لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، 1003؟ - ق 1070

عنوان و نام پديدآور:لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه/ محمدتقی المجلسی (الاول)

مشخصات نشر:قم: موسسه اسماعیلیان، 1414ق. = - 1372.

شابک:6000ریال(ج.1)

يادداشت:جلد سوم به بعد توسط دار التفسیر منتشر شده است

يادداشت:ج. 3، 4 (چاپ اول: 1416ق. = 1374)؛ بها: 9000 ریال (هر جلد)ج. 7 (چاپ اول: 1376؛ بها: 12000 ریال

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:شرح الفقیه

موضوع:فقه جعفری

احادیث احکام

رده بندی کنگره:BP158/87/م 3ل 9 1372

رده بندی دیویی:297/342

شماره کتابشناسی ملی:م 73-2527

ص: 1

اشاره

ص: 2

جلد دوم

تتمة كتاب الطهارة

باب غسل يوم الجمعة و دخول الحمّام و آدابه

اشاره

و ما جاء في التّنظيف و الزّينة

بابى است در بيان غسل روز جمعه و داخل شدن در حمام و آداب آن از واجبات و مستحبات و در اخبارى كه وارد شده است در پاكيزه ساختن بدن به تراشيدن و نوره كشيدن،و غير آن و در بيان زينت كردن به خضاب و غير آن.

دخول حمام و آب بدون لنگ

14-( قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من كان يؤمن باللّه و اليوم الاخر فلا يدخل الحمّام الاّ بمئزر).

روايت كرده است كلينى بسند حسن كالصحيح كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه ايمان به خداوند عالميان و بروز قيامت دارد پس بايد كه داخل حمام نشود مگر با لنگ.و امثال اين عبارت در احاديث بسيار واقع شده است.

و ظاهرش آنست كه شخصى كه چنين نكند ايمان به خدا و روز قيامت ندارد چون حق سبحانه و تعالى حرام كرده است كه عورتين خود را به نامحرم بنمايد و غالب اوقات در حمام نامحرم مى باشد كه اگر مثلا در حمام كسى نباشد و يا زنان او و كنيزان او يا اطفال غير مميز باشند حرام نخواهد بود و هم چنين اگر دستى بر پيش و دستى بر پشت گذارد كه كسى عورتين او را نه بيند آثم نخواهد بود.

و اين حديث و امثال اين بنا بر اين وارد شده است كه اكثر مردمان در آن زمان بى لنگ به حمام مى رفتند چنانكه از اخبار بسيار ظاهر مى شود و محتمل است كه مراد از حديث اعم از حرمت و كراهت باشد به آن كه اگر نامحرم در

ص: 3

حمام نباشد نيز سنت باشد با لنگ رفتن و مكروه باشد بى لنگ رفتن چنانكه از اخبار ديگر ظاهر مى شود.

6-( و: نهى صلّى اللّه عليه و آله عن الغسل تحت السّماء إلاّ بمئزر

6- و:

نهى عن دخول الانهار إلاّ بمئزر و قال انّ للماء اهلا و سكّانا).

و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از غسل كردن در زير آسمان مگر با لنگ و نهى فرمودند از داخل شدن در نهرها مگر با لنگ و فرمودند كه آب را اهلى چند هستند و ساكنانى چند مى باشند در آن و صدوق به اسانيد متعدده ذكر كرده است اين مجموع را در اين كتاب و غير آن بلفظ كره يعنى حضرت را خوش نمى آمد و از اينها كراهت داشتند اگر چه كره در احاديث اعم است از حرمت و كراهت چنانكه خواهد آمد و ليكن در اينجا بمعنى كراهت است هم چنان كه نهى را نيز در هر دو استعمال فرموده اند و نهى اينجا نيز بمعنى كراهتست.

و ظاهرا صدوق نقل بالمعنى كرده است اگر چه محتمل است كه باين عبارت نيز به او رسيده باشد و مراد از زير آسمان آنست كه سقفى نباشد اگر همه لنگى باشد كه بر سر او بدارند.

و ظاهر حديث اگر چه در نهرها وارد شده است و ليكن علتى كه حضرت فرموده اند كه آب را اهل و ساكنان هست شامل آب حوض و غير آن هست اولى آنست كه در هيچ آبى بى لنگ داخل نشود و در اخبار وارده شده است كه اهل و سكان آب ملائكه و جنيانند.

و در حديثى وارده شده است كه اگر در فضائى غسل كند احتياطى بكند كه مبادا كسى پيدا شود و نظرش بر عورت او افتد به آن كه لنگ به بندد يا چيزى را حايل سازد چنانكه گذشت در حديث ابو ذر رضى اللّه عنه نيز.و منقول

ص: 4

است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نهى فرمودند از داخل شدن آب بى لنگ و منقول است كه به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودند كه سعيد بن عبد الملك با كنيزان خود به حمام مى رود و حضرت فرمودند كه باكى نيست اگر همه لنگ داشته باشند و مثل خران نباشند كه همه به عورت يكديگر نظر كنند.

در حديث كالصحيحى وارد شده است از ابو بصير كه گفت به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه آيا برهنه غسل مى توان كرد؟حضرت فرمودند كه هر گاه كسى را نظر به عورت او نيفتد باكى نيست.

و اين حديث دلالت مى كند كه نهى سابق محمولست بر كراهت.

غسل جمعه واجبست بر مردان و زنان در سفر و حضر

(و غسل يوم الجمعة واجب على الرّجال و النّساء في السّفر و الحضر الاّ أنّه رخّص للنّساء في السّفر لقلّة الماء)

و غسل روز جمعه واجبست بر مردان و زنان در سفر و حضر مگر آن كه زنان را رخصت داده اند در سفر كه غسل نكنند از جهت كمى آب در سفر.و اين عبارت دو احتمال دارد يكى آن كه چون سفر در غالب اوقات آب كم مى باشد زنان ترك مى توانند كرد اگر چه آب بسيار باشد و يكى آن كه اگر آب كم باشد مرخصند و اول اظهر است زيرا كه با كمى آب مردان نيز مرخصند.

چنانكه در حديث صحيح زراره وارد است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از غسل جمعه حضرت فرمودند كه سنت است در سفر و حضر مگر آن كه مسافر بر نفس خود ترسد از سرما يعنى خوف هلاك داشته باشد.

و در دو حديث صحيح وارد است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه غسل روز جمعه بر مردان و زنان لازمست در حضر و بر مردان لازمست در

ص: 5

سفر و بر زنان لازم نيست در سفر و عبارت مصنف مضمون حديث موثق سماعه است كه گذشت و ظاهرش آنست كه صدوق غسل جمعه را واجب مى داند چنانكه در امالى تصريح به آن كرده و حديث صحيح زراره كه در نماز جمعه مذكور خواهد شد با احاديث بسيار از حسن و موثق و قوى بلفظ وجوب وارد شده.

و احاديث صحيحه و حسنه و قويه وارد شده است كه غسل جمعه سنت است.و جمع ميان اين اخبار مى توان كرد به آن كه سنت است يعنى وجوبش از قرآن مجيد ظاهر نشده است بلكه از سنت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ظاهر شده است و ليكن حديثى وارد شده است كه سنت است و واجب نيست.

بنا بر اين اكثر علما حمل كرده اند وجوب را بر استحباب مؤكد چنانكه در بسيار جا استعمال وجوب بر سنت كرده اند با اصل برائت ذمت و احتياط آنست كه مهما أمكن ترك نكند و نيت قربت كند چون البته علم حاصل است به آن كه حق سبحانه و تعالى طلبيده است اين كس فرمان الهى به جا مى آورد و دليلى ظاهر نيست كه نيت وجوب را يا ندب را بايد كردن،و بر تقدرى كه بايد در چنين جائى با جماع علما واجب نيست و اگر نه تكليف ما لا يطاق لازم مى آيد.

و بعضى از فضلا دغدغه كرده اند كه در اين صورت ترديد در نيت لازم مى آيد زيرا كه نيت قربت باين عايد مى شود كه اگر واجب باشد واجب باشد و الا سنت و ترديد در نيت جايز نيست پس مى بايد دو غسل بكنند يكى بقصد وجوب و يكى بقصد سنت.

و اشتباه كرده اند از چند وجه يكى آن كه:اين معنى ترديد در منويست نه ترديد در نيت زيرا كه ترديد در نيت آنست كه جزم نداشته باشد كردن و نكردن را و در اين صورت جزم

ص: 6

بفعل دارد و ليكن كيفيت فعل را جازم نيست.

دويم:آن كه بر تقدرى كه ترديد در نيت باشد بى دغدغه صحيح است چون متعذر است جزم به آن.

سيم:آن كه نيت وجوب و ندب هر دو محالست از دو وجه يكى آن كه نيت جزم است و هر گاه جزم به هيچ يك نداشته باشد هيچ يك را نيت نكرده است و دويم آن كه اجتماع ضدين لازم مى آيد پس گويا جزم بوجوب و جزم به ندب هر دو دارد و اين محالست.

و جمعى سه غسل ديگر با اين دو غسل ضم مى كنند يكى بقصد قربت چنانكه اول مذكور شد دويم بقصد رجحان مطلق يعنى مى دانيم كه شارع مى خواهد وجوبا يا استحبابا.و سيم بقصد آن كه اگر واجب باشد واجب اگر سنت باشد سنت و در اينجا نيز اشتباه كرده اند كه معنى و مفاد هر سه يكى است توهّم مغايرت كرده اند و هر يك از اين سه بد نيست اما جمع اينها با وجوب و ندب همان محذور سابق لازم مى آيد پس گويا گفته است كه مى دانم كه واجبست و مى دانم كه سنت است و نمى دانم كه واجبست يا سنت.

و يكى از فضلاى محدثين ذكر كرده است چون در حديث لفظ واجب و سنت وارد شده است مخير است ميان آن كه قصد واجب كند يا سنت و اين عبارت دو احتمال دارد يكى آن كه محمد بن يعقوب كلينى گفته است كه در جائى كه تعارض شود ميان دو حديث مكلف مخير است در عمل بهر يك كه خواهد و ليكن اين در صورتيست كه جمع نتوان كرد.و احتمال ديگر آن كه واجب قصد مى كنم يا سنت قصد مى كنم آن واجب و سنتى را كه شارع خواسته است و اين بمعنى قربت بر مى گردد.و آن چه تلامذه او نقل كرده اند از آن فاضل معنى آخر بود و آن نيز اشتباه است و از قربت گريخته و در قربت افتاده است و

ص: 7

اين همه اشتباهات از آنست كه توهم كرده اند كه نيت خطور بال است و سابقا محقق شد كه نيت نه لفظ است و نه معنى كه در خاطر گذرد بلكه آن معنى واقعى است كه داعى مكلف است بر فعل و اللّه تعالى يعلم.

زمان غسل جمعه

(و من كان في سفر و وجد الماء يوم الخميس و خشى ان لا يجده يوم الجمعة فلا باس بان (1)يغتسل يوم الخميس للجمعة فان وجد الماء يوم الجمعة اغتسل و ان لم يجد اجزاه فقد

7- روى الحسن بن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن أمّه و امّ احمد بن موسى قالتا:

كنّا مع ابى الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما في البادية و نحن نريد بغداد فقال لنا يوم الخميس اغتسلا اليوم لغد يوم الجمعة فانّ الماء غدا بها قليل قالتا فاغتسلنا يوم الخميس للجمعة).

و كسى در سفرى باشد و روز پنجشنبه آب را بيابد و ترسد كه در روز جمعه آب نيابد پس باكى نيست كه روز پنجشنبه غسل روز جمعه را بعنوان تقديم بكند پس اگر روز جمعه آب بيابد غسل كند و اگر نيابد آن غسل او را كافيست پس بتحقيق كه روايت كرده است حسن پسر حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از مادرش و از مادر احمد پسر حضرت كه هر دو زن حضرت گفتند كه ما با حضرت بوديم در صحرا در وقتى كه متوجه بغداد بوديم پس روز پنجشنبه حضرت فرمودند ما را كه امروز غسل كنيد غسل جمعه را از جهت فردا كه در منزلى كه فردا خواهيم رسيد آب كم است پس حسب الامر حضرت روز پنجشنبه غسل جمعه را كرديم.

و اين حديث را كلينى و شيخ بسند صحيح از احمد بن محمد روايت

ص: 8


1- ان.خ ل.

كرده اند از حسين بن موسى از مادرش و از ام احمد دختر حضرت كه كنيتش ام احمد است و ظاهرا غلط از نساخ اين كتاب شده است و محتمل است كه غلط از نساخ كافى شده باشد.

و على اى حال دلالت مى كند بر استحباب تقديم با خوف كمى آب و دلالت مى كند بر آن كه زنان نيز در سفر غسل مى كنند و رخصتى كه واقع شده است بر سبيل جواز تركست اما آن كه اگر آب به همرسد اعاده بايد كرد اين حديث دلالت ندارد مگر حديث ديگر باور رسيده باشد يا از عمومات استنباط كرده باشد.

و شيخ بسند قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت به اصحاب خود فرمودند كه در منزل فردا آب نيست امروز غسل جمعه بكنيد پس ما غسل جمعه را در روز پنجشنبه كرديم،و علما عمل باين كرده اند.

(و غسل يوم الجمعة سنّة واجبة و يجوز من وقت طلوع الفجر يوم الجمعة إلى قرب الزّوال و افضل ذلك ما قرب من الزّوال)

و غسل روز جمعه طريقه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه على و آله است كه بر همه كس واجب گردانيده است به تفويض يا بامر الهى و وجوبش از قرآن ظاهر نشده است و جايز است كه آن را بفعل آورند از ابتداى طلوع صبح صادق روز جمعه تا قريب بظهر آن مقدار كه بعد از غسل ظهر شود چون اول وقت ظهر مى بايد كه مشغول نماز جمعه يا ظهر شوند و افضل وقتها آن وقتى است كه نزديك به زوال باشد و اين مضمون از اخبار صحيحه و كالصحيحه از زراره و فضيل و غير آن ظاهر مى شود از آن جمله در حديث صحيح از زراره و فضيل منقولست كه گفتند ما به حضرت عرض نموديم كه اگر كسى بعد از صبح غسل جمعه بكند كافى

ص: 9

است حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بلى.

و در حديث حسن كالصحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه ترك مكن غسل روز جمعه را كه سنت است و بايد كه از غسل فارغ شوى پيش از ظهر كه چون اول ظهر باشد مشغول نماز شوى،و فرمودند كه غسل روز جمعه واجبست پس حضرت اول فرمودند كه سنت است و بعد از آن فرمودند كه واجبست.

ظاهرش آنست كه مراد حضرت صلوات اللّه عليه سنت واجبه باشد و محتمل است كه مراد از واجب مبالغه استحباب باشد و در حديث اول فرمودند كه بعد از صبح مى توان كرد و در حديث دويم فرمودند كه قريب به زوال بكن از هر دو بيرون آمد كه از صبح تا قريب به زوال مى توان كرد و قريب به زوال بهتر است.

و اكثر متاخرين تعميم كرده اند اين عبارت را در وقت و تقديم و قضا به آن كه چون در تقديم از صبح روز پنجشنبه تا صبح جمعه مى توان كرد و هم چنين در قضا تا شام شب يكشنبه مى توان كرد پس آخر وقت تقديم بهتر است و اول وقت قضاء و هم چنين هر چه به آخر و اول نزديكتر باشد بهتر خواهد بود.

و ليكن مشكل است استخراج اين معنى از اين عبارت و حديثى كه بعد از اين خواهد آمد كه فايده غسل جمعه آنست كه پاكيزه باشند كه تا سبب آزار مردم نباشند در تقديم و ادا فايده دارد نه در قضا.

و ليكن در فقه رضوى باين عنوانست كه بدان كه غسل جمعه سنت واجبست ترك مكن آن را در سفر و حضر و اگر غسل كنى بعد از طلوع مجزيست و هر چند نزديكتر باشد به زوال افضل است و ظاهرا متقدمين جزم داشته اند كه اين كتاب از حضرت است و اين عبارت را در كتب خود ذكر كرده اند و متاخرين متابعت متقدمين كرده اند و اللّه تعالى يعلم.

ص: 10

(و من نسى الغسل او فاته لعلّة فليغتسل بعد العصر او يوم السّبت)

كسى كه غسل جمعه را فراموش كند يا از او فوت شود بواسطه سببى از اشغال ضروريه پس بايد كه بعد از عصر يا روز شنبه قضا كند در حديث موثق كالصحيح وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اگر كسى را غسل جمعه فوت شود تا شب به جا مى آورد،و اگر فوت شود از او در روز جمعه در روز شنبه غسل مى كند.

و در روايت موثق سماعه آنست كه اگر او را فوت شود در اول روز غسل جمعه قضا مى كند غسل را در آخر روز،و اگر آب نيابد روز شنبه قضا مى كند و در حديث صحيح حماد از حريز از بعضى اصحاب ما از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه ناچار است از غسل روز جمعه در حضر و سفر پس اگر كسى فراموش كند روز ديگر به جا آورد و ظاهر اين اخبار آنست كه قضا را روز جمعه يا روز شنبه به جا آورد و در شب شنبه حديثى وارد نشده است صريحا،و هم چنين در شب جمعه.

و محتمل است كه مراد از يوم شبانه رور باشد و ليكن به احتمال مشكل است حكم كردن در احكام الهى و ليكن اكثر علما در مستحبات به همين اكتفا مى نمايند كه بعضى از علما گفته باشند و دور نيست كه به گفته قدما عمل توان نمود چون ايشان ارباب نصوصند و بى نصى حكم بر چيزى نمى كنند.

اما متاخران كه به استنباط عمل مى كنند مشكل است اعتماد نمودن چنانكه در اين مسأله ذكر كرده اند كه هر گاه روز پنجشنبه غسل توان كرد در شب جمعه بطريق اولى مى توان كردن و عبارت فايده غسل جمعه كه مى آيد و ظاهر است كه عبارت سابق عموم ندارد و شايد كه خصوصيت روز را مدخلى باشد و هم چنين در قضا با آن كه فايده ظاهر نيست در آن مگر تعبد و ليكن عبارت فقه رضوى

ص: 11

عموم دارد كه گذشت و در آن كتاب هست كه قضاى غسل جمعه را در عرض هفته مى توان كرد و اللّه تعالى يعلم.

(و يجزئ الغسل للجمعة كما يكون للرّواح (1)و الوضوء فيه قبل الغسل)

يعنى اگر در شنبه غسل جمعه كنند مجزيست از غسل جمعه هم چنان كه بعد از ظهر مجزيست يعنى وقتش از صبح است تا زوال و هر گاه قضا شود فرقى نيست كه در عصر بكنند يا در شنبه قضا كنند و على اى حال وضو پيش از غسل است و اين حل بنا بر آنست كه رواح را به راء و حاى بى نقطه بخوانند چنانكه در بعضى از نسخ است و در بعضى از نسخ للزواج است بزاى و جيم و بنا بر اين معنى اينست كه غسل جمعه در كيفيت مثل غسل جنابتست و در غسل جمعه ناچار است از وضوى پيش از غسل چنانكه سابقا گذشت كه در هر غسلى وضو هست مگر غسل جنابت.

و بنا بر اين نسخه محتمل است كه مراد اين باشد كه اگر در روز جمعه جنب باشد يك غسل از براى هر دو كافى است و ليكن وضو در اين صورت مى بايد بخلاف آن كه از جهت رفع جنابت محض باشد و يا آن كه اگر بقصد جمعه كنند از جنابت مجزيست و نسخه اولى اظهر است.

دعاى هنگام غسل جمعه

(و يقول المغتسل للجمعة اللّهمّ طهّرني و طهّر قلبى و أنق غلّى (2)و اجر على لساني محبّة منك)

و كسى كه غسل جمعه كند بگويد اين دعا را بر سبيل استحباب و ترجمه اش اينست كه خداوندا مرا پاك گردان از گناهان و دل مرا پاك گردان از بديها مانند ريا و تكبر و عجب و حسد و عداوت مؤمنان و امثال اينها بلكه از ياد غير خودت و كينه دل مرا پاك گردان كه كينه مؤمنان در

ص: 12


1- للزواج.خ ل.
2- غسلى.خ ل.

دل من نباشد.

و در بعضى از نسخ بعوض غلّى غسلى است يعنى غسل مرا خالص گردان از جهت رضاى خودت و جارى ساز بر زمان من چيزى كه سبب محبت تست يعنى مشغول ذكر و قرآن و سخنان خير گردان كه سبب آن شود كه تو مرا دوست دارى يا من ترا دوست دارم يا هر دو.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من اغتسل للجمعة فقال اشهد ان لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له و انّ محمّدا عبده و رسوله اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و اجعلنى من التّوابين و اجعلنى من المتطهّرين كان طهرا من الجمعة إلى الجمعة).

و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه غسل جمعه كند و اين دعا بخواند بعد از غسل يا بعد از شروع در آن،آن غسل سبب پاكى او شود از گناهان از آن جمعه تا جمعه ديگر يعنى تا جمعه سابق يا لاحق يا هر دو و اگر تا جمعه آينده گيريم محتمل است كه مراد اين باشد كه اگر گناهى از او صادر شود اين غسل كفاره آن باشد و اظهر آنست كه غسل جمعه سبب عصمت او باشد كه از او گناه صادر نشود يا چيزى كه سبب بعد او شود از جناب اقدس الهى كه حدثهاى معنوى است از او بفعل نيايد يا همه مراد باشد.

و ترجمه دعا اين است كه گواهى مى دهم كه نيست كسى كه سزاوار بندگى باشد مگر ذات مقدس خداوندى كه واجب الوجود بالذاتست و مستجمع جميع كمالاتست و او در ذات و صفات يگانه است كه صفات او عين ذات اوست و او را شريكى در خداوندى و غير آن نيست،و گواهى مى دهم كه محمد بنده اوست و رسول و فرستاده اوست بجميع خلايق،خداوندا صلوات فرست بر محمد و آل محمد كه ائمه معصومينند با فاطمه زهرا(ع)و بگردان

ص: 13

مرا از جمله توبه كنندگان و بگردان مرا از جمله پاكيزگان از حدثهاى ظاهرى و باطنى كه آن جميع گناهانست با مكروهات بلكه مباحات نيز.

و شيخ در حديث موثق عمار روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون غسل جمعه كنى اين دعا را بخوان كه

اللّهمّ طهّر قلبى من كلّ آفة تمحق دينى و تبطل به عملى اللّهمّ اجعلنى من التّوّابين و اجعلنى من المتطهّرين و ترجمه اش اينست كه خداوندا پاك گردان دل مرا از هر آفتى كه دين مرا باطل كند و تو عمل مرا به سبب آن باطل كنى و آن جميع امراض قلب است از حسد و عداوت و ريا و كبر و كينه و غير آن.

و كلينى از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است قويا با شيخ كه در غسل جمعه اين دعا را بخوان كه

اللّهمّ طهّر قلبى من كلّ آفة تمحق بها دينى و تبطل عملى پس اگر همه را بخواند بهتر است.

غسل روز جمعه مطهر و كفاره است گناهان را از جمعه تا جمعه

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: غسل يوم الجمعة طهور و كفّارة لما بينهما من الذّنوب من الجمعة إلى الجمعة).

حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه غسل روز جمعه مطهر و كفاره است گناهانى را كه از جمعه تا جمعه از بنده صادر مى شود و ظاهرش آنست كه كفاره بيان مطهر باشد و محتمل است كه كفاره گناهان جمعه گذشته باشد و مطهر هفته آينده باشد كه از او بدى صادر نشود،يا كفار كباير باشد و مطهر از صغاير،يا تطهير باعتبار قابليت قرب باشد و كفاره از صغاير و كباير.

و ظاهر عبارت آنست كه من الجمعة إلى الجمعة بيان لما بينهما باشد به آن كه ما بينهما مبهمى باشد كه من الجمعة مفسر آن باشد با لفّ و نشر مرتب يا مشوش باشد به اعتبار طهور و كفاره كه يكى نسبت به سابق باشد و ديگرى بلا حق

ص: 14

و اللّه تعالى يعلم.

و محدثان روايت نموده اند به اسانيد ايشان از اصبغ كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه وقتى كه مى خواستند كه سرزنش كنند شخصى را مى فرمودند كه تو عاجزتر و بى توفيق ترى از كسى كه ترك غسل جمعه مى كند با آن كه اگر غسل جمعه مى كرد در پاكيزگى مى بود تا جمعه ديگر پس چه مقدار بى توفيق باشد كه به سبب اندك تقصيرى خود را از چنين ثوابى محروم كرده است.

سبب غسل روز جمعه

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: في علّة غسل يوم الجمعة انّ الانصار كانت تعمل في نواضحها و أموالها فاذا كان يوم الجمعة حضروا المسجد فتاذّى النّاس بأرواح آباطهم و اجسادهم فامرهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بالغسل فجرت بذلك السّنّة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند در سبب غسل روز جمعه كه انصار كار مى كردند به آب كشيدن از جهت باغات و به اعمال ديگر كه سبب عرق بسيار ايشان بود و چون روز جمعه مى شد در مسجد حاضر مى شدند از جهت نماز جمعه و مردمان از گند زير بغل ايشان و از عرق بدنهاى ايشان در تعب بودند پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ايشان را امر فرمود كه غسل كنند و سنت جارى شد در همه كس يعنى اصل مشروعيت از جهت تنظيف شد پس اگر كسى پاكيزه باشد نسبت به او نيز سنت خواهد بود چون مدار علتهاى احكام بر غالب است و نادر تابع غالبست.و اين حديث به سندى قوى منقولست در تهذيب و غيره.

7-( و روى: انّ اللّه تبارك و تعالى اتمّ صلاة الفريضة بصلوة النّافلة و اتمّ صيام الفريضة بصيام النّافلة و اتمّ الوضوء بغسل يوم الجمعة).

و روايت كرده اند شيخان بسند صحيح از حسين بن خالد كه گفت عرض نمودم

ص: 15

به خدمت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه چه سبب است در واجب بودن غسل روز جمعه حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى تمام مى فرمايد نمازهاى واجب را به نمازهاى سنت و تمام مى فرمايد روزه واجب را بروزه سنت و تمام مى فرمايد وضو را به غسل روز جمعه.

و در كافى وضوى نافله را و در تهذيب وضوى فريضه را و در هر دو هست اين تتمه كه هر چه را در آن باشد از سهو يا تقصير يا نسيان يعنى اگر سهوى در نماز واقع شده باشد نمازهاى سنت كه سى و چهار ركعت است و دو برابر فريضه است قايم مقام آن مى شود.

و هم چنين حق سبحانه و تعالى دو برابر روزه واجب از سنت مقرر ساخته است و آن روزه شعبانست تمام با هر ماهى سه روز كه از ده ماه يك ماه مى شود كه تدارك شك و نسيان و تقصيرات روزه واجب كند،و هم چنين غسل جمعه را متمم تقصيرات وضوها گردانيده.

و اين مضمون در روايات ديگر وارد شده است و خواهد آمد و مناسب مذهب صدوق اين بود كه حديث را تمام نقل كند چون مشتمل است بر لفظ وجوب و ليكن چون اتمام صلاة و صيام به نافله شده است قرينه استحباب غسل جمعه است بنا بر اين وجوب را نقل نكرد.

آداب غسل جمعه

6-( و روى يحيى بن سعيد الاهوازىّ عن احمد بن محمّد بن ابى نصر عن محمّد بن حمران قال قال الصّادق جعفر بن محمّد صلوات اللّه عليهما: اذا دخلت الحمّام فقل في الوقت الّذى تنزع فيه ثيابك اللّهمّ انزع عنّى ربقة النّفاق و ثبّتنى على الايمان،و اذا دخلت البيت الاوّل فقل اللّهمّ انّي أعوذ بك من شرّ نفسى و أستعيذ بك من اذاه،فاذا دخلت البيت الثّانى فقل اللّهمّ اذهب عنّى الرّجس النّجس و طهّر

ص: 16

جسدى و قلبى،و خذ من الماء الحارّ و ضعه على هامتك و صبّ منه على رجليك و ان أمكن ان تبلع منه جرعة فافعل فانّه ينقّى المثانة و البث في البيت الثّانى ساعة فاذا دخلت البيت الثّالث فقل نعوذ باللّه من النّار و نسأله الجنّة تردّدها إلى وقت خروجك من البيت الحارّ و إيّاك و شرب الماء البارد و الفقّاع فى الحمّام فانّه يفسد المعدة و لا تصبّن عليك الماء البارد فانّه يضعّف البدن و صبّ الماء البارد على قدميك اذا خرجت فانّه يسلّ الدّاء من جسدك فاذا لبست ثيابك فقل اللّهمّ البسنى التّقوى و جنّبني الرّدى فاذا فعلت ذلك امنت من كلّ داء).

روايت كرده است صدوق در امالى بسند قوى كالصحيح از يحيى از بزنطى از محمد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون داخل حمام شوى و خواهى كه جامها را بكنى اين دعا را بخوان كه ترجمه اش اينست خداوندا بكن و دور كن از من ربقه نفاق را و ربقه حلقه ايست از ريسمان كه در گردن حيوانات مى كنند كه نگريزند و در اينجا كنايه است از اسباب و لوازم نفاق مثل خلف وعده و دروغ و خيانت بلكه مطلق مخالفت الهى مشعر است بعدم ايمان صحيح و كامل.

و چون در وقت دخول حمام جامها را مى كند كه خود را از نجاسات و كثافات پاك كند اين دعا مناسبست پس مى گويد كه خداوندا من ظاهر خود را مى توانم پاك كردن تو باطن مرا از نفاق پاك كن تا ايمان من صحيح شود و از من چيزى كه خلاف رضاى تست صادر نشود و هم چنين در جميع دعوات اين حديث اين رعايتها شده است از آن غافل مباش و مرا ثابت قدم بدار بر ايمان صحيح و كامل تا از من هيچ بدى صادر نشود و هر خوبى را به جا آورم.

و چون داخل خانه اول حمام شوى بخوان اين دعا را كه ترجمه اش اينست

ص: 17

كه خداوندا پناه به تو مى آورم از شر نفس اماره خودم و پناه به تو مى آورم كه مرا حفظ كنى از آزار حمام پس چون داخل خانه دويم شوى بخوان اين دعا را و ترجمه اش اين است كه خداوندا دور كن از من رجس نجس را كه شيطان رجيمست و پاك كن بدنم را از بديهاى نجاسات و كثافات و سيئات و دلم را پاك كن از بديهاى دل كه گذشت.

و از آب گرم قدرى بردار و بر سر ريز و قدرى بر پاهايت ريز و اگر ممكن باشد كه يك جرعه آب بخورى بخور كه پاك مى كند بول دان را و درنگ كن اندكى در خانه دويم تا مرتبه مرتبه از سرد خانه به گرمابه داخل شوى پس چون داخل خانه سيم شوى كه گرمابه است اين دعا را بخوان كه من و ساير مؤمنين پناه به خداوند عالميان مى آوريم از شر آتش جهنم و همه سؤال مى كنيم از او بهشت را و اين دعا را مكرر مى خوانى تا از گرم خانه بيرون آيى و زنهار كه آب سرد در حمام مخور و زنهار كه فقاع مخور كه معده را فاسد مى كند و آب سرد بر خود مريز كه بدن را ضعيف مى كند.

و چون از حمام بيرون آيى آب سرد بر پاهايت بريز كه درد و مرض را از بدنت بيرون مى آورد،و چون جامها را پوشى اين دعا را بخوان كه ترجمه اش اينست كه خداوندا تقوى و پرهيزكارى را لباس و پوشش من كن و مرا دور دار از هر چه سبب هلاك است از كباير و صغاير پس هر گاه اين اعمال را به جا آورى ايمن مى شوى از هر دردى.

و چون تفكر و تدبر نمائى در افعال و ادعيه و مناسبات آن خواهى يافت كه نفس حديث دليل صحت آنست و آن كه واقع شده است كه فقاع را مخور ممكن است كه مراد فقاع حلال باشد كه چند دانه خرما در آب شور مى اندازند و شورى آن را تخفيف مى دهد چنانكه گذشت يا اعم از حلال و حرام باشد و

ص: 18

غرض اين باشد كه بارى در حمام نخورند كه با حرمت خوردن ضرر نيز دارد از براى بدن و هر چند كمتر خورند بهتر است و اللّه تعالى يعلم.

خواندن قرآن در حمام

(و لا باس بقراءة القرآن فى الحمّام ما لم ترد به الصّوت اذا كان عليك مئزر)

و باكى نيست در خواندن قرآن در حمام ما دام كه غرضش صدا نباشد هر گاه لنگ داشته باشى چون غالب اوقات برهنه مى بوده اند و لنگ نمى بسته اند بنا بر اين نهى از خواندن قرآن نظر به ايشان واقع شده است كه به سبب خواندن مردمان متوجه ايشان مى شده اند و نظر به عورت ايشان مى كرده اند.

و هم چنين جمعى كه خوش آوازند همين كه داخل حمام مى شوند ايشان را ميل به غنا و سرود مى شده است و الحال نيز چنين است چنانكه مشهور است كه حمام ساز بزرگ است و قرآن مى خوانده اند بعنوان دو بيتى و سرود منع واقع شده است و هر گاه اين دو وجه نباشد خواندن قرآن در حمام خوبست چنانكه در حديث صحيح از على بن يقطين و حديث صحيح از محمد بن اسماعيل بن بزيع وارد است كه از حضرت امام موسى كاظم و حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهما سؤال كردند كه شخصى كه در حمام قرآن بخواند يا جماع كند چونست فرمودند كه باكى نيست.

و در حديث حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه شخصى در حمام قرآن بخواند هر گاه غرضش رضاى الهى باشد و غرضش اين نباشد كه ببيند خوش مى خواند.

و در حديث موثق كالصحيح از ابو بصير منقول است كه از آن حضرت سؤال كردم از خواندن قرآن در حمام حضرت فرمودند كه اگر لنگ بسته باشى اگر خواهى كل قرآن را بخوان و عبارت متن عبارت فقه رضوى است.

ص: 19

5,1-( و: سال محمّد بن مسلم ابا جعفر صلوات اللّه عليه فقال أ كان امير المؤمنين صلوات اللّه عليه ينهى عن قراءة القرآن فى الحمّام فقال لا إنّما نهى ان يقرأ الرّجل و هو عريان فاذا كان عليه ازار فلا باس).

و بسند صحيح روايت كرده است كلينى از محمد كه سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آيا حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نهى مى فرمودند از خواندن قرآن در حمام حضرت فرمودند كه نه به درستى كه حضرت نهى نمى فرمودند مگر برهنه را پس اگر لنگ بسته باشد باكى نيست.و سند ابن بابويه به محمد بن مسلم جهالتى دارد اما ضرر ندارد چون از كتاب او نقل كرده است و كتاب او اشهر من الشمس بود مثل خودش كه از اركان اربعه است مع هذا هميشه مگر نادرى هر حديثى كه صدوق از او روايت كرده است باين سند شيخ يا كلينى بسند صحيح روايت كرده اند همان حديث را بعينه مگر اختلاف سهلى مثل تغيير سألت بسأل چنانكه مذكور شد و اين اختلاف سبب تغيير معنى نيست و صدوق بسيار چنين كرده است و اگر صحيح نقل مى كرد بهتر بود.

و ظاهرا غرضش اينست كه جزم دارد در سؤال او و شك ندارد بنا بر اين بعنوان شهادت نقل مى كند كه گويا صدوق در وقت سؤال ايشان حاضر بوده است.و ممكن است كه اين جزم بنا بر آن باشد كه امثال اين كتب را حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم تقرير فرموده باشند.

7-( و قال على بن يقطين لموسى بن جعفر صلوات اللّه عليه: أقرء في الحمّام و أنكح فيه قال لا بأس).

و بسند صحيح روايت كرده است صدوق و كلينى از على كه گفت به خدمت حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه مرا جايز است كه در حمام قرآن بخوانم يا خلوت كنم

ص: 20

با زوجۀ خود در حمام و جماع كنم او را يا كنيزان را حضرت فرمودند كه باكى نيست و آن كه حضرت تقييد نفرمودند به ازار و عدم غرض صوت بنا بر اين است كه جلالت على بن يقطين از آن اعظم بود كه بر تقدير جواز برهنه به حمام رود يا خوانندگى كند.

واجبست بر مرد كه چشم خود را به پوشد از نظر كردن به عورت مردان و

زنان نامحرم]

(و يجب على الرّجل ان يغضّ بصره و يستر فرجه من ان ينظر اليه)

و واجبست بر مرد كه چشم خود را به پوشد از نظر كردن به عورت مردان و زنان نامحرم و واجب است كه فرج خود را به پوشاند از آن كه كسى نظر به آن كند از مردان و زنان غير محرم مثل زوجه و كنيز غير مزوجه كه اگر كنيز خود را به شوهر داده باشد يا تحليل ديگرى كرده باشد حكم اجنبيه دارد.

و در اين خلافى نيست كه واجبست ستر ذكر و خصيتين و دبر مردان را و زنان كل بدن ايشان عورتست مگر دستها و پاها و رو على الخلاف به شرطى كه از روى لذت نباشد و الا حرامست بى دغدغه اگر چه يك نظر باشد و تفصيل اين در كتاب نكاح خواهد آمد.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن قول اللّه قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ (1)فقال كلّما كان في كتاب اللّه عزّ و جلّ من ذكر حفظ الفرج فهو من الزّنا إلاّ فى هذا الموضع فانّه الحفظ (2)من ان ينظر اليه).

و بسند صحيح روايت كرده است صدوق كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند تفسير آيه كه حق سبحانه و تعالى زنان و مردان را امر فرموده است كه بگو يا محمد مردان مؤمن را كه چشمهاى خود را به پوشانند و فرجهاى خود را حفظ نمايند كه اين هر دو از

ص: 21


1- آيه 30-سورة النور.
2- للحفظ.خ ل.

جهت ايشان بهتر است پس حضرت فرمودند كه هر جا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه حفظ فرج نمايند آن از زنا است يعنى زنا نكنند الا در اين موضع كه مراد از حفظ حفظ فرج است از نظر كردن به آن يعنى چنان كنند كه كسى نظر به فرج ايشان نكند.

و ظاهرش آنست كه چشم پوشانيدن نيز مخصوص باشد و ليكن چون تصريح به آن نشده است اولى آنست كه آن را بر عموم خود گذارند چنانكه عامه و خاصه نقل كرده اند كه اين آيه حجابست.

و روايت كرده است كلينى در حسن كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه جوانى از انصار به زنى برخورد و نظر به آن داشت تا مى آمد و چون گذشت نظر به آن داشت و از عقب او مى رفت كه ناگاه استخوانى يا شيشه در ديوارى بود كه روى او بر آن خورد و روى او را شكافت و او خبر از خود نداشت تا وقتى كه آن زن ناپديد شد ديد كه جامه و سينه اش همه خونين شده متنبه شد كه البته اين بلا از جهت آن عمل بود با خود گفت كه و اللّه كه من به خدمت حضرت سيد المرسلين مى روم و عرض حال خود به آن حضرت مى كنم تا مرا آن چه بايد بكند از حد يا تعزير پس چون به خدمت حضرت آمد حضرت فرمودند كه اين زخم از چه سبب در روى تو به همرسيد حال خود را عرض نمود پس جبرئيل اين آيه را آورد كه قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ .

پس بنا بر اين تفسير آيه چنين خواهد بود كه يا محمد بگو مؤمنان را كه چشم خود را به پوشانند از نظر كردن به زنان و به عورت مردان،و هم چنين زنان، چشمهاى خود را به پوشانند از نظر كردن به مردان و از نظر كردن به فرج زنان و هر دو حفظ نمايند فرجهاى خود را از نظر كردن به فرجهاى ايشان.و بعد از اين نيز خواهد آمد به اسانيد صحيح و حسن كالصحيح كه مراد از آيه حفظ فرجست از

ص: 22

نظر به آن.

نظر كردن به عورت كفار مثل نظر كردن به عورت الاغ است

6-( و روى عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: انّما كره (1)النّظر إلى عورة المسلم فامّا النّظر إلى عورة من ليس بمسلم مثل النّظر إلى عورة الحمار).

اين مضمون را روايت كرده است كلينى بسند حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه آن چه بد است نظر كردن به عورت مسلمانان است و اما نظر كردن به عورت كفار مثل نظر كردن به عورت الاغ است.

بدان كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ (2)يعنى اى فرزندان آدم بتحقيق از جهت شما پوششى فرستاديم كه به پوشاند چيزهاى قبيح شما را.و مراد از آن عورتست به اتفاق علما و اين حكم عامست نسبت به مؤمنان و كافران و هم چنين احاديث عامه بسيار وارد شده است.

و اما خطابى كه در آيه سابق به مؤمنان واقع شده است بنا بر اين است كه ايشان از تكاليف الهى منتفع مى شوند نه غير ايشان بنا بر اين در اكثر آيات خطاب با ايشانست و عموما همه را حق سبحانه و تعالى خطاب فرموده است در چند جا مثل قول الهى يا أَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ (3)يعنى اى مردمان عبادت كنيد پروردگار خود را كه شما را آفريده است و ابو حنيفه ملعون از آن كه حق سبحانه و تعالى مؤمنان را خطاب كرده است با دليل عقلى، موافق عقل شوم خود گفته است كه كفار مخاطب نيستند زيرا كه هر عبادتى كه ايشان مى كنند در حال كفر باطل است چون شرط عبادات اسلام است پس تكليف ما لا يطاق است تكليف ايشان به فروع.

ص: 23


1- اكره.خ ل.
2- آيه 25-سورة الاعراف.
3- آيه 20-سورة البقرة.

و جوابش اينست كه ايشان قادرند كه مسلمان شوند و عبادت را به جا آورند مثل محدث كه مكلف است به عبادات و مع هذا با حدث نماز نمى تواند كردن و ليكن ممكن است او را ازاله حدث و بنا بر عقل شوم او مى بايد كه محدث نيز مكلف نباشد با آن كه ابو حنيفه قايل است به تكليف ما لا يطاق چون بنده را فاعل فعل خود نمى داند و فعل بنده را از حق سبحانه و تعالى مى داند و جواب بهلول او را مشهور است پس ممكن است كه اين حديث تقية وارد شده باشد.

و على اى حال خلافى نيست در آن كه اگر سبب شهوت باشد حرامست از كفار نيز هم چنان كه اگر ملعونى با الاغ جمع شود و از اين معنى حظ داشته باشد و نظر كردن به فرج آن سبب وطى او شود نظر كردن از باب مقدمه حرام خواهد بود.

و احاديث عامه واقع شده است كه حضرت لعنت فرموده است آن كسى را كه نظر كند به عورت ديگران و آن كسى را كه عورت خود را باز گذارد كه ديگران نظر به آن كنند و علامه در منتهى نقل خلاف نكرده است حتى از صدوق و نخواسته است كه اين مذهب را نسبت به صدوق دهد مبادا سبب طعن سنيان شود بر شيعيان و اللّه تعالى يعلم.

حمام بهترين و بدترين خانه است

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: نعم البيت الحمّام يذكر فيه النّار و يذهب بالدّرن.و قال صلوات اللّه عليه بئس البيت الحمّام يهتك السّتر و يذهب بالحياء.

6- و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: بئس البيت الحمّام يهتك السّتر و يبدى العورة،و نعم البيت الحمّام يذكّر حرّ النّار).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيكو خانه ايست حمام از آن جهت كه به ياد مى آورد آتش جهنم را و چرك بدن را مى برد و اين كس پاكيزه

ص: 24

مى شود و باز حضرت فرمودند بد خانه ايست حمام از اين حيثيت كه برهنه به حمام مى روند و نظر به عورت يكديگر مى كنند و حيا بر طرف مى شود با آن كه حيا از ايمان است.

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز فرمودند كه بد خانه ايست حمام كه پردۀ حيا را مى درد و عورت اين كس را ظاهر مى سازد و نيكو خانه ايست حمام كه به ياد مى آورد گرمى آتش جهنم را و حاصل هر دو حديث آنست كه حمام خوبى دارد و بدى دارد اگر بديش را برطرف سازند به آن كه لنگ به بندند و مردمان را نيز بر اين دارند كه لنگ به بندند يا ملاحظه تمام بكنند كه نظرشان به عورت كسى نيفتد همه خوبى خواهد بود.

و ليكن كلينى روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيكو خانه ايست حمام مذكر جهنم است و چرك را مى برد و عمر گفت كه بد خانه ايست حمام ظاهر مى سازد عورت را و مى درد پرده ستر و حيا را پس حضرت فرمودند كه سنيان فرموده حضرت را نسبت به عمر داده اند و گفته عمر را نسبت به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه داده اند.

و شيخ طوسى به سندى كالحسن روايت كرده است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه با عمر به حمام رفتند عمر گفت كه بد خانه ايست حمام كه در آنجا غنا و خوانندگى بسيار مى شود و حيا كم مى شود پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيكو خانه ايست حمام اين كس را پاك و پاكيزه مى كند از جهت عبادت الهى و مذكر آتش جهنم است.و حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نيز فرمودند كه نيكو موضعى است حمام.

پس حاصل اين اخبار اين شد كه حضرت سيد المرسلين و حضرت

ص: 25

امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما مدح حمام كرده اند نه مذمت و فى الحقيقه حمام بدى ندارد اگر جماعتى در حمام بد كنند هم چنان كه در مساجد نيز كه جمع مى شوند اكثر مردمان خبث و غيبت مى كنند مسجد بد نمى شود آن جماعت بد مى كنند پس ظاهر مى شود كه دو حديثى كه صدوق روايت كرده است بر تقدير صحت از روى تقيه وارد شده است و اللّه تعالى يعلم.

از آداب آنست كه آدمى فرزند خود را با خود به حمام نبرد

(و من الآداب ان لا يدخل الرّجل ولده معه الحمّام فينظر إلى عورته)

و از جمله آداب مستحبه آنست كه آدمى فرزند خود را با خود به حمام نبرد كه مبادا نظرش به عورت او افتد يعنى مبادا فرزند به نادانى نظر به عورت پدر كند يا پدر از روى غفلت نظرش به عورت فرزند افتد.بعد از اين خواهد آمد در وصيت كبيره رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله كه از جمله حقوق پدر بر فرزند آنست كه با پدر به حمام نرود.

و كلينى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت فرمودند كه پدر با پسر خود به حمام نرود كه مبادا نظر به عورت او كند.

و در حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه پدر با پسر به حمام نرود مبادا نظر به عورت او كند و حضرت فرمودند پدر و مادر نظر به عورت فرزند نمى توانند كرد و فرزند نظر به عورت پدر نمى تواند كرد و حضرت فرمودند كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله لعنت كرده است آن كسى را كه در حمام نظر به عورت كسى كند كه لنگ نداشته باشد و آن كس را كه لنگ ندارد كه مردم نظر به عورت او كنند نيز لعنت كرده است.

پس ظاهر شد كه اين نهى به اعتبار اين بوده است كه بى لنگ به حمام مى رفته اند كه اگر هر دو لنگ داشته باشند كراهت ندارد و اگر چه بهتر آنست كه اگر

ص: 26

ممكن باشد با پدر به حمام نرود تا حشمت پدر از نظر پسر كم نشود چنانكه از وصيت ظاهر مى شود و اللّه تعالى يعلم.

زن به حمام نرود

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فلا يبعث بحليلته إلى الحمّام).

و بسند حسن كالصحيح و موثق كالصحيح و غير آن از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه ايمان به خداوند عالميان و روز قيامت دارد پس بايد كه حلال خود را به حمام نفرستد و ظاهرا در صورتى بد است كه زن متهم باشد به بدى كه خوف آن باشد كه چون به بهانه حمام در رود به زنا رود يا مكروه باشد رخصت دادن در بلاد حاره كه در خانهاى خود غسل مى توانستند كردن و در امثال اين بلاد عبث رخصت دادن خوب نباشد چنانكه بعضى از زنان هر چند متهم به زنا نباشند و ليكن به عبث هر روز به حمام روند و اقلا مردان قد و بالاى ايشان را مى بينند و اگر كسى را ممكن باشد كه در خانه خود حمام بسازد هيچ شك نيست كه بهتر است.

و اما در مثل هواهاى سرد كه خوف هلاك ايشان باشد و غسل بر ايشان واجب باشد يا بسيار كثيف شده باشند و قدرت بر حمام بلكه بر آب گرم كردن نيز نداشته باشند شك نيست كه جايز است بلكه واجب كه ايشان را رخصت حمام بدهند.و محتمل است كه همين عذر كافى باشد در جواز تيمم زنان را كه به حمام نروند و ليكن بخاطر ندارم كه كسى از علما تجويز كرده باشد و اللّه تعالى يعلم.

كسي كه اطاعت زنش بكند

14-( و قال صلوات اللّه عليه و آله: من اطاع امرأته اكبّه اللّه تعالى على منخريه في النّار فقيل و ما تلك الطّاعة؟فقال تدعوه إلى النّياحات (1)و العرسات و الحمّامات و الثّياب الرّقاق فيجيبها).

در وصيت كبيره از آن

ص: 27


1- النائحات.خ ل.

حضرت صلوات اللّه عليه و آله منقولست كه وصيت به امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرموده اند و در حديث قوى از سكونى از حضرت امير المؤمنين نيز منقولست كه حضرت فرمود كه هر كه اطاعت كند زن خود را حق سبحانه و تعالى او را سرنگون بتقدم بينى در جهنم اندازد چون خوارى در آن بيشتر است كه او را برو كشند كه بينى او بر خاك كشيده شود،از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله پرسيدند كه چه فرمان برداريست كه سبب اين نوع عذاب مى شود پس حضرت فرمودند كه آنست كه زن طلب كند از شوهر خود رخصت رفتن به عزاها و عروسيها و حمامها و جامهاى باريك و شوهر او را رخصت دهد و از براى او جامه تنگ بياورد.

و ظاهرا مراد اين باشد كه هر حمامى كه خواهد برود و در هر عزا و عروسى به تماشا رود و چادر بدن نما خواهد كه بدنش در زير چادر نمايان باشد چنانكه بسيارى از زنان بى عصمت چنين مى كنند هر چند خاطر جمع باشد كه زنا نكنند مع هذا زنانى كه اين مقدار عصمت ندارند عاقبت به زنا نيز گرفتار مى شوند پس اگر بقدر ضرورت به حمامى كه به ايشان نزديكتر باشد بروند يا به عزا و عروسى خويشان نزديك روند يا جامهاى تنگ و نفيس را در خانه از جهت شوهر پوشند ظاهرا ضرر نداشته باشد و اللّه تعالى يعلم.

شخصى كه ترك كند غسل جمعه را از روى نسيان يا عمد

6-( و: سأل ابو بصير ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يدع غسل يوم الجمعة ناسيا او متعمّدا؟فقال اذا كان ناسيا فقد تمّت صلاته و ان كان متعمّدا فليستغفر اللّه و لا يعد).

و بسند موثق منقولست كه ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال نمود از شخصى كه ترك كند غسل جمعه را از روى نسيان يا عمد چه بايد كرد حضرت فرمودند كه اگر فراموش كرده است نمازش تمامست و اگر عمدا ترك نموده است پس استغفار

ص: 28

كند و طلب آمرزش كند كه حق سبحانه و تعالى از تقصير او درگذرد و ديگر ترك نكند.

و همين حديث را شيخ بسند حسن از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه روايت كرده است و ظاهر هر دو وجوب غسل جمعه است و دلالت مى كند بر آن كه غسل جمعه را در تمامى نماز دخلى هست.

و ليكن اكثر علما تاويل كرده اند كه استغفار در مكروهات بلكه در مباحات نيز مى باشد و تمامى غير صحت است بلكه كمال نماز در غسل است و احتياط آنست كه مهما أمكن ترك نكند چنانكه گذشت و خواهد آمد.

بدن خود را به زمين حمام مرسان

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا تتّك في الحمّام فانّه يذهب (1)شحم الكليتين و لا تسرّح في الحمّام فانّه يرقّق الشّعر و لا تغسل رأسك بالطّين فانّه يسمّج الوجه و في حديث اخر يذهب بالغيرة،و لا تدلك بالخزف فانّه يورث البرص و لا تمسح وجهك بالإزار فانّه يذهب بماء الوجه).

و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه تكيه مكن در حمام يعنى بدن خود را به زمين حمام مرسان خواه بعنوان پهلو خوابيدن باشد و خواه بر پشت خوابيدن چنانكه تصريح به آن واقع شده است در حديث كالصحيح كه مى برد يا مى گدازد بنا بر نسخه تهذيب پيه گردها را و گداختن آن سبب لاغر شدن بدنست و شانه مكن در حمام كه مو را تنك مى كند يعنى موى سر و موى ريش را مى ريزاند و تنك مى شوند و سر را به گل مشو كه رو را ناخوش مى كند.

و در حديثى ديگر كه كلينى آن را روايت كرده است بدل سماجت وجه آنست كه سر را به گل شستن غيرت را مى برد و سفال را بر بدن و پا ممال كه پيسى

ص: 29


1- يذيب.خ ل.

مى آورد و در حديثى ديگر جذام و خوره مى آورد و لنگ را بر رو ممال كه آب رو را مى برد و دور نيست كه كيسه بر رو كشيدن نيز خوب نباشد و بهتر آنست كه بواسطه ازاله چرك چيزى بر روى نمالد و چون از حمام بيرون آيد رو را خشك نكند.

14-( و روى: انّ ذلك طين مصر و خزف الشّام).

و در روايتى وارد شده است كه اين گل مكروه گل مصر است و خزف مكروه سفال شام است و كلينى رضى اللّه عنه بسند حسن از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما روايت كرده است كه حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه سر را مشوييد به گل مصر كه غيرت را مى برد و دويتى بار مى آورد.

و اين حديث دلالت مى كند كه گل مصر كراهتش بيشتر باشد نه آن كه كراهت منحصر در آن باشد چنانكه در حديث قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه سخن حمام در آمد حضرت فرمودند كه زنهار كه سفال بر بدن مماليد كه بدن را كهنه يا مجروح مى كند بر شما باد كه خرقه بماليد و از آن جمله است كيسه.

و در حديث معتبر كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه وارد شده است كه در حمام بر پشت مخوابيد كه پيه گردها را مى گدازد و سفال بر پاها مماليد كه جذام و خوره مى آورد و هم چنان كه اگر سفال حمام باشد كراهتش بيشتر است.

چنانكه در حديث قوى از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر كه از حمام سفالى را بردارد و ظاهرا آجر نيز داخل است و بدن خود را به آن بمالد و پيس شود پس ملامت نكند مگر خود را،و كسى كه از غساله حمام غسل كند و خوره بهم رساند پس ملامت نكند مگر خود را

ص: 30

شخصى گفت كه اهل مدينه مى گويند كه غساله يا غسل از غساله شفاى درد چشم است حضرت فرمودند كه دروغ مى گويند آبى را كه جنب از حرام در آن غسل كرده باشد و زنا كاره غسل كرده باشد و دشمن اهل بيت غسل كرده باشد كه از هر دو بدتر است و از جميع كفار بدتر در چنين آبى شفا درد چشم مى باشد شفاى درد چشم خواندن الحمد است و معوذتين و آية الكرسى و بخور كردن به قسط و چدروا و كندر است و بنده در اين دو روز به اين ها مداوا كردم كوفت چشم من زايل شد الحمد للّه رب العالمين.

سواك كه مسواك كردن در حمام موجب ريختن دندانهاست

(و السّواك في الحمّام يورث وباء الاسنان)

و گذشت در مبحث مسواك كه مسواك كردن در حمام مورث ريختن دندانهاست چون رخاوتى حاصل مى شود اعضا را و دور نيست كه بسيار آن مضر باشد و ترك آن اولى است

جايز نيست وضو ساختن و غسل كردن از غساله حمام

(و لا يجوز التّطهّر و الغسل بغسالة الحمّام)

و جايز نيست وضو ساختن و غسل كردن از غساله حمام روايت كرده است صدوق بسند موثق كالصحيح از عبد اللّه بن ابى يعفور كه نزاعى واقع شد ميان من و زراره در كندن موى زير بغل و تراشيدن آن كدام يك بهتر است من مى گفتم كه تراشيدن بهتر است از كندن و نوره گذاشتن از هر دو بهتر است با هم آمديم به درخانه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و طلب رخصت دخول خانه كرديم گفتند كه حضرت تشريف به حمام برده اند پس به حمام رفتيم ديديم حضرت بيرون آمدن و زير بغل را نوره گذاشته بودند من به زراره گفتم كه فعل حضرت كافى است در بيان افضليت نوره زراره گفت كه شايد مانعى از كندن بوده باشد حضرت رو بما كرد كه از جهت چه آمده ايد گفتم كه من مى گويم تراشيدن بهتر است از كندن و نوره گذاشتن از هر دو افضل است و زراره مى گويد كه كندن بهتر است حضرت فرمودند كه تو درست مى گويى و زراره خطا كرده است پس حضرت بما

ص: 31

فرمودند كه نوره بكشيد ما گفتيم كه سه روز شده است كه نوره كشيده ايم حضرت فرمودند كه ديگر بكشيد زيرا كه نوره طهور است و پاكيزه مى كند بدن را پس نوره كشيديم پس حضرت فرمود كه اى پسر ابى يعفور ياد گير گفتم فداى تو گردم ياد ده تا ياد گيريم حضرت فرمودند كه زنهار كه در حمام بر پهلو مخوابيد كه پيه گردها را مى گدازد،و بر پشت مخوابيد كه درد دبيله مى آورد و آن مرضى است كه در اندرون بهم مى رسد،و زنهار كه شانه در حمام مكن كه مو را تنك مى كند و زنهار كه مسواك مكن كه دندانها را مى ريزد و زنهار كه سر را به گل مشوى كه رو را ناخوش مى كند و زنهار كه لنگ را بر سر و رو ممال كه آبرو را مى برد،و زنهار كه از غساله حمام غسل مكن كه در آن جمع شده است غساله يهودى و نصرانى و مجوسى و دشمنان ما اهل بيت و او بدتر از آنهاست زيرا كه حق سبحانه و تعالى نجس تر از سگ نيافريده است و ناصبى از سگ نجس تر است.

و كلينى بسند صحيح روايت كرده است از شخصى از بنى هاشم كه گفت به خدمت حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه رفتم و گفتم چه مى فرماييد در حمام حضرت فرمودند كه بى لنگ داخل حمام مشو،و چشم خود را حفظ كن كه به عورت كسى نيندازى،و از غساله حمام غسل مكن كه در حمام غسل از زنا مى كنند و ولد الزنا غسل مى كند و دشمنان ما اهل بيت غسل مى كنند كه بدتر از آن جماعتند.

و پيشتر مذكور شد در جمع بين الاخبار كه امثال اين اخبار را حمل بر كراهت مى بايد كرد يا در صورتى كه دانيم كه ناصبى در آنجا غسل كرده است.و محتمل است كه حكم حضرات به اعتبار آن زمان بوده باشد چون اكثر آن زمان دشمن اهل البيت بوده اند.

ص: 32

و صدوق آب غساله را پاك مى داند و غسل را جايز نمى داند و امثال اين اخبار ظاهرش نجاست آبست مگر آن كه حمل كنند بر آن كه علم به غسل ناصبى بهم نمى رسد غالبا و چون ظن ملاقات آنها هست غسل نتوان كرد و اين وجوه از جهت بيان غسل نكردن باشد نه وجه نجاست و اين معنى ظاهرتر است و اللّه تعالى يعلم.

در روز جمعه زينت كنيد

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ليتزيّننّ احدكم يوم الجمعة و يغتسل و يتطيب و يتسرّح و يلبس أنظف ثيابه و ليتهيّأ للجمعة و ليكن عليه فى ذلك اليوم السّكينة و الوقار و ليحسن عبادة ربّه و ليفعل الخير ما استطاع فانّ اللّه جلّ ذكره يطّلع على الارض ليضاعف الحسنات).

و كلينى بسند صحيح روايت كرده است از هشام بن الحكم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه مى بايد هر يك از شما شيعيان در روز جمعه زينت كنيد و در كلينى و او نيست به آن كه يغتسل تا آخر بيان زينت باشد و بنا بر و او تخصيص بعد از تعميم خواهد بود از جهت زيادتى اهتمام به آن كه غسل جمعه بكند و بوى خوش بكار فرمايد و شانه بكند و پاكيزه ترين جامها را به پوشد و از جهت نماز جمعه خود را مهيا سازد به پاكيزگى و بايد كه بر هر يك از شما سكينه دل و وقار تن باشد به آن كه دل به ياد الهى باشد و بدن به آرام متوجه نماز شود و عبادت پروردگار خود را نيكو به جا آورد و هر چه مقدور باشد او را از كارهاى خير البته ترك نكند به درستى كه حق سبحانه و تعالى بنظر شفقت و مرحمت نظر به اهل زمين مى فرمايد يعنى فيوض مقدسه خاصه را فايض مى گرداند بر مواد قابله پس چنان كنيد كه خود را در معرض قابليت آنها در آوريد تا حسنات شما را مضاعف گرداند به فيوض قدسيه دنيوى با مراتب عاليه اخروى و در روايتى وارد شده است كه هر يك را هفتاد مثل آن در نامه عمل بنده مى نويسند.

ص: 33

و اين حديث را به اعتبار غسل و غير آن از تهيۀ در اينجا ذكر كرد چون زينت مطلوبست پس سر بتراشد و كيسه بكشد و ناخن بگيرد و شارب بگيرد و جميع مراتب زينت كه خواهد آمد داخل است اما بر نسخه كه واو هست كه ظاهر است و اما اگر واو نباشد همان زينت مطلق مراد است و آن چه مذكور شده است افراد آنست و اللّه تعالى يعلم.

ناشتا داخل حمام مشويد

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: لا تدخلوا الحمّام على الرّيق و لا تدخلوه حتّى تطعموا شيئا).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه ناشتا داخل حمام مشويد تا اندك چيزى نخوريد و اندك خوبست و پر بودن معده نيز بد است چنانكه در حديث حسن وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه داخل مشو در حمام مگر آن كه در معده چيزى باشد كه معده مضطرب نشود از جهت گرسنگى به آن كه صفرا در معده ريزد و اين اندك خوردن از جهت قوت بدن بهتر است و اگر شكم پر باشد داخل حمام مشو.

و در حديث قوى از آن حضرت منقولست كه هر گاه حضرت اراده حمام داشتند اندك چيزى تناول مى فرمودند شخصى گفت كه مردمان مى گويند كه ناشتا بهتر است حضرت فرمودند كه نه چنين است بلكه اندك چيزى پيشتر مى بايد خورد تا صفرا را فرو نشاند و حرارت اندرون را ساكن گرداند.

مطلوب اين باشد كه سر برهنه از حمام بيرون نيايند

6-( و قال بعضهم: خرج الصّادق صلوات اللّه عليه من الحمّام فلبس و تعمّم قال فما تركت العمامة عند خروجى من الحمّام فى الشّتاء و الصّيف).

و بعضى از اصحاب گفت كه آن سيف بن عميره است چنانكه كلينى در صحيح از او روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از حمام بيرون آمدند پس جامه پوشيدند و عمامه بر سر مبارك گذاشتند

ص: 34

و نساخ از حديث اين فقره را انداخته اند كه

فقال لي اذا خرجت من الحمّام فتعمّم يعنى حضرت بمن فرمودند كه هر گاه از حمام بيرون آيى عمامه بر سر گذار.سيف گفت حسب الامر حضرت من ترك نكردم عمامه را در وقت بيرون آمدن از حمام در زمستان و تابستان.

و ظاهرا مطلوب اين باشد كه سر برهنه بيرون نيايند كه سده مى شود و بهتر آنست كه اگر همه آن قدر باشد كه يك مرتبه بر دور سر پيچيده شود باشد و اقل عمامه همين است و اگر چه بر كلاه نيز اطلاق مى كنند.

حمام يك روز نه يك روز گوشت بدن را زياده مى كند

7-( و قال موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: الحمّام يوم و يوم لا، يكثر اللّحم و ادمانه كلّ يوم يذيب (1)شحم الكليتين).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حمام يك روز نه يك روز گوشت بدن را زياده مى كند،و هر روز به حمام رفتن پيه گرده ها را مى گدازد و اين حديث را كلينى صحيحا از آن حضرت روايت كرده است.

و در صحيح از سليمان جعفرى روايت كرده است كه بيمار شدم تا به مرتبه كه گوشت بدنم تمام رفت پس به خدمت امام رضا صلوات اللّه عليه رفتم حضرت فرمودند كه مى خواهى كه گوشت بدنت به حالت خود آيد گفتم بلى حضرت فرمودند كه يك روز نه يك روز به حمام رو كه گوشت بدنت به حالت اولى خواهد آمد و زنهار كه هر روز به حمام مرو كه منجر به سل مى شود.

منقولست كه آن حضرت سلام اللّه عليه نوره مى كشيدند

6-( : و كان الصّادق صلوات اللّه عليه يطّلى فى الحمّام فاذا بلغ موضع العورة قال للّذي يطلى تنحّ ثمّ يطلى هو ذلك الموضع).

و منقولست كه آن حضرت سلام اللّه عليه نوره مى كشيدند در حمام پس چون قريب

ص: 35


1- يذهب.خ.

به عورت مى شد به آن شخص كه نوره بر بدن آن حضرت مى ماليد مى فرمودند كه دور شو و حضرت خود عورت را نوره مى كشيدند و قريب باين روايت كرده است شيخ در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و روايت كرده است كلينى از بشير نبال كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از حمام حضرت فرمودند كه اراده حمام دارى گفتم بلى پس حضرت فرمودند كه حمام را گرم كردند پس داخل حمام شدند و لنگى بستند كه از ناف تا زانو را پوشيد پس حمامى را فرمودند كه نوره كشيد بيرون لنگ را از بالا و پائين بعد از آن حضرت فرمودند كه بيرون رويد پس حضرت بقيه را نوره كشيدند و فرمودند كه چنين كن.و اين حديث به طريقه ايشان اقربست و آن حديث را نيز بر اين حمل مى بايد كرد.

(و من اطّلى فلا باس بان يلقى السّتر عنه لأنّ النّورة سترة)

و كسى كه نوره بر عورت خود كشد باكى نيست كه لنگ نداشته باشد زيرا كه نوره ساتر عورتست.روايت كرده است كلينى مرسلا كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد پس بايد كه داخل حمام نشود بى لنگ.راوى گفت كه حضرت صلوات اللّه عليه روزى داخل حمام شد و نوره كشيد پس چون نوره كل بدن را فرو گرفت حضرت لنگ را انداخت پس يكى از آزاد كردهاى حضرت عرض نمود كه پدر و مادرم فداى تو باد شما هميشه مبالغه مى فرموديد در بستن لنگ و حال انداختيد سبب چيست حضرت فرمودند كه نمى بينى كه نوره عورت را تمام فرو گرفته است.

و ظاهر اين خبر و خبر آينده آنست كه حجم عورت نباشد و ليكن بر تقدير وقوع اين معنى حمل مى بايد كرد بر آن كه عورت در ميان رانها باشد و نوره بسيارى بران بالا ماليده باشند كه حجم نيز پيدا نباشد يا از جهت بيان جواز

ص: 36

فرموده باشند.

6-( و: دخل الصّادق صلوات اللّه عليه الحمّام فقال له صاحب الحمّام نخليه لك قال (1)لا انّ المؤمن خفيف المؤنة).

و حضرت صلوات اللّه عليه داخل حمام شدند حمامى عرض نمود كه رخصت مى دهيد كه مردمان را بيرون كنيم تا خلوت شود از جهت شما حضرت فرمودند كه نه به درستى كه مؤمن كارهاى او سبك است يعنى كار را بر مردمان دشوار نمى بايد كرد.

و كلينى اين حديث را در قوى كالصحيح روايت كرده است و در آخرش اينست كه:قال لا حاجة لي فى ذلك المؤمن اخفّ من ذلك يعنى حضرت فرمودند كه مرا احتياجى باين نيست مؤمن از اين سبكتر است يعنى قورق كردن طريقه جبارانست نه طريقه مؤمنان.

5-( و روى (2)عبيد اللّه (3)الرّافقىّ (4)قال: دخلت حمّاما بالمدينة فاذا شيخ كبير و هو قيّم الحمّام فقلت يا شيخ لمن هذا الحمّام فقال لأبي جعفر محمّد بن علىّ صلوات اللّه عليهما فقلت أ كان يدخله فقال نعم فقلت كيف (5)كان يصنع قال كان يدخل فيبدا فيطلى عانته و ما يليها ثم يلفّ ازاره على اطراف احليله فيدعونى فاطلى ساير بدنه فقلت له يوما من الايّام الّذى تكره ان اراه قد رايته قال كلاّ ان النّورة سترة).

و صدوق بسند قوى روايت كرده است از عبيد اللّه رافقى چنانكه در كافى است يا وافقى كه گفت داخل شدم در حمامى در مدينه مشرفه ديدم كه مرد پيرى حمامى بود گفتم اى پيره مرد اين حمام از كيست گفت از حضرت امام محمدخ.

ص: 37


1- فقال-خ.
2- عن-خ.
3- عبد اللّه.خ.
4- المرافقي(الوافقى)خ.
5- له و كيف.خ.

باقر است صلوات اللّه عليه پس گفتم كه آيا حضرت خود تشريف مى آورند باين حمام گفت بلى گفتم چكار مى كند گفت كه آن حضرت داخل مى شود و ابتدا مى كند و پشت زهارش را نور مى كشد و آن چه در حوالى آنست پس لنگش را بر اطراف ذكرش مى پيچد و در كافى چنين است كه ثم يلفّ على طرف احليله يعنى سر ذكرش را چيزى مى پيچد و اين اظهر است پس مرا مى طلبد و من باقى بدنش را نوره مى كشم پس روزى از روزها گفتم كه آن چه تو نمى خواهى كه من آن را ببينم ديدم حضرت فرمود كه حاشا كه ديده باشى به درستى كه نوره آن را پوشيده است.

و ظاهر اين حديث آنست كه حجم خصيتين را ديده باشد و آن كه صدوق چنين حديثى را جزم كرده است كه حق است با آن كه راوى آن مرد پير حمامى را نمى شناخت كه صادقست يا كاذبست چنانكه از حديث ظاهر مى شود دور نيست كه در آخر دانسته باشد كه راست گوست يا كتاب او را بر يكى از حضرات عرض نموده باشند و حضرت تصحيح فرموده باشند.

لهذا اين حديث را ابن ابى عمير روايت كرده است و تا بر او ظاهر نشده باشد حقيّت حديث او نقل نمى كند و اللّه تعالى يعلم.و بر تقدير صحت تاويلش آنست كه ران حضرت را ديده باشد در زير نوره و حضرت بيشتر مبالغه فرموده باشند در پوشيدن ران.

نهي از سلام در حمام

7-( و قال عبد الرّحمن بن مسلم المعروف بسعدان: كنت في الحمّام في البيت الاوسط فدخل ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما و عليه ازار فوق النّورة فقال السّلام عليكم فرددت عليه السّلام و دخلت البيت الّذى فيه الحوض فاغتسلت و خرجت.و فى هذا اطلاق في التّسليم في الحمّام لمن عليه مئزر و النّهى الوارد عن التّسليم

ص: 38

فيه هو لمن لا مئزر عليه).

و بسند صحيح منقول است از سعدان و او از اصحاب اصول است گفت من در حمام بودم در خانه وسط پس حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه داخل شد و لنگى بر بالاى نوره بسته بود و گفت السلام عليكم من جواب سلام دادم و داخل شدم در خانۀ كه حوض در آنجا بود پس غسل كردم و بيرون آمدم.و از اين حديث ظاهر مى شود كه جايز است سلام كردن كسى را كه در حمام لنگ بسته باشد و نهيى كه وارد است از سلام نسبت به كسى است كه لنگ نداشته باشد و چون سلام كند مردم متوجه او شوند كه جواب او بگويند و نظر ايشان بر عورت او افتد.

و احاديث نهى بسيار است از آن جمله روايت كرده است صدوق به سندى كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه سلام مكنيد بر يهودى، و بر نصرانى،و بر مجوسى،و بر بت پرستان،و بر شارب الخمر،و بر كسى كه شطرنج يا نردبازى كند و بر مخنث،و بر شاعرى كه هجو كند به نسبت زنا بر مؤمنات،و بر كسى كه نماز كند زيرا كه نماز گذارنده جواب نمى تواند داد پس سلام نبايد كرد چون سلام سنتست و جواب سلام واجب است،و بر كسى كه سودخواره باشد،و بر كسى كه در ادب خانه باشد،و بر كسى كه در حمام باشد، و بر فاسقى كه علانيه فسق كند.

و كراهت در نماز ظاهرا تقية وارد شده است يا در حالت تقيه به آن كه سلام بر شيعه كند كه نماز كند و سنيان حاضر باشند و از ترس ايشان جواب نتواند داد،يا بر كسى كه مسأله نداند و جواب ندهد و خوف بطلان نمازش باشد يا به وسواس افتد از كثرت شرايطى كه دارد كه اگر سلام صحيح بر عالمى كند كه تقيه نباشد ظاهرا ضرر نداشته باشد و هم چنين سلام بر كسى كه در خلا باشد كراهتش از اين جهاتست و سلام در حمام به اعتبار عريان بودنست به نحوى كه

ص: 39

صدوق تاويل كرده است و احتمال تقيه نيز دارد.

و فرقى هست ميان امثال اين اخبار و آن چه صدوق ذكر كرده است زيرا كه در اين اخبار منع است از سلام بر كسى كه در حمام باشد نه از كسى كه در حمام باشد پس ممكن است كه صدوق حمل كند حديث سعدان را بر آن كه سعدان البته لنگ داشته است كه حضرت بر او سلام كرده است هر چند كه در خبر مذكور نيست اما از جهت جمع بين الاخبار بر آن حمل مى كنند و ممكن است كه حمل كلام صدوق بر اين كنيم اما بسيار خلاف ظاهر است.

عورت مؤمن بر مؤمن حرام است

14,5,4,1-( و روى حنان بن سدير عن ابيه قال قال: دخلت انا و ابى و جدّى و عمّى حمّاما في المدينة فاذا رجل فى بيت المسلخ فقال لنا ممّن القوم فقلنا من اهل العراق فقال و أيّ العراق فقلنا الكوفيّون فقال مرحبا بكم يا اهل الكوفة و اهلا أنتم الشّعار دون الدّثار ثمّ قال و ما يمنعكم من الازار فانّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال عورة المؤمن على المؤمن حرام قال فبعث عمّى إلى كرباسة فشقّها بأربعة ثمّ اخذ كلّ واحد منّا واحدا ثمّ دخلنا فيها فلمّا كنّا في البيت الحارّ صمد (1)لجّدي فقال يا كهل ما يمنعك من الخضاب فقال له جدّى ادركت من هو خير منّي و منك لا يختضب فقال و من ذاك (2)الّذى هو خير منّي فقال ادركت علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه و لا يختضب فنكس رأسه و تصابّ عرقا و قال صدقت و بررت ثمّ قال يا كهل ان تخضب فانّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قد خضب و هو خير من علىّ صلوات اللّه عليه و ان تترك فلك بعلىّ صلوات اللّه عليه اسوة قال فلمّا

ص: 40


1- قصد.خ ل.
2- ذلك.خ ل.

خرجنا من الحمّام سألنا عن الرّجل فى المسلخ فاذا هو علىّ بن الحسين و معه ابنه محمّد بن علىّ صلوات اللّه عليهم. و فى هذا الخبر اطلاق للإمام ان يدخل ولده معه الحمّام دون من ليس بإمام و ذلك انّ الامام معصوم في صغره و كبره لا يقع منه النّظر إلى عورة فى حمّام و لا غيره)

(1) و روايت كرده است بسند موثق حنان پسر سدير صراف از پدرش كه گفت داخل شدم من و پدرم و جدم و عمم در حمامى در مدينه مشرفه پس در خانه رخت كن شخصى را ديديم كه بما گفت كه شما از كدامين طايفه ايد ما گفتيم كه از اهل عراقيم پس او گفت كه از كدام عراق كوفه يا بصره ما گفتيم از كوفه ايم پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمود كه خوش آمديد و صفا آورديد و بحسب لغتش به جاى فراخ و به اهل خود آمديد شما پيراهن تنيد نه جامه بالايين يعنى شما از خواص ماييد نه از اجانب و اين شفقتهاى حضرت از اين جهت بود كه چون ايشان را نصيحت فرمايد به لنگ بستن اطاعت كنند پس حضرت فرمودند كه چه چيز مانع است شما را از لنگ بستن به درستى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرموده است كه ديدن عورت مؤمن بر مؤمن حرامست سدير گفت كه عمم فرستاد و كرباسى آوردند و چهار حصه كرد و هر يك حصه را بستيم و به حمام رفتيم پس چون در خانه گرم نشستيم حضرت متوجه جد من شد و فرمود كه اى شخصى كه ريشت سياه و سفيد است چرا رنگ نمى بندى پس جدم گفت كه من به صحبت كسى رسيده ام كه بهتر از من و تو بود و خضاب نمى كرد پس حضرت فرمودند كه كيست آن كسى كه به از من است گفت به صحبت على بن ابى طالب صلوات اللّه عليه رسيده ام و آن حضرت خضابخ.

ص: 41


1- و لا في غيره.خ.

نمى كرد پس حضرت سر به زير انداخت و عرق مى ريخت از او و فرمود كه راست گفتى و نيكو گفتى پس حضرت فرمود كه اى كهل يعنى اى ريش دو مو اگر خضاب كنى و ريشت را يك رنگ كنى متابعت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كرده خواهى بود و آن حضرت بهتر است از امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و اگر خضاب نكنى متابعت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كرده خواهى بود و آن نيز بد نيست سدير مى گويد كه چون از حمام بيرون آمديم در رخت كن احوال آن شخص را پرسيديم كه كيست ظاهر شد كه حضرت سيد الساجدين بود و پسرش حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليهما با آن حضرت بود.

صدوق مى گويد كه از اين خبر ظاهر مى شود كه جايز است امام را كه فرزند خود را با خود به حمام برد نه كسى كه امام نباشد زيرا كه امام معصوم است از گناهان صغيره و كبيره در طفوليت و رجوليت و نظر او به عورت هيچ كس نمى افتد نه در حمام و نه در غير حمام.

بدان كه صدوق گفت كه سنت است كه پدر فرزند خود را با خود به حمام نبرد و از اينجا ظاهر مى شود كه به اعتقاد او جايز نيست غير معصوم را و حق اين است كه بى لنگ بد است با آن كه از حديث ظاهر مى شود كه حضرت در رخت كن با پدر بود و اصلا ظاهر نشد كه در حمام با حضرت بوده باشد.

ديگر آن كه صدوق غافل است از آن كه سدير و پدر و جدش هر سه در حمام بودند و حضرت منع ايشان نكرد مگر آن كه صدوق گويد كه حضرت غيب نمى دانست بر تقديرى كه غيب نداند فراست كه داشتند به اجماع و اخبار متواتره و از فراست بود كه پيش از برهنه شدن حضرت يافت كه مى خواهند برهنه داخل شوند شروع در گرمى فرمودند چون توان گفت كه از اول تا آخر

ص: 42

حمام نفهميدند كه پدر و پسرند.

و وجه عدم خضاب حضرت امير المؤمنين اين بود كه چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرموده بود كه محاسنت از خونت خضاب خواهد شد حضرت انتظار شهادت مى كشيد كه سخن حضرت راست شود چنانكه كلينى در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله خضاب فرمودند و مانع نبود حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را از خضاب مگر گفته حضرت سيد المرسلين كه رنگ خواهد شد محاسنت از خون سرت و حضرت امام حسين و امام محمد باقر صلوات اللّه عليهما نيز خضاب مى كردند و قريب باين است حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه و فوايد اين حديث بسيار است و به اندك تأملى ظاهر مى شود.

ران از عورت نيست

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الفخذ ليس من العورة).

و بسند قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه ران از عورت نيست و آن چه گذشت در حديث بشير نبال كه حضرت از ناف تا زانو را پوشيدند محمولست بر استحباب زيرا كه كلينى و شيخ روايت كرده اند در قوى از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما كه عورت قبل و دبر است و دبر پوشيده مى شود از نشستگاه پس هر گاه كه ذكر و خصيتين را به پوشانى ستر عورت كرده اى.

و در حديث صحيح از حريز از امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه نظر نكند كسى به عورت برادر مؤمنش و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه از آن حضرت پرسيدند كه در وقت آب ريختن بر بدن برهنه مى توان شد كه عورتش ظاهر شود يا او عورت كسى را به بيند حضرت فرمودند كه پدرم را بد مى آمد از همه كس كه

ص: 43

به عورت ديگرى نظر كند.

تحريض بر نوره كشيدن

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: النّورة طهور).

در حديث حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه نوره طهور است يعنى پاك كننده است از مو و چرك و گناهان.

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: ألقوا الشّعر عنكم فانّه يحسّن).

كلينى در موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه مو را از بدن خود دفع كنيد كه سبب حسن شماست و مراد از مو غير يك قبضه ريش است و ابرو،و همين عبارت را شيخ بسند صحيح از ابان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من اراد ان يتنوّر فلياخذ من النّورة و يجعله على طرف انفه و يقول اللّهمّ ارحم سليمان بن داود عليهما السّلام كما امر بالنّورة فانّه لا تحرقه النّورة إن شاء اللّه عز و جلّ).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه خواهد كه نوره بكشد پس اندكى از نوره بردارد و در كافى فشمّه و جعل پس ببويد آن را و بر سر بينى گذارد و بگويد كه خداوندا رحمت فرست بر سليمان بن داود چنانكه امر كرد بنوره كشيدن و مشهور است كه پيشتر نوره نبود و حضرت سليمان از جهت بلقيس ساخت و جارى شد پس كسى كه اين كار بكند نوره او را نسوزاند اگر حق سبحانه و تعالى خواهد و مجربست.

16-( و قد روى: من جلس و هو متنوّر خيف عليه الفتق).

و در روايتى از حضرات وارد شده است كه هر كه نوره كشد و بنشيند خوف اين هست كه او

ص: 44

را فتق حاصل شود كه دريده شود پرده و رودها در خصيه ريزد.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: احبّ للمؤمن ان يطّلى فى كلّ خمسة عشر يوما).

و بسند قوى از آن حضرت منقولست كه فرمودند كه من دوست مى دارم از جهت مؤمن كه در هر پانزده روز يك مرتبه نوره بكشد اقلا.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: السّنّة في النّورة في كلّ خمسة عشر يوما فان اتت عليك عشرون يوما و ليس عندك فاستقرض على اللّه عزّ و جلّ).

بسند صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه سنت است كه هر پانزده روز يك بار نوره بكشند پس اگر بيست روز بگذرد و نداشته باشى بهاى نوره را پس قرض كن بر حق سبحانه و تعالى يعنى قرضى است كه اداى آن بر الهى است تعالى شأنه.

و در خصال اين زيادتى هست كه و هر كه چهل روز بر او بگذرد و نوره نكشد پس او مؤمن و مسلمان نيست و او را نزد حق سبحانه و تعالى كرامتى و عزتى نيست.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فلا يترك عانته فوق اربعين يوما و لا يحلّ لامرأة تؤمن باللّه و اليوم الآخر ان تدع ذلك منها فوق عشرين يوما).

و بروايت سكونى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد از مردان پس ترك نكند نوره پشت زهارش را زياده از چهل روز و حلال نيست زنى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد كه ترك كند نوره پشت زهارش را زياده از بيست روز.

و اينها نهايت زمانست و الا هر چند زودتر است بهتر است چنانكه در

ص: 45

حديث صحيح از عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه منقولست كه گفت در خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه داخل حمام شدم حضرت فرمودند كه نوره بكش گفتم چند روزيست كه نوره كشيده ام حضرت فرمودند كه نوره بكش كه نوره طهور است يعنى پاكيزه مى كند بدنت را از مو و چرك و از گناهان به مغفرت سابق و توفيق لاحق.

و از اين باب احاديث بسيار وارد شده است و در روايت حذيفه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هر هفته پشت زهار و پائين تنه را نوره مى كشيدند و اولى آنست كه در وقت نوره كشيدن اين دعا را بخوانند كه كلينى به سندى معتبر از سدير از حضرت على بن الحسين صلوات اللّه و سلامه عليهما روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند كه هر كه در وقت نوره كشيدن اين دعا را بخواند حق سبحانه و تعالى او را مطهّر گرداند از چرك كينهاى دنيوى و صفات رذيله و پاك كند او را از گناهان و بدل از مويى كه مى برد مويى كرامت فرمايد كه در آن مو گناه نكند و بعدد هر مويى كه در بدن اوست ملكى بيافريند كه تسبيح الهى كند تا روز قيامت و هر تسبيحى از تسبيحهاى ايشان برابر باشد با هزار تسبيح اهل زمين و دعا اين است:

16- اللّهمّ طيّب ما طهر منّي و طهّر ما طاب منّي و ابدلنى شعرا طاهرا لا يعصيك اللّهمّ انّي تطهّرت ابتغاء سنّة المرسلين و ابتغاء رضوانك و مغفرتك فحرّم شعرى و بشرى على النّار و طهّر خلقى و طيّب خلقى و زكّ عملى و اجعلنى ممّن يلقاك على الحنيفيّة السّمحة ملّة ابراهيم خليلك و دين محمّد حبيبك و رسولك عاملا بشرائعك تابعا لسنّة نبيّك صلّى اللّه عليه و آله آخذا به متأدّبا بحسن تأديبك و تأديب رسولك صلّى اللّه عليه و آله و تأديب أوليائك

ص: 46

الّذين غذّوتهم بأدبك و زرعت الحكمة فى صدورهم و جعلتهم معادن لعلمك صلواتك عليهم ترجمه اش اينست كه خداوندا خوب گردان و يا خوشبو ساز به انوار معارف و طاعات و عبادات عضوهائى كه طاهر است از من به طهارت ظاهرى از احداث و نجاسات و به طهارت باطنى از گناهان و مكروهات و طاهر گردان آن چه را طيب و نيكوست از من و آن روح و عقل و قلب و قوى كه لشكرهاى روحند بلكه هر عضوى از اعضاى ظاهر و باطن را از گناهان و هر چه نالايق است مطهر گردان به آن كه همگى مشغول بغير تو يا بغير چيزى كه رضاى تو در آن باشد نشوند،و خداوندا بدل كن از اين مو مويى كه عصيان تو نكند يا ما در آن مو عصيان و مخالفت تو نكنيم،خداوندا غرض من از اين نوره كشيدن متابعت پيغمبران مرسل است از پيغمبرانى كه بعد از حضرت سليمان آمدند خصوصا سيد و اعظم ايشان صلى اللّه عليه و عليهم،و غرضم رضاى تست كه از من خوشنود شوى و از گناهان من در گذرى و بيامرزى همه را پس حرام گردان موى مرا و اعضاى مرا بر آتش جهنم و طاهر گردان ظاهرم را از هر ناشايستى و نيكو گردان خلق مرا به آن كه متخلق گردانى مرا بخلق انبيا و اوصياء خود،و اعمال مرا پاكيزه ساز از آن كه از جهت غير تو به جا آورم يا قبول كن و بگردان مرا از كسانى كه چون از دنيا بروم بر ملت حضرت ابراهيم كه خليل تست كه آن رفع شرك جلى و خفى است بروم چون بناى اخلاص از آن حضرت بر وجه اكمل شد اگر چه در واقع در جميع كمالات تابع سيد المرسلين است صلى اللّه عليه و آله و بميران مرا بر دين حبيب تو كه مرتبۀ محبيت و محبوبيت ترا با على مراتب كمال رسانيد و فرستاده تست بر جميع خلايق و چنان كن كه عمل كنم بجميع شرايع و احكامى كه آن حضرت از تو بخلق رسانيده است و تابع سنت پيغمبر تو باشم صلى اللّه عليه و آله و دست در دامان متابعت او زنم و

ص: 47

چنان كن كه مرا با حسن وجوه به آداب خود بدارى و متخلق به اخلاق خود كنى و متخلق به اخلاق رسولت گردانى صلى اللّه عليه و آله و چنان كنى كه به اخلاق و آداب ائمه معصومين كه دوستان تواند و ايشان را واجب الاطاعة عالميان گردانيده متأدب و متخلق گردم آن جمعى كه ايشان را تربيت كردۀ به آداب و اخلاق خود و علوم حقيقه و معارف لدنيه را در سينه هاى ايشان زراعت فرموده و ايشان را معدنهاى علوم و اسرار خود گردانيده صلوات تو بر ايشان باد چنانكه با ايشان كرده مرا نيز بهرۀ از خوان بى دريغ ايشان كرامت فرما.

و چون تفكر كنى در اين دعا خواهى يافت كه مشتمل است بر جميع مطالب دنيويه و اخرويه و ظاهريه و باطنيه و مى بايد كه در وقت دعا متوجه جناب اقدس او باشد و به تضرع و زارى اين مراتب را طلب نمايد كه اينها از ابواب چهار هزار گانه نماز است كه خواهد آمد و عجب از صدوق كه اكثر احاديث نوره را از كلينى نقل كرده است و چنين گنجى از گنجهاى الهى را غافل شده است كه ذكر كند.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: احلقوا شعر الابط للذّكر و الانثى).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بتراشيد موى زير بغل را خواه مردان و خواه زنان كه سنت است بر همه كس و در بعضى از نسخ به جاى الابط،البطن است كه تراشيدن موى شكم باشد.

6-( و: كان الصّادق صلوات اللّه عليه يطلى ابطيه في الحمّام و يقول نتف الابط يضعف المنكبين و يوهى و يضعف البصر).

و مقرر بود كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نوره مى كشيدند زير بغلها را در حمام و مى فرمودند كه كندن زير بغل ضعيف و سست مى گرداند دوشها را و ضعيف مى گرداند چشم را.

ص: 48

اما آن كه نوره مى كشيدند در حمام در روايت صحيح از هشام و حفص وارد شده است.و هم چنين در روايات بسيار.و اما آن كه سست و ضعيف مى كند در روايت سعدان و ابو كهمش واقع شده است.و اما آن كه بصر را ضعيف مى كند در موثقه على بن ابى حمزه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است جميعا.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: حلقه افضل من نتفه و طليه افضل من حلقه).

و در موثق كالصحيح و طرقى ديگر از عبد اللّه بن ابى يعفور از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه تراشيدن موى زير بغل بهتر است از كندن آن،و نوره كشيدن آن بهتر است از تراشيدن آن.

1-( و قال علىّ صلوات اللّه عليه: نتف الابط ينقّى (1)الرّائحة المكروهة و هو طهور و سنّة ممّا امر به الطّيب (2)عليه و آله السّلام).

روايت كرده است صدوق به سندى قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه كندن موى زير بغل پاك مى كند و در خصال ينفى الرائحة المنكرة است كه دور مى كند بوهاى بد را چون بيشتر گند بغل از كثرت مو بهم مى رسد و اين كندن پاك كننده است از گناهان،و سنت حضرتست،و از آن چيزهائى است كه پاكيزه ترين عالميان صلى اللّه عليه و آله به آن امر فرموده است.و در بعضى نسخ صلى اللّه عليه و آله است.

و در حديث صحيح گذشت كه كندن زير بغل از سنن حنيفيه است و ظاهرا مراد از آن ازاله مو باشد.و ممكن است كه ثواب كندن عظيم باشد،و تراشيدن اعظم باشد،و ثواب نوره كشيدن بيشتر از همه باشد.خ.

ص: 49


1- ينفى.خ.
2- النبي.خ.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا يطوّلنّ احدكم شعر ابطيه فانّ الشّيطان يتّخذه مخبأ يستتر (1)به).

و كلينى بروايت سكونى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمودند كه زنهار كه هيچ يك از شما نگذارند كه موى زير بغل ايشان دراز شود كه شيطان آنجا را پناه مى كند، و در آنجا پنهان مى شود.چون هر جا كثافت بيشتر است شيطان از آن محفوظتر است و تاويل كرده اند به آن كه به سبب ترك سنت آن حضرت شيطان تسلطش بر آن شخص بيشتر مى شود بخلاف متابعت كه هر چند بيشتر كنند شيطان دورتر مى شود و اللّه تعالى يعلم.

(و الجنب لا باس بان يطّلى فانّ النّورة تزيده نظافة)

و روايت كرده است شيخ بسند صحيح از ابن ابى عمير از سالم كه مى خواستم عرضه به خدمت حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه نويسم و عرض نمايم كه جنب نوره مى تواند كشيد حضرت پيش از آن كه بنويسم نوشتند كه نوره سبب زيادتى پاكيزگى جنب است بد نيست و ليكن اگر خضاب بسته باشند مرد و زن جماع نكنند و ظاهرا اين مطلب نيز داشته است كه حضرت فرموده اند.

و اولى آنست كه بعد از نوره آثار آن را خوب پاك كند تا دغدغه نرسيدن آب به زير آن و دغدغه نجاست زير آن برطرف شود و بعد از آن غسل كند.و از حديث سابق ظاهر شد كه اينها ضرر ندارد و ليكن مرسل بود و احتياط اولى است و اللّه تعالى يعلم.

سزاوار آنست كه اجتناب كنند از نوره كشيدن در روز

چهار شنبه]

1,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه ينبغى للرّجل ان يتوقّى النّورة يوم الاربعاء فانّه يوم نحس

ص: 50


1- يستر.خ.

مستمرّ).

و صدوق از ابو بصير و محمد بن مسلم به سندى قوى روايت كرده است كه فرمودند كه سزاوار آنست كه اجتناب كنند از نوره كشيدن در روز چهار شنبه كه روز شومى است كه تشام آن مستمر است هميشه بوده است و خواهد بود.و در احاديث بسيار وارد شده است كه روز نحس مستمر كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد ياد كرده است چهار شنبه آخر ماه است و در كتاب حج خواهد آمد كه ملاحظه چهار شنبه از طريقه اهل طيره است و از اين امت بر طرف شده است چنانكه در باب وضو گذشت.

(و يجوز النّورة فى ساير الايّام)

يعنى روز چهار شنبه بد است و در باقى روزها جايز است چون امر بنوره شده است و وقتى از جهت آن مقرر نساخته اند پس در همه روزى جايز باشد.

16-( و روى: انّها فى يوم الجمعة تورث البرص).

و در روايتى واقع شده است كه نوره در روز جمعه سبب پيسى است روايت كرده است صدوق در قوى كالصحيح از ابن عباس كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه پنج چيز است كه پيسى مى آورد نوره كشيدن در روز جمعه و چهار شنبه و وضو و غسل كردن از آبى كه در آفتاب گرم شده باشد و در جنابت چيزى خوردن،و در حيض با زنان جماع كردن و چيزى خوردن هر گاه سير باشند.

و كلينى رضى اللّه عنه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه به آن حضرت عرض نمودند كه بعضى از مردمان گمان دارند كه نوره در روز جمعه مكروه است حضرت فرمودند كه نه چنين است كدام مطهر در روز جمعه تطهيرش بيشتر از نوره است.و از اين حديث ظاهر مى شود كه آن حديث بر تقدير صحت محمول است بر تقيه و اللّه تعالى يعلم.

7-( و روى الرّيّان بن الصّلت عمّن اخبره عن ابى الحسن صلوات اللّه:

ص: 51

عليه قال: من تنوّر يوم الجمعة فاصابه البرص فلا يلومنّ إلا نفسه).

و بسند حسن از ريان قمى منقولست از كسى كه او را خبر داده است و نمى داند كه كيست از حضرت ابى الحسن موسى يا رضا صلوات اللّه عليهما كه فرمودند هر كه نوره كشد در روز جمعه و به او رسد پيسى پس ملامت نكند مگر خود را چون خود سبب آن شده است،و دور نيست كه تقية وارد شده باشد و ظاهرا روز پنجشنبه كشيدن اولى باشد كه داخل تهيه روز جمعه باشد چنانكه در حديث صحيح گذشت.

باكى نيست كه شخصى ازاله چرك بدن كند در حمام به آرد بو داده

(و لا باس بان يتدلّك الرّجل في الحمّام بالسّويق و الدّقيق و النّخالة و لا باس بأنّ يتدلّك بالدّقيق الملتوت بالزّيت و ليس فيما ينفع البدن اسراف انّما الاسراف فيما اتلف المال و اضرّ بالبدن)

و باكى نيست كه شخصى ازاله چرك بدن كند در حمام به آرد بو داده و به آرد و سبوس، و باكى نيست كه دور كند چرك بدن را به آردى كه به روغن زيت آلوده باشند و نيست در چيزى كه نفع كند بدن را اسرافى بلكه نيست اسراف مگر در چيزى كه مال را تلف كند و ضرر به بدن رساند.

آن چه ظاهر مى شود از احاديث اينست كه مقرر نبوده است كه بدن را كيسه بكشند از جهت رفع چرك چون ضرر به بدن مى رسد بلكه به سبوس و آرد و امثال اينها بدن را مى شسته اند و گاهى آرد را مخلوط به روغن زيت و امثال آن مى كرده اند كه اگر چرك را ببرد روغن بخورد بدن داده شود،بنا بر اين سؤال مى كرده اند كه مبادا اينها اسراف باشد و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه او دوست نمى دارد اسراف كنندگان را و فرموده است كه اسراف كنندگان برادران شياطينند و غير آن از آيات و اخبار متواتره در مذمت اسراف حضرت فرموده اند كه چون اينها به بدن نفع مى رساند اسراف نيست بلكه اسراف در چيزى

ص: 52

چند است كه مال تلف شود و ضرر به بدن رسد.

از آن جمله روايت كرده است كلينى در صحيح از هشام بن الحكم كه از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه اگر شخصى نوره كشد روغن زيت و آرد بر خود مالد خوبست حضرت فرمودند باكى نيست.

و در حسن كالصحيح از عبد الرحمن بن حجاج روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نوره كشد و از جهت آن آرد را مخلوط به زيت سازند و بعد از نوره بر بدن مالد تا بوى نوره را از او ببرد خوبست حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و باز عبد الرحمن روايت كرده است كه ديدم كه حضرت امام موسى كاظم آرد را با روغن زيت مخلوط ساخته بر بدن مى ماليدند من گفتم كه سنيان اين را خواب نمى دانند حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و در حديث قوى كالصحيح روايت كرده است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از ماليدن آرد بر بدن بعد از نوره حضرت فرمودند كه باكى نيست گفتم گمان مى كنند مردمان اهل سنت كه اين اسرافست حضرت فرمودند كه هر چه اصلاح بدن كند در آن اسراف نيست بسيار است كه من مى گويم كه آرد بيخته را مخلوط مى سازند به زيت و من بر بدن مى مالم عمده اسراف آنست كه مال تلف شود و ضرر به بدن رسد.

و قريب باين روايت كرده است از ابان بن تغلب از آن حضرت صلوات اللّه عليه و آن چه از اين دو روايت ظاهر مى شود آنست كه هر چه ضرر مى رساند اسرافست و در هر چه نفع مى رساند به بدن اسراف نيست و اما چيزى كه نفع نرساند و ضرر نرساند مثل تنباكو كه در اين زمان شايع شده است مسكوت عنه است.

ص: 53

بدان كه اسراف بر دو قسم است يكى آن كه نسبت به اشخاص مختلف مى شود مثل طعامهاى نفيس نسبت به جمعى كه داشته باشند اسراف نيست و نسبت به كاسبى كه قدر كسب او زياده از قيمت نان او نباشد اسرافست بحسب ظاهر چون سبب اين مى شود كه قرض كند و مال مردم در ذمت او بماند،و بعضى را كه دارند و نسبت به ايشان اين مفسده نيست ضرر ندارد و هم چنين بوششهاى نفيس و اسبهاى نفيس بلكه اگر كاسب مذكور الاغى نگاه دارد كه او را ضرور نباشد اسرافست.

و قسم دويم آنست كه نسبت به همه كس اسرافست مثل تضييع مال به آن كه اگر شخصى صاحب صد هزار تومان باشد و يك درهم را در ميان دريا اندازد كه احتمال انتفاع كسى نباشد اسرافست چون ممكن بود كه جمعى از اين درهم منتفع شوند اما اگر خوف غرق شدن كشتى باشد و صد هزار تومان را در آب اندازد بواسطه سبك شدن كشتى جايز است بلكه واجب.

و در حديث صحيح از داود رقى وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه ميانه رو بودن كه اسراف نكند و بر خود تنگ نگيرد امريست كه حق سبحانه و تعالى آن را دوست مى دارد،و اسراف امريست كه حق سبحانه و تعالى آن را دشمن مى دارد تا آن كه هسته خرما را انداختن اسراف است چون بكار مى آيد از جهت خوردن شتر يا سوختن و تا آن كه آب ته كوزه را ريختن اسرافست هر چند كثيف باشد چون ممكن است كه كثافت به ته نشيند و از آن منتفع شوند و حيوانات از آن منتفع مى توانند شد با كثافت.

و امثال اين اخبار بسيار است كه در ابواب زكات و تجارت خواهد آمد پس احوط در تنباكو آنست كه اگر كسى به هيچ نحو منتفع نشود نكشد و اگر

ص: 54

سبب اصلاح دماغ شود اگر چه به سبب عادت باشد ظاهرا بد نباشد و اللّه تعالى يعلم.

فايده حنا و نوره

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من اطّلى و اختضب بالحنّاء آمنه اللّه عزّ و جلّ من ثلاث خصال الجذام و البرص و الاكلة إلى طلية مثلها).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه نوره بكشد و بعد از آن حنا بر بدن مالد حق سبحانه و تعالى او را ايمن كند از سه خصلت يكى جذام كه مقدمه خوره است.و دويم پيسى و سيم خوره تا مرتبه ديگر كه نوره كشد به همين عنوان كه بعد از نوره خضاب كند.

و كلينى همين حديث را روايت كرده است بسند قوى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله.و صدوق بسند كالصحيح روايت كرده است و بسند قوى روايت كرده است از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه هر كه بعد از فارغ شدن از نوره حنا بمالد از سر تا پا را حق سبحانه تعالى او را ايمن كند از جنون و جذام و پيسى.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الحنّاء على اثر النّورة امان من الجذام و البرص).

يعنى حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حنا بر بدن ماليدن عقيب نوره سبب ايمنى است از خوره و پيسى.

6-( و روى: انّ من اطّلى فتدلّك بالحنّاء من قرنه إلى قدمه نفى اللّه عنه الفقر).

و در روايت است بسند قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر كه نوره كشد و بعد از آن حنا بر بدن مالد از سر تا پا حق سبحانه و تعالى فقر و احتياج را از او دور كند كه محتاج خلق نشود،يا آن كه او را غنى كند.و روايت كرده است كلينى و شيخ از احمد بن عبدوس كه من ديدم حضرت امام محمد تقى را كه از حمام بيرون آمدند و از سر تا پا مثل گل سرخ

ص: 55

شده بودند از اثر حنا.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اختضبوا بالحنّاء فانّه يجلو البصر و ينبت الشّعر و يطيّب الرّيح و يسكّن الزّوجة).

(1) و بسند كالصحيح روايت كرده است كلينى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله كه خضاب كنيد به حنا كه سبب جلا و روشنى چشم است و سبب روييدن مو است و بو را خوش مى كند و زوجه را ساكن و مطمئن مى كند به گمان آن كه شوهرش جوانست كه چون موى سفيد مى بيند مغموم مى شود.و ظاهرا مراد از خضاب رنگ كردن ريش و سر است بلكه غالب ريش بوده است و مطلق منصرف به غالب مى شود.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الحنّاء يذهب بالسّهك و يزيد في ماء الوجه و يطيّب النّكهة و يحسّن الولد).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حنا بوى بد را كه از عرق حاصل مى شود مى برد و آب رو را زياد مى كند و دهن را خوشبو مى كند و فرزند را خوش صورت مى كند.و اين حديث را شيخان بسند قوى روايت كرده اند از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

(و لا باس ان يمسّ الرّجل الخلوق فى الحمّام و يمسح به يده من شقاق يداويه و لا يستحبّ ادمانه و لا ان يرى اثره عليه)

باكى نيست كه شخصى خلوق را در حمام به خود مالد يا بدست مالد از جهت تركيدن دست كه مداوا كند به آن و خوب نيست مداومت بر آن يا آن كه اثر زردى آن بر دست بماند و خلوق بوى خوشى بوده است كه زعفران داشته است با چيزهاى ديگر خوشبو و بر بدن مى ماليده اند و بر دست مى ماليده اند و بدن و دست را زرد مى كرده اند.ل.

ص: 56


1- الروعة.خ ل.

و در حديث كالصحيح و حسن كالصحيح اين مضمون واقع شده است از عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و آن كه در حمام فرموده اند از آن جهت است كه رنگ آن نماند يا اگر بماند قليلى بماند و بواسطه مداوا كنند نه بواسطه زردى و گاهگاهى كنند نه هميشه.و در حديث وارد است كه خلوق كردن بد نيست اما مى بايد كه پيش از خواب ازاله آن بكنند كه شب بسر نيايد با خلوق.

و در حديث موثق كالصحيح از زراره وارد است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر از خلوق كردن حضرت فرمودند كه باكى نيست و ليكن دوست نمى دارم كه مداومت كنى بر آن.و در احاديث بسيار وارد شده است از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه باكى نيست خلوق كردن و ليكن شب بروز نياورد با خلوق.

14,1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: الخضاب هدى إلى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و هو من السّنّة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى خضاب را به هديه فرستاد بسوى حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليه و آله و خضاب از جمله سنتهاى آن حضرتست كه بر آن مداومت مى فرمودند.و هر جا كه خضاب مذكور مى شود شامل رنگ ريش است خواه به حنا يا وسمه يا كتم و امثال آن،و شامل است كل بدن را حنا ماليدن بعد از نوره و موى سر را رنگ كردن اگر مو گذاشته باشد و هم چنين موى ابرو و شامل است حنا گذاشتن زنان دست و پا را.

و محتمل است كه شامل حناى دست و پاى مردان نيز باشد و ليكن جائى وارد نشده است بخصوص و از مشايخ شنيده ايم كه بدعتست بقصد سنت كردن،و اگر از جمله مباحات داند ضرر ندارد و جمعى از عامه گفته اند كه

ص: 57

حرامست چون زينت زنانست بهتر آنست كه اگر خواهند دست رنگين شود عقيب نوره حنا بگذارند و اگر بسيار رنگين نشود بهتر است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا باس بالخضاب كلّه).

آن حضرت فرمودند كه باكى نيست بهر رنگى خضاب كردن هر چند حنا بهتر است و ليكن بانواع رنگها خوبست و پيران را وسمه بهتر است چنانكه در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان وارد است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از وسمه حضرت فرمودند كه باكى نيست به آن مر پيران ريش سفيد را.

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه را ديدم كه مصطكى مى خاييدند پس حضرت فرمودند كه اى محمد وسمه دندانهاى مرا ضعيف كرده است اين مصطكى را مى خايم تا سخت شود و سست شده بود دندانهاى حضرت آن را به طلا بسته بودند.

7-( و: دخل الحسن بن الجهم على ابى الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما و قد اختضب بالسّواد فقال انّ في الخضاب اجرا و الخضاب و التّهيئة ممّا يزيد اللّه عزّ و جلّ به فى عفّة النّساء و لقد ترك نساء العفّة بترك ازواجهنّ التّهيئة فقال له بلغنا انّ الحنّاء يزيد فى الشّيب فقال أيّ شىء يزيد فى الشّيب الشّيب يزيد في كلّ يوم).

و بسند حسن كالصحيح منقولست از حسن كه داخل شد بر حضرت صلوات اللّه عليه و آن حضرت محاسن مبارك را خضاب به سياهى فرموده بودند پس حضرت فرمودند كه در خضاب اجر عظيم هست و خضاب كردن و خود را نيكو داشتن از جمله چيزهائى است كه حق سبحانه و تعالى به آن زياده مى كند عفت و صلاح زنان را و بتحقيق كه بسيارى از زنان ترك صلاح و عفت نمودند از جهت آن كه شوهرهاى

ص: 58

ايشان ترك زينت نمودند پس حسن عرض نمود كه شنيده ايم كه حنا سبب زيادتى سفيدى مو است و مو را سفيد مى كند يا سبب زيادتى پيرى است حضرت فرمودند كه چه چيز پيرى را زياد مى كند پيرى هر روز زياد مى شود و بنا بر آن كه حسن گفته باشد كه سبب سفيدى ريش است.

ممكن است كه حضرت فرموده باشند كه سفيدى ريش هر روز زياد مى شود يا مراد حضرت پيرى باشد و غرض حضرت اين باشد كه سفيدى ضرر ندارد و پيرى ضرر دارد و پيرى كه هر روز زياده مى شود پس نبايد ترك سنت كردن بواسطه امثال اينها.و از اين حديث ظاهر مى شود كه سنت باشد مردان را زينت كردن از جهت زنان.و بر اين مضمون احاديث متواتره وارد شده است.

14,5-( و: سال محمّد بن مسلم ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن الخضاب فقال كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه يختضب و هذا شعره عندنا).

و بسند كالصحيح منقولست كه سؤال نمود محمد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از خضاب حضرت فرمودند كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله خضاب مى فرمودند و اينك موى آن حضرت نزد ماست.

و ممكن است كه حضرت از اين جهت حفظ نموده باشند يا از جهت تيمن و تبرك نگاه داشته باشند و خواهد آمد كه سنت است دفن مو و امثال اين ممكنست كه مستثنى باشد.

14-( و روى: انّه صلوات اللّه عليه و آله كان فى رأسه و لحيته سبع عشرة شيبة).

و در روايتى وارد شده است كه در سر و محاسن مبارك آن حضرت هفده تار موى سفيد به همرسيده بود و مى فرمودند كه

شيّبتني هود و الواقعة و المرسلات و اذا السّماء انشقّت. يعنى مرا پير كرد هيبت عذاب الهى كه در اين سورها واقع شده است و در آن وقت دير سفيد مى شده است مو و

ص: 59

در اين اوقات نادر است كه در شصت سالگى اكثر محاسن سفيد نشود.

6,14,5,3-( و: كان النّبي صلّى اللّه عليه و آله و الحسين ابن علىّ و ابو جعفر محمّد بن علىّ صلوات اللّه عليهم يختضبون بالكتم).

بسند حسن كالصحيح وارد شده است از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از رنگ كردن مو پس حضرت فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و حضرت سيد الشهداء و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليهما خضاب مى فرمودند به كتم،و كتم گياهى است كه ريش را به آن رنگ مى كرده اند و سياه مى شده است مانند وسمه،و بعضى گفته اند كه وسمه است.و بر اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است.

4,6-( و: كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما يختضب بالحنّاء و الكتم).

و حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه خضاب مى فرمودند به حنا و كتم يعنى هر دو را به يك ديگر مخلوط مى ساختند و مى بستند يا آن كه گاهى حنا مى بستند و گاهى كتم و اين اظهر است بلكه همه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم گاهى حنا و گاهى وسمه و گاهى كتم مى بستند چنانكه در اخبار صحيفه وارد شده است.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الخضاب بالسّواد انس للنّساء و مهابة للعدوّ).

و بسند قوى از عمر بن يزيد منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه خضاب كردن به سياهى سبب انس زنانست كه گمان مى كنند كه شوهران ايشان جوانند و سبب ترسيدن دشمنان است به همين سبب.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه عزّ و جلّ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ قال منه الخضاب بالسّواد).

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در تفسير قول خداوند عالميان كه فرموده است كه

ص: 60

تهيه و استعداد كنيد از جهت دفع كفار آن چه را استطاعت داريد از چيزهائى كه سبب قوت شماست و از آن جمله است نگاهداشتن اسب و آلات حرب چون شمشير و زره و نيزه و خود بلكه اسب دوانيدن و شتر دوانيدن و تير اندازى كردن و شمشير بازى و نيزه بازى و گرو بستن بر اينها.حضرت فرمودند كه از آن جمله است ريش را به خضاب سياه كردن تا سبب خوف كفار شود كه شما را جوان پندارند هر چند پير باشيد.

14-( و: انّ رجلا دخل على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و قد صفّر لحيته فقال له رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما احسن هذا ثمّ دخل عليه بعد هذا و قد اقنى بالحنّاء فتبسّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و قال هذا احسن من ذاك ثمّ دخل عليه بعد ذلك و قد خضب بالسّواد فضحك اليه فقال هذا احسن من ذاك و ذاك).

و به درستى كه مردى داخل شد بر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و ريش را به حنا زرد كرده بود حضرت فرمودند كه چه خوبست اين رنگ پس بعد از آن بر آن حضرت داخل شد و ريش را به حنا سرخ كرده بود پس حضرت تبسم فرمودند و فرمودند كه اين بهتر از آنست كه پيشتر كرده بودى پس مرتبه ديگر بر آن حضرت داخل شد و ريش را به خضاب سياه كرده بود حضرت خنديدند و فرمودند كه اين از هر دو بهتر است كه سابق كرده بودى.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا ينبغى للمرأة ان تعطّل نفسها و لو ان تعلّق قلادة في عنقها و لا ينبغى لها ان تدع يدها من الخضاب و لو ان تمسحها بالحنّاء مسحا و ان كانت مسنّة).

و بسند صحيح روايت است از داود بن سرحان از حضرت امام جعفر صادق و بسند صحيح روايت است از محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليهما كه

ص: 61

فرمودند كه سزاوار نيست زن را كه خود را زينت نكند بلكه مستحب است كه زينت كند اگر همه گردن بندى در گردن داشته باشد و سزاوار نيست او را كه ترك كند رنگ دستش را اگر چه حنا بر دست بمالد اندكى هر چند زن سال دار باشد.

و روايات صحيحه در اين باب وارد شده است كه إن شاء اللّه در كتاب نكاح مذكور خواهد شد.

5-( و قال ابو جعفر الباقر صلوات اللّه عليه: انّ الاظافير اذا اصابتها النّورة غيّرتها حتّى انّها تشبه اظافير الموتى فلا بأس بتغيّرها).

روايت كرده است كلينى بسند قوى از حكم بن عتيبه كه ديدم حضرت امام محمد باقر را صلوات اللّه عليه كه حنا بر داشتند و بر ناخنهاى خود گذاشتند پس حضرت فرمودند كه اى حكم چه مى گويى در رنگ كردن ناخن پس من گفتم چه مى توانم گفت و حال آن كه مى كنى و فعل تو حجت است پيش ما جوانان اين كار مى كنند پس حضرت فرمودند كه اى حكم هر گاه نوره به ناخنها رسيد آن را متغير مى سازد و شبيه مى شود به ناخنهاى مرده ها پس آن را تغيير ده به حنا تا بد نمودن آن زايل شود.

16-( و: قد خضب الائمّة صلوات اللّه عليهم بالوسمة).

و بتحقيق كه ائمۀ معصومين صلوات اللّه عليهم خضاب كرده اند به وسمه در احاديث صحيحه و كالصحيحه وارد است كه حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه خضاب به وسمه مى فرموده اند.

و در حديث صحيح و كالصحيح وارد شده است كه حضرت امام محمد باقر زنى داشتند كه خاطر او را مى خواستند و آن زن مبالغه مى نمود در خضاب حضرت و حضرت از جهت او محاسن مبارك را به وسمه سياه مى كردند.

و در حديث صحيح و حسن كالصحيح از معاوية بن عمار منقولست كه

ص: 62

گفت مكرر حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه را ديدم كه محاسن مبارك را به حنا سرخ كرده بودند.

(و الخضاب بالصّفرة خضاب الايمان و الاقناء خضاب الاسلام و بالسواد اسلام و ايمان و نور)

و خضاب كردن به زردى خضاب ايمانست و سرخ كردن خضاب اسلام است و سياه كردن اسلام و ايمان و نور است و ظاهرا از نساخ سهوى شده است چنانكه صدوق در ثواب الاعمال نقل كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه خضاب به زرد كردن خضاب اسلام است و خضاب به سرخ كردن خضاب ايمان است و اين معنى انسبست به احاديثى كه گذشت و محتمل است كه حديثى به او رسيده باشد چنين و ليكن بعيد است.

و كلينى نيز روايت كرده است بسند قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد حضرت ديدند كه موى سفيد در ريش او به همرسيده است پس حضرت فرمودند كه هر كه يك موى سفيد در محاسن او به همرسد آن مو نورى خواهد بود او را در روز قيامت آن مرد رفت و حنا بست چون به خدمت حضرت آمد حضرت فرمودند كه نور است و اسلام آن مرد رفت و خضاب سياهى كرد حضرت فرمودند كه نور است و اسلام است و ايمان و سبب محبت زنانست و سبب خوف دشمنان است،و ظاهرا از اين حديث نيز چيزى از نساخ افتاده باشد و اللّه تعالى يعلم.

1,14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لعليّ صلوات اللّه عليه يا علىّ درهم فى الخضاب افضل من الف درهم فى غيره فى سبيل اللّه عزّ و جلّ و فيه اربع عشرة خصلة يطرد الرّيح من الاذنين و يجلو

ص: 63

البصر و يلينّ الخياشيم و يطيّب النّكهة و يشدّ اللثة و يذهب بالضّنا و يقلّ وسوسة الشّياطين و تفرح به الملائكة و يستبشر به المؤمن و يغيظ (1)الكافر و هو زينة و طيب و يستحيى منه منكر و نكير و هو براءة له فى قبره).

و به سندى قوى كه بعد از اين در وصيت كبيره خواهد گفت و بسند قوى كلينى ذكر كرده است و خود در خصال روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند و در سندى ديگر اسم حضرت نيست كه يا على يك درهم صرف نمودن در خضاب بهتر است از هزار درهم كه در راههاى ديگر صرف نمايند از راههاى خداوند عالميان و در خضاب چهارده خوبى هست آن كه باد را از گوشها دفع مى كند،و چشم را جلا مى دهد،و دماغ را نرم مى كند كه خشك نشود،و دهان را خوشبو مى سازد،و بيخهاى دندان را سخت مى كند،و لاغرى را مى برد و در بعضى از نسخ به جاى ضنى،صنان به صاد مهمله و دو نون است چنانكه بعد از اين نيز صنان است يعنى گند زير بغل را مى برد و در خصال و ثواب الاعمال نيز هر دو نسخه هست در هر دو حديث و در كافى كه نزد ماست غثيان است يعنى خبث نفس و بدى او را زايل مى كند،و وسوسه شيطان را كم مى كند،و فرشتگان از آن خوشحال مى شوند،و مؤمنان شكفته مى شوند،و كفار را به خشم مى آورد و اين زينت است و بوى خوش است،و منكر و نكير را شرم مى آيد كه از او سؤال كنند يا او را عذاب كنند،و سبب بيزاريست در قبر از عذاب الهى.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه زنهار كه ترك خضاب مكنيد بعد از آن كه خضابخ.

ص: 64


1- و بغيظ به.خ.

كرده باشيد كه سبب فقر است با آن كه بسيار بد هيئت نيز مى شوند،و اكثر اوقات محاسن هفت رنگ مى شود چنانكه مشهور است.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه در خضاب سه خصلت است سبب خوف دشمنان است.و سبب محبت زنان است،و سبب زيادتى قوت جماع است.و احاديث در اين باب بسيار است بر اين اكتفا شد.

و در طرق عامه نيز احاديث بسيار هست از زبير و ابى هريره كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه موى سفيد را به خضاب تغيير دهيد و شبيه بيهود و نصارى مباشيد.و احاديث بسيار در صحاح ايشان هست كه ابو بكر و عمر خضاب كردند و انس بن مالك مى گفت كه موى سفيد حضرت قليلى بود و به مرتبه نرسيده بود كه خضاب بايد كرد.بنا بر اين آن حضرت خضاب نكرد و ليكن امر به خضاب فرمودند.و مع هذا اكثر عامه تشنيع شيعه مى كنند بر خضاب مثل بسيارى از سنن كه خواهد آمد كه ايشان على رغم شيعه ترك كرده اند و تصريح به آن كرده اند.

در تراشيدن سر

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّي لأحلق فى كلّ جمعة فيما بين الطّلية إلى الطّلية).

و بسند قوى كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه من سر مى تراشم در هر جمعه در ميان دو نوره يعنى در هر پانزده روز يك بار نوره مى كشم و در هر هفته يك بار سر مى تراشم و بنا بر كراهت نوره در جمعه ممكن است كه مراد از لفظ جمعه هفته باشد و ممكن است كه مراد روز جمعه باشد و ميان حقيقى نباشد.و ليكن ظاهر حديث دلالت مى كند بر آن كه نوره در جمعه مى كشيده اند و اللّه تعالى يعلم.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لرجل احلق فانّه يزيد فى

ص: 65

جمالك).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله به شخصى فرمودند كه سر را بتراش كه حسنت زياده مى شود.و روايت كرده است كلينى در صحيح از عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه عرض نمودم به آن حضرت كه چه مى فرماييد در گذاشتن موى سر پس حضرت فرمودند كه اصحاب حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مشعر بودند و كلينى گفته است يعنى الطم يعنى موى سر را مى تراشيدند كه همزه اشعر همزه سلب باشد و ظاهر خبر اينست كه مو مى گذاشتند و ممكن است كه از روى تقيه چنين فرموده باشند يا اصحاب مخالفت حضرت مى كرده باشند.

و در حديث صحيح از عبد الرحمن بن ابى نجران منقولست كه حجام مرا حجامت كرد و پشت گردنم را كه موضع حجامت بود تراشيد پس حضرت ابو الحسن على ابن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما مرا ديد و فرمود كه اين چه چيز است كه بعضى از سر را تراشيده و باقى را گذاشته برو سرت را بتراش.و احاديث ديگر در اين باب خواهد آمد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: حلق الرّأس في غير حجّ و لا عمرة مثلة لأعدائكم و جمال لكم).

و منقولست كه حضرت فرمودند كه سر تراشيدن در غير حج و عمره قبيح است مثل گوش و بينى بريدن نسبت به دشمنان شما و سبب زينت شما است.و در حديث كالصحيح از بزنطى منقولست كه به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه اصحاب ما روايت مى كنند كه سر تراشيدن در غير حج و عمره قبيح است حضرت فرمودند كه حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه وقتى كه مناسك حج و عمره به جا مى آوردند و متوجه مدينه مشرفه مى شدند در اثناى راه راه را مى گردانيدند و به قريه سايه مى رفتند و سر مى تراشيدند يعنى صبر نمى كردند تا آن كه داخل مدينه شده سر

ص: 66

بتراشند پس اگر بد مى بود حضرت اين مقدار مبالغه در آن چگونه مى كردند.

و در حديثى ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت پرسيدند كه مردمان مى گويند كه سر تراشيدن قبيح است حضرت فرمودند كه سبب عزت و بزرگوارى ماست و مثله و قبيح است نظر به دشمنان ما.

(و معنى هذا فى

14- قول النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله حين وصف الخوارج فقال: انّهم يمرقون من الدّين كما يمرق السّهم من الرّميّة و علامتهم التّسبيد و هو الحلق و ترك التّدهّن).

و معنى آن كه مثله است نسبت به دشمنان شما از قول حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ظاهر مى شود كه چون آن حضرت صفت خوارج را فرمودند كه ايشان از دين بدر مى روند چنانكه تير از نشانه و علامت ايشان تسبيت است،و در بعضى از نسخ تسبيد است،و هر دو بمعنى سر تراشيدنست و علامت ديگر آن كه روغن نمى مالند پس ظاهر است كه سر تراشيدن ايشان مثله و قبيح است كه حضرت آن را صفت ايشان فرموده است و اگر نه خصوصيتى به ايشان ندارد بلكه همه مسلمانان سر مى تراشند و محتمل است كه قباحت به اعتبار ترك روغن ماليدن باشد و لهذا صاحب نهايه احتمال داده است كه مراد از تسبيد ترك روغن ماليدن باشد.

و بخارى در بسيار جائى احاديث خوارج را ذكر كرده است و اين علامت را ذكر نكرده است و ذكر كرده است كه خوارج خروج خواهند كرد بر بهترين خلايق و گفته است كه خروج ايشان بر على بن ابى طالب بود و نمى دانم كه چه تفاوت است كه سنيان ايشان را خوارج مى گويند و اصحاب عايشه و طلحه و زبير و معاويه و عمرو عاص را نمى گويند با آن كه ذكر كرده اند كه عبادت و تقوى

ص: 67

ايشان صد مرتبه از آنها بيشتر بود با آن كه احاديث متواتره نقل كرده اند كه عمار ابن ياسر را حضرت سيد المرسلين فرمود كه فئه باغيه او را شهيد خواهند كرد و لشكر معاويه او را شهيد كردند و در همه كتابها ذكر كرده اند حكايت كلاب حوأب را بر عايشه در وقتى كه خروج كرده باشد بر بهترين خلايق و ليكن چون كور و كر شده اند خود نقل مى كنند همه را و مخالفت بهترين خلايق را واجب مى دانند أولئك عليهم ما يحب اللّه و الملائكة و الناس اجمعين.

گرفتن مو از بينى سبب حسن رو است

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اخذ الشّعر من الانف يحسّن (1)الوجه).

و كلينى نيز روايت كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه گرفتن مو از بينى خواه بعنوان كندن و خواه بعنوان چيدن سبب حسن رو است محتمل است كه مراد حسن ظاهر باشد چون بسيار بدنماست اگر موى بينى بلند شود يا آن كه چون بكنند سبب حسن معنوى شود كه مؤمنان از ديدن او مسرور شوند چنانكه نماز شب سبب حسن رو مى شود و دور نيست كه هر دو مراد باشد در اينجا و در امثال اينجا.

هر جمعه سر خود را شستن به خطمى سبب ايمنى است از پيسى و ديوانگى

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: غسل الرّأس بالخطميّ فى كلّ جمعة امان من البرص و الجنون).

كلينى بسند موثق كالصحيح روايت كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه در هر جمعه سر خود را شستن به خطمى خواه برگ و خواه تخم و بهر دو بهتر سبب ايمنى است از پيسى و ديوانگى.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: غسل الرّأس بالخطميّ ينفى الفقر و يزيد فى الرّزق).

بسند حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه شستن سر به خطمى برطرف مى كند احتياج

ص: 68


1- يزين.خ.

بخلق را و روزى را زياده مى كند.

6-( و فى خبر آخر قال صلوات اللّه عليه: غسل الرّأس بالخطميّ نشرة).

در خبرى ديگر قوى كالصحيح از آن حضرت منقول است صلوات اللّه عليه كه شستن سر به خطمى بمنزله تعويذ است و حفظ مى كند از شر جن و انس هم چنان كه در نوره نيز بسند معتبر وارد شده است كه نشره است.

و به چند سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه در ده چيز نشره است كه سبب خوشحالى و سرور است راه رفتن، سوار شدن،سر به آب فرو بردن،و نظر به سبزه كردن،و خوردن و آشاميدن،و جماع كردن،مسواك كردن،و سر را به خطمى شستن،و نظر بر روى زن صاحب جمال كردن،و با مردان خوب صحبت داشتن غم را مى برد و خوشحالى مى آورد.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: غسل الرّأس بالخطميّ يذهب بالدّرن و ينقّى الاقذاء).

و بسند كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه شستن سر به خطمى دفع چرك مى كند و كوفت چشم را دفع مى كند يا فضلات زايده سر را از چشم و غير آن دفع مى كند.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه شارب را بگيرد و ناخن بگيرد و سرا به خطمى بشويد در هر جمعه چنان است كه بنده آزاد كرده باشد و فرمودند كه سر را به خطمى شستن سبب ايمنى است از صداع و از فقر و سر را پاك مى كند از امراض،و در حديث موثق از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه وارد است كه شستن سر به خطمى روزى را مى آورد.

14-( و: انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اغتمّ فامره جبرئيل عليه

ص: 69

السّلام فغسل رأسه بالسّدر و كان ذلك سدرا من سدرة المنتهى).

و مرويست به سندى قوى از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مغموم شدند به اعتبار قلت مؤمنين و كثرت كفار حضرت جبرئيل عليه السلام از سدرة المنتهى سدرى آورد و حضرت سر خود را به آن سدر شستند غم حضرت زايل شد.

شستن سر به سدر روزى را مى كشاند

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: غسل الرّأس بالسّدر يجلب الرّزق جلبا).

و بسند موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه شستن سر به سدر روزى را مى كشاند كشيدنى نيكو.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اغسلوا رءوسكم بورق السّدر فانّه قدّسه كلّ ملك مقرّب و كلّ نبىّ مرسل و من غسل رأسه بورق السّدر صرف اللّه عنه وسوسة الشّيطان سبعين يوما و من صرف اللّه عنه وسوسة الشّيطان سبعين يوما لم يعص (1)و من لم يعص (2)دخل الجنّة).

و به سندى كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه سر خود را به برگ سدر بشوييد كه دعا كرده اند سدر را به پاكى و خوبى هر فرشته مقربى و هر پيغمبر مرسلى و هر كه سر خود را به برگ سدر بشويد حق سبحانه و تعالى دفع كند از او وسوسه شيطان را هفتاد روز و هر كه را حق سبحانه و تعالى دفع كند از او وسوسه شيطان را هفتاد روز معصيت نخواهد كرد و هر كه معصيت نكند داخل بهشت مى شود.

(و من غسل رأسه بورق السّدر صرف اللّه عنه وسوسة الشّيطان).

و هر كه سر خود را به برگ سدر بشويد حق سبحانه و تعالى از او دور كند وسوسه

ص: 70


1- لم يعص اللّه.خ.
2- لم يعص اللّه.خ.

شيطان را كه او را به معصيت نيندازد و ظاهرا اين جمله از قلم نساخ سهو شده است و زياد نوشته اند چون صدوق و كلينى اخبار سابقه را ذكر كرده بودند و اين را ذكر نكرده اند و اللّه تعالى يعلم.

كسى كه پاهاى خود را بشويد بعد از بيرون آمدن از حمام

(و من غسل رجليه بعد خروجه من الحمّام فلا باس و ان لم يغسلها فلا باس)

و كسى كه پاهاى خود را بشويد بعد از بيرون آمدن از حمام باكى نيست و اگر پاها را نشويد نيز باكى نيست يعنى غساله حمام پاكست و زمين حمام كه غساله در آن ريخته مى شود پاكست هر چند از آن آب غساله وضو و غسل نتوان كرد و در اين معنى كه پاكست احاديث صحيحه وارد شده است و پيشتر اشاره به آن شد و هم چنين در آب حمام كه در قلتين باشد و كر و زياده باشد غسل مى توان كرد و آن چه نهى در آن وارد شده است آب قليلى است كه به آن غسل كنند و از بدن بريزد.

و اكثر علما آن نهى را نيز حمل بر كراهت كرده اند يا در صورتى كه ازاله منى از آن كرده باشند و احوط اجتنابست از آب قليل،و اولى اجتنابست از آب كثير نيز اگر ممكن باشد چون دو حديث صحيح بر نهى وارد شده است و اللّه تعالى يعلم.

شاد باش به كسي كه از حمام خارج مى شود

2-( و: خرج الحسن بن علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليهما من الحمّام فقال له رجل طاب استحمامك فقال (1)يا لكع و ما تصنع بالاست هاهنا فقال طاب حمّامك قال (2)إذا طاب الحمّام فما راحة البدن منه قال (3)فطاب حميمك فقال ويحك أ ما علمت انّ الحميم العرق فقال له كيف أقول فقال قل طاب ما طهر منك و طهر ما طاب

ص: 71


1- فقال له.خ ل.
2- فقال.خ.
3- فقال.خ.

منك).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه از حمام بيرون آمدند شخصى به حضرت عرض نمود كه پاك باد طلب حمام تو پس حضرت فرمودند كه اى احمق لفظ است چه لفظيست چون موضوع است از براى دبر پس گويا گفته است كه دبر حمام تو خوب باد يا آن كه است از براى طلب است اگر وقت رفتن به حمام مى گفتى وجهى داشت بعد از بيرون آمدن از حمام وجهى ندارد پس آن مرد گفت كه حمام تو نيكو باد حضرت فرمودند كه هر گاه حمام نيكو باشد پس چه فايده مى دهد به بدن و حال آن كه مطلوب از حمام راحت بدنست پس او گفت طيب باد حميم تو يعنى آب گرم حضرت فرمودند كه نمى دانى كه حميم بمعنى عرق آمده است و چه فايده دارد كه عرق خوب باشد هر چند او قصد نكرده باشد عرق را ليكن آداب آنست كه لفظ مشتركى گفته نشود كه معنى لغوى آن احتمال معنى ناخوش داشته باشد پس او گفت پس من چه چيز بگويم حضرت فرمود كه بگو كه حق سبحانه و تعالى طيب و نيكو و خوشبو سازد به عبادات و طاعات و حقايق و معارف عضوهائى را كه طاهر و پاكيزه است از تو بترك مخالفت الهى،و طاهر و پاكيزه سازد از جميع بديها و مكروهات اعضائى را كه طيب و نيكوست از تو از دل و روح و عقل بلكه اعضاى ظاهره را كه طاهر است از مخالفت طيب گرداند به عبادات و طاعات پس ظاهر شد كه اين دو كلمه كه از معدن وحى صادر شده است مشتمل است بر طلب جميع كمالات صورى و معنوى.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا قال لك اخوك و قد خرجت من الحمّام طاب حمّامك فقل له أنعم اللّه بالك).

صدوق بسند كالصحيح روايت كرده است از ابو بصير و محمد بن مسلم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از آباى خود سلام اللّه عليهم كه حضرت امير المؤمنين

ص: 72

صلوات اللّه عليه تعليم اصحاب خود فرمودند در يك مجلس چهار صد مسأله از آن چه مؤمن را بكار مى آيد در دين و دنيا و علما مدح اين كتاب كرده اند و حق آنست كه متن كتاب دليل صحت آنست.

و كلينى و صدوق اكثر احاديث آن كتاب را متفرق ساخته اند در كافى و اين كتاب و غير اين از كتب صدوق از آن جمله اينست كه حضرت فرمودند كه هر گاه برادر مؤمنت به تو بگويد در وقتى كه از حمام بيرون آمده باشى طاب حمامك و حميمك يعنى حمام و آب گرمت نيكو باد تو در جواب بگو كه حق سبحانه و تعالى خاطر ترا نيكو گرداند كه چيز بد در دل تو در نيايد يا هميشه خوشحال باشى.

و اين حديث بحسب ظاهر منافات با حديث سابق دارد پس جمع باين نحو مى توان كرد كه در اينجا حضرت نفرمود كه چنين بگويد بلكه فرمود كه اگر چنين بگويد تو در جواب چنين بگو زيرا كه جواب تحيت هر كس را مى بايد گفت پس اگر كسى سلامى نادرست بكند جواب او مى بايد داد اگر همه نادرست باشد.

مع هذا در جواب اشعارى هست به نادرستى تحيت زيرا كه أنعم اللّه بالك اشعارى دارد به آن كه حق سبحانه و تعالى عقلت را كامل كند كه بدانى چه نحو تحيت مى بايد كرد و چنين تحيتها نكنى و اظهر آنست كه همه كس به يك نحو مكلف نيستند چون راوى سابق قابل تربيت بود حضرت او را تربيت فرمودند و با همه كس همه كس نمى تواند اين نحو گفتگو كند.

و مؤيد اين آن كه كلينى روايت كرده است از عبد اللّه بن مسكان كه با جمعى از حمام بيرون آمده بوديم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه رسيديم حضرت فرمودند كه از كجا مى آييد گفتيم از حمام حضرت فرمودند

ص: 73

أنقى اللّه غسلكم يعنى حق سبحانه و تعالى غسل شما را بضم يا غسل شما را بفتح كه شستن باشد يا غسل شما را بكسر كه آب غسل باشد پاكيزه كند به آن كه هر يك از اينها سبب تطهير شما باشد از گناهان و هر چه ناشايست است و آن چه سبب توفيق شما باشد در طاعات و عبادات كرامت كناد پس ما در جواب گفتيم كه فداى تو گرديم و ندانستيم كه چه در جواب بگوئيم در خدمت حضرت آمديم تا آن حضرت صلوات اللّه عليه به حمام تشريف بردند و ما نشستيم تا حضرت بيرون آمد ما گفتيم: أنقى اللّه غسلك حضرت فرمودند كه: طهّركم اللّه پس چون اين جماعت در مرتبه وسط بودند اين نحو تلقين فرمودند و مرتبه اولى اعلى بود و مرتبه وسط ادنى و اللّه تعالى يعلم.

عمده دردها و مرضها سه است

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: الدّاء ثلاثة و الدّواء ثلاثة فامّا الدّاء فالدّم و المرّة و البلغم فدواء الدّم الحجامة و دواء البلغم الحمّام و دواء المرّة المشىّ).

و حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه عمده دردها و مرضها سه است و عمدۀ دوا نيز سه است اما درد پس از زيادتى خون و بلغم و مره است كه آن صفرا و سوداست پس دواء خون حجامتست،و دواء زيادتى بلغم حمامست كه به عرق دفع مى شود،و دواء صفرا و سودا جلابست و مسهل كه مى دواند اين كس را به بيت الخلا.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه عمدۀ دوا چهار است حجامت و سعوط كه چكانيدن در دماغ است و حقنه است و قى.و در حديث كالصحيح از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست كه علامتهاى خون چهار است خاريدن بدن و دملهاى ريزه و پينكى زدن و گرديدن سر.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد

ص: 74

شده است كه سه چيز فربه مى كند آدمى را و سه چيز لاغر مى كند اما آن چه فربه مى كند مداومت بر حمام يعنى يك روز نه يك روز چنانكه گذشت،و بوييدن خوش است،و جامهاى نرم پوشيدن.و اما آن چه لاغر مى كنند مداومت بر خوردن تخم مرغ است و ماهى،و طلع كه شكوفه خرماست.

سه چيز است كه بدن را از هم مى پاشند

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ثلاث (1)يهدمن البدن و ربّما قتلن اكل القديد الغابّ و دخول الحمّام على البطنة و نكاح العجوز و روى: الغشيان على الامتلاء).

و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه سه چيز است كه بدن را از هم مى پاشند و بسيار است كه مى كشند خوردن گوشتى كه خشك كرده باشند و بو كرده باشد و داخل شدن حمام با امتلا،و جماع كردن زن پير و روايتى واقع شده است كه چهارم جماع كردنست با امتلا و پر بودن معده.

ناخن گرفتن در روز جمعه

6-( و روى هشام بن سالم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

تقليم الاظفار يوم الجمعة يؤمن من الجذام و الجنون و البرص و العمى فان لم تحتج فحكّها حكّا).

و در صحيح از هشام منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ناخنها گرفتن در روز جمعه ايمن مى گرداند از مرض خوره و ديوانگى و پيسى و كورى و اگر محتاج به گرفتن نباشى مقراض يا كارد را بر او بمال كه از ناخنها بخراشد و ريزه ها بريزد.

و صدوق در تتمه اين حديث ذكر كرده است كه و حضرت صلى اللّه و عليه و آله فرمودند كه هر كه ناخنها بگيرد و شارب را بگيرد در هر جمعه و بگويد در ابتداى گرفتن: بسم اللّه و على سنّة محمّد و آل محمّد حق سبحانه و تعالى

ص: 75


1- ثلاثة.خ ل.

بعد هر ريزه ناخنى آزاد كردن بندۀ از فرزندان اسماعيل در نامه عمل او مى نويسد.

6-( و فى خبر آخر: فان لم تحتج فامرّ عليه السّكّين او المقراض).

و در روايتى ديگر وارد شده است بهمان عنوان و در آخر فرموده است حضرت كه اگر محتاج به گرفتن نباشى به آن كه در آن نزديكى گرفته باشى پس بمال بر آن كارد يا مقراض را.و ظاهرا مراد اعم است از آن كه ريزه بريزد يا نه و بهتر آنست كه حمل كنند بر آن حديث و احاديث ديگر كه بلفظ حك وارد شده است.

چنانكه در حديث حسن منقولست از عقبه اسدى كه من نزد عبد اللّه بن حسن رفتم و گفتم مرا تعليم كن دعايى در زيادتى روزى گفت بگو:

اللّهمّ تولّ امرى و لا تولّ امرى غيرك يعنى خداوند تو متوجه كار من شو و كار مرا بغير خود مگذار پس به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم حضرت فرمودن كه مى خواهى كه ترا تعليم كنم چيزى را كه نافع تر باشد در طلب روزى در هر جمعه ناخنها و شارب را بگير و اگر چه بتراشى ناخنها را.

و در حديث قوى از عبد اللّه بن هلال منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه در هر جمعه از شارب و ناخنها بگير و اگر چيزى نداشته باشد بتراش تا به تو نرسد ديوانگى و خوره و پيسى.

5-( و روى عبد الرّحيم القصير عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: من اخذ من اظفاره و شاربه كلّ جمعة و قال حين ياخذه بسم اللّه و باللّه و على سنّة محمّد و آل محمّد صلوات اللّه عليهم لم يسقط منه قلامة و لا جزازة الاّ كتب اللّه عزّ و جلّ له بها عتق نسمة و لم يمرض الا مرضه الّذى يموت فيه).

و بسند كالصحيح از عبد الرحمن كوتاه قد منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در هر جمعه از

ص: 76

ناخنها و شارب بگيرد و در وقت گرفتن اين دعا را بخواند كه ترجمه اش اينست كه ناخن مى گيرم بياورى نام حق سبحانه و تعالى و بعون الهى و بر سنت محمد و آل محمد كه رحمتهاى الهى بر ايشان باد و هر گاه چنين كند نريزد از او ريزه ناخنى يا ريزه مويى مگر آن كه حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهت او بعدد هر ريزه يك بنده آزاد كردن و بيمار نشود مگر به بيمارى اجلى كه مقدر شده است كه در آن اجل بميرد.

و ظاهر اين اخبار اينست كه خود بگيرد و دور نيست كه اگر دلاك شارب او را بگيرد و او دعا بخواند همان ثواب داشته باشد و ليكن اولى آنست كه خود آينه بردارد و چون روى خود را در آن به بيند اين دعا بخواند كه در چهار صد كلمه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه است كه

الحمد للّه الّذى خلقنى فاحسن خلقى و صورني فاحسن صورتى و زان منى ما شان من غيرى و اكرمنى بالإسلام يعنى جميع ثناها و كمالات مخصوص ذات مقدس خداونديست كه همه كمالات او راست و از اوست،آن خداوندى كه مرا آفريده است و خلق و اندام مرا صحيح گردانيده است و صورت داده است مرا و صورت مرا نيكو گردانيده است و زينت داده است مرا آن چه در ديگران بى زينت گردانيده است به آن كه جمعى را معيوب آفريده است و مرا غير معيوب، و گرامى داشته است مرا با سلام كه مسلمانم به هدايت او و فرمودند كه مى بايد كه از جهت برادران مؤمن خود را زينت كنيد وقتى كه برادرى به نزد شما آيد چنانكه رعايت غريبان مى كنيد رعايت برادران مؤمن بكنيد چنانكه بحسب متعارف اين كس بى دستار و ميان بند و چاقشور و امثال اينها به نزد اهل دينا نمى رود و از خانه نيز بى اينها بيرون نمى آيد از جهت ايشان برادر مؤمن نيز اين رعايتها بكنيد تا سبب خفت اينها نباشد.

ص: 77

و در حديث كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه خداوند عالميان بهشت را واجب گردانيده است از جهت جوانى كه بسيار نظر در آينه كند و حمد الهى بسيار كند و مى بايد كه چون نظر به آينه كند پس اگر خوش صورت باشد با خود عتاب كند كه روا باشد كه حق سبحانه و تعالى صورت ترا چنين آفريده باشد و تو سيرت خود را موافق صورت خود نگاه نداشتى بلكه سيرتت را به نحوى كرده كه اگر ظاهر شود نهايت نفرت از آن خواهى داشت و اگر صورتش نيكو نباشد با خود بگويد كه قبيح تر از تو بسيارند الحمد للّه كه مثل آنها نيستى و چون صورتت قبيح است سعى كن تا سيرت خود را نيكو كنى تا جمع ميان دو قبيح نكرده باشى كه اقبح باشى.

16-( و روى فى خبر آخر: انّه من يقلّم اظفاره يوم الجمعة يبدا بخنصره من اليد اليسرى و يختم بخنصره من اليد اليمنى).

و در حسن كالصحيح از ابن ابى عمير روايتست در خبرى ديگر در كيفيت گرفتن كه هر كه در روز جمعه ناخنها را بگيرد بايد كه ابتدا به انگشت كوچك دست چپ كند و انتها به انگشت كوچك دست راست كند.

و صدوق از پدرش روايت كرده است اين كيفيت را با دعاى سابق هر گاه در روز جمعه به جا آورد ثواب سابق خواهد داشت.و در روايت ابن ابى عمير نيست كه در روز جمعه چنين كند بلكه مطلق است و مشهور است.

و از مشايخ شنيده ام كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بترتيب خوابس خسب مى گرفته اند به آن كه يك در ميان مى گذاشته اند اول از خنصر دست چپ،ديگر وسطى،ديگر ابهام،ديگر بنصر بعد از خنضر دست راست، ديگر سبابه دست راست،ديگر ابهام،ديگر وسطى،ديگر خنضر دست راست، ديگر سبابه دست چپ،ديگر بنصر دست چپ و اگر در غير جمعه گيرد اين

ص: 78

ترتيب بهتر است و اگر مطلقا تخيير قايل شوند بد نيست و اللّه تعالى يعلم.

گرفتن شارب در هر جمعه

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اخذ الشّارب من الجمعة إلى الجمعة امان من الجذام).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه گرفتن شارب در هر جمعه سبب ايمنى است از خوره تا جمعه ديگر پس اگر كسى بر اين مداومت نمايد هميشه ايمن خواهد بود و احاديث در اين معنى گذشت.

6-( و: قال الحسين بن ابى العلا للصّادق صلوات اللّه عليه ما ثواب من اخذ من شاربه و قلّم اظفاره فى كلّ جمعة قال لا يزال مطهّرا إلى الجمعة الاخرى).

و بسند قوى منقولست از حسين و در كافى حسين روايت كرده است از ابو بصير كه او به حضرت عرض نمود كه چه ثواب دارد كسى كه از شارب بگيرد و ناخنها بگيرد در هر جمعه حضرت فرمودند كه پاكيزه خواهد بود و خداوند عالميان حفظ خواهد كرد او را تا جمعه ديگر كه معصيت نكند و اگر بكند حق سبحانه و تعالى خواهد آمرزيد بفضل خود.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه ناخن گرفتن دفع مى كند دردى را كه از همۀ دردها عظيمتر است و روزى را فراخ مى كند.

و در حديث موثق كالصحيح از آن حضرت منقولست كه ناخن گرفتن و شارب گرفتن در هر جمعه سبب ايمنى است از پيسى و ديوانگى.

14-( و قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: لا يطوّلنّ احدكم شاربه فانّ الشّيطان يتخذه مخبأ يستتر به).

و بروايت سكونى از آن حضرت منقولست كه فرمودند كه زنهار كه هيچ يك از شما شارب خود را نگذارد كه دراز شود زيرا كه هر چند دراز مى شود شيطان در زير آن مخفى مى شود و بر او مسلط مى شود چون خاصيت متابعت حضرت آنست كه ملائكه دفع شياطين از ايشان مى كنند و

ص: 79

هر گاه مخالفت آن حضرت كنند ملائكه دفع ايشان نمى كنند و شياطين مسلط مى شوند و دور نيست كه تعبير از اين معنى به آن عبارت فرموده باشند در همه جا و اللّه تعالى يعلم و عبارت را مجنّا به جيم و نون مشدده خوانده اند و به خا و با و همزه و هر دو نزديك بهم است كه محل پنهان شدنست كه فرمودند.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من قلّم اظفاره يوم الجمعة لم تشعث أنامله).

و از آن حضرت منقولست كه هر كه ناخنهاى خود را در روز جمعه بگيرد بندهاى انگشتانش نريزد يا ريشه نكند و مؤيد معنى ثانى است آن كه در بسيارى از نسخ لم تسعف به سين مهمله وفاء است و آن ريشه كردن انگشتانست.

و در روايت سكونى از حضرت سيد المرسلين منقولست كه هر كه ناخنهاى خود را در روز جمعه بگيرد حق سبحانه و تعالى از بندهاى انگشتان او بيرون كند درد را و داخل كند دوا را.

هر كه ناخنها را در روز پنجشنبه بگيرد

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من قصّ اظفاره يوم الخميس و ترك واحدة ليوم الجمعة نفى اللّه عنه الفقر).

و در قوى كالصحيح از آن حضرت منقولست كه هر كه ناخنها را در روز پنجشنبه بگيرد و يكى را بگذارد از جهت روز جمعه حق سبحانه و تعالى از او دور كند فقر را كه محتاج خلق نشود يا بى چيز نشود كه سبب احتياج است به مخلوق و هر چند فقر فخر سيد المرسلين است صلى اللّه عليه و آله اما استعاذه از آن واقع شده است در احاديث بسيار و سببش آنست كه اكثر مردم به سبب عدم صبر در بلاها در مخالفت الهى مى افتند و نسبت به كمل كمال است مثل ساير بلاها كه مخصوص است به انبيا و اوليا بواسطه قوت ايشان بر صبر و ما را امر كرده اند كه از حق سبحانه و تعالى خير خود را طلب كنيم در عافيت.

ص: 80

6-( و: قال عبد اللّه بن ابى يعفور للصّادق صلوات اللّه عليه جعلت فداك يقال ما استنزل الرّزق بشيء مثل التّعقيب فيما بين طلوع الفجر إلى طلوع الشّمس فقال اجل و لكن اخبرك بخير من ذلك اخذ الشّارب و تقليم الاظفار يوم الجمعة).

و در صحيح از آن حضرت منقولست كه عبد اللّه عرض نمود كه فداى تو گردم مشهور است كه هيچ چيز سبب فرو آوردن روزى بسوى خود نيست مثل آن كه در عقيب نماز صبح مشغول ذكر و قرآن و دعا باشند تا طلوع آفتاب حضرت فرمودند كه بلى سبب فراخى روزى هست و ليكن ترا خبر دهم به چيزى كه سببيتش مر فراخى روزى را بيشتر باشد و آن شارب و ناخنها گرفتن است در روز جمعه.

و بر اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است و دور نيست كه مطلوب اين باشد كه غرضش از تعقيب و نماز شب و امثال آنها كه سبب روزيست بقصد تحصيل روزى واقع نسازد بلكه خالص از براى الهى باشد و امثال اينها را سبب سازد كه اگر خلوص در اينها نباشد سهل است اگر چه محتمل است كه اينها نيز وقتى سبب روزى باشند كه بنده اينها را خالص از براى رضاى الهى واقع سازد و قرينه آن كه بسيار است كه سبب نمى شود و آن از جهت عدم خلوص باشد.

و ايضا ممكن است كه اينها وقتى سبب باشند كه كارهايى كه سبب منع رزقست مثل دروغ و بسيارى از معاصى كه خواهد آمد از او صادر نشود و اكثر عالميان از اين جهت به فقر مبتلايند كه آن اعمال از ايشان صادر مى شود مثلا نمى بينى كه هر گاه آدمى اندك كوفتى داشته باشد و علاجش در اندك تبريدى باشد و طبيب بگويد كه اگر بزرقطونا بخورى كوفت تو زايل مى شود و او بخورد و بعد از آن صد درم عسل بخورد پس اگر هلاك شود نه از آنست كه بزرقطونا

ص: 81

تاثير نكرده است و اين ظاهر است.

و اگر كسى خود را از معاصى نگاه دارد همان بس است از جهت روزى بى حساب چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ (1)يعنى هر كه از حق سبحانه و تعالى بترسد و مخالفت او نكند حق سبحانه و تعالى از جهت او مقرر مى سازد خلاصى از بلاها را و او را روزى مى دهد از جائى كه گمان نداشته باشد و نه اينست كه با وجود عدم شرايط هيچ تاثير نداشته باشد همان تاثير خود را مى كند اگر چه تاثير كامل نباشد.

(و تقليم الاظفار يوم الخميس يدفع الرّمد)

و گرفتن ناخنها در روز پنجشنبه دفع مى كند درد چشم را در حديث صحيح از خلف واقع شده است كه حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما در خراسان مرا ديد كه درد چشم دارم حضرت فرمودند كه ترا دلالت كنم به چيزى كه اگر آن را بكنى درد چشم نكشى گفتم بفرماييد حضرت فرمودند كه هر پنجشنبه ناخنها را بگير من چنان كردم و از آن روز تا حال درد چشم نكشيدم.و در حديثى كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر كه هر پنجشنبه ناخنها بگيرد درد چشم نكشد.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: من اخذ اظفاره كلّ خميس لم يرمد ولده).

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه پنجشنبه ناخنهاى خود را بگيرد فرزندانش درد چشم نكشند و استبعادى ندارد كه بالخاصية سبب اين معنى باشد يا آن كه به سب متابعت اين معنى را به تفضلق.

ص: 82


1- آيۀ 3 سورة-الطلاق.

الهى بيايد چون مسبب الاسباب اوست.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من قلّم اظفاره يوم السّبت و يوم الخميس و اخذ من شاربه عوفى من وجع الضّرس و وجع العين).

و بروايت سكونى از آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه ناخنها را در روز شنبه و پنجشنبه بگيرد و در ثواب الاعمال يا پنجشنبه بگيرد و از شارب بگيرد يعنى در يكى از اين دو روز حق سبحانه و تعالى او را عافيت كرامت كند از درد دندان و درد چشم يعنى اگر داشته باشد شفا يابد و اگر نداشته باشد مبتلا به آن ها نشود.

6-( و: قال موسى بن بكر (1)للصّادق صلوات اللّه عليه انّ اصحابنا يقولون انّما اخذ الشّارب و الاظفار يوم الجمعة فقال سبحان اللّه خذها ان شئت يوم الجمعة و ان شئت فى ساير الايّام و قال صلوات اللّه عليه قصّها اذا طالت).

و موسى عرض نمود به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه استادان ما مى گويند كه شارب و ناخنها را نمى بايد گرفت مگر در روز جمعه حضرت فرمودند سبحان اللّه از روى تعجب يا آن كه خدا را منزه مى دانم از آن كه چنين فرموده باشد بلكه واجب نكرده است كه روز جمعه باشد هر وقت كه خواهى بگير مى خواهى در روز جمعه بگيرد و مى خواهى در روزهاى ديگر بگير و حضرت فرمودند كه هر گاه كه دراز شود بگير.

و اين حديث بر تقدير وقوع منافات با احاديث متواتره ندارد بلكه بيان مى كند كه او امرى كه در آن اخبار وارد شده است بر سبيل استحبابست نه بر سبيل وجوب و چون راوى اظهار كرد كه ايشان لازم مى دانند كه در روز جمعهخ.

ص: 83


1- بكير.خ.

باشد لازم بود كه مبالغه فرمايند در عدم وجوب باين عبارت زيرا كه ايشان اين توهم را از امثال عبارات سابقه كرده بودند پس اگر اندك مساهله در جواب مى فرمودند سبب رسوخ اعتقاد باطل ايشان مى شد چنانكه خواهد آمد بسيارى از امثال اين.

و احوط آنست كه نگذارد كه ناخنهاى دست و پا دراز شوند و اگر نچينند البته در وقت وضو و غسل چنان كنند كه چركى نماند در زير ناخنها كه دغدغه وجوب مى شود.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه سبب ناخن گرفتن آنست كه چرك در زير آن بهم مى رسد اگر دراز شود و شياطين در چنين جاها جا مى كنند و سبب فراموشى مى شود.

و قريب باين معنى در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است و اولى آنست كه ناخن را به دندان نگيرد كه اخبار بسيار وارد شده است در نهى از آن و آن كه سبب نسيان است.

زنان اندكى از ناخنهاى خود را بگذارند از براى زينت

14-( و: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله للرّجال قصّوا اظافيركم و للنّساء اتركن من اظافيركنّ (1)فانّه ازين لكنّ).

و بروايت سكونى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقولست كه مردان را فرمودند كه ناخنهاى خود را بگيريد و به زنان فرمودند كه اندكى از ناخنهاى خود را بگذاريد كه از براى زينت شما بهتر است يعنى چنانكه مردان را سنت است بيخ گرفتن ناخن زنان را سنت نيست نه آن كه در اصل نگيرند از جهت آن كه اگر نگيرند قبيح مى نمايد

ص: 84


1- اظفار كن.خ.

البته.

هر گاه ناخنها و مو را بگيرند سنت است كه آن را دفن كنند

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: يدفن الرّجل اظافيره و شعره اذا اخذ منها و هي سنّة).

و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ناخنها و مو را بگيرند سنت است كه آن را دفن كنند،و اين مضمون در احاديث معتبره وارد شده است.

و كلينى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه از حضرت سؤال كردند تفسير اين آيه را كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً (1)يعنى آيا نگردانيديم زمين را محل دفن زندگان شما و مردگان شما حضرت فرمودند كه از آن جمله است دفن مو و ناخن يعنى چنان كرده است حق سبحانه و تعالى كه بعضى از اجزاى زندگان نيز در آنجا مدفون گردد و چون مفسران برأى خود تفاسير مى كنند تجوزات بسيار در اين آيه كرده اند.

16-( و روى: انّ من السّنّة دفن الشّعر و الظّفر و الدّم).

و در روايتى واقع شده است كه از جمله سنّتيها است دفن مو و ناخن و خون و بنا بر اين خون نيز داخل خواهد بود در آيه بلكه هر جزوى كه از زنده جدا شود مثل دندان و دستها و پاها اگر بريده شود و آن شخص زنده باشد چنانكه در حديث كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه وارد شده است كه حضرت فرمودند كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله امر فرمودند ما را به دفن كردن چهار چيز:مو،و دندان،و ناخن،و خون.

شانه كردن مو نزد هر نمازى

8-( و: سئل ابو الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جل

ص: 85


1- آيه 25 سورة المرسلات.

خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ (1) قال من ذلك التمشّط عند كلّ صلاة).

روايت كرده است كلينى در حسن كالصحيح از عبد اللّه بن مغيره كه از ابو الحسن صلوات اللّه عليه سؤال كردند از تفسير اين آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه زينت خود را برداريد و خود را مزين سازيد نزد هر مسجدى حضرت فرمودند كه از آن جمله است شانه كردن نزد هر نمازى.

و صدوق در قوى كالصحيح روايت كرده است از عبد الرحمن بن حجاج از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در تفسير اين آيه حضرت فرمودند كه شانه است به درستى كه شانه كردن روزى را فراخ مى گرداند و مو را نيكو مى سازد و حاجتى كه دارد زود بر آورده مى شود،و آب پشت كه منى است زياده مى شود و بلغم را قطع مى كند.

پس ممكن است كه مراد از مسجد در آيه نماز باشد چون مشتمل است نماز بر سجده به آن كه مصدر ميمى باشد،يا مراد اين باشد كه هر بار كه بمسجد رويد شانه بكنيد و هر زينتى كه از شارع بما رسيده است در آيه داخل است مثل مسواك كردن،و جامهاى پاكيزه پوشيدن،و بوى خوش كردن،و در جمعه ها و عيدها جامهاى نفيس پوشيدن و ساير چيزهائى كه خواهد آمد.

و ممكن است كه هميشه در وقت نماز سنت باشد جامهاى نفيس پوشيدن و در نمازهاى حاجت وارد شده است كه جامهاى گنده به پوشد آن مستثنى باشد چنانكه كلينى و صدوق در حديث معتبر كالصحيح از ابو بصير و محمد بن مسلم روايت كرده اند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه جامهاى پاكيزه غم و اندوه راف.

ص: 86


1- آيه 29 سورة-الاعراف.

مى برد و طهور و مطهر است از براى هر نماز.

و كلينى روايت كرده است در صحيح از حماد بن عثمان كه نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حاضر بوم كه شخصى به حضرت عرض نمود كه شما مى فرماييد كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه جامهاى گنده مى پوشيدند و پيراهنى را به چهار درهم مى خريدند و مى پوشيدند و امثال اينها و ما مى بينيم كه شما جامهاى نفيس مى پوشيد حضرت فرمودند كه در آن زمانى كه حضرت امير المؤمنين چنين مى كردند بد نمى نمود و امروز بدنماست و بهترين پوششها پوشش اهل آن زمان است و ليكن چون قايم آل محمد صلوات اللّه عليهم خروج خواهد كرد به سيرت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه سير خواهد كرد.

و امثال اين از احاديث متواتره وارد شده است از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه زينت مى كرده اند و با آن زينت نماز مى كرده اند.و اين آيه را مى خوانده اند كه ترجمه اش اينست كه بگو يا محمد كه كيست حرام كرده است زينتهاى الهى را كه از جهت بندگان آفريده است و روزيهاى طيب و نيكو را بگو كه ما همه را از براى مؤمنان آفريده ايم.

و احاديث بسيار وارد شده است كه بهترين پوششها پنبه است و آن لباس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله است و بهترين آن جامهاى سفيد است و حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم جامهاى خز مى پوشيده اند و به قيمت اعلى مى خريده اند تا چهل تومان قيمت آن مى شده است بعضى از اوقات و در مبحث لباس خواهد آمد و احكام لباس در آنجا مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: مشط الرّأس يذهب بالوباء و

ص: 87

مشط اللحية يشدّ الاضراس).

و حضرت فرمودند كه شانه كردن سر دفع وبا مى كند و شانه كردن ريش سخت مى كند دندانهاى آسيا را.

كلينى در قوى كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه فرمودند كه جامهاى پاكيزه دشمنان را كور مى گرداند،و روغن ماليدن فقر و چركنت را زايل مى كند،و سر را شانه كردن وبا را مى برد گفتم وبا كدام است؟ حضرت فرمودند كه تب است و ريش را شانه كردن دندانهاى آسيا را محكم مى كند.

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: اذا سرّحت لحيتك و رأسك فامرّ المشط على صدرك فانّه يذهب بالهمّ و الوباء).

و كلينى به سندى قوى از آن حضرت روايت كرده است كه هر گاه ريش و سر را شانه كنى پس بمال شانه را بر سينه ات كه دفع مى كند غم و وبا را.و گذشت كه وبا تبست و ظاهرا كه اگر بر بالاى جامه بر سينه بمالد سنت بفعل بيايد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من سرّح لحيته سبعين مرّة يعدّها مرّة مرّة لم يقربه الشّيطان اربعين يوما).

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه ريش خود را هفتاد مرتبه شانه كند كه حساب كند يك يك را شيطان چهل روز نزديك او نيايد و دور نيست كه مشروط باشد به اخلاص.

(و لا باس بإمشاط العاج و المكاحل و المداهن)

و باكى نيست به شانهايى كه از استخوان فيل ساخته باشند و هم چنان سرمه دانها،و روغن دانها كه از استخوان فيل ساخته باشند هر چند فيل از مسوخ است و ليكن مسوخ نجس نيستند يا آن كه خصوص استخوان فيل مستثنى باشد كه كراهت نيز ندارد.

و اين مضمون حديث كالصحيح است كه از حضرت امام جعفر صادق

ص: 88

صلوات اللّه عليه سؤال كردند از روغن دانها و شانه هاى استخوان فيل حضرت فرمودند كه باكى نيست در اينها.

7-( و قال موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه: تمشّطوا بالعاج فانّه يذهب بالوباء).

و كلينى در قوى كالصحيح از حسن بن عاصم روايت كرده است كه داخل شدم بر آن حضرت صلوات اللّه عليه ديدم آن حضرت شانه از استخوان فيل داشتند و به آن شانه مى كردند پس گفتم فداى تو گردم جماعتى در كوفه هستند كه مى گويند حلال نيست شانه كردن به عاج حضرت فرمودند كه چرا حلال نباشد و حال آن كه پدرم را يك شانه يا دو شانه بود از استخوان فيل پس فرمودند كه شانه كنيد به عاج كه دفع وبا مى كند و ترديد از راويست كه نمى داند كه حضرت يك شانه فرمودند يا دو شانه.

و در حديث قوى از موسى بن بكر مرويست كه گفت ديدم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه را كه شانه مى كردند به شانه عاج و من آن شانه را از جهت حضرت خريده بودم.

و در حديث قوى كالصحيح از عبد اللّه بن سليمان منقولست كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم از استخوان فيل حضرت فرمودند كه باكى نيست و من شانه از آن دارم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: المشط يذهب بالوباء و هو الحمّى و فى رواية احمد بن ابى عبد اللّه البرقى: يذهب بالونا و هو الضّعف و قال اللّه عزّ و جلّ وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي اى لا تضعفا).

و بسند قوى كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه شانه كردن وبا را مى برد و آن تبست.و در روايت برقى از استادان خود ونا بنون شنيده است يعنى ضعف را مى برد و استشهاد به آيه كرده است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است

ص: 89

به موسى و هارون كه در ذكر من ضعيف مباشيد و سستى مكنيد پس ونا بمعنى ضعف است.و محتمل است كه برقى اجتهاد كرده باشد كه ونا ظاهرتر است و بهر تقدير نص مقدم است و اگر به آن عنوان نيز روايت كرده باشد منافات ندارد كه هر دو را ببرد.

و در حديث كالصحيح از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه وارد است كه آن حضرت فرمودند كه شانه كردن وبا را مى برد.و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شانه داشتند در مسجد كه چون از نماز فارغ مى شدند محاسن مبارك را شانه مى كردند،و ممكن است كه پيشتر از نماز شانه كرده باشند در خانه و در مسجد نيز مى كرده باشند.

و از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه بسيار شانه كردن موى سر وبا را مى برد،و روزى را فراخ مى كند.و قوت جماع را زياده مى كند.و از محمد بن خالد برقى منقولست كه بسيار شانه كردن بلغم را تخفيف مى دهد.

سه چيز است كه هر كه لذت يا ثواب آن را بداند آنها را ترك نخواهد كرد

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه: ثلاث (1)من عرفهن لم يدعهنّ جزّ الشّعر و تشمير الثّوب و نكاح الاماء).

و بسند صحيح روايت كرده است معمر بن خلاد از ابو الحسن صلوات اللّه عليه و ظاهرا ابو الحسن حضرت امام رضا است و سهو واقع شده است كه آن حضرت فرمودند كه سه چيز است كه هر كه لذت يا ثواب آن را بداند آنها را ترك نخواهد كرد يكى كم كردن مو از سر و ريش و شارب و بدن،ديگر جامه را بر زدن كه به زمين نكشد و سيم جماع كنيزان بعنوان خاصه گرفتن.بدان كه چون تكبر و خيلا در

ص: 90


1- ثلاثة.خ.

ميان عالميان شايع بود خصوصا در ميان عرب و جامهاى دراز مى پوشيدند كه بر خاك مى كشيد حق سبحان و تعالى حضرت سيد المرسلين را صلى اللّه عليه و آله مخاطب ساخت و مراد امت بود كه فرمودند كه:« وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ » (1)در احاديث صحيحه از طرق ما وارد شده است و اكثر مفسران نيز چنين تفسير كرده اند كه:فشمّر يعنى جامهاى خود را پاك گردان به دامن بر زدن و اين نيز دو احتمال دارد يكى آن كه جامه را از خاك بردار بدست يا طرف آن را بر كمر بند كن كه بر زمين نكشد.و دويم آن كه كوتاه ساز به آن كه از كعب در نگذرد.

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نظر كرد به شخصى كه پيراهن درازى پوشيده بود و به زمين مى كشيد حضرت فرمودند كه اين جامه طاهر نيست.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وصيت فرمودند مردى از بنى تيمم را كه زنهار كه لنگ و پيراهن را دراز مكن كه بر زمين كشد كه اين صفت متكبران است و خداوند عالميان دوست نمى دارد تكبر را.

و در حديث كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه آن حضرت جوانى را ديدند كه لنگش دراز بود حضرت فرمودند كه اى جوان لنگت را از خاك بردار كه سبب بقاى جامه است كه زود كهنه نمى شود و سبب نقا و پاكيزگى دلست كه به تكبر مبتلا نمى شوى.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه شخصى را ديدند كه جامه اش را بر زمين مى كشيد حضرتر.

ص: 91


1- آيه 4-سورة المدثر.

فرمودند كه مرا خوش نمى آيد كه شخصى شبيه به زنان باشد.

كوتاه كردن موى سر

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه لبعض اصحابه: استاصل شعرك يقلّ درنه و دوابّه و وسخه و يغلظ رقبتك و يجلو بصرك و يستريح بدنك).

و در حديث موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه به اسحاق بن عمار فرمودند كه موى سرت را بر طرف ساز به چيدن يا تراشيدن تا چرك نگيرد و شپش نيفتد در آن و چركينهائى كه لازمه مو گذاشتن است زايل شود و گردنت گنده شود،و روشنى چشمت زياده شود،و بدنت استراحت كند.

و در روايتى ديگر از اسحاق بن عمار وارد است كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه بسيار است كه موى پشت سرم بسيار مى شود و من مغموم مى شوم حضرت فرمودند كه اى اسحاق نمى دانى كه موى پشت سر را تراشيدن غم را زايل مى كند.

هر كه موى سر را بگذارد مى بايد كه آن را تربيت نيكو بكند

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من اتّخذ شعرا فليحسن ولايته او ليجزّه).

و در روايت سكونى وارد است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه موى سر را بگذارد مى بايد كه آن را تربيت نيكو بكند به شانه كردن و دفع شپش كردن و روغن ماليدن هفته دو بار و امثال آن يا بتراشد.

بدان كه در زمان جاهليت موى سر مى گذاشتند و اگر كسى گناهى مى كرد كه مى بايست كه او را عقوبتى كنند بدتر از كشتن،موى سرش را مى تراشيدند و چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مى خواست كه اين را برطرف سازد مقرر فرمودند كه در حج و عمره سر را بتراشند و واجب نگردانيد كه مبادا سبب نفرت ايشان شود از اسلام و خود هميشه نمى تراشيدند تا در نظر ايشان قبيح ننمايد و اكثر اوقات آن حضرت چهار انگشت مو مى گذاشتند تا چون نوبت به حضرات ائمه صلوات اللّه عليهم رسيد ايشان مى تراشيدند و جمعى كه

ص: 92

ايمان حقيقى داشتند متابعت مى كردند و ديگران كه نمى تراشيدند ايشان را مبالغه مى فرمودند كه تربيت مو بكنيد.

و احاديث شانه كردن گذشت،و هم چنين شستن موى سر به خطمى و سدر،و اگر هيچ نباشد به آب شستن نيز نيكو است چنانكه بسند قوى كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه شستن سر ازاله چرك مى كند از سر و ازاله مرضهاى چشم را نيز مى كند.

و ظاهر احاديث اين بود كه سر را به گل مكروه باشد شستن،و اعتقاد صدوق اين بود كه كراهت مخصوص گل مصر است.و بهتر آنست كه به حنا بشويند يا به آرد بو داده و غير بو داده و سبوس و غير آن.

و سنت است بدن و سر را روغن ماليدن خصوصا روغن بنفشه بادام يا بنفشه كنجد خصوصا در شب چنانكه در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه شب روغن ماليدن به همه عروق مى دود و در پوست جا مى كند و رو را سفيد مى كند.

و در چهار صد كلمه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه است كه فرمودند روغن بدن را نرم مى كند و ترطيب دماغ مى كند به آن كه مغز سر را زياد مى كند و راههاى آب را باز مى كند كه فضلات سر از چشم و بينى و گوش دفع شود و كثافت بدن را دفع مى كند و رو را شكفته مى دارد و در روايتى كالصحيح غم را مى برد.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه اول كه خواهى روغن بمالى بر ميان سر بگذار كف دست با روغن را و اين دعا را بخوان كه: اللّهمّ انّي أسألك الزّين و الزّينة و المحبّة و أعوذ بك من الشّين و الشّنان و المقت يعنى خداوندا از تو سؤال مى كنم كه خوش اندام

ص: 93

و با زينت باشم و ترا دوست دارم و تو مرا دوست دارى و مؤمنان مرا دوست دارند و من ايشان را دوست دارم و پناه به تو مى برم از آن كه قبيح منظر باشم يا شوم در دنيا و عقبى و پناه مى برم به تو از دشمنى من مؤمنان را و دشمنى ايشان مرا و از عذاب تو در دنيا و عقبى.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه بهترين روغنهاى شما روغن بنفشه است و بنفشه در ميان روغنها مثل شيعيان ماست در ميان مردمان و فرمودند كه از طرف شما چيزى به اين جانب نمى آورند كه نزد ما بهتر از روغن بنفشه باشد.

در قوى كالصحيح از آن حضرت منقولست كه بنفشه در ميان روغنها مثل ائمه معصومين است صلوات اللّه عليهم نسبت به مردمان و فرمودند كه زيادتى بنفشه بر روغنها مثل زيادتى دين اسلام است بر ساير دينها نيكو روغنى است روغن بنفشه مرضهاى سر و چشم را دفع مى كند پس آن را بر سر و بدن بماليد،و فرمودند كه روغن بنفشه در تابستان خنك است و در زمستان گرم و دماغ را قوت مى دهد و اگر بر ابروها مالند درد سر را بر طرف مى كند و اگر تب زور آورد روغن بنفشه آن را فرو مى نشاند مجملا فضيلت آن در اخبار بسيار وارد شده است و مكروه است كه اثر آن بر رو ظاهر باشد كه براق شود كه شبيه به زنان شوند در همه روغنها.

و سنت است كه چون از حمام بيرون آيند بخور كنند به بوهاى خوش خصوصا به عود.و در حديث كالصحيح منقولست از حسن بن جهم كه ديدم كه حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه از حمام بيرون آمدند و بوى بخور از آن حضرت مى آمد.

و در حسن كالصحيح از مرازم منقولست كه در خدمت امام موسى كاظم

ص: 94

صلوات اللّه عليه به حمام رفتم و چون حضرت از حمام بيرون آمدند و به رخت كن قرار گرفتند عود سوزى آوردند و بخور فرمودند پس فرمودند كه مرازم را بخور كنيد پس من عرض كردم كه اگر كسى خواهد حصه خود از اين بخور بر مى تواند داشت حضرت فرمودند كه بلى.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه قدرت داشته باشد خوبست كه جامهاى خود را بخور كند و اگر موى سر گذارد سنت است كه به روغن خوشبو سر را خوشبو سازد مثل غاليه چنانكه در حديث صحيح منقولست از معمر بن خلاد كه حضرت امام ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما مرا فرمودند كه روغنى بسازم كه مشك و عنبر در آن كنم پس فرمودند كه در كاغذى بنويسم آية الكرسى، و الحمد،و قل اعوذ برب الفلق،و قل اعوذ برب الناس و آيات ديگر از اين بابت كه از جهت حرز منقولست مثل آيه سخره،و سوره قل هو اللّه احد،و قل يا أيها الكافرون را و اين كاغذ را در ميان غلاف شيشه و شيشه بگذارم پس آن چه فرموده بودند به جا آوردم و به خدمت حضرت بردم حضرت از آن روغن محاسن مبارك را چرب مى كردند و من مى ديدم.

و منقولست است كه حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه فرمودند كه غاليه ساختند كه تخمينا چهل تومان خرج آن شد و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه در شبى سرد حضرت امام زين العابدين متوجه مسجد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بودند و جبه خزّ و رداى خز و عمامه خز پوشيده بودند و خود را به غاليه معطر ساخته بودند كه يكى از شيعيان آن حضرت به آن حضرت رسيد و گفت فداى تو گردم در چنين شبى با اين زينت به كجا مى فرماييد حضرت فرمودند كه بمسجد جدم حضرت سيد المرسلين صلى

ص: 95

اللّه عليه و آله مى روم بطلب خواستگارى حور العين از خداوند عالميان.

و در روايات ديگر وارد شده است كه آن حضرت بدن مباركش ضعيف بود و بواسطه رفع سرما جامه خز مى پوشيدند چون گرمست و عمده آن بود كه بيان جواز كنند چون در آن زمان صوفيه سنيان در مذمت زينت مى كوشيدند، حضرات ائمه معصومين زينتها مى كردند تا ظاهر سازند كه زينت جايز است و حرام نيست.

و در حديث صحيح وارد شده است كه على بن جعفر گفت سؤال كردم از برادرم موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما كه مشك در روغن جايز است كردن حضرت فرمودند كه من مى كنم و باكى نيست.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مشكدانى داشتند كه چون وضو مى ساختند با دست تر از آن مشك بكار مى بردند و چون حضرت از منزل بيرون مى آمدند همه كس از آن بو مى دانستند كه حضرت تشريف مى آورند.و غرض از دست تر ماليدن بيان طهارت مشك بود كه توهم نشود كه چون اصل آن خونست نجس است زيرا كه به استحاله پاك شده است،و ديگر دغدغه نكنند كه غالب اوقات آهوى خطا ناف را مى اندازد و كفار مى آورند زيرا كه چون از مسلمانان مى گيرند پاك است و خوردنش حلال است چنانكه در اخبار بسيار وارد شده است كه دلالت بر طهارت مى كند.

و در بعضى اخبار وارد است كه مشك را در طعام مى توان كرد با آن كه اصل در اشيا حليت است چنانكه احاديث در آن باب خواهد آمد و در احاديث متواتره وارد شده است كه بوى خوش كردن از اخلاق پيغمبرانست.

و در حديث صحيح از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه وارد است كه

ص: 96

سنت است كه هر روز بوى خوش بكنند و اگر نداشته باشند يك روز نه يك روز بكنند و اگر نداشته باشند هر جمعه ترك نكنند.

و در حديثست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه دو ركعت نماز با بوى خوش بهتر است از هفتاد ركعت نماز بى بوى خوش و حضرت فرمودند كه در بوى خوش اسراف نيست و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آن چه در بوى خوش صرف مى نمودند بيشتر بود از آن چه در طعام مصرف مى فرمودند.

و ديگر منقولست در اخبار كالصحيح بسيار كه اگر كسى بوى خوش از جهت كسى بياورد رد نمى بايد كرد مگر آن كه بعنوان رشوه باشد كه قبول آن كفر است چنانكه خواهد آمد.

14-( و قال صلوات اللّه عليه و آله: الشّعر الحسن من كسوة اللّه عزّ و جلّ فاكرموه).

ظاهرا از حديث سكونى باشد كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه موى خوب از پوششهاى الهى است كه خداوند عالميان بر آدميان پوشانيده است پس آن را عزت بداريد و ظاهرا مراد از آن موى ريش است يا سر اگر بگذاريد عزت بداريد به ترتيبى كه مذكور شد.و ظاهرا دغدغه نباشد در آن كه تراشيدن موى سر بهتر است از گذاشتن چنانكه احاديث بسيار بر اين دلالت مى كند.

و بعضى از علما از اين حديث فهميده اند كه گذاشتن با تربيت بهتر باشد و بر تقدير صحت اين حديث حمل بر تقيه نمودن اظهر است يا از جهت زنان موى سر و از جهت مردان موى ريش را يك قبضه و اللّه تعالى يعلم.

تأكيد بر باز كردن فرق سر

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من اتّخذ شعرا فلم يفرقه فرقه اللّه بمنشار من نار).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه موى سر

ص: 97

بگذارد و آن را نشكافد بدو حصه كه ميان مو ظاهر شود حق سبحانه و تعالى او را دو حصه كند بارۀ از آتش و پيشتر گذشت كه دور نيست كه از جهت مسح باشد چون مى بايد كه بر بشره مسح واقع شود يا بر موى مخصوص به آن كه به كشيدن آن از حد مقدم سر بيرون نرود و چون شكافته مى شود بعضى از سر را مسح مى توان كرد و بعضى از موى مخصوص به آن از طرفين كه آن چه بر آن مسح كشيده مى شود از چهار طرف در حد پيش سر بيرون نمى رود و اكثر علما حمل بر مبالغه در كراهت كرده اند و اين قدر مبالغه در كلام ايشان متعارف نيست و اللّه تعالى يعلم.

14-( و: كان شعر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وفرة لم يبلغ الفرق).

و موى سر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وفره بود و آن مقداريست از مو كه به نرمه گوش رسد و به آن مرتبه نبود كه توان شكافتن او را يعنى وفره كامل نيز نبود و ظاهر آنست كه قريب بدو انگشتى بوده باشد و ممكن است در اين صورت كه در وقت مسح دست به ميان آن كنند،يا ممكن است كه هر چه مقدم سر بوده باشد يك انگشت نيز نباشد كه اندكى از رستنگاه بالاتر به قد مو هر گاه مسح كنند صحيح باشد كه به كشيدن آن از حد مقدم در نرود چون در حديث كالصحيح به اعتقاد علما و صحيح به اعتقاد بنده وارد شده است از بقباق كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه موى وفره داشته باشد آيا آن را مى شكافد يا بحال خود مى گذارد حضرت فرمودند كه مى شكافد.

و ممكن است كه مراد شكافتن حال مسح باشد چون مشكل است هميشه او را شكافتن و ظاهرا اگر آن را به روغن چرب كند و سعى نمايد در شكافتن شكافته شود و ليكن چون بسيار مشكل است فرق نمى كرده اند چنانكه در

ص: 98

حديث كالصحيح از ايوب بن هارون منقولست كه به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه آيا حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله موى سر را مى شكافتند حضرت فرمودند كه نه زيرا كه موى سر آن حضرت وقتى كه دراز مى شد تا نرمه گوش آن حضرت مى رسيد.

و در حديث كالصحيح از عمرو بن ثابت منقولست كه به حضرت امام جعفر صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه آيا فرق و شكافتن از سنتست حضرت فرمودند كه از سنت است گفتم سنيان را اعتقاد اينست كه حضرت سيد المرسلين فرق كردند حضرت فرمودند كه آن حضرت فرق نفرمودند و هيچ يك از پيغمبران مو را نمى گذاشتند كه بلند شود تا فرق توان كرد.

و از حديث موثق كالصحيح از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله ظاهر مى شود كه مويى كه گذاشتند كه فرق فرمودند در وقتى بود كه مصدود شدند در حديبيه و مى دانستند بحسب رؤياى صادقه كه سال ديگر داخل مسجد الحرام خواهند شد مو را گذاشتند كه بعد از دخول بتراشند و در اين عرض سال فرق فرمودند پس آن كه سنت است به اعتبار آن حالت بود پس هر كه ممنوع شود مو بگذارد و فرق كند،و اين كه سنت نيست وقتى است كه اين حالت واقع نباشد پس ظاهر شد كه مو گذاشتن مطلوب نيست و اگر بگذارد فرق كند و تربيت كند و اگر سنت خواهد مى بايد كه بتراشد و اللّه تعالى يعلم.

پشت لب بالا را بيخ بچينيد و ريش را دراز كنيد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: حفوا الشّوارب و أعفوا اللّحى و لا تشبّهوا باليهود).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه پشت لب بالا را بيخ بچينيد و ريش را دراز كنيد و شبيه بيهودان مباشيد كه بر عكس مى كنند سبيل مى گذارند و ريش مى تراشند و ظاهرا در آن وقت يهودان چنين مى كرده اند و چون حال مى خواهند كه از مسلمانان امتياز نداشته باشند به طرز

ص: 99

مسلمانانند.

در مذمت ريش بلند

14-( و: نظر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إلى رجل طويل اللّحية فقال ما كان على هذا لو هيّأ من لحيته فبلغ الرّجل ذلك فهيّأ من لحيته بين اللحيتين ثمّ دخل على النّبي صلّى اللّه عليه و آله فلمّا راه قال هكذا فافعلوا).

و كلينى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نظر به شخصى كردند كه ريش بلندى داشت حضرت فرمودند كه چه مى شد اگر اين مرد اصلاحى مى كرد تا كوتاه مى شد چون اين خبر به آن مرد رسيد ريش خود را اصلاح كرد ميانه ريش كوتاه و ريش دراز پس چون بر حضرت داخل شد حضرت فرمودند كه همه چنين كنيد.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّ المجوس جزّوا لحاهم و وفّروا شواربهم و انّا نحن نجّز الشّوارب و نعفي اللّحى و هى الفطرة).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بتحقيق كه گبران ريش را مى چيدند و سبيلها را بزرگ مى كردند و ما مسلمانان شاربها را مى چينيم و ريش را دراز مى گذاريم و اين فطرت اسلام است يا از سنتهاى حضرت ابراهيم است صلوات اللّه عليه.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ما زاد من اللّحية عن قبضه (1)فهو فى النّار).

و بسند كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر چه از ريش زياده از يك قبضه است پس آن زياده در آتش خواهد بود و آتش كه در زيادتى افتاد در همه جا سرايت مى كند يا مطلوب نيست از شارع و اگر بقصد مطلوبيت بگذارند مؤاخذ خواهند بود.

ص: 100


1- عن القبضة.خ ل.

5-( و قال محمّد بن مسلم: رأيت ابا جعفر صلوات اللّه عليه ياخذ من لحيته فقال دوّرها).

و در كافى و الحجّام ياخذ من لحيته و بسند كالصحيح از محمد منقولست كه حضرت امام محمد باقر را ديدم كه مصلح اصلاح محاسن مبارك آن حضرت مى كرد حضرت به او فرمود كه محاسن را مدور كن يعنى طولانى نباشد و اين نيز دلالت بر چهار انگشت مى كند تخمينا چون زياده بر آن طولانى مى شود و دلالت مى كند بر آن كه اگر ديگرى اصلاح كند خوبست و ليكن دلالت نمى كند صريحا كه مصلح شارب را مى گرفت.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: تقبض بيدك على لحيتك و تجزّ ما فضل).

و بسند كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه بدست خود ريش خود را مى گيرى و زيادتى را مى چينى و ظاهر قبضه آنست كه از ابتداى ريش از اطراف بايد گرفت و چون عامه را مطلوب افتاده است زيادتى از انتهاى استخوانهاى لحيين كه دندانها بر آنهاست مى گيرند و كاش به آن نيز اكتفا مى كردند.

و در حديث كالصحيح از سدير صيرفى منقولست كه حضرت امام محمد باقر را ديدم كه از دو طرف محاسن مى گرفتند و محاسن را فربه مى كردند به آن كه از زير آن نمى گرفتند.و منافى اين نيست حديث حسن زيات كه من آن حضرت را صلوات اللّه عليه ديدم كه سبك مى كردند محاسن مبارك خود را زيرا كه حمل مى كنيم سبكى را بر گرفتن زياده از قبضه از اطراف.

و اما شارب پس ظاهر دو حديث نبوى صلى اللّه عليه و آله كه از پيش گذشت آنست كه كل موى لب بالا با سبيلها گرفته شود.و در حديث كالصحيح از عبد اللّه بن عثمان منقولست كه من ديدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شارب را تمام مى گرفتند تا محل روييدن مو.

ص: 101

و در حديث سكونى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مرويست كه سنت آنست كه شارب را بگيرند تا لب بالا تمام ظاهر شود و به محل روييدن مو برسد.و از اين حديث ظاهر مى شود كه آب خور را بايد گرفت و بس و در لغت شارب را بر آبخور اطلاق مى كنند و بر پشت لب بالا اطلاق مى كنند و بر مجموع اينها با سبيلها اطلاق مى كنند پس آن چه معلوم است استحباب آن چيدن آبخور است و زيادتى را اگر كوتاه كنند ضرر ندارد.

و اما كوتاه كردن ريش پس اگر قدرى بماند كه اطلاق ريش بر آن كنند بى دغدغه نامشروع نكرده است و ليكن ترك سنت كرده است چون سنت قبضه است و ظاهرا زيادتى بدتر از كمى باشد و از دو خبر نبوى صلى اللّه عليه و آله ظاهر مى شود كه چيدن ريش بعنوان مورچه اى يا تراشيدن آن بد باشد و احتمال حرمت و كراهت هر دو دارد اگر چه ظاهر اكثر علما حرمتست چون امر را از براى وجوب مى دانند.و شهيد رحمه اللّه ذكر كرده است حرمت تراشيدن ريش را بى خلاف.

و كلينى رضى اللّه عنه از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه جماعتى بودند كه ريش را مى تراشيدند و شاربها را پيچ مى دادند پس حق سبحانه و تعالى ايشان را مسخ كرد به مارماهى و كلينى حكم به صحت حديث كرده است پس از اين حديث ظاهر شد كه سبيل را نيز شارب مى گويند و احتياط در دين ترك هر دو است و اللّه تعالى يعلم.

در مدح موى سفيد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: الشّيب فى مقدّم الرّأس يمن و فى العارضين سخاء و فى الذّوائب شجاعة و فى القفا شوم).

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقول است كه موى سفيد در پيش سر مباركست و دلالت بر خوبى مى كند يعنى اول مرتبه اگر ظاهر شود و

ص: 102

در دو طرف ريش نزديك به گوش اگر ظاهر شود أولا دلالت بر سخاوت و كرم مى كند و در دو طرف سر اگر ظاهر شود دلالت بر شجاعت مى كند و از پشت سر اگر ظاهر شود شوم است و دلالت بر بدى دارد كه آن شخص به بلائى مبتلا شود.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اوّل من شاب ابراهيم الخليل عليه السّلام و انّه ثنّى لحيته فراى طاقة بيضاء فقال يا جبرائيل ما هذا فقال هذا وقار فقال إبراهيم اللّهمّ زدنى وقارا).

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه اول كسى كه موى سفيد در محاسن او به همرسيد حضرت ابراهيم خليل و دوست الهى عليه السلام بود كه روزى محاسن را ميل داد به بالا يكتاى موى سفيد در آن ديد پس گفت اى جبرئيل اين سفيد چه چيز است جبرئيل گفت اين وقار است پس ابراهيم گفت خداوندا زياده كن وقار مرا و وقار همواريست كه از جا بدر نيايند يا هميشه به ياد الهى باشند و فكر مرگ كنند چون موى سفيد قاصد مرگست.

و مشهور اينست كه چون حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل بسيار شبيه بودند به يك ديگر و اكثر مردم ايشان را از هم فرق نمى كردند حق سبحانه و تعالى آن حضرت را موى سفيد داد تا از يكديگر ممتاز شوند.

و بروايت سكونى نيز از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقول است كه اول كسى كه موى سفيد بهم رسانيد آن حضرت بود و گفت خداوندا اين چه چيز است حق سبحانه و تعالى فرمود كه نور است و توقير و تعظيم كه حق سبحانه و تعالى آن شخص را بزرگ گردانيده است و امر به تعظيم او كرده است ابراهيم گفت پروردگارا توقير مرا زياده كن.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من شاب شيبة فى الاسلام كانت له نورا يوم القيمة).

و در حديث كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه

ص: 103

و آله وارد شده است و نيز از جمله چهار صد كلمه حضرت امير المؤمنين است صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه يك موى سفيد از او به همرسد آن موى سفيد نورى خواهد بود از جهت او در تاريكى قيامت.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: الشّيب نور فلا تنتفوه).

و آن حضرت فرمودند كه موى سفيد نور است پس آن را مكنيد و اين حديث نيز در چهار صد كلمه هست.

در كندن موى سفيد

1-( و: كان علىّ صلوات اللّه عليه لا يرى بجزّ الشّيب بأسا و يكره نتفه).

در روايت سكونى وارد است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه حضرت امير المؤمنين باك نمى داشتند كه كسى بچيند موى سفيد را و كراهت داشتند از كندن آن.

(فالنّهى (1)عن نتف الشّيب نهى كراهيّة لا نهى تحريم لأنّ

6- الصّادق صلوات اللّه عليه يقول (2): لا باس بجزّ الشّمط و نتفه و جزّه احبّ إليّ من نتفه فاخبارهم صلوات اللّه عليهم لا تختلف فى حالة واحدة لأنّ مخرجها من عند اللّه تعالى ذكره و انّما تختلف (3)بحسب اختلاف الاحوال)

پس از لفظ كراهت ظاهر شد كه نهيى كه از آن حضرت صادر شده بود كه موى سفيد را مكنيد نهى كراهتست نه نهى حرمت و اگر چه كراهت را بمعنى حرمت اطلاق مى كنند ليكن در اينجا بمعنى كراهتست زيرا كه در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه باكى نيست به چيدن موى سفيد و كندن آن و چيدن نزد من محبوبتر است از كندن پس اخبار ايشان كه ائمه هدى اند كه درود الهى بر ايشان باد

ص: 104


1- و النهى.خ ل.
2- قال.خ.
3- اختلف.خ.

مختلف نمى شود در يك حالت مثل كندن موى سفيد را يكى از ائمه(ص)بگويد كه حرامست و يكى بگويد كه مكروهست بلكه ممكنست كه يكى نهى كند و يكى بگويد كه مكروهست يا حرامست و بيان آن نهى باشد چون نهى از جهت كراهت و حرمت هر دو مى آيد مثل اينجا زيرا كه همه ائمه هر چه مى گويند از جناب اقدس الهى مى گويند كه از وحى به حضرت سيد المرسلين به ايشان رسيده است و در علم الهى اختلاف نمى باشد بلى ممكن است كه مختلف شود بحسب اختلاف احوال به آن كه مثلا بگويند كه ميته حرامست و بگويند كه در حال ضرورت حلال است پس ظاهر مى شود كه اول كه گفته اند كه حرامست حالت غير ضرورتست يا در جائى تقيه باشد بگويند كه پا را بشوييد و در غير تقيه بگويند كه پا را مسح بكشيد و امثال اينها كه إن شاء اللّه تعالى در هر موضعى آن چه انسب است مذكور خواهد شد پس ظاهر شد كه كندن موى سفيد كراهتش بيشتر است از چيدن و چيدن نيز مكروهست.

و در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان و در حديث كالصحيح از ابو بصير و غير او منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه از جمله تعظيم الهى است تعظيم مسلمانى كه يك موى سفيد در اندام او باشد.

و در احاديث كالصحيحه از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وارد شده است كه هر كه تعظيم كند شخصى را كه يك موى سفيد در اندام او به همرسيده باشد حق سبحانه و تعالى او را از فزع و خوف ايمن گرداند در روز قيامت.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه از جمله تعظيم الهى است تعظيم مؤمنى كه موى سفيد داشته باشد و هر كه مؤمنى را تعظيم كند تعظيم الهى كرده است و هر كه سبك

ص: 105

سازد مؤمنى را كه يك موى سفيد داشته باشد حق سبحانه و تعالى بر او مسلط سازد كسى را كه او را سبك سازد پيش از مردن او.و احاديث در تعظيم پيران بسيار است.

چهار چيز از اخلاق انبياست

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اربع من اخلاق الانبياء عليهم السّلام التّطيّب و التّنظيف بالموسى و حلق الجسد بالنّورة و كثرة الطّروقة).

و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چهار چيز است كه از سنت و طريقه پيغمبران است صلوات اللّه عليهم بوى خوش كردن و با ستره بدن را يا سر را پاك و بدن را بنوره تراشيدن و بسيار جماع كردن و ظاهرا سهوى شده است كه مناسب آنست كه تراشيدن با ستره باشد و پاك كردن بنوره و ممكن است كه مجازا واقع شده باشد.

و در حديث صحيح از حضرت على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه وارد شده است كه سه چيز است كه از اخلاق انبياست بوى خوش كردن و مو را از بدن دور كردن يا شارب را بيخ گرفتن و بسيار جماع كردن و اين حديث شامل آن چهار هست.

و در حديث موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه چهار چيز از اخلاق پيغمبران است بوى خوش كردن،و بسيار جماع كردن،و مسواك كردن،و حنا بستن ريش و سر و احاديث متواتره وارد شده است در اين چهار كه طريقه انبيا است.

زمان ناخن گرفتن و حجامت

6-( و قال صلوات اللّه عليه: قلّموا اظفاركم يوم الثّلثاء و استحمّوا يوم الاربعاء و اصيبوا من الحجامة يوم الخميس و تطيّبوا بأطيب طيبكم يوم الجمعة).

سليمان جعفرى از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه روايت كرده است و سند صدوق بكتاب او صحيح است

ص: 106

كه حضرت فرمودند كه در روز سه شنبه ناخنها را بگيريد و در روز چهار شنبه به حمام رويد و اگر محتاج به حجامت باشيد در روز پنجشنبه حجامت كنيد و بوى خوش كنيد به بهترين بوهاى خوش در روز جمعه.و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه در سه شنبه نيز ناخن گرفتن خوب است هم چنان كه در جمعه و پنج شنبه و شنبه خوبست و دور نيست كه هفتۀ دو مرتبه ناخن گرفتن بهتر باشد در جمعه و سه شنبه و اگر كسى اشغال عبادتش بسيار باشد در روز پنجشنبه بگيرد بهتر است و اگر در جمعه او را فراموش شود در شنبه بگيرد.

و در احاديث كالصحيحه وارد شده است كه حجامت در آخر روز دو شنبه خوبست و در روز سه شنبه خوبست و در روز چهار شنبه نيز خوبست بقصد مخالفت اصحاب طيره كه چهار شنبه را شوم مى دانند بعد از خواندن آية الكرسى.

و ديگر وارد شده است كه هر روز كه خون زيادتى كند حجامت كن و آية الكرسى بخوان و هر روزى كه خواهى حجامت كن و ظاهرا مراد از حجامت خون گرفتن باشد خواه بعنوان حجامت يا زر[زالو ظ]و يا فصد و چون در آن اوقات حجامت بيشتر شايع بود و در واقع ضررش كمتر است و نفعش بيشتر بنا بر اين فصد كم واقع شده است در اخبار و اگر در روز چهار شنبه آخر ماه خون نگيرند بهتر است اگر از چهار شنبه آخر ترسد و اما بوى خوش كردن همه روز سنت است و اگر ميسر نباشد يك روز نه يك روز و الا روز جمعه البته مستحب موكد است.و بعضى از احاديث در بوى خوش گذشت اندكى پيشتر نيز و خواهد آمد در مبحث جمعه إن شاء اللّه تعالى.

ص: 107

باب غسل الميت

در اجر بردن مريض

بابى است در بيان غسل ميت و ساير احكام متقدمه بر غسل و متأخره از آن حتى آن كه نماز ميت را صدوق در اين باب ذكر كرده است و اكثر در باب صلوات ذكر مى كنند و چون متعارفست نزد محدثان كه در اين باب أولا احكام بيمار را ذكر مى كنند پس ناچار است از ذكر بعضى از اخبار و اگر چه مصنف متفرقه ذكر بعضى از آن را در اين كتاب كرده است.

از آن جمله رئيس المحدّثين و ثقة الاسلام و المعظم بين الخاص و العام محمد بن يعقوب الكليني رازى در حديث صحيح روايت كرده است از عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه روزى حضرت سيد الانبياء و المرسلين صلى اللّه عليه و آله رو به جانب آسمان فرمودند و تبسمى كردند از آن حضرت سؤال كردند كه يا رسول اللّه سبب سر بالا كردن و تبسم فرمودن چه بود حضرت فرمودند كه تعجب نمودم از آن كه دو فرشته از آسمان به زمين آمدند و طلب مى نمودند بنده مؤمن را در جاى نمازش كه هميشه در آنجا نماز مى كرد تا اعمال شب و روز او را بنويسند او را در جايگاه نمازش نديدند پس برگشتند و به جاى خود رفتند و گفتند خداوندا رفتيم كه اعمال بنده ترا

ص: 108

بنويسيم ديديم كه بيمار است برگشتيم پس حق سبحانه و تعالى فرمود كه همان اعمالى كه مى كرد در حالت صحت در نامه عمل او بنويسيد از خوبيها ما دام كه در بند من است چون او را من بيمار كرده ام و مانع اعمال او شده ام بر من لازمست كه نكرده او را كرده انگارم و قبول كنم.

و در صحيفه كامله حضرت سيد الساجدين اين مضمون را در دعاى مرض به فصاحت و بلاغتى بيان فرموده اند كه فوق آن تصور نمى توان كرد و از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر گاه مؤمن بضعف پيرى مبتلا شود حق سبحانه و تعالى امر مى فرمايد فرشتگان نويسندگان اعمال او را كه هر عملى از اعمال خير كه اين بنده در حالت صحت و جوانى مى كرده است در نامه عمل او بنويسيد،و هم چنين در حالت مرض مى فرمايد كه هر عملى كه در حالت صحت مى كرد در نامه عملش بنويسيد.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه ملكين كه موكلند بر بنده در وقت هر شامى به آسمان مى روند حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه چه چيز نوشتيد از جهت بنده من در بيمارى او ايشان گويند كه شكايت نوشتيم چون هر كه بر او وارد مى شد مى گفت به بيمارى مبتلا شده ام كه هيچ كس به آن مبتلا نشده است و امثال اين پس خداوند عالميان فرمايد كه انصاف نباشد كه خود بنده را در زندان بيمارى كرده باشم و منع كنم او را از شكايت بنويسيد از جهت بنده من هر عملى از اعمال خير كه در حالت صحت مى كرد و هيچ گناه بر او منويسيد تا او در حبس من است چون من او را حبس كردم.و از اين باب احاديث معتبره بسيار وارد شده است و إن شاء اللّه در شرح صحيفه كامله مذكور خواهد شد.

و در حديث حسن كالصحيح و قوى كالصحيح از حضرت امام محمد باقر

ص: 109

صلوات اللّه عليه وارد است كه بيدار بودن يك شب از جهت بيمارى يا درد دندان يا درد چشم و غير آن نزد حق سبحانه و تعالى افضل است و اجرش عظيمتر است از عبادت يك ساله كه شب و روز مشغول عبادت باشد.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه يك شب تب برابر است با عبادت يك ساله و دو شب تب برابر است با عبادت دو ساله و سه شب برابر است با عبادت هفتاد ساله.

و در روايتى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه يك شب تب كفاره گناهان گذشته و آينده است و ظاهرا نسبت به اشخاص و احوال مختلف شود چنانكه در دو روايت كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر كه يك شب بيمار باشد و آن بيمارى را نعمت الهى داند و شكر آن نعمت به جا آورد چنانست كه شصت سال عبادت الهى كرده باشد.

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه،و در قوى كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه هر كه سه روز بيمارى بكشد و آن را به پوشاند و به كسى نگويد بيمارى خود را حق سبحانه و تعالى بدل كند او را گوشتى بهتر از آن گوشت كه مى برد به سبب مرض و خونى بهتر و پوستى بهتر و مويى بهتر كرامت فرمايد كه در آنها گناه نكرده باشد.

و در دو حديث كالصحيح از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما وارد شده است كه خداوند عالميان مى فرمايد كه هر كه سه شب بيمار شود و به جمعى كه به عيادت او آيند شكايت مرض خود را نكند گوشت و خون و پوستى بهتر او را عطا كنم پس اگر او را ببرم به جوار

ص: 110

رحمت خود برم و اگر شفا دهم گناهان او از عفو كنم و شفا دهم.

و در حديث حسن كالصحيح از جميل از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه اگر كسى بگويد كه امروز تب دارم و ديشب خواب نكردم شكايت نيست هر چه راست گفته باشد و شكايت آنست كه بگويد كه به بلائى مبتلا شده ام كه هيچ كس به آن مبتلا نشده است يا بيمارى بمن رسيده است كه به هيچ كس نرسيده است.

در عيادت مريض

و در حديث صحيح از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه منقولست كه آن حضرت فرمودند كه هر يك از شما كه بيمار شويد برادران مؤمن خود را اعلام كنيد تا شما را عيادت كنند كه هر مؤمنى را اقلا يك دعاى مستجاب هست شايد كه آن نصيب شما شود.

و در حديث حسن كالصحيح به اعتقاد علما و اكثر اينها به اعتقاد بنده صحيح است و ليكن به قانون متأخرين اين نحو ذكر مى كنيم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سزاوار آن است كه هر يك از شما كه بيمار شويد برادران مؤمن را اعلام كنيد كه بيمار شده ايد تا ايشان به عيادت شما بيايند تا ايشان ثواب يابند و شما نيز ثواب بيابيد كه سبب ثواب ايشان شده ايد و به سبب همين در نامه عمل شما ده حسنه مى نويسند و ده درجه بلند مى كنند و ده گناه محو مى كنند.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه چون به عيادت مؤمنان رويد از ايشان سؤال كنيد كه از جهت شما دعا كنند كه دعاى بيماران مثل دعاى فرشتگان است چون در مرض گناه نمى نويسند و مستجاب است البته.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه وارد است كه فرمودند كه هر كه عيادت كند بيمارى را در اول روز حق سبحانه و تعالى از

ص: 111

عقب او بفرستد هفتاد هزار فرشته و از جهت او استغفار كنند تا شام و اگر در شام به عيادت بيمار رود هفتاد هزار فرشته مشايعت او كنند و استغفار كنند از جهت او تا صبح و چون نزد بيمار بنشيند رحمت الهى او را فرا گيرد و گناهان او همه آمرزيده شود و درجات او عالى شود.

و در حديث صحيح از صفوان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى به عيادت مسلمانى رود حق سبحانه و تعالى هفتاد هزار فرشته مقرر سازد كه فرا گيرند خانه او را و تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير گويند خداوند عالميان را تا روز قيامت و نصف اين ثوابها از جهت آن كسى است كه به عيادت بيمار رفته است اين هفتاد هزار غير آن هفتاد هزار سابق است بحسب ظاهر.

و در چند حديث كالصحيح از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما وارد است كه حق سبحانه و تعالى هفتاد هزار فرشته مى فرستد كه از جهت او استغفار كنند از صبح تا شام و از شام تا صبح و جمعى را از صبح تا صبح و از آن ساعت تا آن ساعت فردا و رحمت الهى او را فرا گيرد و در بهشت او را خريفى بدهند پرسيدند از حضرت كه خريف چه چيز است حضرت فرمودند كه آن قدر جا بدهند كه چهل ساله راه سوار تندرو باشد.

و در چند حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه هر كه مؤمنى را به محض رضاى الهى عيادت كند حق سبحانه و تعالى فرشته را مقرر سازد كه تا در قبر باشد او را عيادت كند و از جهت او طلب آمرزش كند تا روز قيامت.

و احاديث در اين باب بسيار است با آن كه عيادت بيمار زيارت مؤمن است و بيمار خوشنود مى شود و حق برادرى را به جا آورده است و با بيمار مهربانى كرده

ص: 112

است و مصافحه و معانقه به جا مى آورد و اگر حاجتى دارد حاجت او را بر مى آورد و غم او را زايل مى كند و بيمار پرستى مى كند و ساير چيزهائى كه هر يك ثوابهاى غير متناهى دارد كه اگر از هر يك شمه مذكور شود به جا است.

از آن جمله در حديث صحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه آن حضرت فرمودند كه هر كه به زيارت برادر مؤمنش رود به خانه او حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه مهمان منى و به زيارت من آمدى بر من واجبست كه مهمانى تو كنم و بهشت را واجب گردانيدم از جهت تو بواسطه محبتى كه دارى و اظهار كردى به برادر مؤمنت.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه هر كه به زيارت برادر مؤمن رود در منزل او كه دور باشد از جهت رضاى الهى پس چنانست كه زيارت خدا كرده است يعنى به خانۀ خدا رفته است و بر حق سبحانه و تعالى لازم است كه گرامى دارد كسى را كه به زيارت او رود و يا آن كه چون از جهت رضاى الهى رفته است گويا خدا را زيارت كرده است چنانكه در متعارفات هر كه تعظيم بنده شخصى مى كند تعظيم آن شخص كرده است.

در زيارت برادر مؤمن

و در حديث صحيحى از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر كه زيارت برادر مؤمن خالصا للّه كند حق سبحانه و تعالى او را ندا فرمايد كه اى بنده زيارت كننده بنده من خوشا حال تو و گوارا باد بهشت از براى تو.

و در حديث صحيح وارد است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حق سبحانه و تعالى را بهشتى هست كه از جهت مقربان خود مقرر ساخته است و داخل نمى شود در آن بهشت مگر سه كس اول كسى كه اقرار كند بحق اگر چه حق به جانب خصم او باشد.و دويم كسى كه زيارت برادر مؤمن كند

ص: 113

به محض رضاى الهى.و سيم كسى كه برادر مؤمن را بر خود مقدم دارد در همه چيز للّه تعالى.

و در حديث حسن كالصحيح،و موثق كالصحيح،و قوى كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليهما وارد است كه فرمودند كه هر كه زيارت كند برادر مؤمن را از جهت رضاى الهى نه از جهت غير او و غرضش ثواب الهى و مراتب عاليه باشد كه حق سبحانه و تعالى آن را وعده فرموده است حق سبحانه و تعالى هفتاد هزار فرشته موكل گرداند از آن وقتى كه از خانه بيرون مى آيد تا به خانه مى رود كه همه مى گويند خوشا حال تو و خوشا بهشت از براى تو از براى خود در بهشت مهيا ساختى و چه قسم منزلى و شما زيارت كنندگان خداونديد و لشكر پروردگاريد پس پرسيدند از حضرت كه هر چند راه دور باشد فرشتگان مى آيند حضرت فرمودند كه بلى اگر چه يك ساله راه باشد زيرا كه حق سبحانه و تعالى بخشنده است و فرشتگان بسيارند مشايعت مى كنند او را تا به منزل خود آيد.

و امثال اينها از احاديث در فضيلت زيارت مؤمن بسيار است و از مجموع ظاهر مى شود كه آن چه بكار مى آيد آنست كه خالص از براى حق سبحانه و تعالى باشد.و از بسيارى از اين اخبار و غير اينها از احاديث متواتره ظاهر مى شود كه قصد ثواب منافات با اخلاص ندارد.و ظاهرا اين نسبت به عوام است و نسبت به خواص مضر است چنانكه گذشت و خواهد آمد.

و در حديث صحيح منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه هر گاه دو مؤمن ملاقات كنند يكديگر را و مصافحه كنند كه دست يكديگر را بگيرند حق سبحانه و تعالى نظر شفقت و مرحمت به ايشان كند و گناهان از روى ايشان ريزد تا از يكديگر جدا شوند.

ص: 114

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه مصافحه مؤمن بهتر است از مصافحه فرشتگان.

و در حديث حسن كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه كسى وصف عظمت الهى نمى تواند كرد و چگونه وصف توان كرد او را و حال آن كه خود فرموده است كه وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ (1)يعنى كسى نرسيده است بذات مقدس و صفات مقدسه او كه عين ذات مقدس اوست چنانكه حق معرفت اوست و هر چه تصور كنى از بزرگى الهى او از آن بزرگتر است و هم چنين حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را وصف نمى توان كرد و چگونه وصف توان كرد بندۀ را كه او را از هفت حجاب گذرانيد و ظاهرش هفت آسمانست و خواهد آمد حجب معنويه در تكبير احرام و طاعت او را در زمين بمنزله اطاعت خود گردانيد كه:و من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و فرمود كه وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (2)يعنى هر چه را پيغمبر من بگويد شما به آن عمل كنيد و آن چه را نهى كند ترك كنيد و هر كه اطاعت او كند اطاعت من كرده است و هر كه عصيان او كند عصيان من كرده است و به او تفويض نمودم كه هر چه او بگويد به آن عمل كنيد.و ديگر ما كه ائمه معصومينيم وصف ما را نمى توان كردن و چگونه وصف توان كرد جمعى را كه حق سبحانه و تعالى مطلق رجس و شك را از ايشان برداشته است.ديگر مؤمن را وصف نمى توان كرد و چگونه وصف توان كرد مؤمن را و حال آن كه چون به برادر مؤمن مى رسد و با او مصافحه مى كند تا در مصافحه اند نظر شفقت و مرحمت الهى بسوى ايشان هست و گناهان از روىر.

ص: 115


1- آيه 91-سورة الانعام.
2- .59-سورة الحشر.

ايشان مى ريزد چنانكه برگ از درختان.

و بر اين مضمون احاديث صحيحه و كالصحيحه وارد است و دلالت بر تفويض مى كند و خواهد آمد إن شاء اللّه در مبحث نماز نيز.

و در احاديث حسنه كالصحيح و قويه كالصحيح از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما وارد شده است كه در وقت مصافحه فشردن دست مطلوبست و همين كه از هم جدا شوند اگر چه دور درختى بگردند باز مصافحه سنت است و چون به همرسند اول سلام كنند و بعد از آن مصافحه كنند و چون از يكديگر جدا شوند بگويند كه: غفر اللّه لكم و لوالديكم و هر يك كه محبت او به برادر مؤمنش بيشتر است نزد حق سبحانه و تعالى محبوبتر است و در وقتى كه با هم خلوت مى كنند فرشتگان نويسنده عمل ايشان دور مى روند كه شايد ايشان را سرّى باشد كه نخواهند ما بدانيم اگر چه عالم ايشان دور مى روند كه شايد ايشان را سرّى باشد كه نخواهند ما بدانيم اگر چه عالم السر و الخفيات مى داند و مصافحه كينه كهنه را مى برد و در حال جنابت نيز مصافحه مطلوبست و ظاهرا زنان را نيز سنت باشد با هم و مرد و زن محرم را سنت است و نامحرم را از زير چادر خوبست چنانكه در حديث حسن كالصحيح وارد است كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه مرد مصافحه مى تواند كرد زن نامحرم را حضرت فرمودند كه نه مگر از زير چادر و امثال آن كه دستش بدست او نرسد.

و در حديث موثق كالصحيح از سماعه منقولست كه پرسيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مرد با زن مصافحه مى تواند كرد حضرت فرمودند كه حلال نيست مرد را كه مصافحه كند با زن مگر زنى كه محرم او باشد و نتواند او را زن كند مثل خواهر يا دختر يا عمه يا خاله يا دختر خواهر يا مانند اينها از محارم اما زنى را كه تواند خواست با او مصافحه نكند مگر از عقب جامه

ص: 116

و نفشارد دست او را و اين در صورتيست كه خوف تلذذ و ريبه نباشد كه در آن صورت البته حرامست و احاديث ديگر وارد شده است كه در كتاب نكاح خواهد آمد.

و در حديث موثق كالصحيح از اسحاق بن عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر گاه دو مؤمن يكديگر را ملاقات كنند و دست در گردن يكديگر كنند رحمت الهى ايشان را فرا مى گيرد و اگر هم را در بغل گيرند و قصد ايشان رضاى الهى باشد و هيچ غرضى از اغراض دنيوى نداشته باشند خطاب مى رسد به ايشان كه گناهان شما آمرزيده شد من بعد عمل را از سر گيريد و كار بد مكنيد و چون شروع در گفتگو مى كنند فرشتگان به يك ديگر مى گويند كه دور شويد شايد كه ايشان را سرى باشد كه حق سبحانه و تعالى بر ايشان پوشانيده باشد آن را گفتم فداى تو گردم پس در آن وقت بر ايشان ملائكه نمى نويسند و حال آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بنده سخنى نمى گويد مگر آن كه نزد او ناظرى هست پس حضرت آهى سرد از سينه كشيدند و به گريه افتادند تا آن كه محاسن مبارك آن حضرت تر شد و فرمودند كه اى اسحاق غرض الهى از دور كردن فرشتگان تعظيم مؤمن است و اگر ايشان نشنوند و ننويسند خداوندى كه عالم السر و الخفياتست مى داند و بر ايشان حفظ مى نمايد.

و در حديث قوى از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما وارد شده است كه هر مؤمنى كه به زيارت برادر مؤمن خود رود و حق برادر مؤمن را داند حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهت او بعدد هر گامى يك حسنه و محو كند يك گناه و بلند كند يك درجه او را و چون در خانه او را بزند درهاى آسمان از جهت او گشوده شود و چون يكديگر را ملاقات كنند و مصافحه كنند و دست در گردن يكديگر كنند حق سبحانه و تعالى نظر شفقت

ص: 117

و مرحمت به ايشان فرمايد و فخر نمايد به ايشان با فرشتگان و فرمايد كه نظر كنيد باين دو بنده من كه زيارت يكديگر كردند و با هم محبت نمودند از جهت رضاى من بر من لازمست كه ايشان را به آتش دوزخ عذاب نكنم بعد از اين كارى كه ايشان كردند پس چون از يكديگر جدا شوند مشايعت كنند فرشتگان زيارت كننده را بعدد هر نفس و گامى كه برداشته است و بعدد هر سخنى كه با او كرده است و اين فرشتگان او را حفظ نمايند از بلاهاى دنيا و مهلكه هاى روز قيامت تا شب آينده و اگر در اين ميان بميرد او را حساب نكنند و اگر آن مؤمنى كه به زيارت او آمده است اين مؤمن حق زيارت كننده خود را بداند و تعظيم او بكند از استقبال و مشايعت و ضيافت و غير اينها هر ثوابى كه به زاير كرامت كردند به مزور نيز كرامت خواهند كرد.

بوسيدن پيشاني و دست مؤمن

و ظاهرا دست به گردن كردن و در بغل گرفتن وقتى است كه بعد عهدى شده باشد و مدتى گذشته باشد كه هم را نديده باشند خصوصا اگر از حج يا زيارات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم برگشته باشند چنانكه در تفسير حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه موجود است كه آن حضرت از آباى بزرگوار خود از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم روايت كرده است و عامه نيز روايت كرده اند در صحاح خود كه چون حضرت جعفر طيار از حبشه مى آمدند در روز فتح خيبر به آن حضرت رسيدند حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله برخاستند و دوازده گام استقبال او فرمودند و دست در گردن او كردند و ميان هر دو چشم جعفر را بوسيدند و گريستند از خوشحالى و فرمودند كه نمى دانم به كدام يك از اين دو نعمت خوشحال تر باشم آيا به آمدن تو اى جعفر يا به فتحى كه حق سبحانه و تعالى مرا كرامت فرمود بر دست برادرت و باز گريستند از خوشحالى و در باب سفر حج و غير آن نيز خواهد آمد.

ص: 118

و از اين خبر و اخبار ديگر ظاهر مى شود كه مؤمنان پيشانى هم را ببوسند و بر رو نيز وارد شده است و لب را نبوسند مگر لب زن و لب طفل صغير را.

و در حديث حسن كالصحيح وارد است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه نمى توان بوسيد سر كسى را و دست كسى را الا سر و دست حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را يا كسى را كه مقصود از او حضرت رسول اللّه باشد مثل ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم به اجماع علما و مثل سادات به اعتبار انتساب خويشى و فرزندى آن حضرت و مثل علماء صالحين به اعتبار وراثت آن حضرت بر احتمالى كه خالى از قوتى نيست پس اگر دست ايشان را بوسند اين قصد كنند كه دست ايشان را مى بوسم به اعتبار انتساب ايشان به آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله و دور نيست كه صلحا را نيز توان دست بوسيدن به اعتبار متابعت ايشان آن حضرت را و اگر دست غير معصوم را نبوسند بهتر است.

چنانكه در حديث قوى كالصحيح وارد است از على بن مزيد كه داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و دست آن حضرت را بوسيدم حضرت فرمودند كه به درستى كه خوب نيست دست بوسيدن مگر نبى يا وصى نبى را.

نفع رساندن به مؤمنين

و در حديث صحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه آن حضرت فرمودند كه هر كه مؤمنى را خوشحال گرداند پس بتحقيق كه مرا خوشحال گردانيده است و هر كه مرا مسرور گرداند حق سبحانه و تعالى را مسرور گردانيده است باين معنى كه سرور حضرت سرور خداست و از براى خداست يا آن كه حق سبحانه و تعالى ثواب غير متناهى به او كرامت كند كه ثمره سرور است.

ص: 119

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه حق سبحانه و تعالى وحى كرد به حضرت داود صلوات اللّه عليه كه بسيار است كه بندۀ از بندگان من حسنه به نزد من آورد و من بهشت را بر او مباح مى كنم كه در هر جاى بهشت كه خواهد ساكن شود.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه دوست ترين اعمال نزد حق سبحانه و تعالى خوشحالى است كه بدل مؤمنى برسانى به آن كه او را سير گردانى يا غم او را بر طرف سازى يا دين او را ادا نمائى.

و در حديث حسن كالصحيح وارد است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون حق سبحانه و تعالى مؤمن را از قبر بيرون آورد صورت مثالى پيش پيش او رود و چون مؤمن بهر هول و ترسى از هولهاى قيامت رسد آن مثال به او گويد كه مترس و اندوهناك مباش و بشارت باد ترا به سرور و خوشحالى و كرامتهاى الهى تا او را در مقام حساب بدارند و حق سبحانه و تعالى او را حساب كند حسابى آسان و امر كنند او را به بهشت رفتن و متوجه بهشت شود و مثال پيش پيش او باشد پس مؤمن به آن مثال گويد كه تو نيكو شخصى بودى كه با من از قبر بيرون آمدى و هميشه مرا بشارت مى دادى به خوشحالى و كرامت الهى تا آن كه عاقبت به بهشت رسيدم بگو تو كيستى گويد كه من سرور و خوشحالى ام كه در دار دنيا برادر مؤمنت را به آن خوشحال ساختى حق سبحانه و تعالى مرا از آن سرور آفريده است تا ترا خوشحال گردانم.

و در حديث قوى كالصحيح از ابان بن تغلب و كالصحيح از حكم بن مسكين نيز از آن حضرت صلوات اللّه عليه قريب باين وارد شده است و بعد از اين كتاب در تجارت نيز خواهد آمد و احاديث ثواب قضاى حاجت مؤمنان در

ص: 120

كتاب حج خواهد آمد.

و در اخبار كالصحاح از حضرت سيد الانبياء و المرسلين صلى اللّه عليه و آله وارد است كه فرمودند كه خلايق عيال حق سبحانه و تعالى اند پس محبوبترين خلق بسوى حق سبحانه و تعالى آن كسى است كه نفع به عيال الهى بيشتر رساند.و از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله پرسيدند كه محبوبترين خلايق به نزد حق سبحانه كيست حضرت فرمودند كه هر كه نفع او به مردم بيشتر رسد و حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه غم مسلمانان ندارد او مسلمان نيست و هر كه فرياد رسى خواهد و كسى بشنود فرياد او را و مدد او نكند مسلمان نيست.و فرمودند كه هر كه بلاى آبى يا آتشى را از مسلمانان دفع كند بهشت او را واجب شود.و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بهترين عابدان كسى است كه كينه مسلمانان نداشته باشد و خير خواه مسلمانان باشد.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه بر تو باد كه از براى خدا خير خواه خلايق باشى و در روز قيامت ثواب هيچ عملى باين ثواب نمى رسد.و در حديث صحيح از حضرت كلام اللّه الناطق جعفر بن محمد الصادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه مؤمن با مؤمن مانند اعضاى يك بدنند كه هر يك زينت ديگرى است و بكار ديگرى مى آيد و اگر عضوى بدرد آيد باقى اعضا نيز الم آن را مى يابند و روحهاى ايشان از يك طينت مخلوقند و به درستى كه روح مؤمن بجناب اقدس الهى ربطش بيشتر از شعاع آفتابست به آفتاب.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه مؤمن برادر مؤمن است چشم اوست و دليل و راهنماى اوست او را خيانت نمى كند و

ص: 121

ظلم نمى كند و بدخواه او نيست و خلف وعده او نمى كند.و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه مسلمانان برادران يكديگرند برادر خود را ظلم نمى كنند و او را در بلاها نمى گذارند بلكه مدد مى كنند.

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه جمعى از مسلمانان به سفرى رفتند و راه را گم كردند و تشنگى بر ايشان غلبه كرد به زير سايه درختان قرار گرفتند ديدند كه مردى پير سفيد پوش به نزد ايشان آمد و گفت برخيزيد اين آب است و باكى نيست بر شما ايشان برخاستند و آب خوردند و سيراب شدند و به او گفتند تو كيستى كه حق سبحانه و تعالى ترا رحمت كند او گفت كه من از جنيانم كه با حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بيعت كرده ام و از آن حضرت صلى اللّه و آله شنيده ام كه مؤمن برادر مؤمن است و چشم اوست و راهنماى اوست پس روا نباشد كه من بر حال شما مطلع شوم و بگذارم كه هلاك شويد.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه بر مؤمنان لازمست كه سعى بسيار كنند در اتحاد و آمد و رفت و مدد يكديگر كردن بر مهربانى و احسان كردن بمال خود بر محتاجان و همه با هم مهربانى كردن تا چنان باشيد كه حق سبحانه و تعالى شما را به آن امر فرموده است كه:

رُحَماءُ بَيْنَهُمْ (1) همه بر هم رحمت كنيد و هر چه را نتوانيد كه اعانت ايشان كنيد غم آن داشته باشيد كه از جائى ديگر از جهت ايشان سعى كنيد چنانكه انصار در زمان حضرت سيد كاينات صلى اللّه عليه و آله سر مى كردند با مهاجران اهل مكه و غير ايشان حق سبحانه و تعالى مدح ايشان فرموده است كه:ح.

ص: 122


1- آيۀ 29-سورة الفتح.

وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ (1) يعنى ديگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند خود به آن احتياج داشته باشند.

و در احاديث صحيحه از آن حضرت وارد شده است كه به اصحاب خود مكرر مى فرمودند كه از حق سبحانه و تعالى بترسيد و همه برادران باشيد و به يك ديگر نيكى كنيد و با هم دوستى كنيد از جهت رضاى الهى و با هم نزديكى كنيد و بر يكديگر رحم كنيد و زيارت يكديگر بكنيد و هم را ملاقات كنيد و احاديث ما را به يك ديگر نقل كنيد و مذهب تشيع را زنده كنيد به آن.

و در حديث صحيح از عيسى بن ابى منصور منقولست كه من و عبد اللّه بن ابى يعفور و عبد اللّه بن طلحه در خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بوديم كه حضرت رو بعبد اللّه بن ابى يعفور كردند و فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه شش خصلت است كه هر كه اين شش خصلت در او باشد فرداى قيامت از جمله اصحاب دست راست عرش باشد كه حق سبحانه و تعالى مدح ايشان را در قرآن مجيد كرده است عبد اللّه گفت فداى تو گردم آن شش خصلت كدامست؟حضرت فرمودند كه آنست كه از براى برادر مسلمان خود دوست دارد چيزى را كه از جهت عزيزترين اهل خود دوست مى دارد و نخواهد از جهت برادر مسلمان خود چيزى را كه نخواهد از جهت عزيزترين اهل خود،و آن چه شرط دوستى است با برادر خود به جا آورد پس عبد اللّه به گريه افتاد و گفت چگونه كند حضرت فرمودند كه اى پسر ابى يعفور هر گاه خير خواه ايشان است تا مى تواند در دفع غم ايشان مى كوشد و اگر خوشحال باشند او خوشحال خواهد بود و اگر اندهناك باشند او اندوهناكر.

ص: 123


1- آيۀ 9-سورة الحشر.

خواهد بود و اگر چيزى داشته باشد يا قدرتى كه غم او را به آن برطرف كند بكند و اگر نه از جهت او دعا كند پس حضرت فرمودند كه اين شش چيز سه چيزش تعلق به شما دارد و سه چيزش متعلق است بما پس چون آن حضرت صلى اللّه عليه و آله سه چيز ايشان را فرموده بودند فرمودند كه سه چيز ما آنست كه افضليت ما را بر عالميان بدانيد كه مستلزم معرفت امامتست،و دويم آن كه از عقيب ما بياييد يعنى متابعت ما كنيد،و سيم انتظار كشيدن عاقبت ما را كه حق سبحانه و تعالى به ايشان وعده فرموده است پس جمعى كه چنين باشند نزد انبيا و اوصيا خواهند بود و جمعى كه رتبه ايشان از اين جماعت پست تر باشد از نور ايشان روشنى يابند.

در ظهور حضرت مهدى

و اما آن جماعتى كه از دست راست عرش خواهند بود اگر جمعى كه از ايشان پست تر باشند رتبه آنها را به بينند زندگانى ايشان گوارا نباشد بر ايشان از بسيارى فضل ايشان پس عبد اللّه گفت كه چرا ايشان را نبينند و حال آن كه ايشان از دست راست عرش خواهند بود حضرت فرمودند كه اى پسر ابى يعفور ايشان به سبب انوارى كه حق سبحانه و تعالى به ايشان كرامت كرده است كرده محجوب باشند نشنيدۀ كه حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرموده است كه حق سبحانه و تعالى را خلقى چند هست كه ايشان در دست راست عرش باشند و دست راست انبيا و اوصيا كه روى ايشان از برف سفيدتر باشد و از آفتاب چاشت روشنتر و پرسند خلايق كه ايشان كيستند به ايشان گويند كه اينها جمعى اند كه با يكديگر محبت كرده اند بمال حلالى كه حق سبحانه و تعالى به ايشان داده بود.

و اما وعده و عاقبت ايشان در اين آيه است كه وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ (1)يعنى حق سبحانه و تعالى وعده داده است آن جماعتى را از شما كه ايمان به خدا و رسول آورده اند و اعمال صالح كرده اند كه ايشان را خليفه خود سازد در زمين و تمكين دهد از براى ايشان راضى شده است و مبدل سازد ايشان را بدل از خوف ايمنى كه همگى عبادت من كنند و هيچ شرك نياورند.

ص: 124

و اما وعده و عاقبت ايشان در اين آيه است كه وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ (1)يعنى حق سبحانه و تعالى وعده داده است آن جماعتى را از شما كه ايمان به خدا و رسول آورده اند و اعمال صالح كرده اند كه ايشان را خليفه خود سازد در زمين و تمكين دهد از براى ايشان راضى شده است و مبدل سازد ايشان را بدل از خوف ايمنى كه همگى عبادت من كنند و هيچ شرك نياورند.

و احاديث متواتره از حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين وارد است كه اين در زمان خروج قايم آل محمد صلوات اللّه عليهم خواهد بود چون تا زمان آن حضرت خوف مسلمانان از كفار زايل نشده است تا حال و نخواهد شد.

و خلافى نيست در ميان شيعه و سنى كه مهدى(ع)خروج خواهد كرد و در صحاح ايشان متواتر است و آن كه بلفظ جمع واقع شده است بنا بر آنست كه حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم همه زنده خواهند شد و حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه با اولياء اللّه كه در خدمت حضرتند جهاد خواهند فرمود و ائمه هدى در اطراف عالم هدايت عالميان خواهند كرد و حق سبحانه و تعالى در آيه ديگر فرموده است كه وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ (2)يعنى روزى باشد كه ما برانگيزانيم از هر امتى طايفه را از آن جمعى كه آيات ما را باور نداشتند و فرشتگان عذاب ايشان را احاطه كرده باشند.

و نزد شيعه خلافى نيست در آن كه مراد از اين روز روزيست كه حضرت صاحب الامر(ع)خروج فرمايد چون روز قيامت همه كس محشور خواهند شد و در رجعت صغرى جمعى از مؤمنان را حشر خواهند كرد كه در دار دنيا انتظارل.

ص: 125


1- آيۀ 54-سورة النور.
2- آيۀ 83-سورة النمل.

خروج آن حضرت كشيده باشند و جمعى از كفار را حشر نمايند كه در مقام قتل و قمع ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بوده باشند يا خواص شيعيان ايشان را آزار كرده باشند.

و احاديث متواتره در رجعت واقع شده است و قدماء علماء شيعه هر يك كتابى على حده در رجعت تصنيف كرده اند و اگر كسى خواهد تعداد ايشان را رجوع كند به فهرست شيخ الطائفه و فهرست شيخ نجاشى كه در ضمن شمردن كتابهاى علماى شيعه و محدثين شيعه در بسيارى هست كه:له كتاب فى الرّجعة و له كتاب في المتعة با آن كه در قرآن مجيد حكايت رجعت عزير و ارميا و مبعوث گردانيدن قوم ايشان هست چنانكه فرموده است أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ (1)ديگر حكايت هفتاد كسى كه با حضرت موسى به كوه طور رفته بودند و طلب رؤيت الهى كردند و حق سبحانه و تعالى صاعقه فرستاد كه همه سوختند و حضرت موسى دعا كرد تا همه زنده شدند.

و در صحاح سته روايت كرده اند بطرق متكثره كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر چه در بنى اسرائيل واقع شده است در امت من واقع خواهد شد.و اين حديث در كتاب صلاة خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى و انكار رجعت صغرى مثل انكار رجعت كبرى است كه كفار مى كردند.

حقوق مؤمن بر مؤمن

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه هيچ بندگى حق سبحانه و تعالى بهتر از اداء حق برادر مؤمن نيست.

ص: 126


1- آيۀ 244-سورة البقرة.

و در دو حديث موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه از جمله حقوق برادر مسلمان بر برادر مسلمان آنست كه چون به او رسد سلام بكند و چون بيمار شود به عيادت او برود و چون غايب باشد خير خواهى او به جا آورد و چون عطسه كند تسميت او بكند و چون او را به ضيافت بطلبد اجابت او بكند و چون بميرد به جنازه او حاضر شود.

و بطرق قويه كالصحيح از معلى بن خنيس از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه گفتم حق مؤمن بر مؤمن كدامست حضرت فرمودند كه هفت حق واجبست كه هر يك واجبست كه اگر يكى از آنها را ضايع گرداند از دوستى حق سبحانه و تعالى يا از حفظ و حمايت و اطاعت او بيرون مى رود و حق سبحانه و تعالى را نسبت به او لطفى نخواهد بود گفتم فداى تو گردم آنها كدامست؟حضرت فرمودند كه بر تو مى ترسم كه اين حقوق را ضايع گردانى و حفظ نكنى و بدانى و به آن عمل نكنى من گفتم كه قوتى نيست كسى را بر كارى مگر به قوت و عون الهى حضرت فرمودند كه سهل ترين آن اينست كه از براى او دوست دارى آن چه براى خود دوست مى دارى و نخواهى از جهت او آن چه نخواهى از جهت خود.

و حق دويم آنست كه او را از خود آزرده نكنى و متابعت خوشنودى او كنى و امر او را اطاعت كنى.

و حق سيم آن كه او را ياورى كنى به جان و مال و زبان و دست و پايت.

و حق چهارم آن كه تو چشم او باشى يعنى در ديدن عيبها از جهت اصلاح و رفع آن و دليل و راهنماى او باشى و آينه او باشى كه به او نمائى خوب و بد او را.

و حق پنجم آن كه تو سير نباشى و او گرسنه و سيراب نشوى در وقتى كه

ص: 127

او تشنه باشد بلكه قدرى بخورى و باقى را به او دهى و تو پوشيده نباشى و او برهنه باشد.

و حق ششم آن كه اگر ترا كنيزى خدمتكار باشد و برادرت را نباشد پس واجبست كه او را بفرستى كه جامه اش را بشويد و طعام او را بپزد و فرش خواب او را بيندازد و برچيند.

و حق هفتم آنست كه قسم او را درست كنى كه اگر ترا قسم دهد كه و اللّه چنين كن بكنى اگر مشروع باشد،و اگر ترا به ضيافت يا غير آن بخواند اجابت كنى و اگر بيمار شود عيادت او كنى و اگر بميرد به جنازه اش حاضر شوى و اگر يابى كه حاجتى به تو دارد حاجتش را بر آورى و نگذارى كه آن را از تو طلب كند بلكه پيش دستى كنى در بر آوردن حاجت او پس هر گاه چنين كنى دوستى خود را به دوستى او وصل كرده و دوستى او را به دوستى حق سبحانه و تعالى يعنى شروط محبت مؤمن كه از جمله شروط محبت الهى است به جا آورده خواهى بود.

و در دو حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه مؤمن را بر مؤمن هفت حق واجب هست كه حق سبحانه و تعالى آنها را واجب گردانيده است و مؤمن را از آن سؤال خواهد كرد:اول آن كه در برابر تعظيم او كنى و دوستى او را در دل خود نگاه دارى،و در مال او را با خود برابر كنى يا اعانت كنى او را بمال خودت،و از براى او همان خواهى كه از براى خود مى خواهى،و غيبت او را بر خود حرام كنى يعنى نكنى و نشنوى،و در مرض به عيادت او بروى،و تشييع جنازه او بكنى،و بعد از مردن او نگويى مگر خير او را.

و در حديث حسن كالصحيح يا صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه

ص: 128

منقول است كه فرمودند كه حق مسلمان بر مسلمان آنست كه او سير نباشد و برادرش گرسنه باشد،و او سيراب نشود و برادرش تشنه باشد،و پوشيده نباشد و برادر مؤمنش برهنه باشد پس چه عظيم است حق مسلمان بر برادر مسلمانش و حضرت فرمودند كه دوست دار از جهت برادر مسلمان آن چه دوست مى دارى از جهت خودت،و اگر احتياجى داشته باشى از او سؤال كن،و اگر او سؤال كند بده،و از خوبى به او دل گير مشو و او نيز ملال نگيرد از خوبى كردن با تو،و ياور او باش كه او معين و ياور تست،و اگر غايب شود حفظ او كن در غيبتش يعنى حرف بد او را مشنو،و اعانت بازماندگان او بكن،و اگر از سفر بيايد به زيارت او برو و تعظيم و اكرام او بكن كه او از تست و تو از اويى پس اگر از تو آزرده باشد از او جدا مشو تا آزردگى را از خاطرش بيرون كنى،و اگر به او خوبى برسد حمد الهى بكن،و اگر مبتلا شود به بلائى مددش كن،و اگر در سختى گرفتار شود او را يارى كن،و اگر شخصى به برادر مؤمنش بگويد اف دوستى را قطع كرده است و اگر به برادرش بگويد كه دشمن منى يكى از اين دو كافرند زيرا كه اگر راست گفته است آن كه دشمن است در حكم كافر است،و اگر دروغ گفته است اين كافر شده است كه افترا بر او بسته است،و اگر او را تهمتى زند ايمان در دل او گداخته مى شود چنانكه نمك در آب مى گدازد.

و راوى گفت كه شخصى از آن حضرت نقل كرد كه فرمودند كه نور مؤمن روشنى مى دهد اهل آسمان را چنانكه ستاره هاى آسمان روشنايى مى دهند اهل زمين را و حضرت فرمودند كه مؤمن دوست حق سبحانه و تعالى است و خدا او را ياور است و هر چه چيز اوست پيش او مى آورد و مؤمن نمى گويد بر حق سبحانه و تعالى مگر آن چه را حق است و از غير او نمى ترسد و امثال اين اخبار زياده از حد و حصر است و بعد از اين نيز خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

ص: 129

و اما شروط عيادت

و اما شروط عيادت پس سنت است كه بسيار ننشيند پيش بيمار چنانكه در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه عيادت بقدر فواق شتر است و آن چنان است كه چون پاره از شير مى دوشند چند دقيقه صبر مى كنند تا شير به پستان مى آيد،يا بمقدار زمان دوشيدن شتر است و آن نيز نزديك به آن است و اين ترديد ممكن است كه از حضرت باشد يا از راوى كه نمى داند كه حضرت كدام يك را فرمودند و بر هر حالى محتمل است كه مراد اين مقدار باشد يا كنايه از قلت باشد چنانكه در حديث قوى كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه از كه عيادت كنندگان بيمار كسى اجرش بيشتر است نزد حق سبحانه و تعالى كه چون عيادت كند زود برخيزد مگر آن كه بيمار خواهد كه او بنشيند و التماس كند و فرمودند كه از تمامى عيادت آنست كه كسى كه عيادت كند يكى از دستهاى خود را بر دست ديگر گذارد يا بر پيشانى خود و ظاهرا غرض از اين اظهار آزردگى است اما در اين بلاد اگر كسى چنين كند خوف بيمار زياد مى شود خصوصا هر گاه عيادت كننده طبيب باشد.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه تمامى عيادت بيمار به آن است كه دست بر ذراع او كه آرنج است بگذارى و زود برخيزى به درستى كه عيادت احمق بر بيمار سخت تر است از بيمارى كه دارد و حكايت كرى كه به عيادت بيمار رفت مشهور است.

و در حديث ديگر آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه تمامى عيادت آن است كه دست خود را بر بيمار بگذارى و فرمودند كه عيادتى نيست در درد چشم و در كمتر از سه روز عيادت نيست ظاهرا در اول بيمارى مراد باشد كه بعد از سه روز به عيادت رود و بعد از آن هر روز سنت است و چون

ص: 130

مدتى بگذرد ديگر يك روز نه يك روز سنت است و چون بسيار طول به همرساند بيمار را با عيال خود مى بايد گذاشت و ترك عيادت مى بايد كرد.

و منقولست كه جمعى از آزاد كردهاى حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به عيادت آزاد كردۀ آن حضرت مى رفتند در اثناى راه به آن حضرت صلوات اللّه عليه رسيدند پس حضرت به ايشان فرمود كه كجا مى رويد گفتند به عيادت فلان مى رويم حضرت فرمودند كه بايستيد ايستادند پس حضرت فرمودند كه هيچ يك از شما سيبى يا بهى يا نارنجى يا پارۀ از بوى خوش يا پارۀ از عود بخور داريد ايشان گفتند چيزى با خود نداريم حضرت فرمودند كه نمى دانيد كه بيمار خوشحال مى شود كه چيزى از اينها و امثال اينها از جهت او ببرند.و سنت است كه حمد از جهت شفاى بيمار بخوانند چنانكه در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه هر كس را سوره حمد شفا ندهد هيچ چيز سبب شفاى او نخواهد شد.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه اگر سوره حمد را هفتاد بار بر مرده بخوانم و زنده شود در آن تعجبى نيست و فرمودند كه نخواندم سوره حمد را هفتاد مرتبه بر هيچ دردى مگر آن كه ساكن شد و اين بنده زياده از هزار بيمارى كه اكثر را گمان داشتند كه محتضر است حتى اطبا عيادت نمودم و هفتاد حمد خواندم و حق سبحانه و تعالى شفا داد و به يك مرتبه حمد با توجه نيز حق سبحانه و تعالى شفا داده است و اگر بيمارى سهل است بنده به يك مرتبه اكتفا مى كنم و اگر وسط است هفت مرتبه مى خوانم،و حديث هفت مظنون منست و الحال يقين ندارم،و هم چنين چهل مرتبه مى خوانم وقتى كه شديدتر باشد،و اگر بسيار شديد باشد هفتاد مرتبه مى خوانم و حصر تجربه نمى توانم كرد،و عموم حديث اول شامل

ص: 131

همه هست اگر چه حديث نباشد و اللّه تعالى يعلم.

دعاهاى مجرب هنگام مرض

و از جمله مجربات دعاى گندم است كه در حديث صحيح از داود بن زربي وارد شده است كه گفت در مدينه بيمار شدم بيمارى سخت خبر كوفت من به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه رسيد بمن نوشتند كه خبر بمن رسيد كه بيمارى يك صاع از گندم بخر و آن يكمن تبريز است و چهارده مثقال صيرفى و ربع مثقال و بر پشت بخواب و گندم را بر سينه ات بريز تا متفرق شود و بگو

اللّهمّ انى أسألك باسمك الّذى اذا سالك به المضطرّ كشفت ما به من ضرّ و مكّنت له فى الارض و جعلته خليفتك على خلقك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تعافينى من علّتى. بعد از آن درست بنشين و گندم را از دور خود جمع كن و همين دعا را بخوان و چهار حصه كن و هر مدى را به مسكينى بده و اين دعا را بخوان در وقت دادن به مسكين.داود گفت چنين كردم و گويا كه دست و پاى مرا بسته بودند و گشاده شد و بسيار كسى كردند و منتفع شدند.

و بنده محمد تقى حصر نمى توانم كرد آن چه را باين عمل شفا يافتند و چون مى بايد كه هر چه فرموده اند چنان كنند از آن جمله خريدن گندم است بهتر آنست كه بخرند هر چند گندم داشته باشند و يك صاع بخرند و زياد و كم نباشد و بيمار بخرد و ديگرى نخرد و خود بر سينه خود بريزد با امكان و خود گندم را جمع كند و خود چهار قسمت صحيح كند و خود دعا بخواند در وقت ريختن و در وقت قسمت كردن نيز دعا بخواند و بهتر آنست كه خود به مسكين دهد و در وقت دادن دعا بخواند و اگر خود نتواند خواندن تلقينش كنند كه بخواند و اگر بيهوش باشد ديگران نيز مى توانند خواند.

اما معنى دعا اينست كه خداوندا به درستى كه من ترا سؤال مى كنم بحق

ص: 132

اسم اعظمى كه هر گاه مضطرى ترا به آن اسم خواند كه اولش حضرت ايوب على نبينا و عليه السلام بود و چون خواند مشقت و محنت او را بر طرف كردى و او را تمكين دادى در زمين به نبوت و او را خليفه خود گردانيدى چون پيغمبران خليفهاى الهى اند سؤال مى كنم كه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستى و مرا عافيت و شفا دهى از اين بيمارى.

و در حديث صحيح از زراره از احدهما صلوات اللّه عليهما منقول است كه فرمودند كه هر گاه بر بيمارى داخل شوى اين دعا را هفت مرتبه بخوان كه:

اعيذك باللّه العظيم ربّ العرش العظيم من شرّ كلّ عرق نعّار و من شرّ حرّ النّار يعنى ترا در پناه خداوند عظيم كه آفريده گار عرش بزرگوار است در مى آورم يعنى از حق سبحانه و تعالى طلب مى كنم كه ترا در پناه خود در آورد از شر هر رگى كه خونش زياده باشد و از شر گرمى آتش دوزخ يا اعم از آن و از آتش تب سوزان.

و در حديث صحيح از هشام ابن سالم منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اين دعا را بر بيمار بخوان

يا منزل الشّفاء و مذهب الدّاء انزل على ما بى من داء شفاء يعنى اى خداوندى كه شفا را تو مى فرستى و درد را تو بر طرف مى كنى شفايى بدرد من فرست.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه دست خود را بر موضع درد گذار و اين دعا را سه مرتبه بخوان

اللّهمّ انى أسألك بحقّ القرآن العظيم الّذى نزل به الرّوح الامين و هو عندك فى امّ الكتاب على حكيم ان تشفينى بشفائك و تداوينى بدوائك و تعافينى من بلائك و تصلّى على محمّد و آله.

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست

ص: 133

كه هر گاه كسى بيمار باشد اين دعا را بخواند

بسم اللّه و باللّه و محمّد رسول اللّه اعوذ بعزّة اللّه و اعوذ بقدرة اللّه على ما يشاء من شرّ ما أجد و ما احذر.

و نيز فرمودند كه بيمار بخواند كه

اللّهمّ انى أسألك تعجيل عافيتك و صبرا على بليّتك و خروجا إلى رحمتك.

ديگر از جهت درد زانو فرمودند كه چون از نماز فارغ شوى اين دعا را بخوان

يا اجود من اعطى و يا خير من سئل و يا ارحم من استرحم ارحم ضعفى و قلّة حيلتى و اعفنى من وجعى راوى گفت كه تا خواندم شفا يافتم.

و بسند موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه شخصى را ببينى كه به بلائى مبتلا شده است اين دعا را بخوان و چنان مكن كه او بشنود.

الحمد للّه الّذي عافاني ممّا ابتلاك به و فضّلنى عليك و على كثير من خلقك.

و از جهت هر بيمارى و دردى اين دعا منقولست و مجربست كه

اللّهمّ بجاه محمّد و آله الطّاهرين اشفنى و عافني و دعاها بسيار است خصوصا دعاهاى منقوله از اهل بيت صلوات اللّه عليهم.و در صحيفه كامله دو دعاى كامل از جهت خصوص مرض واقع شده است و ليكن خواستيم كه خالى نباشد اين كتاب از آن قليلى مذكور شد از مجربات.

آداب احتضار و دعاهاى آن و تلقين كردن

14,6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ رسول اللّه عليه و آله دخل على رجل من بنى هاشم و هو في النّزع فقال له قل لا اله الاّ اللّه الحليم الكريم لا اله الاّ اللّه العلىّ العظيم سبحان اللّه ربّ السّماوات السّبع و ربّ الارضين السّبع و ما فيهنّ و ما بينهنّ و ما تحتهنّ و ربّ العرش العظيم و سلام على المرسلين و الحمد للّه ربّ العالمين فقالها فقال رسول اللّه صلّى اللّه

ص: 134

عليه و آله الحمد للّه الّذى استنقذه من النّار).

كلينى بسند حسن كالصحيح از حلبى روايت كرده است و سند صدوق به حلبى صحيح است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله داخل شدند بر شخصى از فرزندان هاشم و او در جان كندن بود حضرت فرمودند كه بگو كلمات فرج را پس آن مرد گفت حضرت فرمودند كه الحمد للّه يعنى جميع ثناها مخصوص خداونديست كه او را خلاصى داد از آتش دوزخ.

و اما ترجمه كلمات فرج اينست كه نيست معبودى كه سزاى پرستش باشد مگر ذات واجب الوجودى كه مستجمع جميع كمالاتست و صفات كماليه او عين ذات مقدس او است و حليم است كه عاصيان را بر عصيان زود نمى گيرد،و كريم است يعنى خوبيها ذاتى او راست و بس و يا آن كه احسان و انعام او جميع عالميان را فرا گرفته است و ظاهرا هر دو معنى مراد است،نيست خداوندى بجز خداوند عالميان كه بلند مرتبه است به آن كه واجب بالذاتست و وجود محض است و علم محض است و قدرت محض است يا رفعتش از آن بلندتر است كه عقول كمل بذات مقدس او تواند رسيد و بزرگوار و عظيم الشأن است به اعتبار قدرت كامله كه هر چه اراده فرمايد چنان مى شود يا آن كه عظمت ذات و صفات و افعال او از آن بالاتر است كه عقول انبيا و اوصيا به او توانند رسيد،منزه و پاك مى دانم خداوند عالميان را از هر چه لايق بذات و صفات و افعال او نيست آن خداوندى كه آفريننده و تربيت كننده هفت آسمان و هفت زمين است اما هفت آسمان آن فلك قمر است و عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشترى و زحل، و اما هفت زمين پس از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست كه اين زمين زمين آسمان اول است و پشت آسمان اول زمين آسمان دويم است و هم چنين تا به آسمان هفتم.

ص: 135

و بعضى گفته اند كه مراد هفت اقليم است چنانكه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه دنيا هفت اقليم است ياجوج و ماجوج و روم و چين و زنگى و قوم موسى و اقليمهاى بابل كه هفت اقليم مشهور است ميان منجمين.

و محتمل است كه هفت اقليم متعارف مراد باشد و ظاهر حديث زينب عطاره آنست كه زمين مثل آسمان هفت طبقه است و پروردگار آن چه در آسمانها و زمين ها است از فرشتگان و جنيان و كواكب و نباتات و حيوانات بلكه جمادات نيز و آن چه در ميان اينهاست از هوا و بخار و زمهرير و كره نار و ملائكه و جن و پرندگان و آن چه در زير زمينها است از گاو و ماهى و ثرى بنا بر آن كه و ما تحتهن باشد و اكثر نسخ ندارد.

و آن خداوندى كه پروردگار عرش عظيم است و مشهور ميان علما آنست كه عرش فلك نهم است و كرسى فلك هشتم و گاه هست كه فلك نهم را كرسى نيز مى گويند و عرش را اطلاق مى كنند بر علم الهى و بر دل مؤمنان كمّل و بر جميع مكونات چون همه مظهر اسماى الهى و مظهر صفات كماليه الهى اند.

و سلام و رحمت الهى بر پيغمبران باد كه فرستاده الهى اند بخلق يا پيغمبرانى كه دينى يا كتابى داشته اند و آنها سيصد و سيزده پيغمبرند و قصد همه كردن اولى است و عبارت سلام على المرسلين در اين حديث و احاديث ديگر كه محمد بن يعقوب كلينى ذكر كرده است در اين باب و در باب قنوت نيست و ممكن است كه در كتاب حلبى بوده باشد و از روات افتاده باشد و ليكن در فقه رضوى هست در تلقين ميت بعيد نيست كه از اين جهت صدوق زياد كرده باشد،و جميع حمدها و ثناها مخصوص خداونديست كه آفريننده و پرورش دهنده عالميانست.

ص: 136

و در حديث حسن كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه هر گاه ببينيد كه شخصى جان مى كند تلقين كنيد او را يعنى بگوئيد تا بگويد اگر تواند و اگر نه نزد او بخوانيد كلمات فرج را و عبارت سابق را ذكر كردند و باين اعتبار كلمات فرج مى گويند او را كه نسبت به محتضر فرج مى دهد و ظاهرا در هر غمى و المى نافع است و احتضار يك فرد آنست.

(و هذه الكلمات هى كلمات الفرج)

و اين كلمات كلماتى است كه از جهت هر فرجى نافع است يا مسمى است به كلمات فرج چنانكه در حديث زراره وارد شده است و گذشت و كلينى از قداح روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر گاه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه تلقين مى فرمودند هر يك از اهل خانه خود را كه نزديك به مردن مى رسيدند و حضرت بعد از تلقين كلمات فرج مى فرمودند كه خاطر جمع دار كه ديگر بر تو غمى نيست.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: انّكم تلقّنون موتاكم لا اله الاّ اللّه عند الموت و نحن نلقّن موتانا محمّد رسول اللّه).

و در حديث حسن كالصحيح از محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر و در حسن كالصحيح از حفص پسر بخترى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما منقولست كه فرمودند كه شما مردگان خود را يعنى كسانى كه نزديك به مرگ شده باشند از شما تلقين مى كنيد كه كلمه لا اله الاّ اللّه بگويند و ما مردگان خود را تلقين مى كنيم كه كلمه محمّد رسول اللّه بگويند.

محتمل است كه خطاب با سنيان باشد كه ايشان تلقين كلمه توحيد مى كنند و بس حضرت مى فرمايند كه ما رسالت را ضم مى كنيم تا شهادتين باشد چون در

ص: 137

تشهد و كلمه اسلام و اذان و غير آن مقرونند به يك ديگر،يا آن كه خطاب به شيعيان باشد و مراد اين باشد كه ما كه اهل البيتيم تلقين به رسالت مى كنيم و بس از چند وجه يكى آن كه اهل خانه ما هميشه متكلمند به كلمه توحيد احتياج ندارند كه ايشان را تلقين به آن كنند و تلقين به رسالت ضرور است مى كنيم،و يا آن كه كلمه توحيد لازم ندارد رسالت را چون بسيار هستند كه اعتقاد بيگانگى الهى دارند و اعتقاد به رسالت ندارند اما هر كه اعتقاد به رسالت محمد صلى اللّه عليه و آله دارد البته اعتقاد بيگانگى الهى دارد چون عمده رسالت آن حضرت توحيد است و مى فرمودند كه

أمرت ان اقاتل النّاس حتّى يقولوا لا اله الاّ اللّه. و يا از آن جهت كه زيادتى قرب سبب غفلت مى شود چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله جد اهل البيت است و زيادتى قرب ايشان را غافل ساخته است از آن كه بدانند كه از آن ايشان را سؤال خواهند كرد چنانكه خواهد آمد در تلقين فاطمه بنت اسد كه چون ملكين از خدا و رسول پرسيدند جواب گفت و چون از امام پرسيدند متفكر شد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه:ابنك ابنك با آن كه كلمه رسالت مستلزم همه اعتقادات هست و از آن جمله است اعتقاد به امامت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لقّنوا موتاكم لا اله الاّ اللّه فانّ من كان آخر كلامه لا اله الاّ اللّه دخل الجنّة).

در حديث موثق و احاديث قويه وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه تلقين كنيد مردگان خود را به كلمه توحيد كه هر كه آخر كلام او كلمه توحيد باشد داخل بهشت مى شود و اين بعد از تلقين بشهادتين و ائمه معصومين است چون وارد شده است كه اول تلقين كبير بكنند و بعد از آن كلمه توحيد را بگويند تا بروند و محتمل است كه از روى تقيه وارد شده باشد چون راويان اين اخبار

ص: 138

همه سنيانند.

و در حديث حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه حاضر شويد نزد شخصى كه قريب به مردن باشد تلقين كنيد او را به

اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و انّ محمّدا عبده و رسوله يعنى تا آخر چنانكه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه چون وقت رفتن مى شود شيطان از لشكر خود كسى را موكل مى سازد كه او را امر كند بكفر يا به شك اندازد او را در دينش تا وقتى كه جان بدر رود پس چون حاضر شويد در وقت رفتن تلقين كنيد او را به كلمات فرج و شهادتين و اقرار بائمه معصومين يكى بعد از يكى تا ديگر نتواند سخن گفتن.و ظاهر اين حديث آنست كه تلقين به كلمات فرج و شهادتين و اقرار بائمه معصومين را مكرر كنند بر او تا بميرد و حديث عكرمه نيز خواهد آمد.

و شيخان در صحيح از عبد اللّه بن محمد روايت كرده اند كه شخصى از اهل بيت من بيمار شد پس به عيادت او رفتم به او گفتم اى پسر برادر من ترا حق نصيحتى بر من هست اگر بگويم قبول خواهى كرد گفت بلى گفتم بگو

اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له پس شهادت داد پس گفتم بگو

و انّ محمّدا رسول اللّه پس شهادت به رسالت داد پس گفتم كه اين نفع نمى كند ترا تا يقين به خدا و يگانگى او نداشته باشى و يقين به محمد و رسالت او نداشته باشى گفت يقين دارم پس گفتم بگو

اشهد انّ عليا وصيّه و هو الخليفة من بعده و الامام المفترض الطّاعة من بعده يعنى گواهى مى دهم كه على وصى رسول خدا است و خليفه آن حضرتست بعد از او و امامى است كه اطاعت او بر همه خلايق واجبست بعد از رسول خدا صلى اللّه عليهما پس شهادت داد پس

ص: 139

گفتم كه اين نفع ندارد تا يقين نداشته باشى گفت يقين دارم پس ائمه معصومين را صلوات اللّه عليهم يك يك مى گفتم و او اقرار مى كرد و مى گفت يقين دارم پس اندك زمانى شد كه او به رحمت خدا واصل شد پس اهل او جزع عظيم كردند و من از ايشان غايب شدم و بعد از آن به نزد ايشان آمدم ديدم كه همه خوشحالند گفتم شما را چه شد و زنش را گفتم كه ترا اين صبر از كجا به همرسيد آن زن گفت و اللّه كه بواسطه مردن او به مصيبتى عظيم گرفتار شديم و صبر و خوشحالى ما از جهت خوابيست كه ديشب ديدم گفت آن مرده را ديدم زنده و سلامت گفتم فلانى گفت بلى گفتم تو نمردى گفت بلى مردم و ليكن نجات يافتم به كلماتى كه تلقين كرد مرا به آن عبد اللّه حضرمى و اگر تلقين او نمى بود از جمله هالكان خواهستم بود.

و در حديث كالصحيح از معاوية بن وهب منقولست كه گفت ما بيرون رفتيم بسفر مكه و با ما مرد پير صوفى عابدى بود و ليكن سنى بود و نماز را تمام مى كرد در راه و با او پسر برادرش بود و او شيعه بود پس آن مرد پير بيمار شد من به پسر برادرش گفتم كه كاش در اين وقت مذهب حقرا بر او عرض مى كردى اميد هست كه حق سبحانه و تعالى او را نجات دهد اصحاب ما همه گفتند بگذاريد تا بميرد شايد عبادات او او را نفع دهد كه بسيار خوش سلوكست پسر برادرش صبر نكرد و به او گفت اى عم مردمان بعد از حضرت سيد المرسلين همه مرتد شدند مگر جماعتى قليل و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بعد از رسول خدا خليفه و واجب الاتباع بود و امامت حق او بود كه غصب كردند آن مرد پير آهى كشيد و نعره زد و گفت من بر اين دينم و مرد پس ما داخل شديم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و على بن سرّى اين حكايت را به خدمت آن حضرت عرض نمود حضرت فرمود كه او شخصى است از اهل

ص: 140

بهشت على بن سرى عرض نمود كه او مذهب حقرا يك لمحه دانست حضرت فرمودند كه ديگر چه چيز از او مى خواهيد و اللّه كه داخل بهشت شد.

عاقلترين اوقات مؤمن حالت موتست

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اعقل ما يكون المؤمن عند موته).

آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه عاقلترين اوقات مؤمن حالت موتست كه حق سبحانه و تعالى به آن حجت بر بنده تمام مى كند كه اگر تلقين او كنند اعتقادات حقه را بفهمد و اگر شياطين خواهند كه او را از دين بدر برند جواب ايشان تواند گفت و اگر حقوق خدا يا خلق در ذمت او باشد وصيت كند و احتمالى دارد كه از عقل بمعنى بستن باشد چنانكه مى آيد و ليكن بعيد است و احاديث در معنى اول خواهد آمد.

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اعتقل لسان رجل من اهل المدينة على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فى مرضه الّذى مات فيه فدخل عليه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال له قل لا اله الاّ اللّه فلم يقدر عليه فاعاد عليه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فلم يقدر عليه و عند رأس الرّجل امرأة فقال لها هل لهذا الرّجل امّ فقالت نعم يا رسول اللّه انا أمّه فقال لها أ فراضية أنت عنه أم لا فقالت بل ساخطة فقال لها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فانّى احبّ ان ترضى عنه فقالت قد رضيت عنه لرضاك يا رسول اللّه فقال له قل لا اله الاّ اللّه فقال لا اله الاّ اللّه فقال له قل يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير اقبل منّي اليسير و اعف عنّى الكثير انّك أنت العفوّ الغفور فقالها فقال له ما ذا ترى فقال ارى اسودين قد دخلا علىّ قال اعدها فاعادها فقال ما

ص: 141

ترى (1)فقال قد تباعدا عنّى و دخل ابيضان و خرج الاسودان فما اراهما و دنا الابيضان منّي الان ياخذان بنفسى فمات من ساعته).

از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه در عهد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله زبان شخصى بند شد در بيمارى كه در آن بيمارى از دنيا رفت پس حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نزد او آمد و فرمود كه بگو: لا اله الاّ اللّه قدرت بر گفتن نداشت پس حضرت صلى اللّه عليه و آله مرتبه ديگر فرمودند كه بگو: لا اله الاّ اللّه نتوانست گفتن و بالاى سر آن مرد زنى بود حضرت به آن زن گفت كه آيا اين مرد را مادر هست آن زن گفت بلى يا رسول اللّه من مادر اويم حضرت فرمودند كه از او خوشنودى يا نه زن گفت از او ناخوشنودم پس حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمودند كه من دوست مى دارم كه تو از او خوشنود شوى مادر گفت از جهت خوشنودى تو يا رسول اللّه خوشنود شدم پس حضرت به آن مرد گفت كه بگو: لا اله الاّ اللّه او گفت لا اله الاّ اللّه پس حضرت فرمود كه بگو: يا من يقبل تا آخر دعاى كه ترجمه اش اينست كه:

اى خداوندى كه اندكى از طاعات بندگان را قبول مى كنى و بسيارى از گناهان را عفو مى كنى عبادت اندك مرا قبول كن و گناهان بسيار مرا عفو كن به درستى كه تو خداوندى كه عفو مى كنى و مى آمرزى پس چون اين دعا را خواند حضرت فرمودند كه چه مى بينى گفت دو سياه مى بينم كه داخل شدند بر من حضرت فرمودند كه مرتبه ديگر اين دعا را بخوان پس خواند حضرت فرمودند كه چه چيز مى بينى گفت آن دو سياه از من دور شدند و دو سفيد داخل شدند و دو سياه بيرون رفتند و دو سفيد الحال نزديك شدند و قبض روح من مى كنند پسخ.

ص: 142


1- ما ذا ترى.خ.

همان ساعت مرد.

و كلينى بسند كالصحيح روايت كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه قريب باين.و آن چه صدوق ذكر كرده است زيادتى دارد در دعا و حكايت مادر و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه عقوق مادر سبب سختى جان كندن است و دلالت مى كند بر استحباب تلقين لا اله الاّ اللّه و استحباب تلقين اين دعا چنانكه در حديث كافى هست كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون حاضر شويد در وقت حضور موت شخصى اين دعا را تلقين او كنيد كه بخواند و دلالت مى كند كه فرشتگانى كه قبض روح مى كنند نزد فساق بصورت مهيب مى آيند يا جمعى از ايشان كه با هيبتند مى آيند بخلاف صلحا و ممكن است كه از جهت تخفيف عذاب چنين آيند و هم چنين سختيها جان كندن از جهت تخفيف عذاب باشد چنانكه اخبار متواتره با ظواهر آيات بر آن دلالت مى كنند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه:هر مصيبتى كه به شما مى رسد به سبب كردهاى شما است و حق سبحانه و تعالى از بسيارى عفو مى فرمايد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه خداوند عالميان جل جلاله مى فرمايد كه هر بنده كه قابليت الطاف من دارد و مى خواهم كه او را داخل بهشت كنم مبتلا مى سازم او را در بدنش اگر كفاره گناهان شد فبها و اگر نشد جان كندن را بر او سخت مى كنم تا چون از دنيا برود هيچ گناه بر او نمانده باشد پس او را به بهشت مى برم،و هر بنده كه كارهاى بد كرده است آن مقدار كه از قابليت الطاف من افتاده است و مى خواهم او را بجهنم برم و كارى چند كرده است از خوبيها بدنش را صحيح مى گردانم اگر جزاى عملش شد و اگر نه او را ايمن مى گردانم از سلاطين كه به او ضررى نرسانند پس اگر جزاى عملش شد و

ص: 143

الا روزى او را بر او فراخ مى گردانم اگر جزاى عمل او شد و اگر نه جان دادن را بر وى آسان مى گردانم تا چون نزد من آيد او را حسنه نمانده باشد پس او را بجهنم برم.

و باين مضمون احاديث كالصحيح وارد شده است از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام موسى كاظم،و حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهم.

توجيه ميت به طرف قبله

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن توجيه الميّت فقال استقبل بباطن قدميه القبلة).

و در حديث موثق كالصحيح از معاوية بن عمار منقولست و چون اين حديث را از كتاب او نقل كرده است و سند صدوق به او صحيح است ظاهرش صحت حديث است از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد معاوية بن عمار از روى ميت را بقبله كردن كه بچه عنوان بكنند و در كافى و تهذيب لفظ توجيه نيست پس حضرت فرمودند شكم پاهاى او را بقبله كن.

و مشايخ محدثان و فقها اين حديث را در احتضار ميت ذكر كرده اند و در لفظ حديث چيزى نيست كه دلالت بر احتضار كند و تعميم مى توان كرد آن را كه شامل همه احوال باشد تا دفن،و ليكن استدلال نمى توان كرد چون عموم مجاز لازم مى آيد چون در وقت احتضار ميت بر او اطلاق كردن مجاز است اگر چه در احاديث شايع است چنانكه گذشت و در حديث حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه در روى ميت بقبله كردن فرمودند كه روى او را بقبله مى بايد كرد و پاهاى او را نيز بقبله مى بايد كرد و اين حديث نيز مثل سابق است.

و در حديث صحيح و حسن كالصحيح از سليمان بن خالد منقولست كه

ص: 144

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى از شما بميرد رو بقبله چيزى بر او به پوشانيد و هم چنين وقتى كه او را غسل دهند در موضعى كه غسل دهند كوى بكنند در برابر قبله كه آب غسل به آن كو رود و شكم پاهاى او و روى را بقبله كنند و اين حديث نيز مثل دو حديث سابق است كه از جهت احتضار نقل كرده اند و صريح نيست و ظاهرش آنست كه بعد از مردن تا وقت دفن بايد كه پاى ميت بقبله باشد.

و در حديث صحيح از يعقوب بن يقطين مرويست كه از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما سؤال كردم كه ميت را در وقت غسل چگونه بخوابانند روى او را بقبله يا بر دست راست بخوابانند و روى او به جانب قبله باشد حضرت فرمودند كه هر نحوى كه آسان باشد و چون ميت را غسل دادند ديگر مى بايد كه بدست راست بخوابانند پس ممكن است كه اين حديث مخصص احاديث سابقه باشد كه بيان كند مراد از سه حديث سابق تا فارغ شدن از غسل باشد.و ممكن است كه در ما بعد غسل مخير باشند ميان هر دو شق و اين اظهر است اگر چه اول اولى است و اللّه تعالى يعلم.

14,1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: دخل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على رجل من ولد عبد المطّلب و هو في السّوق و قد وجه لغير القبلة فقال وجّهوه إلى القبلة فانّكم اذا فعلتم ذلك اقبلت عليه الملائكة و اقبل اللّه عزّ و جلّ عليه بوجهه فلم يزل كذلك حتى يقبض).

و صدوق بسند موثق از زيد پسر امام زين العابدين صلوات اللّه عليه روايت كرده است از پدران خود از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله داخل شدند بر مردى از فرزندان عبد المطلب و او در جان كندن بود و روى او به جانب قبله نبود حضرت فرمودند كه روى او

ص: 145

را بقبله كنيد كه اگر چنين كنيد فرشتگان متوجه او مى شوند و حق سبحانه و تعالى بنظر شفقت و مرحمت رو به او آورد تا قبض روح او كنند.

و اين حديث صريح است در رجحان استقبال در حال احتضار و اين حديث قرينه آنست كه احاديث سابقه شامل حال احتضار نيز بوده باشند و ليكن وجوب يا استحباب ظاهر نمى شود خصوصا هر گاه بيان ثواب كنند چون غالب اوقات در واجبات ذكر وعيد مى كنند و در مستحبات ذكر وعد،و چون اكثر علما بر وجوبند احوط آنست كه ولى ميت ميت را بگرداند بسوى قبله و اگر ولى نداشته باشد بر همه كس لازم است كه او را بگردانند و اگر يك شخص به جا آورد از گردن ديگران ساقط مى شود و هم چنين بقيه احكام ميت از واجبات و مندوبات آن كفائى است چنانكه خواهد آمد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ما من احد يحضره الموت الا وكل به ابليس من شياطينه من يامره بالكفر و يشكّكه فى دينه حتّى تخرج نفسه فاذا حضرتم موتاكم فلقّنوهم شهادة ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حتّى يموتوا).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه البته هر كه وقت مرگش مى شود شيطان بزرگ از لشكرهاى خود كه آن شياطين فرزندان اويند موكل مى سازد يا ساخته است كسى را كه آن محتضر را امر كند بكفر يا به شك اندازد در دينش به وسوسهاى باطلش تا وقتى كه جان او بدر رود پس چون حاضر شويد بر سر شخصى كه محتضر باشد تلقين كنيد او را شهادتين تا شيطان دست نيابد چون هر گاه مشغول اذكار مى شود به فكر باطل نمى افتد يا آن كه خاصيت شهادتين آنست كه شياطين از او دور مى شوند و اين نوع شياطين را عديله مى گويند كه اينها وسوسه مى كنند تا از دين حق عدول كنند و دعاء عديله بهتر است خواندن چون مشهور است از

ص: 146

حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و دعاى اعتقاد نيز مناسب است و اللّه تعالى يعلم.

توبه قبل از مرگ

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: فى آخر خطبة خطبها من تاب قبل موته بسنة تاب اللّه عليه ثمّ قال و انّ السّنة لكثيرة و من تاب قبل موته بشهر تاب اللّه عليه ثمّ قال و انّ الشّهر لكثير (1)و من تاب قبل موته بيوم تاب اللّه عليه ثمّ قال و انّ يوما (2)لكثير من تاب قبل موته بساعة تاب اللّه عليه ثمّ قال و انّ السّاعة لكثيرة و من تاب و قد بلغت نفسه هذه و أهوى بيده إلى حلقه تاب اللّه عليه).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله در آخر خطبۀ كه فرموده اند در آخر آن خطبه فرمودند كه هر كه توبه كند پيش از مردنش به يك سال حق سبحانه و تعالى توبه او را قبول مى كند بعد از آن فرمودند كه يك سال بسيار است هر كه توبه كند پيش از مردن به يك ماه حق سبحانه و تعالى توبه او را قبول مى فرمايد،ديگر فرمودند كه يك ماه بسيار است هر كه توبه كند پيش از مردنش به يك روز حق جل و علا توبه او را قبول مى فرمايد پس فرمودند كه يك روز بسيار است هر كه توبه كند پيش از موت به يك ساعت حق عز و علا توبه او را قبول مى فرمايد،پس فرمودند كه يك ساعت نيز بسيار است هر كه توبه كند و جان به اين جا رسيده است باشد و اشاره فرمودند به حلق مبارك خود حق سبحانه و تعالى توبه او را قبول مى فرمايد.

و اين خطبه را صدوق از طرق عامه روايت كرده است در عقاب الاعمال و خصوص اين جمله را كلينى و صدوق بطرق كالصحيح روايت كرده اند و در همه هست بعد از ماه كه فرمودند كه ماه بسيار است هر كه توبه كند پيش از

ص: 147


1- و من تاب قبل موته بجمعة تاب اللّه عليه ثم قال ان الجمعة لكثيرة.
2- اليوم.خ.

مرگش به يك هفته حق سبحانه و تعالى توبه او را قبول مى فرمايد پس فرمودند كه يك هفته بسيار است هر كه توبه كند پيش از مردن به يك روز الخ و ظاهرا از نساخ افتاده باشد و در نسخهاى غير اين موضع و او و من تاب نيست و در اينجا نسخ مختلف است اكثر دارد و معنى متغير مى شود زيرا كه اگر و او باشد محمول بر افضليت است بترتيب مذكور يعنى توبه كامل آنست كه بعد از توبه يك سال تدارك كند و اقلا يك ماه و اقلا يك هفته و اقلا يك روز و اقل اقل يك ساعت تدارك كند اگر چه به وصيت باشد كه حقوق خدا و خلق را از گردن خود بيندازد.

و بنا بر نسخه كه و او نباشد دو احتمال دارد يكى آن چه مذكور شد و ديگر آن كه حكمهاى سابق منسوخ شده باشد بلا حق يا بعنوان تفويض و يا به عنوانى كه جبرئيل مرتبه مرتبه چنين فرموده باشد و حضرت از جانب او يا با الهام يا تلقين روح القدس فرموده باشند و ظاهرا اول صحيح تر است و اللّه تعالى يعلم.و غرض صدوق از ذكر اين حديث در اينجا آنست كه تلقين كنند محتضر را به توبه كه اهم چيزهاست و نيكو متفطن شده است و اكثر غافل شده اند از اين معنى.و حديث ابن وهب گذشت،و حديث عكرمه مى آيد و دلالت بر توبه دارد.

و در حسن كالصحيح از بكير بن اعين از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما منقولست كه حضرت آدم صلوات اللّه عليه مناجات كرد كه خداوندا شيطان را بر من مسلط كرده اى و او را در رگ و ريشه بنى آدم راه داده اى در برابر آن از جهت من و فرزندانم چيزى مقرر ساز حق سبحانه و تعالى فرمود كه اى آدم از جهت تو اين را مقرر ساختم كه فرزندان تو هر يك كه اراده گناهى بكنند ملائكه بر ايشان آن را ننويسند و اگر به جا آورند آن را يكى بنويسند و هر كه از فرزندان تو اراده عمل خيرى بكنند اگر آن را به جا نياوردند يك حسنه در نامه عمل ايشان بنويسند و اگر به جا آورند يكى را

ص: 148

ده بنويسند آدم گفت خداوندا زياده كن حق سبحانه و تعالى فرمود كه مقرر ساختم كه هر كس بدى بكند و استغفار كند او را بيامرزم آدم گفت خداوندا بيش از اين مى خواهم حق سبحانه و تعالى فرمود كه توبه را از جهت ايشان مقرر ساختم و وقت آن را واسع گردانيدم تا جان به لب ايشان رسد حضرت آدم گفت خداوندا بس است مرا يعنى با ذريت من.

و در احاديث صحيحه متواتره وارد شده است از رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم اين مضمون و در احاديث متواتره صحيحه وارد شده است كه گناه را تا هفت ساعت نمى نويسند شايد پشيمان شود اگر پشيمان شود نمى نويسند.

و در حديث صحيح فضيل اينست كه اگر بگويد پيش از هفت ساعت:

استغفر اللّه الّذى لا اله الاّ هو عالم الغيب و الشّهادة العزيز الحكيم الغفور الرّحيم ذا الجلال و الاكرام و اتوب اليه بر او نمى نويسند و اگر هفت ساعت بگذرد و از عقب آن حسنه يا استغفارى نكند ملك دست راست بملك دست چپ مى گويد كه بنويس بر اين شقى محروم.

و در چند حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه بعد از گناه هفت ساعت مهلت مى دهند اگر سه مرتبه بگويد:

استغفر اللّه الّذى لا اله الاّ هو الحىّ القيّوم و اتوب اليه نمى نويسند.

و استغفارات ديگر نيز وارد شده است و ظاهرا باين عبارات بهتر باشد و مطلق پشيمانى كافى باشد با جزم به آن كه بعد از آن نكند اگر چه بكند يا استغفار كند بهر عبارتى كه باشد و بهترين عبارات دعاهايى است كه از حضرات سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم وارد شده خصوصا دعاهاى توبه صحيفه كامله كه در آنجا طريق مكالمه با جناب اقدس الهى را بيان

ص: 149

فرموده اند حضرت سيد الساجدين بالهام حق سبحانه و تعالى و ظاهر است كه مخلوق بدون تاييد الهى چنين گفتگو نمى تواند كردن.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» قال ذلك اذا عاين أمر الآخرة).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از معنى قول خداوند بزرگوار عظيم الشأن كه فرموده است و نيست توبه از براى آن جماعتى كه گناهان كنند تا وقتى كه مرگ حاضر شود گويند كه الحال توبه كرديم با آن كه مخالفت دارد احاديث با ظاهر آيه بلكه با عمومات آيات توبه نيز حضرت فرمودند كه مخالفت ندارد و مراد از وقت حضور مرگ آنست كه بنده ملك الموت را به بيند يا بهشت يا دوزخ را در وقت مردن به او نمايند در آن وقت توبه مقبول و صحيح نيست چون الجا لازم مى آيد كه به جبر به توبه بدارند و آن قبيح است عقلا.

و از تفسير اين آيه ظاهر مى شود كه آن كه حق سبحانه و تعالى قبل از اين فرموده است كه ترجمه اش اينست كه قبول كردن توبه بر حق سبحانه و تعالى لازم نيست مگر توبه جمعى را كه گناهان را از روى جهل و نادانى كرده باشند و به زودى توبه كنند يعنى پيش از ديدن امور آخرت يا پيش از آن كه از بسيارى گناهان دل ايشان سياه شود كه اراده توبه بخاطر ايشان نرسد پس اين جماعت را حق سبحانه و تعالى قبول مى كند توبه ايشان را و حق سبحانه و تعالى داناست كه توبه كرا قبول مى بايد كرد و حكيم است كه توبه همه كس را قبول نمى كند بلكه توبه جاهلان را قبول مى فرمايد،پس ظاهر شد كه تا امور آخرت را نه بيند جاهل است اگر چه شيخ ابو على باشد يا شيخ بايزيد.

و مؤيد اين است حديث صحيح از جميل كه گفت از حضرت امام

ص: 150

جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه هر گاه جان به حلق رسد توبه عالم مقبول نيست يعنى در آن وقت عالم مى شود يا اگر عالم شود كه امور آخرت را به بيند پس حضرت اين آيه را خواندند كه إِنَّمَا التَّوْبَةُ الخ كه ترجمه اش الحال گذشت.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گناهى كه بنده مى كند از روى جهالت و نادانى مى كند و اگر چه عالم باشد كه در واقع جاهل است چون خود را در معرض مخالفت و استحقاق عقوبت الهى در آورده است نمى بينى كه حق سبحانه و تعالى حكايت فرموده است قول يوسف را كه به برادران خود گفت كه آيا مى دانيد كه چه كرده ايد با يوسف و برادرش بنيامين در وقتى كه جاهل بوديد پس ايشان را جاهل ناميد چون خود را در معرض مخالفت و عقوبت الهى در آورده بودند.

و ممكن است كه مراد از آيه توبه كامل باشد چنانكه از حديث سابق ظاهر شد كه هر كه پيش از مرگ به يك سال توبه كند حق سبحانه و تعالى آن را قبول مى كند و ليكن چون روايات بعنوان سابق وارد شده است متعين است كه آن را ذكر كنند در تاويل و اللّه تعالى يعلم.

14-( و: اتى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله رجل من اهل البادية له جسم (1)و جمال فقال يا رسول اللّه أخبرنى عن قول اللّه عزّ و جلّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ فقال امّا قوله (2)لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ فهى الرّؤيا الحسنة يراها المؤمن فيبشّر بها في دنياه و امّا قول اللّه عزّ و جلّ.خ

ص: 151


1- حشم.خ.
2- تعالى.خ

فانّها بشارة المؤمن (1)عند الموت يبشّر بها عند موته انّ اللّه قد غفر لك و لمن يحملك إلى قبرك).

و شخصى از صحرا نشينان كه خوش هيئت و خوش صورت بود به نزد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه مرا خبر ده از تفسير قول الهى كه ترجمه اش اينست كه آن جماعتى كه ايمان به خدا و رسول و ائمه هدى آورده اند و از حق سبحانه و تعالى خايفند و مخالفت الهى نمى كنند در ترك واجبات و فعل محرمات يا در ترك واجبات و مستحبات و در فعل محرمات و مكروهات ايشان را بشارتست در زندگانى دنيا و در آخرت پس حضرت صلوات اللّه عليه و آله فرمودند كه اما بشارت در زندگانى دنيا پس آن بشارت خوابهاى خوبست كه مؤمنان مى بينند و در آن خوابها ايشان را بشارت مى دهند كه شما به بهشت خواهيد رفت و از جهنم خلاص خواهيد شد يا حضرات رسول خدا و ائمه هدى را صلوات اللّه عليهم در واقعه مى بينند و ايشان ايشان را بشارت به بهشت مى دهند يا آن كه چون بسيار در خواب مى بينند حضرات را اميدوار مى شوند به نجات و بهشت.و اما آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه ايشان را در آخرت بشارت مى دهند پس آن بشارتيست كه مؤمن را مى دهند در وقت مرگ كه حق سبحانه و تعالى ترا آمرزيد و كسانى را مى آمرزد كه ترا بردارند و به قبر رسانند.

اما جز و اوّل را كلينى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده است بسند موثق كالصحيح و در حديث صحيح از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه مرويست كه هر صباح حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مى فرمودند به اصحاب خود كه آيا بشارتى داريد يعنى خوابىخ.

ص: 152


1- للمؤمن.خ.

خوب ديده ايد كه سبب خوشحالى باشد.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه راى مؤمن و رؤياى مؤمن جزويست از هفتاد جزو از نبوت.

و از طرق عامه نيز احاديث بسيار در صحاح ايشان مذكور است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هر دو معنى را فرموده اند هم مبشريت و هم جزويّت نبوت و قبل از اين آيه حق سبحانه و تعالى فرموده است أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ يعنى آيا چنين نيست كه بتحقيق و درستى و راستى كه دوستان حق سبحانه و تعالى را خوفى بر ايشان نيست نه در دنيا و نه در عقبى و ايشان اندوهناك نخواهند شد بعد از موت.

و اكثر مفسرين بر اينند كه آيه سابقه متمم اين آيه است و بنا بر اين بشارت به رؤياى صادقه مخصوص اولياء اللّه است و اين معنى مجربست كه رؤياى دوستان الهى تخلف نمى كند بلكه تعبير ندارد زيرا كه ايشان همه چيز را چنانكه هست مى بينند به اعتبار ربطى كه به سبب محبت الهى ايشان را با جناب اقدس الهى بهم رسيده است و آيينه روح و سر و خفى ايشان چنان مى شود كه انوار لاهوتيه و جبروتيه و ملكوتيه و ناسوتيه در آن منعكس مى شود و به سبب محبت الهى محبوب الهى شده اند چنانكه فرموده است تعالى شانه يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ و ديگر فرموده است كه وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ .

و در حديث كالصحيح بل الصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه حضرت سيد الانبياء و المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه حق سبحانه و تعالى را شناخت و بزرگوارى و عظمت او را

ص: 153

دانست منع مى كند زبان را از كلامى كه غير ذكر الهى باشد و باز مى دارد شكم را از خوردن مگر بقدر ضرورت و به تعب مى اندازد خود را بروزه روزها و عبادات شبها صحابه گفتند:پدرها و مادرهاى ما فداى تو با يا رسول اللّه اين جماعت اولياء اللّه اند حضرت فرمودند كه بتحقيق كه اولياء اللّه اين صفت دارند كه اگر خاموش باشند خاموشى ايشان همگى فكر است در صفات و افعال و عظمت و جلال الهى و اگر سخن مى گويند سخن گفتن ايشان همه ذكر الهى است و اگر نظر به جايى مى اندازد نظر ايشان همگى عبرتست كه در هر چه نظر مى كنند خدا را مى بينند پيشتر يا پست تر چنانكه منقولست از افراد اوليا كه هر يك از مقام خود خبر داده اند كه نظر نكردم در چيزى مگر آن كه حق سبحانه و تعالى را بعد از آن ديدم چنانكه هر ذره از ذرّات عالم دليل علم است و قدرت و ارادت و كمالاتى كه بغير از عقول انبيا و اوليا به آن كمالات كسى را راه نيست.

و جمعى گفته اند كه نظر نكردم در چيزى مگر آن كه حق سبحانه و تعالى را با آن ديدم يا پيش از آن ديدم يا او را ديدم و بس ديگرى را نديدم و اگر اولياء اللّه سخن گويند سخنان ايشان همه حكمت است.و در اصطلاح حديث هر چه از جانب الهى فايض مى شود آن را حكمت مى گويند چون ايشان فانى فى اللّه شده اند باقى باللّه شده اند و اگر راه روند بهر جا كه روند نفعهاى عظيم از ايشان به خلايق رسد و اگر نه اجلى باشد كه حق سبحانه و تعالى از جهت ايشان مقرر ساخته است قرار نگيرد روحهاى ايشان در بدنهاى ايشان يك چشم زدن از شوق ثواب الهى و خوف عقاب الهى.و ظاهر است كه ثواب ايشان وصال و عقاب الهى هجرانست.

و از حضرت قبلة العارفين و المحبين على بن الحسين سلام اللّه و صلواته عليهما منقولست كه اولياء اللّه جمعى اند كه ادا كنند فرايضى را كه حق سبحانه و

ص: 154

تعالى مقرر ساخته است،و عمل كنند به سنتهاى حضرت سيد الأنبياء صلى اللّه عليه و آله،ورع و پرهيزكارى داشته باشند از محرمات الهى،و ترك كرده باشند دنيا و ما فيها را،و محبت ايشان منحصر باشد در حق سبحانه و تعالى يا دوستان او،و كسب حلال كنند بقدر ضرورت،و قصد ايشان بزرگى و بسيارى دنيا نباشد،و حقوق واجب الهى را به مستحقين برسانند پس اين جماعتند كه حق سبحانه و تعالى بركت مى دهد در آن چه كسب كرده اند،و مثابند بر آن چه از جهت خود از پيش مى فرستند،و پارۀ از اوصاف دوستان گذشت و ديگر خواهد آمد.

و غرض آنست كه بشارت مخصوص ايشانست و رتبه محبان عظيم است و خوابهاى مؤمنان بحسب قرب ايشان و محبت ايشان و بعد ايشان اختلاف عظيم دارد.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه رؤيا بر سه نوع است يكى بشارتى است از جانب الهى مؤمنان را.و ديگر تخويف و ترسى است از جانب شيطان.و ديگر خوابهاى پريشان است كه اكثر اوقات به سبب غذاهاى فاسده خيالات باطله بهم مى رسد و از بقيه فكرهاى رديه نيز مى باشد.

و صدوق از معاوية بن عمار روايت كرده است و سند صحيح به او دارد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند بندگان الهى وقتى كه بخواب مى روند روح ايشان به آسمان مى رود هر چه را در آسمان مى بيند حق است و هر چه را در هوا مى بيند خواب پريشانست و به درستى كه ارواح لشكرهايند با يكديگر مجتمع شده پس روحى كه با روحى در عالم ارواح الفت به همرسانيده اند در بدنها با هم الفت دارند و هر چه از ايشان با هم الفت نرسانيده اند در آن عالم در اين عالم نيز الفت بهم نمى رسانند پس چون روح

ص: 155

به آسمان مى رود الفت و بغض در آنجا بهم مى رسانند اگر الفت به همرسانيدند با هم در آنجا در زمين هم را مى شناسند و هر چه در آنجا الفت بهم نرسانيدند در اينجا الفت ندارند.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند كه بسيار است كه خواب مى بينيم و چنانكه در خواب ديده ايم در بيدارى بهمان نحو واقع مى شود و بسيار است كه خواب مى بينيم و اثرى از آن ظاهر نمى شود پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون مؤمن بخواب مى رود روح او حركت مى كند به جانب آسمان پس هر چه را در آسمان مى بيند نزد فرشتگانى كه تقدير و تدبير اشياء با ايشانست آن حق است و واقع مى شود و هر چه را در زمين مى بيند آن خواب پريشانست راوى گويد كه من گفتم كه روح مؤمن به آسمان مى رود حضرت فرمودند كه بلى من گفتم كه هيچ در بدن نمى ماند حضرت فرمودند كه اگر نماند بميرد گفتم پس چگونه مى رود؟ حضرت فرمودند كه نمى بينى كه آفتاب در آسمان است و شعاعش در زمين است هم چنين روح در بدنست و حركتش در آسمان است.

و از اين حديث ظاهر مى شود كه رفتن بعنوان مجاز واقع شده است در احاديث و ظاهرش آنست كه روح مجرد باشد و تعلقى به بدن داشته باشد مانند تعلق عاشق به معشوق و چون در وقت خواب تعلقش كم مى شود از بدن ربطش به عالم علوى كه خانه و مأواى اصلى اوست بهم مى رسد و در آن عالم چيزها مى بيند.

و آن چه به تجربه يافته ام آنست كه آدمى بهر چه ربطش بيشتر است در عالم رؤيا كه عالم مثال است از آن بيشتر مى بيند و جمعى كه اولياء اللّه اند چون ربط ايشان بجناب اقدس الهى پيش از همه چيز است خواب ايشان غلط نمى شود و

ص: 156

خوابهاى ديگران بحسب ربط ايشان است تا آن كه بسيار است كه كفار نيز هر گاه رياضت مى كشند و ترك تعلقات مى كنند ايشان نيز از عالم سفليات خبرها مى دهند و درست مى شود بلكه چنان مى شود كه در بيدارى نيز خبرهاى صحيح مى دهند چون بيدارى ايشان در قطع تعلقات حكم خواب دارد اما از عالم علويات خبرى ندارند و اگر قصد ايشان رضاى الهى باشد حق سبحانه و تعالى البته حقرا به ايشان مى نمايد چنانكه فرموده است كه وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (1)يعنى آن جماعتى كه در راه ما مجاهده مى نمايند از جهت رضاى ما البته هدايت مى كنيم ايشان را به راههاى قرب خود.

و اظهر من الشمس است كه مراد الهى از اين جهاد،جهاد دشمنان دين نيست بلكه جهاد نفس و شيطانست چنانكه در حديث كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله لشكرى به جنگ دشمنان دين فرستاده بودند چون برگشتند حضرت فرمودند كه مرحبا جمعى را كه جهاد اصغر را به جا آورند و ليكن جهاد اكبر بر ايشان مانده است گفتند يا رسول اللّه جهاد اكبر كدامست؟حضرت فرمودند كه آن جهاد نفس است پس فرمودند كه بهترين جهادها جهاد نفسى است كه در ميان دو پهلوى اوست و آن مخالفت و منع نفس است از جميع آرزوهاى او چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اما آن كسى كه از عقوبت الهى بترسد يا از عظمت او و نهى كند نفس خود را از آرزوهاى او پس به درستى كه بهشت جا و مأواى او است و آيات و احاديث در اين باب بسيار است بعضى از آنها را در شرح صحيفه كامله ذكر كرده ام به آن رجوع نمايند و اما بشارت درت.

ص: 157


1- آيه 69-سورة العنكبوت.

آخرت چنانكه در اين حديث مذكور است ظاهر آنست كه بعد از مرگ است چنانكه خواهد آمد و ممكن است كه دو بشارت باشد يكى نزد مرگ چنانكه در اين حديثست و يكى بعد از آن چنانكه بعد از اين خواهد آمد و مناسب اين مقام در تفسير همين آيه وارد است احاديث كه بعد از اين مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

كيفية قبض روح ملك الموت

6-( و قال الصادق صلوات اللّه عليه: قيل لملك الموت عليه السّلام كيف تقبض الارواح و بعضها فى المغرب و بعضها فى المشرق فى ساعة واحدة فقال ادعوها فتجيبنى قال فقال ملك الموت عليه السّلام انّ الدّنيا بين يدىّ كالقصعة بين يدى احدكم يتناول منها ما شاء و الدنيا عندى كالدّرهم فى كفّ احدكم يقلّبه كيف شاء).

و منقولست اين مضمون بسند قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه بملك الموت گفتند كه تو چگونه قبض روح چندين كس مى كنى در يك ساعت و يك زمان با آن كه بعضى از آنها در مغرب زمين است و بعضى در مشرق زمين پس ملك الموت گفت كه مى خوانم ايشان را و ايشان اطاعت مى كنند بعد از آن ملك الموت گفت كه كل دنيا نزد من به منزلۀ كاسه ايست كه در برابر يكى از شما باشد و از هر جاى آن كه خواهد لقمه بردارد و جميع آن نزد من به منزلۀ شاهى است كه در دست يكى از شما باشد و بهر نحو كه خواهد آن را بگرداند يعنى نزد شما دنيا بزرگ مى نمايد و نزد من صغير است و ملك الموت اگر مجرد باشد چنانكه بعضى گفته اند تصرفش در آسمانها و زمينها سهل است و اگر جسم لطيف باشد چنانكه اكثر علما بر آنند و ظواهر آيات و احاديث بر آن دلالت مى كنند نيز سهل است به آن كه چندين هزار دست داشته و بهر دستى قبض روح كسى را كند اگر روح جسم باشد مثل ملك و اگر مجرد باشد چنانكه مذهب اكثر علماى محققين است اشاره كافى است

ص: 158

چنانكه اول گفت كه مى خوانم ايشان را و ايشان اجابت مى كنند،و در اين صورت به آن نحو مى شود كه ملك امر كند او را به آن كه قطع تعلق از جسم كند يا به روح بنمايند مراتب عاليه كه از جهت او مقرر شده است او قطع تعلق از اين جسم بكند مثل آن كه شخصى پيش زنى عاشق باشد و زنى بسيار مقبول تر را ببيند عاشق او شود چنانكه بعد از اين خواهد آمد.

مؤمنى از دار دنيا بيرون نمى رود مگر به رضا و خشنودى

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ما يخرج مؤمن (1)من الدّنيا الاّ برضى منه و ذلك انّ اللّه تبارك و تعالى يكشف له الغطاء حتّى ينظر إلى مكانه من الجنّة و ما اعدّ اللّه له فيها و ينصب له الدّنيا كالحسن ما كانت له ثمّ يخيّر فيختار ما عند اللّه عزّ و جلّ و يقول ما اصنع بالدّنيا و بلائها فلقّنوا موتاكم (2)كلمات الفرج).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هيچ مؤمنى از دار دنيا بيرون نمى رود مگر به رضا و خشنودى او زيرا كه حق سبحانه و تعالى پرده را از پيش چشم او بر مى دارد تا جاى خود را در بهشت ببيند و ببيند حور و غلمان و ساير چيزهائى را كه حق سبحانه و تعالى از جهت او مهيا ساخته است و دنيا را نيز در نظر او در آورند به بهترين حالتى كه دنيا را مى باشد از براى كسى مثل ملك سليمانى اگر له نباشد و بنا بر نسخه كه له داشته باشد يعنى مى نمايند دنيا را به او به احسن حالاتى كه آن مؤمن را در دنيا بوده است يك وقتى بعد از آن او را مخير مى سازند كه اگر مى خواهى كه در دنيا باشى ترا در دنيا احسن حالات دنيا خواهد بود و اگر اين مراتب را مى خواهى بگو پس او گويد كه بچه كار من مى آيد دنيايى كه اگر ملك سليمانى باشد بلاها دارد و محنتها لازمه اوست پس تلقين كنيد مردگان خود را در وقت مرگ

ص: 159


1- عن.خ.
2- أمواتكم.خ.

ايشان به كلمات فرج تا ايشان زودتر از اين محنت كده دنيا خلاصى يابند و به آن مراتب عاليه برسند يا آن كه چون كلمات فرج را مى گويد درجات او عالى تر مى شود.

تلقين موجب نجات است

6,5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: لو ادركت عكرمة عند الموت لنفعته فقيل للصّادق صلوات اللّه عليه بما ذا كان ينفعه قال كان يلقّنه ما أنتم عليه).

و در حديث حسن كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه اگر من عكرمه را در وقت مرگ در مى يافتم كه نمرده بود به او نفع مى رسانيدم پس از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه چه نفع مى توانست رسانيدن و مى رسانيدند حضرت فرمودند كه اگر مى رسيدند و او زنده مى بود او را تلقين مى فرمودند به اعتقادات شما و اگر مى گفت در آن وقت نجات مى يافت.

و در حديث كالصحيح از ابو بصير از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه ابو بصير گفت كه ما جمعى در خدمت آن حضرت بوديم و حمران برادر زراره نيز در آنجا بود كه ناگاه يكى از آزاد كرده هاى حضرت آمد و به خدمت آن حضرت عرض نمود كه عكرمه محتضر است و او آزاد كرده عبد اللّه بن عباس بود و اعتقاد خارجيان داشت اما اعتقاد بسيار به حضرت امام محمد باقر داشت و هميشه تردد در خدمت آن حضرت داشت و چون حق محبت داشت به او حضرت فرمودند بما كه شما باشيد تا من برگردم ما گفتيم چنين باشد پس حضرت رفتند و به زودى رجوع نمودند و فرمودند كه اگر من عكرمه را در مى يافتم پيش از آن كه جان به حلق او رسد هر آينه تعليم مى كردم او را كلماتى كه از آن منتفع مى شد و ليكن وقتى رسيدم كه كار او شده بود يعنى

ص: 160

امور آخرت را ديده بود و عقلش زايل شده بود و يا زبانش بند شده بود پس ابو بصير گفت كه من عرض نمودم كه فداى تو گردم آن كلمات كدام كلماتست كه به خارجى كه بدتر از همه كفار است نفع مى رساند حضرت فرمودند كه و اللّه كه آن كلمات اعتقاداتيست كه شما داريد پس چون به محتضرين رسيد تلقين ايشان كنيد كه شهادتين بگويند و امامت ائمه معصومين را نيز تلقين ايشان كنيد كه بگويند.

بدان كه چون اصحاب نهروان كشته شدند از ايشان نه كس گريختند و نه مذهب گذاشتند كه هر يك از ايشان را مذهب خاصى است و همه اعتقاد به خلافت شيخين دارند و با حضرت امير المؤمنين بدند كه حضرت يك گناه صغيره از او صادر شد و هر كه يك گناه صغيره مى كند كافر مى شود و گناه آن حضرت به اعتقاد آن ملاعين اين بود كه حضرت چرا به حكمين راضى شدند با آن كه در جنگ صفين وقتى كه كار بر معاويه تنگ شد و نزديك رسيد كه شكست خورند عمرو عاص به معاويه گفت كه اصحاب على احمقند اين مكر به ايشان مى زنم كه قرآنها را بر سر نيزه ها مى كنيم و فرياد مى كنيم كه ما را با شما جنگى نيست ما با شما عمل مى كنيم آن چه در قرآن است چون چنين كردند اكثر دست از جنگ داشتند و به خدمت حضرت آمدند كه ايشان مسلمانند و ما مسلمان و ايشان ما را بكتاب خدا مى خوانند ما چگونه با ايشان جنگ كنيم حضرت فرمودند كه و اللّه اين مكر عمرو عاص است ايشان قرآن چه مى دانند من بامر الهى كه در قرآنست صريحا كه فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ جنگ مى كنم و ديگر آيات و احاديث بر ايشان خواند فايده نكرد و گفتند مالك اشتر را بگو كه دست از جنگ بكشد و اگر نه ترا گرفته به معاويه مى دهيم.

ص: 161

مجملا همين ملاعين سبب ترك جنگ شدند و گفتند از اين طرف جمعى و از آن طرف جمعى بنشينند و با هم از كتاب خدا بحث كنند تا هر كه غالب شود او امام باشد حضرت فرمودند كه از اين طرف من بروم معاويه گفت كه كى طرف على مى تواند شد او از همه كس اعلم است حضرت فرمودند كه عبد اللّه بن عباس بيايد گفتند كه او نيز از على است و مثل على است شما ابو موسى اشعرى را بفرستيد چون ايشان حماقت او را مى دانستند و از طرف ما عمرو عاص و هر چند حضرت مبالغه بيشتر فرمودند همين خوارج مبالغه بيشتر كردند تا عاقبت به مكر عمرو عاص آن شد كه شد و در جميع تواريخ مذكور و مسطور است و چون اين ملاعين دانستند كه اينها مكر عمرو عاص بود شروع به مجادله كردند با حضرت كه ما اگر بد كرديم تو چرا به گفتۀ ما عمل مى كردى تا عاقبت جنگ كردند و همه كشته شدند الا نه كس و هر يك از ايشان به طرفى رفتند و الحال خوارج عمان اباضيه اند كه اميد هست كه به دولت قاهره مدفوع گردند و اگر عكرمه كافر فرنگى مى بود احتمال نجات نسبت به او مى رفت و ليكن از جميع كفار بدتر بود و چنين كس قابل توفيق نبود.

لهذا حضرت صلوات اللّه عليه نرسيدند و غرض آن حضرت على الظاهر اين بود كه مردم اميدوار شوند و فرض محال است كه اگر بر فرض محال او برمى گشت ناجى مى بود و مقام گنجايش بيش از اين ندارد و تفصيل اينها را از مجالس المؤمنين طلب نمايند.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه و اللّه كه اگر شخصى مدت عمر بت پرستى كرده باشد و در وقت رفتن شيعه شود آتش طمع در بدن او نمى كند هرگز بمقدار ذرۀ يعنى هيچ عذاب نمى كشد.

موت فُجأة سبب راحتى مؤمن است

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّ موت الفجاءة تخفيف

ص: 162

على المؤمن و اخذة اسف على الكافر).

و بسند كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه مردن به ناگاه نسبت به مؤمنان سبك بار شدنست و نسبت به كفار گرفتنى است كه سبب غم و الم ايشانست،و در بعضى از نسخ به جاى على عن است چنانكه در كافى است و به جاى اخذة اسف،راحة و اسف است كه معنى چنين باشد كه مردن فجاة سبب سبك بارى است از گناهان و راحت دنيوى است مؤمن را و سبب تاسف خوردن كفار است كه كاش مدتى بيمارى مى كشيديم ممكن بود كه توبه كنيم و هم چنين است نسبت به فساق اما مؤمن صالح هميشه كارهاى خود را درست كرده است با خداوند خود و مشتاق لقاى الهى است.و ظاهرا آن چه در اصل است صحيح است چنانكه در كافى است و نسخه ديگر تصحيف نساخ است.

و از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما منقولست كه هر كس پيش از روز چهاردهم بميرد فجاه مرده است چون بيماريها در كمتر از اين شفا مى يابند و شب چهاردهم بحران اعظم است و محل خطر است پس مى بايد كه البته وصيت بكنند و هم چنين بعد از چهاردهم نيز مبالغه بيشتر است اگر در چهاردهم عرق صحت نكنند و بهتر آنست كه همين كه تب كنند وصيت كنند و كاملتر آنست كه مؤمن هر شب وصيت او در زير سرش باشد مبادا به ناگاه برود و حسرت خورد در آن نشأه كه چرا وصيت نكردم.

ص: 163

و در روايت موثق كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه پيش از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام مردمان فجأة مى مردند حضرت دعا كرد كه الهى از براى مرگ مرضى پيشتر بفرست تا به فكر مرگ افتند و تهيه خود بكارهاى خير و وصيتها بكنند و سبب صبر بازماندگان و تسلى ايشان بشود و چون در بيمارى مرتبه مرتبه احتمال مرگ بيشتر مى شود و جفاها كشيده مى شود و مرگ آسان مى شود پس حق سبحانه و تعالى تب را فرستاد و ديگر دردها را فرستاد.

مرگ كفاره گناه هر مؤمنى است و تخفيف مى دهد گناهان را

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الموت كفّارة ذنب كلّ مؤمن).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه مرگ كفاره گناه هر مؤمنى است و تخفيف مى دهد گناهان را يا بالكليه مغفور مى شود بحسب مراتب اشخاص و گناهان.

و در احاديث كالصحيحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه تب قاصد مرگست و زندان الهى است در زمين و كثرت و شدتش از جهنم است و نصيب مؤمن از آتش جهنم همين تبست اگر مؤمن صالح باشد و از او صغاير واقع شده باشد بى دغدغه بيمارى كفاره آن هست و اگر فاسق باشد گناهانش به سبب تب و درد و ساير مرضها تخفيف مى يابد و اگر چيزى مى ماند در جان كندن تخفيف مى يابد و اگر بماند غالب اوقات در برزخ كه قبر است سبك مى شود و اگر چيزى بماند در صحراى قيامت بالكليه مغفور مى شود تا بجهنم نرود.

و احاديث بر اين مضمون زياده از حد و حصر است و ظاهر احاديث متواتره كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد يك طايفه از ايشان ناجى خواهد بود و باقى هالك اشعارى

ص: 164

بر اين دارد چه اگر شيعه اثنى عشرى بجهنم رود فرقى نخواهد بود ميان اين طايفه و ساير طوايف چنانكه سيد المحققين ابن طاوس و غير او از محدثين و علماء شيعه در اين باب كتابها تصنيف كرده اند و ليكن عذاب قبر و پنجاه هزار سال قيامت سهل نيست و اين اسباب سهل است عمده رحمت الهى است بى سببى و شفاعت حضرت سيد المرسلين و ائمه معصومين است كه اميدوارى عظيم به اين هاست و خواهد آمد در باب تعزيه إن شاء اللّه تعالى.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: انّ بين الدّنيا و الآخرة الف عقبة أهونها و أيسرها الموت).

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه به درستى كه ميان دنيا و آخرت كه روز قيامت است يا بهشت و دوزخ هزار عقبه و گردنگاه هست سهل تر و آسانترين آنها مرگست با آن كه منقولست كه از حضرت خليل اللّه و حضرت كليم اللّه عليهما السلام پرسيدند بعد از مرگ كه مرگ را چگونه يافتيد ايشان گفتند كه آن را يافتم مانند گوسفندى كه زنده پوست آن را بكنند.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه حضرت عيسى بن مريم به نزد قبر يحيى بن زكريا سلام اللّه عليهم آمد و دعا كرد تا حق سبحانه و تعالى او را زنده كرد پس زنده شد و از قبر بيرون آمد حضرت يحيى گفت از من چه مى خواهى عيسى گفت مى خواهم كه مونس من باشى چنانكه بودى سابقا يحيى عليه السلام گفت يا عيسى هنوز سختى و گرمى مرگ از من ساكن نشده است مى خواهى كه باز مرا بدنيا آورى و مرتبه ديگر سختى مرگ را بكشم پس او باز به قبر خود رفت و ظاهرا سختى به اعتبار تعلقاتست و چون تعلق بهم نرسيده بود مفارقت روح مشكل نبود لهذا به آسانى مرد و به قبر رفت.

ص: 165

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه جمعى از جوانان پادشاهزادگان بنى اسرائيل چند سال مشغول عبادت بودند و مقرر بود كه پادشاه زادگان مشغول عبادت مى شدند بعد از آن متوجه سياحت شدند قلندروار از جهت آن كه در هر شهرى عبرتها حاصل كنند پس رسيدند به قبرى در كنار راهى كه آن قبر مندرس شده بود با يكديگر گفتند كه بياييد تا دعا كنيم الحال تا حق سبحانه و تعالى صاحب اين قبر را زنده كند و ما از او بپرسيم كه مزه مرگ را چگونه يافته است پس اين دعا كردند

:أنت إلهنا يا ربّنا ليس لنا اله غيرك و البديع الدّائم غير الغافل الحىّ الّذى لا يموت لك فى كلّ يوم شأن تعلم كلّ شيء بغير تعليم انشر لنا هذا الميّت بقدرتك پس شخصى از آن قبر بيرون آمد كه موى سر و ريشش سفيد بود و خاك از سر دور مى كرد و چشم او متوجه آسمان بود پس به ايشان گفت بمن چكار داشتيد گفتند مى خواهيم كه از تو بپرسيم كه مزه مرگ را چگونه يافتى پس گفت كه من نود و نه سال است كه مرده ام و الم و مشقت مرگ از من نرفته است ايشان گفتند كه چون مى مردى در آن وقت سر و ريشت سفيد بود گفت نه و ليكن چون صدا شنيدم كه بيرون آى استخوانهاى خاك شده جمع شد و روح در آن جا كرد و من گمان كردم كه روز قيامت است بيرون آمدم و چشم به جانب آسمان داشتم كه چگونه از هم خواهد پاشيد از اين ترس موى سر و ريشم سفيد شد.

و ترجمه دعا اينست كه تو خداوند مايى اى پروردگار ما،ما را بغير از تو خداوندى نيست،توئى كه اشيا را بعد از عدم موجود گردانيدى،و خود هميشه بودى،و غافل نيستى از احوال و افعال خلايق و زندۀ كه ترا مرگ نيست و ترا هر روز كاريست از ايجاد خلايق و ميرانيدن و روزى دادن و تربيت كردن، دانائى كه همه چيز را مى دانى بى آن كه كسى تعليم تو كرده باشد،خداوندا

ص: 166

به قدرت خود اين مرده را زنده گردان.

اما هزار عقبه پس آن چه معلومست زنده كردن و سؤال كرد است از اعتقادات كه نكير و منكر سؤال مى كنند چنانكه خواهد آمد.و اما سؤال از اعمال پس اكثر اخبار دلالت مى كند بر آن كه سؤال از آنها نخواهند كرد اما ثواب و عقاب خواهد بود پس ممكن است كه به اعتبار هر عملى از اعمال خير ثوابى باشد و بر ترك آن عقوبتى و هم چنين بر عكس در اعمال شر پس ممكن است كه عقبات عبارت از غمها و المها باشد كه از ترك اعمال خير و فعل اعمال شر او را حاصل شود يا اعم از عقبات مكروهات و ترك مستحبات گيريم و هيچ شك نيست كه غمى كه مؤمن را حاصل خواهد شد بواسطه ترك بسيارى از مستحبات زياده از جفاى جان كندنست.

و محتمل است كه عقبات تعلقات دنيوى باشد كه به سبب قطع آن به مرگ در غم باشد زيرا كه جفاى مرگ عمده اش جدا شدن از مألوفات و محبوبات است و نفس ناطقه را تعلقات بسيار به همرسيده است به سبب الفت با آنها نمى بينى كه هر چند شخصى بى تعلق باشد اگر دزدى از او سفالى ببرد به سبب آن او را غمى حاصل مى شود هر چند هزار كوزه در خانه داشته باشد و اگر انگشتى را از شخصى قطع كنند تا زنده است در غم است و مرگ عبارت از اينست كه چشمان را كور كنند و گوشها را كر كنند و شامه اش را زايل سازند و گويايى او را برطرف سازند،و بعد از آن اين اعضا را يك يك ببرند به سبب هر يك از اينها نهايت غم او را حاصل مى شود و مرگ عبارت از قطع همه اعضا است،و عبارت از گرفتن زنان و فرزندان و اموال و اسباب و برادران و خويشان و آشنايان همه است مگر كسانى كه بحكم موتوا قبل ان تموتوا قطع جميع تعلقات كرده باشند از اين جهت به ايشان ضررى نمى رسد.

ص: 167

اما اول در معنى عقبه اظهر است و اينها عين مرگست پس عقبات عبارت از عقوبات است و خلافى نيست در آن كه عذاب قبر حق است و ضغطه قبر حق است و سؤال رومان در صحيفه كامله و در حديث مشهور سلمان واقعست كه او سؤال از يك يك از اعمال مى كند و خبر مى دهد كه به سبب اين عملها مستحق اين مقدار از عقوبات الهى هستى و به سبب اين اعمال مستحق اين ثوابها هستى.

و خلافى كه هست در اين است كه آيا عذاب قبر جسمانى است يا روحانى،و خلافست كه معاد روحانى حق است يا نه،و معاد روحانى عبارتست از بقاى روح بعد از مفارقت بدن جمعى كثير از متكلمين از معتزله و غير ايشان اعتقاد ايشان آنست كه نفس ناطقه خونست يا بخار لطيف است كه از جگر بدل مى رود كه حيوانات نيز دارند و امثال اين از مزخرفات بسيار گفته اند.

و آن چه يقينى است از آيات و اخبار متواتره آنست كه روح بعد از خراب بدن باقى است و آن يا جسمى است لطيف مانند ملائكه و يا روحى است مجرد كه تعلق به بدن دارد و مكانى نيست و اين مذهب محققين است و اين معنى اظهر است از دلايل عقليه و نقليه و نه چنين است كه دلايل اين مذهب افاده يقين كند كه اگر كسى اين اعتقاد نداشته باشد مؤاخذه باشد.

و اظهر آنست كه ضغطه قبر كه خواهد آمد جسمانيست و ما بقى روحانى است باين معنى كه چون اعمال بد كرده است هر يك به صورتى مصور مى شود از صورتهاى درندگان و گزندگان و در عالم برزخ با او خواهند بود و هم چنين صفات رذيله مثل بخل و حسد و كينه و تكبر و عجب و امثال اينها مصور به صورتهاى قبيحه كه اقبح از آن نباشد مى شوند و اگر صفات حسنه و اعمال حسنه داشته باشد آنها مصور به صورتهاى خوب مى شوند.

و در اين خلافست كه عين آن صفات و اعمال باين صورتها مى شوند يا

ص: 168

حق سبحانه و تعالى به سبب آن اعمال اين صورتها را مى آفريند و با اين كسند.

ظاهر اخبار و آيات بر معنى اول دلالت مى كند و اهل كشف نيز چنين يافته اند و تجربه نيز شاهد است بر اين معنى نمى بينى كه هر صفتى كه بر آدمى غالب است در عالم خواب حيوانى را مى بيند كه آن صفت بر او غالب باشد مثلا هر گاه حرص بر او غالب باشد موش را در خواب بيشتر از حيوانات ديگر مى بيند و اگر درندگى بر او غالب باشد سگ و امثال آن را مى بيند و اگر علم بر او غالب باشد آب و شير را مى بيند و اگر بجناب اقدس الهى مربوط باشد انوار قدسيه را مشاهده مى كند و هر گاه آدمى ملاحظه نمايد صفات رذيله و حسنه و اعمال قبيحه و حسنه را زياده از هزار مى شود.و دور نيست كه هزار كنايه از كثرت باشد يا اصولش هزار باشد و فروعش را حساب نمى توان كرد و اللّه تعالى يعلم.

شيطان هنگام مرگ حاضر مى شود

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ الشّيطان ليأتي الرّجل من أوليائنا عند موته عن يمينه و عن شماله ليضلّه عمّا هو عليه فيابى اللّه عزّ و جلّ له ذلك و ذلك قول اللّه عزّ و جلّ يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ ).

(1) و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه شيطان مى آيد به نزد هر يك از دوستان و شيعيان ما نزد مرگ او از دست راست و از دست چپ يعنى بهر وسيله و هر وجهى تا او را از راه دين بدر برد و حق سبحانه و تعالى نمى گذارد او را و اينست كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه ترجمه اش اينست كه:اللّه تعالى ثابت قدم مى دارد بر اعتقادات حقه آن جماعتى را كه ايمان آورده اند بقول صحيح واقعى كه آن اعتقادات حقه است در زندگانى دنيا و در آخرت.

ص: 169


1- آيه 33-سورة ابراهيم.

و ظاهر اين حديث اينست كه مراد از آخرت وقت مرگست كه شياطين عديله مى آيند كه مؤمن را از دين برگردانند و ليكن حق سبحانه و تعالى نمى گذارد.و ليكن اكثر مفسرين عامه و خاصه چنين تفسير كرده اند كه در زندگانى دنيا تا وقت مرگست و در آخرت قبر است چنانكه اخبار معتبره در اين باب وارد شده است پس تاويل مى بايد كرد كه مراد ثابت داشتن در دنياست تا وقت مرگ و بعضى از احاديث مزبوره در سؤال قبر خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

مؤمن محبوب خود را هنگام مرگ مى بيند

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى الميّت تدمع عيناه عند الموت انّ (1)ذلك عند معاينة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فيرى ما يسرّه ثمّ قال اما ترى الرّجل يرى ما يسرّه و ما يحبّ فتدمع عيناه و يضحك).

و در حديث حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست در ميت كه چشمهاى او آب ريزد فرمودند كه آن در وقتى است كه مى بيند حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را بعنوان بشاشت و خوشحالى آب از ديده اش مى آيد پس حضرت فرمودند كه نمى بينى كه هر كه چيزى را به بيند كه از ديدن آن چيز مسرور شود يا محبوب خود را به بيند آب از ديده اش مى آيد و مى خندد پس آن گريه خوشحالى است.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا رأيت المؤمن قد شخص ببصره (2)و سالت عينه اليسرى و رشح جبينه و تقلّصت شفتاه و انتشر منخراه فاىّ ذلك رأيت فحسبك به).

و منقولست بطرق متكثره كه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه مؤمن را به بينى كه چشمش باز شد و بهم نمى زند و آب از چشم چپ او روان شود و عرق از پيشانى او ريزد يا پيشانى او

ص: 170


1- و ان.خ.
2- بصره.خ.

در عرق افتد و لبهاى او بهم كشيده شود و بينى او كشيده شود پس هر يك از اينها را كه از او به بينى ترا بس است در علامت رفتن از جهت كشيدن پاى او بقبله و خواندن قرآن نزد او و تلقين او كردن و در آن كه جنب و حايض را از پيش او بيرون كنند و در آن كه بدانى كه وقت آمدن حضرت رسول خدا و ائمه هدى است صلوات اللّه عليهم اما اگر مشتبه شود مرگش به اين ها جزم نمى توان كردن كه مرده است و بسيار است كه در سكته بعضى از اين حالات بهم مى رسد.

مؤمن هنگام مرگ نوراني مى شود

5-( و قال ابو جعفر (1)صلوات اللّه عليه: انّ آية المؤمن اذا حضره الموت ان يبيضّ وجهه اشدّ من بياض لونه و يرشح جبينه و يسيل من عينيه كهيئة الدّموع فيكون ذلك آية خروج روحه و انّ الكافر يخرج روحه سيلا[أو سلاّ]من شدقه كزبد البعير كما يخرج نفس الحمار).

و ابو حمزه ثمالى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه شنيد كه فرمودند كه علامت احتضار مؤمن آنست كه روى او سفيد مى شود زياده از سفيدى كه داشت يا از سفيدى ساير بدنش و طرف پيشانى او به عرق مى افتد و از چشمهاى او آبى روان مى شود مانند آب گريه پس اينها علامت آن است كه روح او بدر مى رود و روح كافر از اطراف دهانش بيرون مى رود يا سل مى كنند و از اطراف دهانش بيرون مى كشند مثل كف دهان شتر هم چنان كه جان دراز گوش بيرون مى رود.و در كافى او كما يخرج نفس البعير است يعنى راوى شك دارد كه حضرت اين عبارت را فرمود:كزبد البعير يا فرمود:كما يخرج نفس البعير.و ظاهرا نساخ همزه را انداخته اند و خر را بدل شتر آورده اند.

آخرين مزه كه آدمى مى يابد در وقت مردن مزه انگور است

16-( و روى: انّ آخر طعم يجده الانسان عند موته طعم العنب).

و در

ص: 171


1- ابو جعفر الباقر.خ ل.

روايتى وارد شده است كه آخرين مزه كه آدمى مى يابد در وقت مردن مزه انگور است كه در دهان خود مى يابد.محتمل است كه بالخاصيه چنين باشد،يا آن كه انگور بهشت از جهت او بياورند،يا حق سبحانه و تعالى دهان او را شيرين كند چون بنده هر گاه بنده مى خرد دهنش را شيرين مى كند و در وقت رفتن از بندگى همه كس خلاص شده بنده خاص حق سبحانه و تعالى مى شود دهانش را شيرين مى كند تا به رحمت او اميدوار شود و اللّه تعالى يعلم.

ملك الموت چگونه قبض روح مؤمنان مى كند

14-( و: سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كيف يتوفّى ملك الموت المؤمن فقال انّ ملك الموت ليقف من المؤمن عند موته موقف العبد الذّليل من المولى فيقوم هو و اصحابه لا يدنوا منه حتّى يبدأ بالسّلام يا[بالتّسليم]و يبشّره بالجنّة).

و از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله پرسيدند كه ملك الموت چگونه قبض روح مؤمنان مى كند حضرت فرمودند كه ملك الموت در وقت مردن مؤمن نزد او مى ايستد چنانكه بنده ذليلى نزد آقاى خود بايستد پس اول دور مى ايستند خود و اصحابش و به نزديك او نمى آيد تا أولا ابتدا مى كند به سلام و او را بشارت مى دهد به بهشت و بعد از آن به ادب نزد او مى آيد و جاى او را به او مى نمايد و او را مخير مى سازد و چون مشغول جاى خود مى شود قبض روح او مى كند.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: انّ المؤمن اذا حضره الموت وثقه ملك الموت و لو لا ذلك لم يستقرّ).

و در روايت سكونى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه چون وقت مردن مؤمن مى شود ملك الموت او را محكم مى بندند تا بى تابى نكند و اگر نه اين باشد او قرار نگيرد و دور نيست كه محكم بستن او عبارت از بشارت و نمودن جا باشد كه به سبب آن قرار مى گيرد پس گويا او را بسته است يا نسبت به اشخاص مؤمنان مختلف باشد

ص: 172

بعضى كه از صلحا و اتقيا باشند بنحو سابق با ايشان سر كند و فساق و فجار را به بندد و قرينه آن كه در كلينى به جاى المؤمن،الميت واقع است و بنا بر اين حمل مى توان كرد بر غير مؤمن از منافقان و كفار و ظاهرا سهو از نساخ شده باشد.

هر كس كه مرگ او را حاضر مى شود حضرت رسول و ائمه معصومين را مى بيند

(و ما من احد يحضره الموت الاّ مثل له النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و الحجج صلوات اللّه عليهم حتّى يراهم فان كان مؤمنا يراهم (1)بحيث يحبّ و إن كان غير مؤمن يراهم (2)بحيث يكره)

و هر كس كه مرگ او را حاضر مى شود البته حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه حق سبحانه و تعالى حجة خود را بر خلق تمام كرده است به امامت ايشان بعنوان مثال و جسد مثالى در برابر او در مى آيند پس اگر مؤمن صالح است ايشان را بر آن نحوى كه دوست مى دارد مى بيند يعنى به صورتهاى خوب مى بيند و ايشان او را بشارت مى دهند به بهشت و اگر مؤمن نباشد مى بيند ايشان را به عنوانى كه دشمن او باشد با بشارت بجهنم.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه آن حضرت فرمودند كه چون جان شما به حلق مى رسد چشم شما روشن مى شود يعنى از ديدن حضرات صلوات اللّه عليهم و اشاره است باين آيه:

(وَ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ (3)

بدان كه اين آيه از متشابهات آيات قرآنى است و تاويل آن را بغير از خدا و رسول و اهل بيت صلوات اللّه عليهم كسى نمى داند و اخبار بسيار در تاويل اين آيه اشارة و تصريحا واقع شده است و ترجمه اش اينست كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه چرا

ص: 173


1- رآهم.خ.
2- رآهم.خ.
3- آيۀ 82-سورة الواقعة.

وقتى كه جان به حلق شما مى رسد و شما در آن وقت نظر مى كنيد به ميت جان را بر نمى گردانيد به بدن ميت اگر قدرت داريد و حال آن كه ما نزديكتريم به ميت از شما و ليكن شما نمى بينيد،و ظاهر آيه خطابست با حضّار محتضر آن جمعى كه نزد آن شخصى كه مى ميرد نشسته اند پس حاصل معنى اين مى شود كه شما را اختيارى نيست در حيات و موت احدى و همه بدست واحد قهّار است جل شانه.

اما اشارات پس ممكن است كه از لفظ و نحن اقرب باشد كه ما اقربيم به او از شما يعنى خلفاى ما به او اقربند كه مراد از آن رسول خدا و ائمه هدى و ملائكه باشند صلوات اللّه عليهم يعنى نه شما را اختيارى هست كه ميت نميرد و نه خبرى هست كه ما با ايشان در چه كاريم عدم اختيار كه ظاهر است و عدم خبر از چند وجه است يكى حضور حضرات بعنوان رحمت با مؤمنان و بعنوان غضب با غير ايشان،و ديگر نمودن جاى مؤمن را به او تا از شوق جان بدهد، ديگر خطاب مستطاب حضرت رب الارباب كه يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي (1)ديگر فرستادن ملائكه رحمت از جهت خوبان و غضب از جهت بدان و غير اينها كه از اخبار بسيار ظاهر مى شود پس بنا بر اين تفسير حديث صحيح سابق كه حضرت فرمودند كه چشم شما روشن مى شود جميع اينها خواهد بود و هر يك نيز ممكن است كه مراد باشد اما جميع اظهر است و احتمال بعض بنا بر آنست كه حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم با هر كسى در خور عقل او سخن فرموده اند و او را به نحوى بشارت داده اند چنانكه صدوقر.

ص: 174


1- آيۀ 28 و 29 و 30 و 31-سورة الفجر.

نقل كرده است.

چون جان به حلق مى رسد جاى او را در بهشت به او مى نمايند

6-( فقال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّه اذا بلغت النّفس الحلقوم ارى مكانه من الجنّة فيقول ردّوني إلى الدّنيا حتى اخبر اهلى بما ارى فيقال له ليس إلى ذلك سبيل).

و كالصحيح از ابى بصير از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه ابو بصير گفت كه آيه سابقه را خواندم و تفسير آن را از حضرت طلبيدم و صدوق تغييرى داده است اما ضرر ندارد كه فى الحقيقه استدلال به آيه و خبر هر دو كرده باشد اما به نحوى كه وارد شده بود نقل كردن اولى است پس حضرت فرمودند كه چون جان به حلق مى رسد جاى او را در بهشت به او مى نمايند و او مى گويد كه مرا بدنيا فرستيد تا خبر دهم اهل خود را به آن چه مى بينم پس به او مى گويند كه هر گاه شخصى از امور آخرت چيزى را ديد ديگر راهى نيست او را بسوى برگشتن بدنيا پس ذكر اين آيه در اين مقام با اين تفسير محتمل است كه مراد صدوق اين باشد كه با ديدن حضرات ديدن مراتب بهشت نيز خواهد بود يا آن كه چون جاى خود را مى بيند حضرات را نيز خواهد ديد و يا آن كه اين آيه را حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بهر دو معنى تفسير كرده اند و ميان هر دو منافاتى نيست چه ممكن است كه هم جاى او را بنمايند و هم حضرات را به بيند.

و ممكن است كه مراد حضرت صادق صلوات اللّه عليه اين باشد كه ائمه هدى صلوات اللّه عليهم جاى او را به او مى نمايند و او كه خواهد كه اهل خود را خبر كند بهر دو معنى خبر كند يكى ديدن ايشان و دويم جاى او در بهشت.

چنانكه در حديث كالصحيح بل الصحيح عندى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه چون جان هر يك از شما به حلق مى رسد به او بشارت مى دهند كه خاطر جمعدار كه هر چه از آن خايف و ترسان بودى

ص: 175

ايمن شدى از آن و مى گويند به او كه رسول خدا و امير المؤمنين و فاطمه زهرا پيش پيش تو مى روند يعنى تا ترا به مراتب عاليه برسانند.

و در حديث كالصحيح از سدير صيرفى منقولست كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه فداى تو گردم يا ابن رسول اللّه آيا قبض روح مؤمن را به اكراه مى كنند كه او راضى نباشد حضرت فرمودند كه نه و اللّه به درستى كه چون ملك الموت از جهت قبض روح مؤمن مى آيد مؤمن جزع مى كند و مى ترسد پس ملك الموت مى گويد كه اى دوست خدا بى تابى مكن كه بحق آن خداوندى كه محمد صلى اللّه عليه و آله را به رسالت بخلق فرستاده است كه من بر تو مهربان ترم از پدر مهربان تو اگر حاضر مى بود ترا چشمان خود را بگشا و ببين پس ممثل شود از جهت او حضرات سيد المرسلين و امير المؤمنين و فاطمه زهرا و باقى حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم پس به او گويد كه تو رفيق اين جماعت خواهى بود و يك يك را به او بشناساند ديگر نظر كند به بيند كه منادى ندا مى كند از جانب حضرت رب العزه و مى گويد كه يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اى روحى كه قرار تو با محمد و اهل بيت او خواهد بود چنانكه محبت ايشان در دل تو جا كرده است برو از اين دنياى فانى بسوى پروردگار خودت و خوشنود باش از ولايت و محبت اهل بيت و حق سبحانه و تعالى ترا به ثواب غير متناهى خواهد رسانيد پس داخل شو اى روح در زمرۀ بندگان خاص مقرب كه محمد است و اهل بيت او و داخل شو در جنت من پس چون اين خطاب به مؤمن مى رسد هيچ چيز نزد او محبوب تر از اين نيست كه قبض روح او كنند و برسد به آن منادى كه با آن منادى به بهشت رود در خدمت حضرات ائمه صلوات اللّه عليهم و از اين حديث ظاهر مى شود كه اين خطاب مستطاب از حضرت رب الارباب در وقت رفتن مؤمن است.

ص: 176

و در حديثى معتبر از آن حضرت وارد شده است صلوات اللّه عليه كه اين خطاب با حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه است و منافات ندارد كه خطاب با همه كس باشد حتى با زندگان نيز چنانكه ظاهر آيه عموم دارد و اهل كشف و مشاهده آنا فآنا به گوش هوش اين خطاب را مى شنوند و فى الحقيقه ايشان در حين مرگ اختيارى مى شنوند كه به آن مامورند و از اخبار متواتره ظاهر مى شود كه قرآن را ظهرى هست و بطنى هست تا هفت بطن و در بعضى اخبار تا هفتاد بطن و ليكن از بطن قرآن كسى خبر ندارد مگر ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم و اولياء اللّه را نيز بهره داده اند و ليكن از بركات هدايات و ارشادات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم و ليكن چون ولايت معنى است كه بغير از حق سبحانه و تعالى كسى بر آن اطلاع ندارد اعتماد نمى توان كرد بر آن مگر بر اشارات و تنبيهاتى كه از عبارت مستفاد شود.

مثلا در همين آيه جمعى گفته اند كه حق سبحانه و تعالى را اشارات بسيار هست با دوستان خود كه مستنبط و مستفاد مى شود از الفاظ آيه مثل خطاب با او به مطمئنه يعنى قرار گرفته به ياد الهى چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ و هر دو آيه اشاره دارد بر آن كه مى بايد كه قرار نفوس بذكر الهى باشد و اشعارى دارد بر آن كه تا به مرتبه محبت الهى نرسد قرار نمى باشد و اضطرابست و اينها مجربست ديگر خطاب اِرْجِعِي إِلى رَبِّكِ يعنى بازگشت كن به پروردگار خود اشارۀ دارد به آن كه نفس ناطقه پيش از خلق ابدان سالها با جناب اقدس الهى مربوط بوده است چنانكه در احاديث بسيار وارد شده است كه حق سبحانه و تعالى ارواح را پيش از خلق اجساد بدو هزار سال آفريده بود و در آن عالم ايشان را با جناب اقدس الهى و با ارواح مثل خود ربطها بود پس خطاب مى رسد كه چرا جاى خود را و محل قرار خود را فراموش كردۀ پس

ص: 177

انا فانا گويا بنده مخاطب است زيرا كه كلام الهى هميشه كلام الهى است و در هر زمانى با هر كس خطاب مى كند.

ديگر إِلى رَبِّكِ اشاره دارد به آن كه دور افتاده است بسيار و محتاج است به سير إلى اللّه.

ديگر اشاره است به آن كه اى بنده هميشه من تربيت ترا در دار دنيا با هزار مخالفت كرده ام اگر در مقام موافقت درآيى ترا فرو نخواهم گذاشت.

ديگر اشاره است به آن كه من آن قدر تربيت تو كرده ام و مى كنم كه جا دارد كه تو هم كنى كه پرورش من مخصوص تست.

ديگر در كلمه راضية مرضية اشاراتست به آن كه مى بايد رجوع تو به پروردگارت از روى خوشنودى باشد و اين ممكن نيست تا به مرتبه محبت و عشق نرسد گويا طلب عشق كرده است و گويا چون عاشق مى شود معشوق خواهد شد و فانى خواهد شد از جميع ارادات خود و باقى خواهد شد به خداوند خود و متخلق خواهد شد به اخلاق خداوند تا قابل خطاب فَادْخُلِي فِي عِبادِي شود و اشاره است به آن كه بندگان خاص من ايشان بندگان منند و غير ايشان بنده نفس و شيطانند و چون كمالات سابقه را به همرسانيدند داخل مى شوند در سلك مقربانى كه:« فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ » (1)و هم چنين همنشين او مى شوند يعنى هميشه با محبت الهى اند و لمحه اى از ياد او غافل نمى شوند و اين مرتبه اعلى مراتب جنانست و بهشت مقربان است و لهذا خطاب فرمودند كه:

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي و اضافه به خود نمودن با آن كه همه چيز ازوست اشاره است به آن كه جنت حقيقى اينست و از اين اشارات ديگر مستفاد مى شود كه حصرر.

ص: 178


1- آيۀ 55-سورة القمر.

نمى توان كردن و اين نحو اشارات و تنبيهات در هر آيه و حديثى هست وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (1)و اين اشارات را نمى يابند مگر عالمان حقيقى كه اولياء اللّه اند و گاهگاهى متوجه بعضى از اشارات مى شوم تا بنده غافل نشود و نباشد از جماعتى كه حق سبحانه و تعالى مذمت ايشان فرموده چه قرآن مجيد مشحون است از مذمت كسانى كه تدبر نمى نمايند و از مدح متدبران و متفكران اميد كه حق سبحانه و تعالى همه را از اين خواب غفلت بيدار كند.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چون بنده محتضر شد و زبانش بند شد حضرات رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم مى آيند پس حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله بر دست راست او مى نشيند و حضرات امير المؤمنين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بر دست چپ او پس حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايند به او كه آن چه را اميد به آن داشتى از مراتب عاليه بهشت الحال به آن خواهى رسيد و آن چه از آن ترسان بودى از عذاب الهى ايمنى و خاطر جمع دار كه حق سبحانه و تعالى ترا بخشيد پس جاى او را در بهشت به او مى نمايند و به او مى گويند كه اين منزل تست در بهشت اگر مى خواهى ترا باز گردانيم بدنيا و ترا در دنيا بدهند از طلا و نقره آن قدر كه خواهى او گويد كه مرا احتياجى بدنيا نيست پس در آن محل روى او سفيد مى شود و پيشانى او در عرق مى افتد و لبهاش در هم كشيده مى شود و بينى اش كشيده مى شود و از چشم چپش آب روان مى شود پس هر يك از اين علامات را كه به بينى بس است در دانستن حضور ايشان صلوات اللّه عليهم يا در حضور مرگ پس چون جان ازت.

ص: 179


1- آيۀ 42-سورة العنكبوت.

بدن بيرون رود مرتبه ديگر دنيا و آخرت را بر او عرض مى كنند و او اختيار آخرت مى كند،پس چون غسلش مى دهند حضرات صلوات اللّه عليهم حاضرند و دعا مى كنند كه حق سبحانه و تعالى او را از گناهان پاك كند يا مدد مى كنند در غسل و گردانيدن او از دست چپ بدست راست و بر عكس پس چون او را كفن كنند و در تابوت گذارند و متوجه قبر شوند روح او پيش پيش تابوت رود و ارواح مؤمنان استقبال او كنند بر او سلام كنند و بشارت دهند او را به آن چه حق سبحانه و تعالى از جهت او مهيا ساخته است از نعمتهاى بهشت پس چون او را در قبر گذارند و قبرا پر كنند روح را در بدن او در مى آورند تا رانهاى او پس از اعتقادات او سؤال مى كنند.پس اگر خدا و رسول و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را اعتقاد امامت داشته باشد و جواب ملكين بگويد در بهشت را بر روى او بگشايند تا هميشه از نسيم بهشت و بوهاى خوش آن و روشنايى آن به او رسد،پس گفتم فداى تو گردم ضغطه و فشارش قبر چه شد كه بيان نفرموديد حضرت فرمودند كه هيهات مؤمنان را فشارش قبر نمى رسد و اللّه كه هر جزوى از زمين كه مؤمن بر آن راه رفته باشد بر جزوى ديگر فخر مى كند و مى گويد كه مؤمن بر من راه رفت و بر تو نرفت و زمين قبر به مؤمن مى گويد كه و اللّه كه من ترا دوست مى داشتم در وقتى كه تو بر پشت من راه مى رفتى الحال كه در من داخل شدى خواهى ديد كه با تو چها خواهم كرد از خوبيهايش تا چشم كار كند بهشت را بيند يا قبرش را فراخ گردانند ثلث فرسخ.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه مى فرمودند كه و اللّه كه عبادات شما شيعيان را قبول مى كنند و اللّه كه شما را مى آمرزند و بس و جفاى شما تا وقتى است كه جان به حلق رسد.

ديگر شروع مى شود در فرح و خوشحالى و چشم روشنى به مرتبۀ كه همه

ص: 180

كس آرزوى منزلت شما كنند و چون جان به حلق مى رسد و ميت محتضر مى شود حاضر مى شوند حضرات رسول اللّه و امير المؤمنين و جبرئيل و ملك الموت پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به نزد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مى آيد و مى گويد كه اين شخص از محبان ما بود و اهل بيت را دوست مى داشت پس يا رسول اللّه شما او را دوست داريد و حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به جبرئيل مى فرمايد اين شخص دوستار خدا و رسول و اهل بيت رسول بود پس تو او را دوست دار و جبرئيل بملك الموت گويد كه اين شخص دوست مى داشت خدا و رسول را و اهل بيت رسول را صلى اللّه عليه و عليهم پس تو او را دوست دار و با او رفق كن پس ملك الموت پيش او آيد و گويد كه اى بنده خدا خود را به سبب اعتقادات خوب آزاد كردۀ از آتش جهنم اما آن چه از آن خوف داشتى از عذاب الهى حق سبحانه و تعالى ترا بخشيد و آن چه اميد داشتى از رحمت الهى به آن رسيدى بشارت باد ترا كه محشور خواهى بود با حضرات رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم پس جان او را به آسانى از بدن بيرون آورد پس جامه بهشتى با بوى خوش بهشت كه با خود آورده باشد او را به آن به پوشاند و او را بوى خوش كند و بعد از آن حله زردى از حلهاى بهشت به او پوشانند پس چون او را به قبر برند از نسيم و بوهاى بهشت به او رسد و قبر او را يك ماهه راه از پيش رو و دست راست و دست چپ فراخ گردانند و قبر عبارتست از عالمى كه روح در آنجا خواهد بود و بيان آن در ضمن اخبار خواهد شد پس به او گويند كه بخواب مانند شخصى كه داماد شده باشد بر بسترهاى نفيس و خوابيدن عبارتست از استراحت بدن در قبر و استراحت روح در عالم مثال و به او گويند كه بشارت باد ترا به راحت و نسيم بهشت و باغستانهاى با نعمت غير متناهى بهشت كه داخل آن خواهى شد و خداوند عالميان از تو

ص: 181

خوشنود است پس هر وقت كه خواهد به زيارت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم مى رود در مراتب عاليه ايشان و در خدمت ايشان مى خورد از طعامهاى ايشان و شرابهاى ايشان و در خدمت ايشان صحبت مى دارد تا آن كه خروج فرمايد مهدى صاحب الزمان صلوات اللّه عليه پس چون حضرت خروج كند گروه گروه از شيعيان را زنده مى كنند و لبيك اللّهمّ لبّيك گويان به خدمت آن حضرت مى آيند پس در آن محل سنيان باطل به شك مى افتند كه آن چه شيعه مى گفتند احتمال دارد كه راست باشد و مذاهب فاسده همه بر طرف خواهد شد اما شيعيان چنين كه مذكور شد بسيار كمند پس صبر كنيد كه آن جماعتى كه بى صبرى مى كنند بعنوان خروج يا برگشتن از دين هالكند و ناجى جمعى اند كه اعتقاد دارند بوجود آن حضرت و از حق سبحانه و تعالى سؤال مى كنند كه نزديك گرداند ظهور آن حضرت را.

و اشاره باين معنى دارد كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه يا على وعده ما و تو در وادى السلام است كه بهشت باشد يا نجف اشرف كه خواهد آمد.

و حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون محتضر مى شود كافر كه غير اثنى عشرى باشد حضرات رسول خدا و امير المؤمنين و جبرئيل و ملك الموت صلوات اللّه عليهم حاضر مى شوند پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه پيش مى آيد و مى گويد يا رسول اللّه اين شخص دشمنى با اهل بيت مى كرد تو او را دشمن دار و حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به جبرئيل مى فرمايد كه اى جبرئيل اين شخص دشمنى مى كرد با خدا و رسول و اهل بيت رسول تو او را دشمن دار و جبرئيل مى گويد كه اى ملك الموت اين شخص دشمن خدا و رسول و اهل بيت رسول بوده است تو او را دشمن دار و

ص: 182

جان او را به سختى بگير پس ملك الموت پيش آيد و گويد كه اى بنده خدا آيا خود را خلاصى دادى از آتش جهنم به محبت اهل بيت آيا برات ايمنى از عذاب الهى گرفتى به سبب محبت ايشان آيا چنگ در دامان متابعت ايشان زدى كه به سبب آن داخل بهشت شوى او گويد كه نه،پس ملك الموت گويد بشارت باد ترا اى دشمن خدا به غضب و عذاب الهى و آتش جهنم اما آن چه از آن ترسان بودى به آن رسيدى پس به سختى تمام جان او را بيرون آورد پس سيصد شيطان موكل سازند به روح او كه همه آب دهان بر روى او اندازند و روح او در عذاب باشد پس چون او را در قبر در آوردند درى از درهاى جهنم بر روى او گشايند كه گند جهنميان و زبانه آتش در قبر او در آيد و در اين عذاب باشد تا روز قيامت.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه چون جان به حلق رسد فرشته مى آيد و مى گويد كه اى فلان اميد از حيات بردار و خاطر جمعدار كه عذاب الهى به تو نمى رسد يا از محنت دنيا فارغ شدى.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت منقول است كه فرمودند كه چون جان به سينه مى رسد مى بيند.و عقبه اسدى گفت گفتم كه چه چيز مى بيند فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را مى بيند و حضرت مى فرمايد كه منم رسول اللّه بشارت باد ترا پس حضرت فرمودند كه ديگر امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را مى بيند و حضرت مى فرمايد كه منم على بن ابى طالب كه تو او را دوست مى داشتى آمده ايم كه ترا نفع برسانيم و از محنتها نگاهدارى كنيم كه به تو نرسد،عقبه گفت گفتم كه آيا ممكن است كه كسى حضرات را به بيند و باز بدنيا آيد كه شفا يابد از آن مرض حضرت فرمودند كه نمى شود همين كه مى بينند ايشان را مى روند از اين دنيا و اين بشارت را حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد ياد

ص: 183

فرموده است كه آن جماعتى كه ايمان آورده اند،و پرهيزكارند ايشان را بشارت مى دهند در زندگانى دنيا و در آخرت و مبدل نمى شود و تغيير نمى يابد كلمات الهى در وعدها يعنى هر وعده كه كرده است چنان مى شود و پيش گذشت كه جاى او را در بهشت به او مى نمايند و منافات ندارد كه آن بشارت مشتمل بر همه باشد.

و قريب باين اخبار بحسب معانى احاديث بسيار وارد شده است بر اين اكتفا شد اگر چه طولى به همرسانيد و ليكن ضرور بود چون معاد از اركان دين است.

چه كسي جانها را مى گيرد

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ« اَللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها » (1)و عن قول اللّه عزّ و جلّ« قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ » (2)و عن قول اللّه عزّ و جلّ« اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ ،و اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ » (3)و عن قول اللّه عزّ و جلّ« تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا » (4)و عن قول اللّه عزّ و جلّ« وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ » (5)و قد يموت فى السّاعة الواحدة فى جميع الآفاق ما لا يحصيه الاّ اللّه عزّ و جلّ فكيف هذا فقال انّ اللّه تبارك و تعالى جعل لملك الموت اعوانا من الملائكة يقبضون الارواح بمنزلة صاحب الشرطة له اعوان من الانس يبعثهم فى حوايجه فتتوفّيهم الملائكة و يتوفّيهم ملك الموت من الملائكة مع ما يقبض هو و يتوفاهم اللّه عزّ و جلّ من ملك الموت).

و منقولست كه از آن حضرت

ص: 184


1- آيۀ 43-سورة الزمر.
2- آيۀ 11-سورة السجدة.
3- آيۀ 34 و 30-سورة النحل.
4- آيۀ 61-سورة الانعام.
5- آيۀ 52-سورة الانفال.

صلوات اللّه عليه پرسيدند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اللّه تعالى قبض ارواح مى كند در وقت مردن ايشان و جائى ديگر مى فرمايد كه بگو يا محمد كه قبض روح شما مى كند فرشتۀ كه موكل است از جهت موت شما كه آن عزرائيل است و مسمى است بملك الموت و جائى ديگر فرموده است در تعريف و مدح خوبان كه آن جمعى كه قبض ارواح ايشان مى كنند فرشتگان در حالتى كه ايشان طيب و پاكيزه اند از بديها و مزينند به خوبيها و در مذمت بدان فرموده اند كه آن جماعتى كه فرشتگان قبض ارواح ايشان مى كنند در حالتى كه ستم كنندگانند بر نفسهاى خود به سبب معصيت،و جائى ديگر فرموده است كه قبض روح ميت مى كنند رسولان ما،و جائى ديگر فرموده است كه اگر ببينى كه فرشتگان قبض روح كافران مى كنند بچه عنوان مى كنند هر آينه تعجب كنى پس جمع بين الايات چون مى شود.

و مع هذا اگر ملك الموت تنها قبض ارواح كند چگونه ممكن است و حال آن كه در يك ساعت در اطراف عالم آن قدر مى ميرند كه حساب آنها را نمى تواند كردن بغير از حق سبحانه و تعالى پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى از جهت ملك الموت مدد كاران مقرر ساخته است از فرشتگان كه ايشان قبض ارواح مى كنند مانند سردار لشكر يا سردار پهلوانان لشكر يا حكام كه نوكران و مدد كاران از آدميان دارند كه بواسطه كارهاى خود به جاها مى فرستند هم چنين ملك الموت اين فرشتگان را مى فرستند و ايشان قبض روح بسيار كس مى كنند و به قبض ملك موت مى دهند غير آن چه خود قبض روح ايشان مى كند و همه را به قبض الهى مى دهد ملك الموت.

و ظاهر اين خبر آنست كه قبض همه متحقق مى شود و ممكن است كه مراد اين باشد كه چون به فرموده الهى است گوييا كه حق سبحانه و تعالى قبض كرده

ص: 185

است و هم چنين ملك الموت و اين مجاز شايع است چنانكه هر گاه پادشاهى وزيرش را حكم كند كه قصرى از جهت او بسازد و وزير بنايان را بدارد كه بسازند نسبت به همه مى دهند كه او ساخته است در بنّا حقيقة و در پادشاه و وزير مجازا.

دوست حضرت امير المؤمنين آن حضرت را در سه موضع مى بيند

1,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ ولىّ علىّ صلوات اللّه عليه يراه فى ثلاثة مواطن حيث يسره عند الموت و عند الصّراط و عند الحوض).

و به اسانيد متواتره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و حضرت سيد المرسلين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم منقولست كه دوست حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آن حضرت را در سه موضع مى بيند به عنوانى كه مسرور شود به شفاعت و نجات يكى در وقت مردن كه احاديث ديگر نيز گذشت دويم نزد صراط كه حضرت بجهنم خطاب فرمايد كه اين از منست و آن از تو و دوستان آن حضرت مثل برق از صراط عبور كنند،ديگر نزد حوض كوثر كه ساقى آن حوض آن حضرتست و باقى ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم.

و احاديث متواتره از عامه و خاصه وارد شده است كه دشمنان آن حضرت را از آن آب بهره نيست.

و در حديث كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمود كه و اللّه كه هر كس بر دشمنى من بميرد البته مرا خواهد ديد در وقت مردن به عنوانى كه از جهت او بد باشد و هر كه با دوستى من از دنيا برود در وقت مرگ مرا خواهد ديد به عنوانى كه محبوب او باشد و حضرت امام محمد باقر فرمودند كه چنين است و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نيز حاضر شود در دست راست او بمثل حضرت امير المؤمنين.

ص: 186

و در حديث كالصحيح منقول است از عبد اللّه بن ابى يعفور كه خطاب جهنى با من معامل بود و عداوت آل محمد صلوات اللّه عليهم داشت و هم صحبت بود با نجده خارجى و او بيمار شد به عيادت او رفتم از جهت معامله كه با او داشتم و از جهت تقيه ديدم كه در بى هوشى مرگست و مى گفت مرا با تو چكار است يا على پس خبر دادم حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را به آن چه ديده بودم حضرت فرمود كه بحق پروردگار كعبه كه على را ديده است برب كعبه كه او را ديده است به خداوند كعبه كه او را ديده است.

و از ابى سعيد خدرى از طرق عامه منقولست كه حضرت سيد المرسلين فرمودند كه هر كسى كه حق سبحانه و تعالى دوستى اهل بيت من او را روزى كرده باشد پس او را خير دنيا و آخرت داده است و كسى شك نكند در آن كه او از اهل بهشت است به درستى كه در دوستى اهل بيت من بيست خصلت است ده در دنيا و ده در آخرت.

اما ده در دنيا اول:ترك دنيا و محبت دنياست.

دويم:حرص است بر علم.سيم:پرهيزكاريست در دين.

چهارم:رغبت است در عبادت.

پنجم:توبه است پيش از مرگ.

ششم:توفيق نماز شب است كه به رغبت تمام مى كند.

هفتم:نااميديست از آن چه در دست مردمان است.

هشتم:حفظ كردن اوامر و نواهى الهى است به آن كه اوامر را به جا آورد و نواهى را ترك كند.

نهم:دشمنى دنياست.

دهم:سخا و كرم است.

ص: 187

و اما در آخرت پس اول:آن كه ديوان او و نامه عمل او را نگشايند.

دويم:ترازوى عمل از جهت او نصب نكنند.

سيم:نامه عمل او را بدست راست او دهند.

چهارم:از جهت او بنويسند براتى از آتش دوزخ.

پنجم:روى او سفيد باشد در آن روز.

ششم:حلّهاى بهشت را در او پوشانند.

هفتم:او را شفاعت دهند در صد كس از اهل بيت او.

هشتم:حق سبحانه و تعالى بنظر رحمت به او نظر كند.

نهم:تاجى از تاجهاى بهشت بر سر او گذارند.

دهم:آن كه داخل بهشت شود بى حساب پس خوشا حال دوستان اهل بيت من و چون چنين نباشد كه حق سبحانه و تعالى محبت ايشان را مزد رسالت آن حضرت كرده است با آن كه هيچ پيغامبرى را مزد بر رسالت كرامت نفرموده است مگر آن حضرت را.

و باز از طرق ايشان از جابر بن عبد اللّه انصارى منقولست كه روزى در خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بودم كه ناگاه رو به جانب حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند و فرمودند كه مى خواهى ترا بشارت دهم يا ابا الحسن،حضرت فرمودند بلى يا رسول اللّه،حضرت فرمودند كه اينك جبرئيل از جانب خداوند جليل آمده است و مى گويد كه حق سبحانه و تعالى شيعيان و دوستان ترا نه خصلت كرامت كرده است.

اول:آسانى مرگ.

دويم:انس در وحشت قبر كه فرشتگان به زيارت او آيند.

سيم:نور در ظلمت قبر و قيامت.

ص: 188

چهارم:ايمنى از ترس عظيم روز قيامت.

پنجم:عدالت نزد ميزان به آن كه ميزان حسناتش سنگين باشد يا نسنجند عمل او را.

ششم:گذشتن از صراط مثل برق.

هفتم:خلاصى از جهنم.

هشتم:داخل شدن در بهشت پيش از همه كس.

نهم:آن كه نور ايشان سعى كند در پيش ايشان و از دست راست ايشان يعنى منور باشند.

و ايضا صدوق از طرق صحاح عامه نقل كرده است از عبد اللّه بن عمرو بن الخطاب و به چند سند از طرق ايشان ديده ام از عمر بن الخطاب كه گفت سؤال كرديم از حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله از حال و رتبه على بن ابى طالب صلوات اللّه عليه پس حضرت غضبناك شدند و فرمودند كه چه بر اين داشته است جمعى را كه سخن گويند از حال كسى كه منزله و مرتبه او نزد حق سبحانه و تعالى مثل منزله و مرتبه من است بغير از نبوت.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر كه مرا دوست دارد حق سبحانه و تعالى از او خوشنود است و هر كه خدا از او خوشنود است جاى او در بهشت است.آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد از دنيا بيرون نرود تا او را از شراب كوثر آب بدهند و ميوه درخت طوبى بخورد و جاى خود را در بهشت به بيند؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى نماز و روزه و عبادات شب او را قبول كند و دعاى او را مستجاب گرداند.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد فرشتگان از جهت او

ص: 189

استغفار كنند و هشت در بهشت را از جهت او بگشايند كه از هر درى كه خواهد داخل بهشت شود بى حساب؟.آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى نامه عمل او را بدست راست او دهد و او را حساب كنند حسابى به آسانى؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى سكرات مرگ را بر وى آسان گرداند و قبر او را باغى گرداند از باغستانهاى بهشت؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى بعدد هر رگى كه در بدن اوست او را حورى كرامت فرمايد و او را شفيع گرداند در هشتاد كس از اهل بيت او و بعدد هر مويى كه در بدن او است او را در بهشت شهرى كرامت كنند؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى ملك الموت را نزد او فرستد چنانكه نزد پيغمبران مى فرستد و رفع كند از او هول منكر و نكير را و قبر او را يك ساله راه فراخ گرداند و روز قيامت روى او را سفيد گرداند و حشر او با حمزه سيد الشهدا باشد؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى او را در روز قيامت در سايه عرش خود در آورد با صديقان و شهدا و صالحان و از فزع اكبر روز قيامت او را ايمن گرداند؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى حكمت را در دل او در آورد و بر زبان او جارى گرداند و درهاى رحمت را بر روى او بگشايد؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد او را در آسمانها بخوانند كه

ص: 190

اسير الهى است در زمين و حق سبحانه و تعالى به او مباهات فرمايد با اهل آسمانها و با حاملان عرش خود؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد ملكى از زير عرش او را ندا كند كه اى بنده خدا عمل را از سر گير كه حق سبحانه و تعالى گناهان ترا همه آمرزيد؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد در صحراى محشر حاضر شود و روى او مثل ماه شب چهارده باشد؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد حق سبحانه و تعالى تاج پادشاهى بر سر او گذارد و حله عزت و كرامت بر او پوشاند؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد بگذرد بر صراط مثل برق جهنده؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد بنويسند از جهت او براتى از آتش دوزخ و گذشتن از صراط و ايمنى از آتش دوزخ و نامه عمل او را نگشايند و ترازوى عمل از جهت او نصب نكنند و او را گويند كه داخل بهشت شو بى حساب؟.

آيا نه چنين است كه هر كه على را دوست دارد و بر دوستى آن حضرت بميرد فرشتگان او را مصافحه كنند و پيغمبران او را زيارت كنند و هر حاجتى كه داشته باشد حق سبحانه و تعالى آن را بر آورد؟.

آيا نه چنين است كه هر كه آل محمد را دوست دارد ايمن باشد از حساب و ميزان و صراط؟.

آيا نه چنين است كه هر كه آل محمد را دوست دارد من ضامن اويم كه داخل بهشت شود با پيغمبران؟.

ص: 191

آيا نه چنين است كه هر كه آل محمد را دشمن دارد در روز قيامت بر پيشانى او نوشته باشد كه از رحمت خدا نااميد است؟.

آيا نه چنين است كه هر كه بر دشمنى آل محمد بميرد كافر مرده است؟.

آيا نه چنين است كه هر كه بر دشمنى آل محمد بميرد بوى بهشت را نمى شنود؟.

و اين حديث را اگر چه عامه روايت كرده اند و امثال اين از طرق ايشان از حد و حصر بيرون است ليكن همين مضامين در اخبار متواتره وارد است صدوق در كتب خود نقل كرده است و چون مى خواستم كه كتاب به مدح حضرت مزين شود چند حديثى ذكر شد و استيفاى آن در تفسير قرآن خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

ملك الموت دفع مى كند شيطان را از كسى كه محافظت نموده است نمازها را

(و ملك الموت يدفع الشّيطان عن (1)المحافظ على الصّلاة و يلقّنه شهادة ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه فى تلك الحالة العظيمة)

و ملك الموت دفع مى كند شيطان را از كسى كه محافظت نموده است نمازها را به آن كه در وقت خود با شرايط و اركان به جا آورده باشد و تلقين مى كند ملك موت او را كه بگو: اشهد انّ لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه در چنان حالتى عظيم كه او را به بيند تلقين كند او را تا هول و ترس او كم شود.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه داخل شد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بر شخصى از اصحاب و او جان مى كند پس حضرت فرمودند كه اى ملك الموت رفق كن به صاحب من كه او مؤمن است ملك گفت يا رسول اللّه خوشنود باش كه من بهر

ص: 192


1- على.خ.

مؤمنى رفق مى كنم و بدان يا محمد كه من قبض روح فرزند آدم مى كنم و اهلش جزع مى كنند من در گوشۀ از خانه ايشان مى ايستم و مى گويم اين چه جزع است كه مى كنيد و اللّه كه پيش از اجلش قبض روح نكرده ام و در قبض روح او گناهى ندارم اگر راضى باشيد و صبر كنيد اجر عظيم خواهيد داشت و اگر جزع كنيد گناه كرده ايد و بار گناه بر پشت خود سنگين كرده ايد و بدانيد كه ما را بسوى شما بازگشت خواهد بود و ديگر بازگشت خواهد بود پس شما حذر كنيد و حذر كنيد از مخالفت الهى به درستى كه هر خانه كه هست در مشرق زمين و مغرب زمين خواه خانهاى گل و خواه خانهاى موى صحرا نشينان كه البته هر روز پنج مرتبه تفحص احوال ايشان مى كنم و من داناترم به كوچك و بزرگ ايشان از ايشان بحال خودشان و اگر خواهم كه قبض روح پشه كنم قدرت بر آن ندارم تا پروردگار مرا به آن امر نفرمايد پس حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه در اوقات نمازها تفحص مى كند پس اگر مداومت بر نمازها دارند كه در وقتهاى آن به جا آورند ملك الموت او را در وقت مردن تلقين مى كند بشهادتين و شيطان را از او دور مى كند.و قريب باين مرويست از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه خداوند عالميان امر مى كند ملك الموت را كه به بهترين نحوى قبض روح بنده مؤمن كند و اگر طولى به همرساند بواسطه آنست كه بر او آسان شود و جاهل را گمان آنست كه جان كندن بر او سخت شده است و جمعى كه مغضوب الهى اند و آنها غير مؤمنانند ملك الموت را مى فرمايد كه جان او را به سختى بيرون آورد چنانكه به شما رسيده است كه مانند سيخى كه از نمد ترى بيرون آورند جان او را بيرون مى آورند به زودى و سختى و مردمان را گمان

ص: 193

آنست كه جان كندن بر او آسان شده است به اعتبار زودى و هيچ شك نيست كه عمده جفاها با روح است و چون روح مؤمنان جاى خود را در بهشت مى بينند و حضرات رسول خدا و ائمه هدى را صلوات اللّه عليهم مشاهده مى نمايند و غير آن از آن چه گذشت بر ايشان،جان دادن به سهولت مى گذرد هر چند مدتى بيهوش باشند و دست و پا زنند.و بسيار ديده ام كه در جان كندن صعب بوده اند و سخن مى گفته اند و صحبت مى داشته اند و وصيت مى كرده اند و صعوبت آن مثل درد دندان يا تب نبوده است پس تو هم نشود كه صعوبت و سهولت اينهاست بلكه آنها است كه گذشت و اگر در واقع صعوبتى باشد باز جهت پاك شدن ايشان است از گناهان و سهولت بر كفار از جهت جزا دادن ايشانست مرا عمال خيرى را كه كرده اند چنانكه گذشت.

و روايت كرده است صدوق از مفضل بن عمر كه حضرت فرمود كه اى مفضل زنهار كه خود را آلوده گناهان مكن و شيعيان ما را از گناهان حذر فرما چون گناهان و جزاى آنها به شما نزديكتر است از ديگران،به درستى كه به شما جفاها مى رسد از سلاطين و نيست آنها مگر از گناهان شما و بيماريها به شما مى رسد و نيست مگر به سبب گناهان شما،و روزى از ايشان محبوس مى شود و نيست مگر به تشام معاصى،و جان كندن بر ايشان سخت مى شود و نيست مگر بواسطه سيئات ايشان تا آن كه جمعى كه حاضرانند مى گويند كه مرگ بر او دشوار است بسيار پس چون حضرت يافتند كه من مغموم شدم به سبب اين سخنان خصوصا آن كه بر شما مى گيرند بيشتر از ديگران فرمودند كه اى مفضل مى دانى كه چرا چنين است گفتم فداى تو گردم نمى دانم حضرت فرمودند كه و اللّه كه از آن جهت است كه شما را به سبب گناهان مؤاخذه نخواهند نمود رفع گناهان شما را در دنيا مى كنند باين بلاها كه تا كفاره گناهان شما باشد.

ص: 194

و در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما وارد است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه وصف فرمائيد از براى ما مرگ را حضرت فرمودند كه مرگ نسبت به مؤمنان مانند بوييدن بهترين بوهاى خوش است كه ببويد و بخواب رود و تعبها و المها از او زايل شود همه،و از جهت كفار مانند گزيدن افعى است و نيش زدن عقربها است يا سخت تر.شخصى عرض كرد كه جمعى مى گويند كه مرگ دشوارتر است از آن كه به ارّه پاره كنند به دو نيم يا از مقراض بدن او را پاره پاره كنند يا او را سنگ باران كنند يا ميل آسيا بر حدقه كسى گذارند كه بر آن بگردد حضرت فرمودند كه چنين است نظر به بعضى از فساق و كفار نمى بينيد كه جمعى از كفار سختيهاى عظيم مى كشند در جان كندن و يقين كه جفاى جان كندن ايشان از اينها سخت تر است زيرا كه جان كندن از عذاب آخرتست و اينها از عذابهاى دنياست پس عرض نمودند كه بسيار است كه مى بينيم كه كفار به سهولت جان مى دهند و صحبت مى دارند و مى خندند و سخن مى گويند و مى روند و جمعى از مؤمنان نيز چنين مى روند و از مؤمنان و كافران جمعى سختيهاى عظيم مى كشند در سكرات مرگ حضرت فرمودند كه هر راحتى كه به مؤمنان مى رسد اول ثواب ايشان است و هر سختى كه به ايشان مى رسد كفاره گناهان ايشان است تا آن كه چون بميرند پاك و پاكيزه باشند و مستحق ثواب ابدى شده باشند و چيزى از گناهان بر ايشان نمانده باشد و هر سهولت و آسانى كه به كفار مى رسد از آن جهت است كه گاه هست كارهاى خير كرده اند حق سبحانه و تعالى مزد ايشان را در دنيا به ايشان مى رساند تا چون بميرند از جهت ايشان نمانده باشد بغير از اسباب عذاب چيزى و هر سختى كه به ايشان مى رسد مقدمه عذاب الهى است بعد از آن كه حسنات ايشان را در دنيا به ايشان رسانيده اند و اين از آن جهت است كه حق سبحانه و

ص: 195

تعالى عادلست و ظلم نمى كند.

باز از آن حضرت پرسيدند كه طاعون از چه وجه واقع مى شود حضرت فرمودند كه نظر به جمعى عذابست و نظر به جمعى رحمت است عرض نمودند كه چون شود كه يك چيز هم عذاب باشد و هم رحمت حضرت فرمودند كه نمى بينيد كه آتش جهنم عذابست بر كفار و بر خازنان جهنم از فرشتگان كه با كفارند رحمت است و لذت ايشان در آنست كه در آنجا اطاعت الهى به جا مى آورند.

چون بنده در روز آخر دنيا و روز اول آخرت باشد در برابر او ممثل مى شود مال او و فرزندان او و عمل صالح

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: انّ العبد اذا كان فى آخر يوم من الدّنيا و اوّل يوم من الآخرة مثّل له ماله و ولده و عمله فيلتفت إلى ماله فيقول و اللّه انّي كنت عليك لحريصا شحيحا فما ذا عندك فيقول خذ منّي كفنك فيلتفت إلى ولده فيقول و اللّه انّي كنت لكم محبّا و انّي كنت عليكم لمحاميا فما ذا عندكم فيقولون نؤدّيك إلى حفرتك و نواريك فيها فيلتفت إلى عمله فيقول و اللّه انّك كنت علىّ لثقيلا و انّي كنت فيك لزاهدا فما ذا عندك فيقول انا قرينك فى قبرك و يوم حشرك حتّى اعرض انا و أنت على ربّك).

به اسانيد قويه كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چون بنده در روز آخر دنيا و روز اول آخرت باشد در برابر او ممثل مى شود مال او و فرزندان او و عمل صالح او پس رو بمال مى كند و مى گويد كه و اللّه كه من حرص داشتم در طلب تو و بخل مى ورزيدم و صرف نمى كردم ترا و عمر عزيز را در طلب تو و حفظ تو بسر آوردم الحال كه مى روم چه همراهى مى كنى با من پس مال به زبانحال يا مقال مى گويد كه كفن را از من بردار كه همراهى ديگر از من نمى آيد.

پس رو به فرزندان خود مى كند و مى گويد كه و اللّه كه من دوست شما بودم

ص: 196

و هميشه حفظ و حمايت شما مى كردم چه چيز نزد شما هست از جهت من ايشان مى گويند كه از ما اين مى آيد كه ترا به قبر رسانيم و دفن كنيم پس رو به جانب عمل صالح مى كند و مى گويد كه و اللّه كه تو بر من گران بودى و من ترك مى كردم ترا و محبت تو نداشتم تو چه همراهى مى كنى با من آن مى گويد كه من قرين و مصاحب توام در قبر تو و در روزى كه محشور خواهى شد و از قبر بيرون مى آيى با توام تا عرض كرده شوم من و تو بر پروردگار تو.

بدان كه اين كلام دو احتمال دارد يكى آن كه بر سبيل مجاز باشد و كنايه باشد از آن كه مال و فرزند بكار آخرت نمى آيد مگر آن كه مال را در راه خدا صرف كند يا وصيت كند كه صرف راه خدا كنند و در اين صورت داخل اعمال خواهد بود و هم چنين فرزندان فى أنفسهم بكار او نمى آيند مگر آن كه صالح باشند و از جهت او دعا و خيرات كنند و اين نيز داخل اعمال خير است كه از او خواهد ماند چنانكه خواهد آمد در باب وصايا پس چيزى كه بكار آخرت مى آيد كه سبب رفاهيت عالم برزخ است تا ابد الآباد عمل صالح است پس بايد كه آدمى در آن بكوشد و اظهر آنست كه ممثل مى شوند چنانكه در عالم خواب ممثل مى شوند و اين عالم مثال واسطه ايست ميان عالم جسمانيات و روحانيات و شكى در وجود آن نيست چنانكه به تجربه ظاهر است و بسيار است كه ميت در حالت احتضار فرياد مى كند كه مالهاى مرا چرا مى سوزانيد فرزندان مرا چرا مى كشيد يا مى سوزانيد.

و در اين اوقات جمعى نقل كردند كه يكى از عمال در حالت احتضار فرياد مى كرد كه آتش در انگشتان من افتاده است آب بياوريد و آب مى بردند از جهت او و دست را در ميان آب گذاشته فرياد مى كرد كه اين آب آتش را فرو نمى نشاند آبى ديگر بياوريد و فرياد مى كرد تا رفت و ليكن اكثر ياران حمل بر

ص: 197

اين مى كنند كه بيهوده مى گويد به تبعيت عمر بن الخطاب چنانكه گذشت حق سبحانه و تعالى همه را از خواب غفلت بيدار كند تا آن كه حقايق اشيا را كما هى به بينند و بدانند.

هر كه در روز جمعه يا شب جمعه بميرد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من مات يوم الجمعة او ليلة الجمعة رفع (1)اللّه عنه عذاب القبر).

و از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه در روز جمعه يا شب جمعه بميرد حق سبحانه و تعالى عذاب قبر را از او بردارد و امثال اين احاديث مخصص عمومات ضغطه است و يكى از فضلا گفته است كه عذاب قبر حق است اجماعا مگر كسى را كه تلقين كرده باشند و غافل شده است از امثال اين اخبار صحيحه.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من مات ما بين زوال الشّمس من يوم الخميس إلى زوال الشّمس من يوم الجمعة امن من ضغطة القبر).

و منقولست از ابان بن تغلب از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه بميرد از زوال آفتاب از روز پنجشنبه تا زوال شمس روز جمعه از ضغطه قبر ايمن باشد.و با حديث سابق مخالفت ندارد زيرا كه دلالت اين حديث بر عدم مغفرت بعد از ظهر به مفهوم لقب ضعيف است و دلالت حديث سابق بر مغفرت به منطوق است و هيچ شك نيست كه منطوق مقدم است بر مفهوم و مفهوم اگر حجت باشد مثل مفهوم شرط بر مذهب اكثر قابليت تخصيص ندارد سيما در فضايل و مستحبات سيما در اسباب مغفرت و رحمت الهى چون به محض تفضل است در اينجا و مطلقا بنده را در آن دخلى نيست و خود فرموده است تعالى شانه كه:سبقت رحمتى غضبى يعنى رحمت من بر

ص: 198


1- دفع.خ.

غضبم پيشى دارد.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: ليلة الجمعة ليلة غرّاء و يومها يوم ازهر و ليس على وجه الارض يوم تغرب فيه الشّمس اكثر معتقا من النّار من يوم الجمعة و من مات يوم الجمعة كتب (1)له براءة من عذاب القبر و من مات يوم الجمعة اعتق من النّار).

و شيخان بسند صحيح از جابر روايت كرده اند كه سؤال كردند از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از روز جمعه و شب جمعه پس آن حضرت فرمودند كه شب جمعه شبى است نورانى و روزش روزيست منور و نيست بر روى زمين روزى كه آفتاب در آن روز فرو رود كه حق سبحانه و تعالى در آن روز بيشتر از روز جمعه از آتش دوزخ آزاد كند و در كافى و تهذيب به جاى معتقا معافى است و در هر دو چنين است كه

من مات يوم الجمعة عارفا بحقّ اهل هذا البيت كتب اللّه له براءة من النّار و براءة من عذاب القبر و من مات ليلة الجمعة اعتق من النّار. و حذف آن و تغيير شب بروز ممكن است كه از نساخ باشد يا حديثى ديگر باشد و در هر دو واو در اول اين كلام نيست و نبودنش بهتر است كه بيان سابق باشد يعنى هر كه در روز جمعه بميرد و عارف باشد بحق اهل البيت يعنى شيعه اثنا عشرى باشد حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهت او براءتى يعنى بيزارى و خلاصى از آتش دوزخ و بيزارى از عذاب قبر و هر كه در شب جمعه بميرد او را از آتش دوزخ آزاد كنند يعنى جميع گناهانش را بيامرزند و حديث اصبغ بن نباته در باب نماز جمعه خواهد آمد.

هر ميتى كه مردن او را نزديك مى شود حق سبحانه و تعالى به او باز مى دهد از بصيرت و شنوايى و عقل

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ما من ميّت (2)تحضره الوفاة الاّ

ص: 199


1- كتب اللّه.خ.
2- ميت مؤمن.خ.

ردّ اللّه عزّ و جلّ عليه من بصره و سمعه و عقله اخذا للوصيّة او تاركا و هى الرّاحة الّتى يقال لها راحة الموت).

و در حديث صحيح و حسن كالصحيح از حماد بن عثمان و ابو الصباح و غيرهما منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر ميتى كه مردن او را نزديك مى شود البته حق سبحانه و تعالى به او باز مى دهد از بصيرت و شنوايى و عقل آن قدرى كه به آن تواند وصيت كردن تا حجت بر او تمام شود كه وصيت بكند يا نكند اگر بكند ثواب داشته باشد و اگر نكند حجت بر او تمام باشد و نتواند گفت كه مرا شعورى نبود كه نكردم و اين حالت راحتى است كه حق سبحانه و تعالى مقرر ساخته است كه بعد از بحران مى باشد كه مرض را با صحت جنگ عظيم واقع مى شود پس اگر مرض غلبه كرد مزاج دست از معارضه و مجادله باز مى دارد او را شعورى بهم مى رسد و اين حالت را راحت مرگ مى نامند و نزد عجم مى گويند كه خانه روشن مى كند.

و جاى اين حديث در وصيت است و صدوق آنجا همين حديث را ذكر كرده است به اندك تغييرى و لكن در اينجا نيز ذكر كرد كه در حالت احتضار چنانكه تلقين شهادتين و غيرهما مطلوبست تذكير وصيت نيز خوبست.

هر گاه آدمى در حالت جان كندن دستها يا پاها يا سر را حركت دهد

(و اذا حرّك الانسان فى حالة النّزع يديه او رجليه او رأسه فلا يمنع من ذلك كما يفعل (1)جهّال النّاس)

و هر گاه آدمى در حالت جان كندن دستها يا پاها يا سر را حركت دهد او را منع نمى بايد كرد از اين حركت كردن چنانكه جاهلان عامه مى كنند.اين مضمون در فقه رضوى موجود است و هر چه را صدوق ذكر كرده است كه در كتب متداوله نيست اكثر آن در فقه

ص: 200


1- يفعل بها.خ.

رضويست بعينه.

هر گاه جان كندن بر ميت دشوار شود

(فاذا اشتدّ عليه نزع روحه حوّل إلى مصلاّه الّذى كان يصلّي فيه او عليه)

و در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه گفت هر گاه جان كندن بر ميت دشوار شود او را نقل كنند بسوى محل نمازش كه در آنجا نماز مى كرده است در خانه و اگر نداشته باشد جاى خاصى جاى نماز را در زير او اندازند تا جان كندن بر او آسان شود.

و در حديث صحيح و حسن كالصحيح از حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه بتحقيق كه ابو سعيد خدرى كه صحابه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و در متابعت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه راسخ قدم بود تا از دنيا رفت سه روز جان مى كند پس اهل او،او را غسل دادند و او را به مصلاى او بردند همان ساعت مرد.

و در حديث كالصحيحى وارد است به همين نحو و ليكن در آنجا هست كه او گفت مرا به مصلاى من بريد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه جان كندن بر ميت دشوار شود او را نزديك برند به مصلايى كه در آنجا نماز مى كرده است و ظاهرا نزديك بردن در صورتيست كه مصلاى او مسجد متصل به خانه باشد يا مسجد خانه باشد و خوف نجس شدن مسجد باشد چنانكه غالب احوال بيمار چنين است و اگر نجس نباشد خوف آن هست كه چون بميرد نجس كند.

و در حديث صحيح از سليمان جعفرى منقول است كه گفت ديدم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه را به پسرش قاسم فرمودند كه اى فرزند برخيز و برو نزد سر برادرت سوره و الصافات را بخوان تا به آخر پس او

ص: 201

خواند تا چون باين آيه رسيد كه أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا آن جوان به رحمت الهى واصل شد پس چون چادر شب بر او كشيدند و بيرون رفتند يعقوب بن جعفر رو به حضرت كرد و گفت پيش ما چنين مقرر بود كه نزد ميت سوره يس و القرآن الحكيم مى خوانديم و شما امر فرموديد به خواندن سوره و الصافات حضرت فرمودند كه اى فرزند اين سوره را نزد هر كس كه به غمى مبتلا باشد اگر بخوانند البته حق سبحانه و تعالى به زودى او را از غم راحت مى دهد و دور نيست كه بعد از مردن خواندن سوره يس خوب باشد.

و از اين اخبار ظاهر شد كه اگر جان كندن دشوار باشد نقل كنند و سوره را بخوانند و جمعى از علما استنباط نموده اند كه هر گاه نقل و سوره شدت نزع را بر طرف كند پس اگر پيشتر از شدت بخوانند نخواهد گذاشت كه شدت به همرسد و اين معنى در سوره خوبست چون از جهت هر مكروبى نافع است اما در نقل مشكل است خصوصا با آن كه صدوق گفته است.

(و لا يمسّ فى تلك الحالة)

يعنى در آن حالت نزع دست به او نرسانند مبادا سبب اين شود كه آزارى به او رسد كه سبب مردن شود و او قاتل باشد چنانكه متعارفست ميان عوام كه شربت شهادت مى دهند مثل شربت عسل كه زودتر شهيد شود و هيچ شك نيست كه اگر كسى شخصى را در حالت جان كندن بكشد او قاتل است و نقل و خواندن سوره اگر چه چنين است و ليكن از جانب شارع رخصت شده است و چيزى را قياس به اين ها نمى توان كردن چون قياس باطل است و گذشت.

چون بميرد واجبست كه بگويند كلمه استرجاع را

(فاذا قضى نحبه فيجب ان يقال إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ )

و چون مدت خود را بسر آورد يعنى بميرد واجبست كه بگويند كلمه استرجاع را و آن ترجمه اش اينست كه بتحقيق كه ما بنده و مملوك خداونديم هر چه مى كند

ص: 202

خوبست و ما همه را بازگشت بسوى او خواهد بود يعنى همه خواهيم مرد اگر پيش و پسى شود سهل است و آن كه بعنوان وجوب گفته است ظاهرا مرادش استحباب مؤكد باشد.

و محتمل است كه گمان كرده باشد كه چون حق سبحانه و تعالى اين كلمه را در قرآن ياد كرده است البته واجبست يا چون رضا به قضا واجبست و اين كلمه دلالت بر آن دارد فردى از افراد واجب تخييرى باشد يا حديثى به او رسيده باشد كه دلالت بر وجوب كند و اول اظهر است و حديث ثواب اين كلمه خواهد آمد اگر چه آيه كريمه وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ كافى است كه ترجمه اش اينست كه هر آينه با شما معامله آزمايندگان خواهيم كرد كه اگر اطاعت كنيد و صبر كنيد و راضى باشيد شما را ثواب جزيل كرامت كنيم و آن آزمايش به اندكى از خوفست به سبب تكليف جهاد از دشمنان يا خوف الهى به سبب آيات وعيد و به اندكى از گرسنگى بروزه گرفتن يا به بلاى قحط مبتلا شدن و به اندكى از كمى اموال به زكات و خمس و ساير واجبات و مندوبات يا به غصب و نهب و دزدى كه ايشان را باز گذاشته است كه هر چه خواهند باختيار خود كنند و به اندكى از نقص جانها بجهاد رفتن و اعضا ناقص شدن و جمعى كه بمنزله جان اين كسند كشته شدن يا خود كشته شدن چون اندكست با بقاى روح به اندكى از نقص ميوه ها به زكوات و تصدقات يا به آفات يا رفتن فرزندان كه ميوه قلوبند و يا محمد بشارت ده آن جماعتى را كه چون به ايشان رسد مصيبتى بگويند كه إِنّا لِلّهِ ما از خداونديم و بازگشت ما بسوى اوست همه را جزاى كامل خواهد داد اين جماعت كه متكلم باين كلمه شوند و متحقق بمعنى آن از اعتراف به عبوديت و حشر و نشر و ثواب و عقاب و صبر و رضا و تسليم بر ايشان است صلوات الهى از رحمتهاى غير متناهى اخروى و رحمت و بركات دنيوى و ذكر خير ايشان يا بر عكس و اول

ص: 203

اظهر است به اعتبار جمعيت صلوات و افراد رحمت چون نعمتهاى دنيوى نظر به نعمتهاى اخروى قليل است و اين جماعتند كه هدايت يافته اند به رضا و تسليم و غيرهما و اگر كسى نيكو تدبر كند در الفاظ آيه و معانى و اشارات و دقايق آن خواهد دانست كه همين آيه معجزه است از معجزات قرآنى و هر آيه چنين است با تدبر نيكو و چون صدوق اخبار را بعد از اين ذكر كرده است در آنجا انسب است ذكر اخبار.

از چه سبب است كه ميت را غسل مى دهند

6-( و سئل (1)الصّادق صلوات اللّه عليه: لأيّ علّة يغسّل الميّت قال تخرج منه النّطفة الّتى خلق منها تخرج من عينيه او من فيه).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه از چه سبب است كه ميت را غسل مى دهند حضرت فرمودند كه چون آن نطفه كه از آن مخلوق شده است از او بيرون مى آيد پس گويا جنب مى شود و آن نطفه از چشمهاى او بيرون مى آيد يا از دهانش.

و بر اين مضمون احاديث كالصحيحه بسيار وارد شده است،و مستبعد نيست كه بعضى از آن نطفه در اجزاى چشم او يا دهان يا بقيه اعضاى او مانده باشد بحفظ الهى و در اين وقت بيرون آيد.

و ممكن است كه مراد از آن روح حيوانى باشد كه چون بيرون مى رود بدن ميته و نجس مى شود و چون غسل مى دهند او را پاك مى شود و قابل آن مى شود كه نماز بر او توان كرد پس گويا جنب شده است و اللّه تعالى يعلم.

هيچ روحى از بدن بيرون نمى رود تا آن كه جاى خود را مى بيند

(و ما يخرج احد من الدّنيا حتّى يرى مكانه من الجنّة او من النّار)

و هيچ روحى از بدن بيرون نمى رود تا آن كه جاى خود را مى بيند از

ص: 204


1- عن.خ.

بهشت يا دوزخ و احاديث گذشت.

هر كه در حالت احرام بحج يا به عمره بميرد

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من مات محرما بعثه اللّه ملبّيا).

و از آن حضرت فرمودند كه هر كه در حالت احرام بحج يا به عمره بميرد حق سبحانه و تعالى او را مبعوث كند و زبان او متكلم به كلمات: لبّيك اللّهمّ لبّيك تا آخر باشد در وقتى كه همه كس بحال خود درمانده وا ثبوراه گويند و اين حديث را شيخ كلينى رحمة اللّه عليه در قوى كالصحيح روايت كرده است.

هر كه بميرد در يكى از مكه يا مدينه يا در حرم

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من مات فى أحد الحرمين أمن من الفزع الاكبر يوم القيمة).

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه بميرد در يكى از مكه يا مدينه يا در حرم هر دو ايمن خواهد بود در روز قيامت از فزع و ترسى كه از همه فزعها بزرگتر است و آن جميع فزعهاى روز قيامت است يا بعضى از آن مثل گذشتن بر صراط كه خايف خواهد بود كه در جهنم خواهد افتاد يا خواهد گذشت يا در وقت پريدن نامها يا در وقت ميزان يا در وقت حساب يا در وقت عرض بر جناب اقدس عزيز قهار و اين حديث نيز بسند كالصحيح منقولست.

و در حديث حسن كالصحيح منقولست كه هر كه در وقت رفتن يا برگشتن در راه مكه بميرد از فزع اكبر روز قيامت ايمن شود و شامل حرمين نيز هست و در بحث حج نيز خواهد آمد.

هر گاه زنى در زاييدن تا انتهاء نفاسش بميرد

6-( و قال صلوات اللّه عليه: المرأة اذا ماتت فى نفاسها لم ينشر لها ديوان يوم القيمة).

و آن حضرت فرمودند كه هر گاه زنى در زاييدن تا انتهاء نفاسش بميرد در روز قيامت نامه عمل او را نگشايند و بى حساب به بهشت رود.

هر كه در غربت بميرد شهيد از دنيا مى رود

6-( و قال صلوات اللّه عليه: موت الغريب شهادة).

و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در غربت بميرد شهيد از دنيا بيرون مى رود و احاديث

ص: 205

در اين باب در كتاب حج خواهد آمد.

تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه ترجمه اش اينست كه هيچ نفسى نمى داند كه فردا چه خواهد كرد

6-( و قال صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه عزّ و جلّ« وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ »فقال من قدم إلى قدم).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است در تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه ترجمه اش اينست كه هيچ نفسى نمى داند كه فردا چه خواهد كرد يك احتمال آنست كه هر گاه نداند كه خواهد بود يا نه چه داند كه چه خواهد كرد يا آن كه دل بدست مقلب القلوبست بسيار است كه امروز اراده دارد كه فردا كارى بكند و حق سبحانه و تعالى مصلحت او را در آن كار نمى داند رأى او را بر مى گرداند يا هر دو معنى مراد باشد و هيچ نفسى نمى داند كه در كدامين زمين خواهد مرد يعنى اجلش را نمى داند كه كى خواهد بود حتى آن كه ممكن است كه از قدمى كه بر مى دارد كه به جاى ديگر گذارد محتمل است كه نگذاشته بميرد پس هر گاه آدمى در معرفت اجل خود چنين است تأخير نبايد كرد كارهاى خير را خصوصا توبه و انابت را.

هر گاه مؤمن مى ميرد مكانهاى كه عبادت مى كرده بر او مى گريند

6-( و قال صلوات اللّه عليه: اذا مات المؤمن بكت عليه بقاع الارض الّتى كان يعبد اللّه عزّ و جلّ فيها و الباب الّذى كان يصعد منه عمله و موضع سجوده).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه مؤمن مى ميرد مى گريند بر او گوشهاى زمينى كه عبادت حق سبحانه و تعالى در آنجاها مى كرده است و آن در آسمانى كه از آن در عمل او را بالا مى بردند فرشتگان و موضع سجودش.

و كلينى در حسن كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه هر گاه مؤمن فوت شود مى گريند بر او فرشتگان و بقعهاى زمينى كه در آنجاها عبادت الهى مى كرده است و درهاى آسمانها كه عمل او را

ص: 206

از آن درها بالا مى بردند و در اسلام رخنه مى شود كه هيچ چيز آن رخنه را نتواند گرفت زيرا كه مؤمنان حصارهاى اسلامند چنانكه بار و حصار شهر است و مانع است از آمدن دشمنان به آن شهر هم چنين مؤمنان وجود ايشان سبب دفع بلاهاى صورى و معنويست خصوصا علماى ايشان چنانكه گذشت.

و گريستن زمين و آسمان ممكن است كه بر سبيل حقيقت باشد و اينها را شعورى باشد كه ما ندانيم يا كنايه باشد از آن كه وجود ايشان سبب بقاى عالم است پس هر چه از ايشان كم مى شود سبب خراب عالم است پس گويا ايشان بر حال خود مى گريند و اللّه تعالى يعلم.

هر كه فردا را از عمر خود داند پس بد مصاحبت كرده است با مرگ

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من عدّ غدا من أجله فقد اساء صحبة الموت).

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه فردا را از عمر خود داند پس بد مصاحبت كرده است با مرگ بلكه شرطش آنست كه هر روز را آخر عمر خود داند و در تهيه آخرت و استعداد مرگ باشد بلكه هر نمازى كه كند وداع كند نماز را كه معلوم نيست كه ديگر نماز توانم كرد بلكه هر نفس را و هميشه متكلم به كلمۀ لا اله الاّ اللّه باشد كه اگر فجاة مرگ برسد آخر كلام او اين كلمه باشد و داخل بهشت شود.

خديجه در حال احتضار

14-( و: دخل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على خديجة و هى لما بها فقال لها بالرّغم منّا ما نرى بك يا خديجة فاذا قدمت على ضرائرك فاقرئيهنّ السّلام فقالت (1)من هنّ يا رسول اللّه قال صلّى اللّه عليه و آله مريم ابنت (2)عمران و كلثم اخت موسى و آسية امرأة فرعون قالت بالرّفاء يا رسول اللّه).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله داخل شد بر خديجه و

ص: 207


1- فقالت خديجة.خ.
2- بنت.خ.

خديجه در كار خود بود يعنى در حال احتضار پس حضرت فرمود كه دور باد مرگ تو از ما يعنى مرگت را نه بينيم اما چون راهى است كه همه را در پيش است چون به هووهاى خود رسى سلام مرا به ايشان رسان خديجه گفت اينها كيستند حضرت فرمودند كه مريم دختر عمران و كلثم خواهر موسى و آسيه زن فرعون خديجه گفت مبارك باد يا رسول اللّه و متعارف عرب بود كه مى گفتند:

بالرّفاء و البنين يعنى مبارك باد به رفاهيت و پسران كه حق سبحانه و تعالى و تعالى كرامت كند و حضرت از اين كلمه منع فرمودند چنانكه خواهد آمد پس ممكن است كه گفتن خديجه قبل از نهى حضرت صلوات اللّه عليه و آله بوده باشد.

شش كسرا ضامنم كه به بهشت روند

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: ضمنت لستّة الجنّة رجل خرج بصدقة فمات فله الجنّة و رجل خرج يعود مريضا فمات فله الجنّة و رجل خرج مجاهدا فى سبيل اللّه فمات فله الجنّة و رجل خرج حاجّا فمات فله الجنّة و رجل خرج إلى الجمعة فمات فله الجنّة و رجل خرج فى جنازة رجل مسلم فمات فله الجنّة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه شش كسرا ضامنم كه به بهشت روند.

اول:شخصى كه صدقه واجب يا سنت را بيرون برد كه به مستحق آن برساند و بميرد پس او راست بهشت به ضمان من.

دويم:شخصى است كه به عيادت بيمارى رود و بميرد بهشت او را واجبست.

سيم:شخصى كه از خانه خود بيرون رود و از جهت جهاد در راه خداى عز و جل و بميرد پس بهشت او را واجبست.

چهارم:شخصى است كه از جهت حج بيت اللّه الحرام بيرون رود و

ص: 208

بميرد بهشت او را واجبست.

پنجم:شخصى است كه از جهت نماز جمعه بيرون رود و بميرد بهشت او را واجبست.

ششم:شخصى كه به تشييع جنازه مسلمان بيرون رود و بميرد بهشت او را لازمست.

و مؤيد اين حديث است قول حق سبحانه و تعالى كه هر كه از خانه خود بيرون رود بقصد هجرت به خدا و رسول پس ادراك كند او را مرگ پس بتحقيق كه مزد او بر خداست جل جلاله و ظاهرا در اين داخل است هر بيرون رفتنى كه بقصد رضاى الهى باشد با متابعت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله.

و ممكن است كه اين افعال شش گانه اگر چه بقصد قربت نباشند سبب دخول بهشت باشند و ليكن بعيد است چون همه عبادتست و عبادت مشروط است به نيت و اللّه تعالى يعلم.

كرامت و تعظيم ميت آنست كه او را زود به قبر رسانند

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: كرامة الميّت تعجيله).

و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه كرامت و تعظيم ميت آنست كه او را زود به قبر رسانند چون هر چند مى ماند بدبو مى شود مردمان از او متنفر مى شوند.

14-( قال (1)رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا ألفينّ منكم رجلا مات له ميّت ليلا فانتظر به الصّبح و لا رجلا مات له ميّت نهارا فانتظر به اللّيل لا تنتظروا بموتاكم طلوع الشّمس و لا غروبها عجّلوا بهم إلى مضاجعهم يرحمكم اللّه فقال النّاس و أنت يا رسول اللّه يرحمك اللّه).

و از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه آن حضرت

ص: 209


1- و قال.خ.

صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه نمى بايد كه شما را بيابم كه چنين كنيد يعنى چنين مكنيد و در بعضى از نسخ به قاف است و آن تصحيف است اگر چه معنى آن نيز باين بر مى گردد يعنى ملاقات نكنم شما را كه چنين كنيد كه شخصى ميت او در شب مرده باشد و انتظار روز كشد و نه شخصى را كه ميت او در روزه مرده باشد و انتظار شب كشد انتظار مكشيد از جهت مردگان خود طلوع آفتاب را و نه غروب آفتاب را يعنى تا در آيد يا فرو رود كه مؤكد معنى اول باشد يا آن كه ملاحظه مكنيد كه در اين دو وقت نماز مكروهست پس صبر كنيد كه بگذرد بلكه بر تقدير كراهت نماز ميت مستثنى است چنانكه خواهد آمد در اخبار كثيره،زود برسانيد مردگان خود را به خوابگاه ايشان تا حق سبحانه و تعالى شما را رحمت كند مردمان گفتند كه حق سبحانه و تعالى ترا نيز رحمت كند كه راه رحمت الهى را بما نمودى و مى نمايى.

و در حديث كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه هر گاه شخصى از شما بميرد در اول روز پس مى بايد كه خواب قيلوله را در قبر بكند يعنى پيش از پيشين او را دفن كنيد.بدان كه مشهور ميان علما آنست كه اين اوامر از جهت استحبابست مگر وقتى كه خوف مثله باشد كه از ماندن متغير شود و بدبو شود كه در آن صورت واجبست و مبالغه در بلاد حاره بيشتر است كه اگر در بعضى از بلاد اندكى بماند كرم در او مى افتد و اگر يك روز بماند همه كرم مى شود و نقل به مشاهد مشرفه وقتى مطلوبست كه بدبو نشود و اعضا از هم نپاشد و كرم نيفتد و آن بسيار نادر است مگر در زمستان باشد و راه نزديك باشد شايد كه چنين نشود.

پس احوط آنست كه اگر نقل كنند بعد از آن كنند كه خشك شود يا استخوان شود و اگر نقل نكنند حشر شيعيان حضرات با حضراتست هر جا كه

ص: 210

مدفون شوند چنانكه خواهد آمد إن شاء اللّه.

ثواب غسل دادن ميت چه چيز است

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: كان فيما ناجى به موسى بن عمران عليه السّلام ربّه عزّ و جلّ ان قال له يا ربّ ما بلغ من عيادة المريض من الاجر قال أوكّل به ملكا يعوده فى قبره إلى محشره قال يا ربّ فما لمن غسّل الموتى قال أغسله من ذنوبه كيوم ولدته أمّه).

و مسندا مرويست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه از جمله مناجاتى كه حضرت موسى كرد با خداوند عز و جل اين بود كه گفت پروردگارا بچه مرتبه مى رسد ثواب عيادت بيمار حق سبحانه و تعالى فرمود كه ملكى را موكل مى گردانم كه عيادت او كند تا وقتى كه در صحراى محشر حاضر شود گفت پروردگارا ثواب غسل دادن ميت چه چيز است خطاب رسيد كه او را مى شويم از گناهان و پاك مى كنم همه را از او مثل روزى كه از مادر متولد شده باشد.

5-( و قال صلوات اللّه عليه: من غسّل ميّتا مؤمنا فادّى فيه الامانة غفر اللّه له قيل و كيف يؤدّى فيه الامانة قال لا يخبر بما يرى).

و منقولست بسند موثق كالصحيح از سعد بن ظريف از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و به سندى كالصحيح از عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر كه غسل دهد ميت مؤمنى را و اداى امانت بكند حق سبحانه و تعالى گناهان او را بيامرزد پرسيدند كه چگونه اداى امانت بكند حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه آن چه را ببيند از ميت كسى را خبر نكند به آن چه ديده است مثلا اگر فضلات بسيار از او بيرون آيد يا بدنش عيبى چند داشته است كه مخفى بوده است مثل جذام و برص و امثال اينها به كسى نگويد.

(و حدّه إلى ان يدفن الميّت)

و زمان خبر نكردن تا وقتى است كه

ص: 211

ميت را دفن كنند و اين عبارت را صدوق در آن دو حديث سابق ذكر نكرده است و هم چنين شيخان و شايد صدوق در حديثى ديده باشد و بنا بر آن كه جزو حديث باشد دو احتمال دارد يكى حد عدم اخبار.

و دويم حد عيوب كه اگر در قبر چيزى ظاهر شود و او بگويد اداى امانت كرده است يعنى امانت غسل.و احتمال ديگر آن كه به تخفيف خوانده شود يعنى اداى امانت آنست كه آن چه را او تنها ديده باشد نگويد اگر ديگرى با او ديده باشد اگر بگويد ضرر ندارد و اين تقييد بر هر احتمالى بى وجه است زيرا كه احاديث بسيار وارد شده است كه حرمت ميت مؤمن مثل حرمت زنده است و اظهار عيوب در زنده غيبت محرّم است پس در مرده نيز چنين باشد و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: أيّما مؤمن غسّل مؤمنا فقال اذا قلّبه اللّهمّ انّ هذا بدن عبدك المؤمن و قد اخرجت روحه منه و فرّقت بينهما فعفوك عفوك عفوك الاّ غفر اللّه له ذنوب سنة الاّ الكبائر).

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند و در كلينى اين حديث را از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده است به سندى كالموثق كه فرمودند كه هر مؤمنى كه غسل دهد مؤمنى را و چون او را گرداند از جهت غسل دادن در اثناى غسل بگويد كه خداوندا اين بدن بندۀ مؤمن تست و تو روح را از آن بيرون برده و جدائى انداخته ميان روح و بدن پس خداوندا عفوت را شامل حال او گردان در قبر و ديگر عفوت را شامل حال او گردان در قيامت و ديگر عفوت را شامل حال او گردان در بهشت تا تكرار از جهت مبالغه باشد و در كافى دو مرتبه است پس نگويد اين سخن را مگر آن كه حق سبحانه و تعالى گناهان يك ساله شوينده را بيامرزد مگر گناهان كبيره را

ص: 212

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ما من (1)مؤمن يغسّل ميّتا مؤمنا فيقول و هو يغسّله ربّ عفوك عفوك الاّ عفى اللّه عنه).

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه نيست مؤمنى كه غسل دهد ميت مؤمنى را و در وقت غسل دادن بگويد پروردگارا عفوت را شامل حال او گردان ديگر عفوت را شامل حال او گردان مگر آن كه حق سبحانه و تعالى گناهان شوينده را بيامرزد.

و محتمل است كه مراد عفو از ميت باشد و آن بعيد است و هر دو بر سبيل بدليت محتمل است و ظاهرا از براى ميت احتياج به گفتن نباشد چون فرموده اند كه دعا كنيد البته مستجاب مى كنند و خواهد آمد.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: يغسّل الميّت اولى النّاس به او من يامره الوليّ بذلك).

بسند موثق كالصحيح منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه غسل مى دهد ميت را ولى او كه عبارتست از كسى كه بالفعل از او ميراث برد تا اينجا شيخ ذكر كرده است يا كسى كه ولى او را امر كند به غسل دادن به اين معنى كه بى رخصت وارث كسى غسل نمى تواند دادن و اگر ولى باز گذارد يا حاضر نباشد يا نباشد بر همه مردمان واجبست و يكى كه غسل دهد از ديگران ساقط مى شود و كسى خلاف نكرده است در اين و در جميع احكام ميت كه بر ولى است و او اولى است.

و آن چه بخاطر اين ضعيف مى رسد آنست كه مراد از ولى شيعه اثنى عشرى است پس اگر در ميان ورثه مؤمن باشد او اولى است و الا شيعيان اولايند وخ.

ص: 213


1- من عبد.خ.

احتياج به رخصت وارث نيست و هر جا كه ميان شيعه و سنى خلافى هست در آنجا اولى الناس وارد شده است تا بنحو شيعيان عمل كنند و هر چه در آن اختلافى نيست در آنجا وارد نشده است و جمعى به قياس بطريق اولى عمل كرده اند و جمعى دست به اجماع زده اند و همه از عدم تدبر ناشى شده است و در هر جا كه مذكور شده است اشاره به آن خواهد شد و او يامره الولي بذلك در فقه رضوى هست كما قال اللّه تعالى وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ بعضى مؤمنان مردان و مؤمنان زنان اولياء يكديگرند و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللّهِ (1)و خويشان بعضى اولايند به بعضى پس اگر هر دو اولويت جمع شود نور على نور است و اگر نتواند امر مى كند شيعه را كه غسل بدهد و آن شيعه فى الحقيقه به اولويت خود غسل مى دهد نه به نيابت ولى وارث.

و زنهار كه در هر چه ذكر مى كنم تعصب جاهليت را بر كنار گذار و تدبر كن اگر محقق شود به آن عمل كن و الا به آن چه دارى عمل خواهى نمود و تا ماهر نشود كسى در كيفيت گفتگوهاى ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم حقرا نمى يابد حق سبحانه و تعالى همه را بينا كند بحق محمد و آله الطاهرين.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من غسّل ميّتا فستر و كتم خرج من الذّنوب كيوم ولدته أمّة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه غسل دهد ميتى را و به پوشاند عورت او را و مخفى دارد عيوب او را اگر داشته باشد از گناهان بيرون آيد مثل روزى كه از مادر متولد شده است.

بدان كه خلافى نيست در آن كه نظر كردن به عورت ميت حرام است وب.

ص: 214


1- آيۀ 6-سورة الاحزاب.

پوشانيدن عورت سنت است چون ممكن است كه در وقت غسل چشم خود را برهم گذارد يا به ملاحظه باشد كه نظرش به عورت او نيفتد و چون فرض متعسر است احوط آنست كه لنگى ببندند بر ميت در وقت غسل.

و در اكثر احاديث وارد شده است كه با پيراهن او را غسل دهند و علما ذكر كرده اند كه در اينجا عصر و فشردن در كار نيست چون احاديث بسيار وارد شده است كه او را با پيراهن غسل بدهند و در يك جا وارد نشده است كه پيراهن را بفشاريد و اگر در كار مى بود مى گفتند و اين در صورتيست كه به آب قليل غسل دهند و اگر در آب كر باشد هيچ شك نيست كه عصر در كار نيست چنانكه گذشت.

آيا از جهت غسل ميت حدى از آب مقرر هست

10-( و: كتب محمّد بن الحسن الصّفار إلى ابى محمّد الحسن بن علىّ صلوات اللّه عليهما كم حدّ الماء الّذى يغسّل به (1)الميّت كما رووا انّ الجنب يغتسل بستّة ارطال من ماء و الحائض بتسعة ارطال فهل للميّت حدّ من الماء الّذى يغسّل به فوقّع صلوات اللّه عليه حدّ غسل الميّت يغسّل حتّى يطهر إن شاء اللّه تعالى و هذا التّوقيع فى جمله توقيعاته عندى بخطّه صلوات اللّه عليه فى صحيفة).

و در صحيح منقولست از محمد بن حسن مسگر كه گفت كه من به خدمت حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه عريضه نوشتم كه چه مقدار آب مى بايد كه ميت را به آن غسل دهند چنانكه از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم بما رسيده است كه جنب غسل مى كند به شش رطل آب به رطل مدنى كه نه رطل عراقى باشد و حايض غسل مى كند بنه رطل آب و ظاهرش مدنى است چنانكه على بن بابويه گفت سابقا

ص: 215


1- يغتسل.خ.

پس آيا از جهت غسل ميت حدى از آب مقرر هست كه او را به آن مقدار غسل دهند و زياد و كم نباشد پس آن حضرت فرمانى نوشتند كه حد آب غسل ميت آن مقدار است كه او را غسل دهند تا پاك شود از نجاست عينى به ازاله آن،و از نجاست حكمى به سه غسل و وضو إن شاء اللّه تعالى يعنى اگر حق سبحانه و تعالى خواهد و توفيق دهد چنين خواهى كرد و اظهر آنست كه در اينجا إن شاء اللّه تبركا مذكور شده است.

و هم چنين در فرمانهاى حضرات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم هر جا كه شرطيت معنى ظاهرى ندارد از روى تيمّن و تبرك مى فرمايند تا همه كس تأسّى كنند به ايشان و عبرت گيرند كه هر گاه پيشوايان راه الهى در امور حقه واقعيه إن شاء اللّه گويند پس در امور آينده كه بدون مشيت الهى صورت پذير نيست چگونه ترك توان كرد و حال آن كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه مگو هيچ كارى را فردا خواهم كرد تا إن شاء اللّه نگويى و اگر فراموش شود و بخاطر آيد إن شاء اللّه بگو چنانكه در احاديث معتبره وارد شده است كه تا چهل روز مى توان گفت و تفصيل آن در باب يمين خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

و صدوق مى گويد كه اين فرمان حضرت با ساير فرامين كه به صفار فرستاده بودند آن حضرت صلوات اللّه عليه مجموع در صحيفه ايست نزد من و صدوق مباهات مى كند باين مكاتيب و جمعى از عدم تدبّر مكاتيب را ضعيف مى دانند كه خط بخط شبيه مى باشد پس محتمل است كه خط حضرت نباشد.

و مع هذا رجوع بنفس خود كه مى كنند مى دانند كه در مكاتيبى كه اصدقاى ايشان به ايشان مى نويسند اگر كافرى بياورد بسيار است كه ايشان را به سبب انضمام قراين سابقه و لا حقه علم بهم مى رسد و چون علم بهم نرسد جمعى را كه واسطه مكاتيب ايشان بمنزله معصوم بوده باشد و در اكثر مكاتيب معجزات ايشان

ص: 216

هست كه از مغيبات خبر مى داده اند و از ما في الضمير ايشان اخبار مى فرموده اند و قطع نظر از همه اگر صفار گويد كه من از حضرت شنيده ام به آن عمل مى كنند هر گاه او گويد كه من علم دارم كه كلام معصومست چون عمل نتوان كرد،با آن كه احتمالات بسيار در اخبار ثقات هست كه شايد نفهميده باشند مراد حضرات را يا سهو كرده باشند يا تقيه كرده باشند يا عمدا دروغ گفته باشند چون معصوم نيستند كه اين احتمالات در اخبار ايشان نرود.

و از همه رسواتر آن كه اگر مكاتيب موافق اصول و قواعد ايشان باشد البته عمل مى كنند و اين احتمالات را راه نمى دهند و اگر مخالف عقل ضعيف نادان ايشان باشد طرح ورد مى كنند و گويا نديده اند اخبار متواتره رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم را در تفسير آيه بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ (1)كه هر چه عقل شما به آن نرسد رد مكنيد و بسا باشد كه ما گفته باشيم و شما به نادانى رد كرده باشيد و رد كلام ما رد كلام الهى است.

و ديگر فرموده اند كه حديث ما صعب است و دشوار است و همه كس تحمل آن نمى تواند كرد و تحمل آن نمى كند مگر نبى مرسلى يا ملك مقربى يا مؤمنى كه حق سبحانه و تعالى ايمان را در دل او جاى داده است و سهوهاى ايشان بعضى بر تو ظاهر خواهد شد در ضمن مسايلى كه مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

و اين حديث را حمل كرده اند بر آن كه حدى واجب ندارد آب غسل ميت چون احاديث متواتره وارد شده است از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه از ايشان پرسيدند كه آيا حدى دارد آب غسل ميت فرمودند كه حضرتس.

ص: 217


1- آيۀ 39-سورة يونس.

سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه يا على چون من بميرم و شش مشك از چاه غرس آب بكش و مرا غسل ده و كفن كن و چون از غسل و كفن من فارغ شوى اطراف كفنم را بگير و مرا بنشان پس هر چه مى خواهى از من بپرس كه هر چه بپرسى از من البته جوابت خواهم داد.

و در حديث كالصحيح وارد شده است كه حضرت صلى اللّه عليه و آله هفت مشك فرمودند كه بكش و ممكن است كه يك مشك از جهت مقدمات غسل باشد شش مشك از جهت غسل و ممكن است كه اين مقدار آب از خصايص آن حضرت صلى اللّه عليه و آله باشد يا مراد از مشك مشكهاى كوچك باشد و اللّه تعالى يعلم.

جهت غسل ميت آب را گرم نمى بايد كرد

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: لا يسخّن الماء للميّت).

در حديث موثق كالصحيح بل الصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه از جهت غسل ميت آب را گرم نمى بايد كرد.و در حديث كالصحيح بل الصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه آب گرم نزد ميت نبرند.و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه نمى بايد آب غسل ميت را گرم كنند كه تفال به آتش است و به حميم جهنم.

16-( و روى فى حديث آخر: الاّ ان يكون شتاء باردا فتوفّى الميّت ممّا توقّى منه نفسك).

و در حديثى ديگر وارد شده است كه آب گرم نمى بايد كرد مگر آن كه زمستان سرد باشد كه در اين صورت حفظ مى كنى ميت را از سرما چنانكه حفظ نفس خود مى كنى از سرما.

و اين حديث را مسندا نديده ام و در فقه رضوى همين عبارت واقع است و ليكن نقل كرده اند اجماع اصحاب را بر اين حكم.و از اين حديث و احاديث

ص: 218

بسيار ظاهر مى شود كه ميت حكم حى دارد در عدم اضرار و از بسيارى از اخبار ظاهر مى شود كه او متضرر مى شود.

و بعضى گفته اند كه روح فى الجمله تعلقى به بدن مرده دارد چنانكه هر گاه خانه كسى را خراب كرده باشند و آن كس به خانه ديگر رفته باشد فى الجمله تعلقى به خانه خراب خود دارد و اگر كسى در تخريب آن خراب بكوشد صاحب آن خانه مغموم مى شود.

و ممكن است كه لازم باشد احترام آن بدنى كه سالها در آن عبادت الهى كرده باشد چنانكه احاديث بسيار وارد شده است كه حرمت بدن مرده حكم حرمت بدن زنده دارد و خواهد آمد و ظاهرا هر دو حق است و اللّه تعالى يعلم.

و شيخ مفيد عليه الرحمه ذكر كرده است كه در وقت ضرورت كه گرم كنند اندكى گرم كنند آن مقدار كه ضرورت به آن مندفع گردد.و در فقه رضوى نيز واقع است بعد از عبارت سابقه كه آبى كه گرم مى كنند بسيار گرم نباشد بلكه ملول باشد.

و عبارت اين حديث احتمالى ديگر دارد كه مراد حضرت اين باشد كه در هواى سرد گرم مى توان كرد تا ضرر به ميت و غاسل هر دو نرسد يعنى مى بايد گرم كنى تا حفظ نفس ميت كنى چنانكه مى بايد كه حفظ نفس خود كنى كه سرما ضرر به تو و او نرساند و پر بعيد نيست و اگر چه معنى اول اظهر است.

ميت را تنها مگذاريد كه شيطان با او بازى مى كند

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا تدعنّ ميّتك وحده فانّ الشّيطان يعبث به فى جوفه).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه زنهار كه ميت را تنها مگذاريد كه شيطان با او بازى مى كند و ضرر به او مى رساند در اندرون او.

و قريب باين نقل كرده اند شيخان در حديث كالصحيح و عبث شيطان را

ص: 219

عقل نمى فهمد و امثال اين حديث را تصديق مى بايد كرد و به كيفيت آن كار نمى بايد داشت و بعضى گفته اند كه مراد از شيطان ما راست كه اگر تنها باشد از راه حلق به اندرون او مى رود يا شيطان مار را بر اين مى دارد كه برود به اندرون او و هم چنين گربه را بر اين مى دارد كه عضوى از او را ضايع كند و هم چنين ساير حيوانات را زيرا كه تا آدمى زنده است هيچ حيوانى جرأت نمى كند كه نزد او آيد و چون مرد همه حيوانات بر او دست مى يابند و اللّه تعالى يعلم.

ميت را در فضاى غير مسقّف غسل مى توان داد

7-( و: سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن الميّت يغسّل فى الفضاء فقال لا باس و ان ستر بستر فهو احبّ إليّ).

و به اسانيد صحيحه مرويست از على بن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه آيا ميت را در فضاى غير مسقّف غسل مى توان داد حضرت فرمودند كه باكى نيست و اگر حايلى باشد ميان او و آسمان پس آن محبوبتر است نزد من.

و همين مضمون در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه آن حضرت دوست مى داشتند در غسل ميت كه ميان ميت و آسمان حايلى باشد مثل سقف خانه يا خيمه و چون اين حديث مفسر آن حديث است لازمست كه تفسير آن بر اين نحو كرده شود و قطع نظر از اين حديث ظاهرش همين است.

و ليكن احتمال دارد كه مراد حايل ميان مردمان و ميت باشد به آن كه پرده بياويزند يا عورت ميت را به پوشانند.و محتمل است كه هر دو مراد باشد و اول اظهر است،و از براى معنى ثانى احاديث بسيار هست چنانكه خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

هر يك از زن و شوهر غسل يكديگر مى توانند داد مطلقا

6-( و: سال عبد اللّه بن سنان ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل

ص: 220

أ يصلح له ان ينظر إلى امرأته حين تموت او يغسّلها ان لم يكن عندها من يغسّلها و المرأة هل تنظر إلى مثل ذلك من زوجها حين يموت فقال لا باس بذلك انّما يفعل (1)ذلك اهل المرأة كراهيّة (2)ان ينظر زوجها إلى شىء يكرهونه منها).

و به اسانيد صحيحه منقولست از ابن سنان كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا جايز است مرد را كه نظر بزن خود كند بعد از مرگ او يا اگر يا زنى نباشد كه او را غسل دهد شوهر او او را غسل مى تواند دادن و هم چنين زن نظر به شوهر خود مى تواند كرد بعد از مرگ او حضرت فرمودند كه باكى نيست در اينها اين ممانعت را كسان زن مى كنند كه مبادا شوهر زن نظر به چيزى كند كه ايشان را از آن كراهت باشد مثل نظر به عورت يا عيوب مخفيه زن و امثال آن.

و ظاهر حديث دلالت مى كند كه هر يك از زن و شوهر غسل يكديگر مى توانند داد مطلقا اگر چه سؤال در صورتيست كه زن نباشد اما جواب عام است و مدار بر عموم جوابست و احاديث ديگر خواهد آمد.

حضرت فاطمه زهرا را حضرت امير المؤمنين غسل دادند

6,15,1-( و: سئل (3)صلوات اللّه عليه عن فاطمة صلوات اللّه عليها من غسّلها فقال غسّلها امير المؤمنين صلوات اللّه عليه لأنّها كانت صدّيقة لم يكن ليغسّلها الاّ صدّيق).

و به اسانيد معتبره منقولست از مفضل بن عمر كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از آن كه حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها را كه غسل داد حضرت فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه غسل دادند و فرمودند كه حضرت فاطمه معصومه بود و معصوم را غسل نمى دهد مگر معصوم و در وقت فوت آن حضرت

ص: 221


1- لم يفعل.خ.
2- كراهة.خ.
3- الصادق.خ.

معصومى نبود كه او را غسل دهد مگر حضرت امير المؤمنين و حسنين صلوات اللّه عليهما و حضرت اولى بود به آن حضرت از ايشان،نيز بعد از آن فرمودند كه حضرت مريم را غسل نداد مگر حضرت عيسى از اين جهت كه مذكور شد و صديق در لغت بمعنى كثير الصدقست كه بسيار راست گو باشد يا بسيار تصديق نبى كند يا هر چه گويد فعل او مصدق قول او باشد اما در عرف حديث بمعنى معصومست.

و احاديث بسيار وارد شده است كه معصوم را غسل نمى دهد مگر معصوم و حضرت امام موسى كاظم كه در بغداد شهيد شدند حضرت امام رضا از مدينه بواسطه غسل آن حضرت به طى الارض آمدند و آن حضرت را غسل دادند.و هم چنين حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه از جهت غسل حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از مدينه مشرفه به طى الارض آمدند به خراسان صلوات اللّه عليهم اجمعين.

ص: 222

باب المس

اشاره

در بعضى از نسخ هست و در بعضى به جاى آن واو است يعنى بابى است در بيان غسل مس ميت.

هر عضوى از اعضاى آدمى را كه مس كند و استخوان داشته باشد غسل واجبست

(و من مسّ قطعة من جسد اكيل السّبع فعليه الغسل ان كان فيما مسّ عظم و ما لم يكن فيه عظم فلا غسل عليه فى مسه)

و هر كه بسايد و برساند پارۀ از بدن شخصى را كه حيوان درنده خورده باشد پس اگر آن چه را دست رسانيده باشد استخوان داشته باشد بر او غسل واجبست و هر چه را استخوان نداشته باشد در مس آن چيزى لازم نيست.

و اكثر علما باين عمل كرده اند و گفته اند كه هر عضوى از اعضاى آدمى را كه مس كند و استخوان داشته باشد غسل واجبست خواه آن عضو از مرده جدا شده باشد و خواه از زنده اگر آن عضو را غسل نداده باشند چون روايتى كه در اين باب وارد شده است كالصحيح است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اگر قطعۀ از شخصى جدا شود آن ميته است پس اگر كسى او را مس كند پس اگر استخوان داشته باشد غسل مى بايد كرد و اگر استخوان نداشته باشد غسل در كار نيست و عبارت روايت اعم است از آن كه از مرده جدا شده باشد يا از زنده.

و ظاهر عبارت صدوق نيز آنست كه از مرده جدا شده باشد و اين عبارت

ص: 223

صدوق عبارت فقه رضويست با عبارت ما بعد اين پس اولى و احوط غسل است با ضم وضو و اللّه تعالى يعلم.

غسل نيست مگر در ميت آدمى

(و من مسّ ميتة فعليه ان يغسل يده (1)و ليس عليه الغسل انّما يجب ذلك في الانسان وحده)

و كسى كه مس كند ميته غير آدمى را كه نفس سائله داشته باشد پس بر او لازم است كه دست خود را بشويد و غسل بر او واجب نيست و غسل نيست مگر در آدمى تنها اما آن كه غسل واجب نيست پس بر آن دلالت مى كند احاديث صحيحه و اجماع علما،و اما آن كه دست خود را مى شويد پس اگر ملاقات به رطوبت باشد بر آن احاديث دلالت مى كند و اگر به يبوست باشد جمعى از علما گفته اند كه دست خود را مى شويد و ظاهر كلام صدوق در اينجا نيز اعم است.

و ليكن در حديث على بن جعفر گذشت كه ملاقات سگ مرده و حمار مرده نجس نمى كند پس اين عبارت را با حديثى كه در اين باب واقع شده است حمل بر ملاقات به رطوبت مى بايد كرد يا حمل بر استحباب در ملاقات به يبوست و اللّه تعالى يعلم.

ميت آدمى اگر سرد نشده باشد بر او غسل واجب نيست

(و من مسّ ميّتا قبل الغسل بحرارته فلا غسل عليه و ان مسّه بعد ما يبرد فعليه الغسل و من مسّه بعد ما يغسّل فليس عليه غسل)

و كسى كه مس كند ميت آدمى را پيش از غسل و هنوز گرم باشد و سرد نشده باشد بر او غسل واجب نيست و اگر بعد از سرد شدن و پيش از غسل مس كند غسل بر او هست و اگر بعد از غسل دادن مس كند بر او غسل نيست و بر اين مضمون دلالت مى كند احاديث صحيحه متواتره و خلافى نيست ميان علما در اين

ص: 224


1- يديه.خ.

مضمون.

و ليكن خلاف شده است در آن كه غسل مس ميت بعد از سرد شدن و پيش از غسل دادن واجب است يا سنت اكثر علما بر آنند كه واجبست چون احاديث بلفظ امر وارد شده است و معارضى ندارد و سيد مرتضى رضى اللّه عنه سنت مى داند چون اوامر حديث نزد او مشتركست ميان واجب و سنت و هر گاه وجوب ثابت نشود حمل بر استحباب مى بايد كرد چون طلب معلوم است و وجوب معلوم نيست و سخن سيد متين است در آن كه دلالت بر وجوب معلوم نيست و ليكن هر گاه دلالت بر وجوب معلوم نباشد حمل بر استحباب كردن را بنده خوب نمى دانم بلكه بحسب ظاهر تناقض است بين القولين كه گويند نمى دانيم و مى دانيم بلكه همين قدر مى دانيم كه مطلوب شارع است پس بايد كه بهر عنوانى كه مى دانيم به جا آوريم و قصد قربت كنيم و احتياطا وضو يا آن غسل ضم كنيم و اللّه تعالى يعلم.

در بوسيدن ميت نزد مردن خواه نمرده باشد يا مرده باشد و گرم باشد باكى نيست

5-( و قال ابو جعفر الباقر صلوات اللّه عليه: مس (1)الميّت عند (2)موته و بعد غسله (3)و القبلة ليس به[بها خ ل]باس).

و بسند صحيح از محمد بن مسلم از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه مس كردن ميت و بوسيدن ميت نزد مردن خواه نمرده باشد يا مرده باشد و گرم باشد باكى نيست در هر دو حال و هم چنين بعد از غسل باكى نيست نه حرمت دارد و نه غسل واجبست و بر اين مضمون نيز دلالت مى كند صحيحه عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه.

و در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه

ص: 225


1- من مس.خ.
2- بعد.خ.
3- عند.خ.

وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عثمان بن مظعون را بعد از مردن بوسيدند و او بمنزله برادر مادرى آن حضرت بود چون پسر ام ايمن است و او مربّيه آن حضرت بود.

و در حديث صحيح از اسماعيل بن جابر منقولست كه من به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه رفتم در وقتى كه اسماعيل پسر بزرگتر حضرت فوت شده بود و آن حضرت او را مى بوسيدند من عرض كردم كه فداى تو گردم آيا نه چنين است كه مس ميت بعد از مرگ خوب نيست و اگر مس كند غسل مى بايد كرد حضرت فرمودند كه تا ميت گرم باشد باكى نيست آن در وقتى است كه سرد شده باشد يعنى غسل يا غسل و نبوسيدن.

كسى كه جامه او به بدن مرده آدمى رسد يعنى پيش از غسل و بعد از سرد شدن بر اوست كه بشويد

(و من اصاب ثوبه جسد الميّت فعليه ان يغسل ما اصاب الثّوب منه)

و كسى كه جامه او به بدن مرده آدمى رسد يعنى پيش از غسل و بعد از سرد شدن پس بر اوست كه بشويد آنجايى را از جامه كه به بدن ميت رسيده است.

و بر آن چه صدوق ذكر كرده است دلالت مى كند حديث حسن كالصحيح حلبى و كالصحيح ابراهيم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و ظاهر اين دو حديث اعم است از آن كه ملاقات به رطوبت باشد يا به يبوست و در ملاقات به رطوبت دغدغه نيست كه مى بايد شستن.

و جمعى اين دو حديث را حمل بر آن كرده اند و جمعى قايل شده اند كه در ملاقات به يبوست شستن واجب است مطلقا خواه مرده آدمى باشد و خواه غير آدمى و جمعى كه از آن جمله صدوقست به تفصيل قايل شده اند كه در آدمى غسل واجبست و در غير آدمى شستن در كار نيست و اين قول خالى از قوت نيست و به احتياط اقرب است و اللّه تعالى يعلم.

و بنا بر اين نجاست جامه حكمى خواهد بود به اين معنى كه تا نشويند نماز

ص: 226

در آن جامه نمى توان كردن اما اگر آن جامه ملاقات كند جائى ديگر را به رطوبت آن جا را نمى بايد شست چنانكه اكثر علما گفته اند و ليكن بهتر آنست كه آنجا را نيز بشويند اگر چه نشستن اظهر است و اللّه تعالى يعلم.

كسى كه غسل مى دهد ميت را اول كفن ميت را مهيا مى كند

(و غاسل الميّت يبدا بكفنه فيقطعه يبدا بالنّمط فيبسطه و يبسط عليه الحبرة و ينثر عليه شيئا من الذّريرة و يبسط الازار على الحبرة و ينثر عليه شيئا من الذّريرة و يبسط القميص على الازار و ينثر عليه شيئا من الذّريرة و يبسط الازار و ينثر عليه شيئا من الذّريرة)

و كسى كه غسل مى دهد ميت را اول كفن ميت را مهيا مى كند تا چون از غسل فارغ شود او را در كفن گذارد مبادا در ميانه چيزى از ميت بيرون آيد پس ابتدا مى كند و كفن را مى برد و مى دوزد از ريسمانى كه از كفن در آمده باشد بنا بر مشهور و بعد از آن همه را پهن مى كند پس اول نمط را پهن مى كند و آن جامه ايست كه از يمن مى آورده اند و خط خط بوده است بنحو تفصيل راه راه و اين نمط را بنا بر مشهور از جهت زن زياد مى كنند و در اينجا نيز ممكن است كه مراد اين باشد كه اگر زن باشد زيرا كه نام زن و مرد نبرده است با آن كه حديثى كه دلالت كند بر استحباب آن صريحا نديده ام و محتمل است كه صدوق مستحب داند از براى مرد و زن چنانكه ظاهر عبارتست و بر بالاى آن پهن مى كند حبره را و آن نيز جامه ايست نفيس كه در يمن مى بافته اند از قبيل قطنى كه نزد ما مى باشد و مى پاشد بر او ذريره را اندكى و چند حديث موثق در آن وارد شده است و حقيقتش معلوم نيست و اختلاف بسيار در تفسير آن هست.

و مشهور آنست كه ريزه هاى قصب الذريره است و آن را از هند مى آورند و يبوست و خوشبوئى دارد مثل كافور و مناسبت دارد به ميت كه اعضاى او را بهم آورد تا چيزى از او بيرون نيايد.

ص: 227

ديگر سر تا سرى را پهن مى كند بر بالاى حبره و اندكى از ذريره بر آن مى پاشد ديگر پهن مى كند پيراهن را بر بالاى سر تا سرى و اندكى از ذريره بر او مى پاشد.

و در بعضى از نسخ اين زيادتى هست كه بعد از آن لنگ را بر روى پيراهن پهن مى كند و اندكى از ذريره بر او مى پاشد و ظاهرا از زيادتى نساخ باشد و بر تقديرى كه باشد مراد ران پيچست چنانكه خواهد آمد.

دو چوب از درخت خرما كه تر باشد و نوشتن شهادتين بر كفن

(و ياخذ جريدتين من النّخل خضراوتين رطبتين طول كلّ واحدة قدر عظم الذّراع و ان كانت قدر ذراع او شبر فلا باس)

و بهم مى رساند دو جريده از درخت خرما كه تر باشد و خشك نباشد كه درازى هر يك بقدر استخوان دست باشد كه از وجب اندكى درازتر است و اگر بقدر ذراع باشد كه دو وجب است تخمينا يا يك وجب باشد باكى نيست و اصل در جريده آنست كه شيخ مفيد و شيخ طوسى رضى اللّه عنهما روايت كرده اند مرسلا كه چون حضرت آدم را از بهشت بيرون آورده به زمين آوردند او را وحشتى دست داد پس دعا كرد كه خداوندا مرا انس ده به چيزى از درختان بهشت پس حق سبحانه و تعالى درخت خرما را از بهشت فرستاد و تا حضرت آدم در دنيا بود به آن انس داشت و چون قريب بموت رسيد به فرزندان خود گفت كه من در حالت حيات باين درخت انس داشتم و اميدوارم كه بعد از وفات نيز به آن انس داشته باشم پس چون من بميرم از شاخ درخت خرما شاخى برداريد و دو حصه كنيد و با من گذاريد در ميان كفنهاى من پس فرزندان آدم به آن عمل نمودند و پيغمبران به آن عمل مى نمودند تا آن كه در زمان جاهليت مندرس شد پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و على جميع الانبياء احياى آن سنت نمودند و آن سنتى است كه بر همه كس لازمست كه متابعت آن سنت كند.

ص: 228

و مرويست كه حق سبحانه و تعالى نخله را از نخاله طينت آدم آفريده است و از اين جهت است كه آن را عمه آدمى مى گويند چون لفظ نخله مؤنث است و اما آن كه مى بايد تر باشد پس بواسطه علتى است كه در احاديث وارد شده است كه تا تر است او را عذاب نمى كنند.

و مرويست بسند قوى از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه از آن حضرت سؤال نمودند كه شاخ خشك را اگر دو نصف كنند در جريده خوبست كه با او در قبر گذارند حضرت فرمودند كه خشك جايز نيست.

و در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مرويست كه مستحب است كه با ميت بوده باشد در قبر او جريده ترى الخبر.اما قدر ذراع و شبر در روايات واقع شده است و قدر عظم ذراع در فقه رضويست كه صدوق از آنجا برداشته است و اكثر علما به آن عمل نموده اند.

(و يكتب على قميصه و ازاره و حبره و الجريدتين فلان يشهد ان لا اله الاّ اللّه)

و مى نويسند بر پيراهن و سر تا سرى و حبره يمنى و بر جريدتين اسم ميت را كه فلان گواهى مى دهد كه نيست خداوندى بغير از خداوند عالميان.

و در حديث قوى از ابو كهمش مرويست كه گفت من حاضر بودم در مردن اسماعيل بن جعفر صلوات اللّه عليه،و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نشسته بودند پس چون فوت شد اسماعيل حضرت فرمودن تا دهنش را بستند و چشمش را بر هم گذاشتند و چادر شبى بر روى او كشيدند پس فرمودند كه كار سازى او بكنند از غسل و حنوط و غير آن پس چون فارغ شدند از آنها حضرت كفنش را طلبيدند و در گوشه كفن نوشتند كه:

اسماعيل يشهد ان لا اله الاّ اللّه.

و آن كه صدوق فرموده است خوبست چون همه كفن است مگر

ص: 229

جريدتين و البته حديثى به او رسيده خواهد بود،و اكثر علما افزوده اند شهادت رسالت و اقرار بائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را،و گفته اند كه به تربت حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه بنويسند و به سياهى و رنگى ديگر ننويسند و مى بايد كه به ايشان حديث رسيده باشد البته.

و در حديثى وارد است از حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه كه جوشن صغير و كبير را بنويسند بر كفن و عمل به آن مى توان كرد و بهتر آنست كه بر محاذى عورت و پائين تر ننويسند مبادا نجس شود.

(و يلفّها (1)جميعا

6- و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن علّة الجريدة فقال (2)انّه يتجافى عنه العذاب ما دامت رطبة).

و بعد از آن كفنها را بر ميت مى پيچند و در حسنه فضلا منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند از علت گذاشتن جريدتين با ميت حضرت فرمودند كه تا اين چوب تر است ميت را عذاب نمى كنند و ديگر خواهد آمد.

14-( و: مرّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على قبر يعذّب صاحبه فدعا بجريدة فشقّها نصفين فجعل واحدة عند رأسه و الاخرى عند رجليه).

و عامه و خاصه روايت كرده اند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله گذشتند بر قبرى كه عذاب مى كردند صاحب آن قبر را پس حضرت طلبيدند شاخ خرمائى و بدو نصف كردند و يكى از آنها را نزد سر ميت فرو كردند به قبر و يكى را نزد پايهاى قبر يا ميت.

14-( و روى: انّ صاحب القبر كان قيس بن قهد الانصارىّ و روى:

قيس بن قمير و انّه قيل له صلّى اللّه عليه و آله لم وضعتهما (3)فقال انّهخ.

ص: 230


1- و يلفهما.خ ل.
2- قال.خ.
3- وضعتها.خ.

يخفّف عنه العذاب ما كانتا خضراوتين).

و در روايتى وارد شده است كه صاحب اين قبر معذب قيس بن قهد«بفتح قاف»انصارى بود و در روايتى ديگر قيس بن قمير بود و از حضرت سيد المرسلين سؤال كردند كه از جهت چه اين جريدها را در اين قبر فرو كرديد حضرت فرمودند كه به سبب آن كه جريدتين عذاب قبر را از صاحب قبر سبك مى گرداند تا ترند و ممكن است كه دو واقعه باشد.

چنانكه در صحيح بخارى و ساير صحاح سته وارد است از عبد اللّه بن عباس كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله گذشتند بدو قبر كه آنها را عذاب مى كردند پس حضرت فرمودند كه اين دو كسرا عذاب مى كنند و بواسطه گناه كبيره نيست يكى از اينها عورت خود را در وقت بول نمى پوشانيد يا ملاحظه از بول نمى كرد و اما ديگر پس سبب عذاب او اينست كه سخن چين بود پس حضرت جريده ترى برداشتند و بدو حصه كردند طولا و احتمال عرض نيز دارد و فرو كردند هر حصه را در يك قبر پس صحابه گفتند كه يا رسول اللّه چرا چنين كرديد حضرت فرمودند كه اميد هست كه عذاب ايشان سبك شود تا اينها خشك نشده باشند.

و امثال اين از احاديث در كتب صحاح عامه بسيار است و مع هذا ملاعين اهل سنت و جماعت بلكه اهل بدعت و ضلالت تشنيع شيعه مى كنند بر جريدتين چنانكه ملاحده تشنيع مسلمانان مى كنند بر بسيارى از شرايع كه علتهاى آنها مخفى است.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن الجريدة توضع فى القبر فقال لا باس).

و بسند موثق از عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه منقولست كه پرسيدم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه جريده را در قبر مى توان گذاشت حضرت

ص: 231

فرمودند كه بلى.

(يعنى اذا (1)لم توجد الاّ بعد حمل الميّت إلى قبره او يحضره من يتّقيه فلا يمكنه وضعهما على ما روى فيجعلها (2)معه حيث أمكن)

چون اين حديث بحسب ظاهر منافات با احاديث بسيار دارد كه مى بايد جريده را در وقت كفن بگذارند و بنحو خاص بگذارند اين حديث را تأويل مى كند كه مراد حضرت از گذاشتن در قبر وقتى است كه يافت نشود جريده مگر بعد از آن كه ميت را در قبر سپرده باشند يا در وقت كفن كردن كسى در آنجا حاضر باشد كه از او تقيه بايد كردن و ممكن نباشد كه بر آن نحوى كه در روايت واقع شده است بگذارند پس در اين صورت با او مى گذارد بهر نحو كه ممكن باشد.

چنانكه در روايت است كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودند كه فداى تو گردم بسيار است كه جمعى حاضرند كه من از ايشان خوف دارم و ممكن نيست كه جريده را به نحوى كه روايت بما رسيده است بگذاريم حضرت فرمودند كه با او بگذار بهر نحوى كه ممكن باشد پس اگر در قبر بگذارى مجزيست و چون اين حديث وارد شده است تاويل مصنف بد نيست بلكه عين اين خبر است بحسب معنى.

و ممكن است كه مراد از خبر اول اين باشد كه جايز است كه جريده را در حالى كه در قبر باشد به نحوى كه منقولست بگذارد با آن كه ممكنش باشد در بيرون گذاشتن حضرت فرموده باشند كه باكى نيست و اگر چه در وقت كفن بهتر باشد چنانكه از لفظ باكى نيست نيز مفهوم مى شود كه تركش اولى است.

10-( و: كتب على بن بلال إلى ابى الحسن الثالث صلوات اللّه عليهخ.

ص: 232


1- ان.خ.
2- فجعلهما.خ.

الرجل يموت فى بلاد ليس فيها نخل فهل يجوز مكان الجريدة شىء من الشّجر غير النّخل فانّه قد روى (1)عن آبائكم صلوات اللّه عليهم انّه يتجافى عنه العذاب ما دامت الجريدتان رطبتين و انّها تنفع الكافر و المؤمن فاجاب صلوات اللّه عليه يجوز من شجر آخر رطب).

و بسند حسن كالصحيح از على بن بلال منقولست كه گفت عريضه به خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه نوشتم كه هر گاه شخصى در شهرى چند بميرد كه در آنجا درخت خرما نباشد آيا جايز است بدل از شاخ درخت خرما از درختان ديگر و حال آن كه از پدران بزرگوار شما بما رسيده است كه عذاب از او دور مى شود ما دام كه جريدتين تر باشند و اين نيز بما رسيده است كه جريده نفع مى كند كافر و مؤمن را پس حضرت صلوات اللّه عليه در جواب من نوشتند كه جايز است از درختى ديگر كه تر باشد.و در كافى و تهذيب چنين است كه حضرت نوشتند كه جايز است هر گاه جريده بهم نرسد و جريده افضل است.

و روايات در آن وارد شده است،و در روايتى ديگر وارد شده است كه ما گفتيم به حضرت كه حق سبحانه و تعالى ما را فداى تو گرداند اگر قدرت بر جريده نداشته باشيم چه كنيم حضرت فرمودند كه چوب سدر بگذاريد پرسيدند كه اگر سدر بهم نرسد حضرت فرمودند كه چوب بيد بگذاريد.

و در روايتى ديگر كه شيخان آن را روايت كرده اند اينست كه اگر جريده بهم نرسد بدل از آن چوب انار بگذارند و از اين روايت ظاهر مى شود كه چوب انار مقدم باشد بر بيد.

(و متى حضر غسل الميّت قوم مخالفون وجب ان يقع الاجتهادخ.

ص: 233


1- جاء.خ.

فى ان يغسّل غسل المؤمن و تخفى الجريدة عنهم)

و هر گاه حاضر شوند در حالت غسل ميت جمعى از مخالفان واجبست كه سعى نمايند در آن كه ميت مؤمن را غسل بنحو مؤمن بدهند و جريده را از ايشان مخفى كنند چون در غسل شريك دارند شيعيان و اما كل سنيان اعتقاد به جريده ندارند على رغم شيعه اگر چه كتب احاديث ايشان مشحونست از اخبار جريده.

و در حديث صحيح وارد شده است از ايوب بن نوح كه احمد ابن قاسم كتابتى نوشت به خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه و سؤال كرده بود كه هر گاه مؤمنى بميرد و غاسل خواهد كه او را بشويد و جماعتى از سنيان در آنجا حاضر باشند آيا او را بنحو سنيان غسل بدهد و عمامه نكند و جريدتين را با او نگذارد حضرت نوشتند كه غسل را بنحو شيعيان بدهد هر چند سنيان حاضر باشند و اما جريده را سعى نمايد كه مخفى با او گذارد كه آنها نبينند.

و بر مخفى ساختن جريده حديث از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز وارد شده است و احاديث وجوب تقيه در هر چيزى شامل آن نيز هست و در غسل نيز اگر خوف باشد تقيه واجبست و اللّه تعالى يعلم.

14,5-( و روى عن يحيى بن عبادة المكّى انّه قال: سمعت سفيان الثّورى يسال ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن التّخضير فقال انّ رجلا من الانصار هلك فاوذن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بموته فقال لمن يليه من قرابته خضّروا صاحبكم فما اقلّ المخضّرين يوم القيامة قال و ما التّخضير فقال جريدة خضراء توضع من اصل اليدين (1)إلى التّرقوة).

و بسند موثق و قوى از يحيى بن عباده منقول است و كتاب او معتمد اصحابستخ.

ص: 234


1- الثديين.خ.

كه گفت شنيدم كه سفيان ثورى كه از علما و زهاد و محدثين عامه است و ليكن اعتقاد بسيار به حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما داشت از حضرت امام محمد باقر سؤال كرد از تخضيرى كه در احاديث عامه وارد شده است يا نزد شيعه معمول است كدام است و مستندش چه چيز است حضرت فرمودند كه شخصى از انصار فوت شد و آن حضرت را خبر كردند كه فلانى فوت شد پس جمعى از خويشان كه در آنجا حاضر بودند يا به وارثى كه ولى او بود از جمله خويشان او فرمودند كه تخضير كنيد مرده خود را كه فرداى قيامت چه كم خواهند بود جمعى كه ايشان را تخضير كرده باشند سفيان گفت كه تخضير چه چيز است حضرت فرمودند كه شاخ خرمائى است كه سبز باشد مى گذارند از بيخ دستها كه ابط باشد تا كو گردن و اين يك نحو است از وضع جريده و نحو ديگر مى آيد.

و همين حديث را عامه از سفيان روايت كرده اند به اسانيد خود و بسند كالصحيح از يحيى بن عباده منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه جريده تازه بر مى دارند كه يك ذراع دست باشد و آن از مرفق است تا سر انگشتان و مى گذارند و بدست مبارك اشاره به موضع آن فرمودند از پيش كو گردن تا دست ميت و در ميان جامهاى ميت مى گذارند يعنى به بدن ميت نمى رسانند بلكه در ميان پيراهن و سر تا سرى يا ميان سر تا سرى و حبره مى گذارند و راوى يحيى نقل كرد كه چون به خدمت حضرت رفتم و آن چه از يحيى شنيده بودم به آن حضرت عرض نمودم حضرت فرمودند كه چنين است و من به يحيى گفته بودم.و همين را نيز عامه از يحيى روايت كرده اند و ظاهرا يحيى شيعه است مثل اعمش و بحسب ظاهر هر دو از علماء عامه اند.

6-( و: سال الحسن بن زياد ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الجريدة

ص: 235

الّتى تكون مع الميّت فقال تنفع المؤمن و الكافر).

و صدوق بسند قوى و كلينى بسند صحيح روايت كرده است از ابن مسكان و قبل از او از صفوان و هر دو از اهل اجماعند از حسن صيقل كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از جريده كه با ميت مى گذارند حضرت فرمودند كه نفع مى دهد مؤمن و كافر را و ظاهرا در كافر سبب تخفيف عذاب او شود و مراد از كافر غير اثنى عشريست و در كافى چنين است كه حضرت فرمودند كه دو جريده با ميت مى گذارند يكى در جانب راست و يكى در جانب چپ و بعد از آن فرمودند كه جريده نفع مى دهد مؤمن و كافر را.

و ممكن است كه نفع كافر نظر به جمعى باشد از كفار كه جريده را با ميت خود مى گذارند كه سبب هدايت ايشان شود به ايمان و از اين بالاتر نمى باشد رتبه كه دعاى حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از جهت كفار نافع نباشد و جريده از جهت ايشان نافع باشد.

و در حديث حسن كالصحيح منقولست از حريز و فضيل و عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه كه به حضرت امام جعفر صادق عرض نمودند كه از جهت چه چيز جريده را با ميت مى گذارند حضرت فرمودند كه عذاب از او دور مى شود تا جريده تر و تازه است.

5-( و قال (1)زرارة: قلت لأبي جعفر صلوات اللّه عليه أ رأيت الميّت اذا مات لم يجعل معه الجريدة فقال يتجافى عنه العذاب و الحساب ما دام العود رطبا انّما الحساب و العذاب كلّه فى يوم واحد فى ساعة واحدة قدر ما يدخل القبر و يرجع القوم و انّما جعلت السّعفتان لذلكخ.

ص: 236


1- فقال.خ.

فلا يصيبه عذاب و لا حساب بعد جفوفهما إن شاء اللّه تعالى).

و بسند صحيح و حسن كالصحيح از زراره منقولست كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه مرا خبر ده كه چرا جريده را با ميت مى گذارند حضرت فرمودند كه تا دور شود از او عذاب قبر و سؤال قبر ما دام كه آن جريده رطوبت داشته باشد به درستى و راستى كه حساب و عذاب همه در روز دفن است در يك ساعت از آن قدر زمان كه او را دفن كنند و جمعى كه آمده بودند با او برگردند و آن وقت آمدن منكر و نكير و سؤال ايشان است او را از اعتقادات و ضغطه قبر و حق سبحانه و تعالى به تفضلى كه با شيعيان فرموده است جريدتين را از اين جهت مقرر ساخته است كه سبز باشد و تا سبز باشد به او عذاب نرسد پس در وقتى كه وقت عذابست اينها تر و تازه اند و عذاب نمى كنند و بعد از خشك شدن قضا نمى كند حق سبحانه و تعالى آن چه فوت شده است او را از حساب و عذاب إن شاء اللّه.

و اين إن شاء اللّه تبركى است يا نسبت به شيعيان كه مشيت الهى نسبت به ايشان عدم عذابست و اما نسبت بغير ايشان ممكن است كه عذاب كند و اين نفعى است كه به كافر مى رسد كه تا خشك شدن او را عذاب نكنند و اللّه تعالى يعلم.

سعى كنيد در نفيس بودن كفن كه روز قيامت در اين كفنها مبعوث خواهيد شد

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: تنوّقوا فى الاكفان فانّهم يبعثون بها).

و بسند صحيح از ابن سنان و كالصحيح از سالم از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سعى كنيد در نفاست كفن كه روز قيامت در اين كفنها مبعوث خواهند شد و بنا بر اين خطاب به وارثست و در كافى و تهذيب تبعثون بها است يعنى كفنى از جهت خود مهيا كنيد كه نفيس باشد كه فردا در آن كفن مبعوث خواهيد شد.

و ممكن است كه در اين صورت نيز خطاب به اوليا باشد و زينت موتى

ص: 237

زينت ايشان باشد.

و در چند حديث وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه كفنش با او باشد در خانه اش او را از جمله غافلان نمى نوسند و هر چند نظر به كفن مى كند حق سبحانه و تعالى او را ثواب كرامت مى فرمايد.

و بدان كه در خبرى چند وارد شده است از حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم در تفسير اين آيه كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ يعنى چنانكه حق سبحانه و تعالى شما را أولا ايجاد كرد ثانيا اعاده خواهد فرمود،فرمودند كه مراد الهى اينست كه محشور خواهيد شد برهنه و پا برهنه و ختنه ناكرده و حيران مانند روزى كه متولد شده ايد پس جمع چنين بايد كرد كه غير اثنى عشرى برهنه باشند و ايشان پوشيده مخلوق خواهند شد و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: اجيدوا اكفان موتاكم فانّها زينتهم).

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه نيكو كنيد كفنهاى مردگان خود را كه اين كفنها زينت ايشانست.

محتمل است كه مراد زينت روز قيامت باشد تا موافق حديث سابق باشد.و محتمل است كه مراد اين باشد كه عزت ايشان مى بايد داشت پس اگر عزيزى را كفن كرباس زبون به پوشانند او را در نظرها خوار كرده اند و ظاهرا هر دو مراد باشد و لهذا برد يمنى و نمط زياده مى كنند و خواهد آمد.

و در حديث موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه حضرت فرمودند كه پدرم مرا وصيت فرمود در وقت رفتن كه يا جعفر مرا كفن كن در فلان جامه و فلان جامه و برد يمانى بخر و عمامه بخر و نفيس بخر به درستى كه مردگان مباهات و مفاخرت مى نمايند با يكديگر به نفاست كفنهاى

ص: 238

خود.و هر دو معنى سابق در اينجا نيز مراد است بحسب ظاهر و كل واحد از آنها محتمل است و اللّه تعالى يعلم.

مستحب است كه ميت را كفن كنند در جامۀ كه در آن جامه نماز مى كرده باشد

5-( و قال ابو جعفر الباقر صلوات اللّه عليه: اذا كفّنت الميّت فان استطعت ان يكون فى كفنه ثوب كان يصلّى فيه نظيفا فافعل فانّه يستحب ان يكفّن فيما كان يصلّى فيه).

و بسند صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چون خواهى كه ميت را كفن كنى اگر توانى چنان كن كه اقلا يك جامه او از سر تا سرى يا پيراهن پاكيزه باشد و در آنجا جامه نماز بسيار كرده باشد كه مستحب است كه ميت را كفن كنند در جامۀ كه در آن جامه نماز مى كرده باشد و محتمل است كه عبارت يصلى فيه را در هر دو جا مجهول بخوانند.

و لهذا احاديث بسيار وارد شده است كه اصحاب حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم از ايشان طلب مى نمودند جامه كفن را و ايشان جامه احسان مى فرمودند و مى گفتند كه در اين جامه نماز كرده ايم چنانكه حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه كه پيراهن به دعبل خزاعى دادند فرمودند كه در اين پيراهن هزار شب نماز كرده ام هر شبى هزار ركعت و اگر هر دو باشد بهتر است.

چنانكه روايت كرده است سهل بن اليسع در حسن از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما كه گفت سؤال كردم از جامهائى كه در آن نماز كند شخصى و روزه گيرد آيا كفن مى تواند كرد حضرت فرمودند كه من چنين كفن را دوست مى دارم كه پيراهن را چنين كند كه در آن نماز كرده باشد و كفن كند راوى گفت كه آيا در سه جامه كفن مى تواند كرد كه چنين باشد يا همه سر تا سرى باشد حضرت فرمودند كه باكى نيست اما پيراهن نزد من بهتر است و

ص: 239

ديگر اخبار خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

جايز نيست كه ميت را كفن كنند به كتان و نه به ابريشم

(و لا يجوز ان يكفّن الميّت فى كتّان و لا ابريسم و لكن فى القطن)

و جايز نيست كه ميت را كفن كنند به كتان و نه به ابريشم و ليكن مى بايد كه از پنبه باشد ظاهر كلام صدوق حرمت كفن است در ابريشمينه خالص و خلافى بخاطر ندارم بلكه نقل اجماع كرده اند بر حرمت و هم چنين ظاهر كلامش آنست كه حرامست كفن كردن به كتان و مشهور كراهتست.

و ممكن است كه حمل كنند كلام او را بر كراهت شديده پس بنا بر اين لا يجوز را اعم از حرمت و كراهت مى بايد گرفت و هيچ شك نيست كه پنبه سفيد بهتر است مگر در حبره و نمط كه هيچ شك نيست كه مخلوط به ابريشم كراهت ندارد و خواهد آمد كه رنگين نيز خوبست.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الكتّان كان لبني اسرائيل يكفنون به و القطن لامّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله).

در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه بنى اسرائيل كفن به كتان مى كردند و مخصوص ايشان بود و كفن كردن به پنبه مخصوص امت محمد است صلى اللّه عليه و آله و اكثر علما اين حديث را حمل بر كراهت كرده اند.

و احوط آنست كه كفن به كتان نكنند چنانكه در حديث قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت فرمودند كه كفن نكنند در كتان.

و اولى آنست كه كفن غير حبره و نمط سفيد خالص باشد چنانكه در حديث موثق كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وارد شده است كه فرمودند كه جامه سفيد به پوشيد كه بهتر و پاكيزه تر است و مردگان خود را به آن كفن كنيد.و چند حديث قريب باين از آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله وارد شده است.

ص: 240

و بسند كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه جامهاى پنبه به پوشيد كه پوشش حضرت سيد المرسلين است صلى اللّه عليه و آله و پوشش ماست صلوات اللّه عليهم.

10-( و: سئل ابو الحسن الثّالث صلوات اللّه عليه عن ثياب تعمل بالبصرة على عمل العصب (1)اليمانيّ من قزّ و قطن هل يصلح ان يكفّن فيها الموتى فقال اذا كان القطن اكثر من القزّ فلا باس).

و بسند صحيح منقولست كه سؤال كردند از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه از جامهائى كه در بصره مى بافند شبيه به برد يمانى از ابريشم يا كج و پنبه آيا جايز است كه مردگان را به آن كفن كنند حضرت فرمودند كه هر گاه پنبه بيشتر از كج يا ابريشم باشد باكى نيست و از اين حديث استدلال كرده اند بر آن كه كفن از حرير محض نمى توان كرد و ليكن كسى خلاف نكرده است در استحباب اين زيرا كه كم از اين نيز اگر خليطه باشد كه حرير محض نگويند كافى است.

و احاديث نيز بر آن دلالت دارد چنانكه در مبحث لباس مصلى مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى و ظاهرش آنست كه برد يمانى نيز نمى تواند بود كه حرير محض باشد.

و در حديث سكونى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وارد شده است كه فرمودند كه نيكو كفنى است حله و نيكو قربانى است قوچ شاخ دار ظاهرا مراد از حله برد يمانى است و ليكن وقتى حله مى گويند كه دو جامه باشد اقلا لنگى كه بر كمر مى بندند و لنگى كه بر دوش مى اندازند.و از اين حديث ظاهر مى شود كه كج حكم ابريشم داشته باشد چنانكه مشهور استخ.

ص: 241


1- القصب.خ.

ميان علما و ليكن ممكن است كه مراد از قز در اينجا ابريشم باشد.

و روايت كرده است كلينى در حديث كالصحيح از عباس بن موسى از پدرش صلوات اللّه عليه كه گفت از او سؤال كردم از ابريشم و كج حضرت فرمودند كه هر دو مساويست و در عباس قدحى هست كه كلينى ذكر كرده است و احتياط در اجتناب است از كج محض اما اگر اندك خليطى داشته باشد كه مستهلك نباشد ظاهرا جايز باشد پوشيدن.

چنانكه در حديث صحيح بزنطى وارد است كه حسن بن قياما سؤال كرد از حضرت امام ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما از جامه كه پودش ابريشم و پنبه باشد و ابريشم بيش از نصف باشد آيا در آن نماز مى توان كرد حضرت فرمودند كه پدرم حضرت امام موسى كاظم چند جبه چنين داشتند.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست در جامۀ كه در آن حرير باشد يعنى ابريشم حضرت فرمودند كه هر گاه چيزى ديگر با آن مخلوط باشد باكى نيست.

7-( و: سئل موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه عن رجل اشترى من كسوة الكعبة شيئا فقضى ببعضه حاجته و بقى بعضه فى يده هل يصلح بيعه فقال يبيع ما اراد و يهب ما لم يرده و يستنفع به و يطلب بركته قيل أ يكفّن فيه (1)الميّت قال لا).

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه پرسيدند از شخصى كه بخرد از جامه كعبه چيزى را و به بعضى از آن حاجتش بر آيد و بعضى از آن در دست او بماندخ.

ص: 242


1- به.خ.

مى تواند آن را فروختن حضرت فرمودند كه هر چه را خواهد كه بفروشد بيع كند و هر چه را نخواهد كه بفروشد مى تواند بخشيد و نفع از آن مى تواند برد و طلب مى كند بركت آن را يعنى تيمنا و تبركا انتفاعات از آن مى تواند برد پرسيدند از آن حضرت كه آيا به آن كفن مى توان كرد ميت را حضرت فرمودند كه نه و ظاهرش آنست كه از اين جهت سؤال كرده باشد كه چون وقف است بر خانه كعبه نتوان فروختن و خريدن را ممكن است كه بقصد استنقاذ و استخلاص كرده باشد از حجبه.

و جوابش اين است كه فى الحقيقه آن كه وقف كرده است چنين وقف كرده است كه يك سال جامه باشد و بعد از آن از خدمه كعبه باشد و آن كه كفن نمى توان كرد ظاهرش آنست كه چون حرير محض است نتوان كفن كردن.

و در حديث صحيح از عبد الملك بن عتبه وارد است كه گفت سؤال كردم از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه از جامه كعبه چيزى خريده باشد آيا كفن ميت مى تواند كرد؟حضرت فرمودند كه نه.و در حديث قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست مثل سابق.

سزاوار آنست كه پيراهن ميت سجاف نداشته باشد و تكمه و بندش را نبندند

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ينبغى ان يكون القميص للميّت غير مكفوف و لا مزرّر[او و لا مزرور]).

چنانكه در بعضى از نسخ است و در كافى و تهذيب است و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه سزاوار آنست كه پيراهن ميت سجاف نداشته باشد و تكمه و بندش را نبندند بنا بر نسخه اصل و بنا بر نسخ ديگر تكمه و بند نداشته باشد.و بر اين مضمون حديث صحيح و كالصحيح بسيار وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام رضا و غيرهما صلوات اللّه عليهم اجمعين.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن الرّجل يكون له القميص

ص: 243

أ يكفّن فيه فقال اقطع ازراره قلت و كمّه قال لا انّما ذلك اذا قطع له و هو جديد لم تجعل له اكمام فامّا اذا كان ثوبا لبيسا فلا يقطع منه الاّ الازرار).

و در قوى منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه پيراهنى دارد آيا در آن پيراهن او را كفن مى توان كردن حضرت فرمودند كه بندها و تكمهاى او را قطع كن گفتم كه آستين را نيز قطع كنم حضرت فرمودند كه بى آستين وقتى مى بايد باشد كه پيراهنى تازه از جهت ميت ببرند اما اگر جامه باشد كه پوشيده باشد پس قطع نمى كنند از آن مگر بندها و تكمها را و آستينها را بحال خود مى گذارند.و علما عمل باين كرده اند.

آدابي از غسل ميت

(فاذا فرغ غاسل الميّت من امر الكفن وضع الميّت على المغتسل مستقبل القبلة و ينزع القميص من فوق إلى سرّته و يتركه إلى ان يفرغ من غسله ليستر به عورته فان لم يكن عليه قميص القى على عورته ما يسترها به و يلينّ اصابعه برفق فان تعصّبت[تصعّبت خ ل] عليه تركها و يمسح يده على بطنه مسحا رفيقا ثمّ يبدأ بيديه فيغسلهما بثلاث حميديّات بماء السّدر ثمّ يلفّ على يده اليسرى خرقة يجعل عليها شيئا من الحرض و هو الاشنان و يدخل يده تحت الثّوب و يصبّ عليه غيره الماء من فوق إلى سرّته و يغسل قبله و دبره و لا يقطع الماء عنه ثمّ يغسل رأسه و لحيته برغوة السّدر و بعده بثلاث حميديّات و لا يقعده ثمّ يقلّبه إلى جانبه الايسر ليبدو له الايمن و يمدّ يده اليمنى على (1)جنبه الايمن إلى حيث بلغت (2)ثمّ يغسّله بثلاث حميديّات من قرنه إلى قدمه و لا يقطع الماء عنه ثمّ يقلّبه إلى

ص: 244


1- إلى.خ.
2- و اليسرى على جانبه الايسر إلى حيث بلغت.خ.

جانبه الايمن ليبدو له الايسر و يمدّ يده اليسرى إلى جنبه (1)الايسر إلى حيث بلغت ثمّ يغسّله بثلاث حميديّات من قرنه إلى قدمه و لا يقطع الماء عنه ثمّ يقلّبه على (2)ظهره و يمسح بطنه مسحا رفيقا و يغسّله مرّة اخرى بماء و شىء من جلال الكافور مثل الغسلة الاولى ثمّ يخضخض الاناء (3)الّتى فيها الماء و يغسّله الثالثة بماء قراح- (4)و لا يمسح بطنه ثالثة و يقول عند غسله اللّهمّ عفوك عفوك فانّه من فعل ذلك عفى اللّه عنه)

و اكثر عبارات غريبه بلكه همه مگر نادرى از فقه رضوى است و صدوق بعضى از عبارات كه در احاديث ديگر وارد شده است زياد كرده است پس چون فارغ شود از مهيا ساختن كفن پيش از غسل ميت را بگذارد بر جائى كه او را بر آن غسل مى دهد مثل تختى يا بلندى كه سراشيب باشد و رو بقبله بخواباند به آن كه پاى ميت بقبله باشد و دستهاى ميت را از پيراهنش بيرون آورد و پيراهن را از بالا به زير آورد تا به ناف و بر ميت باز گذارد تا از غسل او فارغ شود تا آن كه پيراهن عورت او را به پوشاند پس اگر پيراهن نداشته باشد خرقه بر عورتش بيندازد يا لنگى به بندد بر او كه عورتش را نه بيند و نرم كند انگشتان ميت را به رفق و هموارى و اگر خشك باشد و نتواند گزم كردن بحال خود گذارد و دست بر شكمش مالد هموار پس ابتدا كند به شستن دستهاى ميت و هر دو را بشويد به سه سبو آب يا سه ابريق حميدى و ظاهرا در زمان حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه و در زمان صدوق سبو يا ابريق بزرگى بوده است كه استاد فخارى حميد نام آن را ساخته بوده است و باسم او شهرت كرده بوده است و غرض در غسل ميت آب بسيار ريختن است تا كثافتها را زايل كندخ.

ص: 245


1- على جانبه.خ.
2- إلى.خ.
3- الاوانى.خ.
4- القراح.خ.

و دستها را أولا به آب سدر بشويد بعد از آن خرقه بر دست چپ كند مثل كيسه كه چون عورتين ميت را شويد دستش به عورت ميت نرسد و بر آن خرقه اشنان بگذارد و دست چپ را به زير پيراهن برد و ديگرى آب ريزد از بالاى ناف تا به زير پيراهن رود و او به اشنان عورتين او را پاك بشويد كه اگر در بيمارى نجس شده باشد و نجاست در آن جامه خشك شده باشد به سبب اشنان پاك شود پس سر و ريش ميت را به كف سدر بشويد و بعد از آن سر و گردن ميت را سه سبو آب بريزد كه هر سبويى آبش به همه سر و گردن برسد و ميت خوابيده باشد و او را ننشاند پس بگرداند ميت را به جانب چپ تا ظاهر شود جانب راست او و دست خود را بر پهلوى راست او دواند در وقتى كه آب مى ريزد ديگرى پس سه سبو آب بر او بريزد از سر تا پا هر چند پيشتر سر را شسته است مرتبه ديگر در ضمن شستن بدن از طرفين آن را مى شويد استحبابا و آب را از او قطع نكند آن شخصى كه آب مى ريزد و غاسل دست مى مالد تا آب به همه جا برسد حتى عورتين كه دست را به آن جا مى رساند با خرقه كه دستش به آن نرسد پس ميت را مى گرداند به جانب راست تا ظاهر شود جانب چپ او و دست چپ را از پهلوى چپ مى دواند تا به عورتين از زير پيراهن و آن ديگرى آب مى ريزد و جانب چپ را نيز به سه سبو مى شويد از سر تا پا و ممكن است كه مراد انتهاى سر باشد و ليكن اول ظاهرتر است و آب را قطع نمى كند از او به آن كه يك بار نمى ريزد بلكه يك مرتبه آب را از سر گرفته تا بپا مى رساند و او دست مى مالد پس ميت را بر پشت مى خواباند و دستى بر شكمش مى مالد هموار كه اگر از فضلات چيزى باشد بيرون آيد و مرتبه ديگر او را غسل مى دهد به آب و اندكى از كافور جودانه

(و در فقه رضوى جودانه نيست)

داخل آن آب مى كند و غسل مى دهد او را به نحوى كه به آب سدر غسل داد پيشتر به آن كه اول سر و گردنش را مى شويد و ديگر جانب راست را و ديگر جانب چپ را بعد از آن آبى

ص: 246

به ظرف مى كند و حركت مى دهد آن را تا از سدر و كافور پاك شود و چيزى در آن نماند و مرتبه سيم غسل مى دهد او را به آب خالص و سدر و كافور نداشته باشد و در اين مرتبه دست بر شكمش نمى مالد و در وقت غسل مى گويد كه اللّهمّ عفوك عفوك پس كسى كه چنين كند حق سبحانه و تعالى عفو مى كند از او.

و باين تفصيل و قريب باين احاديث معتبره وارد شده است از آن جمله حديث يونس است كه كلينى روايت كرده است از على بن ابراهيم از پدرش و او از استادانش كه اگر چه نام نبرده است ايشان را اما اصحاب رجال حكم به صحت احاديث يونس كرده اند با آن كه كتب يونس نزد كلينى و صدوق بوده است و جزم داشته اند كه كتاب اوست و او از ائمه معصومين روايت كرده است كه ملاقات ايشان كرده است و به خدمت ايشان رسيده است با آن كه كتاب يونس را به خدمت حضرت امام حسن عسكرى عرض نمودند حضرت همه را ملاحظه فرمودند و فرمودند كه حق سبحانه و تعالى او را بعدد هر حرفى نورى كرامت كناد.

ديگر كتاب كاهلى است و آن كتاب نيز نزد صدوقين بوده است اگر چه در سندش محمد بن سنان هست و او بر تقديرى كه خوب نباشد از مشايخ اجازه كتابست و لهذا نديدم احدى از علما را كه قدحى در اين دو حديث طويل كرده باشند با آن كه مؤيدند به احاديث صحيحه و كالصحيحه مثل صحيحه عبد اللّه بن مسكان و صحيحه عبد اللّه بن سنان و حلبى و غيرهم و چيزى كه در آنها نيست سبوى حميدى است و آن سهل است چون در آن زمان معروف بوده است به بزرگى ذكر كرده است.

و اما تفصيل آن پس آن چه گفته است كه ميت را رو بقبله كند احاديث گذشت و در حديث يونس و كاهلى هر دو هست بر سبيل امر و بنا بر اين

ص: 247

خلافست كه واجب است يا سنت احوط آنست كه آن را ترك نكنند البته و خلافى نيست كه مى بايد پاى ميت بقبله باشد مثل محتضر.

ديگر او را بر تخت گذاشتن مستحب است و خلافى در آن نيست و الحال متعارفست كه در ميان حوض يا آب روان غسل مى دهند چون ازاله نجاست در آن آسان تر است خصوصا نسبت به عوام و اگر بر تخت غسل دهند و از ميت فضلات بيرون آيد تطهير تخت را خوب نمى توانند كردن و اين نيز خوبست و اگر تخت را در ميان آب توان گذاشت بهتر است.

ديگر پوشانيدن عورتست به پيراهن و الا به خرقه و بر آن دلالت مى كند صحيحه ابن مسكان و غير آن از احاديث بسيار.

ديگر نرم كردن انگشتان است به رفق و حديث كاهلى دلالت بر آن دارد و در حديث ديگر از طلحة بن زيد وارد است كه مفشار مفصلى از مفاصل ميت را محمول است بر خلاف رفق.

ديگر دست بر شكم ميت ماليدن است به رفق پيش از دو غسل اول پس آن مذكور است در حديث يونس و كاهلى و خلافى در آن نيست كه مستحب است و اكثر استثنا كرده اند زن حامله را و مستند آن حديث انس بن مالك است و رفقى كه در دو حديث هست احتياج به استثنا ندارد و اللّه تعالى يعلم.

و شستن دستهاى ميت تا نصف ذراع پيش از غسل در حديث يونس واقع است و در حديث حسن كالصحيح حلبى تا بند دستست و هر دو خوبست اگر چه تا نصف ذراع بهتر است چون مشتمل است بر هر دو.

و ديگر خرقه بر دست گذاشتن كه دست به عورتين نرسد در صحيحه ابن مسكان و كالصحيحه حلبى و غير آن وارد است.و اما شستن عورتين به سدر و اشنان در حديث كاهلى وارد است و در اخبار ديگر شستن به آب سدر است و

ص: 248

اينها سنت است به اتفاق علما.

و در نيت غسل ميت خلافست مشهور ميان علما آنست كه واجب نيست و احوط آنست كه آن كسى كه ميت را مى گرداند نيت بكند و آن كه آب مى ريزد نيز نيت كند باين عنوان كه قصد كند كه اين ميت را غسل مى دهم به آب سدر و كافور و قراح از جهت رضاى الهى و غسل سدر را بدهد و در وقت غسل كافور قصد آن كند للّه تعالى و هم چنين در قراح و جمع نيت در غسل او از اين جهت است كه اكثر علما هر سه را يك غسل مى دانند و جمعى سه غسل پس بنا بر اين نحو نيت كردن از خلاف بيرون مى آيد.

و اما آن كه ميت را سه غسل مى دهند به سدر و كافور و قراح پس دلالت مى كند بر آن روايات صحيحه و كالصحيحه بسيار و كسى خلاف نكرده است مگر سلار و قول او ضعيف است و هم چنين خلافى نيست در ترتيب ميان غسلها و ترتيب در ميان اعضا و از بعضى نقل كرده اند كه ترتيب مستحب است و اين قول نيز ضعيف است بلكه هر حديثى كه وارد است در غسل ترتيب نيز در آن هست مگر نادرى.

و آن كه ذكر كرده است كه از سر تا پا بشويد در جانب راست و چپ در حديث كاهلى واقع شده است و در حديث يونس از نصف سر تا پا واقع شده است ظاهرا سببش آنست كه چون در غسل ميت مطلوبست تطهير بدن مهما أمكن لهذا شش مشك و هفت مشك واقع شده است و گذشت پس هر چند سر پيشتر شسته شده است اگر در وقت شستن بدن نيز شسته شود پاكيزه تر خواهد بود و محتمل است كه مراد از قرن منتهاى سر باشد اما نصف سر صريح است در آن كه آن چه را شسته است ديگر شستن بهتر است.

و اما آن كه واقع شده است كه ميت را ننشانند در اخبار بسيار واقع شده

ص: 249

است و در بعضى كه وارد شده است كه او را بنشانند محمولست بر تقيه اگر چه ظاهرا مخالفت ندارد بعد از تامل و آن حديثى است كه شيخ در صحيح روايت كرده است از بقباق كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از غسل ميت حضرت فرمودند كه او را بنشان و هموارى دست بر شكمش بمال پس او را پاك كن از فشردن شكم يعنى از فضلاتى كه بيرون آمده است پس او را بر پهلو مى خوابانى و ابتدا مى كنى به جانب راست او و مى شويى او را به آب و اشنان پس به آب و كافور پس به آب خالص مى شويى و او را در كفن مى گذارى.

و ظاهر است كه نشانيدن اول از آن جهت است كه سبب خروج فضلات شود تا در حالت غسل چيزى بيرون نيايد و نشانيدنى كه نهى وارد شده است بر آن نشانيدن در حالت غسل است پس احتياج نيست كه حمل بر تقيه كنند.

بلى مخالفتى كه دارد از اين است كه در غسل اول به جاى سدر اشنان واقع شده است و مى توان حمل كردن بر اشنانى كه فرج را به آن مى شويند يا در صورتى كه سدر بهم نرسد يا با سدر ضم كنند چون غسل سدر از جهت تنظيف ميت مقرر است چنانكه از اخبار ظاهر مى شود و اللّه تعالى يعلم.

و اما دست دوانيدن غاسل به اطراف از اين جهت است كه او مى شويد و ديگرى على الاتصال آب مى ريزد مى بايد كه دست بمالد از يك طرف به زير بغلها و از طرفى ديگر به عورتين تا آب به همه جا برسد و اما آن كه كافور جلال گفته است صدوق و شيخ مفيد و شيخ طوسى در نهايه گفته اند كه واجبست كه غسل و حنوط ميت به كافور درشت دانه باشد.و شيخ ابو على در شرح نهايه پدرش ذكر كرده است كه كافور صمغ درختى است كه هر چه از آن درخت مى ريزد و درشت دانه است آن را نمى پزند و آن را كافور خام مى گويند و هر چه ريزه است و

ص: 250

به خاك مخلوط مى شود آن را مى پزند تا از خاك ممتاز شود اين كافور در حنوط مجزى نيست و در اخبارى كه وارد شده اين قيد نيست حتى در فقه رضوى بنا بر اين اكثر اصحاب شرط نكرده اند كه خام باشد و بعضى ذكر كرده اند كه چون اين درخت در بلاد كفار است و كفار مى پزند نجس مى شود و بعضى گفته اند كه با شير خوك مى پزند و جمعى از تجار نيز مى گويند كه چنين است و ليكن شرعا اين قسم شهادات مسموع نيست و افعال مسلمين محمول بر صحت است و اصل در اشياء طهارتست و در نجاست علم مى بايد و از اين بايست اخبار تجار در بلغار و سمور و سنجاب و ساير پوستها كه از بلاد كفر مى آورند و هم چنين نيل و شكر و منديل و ساير بافتهاى هند كه تجار خبر مى دهند كه جميع اينها را كفار ملاقات به رطوبت مى كنند پس اگر تاجرى خود گويد كه نجس است اين منديل يا اين نيل را دور نيست كه اجتناب لازم باشد در آن چه از دست او مى گيريم اما شهادت بر ديگران مسموع نيست مگر آن كه بخصوص جامه شخصى دو عادل شهادت دهند در اينجا خلافست و احوط اجتنابست.

و اما آن كه ظروف را بايد شست كه اب قراح سدر و كافور نداشته باشد در حديث يونس وارد شده است و در همه اخبار آب خالص وارد شده است جمعى قايلند كه واجبست كه خالص باشد و جمعى گفته اند كه در آب قراح لازم نيست كه سدر كافور داشته باشد چنانكه در دو غسل اول لازمست پس اگر داشته باشد ضرر ندارد و هيچ شك نيست كه نداشتن احوط است.

و اما سدر و كافور پس مسمى آن كافى است چنانكه ظاهر رواياتست و بعضى گفته اند كه اقلا هفت برگ سدر مى بايد و در طرف كثرت نيز ظاهر كلام جمعى آنست كه اگر آب مضاف شود ضرر ندارد و جمعى ذكر كرده اند كه شرط است كه مضاف نشود چنانكه در اخبار وارد شده است كه سدر را بكوبند

ص: 251

و در ظرف آبى كنند و دست بزنند تا به كف آيد كف آن را جدا كنند از جهت شستن سر و ريش كه پيش از غسل مى شويند و شك نيست كه اين احوط است اگر چه قول اول خالى از قوت نيست و اللّه تعالى يعلم.

كافور كامل از جهت حنوط ميت يا غسل و حنوط هر دو سيزده درم و ثلثى است كه هفت مثقال صيرفى باشد

(و الكافور السّابغ (1)للميّت ثلاثة (2)عشر درهما و ثلث و العلّة فى ذلك

15,1,14- انّ جبرئيل عليه السّلام اتى النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله بأوقية كافور من الجنّة و الأوقية اربعون درهما فجعلها النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله ثلاثة اثلاث ثلثا له و ثلثا لعليّ صلوات اللّه عليه و ثلثا لفاطمة صلوات اللّه عليها).

و كافور كامل از جهت حنوط ميت يا غسل و حنوط هر دو سيزده درم و ثلثى است كه هفت مثقال صيرفى باشد و سبب اين مقدار آنست كه حضرت جبرئيل يك اوقيه كافور بهشت از جهت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آورد و اوقيه چهل درم بود پس حضرت آن را سه حصه فرمودند ثلث آن را از جهت خود مقرر ساختند و ثلثى را به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه دادند و ثلثى را به حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها دادند پس چون تاسّى به ايشان مطلوبست اكمل آنست كه هر كس را اين مقدار حنوط كنند.

و اين روايت را كلينى و صدوق و شيخ ذكر كرده اند مرسلا و كلينى ذكر كرده است كه سيزده درهم و ثلث است اكثر آن و در فقه رضوى مذكور است كه حنوط كن ميت را به سيزده درهم و ثلثى از كافور پس اگر اين مقدار بهم نرسد به چهار درهم كافور حنوط كند و اگر اين نيز مقدور نباشد پس يك مثقال كمتر نباشد كسى كه آن را بيابد.

ص: 252


1- السائغ.خ.
2- وزن ثلاثة.خ.

(فمن لم يقدر على وزن ثلاثة عشر درهما و ثلث كافورا حنّط الميّت بوزن اربعة مثاقيل فانّ لم يقدر فمثقال لا اقلّ منه لمن وجده)

پس كسى كه قادر نباشد بر وزن سيزده درم و ثلث از كافور حنوط كنند يا حنوط كند ميت را به چهار مثقال شرعى كه سه مثقال صيرفى باشد پس اگر بر اين قادر نباشد يك مثقال حنوط كند و كمتر نكند اگر داشته باشد و الا مسمى كافى است.

و كلينى روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اقل آن چه مجزيست از براى ميت از كافور يك مثقال است.

و در روايت كاهلى و حسين بن مختار از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه وسط آن چهار مثقالست و ظاهر آنست كه كلينى از كتاب هر دو نقل كرده باشد.

و شيخ به سندى قوى از كاهلى و حسين بن مختار روايت كرده است بنحو سابق و حديثى كه كلينى ذكر كرده است از سهل از ابن ابى نجران يك مثقال است و شيخ اين حديث را يك مثقال و نيم ذكر كرده است و سهوى از نساخ شده است در زيادتى چون همگى اصحاب يك مثقال ذكر كرده اند و ممكن است كه دو حديث باشد و يك مثقال و نيم مقدم بر يك مثقال باشد و اللّه تعالى يعلم.

و احوط آنست كه از يك مثقال و نيم شرعى كمتر نباشد اگر چه از اخبار بسيار ظاهر مى شود كه مسماى كافور كافى است در حنوط و غسل چنانكه اكثر اصحاب به آن قايلند و در موثقه عمار از جهت غسل نيم حبه كافور واقع است و در حديث يونس چند حبه.

و در حديث مغيره وارد است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه حضرت سيد المرسلين را غسل دادند به سه مثقال كافور و يك مثقال مشك و در غسل ظاهرا كمتر بهتر باشد مبادا مضاف شود و اللّه تعالى يعلم.

ص: 253

حنوط مرد و زن مثل يكديگرند

(و حنوط الرّجل و المرأة سواء غير انّه يكره ان يجمّر او يتبع بمجمرة و لكن يجمّر الكفن)

و حنوط مرد و زن مثل يكديگرند و ليكن در بوى خوش ميت مكروهست كه ميت را خوش بو سازند به چيزى كه در آتش كنند مثل عود و كشته يا عود سوز از عقيب ميت ببرند چون تفؤّل به آتش جهنم است و ليكن كفن را خوش بو مى توان كرد بدود عود و امثال آن.

بدان كه در حديث حسن كالصحيح از حلبى منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون خواهى حنوط كنى ميت را پس بمال حنوط را به مواضع سجود ميت كه آن پيشانى است و دستها و زانوها و سر انگشت مهين پاها و بمال بر محل بندهاى ميت و بر سر او و ريش او و بر سينه او حنوط را و فرمودند كه حنوط مرد و زن مساويست و فرمودند كه مكروهست كه از عقيب او مجمره ببرند و تغييرى كه صدوق روايت را داده است ضرر بمعنى و لفظ رسانيده است چنانكه به تامل ظاهر مى شود.

و در حديث قوى كالصحيح وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از آن كه مجمره از عقيب ميت ببرند.

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد شده است كه آتش نزديك مردگان خود مبريد يعنى دخنه به عود و امثال آن مكنيد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه باكى نيست بدود كردن به عود كفن ميت را و سزاوار آنست كه هر كس كه قدرت داشته باشد جامهاى خود را خوشبو سازد به دخنه و ظاهرا مستند صدوق اين حديث است.

و علما حمل كرده اند اين حديث را بر تقيه يا بيان جواز و قرينه تقيه ظاهر

ص: 254

است در جز و آخر حديث كه حال زنده را با حال مرده برابر كرده است چنانكه سنيان مى كنند و ليكن حضرت به نحوى فرموده اند كه شيعيان مى فهمند و احاديث بسيار وارد شده است كه تجمير كفن ميت نكنند و احاديث بسيار وارد شده است كه خوشبوئى ميت منحصر است در كافور و ذريره.

(و يجعل (1)الكافور على بصره و انفه و فى مسامعه و فيه و يديه و ركبتيه و مفاصله كلّها و على اثر السّجود منه فان بقى منه شىء جعل على صدره)

و حنوط ميت باين عنوانست كه كافور را بر چشم ميت و بينى او و در گوشهاى او و دهان او و بر كف دستهاى او و زانوهاى او و بر جميع بندهاى او و بر اثر سجود او بمالند اگر چيزى باقى ماند بر سينه او ريزند.

بدان كه مشهور ميان علما آنست كه آن چه واجبست از حنوط همين مساجد سبعه است چون در جميع اخبار حنوط مساجد هست و باقى را حمل بر استحباب كرده اند مگر در گوش و چشم كه حمل بر كراهت كرده اند.

و در حديث موثق عبد الرحمن از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه از آن حضرت پرسيد از حنوط ميت حضرت فرمودند كه بر مواضع سجده او بگذار.

و در حديث حسن كالصحيح حلبى وارد است كه كافور را بر مواضع سجود او بمال و بر جميع بندها و سر و ريش و سينه ميت بمال و در حديث يونس وارد است كه كافور ساييده را بر پيشانى او بگذار كه موضع سجود است و بمال بر جميع بندهاى او از سر تا پا و سر و گردن و دوشها و مرفقها و بر هر بندى از بندهاى دستها و پاها و كف دستها بمال و بر بينى و چشم و گوش و روخ.

ص: 255


1- يضع.خ.

ممال.

و در حديث صحيح حمران وارد است كه كافور را بر بينى و موضع سجود او و بندهاى او بگذارند و نزديك گوش او نبرند و در حديث كالصحيح عثمان نوّاء وارد است كه كافور را نزديك گوش او مبر البته.

و در حديث صحيح عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه عرض نمودم كه چگونه حنوط كنم ميت را حضرت فرمودند كه در دهان و گوشها و مواضع سجده از پيشانى و دستها و زانوها مى گذارى.

و در حديث كالصحيح بل الصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه كافور را بر مواضع سجده مى گذارى و بر كو گردن و كف پاها و جاى بند نعلين و بر زانوها و كفهاى دست و پيشانى و كو گردن مى گذارى و در موثقه عمار وارد است كه بگذار كافور را در گوشهاى ميت و در مواضع سجود او و دهان.

و در حديث صحيح وارد است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه چون ميت را خشك كنى كافور را بر آثار سجود او و بندهاى او همه مسح كن و بگذار در دهان او و گوشهاى او و سر و ريش و سينه و فرج او از حنوط اندكى و فرمودند كه حنوط مرد و زن مساويست.

و در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه چون كفن كنى ميت را به پاش بر هر جامه اندكى از ذريره و كافور و اندكى از كافور بر گوشها و مساجد سبعه او مى گذارى و اندكى بر پشت دستها مى گذارى و در فقه رضوى مذكور است كه چون حنوط كنى ابتدا كن به پيشانى ميت و بندهاى او را همه و اگر چيزى زياد آيد بر سينه و كفهاى دست

ص: 256

بريز.

و در روايتى وارد شده است كه كافور را در دهن و گوشها و چشم و سر و ريش او بمال و هم چنين مشك را و بر سينه و فرج او بريز و مرد و زن مساويند و ليكن مكروهست كه ميت را به عود و غير آن از دودها خوشبو سازند يا عود سوز از عقب او ببرند و ليكن اگر كفن را بدود خوشبو سازند باكى نيست اينست اخبارى كه در اين باب وارد است و عمده مخالفت در گوشهاست و چشم و بينى و شيخ حمل كرده است كه آنجا كه نهى وارد شده است مراد نهى از اينست كه در اندرون گوش و چشم و بينى گذارند و آنجا كه امر است محمولست كه بر ظاهر آنها گذارند و اظهر آنست كه امر را حمل بر تقيه كنند زيرا كه عامه بر اينند كه مى بايد كرد چون كافور اعضا را بهم مى آورد انسب اينست كه در اينجاها بگذارند تا از اينجا چيزى بيرون نيايد و اين غلط است زيرا كه از چشم و گوش متعارف نيست كه چيزى بيرون آيد پس قياس ايشان به مواضعى ديگر قياس باطل است و مع الفارق زيرا كه علت احكام مخفى است و اللّه تعالى يعلم.و صدوق جمع كرده است اكثر اخبار را و به آن ها همه عمل كرده است و بد نيست و در غير مساجد بلكه در همه قصد قربت كافى است

چون غاسل فارغ شود از شستن سيم پس سنت است كه دستها را از مرفق تا سر انگشتان بشويد

(فاذا فرغ الغاسل من الغسلة الثّالثة فليغسل يديه من المرفقين إلى الاصابع)

پس چون غاسل فارغ شود از شستن سيم كه آن آب قراح است پس سنت است كه دستها را از مرفق تا سر انگشتان بشويد و اين مضمون در موثقه عمار وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و در حديث يونس وارد شده است كه بعد از شستن سدر و كافور هر يك دستها را تا مرفق بشويد.

و در صحيحه يعقوب ابن يقطين از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه

ص: 257

عليه.و در صحيحه محمد بن مسلم از امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه دستها را تا كتف بشويد و اين اولى است و اولى آنست كه سه بار بشويد چنانكه ابن يقطين روايت كرده است.

چون از غسل فارغ شود سنت است كه بدن ميت را به جامه خشك كند تا كفن تر نشود

(و القى على الميّت ثوبا ينشّف به الماء عنه)

و چون از غسل فارغ شود سنت است كه بدن ميت را به جامه خشك كند تا كفن تر نشود و اين مضمون در حديث حسن كالصحيح حلبى و حديث يونس و غير آن وارد است كه به جامه پاكيزه طاهر او را خشك كنند.

جايز نيست كه آب غساله كه از بدن ميت ريخته مى شود در چاه بول و غايط

(و لا يجوز ان يدخل الماء الّذى ينصب عن الميّت (1)من غسله فى بئر كنيف و ليكن ذلك فى بلاليع او حفيرة)

و جايز نيست كه آب غساله كه از بدن ميت ريخته مى شود در چاه بول و غايط رود و مى بايد كه در چاه ميان خانه رود يا كوى از جهت آن بكنند كه در آن كو رود.در حديث صحيح از محمد بن الحسن الصفار وارد است كه عرضۀ به خدمت حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه نوشت كه آيا جايز است كه ميت را غسل دهند و آبى كه از او مى ريزد در كنيف رود يا آب وضوى نماز را در كنيف ريزند حضرت در فرمان خود فرمودند كه چنان كنند كه داخل بالوعه شود.

و در حديث صحيح سليمان بن خالد وارد است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چون ميت را غسل دهيد كوى بكنيد در برابر قبله كه آب غساله كه سرازير شود به آن كو رود و از اين عبارت ظاهر مى شود كه مى بايد كه تختى كه ميت را بر آن غسل مى دهند سرازير باشد كه آب به جانب پاها آيد و از آنجا به گودال رود و چون اين دو حديث وارد شده است صدوق حمل بر تخيير

ص: 258


1- يصب على الميت.خ.

كرده است چنانكه در فقه رضويست بلكه از فاذا فرغ تا او حفيره عبارت آنست و در ما بعد صدوق تصرف نموده است بلا يجوز و در آنجا و لا يقلّمنّ اظافيره است تا به آخر چنانكه در اخبار ديگر است.

اما آن چه ظاهر مى شود از حديث اول آنست كه اگر خواهند كه به چاله رود بهتر آنست كه چاله ميان خانه رود پس گودال كندن مقدم باشد بر آن و اگر دست بهم ندهد در بالوعه رود و اللّه تعالى يعلم.

جايز نيست كه ناخنهاى ميت را بگيرند

(و لا يجوز ان يقلّم اظافيره و لا يجزّ شاربه و لا شيئا من شعره فان سقط منه شىء جعل معه فى اكفانه)

و جايز نيست كه ناخنهاى ميت را بگيرند و جايز نيست كه شارب او را و نه چيزى از موى او را بچينند پس اگر چيزى از اينها جدا شود با او گذارند در ميان كفنهاى ميت اما نهى از گرفتن ناخن و موى ميت مطلقا پس در روايت حسن كالصحيح.و دو روايت موثق كالصحيح و دو قوى كالصحيح وارد است از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما و در بعضى از اين روايات بلفظ كره واقع است بنا بر اين جمعى قايل به كراهت شده اند و احوط تركست.

و اما گذاشتن آنها را كه جدا شده است در كفن پس در حسن كالصحيح وارد شده است و علما قايلند بوجوب آن و هيچ شك نيست كه احوط است چون بمنزله اجزاء ميت است و دفن ميت با جميع اجزاء واجبست.

غاسل ابتدا مى كند به وضو

(ثمّ يغتسل الغاسل يبدأ بالوضوء ثمّ يغتسل ثمّ يضع الميّت فى اكفانه و يجعل الجريدتين معه إحداهما من عند الترقوة يلصقها بجلده و يمدّ عليه قميصه من الجانب الايمن و الجريدة الاخرى عند وركه من الجانب الايسر ما بين القميص و الازار ثمّ يلفّه فى ازاره و حبره و يبدا بالشّقّ الايسر فيمدّه على الايمن ثمّ يمدّ الايمن على الايسر و ان

ص: 259

شاء لم يجعل الحبرة معه حتّى يدخله قبره فيلقيه عليه و يعمّمه و يحنّكه و لا يعمّمه عمّة الاعرابىّ و يلقى طرفى العمامة على صدره)

پس غاسل ابتدا مى كند به وضو واجبا بنا بر مذهب بعضى و مستحبا بنا بر مذهب بعضى و اين وضوئى است كه با هر غسل هست غير غسل جنابت و چون غاسل كه ميت را مى گرداند دست بر بدن ميت مى گذارد غالبا غسل مس ميت بر او واجبست وضو پيش از غسل مى كند و بعد از آن غسل مى كند و در بسيارى از اخبار وارد شده است كه اين غسل را پيش از كفن مى كند.

و در اخبار صحيحه وارد شده است كه بعد از كفن مى كند پس حمل بر تخيير مى بايد كرد و در فقه رضوى امر كرده است به وضو پيش از غسل و در آنجا مذكور است كه در هر غسلى وضو مى كند پيش از غسل مگر غسل جنابت و ذكر كرده است كه اگر فراموش كنى غسل مس ميت را و نماز كنى پس چون به يادت آيد غسل بكن و نماز را اعاده كن و از اين جهت است كه اصحاب غسل مس ميت را شرط مى دانند در صحت صلاة و قدما ذكر كرده اند و متاخران متابعت ايشان كرده اند و اخبارى كه در غسل مس وارد شده است بلفظ امر واقع شده است و معارضى صحيح ندارد بنا بر اين علما قايل بوجوب غسل شده اند و شيخ اعظم ما مولانا عبد اللّه مى فرمودند كه بر تقدير وجوب اشتراط ظاهر نيست و از اين خبر خبر نداشتند و اللّه تعالى يعلم.

و بعضى از علما گفته اند كه اين سنت است از جهت كفن كردن هر چند مس ميت نكرده باشد و اين قول ضعيف است پس ميت را از آب بيرون مى آرد و در ميان كفنها كه پهن كرده است مى گذارد و چوب خرما را با او مى گذارد يكى از كو گردن كه مى چسباند به پوست او از جانب راست ميت و پيراهن را بر سر او در مى آورد و بر بدن او مى كشد و جريدۀ ديگر را نزد ران او

ص: 260

مى گذارد از جانب چپ ميان پيراهن و سر تا سرى و اين نحو گذاشتن جريدتين در خبرى صريحا نديده ام و در فقه رضوى قريب باين است و مثل خبر يونس است الا در قدر ذراع كه در آنجا عظم ذراع است و در حديث يونس وارد است كه دو قطعه از جريده سبز كه يك ذراع قد او باشد بر مى دارى و يكى را ميان زانوهاى ميت مى گذارى كه نصف آن از جانب ساق باشد و نصف آن به جانب ران باشد و ديگرى را در زير بغل راست مى گذارند.

و در حديث حسن كالصحيح از جميل منقولست كه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه جريده يك وجب است يكى را از پيش گو گردن مى گذارند متصل به بدن ميت تا بهر جا برسد و ديگرى را در جانب چپ مى گذارند بر بالاى پيراهن از پيش كو گردن تا هر جا برسد و اين طريق مشهور است و حديثش اصح است.

و در حديث حسن كالصحيح از جميل منقولست كه از حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدم از جريده كه زير كفنها مى گذارند يا بالاى كفنها حضرت فرمودند كه بالاى پيراهن مى گذارد از پائين كمر از جانب راست و ظاهرا اين در صورتيست كه يك جريده بگذارند و آن نيز خوبست اگر چه دو جريده بهتر است چنانكه در حديث كالصحيح وارد است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه جريده سبزى بر مى دارند و از زير بغل تا ترقوه كه گردنست مى گذارد و در حديث كالصحيح نيز از آن حضرت وارد است كه جريده ترى بر مى دارند بقدر ذراعى و مى گذارند از پيش گردن تا دست.

و در دو حديث كالصحيح از آن حضرت وارد است كه يكى را از جانب راست مى گذارند و يكى را از جانب چپ و پيشتر گذشت كه اگر ممكن باشد كه به نحوى بگذارند كه در روايت وارد شده است بعنوان مروى بگذارند و الا بهر

ص: 261

عنوان كه باشد بگذارند اگر چه در قبر گذارند و اگر ممكن نباشد وقتى كه مردمان در آنجا نباشند در قبر او فرو برند چنانكه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بعد از دفن در قبر فرو بردند پس ظاهر شد كه آن چه مشهور است بهتر است از حيثيت سند حديث.

و دور نيست كه اگر يكى در ميان زانوها گذارند بهتر باشد تا عمل به همه احاديث كرده باشد و اللّه تعالى يعلم بعد از آن كه پيراهن بر او پوشاند سر تا سرى را و جامه يمنى را بر او پوشاند و اول جانب چپ را به جانب راست آورد و بعد از آن جانب راست را به جانب چپ بر خلاف زندگان در جامه پوشيدن و در فقه رضوى باين عنوان است كه صدوق گفته است و علما همه ذكر كرده اند به تبعيت صدوق و اگر خواهد مى تواند كه حبره را بر او نپوشاند تا آن كه او را در قبر گذارد و بر روى او كشد مانند لحاف.

و در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه برد يمنى را بر ميت نمى پيچند و ليكن بر روى او مى اندازند و چون ميت را در قبر مى گذارند اول برد را در قبر پهن مى كنند تا روى ميت و پهلوى او بالاى آن باشد.

و مثل اين در حديث صحيح از ابن سنان و ابان از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست و ليكن در آن واقعست كه در زير پهلوى ميت مى گذارند و محتمل است كه آن نيز جايز باشد چنانكه در فقه رضويست و هر سه عنوان خوبست و صدوق حمل بر تخيير كرده است در دو صورت و اگر جامه ديگر زياد كنند از برد يمنى بهتر است جمعا بين الاخبار و ممكن است حمل اين دو حديث را بر تقيه و اللّه تعالى يعلم.

و سنت است كه عمامه بر سر ميت پيچند كه حنك داشته باشد و مانند

ص: 262

اعرابى او را عمامه نكنند و دو طرف عمامه را بر روى سينه ميت مى اندازند اما اصل عمامه از جهت ميت پس آن از خصايص شيعه است.

و احاديث صحيحه و حسنه كالصحيحه در آن وارد شده است كه بر سر او پيچند و ظاهرا عمامه متحقق مى شود به آن كه بر سر پيچيده شود يك بار و دو طرف او را بيندازند و حنك كردن سنتى ديگر است چنانكه در حديث حسن كالصحيح وارد شده است و ظاهرا عمامه اعرابى آنست كه بى حنك باشد و ممكن است كه مراد از آن مقنعه باشد كه بدويان بر سر مى كنند و آن عمامه ايشان است چنانكه در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه حضرت فرمودند كه چون عمامه كنى ميت را بنحو بدويان عمامه مكن راوى گفت چگونه كنم حضرت فرمود كه ميان عمامه را بگير و بر دور سر او بگردان و دو طرف آن را بر سينه او انداز.

و احاديث بسيار وارد شده است كه ميان آن را بگير و ظاهرا مراد آنست كه سرش را مپيچ كه يك طره داشته باشد بلكه بقدر طره بگذار و به پيچ و چون در اين حديث كه وصف عمامه فرمودند حنك را ذكر نكردند و ظاهر آنست كه عمه اعرابى طره ندارد و مانند عمامه نيست و الحال عجمان آن را لچك مى گويند چون شبيه است به مقنعه زنان و چون امتياز مرد و زن در حيات به عمامه و مقنعه است در ممات نيز مى بايد كه امتياز به آن نحو باشد و احاديث عمامه در مبحث ثياب مصلى خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى و سنت است كه عمامه نفيس باشد.

و در حديث صحيح ابن سنان واقع است كه طره عمامه بر پاى ميت اندازد و ظاهر آنست كه آن مقدار بلند باشد كه بر پا افتد و محتملست كه مراد جانب پا باشد يعنى از پيش نه از پس و پيش مانند زندگان.

و در حديث يونس آنست كه طره راست را به جانب چپ اندازد و چپ را بر

ص: 263

راست بر روى سينه و در حديث صحيحى وارد است كه هر دو طرف را بر پشت اندازد و هم خوبست اگر چه عمل به خبر يونس بهتر است و مشهورتر و موافق فقه رضويست و منافات با گفته صدوق ندارد چون بر سينه انداخته اند و اللّه تعالى يعلم.

مستحبات هنگام كفن

(و قبل ان يلبسه قميصه ياخذ شيئا من القطن و ينثر عليه ذريرة و يحشو به دبره و يجعل من القطن شيئا على قبله و يضمّ رجليه جميعا و يشدّ فخذيه إلى وركه بالمئزر شدّا جيّدا لئلا يخرج منه شىء)

و پيش از آن كه پيراهن را به ميت پوشانند پاره از پنبه بر مى دارد و ذريره بر او مى پاشد و آن را داخل دبرش مى كند كه مبادا از فضلات چيزى بيرون آيد و پارۀ از پنبه بر عورت پيش او مى گذارد و پاهاى ميت را بهم مى آورد و لنگى بر رانهاى او مى پيچد تا نشستگاه پيچيدنى سخت نيكو كه مبادا چيزى بيرون آيد و اين مجموع عبارت فقه رضويست و همين مضمون در احاديث بسيار وارد شده است و مراد از مئزر ران پيچ است و صدوق باين عبارت اشاره كرده است به آن كه لنگ كه در حديث عمار وارد شده است همين خرقه است و لنگى سنت و واجب نيست چون در حديثى وارد نشده است و در حديث عمار كه وارد شده است ظاهر است كه مراد از آن همين خرقه است.

و در حديث يونس وارد است كه چون ميت را غسل دادى او را خشك كن به جامه طاهرى و پنبه بردار و اندكى حنوط كه ذريره باشد يا كافور يا هر دو چنانكه هر دو وارد شده است در اخبار بران به پاش و بر پيش و پس ميت بگذارد و دبرش را از پنبه پر كن تا چيزى بيرون نيايد و بردار خرقه درازى را كه عرضش يك وجب باشد و سر آن را بر كمر ميت ببند به آن كه خرقه ديگر طولانى بر سر آن بدوزند كه به آن كمر را به بندند يا بشكافند سر خرقه را آن مقدار كه توان

ص: 264

بر كمر بستن و سر ديگر آن را از ميان رانهاى ميت بيرون مى آورد كه عورتين را فرا گيرد با پنبه كه بر هر دو گذاشته اند و اين سر را از كمر بند بيرون مى آورد به جانب راست و از آنجا مى پيچد چهار مرتبه چنانكه در حديث ديگر است و غرض از اين پيچيدن آنست كه رانها را بهم آورد تا دبر مستحكم شود و چيزى بيرون نيايد و مى بايد كه خرقه دراز باشد كه از كمر تا زانوها پيچيده شود و اين سر را در ميان آن چه پيچيده است بند كند كه باز نشود.

بدان كه صدوق ذكر نكرده وضوى ميت را و در آن خلافست بعضى نه واجب مى دانند و نه سنت و بعضى واجب مى دانند به اعتبار حديث سابق كه در هر غسلى وضو هست إلا غسل جنابت و بعضى سنت مى دانند به اعتبار اين حديث و حديث صحيح حريز كه گفت كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ميت را ابتدا كنند به شستن فرج او پس وضو دهند او را وضوى نماز الخبر.

و در حديثى ديگر از آن حضرت وارد شده است به همين نحو و اظهر استحبابست چون احاديث صحيحه گذشت كه كدام وضو پاك كننده تر است از غسل و از جهت آن كه احاديث بسيار وارد شده است در كيفيت احكام ميت كه غسل هست و وضو نيست در آن و اگر واجب مى بود بيان مى فرمودند و اللّه تعالى يعلم.و چون وضو دهند سنت است كه پيش از غسل بدهند چون احاديث بسيار وارد شده كه وضو را پيش از غسل واقع سازند و بعد از غسل بدعت است و دو حديثى كه دلالت بر وضو دارد وضو را پيش از غسل فرموده اند.

چون از كفن ميت فارغ شود حنوط كند ميت را

(فاذا فرغ من تكفينه حنّطه بما ذكرته من الكافور ثمّ يجعل على سريره و يحمل إلى حفرته)

پس چون از كفن ميت فارغ شود حنوط كند ميت را به نحوى كه ذكر كردم از كافور در مقدار و مواضع و غير آن پس او را در

ص: 265

تابوت گذارند و به جانب قبر برند و ظاهر آنست كه نماز را در حوالى قبر بكنند و اظهر آنست كه سهو واقع شده است در نماز يا غرض آنست كه تعجيل كنند بعد از غسل و كفن مبادا چيزى بيرون آيد و نماز را بظهور گذاشته باشد.

جايز نيست كه بگويند كه رفق كنيد به ميت يا ترحم كنيد بر او كه ديرتر او را دفن كنيد

(و لا يجوز انّ يقال ارفقوا به او ترحّموا عليه او يضرب احد يده على فخذه عند المصيبة فيحبط أجره)

و جايز نيست كه بگويند كه رفق كنيد به ميت يا ترحم كنيد بر او كه ديرتر او را دفن كنيد كه بى چاره است چون مصنف در اينجا ذكر كرده است به نحوى كه در فقه رضويست الا در عبارت لا يجوز بدل إياك به اعتبار آن كه مطلوب تعجيل تجهيز است يا مطلقا در صورتى كه مقصود از اين گفتن استخفاف ميت باشد يا اعم چون دلالت دارد هر چند قصد نكند با آن كه رتبه مؤمن نزد حق سبحانه و تعالى عظيم است يا آن كه كسى دست بر ران خود زند نزد مصيبت كه اجرش ضايع مى شود.

و صدوق در قوى از عبد اللّه بن الفضل از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت فرمودند كه سه كسند كه نمى دانم كدام يك از ايشان گناهش عظيمتر است.

اول: كسى كه در جنازه غير ياران خود بى ردا برود.

دويم: كسى كه دست بر ران خود زند نزد مصيبت.

سيم: كسى كه بگويد رفق كنيد به او و ترحم كنيد بر او كه مصيبت زده است با آن كه مصيبت بر او واقع نشده است و بر ديگرى واقع شده است.

و در قوى از سكونى وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه سه كند كه نمى دانم كداميك از ايشان گناه ايشان بيشتر است.

اول: كسى كه با جنازه بى ردا برود.

ص: 266

ديگر: كسى كه بگويد به او رفق كنيد يا بگويد كه از جهت او استغفار كنيد خداوند عالميان شما را بيامرزد.و از اين دو خبر ظاهر مى شود كه شخصى كه مصيبت بر او واقع نشده باشد نمى بايد كه اظهار مصيبت زدگى كند و نمى بايد كسى بر چنين شخصى رحم كند.

و صدوق به آن نحو فهميده است كه أولا تفسير شد چون تغيير عبارت داده است.و اين خبر را شيخ الطائفه نقل كرده است و تصحيف در آنجا شده است كه ارفقوا را بدل كرده است به قفوا و علامه ذكره كرده است كه قفوا منافات دارد با تعجيل تجهيز و ذكر كرده است كه مكروهست كه در عقب جنازه بگويند استغفر له و جمعى از عامه نيز گفته اند كه مكروهست و هم چنين مكروه است سلم سلمك اللّه و وجه كراهت اينست كه تشريعست.و جمعى از عامه وضع كرده اند اين عبارات را مثل نماز ضحى بلكه مى بايد بگويد آن چه را كه منقول است از اهل البيت و آن خواهد آمد و محتمل است كه اين نهى نيز تقيه وارد شده باشد چون مذهب جمعى كثير كراهتست و اللّه تعالى يعلم.

و در حديث موثق از عمار منقول است كه گفت پرسيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر كسى جنازه را خواهد كه بردارد چه دعا بخواند حضرت فرمودند كه بگويد

بسم اللّه و باللّه و صلّى اللّه على محمّد و آل محمّد اللّهمّ اغفر للمؤمنين و المؤمنات.

و از حضرت على بن الحسين و محمد بن على صلوات اللّه عليهم منقولست كه چون جنازه را مى ديدند مى خواندند كه

الحمد للّه الّذى لم يجعلنى من السّواد المخترم و بنا بر اين ممكن است كه حضرت تقيه فرموده باشد به آن كه عبارت ايشان را نقل فرموده باشد و مراد حضرت آن شخصى باشد كه ردا را در جنازه غير انداخته باشد و اللّه تعالى يعلم.

ص: 267

اگر از ميت نجاستى ظاهر شود بعد از غسل غسل را اعاده نمى كنند

(فان خرج منه شىء بعد الغسل فلا يعاد غسله لكن (1)يغسل ما اصاب الكفن إلى ان يوضع فى اللّحد فان خرج منه شىء فى لحده لم يغسل كفنه و لكن يقرض من كفنه ما اصابه الشّيء الّذى خرج منه و يمدّ احد الثّوبين على الآخر)

پس اگر از ميت نجاستى ظاهر شود بعد از غسل غسل را اعاده نمى بايد و ليكن نجاستى كه به كفن رسيده است مى بايد شست تا وقتى كه در لحد گذارند ميت را پس اگر نجاستى از او ظاهر شود در لحد كفن را نمى شويند و ليكن مقراض مى كنند آنجايى را كه نجاست به آن رسيده است و مى كشند يكى از دو جامه را بر ديگرى تا بدن ميت پوشيده شود و اين مجموع عبارت فقه رضويست.

بدان كه در اين باب احاديث مطلقه وارد شده از آن جمله در حديث موثق كالصحيح از روح بن عبد الرحيم وارد شده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر از ميت چيزى ظاهر شود بعد از غسل آن را بشوى و اعاده غسل مكن.

و قريب باين روايت كرده است كلينى در قوى و شيخ در قوى كالصحيح از كاهلى و حسين از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و در دو حديث صحيح و قوى كالصحيح از كاهلى از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر گاه از بينى ميت خون در آيد يا نجاستى از او ظاهر شود بعد از غسل و به عمامه يا كفن رسد آن را مقراض كنند.

و در دو حديث صحيح و حسن كالصحيح از ابن ابى عمير از بسيارى از استادان او از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه اگر بعد از كفن

ص: 268


1- و لكن.خ.

كردن نجاستى به كفن رسد مقراض كنند آن را.و ظاهر جمع بين الاخبار آنست كه مى بايد قايل شدن به تخيير يا به آن كه اگر شستن ممكن باشد بى مشقتى بشويند و الا مقراض كنند يا اگر نجاست اندكى باشد مقراض كنند و اگر بسيار باشد بشويند.

و ليكن صدوق جمع باين عنوان كرده است كه شستن پيش از دفن است و مقراض بعد از دفن و اكثر علما متابعت كرده اند به آن كه البته باين تفصيل حديثى به او رسيده است و حديثش در فقه رضويست و عمل باين بد نيست و اگر مطلقا شستن ممكن باشد احوط شستن است و اگر چه در قبر باشد به آن كه طشت و آفتابه را در قبر برند و بشويند و الا مقراض كنند.

هر كه كفن كند ميتى را چنانست كه ضامن پوشش او شده است تا روز قيامت

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من كفّن مؤمنا فكانّما ضمن كسوته إلى يوم القيمة و من حفر لمؤمن قبرا فكانّما بوّاه بيتا موافقا إلى يوم القيمة).

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه كفن كند ميتى را چنانست كه ضامن پوشش او شده است تا روز قيامت و هر كه قبرى از جهت مؤمنى بكند چنانست كه او را جاى داده است در خانه موافق رضاى او تا روز قيامت و هيچ شك نيست كه حرمت مؤمن مرده مثل زنده است و تا روز قيامت پوشش او كفن و خانه او قبر است و ثواب پوشانيدن مؤمن و جا دادن او در خانه بى نهايتست چنانكه خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

بدان كه ظاهر آنست كه خلافى نيست ميان علما در آن كه كفن دادن ميت را سنت است و اگر او كفن داشته باشد كفن كردن او واجب كفائى است و در دفن اگر قبر كنده داشته باشد واجبست دفن او در آنجا كردن و الا بر همه كس واجبست كفاية كه به قدرى قبر او را بكنند كه بوى او بيرون نيايد و از صغار

ص: 269

درندگان ايمن باشد و اگر جائى باشد كه خوف آن باشد كه شير او را بيرون آورد ظاهرا لازم باشد كه قبر او را آن مقدار عميق كنند يا مستحكم كه شير نتواند او را بيرون آوردن و زياده بر اين مقدار سنت است چنانكه خواهد آمد.

جنب هر گاه بميرد او را يك غسل مى دهند

(و الجنب اذا مات غسّل غسلا واحدا يجزئ عنه لجنابته و لغسل الميّت لأنهما حرمتان اجتمعتا فى حرمة واحدة)

و جنب هر گاه بميرد او را يك غسل مى دهند و آن غسل كافى است از جهت رفع حدث جنابت و از جهت غسل ميت زيرا كه دو چيزند صاحب حرمت كه در يك جا جمع شده اند چون اگر جنب باشد شخصى نماز و طواف و مس كتابت قرآن و دخول در مسجدين و لبث در غير آن بر او حرامست و چون مرد نماز بر او نمى توان كرد تا او را غسل ندهند همين كه غسل ميت او را مى دهند هر دو حدث مرتفع مى شود با آن كه گذشت كه در اخبار بسيار وارد شده است كه غسل ميت از آن جهت واجبست كه منى كه از آن مخلوق شده است بيرون مى آيد پس بمنزله كسى است كه دو مرتبه جماع كرده باشد يا صد مرتبه غسل كافى است به اجماع.

و اين عبارت مضمون حديث صحيح و حسن كالصحيح زراره است از حضرت امام باقر صلوات اللّه عليه و ظاهرا اين قسم استدلال از جهت رد است بر عامه كه ايشان دو غسل لازم مى دانند حضرت مى فرمايد كه اگر دو سبب غسل به همرسيده باشد تداخل مى باشد چنانكه در اغسال ديگر به آن قايلند و الا غسل جنابت تكليف زندگانست و چون مرد اين تكليف از او ساقط مى شود.

و در حديث صحيح عيص و حسن كالصحيح ابو بصير و موثق على نيز وارد شده است كه يك غسل مى دهند او را و خلافى در اين مسأله در ميان علماى ما نيست بلكه عامه نيز متفقند الا حسن بصرى كه قايل است بدو غسل.

و در روايات از عيص وارد شده است كه حضرت امام جعفر صادق

ص: 270

صلوات اللّه عليه فرمودند كه اول او را غسل جنابت مى دهند و ديگر غسل ميت و اكثر اصحاب حمل بر استحباب كرده اند و احتمال بر تقيه نيز دارد چون حسن در آن زمان معتبر بود و خلفاى بنى اميه اعتقاد به او داشتند.

ناخنهاى ميت را نمى توان گرفت و موى زير بغل او را نمى توان كند

5-( و: سال ابو الجارود ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن الرّجل يتوفّى أ يقلّم اظافيره و ينتف ابطاه و يحلق عانته ان طالت به من المرض فقال لا).

و سؤال كرد ابو جارود از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه بميرد آيا ناخنهاى او را مى توان گرفت و موى زير بغل او را مى توان كند و پشت زهار او را مى توان تراشيد اگر اينها به سبب بيمارى دراز شده باشند حضرت فرمودند كه نه و اين مضمون گذشت در احاديث معتبره.

و اين حديث به اعتبار ابو جارود اگر چه ضعيف است و ليكن چون اصحاب احاديث از او در زمان حضرت امام محمد باقر كه عادل بود شنيده بودند در زمان حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه زيد خروج كرد او زيدى شد و جاروديه زيديه تابع اويند بنا بر اين احاديث سابق او را از جهت تأييد نقل مى كنند بلكه فى نفسه نيز معتبر است و كتاب او از اصول است و در چنين جائى كه احاديث ديگر بوده باشد ضرر ندارد از امثال او نقل كردن.

گر زنى بچه سقط كند كه خلقتش تمام شده باشد غسل مى دهند او را

(و اذا اسقطت المرأة و كان السّقط تامّا غسّل و حنّط و كفّن و دفن و ان لم يكن تامّا فلا غسل عليه و يدفن بدمه و حدّ تمامه اذا اتى عليه اربعة اشهر)

و اگر زنى بچه بيندازد و آن سقط خلقتش تمام شده باشد غسل مى دهند او را و حنوط به كافور مى كنند و كفن به سه جامه مى كنند و دفن مى كنند و اگر تمام نباشد بر او غسل نيست و با آن خون او را دفن مى كنند و حد تمامى از آنست كه چهار ماهه شده باشد و آن وقتى است كه روح حيوانى بهم مى رساند و نفس ناطقه به آن تعلق مى گيرد.

ص: 271

در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت پرسيدند كه هر گاه خلقت سقط تمام شده باشد غسل و كفن و دفن بر او واجبست كه نسبت به او به جا آورند حضرت فرمودند كه همه بر او واجبست.

و در حديث كالصحيح از زراره وارد شده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه سقط چهار ماهه باشد او را غسل مى دهند.

و در حديث قوى از حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سقط را با خونش در همان موضع كه مى افتد دفن مى كنند.

و در حديث قوى وارد شده است كه چون سقط چهار ماهه شود او را غسل مى دهند پس جمع ميانه اخبار مقتضى آنست كه آن چه وارد شده است كه با خون دفن مى كنند آنست كه چهار ماه نداشته باشد و ظاهر آن كه فرموده اند كه با خون دفن كنند آنست كه احتياج به شستن ندارد نه آن كه در ميان خون نفاس او را دفن مى كنند و اكثر علما گفته اند كه او را در خرقه مى پيچند و دفن مى كنند و شك نيست كه اين احوط است و عبارت صدوق عبارت فقه رضويست.

كفن واجب سه قطعه است

(و الكفن المفروض ثلاثة قميص و ازار و لفافة سوى العمامة و الخرقة فلا تعدّان من الكفن فمن (1)احبّ ان يزيد زاد لفافتين حتّى يبلغ العدد خمسة اثواب فلا باس)

و كفن واجب سه قطعه است پيراهن است و لنگ و سر تا سرى پس كسى كه خواهد زياده كند دو سر تا سرى ديگر زياد كند تا پنج جامه شود باكى نيست و مراد صدوق از ازار لنگ است و

ص: 272


1- و من.خ.

ممكن است كه مراد از آن سر تا سرى باشد كه بدل آن حبره مى كنند و بنا بر اين دو سر تا سرى كه با اينها جمع مى شود دو اصل است و يكى بدل از حبره و يكى بدل از نمط يا دو سر تا سرى زايد را سنت است كه اگر حبره و نمط به همرسد حبره و نمط كنند و الا پنبه كنند و بنا بر آن كه مراد از ازار لنگ باشد سه سر تا سرى خواهد بود چنانكه گفت كه نمط و حبره و لفافه و پيراهن كنند ميت را.

و آن چه از اخبار صحيحه ظاهر مى شود آنست كه ناچار است ميت را از سه جامه غير عمامه و خرقه ران پيچ و جايز است كه سه سر تا سرى باشد و اگر بدل يكى قميص باشد بهتر است و بدل از يك سر تا سرى اگر حبره باشد بهتر است چنانكه عبارت شيخ مفيد نيز بر اين دلالت دارد و اگر بدل يك سر تا سرى لنگ كند نيز جايز است.

از آن جمله در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مذكور است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله سه جامه كفن كردند يكى برد يمنى سرخ و دو جامه سفيد صحارى كه از بلاد عمان است.

و در حديث صحيح و حسن كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت پرسيدند زراره و محمد بن مسلم كه عمامه ميت از جمله كفن اوست؟حضرت فرمودند كه نه و كفن واجب سه قطعه است و ثوبى تمام لا اقل كه جميع بدنش را به پوشاند تا پنج جامه و زياده بر اين بدعتست و عمامه سنتست و مراد از ثوبى تمام آنست كه سه جامه واجبست كه اقلا يكى از آن سه جامه بدن را به پوشاند و اگر هر سه به پوشاند خوبست و اگر دو جامه سر تا سرى باشد و يكى پيراهن بهتر است و دو سر تا سرى ديگر زياد مى توان كرد و يك سر تا سرى و لنگ نيز زياد مى توان كرد كه پنج عدد شود.

ص: 273

و در بعضى از نسخ تهذيب به جاى واو،او واقع است و به سبب آن بعضى از علما قايل شده اند كه يك سر تا سرى كافى است و اين قول شاذ است و از عدم تتبع اخبار و اعتقاد بسيار به شيخ طوسى رحمه اللّه ناشى شده است.با آن كه همين روايت در كلينى به واو است و اغلاط شيخ رحمه اللّه زياده از حد است كه اگر نه حمل كنيم كه از نساخ واقع شده است اعتماد نمى توان نمود بر نقل او و ليكن اكثر اوقات اگر از شيخ به سبب كثرت تصنيف و اعتماد بر حفظ غلطى از او واقع شود همان خبر از كلينى و من لا يحضر و غير آن حتى از استبصار تصحيح مى توان كرد و به توفيق اللّه تعالى همه را كرده ام در روضة المتقين چنانكه جاى اشتباه نمانده است مگر نادرى.

و در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان وارد است كه گفت به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه چگونه كفن كنم حضرت فرمودند كه خرقۀ از جهت ران پيچ مى بايد من گفتم پس بعد از آن لنگ حضرت فرمودند كه آن داخل حساب نيست لنگ را نيز از اين جهت مى بندند تا حفظ كند مثل ران پيچ كه چيزى بيرون نيايد و پنبه در آنجا بسيار گذاشتن بهتر از لنگ است ديگر پيراهنى كه سجاف و تكمه نداشته باشد و عمامه الخ.

و در حسن كالصحيح از حلبى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه پدرم در وصيت نامه نوشتند كه او را كفن كنم در سه جامه يكى ردايى كه يمنى بود و در نماز جمعه مى پوشيد و سر تا سرى ديگر و پيراهنى پس به پدرم گفتم كه چرا مى نويسى گفت مى ترسم كه مردم بر تو زور آورند و مبالغه كنند كه چهار جامه يا پنج جامه كفن كن تو توانى گفت كه اين وصيت پدرم است و مخالفت او نمى توانم كرد و عمامه بكن ميت را و عمامه داخل كفن نيست بلكه كفن چيزيست كه كل يا اكثر بدن را فرا گيرد مثل پيراهن و عبارت

ص: 274

حضرت معنى ديگر دارد كه غرض عمده آنست كه وصيت علامت امامتست همين كه نوشتم شهرت مى كند و همه كس دانا مى شود به امامت تو و حجت بر خلق تمام مى شود.

و در حديث حسن كالصحيح تصريح باين معنى شده است بعد از وصيت به كفن و غير از آن.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه كفن كردم پدرم را در دو جامه مصرى سفيد كه در آن احرام مى گرفتند و در پيراهنى كه نماز در آن مى كردند و در بردى كه آن را خريده بودند به چهل مثقال طلا و در عمامه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه كه اگر امروز مى بود قيمتش چهار صد مثقال طلا مى بود.

و در حديث حسن كالصحيح بل الصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه در كفن فرمودند كه خرقه بردار كه رانهاى ميت را به آن بهم آورى و به پيچى مستحكم كه مبادا چيزى بيرون آيد و هر چه پنبه در دبر مى كنى بهتر است پس كفن مى كنى به پيراهنى و سر تا سرى و بردى كه همه بدن را فرا گيرد.و مذكور است در مقبوله يونس كه حضرت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم فرمودند كه حبره را پهن كن و سر تا سرى را بر بالاى آن پهن كن و بعد از آن پيراهن را پهن كن و عمامه و ران پيچ را فرمودند كه گذشت.

و در حديث كالصحيح معاوية بن وهب از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه ميت را در پنج جامه كفن مى بايد كرد پيراهنى كه تكمه و بند نداشته باشد يا نه بندند آن را اگر داشته باشد و سر تا سرى و خرقه كه ران او را محكم ببندند و بردى كه او را در آن پيچند و عمامه كه بر سر او پيچند و زيادتى او را بر سينه اش اندازند.

ص: 275

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه مرد را در سه جامه كفن مى كنند و زن اگر بزرگ باشد در پنج جامه پيراهن و ران پيچ و مقنعه و دو لفافه.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه ميت را در سه جامه كفن مى كنند بغير از ران پيچ و عمامه.

و احاديث كفن حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله خواهد آمد پس از اين اخبار متواتره ظاهر شد كه لنگ داخل كفن نيست و آن نيز بمنزله ران پنج است چنانكه در صحيحه ابن سنان تصريح به آن واقع شد و بهمان عبارت در فقه رضوى مذكور است و در موثقه عمار وارد شده است.

و محمولست بر ران پيچ يا به جاى ران پيچ يا ران پيچ ديگر است و چون نيكو تدبر نمائى خواهى دانست كه آن چه كرده اند بعضى از عدم تدبر ناشى شده است و جمعى كه بعد از ايشان آمدند اعتماد بر يافت گذشتگان كردند و خود تدبر ننمودند چون واجبست بيان حق گاهى بطول مى كشد و اللّه تعالى يعلم.

حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله را در سه جامه كفن كردند

14-( و: كفّن النّبي صلّى اللّه عليه و آله فى ثلاثة اثواب فى بردتين ظفريّتين من ثياب اليمن و ثوب كرسف و هو ثوب قطن).

و آن حضرت را صلى اللّه عليه و آله كفن كردند در سه جامه كه دو جامه آن كه از شهر ظفار بافته بودند از شهرهاى يمن و در يك جامه پنبه و ظاهر آنست كه جامه پنبه را پيراهن آن حضرت كردند و دو سر تا سرى را برد كرده باشند و چون آن حضرت معصوم بود محتاج بران پيچ نبودند و هم چنين لنگ.

بدان كه آنفا گذشت در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آن حضرت را كفن كردند در دو جامه صحارى عمانى سفيد و برد يمنى.و كلينى نيز از ابى اسامه چنين روايت كرده است.

ص: 276

و شيخ در موثق كالصحيح از سماعه روايت كرده است كه از آن حضرت سؤال كردم از آن چه ميت را به آن كفن مى كنند حضرت فرمودند كه سه جامه است و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را كفن كردند در سه جامه دو جامه صحارى و جامه حبره و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه را نيز در سه جامه كفن كردند.

و در موثق كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مرويست كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله را در سه جا كفن كردند دو جامه صحارى و يكى يمنى.و سند حديث متن بنظر نرسيد تا حال و ليكن در فقه رضوى به همين عبارتست و تأويل مى توان كرد كه چون صحار از عمان است و آن نزديك است به يمن اطلاق يمن بر آن كرده باشند و ثوب حبره از پنبه باشد و ليكن بعيد است.

14-( و روى: انّه حنّط بمثقال مسك سوى الكافور).

روايت كرده است شيخ به سندى كه مجهولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را حنوط كردند به يك مثقال مشك بغير از حنوط به كافور.

و احاديث بسيار وارد شده است در آن كه ميت را خوشبو نسازند بغير از كافور و ذريره و بخصوص مشك نيز وارد شده است كه به مشك او را خوشبو نسازند پس از اين خبر بر تقدير صحت محمولست بر آن كه از خصايص آن حضرت بوده باشد و حمل بر تقيه اظهر است چون ظاهر آنست كه راوى خبر از عامه باشد و در فقه رضوى مذكور است كه مشك را بالاى كفن بگذارند تا فرشتگان از او محظوظ شوند و تنفر ننمايند و اين وجهى است در جمع بين الاخبار و اللّه تعالى يعلم.

ص: 277

امام باقر در وصيت نامه نوشت كه او را كفن كنند در سه جامه

5,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: كتب ابى صلوات اللّه عليه فى وصيّته ان أكفّنه فى ثلاثة اثواب احدها برد له حبرة كان (1)يصلّى فيه يوم الجمعة و ثوب آخر و قميص).

و از حلبى منقولست و طريق صدوق به او صحيح است و طريق كلينى به او حسن كالصحيح است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه پدرم در وصيت نامه نوشت كه او را كفن كنم در سه جامه يكى برد يمانى كه داشتند و در روز جمعه در آن نماز مى گذارند و جامه ديگر كه ظاهرا سر تا سرى باشد چنانكه اخبار در آن گذشت و در پيراهنى.

مرده را مى توان در سه جامه سر تا سرى كفن كرد بى پيراهن

7-( و: سئل موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه عن الرّجل يموت أ يكفّن فى ثلاثة اثواب بغير قميص قال لا باس بذلك و القميص احبّ إليّ).

و بسند حسن از سهل بن اليسع منقول است كه سؤال نمودم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه مردى كه مرده باشد او را كفن مى توان كرد در سه جامه سر تا سرى بى پيراهن حضرت فرمودند كه باكى نيست و اگر يكى از آن سه جامه پيراهن باشد محبوب تر است نزد من از آن كه همه سر تا سرى باشد و از مجموع اين اخبار ظاهر شد آن چه پيش مذكور شد.

زنى كه در نفاس بميرد او را غسل دهند چنانكه زن پاك را غسل مى دهند

6-( و: سال عمّار بن موسى السّاباطىّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن المرأة اذا ماتت فى نفاسها كيف تغسّل قال مثل ما تغسّل الطّاهرة و كذلك الحائض و كذلك الجنب انّما يغسّل غسلا واحدا).

و در موثق از عمار منقولست كه سؤال كرد از آن حضرت صلوات اللّه عليه از زنى كه در نفاس بميرد چگونه او را غسل دهند حضرت فرمودند كه چنانكه زن پاك را غسل مى دهند و هم چنين حايض و هم چنين جنب هر گاه بميرند يك غسل مى دهند و

ص: 278


1- و كان.خ.

احاديث جنب گذاشت اندكى بيشتر و ظاهرا اينجا زن جنب مراد باشد چون جنب را بر مرد و زن اطلاق مى كنند.

10-( و: سئل ابو الحسن الثّالث صلوات اللّه عليه هل يقرّب إلى الميّت المسك و البخور قال نعم).

و از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه پرسيدند كه آيا مشك و بخور را نزديك ميت مى برند؟حضرت فرمودند كه بلى و چون احاديث گذشت كه ميت و كفن او را دخان نكنند اين حديث را حمل بر اين مى كنيم كه بخور را از جهت حاضران كنند كه ايشان بوى ميت را نشنوند هر گاه بو كرده باشد.

و ممكن است كه مشك نيز داخل بخور باشد چنانكه در حديث موثق از غياث از حضرت امام جعفر صادق از پدرش صلوات اللّه عليهما منقولست كه آن حضرت خوشبو مى ساختند به بخور ميت را به عودى كه در آن مشك بود و گاه بود كه بر تابوت مى گذاشتند و گاه بود كه نمى گذاشتند و حضرت را خوش نمى آمد كه مجمره را از عقب ميت برند.

و محمول است بر آن كه در حوالى ميت بخور كنند و مشهور ميان علما حمل بر تقيه است چنانكه گذشت و مى توان حمل كردن بر آن كه مشك را بر بالاى كفن گذارند چنانكه در فقه رضوى مذكور است.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: المرأة اذا ماتت نفساء و كثر دمها ادخلت إلى السّرة فى الادم او مثل الادم و تنظّف ثمّ تحشى القبل و الدّبر ثمّ يكفّن بعد ذلك).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست بسند قوى كالصحيح كه هر گاه زنى در نفاس بميرد و خونش بند نشود از بسيارى آن، آن زن را داخل مى كنند تا ناف در پوستى يا مثل پوست و او را پاكيزه مى كنند پس قبل و دبرش را پر مى كنند پس كفن مى كنند او را بعد از آن.

ص: 279

اين عبارت دو احتمال دارد يكى آن كه بعد از غسل فرجش را پر از پنبه مى كنند تا نيم من چنانكه در حديث ديگر وارد است و زير جامه از قبيل زير جامه كشتى گيران از جهت او مهيا مى كنند و پاهاش را در اندرون آن مى كنند كه اگر خون از پنبه بگذرد از پوست نگذرد و كفن را نجس نكند.

و احتمال ديگر عبارت آنست كه على سبيل القلب باشد به آن كه ريزه بلغار و امثال آن از گل رست و آهك در فرج او پر كنند كه اينها مانعند از آمدن خون و اللّه تعالى يعلم.

زنى كه بميرد و زنى نباشد و مرد محرمى نباشد

6-( و: سئل صلوات اللّه عليه عن المرأة تموت مع رجال ليس فيهم ذو محرم هل يغسّلونها و عليها ثيابها فقال صلّى اللّه عليه و آله اذا يدخل ذلك عليهم و لكن يغسلون كفّيها).

و بسند صحيح و قوى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند از زنى كه بميرد و مردان با او باشند و زنى نباشد و مرد محرمى نباشد آيا مردان اجنبى آن زن را غسل مى توانند داد جامه پوشيده كه نظر ايشان به بدن آن زن نيفتد پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر در اين صورت آن زن را غسل دهند عارى عظيم بر آن قبيله داخل مى شود و حق سبحانه و تعالى به آن راضى نيست و ليكن سرهاى دست آن زن را مى شويند و اين نيز بر سبيل استحباب است چون اخبار بسيار وارد شده است از صحيح و كالصحيح كه او را با جامها دفن مى كنند و غسل نمى دهند او را.

و شستن مختلف واقع شده است در بعضى سر دستها واقع شده است و در بعضى شستن مواضع تيمم واقع شده است به آن كه اول كف دست او را بشويند ديگر روى او را ديگر پشت دستهاى او را.و در بعضى مواضع وضو وارد شده است.و در بعضى تيمم وارد شده است و اختلاف قرينه استحباب است و دو

ص: 280

روايت وارد شده است كه او را غسل مى دهند جامه پوشيده و هر دو خالى از ضعف نيستند و شيخ حمل كرده است بر استحباب و حمل بر تقيه اظهر است.

و على اى حال شك نيست كه غسل دادن او واجب نيست پس او را با جامها دفن كردن اولى است كه دست به او نرسانند چنانكه روايات صحيحه و كالصحيحه بر آن دلالت دارد و اللّه تعالى يعلم.

6-( و: سأله عبد اللّه بن ابى يعفور عن الرّجل يموت فى السّفر مع النّساء و ليس معهنّ رجل كيف يصنعن به قال يلففنه لفا فى ثيابه و يدفنّه و لا يغسّلنه).

و بسند صحيح از عبد اللّه منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه بميرد در سفر با زنان و با ايشان مردى نباشد كه او را غسل دهند چه كنند زنان با او؟حضرت فرمودند كه مى پيچند او را در جامهاى او و دفن مى كنند او را و غسل نمى دهند او را و بر اين مضمون دلالت مى كند احاديث صحيحه مثل صحيحه كنانى و صحيحه حلبى و غيرهما.

6-( و: سأله الحلبيّ عن المرأة تموت فى السّفر و ليس معها ذو محرم و لا نساء فقال تدفن كما هى بثيابها و الرّجل يموت و ليس معه الاّ النّساء و ليس معهنّ رجل (1)يدفن كما هو بثيابه).

و در صحيح از حلبى مرويست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از زنى كه در سفر بميرد و نباشد محرمى و نه زنان كه او را غسل دهند حضرت فرمودند كه او را با جامهاى او دفن مى كنند و مردى كه بميرد و نباشد با او مگر زنان و با ايشان مردى نباشد و زن محرمى نباشد كه او را غسل دهند دفن مى كنندخ.

ص: 281


1- رجال قال.خ.

او را با آن جامها و محرم در حديث شيخ هست و در اينجا مراد است به قرينه سابق و احاديث ديگر.

كودك را تا سه سال زنان مى توانند غسل دهند

6-( و: ساله صلوات اللّه عليه ابو النّمير مولى الحارث (1)بن المغيرة فقال حدّثنى عن الصّبىّ إلى كم تغسّله النّساء فقال إلى ثلاث سنين).

و در قوى كالصحيح از ابو نمير آزاد كرده حارث منقولست كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بفرماييد كه كودك را تا چند سال زنان غسل مى توانند داد حضرت فرمودند كه تا سه سال و علما حمل كرده اند كه تا سه سال برهنه غسل مى توانند داد چون محرمند و به عورت اطفال نظر مى توانند كرد تا سه سال و بعد از آن جايز نيست و احوط آنست كه بعد از سه سال اگر مرد باشد زن او را غسل ندهد و اگر نباشد جامه پوشيده او را غسل بدهند تا بلوغ و بعد از بلوغ با جامها دفن كنند چنانكه گذشت.

و در حديث موثق از عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند از صبى كه زن او را غسل مى تواند داد حضرت فرمودند كه اطفال را زنان غسل مى دهند و پرسيدند از صبيه هر گاه زنى نباشد كه او را غسل دهد حضرت فرمودند كه مردان محرم او را غسل مى دهند.

(و ذكر شيخنا محمّد بن الحسن رضى اللّه عنه فى جامعه فى الجارية تموت مع الرّجال فى السّفر قال اذا كانت ابنة اكثر من خمس سنين او ست دفنت و لم تغسّل و اذا كانت ابنة اقلّ من خمس سنين غسّلت و ذكر عن الحلبيّ حديثا فى معناه عن الصّادق صلوات اللّه

ص: 282


1- الحرث.خ.

عليه)

و ذكر كرده است استاد ما محمد بن حسن كه حق سبحانه و تعالى او را خوشنود باشد در كتابى از كتب او كه او مسمى است به جامع در دخترى كه بميرد با مردان در سفر كه او گفت يا حضرت فرموده است كه اگر زياده از پنج سال و شش سال باشد سال او او را دفن مى كنند و غسل نمى دهند و اگر سالش كمتر از پنج سال باشد او را غسل مى دهند مردان و احوط آنست كه برهنه غسل ندهند اگر چه شيخ جز و آخر حديث را ذكر كرده است و بعد از آن ذكر كرده است كه يعنى برهنه غسل مى توان داد و اين معنى يا از شيخ است يا از محمد بن احمد بن يحيى است كه اين حديث را از كتاب او مرسلا روايت كرده است.

و ابن وليد كه در كتاب خود اين عبارت را ذكر كرده است حديثى به همين مضمون از حلبى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز ذكر كرده است مسندا يا مرسلا و بر تقدير ارسال ظاهرش صحت حديث است چون سند ابن وليد به حلبى صحيح است به چند سند و ليكن چون لفظ برهنه در حديث وارد نشده است اولى آنست كه پيراهن پوشيده او را غسل دهند و اللّه تعالى يعلم.

مرد زن و مادر و خواهر خود را غسل مى دهد و زن محرم خود را

6-( و: سأله منصور ابن حازم عن الرّجل يسافر مع امرأته فتموت أ يغسّلها قال نعم و أمّه و اخته و نحوهما يلقى على عورتها خرقة و يغسّلها).

و بسند صحيح از منصور منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه با زن خود بسفر رود و آن زن بميرد آيا آن زن را غسل مى تواند داد؟حضرت فرمودند كه بلى و مادر و خواهرش و امثال اينها از محارم را غسل مى تواند داد مثل دختر و عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر خود را و مى اندازد بر عورت زنش يا هر يك از اينها خرقه و او را غسل مى دهد بدان كه ظاهر اين حديث دلالت مى كند كه زوجه و ساير محارم را غسل مى تواند داد برهنه بغير از عورت كه مى بايد به پوشاند.

ص: 283

و بر اين مضمون احاديث معتبره دلالت مى كند و ليكن اكثر علما در محارم قايلند كه جامه پوشيده آنها را غسل مى تواند داد و در زوجه پوشيدن عورت كافيست و احوط آنست كه زوجه را پوشيده غسل بدهد چنانكه در احاديث صحيحه وارد شده است اگر چه اظهر آنست كه محمول است بر استحباب،و هم چنين اولى آنست كه تا مماثل باشد از زن و مرد غير مماثل غسل ندهند چنانكه در اخبار معتبره وارد شده است و جمعى واجب مى دانند اما بعيد است چون احاديث جواز صحيح است و مطلق است و مصرح نيز هست و اللّه تعالى يعلم.

6-( و سأله صلوات اللّه عليه سماعة ابن مهران: عن رجل مات و ليس عنده (1)الاّ نساء فقال تغسّله امرأة ذات محرم منه و تصبّ النّساء عليها الماء و لا تخلع ثوبه و ان كانت امرأة ماتت مع رجال و ليس معهم امرأة و لا محرم لها فلتدفن (2)كما هى فى ثيابها فان كان معها دو محرم لها غسّلها من فوق ثيابها).

و بسند موثق كالصحيح منقولست كه سماعه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از مردى كه مرده باشد و نباشد نزد او مگر زنان پس حضرت فرمودند كه غسل مى دهد او را زنى كه محرم او باشد و زنان ديگر آب بر دست آن زن يا بر آن مرد مى ريزند و جامه او را يعين پيراهن او را نمى كنند و اگر زنى بميرد با مردان و با ايشان زنى و مرد محرمى نباشد آن زن را با جامهاى او دفن مى كنند و اگر مرد محرمى باشد او را پيراهن پوشيده غسل مى دهد و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است.خ.

ص: 284


1- معه.خ.
2- فتدفن.خ.

6-( و سأله عمار السّاباطىّ: عن الصّبيّة لا تصاب امرأة تغسّلها قال يغسّلها اولى النّاس بها من الرّجال

6- و: ساله عن الرّجل المسلم يموت فى السّفر و ليس معه رجل مسلم و معه رجال نصارى و عمّته و خالته مسلمتان كيف يصنع فى غسله قال تغسّله عمّته و خالته فى قميصه و لا تقربه النّصارى

6- و: عن المرأة تموت فى السّفر و ليس معها امرأة مسلمة و معها نساء نصارى و معها عمّها و خالها مسلمان قال (1)يغسّلانها و لا تقربها النّصرانيّة غير انّه يكون عليها درع فيصبّ الماء من فوق الدّرع

6- و: ساله عن النّصرانيّ يكون فى السّفر و هو مع المسلمين فيموت قال لا يغسّله مسلم و لا يدفنه و لا كرامة و لا يقوم على قبره و ان كان اباه).

و بسند موثق از عمار منقولست كه گفت سؤال كردند از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از دختر نابالغى كه بميرد و زنى بهم نرسد كه او را غسل دهد حضرت فرمودند كه غسل مى دهد او را ولى او از مردان يعنى محارم او از پدر و مادر و عم و خال مثلا.

و ديگر از آن حضرت سؤال كردند كه هر گاه مردى مسلمان در سفر بميرد و نباشد با او مرد مسلمان و مردمانى نصرانى عيسوى مذهب باشند و عمه و خاله مسلمان نيز باشند كه غسل او بدهد؟حضرت فرمودند كه عمه و خاله او را غسل مى دهند پيراهن پوشيده و نصرانى نزديك او نمى رود و ديگر سؤال كردند از زنى كه بميرد در سفرى و نباشد با او زن مسلمانى و زنان نصرانيه باشند و عمو و خالوى مسلمان باشند حضرت فرمودند كه عمو و خالو او را غسل مى دهد و زن نصرانيه نزديك او نمى رود و ليكن مى بايد كه آن زن با پيراهن باشد وخ.

ص: 285


1- فقال.خ.

آب را از بالاى پيراهن بر او بريزند و ديگر سؤال كردند از آن حضرت كه هر گاه در سفرى نصرانى با مسلمانان باشد و بميرد چه كنند حضرت فرمودند كه او را مسلمانى غسل نمى دهد و دفن نمى كند و او را عزتى نيست نزد حق سبحانه و تعالى و نزد مؤمنان كه با او اينها كنند و اگر كفار او را دفن كنند مسلمان بر سر قبر او نمى رود كه دعا كند اگر چه پدرش باشد.

6-( و ساله المفضّل بن عمر فقال: [قلت]له جعلت فداك ما تقول فى المرأة تكون فى السّفر مع الرّجال ليس فيهم لها ذو محرم و لا معهم امرأة فتموت المرأة ما يصنع بها؟قال يغسل منها ما أوجب اللّه عليه التّيمّم و لا تمسّ و لا يكشف لها شىء من محاسنها الّتى امر اللّه عزّ و جلّ بسترها فقال له كيف يصنع بها؟قال يغسل باطن كفّيها ثمّ يغسل وجهها ثمّ يغسل ظهر كفّيها).

و بسند كالصحيح از مفضل منقولست كه عرض نمودم كه فداى تو گردم چه مى فرمايى در زنى كه در سفر فوت شود و با او مردان باشند و محرمى و زنى نباشد چه كنند با او؟حضرت فرمودند كه مواضع تيمم او را مى شويند و دست نمى رسانند و باز نمى كنند چيزى از محاسن او را كه حق سبحانه و تعالى امر كرده است به پوشانيدن آنها مثل گردن و سينه و هر چيزى غير از رو و سر و دستها و پاها تا ساق چنانكه خواهد آمد پس مفضل گفت چگونه بشويند؟ حضرت فرمودند كه شكم دستها را مى شويند كه در وقت تيمم بر خاك مى زنند و رو را مى شويند تمام يا پيشانى را پس پشت دستها را مى شويند.

و اين عنوان نيز يك فرد است از افراد مستحب چنانكه گذشت و اگر اين فعل را به جا آورند و تيمم بدهند او را سه مرتبه بدل از سدر و كافور و قراح احوط است و اللّه تعالى يعلم.

مردى كه بميرد و نباشد با او مردى مسلمان و نه زن مسلمانى كه از خويشان او باشد

6-( و ساله عمّار بن موسى السّاباطىّ: عن رجل مات و ليس معه رجل

ص: 286

مسلم و لا امرأة مسلمة من ذوى قرابته و معه رجال نصارى و نساء مسلمات ليس بينهنّ و بينه قرابة؟قال يغتسل النّصرانيّ ثمّ يغسّله فقد اضطرّ و سأله عن المرأة المسلمة تموت و ليس معها امرأة مسلمة و لا رجل مسلم من ذوى قرابتها و معها نصرانيّة و رجال مسلمون؟قال تغتسل النّصرانيّة ثمّ تغسّلها).

و بسند موثق منقولست كه عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كرد از مردى كه بميرد و نباشد با او مردى مسلمان و نه زن مسلمانى كه از خويشان او باشد و محرم او باشد و با او باشند مردان نصرانى و زنان مسلمان كه ميان او و ايشان خويشى نباشد حضرت فرمودند كه اول نصرانى غسل مى كند تا بدنش از نجاسات عينيه مثل خمر و خنزير كه ملاقات به آن ها كرده است پاك شود بعد از آن مسلمان را غسل مى دهد چون مضطرند.

و ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد از زن مسلمانى كه بميرد و با او نباشد زن مسلمانى و نه مرد مسلمانى از خويشان او و با او باشد زن نصرانيه و مردان مسلمان حضرت فرمودند كه زن نصرانيه أولا غسل مى كند و بعد از آن زن مسلمان را غسل مى دهد.

و مؤيد اين خبر است خبر موثق از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه جمعى به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمدند و عرض كردند كه زنى در اين سفر با ما بود و فوت شد و محرمى نداشت حضرت فرمودند كه چه كرديد گفتند كه آب بر او ريختيم حضرت فرمودند كه زنى از اهل كتاب نبود كه او را غسل دهد گفتند نه حضرت فرمودند كه چرا او را تيمم نداديد؟ و عمل به اين دو حديث كرده اند اكثر علما و ليكن گفته اند كه نزد ضرورت

ص: 287

مطلق كافر غسل مى تواند داد.و اين دو حديث دلالت مى كند بر آن كه اهل كتاب كه يهود و نصارى و مجوس باشند غسل مى توانند داد نه مطلق كافر.

و محقق در معتبر تأمل نموده است در عمل باين دو خبر كه چون راوى هر دو بد مذهبند مشكل است عمل باين با آن كه زياده از صد جا عمل بحديث عمار و امثال او كرده است و گفته است كه اشكالى ديگر آن كه غسل عبادتست و نيت در كار است جوابش آن كه ظاهر نيست كه در اين غسل نيت در كار باشد و بر تقدير اشتراط نيت علما ذكر كرده اند كه زنان مسلمه نيت مى كنند.

ديگر آن كه كافر نجس است و غسل سبب زيادتى نجاست مى شود و اين نيز ظاهر نيست كه اهل كتاب نجس باشند چنانكه گذشت و مى آيد و نجاست عارضى به غسل ايشان زايل مى شود و ضعف خبر منجبر است به شهرت بين الاصحاب با آن كه همين حكم در فقه رضوى هست و اللّه تعالى يعلم.

پنج كسند كه سه روز انتظار ايشان مى بايد كشيد كه مبادا سكته كرده باشند و نمرده باشند

(و خمسة ينتظر بهم ثلاثة ايّام الاّ ان يتغيروا الغريق و المصعوق و المبطون و المهدوم و المدّخن)

و در حديث صحيح از اسماعيل بن عبد الخالق مرويست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه پنج كسند كه سه روز انتظار ايشان مى بايد كشيد كه مبادا سكته كرده باشند و نمرده باشند مگر آن كه متغير شوند و بوى بد از ايشان ظاهر شود كه آن دليل قطعى است بر مردن و ساير علاماتى كه ذكر كرده اند ظنى است و عمل به آن مشكل است و آن پنج كس كسى است كه غرق شده باشد،يا صاعقه او را زده باشد،يا به علت اسهال رفته باشد،يا خانه بر سر او فرود آمده باشد،يا دود زده باشد.

و ممكن است كه مصعوق شامل كسى باشد كه بيهوش شده باشد به غش كردن چنانكه در اين بلاد اين بيشتر است و بسيار كس ديديم كه غش كرده بود

ص: 288

و در تابوت گذاشته به غسل گاه بردند و زنده بود اما اگر سه روز بگذرد جزما مى ميرد و البته بو مى كند.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقول است كه مصعوق بهر دو معنى على الظاهر و غريق را سه روز صبر مى كنند مگر آن كه پيشتر متغير شوند.

و در حديث موثق كالصحيح اسحاق بن عمار وارد است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از غرق شده آيا او را غسل مى دهند حضرت فرمودند كه بلى و احتياط نيز مى بايد كرد گفتم كه چگونه احتياط كنم؟حضرت فرمودند كه سه روز دفن نمى بايد كرد و هم چنين صاحب صاعقه را بهر دو معنى زيرا كه بسيار است كه گمان مى كنند كه او مرده است و نمرده است.

و از على بن ابى حمزه منقولست كه يك سال در مكه معظمه صاعقه و برق بسيار مى جست و مردم بسيار به سبب آن مردند پس من به خدمت حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه رفتم حضرت خود فرمودند بى آن كه من سؤال كنم كه مى بايد غريق و مصعوق را سه روز دفن نكنند مگر آن كه بو كنند كه آن دليل مردنست گفتم فداى تو گردم از گفته شما چنين ظاهر مى شود كه بسيار كسرا زنده به گور كرده باشند.حضرت فرمودند كه بلى بسيار كسرا زنده دفن كردند كه نمردند مگر در قبور خود.

و از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بروايت سكونى منقولست كه غريق را غسل مى بايد داد.و در موثق عمار وارد است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه غريق را دفن نمى كنند تا متغير شود و بدانند كه مرده است بعد از آن غسل مى دهند و دفن مى كنند،و مصعوق را دو روز صبر

ص: 289

مى كنند و بعد از آن كفن مى كنند و دفن مى كنند.

و دور نيست كه دو روز متغير شود البته اگر مرده باشد و يا به هوش آيد اگر سكته كرده باشد اما سه روز البته صبر مى بايد كرد احتياطا.

و از اين اخبار ظاهر مى شود كه غسل عبادتست نه ازاله نجاست و بس و اگر نه غريق را ديگر غسل نمى بايست دادن و محتمل است كه از جهت ترتيب باشد و شستن سدر و كافور چون ضرور است و نشده است از آن جهت اعاده بايد كرد و ليكن حضرت مطلقا امر به اعاده فرموده است اگر چه سدر و كافور نداشته باشند و اللّه تعالى يعلم.

و همين مضمون در فقه رضوى مذكور است و ليكن غريق و مصعوق و مدخن مذكورند چون غالب اينهايند.

كسى كه آبله داشته باشد و بميرد آب بر او مى ريزند اگر خوف آن باشد كه اگر دست بمالند چيزى از پوست او جدا شود

(و المجدور اذا مات يصبّ الماء عليه صبّا اذا خيف ان يسقط من جلده شىء عند المسّ و كذلك الكسير و المحترق و الّذى به القروح)

و كسى كه آبله داشته باشد و بميرد آب بر او مى ريزند هر گاه خوف آن باشد كه اگر دست بمالند چيزى از پوست او جدا شود و هم چنين كسى كه اعضاى او شكسته باشد يا سوخته باشد يا جراحتها و دملها داشته باشد و بر اين مضمون حديث كالصحيح از ضريس منقولست.

و در حديث موثق از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت پرسيدند از شخصى كه سوخته باشد به آتش حضرت ايشان را امر فرمود كه آب بر او بريزند و نماز كنند.

و در حديث ديگر منقولست كه عرض نمودند به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه شخصى از ما آبله دارد و مرده است اگر او را غسل دهيم از هم مى پاشد حضرت فرمودند كه تيمم دهيد.و اين اخبار اگر چه خالى از ضعف نيست

ص: 290

ليكن عمومات شامل اينها هست و اينها مؤيدند با آن كه در فقه رضوى نيز هست با ما بعد آن كه اگر در كشتى مرده باشد پاهاى او را سنگين مى كنند و در دريا مى اندازد و اللّه تعالى يعلم.

هر گاه شخصى در كشتى بميرد او را غسل مى دهند و سنگى در پاى او مى بندند و در دريا مى اندازند

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: اذا مات الميّت فى البحر غسّل و حنّط و كفّن ثمّ يوثق فى رجله حجر و يرمى به فى الماء).

و در روايت وهب بن وهب از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه شخصى در دريا در كشتى بميرد او را غسل مى دهند و حنوط مى كنند و كفن مى كنند و سنگى در پاى او مى بندند و در دريا مى اندازند و بعضى ذكر كرده اند كه اگر سنگى ديگر در بالا تنه او نيز ببندند و رو بقبله سر دهند كه فرو رود با امكان لازمست.و بر اين مضمون كه در حديث كالصحيح ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است اما باين عبارت كه سنگين مى كنند.

و در حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه اينها را مى كنند مشروط به آن كه كنار مقدور نباشد يا اگر نيندازند خوف مثله باشد كه بگندد يا از هم به پاشد.

6-( و قد روى: انّه يجعل فى خابية و يوكأ رأسها و يرمى بها فى الماء هذا كلّه اذا لم يقدر على الشّط).

و بتحقيق كه در روايتى وارد شده است كه آن حديث صحيح ايوب بن حر است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه هر گاه شخصى بميرد در كشتى در دريا به او چه كنند حضرت فرمودند كه در ميان خمى مى گذارند و سرش را مى بندند كه جانورى داخل او نشود و در آب مى اندازند صدوق ذكر كرده است كه اين هر دو حكم در صورتيست كه قدرت بر كنار نداشته باشد و الا مى بايد كه به كنار برند و دفن كنند.

ص: 291

و در حديث مرسلى اين شرط بود در حكم اول كه مذكور شد.و اكثر علما حمل بر تخيير كرده اند.

و جمعى گفته اند كه اگر خم ممكن باشد و توان خريد اگر چه به زر بسيار باشد هر گاه داشته باشند آن مقدم است زيرا كه مهما أمكن واجبست حفظ بدن ميت از آن كه سباع آن را نخورند و سباع دريا بيشتر از خشكى است و اگر ممكن نباشد سنگين مى كنند و به آب مى اندازد و هيچ شك نيست كه عمل باين قول بهتر است و اللّه تعالى يعلم.

مرد و زنى را كه مى خواهند سنگسار كنند غسل مى دهند و حنوط مى كنند و كفن مى پوشانند پيش از كشتن بعد از آن سنگ باران مى كنند

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: المرجوم و المرجومة يغسّلان و يحنّطان و يلبسان الكفن قبل ذلك ثمّ يرجمان و يصلّى عليهما و المقتصّ منه بمنزلة ذلك يغسّل و يحنّط و يلبس الكفن ثمّ يقاد و يصلّى عليه).

و به چند سند از مسمع منقولست اين حديث و چون ظاهر آنست كه مصنف از كتاب او برداشته است ضعف طرق ضرر ندارد،و او از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه گفت حضرت فرمودند كه مردى را كه خواهند سنگسار كنند و زنى را كه خواهند سنگسار كنند غسل مى دهند و حنوط مى كنند و كفن مى پوشانند پيش از كشتن بعد از آن سنگ باران مى كنند و بعد از آن بر هر دو نماز مى كنند.

و كسى كه كسى را كشته باشد و او را خواهند كه بعوض آن شخص بكشند به همين عنوان غسل مى دهند و حنوط مى كنند و كفن در او مى پوشانند و گردنش را مى زنند و نماز مى كنند يا نماز مى كنند بر او و گردنش را مى زنند و اول اظهر است.

و گمان ندارم كه كسى خلاف كرده باشد در اين مسأله و اگر پيش از كشتن نكرده باشند بعد از كشتن واجبست همه اجماعا و عبارت مصنف صريح است كه نماز بعد از كشتن است اما اين عبارت ثمّ يقاد در كافى و تهذيب

ص: 292

نيست و ظاهر فقه رضوى با مصنف است و عبارت ما بعد عبارت فقه رضوى است.

هر گاه شخصى را از حلق كشيده باشند كه راهزنى كرده باشد بعد از سه روز او را از دار به زير آورند و غسل دهند و نماز كنند و دفن كنند

(و اذا كان الميّت مصلوبا انزل عن الخشبة بعد ثلاثة ايّام و غسّل و دفن و لا يجوز صلبه اكثر من ثلاثة ايّام)

و بطرق متعدده از سكونى منقولست از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه هر گاه شخصى را از حلق كشيده باشند كه راهزنى كرده باشد بعد از سه روز او را از دار به زير مى آورند و غسل مى دهند و نماز مى كنند و دفن مى كنند و جايز نيست كه زياده از سه روز او را در دار بگذارند و اين سه روز از جهت عبرت ديگران مقرر شده است چنانكه خواهد آمد در كتاب حدود إن شاء اللّه تعالى.

و در حديث صحيح از ابو هاشم منقولست كه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از مصلوب پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه آيا نمى دانى كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه نماز گذارد بر عمش زيد بن على؟ابو هاشم گفت مى دانم و ليكن كيفيتش را نمى فهمم،و ظاهرا پيشتر شنيده باشد و نفهميده باشد حضرت فرمودند كه من بيان كنم از جهت تو اگر روى مصلوب بقبله باشد پس محاذى كتف راست مصلوب بايست و ميل بدست چپ قبله كن،و اگر پشت او بقبله و محاذى دوش چپ او بايست و ميل بدست چپ قبله كن كه ميان مشرق و مغرب قبله است و اگر دوش چپ او بقبله باشد محاذى دوش راست بايست و اگر دوش راستش بقبله باشد محاذى دوش چپ او بايست و بهر نحو كه او منحرف شود تو ميل به جانب دوش او و قبله بكن و مى بايد كه روى تو از ميان مشرق و مغرب بيرون نرود و استقبال و استدبار او مكن البته،ابو هاشم گفت كه فهميدم إن شاء اللّه فهميدم و اللّه.

شخصى كه او را درنده يا مرغان خورده باشند و استخوانهاى او مانده

باشد با او چه كنند؟]

7-( و: سأل علىّ ابن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما

ص: 293

عن الرّجل ياكله السّبع او الطّير فتبقى عظامه بغير لحم كيف يصنع به قال يغسّل و يكفّن و يصلّى عليه و يدفن).

و بسند صحيح منقولست كه سؤال كرد على از برادرش صلوات اللّه عليه از شخصى كه او را شير يا درندۀ ديگر خورده باشد يا مرغان گوشت او را خورده باشند و استخوانهاى او مانده باشد بى گوشت با او چه كنند؟حضرت فرمودند كه آن را غسل مى دهند و كفن مى كنند و نماز بر آن مى كنند و دفن مى كنند.و دغدغه نيست كه اگر همه استخوانها مانده باشد اين حكم دارد و بعد از اين احاديث در اين باب خواهد آمد و در فقه رضوى هست.

امير المؤمنين صلوات اللّه عليه غسل نداد عمار بن ياسر را،و نه هاشم بن عتبة را

1-( و فى خبر آخر: انّ عليّا صلوات اللّه عليه لم يغسّل عمّار بن ياسر و لا هاشم بن عتبة و هو المرقال و دفنهما فى ثيابهما بدمائهما و لم يصلّ عليهما).

و در خبرى ديگر كه آن خبر مسعدة بن صدقه عامى است وارد است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه غسل نداد عمار بن ياسر را،و نه هاشم بن عتبة را كه او را مرقال مى گويند به اعتبار آن كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در جنگ صفين او را علمدار كرد و در جنگ بسيار تند و تلخ بود او را باين اعتبار مرقالش ناميدند و حضرت ايشان را با جامهاى خونين دفن كردند و بر ايشان نماز نكردند.

و اكثر عامه بر اينند كه نماز بر شهيد واجب نيست چون نماز از جهت مغفرتست و او مغفور است و اين قول باطل است زيرا كه هم چنان كه از جهت مغفرت مى باشد از جهت علو درجات مى باشد با آن كه آنها كه نماز بر او مى كنند نيز مغفور مى شوند.

و بدان كه اين عبارت و فى خبر آخر ظاهرا سهوا واقع شده باشد زيرا كه مناسبتى نيست ميان خبر اول و ثانى تا باين عبارت گفته شود،و توجيه

ص: 294

مى توان كرد كه هر گاه بر استخوان تنها احكام ميت جارى باشد چگونه بر شهيد نماز نتوان كرد.

و على اى حال ظاهر كلام علماى شيعه اينست كه خلافى نيست ميان ايشان كه شهيد را خواه در معركه شهيد شده باشد يا نه نماز بر او واجبست و ليكن اكثر اخبار قتل در معركه كه او را كشته دريابند و رمقى نداشته باشد از حيات خالى است از صلاة و ممكن است كه از جهت تقيه تصريح نفرموده باشند و حديث نفى صلاة همين خبر مسعده است و بس على الظاهر.

(هكذا روى لكنّ الاصل ان لا يترك احد من الامّة اذا مات بغير صلاة)

صدوق مى گويد كه اين روايت چنين وارد شده است ليكن اصل به اعتبار عمومات اخبار آنست كه هيچ يك از امت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را بى نماز نگذارند و خلافى كه شده است در نماز سنيان باين اعتبار است كه آيا ايشان از امت آن حضرت هستند يا نه زيرا كه مطلق امت مراد نيست چون يهود و نصارى و ساير كفار امت دعوت هستند و حضرت همه را بدين اسلام دعوت فرموده است و خلافى نيست در آن كه خوارج و نواصب و غلاة و مرتد و مجسمه قايله به جسم كثيف با آن كه داخل امتند اما به اعتبار انكار ضرورى دين آن حضرت از دين بدر رفته اند و منافقان اين زمان ايشانند و اما بقيه سنيان و شيعيان بد مذهب مثل زيدى و واقفى و امثال اينها خلافست.

و شيخ مفيد عليه الرحمة ذكر كرده است كه جايز نيست شيعه اثنى عشرى را كه غسل دهد مخالف حقرا هر كه باشد و جايز نيست نماز كردن بر ايشان مگر از جهت تقيه و در نماز بر او لعن خواهد كرد چنانكه مى آيد و حق اينست كه در تقيه نيز نماز وارد نشده است بلكه مى ايستد و صورت نماز را بفعل مى آورد و لعن مى كند.

ص: 295

و شيخ طوسى ذكر كرده است در شرح كلام مفيد كه وجه سخن مفيد آنست كه مخالف اثنى عشرى كافرند همه و نماز بر كافر جايز نيست بى دغدغه و حديث نصرانى گذشت و خواهد آمد و اين استدلال در كار نبود چون اخبار بخصوصها در نماز وارد شده است چنانكه ذكر كرده است.

هر گاه به شهيد رسند و بقيه حيات چيزى مانده باشد خواه در معركه بميرد و خواه در غير معركه او را غسل مى دهند

6-( و روى ابو مريم الانصارىّ عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال:

الشّهيد اذا كان به رمق غسّل و كفّن و حنّط و صلّى عليه و ان لم يكن به رمق كفّن فى اثوابه).

و روايتست بسند موثق كالصحيح بل الصحيح از ابو مريم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه به شهيد رسند و بقيه حيات چيزى مانده باشد خواه در معركه بميرد و خواه در غير معركه او را غسل مى دهند و كفن مى كنند و حنوط مى كنند و نماز مى كنند بر او اگر وقتى رسيدند كه رمقى نمانده و واصل شده است در آن جامهائى كه دارد دفن مى كنند اگر خونين نشده باشد.

14,6-( و: سأله ابان بن تغلب عن الرّجل يقتل فى سبيل اللّه أ يغسّل و يكفّن و يحنّط فقال يدفن كما هو فى ثيابه بدمه الاّ ان يكون به رمق فان كان به رمق ثمّ مات فانّه يغسّل و يكفّن و يحنّط و يصلّى عليه لأنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله صلّى على حمزة و كفّنه و حنّطه لأنّه كان جرد).

و سند ابان اگر چه در اين كتاب جهالتى دارد اما كلينى بسند صحيح روايت كرده است از ابان بن تغلب به تا دو نقطه و غين نقطه دار كه او گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه كشته شود در راه خدا كه جهاد مشروع باشد اگر چه در زمان غيبت باشد و كفار بر سر مسلمانان آيند چون دفع ايشان واجبست آن نيز داخل است پرسيد كه آيا غسل مى دهند و كفن مى كنند و حنوط مى كنند او را؟حضرت فرمودند كه با آن جامهاى خونين دفن

ص: 296

مى كنند او را مگر آن كه رمقى داشته باشد پس اگر به او رسند و رمقى از حيات او مانده باشد و بميرد او را غسل مى دهند و كفن مى كنند و حنوط مى كنند و نماز بر او مى كنند لأنّ در اينجا سهو نساخ است و در كافى و تهذيب آن است و آن بهتر است و اگر و انّ باشد بهتر.

و به درستى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نماز بر حمزه كردند و كفن كردند و حنوط كردند او را از جهت آن كه او را برهنه كرده بودند كفار و اين بمنزله دفع اعتراضى است كه بر كلام آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله ظاهرا مى آيد كه كسى بگويد كه چون حمزه سيد الشهدا را دريافتند او شهيد شده بود پس چرا حضرت او را كفن و حنوط كردند حضرت جواب فرمودند كه چون نماز تابع كفن است على الظاهر من الاخبار يا آن كه چون حمزه را برهنه كرده بودند با جامهاى خود دفن نمى توانست كردن حضرت او را كفن از اين جهت كردند و حنوط فرمودند و اگر جامه مى داشت كفن و حنوط نمى كردند و بنا بر آن چه از اخبار ظاهر مى شود قيد صلاة است فتدبر.

و در روايت حسن كالصحيح از اسماعيل بن جابر و زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه گفتند عرض كرديم كه چگونه شهيد را با خونش دفن مى كنند؟حضرت فرمودند كه بلى با جامهاى خونين دفن مى كنند و او را حنوط نمى كنند و غسل نمى دهند و بهمان عنوان كه هست دفن مى كنند پس حضرت فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عمش حمزه را دفن فرمودند با جامهاى خودش يعنى جامهاى رسول صلى اللّه عليه و آله يا بعضى از جامهاى او كه مانده بود با خونش و حضرت رداى خود را كفن او فرمودند و به پاهاى او نرسيد حضرت علف اذ خر طلبيدند پاهاى او را پوشانيدند و هفتاد نماز يعنى دعا بر او كردند و هفتاد تكبير بر او گفتند و وجه

ص: 297

هفتاد تكبير خواهد آمد.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه شهيد شود در راه خدا او را با جامهاى او دفن مى كنند و غسل نمى دهند او را مگر آن كه مسلمانان او را دريابند و رمقى داشته باشد و بعد از آن بميرد كه در اين صورت او را غسل مى دهند و كفن مى كنند و حنوط مى كنند به درستى كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله حمزه را با جامهاى او دفن كرد و غسل نداد و ليكن بر او نماز گذارد و ديگر اخبار خواهد آمد.

و غرض از ذكر اين اخبار اشتباه اكثر علماست در آن كه مطلقا گفته اند كه اين حكم از براى شهيد در معركه امام است و احاديث همگى مقيد است به رمق و مقيد نيست به امام صلوات اللّه عليه چنانكه در فقه رضويست كه مدار بر رمق است و اگر رمق نداشته باشد نماز مذكور نيست.

حنظله را ملائكه غسل دادند

14-( و: استشهد حنظلة بن ابى عامر الرّاهب بأحد فلم يامر النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله بغسله و قال رأيت الملائكة بين السّماء و الارض تغسّل حنظلة بماء المزن فى صحاف (1)من فضّة فكان يسمّى غسيل الملائكة).

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حنظله پسر ابو عامر راهب شام كه منافقان پدرش را از شام آوردند و مسجد ضرار را جهت او ساختند تا بهانه داشته باشند و در آن مسجد با هم بسر آورند شايد تفرقه ميان اصحاب آن حضرت به همرسانند حق سبحانه و تعالى آيه:

ص: 298


1- فى صحف.خ.

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ (1) را فرستاد و حضرت بامر الهى آن مسجد را سوزانيد پسرش حنظله به شرف اسلام و ايمان مشرف شد و عبد اللّه بن ابى كه سردار منافقان بود دختر خود را نامزد او كرده بود و در جنگ احد او با منافقان مدينه كه سيصد نفر بودند از جهاد تخلف كردند و حنظله را عرس دختر نزديك شده بود از حضرت سيد المرسلين رخصت دامادى گرفت حضرت او را رخصت داد صبح كه برخاست به خاطرش رسيد كه روا باشد كه حضرت در عسر و شدت باشد و تو در عرس و عشرت باشى پيش از آن كه غسل جنابت كند سلاح برداشت كه متوجه جنگ شود دختر به او گفت به كجا مى روى گفت به جنگ گفت به خدا قسم كه دو كسرا گواه بگير كه با من نزديكى كردۀ مبادا از تو فرزندى حاصل شود و مردمان سخنها گويند گفت چرا گفت گمان ندارم كه ديگر ترا ببينم ديشب بخواب ديدم كه در آسمان گشوده شد و تو داخل آسمان شدى او خوشحال شد و روانه شد وقتى رسيد كه جنگ در گرفته بود خود را به ابو سفيان رسانيد و نيزۀ حواله او كرد و ابو سفيان از اسب افتاد و فرياد كرد كه منم ابو سفيان و حنظله قصد كشتن من دارد كفار او را در ميان گرفتند و از ايشان چند كس كشت و عاقبت شهيد شد پس حضرت صلوات اللّه عليه امر به غسل او نكردند و فرمودند كه من فرشتگان را مى بينم در ميان آسمان و زمين كه حنظله را غسل مى دهند به آبى در نهايت سفيدى و پاكيزگى در كاسهاى نقره پس او را ناميدند به غسيل ملائكه يعنى غسل داده فرشتگان و حضرت فرمودند كه چون جنب شده بود و غسل نكرده بود فرشتگان او را غسل دادند.

و جمعى از عامه به سبب اين حديث قايلند كه جنب را غسل جنابت مى بايدة.

ص: 299


1- آيه 108 سورة التوبة.

داد و اين استدلال باطل است زيرا كه اگر مى بايست حضرت او را غسل مى دادند و غسل ملائكه غسلى ديگر است.

از شهيد پوستين و موزه و كلاه و عمامه و كمربند و زير جامه را

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: ينزع من (1)الشّهيد الفرو و الخفّ و القلنسوة و العمامة و المنطقة و السّراويل الاّ ان يكون اصابه دم فان اصابه دم ترك و لا يترك عليه شىء معقود الاّ حلّ).

و بسند موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه مى كنند از شهيد پوستين و موزه و كلاه و عمامه و كمر بند و زير جامه را مگر آن كه به زير جامه رسيده باشد خون يا بهر يك از اينها بر احتمالى كه اكثر علما عمل باين احتمال كرده اند و مشكل است پس اگر به آن زير جامه يا بهر يك خون رسيده باشد باز مى گذارند آن را و هر چه بسته باشد بر شهيد از بندها همه را مى گشايند و همين مضمون در فقه رضوى هست و ظاهرش هر يكست.

و جمعى از علما خيال كرده اند كه وجه كندن اينها از ميت آنست كه اينها در غالب اوقات پوست مى باشد پس نتوان كفن كردن پوست را و اين خيال بى وجه است چون عمامه داخل است و زير جامه و بر تقديرى كه در زير جامه جنگ پوست متعارف باشد در عمامه متعارف نيست.

محرم هر گاه بميرد غسل مى دهند او را به سدر و قراح و غسل كافور نمى دهند

(و المحرم اذا مات غسّل و كفّن و دفن و عمل به ما يعمل بالمحلّ الاّ انّه لا يقرّبه الكافور)

و محرم هر گاه بميرد غسل مى دهند او را به سدر و قراح و غسل كافور نمى دهند و كفن مى كنند او را و دفن مى كنند و هر چه با محل مى كنند با محرم مى كنند و ليكن كافور به نزديك او نمى برند و حنوطش نمى كنند و روى او را و سر او را مى پوشانند هر چند محرم سر را نمى پوشاند و فرقى كه

ص: 300


1- عن.خ.

هست همين در بوى خوش است.

و بر اين مضمون حديث صحيح عبد الرحمن و محمد بن مسلم و موثق كالصحيح ابو مريم و سماعه و حديث كالصحيح اسحاق بن عمار و ابن حمزه دلالت مى كند بى معارض و بى خلاف ميان اصحاب.و عبارت عبارت فقه رضوى است مگر در اين عبارت كه

الاّ انّه لا يقرّب اليه كافور و اين عبارت بهتر است و ظاهرا تغيير از نساخ است.

كسى كه در معركه جنگى كشته شده باشد كه آن جنگ به فرموده حق سبحانه و تعالى نبوده باشد او را غسل مى دهند

(و قتيل المعركة فى غير طاعة اللّه عزّ و جلّ يغسّل كما يغسّل الميّت و يضمّ رأسه إلى عنقه و يغسّل مع البدن)

كسى كه در معركه جنگى كشته شده باشد كه آن جنگ به فرموده حق سبحانه و تعالى نبوده باشد او را غسل مى دهند چنانكه ميت را غسل مى دهند و سر را به گردن مى گذارند اگر از بدن جدا شده باشد و با بدن غسل مى بايد داد.

و بر اين مضمون حديثى وارد شده است و عبارت فقه رضوى قريب است باين و قطع نظر از حديث عمومات غسل شامل آن هست و چيزى كه بيرون مى رود قتيل معركه امام است بنا بر مذهب اكثر و قتيل جهاد مشروع است اگر برسند و رمق نداشته باشد بنا بر مذهب مشهور در اخبار،و باقى ديگر حكم ميت دارد در جميع احكام و متعارف است الحال كه زخم را مى دوزند و هم چنين اگر سر از بدن جدا شده باشد سر را به بدن مى دوزند و ظاهرا بد نباشد چون نهى از شارع نرسيده است بما،و رسيده است احاديث كه هر چيزى جايز است تا نهيى به شما نرسد و اللّه تعالى يعلم.

هر گاه زن حامله بميرد و فرزند در شكمش زنده باشد مى شكافند

(و اذا ماتت المرأة و هى حامل و ولدها يتحرّك فى بطنها شقّ بطنها من الجانب الايسر و اخرج الولد)

و هر گاه زن حامله بميرد و فرزند در شكمش زنده باشد مى شكافند شكم او را از جانب چپ و فرزند را بيرون

ص: 301

مى آورند.و اين مضمون در حديث صحيح و موثق كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه وارد شده است.

و هم چنين در قوى كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و در قوى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است و در هيچ يك از اين اخبار نيست كه از جانب چپ بشكافند و ليكن چون صدوق ذكر كرده است بنا بر آن است كه اين عبارت و عبارت ما بعد اين عبارت فقه رضوى است بنا بر اين علما نيز متابعت او كرده اند.

و بد نيست چون بحسب اين احاديث از همه طرفى مى توان شكافت طرف مشهور بهتر خواهد بود و در حديث بن اذينه وارد است كه چون بشكافند و فرزند را بيرون آورند شكم را بدوزند و عمل باين نيز احوط است كه مبادا آن چه در شكم است بيرون آيد و مثله شود.

(و ان مات الولد فى جوفها و لم يخرج و هى حيّة ادخل انسان يده فى فرجها و قطّع الولد بيده و اخرجه)

و اگر فرزند در شكم زن بميرد و بيرون نيايد و زن زنده باشد آدمى دست خود را در فرج زن كند و بچه را پاره پاره كند بدست و بيرون آورد.

و مضمون روايت اين است كه اگر زنان توانند اين كار كردن ايشان مقدمند و اگر زن صاحب تجربه نباشد مرد صاحب تجربه اين كار را مى كند.

و روايت اگر چه ضعفى دارد و ليكن ضعفش منجبر است به شهرت بين الاصحاب و شهرت به اعتبار فقه رضوى بوده است على الظاهر كه قدما داشته اند و به آن عمل مى كرده اند.

و ظاهرا وجه عدم شهرتش كاملة اين بوده است كه چون حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه اين كتاب را از جهت اهل خراسان تأليف فرمودند و چون

ص: 302

صدوق به خراسان رفت از علماء خراسان گرفته بوده است و بر او خوانده بودند و به كوفه نرسيده بود كه بهتر از اين شهرت كند چون اكثر محدثين مادر كوفه بودند و ليكن چون صدوق به عراق رفت اكثر محدثين عراق پيش او در صغر سن درس خواندند و اجازت گرفتند و جمعى كه اعتماد عظيم به او داشتند عمل به گفته او نمودند.

و چون تدبر مى كنم اكثر خبرهايى كه مشهور است از اين جهت است اگر چه حديثى در آن نرسيده است يا صحيح نيست آن چه رسيده است و به اعتبار همين بوده است كه چون در اين كتاب بوده است و يقين مى دانسته اند كه تأليف آن حضرت است صلوات اللّه عليه عمل كرده اند و اللّه تعالى يعلم.

با آن كه احاديث مطلقه در طبابت وارد شده است مثل حديث صحيح ابو حمزه ثمالى كه روايت كرده است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه از آن حضرت سؤال كردم از زن مسلمانى كه به بلائى مبتلا شود در بدنش مثل شكستنى يا جراحتى در جائى كه نظر به آن جا نتوان كرد مثل فرج و مردان معالجه آن را بهتر از زنان توانند كرد آيا جايز است مردان را كه نظر به آن جا كنند هر گاه مضطر شوند حضرت فرمودند كه هر گاه مضطر شوند جايز است كه معالجه كنند و به بينند و ديگر احاديث كه خواهد آمد.

چراغ روشن كردن در خانه امام باقر پس از رحلتش

7,5,6-( و روى: انّه لمّا قبض ابو جعفر الباقر صلوات اللّه عليه لم يزل ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه يأمر بالسّراج فى البيت الّذى كان يسكنه حتّى قبض ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه ثمّ امر ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما بمثل ذلك فى بيت ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه حتّى اخرج به إلى العراق ثمّ لا يدرى ما كان).

و شيخان در قوى روايت كرده اند كه چون حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه به رحمت ايزدى و

ص: 303

اصل شدند حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه امر مى فرمودند كه هميشه چراغ بسوزد يعنى در شبها در آن منزلى كه حضرت سكنى داشتند تا وقتى كه امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه آن عالم را بنور وجود خود منور گردانيدند بعد از آن حضرت امام موسى كاظم امر فرمودند كه هميشه در منزل سكنى آن حضرت صلوات اللّه عليه چراغ سوزد تا وقتى كه هارون الرشيد عليه لعائن اللّه و العذاب الشديد آن حضرت را ببغداد برد ديگر كسى ندانست كه چه شد؟ و جمعى از اصحاب باين حديث استدلال كرده اند كه اگر ميت در شب بميرد چراغ نزد او روشن كنند تا صبح و اين استدلال بى وجه است بلكه ظاهرش آنست كه اين حكم مخصوص خانهاى حضرات ائمه معصومين باشد چون تعظيم خانه و مدفن ايشان از شعاير و علامات دين است و آن كه در مدفن ايشان چراغ سوزد اگر مدفن مسكن ايشان باشد مثل عسكريين صلوات اللّه عليهما خوبست و اما در باقى اماكن مشرفه به اين حديث استدلال نمى توان كرد بلكه به عمومات تعظيم ايشان استدلال خوبست و اللّه تعالى يعلم.

كسى كه جنب باشد و خواهد كه ميت را غسل دهد مستحب است كه وضو بسازد

(و من كان جنبا و اراد ان يغسّل الميّت فليتوضّأ وضوء الصّلاة ثمّ يغسّله و من اراد الجماع بعد غسل الميّت (1)فليتوضّأ (2)ثم يجامع)

و كسى كه جنب باشد و خواهد كه ميت را غسل دهد مستحب است كه وضو بسازد بنحو وضوى نماز و بعد از آن ميت را غسل دهد و كسى كه بعد از غسل ميت اراده جماع كند بايد كه وضو بسازد مستحبا و بعد از آن جماع كند و اين مضمون وارد است در حديث حسن كالصحيح از شهاب بن عبد ربه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و چون ظاهرش آنست كه از كتاب شهاب

ص: 304


1- غسله.خ.
2- فيتوضأ.خ.

برداشته است حديث صحيح خواهد بود چون طريق ابن بابويه بكتاب شهاب صحيح است با آن كه در فقه رضوى هست به همين عبارت و اللّه تعالى يعلم.

و در تتمه اين حديث هست كه مجزيست يك غسل از براى مس ميت و جنابت چنانكه گذشت اخبار ديگر.

كسى كه غسل دهد ميتى را و خون بسيار از او آيد و منقطع نشود

(و ان غسّل ميّتا فخرج منه دم كثير لا ينقطع فانّه يجعل عليه الطّين الحرّ فانه ينقطع)

و كسى كه غسل دهد ميتى را و خون بسيار از او آيد و منقطع نشود گل رست بر او مى گذارند خون بند مى شود و ليكن هر گاه گل بماند نجس خواهد ماند مگر آن كه اندرون فرج كنند كه ظاهر اگر پاك باشد كافى است و يا بعد از آن كه بند شود گل را بشويند و ظاهرا زاج سفيد بهتر باشد و در زخمها مجرب است.

غسل مس ميت مى كند كسى كه غسل مى دهد ميت را

6-( و: سال سليمان بن خالد ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه أ يغتسل من غسّل الميّت قال نعم قال فمن ادخله القبر قال لا انّما مسّ الثّياب).

و بسند حسن كالصحيح از سليمان منقولست كه او سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا غسل مس ميت مى كند كسى كه غسل مى دهد ميت را؟حضرت فرمودند كه بلى گفت كه پس كسى كه او را در قبر داخل مى كند بر او غسل هست حضرت فرمودند كه نه او مس نمى كند مگر جامه را يعنى چه جاى پرسيدن دارد اگر مس بدن مى كرد جا داشت كه بپرسى يا آن كه اگر داخل قبر كند غسل نداده به آن كه آب نداشته باشد و اول اظهر است و بر اين مضمون است صحيحه عبد اللّه بن سنان و حسنه كالصحيح حريز و غيرهما.

و از امثال اين اخبار متواتره ظاهر مى شود كه غاسل ميت آن كسى است كه ميت را مى گرداند و او متعارفست كه مس ميت مى كند نه آن كسى كه آب بر او مى ريزد پس نيت را مقلب بايد كه بكند.و جمعى گفته اند كه بر آب ريزنده نيت

ص: 305

واجبست و احوط آنست كه هر دو بكنند.

بوسيدن امام صادق ع جنازه اسماعيل را

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لمّا مات اسماعيل أمرت به و هو مسجّى ان يكشف عن وجهه فقبّلت جبهته و ذقنه و نحره ثمّ أمرت به (1)فغطّى ثمّ قلت اكشفوا عنه فقبّلت ايضا جبهته و ذقنه و نحره ثمّ أمرتهم فغطّوه ثمّ أمرت به فغسّل ثمّ دخلت عليه و قد كفّن فقلت اكشفوا عن وجهه فقبّلت جبهته و ذقنه و نحره و عوذته ثمّ قلت ادرجوه فقيل له بأىّ شىء عوّذته فقال بالقرآن).

و حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون اسماعيل و او پسر بزرگتر حضرت بود وفات كرد در وقتى كه چادر شب بر روى او كشيده بودند امر كردم كه روى او را باز كنند پس پيشانى و ذقن و گردن او را بوسيدم پس گفتم كه او را به پوشانند به چادر شب و پوشانيدند ديگر گفتم كه چادر شبرا برداريد پس مرتبه ديگر پيشانى و زنخ و گو گردن او را بوسيدم ديگر گفتم كه پوشيدند او را پس گفتم كه غسل دادند او را و داخل شدم و كفنش كرده بودند گفتم روى او را بگشاييد پس بوسيدم پيشانى و ذقن و گردن او را و او را در پناه الهى در آوردم پس گفتم كه به قبرش گذاريد پس به حضرت عرض كردند كه بچه چيز او را تعويذ كرديد حضرت فرمودند كه به قرآن يعنى سور قرآنى خواندم مثل چهار قل،و آية الكرسى،و فايده تعويذ آن كه از عذاب قبر ايمن گردد چنانكه خواهد آمد.

و اين بوسيدنها ممكن است كه از لوازم بشريت باشد و منافات با عصمت ندارد و يا بواسطه بيان جواز كرده باشند بلكه ممكن است كه مستحب باشد چنانكه در حال حيات مطلوبست و خواهد آمد.و ممكن است كه نقل

ص: 306


1- له.خ.

آن حضرت از جهت اظهار موت اسماعيل باشد تا جمعى نگويند كه او نمرده است و مخفى است و او امام است چنانكه همه كسرا اين گمان بود و با وجود اينها جمعى را اعتقاد آنست كه اسماعيل بعد از حضرت فوت شد و او را امام مى دانند مثل اسماعيليه كه در اطراف عالم منتشرند و ولد او هر كه باشد امام مى دانند و از اطراف از جهت آن كه بالفعل هست آلاف و الوف خمس مى آوروند با آن كه مى دانند كه اكثر اينها صرف شراب و فسوق مى شود همان اعتقاد دارند و اللّه تعالى يعلم.

حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بوسيدند عثمان بن مظعون را بعد از موت او

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبّل عثمان بن مظعون رضى اللّه عنه بعد موته).

و بسند موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بوسيدند عثمان بن مظعون را بعد از موت او واو از اكابر آن حضرت بود و بمنزله برادر حضرت بود چون مادر او ام ايمن دايه حضرت بود كه تربيت آن حضرت صلى اللّه عليه و آله كرده است و حضرت فرمودند كه ام ايمن از اهل بهشت است و بوسيدن او ظاهرش اظهار محبت است با برادر مؤمن چنانكه در حال حيات مطلوبست و گذشت.

و قبر عثمان در بقيع است و جمعى از اهل مدينه مى گفتند كه آن چه مشهور است كه قبر عثمان بن عفان است قبر عثمان بن مظعون است و اگر كسى در آنجا زيارت ابن مظعون مقصودش باشد دو ثواب خواهد داشت يكى ثواب تقيه و ديگر ثواب زيارت مؤمن.

و مى گفتند كه در همه كتب سير و تواريخ و احاديث منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه او را دفن نكردند چون حضرت او را كافر مى دانستند و سيد مرتضى با ايشان بحث كرده است كه اعتقاد به امامت عثمان با اعتقاد امامت على بن ابى طالب جمع نمى شود بالبديهه.

ص: 307

باب الصلاة على الميت

هر كه از عقب جنازه برود حق سبحانه و تعالى از جهت او چهار حصه از ثواب بنويسد

1-( قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: من تبع (1)جنازة كتب اللّه له اربعة قراريط قيراط لاتّباعه إيّاها و قيراط للصّلاة عليه و قيراط للانتظار حتّى يفرغ من دفنها و قيراط للتّعزية).

بسند موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه از عقب جنازه برود حق سبحانه و تعالى از جهت او چهار حصه از ثواب بنويسد يك حصه به سبب متابعتى كه جنازه را كرده است و يك قيراط از جهت نماز بر او و يك حصه از جهت انتظار كشيدن تا از دفن او فارغ شوند و يك حصه از جهت تعزيه يعنى صبر فرمودن صاحب مصيبت و قيراط بيست و يك مثقال است و تعبير از آن به قيراط از جهت آنست كه قطره از رحمت الهى عالمى را بس است و خواهد آمد كه اگر چه نظر به سعت رحمت غير متناهى او آن چه مى دهد به بنده بمنزله قيراطست و ليكن نظر به بنده مثل كوه احد است كه حوصله او تاب آن ندارد و غرض از بيان اين چهار آنست كه تصور نكند كه نماز ميت عبادتست و بس بلكه هر يك از اينها عبادتست.

اما همراهى جنازه فوايدش بسيار است.

اول:تعظيم ميت كه اگر شخصى به سفرى رود تعظيم آن شخص آنست كه

ص: 308


1- يتبع.خ.

همراهى كنند با او بقدر محبت پس ميت خوار نشده است.

فايده دوم:تعظيم مصيبت زدگان و سروى كه بدل ايشان مى رسد كه جبر مصيبت ايشان مى كند.

سيم فايده:كه به آن كس مى رسد كه مشايعت جنازه كرده است به آن كه تفكر در رفتن كند و فكر كند كه عن قريب او نيز خواهد رفت و تفكر كند كه اگر ميت دنيا و ما فيها داشته باشد و از او قبول كنند هر آينه همه را خواهد داد كه يك روز ديگر در دنيا باشد و تلافى ما فات بكند پس خود را چنان تصور كند كه ميت بود و اين آرزو كرد و به او دادند آن چه مى خواست.ديگر عبرت مى گيرد كه بى چاره اين همه تعبها كشيد و عاقبت دست خالى مى رود و هيچ كس و هيچ چيز به او فايده نمى دهد و على هذا القياس.

و اما آن چه بواسطه نماز است پس دعا از جهت برادر مؤمن كرده است و هر يك مطلب كه از جهت او مى طلبد صد هزار مثل آن به او مى دهند چنانكه خواهد آمد.

و اما انتظار كشيدن تا او را دفن كنند سبب سرور و تسلى ايشان مى شود و ساعة به ساعت او را عبرتها حاصل مى شود و اما تسلى و صبر فرمودن مصيبت زدگان به مواعظ وافيه و نصايح شافيه كردن فرو مى نشاند غم و اندوه ايشان را و بهترين حقوق مؤمنان بر يكديگر اين حق است كه غم ايشان را از خاطر ايشان بيرون برد و اگر سخن نگويد اصل ديدن او مؤمنان را سبب زدودن غم ايشان مى شود.

غرض آن كه هيچ چيز نزد حق سبحانه و تعالى ضايع نمى شود و مى بايد در هر يك از اين امور غرضش رضاى الهى باشد و آن چه كند بر سبيل عادت نكند چنانكه اكثر خلايق كار ايشان اينست كه اگر به جنازه حاضر مى شوند از اين جهت

ص: 309

مى شوند كه فلان كس ما مرد فلانى آمد ما نيز برويم تا تلافى بكنيم يا ما مى رويم تا آنها نيز بيايند همه اينها را مى كنند و ضايع مى كنند كه ثوابى نداشته باشند.

و محتمل است كه تفضل الهى اين ثوابها را بى نيت نيز بدهد نيز بدهد پس اگر با نيت باشد بقدر نيت مضاعف مى شود و حسرت ابدى بر ترك آن خواهد بود حق سبحانه و تعالى همه را از خواب غفلت بيدار كند تا هر يك را در هر حركت و سكونى عبرتها باشد بجاه محمد و آله الطاهرين.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: من مشى مع جنازة حتّى يصلّى عليها ثمّ رجع كان له قيراط و اذا مشى معها حتّى يدفن كان له قيراطان و القيراط مثل (1)احد).

و بسند قوى كالصحيح بل الصحيح عندى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه با جنازه پياده برود تا نماز بر او كند و برگردد او را يك قيراط اجر است و اگر پياده برود تا دفن كنند او را دو قيراط ثوابست كه قيراطى مثل كوه احد است.

و بحسب ظاهر منافاتى با حديث سابق ندارد و در واقع منافات ندارد از چند وجه يكى آن كه حضرت بيان دو كار او را فرمودند يكى رفتن و دويم انتظار با آن كه حتى يصلى را به مجهول نيز مى توان خواند و ثواب صلاة را بظهور گذاشتند و تعزيه را بيان نفرمودند و ثواب اين دو چيز كه در نظر مردم كم بود بيان فرمودند.

وجهى ديگر آن كه غرض بيان اينست در اين حديث كه انتظار كشيدن تا دفن ثوابش مثل آمدن و نماز كردنست چنانكه اكثر نماز را كه مى كنند برمى گردند به توهم آن كه ثواب همين است و بفعل آمد حضرت مى فرمايند كه مثلخ.

ص: 310


1- مثل جبل.خ.

آن ثواب در اين طرف هست زيرا كه در آن طرف مشى است و نماز در اين طرف انتظار است و تعزيه اگر چه سخن نگويد ديدن مصيبت زدگان پيش از دفن و بعد از دفن سبب تسلى و صبر ايشان مى شود با آن كه لازم نيست كه قيراطان مساوى باشند بلكه ممكن است كه حصه آخر ثوابش بيشتر باشد و غرض از ميان رفع تناقض و تضاد در اخبار آنست كه تو هم نشود به سبب اين تضاد بحسب ظاهر كه رد حديث كنند كه معصوم نگفته است چنانكه عادت جمعى از جهله است.

با آن كه ممكن است كه اختلاف بحسب اشخاص باشد و بحسب نيات باشد و بحسب ميت باشد از خوبى و بدى او و بحسب اصحاب ميت باشد از خوبى و بدى و تأثر و عدم تأثر و خواهش ايشان و غير آن از وجوه بسيار و اللّه تعالى يعلم.

5-( و قال صلوات اللّه عليه: من تبع جنازة امرئ مسلم اعطى يوم القيمة اربع شفاعات و لم يقل شيئا الاّ قال (1)الملك و لك مثل ذلك).

و بسند موثق كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه از عقيب تابوت مردى مسلمان برود بمجرد مشايعت و يا به سبب چهار چيز سابق چهار شفاعت در روز قيامت به او دهند به آن كه بگويند كه چهار كس را كه مى خواهى شفاعت كن پس اگر هزار مرتبه به جنازه حاضر شده باشد روز قيامت شفاعت چهار هزار كس خواهد كرد و نگويد چيزى از دعا از جهت ميت مگر آن كه ملكى موكل است كه بگويد كه حق سبحانه و تعالى دعاى ترا در حق او قبول كرد و ترا نيز مثل آن كرامت فرمود.خ.

ص: 311


1- قال له.خ.

و احاديث بيشتر تا سه باره نهصد هزار زايد بر صد هزار به او عطا كنند خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى پس هر چند دعاى مغفرت از جهت ميت و دعاى صبر از جهت مصيبت زدگان بيشتر مى كند از جهت خود تحصيل ثواب و اجر كرده است با همان مطالب اضعافا مضاعفة.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من اخذ بجوانب السّرير الاربعة غفر اللّه له اربعين كبيرة).

و بسند قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه تربيع كند به آن كه چهار گوشه تابوت را بردارد حق سبحانه و تعالى چهل گناه كبيره او را بيامرزد.و محتمل است كه دست رسانيدن كافى باشد و بهر عنوان كه بردارد كافى باشد كه از جهت حصول اين ثواب و ممكن است كه مراد برداشتن بنحو خاص باشد چنانكه مى آيد.

و علما ذكر كرده اند كه تربيع مستحب است به چهار معنى يكى آن كه چهار كس تابوت را بردارند.دويم آن كه اين كس چهار گوشه او را بردارد بهر عنوان كه باشد سيم و چهارم كيفيت خاص است كه وارد شده است كه مى آيد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من شيّع جنازة مؤمن حتّى يدفن فى قبره وكل اللّه به سبعين ملكا من المشيّعين يشيّعونه و يستغفرون له اذا خرج من قبره إلى الموقف).

و بسند قوى كالصحيح بل الصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه مشايعت كند جنازه مؤمنى را تا آن كه او را دفن كنند در قبرش حق سبحانه و تعالى مقرر فرمايد كه چون از قبر بيرون آيد هفتاد فرشته كه كار ايشان تشييع است مشايعت و همراهى او كنند و او را با اعزاز و اكرام در موقف كه انبيا و اوصيا و ملائكه صلوات اللّه عليهم حاضرند برسانند كه از فزع و خوف قيامت ايمن باشد.

و در امالى بسند صحيح منقولست و هفتاد هزار فرشته است.و ظاهرا لفظ

ص: 312

هزار از نساخ افتاده است و اين ثواب نيز هست با ثوابهاى سابق و لا حق و هم چنين در هر فعلى از ثوابهاى مختلف واقع شده باشد.و ممكن است كه بحسب اشخاص مختلف باشد.

و هر كسى را نوعى از ثواب دهند و ليكن بعيد است و مخالف ظاهر لفظ حديثست و مخالف سعت رحمت و سبقت رحمت اوست تعالى شانه بر غضب او جل جلاله.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: اوّل ما يتحف به المؤمن فى قبره ان يغفر لمن تبع (1)جنازته).

و بسند قوى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه اول تحفه و هديه و خوشحالى كه به مؤمن در قبر او به او مى رسد اينست كه به او مى گويند كه حق سبحانه و تعالى آمرزيد هر كسرا كه از عقب جنازه تو آمده بود و به سبب اين بشارت او را سرورى عظيم حاصل شود.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: اذا دخل المؤمن قبره (2)نودي الا انّ اوّل حبائك الجنّة الا و اوّل حباء من تبعك (3)المغفرة).

و بسند حسن كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه چون مؤمن داخل قبر مى شود ندائى از حضرت رب العزة مى رسد كه بتحقيق كه اول بخششى كه كرامت كرديم ترا بهشت است و اول عطائى كه كرامت فرموديم تابعان جنازه ترا آمرزش گناهان ايشانست.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: من حمل اخاه الميّت بجوانب السّرير الاربعة محى اللّه عنه اربعين كبيرة من الكبائر).

و درخ.

ص: 313


1- يتبع.خ.
2- فى قبره.خ.
3- شيعك.خ.

حسن كالصحيح و در صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه بردارد جنازه برادر مرده را و عبارت برادر مرده در كافى و تهذيب نيست از چهار جانب حق سبحانه و تعالى چهل گناه كبيره او را بيامرزد و در هر دو كتاب من الكبائر نيست يعنى از كبايرى كه در نامه عملش نوشته اند چهل كبيره را محو كنند و از خاطر ملكين نيز محو شود و اين حديث نيز احتمال دارد كه مراد مطلق چهار گوشه برداشتن باشد يا بنحو خاص و اظهر در جمع آنست كه اگر بنحو خاص بردارد همه گناهان او آمرزيده شود چنانكه مى آيد.

(و السنّة ان يحمل السّرير من جوانبه (1)الاربعة و ما كان بعد ذلك فهو تطوّع)

و ظاهرا اين تتمه حديث سابق باشد چون از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست يعنى و سنت مؤكد كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بر آن مداومت مى نمودند اين است كه تابوت را از چهار گوشه بردارند بعد از آن هر چه بردارند از جمله مستحباتست و سنت را ترك نمى بايد كرد و تطوع را اختيار دارد.

هر كه چهار گوشه تابوت را بگيرد حق سبحانه و تعالى بيست و پنج گناه كبيره او را بيامرزد

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من اخذ بقوائم السّرير غفر اللّه له خمسا و عشرين كبيرة و اذا ربّع خرج من الذّنوب).

و بسند قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه چهار گوشه تابوت را بگيرد حق سبحانه و تعالى بيست و پنج گناه كبيره او را بيامرزد و اگر تربيع كند بنحو خاص از گناهان بيرون آيد و در كافى و امالى بقائمة السّرير است يعنى يك پايه تابوت را و ظاهرا سهو از نساخ شده باشد.

ص: 314


1- من الجوانب.خ.

و بنا بر اين هر گاه از جهت يك پايه بيست و پنج كبيره بيامرزند از جهت مجموع اقلا صد كبيره مى بايد آمرزيده شود اما حق سبحانه و تعالى بفضل خود همه گناهان صغيره و كبيره را مى آمرزد و مى تواند بود كه نسبت به جمعى چنين باشد كه نيت ايشان خالص باشد للّه تعالى.

6-( و: قال صلوات اللّه عليه لإسحاق بن عمّار اذا حملت جوانب السّرير سرير الميّت خرجت من الذّنوب كما ولدتك أمّك).

و بسند موثق كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به اسحاق فرمودند كه هر گاه بردارى چهار جانب تابوت ميت را از گناهان بيرون مى آيى چنانكه از مادر متولد شده باشى و اين محتمل است كه از جهت برداشتن خاص باشد يا از جهت خواص و ظاهرا صدوق اعتقاد به منقول نداشته كه ذكر نكرده است.

و حديث حسين بن سعيد كه مى آيد دلالت مى كند بر آن كه هر نحوى كه خواهد بردارد و آن از جهت بيان عدم وجوبست يا بيان اقل مراتب استحباب و اگر منظور اين باشد كه اخبار كيفيت خاصه خالى از ضعفى نيست محمد بن يعقوب كلينى هر گاه حكم به صحت آن كرده باشد كافى است سيما در امور مستحبه با آن كه مدار او بر كلينى است و ظاهرا سهو شده باشد كه ذكر نكرده است.

از آن جمله در حديث كالصحيح يا حسن كالصحيح از على بن يقطين از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سنت در برداشتن جنازه آنست كه از پيش روى تابوت كه از جانب سر است بيايى و جانب چپ تابوت را بدست راست بگيرى كه دست راست ميت است و بگردى بر او به آن كه بعد از آن پاى چپ تابوت كه پاى راست ميت بر آنست بگيرى و از

ص: 315

پشت سر تابوت آمده پاى راست تابوت كه محاذى پاى چپ ميت است بگيرى و به گوشه چهارم كه دست راست تابوتست از جانب چپ خود بردارى و در اين صورت همه جا رعايت ميت و رعايت حامل شده است كه دست راست هر دو را مقدم داشته اما دست چپ تابوت مقدم شده است و به همين عنوانست حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه در برداشتن تابوت ابتدا مى كنى از جانب راست پس از پشت سر تابوت مى آيى تا به جانب ديگر تا به پيش مى آيى و مى گردى بر او مانند آسيا،و ظاهر اين حديث آنست كه دست راست تابوت را اول بر مى دارد كه دست چپ ميت است از جانب چپ خود و ديگر پاى راست تابوت،و ديگر پاى چپ تابوت،و ديگر دست چپ تابوت بدست راست خود عكس اول و عبارت فقه رضوى اينست كه هر گاه خواهى كه تربيع كنى پس جانب راست را به جانب راست بردار و مى گردى از پشت سر تا جانب چپ را به جانب چپ بردارى و اين عبارت محتمل است كه جانب راست تابوت باشد و در برداشتن منحرف بردارد يا جانب راست ميت مراد باشد مثل اول.

و ممكن است كه اين حديث را حمل كنيم بر آن دو حديث كه مراد جانب راست ميت يا جانب راست خود باشد و ليكن بعيد است و مخير است ميان هر دو و اگر بهر دو عنوان بردارد بهتر خواهد بود بى دغدغه و فرقى كه هست ميان شيعه و سنى آنست كه شيعه از پشت سر مى گردند و سنيان از پيش رو.

پياده رفتن پشت سر تابوت بهتر است از پياده رفتن پيش پيش تابوت

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: انّ المشي خلف الجنازة افضل من المشي[او منه]بين يديها و لا باس ان مشيت بين يديها).

و بسند موثق كالصحيح از اسحاق بن عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه

ص: 316

منقولست كه پياده رفتن پشت سر تابوت بهتر است از پياده رفتن پيش پيش تابوت و باكى نيست كه پيش پيش تابوت بروى و اين حديث در كافى و تهذيب از اسحاق از صادق صلوات اللّه عليه منقولست و صدوق از باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده است ممكن است كه از سهو نساخ باشد يا حديث ديگر باشد يا بنا بر آن باشد كه حديث صادق همه حديث باقر است صلوات اللّه عليهما.

و در مقدمه گذشت كه جايز است احاديث هر يك از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را از ديگرى روايت كنند چون بمنزله يك نفسند و علوم ايشان يك علم است خصوصا حديث لاحق را از سابق.

در حمل تابوت هر جانبى كه آسان باشد برمى دارند

8-( و: كتب الحسين بن سعيد إلى ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه يساله عن سرير الميّت يحمل أ له جانب يبدا به فى الحمل من جوانبه الاربعة او ما خفّ على الرّجل يحمل من أيّ الجوانب (1)شاء فكتب من أيّها شاء).

و بسند صحيح منقول است كه حسين به خدمت آن حضرت عليه السلام در عريضه عرض نمود كه آيا تابوت را كه بر مى دارند از جانبى ابتدا مى بايد كرد در برداشتن آن از چهار جانب او يا از هر جانبى كه آسان باشد برمى دارد از هر جانبى كه خواهد حضرت فرمودند در جواب عريضه كه هر از جانب كه خواهد.جمع بين الاخبار باين عنوان است كه واجب نيست و حمل بر تقيه يا اتقا اظهر است خصوصا در مكاتيب حضرت امام رضا تا به آخر ائمه تقيه بيشتر بوده است و اتقا كه مبادا شيعيان را باين كيفيت بشناسند و به ايشان ضرر رسانند مى فرموده اند و اللّه تعالى يعلم.

حمل چراغ و آتش با جنازه

15,6-( و سئل الصّادق صلوات اللّه عليه: عن الجنازة يخرج معها بالنّار

ص: 317


1- جانب.خ.

فقال انّ ابنة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و عليها اخرج بها ليلا و معها مصابيح).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه آتش با جنازه مى توان برد حضرت فرمودند كه دختر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله يعنى رقيه كه عثمان او را شهيد كرد شب او را بيرون بردند و چراغها داشتند حضرت تجويز چراغ شب فرمودند و در روز مجمره بردن و غير آن بد است و گذشت كه فال بد است به آتش و در جاهليت بوده است و الحال نيز شايع است اگر چه تخفيف يافته است و اسرافست چراغ در روز بى دغدغه.

و كلينى در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است بروايتى طولانى كه مجمل آن اينست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هدر كرد خون مغيرة بن ابى العاص را و عثمان او را در خانه خود جا داد و جبرئيل خبر آورد كه مغيره در خانه عثمانست تا آن كه حضرت رسول اللّه امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما را با جمعى فرستاد و او را در بيرون مدينه بجهنم فرستادند عثمان رقيه را بسيار زد و رقيه به خدمت حضرت فرستاد كه مرا كشت به فريادم رس حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را طلبيد و فرمود كه شمشير بردار و برو و دختر پسر عمت را از آنجا در آور حضرت شمشير كشيده رفت و رقيه را به خانه حضرت آورد چون حضرت را نظر به او افتاد و او مى گريست حضرت نيز بسيار گريست و پشت و پهلوى خود را به حضرت نمود و حضرت فرمود كه ترا كشته است خداوند عالميان او را بكشد و بعد از سه روز به رحمت الهى واصل شد، پس حضرت رسول حضرت فاطمه را با زنان مؤمنان فرستاد كه بر او نماز گذارند و او را دفن كردند حضرت صلى اللّه عليه و آله در آن واقعه نه مرتبه لعنت كرد عثمان را.

ص: 318

و عمر به گفته ابو بكر سيده نساء عالميان را شهيد كرد بلكه هر ظلمى كه بر اهل بيت واقع شد همه در گردن اين سه نفر بود كه اساس ظلم را بر اهل بيت ايشان گذاشتند چنانكه احاديث متواتره بر اين مضمون وارد است و صحاح سته نيز مشحونست از آن كسى كه تعصب را دور گذارد مى بيند و آن كه اكثر ايشان نمى بينند از آن جهت است كه تعصب چشمهاى ايشان را كور كرده است.

راه رفتن همراه جنازه

5,6-( و روى محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما قال: سألته عن المشي مع الجنازة فقال بين يديها و عن يمينها و عن شمالها و خلفها).

و كلينى بسند صحيح از محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما روايت كرده است كه پرسيدم از راه رفتن با جنازه حضرت فرمودند كه از پيش رو و از دست راست و از دست چپ و از پشت سر جنازه همه خوبست يا خوبست كه از چهار جانب بروند و اول اظهر است و اين حديث بيان جواز است منافات ندارد با آن كه در عقب بهتر باشد.

و در حديثى كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه هر كه خواهد كه به راهى رود كه فرشتگان نويسندگان عمل مى روند بايد كه از دست راست و دست چپ تابوت برود.

و در حديث ديگر از آن حضرت منقولست كه از عقيب جنازه رفتن بهتر است.و در دو حديث كالصحيح وارد است كه پيش پيش جنازه مخالفان حق مرويد كه ملائكه عذاب به استقبال ايشان مى آيند بانواع عذاب.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه شخصى از انصار از اصحاب حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فوت شده بود و آن حضرت پياده در جنازه او مى رفتند بعضى از اصحاب گفتند يا

ص: 319

رسول اللّه سوار نمى شويد حضرت فرمودند كه مرا خوش نمى آيد كه سوار شوم و ملائكه پياده باشند و حضرت سوار نشدند حضرت سيد المرسلين جمعى را ديدند كه سوار شده اند حضرت فرمودند كه شرم ندارند اين جماعت كه برادر مؤمن ايشان در اين حال باشد و ايشان سوار باشند يعنى مى بايد كه پياده باشند و از تشييع و تربيع و غير آن بهره مند شوند با آن كه در سوارى تكبرى هست و در پياده رفتن تواضع،اينها در صورتى است كه قدرت داشته باشد و با مانع كراهت ندارد بى دغدغه.

نماز بر آدم ع

6-( و روى عبد اللّه بن سنان عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: لمّا مات آدم صلوات اللّه عليه فبلغ (1)إلى الصّلاة عليه فقال هبة اللّه لجبرئيل عليه السّلام تقدّم يا رسول اللّه فصلّ على نبىّ اللّه فقال جبرئيل انّ اللّه عزّ و جلّ أمرنا بالسّجود لأبيك فلسنا نتقدّم ابرار ولده و أنت من ابرّهم فتقدّم فكبّر عليه خمسا عدّة الصّلوات الّتى فرضها اللّه عزّ و جلّ على أمّة محمّد صلى اللّه عليه و آله و هى السّنّة الجارية فى ولده إلى يوم القيمة).

و بسند صحيح از عبد اللّه منقولست كه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون حضرت آدم فوت شدند و تجهيز و تكفين او كردند و وقت نماز رسيد حضرت هبة اللّه شيث به حضرت جبرئيل گفتند كه پيش بايست و نماز كن بر رسول اللّه آدم پس جبرئيل گفته كه حق سبحانه و تعالى ما را امر كرده كه سجده كنيم از جهت پدرت تعظيما له پس ما هرگز تقدم نمى كنيم بر نيكوكاران فرزندان او و تو از نيكوكارترين ايشانى پس حضرت شيث پيش ايستاد و پنج تكبير بر آدم گفت بعدد نمازهايى كه حق سبحانه و تعالى واجب ساخته است بر

ص: 320


1- فبلغ الامر.خ.

امت محمد صلى اللّه عليه و آله و چون شيث نماز بر آدم كرد به پنج تكبير سنتى شد باقى در فرزندان آدم تا روز قيامت.

و فوايد اين حديث بسيار است يكى افضليت انسان بر ملائكه و آن اجماع شيعه است و احاديث بر افضليت انبيا و اوصيا صلوات اللّه عليهم بر فرشتگان متواتر است ديگر آن كه پيش نماز مى بايد افضل باشد.ديگر تقدم مفضول بر فاضل قبيح است ديگر آن كه حق سبحانه و تعالى آن چه اصلح است مى كند و در واقع حضرت آدم فضيلت داشته بر ملائكه كه حق سبحانه و تعالى امر به سجود او كرد نه آنست كه اشاعره مى گويند كه حسن و قبح شرعيست،ديگر آن كه نماز ميت پنج تكبير بوده است از زمان آدم تا حال و سنيان يكى را انداخته اند.ديگر آن كه ظاهرش آنست كه همين پنج تكبير واجب باشد و بس اگر چه محتملست كه غرض بيان عدد تكبير باشد و منافات ندارد كه دعا واجب باشد يا آن چه از زمان آدم تا بحال واجب بوده باشد همين باشد و حضرت ادعيه را افزوده باشد و اللّه تعالى يعلم.

نماز ميت خواندن رسول خدا ص

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا صلّى على ميّت كبّر فتشهد ثمّ كبّر فصلّى على النّبيّ و آله و دعا ثمّ كبّر و دعا للمؤمنين و المؤمنات ثمّ كبّر الرّابعة و دعا للميّت ثمّ كبّر و انصرف فلمّا نهاه اللّه عزّ و جلّ عن الصّلاة على المنافقين فكبّر و تشهّد ثمّ كبّر فصلّى على النّبي و آله ثمّ كبر و دعا للمؤمنين (1)ثمّ كبّر الرّابعة و انصرف فلم يدع للميّت).

در حسن كالصحيح از ابن ابى عمير از محمد بن مهاجر ثقه منقول است از مادرش ام سلمه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه

ص: 321


1- و المؤمنات.خ.

فرمودند چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بر ميتى نماز مى گذاردند تكبير مى گفتند و شهادتين مى خواندند،ديگر تكبير مى گفتند و صلوات بر رسول و آل او صلى اللّه عليهم مى فرستادند و دعا بر ايشان مى كردند، يا بر ميت،ديگر تكبير مى گفتند و دعا از براى مؤمنين و مؤمنات مى كردند، ديگر تكبير چهارم مى گفتند و دعا از جهت ميت مى كردند،ديگر تكبير مى گفتند و فارغ مى شدند پس چون حق سبحانه و تعالى او را نهى فرمود از دعاى بر منافقان چون نماز بر ايشان مى كرد تكبير مى گفت و تشهد مى خواند، ديگر تكبير مى گفت و صلوات بر نبى و آل او مى فرستاد و ديگر تكبير مى گفت و دعا از براى مؤمنان مى كرد،ديگر تكبير چهارم مى گفت و فارغ مى شد و دعا از جهت ميت نمى كرد و اين حديث اگر چه ام سلمه حالش نزد ما معلوم نيست اما اگر ثقه نمى بود محمد بن مهاجر و ابن ابى عمير از او روايت نمى كردند و علما اعتماد نمى كردند خصوصا ابن بابويه.و در حسن كالصحيح و صحيح از حماد بن عثمان و هشام بن سالم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بر جمعى پنج تكبير مى گفتند و بر جمعى چهار تكبير مى گفتند و چون چهار تكبير مى گفتند متهم مى شد ميت به آن كه منافق است.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله نماز بر ميتى گذاردند و پنج تكبير گفتند و بر ديگرى نماز گذاردند و چهار تكبير گفتند.

اما آن را كه پنج تكبير گفتند در تكبير اول حمد الهى و تمجيد او كردند، و در تكبير دوم دعا از جهت رسول اللّه كرد،و در تكبير سيم دعا از براى مؤمنين و مؤمنات كرد،و در تكبير چهارم دعا از براى ميت كردند،و در تكبير

ص: 322

پنجم فارغ شدند.

و اما آن را كه چهار تكبير گفتند در تكبير اول تحميد و تمجيد الهى كردند،و در تكبير دويم دعا از براى خود و اهل بيت خود كردند،و در تكبير سيم دعا از براى مؤمنين و مؤمنات كردند،و در تكبير چهارم فارغ شدند و دعا نكردند چون منافق بود.و حق اينست كه در نماز ميت دعاى خاصى نيست چنانكه در اخبار صحيحه و كالصحيحه وارد شده است و خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

كسى كه نماز كند بر ميتى پس بايد كه نزد سر او بايستد

(و من صلّى على ميّت فليقف عند رأسه بحيث ان هبّت ريح (1)فرفعت ثوبه اصاب الجنازة)

و كسى كه نماز كند بر ميتى پس بايد كه نزد سر او بايستد و اندكى دور باشد به حيثيتى كه اگر بادى بوزد و جامۀ او را بردارد به جنازه خورد جامه اش يعنى بسيار نزديك نباشد و بسيار دور نباشد.

اما آن چه صدوق ذكر كرده است كه نزد سر ميت بايستد مراد امام جماعتست و اين خلاف مشهور است و اما قرب ميت در حديثى وارد شده است و جزو اول نيز در حديثى وارد شده است و إن شاء اللّه بعد از اين ذكر خواهد كرد احاديث را در آنجا ذكر خواهيم كرد إن شاء اللّه تعالى.

اقوال در نماز ميت بعد از تكبيرات

(و يكبّر و يقول اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بالحقّ بشيرا و نذيرا بين يدى السّاعة)

ممكن است كه صدوق حديثى باين عنوان ديده باشد و در فقه رضوى به همين عنوان واقع است با بعضى از تغييرات كه مذكور خواهد شد.

اما در دعاى بعد از شهادتين اينست

و انّ الموت حقّ و الجنّة حق

ص: 323


1- الريح.خ.

و النّار حقّ و البعث حقّ و انّ السّاعة آتية لا ريب فيها و انّ اللّه يبعث من فى القبور.و بعد از تكبير دويم:اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و بارك على محمّد و آل محمّد و ارحم محمّدا و آل محمّد افضل ما صلّيت و باركت و رحمت و ترحّمت و سلّمت على ابراهيم و آل ابراهيم فى العالمين انّك حميد مجيد. و ترجمه اش اينست كه گواهى مى دهم يعنى علم يقينى دارم كه نيست كسى كه او را عبادت جايز باشد مگر اللّه كه واجب الوجود بالذاتست و مستجمع جميع كمالاتست و او است مستحق عبادت حال كونى كه او يگانه ايست من جميع الوجوه كه صفات او عين ذات اوست و وجودش عين ذات اوست بلكه ذات او وجود است و وجوب،وجود او عبارت از تاكد وجود اوست و او را در اين معانى شريك نيست بلكه وحدت او اين معنى دارد كه بى نظير و بى مثل و همتاست و در ذات او تبعض و تكثر نيست و هر چه غير اوست ذاتى دارد و وجودى دارد و امكان دارد و صفات ايشان غير ذات ايشان است و شهادت مى دهم و علم دارم كه محمد بنده اوست و مخلوق اوست و فرستاده اوست بخلق و او را به راستى و حقيقت فرستاده است كه بشارت دهنده مؤمنان باشد به ثواب و بيم كننده كافران و فاسقان باشد بعذاب الهى پيش پيش روز قيامت كه بعد از او پيغمبرى نخواهد بود يا زمان او نزديك است به قيامت.

(و يكبّر الثّانية و يقول اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و ارحم محمّدا و آل محمّد و بارك على محمّد و آل محمّد كافضل ما صلّيت و باركت و ترحّمت على ابراهيم و آل ابراهيم انّك حميد مجيد)

و تكبير دويم را مى گويد و اين دعا را مى خواند كه ترجمه اش اينست كه خداوندا صلوات فرست بر محمد و آل محمد كه ائمه معصومينند و فاطمه زهرا صلوات اللّه عليهم يا جميع سادات و علما و صلحا بالتبع داخل باشند و صلوات هر يك

ص: 324

به نوعى ديگر باشد اما صلوات آن حضرت طلب رواج دين و مذهب و كثرت اتباع كه عالم همه بدين آن حضرت و آل او در آيند و چنانكه نزد حق سبحانه و تعالى در اقصى مراتب كمال است دين او نيز ظاهر و هويدا شود در عالم كه هر احدى بزرگى و جلالت و عظمت ايشان را دانسته مهتدى شود و به اقصى مراتب كمال خود برسد و فى الحقيقة دعا راجع به امت مى شود.

و هم چنين در آخرت او را شفاعت كبرى در امت كرامت فرمايد تا هر كه با اسلام از دنيا رفته باشد و قابليت شفاعت داشته باشد آن حضرت شفاعت فرمايد او را چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ (1)يعنى كه شفاعت مى تواند كرد بى اذن الهى و شفاعت نمى تواند كرد مگر كسى را كه حق سبحانه و تعالى از دين او راضى باشد كه شيعه اثنى عشرى باشد.

و لهذا در صحاح سته قريب به پنجاه حديث منقولست در شأن صحابه كه من بر سر حوض كوثر باشم و امت خود را آب دهم آبى كه هر كه از آن بخورد ديگر تشنه نشود مگر اكثر اصحاب من بلكه همه مگر قليلى مانند همل نعم يعنى شتر پس مانده از گله شتران يا گوسفند پس مانده از گوسفندان و گروه گروه از اصحاب من كه متوجه آن حوض شوند ايشان را ربايند و بجهنم برند و من گويم الهى اينها اصحابكهاى منند الهى اينها اصحابكهاى منند بمن گويند كه يا محمد نمى دانى كه بعد از تو چها كردند ايشان بكفر اصلى برگشتند و من گويم سحقا سحقا ايشان دورند از من و من بيزارم از ايشان.

و در اخبار متواتره اهل بيت وارد شده است كه همه مرتد شدند مگرة.

ص: 325


1- آيه 256-سورة البقرة.

سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار و حذيفه و بعد از ارتداد قريب پنجاه كس برگشتند مثل ابو الهيثم بن التيهان،و جابر انصارى و سهل بن حنيف،و ابو ايوب، و عبد اللّه بن الصامت،و خزيمة بن ثابت،و ابو سعيد خدرى و امثال ايشان كه روايات وارد شده است در رجوع ايشان و فضل بن شاذان ايشان را ذكر كرده است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر پيغمبر بميرد يا كشته شود همه بكفر بر خواهيد گشت و برگشتند به شهادت خودشان در صحاح ايشان و ممكن است كه: و ارحم محمّدا و آل محمّد اشاره به آخرت و شفاعت شيعيان ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم باشد و رفعت درجات ايشان.

و از آن جمله شفاعت شيعيان بسيارى از ايشان در مثل طايفه ربيعه و مضر كه در احاديث شيعه متواتر است و سنيان در اويس قرنى ذكر كرده اند از عمر بن خطاب كه در سال حج عمر به خدمت اويس رفت و خرقه حضرت سيد المرسلين را در او پوشانيد و بشارت شفاعتش در مثل ربيعه و مضر كه دو طايفه اند در عربان باديه كه حصر عدد ايشان نمى توان كرد از كثرت و خود نقل كرده اند كه در جنگ صفين به ركاب بوسى حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مشرف شد و به شهادت فايز شد در آن جنگ.

و جمعى از علماء شيعه و سنى ذكر كرده اند كه چون هيچ شك نيست كه حق سبحانه و تعالى رتبه آن حضرت را به مرتبه رسانيده است كه قابليت زيادتى ندارد چنانكه اشاره به آن دارد قول الهى:« فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى ».

و اين حديث نيز متواتر است كه حق سبحانه و تعالى فرمود كه

لولاك لما خلقت الافلاك و در طريق شيعه متواترا و از طرق اهل سنت نيز در اخبار بسيار: لو لا كما كه خطاب به محمد و على صلوات اللّه عليهما باشد و در طريق شيعه متواترا ايضا لولاكم كه خطاب به آن حضرت و انوار اطهار ائمه معصومين

ص: 326

صلوات اللّه عليهم باشد فرمود كه اگر شما نمى بوديد نه آسمان را مى آفريدم و نه زمين را و نه آفتاب و نه ماه و نه هيچ چيز.

پس چون غرض از ايجاد ايشانند مطلقا پس هر چه حق سبحانه و تعالى آفريند إلى ابد الدهر مطلوب از خلق همه ايشانند پس حق سبحانه و تعالى لازم گردانيد كه در هر مطلبى اول صلوات بر آن حضرت و آل او بفرستند تا به بركت ايشان و از جهت ايشان و به شفاعت كبراى ايشان آن مطلوب حاصل گردد بلكه شفاعت كبرى اين معنى است و از آن جمله محقق دوانى است كه در زورا و شرح آن بسط اين معنى داده است.

و چون حق سبحانه و تعالى امر به صلوات بر آن حضرت فرمود در آيه كريمه در احاديث متواتره در صحاح سته و نزد شيعه وارد شده است كه صحابه از حضرت سيد المرسلين سؤال كردند كه كيفيت سلام بر ترا يا رسول اللّه دانستيم چگونه بر تو صلوات بفرستيم فرمود كه بگوئيد

اللّهمّ صلّ على محمّد و على آل محمّد كما صلّيت على ابراهيم و على آل ابراهيم و بارك على محمّد و على آل محمّد كما باركت على ابراهيم و على آل ابراهيم انّك حميد مجيد و در طرق شيعه لفظ على نيست ميان محمد و آل محمد و محققان طرفين ذكر كرده اند كه چون حق سبحانه و تعالى صلوات بر محمد را بحسب ظاهر آيه فرمود و حضرت آل را اضافه فرمود اين اشاره است به آن كه صلوات بر آن حضرت بدون صلوات بر آل آن حضرت صلوات نيست.

و احاديث صحيحه وارد است بر آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه صلوات فرستد بر من و صلوات نفرستد بر آل من بوى بهشت را نخواهد شنيد با آن كه بوى بهشت از پانصد ساله راه مى آيد و ممكن است كه صلوات بر آن حضرت سبب سرور آن حضرت شود به سبب آن كه

ص: 327

گويند صلوات مستحق بهشت مى شود و اين لذت از صلوات آن حضرت را باشد چنانكه احاديث بسيار وارد است بر آن كه آن حضرت خوشحال مى شود.

و احاديث متواتره وارد شده است كه هر كه يك مرتبه صلوات بر من فرستد من ده مرتبه صلوات بر او فرستم و حق سبحانه و تعالى هزار مرتبه صلوات بر او فرستد و هزار صف از فرشتگان هزار مرتبه صلوات بر او فرستند.

و احاديث صحيحه وارد شده است كه هر كه در هر حاجتى كه داشته باشد اول صلوات بفرستد حق سبحانه و تعالى كفايت مى فرمايد مهمات دنيا و آخرت او را هر دعايى كه مقرون به صلوات نباشد آن دعا را به آسمان نمى برند و مستجاب نمى شود.و احاديث بسيار وارد شده است كه هر كه اسم حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نزد او مذكور شود و صلوات نفرستد راه بهشت را خطا كرده است و به راه جهنم رفته است و خود را از رحمت الهى محروم كرده است و احاديث صلوات در كتاب صلاة مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

و اما بركت كه در اين دعا و در صلوات واقع شده است ممكن است كه مراد از آن زيادتى امت آن حضرت و زيادتى اولاد و زيادتى كمالات امت آن حضرت صلى اللّه عليه و آله و جمعى گفته اند كه ما را مأمور ساخته اند باين عبارت و مجمل مى دانم كه گفتن اين خوبست و از جهت آن حضرت خوبى دارد و ما نمى دانيم كه آن خوبى چه چيز است لهذا به خدا گذاشته ايم همه را كه آن چه حق سبحانه و تعالى مى داند چنان مى فرمايد و ما را باين گفتنها ثواب عظيم حاصل مى شود و اللّه تعالى يعلم.

و اما آن چه وارد شده است در صلوات كه صلوات و رحمت و بركت بر آن حضرت فرست مثل بهترين صلواتى كه بر حضرت ابراهيم و آل ابراهيم فرستاده و قاعدۀ كليه آنست كه مشبه به مى بايد كه اقوى از مشبه باشد و در اينجا بر

ص: 328

عكس است.

وجوه بسيار در جواب اين بحث گفته اند:يكى آن كه در اينجا مطلوب تشبيه در اصل صلوات است نه در كيفيت آن پس گويا بنده مى گويد كه چون صلوات بر حضرت خليل و آل او فرستاده حضرت حبيب اولى است به صلوات چون كونين را از جهت آن حضرت آفريد و فى الحقيقه خليل و آتش فرع حبيب و آل اويند و اين وجه در صورتى خوبست كه لفظ افضل نباشد.

دويم آن كه چون آل خليل بسيارند و پيغمبران صد و بيست و چهار هزار پيغمبرند و اكثر ايشان از اولاد آن حضرتند پس استبعادى ندارد كه مجموع ايشان زيادتى داشته باشند هر چند حضرت از كل واحد از ايشان بهتر باشد و بر تقدير افضليت آن حضرت از مجموع چنانكه حق است تشبيه در كثرت و كميت شده است نه در كيفيت پس ممكن است كه صد هزاران هزاران هزار صلوات بر ايشان فرستاده باشد و ما آن عدد را طلب كنيم اگر چه كل واحد از اين اعداد بهتر از مجموع آنها باشد.

و بهترين وجوه آنست كه حضرت سيد المرسلين و آل آن حضرت داخلند در آل ابراهيم چون فرزندان آن حضرتند پس يقين است كه صلواتى كه بر ايشان و بر ساير انبيا و اوصيا از اولاد آن حضرت و آن حضرت باشد اقوى خواهد بود از صلواتى كه بر آن حضرتند و آل او تنها باشد ما از حق سبحانه و تعالى آن مجموع را از جهت حضرت سيد المرسلين و از جهت هر يك از آل آن حضرت كه حضرات ائمه معصومينند با حضرت فاطمه زهرا طلب مى كنيم صلوات اللّه عليهم.

انك حميد مجيد به درستى كه تو مستحق جميع ثناهائى و عظمت و بزرگوارى مخصوص تست به سبب اختصاص تو بجميع كمالات پس تو مى توانى

ص: 329

چنين صلواتى بر آن حضرت فرستادن چون آن حضرت را و آل آن حضرت را در اعلى مراتب خوبيهاى ذاتى و صفاتى آفريده اى صلوات اللّه عليهم اجمعين.

و ظاهرا در اين عبارت سهوى از نساخ واقع شده است و مناسب آنست كه جمله و بارك على محمد و آل محمد مقدم باشد بر جمله و ارحم محمدا و آل محمد به قرينه كافضل ما صليت و باركت و ترحمت و در همه جا نيز مقدم است همه در دعاها،و هم در احاديث،و هم در فقه رضوى كه ظاهرا اصل اين خبر است،و زياد و كم كرده است به اعتبار اخبارى ديگر و ممكن است كه خبرى ديگر باشد و اللّه تعالى يعلم.

(و يكبّر الثّالثة و يقول اللّهمّ اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات الاحياء منهم و الاموات)

و تكبير سيم مى گويد و مى گويد اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه خداوندا بيامرز گناهان مردان مؤمن و زنان مؤمنه را و مردان مسلمان و زنان مسلمان را زندگان ايشان را و مردگان ايشان را.و مراد از مؤمن در اينجا شيعيان اثنى عشرى صالحند كه گناهان كبيره نكنند و اصرار بر گناهان صغيره نداشته باشند و مراد از مسلمان شيعه اثنى عشرى غير عادل است چنانكه خواهد آمد كه دعاى سنيان لعنت است بر ايشان و ايشان كافرند و منافق.

و محتمل است كه مراد عكس باشد چنانكه اكثر متكلمين بر آنند كه مؤمن كسى است كه اعتقاداتش صحيح باشد و اثنى عشرى باشد اگر چه فاسق باشد و مسلمان آنست كه منقاد شريعت مقدسه باشد به آن كه عادل باشد و ممكن است كه هر دو به يك معنى باشد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ يعنى دين حق نزد حق سبحانه و تعالى اسلام است و به اجماع علما اين معنى ايمان است و بنا بر اين محتمل است كه دعا از جهت

ص: 330

شيعيان باشد در هر دو خواه عادل و خواه فاسق.

و محتمل است كه مراد از هر دو عادل باشد چنانكه در احاديث صحيحه وارد شده است كه مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او سالم باشند و ضررش مطلقا به مسلمانان نرسد و مؤمن كسى است كه مؤمنان از دست و زبان او ايمن باشند و امين مؤمنان باشد بر اموال ايشان.و تفسير اول انسب است به اكثر احاديث و تفاسير ديگر نيز كه در احاديث وارد شده است و حق آنست كه ايمان و اسلام مشتركند ميان اين معانى همه و اللّه تعالى يعلم و بخصوص اين عبارت احاديث وارد شده است در دعاى ميت.

و در حديث صحيح از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما وارد است كه فرمودند كه هر كه باين عنوان دعا كند از جهت مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات احياى ايشان و اموات،حق سبحانه و تعالى بعدد هر مؤمن و مؤمنه حسنه در نامه عمل او بنويسد از زمان آدم تا روز قيامت و بعدد هر يك از ايشان ملكى موكل سازد كه از جهت او دعا كنند.

و در موثق كالصحيح بل الصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه هر روز بيست و پنجم رتبه اين دعا را بخواند حق سبحانه و تعالى از جهت او بعدد هر مؤمنى كه رفته است و بعدد هر مؤمنى كه خواهد بود تا روز قيامت حسنه بنويسد و سيئه محو كند و درجۀ بلند كند.و احاديث در اين باب بسيار است و بعضى از اين نيز خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

و در تتمه اين دعا منقولست در فقه رضوى

تابع بيننا و بينهم فى الخيرات انّك مجيب الدّعوات و ولىّ الحسنات يا ارحم الرّاحمين محدثان چنين تفسير كرده اند كه خداوندا ما را تابع ايشان گردان در خيرات كه ما خوب كنيم و تو بما احسان كنى چنانكه به ايشان كردى.

ص: 331

و محتمل است كه مراد اين باشد كه پى در پى فرست خيرات خود را بر ايشان و بر ما،بر ايشان به رحمت و بر ما به رحمت و توفيق و هدايت به درستى كه تو اجابت كننده دعاهايى و خداوندى كه خوبيها همه از تست اى بخشنده ترين بخشندگان.

(و يكبّر الرّابعة و يقول اللّهمّ عبدك (1)و ابن عبدك و ابن امتك نزل بك و أنت خير منزول به اللّهمّ انّا لا نعلم منه الاّ خيرا و أنت اعلم به منّا اللّهمّ ان كان محسنا فزد فى احسانه و ان كان مسيئا فتجاوز عنه و اغفر له اللّهمّ اجعله عندك فى اعلى علّيّين و اخلف على اهله فى الغابرين و ارحمه برحمتك يا ارحم الرّاحمين ثمّ يكبّر الخامسة)

در فقه رضوى بعد از عنه اين است كه

و اغفر لنا و له اللّهمّ احشره مع من يتولاّه و يحبّه و ابعده ممّن يتبرّاه و يبغضه اللّهمّ ألحقه بنبيّك و عرّف بينه و بينه و ارحمنا اذا توفّيتنا يا اله العالمين.

و چون تكبير پنجم مى گويد بخواند رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ و اما ترجمه اصل و تكبير چهارم را مى گويد و اين دعا را مى خواند كه ترجمه اش اينست خداوندا بنده تو و پسر بنده تو و پسر كنيز تو به رحمت تو نازل شده است.و در فقه رضوى

نزل بساحتك يعنى در فضاى رحمت تو نازل شده است و به درگاه تو آمده است و تو بهترين كسانى كه به درگاه او نزول كنند از منعمانى كه به درگاه ايشان مى روند بواسطه عطاء خداوندا به درستى كه ما علم نداريم و نمى دانيم از او مگر خوبى را كه آن ايمانست و از باقى اعمال اگر چه بد باشد علم نداريم زيرا كه ممكن است كه تو بخشيده باشىخ.

ص: 332


1- هذا عبدك.خ.

به سبب سكرات مرگ چنانكه گذشت و تو داناترى به احوال او از ما،خداوندا اگر نيكو كار بوده است پس زياده كن در احسان خود به او چنانكه در دنيا احسان به او كردى كه نيكو كار بود،و اگر گناه كار بوده است تو از گناهان او درگذر و او را بيامرز،خداوندا بگردان روح او را يا جاى او را در بالاترين مراتب بهشت،و تو بعوض او باش در بازماندگان او در تدارك احوال ايشان،و رحم كن او را به رحمتهاى خاصه خودت اى بخشنده ترين بخشندگان.

بنا بر نسخه فقه رضوى و بيامرز ما را و او را،خداوندا حشر كن او را با جمعى كه او ايشان را امام خود مى داند و دوست مى دارد ايشان را،و دو ركن او را از كسانى كه او بيزار است از ايشان و دشمنى داشت با ايشان،خداوندا او را ملحق ساز به پيغمبرش و آشنايى ده ميان او و پيغمبرش،و ببخشا ما را وقتى كه ما را از دنيا ببرى اى خداوند عالميان،پروردگارا عطا كن ما را در دنيا هر حسنه و خوبى كه هست يا اعمال صالحه و زوجه صالحه،و عطا كن ما را در آخرت بهشت و حور العين و همه ما را در پناه خود در آور از عذاب جهنم.و فى الحقيقه دعاى پنجم از نماز گذارنده است تكبير پنجم بگويد.

بدان كه در متعارفات قبيح است كه با بزرگان تو بگويند بلكه شما مى گويند و او را بمنزله جمعى گرفته لفظ جمع مى آورند در كلام عرب و عجم و ليكن چون وحدت مخصوص ذات مقدس اوست و اوست كه واحد من جميع الوجوه است و هر واحدى غير او كثير است به كثرتهاى مختلف پس اگر لفظ جمع بياورند تو هم تعدد و تكثر بهم مى رسد و اين نقص است بلكه محال است نسبت بذات مقدس او بنا بر اين بلفظ جمع وارد نشده و غالب آنست كه اگر حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه ما چنين كرديم مراد انبيا و اوصيا و فرشتگانند كه كرده ايشان كرده حق سبحانه و تعالى است چنانكه فرموده است

ص: 333

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ يعنى رجوع و بازگشت خلايق بسوى ما خواهد بود و حساب ايشان نيز بر ماست كه ما حساب ايشان مى كنيم.

در احاديث معتبره وارد شده است كه مراد انبيا و اوصيايند و از اين تحقيق غافل مباش كه نديده ام نه در تفاسير و نه در كلام علما بلكه از تفضل الهى است ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.

ديگر بدان كه اظهر آنست كه از براى نماز بر مؤمن پنج تكبير ضرور است و دعاى خاصى واجب نيست بلكه هر دعايى خوبست و اگر همه دعاها را در هر تكبيرى بخواند بهتر است و ظاهرا اگر اكتفا به پنج تكبير كنند كافى باشد خصوصا كسى كه اقتدا كرده باشد اگر چه اقتداء در نماز ميت مثل اقتداى غير اين نماز نيست و در غير اين نماز مقتدى قرائت نمى كند مگر جهريه را كه نشنود هيچ چيز را حتى همهمه را و در اين نماز اگر شنود نيز دعا خواندن بهتر است و اگر جمع كند ميان دعاها بيكى از احاديث منقوله در جمع بهتر است بشرط زياد كردن آن چه نداشته باشد چون اكثر روايات منقوله مشتمل بر سه دعا است.

و در حديث صحيح از زراره و محمد بن مسلم وارد است كه هر دو از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده اند كه نماز بر ميت قرائت قرآن نيست و دعايى مقرر نيست بلكه هر دعايى كه به خاطرت رسد خوبست و سزاوارترين كسانى كه از جهت او دعا كنند مؤمن است و آنست كه ابتدا كنند به صلوات بر محمد و آل محمد صلى اللّه عليه و آله.

و در حديث صحيح و حسن كالصحيح از ابو ولاد منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از تكبير بر ميت حضرت فرمودند كه پنج تكبير است و چون تكبير اول را گفتى مى گويى كه:

اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له اللّهمّ صلّ على محمّد و آل

ص: 334

محمّد اللّهمّ انّ هذا المسجّى قدّامنا عبدك و ابن عبدك و قد قبضت روحه إليك و قد احتاج إلى رحمتك و أنت غنيّ عن عذابه اللّهمّ انّا لا نعلم من ظاهره الاّ خيرا و أنت اعلم بسريرته اللّهمّ ان كان محسنا فزد فى احسانه و ان كان مسيئا فتجاوز عن سيئاته. و هم چنين بعد از هر تكبيرى اين دعا را مى خوانى و ظاهر اين حديث و صريح حديث موثق عمار دلالت مى كنند بر آن كه بعد از تكبير پنجم نيز دعا خوبست.و احاديث بسيار دلالت مى كند بر آن كه بعد از آن دعا نيست يعنى لازم نيست.

و در حديث حسن كالصحيح منقولست از حلبى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه تكبير مى گويى و شهادتين مى خوانى و بعد از آن مى گويى

انّا للّه و انّا اليه راجعون الحمد للّه ربّ العالمين ربّ الموت و الحيوة صلّ على محمّد و اهل بيته جزى اللّه عنا محمّدا خير الجزاء بما صنع بأمّته و بما بلّغ من رسالات ربّه پس مى گويد:اللّهمّ عبدك ابن عبدك ابن امتك ناصيته بيدك خلا من الدّنيا و احتاج إلى رحمتك و أنت غنىّ عن عذابه اللّهمّ انّا لا نعلم منه الاّ خيرا و أنت اعلم به اللّهمّ ان كان محسنا فزد فى احسانه و تقبّل منه و ان كان مسيئا فاغفر له ذنبه و ارحمه و تجاوز عنه برحمتك اللّهمّ الحقه بنبيّك و ثبّته بالقول الثّابت فى الحيوة الدّنيا و فى الآخرة اللّهمّ اسلك بنا و به سبيل الهدى و اهدنا و إيّاه صراطك المستقيم اللّهمّ عفوك عفوك پس هر تكبيرى كه مى گويى اين دعا را مى خوانى تا فارغ مى شوى از پنج تكبير و باين نحو نيز در فقه رضوى هست،و اين عبارت ظاهرش آنست كه در تكبيرات باقى از اللهم تا به آخر مى خواند و احتمال همه دارد.

و در حديث كالصحيح از زراره منقولست كه حضرت امام جعفر صادق

ص: 335

صلوات اللّه عليه در نماز بر ميت فرمودند كه تكبير مى گويى و صلوات بر محمد و آل او صلوات اللّه عليهم مى فرستى و مى گويى

اللّهمّ عبدك ابن عبدك ابن امتك لا اعلم منه الاّ خيرا و أنت اعلم به منّا اللّهمّ ان كان محسنا فزد فى حسناته و تقبّل منه و ان كان مسيئا فاغفر له ذنبه و افسح له فى قبره و اجعله من رفقاء محمّد صلى اللّه عليه و آله پس تكبير دويم مى گويى و مى خوانى

اللّهمّ ان كان زاكيا فزكّه و ان كان خاطئا فاغفر له پس تكبير سيم مى گويى و مى خوانى

اللّهمّ لا تحرمنا اجره و لا تفتنا بعده پس تكبير چهارم مى گويى و مى خوانى

اللّهمّ اكتبه عندك فى علّيّين و اخلف على عقبه فى الغابرين و اجعله من رفقاء محمّد و آله صلى اللّه عليه و آله پس تكبير پنجم بگو و فارغ شو.و باين عنوان نيز در فقه رضوى مذكور است.

و از حديث موثق كالصحيح سماعه ظاهر مى شود كه در تكبير اول چهار دعا را مى خواند و در سه تكبير ديگر دعا از جهت ميت مى كند و قريب به آن است موثقه عمار ساباطى چنانكه ظاهر حديث زراره و حلبى نيز بر اين دلالت مى كند.

و احاديث متواتره از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم وارد شده است كه نماز ميت پنج تكبير است پس اگر چنان كند كه بعد از هر تكبيرى شهادتين بگويد و صلوات بفرستد و دعا از جهت مؤمنين و مؤمنات بكند و دعا از جهت ميت بكند به همه احاديث عمل كرده است و اگر همه دعاها را جمع كند و در هر تكبيرى بخواند بهتر خواهد بود اگر منفرد باشد و اگر به جماعت نماز كند تخفيف در دعا اولى است و اللّه تعالى يعلم.

چون از نماز فارغ شود از جاى خود به جايى ديگر تا نبيند جنازه را بر دستهاى مردان

(و لا يبرح من مكانه حتّى يرى الجنازة على أيدي الرّجال)

و چون از نماز فارغ شود از جاى خود به جايى ديگر نرود تا نه بيند جنازه را بر

ص: 336

دستهاى مردان و اين مضمون حديث موثقى است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرموده است كه چون حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نماز بر ميت مى گذاردند از جاى خود حركت نمى كردند تا جنازه را بر دستهاى مردان نمى ديدند و چون ظاهر خبر در فعل حضرت وارد شده است ممكن است كه مخصوص امام جماعت باشد و چون تاسى به افعال ايشان مى بايد كرد بهتر آنست كه همه بحال خود باشند مگر چهار كس كه جنازه را بردارند.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه بعد از نماز اندكى توقف مى كند و به جايى نمى رود تا جنازه را بر ندارند از برابر او و عبارت متن عبارت فقه رضويست.

علت اين كه بر بر ميت پنج تكبير مى گويند

(و العلّة الّتى من اجلها يكبّر على الميّت خمس تكبيرات انّ اللّه تبارك و تعالى فرض على النّاس خمس فرايض الصّلاة و الزّكاة و الصّوم و الحجّ و الولاية فجعل للميّت عن كلّ فريضة تكبيرة)

و علتى كه باعث بر آنست كه بر ميت پنج تكبير مى گويند آنست كه حق سبحانه پنج چيز را بر خلايق واجب گردانيده است و ستونهاى دين گردانيده است و آن نماز و زكات و روزه و حج و اعتقاد به امامت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم است پس حق سبحانه و تعالى مقرر فرمود كه بدل از هر فريضه تكبير بر ميت بگويند و چون منافقان زمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از ولايت نبى و اهل بيت بهره نداشتند حضرت بر ايشان چهار تكبير مى فرمودند هم چنين منافقان بعد از آن حضرت و آن غير اثنى عشريند هر كه باشد اگر چه يك امام زياد كند مثل فطحيه يا بعضى از ائمه را اعتقاد نداشته باشند مثل واقفيه ايشان را چهار تكبير مى بايد گفت و در تكبير پنجم مخيرند كه بگويند و لعنت كنند يا نگويند.

و بر اين مضمون احاديث متواتره وارد شده است و سنيان كيفيت نماز بر

ص: 337

منافقان را از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت كرده اند و بدان عمل مى كنند و اگر شيعه برايشان نماز كنند مخيرند كه چهار تكبير بگويند مثل نماز منافقان يا پنج تكبير بگويند و بعد از تكبير چهارم بر ايشان لعنت كنند و تفصيلش مى آيد.

16-( و روى: انّ العلّة فى ذلك انّ اللّه عزّ و جلّ فرض على النّاس خمس صلوات فجعل للميّت من كلّ صلاة (1)تكبيرة).

و در روايات صحيحه و كالصحيحه از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم واقعست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى بر مردمان پنج نماز واجب گردانيده است و از براى ميت بدل از هر نمازى تكبيرى مقرر ساخته است يا از هر نمازى تكبيرى از جهت ميت برداشته مقرر ساخته است و بنا بر اين احتمال ظاهر آنست كه تكبيرات احرام را برداشته اند پس ظاهر مى شود كه پنج تكبير همه ركن باشند و بترك يكى از آنها سهوا نماز باطل شود و بنا بر احتمال اول نيز اين معنى ظاهر مى شود چون اگر يكى ترك شود چنان خواهد بود كه يك نماز نكرده باشد و قطع نظر از اين استنباط چون احاديث متواتره وارد شده است كه نماز ميت پنج تكبير است پس اگر يكى كم شود نماز ميت نخواهد بود اگر چه سهوا باشد و اللّه تعالى يعلم.

و در حديث حسن كالصحيح وارد است كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه اين معنى ظاهر حديثست و باطنش فرايض خمس سابق است و از اين جهت است كه شما كه ولايت را قبول كرده ايد پنج تكبير مى گوييد و مخالفان شما چهار تكبير مى گويند.

كسى كه نماز كند بر زن محاذى سينۀ او مى ايستد

(و من صلّى على المرأة وقف عند صدرها)

و كسى كه نماز كند

ص: 338


1- صلاة فريضة.خ.

بر زن محاذى سينۀ او مى ايستد.و پيشتر گفت كه در نماز بر ميت امام محاذى سر ميت مى ايستد پس ظاهر مى شود كه مرادش از آن عبارت مرد است.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه نماز بر زن كند در برابر ميان زن نايستد بلكه محاذى سينۀ او بايستد و هر كه نماز بر مرد كند بايد كه محاذى ميان او بايستد.

و در حديث قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله محاذى ناف مرد مى ايستادند و زنان را محاذى سينه مى ايستادند.

و در حديث قوى كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه نماز كنى بر زن محاذى سر او بايست و چون نماز بر مرد كنى محاذى سينه او بايست.

و در حديث موثق كالصحيح از سماعه مرويست كه از آن حضرت سؤال كردم كه هر گاه جنازه هاى مردان و زنان جمع شود چه كنند حضرت فرمودند كه مرد را مقدم مى دارند قريب به امام و زن را پس تر مى گذارند اندكى نزد پايهاى مرد و امام محاذى سر ميت مى ايستد و بر هر دو نماز مى كند و محتمل است كه مراد از ميت زن باشد و بر تقديرى كه مرد مراد باشد در صورت اجتماع چنين واقع شده و در صورت انفراد احاديث سابقه وارد شده است.

و صدوق در كتاب خصال بسند قوى ذكر كرده است از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در احكام زنان كه حكم زنان مخالف حكم مردان است و در آخر آن خبر ذكر كرده است كه اگر نماز بر زن كنند محاذى سينه او بايستند و بر مرد كه نماز كنند محاذى سر او بايستند و ظاهرا جزو خبر باشد.و محتمل است كه بعد از ذكر خبر سابق از اخبار ديگر خصايص زن را

ص: 339

ذكر كرده باشد تا هفتاد و سه خصلت و كلام صدوق باشد و على اى حال صدوق تا خبرى نديده باشد نمى گويد.

و در فقه رضوى مذكور است كه چون نماز كنى بر مؤمنى پس بايست نزد سينه او يا وسط او و از اين خبر ظاهر مى شود كه در مرد مخير است ميان وسط و سينه چنانكه از اخبار ظاهر شد و هم چنين از اخبار ظاهر شد كه در زن مخير است ميان سر و سينه او و اللّه تعالى يعلم.

و اما آن چه صدوق گفته است كسى بان عمل نكرده است و ظاهرا همه جايز است و اول اولى است و اللّه تعالى يعلم.

در نماز بر ميت سلام نيست مگر در حال تقيه

(و ليس فى الصّلاة على الميّت تسليم الاّ فى حال التّقيّة)

و در نماز بر ميت سلام نيست مگر در حال تقيه بدان كه اكثر سنيان در تكبير اول سوره حمد مى خوانند و بعد از تكبير چهارم سلام مى گويند.

و در احاديث صحيحه و كالصحيحه بسيار واقع شده است كه در نماز ميت قرائت نيست و سلام نيست و در چند حديث قرائت و سلام وارد شده است و محمول بر تقيه است بى دغدغه و ابن بابويه عمل به آن ها نيز كرده است در حال تقيه و اين نحو جمع بهتر است اگر چه سخن علما نيز باين بر مى گردد و ليكن اين نحو اقربست به ادب و آداب و اللّه تعالى يعلم.

حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هفتاد تكبير بر حمزه گفتند

1,5,14-( و: كبّر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على حمزة سبعين تكبيرة و كبّر علىّ صلوات اللّه عليه على سهل بن حنيف خمسا و عشرين تكبيرة و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه كان (1)يكبّر خمسا خمسا كان اذا ادركه النّاس قالوا يا امير المؤمنين لم ندرك الصّلاة على سهل بن حنيف

ص: 340


1- كان امير المؤمنين.خ.

فيضعه فيكبّر (1)عليه خمسا حتّى انتهى إلى قبره خمس مرّات).

و بسند قوى از ابو بصير از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هفتاد تكبير بر حمزه گفتند و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بر سهل بن حنيف انصارى بيست و پنج تكبير گفتند و حضرت ابو جعفر فرمودند كه حضرت پنجم رتبه بر او نماز گذاردند هر نمازى پنج تكبير هر چند جمعى مى رسيدند و مى گفتند يا امير المؤمنين ما به نماز او نرسيديم حضرت مى فرمودند كه جنازه را مى گذاشتند و مرتبه ديگر با آن جماعت نماز مى كردند تا چون به قبر رسيد پنجم رتبه نماز بر او گذارده بود.

و در حديث كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت رسول اللّه عليه و آله بر حمزه هفتاد تكبير گفتند.

و در حديث حسن كالصحيح از زراره و اسماعيل نيز وارد شده است كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله هفتاد تكبير و هفتاد دعا كردند بر حمزه.

و در حديث صحيح و حسن كالصحيح حلبى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه پنج تكبير بر سهل بن حنيف گفتند و او در جنگ بدر حاضر بود ديگر ساعتى رفتند و پنج تكبير گفتند تا آن كه بيست و پنج تكبير بر او تمام شد.

و در حديث موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نماز كردند بر جنازه و چون فارغ شدند جمعى ديگر آمدند و گفتند ما به نماز نرسيديمخ.

ص: 341


1- فكبر.خ.

حضرت فرمودند كه بر يك جنازه دو مرتبه نماز نمى توان كرد دعا كنيد از جهت او و خوبى او را بگوئيد.و قريب باين است روايت وهب بن وهب از صادق صلوات اللّه عليه.

و از اين اخبار ظاهر مى شود كه اعاده جايز باشد و به سبب اختلاف اخبار بعضى گفته اند كه اعاده مكروهست و آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه اعاده فرمودند شايد كه به اعتبار منقبتى چند بوده باشد خصوص حمزه و سهل را كه از آن جهت كراهت نداشته باشد چنانكه در حديث حلبى گذشت كه حضرت فرمودند كه او بدرى بود.

و در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چون حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه پنجم رتبه نماز بر سهل بن حنيف كردند فرمودند كه او از اهل بدر بود و از اهل عقبه بود كه با حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در عقبه مدنيين در مكه معظمه بيعت كردند در يك مرتبه دوازده كس بودند و در يك مرتبه هفتاد كس و در روايتى هست كه مرتبه پيش از اين هر دو شش نفر از انصار بيعت نمودند و در مرتبه آخر حضرت را تكليف نمودند كه اگر به مدينه مشرفه تشريف ارزانى دارى ما همه جان و مال خود را در راه تو داريم و حضرت بعد از آن متوجه مدينه شدند.

و از اين حديث ظاهر مى شود كه سهل در بيعت عقبه بوده است اما ظاهر نمى شود كه در يك بيعت بوده است يا دو بيعت اما از آخر حديث ظاهر مى شود كه در دو بيعت حاضر بوده است و حضرت فرمودند كه در جنگ احد نيز حاضر بود و از جمله دوازده نقيب بوده كه حضرت ايشان را اختيار فرمودند و به هدايت اهل مدينه مشرفه فرستادند پس او را پنج منقبت بود حضرت از جهت

ص: 342

هر منقبتى يك مرتبه نماز بر او گذارد پس ممكن است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نيز بر حمزه چهارده نماز گذارده باشند بواسطه چهارده منقبى كه حضرت داند و ما ندانيم و در حديث عمرو بن شمر از حضرت صادق صلوات اللّه عليه منقول است و در سهل مثل حديث حلبى كه حضرت فرمودند كه او بدرى بود.

اما در حديث موثق عمار ساباطى و حديث موثق يونس بن يعقوب از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه تا ميت را دفن نكرده باشند نماز بر او مى تواند كرد كسى كه نماز بر او نكرده باشد هر چند ديگران نماز كرده باشند بر او،بنا بر اين احاديث نهى را حمل بر كراهت كرده اند و ظاهرا محمول بر تقيه باشد چون مذهب اكثر عامه كراهتست و بعضى بر حرمتند و راوى دو خبر نهى نيز از اهل سنتند پس اگر امام باشد اعاده او خوبست و غير او اگر كسى نماز نكرده باشد كردن خوب است و اگر كرده باشد بهتر نكردنست اگر بكند گناه ندارد و اللّه تعالى يعلم.

كسى كه تكبير گفته باشد بر جنازۀ يك تكبير يا دو تكبير و جنازه ديگر با او بياورند

(و من كبّر على جنازة تكبيرة او تكبيرتين فوضعت جنازة اخرى معها فان شاء كبّر الان عليهما خمس تكبيرات و ان شاء فرغ من الاولى و استانف الصّلاة على الثّانية)

و كسى كه تكبير گفته باشد بر جنازۀ يك تكبير يا دو تكبير و جنازه ديگر با او بياورند پس اگر خواهد الحال پنج تكبير بر هر دو بگويد يعنى نماز اول را قطع كند و اگر خواهد نماز اول را تمام كند و نماز ديگر از سر گيرد بر ميت دويم و اين حكم مسندش صحيحه على بن جعفر است كه روايت كرده است از برادرش موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از قومى كه يك تكبير يا دو تكبير بر جنازه گفته باشند كه جنازه ديگر بياورند چه كنند حضرت فرمودند كه اگر خواهند

ص: 343

جنازه اولى را بگذارند تا فارغ شوند از تكبير بر جنازه اخيره و اگر خواهند اولى را بردارند و تمام كنند تكبيرات باقى را بر اخيره.

و آن چه ظاهر اين حديث است آنست كه حضرت مى فرمايند كه چون جنازه دويم را آوردند قصد دويم نيز خواهد كرد با اولى و در هر تكبيرى دعاى هر دو را خواهد خواند اگر قايل باشيم كه هر تكبير دعاى خاصى دارد و اگر جميع دعاها را در هر تكبيرى خواند يا هر دعايى در هر تكبيرى صحيح باشد چنانكه گذشت كه اين حق است همان دعا را از براى هر دو خواهد خواند تا پنج تكبير بر اول تمام شود در اين صورت اگر مى خواهند جنازه اولى را بر مى دارند و نماز گذارندگان بقيه تكبيرات جنازه ثانيه را تمام خواهند كرد با دعاها يا بدون دعا بر مذهب كسانى كه دعا را واجب نمى دانند.

و ظاهر اين حديث هم اينست كه محض تكبير است و اگر خواهند جنازه اولى را مى گذارند تا تكبيرات بر ثانيه تمام شود بعد از آن هر دو را بر دارند و بر اين نحو حمل مى توان كرد هفتاد تكبير بر حمزه را كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله أولا متوجه نماز بر حمزه شده باشند و صحابه يك يك از شهدا را آورند و با او گذارند تا آن كه چون نماز بر آخر شهدا تمام شده باشد حضرت هفتاد تكبير بر حمزه گفته باشند و در اين صورت اگر چه نماز بر ديگران كرده اند اما چون نمازها بهم متصل بوده است آن جمعى كه نماز ايشان تمام شده بوده است بهرۀ از نماز ديگران داشته اند.

چنانكه در صحيفه رضويه كه بطرق متكثره از آن حضرت صلوات اللّه عليه نقل كرده اند و آن حضرت از آباى بزرگوار خود روايت كرده است از حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله أولا پنج تكبير بر حمزه

ص: 344

گفتند و شهدا را مى آوردند و حضرت بر هر يك پنج تكبير مى گفتند و حمزه را بر نداشتند تا هفتاد تكبير بر حمزه تمام شد.

و بعيد نيست كه در چنين صورتى زيادتى تكبير و دعا ضرر نداشته باشد چنانكه ظاهر اين حديث صحيح است و چون أولا صدوق اين حديث را بر مفاد فقه رضوى حمل كرده است چنانكه عبارت آن قريبست به عبارت متن و مفاد هر دو يكى است و علما متابعت او كرده اند با آن كه لزومى ندارد بلكه ممكن است كه هر دو نحو خوب باشد پس علما كه حل حديث على بن جعفر را باين عنوان كرده اند خوب نكرده اند و تفكر در معنى حديث نكرده بودند تا زمان شيخ سعيد شهيد محمد بن مكى رضى اللّه عنه و شهيد اين معنى را يافت و متأخران متابعت شهيد كردند و روميان شهيد را در زمان تيمور به شرف شهادت مشرف ساختند و حق سبحانه و تعالى نگذاشت كه خون شهيد بخوابد تيمور را بر ايشان مسلط كرد به اندك زمانى تا زياده از صد هزار كس ايشان را به درك اسفل رسانيد اگر چه قصد تيمور در كشتن شاميان طلب خون حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه بود منافات ندارد كه باعث اين طلب شيخ شهيد باشد و از تاريخ روم ظاهر مى شود كه امير تيمور شيعه بوده است و از نصايح الملوكى كه خود از جهت فرزندان خود نوشته است تشيعش ظاهر مى شود و اللّه تعالى يعلم.

كسى كه نماز كند بر جنازه و ظاهر شود كه گشته بوده است

(و من صلّى على جنازة و كانت مقلوبة فليسوّها و ليعد الصّلاة عليها)

و كسى كه نماز كند بر جنازه و ظاهر شود كه گشته بوده است از وضع شرعى به آن كه بر رو افتاده باشد يا سر به جانب دست چپ باشد و پا به جانب دست راست پس مى بايد كه او را درست بگذارند و مرتبه ديگر بر او نماز گذارند.

و در حديث موثق عمار وارد است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه اگر بر ميتى نماز كرده باشند و بعد از آن ظاهر شود

ص: 345

كه گشته است پاها به جانب سر حضرت فرمودند كه درست مى كنند و نماز را اعاده مى كنند و اگر چه ميت را از آنجا برداشته باشند تا دفن نكرده باشند و اگر دفن كرده باشند نماز بر او نمى كنند بعد از دفن.

و در اين خلافى نيست كه مى بايد سر ميت به جانب دست راست امام باشد و بر پشت خوابانيده باشند او را كه روى او به آسمان باشد و دليلش آن كه از زمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله تا انتهاء غيبت صغرى كه از منه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بود چنين مى كردند و اگر واجب نمى بود تجويز خلاف اين مى فرمودند و هيچ شك نيست كه باين نحو براءت ذمت حاصل مى شود و در غير اين نحو علم به براءت حاصل نمى شود و اين دلايل اگر چه افاده علم يا ظن قريب به علم نمى كند و ممكن است كه بگوئيم كه اگر واجب مى بود بيان مى كردند و هم چنان كه مداومت بر واجبات مى كردند بر سنتيها نيز مداومت مى نمودند و شك نيست در آن كه اين نحو احوطست اما آن كه سر به جانب دست راست باشد در حديث عمار است كه گذشت و در صحيح حلبى و غير آن وارد است و خلافى در آن نيست.

و اگر كسى ميت را در تابوت بر پهلو بخواباند كه روى او بقبله باشد ظاهر كلام علما جميعا آنست كه آن نماز باطل است و اعاده مى بايد كرد و هيچ شك نيست كه تركش اولى است بلكه اين نحو بدعتست و عبارت فقه رضوى است و عمومى دارد كه بهر نحو كه باشد هر گاه مخالف وضع معهود باشد نماز را اعاده مى كنند چنانكه كافه علما ذكر كرده اند.

و شيخ طوسى در صحيح از عبد اللّه بن مغيره روايت كرده است كه گفت هر گاه روى ميت را به قبله كنى چنان كن كه رو و كف پاهاى او به قبله باشد و او را به پهلو مخوابان چنانكه سنيان مى كنند در احتضار و غسل و غير آن اما

ص: 346

ابو بصير امر مى كرد كه به پهلو بخوابانند او را و ظاهرا حالت نماز نيز داخل بوده است و عبد اللّه بن مغيره مى گويد كه خبر داد مرا از مذهب ابى بصير على بن ابى حمزه و ممكن است كه سهو را على كرده باشد.

هر گاه شخصى در اثناى نماز برسد و يك تكبير يا دو تكبير را با امام دريابد

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا ادرك الرّجل التّكبيرة و التّكبيرتين من الصّلاة على الميت فليقض ما بقى متتابعا).

و به اسانيد صحيحه از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى در اثناى نماز برسد و يك تكبير يا دو تكبير را با امام دريابد در نماز بر ميت تتمه تكبيرات را به جا مى آورد پى در پى يعنى بى دعا.

و در حديث صحيح از عيص منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه هر گاه شخصى يك تكبير را دريابد با امام حضرت فرمودند كه ما بقى را تمام مى كند.و مثل اين در حديث زيد شحام از آن حضرت منقولست.

و در حديث قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه كسى با امام يك تكبير يا دو تكبير را دريابد باقى را تمام مى كند و با جنازه راه مى رود پس اگر تمام نكرده باشد نزد قبر تكبير مى گويد و اگر داخل قبر كرده باشند تكبير بر قبر مى گويد.

و جمعى از علما جمع بين الاخبار چنين كرده اند كه اگر ممكن باشد كه اقل مرتبه دعا را به جا آورد با دعا مى خواند و الا اكتفا به تكبير مى كند و اگر بعضى را تواند كه با دعا بخواند مى خواند.

و در حديث موثق وارد شده است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه قضا نمى بايد كرد آن چه را فوت شود از تكبير بر جنازۀ شيخ

ص: 347

حمل كرده است بر آن كه با دعا قضا نمى كند بلكه متتابعا قضا مى كند و حمل بر تقيه مى توان كرد چون جمعى از عامه بر عدم قضااند و جمع مى توان كرد كه قضا نمى كند به اعتبار آن كه وقتش گذشته است بلكه اداست و اين نحوى است از تقيه و اللّه تعالى يعلم.

چهل مرد مؤمن در نماز بر او يا مطلقا خواه كه خداوندا ما از او نمى دانيم مگر خوبى

6-( و روى عمر بن يزيد عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا مات المؤمن فحضر جنازته اربعون رجلا من المؤمنين فقالوا اللّهمّ انّا لا نعلم منه الاّ خيرا و أنت اعلم به منّا قال اللّه تبارك و تعالى قد اجزت شهاداتكم و غفرت له ما علمت ممّا لا تعلمون).

و بسند صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر گاه مؤمنى بميرد و در جنازه او حاضر شوند چهل مرد مؤمن و بگويند در نماز بر او يا مطلقا خواه در نماز و خواه در غير نماز كه خداوندا ما از او نمى دانيم مگر خوبى را و تو داناترى بحال او از ما حق سبحانه و تعالى فرمايد كه من قبول كردم گواهيهاى شما را بر خوبى او و آمرزيدم آن چه را من مى دانم از بديهاى او از آن چه شما آن را نمى دانيد.

و ظاهر حديث آنست كه آن شخص بحسب ظاهر بد نباشد،و محتمل است كه با علم به بديهاى او در حال حيات اين عبارت را كه حق سبحانه و تعالى مقرر ساخته است كه در نماز هر كس بگويند هر چند مخالف اعتقاد ايشان باشد حق سبحانه و تعالى بفضل خود به شهادت حساب فرمايد و او را بيامرزد با آن كه شاهد علم ندارد كه بدى او را حق سبحانه و تعالى نيامرزيده است و علم ظاهرى كه به ايمان او دارد كافى است در اين شهادت.

و در حديث صحيح از سعد بن ظريف از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه در بنى اسرائيل عابدى بود كه

ص: 348

حضرت داود عليه اسلام از عبادت او خوشحال بود و او را خوب مى دانست حق سبحانه و تعالى وحى فرمود به حضرت داود كه او را خوب مدان كه عبادات را بر يا واقع مى سازد و غرضش اين است كه مردم او را خواب دانند پس آن عابد مرد و خبر مرگ او را به داود رسانيدند حضرت داود فرمود كه برويد و او را دفن كنيد پس بنى اسرائيليان را خوش نيامد و گفتند چرا به جنازۀ عابد حاضر نمى شود پس چون او را غسل دادند پنجاه كس برخاستند و شهادت دادند كه ما از او نمى دانيم مگر خوبى را و چون نماز بر او كردند پنجاه كس ديگر برخاستند و گفتند پيش خدا گواهى مى دهيم كه از او نمى دانيم مگر خوبى را و چون او را دفن كردند پنجاه كس همين شهادت را دادند پس خطاب به حضرت داود رسيد كه چرا به جنازۀ او حاضر نشدى داود گفت كه از جهت آن چه مرا مطلع ساختى از آن كه او مرائى است پس حق سبحانه و تعالى وحى كرد كه چنين بود و ليكن جمعى از علما و عباد شهادت بر خوبى او دادند كه ما نمى دانيم از او مگر خوبى را پس شهادت ايشان را قبول كردم و از آن چه مى دانستم در گذشتم و از اين جهت است كه مستحب است اعلام مؤمنان بموت مؤمن تا شهادت دهند بر خوبى او و ثواب نيز بيابند و استغفار از جهت ميت بكنند چنانكه در حديث صحيح منقولست از ذريح كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در مردن مردمان را اعلام مى بايد كرد حضرت فرمودند كه بلى.

و در حديث صحيح از ابو ولاد و عبد اللّه بن سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه سزاوار آنست كه ورثه ميت مؤمنان را اعلام كنند كه برادر ايشان مرده است تا به جنازه او حاضر شوند و نماز كنند بر او و طلب مغفرت كنند از جهت او تا ايشان ثواب يابند و ميت آمرزيده

ص: 349

شود و ايشان كه اعلام كرده اند نيز مثاب شوند چون سبب ثواب مؤمنان و سبب مغفرت ميت شده اند.و از آن حضرت نيز منقولست كه البته مردمان را خبر كنند و متعارف در كربلا و نجف چنين است كه مؤذن بالاى منار مى رود و اخبار مى كند و بد نيست تا زودتر حاضر شوند كه منافات با تعجيل برداشتن نداشته باشد.

نماز بر ميت را در مسجد مى توان كرد

6-( و: ساله صلوات اللّه عليه الفضل بن عبد الملك هل يصلّى على الميّت فى المسجد قال نعم).

و در صحيح از فضل منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا نماز بر ميت را در مسجد مى توان كرد حضرت فرمودند كه بلى.و چند حديث كالصحيح ديگر بر اين مضمون وارد است.

و در حديثى قوى از ابى بكر علوى منقولست كه من در مسجد بودم كه جنازه را آوردند و من خواستم كه بر او نماز گذارم كه حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه آمدند و مرفق خود را بر سينه من گذاشتند و مرا مى بردند تا از مسجد بيرون بردند و فرمودند كه نماز ميت را در مسجد نمى بايد كرد.

و اكثر علما عمل به اين حديث كرده اند و احاديث سابقه را حمل بر جواز كرده اند و بعضى عمل به اخبار سابقه كرده اند چون صحيح و كالصحيح اند و حديث ابو بكر ضعيف است و جمع مى توان كرد كه اگر متعارف باشد كه در مسجد كنند و اجتماع مؤمنان در آنجا بيشتر بهم رسد مسجد اولى باشد و اگر موضع معتاد از جهت نماز جائى ديگر باشد كه چون مردم را اعلام كنند آنجا حاضر شوند يا خوف تلويث مسجد باشد در خارج اولى باشد و دفع حضرت او را خلاف متعارف ايشان است مستبعد نيست كه از اين جهت باشد كه ميت خارجى باشد و حضرت بهانه از جهت خروج خود و او اين معنى را گردانيده

ص: 350

باشند و اللّه تعالى يعلم.و خلافى نيست در آن كه در مسجد جايز است خلاف در افضليت است.

هر گاه زنى بميرد شوهرش احق است به او در نماز

6-( و ساله صلوات اللّه عليه ابو بصير: عن المرأة تموت من احقّ بالصّلاة عليها قال زوجها فقال له الزّوج احقّ من الاب و الولد و الاخ قال نعم و يغسّلها).

و بسند موثق و اسانيد معتبره كالصحيحه از ابو بصير منقولست كه سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه زنى بميرد كيست كه سزاوارتر است به نماز كردن بر آن زن حضرت فرمودند.

كه شوهرش احق است به او پس ابو بصير پرسيد كه شوهرش احق است از پدر و فرزند و برادرش حضرت فرمودند كه بلى.

و در روايتى ديگر بلى او احق است و غسل او را نيز مى تواند داد يا در غسل نيز او احق است.و در حديث صحيح و قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه مرويست كه اگر شوهر و برادر باشد برادر احق است از شوهر و علما حمل كرده اند بر تقيه.و ممكن است كه محمول باشد بر صورتى كه شوهر سنى باشد يا شرايط امامت در او نباشد و در برادر باشد.

و در حديث حسن كالصحيح و قوى كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز مى كند بر جنازۀ اولى مردمان به ميت يا او امر مى كند هر كس را خواهد و علما گفته اند كه مراد از اولى،اولى به ميراث ميت است يعنى وارث چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه:

اولو الأرحام بعضى اولايند به بعضى در ميراث.

و محتمل است كه اولويت در دين نيز مراد باشد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يعنى مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضى اولايند به بعضى از غير مؤمن و مؤمنه و بعد

ص: 351

از اين نيز خواهد آمد احاديث كه ظاهرش اولويت در دين است.

و على اى حال شك نيست كه اگر زن شيعه باشد و شوهر سنى باشد شوهر سنى امامت نمى تواند كرد دغدغه در اين است كه آيا ولايت دارد كه هر كس را خواهد از شيعيان رخصت امامت دهد يا نه اظهر آنست كه ولايت ندارد كافر بر مسلمان و اللّه تعالى يعلم.

و از اين حديث ظاهر مى شود كه ورثه بالفعل ميت اولايند از ديگران و شوهر اولى است از همه كس و اگر پدر و پسر باشد پدر اولى است از پسر چون جد ولايت دارد بر پسر اما اگر جد ميت باشد و پسر ميت پسر اولى است چون در اين صورت جد ميراث نمى برد و علما فروع بسيار استنباط كرده اند مثل آن كه مردان وارث اولى انداز زنان و بعضى گفته اند مردان به مردان اولويت دارند و زنان به زنان و برادر پدر مادرى اولى است از برادر پدرى و مادرى تنها اما اولويتش بر برادر پدرى از آن جهت است كه برادر پدرى با برادر پدر مادرى ميراث نمى برد و بر برادر مادرى مقدم است چون او دو نسبت دارد و مادرى يك نسبت و امثال اين ترجيحات و استنباطات كرده اند و بدون نص مشكل است اين ترجيحات و اللّه تعالى يعلم و چون نماز ميت واجب كفائى است و بر همه كس واجبست علما حمل كرده اند اولويت را بر امامت نه مطلقا.

اولى مردمان به پيش نمازى نماز ميت كسى است كه ولى او را مقدم دارد

(و قال ابى رحمه اللّه فى رسالته إليّ اعلم يا بنيّ انّ اولى النّاس بالصّلاة على الميّت من يقدّمه ولىّ الميّت فان كان فى القوم رجل من بنى هاشم فهو احقّ بالصّلاة عليه اذا قدّمه ولىّ الميّت فان تقدّم من غير ان يقدّمه ولىّ الميّت فهو غاصب)

و پدرم كه رحمت الهى بر او باد در رساله كه بمن نوشته است گفته است كه بدان اى پسرك كه اولى مردمان به پيشنمازى نماز ميت كسى است كه ولى او را مقدم دارد پس اگر در ميان

ص: 352

جماعت حضار شخصى از بنى هاشم باشد او سزاوارتر است به نماز كردن بر ميت به شرطى كه وارث او را مقدم دارد پس اگر او امامت كند بى آن كه ولى او را مقدم دارد غاصب خواهد بود كه حق ولى ميت را غصب كرده است.اما تقدم هر كه ولى او را مقدم كند گذشت و اما استحباب تقديم بنى هاشم بعضى گفته اند كه مراد على بن بابويه امام اصل است چون اين عبارت كه او نقل كرده است بعينها عبارت حديث سكونى است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرموده است كه هر گاه حاضر شود سلطانى از سلاطين الهى پس او احق است به نماز كردن بر ميت اگر ولى ميت او را مقدم دارد و الا پس او غاصب است يعنى ولى كه ديگرى را مقدم داشته است.

و ممكن است كه مراد على بن بابويه اين باشد كه حديث اين معنى دارد كه سلطان هاشمى باشد و اگر امام اصل باشد احتياج باذن ولى نيست و اطلاق غصب بر امام زمان جايز نيست چنانكه در حديث موثق طلحة بن زيد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه امام حاضر شود در جنازۀ پس او احق است از همه مردمان به نماز كردن بر ميت.

و بعضى نقل كرده اند كه حديث مرسلى وارد شده است حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرموده است كه قريش را مقدم داريد و بر قريش تقدم مجوييد و بر تقدير صحت حديث ظاهرش امامت كبرى است چنانكه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه

الأئمة من قريش و على اى حال شرط است كه شرايط امامت در او باشد و اگر نه جايز نيست تقدم او به اجماع.و عبارت متن عبارت فقه رضويست و گفته هاى علما بنا بر آنست كه اين كتاب را نديده بودند از جانب ابن بابويه اينها گفته اند و بنا بر كتاب عمل بر ظاهر عبارت است و اگر كسى گويد كه آن كه اين كتاب از حضرت باشد متيقن نيست

ص: 353

جواب اين است كه همه اخبار يقينى نيست مگر نادرى كه متواتر باشد و شهادت صدوقين با عمل اصحاب به آن موجب ظن قويست كه ايشان تا يقين به آن نداشته باشند چون توانند گفت كه ميان من و خدا حجت است و اگر كسى گويد كه شايد اين عبارات از كتاب نباشد اما اتفاقا موافق شده باشد جواب اين است كه هم چنين اتفاقى كه اقلا در هزار جا موافق باشند هرگز نشده است.

و على اى حال جزم ايشان به صحت اين اخبار به منزله آنست كه ايشان گفته باشند كه ما از معصوم شنيده ايم،و ظاهرا همين كافى باشد خصوصا با عمل اصحاب يا موافقت با اخبار ديگر با آن كه پيش از آن كه بشنوند كه چنين كتابى هست همه عمل به گفته صدوق مى نمودند هر گاه ضم شود اين كتاب نور على نور خواهد بود و اللّه تعالى يعلم.

هر گاه فوت شود از تو نماز كردن بر ميت

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا فاتتك الصّلاة على الميّت حتّى يدفن فلا باس بالصّلاة (1)عليه و قد دفن).

و منقولست در صحيح از عبد اللّه بن مسكان از مالك كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه فوت شود از تو نماز كردن بر ميت تا او را دفن كنند پس باكى نيست كه بعد از دفن بر او نماز گذارند.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه باكى نيست كه نماز كنند بر ميت بعد از دفن او.

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا فاتته الصّلاة على الميّت صلّى على قبره).

و منقولست كه دأب حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين بود كه هر گاه فوت مى شد از آن حضرت نماز بر ميت آن حضرت نماز بر

ص: 354


1- ان تصلى.خ.

قبر ميت مى كردند و احاديث قريب باين وارد است كه نماز مى توان كرد و حديث عمار گذشت كه ظاهرش اين بود كه بعد از دفن نماز نمى توان كرد يا لازم نيست و چند حديث ديگر وارد شده است قريب باين و در جمع بين الاخبار اقوال بسيار هست يكى آن كه تا يك شبانه روز مى توان كرد و بعد از آن نمى توان كرد و بعضى تا سه شبانه رور گفته اند و بعضى گفته اند كه تا از هم نپاشيده باشد نماز مى توان كرد و بعد از آن نمى توان و بر اين تحديدات خبرى وارد نشده است و اگر وارد شده باشد بما نرسيده است و بعضى تاويل كرده اند نماز را به دعا.

و بر اين مضمون حديث حسن و قوى وارد شده است كه صلاة بعد از دفن دعا است كه از جهت ميت بكنند و بعضى گفته اند كه اگر نماز بر ميت نكرده باشند نماز مى توان كرد و الا فلا بعضى گفته اند كه هر كه نماز نكرده باشد نماز مى تواند كرد اگر چه نماز بر او كرده باشند و اين دو قول خالى از وجهى نيست اما حديثى وارد نشده است كه دلالت بر وجوب نماز كند و احوط آنست كه اگر نماز بر ميت نكرده باشند نمازى احتياطا بكنند و اگر بر او نماز كرده باشند و كسى خواهد كه نماز كند بهتر آنست كه دعا بكند نه نماز و اگر دعاهاى نماز ميت را بخواند بهتر است.و ظاهر حديث مالك كه صدوق روايت كرده است اينست كه هر كه نماز نكرده باشد نماز مى تواند كرد اگر چه نماز بر او كرده باشند و اللّه تعالى يعلم.

اگر دو نفر بر جنازه نماز كنند اشكال يكى از ايشان در عقب ديگرى مى ايستد

6-( و: سال اليسع بن عبد اللّه القميّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يصلّى على الجنازة وحده قال نعم قلت فاثنان يصلّيان عليها قال نعم و لكن يقوم الاخر خلف الاخر و لا يقوم بجنبه).

سؤال كرد يسع از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه تنها باشد نماز بر

ص: 355

جنازه مى تواند كرد حضرت فرمودند كه بلى گفتم دو كس بر جنازه نماز مى كنند حضرت فرمودند كه بلى و ليكن يكى از ايشان در عقب ديگرى مى ايستد اگر اقتدا به او كرده باشد و در پهلوى او نمى ايستد مثل ساير نمازها كه اگر يك كس اقتدا كند پهلوى امام مى ايستد و اين سؤال از آن جهت كرده است كه جمعى از عامه مى گويند كه كمترين عدد در نماز ميت سه كس است و كمتر از سه كس بر ميت نماز جماعت نمى توانند كرد چون اقل جمع سه است با آن كه خود حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نقل كرده اند كه دو كس و زياده جماعتند و علما ذكر كرده اند كه هر گاه يك كس در عقب امام مى ايستد پس اگر بيشتر باشند بطريق اولى در عقب امام مى ايستند و روايات زنان نيز قرينه است چون وارد شده است كه زنان در يك صف مى ايستند و هم چنين برهنگان و امام در پيش ايشان نمى ايستد و اين مضمون در فقه رضوى منقولست و ظاهرا صدوق اين خبر را از كتاب يسع برداشته باشد و او ثقه است هر چند طريق خود را در فهرست بيسع ذكر نكرده است.

و كلينى نيز ذكر كرده است همين خبر را و حكم به صحت آن كرده است اگر چه سندش باصطلاح متاخرين جهالتى دارد با آن كه ظاهر آنست كه مستحب باشد و در مستحبات مساهله مى كنند چون حديث صحيح و حسن كالصحيح وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه بشنود ثوابى را بر چيزى از اعمال و آن را به جا آورد حق سبحانه و تعالى آن ثواب را مى دهد و اگر چه در واقع غلط باشد و حضرات او را نفرموده باشند.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه به او رسد خبرى كه حق سبحانه و تعالى بر عملى ثوابى مقرر ساخته است و آن عمل را بقصد آن ثواب به جا آورد حق سبحانه و

ص: 356

تعالى آن ثواب را به او مى دهد و اگر چه در واقع چنان نباشد.

و عامه نيز اين حديث را نقل كرده اند و جمعى از اصحاب گفته اند كه بنا بر اين اين معنى متفق عليه باشد بين الفريقين و جمعى نقل اجماع نيز بر اين معنى كرده اند و محقق دوانى بحث كرده است كه علما در مستحبات عمل بحديث ضعيف كرده اند و مى كنند و چه فرقست ميان واجب و سنت هر دو حكم اللّه اند.

و جواب داده اند كه ما عمل بحديث صحيح كرده ايم نه به ضعيف و ليكن آن چه ظاهر مى شود از طريقه قدما آنست كه ايشان عمل بحديث ضعيف نمى كرده اند مطلقا و امثال اين اخبار پيش ايشان صحيح است باصطلاح ايشان و اللّه تعالى يعلم.

زن بر زن نماز ميت مى خواند

6-( و قال جابر قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: اذا لم يحضر الرّجل (1)الميّت تقدّمت المرأة وسطهنّ و قام النّسوة عن يمينها و شمالها و هى وسطهنّ تكبّر حتّى تفرغ من الصّلاة).

و بسند قوى از جابر منقولست بلكه چون صدوق از كتاب جابر روايت كرده است و جابر ثقه است حديث صحيح است و مشايخ اجازه جهالت و ضعف ايشان در كتابهاى متواتره ضرر ندارد و لهذا صدوق و كلينى حكم به صحت حديث جابر كرده اند و كتاب او از اصول أربعمائة است كه جميع مشايخ اعتماد بر او دارند و جمعى كه از جابر روايت كرده اند ضعف اكثر ايشان به اعتبار علو حال ايشان است چنانكه از تتبع يافته ام با آن كه مدار متقدمين بر كتب بوده است چنانكه از كتب رجال ظاهر است.

و صدوق نيز در اول كتاب ذكر كرده است جابر مى گويد كه حضرت امام

ص: 357


1- الرجال.خ.

محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى بميرد در جائى كه مردان نباشند و زنان حاضر باشند يك زن كه اهليت امامت داشته باشد امامت مى كند و زنان از دست راست و دست چپ او مى ايستند و امام در ميان ايشان مى ايستد و تكبير مى گويد و ايشان نيز تكبير مى گويند تا از نماز فارغ شوند.

و از اين حديث و ديگر احاديث اين باب ظاهر مى شود كه اگر مردان باشند ايشان اولايند اما جايز است كه با وجود مردان زنان بر ميت زن نماز كنند چنانكه در چند خبر وارد شده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها را فرستادند با زنان مسلمان كه نماز بر خواهر خود كردند و پيش گذشت و آن كه حضرت را فرستادند با وجود آن كه شوهر داشت كه عثمان بود از آن جهت بود كه تا ظاهر سازد حضرت كه عثمان منافق است و مسلمان نيست.

و حديث زينب نيز وارد شده است كه حضرت فاطمه در جنازه او حاضر شدند با زنان مهاجر و انصار با آن كه پدر بود كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله باشد و بنا بر قول جمعى از علما كه رقيه و زينب دختران خديجه بوده اند از شوهرى ديگر پس حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها وارثه و وليه خواهند بود و بر تقدير وراثت نيز حضرت رسول اولى بودند و اولويت خود را به حضرت فاطمه گذاشتند و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الحسن بن زياد الصّيقل: سئل ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه كيف تصلّى النّساء على الجنائز (1)اذا لم يكن معهنّ رجل فقال يقمن جميعا فى صفّ واحد و لا تتقدّمهنّ امرأة قيل ففى صلاة مكتوبةخ.

ص: 358


1- الجنازة.خ.

أ يؤمّ بعضهنّ (1)بعضا قال نعم).

و در قوى كالصحيح منقول است كه حسن بن زياد چلنگر گفت كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه چگونه نماز مى كنند زنان بر جنازها هر گاه مردى با ايشان نباشد حضرت فرمودند كه همه در يك صف مى ايستند و زنى پيش نمى رود مثل مردان،عرض نمودند كه در نمازهاى واجب ديگر زنان پيش نمازى زنان مى توانند كرد حضرت فرمودند كه بلى.و احاديث صحيحه نيز در اين باب وارد شده است و در نماز جماعت خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

نماز بر هر مسلمانى واجب است و لو خود كشي كرده باشد

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: صلّوا على المرجوم من أمّتي و على القاتل (2)نفسه من أمّتي و لا تدعوا احدا من أمّتي بغير صلاة).

و بسند قوى از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله وارد است كه فرمودند كه نماز كنيد بر كسانى كه ايشان را سنگسار كرده باشند از امت من و بر كسى كه خود را كشته باشد از امت من و مگذاريد احدى از امت مرا بى نماز.

و در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه نماز كن بر هر كه بميرد از اهل قبله و حساب او را با خدا گذار.و قريب باين از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت كرده اند سنيان و مع هذا جمعى كثير از عامه مى گويند كه نماز نمى توان كرد بر كسى كه در حد كشته شده باشد يا كسى كه خود را كشته باشد.

6-( و: سال هشام بن سالم ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن شارب الخمر و الزّاني و السّارق يصلّى عليهم اذا ماتوا فقال نعم).

و بسند صحيح از هشام منقولست كه سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از

ص: 359


1- بعضهم.خ.
2- و من قتل.خ.

شارب الخمر و زنا كار و دزد اگر بميرند نماز بر ايشان مى توان كرد يا مى بايد كرد حضرت فرمودند كه بلى و خلافى نيست در آن كه هر كه از امت اجابت باشد به آن كه اثنى عشرى باشد نماز بر او واجبست اگر چه فاسق باشد و كباير كرده باشد و خلافى نيست در آن كه بر كسى كه از غير ملت اسلام باشد يا بحسب ظاهر از مسلمانان باشد و در واقع كافر باشد به آن كه انكار كرده باشد ضرورى از ضروريات دين را مثل خارجى كه بر امام زمان خروج كرده باشد يا مذهب خوارج داشته باشد و بر غلاة كه مجموع ائمه هدى را يا يكى از ايشان را صلوات اللّه عليهم خدا داند و هم چنين مرتد و مجسمه به جسم كثيف نماز نمى توان كرد و خلافى كه هست در غير اينها است از فرق باطله و حق آنست كه نماز بر ايشان واجب نيست چون بحسب واقع كافرند و جايز است نماز كردن و لعنت كردن در تكبير چهارم چنانكه خواهد آمد.

و احاديث بسيار وارد شده است كه شارب الخمر را به جنازه او حاضر مشويد و بسيار از اصحاب كباير را نيز وارد شده است كه نماز بر ايشان مكنيد چنانكه خواهد آمد حتى آن كه شخصى دو دينار قرض گذاشته بود حضرت بر او نماز نكردند تا شخصى ضامن آن شد حضرت نماز گذاردند همه محمول است بر مبالغه و آن كه بنا بر فسوق ايشان مبالغه بسيار واقع نشده است در نماز بر ايشان آن مبالغه كه در صلحا واقع شده است و فى الحقيقه از اين جهت اين مبالغات واقع شده است تا عبرت ديگران شود.

اما اگر كسى نباشد كه بر ايشان نماز كند البته واجبست نماز كردن بر ايشان بر همه كس كه خبردار شده باشد و اگر همه نماز نكنند همه مؤاخذ خواهند بود به اجماع علما.

نماز عريانا بر ميت

6-( و قال عمّار بن موسى السّاباطىّ: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه

ص: 360

عليه ما تقول فى قوم كانوا فى سفر لهم يمشون على ساحل البحر فاذا هم برجل ميّت عريان قد لفظه البحر و هم عراة ليس معهم الاّ ازار فكيف يصلّون عليه و هو عريان و ليس معهم فضل ثوب يكفّنونه به قال يحفر له و يوضع في لحده و يوضع اللّبن على عورته ليستر (1)عورته باللّبن و بالحجر و يصلّى عليه ثمّ يدفن).

و بسند موثق از عمار منقولست كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه مى گوييد در قومى كه در سفرى باشند و در كافى فى سفرتهم و اين عبارت بهتر است و در كنار دريا مى رفتند كه ناگاه ديدند كه مرده برهنه را دريا بر كنار انداخته بود و ايشان نيز برهنه باشند و بغير از لنگى كه ساتر عورت ايشان باشد جامه نداشته باشند پس چگونه بر او نماز گذارند و حال آن كه ميت برهنه است و ايشان جامه زيادتى نداشته باشند كه ميت را به آن جامه كفن كنند و در كافى به جاى كاف لام است يعنى به پيچند او را به آن جامه حضرت فرمودند كه قبرى از جهت او مى كنند و ميت را در لحد مى گذارند.و خشتى بر عورت او مى گذارند تا عورت او پوشيده شود به خشت يا سنگ و در بعضى از نسخ فيستر عورته است و معنى اين نزديكست به آن يعنى پس عورت او را به خشت و سنگ مى پوشانند و بر او نماز مى كنند و بعد از آن دفن مى كنند به آن كه خاك بر او مى ريزند تا قبر پر شود.

بدان كه خلافى نيست كه غسل ميت مقدم است بر كفن و كفن مقدم است بر نماز و نماز مقدم است بر دفن و غسل ميت به منزلۀ ازالۀ نجاستست كه مصلى مى كند از جهت نماز خود و كفن بمنزله ساتر عورتست و هم چنان كه نمازخ.

ص: 361


1- فليستر.فيستر.خ.

گذارنده در حالت اختيار نمازش صحيح نيست تا ازاله نجاست نكند و ستر عورت نكند ميت نيز نماز بر او صحيح نيست تا او را غسل ندهند و كفن نكنند و چون ساتر ندارد ستر مهما أمكن واجب است اگر چه به خشت باشد و چون ساتر ميت مى بايد كه جميع بدنش را به پوشاند كه اگر در وقت نماز روى ميت باز باشد مثلا نماز صحيح نيست على الظاهر پس فرمودند كه او را در قبر گذارد و عورت كه اهم است به خشت و سنگ به پوشانند و باقى بدن به قبر پوشيده شود تا نماز صحيح باشد و چون واجبست كه دفن بعد از نماز باشد اول نماز مى كنند و بعد از آن خاك پر مى كنند.

و به همين مضمون از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست و بعد از آن از حضرت مى پرسند كه بعد از دفن بر او نماز مى توان كرد حضرت فرمودند كه نه اگر جايز مى بود مى بايست نماز جايز باشد از جهت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در همه وقتى پس نماز نمى توان كرد بر مدفون و نه بر عريان.و تتمه حديث ساباطى نيز قريب باين است و چون تحقيق اين مطلوب شد ظاهر مى شود كه بحثها و تقييداتى كه كرده اند بى وجه است و اللّه تعالى يعلم.

اگر در اثناى سفر به پارهاي چند آدم بر خوردند

1,5,6-( و روى اسحاق بن عمّار عن الصّادق عن ابيه صلوات اللّه عليهما:

انّ عليّا صلوات اللّه عليه وجد قطعا من ميّت فجمعت ثمّ صلى عليها ثمّ دفنت).

و بسند موثق كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مرويست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه رسيدند در اثناى سفر به پارهائى چند از آدم پس حضرت فرمودند كه همه را جمع كردند و بر آن نماز كردند و بعد از آن دفن كردند و محمولست بر آن كه همه بدن بوده باشد و اگر چه محض استخوان باشد يا در آن پاره ها سينه بود باشد چنانكه گذشت و خواهد آمد و غسل و كفن را ذكر نكرده اند زيرا كه نماز لازم دارد هر دو را

ص: 362

چنانكه گذشت الحال.

نماز بر سينه است

5,6-( و روى الفضل (1)بن عثمان الاعور عن الصّادق عن ابيه صلوات اللّه عليهما: فى الرّجل يقتل فيوجد رأسه فى قبيلة و وسطه و صدره و يداه فى قبيلة و الباقى منه فى قبيلة فقال ديته على من وجد فى قبيلته صدره و يداه و الصّلاة عليه).

و روايت كرده است فضل و فضيلش نيز مى گويند و اعور يعنى يك چشم در صحيح از حضرتين صلوات اللّه عليهما در شخصى كه كشته شود و سر او را در قبيله بيابند و ميان او و سينه او دستهاى او را در قبيله ديگر بيابند و باقى او را در قبيلۀ ديگر بيابند حضرت فرمودند كه ديت و خونبهاى او بر آن جماعتى است كه سينه و دستهاى او را نزد قبيله ايشان يافته اند و نماز نيز بر سينه و دستها است.

اما ديت خواهد آمد كه اگر لوث كه قرينه است بهم رسد مدعيان خون با آن قرينه پنجاه سوگند،مى خورند و ديت را مى گيرند.

و اما نماز بر سينه است و دستها را مدخلى نيست در نماز و ليكن چون واقعه چنين بود وسايل واقعه را گفت حضرت بنا بر گفته او فرمود:چون در روايت صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه او را شير بخورد يا درنده ديگر يا بميرد و مرغان گوشت او را بخورند و استخوان بى گوشت بماند به او چه بايد كرد حضرت فرمودند كه او را غسل مى دهند و كفن مى كنند و نماز بر او مى كنند و او را دفن مى كنند و اگر ميتى را دو نصف كرده باشند بر آن نصفى نماز مى كنند كه دل ميت در آن نصف است و آن سينه است كه محل قلب است.

ص: 363


1- المفضل.خ.

و به همين عنوان منقولست از على بن جعفر از برادرش حضرت امام موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما و جزو اول صحيحه على بن جعفر گذشت و جزو ثانى به نحويست كه مذكور شد در اين حديث.

و كلينى در قوى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه هر گاه شخصى را دو نيم كرده باشند نماز بر آن نصفى مى كنند كه دل در آنجاست و اين در صورتى است كه يك نصف ديگر حاضر نباشد كه اگر باشد بر همه نماز مى كنند.

و از اين روايات ظاهر مى شود كه نصفى كه در آن نصف دل باشد نماز بايد كرد يا سينه با دستها و دلالت نمى كند بر آن كه سينه حكم ميت دارد در جميع احكام،و هم چنين جمعى كثير از علما گفته اند كه هر گاه دل فقط باشد حكم ميت دارد در جميع احكام چون حضرت مناط احكام را بر دل گذاشته است و اين ظهورى ندارد كه بايد دل باشد بلكه محتمل است كه مراد اين باشد كه موضعى كه در آن دل مى باشد تا موافق حديث فضل باشد و بر تقديرى كه صريح باشد ظاهرش آنست كه سينه با دل اين حكم دارد نه دل فقط.

و امثال اين استدلالات مناسبت به طريقه شيعه ندارد بلكه طريقه سنيانست و اگر جمعى از علماى ما مثل علامه اين نحو استدلالات مى كنند و مطلوب ايشان رد بر عامه است الزاما نه اعتقادا زيرا كه همگى در جميع كتب اصوليه و استدلاليه نفى اين استنباطات كرده اند به دلايل شتى و جمعى متابعت ايشان كرده اند و جمعى بحث بر ايشان كرده اند و هر دو طايفه غافلند از طريقه مطلوبه ايشان فتامل.

اگر عضو تام يافت شود

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا وجد الرّجل قتيلا فان وجد

ص: 364

(1) عضو من اعضائه تامّا صلّى على ذلك العضو و دفن و ان لم يوجد له عضو تام لم يصلّ عليه و دفن).

و بسند قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه شخصى را كشته بيابند پس اگر عضوى از اعضاى او تمام باشد بر آن عضو نماز مى كنند و دفن مى كنند و اگر عضوى تمام نباشد نماز نمى كنند بر او و آن را دفن مى كنند.

و اين حديث را جمعى تاويل كرده اند به آن كه عضو تام سينه و دل است كه محل علوم و اعتقاداتست جمعا بين الاخبار،و بعضى حمل بر استحباب كرده اند و اين اظهر است.

و احوط آنست كه اگر سر يا دست يا پا و امثال اين اعضائى كه استخوان داشته باشد بيابند غسل بدهند و كفن كنند و نماز كنند و دفن كنند بقصد احتياط كه اگر واجب يا سنت باشد فبها و الا لغوى باشد و اللّه تعالى يعلم.

هر گاه شخصى را دو نيم كرده باشند نماز مى كنند بر سينه در آن است

(و اذا وسّط الرّجل بنصفين صلّى على النّصف الّذى فيه القلب)

و در حديث صحيح خالد قلانسى و در حديث صحيح على بن جعفر و غير آن از ائمه معصومين حضرات باقر و صادق و كاظم صلوات اللّه عليهم منقولست كه هر گاه شخصى را بدو نيم كرده باشند نماز مى كنند بر آن نصفى كه در آن دل باشد و حكمش مذكور شد سابقا.

اگر يافت نشود مگر سر ميت نماز بر آن نمى كنند

(و ان لم يوجد منه الاّ الرّأس لم يصلّ عليه)

و اگر يافت نشود مگر سر ميت نماز بر آن نمى كنند كلينى در حديث حسن كالصحيح از محمد بن مسلم روايت كرده است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كشته يافت شود و بغير او گوشت نباشد و استخوان نداشته باشد بر او نماز

ص: 365


1- له.خ.

نمى كنند و اگر استخوان بى گوشت باشد بر آن نماز مى كنند و علماء حمل كرده اند بر آن كه همه استخوانها باشد چنانكه ظاهر صحيحه على بن جعفر و صحيحه خالد است يا استخوان سينه فقط باشد چون سينه حكم كل دارد.

و كلينى بعد از اين حديث ذكر كرده است كه قال و روى الخ.و ظاهرا كلام بزنطى باشد كه اين حديث را از او روايت كرده است از جميل از محمد بن مسلم و محتمل است كه از كلام جميل باشد و على اى حال خوبست و ترجمه اش اينست كه گفت كه روايتى وارد شده است كه نماز بر سر ميت نمى بايد كرد هر گاه از بدن جدا شده باشد يعنى واجب نيست اگر حديث سابق را بحال خود گذاريم و اگر آن حديث را تاويل كنيم كه عضو تمام سينه و دل است اين حديث را بحال خود مى بايد گذاشتن و اللّه تعالى يعلم.

و مؤيد اين خبر است حديث موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه نماز نمى بايد كرد بر عضوى از اعضا به تنهايى مثل پا و سر و دست و اگر بدن تنها باشد نماز مى بايد كرد هر چند سر و دست و پا نداشته باشد و از اين حديث ظاهر مى شود كه دست دخل ندارد.

طفل هر گاه نماز را بفهمد و تميز داشته باشد بر او نماز مى خوانند

6-( و روى زرارة و عبيد اللّه بن عليّ الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن الصّلاة على الصّبىّ متى يصلّى عليه فقال اذا عقل الصّلاة قلت (1)متى تجب الصّلاة عليه قال اذا كان ابن ستّ سنين و الصّيام اذا اطاقه).

و به اسانيد صحيحه از زراره و عبيد اللّه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه از آن حضرت پرسيدند از نماز بر طفل كه چه وقت نماز بر او مى كنند حضرت فرمودند كه هر

ص: 366


1- فقلت.خ.

گاه نماز را بفهمد و تميز داشته باشد كه واجب و سنت و شرط و ركن را از يكديگر فرق تواند كرد يا وقت بلوغ گفتم كه كى نماز بر او واجب مى شود يعنى لازم است كه او را به نماز بدارند حضرت فرمودند كه هر گاه شش ساله باشد و او را بروزه مى بايد داشت هر وقت كه طاقت داشته باشد.

و اكثر علما جزو ثانى حديث را را مبين جزو اول مى دانند كه بيان عقل الصلاة باشد كه اگر شش ساله نفهمد نماز را چگونه بر او واجب باشد و ليكن اجماع است كه واجب بمعنى خود نيست بلكه يا واجبست بر ولى كه در شش سالگى او را به نماز بدارد و قولى بوجوب اين نيز نديده ام و يا بمعنى سنت مؤكد است بر ولى كه او را تمرين كند به نماز تا عادت كند به آن و ليكن چون در حديث صحيح زراره واقع شده است تفسير عقل الصلاة را به شش سالگى البته لازم است كه واجب را حمل بر لازم و مستحب مؤكد كنيم و چون طاقت اطفال در روزه گرفتن بحسب مزاجها و هواها مختلف مى باشد حضرت بناى آن را بر طاقت ايشان گذاشت يعنى به مقدارى كه بر ايشان مشكل نباشد بسيار و محتمل است كه اطفال را نيز ثوابى باشد چنانكه ولى راهست و ظاهر اين حديث نيز دلالت مى كند بر آن و در محل خود خواهد آمد.

و آن كه مشهور است كه ايشان اهليت خطاب ندارند پس تكليف معقول نيست و ثواب بر تكليف است حق است اگر كسى قايل به استحقاق شود و ليكن ممكن است كه حق سبحانه و تعالى از روى تفضل كرامت فرمايد با آن كه اگر تميز داشته باشد به استحقاق نيز ممكن است و اللّه تعالى يعلم.

(و من حضر مع قوم يصلّون على طفل فليقل اللّهمّ اجعله (1)خ.

ص: 367


1- اجعل.خ.

لأبويه و لنا فرطا)

و كسى كه حاضر شود با جمعى كه نماز بر طفلى كنند پس بايد كه بگويد كه خداوندا اين طفل را از جهت پدر و مادر او و از جهت ما فرط گردان يعنى پيشرو ما باشد كه از جهت ما ثوابى مهيا كند چون رفتن طفل و صبر بر آن موجب ثواب عظيم است يا موجب اجر جزيل است اگر صبر نكنند.

و آن چه مصطلح علماست آنست كه هر فعلى كه بنده باختيار خود كند از جهت فرموده الهى سبب ثوابست و آن نفعى است كه دايم باشد و مقارن تعظيم و اجلال باشد و هر چه بى اختيار اين كس بر سر اين كس مى آيد موجب اجر است و در اجر لازم نيست كه دائم باشد و لازم نيست كه مقارن تعظيم و اجلال باشد و چون صبر فعل اين كس است به سبب آن ثواب بى حساب حاصل مى شود و چون رفتن طفل بى اختيار است موجب اجر است و ليكن بعد از اين مى آيد كه حق سبحانه و تعالى در مردن فرزند بهشت مى دهد خواه صبر بكند و خواه نكند و اين از تفضل الهى است و موافق اصطلاح علما در كتاب عتق حديثى مى آيد كه دلالت بر اين تفصيل مى كند.

و در حديث موثق از زيد بن على از آباى او از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم منقولست در نماز بر طفل كه مى گويد: اللّهمّ اجعله لأبويه و لنا سلفا و فرطا و اجرا.

و شيخ مفيد ذكر كرده است كه اگر نماز بر طفل كنند بعد از تكبير چهارم اين دعا را بخواند: اللّهمّ هذا الطفل كما خلقته قادرا و قبضته طاهرا فاجعله لأبويه نورا و ارزقنا اجره و لا تفتنّا بعده. يعنى خداوندا چنانكه اين طفل را به قدرت كامله خود آفريدى و او را گرفتى پاك و پاكيزه كه مرتكب معصيت تو نشد پس بگردان او را از جهت پدر و مادرش نور در دنيا به زيادتى ايمان و كمالات و در تاريكى قبر و قيامت سبب روشنايى ايشان باشد و ما را از

ص: 368

ثواب او بهره مند گردان و ما را فريفته دنيا مگردان بعد از ديدن مرگ او يا چنان مكن كه بى صبرى كنيم و اين عبارات همه خوبست.

و از عبارت صدوق ظاهر مى شود كه اعتقاد ندارد به نماز كردن بر اطفال زيرا كه گفته است كه اگر حاضر شوى يعنى نماز مكن و اين دعا را تقية بخوان و محتمل است كه مرادش مراد شيخ مفيد باشد و ليكن عبارت مصنف عبارت فقه رضويست و در آنجا چنين است كه:بدان كه بر طفل نماز نمى توان كردن تا نماز را بفهمد پس اگر حاضر شوى با قومى كه بر طفل نماز گذارند پس بگو: اللّهمّ اجعله لأبويه و لنا ذخرا و مزيدا و فرطا و اجرا. و اين عبارت صريح است كه نماز بر طفل نيست و دعا را با آن جماعت مى خواند و صورت نماز را به جا مى آورد چنانكه ظاهر كلام صدوقست و خواهد آمد اخبار در اين باب و اللّه تعالى يعلم.

5-( و: صلّى ابو جعفر صلوات اللّه عليه على ابن له صبى صغير له ثلاث سنين ثمّ قال لو لا انّ النّاس يقولون انّ بنى هاشم لا يصلّون على الصّغار من أولادهم ما صلّيت عليه).

و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه نماز گذاردند بر فرزند صغيرى از آن حضرت كه او را سه سال بود و بعد از آن فرمودند كه اگر نه اين بود كه مردمان تشنيع مى كردند كه بنى هاشم نماز بر اولاد خرد خود نمى كنند من نماز نمى كردم و اين ملاحظه يا از آن جهت است كه شهرت كند كه ايشان اولاد صغار خود را مسلمان نمى دانند يا شهرت كند مخالفت مذهب عامه را و بنى اميه به ايشان ضرر رسانند چون عامه نماز مى كنند بر مطلق اطفال خود.

و آن چه صدوق ذكر كرده است مضمون چند حديثى است از آن جمله بسند صحيح از زراره منقولست كه پسرى از حضرت امام محمد باقر فوت شد

ص: 369

پس چون خبر فوت او را به حضرت دادند حضرت فرمودند تا او را غسل دادند و كفن كردند و حضرت با او متوجه شدند به مقبره و نماز بر او كردند و سجاده حضرت را انداختند و حضرت بر بالاى سجاده ايستادند از جهت نماز ديگر بر قبر او ايستادند تا از دفن او فارغ شدند پس حضرت برگشتند و من در خدمت حضرت برگشتم و با آن حضرت مى آمدم رو بمن كرد و گفت بر مثل اين طفل نماز نيست و آن طفل سه ساله بود و فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه امثال اين طفل را دفن كنند و نماز نمى كردند و ليكن چون سنيان مى كنند من تقيه كردم و نماز گزاردم بعد از آن پرسيدم كه پس چه وقت نماز بر او واجب مى شود حضرت فرمودند كه هر گاه نماز را بفهمد و شش سالش بشود پس پرسيدم كه حال اطفال چونست در آن نشأه حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى اعلم است به آن كه ايشان چه خواهند كرد و تحقيق اين سخن خواهد آمد.

و در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرزندى داشتند در حيات حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و نامش عبد اللّه بود و تازه از شير باز شده بود و به راه افتاده بود و حضرت آزاد كردۀ داشت كه تربيت آن طفل مى كرد من به طفل گفتم كه اين كيست كه در پهلوى تست طفل گفت آزاد كرده ما است آن غلام از روى خوش طبعى گفت من آزاد كرده تو نيستم آن طفل گفت كه از براى تو بد است كه مولاى من نباشى آن ملعون خنجرى به شكم آن طفل زد يا مشتى و آن طفل شهيد شد و آن طفل را در تابوتى گذاشتند كه از ليف خرما بافته بودند و به جانب قبرستان بقيع بردند پس حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بيرون آمدند و جبه خز زردى پوشيده بودند و عمامه خز زردى و ردا از خز زردى و تكيه بر من كرده

ص: 370

بودند چون حضرت فربه بودند دشوار بود ايشان را بى تكيه بر كسى به جايى روند و مردمان مى آمدند و سر سلامتى مى دادند بر فرزند زاده آن حضرت چنانكه در كافى است ابن ابنه است و در تهذيب اتوائه است يعنى سر سلامتى مى دادند و مى گفتند كه اين ملعون غلام چه كارى كرد كه چنين طفلى را شهيد كرد پس چون حضرت به بقيع رسيدند پيش ايستادند و چهار تكبير بر آن طفل گفتند تقية و فرمودند كه او را دفن كردند پس حضرت دست مرا گرفتند و به گوشه بردند و فرمودند كه در زمان حضرت سيد المرسلين و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما و أولادهما مقرر نبود كه نماز بر اطفال كنند و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه اطفال را مخفى دفن كنند و به نماز بر ايشان كنند و غرض از مخفى ساختن آن كه صبر جميل كرده باشند و به قضاى الهى راضى باشند،و ممكن است كه بواسطه نماز نكردن مخفى دفن مى كرده باشند چون ابو بكر و عمر بدعت نماز را گذاشته بودند و حضرت نمى خواستند كه اظهار مخالفت آنها كنند و چون منافقان اتباع ايشان با حضرت مى بودند هميشه بعد از آن حضرت فرمودند كه من از اين جهت نماز بر اين طفل كردم كه اهل مدينه نگويند كه ايشان نماز بر اطفال خود نمى كنند.

و در حديث حسن كالصحيح منقولست از على بن عبد اللّه كه گفت شنيدم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون ابراهيم فرزند حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از دنيا رفتند در آن روز سه سنت جارى شد يكى آن كه در آن روز آفتاب گرفت پس مردمان مى گفتند كه بواسطه مردن ابراهيم شد كه آفتاب گرفت پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بر منبر رفتند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و فرمودند اى گروه مردمان بدانيد كه آفتاب و ماه دو آيتند از آيات الهى كه دلالت بر وجود و وحدت و

ص: 371

علم و اراده و قدرت الهى مى كنند و بامر الهى جاريند و متحركند و اطاعت فرمان او مى كنند و منكسف نمى شوند از جهت مردن كسى و نه از جهت زندگى كسى پس چون هر دو بگيرد يا يكى از ايشان بگيرد نماز كنيد پس چون حضرت از منبر به زير آمدند و نماز كسوف را با مردمان به جماعت گذاردند پس چون سلام دادند فرمودند كه يا على برخيز و كار سازى ابراهيم بكن پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه برخاستند و ابراهيم را غسل دادند و حنوط كردند و كفن كردند و بيرون بردند ابراهيم را و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نيز رفتند تا او را به قبر رسانيدند پس صحابه گفتند كه حضرت فراموش كردند كه نماز بر او گذارند به سبب جزعى كه حضرت را دست داده است پس حضرت برخاستند و فرمودند أيها الناس جبرئيل آمده است و گفته شما را بمن گفت كه شما گمان برده ايد بمن كه من فراموش كرده ام نماز بر فرزندم را به سبب جزع و نه چنين است كه شما گمان كرده ايد و لكن خداوند لطيف خبير بر شما پنج نماز واجب گردانيده است و بعدد هر نمازى يك تكبير از جهت مردگان شما مقرر ساخته است و مرا امر كرده است كه نماز نكنم مگر بر كسى كه نماز كرده باشد پس حضرت فرمود كه يا على به قبر درا و فرزندم را در لحد بخوابان پس حضرت رفتند و ابراهيم را در لحد جا دادند پس ديگر بار صحابه گفتند كه چون حضرت به قبر نرفتند جايز نيست كه كسى در قبر فرزند خود رود پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه:يا أيها الناس بر شما حرام نيست كه در قبر فرزندان در آييد و ليكن از آن مى ترسم كه چون روى فرزند خود را در قبر بگشاييد شيطان دست يابد و جزعى بكنيد كه اجر شما ضايع گردد پس برگشتند از بقيع.

و بسند قوى از هشام منقولست كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه

ص: 372

عليه عرض نمودم كه سنيان بر ما اعتراضى دارند و مى گويند كه شما مى گوييد كه نماز بر طفل نمى توان كرد چون نماز نكرده است پس سخن شما اين است كه نماز بر كسى مى بايد كرد كه نماز كرده باشد ما مى گوييم كه بلى پس مى گويند كه اگر يهودى يا نصرانى مسلمان شود و همان ساعت بميرد پس بر شما لازم مى آيد كه نماز بر او نبايد كرد و حال آن كه شما قايليد كه بر او نماز مى بايد كرد چه جواب بگوئيم حضرت فرمودند كه بگوئيد كه اگر اين شخصى كه مسلمان شده است افترا بندد بر كسى او را چه مى بايد كرد البته خواهند گفت كه حد بر او واجبست پس چون اين جواب بگويند بگوئيد كه اگر اين طفلى كه نماز نكرده است افترا بندد بر كسى آيا حد بر او واجبست خواهند گفت كه نه پس خواهيد گفت كه نماز بر كسى مى بايد كرد كه نماز و حدود بر او واجب باشد و نماز نمى بايد كرد بر كسى كه نماز و حدود بر او واجب نباشد.

بدان كه ظاهر اين خبر آنست كه حضرت مى خواهد بيان فرمايد كه عبارتى كه وارد است كه نماز بر كسى مى بايد كرد كه نماز كرده باشد اين است كه اهل تكليف به نماز باشد خواه نماز كرده باشد يا نكرده باشد و چون معنى دقيق بود حضرت حدود را ذكر كردند كه او بفهمد.

و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه پيش از بلوغ نماز واجب نباشد و از شش سال تا بلوغ سنت باشد.و اين حديث با احاديث سابقه دلالت مى كند كه پيش از شش سال بدعت باشد پس اخبارى كه وارد شده است در آن كه اگر متولد شود حيا نماز بر او هست محمول خواهد بود بر تقيه و اكثر علما حمل كرده اند اين اخبار را بر نفى وجوب و بنا بر مذهب مشهور تا شش سال سنت است و بعد از شش سال واجب و گويا اين احاديث را نديده بودند و چون چنين اشتباهى شده است لازم بود نقل اين اخبار و اخبارى ديگر كه دلالت بر

ص: 373

مطلوب مى كند مثل صحيحه على ابن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه آيا نماز بر ميت طفل مى توان كرد اگر پنج سال داشته باشد حضرت فرمودند كه هر گاه نماز را بفهمد نماز بر او مى توان كرد.

و در حديث صحيح زراره گذشت كه فهميدن نماز در شش سالگى است و در موثق از عمار وارد است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از طفل كه قلم بر او جارى نشده باشد آيا نماز بر او مى توان كرد حضرت فرمودند كه نماز بر مرد و زن وقتى واجبست كه قلم بر ايشان جارى شود و ظاهرش وقت بلوغ است.

و در حديث صحيح از على بن يقطين وارد شده است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما كه طفل چند ساله كه شود نماز بر او مى توان كرد حضرت فرمودند كه در هر حالى نماز هست مگر آن كه ناتمام متولد شود يعنى مرده چنانكه در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز نمى بايد كرد بر طفلى كه مرده از مادر متولد شود و صدايى از او ظاهر نشود كه دلالت بر حيات او كند و او را ميراث نمى دهند نه از ديت پدر و نه از غير آن و اگر فرياد بكند بر او نماز بگذار و او را ميراث بده و به همين مضمونست حديث سكونى.

و در حديث ديگر منقول است از حضرت امام موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما موافق حديث ابن يقطين و همه محمولست بر تقيه يا اتقاء كه غرض حضرت اين باشد كه نماز بر طفل بكنند مبادا كه ضررى به ايشان رسد چنانكه حضرت كردند.

و در حديث كالصحيح از قدامة بن زايده كه مجهول الحال است

ص: 374

منقولست كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نماز بر ابراهيم فرزندش كرد و پنج تكبير بر او گفت و اين حديث غريبست و ممكن است بر تقدير صحت كه تقيه فرموده باشند بعنوان استفهام انكارى يعنى شما سنيان چنين مى گوييد و غلط است و اين نحو از تقيه بسيار است كه خواهد آمد و ظاهرا اتقاء بيشتر واقع شده باشد احاديث از تقيه چون حضرات ائمه معصومين علم به حيات و ممات و وقت آن داشتند و احتياج به تقيه نداشتند چنانكه راوى به خدمت حضرت امام رضا عرض مى كند كه شما اظهار امامت علانية مى كنيد و از شمشير هارون الرشيد عليه اللعنة و العذاب الشديد خون مى چكد حضرت مى فرمايد كه خاطر جمعدار كه از هارون بمن ضررى نمى رسد و اگر از هارون بمن ضرر رسد من امام نيستم هم چنان كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را از ابو جهل مى ترسانيدند كه در مقام قتل تست يا رسول اللّه حضرت مى فرمودند كه اگر ابو جهل مرا بكشد من پيغمبر نيستم و كسى كه خواهد تفصيل اين معنى را نظر كند به عيون اخبار الرضا صلوات اللّه عليه كه حضرت تقيه نفرمودند در بسيارى از جاها و اگر تقيه بر ايشان واجب مى بود ترك آن نمى كردند.

و احاديث از طرق عامه و خاصه متواتر است كه حضرت امير المؤمنين قاتل خود را مى دانستند و ساعت شهادت خود را مى دانستند و فرزندان حضرت مبالغه مى كردند در آن كه حضرت در آن صبح در خانه نماز گذارند و حضرت قبول نفرمودند و چون بعضى از چيزها را بيان مى كنم باقى را كه خواهيد رسيد در محال خود خواهيد دانست إن شاء اللّه تعالى.

5-( و: سئل متى تجب الصّلاة عليه فقال اذا عقل الصّلاة و كان ابن ستّ سنين).

و در حديث صحيح از زراره منقولست كه از حضرت امام محمد

ص: 375

باقر صلوات اللّه عليه سؤال كرد كه چه وقت نماز بر طفل واجب مى شود حضرت فرمودند كه هر گاه نماز را بفهمد و شش سالش تمام شود چون غالب اوقات در شش سالگى مى توان فهمانيد كه خداوندى دارد و او فرموده است كه نماز بكنند تا به بهشت روند و اگر نكنند بجهنم مى روند و بهشت چنين جائى است و دوزخ چنين جائى است.

و الحمد للّه ربّ العالمين كه بنده در چهار سالگى همه اينها را مى دانستم و نماز شب مى كردم در مسجد صفا و نماز صبح را به جماعت مى كردم و اطفال را نصيحت مى كردم به آيه و حديث به تعليم پدرم رحمه اللّه تعالى و غرض آنست كه حق سبحانه و تعالى مرتبه مرتبه عقل اطفال را زياده مى كند و در سن شش غالبا قابل تعلم هستند و ليكن پدرهاى بى سعادت خود تحصيل نكرده اند آن چه را مى بايد و تحصيل چيزى چند كرده اند كه نمى بايد آنها را به ياد اطفال خود مى دهند و حجت الهى بر خلايق تمامست و تقصير از ايشان است.

و صدوق ذكر نكرده است برداشتن دستها را نزد تكبيرات خمس بر ميت جمعى از علما بر اينند كه در تكبير اول دست بر مى دارند و بس و اكثر بر اينند كه در هر تكبيرى سنت است دست برداشتن تا برابر گوش كه سر انگشت محاذى گوش باشد و كف دست وقتى كه بالا رود و رو بقبله باشد.

و در حديث صحيح وارد شده است از عبد الرحمن عزرمى كه گفت من نماز ميت گزاردم بر پشت سر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه ديدم كه حضرت پنج تكبير بر ميت كه گفتند در هر تكبيرى دستها را برداشتند و همين مضمون در حديث قوى از محمد بن عبد اللّه بن خالد منقولست.

و در حديث كالصحيح از يونس منقولست كه گفت از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما سؤال كردم و گفتم فداى تو

ص: 376

گردم به درستى كه سنيان در تكبير اول نماز ميت دست بر مى دارند و بعد از آن دست بر نمى دارند آيا من بنحو سنيان يك مرتبه دست بردارم يا در هر تكبير دست بردارم حضرت فرمودند كه در هر تكبيرى دست بردار.

و از اين حديث ظاهر مى شود كه يونس مى دانسته است كه در هر تكبيرى دست برداشتن سنت است و سؤال او از اين جهت است كه تقيه بكنم يا نكنم حضرت فرمودند كه مكن كه ضرر به تو نمى رسد به توجه ما و اظهار شعاير ايمان نيز كرده خواهى بود.

و از اينجا نيز ظاهر مى شود كه در اخبارى كه يك مرتبه واقع شده است از جهت تقيه است كه مبادا ضرر به ايشان رسد با آن كه راوى حديث يك مرتبه غياث بن ابراهيم است و او سنى است و ظاهرا اسماعيل بن اسحاق نيز چنين باشد چنانكه هر دو روايت فعل حضرت امير المؤمنين را كرده اند كه حضرت صلوات اللّه عليه در تكبير اول دست بر مى داشت و بس پس ممكن است بر تقدير وقوع كه حضرت تقيه فرموده باشند چون پيشتر آن كسان اين بدعت را گذاشته بودند و حضرت از انكار اصحابش خايف بوده باشد چنانكه خواهد آمد كه حضرت امير المؤمنين اراده فرمودند كه بدعت عمر را در نماز تراويح كه در جميع صحاح ايشان هست كه عمر گذاشته است برطرف كند و حضرت امام حسن را فرستاد كه بدعتست ترك كنيد همگى فرياد بر آوردند كه وا عمراه حضرت فرمودند كه هر چه خواهند بكنند.

و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند در خطبه طويلى كه اگر من بدعتهايى كه گذاشته اند برطرف كنم هر آينه همه از من متفرق خواهند شد مگر قليلى كه مرا شناخته اند و فضيلت مرا از كتاب خدا دانسته اند و يكى از آنها تكبير بر ميت است كه حضرت سيد المرسلين پنج تكبير بر مؤمن مقرر ساختند و

ص: 377

بر منافق چهار و ايشان بواسطه نفاقى كه داشتند چهار را عمل مى كنند در مؤمن و منافق و اگر چه يك علامت نفاق چهار تكبير است.

5-( و روى زرارة و محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انه قال: الصّلاة على المستضعف و الّذى لا يعرف مذهبه يصلّى على النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و يدعو(1) (1)للمؤمنين و المؤمنات و يقال اللّهمّ اغفر للّذين تابوا و اتّبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم و يقال فى الصّلاة على من لا يعرف مذهبه اللّهمّ انّ هذه النّفس أنت احييتها و أنت امتّها اللّهمّ ولّها ما تولّت و احشرها مع من احبّت).

و بسند صحيح از زراره و كالصحيح از محمد بن مسلم منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز بر مستضعف و بر كسى كه مذهب او را ندانند صلوات است بر نبى و آل او صلى اللّه عليه و آله و دعا مى كند از براى مردان مؤمن و زنان مؤمن و بعد از آن مى گويد در نماز مستضعف يا هر دو كه خداوندا بيامرز كسانى را كه توبه كرده باشند از مذهب باطل و از بديها و متابعت كرده باشند راه ترا كه آن مذهب حق است و اعمال صالحه و نگاهدار ايشان را از عذاب جهنم و در نماز بر كسى كه مذهبش را ندانند مى گويند بعد از صلوات و استغفار از براى مؤمنين و مؤمنات يا با ما قبل هر چه گذشته است يا همين دعا را كه خداوندا اين نفس را تو زنده گردانيدى در شكم مادر و تو ميراندى او را خداوندا و إلى او گردان آن چه را تو لا به او كرده است يعنى اگر شيعه است حضرات ائمه معصومين عليهما السلام را شفيع او گردان و اگر سنى است عمر را و برادرانش را تا با ايشان رود و يا او را بمذهب او گذار از خوب وخ.

ص: 378


1- يدعى.خ.

بد و حشر كن او را با هر كه او را دوست مى دارد.

و مراد از مستضعف جمعى اند كه حق را نمى دانند از سنيان و شيعيان غير اثنى عشرى و به اندك احسانى يا كلامى از مذهب خود بر مى گردند و امامى مى شوند و باز اگر احسانى يا كلامى از سنيان بشنوند سنى مى شوند.

و اين معنى را مشاهده نموديم در اكثر سنيان بصره كه در شبى اراده كرديم در راه مكه كه چون شخصى فوت شده بود از جهت او استيجار حج كنيم قريب به صد كس آمدند و[ل ع ن]كردند بر ثلاثه و چون دوازده امام را از ايشان مى پرسيديم بغير از على كسى را نمى دانستند تا آن كه بعضى از اخوان مؤمنين مرا منع كردند كه در راه مكه هم چنين تقيه مى كنى و حال آن كه متوجه آنجايى بعد از آن از آنجا به خيمه خود رفتيم و ظاهر بود كه همه سنى بودند.

و در اخبار معتبره حسنه كالصحيح از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم وارد شده است كه فرمودند كه مستضعفين جمعى اند كه عقل صحيحى ندارند و عقول ايشان مثل عقول اطفال است نه در كفر ثابت قدمند و نه به ايمان هدايت يافته اند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده كه إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً. و ترجمه اش اين است كه مگر ضعفاء العقول از مردان و زنان و اطفال كه در كفر ثابت قدم نيستند و هدايتى به ايمان نيافته اند.

و احاديث صحيحه وارد است در آن كه هر كس مى فهمد كه مردمان در دينها اختلاف دارند و اين جماعت مى گويند كه آنها بر باطلند و بجهنم مى روند و بر عكس اين جماعت مستضعف نيستند و عقل ايشان اقتضا مى كند كه تفحص حق بكنند.

اما ضعفاء العقول شيعه اثنى عشرى پس ايشان را مستضعف نمى گويند هر

ص: 379

چند دليل بر حقيقت مذهب خود را ندانند.و بر اين مضمون نيز احاديث بسيار وارد شده است.

و مراد از كسى كه مذهبش را ندانند اين است كه هر گاه شخصى در ميان اهل سنت فوت شود و ندانيم كه شيعه است يا نه مجهول الحال است اما اگر كسى در امثال اين بلاد فوت شود او مجهول نيست بلكه او را دعاى مؤمنان مى كنيم و اگر شيعه و سنى در هم مرده باشد و خصوص كسى را ندانيم كه شيعه كدام است و سنى كدام همه را غسل و حنوط و كفن مى كنند و يك نماز بر ايشان مى كنند و همين دعاى مجهول الحال را مى خواند و اگر خواهد دعاى مؤمنان را مى خواند و بس و دعا از براى مؤمنان مى كند و اگر خواهد دعاى مؤمنان را از جهت مؤمنان مى خواند و دعاى مستضعفان را از جهت ايشان و دعاى منافقان را از جهت ايشان مى خواند تا به همه اخبار عمل كرده باشد.

3,6-( و روى صفوان بن مهران الجمّال عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: مات رجل من المنافقين فخرج الحسين بن علىّ صلوات اللّه عليهما يمشى فلقى مولى له فقال له إلى اين تذهب فقال افرّ من جنازة هذا المنافق ان أصلّي عليه فقال له الحسين صلوات اللّه عليه قم إلى جنبى فما سمعتني اقول فقل مثله قال فرفع يديه و قال اللّهمّ اخز عبدك فى عبادك و بلادك اللّهمّ اصله اشدّ نارك اللّهمّ اذقه حرّ عذابك فانّه كان يوالى اعدائك و يعادى أولياءك و يبغض اهل بيت نبيّك).

و روايت كرده اند از صفوان شتربان بسند صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه شخصى از منافقان يعنى دشمنان اهل بيت سيد المرسلين صلى اللّه عليهم فوت شد پس حضرت سيد الشهدا عليه السلام به جنازه آن ملعون بيرون رفتند و مى رفتند كه به خدمت حضرت رسيد آزاده كردۀ

ص: 380

آن حضرت يا يكى از شيعيان آن حضرت صلوات اللّه عليه حضرت به او فرمودند كه كجا مى روى آن شخص گفت از جنازۀ اين منافق مى گريزم كه مبادا حاضر باشم و نماز بايد كرد پس حضرت امام حسين سلام اللّه عليه فرمودند كه پهلوى من بايست هر چه بشنوى كه من مى گويم تو همان را بگو پس حضرت دستها برداشتند و دلالت مى كند كه در تكبير چهارم دست برداشتن خوب باشد و گفتند خداوندا خوار گردان اين بنده را در ميان بندگانت و در همه شهرهاى خودت،خداوندا او را آتش افروز جهنم گردان به سخت ترين آتشى در گرمى، خداوندا بچشان او را گرمى عذاب را و ظاهرا سهوى در اينجا از كتاب شده است.و آن چه در كلينى و تهذيب و ساير ادعيه است باين عنوانست كه: اللّهمّ اصله حرّ نارك اللّهمّ اذقه اشدّ عذابك به درستى كه او دوستى مى كرد با دشمنان تو و دشمنى مى كرد با دوستان تو و دشمن بود اهل بيت پيغمبر ترا صلوات اللّه عليهم.

و احاديث صحيحه وارد شده است كه اين آيه در شأن ناصبى است كه عداوت اهل بيت داشته باشد: عاملة ناصبة تصلى نارا حامية يعنى عبادت مى كند و دشمنى با اهل بيت رسول من دارد آتش افروز آتشى خواهد بود كه گرمى او را تصور نتوان كرد.

و در احاديث متواتره وارد شده است كه اگر جميع پيغمبران و جميع اوصياء پيغمبران و جميع ملائكه مقربان شفاعت كنند يك ناصبى را حق سبحانه و تعالى شفاعت هيچ يك را قبول نخواهد كرد و اين سخن بر تقدير فرض محال است.

و در احاديث متواتره وارد شده است كه دشمنان اهل البيت بوى بهشت نمى شوند.و در احاديث بسيار وارد شده است كه ناصبى نماز كند يا زنا كند

ص: 381

مساويست.

و در احاديث بسيار وارد شده است كه ناصبى كسى است كه دشمن شيعه باشد از جهت تشيع بلكه همين دشمنى كه ائمه اهل البيت را يا يكى از ايشان را امام نداند كافى است از براى خلود در جهنم.

و در احاديث متواتره وارد شده است كه حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم فرمودند كه اگر كسى هزار سال يا مدت عمر دنيا در حطيم كه ما بين ركن و مقام ابراهيم است عبادت كند كه شبها بر پا ايستد و روزها روزه گيرد حق سبحانه و تعالى آن را قبول نكند و البته او را بجهنم برد و دائم در عذاب جهنم باشد.

و احتمال نجات در مستضعفين هست به تفضل الهى نه به استحقاق به اعتبار بعضى از اخبار و اكثر علماى شيعه بلكه نقل اجماع نيز كرده اند كه غير اثنى عشرى كافر است هر كه باشد و مستحق خلود نارند.

و احاديث متواتره بر اين مضمون وارد است و چون كسى ملاحظه صحيح بخارى تنها كند يقين بهم مى رساند كه ابو بكر و عمر و عثمان دشمن اهل بيت بوده اند و ليكن چون حق سبحانه و تعالى ايشان را كور گردانيده است نمى يابند و همين احاديث فدك كافى است در كفر ايشان كه بخارى آن حديث طولانى را ذكر كرده است زياده برده موضع يك جا به اعتبار سلوك با سيدة نساء عالميان و يك جا به اعتبار سلوك با حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم اجمعين و هر يك از اين حكايات را به سندهاى مختلف در مواضع مختلفه ذكر كرده است با آن كه آن ملعون شديد العداوة اخبار مدح ايشان را نيز در مواضع مختلفه ذكر كرده است و آن كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بهترين خلايق است و آن كه حضرت فاطمه سيده نساء عالميان است و در احاديث هر

ص: 382

جا كه منافق مى گويند غير اثنى عشرى را مى خواهند و گاه هست كه مراد از آن ناصبى است و در نماز ميت كه منافق مى گويند غير مستضعف را مى خواهند اگر چه ظاهرا عداوت نداشته باشد با اهل بيت.

و احاديث بسيار صحيح و كالصحيح وارد شده است در نماز منافق و مستضعف و در نماز منافق همين لعن وارد شده است و مطلقا تكبير و دعاهاى ديگر وارد نشده است و چون ضرور بوده است تقيه حضرات ائمه عليهم السلام مى ايستاده اند و لعن مى كرده اند و احوط آنست كه اگر كسى مبتلا شود چنين كند كه صورت نماز را بفعل آورد و مشغول لعن شود و احاديث مستضعف اكثرش به نحويست كه صدوق ذكر كرده است و از آيه كه حضرات ائمه معصومين مى خوانده اند كه: اللّهمّ اغفر للّذين تابوا ظاهر مى شود كه دعاى بر ايشان مشروط است به توبه ايشان در وقت مرگ چون ممكن است كه توبه كرده باشند و ما ندانيم و اشعارى دارد به آن كه اگر توبه نكرده باشند بر ايشان نفرين باشد بعدم مغفرت و دخول در عذاب جحيم و اللّه تعالى يعلم.

دعا بر غير مستبصر در نماز ميت

6-( و روى عبيد اللّه بن علىّ الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا صلّيت على عدوّ اللّه عزّ و جلّ فقل اللّهمّ انّا لا نعلم الا انّه عدو لك و لرسولك اللّهمّ فاحش قبره نارا و احش جوفه نارا و عجّله إلى النّار فانّه كان يوالى اعدائك و يعادى أولياءك و يبغض اهل بيت نبيّك اللّهمّ ضيّق عليه قبره فاذا رفع فقل اللّهمّ لا ترفعه و لا تزكّه و ان كان مستضعفا فقل اللّهمّ اغفر للّذين تابوا و اتّبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم فاذا كنت لا تدرى ما حاله فقل اللّهمّ ان كان يحبّ الخير و اهله فاغفر له و ارحمه و تجاوز عنه و ان كان المستضعف منك بسبيل فاستغفر له على وجه الشّفاعة منك لا على وجه الولاية).

و به اسانيد

ص: 383

صحيحه از عبيد اللّه منقولست از حضرت امام ابى عبد اللّه جعفر بن محمد صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه هر گاه نماز كنى يا دعا و نفرين كنى بر دشمن الهى كه آن كسى است كه عداوات با اهل بيت داشته باشد چون احاديث متواتره وارد شده است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه دشمن تو يا على دشمن من است و دشمن من دشمن خداست پس اين دعا را بخوان كه خداوندا نمى دانيم از حال او مگر آن كه دشمن تست و دشمن رسول تست خداوندا قبرش را پر از آتش گردان،و اندرونش را پر از آتش گردان،و او را به زودى به آتش برسان به درستى كه او دوستى مى كرد با دشمنان تو و دشمنى مى كرد با دوستان تو كه ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم و شيعيان ايشان و بغض اهل بيت رسولت را در دل مى داشت،خداوندا قبر را بر او تنگ گردان و چون جنازه را بردارند بگو خداوندا او را رفعت مده يا روح او را به بالا مبر و او را به خوبى ياد مكن.

و اگر ميت مستضعف باشد و اعتقادش ضعيف باشد بگو خداوندا بيامرز كسانى را كه ايمان به تو و به رسولت و به اهل بيت رسولت داشته باشند و ايشان را از عذاب جهنم نگاه دار.

و اگر حال ميت را ندانى بگو خداوندا اگر اين شخص دوست مى داشت ايمان را و اهل ايمان را يعنى كسانى را كه ايمان به ايشان مى بايد داشت كه رسول خدا و ائمه هدى اند صلوات اللّه عليهم يا شيعيان ايشان پس بيامرز او را و رحم كن بر او و از گناهان او در گذر.

و اگر مستضعف را با تو ربطى باشد مثل خويشى و الفت و هم سايگى پس طلب مغفرت بكن از جهت او بر وجه شفاعت نه بر وجه دوستى چون دوستى خلاف مذهب حرام است پس با او دشمن مى بايد بود و استغفار مى بايد كرد از

ص: 384

جهت او بعنوان شفاعت كه خداوندا عقلش ضعيف بود بى چاره است اگر قابليت مغفرت دارد بيامرز و الا تو مى دانى.

اما كسانى كه شعورى داشته باشند مثل علماى اهل سنت ايشان داخل منافقانند و شفاعت ايشان جايز نيست.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون عبد اللّه بن ابى كه سر منافقان اهل مدينه بود بجهنم رفت و پسرش مؤمن بود و به خدمت حضرت آمد و گفت يا رسول اللّه من مى دانم كه پدرم از اهل جهنم است و ليكن اگر تو به جنازه او حاضر نشوى ننگ و عارى عظيم خواهد بود ما را حضرت به جنازۀ او حاضر شد پس عمر گفت يا رسول اللّه آيا حق سبحانه و تعالى ترا نهى نكرده است كه بر قبر منافقان نايستى حضرت خاموش شدند ديگر آن سردار منافقان مكه همين عبارت را اعاده كرد حضرت فرمودند كه واى بر تو تو چه مى دانى كه من چه گفتم گفتم كه خداوندا اندرونش را پر از آتش كن و قبرش را پر از آتش كن پس حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه عمر باعث شد كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله اظهار كردند چيزى را كه نمى خواستند كه اظهار كنند يعنى از جهت خاطر پسرش و حاصل جواب حضرت اين شد كه حق سبحانه مرا نهى كرده است از طلب مغفرت نه از حضور و لعنت چنانكه فرموده است كه:و لا تصل يعنى دعا مكن هرگز بر احدى از كفار و منافقين و بر قبر ايشان مايست كه استغفار كنى كه اگر هفتاد مرتبه استغفار كنى حق سبحانه و تعالى ايشان را نمى آمرزد.

و عامه نيز اين حديث را در صحاح خود ذكر كرده اند و هميشه كار آن ملعون ايذاى آن حضرت بود و غرضش از اين گفتن نفى نبوت آن حضرت بود كه چون پيغمبر باشى و حال آن كه خود نقل مى كنى كه خدا چنين گفت و خود مخالفت

ص: 385

مى كنى.

و قاضى عضد در حكايت دوات و قلم جوابى گفته است از جهت عمر كه آن چه عمر گفت از نسبت هذيان به حضرت سيد المرسلين و نگذاشت كه حضرت چيزى بنويسد كه مردمان هرگز گمراه نشوند كه اينها سهل است هميشه كار عمر اين چنين بود و راست گفته است كه هميشه چنين بود و جوابش باين بر مى گردد كه عمر در آن وقت كافر نشد هميشه كافر بود و راست گفته است.

و سعد بن عبد اللّه نيز روايت كرده است كه به خدمت حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه رفتم و حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه در دامن آن حضرت نشسته بودند و چون مسايل خود را به حضرت عرض كردم حضرت فرمودند كه فرزندم صاحب شماست و حضرت صلوات اللّه عليه در سن دو سالگى بود مسايل خود را از او بپرس پس هر چه پرسيدم جواب فرمودند پس حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه فرمودند كه چرا آن مسأله ناصبى را نپرسيدى و آن چنان بود كه يكى از نواصب كه هميشه با او بحثها در امامت مى كردم بمن گفت كه شما شيعيان هميشه چيزهاى باطل مى گوييد كه بطلانش بديهى است از آن جمله مى گوييد كه ابو بكر و عمر هرگز مسلمان نبودند و ايشان منافق بودند با آن كه ايشان در مكه مسلمان شدند و نفاق در مدينه بهم رسيد كه شمشير بهم رسيد و من از جواب او عاجز شده بودم حضرت فرمودند كه چرا در جواب آن ناصبى نگفتى كه ايشان طمعا مسلمان شدند بحسب ظاهر چون از يهود و نصارى شنيده بودند كه پيغمبر آخر الزمان عالم گير خواهد شد گفتند كه اظهار اسلام كنيم شايد از استيلا ما را بهره باشد پس اسلام مكه منافات با نفاق ايشان ندارد و حكايت طولانى است مجملى كه مطلوب بود مذكور شد.

ص: 386

اگر مرد و زن بودند زن را مقدم مى داشتند به جانب قبله

1-( و: كان علىّ صلوات اللّه عليه اذا صلّى على المرأة و الرّجل (1)قدّم المرأة و اخّر الرجل و اذا صلى على العبد و الحرّ قدّم العبد و اخّر الحرّ و اذا صلّى على الكبير و الصّغير قدّم الصّغير و اخّر الكبير).

و بسند كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هميشه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه بر ميت نماز مى كردند و جنازها جمع مى شد و بر همه يك نماز مى كردند اگر مرد و زن بودند زن را مقدم مى داشتند به جانب قبله و مرد را مؤخر مى داشتند از زن و برابر آن حضرت بود و هر گاه نماز بر بنده و آزاد مى كردند آزاد نزد امام بود و بنده در عقب او به جانب قبله و هر گاه نماز بر بزرگ و طفل مى كردند طفل را مقدم مى داشتند به جانب قبله و بالغ را مؤخر مى داشتند به جانب خود.

و آن چه مذكور شد در حل حديث مؤيد آن احاديث بسيار وارد شده است از آن جمله در حديث صحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما وارد است كه سؤال كردم از آن حضرت كه بر مردان و زنان چگونه نماز بايد كرد حضرت فرمودند كه مردان به جانب امام باشند مقدم بر زنان و همه را در عقب يكديگر صف مى كنند به آن كه اگر ده مرد باشند و ده زن صف مردان را پى در پى يكديگر مى گذارند و ديگر زنان را از عقب مردان يك صف مى كنند.

و ممكن است كه مراد از صف،صفى باشد كه در حديث عمار واقع شده است.

و در دو حديث كالصحيح از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما وارد شده است قريب بحديث محمد بن مسلم

ص: 387


1- على الرجل و المرأة.خ.

كه مردان به جانب امام باشند و زنان به جانب قبله و مردان را مقدم مى دارند چنانكه در كتاب حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه.و در حديث موثق از عمار ساباطى وارد است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه اگر دو مرده يا سه مرده باشد چگونه نماز بر ايشان مى كنند حضرت فرمودند كه اگر سه يا دو يا ده يا بيشتر باشند بر همه يك نماز مى كنند و پنج تكبير مى گويند چنانكه بر يك ميت نماز مى كنند و چون يك نماز كردند گويا بر همه فردا فردا نماز كرده اند و باين نحو مى گذارند كه اول ميتى را مى گذارند و سر ميت ديگر را محاذى نشستگاه ميت اول مى گذارند و سر ميت سيم را محاذى نشستگاه ميت دويم مى گذارند بنحو نردبان تا به آخر و چون اين صف را درست كنند امام در ميان صف مى ايستد و پنج تكبير مى گويد چنانكه بر ميت واحد نماز مى گذارد پس ديگر پرسيدند كه اگر مردان و زنان جمع شوند چه بايد كرد حضرت فرمودند كه صف مردان را بنحو سابق درست مى كنند و بعد از آن سر زن را محاذى نشستگاه مرد آخر مى گذارند و سر زن ديگر را محاذى نشستگاه زن اول مى گذارند تا زنان نيز بنحو مردان تمام شوند پس در ميان صف مردان مى ايستد و يك نماز بر همه مى كند.

و اين حديث را باين عنوان كلينى رضى اللّه عنه روايت كرده است و شيخ در تهذيب و استبصار ذكر كرده است در ترتيب زنان كه سر زن دويم را محاذى سر زن اول مى گذارند.

و اكثر علما به قانونى كه دارند كه نظر به كتابى ديگر نمى كنند عمل بروايت شيخ كرده اند و ظاهرا شيخ از كافى برداشته است.

و احتمال دارد كه از كتاب محمد بن احمد اشعرى برداشته باشد چنانكه ظاهر آنست كه كلينى نيز از آنجا برداشته باشد و هر گاه منقول عنه يكى باشد

ص: 388

شك نيست كه كلينى اثبت است و اعتماد بر او بيش از همه كس است چنانكه بر متتبع ظهورش كالشمس فى رابعة النهار است.

و در جمع مردان با زنان در حديث صحيح از عبيد اللّه حلبى منقولست كه از حضرت سؤال كردم كه بر مرد و زن نماز مى توان كرد حضرت فرمودند كه مرد در برابر زن باشد به جانب قبله و سر زن پيش نشستگاه مرد باشد از جانب چپ او يعنى ميت مرد چون بر پشت خوابيده است و سر زن محاذى دست چپ امام باشد و سر مرد از جانب دست راست امام باشد و اين نحو دور نيست كه بهتر باشد چون زنان بر پشت سر امام مى افتند اما محاذى مأمومين خواهد بود و از اين حيثيت پيش بودن ايشان اولى خواهد بود.

و از اين حديث ظاهر مى شود كه مى بايد ميت بر پشت خوابيده باشد و سر او محاذى جانب راست امام باشد و حديث عمار كه پيش گذشت و همين حديث اينجا بلكه ظاهر اخبار بسيار دلالت مى كند بر استقبال ميت باين عنوان كه بر پشت خوابيده باشد و سر او محاذى دست راست امام باشد.

و در حديث صحيح از زراره و حلبى منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند در امر مرد و زن كه جمع شوند چگونه بر ايشان نماز گذارند حضرت فرمودند كه مرد در پيش امام است و زن بعد از او.

و در حديث موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است در جنازه مردان و اطفال و زنان كه فرمودند كه مردان در پيش امام باشند و بعد از آن اطفال و بعد از ايشان زنان در پيش قبله و جمعى از علما اطفال را بعد از زنان مى گذارند چون زنان اشرفند به اعتبار آن كه كه مكلفند و بعضى اطفال شش ساله را كه نماز بر ايشان واجبست به اعتقاد ايشان مقدم مى دارند بر زنان و بيش از شش سال را مؤخر مى دارند و ليكن چون نص وارد است استنباط باطل

ص: 389

است.

مع هذا ظاهر نيست كه پيش و پس به اعتبار اشرفيت باشد و بر تقدير تسليم شايد رعايت ستر زنان اولى باشد و حديث متن دلالت كرد بر آن كه هر دويى كه از قبيل هم باشند تقدم دارند به آن كه مردان بر زنان و آزاد بر بنده و كبير بر صغير و دو احتمال داشت يكى تقدم به جانب قبله و ديگر تقدم به جانب امام اما اگر همه جمع شوند بغير از حديث موثق حديثى ديگر بخاطر ندارم و ليكن جمعى از علما خنثى را مقدم مى دارند بر زن و در عبد و خنثى دور نيست كه مخير باشند چون هر يك شرفى دارند و هر دو مقدمند بر زن و دور نيست كه مقدم باشند بر صبى و خلافى نيست كه اين تقدمها بر سبيل استحبابست چنانكه خواهد آمد.

6-( و روى هشام ابن سالم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

لا باس بان يقدّم الرّجل و تؤخّر المرأة و تقدّم المرأة و يؤخّر الرّجل يعنى فى الصّلاة على الميّت).

و به اسانيد صحيحه و حسنه از هشام منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه مقدم دارند مرد را به جانب امام يا قبله و تاخير كنند زن را از امام يا قبله و مقدم دارند زن را بهر دو معنى و مؤخر دارند مرد را بهر دو معنى يعنى در نماز بر ميت و جمله يعنى ظاهرا كلام هشام باشد چون شيخ طوسى اين حديث را صحيحا روايت كرده است از كتاب على بن بابويه و احتمال غير او از رواة نيز هست و اكثر علما اين حديث را دليل عدم وجوب ساخته اند.

و ظاهر اين حديث آنست كه مستحب هم نباشد چون اگر تقديم مرد سنت باشد به نحوى كه از احاديث صحيحه ظاهر شد مناسب اين بود كه بگويند باكى نيست بتقدم زن و تاخر مرد و در اين صورت ظاهر مى شد عدم وجوب و استحباب باقى مى بود.

ص: 390

اما اين عبارت بحسب ظاهر دلالت مى كند كه هر دو مساوى باشد بلكه تقديم مرد مرجوح باشد و ممكن است كه مراد اين باشد كه استحباب بهر دو نحو متحقق مى شود به آن كه مرد را به جانب قبله گذارند و رعايت شرف قبله كنند و بر عكس رعايت اشرفيت قرب امام و تستّر زن و به نيت مختلف شود و ممكن است كه نسخه او تقدم المرأة باشد چنانكه در بعضى از نسخ فقيه او واقع است و بنا بر اين راوى شك دارد كه حضرت اين عبارت را گفته است يا آن عبارت را.

و ممكن است كه در واقع بايد كه مرد به جانب قبله باشد و زن به جانب امام چنانكه صريح صحيح حلبى و ظاهر حديث حضرت امير المؤمنين و ظاهر موثقه عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از جنازه هاى مردان و زنان هر گاه جمع شوند حضرت فرمودند كه در كتاب حضرت امير المؤمنين وارد شده است كه مردان را مقدم مى دارند.و ظاهر تقديم آنست كه به جانب قبله باشد و چون اين حكم مخالف مذهب سنيان است چون همه ايشان مرد را به جانب امام مى گذارند مگر حسن بصرى كه او مرد را به جانب قبله مى گذارد بنا بر اين حضرت فرمودند كه در كتاب على چنين است پس بنا بر اين اخبار سابقه محمول بر تقيه باشد و اين نحو كه مى خواهى چنين بگذار و مى خواهى چنين بگذار نيز نحويست از تقيه كه مماشاتى با عامه واقع مى شود و اكثر به همين راضى مى شوند كه نگويند مذهب ايشان بالكليه باطل است خصوصا هر گاه حسن بصرى كه از صحابه حضرت امير المؤمنين عليه السلام است با ما باشد آن چه از جمع بين الاخبار ظاهر مى شود اينست.

و مشهور استحباب تقدم مرد است به جانب امام و چون اين امر واجب نيست سهل است و اللّه تعالى يعلم و الحمد للّه رب العالمين كه در اين بلادكم واقع مى شود كه چنين اجتماعى واقع شود و ليكن در بلاد روم شايع است طاعون

ص: 391

و اين قسم اجتماعات در طاعون دست بهم مى دهد.

(و افضل المواضع في الصّلاة على الميّت الصّف الاخير و العلّة فى ذلك انّ النّساء كنّ يختلطن بالرّجال فى الصّلاة على الجنائز

14- فقال النّبي صلى اللّه عليه و آله: افضل المواضع فى الصّلاة على الميّت الصّف الاخير فتاخّرن إلى الصّف الاخير (1)فبقى فضله على ما ذكره صلّى اللّه عليه و آله)

و بهترين جاها در نماز بر ميت صف آخر است و علتش اين است كه مردان مخلوط مى شدند به زنان در نماز جنازه پس حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بهترين صفها در نماز بر ميت صف آخر است پس زنان به صف آخر رفتند پس چون بر زبان مبارك آن حضرت چنين جارى شد كه مطلق فرمودند هر چند از جهت زنان فرمودند فضيلتش مطلق ماند به آن كه جبرئيل گفت كه حق سبحانه و تعالى چنين مقرر ساخت و يا بحسب تفويضى كه به آن حضرت شده بود چنين شد.

و ممكن است كه در آن وقت حق سبحانه و تعالى بر زبان آن حضرت چنين جارى ساخته باشد و حضرت مى دانست كه از جانب اللّه تعالى شده است فضل آن را مطلق گذاشت.

و ممكن است كه فضيلتش نسبت به زنان مانده باشد و اين علت بيان فضيلت صف اخير باشد نسبت به ايشان.

و ليكن در كافى و تهذيب و علل اين حديث منقولست از سكونى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه بهترين صفها در نماز صف پيش است و بهترين صفهاخ.

ص: 392


1- على الاخر.خ.

در جنازها صف آخر است پرسيدند يا رسول اللّه چرا چنين شده است؟ حضرت فرمودند كه از جهت مستور بودن زنان چنين شده است.

و ظاهرا مستند صدوق همين حديث باشد چنانكه در علل ذكر كرده است و جزو اول حديث تا علت عبارت فقه رضويست و در آنجا علت را ذكر نكرده است.

و بعضى از علما در اين حديث و حديث هشام بن سالم عكس آن چه مذكور شد حل كرده اند به آن كه مراد از حديث هشام اين باشد كه باكى نيست كه مرد را مقدم دارند كه پيش نماز باشد هر چند وارث زنان باشند و زنان را مؤخر دارند به آن كه از سر حق خود بگذرند يا امام اصل كه حاضر شود ايشان را مؤخر دارد و بر عكس اگر چه ولى مرد باشد زن را مقدم دارند چنانكه در نماز بر دختر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله گذشت كه با آن كه ولايت از حضرت بود به حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها داد و خود را مؤخر كردند.

و در حديث سكونى عكس آن چه مذكور شد كه حضرت فرمودند كه صف تابوتهاى زنان پس باشد تا مستور باشند نه صف نماز گذارندگان و اين هر دو بر خلاف ظاهر است خصوصا اول و اين تأويل بنا بر اين كرده اند كه دفع اشكالهاى سابق بشود اشكالهاى ديگرى بهم مى رسد با ارتكاب خلاف ظاهر بسيار و تاويلاتى كه كرده شد بسيار بر خلاف ظاهر نيست و اللّه تعالى يعلم.

هر گاه شخصى را دعوت كنند به ضيافتى و يا به امور ميت بخواند اجابت رفتن به جنازه كند

(و اذا دعي الرّجل إلى وليمة و إلى جنازة اجاب إلى الجنازة لأنّها تذكّر امر الآخرة و يدع الوليمة فانّها تذكّر الدّنيا)

و هر گاه شخصى را شخصى دعوت كند به ضيافتى از ضيافات مستحبه يا مطلق ضيافت و شخصى ديگر او را بواسطه امور ميت بخواند از غسل و كفن و نماز و دفن اجابت رفتن به جنازه كند زيرا كه جنازه مذكر احوال آخرتست و وليمه مذكور امور دنياست

ص: 393

مثل عروسى و خانه نو خريدن و امثال اينها كه خواهد آمد قطع نظر از آن كه واجب كفائى است و از اينجا ظاهر مى شود كه اگر جمعى متوجه امور ميت شوند لازم نباشد رفتن ديگران.

و در اين مسأله خلافى هست بعضى را اعتقاد آنست كه تا علم شرعى بهم نرساند كه جميع واجبات را كرده اند از ديگران كه شنيده اند موت را ساقط نمى شود و بعضى كافى مى دانند كه ظن داشته باشد كه اين جمعى كه مى روند قيام باين امور خواهند كرد و دغدغه عظيم مى شود اما حيله كه سبب عدم لزوم باشد آنست كه اگر كسى خبر دهد بموت شخصى علم بموت آن شخص بهم نمى رسد.

و ممكن است كه اين حديث را حمل بر آن كنيم كه چون ثابت نشده است مى تواند به ضيافت رفتن و ليكن رفتن به جنازه اولى است و اكثر اوقات علم عادى بهم مى رسد با انضمام قراين و خود را فريب مى دهند در اين حيلها و شك نيست كه رفتن به جنازه احوط و اولى است و اين مضمون حديث سكونى است و علما همه عمل كرده اند باين حديث چون مؤيدش احاديث بسيار هست و خواهد آمد.

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: اذا دعيتم إلى الجنائز فأسرعوا و اذا دعيتم إلى العرائس فابطئوا).

و منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر گاه شما را به تجهيز ميت و يا به تشييع جنازه بخوانند زود برويد يعنى چيزى را مانع آن مسازيد و برويد يا در رفتن بشتاب برويد كه مبادا تا رفتن شما او را برداشته باشند و هر گاه شما را به عروسيها بخوانند دير برويد يعنى تا ممكن باشد عذر بخواهيد چون غالب اوقات زينتها مى كنند و ايشان ندارند مجملا علت سابقه كافى است كه مذكّر امر دنياست و جنائز مذكر احوال مردن و ما بعد الموتست.

ص: 394

نماز مكن بر جنازه در كفش عجمى يعنى در نعل عربى كه پشت پا را نمى پوشاند خوبست

(و قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ لا تصلّ على الجنازة بنعل حذو و لا تجعل ميتين على جنازة و قال اذا صلّى رجلان على جنازة قام احدهما خلف الامام و لم يقم بيمينه و قال اذا اجتمع جنازة رجل و امرأة و غلام و مملوك فقدّم المرأة إلى القبلة و اجعل المملوك بعدها و اجعل الغلام بعد المملوك و اجعل الرّجل بعد الغلام ممّا يلى الامام و يقف الامام خلف الرّجل فيصلّى عليهم جميعا صلاة واحدة)

و پدرم كه حق سبحانه و تعالى از او خوشنود باشد در رساله كه بمن نوشته بود ذكر كرده بود كه نماز مكن بر جنازه در كفش عجمى يعنى در نعل عربى كه پشت پا را نمى پوشاند خوبست.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه با كفش عجمى نماز نكنند و باكى نيست موزه پوشيدن و با موزه نماز جنازه كردن و اكثر علما گفته اند پا برهنه بهتر است تا سبب خشوع شود و دعاى او مستجاب گردد و دو ميت را در يك تابوت مگذار.

و در مكاتبه صحيحه صفار واقع است كه نوشتم به خدمت حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه كه آيا جايز است دو ميت را در يك جنازه بردارند در جائى كه ضرور شود و مردم نباشند و مرد و زن را در يك تابوت بر مى توان داشتن و يك نماز بر هر دو كردن حضرت فرمودند كه مرد و زن را در يك تابوت بر نمى توان داشت.

و اين حديث اشعارى دارد كه اگر ضرورت نباشد نتوان كرد و اگر چه در كلام سايل است اما تقرير حضرت حجت است و ظاهرا حديثى به او رسيده باشد كه مكروهست.

و اين حديث دلالت مى كند كه كراهت مرد و زن بيشتر باشد و احوط آنست كه

ص: 395

با هم بر ندارند و ديگر نوشته بود كه هر گاه دو كس نماز كنند بر جنازه يكى در عقب ديگرى بايستد و در دست راست او نايستد مثل نمازهاى ديگر كه در آنها در دست راست مى ايستد مأموم استحبابا و حديث يسع در اين باب گذشت.

و صدوق در حديث قوى از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه نيز روايت كرده است در جمله هفتاد و سه خصلت احكام خاصه زنان كه با مرد شريك نيستند در آن احكام و در فقه رضوى مذكور است از و قال اذا صلّى تا صلاة واحدة و در آنجا بجنبه است و خلف الرّجل فى وسطه است و چون صدوق اعتقاد به وسط ندارد انداخته است فى وسطه را و در بعضى از نسخ و لم يقم بجنبه عوض بيمينه واقع است يعنى در پهلوى او نايستد و مراد دست راستست چنانكه خواهد آمد و گفته بود كه هر گاه جميع شود جنازه مردى و زنى و پسر بالغى يا قريب به بلوغى و بنده پس زن را به جانب قبله پيشتر از همه بگذار و بنده را بعد از او بگذار و پسر را بعد از او و مرد را بعد از پسر قريب به امام و امام از عقب مرد بايستد و بر همه يك نماز بكند و گذشت.

بي وضو نماز ميت مى توان كرد

6-( و: سال يونس بن يعقوب ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الجنازة يصلّى عليها على غير وضوء فقال نعم انّما هو تكبير و تسبيح و تحميد و تهليل كما تكبّر و تسبّح فى بيتك).

و در حديث قوى مرويست و شيخان در موثق كالصحيح روايت كرده اند از يونس كه سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا بى وضو نماز ميت مى توان كرد حضرت فرمودند كه بلى نماز ميت بمنزله تكبير است يا مشتمل است بر تكبير و تسبيح و تحميد و تهليل چنانكه تكبير و تسبيح مى گويى در خانه خودت و در كافى و

ص: 396

تهذيب هست على غير وضوء يعنى بى وضو ذكر جايز است و اين نماز بمنزله ذكر است.

و از اين حديث ظاهر مى شود كه نماز حقيقى نيست و اگر پوست غير مأكول اللحم پوشيده باشد يا جامه اش نجس باشد نماز مى تواند كرد بر ميت و بعضى گفته اند كه شايد اين علت از جهت عدم وضو باشد و بس و احوط اين قولست اگر چه اول اظهر است.

6-( و فى خبر آخر: انّه يتيمّم ان احبّ).

و در حديثى ديگر واقع شده است كه اگر خواهد تيمم كند و اين حديث را نديده ام باين عنوان بلكه احاديث وارد شده است كه تيمم مى كند مثل حديث حسن كالصحيح كه مرويست از حلبى كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه دريابد جنازه را و وضو نداشته باشد و اگر مى رود كه وضو بسازد نمازش فوت مى شود و مردم نماز مى كنند و ديگر نماز نمى تواند كرد حضرت فرمودند كه تيمم مى كند و نماز مى كند.

و در حديث كالصحيح از عبد الحميد منقولست كه به خدمت حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه جنازه حاضر مى شود و من وضو ندارم اگر مى روم كه وضو بسازم نماز فوت مى شود آيا مى توانم كه بى وضو نماز كنم حضرت فرمودند كه با طهارت باشد محبوبتر است بسوى من.

و در حديث موثق از سماعه منقولست كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه جنازه بر او بگذرد و بى وضو باشد چه كند؟حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه دست خود را بر ديوار خشت مى زند و تيمم مى كند.

و ظاهرا تيمم مستحب باشد زيرا كه در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست از يكى از صادقين صلوات اللّه عليهما كه از آن حضرت سؤال كردم كه

ص: 397

هر گاه شخصى به جنازۀ رسد ناگاه و بى وضو باشد حضرت فرمودند كه با ايشان تكبير بگويد اگر چه حمل بر تعذر تيمم مى توان كرد و ليكن چون حضرت تيمم را نفرمودند دليل عدم وجوبست.

حايض نماز جنازه مى تواند كرد

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: انّ الحائض تصلّى على الجنازة و لا تصف معهم).

و بسند قوى كالصحيح و شيخان در حسن كالصحيح از محمد بن مسلم روايت كرده اند كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه حايض نماز جنازه مى تواند كرد حضرت فرمودند كه بلى و لكن جدا بايستد و با مردان نايستد و به همين عنوان در موثق كالصحيح از عبد الرحمن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقولست.

6-( و فى رواية سماعة بن مهران عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الطّامث اذا حضرت الجنازة تتيمّم و تصلّى عليها و تقوم وحدها بارزة من الصّف يعنى انّها تقف ناحية و لا تختلط بالرّجال و الجنب اذا قدّم للصّلاة على الجنازة تيمّم (1)و صلّى عليها).

و در روايت موثق كالصحيح از سماعه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حايض هر گاه به جنازه حاضر شود تيمم مى كند و نماز ميت مى كند و ليكن جدا مى ايستد از صف به تنهايى و ظاهرا حديث سماعه همين است و باقى از صدوق است كه مى گويد مقصود حضرت در اين احاديث آنست كه گوشه مى ايستد و مخلوط نمى شود با مردان چون اين حديث مطلق است و احاديث سابقه مقيد است اين حديث را حمل بر آن احاديث مى بايد كرد.

و ليكن اكثر علما اين حديث را بر اطلاق خود گذاشته اند و گفته اند كه اگر

ص: 398


1- يتمم.خ.

زنان بر جنازه نماز كنند حايض از ايشان جدا مى شود و در صفى جدا مى ايستد اگر حايض و نفسايى ديگر بوده باشد با او مى ايستند و الا تنها مى ايستد بلكه علما احاديث سابقه را نيز حمل بر اين كرده اند و ضمير مذكر را در معهم حمل بر تغليب كرده اند كه اگر زنان و مردان نيز باشند حايض جدا مى ايستد از همه و شك نيست كه هر دو احتمال هست اگر چه قول علما ظاهرتر است در حديث سماعه و منافات ميان احاديث نيست چون سنت است كه در صف مردان نايستد و در صف زنان نيز نايستد و اين نحو عمل كردن احوط است در عمل نه در فتوى.

و صدوق گفته است كه هر گاه جنب را مقدم دارند كه امامت كند بر جنازه تيمم كند و امامت كند و اين مضمون فقه رضويست و ليكن در آنجا مذكور است كه تيمم كند يا وضو بسازد و دو سند كالصحيح وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمودند كه حايض نماز بر جنازه مى كند زيرا كه در نماز جنازه ركوع و سجود نيست و جنب تيمم مى كند و نماز بر جنازه مى كند.

و در حديث كالصحيح نيز وارد شده است كه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام سؤال كردند كه حايض نماز بر جنازه مى كند حضرت فرمودند كه بلى و با ايشان نمى ايستد و جنب نماز بر جنازه مى كند.

چون ميت را به نزديك قبر آورى پس به ناگاه او را داخل قبر مكن

(و اذا حمل الميّت إلى قبره فلا يفجأ به (1)للقبر لأنّ للقبر أهوالا عظيمة و يتعوّذ حامله باللّه من هول المطّلع و يضعه قرب (2)شفير القبر و يصبر عليه هنيئة ثمّ يقدّمه قليلا و يصبر عليه هنيئة ليأخذ

ص: 399


1- يفاجأ.خ.
2- قريب.خ.

أهبته ثمّ يقدّمه إلى شفير القبر)

و صدوق در علل ذكر كرده است بعد از حديث محمد بن عجلان كه خواهد آمد. و روى فى حديث الخ يعنى در حديثى ديگر وارد شده است كه چون ميت را به نزديك قبر آورى پس به ناگاه او را داخل قبر مكن و بنا بر حديث پس كار را بر او گران و سنگين مكن كه فى الحال او را در قبر آورى به درستى كه قبر را ترسهاى عظيم هست و مى بايد كه شخصى كه ميت را داخل قبر مى كند او را در پناه حق سبحانه و تعالى در آورد از هول آن چه مشرفست بر آن از احوال هائله آن نشأه و بعضى مطلع را بكسر خوانده اند يعنى ترس آن كه حق سبحانه و تعالى بر اسرار او مطلع بوده است و فرشتگان نويسندگان عمل نيز بر آن اطلاع داشته اند و در قبر رسوا خواهد شد و مطلع بفتح شامل همه هست و چون نزديك قبر مى رساند جنازه را بر زمين مى گذارد و اندك زمانى صبر مى كند تا استعداد دخول را بگيرد چنانكه بسيار است كه شخص را به نزد ظالمى قهار مى برند از خوف لال مى شود و اگر اندك زمانى صبر كرد و مرتبه مرتبه مى رود بر او نمى نمايد و هر چند روح از بدن مفارقت كرده است و روح حيوانى مرده است اما نفس ناطقه زنده است و تعلق او از بدن بالكليه زائل نشده است و خوف ضغط قبر و سؤال منكر و نكير و رومان فتان قبور و عذاب برزخ هست چنانكه گذشت با آن كه از جهت ديگران نيز عبرتست كه تفكر كنند كه چنين واقعه در پيش دارند ديگر پيشتر مى برند تا كنار قبر.

و در حديث حسن از يونس منقول است كه گفت حديثى از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام شنيده ام كه در هر خانه كه به خاطرم مى رسد آن خانه با وسعتش بر من تنگ مى شود و آن آنست كه فرمودند كه چون ميت را به كنار قبر برى ساعتى او را مهلت ده تا استعداد سؤال منكر و نكير بكند.

ص: 400

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه فرمودند كه سزاوار آنست كه ميت را نزديك قبر اندك زمانى بگذارند و بعد از آن به قبر در آوردند و سنتست كه هر كه داخل قبر شود سر را برهنه كند و پا را برهنه كند و بندهاى بسته را بگشايد و ردا را از دوش بيندازد و مصنف در كتب ديگر اينها را ذكر كرده است كه واجبست و در اينجا سهو كرده است.

و در حديث حسن كالصحيح و صحيح از على بن يقطين منقولست كه گفت از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام شنيدم كه فرمودند كه داخل قبر مشو با عمامه و كلاه و كفش و طيلسان كه جامه بارانى است و بالا پوشى است مثل ياپونچى و بندها را بگشا كه به اين ها سنت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله جارى شده است و پناه گيرد به خداوند عالميان از شر شيطان و بعد از آن سورۀ حمد،و قل اعوذ برب الناس،و قل اعوذ برب الفلق،و قل هو اللّه احد و آية الكرسى را بخواند و اگر تواند روى ميت را بگشايد و خدّ راست روى او را به خاك گذارد و تلقين كند ميت را بشهادتين و اقرار بائمه معصومين را به خاطرش بياورد كه متذكر باشد در وقت سؤال منكر و نكير و جواب ايشان را تواند گفت.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه سزاوار نيست احدى را كه داخل قبر شود با نعلين و موزه و عمامه و ردا و كلاه و ديگر فرمودند كه داخل قبر مشو با عمامه و كلاه و ردا و كفش و بندها را بگشا پرسيدند كه با موزه مى توان رفت در قبر حضرت فرمودند كه اگر ضرورتى يا تقيه باشد مى توان پوشيد.و احاديث ديگر بر اين مضمون وارد شده است و بعضى خواهد آمد.

ولي هر كه را خواست داخل قبر مى فرستد

(و يدخله القبر من يامره ولىّ الميّت ان شاء شفعا و ان شاء وترا)

و در حديث صحيح از زراره منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق

ص: 401

صلوات اللّه عليه پرسيد كه چند كسرا داخل قبر مى بايد كرد حضرت فرمودند كه اختيار با ولى ميت است يعنى وارث اگر خواهد جفت داخل كند و اگر خواهد طاق.

و در حديث اول طاق است و فايده تقديم آنست كه هر چه را اول مى گويند آن بهتر است و اين عبارت فقه رضوى است با دعايى كه بلا فاصله مذكور خواهد شد.

و غرض از ادخال ولى آنست كه ولى شخصى را داخل قبر كند كه عارف باشد به مسايل و قرائت و تلقين ميت به آن كه شيعه باشد و اگر قبر فراخ باشد سه كس بهتر است كه مدد كنند كه به هموارى او را در قبر در آورند يكى سر را بگيرد و يكى سينه را و يكى پائين تنه را و اگر به سه كس نگنجد دو كس و يك كس نيز كافى است هر گاه مدد از خارج قبر به او رسد.

و در اخبار كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه پسر داخل قبر پدر مى تواند شد امام پدر داخل قبر پسر نمى تواند شد مبادا تاب نياورد و كارى بكند كه اجرش ضايع شود.

چون نظرش به قبر افتد اين دعا بخواند

(و يقال عند النّظر إلى القبر اللّهمّ اجعلها روضة من رياض الجنّة و لا تجعلها حفرة من حفر النّار (1)

و چون نظرش به قبر افتد اين دعا بخواند و ترجمه اش اينست كه خداوندا بگردان اين حفره را يا قبر را و تانيث ضمير به اعتبار روضه است باغى از باغهاى بهشت و مگردان اين حفره را كوى از كوهاى دوزخ چنانكه مرويست از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه قبر مؤمن روضه ايست از رياض بهشت و قبر كافر كويست از كوهاى جهنم.

ص: 402


1- النيران.خ.

و مراد از قبر عالم برزخ است و آن ما بين دنيا و آخرتست و ممكن است كه اجزاى بدن ميت را شعورى باشد و نهايت سرور و نهايت الم داشته باشد و ما ندانيم چنانكه هر گاه شخصى در خواب باشد در بهترين جاها خوابهاى موحش مى بيند و او در نهايت الم است و ما خبر نداريم بلكه در بيدارى قولنج و درد دندان دارد و ما خبر از درد او نداريم مستبعد نيست كه در هر جزوى حق سبحانه و تعالى دردها قرار دهد و كسى بر آن مطلع نباشد.

حد قبر تا ترقوه است

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: حدّ القبر إلى التّرقوة و قال بعضهم إلى الثّديين و قال بعضهم قامة الرّجل حتّى يمدّ الثّوب على رأس من فى القبر و امّا اللّحد فانّه يوسّع بقدر ما يمكن الجلوس فيه)

و بسند صحيح از ابن ابى عمير از بعضى از مشايخ او منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حد قبر تا چنبر گردنست به آدمى كه قامت وسط داشته باشد و بعضى گفته اند كه تا پستانهاست و بعضى گفته اند كه قدر قامت مرد است به مقدارى كه اگر جامه بر قبر كشند سر پيدا نباشد و اما لحد را چنان مى بايد كندن كه ممكن باشد در آنجا نشستن.

و اين عبارت محتمل است كه حضرت آن را فرموده باشند و مراد اين باشد كه سنيان براى خود اين گفتگوها مى كنند اما آن چه حق است و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرموده است آنست كه من گفتم.

و اين نحو كلام وقتى از ايشان صادر مى شود كه سنى حاضر باشد چنانكه اكثر اوقات جمعى كثير از سنيان بواسطه شنيدن حديث در مجلس ايشان مى بوده اند.

و احتمال دارد كه سخن ابن ابى عمير باشد كه راوى او به نحوى كه از او شنيده است نقل كرده است و على اى حال ظاهرش آنست كه آن دو قول باطل

ص: 403

باشد و ممكن است كه مراد راوى از بعض معصوم باشد يعنى احاديث باين دو نحو نيز واقع شده است.

و بنا بر اين اختلاف حديث يا به اعتبار آنست كه اقل مراتب تا پستان است و وسط تا چنبر گردنست و نهايتش تا قامت است يا اختلاف به اعتبار زمينهاست در سستى و سختى چون غرض از دفن دو چيز است يكى آن كه بوى ميت ظاهر نشود كه سبب نفرت مردم شود از ميت و دويم آن كه درندگان او را نخورند و اگر زمين سخت باشد يا درنده كم باشد كو كردن بسيار در كار نيست و اگر زمين سست باشد لازم است و اللّه تعالى يعلم.

و لحد آنست كه از پهلوى قبر از جانب قبله قبر را كو مى كنند و به اندرون مى روند از زمين از جانب قبله كه آسان باشد خشت چيدن كه خاك بر ميت ريخته نشود و لحد سنت است و اگر زمين سست باشد و ميت فربه باشد و نتوان لحد كندن شق مى كنند قبر را به آن كه از ميان قبر كو مى كنند به قدرى كه چون ميت را در آنجا گذارند آجر بزرگ بر بالاى او بيندازند كه خاك به اندرون قبر نرود.

و در حديث كالصحيح وارد است كه از جهت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله لحد كندند.و از جهت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه شق كردند بنا بر وصيت آن حضرت چون آن حضرت فربه بودند.

و سكونى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه قبر را بيشتر از سه گز دست به زير نروند و غالب آنست كه تا گردن سه گز مى باشد متوسط القامه را كه شش وجب باشد و سر يك وجب كه مجموع قامت هفت شبر باشد و خواهد آمد كه مدار قامت هفت شبر است.

تجويز فرمودند كه فرش كنند قبر را به چوب ساج

10-( و قد روى عن ابى الحسن الثّالث صلوات اللّه عليه اطلاق فى: أن

ص: 404

يفرش القبر بالسّاج و يطبّق على الميّت السّاج).

و بسند كالصحيح منقولست از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه كه آن حضرت تجويز فرمودند كه فرش كنند قبر را به چوب ساج كه از قبيل چوب شمشاد است و هم چنين بعوض خشت و آجر در لحد و شق چوب ساج بيندازند و ليكن تجويز حضرت بنا بر ضرورت واقع شده است نه مطلقا زيرا كه على بن بلال عرضه به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه نوشت كه بسيار است كه مردم ما مى ميرند و زمينهاى ما نم دارد چون در شط فرات واقع است آيا جايز است كه فرش قبر را بساج كنند يا پوشش لحد را بساج كنند حضرت فرمودند بخط مبارك خود كه جايز است.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه خشت چيدند بر قبر حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله از حضرت پرسيدند كه اگر آجر بچينند ضرر دارد به ميت حضرت فرمودند كه نه.و از اين حديث ظاهر مى شود كه خشت بهتر است و آجر جايز است.

هر چيزى را دريست و در قبر از پيش پاهاى ميت است

(لكلّ شىء باب و باب القبر عند رجلي الميّت)

و در حديث موثق عمار است كه روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر چيزى را دريست و در قبر از پيش پاهاى ميت است.

و از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر خانه را دريست و در قبر از پيش پاهاى ميت است پس بنا بر اين در وقت داخل شدن و بيرون آمدن از پيش پا سنت است كه داخل شود و بيرون آيد چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه خانه ها را از درهاى آنها داخل شويد و مبالغه بيشتر است در وقت بيرون آمدن كه البته از پيش پا بيرون آيد و از طرفى ديگر بيرون

ص: 405

نيايد.

چنانكه در روايت قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت شده است كه هر كه داخل قبر شود بيرون نيايد مگر از پيش پاهاى ميت و نكتۀ گفته اند كه در وقت داخل شدن هنوز ميت را به قبر نبرده اند و در وقت بيرون آمدن خاك مى ريزد اگر بر پاى ميت ريخته شود بهتر از آنست كه بر سر و روى ميت ريخته شود.

زن را به عرض مى گيرند از پيش لحد كه پيش قبله است

(و المرأة تؤخذ بالعرض من قبل اللّحد و يقف زوجها فى موضع يتناول وركها و يؤخذ الرّجل من قبل رجليه يسلّ سلاّ)

و زن را به عرض مى گيرند از پيش لحد كه پيش قبله است و سرازير نمى كنند مثل مرد و شوهرش نزديك ران او مى ايستد كه زن را بگيرد و شخصى ديگر بالا تنه ميت را مى گيرد و مرد را از پيش پاى قبر داخل مى كنند باين نحو كه از تابوت به هموارى بيرون مى آورند و سر او را به زير مى كنند مثل روزى كه داخل دنيا شده است از شكم مادر.

و اين عبارت عبارت فقه رضويست و مضمون حديث موثق زيد بن على است از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه.و در حديثى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز وارد است و عمل اصحاب بر اين است.

و در حديث قوى سكونى از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سنت جارى شده است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه زن را در قبر در نياورد مگر كسى كه در حال حيات محرم او بوده است و در حديث قوى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه شوهر اولى است بزن خود تا او را در قبر مى آورد.

ص: 406

و در حديث كالصحيح جابر از حضرت امام محمد باقر و حديث موثق وارد است كه شوهر نزد ران ميت مى ايستد كه او را به قبر در آورد و كسى در اين احكام خلاف نكرده است كه اولى است.

و ليكن خلافست در آن كه آيا واجبست كه محرم زن را دفن كند يا سنت و اولى آنست كه تا محرم باشد و اگر چه زنان باشند ايشان دفن كنند و الا مرد پير صالح و الا جوان صالح و الا مرد پير غير صالح يا خصى چنانكه علما ذكر كرده اند و اللّه تعالى يعلم.

چون داخل قبر شوى كه ميتى را به قبر در آورى بخوان سوره حمد و دعاهاى ديگر را

(و قال ابى رحمه اللّه فى رسالته إليّ اذا دخلت القبر فاقرأ امّ الكتاب و المعوّذتين و آية الكرسىّ فاذا تناولت الميّت فقل بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ثمّ ضعفه فى لحده على يمينه مستقبل القبلة و حلّ عقد كفنه وضع خدّه على التّراب و قل اللّهمّ جاف الارض عن جنبيه و اصعد إليك روحه و لقّه منك رضوانا)

و پدرم رحمه اللّه در رساله كه بمن نوشته و فرستاده بود ذكر كرده بود كه چون داخل قبر شوى كه ميتى را به قبر در آورى پس بخوان سوره حمد را كه مسمى است به ام الكتاب يعنى اصل قرآن است و هر چه حق سبحانه و تعالى در جميع قرآن ذكر كرده است در اين سوره به آن اشاره فرموده يا همه در اين سوره هست و ليكن بغير از ائمۀ معصومين كسى بر آن اطلاع ندارد چنانكه در احاديث وارد شده و تفصيلش إن شاء اللّه در تفسير قرآن مذكور خواهد شد.

و معوذتين را بخوان كه آن سوره قل اعوذ برب الفلق،و قل اعوذ برب الناس است و از اين جهت آن را معوذتين مى گويند كه اين دو سوره قارى و حامل خود را در پناه الهى در مى آوردند از بلاهاى دنيا و آخرت.

و آية الكرسى را بخوان و باين اعتبار او را آية الكرسى مى گويند كه حق

ص: 407

سبحانه و تعالى در آن آيه وصف كرسى كرده است و تفصيل آن را در شرح صحيفه كامله بيان كرده ام و تا و هو العلى العظيم از آية الكرسى است و هر جا اطلاق مى كنند همين قدر مى خواهند و هر گاه كه مراد از آن تا هم فيها خالدون است بيان مى كنند.

پس چون ميت را بگيرى كه داخل قبر كنى بگو استعانت و ياورى مى جويم از خداوند عالميان يا از اسم الهى و استعانت مى جويم از ذات مقدس او يا معنيش اينست كه استعانت مى جويم از او و چگونه نجويم كه همه كارها بلكه وجود و حيات و بقاى من به اوست.

و دفن مى كنم ميت را بر نحوى كه در ملت سيد المرسلين است و فرموده اوست صلى اللّه عليه و آله پس ميت را در لحد بخوابان بر دست راست او رو بقبله و بندهاى كفن او را بگشا و پيش روى او را بر خاك گذار و بگو خداوندا دور كن زمين را از پهلوهاى او كه ضغطه و فشارش قبر بر او واقع نشود يا بدن او را نيز در راحت بدار و روح او را با على عليين برو خشنودى خود را به استقبال او فرست.

و جميع آن چه على ذكر كرده است در فقه رضوى مذكور است و ظاهرش اينست كه اين سورها را پيش از ادخال ميت در قبر مى خواند و احاديث بسيار دلالت مى كنند بر آن كه اينها را بعد از دخول و خوابانيدن مى خوانند پس اولى آنست كه در هر وقت بخواند.

و آن كه گفته است كه بر دست راست بخواباند ميت را اجماعى است بلكه كالضرورى است و قولى نقل كرده اند بر آن كه سنت است.

ظاهرا مراد آن شخص نيز وجوبى است كه از سنت ظاهر شده است چنانكه در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه

ص: 408

فرمودند كه براء بن معرور انصارى در مدينه مشرفه بود و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در مكه معظمه تشريف داشتند و چون براء محتضر شد وصيت نمود كه در قبر روى او را به جانب آن حضرت و به جانب كعبه كنند پس چنان كردند و اين سنت را حضرت جارى ساختند و وصيت نمود بثلث مالش حق سبحانه و تعالى در قرآن فرستاد و سنت جارى شد و هيچ شك نيست كه مراد از سنت سنت واجبه لازمه است نه بمعنى مستحب و اللّه تعالى يعلم.

و در حديث قوى كالصحيح بطرق متعدده از محمد بن عجلان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه چون ميت را به نزديك قبر آورى فى الحال او را به قبر مبر كه كار بر او دشوار و گران شود بلكه دو سه گز دورتر بگذار تا دلش به جاى خود آيد و بعد از آن او را داخل لحد كن و اگر تقيه نباشد روى او را به خاك گذار بعد از آن كه كفن را از روى او دور كرده باشى و بايد كه اولى مردم به او كه شيعه است يا وارث شيعه نزديك سر او باشد و پناه به خدا برد از شر شيطان و سورۀ فاتحه،و معوذتين،و قل هو اللّه احد،و آية الكرسى را بخواند پس تلقين كند او را به اسامى ائمۀ معصومين صلوات اللّه عليهم بعد از شهادتين و به همين مضمون روايت كالصحيح از محمد بن عطيه منقولست اگر چه گمان اينست كه سهو القلم است و ابن عجلان است.

و در حديث حسن كالصحيح حلبى بلكه صحيح چون ظاهر است كه اين احاديث در كتاب ابن ابى عمير بوده است و كتب ابن ابى عمير كالشمس پيش ايشان مشهور بوده است و هر چه را كلينى بسند حسن روايت كرده است از كتاب حلبى به اعتبار ابراهيم بن هاشم،صدوق و شيخ به اسانيد صحيحه روايت مى كنند و نديده ام كه احدى از علما عمل به امثال اين حديث نكرده باشد چون ظاهر است كه ابراهيم بن هاشم اين كتب را بقم آورد و پيشتر از آن حسين بن سعيد و على بن

ص: 409

جعفر و غيرهم از اعيان علما آورده بودند.

لهذا همه تلقى به قبول كردند و از او روايت كردند و پسرش على بن ابراهيم كه از جمله ثقات معتمدين است هميشه از پدر روايت مى كند،و محمد بن يعقوب كلينى كه از اعظم ثقات و محدثين اهل ايمان و اسلام است هميشه از او روايت مى كند بلكه اگر سهل بن زياد روايت كند ضرر ندارد چون سهل نيز همين كتب را بقم آورده بود و به خدمت حضرات جواد و هادى و عسكرى رسيده بود و از ايشان صلوات اللّه عليهم به او مكاتيب مى رسيد و مظنون آنست كه از جمله اصحاب اسرار حضراتست و اگر گاهى از اسرار بيان مى كرده جمعى نفهميده حمل بر غلو او كردند و احمد بن محمد بن عيسى او را از قم بيرون كرد با جمعى و آخر پشيمان شد و بالتماس بسيار بعضى را برگردانيد و چون كلينى رحمة اللّه به خدمت جمعى كثير از اصحاب سهل رسيده بود كه:

يكى از ايشان ثقه عظيم الشأن على بن محمد خال كلينى است ديگر ثقه عظيم الشأن محمد بن الحسن صفار ديگر ثقه عظيم الشأن محمد بن جعفر اسدى كه از ابواب حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليه است ديگر محمد بن عقيل كلينى و غيرهم و همه خوبيهاى سهل را مى دانستند هميشه معتمد كلينى است و در اين مدت مديد حديثى از سهل نديدم كه دلالت بر غلو يا ارتفاع داشته باشد با آن كه شيخ طوسى توثيقش كرده است و مع هذا از مشايخ اجازه كتب معتبره مشهوره است مثل كتب بزنطى.

و ابن ابى عمير و حماد و صفوان و حسين بن سعيد و امثال اين از اصول و مصنفات كه مرا از اين تتبع يقين به همرسيده است كه حديث او ضعيف نيست و در رتبه كمتر از ابن عيسى نيست اگر بهتر از او نباشد.

و جمعى كه اصلا تتبع ندارند همين كه يكى از اين جمع در طريقند اگر

ص: 410

پنجاه حديث باشد همه را طرح مى كنند و اين ضعيف نيز به اعتبار تاليف قلوب همراهى با متاخرين كرده ام و هر جا كالصحيح مى گويم به اعتقاد من صحيح است مثل حديثى كه عده سابقه از سهل روايت كرده باشند و او از ثقات روايت كرده باشد تا معصوم صحيح مى دانم.

و داب قدما كه از رجال سخن مى گويند اين بوده است كه در راويان ائمه سخن مى گفته اند نه بعد از آن زيرا كه كتب روات نزد ايشان بوده است كارى به راوى آنها نمى داشته اند مگر از جهت اتصال سند و لهذا شيخ هرگز سخنى در قدح روات نمى گويد مثل قاسم ابن محمد جوهرى كه حسين بن سعيد از او بسيار روايت كرده است با آن كه واقفى است و مدح و توثيق ندارد و اين بنا بر اين است كه او راوى نبوده است بلكه كتب مشايخ او كه همه مشهور بوده است به حسين بن سعيد اجازه آنها را داده بود و كتب متواتره نزد حسين بن سعيد بود و اسم او را به محض اتصال سند مى برد.

و بر آن چه از تتبع يافته ام بعضى از آنها را ثقه ثبت محقق شيخ حسن بن شيخ زين الدين رحمهما اللّه تعالى مطلع شده است اگر چه سهو كرده است تحقيق خود را و اكثر احاديث صحيحه را از مرتبه صحت انداخته است.

و چون حق سبحانه و تعالى بفضل خود چنان كرد كه از مدت پنجاه سال زياده است كه هميشه تتبع اخبار خاصه و عامه كرده ام بعد از تلمذ بسيار در خدمت فضلاء محققين رحمهم اللّه حق سبحانه و تعالى بحسب وعده وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا اين ضعيف را هدايت نموده است و چون كم شريكم بسيار مشكل است فهمانيدن اين معانى بدون تتبع فهميدنش متعذر است يا متعسر اما اميد هست كه بعد از اين جمعى كثير مرتبه مرتبه هدايت يابند بفضل اللّه تعالى.

ص: 411

مجملا حلبى روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چون ميت را خواهى كه به قبر در آورى تابوت را نزد پاى قبر گذار و ميت را از آنجا بيرون آور و سر او را پيش كن و به قبر در آور و آية الكرسى را بخوان و بگو،بسم اللّه و فى سبيل اللّه و على ملّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله

اللّهمّ افسح له فى قبره و الحقه بنبيّه صلّى اللّه عليه و آله و آن دعايى را كه در نماز خواندى يك مرتبه اينجا بخوان از

اللّهمّ ان كان محسنا فزد فى احسانه و ان كان مسيئا فاغفر له و ارحمه و تجاوز عنه. و هر چه توانى از جهت ميت طلب مغفرت بكن پس حضرت فرمودند كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه وقتى كه ميتى را در قبر مى بردند مى گفتند كه:

اللّهمّ جاف الارض عن جنبيه و صاعد عمله و لقّه منك رضوانا.

و در حديث حسن كالصحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه فرمودند كه چون ميت را در لحد گذارى بگو

بسم اللّه و فى سبيل اللّه و على ملّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عبدك ابن عبدك نزل بك و أنت خيره منزول به اللّهمّ افسح له فى قبره و الحقه بنبيّه اللّهمّ انّا لا نعلم منه الاّ خيرا و أنت اعلم به. و چون خشت چينى بر او بگو

اللّهمّ صل وحدته و انس وحشته و اسكن اليه من رحمتك رحمة تغنيه عن رحمة من سواك و چون از قبر بيرون آيى بگو إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ

و الحمد للّه ربّ العالمين اللّهمّ ارفع درجته فى اعلى علّيين و اخلف على عقبه فى الغابرين يا ربّ العالمين.

و در حديث صحيح از سماعه منقولست كه عرض كردم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه گويم وقتى كه ميتى از شيعيان را به قبر برم حضرت فرمودند كه بگو

اللّهمّ عبدك فلان و به جاى فلان اسم ميت را بگو

ص: 412

و ابن عبدك قد نزل بك و أنت خير منزول به قد احتاج إلى رحمتك اللّهمّ و لا نعلم منه الاّ خيرا و أنت اعلم بسريرته و نحن الشّهداء بعلانيته اللّهمّ فجاف الارض عن جنبيه و لقّنه حجّته و اجعل هذا اليوم خير يوم اتى عليه و اجعل هذا البيت خير بيت نزل فيه و صيّره إلى خير ممّا كان فيه و وسّع له فى مدخله و انس وحشته و اغفر ذنبه و لا تحرمنا اجره و لا تضلّنا بعده.

و در حديث حسن كالصحيح از آن حضرت منقولست كه چون ميت را داخل قبر كنى بشكاف كفن را از پيش روى ميت يعنى روى او را باز كن.

و در حديث صحيح از ابى حمزه منقول است كه گفتم بأحدهما صلوات اللّه عليهما كه آيا بندهاى كفن را مى گشايند حضرت فرمودند كه بلى و روى او را باز مى كنند.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه چون ميت را در قبر مى گذارند كفن را شق مى كنند يعنى مى درند چنانكه جمعى بظاهر حديث عمل نموده اند كه مى بايد از پيش سر ميت بدرند و ظاهرا مراد دور كردن كفن است از روى ميت چنانكه در اخبار صحيحه وارد شده است و اللّه تعالى يعلم.

بالشى از خاك مى سازند از براى ميت كه سرش به زير نيفتد

6-( و قد روى سالم بن مكرّم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: يجعل له وسادة من تراب و يجعل خلف ظهره مدرة لئلاّ يستلقى).

و بسند كالصحيح از سالم منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بالشى از خاك مى سازند از براى ميت كه سرش به زير نيفتد و بر پشت او كلوخى مى گذارند كه بر پشت نيفتد.

بندهاى كفن را مى گشايند

(و يحلّ عقد كفنه و يكشف عن وجهه ثمّ يدعى له و يقال اللّهمّ

ص: 413

عبدك و ابن عبدك و ابن امتك نزل بك و أنت خير منزول به اللّهمّ افسح له فى قبره و لقّنه حجّته و الحقه بنبيه و قه شرّ منكر و نكير).

و بندهاى كفن را مى گشايند چنانكه احاديث بسيار در آن واقع شده است و بعضى گذشت و روى او را باز مى كنند و گذشت پس اين دعا را مى خوانند كه خداوندا بنده تو و غلام زاده تو و كنيز زاده تو اگر واو باشد اشاره است به آن كه اسباب رحمت و قابليت رحمت او بسيار است و اگر نباشد باز اشاره است به آن كه كسى است كه عفو او لازمست به اعتبار كثرت مذلت و در اول بمنزله چند كس است كه هر يك قابليت رحمت دارند.ديگر آن كه به درگاه تو آمده است و كسى از اين درگاه محروم برنگشته است.و ديگر آن كه ترا نيست به كسانى كه به درگاه ايشان مى روند با آن كه غير تو نيز از منعمان نااميد بر نمى گردانند چه احتمال دارد كه تو نااميد كنى او را چون اين همه اسباب رحمت دارد خداوندا قبرش را فراخ گردان يعنى در عالم برزخ مغموم نباشد و چون منكر و نكير از او سؤال كنند تو تلقين او كن اعتقادات حسنه او را تا جواب ايشان تواند گفت و محشور ساز او را با پيغمبرش كه بهترين خلايق است و نگاهدار او را از عذاب منكر و نكير.

تلقين ميت در قبر

(ثمّ تدخل يدك اليمنى تحت منكبه الايمن و تضع يدك اليسرى على منكبه الايسر و تحرّكه تحريكا شديدا و تقول يا فلان بن فلان اللّه ربّك و محمّد نبيّك و الاسلام دينك و علىّ وليّك و امامك و تسمّى الائمة صلوات اللّه عليهم واحدا واحدا إلى اخرهم ائمّتك ائمّة هدى ابرار ثمّ تعيد عليه التّلقين مرّة اخرى فاذا وضعته عليه اللّبن فقل اللّهمّ ارحم غربته وصل وحدته و انس وحشته و امن روعته و اسكن اليه من رحمتك رحمة يستغنى بها عن رحمة من سواك و احشره مع من كان يتولاّه).

پس دست راست خود را داخل مى كنى در زير دوش راست او كه بر

ص: 414

زمين است و دست چپ خود را بر دوش چپ او مى گذارى و حركت مى دهى او را حركتى سخت و مى گويى اسم او را و پدر او را مثل يا محمد بن على و اين تلقين را مى گويى كه ترجمه اش اينست و به فارسى نيز مى توان گفت و ميت كه از دنيا رفت همه زبانى را خصوصا عربى را مى فهمد كه خداوند عالميان پروردگار و خداوندگار تست و محمد صلى اللّه عليه و آله پيغمبر تست و ضم صلوات احوط است و اسلام دين تست و على امام تست و پيشواى تست و الحسن وليّك و امامك تا به آخر ائمه و حضرت صاحب الامر را نام مبر و بگو:

و الحجّة وليّك و امامك امامان تو پيشوايانى اند كه ترا به راه خير هدايت كرده اند با عالميان و نيكوكارانند كه هرگز بدى از ايشان صادر نشده است پس اعاده مى كنى تلقين را بر او مرتبه ديگر.

و بهتر آنست كه باين نحو اعاده كنند كه اى محمد بن على هر گاه ملكين بيايند و از تو سؤال كنند كه خداوند تو كيست و پيغمبر تو كيست و دين تو چه دين است و كتاب تو چه كتابست و امام تو كيست پس مترس و در جواب ايشان بگو:كه اللّه تعالى خداوند و پروردگار من است و محمد رسول من است تا به آخر كه تلقين حقيقى كرده باشد پس چون خشت بر لحد مى چينى بگو كه خداوندا رحم كن بر غريبى او خداوندا تنهائى او را موصول ساز به رحمتت تا تنها نباشد يا به رحمت خود حوران و غلمان را پيش او فرست يا او را پيش ايشان فرست تا تنها نباشد يا اعمال صالح او را به صورت هاى نيكو كن و انس ده وحشت او را به آن چه مذكور شد يا هميشه به ياد تو باشد تا وحشتش زايل شود و ترس او را كه از عذاب تو دارد ايمن گردان و از رحمت خود به او ساكن ساز رحمتى عظيم كه مستغنى شود به سبب آن از رحمت غير تو و حشر كن او را با كسانى كه او اعتقاد به امامت ايشان دارد از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم

ص: 415

اجمعين و اين مجموع عبارت فقه رضوى است.

هر گاه قبر او را زيارت كنى رو به قبله كن و هر دو دست را بر قبر گذار و اين دعا را بخوان

(و متى زرت قبره فادع له بهذا الدّعاء و أنت مستقبل القبلة و يداك على القبر فاذا خرجت من القبر فقل و أنت تنفض يديك من التّراب إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ثمّ احث التّراب عليه (1)بظهر كفّيك ثلث مرّات و قل اللّهمّ ايمانا بك و تصديقا بكتابك هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله فانّه من فعل ذلك و قال هذه الكلمات كتب اللّه له بكلّ ذرّة حسنة).

و هر گاه قبر او را زيارت كنى رو بقبله كن و هر دو دست را بر قبر گذار و اين دعا را بخوان پس چون از قبر بيرون آيى خاك دستها را به تكان و بگو به درستى كه ما همه مملوك و بنده خداونديم و بازگشت ما همه بسوى او خواهد بود پس به پشت دستها سه مرتبه خاك به قبر ريز و بگو در وقت ريختن خاك خداوندا اين كارها مى كنيم چون ايمان به تو داريم و باور داريم كتاب ترا در عذاب قبر آن چه فرستاده و هم چنين در حشر و نشر اين مردن و ساير امور آخرت چيزى چند است كه وعده داده اند ما را خداوند عالميان و رسول او و راست گفته اند خدا و رسول به درستى كه هر كه خاك در قبر ريزد و اين دعا را بخواند حق سبحانه و تعالى بعدد هر ذره از خاك كه در قبر مى ريزد حسنه در نامه عمل او مى نويسد و اين مجموع نيز عبارت فقه رضوى است.

و خبر خاك ريختن را سكونى روايت كرده است تا به آخر دعا و گفت كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه فرمودند كه هر

ص: 416


1- عليه التراب.خ.

كه خاك بريزد و اين دعا را بخواند بعدد هر ذره حق سبحانه و تعالى او را حسنه كرامت فرمايد.

چون قبر درست شود و پر شود پس آب بريز بر قبر ميت در حالتى كه رو به قبر باشى

(فاذا سوّى قبره فصبّ على قبره الماء و تجعل القبر امامك و أنت مستقبل القبلة و تبدأ بصبّ الماء من عند رأسه و تدور به على قبره من اربع[اربعة خ ل]جوانبه حتّى ترجع إلى الرّأس (1)فان فضل من الماء شىء (2)فصبّه على وسط القبر ثمّ ضع يدك على القبر و ادع للميّت و استغفر له).

پس چون قبر درست شود و پر شود پس آب بريز بر قبر ميت در حالتى كه رو به قبر و رو بقبله داشته باشى و ابتدا كن به ريختن آب از پيش سر قبر و بگردان آب را تا چهار جانب قبر را آب بريزى تا باز به جانب سر آيى پس اگر از آب چيزى زياد آيد آن زايد را بر ميان قبر بريز پس دست خود را بر قبر گذار و دعا كن از براى ميت و طلب مغفرت كن از جهت او و اين مجموع عبارت فقه رضويست تا و ادع للميّت كه در آنجا دعاى سابق را ذكر كرده است.

اما تفصيل اين اجمال پس در حديث صحيح از ابى بصير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون ميت را از پيش پاى قبر سرازير داخل كنى در قبر پس بگو

بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول صلّى اللّه عليه و آله اللّهمّ إلى رحمتك لا إلى عذابك و چون در لحد گذارى دست خود را در گوش ميت گذار و بگو

اللّه ربّك و الاسلام دينك و محمّد نبيّك و القرآن كتابك و على امامك يعنى تا آخر چون تقيه مى فرموده اند و سنيان چون على را امام مى دانند مضايقه در آن نداشته اند بنا بر اين

ص: 417


1- من غير تقطع الماء.خ.
2- فان فضل شىء من الماء.خ.

در بعضى از احاديث تلقين همين نام آن حضرتست و بس و شيعيان مى فهميده اند كه تا آخر.

و در صحيح و حسن كالصحيح از زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون ميت را در لحد گذارى آية الكرسى بخوان و دست خود را بر دوش راست او زن يعنى از پائين چون دوش چپ در بالاست و بگو: اى فلان رضيت باللّه ربّا و بالإسلام دينا و بمحمّد صلّى اللّه عليه و آله نبيّا و بعلىّ صلوات اللّه عليه إماما و تمام مى كند تا به آخر.

و در حديث كالصحيح از محفوظ منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون خواهى كه ميت را دفن كنى بايد كه هر كه عاقل تر است از آنهايى كه در قبرند كه ميت را داخل كنند نزد سر ميت باشد و مراد از اعقل شيعه اى است كه مردم را شناسد و مناسب مقام تلقين كند آهسته يا بلند اگر سنى حاضر نباشد بلند بگويد و الا آهسته چنانكه كسى نفهمد و مشغول دعا شود بعنوان بلند و تلقين را آهسته بگويد و سنيان تو هم كنند كه او دعا مى كند و طرف راست روى ميت را بگشايد تا به خاك گذارد و دهن خود را به نزديك گوش ميت برد بگويد سه مرتبه اسمع افهم پس بگويد كه: اللّه ربّك و محمّد نبيّك و الاسلام دينك و فلان امامك يعنى تا به آخر اسمع افهم و سه مرتبه اعاده كن تلقين را.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه چون ميت را در قبر گذارى بگو

اللّهمّ عبدك بن عبدك و ابن امتك نزل بك و أنت خير منزول به. و چون ميت را از تابوت در آورى از پيش پاى قبر و سرازير شود بگو

بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله

ص: 418

اللّهمّ إلى رحمتك لا إلى عذابك اللّهمّ افسح له فى قبره و لقّنه حجّته و ثبّته بالقول الثّابت و قنا و إيّاه عذاب القبر و چون قبر را پر از خاك مى كنى تا برابر زمين شود بگو

اللّهمّ جاف الارض عن جنبيه و اصعد روحه إلى ارواح المؤمنين فى علّيين و الحقه بالصّالحين.

و در حديث موثق كالصحيح از اسحاق بن عمار منقولست كه شنيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون داخل قبر شوى از جهت ميت بگو

بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله پس ميت را هموار سرازير به قبر در آور پس چون در قبر گذارى بندهاى كفن را بگشا چون سر و پا را بسته اند و بگو

اللّهمّ يا ربّ عبدك بن عبدك نزل بك و أنت خير منزول به اللّهمّ ان كان محسنا فزد فى احسانه و ان كان مسيئا فتجاوز عنه و الحقه بنبيّه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و صالح شيعته و اهدنا و إيّاه إلى صراط مستقيم اللّهمّ عفوك عفوك.

پس دست چپ را بر بازوى ميت گذار و او را حركت ده حركتى سخت پس بگو

يا فلان بن فلان اذا سألت فقل اللّه ربّى و محمّد نبيّي و الاسلام دينى و القرآن كتابى و علىّ امامى.

پس يك يك از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را مى گويى تا به آخر پس مرتبه ديگر تلقين را اعاده مى كنى و مى گويى اى فلان آيا فهميدى پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه او جواب مى دهد و مى گويد بلى فهميدم پس مى گويد

ثبّتك اللّه بالقول الثّابت هداك اللّه إلى صراط مستقيم عرّف اللّه بينك و بين أوليائك فى مستقرّ من رحمته.

پس مى گويد

اللّهمّ جاف الارض عن جنبيه و اصعد بروحه إليك و لقّنه منه برهانا اللّهمّ عفوك عفوك.

ص: 419

پس خشت مى چينى و درزهاى آن را گل مى زنى كه خاك به قبر نرود و تا با خشت و گل در كارى اين دعا را مكرر مى خوانى كه

اللّهمّ صل وحدته و انس وحشته و امن روعته و اسكن اليه من رحمتك رحمة تغنيه بها عن رحمة من سواك فانّما رحمتك للظّالمين.

پس از قبر بيرون مى آيى و مى گويى

إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اللّهمّ ارفع درجته فى اعلى علّيّين و اخلف على عقبه فى الغابرين و عندك نحتسبه يا ربّ العالمين.

و احاديث بسيار است با آن كه بسيار نقل كردم چون هر يك مشتمل بود بر حكمى چند كه در ديگرى نبود و هر چه مكرر بود ذكر نكردم و اگر جمع كند ميان دعاها بهتر است چون ممكن است كه به سبب خصوص هر دعايى نفعى خاص به داعى و ميت برسد كه به سبب ديگرى نرسد.

و اما خاك ريختن پس در خبر كالصحيح وارد شده است كه حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه به پشت دستها خاك بر قبر ريختند.

و در حديث حسن كالصحيح از داود بن نعمان منقولست كه حضرت امام ابو الحسن صلوات اللّه عليه را ديدم در جنازه كه مى فرمودند

ما شاء اللّه لا ما شاء النّاس و چون به نزديك قبر رسيدند گوشۀ رفتند و نشستند پس چون ميت را در لحد گذاشتند برخاستند و سه كف خاك بر قبر ريختند بهر دو دست.

و در حسن كالصحيح از ابن اذينه منقولست كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را ديدم كه خاك بر ميت مى ريختند و يك ساعت خاك را در دست نگاه مى داشتند و بعد از آن مى ريختند و زياده بر سه كف نريختند پس من سؤال كردم كه سبب اين چيست حضرت فرمودند كه نگاه مى داشتم و اين دعا را مى خواندم كه

ايمانا بك و تصديقا ببعثك هذا ما وعد اللّه و رسوله و ما

ص: 420

زادنا الاّ ايمانا و تسليما و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چنين مى كردند و سنت بر اين جارى شد.و در حديث سكونى مثل اين حديث است كه:تصديقا ببعثك و در فقه رضوى مثل متن است.

و در حديث كالصحيح از محمد بن مسلم منقولست كه با حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بودم در جنازه شخصى از شيعيان پس چون او را در خاك گذاردند حضرت برخاستند و نزد قبر رفتند از پيش سر و سه كف خاك بر قبر ريختند پس دست خود را بر قبر پهن كردند كه انگشتان گشاده شد و اين دعا خواندند كه

اللّهمّ جاف الارض عن جنبيه و اصعد إليك روحه و لقّه منك رضوانا و اسكن قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك و بعد از آن روانه شدند.

و در حديث صحيح منقولست از عبيد بن زراره كه فرزند شخصى از اصحاب حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فوت شده بود و حضرت در جنازه او حاضر بودند پس چون او را در لحد گذاشتند پدرش خواست كه خاك در قبر بريزد حضرت دست او را گرفت و گفت خاك بر او مريز و هر كه خويش او باشد خاك نريزد به درستى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از آن كه پدر يا خويشان ديگر خاك در قبر ريزند پس ما گفتيم كه يا ابن رسول اللّه همين ما را نهى مى فرماييد از خاك ريختن حضرت فرمودند كه هر خويشى را نهى مى كنم از ريختن خاك بر خويش خود.چون سبب قساوت و سنگ دلى مى شود و هر كه سنگ دل است از رحمت الهى دور است.

و اما آب ريختن بر قبر فى نفسه سنت است و اخبار حسنه و موثقه كالصحيح در آن وارد است و بعنوان دور كه مذكور شد در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است و در

ص: 421

آخر حديث است كه سنت چنين است پس ممكن است كه احاديث مطلق را حمل بر مقيد كنيم و ظاهرا در مستحبات لازم نيست كه مطلق را حمل بر مقيد كنيم بلكه ثواب مقيد بيشتر است و مطلق نيز ثواب دارد.

و در حديث حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه مرويست در ريختن آب بر قبر كه تا ترى هست ميت را عذاب نمى كنند.

و در حديث حسن كالصحيح و صحيح از زراره منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون از قبر فارغ شوى آب بر او بريز و بعد از آن دست را در گل فرو بر كه انگشتان از هم باز باشند.

و در حديث حسن كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين معنى را در قبور بنى هاشم واقع مى ساختند و ممكن است كه اول در قبور ايشان مى كرده باشند و بعد از آن نسبت به همه كس يا خصوص حضرت نسبت بغير بنى هاشم نمى كرده باشند و اين از جمله خصايص حضرت باشد با بنى هاشم.

و در حديث حسن كالصحيح واقع شده است كه قبر را چهار انگشت بلند كن و در موثق كالصحيح وارد شده است كه چهار انگشتى كه مضموم باشد نه گشاده بلند كن.

و در حديث موثق كالصحيح واقع شده است كه بقدر چهار انگشت گشوده بلند كن جمع كرده اند كه اقلش چهار انگشت مضموم است و اكثرش چهار انگشت گشاده است.

و در دو حديث وارد شده است كه دست بر قبر گذاشتن لازم است كسى را كه به جنازه ميت حاضر نشده باشد يعنى نسبت به او تاكيدش بيشتر است.

و در حديث كالصحيح موثق وارد است كه در وقت دست گذاشتن مى بايد

ص: 422

رو بقبله باشد چنانكه در فقه رضوى مذكور است كه در اين وقت و هر وقتى كه زيارت كنى قبر برادر مؤمن را مى بايد كه دست بر قبر گذارى و رو بقبله كنى و دعاى

اللّهمّ ارحم غربته الخ كه در متن گذشت بخوانى.

تلقين براي دفع نكير و منكر

6-( و روى عن يحيى بن عبد اللّه انّه قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: ما على الميّت (1)منكم ان يدرءوا عن ميّتهم لقاء منكر و نكير فقلت و كيف نصنع فقال اذا افرد الميّت فليتخلّف عنده اولى النّاس به فيضع فاه على (2)رأسه ثمّ ينادى بأعلى صوته يا فلان بن فلان او يا فلانة بنت فلان هل أنت على (3)الّذى فارقناك (4)عليه من شهادة ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و انّ محمّدا عبده و رسوله سيّد النبيّين و انّ عليّا امير المؤمنين و سيّد الوصيّين و انّ ما جاء به محمّد صلّى اللّه عليه و آله حقّ و انّ الموت حقّ و انّ البعث حقّ و انّ السّاعة آتية لا ريب فيها و انّ اللّه يبعث من فى القبور فاذا قال ذلك قال منكر لنكير انصرف بنا عن هذا فقد لقّن (5)حجّته).

و بطرق متكثرة قويه از يحيى بن عبد اللّه هاشمى منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه چه مانع است بر اهل ميت شما كه دفع كنند از ميت خود ملاقات منكر و نكير را پس راوى گفت كه چكار كنيم كه ملاقات نشود حضرت فرمودند كه اين كار كنيد كه چون ميت تنها شود يعنى شيعيان بر گردند پس بايد كه بماند نزد او كسى كه اولى است به ميت از ديگران يعنى وارث شيعه و دهن خود را نزد سر ميت برد و فرياد كند به آواز بلند و اسم او

ص: 423


1- اهل الميت.خ.
2- عند.خ.
3- على العهد.خ.
4- فارقتنا.خ.
5- لقن بها.خ.

و اسم پدرش را بگويد خواه مرد و خواه زن و بگويد اين تلقين را كه ترجمه اش اين است كه اى فلان آيا هستى بر آن اعتقادات كه ما از تو دانستيم و از تو جدا شديم و تو آن را داشتى و در كافى فارقتنا و هم چنين در تهذيب يعنى تو از ما جدا شدى و رفتى با آن اعتقاد كه آن گواهى است كه بغير از اللّه سبحانه و تعالى خداوندى نيست حال آن كه واحد من جميع الوجوه است و در خداوندى و يگانگى و ساير كمالات او را شريك نيست،و بر شهادت آن كه محمدى كه بندۀ او است يعنى اعتقاد بالوهيت او مداريد و رسول او است و بهترين پيغمبران است،و آن كه على پادشاه مؤمنان است و بهترين اوصياء پيغمبران است،و به اعتقاد آن كه هر چه فرموده است محمد حق است،و آن كه مردن و لوازم او از سؤال منكر و نكير و عذاب قبر و بقاى روح بعد از فناء بدن حق است و مبعوث شدن و زنده شدن در قيامت حق است،و آن كه قيامت خواهد آمد بالوازمش كه آن حضرت از آنها خبر داده است و قرآن و احاديث معلومه متواتره بر آنها مشتمل است شكى در آنها نيست،و در آن كه حق سبحانه و تعالى جميع مردگان را زنده مى كند و مطيعان را ثواب مى دهد به مراتب عاليه بهشت و كافران را بجهنم مى كند همه حق است و موافق واقع است چون پيغمبر مؤيد به معجزات بسيار فرموده است و ممكن است پس حق باشد پس هر گاه كه اين تلقين را بكند منكر به نكير مى گويد كه ما را روانه كردند و اعتقادات او را تلقين او كردند ديگر ما را به او كارى نيست و ما باين عنوان آمده بوديم كه اگر او را تلقين نكنند سؤال كنيم چون تلقين كردند مى بايدمان رفتن و از اين جهت است كه شهيد گفته است كه سؤال قبر حق است اجماعا مگر كسى را كه تلقين كرده باشند كه در آنجا اجماع نيست و خلافى نيست چون اصل سؤال متواتر است و سقوط از ملقن به آحاد رسيده است.

ص: 424

و در حديث كالصحيح از جابر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقولست كه فرمودند كه باكى نيست و ضررى نيست بر هيچ يك از شما كه چون ميت خود را دفن كنيد و قبر را درست كنيد و مردمان برگردند يكى بماند نزد قبر او و بگويد

يا فلان بن فلان أنت على العهد الّذى عهدناك به من شهادة ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه و انّ عليّا امير المؤمنين امامك و يك يك از ائمه معصومين را مى گويد تا به آخر پس چون اين تلقين را كردند يكى از اين دو ملك به ديگرى مى گويد كه بار سؤال را از دوش ما برداشتند زيرا كه تلقينش كردند پس برمى گردند از پيش او و داخل نمى شوند كه سؤال كنند.

و در فقه رضوى مذكور است كه هر گاه بعد از رفتن مشيعين ميت را به آواز بلند تلقين كنند از او سؤال نخواهند كرد و در وقت تلقين هر دو دست را بر قبر گذارد اولى مردمان به او تلقين كند.

و احاديث صحيحه وارد شده است از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام كه هر كه زيارت برادر مؤمن كند و هفت نوبت انّا أنزلناه بخواند حق سبحانه و تعالى هر دو را بيامرزد ميت و خواننده را و شيخ طوسى رحمه اللّه ذكر كرده است كه صحيفه بنويسند و جمعى گواهى دهند بر اعتقاد حق ميت و با او در قبر گذارند چنانكه علامه و غير او روايت كرده اند كه در زمان حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فاحشۀ بود كه زنا مى كرد و هر فرزندى كه مى زاييد در تنور مى انداخت و مى سوخت چون فوت شد و در قبر گذاشتند او را و قبر را پر كردند از خاك خاك او را بيرون انداخت و مكرر كردند و زمين او را قبول نمى كرد به خدمت حضرت عرض نمودند حضرت فرمودند كه زمين كفار را قبول مى كند از مادرش بپرسيد كه اين دخترت چه عمل مى كرد مادر گفت كردار

ص: 425

او را حضرت فرمودند كه بواسطه سوختن بى گناهست كه زمين او را قبول نمى كند پس حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه فرمودند كه تربت حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه با او بگذاريد چون گذاشتند زمين قبول كرد و بيرون نينداخت و در فقه رضوى مذكور است كه بگذارند با ميت در كفنهاى او اندكى از خاك قبر حسين بن على صلوات اللّه عليهما و بنا بر اين است كه اكثر علما ذكر كرده اند استحباب اين را.

ص: 426

باب التّعزية و الجزع عند المصيبة

اشاره

و زيارة القبور و النّوح و الماتم

بابى است در بيان تعزيه يعنى صبر فرمودن اهل ميت به نصايح و مواعظ و اقل آن ديدن اصحاب ميت است و در جزع كردن و صبر نكردن كه مكروهست و در زيارت قبرها كه سنت است و در نوحه كردن كه چه مرتبه خوبست و چه مرتبه بد است و در ماتم كه اجتماع زنانست يا اعم از زنان و مردان و طعام پختن هم سايگان و خويشان.

هر كه تسلى دهد و صبر فرمايد اندوهناكى را

14-( قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من عزّى حزينا كسى فى الموقف حلّة يحبر بها).

بسند قوى كالصحيح از سكونى از حضرت امام جعفر صادق از آباى آن حضرت صلوات اللّه عليهم منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه تسلى دهد و صبر فرمايد اندوهناكى را اگر چه اندوه او از نقصان مال باشد حق سبحانه و تعالى در روز قيامت دو جامه از جامهاى بهشت در او پوشاند كه او مسرور شود يا مزين شده خوشحال گردد.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه تسلى دهد مصيبت زدۀ را حق سبحانه و تعالى او را مثل ثواب مصيبت زده بدهد بى آن كه از ثواب او چيزى كم شود.

و در حسن كالصحيح وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر كه غم مؤمنى را بردارد بهر عنوان كه باشد حق سبحانه و

ص: 427

تعالى در روز قيامت غمهاى او را زايل كند و چون از قبر بيرون آيد خوشحال باشد و احاديث صحيحه در اين باب بسيار است.

تعزيه قبل و بعد از دفن

7-( و روى هشام (1)بن الحكم انّه قال: رأيت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما يعزّى قبل الدّفن و بعده).

و بهشت سند صحيح از هشام منقولست كه گفت ديدم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه را كه تعزيه مى فرمودند پيش از دفن و بعد از دفن به مواعظ و نصايح و غير آن و اين عبارت دو احتمال دارد يكى آن كه گاهى پيش از دفن پرسش مى فرمودند و گاهى بعد از دفن و احتمال ديگر آن كه هميشه هر دو را بفعل مى آوردند و اين اظهر است از عبارت.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: التّعزية الواجبة بعد الدّفن).

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه تعزيه و پرسش واجب يعنى سنت مؤكد بعد از دفن است يعنى اين اهم است چون گذشت كه هر دو خوبست.

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه تعزيه و تسليه و صبر فرمودن اهل مصيبت بعد از آنست كه ميت را دفن كنند.

و در موثق كالصحيح و قوى كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه تعزيه نيست الا نزد قبر و مى بايد كه برگردند و در آنجا نه نايستند مبادا ميت ايشان را عذاب كنند و ايشان آواز او را بشنوند و باعث زيادتى غم ايشان شود.

ص: 428


1- عن هشام.خ.

از پرسش و صبر فرمودن همين بس است كه صاحب مصيبت ترا به بيند

6-( و قال صلوات اللّه عليه: كفاك من التّعزية ان (1)يراك صاحب المصيبة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه از پرسش و صبر فرمودن همين بس است كه صاحب مصيبت ترا به بيند.و اين حديث را مسند بخاطر ندارم و ليكن علما عمل باين كرده اند چون مرسل او حكم مسند دارد با آن كه غرض از تعزيه بلكه معنى تعزيه تسلى دادنست و در ديدن تسلى مى يابند و اگر چه به مشغول شدن به ايشانست كه از خاطرش مى رود مصيبت و مجربست.

6-( و: اتى ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه قوما قد اصيبوا بمصيبة فقال جبر اللّه وهنكم و احسن عزاكم و رحم متوفّاكم (2)ثمّ انصرف).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه به نزد جمعى آمدند كه ايشان را مصيبتى رسيده بود پس حضرت باين عنوان تعزيه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى تدارك كند نقصى را كه به شما رسيده است و عوض بدهد در دنيا و آخرت و شما را صبر جزيل كرامت كناد و مرده شما را بيامرزد همين را فرمودند و برگشتند.

و در موثق كالصحيح منقولست از يونس بن يعقوب كه گفت كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه نزد مفضل روم و او را تعزيه دهم از جانب حضرت بر فوت پسرش اسماعيل و فرمودند كه سلام مرا به او برسان و بگو كه ما به مصيبت اسماعيل مبتلا شديم و صبر كرديم تو نيز صبر كن چنانكه ما صبر كرديم ما را مراديست و حق سبحانه و تعالى غير آن را مى خواهد چون چنين است تسليم مى كنيم مراد او را.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: التّعزية تورث الجنّة).

در حديث معتبر وارد است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه تعزيه و

ص: 429


1- بان.خ.
2- موتاكم.خ.

پرسش و صبر فرمودن بهشت را لازم دارد كه البته به بهشت مى رود.

و در حديث معتبر وارد است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه هر كه اندوهناكى را تسلى دهد حق سبحانه و تعالى او را عطا كند در روز قيامت دو جامه از جامهاى بهشت و در اين حديث يحيى بها وارد شده است يعنى عطا كنند او را و دور نيست كه حديث سكونى نيز يحيى باشد و به تصحيف يحبر نوشته باشند كتّاب يا بر عكس و ليكن در نسخ معتبره بنحو سابق وارد شده است و هر دو خوبست.

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت موسى عليه السلام در مناجات پروردگار گفت الهى چه ثوابست كسى را كه زن فرزند مرده را تسلى دهد و تعزيه كند حق سبحانه و تعالى فرمود كه او را در سايه خود در آورم روزى كه نباشد مگر سايۀ من يعنى سايه عرش چنانكه در قوى كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه منقولست كه هر كه زن بچه مردۀ را تعزيه كند و تسلى دهد حق سبحانه و تعالى او را در سايه عرش خود در آورد روزى كه سايه نباشد مگر سايۀ عرش او.

و ممكن است كه مراد از اول بلكه ثانى هم سايه حمايت و شفقت مراد باشد در همه جا و سايه عرش جائى است كه انبياء و اولياء ملائكه در آنجا خواهند بود از جهت حساب خلايق.

6-( و: عزّى الصّادق صلوات اللّه عليه رجلا بابن له فقال له صلوات اللّه عليه اللّه خير لابنك منك و ثواب اللّه خير لك منه فبلغه جزعه بعد ذلك فعاد اليه فقال له قد مات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أ فما لك به اسوة فقال له انّه كان مرهّقا فقال له انّ امامه ثلاث خصال شهادة ان لا اله الاّ اللّه و رحمة اللّه و شفاعة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله

ص: 430

فلن تفوته واحدة منهنّ إن شاء اللّه عزّ و جلّ).

و بسند صحيح و كالصحيح از رفاعه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه تعزيه فرمودند شخصى را كه پسرش فوت شده بود و به او گفتند كه خداوند عالميان از براى پسر تو بهتر است از تو از براى پسرت و ثواب الهى از براى تو بهتر است از پسرت از براى تو و اين كلامى است كه بالاتر از اين سخن نمى باشد و ليكن مصيبت زده نمى فهمد امثال اينها را از حكم الهيه پس خبر به حضرت رسيد بعد از اين كه آن مرد بى تابى مى كند حضرت مرتبه ديگر تشريف بردند و به او فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از دنيا رفتند شما متابعت آن حضرت نمى كنيد به آن كه چون آن حضرت رفتند بدانيد كه شما را نيز مى بايد رفت بطريق اولى يا آن كه چون صبر كرديد بر فوت آن حضرت كه حيات عالميان بود بر اين نيز صبر بكنيد چنانكه احاديث بسيار وارد شده است كه هر كرا مصيبتى برسد پس بايد كه فكر كند فوت آن حضرت را كه مردمان به مصيبتى مبتلا نشده اند بمثل آن مصيبت.

و بسند حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از دنيا رفت اهل البيت صدايى شنيدند و كسى را نمى ديدند كه مى گفت هر نفسى چشنده مرگست و همه را مى بايد رفت و مزد شما را كاملا در روز قيامت به شما خواهند رسانيد پس هر كرا در آن روز نجات دهند از جهنم و داخل بهشت شود رستگار است و نيست زندگانى دنيا مگر تمتعى زايل كه مردمان فريفته آن شده اند و به درستى كه اگر پيغمبر از شما رفت خدا به باقى است و رحمت او تسلى مى دهد مصيبت زدگان را و تدارك مى كند آن چه را از اين كس رفته است پس مى بايد كه اعتماد شما بر خدا باشد و بس و اميدوارى شما به او باشد و بس و محروم كسى است كه از

ص: 431

ثواب خود را محروم كند به جزع و عدم صبر و روايات بسيار باين مضمون وارد شده است و در روايتى هست كه بعضى گفتند كه گوينده اين سخنان ملكى بود كه از جانب حق سبحانه و تعالى آمده بود و بعضى گفتند كه خضر عليه السلام بود و ظاهر يك حديث اينست كه جبرئيل بود.

پس آن مرد به حضرت صادق صلوات اللّه عليه گفت كه غمى كه داريم اينست كه صالح نبود و كارهاى بد مى كرد و در بعضى از نسخ مراهقا است چنانكه در ثواب الاعمال است و ليكن در كافى و تهذيب مثل اصل است و ظاهرا مراهقا تصحيف است و بر تقدير وقوع بمعنى اول است مجازا چه از مراهق قريب به بلوغ را مى خواهند پس گويا گفته است كه جوان و جاهل بود و لازمه آن هرزه كاريست پس حضرت فرمودند كه سه چيز در پيش دارد كه به آن ها اميدوارى تمام هست يكى گواهى به وحدانيت الهى و احاديث بسيار وارد شده است كه گوينده اين كلمه با شرايط مغفور است.

از آن جمله حديث كالمتواتر بين العامة و الخاصة كه چون حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه به نيشابور رسيدند محدثان آن بلاد همه در خانه حضرت ايستاده بودند و نقل كرده اند كه در آن زمان در اصل نيشابور سيصد هزار محدث بودند از خاصه و عامه كه بر بخارى اجتماع نمودند و آخر بواسطه حسد محدثين آنجا او را در منبر سنگ باران كردند و جمعى به صد تشويش او را از دست اينها خلاص كردند در شبى او را روانه بغداد ساختند بعد از آن كه دو مرتبه سابق بر اين در سمرقند و بخارا نيز او را سنگ باران كرده بودند از جهت آن كه اعتقاد بخارى اين بود كه كلام الهى حادثست و شافعى و احمد حنبل تابع ابو الحسن اشعرى بوده قرآن را قديم مى دانستند و اين اعتقاد باطل در خراسان شايع بود خصوصا نزد محدثان اهل سنت چون بخارى را مخالف اين اعتقاد

ص: 432

ديدند با او چنين كردند.

و در رجال عامه حكايت بخارى باين عنوان نقل كرده اند و ذكر كرده اند كه در شهر سبزوار مى بود و از آنجا كه متوجه سمرقند شد دويست هزار محدث بر او جمع شدند و چون فضلاى آنجا بى اعتبار شدند اين مكر كردند كه در وقتى كه در منبر باشد مسأله حدوث و قدم كلام را از او پرسيدند و او گفت كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد وصف كرده است قرآن را به محدث پس فضلا گفتند كه كافر است و شروع در سنگ باران كردند و جمعى از مريدان به صد تشويش او را خلاص كردند و مخفى از آنجا به بخارا آمد و در آنجا نيز سيصد هزار محدث بر او جمع شدند و عاقبت مثل سمرقند شد و در نيشابور به دستور تا چون به بغداد رسيد اعتبارش كردند.

مجملا نقل كرده اند كه در خانه حضرت دويست هزار فضلاء محدثين اجتماع كرده بودند و چون حضرت از خانه بيرون آمدند در محفه بودند محدثان فرياد بر آوردند كه يا ابن رسول اللّه از شهر ما بيرون مى فرمايى و يك حديث افاده نمى فرمايى كه مستفيد شويم حضرت سر بيرون كردند و فرمودند كه شنيدم از پدرم موسى بن جعفر كه فرمود شنيدم از پدرم جعفر بن محمد تا حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه گفت شنيدم از جبرئيل از خداوند عالميان كه فرمود كه: لا اله الاّ اللّه حصار من است هر كه داخل شد در حصار من ايمن شد از عذاب من پس چون شتر روانه شد حضرت به آواز بلند فرمودند كه با شرطهاى آن و من از جمله شروط اين كلمه ام و هر كه قايل است به امامت آن حضرت قايل است به دوازده امام معصوم پس يك شرط:امامت ائمه معصومين است صلوات اللّه عليهم و شرطى ديگر چنانكه در احاديث كالصحيحه و صحيح وارد است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر كه از روى

ص: 433

اخلاص كلمه لا اله الاّ اللّه بگويد البته داخل بهشت شود و اخلاص آنست كه اين كلمه او را از محرمات الهى باز دارد و احاديث فضل اين كلمه زياده از آنست كه حصر توان كرد.

ديگر از آن سه چيز رحمت الهى است كه بر همه كس واجبست كه اميدوار رحمت او باشند بلكه از جمله گناهان كبيره است نااميدى از رحمت الهى تا آن كه فرموده است كه نااميد از رحمت الهى نيستند مگر كافران.

سيم شفاعت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم و جزو اخير را ذكر نكرده اند از جهت ظهور و عدم اغترار شيعيان كه مغرور نشوند و آيات و احاديث شفاعت را حصر نمى توان كردن پس يكى از اينها كه شفاعت ائمه معصومين است يا هر يك از اينها از او فوت نخواهد شد اگر حق سبحانه و تعالى خواهد و اگر نيز بنا بر اين فرمودند كه رجا غالب نشود به مرتبه كه مرتكب معاصى شوند باين اميدوارى چنانكه حق سبحانه و تعالى هر جا آيه رحمتى فرستاده است عقيب آن آيه غضبى بيان فرموده است و بر عكس تابنده در ميان خوف و رجا باشد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه شما را داند كه شيعه اند و دوست دارد يا بواسطه تشيع دوست دارد داخل بهشت مى شود اگر چه شيعه نباشد و چنين كسى ظاهرش آنست كه مستضعف است و گذشت كه احاديث بسيار هست كه اميدوارى هست در ايشان كه بفضل الهى نجات يابند.

و در حديث صحيح و كالصحيح از على بن مهزيار منقول است كه شخصى عرضه به خدمت حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه فرستاد كه از مردن فرزندم بسيار غم دارم حضرت نوشتند كه نمى دانى كه حق سبحانه و تعالى

ص: 434

از مال مؤمن و فرزند مؤمن انتخاب مى فرمايد هر چه را بهتر است تا ثواب عظيمش كرامت فرمايد.

و منقول است كه برادر اشعث فوت شده بود حضرت امير المؤمنين عليه السلام به عزا پرسش او آمدند و فرمودند كه اگر جزع كنى حق خويشاوندى به جا آوردۀ و اگر صبر كنى مى گذرد حق الهى را ادا كرده با آن كه اگر صبر كنى و نزد خدا و خلق محمودى و اگر جزع كنى مى گذرد و نزد خدا و خلق مذمومى پس اشعث گفت إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ حضرت فرمودند كه مى دانى چه معنى دارد اشعث گفت تو غايت علوم و منتهاى علومى كه هر كسرا كه مشكلى مى شود بازگشتش بسوى تست من چه دانم حضرت فرمودند كه انا للّه اقرار است از بنده به مملوكيت و انا اليه راجعون اقرار است به آن كه غير او همه كس هلاك خواهند شد.

سزاوار است صاحب مصيبت ردا نپوشد

6-( و روى ابو بصير عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: ينبغى لصاحب الجنازة ان لا يلبس رداء و ان يكون فى قميص حتّى يعرف).

و در موثق و در قوى كالصحيح منقولست از ابو بصير از آن حضرت كه فرمودند كه سزاوار نظر به صاحب جنازه و اولى به ميراث و در كافى صاحب مصيبت آنست كه ردا نپوشد چون متعارفست كه عرب همه ردا مى پوشند و نزد عجم بالا پوش بمنزله رداست و شيخ بها الدين محمد رحمه اللّه مى گفت بالا پوش رداست و پيش عرب چنين متعارفست و مى بايد كه همين پيراهن پوشيده باشد تا آن كه صاحب عزا را مردمان بشناسند و او را سر سلامتى دهند.

و در حديث حسن كالصحيح نيز از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه سزاوار آنست كه صاحب مصيبت ردا نپوشد تا بدانند كه او صاحب مصيبت است و در فقه رضوى مذكور است كه صاحب مصيبت جنازه را بر ندارد و خاك در قبر نكند و مستحب است او را كه سر برهنه و پا برهنه

ص: 435

باشد.

سزاوار نظر به هم سايگان ميت آنست كه اطعام كنند سه روز بيت ميت را

(و ينبغى لجيرانه ان يطعموا عنه ثلاثة ايّام).

و سزاوار نظر به همسايگان ميت آنست كه اطعام كنند سه روز از جهت اهل بيت ميت و جمعى كه بپرسش ايشان مى آيند چون خود به مصيبت گرفتارند و ظاهر آنست كه تتمه حديث ابى بصير باشد چنانكه در كافى است متفرقا و مضمونش در فقه رضوى مذكور است و احاديث ديگر خواهد آمد.

از رحمت الهى دور است كسى كه ردا نپوشد در مصيبت ديگران

6-( و قال صلوات اللّه عليه: ملعون ملعون من وضع رداءه فى مصيبة غيره).

و حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ملعونست و از رحمت الهى دور است در دنيا و آخرت كسى كه ردا نپوشد در مصيبت ديگران و سبب آنست كه تشريع است و شارع قرار داده است كه صاحب مصيبت ردا نپوشد و يا اظهار حزن و اندوه كردن است و به دروغ و يا اظهار جزع كردن و شكايتست از جناب اقدس الهى به عبث و يا وجهى داشته باشد كه ما ندانيم.و دو حديث قوى نيز گذشت در اوايل احكام ميت.

دريدن جامه در عزا

11,10-( و: لمّا قبض علىّ بن محمّد العسكرىّ راى الحسن بن علىّ صلوات اللّه عليهما قد خرج من الدّار و قد شقّ قميصه من خلف و قدّام).

و چون وفات كرد حضرت امام على نقى عسكرى و باين اعتبار آن حضرت را و حضرت امام حسن بن على را عسكريين مى نامند از جهت آن كه سكنى ايشان در سامره بود و سر من راى را يكى از خلفا از جهت عسكر بنا كرد كه در بغداد جاى ايشان تنگ بود حاصل كه حضرت امام حسن عسكرى از خانه بيرون آمدند و پيراهن خود را از پيش و از پس دريده بودند.

و كلينى در حديث كالصحيح روايت كرده است كه برادر حضرت امام على نقى فوت شده بود حضرت از جهت برادر گريبان خود را دريده بود و اين

ص: 436

دو حديث دلالت مى كند بر آن كه جامه بر پدر و برادر دريدن سنت است و در حديث قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه سزاوار نيست فرياد كردن و جامه دريدن بر ميت.

و بسند كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت پرسيدند از شخصى كه جامه خود را بر پدرش يا بر مادرش يا بر برادرش يا بر خويش او بدرد پس حضرت فرمودند كه باكى نيست در جامه دريدن به درستى كه حضرت موسى جامه دريد بر برادرش حضرت هارون عليهما السلام و جامه ندرد پدر بر فرزندش و نه شوهر بر زنش و زن جامه مى درد بر شوهرش و اگر شوهر جامه بر زن بدرد يا پدر بر فرزند پس كفاره مى بايد بدهند مثل كفاره قسم و نماز ايشان خوب نيست تا كفاره بدهند و توبه كنند از آن چه كرده اند و اگر زنى روى خود را بخراشد يا موى خود را بچيند يا بكند پس در بريدن مو بنده آزاد كند يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد يا شصت مسكين را طعام دهد و اگر رو را بخراشد يا مو را بكند كفاره قسم مى دهد اگر در خراشيدن خون در آيد و اگر دست بر روى خود زده باشد مى بايد كه توبه كند و كفاره واجب نيست و بتحقيق كه زنان اولاد حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها جامها دريدند و سيليها بر روهاى خود زدند از جهت حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه و بر چنين كسان جامه مى توان دريد و دست بر رو مى توان زد و ديگر اخبار جزع خواهد آمد بنا بر اين علما حرام مى دانند اين افعال را مگر بر پدر و برادر و كفاراتى كه وارد شده است جمعى واجب مى دانند و جمعى سنت و احتياط را ترك نمى بايد كرد به آن كه چنين كارها نكنند و اگر بكنند كفاره بدهند.

فشار قبر بر سعد بن معاذ

14-( و: وضع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله رداءه فى جنازة سعد بن معاذ رحمه اللّه فسئل عن ذلك فقال انّي رأيت الملائكة قد وضعت

ص: 437

ارديتها فوضعت ردائي).

و بسند كالصحيح بل الصحيح روايت كرده است صدوق از عبد اللّه بن سنان و طريق او بعبد اللّه صحيح است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه به خدمت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمدند و عرض نمودند كه سعد بن معاذ به رحمت الهى واصل شد و بسيار بزرگ بود چنانكه از اخبار بسيار ظاهر مى شود پس حضرت با اصحاب برخاستند پس فرمودند كه او را غسل دادند و كفن كردند و در تابوت گذاشته روانه شدند و حضرت از عقب جنازه مى فرمودند و گاهى دست راست تابوت را مى گرفتند و گاهى دست چپ را يعنى در ابتدا تا او را به قبر رسانيدند پس حضرت داخل قبر شدند و او را در لحد خوابانيدند و خشت بر او چيدند و مى فرمودند كه سنگ بدهيد گل بدهيد تا درز خشت ها را گرفتند پس چون فارغ شدند و بدست خود خاك ريختند در قبر قبر را پر كردند حضرت سيد المرسلين فرمودند كه من مى دانم كه بدن خاك مى شود و روز بروز در پوسيدنست و ليكن حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد كه هر كه كارى كند آن را خوب بكند پس چون قبر درست شد مادر سعد در گوشه بود گفت گوارا باد بهشت از براى تو اى سعد پس حضرت فرمودند كه اى مادر سعد با اين همه كه ديدى كردم جزم مكن بر خداوند تعالى كه البته او را به بهشت مى برد به درستى كه سعد را اندك فشارى از قبر شد پس حضرت با اصحاب برگشتند پس گفتند يا رسول اللّه امروز كارى چند فرموديد بر سعد كه به هيچ كس نكرده بوديد پيش از اين يكى آن كه در جنازه او پا را برهنه كرديد و ردا را از دوش انداختيد پس حضرت فرمودند كه چون فرشتگان همه بى كفش و ردا بودند من متابعت ايشان كردم ديگر صحابه گفتند كه گاهى جانب راست تابوت را مى گرفتى و گاهى جانب چپ را حضرت فرمودند كه دست من در دست جبرئيل بود هر جا كه دستم را مى گذاشت

ص: 438

مى گذاشتم ديگر صحابه گفتند كه امر كردى كه او را غسل دادند و نماز بر او كردى و در لحدش خوابانيدى و مع هذا فرمودى كه او را ضغطه و فشارش قبر شد حضرت فرمودند كه بلى با خانه اش كج خلقى مى كرد حق سبحانه و تعالى باين ضغطه او را پاك كرد.

و صدوق ذكر كرده است در خصال كه سعد بن معاذ را سه چيز از خوبيها بود كه اگر يكى از آنها را كل اهل زمين مى داشتند از جهت فضيلت ايشان كافى بود و صدوق اين جزو آخر را در اينجا ذكر كرد تا دفع دخل كند كه حديث سابق دلالت مى كرد كه ردا را در جنازه غير نبايد انداختن پس چرا حضرت صلوات اللّه عليه و آله انداختند جواب گفت كه خصوص سعد از اين حكم كلى مستثنى است بامر الهى از جهت تأليف قلوب يهودان و اطمينان مسلمانان و حكايات سعد و خوبيهاى او از كتب سير و تواريخ و غير آن ظاهر مى شود خوشا حال جمعى كه در زمان آن حضرت از دنيا رفتند بعنوان شهادت يا غير آن و بدا حال جمعى كه ماندند و فريفته دنيا شدند و دين را بدنيا فروختند نعوذ باللّه من الضلالة بعد الهداية.

صبر در مصيبت

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لو لا انّ الصّبر خلق قبل البلاء لتفطّر المؤمن كما تتفطّر البيضة على الصّفا).

و بسند قوى كالصحيح از آن حضرت سلام اللّه عليه منقول است كه اگر نه آن بود كه حق سبحانه و تعالى صبر را پيش از بلا آفريده بود مطلقا يا نسبت به مؤمن هر آينه مؤمن مى شكست مانند تخم مرغى كه بر سنگ حسنى خورد چون بلا را حق سبحانه و تعالى از جهت دوستان خود مقرر ساخته است.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اربع من كنّ فيه كان فى

ص: 439

نور اللّه عزّ و جلّ الاعظم من كان عصمة (1)امره شهادة ان لا اله الاّ اللّه و انّي رسول اللّه و من اذا اصابته مصيبة قال انّا للّه و انّا اليه راجعون و من اذا اصاب خيرا قال الحمد للّه ربّ العالمين و من اذا اصاب خطيئة قال استغفر اللّه (2)و اتوب اليه).

و در صحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه چهار خصلت است كه هر كه اين چهار خصلت در او باشد خواهد بود در نورى كه اعظم انوار الهى است جل شانه در دنيا و عقبى اما در دنيا چون مشتمل است بر نور ايمان و رضا به قضا و شكر حق سبحانه و تعالى و بازگشت به او در هر ساعتى و اما در عقبى اعظم جاهاى قيامت در نورانيت جائى است كه انبيا و اوصيا در زير عرض حق سبحانه و تعالى خواهند بود و اين نورهاى معنوى سبب انوار صورى آن روز خواهد بود چنانكه آيات و احاديث متواتره بر آن دلالت دارد اما آن چهار چيز.

اول: صفت كسى است كه اعتصام او و احتفاظ او به شهادت بر وجود بارى تعالى و وحدت او و يقين به رسالت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله باشد و اين دو يقين لازم دارد يقين بما جاء به النبي صلى اللّه عليه و آله را كه اعتقاد يقينى داشته باشد بجميع آن چه آن حضرت فرموده است و از آن جمله اعتقادست به امامت ائمه هدى صلوات اللّه عليهم و حشر و نشر و ساير امورى كه آن حضرت خبر داده باشد چنانكه در احاديث متواتره وارد شده است كه شهادتين بى اقرار بائمه معصومين فايد اخروى ندارد بلى اين كلمتين فايد دنيوى داشت نسبت به منافقانى كه بدترين كفار بودند و به سبب كلمتين جان و دلشان محفوظ بود.خ.

ص: 440


1- عظمة.خ.
2- استغفر اللّه ربي.خ.

دويم: كسى كه هر گاه مصيبتى به او رسد در مال يا نفس و غير آن چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ »و گذشت تفسير آيه كريمه بگويند كه ما مملوك و بنده خداونديم و خداوند عليم حكيم هر چه نسبت به بندگان خود مى فرمايد عين مصلحت ايشان است خواه در تكاليف و خواه در مصايب و چون غرض الهى آنست كه ايشان را به سبب اينها ثواب غير متناهى در آن نشأه كرامت كند مى گويد كه:و انّا اليه راجعون و به درستى و راستى كه بازگشت ما بسوى او خواهد بود و جزاى ما را بر وجه احسن چنانكه فرموده است خواهد داد.

سيم: كسى كه از جانب حق سبحانه و تعالى به او نعمتى برسد با آن كه هميشه متواتر و متوالى است بگويد كه جميع ثناها و حمدها مخصوص خداونديست كه آفريننده و روزى دهنده و تربيت كننده جميع عالميان است و در بعضى از نسخ فقيه رب العالمين نبود اما در خصالى بود كه قديم است و به يك واسطه از نسخه مصنف نوشته اند و جمعى از مجتهدين و محدثين بر آن گشته اند و اجازت فضلا در آنجا هست چهارم كسى كه هر گاه از او خطائى سر زند فى الحال رجوع به توبه و انابه كند پيش از آن كه در نامه عملش نوشته شود.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: ما من مؤمن يصاب بمصيبة فى الدّنيا فيسترجع عند مصيبته و يصبر حين تفجاه المصيبة الاّ غفر اللّه له ما مضى من ذنوبه الاّ الكبائر الّتى أوجب اللّه عزّ و جلّ عليها النّار و كلّما ذكر مصيبته فيما يستقبل من عمره فاسترجع عندها و حمد اللّه عزّ و جلّ عندها غفر اللّه له كلّ ذنب اكتسبه فيما بين الاسترجاع الاوّل إلى الاسترجاع الاخير الاّ الكبائر من الذّنوب).

و در صحيح و حسن كالصحيح از معروف بن خربوذ مكى از حضرت امام محمد باقر سلام اللّه عليه منقول است

ص: 441

كه فرمودند كه هر مؤمنى كه در دنيا به مصيبتى مبتلا شود در وقت مصيبت بگويد إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ و چون مصيبت به ناگاه به او رسد صبر كند و بى تابى نكند البته حق سبحانه و تعالى گناهان گذشته او را همه بيامرزد مگر گناهان كبيره كه حق سبحانه و تعالى واجب گردانيده است جهنم را از براى آن يعنى به استحقاق اگر توبه نكند و رحمت الهى شامل حال او نشود و شفاعت احدى او را دستگيرى نكند و بلاغت مقتضى آن است كه چنين سخن گويد تا كسى جرأت نكند بر گناهان كبيره و هر چند اين مصيبت به خاطرش رسد در آينده و كلمه استرجاع را بگويد و حمد الهى كند و چون مدتى كه گذشت غالب اوقات متفطن مى شود كه خير او در بلا بوده است و صدمه آن بلا گذشته است حمد الهى مشكل نيست حق سبحانه و تعالى بيامرزد او را هر گناهى را كه كرده باشد از گفتن آن كلمه تا گفتن اين كلمه مگر گناهان كبيره را چنانكه در باب كباير خواهد آمد تعداد آن و ممكن است كه وصف احترازى باشد و مراد همه كباير نباشد بلكه مثل شرك و كشتن معصوم و چيزهائى كه كفر است اينها مغفور نشود و باقى كباير مغفور شود و اين معنى بحسب عبارت ظاهرتر است و اللّه تعالى يعلم.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر كس را حق تعالى ملهم سازد در وقت مصيبت كه كلمه استرجاع را بگويد بهشت واجب مى شود از جهت او.

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه بعد از مدتى به خاطرش آيد مصيبت گذشته و او بگويد

انّا للّه و انّا اليه راجعون و الحمد للّه ربّ العالمين اللّهمّ اجرنى على مصيبتى و اخلف علىّ افضل منها يعنى خداوندا مرا مزد ده بر آن مصيبت كه بر من واقع شد و

ص: 442

بهتر از آن بعوض آن كرامت كن مرا همان ثواب كرامت مى فرمايد كه در صدمه اول به او داده اند از جهت مصيبت.

6-( و روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: انّ ملكا موكّلا بالمقابر فاذا انصرف اهل الميّت من جنازتهم عن ميّتهم اخذ قبضة من تراب فرمى بها فى آثارهم ثمّ قال انسوا ما رأيتم فلو لا ذلك ما انتفع احد بعيش).

و بسند موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرشته را در قبرستانها مقرر ساخته است كه چون اهل ميت از قبر گذاشتن برگردند قبضه از خاك بر مى دارد و در عقب ايشان مى ريزد و مى گويد كه فراموش كنيد آن چه را ديديد پس اگر نه چنين مى بود كسى از زندگانى منتفع نمى شد و ظاهر است كه اگر حالت ساعت اول يك روز بماند كسى زنده نمى ماند.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من أصيب بمصيبة جزع عليها او لم يجزع صبر عليها او لم يصبر كان ثوابه من اللّه (1)عزّ و جلّ الجنّة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه به مصيبتى مبتلا شود خواه بر آن مصيبت جزع كند و خواه نكند و خواه صبر كند و خواه نكند ثوابش نزد حق سبحانه و تعالى بهشت است و مشهور آنست كه مراد از ثواب در اينجا اجر است در صورت جزع و هر دو را ثواب گفته اند بر سبيل تغليب و يا بمعنى لغوى مراد است يعنى جزا كه شامل ثواب و اجر هر دو باشد.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: ثواب المؤمن من ولده اذا مات الجنة صبر او لم يصبر).

و در موثق كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفرخ.

ص: 443


1- عند اللّه.خ.

صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه ثوابى كه به مؤمن مى دهند از جهت مردن فرزندش بهشت است خواه صبر بكند يا صبر نكند.و ممكن است كه مراد از حديث سابق مرگ فرزند باشد و مناسب رحمت واسعه الهى تعميم است و اجر مؤمن عظيم است و حق سبحانه و تعالى بهانه مى خواهد از براى مغفرت.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من قدّم ولدا كان خيرا له من سبعين يخلّفهم بعده كلّهم قد ركب الخيل و قاتل (1)فى سبيل اللّه عزّ و جلّ).

و بسند صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر كه يك فرزند پيش فرستد يعنى پيش از مرگ او بميرد آن فرزند از جهت او بهتر است از هفتاد فرزند كه از عقب او بمانند كه همگى بر اسب سوار شوند و جهاد كنند از جهت رضاى الهى هر چند فرزند صالح كه مى ماند از جهت پدر نفاع است اما آن ثواب كجا و ثواب مصيبت فرزند كجا خصوصا با صبر كما قال اللّه تعالى إِنَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ .

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا يدخل الجنّة رجل ليس له فرط فقال له رجل فمن لم يولد له و لم يقدّم ولدا يا رسول اللّه أ و لكلّنا فرط فقال نعم انّ من فرط الرّجل المؤمن اخاه فى اللّه عزّ و جلّ).

و منقول است كه آن حضرت فرمودند كه داخل بهشت نمى شود شخصى كه او را پيش روى نباشد كه شفيع او باشد پس شخصى عرض نمود كه پس شخصى كه از براى او فرزندى نشده باشد و فرزندى از پيش نفرستاده باشد يا رسول اللّه حال او چونست آيا ما را ممكن است كه فرطى و پيش روى غير از فرزند باشد حضرت فرمودند كه بلى از جمله پيش رو مسلمانان برادر مؤمن او است كهخ.

ص: 444


1- و قاتلوا.خ.

مؤمن از فقد او مغموم مى شود و او شفيع است برادر خود را.

و در حديث صحيح وارد شده است از حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه كه حق سبحانه و تعالى اختيار مى فرمايد از فرزندان مؤمن هر كه را نفيس تر است و محبت به او بيشتر دارد تا او را در خور مصيبت ثواب عظيم كرامت فرمايد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه حق سبحانه و تعالى بنده را دوست مى دارد محبوبترين فرزندان او را مى برد.و دور نيست كه از اين جهت باشد كه تا در محبت كسى را شريك خداوند نگرداند چنانكه نسبت به حضرت ابراهيم و حضرت يعقوب سلام اللّه عليهما واقع شد.

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه چون طاهر فرزند رسول خدا صلى اللّه عليه و آله از دنيا رفت حضرت رسول خدا خديجه را از گريه منع فرمودند خديجه گفت يا رسول اللّه بلى نكنم و ليكن آب ديده جمع شد ريختم حضرت فرمودند كه دوست نمى دارى كه در روز قيامت فرزند خود را ببينى كه در بهشت ايستاده و چون نظرش به تو افتد دست تو را بگيرد و داخل بهشت كند و به جايى كه از همه جاهاى بهشت پاكيزه تر و نفيس تر باشد در آورد خديجه گفت كه چنين خواهد بود حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى از آن بزرگتر و كريمتر است كه ميوه دل بنده را ببرد و آن بنده صبر كند از جهت رضاى الهى و خداوند خود را شكر كند و حق سبحانه و تعالى او را عذاب كند.

و به همين عنوان حديثى از آن حضرت منقولست در مردن قاسم فرزند رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و خلافست كه طاهر همان قاسم است كه طاهر

ص: 445

لقب او باشد يا غير اوست چنانكه در طيب و ابراهيم نيز خلاف شده است.

15,14-( و: قال صلّى اللّه عليه و آله لفاطمة صلوات اللّه عليها حين قتل جعفر بن ابى طالب عليه السّلام لا تدعى (1)بذلّ (2)و لا ثكل و لا حرب (3) و ما قلت فيه فقد صدقت)

و منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در وقتى كه جعفر طيار شهيد شده بود و حضرت فاطمه را به تعزيه اسماء بنت عميس فرستادند نهى فرمودند آن حضرت صلوات اللّه عليها را از كلماتى كه در جاهليت مى گفتند و فرمودند خواندن ويل را ترك كن يا ذل بر نسخه ديگر و ثكل را ترك كند و حرب را و بر نسخه حزن را يعنى مگو وا ويلاه وا ذلاه وا ثكلاه وا حرباه وا حزناه يا به جاى وا يا بگويند چون حضرت جعفر شهيد شده بود و متعارفست كه از جهت كشتۀ خود اين نوحه ها مى كنند حضرت بيان فرمودند كه جعفر در بهشت طيار است اين عبارات مناسبت ندارد چون دلالت بر مذلت و خوارى دارد و معنى اينها اينست كه واى بر حال تو و ما واى واى بيا كه وقت تست واى مذلت و خوارى بيا كه وقت تست و ثكل آنست كه زنى فرزندش مرده باشد يعنى اى مادرت به عزاى تو نشسته و اى جنگ تو چه كارها مى كنى و هر چه به گويى راست گفته يعنى از خوبيهاى او و احتمالى ديگر داده اند كه هر چه به گويى راست بگو اما لفظ تاب اين معنى ندارد.

اما بطرق متعدده وارد شده است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه ياران خود را بگوئيد كه در نوحه بر موتى سخنان خوب بگويند كه چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از دنيا رفتند هاشميات به خدمت حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها آمدند كه او را پرسش كنند و ماتم بدارندخ.

ص: 446


1- لا تدعين.خ.
2- بويل.خ.
3- و لا ضرب.خ.

حضرت به ايشان فرمودند كه دعا كنيد و ترك كنيد آن چه متعارفست از شمردن كمالات و حالات را در مصيبتها.

انسان فراموش مى كند

6-( و روى مهران بن محمّد عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: انّ الميّت اذا مات بعث اللّه عزّ و جلّ ملكا إلى أوجع اهله عليه فمسح على قلبه فانساه لوعة الحزن لو لا ذلك لم تعمر الدّنيا).

و كالصحيح مرويست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چون شخصى از دنيا رفت حق سبحانه و تعالى ملكى را مى فرستد به نزد هر كس كه اندوه او بيشتر است تا دستى بر دل او مالد تا فراموش كند از او سوز و درد را و اگر نه اين باشد دنيا معمور نشود زيرا كه با آن حزن اگر بمانند نه متوجه مال خواهند شد و نه فرزند اگر زنده بمانند و غالب مردن ايشان است و بر تقدرى كه بمانند متوجه دنيا نخواهند شد و حكمت الهى اقتضا كرده است كه دنيا معمور باشد به غفلت چنانكه منقولست كه حضرت سليمان عليه السلام سه روز شيطان را حبس كرد همه كس ترك بازارها و دكانها كردند و قبرها از جهت خود كندند و مشغول مردن شدند تا آن كه كسبى كه حضرت سليمان مى كردند زنبيل بافى بود كه از آن معاش خود مى فرمودند كسى نخريد و حضرت چيزى نخوردند تا آن كه جبرئيل آمد و گفت كه حق سبحانه و تعالى را حكمتها هست در وجود اين ملعون حضرت او را رها كردند همان ساعت همه متوجه كار و بار خود شدند.

و حق سبحانه و تعالى را در مرگ نيز حكمتها هست چنانكه در حديث حسن كالصحيح و صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه در زمان سابق جمعى به نزد پيغمبر خود رفتند و استدعا نمودند از او كه دعا كند كه حق سبحانه و تعالى مرگ را از ايشان بردارد پس دعا كرد و حق سبحانه و تعالى مردن را برداشت تا آن كه بسيار شدند و خانها بر ايشان تنگ شد

ص: 447

و نسل ايشان بسيار شد و مى بايست كه هر كس متوجه احوال پدرش و جدش و جد جدش و مادرش و پدر مادرش شود و ايشان را به متوضا برند يا طشتى به زير ايشان گذارند و ازاله نجاست ايشان كنند مجملا آن جماعت از كسب و كار خود باز ماندند از جهت اشتغال به امور ايشان و چون يافتند كه بد كرده اند باز به نزد پيغمبر خود آمدند كه ما پشيمانيم از اين كار كه كرده ايم از حق سبحانه و تعالى طلب كن كه ما را به حالت اولى برد حق سبحانه اجابت فرمود و به حالت اولى برد مجملا اگر كسى را بصيرتى باشد و در جميع چيزها تفكر كند مى بايد كه هر چه حق سبحانه و تعالى كرده است عين مصلحت خلايق است.

اجري كه در صبر هست

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اذا قبض ولد المؤمن و اللّه اعلم بما قال العبد فيسال الملائكة قبضتم ولد فلان المؤمن فيقولون نعم ربّنا فيقول فما ذا قال عبدى المؤمن فيقولون حمدك ربّنا و استرجع فيقول اللّه عزّ و جلّ ابنوا له بيتا فى الجنّة و سمّوه بيت الحمد).

و در قوى كالصحيح از سكونى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه چون مؤمنى را فرزندش فوت شود با آن كه حق سبحانه و تعالى مى داند كه بنده چه گفته است از فرشتگان مى پرسد كه فرزند فلان مؤمن را از او گرفتيد ايشان گويند كه بلى اى پروردگار ما پس حق سبحانه و تعالى فرمايد كه بنده مؤمن من چه گفت ملائكه گويند كه پروردگار احمد كرد ترا و گفت إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ پس حق سبحانه و تعالى فرمايد كه بنا كنيد از جهت او خانۀ در بهشت و آن خانه را خانۀ حمد بناميد.

و در حديث صحيح از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه حق سبحانه و تعالى را خوش مى آيد كه شخصى فرزندش بميرد و او شكر الهى كند حق سبحانه و تعالى مباهات مى فرمايد با فرشتگان كه مرا چنين بنده هست كه

ص: 448

جان او را گرفتم چون فرزند بمنزله جان است و مع هذا شكر مى كند مرا.

چون اسماعيل از دنيا رفت حضرت از خانه بى كفش و بى ردا بيرون آمدند

6-( و: لمّا مات اسماعيل خرج الصّادق صلوات اللّه عليه فتقدّم السّرير بلا حذاء و لا رداء).

و بسند كالصحيح از حسين بن عثمان ثقه منقولست كه چون اسماعيل فرزند حضرت صادق صلوات اللّه عليه از دنيا رفت حضرت از خانه بى كفش و بى ردا بيرون آمدند و پيش پيش تابوت مى رفتند و غرض حضرت اين بود كه تعليم فرمايند اصحاب خود را كه مى بايد صاحب مصيبت چنين كند تا مردمان او را بشناسند و او را پرسش كنند چنانكه گذشت و خواهد آمد كه حضرت نه به سبب غم چنين فرمودند بلكه بواسطه تعليم.

حضرت سيد الساجدين عليه السلام هر گاه جنازۀ مى ديدند

4-( و: كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما اذا راى جنازة قال الحمد للّه الّذى لم يجعلنى من السّواد المخترم).

و در حسن كالصحيح از ابو حمزه منقولست كه حضرت سيد الساجدين عليه السلام هر گاه جنازۀ مى ديدند كه روبروى آن حضرت مى آمد مى گفتند كه جميع محامد و ثناها مخصوص خداونديست كه نگردانيده است مرا از شخص هالك يعنى زنده ام و نمرده ام يا دين من درستست كه اگر مرگ بيايد مضايقه ندارم يا مرا در شهر مسلمانان آفريده است و در ميان مسلمانانم كه اگر عياذا باللّه در شهر كفار مى بودم ممكن بود كه مذهب ايشان داشته باشم و اگر در ميان ايشان باشم و بميرم مسلمانان از ثواب تجهيز و من از دعاهاى ايشان محروم مى بودم يا همه مراد باشد.

و بنا بر اول منافات ندارد با احاديثى كه وارد شده است از حضرت سيد المرسلين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه هر كه دوست دارد لقاى الهى را حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد لقاى او را و هر كه خوش ندارد لقاى الهى را حق سبحانه و تعالى نيز نمى خواهد لقاى او را و با آن چه خداوند عالميان فرموده است كه اگر دوستان خدائيد آرزو كنيد مرگ را اگر چه خطاب

ص: 449

بيهود است اما تعليل دلالت مى كند بر عدم اختصاص به ايشان.

و عدم منافات به چند وجه است يكى آن كه مراد از آيه يهودند و در اينجا تحدى شد با يهود كه اگر يك يهودى آرزوى مرگ مى كرد همه مى مردند و اين معجزه بود از آن حضرت با آن كه فرمود كه ايشان هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد بواسطه اعمال قبيحه كه دارند چنانكه اكثر مفسرين تفسير كرده اند و بر تقدير تسليم منافات ندارد كه آرزوى مرگ داشته باشند و شكر نعمت حيات را به جا آورند يا آرزوى مرگ داشته باشند مشروط به رضاى الهى يا در وقت خود چون بنده مى بايد در هر وقتى شكر حال خود بكند و شرط بندگى آنست كه بنده راضى باشد به داده الهى اگر چه غير آن را طلبد چنانكه خواهد آمد در حكايت فرزند حضرت صادق عليه السلام و جمعى گفته اند كه در مرض آرزوى مرگ خوبست و اين معنى ظاهر نيست بلكه بر تقدير رضاى الهى در همه وقت خوبست بلكه مى بايد كه در زندگى زندگى را خواهد كه صرف عبادت و طاعت الهى كند و اگر حق سبحانه و تعالى مرگ او را خواهد او حيات را نخواهد مجملا كمال در آنست كه بنده رضاى الهى را خواهد.

و احتمال دويم از اين جهت است كه در زمان حضرت سيد الساجدين و هم چنين حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليهما كه اين كلام از آن حضرت صلوات اللّه عليه نيز منقول است زمان استيلاى بنى اميه بود و اكثر عالميان كافر بودند و در منابر و منارات سب اشرف الخلايق مى كردند بنا بر اين آن معنى مناسبت دارد و احتمال دويم و سيم بر سبيل تعليم است.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هر گاه روبروى جنازه واقع مى شدند يا جنازه را مى ديدند اين دعا را مى خواندند كه

اللّه اكبر هذا ما

ص: 450

وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله اللّهمّ زدنا ايمانا و تسليما الحمد للّه الّذى تعزّز بالقدرة و قهر العباد بالموت و هر كس اين دعا را بخواند نماند فرشتۀ مگر آن كه گريه كنند از روى شفقت بر او و بر آواز حزين او و ترجمه دعا اين است كه خداوند عالميان از آن بزرگتر است كه كسى به بزرگى او تواند رسيد يا بزرگوارى و عظمت و جلال مخصوص اوست كه هر كس را مى خواهد مى ميراند و اين مرگ آن چيزيست كه وعده كرده اند ما را به آن خدا و رسول او و راست گفته اند خدا و رسول كه مى بايد مرد و بعد از مرگ وقايع بسيار است خداوندا ايمان ما را زياده گردان و تسليم ما را زياده گردان كه گردن نهيم فرمان ترا در همه چيز و خواهان چيزى باشيم كه تو خواهان اويى اگر چه مرگ باشد شكر خداوندى راست كه عزت و جلالت و عظمت مخصوص اوست به قدرت كامله كه او راست و مقهور ساخته بندگان را به آن كه مرگ را بر همه مقرر ساخته است و همه ذليل اويند.

و در امثال دعوات اشارات حسنه هست كه به اندك تدبرى مى توان فهميد از آن جمله حمد بر بزرگى الهى و ذلت خلق اشاره است به آن كه مقام عبوديت مقتضى اين است كه بنده بزرگى را از جهت خداوند خود خواهد و كمال ذلت را از براى خود خواهد چون كمال بنده در ذلت است و هر چند تذلل نزد خداوند بيشتر مى كند عزتش بيشتر مى شود ديگر اين معنى را از براى خود و بس نمى خواهد بلكه از براى جميع عالميان مى خواهد ديگر اشاره به آن كه از اين جهت كه عظمت او را باشد و ذلت بنده را آرزوى مرگ كرده است چنانكه عاشق خواهد كه از دست معشوق كشته شود و مى بايد عارف در هر اشاره او را تنبيهات بوده باشد و اين اشارات و تنبيهات بنده را به خدا مى رساند نه اشارات و تنبيهات ابو على كه بغير از ضلالت چيزى از آن حاصل نمى شود مگر چند كلمه كه از ديگران

ص: 451

بر خلاف مسلك خود ذكر كرده است در مقامات عارفان.

چون ابراهيم فرزند سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فوت شد

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لمّا مات ابراهيم بن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله حزنّا عليك يا ابراهيم و انّا لصابرون يحزن القلب و تدمع العين و لا نقول ما يسخط الرّبّ).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون ابراهيم فرزند سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فوت شد حضرت فرمودند كه اى ابراهيم بر فوت تو اندوهناكيم و ليكن صبر مى كنيم دل اندوه دارد و چشم مى گريد و نمى گوييم چيزى كه سبب غضب الهى باشد.

بحسب ظاهر اين خبر قوى منافات دارد با آن كه گذشت كه حضرت به خديجه فرمودند كه گريه مكن و ليكن ظاهر آنست كه غرض حضرت در آنجا اين بود كه غم مخور چون فرزند شفيع است و لهذا خديجه جواب داد كه آبى از چشم ريخت از جهت لوازم بشريت و حضرت شفاعت فرزند را بيان فرمودند و در اينجا نيز حضرت مى فرمايند كه ما به قضاى الهى راضييم و ليكن اين گريه از لوازم بشريتست و تا حزن نباشد ثواب نخواهد بود.

و محتمل است كه بر تقدير صحت حديث حضرت گريسته باشند بواسطه فكر امت يا محبت الهى و چنين ظاهر ساخته باشند كه كار بر امت دشوار نشود كه گريه نكنند و به بلاها مبتلا شوند چنانكه خواهد آمد كه گريه بكنيد تا سوزش دل فرو نشيند و قريب باين ذكر كرده است كلينى در حديث قوى.

14,6-( و قال (1)صلوات اللّه عليه: انّ النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله حين جاءته وفاة جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثة كان اذا دخل بيته كثر

ص: 452


1- فقال.خ.

بكاؤه عليهما جدّا و يقول كانا يحدّثاني و يونسانى فذهبا جميعا).

و منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون خبر شهادت جعفر طيار و زيد بن حارثه پسر خوانده حضرت به آن حضرت رسيد همين كه داخل منزل مى شدند بسيار بر ايشان مى گريستند و مى فرمودند كه ايشان انيس و جليس من بودند هر دو به يك بار رفتند.

اين خبر نيز بر تقدير صحت مثل خبر سابق است با آن كه در اينجا معنى ديگر بود كه هر دو از بزرگان دين بودند و رفتن ايشان سبب خلل شد در دين آن خلل كه سگان نگذاشتند كه خلافت صورى بر حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قرار گيرد چنانكه در خبر صحيح وارد شده است كه از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه شخصى پرسيد كه يا امير المؤمنين بنى هاشم را چه شده بود كه قريش را گذاشتند تا حق شما را غصب نمودند حضرت فرمودند كه آن چه عمده بنى هاشم بودند حمزه و جعفر بودند كه شهيد شده بودند و كسى كه مانده بود عباس و عقيل بودند و اين هر دو از مستضعفين بودند و رسوخى كه مى بايست نداشتند تا عاقبت كردند آن چه كردند.

بلا و صبر هر دو متوجه مؤمن مى شوند

6-( و قال صلوات اللّه عليه: انّ البلاء و الصّبر يستبقان إلى المؤمن فياتيه البلاء و هو صبور و انّ الجزع و البلاء يستبقان إلى الكافر فياتيه البلاء و هو جزوع).

و مرويست در حسن كالصحيح از آن حضرت كه فرمودند كه بلا و صبر هر دو متوجه مؤمن مى شوند مانند دو سوارى كه گرو بسته باشند كه كداميك زودتر خود را مى رسانند به او پس صبر زودتر مى رسد و چون بلا مى رسد مؤمن صاحب صبر است و جزع و بلا مى دوانند كه خود را به كافر رسانند پس چون بلا مى رسد جزع پيشتر رسيده است پس ممكن است كه مراد از كافر كسى باشد كه كفران نعمت كند و مراد از مؤمن شاكر باشد يا آن كه كنايه از اين باشد

ص: 453

كه مؤمن كسى است كه صبر داشته باشد و جزع كار كافرانست نمى بايد كه مؤمنان در جزع شبيه به كفار باشند.

و بطرق متعدده قويه كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه جزع آنست كه فرياد كنند و واويلاء گويند و نعره زنند و طپانچه بر روى خود زنند و بر سينه خود زنند و موى پيش سر را بچينند و كسى كه زن نوحه گر بياورد ترك صبر كرده است و بى راهه رفته است و كسى كه صبر كند و كلمه انا للّه و انا اليه راجعون بگويد و شكر كند خداوند خود را بر آن چه او كرده است پس بفعل الهى راضى شده است و مزد او بر خداست و كسى كه چنين نكند قضا كار خود را كرده است و او مستحق مذمت است از خدا و خلق و اجر او حبط شده است.و همين مضمون در احاديث بسيار واقع شده است.

خروج زن در ماتم

6,7-( و روى عن الكاهلىّ انّه قال: قلت لأبي الحسن موسى ابن جعفر صلوات اللّه عليهما انّ امرأتي و اختى و هى امرأة محمّد بن مارد تخرجان فى المآتم (1)فانها هما فقالتا لي ان كان حراما انتهينا (2)عنه و ان لم يكن حراما فلم تمنعنا فيمتنع النّاس من قضاء حقوقنا فقال صلوات اللّه عليه عن الحقوق تسالنى كان ابى صلوات اللّه عليه يبعث امّى و امّ فروة تقضيان حقوق اهل المدينة).

و در صحيح از كاهلى كه نامش عبد اللّه بن يحيى است كه عرض كردم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه زنم و خواهرم كه زن محمد بن مارد است ايشان در ماتمهاى خويشان و غير ايشان مى روند و من ايشان را از آن نهى مى كنم كه مرويد پس ايشان بمن مى گويند كه اگر حرامست ما نرويم و اگر حرام نيست پس چرا ما را منع مى كنى تا باعث اين شود

ص: 454


1- المأتم.خ.
2- -فانتهينا.خ.

كه كس ما بميرد ايشان بپرسش ما نيايند پس حضرت فرمودند كه از حقوق مى پرسى يعنى اگر عبث روند منع مى توان كرد اما جمعى كه مى آيند در عزا و عروسى پيش شما ايشان را حق هست پدرم رخصت مى دادند مادرم را حميده و ام فروه مادرش را كه دختر قاسم بن محمد ابن ابى بكر بود.

و محتمل است كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه را زنى يا دخترى هم نام مادرش باشد هر دو را مى فرستادند تا حقوق اهل مدينه را به جا آورند پس ظاهر شد كه بواسطه قضاى حقوق رخصت مى توان دادن بلكه سنت باشد بلكه واجب باشد چنانكه خداوند عالميان فرموده است وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها (1)يعنى هر گاه تحيت كنند شما را پس شما به ازاى آن تحيت كنيد ايشان را بهتر از آن چه ايشان كرده اند يا همان مقدار اقلا و خلافى نيست كه سلام داخل است در تحيت و در تحيات ديگر مثل تواضعات و ديدنهاى متعارف و جواب عطسه و امثال اينها بعضى گفته اند كه همه تحيت است و ردّ آن واجبست و اين حديث معتبر نيز دلالت دارد چون حقوق جمع محلى بلام است و مفيد عموم است به اتفاق اصوليين با ديگر احاديث كه از اين باب وارد شده است قطع نظر از احاديث عامه زيارت مؤمن.

و حق اينست كه از اين عبارات جزم بوجوب نمى توان كرد و اين از متشابهاتست كه مى بايد بقصد قربت به جا آورند و ترك نكنند و اللّه تعالى يعلم و اخبار خواهد آمد در اين باب إن شاء اللّه تعالى.

در قبر مگر از كسى كه ايمان خالص داشته باشد و آنها شيعيان صالحند

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا يسال فى القبر الاّ من محّض الايمان (2)محضا او محّض الكفر محضا و الباقون ملهوّ عنهم إلى

ص: 455


1- آيه 88-سورة النساء.
2- الاسلام.خ.

يوم القيمة).

و بعنوان كالتواتر از حضرات سيد المرسلين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم منقولست كه فرمودند كه سؤال نمى كنند در قبر مگر از كسى كه ايمان خالص داشته باشد و آنها شيعيان صالحند يا اعم يا كفر را خالص كرده باشد و آنها غير اثنى عشرى صالح و ما بقى شيعيان فاسقند كه ايشان را باز مى گذارند بحال خود نه ثوابى خواهد بود ايشان را و نه عذابى و عذاب ايشان عدم ثوابست و حسرت و به سبب اين حسرت از گناهان پاك مى شوند.

و جمعى اين عبارت را مخفف خوانده اند باين معنى كه از محض اعتقادات سؤال مى كنند و محضا را مصدر فعل محذوف مى گيرند و ليكن با تكلف بسيار لفظ باقون كه از براى مذكر ذى عقل است اطلاقش بر اعمال از سابق ابعد است بلى اين معنى كه از اعتقادات مى پرسند احاديث متواتره در آن واقع شده است اما در آن احاديث واقع نشده است كه از اعمال نمى پرسند و عمده اخبارى كه دلالت مى كند بر آن اين اخبار است و اين اخبار ظاهرش اشخاصى است كه از ايشان سؤال مى كنند.

مع هذا احاديث بسيار وارد شده است كه از اعمال نيز مى پرسند از آن جمله حديث صحيحى است كه بطرق متكثره مرويست از سعيد بن مسيب و او اگر چه بحسب ظاهر از علماى عامه است اما بحسب واقع از مخصوصان و ثقات سيد الساجدين صلوات اللّه عليه است و او روايت كرده است كه حضرت على بن الحسين صلوات اللّه عليهما در هر جمعه موعظه مى فرمودند در مسجد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و جمعى حفظ كردند و جمعى نوشتند مى فرمودند كه اى گروه مردمان از خدا بترسيد و بدانيد كه بازگشت شما بسوى او خواهد بود و هر كس در دار دنيا كار خوبى كرده است همه پيش او حاضر خواهد بود و بدى كه كرده اند نيز حاضر خواهد بود و آرزو كنند كه آن اعمال

ص: 456

از ايشان هزار ساله راه دور باشد و خداوند عالميان شما را از عذاب خود حذر مى فرمايد كه كارى مكنيد كه موجب عذاب شود،واى بر تو اى فرزند آدم كه غافلى از آن چه در پيش دارى و از تو غافل نيستند،اى فرزند آدم به درستى كه اجل تو در نهايت سرعت بسوى تو مى آيد و در طلب تو مى دود و عنقريبست كه مدت عمرت بسر آمده است و اجلت رسيده است و ملك موت قبض روح كرده است و ترا در قبر در آورده اند و روح را در بدنت جا داده اند و به ناگاه منكر و نكير در قبر آمده اند كه از تو سؤال كنند به درستى كه.

اول چيزى كه سؤال خواهند كرد از حق سبحانه و تعالى است كه پروردگار تست كه او را در دار دنيا پرستش مى كردى.

ديگر سؤال مى كنند از دينى كه به آن اعتقاد داشتى و از كتابى كه آن را تلاوت مى نمودى و از امامانى كه تولى به ايشان داشتى و امام خود مى دانستى.

بعد از اينها سؤال مى كنند از مدت عمر را كه در طاعت صرف كردى يا در معصيت.

ديگر از مالت مى پرسند كه از ممر حلال به همرسانيدى يا از ممر حرام و در راه خوب صرف كردى يا در راه بد پس بايد كه امروز كه فرصت دارى احتياط خود را بكنى و چنان كنى كه همه را جواب خوب توانى داد پس اگر شيعه اثنى عشريّى و پرهيزكارى و بدين خود معرفت دارى و متابعت ائمه هدى كردۀ خداوند عالميان حجت ترا به تو مى رساند و زبانت را به جواب خوب ناطق مى كند و همه را جواب مى گويى و ملكين ترا بشارت مى دهند به بهشت و رضاى الهى و به حوران خوش صورت و استقبال مى كنند ترا فرشتگان با نسيمها و ميوه هاى بهشت و اگر چنين نباشى زبانت بند مى شود و حجتى نخواهى داشت كه جواب توانى گفت و بشارت مى دهند ترا بجهنم و به استقبال تو مى آيند فرشتگان عذاب

ص: 457

با آب حميم و زبانه دوزخ كه هميشه در عذاب باشى تا روز قيامت.

و بدان اى فرزند آدم كه بعد از قبر ديگر قيامت خواهد بود كه دلها همه سوزان و چشمها همه گريان خواهد بود روزى كه همه عالميان پشينيان و پسينيان را جمع خواهند كرد روزى كه صور را اسرافيل بدمد و مردمان همه از خاك بيرون آيند و از دهشت آن روز جانها به سينها رسد در نهايت خشم از خود و اعمال خود روزى كه قبول نكنند سؤالت را كه مرا بدنيا فرستيد تا تدارك كنم.آن چه را نكرده باشم و از تو نشنوند و كسى فداى خود نتواند داد و بر فرض محال اگر داشته باشد قبول نخواهند كرد و عذر كسى را نخواهند شنيد چون حجت در دار دنيا بر همه تمام شده است و توبه كسى را قبول نخواهند كرد چون وقت توبه اين نشاه است و نخواهد بود مگر جزاى حسنات كه به خوبان دهند و مگر جزاى سيئات كه به بدان دهند پس هر مؤمنى كه به سنگينى ذره از اعمال خير كرده باشد ثواب آن را مى يابد و هر مؤمنى كه به سنگينى ذره از اعمال بد كرده باشد به جزاى خود خواهد رسيد پس حذر كنيد اى مردمان از گناهان صغيره و كبيره كه حق سبحانه و تعالى شما را از آن نهى فرموده است و حذر فرموده است از آنها در كتاب صادق و بيان ناطق خودش قرآن مجيد و از مكر الهى و عذاب او ايمن مباشيد در وقتى كه شيطان ملعون شما را به شهوات باطله دعوت كند به درستى كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه متقيان و پرهيزكاران حال ايشان اين است كه چون شيطان در مقام اغواى ايشان در مى آيد ايشان متذكر مى شوند و بينا مى شوند كه شيطان است كه اين دعوت مى كند و متوجه آن گناه نمى شوند پس مى بايد كه خوف الهى را شعار دلهاى خود گردانيد و در خاطر در آوريد وعده هائى را كه حق سبحانه و تعالى به شما وعده داده است از ثوابهاى عظيم چنانكه شما را ترسانيده است از عقاب اليم الخبر.و اكثر عبارات اين خبر آيات كلام مجيد

ص: 458

است كه حضرت جمع فرمودند.

و در حديث كالصحيح وارد است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ميت را در قبر از پنج چيز سؤال مى كنند از اعتقادات خصوصا از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم و از نماز و روزه و حج و زكات پس ولايت اهل البيت به آن چهار مى گويد كه هر نقصى كه بر شما وارد شده باشد تمامى آن بر منست.

و در حديث كالصحيح است كه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون مؤمن داخل قبر مى شود نماز از دست راست خواهد بود و زكات از دست چپ و احسان پدر و مادر بر سر سايه انداخته باشد و صبر در كنارى باشد پس چون منكر و نكير داخل قبر مى شوند از جهت سؤال صبر به نماز و روزه مى گويد كه شما مدد مكنيد و اگر شما عاجز شويد من هر چه بايد مى كنم و ديگر احاديث خواهد آمد كه بر اين معنى دلالت مى كند و مذكور شد سابقا كه اعمال صالح مصور مى شوند به صورتهاى خوب و اعمال بد به صورتهاى بد.

و در حديث كالصحيح از عمر بن يزيد منقولست كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه من از شما شنيدم كه فرموديد كه شيعيان ما همه به بهشت مى روند هر چند بد كردار باشند حضرت فرمودند كه بلى و اللّه همه به بهشت مى روند گفتم فداى تو گردم گناهان كبيره بسيار چه مى شود حضرت فرمودند كه به شفاعت حضرت سيد المرسلين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم در روز قيامت همه را خواهند بخشيد و ليكن آن چه مى ترسم بر شما از عذاب برزخ است گفتم برزخ كدام است حضرت فرمودند كه از اول قبر است تا روز قيامت و احاديث عذاب قبر خصوصا ضغطه و فشردن قبر متواتر است و هم چنين سؤال منكر و نكير متواتر است و آن كه نزد مؤمنان به صورتهاى خوب

ص: 459

مى آيند و نزد غير ايشان به صورتهاى مهيب مى آيند و آن كه دوستى ائمه هدى سيما حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم در قبر نافع است بلكه نزد مردن و مبعوث شدن از قبر و نزد پريدن نامها و نزد حساب و نزد ميزان كه جان كندن بر ايشان آسان شود و قبور ايشان واسع و منور باشد و وحشت نداشته باشند و چون از قبرها مبعوث شوند جامهاى بهشت در ايشان پوشانند و نامهاى اعمال ايشان را به دستهاى راست ايشان دهند و ايشان را حساب نكنند يا به آسانى حساب كنند و ترازوى حسنات ايشان به سبب محبت اهل البيت سنگين باشد متواتر است.

و اين مضمون در احاديث بسيار از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را به اين ها بشارت دادند و اكثر از طرق عامه منقولست و از طرق خاصه متواتر است كه شيعيان بجهنم نمى روند و ابن طاوس كتابى تصنيف كرده است كه داشتم و در آنجا دويست حديث نقل كرده بود در اين معنى و در فردوس الاخبار سنيان منقولست و در غير آن از كتب عامه كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اگر مردمان همه جمع مى شدند بر محبت على بن ابى طالب حق سبحانه و تعالى دوزخ را نمى آفريد و در كتب ايشان بطرق متكثره واقع است كه دوستى على بن ابى طالب حسنه ايست كه هيچ سيئه با آن ضرر نمى كند و دشمنى آن حضرت سيئه ايست كه هيچ حسنه با آن نفع نمى كند.

و احاديث متواتره وارد است از رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه دوستى رسول خدا و ائمه هدى بر همه كس واجبست و سبب نجاتست از همه عذابها حشر دوستان ايشان با ايشان خواهد بود فرمودند كه المرء مع من احب يعنى حشر هر كس با آن كسى خواهد بود كه او را دوست دارد.

ص: 460

و ليكن احاديث بسيار وارد شده است از حضرت سيد المرسلين تا به حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليهم كه دوستى با مخالفت ايشان جمع نمى شود و حمل كرده اند بر آن كه دوستى كامل جمع نمى شود و ديگر خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

زيارت قبرهاى مؤمنان و از بنا كردن مسجدها در قبرستان

6-( و: ساله صلوات اللّه عليه سماعة بن مهران عن زيارة القبور و بناء المساجد فيها فقال امّا زيارة القبور فلا باس بها و لا يبنى عندها مساجد).

و سماعه در موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كرد از زيارت قبرهاى مؤمنان و از بنا كردن مسجدها در قبرستان حضرت فرمودند كه اما زيارت قبرها پس باكى نيست و خوبست و اما بناى مساجد در آنجا نكنند چون مكروهست نماز در ميان قبرها يا بواسطه آن كه جا را بر مردگان تنگ نكنند خصوصا هر گاه زمين را وقف كرده باشند از جهت آن كه مقبره باشد و شايد وجهى ديگر نيز داشته باشد.

و بطرق متعدده قويه كالصحيح منقولست از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه زيارت كنيد مردگان خود را كه ايشان خوشحال مى شوند به سبب زيارت شما ايشان را قطع نظر از اعمال خير مثل دعاى مغفرت و خواندن قرآن و ثوابش را به ايشان قربت كردن و اگر زيارت پدر و مادر كنيد بايد كه حاجتى كه داريد نزد قبور ايشان از حق سبحانه و تعالى طلب كنيد كه مستجاب مى شود.

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه در زيارت قبور فرمودند كه مردگان انس مى يابند از زيارت شما چنانكه در حالت حيات به سبب زيارت خوشحال مى شوند و چون از پيش ايشان بر مى گرديد ايشان را وحشت بهم مى رسد و از اسحاق بن عمار منقول است كه

ص: 461

به حضرت امام موسى كاظم عليه السلام عرض نمودم كه مؤمن مى داند كه كيست آن كه به زيارت او مى آيد حضرت فرمودند كه بلى و انس مى يابند تا نزد قبر ايشان است و چون بر مى گردد ميت را وحشتى دست مى دهد.

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: لا تتّخذوا قبرى قبلة و لا مسجدا فانّ اللّه عزّ و جلّ لعن اليهود حيث اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد).

و منقول است كه حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه قبر مرا قبله مگردانيد كه رو به قبر من كنيد و نماز كنيد و مسجد مگردانيد كه در اينجا نماز كنيد زيرا كه حق سبحانه و تعالى يهودان را لعنت كرد به سبب آن كه قبور پيغمبران خود را مسجد گردانيدند و اين حديث را عامه در صحاح خود ذكر كرده اند كه حضرت در زمان موت چنين فرمودند و اين كه فرموده است آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله كه قبر مرا قبله مكنيد يعنى قبر را بمنزله كعبه مكنيد كه هر جا كه باشيد رو به قبر من كنيد و نماز كنيد هر چند بدن مبارك آن حضرت بهتر از كعبه است نزد حق سبحانه و تعالى و ليكن غرض از استقبال كعبه تعبد و بند گيست چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه در عبادات و افعال مخصوصه رو به كعبه كنيد اطاعت مى بايد كرد فرمان او را هم چنان كه قرآن مجيد بهتر است از كعبه و در نماز رو به قرآن نمى توان كرد يا آن كه مراد حضرت اين باشد كه قبر مرا در قبله مسجد من مگذاريد كه مبادا تو هم اين شود به مرور ايام كه سجد به جانب قبر من مى بايد كرد و قبر مرا مسجد مكنيد نيز اين احتمال دارد كه محل سجود خود مكنيد كه به جانب قبر من سجده كنيد،يا مانند جمعى كه سجده مى كنند نزد پادشاهان و بر خاك مى افتند با قبر من چنان مكنيد،يا آن كه بر بالاى قبر من مايستيد كه نماز گذاريد يا آن كه قبر مرا ظاهر مسازيد كه به جانب او نماز كنيد هر چند به منزلۀ كعبه نگردانيد و حكمتش همان باشد كه مبادا به مرور ايام توهم شود

ص: 462

كه بر قبر من سجده مى بايد كرد و اصلش ظاهر نيست چون راوى اين خبر عايشه ملعونه كذابه است.

و در حديث صحيح است از حضرت امام جعفر صادق على اللّه«صلوات اللّه عليه»كه بر زبانش هرگز كذب گذار نكرده است به اعتقاد مخالف و مؤالف كه سه كس بودند كه هميشه بر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله دروغ مى بستند عايشه و ابو هريره و انس و اكثر احاديث عامه از اين سه كسست و كس چهارم عبد اللّه بن عمر است كه گاهى راست مى گفت و لهذا حضرت او را ذكر نفرمودند و غرض آن ملعونه از وضع اين خبر اين بود كه از آن زنديقه روايت كرده اند كه از جهت دشمنى كه هميشه با حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه داشت و حضرت مكرر مى فرمودند كه حضرت سيد المرسلين بمن وصيت فرمود آن ملعونه تكذيب مى كرد كه حضرت كى وصيت كرد و حال آن كه سر حضرت بر سينه من بود كه از دنيا رفت و وصيتى كه كرد همين بود كه گفت قبر مرا مسجد و قبله نكنيد.

و اهل سنت و محدثين ايشان اين سخنان عايشه را ذكر كرده اند در صحاح خود و حكايات دوات و قلم را ذكر كرده اند كه در خانه مردان بسيار بودند كه حضرت طلبيدند دوات و قلم را و عمر نگذاشت و گفت اين مرد هذيان مى گويد كتاب خدا ما را بس است.

و بخارى حديث دوات و قلم را در صحيح خود در زياده از شش جا نقل كرده است مع هذا شهادت نفى معقول نيست و خود نقل كرده اند كه چون ايشان قبول نكردند و دوات و قلم نياوردند حضرت امير المؤمنين را طلب فرمودند و همه را از خانه بيرون كردند و با آن حضرت سرگوشى بسيار فرمودند چون از حضرت پرسيدند كه حضرت چه فرمودند حضرت امير المؤمنين

ص: 463

صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هزار باب از علم تعليم من كردند كه از هزار بابى مفتوح مى گردد هزار باب پس ذكر اين حديث كه راوى عايشه باشد مناسب نبود و اگر از حضرات ائمه منقول شده باشد تقيه خواهد بود و اللّه تعالى يعلم.

سلام بر اهل قبور

6-( و: سال جرّاح المدائنيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه كيف التّسليم على اهل القبور فقال تقول (1)السّلام على اهل الدّيار من المؤمنين و المسلمين رحم اللّه المستقدمين (2)منّا و المستأخرين (3)و انّا إن شاء اللّه بكم لاحقون).

و در قوى كالصحيح منقول است كه جراح گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه چگونه سلام مى بايد كرد بر اهل قبرستان حضرت فرمودند كه باين نحو سلام كنيد كه سلام و رحمت الهى بر مؤمنان و مسلمانان اين خانها باد كه خانهاى قبر است و مراد از مؤمنان صالحانند و مسلمانان غير ايشان رحمت كند حق سبحانه و تعالى آنهايى را كه پيش رفته اند و آنهايى را كه خواهند رفت يا آنهايى كه مدتها پيش رفته اند و جمعى را كه در اين زودى رفته اند و ما نيز إن شاء اللّه به شما خواهيم رسيد و اين إن شاء اللّه از روى تيمن و تبرك است و اگر نه البته همه را مى بايد رفت و ممكن است كه مراد اين باشد كه چون مؤمنان به بهشت رفته اند إن شاء اللّه بواسطه دخول بهشت باشد و لحوق به ايشان چه ممكن است و العياذ باللّه كه مؤمن عاقبت از دين برگردد چنانكه بسيار برگشتند از خوبان مثل شيطان و عابد برصيصا و بلعم باعورا و اللّه تعالى يعلم.

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا مرّ على القبور قال السّلام عليكم من ديار قوم مؤمنين و انّا إن شاء اللّه بكم لاحقون).

و در

ص: 464


1- تقف و تقول.خ.
2- المتقدمين.خ.
3- المتأخرين.خ.

صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه آن حضرت فرمودند كه بگويد اين عبارت را و تخصيص به مؤمنين در اينجا از آن جهت است كه منافقان بيرون روند و مؤمنان اينجا اعم است از صالح و طالح چون ايمان را اطلاقات بسيار هست در هر جائى مناسب آن مقام مراد است و آن كه صدوق اين حديث را از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت كرده است از آن جهت است كه هر چه ائمه معصومين مى گويند از آن حضرت است و يا آن كه حديثى ديگر است و اللّه تعالى يعلم.

سخن با اهل قبور

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: لمّا دخل المقابر يا اهل التّوبة و يا اهل الغربة امّا الدّور فقد سكنت و امّا الازواج فقد نكحت و امّا الاموال فقد قسمت فهذا خبر ما عندنا فليت شعرى ما عندكم ثمّ التفت إلى اصحابه و قال (1)لو اذن لهم فى الجواب لقالوا انّ خير الزّاد التّقوى).

و بسند كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه چون حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه داخل قبرستان مى شدند و در امالى چون مشرف مى شد بر قبرستان مى فرمودند كه اى اهل خاك كه خانه شما خاك است و بدن شما خاك شده است يا خواهد شد و اى جماعتى كه به غربت مبتلا شده ايد بدانيد كه خانهاى شما را ديگران ساكن شدند و زنان شما را ديگران خواستند و اموال شما را ديگران قسمت نمودند اين خبريست كه نزد ماست كاش ما مى دانستيم كه نزد شما چه خبر است و در امالى فما خبر ما عندكم يعنى نزد شما چه خبر است.

پس حضرت رو به اصحاب خود فرمودند و فرمودند كه اگر ايشان را

ص: 465


1- فقال.خ.

رخصت جواب مى دادند و در امالى رخصت كلام مى دادند هر آينه مى گفتند چنانكه شما مى شنيديد كه بهترين توشه ها تقوى است يعنى متاع اين بازار پرهيزكارى است و ما نياورده ايم شما سعى كنيد در تحصيل آن توشه و ظاهرا غرض حضرت از اين مكالمه آنست كه ديگران عبرت گيرند كه آن چه عمر عزيز نفيس را صرف آن مى كنند همه در اين دنيا خواهد ماند و چيزى كه با ايشان خواهد بود تقوى و اعمال صالح است و چون تقوى پرهيزكاريست از آن چه خلاف رضاى الهى است ترك طاعات خلاف تقوى است پس فعل واجبات نيز داخل تقوى است و اين تقواى عوام است و تقواى خواص اجتناب از مكروهات و فعل مستحباتست نيز و تقواى خاص الخاص آنست كه لمحه از ياد الهى غافل نشوند و لحظه اى متوجه غير او نشوند.

و در حديث صحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه همه خوبيها مجتمع است در سه چيز در نظر كردن و خاموش بودن و حرف زدن پس هر نظرى كه در آن عبرتى نباشد آن نظر سهو است بلكه مى بايد در هر نظرى عبرتها گيرد و فايده چشم همين است يكى آن كه همه اشيا دليل وجود و علم و قدرت و حكمت الهى است اگر به اهل آخرت نظر كند فكر كند كه ايشان مردانه در راه خدا مى كوشند و عن قريب به مراتب عاليه رسيده اند با خود عتاب و خطاب كند كه تو چرا مثل ايشان نمى شوى و اگر به اهل دنيا نظر كند عبرت گيرد كه اين بى چارگان عمر عزيز را در طلب باطلى صرف مى نمايند و با خود گويد كه تو نيز مثل ايشان عمر خود را به باد مى دهى و اگر در عقب جنازه روان شود فكر كند كه هيچ چيز نزد اين ميت مطلوب تر از اين نيست كه چند روزى او را بدنيا فرستند تا تدارك ما فات كند و خود را چنان تصور كند كه مرده است و او را به مطلوب او رسانيده اند و برگشته است كه تدارك كند چنانكه از حضرت صادق

ص: 466

صلوات اللّه عليه منقولست و على هذا القياس در هر چيزى عبرتها هست.

و اما سكوت پس مى بايد كه تا خاموش باشد در فكر چيزى باشد كه بكار او آيد از آن چه مذكور شد و غير آن و هر سكوتى كه در آن فكر نباشد غفلت است و هر كلامى كه به ياد خدا يا از براى خدا نباشد آن لغو است پس خوشا بحال كسى كه نظرهاى او همه عبرت باشد و خاموشيهاى او همه فكرت باشد و كلام او همه ذكر الهى باشد و هميشه بر گناهان خود گريان باشد.

ديگر فرمودند كه آدمى را سه دوست است دوستى كه به زبان حال مى گويد كه من هميشه با تو خواهم بود در حيات و ممات و آن عمل صالح است و دوستى كه مى گويد من با توام تا تو بميرى و آن مال اوست و دوستى كه مى گويد من با توام تا كنار قبر و آن فرزندانند.

14-( و: وقف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على القتلى ببدر و قد جمعهم فى قليب فقال يا اهل القليب انّا[قد]وجدنا ما وعدنا ربّنا حقّا فهل وجدتم ما وعد ربّكم حقّا فقال المنافقون انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يكلّم الموتى فنظر إليهم فقال لو اذن لهم فى الكلام لقالوا نعم و انّ خير الزّاد التّقوى).

بطرق متكثره قريب به تواتر منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كشته هائى كه در جنگ بدر كشته شده بودند از كفار فرمودند كه در چاهى يا كوى مانند چاه انداختند و حضرت بر سر آن چاه آمدند و فرمودند كه آن چه حق سبحانه و تعالى وعده داده بود ما را از فتح و ظفر الحمد للّه همه راست شد چنانكه منقول است متواترا كه حضرت جاهاى يك يك را نشان داده بودند كه فلانى در اينجا كشته خواهد شد و فلانى در اينجا، آيا آن چه وعده داده بود شما را از مغلوبيت در دنيا و از عذاب آخرت يافتيد كه حق است منافقان كه در آنجا حاضر بودند گفتند كه حضرت خطاب به مردگان

ص: 467

مى كند و اين چه فايده دارد مع هذا چه مى فهمند چون مرده اند پس حضرت بنور نبوت يافتند و نظر به ايشان فرمودند و فرمودند كه اگر ايشان را رخصت سخن گفتن بدهند هر آينه خواهند گفت بلى و به درستى كه بهترين توشه ها از براى اين راه پرهيزكارى است.

و اين عبارت ظاهرش آنست كه خطاب آن حضرت با كفار بوده باشد و محتمل است كه خطاب به مؤمنان باشد و يك قبر از براى همه كنده باشند و مراد از وعده مردگان بهشت باشد اما اخبار ديگر صريح است كه خطاب با كفار بود و اللّه تعالى يعلم.

حضرت فاطمه هر صبح شنبه زيارت قبور شهدا و زيارت حمزه مى آمدند

15-( و: كانت فاطمة صلوات اللّه عليها تاتى قبور الشّهداء كلّ غداة سبت فتاتى قبر حمزة فترحّم عليه و تستغفر له).

و بسند قوى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها هر صباح شنبه زيارت قبور شهدا مى آمدند و به زيارت حمزه مى آمدند و طلب مرحمت مى كردند از جهت او و استغفار مى كردند از براى او.

و بسند حسن كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها هفتاد و پنج روز بعد از حضرت سيد كائنات زنده بودند كه تبسم و خنده نكردند و هر هفته دو مرتبه به زيارت قبور شهدا مى فرمودند روز دوشنبه و پنجشنبه و مى گفتند كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله در اينجا ايستاده بودند در جنگ احد و كفار در اينجا ايستاده بودند و ممكن است كه در ابتداى حال هفته دو مرتبه آمده باشند و اين دو روز و در اواخر هفته يك مرتبه آمده باشند در شنبه اما مدت حيات آن حضرت كه هفتاد و پنج روز بوده بعد از حضرت احاديث صحيح و كالصحيح ديگر وارد شده است در طرق اهل البيت صلوات اللّه عليهم.

ص: 468

و اما در صحاح سته بطرق متكثره از عايشه روايت كرده اند شش ماه بعد از آن حضرت زنده بودند و اهل خانه اعلمند به آن چه در خانه است و آن چه در خانه واقع مى شود و غرض ايشان از وضع كردن شش ماه آنست كه مخفى سازند شهادت محسن و حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها را و ليكن در اين احاديث طولانى كه بخارى نقل كرده است حال همه ايشان خصوصا ابو بكر و عمر ظاهر مى شود اگر كسى نيكو تدبر نمايد و هم چنين از احاديثى ديگر كه بخارى نقل كرده است طولانى نيز حال ايشان بديهى مى شود و إن شاء اللّه تعالى در باب وصيت مذكور خواهد شد.

هر گاه داخل شوى در قبرستان پس بگو

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا دخلت الجبّانة فقل السّلام على اهل الجنّة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه داخل شوى در قبرستان پس بگو السلام على اهل الجنة رحمت الهى و سلامتى از عذاب الهى بر كسى باد كه از اهل بهشت است و مراد از آن شيعه اثنى عشريست اگر چه فاسق از دنيا رفته باشد چون عاقبت به بهشت خواهد رفت.

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: اذا دخلت المقابر فطإ القبور فمن كان مؤمنا استروح إلى ذلك و من كان منافقا وجد ألمه).

و منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون داخل قبرستان شوى ضرر ندارد راه رفتن بر بالاى قبور زيرا كه هر كه مؤمن است راحت مى يابد از بركت قدم مؤمن و هر كه منافق است يعنى غير اثنى عشرى الم آن را مى يابد.

و در حديث موثق كالصحيح منقولست كه سؤال كرد على بن جعفر از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه آيا خانه بنا مى توان كرد بر قبرها و مى توان نشستن بر بالاى قبر حضرت فرمودند كه خوب نيست بنا كردن بر قبرها و

ص: 469

نه نشستن بر آن و نه گچ ماليدن نه گل ماليدن بر آن.

و در حديث ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى كردند از آن كه نماز كنند بر قبر يا بنشينند بر آن يا بنا كنند بر آن.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت منقولست كه بنا مكنيد بر قبور و صورت مكشيد بر سقف خانها كه حضرت سيد المرسلين را خوش نمى آمد از اينها و كراهت داشتند از اينها.

و در حديث معتبر از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه سؤال كردند از آن حضرت كه اگر چاهى تنگ باشد و شخصى در آن چاه افتد و بميرد و ممكن نباشد كه او را از آن چاه بيرون آورند آيا ديگر در آن چاه بول و غايط مى توان كرد حضرت فرمودند كه نمى توان كرد بلكه آن چاه را پر كنند و قبر آن شخص كنند و اگر ممكن باشد كه آن شخص را بيرون آورند و اگر چه به كندن چاه باشد او را بيرون آورند و غسل دهند و دفن كنند چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه حرمت مسلمان مرده مثل حرمت مسلمان زنده است و مثل يكديگرند در احترام يعنى اگر زنده در متوضا افتد او را البته واجبست بر همه مسلمانان كه سعى كنند و او را بيرون آورند مرده نيز چنين است.

و احاديث بسيار وارد شده است كه حرمت مرده مثل احترام زنده است و از مجموع اين اخبار ظاهر شد كه بر روى قبر راه نتوان رفتن چنانكه جمعى از اصحاب ذكر كرده اند كه مكروهست و در اخبار از طرق اهل البيت خبرى صريح در اين باب نديده ام اما از طرق عامه حديثى منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از راه رفتن بر قبور پس ممكن

ص: 470

است كه از احترام ميت راه رفتن مستثنى باشد يا جمع كنند به آن كه اگر بقصد زيارت قبور باشد خوب باشد و اگر عبث باشد بد باشد يا راه رفتن ضرر نداشته باشد صلحا و اتقيا را.

چنانكه منقولست در حديث كالصحيح كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال نمودند كه مؤمن را ضغطه قبر مى رسد حضرت فرمودند كه هيهات مؤمنان را از اين عذابها چيزى نمى رسد و اللّه كه زمينى كه مؤمن بر آن راه مى رود فخر مى كند بر زمينى كه بر آن راه نرفته باشد و مى گويد كه مؤمن بر من راه رفته است و زمينى كه قبر مؤمن است به مؤمن مى گويد كه من ترا دوست مى داشتم در وقتى كه بر پشت من راه مى رفتى الحال كه داخل من شدى خواهى ديد كه با تو چه خواهم كرد پس قبر او را فراخ كنند آن مقدار كه چشم كار كند و جمعى گفته اند كه سنت است كه چون به قبرستان روند پاها را برهنه كنند از جهت احترام مؤمنين موتى و از جهت شكستگى كه اين كسرا حاصل مى شود و اين نيز وجهى است در جمع بين الاخبار و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى محمّد بن مسلم انّه قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه الموتى نزورهم فقال نعم قلت فيعلمون بنا اذا اتيناهم فقال اى و اللّه انّهم ليعلمون بكم و يفرحون بكم و يستانسون إليكم قال قلت فاىّ شىء نقول اذا اتيناهم قال قل اللّهمّ جاف الارض عن جنوبهم و صاعد إليك ارواحهم و لقّهم منك رضوانا و اسكن إليهم من رحمتك ما تصل به وحدتهم و تونس به وحشتهم انّك على كلّ شيء قدير).

و كالصحيح بل الصحيح چنانكه علامه گفته است محمد بن مسلم گفت كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه ما به زيارت اموات برويم حضرت فرمودند كه بلى گفتم ايشان مى دانند كه ما نزد ايشان رفته ايم حضرت

ص: 471

فرمودند كه آرى و اللّه به درستى كه ايشان مى دانند و خوشحال مى شوند از رفتن شما به نزد ايشان و انس مى گيرند به شما پس گفتم كه چون به زيارت ايشان رويم چه بگوئيم حضرت فرمودند كه بگو اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه خداوندا زمين را از پهلوهاى ايشان دور گردان و ارواح ايشان را با على عليين بر و خشنودى خود را به استقبال ايشان فرست و از ايشان راضى شو و ساكن ساز نزد ايشان از رحمتت آن مقدار كه به سبب آن تنهائى ايشان را به آن موصول سازى يعنى رحمتت را رفيق و مونس ايشان كن و به آن رحمت وحشت ايشان را زايل گردانى به درستى كه تو بر همه چيز قادر و توانايى.و اين عبارت ظاهرش آنست كه دعا از براى كل مؤمنان آن مقبره است اگر چه غرض يكى باشد مى بايد كه ديگران را با او ضم كند تا سبب استجابت دعا شود.

و در حديث صحيح از عمرو منقولست كه با حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه رفتم به بقيع كه قبرستان مدينه مشرفه است و رسيديم به قبر شيعه از اهل كوفه حضرت ايستادند و گفتند

اللّهمّ صل وحدته و انس وحشته و اسكن اليه من رحمتك ما يستغنى بها عن رحمة من سواك و الحقه بمن كان يتولاّه.

8-( و قال الرّضا صلوات اللّه عليه: ما من عبد مؤمن زار قبر مؤمن فقرا عنده (1)انّا أنزلناه فى ليلة القدر سبع مرّات الاّ غفر اللّه له و لصاحب القبر).

و به اسانيد صحيحه از آن حضرت منقول است كه هر بنده مؤمنى كه زيارت كند قبر مؤمنى را و نزد او بخواند اين سوره را هفت مرتبه البته حق سبحانه و تعالى بيامرزد او را و آن مرده را.و در همين حديث هست كه احمدخ.

ص: 472


1- فقرأ عليه.خ.

بن محمد گفت كه با ابراهيم بن هاشم بودم در قبرستانى ابراهيم پيش قبرى آمد و رو بقبله نشست و دست خود را بر قبر گذاشت و هفت مرتبه انا أنزلناه خواند پس گفت خبر داد مرا صاحب اين قبر كه محمد بن اسماعيل است كه هر كه الخ.

و از محمد بن احمد در صحيح منقولست كه در فيد بود و آن قلعه ايست در راه مكه معظمه و با على بن بلال بر سر قبر محمد بن اسماعيل رفتيم پس على بن بلال گفت كه روايت كرد بمن صاحب اين قبر از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه به زيارت قبر برادر مؤمن رود و دست بر قبر گذارد و هفت مرتبه سوره انا أنزلناه را بخواند از فزع اكبر قيامت يا روز فزع ايمن شود و ترديد از راوى است.

و همين مضمون بسند صحيح از حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه منقولست و از اين اخبار استدلال كرده اند بر آن كه نزد قبر ميت قرآن خواندن سنت است و بهتر است.

زمان زيارت اهل قبور

7-( و: سال اسحاق بن عمّار أبا الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه عن المؤمن يزور اهله فقال نعم قال فى كم فقال على قدر فضائلهم منهم من يزور كلّ يوم و منهم من يزور فى كلّ يومين و منهم من يزور فى كلّ ثلاثة ايّام قال ثمّ رأيت فى مجرى كلامه انّه يقول ادناهم (1)جمعة فقال له فى أيّ ساعة قال عند زوال الشّمس او قبيل (2)ذلك فيبعث اللّه معه ملكا يريه ما يسرّ به و يستر عنه ما يكرهه فيرى سرورا و يرجع إلى قرّة عين).

و در موثق كالصحيح منقولست كه اسحاق از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كرد از مؤمن مرده كه آيا به زيارت زنده هاى

ص: 473


1- و انادهم.خ.
2- قبل.خ.

اهل خود مى آيد حضرت فرمودند كه بلى گفت در هر چند روز يك بار مى آيد حضرت فرمودند كه بمقدار فضيلتها كه ايشان دارند به نسبت آن رخصت ايشان مى دهند هر چند فضيلت بيشتر است رخصت بيشتر مى دهند بعضى از ايشان هر روز به زيارت اهل خود مى آيند و بعضى در هر دو روز يك بار مى آيند و بعضى در هر سه روز يك بار اسحاق گفت كه از گفته آن حضرت چنان يافتم كه كمتر از يك هفته رخصت نمى دهند پس اسحاق گفت كه در چه وقت ايشان مى آيند حضرت فرمودند كه نزد زوال آفتاب از خط نصف النهار كه اول پيشين است يا اندكى پيش از زوال مى آيند و حق سبحانه و تعالى ملكى را با او مى فرستد كه به او نمايد چيزى را كه سبب خوشحالى آن مرده شود و به پوشاند از او آن چه را كراهت داشته باشد خواه از امور اخروى باشد مثل عبادات و طاعات را به او مى نمايند و معاصى را از او مى پوشانند و خواه از امور دنيوى باشد مثل رفاهيت و سرور ايشان را مى نمايند و غم و الم را مستور مى سازند.

و هيچ شك نيست كه مراد از اين حديث و احاديث ديگر از اين باب آنست كه مردگان به زيارت زندگان مى آيند و ليكن علامه رحمه اللّه در منتهى ذكر كرده است كه سنت است كه به زيارت قبور مكرر بروند و اين حديث را دليل او آورده اند و تاويلى از جهت علامه مى توان كرد كه هر گاه مردگان به زيارت زندگان آيند بطريق اولى ايشان را به زيارت مردگان بايد رفت يا چون ايشان مى آيند بازديد ايشان مى بايد كرد و محتمل است كه غرضش اين باشد كه اين حديث اگر چه ظاهرش زيارت مرده است حمل مى بايد كرد بر زيارت زنده ها چون ظاهر حديث شباهتى به تناسخ دارد اگر چه تناسخ آنست كه روح به بدن جسمانى ديگر تعلق مى گيرد و در اينجا تعلق به بدن مثالى گرفته است چنانكه خواهد آمد و ظاهرا بواسطه تعجيل در تصنيف غافل شده سهو كرده باشد و اللّه تعالى يعلم.

ص: 474

كافر اهل خود را زيارت مى كند چه مى بيند

6-( و روى حفص بن البخترى عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّ الكافر يزور اهله فيرى ما يكرهه و يستر عنه ما يحبّ).

و بسند صحيح و كلينى در حسن كالصحيح با زيادتى روايت كرده اند از حفص از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه مؤمن به زيارت اهل خود مى آيد و مى بيند آن چه سبب سرور اوست و مستور مى سازند از او آن چه سبب كراهت اوست و به درستى كه كافر به زيارت اهل خود مى آيد و مى بيند آن چه سبب كراهت اوست و مستور مى سازند از او آن چه را محبوب اوست بعد از آن حضرت فرمودند كه بعضى در هر هفته يك بار مى آيند و بعضى بحسب اعمال خوب و بد دير و زود مى شود و چون صدوق جزو اول و آخر را در حديث اسحاق ذكر كرده بود از اين حديث آن را ذكر نكرد.

و در موثق از ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر مؤمن و كافرى كه مرده اند نزد زوال به زيارت اهل خود مى آيند پس اگر اهل خود را مى بينند كه اعمال صالح مى كنند شكر الهى به جا مى آورند بر اين نعمت و كافر چون مى بيند كه اهل او اعمال خير مى كنند او را حسرت عظيم دست مى دهد.

و از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست در خبر كالصحيح كه از آن حضرت پرسيدند كه ميت به زيارت اهل خود مى آيد حضرت فرمودند كه بلى گفتم كه در هر چند گاه يك بار مى آيد حضرت فرمودند كه در هفته و ماه و سال مى آيند بمقدار منزلتى كه دارند گفتم در چه صورت مى آيد حضرت فرمودند بصورت مرغى با لطافت بر ديوار خانه او مى نشيند و نظر به احوال ايشان مى كند پس اگر حال ايشان خوب است خوشحال مى شود و اگر بد است يا پريشانند مغموم و حزين مى شوند.

ص: 475

و در قوى از آن حضرت روايت كرده است عبد الرحيم كه عرض نمودم كه مؤمن به زيارت اهل خود مى آيد حضرت فرمودند كه بلى از حق سبحانه و تعالى رخصت مى گيرد و رخصتش مى دهند و دو فرشته با او مى فرستند و او بصورت مرغى مى آيد و بر ديوار خانه مى نشيند و نظر به ايشان مى كند و سخن ايشان را مى شنود پس ظاهر شد از اخبار مستفيضه كه آمدن ايشان حق است و اگر عقول ضعيفه حكمتش را نيابد بسيار چيزها را نمى يابد پس نبايد طرح نمودن امثال اين اخبار را تا داخل نشود در زمره آن جماعتى كه حق سبحانه و تعالى فرموده است در مذمت ايشان بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ بلكه ايشان تكذيب نمودند چيزى چند را كه علم ايشان به آن نرسيد و هنوز به ايشان نرسيده بود تاويل آن و حقيقت آن از رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم.

و احاديث بسيار وارد شده است از رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه حق سبحانه و تعالى دو حق عظيم بر بندگان خود دارد يكى آن كه تا چيزى را ندانند نگويند و دويم آن كه هر گاه عقل ايشان به آن نرسد طرح آن نكنند و بعد از آن اين آيه را خواندند كه أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ (1)و آيه سابقه را يعنى آيا عهد و پيمان از ايشان نگرفتيم در كتابى كه بر ايشان فرستاده ايم كه نگويند بر خدا مگر آن چه حق باشد و آن چيزيست كه يقين داشته باشند كه حق سبحانه فرموده است.

مؤمن ميت هر گاه كسى به زيارت او مى رود به او انس مى گيرد

7-( و: قال صفوان بن يحيى لأبي الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه بلغنى انّ المؤمن اذا اتاه الزّائر انس به فاذا انصرف عنه استوحش

ص: 476


1- آيۀ 168-سورة الاعراف.

فقال لا يستوحش).

و در حسن كالصحيح مرويست كه صفوان عرض نمود به خدمت حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه حديثى بمن رسيده است كه مؤمن ميت هر گاه كسى به زيارت او مى رود به او انس مى گيرد پس چون برمى گردد صاحب وحشت مى شود حضرت فرمودند كه صاحب وحشت نمى شود بحسب ظاهر منافات با احاديث گذشته دارد و جمع مى توان كرد كه دور نيست كه غرض صفوان اين باشد كه زيارت قبور اگر نروند بهتر است كه سبب وحشت ميت مى شود حضرت فرمايد كه اگر چه از رفتن زاير فى الجمله او را وحشتى حاصل مى شود اما به سبب زيارت مؤمن رحمتهاى الهى نازل مى شود كه او مشغول آن مى شود و از آن وحشت خلاص مى شود.

سه روز ماتم ميت را مى گيرند

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: يصنع (1)للميّت ماتم ثلاثة ايّام من يوم مات).

و در حسن كالصحيح از زراره منقولست و ظاهر آنست كه از كتاب زراره برداشته باشد و سند صدوق بر زراره صحيح است پس صحيح باشد كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه سه روز ماتم ميت را مى گيرند به آن كه اجتماع كنند زنان و جمعى از خويشان ايشان كه آيند تعزيه ايشان كنند و ايشان را تسلى حاصل گردد و زياده از سه روز خوب نيست چون غالب اوقات تا سه روز تخفيف مى يابد و بعد از سه روز اظهار شكايت است از جناب اقدس الهى تعالى شانه.

حضرت رسول در وقتى كه خبر شهادت جعفر رسيد فرمودند كه از براى اهل

خانه جعفر طعامى مهيا كنيد]

14,6-( و: اوصى ابو جعفر صلوات اللّه عليه بثمانمائة درهم لمأتمه و كان يرى ذلك للسّنّة (2)لأنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال اتّخذوا لال جعفر بن ابى طالب طعاما فقد شغلوا).

و در خبر كالصحيح منقولست كه

ص: 477


1- يضع.خ.
2- -من السنة.خ.

حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وصيت فرمودند هشتصد شاهى از جهت ماتم آن حضرت و اين معنى را سنت مى دانستند چون حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمودند در وقتى كه خبر شهادت جعفر رسيد كه از براى اهل خانه جعفر طعامى مهيا كنيد كه ايشان به مصيبت گرفتارند و اين خبر را حريز روايت كرده است از زراره يا غير او كه وصيت نمودند الخ.

و اين سخنان سخنان راويست كه اين را از جهت سنت مى كردند و استدلال بفعل حضرت كردن همه نحو كلام معصوم نيست بلكه ظاهرش آنست كه راوى چنين يافته باشد و درست نيافته است زيرا كه وصيت را مناسبتى نيست با طعام مهيا كردن بلكه مستحب است كه خويشان و هم سايگان تهيه طعام ايشان بكنند كه ايشان گرفتار تعزيه اند و پختن و تهيه طعام كردن اهل ميت چون خوب نيست وصيت از آن مستثنى خواهد بود چون فى الحقيقه از مال اهل ميت واقع نشده است.

و ظاهر آنست كه فعل حضرت در وصيت جهت اعلاء دين و گريه كردن مؤمنان باشد تا ايشان مثاب شوند و ماتم ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم مثل ماتم ديگران نيست بلكه ماتم نگرفتن بعد از سه روز بهتر است و از جهت ايشان بعد از هزار سال نيز سنت است اگر چه محتمل است كه اين وصيت از جهت سه روز اول باشد اما ظاهرش آنست كه اين وصيت از جهت ده سال است چنانكه مى آيد و هشتصد درهم خرج هر سال باشد.

5-( و: اوصى ابو جعفر صلوات اللّه عليه أن يندب فى المواسم (1)عشر سنين).

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّهخ.

ص: 478


1- فى المآتم.خ.

عليه منقولست كه فرمودند كه پدرم بمن گفت كه از مال من اين قدر اين قدر وقف كن كه تا ده سال در سه روز منى كه شيعيان در آنجا از جهت حج اجتماع مى شود ايشان را اين مال را به جمعى ده كه نوحه بر من كنند و ظاهرا اكتفا بده سال از آن جهت بود كه مى دانستند كه بعد از آن زمان استيلاى بنى عباس خواهد بود و نمى بايست كردن بواسطه تقيه.

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الاكل عند اهل المصيبة من عمل اهل الجاهليّة و السّنّة البعث إليهم بالطّعام كما امر به النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله فى آل جعفر بن ابى طالب عليه السّلام لمّا جاء نعيه).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چيزى خوردن نزد اهل مصيبت از عمل كفار است كه قبل از اسلام متعارف بود و بعد از اسلام سنت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چنين جارى شد كه خويشان و هم سايگان از جهت ايشان طعام بفرستند چنانكه آن حضرت امر فرمودند كه سه روز طعام از جهت خانه جعفر طيار بفرستند وقتى كه خبر شهادت او را آوردند رضى اللّه عنه پس ظاهر آنست كه اگر دعوت كنند نرفتن اولى باشد مگر آن كه يابند كه ايشان آزرده مى شوند رفتن در اين صورت اولى است و خوردن طعام نيز چنين است اگر نخورند اولى است مگر آن كه آزرده شوند از نخوردن يا جمعى باشند كه از راههاى دور آمده باشند از جهت پرسش و هم سايگان و خويشان تهيه طعام نكرده باشند يا آن چه ايشان كرده باشند بس نباشد در اين صورت پختن ايشان ضرر ندارد و خوردن اين جماعت و اللّه تعالى يعلم.

15,14,6-( و قال صلوات اللّه عليه: لمّا قتل جعفر بن ابى طالب عليه السّلام امر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فاطمة صلوات اللّه عليها ان تاتى اسماء بنت عميس و نسائها و ان تصنع لهم طعاما ثلاثة ايّام فجرت بذلك

ص: 479

السّنّة).

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون جعفر طيار در جنگ موته شهيد شدند حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها بروند به نزد زن جعفر اسماء بنت عميس و ساير زنان او پرسش ايشان بفرمايند و سه روز پيش ايشان باشند و سه روز از جهت ايشان طعام مهيا كنند و بفرستند و بعد از آن اين سنت جارى شد كه سه روز طعام بفرستند از جهت اهل مصيبت.

و اين مضمون در حديث حسن كالصحيح از حفص و هشام از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت منقول است كه فرمودند كه سزاوار آنست كه هم سايگان ميت سه روز طعام مهيا كنند از جهت ايشان و نگذارند كه اهل مصيبت طعام مهيا كنند از جهت خود.

كسى ترك زينت نكند از جهت كسى زياده از سه روز مگر زن كه در عزاى شوهر خود

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه: ليس لأحد (1)ان يحدّ اكثر من ثلاثة ايّام الاّ المرأة على زوجها حتّى تنقضى عدّتها).

در حديث موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه كسى ترك زينت نكند از جهت كسى زياده از سه روز مگر زن كه در عزاى شوهر خود چهار ماه و ده روز عده ترك زينتها مى كند چنانكه در باب طلاق خواهد آمد إن شاء اللّه.

نوحه گر دادن حلالست

14,6-( و: سئل صلوات اللّه عليه عن اجر النّائحة فقال لا باس به قد نيح على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند كه مزد نوحه گر دادن حلالست حضرت فرمودند كه باكى نيست بر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نوحه كردند و اگر حرام مى بود اهل بيت عصمت

ص: 480


1- لأحدكم.خ.

و طهارت منع مى نمودند و حال آن كه منع نكردند و هر گاه حلال باشد مزد بر او جايز خواهد بود و اين حديث را مسند بخاطر ندارم كه ديده باشم.

و كلينى در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند كه خانهاى خود را بگوئيد كه نزد مردگان خود سخنان خوب بگويند و چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از دنيا رفتند زنان بنى هاشم در عزاى آن حضرت حاضر شدند و شروع در نوحه كردند و كمالات حضرت سيد المرسلين را مى گفتند چنانكه متعارف بوده است كه در نوحه چنين مى كرده اند حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها فرمودند كه باز گذاريد تعداد فضايل را كه رسم جاهليت است بلكه دعا كنيد و صلوات فرستيد بر آن حضرت صلى اللّه عليه و آله.

و ممكن است كه سهوى از كتّاب شده باشد و چنين باشد كه: قد نيح عند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و اين اظهر است در استدلال بنا بر اين حضرت فرموده باشند كه نزد آن حضرت نوحه كردند و حضرت منع نفرمودند چنانكه خواهد آمد در باب متاجر در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه نوحه بد نيست ام سلمه نوحه كرد نزد آن حضرت بر يكى از خويشان خود و حضرت منع نفرمودند.

مزد نوحه گرى حلال است

16-( و روى انّه: قال لا باس بكسب النّائحة اذا قالت صدقا).

و در روايتى وارد شده است كه باكى نيست كسب نوحه گرى اگر راست گويد و دروغ نگويد چنانكه متعارفست كه دروغ بسيار مى گويد نوحه گر تا زنان را به گريه در آورد و دروغ حرام است.

و در روايات صحيحه وارد شده است كه باكى در اين كسب نيست و در حديث موثق وارد شده است كه باكى نيست اگر شرط نكند و هر چه دهند به مزد

ص: 481

او قبول كند و در خبر موثق كالصحيح وارد شده است كه مكروه است و جواز منافات ندارد با كراهت.

16-( و فى خبر آخر قال: تستحلّه بضرب احدى يديها على الأخرى).

و در حديث حسن كالصحيح وارد است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از كسب نوحه گر حضرت فرمودند كه حلال مى كند زن نوحه گر مزد خود را به آن كه دست خود را بر دست ديگر مى زند از جهت گريه آوردن زنان پس چون كارى مى كند مزدش حلال است.

پيامبر امر كردند بر حمزه گريه كنند

14-( و: لمّا انصرف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من وقعة احد إلى المدينة سمع من كلّ دار قتل من أهلها قتيل نوحا و بكاء و لم يسمع من دار حمزة عمّه فقال صلّى اللّه عليه و آله لكن حمزة لا بواكى عليه فالى اهل المدينة ان لا ينوحوا على ميّت و لا يبكوه حتّى يبدءوا بحمزة فينوحوا عليه و يبكوه فهم إلى اليوم على ذلك).

و منقول است كه چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از جنگ احد برگشته داخل مدينه مشرفه شدند چون هفتاد نفر از اصحاب آن حضرت شهيد شده بودند از هر خانه كه كسى از ايشان كشته شده بود صداى نوحه و گريه شنيدند و از خانه عمش حمزه اسد اللّه صدايى نشنيدند پس حضرت فرمودند كه از همه جا كه صدا مى آيد كسى دارند و چون حمزه كسى ندارد و در غربت شهيد شده است كسى بر او گريه نمى كند چون اهل مدينه اين سخن را شنيدند همه سوگند خوردند كه نوحه نكنند بر مردگان خود و گريه بر ايشان نكنند تا اول گريه و نوحه بر حمزه كنند و بعد از آن بر مردگان خود و تا امروز ايشان بر سر قسم خود هستند.

و ظاهرا اين سخن حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه باشد و احتمال كلام صدوق نيز دارد و ليكن بعيد است و يكى از فضلا ذكر كرده است

ص: 482

كه ظاهرا از گفته آن حضرت ناشى شده است قصه حمزه هر چند افتراست اما مردمان گريه مى كنند در آن قصص بر سيد الشهدا و گذشت كه بر مثل حسين بن على مى بايد نوحه و گريه كردن و تعزيه آن حضرت را هميشه داشتن سيما در دهه اول محرم كه فضايل آن و احاديثى كه در آن باب وارد شده است فوق حد و حصر است و إن شاء اللّه تعالى در باب زيارات مذكور خواهد شد.

نماز از طرف ميت

6-( و قال عمر بن يزيد: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه نصلّي عن الميّت فقال نعم حتّى انّه ليكون فى ضيق فيوسّع عليه ذلك الضّيق ثمّ يؤتى فيقال له خفّف عنك هذا الضّيق بصلوة فلان اخيك عنك قال فقلت له فاشرك بين رجلين فى ركعتين قال نعم).

و بسند صحيح و اسانيد كالصحيحه منقولست از عمر بن زيد كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه ما نماز بدل ميت مى توانيم كرد حضرت فرمودند كه بلى تا آن كه بسيار باشد كه در تنگى و محنتى باشد آن ميت و آن نماز را به نزد او برند يا به نزد او روند فرشتگان و به او گويند كه حق سبحانه و تعالى اين تنگى را از تو تخفيف داد يا برداشت به سبب نمازى كه فلان برادر مؤمن به نيابت تو به جا آورد پس عرض نمودم كه مى توانم دو كسرا شريك گردانم در دو ركعت نمازى كه كنم و در بعضى از نسخ فى ركعة يعنى در يك ركعت يا يك نماز حضرت فرمودند كه بلى ظاهر سؤال اول قضا است از ميت خواه واجب و خواه قضاى نوافل به قرينه لفظ عن.

و ظاهر سؤال دويم اين است كه دو ركعت نماز سنت بكند و ثوابش را به ايشان تبرع كند يا به نيابت نيز به آن كه قصد كند دو ركعت نماز نافله از جهت پدر و مادر مى كنم از براى خدا و همه خوبست به اعتبار احاديث متواتره كه زياده از سى كس از فضلاى اصحاب حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم

ص: 483

روايت كرده اند.

و سيد جليل عظيم الشأن ابن طاوس رساله نوشته است در رد بعضى از علما كه اين روايات را نديده اند و گفته اند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى (1)يعنى از براى آدمى نيست مگر آن چه را خود سعى كرده باشد و جواب داده اند كه اين نيز از سعى آدمى است كه ايمان آورده است و ايمان سبب قبول عبادت ديگران شده است از براى اين كس بفضل الهى و يا آن كه حصر اضافى است كه آدمى اعتماد نكند بر نسب و حسب و امثال اينها و بر تقدير عموم اكثر عمومات مخصص شده است اين نيز عامى باشد مخصص با آن كه شكى نيست كه رحمت الهى و شفاعت انبيا و اوصيا و مؤمنان همه خواهد بود و آنها تخصيص اين عام كرده اند.

و بعضى گفته اند كه استيجار نماز و روزه در شرع وارد نشده است و تشريع است و جواب گفته اند كه چون احاديث متواتره وارد است بر صحت عبادات از ديگران و عمومات اجارات هست در هر چيزى كه غرض شارع تعلق نگرفته باشد بمباشرى خاص مثل نماز از غير در حال حيات يا قسمت ازواج و امثال آن وكالت و اجاره در آن مى رود و در اينجا چنين است كه اگر مطلوب مباشر خاص بود تبرع جايز نمى بود و تبرع جايز است به اخبار متواتره پس استيجار جايز باشد.

هديه براي ميت

(فقال صلوات اللّه عليه انّ الميّت ليفرح بالتّرحّم عليه و الاستغفار له كما يفرح الحىّ بالهدية تهدى اليه).

بنا بر نسخه فاء جز و حديث عمر بن يزيد است و صحيح است و بنا بر نسخه واو محتمل الامرين است و على اى

ص: 484


1- آيه 40-سورة النجم.

حال اين مضمون در آيات متكثره قطع نظر از اخبار متواتره وارد است كه ميت خوشحال مى شود به سبب ترحمى كه ديگران از جهت او كنند يا استغفار از جهت او كنند چنانكه زنده خوشحال مى شود به هديه كه از جهت او بياورند بلكه به مراتب شتى بهتر است چون سبب نجات از عذاب و دخول جنت است و تشبيه به اعتبار اصل خوشحالى است.

(و يجوز ان يجعل الرّجل حجّته او عمرته او بعض صلاته او بعض طوافه لبعض اهله و هو ميّت فينتفع به (1)حتّى انّه ليكون مسخوطا عليه فيغفر له و يكون مضيّقا عليه فيوسّع له و يعلم الميّت بذلك و لو انّ رجلا فعل ذلك عن ناصب لخفّف عنه و البرّ و الصّلة و الحجّ يجعل للميّت و الحىّ و امّا الصّلاة فلا يجوز عن الحىّ)

و جايز است كه شخصى حج يا عمره خود را يا بعضى از نماز يا بعضى از طواف را از جهت بعضى از اهل خود كند كه مرده باشد و از آن نفع مى يابد تا آن كه بسيار باشد كه آن شخص مستوجب غضب الهى شده باشد و او را بيامرزند يا در تنگى قبر يا غير آن مبتلا باشد و به سبب اين عبادات بر او فراخ گردانند و از آن شدت و سختى خلاص شود و آن ميت را نيز اعلام مى كنند كه اين فرج از براى تو از جهت عبادت فلانى شد و اگر شخصى اينها را از جهت دشمن اهل بيت كند سبب تخفيف عذاب او مى شود با آن كه از همه كفار بدترند.

و بعضى گفته اند كه اگر پدرش ناصبى باشد نفع مى كند و از جهت غير پدر نفع نمى كند چنانكه در كتاب حج خواهد آمد و تصدقات يا ثواب بر والدين و احسان به ايشان را و احسان به مؤمنان يا ثواب صله رحم را و حج را و هم چنينخ.

ص: 485


1- و ينتفع به.خ.

عمره را از براى مردگان و زندگان قرار مى توان داد و ثواب اينها را به ايشان قربت مى تواند كرد و اما نماز را پس جايز نيست كه از جهت زنده قرار دهد يا بدل از او بكنند.

بدان كه ظاهر آنست كه اينها كلام صدوق باشد و اكثرش حديث موثق كالصحيح اسحاق بن عمار است از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه گفت سؤال كردم از آن حضرت از شخصى كه حج كند و حج خود را يا عمرۀ خود را يا بعضى از طوافش را به آن كه نصف يا ثلث مراد باشد يا طواف عمره يا طواف حج را از براى بعضى از اهل خود قرار دهد و آن شخص در شهرى ديگر باشد خوب است حضرت فرمودند كه بلى گفتم كه از اجر او چيزى كم مى شود حضرت فرمودند كه نه هم از براى او خواهد بود و هم از براى آن شخصى كه از براى او قرار داده است و ثوابى ديگر دارد كه احسان به برادر مؤمن كرده است گفتم اگر شخصى كه از براى او مى كند مرده باشد آيا اين ثواب به او مى رسد حضرت فرمودند كه بلى تا آن كه گاه باشد كه مستوجب عذاب الهى شده باشد و او را بيامرزند يا در تنگى باشد و بر او واسع گردانند گفتم كه ميت مى داند كه اين عمل را كه كرده است از جهت او حضرت فرمودند كه بلى گفتم اگر چه ناصبى باشد نفع به او مى رسد حضرت فرمودند كه عذابش سبك مى شود.

و در حديث صحيح از محمد بن اسماعيل وارد شده است كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه چند كس را شريك مى توانم كرد در ثواب حج يا حج حضرت فرمودند كه هر قدر كه خواهى.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه اگر هزار كسرا شريك گردانى در حج خود حق سبحانه و تعالى هر يك را ثواب حجى مى دهد بى آن كه از ثواب تو چيزى كم شود.

ص: 486

مجملا ذكر اخبار كثيره سبب طول و ملال مى شود لهذا صدوق چنين كرده است كه ما حصل اخبار را ذكر كرده است و مجملش آنست كه خالى از آن نيست كه به نيابت مى كند يا تشريك يا ثواب را مى دهد اما نيابت پس در حج سنت بى دغدغه جايز است بدل از زنده و مرده.

و احاديث صحيحه در اين باب وارد شده است كه در كتاب حج مذكور است و در حج واجب با ضرورتى كه مرجو الزوال نباشد مثل پيرى كه نتواند در محفه نشستن مثلا بى دغدغه نايب مى تواند گرفتن و اگر مرجو الزوال باشد مثل بيمارى ظاهرا نايب تواند گرفتن و چون عذرش زايل شود اعاده مى بايد كردن و در زكاة و خمس نايب مى تواند گرفتن كه شخصى را وكيل كند كه مال او را به مستحق دهد و در جهاد نيز ظاهرا نايب مى تواند گرفت بى ضرورتى و با ضرورت بى دغدغه و در عبادات بدنيه صرف مثل نماز و روزه در حال حيات نايب نمى تواند گرفت مگر نماز طواف را كه جزو حج است و از براى حى و ميت نايب مى توان گرفت چنانكه گذشت.

و اما تشريك پس در حج سنت مى توانند كه چند كس يك كسرا به نيابت بفرستند كه از جهت ايشان حج سنتى بكند و در حج واجب مشهور آنست كه جايز نيست و در غير حج مثل نماز و روزه قضا در حيات و ممات تشريك به نيابت جايز نيست.

اما در ثواب ظاهرا جايز باشد مثل آن كه قصد كند نماز صبح يا روزه ماه رمضان را يا حج واجب را مى كنم و پدرم و يا مادرم را در ثواب آن شريك مى كنم قربة إلى اللّه اما بهتر آنست كه امثال اين عبادات بدنى را در ابتداى فعل شريك نكند بلكه بعد از فعل شريك كند خواه واجبات و خواه مندوبات و لهذا صدوق ذكر كرده است او بعض صلاته پس اگر بعد از نماز بگويد كه خداوندا ثواب

ص: 487

نصف نماز خود را به پدر و مادر خود بخشيدم ضرر ندارد و اگر همه را ببخشد نيز ظاهرا ضرر نداشته باشد.

اما بهتر آنست كه در سنتيها هر چه بخواهد ببخشد و در واجبيها همه را نبخشد مگر آن كه داند كه هر چند همه را مى بخشد همان ثوابش باقى است بلكه مضاعف مى شود يا قصد مى كند كه اين عبادات من بكار نمى آيد چون شرايطى كه در عبادات هست به آن شرايط بفعل نيامده است اين را مى بخشم تا حق سبحانه و تعالى بعوض اين عباداتى كه بكار آيد ببخشد چون اكرم الاكرمين است در اين صورتها نيز خوبست اما اگر سبب استخفاف عبادت باشد بد است.

اما بخشيدن ثواب عبادت بائمه معصومين صلوات اللّه عليهم ظاهرا خوب باشد هر چند ايشان را احتياج به عبادت ما نباشد خصوصا در حج خصوصا به حضرت فاطمه بخشيدن صلوات اللّه عليها كه در حديث صحيح و غير آن وارد شده است و خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى و حضرت مى فرمايد كه فايده آن بخشيدن آنست كه چون محشور شوى روز قيامت با ايشان باشى و فى الحقيقه مثل صلوات است بر ايشان كه ثوابش بما عايد مى شود نه به ايشان چنانكه گذشت.

و منقول است در حديث صحيح از عمر بن يزيد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه هر شب از جهت فرزندش دو ركعت نماز مى گذاردند و در هر روز دو ركعت نماز از جهت پدر و مادر خود مى كردند من گفتم فداى تو گردم چرا شب از جهت فرزند نماز مى كنيد حضرت فرمودند كه زيرا كه فراش از فرزند است يعنى شبها با ما مى بود و چون شب بخاطر مى رسد نماز مى كنم كه مونس او باشد و حضرت در اين نماز انّا أنزلناه مى خواندند و انّا اعطيناك الكوثر .

6-( و قال صلوات اللّه عليه: ستّ يلحقن المؤمن بعد وفاته ولد

ص: 488

يستغفر له و مصحف يخلّفه و غرس يغرسه و صدقة ماء يجريه و قليب يحفره و سنّة يؤخذ بها من بعده).

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه شش چيز است كه ثواب آنها بعد از مردن به مؤمن مى رسد كه از فعل او نيست بفضل الهى يكى فرزندى كه طلب مغفرت كند از براى پدر و مادر.

ديگر مصحفى كه از او بماند خواه قرآن و خواه كتب علمى كه هر كه تلاوت كند يا خواند ثوابش به او مى رسد اگر چه وقف نكرده باشد.

ديگر درختى كه بنشاند اگر بقصد قربت وقف كرده باشد يا بقصد اين كرده باشد كه جمعى منتفع خواهند شد از براى خدا بى دغدغه ثوابش به او مى رسد و ظاهر حديث مطلق است.

و ديگر آبى كه جارى كند از براى خدا مثل كاريزى يا نهرى بكند و وقف كند كه مؤمنان از آن نفع يابند و در اينجا قصد قربت مى بايد به اعتبار لفظ صدقه و اگر وقف كند و قصد قربت نكند خلافست كه صحيح است يا نه و بر تقدير صحت نفعش به او عايد مى شود و اگر وقف نكند و قصدش قربت باشد كه از جهت رضاى الهى اين كار مى كنم كه مؤمنان منتفع شوند ظاهرا نفعش به او مى رسد.

و هم چنين هر گاه چاهى در بيابانها بكند كه مؤمنان از آنجا منتفع شوند قربة إلى اللّه اين نيز بى دغدغه نفعش به او مى رسد و ظاهر حديث عام است و اگر بقصد قربت نباشد انتفاع مؤمنان نافع است خصوصا هر گاه دعا كنند از جهت او.

ديگر سنتى كه به آن عمل كنند بعد از او مراد از سنت چيزيست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اصل آن را مقرر ساخته باشد اين كس

ص: 489

فروع آن را جارى كند مثل احاديث بسيار وارد شده است كه نفع رسانيدن بخلق خدا مطلوبست شخصى مدرسه يا رباط يا پل بسازد و ديگران كه به بينند رغبت كنند و بسازند هر چند حضرت مثلا خصوص اين عمارت را نفرموده باشند.

و هم چنين هر گاه در شهرى يا دهى نماز سنت يا جماعت نكنند و شخصى بيايد و ايشان را بر آن دارد كه بكنند تا قيامت ثواب عبادت آن جماعت به او عايد مى شود و جمعى از عامه به سبب اين حديث تجويز بدعتها كرده اند مثل جماعت در نافله ماه مبارك رمضان و غزالى و غير او نقل كرده اند كه چون عمر تراويح را قرار داد شبى آمد بمسجد ديد كه مسجد پر شده است از نماز گذارندگان گفت نعمت البدعة نيكو بدعتى قرار دادم و لفظ سنت ضد بدعتست و بطلانش اظهر من الشّمس است و خواهد آمد.

نقل كرده اند كه نوشيروان مقرر ساخته بود كه هر كه سخنى نيكو بگويد و او بگويد كه زه يعنى زهى كلمه خوب چهار هزار درهم به آن شخص بدهند اتفاقا رسيد به مرد پيرى كه درخت زيتون مى كشت نوشيروان گفت كه بابا اين درخت بعد از سى سال بار آور مى شود مناسب عمر تو نيست آن مرد گفت كه بابا ديگران كشتند و ما خورديم ما هم مى كاريم تا ديگران بخورند نوشيروان گفت زه چهار هزار درهم به او دادند آن مرد گفت بابا ديدى كه درخت ما چون بار داد نوشيروان گفت زه چهار هزار ديگر دادند آن مرد پير گفت بابا هر درختى سالى يك بار بار مى دهد اين درخت در يك سال دو بار داد گفت زه و روانه شد چهار هزار ديگرش دادند و نوشيروان گفت كه خزينه ما را خالى مى كرد اگر مى ايستاديم و اگر مى ايستاد خزينه ذكر خيرش بيشتر مى ماند.

نقل كرده اند كه چون طاق معروف را ساخت كه هنوز هست در حوالى بغداد و كسى مثل آن عمارت نساخته بود ايلچى از جانب قيصر تحف و هدايا

ص: 490

آورده گذرانيد و او را در آن مجلس جا دادند چون نظر به گوشه مجلس كرد ديد بد گنيا است و در ميان اين طاق چند گز پيش آمده است در تفكر افتاد كه چه سبب داشته باشد نوشيروان به فراست يافت گفت فكر بد گنيايى عمارت مى كنى كه سببش چيست گفت بلى پادشاه هم گفت وجهش اينست كه خانه پير زالى در حوالى خانه ما بود و نخواستيم كه دل او را برنجانيم ايلچى گفت ممكن بود كه خانه نفيسى به او داده او را راضى كنيد و عمارت بد گنيا نباشد گفت به او گفتيم او گفت كه هم سايگى پادشاه را بملك دنيا نمى فروشم ايلچى گفت كه اگر عمارت بد گنيا ماند اما گنياى صيت عدالت تا قيام قيامت خواهد ماند.

و منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه من متولد شده ام در زمان پادشاه عادل بلكه وجود آن حضرت تأثير كرده بود در عدالت او و مشهور است كه حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه نوشيروان و حاتم را عذاب نخواهند كرد و استبعادى ندارد.

چنانكه در حديث كالصحيح بل الصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و آله منقولست كه خداوند عالميان وحى كرد به حضرت موسى بن عمران على نبينا و عليه الصلاة و السلام كه يا موسى مرا بندگانى چند هستند كه فرداى قيامت بهشت را مباح خواهم كرد و ايشان را حاكم خواهم كرد در بهشت كه در هر جائى كه خواهند در آنجا قرار گيرند موسى گفت خداوندا اين جماعت كها باشند كه بهشت را از جهت ايشان مباح مى كنى و ايشان را در آن حاكم مى گردانى خطاب رسيد كه اينها كسانيند كه مؤمنى را خوشحال كنند بعد از آن حضرت فرمودند كه مؤمنى در مملكت پادشاه ظالمى بود و از ستم او گريخت و در منزل شخصى از كفار نازل شد آن كافر او را جا داد و با او

ص: 491

مهربانيها كرد و مهمانى كرد پس چون آن كافر مرد حق سبحانه و تعالى وحى كرد به او كه به عزت و جلال من كه اگر ممكن بود كه ترا در بهشت جا دهم جا مى دادم و ليكن بهشت بر كفار حرام است و ليكن خطاب به آتش مى رسد كه به او ضرر مرسان و آتش بر او سرد و سلامت است و صباح و شام روزى او را ملايك به او مى رسانند راوى پرسيد كه از بهشت مى برند حضرت فرمودند كه از هر جا كه خدا خواهد و از اين باب اخبار بسيار است.

و از آن جمله در حديث كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وارد است كه فرمودند كه خداوند عالميان مى فرمايد كه منم خداوندى كه بغير از من خداوندى نيست پادشاهان را آفريدم و دلهاى ايشان بدست منست پس هر قومى كه اطاعت من كنند و مخالفت من نكنند دلهاى پادشاهان را بر ايشان مهربان مى كنم و هر قومى كه عصيان من كنند دلهاى پادشاهان را بر ايشان دشمن مى كنم زنهار كه اگر پادشاهان با شما بدى كنند نفرين به ايشان مكنيد بلكه توبه كنيد از گناهان تا من دلهاى ايشان را بر شما مهربان كنم.

و در موثق كالصحيح منقولست كه دو طايفه اند ز امت من كه صلاح ايشان سبب صلاح عالميان است و فساد ايشان سبب فساد عالميانست و آنها امراء و علمااند.

و در حسن كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست كه به شيعيان فرمودند كه اى گروه شيعيان ما زنهار كه خود را ذليل مگردانيد بترك اطاعت پادشاهان خود پس اگر پادشاهان عادل باشند از حق سبحانه و تعالى دعا كنيد كه عمر ايشان را دراز كند و اگر ظالم باشند از خدا بطلبيد كه خدا ايشان را خوب گرداند كه خوبى ايشان در خوبى شماست يعنى شما كه خوبيد پادشاهان شما خوبند و پادشاه شما كه خوبست خوبى او تاثير

ص: 492

مى كند در خوبى شما و به درستى كه پادشاه عادل بمنزله پدر مهربانست پس هر چه از براى خود خواهيد از خوبيها از جهت پادشاه خود آن را بخواهيد و هر چه از براى خود نمى خواهيد از بديها از براى ايشان مخواهيد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر كه والى مسلمانان باشد و عادل باشد و در خانه خود را بگشايد كه مظلومان دستشان به او رسد و موانع را دور كند كه دادخواهان را بيند و بغور مردم رسد بر حق سبحانه و تعالى واجبست كه در روز قيامت ترس را از او بردارد و او را داخل بهشت كند.

و از اين باب نيز احاديث بسيار وارد شده است و بعضى از آنها خواهد آمد و چون اين معنى مجرب بنده بود و اين اخبار معتبره بود بنا بر اين ذكر شد كه بر مؤمنان لازم است كه هميشه پادشاهان خود را دعاى خير كنند خصوصا پادشاهان صفويه كه حقوق ايشان تالى حقوق سيد المرسلين و حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه شما همه در كنار جهنم بوديد حق سبحانه و تعالى شما را به بركت رسول و اهل بيت او از جهنم نجات داد و ظاهر است كه اكثر عالميان كافر بودند و به بركت ايشان عالمى مؤمن و مسلمان شدند ادام اللّه بقائهم إلى قيام صاحب الزمان بل إلى قيام القيمة .

چنانكه در كتابى از كتب غيبت كه بعضى از علما در غيبت حضرت صاحب الامر تصنيف كرده اند و اين كتاب قديمى است كه شايد هفتصد سال باشد كه نوشته شده باشد چنانكه از تاريخش ظاهر مى شود كه حديثى از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در آن كتاب هست كه حضرت خبر داده است كه يكى از فرزندان من خروج خواهد كرد و عالم به سبب او هدايت يابند و احوال

ص: 493

فرزندان او حتى كشتن شاه عباس پسرش را و پادشاهى شاه صفى و پادشاهى شاه صاحب قران ادام اللّه تعالى ظلاله إلى يوم القيام همه از آن كتاب ظاهر مى شود و من رساله نوشتم و آن حديث را تفصيل دادم و به خدمت شاه جنت مكان عليين آشيان شاه صفى عليه الرحمة و الرضوان گذارنيدم و در خزينه خواهد بود و موافق اين اخبار است خبر مشهور

النّاس على دين ملوكهم پس پادشاهان هر سنتى كه جارى سازند هر كس به آن سنت عمل مى نمايد تا روز قيامت پادشاهان در ثواب ايشان شريك غالب خواهند بود.

و به اسانيد صحيحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه از عقب مؤمن نمى ماند چيزى كه او را نافع باشد مگر سه چيز يكى صدقه جاريه كه آن را در حالت زندگانى مقرر ساخته باشد كه بعد از مرگ نيز باشد و داخل است در اين ساختن مسجدها و رباطها و پلها و حمامات و قنوات و آب انبارها و وقف كردن كتابها و غير اينها از چيزهائى كه نفعش باقى باشد تا روز قيامت ديگر سنت خير و هدايت چنانكه مذكور باشد يا فرزند صالحى كه از جهت او دعا و استغفار كند.

و در حديث صحيح از معاوية بن عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه عرض نمودم به آن حضرت كه چيزى كه نفع به مؤمن رساند بعد از مرگ چه چيز است حضرت فرمودند كه سنت خيرى كه مردم بعد از موت به آن عمل نمايند مثل شرح احاديث اهل البيت و رواج مذهب و علوم ايشان كه بعد از مرگ او به آن عمل نمايند او را ثواب هر كه به آن عمل كند تا روز قيامت خواهد بود بى آن كه از مزد ايشان چيزى كم شود و صدقه جاريه كه بعد از موت او جارى باشد و فرزند صالحى كه دعا كند از جهت پدر و مادر بعد از مرگ ايشان و حج كند از جهت ايشان و تصدق كند و بنده آزاد كند و نماز كند

ص: 494

و روزه گيرد از جهت ايشان پس گفتم كه ايشان را در حج خود شريك گردانم حضرت فرمودند كه بلى.

و همين مضمون در حديث موثق كالصحيح از هشام بن سالم و موثق كالصحيح از اسحاق بن عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است بلكه اين مضمون از حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم متواتر بالمعنى است از خاصه و عامه و در صحاح سته نيز احاديث بسيار بر اين مضمون وارد شده است.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من عمل من المسلمين عن ميّت عملا صالحا اضعف له اجره و نفع اللّه به الميّت).

و بطرق متكثره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر كس از مسلمانان كه از جهت ميتى عمل صالحى از اعمال خير به جا آورد حق سبحانه و تعالى اجر او را مضاعف گرداند و ميت را از آن منتفع گرداند.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: يدخل على الميّت فى قبره الصّلاة و الصّوم و الحجّ و الصّدقة و البرّ و الدّعاء و يكتب اجره للّذي يفعله و للميّت).

و بطرق صحيحه و كالصحيحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه داخل مى شود در قبر ميت نماز و روزه و حج و تصدقات و خيرات و دعا كه از جهت ميت بكنند و مى نويسند ثواب آن را از جهت كسى كه آن را كرده است و از جهت ميت.

دعاى ابو ذر بر قبر فرزندش

6-( و: لمّا مات ذرّ بن ابى ذرّ رحمة اللّه عليه وقف ابو ذرّ على قبره فمسح القبر بيده ثمّ قال رحمك اللّه يا ذرّ و اللّه ان كنت لي لبرّا و لقد قبضت و انّي عنك لراض و اللّه ما بى فقدك و ما علىّ من غضاضة و ما لى إلى احد سوى اللّه من حاجة و لو لا هول المطّلع لسرّني ان اكون

ص: 495

مكانك و لقد شغلني الحزن لك عن الحزن عليك و اللّه ما بكيت لك و لكن بكيت عليك فليت شعرى ما قلت و ما قيل لك اللّهمّ انّي قد وهبت له ما افترضت عليه من حقّى فهب له ما افترضت عليه من حقّك فانت احقّ بالجود منّي و الكرم).

و چون ذر پس ابو ذر مرد رحمهما اللّه ابو ذر بر قبر او ايستاد و دست بر قبر ماليد و گفت رحمت كند حق سبحانه و تعالى ترا اى ذر و اللّه كه تو نسبت بمن نيكوكار بودى و شرط فرزندى را به جا مى آوردى و الحال كه تو را از من گرفته اند من از تو خوشنودم و اللّه كه از رفتن تو باكى نيست بر من و نقصانى بمن نرسيد و مرا احتياجى بغير از حق سبحانه و تعالى نيست و اگر نه هول آن عالم باشد از اهوال عظيمه قبر هر آينه من مسرور مى بودم كه به جاى تو رفته باشم و ليكن مى خواهم چند روزى تلافى ما فات بكنم و بتحقيق كه اندوه از براى تو مرا مشغول ساخته است از اندوه بر تو يعنى همگى در غم آنيم كه عبادات و طاعاتى كه از براى تو نافع است بكنيم و اين معنى مرا باز داشته است از آن كه غم مردن و جدائى ترا از خود بخورم و اللّه كه گريه نكردم از جهت تو كه مردۀ و از من جدا شدۀ و ليكن گريه بر تو كردم كه حال تو چون خواهد بود و چون بگذرد پس كاش مى دانستم كه تو چه گفتى و به تو چه گفتند خداوندا به او بخشيدم حقوقى را كه بر او واجب كرده بودى از براى من خداوندا ببخشا حقوق خود را كه بر او واجب گردانيده بودى كه تو سزاوارترى به جود و كرم از من و از اين كلمات محققانه احوال آن بزرگوار ظاهر مى شود كه رتبه او در زهد در چه مرتبه بوده است رضى اللّه عنه و عن اخويه .

و اگر كسى خواهد كه كلمات زهد را مشاهده نمايد نظر كند در خطب نهج البلاغه كه مراتب زهد را در اقصى مراتب آن بيان كرده است صلوات اللّه عليه و على اخيه سيد الانبياء و أولاده الطاهرين.

ص: 496

باب النوادر

اشاره

بابى است در ذكر اخبار متفرقه يا شاذه كه از براى هر حديثى از آن وضع بابى نمى توان كردن و گاه هست كه نادر مى گويند نفيس را و مراد نفايس اخبار است.

مرگ فقيه شيطان را شاد مى كند

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ما من احد يموت احبّ إلى ابليس من موت فقيه).

به اسانيد صحيح و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند هيچ كس نزد شيطان محبوبتر از مردن عالم نيست زيرا كه عالم مردمان را بر مخالفت شيطان مى دارد و حفظ دين مى كند و مردمان متابعت اقوال و افعال مرضيه او مى كنند.

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه فقيه واقعى كسى است كه تارك دنيا و راغب در آخرت باشد و تمسك جسته باشد به سنت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در اقوال و افعال و اطوار آن حضرت اما علمائى كه راغبند در دنيا و تارك آخرتند شيطان از مردن ايشان بسيار مغموم مى شود چون ايشان اخوان شياطينند.

و احاديث صحيح بر اين مضمون بسيار است معلل به آن كه علما ستونها و حصارهاى دين مبينند و از مردن ايشان در دين رخنه مى شود كه هيچ چيز آن رخنه را نمى تواند گرفت و بر فوت ايشان آسمان و زمين مى گريد و فرشتگان آسمانها گريان مى شوند و ملائكه زمين نوحه مى كنند بر ايشان.

ص: 497

6-( و: سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها (1)فقال فقد العلماء).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند از تفسير قول حق عز و جل كه فرموده است و ترجمه اش اينست آيا نمى بينند كه ما زمين را از اطرافش كم مى كنيم حضرت فرمودند كه كم كردن زمين به بردن علما است چون علما سبب بقاى زمين و رواج زمينند به طاعت و عبادت و هدايت.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه پدرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمودند كه نفس من سخاوت دارد در زود مردن و كشته شدن زيرا كه اين آيه در شأن ما آمده است كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه ما زمين را از اطرافش كم مى كنيم و نقصان آن رفتن علماست و حاصل معنى اينست كه چون اهل زمين در اين زمان بدترين ازمنه شده اند و حق سبحانه و تعالى غضب بر اهل زمين مى كند به بردن ما ما مضايقه نداريم در رفتن و احتمال ديگر اين حديث آنست كه قول الهى ما را سخاوت مى دهد در مردن و كشته شدن و مآل هر دو يكى است و ظاهرش آنست كه مراد از علما ائمه هدى باشند بنا بر اين حديث و علوم واقعه نزد ايشان است و غير ايشان هر چه علم است و موافق واقع است از ايشان كسب كرده اند و مع هذا چنين نيست كه دانند هم چنان كه قراء قرآن مجيد قرآن را من حيث لفظ مى دانند و از معانى و حقايق قرآن خبر ندارند.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى علمى را كه فرستاده است پس نمى گيرد و ليكن چون علما مى روند علوم را نيز با خود مى برند و والى ايشانم.

ص: 498


1- آيه 41-سورة ابراهيم.

مى شوند ظالمانى كه خود گمراهند و ديگران را نيز گمراه مى كنند و خير و خوبى نيست در چيزى كه اصلى نداشته باشد و علوم غير ايشان از آراء باطله و ظنون فاسده است.

مرگ پسر هيجده ساله

6-( و: سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ (1)قال توبيخ لابن ثمانية عشر سنة).

بسند صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت پرسيدند كه چه معنى دارد اين آيه كه ترجمه اش اينست كه آيا ما آن قدر عمر به شما نداديم كه هر كه خواهد متذكر شود تواند متذكر شد حضرت فرمودند كه اين آيه سرزنشى است مر كسى را كه هيجده سال داشته باشد غرض آنست كه راوى گمان كرده است كه خطاب و عتاب با پيرانست كه عمر بسيار كرده باشند حضرت مى فرمايد كه تقييد آيه بزمان امكان تذكر دليل است بر آن كه پيران مراد نيستند و بعد از بلوغ و عقل در سه سال هر كه تحصيل علوم كند فاضل مى تواند شد و كسى كه عقل خود را بكار فرمايد در عرض سه سال متذكر مى تواند شد و اين اول مرتبه توبيخ است هر چند عمرش بيشتر شود توبيخش بيشتر خواهد بود.

چنانكه در همين حديث حضرت فرمودند كه تا چهل سال بر آدمى تنگ نمى گيرند و عتاب و خطابست و بعد از چهل حق سبحانه و تعالى وحى مى فرمايد به فرشتگان كه من اين بنده را عمر دادم چهل سال كه عبرت گيرد من بعد كار را بر او سخت بگيريد و حفظ كنيد و بنويسيد بر او اندك و بسيار او را و صغير و كبير او را.

هلاك قبل از قيامت

6-( و: سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ

ص: 499


1- آيه 34-سورة فاطر.

وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها (1) قال هو الفناء بالموت).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال نمودند از قول حق سبحانه و تعالى كه فرموده است كه نيست قريه از شهر و ده مگر آن كه اهل آن قريه را هلاك خواهيم كرد پيش از روز قيامت يا عذاب خواهيم كرد به عذابى سخت فرمودند كه آن فانى ساختن به مرگست ممكن است كه حضرت تفسير هر دو را كرده باشند كه اهلاك و تعذيب دو نوع موت بمثل جوع و قحط يا طاعون يا تفسير جزو اول باشد و عذاب به فرستادن ياجوج و ماجوج و امثال آن باشد و على اى حال غرض اين باشد كه چون ظاهر آيه عذاب استيصال است آن مراد نيست بلكه بانواع موت خواهد بود چون به بركت دعاى آن حضرت حق سبحانه و تعالى عذاب استيصال را كه بر امم سابقه مى فرستاد مثل قوم نوح و هود و صالح عليهم السلام باين امت نخواهد فرستادن.

تهنيت بر مصيبت

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ليس لكم ان تعزّونا و لنا ان نعزّيكم انّما لكم ان تهنّونا لأنّكم تشاركوننا فى المصيبة).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيست شما را كه تسلى دهيد و صبر فرمائيد ما را و ما را هست كه تعزيه و تسليه و امر به صبر نماييم شما را اما اگر حق سبحانه و تعالى نعمتى كرامت فرمايد بما شما را هست كه تهنيه و مبارك باد بگوئيد زيرا كه شما شريكيد با ما در مصيبت و اين جمله دليل جزو اول است كه شما تعزيه ما مكنيد زيرا كه در مصيبتى كه بما مى رسد به شما رسيده است ما در اين مصيبت تعزيه شما مى كنيم كه شما آزرده مباشيد هميشه دنيا بر دوستان حق سبحانه و تعالى چنين گذشته است.

ص: 500


1- آيه 60-سورة الاسراء.

و محتمل است كه مراد تهنيت بر مصيبت باشد كه مراد اين باشد كه بلا نزد دوستان عطاست و ايشان هميشه آرزومند بلااند پس مناسب شما اين است و ليكن چون بوى شماتت مى آيد شما نخواهيد كرد و اين معنى اگر چه بعدى دارد اما به عنوانى كه ذكر شد بحسب معنى بعدى ندارد و اللّه تعالى يعلم.

شخصى كه به پسر خود يا به دختر خود بگويد كه پدر و مادرم فداى تو باد

7-( و: سئل ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن الرّجل يقول لابنه او لابنته بابى أنت و امّى او بأبويّ أنت أ ترى بذلك بأسا فقال ان كان ابواه حيّين (1)فارى ذلك عقوقا و ان كانا قد ماتا فلا بأس).

و مرويست كه از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه به پسر خود يا به دختر خود بگويد كه پدر و مادرم فداى تو باد آيا اين عقوق است حضرت فرمودند كه اگر پدر و مادرش زنده باشند اين گفتن عقوق است در بعضى نسخ بذلك است اشعارى دارد كه فى الجمله عقوقى هست و اگر پدر و مادرش مرده اند باكى نيست بابى أنت و امى باى او باى تفديه و أنت به جاى كاف است و بحسب معنى اينست كه فداى تو مى كنم پدر و مادرمرا يعنى از خدا مى طلبم كه اگر مرگى پيش تو آيد پيش پدر و مادرم رود و پيش تو نيايد و هم چنين لفظ بأبويّ أنت يعنى افديك بأبويّ و چون متعارف بوده است هر دو لفظ هر دو را سؤال كرده است و جواب حضرت ظاهر است كه پدر و مادر زنده را فدا كردن عقوقست اگر چه آنها راضى باشند چنانكه بسيار است كه پدر و مادر به فرزند زاده اين عبارت يا مثل اين عبارت كه قربانت شوم مى گويند هر چند ايشان گويند فرزند نمى تواند گفت چنانكه در عرف همه كس مى گويد كه من از همه كس كمترم بلكه مى گويند كه من از سگ كمترم و اگر

ص: 501


1- مؤمنين.خ.

كسى به او بگويد كه تو به گفته خودت از سگ كمترى تا قتل همراهست و اما مرده ضرر ندارد چون فدا شده اند محض تواضعى است كه مى گويند.

صبر بر دو قسم است

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الصّبر صبران فالصّبر عند المصيبة حسن جميل و افضل من ذلك الصّبر عند ما حرّم اللّه عزّ و جلّ عليك فيكون لك حاجزا).

و مرويست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه صبر بر دو قسم است يكى صبر است نزد مصيبتى كه به بنده رسد خوبست و نيكو است و بهتر از آن صبر است نزد چيزى كه حق سبحانه و تعالى بر تو حرام كرده باشد و رضاى الهى مانع شود ترا از فعل آن حرام.

و كلينى اين حديث را به سندى ضعيف از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه روايت كرده است اما مؤيد اين بسيار است و هيچ شك نيست كه هر دو عظيم است و ثوابشان جزيل و از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه صبر بر سه قسم است صبر نزد مصيبت و صبر بر طاعت و صبر از معصيت پس كسى كه صبر كند بر مصيبت و آن مصيبت را از خود دفع كند به صبر نيكو حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهت او سيصد درجه كه از درجه تا درجه ديگر مثل ميانه آسمان و زمين باشد و كسى كه صبر كند بر طاعت حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهت او ششصد درجه كه ما بين هر درجه تا درجه ديگر از منتهاى زمين باشد تا عرش و كسى كه صبر كند بر معصيت و نكند آن را حق سبحانه و تعالى از جهت او بنويسد نهصد درجه كه از درجه تا درجه ديگر مثل ما بين منتهاى زمين باشد تا منتهاى عرش.

و آيات و اخبار در فضيلت صبر فوق حد و حصر است و در احاديث صحيحه وارد شده است كه نسبت صبر به ايمان نسبت سر است به بدن بلكه ايمان نيست مگر صبر.

ص: 502

6-( و قال صلوات اللّه عليه: انّ اللّه تبارك و تعالى تطوّل على عباده بثلاث القى عليهم الرّيح بعد الرّوح و لو لا ذلك ما دفن حميم حميا و القى عليهم السّلوة (1)بعد المصيبة و لو لا ذلك لانقطع النّسل و القى على هذه الحبّة الدّابّة و لو لا ذلك لكنزها ملوكهم كما يكنزون الذّهب و الفضّة).

و بسند حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى سه تفضل بر بندگان فرموده است يكى بوى بد را كه از جهت جسد بعد از مفارقت روح مقرر ساخته و اگر نه اين بود هر آينه هيچ خويشى خويش خود را دفن نمى كرد و حق سبحانه و تعالى صبر كرامت فرموده است بعد از مصيبت و اگر نه اين بود هر آينه نسل منقطع مى شد يعنى كدخدا نمى شدند و كدخدائى نمى كردند اگر صبر نمى بود چون در اول مرتبه حالتى بهم مى رسد از موت فرزند كه جزم مى كند كه ديگر با زنان نزديكى نخواهد كرد و يا آن مصيبت او را هلاك مى كرد چنانكه گذشت و بر حبوب مانند گندم و جو و برنج كرم مسلط گردانيده كه آنها را فاسد مى گرداند و اگر نه اين بود هر آينه پادشاهان در خزائن خود ضبط مى كردند چنانچه طلا و نقره را گنج مى گذارند.

رضا به قضاى خدا

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّا اهل بيت نجزع قبل المصيبة فاذا نزل امر اللّه عزّ و جلّ رضينا بقضائه و سلّمنا لأمره و ليس لنا ان نكره ما احبّ اللّه لنا).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است بطرق متعدده كه ما اهل بيتيم كه جزع مى كنيم به تضرع و زارى كه شايد بلا نازل نشود و چون نازل شد به قضاى الهى راضييم و گردن مى نهيم امر او را و نيست ما را كه

ص: 503


1- سلوت عنه سلوا صبرت عنه و سلاه نسيه.

كراهت داشته باشيم از چيزى كه حق سبحانه و تعالى دوست دارد از براى ما و يقين است كه حكيم عليم آن چه اصلح است مى فرمايد و اين كلام را وقتى فرمودند كه فرزند ايشان بيمار بود و نهايت اهتمام در دعا مى فرمودند و اصحاب با خود مى گفتند كه اگر اين فرزند برود بر آن حضرت بسيار تاثير خواهد كرد كه خوف اين هست كه از او منتفع نتوانيم شد بعد از فوت فرزند بيرون آمدند خوشحال و زينت كرده اصحاب را گمان اين شد كه البته فرزند صحت يافته از احوال او پرسيدند حضرت فرمودند كه فوت شد ايشان واقعه و ظنون خود را عرض نمودند حضرت اين جواب فرمودند و ايضا فرمودند كه ما عافيت نفوس خود و فرزندان خود را مى خواهيم بشرط خواستن الهى و چون امر الهى آمد تسليم مى شويم امر او را و نيست ما را كه دوست داريم چيزى را كه حق سبحانه و تعالى دوست ندارد از براى ما.

گريه ساكن مى گرداند غم و اندوه را

6-( و قال صلوات اللّه عليه: من خاف على نفسه من وجد بمصيبة فليفض من دموعه فانّه يسكّن عنه).

و بسند قوى از آن حضرت منقولست كه مضمون اين حديث را فرمودند كه هر كه بر خود ترسد كه عقلش زايل شود يا هلاك شود به سبب حزنى كه از مصيبت به همرسيده باشد او را پس بايد كه گريه كند كه آن حزن ساكن مى شود يا گريه ساكن مى گرداند غم و اندوه را و اين معنى مجربست در هر واقعه و بهتر آنست كه در آن وقت دعا از براى ميت كند يا تضرع كند در طلب صبر تا هر دو معنى متحقق شود چنانكه از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه كسى را قساوت قلب غالب باشد و گريه اش نيايد كه بايد مردگان خود را ياد كند تا گريه اش بيايد و احوط آنست كه اين معنى در اثناى نماز نباشد چنانكه خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

بهترين و غمناكترين چيز دنيا

6-( و: قال بن ابى ليلى للصّادق صلوات اللّه عليه أيّ شىء احلى ممّا

ص: 504

خلق اللّه عزّ و جلّ فقال (1)الولد الشّابّ فقال أيّ شىء أمرّ ممّا خلق اللّه عزّ و جلّ قال فقده فقال اشهد انّكم حجج اللّه على خلقه).

و مرويست كه ابن ابى ليلى كه از قاضيان اهل سنت است و اسم او محمد بن عبد الرحمن ابن ابى ليلى است و نقل كرده اند كه راست گو بوده است.

و از اين خبر ظاهر مى شود كه شيعه است به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمود كه چه چيز است كه از هر چه حق سبحانه و تعالى آفريده است در دنيا شيرين تر و محبوبتر است حضرت فرمودند كه فرزند جوان پس گفت كه از آن چه خدا آفريده است چه چيز تلختر است حضرت فرمودند كه مرگ او بنا بر اين است كه ثوابش بهشت است خواه صبر كند و خواه نكند پس ابن ابى ليلى گفت كه گواهى مى دهم كه شما اهل بيت حضرت سيد المرسلين صلوات اللّه عليهم حجتهاى خداونديد بر خلق او يعنى امامان واجب الاتباعيد و قرينه تشيع آن كه پدرش نيز قاضى كوفه بود و حجاج ملعون او را امر كرد به سبّ حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه سب نكرد آن ملعون فرمود كه آن قدر او را زدند كه دوشهاى او سياه شد.

ترحم بر يتيم

6-( و قال صلوات اللّه عليه: ما من عبد يمسح يده على رأس يتيم ترحّما له الاّ اعطاه اللّه عزّ و جلّ (2)بكلّ شعرة نورا يوم القيمة).

و بسند قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر بنده مؤمنى كه دست خود را بر سر يتيمى كشد از جهت ترحم بر او البته حق سبحانه و تعالى او را عطا كند بعدد هر مويى نورى در روز قيامت در صحراى محشر كه همه در ظلمتند مگر جمعى كه اعمال صالح داشته باشند نور ايشان از پيش پيش

ص: 505


1- قال.خ.
2- له.خ.

ايشان و از دست راست ايشان رود.

6-( و روى انّه: يكتب اللّه عزّ و جلّ له بعدد كلّ شعرة مرّت يده عليها حسنة).

و در روايتى قوى از آن حضرت منقولست كه هر مؤمن و مؤمنه كه دست خود را بر سر يتيمى گذارد از روى ترحم بر او حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهت او بعدد هر مويى كه دست او بر آن گذاشته است حسنۀ.و منافات نيست ميان هر دو و همين حسنه نور خواهد بود در آن روز.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من انكر منكم قساوة قلبه فليدن يتيما فيلاطفه (1)و ليمسح رأسه يلين قلبه باذن اللّه عزّ و جلّ فانّ لليتيم حقّا).

و بسند قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه قساوت قلب داشته باشد كه گريه اش نيايد و ازين معنى راضى نباشد پس بايد كه نزديك خود آورد يتيمى را و با او مهربانى كند و دست بر سر او بمالد كه نرم مى شود دل او باذن الهى تعالى شانه به درستى كه يتيم را حقى عظيم هست و چون پاره از آن حق به جا آورده مى شود حق سبحانه و تعالى نيز تفضل مى فرمايد به رقت قلب او.

14-( و روى: انّه قال يقعده على خوانه و يمسح رأسه يلين قلبه).

و در روايتى ديگر وارد شده است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه يتيم را بر سر سفره خود نشاند و دست بر سر او كشد دلش نرم مى شود باذن الهى و مناسب آنست كه در آن وقت بخاطر آورد بى كسى او را و امكان آن كه فرزندان او بى پدر شوند.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا به كى اليتيم اهتزّ له العرشخ.

ص: 506


1- فليلاطفه.خ.

فيقول اللّه تبارك و تعالى من هذا الّذى ابكى عبدى الّذى سلبته ابويه فى صغره فو عزّتى و جلالى و ارتفاعى فى مكانى لا يسكته عبد مؤمن الاّ أوجبت له الجنّة).

و صدوق بسند قوى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت كرد است كه آن حضرت فرمودند كه چون يتيم به گريه در مى آيد عرش الهى به لرزه در مى آيد پس حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه كيست آن بنده كه به گريه در آورده است بنده مرا كه در سن صغر پدر و مادر او را برده ام پس بحق عظمت و بزرگى خودم قسم و بحق رفعت رتبه من كه هر بنده مؤمنى كه اين بنده يتيم را ساكت و خاموش سازد البته بهشت را از جهت او واجب گردانم.

و در فقه رضوى مذكور است كه تعزيه يتيمان اينست كه دست بر سر ايشان كشند و حديث دويم را از حضرت سيد المرسلين نقل فرموده اند و حديث آخر را از عالم كه حضرت امام جعفر صادقست نقل كرده اند صلوات اللّه عليهم اجمعين.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من قدّم أولادا يحتسبهم عند اللّه حجبوه من النّار (1).

و كلينى در قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده است و هم چنين صدوق كه فرمودند كه هر كه چند فرزند او بميرد و صبر كند از براى خدا بر آن مصيبت اين فرزندان او مانع او شوند از آتش دوزخ و بلفظ سه فرزند از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و ابو ذر غفارى نيز منقولست به همين ثواب.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايتخ.

ص: 507


1- باذن اللّه عز و جل.خ.

شده است كه يك فرزندى كه از پيش برود بهتر است از هفتاد فرزند مجاهد در ركاب حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه.و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه دو فرزند از پيش بفرستد كه بر فوت ايشان صبر كند از براى خدا ايشان مانع او شوند از آتش جهنم.

از رسول خدا منقولست كه فرمودند حق تعالى كراهت دارد از براى من شش چيز را

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّ اللّه تبارك و تعالى كره لي ستّ خصال و كرهتهنّ للأوصياء من ولدى و اتباعهم من بعدى العبث فى الصّلاة و الرّفث فى الصّوم،و المنّ بعد الصّدقة،و اتيان المساجد جنبا،و التطلّع فى الدّور،و الضّحك بين القبور).

و بسند موثق از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى نخواست و كراهت دارد از براى من شش چيز را و من نيز كراهت دارم اين شش چيز را از جهت اوصياى من از فرزندان من و از براى شيعيان ايشان بعد از من و اين كراهت اعم است از حرام و مكروه.

اول عبث است در نماز به آن كه با دست خود يا ريش خود بازى كند و اين مكروه است بر مذهب مشهور و خواهد آمد در نماز دويم رفث است در روزه و آن بمعنى فحش و جماع هر دو آمده است و در اينجا هر يك ممكن است كه مراد باشد و هر دو و على اى حال جرميست و ليكن جماع مفسد صوم هست و فحش مفسد نيست بنا بر مشهور و در صوم خواهد آمد.

سيم منت گذاشتن است بر فقير بعد از تصدق به او و اين مكروه است بر مشهور.

چهارم داخل شدن مساجد است هر گاه جنب باشد و تفصيلش گذشت كه در مسجدين دخول مطلقا حرام است و در غير آن دخول مكروه است و لبث

ص: 508

حرام.

پنجم مشرف شدن بر خانه مردم و اين حرام است.

ششم خنده كردن است در قبرستانها زيرا كه قبرستان محل عبرتست و فكر در مردن و خنده ناشى است از غفلت و غرض از ذكر حديث در اينجا خنده است.

خاك غير قبر را در قبر نريزند

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: كلّما جعل على القبر من غير تراب القبر فهو ثقل على الميّت).

و بسند قوى از سكونى از آن حضرت از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه حضرت نهى كردند از آن كه غير خاك قبر را در قبر ريزند كه آن سبب گرانى است بر ميت و اين جزو اخير كه گرانيست در كافى و تهذيب نيست و سكونى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نقل كرده است كه قبر را گل مماليد از گل غير خاك قبر و گذشت كه گل مماليد و گچ مماليد.

كفن از پاكترين اموال باشد

7-( و روى: انّ السّنديّ بن شاهك (1)قال لأبي الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما احبّ ان تدعنى ان (2)أكفّنك فقال انّا اهل بيت حجّ صرورتنا و مهور نسائنا و اكفاننا من طهور أموالنا).

و مرويست كه سندى بن شاهك عليه لعنة اللّه و الملائكة و الناس اجمعين كه حضرت امام معصوم را زهر داد به حضرت عرض نمود كه مى خواهم بگذارى تا من ترا از مال خود كفن كنم پس حضرت فرمودند كه ما اهل بيتيم كه حج اول ما كه حجة الاسلام است غالبا و مهرهاى زنان ما و كفنهاى ما از پاكترين اموال ماست كه بى دغدغه باشد آن مال.

ص: 509


1- لعنه اللّه.خ.
2- على ان.خ.

پس بنا بر صحت حديث كه صدوق ضامن است سنت است كه زر اين سه چيز بى شبهه باشد اما كفن چون جامه ايست كه تا محشر جامه است و به آن جامه ملاقات مى كند ملائكه را پس مى بايد بى شبهه باشد.و اما مهر زنان تا فرزندان حلال زاده باشند بى دغدغه خصوصا در صورتى كه مهر معين باشد چنانكه مقرر بوده است كه حال باشد و نقد و الحال نيز نزد عرب چنين مقرر است و هر گاه رضاى زن بمال معين بوده باشد و آن مال بحسب واقع مال غير باشد پس بمنزله عقد بيع است كه ثمن مغصوب ظاهر شود و آن بيع باطل خواهد بود و در اينجا بمنزله باطل خواهد بود چون مهر در غير متعه از اركان عقد نكاح نيست و از اين جهت است كه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم خمس را در مال مهر به شيعيان بخشيده اند تا فرزندان ايشان حلال زاده باشد و لهذا همه محب اهل بيت اند و چون سنيان خمس نمى دهند و حضرات به ايشان نبخشيده اند فرزندان ايشان بمنزله حرامزاده اند لهذا همه دشمن حضرات امير المؤمنين و ساير ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم اگر چه بحسب ظاهر اظهار محبت مى كنند اما در واقع دشمنند و لهذا همه بى دغدغه كافرند و جمعى كه ايشان را پاك مى دانند از آن جهت است كه چون ما فى الضمير خود را اظهار نمى كنند مثل منافقان بحسب ظاهر مسلمان و پا كند اما بحسب واقع نجس اند و ما مكلفيم بظاهر و جمعى كه ايشان را نجس مى دانند از آن جهت است كه از گفته معصوم ظاهر شد ما فى الضمير ايشان مثل منافقانى كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه ايشان منافقند هر كه از آن حضرت شنيده بود كه فلان منافق است بر او واجب بود كه از او اجتناب كند و ليكن اين معنى نادر بود بلكه نفاق منافق از نماز حضرت بر او ظاهر مى شد كه چهار تكبير مى فرمودند و اما حجة الاسلام چون واجبست مى بايد كه از مال حلال باشد و اگر از مال حرام باشد در وقتى كه

ص: 510

لبيك اللهم لبيك مى گويد در جوابش مى گويند: لا لبيك و لا سعديك چنانكه خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

مرگ شيعيان به شكم درد است

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ اعدائنا يموتون بالطّاعون و أنتم تموتون بعلّة البطون الا انّها علامة فيكم يا معشر الشّيعة).

و مرويست كه آن حضرت فرمودند كه دشمنان ما اكثر ايشان به سبب طاعون مى ميرند چنانكه ظاهر است كه طاعون شايع است در جميع بلاد روم و شما شيعيان غالبا به علت شكمها مى ميريد و اين نيز ظاهر است كه اكثر امراض اين بلاد از ادخال است يا امتلا پس فرمودند كه اين علامت شماست اى گروه شيعه كه از اين علامت شيعه و سنى ظاهر مى شود.

معناى حديث من جدد قبرا

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: من جدّد قبرا او مثّل مثالا فقد خرج من الاسلام و اختلف مشايخنا فى معنى هذا الخبر فقال محمّد بن الحسن الصفّار رحمه اللّه هو من جدّد بالجيم لا غير و كان شيخنا محمّد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضى اللّه عنه يحكى عنه انّه قال لا يجوز تجديد القبر و لا تطيين (1)جميعه بعد مرور الايّام عليه و بعد ما طيّن فى الاوّل و لكن اذا مات ميّت فطيّن قبره فجدير (2)ان يرمّ ساير القبور من غير ان يجدّد و ذكر عن سعد بن عبد اللّه رحمه اللّه انّه كان يقول انّما هو من حدّد قبرا بالحاء غير المعجمة يعنى به من سنّم قبرا و ذكر عن احمد بن ابى عبد اللّه البرقى انّه قال انّما هو من جدّث قبرا و تفسير الجدث القبر فلا ندرى ما عنى به و الّذى اذهب اليه انّه جدّد بالجيم و معناه نبش قبرا لأنّ من نبش قبرا فقد جدّده و احوج إلى

ص: 511


1- و تطيين.خ.
2- فجائز.خ.

تجديده و قد جعله جدثا محفورا)

روايت كرده است احمد بن محمد بن عيسى از محمد بن سنان از ابو جارود از اصبغ بن نباته كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه تجديد كند قبر را يا مثالى بكشد يعنى صورتى از صور مجسمه يا اعم از مجسمه و غير مجسمه بكشد و يا بسازد يا شخصى را مقتدا كند كه حق سبحانه و تعالى او را امام و مقتدا نكرده باشد يا هر سه مراد باشد پس از اسلام بيرون مى رود اما آخر كه ظاهر است اما باقى بر هر تفسيرى محمول بر مبالغه است يا اگر از روى مخالفت معصوم عمدا كند كه در اين صورت كافر مى شود.

و اين حديث با آن كه باصطلاح متأخرين ضعيف است اما نزد متقدمين صحيح است چون از كتاب اصبغ بوده است و آن اول كتابى بود كه شيعه تصنيف كردند و از جمله اصول است و مشايخ خلاف كرده اند در معنى خبر و لفظ آن اما صفار پس او به جيم مى خوانده است و بس،و ابن وليد كه استاد صدوق است و تلميذ صفار از استاد خود روايت كرده است كه جايز نيست تجديد و تازه كردن قبر و نه گل ماليدن بر آن بعد از آن كه مدتها گذشته باشد و در اول آن را گل ماليده باشند چون در عرف مى گويند كه تازه كرده است قبر را و ليكن اگر شخصى بميرد و قبر او را گل بمالند جايز است كه قبرهاى ديگر را مرمت كنند بى آن كه تجديد كنند و از نو بسازند و حكمتش آنست كه اندراس قبور سبب رقت زايران است و آن سبب مرحمت صاحبان قبور.

و ابن وليد از استاد ديگرش سعد بن عبد اللّه نقل كرده است كه او به حاى بى نقطه مى خوانده است به آن كه در نسخه او از كتاب اصبغ نقطه نداشته است يا اگر نقطه داشته باشد ضبط آن نكرده بودند كه از استادان شنيده باشند و نقطه كتاب را تجويز مى كرده اند كه از سهو نساخ باشد و بنا بر اين تحديد بمعنى تيز

ص: 512

كردنست يعنى خر پشته ساختن و احاديث از رسول خدا و ائمه بسيار وارد شده است كه نمى بايد كه قبر خر پشته باشد بلكه مسطح و چهار گوشه مى بايد و سنيان از پسر ابو هريره نقل كرده اند كه او گفته است در كتاب خود كه اگر چه سنت آنست كه مسطح و مربع باشد و ليكن چون شيعه چنين مى كند سنى على رغم شيعه مسنم مى كند تا قبر شيعه و سنى از يكديگر امتياز داشته باشد.

و ابن وليد از برقى نقل كرده است كه او من جدّث مى خوانده است و جدث بمعنى قبر است و نمى دانيم كه مراد او چيست و مرادش ظاهر است كه يعنى قبر را قبر كند كه نبش قبر كند كه ميتى ديگر در آن بگذارد و ليكن قانون قدما نبوده است كه از كسى تا مراد او را نشنوند بگويند كه مراد او اينست و اين را نشنيده بودند.

و ابن وليد گفته است كه آن چه اعتقاد منست آنست كه جدد به جيم است و معنى او نبش قبر است زيرا كسى كه نبش قبر كند او را قبر كرده است و ما را محتاج گردانيده كه آن را تازه كنيم پس ابن وليد لفظ صفار را اختيار كرده است و معنى برقى را.

(و اقول انّ التّجديد على المعنى الّذى ذهب اليه محمّد بن الحسن الصفّار و التّحديد بالحاء غير المعجمة الّذى ذهب اليه سعد بن عبد اللّه و الّذى قاله البرقى من انّه جدّث كلّه داخل فى معنى الحديث و انّ من خالف الامام صلوات اللّه عليه فى التّحديد و التّسنيم و النّبش و استحلّ شيئا من ذلك فقد خرج من الاسلام و الّذى اقوله فى

6- قوله صلوات اللّه عليه: من مثّل مثالا انّه يعنى به من ابدع بدعة و دعي إليها او وضع دينا فقد خرج من الاسلام و قولى فى ذلك قول ائمّتى صلوات اللّه عليهم فان اصبت فمن اللّه على ألسنتهم و ان اخطات فمن

ص: 513

عند نفسى)

و صدوق گفته است كه من مى گويم كه تجديد به آن معنى كه صفار گفته است و تحديد به حاى مهمله كه سعد خوانده است و جدث كه برقى گفته است همه حق است بحسب واقع چون همه از حيثيت احاديث ديگر ثابت است و داخل است در معنى اين حديث چون ظن خوب به مشايخ مقتضى آنست كه اين معانى را ايشان از معصوم شنيده گفته باشند و هر كه مخالفت امام كند از روى عناد و تازه كردن قبر و خر پشته ساختن و شكافتن قبر و يكى از اينها را حلال داند پس از اسلام بدر رفته است و اعتقاد من آنست كه آن كه حضرت فرموده است كه هر كه مثالى بكشد يعنى بدعتى قرار بدهد و مردمان را به آن بدعت دعوت كند يا دينى وضع كند از اسلام بدر مى رود و آن چه من مى گويم از روى اخباريست كه از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم بمن رسيده است اگر درست گفته ام حقى است كه حق سبحانه و تعالى بر زبانها ايشان جارى كرده است در ضمن اخبار و اگر خطا كرده ام از من شده است.

و احتمال دارد كه مرادش اين باشد كه چون ائمه هدى صلوات اللّه عليهم رخصت اجتهاد در حديث داده اند و اجتهاد احتمال غلط دارد پس اگر حق گفته ام ايشان فرموده بودند پس آن حق از گفته ايشان است بحسب واقع و اگر خطا كرده باشم خطائى است كه از من صادر شده است.و تاويل كلام صدوق به نحوى كه ممكن بود كرده شد و صدوق به مراد خود اعلم است و اللّه تعالى اعلم.

و شيخ مفيد رضى اللّه عنه به خاء معجمه خوانده است بمعنى شكافتن قبر كه ميتى ديگر در آن بگذارند يا بواسطه دزديدن كفن و غير آن.

و شيخ طوسى رحمه اللّه گفته است كه هر يك از اين معانى محتمل است و حق سبحانه و تعالى اعلم است و كسى كه خبر را فرموده است و اين معنى حق است پس بنا بر گفته شيخ طوسى از چنين خبرى كه اين همه احتمال در او رود و

ص: 514

مضبوط نباشد عمل نتوان كرد اما چون در نسخ تهذيب و غيره چون خبر بعنوان جيم مضبوط است دور نيست كه عمل به آن توان كرد كه قايل شوند به كراهت تجديد و اما تسنيم پس ظاهر است كه باطل است و احاديث ما در تربيع و مسطح كردن كه خلاف تسنيم است مستفيض است.و اما نبش قبور در باب حدود خواهد آمد اخبار صحيحه و كالصحيحه كه دال است بر حرمت آن.

جسد مؤمن هم مى پوسد

6-( و روى عن عمّار السّاباطىّ انّه قال: سئل ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الميّت هل يبلى جسده قال (1)نعم حتّى لا يبقى لحم و لا عظم إلاّ طينته الّتى خلق منها فانّها لا تبلى تبقى فى القبر مستديرة حتّى يخلق منها كما خلق اوّل مرّة).

و بسند موثق از عمار منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه سؤال كردند از ميت كه آيا بدنش همه خاك مى شود كه هيچ نماند يا چنان مى شود كه جزو حيوانى ديگر شود خصوصا انسان و عاقبت در بدن اول حشر خواهد شد يا بدن ثانى كه سؤال از شبهه مشهوره باشد يا اگر نباشد حضرت جوابى فرموده اند كه دفع شبهه ملاحده بشود به آن كه فرمودند بلى تا آن كه نمى ماند گوشتى و استخوانى مگر آن طينتى كه از آن مخلوق شده است كه آن منى باشد يا خاكى كه ملائكه در منى مى كند.

چنانكه در حديث صحيح وارد شده است كه حضرت احدهما صلوات اللّه عليهما فرمودند كه از هر طينتى كه مخلوق شده اند از آن در آنجا مدفون خواهند شد و ايضا فرمودند كه چون نطفه در رحم جا مى كند حق سبحانه ملكى مى فرستد و از جائى كه در آنجا مدفون خواهد شد خاكى بر مى دارد و به آن نطفه مخلوط مى گرداند و از آن مخلوق مى شود و چون نزديك مردن

ص: 515


1- فقال.خ.

مى شود مى دود تا به آن جا رود و در آنجا دفن كنند او را و اين نطفه در قبر مستدير است تا چنانكه اول مرتبه او را از آن خاك آفريدند در حشر نيز از آن خاك خواهند آفريد و حضرت اشاره باين كرده است كه مراد الهى از آيه مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (1)اينست يعنى شما را از خاك آفريديم و در خاك خواهيم برد و مرتبه ديگر از آن خاك شما را خواهيم آفريد در حشر.

و مفسران چند تفسير كرده اند يكى آن كه مراد از شما اصل شماست كه حضرت آدم باشد يا آن كه بدن آدمى اعظم اجزاى او خاك است و هر چه مى خورد و جزو بدن مى شود اعظم اجزاى آن خاك است و لفظ مستدير دو احتمال دارد يكى آن كه جزو صغيرى مدور از استخوانها مى ماند كه جزو بدن هيچ حيوانى نمى شود و دويم آن كه داير است يعنى اگر از آن خاك كوزه و كاسه و غير آن ساخته شود آن جزو بحال خود است تا حق سبحانه و تعالى آن جزو را بزرگ مى كند و روح در آن مى دمد و چون بحسب واقع و موافق احاديث متواتره حساب و عقاب و ثواب با روح است و بدن دخل ندارد هر بدنى كه باشد روح معذب است و ليكن چون اكثر عالميان نمى توانند فهميد معنى روح را حق سبحانه و تعالى در همين بدن حشر خواهد فرمود تا كفار را حجتى نباشد كه ما باين بدن مخالفت نكرده ايم چنانكه مقرر ساخته است كه اعضا گويند كه اين اعمال را ما كرده ايم و انبيا و اوصيا و ملائكه شهادت بر ايشان دهند كه شما كرده ايد با آن كه كَفى بِاللّهِ شَهِيداً گواهى حق سبحانه و تعالى كافى است.

بدن پيامبر و ائمه سالم مى ماند

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ اللّه عزّ و جلّ حرّم عظامنا على

ص: 516


1- آيۀ 57-سوره طه.

الارض و حرّم لحومنا على الدّود ان تطعم منها شيئا).

و آن حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى حرام گردانيده است بر زمين كه استخوان ما را خاك كند و حرام گردانيد است بر كرم كه در گوشتهاى ما افتد و بخورد و حاصلش آنست كه استخوان ما اوصيا يا انبيا و اوصيا خاك نمى شود و كرم در گوشت ما نمى افتد.

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: حياتي خير لكم و مماتى خير لكم قالوا يا رسول اللّه و كيف ذلك فقال امّا حياتي فانّ اللّه عزّ و جلّ ذكره يقول وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ ،و امّا مفارقتى إيّاكم فانّ اعمالكم تعرض علىّ كلّ يوم فما كان من حسن استزدت اللّه لكم و ما كان من قبيح استغفرت اللّه لكم قالوا و قد رممت يا رسول اللّه يعنون صرت رميما فقال كلاّ انّ اللّه تبارك و تعالى حرّم لحومنا على الارض ان تطعم منها شيئا).

و كلينى رحمه اللّه بسند كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه حضرت سيد المرسلين فرمودند كه در حيات من نيز خيرى عظيم هست از براى شما و در وفات من خيرى عظيم هست گفتند كه چگونه چنين است حضرت فرمودند اما در زندگانى من پس حق سبحانه و تعالى كه ذكر او جليل و عظيم است مى فرمايد كه نخواهد شد كه حق سبحانه و تعالى كافران امت ترا عذاب كند و حال آن كه تو در ميان ايشان باقى باشى و اما در مفارقت من از شما پس به درستى كه اعمال شما را در هر روزى بر من عرض مى كنند پس هر عملى كه خوب باشد از حق سبحانه و تعالى طلب مى كنم زيادتى آن را به توفيقات شما يا به مضاعف گردانيدن حق سبحانه و تعالى يا هر دو تا اينجا كلينى نقل كرده است صحابه گفتند يا رسول اللّه عرض بر تو خواهد بود در وقتى كه استخوانهاى تو پوسيده و ريزيده شده

ص: 517

باشد يعنون ظاهرا كلام صادق باشد كه تفسير و قد رممت را مى فرمايد كه قصد ايشان اين بود كه اگر چه رميم شده باشى پس رسول خدا فرمود كه حاشا كه استخوان من رميم شود به درستى كه حق سبحانه و تعالى گوشتهاى من و اهل مرا يا با انبيا و اوصيا حرام گردانيده است بر زمين كه چيزى از آن را بخورد و به پوسد و هر گاه گوشت ما نپوسد استخوان بطريق اولى رميم نخواهد شد.

عرضه اعمال بر رسول خدا

14-( و روى: انّ اعمال العباد تعرض على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و على الائمة صلوات اللّه عليهم كلّ يوم ابرارها و فجّارها فاحذروا و ذلك قول اللّه عزّ و جلّ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (1).

و در روايات صحيحه و موثقه و قويه كالصحيحه وارد شده است از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه اعمال عباد اللّه از خوب ايشان و بد ايشان عرض مى شود هر روز و در اخبار بسيار هر صبح و شام بر حضرت سيد المرسلين و بر ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم پس حذر كنيد كه بد نكنيد تا پيش ايشان رسوا نشويد و اين معنى را حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد فرموده است از روى تهديد كه بگو يا محمد به امت خود كه هر چه مى خواهيد بكنيد كه حق سبحانه و تعالى اعمال شما را مى بيند و رسول او مى بيند و مؤمنان كمل كه ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم مى بينند و ديدن ايشان به عرض فرشتگانست بر ايشان.

عذاب قبر بر مصلوب

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن المصلوب يصيبه عذاب القبر؟فقال انّ ربّ الارض هو ربّ الهواء فيوحى اللّه عزّ و جلّ إلى الهواء فيضغطه اشدّ من ضغطة القبر).

و در حديث صحيح و كالصحيح

ص: 518


1- آيه 106-سورة التوبة.

منقولست از حضرت امام رضا و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه پرسيدند از ايشان كه كسى را كه به حلق كشيده باشند عذاب قبر به او مى رسد حضرتان صلوات اللّه عليهما فرمودند كه پروردگارى كه زمين در فرمان اوست هوا نيز در فرمان او است اگر خواهد به او وحى مى فرمايد كه مصلوب را فشارى دهد سخت تر از فشارش قبر به آن كه قطع طريق كرده باشد و آدم كشته باشد مثلا نه آن كه هر كس را فشارش دهد سخت تر فشارش مى دهد و در حديث صحيح وارد است كه سؤال در وقت ضغطه است.

و در حديث موثق كالصحيح از ابو بصير منقولست كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه آيا كسى باشد كه ضغطه قبر به او نرسد حضرت فرمودند كه نادر است پناه به خدا مى بريم از ضغطه قبر به درستى كه چون عثمان رقيه را شهيد كرد حضرت صلى اللّه عليه و آله نزد قبر او ايستادند و سر به جانب آسمان كردند و آب ديده حضرت روا نشد پس رو به مردم كردند فرمودند كه چون مظلوميت اين ضعيفه به خاطرم رسيد گريستم و از حق سبحانه و تعالى طلبيدم كه خداوندا او را بمن ببخش كه ضغطه قبر نبيند پس حق سبحانه و تعالى او را بمن بخشيد و بعد از آن حكايت ضغطه سعد را فرمودند كه هفتاد هزار فرشته در جنازه او حاضر شده بودند و او را ضغطه شد از جهت كج خلقى كه با اهل خود مى كرد و گذشت و احاديث ضغطه و سؤال منكر و نكير و عذاب كفار و راحت مؤمنان در قبر بسيار است و مقام گنجايش بيش از اين ندارد.

اگر سر و ريش ميت را پيش از غسل سدر به كف سدر و خطمى بشويند

6-( و روى عمّار السّاباطىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: ان غسلت رأس الميّت و لحيته بالخطميّ فلا باس و ذكر هذا فى حديث طويل يصف فيه غسل الميّت)

و بسند موثق از عمار از حضرت امام

ص: 519

جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه اگر سر و ريش ميت را پيش از غسل سدر به كف سدر و خطمى بشويند باكى نيست و شستن به خطمى را در حديث طويلى روايت كرده است كه در آنجا وصف مى كند غسل ميت را و آن حديث را در تهذيب هست و مضامين آن گذشت.

غسل ميت مثل غسل جنب است

5-( و قال ابو جعفر الباقر صلوات اللّه عليه: غسل الميّت مثل غسل الجنب فان كان كثير الشّعر فردّ عليه ثلاث مرّات).

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه غسل ميت مثل غسل جنب است و اگر موى سر و ريش او بسيار باشد سه مرتبه آب بر او ريز تا آب به ته مو برسد جمعى از علما از اين حديث استدلال كرده اند كه در غسل جنابت ترتيب ميان جانب راست و چپ واجبست و ليكن مشكل است چون ظاهر است كه مماثلت عموم نمى دارد كلية گاه باشد كه داشته باشد و گاه نه و آن را از خارج مى توان فهميد.

و ممكن است كه مراد اين باشد كه تحت هر شعرى را آب مى بايد رسانيد به قرينه جزو اخير و در تهذيب به جارى فردّ،فزد واقع شده است يعنى سه مرتبه آب زياد كن يا زياده كن تا سه مرتبه شود و حاصل معنى هر دو يكى است و پيشتر گذشت كه هر عضوى را سه مرتبه سنت است شستن و اين حديث محمولست بر تاكد استحباب.

و در فقه رضوى مذكور است كه غسل ميت مثل غسل جنب است الا در تعدد شستن كه در غسل سدر دستهاى ميت را سه بار بشويند تا نصف مرفقين ديگر فرجش را سه بار بشويند ديگر سرش را سه بار ديگر جانب راست را سه بار ديگر جانب چپ را سه بار و هم چنين در غسل كافور و هم چنين در غسل به آب قراح كه مجموع چهل و پنج شستن باشد و علما نيز ذكر كرده اند كه سنت است.

ص: 520

باكى نيست كه ميت بالاى ميت بايستى و غسل دهى

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا باس ان تجعل الميّت بين رجليك و ان تقوم فوقه فتغسّله اذا قلّبته يمينا و شمالا تضبطه برجليك كيلا يسقط لوجهه).

و بسند قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه باكى نيست كه ميت را در ميان پاهاى خود در آورى و بر بالا او بايستى و غسل دهى در وقتى كه او را بدست راست و دست چپ گردانى كه مبادا بر رو افتد و در موثق عمار نهى از ركوب بر ميت وارد شده است و اين حديث محمول است بر حال ضرورت چنانكه ظاهر حديث است كه ميان پا مى گيرى كه مبادا بر رو افتد كه اگر كسى ديگر باشد او نگاه خواهد داشت با آن كه ممكن است كه بيان كراهت آن نهى باشد بلكه لا باس اشعارى به كراهت دارد و ليكن نقل اين خبر بى آن خبر قرينه اينست كه صدوق مكروه نمى داند.

ملائكه در تشييع جنازه

14- و: انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مشى خلف جنازة رجل من الانصار فقيل له الا تركب يا رسول اللّه فقال انّي لأكره ان اركب و الملائكة يمشون).

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله پياده مى رفتند در عقب جنازه شخصى از انصار صحابه گفتند يا رسول اللّه سوار نمى شويد حضرت فرمودند كه خوش نمى آيد مرا كه سوار شوم و فرشتگان پياده راه روند اما در وقت برگشتن سوار شدن كراهت ندارد.

چنانكه در حديث موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه سوار شدن در وقت رفتن مكروهست مگر با عذرى و در برگشتن سوار شدن مكروه نيست.

بعضى از مستحبات غسل ميت

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى آخر حديث يذكر فيه غسل

ص: 521

الميّت إيّاك ان تحشو مسامعه شيئا فان خفت ان (1)يظهر من المنخرين شىء فلا عليك ان تصيّر ثمّة (2)قطنا و ان لم تخف فلا يجعل فيه شيئا).

و حضرت صادق صلوات اللّه عليه در آخر حديثى كه در آن حديث بيان غسل ميت كرده اند و آن حديث كاهلى است كه لفظ حديثست و در آخر حديث يونس نيز اين معنى هست كه زنهار كه در گوشهاى ميت چيزى مگذاريد و در حديث يونس كافور و پنبه مگذاريد پس اگر ترسى كه از بينيهاى ميت خونى بيرون آيد چنانكه بسيار است كه خون بيرون مى آيد پس در اين صورت باكى نيست كه اندرون را پر از پنبه كنند و اگر خوف بيرون آمدن خون نباشد چيزى در آنجا مگذار.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: فى آخر حديث طويل يصف فيه غسل الميّت لا تخلّل اظافيره).

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در آخر حديثى كه وصف مى كنند غسل ميت را كه ناخنهاى ميت را تخليل مكنيد و اين نيز در حديث كاهلى است.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: اذا مات لأحدكم ميّت فسجّوه تجاه القبلة و كذلك اذا غسّل يحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة).

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه هر گاه كسى از شما بميرد پس پاى او را بقبله كنيد و چادر شبى بر سر او كشيد و هم چنين در وقت غسل پاى او را بقبله كنيد و نزديك پاى او كوى بكنيد كه غساله غسل به آن كو رود و گذشت اينها همه.

روح در بالاى جسد

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا قبضت الرّوح فهى مظلّة (3)

ص: 522


1- لان.خ.
2- عليه.خ.
3- مطلة.

فوق الجسد روح المؤمن و غيره ينظر إلى كل شىء يصنع به فاذا كفّن و وضع على السّرير و حمل على اعناق الرّجال عادت الرّوح اليه و دخلت فيه فيمدّ له فى بصره فينظر إلى موضعه من الجنّة او من النّار فينادى بأعلى صوته ان كان من اهل الجنّة عجّلونى عجّلونى و ان كان من اهل النّار ردّوني ردّوني و هو يعلم كلّ شيء يصنع به و يسمع الكلام).

و منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر گاه قبض روح شخصى كردند روح در بالاى جسد است خواه روح مؤمن و خواه غير مؤمن و نظر مى كند بهر چيزى كه با بدن او مى كنند پس چون او را كفن كردند و در تابوت گذاشتند و مردمان برداشتند بر گردنهاى خود روح تعلقى به بدن مى گيرد و چشمش دوربين مى شود تا آن كه جاى خود را در بهشت يا در دوزخ مى بيند و اگر از اهل بهشت است به آواز بلند مى گويد كه مرا زود ببريد مرا زود ببريد و اگر از اهل جهنم است فرياد مى كند كه مرا برگردانيد مرا برگردانيد و او مى داند هر چه را به او مى كنند و سخن مردم را مى شنود و اين حديث غريبست و سند او را و نظيرش را نديده ام و اللّه تعالى يعلم.

ارواح بر صفت اجساد يعنى در قالب مثالى در درختيند از درختهاى بهشت

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ الارواح فى صفة الاجساد فى شجرة من الجنّة تتساءل و تتعارف فاذا قدمت الرّوح على الارواح (1)تقول دعوها فقد اقبلت من هول عظيم ثمّ يسالونها ما فعل فلان و ما فعل فلان فان قالت لهم تركته حيّا ارتجوه و ان قالت لهم قد هلك قالوا هوى هوى).

و بسند كالصحيح از ابن مسكان از ابى بصير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ارواح بر

ص: 523


1- الروح.خ.

صفت اجساد يعنى در قالب مثالى در درختيند از درختهاى بهشت با يكديگر گفتگو مى كنند و آشنايى بهم مى دهند پس هر گاه روحى از بدن خلاص شده به نزد ايشان مى آيد مى گويند ساعتى او را بگذاريد كه از هولى عظيم خلاص شده است بعد از آن از او سؤال مى كنند كه فلانى چه شد و فلانى چه شد پس اگر مى گويد كه زنده گذاشتم او را اميدوار مى شوند كه شايد به اين جانب بيايد و از خوبان باشد و اگر مى گويد كه مرده است مى گويند كه او هلاك شده است و به سجين رفته است اگر خوب مى بود اينجا مى آمد.

و كلينى رضى اللّه عنه بسند حسن كالصحيح روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه ابو ولاد گفت فداى تو گردم روايتى بما رسيده است كه ارواح مؤمنان در حوصلهاى مرغان سبز است در دور عرش حضرت فرمودند كه نه چنين است مؤمن از آن عزيزتر است نزد حق سبحانه و تعالى كه روح او را در چينه دان مرغ كند و ليكن در بدنى چند مى كند مانند اين بدنها.

و در حديث حسن كالصحيح از آن حضرت منقولست كه پرسيدند از آن حضرت از ارواح مؤمنان پس حضرت فرمودند كه در حجرهاى بهشتند و از طعام و شراب بهشت مى خورند و مى گويند كه پروردگارا روز قيامت را به زودى واقع ساز و وعده كه بما فرمودۀ به جا آور و آخر ما را ملحق ساز به اول ما.

و منقولست از يونس بن ظبيان كه نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بودم كه حضرت از من پرسيد كه سنيان چه مى گويند در ارواح مؤمنان من گفتم كه مى گويند كه در حوصلهاى مرغان سبزند در قنديلهاى زير عرش پس حضرت فرمودند كه سبحان اللّه مؤمن نزد حق سبحانه و تعالى از آن عزيزتر است كه روح او را در چينه دان مرغ كنند اى يونس همين كه وقت رفتن

ص: 524

مى رسد حضرت سيد المرسلين و اهل بيت معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين و ملائكه مقربين همه حاضر مى شوند و چون حق سبحانه و تعالى قبض روح او كرد روح او را در قالبى جا مى دهد مثل قالب دنيا شبيه به آن و مى خورند و مى آشامند غذاهاى روحانى يا مثالى را پس چون به نزد مؤمنان رفته مى رود ايشان او را مى شناسند چون شبيه است صورت او به صورتى كه در دنيا داشته است.

و در حديث موثق كالصحيح منقولست از ابو بصير كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه احاديث بما رسيده است كه ارواح مؤمنان در حوصلهاى مرغان سبز جا مى كنند و در بهشت مى چرند و ماواى ايشان در قناديل زير عرش است حضرت فرمودند كه نه چنين است اگر در حوصله مرغ باشند در قنديل نخواهند بود و اگر در قنديل باشند در حوصله مرغ نخواهند بود بلكه در بدنهاى مثاليند و در روضه هاى بهشت مأوى دارند و ظاهرا آن كه حضرت رد سخنان عامه فرموده اند اين معنى دارد كه ايشان قايلند به آن كه روح تعلق به بدنى نگرفته است بلكه تعلق باين دو جا دارد حضرت مى فرمايند كه روح بهر جا كه تعلق گيرد بمنزله بدن او خواهد شد و روح دو بدن نمى دارد بلكه يك بدن مى دارد شبيه به بدن دنيا و قرينه صحت آن كه اكثر اوقات مؤمنان مردگان را در خواب مى بينند و ايشان خبر از آينده مى دهند و آن واقع مى شود و بهمان صورت دنيا ايشان را مى بينند اگر نه همان شخص باشد و محض خيال باشد تحقق نخواهد داشت و حال آن كه تحقق دارد و آن چه بر اين بنده واقع شده از اين باب زياده از حد حصر است.

و در حديث كالصحيح از يونس بن يعقوب از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه چون شخصى از دنيا مى رود مؤمنان گذشته نزد او مى آيند و از او سؤال مى كنند از جمعى كه ايشان را مى شناسند اگر مى گويد كه

ص: 525

زنده اند اميدوار مى شوند و اگر مى گويد كه مرده اند مى گويند كه به زير رفت به زير رفت كه سجين باشد و بعض از ايشان به بعضى مى گويند كه اندكى صبر كنيد كه آرام گيرد و بعد از آن از او پرسش كنيد.

و در حديث كالصحيح منقولست از حبه عرنى كه در خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بظهر كوفه رفتم كه صحراى نجف است و مسمى است به وادى السلام حضرت در آنجا ايستادند و گويا با جمعى صحبت مى داشتند من آن قدر ايستادم كه تنگ آمدم نشستم مدتى ديگر برخواستم ديگر آن مقدار ايستادم كه مانده شدم ديگر مدتى نشستم تا به تنگ آمدم پس برخواستم و رداى خود را بر خود گرفتم و عرض كردم يا امير المؤمنين بسيار تعب كشيديد از ايستادن ساعتى بنشينيد و استراحت فرمائيد بعد از آن رداى خود را انداختم تا شايد بر آن نشينند پس حضرت فرمودند كه با مؤمنان صحبت مى داشتم و ايشان را انس مى دادم گفتم يا امير المؤمنين چنين است كه صحبت با مؤمنان مى داشتيد حضرت فرمودند كه اگر حجاب برخاسته شود از نظر تو ايشان را خواهى ديد حلقه حلقه زده اند و با يكديگر صحبت مى دارند گفتم كه اجسامند يا ارواح حضرت فرمودند كه ارواحند و هر مؤمنى كه در هر جا بميرد خطاب به روح او مى رسد كه برويد در وادى السلام و اين بقعه ايست از جنت عدن يعنى نجف را به بهشت عدن خواهند برد يا آن كه اعمال مؤمنان در آنجا سبب دخول جنت عدن است يعنى بهشتى كه ابد الآباد در آنجا باشند.

و در حديث قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه شخصى به آن حضرت عرض نمود كه برادرم در بغداد است و مى ترسم كه در آنجا بميرد حضرت فرمودند كه هر جا كه بميرد باك مدار زيرا كه هر مؤمنى كه در مغرب بميرد يا مشرق البته حق سبحانه و تعالى روح او را به وادى السلام مى فرستد گفتم

ص: 526

وادى السلام كجا است حضرت فرمودند كه صحراى كوفه كه نجف اشرفست.

و جمع بين الاخبار باين عنوان مى توان كرد كه مراد از بهشت زمين نجف باشد يا گاهى در اين جا باشند و گاهى در بهشت يا آن كه چون حضرت در آن زمان در آنجا تشريف داشتند آنجا جمع مى شدند و الحال كه حضرت در بهشت است ايشان در خدمت آن حضرتند و اللّه تعالى يعلم.

و چنانكه احاديث بسيار در ارواح مؤمنان وارد شده هم چنين احاديث بسيار در اشقيا وارد شده است و همه دلالت مى كند بر آن كه معاد روحانى حق است و آن عبارتست از بقاى روح بعد از خراب بدن و آيات بسيار نيز دلالت بر اين مى كند چنانكه در شهدا فرموده است حق سبحانه و تعالى كه ترجمه اش اينست كه مپندار كه آنهايى كه كشته شده اند در راه حق سبحانه و تعالى كه ايشان مردگانند بلكه زندگانند و ايشان را روزى مى رسد و خوشحالند از آن چه حق سبحانه و تعالى به ايشان كرامت فرموده است از فضل خود و بشارت مى دهند جمعى را كه با ايشان ملحق نشده اند كه خوفى نيست بر ايشان و اندوهناك نخواهند شد.

و ديگر فرموده است كه مؤمن آل ياسين مى گفت كه اى كاش قوم من مى دانستند كه حق سبحانه و تعالى مرا آمرزيده است و مرا اكرام و انعام فرموده است و غير اينها از آيات بسيار و احاديث بى شمار و اين ظواهر همه دلالت ظاهرى دارند بر تجرد نفس ناطقه.

و در حديث صحيح از ضريس كناسى منقولست كه سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه مردم مى گويند كه آب فرات از بهشت بيرون مى آيد چگونه چنين باشد و حال آن كه از جانب مغرب مى آيد و آبها از چشمها و رود خانه ها داخل او مى شود پس حضرت فرمودند كه حق

ص: 527

سبحانه و تعالى بستانى آفريده است در مغرب و اين آب از آنجا مى آيد و ارواح مؤمنان به آن جا مى روند هر شام و از ميوه هاى آن مى خورند و تنعم مى كنند و با يكديگر ملاقات مى كنند و آشنايى مى دهند تا صبح و چون صبح مى شود در ميان آسمان و زمين طيار و سيارند و با يكديگر ملاقات مى كنند و يكديگر را مى شناسند و حق سبحانه و تعالى در مشرق آتشى آفريده است كه مسكن ارواح كفار است و خوردن ايشان از زقوم است كه خوراك اهل جهنم است و آشاميدن ايشان از آب جوشان آنجاست در شبها و چون صبح طالع مى شود مى روند ببرهوت كه وادى ايست در يمن كه از آتشهاى دنيا گرم تر است و در آنجا با هم ملاقات مى نمايند و آشنايى مى دهند و چون شب مى شود باز به آتش مى روند و حال ايشان چنين است تا روز قيامت پس گفتم كه حال آن جماعتى كه اقرار به رسول خدا دارند و امام زمان خود را نمى شناسند و عداوت با اهل بيت ندارند از مستضعفين حال ايشان چونست حضرت فرمودند كه ايشان در قبرهاى خود خواهند بود ثواب و عقابى نخواهند داشت و اما مستضعفانى كه كارهاى خوب كرده اند نسيمى از بهشت دنيا به ايشان مى رسد تا روز قيامت و بعد از آن كار ايشان با خداست اگر مى خواهد به استحقاق ايشان را بجهنم مى فرستد و اگر مى خواهد به تفضل ايشان را به بهشت مى برد و هم چنين است حال جمعى كه عقل صحيحى نداشته باشند و حال اولاد سنيان كه بحد بلوغ نرسيده باشند و اما سنيانى كه مستضعف نباشند از قبر ايشان راهى خواهد بود بجهنم دنيا كه از زبانه آن آتش و دود آن و جوشش حميم آن به ايشان رسد تا قيامت و بعد از آن ايشان را بجهنم برند و در آتش سوزند و ايشان را گويند كه چرا متابعت امام زمانى نكرديد كه حق سبحانه و تعالى از جهت هدايت شما مقرر كرده بود و اما اطفال شيعيان پس ايشان ملحق به پدران خود خواهند شد بحسب ظاهر آيات و

ص: 528

احاديث متواتره و خواهد آمد در كتاب نكاح.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر روز قبر به زبان حال مى گويد منم خانه غربت منم خانه وحشت منم خانه كرمان منم كه روضۀ از رياض بهشتم از جهت مؤمنان و كوى از كوهاى جهنمم از جهت غير ايشان مجملا اخبار از اين باب كه دلالت مى كند بر ثواب و عذاب قبر فوق حد و حصر است و بسيار خواهد آمد.

و اما اختلافى كه واقع است بحسب اختلاف احوال مردمانست و هر گاه يقين شد كه عذاب هست بهر عنوانى كه باشد مى بايد سعى نمايند در رفع آن و در چگونگى آن اهتمامى نيست مثلا هر گاه شخصى را حبس كنند شبى كه فردا او را بكشند مناسب حال او آنست كه در آن شب تا صبح سعى نمايد در استخلاص خود به دعا و غير آن و فايده ندارد كه فكر كند كه آيا گردنم را خواهند زد يا شكمم را خواهند دريد يا به حلقم خواهند كشيد هر گاه كشته مى شود بهر عنوانى كه خواهد باشد و اين فكرها بيهوده است.

جنازه يوسف در شام

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى موسى بن عمران عليه السّلام ان اخرج عظام يوسف عليه السّلام من مصر و وعده طلوع القمر فابطا طلوع القمر عليه فسال عمّن يعلم موضعه فقيل له هاهنا عجوز تعلم علمه فبعث إليها فاتى بعجوز مقعدة عمياء فقال تعرفين قبر يوسف قالت نعم قال فاخبرينى بموضعه قالت لا افعل حتّى تعطينى خصالا تطلق رجلي و تعيد إليّ بصرى و تردّ إليّ (1)شبابي و تجعلنى معك فى الجنّة فكبر ذلك على موسى عليه السّلام

ص: 529


1- على.خ.

فاوحى اللّه عزّ و جلّ اليه انّما تعطى علىّ فاعطها ما سالت ففعل فدلّته على قبر يوسف عليه السّلام فاستخرجه (1)من شاطئ النّيل فى صندوق مرمر فلمّا اخرجه طلع القمر فحمله إلى الشّام فلذلك يحمل اهل الكتاب موتاهم إلى الشّام).

و به اسانيد موثقه كالصحيحه از حضرت امام ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى وحى كرد به حضرت موسى كه استخوانهاى حضرت يوسف را از مصر بيرون برد و وعده فرموده بود كه تا آن را بيرون نياورى ماه بدر نمى آيد يا وعده كرده بود كه بنى اسرائيل را از مصر بيرون برد وقتى كه ماه بيرون آيد و ماه دير بيرون مى آمد و ايشان خايف بودند از اطلاع فرعون از بيرون رفتن ايشان و ظاهر شد كه تا استخوانهاى يوسف عليه السلام را بيرون نياورند ماه بيرون نمى آيد و نمى دانستند كه قبر يوسف در كجاست پس حضرت پرسيدند كه آيا كسى هست كه بداند كه قبر يوسف در كجاست گفتند پير زالى هست كه مى داند پس فرستادند و پير زالى را آوردند كه زمين گير شده بود و كور بود حضرت موسى فرمود كه مى دانى كه قبر يوسف كجاست گفت بلى حضرت فرمودند كه نشان ده گفت نشان نمى دهم تا چند چيز بمن بدهى يكى آن كه پاى من روان شود،و چشم من بينا شود،و جوانى من برگردد،و در بهشت با تو باشم پس اينها بزرگ نمود بر آن حضرت پس خداوند عالميان وحى كرد به حضرت موسى كه تو اينها را از جانب من مى دهى چرا مضايقه مى كنى هر چه مى خواهد بده حضرت همه را داد و قبول نمود پس آن پير زال قبر يوسف را نشان داد پس حضرت موسى بيرون آورد يوسفخ.

ص: 530


1- فاخرجه.خ.

را از كنار رود نيل و در صندوق سنگ مرمرى بود پس چون او را بيرون آوردند ماه در آمد و بنى اسرائيل روا نشدند.

و در حديثى ديده ام كه حضرت يوسف وصيت نامه نوشته بود به موسى عليه السلام كه چون بنى اسرائيل را از مصر بيرون برى استخوانهاى مرا به شام بر پس از اين جهت است كه يهود و نصارى مردگان خود را نقل مى كنند به شام كه ارض مقدسه بنى اسرائيل است.

و غرض صدوق از نقل اين خبر آنست كه چون نقل به ارض مقدسه خوبست پس خوب باشد كه شيعيان امير المؤمنين نقل كنند مردگان خود را به ارض مقدسه اهل البيت كه آن نجف و كربلاى معلى و ساير اماكن شريفه باشد و شك نيست كه اين مشاهد مشرفه اشرفند از شام لهذا علماى ما سلف و خلف نقل موتى به اماكن مشرفه كرده اند مثل سيد مرتضى و سيد رضى الدين و پدر ايشان رضى اللّه عنهم كه در بغداد دفن كردند و بعد از آن به كربلاى معلى نقل نمودند.و شيخ مفيد عليه الرحمه چند سال در خانه خود مدفون بود و بعد از آن در مشهد كاظمين قريب به حضرت جواد پهلوى جعفر بن قولويه دفن نمودند.و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند،و شيخ طبرسى را از سبزوار به مشهد مقدس رضوى نقل كردند.و از متاخرين شيخ نور الدين على بن عبد العالى و مولانا عبد اللّه و شيخ بهاء الدين رضى اللّه عنهم را نقل نمودند.

و اكثر علما مستحب مى دانند نقل را و حديثى مذاكرة از مشايخ نقل كرده اند و عمل ايشان بر اين بوده است و بعد از دفن نيز جمعى تجويز نموده اند و عمل علما نيز بر اين بوده است.و احاديث متواتره وارد شده است در اكثر مشاهد كه روضه ايست از رياض بهشت و خواهد آمد و اينها در صورتى مجوز

ص: 531

است كه مثله نشود يعنى بوى بد نكند و مردم متنفر شوند يا اعضاى ميت از هم نپاشد و با مثله ظاهرا خلافى نيست كه جايز نيست و اللّه تعالى يعلم.

و هو يوسف بن يعقوب

و اين يوسف بن يعقوب است

و ما ذكر اللّه عزّ و جلّ يوسف فى القرآن غيره

اين عبارت صدوقست على الظاهر چون در روايات منقوله نبود و بنا بر اين دو احتمال دارد يكى آن كه لفظ ما موصوله باشد و غيره مرفوع باشد يعنى يوسفى كه حق سبحانه و تعالى حكايت او فرموده است غير اين يوسف است و اين بحسب عبارت اظهر است و مى شود كه حديثى به او رسيده باشد با آن كه در اين خبر اسم پدرش نيست و محتمل است كه ما نافيه باشد و غيره منصوب باشد به مفعوليت يعنى حق سبحانه و تعالى در قرآن غير اين يوسف را ذكر نكرده بلكه همان يوسف است و در اين صورت رفع توهمى خواهد بود كه كسى كرده باشد كه يوسف غير آن است.

بزرگترين حالات آدمى روز ولادت اوست و كوچكترين حالات او روز وفات

اوست]

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اكبر ما يكون الانسان يوم يولد و اصغر ما يكون يوم يموت).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بزرگترين حالات آدمى روز ولادت اوست و كوچكترين حالات او روز وفات اوست و اين يا از آن جهت است كه در روز ولادت بى گناه است يا گرفتار تعلقات نشده است يا او را به عزت تمام در اين بدن جا مى دهند چنانكه در خبر است كه چون قبل از تعلق روح به بدن الفت او با ارواح مقدسه است راضى نمى شود تا آن كه او را تطميع مى كنند به مراتب و درجات عاليه و در وقت بيرون آمدن نيز از رحم مضايقه مى نمايد تا او را نيز وعده ها مى دهند بخلاف وقت رفتن كه گناهان بسيار دارد و خوف بى شمار و تعلقات بسيار و مع هذا ملك او را به جبر مى برد مگر جمعى را كه مراتب عاليه ايشان را به ايشان بنمايند و آن جماعت نيز پيش از نمودن صغيرند و حقير و اللّه تعالى يعلم.

ص: 532

حق نيافريده است يقينى را كه شكى در او نباشد شبيه تر از مردن

6-( و قال صلوات اللّه عليه: ما خلق اللّه عزّ و جلّ يقينا لا شك فيه اشبه بشكّ لا يقين فيه من الموت).

و بسند كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حق سبحانه و تعالى نيافريده است يقينى را كه شكى در او نباشد شبيه تر از مردن به شكى كه يقينى در او نيست يعنى با آن كه هيچ كس شك در مردن ندارد و همه كس يقين دارد در مردن چنان غافل شده اند مردمان از مردن كه گوييا شكى است كه در او يقينى نيست احدى را يا وهمى است كه احتمال خلافش نيست و هيچ امرى چنين نيست.

اول كسى كه از جهت او را در تابوت گذاشتند از مسلمانان

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اوّل من جعل له النّعش فاطمة بنت محمّد صلوات اللّه عليهما).

و بسند حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه اول كسى كه از جهت او تابوت بهم رسيد و او را در تابوت گذاشتند از مسلمانان حضرت فاطمه زهرا بود صلوات اللّه عليها دختر محمد صلى اللّه عليه و آله.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه اول تابوتى كه در اسلام ساختند تابوت حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها بود چون بيمار شدند به سبب در زدن عمر عليه ما يحبّ اللّه و الملائكة و النّاس اجمعين بر شكم آن حضرت و ساقط شدن محسن و يافتند كه مى روند به اسماء بنت عميس فرمودند كه ضعيف شده ام و گوشت بدنم رفته است مى خواهم چيزى از براى من بسازى كه بدنم را به پوشاند اسماء گفت من در حبشه بودم ديدم كه ايشان به هيئت صندوق طولانى چيزى مى سازند و صورتش را عرض نمود به حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها حضرت فرمودند كه هم چنين چيزى از جهت من بساز تا من پوشيده شوم و مرا مستور ساز تا حق سبحانه و تعالى ترا مستور سازد از آتش جهنم.

ص: 533

(تم شرح كتاب الطهارة على يد أحوج المربوبين إلى رحمة ربه الغنى محمد تقى بن مجلسى الاصفهانى النطنزي العاملى فى العشر الاخر من شهر محرم الحرم بسنة خمس و ستين بعد الالف حامدا مصليا مسلما).

ص: 534

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109