا و اى خداوند قهارى كه در دنيا و عقبى مستحقان عقوبت را عقوبت مى فرمايى و اى جبار عظيم الشأن يا بمعنى قهار يا هر دو باين معنى كه قهر و جبر كردۀ عدم را تا موجودات را از آن بهم رسانيدى،اى خدا و اى خدا و اى خدا نامهاى خوب مخصوص توست و مثلهاى بلند مثل توست و كبريا و عظمت مخصوص توست و نعمتها همه از توست از تو سؤال مى كنم كه صلوات فرستى بر محمّد و آل او و تمام مى كنى تا به آخر دعا.

دعاى شب ششم اى خداوندى كه شب و روز را دو برهان گردانيده و اى خداوندى كه شب تار را محو كرده اى به نور شمس و قمر تا طلب معاش كنيم در روز از فضل پروردگار خود و تا طلب رضاى او كنيم در اعمال خيرى كه در روز به جا آورده شود و اى خداوندى كه هر چيز را به تفصيل فرموده اى و ائمه اهل بيت را بر آن تفصيل عالم گردانيده اى،اى خداوند و اى عظيم الشأن اى خداوند و اى بسيار بخشنده اى خدا و اى كريم اى خدا تراست اسمهاى بزرگوار نيكو و مثلهاى بلند و بزرگوارى و نعمتها،سؤال مى كنم از تو كه صلوات فرستى بر محمّد و آل او و بگردانى اسم مرا از سعادتمندان پس تمام كن به نحوى كه گذشت و در اينجا سهوى شده است و آن فى هذه الليله است كه در دعاى اول موجود است.

( اللّيلة السّابعة يا مادّ الظّلّ و لو شئت لجعلته ساكنا و جعلت الشّمس عليه دليلا ثمّ قبضته إليك قبضا يسيرا يا ذا الجود و الطّول و

ص: 611

الكبرياء و الالاء لا اله الاّ أنت يا قدّوس يا سلام يا مؤمن يا مهيمن يا عزيز يا جبّار يا متكبّر يا خالق يا بارى يا مصوّر يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد ثمّ تتمّه.

اللّيلة الثّامنة يا خازن اللّيل فى الهواء و خازن النّور فى السّماء و مانع السّماء ان تقع على الارض الاّ باذنك و حابسهما ان تزولا يا عظيم يا غفور يا دائم يا اللّه يا دائم يا وارث يا باعث من فى القبور يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد ثمّ تتمّه.

اللّيلة التّاسعة يا مكوّر اللّيل على النّهار و مكوّر النّهار على اللّيل يا عليم يا حليم يا حكيم يا اللّه يا ربّ الارباب و سيّد السادات لا اله الاّ أنت يا من هو اقرب إليّ من حبل الوريد يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد ثمّ تتمّه بأوّل الدّعاء.

اللّيلة العاشرة و هى ليلة الوداع الحمد للّه الّذى لا شريك له الحمد للّه كما ينبغى لكرم وجهه و عزّ جلاله و كما هو اهله يا نور يا قدّوس يا سبّوح يا منتهى التّسبيح يا رحمن يا فاعل الرّحمة يا اللّه يا عليم يا لطيف يا اللّه يا جليل يا اللّه يا اللّه يا اللّه لك الاسماء الحسنى و الامثال العليا و الكبرياء و الالاء أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و أهل بيته[خ ل]ثمّ تتمّه بأوّل الدّعاء).

دعاى شب هفتم اى خداوندى كه سايه را ايجاد كرده و ظل عبارت است از حالت طلوع صبح تا طلوع آفتاب كه هواى آن معتدل است نه گرم و نه سرد

ص: 612

است و اگر مى خواستى كه شب باشد اين سايه ظاهر نمى شد پس آفتاب را دليل اين آيه گردانيدى كه اگر آفتاب نمى بود اين سايه وجود نمى داشت پس مرتبه مرتبه اين سايه را مى گيرى تا آفتاب كه طالع مى شود اين ظل معدوم مى شود،و اشهر ميان مفسرين اين است كه ظاهرش مراد است و حق سبحانه و تعالى بسيار جائى از قرآن مجيد منت بر بندگان گذاشته است بر آن كه روز را از جهت خلايق آفريده است و هم چنين شب را در اينجا منت مى نهد بر ايشان به ايجاد ظلّ و در بهشت نيز از جهت بندگانش ظل ممدود آفريده است و بعضى گفته اند كه مراد از اين ظلّ شب است كه آيه روز است و بعضى گفته اند كه مراد از ظل كل ممكناتند كه وجود حقيقى ندارند وجود ايشان وجود ظلى است،و بعضى گفته اند كه پادشاهان حقيقى اند كه انبياء و اوصيا باشند يا پادشاهان ظاهرى چنانچه منقول است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه السّلطان ظلّ اللّه كه چنانكه سايه بان حفظ گرما و سرما و ساير بلاها مى كند هم چنين سلاطين را حق سبحانه و تعالى فرموده است كه عالميان در پناه ايشان محفوظ باشند و استبعادى ندارد كه حق سبحانه و تعالى ايشان را مقرر ساخته باشد و امر فرموده باشد كه با رعيت خوب سر كنند و شكى نيست كه اندك روزى بى پادشاه باشند همه هم را بكشند و اموال و انفس و عرض و ناموس همه به باد فنا رود و در حقوق خواهد آمد.

اى خداوندى كه صاحب جود و احسان و بزرگوارى و انعامى،نيست خداوندى بجز تو اى خداوندى كه منزهى از هر چه لايق ذات و صفات و افعال تو نيست،اى سلام كه از همه آفات سالمى يا رحمتت شامل احوال بندگان است و ايشان را سالم مى دارى و سلامتى عطا مى فرمايى،اى امان دهنده بندگان

ص: 613

و اى گواه افعال و احوال ايشان اى ارجمند قهار و اى جبار عالى مقدار،و اى عظيم الشأن و السلطان اى آفريننده اجسام و اى بديد آورنده ارواح و اى صورت دهنده اشيا خصوصا بنى آدم را در شكم مادران و ما بقى مكرر گفته شد.

دعاى شب هشتم اى خداوندى كه هوا را خزينه شب كرده اى كه چون آفتاب پنهان مى شود هوا تاريك مى شود و شب به هم مى رسد و خزينه دار روشنى در آسمان به آفتاب و ماه و ستارگان.

اى خداوندى كه آسمان را مانعى از افتادن بعضى از آن بر زمين مگر به اذن تو كه اگر خواهى هلاك كردن زمين را و اهل زمين را مى توانى جزوى از آن را پاره كنى و بر زمين اندازى و چنان نيست كه محال باشد خرق و التيام آن بلكه همه آسمان و زمين و آن چه در اينها آفريده اى به قدرت كامله تو موجودند و اگر لمحه اى فيض خود را از همه باز دارى همگى معدوم مى شوند،اى بزرگوارى كه عظمت تو راست و بس و باقى حقيران و فقيران و بى چارگانند،اى آمرزنده اى دايم الوجود اى خداوندى كه هميشه بوده و خواهى بوده و همه خواهند مرد و ميراث همه از تست اى خداوندى كه مردگان را از قبرها زنده خواهى كرد در قيامت.

دعاى شب نهم اى خداوندى كه شب را بر روى روز مى گيرى گويا كه چون شب آمد او را فرو گرفت يا شب مى آورى و روز را مى برى و روز را مى آورى و شب را مى برى يا هر يك را داخل مى كنى در ديگرى چنانكه گذشت اى دانا و اى بردبار و اى نيكو كردار اى پروردگار و اى صاحب و خداوند هر صاحبى و اى بهتر از هر بهترى نيست خداوندى بجز تو اى خداوندى كه بمن از رگ گردن نزديكترى.

ص: 614

دعاى شب دهم و آن شب وداع است و اين عبارت صدوق است و در حديث نيست و شكى نيست كه شب آخر وداع است اما معلوم نيست كه شب نهم است يا شب دهم حتى بر مذهب صدوق كه قايل است كه ماه رمضان هميشه تمام است زيرا كه بسيار است كه در شب دهم ماه ديده مى شود صدوق نمى گويد كه در چنين صورتى روز دهم را روزه بگيرد بلكه يك روز را قضا مى كند اگر سى ام شعبان را خورده است اما محتمل است كه صدوق گويد كه شب دهم شب وداع است خواه شب آخر باشد و خواه شب عيد و بعيد است چنانكه خواهد آمد و بهتر آن است كه در شب نهم وداع كند احتياطا و اگر ماه را نبيند شب دهم را نيز وداع كنند،جميع حمدها مخصوص خداونديست كه او را شريك نيست و جميع محامد مخصوص خداونديست كه واجب الوجود بالذاتست و مستجمع جميع كمالات است مانند حمدى كه سزاوار ذات مقدس او باشد و مناسب عظمت و جلال او باشد و به نحوى كه او مستحق و سزاوار آن باشد اى منور آسمانها و زمينها به نور وجود.و هدايت و كمالات و خيرات،اى منزه و مقدس الذات و در كافى و تهذيب بعد از قدوس يا نور القدس يعنى منور مقدس با آن كه قدس او همه نور است نه محض عدم است و اى منزه الصفات و الافعال از هر چه لايق آن نباشد،اى خداوندى كه نهايت مرتبه تقدس و تنزه او را سزاست اى بخشاينده كه رحمت آفريده اوست،و اى خداوند دانا و مجرد من جميع الوجوه يا لطف او همه اشيا را فرا گرفته است و اى خداوند و اى عظيم.و تسبيحات هر روز خصوصا روزهاى ماه رمضان و دعاها و استغفار و محامد همه در تهذيب و مصباح و اقبال موجود است رجوع به آنها بايد كرد.

دعاى وداع رمضان

(وداع شهر رمضان

6- روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه:

ص: 615

عليه قال: تقول فى وداع شهر رمضان اللّهمّ انّك قلت فى كتابك المنزل على نبيّك المرسل و قولك الحقّ «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ و هذا شهر رمضان قد انصرم فاسئلك بوجهك الكريم و كلماتك التّامّة ان كان بقى علىّ ذنب لم تغفره لي و تريد ان تحاسبنى به او تعذّبنى عليه او تقايسنى به ان يطلع فجر هذه اللّيلة او يتصرّم هذا الشّهر الاّ و قد غفرته لي يا ارحم الرّاحمين اللّهمّ لك الحمد بمحامدك كلّها على نعمائك كلّها أوّلها و اخرها ما قلت لنفسك منها و ما قاله الخلايق الحامدون المجتهدون فى ذكرك و الشّكر لك الّذين اعنتهم على اداء حقّك من اصناف خلقك من الملائكة المقرّبين و النّبيّين و المرسلين و اصناف النّاطقين المسبّحين لك من جميع العالمين على انّك بلّغتنا شهر رمضان و علينا من نعمك و عندنا من قسمك و احسانك و تظاهر امتنانك ما لا نحصيه فلك الحمد الخالد الدّائم الرّاكد الزّائد المخلّد السّرمد الّذى لا ينفد طول الابد جلّ ثناؤك اعنتنا عليه حتّى قضيت عنّا صيامه و قيامه من صلاة و ما كان منّا فيه من برّ او شكر او ذكر اللّهمّ فتقبّله بأحسن قبولك و تجاوزك و عفوك و صفحك و غفرانك و حقيقة رضوانك حتّى تظفرنا فيه بكلّ خير مطلوب و جزيل عطاء موهوب او بلاء مجلوب او ذنب مكسوب اللّهمّ انّي أسألك بعظيم ما سالك به احد من خلقك من كريم أسمائك و جميل ثنائك و خاصّة دعائك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تجعل شهرنا هذا اعظم شهر رمضان مرّ علينا منذ أنزلتنا إلى الدّنيا بركة فى

ص: 616

عصمة دينى و خلاص نفسى و قضاء حاجتى و تشفيعى فى مسائلى و تمام النّعمة علىّ و صرف السّوء عنّى و لباس العافية لي و ان تجعلنى برحمتك ممّن ادّخرت له ليلة القدر و جعلتها له خيرا من الف شهر فى اعظم الاجر و اكرم الذّخر و احسن الشّكر و اطول العمر و ادوم اليسر اللّهمّ و أسألك برحمتك و عزّتك و طولك و عفوك و نعمائك و جلالك و قديم احسانك و امتنانك أن لا تجعله اخر العهد منّا لشهر رمضان حتّى تبلّغناه من قابل على احسن حال و تعرّفنا هلاله مع النّاظرين اليه و المتعرّفين له فى اعفى عافيتك.و اتمّ نعمتك و اوسع رحمتك و اجزل قسمك اللّهمّ يا ربّى الّذى ليس لي ربّ غيره لا تجعل هذا الوداع منّي له وداع فناء و لا آخر العهد منّي للّقاء حتّى ترينيه من قابل فى اسبغ النّعم و افضل الرّجاء و انا لك على احسن الوفاء انّك سميع الدّعاء و ارحم تضرّعى و تذلّلى لك و استكانتى و توكّلى فانا لك مسلّم و لا ارجو نجاحا و لا معافاة الاّ بك و منك فامنن علىّ جلّ ثناؤك و تقدّست أسماؤك و بلّغنى شهر رمضان و انا معافى من كلّ مكروه و محذور و جنّبنى من جميع البوائق الحمد للّه الّذى اعاننا على صيام هذا الشّهر حتّى بلغنا اخر ليلة منه).

وداع در ميان ذو العقول اظهار حسرت است بر مفارقت دوستان و در اين مقام چند احتمال دارد يكى آن كه بحسب واقع شعورى داشته باشند و ما ندانيم چنانكه ظاهر آيات و اخبار متواتره است و قطع نظر از آن نموده وداع اين ماه اظهار شكر حق سبحانه و تعالى است بر نعمت اين عبادت چنانكه احاديث بسيار در نماز واقع شده است كه چون نماز كنى نماز را به نحوى كن كه گويا آن

ص: 617

را وداع مى كنى و گويا نماز آخر توست و چون صوم بر نفوس دشوار است و اكثر اوقات اين كس دل گير مى شود خصوصا كه جمعى كه از عبادات الهى لذتى نيافته اند و اكثر عالميان بر زبان مى آورند كه هر چه دراز است اين ماه و آخر نمى شود و اگر به زبان نگويند در خاطرشان هست و غافلند از ثوابهاى غير متناهى كه از جهت صبر بر طاعت مقرر است و رتبه اعلى رتبه شكر است پس مى بايد نهايت رضا از جميع عبادات داشته باشند پس در وداع ماه رمضان شكر نعمت الهى كرده است بر اين تكليف و اگر بر خلاف اين باشد كفران نعمت حق سبحانه و تعالى كرده است و فى الحقيقه در وداع رمضان و غير آن از عبادات بنده اظهار رضا مى كند بر ان تكليف و مرتبه رضا به قضاء اللّه رتبه ايست كه فوق اين رتبه نمى باشد و منع جمعى نيست ميان اين دو معنى و ايمان مقتضى آن است كه ما را به اينها كار نباشد بلكه چنانكه اصل روزه را حسب الامر به جا آوريم وداع را نيز حسب الامر به جا آوريم و اظهار حسرت مى بايد كردن و اظهار با شعور و عدم آن جمع مى شود و از آن جمله اركان عظيمه ايمان صبر است و شكر است و رضاست و تسليم است و در وداع همه جمع شده است و احاديث بسيار در وداع وارد شده است و بهترين دعاها در وداع دعا صحيفه كامله است و بعد از آن اين دعاها و دعاهايى كه ابن طاوس رضى للّه عنه در اقبال ذكر كرده است و يكى از علماى ما شيخ دوريستى حديثى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت كرده است كه در روز جمعه آخر وداع كن،و ظاهر اكثر احاديث وداع آن است كه در شب آخر كند و از عبارات دعوات ظاهر مى شود كه در وقت مفارقت نيز خوب باشد پس در جمعه وداع وداع جمعها مى كند و در شب اخر وداع شبها و در روز آخر وداع روزها پس در

ص: 618

آخر روز بهتر است كه واقع سازد و اگر در هر سه واقع سازد بهتر است و اگر نتواند وداع شب آخر را ترك نكند و اگر مانعى داشته باشد در روز هم خوب است.

منقول است در موثق و كلينى در قوى كالصحيح از ابو بصير كه گفت:

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در وداع ماه رمضان اين دعا را مى خواند يا مى خوانى و ترجمه است اين است خداوندا تو در كتابى كه فرستاده بر پيغمبرى كه تو راست و بهترين پيغمبران است و آن كتاب بهترين كتابهاست و هر چه گفته است راست است و مواقع[واقع ظ]است كه ماه رمضانى را روزه بداريد كه در آن ماه قرآن نازل شد بر پيغمبر آخر الزمان صلى اللّه عليه و آله قرانى كه هدايت كننده است جميع خلايق را بجناب اقدس الهى، و در قرآن فرستاده دلايل بسيار بر وجود خود و صحت رسالت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله،و هر سوره معجزه ايست كه دلالت بر صحت نبوت آن حضرت مى كنند و از خلايق به اين آيه روزه را طلب فرمودى يا وصف اين ماه را خود فرموده اى و اين ماه رمضان به سر آمد يعنى نزديك است كه سر آيد و در نسخ انصرم و تصرّم هر دو واقع شده است و به يك معنى است پس سؤال مى كنم از تو به حق روى كريمت،و مجاز شايع است كه مى گويند فلانى را به روى كرم ديدم يا به روى غضب و مراد از رو توجه است پس قسم دادن به روى كرم استدعاى كرم است،و به معنى ذات نيز آمده است و كريم نيز دو معنى دارد يكى خوب و به اين معنى از صفات ذاتيه است،و ديگر احسان و به اين معنى از صفات فعل است و هم چنين است رحمن و رحيم به هر دو معنى نيز اطلاق مى كنند مجازا و اگر در يك معنى اطلاق كنند بر معنى دويم التزاما دلالت مى كند،و

ص: 619

به حق كلمات تمام تو و چند معنى احتمال دارد يكى آن كه اكثر گفته اند كه قرآن است كه هر آيه از آيات قرآن كلمه ايست كه در هدايت تمام است و هر سوره اى از سور قرآن در هدايت و اعجاز تمامند و اطلاق مى كنند بر اسماء اعظم كه تمامند در تاثيرات.

و جمعى چنين گفته اند كه به حسب عظم احاطه اسما عظيم مى باشند چون اللّه دلالت مى كند بر ذات مستجمع جميع صفات و كمالات اعظم است نسبت به اسمائى كه به ما رسيده است،و بعد از آن رحمن چون مراد رحمت ظاهريه است و آن جميع موجودات را احاطه نموده است و هم چنين كريم و عليم و رحيم به يك اعتبار عظيم است كه مراد از آن رحمتهاى خاصه است و آن اعظم است از رحمتهاى عامه هر چند شمول آن بيشتر است و آن چه در احاديث اهل بيت صلوات اللّه عليهم بيشتر وارد است دو معنى است يكى اسماء اعظم الهى است كه به انبيا و اوليا داده اند،و آصف يك اسم از آن اسما را داشت و در يك چشم زدن تخت بلقيس را نزد حضرت سليمان حاضر كرد و مجموع آن هفتاد و سه اسم است يكى از آنها مخصوص حق سبحانه و تعالى است كه به هيچ كس نداده اند و هفتاد و دو اسم ديگر را به انبيا و اوليا داده اند بعضى را يك تا بيست و پنج كه به حضرت آدم داده بودند و مجموع هفتاد و دو اسم را حق سبحانه و تعالى به حضرت سيد المرسلين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كرامت كرده است.

و گاهى اطلاق مى كنند بر انبيا و اوصيا كه ايشان را حق سبحانه و تعالى پيشتر از همه اشيا آفريد به لفظ كن و چون حضرت عيسى به حسب ظاهر بى پدر مخلوق شد گويا بدنش نيز از لفظ كن مخلوق شده است او را كلمة اللّه

ص: 620

مى گويند،و در دعوات هر يك ممكن است كه مراد باشد و همه نيز ممكن است پس قسم مى دهيم خداوند خود را به همه كه اگر باقى مانده باشد بر من گناهى كه آن را نيامرزيده باشى و خواهى كه مرا به آن حساب كنى يا بر آن عذاب كنى يا به سبب آن حسنات مرا به ديگران دهى يا سيئات ايشان را به من دهى كه طالع نشود صبح اين شب و بسر نيايد اين ماه مگر آن كه گناهان مرا آمرزيده باشى،و اين عبارت در اين دعا مشكل است بعضى آن را به كسر همزه مى خوانند كه نافيه باشد و در مصباح ان لا يطلع است و در كافى و تهذيب و الفقيه لا ندارد و در بعضى از دعاهاى وداع اعوذ دارد و خوب است و اگر نداشته باشد مراد است اگر به فتح همزه خوانده شود به تقدير كراهت ان يطلع و اين اظهر و اشيع است و اگر به كسر بخوانند بى دغدغه است.

اى بخشنده ترين بخشندگان تو را حمد مى كنيم به جميع حمدها بر جميع نعمتهايى كه اول داده و آن چه آخر كرامت كرده اى يا اول حمدها و آخر حمدها آن چه خود را به آن حمد كرده اى و آن چه خلايق تو را به آن حمد كرده اند كه كار ايشان آن است كه تو را حمد مى كنند و نهايت سعى به جا مى آورند در حمد تو و در ذكر تو و شكر تو كه آن جمعى ايشان را ياورى كرده اى بر آن كه حق بندگى را به جا آورند از انواع خلايق از فرشتگان مقرب و از پيغمبران مرسل و آن چه انواع گويندگان تسبيح و تمجيد تو را به آن حمد كرده اند به مجموع اين حمدها تو را حمد مى كنم بر اين نعمت عظيمى كه مرا رسانيدى به ماه مبارك رمضان و بر ما بود از نعمتهاى تو و قسمتهاى تو و قسمتهائى كه به ما داده بودى از انواع احسانها و نعمتهاى پى در پى آن مقدار كه نمى توانيم احصا كردن و تعداد نمودن پس تو راست حمدى كه دايم باشد و در

ص: 621

زيادتى باشد يا زاكى و نيكو يا راكد و ثابت باشد بنا بر اختلاف نسخ،حمدى كه مخلد باشد هميشه و منقطع نشود هرگز و آخر نشود ابد الا باد اى خداوندى كه ثنا و مدح و حمد تو از ان اعظم است كه كسى از عهده آن بدر تواند آمد و يارى كردى ما را تا روزه اين ماه را گرفتيم و پاره اى از عبادات شبها را به جا آورديم خداوندا هر عبادتى و ذكرى و شكرى كه كرديم همه را قبول كن به بهترين انواع قبول و از گناهان ما در گذر به بهترين درگذشتها و عفوها و آمرزش گناهان و نيكو خوشنود شدن تا برسانى مرا را به هر چيزى كه مطلوب است و به هر بخششى عظيم كه ديگرى را به آن عطا فرموده اى و ايمن سازى مرا را از شر هر بلايى كه از آن خايفيم يا خود به سبب اعمال قبيحه بر سر خود آورده ايم و از شر گناهانى كه از ما صادر شده است يا خواهد شد به آن كه نگذارى كه ديگر مخالفت كنيم تو را.

خداوندا از او سؤال مى كنم به حق اسماء اعظمى كه احدى از خلايق تو را به آن خوانده باشند و به حق ثناهاى عظيمه و دعاهاى مخصوصه يا خاصانى كه تو را خوانند به حق همه اينها كه صلوات بر محمّد و آل محمّد فرست و چنان كن كه اين ماه رمضان نظر به ماههاى رمضانهاى گذشته عظيم تر از همه باشد در حفظ دين ما و در خلاص شدن نفوس ما و در قضا حوائج ما و در قبول شفاعت ما از جهت ديگران و در تمام بودن و تمام شدن نعمتهاى تو بر من و در دفع بلاها از من و در پوشانيدن خلعت بر من كه از من بيشتر باشد يعنى سؤال مى كنم كه همه اينها را به من بكنى زياده از سالهاى ديگر،و آن كه بگردانى مرا از جمله كسانى كه ذخيره كرده باشى يا حيازت كرده باشى يعنى به او رسانده باشى جميع فوايد شب قدر را يا اختيار كرده باشى از جهت او اين شب را به آن كه

ص: 622

توفيق عبادت تو يافته باشد در اين شب و اين شب را از جهت او بهتر از هزار ماه كرده باشى كه اجرش عظيمتر باشد و ذخيره اى كه از جهت او كرده باشى نفيستر باشد و شكرى كه او تو را كند يا تو او را كنى بهتر باشد و عمرش را درازتر كنى و آسانى او را هميشه كنى پس هر گاه گويى كه مرا از جمعى گردان كه اينها نسبت به او كرده باشى به خاطر بگذران كه با من چنين كن در ضمن آن جماعت چون من قابل نيستم كه اينها را با من كنى.

خداوندا ديگر سؤال مى كنم به حق رحمت و عزت و عفو و نعمتها و عظمت و احسان و انعام قديمى كه بر من دارى و هميشه نمك پرورده احسان تو بوده ام كه چنان كن كه اين ماه رمضان آخر عمر من نباشد بلكه برسانى مرا به رمضانى ديگر به بهترين احوال و در آن سال بنمايى بمن هلالش را با جمعى كه نظر به هلال كنيم به آن كه همه به ببينيم و مشتبه نشود بر كسانى كه در طلب ماه باشند و چون به ماه رمضان آينده رسم عافيتم تمام تر باشد كه هيچ گونه كوفتى نداشته باشم و نعمتت بر من تمام باشد و رحمتت واسعتر و قسمت من بيشتر باشد.

خداوندا اى پروردگار من كه مرا پروردگارى غير از او نيست چنان مكن كه اين وداع آخرين باشد كه به ماه رمضان ديگر نرسم بلكه مرا به سال ديگر برسان با نعمت بسيار و با اميد بسيار و با عبادت و طاعت بسيار به درستى كه تو اجابت كننده دعاهايى.

خداوندا دعاى مرا مستجاب كن و بر تضرع و زارى من رحم كن و ببخشا شكستگى و تضرع و توكل مرا به درستى كه گردن نهاده ام احكام تو را و اميد ندارم رستگارى و عفو از گناهان را مگر به يارى تو و از نزد تو پس منت نه بر من اى خداوندى كه ثناى تو عظيم است و اسماى تو منزه است از آن كه بر غير تو

ص: 623

اطلاق توان كرد و برسان مرا به ماه رمضان آينده با عافيت از جميع بلاها و محنتها و حفظ كن مرا از جميع گناهان و بلاها،جميع ثناها مخصوص است به آن خداوندى كه مرا ياورى كرد بر روزه اين ماه تا به شب آخر اين ماه رسانيد ما را.

و در شب آخر سنت است آزاد كردن بنده چنانكه روايت كرده است سيد بن طاوس در قوى كالصحيح از محمد بن عجلان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه چون ماه رمضان مى شد غلامان و كنيزان را تاديب نمى فرمودند و چون بدى مى كردند آنها را مى نوشتند كه فلان غلام اين كار كرد و فلان كنيز اين كار كرد پس چون شب آخر ماه رمضان مى شد همه را جمع مى فرمودند و آن نوشته را در مى آوردند و بر ايشان مى خواندند كه تو فلان كار و فلان كار كردى و تو را ادب نكردم و تو فلان كار و فلان كار كردى و تو را نزدم و به همه تعليم مى فرمودند كه بگوئيد اى على بن الحسين چنانكه تو بر ما شمردى بديهاى ما را تو را نيز نامه هست كه هر چه كرده اى از كوچك و بزرگ بر تو نوشته اند و فرداى قيامت هر چه كرده اى همه را نزد تو حاضر خواهند ساخت از ما عفو كن تا در آن روز حق سبحانه و تعالى از تو عفو فرمايد پس حضرت مى فرمودند كه كه من عفو كردم همه را از شما و من با شما چنانكه بايد سر نكرده ام از تقصيرات من درگذريد ايشان مى گفتند كه از تو بدى صادر نشد هرگز و ليكن حسب الامر شما عفو كرديم حضرت صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه همه را آزاد كردم شما دعا كنيد و بگوئيد كه خداوندا چنانكه ما را از بندگى خلاصى داد تو او را از آتش عذاب خود خلاصى ده ايشان مى گفتند،و چون روز فطر مى شد هر يك را جايزها مى دادند آن مقدار كه محتاج كسى نباشند.

و هر سال بيست بنده و زياده يا اندكى كم در شب آخر ماه رمضان آزاد

ص: 624

مى فرمودند و مى فرمودند كه هر شب وقت افطار حق سبحانه و تعالى هفتاد هزار هزار بنده را از را از آتش دوزخ آزاد مى فرمايد كه همه مستوجب جهنم شده باشند و در شب آخر بقدر آن چه در همه شبها آزاد مى فرمود و من دوست مى دارم كه حق سبحانه و تعالى ببيند كه هر بنده كه دارم از جهت رضاى او آزاد مى كنم شايد مرا به فضل خود از آتش عذاب خود آزاد كند،و آن حضرت بنده را زياده از يك سال نگاه نمى داشتند هر بنده كه در عرض سال بهم مى رسانيدند در شب آخر ماه همه را آزاد مى فرمودند و هر سال در عرفات در وقت حج بنده بسيار مى خريدند و ايشان را بحج باز مى داشتند و مقصود ايشان اين بود كه مردمان در عرفات بسيار باشند و چون قريب با آخر روز مى شد كه بار مى كردند همه را آزاد مى كردند و به هر يك جايزها مى دادند كه مدت عمر به آن تعيش كنند،و بنا بر اين است كه در كتب رجال بسيارند كه مذكور است در شأن ايشان كه از موالى على بن الحسين اند صلوات اللّه عليهما و ظاهر است كه غرض آن حضرت از اين افعال تعليم ديگران است كه تفكر كنند كه هر گاه آن حضرت با عصمت و جامعيت جميع كمالات اينها مى فرمودند ظاهر است كه حال امثال ماها چون است و چه مى بايد كرد.

و بدان كه وداع ماه مبارك به نحوى كه با او خطاب كنند لازم نيست و دعاهاى وداع بسيار است در هيچ يك به اين عنوان نيست مگر دعاى صحيفه كامله پس اگر دعاى اين كتاب خوانده شود وداع متحقق مى شود كه بنده از جناب اقدس الهى طلب كند كه خداوندا مرا به سال ديگر برسان كه دلالت بر آن كه از او دل گير نيست چنانكه به حسب متعارف اگر مهمانى از خانه بيرون رود و از بودن مهمان نفعهاى عظيم به ما رسيده باشد و آدمى مشايعت او كند و مغموم باشد از رفتنش وداع كرده است او را هر چند اظهار تحسر بسيار و غم و الم بى شمار نكند بهتر خواهد بود و اللّه تعالى يعلم.

ص: 625

باب التّكبير ليلة الفطر و يومه و ما يقال فى سجدة الشّكر بعد المغرب

6-( روى سعيد النّقّاش قال قال لي ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: اما انّ فى الفطر تكبيرا و لكنّه مسنون قال قلت فاين[فانّى خ]هو قال فى ليلة الفطر فى المغرب و العشاء الآخرة و فى صلاة الفجر و فى صلاة العيد و فى غير رواية سعيد و فى الظّهر و العصر ثمّ يقطع قال قلت كيف اقول قال تقول اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر اللّه اكبر و للّه الحمد اللّه اكبر على ما هدانا و الحمد للّه على ابلانا و هو قول اللّه عزّ و جلّ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ يعنى الصّيام وَ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُمْ ).

و اين بابى است در بيان تكبير شب عيد فطر و روز عيد و آن چه در سجده شكر مى بايد گفت بعد از نماز شام به اسانيد كالصحيحه منقول است از سعيد و بنا بر گفته صدوق كتاب او معتمد است مع هذا مؤيد است به ظاهر آيه كريمه كه مذكور شد و خواهد شد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به من فرمودند كه به تحقيق كه در فطر تكبيرى هست و ليكن سنّت است عرض نمودم كه در كجا سنت است حضرت فرمودند عقيب نماز شام و خفتن و صبح و عقيب نماز عيد و در روايت ديگر غير اين دو روايت و ظاهرا فقه رضوى مراد اوست چون در آن مذكور است كه بعد از نماز ظهر و عصر نيز

ص: 626

مى گويد و باز به روايت نقاش رجوع نمود كه ديگر قطع مى كند يا قطع مى كنى عرض نمودم كه چگونه بگويم فرمودند كه مى گويى اللّه اكبر يعنى حق سبحانه و تعالى از آن بزرگتر است كه وصف او توان كرد و خدا از آن أعظم است كه عقل به او تواند رسيد نيست معبودى كه مستحق عبادت باشد مگر واجب الوجود بالذّاتى كه مستجمع جميع كمالات است و او از آن بالاتر است كه ارواح مجرده از او خبر داشته باشند و او از آن اعظم است كه اسرار برگزيدگان به كنه ذات مقدس او تواند رسيد،و جميع محامد و ثناها مخصوص ذات اوست و خدا از آن اجل است كه خفاياى پيغمبران اولو العزم كه مسمى است به روح القدس ادراك ذات اقدس او تواند نمود او را به بزرگوارى ياد مى كنيم به شكرانه نعمتى عظمى كه ما را به آن هدايت فرموده است كه آن ايمان است يا به خود هدايت فرموده است با نهايت تقدس ذاتى و علم داريم به وجودش و به آن كه واجب الوجود و متصف است به صفات كماليه و منزه است از جميع نقايص،و جميع حمدها مخصوص اوست و او را به آن ستايش مى كنيم بر نعمتهاى تكاليف كه ما را به آن ها سر افرازى بخشيده است و اشاره به اين تكبير است آن چه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه روزه ماه رمضان را بر شما واجب كرديم و اگر در سفر باشيد يا بيمار باشيد بخوريد و عوضش آن چه خورده ايد بگيريد تا عدد ماهى كه از شما طلبيده اند تمام كرده باشيد يعنى تمام صيام را به جا آورده باشيد يا آوريد و خداوند خود را بعد از اتمام روزه در شب عيد و روز عيد به بزرگى ياد كنيد بر نعمت هدايت كه انعام كرده است بر شما.

و كلينى در حسن كالصحيح از معاوية بن عمار روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه تكبير مى گويى در

ص: 627

شب فطر و صبح فطر چنانكه در عشر محتمل است كه مراد عشر ذى الحجه باشد يا عشر آخر ماه رمضان و همين تكبير در آن نيز مستحب باشد و ابن طاوس به اسانيد خود از معاوية بن عمار روايت كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه به نحو،حديث نقاش در عقيب چهار نماز و استشهاد به آيه كرده است.

16-( و روى: انّه لا يقال فيه و رزقنا من بهيمة الانعام فانّ ذلك فى ايّام التّشريق).

و در روايتى وارد شده است كه اين عبارت را در عيد فطر نگويد بلكه در عيد اضحى مى گويد چون اين لفظ اشاره است به گوشتى كه در ايام تشريق به آفتاب خشك مى كردند و همين كه در احاديث تكبير عيد فطر نيست و در تكبير عيد اضحى هست از براى اين مطلب كافى است و احتياج به نهى نيست.

6-( و روى القاسم بن يحيى عن جدّه الحسن بن راشد قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّ النّاس يقولون انّ المغفرة تنزل على من صام شهر رمضان ليلة القدر فقال يا حسن انّ القائل لحّان انّما يعطى اجره عند فراغه و ذلك ليلة العيد قلت جعلت فداك فما ينبغى لنا ان نعمل فيها قال اذا غربت الشّمس صلّيت الثّلث من المغرب و ارفع يديك و قل يا ذا الطّول يا ذا الحول يا مصطفى محمّد و ناصره صلّ على محمّد و آل محمّد و اغفر لي كلّ ذنب اذنبته و نسيته انا و هو عندك فى كتاب مبين و تخرّ ساجدا و تقول مائة مرّة و اتوب إلى اللّه و أنت ساجد و تسال حوائجك).

و به اسانيد صحيحه و حسنه منقول است از قاسم و از حسن كه عرض

ص: 628

نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مردمان مى گويند كه مغفرت نازل مى شود بر كسى كه روزه ماه رمضان را گرفته است در شب قدر حضرت فرمودند كه اى حسن آن شخصى كه اين را نقل كرده است غلط كرده است و در بعضى از نسخ فقيه و در علل و در تهذيب ان القاريجار است معرب كاريگر،و در كافى ان الفاريجان است و التاريخان است و ظاهرا همه تصحيف قاريجار است يعنى مزد كارگر را وقتى مى دهند كه از آن فارغ شده باشد و شب قدر پيش از فارغ شدن است و فراغ از ماه مبارك در شب عيد مى شود گفتم فداى تو گردم چه كار سزاوار است كه بكنيم تا مستحق مزد عظيم شويم حضرت فرمودند كه چون آفتاب فرو رود و سه ركعت نماز شام را به جاى آوردى دستها بردار و بگو اى خداوند احسان كننده اى خداوند قادر اى خداوندى كه برگزيده محمّد را از جميع مخلوقات و او را نصرت دادى صلوات بر محمّد و آل او فرست و بيامرز مرا هر گناهى كه كرده ام و فراموش كرده ام و آن گناه نزد توست در كتاب ظاهر كننده و به سجده مى روى و صد مرتبه مى گويى كه بازگشتت مى كنم به خداوندم در وقتى كه در سجده باشى و هر حاجتى كه دارى از حق سبحانه و تعالى طلب مى كنى كه البته برآورده مى شود و همين معنى در فقه رضوى موجود است.

و اعمال شب عيد نيز بسيار است از آن جمله كلينى از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه آن حضرت در شب عيد فطر دو ركعت نماز مى كردند در ركعت اول بعد از حمد هزار مرتبه قل هو اللّه أحد مى خواندند،و در ركعت دويم يك مرتبه،و در فقه رضوى همين نماز هست و مذكور است كه در اين شب نهايت سعى كنيد در دعا و بيدارى.

ص: 629

و در روايتى وارد شده است كه چهار ركعت نماز مى كند در هر ركعتى صد مرتبه قل هو اللّه أحد مى خواند و صدوق روايت كرده است به اسناد خود از ربيع بن خيثم از ابن مسعود از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از جبرئيل از اسرافيل كه حق سبحانه و تعالى فرمود كه هر كه در شب فطر ده ركعت نماز كند در هر ركعتى الحمد و قل هو اللّه أحد ده مرتبه و در ركوع و سجود تسبيحات اربع را بخواند و چون فارغ شود هزار مرتبه استغفار كند و بگويد

(يا حىّ يا قيّوم يا ذا الجلال و الاكرام يا رحمن الدّنيا و الآخرة و رحيمهما يا ارحم الرّاحمين يا اله الاوّلين و الاخرين اغفر لي ذنوبي و تقبّل صومى و صلاتي و قيامى).

پس حضرت فرمودند كه سر از سجده بر نمى دارد تا آن كه گناهانش همه آمرزيده شود و ماه رمضان از او مقبول شود و از جميع گناهانش در گذرند و ثواب بسيار ذكر فرمودند و احاديث بسيار در فضيلت احياء شب عيد رمضان و عيد قربان و شب نيمه شعبان و شب اول ماه رجب وارد شده است با فضايل بسيار و ثواب بى شمار.

ص: 630

باب ما يجب على النّاس اذا صحّ عندهم بالرّوية يوم الفطر

بعد ما اصبحوا صائمين

5-( روى محمّد بن قيس عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا شهد عند الامام شاهدان انّهما رأيا الهلال منذ ثلثين يوما امر الامام بإفطار ذلك اليوم اذا كانا شهدا قبل زوال الشّمس و ان شهدا بعد زوال الشّمس امر بإفطار ذلك اليوم و اخّر الصّلاة إلى الغد فصلّى بهم).

و اين بابى است در بيان آن كه هر گاه روز سى ام روزه باشند به آن كه شب ماه را نديده باشند بعد از آن ظاهر شود به شهادت عدلين كه ماه را ديده اند.

منقول است كه در حسن كالصحيح و كلينى در صحيح كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه نزد امام دو گواه عادل گواهى دهند كه ما ماه رمضان را سى روز پيش از اين ديده ايم كه امروز روز سى و يكم است امر كند امام صلوات اللّه عليه كه آن روز را افطار كنند هر گاه پيش از زوال شهادت دهند و اگر بعد از زوال شهادت دهند امر فرمايد كه آن روز را افطار كنند و نماز را به روز ديگر اندازد و با مردم نماز عيد را قضا كنند.

16-( و فى خبر اخر قال: اذا اصبح النّاس صياما و لم يروا الهلال و جاء قوم عدول يشهدون على الرّوية فليفطروا و ليخرجوا من الغد اوّل النّهار إلى عيدهم).

ص: 631

و به همين عنوان كلينى رحمه اللّه عليه ذكر كرده است از ترجمه باب كه در خبرى ديگر منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه مردمان روزه باشند و شب ماه شوال را نديده باشند و جمعى عادل بيايند و گواهى دهند كه ما ديشب ماه را ديديم پس بايد كه افطار كنند و روز ديگر اول روز بيرون روند به صحرا و نماز عيد را قضا به جا آورند و ظاهرش آن است كه شهادت بعد از زوال بوده است و به حسب ظاهر اين دو حديث مخالف احاديث بسيار است كه وارد شده است كه نماز عيد اگر فوت شود قضا ندارد و جمع مى توان كرد كه قضا واجب نباشد و اين دو حديث را حمل كنند بر استحباب و اللّه تعالى يعلم.

(و اذا راى هلال شوّال بالنّهار قبل الزّوال فذلك اليوم من شوّال و اذا راى بعد الزّوال فذلك اليوم من شهر رمضان)

و منقول است در موثق كالصحيح از عبيد بن زراره و ابن بكير كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ماه شوال را در روز پيش از پيشين به بينند آن روز از شوال است و اگر بعد از زوال ديده شود آن روز از ماه رمضان است و در حسن كالصحيح از حماد بن عثمان منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه مردمان هلال را پيش از زوال ببينند آن هلال شب گذشته است و اگر بعد از زوال ببينند از شب آينده است و ممكن كه اين حديث را حمل كنند بر غالب چون اكثر اوقات چنين است و بيان واقع باشد نه آن كه روزه بگيرند در اول ماه رمضان و بخورند در آخر ماه و منافات ندارد كه در اول از ماه باشد و واجب نباشد روزه گرفتن و آخر از شوال باشد و واجب نباشد خوردن چون مكلفيم به ظاهر نه به واقع و مكرر مذكور

ص: 632

شد كه در مواضع تقيه چنين مبهم مى فرمايند،و ظاهر است كه هر گاه ماه سى باشد و بعد از دو سه ساعت از اول شب خروج از شعاع شمس شود پيش از ظهر ديده مى شود پس اگر اين اعتبار مى داشت بنا را بر ديدن نمى گذاشتند با آن كه در اخبار متواتره وارد شده است كه چون به بيند روزه بگيرند و چون به بينيد افطار كنيد و توهم نشود كه اينجا ديده ايم زيرا كه يقينا اين معنى مراد نيست كه از جهت آن روز فايده داشته باشد بلكه از جهت روز آينده فايده دارد و لهذا بعد از ديدن بعد از ظهر نمى خورند به اجماع.

و به همين مضمون است كالصحيح يا صحيح از محمد بن عيسى كه گفت نوشتم به خدمت آن حضرت يعنى امام محمّد تقى صلوات اللّه عليه چون منقول است كه او از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است به عنوان مشافهه و مكاتبه كه فداى تو گردم بسيار است كه شب ابر است و ماه شوال را نمى بينند و روزش گاهى پيش از زوال مى بينند و گاهى بعد از زوال پس اگر قبل از زوال ماه را ببينيم افطار كنيم آن روز را و چگونه مى فرماييد حضرت صلوات اللّه عليه نوشتند كه آن روزه را تمام مى كند زيرا كه اگر ماه سى باز شود غالب آن است كه پيش از زوال مى توان ديد آن را و چند حديث دگر نيز وارد شده است كه ظاهر آن ها نيز اين است كه ديدن قبل از زوال اعتبار ندارد اگر چه همه قابل تاويل هستند و عمده ظاهر اخبار متواتره است و گذشت و خواهد آمد.

ص: 633

باب النّوادر

طعام دادن به روزه خوار

8-( روى الحسين بن سعيد عن ابن فضّال قال: كتبت إلى ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه اساله عن قوم عندنا يصلّون و لا يصومون شهر رمضان و ربّما احتجت إليهم يحصدون لي فاذا دعوتهم للحصاد لم يجيبونى حتّى اطعمهم و هم يجدون من يطعمهم فيذهبون إليهم و يدعونى و انا اضيق من اطعامهم فى شهر رمضان فكتب صلوات اللّه عليه بخطّه اعرفه اطعمهم).

اين بابى است در احاديث شاذه نادره و ليكن اگر چه نادر است اما به آن عمل كرده است صدوق به اسانيد صحيحه منقول است از حسن بن على كه گفت نوشتم به خدمت حضرت امام ابو الحسن الرضا صلوات اللّه عليه و سؤال كردم از جمعى كه نزد ما مى باشند و نماز مى كنند و مسلمانند و ليكن روزه ماه رمضان را نمى گيرند و درو مى كنند و بسيار است كه محتاج مى شوم به ايشان كه زراعت مرا درو كنند و چون ايشان را مى طلبم نمى آيند تا به ايشان خوراك ندهم و جمعى هستند كه خوردنى به ايشان مى دهند پيش ايشان مى روند و نزد من نمى آيند و بر من دشوار است به ايشان طعام دادن و مى ترسم كه معاونت بر اثم و عدوان باشد در ماه رمضان به ايشان چيزى دادن حضرت به خط مبارك خود كه مى شناسم خط حضرت را نوشتند كه طعام به ايشان بده.

ص: 634

و چند وجه دارد كه به خاطر مى رسد يكى آن كه اگر امثال اين معاونت حرام باشد لازم مى آيد كه با هيچ فاسقى سود او معامله نتوان كرد چون ممكن است كه آن چه از ما مى گيرد صرف معصيت نمايد اما اگر شراب بفروشند حرام است اگر چه نخورد چون فى نفسه نهى از آن وارد شده است به خلاف اينجا كه ما طعام حلال به ايشان مى دهيم ايشان حرام مى خورند با آن كه ممكن است كه نخورند زيرا كه ما اجرت ايشان را مى دهيم اگر چه طعام باشد و به ايشان مى گوييم كه شب بخوريد يا نمى گوييم چون از ضروريات دين است و هر كه مسلمان است مى داند كه روزه خوردن حرام است،ديگر آن كه ممكن است كه كوفتى داشته باشند يا مسافر باشند و قصد اقامت نكرده باشند يا معاش ايشان منحصر باشد در درو كردن و چون به حد هلاك رسند خورند و ظاهرا عمده اين است كه آن جماعت سنى بوده باشند و روزههاى ايشان باطل است اگر بگيرند يا نگيرند هر دو مساوى است و اللّه تعالى يعلم.

ماه رمضان هميشه سى روز است

6-( و فى رواية محمّد بن سنان عن حذيفة بن منصور عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: شهر رمضان ثلاثون يوما لا ينقص و اللّه ابدا).

و منقول است كه در روايت محمد از حذيفه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ماه رمضان سى روز است و هرگز كم نبوده است و نخواهد بود

6-( و فى رواية حذيفة بن منصور عن معاذ بن كثير و يقال له معاذ بن مسلم الهرّاء عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: شهر رمضان ثلاثون يوما لا ينقص و اللّه ابدا).

ص: 635

و از معاذ بن كثير منقول است و او را هرّا مى گويند يعنى فروشنده جامهاى هروى كه در هرات بافته بوده اند و در بعضى از نسخ اين كتاب و كتب ديگر فرّاء مشهور بوده است يعنى پوستين دوز يا پوستين فروش و هر دو از نجات مشهورند كه حضرت امام صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ماه رمضان سى روز است و به خدا قسم كه كمتر از سى روز نمى باشد هرگز ممكن است كه مراد اين باشد كه به حسب واقع چنين مى باشد و ليكن به حسب ظاهر كمتر باشد و ما مكلفيم به ظاهر يا آن كه مكلفيم كه وجوبا يا استحبابا تمام كنيم به آن كه اگر كم ديده شود يك روز را سنت است كه قضا كنند.

14,6-( و فى رواية محمّد بن اسماعيل بن بزيع عن محمّد بن يعقوب بن شعيب عن ابيه عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: قلت له انّ النّاس يروون انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما صام من شهر رمضان تسعة و عشرين يوما اكثر ممّا صام ثلثين يوما قال كذبوا ما صام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الاّ تامّا و لا تكون الفرائض ناقصة انّ اللّه تبارك و تعالى خلق السّنة ثلاثمائة و ستّين يوما و خلق السّماوات و الارض فى ستّة ايام فحجزها من ثلاثمائة و ستّين يوما فالسّنة ثلاثمائة و اربعة و خمسون يوما و شهر رمضان ثلاثون يوما لقول اللّه عزّ و جلّ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ و الكامل تامّ و شوّال تسعة و عشرون يوما و و ذو القعدة ثلاثون يوما لقول اللّه عزّ و جلّ وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً فالشّهر هكذا ثمّ هكذا اى شهر تامّ و شهر ناقص و شهر رمضان لا ينقص ابدا و شعبان لا يتمّ ابدا).

و كالصحيح منقول است از محمد بن يعقوب بن شعيب از پدرش يعقوب

ص: 636

و ظاهرا پدر ثقه است نه پسر و در بعضى از نسخ عن شعيب است و ظاهرا سهو نساخ است و يعقوب گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه عامه روايت مى كنند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آن چه سى كم يك روزه گرفته اند بيشتر از آن چيزى است كه سى گرفته اند حضرت فرمودند كه دروغ مى گويند بلكه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ماه رمضان را روزه نگرفته اند مگر تمام و واجبات مطلقا يا واجباتى كه وجوبش از قرآن ظاهر شده است ناقص نمى باشد به درستى كه حق سبحانه و تعالى مقرر فرمود سال را كه سيصد و شصت روز باشد و آسمانها و زمينها را در شش روز آفريد و اين شش روز را از سال كم كرد و بنا بر اين است كه يك ماه سى كم يكست،و يك ماه سى و سالى سيصد و پنجاه و چهار روز مى شود و ماه رمضان سى روز است زيرا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه تا تمام كنيد عدد ماه را و كامل آن است كه تمام باشد و شوال بيست و نه روز است و ذو القعده سى روز است زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه ما وعده كرديم به حضرت موسى سى شب را و اينها قراين عدد است كه در ماه رمضان كمال فرمودند و ذو القعده را سى روز فرموده است پس شوال در ميان مى بايد كه از سى كم باشد پس ماه به اين نسبت يكى سى كم يكست و يكى سى است و ماه رمضان هرگز كم نمى شود و شعبان تمام نمى شود هر گز.

6-( و: سال أبو بصير ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ قال ثلثين يوما).

و منقول است در موثق از ابو بصير كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از معنى قول الهى كه تا كامل كنيد عدد را چه

ص: 637

معنى دارد حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مراد الهى اين است كه سى روز تمام كنيد اگر از سى كم باشد يعنى يك روز را قضا كنيد،يا بيمار و مسافر هر چه گرفته اند حساب مى كنند و تتمه را سى روز مى كنند اگر چه سى كم يك باز شده باشد.

8-( و روى عن ياسر الخادم قال: قلت للرّضا صلوات اللّه عليه هل يكون شهر رمضان تسعة و عشرين يوما فقال انّ شهر رمضان لا ينقص عن ثلثين يوما ابدا. قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه من خالف هذه الاخبار و ذهب إلى الاخبار الموافقة للعامّة فى ضدّها اتّقى كما يتّقى العامّة و لا يكلّم الاّ بالتّقيّة كائنا من كان الاّ ان يكون مسترشدا فيرشد و يبيّن له فانّ البدعة انّما تماث و تبطل بترك ذكرها و لا قوّة الاّ باللّه)

و در حسن كالصحيح منقول است از ياسر كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه آيا ماه رمضان بيست و نه روز مى باشد حضرت فرمودند كه ماه رمضان هرگز كمتر از سى روز نمى باشد.

چنين گويند مصنف اين كتاب ابن بابويه حق سبحانه و تعالى از او خوشنود باشد كه هر كه مخالفت كند اين اخبار را و اعتقاد كند اخبار متواتره را كه موافق مذهب سنيان است در ضد اين اخبار كه در همه منقول است كه ماه رمضان مانند ساير ماههاست سى كم يك مى باشد و سى مى باشد از او تقيه مى بايد كرد چنانكه از عامه تقيه مى بايد كرد و با او سخن نمى بايد گفت مگر به عنوان تقيه هر كه باشد مگر آن كه طالب حق باشد و راه بنمايند به او و حق را ظاهر سازند زيرا كه بحث كردن در بدعت سبب رواج آن است و چون متوجه

ص: 638

دفع شبهات ايشان مى شود كسى قوت او در بطلانش بيشتر مى شود چون شياطين جن و انس مدد او مى كنند و اگر از اين كس پرسند كه شما در اين مسأله چه اعتقاد داريد تقيه مى بايد كرد و مى بايد گفت كه اعتقاد ما با شما موافق است و قصد اصول دين كند و چون ديدند كه كسى متعرض ايشان نمى شود بدعت مضمحل مى شود به موت يا غيبت او[يا ظ]هدايت الهى و از آن طرف نيز چنين مى گويند پس اولى اين بود كه اين را نيز نگويند مگر آن كه قصد مسترشدين كرده باشد كه با ايشان بگويند كه هر گاه اين همه احاديث از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم وارد شده باشد طرح نمى توان كرد و چون آن اخبار موافق عامه است پس آن ها را حمل بر تقيه بايد كرد و به اينها عمل بايد نمود.

و جواب علما اين است كه اگر اين اخبار و اين مذهب نزد ايشان نباشد اين جمع خوب است و ظاهر نيست كه در آن وقت كدام طرف مشهور بوده است پس ممكن است كه اين اخبار را بر تقيه حمل كنيم و ممكن است كه عمل به اينها كنيم بر استحباب چون صدوق و غير او ذكر كرده اند كه هلال معتبر است و شكى نيست كه روز سى ام شعبان را بقصد استحباب مى بايد كرد پس جايز است افطار آن بى دغدغه پس اگر در شب سى ام ماه را ببيند كاشف مى آيد بر مذهب صدوق كه روز سى ام شعبان از ماه رمضان بوده است و آن را قضا مى بايد كرد و بنا بر مذهب غير او قضا نمى بايد كرد مگر وقتى كه ثابت شود كه روز سى ام از ماه رمضان بوده است و آن را قضا مى بايد كرد پس فايده خلاف در قضا ظاهر مى شود و شكى نيست در آن كه اولى و احوط قضاست تا جمع شده باشد در ميان اخبار و اقوال علما و يا جمع كنيم به آن كه مكلف مخير است

ص: 639

در عمل به هر يك كه خواهد و بنا بر اين نيز عمل به آن اخبار اولى است بلكه متعين است بنا بر شهرت آن اخبار بلكه تواتر آن ها بالمعنى و عمل اكثر اصحاب چنانكه در فروع فقه احاديث به اين كثرت به خاطر ندارم قريب به شصت حديث از صحيح و كالصحيح وارد شده است و ذكر آن ها سبب طول است بنا بر اين ذكر نكردم و اكثرش را شيخ در تهذيب ذكر كرده است و اللّه تعالى يعلم.

روزه در ايام تشريق

14,6-( و روى عن معاوية بن عمّار قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن صيام ايّام التّشريق فقال انّما نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله عن صيامها بمنى فامّا بغيرها فلا باس).

و بهشت سند صحيح منقول است از معاويه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از روزه سه روز بعد از عيد قربان حضرت فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از روزه داشتن اين سه روز را در منى اما در غير منى باكى نيست و باك نبودن منافات با كراهت ندارد و بلكه مؤيد كراهت است.

و مع هذا در صحيح از زياد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بعد از عيد قربان و بعد از عيد فطر سه روز را روزه مگير به درستى كه اين شش روز ايام اكل و شرب است و نهى كراهت وارد شده است در موثق سماعه از صيام ايام تشريق مطلقا.

و در صحيح عبد الرحمن از حضرت موسى ابن جعفر صلوات اللّه عليه منقول است نهى از دو روز بعد از فطر.

و در موثق كالصحيح حريز از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم وارد شده است در نهى از سه روز بعد از عيد فطر پس حديث شش را بعد از سه روز

ص: 640

اولى است و شش در فقه رضوى مذكور است و بعد از يك روز

14-( و: نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن الوصال فى الصّيام و كان يواصل فقيل له فى ذلك فقال صلّى اللّه عليه و آله انّي لست كاحدكم انّي اظلّ عند ربّى فيطعمنى و يسقينى).

بطرق متكثرة منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند ديگران را از صوم وصال و خود وصال مى كردند پس وجه اين را از آن حضرت پرسيدند حضرت فرمودند كه من مثل شما نيستم يعنى شما مثل من نيستيد و اين قلب از روى تواضع بود پس حضرت فرمودند من كه به نزد پروردگار خود مى روم و در روايات[أ ظ]بيت واقع شده است يعنى شب نزد پروردگار خود مى باشم و او مرا طعام و آب مى دهد و شما محتاج غذائيد و بعضى از علما گفته اند كه غذاى بهشت از جهة حضرت صلى اللّه عليه و آله مى آورند و اظهر آن است كه من به اعتبار ربطى كه دارم به جناب اقدس او محتاج به غذا نيستم و خوردن از جهت اين بود كه مبادا نسبت الوهيت به آن حضرت دهند و با وجود اين مقدار لبس جمعى غالى شدند.

و در موثق كالصحيح منقول است كه حسين گفت به حضرت امام جعفر صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه وصال جايز است حضرت فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه روزه وصال نيست و روزه صمت نيست كه از صبح تا شام سخن نگويد و آزاد كردن پيش از مالك شدن نيست و ظاهرش حرمت است زيرا كه هر چه مشروع نيست حرام و تشريع است.

روزه وصال

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الوصال الّذى نهى عنه هو ان

ص: 641

يجعل الرّجل عشاءه سحوره).

و در كافى سحورا است و در صحيح از حلبى منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه وصالى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از آن نهى فرموده اند آن است كه افطار شام را به سحر اندازند به آن كه در نيت قصد كند كه روزه مى دارم فردا را و فردا شب را تا سحر قربة إلى اللّه.و ظاهر حديث اعم از آن است كه نيت صوم شب بكند يا نكند و احوط آن است كه اول شام به آب يا به خرمائى افطار كند و اگر قصد كند كه روزه تمام شد و قصد افطار كند بد نيست.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه صوم وصال آن است كه يك روز و يك شب روزه دارد و در سحر افطار كند و ظاهر اين حديث آن است كه با قصد صوم وصال مى شود.

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه وصال نكنند روزه را يعنى در روز روزه نگيرند كه در شبش افطار نكنند و اگر به اندكى آب افطار كنند وصال نيست بى دغدغه،و نزد عوام روزه وصالى هست كه سه شبانه روز چيزى نمى خورند به گمان آن كه اهل بيت صلوات اللّه عليهم روزه به روزه برده اند و اين افتراست و بر تقديرى كه اهل بيت را جايز باشد ديگر آن را مشروع نيست به اتفاق و حق اين است كه ايشان را نيز مشروع نبوده است و وصال از خصايص حضرت سيد الانبياء و المرسلين بوده است چنانكه گذشت و سنيان را گمان اين است كه ماه شعبان را با ماه رمضان روزه داشتن كه يك روز را در ميانه نخورند كه يوم الشك باشد وصال است و منقول است از حضرت امام جعفر صادق

ص: 642

صلوات اللّه عليه كه هر گاه شب افطار كنند وصال نيست و وصال يكى از اين دو معنى است بلكه هر دو وصال است و هيچ يك از اين دو صورت مشروع نيستند كه روزه به روزه برند يا تا سحر روزه باشند و اگر قدرى از اول شب را داخل كنند وصال نيست و مشروع نيست اگر قصد صوم آن مقدار بكنند و اگر قصد صوم نكنند حرام نيست و در بعضى از احاديث وارد شده است كه اگر كسى انتظار اين كس نكشد نماز كند با روزه تا ثواب هر دو داشته باشد ظاهر بر سبيل مجاز است نه روزه حقيقى و محتمل است كه به مقدار زمان نماز امساك مطلوب باشد و اللّه تعالى يعلم.

6-( و: سال زرارة ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن صوم الدّهر فقال لم يزل مكروها و قال لا وصال فى صيام و لا صمت يوما إلى اللّيل).

روزه دهر

و به اسانيد صحيحه منقول است از زراره كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از روزه هميشه حضرت فرمودند كه هميشه مكروه بود و در كافى

لم نزل نكرهه است يعنى ما هميشه آن را مكروه مى داريم يا مى دانيم و ظاهر آن است كه در اين امت چنين باشد به خلاف عبارت متن كه ظاهرش آن است كه در جميع مذاهب مكروه بوده است و حال آن كه منقول است كه حضرت نوح هميشه صايم بودند و ظاهرا صدوق همين حديث را از كافى نقل كرده باشد بالمعنى و ضرر نقل بالمعنى بسيار است و در كافى تتمه حديث حسين است كه سابقا مذكور شد و محتمل است كه تتمه حديث زراره باشد و دو حديث باشد يا يك حديث و تتمه را در كافى نقل نكرده باشد و بنا بر آن كه جزو حديث زراره باشد به منزله دليل كراهت صوم دهر است چون صوم وصال از اين جهت منهى عنه است كه سبب مشقت است

ص: 643

خواه در وصال روز و خواه در وصال شعبان با ماه رمضان،پس وصال كل عمر مشقتش عظيمتر است و شارع مى خواهد كه بر بدن بار را گران نكنند آن مقدار كه در ميان راه بمانند لهذا بر روزه سه روز در هر ماه مقرر فرمودند كه ثواب صوم دهر را داشته باشد بى مشقت چنانكه مقتضاى شريعت سمحه سهله است و هم چنين خاموشى يك روز تا شب اگر چه بر نفس دشوار است و سبب ثواب بوده است در شرع سابق و ليكن چون حق سبحانه و تعالى در اين است چنان كرده است كه خاموشى از ما لا يعنى باشد و در غير آن زبان مشغول اذكار الهى باشد تا هر دو ثواب را بى مشقت داشته باشند و دور نيست كه اين تعليق از صدوق از اين جهت شده باشد از جهت اختصار و ليكن بعيد است چون در اصطلاح محدثين تدليس مذموم است و اين احتمال راه ندادن به امثال ايشان اولى و احوط است و ظاهر آن است كه صوم دهر كرامتش اقل ثوابا خواهد بود چون احاديث متواتره وارد شده است كه روزه سپر آتش جهنم است و هر جا كه به عنوان حرام باشد به اعتبار دخول عيدين است.

و در موثق كالصحيح منقول است از سماعه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از روزه دهر فرمودند كه مكروهست و فرمودند كه باكى نيست كه يك روز بگيرد و يك روز بخورد و اللّه تعالى يعلم.

5-( و روى عن البزنطى عن هشام ابن سالم عن سعد الخفّاف عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: كنّا عنده ثمانية رجال فذكرنا رمضان فقال لا تقولوا هذا رمضان و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان فانّ رمضان اسم من اسماء اللّه عزّ و جلّ و لا يجيء و لا يذهب انّما يجيء و يذهب الزّائل و لكن قولوا شهر رمضان فالشّهر مضاف إلى الاسم و الاسم اسم

ص: 644

اللّه عزّ و جلّ و هو الشّهر الّذى انزل فيه القرآن جعله اللّه عزّ و جلّ مثلا و عيدا).

و به اسانيد متكثره كه هفت سند صحيح و چهار كالصحيح است منقول است از سعد صحيح الحديث كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند در وقتى كه ما هشت كس بوديم در خدمت آن حضرت و جارى شد بر زبان ما رمضان فرمودند كه مى گوييد اين رمضان چون اشاره بذات مقدس نمى توان كرد و مگوييد رمضان رفت و رمضان آمد زيرا كه رمضان اسمى است از اسماء حق سبحانه و تعالى و حق سبحانه و تعالى جسم نيست كه آمدن و رفتن داشته باشد و هر چه آمدن و رفتن دارد محل حوادث است و هر چه محل حوادث است حادث است و واجب الوجود بالذات ممتنع است بر او زوال و هر چه آمدن و رفتن دارد ممكن است و ممكن با وجود در حكم معدوم است و ليكن با اضافه شهر بگوئيد كه شهر مضاف باسم الهى باشد و اسم رمضان اسم حق سبحانه و تعالى است و آن ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است و حق سبحانه و تعالى آن را شرف و فضيلت اين امتى كرده است كه بهترين امتانند و روزه اين ماه و عبادت در اين ماه را از جهت ايشان مقرر فرموده است و عيد اعظم ايشان گردانيد و اعياد غير آن يك روزند كه حق سبحانه و تعالى در آن روز عوايد و جوايز خود را به همه كس عطا مى فرمايد يا خود مى فرمايد بر ايشان به مغفرت و رحمت و اين عيد سى روز است كه درهاى دوزخ را مى بندند و شياطين را به زنجير مى كنند و درهاى آسان و جنان را مى گشايند و در شبها و روزها بار عام داده اند كه به عبادات و طاعات خود را در معرض جود و احسان او درآورند.

ص: 645

نگوييد رمضان بگوييد شهر رمضان

6-( و روى غياث بن ابراهيم عن ابى عبد اللّه عن جدّه صلوات اللّه عليهم قال قال علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه: لا تقولوا رمضان و لكن قولوا شهر رمضان فانّكم ما تدرون).

و در موثق كالصحيح است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه مگوييد ماه را رمضان بلكه بگوئيد ماه رمضان به درستى كه نمى دانيد كه رمضان چه چيز است يعنى اسم الهى است موافق حديث سابق و اكثر علما عمل به اين نكرده اند از چند وجه يكى آن كه در هيچ دعايى از رسول اللّه و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم وارد نشده است كه رمضان را خوانده باشند بيا رمضان.

دويم موافق لغت به معنى شدت حرارت مناسبى بذات اقدس نيكو ندارد.

سيم بر تقديرى كه اسم اللّه باشد اگر استعمال كنند به حذف مضاف از بابت و اسأل القرية خواهد بود و امثال اين وجوه.

و جواب داده اند كه احاديث بسيار وارد شده است و ممكن است كه بمعنى قهار باشد و حذف مضاف خوب است اگر سبب مفسده نباشد و در اينجا هست و آن چه شكسته را به خاطر مى رسد آن است كه چون به حسب شرع مسمى است به شهر اللّه و رمضان به جاى اللّه واقع شده است كه اگر تعظيم او كنند تعظيم اللّه است و لهذا در حديث دويم وارد شده است كه نمى دانيد كه رمضان چيست نه كيست و احتمال تقيّه هست چون راوى دويم عامى است و اول كالعامى است و نقل كرده اند كه ناووسى است و ربطش به عامه بيشتر از خاصه است و بخارى نيز از اين بابت اخبار نقل كرده است و قائل

ص: 646

به كراهت شده است به اعتبار اطلاق رمضان در مواضع بسيار بدون شهر در اخبار و در اخبار ما قريب به دو هزار جا وارد شده است شهر رمضان و سه چهار جا وارد شده است رمضان بى لفظ شهر در احاديث ضعيفه و آن نيز به نحوى است كه بد نيست نه از باب ذهب و جاء است و اگر نه اين بود كه بد بود اطلاق رمضان بدون شهر اين مقدار احتياط در اجتناب از اين معنى از اهل بيت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و از اصحاب ايشان واقع نمى شد از قبيل تسميه حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليه كه در مجموع اخبارى كه اشاره به آن حضرت شده است كه از هزار متجاوز است شايد سه چهار جا نام برده باشند بلكه يك جا به لفظ محمّد واقع شده است و دو سه جاى ديگر به عنوان م ح م د واقع شده است و در عبارات علما نيز نديدم مگر در عبارات جمعى كه از روايات خبرى ندارند،و اين تحرز و اجتناب به اين مرتبه مشعر است به حرمت قطع نظر از نصوص صحيحه در نهى از تسميه و تكنيه،و هم چنين در آل محمّد كه در دعاهاى صلوات مذكورند زياده از ده دوازده هزار جا واقع شده است بدون لفظ على مگر نادرى كه با على واقع شده باشد تقية هر چند حديث مشهور كه نهى واقع است كه

من فصّل بينى و بين آلي بعلى لم ينل شفاعتى در كتابى از كتب علما خود نديده ام اما مداومت بر ترك لفظ مشعر است بر صحت حديث.

جماع در شب اول ماه

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: يستحبّ للرّجل ان يأتى اهله اوّل ليلة من شهر رمضان لقول اللّه عزّ و جلّ أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ ).

و در چهار صد كلمه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و در

ص: 647

حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از آباى خود حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقول است كه آن حضرت فرمودند كه مستحب است مرد را كه نزديكى كند با اهل خود در شب اول ماه رمضان زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه حلال شد شما را نزديكى كردن با زنان خود در شبهاى روزه چنانكه گذشت كه حرام بود أولا در شبها جماع كنند با اهل خود و آن حكم به اين آيه منسوخ شد و استحباب و طى در شب اول سببش آن است كه حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد كه بندگان مبادرت نمايند به رخصتهاى او چنانكه دوست مى دارد مبادرت به واجبات را لهذا سنت است كه در عيد فطر پيش از رفتن به مصلى افطار نمايند تا ظاهر سازند بندگى خود را.

روز عيد فطر

8-( و روى محمّد بن الفضيل عن الرّضا صلوات اللّه عليه: قال لبعض مواليه يوم الفطر و هو يدعو له يا فلان تقبّل اللّه منك و منّا قال ثمّ اقام حتى كان يوم الاضحى فقال له يا فلان تقبّل اللّه منّا و منك قال فقلت له يا ابن رسول اللّه قلت فى الفطر شيئا و تقول فى الاضحى غيره فقال نعم انّي قلت له فى الفطر تقبّل اللّه منك و منّا لأنّه فعل مثل فعلى و استويت انا و هو فى الفعل و قلت له فى الاضحى تقبّل اللّه منّا و منك لأنّه يمكننا ان نضحّى و لا يمكنه ان يضحّى فقد فعلنا غير فعله.).

و كالصحيح منقول است از محمّد كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه در روز عيد فطرى به بعضى آزاد كردهاى خود يا شيعيان خود فرمودند كه او تحيتى كرده بود حضرت را و حضرت او را دعا كردند به اين عنوان كه حق

ص: 648

سبحانه و تعالى قبول كند عبادت تو را و عبادات ما را كه در دعا او را بر خود مقدم داشتند و چون روز عيد قربان شد حضرت به او فرمودند كه اى فلانى يعنى نامش را بردند و فرمودند كه حق سبحانه و تعالى قبول كند از ما و تو راوى گويد كه من عرض كردم كه يا ابن رسول اللّه در عيد فطر دعايى فرموديد و امروز دعاى ديگر فرموديد چون خود را مقدم داشتيد سببش چيست حضرت فرمودند كه در عيد فطر چون با من مساوى بود در عمل كه عمل ماه رمضان بود يا فطره و حضرت مى دانستند كه او فطره داده است او را بر خود مقدم داشتم چنانكه شرط دعاست كه مؤمنان را در دعا بر خود مقدم دارند و در اين عيد او را مؤخر داشتم از خود چون او قربانى نكرده بود و من كرده بودم خواستم اول دعاى قبول كنم از جهت خود تا بعد از قبول او را شريك خود گردانم.

و غرض از ذكر اين حديث آن است كه تاسّى كنند به آن حضرت در اين معنى كه هر جا كه با برادر مؤمنش مساوى باشد در عمل او را بر خود مقدم دارد و اگر خود بعضى از اعمال خير كرده باشد و برادر مؤمنش نكرده باشد خود را مقدم تواند داشت اگر چه بهتر نسبت بما مطلقا تقديم برادران است بر خود چون بايد كه اعمال خود را هيچ ندانيم و تقديم ايشان را از جهت قبول عمل خود كنيم چون در معصوم خوف عجب نيست و در ما هست و اللّه تعالى يعلم، و دلالت مى كند بر آن كه چون مؤمنان به يكديگر رسند در اين دو عيد تحيتى كه با هم كنند أولى آن است كه اين تحيت را بكنند چنانكه الحال نيز متعارف است كه اوساط الناس به يكديگر مى گويند كه عبادات شما مقبول باشد يا نماز و روزه شما مقبول شود و در عيد قربان مى گويند كه از ثواب غازيان و حاجيان با نصيب باشيد و اگر به عوض اين عبارات منقول بگويند بهتر است اگر فهمند و

ص: 649

اگر نفهمند اينها كه مى گويند بهتر است چون در دعا مطلوب است كه دانند كه چه مى گويند.

6-( و روى جرّاح المدائنيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

اطعم يوم الفطر قبل ان تصلّى و لا تطعم يوم الاضحى حتّى ينصرف الامام).

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در روز عيد فطر چيزى بخور پيش از نماز عيد و در عيد قربان چيزى مخور تا وقتى كه امام از صحرا برگردد و از قربانى افطار كند و احاديث صحيحه در اين باب واقع شده است و بعضى از آن در باب نماز عيدين گذشت.

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا اتى بطيب يوم الفطر بدا بلسانه).

و در قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله داب ايشان چنين بود كه چون از جهت حضرت در روز عيد فطر بوى خوش مى آوردند كه خود را خوشبو كنند زبان مبارك بر آن عبير يا عنبر يا مشك مى زدند كه أولا افطار فرمايند و بعد از آن بوى خوش مى فرمودند و در كافى بدأ بنسائه است يعنى اول به زنان مى دادند و بعد از آن خود بوى خوش مى فرمودند و ظاهرا تصحيف از نساخ كافى شده باشد.

و در حسن كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در عيد فطر پيش از رفتن به مصلى چيزى بخور تا كه عمل

ص: 650

به رخص الهى كرده باشى چنانكه در صوم عمل به عزايم مى كردى،و شرط بندگى آن است كه هر چه فرمايند همان را به جاى آورد و در فقه رضوى است كه چون صبح شود روز فطر غسل بكن از جهت عيد و بوى خوش بكن و شانه كن سر و ريش را اگر موى سر داشته باشى و پاكيزه ترين جامه ها را به پوش و اندك چيزى تناول كن پيش از رفتن به صحرا.

3,7-( و: قال علىّ بن محمّد النوفلىّ لأبي الحسن صلوات اللّه عليه انّي افطرت يوم الفطر على طين القبر و تمر فقال له جمعت بين بركة و سنّة).

و در حسن كالصحيح منقول است از على كه عرض نمودم به حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه كه من در روز فطر افطار كردم بر خاك حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه و بر اندكى از خرما پس حضرت فرمودند كه بركت و سنت را با هم جمع كرده اى چون افطار بر خرما سنت است و تربت سبب زيادتى توفيقات و هدايات است چون خاك قبر شفاست از هر دردى و امان است از هر خوفى و شك نيست كه امراض باطنيه بسيار است و بالخاصيه از او دفع مى شود و امراض كه زايل شد رحمتهاى صورى و معنوى فايض مى شود و احوط آن است كه به قصد رفع امراض بخورد و زياده از يك نخود نخورد.

خوشحالى در روز عيد

2-( و: نظر الحسن بن علىّ صلوات اللّه عليهما إلى النّاس فى يوم الفطر يلعبون و يضحكون فقال لأصحابه و التفت إليهم انّ اللّه عزّ و جلّ خلق شهر رمضان مضمار الخلقه يستبقونه فيه بطاعته إلى رضوانه فسبق فيه قوم ففازوا و تخلّف اخرون فخابوا فالعجب كلّ

ص: 651

العجب من الضّاحك اللاّعب فى اليوم الّذى يصاب فيه المحسنون و يخيب فيه المقصّرون و ايم اللّه لو كشف الغطاء لشغل محسن بإحسانه و مسيء بإساءته).

و در قوى منقول است كه حضرت امام حسن صلوات اللّه عليه در روز عيد قطرى نظر به مردمان كردند كه بازى و خنده مى كردند پس حضرت رو به اصحاب خود فرمودند و اشاره به آن جماعت كرده فرمودند كه حق سبحانه و تعالى ماه رمضان را آفريده است به منزله ميدان اسب تاختن از جهت خلايق كه در آن ميدان بتازند به طاعات و عبادات تا برسند به خوشنودى او پس جمعى اسبها تاختند رسيدند و به مطلب رسيدند و جمعى پس ماندند و زيان كار شدند پس تعجب دارم و تعجب عظيم دارم از جمعى كه بازى و خنده كنند در روزى كه نيكوكاران را ثواب عظيم دهند و تقصير كنندگان زيان كار شوند و قسم ياد مى كنم كه اگر پردهاى غفلت برخيزد يا پرده اى كه خدا انداخته است در پيش نظرها كه از احوال آن نشأه خبر نداشته باشند تا به مرتبه الجاء نرسد و تا ثوابها بر يقين و ايمان به غيب داشته باشند اگر اين پردها را از پيش چشمهاى خلايق بردارند هر آينه هر نيكوكارى مشغول آن كار شود و نظر به كار ديگرى نيندازد و بدكاران مشغول ازاله بديها و تدارك آنها شوند و جمعى به سبب رياضات و مجاهدات اين پردها از پيش چشمهاى ايشان برخاسته است همگى اوقات عزيز خود را صرف رضاى او مى كنند و اصلا متوجه اين دنياى فانى نمى شوند حق سبحانه و تعالى اين پردها را از پيش نظرهاى بصيرت همه بردارد بجاه محمّد و آله الطاهرين.

روز عيد روز غم

5-( و روى حنان بن سدير عن عبد اللّه بن سنان عن ابى جعفر:

ص: 652

صلوات اللّه عليه انّه: قال يا عبد اللّه ما من عيد للمسلمين اضحى و لا فطر الاّ و هو يجدّد لال محمّد فيه حزن قال قلت و لم قال لأنّهم يرون حقّهم فى يد غيرهم).

و منقول است كالصحيح از عبد اللّه كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه اى عبد اللّه هر عيدى از اعياد مسلمانان كه مى شود از عيد قربان و ماه رمضان و عيد غدير و نوروز و جمعه كه آن دو بر سبيل مثال است يا باقى به طريق اولى البته اندوه و غم آل محمّد كه ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم تازه مى شود و اندوه ايشان عظيم مى شود عبد اللّه گفت عرض نمودم كه چرا حضرت فرمودند كه از جهت آن كه حق خود را كه امامت است در دست ديگران مى بينند و غم از آن جهت نيست كه چند كس اقتدا كنند به ايشان با آن كه هر فاسق و فاجرى را بينند كه مى كند بلكه حكمت الهى چنين اقتضا كرده است كه ايشان را پيشوائى باشد كه عالميان از ايشان هدايت يابند و هر احكام الهى معلوم او باشد كه عالميان به علم او از جهل خلاص شوند و به قرب الهى فايز شوند و از اين جهت حق سبحانه و تعالى اول ارواح ايشان را ايجاد فرمود بعد از آن انبيا و اوصيا را آفريد و بعد از آن خلايق را خلق فرمود تا همگى مقرب درگاه او شوند پس هر گاه ببينند كه خليفه هاى خداوند عالميان مقهور و مغلوب كفره زنادقه باشند و عالمى را كه حق سبحانه و تعالى از جهت عبادت خود آفريده است همه را گمراه كرده اند و پيش افتاده همه را به جهنم مى برند با اين حالات كه مشاهده كنند چون از رده نباشند بلكه هر كه ايمان دارد البته آزرده مى شود،و اشاره به اين معنى است آن چه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه در دعاى عيدين و جمعه فرموده اند كه خداوندا اين مقام

ص: 653

خليفه ها و امينان وحى تست به سبب رتبه عظيمى كه به ايشان كرامت فرموده و از ايشان غصب كرده اند و باين عبارات و امثال اينها تو هم كرده اند جمعى كه نماز جمعه و عيدين را به غير از امام اصل ديگرى نمى تواند كرد و دغدغه نيست كه در حضور ايشان ديگرى نمى تواند كرد.

3,6- و روى عبد اللّه بن لطيف التّفليسىّ عن رزين قال قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: لمّا ضرب الحسين بن علىّ صلوات اللّه عليهما بالسّيف و سقط ثمّ ابتدر ليقطع رأسه نادى مناد من بطنان العرش الا أيّتها الامّة المتحيّرة الضالّة بعد نبيّها لا وفّقكم اللّه لأضحى و لا فطر و فى خبر اخر لصوم و لا فطر قال ثمّ قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه فلا جرم و اللّه ما وفّقوا و لا يوفّقون حتّى يثور ثائر الحسين بن علىّ صلوات اللّه عليهما

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرموده كه چون حضرت سيد الشهداء را كفره اشقيا شمشير زدند و آن حضرت از اسب افتادند و آن زنادقه پيش دستى مى كردند كه سر آن حضرت را از بدن جدا كنند منادى از ميان عرش ندا كرد ايشان را كه اى امت متحير شده و گمراه شده بعد از پيغمبرشان خدا توفيق ندهد شما را كه عيد قربان و عيد فطر را شما صحيح دريابيد.

و در حديث ديگر چنين وارد است كه حق سبحانه و تعالى توفيق ندهد كه دريابيد صوم را صحيحا و نه شوال را درست.

راوى گفت كه حضرت فرمودند كه و اللّه كه از اين جهت است كه توفيق نيافته اند و نخواهند يافت تا وقتى كه بيرون آيند كسانى كه طلب خون آن

ص: 654

حضرت از اين امت بكنند چون طلب خون حضرت را خليفه هاى الهى ائمه معصومين صلوات اللّه عليه خواهند كرد در رجعت كه قيامت صغرى است كه حق سبحانه و تعالى ائمه معصومين را زنده كند با خواص شيعيان كه در آرزوى اين جهاد از دنيا رفته باشند و دوباره هفتاد هزار كس از اشقيا را كه در آن زمان در قتل آن حضرت سعى كردند يا راضى به قتل آن حضرت بودند از دنيا رفته باشند همه را زنده كنند و خوبان طلب خون آن حضرت صلوات اللّه از آن اشقيا بكنند و طايفه طايفه ايشان را كشند و باز زنده كنند و باز زنده كنند تا خشم ايشان و غم و الم ايشان فرو نشيند.

و روايت ديگر روايتى است كالصحيح از محمد بن اسماعيل رازى كه گفت به حضرت امام محمّد تقى صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه فداى تو گردم چه مى فرماييد در صوم سنيان چون حديثى به ما رسيده است كه ايشان توفيق روزه صحيح نمى يابند حضرت فرمودند كه نفرين فرشته بر ايشان مستجاب شده است گفتم فداى تو گردم چگونه بود حضرت فرمودند كه چون اشقيا آن حضرت را شهيد كردند حق سبحانه و تعالى امر فرمود فرشته را كه ندا كند كه اى امت ظالمى كه عترت پيغمبر خود را شهيد گرديد حق سبحانه و تعالى شما را توفيق روزه و افطار ندهد.

روز اول شوال

5- و روى جابر عن ابى جعفر عن ابيه صلوات اللّه عليهما انّه قال:

اذا كان اوّل يوم من شوّال نادى مناد أيّها المؤمنون اغدو إلى جوائزكم ثمّ قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه يا جابر انّ جوائز اللّه عزّ و جلّ ليست كجوائز هؤلاء الملوك ثمّ قال هو يوم الجوائز).

و كالصحيح منقول است كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه

ص: 655

فرمودند كه چون روز اول شوال مى شود منادى ندا مى كند كه اى مؤمنان فردا چاشتى بياييد و جايزهاى خود را بگيريد پس حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه اى جابر بر جائزهاى الهى مثل جائزهاى اين پادشاهان نيست پس فرمودند كه اين روز جايزهاست يعنى روز عيد يك نامش يوم الجوايز است كه حق سبحانه و تعالى به اين نام او را مسمى ساخته است پس البته جايزه هست همه كس را چون كريمان كه در عيدها بندگان خود را عيدى مى دهند هيچ بنده را محروم نمى گردانند و ليكن بشرطى كه در وقت جايزه حاضر باشند كه آن نماز عيد است در صحرا،و اكثر اين اخبار پيش تر مذكور شد و قانون محدثين اين است كه حديث را در ابواب خود بياورند پس اگر حديثى مشتمل بر چند معنى باشد بعضى آن حديث را مبعض مى سازند و هر هر جزوى را در خود باب مى آورند و بعضى مبعض نمى سازند و همان حديث را مكرر مى آورند و بسيار است كه بخارى يك حديث را در ده جا ذكر مى كند و ليكن رعايت كرده است كه مهما أمكن آن حديث را بسند و متن ديگر ذكر مى كند و جمعى يك جا ذكر مى كنند و در موضعى ديگر اشاره به آن مى كنند.

ص: 656

باب الفطرة

اشاره

اين بابى است در زكات فطرة يعنى زكات عيد افطار به شكرانه افطار يا زكات بدن و زكات اسلام كه هر كه مسلمان است در وقت هلال بر او واجب است و اگر در اول شام كافر باشد و بعد از آن مسلمان شود بر او واجب نيست و اسلام سبب سقوط ما قبل است يا همه.

فطره بر همه مسلمين

6-( روى ابن ابى نجران و علىّ بن الحكم عن صفوان الجمّال قال:

سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الفطر فقال على الصّغير و الكبير و الحرّ و العبد عن كلّ انسان صاع من حنطة او صاع من تمر او صاع من زبيب).

و منقولست در صحيح از عبد الرحمن و در صحيح از على و هر دو از صفوان كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از زكات فطره حضرت فرمودند كه اين زكات واجب است از صغير و كبير و آزاد و بنده از هر سرى يك صاع گندم يا يك صاع از خرما يا يك صاع مويز است و مراد از على عن است چون حروف جاره بمعنى يكديگر مى آيند اگر چه بر سبيل مجاز باشد و در اينجا قرينه آن است كه اگر چه اول على فرمودند آخر عن فرمودند و نكته اين تجوز آن است كه گويا أولا بر ايشان واجب مى شود و از ايشان داده مى شود و شكى نيست و خواهد آمد كه زكات فطر بر كودك نابالغ و

ص: 657

بر غلام و كنيز واجب نيست بلكه بر كسى واجب است كه اينها عيال اويند و در اين حديث اين سه چيز مذكور است و اين بر سبيل استحباب است و از جو نيز جايز است چنانكه در احاديث ديگر وارد شده است و غير آن كه خواهد آمد.

مقدار فطره

8-( و روى محمّد بن خالد عن محمّد بن سعد الاشعرىّ عن ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه قال: سألته عن الفطرة كم تدفع من كلّ رأس من الحنطة و الشّعير و التّمر و الزّبيب قال صاع بصاع النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله).

و منقول است در صحيح از سعد الشعرى كه قبيله ايست از قبايل عرب كه در قم ساكن مى بوده اند و در زمان جاهليت ضبط قبايل از جهة حسب مى كردند و چون اسلام آمد تفاخر به نسبها بر طرف شد مگر نسب حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و بنى اعمام آن حضرت و اگر ذكر نسب كنند از جهة امتياز است و سعد گفت سؤال كردم از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرّضا صلوات اللّه عليه كه از فطره چه مقدار واجب است دادن از هر سرى از گندم و جو و خرما و مويز حضرت فرمودند يك صاع بصاع حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله يعنى پيمانه يك من در زمان آن حضرت مكرّر و مذكور شد كه صاعى نه رطل است و رطلى نود و يك مثقال شرعى است كه كه صد و سى درهم باشد.

10-( و روى محمّد بن احمد بن يحيى عن جعفر ابن ابراهيم بن محمّد الهمدانيّ و كان معنا حاجّا قال: كتبت إلى ابى الحسن صلوات اللّه عليه على يد ابى جعلت فداك انّ اصحابنا اختلفوا فى الصّاع بعضهم يقول الفطرة بصاع المدنىّ و بعضهم يقول بصاع العراقىّ فكتب إليّ

ص: 658

صلوات اللّه عليه الصّاع ستّة ارطال بالمدنيّ و تسعة ارطال بالعراقىّ.

-قال و أخبرنى انّه يكون بالوزن ألفا و مائة و سبعين وزنة و به اسانيد صحيحه منقول است از محمد كه گفت با جعفر بن ابراهيم همذانى كه از شهرت بذال معجمه نه از قبيله بحج رفته بوديم گفت كه من عريضه به خدمت حضرت امام على نقى نوشتم و به پدرم ابراهيم دادم كه از جمله وكلاى حضرت ائمه معصومين بود صلوات اللّه عليهم و از ثقات عظيم الشأن است و در عريضه نوشتم كه فداى تو گردم به درستى كه در ميان علما و استادان ما اختلافى هست در صاع بعضى مى گويند فطره را بصاع مدينه مى بايد داد و بعضى گفته اند بصاع عراق مى بايد داد فرمان آن حضرت بخط مبارك او بما رسيد صلوات اللّه عليه كه صاع يكى است و رطل مختلف است و صاع شش رطل است به رطل مدينه و نه رطل است به رطل عراق كه كوفه و بغداد است و پدرم گفت كه حضرت فرمودند كه به وزن هزار و صد و هفتاد درهم مى شود كه هر ده درهم هفت مثقال است بمثقال شرعى و مثقال شرعى سه ربع مثقال صيرفى است زيرا كه مثقال شرعى يك اشرفى است و دينار در جاهليت و اسلام مختلف است پس مجموع بمثقال صيرفى ششصد و چهارده مثقال و ربع مثقال باشد و بمثقال شرعى هشتصد و نوزده مثقال باشد كه يك من تبريز باشد و چهارده مثقال و ربعى و اگر بمثقال صيرفى بدهد احوط خواهد بود كه نيم من و پنجاه و بيست و پنج شاهى باشد تقريبا و از يك من قديم اصفهان هفتاد و نه مثقال كمتر خواهد بود و مشايخ ما هميشه يك من قديم مى دادند احتياطا.

و كالصحيح منقول است از على بن بلال ثقه كه گفت عريضه نوشتم

ص: 659

به خدمت حضرت امام على نقى يا حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليهما و در عريضه سؤال كرده بودم كه از فطره چه مقدار لازم است حضرت بخط مبارك خود نوشتند كه شش رطل از خرما بده به رطل مدينه كه نه رطل عراق بوده باشد.

6-( و قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: من لم يجد الحنطة و الشّعير اجزأ عنه القمح و العلس[العدس خ]و الذّرة).

و منقول است در صحيح از محمد بن مسلم كه از حضرت امام جعفر صلوات اللّه عليه شنيدم كه كسى كه گندم و جو نداشته باشد از او قمح كه گندم زبونى است شبيه به جو و علس نيز گندمى است كه دو دانه در يك غلافست و اين خوردنى اهل يمن است و ظاهرش آن است كه غير گندم و جو است و مجربست و در تهذيب عدس است و ذره به تخفيف را نيز مجزيست عوض از گندم و جو و تتمه اين حديث اين است كه از همه اينها نصف صاع مجزيست يا يك صاع از خرما و مويز و صدوق تتمه را ذكر نكرده است چون محمول است بر تقيه و احاديث صحيحه وارد شده است كه از همه يك صاع مى دهد و احاديث بسيار وارد شده است كه نصف صاع را عثمان كرد و معاويه رواج داد چون گندم كم بود پس احاديث نصف صاع محمول است بر تقيه يا آن كه بحسب قيمت دهد چون اخبار بسيار وارد شده است كه قيمت مى تواند داد پس جايز باشد كه نيم من گندم را به قيمت يك من خرما بدهد و در واقع نيز چنين بوده است و الحال نيز چنين است كه در بلاد عرب گندم قيمتش از دو برابر تا ده برابر بلندتر از خرما هست اگر چه گندم ارزان باشد چون بسيار است كه يك جلت خرما به يك محمدى و يك لارى است و احوط آن است كه از جنس بدهد و يك صاع

ص: 660

بدهد و اگر قيمت دهد به آن قيمت گندم را در ذمّه از مستحق بخرد و آن را بر او حساب كند.

(و اذا كان الرّجل لا يقدر على صدقة الفطرة فعليه ان يتصدّق بأربعة ارطال من لبن)

و در دو حديث مرسل از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه شخصى صحرا نشين باشد و قدرت نداشته باشد كه فطره را تمام بدهد پس بر اوست كه چهار رطل از شير بدهد و بعضى حمل كرده اند بر رطل مدنى چنانكه در حديث صحيحى وارد شده است كه چهار رطل مدنى بدهد و حمل كرده اند بر حالت ضرورت و در غير اضطرار نه رطل مى بايد داد و احوط آن است كه باديه نشينان يك صاع از كشك بدهند بنا بر روايات صحيحه.

(و كلّ من اقتات قوتا فعليه ان يؤدّى فطرته من ذلك القوت)

و در صحيح از يونس منقول است از شخصى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه قوت غالبى داشته باشد بر او لازم است كه فطره اش را از آن قوت بدهد و احاديث بسيار بر اين مضمون وارد شده است و شك نيست كه اين احوط است و ظاهرا از غير قوت غالب نيز مى توان داد خصوصا گندم و خرما همه كس مى تواند داد بلكه جو و مويز را نيز همه كس مى تواند داد و در غير اين چهار چيز رعايت غالب لازم است مؤكد.

بر يتيم و محتاج زكات فطره نيست

8-( و كتب محمّد بن القاسم بن الفضيل البصرىّ إلى ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه يساله: عن الوصيّ يزكّى زكاة الفطرة عن اليتامى اذا كان لهم مال فكتب صلوات اللّه عليه لا زكاة على يتيم).

ص: 661

و در حسن كالصحيح و در صحيح منقول است از محمد كه گفت عريضه نوشتم به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه و سؤال كردم كه آيا وصى اطفال يتيم زكات فطر يتيمان را مى دهد هر گاه مال داشته باشند يعنى قوت ساليانه و يا زياده بر آن حضرت نوشتند كه نيست زكاتى بر يتيمان و سؤال اگر چه از فطره است جواب عام است و ممكن است كه مراد زكات فطره باشد ليكن اظهر عموم است چنانكه گذشت.

(و ليس على المحتاج صدقة الفطرة من حلّت له لم تحلّ عليه)

بر محتاجى كه جايز باشد او را گرفتن زكات و فطره زكات فطر واجب نيست و كسى را كه حلال است گرفتن فطره واجب نيست دادن فطره و بر اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم و وجهش اين است كه هلال شوال معتبر است و در همه اوصاف پس اگر در وقت هلال محتاج باشد فطره بر او واجب نيست و حلال است گرفتن و اگر در آن وقت غنى باشد بر او واجب است دادن و ممكن است كه جايز شود گرفتن به آن كه دزد يا غاصب هر چه دارد ببرد بخلاف عكس كه اگر فقير باشد در وقت هلال اگر غنى شود زكات فطر بر او واجب نيست بلكه زكات مال نيز بر او واجب نمى تواند شد چون حول شرط است و آن چه را حول شرط نيست مانند زراعت مى بايد در ملك او بدو صلاح شود و فرض نادرى مى توان كرد لكن النادر كالمعدوم.

6-( و روى سيف بن عميرة عن اسحاق بن عمّار قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه الرّجل لا يكون عنده شىء من الفطرة الاّ ما يؤدّى عن نفسه وحدها يعطيه عنها او ياكل هو و عياله قال يعطى بعض عياله

ص: 662

ثمّ يعطى الاخر عن نفسه يردّدونها بينهم فيكون عنهم جميعا فطرة واحدة).

و در موثق كالصحيح منقول است از اسحاق كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر شخصى بمقدار فطره خود داشته باشد و آن مقدار نداشته باشد كه فطره عيال خود را بدهد آيا فطره خود را مى دهد يا آن مقدارى كه دارد با عيال خود مى خورد حضرت فرمودند كه يك صاع را به عيالى مى دهد و او نيز به ديگرى تا بر همه مى گردانند در ميان خود تا از همه يك فطره داده شود و ظاهرش آن است كه آخرين به مستحق ديگر مى دهد و محتمل است كه به اولين دهد و محض تعبد مستحبى باشد و احوط آن است كه دور بگردانند و به ديگرى دهند مگر آن كه خود بسيار فقير باشند.

فطره ميهمان

6-( و روى الحسن بن محبوب عن عمر بن يزيد قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يكون عنده الضّيف من اخوانه فيحضر يوم الفطر يؤدّى عنه الفطرة فقال نعم الفطرة واجبة على كلّ من يعول من ذكر او انثى صغير او كبير حرّ او مملوك).

و به اسانيد صحيحه منقول است از عمر كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه نزد او مهمانى باشد از برادران مؤمنش و روز فطر حاضر مى شود آيا فطرۀ او را مى دهد حضرت فرمودند كه فطره واجب است بر هر كه عيال او باشد از نر و ماده و كوچك و بزرگ و آزاد و بنده و ظاهرا مراد دخول روز فطر دخول شام شب عيد است كه فطره در آن وقت واجب مى شود و اطلاق يوم بر شبانه روز شايع است،و در تهذيب اين زيادتى هست كه عمر بن يزيد گفت كه ديگر سؤال كردم از آن حضرت

ص: 663

صلوات اللّه عليه كه آيا يك پيمانه آرد مى تواند داد بعوض گندم حضرت فرمودند كه باكى نيست تفاوتش به مزد خورد كردن در مى رود،و ديگر سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه آيا بدل از خرما و گندم شاهى نقره مى تواند داد چون نفعش از جهة خانه اش بيشتر است چه هر چه خواهند از آن مى توانند خريد حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و آن كه در سؤال دويم واقع بود از تفاوت وجهش آن است كه صاع پيمانه است و پيمانه كه يك من گندم گيرد اگر آرد در آن كنند اقلا بيست و پنج درم آرد كمتر است چون تخلخل مى شود و گندم سنگين تر است از آرد حضرت فرمودند كه صاع هست كافى است مع هذا او را گندم مى بايد داد و گندم كه آرد مى شود كم مى شود و اجرت آسيا نيز دارد كم هم در مى روند و عمده آن است كه صاع هست و محتمل است كه در فطره صاع وزن بايد نه پيمانه لهذا وزن صاع را ذكر فرموده اند پس بنا بر اين آرد را به قيمت گندم مى دهند و ظاهر كلام حضرت صلوات اللّه عليه نيز اين است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى اسحاق بن عمّار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: لا باس ان يعطى الرّجل عن رأسين و ثلاثة و اربعة يعنى الفطرة).

و در موثق كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه شخصى زكات فطر را دو سر و سه سر و چهار سر را به يك كس بدهد.

6-( و فى خبر اخر قال: لا باس بان تدفع عن نفسك و عمّن تعول إلى واحد).

و كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه باكى نيست

ص: 664

كه فطرۀ خود و عيال خود را به يك كس بدهند بلكه از عمومات سابقه در زكات ظاهر مى شود كه آن مقدار مى توان داد كه غنى شود و قوت ساليانه بهم رسد و بعد از آن حرام است گرفتن و بنا بر مشهور آلاف الوف مى تواند گرفت يك بار و احوط آن است كه زياده از قوت ساليانه نيز نگيرد به يك دفعه.

زكات يك نفر بر دو نفر نمى شود

(و لا يجوز ان تدفع ما يلزم واحدا إلى نفسين)

عبارت فقه رضويست و جايز نيست كه زكات يك كس را بدو كس بدهند و ظاهرا غرضش آن است كه مستحقى را كمتر از يك صاع نمى توان داد چنانكه مرسلا از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هيچ كس را كمتر از يك سر مده و اكثر حمل كرده اند بر استحباب و شكى نيست در آن كه احتياط آن است كه از يك سر ندهند.

زكات مملوك

(و ان كان لك مملوك مسلم او ذمّى فادفع عنه الفطرة)

عبارت فقه است و اگر بنده مسلمانى يا ذمى داشته باشى واجب است كه فطرۀ او را بدهى هر گاه عيال تو باشد يا عيال ديگرى نباشد كه اگر عيال ديگرى باشد بر آن ديگر است و بر اين مضمون اخبار بسيار وارد شده است.

بچه كه عيد بدنيا آيد

(و ان ولد لك مولود يوم الفطر قبل الزّوال فادفع عنه الفطرة استحبابا و ان ولد بعد الزّوال فلا فطرة عليه و كذلك الرّجل اذا اسلم قبل الزّوال او بعده فعلى هذا و هذا على الاستحباب و الاخذ بالأفضل فامّا الواجب فليست الفطرة الاّ على من ادرك الشّهر)

عبارت فقه است تا فعلى هذا،و هر گاه فرزندى متولد شود در روز فطر پيش از ظهر سنت است كه فطرۀ او را بدهى و اگر بعد از زوال باشد بر او فطره نيست و هم چنين اگر شخصى مسلمان شود پيش از پيشين يا بعد از پيشين

ص: 665

همين حكم دارد كه پيشتر زكات مى دهد و بعد زكات نمى دهد و دادن زكات پيش از پيشين بر سبيل استحباب و عمل بأفضل است اما فطره واجب نيست مگر بر كسى كه ماه را ادراك كند يعنى جزوى از ماه رمضان را دريابد خارج از رحم،يا مسلمان كه قريب به شام متولد شود يا مسلمان شود يا عيال اين كس شوند زكات مى بايد داد و اگر بعد از شام باشد زكات واجب نيست اما جزو اول را شيخ مرسلا روايت كرده است و جزو ثانى را صدوق گفته است.

6-( و روى ذلك علىّ بن ابى حمزة عن معاوية ابن عمّار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى المولود يولد ليلة الفطر و اليهوديّ و النّصرانيّ يسلم ليلة الفطر قال ليس عليهم فطرة ليس الفطرة الاّ على من ادرك الشّهر).

روايت كرده است مضمون آخر را على در موثق از ابن عمار و شيخ در صحيح و كلينى در حسن كالصحيح از معاوية بن عمار بمضمونه كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از فرزندى كه متولد شود در شب فطر و يهودى يا نصرانى كه هر يك مسلمان شوند در شب فطر حضرت فرمودند كه بر ايشان فطره واجب نيست و فطره واجب نيست مگر بر كسى كه جزوى از ماه رمضان را دريابد چنانكه گذشت.

زكات از جانب ديگرى

10-( و روى محمّد بن عيسى عن علىّ بن بلال قال: كتبت إلى الطّيّب صلوات اللّه عليه يجوز ان يعطى الفطرة عن عيال الرّجل و هم عشرة اقلّ او اكثر رجلا محتاجا موافقا فكتب صلوات اللّه عليه نعم افعل ذلك).

و به چند سند صحيح منقول است از على كه گفت عريضه نوشتم به

ص: 666

خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه چنانكه در ربيع الشيعه مذكور است كه آن حضرت ملقب است به طيب كه آيا جايز است كه فطره ده سر يا كمتر يا بيشتر را به يك محتاج بدهند كه موافق باشد يعنى شيعه اثنى عشرى باشد حضرت فرمودند كه بلى جايز است و بده يعنى بهتر است و افعل نيز خوانده اند يعنى من چنين مى كنم.

زكات عبد مكاتب

7-( و: سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن المكاتب هل عليه فطرة شهر رمضان او على من كاتبه و تجوز شهادته قال الفطرة عليه و لا تجوز شهادته قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه و هذا على الانكار لا على الاخبار يريد بذلك كيف تجب عليه الفطرة و لا تجوز شهادته!اى انّ شهادته جائزة كما انّ الفطرة عليه واجبة)

و به اسانيد صحيحه منقول است از على كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از مكاتب كه آيا فطره ماه رمضان بر او هست يا بر كسى است كه او را مكاتب كرده است و گواهى او مسموع است حضرت فرمودند كه فطره بر او هست و شهادتش مسموع نيست چنين گويد مصنف كه بر سبيل انكار چنين وارد شده است نه بر سبيل اخبار و غرض حضرت آن است كه چگونه فطره باشد و شهادتش مسموع نباشد يعنى شهادتش مسموع است هم چنان كه فطره بر او واجب است و اين تاويل بسيار بعيد است زيرا كه سؤال او از شهادت محض نبود كه اين قسم انكارى بكنند و وقتى انكار معقول است كه او مسلّم داشته باشد وجوب فطره را و او سؤال مى كند و نمى داند و حمل بر تقيه اظهر است،و بنا بر مذهب صدوق كه شهادت

ص: 667

بنده را مسموع نمى داند احتياج به تاويل بعيد نيست بلكه حمل مى بايد كرد بر آن كه فطره به نسبت آزادى بر مكاتب است و شهادتش از جهة مولى صحيح نيست و حق اين است كه تقيه در احاديث على بن جعفر كم است چون هميشه در خدمت حضرت بود و اندرون خانه راه داشت ممكن بود او را كه هر سؤالى كه داشته باشد در خلوت سؤال كند و از جهة اين است كه احاديث او از تقيه سالم است و احتمال دارد كه در خصوص اين مسأله تقيه باشد و حضرت جواب نفرموده باشند چون على اول سؤال كرد كه آيا فطره بر اوست يا بر مولى و بهر تقدير آيا شهادتش مسموع است يا نه حضرت فرمايند كه يك صورت سؤال اين است كه فطره بر اوست و شهادتش مسموع نباشد و اين سؤال معقول نيست زيرا كه هر گاه فطره بر او باشد حكم آزاد خواهد داشت پس البته مى بايد در اين صورت شهادتش مسموع باشد و از جهة تقيه بيان مسأله نفرموده باشند و ممكن است استنباط جواب در اين صورت كه هر گاه مناط وجوب فطره آزادى باشد پس به نسبت آزادى بر مكاتب خواهد بود و به نسبت بندگى بر غلام اگر چيزى از او آزاد شده باشد و الا همه بر آقا خواهد بود و از انكار عدم رد شهادت مفهوم شود سماع شهادت و مؤيد اين حل است آن چه در كتاب حميرى است باين عبادت كه لا تجوز شهادته و الفطرة عليه چون شهادت را مقدم داشته است و ممكن است كه مراد صدوق از انكار نيز همين معنى باشد و حاصل معنى را گفته باشد و ليكن بعيد است و اللّه تعالى يعلم.

8-( و كتب محمّد بن القاسم بن الفضيل إلى ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه يساله: عن المملوك يموت عنه مولاه هو عنه غائب فى بلدة اخرى و فى يده مال لمولاه و يحضر الفطر أ يزكّي عن نفسه

ص: 668

من مال مولاه و قد صار لليتامى قال نعم).

و منقول است در حسن كالصحيح و در صحيح از محمد كه گفت عريضه نوشتم به آن حضرت صلوات اللّه عليه و سؤال كردم از بنده كه مولاى او بميرد و او در شهر ديگر باشد و در دست او مالى از مولى باشد و عيد فطر در آيد آيا از مال آقا زكات فطر خود را مى دهد و حال آن كه الحال مال يتيمان شده است حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بلى.و اين حديث در كافى جزو حديث سابق است كه زكات بر يتيم نيست و در اينجا غلام از مال ايتام زكات خود را مى دهد بحسب ظاهر منافاتى دارد و حمل كرده اند بر استحباب كه حديث سابق محمول باشد بر نفى وجوب مع هذا ممكن است كه از خود لازم نباشد چون عبادتى نمى كنند كه سبب قبول آن شود و چون بنده بندگى مى كند از جهة او مطلوب باشد و سنتى باشد كه سبب محفوظ بودن غلام باشد و غلام به امر حضرت كه والى عالميان است خصوصا اطفال داده باشد و اينها نكته چند است بعد از وقوع و اللّه تعالى يعلم.

خرما بهتر از هر چيز است

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لان اعطى فى الفطرة صاعا من تمر احبّ إليّ من ان اعطى صاعا من تبر).

و منقول است كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه اگر و اللّه كه بدهم يا دادن در فطره يك صاع از خرما محبوب تر است نزد من از آن كه بدهم يك صاع طلا.

6-( و روى عنه هشام بن الحكم انّه قال: التّمر فى الفطرة افضل من غيره لأنّه اسرع منفعة و ذلك انّه اذا وقع فى يد صاحبه اكل منه قال و نزلت الزّكاة و ليس للنّاس اموال و انّما كانت الفطرة).

ص: 669

و به ده سند صحيح منقول است از هشام كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه خرما در فطره بهتر است از غير خرما زيرا كه منفعتش زودتر است زيرا كه چون بدست مستحق رسيد مى تواند خوردن آن را و هشام گفت كه حضرت فرمودند كه آيه زكات نازل شد و مردمان چيزى نداشتند كه زكات بر ايشان لازم شود و همين زكات فطر اول واجب شد.

و مؤيد اين است احاديث بسيار مثل موثق كالصحيح زيد كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه يك صاع از خرما دادن در زكات فطر نزد من محبوب تر است از يك صاع از طلا كه تخمينا صد تومان باشد و در حديث ديگر آن حضرت فرمودند كه خرما بهتر است زيرا كه بعد دهر خرمائى يك نخل در بهشت به او مى دهند و محتمل است كه اين حكم در مثل بلاد عرب باشد كه چيزى در آنجاها محبوبتر و لذيذتر از خرما نيست و محتمل است كه در همه جا چنين باشد و علتش مخفى باشد و اين اظهر است.

هم سايه مقدم بر هر كس است

7-( و: سال اسحاق بن عمّار ابا الحسن صلوات اللّه عليه عن الفطرة فقال الجيران احقّ بها و لا باس ان يعطى قيمة ذلك فضّة).

و در موثق كالصحيح منقول است از اسحاق كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از زكات فطره يعنى از مستحق آن حضرت فرمودند كه هم سايگان اولى انداز ديگران و اگر چه سنى باشند اگر خوفى از ايشان باشد و باكى نيست كه قيمت اين اجناس را نقره به مستحق دهند و بهر دو مضمون احاديث موثقه كالصحيحه از اسحاق و غيره او وارد شده است.

ص: 670

7-( و: سال علىّ بن يقطين ابا الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه عن زكاة الفطرة أ يصلح ان يعطى الجيران و الظّؤرة ممّن لا يعرف و لا ينصب فقال لا باس بذلك اذا كان محتاجا).

و در صحيح منقول است از على كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از زكات فطره كه جايز است آن را به هم سايگان و دايگان دادن كه شيعه اثنى عشرى نباشند و عداوت اهل بيت نداشته باشند به آن كه مستضعف باشند حضرت فرمودند كه باكى نيست هر گاه محتاج باشد و ظاهرا مراد از آن دهنده باشد يعنى ضرور شود تقيه كردن به دادن چيزى به ايشان كه اگر ندهد در مقام عداوت او در آيند نه آن كه اينها محتاج باشند چون بديهى است كه كسى بغير محتاج نمى دهد و قرينۀ ديگر آن كه كان فرمودند و اگر نه مى بايست بفرمايند اذا كانوا محتاجين اگر چه مى توان ساخت و ليكن اظهر اينست تا موافق باشد با احاديث ديگر كه گذشت در باب زكات.

و مرويست در صحيح از محمد بن عيسى كه ابراهيم بن عقبه عرضه نوشت به خدمت يكى از حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم و سؤال كرد از قدر زكات فطره و از آن كه بغير اثنا عشرى مى توان داد حضرت نوشتند به او كه بر تست كه يك صاع بيرون كنى از خود و از هر سرى از عيالت يك صاع به يك صاع حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و سزاوار نيست كه زكاتت را بغير مؤمن دهى بلكه به مؤمن ده.

و در حسن از سليمان منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر اثنا عشرى بهم نرسد جدا كن فطره را پيش از نماز و بگذار تا

ص: 671

بهم رسد و زكات فطر يك صاع خرماست يا قيمت آن از شاهى در آن بلاد و با تقيه جايز است بى دغدغه چنانكه اخبار صحيح و موثق كالصحيح بسيار وارد شده است كه به مستضعف مى توان داد و در بعضى از آن اخبار هست كه از روى تقيه مى توان داد.

ندادن زكات احتمال مرگ را همراه دارد

6-( و روى اسحاق بن عمّار عن معتّب عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذهب فاعط عن عيالنا الفطرة و عن الرّقيق و اجمعهم و لا تدع منهم احدا فانّك ان تركت منهم إنسانا تخوّفت عليه الفوت قلت و ما الفوت قال الموت).

و مرويست در موثق كالصحيح از معتّب كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه برو و فطره عيال ما را بيرون كن با به مستحقين برسان و فطرۀ بندگان را نيز بده و از همه بده و مبادا كه يكى را ندهى كه اگر يكى را ندهى من خوف دارم كه فوت شود من عرض كردم كه فوت چه چيزى است يعنى فوت صحت است يا ثواب و امثال اينها حضرت فرمودند كه خوف مردن دارم و فى الحقيقه فطره موضوع«است»از جهة حفظ حيات پس نهايت اهتمام در آن مى بايد نمود قطع نظر از ثواب غير متناهى و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه اعتماد بر عادل مى توان كرد در اخراج زكات.

چنانكه در حسن كالصحيح منقول است از جميل كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه خود فطرۀ عيال خود را بدهد در وقتى كه از ايشان غايب باشد و باكى نيست كه به ايشان بگويد كه فطره او را و خود را بدهند در حالتى كه او از ايشان غايب باشد و جمعى دغدغه

ص: 672

كرده اند كه شغل ذمه يقينى را براءت ذمّه يقينى مى بايد پس اعتماد بر عادل نتوان كرد چون از گفته عادل علم بهم نمى رسد بلكه نهايتش ظن است و امثال اين اخبار رد قول ايشان مى كند و كليت آن قاعده نيز ممنوع است اگر چه احوط آن است كه فطره ايشان را به ثقات و عدول ايشان گذارد و فطرۀ خود را خود بدهد و اگر فطرۀ ايشان را خود بدهد و ايشان نيز بدهند نهايت احتياط خواهد بود.

7-( و روى صفوان عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال: سالت ابا الحسن صلوات اللّه عليه عن رجل ينفق على رجل ليس من عياله الاّ انّه يتكلّف له نفقته و كسوته أ تكون عليه فطرته قال لا انّما تكون فطرته على عياله صدقة دونه و قال العيال الولد و المملوك و الزّوجة و امّ الولد).

و در حسن كالصحيح منقول است از عبد الرحمن كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه اخراجات شخصى را دهد كه عيال او نباشد كه در خانه او باشد بلكه خوردنى و پوشش او را دهد آيا فطره اش بر اوست حضرت فرمودند كه نه و نيست فطره او مگر بر عيالش فطره واجب يعنى واجب فطره عيال است كه واجب النفقه او باشند هر جا كه باشند فطره ايشان بر اوست يا واجب النفقه نباشند و در خانه اش باشند و اين فرد را نفرمودند و بظهور گذاشتند چون توهم مى شود كه اگر چه در خانه نيستند چون شب اخراجات ايشان را مى كشد فطره ايشان بر او باشد،و حضرت فرمودند كه عيال واجب النفقه فرزند است و بنده است و زوجه است و مادر فرزند كه كنيز اين كس باشد و ظاهرا والد از قلم نساخ ساقط شده باشد و در

ص: 673

شنيدنها نيز تقصيرى شده باشد لهذا اين حديث را ديگرى روايت نكرده است و آن كه تفحص كرديم مثل محمد بن يعقوب كلينى رضى اللّه عنه امثال اين حديث را نقل نمى كند هر چند در كتب اصول باشد چون مضمونش شاذ است و محتاج بتأويل است و اگر كسى خواهد كه بر او ظاهر شود رجوع كند به احاديثى كه كلينى از محاسن و بصاير و قرب الاسناد و غير آن برداشته است هر حديثى كه واضح الدّلاله بوده است نقل كرده است و هر چه خفائى داشته است نقل نكرده است بخلاف صدوق چون پيش او ظاهر بوده است يا تامّل نكرده نوشته است و اللّه تعالى يعلم.

زكات فطره كنار گذاشته شود

6-( و روى صفوان بن يحيى عن اسحاق بن عمّار قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الفطرة قال اذا عزلتها فلا يضرّك متى ما اعطيتها قبل الصّلاة او بعدها قال الواجب عليك ان تعطى عن نفسك و ابيك و أمّك و ولدك و امرأتك و خادمك).

و مرويست در موثق كالصحيح از اسحاق كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از فطره حضرت فرمودند هر گاه جدا كردى هر وقت كه دهى ضرر ندارد خواه پيش از نماز عيد بدهى يا بعد از آن بدهى و حضرت فرمود كه واجب است بر تو زكات خود را و پدر و مادر و فرزندان و زن و بنده ات را بدهى اما پدر و مادر و فرزند را وقتى زكات مى دهد كه چيزى از خود نداشته باشند يا اگر داشته باشند عيال او باشند و اين جماعت واجب النفقه اند كه اگر چه عيال اين كس نباشد زكات ايشان را مى بايد داد مگر آن كه در عيال ديگرى باشند حتى خود نيز اگر در عيال غنى باشد كه قبل از شام شوال در

ص: 674

خانه شخصى باشد و نزد او افطار كند زكات بر آن شخص خواهد بود و اگر او فقير باشد اخلاف است و اين خلاف مبنى است بر آن كه اصالة بر مهمان است و مهماندار متحمل آن مى شود يا اصالة بر مهمان دار است و در اين صورت از هر دو ساقط است بخلاف صورت اول كه بر او واجب است و احوط آن است كه خود بدهد اگر چه اظهر سقوط است از هر دو.

زكات از جميع عيال

و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال سألته عمّا يجب على الرّجل فى اهله من صدقة الفطرة قال تصدّق عن جميع من تعول من حرّ او عبد او صغير او كبير من ادرك منهم الصّلاة و كالصحيح منقول از محمد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از آن چه واجب است از زكات فطر كه از اهل خانه اش بدهد از كه مى بايد داد حضرت فرمودند كه زكات بده از هر كه عيال تو باشند خواه آزاد باشد يا بنده يا بزرگ يا كوچك هر كه ادراك كند از ايشان نماز را يعنى اول شام عيال تو باشند يا قبل از ظهر عيال تو شوند بنا بر اين احتمال مستحق خواهد بود و احتمال اول اظهر است تا موافق روايات ديگر باشد و اللّه تعالى يعلم.

اخراج قبل از وقت

(و قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ لا باس بإخراج الفطرة فى اوّل يوم من شهر رمضان إلى اخره و هى زكاة إلى ان تصلّى العيد فان اخرجتها بعد الصّلاة فهى صدقة و افضل وقتها اخر يوم من شهر رمضان)

و پدرم رضى اللّه عنه در رساله نوشته بود به من ذكر كرده بود و عبارت

ص: 675

فقه رضوى است كه باكى نيست در بيرون كردن فطره در روز اول از ماه رمضان تا به آخر ماه و اين زكات است تا وقتى كه نماز عيد را به جا آورى پس اگر بعد از نماز بيرون كنى تصدقى خواهد بود نه فطره و افضل اوقاتش آخر روز ماه رمضان است يعنى بر سبيل قرض مى توان داد و افضل اوقات تقديم آخر است چون هر چند به اداء نزديكتر است افضل است و ممكن است كه جايز باشد بر سبيل تقديم.

چنانكه منقول است به اسانيد صحيحه از زراره و بكير و فضيل و محمد بن مسلم و بريد كه همه از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما روايت كرده اند كه فرمودند كه بر اين كس است كه بدهد زكات هر كس را كه در عيال او باشند و چيز او را خورند خواه آزاد و خواه بنده و خواه كوچك و خواه بزرگ و اگر در روز عيد دهد بهتر است و رخصت داده اند او را از روز اول ماه تا روز آخر ماه الخ.

و در صحيح از عبد اللّه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه را ضم كنى به عيال خود خواه آزاد باشد و خواه بنده بر تست كه فطرۀ او را بدهى و فرمودند كه زكات فطره را پيش از نماز عيد دادن افضل است و اگر بعد از آن بدهند صدقه است و مشهور ميانه علما آن است كه مراد از نماز وقت نماز است و آن تا زوال است پس تا زوال وقت است و بعد از زوال فطره نيست و فطره مثل نماز عيد است كه از وقت كه بدر مى رود قضا ندارد و جمعى قايل بوجوب قضا شده اند در هر دو و جمعى قايل به استحباب قضااند و على أيّ حال شكى نيست در آن كه دادن بقصد قربت احوط

ص: 676

است و اين در صورتى است كه جدا نكرده باشد پيش از خروج كه اگر جدا كرده باشد فطره است و اداست چنانكه در روايات صحيحه وارد شده است و بعد از عزل احوط آن است زودتر بدهد به مستحق كه اگر تاخير كند در دادن به مستحق بى عذرى و تلف شود ضامن است كه مثل آن را يا قيمت آن را به مستحقين بدهد چنانكه در صحيحه زراره است و وارد شده است در حديثى كه تا اول ذى القعده تاخير مى تواند كرد محمول است بر آن كه عذرى داشته باشد و از جمله اعذار است آن كه خواهد به صلحاء و اتقياء دهد يا به صالحى وعده داده باشد كه به او دهد چنانكه در موثقه ابن عمير است.

فطره عيال

6-( و روى محمّد بن مسعود العيّاشىّ قال حدّثنا محمّد بن نصير قال حدّثنا سهل بن زياد قال حدّثنى منصور بن العبّاس قال حدّثنا اسماعيل ابن سهل عن حمّاد بن عيسى عن حريز عن زرارة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: قلت عبد[رقيق خ]بين قوم عليهم فيه زكاة الفطرة.قال اذا كان لكلّ انسان رأس فعليه ان يؤدّى عنه فطرته و اذا كان عنده عدّة العبيد و عدّة الموالي سواء و كانوا جميعا فيهم سواء ادّوا زكاتهم لكلّ واحد منهم على قدر حصّته و ان كان لكلّ انسان منهم اقلّ من رأس فلا شىء عليهم).

مرويست در حسن كالصحيح از عياشى گفت كه قرائت كرد بر من و ديگران محمد بن نصير مكبر يا مصغر ثقه گفت حديث كرد و بر ما خواند سهل بن زياد كه شيخ توثيق او كرده است و جرحش نيز كرده است گفت كه حديث كرد مرا تنها و در وقت خواندن شريك نداشتم منصور بن عباس كه توثيقش و

ص: 677

جرحش نكرده اند گفت خواند بر من و ديگران اسماعيل بن سهل كه نجاشى گفته است كه اصحاب ما او را ضعيف شمرده اند و باقى ثقاتند از زراره كه گفت عرض نمودم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه بنده از چند كس باشد آيا زكات فطره اش بر ايشان واجب است حضرت فرمودند كه اگر هر يك،يك غلام داشته باشند زكات هر غلامى بر آقاى اوست و اگر چند كس چند بنده به شراكت داشته باشند كه عدد بناها و آقا مساوى باشد مثلا ده كس به شركت ده بنده داشته باشند هر آقايى از غلامى ده يك دارد ده ده يك يك بنده است در اين صورت نيز هر يك يك فطره مى دهند و اگر ده كس نه بنده داشته باشند هيچ يك بنده تمام ندارد زكات بر هيچ يك واجب نيست و تاويل كرده اند كه يكسر بر هيچ يك واجب نيست و اين بعيد است و اكثر طرح كرده اند و به عمومات احاديث سابقه عمل نموده اند كه دلالت مى كرد بر آن كه زكات بنده بر آقاست خواه يكى باشد و خواه پنجاه كس به آن كه حديث ضعيف است و ظاهر آنست كه در اصل حماد و حريز و زراره نبوده است كه اگر مى بود از آنها نقل مى كرد يا ديگران نقل مى كردند پس ضعيف است و شاذ است اگر چه صدوق حكم به صحتش كرده است و احوط عمل به مشهور است و نهايتش عدم جزم بوجوب باشد در مطلوب بودن خلافى نيست و اللّه تعالى يعلم.

8-( و روى محمّد بن اسماعيل بن بزيع قال: بعثت إلى ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه بدراهم لي و لغيري و كتبت اليه اخبره انّها من فطرة العيال فكتب صلوات اللّه عليه بخطّه قبضت).

و در صحيح منقول است از محمد كه عريضه نوشتم به حضرت امام

ص: 678

ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما و با آن عريضه درهمى چند فرستادم از خود و از غير خود و در عريضه نوشته بودم كه اينها از فطره عيال من است حضرت نوشتند كه به قبض ما در آمد.

و اين حديث در باب خمس گذشت و غرض از ذكر اين خبر آن است كه واجب است يا مطلوب است فرستادن فطره به خدمت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه ايشان به مستحقين بدهند،و در فقه رضوى نيز مذكور است كه افضل آن است كه فطره را به نزد فقيه فرستند كه او در جائى كه بايد صرف نمايد،و ظاهرا مرادش اعم از امام و غير امام است چون مذكور است در فقه رضوى كه باين معنى روايات وارد شده است از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم چنانكه در موثق يا حسن كالصحيح منقول است از فضيل كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه جدّم على بن الحسين صلوات اللّه عليهما فطره خود را به بى چارگان و مستضعفان مى دادند و پدرم صلوات اللّه عليه به غير شيعه محق نمى دادند و مى فرمودند كه حق سبحانه و تعالى از جهة آن جمعى را مقرر فرمود است بغير آن جماعت نمى بايد دادن مگر آن كه نيابى مستحق شيعه را چنانكه در زمان سيّد السّاجدين صلوات اللّه عليه نبودند و اگر بهم نرسند از شيعه به سنى مى توان داد كه عناد و عداوت با اهل بيت نداشته باشند، و از زمينى به زمين ديگر نقل مكن و فرمودند كه امام صلوات اللّه عليه اعلم است به مستحقين نزد او بريد كه هر كه را بايد دادن مى دهند و هر كه را نبايد داد نمى دهند.

و منقول است كالصحيح يا صحيح از ابو على بن راشد كه از جملۀ

ص: 679

وكلاى حضرت امام على نقى و حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليهما بود گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از فطره كه از كيست حضرت فرمودند كه از حضرت امام است صلوات اللّه عليه يعنى اخراج به مستحقين متعلق است به آن حضرت صلوات اللّه عليه گفت عرض نمودم كه خبر دهم شيعيان را به اين معنى حضرت فرمودند كه بلى هر كه را خواهى مطهر گردانى او را از جمله شيعيان و فرمودند كه باكى نيست كه اگر خواهى در آنجا بگير و بده و اگر خواهى زر كن و نزد ما فرست ما به مستحقين بدهيم.

و منقول است در صحيح از ايوب بن نوح و او نيز از جمله وكلاء عسكريين است صلوات اللّه عليهما كه عريضه به خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه نوشتم كه جمعى از فطره مى پرسند و التماس مى كنند كه قيمتش را به خدمت شما فرستم و يكى از اصحاب سال گذشته به خدمت شما فرستاد و من فرستادم و التماس كرده بودم كه عرض كنم كه او را دعا كنيد و فراموش كردم و امسال فرستاده است از قيمت هر سرى يكمن خرما يك درهم فرستاده است چه مى فرماييد من بعد بگيرم و بفرستم حضرت نوشتند كه چون سؤال از فطره بسيار شده است و چيزى كه مشهور شد مفاسد دارد ديگر منويسيد حكايت فطره را و در آنجا مطلبيد اگر كسى بدهد بفرستيد و شما به ايشان مگوييد مبادا شهرت كند.

زكات فطره جبران زكات واجب

1-( و فى رواية السّكونيّ بإسناده انّ امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قال: من ادّى زكاة الفطرة تمّم اللّه له بها ما نقص من زكاة ماله).

ص: 680

و منقول است در قوى كالصحيح كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه زكات فطره را بيرون كند حق سبحانه و تعالى باين فطره تمام كند نقصانى را كه در زكات مال شده باشد سهوا چنانكه روزه سنت و نماز سنت و غسل جمعه متمّم بودند و گذشت،يا آن كه زكات فطر حفظ جان آدمى مى كند حفظ مال نيز مى كند چون تقصير در زكات مال سبب نقصان مال است و فوايدى كه از جهة زكات در باب زكات مذكور شد همه در زكات فطر هست با زيادتهاى بسيار لهذا اول زكاتى كه حق سبحانه و تعالى واجب گردانيد زكات فطر بود چون اهتمام به شأن او بيشتر بود.

فطره مكمل روزه است

14,6-( و روى حمّاد بن عيسى عن حريز عن ابى بصير و زرارة قالا قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّ من تمام الصّوم اعطاء الزّكاة يعنى الفطرة كما ان الصّلاة على النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله من تمام الصّلاة لأنّه من صام و لم يؤدّ الزّكاة فلا صوم له إذا تركها متعمّدا و لا صلاة له اذا ترك الصّلاة على النّبي انّ اللّه عزّ و جلّ قد بدا بها قبل الصّلاة قال قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى ).

و به اسانيد متكثره صحيحه و حسنه كالصحيحه كه زياده از هفتاد سند است از حماد كه بعضى از آن از صدوق است و باقى از شيخ كه او روايت كرده است به اسانيد بسيار از محمد ابن ابى عمير از حماد از حريز از ابو بصير از زراره و نسخه فقيه اظهر است كه در زراره است كه هر دو گفتند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه از جمله تمام شدن روزه است دادن زكات فطر چنانكه صلوات بر نبى و آل او تمامى نماز است زيرا كه هر كه روزه بگيرد و زكات فطر را ندهد روزه او صحيح نيست هر گاه عمدا فطر را ندهد و

ص: 681

نمازش نيز صحيح نيست هر گاه صلوات بر نبى و آل او نفرستد و چرا روزه اش تمام نيست زيرا كه حق سبحانه و تعالى ابتدا به زكات فطر كرده است پيش از نماز تا بندگان بدانند كه چون روز عيد روز جايزه است و ثواب روزه را بعد از نماز عيد مى دهند و تا نماز مقبول نشود ثواب روزه را نمى دهند و تا فطره را ندهند نماز را قبول نمى كنند و مع هذا فرموده است كه بتحقيق و درستى و راستى و اين قد بمنزله قسم است كه فلاح و رستگارى كسى دارد كه زكات فطر را بدهد و در وقت رفتن به مصلّى خداوند خود را ياد كند به نحوى كه گذشت و محتمل است كه مراد از آن همين ذكر باشد در عقب نماز شام و خفتن و صبح با ذكر رفتن به مصلّى پس از آن نماز عيد را به جا آورد.

و قريب باين مضمون در تفسير همين آيه در حسن كالصحيح از حضرمى منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و على بن ابراهيم ذكر كرده است كه مراد از نماز نماز عيد ماه رمضان و قربان هر دو است و اظهر آن است كه نماز عيد قربان از آيه فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ بيرون مى آيد و دلالت مى كند بر آن كه نماز عيد را پيش از قربانى به جا آورند و با اخلاص به جا آورند بلكه اظهر آن است كه همه نمازها خصوصا نماز عيد را خالص از جهة رضاى حق سبحانه و تعالى به جا آورد و بعد از آن قربانى كن يا در وقت تكبيرات صلاة دستها را تا محل نحر كه كو گردنست بالا برو اين معنى نيز در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است و ممكن است كه هر دو مراد باشد خصوصا در نماز عيد كه نه تكبير زياده مى شود پنج تكبير در ركعت اولى و چهار در ثانيه

ص: 682

باب الاعتكاف

اشاره

و اين بابى است در بيان اعتكاف و در لغت بمعنى مداومت و ملازمت و درنگ كردن است و در اصطلاح ملازمت است در مسجدى چند از جهة عبادت و اصل در آن قول حق سبحانه و تعالى است در قرآن مجيد كه بعد از ايجاب صوم مبارك ماه رمضان و احكام آن فرموده است كه وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ يعنى مباشرت و جماع مكنيد در وقتى كه ملازم مساجد باشيد به اعتكافى كه در احكام آن از سنت حضرات سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم ظاهر شده است و اكثر شرايع چنين است كه حق سبحانه و تعالى بر سبيل اجمال در قرآن مجيد ياد فرموده است و تفصيل آنها از سنّت ظاهر شده است.

اعتكاف بدون روزه نيست

14,6- و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: لا اعتكاف الاّ بصوم فى مسجد الجامع قال و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله اذا كان العشر الاواخر اعتكف فى المسجد و ضربت له قبّة من شعر و شمّر المئزر و طوى فراشه و قال بعضهم و اعتزل النّساء قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه امّا اعتزال النّساء فلا قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه معنى قوله صلوات اللّه عليه امّا اعتزال النّساء فلا هو انّه لم يمنعهنّ من خدمته و الجلوس معه فامّا المجامعة فانّه

ص: 683

امتنع منها كما منع و معلوم من معنى قوله و طوى فراشه ترك المجامعة

و به اسانيد متكثره صحيحه منقول است از عبيد اللّه بن على حلبى كه هر گاه در اين كتاب حلبى تنها اطلاق مى كنند مراد از آن عبيد اللّه است و جمعى ديگر كه ايشان را حلبى گويند برادران و برادر زاده هاى اويند و همه ثقه اند و ليكن اگر از ايشان روايت كند نام ايشان را مى برد تا مشتبه به يك ديگر نشوند و عبيد اللّه ممتاز است از ايشان بوجوه بسيار يكى آن كه كتاب خود را بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمود و حضرت تحسين و تصحيح فرمودند و آن كتاب نزد محدثين بمنزله تصنيف آن حضرت شده بود،دويم كه است كه طريق او به حضرت صحيح نباشد صدوق و شيخ هر يك به او پنج سند صحيح و هفت كالصحيح دارند و كلينى طرق بسيار دارد و اكثر اوقات از طريقى روايت مى كند كه ابراهيم بن هاشم در آن سند هست و نزد كلينى ثقه بوده است و فوق ثقه و از طرق صحيحه نيز روايت مى كند و شكى نيست در آن كه كتاب او را همه داشته اند و چنين كتابى ممتنع عاديست كه مشهور نشود بلكه متواتر بوده است و كافى كه هفتصد سال است كه نوشته شده است و علماء شيعه هميشه مخفى مى داشته اند نزد ما متواتر است از كلينى و عبيد اللّه تا كلينى صد سال فاصله بود تقريبا و در هر عصرى زياده از هزار محدث بودند چنين كتاب مخفى مى ماند كه محتاج بسند باشد و نيست كتابى از كتب بعد از او كه آن كتاب مشحون از احاديث او نباشد مثل كتب حماد و حسين بن سعيد و بن ابى عمير و بزنطى و برقى و صفار و ابن الحجاج و ابن ابى نجران و ابن المغيره و غيره ايشان كه از تتبع ظاهر مى شود و همه موافقند من حيث اللّفظ غالبا و

ص: 684

بسيار نادر است كه اندك اختلافى لفظا داشته باشند و بحسب معنى مطلقا اختلاف ندارند حتى در اين كتب اربعه متداوله ديگر ثبت بودن به مرتبه كه علم بهم مى رسد از تتبع كه ضابط بوده است نهايت ضبط و غير اين معانى كه از تتبع اخبار او و امثال او ظاهر و متيقن مى شود كه از معصوم است و تعجب دارم كه چرا او داخل نيست در زمرۀ اصحاب اجماع و آن چه بخاطر مى رسد آن است كه جمعى كه ارباب اجماع اند ايشان را مجتهد مى دانسته اند در جمع بين الروايات و در فتاوى،بخلاف امثال او كه از نهايت ورع فتوى نمى داده اند.بلكه محتاج به آن نبوده اند چون همه احكام را مشافهة از معصوم شنيده بودند مانند فرقى كه در ميان كلينى است و صدوق كه صدوق را از ارباب در آيه و روايت هر دو مى دانسته اند و از او اقوال نقل مى كنند بخلاف كلينى كه او را ارباب روايت فقط مى دانسته اند لهذا از او مذهب نقل نمى كنند با آن كه بر متتبع ظاهر است فرق ميانه هر دو و غافل شده اند كه او نيز از ارباب درايت نيز هست و در ابتداء كتاب كافى اظهار كرده است ترجيح يك جاى خود را كه كرده است كه در احاديث متعارضه قايل به تخيير است و مع هذا هر حديثى را كه اقوى مى دانسته است نقل كرده است و معارض آن را نقل نكرده است كه محتاج شود و در جمع بين الاخبار به امثال گفته هاى صدوق و شيخ با نهايت رعايت ورع و تقوى و وجه ديگر عدم احتياج بنقل اجماع در مثل او و حسين بن سعيد و غيرهما چون اجماع آن جمع به خبر است و اجماع بر امثال اين جماعت به مشاهده و معاينه است و ليس الخبر كالمعاينه.

و حلبى روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اعتكافى نيست و منعقد نمى شود مگر به صومى و تنكير صوم از آن

ص: 685

جهة است كه لازم نيست كه صوم از جهة اعتكاف باشد پس اگر نذر كرده باشد كه ده روز اعتكاف كند اگر آن ده روز را در ماه رمضان به جا آورد صحيح است بى دغدغه چنانكه اگر كسى نذر كرده باشد كه دو ركعت نماز كند و وضو داشته باشد اگر چه وضوى سنت باشد نماز نذر را مى تواند كرد به آن وضو ديگر فرمودند كه اعتكاف متحقق نمى شود مگر در مسجد جامع و مشهور در مسجد جامع مسجد كبير بلد است كه از اكثر محله ها به آنجا آيند و نماز جماعت كنند و بعضى اكبر گفته اند و جمعى مقيد ساخته اند كه مسجدى كه در آنجا معصومى از نبى يا امام نماز جمعه كرده باشند و بنا بر اين مخصوص چهار مسجد خواهد بود و آن مسجد الحرام و مسجد نبى است صلى اللّه عليه و آله در مدينه مشرفه كه متصل است به قبر حضرت و جامع كوفه است و جامع بصره است و بعضى اكتفا به جماعت كرده اند و بنا بر اين مسجد مداين داخل مى شود چون حضرت امام حسن در آنجا نماز جماعت به جا آوردند و دلايل هر يك خواهد آمد از اخبار پس حضرت فرمودند كه چنين مقرر بود كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وقتى كه دهه اخر ماه رمضان مى شد در مسجد اعتكاف مى فرمودند و خيمه از موى سياه در مسجد مى زدند و دامن بر مى زدند يعنى نهايت جد و جهد در عبادات به جا مى آوردند و جامۀ خواب را درهم مى پيچيدند يعنى ترك مجامعت مى فرمودند بى دغدغه و بر احتمالى ترك مقدمات آن از بوسيدن و دست بازى كردن مى فرمودند و شخصى كه در آنجا حاضر بود گفت كه از زنان نيز دورى مى كردند مطلقا حضرت فرمودند كه اما اعتزال بالكليه از زنان نبود بلكه مى آمدند به خدمت حضرت و ماكول و مشروب مى آوردند و چون توهم مى شد كه حضرت كه فرمودند كه از زنان عزلت نمى فرمودند يعنى مجامعت نيز

ص: 686

مى كردند صدوق مى گويد كه آن چه حضرت نفى نمودند از عزلت اين مراد است كه منع نمى فرمودند زنان را از خدمت و نشستن با آن حضرت اما مجامعت نمى كردند چنانكه حق سبحانه و تعالى نهى فرموده است در قرآن مجيد و ظاهر است از گفته حضرت كه فراش را در هم مى پيچيدند كه ترك مجامعت مى فرمودند.

اعتكاف پيامبر

و در موثق كالصحيح منقول است از على بن عمران كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده اند از پدرش صلوات اللّه عليه كه معتكف در مسجد جامع اعتكاف مى كند.

و در موثق كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اعتكاف نمى باشد مگر در مسجد جماعت.

و قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه كانت بدر فى شهر رمضان فلم يعتكف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فلمّا ان كان من قابل اعتكف عشرين عشرا لعامه و عشرا قضاء لما فاته و اين حديث نيز از حلبى است ممكن است كه همه يك حديث باشد و در اثناى حديث رفع توهم كرده باشد و باز بر سر حديث آمده باشد و يا مرسلا نقل كرده باشد و اول اظهر است چه هر گاه مسند باشد بهتر است از مرسل كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه جنگ بدر كه اسم چاهى است كه در آن موضع است و الحال آن موضع مشهور است به بدر و حنين چون حق سبحانه و تعالى در اين دو جنگ فتحى عظيم به آن حضرت كرامت فرمود حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مى فرمودند كه نعمت الهى در آيند و جنگ كه نهايت زبونى در بدر داشتيد و در حنين ابتدا شكست

ص: 687

خورديد همه حق سبحانه و تعالى را فراموش نكنيد كه شما را چنين نصرتى كرامت فرمود كه در جنگ بدر صناديد قريش كشته و اسير شدند و در حنين جميع اموال ايشان را گرفتيد و زنان و فرزندان ايشان را اسير كرديد با هم شهرت كرده اند و بدر و حنين مى گويند آن موضع را كه بين الحرمين الشريفين است و بعضى از اوقات غافلۀ حاج از آن راه مى روند و اكثر اوقات از صفرا و حمرا مى روند حاصل آن كه غزوۀ بدر در ماه رمضان واقع شد و در وقت اعتكاف گرفتار جنگ و برگشتن از آن جنگ بودند و در آن سال اعتكاف نكردند چون سال ديگر شد بيست روز را يا دو دهه را اعتكاف نكردند چون سال ديگر شد بيست روز را يا دو دهه را اعتكاف فرمودند ده روز را ادا فرمودند و ده روز را از جهة قضاى سال گذشته اعتكاف فرمودند پس ظاهر مى شود كه اعتكاف در ماه رمضان مطلوب است و اگر فوت شود قضاى آن مستحب است در سال آينده و ده روز مستحب مؤكد است.

اعتكاف در بعض مساجد

6-( و روى الحسن بن محبوب عن عمر بن يزيد قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه ما تقول فى الاعتكاف ببغداد فى بعض مساجدها قال لا يعتكف الاّ فى مسجد جماعة قد صلّى فيه امام عدل صلاة جماعة و لا باس بان يعتكف فى مسجد الكوفة و البصرة و مسجد المدينة و مسجد مكّة

16- و قد روى: فى مسجد المداين).

و به اسانيد صحيحه منقول است از عمر كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه مى فرماييد اعتكاف در بعضى از مساجد بغداد حضرت فرمودند كه اعتكاف نمى توان كرد مگر در مسجد جماعتى كه در آنجا امام عدلى نماز جماعت كرده باشد و باكى نيست كه كسى اعتكاف كند در مسجد كوفه و مسجد بصره كه حضرت امير المؤمنين صلوات

ص: 688

اللّه عليه در اين هر دو نماز جمعه و جماعت كرده اند و در مسجد مدينه مشرفه و مكه معظمه كه رسول خدا و امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما و آلهما نماز كرده اند جمعه و جماعت را و در روايتى وارد شده است كه در مسجد مداين نيز اعتكاف مى توان كرد و روايت مسجد مداين در فقه رضوى است كه اعتكاف در مسجد الحرام و مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و مسجد كوفه و مسجد مداين است و جايز نيست اعتكاف در غير اين مساجد و علتش آن است كه اعتكاف نمى توان كرد مگر در مسجد جامعى كه امام عدل نماز جماعت كرده باشد و حضرت سيد الأنبياء نماز جمعه كردند در مكه و مدينه،و حضرت امير المؤمنين در اين سه مسجد نماز جمعه كردند،و در روايتى وارد شده است كه در مسجد بصره نيز اعتكاف مى توان كرد اين عبارت حديث است و ظاهرش آن است كه مراد از امام عدل امام اصل باشد و ممكن است كه مراد امام عادل باشد كه جماعت متحقق شده باشد و چون بغداد را در آن اوقات ساخته بودند و بغير از سنّيان كسى در آنجا نماز جماعت نكرده بود از اين جهة نفى فرموده باشند و مساجدى كه مذكور شده است فرد اكمل باشند و اين تاويلات به اعتبار اين است كه احاديث مطلقه وارد شده است كه در هر مسجد جامع اعتكاف مى توان كرد يك احتمالش آن است كه مراد از آن مطلقها اين مقيدها باشد و احتمال ديگر آن كه فرد اكمل باشند و جمعى از اصحاب كه ذكر كرده اند كه مستند تخصيص ضعيف است بنا بر آن بوده است كه اين كتاب را نداشته اند و از دقايق اسانيد خبرى نداشته اند.

6-( و روى البزنطىّ عن داود بن سرحان عن ابى عبد اللّه قال: لا ارى الاعتكاف الاّ فى مسجد الحرام او مسجد الرّسول صلّى اللّه عليه و اله

ص: 689

أو فى مسجد جامع و لا ينبغى للمعتكف ان يخرج من المسجد الجامع الاّ لحاجة لا بدّ منها ثمّ لا يجلس حتّى يرجع و المرأة مثل ذلك).

و به اسانيد صحيحه منقول است از داود كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اعتكاف نمى دانم مگر در مسجد الحرام يا مسجد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله كه در زمان آن حضرت مسجد بوده اند و در زايد حكم مسجد جامع دارد على الظاهر و ظاهر بعضى از اخبار آن است كه حكم مسجد ندارد چون خانهاى بنى هاشم را و غير ايشان را غصب نموده داخل مسجدين كردند و در هر دو مسجد علامت سابق و لاحق را گذاشته اند يا در مسجد جامعى و همان دو احتمال دارد كه عام باشد هر مسجدى را باقى مساجد جامعى كه مثل اين دو مسجد باشند در نماز جماعت كردن معصوم در آنها كه سه مسجد ديگر باشد يا جماعت واجبه كه جمعه باشد و دو مسجد ديگر باشد و سزاوار نيست كسى را كه اعتكاف كند كه از مسجد جامع مطلق يا آن جامعها و ظاهرش مطلق است بيرون رود بلكه بد است بيرون رفتن مگر از جهة حاجتى كه او را ناچار باشد بيرون رفتن مثل قضاء حاجت و تحصيل ماكول و مشروب و غسل جنابت و چون بيرون رود در جائى ننشيند تا برگردد و اعتكاف زن مثل اعتكاف مرد است.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از اعتكاف حضرت فرمودند كه صلاحيت ندارد اعتكاف مگر در مسجد الحرام يا مسجد رسول يا مسجد كوفه يا مسجد جماعتى و روزه مى دارى تا اعتكاف كنى يعنى روزه شرط است.

و كالصحيح از ابو الصبّاح منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه

ص: 690

پرسيدند از اعتكاف در دهه آخر ماه رمضان فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه اعتكاف را نمى دانم مگر در مسجد الحرام يا مسجد رسول يا در مسجد جامعى.

اعتكاف در بيوت مكه

6-( و فى رواية عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: المعتكف بمكّة يصلّى فى أيّ بيوتها شاء سواء عليه صلّى فى المسجد او فى بيوتها).

و در صحيح از عبد اللّه بن سنان مرويست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى كه اعتكاف كند در مسجد الحرام و از مسجد بيرون رود از جهة كارى و وقت نماز داخل شود در غير مسجد الحرام نماز مى تواند كرد و مساويست كه در مسجد الحرام نماز كند يا در خانهاى مكه بخلاف مساجد ديگر كه هر گاه از آن مسجد بيرون روند نماز در جائى ديگر نمى تواند كرد بلكه مى بايد بهر عنوانى كه باشد خود را به آن مسجد برساند و در آن مسجد نماز كند و جمعى از جهة اين معنى وجه گفته اند كه مكه معظمه همه جاى او بمنزله مسجد است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه سُبْحانَ الَّذِي الخ يعنى منزه خداوندى كه شبى بنده خود را از مسجد الحرام به مسجد بيت المقدس برد و حضرت در آن شب در خانه ام هانى بود خارج مسجد پس ظاهر شد كه همه جاى مكه را مسجد الحرام مى توان گفتن پس اگر از مسجد بيرون رود و در مكه معظمه باشد همان در مسجد است و جواب گفته اند كه شك نيست كه بر تقديرى كه اين حديث موافق واقع باشد چون خلاف است كه حضرت را از كجا بيرون برد جبرئيل،در بعضى از روايات هست كه حضرت از مسجد روانه شدند و بر تقدير صحت آن روايت البته

ص: 691

مجاز خواهد بود از قبيل تسميه كل باسم جزو چنانكه بر عكس اين تجوز واقع شده است يا مثل اين در امر قبله كه فرموده است كه فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و به اتفاق مسجد الحرام قبله عالميان نيست و كعبه قبله است بنا بر مذهب اكثر و از قبيل تسميه جزو است باسم كل و بنا بر مذهب جمعى كه قبله بعيد حرم است از قبيل تسميه كل است باسم جزو و به اتفاق كافه مسلمان ادخال نجاست در غير مسجد مى توان كرد و جماع مى توان كرد و جنب در آن خواب مى تواند كرد و غير اينها از خواص مسجد و اگر گويند كه چنين مسجدى است كه اين لوازم ندارد همين معنى مجازى است كه ما مى گوييم.

6-( و فى رواية منصور ابن حازم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: المعتكف بمكّة يصلّى فى أيّ بيوتها شاء و المعتكف فى غيرها لا يصلّى الاّ فى المسجد الّذى سمّاه).

و در حسن كالصحيح و در صحيح از منصور منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى كه اعتكاف در مكه معظمه كرده باشد و از جهة كار ضرورى بيرون رود در هر خانه كه خواهد نماز مى كند و كسى كه در غير مكه اعتكاف كرده باشد نماز نمى كند مگر در مسجدى كه آن را نام برده است يعنى اعتكاف در آنجا شروع كرده است و تقديم اين حديث انسب بود يا ذكر تتمه حديث ابن سنان كه بعد از آن حضرت فرمودند كه جائز نيست اعتكاف در غير مسجد الحرام مگر در مسجد الحرام مگر در مسجد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله يا در مسجدى از مساجد جماعت،و نماز نكند معتكف در غير مسجدى كه در آنجا اعتكاف مى كند مگر در مكه معظمه كه هر جا كه خواهد نماز مى كند زيرا كه همه حرم خداست و معتكف بيرون نمى تواند رفت از آن

ص: 692

مسجد مگر حاجتى داشته باشد.

شرط كردن در اعتكاف

6-( و روى الحسن بن محبوب عن ابى ولاّد الحنّاط قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن امرأة كان زوجها غائبا فقدم فهى معتكفة باذن زوجها فخرجت حين بلغها قدومه من المسجد الّذى هى فيه فتهيّات لزوجها حتّى واقعها فقال ان كان خرجت من المسجد قبل ان تمضى ثلاثة ايّام و لم يكن اشترطت فى اعتكافها فانّ عليها ما على المظاهر).

و به اسانيد صحيحه منقول است از ابو ولاد گندم فروش يا كافور فروش و در اول اشهر است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از زنى كه شوهرش غايب باشد و حاضر شود و زن به اذن شوهر در اعتكاف باشد و چون شنيد كه شوهرش آمده است از مسجد بيرون آيد و خود را از جهة شوهر زينت كند تا آن كه شوهر با او مجامعت كند پس حضرت فرمودند كه اگر از مسجد بيرون آيد پيش از آن كه سه روز بگذرد و شرط نكرده باشد در اعتكافش پس به درستى كه بر آن زن واجب است كفّاره ظهار كه مرتبه است و گذشت كه بنده آزاد كردن است و اگر عاجز شود دو ماه روزه بگيرد و اگر عاجز شود شصت مسكين را طعام دهد و شرط آن است كه بگويد

اللّهمّ حلّنى حيث حبستنى يعنى خداوندا مرا محل كن هر جائى كه مرا حبس كنى يعنى اگر واقعه پيش آيد كه نتوانم تمام كردن اعتكاف را تو بر من حلال كن بيرون آمدن را.و ازين حديث ظاهر مى شود كه اقل اعتكاف سه روز است چنانكه احاديث بسيار وارد شده است و خواهد آمد،و ديگر آن كه بيرون آمدن و جماع كردن پيش از آن كه اقلّ اعتكاف بفعل آيد موجب كفّاره است و حمل

ص: 693

كرده اند بر آن كه واجب باشد بنذر يا شبه نذر يا روز سيم باشد،و ديگر آن كه اگر شرط كرده باشد به امثال اين عذرها اعتكاف را بر هم مى تواند زد اگر چه بنذر يا غير آن واجب شده باشد،ديگر آن كه كفاره اعتكاف مثل كفاره ظهار است و بر اين مضمون خواهد آمد صحيحه زراره و غير آن،و در موثق سماعه وارد است كه مخير است ميان اين سه و بر هر يك جمعى عمل كرده اند اگر چه احاديث ظهار اصح است و بنا بر طريقه متاخرين صحيح است زيرا كه آن طرف صحيح نيست تا اين اصح باشد.

6-( و روى الحسن بن محبوب عن ابى ايّوب عن ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: لا يكون الاعتكاف اقلّ من ثلاثة ايّام و من اعتكف صام و ينبغى للمعتكف اذا اعتكف ان يشترط كما يشترط الّذى يحرم).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اعتكاف كمتر از سه روز نمى باشد و صحيح نيست و خلاف است كه مراد از اين ايّام شبانه رور است يا سه روز است و دو شب به تبعيّت روزها داخل است،و احوط آن است كه سه شبانه روز باشد از اول شام شروع كند در اعتكاف تا شام شب چهارم ديگر فرمودند كه هر كه اعتكاف كند روزه بدارد كه اعتكاف بى روزه صحيح نيست و گذشت،ديگر فرمودند كه سنت است معتكف را كه چون خواهد كه شروع كند در اعتكاف شرط كند چنانكه محرم شرط مى كند و در حديث سابق گذشت.

و كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر گاه اعتكاف كند بايد كه روزه بدارد و اعتكاف كمتر از سه روز نمى باشد و در

ص: 694

اعتكاف شرط كن بر خداوندت چنانكه در احرام شرط مى كنى كه اگر عارضى بهم رسد از حوادث قضا و قدر مختار باشى در فسخ و بيرون آمدن و خواهد آمد.

و كالصحيح منقول است از داود كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند بى آن كه من سؤال كنم كه اعتكاف سه روز است يعنى اعتكاف سنت إن شاء اللّه و واجب بحسب شرط است كه اگر نذر كند اعتكاف يك سال را يك سال واجب مى شود و اگر نذر كند يك روز را پس اگر بگويد كه زياده از يك روز اعتكاف نكنم آن نذر منعقد نمى شود و اگر شرط نكند مشهور آن است كه منعقد مى شود و واجب است كه دو روز ديگر به آن ضم كند كه سه روز شود و هم چنين اگر نذر كند كه چهار روز اعتكاف كند و سه روز را به جا آورد و بعد از چند روز خواهد كه آن يك روز را به جا آورد دو روز ديگر با آن ضم مى كند و ظاهرا غرض از گفتن يعنى اين باشد كه مذكور شد.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اعتكاف نيست بى روزه و هم چنين است اخبار موثقه كالصحيحه بسيار از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه اعتكاف نمى باشد مگر با روزه.

5-( و روى ابو ايّوب عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا اعتكف الرّجل يوما و لم يكن اشترط فله ان يخرج و ان يفسخ اعتكافه و ان اقام يومين و لم يكن اشترط فليس له ان يفسخ اعتكافه حتّى يمضى يعنى ثلاثة ايّام).

و به اسانيد صحيحه و موثق منقول است كه حضرت امام محمد باقر

ص: 695

صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى يك روز اعتكاف كند و شرط نكرده باشد بيرون مى تواند آمد كه فسخ كند اعتكافش را كه اگر دو روز بماند و شرط نكرده باشد پس نمى تواند كه فسخ كند اعتكافش را كه اگر شرط كرده باشد فسخ مى تواند كرد و عدم فسخ در صورت عدم شرط است تا بگذرد يعنى سه روز در بعضى از نسخ يعنى هست و ظاهرا تصحيف يمضى يعنى كرده اند و جزو حديث كرده اند چون در كتب حديث نيست و اگر باشد مى بايد كه در نسخه يافت شود يمضى فقط و نيست و ظاهرا اين حديث و امثالش آن است كه چون دو روز اعتكاف كنند روز سيم واجب مى شود اگر اعتكاف سنت باشد و اگر واجب باشد در وجوب بهم مى رساند كه اگر در روز سيم اعتكاف واجب جماع كند دو كفاره اش بايد داد بنا بر احتمالى.

اعتكاف بيش از سه روز

5-( و روى ابو ايّوب عن ابى عبيدة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: المعتكف لا يشمّ الطّيب و لا يتلذّذ بالرّيحان و لا يمارى و لا يشترى و لا يبيع قال و من اعتكف ثلاثة ايّام فهو يوم الرّابع بالخيار ان شاء زاد ثلاثة اخرى و إن شاء خرج من المسجد فان اقام يومين بعد الثّلاثة فلا يخرج من المسجد حتّى يتمّ ثلاثة ايّام اخر).

و به اسانيد صحيحه و كالصحيحه منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى كه اعتكاف كند بوى خوش را بو نكند و لذت از گل نيابد هر گلى كه باشد و مجادله نكند و بعضى استثنا كرده اند مجادله در علوم دينيه را و استثنا ظاهر نيست بلكه اظهر آن است كه اهتمام در عدم آن بيشتر است و مفاسدى كه از آن بر ابحاث علماء مترتب مى شود زيادتى دارد بر مفاسد شراب و بيع و شرا نكند و حضرت فرمودند كه هر كه سه روز اعتكاف

ص: 696

كند در روز چهارم مختار است اگر خواهد سه روز ديگر مى افزايد و خواهد از مسجد بيرون مى آيد پس اگر در روز ديگر اعتكاف كند بعد از آن سه روز پس بايد كه از مسجد بيرون نرود تا تمام كند سه روز ديگر را و ظاهرش آن است كه هر روز سيمى واجب مى شود،و جمعى قايلند در روز سيم اول و بس،و اين صحيحه رد قول ايشان مى كند و بعضى گفته اند وجوب سيم مخصوص اعتكاف مستحب است پس اگر پنج روز نذر كند و به جا آورد روز ششم واجب نخواهد بود و خالى از قوتى نيست چون ظاهر اين اخبار در اعتكاف مستحب است.

عدم خروج از مسجد

6-( و روى عن داود بن سرحان قال: كنت بالمدينة فى شهر رمضان فقلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّي اريد ان اعتكف فما ذا اقول و ما ذا افرض على نفسى فقال لا تخرج من المسجد الاّ لحاجة لا بدّ منها و لا تقعد تحت ظلال حتّى تعود إلى مجلسك).

و به اسانيد متكثره صحيحه و كالصحيحه منقول است از داود كه من در ماه رمضان در مدينه مشرفه بودم و عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اراده دارم كه اعتكاف كنم چه بگويم و چه چيز بر خود واجب گردانم حضرت فرمودند كه از مسجد بيرون مرو چون اعتكاف لبث در مسجد است مگر از جهة حاجتى كه ناچار باشد از آن و چون بيرون روى در زير سقف منشين اگر چه سايبان و درخت باشد تا برگردى به جاى خود آن چه در اخبار است نهى از نشستن زير سايه است و اكثر گفته اند كه زير سايه راه نرود و مستندش را نديده ام و اكثر ذكر كرده اند كه نديده ايم.

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: لا ينبغى للمعتكف ان يخرج من المسجد الاّ لحاجة لا بدّ منها ثمّ لا يجلس حتّى

ص: 697

يرجع و لا يخرج فى شىء الاّ لجنازة او يعود مريضا و لا يجلس حتّى يرجع قال و اعتكاف المرأة مثل ذلك).

و به اسانيد متكثره صحيحه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه سزاوار نيست معتكف را كه از مسجد بيرون رود مگر از جهة حاجتى كه ناچار باشد او را از آن حاجت و چون بيرون رود ننشيند تا برگردد مگر از جهة قضاى حاجت يا مراد نشستن در زير مسقف باشد يا عبث و بيرون نرود از جهت چيزى مگر از جهة تشييع جنازه مؤمنى يا عيادت بيمارى و ننشيند تا برگردد و ظاهرش آن است كه عيادت را ايستاده مى كند و حضرت فرمودند كه اعتكاف زن نيز چنين است.

و در صحيح از عبد اللّه ابن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه معتكف بيرون نمى تواند رفت مگر به نماز جمعه يا جنازه مؤمنى يا به بيت الخلا رود.

اگر در اعتكاف حيض شود

6-( و فى رواية صفوان بن يحيى عن عبد الرّحمن بن الحجّاج عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا مرض المعتكف او طمثت المرأة المعتكفة فانّه ياتى بيته ثمّ يعيده اذا برأ و يصوم).

و در حسن كالصحيح و در صحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه معتكف بيمار شود يا زن معتكفه حايض شود به خانه خود مى آيد تا كوفت زايل شود و از حيض پاك شود و غسل كند پس اعاده مى كنند هر گاه به شوند و روزه توانند گرفت چون روزه شرط است و در مرض صحيح نيست و لبث در مسجد مى بايد با صوم و هر دو مانع حايض و نفسايند اما مستحاضه مبناى او بر آن است كه ادخال نجاست با

ص: 698

عدم تعدى اگر جايز باشد با اعتكاف جمع مى شود و الاّ فلا.

ثاب اعتكاف

14-( و فى رواية السّكونيّ بإسناده قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله:

اعتكاف عشر فى شهر رمضان يعدل حجّتين و عمرتين).

و كالصحيح منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه ده روز در ماه رمضان اعتكاف داشتن برابر است با دو حج و دو عمره و ظاهر لفظ عام است اگر چه دهۀ آخر بهتر است چون قدر در آن است و متابعت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كرده است و ممكن است كه مراد دهۀ آخر باشد.

جماع در اعتكاف

5-( و روى الحسن بن محبوب عن علىّ بن رئاب عن زرارة قال:

سالت ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن المعتكف يجامع قال ان فعل ذلك فعليه ما على المظاهر).

و به اسانيد صحيحه منقول است از زراره كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از معتكفى كه جماع كند حضرت فرمودند كه هر گاه جماع كند بر او واجب است كفاره كه بر مظاهر واجب است و مظاهر كسى است كه با زن خود بگويد كه تو بر من مانند پشت مادر منى و چون اين كلمه يا امثال اين كلمه را مى گويد زن بر او حرام مى شود و تا كفاره ندهد حلال نمى شود بر او،و كفاره بنده آزاد كردن است و اگر نداشته باشد دو ماه روزه مى گيرد پى در پى و اگر عاجز شود از آن شصت مسكين را طعام مى دهد.

6-( و قد روى: ان جامع باللّيل فعليه كفارة واحدة و ان جامع بالنّهار فعليه كفّارتان روى ذلك محمّد بن سنان عن عبد الاعلى ابن اعين قال:

سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن رجل وطئ امرأته و هو

ص: 699

معتكف ليلا فى شهر رمضان قال عليه الكفّارة قال قلت فان وطئها نهارا قال عليه كفّارتان).

و بتحقيق كه در روايتى وارد شده است كه اگر جماع كند در شب بر او يك كفاره واجب مى شود و اگر در روز جماع كند بر او دو كفاره است و اين مضمون روايت محمد است از عبد الاعلى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه با زن خود جماع كند در حالت اعتكاف در شب ماه رمضان حضرت فرمودند كه بر اوست كه كفاره بدهد گفت عرض كردم كه اگر در روز وطى كند حضرت فرمودند كه دو كفاره مى دهد يكى از جهة روزه رمضان و دويم كفاره اعتكاف و علما به اين عمل كرده اند پس اگر جبرن كند و با زن خود جماع كند بر زن گناهى نيست،و آن مرد:جمعى گفته اند كه چهار كفاره مى دهد دو به اصالت و دو به تحمل و بعضى گفته اند و احتياط ظاهر است.

6-( و روى ابن المغيرة عن سماعة قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن معتكف واقع اهله فقال هو بمنزلة من افطر يوما من شهر رمضان).

و در موثق كالصحيح منقول است از سماعه كه گفت سؤال كردم از معتكفى كه با زن خود جماع كند حضرت فرمودند كه او بمنزله شخصى است كه روزى از ماه رمضان را افطار كرده باشد و در روايتى ديگر در موثق كالصحيح منقول است كه فرمودند كه بمنزله كفاره ماه رمضان است كه آن بنده آزاد كردن است يا دو ماه پى در پى روزه گرفتن است يا شصت مسكين طعام دادن است پس ظاهر شد كه دو روايت است و حمل مى توان كرد اين روايت را

ص: 700

بر وجوب آن روايات را بر استحباب و ليكن روايات ترتيب اصح است احوط آن است كه به آن عمل نمايند و تا مقدور باشد رعايت ترتيب كنند و اللّه تعالى يعلم.

اعتكاف پيامبر در رمضان

14,6-( و روى داود بن الحصين عن ابى العبّاس عن ابى عبد اللّه قال:

اعتكف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله فى شهر رمضان فى العشر الاولى ثمّ اعتكف فى الثّانية فى العشر الوسطى ثمّ اعتكف فى الثّالثة فى العشر الاواخر ثمّ لم يزل صلّى اللّه عليه و اله يعتكف فى العشر الاواخر).

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در يك سال اعتكاف فرمودند در ماه مبارك رمضان در دهۀ اول در سال دويم اعتكاف فرمودند در عشر دويم و در سال سيم اعتكاف كردند در دهۀ آخر ديگر مدار بر دهۀ آخر بود تا از دنيا مفارقت كردند.

اعتكاف و حيض

6-( و روى بن محبوب عن ابى بصير عن ابى ايّوب عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى المعتكفة اذا طمثت قال ترجع إلى بيتها فاذا طهرت رجعت فقضت ما عليها).

و به اسانيد صحيحه و كالصحيحه منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در معتكفه هر گاه حايض شود حضرت فرمودند كه به خانه خود مى آيد و چون طاهر مى شود به مسجد مى رود و به جا مى آورد آن چه بر او هست از اعتكاف و ظاهر ما عليها آن است كه بر او واجب بوده باشد بنذر يا شبه نذر كه لازم باشد تدارك آن و محتمل است كه اگر واجب نباشد سنّت باشد

ص: 701

رجوع به اعتكاف به استحبابى زايد بر اصل اعتكاف چنانكه گذشت در روزه مستحب كه قضا كند استحبابا.

8-( و روى الحسن ابن الجهم عن ابى الحسن صلوات اللّه عليه: قال سألته عن المعتكف ياتى اهله فقال لا ياتى امرأته ليلا و نهارا و هو معتكف).

و در حسن كالصحيح و در موثق كالصحيح است از حسن كه گفت سؤال كردم از حضرت امام ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما از معتكفى كه با اهل خود جماع كند چون است حضرت فرمودند كه جايز نيست كه جماع كند با اهل خود در اعتكاف نه در شب و نه در روز و خلافى نيست در آن كه در حالت اعتكاف جماع منافات دارد با اعتكاف پس اگر در شبانه رور اعتكاف واجب باشد بنذر يا شبه نذر يا روز سيم باشد حرام است وطى كردن،اما اگر اعتكافى باشد فسخ توان كرد آن را به آن كه شرط كرده باشد در ابتداء اعتكاف يا سنت باشد پيش از اتمام دو روز چون فسخ مى توان كرد جماع كردن نوعى از فسخ كردن است و ظاهر آن است كه جايز باشد.

اعتكاف و حاجت مؤمن

14,2-( و روى عن ميمون بن مهران قال: كنت جالسا عند الحسن بن علىّ صلوات اللّه عليهما فاتاه رجل فقال له يا ابن رسول اللّه انّ فلانا له علىّ مال و يريد ان يحبسنى فقال و اللّه ما عندى مال فاقضى عنك قال فكلّمه قال فلبس صلوات اللّه عليه نعله و قلت له يا ابن رسول اللّه أ نسيت اعتكافك فقال له لم انس و لكنّي سمعت ابى صلوات اللّه عليه يحدّث عن جدّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّه قال من سعى فى حاجة اخيه المسلم فكانّما عبد اللّه عزّ و جلّ تسعة آلاف سنة صائما نهاره قائما ليلة).

ص: 702

منقول است از ميمون كه گفت در خدمت حضرت امام حسن صلوات اللّه عليه نشسته بودم كه شخصى به خدمت آن حضرت آمد و گفت يا ابن رسول اللّه فلانى را بر من مالى هست كه دين است بر ذمه من و مى خواهد كه مرا حبس كند حضرت فرمودند كه و اللّه ندارم مالى كه دين تو را ادا كنم آن شخص گفت كه پس به او بفرماييد كه با من بسازد تا بهم رسانم پس حضرت نعلين پوشيدند كه روانه شوند عرض نمودم كه يا ابن رسول اللّه فراموش كرديد اعتكاف خود را كه مى خواهيد بيرون فرمائيد حضرت فرمودند كه فراموش نكردم و ليكن از پدرم

(صلوات اللّه عليه)

شنيدم كه فرمودند كه جدّم صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه سعى نمايد در حاجت برادر مؤمنش چنان است كه نه هزار سال عبادت كرده بادش خداوند عالميان را كه روزهاى آن روزه باشد و شبهاى آن را به عبادت به روز آورد و چون دغدغه عظيم مى شود در اعتكاف در غير مساجد خمسه صدوق اين حديث را در آخر اين باب آورد كه تدارك اعتكاف بقضاء حوائج مؤمنين مى بايد كرد چنانكه در خصوص اين واقعه هست كه در وقت رفتن بقضاء حاجت او به او فرمودند كه چرا نزد فلان نرفتى گفت رفتم گفت كه معتكفم حضرت فرمودند كه اگر اعانت تو مى كرد بهتر از اعتكاف يك ماه بود.

و در صحيح از ابراهيم منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر مؤمنى كه اعانت كند برادر مؤمن مظلوم را نزد حق سبحانه و تعالى بهتر است از يك ماه روزه و اعتكاف در مسجد الحرام و هر مؤمنى كه قدرت داشته باشد بر نصرت برادر مؤمنش و نكند حق سبحانه و تعالى او را از رحمت خود محروم كند در دنيا و آخرت.

ص: 703

و در صحيح از ذريح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه غم مؤمنى را از او رفع كند حق سبحانه و تعالى بردارد از او هفتاد غم دنيا و غمهاى روز قيامت را و هر كه دشوارى برادر مؤمن را بر او آسان كند حق سبحانه و تعالى كارهاى دنيا و آخرت او را آسان كند و هر كه به پوشاند عيبى از عيوب برادر مؤمنش را حق سبحانه و تعالى به پوشاند بر او هفتاد عيب را در دنيا و آخرت و حق سبحانه و تعالى مدد و يارى كسى مى كند كه مدد و يارى كند برادر مؤمن خود را پس منتفع شويد از اين سخنان و رغبت كنيد در كارهاى خير.

و در صحيح از معمر بن خلاد منقول است كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى را در زمين بندگان هست كه سعى مى كنند در قضاء حوائج مردمان،ايشانند ايمنان از عذاب الهى در روز قيامت و هر كه مؤمنى را خوشحال كند حق سبحان و تعالى او را در روز قيامت خوشحال مى كند.

و در صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه مؤمنى را خوشحال كند مرا خوشحال كرده است و هر كه مرا خوشحال كند خدا را راضى كرده است.

و در صحيح از سدير منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در حديث طولانى كه آخرش اين است كه چون مؤمنى از قبر بيرون مى آيد پيش پيش او مى رود شخصى خوش صورت و بهر هولى از اهوال قيامت كه مى رسند آن صورت به مؤمن مى گويد كه مترس و اندوهناك مشو و

ص: 704

خوشحال باش كه كرامت الهى شامل تو خواهد شد تا آن كه بحساب رسد حق سبحانه و تعالى او را به آسانى حساب كند و امر كنند كه او را به بهشت برند و همان صورت پيش پيش رود تا به بهشت رود،به آن صورت گويد كه نيكو مصاحبى بودى مرا از وقتى كه از قبر بيرون آمدم تا بحال و مرا بشارت مى دادى به خوشحالى و كرامت الهى تو كيستى او گويد كه من سرور و خوشحالى بودم كه تو به برادر مؤمنت رسانيدى حق سبحانه و تعالى مرا از آن سرور آفريد تا ترا بشارت دهم و خوشحال گردانم.

و در صحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقول است كه محبوبترين اعمال نزد حق سبحانه و تعالى خوشحالى است كه بدل مؤمن برسانى به آن كه اگر گرسنه باشد او را سير كنى و اگر غمى داشته باشد غمش را زايل گردانى يا قرضى داشته باشد ادا كنى و افرادش بسيار است.

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه از جمله مناجاتى كه حق سبحانه و تعالى با حضرت موسى«ع»اين بود كه فرمود كه به درستى كه مرا بندگان هستند كه مباح مى كنم به ايشان جنّت خود را و ايشان را در بهشت حكومت مى دهم موسى گفت خداوندا اينها كيستند كه بهشت را بر ايشان حلال مى گردانى و ايشان را در بهشت حكومت مى دهى خطاب رسيد كه اينها جمعى اند كه مؤمنى را خوشحال كرده باشند پس حضرت فرمودند كه مؤمنى در مملكت جبارى بود و آن جبار در مقام آزار او بود از او گريخت و بدار كفار رفت و به خانه شخصى از كفار فرود آمد آن كافر به او مهربانى كرد و او را جا داد و ضيافت كرد پس چون آن كافر مرد حق سبحانه و تعالى به او وحى كرد كه به عزّت و جلال خود قسم ياد مى كنم كه اگر قبيح نبود تو را در

ص: 705

بهشت جا مى دادم و ليكن بهشت حرام است بر كسى كه كافر مرده باشد و ليكن اى آتش از او دور باش و به او آزار مرسان،و هر صبح و شام روزى او را به نزد او برند گفتم از بهشت حضرت فرمودند كه از هر كجا خدا خواهد.

و از آن حضرت منقول است كه قضاى حاجت مؤمن نزد حق سبحانه و تعالى بهتر است از هزار بنده آزاد كردن و تهيه هزار كس كردن و ايشان را به جهاد فرستادن.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه هر مؤمنى كه حاجت برادر مؤمن خود را بر آورد حق سبحانه و تعالى فرمايد كه ثواب تو بر من است و اقل مرتبه احسان من به تو بهشت است و فرمودند كه از جهة رفتن به حاجت برادر مؤمن ده حسنه مى نويسند و ده سيئه محو مى كنند و ده درجه بلند مى كنند و ثواب ده بنده آزاد كردن از جهة او مى نويسند و بهتر است از يك ماه اعتكاف در مسجد الحرام كه به جا آورد.

و در موثق كالصحيح منقول است از ابو بصير كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه سعى كند در قضاء حاجت برادر مؤمنش و در آن باب سعى نمايد تا حق سبحانه و تعالى آن حاجت را بر آورد حق سبحانه و تعالى در نامه عمل او بنويسد يك حج و يك عمره و دو ماه اعتكاف در مسجد الحرام و دو ماه روزه داشتن و اگر سعى كند و آن حاجت ساخته نشود ثواب حج و عمره در نامۀ عملش نوشته مى شود.

و در صحيح از زيد منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه به فرياد رسد برادر مغموم مهموم را و غمش را بردارد حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهة او هفتاد و دو رحمت را كه يكى را در دنيا به او

ص: 706

دهد و كارهاى اين طرفش به اصلاح آيد،و هفتاد و يك رحمت را از جهة اهوال و فزعهاى روز قيامت از جهة او ذخيره كند تا در آن صحرا به او رساند.

و از حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه منقول است كه هر كه حاجت برادر مؤمن را بر آورد حق سبحانه و تعالى صد حاجت او را بر آورد كه يكى از آنها بهشت است و هر كه غم برادر مؤمن را بر دارد حق سبحانه و تعالى غمهاى روز قيامت را از او بردارد و هر چند بسيار باشد،و هر كه دست ظالم را از او كوتاه كند حق سبحانه و تعالى او را از صراط بگذراند روزى كه قدمها لغزد، و هر كه حاجت برادر مؤمن را برآورد و او را خوشحال گرداند حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را مسرور گردانيده باشد،و هر كه برادر مؤمنش را آب دهد او را از شراب ناب بهشت آب دهند،و هر كه گرسنه را سير كند حق سبحانه و تعالى ميوه هاى بهشت را روزى او كند،و هر كه برهنه را به پوشاند او را از جامهاى بهشت به پوشانند و اگر جامه داشته باشد و او را جامه دهد در امان الهى باشد تا يك رشته از آن جامه باقى باشد،و هر كه برادر مؤمنش را در بيمارى عيادت كند فرشتگان از جهة او دعا كنند تا فارغ شود و به او گويند خوشا حال تو و خوشا بهشت از براى تو و اگر زنى به او دهد حق سبحانه و تعالى حورى را در قبر او فرستد كه انيس او باشد بصورت هر كه او را دوست تر داشته باشد،و اگر برادرش خدمتكارى نداشته باشد و از جهة او خدمتكارى بفرستد حق سبحانه و تعالى ولدان مخلدون به او كرامت كند كه خدمت او كنند،و اگر پياده را سوار كند در وقتى كه از قبر بيرون آيد ناقه از ناقهاى بهشت از جهة او بياورند و بر آن سوارش كنند و هر كه مؤمنى را كفن كند چنان باشد كه پوشش او را از ولادت تا وفات داده باشد و اللّه كه قضاى

ص: 707

حاجت مؤمن نزد حق سبحانه و تعالى محبوب تر است از دو ماه پى در پى روزه گرفتن و دو ماه را اعتكاف كردن در ماههاى متبرك در مسجد الحرام.

و در صحيح از عبد اللّه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در سؤر مؤمن شفاست از هفتاد در دو مرض و كسى كه سؤر برادر مؤمن را از روى تبرك بخورد حق سبحانه و تعالى فرشته بيافريند كه از جهة ايشان استغفار كند تا روز قيامت و هر كه عزت او را بدارد حق سبحانه و تعالى خدمتكاران بهشت را به خدمت او بدارد و هر كه در وقت ملاقات برادر مؤمن خوشحال و خندان باشد و بشاشت كند از ديدن ايشان حق سبحانه و تعالى او را در روز قيامت مسرور و خوشحال گرداند و چون مصافحه كنند گناهان از ايشان ريزد مانند برگ از درختان در فصل زمستان و چون از جهة رضاى الهى دست در گردن يكديگر كنند گناهان ايشان آمرزيده شود،و در استقبال كردن و مشايعت كردن در وقت رفتن و ضيافت كردن و گرمى كردن و اظهار محبت كردن و تعظيم ايشان كردن و به زيارت ايشان رفتن آن مقدار ثواب هست كه وصف نتوان كردن بلكه يك ركن اسلام شفقت على خلق اللّه و يكى تعظيم لأمر اللّه است و شفقت نيز تعظيم امر اللّه است.

نمّقه بيمناه الداثرة احوج المربوبين إلى ربّه الغنى المغنى محمد تقى بن مجلسى عفى عنهما فى اواخر شهر محرّم الحرام سنة ستّ و ستّين بعد الألف الهجرية و الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلاة على سيّد من اجتباه اللّه فى العالمين محمّد و عترته الاصفياء الطاهرين

ص: 708

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109