استفتائات پرسش و پاسخ مسائل شرعى جلد 6 از:حضرت آيت الله العظمى سيد محمد صادق روحانى (مدظله العالى)

مشخصات کتاب

روحانى، محمدصادق، 1305 _

استفتائات: پرسش و پاسخ مسائل شرعى / از حضرت آيت الله العظمى سيد محمدصادق روحانى. _ قم: مهر اميرالمؤمنين(عليه السلام)، 1388 _

ج.

30000ريال: (ج. 6) ISBN: 978-964-159-083-5

فهرست نويسى براساس جلد ششم.

1. فقه جعفرى _ قرن 14 _ پرسش ها و پاسخ ها. 2. فقه جعفرى _ رساله عمليه. 3. فتواهاى شيعه _ قرن 14. الف. عنوان.

5 الف 9 ر / 9 / 183 BP 3422/297

از مجموعه استفتائات حضرت آية الله العظمى سيد محمد صادق روحانى

جلد 6

ناشر: … انتشارات مهر امير المؤمنين(عليه السلام)

چاپخانه: … شريعت

نوبت و سال چاپ: … اول - 1388

شمارگان: … 1000

قيمت: … 3000 تومان

شابك: 5-083-159-964-978

مركز پخش: قم، خيابان صفائيه كوچه شماره 28 پلاك 149

تلفن7746546-0251 تلفكس 7838053 همراه 09122752029

استفتائات ج 6

فهرست مندرجات

اجتهاد و تقليد …7

طهارت …13

وضو …17

غسل …21

غسل ميت …25

غسل جنابت …28

حيض و نفاس …30

احكام نماز …37

نماز جماعت …57

نماز قضاء …63

نماز مسافر …67

احكام روزه …76

مبطلات روزه …93

روزه مسافر …95

رؤيت هلال …97

خمس و زكات …100

حج …114

قضاوت …119

حدود، قصاص و ديات …168

ديه سقط جنين …177

نذر و قسم …180

ميّت،ارث و وقف …186

عزادارى و اعياد …205

معاملات …209

خيارات و اجارات …244

روابط و ازدواج …245

عقد موقت …272

طلاق …278

مهريه …282

موسيقى و فيلم …285

عقايد …289

مسائل جديد …304

مسائل متفرقه …316

لغتنامه …351

زندگى نامه …369

اجتهاد و تقليد

س1 : علما فرموده اند براى پرداخت رد مظالم اجازه مجتهد جامع شرائط كافى است، آيا هر مجتهد جامع شرائط كافى است يا بايد به نظر پرداخت كننده اعلم باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، رجوع به اعلم لازم نيست; اجازه هر مجتهدى كافى است.

س2 : اگر بعد از فوت مرجعى شك كنيم كه اعلميت او نسبت به مرجع زنده باقى است يا خير، آيا استصحاب اعلميت ميت جارى مى باشد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

استصحاب جارى مى شود; ولى اثرى ندارد و تقليد از ميت جائز نيست.

س 3 : آيا مى توان در زمان تقليد از مرجع زنده در صورت تشخيص اين كه اعلم شخص ديگرى است، از مرجع اول برگشت و از مرجع و مجتهد جديد تقليد نمود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

با تشخيص اعلميت ديگرى بايد از مرجع اول عدول كرد; چون تقليد اعلم، حدوثاً و بقائاً، واجب است.

س 4 : آيا از مرجعى كه ولايت فقيه را قبول ندارد، مى توان تقليد كرد؟

باسمه جلت اسمائه

ولايت معانى متعدده دارد; اگر كسى آن معناى عالى را قبول ندارد كه خيال نمى كنم در علماء شيعه كسى پيدا شود كه ثبوت آن مرتبه را براى كسى غير امام زمان ارواحنا فداه قائل بشود، بلى تقليد از او جائز است.

س 5 : در مسائلى كه حضرتعالى احتياط واجب نموده ايد، تكليف چيست و به چه كسى رجوع كنيم نظر مبارك حضرتعالى چيست؟

باسمه

جلت اسمائه

در موارد احتياط واجب يا بايد به احتياط عمل نمود، يا به اعلم علماء

عادل بعد از مرجع; و تشخيص او هم مانند مرجع، با تشخيص اهل خبره است.

س 6 : اگر كسى به ما پول داد و گفت به فلان مرجع برسان و من مى دانم كه او اعلم نيست، آيا مى توانم به اعلم برسانم؟

باسمه جلت اسمائه

اگر به عنوان آن كه او اعلم است گفته است به او بده، مى توانيد در صورت اين كه ديگرى اعلم است به او بدهيد; و الاّ اگر به نظر او خصوصيتى است كه در ديگرى نيست، نمى توانيد بدهيد.

س 7 : آيا قانون حكومت اسلامى (حاكم شرع)، بر فتواى مجتهد، ارجح است؟

باسمه جلت اسمائه

قانون حكومت اسلامى معنى ندارد كه با فتواى مراجع تقليد و مجتهدين تنافى داشته باشد; چون قانونى كه از مجلس مى گذرد، بايد ملاحظه شود در صورتى كه مخالف شرع باشد، قانونيت ندارد; و در روايات متعدده معصوم عليهم السلام مى فرمايد: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق، به هر حال، بدون اشكال، در حكومت اسلامى هر حكمى خلاف حكم شرع جعل شود، لازم الاتباع نيست; حتى اگر قانون باشد.

س 8 : شخصى مقلد مرجعى است كه نماز خواندن با غسل مستحبى (مانند غسل جمعه) را جائز مى داند. در وسط نماز متوجه مى شود كه مرجعش يك ساعت قبل از اذان فوت كرده بود و يقين دارد مرجعى كه در حال حاضر بايد از او تقليد كند، نماز با غسل مستحبى را جائز نمى داند. تكليفش چيست؟ آيا نمازش باطل است يا ادامه دهد؟

باسمه جلت اسمائه

ادامه دادن لازم نيست; بلكه اگر هم

ادامه دهد، بايد آن نماز را پس از وضو گرفتن اعاده كند.

(ت) س 9 : افرادى هستند كه از هيچ كس تقليد نمى كنند (مرجع تقليد ندارند); آيا اعمالشان از قبيل: نماز، روزه و... صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه بر طبق فتواى مجتهدى كه بايد از او تقليد كند باشد، صحيح است.

س 10 : در انتخاب مرجع تقليد كه يكى از راه هاى آن شياع مفيد علم است،

آيا منظور معروفيت در بين مردم است؟ و آيا مى شود در اين زمان از آن

پيروى كرد؟

باسمه جلت اسمائه

از هر كجا علم پيدا شود حجت است.

س 11 : منظور از (فالاحوط لم يكن اقوى) و همچنين (الاحوط الاقوى) احتياط واجب است يا فتوا؟

باسمه جلت اسمائه

به فتوا نزديك تر است; به هر تقدير، نمى شود رجوع به غير نمود.

س 12 : شخصى از مجتهدى تقليد مى كرده و اكنون بدون رجوع به خبره يا دليل، با مشاهدات خود احتمال مى دهد مجتهد ديگر اعلم است، آيا مى تواند با همين احتمال رجوع كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه تقليد از مجتهد از روى موازين شرعيه بوده، يعنى با شهادت اهل خبره به اعلميت او از همه علماء، يقين پيدا كرده است و خود آن مقلد هم اهل خبره نيست و احتمال اعلميت مجتهد ثانى از غير از موازين شرعيه باشد و اطمينان هم به اعلميت دومى ندارد، نمى تواند رجوع كند.

س 13 : در مورد اين كه آيا مرجع تقليد مى تواند زن باشد يا نمى تواند، تحقيقى بين نظريات فقها نموده ام، به فتاواى زير دست يافته ام: 1. مرد بودن شرط است 2. مرد بودن شرط نيست 3. بنابر

احتياط واجب بايد مرد باشد 4. قول به تفصيل: يعنى در مسائل مربوط به زنان (مانند حيض، نفاس و...) اولى آن است كه مرجع تقليدشان زن باشد.

الف) خواهشمند است نظر خود را بفرمائيد؟ ب) چنان چه دليل خاصى رسيده است، اشاره بفرماييد.

باسمه جلت اسمائه

مرد بودن لازم است. دليل آن اين است كه در مقامات نازله از مرجعيت مانند امام جماعت بودن و قضاوت نمودن، دليل دال است بر عدم تصدى آن دو براى زنان; يعنى امام جماعت شدن زن براى مردان، و قضاوت بر آنان جائز نيست; به طريق اولى، مرجعيت نيز نبايد به زن داده شود. و به علاوه، در روايات تصريح به مرد بودن شده است كه حسنه ابى خديجه، و مقبوله ابن طلحه از آن هاست.

س 14 : در مسائل حكومتى و غير حكومتى منظور از «حاكم شرع» چه كسى است؟

باسمه جلت اسمائه

حاكم شرع، مجتهد مطلق عادل است.

س 15 : شخصى از مجتهدى (مثلا به نام زيد) تقليد مى كند و او را اعلم مى داند. آيا جائز است از شخصيت و اعلميت او براى ديگران صحبت كند و نظرات فقهى او را براى مردم بيان كند تا مردم را نسبت به او و نظراتش آشنا كند; از باب اين كه در شناساندن او به مردم احساس مسؤوليت و وظيفه مى كند؟ ناگفته نماند كسى را اجبار و تحميل نمى كند كه از او تقليد نمايند; بلكه اگر هم نظرات فقهى او را بيان مى كند، تذكر مى دهد كه اين نظر، نظر زيد است و اگر شما به اين نتيجه نرسيديد كه او اعلم است، بايد از مجتهدى تقليد كنيد كه

او را اعلم مى دانيد.

باسمه جلت اسمائه

نه تنها جائز است بلكه حسن است; و در بعضى موارد مانند آن كه شخصى او را اهل خبره بداند و از او سؤال كند، واجب است كه بيان كند.

س 16 : منظور از «اهل علم» در مسأله 3 رساله توضيح المسائل چه كسى و يا چه كسانى هستند؟ (روحانى، طلبه، استاد دانشگاه و...)

باسمه جلت اسمائه

مراد فقيه است كه معلومات فقهيه اش به حدى است كه مى تواند با ديدن نوشته ها يا صحبت هاى علمى، مقامات علميه را تشخيص بدهد.

س 17 : در چه صورتى شخص خبره حق دارد شهادت به اعلميت يك مرجع تقليد بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت اطمينان، مانند ساير موارد شهادت.

س 18 : اگر در مسئله فقهى نظر مرجع تقليد عوض شود، آيا از طرف مرجع تقليد اطلاع رسانى لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، اطلاع دادن لازم است.

طهارت

س 19 : حديث وارد «الارض تطهر بعضها بعضاً» مراد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

معانى متعدد ذكر شده است; به نظر، آن چه وحيد بهبهانى(ره) فرموده بهتر است; و آن اين كه مراد از بعض دوم مبهم است; و مفاد آن اين است كه زمين بعضى اشياء را پاك مى كند.

س 20 : آيا عصير تمرى (خرما) هنگامى كه غليان كند، حرام و نجس مى شود; در حالى كه از خرما هم شراب درست مى كنند; چنان چه روايت در كافى آمده است؟

باسمه جلت اسمائه

عصير خرما اگر مسكر شود، خوردن آن حرام است و نجس است; و اما با غليان و جوش آمدن، نه نجس مى شود نه حرام.

س 21 : آيا ترشحات غساله طهارت در توالت چه با آب

قليل مثل آفتابه باشد يا آب كر كه از لوله است، بايد شسته شود؟

باسمه جلت اسمائه

ترشحات غساله استنجاء اگر آب كر باشد، پاك است; و اگر با آب قليل باشد، منجس نيست، ولى نجس است.

س 22 : اگر چيز نجس را كه بايد دو بار بشويد، يك بار بشويد ولى مقدار آبى كه يك بار مى شويد بيشتر از مقدار آبى است كه دو بار مى شويد، آيا آن چيز پاك مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، پاك نمى شود.

س 23 : چرا اگر آفتاب بر ديوار نجس بتابد، آن طرف آن پاك نمى شود اما اگر بر زمين بتابد، باطن زمين هم پاك مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

باطن زمين بواسطه تابيدن آفتاب به ظاهر آن با تحقق شرائط طاهر شدن پاك مى شود; ولى پاك شدن آن طرف ديوار به تابيدن خورشيد به اين طرف، محل اشكال است. وجه فرق اين است كه باطن راهى به جز تابيدن به ظاهر ندارد، به خلاف دو طرف ديوار.

س 24 : اگر مسلمانى مرتد به يكى از اديان مسيحى يا يهودى شود، آيا باز هم حكم به طهارت او مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چون من يهودى و مسيحى را پاك مى دانم، متدين شدن مرتد به يكى از آن دو را نيز موجب نجاست نمى دانم.

س 25 : اگر انگورى را حبه نموده و در يك ظرف قرار بدهند مقدارى آب و شكر به آن اضافه نمايند و به وسيله آتش بجوشانند به قصد اين كه مرباجات درست كنند، آيا آن را بايد بجوشانند تا ثلث شود و يا احتياج به ثلث شدن ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه آب انگور

بيرون نيايد با جوشيدن نه حرام مى شود نه نجس; و اگر بيرون بيايد و در آب و شكر مستحيل شود، حلال است و پاك; و اگر مستحيل نشود، بايد بجوشانند تا ذهاب ثلث بشود; و مادامى كه ثلث نشود حرام است; ولى ظاهراً مستحيل مى شود.

س 26 : بچه شيرخوارى كه شير خشك يا پاستوريزه مى خورد، اگر ادرارش روى فرش بريزد، آيا با يك مرتبه ريختن آب قليل پاك مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بول شيرخوارى كه غذاى او شير مادر نيست بلكه شير خشك يا پاستوريزه مى خورد، حكم بول بزرگسالان را دارد; با يك مرتبه ريختن آب قليل پاك نمى شود.

س 27 : آيا با برف يا يخ مى شود استنجاء كرد يا وضوء گرفت؟

باسمه جلت اسمائه

صدق غَسل به آب نمى كند، مجزى نيست.

س 28 : مسح اسم پيامبران بدون طهارت چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت عدم اهانت اشكالى ندارد.

س 29 : اگر موكت نجس را روى بندى آويزان كنيم و آب را بدون فشار روى آن بگيريم و آب به خودى خود جدا شود بدون اين كه فشار دهيم، آيا موكت پاك مى شود؟ و آيا آبى كه بعد از قطع آب كر مى چكد، نجس است؟

باسمه جلت اسمائه

مجرد استيلاء آب بر موكت و جدا شدن آن موجب طهارت است، فشار لازم نيست.

س 30 : شخصى كه پيشانى او نجس است و امكان آب كشيدن نيست و وظيفه او تيمم است، آيا روى همان نجاست تيمم كند يا پارچه اى بگذارد و روى آن را مسح كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، روى همان نجس تيمم كند.

س 31 : در مسأله

146 رساله فرموده ايد كه اگر يكى از مهمان ها در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، لازم نيست به ديگران خبر دهد. آيا خود آن مهمان مى تواند از همان غذا بخورد; چون در صورت نخوردن، امر مشكوك مى شود و بقيه علت نخوردن غذا را از او مى پرسند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، خود او نمى تواند از آن غذا بخورد و مشكوك شدن ديگران يا فهميدن آنان حرام نيست تا سبب جواز خوردن او بشود.

وضو

س 32 : آيا استفاده از ژل هاى موى سر در كشيدن مسح اشكال دارد، با اين توضيح كه در تماس با آب حل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مانع از رسيدن رطوبت دست به سر نباشد و آب دست هم مضاف نشود، اشكال ندارد.

س 33 : آيا راه رفتن در وضو ميان شستن دست ها و مسح سر اشكال دارد؟ هم چنين ميان مسح سر و مسح پاها؟

باسمه جلت اسمائه

راه رفتن در وسط وضو هيچ اشكالى ندارد.

س 34 : چندين سال به اين صورت وضو مى گرفتم: بعد از شستن صورت

و دست راست و چپ، دوباره دست راست را كامل مى شستم و بعد دست چپ را كامل مى شستم و بعد مسح سر و پا را مى كشيدم، آيا چنين وضويى باطل

بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

بزرگان از فقها در اين وضو از ناحيه استلزام مسح با آب جديد اشكال كرده اند و من هم تبعيت نموده ام. بنابراين، اين وضو باطل است.

س 35 : اگر انگشت دوم كه كنار انگشت كوچك قرار دارد را به موازات كعبين مسح بكشيم، به طورى كه روى خود برآمدگى تر نشود، چنين

مسحى صحيح است يا اين كه تر شدن برآمدگى پا موضوعيت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

تر شدن برآمدگى روى پا موضوعيت ندارد.

س 36 : اگر خانمى مسح پا را بر روى جوراب نازك شيشه اى بكشد كه پا تر مى شود، آيا كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، كفايت نمى كند.

س 37 : خانمى كه بعضى از ناخن هاى او حدود يك سانتيمتر بلند است، آيا هنگام تيمم واجب است سر انگشتان كه زير ناخن است را مسح كند؟

باسمه جلت اسمائه

واجب نيست.

(ابهام در ج) س 38 : آيا تيمم بر گچ، سيمان، موزائيك، كاشى و آجر صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

سجده بر گچ و آهك پخته و آن چه اصلش از زمين است و از معادن نيست، مثل سنگ عقيق، جائز است.

س 39 : نوعى ناخن مصنوعى آمده است كه مثل ناخن طبيعى بعد از كاشتن رشد مى كند، آيا با چنين ناخنى وضو اشكال دارد يا خير؟ اين وضو جبيره مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

رشد ناخن اگر به واسطه آن است كه جزء بدن انسان مى شود، با وضو چنين ناخنى اشكال ندارد.

س 40 : در وضو شستن دست و صورت سه مرتبه و بيش از آن حرام است، آيا مبطل وضو نيز هست؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، وضو باطل مى شود; چون مسح با آب خارج از مأموربه باطل است.

س 41 : مسح فرق سر را بايد از فرق وسط سر كشيد يا از ميان سر هم مى شود انجام داد، چون من ديده ام كه بعضى ها از ميان سر مسح مى كشند؟

باسمه جلت اسمائه

مسح سر را از وسط هم مى توانيد بكشيد، لازم نيست از فرق

سر باشد.

س 42 : شخصى طبق وظيفه خود وضو يا غسل جبيره اى انجام داده است، آيا بعد از برداشتن جبيره، بايد وضو و غسل را اعاده كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نبايد وضو و غسل را اعاده كند; چون وضو جبيره رافع حدث است نه قبيح.

س 43 : آيا در وضو مسح دو پا با هم جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 44 : تيمم بر سنگ خيس جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بنا بر احتياط لزومى تيمم بر سنگ خيس جائز نيست.

س 45 : در مسح كردن پا اگر از روى شصت نكشد بلكه از روى انگشتان ديگر بكشد، آيا لازم است روى برآمدگى بيايد يا خير، اگر موازى هم باشد كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

موازى هم باشد، كافى است; ولى بايد تا مفصل مسح كند.

س 46 : كسى وضو گرفته دست چپ را كامل شسته، بعد هر دو دست كاملا با آب خارجى مخلوط مى شود، اگر دست ها را خشك كند و از آب صورت آب بگيرد، مى تواند مسح كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند مسح كند.

س 47 : كسى كه دست ندارد چگونه تيمم مى كند؟ (طريقه تيمم كردن).

باسمه جلت اسمائه

ج: كسى كه هر دو دست او قطع شده است، بنا بر احتياط لازم، بايد جمع كند بين زدن دو زراع به زمين و مسح پيشانى به آن دو; و بين نائب گرفتن و با دست نائب مسح پيشانى نمودن و بين مسح پيشانى به زمين.

غسل

س 48 : يقين داريم شخصى خمس نمى دهد، آيا مى شود با آب حمام او غسل كرد؟ آيا مى شود به ذمه بگيريم و غسل انجام دهيم و

بعد خودمان خمس آن را پرداخت كنيم؟

باسمه جلت اسمائه

غسل با آب حمام او اشكال ندارد; به ذمه گرفتن هم لازم نيست و تأثير هم ندارد.

س 49 : آيا بين ارتماس در آب حوض با آبى كه از شير بزرگى مى آيد، فرق است؟

باسمه جلت اسمائه

ارتماس بر رفتن زير شير بزرگ آب صدق نمى كند و قهراً فرق دارند.

س 50 : اگر شخصى بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنان چه از طرف چپ باشد، آيا شستن همان مقدار كفايت مى كند؟ اگر شخص مذكور بعد از حدث و يا بعد از يك روز بفهمد مقدارى از طرف چپ را نشسته و به سبب چيزى جرم دار آب نرسيده، آيا همان مقدار كه مانده است را بشويد كفايت مى كند يا دوباره غسل كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، همان مقدار كه از طرف چپ باقيمانده بشويد به قصد غسل كافى است. بعد از حدث اصغر، و يا بعد از يك روز اگر بفهمد مقدارى از طرف چپ شسته نشده است، همان مقدار را اگر بشويد براى صحت غسل كافى است; ولى براى نماز و ساير امور مربوط به طهارت بايد وضو بگيرد.

س 51 : در استحاضه كثيره كه زن بايد براى دو نماز يك غسل كند;

الف) اگر به هر دليلى بخواهد نماز دوم را اعاده كند، آيا اعاده غسل لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

لازم نيست.

ب) اگر مثلا در نماز مغرب شرط مبطل پيش آمد كه بايد نماز را رها كند و دوباره بخواند، مثل شك بين دو و سه، آيا براى اعاده نماز مغرب و يا خواندن نماز عشاء اعاده غسل لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، لازم

نيست. اكتفاء به همان غسل براى نماز مغرب و عشاء مى شود.

س 52 : افرادى كه به اعتقاد پزشك و اطرافيان، دچار بيمارى وسواسى هستند و براى انجام اعمالى چون غسل، و يا طهارت اعضا، مدت ها زير دوش آب هستند و اين اعمال باعث تشديد بيمارى آنان شده است; و چه بسا در دراز مدت، انواع بيمارى را بگيرند; آيا اين افراد مى توانند به جاى غسل در اول وقت تيمم نموده و عباداتى چون نماز، روزه و يا دخول مساجد را انجام دهند؟ آيا تكرار غسل و يا طولانى شدن مدت در زير دوش مجوز تبديل غسل به تيمم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، طولانى شدن مدت زير دوش مجوز تبديل غسل به تيمم نمى شود.

س 53 : شخصى در هنگام غسل كردن به اين صورت غسل مى كرده: اول سر را مى شسته، بعد سمت راست گردن با سمت راست بدن و سپس سمت چپ گردن با سمت چپ بدن; با توجه به اين كه هنگامى كه سر را مى شسته، خود به خود آب به گردن مى رسيده است ولى نيّت غسل دادن گردن را نداشته، آيا چنين غسلى صحيح بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، صحيح نبوده است.

س 54 : خانمى با آب سرد نمى تواند غسل كند; و بعد از پاك شدن از خون حيض به خاطر حساس بودن بدنش به آب گرم و ولرم، كه اگر غسل كند، دوباره خون مى بيند (آب براى او ضرر بدنى ندارد) آيا مى تواند با تيمم نماز بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، بايد غسل كند و خونى كه دوباره مى بيند، نه حيض است نه استحاضه;

نظير خون قرح و جرح است.

س 55 : آيا در غسل هم مثل وضو جريان آب بر روى پوست شرط است؟ يا اين كه اگر دستمال را تر كنيم به گونه اى كه فقط پوست بدن تر شود، براى غسل كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در غسل جريان آب بر روى پوست لازم است.

س 56 : اگر بعضى از اعضاى وضو يا غسل را گچ گرفته باشيم، ولى مى توان روى آن دست تر كشيد; در عين حال مى خواهيم پارچه اى يا پلاستيكى روى آن بكشيم و روى آن را مسح كنيم، آيا اين كار جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كشيدن پارچه يا پلاستيك و مسح كردن روى آن جائز است.

س 57 : زنى كه غسل واجب به عهده اش است و در خانه امكان غسل ندارد، شوهر هم راضى نيست (اجازه نمى دهد) براى غسل بيرون برود، آيا مى تواند بدون رضايت شوهر بيرون برود و غسل كند يا بايد تيمم كند و نماز بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد تيمم كند و نماز بخواند.

س 58 : شخصى مى داند كه به نيت غسل شروع به غسل كرده است، ولى بعد از اين كه از حمام خارج مى شود، شك مى كند آيا غسل را به اتمام رسانده است يا خير؟ (با فرض عدم وسواسى بودن اين شخص) آيا قاعده فراغ اينجا جارى مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

قاعده فراغ در اين مورد جارى است.

غسل ميت

س 59 : كسى كه در اثر تصادف با ماشين سرش از بين رفته است اما دست دارد، آيا مى شود او را تيمم داد; و اگر يك دست باشد آيا مى شود او

را تيمم داد يا خير; چون بقيه بدنش خُرد شده است؟ اگر چنان چه بعد از چند روز، از استخوان هايش پيدا شد، مى شود استخوان هايش را غسل داد، قبرش را نبش كرد و پهلوى بدنش دفن كرد؟

باسمه جلت اسمائه

با نبودن پيشانى تيمم معنى ندارد; ولى اگر بقيه بدن يا معظم آن باشد، بايد غسل داده شود.

س 60 : ميتى كه در اثر آتش سوزى فقط استخوان هاى سينه او مانده است، اگر بخواهيم او را غسل بدهيم بعضى از استخوان هاى سينه شكسته مى شود، آيا در اين فرض غسل دادن واجب است و آيا به عهده شخص غسل دهنده ديه مى آيد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر غسل جبيره امكان داشته باشد، بايد غسل جبيره بدهد.

س 61 : در صورتى كه امكان نداشته باشد ميت را به صورت معمول غسل داد، آيا غسل جبيره اى براى ميت جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، غسل جبيره جائز و لازم است.

س 62 : اگر ميت را با نبودن آب يا عذر، تيمم بدل از غسل كردند و شخص حى او را مس كند، بعد از سرد شدن، آيا غسل مس ميّت دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، غسل مس ميّت ندارد.

س 63 : آيا با كمك دستگاه و به صورت اتوماتيك، مى توان ميت را غسل داد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بقاءاً تحت اختيار غاسل است مانعى ندارد.

س 64 : شخصى ميّت را نيمه كاره غسل مى دهد، شخص دوم بقيه غسل را انجام مى دهد; ولى شخص اول هنوز دستش تر است، ميّت را برمى دارد و كفن مى كند; آيا در اين صورت اشكال دارد يا

نه؟ آيا بايد ميت را دوباره غسل داد و يا فقط بدن را بايد آب كشيد؟

باسمه جلت اسمائه

دوباره غسل دادن لازم نيست; ولى دست نفر اول كه با رطوبت به بدن ميت قبل از غسل دادن زده است و آب نكشيده نجس است. اگر با دست تر كه از بدن ميت است دو مرتبه بعد از تمام شدن غسل به آن بزند، بايد بدن ميت را آب كشيد; و اگر دست خشك شده و به بدن ميت زده است، آب كشيدن لازم نيست.

س 65 : اگر ميت را از روى لباس غسل بدهد و غسل دهنده مطمئن است كه به بشره ميت مس نشده است، آيا بعد از اين كه غسل داد، غسل مس ميت براى غسل دهنده واجب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير; غسل مس ميت لازم نيست.

غسل جنابت

س 66 : كسى كه جنب شده است و هنگام سحر بيدار مى شود و وقت براى غسل كردن ندارد، از طرفى ديگر با علم به اين كه در مجرا منى باقى مانده، اگر بخواهد بول كند وقت مى گذرد و براى تيمم ديگر وقت ندارد، لذا با تيمم وارد صبح مى شود و بعد از اذان بول مى كند و منى نيز خارج مى شود; حكم نماز و روزه او چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

بول بعد از صبح با علم به خروج منى به روزه و نماز ضرر نمى زند.

س 67 : شخصى غسل جنابت در ذمه داشت و با نيت صددرصد غسل جنابت وارد حمام شده ولكن عندالغسل نيت جنابت از ذهنش محو شده، نيت غسل زيارت امام رضا(ع) را كرده، چون قصد تشرف حرم هم

داشت، آيا غسل زيارت با اين كيفيت، غسل جنابت را بر مى دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بله غسل مستحبى رافع جنابت مى باشد.

س 68 : آيا يك غسل جنابت براى چند بار جنب شدن كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، يك غسل كافى است.

حيض و نفاس

س 69 : خانم مضطربه اى كه پنج روز اول خون ديدنش تمام صفات را دارد ولى شش روز بعدى تنها قرمزست و ديگر نشانه ها را ندارد، تكليفش براى تعيين استحاضه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

پنج روز اول حيض، شش روز بعد استحاضه است.

س 70 : در تحفظ، گذاشتن پنبه در دهانه رحم كافى است يا حتماً بايد در مجرا قرار داده شود؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً گذاشتن پنبه در دهانه رحم كافى است.

س 71 : خانمى حائض كه هفت روز خون ديده است و هشتم و نهم لكه هاى قهوه اى مى ديده كه قاعدتاً بايد حيض باشد، ولى به خاطر جهل (قصورى) به مسئله روز هفتم غسل مى كرده است و بعد از آن نماز و روزه را انجام مى داده است، آيا با توجه به اين كه تعمد در بقاى بر حيض نداشته بود، مى توان گفت روز دهم به بعد روزه ايشان صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

غسل روز هفتم باطل بوده; و چنان چه روز دهم غسل حيض دوباره انجام داده باشد، صحيح است.

س 72 : خانمى كه در مسجد معتكف شده است لكه هاى خونى مى بيند و ايام عادت او نيز نمى باشد، اما از پاكى آخر او ده روز گذشته است، آيا بر او واجب است از مسجد خارج شود يا اين كه از شرايط حيض استمرار سه روز است

مى تواند در مسجد بماند تا يقين كند؟ (جواب سؤال را در دو فرض اعتكاف نذرى و مستحبى بيان فرماييد)

باسمه جلت اسمائه

خونى كه زن بعد از گذشتن ده روز پاكى مى بيند، چنان چه صفات حيض دارد محكوم به حيض است ولو سه روز نگذشته باشد ولى اگر تا سه روز ادامه پيدا نكرد، احكام استحاضه بر آن مترتب مى شود.

س 73 : خانم مضطربه اى كه پنج روز خون قرمز و هفت روز قهوه اى مى بيند، تكليف او براى تعيين استحاضه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

چنين مضطربه اى بايد رجوع به عادت اقوامش بنمايد، چنان چه در ايام عادت اتفاق دارند يا اقلا علم به مخالفت ندارد، ايام عادت بستگان را حيض، و بقيه را استحاضه قرار دهد.

س 74 : خانمى كه مى خواهد عادت پيدا كند، در روز اول ماه ساعت 7 صبح حيض مى شود و در روز اول ماه ديگر، بعد از ظهر حيض مى شود، آيا چنين خانمى صاحب عادت وقتيه مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود; اما ميزان ساعت واحد دو دفعه نيست; بلكه روز ميزان است.

س 75 : خانم براى مستحاضه اى اختيارش به اين صورت بوده كه از نوار بهداشتى استفاده مى كرده و پنبه را داخل دهانه رحم نمى گذاشته، لذا شك دارد كه استحاضه او از چه نوع بوده است و مدتى به اين حال نماز خوانده است، وظيفه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نمى داند آن چه از وظائف مستحاضه براى شرط صحت نماز است، انجام داده يا نه، بايد آن نمازها را قضا كند.

س 76 : خانمى كه وقت عادت او مشخص نيست

و عدد عادتش ده روز است، سه روز اول اتصال دارد و روز چهارم به بعد صفات غالبى حيض پيدا مى كند و خون او سيزده روز طول كشيده، سه روز اول را استحاضه قرار دهد يا سه روز آخر را؟

باسمه جلت اسمائه

سه روز آخر را بايد استحاضه قرار دهد.

س 77 : خانمى سوم ماه خون مى بيند تا هشتم ماه و بعد از بيست روز دوباره هفت روز خون مى بيند و بعد دوباره بيست روز پاك مى باشد و هفت روز ديگر خون مى بيند، يعنى مدت پاكى به هم نمى خورد، آيا اين خانم را مى توان صاحب عادت وقتيه به شمار آورد؟

باسمه جلت اسمائه

اين خانم، هم صاحب عادت عدديه است و هم صاحب عادت وقتيه.

س 78 : خانمى مستحاضه كثيره است، در سحر خود را پاك مى بيند و براى نماز شب غسل مى كند و پاكى او ادامه پيدا مى كند، آيا واجب است براى نماز صبح غسل كند؟

باسمه جلت اسمائه

غسل براى نماز صبح در اين صورت لازم نيست.

س 79 : زنى صاحب عادت وقتيه است، اگر ترشح خونى زرد رنگ و كدر مى بيند و شك در خون بودنش دارد، آيا مى تواند خود را حائض بداند؟

باسمه جلت اسمائه

در ايام عادت خون زرد هم مانند خون قرمز علامت حيض است.

س 80 : خانمى چهار روز خون حيض ديده است، بعد از چهار روز به مدت دو روز لكه هاى سفيد كه قطعاً خون نيست ديده است و بعد از دو روز به مدت دو روز ديگر لكه هاى زرد رنگ مى بيند كه شك در خون بودن آن

دارد. آيا به خاطر اين كه سابقاً لكه هاى سفيد ديده است، استصحاب طهارت لكه هاى زرد رنگ مى شود يا خير؟ (و بقيه آن پاك است) يا اين كه بنا بر قاعده امكان بنا را بر حيض بگذارد؟ آيا اين خون حيض محسوب مى شود يا استحاضه يا غير اين مورد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر لكه هاى زرد رنگ قبل از ده روز ببيند همان گونه كه سؤال شده تمام آن هشت روز همه اش محكوم به حيض بودن است، حتى آن دو روز كه لكه هاى سفيد ديده است.

س 81 : اگر خانمى بعد از شصت سالگى خون ببيند كه تمام شرايط حيض را دارد آيا براى ازدواج نياز به عده دارد؟ آيا اين خون حيض محسوب مى شود، يا استحاضه و يا غير اين مورد؟

باسمه جلت اسمائه

خون بعد از شصت سالگى حيض نيست و براى ازدواج هم نيازى به عده نيست، چون عده ندارد.

س 82 : آيا زن در حال حيض مى تواند غسل مستحبى يا به نذر انجام بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

زن در حال حيض تمام غسل هاى واجب و مستحب را مى تواند انجام دهد و آثار آن ها هم مترتب مى شود; فقط حدث حيض با غسل مرتفع نمى شود مادامى كه حيض باقى است.

س 83 : س.آيا حيض از موانع احصان است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، از موانع احصان نيست.

س 84 : زنى كه براى پيشگيرى از حيض قرص خورده، حكم لكه هاى خونى كه در ايام عادت مى بيند چيست؟

باسمه جلت اسمائه

احكام حيض را دارد.

س 85 : در ترشحات زرد رنگى كه يقين به عدم خون وجود دارد (وقتى در ادامه عادت

يا پاكى پس از عادت در ظرف ده روز ديده مى شود) چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خون استحاضه به حسب غالب زرد رنگ است بنابراين زرد بودن ترشحات نه تنها مانع جريان احكام استحاضه نيست بلكه مؤيد آن است.

س 86 : خانم صاحب عادت عدديه اى كه در اين ماه با لكه بينى هاى منقطع مواجه گشته و بعد از سه روز خون را با شرايط تحقق حيض (استمرار و توالى) تا ده روز بعد ديده، آيا حكم تجاوز از عشره بر موضوع منطبق است؟ با فرض اين كه عدد اين خانم شش روز بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

سه روز اول حيض نبوده است، ده روز بعد حيض است.

س 87 : لكه ها و ترشحاتى كه خانم در ابتداى ماه مى بيند و شك دارد خون است يا فضلات ديگر، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اين خانم حكمش حكم غير حائض و غير مستحاضه است.

س 88 : زنى حامله است به بچه اى سه ماهه كه در شكم مرده است و نمى شود او را كورتاژ كرد و پزشكان گفته اند بايد با حال طبيعى خارج شود اما جفت بچه را (آن چه محل اتصال بچه به رحم مادر است براى تغذيه) را قطعه قطعه كرده اند و خارج نموده اند خونى كه همراه آن خارج مى شود چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم آن حكم خونى است كه مردد است بين حيض و جراحت; چنان چه از سمت چپ خارج شود، حيض است; و الا حيض نيست.

س 89 : زنى حائض، شب پاك شده و حمام رفته، در روز ماه رمضان در حال روزه شك دارد آيا

غسل انجام داده است يا خير؟ حكم نماز و روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نماز و روزه او صحيح است بنا به قاعدة الفراغ; ولى براى اعمال بعد بايد غسل كند.

س 90 : فتواى مشهور درباره حائض آن است كه استمرار دم در ثلاثه ايام شرط تحقق حيض است مگر فترات يسيره كه به وحدت عرفى ضرر نرساند و متعارف بين نساء يا بعض نساء هست _ حسب تعبير عروة الوثقى _ مقصود از فترات يسيره چه مقدار است؟ آيا شامل يك ساعت يا بيش تر مى شود يا نه؟ لطفاً تحديد زمانى فترات يسيره را بيان فرمائيد.

باسمه جلت اسمائه

بلى شامل يك ساعت در هر روز يا مختصرى بيش تر مى شود.

س 91 : اگر شك كرديم كه فترة مزبوره مضر به وحدت و استمرار دم هست يا نه، وظيفه زن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

وظيفه زن به حكم استحباب عمل به وظائف حائض است.

س 92 : آيا براى خانم حائض دائم الوضو بودن مستحب است؟

باسمه جلت اسمائه

دليلى بر اين حكم نيست; چون آن چه روايات دلالت مى كند بر آن استحباب وضوء الصلاة عند وقت كل صلاة است; و زائد بر اين دليلى نيست.

احكام نماز

س 93 : دانشجويى كه در هفته يك يا دو بار مسافت شرعى را طى مى كند، مثلا پنج روز در شهرى براى تحصيل سكونت دارد و دو روز آخر هفته را به شهر خود باز مى گردد، آيا حكم دائم السفر را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نسبت به اين گونه افراد من احتياط لزومى مى كنم;در اين مسأله مى توانند به غير رجوع كنند.

س 94 : شخصى مسجدى را بنا كرد و تنها كاشى

كارى باقى بود. مردم، آن مسجد را مدت بيش از بيست سال در اختيار داشته و امام جماعتى را در اين بيست سال براى ايام رمضان، محرم و صفر قرار داده و اقامه نماز جماعت داشته اند. بانى مسجد جهت يك سرى تعميرات و كاشى كارى مسجد را گرفته و همه تعميرات را انجام داده است و ايام محرم مردم جمع شده در اين ايام، ده روز عاشورا عزادارى كرده اند، ولى بانى مسجد ورود بعضى از مؤمنين را منع مى كند كه فلان و فلان حق ورود به مسجد را ندارد و هزينه عزادارى به عهده مردم است; و در اين زمينه، بانى مسجد قدمى برنمى دارد; آيا مردم مى توانند در اين مسجد نماز بخوانند و روحانى دعوت كنند؟ آيا روحانى بدون اجازه بانى مسجد مى تواند اقامه نماز كند كه مدت دو سال است ايام ماه رمضان و محرم مسجد خالى از روحانى و مردم مى شود و امسال هم باز بانى كليد مسجد را گرفته و حضور مردم را محدود كرده است. حكم اين مسأله چيست؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر سؤال اين است كه در موقع وقف مسجد، شرطى نكرده است; بنابراين، حال نه حق دارد جلوى خواندن نماز مردم را در اين

مسجد بگيرد، و نه بگويد روحانى بيايد يا جماعت منعقد بكنند.

خلاصه، در آن چه سؤال كرده ايد، همه آن ها بدون اجازه بانى

جائز است.

س 95 : آيا محل تحصيل وطن محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه چند سالى بنا داشته باشند براى ادامه زندگى در آنجا بمانند، بلى، در حكم وطن است.

س 96 : گذاشتن موى مصنوعى

كه از جنس ابريشم خالص است براى مرد چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالى ندارد چون لباس از حرير براى مرد جائز نيست و نماز در آن باطل است، مطلق استعمال آن حرام نيست.

س 97 : اگر الفاظ نماز ميّت را سهواً يا عمداً غلط بخواند، آيا بايد آن را تكرار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مسماى دعاى صحيح باشد، كافى است; ولو بقيه را غلط بخواند.

س 98 : مسجدى كه فقط جمعه ها در آن نماز جمعه اقامه مى شود، آيا حكم مسجد جامع پيدا مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، حكم مسجد جامع را دارد.

س 99 : آيا با توجه به اضطرار و عدم ظرفيت مساجد شهر مى توان در مصلاى شهر كه محل اقامه نماز جمعه است، اعتكاف را برگزار نمود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى شود.

س 100 : آيا گفتن «عليّاً ولى الله» در اذان و تشهد واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين كه گفتن «أشهد أن علياً اميرالمؤمنين و ولى الله» در اذان و اقامه مأموربه است، جاى شبهه نيست و نيز از شعائر تشيع است; و اگر كسى حكم به وجوب بنمايد، من اعتراضى به او ندارم; ولى اين كه خودم صريحاً فتوا به وجوب بدهم، هنوز دليل محكمى بر آن پيدا نكرده ام.

س 101 : اين كه در ثلاثه بعد از سلام نماز، سر را به سمت راست و چپ برمى گردانند، آيا مستند روايى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، روايات مختلفه دارد; براى مأموم بهتر است يك سلام به طرف راست و يك سلام به طرف چپ و بر امام و منفرد بهتر است يك سلام به طرف راست و روايات مختلفه ديگرى هم هست.

به هر تقدير، بايد انحراف به نحوى باشد كه منافى با استقبال معتبر در نماز نباشد.

س 102 : شخصى در مسافرت است و نماز مغرب و عشاء خود را در مسافرت نمى خواند. در فرض عمداً و سهواً اگر ساعت يك بعد از نيمه شب به منزل برسد، نماز عشاء را كامل بخواند يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

در فرض عمد بايد به عنوان قضاء شكسته بخواند; و در صورت سهو و معذور بودن، بايد به عنوان اداء تمام بخواند.

س 103 : خانه اى را سال گذشته به اجاره باطل، اجاره كرديم; مثلا فقط قرض الحسنه داده ايم بدون هيچ اجاره اى. حالا بعد از يك سال فهميده ايم كه اين اجاره باطل بوده است; حكم نمازهايى كه آن جا خوانده شده چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر صاحب خانه راضى بوده است به نمازهائى كه در آن خانه مى خوانيد، همان رضايت براى صحت نمازها كافى است.

س 104 : آيا نمازگزار در حال نماز مى تواند تلفن يا موبايل را خاموش كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند; اين گونه افعال به نماز لطمه نمى زند.

س 105 : بنده يقين دارم دائم السفر نيستم و نمازم قصر(شكسته) است; چون شرط دائم السفر اين است كه در خانه نماند و هميشه در سفر باشد. اما من هر هفته يك مرتبه براى تبليغ به شش فرسخى مسافرت مى رفتم و شب را در آن جا مى ماندم و صبح همان شب بر مى گشتم; نمازم را نيز هميشه قصر مى خواندم. حدود يك سال همين طور بودم و براى تبليغ مسافرت مى كردم. آيا نماز بنده قصر بوده يا بايد تمام مى خواندم؟

باسمه

جلت اسمائه

البته دائم السفر ميزان صلاة تمام نيست; ميزان، «شغله السفر أو شغله فى السفر» است و اين دو عنوان هيچ كدام بر شما صدق نمى كند. بنابراين، همان گونه كه قصر مى خوانديد، بايد قصر بخوانيد نه تمام.

س 106 : مردى فوت مى كند و فرزندى ندارد ولى خانمش به پسرى حامله است، آيا بعد از به دنيا آمدن، بايد قضاى نمازهاى پدر را بجا آورد يا به عهده او نمى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً به عهده او مى باشد; چون اولى به ميراث او است.

س 107 : در مورد نماز ظهر جمعه مستحب است حمد و سوره را بلند بخوانند. آيا اين استحباب در مورد قضاى نماز ظهر جمعه هم وارد شده است؟

باسمه جلت اسمائه

به حكم «إقضِ مافات كما فات»، بلى بلند خواندن مستحب است.

س 108 : اگر كسى به امام جمعه به نيت نماز جمعه اقتدا كند، بعد متوجه شود نماز عصر مى خواند، آيا مى تواند نيت را از جمعه به ظهر برگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

مى تواند آن را باطل كند و نماز خود را بخواند; چون به آن نماز به هر حال نمى تواند اكتفا كند.

س 109 : كسى كه جهت يك ماه نماز استيجارى اجير مى شود، چند روز نماز بخواند؟ (با توجه به اين كه 6 ماه اوّل سال شمسى 31 روز، 5 ماه دوم 30 روز و ماه آخر 29 روز است.)

باسمه جلت اسمائه

ميزان ماه قمرى است و احتياط نسبى زود خواندن است.

س 110 : كسى در نماز شك بين سه و چهار كرده و وظيفه او يك ركعت نماز احتياط است; اگر اصل نماز را اعاده كند، آيا

كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

تا مادامى كه جائز است يك ركعت احتياط را بخواند، وظيفه او مبدل شده است; خواندن اصل نماز مجدداً صحيح نيست; چون امر ندارد.

س 111 : زنى خانه دار مى باشم كه مى خواهم نماز مستحبى بخوانم، آيا مى توانم در حين راه رفتن و انجام كارهاى خانه نماز بخوانم يا اين كه چون خانه است و مستقر مى باشم، بايد رو به قبله باشد؟ آيا بعد از وضو گرفتن تا آمدن به سر سجاده مى توانم مشغول نماز مستحبى شوم؟

باسمه جلت اسمائه

در حال استقرار، رعايت استقبال بشود; و در حال راه رفتن استقبال لازم نيست.

س 112 : در اماكن عمومى مثل پارك ها، كوهستان و... در صورت عدم دسترسى به روحانى، اقتدا به غير روحانى در صورتى كه واجد شرائط امام جماعت باشد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به عنوان اولى هيچ اشكالى ندارد و صحيح است.

س 113 : شخصى معلول است و قادر به ايستادن نيست; در مورد نماز احتياط كه شخص قادر مخير بين ايستادن و نشستن است، وظيفه او چيست، آيا او هم مخير بين يك ركعت و دو ركعت است; يا متعين است دو ركعت بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

يك ركعت كافى است.

س 114 : اگر در سجده متوجه شويم حائلى (مثل چادر يا كلاه و...) بين پيشانى و مهر واقع شده است و امكان كشيدن آن وجود نداشته باشد و فقط با بلند كردن سر مى توانيم سجده اصلى را انجام دهيم، آيا اعاده سجده و نماز واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

اعاده سجده لازم است و اعاده نماز لازم نيست.

س 115 : در هنگام نماز زنگ درب خانه زده

مى شود و شخص نمازگزار در فاصله دو سه قدمى اف اف (درب بازكن) قرار دارد، آيا جائز است قرائت را قطع كند و درب را باز كند و به جاى خود برگردد و نمازش را ادامه دهد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است و نماز باطل نمى شود.

س 116 : كسى كه در ركعت دوم امام اقتدا مى كند و بعد از سجدتين به حالت تجافى مى نشيند، آيا واجب است تشهد يا ذكرى بگويد؟

باسمه جلت اسمائه

احوط اختيار تشهد است.

س 117 : اگر كسى بين دو و چهار شك كرد، بعد در دو ركعت احتياط، شك او منقلب به سه و چهار شد، آيا اين جا يك ركعت احتياط بخواند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

عمل به وظيفه اى كه نسبت به شك دوم دارد، واجب است.

س 118 : ديده شده است كه بعضى از مؤمنين در نماز مستحبى بعضى واجبات را رعايت نمى كنند، مثلا در سجده سر را به مقدار ده سانتيمتر بلند مى كنند و دوباره سجده دوم را انجام مى دهند آيا چنين نماز مستحبى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، صحيح نيست.

س 119 : اگر شخصى مرتبه دوم تسبيحات اربعه را به قصد ورود بگويد و نمى خواهد تسبيح سوم را بگويد، آيا اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خالى از اشكال نيست.

س 120 : در هنگام خواندن قنوت نماز شك مى كنيم كه اين قضاى نماز صبح است يا قضاى عصر، وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نمى تواند كه به عنوان صبح يا عصر تمام كند; و نمى تواند اگر تا حال به نيت ديگرى است عدول كند به آن چه فعلا قصد مى كند; به هر حال، ظاهراً

مى تواند نماز را باطل كند.

س 121 : اگر شخص در مكان هاى تخيير نصف بدن او داخل آن مكان و نصف ديگر خارج باشد، نماز را شكسته يا تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد شكسته بخواند; تمام خواندن كافى نيست.

س 122 : در عصر ما مى دانيد پرچم هاى عزادارى عكس هاى امام حسين(ع) و ابوالفضل و يا تنها دست هاى قلم شده اى از ابوالفضل را در مساجد نصب مى كنند، آيا نماز خواندن در اين مساجد درست است يا بايد از مسجد خارج كنند؟

باسمه جلت اسمائه

نماز خواندن در آن مساجد صحيح است.

س 123 : اگر كسى بعد از نماز عصر بفهمد نماز ظهرش باطل بوده است، آيا يك نماز چهار ركعتى به نيت ما فى الذمه كفايت مى كند يا خواندن نماز ظهر كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

يك نماز چهار ركعتى به نيت ما فى الذمه كافى است; بلكه مقتضاى احتياط همين است. روايت صحيحه دلالت دارد بر اين كه مى تواند آن را كه خوانده است، ظهر قرار دهد و نماز را به نيت عصر بخواند; ولى چون اصحاب عمل به آن نكرده اند، خلاف احتياط است.

س 124 : اگر كسى وسط نماز خلط سينه را به دهان بياورد و عمداً فرو دهد، آيا موجب بطلان نمازش مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، فرو دادن خلط سينه موجب بطلان نماز نمى شود.

س 125 : مستحب است بعد از پايان حمد، مأمومين الحمدلله بگويند، اگر وقتى امام بسم الله را گفت مأمومين متوجه پايان حمد مى شوند، باز هم استحباب گفتن الحمدلله باقى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 126 : شخصى به هنگام نماز در حالت

ايستاده دچار خروج باد مى شود كه بايد احكام مسلوس را عمل كند; ولى اگر نشسته نماز بخواند دچار اين مشكل نمى شود; آيا مى تواند نشسته نماز بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد نشسته بخواند.

س 127 : در صلوات بعد از تشهد آيا گفتن «وعجل فرجهم» صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

در تشهد نماز اگر به قصد جزئيت گفته شود، جائز نيست; و اگر به قصد دعا باشد، جائز است.

س 128 : آيا واجب است در شهرهاى مدينه و مكه نماز را با برادران سنى بدون در نظر گرفتن ثواب آن به جماعت خواند، فقط ملاك اسلام باشد نه چيز ديگر؟

باسمه جلت اسمائه

واجب نيست و مستحب است; و لكن بايد خودتان به صورت فرادا نماز را اعاده كنيد و اكتفاء به آن نماز جماعت نكنيد.

س 129 : اگر نمازگزارى در نماز، دچار يكى از شك هاى صحيح شد، نماز را قطع كرد و از اول شروع به نماز كرد، آيا گناه كرده و آيا نماز او صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

نماز صحيح است; ولى به قطع نماز گناه نموده است.

س 130 : اگر مكلّف قبل از ركوع ركعت دوم، شك كند حمد و سوره را نخوانده يا قنوت را نگفته است، آيا بايد دوباره بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

چون شك در قرائت حمد و سوره دارد، بايد آن ها را بخواند به واسطه آن كه شك در محل است.

س 131 : آيا اذكار مستحبه در نماز را مى توان به زبان غير عربى گفت؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود.

س 132 : آيا از يك ركعت احتياط، مى توان عدول كرد و نماز تمام را احتياطاً اعاده كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى

شود; و اگر نماز را بشكند و تمام نماز را اعاده كند، خلاف شرع است.

س 133 : اگر شخصى به گمان اين كه طى مسافت كرده، نماز را شكسته خواند; بعد معلوم شد كه طى مسافت نشده است، آيا بايد اعاده كند چه در وقت يا خارج وقت؟

باسمه جلت اسمائه

بايد نماز را چه در وقت و چه در خارج وقت اعاده كند.

س 134 : نماز خواندن براى كسى كه روحانى نيست، با عبا و عمامه چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فى نفسه اشكال ندارد.

س 135 : كسانى كه شغلشان هم در سفر و هم در حضر است، تكليف نمازشان چيست؟ اگر چنان چه در سفر بايد نمازشان را تمام بخوانند، تكليف اشخاص مذكور در بين راه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در سفر نماز تمام است; و در بين راه هم چون سفر شغلى است، بايد نمازش را تمام بخواند.

س 136 : اگر كسى چند سال در ملك غصبى سكونت كند _ املاكى كه زمين شهرى از مردم گرفته و به ديگران مى فروشد _ و بعد از چند سال از صاحب زمين حليّت بگيرد، عبادات چند ساله وى اعم از نماز و روزه چه صورتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

روزه اشكالى ندارد و نماز، اگر احراز رضايت آن وقت مالك بنمايد صحيح است; و الا بايد قضاء كند و رضايتِ بعد، موجب تصحيح نماز نيست.

س 137 : اگر كسى غفلتاً با اين كه هنوز سوره را تمام نكرده به ركوع رفت و در ركوع سوره را تمام كرد، آيا نمازش صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، نماز باطل نمى شود.

س 138 : كسى كه قبول مى كند (اجير مى شود) نماز كسى

را كه از دنيا رفته بخواند، با چه شرايطى بايد آن را بخواند؟ مثلا اقامه بگويد يا نه، براى هر نماز نيّت را تكرار كند و اگر اقامه را فراموش كرد، آن نماز را تكرار كند؟

باسمه جلت اسمائه

نمازى كه اجير مى خواند مثل همان نمازى است كه خود انسان مى خواند، فراموش كردن اقامه موجب اعاده نماز نمى شود.

س 139 : شخصى خانه جديدى مى خرد. در ابتداى امر براى يافتن قبله، از يكى از همسايه ها جهت قبله را مى پرسد و به آن جهت سال ها نماز مى خواند، اما بعدها با گذاشتن قبله نما، اطمينان پيدا مى كند جهتى را كه به طرف آن سال ها نماز مى خوانده اشتباه بوده است; با توجه به اين كه اين فرد از راه هاى معتبرِ مذكور در رساله براى يافتن قبله در ابتداى امر استفاده نكرده، آيا بايد نمازهايى را كه در اين سال ها خوانده است اعاده نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

چون اطمينان پيدا كرده بوده است، چنان چه نمازها ما بين شرق و مغرب بوده است، نمازها همه صحيح است; قضا و اعاده لازم نيست.

س 140 : با توجه به اين كه براى فرد نمازگزارى كه سال ها در يك خانه ساكن است فرصت هايى پيش مى آيد تا بتواند با سؤال از بعضى از ميهمان هاى اهل فن يا با خريدن يك قبله نماى ارزان قيمت، جهت صحيح قبله را به دست آورد; آيا چنين فردى مى تواند به گمانى كه از راه هاى غير اطمينان بخش حاصل مى شود، سال ها اعتماد نمايد؟ تكليف را در اين گونه موارد به روشنى مشخص

فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

ظن و گمان به قبله حجت است; در صورتى كه امكان از تحصيل اطمينان نداشته باشد و الا حجت نيست. بنابراين، اگر از راه اطمينان بخش كه بعداً تفحص كرده و قبله را تشخيص داده، معلوم بشود كه رو به قبله بوده، نمازها صحيح است; و اگر منحرف بوده است، بايد اعاده و قضا نمايد.

س 141 : در مسأله اوقات نماز، دو وقت در ابتداى شب و دو وقتِ ديگر در انتهاى شب مطرح شده است: الف. غروب آفتاب (استتار قرص خورشيد) ب. اذان مغرب (از بين رفتن حُمره مشرقيه يا گذشتن اين سرخى از بالاى سر) ج. اذان صبح د. طلوع آفتاب با توجه به اين كه پايان وقت نماز مغرب و عشا، نيمه شب است; اكنون پرسش مورد نظر اين است كه در خصوص تعيين نيمه شب و محاسبه پايان وقت نماز مغرب و عشا، شب را بايد از چه زمان تا چه زمانى حساب نمود؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1. ابتداى شب كه آخر وقت ظهرين و اول وقت عشائين است به حسب ادله، استتار قرص است نه ذهاب حمره; ولى چنان چه در شروع به نماز مغرب رعايت احتياط نموده، تا ذهاب حمره نشده است شروع نشود.

2. نيمه شب را از غروب شمس تا طلوع فجر صادق بايد حساب نمود. بنابراين، تقريباً يازده ساعت و يك ربع بعد از ظهر شرعى، آخر وقت نماز مغرب و عشاء است.

س 142 : بعضى از تقويم ها، غروب آفتاب را حدود بيست دقيقه قبل از مغرب نوشته اند، آيا در اين زمان مى تواند نماز بخواند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خلاف احتياط است.

س 143

: هرگاه كسى پس از خواندن چهار ركعت نماز شب صداى اذان به گوش او رسيد، آيا مى شود بقيه نافله شب را به نيت ادا بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، به نيت اداء و البته سريع بخواند.

س 144 : با توجه به اين كه قيام متصل به ركوع ركن است، آيا بعد از تمام شدن حمد و سوره بايد كمى مكث كنيم و بعد به ركوع برويم و يا اين كه نه، لازم نيست و مى شود بلافاصله به ركوع رفت؟

باسمه جلت اسمائه

نبايد بعد از قرائت كمى مكث كند و از قيام به ركوع رود، يعنى لازم نيست.

س 145 : آيا در نماز، واجب است حمد و سوره را بر حسب قرائت قرآن متداول بخوانيم و يا ساير قرائت ها نيز صحيح است؟ مثلا به جاى «مالك يوم الدين» بگوييم: «مَلك يوم الدين»، به جاى صراط بگوييم: سراط و به جاى كُفُواً (كُفُوَنْ) بگوييم: (كُفُأَنْ).

باسمه جلت اسمائه

ملك يوم الدين گفتن جائز است ولى مالك يوم الدين ارجح است; كما اين كه سراط گفتن جائز است ولى ارجح با صاد است و در كفواً، كفئون گفتن جائز است، ارجح گفتن با واو، و ضم فاء است.

س 146 : شكستن نماز مستحبى بدون هيچ دليلى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حرام نيست.

س 147 : اگر نمازگزار در ركعت آخر نماز ظهر، نيّت عصر كرد و فراموش كرد، آيا مى تواند نيّت را عدول به ظهر كند و نماز را تمام كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 148 : اگر زنى به خيال اين كه عادت ماهيانه او، در عدد به هم خورده چند روز نماز و روزه نگرفت، آيا قضا

و كفاره دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه به حسب موازين شرعيه كه بعد بفهمد در آن ايام حائض نبوده، قضاى نماز و روزه لازم است.

س 149 : اگر علم اجمالى پيدا كرد كه قنوت خوانده و ركوع رفته و يا اين كه بدون ركوع به سجود رفته و فقط قنوت انجام داده، نمازش چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اسم اين حالت علم اجمالى نيست، اين شك است در حال سجود كه ركوع را انجام داده يا نه; شك بعد از تجاوز از محل است و مورد قاعده تجاوز مى باشد; و نماز صحيح است.

س 150 : شخصى به عنوان وطن دوم روستايى را در نزديك شهر به فاصله 30 كيلومتر انتخاب مى كند و در روز يك بار به شهر مى آيد و در همان روز برمى گردد، نماز ايشان در شهر چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

نماز او در شهر و در راه تمام است; يعنى بايد تمام بخواند. چون هم شهر وطن اوست و هم دِه، و موجب قصر و شكسته هم محقق نشده است; بلى، چنان چه از شهر اعراض نموده و بناى زندگى آن جا را ندارد، قهراً عنوان كثيرالسفر بر او صدق مى كند و من چون احتياط مى كنم كه كثيرالسفر بايد قصر بخواند يا تمام، مى توانند به كسى ديگر رجوع كنند.

س 151 : آيا پس لرزه نياز به نماز آيات دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هر زمين لرزه مستقلى نماز آيات دارد، اسمش پس لرزه باشد يا زلزله.

س 152 : تكبيرات ثلاثه همراه با بلند كردن دست بعد از سلام نماز، آيا اختصاص به نمازهاى يوميه دارد يا مطلق نمازها (اعم از واجب

و مستحب) را شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اختصاص به نمازهاى يوميه ندارد.

س 153 : اگر چه بر زن ها نماز جمعه واجب نيست، ولى اگر بخواهند در نماز جمعه شركت كنند، نيت نماز جمعه را وجوب ببندند يا استحباب؟ در صورت وجوب، احتياطاً يا لزوماً؟ و در صورت لزوماً، كفايت از ظهرشان مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

نماز جمعه براى مردها هم واجب نيست و مجزى از نماز ظهر نيست; بر زن ها به طريق اولى چنين است.

س 154 : آيا مى شود به امام جماعتى كه با وضوى جبيره اى نماز مى خواند، اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان اقتدا نمود.

س 155 : طبق نظر حضرت عالى تحت الحنك انداختن در نماز است_حباب دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

عمامه با تحنك در نماز مستحب است.

س 156 : اگر كسى به قصد عام مسافرت تا 15 كيلومترى وطن خود رفته است كه در اين صورت نماز كامل است، اما قبل از خواندن نماز تصميم مى گيرد 50 كيلومتر ديگر برود، آيا نماز اين شخص در فاصله 15 كيلومترى كامل است يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

بايد تمام خوانده شود.

س 157 : در سجده آيا واجب است كل دست زمين باشد حتى انگشتان يا اين كه فقط كف دست (بدون انگشت) كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد كف دست به تمامه به زمين گذاشته شود.

س 158 : خانمى مى داند كه بعضى از قسمت هاى چادرش پاره است و موهاى او پيدا مى شود ولى هنگام نماز خواندن اين مطلب را فراموش مى كند و مشغول نماز مى شود و بعد از نماز متوجه مى شود، حكم نمازهايى كه خوانده،

چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نمازهايى كه خوانده، صحيح است.

س 159 : مشغول نماز عشاء شديم يادمان آمد كه نماز غفيله را نخوانده ايم، آيا مى توان نماز عشاء را قبل از ركعت سوم به نماز قضاى يقينى دو ركعتى تبديل كنيم (يا نماز مستحبى) و بعد از آن نماز غفيله را بخوانيم و بعد مشغول نماز عشاءشويم؟

باسمه جلت اسمائه

به نماز قضاء مى شود عدول نمود; ولى به نافله خير، نمى شود.

س 160 : اگر انسان در قنوت نماز چند تا صلوات بگويد، آيا نمازش صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر به قصد ذكر مطلق صلوات بفرستد، نمازش صحيح است. و اگر به قصد جزئيت نماز باشد، نمازش باطل است.

س 161 : كسى كه هفته اى يك روز براى صله رحم از قم به تهران مى رود، حكم نماز او در تهران و بين راه چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

نماز او در تهران و بين راه شكسته است.

س 162 : معلمى مى خواهد در فاصله 25 كيلومترى و 50 كيلومترى به تدريس اشتغال داشته باشد، آيا وقتى به سفر 25 كيلومترى مى رود كه سفر اول او حساب مى شود، مى تواند در سفر به 50 كيلومترى كه فرداى آن روز صورت مى گيرد، نماز را تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در سفر دوم نماز را بايد تمام بخواند.

س 163 : شخصى قصد اقامت كرد بعد از دو روز مردد شد، به روايت «إذا ايقنت العشرة فأقم واتمّ»، آيا اين جا استصحاب استقبالى به علم تعبدى مى شود جارى كرد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه يك نماز چهار ركعتى تمام خوانده با قطع به عدم بقاء عشرة ايام فضلاً از ترديد، بايد نماز تمام

بخواند.

س 164 : كسى كه چند ساعت قبل از نماز به قصد آن نماز وضو گرفته است، آيا نمازهاى خوانده شده قضا دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چون وضوء مستحب نفسى است و قصد نماز مضر نيست، پس صحيح است و نمازهاى خوانده شده قضا ندارد.

س 165 : بچه اى كه نماز خود را صحيح مى خواند ولى هنوز به بلوغ نرسيده، آيا مى تواند براى نماز ميت اجير شود؟

باسمه جلت اسمائه

نماز غير بالغ بر ميت مجزى نيست; بنابراين، اجير هم نمى تواند بشود.

س 166 : آيا امامت براى نماز عيد فطر در دو مكان طبق نظر حضرت عالى جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

در زمان غيبت مشروعيت جماعت محل اشكال است; در دو مكان قطعاً مشروع نيست.

س 167 : نماز خواندن با صليب چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز خواندن با صليب فى نفسه باطل نيست.

س 168 : آيا جانباز قطع عضو مى تواند نماز قضاى پدر را بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر تمكن دارد كه اجير بگيرد، بايد اجير بگيرد; وگرنه خودش مى تواند بخواند.

س 169 : منزل مسكونى ورثه اى مى باشد و همسر مرحوم در آن ملك فعلا سكونت دارد; در بين ورثه يكى از فرزندان وضع مالى خوبى ندارد، لذا همسر مرحوم اختياراً مى خواهد يك طبقه از ملك فوق را رهن داده و مبلغ آن را به اين فرزند بدهد. آيا مى توان بدون اجازه ورثه كه يكى از وراث راضى نباشد اين كار را انجام داد. در ملك ورثه اى بدون اجازه وراث حتى اگر يك نفر هم راضى نباشد، آيا مى توان نماز خواند؟

باسمه جلت اسمائه

ج: تصرف در مال مشترك بدون رضايت همه

شركا جائز نيست; قهراً نماز هم اشكال دارد.

نماز جماعت

س 170 : در دوران امر بين اين كه نمازگزار، نماز با توجه مفرد مى خواند يا نماز بى توجه با جماعت، كدام يك ترجيح دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز جماعت را بايد مقدم نمود; اين كه اگر فرادا بخوانى با توجه مى خوانى و با جماعت بى توجه وسوسه شيطانى است.

س 171 : آيا مى شود به امام جماعتى كه نماز قضاى حتمى ميتى را تبرعاً مى خواند، اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى شود اقتدا نمود.

س 172 : اگر مأموم در سلام آخر نماز جماعت برسد، آيا مى تواند اقتدا كند و به ثواب جماعت برسد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند اما در تشهد مى تواند اقتداء كند.

س 173 : مشغول نماز ادايى هستيم كه متوجه شديم نماز جماعت برپا شده است، آيا مى توان اين نماز را به نماز شب قضا شده برگردانيم و بعد آن را شكسته و به جماعت ملحق شويم؟

باسمه جلت اسمائه

عدول از نماز ادايى انفرادى به نماز مستحبى و شكستن براى درك جماعت، مطلقا جائز است.

س 174 : آيا مى توان به امام جماعتى كه در حال نماز جماعت زياد اشتباه مى كند اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه هنگامى كه اشتباه مى كند به وظيفه شرعيه خود عمل مى نمايد، نماز امام صحيح و اقتدا به او هم جائز است.

س 175 : در نماز جماعت وقتى به ركوع رفتيم و به حالت قيام برگشتيم، متوجه شديم كه امام در حال خواندن نماز آيات است; اگر نماز را به صورت فرادى ادامه دهيم، آيا صحيح مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، نماز صحيح است;

چون چيزى كه موجب بطلان نماز باشد، انجام نگرفته است.

س 176 : آيا نماز دايره اى كه الآن به صورت جماعت در مسجد الحرام برپا مى شود، صحيح است كه بعضى از مأمومين جلو يا مقابل امام جماعت مى شوند، و آيا در زمان معصوم بوده يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

جماعت به استداره حول كعبه صحيح و بهترين دليل آن اين است كه سيره مسلمين در عهد ائمه معصومين عليهم السلام بر آن بوده، بدون انكار احدى; و ميزان در تقدم به لحاظ كعبه است.

س 177 : مسجدى كه امام جماعت راتب دارد، در صورتى كه مشكلى عارض شود و امام جماعت حتى در يك وعده نتواند حضور پيدا كند; در فرضى كه روحانى ديگرى در مسجد نباشد و حتى به طلبه اى هم دسترسى نباشد براى درك ثواب جماعت، آيا نمازگزاران مى توانند شخصى از مؤمنين عادل را كه مقبول ايشان است و شرائط عمومى امام جماعت را واجد است، جهت امامت مقدم كرده و به او اقتدا كنند؟

باسمه جلت اسمائه

در امام جماعت لباس روحانيت پوشيدن شرط نيست; چنان چه عنوان ثانوى (فعاليت براى اضمحلال روحانيت) نباشد، هيچ اشكالى در اقتداى شخص مورد سئوال نيست.

س 178 : اگر در نماز جماعت فاصله لازم از بين برود يا فاصله لازم اصلا از اول نماز وجود نداشته باشد و بعد از تمام شدن آن متوجه شود يا متوجه نشود، حكم نماز جماعت چه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خود نماز صحيح است به عنوان فُرادا نه جماعت.

س 179 : آيا خواندن نماز ظهر روز جمعه با صداى بلند براى فردى كه نمازش را فُرادا بخواند يا براى امام در

نماز جماعت، واجب يا مستحب است؟

باسمه جلت اسمائه

مستحب است.

س 180 : نماز امام جماعت (اجتهاداً يا تقليداً) صحيح است ولى از نظر مأموم (اجتهاداً يا تقليداً) نماز امام صحيح نيست. آيا مأموم مى تواند به چنين امامى اقتدا كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند اقتدا كند و آن چه مأموم لازم مى داند و امام لازم نمى داند، آن را بخواند; مثلا امام سوره را در دو ركعت اول لازم نمى داند و مأموم لازم مى داند، امام سوره نمى خواند، مأموم بخواند جماعت صحيح است.

س 181 : آيا پول دادن به امام جماعت براى اقامه جماعت جائز است؟ و هم چنين براى مبلّغ و واعظ؟

باسمه جلت اسمائه

دادن پول به امام جماعت به ازاى جماعت جائز نيست، ولى پول دادن به مُبَلِّغ و واعظ جائز است.

س 182 : نماز امام جماعت صحيح نيست، البته بنا به نظر مرجع تقليد خودش، ولى از نظر مأموم بنا به نظر مرجع تقليد خودش، نماز امام جماعت صحيح است؟ الف) آيا مأموم مى تواند اقتدا كند؟ ب) آيا فرقى مى كند كه امام التفات به نظر مرجع تقليد خود دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه امام التفات به نظر مرجع تقليد خود دارد، قهراً نماز او صحيح نيست و نمى شود اقتدا به او نمود; و در صورتى كه التفات ندارد و اعتقاد به صحت نماز خود دارد، مى شود به او اقتدا نمود.

س 183 : اگر مأموم در حال قرائت امام شك كرد كه آيا اقتدا كرده يا نه، آيا قاعده تجاوز جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، اگر در آن حالت خود را در حال اقتدا مى بيند، نسبت

به اجزاء سابقه شك وارد شده و قاعده تجاوز جارى است.

س 184 : اين جانب از روحانيون حوزه علميه هستم و دست چپ من در اثر انفجار نارنجك ناقص شده به صورتى كه يك چهارم از كف دستم به همراه چهار انگشتم از بين رفته، بنابراين سه چهارم از كف دست به همراه يك انگشتم باقى مانده; با اين احوال، آيا مى توانم به عنوان امام جماعت، نماز جماعت بخوانم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توانيد نماز جماعت بخوانيد و امام باشيد.

س 185 : امام جماعت در ركعت سوم متوجه مى شود وضوى او باطل است، آيا بايد نماز را رها كند; يا مى تواند به صورت نمايشى جماعت را ادامه دهد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد نماز را رها كند.

س 186 : آيا مى شود به امام جماعتى كه به ديوار يا عصا تكيه داده است اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

مورد سئوال لابد كسى است كه وظيفه اش تكيه به ديوار يا عصا است; بلى، مى شود به او اقتدا نمود.

س 187 : كسى كه زلزله آمده نماز آيات را خوانده ولى حالا مى خواهد امام جماعت شود براى كسانى كه نماز آيات نخوانده اند، آيا مى تواند امام شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اعاده نماز آيات جماعت بر كسى كه فرادا خوانده مشروعيت ندارد.

س 188 : در امام جماعت آيا عدالت شرط است يا فسق مانع است؟ در جواز اقتدا، آيا غير معلوم الفسق بودن كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

عدالت شرط است; ولى كاشف و طريق عدالتِ امام، حسن ظاهر است; و عدالت به شياع مفيد اطمينان و شهادت عادل ثابت مى شود، بلكه شهادت ثقه هم كافى است.

نماز قضاء

س 189

: اگر مريض يك ركعت از نماز را در وقت خواند و مابقى وقت نماز بيهوش بود، آيا قضا دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قضاء دارد و قاعده «من ادرك» مختص به وقت است نه تمام نماز.

س 190 : مردى فوت كرده و داراى دو پسر مى باشد، پسر بزرگ مجنون است و يقين داريم خوب نمى شود كه نمازهاى قضاى پدر را بخواند، آيا نمازهاى قضا به عهده پسر بعدى مى باشد يا نمازها ساقط مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اولى اين است كه از دوش پسر دوم ساقط است; و بايد از اموال خودش اجير بگيرند و او بخواند.

س 191 : آيا قضاى نمازهاى پدرى كه از روى سهل انگارى غلط مى خوانده، به عهده پسر بزرگ تر است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، به عهده پسر بزرگ تر است.

س 192 : شما فرموده ايد اگر انسان در مسافرت شك كند كه سفرش هشت فرسخ هست يا نه، بايد نماز را تمام بخواند; بفرماييد كه اگر بعداً معلوم شود كه سفرش چهار فرسخ بوده، آيا در اين صورت نماز را به طور قصر قضا كند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد قصراً قضا نمايد.

س 193 : اگر انسان به قصد چهار فرسخ مسافرت كند و در سر چهارفرسخ پنج روز بماند، نمازش را در آن مدت پنج روز تمام بخواند و يا قصر؟

باسمه جلت اسمائه

چون بناى بر برگشتن دارد، بايد نماز را شكسته بخواند.

س 194 : آيا مى توان نماز شب هايى كه چند سال قبل قضا شده را قضا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 195 : اگر پدرى در اواخر عمر نمازها را مى خواند، در اثر فراموشى، بعضى

از كلمات نماز را جا مى گذارد و حتى به طرف غير قبله نماز مى خواند، مشخص نيست چند ركعت نماز مى خواند، اما به هر حال، نماز مى خواند; آيا قضاى اين نمازهاى پدر كه شايد از 15 سال بيشتر باشد، بر فرزند بزرگ واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر فراموشى به حدى است كه تكليف از او ساقط نمى شود، به مقدارى كه يقين دارند، اشتباه خوانده قضا واجب است و زيادتر واجب نيست; ولى خوب است همه را قضا نمايند.

س 196 : اگر پدر عمداً نماز نخواند و روزه نگيرد، آيا بعد از مرگ وى قضاى نماز روزه چنين شخصى بر پسر بزرگ واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى واجب است.

س 197 : اگر كسى در اثر سكته مغزى حافظه اش كم شود و نتواند نماز بخواند چون فكرش را نمى تواند متمركز كند، آيا قضاى نمازهاى وى بر وراث واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

قضاى اين نمازها بر خودش هم واجب نيست چه رسد به ورثه.

س 198 : اگر ولى ميّت چند نفر بودند، آيا قضاى روزه و نماز بر هر دو مى باشد، مانند اين كه دو پسر بزرگ دو قلو باشند؟ آيا قضاى نذر و غيره هم واجب مى باشد؟ در حال شك نمى دانند آيا قضا دارد يا نه، اصل عدم جارى مى شود يا احتياط كنند؟

باسمه جلت اسمائه

1_ در صورت تعدد ولى، قضاى نماز و روزه بين آن ها توزيع مى شود.

2_ قضاى نذر واجب هم واجب است.

3_ در صورت شك، قضا واجب نيست.

س 199 : پسرى شيعه و پدرش سنى است، آيا نمازهاى قضاى او به عهده پسر است؟

باسمه جلت

اسمائه

نمازهاى قضاى پدر سنى به عهده پسر شيعه است; ولى پسر بايد نماز را بر حسب تكليف خودش يعنى بر طبق مذهب شيعه بخواند.

س 200 : اگر قرص خورشيد پنهان شد، كسى بين پنهان شدن و اذان مغرب، نماز عصر را به نيت ادا خواند، آيا كفايت از نماز واجب مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

من چون آخر وقت ظهرين را غروب خورشيد مى دانم، پس نماز در وقت مذكور قضا بوده است.

?نماز مسافر

س 201 : طلبه اى كه 7،8 سال به قم آمده و البته قصد اقامت دائم نداشته و از باب وطن حكمى نماز را كامل مى خوانده، چند سال است كه از قم خارج شده و قصد دارد چند سال ديگر به قم مراجعه كند ولى الآن نيز گاهى اوقات براى بعضى كارها به قم مى آيد (گرفتن شهريه، امور ادارى) آيا نماز ايشان كامل است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كامل است.

س 202 : آيا امام جمعه مسافر، مى تواند نماز جمعه بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

ج.خير

س 203 : وطن من تهران مى باشد و محل اقامت من خوابگاهى است كه وسط بيابان است. از آن جا هر روز كمتر از مسافت شرعى را براى تحصيل طى مى كنم; آيا اين خوابگاه در حكم وطن من است يا خير؟ (حكم نماز در خوابگاه و محل تحصيل و در بين راه چگونه است)؟

باسمه جلت اسمائه

آن خوابگاه هم حكم وطن دارد; و نماز در خوابگاه و محل تحصيل و بين راه، همه را بايد تمام بخواند.

س 204 : محل كار كسى در پانزده كيلومترى شهر خودش مى باشد كه نماز او كامل است، حال اگر تصميم دارد

بعد از اتمام كار از محل كار به مسافتى برود كه به اضافه مسافت قبلى مسافت شرعى مى شود، آيا نماز او در چنين روزى در محل كار شكسته است يا كامل؟

باسمه جلت اسمائه

بايد شكسته بخواند.

س 205 : كسى كه به مدت 30 روز مرتب بين وطن و مسافت شرعى مسافرت كند، نمازش كامل است يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

به اين مقدار، شخص، شغله السفر أو فى السفر نمى شود; بايد نماز را شكسته بخواند.

س 206 : كارمند نيروى انتظامى مى باشم، يك ماه در وطن مى مانم و مدت 15 روز به محل كار مى روم كه بيشتر از مسافت شرعى است و البته قصد ده روز نمى توانم بكنم; زيرا، در حال مأموريت هستم و نمى دانم كه در اين مدت چند مأموريت به من محول مى شود، وظيفه نماز و روزه من در حال اقامت و مأموريت چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

وظيفه شما در حال اقامت و مأموريت تمام خواندن نماز است، نه شكسته خواندن.

س 207 : دانشجويى كه محل تحصيلش شهر ديگرى است و در هفت روز هفته تنها 3 يا 4 روز در آن جا اقامت دارد، نماز و روزه هايش چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

آن دانشجو كثيرالسفر است; نماز را بايد تمام بخواند و روزه را هم بايد بگيرد.

س 208 : اگر خانمى مسافرت كرده و قصد ماندن ده روز يا بيش تر كند، اما بيش تر آن روزها ايام عادت وى بوده و سه چهار روز آخر پاك شود، آيا در آن سه چهار روز آخر بايد نماز را تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد تمام بخواند.

س 209 : اگر

كسى براى شركت در عروسى كه در آن عروسى سازنده و نوازنده و ديگر معصيت ها هست، مسافرت كند; آيا سفر وى سفر معصيت محسوب شده و در آن سفر بايد نمازش را تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر سفر مى كند به قصد شركت در عروسى كه مى داند مجلس معصيت است، بايد نماز را تمام بخواند; و اگر مقصد فقط شركت در مجلس است و هيچ گونه قصدى نسبت به معاصى ندارد، بايد شكسته نماز بخواند.

س 210 : براى كثيرالسفر شدن در شغل چند ماه مداومت در سفر لازم است؟ در تحقق كثرت سفر در «من شغله السفر» رفت و آمد چند ماه در سال، چند روز در ماه و چند روز در هفته لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

كثرت سفر شرط تمام خواندن نيست; «شغله السفر أو شغله فى السفر» كافى است و اين دو عنوان صادق است بر كسى كه تصميم گرفته به عنوان شغل مدتى قابل توجه در سفر باشد و چند سفر هم انجام داده باشد; بلكه شروع در سفر هم در صدق اين دو عنوان كافى است.

س 211 : حكم نماز و روزه كسانى كه مدتى به عنوان كار از وطن خود به شهرهاى مختلف و حتى به كشورهاى مختلف سفر مى كنند به مدت چند ماه و يا چند سال، چه طور است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه براى كار در سفر به شهرهاى ديگر مى روند و مدت آن هم اقلا يكى دو سال است، نماز را تمام بخوانند و روزه هم بگيرند.

س 212 : آيا مسافر شغله فى السفر كه به طرف محل كار مى رود و بعدازظهر مى رسد،

در بين راه نماز و روزه اش تمام است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در مسير راه به طرف محل شغل نماز تمام، و روزه او صحيح است.

س 213 : كسى كه بعضى از خصوصيات احكام نماز مسافر را نداند و جهلا بالحكم أو الموضوع، نماز را تمام بخواند، اگر در وقت بفهمد بايد اعاده كند و اگر بعد از وقت بفهمد مشهور فرموده اند قضا ندارد. نظر حضرتعالى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

به نظر من قضا هم دارد.

س 214 : مسافرى كه به محل اقامت ده روزه مى رود، وقتى به حد ترخص رسيد، اگر بخواهد نماز بخواند _ در كتاب عروه و بعض رساله هاى عمليه نوشته است: تا به منزل نرسيده، احتياطاً نماز خود را جمع بخواند، مقصود از منزل چيست؟ آيا ورود به شهر مراد است يا محل سكونت؟

باسمه جلت اسمائه

مراد شهر است.

س 215 : آيا در تمام خواندن نماز، توطن شرط است يا سفر مانع از اتمام است؟

باسمه جلت اسمائه

در چند مورد نماز تمام خوانده مى شود; يكى در وطن، يعنى مسقط الرأس; و ديگرى در جايى كه براى زندگى اختيار شده است; سوم در جايى كه قصد اقامت ده روز نموده باشد; و بعضى موارد ديگر.

س 216 : معيار كثرت سفر، عرفى است يا شرعى؟ و آيا كثرت از موضوعات است و تشخيص آن به دست عرف است يا از احكام، و تشخيص آن به دست فقيه است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر كثرت سفر موضوع باشد، مانند ساير موضوعات، معيار نظر عرف است; مگر آن كه شارع نظرى داشته باشد كه در اين موضوع نظرى ندارد.

س 217 : حصول كثرت سفر به چه چيز محقق مى

شود؟ چند سفر در ماه در چند مدت از سال؟

باسمه جلت اسمائه

اقوال فقها از سه سفر در ماه به مدت دو يا سه ماه گفته اند تا ده روز در ماه به مدت يك يا دو سال و بينها متوسطات. جواب اين سؤال از مطالب گذشته ظاهر مى شود.

س 218 : كسى داراى دو شغل معلمى و تجارت است كه براى شغل معلمى بين قم و تهران رفت و آمد مى كند و براى شغل ديگر بين قم و شيراز رفت و آمد مى كند، الآن مدت يك ماه است براى شغل دوم (تجارت) به شيراز نرفته است، الآن كه مى رود، آيا نمازش كامل است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ده روز در قم مانده است، در سفر اول نماز او شكسته است و اگر ده روز نمانده، نماز كامل است.

س 219 : شخصى به طور مرتب از كودكى سالى چهار ماه در شهرى مى مانده (وطن اتخاذى) و قصد داشته تا آخر عمر اين كار را ادامه دهد، ولى اكنون فقط سالى دو، سه هفته آن جا رفت آمد دارد، اگر كم تر از ده روز بماند، آيا نماز او كامل است يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه بعد از اتخاذ وطن كه با چهار ماه در سال محقق شده

است، از زندگى در آن محل اعراض كرده است، نماز او اگر كم تر از ده

روز بماند، شكسته است; و اگر اعراض نكرده يا مردد است، نماز

كامل است.

س 220 : مسافرى كه قصد اقامه عشره كرده و تصميم دارد دو ساعت به غروب روز دهم برگردد، آيا نماز و روزه او تمام است يا

شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

اگر از اول مى داند كه روز دهم دو ساعت به غروب بر مى گردد، نماز او شكسته است و روزه نبايد بگيرد.

س 221 : اگر مسافر در اقامه عشره تابع ديگرى است و متبوع قصد عشره كامله تا غروب روز دهم را كرده است، ولى تابع به خيال اين كه عشرة ايام تا بعدازظهر روز دهم محقق مى شود و همان مقدار را قصد كرده است و از قصد متبوع كه تا غروب قصد كرده، خبر نداشته است; معذلك استقلال در ماندن هم ندارد. آيا قصد عشره از تابع _ در فرض مزبور _ محقق شده يا نه، و نماز و روزه اش تمام است يا شكسته؟ حكم نماز و روزه اى كه تماماً انجام داده چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اقامه محقق نمى شود _ نماز شكسته _ بايد قضا كند.

س 222 : شخصى كه وطن او اهواز است به مدت دو هفته براى كار به عسلويه مى رود و مدت يك هفته براى تحصيل به شيراز مى رود، بعد به عسلويه بر مى گردد; نماز و روزه او در شيراز چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است.

س 223 : كسى كه وطنش قم است به مدت دو ماه به كرج رفته و هر روز مسافت 18 كيلومتر را بيرون مى رود و بر مى گردد، بعد از دو ماه مى خواهد به قم برگردد; حكم نماز او در كرج چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در كرج مسافر است.

س 224 : بنده ساكن بندر عباس هستم، اما شغل من در زير دريايى مى باشد كه دو هفته در بندر عباس هستم و دو هفته كامل در زير

دريا در حال انجام وظيفه:

الف. نماز من در شهر بندر عباس تمام است يا قصر؟

باسمه جلت اسمائه

در بندر عباس تمام است; چون محل زندگى شما است.

ب. در حال انجام مأموريت چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در حال انجام مأموريت، چه دور از محل سكونت به مقدار مسافت شرعى باشيد، چه نباشيد، نماز تمام است.

ج. در صورتى كه ناخداى زيردريايى باشم، نماز قصر است يا تمام؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت ناخدا بودن نماز تمام است.

د. در صورتى كه مأمور به كارى غير از ناخدايى باشم؟ (مثلا براى شناسايى مناطق و غيره)

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه مأمور به كارى غير از ناخدايى باشيد، نماز تمام

است; چون اگرچه شغله السفر صدق نمى كند، ولى شغله فى السفر

صدق مى كند.

ه_. در صورتى كه شب ها براى استراحت به پايگاه اسكله برگردم، نماز چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است.

و. در صورتى كه اصلاً پايگاهى نباشد و كل دو هفته را در حال رفتن و انجام كار باشم؟

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است.

ز. آيا اين كار از باب شغله فى السفر يا شغله السفر مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بعضى صور شغله السفر، و بعضى ديگر شغله فى السفر است.

ط. در صورتى كه محل كار متغير باشد يك سال بندر عباس سال بعد مثلاً قشم باشم، چه؟

باسمه جلت اسمائه

تغيير محل كار، در صورتى كه نمازتان را در محل كار بخوانيد، باعث تغيير در نماز نمى شود; يعنى نماز تمام است.

. در صورتى كه محل كار متغير است، حكم نماز خانواده چه مى شود؟ (بيشتر از پنج سال در شهرى نمى توانم بمانم.)

باسمه جلت اسمائه

بر خانواده، نه شغله السفر و نه شغله فى السفر

صدق نمى كند; آن ها حكم مسافر عادى دارند.

س 225 : نماز كسى كه سفرهاى متعدد غير شغلى به نيات متعدد انجام دهد، چه حكمى دارد؟ توضيح اين كه من اهل تهرانم; اين هفته به نيت صله رحم به اصفهان مى روم، هفته دوم به نيت تجارت و كار به شيراز مى روم، هفته سوم براى زيارت به قم مى روم و غيره; آيا نماز شكسته است كامل؟

باسمه جلت اسمائه

چنين شخصى در سفر بايد شكسته نماز بخواند.

احكام روزه

س 226 : اگر كسى غفلت كرد و مفطرى را انجام داد بعد متوجه شد كه روزه است، آيا حكم نسيان را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

روزه اش صحيح است.

س 227 : علما فرموده اند اگر كسى اعتكاف را نذر كرده و روز سوم حيض شده باشد، بايد اعتكاف را قضا كند. حال، اگر روزه را نذر كرده باشد و روز سوم حيض شود، آيا قضاى روزه كفايت مى كند يا بايد اعتكاف را قضا كند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد اعتكاف را قضا كند.

س 228 : تحقيقات به عمل آمده نشانگر آن است كه در عرض هاى زياد شمالى و جنوبى كره زمين، گاه طول ماه قمرى (از رؤيت هلال تا رؤيت هلال بعدى) كمتر از 29 روز يا بيشتر از 30 روز مى گردد. به عبارت ديگر، وجود ماه هايى با طول (مثلا) 28 و 31 روز در اين گونه مناطق، مسلّم است. با توجه به مطلب فوق، آيا در اين مسأله بايد از ضابطه تحديد شهور به 29 يا 30 روز تبعيت كرد، يا از «صم للرّؤيه و أفطر للرّؤيه»؟

باسمه جلت اسمائه

بايد از صم للرؤية و افطر للرؤية تبعيت نمود.

س

229 : اگر كسى احتمال ضرر صوم داشت و بعد شك كرد، آيا استصحاب احتمال ضرر جارى است يا نه، بايد فحص كند؟

باسمه جلت اسمائه

شك در بقاى احتمال مساوق است با شك در مضرت صوم، احتياج به استصحاب نيست; بلكه استصحاب مورد ندارد.

س 230 : اگر روزه دار بعد از بيدار شدن رطوبتى را در لباس ديد و شك داشت كه منى است يا نه; آلت خود را فشار داد، منى در آمد و معلوم شد جنب شده است، آيا حكم استمناء را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خروج منى با فشار و خرطات استمناء مبطل روزه نيست.

س 231 : اگر كسى در قضاى روزه ماه رمضان بعد از ظهر افطار كند، و جهل به حرمت افطار در بعد از ظهر روزه قضا دارد، آيا كفاره ده نفر سير كردن بر او واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه جاهل قاصر باشد، واجب نيست; و اگر جاهل مقصر است، واجب است.

س 232 : شخصى 20 سال قبل در ايام تابستان كار سنگين و زيان آور مى كرده، مثل كوره پز خانه آجرى و روزه گرفتن برايش مشكل ساز بوده، توان و قدرت بدنى نداشته روزه بگيرد و در ضمن صاحب كار مانع بوده و تهديد به اخراج مى كرده است، شخص مذكور روزه اش را خورده، آيا ابطال روزه، و خوردن روزه عمدى محسوب مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر روزه گرفتن بر او ضررى يا حرجى بوده، افطار او شرعى بوده و كفاره آن روزه ها كفاره غير عمدى است; و اگر ضررى و حرجى نبوده، كفاره آن ها عمدى است. در هر دو صورت، غير از كفاره

دادن بايد قضاى آن روزه ها را كه افطار كرده، انجام دهد. كفاره عمدى براى هر روز اطعام شصت فقير است كه مى توان به دادن نان اكتفا نمود.

س 233 : آيا براى تشخيص سحر، اكتفاء به ساعت كفايت مى كند يا احتياج به نگاه به افق مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان اطمينان به وقت است; ساعت و نگاه كردن به افق به عنوان كاشف است.

س 234 : آيا تبديل نيت روزه در امور زير اشكال دارد: الف) تبديل نيت روزه نذر مطلق، به نيت روزه قضا; ب) تبديل نيت روزه مستحبى به قضا; ج) تبديل نيت روزه واجب به مستحب؟

باسمه جلت اسمائه

عدول از نيتى به نيت ديگر در روزه جائز نيست; ولى در بعضى موارد كه تا ظهر مثلا وقت نيت است، اگر نيت روزه مستحبى كرده است مى تواند از آن دست بكشد; و چون وقت نيت دومى تا ظهر است، نيت آن را بكند. اين عدول نيست; ولى روزه دومى صحيح است.

س 235 : كسى كه مى خواهد روزه قضا بگيرد، اگر در تنگى وقت تيمم كند و وارد صبح شود روزه او صحيح است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بلى صحيح است.

س 236 : خانمى در ماه رمضان به خاطر عذر شرعى هفت روز روزه را خورده بعد از ماه رمضان بلافاصله از دوم شوال بيمار بوده تا ماه رمضان آينده; آيا قضاى اين روزه بعد از ماه رمضان سال آينده به او واجب است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير واجب نيست.

س 237 : فردى داراى جنون ادوارى است، هميشه در بين روز حالت جنون به او دست مى دهد و لايعقل مى شود

و بدن خود را گاز مى گيرد و خون جارى مى شود و مى خورد، آيا ادامه روزه بر ايشان واجب است يا خير؟ اگر ادامه پيدا كند تا ماه رمضان بعدى قضا ساقط است يا بايد بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

روزه واجب نيست و در صورت ادامه تا رمضان بعد قضا هم واجب نيست.

س 238 : اگر طبق مبانى بعضى مراجع تقليد كه مى فرمايند روزه استيجارى را نمى توان بعدازظهر افطار كرد، كسى افطار كند; آيا كفاره دارد يا خير؟ اگر كفاره دارد، چقدر است؟

باسمه جلت اسمائه

كفاره ندارد.

س 239 : اگر كسى روزه قضا دارد، مى تواند نذر كند كه در سفر روزه بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند چنين نذرى بكند و واجب است به آن عمل كند.

س 240 : مردى كفاره عمدى روزه به عهده اش آمده بود كه بايد 31 روز را پشت سر هم روزه بگيرد، اگر اين شخص بميرد مى توان خانمى را اجير كرد تا بتواند اين روزه را بگيرد در حالى كه قطعاً در بين اين روزها حيض مى بيند، آيا اين اجير شدن صحيح است؟ آيا مى شود 31 روز را بين دو نفر تقسيم كرد يا بايد حتماً يك نفر انجام دهد؟

باسمه جلت اسمائه

خير خانم را نمى شود اجير كرد و لازم نيست اجير يك نفر باشد.

س 241 : اگر پسر بزرگ تر هنگام فوت پدر از گرفتن روزه هاى پدر عاجز باشد به گونه اى كه تا آخر توان گرفتن قضاى آن ها را ندارد، آيا واجب است از مال خودش فردى را اجير كند تا قضاى روزه هاى پدر را به جا آورد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى

واجب است از مال خودش اجير كند كه قضاى روزه هاى پدر را به جا آورد.

س 242 : اگر قتل در ماه هاى حرام يا در منطقه حرام صورت پذيرد، آيا روزه اى كه به عنوان كفاره گرفته مى شود نيز بايد در ماه هاى حرام باشد؟

باسمه جلت اسمائه

در قتل در ماه هاى حرام روزه اى كه به عنوان كفاره گرفته مى شود، بايد

در ماه هاى حرام باشد; و اما كفاره در منطقه حرام، اين حكم

ثابت نيست.

س 243 : هرگاه قاتل و مقتول هر دو كافر ذمى باشند، آيا بر عهده قاتل، كفاره قتل ثابت مى شود؟ در صورت مثبت بودن جواب، نظر به اين كه يكى از مصاديق كفاره، صوم شهرين متتابعين است و از سوى ديگر يكى از شرائط صحت صوم، اسلام است، جمع بين آن دو (مكلف نمودن وى به روزه و شرط صحت صوم) به چه صورت مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالى كه كرده ايد در مورد لزوم القضاء على الكفار نموده اند، جواب اين است كه شرط صحت صوم اسلام است و اسلام بر كافر اختيارى است

س 244 : اين جانب به مرض قند مبتلا هستم; در روزه ماه مبارك رمضان طبق دستور پزشك داروها را مى شود قبل از سحر و بعد از افطار استفاده كرد، لكن به اين سفارش مى كنند كه تا قبل از ظهر يا در طول روز دو ليوان آب مصرف شود، آيا مى توان در چنين صورتى روزه دار بود يا خير؟ در معنا مى شود اين موقعيت ديابت را با كثيرالعطش مطابق نمود، همان طور كه مى توان به اندازه رفع خطر

آب مصرف كرد، آيا بنا بر دستور پزشك حاذق متدين دو ليوان آب مصرف نمود و روزه دار بود؟

باسمه جلت اسمائه

شخص مورد سئوال نمى تواند روزه بگيرد و آبى كه دكتر دستور داده بايد بخورد; اگر حالش خوب شد و بيماريش تا ماه رمضان بعد برطرف شد قضا واجب مى شود; و مقتضاى احتياط استحبابى آن است كه چيز ديگرى غير از آن مقدار آبى كه دكتر دستور داده نخورد و براى هر روز كه افطار مى كند، يك مُد طعام صدقه بدهد.

س 245 : شخص روزه دار براى چشيدن غذا مقدارى آب در دهان گذاشت كه مضمضه كند، قهراً فرو رفت; آيا افطار عمدى شده يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

در خصوص داخل كردن آب در دهان و فرو رفتن در جوف، به صورت قهرى، قضا لازم است; اما كفاره لازم ندارد.

س 246 : اگر شخص از چشم يا دماغ يا زير گلو آب بخورد، مفطر روزه است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان صدق اكل و شرب و دخول در معده است; در آن صورت مفطر است.

س 247 : اگر مكلف بعضى از ماه رمضان را عمداً روزه نگرفت و تا ماه رمضان بعدى هم قضا نكرد، آيا كفاره جمع دارد يا تأخير؟

باسمه جلت اسمائه

چون كفاره جمع ممكن نيست، واجب نيست.

س 248 : آيا در قضاى ماه رمضان ترتيب در روزها لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ترتيب لازم نيست.

س 249 : اگر زن مى داند يا احتمال مى دهد در ماه رمضان حيض مى شود، روزه را بگيرد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بداند، روزه واجب نيست; و اگر احتمال دهد، واجب است.

س 250 : اگر كافر قبل از

زوال مسلمان شد، آيا واجب است بقيه روز را امساك كند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

امساك بقيه روز واجب نيست.

س 251 : اگر روزه دار غفلت كرد و چيزى خورد، آيا حكم ناسى را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، ميزان عدم تعمد است.

س 252 : اگر روزه دار اخبارى از پيامبر اكرم(ص) نقل كرد و دروغ بود، با اين كه قصد او بيان خبر صادق است آيا روزه او باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، باطل نيست.

س 253 : اگر كسى فراموش كرد كه روزه است و چيزى خورد، سپس يكى به او گفت روزه تو باطل شد و او دوباره خورد، آيا افطار عمدى است؟

باسمه جلت اسمائه

خوردن دومى عمدى بوده است و روزه باطل شده است.

س 254 : آيا اگر روزه دار براى تقيه از ظالم، قبل از غروب افطار كرد، روزه اش باطل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، باطل مى شود; مگر آن كه افطار كند به چيزى كه نزد عامه مضطر نيست و نزد ما مضطر است; در چنين موردى روزه باطل نمى شود.

س 255 : آيا جائز است شخص روزه دار در روز حجامت كند با اين كه مى داند موجب ضعف شديد مى شود؟ در صورتى كه طبيب لازم مى داند حجامت در روز باشد، چطور؟

باسمه جلت اسمائه

خير، روزه باطل نمى شود.

س 256 : زيد مقلد مجتهدى است كه مى گويد فطره ميهمان كه اول غروب وارد مى شود و خارج مى شود، به عهده ميزبان است; ولى ميزبان مقلد كسى است كه مى گويد اين مقدار كافى نيست براى صدق «عيال» و فطره او به عهده خود او است. آيا فطره ميهمان ساقط مى شود

با فرض اين كه ميزبان نيز با استناد به فتواى مجتهد، فطره نمى دهد؟

باسمه جلت اسمائه

ميزبان لازم نيست بپردازد.

س 257 : اگر براى بعضى به بيّنه يا شهرت غلبه ظن معتبر حاصل شد كه ماه شب عيد فطر يا قربان ثابت شد، ولى احتمال ضعيف مى دهد كه عيد نباشد، آن روز را روزه مى گيرد و بعد به سفر مى روند; نيّت روزه با اين غلبه آيا جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، جائز نيست.

س 258 : زنى جاهل قاصر، نسياناً در ماه رمضان چيزى خورد، بعد شخصى جاهل به او گفت روزه تو باطل شد زن دوباره چيزى را خورد، آيا قضا و كفاره دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قضا و كفاره دارد.

س 259 : اگر كسى معتقد به اين است كه روزه ضرر ندارد و انكشف الخلاف; آيا روزه اش صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

در صحت صوم اشكال است; احوط قضاء است.

س 260 : آيا امساك قبل از فجر به چند دقيقه از باب مقدمه علميه لازم است يا مستحب؟

باسمه جلت اسمائه

امساك قبل از فجر واجب نيست.

س 261 : با استناد به روايت «يحلّ لهم يا يسع لهم الإفطار» كه از شيخ و شيخه (پيرمرد و پيرزن) وجوب برداشته شد، آيا جواز روزه هست؟

باسمه جلت اسمائه

سقوط صوم از شيخ و شيخه در صورتى كه صوم حرجى باشد به نحو رخصت است نه عزيمت; بنابراين، روزه گرفتن جائز است.

س 262 : اگر كسى در ماه رمضان از حرام روزه اش را خورد مثل زنا و امثال آن، بعضى مى فرمايند بايد كفاره جمع گرفته شود; 60 روز روزه و 60 مسكين طعام دادن، اما «بنده» وجود ندارد،

بايد چكار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چون بنده موجود نيست، مى شود به يكى از آن دو; يعنى روزه و اطعام اكتفا نمود.

س 263 : كسى كه روزه رمضان را خورده است، در قضايش اگر بعد از ظهر افطار كند، آيا كفاره دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كفاره دارد; و كفاره آن اطعام ده مسكين و براى هر مسكين يك مُد طعام است.

س 264 : اگر اجير بر مؤجر شرط كند كه نفقه اش را بدهد، آيا زكات فطره اجير شب عيد فطر بر مؤجر است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، بر خودش است; چون عيال او حساب نمى شود.

س 265 : با توجه به مسائل «زكات فطره» در رساله لطفاً بفرماييد منظور از «نان خور» چيست؟ آيا به مجرد صرف يك افطارى در شب عيد فطر توسط مهمان، عنوان عيلولت، نان خور بودن و تحت تكفل بودن بر مهمان صدق مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

انسان بايد فطره كسانى كه در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مى شوند، بدهد; و هم چنين مهمانى كه در شب عيد فطر قبل از غروب شب عيد وارد شده و شام در آن جا مى خورد.

س 266 : بچه نابالغى كه حدود 12 سال سن دارد، در يك شهر ديگر كار مى كند و از دستمزد خودش تمامى مخارج خود را تأمين مى كند، آيا فطريه چنين بچه اى به عهده پدر است؟

باسمه جلت اسمائه

نه بر پدر فطريه او واجب است و نه بر خودش.

س 267 : اگر زنى به طلاق رجعى از شوهرش جدا شود و به حكم دادگاه شوهر اين زن نفقه در دوران طلاق را پرداخت كرده است و از همديگر

جدا زندگى مى كنند، آيا زكات فطره اين زن به عهده شوهرش است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، شوهرش بايد فطريه او را بدهد.

س 268 : آيا زكات فطره را با وجود مستحق در شهر خود مى توان به شهر ديگر منتقل كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان منتقل نمود.

س 269 : آيا مى شود زكات فطره در ماه رمضان را به قرض به فقير داد و روز عيد او را ابراء كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود.

س 270 : اگر كسى در ماه رمضان ادعا كند مريض هستم، الف: آيا مى شود به او غذا يا آب داد؟

باسمه جلت اسمائه

مانعى ندارد.

ب: آيا جاهل قاصر غير ملتفت و جاهل قاصر ملتفت و جاهل مقصر در حكم مزبور يكسانند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى يكسانند.

ج: و حكم روزه جاهل مذكور چيست؟

باسمه جلت اسمائه

حكم روزه، حكم نماز است.

س 271 : الف: خانمى كه وظيفه او در روزه ماه مبارك رمضان غسل استحاضه بوده است و عمداً تا تنگى وقت تأخير مى اندازد، به اين اميد كه در تنگى وقت تيمم كند ولى در تنگى وقت تيمم را فراموش مى كند، حكم روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

غسل روزه شرط صحت صوم است، اگر آن را ترك كند، روزه اش باطل است.

س 272 : ب: اگر غسل براى او ضرر داشته باشد و وظيفه او تيمم بدل از غسل باشد، در اين صورت اگر تيمم را فراموش كند، حكم روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

روزه اش صحيح نيست.

س 273 : خانمى كه شب جنب مى شود و به خاطر اين كه وسواس در غسل دارد عمداً مى خوابد تا در تنگى وقت تيمم كند; اتفاقاً بعد

از اذان صبح بيدار مى شود، آيا روزه آن روز صحيح است؟ يا اين كه علاوه بر قضا، كفاره هم دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صوم رمضان اگر عمداً بخوابد و بناى بر عدم غسل داشته باشد، روزه او باطل است; خصوصاً كه تيمم هم ننمايد; و قضا لازم است و كفاره هم دارد.

س 274 : در احكام روزه توضيح المسائل آمده است: اگر كسى بدون اجرت بچه را شير بدهد، لازم است مادر روزه بگيرد، آيا تفحص براى پيدا كردن كسى كه بدون اجرت شير بدهد، لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً تفحص لازم نيست.

س 275 : قطره اى كه به چشم مى ريزند اما مزه آن در حلق حس مى شود، آيا استفاده از آن براى روزه دار اشكال دارد و يا خارج كردن آب دهان كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

با خارج كردن آب دهان كفايت مى كند; ولى مكروه است چنين قطره اى به چشم ريخته شود.

س 276 : سرمه اى كه خانم به چشم مى كشد اگر سياهى آن در گلو وجود داشته باشد آيا براى روزه مشكل ندارد؟ آيا با يقين به اين كه كه به حلق مى رسد، خانم مى تواند سرمه بكشد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم اين مسأله، حكم مسأله سابق است.

س 277 : زنى كه در ماه رمضان حامله بوده و تا ماه رمضان بعدى به خاطر شير دادن از گرفتن روزه قضا معذور بوده، آيا كفاره هم بايد پرداخت كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

وجوب كفاره بعيد است ولى موافق احتياط است.

س 278 : خانمى بعد از استفاده از كرم واژينال، در سحر ماه مبارك رمضان خون زيادى مى بيند كه مردد بين

خون زخم و خون استحاضه است، لذا غسل انجام نمى دهد تا بعد از اذان ظهر; حكم نماز و روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

روزه او صحيح است و نماز هم صحيح است; و براى بعد هم غسل لازم نيست.

س 279 : در سن 9 و 10 سالگى به دليل بيمارى از من روزه هايى قضا شده، الآن نمى دانم آيا بيمارى تا ماه رمضان بعدى استمرار داشته است كه روزه هاى گذشته قضا نداشته باشد يا كوتاهى كرده ام كه قضا داشته باشد; وظيفه ام چيست؟

باسمه جلت اسمائه

چون وجوب قضا ثابت نيست، مقتضى اصل عدم وجوب است.

س 280 : اگر در ماه رمضان در اتاق خود حديث دروغ يا ضعيف السند نقل مى كند و روايت مى كند در كتاب كه تأليف كند كه بعد از ماه رمضان منتشر شود، آيا مفطر است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، مفطر نيست.

س 281 : آيا ريختن قطره به چشم يا گوش در ماه رمضان كه مزه آن به حلق مى رسد جاوز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است به شرط آن كه از حلق بيرون ريخته شود و داخل معده نشود; ولى مكروه است.

س 282 : كسى كه ميگرن و سردرد دارد و اگر روزه بگيرد مقدارى بيشتر مى شود، آيا مى تواند افطار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه تحمل مقدار زيادى درد موجب مشقت باشد، بلى مى تواند افطار كند.

س 283 : اگر شخص در قضاى ماه رمضان روزه را نگرفت، و دوباره عذر آمد، آيا كفاره فديه دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كفاره تأخير دارد.

س 284 : كسى كه در روزه قضاى ماه مبارك رمضان يا استيجارى يا نذر معين و

غير معين بدون تحقيق اين كه صبح شده يا نه، سحرى خورده و بعد فهميده كه صبح شده بود، حكم آن روزه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

كسى كه اعتقاد به بقاى شب ندارد و سحرى مى خورد بعد مى فهمد كه صبح شده بوده، روزه آن روز، روزه صحيحى نيست و قضاى آن لازم است; و اگر مراعات نموده باشد و اعتقاد به بقاى شب داشته، روزه او صحيح است; ولو بعد بفهمد صبح شده بوده.

س 285 : كسى كه كفاره روزه بدهكار است و قصد دارد اطعام كند، آيا با كنار گذاشتن پول كفاره مى تواند روزه مستحبى بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون كنار گذاشتن پول كفاره هم مى تواند روزه مستحبى بگيرد; چون روزه اى كه به عنوان كفاره واجب است، واجب تخييرى است. به علاوه اگر تعيينى هم باشد، باز روزه مستحبى صحيح است.

س 286 : آيا مى توانيم كفاره روزه را به قيمت 750 گرم نان دولتى بدهيم؟

باسمه جلت اسمائه

خير بايد عين نان يا گندم... باشد; و از حيث وزن هم قدرى بيشتر باشد.

س 287 : در رساله توضيح المسائل نوشته است: «اگر روزه دار مسواك را از دهان بيرون آورد يا نخ را با آب دهان تر كند به دهانش ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد روزه اش باطل مى شود: مگر اين كه رطوبت مسواك در آب دهان به طورى از بين برود كه رطوبت خارج...»

اولا: معناى از بين رفتن رطوبت مسواك در آب دهان چيست; آيا مراد اين است كه آب دهان خشك شود يا چيز ديگر؟

باسمه جلت اسمائه

مراد استهلاك رطوبت مسواك در آب دهان است.

س 288 : ثانياً: آيا حكم

مزبور مخصوص به رطوبت مسواك به آب دهان است يا شامل رطوبت ديگر هم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

شامل رطوبت ديگر هم مى شود.

س 289 : اگر شخص در ماه رمضان استمناء كرده و نمى دانست كه غسل دارد و روزه را باطل مى كند، و فقط مى دانست كه استمناء كار خلاف است، آيا نماز و روزه را بايد اعاده كند، چه جاهل قاصر يا مقصر باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر جاهل قاصر باشد، يعنى معتقد باشد به اين كه استمناء مفطر نيست، بطلان روزه بعيد است.

مبطلات روزه

س 290 : درصورتى كه مكلف در يكى از مفطرات روزه علم به آن ندارد، اگر قصد افطار آن را كرد، روزه را باطل مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

قصد افطار منافى قصد صوم است; قهراً روزه باطل مى شود.

س 291 : كسى كه آندوسكوپى كرده و بينى او زخم شده و خون به گلو مى رود و بى اختيار فرو مى رود، آيا روزه او باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

خون بدون اختيار آن هم اگر از توى دهان فرو برود، روزه را باطل نمى كند.

س 292 : عادت خانمى هميشه 10 روزه است كه ساعت 8 صبح روز يازدهم 10 روز او كامل مى شود سحر روز دهم خود را پاك مى بيند; لذا با غسل وارد صبح مى شود و ساعت 10 صبح دوباره خون مى بيند، آيا اين خون تجاوز عن العشره را دارد؟ بنابراين، روزه او باطل است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خون مذكور حيض نيست و استحاضه است; و در صورت غسل استحاضه، اگر متوسطه يا كثيره باشد، روزه صحيح است.

روزه مسافر

س 293 : در مورد دانشجويان كه در شهرى براى تحصيل سه روز مى مانند و بعد به وطن مى روند و يا اينكه پنج روز در آن شهر هستند سپس به وطن برمى گردند و اين عمل چهار سال پياپى تكرار مى شود، در مورد صلاة و صوم آن ها دستور فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

در كثير السفر من در قصر و تمام صلاة و صوم افطار احتياط مى نمايم; هنوز نتوانستم فتوا به يك طرف بدهم و لذا امر بفرماييد به مؤمنين كه در اين مسأله به ديگرى رجوع بنمايند.

س 294 : شخصى

در ماه مبارك رمضان مسافر بود، بعد از اذان ظهر به وطن خود مى رسد با توجه به اين كه در سفر افطار نكرده است، آيا مى تواند روزه بگيرد؟ (با اين توضيح كه چون وقت باقى بود نماز ظهر و عصر را در بين راه نخواند، بلكه بعد از رسيدن به وطن نماز را كامل خوانده است).

باسمه جلت اسمائه

خير، بعد از اذان ظهر اگر برسد، نمى تواند روزه بگيرد.

س 295 : شخصى هر روز به بيش از مسافت شرعى سفر مى كند، با اين توضيح كه هميشه بعد از اذان صبح از وطن خود حركت مى كند و قبل از اذان ظهر، به آن شهر مى رسد; حكم نماز و روزه ى اين شخص را بيان كنيد.

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است و روزه هم بايد بگيرد; البته اگر در سفر چيزى نخورده باشد.

س 296 : مسافرى كه به وطن برمى گردد، براى صحت روزه اش اگر به حد ترخص برسد، كافى است يا بايد به وطن برسد؟

باسمه جلت اسمائه

به حد ترخص برسد، كافى است.

س 297 : كسى كه از وطن خود رفته و در جايى 30 يا 40 سال زندگى كرده، وقتى به وطن خود برگردد، آيا نماز و روزه ى او تمام است؟ با فرض اين كه او را ديگر الآن عرفاً اهل آن شهر نمى گويند؟

باسمه جلت اسمائه

مادامى كه اعراض نكرده است، بلى تمام است.

س 298 : مسافرى كه قصد ماندن ده روز كرده و خيال مى كرده قصد اقامه عشره تا بعد از ظهر روز دهم در اكمال عشرة ايام كفايت مى كند و محقق مى شود، سپس متوجه شد كه

اكمال عشره به غروب روز دهم است، آيا قصد اقامه عشره درباره او صدق مى كند يا نه؟ حكم نماز و روزه اش چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در اين مورد نماز شكسته است و روزه نبايد بگيرد.

رؤيت هلال

س 299 : چنان چه براى مرجع تقليد ثابت شود كه رؤيت هلال شده و عيد فطر است و همين كه از او سؤال شود بفرمايد اول ماه براى من ثابت شده ولى حكم نكند، مقلد او به محض سؤال و اطلاع آيا مى تواند افطار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه موجب اطمينان شود، يا كاشف باشد از آن كه از شهادت عدلين، يا تطويق ثابت شده است، بلى مقلد او مى تواند افطار كند.

س 300 : آيا خروج ماه از محاق بر ثبوت آن كافى است يا بايد رؤيت هم بشود؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان رؤيت هلال است.

س 301 : مسلم است كه هر چه انسان در ارتفاع بالاترى از سطح زمين قرار گيرد، افق مرئى و ظاهرىِ او در فاصله دورترى از وى قرار مى گيرد; به طورى كه به عنوان مثال اگر چشم ناظر در فاصله دو مترى از سطح زمين قرار داشته باشد، افق در فاصله حدود 5 كيلومترىِ او واقع مى شود و اگر در ارتفاع 5670 مترى (قله دماوند) از سطح زمين قرار گيرد، افق مرئى در فاصله 269 كيلومترىِ ناظر قرار خواهد داشت و به همين ترتيب اگر انسان در ارتفاع 8850 مترى (قله اورست در كشور نپال) از سطح زمين قرار گيرد، افق او در فاصله 336 كيلومترى خواهد بود. و اما اگر به وسيله هواپيما در فاصله 12 كيلومترىِ از سطح زمين قرار گيرد،

افقِ او هم در فاصله 391 كيلومترى قرار خواهدگرفت و قادر خواهد بود تا افق چندين شهر را هم كه در فاصله دورى از او قرار دارند، ببيند. ضمن آن كه در رؤيت با هواپيما بر خلاف وضعيت مشابه در روى زمين، افق بسيار پاك و شفاف مى باشد و زمينه مناسب ترى را براى رؤيت هلال هاى ضعيف فراهم مى سازد. اكنون با عنايت به آن چه عرض شد، بفرماييد در اين صورت حكم رؤيت هلال در مناطق بسيار مرتفع چگونه است و آيا رؤيت هلال از طريق هواپيما را مجزى مى دانيد؟ در صورت كافى دانستن رؤيت از طريق هواپيما، آيا مى توان حداكثر ارتفاع هواپيما براى مجزى بودن رؤيت را به اندازه بلندترين نقطه مرتفع زمين تعيين كرد، يا آن كه در حكم اين مسأله محدوديتى براى بالا رفتن هواپيما وجود ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

رؤيتى كه حجت است بر صوم و افطار، رؤيت متعارف است; و به اين گونه كه نوشته شده است، رؤيت كافى نيست.

س 302 : اگر پس از طلوع خورشيد و قبل از زوال، هلال ديده شود، آيا اين رؤيتِ قبل از زوال، اثبات كننده اول ماه بودن همان روز خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

به ديدن هلال قبل از زوال، اول ماه بودنِ همان روز ثابت مى شود.

س 303 : در برخى موارد هلال هاى نازك اول ماه در زمان غروب خورشيد، ارتفاع بسيار كمى از افق دارند و جوّ غليظ نزديك سطح زمين عملا مانع عبور نور ضعيف هلال مى شود و ديدن آن را حتى با ابزار نجومى (دوربين دوچشمى و تلسكوپ) هم غيرممكن مى سازد; اما هنگامى كه

اين گونه هلال ها هنوز به افق نزديك نشده اند، مى توان آن ها را رؤيت نمود. با توجه به مطلب فوق، اگر هلال بعد از ظهر ديده شود، ولى در لحظه غروب خورشيد به دليل ارتفاع كم هلال، قابل رؤيت نباشد; آيا اين رؤيتِ قبل از غروب خورشيد اثبات كننده اول ماه بودن روز بعد خواهدبود، يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

روايات بخصوصى دال است بر اين كه رؤيت هلال بعد از زوال مانند ديدن قبل از غروب خورشيد است و دليل است بر اين كه آن روز آخر ماه قبل و فرداى آن، اول ماه بعد است.

س 304 : آيا هلال با رؤيت رصدى و چشم مسلح مجزى است؟

باسمه جلت اسمائه

خير مجزى نيست.

خمس و زكات

س 305 : كشاورزى مقدار 800 كيلو گندم و 800 كيلو جو برداشت نموده كه هر كدام به تنهايى به حد نصاب نمى رسد، با توجه به اين كه هر كدام به حد نصاب نمى رسد بلكه تركيب هر دو به حد نصاب مى رسد، آيا زكات واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

شرط تعلق زكات، رسيدن هر كدام از اجناس به حد نصاب است; پس، در مورد سؤال زكات واجب نيست.

س 306 : كسانى كه قنات مشتركى براى آبيارى مزرعه شان دارند، اگر قنات مذكور نياز به مخارجى از قبيل تميز كردن چاه و تعميركار داشته باشد، آيا مخارج مذكور را مى شود از مخارج ساليانه حساب كرد؟

باسمه جلت اسمائه

خير از مؤونه حساب نمى شود; چون مؤونه زندگى نيست; مؤونه كسب است.

س 307 : كسى كه محتاط است و در مسائل شرعى به احتياط عمل مى كند، خمس مالش را به چه كسى بدهد؟

باسمه

جلت اسمائه

به هر مجتهدى مى تواند بدهد كه سهم امام عليه السلام را در مواردى كه همه مراجع قابل مصرف مى دانند، مصرف كند.

س 308 : پدر اين جانب 78 سال داشته و بازنشسته است، و در ساخت منزل مقدارى مقروض گرديده، چنان چه من از بدهى مانده ايشان مبلغى را بپردازم، آيا مى توانم در پايان سال از حساب سهم امام كسر نمايم يا خير؟ اگر ماهيانه كمك نمايم چطور؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى توانيد; زيرا، اگر بر ايشان فقير صدق بكند واجب النفقه شما هستند; و اگر صدق نكند، سهم امام(ع) نمى شود به ايشان بدهيد.

س 309 : مادر اين جانب مسن است و به عنوان كمك هزينه به ايشان ماهيانه مبلغى پرداخت مى نمايم، آيا جمع آن را در پايان سال مى شود از حساب سال كسر نمود؟

باسمه جلت اسمائه

به همان جهت كه در سؤال قبل ذكر شد، نمى توانيد كمك هزينه ايشان را از سهم حساب كنيد.

س 310 : خانمى را كه داراى دو فرزند بى سرپرست مى باشد، به عنوان عقد موقت صيغه نمودم، آيا مخارجى كه صرف كمك به آن خانواده مى شود از سهم امام مى توان كسر كرد; با علم به اين كه مستحق هستند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است; نهايت مخارج اعيانى نباشد; و من به شما اجازه مى دهم.

س 311 : اگر با عين پول خمس داده مغازه اى خريده ام و قصد از خريد مغازه تجارت نبوده است، حالا بعد از چند سال به قيمت گران تر بفروشم، اگر اين پول را تا آخر سال خمسى نگه دارم، آيا به مازاد آن خمس تعلق مى

گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

به مازاد خمس تعلق مى گيرد.

س 312 : بدهى هاى شخصى كه در سال آينده ى خمسى بايد پرداخت شود را مى توان در پايان سال كسر كرد يا بايد در همان سال خودش كسر نمود؟

باسمه جلت اسمائه

بدهى به واسطه خريد مؤونه امسال است مى توان در پايان سال كسر نمود، والا نمى شود; بايد در همان سال خودش كسر نمود.

س 313 : در منزلى كه مستقر مى باشم شش دانگ به نام مادر اين جانب بود، ايشان سه دانگ آن را به اين جانب بخشيد و به نام من كرد، اين سه دانگ كه به نام اين جانب و بخشش مادرم مى باشد، خمس دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه در آن جا سكونت مى نماييد، خمس ندارد; والا خمس دارد.

س 314 : پولى را به قصد هديه به كسى پرداخته ايم ولى او خيال كرده كه به قصد قرض بوده است و بعد از سال خمسى به ما برگردانده است; الف) آيا مجاز به گرفتن اين پول مى باشيم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مجازيد; چون هبه محقق نشده است. هبه از عقود است و بدون قبول محقق نمى شود.

س 315 : ب) آيا خمس آن بايد فوراً پرداخت شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس آن را بايد فوراً پرداخت.

س 316 : شخص كشاورزى كه به او زكات تعلق گرفته است در صورتى كه بدهكار باشد و بخواهد زكات مال را بدهد به عسر و حرج مى افتد. الف) آيا مى تواند در صورت عسر و حرج از زكات مال خود براى بدهكارى مصرف كند يا خير؟ ب) آيا مى تواند زكات را به

فقير دهد به شرط اين كه فقير زكات را به صاحب مال هبه كند؟

باسمه جلت اسمائه

از زكات خود نمى تواند براى بدهكارى مصرف كند، ولى مى تواند به فقير بدهد و شرط كند فقير به صاحب مال هبه كند.

س 317 : اگر فقرا زياد بودند و زكات كم بود، آيا مى شود به هر كدام كمتر از صاع داد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود.

س 318 : اگر بعضى چيزها در بازار، قيمت ندارند ولى جنبه دارويى دارد، مانند پوست ميوه جات و مانند آن، آيا سرِ سال، خمس اين ها را بايد داد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، لازم نيست.

س 319 : شخصى فوت كرده است و خمس سرمايه را (زمين كشاورزى) نداده است; زيرا، اگر خمس آن را مى داد مكفى به شئونات زندگى نبوده، بعد سرمايه را فروخته است و شش ماه بعد فوت مى كند; آيا اين پولى كه به ورثه مى رسد، در صورتى كه سال خمسى متوفى به او برخورد كرد، خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد.

س 320 : آيا دو نفر كه خود بدهكار و فقير هستند و در عين حال زكات بر آن ها واجب شده است، مى توانند زكات خود را به يكديگر بدهند؟ (به اين صورت كه شرط دادن زكات هر يك به ديگرى گرفتن زكات از طرف مقابل باشد)

باسمه جلت اسمائه

بلى مى توانند با همان شرط ذكر شده زكات خود را به ديگرى بدهند.

س 321 : چيزى كه براى مؤونة خريده، بعد معلوم شد از مؤونه نيست و قيمت خريد و قيمت فعلى فرق دارد، كدام يك را حساب كند تا خمس آن را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

قيمت

فعلى را بايد حساب كند.

س 322 : نظر به اينكه مراجعات مقلدين حضرتعالى نسبت به محاسبه وجوهات شرعيه در طول سال و خصوصاً ايام عمره و حج وجود دارد، مستدعى است جهت تسهيل در امر محاسبه خمس بفرماييد:

الف) سؤالات لازمه نسبت به گروه هاى شغلى (كارمند _ كاسب _ طلبه و...) چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

گروه هاى مختلف هرگاه از تجارت يا كسب هاى ديگر، مالى به دست آورند اگر چه مانند نماز و روزه ميتى را بجا آورند و از اجرت آن مالى تهيه كنند، چنان چه از مخارج سال خود و عيالاتشان زياد مى آيد، بايد خمس آن ها را بدهند; و هم چنين اگر چيزى به كسى ببخشند، بايد خمس آن را بدهد; اگر از مخارج سالش زياد بيايد.

س 323 : ب) مواردى كه خمس به آن ها تعلق نمى گيرد، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر ارثى به كسى بدهند كه گمان ارث بردن از او را ندارد، خمس ندارد; مگر آن كه بداند كسى كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده است. در اين صورت، بايد خمس آن را بدهد.

س 324 : ج) آيا منظور از گذشتن سال بر اموال منقول و غير منقول فرا رسيدن سال خمسى است، يا گذشت 12 ماه بر اين اموال كه به صورت جداگانه براى هر مورد بايد مورد محاسبه قرار گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

مجموع از منافع كه در سال به او مى رسد، يك سال مى تواند براى مجموع قرار دهد كه حكم مالى كه يك روز قبل از سال به او مى رسد با مالى كه در اول سال رسيده است

يكى است. مصارف سال را كم نموده، خمس بدهد.

س 325 : د) آيا پولى كه از طريق رهن دادن خانه و يا وامى كه گرفته ايم و آن ها را بدهكار هستيم به دست مى آيد، خمس دارد؟ آيا پولى را كه براى رهن گرفتن خانه در دست صاحب خانه داريم، متعلق خمس واقع مى شود؟ پولى را كه به كسى قرض داده ايم، چه؟

باسمه جلت اسمائه

غير از پولى كه به كسى قرض داده ايد، بقيه اقسامى كه قبل از آن ذكر شده است، در هيچ كدام خمس تعلق نمى گيرد.

س 326 : ه) آيا به هديه و جايزه اگر از مخارج سال زياد بيايد، خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس به آن تعلق مى گيرد.

س 327 : و) آيا خمس سرمايه كار را بايد پرداخت؟

باسمه جلت اسمائه

خمس آن را بايد بدهد.

س 328 : در صورتى كه شخص بخواهد خمس سرمايه كار را بدهد نمى تواند با بقيه آن كار كند; آيا در اين فرض بايستى خمس را پرداخت كند؟

باسمه جلت اسمائه

در خصوص اين صورت خمس لازم نيست.

س 329 : آيا جهيزيه دختر (اگر نمى تواند يك دفعه تهيه كند) خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس به آن تعلق نمى گيرد.

س 330 : آيا پول جهيزيه دختر خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نمى تواند يك دفعه تهيه كند، خمس ندارد; والا خمس به آن تعلق مى گيرد.

س 331 : آيا پس انداز جهت ازدواج خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس به آن تعلق مى گيرد.

س 332 : پول پس انداز شده جهت مسكن، آيا خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس لازم است بدهد.

س 333 : آيا

پولى كه بابت رهن خانه داده است، خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس ندارد.

س 334 : وسائل منزل كه مورد نياز نيستند، اگر از پول خمس نداده در بين سال خريدارى شده باشند، آيا خمس دارند؟

باسمه جلت اسمائه

خمس آن را بايد بدهد.

س 335 : آيا به مهريه زن خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس دارد.

س 336 : آيا باقيمانده آذوقه سال متعلق خمس است؟

باسمه جلت اسمائه

بايد خمس آن داده شود.

س 337 : آيا به پولى كه قرض گرفته و سر سال در دست اوست و هنوز بدهكار است، خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس ندارد.

س 338 : افزايش قيمت اموال غير سرمايه اى هنگام فروش مانند ارث و مالى كه خمس را داده است، آيا متعلق خمس است؟

باسمه جلت اسمائه

خمس زيادى را بايد بدهد.

س 339 : آيا حقوق بازنشستگى (بعد از يك سال) متعلق خمس است؟

باسمه جلت اسمائه

خمس دارد.

س 340 : در صورتى كه ميت بدهى خمسى داشته باشد، آيا به ارث خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد اول خمس از ماترك او داده شود، بعد بين ورثه تقسيم شود.

س 341 : آيا فيش حج (بعد از يك سال) خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد خمس آن را بدهد.

س 342 : آيا كفن و قبر (بعد از يك سال) خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس آن ها هم لازم است داده شود.

س 343 : گاه در بازار به خاطر وضع اقتصادى موجود يك جنس تا چندين برابر قيمت پيدا مى كند و ما يقين داريم اين افزايش كاذب مى باشد و بعد از مدتى به حالت عادى بر مى گردد. در اثناى افزايش، سال خمسى فرا مى رسد.

الف)

اين جنس اگر جزء رأس المال ما باشد، آيا خمس زيادى واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

بله، خمس زيادى واجب است.

س 344 : ب) سال گذشته صد كيلو برنج براى مصرف خريده و خمس آن را داده ايم و شبيه مسئله بالا براى برنج به وجود آمد و عين آن موجود است، خمس آن را داده ايم; آيا افزايش قيمت آن خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد.

س 345 : ج) در فرض فروش چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد خمس زيادى را بدهيد.

س 346 : اگر كارمندى از حقوق خود ماهانه يا سالانه مقدارى كم كند و بعد به صورت قرض بدهد، آيا اين مقدار كه سال بر او گذشته خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، خمس ندارد.

س 347 : اگر كسى دو منزل يا بيش تر دارد، ولى در سال از همه آن ها استفاده مى كند، آيا زياده بر يكى خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، خمس در هيچ كدام لازم نيست.

س 348 : وقتى مؤونه از مؤونه بودن خارج شود، آيا خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد.

س 349 : اگر آموزش و پرورش به كارمندانش وام داده و وام مذكور را در مدت سى ماه از حقوق آنان كم كند; اولاً: آيا بر وام مذكور خمس تعلق مى گيرد؟ ثانياً: اگر خمس تعلق نمى گيرد، در صورتى كه شخص خمس وام مذكور را داده باشد، آيا مى تواند از خمسى كه بعداً به وى تعلق مى گيرد، خمس مذكور را كم كند؟

باسمه جلت اسمائه

به وام خمس تعلق نمى گيرد; و اجازه مى دهم خمسى كه داده بعداً حساب كند.

س 350 : اگر كسى با پولى كه خمس آن

را داده است سكه خريده و نگهدارى كند، چون پول ممكن است خرج شود ولى سكه را براى امرار معاش يا تهيه جهيزيه دخترش نگهدارى مى كند، آيا به سكه مذكور كه خمس پول آن داده شده، دوباره خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً به هيچ چيزى كه يك مرتبه خمس آن داده شده است، خمس تعلق نمى گيرد.

س 351 : اگر در اثر تصادف به بچه اى ديه برسد و پدر بچه مقدارى از آن ديه را صرف مخارج بيمارستان بچه نموده و بقيه را در مخارج زندگى خرج كند، در مقابل پدر مى خواهد به اندازه پول ديه بچه كه صرف مخارج زندگى كرده، مقدارى ملك به نام بچه كند، آيا به ملك مذكور كه به نام بچه انتقال يافته است، خمس تعلق مى گيرد؟ ضمن آن كه ملك مذكور از خانه مسكونى پدر است; زيرا، پدر فقط يك باب خانه مسكونى دارد و به خاطر رسيدگى به بيمارستان و كارهاى دادگاهى پسر چند ماه از كار خود بيكار شده است، آيا مى تواند حق خود را از همان ديه بردارد؟

باسمه جلت اسمائه

به آن مال خمس تعلق مى گيرد و پدر هم مى تواند معادل مخارجى كه براى آن بچه كرده است، از ديه بپردازد.

س 352 : آيا سهم امام عليه السلام، يا سهم سادات، يا زكات و صدقات كه شخص مى گيرد، بعد از سال هر چه اضافه آمد، بايد خمس آن ها را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد بدهد.

س 353 :در صورتى كه كسى واجد يك يا چند مورد از موارد متعلق زكات باشد كه به حد نصاب رسيده است، آيا

مى تواند پول شىء مذكور را به عنوان زكات به قيمت روز بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 354 : اگر كسى چند سال خمس ندهد و پولى را كه جمع كرده خانه مسكونى بخرد، يا با كسى اشتراكاً خانه مسكونى بخرد، آيا به پول مذكور كه خانه خريده، خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، چون خمس قبل از خريد خانه تعلق گرفته است، و با خريد خانه ساقط نمى شود.

س 355 : اگر طلبه، دوره جواهر يا بحار يا غيره را خريد ولى وقت خواندن آن را نداشت و در شأن او بود و سر سال خمس رسيد، آيا خمس آن ها را بدهد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

لازم نيست خمس بدهد.

س 356 : اگر مالى يا حقوق يا طلبى براى شخص اختصاص داده شده و هنوز قبض نكرده باشد و سر سال خمس رسيد، آيا خمس آن ها را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

چون متعلق خمس ما يملك است و در اين موارد شخص مالك است، خمس تعلق مى گيرد.

س 357 : اگر سال خمسى شخص رسيده، و حقوقى براى او هست و هنوز قبض نكرده است، آيا خمس آن ها را بايد بدهد با اين كه هنوز داخل ملك او نشده است؟

باسمه جلت اسمائه

در حقوقى كه در ذمه ديگران است، بلى بايد خمس بدهد; اما در غير آن، خير.

س 358 : آيا مصرف زكات براى امور ذيل جائز است؟ الف) براى ازدواج پسر; ب) براى جهيزيه دختر; ج) تشكيل صندوق قرض الحسنه; د) خرج دانشگاه اعم از خريد كتب و ثبت نام و شهريه و...؟

باسمه جلت اسمائه

در تمام اين چهار مورد صرف زكات جائز است.

س 359

: آيا مى شود در زكات مال، گوسفند را كشت و بين فقرا تقسيم كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود.

س 360 : سيم كارت هاى تاليا كه با واريز كردن پول شارژ مى شود و هر مقدار كه مصرف شود از كارت كم مى شود، سر سال خمسى مبلغى باقى مانده است، آيا به اين مبلغ خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، تعلق مى گيرد.

س 361 : آيا عين خمس اگر قيمت آن بالا رود، صدق تعلق زياده مى شود لكن وجوب خمس بعد از فروختن آن است؟

باسمه جلت اسمائه

صدق زيادى مال مى كند و بايد خمس آن را بدهد، ولو نفروشد.

س 362 : طبق نظر حضرت عالى آيا كارت آب، كوپن، كارت سوخت كه قابليت خريد و فروش دارد، خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد; چون ماليت دارد و يبذل بازائه المال.

س 363 : سوغاتى براى كسى آورديم، سال خمسى رسيده و هنوز به او تحويل نداده ايم، آيا بايد خمس آن پرداخت شود؟

باسمه جلت اسمائه

مادامى كه تحويل نداده ايد مال شما است; بنابراين، خمس آن را بايد پرداخت كنيد.

س 364 : شهريه اى كه بعضى از علما و ائمه جمعه مى دهند كه از وجوهات شرعيه نيست، آيا خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مانند بقيه فائده ها خمس دارد.

س 365 : شخصى ملكى را به ده هزار تومان اجاره مى كند و تخم و سائر مخارج را خودش مى پردازد، آيا موقع پرداخت زكات وجه اجاره را كسر نمايد و زكات مابقى را بدهد; و يا كسر نكرده، زكات آن را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

اجرت زمين كه پرداخته، نمى تواند از حاصل كم كند; در ملاحظه

نصاب بلى بعد از ملاحظه نصاب زكات آن مقدار را لازم نيست بدهد يعنى در وقت اخراج حساب مى شود بالنسبة نه در وقت تعلق.

س 366 : اگر در بين سال خمسى، منزل را بفروشد و قيمت ها بالاتر رود; دوباره خانه اى را بخرد و باز بفروشد و سه باره خانه مى خرد مطابق شأن خود ولى با قيمت بالاتر، آيا اين اضافات خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اين ها همه در ضمن سال باشد، يعنى سال از آن زيادى نگذرد، خير خمس واجب نيست; والا اگر تا بعد از رسيدن سر سال خانه نخريده باشد، بلى خمس به زياده تعلق مى گيرد; بلكه اگر خمس اصل پول خانه را نداده است، در اين فرض به آن هم خمس تعلق مى گيرد.

حج

س 367 : اگر كسى مصدود از حج تمتع شد تا غروب عرفات، بعد آزاد شد و حج افراد انجام داد، آيا از حج تمتع مجزى است؟ و اگر اين شخص اجير بود، آيا اجاره او باطل مى شود و اجرة المثل دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مجزى است; چون وقوف اضطرارى را درك مى كند.

س 368 : كسى كه چند ميليون تومان ماليات بدهكار است و مقدارى براى ثبت نام حج دارد، اما اگر براى حج ثبت نام كند، نمى تواند ماليات را پرداخت كند، آيا چنين شخصى مستطيع است؟

باسمه جلت اسمائه

خير مستطيع نيست.

س 369 : اگر رمى جمرات از پايين براى شخص حرجى بود و نائب نبود آيا رمى از طبقه بالا مجزى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مجزى است.

س 370 : تحقق احرام حاج، به تلبيه و لباس و احرام

است، يا فقط به اين است كه لباس احرام را بپوشد؟

باسمه جلت اسمائه

در بيان حقيقت احرام شش قول ذكر شده است و مختار اين است كه حقيقت احرام عبارت است از: التزام و بناء نفسانى بر ترك محرمات; و شارع مقدس قيود و حدودى بر آن قرار داده و فرموده است بعد از تحقق احرام، مُحرِم از آن خارج نمى شود مگر به «مُحِل».

س 371 : اگر حج كسى به دليلى فاسد بوده است، با فرض آن كه امكان رفتن حج در سال آينده براى خود او نيست، آيا واجب است نائب بگيرد; يا مى تواند در سه سال ديگر شخصاً آن را بجا بياورد؟

باسمه جلت اسمائه

واجب است در سال آينده نائب بگيرد.

س 372 : آيا به كسانى كه به «عمره» مشرف مى شوند، مى توان عنوان «حاج» اطلاق كرد؟

باسمه جلت اسمائه

تا حال مى گفتم نمى شود; ولى اخيراً يك روايت ديدم كه در آن فرموده اند: مى شود; ولو سند روايت صحيح نيست; ولى امر غير لزومى است; شايد قاعده تسامح در ادله سنن آن را بگيرد; با اين حال، اگر به او «حاج» نگويند بهتر است.

س 373 : اكنون رايج شده كسانى را كه براى رفتن به حج ثبت نام كرده اند، افرادى كه سنشان بيش تر است، نوبت آن ها را به خاطر پير بودن ايشان به جلو مى اندازند، آيا اين امر از نظر شرعى جائز است چون به جاى نوبت ديگران به مكه مى رود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، اشكال ندارد.

س 374 : كسانى كه با پرداخت پول بيش تر از پول ثبت نام حج بدون نوبت به حج مى

روند و احتمال دارد كه به جاى ديگرى بروند يا جاى چند نفر را خالى نگه دارند تا اگر كسى با پول زياد بخواهد ثبت نام كند او را به حج اعزام نمايند حج چنين افرادى چه صورتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حج آنان هيچ اشكالى ندارد; اگر اشكالى باشد، در دادن نوبت است كه آن هم اشكال ندارد.

س 375 : اگر دو نفر نيابت از حج تمتع ميّتى كنند، يكى عمره را انجام دهد و ديگرى حج را; آيا مجزى است؟

باسمه جلت اسمائه

در حج واجب، خير; مجزى نيست.

س 376 : اگر كسى بدون زاد و راحله به حج رفت و سال ديگر مستطيع شد، آيا دوباره بايد به حج برود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد به حج برود.

س 377 : اگر شخصى نيابت از ديگرى براى حج داشته باشد و خودش مستطيع نيست، آيا مى تواند با عذر در قرائت صحيح، نيابت كند؟

باسمه جلت اسمائه

در غير اجزاء و شرائط حج هر عملى كه براى خود نائب صحيح است، مجزى است از منوب عنه; بنابراين، در حج كسى كه عذر در قرائت صحيح دارد، حج خودش به دستورى كه گفته شده، صحيح است و مجزى از منوب عنه.

س 378 : اگر شخصى خود مستطيع شود و در سال تشرف كه مستطيع شده، وصيت شده باشد او در آن سال نيابت از ميتى داشته باشد، تكليف چيست؟

باسمه جلت اسمائه

چون وجوب حج نيابى به واسطه وصيت و قبول آن، فعلى شده است; و با وجوب آن، تمكن از اتيان حج استطاعتى ندارد; بنابراين، استطاعت منتفى مى شود و بايد به وصيت عمل كند.

س 379 : اگر كسى خود مستطيع

شد و بعد با فيش ميت حج انجام دهد، تكليف نسبت به ميت و ورثه چيست؟ (توضيح اين كه فيش چون متعلق به ميت است و از طرفى خود مستطيع است اگر استفاده از آن مى كند، حق ميت و ورثه ظاهراً از بين مى رود).

باسمه جلت اسمائه

بايد قيمت فيش را بپردازد; به مقدارى كه اگر نائب پيدا شد، با آن پول بتواند همان سال حج به جا آورد.

س 380 : آيا دخول مكه با هواپيما و خارج شدن بدون احرام جائز است يا نه؟ اگر احرام لازم است، چطور از احرام درآيد؟

باسمه جلت اسمائه

افراد مريض و خدمه هواپيما و امثال آنان مى توانند بدون احرام وارد شوند، به همان صورت خارج شوند.

س 381 : اگر طواف يا سعى صفا و مروه و رمى جمرات از طبقه بالاتر انجام شود، جائز است؟ و اگر چاره نبود، چه بايد كرد؟

باسمه جلت اسمائه

رمى جمرات از طبقه بالا جائز است; اما طواف و سعى، جائز نيست.

قضاوت

س 382 : با توجه به آيه شريفه «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» بفرماييد: الف) اگر در مهد كودك موهاى پسرى را عمداً و بدون ضرورت و اذن پدرش كوتاه كرده باشند و اين كوتاهى در حدى نباشد كه موجب نقص گردد، آيا قصاص دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه و قصاص در موردى است كه موجب نقص شود و ديه داشته باشد; و در مورد سؤال، نه ديه ثابت مى شود نه قصاص. آيه كريمه هم آن را نمى گيرد; چون اعتداء نيست.

س 383 : اگر انسان نمى تواند حق خود را از مديون پول دار بگيرد، مانند زن نفقه

خود را، يا مهريه و يا دين و موارد ديگر، آيا مى تواند تقاص كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، تقاص جائز است.

س 384 : اگر سيدى فحش يا اهانت به معصوم(ع) كرد، آيا كشتن او واجب مى شود يا نه؟ اگر محذورى نبود؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت سبّ بلى، قتل جائز است; به شرط عدم ترتب محذورى بر آن.

س 385 : با عنايت به دو روايت معتبر ابوبصير و ابى نصر بزنطى كه در مورد فرار قاتل است، بفرماييد: آيا شرط تبديل قصاص به ديه در موارد فرار قاتل، صرف فرار و عدم دسترسى به اوست يا طبق روايت بزنطى، فوت قاتل نيز شرط است (فلم يقدر عليه حتى مات)؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر خبر بزنطى مورد موت قاتل است; ولكن خبر ابى بصير شامل جميع موارد تعذر دسترسى به او است; خصوصاً با تعليل خبر به جمله دال بر اينكه خون مسلم هدر نمى رود.

س 386 : اگر دو نفر همديگر را قذف كردند، آيا تهاتر و تساقط صورت مى پذيرد، يا هر دو حد دارند؟ در روايت دارد «فى الرجلين قذف أحدهما الآخر».

باسمه جلت اسمائه

روايات، مختلف; و عبارات آن ها مضطرب است. من بعيد نمى دانم كه اگر يكى اول قذف كرد و سب نمود، دومى به همان مقدار سب نمود گناهى انجام نداده باشد; لآية الاعتداء بالمثل.

س 387 : چنان چه كسى حقى از ديگرى ضايع كند و شخص در مراجعه به قاضى، موفق نشود حقانيت خود را ثابت كند يا حقوق خويش را به طور كامل استيفا نمايد (اعم از اين كه قاضى خلاف قانون حكم كند يا مدعى نتواند دلايل و شواهد كافى ارائه كند).

آيا كسى كه مورد ظلم واقع شده، مى تواند شخصاً مقابله به مثل نمايد؟ مثلا اگر چرخ ماشينش را پنچر كرده بودند، او نيز چرخ ماشين خاطى را پنجر كند؟ يا اگر با ايجاد سر و صدا از او سلب آسايش نمود، او نيز در زمان ديگرى از اين شخص با ايجاد سر و صدا سلب آسايش نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

به حكم «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» مى تواند مقابله به مثل كند.

س 388 : در صورت فقر عاقله آيا ديه از جانب جانى تأديه مى شود يا بيت المال؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت فقر عاقله ديه بايد از جانب جانى تأديه شود.

س 389 : آيا قاعده «كل ما كان فى الانسان اثنان ففيهما الدية و فى احدهما نصف

الدية و ما كان فيه واحد ففيه الدية» كه متخذ از روايات از جمله روايت

هشام بن سالم و عبدالله بن سنان مى باشد، را به صورت مطلق مى پذيريد؟ و يا تنها در مواردى مانند دست، چشم، گوش و... كه منصوص است، آن را جارى مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

قاعده كليه است.

س 390 : در صورتى كه قاعده را مطلقا جارى مى دانيد، بفرماييد: الف _ آيا قاعده مزبور مختص به اعضا است يا در منافع نيز (چشايى _ لامسه _ احساس عطش و...) مطلقاً آن را جارى مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

در منافع روايات خاصه هست كه به تفصيل بيان شده است، احتياج به خصوص اين قاعده نيست.

س 391 : ب _ آيا قاعده مزبور مختص اعضاى ظاهرى است يا شامل اعضاى داخلى بدن مانند كليه و كبد نيز مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

عموم قاعده

شامل اعضاى داخلى بدن هم مى شود; كما اين كه اطلاق آن شامل اعضايى كه مقدر شرعى هم ندارد، مى شود.

س 392 : آيا موضوع دو روايت مزبور را مى توان به قتل شبه عمد و خطاى محضى كه با بينه ثابت شده است، سرايت داد; يا اين كه دو روايت مزبور بيانگر حكم خاصى هستند كه بايد به مورد آن (قتل عمد) بسنده كرد؟ آيا حكم مزبور در دو روايت فوق قابل تسرى به جنايت كم تر از قتل (اعم از عمد و غير عمد) نيز مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قابل تسرى است; لاولوية و عموم التعليل.

س 393 : اگر پزشكى به اشتباه دارويى را تجويز نمايد و پرستار نيز، بر اساس نسخه اى كه پزشك پيچيده، دارو را به بيمار بخوراند، و بيمار در اثر خوردن دارو بميرد، آيا پزشك كه سبب تلف بوده، ضامن است; يا پرستار كه مباشر تلف بوده است؟ در صورتى كه پزشك ضامن باشد، دليل آن را بفرمائيد؟

باسمه جلت اسمائه

پرستار يقيناً ضامن نيست; اما پزشك اگر از مريض يا ولى او برائت گرفته باشد، او هم ضامن نيست; والا او ضامن است. اين تفصيل به واسطه روايات است. از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در روايت معتبرى است كه فرموده است (من تطيب أو تبيطر فليأخذ من وليه وإلا فهو ضامن) س 394 : در ورزش هاى خشن مانند بوكس، قبل از ورزش رضايت نامه مى گيرند كه در صورت وارد شدن خسارت، ديه بدهكار نباشد، آيا اين كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

كفايت مى كند; ولى اين گونه ورزش ها كه موجب صدمه زدن به بدن است، مشروع نيست.

س

395 : در برخى متون فقهى اين فرع مطرح شده است كه اگر سيل، سنگ،

چوب و مانند آن را در معبر قرار دهد و شخصى آن را از جايى كه سيل آورده به جاى ديگرى منتقل كند و عابرى در اثر برخورد با اين سنگ _ كه جابه جا شده است _ صدمه ببيند، چه كسى ضامن است؟ با عنايت به فرع فوق مستدعى است بفرماييد:

الف _ پاره آجرى از كاميونى ناشناس به جاده مى افتد و زيد آن را از وسط جاده به كنار جاده انتقال مى دهد و عابرى در اثر برخورد با اين مانع صدمه مى بيند، با توجه به محسن بودن جا به جا كننده پاره آجر، چه كسى ضامن ديه مصدوم است؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ كس ضامن نيست.

س 396 : ب _ در فرض فوق، در صورتى هم كه راننده كاميونى كه آجر او به جاده افتاده است معلوم باشد، آيا مى توان راننده را ضامن دانست؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود.

س 397 : ج _ در فرضى كه نه راننده مشخص باشد و نه جا به جا كننده آجر، آيا مى توان به استناد قاعده «لا يبطل» ديه عابر مصدوم يا مقتول را از بيت المال پرداخت و آيا اصولا قاعده «لا يبطل» چنين مواردى را شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً شامل نيست.

س 398 : هرگاه قاتل پس از ارتكاب قتل متوارى گردد و طبق قرائن و شواهد، امكان دسترسى به او نباشد، و قاضى طبق روايت ابوبصير و ماده 313 قانون مجازات اسلامى، قصاص را تبديل به ديه نمايد، بفرماييد:

الف _ آيا ولى دم مى تواند از گرفتن ديه امتناع

نمايد و هم چنان منتظر بماند تا روزى قاتل دستگير شود، يا آن كه قصاص به طور قهرى به ديه تبديل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

قاتلى كه بعد از قتل فرار كرده است و به حسب ظاهر امكان دسترسى به او نيست، حكم الله به ديه مبدل مى شود; اگر مال دارد، از مال خودش برداشته مى شود، وگرنه از اقرب فالاقرب. و اگر از اقرب نشود گرفته شود «اداه الامام(ع)» و ظاهر اين روايت و روايت حريز مبدل شدن قصاص به ديه است و قصاص مرتفع است.

س 399 : ب _ هر گاه ولى دم كه نااميد از دستگيرى قاتل است، ديه را بگيرد; ولى بعداً قاتل (كه به ظاهر دسترسى به او ممكن نبوده) دستگير گردد، آيا مى تواند ديه را برگرداند و مطالبه قصاص نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ولى دم ديه گرفت، بعداً نمى تواند ادعاى قصاص نمايد.

س 400 : ج _ در فرض فوق (بند ب) اگر ولى دم قادر به برگرداندن ديه نباشد، ولى اصرار بر قصاص قاتل داشته باشد، آيا مى تواند ابتدا قصاص را اجرا نموده و بعداً ديه را در مهلت دو سه ساله برگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

به طريق اولى در صورتى كه نمى تواند ديه را برگرداند، وجهى بر جواز قصاص نيست.

س 401 : د _ در صورتى كه ديه را اقرباى قاتل پرداخته باشند، آيا بعد از دستگيرى يا تسليم شدن قاتل، مى توانند ديه را مطالبه كنند؟ اگر پاسخ مثبت است، از چه كسى حق مطالبه دارند، از اولياى دم يا از قاتل؟

باسمه جلت اسمائه

از اولياى دم نمى توانند مطالبه كنند و از قاتل اگر مال

دارد، مى توانند ديه را مطالبه كنند; چون حكم اولى پرداخت ديه است از مال خودش; و اگر ندارد، نمى توانند آن را مطالبه نمايند.

س 402 : در مسأله اجتماع اسباب، ميان فقهاى گرانقدر اماميه نظراتى به شرح ذيل، مشهود است: 1_ ضمان سبب مقدم در تأثير (اين قول به مشهور نسبت داده شده است); 2_ ضمان سبب اقوى; 3_ ضمان سبب مقدم در وجود; 4_ ضمان سبب مؤخر در وجود; 5 _ ضمان هر دو سبب.

مستدعى است بفرماييد، در صورت استناد حادثه اى به دو يا چند سبب، آيا تمامى اسباب ضامن اند و يا يكى از آن ها؟ در صورتى كه تمامى اسبابى كه حادثه به آن ها مستند است، ضامن باشند، آيا بالسويه ضامن اند و يا هر يك به ميزان تأثير خود؟ به عنوان مثال: هرگاه مسئول خريد قطعات يك شركت خودروسازى، در هنگام خريد، مسامحه و سهل انگارى كرده و قطعات غير استاندارد تهيه نمايد; مسئول بازرسى خدمات نيز بى دقتى كرده و به غير استاندارد بودن قطعات توجهى نكند; و مسئول قرار دادن قطعات نيز على رغم وظيفه اى كه در چك كردن قطعات دارد، آن ها را جاسازى نموده و سرانجام به دليل نقص قطعه مزبور اتومبيلى واژگون شده و راننده و سرنشينان فوت نمايند، چه كسى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

چون در موضوع ضمان سبب و مباشر ذكر نشده است و تمام موضوع استناد به قاتل است، بنابراين، اگر حادثه مستند به چند سبب باشد، قهراً همه آن ها ضامن هستند; تقدم و تأخر تأثير ندارد، بلكه ضمان بر همه تقسيط مى شود.

س 403 : هر گاه شخصى،

صبى مميز يا غير مميزى را امر، يا اكراه، يا مجبور به قتل نمايد، آيا كفاره قتل بر عهده آمر، مكرِه يا مجبور كننده است يا بر صبى يا بر هيچ كدام؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت هاى ذكر شده، كفاره بر آمر واجب است; اگر مأمور صبى غيرمميز باشد يا مجبور شده باشد. و در بقيه صور، بر آمر كفاره نيست; چون قتل مستند به او نيست و بر مأمور هم نيست; لحديث الرفع.

س 404 : شكستگى مهره هاى گردن كه منجر به كج شدن گردن نشده و در بلع غذا نيز مشكلى به وجود نياورد، ديه دارد يا ارش؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات ديه شكستگى گردن مقيد شده به (صعر); بدون كج شدن، ذكر ديه نيست; لذا، ارش ثابت است.

س 405 : شكستگى مهره هاى ستون فقرات، در صورتى كه موجب خميدگى پشت، از بين رفتن قدرت مشى و جلوس نشده و عارضه جدى ديگرى در پى نداشته باشد، موجب ديه است يا ارش؟

باسمه جلت اسمائه

موجب ارش است.

س 406 : هرگاه شخصى مرتكب يك قتل عمدى و يك قتل شبه عمد شده باشد، كيفيت اجراى حكم قصاص و وضعيت ديه چگونه خواهد بود؟ آيا تا زمان پرداخت ديه قتل شبه عمد _ يعنى تا دو سال _ بايد صبر كرد تا قاتل ديه را بپردازد و پس از آن او را قصاص كرد، يا اين كه در مورد مزبور ديه حال شده و قاتل فوراً بايد ديه را بپردازد؟ در صورت اخير، اگر قاتل بالفعل مالى نداشته باشد ولى تا مواعد پرداخت ديه (پايان سال اول و دوم) متمكن از پرداخت ديه خواهد شد، بفرماييد

حق اولياى دم اول كه خواهان قصاص اند، مقدم است يا حق اولياى دم دوم كه ديه را مطالبه مى كنند؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر تأخير قصاص نيست; چنان چه اولياى دم مقتول از روى عمد بخواهند قصاص كنند، مى توانند; متعلق قتل شبه عمد نيز اموال قاتل است; پس، تعارض و تزاحمى نيست. اولياى دم شبه عمد از ورثه قاتل ديه را مى گيرند. به هر تقدير، تأخير قصاص وجهى ندارد.

س 407 : هرگاه شخصى اقدام به ريختن نفت و سوزاندن ديگرى نمايد و شخص ثالثى كه با سوزاننده تبانى كرده است، در را به روى مجنى عليه بسته و مانع فرار و نجات او گردد، در صورتى كه هر دو قصد قتل داشته باشند، چه كسى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

كسى كه اقدام به ريختن نفت نموده، ضامن است; چون او سبب است و ايجاد مقتضى نموده است. و آن كسى كه در را بسته و جلوى تحقق مانع را گرفته، فعل مستند به او نيست.

س 408 : هرگاه دو نفر به قصد قتل و با تبانى يكديگر، يكى جراحتى بر ديگرى وارد سازد و دومى، مجنى عليه را به استفاده از داروى مضرى راهنمايى نمايد و مجنى عليه در اثر جراحت وارده و اثرات دارو بميرد، چه كسى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

ضامن كسى است كه جراحت را وارد كرده است.

س 409 : هرگاه مأمور لوله كشى گاز، كار خود را به درستى انجام ندهد و مأمور كنترل و بازبينى نيز نظارت دقيقى انجام ندهد و صاحب خانه نيز به نحو غير محتاطانه اى از گاز شهرى استفاده كرده و در اثر انفجار گاز فوت

شود، در صورتى كه كار هر يك از لوله كش، مأمور كنترل و مجنى عليه درست انجام مى شد، اين حادثه اتفاق نمى افتاد، چه كسى ضامن ديه است؟

باسمه جلت اسمائه

چون تلف به هر سه مستند است، هر كدام از اين سه نفر به اندازه يك سوم ضامن اند.

س 410 : هرگاه سه نفر با هم نقشه قتل شخصى را بريزند و او را به دريا ببرند، نفر اول او را از قايق به دريا بيندازند، نفر دوم قايق را از دسترس مجنى عليه خارج سازد و نفر سوم نيز گشت ساحلى را از منطقه دور كند تا مجنى عليه را نجات ندهند، در صورتى كه صرف به دريا انداختن به دليل آشنايى مجنى عليه با فنون شنا، موجب مستقل مرگ نباشد، بلكه ماندن طولانى در دريا و خستگى از شنا، منجر به پايان استقامت و مرگ او گردد، بفرماييد چه شخصى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً در اين مورد، هر سه نفر سبب اند; و يك سوم مستند به هر كدام است.

س 411 : آيا قتل عمدى، همان گونه كه با مباشرت محقق مى شود، با تسبيب نيز تحقق مى يابد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، موارد اقوائيه سبب از مباشر چنين است.

س 412 : كسى كه وظيفه اش نجات جان اشخاص يا دفع خطر از جان و مال ديگران است (مانند مأمورين آتش نشانى) اگر در حين انجام وظيفه موجب خسارت جانى يا مالى به شخصى كه در معرض خطر واقع شده گردد، و اين صدمه از آسيبى كه شخص در معرض آن بوده شديدتر باشد، آيا اين عمل موجب ضمان است؟ در صورت مثبت بودن

پاسخ، ضمان بر عهده چه كسى است، شخص مأمور يا بيت المال؟ در فرض مزبور، اگر عمل شخص (مأمور آتش نشانى) موجب آسيب به شخص ديگرى گردد، آيا موجب ضمان است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، چه كسى ضامن است، شخص مأمور يا بيت المال؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه از روايات وارده در طبابت و در مورد خطاى قاضى در حكم كه موجب اتلاف مال و غير آن وارد شده است، استفاده مى شود آن است كه اگر كسى به افراد ذكر شده در سؤال مراجعه نمود و آن ها هم براى انجام وظيفه آمدند و انجام وظيفه نمودند، ولى خطا موجب خسارت مى شود، آن ها يقيناً ضامن نيستند و ضمان بيت المال در مورد اول وجهى ندارد; ولى در مورد دوم كه موجب خسارت به شخص ديگرى گردد، ضمان بيت المال قوى است; والله العالم.

س 413 : آيا در شهادت به جرائم موجب حد مانند لواط، قذف و سرقت، ديدن (مثل سرقت و لواط) و يا ديدن و شنيدن (مثل قذف) شرط است، يا مجرد علم حاصل از تواتر يا سماع و امثال آن كافى بوده، و چنين شهادتى معتبر است؟

باسمه جلت اسمائه

در شهادت به جرمى كه موجب رجم است، گفته اند: ديدن، اضافه بر علم معتبر است; (و آن به نظر ما تمام نيست; مجرد علم كافى است). ولى اگر هم معتبر باشد، در جرمى كه موجب رجم نيست و موجب حد است، قطعاً ديدن معتبر نيست و علم كافى است.

س 414 : آيا همان گونه كه شاهد در زنا بايد صريحاً چگونگى زنا را شهادت دهد كه مثلا «كالميل فى المكحلة» بوده

است، بفرماييد: الف) آيا در لواط نيز شاهد بايد به همان نحو جزئيات را بيان كند؟ ب) آيا در تفخيذ و مساحقه نيز بايد جزئيات را بيان كند؟

باسمه جلت اسمائه

مشاهده در شهادت به زناى موجب جلد هم معتبر نيست چه رسد به شهادت لواط، تفخيذ و مساحقه. خلاصه، مجرد علم كافى است.

س 415 : مردى زن خود را كه حامله است قذف نموده و زن را وادار به سقط جنين كرده است. تعداد كفاره، ديه، و حد اين مرد را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

اگر قذف محقق شود و مرد به زن بگويد تو زانيه هستى و شرائط حد

تمام بشود و دو نفر عادل شهادت بدهند، 80 تازيانه به مرد زده مى شود; اما سقط جنين، اگر زن را مجبور كند به سقط و زن اختيارى نداشته باشد، حد سقط بر مرد جارى مى شود.

س 416 : آيا ادعاى مرد (در سؤال بالا) احتياج به اثبات طريق شرعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بدون طريق شرعى حد جارى نمى شود.

س 417 : آيا ديگران با تكيه به ادعاى شوهر مى توانند چنين نسبتى را به زن بدهند يا خير; و اگر نسبت دهند، حد آن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

خير، كسى نمى تواند به گفته شوهر نسبت زنا بدهد و اگر نسبت دهد، حد قذف بر او جارى خواهد شد.

س 418 : اگر كسى اقدام به قتل عمدىِ ديگرى كند و مجنى عليه حين ايراد جنايت، محقون الدم باشد و قتل با فاصله زمانى محقق شود و مجنى عليه قبل از مرگ، مهدور الدم شود، مثلا قبل از مرگش فرزند جانى را عمداً به قتل برساند، آيا در

اين صورت، جانى،

قصاص نفس مى شود؟ به عبارت ديگر، آيا شرط

محقون الدم بودن مجنى عليه نسبت به جانى براى قصاص، حين ايراد جنايت معتبر است يا حين تحقق قتل، و يا حين ايراد جنايت و حين تحقق قتل با هم؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه از روايات استفاده مى شود، مانند روايات وارده «فيمن قتله الحد أوالقصاص و فى المحارب و المهاجم»، ميزان هر دو است.

س 419 : اگر مسلمانى اقدام به قتل عمدى ديگرى كند و مجنى عليه حين جنايت مسلمان باشد ليكن قبل از مرگ مرتد شود، آيا جانى مسلمان براى مرگ چنين مرتدى قصاص نفس مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قصاص مى شود; چون ارتداد متأخر معقول نيست در حكمِ قتلِ قبل تأثير كند; حين القتل محكوم شد به جواز قصاص با ارتداد حكم تغيير نمى كند.

س 420 : اگر براى اصل انجام عمل توسط پزشك اخذ برائت شده ولى براى اين بخش از عمل اخذ برائت نشده و از ناحيه قطع اين بخش از بدن خسارتى به بيمار وارد آيد، آيا پزشك ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ضامن نيست.

س 421 : اخذ برائت هايى كه در اين زمان معمول است در بيمارستان ها قبل از عمل، بيمار يا ولى او برگه برائت را امضا مى كنند كه گاه از مفاد آن نيز بى اطلاع هستند، آيا رافع ضمان است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى ظاهر حال، رفع ضمان است.

س 422 : در قسامه اعضا، در صورتى كه مدعى زن باشد، آيا مى تواند جزء كسانى باشد كه قسم مى خورند؟

باسمه جلت اسمائه

دليل خاصى نيست ولى مقتضى عموم علت (إنما هى احتياط للناس لاتقيال الفاسق) مدعى مى تواند جزء قسم

خورندگان باشد.

س 423 : در صورت مثبت بودن پاسخ سؤال فوق، بفرماييد: چنانچه به تعداد لازم سوگند خورنده نباشد، آيا مدعى زن خودش مى تواند قسم ها را تكرار كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى خودش مى تواند قسم ها را تكرار كند.

س 424 : بنا بر آن كه شش سوگند در قسامه اعضا براى اثبات جنايت موجب ديه كامل كافى باشد _ چنان كه مشهور اين است _ بفرماييد: در صورتى كه با يك ضربه، منافع متعددى از بين رفته باشد، يك قسامه شش تايى كافى است يا به تعداد منافع، بايد قسامه اقامه گردد؟

باسمه جلت اسمائه

يك قسامه شش نفرى كافى است.

س 425 : آيا در قسامه اعضا نيز تحقق لوث را _ چنان كه نظر مشهور است _ شرط مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در قسامه اعضا لوث معتبر است.

س 426 : هرگاه يك مسلمان تبعه كشورهاى ديگر در ايران به قتل رسيده باشد و قاتل نيز ناشناس باشد، آيا دولت ايران موظف به پرداخت ديه مقتول است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين مورد ديه از بيت المال بايد پرداخت شود.

س 427 : هرگاه كافر مستأمن يا معاهدى كه به عنوان تاجر يا جهانگرد به ايران آمده است به قتل برسد، مى توان ديه او را از بيت المال پرداخت نمود؟ در صورتى كه كشورهاى متبوع آن ها نسبت به اتباع ايرانى چنين امتيازى قائل شده باشند، چطور؟

باسمه جلت اسمائه

كافر اگر اهل كتاب است (ديه هشتصد درهم است) از بيت المال پرداخت مى شود; و اگر اهل كتاب نيست، ديه ندارد.

س 428 : آيا ارتجاعى و ابتدايى بودن در توهين شرط است يا خير؟ بدين معنى كه اگر دو

نفر به يكديگر توهين كنند، فرد اول كه ابتدائاً ديگرى را مورد توهين قرار داده مجرم است و تعزير مى شود. آيا نفر دوم كه در پاسخ به فرد اول او را مورد توهين قرار داده نيز مجرم و قابل تعزير است؟

باسمه جلت اسمائه

نفر اول كه توهين نموده، به نص آيه كريمه و عقل و روايات مجرم است و تعزير مى شود. اما نفر دوم، اگر به مقدار اهانت اولى اهانت نموده، به حكم آيه اعتداء مجرم نيست و تعزير هم ندارد; ولى اگر زيادتر اهانت كند، نسبت به آن زيادى مجرم است و تعزير هم دارد.

س 429 : با توجه به اين كه مجازات مدعى نبوت قتل است، بفرماييد: مجازات مدعى امامت چيست؟ الف) آيا مجازات وى نيز قتل است؟ ب) آيا مجازات مرتد را دارد؟ ج) آيا مجازات وى تعزير است؟در اين فرض، آيا مجازات او شلاق به كم تر از ميزان حد است يا حاكم شرع مى تواند مجازات هاى ديگرى چون حبس را انتخاب كند؟

باسمه جلت اسمائه

مدعى امامت چون نافى امامت امام وقت است، قتلش در صورت امن از; و مجازاتش، مجازات مرتد است; و چنان چه قتلش ممكن نباشد و يا قاتل مأمون از ضرر نباشد، بايد تعزير شود; و حاكم مجازات او را هر چه صلاح بداند، مى تواند عمل نمايد.

س 430 : آيا قطع عضو يا ايجاد جراحتى كه لازمه طبابت باشد (مثل شكافتن قفسه سينه براى جراحى قلب يا پاره نمودن بخشى از شكم جهت عمل آپانديس) موجب ضمان است؟ و در اين مورد، آيا اخذ برائت از بيمار يا ولى او لازم است؟ و در

اين زمينه، آيا اخذ برائت تأثيرى در ضمان دارد؟

باسمه جلت اسمائه

طبيب ضامن نيست; در صورتى كه قطع عضو لازمه طبابت باشد و مريض يا ولى او اذن در طبابت داده باشد كه لازمه آن اذن، برائت از ضمان است.

س 431 : در صورتى كه قطع عضو يا ايجاد جراحت بر اثر اشتباهى باشد كه پزشك معالج مرتكب شده، وضعيت ضمان در صورت قصور و تقصير پزشك چگونه خواهد بود؟ و در دو صورت قصور و تقصير، آيا اخذ برائت رافع ضمان خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

قطع عضو مريض بر اثر اشتباه طبيب عن قصور أو تقصير، اگر برائت گرفته باشد، طبيب ضامن نيست; والا ضامن است.

س 432 : پزشكى كه تخصص كافى در زمينه عمل جراحى خاصى ندارد و در عين حال اقدام به اين امر مى ورزد و بيمار يا ولى او نيز با علم به اين موضوع به وى مراجعه نموده و برگه برائت را نيز امضا مى كنند، آيا اين امر تأثيرى در رفع ضمان از پزشك دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به مقتضاى قاعده و روايت خاصه، با اخذ برائت طبيب مطلقا ضامن نيست.

س 433 : گاه عمل جراحى بر عضوى مستلزم برداشتن قطعه اى از ديگر اعضاى بدن بيمار است، مانند اين كه آسيبى به دست يا پاى بيمار وارد شده كه ترميم آن مستلزم اين است كه قطعه اى گوشت يا استخوان و يا رگ از ديگر اعضاى بدن وى برداشته شده و به آن جا پيوند زده شود; آيا اخذ برائت براى اين بخش از عمل نيز لازم است يا اخذ برائت براى اصل عمل كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

اخذ برائت براى

اصل كافى است.

س 434 : هرگاه صاحب كارخانه اى (مثلا لاستيك سازى)، تعدادى كارگر را استخدام نمايد و كارگرها در اثر آلودگى به مواد سرطان زايى كه در مواد اوليه وجود داشته، به سرطان مبتلا گردند، آيا مسئول كارخانه در فروض ذيل ضامن خسارات وارده (ارش) مى باشد:

الف) هرگاه مسئول كارخانه از سرطان زا بودن مواد اوليه مطلع بود; ليكن بر اين مسأله سرپوش گذاشته است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه كارگر چنين احتمالى نمى داده و بر حسب متعارف در چنين مواردى مسئول هم باشد كه بيان كند، بلى، مسئول، ضامن ارش است.

س 435 : ب) مسئول كارخانه، خود نيز از سرطان زا بودن مواد اطلاع نداشته و اطلاع داشتن او، متوقع منه نيز نبوده است؟

باسمه جلت اسمائه

مسئول، ضامن نيست.

س 436 : ج) مسئول كارخانه از سرطان زا بودن مواد اطلاع نداشته ليكن اين عدم اطلاع در اثر مسامحه و سهل انگارى او بوده، به گونه اى كه اگر مسئول دقيق و وظيفه شناسى بود، مى توانست از موضوع مطلع شود؟

باسمه جلت اسمائه

مسئول، ضامن نيست.

س 437 : هرگاه شخصى به مدت يك سال براى ديگرى كار كند (مثلا راننده او باشد يا براى او بنايى كند يا با گارى براى او مصالح ساختمانى حمل نمايد) آيا مى تواند پس از يك سال به سبب كمر درد، درد مچ و... از صاحب كار مطالبه ارش و خسارت نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند از صاحب كار مطالبه خسارت كند.

س 438 : در صورتى كه يكى از شرايط قصاص، مهدور الدم نبودن مقتول باشد و قتل مهدورالدم (نظير زانى محصن يا لائط) قصاص نداشته باشد، بفرماييد چنان چه كسى

به قصد قتل مهدورالدمى را زده باشد ولى اتفاقاً جنايت منجر به قتل نشود و مهدورالدم درخواست قصاص عضو داشته باشد، آيا قصاص عضو جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

يكى از شرائط قصاص، مهدور الدم نبودن است بالنسبة إلى القاتل; و اما اگر بر قاتل جائز نباشد قتل مگر با اذن حاكم، بنابراين مورد سؤال اين است كه بر كسى كه قتل او جائز نيست اگر قطع عضو او را نمود، آيا قصاص عضو جارى است، در اين صورت، مقتضاى اطلاق ادله قصاص عضو دال بر ثبوت قصاص است.

س 439 : در صورتى كه قتل مهدورالدم قصاص نداشته باشد، آيا قطع عمدى عضو مهدورالدم به قصد جنايت بر عضو او قصاص دارد؟

باسمه جلت اسمائه

قصاص ندارد; چون مهدور الدم است; ولى ديه دارد.

س 440 : آيا جنايت بر عضو ساب النبى قصاص دارد؟ (در مواردى كه جانى قصد قتل ساب النبى را ندارد و فقط قصد جنايت بر عضو او را دارد)

باسمه جلت اسمائه

انسحاب حكم به جنايت بر عضو از حكم به مهدور بودن دم ساب النبى(ص) دليل لازم دارد ولو علامه فرموده و مقتضاى اطلاق دليل قصاص عضو به ثبوت قصاص در اين مورد است.

س 441 : با توجه به مقتضيات زمان و مكان، تغيير طبايع حتى در بلاد اسلامى و پيدا شدن ابزارهاى كيفرى مناسب و مورد قبول جامعه در سطح داخلى و خارجى كه اهداف حدود و قصاص را تأمين مى كند، آيا مجازات هاى منصوص در حدود و قصاص قابل تغيير است؟ به عبارت ديگر، آيا اين مجازات هاى منصوص موضوعيت دارند يا طريقيت؟

باسمه جلت اسمائه

خير، قابل تغيير نيست; چون به مقتضاى ادله قطعيه

تمام مجعولات شرعيه تا آخر به همان گونه باقى خواهد ماند.

س 442 : اگر شخصى وارد خانه ديگرى شود و به عنف به همسر، دختر و پسر او تجاوز (زنا و لواط) كند، و در حين تجاوز، يكى از آنان را نيز قذف كند و سپس قبل از اقامه بيّنه توبه كند، حكم چنين متجاوزى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر توبه حقيقى باشد و آدم صالحى شده باشد، اقامه حد بر او نمى شود; به شرط عدم ثبوت به اقرار قبل از توبه; كه در اين صورت، امام بين اقامه حد و عفو مخير است.

س 443 : آيا زناى به عنف و لواط به عنف فقط حق الله است يا از آن جهت كه بزهكار آبروى ديگرى را به زور هتك كرده و هتك آن اشدّ از هتك به قذف است، علاوه بر داشتن جنبه حق اللهى داراى جنبه حق الناسى نيز مى باشد; و بنابراين، آيا مى توان گفت حدود بر سه قسم است;

الف _ حدودى كه فقط حق الله است; مانند حد لواط و زناى به رضايت طرفين كه بدون توبه، على اىّ حال حد آن جارى است و با توبه قبل از اقامه بيّنه نيز حد آن ساقط است.

ب _ حدودى كه فقط حق الناس است يا جنبه حق الناسى آن در شريعت غلبه داده شده است; مانند حد قذف يا حد ممسك و رائى كه اجرا و عدم اجراى آن داير مدار درخواست و گذشت بزه ديده است; و توبه و عدم توبه در ثبوت و سقوط آن نقشى ندارد.

ج _ حدودى كه هم حق الله و هم حق الناس است; و اين

دو حق در عرض هم براى اين حدود ثابت است; مانند حد زناى به عنف و حد لواط به عنف; و لذا، عدم اجراى آن منوط به توبه قبل از اقامه بيّنه به اضافه گذشت بزه ديده است و در غير اين صورت (= عدم توبه يا عدم گذشت بزه ديده) اين حدود جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

فرق بين حق الله و حق الناس در حدود به اين است كه در حق الناس امام و نائبش اجراى حد نمى نمايند، مادامى كه صاحب حق مطالبه اجراء ننمايد; و در حق الله اجراى حد متوقف بر مطالبه كسى نيست.

س 444 : يك نفر با موتورسيكلت به كسى زده و فرار كرده است; شخص مصدوم به مدت سه تا چهار ساعت زنده بوده، ولى وقتى او را به بيمارستان مى رسانند فوت مى كند; آيا اين قتل محسوب مى شود يا خير؟ بر فرض، چه نوع قتلى است; عمد يا شبه عمد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قتل محسوب مى شود; ولى قتل غير عمد; مگر آن كه با قصد قتل زده باشد كه در اين صورت، قتل عمد است.

س 445 : آيا در تصرفات قيم يا ولى بچه در اموال صغير، مصلحت شرط است يا عدم مفسده هم كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

عدم مفسده كافى است.

س 446 : اگر زندان بان قاتل را آزاد كند و برود و دسترسى به او نتوان يافت، آيا ضامن ديه مقتول براى ورثه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

زندان بان خلاف كرده است، ولى ضامن ديه نمى شود; چون مباشر اقوى از سبب است.

س 447 : آيا جنون در امور مدنى و كيفرى كاركرد يكسانى داشته و

از نظر تأثير تفاوتى با يكديگر ندارند و يا تأثير جنون در امور كيفرى و حقوق (مدنى) با يكديگر متفاوت است؟ توضيح اين كه: بر اساس ماده 51 قانون مجازات اسلامى، جنون در حال ارتكاب جرم (مثل قتل يا زنا) به هر درجه كه باشد، رافع مسئوليت كيفرى است. حال، در امور مدنى، مثل نكاح يا معاملات نيز تأثير آن به همين گونه است و به هر درجه اى كه باشد، موجب فسخ نكاح يا بطلان معامله مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

جنون در قتل موجب رفع مسئوليت از خود او هست اما ديه بر عاقله ثابت مى شود; و اگر عاقله نپردازد، از اموال خود او داده مى شود; و اگر مالى نداشته باشد، از بيت المال داده مى شود; و اما در زنا جماعت قائل شدند به اجراى حد بر مجنون، ولى به نظر ما حد ساقط از او است. و در معاملات غير از نكاح، جنون اگر عارض شود، تأثير در بقاى صحت و لزوم معامله ندارد; و اما در نكاح، محل خلاف و به نظر ما، خيار فسخ نكاح بر زن ثابت است.

س 448 : آيا مراتب جنون تأثيرى در فسخ نكاح دارد؟ مثلا اگر شخصى يك ساعت در روز يا چند ساعت در هفته يا ماه مجنون شود، حق فسخ براى طرف مقابل ثابت است؟

باسمه جلت اسمائه

جنون ادوارى موجب حق فسخ است; و اما جنون موقت، خير; موجب نيست.

س 449 : آيا اقرار كننده به قتل عمد در دو فرض زير تعزير مى شود:

الف _ در فرضى كه بر اساس اقرار و قرائن و شواهد براى قاضى علم به تحقق قتل عمد

توسط مُقِر حاصل شود; و ليكن ولى دم نسبت به اقرار كننده ادعايى نداشته باشد؟

ب _ در فرضى كه بر اساس اقرار براى قاضى علم به تحقق قتل توسط مُقِر حاصل نشود و صرف احتمال باشد؟ آيا قاضى در موردى كه ولى دم نسبت به مُقِر هيچ ادعايى نداشته باشد، حق تعزير مقر به قتل عمد را دارد؟ آيا در اين دو مورد، قاضى بر اساس روايت حسين بن خالد «و إذا كان للناس فهو للناس» حق تعزير ندارد; يا به

جهت جنبه عمومى جرم يا فعل حرام او، چنان چه در روايت آمده است، تعزير مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو فرض تعزير مى شود; چون تعزير به واسطه فعل حرام است نه به واسطه قتل عمد; و مقتضاى روايت ذكر شده و روايات ديگرِ نظير آن و فتاوى فقها آن است كه اجراى حد در حق الناس متوقف است بر مطالبه من له الحق; و در مورد محل كلام، حد قتل عمد جارى نمى شود; مگر بعد از مطالبه من له الحق و تعزير حق الله است كه در موارد مخالفه حكم الله ثابت مى شود مطلقا.

س 450 : هرگاه مقتول پس از اصابت ضربه كشنده عمدى و قبل از خروج روح از بدنش به سمت قاتل كه در حال فرار بوده شليك كند و در نتيجه، قاتل كشته شود;آيا مجنى عليه اول مرتكب قتل عمد موجب قصاص شده است و لذا حتى با علم و قطع به اين كه مجنى عليه اول تا يك هفته ديگر قطعاً در اثر جنايت اول كشته مى شود، محكوم به قصاص نفس مى شود و قبل از

مرگش قصاص اجرا مى شود؟ آيا كار مجنى عليه اول با توجه به مرگ او تا يك هفته ديگر نسبت به جانى اول قصاص محسوب مى شود; و لذا، بايد صبر كرد. پس، اگر تا يك هفته ديگر بميرد، قصاص محقق شده است; ولى اگر اتفاقاً كشته نشد، مجنى عليه اول محكوم به قصاص نفس يا ديه مى شود؟ و در اين صورت حكم جنايت اول چه مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مضروبى كه قبل از كشته شدن با شليك قاتل خود را مى كشد، قتل عمد نموده و بايد قصاص شود; ولى قاتل تكليف به قصاص ندارد. چون قصاص شده است; بنابراين، تكليف مبدل به ديه مى شود و كار مجنى عليه اول نسبت به جانى اول قصاص محسوب نمى شود; چون تكليف به قصاص نداشته است; قبل از مردن و بعد از آن، قدرت نداشته است.

س 451 : اگر مرد، همسر صغيره خود را در حال زنا با مردى ببيند، آيا حق كشتن همسر خود را دارد؟

اگر مرد، همسر خود را در حال زنا با صغيرى ببيند، آيا حق كشتن زانى را دارد؟

اگر مرد، همسر ديوانه خود را در حال زنا با مردى ببيند، آيا حق كشتن همسر خود را دارد؟

اگر مرد، همسر خود را در حال زنا با مردى ديوانه ببيند، آيا حق كشتن زانى را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در چهار مورد سؤال حق كشتن ندارد; دليل دال بر جواز قتل زانى به زن انسان اطلاق ندارد كه شامل اين موارد بشود.

س 452 : هرگاه زنى چهار بار اقرار كند كه با مردى زنا كرده، ولى هيچ اطلاعاتى در خصوص اين مرد ندهد و معلوم

نباشد آيا چنين مردى وجود خارجى دارد يا نه، آيا اين اقرار نافذ است؟

باسمه جلت اسمائه

در اقرار مثبت حد شرط نشده است كه زانى معلوم باشد; بنابراين، اقرار زن نافذ است.

س 453 : هرگاه چهار مرد عادل شهادت دهند كه فلان زن به مردى زنا داده ولى آن مرد متوارى شده و دادگاه قادر به شناسايى مرد نباشد، آيا اين شهادت نافذ است و جرم را ثابت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه چهار مرد عادل شهادت دهند كه زن معين به مردى زنا داده ولى آن مرد متوارى است، جرم ثابت مى شود; و بايد حد جارى شود.

س 454 : آياگفتن اين الفاظ موجب ارتداد مى شود; (البته با فرض عاقل بودن و حالت طبيعى داشتن):

الف) شخصى گفته اگر دستم به خدا برسد او را آتش مى زنم؟

باسمه جلت اسمائه

چنين شخصى معلوم مى شود خدا را جسم و قابل انعدام مى داند، موحد نيست; مرتد است.

س 455 : ب) شخصى در موقع شنيدن اين حديث پيامبر(ص) كه با زنان مشورت كنيد و مخالفت كنيد گفته نستجير بالله پيامبر(ص) بى عقل است.

باسمه جلت اسمائه

آن جمله معنايش اين است كه: نمى دانم نبى است يا آن كه مى دانم نبى نيست; او هم مرتد است.

س 456 : ج) شخصى قرآن را پاره كرده و در دستشويى ريخته بود.

باسمه جلت اسمائه

ريختن قرآن در دستشويى، اهانت به كلام الله و التزاماً اهانت به خدا است; او هم مرتد است.

س 457 : اگر كسى به يكى از ائمه(ع) العياذ بالله ناسزا بگويد، آيا در صورت اثبات، حكم ارتداد بر او بار مى شود يا اين كه فقط حكم قتل او

ثابت مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضى روايات وارده در شتم على(ع) آن است كه او جائز القتل است; در صورت امن از ضرر. و ائمه عليهم السلام حكم واحد دارند.

س 458 : مردى فوت كرده، و پدر او زنده است، و داراى بچه صغيرى مى باشد; آيا حضانت بچه به مادر مى رسد يا به پدربزرگ؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد سؤال، حضانت به مادر مى رسد نه پدربزرگ.

س 459 : در صورتى كه در جنين روح دميده نشده باشد، آيا سقط آن در موارد زير جائز است:

الف) بقاى جنين موجب مرگ مادر و جنين باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، سقط جنين در چنين وضعى جائز است.

س 460 : ب) بقاى جنين موجب مرگ مادر باشد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم فرض اول را دارد.

س 461 : ج) بقاى جنين خطر جانى براى مادر داشته باشد يا خوف ضرر قابل توجهى براى مادر وجود داشته باشد؟

باسمه جلت اسمائه

مانند دو فرض اول و دوم جائز است.

س 462 : د) جنين به تشخيص قطعى پزشكان مورد وثوق، ناقص الخلقه باشد; به گونه اى كه نگهدارى او براى پدر و مادر موجب عسر و حرج باشد؟

باسمه جلت اسمائه

عسر و حرج نافى حكم است نه مثبت; سقط، در اين مورد جائز نيست.

س 463 : ه_) به تشخيص كارشناسان مورد وثوق جنين مرده به دنيا خواهد آمد و يا بلافاصله بعد از تولد خواهد مرد؟

باسمه جلت اسمائه

در چنين موردى، وجهى بر جواز از بين بردن انسان ذى روح نداريم. به علاوه تا نمرده است، احتمال دسترسى به حفظ حيات بچه هست، و چون در نفوس اصالة الاحتياط مرجع است نه اصاله البرائة، به مقتضاى اصالة الاحتياط سقط جنين

جائز نيست.

س 464 : چنان چه روح در جنين دميده شده باشد، آيا در فروض پيش گفته، سقط جنين جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

در سه فرض اول جائز است، اما در دو فرض اخير جائز نيست.

س 465 : در صورت جواز سقط جنين در تمام يا برخى از فروض فوق، آيا ديه ثابت است؟ و بر فرض ثبوت، ديه بر پزشك مباشر است يا مادر و يا پدر و مادر؟

باسمه جلت اسمائه

خير، در فرض اذن شارع به اسقاط، ديه ندارد.

س 466 : هرگاه در برخى از صورت هاى پيشين، سقط جائز باشد، آيا اجازه پدر نيز شرط است؟ چنان چه پدر حضور نداشته يا وفات نموده باشد، حكم مسأله چيست؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر اشتراط اذن پدر نمى بينم.

س 467 : در صورتى كه مادر مبتلا به بيمار خاصى باشد، چنان چه اقدام به درمان وى ملازمه با آسيب ديدن جنين يا سقط وى داشته باشد، آيا اسقاط جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

تحمل ضرر براى عدم اضرار به غير، وجهى ندارد.

س 468 : ولوج روح در چه زمانى صورت مى گيرد و علامت آن چيست؟ (اين مسأله از حيث پزشكى نيز جواب قطعى و تعيين ندارد)

باسمه جلت اسمائه

در چند روايت آمده است در جنين (فإذا كمل أربعة أشهر بعث الله ملكين خلاقين)

س 469 : چنان چه نگهدارى جنين موجب عسر و حرج مادر يا اطرافيان باشد و حضرت عالى كه سقط را قبل از ولوج روح در چنين فرضى جايز مى دانيد، آيا معيار عسر و حرج نوعى است يا شخصى؟

باسمه جلت اسمائه

قطعاً شخصى است.

س 470 : آيا در موارد جواز و عدم جواز سقط، تفاوتى

بين جنين به وجود آمده از رابطه مشروع و جنين ناشى از زنا (اعم از زناى با محارم و اجنبى) وجود دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

به حسب ادله فرقى نيست.

س 471 : بر اساس نظر مشهور فقها هرگاه سارق قبل از شكايت مسروق منه، مال مسروقه را تحت يد مالك قرار دهد و به وى برگرداند حد سرقت ساقط مى شود، آيا در سرقت هاى تعزيرى، اختلاس، كلاهبردارى و امثال آن نيز اين حكم جارى است و تعزير منتفى مى شود يا اين كه حكم مختص سرقت حدّى است؟

باسمه جلت اسمائه

در قطع دست روايات خاصه دلالت بر سقوط حد دارد; اما دليلى بر سقوط تعزير نيست و مقتضاى عمومات ثبوت آن است.

س 472 : در صورتى كه فردى با خنثاى مشكله ارتباط جنسى در حد دخول داشته باشد يا دو نفر كه خنثاى مشكله هستند با يكديگر مرتكب رابطه جنسى منجر به دخول شوند، اولا آيا علم اجمالى به تحقق زنا، تفخيذ يا مساحقه ممكن است يا خير؟ (به اين معنى كه ممكن است در برخى از فروض، عمل يا زنا، يا تفخيذ و يا مساحقه باشد) بر فرض آن كه علم اجمالى به يكى از اين عناوين حدى محقق شود، آيا دادگاه مى تواند به جامع اين حدود يعنى صد ضربه شلاق حكم كند؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه خنثاى مشكله است، شك است در زنا; و حدود با شبهه برداشته مى شوند; و قدر متيقن، حد تفخيذ است.

س 473 : در خصوص مجتمعان تحت ازار واحد كه در روايت و متون فقهى به مجازات شلاق تعزيرى تا 99 ضربه حكم شده است آيا اطلاق

اين كلام منصرف به جايى است كه اجتماع از روى شهوت باشد يا حتى اگر از روى شهوت هم نباشد، صرف اجتماع تحت ازار واحد مجردين يا مجردتين، موجب تعزير تا 99 ضربه است؟

باسمه جلت اسمائه

به علت تقييد در روايات به عدم رحميت و ضرورت، استفاده مى شود: ميزان، ريبه و اتهام است، نه مطلق اجتماع.

س 474 : اگر حد رجم با علم قاضى ثابت شده باشد و مرجوم از حفيره فرار كند، آيا برگردانده مى شود يا رها مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

برگردانده نمى شود.

س 475 : آيا در فروض ذيل قصاص تبديل به ديه مى شود:

الف) هرگاه قاتل پس از تسليم خود به اولياى دم، به مرگ طبيعى از دنيا برود.

ب) هرگاه قاتل توسط شخص ديگرى غير از اولياى دم به قتل برسد.

ج) هرگاه قاتل با خودكشى و مانند آن، به سوء فعل خود، زمينه قصاص را از بين برده و خود را معدوم نمايد.

د) آيا در فروض فوق فرقى بين قتل و جنايت كمتر از قتل وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى دو روايت معتبر وارد در مورد فرار قاتل در صورت تعذر قصاص، اين است كه اگر قاتل مال دارد، از مال خودش ديه گرفته مى شود; و اگر مال ندارد، از اقرباء; و الا از بيت المال داده مى شود. قاتل غير اولياء دم اولياء او مى توانند قصاص كنند يا ديه بگيرند و اولياى مقتول اولى بايد ديه از مال خود او بپردازند; و اگر مال ندارد، از اموال الاقرب فالاقرب كه مراد همان عاقله است، بپردازند.

س 476 : گاهى خلبان هواپيما، راننده اتوبوس، لكوموتيوران و... به دليل نقص وسيله نقليه و

مانند آن خود را در وضعيتى مى بيند كه ناچار است براى حفظ جان مسافران، عملى انجام دهد كه خود اين عمل موجب تلف يا صدمه بدنى به افراد داخل يا خارج از وسيله نقليه مى گردد. به عنوان مثال: هرگاه در اثر نقص فنى ايجاد شده در وسيله نقليه، ترمز اتوبوسى از كار بيفتد و راننده مجبور باشد براى جلوگيرى از سقوط به دره و براى نجات جان 35 مسافر، اتوبوس را به كوه يا كاميون روبرويى بكوبد، با فرض اين كه تنها راه دفع خطر از مسافران انجام عمل مزبور باشد، و صدمات ناشى از انجام عمل مزبور به مراتب كم تر از عدم انجام آن باشد، مستدعى است بفرماييد:

1_ آيا خلبان يا راننده ضامن ديه افراد آسيب ديده _ اعم از افراد داخل يا خارج وسيله نقليه _ مى باشد؟

2_ در صورتى كه خلبان و راننده، مسئوليتى نداشته باشند، آيا از بيت المال مى توان ديه مصدومين را پرداخت؟

3_ آيا در فرض فوق، بين صورتى كه قرار گرفتن در وضعيت اضطرارى ناشى از قصور و تقصير خلبان يا راننده باشد، با صورتى كه وضعيت اضطرارى به صورت كاملا اتفاقى به وجود آمده باشد (مثل اين كه على رغم كنترل كامل وسيله نقليه قبل از حركت، ناگهان، در حين حركت وسيله دچار نقص فنى شود) فرقى وجود دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چون كسانى كه با هواپيما و يا اتوبوس سفر مى كنند و معامله با راننده دارند، مشروط است به شرط ضمنى كه اگر پيشامد غير مترقبه پيش آيد، راننده ضامن نيست; و از طرف ديگر، خون مسلمان هدر نمى رود; بنابراين، اگر

راننده هيچ تقصيرى ندارد و خون مسلم هم نبايد هدر برود، راننده ضامن نيست و ديه افراد تلف شده بايد از بيت المال داده شود; و اگر راننده مقصر باشد، راننده ضامن است.

س 477 : در صورتى كه هنگام اجراى حكم اعدام در زنا، محكوم عليه منكر جرم ارتكابى شود (انكار بعد از اقرار)، لكن قاضى علم به كذب انكار وى داشته باشد، آيا حد قتل ساقط است؟

باسمه جلت اسمائه

روايات داله بر سقوط رجم به انكار بعد از اقرار مطلق است; و اعم از علم حاكم به كذب انكار وى مى باشد; و دليل جواز عمل حاكم به علم خود نيز چنين است. و الحدود تدرأ بالشبهات، مقتضى سقوط رجم است.

س 478 : اگر نزد وَدَعى، دو نفر، يكى دو گوسفند يا دو اَمه و يكى ديگر يك گوسفند يا يك اَمه بگذارند و يكى از گوسفندان يا اِمآء بدون تفريط گم شود، تقسيم و برگرداندن وديعه به چه صورتى است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه گوسفندها معلوم باشد، حكم معلوم است; و در صورت عدم معلوميت، يكى از دو گوسفند كه معلوم است مال چه كسى است، و آن ديگرى كه موجود است، به نحو تساوى بين آن دو نفر وديعه گذار مشترك است.

س 479 : اگر دو نفر دعوا كردند و يكى از دو طرف، لال و عاقل بود، مسئول همان جا دو نفر را مى گيرد و تحويل مأمورين مى دهد چون همديگر را زخمى كرده بودند، لال با اشاره گفت: اگر مرا زندانى كنيد، خودكشى مى كنم; مسئول مطلب را به قاضى در نامه اى نوشت ولى آن ها دو نفر را

زندانى كردند و لال در زندان خودكشى مى كند; چه كسى ضامن ديه او مى باشد، يا اين كه ديه ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

كسى مسئول نيست.

س 480 : منظور از «حكم حكومتى» چيست؟ لطفاً توضيح دهيد. (آيا در اسلام چيزى به نام حكم حكومتى وجود دارد؟)

باسمه جلت اسمائه

مراد از حكم حكومتى، حكم به امرى است كه شرعاً واجب نيست; ولى صلاح امت اسلام متوقف بر آن امر است. حاكم شرع مى تواند حكم كند.

س 481 : آيا ارش هم مانند ديه زن وقتى كه از ثلث بالا رفته، تنصيف مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ارش همان ديه است كه مقدار آن تعيين نشده است; و در بعضى روايات هم از ارش تعبير به ديه شده است.

س 482 : اگر خانمى جنين خود را كه تمام خلقت بوده سقط كند، ولى نمى داند جنين پسر بوده يا دختر، چگونه ديه اش را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد نصف ديه پسر، و نصف ديه دختر را بپردازد; مثلا چنان چه اگر پسر باشد بايد صد دينار بدهد، و اگر دختر باشد بايد پنجاه دينار; حال، اگر معلوم نيست، بايد هفتاد و پنج دينار بپردازد.

س 483 : آيا اقرار سفيه على نفسه موجب قطع است؟

باسمه جلت اسمائه

اقرار سفيه مشمول اقرار العقلاء على انفسهم نيست و موجب قطع نمى شود; و از آيه كريمه هم كه فرموده: (و ان انتم منهم رشداً فادفعوا اليهم اموالهم) نيز اين مطلب استفاده مى شود.

س 484 : آيا اجازه قضاوت براى زنان مى فرماييد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

زن حق قضاوت ندارد.

س 485 : تخلف از قيد (جهت شغل كتاب فروشى) آيا موجب خيار فسخ مالك موجر هست

يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر اجاره، تمليك جميع منافع باشد و شرط شود در غير كتاب فروشى استفاده نشود، تخلف شرط موجب خيار است; و اگر تمليك منفعت خاصه باشد، استفاده ديگر موجب ضمان است.

س 486 : اگر تغيير شغل در معامله مزبور توسط شاگرد مستأجر انجام شود، آيا تخلف شرط صدق مى كند و موجر حق فسخ پيدا مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، موجر حق فسخ ندارد.

س 487 : ذكر جمله (جهت شغل كتاب فروشى) در قرارداد، آيا حمل بر شرط ضمن عقد مى شود و تخلف از آن غير جائز است و يا حمل بر داعى مى شود و تخلف از آن جائز است؟ با توجه به اين كه شروط جداگانه ذكر شده است و به علت فوت موجر امكان توضيح نيست.

باسمه جلت اسمائه

شروط اگر جداگانه ذكر شده باشد، يعنى ضمن عقد اجاره نباشد، شروط ابتدايى بوده، لازم الوفاء نيست و به عقد ارتباط ندارد; (و اما جهت شغل كتاب فروشى) اگر تصريح به اين قيد شده باشد، تمليك خصوص اين منفعت است و در غير آن جائز نيست.

س 488 : زيد به بكر حمله مى كند و بكر از خود دفاع مى كند، عمرو كه بى اطلاع از واقع امر است، از روى خيرخواهى و به قصد وساطت و جدا كردن آن ها از يكديگر در ميان آن ها مى رود و در اين حين; ضربه مشتى به صورت عمرو خورده و كبود مى شود; حكم ديه ضربه وارده را در دو صورت ذيل بيان فرمائيد;

الف _ زننده ضربه بكر باشد كه در حال دفاع بوده.

ب _ زننده ضربه نامشخص است (علم اجمالى وجود

دارد كه ضارب زيد يا بكر است).

باسمه جلت اسمائه

الف) بكر ضارب است ولى عمداً نيست; ديه بر عاقله است; اگر ندهند يا نتوانند بدهند، بكر بايد بدهد.

ب) نصف ديه بر عاقله بكر است، و نصف آن بر عاقله زيد; و اگر ندهند، بر خود بكر و زيد لازم است هر كدام نصف ديه را بدهند.

س 489 : چنان چه جانى قصد قتل نداشته باشد و ضربه اى هم كه وارد نموده است نوعاً كشنده نباشد، ولى اتفاقاً منجر به قتل شود، آيا جانى علاوه بر ديه قتل نفس به قصاص جنايت بر عضو نيز محكوم مى گردد، يا از موارد تداخل است؟

باسمه جلت اسمائه

مسلما از موارد تداخل است.

س 490 : هرگاه دو نفر ضربات متعدد با فاصله بر مجنى عليه وارد كنند، مثلا يكى امروز دست او را قطع كند و ديگرى فردا پاى او را قطع كند و روز سوم مجنى عليه بر اثر سرايت هر دو ضربه فوت كند، آيا هر دو قاتل هستند و از موارد شركت در قتل است يا فقط نفر دوم قاتل است؟

باسمه جلت اسمائه

هر دو قاتل اند; و از موارد شركت در قتل است.

س 491 : 1 _ در مواردى كه شخصى اقدام به قتل محقون الدمى نموده، ولى بر اثر عواملى كه خارج از اختيار او بوده است، قتل واقع نشده است; آيا مى توان او را به جهت شروع در قتل تعزير نمود؟

2 _ در موارد شروع به جنايت بر عضو چطور؟ آيا مى توان او را تعزير نمود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو مورد سؤال چون شخص مقدم به جنايت، كار محرمى انجام نداده است،

فقط متجرى مى باشد; و تجرى اگر چه قبيح است ولى فعل متجرى به حرام نمى شود، و تعزير براى فعل حرامى است كه در شرع مقدس حدى براى آن ذكر نشده است; پس، تعزير وجهى ندارد.

س 492 : 1_ هرگاه شخصى به صورت غير عمد، ضربه اى به ديگرى وارد سازد، (مثلا مشتش به صورت ديگرى بخورد) چنان چه ضربه بر روى بدن مضروب، اثرى به جاى نگذاشته باشد (ضربه نه موجب تورم شده است و نه تغيير رنگ پوست و نه عوارض و آثار ديگر) آيا ضارب بايد ارش بپردازد؟ اگر جواب مثبت باشد، در اين گونه موارد ارش چگونه تعيين مى شود؟

2 _ هرگاه شخصى عمداً به ديگرى ضربه اى بزند، ليكن ضربه هيچ گونه اثر ظاهرى و عوارضى را بر بدن مضروب نگذارد، مسئوليت ضارب چيست؟

الف _ فقط تعزير;

ب _ فقط ارش;

ج _ هم تعزير و هم ارش.

3_ چنان چه ارش در موارد مزبور ثابت باشد، با توجه به عدم ورود نقص و عدم وجود اثرى از جنايت، چگونه بايد ارش را تعيين كرد؟

باسمه جلت اسمائه

ج1) ارش واجب نيست، تعزير هم ندارد; چون غير اختيارى است.

ج2) در مورد دوم، اگر چيزى واجب باشد كه معلوم نيست آن چيز تعزير است; نه مورد ديه است و نه ارش.

س 493 : اگر دزدى مرتكب سرقت حدى شده باشد، و در دادگاه محكوم به قطع دست شود و كسى بدون اذن قاضى دست او را از همان محل حد سرقت يا كم تر قطع كند، آيا محكوم به قصاص مى شود يا به جهت مهدور بودن اين قسمت از دستش، جانى قصاص نمى شود

و به ديه و تعزير يا فقط به تعزير محكوم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

غير تعزير چيزى ثابت نمى شود.

س 494 : در همين فرض، اگر جانى دست دزد را بيش تر از حد سرقت قطع كرده باشد، حكم آن چيست؟ آيا جانى فقط نسبت به مقدار زائد قصاص مى شود يا نسبت به مجموع، قصاص جارى است؟ و آيا در صورت عدم امكان اجراى قصاص در مقدار زائد، قصاص به ديه تبديل مى شود؟ و در صورت جريان قصاص در مجموع، آيا بايد دزد ديه دست را به مقدارى كه بايد در حد سرقت از او قطع مى شد، به جانى پرداخت كند؟

باسمه جلت اسمائه

نسبت به مجموع، قصاص مورد شرعى ندارد; نسبت به مقدار زائد، قصاص خصوص مقدار زائد ممكن نيست; پس، نسبت به مقدار زائد ديه لازم است; و آن هم نه ديه دست، بلكه ديه مقدار زائد را بايد بپردازد.

س 495 : ولى دم ادعا نموده است كه زيد به تنهايى قاتل است ولكن لوث بر اشتراك زيد با دو نفر ديگر در انجام قتل وجود دارد و قسم خورندگان نيز بر مشاركت هر سه نفر در انجام قتل قسامه را جارى نموده اند:

الف) در صورتى كه ولى دم تنها در خواست قصاص زيد را داشته باشد، آيا ولى دم بايد فاضل سهم ديه زيد از جنايت را بپردازد يا پرداخت آن بر عهده دو شريك ديگر است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه ولى دم بينه بر مدعى خود ندارد، ادعايش بى اثر است; مرجع فقط قسامه است.

س 496 : ب) آيا ولى دم علاه بر درخواست قصاص زيد، حق درخواست قصاص دو نفر

ديگر يا اخذ ديه از آن ها را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ولى دم اگر بينه بر مدعاى خود ندارد، درخواست قصاص بى اثر است.

س 497 : هرگاه زيد در كوچه يا خيابان براى گرفتن مال بكر به سوى او هجوم آورد و بكر نيز مهاجم را به قتل برساند، حكم مسأله را از جهت قصاص و ديه، در دو مورد ذيل بيان فرماييد;

الف _ بكر مى توانست تنها با فرياد كشيدن بر روى زيد يا زدن يك سيلى به او، مهاجم را فرارى دهد; ليكن به دليل شتابزدگى به جاى دور كردن مهاجم با فرياد يا زدن سيلى، او را به قتل رساند؟

ب _ بكر مى توانست تنها با فرياد كشيدن بر روى زيد يا زدن يك سيلى به او، مهاجم را از خود دور كند، ليكن عمداً و با توجه كامل به اين مسأله كه مهاجم با يك سيلى متوارى خواهد شد، مهاجم را به قتل برساند؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو صورت، قتل عمدى است; و دفاع از گرفتن مال، مجوز قتل نيست.

س 498 : الف _ هر گاه شخصى به سوى شخص يا حيوانى تيراندازى كند، در حالى كه توجه دارد شخص محقون الدم ديگرى در معرض اصابت تير او قرار دارد (احتمال مى دهد تيرش به خطا رفته و به شخصى اصابت كند) در صورت اصابت تير به شخص ديگر و به قتل رسيدن او، قتل از چه نوعى است؟

ب _ هرگاه شخصى به سوى حيوانى يا شخصى تيراندازى كند، در حالى كه شخص ثالثى در معرض اصابت تير باشد، و شليك كننده به دليل سهل انگارى متوجه اين امر نباشد و تير

او به شخص ثالث اصابت كند، قتل از چه نوعى است؟

ج _ راننده اى كه مقررات رانندگى را رعايت نمى كند و در حالى كه سرعت غير مجاز يا سبقت غير مجاز داشته يا در حال عبور از چراغ قرمز بوده، با توجه به اين كه اين گونه عدم رعايت مقررات، ديگران را در معرض جنايت قرار مى دهد. بفرماييد در صورت تصادف و وقوع قتل، جنايت عمد است يا غير عمد؟

باسمه جلت اسمائه

الف _ قتل عمدى است نسبت به محقون الدم و كافى است در صدق عمد احتمال اصابت، چون احتمال مورد لزوم احتياط است.

ب _ قتل شبه عمد است.

ج _ ظاهراً قتل عمدى است; چون به حسب عادت احتمال تصادف مى دهد.

س 499 : در قتل غير عمد ناشى از تصادفات، محكوم عليه پس از انقضاى مهلت پرداخت (در سال) معسر است و حتى توان پرداخت ديه به صورت اقساط را ندارد، تكليف چيست؟ آيا بيت المال از باب هدر نرفتن خون مسلمان ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

در پاره اى از روايات اين جمله آمده است كه: (إن لم يكن له مال فمن بيت المال) (يعنى اگر شخص مال نداشته باشد ديه از بيت المال پرداخت مى شود)

س 500 : 1_ هرگاه قاضى به عمد و به جهت غرضورزى با متهم، حكم قصاص نفس يا عضو يا رجم و امثال آن را صادر و حكم صادره اجرا شود، قاضى مزبور چه مسئوليتى دارد؟

2 _ هرگاه قاضى در اثر تقصير و كوتاهى يا بى توجهى و عدم رعايت مقررات دادرسى، احكام مورد اشاره را صادر كند، قاضى مسئول است يا بيت المال؟ در صورتى

كه مصلحت اقتضا كند، آيا مى توان بيت المال را مسئول پرداخت دانست؟

3 _ در صورتى كه قاضى در صدور احكام مزبور مرتكب تقصير شود، آيا مى توان ديه را به نيابت از قاضى بيت المال پرداخت نموده و آنگاه به تدريج از حقوق قاضى كسر نموده و به بيت المال برگرداند؟

4 _ در صورت خطاى قاضى در صدور حكم (خطاى محض) آيا قاضى مسئول است، يا بيت المال و يا عاقله؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1: چنان چه كسى كه اجراى حكم نموده، نمى دانسته قاضى مقصر است، حاكم ضامن و مسئول است.

ج 2: قاضى مسئول است نه بيت المال.

ج 3: چنان چه بر گرفتن ديه از خود قاضى محذورى مترتب مى شود، به اين گونه كه نوشته ايد، راه منحصر به آن است.

ج 4: در صورت خطا در صدور حكم، ديه از بيت المال داده مى شود.

س 501 : با عنايت به اين كه در حال حاضر تفاوت شديدى بين گونه هاى ديه (اصناف ديه) مانند قيمت 1000 گوسفند با قيمت ده هزار درهم وجود دارد، آيا باز هم جانى مخير است هر يك از گونه هاى ششگانه (صد شتر، دويست گاو،...) را انتخاب نمايد؟ يا آن كه تخيير ميان گونه ها، انصراف به حالتى دارد كه تعادل نسبى بين قيمت ها وجود داشته باشد؟ به عبارت ديگر، آيا در پرداخت ديه، خودِ گونه ها موضوعيت دارند هرچند كه ارزش آن ها كاملا تنزل پيدا كرده باشد، يا ارزش مالى گونه ها موضوعيت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه قتل عمد، در صورت اختيار عدم قصاص است; بنابراين، مخصوص است به اختيار ورثه مجنى عليه كه كدام را

اختيار كنند; علاوه بر اين كه يكى از شش امر، هزار دينار است و ديگرى هزار درهم، كه اين دو، هم وزنشان معلوم است و هم قيمتشان.

س 502 : شخصى به قصد رسيدن به ثواب و كمك به ديگران، دست پيرمردى را مى گيرد كه او را از جوى آبى عبور دهد، ولى بدون آن كه تفريطى از سوى كمك كننده صورت گرفته باشد، تصادفاً انگشت پيرمرد در مى رود. با فرض اين كه اگر شخص مزبور به پيرمرد كمك هم نمى كرد، خود او به سختى قادر به عبور از جوى آب بود، آيا كمك كننده ضامن ديه در رفتگى انگشت است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه خود پيرمرد گفته است كه به من كمك كن و در رفتن انگشت هم مستند به اين شخص نباشد، او ضامن ديه نيست; و اگر مستند به او باشد، ضامن است.

س 503 : با عنايت به اين كه مخارجى را كه مجنى عليه براى درمان آثار و عوارض جنايت، هزينه مى كند، گاه فراتر از ديه مقدر است، بفرمائيد:

الف) آيا به حكم قاعده لاضرر، تسبيب و... مى توان هزينه هاى درمانى مازاد بر ديه مقدر را از جانى گرفت؟

باسمه جلت اسمائه

قاعده لاضرر نافى حكم است نه مثبت.

س 504 : ج) در صورت مشروعيت دريافت هزينه هاى زائد بر ديه، آيا مجنى عليه به جهت زمانى كه از كار محروم شده و وقتى كه صرف درمان خود كرده است مى تواند مطالبه خسارت كند؟

باسمه جلت اسمائه

(با اين توجيه كه مبلغ پرداختى به عنوان ديه مقدر و نيز هزينه هاى زائد بر درمان كه جانى به مجنى عليه پرداخته تنها

وضعيت را به حال پيش از جنايت برگردانده، اما درد و تبعى را كه مجنى عليه متحمل شده و زمان هايى را كه از دست داده است، هنوز جبران ننموده است كه بايد جبران شود) زائد بر مقدر چيزى نمى تواند بگيرد.

س 505 : د) بر فرض عدم مشروعيت دريافت خسارت هاى زائد بر ديه، آيا قاضى در مواردى كه ارش متعين است، مى تواند علاوه بر ملاحظه شدت صدمه و آسيب وارده، هزينه هاى درمانى و زمان هاى تلف شده از مجنى عليه را در مقدار ارش لحاظ كند؟

باسمه جلت اسمائه

ارش زيادتر از اصل ديه مقدر نمى شود; و به عبارت ديگر، ضمان در مورد اتلاف است; و عدم النفع موجب ضمان نيست.

س 506 : اگر كسى به بچه اى صغير ضربه اى وارد كند (به صورت عمداً يا سهواً) كه باعث سرخى يا كبودى بدن او شود;

الف: اگر از پدر بچه حلاليت بطلبد، موجب اسقاط ديه مى شود يا خير؟

ب) آيا پدر حق بخشش دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

حلاليت طلبيدن موجب اسقاط ديه نمى شود، و پدر حق بخشش ندارد;مگر در موردى كه صلاح صغير در آن باشد; مانند اموال ديگر صغير.

س 507 : مستدعى است بفرمائيد:

الف) مجازات يا مسئوليت قاتل شخص مرتد در موارد ذيل چيست:

1 _ مسلمانى، عمداً مرتدى را به قتل برساند؟

2 _ مرتدى، مرتد ديگر را عمداً به قتل برساند؟

3 _ كافر ذمى، مرتدى را به قتل برساند؟

4 _ در موارد فوق، چنان چه قتل غير عمد باشد، قاتل چه مسئوليتى دارد؟ آيا ديه اى براى مرتد ثابت است؟ در فرض ثبوت، مقدار آن را بيان فرمائيد؟

ب) آيا در

صور فوق، فرقى بين اقسام مرتد و زن يا مرد بودن مرتد وجود دارد؟

ج 1: چنان چه مسلمان معتاد به قتل كافر نباشد كه ظاهراً مورد سؤال است و كافر هم مهدورالدم نباشد، قصاص مورد ندارد; يعنى مسلمان را نمى كشند; بلكه او تعزير مى شود به مقدارى كه حاكم شرع صلاح بداند و ديه ذمى هم از او گرفته نمى شود.

و چنانچه مرتد فطرى باشد كه مهدور الدم است، تعزير هم ندارد.

ج 2: اگر مرتدى مرتد ديگر را عمداً به قتل برساند، اگر هر دو ملى باشند، قصاص مى شود، و اگر مقتول، مرتد فطرى باشد، چيزى بر او نيست.

ج 3: از جواب قبل جواب اين سؤال ظاهر مى شود.

ج 4: در قتل كافر غير ذمى ديه نيست.

س 508 : انسان پس از تولد به تدريج دندان هايى در مى آورد كه به آنها دندان هاى شيرى گفته مى شود، اين دندان ها در غالب موارد (99 درصد) در سن كودكى مى افتد و به جاى آن دندان اصلى (دائمى) كه در زير دندان هاى شيرى قرار گرفته، مى رويد. در برخى افراد در زير دندان هاى شيرى، دندان دائمى وجود ندارد، لذا دندان هاى شيرى تا مدت طولانى ترى در دهان باقى مى ماند و در صورت افتادن، ديگر به جاى آن دندانى نمى رويد. با عنايت به اين مقدمه، مستدعى است بفرمائيد:

الف) هرگاه در اثر جنايتى دندان شيرى كنده شده و به دندان دائمى زير آن كه در لثه قرار دارد نيز صدمه برسد، به نحوى كه دندان دائمى پس از رويش كج و معيوب باشد، آيا علاوه بر ديه يا ارش

دندان شيرى، ارشى نيز بابت رويش معيوب دندان دائمى مى توان مطالبه كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى. مسلماً چيزى ثابت است; يا ديه پنجاه دينار _ يا حكومت.

س 509 : ب) هرگاه در اثر جنايتى دندان شيرى كنده شود، و هم در اثر جنايت مزبور با اين كه دندان دائمى زير دنϘǙƠشيرى (در لثه) وجود داشته ديگر نرويد، آيا علاوه بر ديه يا ارش دندان شيرى، ديه دندان دائمى نيز كه عدم رويش آن مستند به جنايت است، بايد پرداخت شود يا خير؟ به عبارت ديگر، آيا موضوع سؤال دو جنايت است (جنايت اول كه مباشرتاً دندان شيرى را ساقط كرده و جنايت ديگر كه سبب عدم رويش دندان دائمى شده) كه دو ديه دارد يا يك جنايت؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً يك جنايت بيش تر نيست; و همان ديه نروييدن دندان است.

س 510 : در خسارات مازاد بر ديه در صورتى كه جانى قادر بر پرداخت آن نباشد، آيا بيت المال مسئوليتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بيت المال هيچ مسئوليتى ندارد.

س 511 : هر گاه راننده اول در حين رانندگى بيهوش شده و يا دچار سكته شود و وسيله نقليه او به سمت ديگر جاده كه وسايل نقليه از جهت مخالف در آن تردد دارند، منحرف شده و به وسيله نقليه اى كه با سرعت غير مجاز در حال حركت است، برخورد نمايد، ضمان ديه متوجه چه شخصى است؟ (فرض آن است كه راننده وسيله نقليه اى كه سرعت غير مجاز داشته در شرايطى كه به صورت ناگهانى و در اثر انحراف وسيله نقليه اول به وجود آمده است، قادر به كنترل وسيله نقليه خود و اجتناب از تصادف نبوده).

باسمه

جلت اسمائه

هيچ كدام ضامن نيستند; چون در فرض سؤال تصادف منتسب به هيچ كدام نيست; هر دو حين تصادف بى اختيار بوده اند.

س 512 : هر گاه شخصى در ملك خود كه كودكان همسايه گاه براى بازى _ بدون اذن مالك _ به آن جا مى روند، به قصد سقوط كودكان در چاه و صدمه زدن به آن ها چاهى حفر نمايد، مستدعى است بفرمائيد; آيا مالك ضامن است يا ضمان او به دليل رواياتى كه حفر كننده در ملك را ضامن نمى داند، منتفى است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى اطلاق آن ادله عدم ضمان حافر چاه است.

س 513 : تصادف با وسيله نقليه در دو صورت ذيل از مصاديق تسبيب است يا مباشرت:

الف) دو وسيله نقليه با هم برخورد كنند و سرنشينان يكى از آن ها كشته شود؟

ب) وسيله نقليه به شخصى برخورد كرده و او را هلاك نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

الف: چنانچه هيچ كدام از راننده ها تقصيرى نداشته باشند، قتل خطايى مستند به هر دو است. هر كدام بايد عاقله اش يا خودش نصف ديه را بپردازد.

ب: در صورت عدم تقصير قتلى خطايى است.

س 514 : دو نفر مشاجره لفظى مى كنند، يكى از آن ها عصبانى شده و در حالت خشم و عصبانيت با كلنگى كه در دست دارد، به سر ديگرى زده و او را به قتل مى رساند، نوع قتل را مرقوم فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

قتل عمدى است.

س 515 : كودكان براى بازى سنگى را در كوچه به عنوان دروازه فوتبال قرار داده و پس از بازى، آن را در همان حالت رها كرده و مى روند، زيد كه ملكش در كنار كوچه

بوده و ديوار و حصارى ندارد، چاهى را در كنار سنگ و در ملك خودش حفر مى كند به قصد اين كه نابينا يا عابر خاصى كه معمولا از آن جا مى گذرد، به سنگ برخورد كرده و در چاهى كه در ملك اوست سقوط كند، يا مالك با توجه به اين كه اگر در ملك خود چاه بكند، احتمال برخورد نابينا يا عابر با سنگ و سقوط او در چاه زياد است، اقدام به حفر چاه مى نمايد، حال مستدعى است بفرمائيد با توجه به اين كه عمل كودكان مصداق اضرار به طريق و عمل مالك مصداق «الناس مسلطون على أموالهم»مى باشد، ضامن ديه نابينا يا عابر چه كسى است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه چاه در ملك در معرض سقوط مى باشد ديه نابينا و عابر در صورت ثبوت بر حافر چاه است; بلكه در بعضى موارد قصاص ثابت مى شود; به هر تقدير، بر عمل كودكان چيزى مترتب نمى شود.

س 516 : 1_ شخص «الف» به قصد اين كه با پريدن بر روى شخص «ب» وى را به قتل برساند به پشت بام مى رود، ليكن قبل از اين كه اقدام به پريدن نمايد، بدون اختيار او، طوفان يا زلزله غير مترقبه اى وى را به پايين و بر روى شخص «ب» پرت كرده و موجب قتل شخص «ب» مى شود; مستدعى است بفرماييد آيا جنايت عمد است، يا شبه عمد، يا خطا و يا تلف محض؟

2 _ هرگاه شخص «الف» با علم به اين كه اگر در مكان خاصى قرار گيرد، طوفانى كه در حال وزش است او را به پايين پرت كرده

و موجب قتل شخص «ب» مى گردد، به مكان مزبور رفته و در اثر وزش طوفان و سقوط به پايين، شخص «ب» را هلاك نمايد، جنايت از چه نوعى است؟

باسمه جلت اسمائه

در فرض اول تلف محض است.

و در فرض دوم، جنايت عمدى است; چون الإمتناع بالاختيار لا ينافى الإختيار.

س 517 : هر گاه در اثر جنايتى، مقدارى از گويايى شخص از بين برود، مانند اين كه قادر به اداى 10 حرف نباشد، مستدعى است بفرمائيد

الف _ آيا ديه زوال حروف با توجه به حروف معجم عربى تعيين مى شود يا همان گونه كه برخى فقهاى فرموده اند، بر اساس حروف لغت مجنى عليه؟ (حروف زبانى كه مجنى عليه به آن تكلم مى كند، گاه 32 حرف است (فارسى زبانان) و گاه 26 حرف (انگليسى زبانان) و گاه غير آن)

ب _ در صورتى كه معيار حروف معجم عربى باشد، تعداد حروف مزبور 28 حرف است يا 29 حرف؟

ج _ در صورتى كه معيار، حروف لغت مجنى عليه باشد، در مواردى كه مجنى عليه به چند زبان (فارسى، تركى و عربى) تكلم مى كند، معيار، حروف كدام يك از اين لغات است؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات تصريح شده است به 28 حرف و آن هم با قطع زبان از بين مى رود، و قطع دندان ها حكم ديگرى دارد. و اگر تمام زبان قطع شود، ديه آن، ديه كشتن است; و اگر نصف آن قطع شود و به جهت قطع آن مقدارى از حروف از بين برود، چنان چه آن مقدار نصف حروف باشد بايد نصف ديه كشتن داده شود; ولى اگر دو ثلث حروف از بين برود،

نسبت به زائد از نصف بايد مصالحه بشود.

س 518 : آيا همان گونه كه در قتل مباشرى در صورت عدم شناسايى قاتل، ديه مقتول از بيت المال پرداخت مى شود، در قتل تسبيبى نيز اين گونه است; به عنوان مثال، اگر شخص ناشناسى پوست موزى در خيابان انداخته و شخصى در اثر گذاشتن پا روى پوست و لغزيدن و به زمين خوردن بميرد، آيا بيت المال ضامن ديه است؟

باسمه جلت اسمائه

دليلى بر بودن ديه در اين مورد نيست تا از بيت المال داده شود.

س 519 : در دعوايى كه بين دو نفر صورت گرفته يكى از آن ها كه داراى بيمارى قلبى مى باشد، بعد از دعوا روى زمين مى افتد و فوت مى كند; طرف مقابل خبر از بيمارى متوفى ندارد; الف) اين چه نوع قتلى است؟ ب) ديه به عهده كيست؟

باسمه جلت اسمائه

قتل مزبور عمدى نيست و اگر قتلى باشد، خطايى است; و مستند به يك نفر نيست; به هر دو منتسب است. ديه اگر ثابت شود، بر عاقله است; آن هم بر طرف ديگر نصف ديه است; و چنان چه احتمال عقلانى داده شود كه دعوا سبب فوت نشده باشد، دادن ديه واجب نيست.

س 520 : صبى در اسلام و طهارت وارث تابع اشرف ابوين است; اگر در حال صبى بودن اشرف بميرد، باز هم همان احكام را دارد يا نه؟ اگر بعد از بلوغ مرتد شد، حكم عنوان ارتداد دارد; چون عنوان مسلمان دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اشرف در حال صباوت بميرد، صبى باقى است بر تبعيت او; كما اين كه اگر بعد از بلوغ مرتد شود، حكم ارتداد

دارد.

س 521 : مشهور فقهاى اماميه در بحث اجتماع سبب و مباشر معتقدند كه در صورت اجتماع سبب و مباشر، مباشر ضامن است مگر آن كه سبب اقوى باشد; در مقابل، برخى ديگر از فقها مانند صاحب رياض، صاحب مدارك، صاحب العناوين، مرحوم خويى، مرحوم رشتى، مرحوم سبزوارى و... ضمان سبب و مباشر را در صورت استناد تلف به هر دو محتمل دانسته و يا به آن حكم نموده اند. با عنايت به اين كه «سبب» و «مباشر» در نصوص شرعى وارد نشده است و از سوى ديگر با تتبع در آراى فقها روشن مى گردد كه معيار ضمان استناد عرفى و انتساب تلف است، آيا مى توان گفت: هرگاه تلف تنها به مباشر مستند باشد، مباشر ضامن و اگر تلف فقط به سبب مستند باشد، ضامن و اگر هم به مباشر و هم به سبب مستند باشد، هر دو ضامن اند و در صورت شك در انتساب نيز مباشر ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت تساوى مباشر و سبب در قوه و صورت اقوائيت مباشر، دعوى اجماع شده است بر اين كه «إذا اجتمع المباشر والسبب فالضمان على المباشر»; و آن چه در بعضى موارد مانند «من حفر بئراً فى غير ملكه و دفع الآخر ثالثاً فيها و سقط و مات كان الضمان على الحافر و إن كان الحافر جاهلاً»، با اين اجماع نيست. بنابراين، به نظر ما مجمع عليه صحيح است.

?حدود، قصاص و ديات

س 522 : اگر كسى اقدام به قتل عمدى ديگرى كند و مجنى عليه را به گونه اى رها كند و برود كه نجات او ممكن نيست و اگر چه فعلا

«كالميت» نيست ليكن قطعاً تا فردا خواهد مرد، و ولى مجنى عليه به دنبال جانى رفته و وى را قبل از مرگ مجنى عليه به قتل مى رساند و پس از آن مجنى عليه مى ميرد، آيا در اين صورت، ولى مذكور مستحق قصاص نفس است، يا محكوم به پرداخت ديه مى شود، يا هيچ كدام و فقط تعزير مى شود؟ چنان چه ولى دم مذكور مستحق قصاص يا محكوم به پرداخت ديه باشد، خون مقتول اول چه مى شود؟ آيا هدر است، يا ديه اش از اموال جانى و در صورت فقر او از عاقله يا بيت المال پرداخت مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

قتل جانى قبل از مردن مجنى عليه جائز نيست; فالولى قتل من لا يجوز قتله فعليه القود.

س 523 : آيا در توبه مُسقِط حد، ندامت و پشيمانى و عزم بر عدم تكرار جرم كافى است; يا علاوه بر آن، در صورتى اين ندامت و پشيمانى موجب سقوط حد است كه قربةً إلى الله و به عبارت ديگر، توبةً إلى الله باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر روايات داله بر سقوط حد شارب خمر و... در صورتى كه هنوز هيچ كس نمى داند و او توبه مى كند، توبه حقيقى است نه صورى.

س 524 : آيا توبه مرتد فطرى مطلقاً پذيرفته نيست، يا قبل از ثبوت ارتداد نزد حاكم پذيرفته مى شود و بعد از ثبوت عند الحاكم پذيرفته نمى شود؟ و در هر يك از فروض سه گانه آيا حد قتل ساقط مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مرتد فطرى به مجرد ارتداد حد قتل برايش ثابت مى شود و اموالش منتقل به ورثه مى شود. و

زوجه اش از همان حين ارتداد از او جدا مى شود با عده وفات. و اگر اسلام آورد و مسلمان شد و توبه نمود، اسلامش قبول مى شود و بدنش پاك مى شود و توبه اش باطناً قبول مى شود و موجب داخل شدن به بهشت مى شود; و بعداً اگر كسب مال نمود، مالك آن چه به دست آورده مى شود و با عقد جديد مى تواند رجوع به زنش بنمايد; و مع ذلك كله، حد قتل ساقط نمى شود و اموالى كه منتقل به ورثه شده است، به او بر نمى گردد، و زنش هم بدون عقد جديد به او بر نمى گردد; و روايات عدم قبول توبه مرتد فطرى ناظر به اين دو سه حكم است.

س 525 : هرگاه شخص مدافع نسبت به مهاجم رعايت الأسهل فالاسهل را ننمايد و مآلا مهاجم را به قتل برساند، آيا مدافع به لحاظ عدم رعايت الأسهل فالاسهل قصاص مى شود يا مى بايست به اولياى مهاجم ديه بپردازد و يا خون وى هدراست؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر سقوط قصاص نيست.

س 526 : در اجراى حدّ سرقت نسبت به قطع انگشتان، آيا سارق مى تواند قبل از اجرا، انگشتان خود را بى حس كند تا درد و الم را احساس نكند؟ و نيز آيا مى تواند آن را بعد از قطع پيوند بزند؟ و در قصاص عضو هم آيا مى تواند پيوند بزند؟

باسمه جلت اسمائه

بى حس كردن انگشت اشكال ندارد; كما اين كه پيوند زدن هم جائز است.

س 527 : آيا براى اجراى حد اعدام براى مجازات زناى با عنف مثلا، زمان خاصى قائل ايد و نيز

براى قصاص نفس چطور؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات فرموده اند: در شدت گرما و سرما، و در اراضى كفار، و در ملتجىء به حرم اجراى حد نكنند; و ظاهراً قصاص هم همين گونه است; مگر در مورد اول.

س 528 : ضربى واقع شده است كه موجب جراحت و تغيير رنگ نگرديده است; و به عبارت ديگر، هيچ گونه آثارى از خود بجا نگذاشته است; چه مجازاتى براى ضارب مى توان در نظر گرفت.

باسمه جلت اسمائه

در روايات بر چنين ضربى مجازات خاصى ذكر نشده است.

س 529 : آيا شهادت فرزند عليه پدر صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

شهادت فرزند عليه پدر قبول نمى شود; ولى به نفع پدر صحيح و قبول است.

س 530 : شخصى كه در محكمه حاكم شده ولى در راه احقاق حقش خسارات و هزينه هايى را متحمل شده، آيا مى تواند آن ها را از محكوم (كه سبب اين خسارات شده) بگيرد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند.

س 531 : هرگاه لوث عليه چند نفر معين محقق شده باشد، به عنوان مثال يك نفر عادل شهادت مى دهد كه من ديدم يك شخص نامعين از اين چهار نفر معين، زيد را به قتل رساند، در صورتى كه براى قاضى ظن به قاتل بودن يك نفر نامعين از ميان آن چهار نفر به وجود آيد، در دو صورت ذيل حكم مسأله را بيان فرماييد;

الف) اولياى دم، مدعى اند قاتل شخص معينى از آن چهار نفر است؟

ب) اولياى دم، تنها مدعى اند يكى (يكى نامعين) از آن چهار نفر قاتل است؟

باسمه جلت اسمائه

چون ميزان در ثبوت لوث براى حاكم به صدق مدعى حصول ظن است نوعاً، بنابراين،

اگر اولياى دم مدعى باشند كه يك نفر غير معين از اين چهار نفر قاتل است، ترديدى نيست كه لوث ثابت مى شود كه يكى از اين چهار نفر قاتل است و چون معلوم نيست، قسامه متوجه هر چهار نفر مى شود و ديه ثابت مى شود بر هر چهار نفر; پس، هر كدام ربع ديه را بايد بپردازند. و اگر اولياى دم مدعى هستند كه يكى معين قاتل است، چنان چه قاضى به همان عقيده خود باقى باشد، ادعاى اوليا بى اثر است ميزان ظن قاضى است، پس قسامه متوجه همان چهار نفر است و ديه هم آن چهار نفر بالسويه بايد بپردازند; و در اين فرض، اگر اوليا ادعاى اطمينان مى كنند كه قاتل يك نفر معين است، نمى توانند آن سه قسمت از ديه را كه آن سه نفر مى پردازند، بگيرند; و قاعده آن سه قسمت متعلق به امام است. و الله العالم.

س 532 : با التفات به ديدگاه فقها، عاقله ضامن پرداخت ديه از سوى صغار مى باشد; در صورتى كه صغير به پدر خود جرحى وارد نمايد و پدر شكايت كند، در مواردى كه شاكى خود ضامن پرداخت ديه مى باشد، تكليف چيست؟ شايان ذكر است عاقله در فرض سؤال منحصر به شخص مجروح (پدر) مى باشد و نيز در صورت عدم انحصار عاقله به پدر، حكم مسئله را بيان فرمائيد.

باسمه جلت اسمائه

چون ثبوت ديه بر عاقله حكم تكليفى محض است و ديه در ذمه جانى ثابت است، بنابراين، ديه در ذمه صغير ثابت است و ولى مى تواند از اموال او بردارد.

س 533 : 2 _ چنان چه

پدر از اموال فرزند سرقت نمايد، حد سرقت منتفى است، اما آيا تعزير دارد؟

باسمه جلت اسمائه

از مقتضى روايات در اين مورد چيزى فهميده نمى شود; ولى عموم ما دل على التعزير، براى هر عمل مخالف شرعى تعزير مى شود چنين استدلال شده است و لكن به نظر من تعزير هم نمى شود به واسطه يك روايت.

س 534 : 3 _ در زناى مستوجب رجم كه با علم قاضى ثابت شد، چه كسى بايد زدن سنگ را آغاز نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت اقرار، امام اول كسى است كه رجم را آغاز مى كند; و در صورت ثبوت به بينه، همان بينه اول كسى است كه رجم مى كند، بعد امام. و اما در صورت ثبوت جرم با علم قاضى، اگر حكم رجم باشد، امام اول كسى است كه رجم مى كند.

س 535 : 1 _ در مواردى كه شخصى اقدام به قتل محقون الدمى نموده ولى بر اثر عواملى كه خارج از اختيار او بوده قتل واقع نشده است، آيا مى توان او را به جهت شروع در قتل تعزير نمود؟

2 _ در موارد شروع به جنايت بر عضو، چطور; آيا مى توان او را تعزير نمود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو مورد سؤال چون شخص مقدم به جنايت كار محرمى انجام نداده است، فقط متجرى مى باشد; و تجرى اگر چه قبيح است، ولى فعل متجرى به حرام نمى شود. و تعزير براى فعل حرامى است كه در شرع مقدس حدى براى آن ذكر نشده است، پس تعزير وجهى ندارد.

س 536 : قتلى اتفاق افتاده است و قاتل ادعا مى كند كه در زمان ارتكاب قتل

نابالغ بوده است و قصاص منتفى است، ولى شواهد و قرائن نشانگر آن است كه در حال قتل بالغ بوده است، لطفاً بفرماييد;

الف) آيا خصوصيات قاتل نظير بالغ و عاقل بودن او در زمان قتل در مواردى كه لوث و قرائن بر وجود آن ها دلالت دارد، با قسامه قابل اثبات است؟

ب) آيا خصوصيات مقتول مثل مجنون يا عاقل بون او يا مرتد بودن او در زمان قتل با وجود لوث بر اين خصوصيات، با قسامه قابل اثبات است؟

ج) آيا ادعاى اكراه بر قتل و جنايت از طرف جانى يا ادعاى عدم اكراه از طرف ولى دم با وجود لوث بر تحقق اكراه يا نفى آن، از طريق قسامه قابل اثبات است؟

باسمه جلت اسمائه

1_ در صورت ادعاى طفل كه حين وقوع قتل بالغ نبوده _ اگر ممكن است با ملاحظه تحقق انبات، حكم به بلوغ مى شود; و اگر ممكن نيست يا طفل ادعا كند با دواء نبات شعر محقق شده است، قول طفل قطع نظر از استصحاب حجت است; از باب قبول دعواى چيزى كه لا يعلم إلا من قبل المدعى، بنابراين، نوبت به قسامه نمى رسد; و على فرض قسامه، اول قسامه حق مدعى است قسامه او مقدم است; و اگر قسامه نداشت يا امتناع كردند از قسم، خود مدعى قسم مى خورد و موافقين او اگر كسى را موافق داشت; والا خود او قسم مى خورد و تكرار مى كند تا حد نصاب; و اگر قسم نخورد، قسامه متوجه منكر مى شود.

2_ در آن صورت و در صورت سوم مورد قسامه هست.

س 537 : در صورتى كه دندان لق شده قابل درمان

باشد و قصاص به همان اندازه ممكن باشد، آيا قصاص جارى مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضى عموم ادله قصاص مثل آيه كريمه (السن بالسن) ثبوت قصاص است.

س 538 : در صورتى كه دندان لق شده در حكم دندان فاسد باشد و بايد توسط پزشك كنده شود، آيا قصاص جارى است؟ و در فرض جريان قصاص، آيا براى قصاص آن، دندان جانى به همان صورت لق مى گردد يا كنده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مماثلت در قصاص معتبر است، و اين عنوان موجب آن است كه دندان جانى به همان صورت لق گردد; و با عدم امكان، ديه واجب مى شود.

س 539 : با عنايت به اين كه: هرگاه شخصى كه چشم هاى او صحيح است، چشم سالم اعور (يك چشم) را در آورد، اعور علاوه بر قصاص يك چشم جانى مى تواند نصف ديه را نيز دريافت كند، و مى تواند ديه كامل را بگيرد: (اين حكم مختص به موردى است كه اعوريت به جنايت جانى نباشد; والا فقط قصاص مى تواند بكند.)

الف: اگر چشم سالم اعور را كور كند ولى آن را قلع نكند، آيا باز هم همين حكم جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

قصاص بلى و ديه خير.

س 540 : ب: اگر جانى نيمى از بينايى چشم سالم اعور را از بين ببرد و قصاص آن ممكن باشد، آيا علاوه بر قصاص بايد نصف ديه آن را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، دادن نصف ديه لازم نيست.

س 541 : ج: اگر جانى نيمى از بينايى چشم سالم اعور را از بين ببرد و قابل قصاص نباشد، مقدار ديه آن چقدر است؟

باسمه جلت اسمائه

نصف ديه آن را بايد بپردازد.

س

542 : د: به طور كلى آيا قصاص در قسمتى از منفعت بينايى در فرض امكان قصاص جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 543 : اگر ولى بچه اى به خاطر تربيت كردن فرزند، او را طورى بزند كه موجب ديه بشود (قرمز يا كبود شود) آيا ديه به عهده ولى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، به عهده ولى است.

س 544 : هرگاه ولى دم قبل از اين كه روح از بدن مقتول خارج شود، به سمت قاتل كه در حال فرار بوده شليك كند و در نتيجه، اول قاتل كشته و ساعتى بعد روح از بدن مقتول خارج شود، آيا ولى دم مرتكب قتل عمدى شده كه موجب قصاص است؟

باسمه جلت اسمائه

حق قصاص از جانى بعد از مردن مجنى عليه ثابت مى شود، به مقتضاى آيه كريمه و روايات; بنابراين، اگر ولى دم قبل از موت جانى او را بكشد ولى جانى حق اقتصاص از قاتل را دارد; و در اين فرض، اگر ولى شليك كند به قاتل و قبل از مرگ قاتل مجنى عليه اول بميرد، باز ولى دم محكوم به قصاص است; چون قتل منتسب به او قبل از استحقاق بوده است.

س 545 : آيا شرعاً حبس ابد از مجازات هاى تعزيرى محسوب مى شود و حاكم شرع مى تواند در برخى از جرايم تعزيرى مرتكب را به حبس ابد محكوم كند؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد كسى كه ديگرى را به قتل شخص ثالثى امر مى كند و مأمور مجبور است در عمل، آمر محكوم مى شود به حبس ابد. بنابراين، مى توان گفت كه در مجازات هاى تعزيرى با نظر حاكم شرع حبس ابد

از آن مجازات ها محسوب شود.

ديه سقط جنين

س 546 : اگر به خاطر اضطرار شرعى بچه را سقط كنيم، آيا ديه به عهده ما مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ديه لازم نيست.

س 547 : در مواردى پزشكان به صورت قطع، نظر مى دهند كه جنين _ مثلا به علت نداشتن جمجمه يا... _ زنده متولد نخواهد شد. در فرض مزبور، آيا سقط جنين در دو فرض ذيل جائز است يا خير؟ و در صورت جواز، آيا رضايت زوج نيز لازم است؟

الف _ ادامه حمل موجب عسر و حرج مادر است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين فرض، سقط جائز است.

س 548 : ب _ ادامه حمل هرچند مشكلاتى را براى مادر در پى دارد، اما وضعيت به مرحله عسر و حرج نرسيده است؟

باسمه جلت اسمائه

به مقتضاى قاعده چون آن چه سقط مى شود حياتى ندارد، سقط جائز است.

س 549 : در صورت مثبت بون جواب (جواز) آيا از باب دفاع مى توان ضمان را (ديه جنين) منتفى دانست؟ آيا ضمان عاقله تكليفى است يا وضعى؟

باسمه جلت اسمائه

ضمان عاقله تكليفى است.

س 550 : در دوران بين وجود مادر و حمل او در رحم كه روح دارد، به واسطه لاحرج و لا ضرر اسقاط جنين براى مادر جائز است; اما آيا بر پدر ديه اى هست؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ضرر به حدى است كه اسقاط جائز شود، باز ديه لازم است; ولى كسى كه متصدى اسقاط است، ارث نمى برد.

س 551 : اگر زنى عمداً يا شبه عمد سقط جنين كرد و به شوهر خود، در زمان حيات او ديه را نداد، آيا ديه را به وارث يا خيرات براى او بدهد؟

باسمه

جلت اسمائه

در مواردى كه ديه مال شخص خاصى است، بايد به ورثه داده شود.

س 552 : «عقب افتادگى جنين» يعنى اختلال كامل يا نسبى در ساختار يا عملكرد دستگاه عصبى جنين به هر علتى كه نهايتاً منجر به تولد نوزاد زنده نشود، و در صورت تولد با فاصله كوتاهى بميرد، يا دچار اختلال ذهنى يا جسمى باشد به نحوى كه موجب حرج مادر گردد، آيا ملاك تشخيص عرف پزشكى و تأييد متخصصين ذى ربط است.

باسمه جلت اسمائه

عقب افتادگى جنين به امور ذكر شده صحيح است، ولى جواز سقط جنين بدون صورت تزاحم دليل ندارد و بلاوجه است.

س 553 : «ناقص الخلقه بودن جنين» عبارت است از عدم تشكيل و يا اختلال در تشكيل يا تكامل يك يا چند عضو بدن به هر علت به طورى كه جنين زنده متولد نشود، و در صورت تولد، با فاصله كوتاهى بميرد يا معلول جسمى يا ذهنى باشد به صورتى كه موجب حرج مادر گردد، اعم از آن كه اين معلوليت با اختلال ظاهرى همراه باشد يا نباشد. آيا ملاك تشخيص عرف پزشكى و تأييد متخصصين ذى ربط است.

باسمه جلت اسمائه

از آن چه در امر سابق بيان شد، حكم اين امر هم ظاهر مى شود.

نذر و قسم

س 554 : قسم به خداوند متعال يا خدا شاهد و وكيل بر سخن دروغ خود بگيرد، آيا موجب افطار روزه دار مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، موجب افطار روزه نيست.

س 555 : اگر در نذر مانع بود آن روز را روزه بگيرد، يا قدرت بر آن نداشت يا چيز منذور پيدا نشد، آيا قضا و كفاره دارد، يا كشف از بطلان نذر مى شود؟

باسمه

جلت اسمائه

قضا و كفاره واجب نيست; ولى مستحب است يك يا دو مد طعام كفاره بدهد. تخيير به اعتبار تعدد مرتبه استحباب است.

س 556 : اگر كسى نذر زيارت امام حسين عليه السلام كند و از آن طرف كار مهمى با پول داشت، كدام يك مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه كار مهم هم واجب باشد، مزاحم بين وجوبين مى شود; اگر اهم ثابت نشود، مخير است به هر كدام عمل كند، و اگر به حد وجوب نرسد، نذر مقدم است.

س 557 : تعداد زيادى از اهالى بدون خواندن صيغه شرعى نذر، طبق معمول گفته اند كه اگر مثلا فلان حاجت من برآورده شود، در راه حضرت ابوالفضل عليه السلام، و يا روز طشت گذارى، جلوى دسته جات عزاداران حضرت سيدالشهداء عليه السلام يك قربانى مى كشم و يا روز عاشورا، فلان مبلغ را خرج مى كنم; آيا اين شخص با در نظر گرفتن اهميت موضوع، مى توانند مبالغ آن نذرها را براى كمك به ساختن مسجد حضرت ابوالفضل عليه السلام، خود مصالح ساختمانى بخرند و يا براى خريد مصالح، به متصديان امر تحويل دهند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

مبالغ آن نذرها را در غير موارد تعيين شده بر آن ها جائز نيست صرف در ساختن مسجد نمود.

س 558 : اگر كسى به تدريج صدقه جمع كند، آيا مى تواند موقع نياز پول درشت صدقه ها را پول خرد كند يا موقع پرداخت صدقه پول خردهاى صدقه را با پول درشت عوض كرده و پول درشت را صدقه بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالى ندارد.

س 559 : اگر كسى نذر روزه غير معين كرده: الف) آيا قبل از ظهر مى

تواند باطل كند؟ ب) آيا بعدازظهر مى تواند باطل كند؟

باسمه جلت اسمائه

باطل كردن روزه غير واجب تا غروب جائز است.

س 560 : در كتاب عروه در بحث نيت الصوم مسئله 24 آمده است: «لايجوز العدول من صوم إلى صوم واجباً كاناً أو...»

حال، اگر كسى روزه نذرى غير معين گرفته باشد و بعد نيت قطع مى كند در نتيجه روزه نذر او باطل مى شود، حال قبل از ظهر نيت روزه قضايى مى كند: آيا اين مسئله يكى از مصاديق مسئله 24 است؟

باسمه جلت اسمائه

اين عدول نيست; بلكه، از موارد نيت روزه قبل از اذان ظهراست.

س 561 : علما فرموده اند: اگر كسى نذر كند كه در حال سفر روزه بگيرد، اين نذر صحيح مى باشد. حال، اگر اين مطلب را به وسيله صيغه عهد بر خود واجب كند، حكم نذر را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

دليل مختص به نذر است.

س 562 : آيا اين كلمه (جملات) صيغه نذر مى باشد يا خير; الف) خدايا نذر مى كنم كه اگر حاجتم برآورده شد، يك روز روزه بگيرم; ب) براى رضاى خدا اگر حاجتم برآورده شد، يك روز روزه بگيرم.

باسمه جلت اسمائه

به فتواى من در تحقق نذر و وجوب عمل به آن همان نيت كافى است; يعنى همين مضمون صيغه نذر را انشاء قلبى كند، يعنى اعتبار نفسانى كه در هر معامله قبل از انشاء لفظى مى شود در انعقاد نذر كافى است.

س 563 : نذر كرده است كه اگر مثلا وسيله نقليه من پيدا شد، او را به فلان فقير (صدقه، هديه و...) بدهيم; قبل از پيدا شدن وسيله، فقير فوت مى كند; با وسيله پيدا شده چه

كنيم؟

باسمه جلت اسمائه

در وجوب عمل به نذر تمكن حين العمل معتبر است، در مورد سؤال حين العمل تمكن ندارد، نذر منحل است.

س 564 : شخصى چند ماهى است كه عمل خاصى را انجام مى دهد (مثلا هر روز صبح يك جزء قرآن مى خواند) ولى الآن شك مى كند كه اصلا آيا صيغه نذر را خوانده است يا خير، عادت او چنين بوده كه گاهى بعضى از امور را با صيغه نذر به خود واجب مى كرده است، تكليف چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى اصالة البرائة، و استصحاب عدم النذر، به عدم وجوب است.

س 565 : شخصى نذر كرده پنجاه هزار تومان از حقوق خود را در مورد خاصى (مثل خرج حسينيه، دادن به ايتام، جلسه، دعا و...) مصرف كند، اما بعد از به دست آمدن پول، شك مى كند اصلا مورد نذر چه بوده، وظيفه او چيست؟ در مورد نذر وظيفه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً حكم اين نذر حكم آن است كه نذر كند مبلغ معينى در عمل نيكى كه اطاعت خداوند است صرف كند. بنابراين، صرف در هر عمل خوبى كه مقرب الى الله تعالى مى باشد جائز است.

س 566 : در جاهايى كه پول هاى موجود در ضريح امام زادگان يا امامان عليهم السلام را دولت آن جا مى برد و مصرف حرم و زوار نمى شود، ولى متولى اين حرم ها مستقل هستند و پول مصرف آن جا مى كند، اگر كسى نذر كرد كه پول را در ضريح بيندازد، آيا به متولى بدهد يا در ضريح بريزد؟

باسمه جلت اسمائه

در عمل به نذر بايد همان گونه كه نذر شده عمل شود; و صورت

ديگر، ولو كار بهترى باشد، مجزى نيست.

س 567 : نذر كرده است اگر حاجتم برآورده شد، مبلغى را به شخصى به اعتقاد اين كه فقير است پرداخت كند; بعد از برآوردن حاجت، متوجه مى شود كه اصلا آن شخص فقير نيست; حال، وظيفه اين شخص چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اعتقاد به فقر نذر را مقيد نمى كند. بنابراين، بايد مبلغ را به او بدهد.

س 568 : كسى نذر كرده است كه به مدت 40 شب سوره اى خاص از قرآن را بخواند ولى دو شب را فراموش مى كند، وظيفه او در دو صورت زير چيست؟

الف) اگر شب 41 و 42 را جبران كند، كفايت مى كند يا خير؟

ب) در صورتى كه پس از چند روز فاصله از پايان 40 روز بخواهد جبران نمايد، آيا كفايت مى كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نذرِ خواندن چهل شب پياپى باشد، كفايت نمى كند; والا بايد بخواند و حكم صورت دوم نيز همين گونه است.

(ت) س 569 : شخصى كه با رعايت همه شرايط نذر مى كند مثلا 40 روزى پى در پى كارى را انجام دهد، اگر يك روز به خاطر فراموشى انجام ندهد، وظيفه او در موارد زير چيست؟

الف) اگر نذر او 40 روز معين باشد؟

باسمه جلت اسمائه

در روايت است كل من عجز من نذر نذره فكفارته كفارة يمين

(ت) س 570 : ب) اگر چهل روز به صورت مطلق نذر كرده باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد مرتبه بعد چهل روز پى در پى آن عمل را بجا آورد.

(ت) س 571 : آيا نذر كردن به اين كه نماز واجب يا روزه واجب را ترك نكند، صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، صحيح

است; وجوب مؤكد مى شود.

س 572 : اگر كسى نذر كرد هر جمعه روزه بگيرد و روز نيمه شعبان روزه بگيرد و اتفاقاً مصادف در يك روز شد، آيا به تداخل اسباب كفايت از هر دو نذر مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كفايت مى كند.

س 573 : عهد در شرائط آن آيا به يمين ملحق است يا به نذر؟ مثلا عهد بدون اذن پدر آيا منعقد مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اذن پدر شرط صحت عهد نيست; و پدر نمى تواند آن را حل و فسخ كند.

س 574 : اگر كسى صيغه نذرى را روى كاغذ بنويسد بدون اين كه آن را تلفظ كند، آيا نذر واجب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه قصد انشاء دارد، بلى.

ميّت،ارث و وقف

س 575 : با عنايت به اين كه پدر پيش از فوت فرزند از مادر وكالتنامه اى تام تحصيل نموده است لكن از سهم الارثى كه بعداً به او مى رسد در وكالت نامه قيد نشده، آيا مى تواند سهم الارثى را كه بعداً و مؤخر بر تاريخ وكالت به مادر رسيده با همان وكالتنامه سابق كه فروش سهم الارث در آن قيد نشده به ديگرى انتقال دهد؟ نتيجه چنين انتقالى چيست؟ آيا نافذ است يا باطل؟

باسمه جلت اسمائه

اختيارات مادر در اموالى است كه در آن تاريخ مال فرزند بوده و اما مالى كه مترقب نبوده و بعد به فرزند رسيده، مادر هيچ گونه حقى به آن ندارد; و اگر انتقال دهد، منتقل نمى شود، نافذ نيست و باطل است.

س 576 : هرگاه مقتول داراى سه فرزند و پدر باشد، چنان چه پدر مقتول فوت نمايد و اين پدر برادر

داشته باشد، آيا اين برادر از قصاص و يا ديه حسب مورد ارث مى برد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه مانند اموال ديگر مقتول است; فقط منتسبين به مادر ارث نمى برند.

س 577 : محلى كه براى امرى ديگر مانند حمام، قبرستان، مدرسه علوم دينى وقف گرديده بود و هم اكنون از متولى و يا واقف آن اثرى نمانده و موقوفه متروك مانده است و تعدادى از خيرين آن محل را تصرف و به مسجد تبديل نموده اند و مردم بدون اطلاع و تحقيق در آن جا نماز مى خوانند، از نظر شارع مقدس چه وجهى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فروش و تبديل اين گونه موقوفات جائز است; ولى بايد با اجازه حاكم شرع باشد.

س 578 : محلى براى مسجد بودن وقف گرديده است، آيا متولى شرعى و يا مردم نمازخوان در آن مسجد مى توانند در آن موقوفه چاى خانه يا دستشويى براى خود مسجد احداث كنند؟

باسمه جلت اسمائه

در طبقه تحتانى مسجد جائز است.

س 579 : آيا در سؤال قبلى مردم خيّر براى ايجاد محل درآمد به خود مسجد مى توانند در قسمتى از مسجد مغازه احداث نمايند و آن را اجاره دهند و اجاره را صرف مخارج مسجد نمايند؟

باسمه جلت اسمائه

در طبقه پايين يا بالا كه ضرر به نماز خوانان نداشته باشد، جائز است.

س 580 : اگر شخص در حال حيات خود بگويد اين دو قبرى كه دارم به مستحق مؤمن بدهيد و قراردادم و راضى نيستم به فاميل ورثه من بدهيد، آيا وصيت است يا هبه؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً مراد وصيت است; والا مى گفت مى دهم نه بدهيد.

س 581 : شوهر زنى فوت كرده است، از اموال

باقى مانده از شوهر چاه آبى است كه قابل استفاده مى باشد; آيا اين زن از قيمت چاه، موتور، كارهاى انجام شده از قبيل ساختمان سنگ چين و آب آن سهم ارث خود را مى برد يا خير؟ (منظور از آب، آب موجود در چاه نيست بلكه قيمتى است كه براى اين چاه با اين آب در نظر مى گيرند)

باسمه جلت اسمائه

زن فقط از زمين نهر و قنات و چاه عيناً محروم است عيناً، و قيمت و ميزان آبى كه بعد از موت خارج مى شود، ارث نمى برد چون تابع زمين است. و اما آبى كه در چاه قبل از مردن موجود است، از آن آب ارث مى برد.

س 582 : شخصى از دنيا رفته و ماترك اين شخص يا كفايت از خمس او مى كند و يا كفايت از ديون مى كند، مثلا صد هزار تومان ماترك ميت است، كه صد هزار تومان خمس بدهكار است و صد هزار تومان ديون ديگر دارد. وظيفه ايشان چيست؟ كدام مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

ماترك ميت تقسيم مى شود به دو قسم: به دائن در فرض سؤال نصف و براى خمس نصف ديگر تعلق مى گيرد.

س 583 : زمينى است وقف خاص و داراى متولى خاص از حدود صد سال پيش در اختيار زارعين قرار داشته كه موظف بودند هر ساله مبلغى به عنوان مال الاجاره در اختيار متولى قرار دهند تا در مورد وقف كه هزينه حسينيه قريه خاصى است، صرف گردد. لكن متأسفانه زارعين بدون توجه به مسئله وقف و مخالفت متولى خاص اقدام به بيع و شراء و هبه و وصيت و ثلث آن

نموده تا جايى كه با مبالغ كذائى زمين مذكور را مورد بيع و شراء قرار داده! حال با توجه به مطالب ياد شده و با توجه به اين كه ايادى لاحقه نيز كالسابقين متعهد به پرداخت مال الاجاره و صرف آن در مورد وقف ولو به مقدار كم مى باشند، آيا اين گونه تصرفات مالكانه جائز است؟ و آيا اخذ ثمن براى بايع جائز خواهد بود؟ و آيا يد لاحقه با عدم رضايت متولى حق تصرف در زمين مذكور را خواهد داشت؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه زمينى كه وقف شده است، به همان گونه كه وقف شده، قابل استفاده است، بيع آن جائز نبوده است و اخذ ثمن جائز نيست; و اگر قابل استفاده نبوده، بيع جائز است و اخذ ثمن بى اشكال است. س 584 : خانمى كه شوهرش فوت كرده است آيا در زمان عده وفات بايد زينت هايى كه در بدن دارد و قبل از فوت شوهر در بدن است (مثل النگو و غيره) را اخراج كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه زينت شمرده شود، نهى از تزيين به آن شده است.

س 585 : حد و حدود حداد زن شوهر مرده در چه مواردى مى باشد و مقدار ضرورت در چه مواردى مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

حداد ترك زينت است در لباس و بدن، و خروج او از خانه مكروه است مگر براى قضاى حاجت يا عمل مستحبى يا اداى حقى.

س 586 : اگر وصى ميت در مال موصى به (وصيت شده) خيانت كند، آيا وصايت او باطل است و چنان چه خسارت و يا ضرر و زيانى از ناحيه وصى ميت متوجه مال

موصى به شده باشد، آيا وصى ميت ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

وصايت وصى در صورت خيانت و تعدى و تفريط باطل مى شود; و حتى در صورت باقى بودن وصايت، وى ضامن است.

س 587 : آيا شخص جنب و يا زنى كه در ايام عادت است، مى تواند ميّت را غسل دهد، كفن كند، نماز بخواند و او را دفن كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند، طهارت نه در غسل دادن، نه كفن كردن و نه در نماز ميت شرط نيست.

س 588 : پدرى فوت كرده، نماز و روزه قضا دارد كه به عهده فرزند

بزرگ مى باشد; اما پسر بزرگ موفق به خواندن نشده و از دنيا رفته

است، آيا پول نماز و روزه پدر مثل ديون خود پسر بزرگ از اموال

او كم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير كم نمى شود; بلكه از اموال خود ميت اجير گرفته مى شود.

س 589 : آيا جائز است كه در آشپزخانه حسينيه، براى مراسم خانه هاى خدمه، مردم متفرقه كه روضه خوانى دارند، عروسى دارند و يا مجلسى دارند، پخت شود؟ با علم به اين كه در وقف نامه از اين كار منع شده است؟

باسمه جلت اسمائه

با منع در وقف نامه، عدم جواز ظاهر است.

س 590 : آيا جائز است كه ابزار حسينيه، فرش، صندلى، ميز، و ديگر وسايل آشپزخانه براى استفاده هاى عمومى به خارج از حسينيه برده شود؟ با علم به اين كه در وقف نامه از اين كار منع شده است؟

باسمه جلت اسمائه

با منبع در وقف نامه خارج كردن ابزار حسينيه جائز نيست.

س 591 : در صورتى كه راجع به ملك واحد سه وقف نامه در يك

زمان و در عين حال با سياق متفاوت و مفاد متناقض از هم تنسيق يافته باشد، تكليف شرعى در چنين مواردى چه خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

در وقف نامه هاى متعدد و متناقض، اگر نتوانند تشخيص بدهند كدام واقفيت، دارد همه از اعتبار ساقط مى باشد. در تعيين تكليف، به حاكم شرع رجوع بنماييد.

س 592 : مرحوم پدرم در چند دهه قبل و در هنگام حيات و از روى عصبانيت طى ورقه اى كه از من گرفتند، مرا مقر به محروميت از ارث بعد از خويش نمود، با توجه به اين كه به جز يك باب عمارت مسكونى ماترك ديگرى نداشته بعداً هم پشيمان از كرده خود شده و پس از گذشت چند دهه وصيت نامه اى تحرير كرده و مرا نيز جزو ساير ورثه محسوب و ابطال دستخط چند سال پيش و صدرالبيان را در همان وصيت نامه تأييد و اعلام كرده و حتى مرا به عنوان وصى خود به ساير ورثه معرفى كرده است، راجع به عمارت فوق براى تجديد بنا و ساختن يك طبقه مسكونى روى آن حتى وكالت نامه اى رسمى محضرى به من داد تا پيگير امورات و تشريفات قانونى و ساخت و ساز شوم كه با اجازه ايشان و با خرج خودم يك طبقه روى عمارت احداث نمودم. از اداره ثبت هم اسناد رسمى به نام خودم دريافت كردم و تراضى ايشان در مورد ساخت مسكونى فوق التوصيف نيز وكالت نامه اى بوده كه به من داده است. حاليه و بعد از گذشت چندين سال و با اطلاع ورثه و شهود ذيل وصيت نامه عادى مرحوم پدرم، ورثه منكر

ابطال دستخط چند دهه پيش شده و مى گويند شما از ارث محروم هستى و حتى طبقه اى كه هم ساخته و هزينه آن را تاديه كرده ام، جزو ماترك پدرى مى دانند. با توجه به تنظيم ورقه جديد و اقرار موصى (مورث) دستخط قبلى را باطل كرده است، آيا ورثه حق اين را دارد كه موضوع را ناديده بگيرند و هم مالكيت مرا در طبقه فوقانى سلب نمايند و هم از ارث محروم كنند؟ و آيا مى توانند بدون جلب رضايت حقير مبادرت به تقسيم تركه و فروش نمايند؟ و آيا شرع انور اسلام چنين اجازه اى به نامبردگان مى دهد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ورثه منكر وصيت نامه دوم نيستند و مى گويند وصيت دومى را بى اثر مى دانيم، حرفشان خلاف شرع است. شما از ارث محروم نيستيد و طبقه اى كه ساخته ايد و هزينه آن را از مال خودتان داده ايد نه از مال ميت، جزو ماترك نيست و متعلق به شما است و حق ناديده گرفتن توصيه پدر ندارند و نمى توانند بدون جلب رضايت شما مبادرت به تقسيم تركه و فروش آن بنمايند; ولى اگر مدعى مى باشند كه وصيت دوم پدر ننموده و شما جعل كرده ايد، شما بايد وجود وصيت نامه دوم را اثبات كنيد و بدون اثبات آن با شهادت شهود يا اگر بناى بر قسم شود، قسم بخوريد، حكم الله عوض مى شود و حق با آنان است.

س 593 : شخصى از دنيا رفته و پدر و مادرش هم فوت كرده اند و زن و بچه هم ندارد فقط دو خواهر پدرى و مادرى دارد،

آيا به دو خواهر ديگر و يك برادر اين ميت كه از پدر يكى و از مادر جدا هستند (يعنى دو خواهر و يك برادر پدرى) ارث تعلق مى گيرد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

با وجود برادر و يا خواهر پدر و مادرى، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند; پس در مورد سؤال همه مال متعلق به دو خواهر پدرى و مادرى است و مادرى بالسوية تقسيم مى كنند.

س 594 : احتراماً معروض بر اين كه يك نفر شخصى در حال حيات با عقل سالم و با مزاج و تن سالم همه اموال اعم از منقول و غير منقول باغ و يونجه و ساختمان و غيره را به يك نفر هبه نموده و بخشيده، آيا وراث اين شخص مرحوم حق دارند و مى توانند اموال موهوب و بخشيده شده را به شخص مشاراليه ندهند و منع كنند؟ اگر وراث ندهند و مخالفت نمايند، آيا مديون هستند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

هبه اگرچه از عقود جايزه است ولى با موت الواهب لازم مى شود; خلاصه در مورد سؤال اگر هبه را ورثه قبول داشته باشند، هيچ گونه حقى در اموال آن متوفى ندارند و اگر اموال او را بردارند و تصرف كنند، مديون اند.

س 595 : اگر زمينى به صورت معاطاتى براى مسجد وقف شده است و قبل از اين كه در آن نماز خوانده شود، از قصد خود برگردد و بخواهد زمين ديگرى به جاى آن بدهد، آيا جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

چون وقف معاطاتى صحيح و لازم است و «ماكان لله فلا رجعة فيه»، تبديل آن زمين به زمين ديگر جائز نيست.

س 596 : شخصى

وصيت كرده يك سوم اموال او در راه خدا مصرف شود، حال در صورتى كه فرزندان با گرفتن سهم الارث، باز هم فقير مى مانند; آيا مى توان از اين (ثلث) به آن ها كمك كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان از آن ثلث به آن ها كمك كرد.

س 597 : پدرى چون مسائل وصيت را نمى داند ولى فرزندش طبق موازين شرعى مقدارى از زمين زراعى او را جهت اداى نماز و روزه قضا او نوشته و از پدر كه سواد ندارد، انگشت گرفته و او را هم آگاه كرده است; آيا اين وصيت نامه درست است و فرزندان ديگر مى توانند اعتراض كنند و بگويند اين وصيت را قبول نداريم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، وصيت نامه درست است.

س 598 : مردى زمينى را به نام همسرش كرده و فوت نموده است و خود زن نمى داند زمين هديه به او بوده است يا فقط صرفاً سند را به نام او زده است، آيا اين ملك به ارث مى رسد يا از اموال اين زن مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى استصحاب بقاء در ملك ميت تا حين موت است; بنابراين، اين ملك به ارث مى رسد.

س 599 : آيا ميت مى تواند وصيت كند كه يك سوم اموال من را ده سال ديگر به فلان شخص بدهيد؟

باسمه جلت اسمائه

وصيت مفروض در سؤال صحيح است.

س 600 : ب) حال اگر در اين مدت، اين يك سوم نماءاتى داشته باشد، متعلق به كيست؟

باسمه جلت اسمائه

نماءات در اين مدت متعلق مال خود ميت است; و نبايد به ورثه داده شود. بلكه در مطلق وجوه برّ مصرف مى شود.

س 601

: در هنگام غسل دادن ميتى جايى از بدن او شكسته شد، ديه اى كه به اين عضو تعلق مى گيرد; الف) آيا جزء ماترك ميت حساب مى شود يا صرف خود ميت مى گردد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه جنايت وارد بر ميت در مطلق وجوه بِرّ بايد مصرف شود.

س 602 : ب) آيا با اين پول مى توان ديون ميت را پرداخت كرد (با توجه به اين كه ديون ميت بايد از اصل ماترك پرداخت گردد)؟

ج) اگر بدانيم ورثه ديون او را پرداخت نمى كنند آيا مى توانيم از ديه پرداخت كنيم؟

د) اگر بدانيم هيچ ماتركى ندارد، آيا در اين صورت مى توان ديون او را پرداخت كنيم؟

باسمه جلت اسمائه

در هر سه صورت مى توان ديون ميت را از آن پول پرداخت نمود.

س 603 : پدرى فوت كرده و ماترك او خانه اش مى باشد، وصيت او اين بوده كه يك سوم خانه را براى من خرج كنيد، و از طرفى ديگر وصيت كرده كه تا مادرتان زنده است در خانه بماند، وظيفه ورثه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

قيمت يك سوم خانه به قيد اين كه تا مادر زنده است در خانه بماند و يا ثمن ثلث مشاع آن خانه را به همان قيد صرف آن چه وصيت كرده بنمايند و مادر بماند در خانه و به عبارت ديگر، قيمت يك ثلث خانه مسلوب المنفعة تا مادر زنده است، خرج كنند.

س 604 : اگر كتابى به ارث به او رسيد يا خريد و بر آن نوشته وقف شخصى يا عمومى يكجا بود، آيا يد يا وقف مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نوشته بر آن باشد، يد علامت ملكيت

نيست; ولى وقفيت هم ثابت نمى شود; چراكه احتمال دارد توسط غير مسئول نوشته شده باشد.

س 605 : مرحوم پدر اين حقير طى يك برگ وصيت نامه عادى عمويم را وصى مطلق خود قرار داده و اين چنين وصيت نموده كه ثلث اموالم را جهت نماز و روزه عمر بنده بپردازند و پس از آن، خود وصى هر نوع صلاح بداند به آن عمل نمايد، اما بعد از فوت پدرم عمويم بدون هيچ گونه عذرى از عمل كردن به آن وصيت نامه خوددارى كرده و سپس اين حقير (پسر ارشد متوفى) كه در آن زمان 24 ساله بوده ام به ناچار وصيت پدر را بر عهده گرفته و تا كنون حدود 25 سال نماز و روزه عمر 45 ساله وى را انجام داده و اجرت آن را پرداخت نموده ام كه با توجه به عرايض فوق الذكرچند سؤال مطرح است:

1. آيا از نظر شرعى عمل نكردن عمويم به وصيت نامه مذكور خلاف بوده است يا خير؟

2. آيا از نظر شرعى اين حقير (پسر ارشد متوفى) اجازه عمل كردن به وصيت نامه پدرم را داشته، و اگر داشته ايم، آيا در حال حاضر مكلف به عمل كردن آن به طور كامل هستم يا خير؟

3. آيا از نظر شرعى اين حقير اجازه دارم كه قبل از انجام تمامى نماز و روزه عمر متوفى، اجازه بهاى ثلث اراضى ديمى متعلق به متوفى و يا قيمت آن را جهت بازسازى مقبره متوفى، امور خيريه و يا زكات، خمس، حج و مظالم احتياطى (از طرف متوفى) بپردازم يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

1. عمويتان با خيانت به معنى عدم عمل به وصيت

از وصايت معزول مى شود.

2. شما به عنوان پسر بزرگ وظيفه بدون اذن حاكم نداشته ايد ولى من به عنوان حاكم شرع شما را وصى قرار مى دهم و اعمال گذشته را امضا نموده و بعد از اين هم اجازه مى دهم عمل به وصيت بنماييد.

3. شما مجازيد بعد از انجام تمامى صوم و صلاة عمر متوفى با استجار افراد متعدد، صرف در امور خيريه بنماييد; ولو بازسازى مقبره، اگر صلاح بدانيد.

س 606 : 1. چه مى فرماييد در اين مسئله شرعيه كه زيد در وصيت نامه نوشته است چندى كه خودم زنده ام ورثه در مال و عمارت من حق نداشته و ندارند. باز نوشته عمارت مال پسرم عزيز مى باشد; دخترانم هيچ گونه حق در عمارت نداشته و ندارند. بعد از وفات زيد هيچ يك از دختران عمارت و درخواست مال نكرده اند حالا پسر زيد به نام عزيز هم مرده است يك پسر 5 ساله مانده است. فعلا بعضى از دختران زيد حق خود را از عمارت و مال مى خواهند، آيا با آن وصيت زيد، دختران در عمارت حق دارند كه به وصيت زيد عمل نكنند يا خير؟

2. اگر حق داشته باشند، مى توانند در حال حاضر تقسيم نمايند يا آن كه بايد نوه زيد كه از پسرش باقى مانده است، به بلوغ برسد؟

باسمه جلت اسمائه

1. اگر آن چه در وصيت نامه نوشته است به اين مضمون است كه در حال حيات زيد آن عمارت را به پسرش داده است، فعلا ورثه هيچ حقى به آن عمارت ندارند و متعلق به صغير است; و اگر مضمون آن نوشته اين است كه

اين خانه بعد از من منتقل به پسرم بشود، چنان چه اين عمارت نسبت به جميع ماترك يك سوم يا كم تر است، باز ورثه حقى ندارند و خانه و عمارت مال صغير است، و اگر زيادتر از يك سوم است به مقدار يك سوم باز ورثه حق ندارند و زائد بر آن را اگر ورثه امضا نكنند و نكرده باشند، مى توانند تقاضاى حق خود را بنمايند.

2. و در صورتى كه حقى به عمارت داشته باشند، مى توانند در حال صغر نوه زيد درخواست حق خود را بنمايند، و لازم نيست صبر كنند تا آن نوه بالغ شود.

س 607 : اگر قبل از نزديكى، يكى از زوجين بميرند، آيا ديگرى ارث مى برد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در ارث بردن دخول شرط نيست.

س 608 : نوشتن سوره يا آيات قرآنى يا ادعيه روى كفن با اين كه بدن ميّت در قبر متلاشى مى شود چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 609 : اگر ميّت را بعد از مدتى به مشاهد مشرفه يا قبرستان ديگرى انتقال دهند، آيا از ميّت مذكور دوباره سؤال و جواب خواهد شد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم مختص به شب اول و اعمال آن شب است و بعد از انتقال به مشاهد مشرفه مترتب نمى شود.

س 610 : اگر كسى وصيت كند كه ده رأس گوسفند به شخصى از ثلث مالش بدهند و قبل از تقسيم اموال ميّت، گوسفندهاى ميّت همه بچه بياورند، آيا گوسفندان مذكور را بايد با بچه هايش تحويل بدهند؟

باسمه جلت اسمائه

در آن وقتى كه بچه دار مى شوند، گوسفندها مال خودش بوده است و بچه ها مال او مى

شود.

س 611 : اگر اجير قضاى نمازهاى ميّت را كه مى خواند مثلا به ترتيب، اول، قضاى نمازهاى صبح را بخواند و بعد از تمام قضاى نمازهاى صبح، قضاى نمازهاى ظهر را بخواند و بعد از اتمام، قضاى نمازهاى عصر را بخواند و بعد از اتمام قضاى نمازهاى عصر، قضاى نمازهاى مغرب و عشا را بخواند، آيا چنين عملى درست است؟ و اگر درست نيست، كسى كه به واسطه ندانستن مسئله به طريق مذكور قضاى نمازهاى ميت را خوانده است، چه بايد بكند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه رعايت ترتيب بين ظهر و عصر، و مغرب و عشاء، هر روز بنمايد اشكال ندارد، و الا بايد خصوص نمازهاى عشاء، و عصر را، دو مرتبه بخواند.

س 612 : اگر كسى خانه مسكونى خود را جزء ثلث قرار دهد و بعد از مدتى از كار بيفتد و بعد از مدتى ديگر حواس پرتى پيدا كند و نتواند وصيت را تغيير بدهد و خانه مسكونى وى قابل تقسيم نباشد، آيا مى توانند بعد از مرگ وى خانه را فروخته و ثلث آن را جدا كرده و بقيه را بين وراث تقسيم كنند، كلاًّ اموال مشاراليه خانه مسكونى و مقدارى اثاث البيت و مبلغى كم پول باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خانه را بفروشند، مقدارى از آن پول كه به حد يك سوم مى شود، متعلق به ميت است; و دو ثلث ديگر بين ورثه تقسيم شود.

س 613 : اگر ميّت زن مسلمان بود و يك فرزند كافر داشت و بعد از تقسيم مال، فرزند مسلمان شد، آيا سهمى از مال به او مى رسد يا باقى را به امام عليه السلام كه وارث

من لا وارث له است، مى دهند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بعد از تقسيم مسلمان شد، به فرزند چيزى داده نمى شود; بلى، اگر وارث مرده، يك نفر باشد آن هم كافر، اگر بعد از موت مسلمان بشود، ارث مى برد.

س 614 : اگر ارث به انسان برسد و مى داند ميّت، خمس نمى داده اگر آن را بدل كند، خمس برداشته مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اموال ميت بايد بعد از اداى ديون كه از جمله آن ها خمس است، تقسيم شود; ولى به عين مال خمس تعلق نمى گيرد.

س 615 : موقوفه اى است كه بيش تر منافع آن براى مجالس روضه خوانى حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام منظور شده است، محل مسكونى نيز داشته كه واقف براى متولى هر عصر و اولاد ذكور متولى حق سكنى در آن را مقرر كرده است. در زمان ما آن موقوفه به محل تجارى مبدل گرديده است. سؤال اين است كه آيا وراث واقف از منافع اين ملك به عنوان حق سكنى يا هر عنوان ديگر سهمى دارند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

در هر عصرى متولى و اولاد ذكور او حق سكنى دارند; مشروط به اين كه منافعى منظور نموده (ظاهر مراد اجاره) است; و بقيه وراث هيچ گونه حقى ندارند.

س 616 : شخصى فوت شده و داراى دو همسر بوده است و فرزند از او به عمل نيامده، يكى از زن هايش در زمان حياتش فوت شده و يكى از آن ها باقى مانده و حيات دارد; ورثه مرد متوفى منحصر است به يك پسر دايى و يك دختر دايى كه هر دو از پدر و مادر يكى هستند

و هم چنين يك پسر خاله و عيالى كه در زمان حيات مرد فوت نموده، داراى ورثه مى باشد. لطفاً بفرماييد سهم الارث وراث چگونه است؟ آيا زوجه ايشان كه حيات دارد از باغ و زمين ارث مى برند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

زوجه از زمين باغ و زمين ابنيه، و زمين باير ارث نمى برد و از ابنيه و اشجار از قيمت آن ها ارث مى برد; و چون ميت اولاد ندارد، زن از بقيه ماترك يك چهارم ارث مى برد، و زنى كه در زمان حيات شوهر مرده است، ارث نمى برد. و اما پسر خاله و پسردايى و دختر دايى به طور مساوى بقيه اموال را تقسيم مى نمايند.

س 617 : آيا ارث و دين ميّت، كلى در معين يا مشاع مى باشد و ثمره دو قول چيست؟

باسمه جلت اسمائه

دين ميت لازم نيست از عين مال ميت داده شود، بلكه از قيمت آن داده مى شود; لذا، به نحو مشاع نيست. و تصرف ورثه در مال موروث به مقدار حقشان جائز است; و اما ارث آن به نحو اشاعه و اشتراك است و تصرف هر كدام در حصه خودشان جائز نيست; مگر با اجازه بقيه ورثه.

س 618 : اگر مردى مرتد شود و بعد از ارتداد اموال او را طبق احكام ارث تقسيم كنند; و بعد از تقسيم ارث، دوباره مسلمان شود، آيا اموال او عودت داده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اموال او عودت داده نمى شود; ولى بعداً اگر مالى را كسب كرد، مالك مى شود.

س 619 : كسى كه زمينى وقف اولاد را خريده، خانه ساخته، هر ده سال اجاره به وارث

زمين مى داد. پس از چند سال، منزل را به كسى ديگر فروخته و نگفته است كه زمين وقف اولاد است و بايد اجاره داده شود; مشترى هم نمى دانسته كه زمين وقف اولاد است و بايد اجاره داده شود. آيا در اين صورت بر فروشنده واجب است كه به خريدار خبر بدهد زمين وقف اولاد و استجاره است يا خير؟ در اين صورت كه مشترى نمى داند، آيا معامله مشترى صحيح است يا باطل؟ نماز خواندن مشترى در آن منزل صحيح است يا باطل؟ حكم را معين فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

مشترى معامله اى كه كرده، صحيح است; و نمازهايش در آن جا صحيح است. نهايت اختيار فسخ معامله را دارد; و اگر فسخ نكرد، بايد اجاره زمين وقفى را بپردازد.

س 620 : ميت وصيت يك سوم اموال كرده كه در كار معين خرج شود، وارثان يك سوم اموال را جدا كرده اند، خانه اى از اموال را به يكى از وارثان داده اند (دو ميليون و پانصد هزار ريال) كه پول را صرف يك سوم كنند، بعد از چند روز كه هنوز خرج نكرده اند، خانه گران شد. بعضى وارثان اعتراض دارند بعد از گذشت ايام هنوز هم خرج نكرده، آيا معامله صحيح است يا خير؟ آيا آن وارث مى تواند معامله را فسخ نكند؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان يك سوم اموال بعد از موت است; و معين شدن يك سوم از اشاعه در همه اموال با تعيين همه وراث محقق مى شود. و در مورد سؤال با موافقت همه وراث يك سوم معين شده است. گرانى خانه بعد از يقين، موجب بطلان معامله نمى شود.

س 621

: در مورد موقوفات غصبى كه سال ها قبل با تصرف عدوانى غاصب به فروش رفته و هم اكنون متصرفين نفرات دهم و يا يازدهم از خريداران هستند، تصرف فعلى متصرفين از نظر شرعى چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

تصرف آن ها غير شرعى است.

س 622 : اظهار بى اطلاعى متصرفين از موقوفه بودن و غصبى بودن املاك و مغازه ها چه تأثير شرعى در معامله آن ها دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اثرش آن است كه كار خلاف شرع انجام نداده اند و در آن عمل معذور بودند، ولى معاملات آن ها باطل بوده است.

س 623 : نبودن متولى منصوص و يا نشناختن متولى توسط متصرفين در موقوفات، و از طرفى فقدان وقف نامه شرعى در مورد سؤالات فوق براى متصرفين فعلى چه حكمى خواهد داشت؟ (توضيح اين كه فقط در افواه عمومى گفته مى شود اين محل موقوفه بوده است)

باسمه جلت اسمائه

چنان چه وقف بودن ثابت نباشد، وقف بودن به مقتضى حمل فعل مسلم بر صحت، تمام معاملات آن ها صحيح است و آن املاك متعلق به آنان است.

س 624 : آيا متولى موقوفه مى تواند در متن وقف نامه تغييراتى به نفع و مصلحت موقوفه انجام دهد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، الوقوف على حسب ما يوقفها اهلها، قابل تغيير نيست.

س 625 : آيا متولى موقوفه جهت حفظ موقوفه مى تواند اصلاحاتى را كه متوليان قبل انجام داده بودند به نفع موقوفه تغيير دهد يا خير؟ (توضيح اين كه بدون آن تغييرات عملا امكان نفوذ متولى در آن موقوفه ميسر نمى باشد.)

باسمه جلت اسمائه

چنان چه آن اصلاحات صحيح بوده، تغيير اين هم صحيح است.

س 626 : اين

جانب در ساخت و تعمير مسجد كوشش داشته ملكى را نيز وقف نموده به امام حسين عليه السلام كه در آن مسجد روضه براى سيدالشهداء عليه السلام اقامه بشود. اكنون مسجد متروكه و اطراف مسجد از سكنه خالى شده و نمى شود در آن اجتماع كرد. هر چه سعى و كوشش نمودم مردم را در آن مسجد جمع كرده درآمد موقوفه را در آن خرج كنم، نشد و اكنون امكان اجتماع در آن مسجد نيست; آيا مى شود آن مبلغ درآمد موقوفه را در مساجد ديگر و يا در مسجد روستاى محروم ديگر خرج كنم؟ تكليف شرعى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مجازيد در مسجد محل يا مسجد محروم ديگر خرج كنيد; و اولى اين است كه در مسجد محل اگر احتياج دارد، صرف نماييد.

س 627 : در سال 1357 مرحومه اقدام به انشاء وصيت نامه در حضور روحانى محل مى نمايد و در وصيت نامه به پسر بزرگ خود اعلام مى دارد كه مبلغ شش هزار تومان بدهى دارد و وصى نيز تمامى مراحل وصيت نامه را انجام داده است. حال با توجه به اين كه وصى فوت نموده و كل ماترك مرحومه فقط يك قطعه زمين مزروعى مى باشد و ثلث نيز جدا گرديده است. فرزندان وصى كه از جمله آنان اين جانب هستم و خواهان طلب خود و هزينه هاى خرج شده براى مرحومه مى باشيم; و با توجه به اين كه وصى نيز فوت نموده و در خصوص ثلث كسى را معرفى ننموده، آيا ثلث مرحومه براى ما اصل مال مى شود يا ثلث باقى مى ماند؟ و اگر ثلث باقى مى ماند، چه

كسى مسئوليت اين ثلث را بايد عهده دار باشد؟ چرا كه پسر دوم مرحوم خواستار گرفتن ثلث زمين بوده و خواستار تقسيم ثلث بين وراث مى باشد و هم چنين نحوه محاسبه بدهى مرحوم چگونه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ثلث اموال با مردن وصى بايد خرج مصارفى كه تعيين نموده بشود و تقسيم ثلث بين وراث جائز نيست; و اگر مقدارى زيادتر از مصارف تعيين شده مانده باشد، بايد با اذن حاكم شرع خرج خيرات براى خود آن مرحوم بشود.

عزادارى و اعياد

س 628 : آيا جائز است برنج حسينيه را براى مراسم اربعين حسينى و يا مراسم ديگر، به خارج از حسينيه برده و در جاى ديگر، آن را پخت كنند؟

باسمه جلت اسمائه

مصرف در جاى ديگر و براى جمعيت ديگر جائز نيست; ولى پخت در جاى ديگر و صرف در حسينيه و يا براى جمعيت حسينيه جائز است.

س 629 : آيا جائز است كه برنج خارجى موجود حسينيه با برنج ديگر معاوضه، و در حسينيه پخت شود؟

باسمه جلت اسمائه

معاوضه برنج خارجى با برنج ديگر و صرف در حسينيه جائز است.

س 630 : آيا جائز است خدمه به نام حسينيه، از چند نفر پول جمع كنند و برنجى را براى حسينيه با آن پول بخرند و در حسينيه براى مراسم اعياد و وفيات ائمه اطهار(ع) پخت كنند، بعد، درخواست به همان مقدار برنج خارجى از حسينيه را بنمايند و آن برنج را گرفته، به خيريه و فقرا بدهند؟

باسمه جلت اسمائه

آن پول جمع شده كه با آن برنج خريدند و صرف در حسينيه شده است، چيزى به ازاى آن حق ندارند و درخواست مذكور بى مورد است و نمى

شود از برنج حسينيه به آن ها داد.

س 631 : آيا كسى از خدمه و دست اندركاران حسينيه مى تواند بدون اذن متولى، امنا حسينيه و هيئت مديره كه از نظر شرع و قانون رسمى هستند، در حسينيه فعاليتى، دخالتى و يا عملى انجام دهد، از نظر شرع مأذون است؟

باسمه جلت اسمائه

خير شرعاً مأذون نيستند.

س 632 : آيا كسى از خدمه و يا دست اندركاران حسينيه مى تواند تحت عنوانى به نام حسينيه (تحت عنوان، آشپزخانه، خدمه حسينيه، خيمه حسينيه، برق حسينيه، چراغ و لاله حسينيه و غيره) پول جمع آورى كند و متوليان و امنا و هيئت مديره مخالف باشند؟ با توجه به اين كه همه هزينه هاى مناسبت ها را حسينيه با فاكتور رسمى مى پردازد و اعلام كرده كه هر نوع پولى را فقط بايد دفتر حسينيه تحويل بگيرد و برابر پول تحويل گرفته شده، رسيد و مهر رسمى حسينيه داده شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه پول جمع شده را تحويل دفتر حسينيه بدهند، اشكال ندارد; و اما خودشان بخواهند مصرف كنند، جائز نيست.

س 633 : آيا جائز است اگر متبرعى براى يك روز خاص در حسينيه درخواست كرد كه برايش پخت كنند، آن را در روز ديگرى پخت نمايند و يا اضافه پخت آن را در روز ديگر پخت كنند، بدون اين كه متبرع اطلاع داشته باشد؟ يا اين كه براى يك پخت، دو بار پول بگيرند و پول دوم را هزينه پخت ديگرى در حسينيه نمايند!؟

باسمه جلت اسمائه

در هر سه مورد سؤال، جواب منفى است و آن عدم جواز است.

س 634 : به نظر حضرت عالى در ميلاد ائمه اطهار عليهم

السلام مراسم جشن و سرور بايد چگونه باشد تا هم حق آن بزرگواران سلام الله عليهم ادا شود و هم بى احترامى به آن ها نشود؟

باسمه جلت اسمائه

«شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»، پس اصل اظهار فرح به نحو متعارف حتى با كف زدن خوب است; اما اگر توأم با موسيقى و غنا، و اختلاط زن و مرد به نحو رقص جمعيتى باشد، حرام است.

س 635 : در بعضى از مجالس عزادارى، مردم برهنه شده و سينه مى زنند و ظاهراً بعضى از آقايان مراجع عظام (حفظهم الله و ابقاهم) بر جواز اين عمل فتوا داده اند، سؤالاتى در اين زمينه مطرح است:

الف. نفس اين عمل آيا مجوز شرعى و تكيه گاه روايى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خود عمل چون يكى از مصاديق عزادارى است، حسن است; و قطع نظر از آن فى نفسه هم جائز است.

س 636 : ب. در صورتى كه در بعضى از مجالس به عينه ديده مى شود بعضى از افراد از اين فرصت سوء استفاده كرده و اعمال منافى عفت و لااقل منافى شخصيت عزاداران (نگاه با لذت) انجام مى دهند، آيا جواز برهنه شدن هم چنان باقى است؟

باسمه جلت اسمائه

عمل آن افراد حرام است; ولى موجب حرمت اين عمل نمى شود. مثلا كسى اگر در اثناء نماز به زن نامحرم نگاه كند، كارى است خلاف شرع; ولى نماز صحيح است.

س 637 : ج. آيا مجرد احتمال مفسده در برهنه شدن، دليل بر عدم جواز آن مى باشد يا انسان بايد طبق موازين شرعى به اين امر يقين پيدا كند؟

باسمه جلت اسمائه

برهنه شدن خودش مفسده پيدا نمى كند،

توأم با مفسده مى شود. به هر تقدير، آن امر توأم حرام است، نه برهنه شدن; به علاوه مجرد احتمال، اثر ندارد.

س 638 : وسايلى از پول عزاداران هيئتى خريدارى مى شود، اگر يك يا چند نفر از اعضاى هيئت به استفاده آن وسايل در جاهاى ديگر راضى نباشند، آيا مى توان از آن وسايل در جاى ديگر استفاده كرد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه صاحبان پول در وقت پول دادن مقيد كنند كه در جاى ديگر از آن چيزهايى كه از اين پول خريدارى مى شود استفاده نكنند، جائز نيست.

س 639 : با توجه به اين كه افرادى كه پول مى دهند قصد هديه به همان هيئت را دارند گرچه صيغه وقف جارى نمى كنند ولى از قول و فعل آن ها فهميده مى شود كه منظورشان استفاده در هيئت است. در اين صورت، مى توان در جاهاى ديگر اعم از مساجد و غيره استفاده كرد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانند چون صيغه وقف لازم نيست; وقف معاطاتى نيز همين حكم را دارد.

معاملات

س 640 : آيا نانوا كه نان سوخته يا خمير به ديگران مى دهد و نان سفارشى به آشنايان يا دوستان خود مى دهد با همان قيمت، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

مشترى مجبور نيست نان سوخته را قبول كند. بنابراين، خودش قبول مى كند و نانوا خلاف شرعى انجام نمى دهد.

س 641 : شخصى معامله اى به شرح ذيل انجام داده است:

به مصالحه شرعيه لازمه منتقل نمود فلانى يك جعبه كبريت المشهود فى المجلس به آقاى فلانى در حالى كه تمام اقارير شرعيه شان نافذ و ممضى بود به مبلغ سى هزار تومان; به شرط

آن كه بايع مبلغ يك مليون تومان به صورت قرض الحسنه در اختيار مشترى از تاريخ عقد اين قرارداد به مدت يك ماه قرار دهد. صيغه مصالحه جارى و واقع گرديد و قبض و اقباض صورت گرفت و مشترى مبلغ يك ميليون تومان قرض الحسنه را دريافت نمود و متعهد شد كه در پايان مدت، مبلغ مذكور را بدون عذر و بهانه به بايع عودت نمايد.

حال سؤال اين است كه آيا اين معامله از نظر حضرت عالى صحيح است؟ و در فرض عدم صحت معامله، آيا اين شخص مرتكب ربا شده است؟

باسمه جلت اسمائه

معامله واقع شده به نحو مذكور هيچ ربطى به ربا ندارد و صحيح است.

س 642 : آيا در بيع، مضطر و مكره فرق دارد؟ و كدام يك صحيح نيست؟

باسمه جلت اسمائه

بلى فرق دارد; بيع مضطر صحيح است، ولى بيع مكره صحيح نيست.

س 643 : مسأله اى تحت عنون «تفويت فرصت» نزد حقوق دانان اسلامى و غير اسلامى مطرح شده و مورد پژوهش اين جانب است، به اين ترتيب كه: هر گاه شخصى فرصت كسب منفعت يا دفع ضرر را از ديگرى عمداً يا بر اثر تقصير فوت نمايد; مثلا:

1 _ هر گاه نامه رسان در رسانيدن دعوتنامه مصاحبه و يا آزمون براى انتخاب شغلى به دعوت شده تقصير كند. در نتيجه شخص مدعو، فرصت مصاحبه يا آزمون و احتمالا انتخاب شدن براى آن شغل را از دست بدهد;

2_ هر گاه صاحب اسب مسابقه را از شركت در مسابقه اسب دوانى باز دارند يا بر اثر تقصير مسبب نرسيدن او به مسابقه شوند. در نتيجه از فرصت شركت در مسابقه و احتمالا بردن

جايزه مالى محروم شود،

3 _ هر گاه عمداً يا بر اثر تقصير باعث شوند كه دانش آموزى از شركت در كنكور محروم شود. در نتيجه فرصت شركت در كنكور و احتمالا قبول شدن و مثلا پزشك يا مهندس شدن را از دست بدهد،

4 _ هر گاه بر اثر تقصير راننده اى، طبيبى يا مال دارى كشته شود و نامزد او احتمالا فرصت ازدواج و برخوردارى هاى مادى و معنوى را از دست بدهد; حكم به چه شكل مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر احتمال به دست آوردن منفعت، مبتنى بر امارات و قراين، قوى و معقول باشد يا بسيار ضعيف باشد، به ترتيب برخى از حقوق دانان حكم به ضمان و عدم ضمان كرده اند; ولى هرگاه مسأله چنان باشد كه به يقين يا نزديك به يقين، نتوان گفت كه براى آن شغل انتخاب مى شده يا نمى شده و يا در مسابقه برنده مى شده يا نمى شده است و به همين ترتيب در ساير مثال ها; به عبارتى نتوان به هيچ يك از دو طرف مسأله حكم كرد، در اين صورت برخى از حقوق دانان اسلامى و غير اسلامى نفس از دست دادن فرصت كسب منفعت يا دفع ضرر را صرف نظر از اين كه يقيناً منتهى به كسب مالى يا دفع ضرر مى شده است يا خير، ضرر دانسته و معتقد شده اند بايد خسارت به تناسب ميزان و درجه احتمال و شانس شخص براى رسيدن به آن منفعت يا دفع ضرر داده شود به طور مثال: اگر شانس برنده شدن آن اسب در مسابقه 30 درصد بوده است، 30 درصد از ارزش جايزه

اى كه در صورت برنده شدن نصيب او مى شد، بايد به عنوان خسارت پرداخت شود.

س 644 : آيا ربا بين مسلم و كفارى كه ذمى نيستند و حربى هم نمى باشند، جائز است؟ مثل كفار كشورهاى برزيل و غيره؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 645 : به بنگاه براى معرفى منزل اجاره اى مراجعه كرديم، آدرس را گرفته و بعد از معرفى منزل را پسنديدم. حالا با صاحب خانه توافق كرده ايم در منزل قرارداد را بنويسيم. آيا شرعاً وظيفه داريم به بنگاه مراجعه كنيم و قرارداد بنويسيم؟ آيا چيزى مديون بنگاه دار هستيم؟

باسمه جلت اسمائه

آدرس گرفتن سبب لزوم نوشتن قرارداد در بنگاه نمى شود و ضمان را هم سبب نمى شود.

س 646 : شخصى مال غصبى را به مغازه دار فروخته، نمى دانسته كه خوردن مال غصبى حرام است و نگفته كه اين مال غصبى است و خريدار هم نمى دانسته كه اين مال غصبى است، و آن را خريده است، فروشنده هم نگفته كه اين مال غصبى را به شما فروختم; فروشنده مديون پول خريدار هست يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، فروشنده نسبت به پولى كه از خريدار گرفته، ضامن است. نهايتاً خريدار هم بعد از توجه نسبت به مالى كه خريده، نسبت به مالك آن ضامن است; البته حكم تعاقب ايادى را دارد كه در صورت پرداخت، مى تواند از فروشنده بگيرد.

س 647 : وامى كه بانك ها به سند ازدواج مى دهند و موقع دريافت اقساط زيادى مى گيرند، چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه زيادى شرط در وام باشد، ربا و حرام است; اما اگر به عنوان ديگر مانند كارمزد

يا هبه باشد، اشكال ندارد.

س 648 : اين جانب مبلغى از شخصى قرض گرفتم، الآن شك دارم كه قرضم را پرداخت كردم يا نه; ولى طرف مقابل يقين دارد و مى گويد نكرده اى; تكليف چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بايد بپردازيد.

س 649 : پشت قرآن و يا كتب ادعيه، قيمت فروش درج مى شود، حكم آن چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد; چون بيع مصحف به نظر من حرام نيست ولى مكروه است; آن هم در خصوص بيع; والا نقل به عنوان غير بيع مكروه هم نيست.

س 650 : در چند سال قبل شخصى زمينى را به شخص ديگرى مى فروشد; شخصى ثالث متعهد مى شود كه در صورت كشف و بروز فساد ثمن مأخوذ وسيله فروشنده را به خريدار رد نمايد. آيا چنان چه ثالث عين ثمن را به خريدار تأديه نموده باشد، شرعاً فقط مستحق دريافت وجه تأديه شده خواهد بود يا آن كه استحقاق دريافت خسارت و زيان ديركِرد را نيز خواهد داشت؟ به عبارت ديگر، آيا پرداخت كننده وجه بايست علاوه بر اخذ وجه پرداختى، ديركرد وجه را نيز از فروشنده دريافت كند؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ وجهى براى ضمان ديركرد نيست. بنابراين، زائد بر ثمن چيزى لازم نيست پرداخت شود.

س 651 : آيا بليط بخت آزمايى را كه به عناوين مختلف خريد و فروش مى كنند جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

در هر نوع بليط بخت آزمايى، گرفتن پول خلاف شرع است.

س 652 : در هبه به ذى رحم، اگر واهب چيزى را شرط كند و متّهب آن شرط را عمل نكند، آيا واهب مى تواند رجوع كرده و عين موهوبه، يا مثل و يا قيمت آن

را استرداد نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت بقاى عين موهوبه، واهب مى تواند رجوع كند.

س 653 : در بحث وكالت فرموده اند حق الوكاله بايد معلوم باشد. اگر من كسى را

وكيل كنم كه معامله اى برايم انجام دهد و حق الوكاله را ده درصد از سود

حاصله (كه نمى دانم چقدر است) قرار دهيم، آيا اين مقدار از جهالت ضرر

دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر هم جهالت ضرر داشته باشد، اين مقدار جهالت ضرر ندارد.

س 654 : زيد مبلغى را به بانك سپرده، و بانك هرچند وقت يك بار به زيد وام

مى دهد و زيد اين وام را به بانك يا به كسى ديگر به مبلغ بالاتر مى فروشد، آيا

جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 655 : در تلويزيون اعلام مى شود در صورتى كه نتيجه مسابقه (فوتبال و...) را پيش بينى كنيد و صحيح باشد، به قيد قرعه به شما جايزه اى اهدا مى كنيم. تصرف در اين جايزه اشكال دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه ملزم نباشد حتى بعد از قرعه به دادن جايزه، گرفتن آن اشكال ندارد والا شبه قمار است و جائز نيست.

س 656 : در هبه مشروطه، هرگاه قبل از تحقق شرط، يكى از طرفين از دنيا برود، آيا هبه لازم گرديده و استرداد عين موهوبه، يا مثل و يا قيمت آن جايز نيست؟

باسمه جلت اسمائه

موت واهب يا متهب قبل از تحقق شرط موجب لزوم هبه مى شود.

س 657 : نظر شما راجع به ثبت نام حج عمره واجب و مفرده كه بانك ها انجام مى دهند و سپس در موقع رفتن سود آن را حساب مى كنند، چگونه است؟ با سود

پول آن ها بايد چه كرد؟

باسمه جلت اسمائه

سودى كه بانك مى دهد، حلال و بى اشكال است.

س 658 : نظر شما راجع به سپرده هاى كوتاه مدت يا بلند مدت در بانك ها كه سود آن را ماهيانه محاسبه مى نمايند، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

حلال است; تفصيل را در آخر توضيح المسائل نوشته ام، ملاحظه بفرماييد.

س 659 : وام هايى كه بانك مى دهد و در طول پنج سال يعنى به اين صورت كه نقد خريد خودرو را مى دهد و به صورت اقساط از ما مى گيرد و زيادتر مى گيرد و براى گذران زندگى چاره اى نداريم و بالاخره بايد وام بگيريم، چه نظر مى دهيد؟

باسمه جلت اسمائه

شما با پول بانك براى بانك ماشين را بخريد و از طرف بانك به خودتان بفروشيد كه اقساط مقدارى زيادتر بخريد; به مأمور بانك هم بگوييد چنين كارى مى كنم.

س 660 : وكيل اين جانبه به وكالت از اين جانبه معامله فروش آپارتمان انجام داده است، شخص خريدار شرط جارى صيغه را پرداخت كامل بيع به مبلغ 5 ميليون تومان قبول كرده كه حدود 25 درصد كل ثمن معامله بوده است و از مبلغ 5 ميليون تومان سه ميليون نقد خريدار داده دو ميليون تومان باقيمانده را چك داده كه يك ماه بعد وصول شود، آن هم در بانك مربوطه برگشت خورده. خريدار كه صاحب امضاى چك است از پرداخت كامل بيع خوددارى مى نمايد. در ضمن شرط تحويل آپارتمان 80 درصد ثمن معامله مى باشد كه از سوى خريدار پرداخت نشده است. بيست درصد باقيمانده را خريدار قبول كرده كه در دفتر اسناد رسمى هنگام

امضاى انتقال سند خريدار بايستى پرداخت كند تا آپارتمان به نام او گردد. نظر به اين كه شرط انجام معامله و جارى شدن صيغه پرداخت كامل 5 ميليون تومان بود، با توجه به آن كه بيع اوليه داراى عيب شده و از طرف خريدار عيب آن رفع نگرديده، فروشنده معطل مانده، آيا فروشنده حق دارد معامله را برهم بزند و ابطال آن را بخواهد؟

باسمه جلت اسمائه

فروشنده خيار تأخير دفع ثمن دارد و مى تواند معامله بهم بزند.

س 661 : معامله اى بين دو نفر صورت گرفته شده و خريدار به جاى اين كه مبلغ را به فروشنده پرداخت نمايد، بدون اجازه فروشنده به فرزند وى به صورت نيمه كامل پرداخت نموده و رضايت فروشنده را نيز در نظر نگرفته و بعد از مدتى هم به همين دليل كه فروشنده رضايت نداشته، معامله با رضايت طرفين در حضور شهود اقاله گرديده است. لطفاً نظر مباركتان را مرقوم فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

معامله مذكوره جهاتى دارد كه فروشنده مى تواند معامله را فسخ كند; ولى با اقاله طرفين قضيه حل شده است و پولى كه خريدار به فرزند فروشنده داده، مربوط به فروشنده نيست. از خود فرزند مطالبه كند و به آن چيزى كه مورد معامله بوده خريدار هيچ حقى ندارد.

س 662 : مغازه جزء مستثنيات دين هست يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، جزء مستثنيات دين نيست.

س 663 : پيمانكارى سيمان دولتى گرفته تا آن را مصرف كند، ولى كار را به ديگرى واگذار كرده و سيمان را آزاد فروخته است; اين عمل آيا علاوه بر حرمت تكليفى، حرمت وضعى هم دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى دارد.

س 664 : در

نانوايى كار مى كنم، صاحب مغازه مجبورم مى كند كه از چانه نان كم بگذارم، اين جانب به اماكن دولتى خبر داده ام، اما هيچ اقدامى نكرده اند (مجبورم براى تأمين معاش كار كنم) آيا حقوق من اشكال دارد يا خير؟ آيا واجب است كار را رها كنم يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

حقوق شما اشكال ندارد و لازم نيست كار را رها كنيد.

س 665 : آيا مى شود سند خانه را به شخصى اجاره داد تا به رهن بانك بگذارد (مدت يك سال) و ماهانه مبلغى بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود; اشكال ندارد.

س 666 : شخصى ليسانس دارد، با پول، مدرك فوق ليسانس خريده و وارد كار شده است و حقوق مى گيرد، آيا دريافت اين حقوق اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه در استخدام و دريافت حقوق، داشتن فوق ليسانس معتبر است، گرفتن حقوق اشكال دارد; ولى اگر استخدام و گرفتن حقوق معامله خاصى است و شرط ضمن العقد اين است كه فوق ليسانس داشته باشد، حقوق گرفتن شخص مذكور اشكال ندارد.

س 667 : لقطه در كشور كفر آيا حكم لقطه در كشور اسلامى را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

لقطه در كشور كفر غير حربى حكم لقطه در كشور اسلامى دارد.

س 668 : مستدعى است با عنايت به وضعيت باشگاه هاى بيليارد كه محل تجمع اراذل و اوباش و اغفال نوجوانان مى باشد، نظر خود را اولا در خصوص حكم بازى بيليارد مبنى بر قمار بودن و يا ورزشى بدون آن بيان نموده و ثانياً حكم حضور در چنين باشگاه ها و ثالثاً حكم اكتساب روزى از چنين راه هايى را مرقوم فرماييد؟

باسمه جلت اسمائه

بازى بيليارد

اگر با برد و باخت باشد، قمار است; والا قمار نيست و ورزش است. حضور در باشگاه فى نفسه اشكال ندارد. اكتساب روزى از تجمع قماربازان جائز نيست; ولى اكتساب از راه بازى بيليارد بدون برد و باخت حلال است و اشكال ندارد.

س 669 : هرگاه متعاملين مقرر نموده باشند هر يك از متعاملين در صورتى كه معامله را فسخ نمايد، بايد پنج ميليون خسارت به طرف مقابل بپردازد; الف: اولا آيا شرط مزبور صحيح است؟ ب: بر فرض صحت شرط، با عنايت به اين كه مهلتى براى آن مقرر نشده است، آيا متعاملين تا 10-15 سال بعد هم مى توانند معامله را به هم بزنند؟ (با عنايت به اين نكته كه تفاوت قيمت 15 سال قبل و الآن بسيار زياد است) ج: در صورتى كه يكى از متعاملين در مبيع تصرفاتى نموده باشد، مثلا در زمين خريدارى شده منزلى ساخته باشد و اين ساخت و ساز در مرائى و منظر فروشنده بوده، آيا مى توان اين امر را به منزله اسقاط عملى حق فسخ مزبور تلقى نمود؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر سؤال اين است كه شرط خيار بر متعاملين است بعوض، اين شرط ظاهراً صحيح است البته اگر مدت شرط معلوم باشد، و در صورت عدم تعيين مدت شرط، خيار باطل است و عقد هم بر حسب فتاوى فقهاء باطل مى شود به واسطه غررى بودن بيع; و بر فرض صحت بيع و شرط، تصرفات ذكر شده ظاهراً اسقاط عملى حق فسخ است.

س 670 : كتابى توسط ناشر چاپ مى شود، كه در آن غلط املايى و يا صفحاتى سفيد و يا ناقصى در فرم ها

وجود دارد، آيا ناشر مجاز است آن كتاب ها را نشر دهد و بفروشد؟

باسمه جلت اسمائه

مجاز بودن ناشر منوط به رضايت مؤلف است.

س 671 : بعضى مواقع، كتاب چند سال در انبار مى ماند تا به فروش رسد، آيا ناشر مى تواند قيمت پشت جلد آن ها را تغيير دهد و به قيمت روز بفروشد؟ و هم چنين آيا كتاب ناشر ديگرى را مى توان با تغيير قيمت پشت جلد آن فروخت؟

باسمه جلت اسمائه

اگر كتاب متعلق به ناشر است، بلى مى تواند; و اگر متعلق به ديگرى است، بايد از او سؤال شود.

ب: كتب ناشر ديگر را نيز اگر مجاز است در نشر آن كتب بلاقيد، بلى مى تواند; اما اگر مقيد است، بايد رعايت قيد را هم بكند.

س 672 : از چاپ كتابى توسط وزارت ارشاد اسلامى جلوگيرى شده، خسارت و هزينه هاى كتاب به عهده مؤلف است يا ناشر و يا وزارت ارشاد اسلامى؟

باسمه جلت اسمائه

اگر وزارت ارشاد اعلام نموده است كه به واسطه صلاح مجتمع يا صلاح مملكت من نمى گذارم هر كدام نشر شود مع ذلك كتابى را چاپ نموده اند و وزارت بر حسب موازين قانونى جلو گرفته است، وزارت ارشاد ضامن نيست; و ناشر نيز اگر فقط اجير است در نشر، او هم ضامن نيست.

س 673 : شخصى به عنوان مؤلف، كتابى را به ناشرى براى چاپ مى سپارد، پس از چاپ معلوم مى شود، مؤلف كتاب شخص ديگرى است، تكليف كتاب، حق تأليف و هزينه هاى انجام شده با كيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مؤلف كتاب قبول كرد اين عمل را و اين معامله فضولى را اجازه داد، كتاب، حق

التأليف، هزينه با او است; والا كسى كه مؤلف نيست و خود را مؤلف كتاب معرفى كرده، غاصب است و الغاصب يؤخذ بأشد الأحوال.

س 674 : مؤلفى، كتابى مشابه كتاب قبلى خود تأليف مى كند و به ناشر ديگر مى دهد، ناشر كتاب اول آيا حق جلوگيرى از نشر كتاب مشابه را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مؤلف حق نشر را به ناشر اول داده است، بلى ناشر اول مى تواند جلوگيرى از نشر ديگرى بنمايد; ولى اگر فقط اجازه نشر داده نه حق النشر، نمى تواند جلوگيرى كند.

س 675 : پس از چاپ كتاب معلوم مى شود در يكى از مراحل فنى چاپ كتاب، اشكالاتى در متن كتاب پديد آمده، خسارت به عهده ناشر است يا عوامل فنى (مثل ليتوگرافى، چاپ خانه و...)؟

باسمه جلت اسمائه

اين مسأله مانند مسأله تعاقب ايدى است، مؤلف مى تواند از هر كدام خسارت بگيرد ولى استقرار ضمان با عوامل فنى است.

س 676 : ناشرى كتابى را چند سال است چاپ نمى كند، آيا مؤلف مجاز است كتاب را به ناشر ديگرى واگذار كند؟ و آيا اگر ناشرى چاپ كتابى را معطل نمايد، مؤلف مى تواند از او خسارت بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر حق نشر را به او داده است مشروطاً به چاپ كردن در زمان معين، با تخلف شرط حق النشر را پس مى گيرد و مى تواند به ناشر ديگرى واگذار كند; ولى اگرناشر معطل كند، وجهى براى گرفتن خسارت نمى دانم.

س 677 : آيا ناشر يك كتاب، حق واگذارى آن كتاب مؤلف را به ناشر ديگرى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه حق النشر را مطلقاً به كسى واگذار كرده است،

بلى مى تواند او به ناشر ديگرى بدهد.

س 678 : آيا مى توان كاغذ تعاونى را كه براى چاپ يك كتاب گرفته شده در بازار فروخت و بعداً كاغذ آزاد خريدارى شود و آن كتاب چاپ گردد؟ و هم چنين آيا با كاغذ تعاونى اى كه به كتاب خاصى تعلق گرفته است، مى توان كتاب ديگرى چاپ نمود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو مورد سؤال، جواب مثبت است.

س 679 : آيا مؤلفى كه فقط براى يك چاپ كتابش را به ناشرى واگذار كرده، براى واگذارى چاپ دوم كتاب به ناشر ديگر، بايد فيلم و زينگ كتاب را از ناشر اول خريدارى كند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مخارج چاپ با ناشر باشد، بلى بايد فيلم و زينگ را از ناشر بخرد; ولى ناشر خودش نمى تواند از آن فيلم و زينگ استفاده كند مگر به فروش به ناشر ديگرى كه مؤلف اجازه نشر به او داده است.

س 680 : ناشرى كتابى را با هزينه مؤلف و براى مؤلف چاپ مى كند و بعدها ماليات و يا هزينه اى بر آن كتاب تعلق مى گيرد، آيا هزينه را بايد ناشر پرداخت كند يا مؤلف؟

باسمه جلت اسمائه

ماليات و يا هزينه اضافى با ناشر است; ولى ماليات و هزينه كتاب با مؤلف است.

س 681 : هزينه هايى كه ناشر براى بهبود كيفيت كتاب انجام مى دهد، مثل ويراستارى و... آيا مى تواند از مؤلف دريافت كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مؤلف در آن امور اجازه دهد، بلى مى تواند از او مطالبه كند; والا نمى تواند.

س 682 : تغيير قطع يك كتاب و يا مقدار تيراژ، تأثيرى در فسخ قرارداد كتاب دارد يا

نه و آيا مؤلف مى تواند ادعاى خسارت نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

اين امر مربوط است به قرارداد بين مؤلف و ناشر; مانند كاغذ كتاب، كيفيت چاپ و.... .

س 683 : به طور كلى، حق (دائمى و موقت) تأليف، ترجمه، نوشته و يا چاپ كتاب در اسلام چگونه است؟ و آيا اين حق مشمول مرور زمان مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

حق نشر و چاپ كتاب مانند ملكيت است; اگر مالك اسقاط حق بكند يا بگويد هر كسى مجاز است در چاپ، قضيه روشن است; والا اگر بميرد آن حق منتقل به ورثه مى شود مادامى كه ورثه محدود است; و اگر ورثه از حد گذشت، به نظر من عقلاء ثبوت حق را به ورثه نمى دهند بلكه حق ساقط مى شود.

س 684 : آيا مى توان كتابى را كه زير چاپ است به صورت نسيه و چكى فروخت؟

باسمه جلت اسمائه

با تعيين عدد صفحات و خصوصيات دخيله در قيمت، بله; والا بيع از ناحيه جهالت خالى از اشكال نيست، ولى مصالحه آن و نقل به غيربيع اشكال ندارد.

س 685 : كتاب هايى كه در چاپ هاى جديد آن، مرتب اضافات دارد و تغيير مى كند (مثل فرهنگ هاى زبان و...)، آيا مى توان چاپ هاى قبلى آن را كه هنوز در انبار مانده است، فروخت؟ هم چنين فروش كتاب هايى كه مطالب آن كلا متروك شده و قابل استفاده نيست، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

الف: بله; اگر تذكر داده شود.

ب: كتابى كه مطالب آن به كلى متروك شده باشد و ماليت داشته باشد، اشكال ندارد.

س 686 : آيا جائز است مؤلفان و مترجمان و صاحبان آثار هنرى مبلغى

را در برابر زحماتشان و يا به عنوان حق التأليف در مقابل تلاش و وقت و مالى كه براى انجام آن كار صرف كرده اند، تقاضا نمايند؟

باسمه جلت اسمائه

ثبوت حق التأليف متوقف بر اين امور بوده، و در گرفتن حق التأليف اين كارها هم دخالت دارد.

س 687 : اگر مؤلف يا مترجم يا هنرمند در برابر چاپ اول اثر خود مبلغى را دريافت كند و در عين حال براى خود حقى را نسبت به چاپ هاى بعدى شرط كند، آيا مى تواند در چاپ هاى بعدى حق خود را از ناشر مطالبه نمايد؟ دريافت اين مبلغ چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

همان گونه كه به واسطه حق التأليف از چاپ اول پول مى گيرد، به همان جهت از چاپ دوم هم مى تواند بگيرد.

س 688 : اگر مصنف و مؤلف در اجازه چاپ اول چيزى در مورد چاپ هاى بعدى ذكر نكرده باشند، آيا جائز است ناشر بدون كسب اجازه مجدد و پرداخت مبلغى به آنان مبادرت به تجديد چاپ نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

چون جواز نشر از آثار حق تأليف است كه مؤلف به ناشر مى دهد و ظاهراً اجازه نشر همان مرتبه اول است، بنابراين تجديد چاپ بدون اجازه مؤلف جائز نيست.

س 689 : در صورتى كه مصنف به علت سفر يا فوت و مانند آن غايب شود، درباره تجديد چاپ از چه كسى بايد كسب اجازه شود و چه كسى بايد پول را دريافت كند؟ و آيا ناشر موظف است كه ورثه او را پيدا كند تا حق تأليف كتاب را به آن ها پرداخت كند؟

باسمه جلت اسمائه

حق تأليف از حقوقى است كه

(ماتركه الميت من مال او حق فلوارثه) شامل آن هست، بنابراين بايد مراجعه به ورثه شود.

س 690 : مال (مجهول المالك) به چه مالى مى گويند؟ و مضاربه در فقه شيعه به چه معناست؟

باسمه جلت اسمائه

مال مجهول المالك مالى است كه مالك غير خود شخص است ولى شناخته نشده است و دسترسى به او نيست. مضاربه عبارت است از اين كه انسان مالى را به غير بدهد كه آن شخص با آن معامله تجارت و كاسبى كند به اين شرط كه استفاده و ربحى كه عائد مى شود، بين آن دو به نصف يا ثلث و يا كم تر تقسيم شود.

س 691 : آيا استفاده بهايى ها از عقود اسلامى مانند فروش اقساطى و مضاربه و امثال اين عقود كه مشتريان بانك ها استفاده مى نمايند، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، جائز نيست.

س 692 : در بيمه كه از عقود است بايد طرفين از شرائط آگاه باشند. اگر شخصى يا سازمانى بدون اطلاع آن شخص، ايشان را بيمه كند در حالى كه از بعضى از شرائط اطلاع پيدا نمى كند، آيا چنين بيمه اى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بيمه اگر چه از عقود است، ولى جهل أحد الطرفين به بعضى شروط، موجب بطلان اصل معامله نمى شود.

س 693 : شركت دادن بهايى ها در قرعه كشى حساب هاى قرض الحسنه بانك ها و به طور كل افتتاح حساب هاى مختلف مانند قرض الحسنه و كوتاه مدت و بلند مدت براى آنان چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

جائز نيست.

س 694 : هرگاه شخصى به قصاص نفس محكوم شده باشد، آيا مى تواند اعضاى بدن خود را

(مانند كليه و...) بفروشد، البته به گونه اى كه به حيات او صدمه نزند؟

باسمه جلت اسمائه

شخص محكوم به قصاص نفس مى تواند اعضاى بدن خود را به ديگرى با عوض و بدون آن منتقل كند; ولى در خصوص بيع اشكال دارد اما به عنوان مصالحه، يا هبه و امثال اين ها اشكال ندارد.

س 695 : چنان چه مقتول نيز فاقد كليه و... بوده چطور؟

باسمه جلت اسمائه

فرقى در اين حكم بين موارد نيست.

س 696 : طبق آيه شريفه «ولا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل» اكل مال غير بدون اذن صاحب مال جائز نبوده وشرعاً حرام است. به عبارت ديگر، سلب سلطه و تصرف مالك از اموال و املاك متصرفه وى جائز نبوده مگر با رضايت مالك و تأديه قيمت عادله، حال چنان چه ملكى موروثى كه داراى مالكين متعدد باشد بدون طوع و رضاى قلبى (رضايت فعلى و يا قولى) بعض از مالكين از طريق حراج به ثالثى انتقال يابد، تصرف منتقل إليه در ملك مورد انتقال شرعاً محكوم به صحت است يا بطلان؟

باسمه جلت اسمائه

فروش مال غير اعم از مال مشترك و مال مختص بدون رضايت مالك آن جائز نيست و باطل است; و چنان چه فروخته شود، خريدار نمى تواند در آن مال تصرف كند. بلى، اگر مالك معامله را امضا كند، صحيح مى شود كما اين كه اگر رضايت به تصرف خريدار داشته باشد، تصرف او جائز است. بنابراين، در ملك مذكور در سؤال، معامله باطل است و تصرف خريدار در آن مال حرام است.

س 697 : مالكى مغازه خود را با گرفتن سرقفلى به مستأجر اجاره مى دهد، حال مدت اجاره پايان پذيرفته

و مستأجر مغازه را تخليه كرده است و قصد دارد سرقفلى آن را به ديگران بفروشد; مالك ملك مغازه جهت كسب و كار به مغازه مذكور نياز دارد. آيا مالك ملك مغازه جهت خريد سرقفلى در بين خريداران داراى حق اولويتى هست يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، وجهى بر حق اولويت مالك نيست.

س 698 : اسناد مالكيت، مدارك شناسايى، اوراق بهادار، چك، سفته، عكس هاى شخصى، يادگارى هاى خانوادگى، دست نوشته هاى شخصى كه فقط براى مالك آن ارزشمند مى باشند و امثال آن ها:

الف) آيا مال محسوب مى شوند؟

ب) آيا موضوع سرقت قرار مى گيرند؟

ج) بر فرض مثبت بودن جواب بند ب، آيا سرقت تعزيرى است و يا با وجود شرايط مى تواند سرقت حدى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ماليت يك موجود حقيقى خارجى نيست، بلكه امر اعتبارى است; و آن هم دو قسم است: يك قسم تعبير مى شود از آن به ماليت ذاتيه و آن عبارت است از چيزى كه درآن منفعت عائده به انسان است و احتياج به آن هست،به حسب فطرت از خوراكى و لباس و امثال آن دو; و قسم ديگر آن چيزى است كه عقلا به واسطه احتياج، اعتبار ماليت بر آن مى نمايند; مانند اسكناس. بنابراين، مورد سؤال مال نيست و موضوع سرقت قرار نمى گيرد; ولى تعزير بر سرقت آن ها ثابت است; چون حقى است كه متعلق به آن امور و آن سرقت شده است.

س 699 : شخصى اقدام به فروش ملكى به ديگرى نموده و ثمن معامله را طى نه فقره چك دريافت نموده است و در ضمن مبايعه نامه ذكر شده است (چنان چه هر كدام

از نه فقره چك ذكر شده در مبايعه نامه در موعد مقرر پرداخت نشود معامله فسخ و خريدار بايد 20% از كل معامله را به فروشنده به عنوان ضرر و زيان پرداخت نمايد) اولين چك به مبلغ يكصد ميليون تومان در تاريخ 15/12/86 بوده و خريدار در ساعت اوليه مبلغ نه ميليون و پانصد هزار تومان در حساب داشته اما در ساعت هاى بعد مبلغ را تا يكصد و سى و دو ميليون تومان افزايش داده اما فروشنده در همان ساعت اوليه افتتاح بانك اقدام به برگشت چك نموده است و به همين استناد فسخ معامله را اعلام داشته است. حال اعلام بفرماييد آيا منظور از موعد رأس ساعت 30/7 دقيقه مى باشد و خريدار مكلف بوده موجودى را تكميل نمايد يا منظور پايان وقت ادارى و يا پايان روز شرعى مى باشد؟ آيا صرفاً پرداخت بايد از طريق بانك انجام شود و يا دستى و مراجعه حضورى نيز كفايت مى كند در حالى كه خريدار در ديگر حساب هاى خود موجودى كافى داشته است؟ آيا در اين خصوص ضرر و زيان صدق مى كند؟ آيا فروشنده شرعاً حق فسخ دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر موعد مقرر عرفى تا پايان روز شرعى مى باشد و پرداخت تقييد نشده است كه از طريق بانك باشد ولو ظاهر چنين باشد; چون به حسب ارتكاز اين گونه تعبير طريقت دارد به اين كه در موعد مقرر اين مبلغ پرداخت شود. بنابراين، اگر در مورد سؤال خريدار تا آخر روز موعد مقرر اعلام نموده است كه اين مبلغ حاضر است، فروشنده حق خيار فسخ ندارد.

س 700 : هيأت در صندوق قرض

الحسنه وام بدون بهره به عموم عاشقان اهل بيت(ع) و اهالى محترم ارائه مى دهد و در قبال اين وام ها مبلغى به عنوان مخارج صندوق از وام گيرنده دريافت مى كند; آيا اين وجه از نظر شرعى اشكال دارد; (براى هر 000،1000 ميليون ريال، 10000 ريال به عنوان خرج صندوق دريافت مى نمايند)

باسمه جلت اسمائه

چنان چه به عنوان سود وام نباشد و به عنوان مخارج صندوق باشد، اشكال ندارد.

س 701 : شخصى اقدام به پيش خريد يك دستگاه آپارتمان نيمه ساخته نموده

و در زمان انعقاد قرارداد 50 درصد ساختمان ساخته شده بود و بلافاصله بخشى

از ثمن معامله را پرداخت نموده است و بين فروشنده و خريدار بيع نامه

تنظيم گرديد و در اين معامله كليه اختيارات از طرفين ساقط گرديده و طرفين

نسبت به تحويل به موقع آپارتمان و ثمن معامله كوتاهى و قصور مى كنند و يك

سال از تاريخ تنظيم بيع نامه گذشت كه جمله زير با توافق طرفين به

بيع نامه اضافه و الحاق گرديد (چنان چه هر يك از چك هاى فوق الذكر)

(اشاره به دو فقره چك هاى مشخص و معين) در موعد مقرر پاس نشود، فروشنده حق فسخ را به طور يك جانبه دارد و اين شرط كه بعد از يك سال به

قولنامه اضافه مى شود در ضمن عقد خارجه لازمى نبوده و براى آن هم مدتى تعيين نگرديده است. آيا اين شرط كه بعد از يك سال به قولنامه

اضافه گرديده است بدون اين كه ضمن عقد خارج لازم باشد و بدون

اين كه مدتى داشته باشد، صحيح و نافذ و معتبر و لازم الوفاء و لازم

الرعايه است؟

باسمه جلت اسمائه

شرط ابتدايى كه

ضمن عقد نباشد، صحيح و لازم الوفاء نيست; و نافذ و معتبر و لازم الرعاية نمى باشد.

س 702 : دو نفر شريك هستند كه با يك فروشنده خارجى معامله مى كنند و به علت عدم همكارى فروشنده خارجى كار متوقف مى شود. يكى از شريكين سهم ديگرى را مى خورد و دوباره كار را شروع مى كند و با گذشت حدود يك سال با بحث و دعوا و دادگاه مبلغى را بابت گارانتى اجناس گذشته از فروشنده خارجى مى گيرد، آيا شريك اولى كه سهم خود را فروخته است، در اين مبلغ كه حاصل زحمت شريك سابق اوست، سهمى دارد يا ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

فروشنده سهم خود در آن مبلغ كه مربوط به قبل از فروش سهم است، شريك است.

س 703 : يكى از شرايط استخدام مركزى اين است كه حداقل چهار سال درس خارج فقه خوانده باشد، فردى با آوردن مدرك تقلبى مشغول به كار مى شود; الف) اگر مركز مربوطه بعد از اين كه مقدارى حقوق به او داده، آيا مى تواند آن مبلغ را به خاطر تخلف شرط پس بگيرد؟ ب) اگر هنوز حقوقى به او نداده است و متوجه خلاف شرط شود، آيا مى تواند از دادن اجرت امتناع ورزد؟

باسمه جلت اسمائه

آوردن مدرك تقلبى خلاف شرع است. استخدام اگر به عنوان خاص باشد، استخدام هم صحيح نيست و اگر شخص استخدام شود، مشروطاً به اين كه چهار سال درس خارج رفته باشد، استخدام صحيح است; ولى به واسطه تخلف شرط و فسخ، استخدام از بين مى رود; و در صورت عدم تحقق استخدام، استحقاق حقوق تعيين شده را ندارد. پس گرفتن آن

چه داده شده است نيز صحيح است.

س 704 : اگر به خاطر دست كارى ترازو، وزن جنسى زيادتر نشان داده بشود و معامله انجام شود، آيا فروشنده مقدار زيادى را كه مى گيرد مالك مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً مالك نمى شود و زيادى را كه گرفته است، مديون است.

س 705 : اگر بايع جنس را به مشترى بدهد لكن ظرفى يا پاكتى كه بايد محكم باشد نبود و به مجرد گرفتن مشترى، آن پاكت يا ظرف پاره مى شود و مقدارى يا همه آن جنس تلف مى شود، آيا بايع ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

چون تلف بعد از قبض نيست، بلى بايع ضامن است.

س 706 : 1 _ شركت ما با توجه به عدم نقدينگى، ميلگرد مورد نياز خود را به صورت مدت دار خريد مى نمايد و در اين بين، فروشنده ميلگرد علاوه بر سود عرف خود، سود بازارى مابه التفاوت نقد و مدت دار جنس را هم كه مبلغ زيادى است نصيب خود مى كند و بنده قصد دارم با توجه به روابط خود، شركت و فروشنده ميلگرد، از اين موقعيت استفاده كرده و پول نقد شخصى خود را وارد اين كار كنم و ميلگرد را نقدى از آن فروشنده خريده و مدت دار به شركت بفروشم و سود فروش مدت دار را البته با درصد كم ترى نصيب خود كنم; و از طرفى چون بنده فاكتور براى ارائه به شركت ندارم، از فروشنده ميلگرد كه جنس را به من نقدى داده فاكتور مدت دار به مبلغ بيش ترى گرفته و به شركت بدهم و اين با همكارى مديران شركت ميسر است. سؤال اين

است كه اولا اين كار صحيح است؟ ثانياً وقتى من از فاكتور فروشنده قبلى استفاده مى كنم، ممكن است در بررسى هاى اداره دارايى از شركت ماليات درآمد بيش ترى براى فروشنده قبلى كه عملا جنس را نقدى فروخته و فاكتور مدت دار براى حصول سود من صادر كرده است منظور شود، آيا صحيح است؟ ثالثاً اگر خود فروشنده هم خبر نداشته باشد و من با همكارى شركت اين كار را بكنم و از فاكتور فروشنده استفاده كنم، چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

هر سه كار شما شرعى است ولى اگر براى فروشنده ماليات بيش ترى منظور شود، شما آن را بپردازيد، ظاهراً هيچ اشكالى ندارد.

س 707 : بنده اين اختيار را دارم كه با نظر خود مبالغى را به عنوان مساعده و يا وام براى حل مشكلات ساير كاركنان به آن ها پرداخت كنم كه در مدت معينى مكلف به بازپرداخت خواهند بود. سؤال اين است كه آيا خود من مى توانم براى حل مشكلات يا نيازهاى روزمره وجوهى از صندوق شركت را كه در اختيار دارم برداشت شخصى كرده و در مدت معينى به صورت اقساط به شركت برگردانم يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر اين گونه اختيارات اختصاص به غير ندارد و بر خود شما هم جائز است استفاده كنيد.

س 708 : بنده به تبع مسئوليتم در شركت حقوق ثابت به علاوه اضافه كارى ثابتى مانند ساير مديران شركت دريافت مى كنم; ساير مديران تقريباً هرگز خارج از وقت ادارى خود را درگير كارهاى شركت نمى كنند ولى بنده با توجه به احساس مسئوليت و كار بيش ترى كه دارم بيشتر ساعات غير ادارى و بعد

از اين كه سايرين به منزل خود مى روند به انجام امور شركت پرداخته و در شركت مى مانم. حال سؤال اين است كه اگر در اين ساعاتى كه من علاوه بر وظيفه قانونى و فقط به حسب احساس مسئوليت اضافه كار مى كنم گاهاً به مقدار كمى از امكانات شركت استفاده شخصى كنم، مثلا استفاده شخصى از تلفن، كاغذ، خودكار، كامپيوتر، آب، برق و كولر و يا در اين ساعات در محيط شركت درس بخوانم، در حالى كه به حساب خودم من بيش تر از اين استفاده هاى شخصى كه مى برم براى شركت كار انجام داده و به قول معروف 24 ساعته در خدمت رفع امور شركت مى باشم; آيا صحيح است و يا اين كه اشكال شرعى دارد؟ (اين در شرايطى است كه مثلا اگر من بخواهم در منزل درس بخوانم ديگر نمى توانم بسيارى از امور شركت را انجام داده و بعضى كارها انجام نخواهد شد.)

باسمه جلت اسمائه

استفاده هاى ذكر شده به عنوان عوض كارهاى اضافى يقيناً مورد رضايت شركت است و هيچ اشكالى ندارد.

س 709 : اگر مقاله اى را بدهيم تا ظرف مدت معينى ترجمه كند ولى بعد از اتمام مدت، فقط نصف آن را ترجمه كرده است، آيا ما ضامن اجرت المثل هستيم يا اين كه مى توانيم هيچ اجرتى به او ندهيم؟

باسمه جلت اسمائه

نمى توانيد هيچ اجرتى نپردازيد; ولى مى توانيد نصف اجرة المسمى را بدهيد; هم چنين مى توانيد معامله را فسخ كنيد و اجرة المثل آن نصف را بدهيد.

س 710 : من سرپرست خانواده اى هستم كه حق بيمه همه آن ها را مى پردازم.

حال با توجه به اين مطلب، آيا مى توانم از دفترچه يكى از بچه هايم براى ديگرى استفاده كنم؟ اگر اين كار را كردم، آيا ضامن مى باشم؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانيد; و اگر چنين كرديد، ضامن مى باشيد.

س 711 : اجرت ترميمى بكارت براى پزشك حلال است؟ «با توجه به اين كه بكارت بعضى ازدخترها به علت اشتباه از بين مى رود و حفظ آبروى آن ها موكول به اين ترميم است»؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، ترميم بكارت حلال است.

س 712 : اگر كسى در مسابقه اى تقلب كرده و جايزه اى برنده شده، آيا مالك اين جايزه مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، مالك نمى شود.

س 713 : اگر ماشين كسى غصب شود و در اين مدت فوايدى را كه غاصب به دست مى آورد بيش از اجرت المثل مدت تصرف ماشين باشد، آيا اين زيادى متعلق به مالك اصلى است يا غاصب؟

باسمه جلت اسمائه

زيادى متعلق به مالك اصلى است; به عبارت ديگر، تمام فوايد را بايد به مالك اصلى بدهد.

س 714 : با توجه به اين كه دولت آرد را براى تهيه نان ارزان در اختيار نانوايى ها قرار مى دهد;

الف) فروش مختصر آرد (چند كيلو) توسط نانوايى ها چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

فروش مختصر آرد كه لازمه شغل نانوايى است، بى اشكال است.

س 715 : ب) بعضى از نانوايان برخلاف مقررات كيسه هاى آرد را به مردم يا شيرينى فروشان مى فروشند، آيا چنين معامله اى علاوه بر حرمت تكليفى حرمت وضعى نيز دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چون ظاهر معامله دولت در اختيار قرار دادن آرد به نانوايى ها، بيع مشروط است، تخلف شرط تكليفا

جائز نيست; ولى موجب بطلان بيع نيست. مگر آن كه دولت قيد كند كه در صورت تخلف شرط معامله را فسخ كند كه در اين صورت، حرمت وضعى هم دارد.

س 716 : خانمى بيمار بوده با مراجعه به پزشك و بعد از مداوا با گرفتن تخفيف 25 درصدى مبلغ 75 هزار تومان پرداخت مى كند كه در واقع هزينه هاى او صد هزار تومان بوده است، آيا اين خانم مى تواند با مراجعه به بيمه مبلغ صد هزار تومان را دريافت كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند صد هزار تومان از اداره بيمه دريافت كند.

س 717 : ما در هندوستان زندگى مى كنيم، و بعضى از هندوها براى بت خانه ها جواهراتى را هديه مى آورند متولى بت خانه اين جواهرات را مى فروشد تا پول آن را خرج بت خانه كند، اگر ما اين جواهرات را بخريم، اعانت بر اثم مى شود و آيا اين معامله حرمت وضعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خريد آن جواهرات اشكال ندارد، و بلكه جائز است يا چون صاحبان آن ها از آن ها اعراض كرده اند.

س 718 : با عنايت به اين كه در ماده 348 قانون مدنى ايران آمده است: «بيع چيزى كه خريد و فروش آن قانوناً ممنوع است، باطل است» بيان فرماييد: آيا منع قانونى موجب مى شود مبيع همانند مواردى كه شرعاً خريد و فروش آن حرام و باطل است (مثل بيع ميته، خمر و آلات قمار) در اين گونه موارد نيز حرام و باطل باشد يا منع قانونى صرفاً حرمت تكليفى مى آورد; اما در صحت معامله تأثيرى ندارد و يا موارد مختلف است و در

برخى موارد، معامله صحيح، و در برخى موارد باطل و در برخى موارد غير نافذ بوده و محتاج به اجازه است؟ به طور مثال: قانون، بيع سلاح و مهمات يا مواد مخدر يا فروش سيگار به افراد زير هجده سال را ممنوع نموده; حال اگر على رغم منع قانونى، معامله اى صورت پذيرد چه حكمى دارد؟ يا فروش اموال عمومى و دولتى تحت شرايطى و توسط دولت مجاز است، اما افراد ديگر نمى توانند اقدام به خريد و فروش كنند. حال، اگر شخصى بى اعتنا به اين منع قانونى، مثلا اقدام به فروش بخشى از يك پارك به شخص ديگر جهت احداث شهرك بازى نمايد و دولت نيز پس از فروش، بيع مزبور را اجازه دهد آيا اجازه دولت در اين مورد مؤثر است و بيع را نافذ مى كند يا تأثيرى نداشته و بيع باطل است؟ و به طور كلى ملاك صحت و بطلان در اين گونه موارد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اشيايى كه به حسب قانون مملكتى ممنوع المعامله مى شوند، دو قسم اند: يك قسم ملك شخصى است; و آن قسم اگر حرام هم باشد، معامله باطل نيست. قسم دوم ملك متعلق به مجتمع است; در آن قسم، معامله افراد بدون اذن حاكم باطل است.

س 719 : با عنايت به اين كه مشهور فقهاى اماميه «كثر الله امثالهم» يكى از شرائط عوضين را ماليت و داشتن منفعت عقلايى دانسته اند، بيان فرماييد: اولا آيا ماليت از شرايط عوضين مى باشد يا نه؟ و ثانياً: در منفعت عقلايى و ماليت، آيا اغراض نوعى ملاك است يا اغراض شخصى; مثلا آيا خريد و فروش نامه هاى

زن و شوهر در زمان نامزدى كه براى آن ها اهميت بسيار دارد و يا آلبوم عكس خانوادگى كه براى آن خانواده از اهميت ويژه اى برخوردار است، صحيح است يا چون منفعت عقلايى غالب ندارد، باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

الف: شرط صحت بيع ماليت عقلايى است; نه هر معامله مشروط است به آن،

ب: ماليت معتبره نوعى نيست، بلكه ميزان غرض شخصى است.

س 720 : آيا پس از انقضاى اجاره، بر مستأجر لازم است عين مستأجره را بازگرداند يا تنها در صورت مطالبه مؤجر موظف به بازگرداندن آن است؟

باسمه جلت اسمائه

پس از انقضاى مدت اجاره لازم است مستأجر عين مستأجره را تحت اختيار موجر قرار دهد.

س 721 : اگر زمان اجاره منقضى شود و مستأجر عين مستأجره را در تصرف خود نگهدارد، بفرماييد: الف) آيا در صورتى كه مستأجر استيفاى منفعت كند، ضامن اجرت المثل است يا اجرت المسمايى كه در عقد سابق بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

ضامن اجرة المثل است.

س 722 : ب) اگر پس از انقضاى زمان اجاره مستأجر استيفاى منفعت نكند، ولى عين مستأجره را بدون اذن مالك در دست خود نگاه دارد و منافع تلف شود، آيا مستأجر ضامن است يا نه و در فرض ضمان، ضامن چه چيزى است؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر ضامن است به اجرة المثل.

س 723 : هرگاه شخص ثالث مزاحم اجر گردد به طورى كه اجير نتواند عمل مورد اجاره را انجام دهد، مثلا نتواند لباس را خياطت كند، بفرماييد: الف) چنان چه اين مزاحمت قبل از قبض عين مورد عمل توسط اجير باشد، آيا هر يك از اجير و مستأجر حق فسخ دارند؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر و اجير حق

فسخ دارند.

س 724 : ب) در صورتى كه مزاحمت بعد از قبض باشد، هر كدام از اجير و مستأجر حق فسخ دارند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، حق فسخ ندارند.

س 725 : هرگاه خانه اى را به مبلغ ماهيانه يكصد هزار تومان اجاره دهند و شخصى ضامن اجاره بها شود، ولى بر اثر بطلان عقد، به جاى اجاره بها اجرت المثل لازم گردد و اجرت المثل يكصد و پنجاه هزار تومان باشد، آيا ضامن مسئول پرداخت اجرت المثل است يا ضمانت او مختص به اجرت المسمى است؟ آيا نسبت به ما به التفاوت آن ها ضمانتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ضامن، اجاره منزل را ضمانت نموده بايد اجرة المثل بپردازد;

و اگر ضمان متعلق به اجرة المسمى بوده، دادن ما به التفاوت

لازم نيست.

س 726 : شخصى ضامن مزد اجير شده است، در صوت فساد عقد اجاره بفرماييد: الف) آيا در چنين مواردى ضمانت صحيح است يا خير؟ ب) بنابر فرض صحت ضمانت، آيا شخص مزبور، ضامن اجرت المسمى است يا اجرت المثل، يا تنها تا مقدار اجرت المسمى ضامن است و بيش تر از آن را ضامن نيست؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت فساد عقد، اجير بى مزد نمى شود تا ضامن نباشد و ضمانت صحيح است و همان تفصيل در جواب سؤال قبل در اين مورد نيز جارى است.

س 727 : آيا ضمانت نسبت به بازگرداندن عين مستأجره به موجر بعد از تمام شدن مدت اجاره صحيح است؟ و در صورت صحت، آيا ضمان اصطلاحى است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اين گونه ضمانت تعليق در ضمان نيست تا ادعاى اجماع بر بطلان آن بشود به واسطه تعليق در

ضمان; بلكه تعهد عين مستأجره است فعلا و اثر آن تعهد فعلى است بر رد عين مستأجره بعد از تمام شدن مدت اجاره.

س 728 : در هبه جايزه اگر واهب به موهوب له برگردد و عين موهوبه را (مانند عمامه يا عبا از او بردارد) بخواهد ولى گرفتن آن موجب رفتن آبروى موهوب له مى شود، آيا واهب حق دارد؟ يا اين كه صبر كند تا تهيه مانند آن و عين او را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر سقوط حق فسخ واهب نمى دانم.

س 729 : در موارد تعدى و تفريط چنان چه عين مستأجره به واسطه حادثه اى قهرى مثل سيل و زلزله در دست مستأجر تلف شود، ولى تلف مربوط به افراط و تفريط او نباشد، آيا مستأجر ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مستأجر كوتاهى در حفظ عين مستأجره نموده باشد، بلى ضامن است ولو تلف به او مستند نشود; و اگر مستأجر آن را حفظ نموده باشد و به واسطه حادثه قهرى تلف شود، او ضامن نيست.

س 730 : هرگاه مستأجر افراط و تفريط نمود و سپس از كار خود پشيمان شده و افراط و تفريط را ترك نمود و پس از آن عين مستأجره تلف شد، آيا مستأجر ضامن است; مثلا ماشينى كه اجاره نموده بود را بدون قفل كردن ترك نمود و سپس پشيمان شد و بعد از ساعتى بازگشته و آن را قفل نمود و رفت و بعد از بازگشت ديد ماشين سرقت شده، آيا مستأجر به خاطر افراط و تفريط سابق ضامن است و يد او از امانى بودن خارج شده است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، در چنين موردى ضامن نيست;

چون پس از قفل كردن ماشين مثلا يد او امانى مى گردد; و به عبارت ديگر، خارج شدن از امانى بودن بعد از برگشتن موجب ضمان نيست.

س 731 : با توجه به اين كه اجاره مال مشاع جائز است، ليكن تسليم آن به مستأجر متوقف بر اذن شريك است، بفرماييد; چنان چه يكى از دو شريك سهم خود را به نفر سومى اجاره دهد، چنان چه شريك او نسبت به تسليم آن به مستأجر اذن ندهد، وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

وظيفه رجوع به حاكم شرع است كه او الزام كند همان گونه كه در تصرف احد الشريكين مع عدم اجازة الاخر عمل مى شود، چنان چه مستأجر نمى دانست مال مشاع است بعد از اجازه فهميد خيارى مانند خيار به تبعّض صفقه دارد.

س 732 : در موارد عدم قدرت بر تسليم عين مستأجره آيا اجاره آن با ضميمه قابل تصحيح است، نظير بيع عبد آبق يا حيوان فرارى با ضميمه؟

باسمه جلت اسمائه

اقوى آن است كه اجاره نظير بيع در اين حكم نيست و معامله اجاره باطل است.

س 733 : با توجه به اين كه به مجرد عقد اجاره هر يك از دو طرف مالك منافع و مالك اجاره بها مى شوند، و با توجه به اين كه به مجرد موت تمام ديون حال مى شوند، بفرماييد مستأجرى كه خانه اى را به مدت يك سال اجاره نموده و پس از دو ماه وفات مى كند، آيا اجاره بهاى ماه هايى كه هنوز انتفاع نبرده است، حال مى گردد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اجاره سبب ثبوت اجرت است در ذمه مستأجر; پس از فوت از ماترك او

مانند ساير ديون بايد ادا شود كه مقتضاى موثقه ابراهيم بن محمد الهمدانى نيز به نظر ما چنين است.

س 734 : هرگاه عين مستأجره به واسطه حادثه قهرى مثل سيل خراب شود، يا تعمير آن بر موجر لازم است و مستأجر مى تواند اجبار موجر را بر تعمير آن مطالبه كند؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر نمى تواند موجر را بر تعمير اجبار نمايد.

س 735 : در رابطه با اجاره به نحو كلى بفرماييد:

الف) در موارد تلف شدن فردى از افراد كلى كه موجر به مستأجر تحويل داده، فقها رضوان الله تعالى عليهم فرموده اند، مستأجر خيار فسخ ندارد و تنها مى تواند فرد ديگرى از افراد كلى را مطالبه كند، هرگاه مستأجر از فردى از افراد كلى كه موجر به او داده و قسمتى از آن تلف شده انتفاع ببرد و اجرت المثل آن كم تر از اجرت المسمى باشد، مثلا ماشين پيكانى به نحو كلى اجاره نموده و فردى كه تحويل گرفته است صندلى هاى عقب آن خراب است و مستأجر بر اثر جهل به خرابى، از آن استفاده نموده است و اجرت المثل چنين ماشينى در هفته ده هزار تومان و اجرت المسماى آن، بيست هزار تومان باشد، آيا مستأجر مى تواند عقد را فسخ كند و اجرت المثل را بپردازد يا با استفاده از خيار «تبعض صفقه» تقليل نسبى اجاره بها را مطالبه كند؟

باسمه جلت اسمائه

اجاره به نحو كلى بر فرض صحت اجاره محل الاجاره يك فرد است و بعد از تطبيق بر يك فرد كه آن فرد تنها مورد اجاره واقع شده است گرفتن فرد ديگر به چه عنوان است و آن فرد

اگر با حادثه قهرى تلف شود اجاره باطل مى شود; و اگر بعضى ازآن تلف شود، بالنسبه آن بعض فسخ مى شود و باطل است و نسبت به بقيه، اجاره صحيح و خيارى نظير خيار تبعض الصفقه دارد.

س 736 : ب) چنان چه فردى كه موجر تحويل داده، معيوب باشد و مستأجر از فرد معيوب انتفاع برده باشد و اجاره بها براى فرد معيوب كم تر باشد، آيا مستأجر حق فسخ يا تقليل نسبى اجاره بها را دارد؟

ج) در اجاره اشخاص هرگاه اجير بر عمل به نحو كلى اجير شده باشد و عمل را معيوب انجام دهد و فرصت و امكان تصحيح و تبديل آن نباشد، چنان چه مستأجر از اين فرد معيوب منتفع شود و اجرت المثل آن از اجرت المسمى كم تر باشد، آيا مستأجر حق فسخ عقد و پرداخت اجرت المثل را دارد، يا حكم ديگرى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر حق فسخ دارد و بر فرض امضاء، حق تقليل نسبى اجاره بها را دارد و از آن چه ذكر شد، جواب «ج» ظاهر مى شود.

س 737 : آيا منفعت مى تواند مبيع واقع شود؟

باسمه جلت اسمائه

مبيع بايد از اعيان باشد و منفعت نمى تواند مبيع واقع شود.

س 738 : در صورتى كه وسيله توزين يا اندازه گيرى و امثال آن در كشور يا شهرى متعارف بود و مقدار آن نيز بر اساس متعارف آن شهر معلوم باشد ولى مشترى يا بايع از مقدار آن بى اطلاع باشند، آيا صرف متعارف بودن و معين بودن مقدار آن كفايت مى كند يا لازم است بايع يا مشترى يا هر دو از آن مطلع باشند؟ مثلا

من در اصفهان شش كيلوگرم است و بايع يا مشترى كه اهل قم است و من در آن شهر سه كيلو است، مى خواهند در اصفهان معامله كنند.

باسمه جلت اسمائه

صرف معين بودن واقعى كافى نيست; بايد بايع و مشترى هر دو مطلع از مقدار آن باشند; اطلاع به گونه متعارف نزد مردم عادى.

س 739 : آيا عقود و ايقاعات مانند بيع، نكاح و طلاق به وسيله تلفن يا اينترنت يا نامه و امثال آن واقع مى شود يا نه؟ و در صورت وقوع، محل وقوع آن در عقودى مانند بيع كجاست; بلد بايع يا مشترى؟ وضعيت خيار مجلس و افتراق آن ها چگونه خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى واقع مى شود; و ميزان بلد مشترى است. و اما خيار مجلس، ظاهراً مورد ندارد.

س 740 : در صورتى كه بايع و مشترى يا يكى از آن ها در وقت عقد بيع از قيمت بازار خبر نداشته باشند و بگويند فروختيم به هر قيمتى كه در بازار (قيمت سوقيه) هست و نام بازار معينى را ذكر كنند، آيا بيع صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، صحيح است; چون از غرر خارج مى شود; به علاوه قيمت هم معين است.

خيارات و اجارات

س 741 : آيا آوردن جنسى غير از كتاب براى فروش در مدتى كوتاه مثل يك ماه با توجه به دائمى نبودن آن و نداشتن پروانه كسب صنفى براى شغل جديد، تغيير شغل كتاب فروشى حساب مى شود؟ آيا صرف فروش جنسى ديگر ولو موقتاً، صدق تغيير شغل مى كند و تخلف شرط حساب شده و موجب خيار فسخ است؟

باسمه جلت اسمائه

تغيير شغل نيست; ولى اجاره آن يك ماه را

مستأجر بايد بپردازد.

س 742 : با انقضاى مدت اجاره (سه سال اول) به اقتضاى پرداخت سرقفلى (كه حق تجديد اجاره با مستأجر است) اجاره مجدد به صورت معاطاة بوده و مالك مال الاجاره را دريافت مى كرده است، بدون ذكر قيد (شغل كتاب فروشى) و با توجه به اين كه مقوم صحت شرط، ذكر آن در متن عقد است نه صرف قصد، آيا قيد ياد شده در عقد اول، وجوب وفا در اجاره هاى بعدى دارد و تخلف از آن، موجب خيار فسخ است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر اين است كه آن گونه كه در سه سال اول مورد اجاره بوده است، همان گونه باشد و آن تمليك منفعت خاصه است.

روابط و ازدواج

س 743 : با توجه به اين كه سن بلوغ در دختران نُه سال تمام قمرى و براى پسران پانزده سال تمام قمرى بود، آيا در حال حاضر اين سنين تغييرى يافته اند و سن سيزده سال براى دختران صحيح است؟ و چرا رقصيدن حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

1. سن بلوغ دختران تمام شدن نُه سال است و حكم خدا تغيير نكرده است و نخواهد تغيير كرد.

2. رقص زن براى زنان جائز است كما اين كه رقص مرد براى مردان جائز است; و نيز رقص زن و شوهر براى يكديگر جائز است. بلى رقص مرد براى زنان غير همسر، و رقص زن براى مردان غير شوهر جائز نيست. س 744 : با توجه به اين كه بعضى از دختران بر اثر جهل و نادانى و فريب خوردن، پرده بكارت را از دست داده اند و اگر اين موضوع فاش شود، باعث آبروريزى براى خود و خانواده

مى شود، به طورى كه ديگر اميد براى ازدواج او نيست، آيا در چنين موردى ترميم بكارت جايز است؟ (با توجه به اين مطلب كه پيدا كردن مصاديق حرجى يك مسئله عرفى مى باشد و عرف، ترميم را از مصاديق حرج مى داند).

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 745 : نظر شما درباره اين كه يك فرد مؤنث با لمس كردن بدن خود، خود را ارگاسم كند، چيست؟ آيت الله... معتقد است كه مشكلى ندارد. نظر شما چيست؟

باسمه جلت اسمائه

به فتواى من و بقيه فقها عملى مُحرم است.

س 746 : اگر كسى دو زن داشته باشد آيا برادر يك زن با دختر زن ديگر كه از همان مرد است، مى تواند ازدواج كند؟ و هم چنين اولاد يكى از آن دو زن به پدر و مادر زن ديگر محرم هستند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

برادرِ زن مى تواند با دختر زن ديگر ازدواج كند; ولو از همان مرد باشد. و اولاد يكى از دو زن به پدر و مادر زن ديگر محرم نيستند.

س 747 : آيا با دختران كم سن مسلمان كه در اثر زنا پرده بكارتشان ازاله شده مثلا بين 15 تا 25 ساله كه زن شده اند، مى توان ازدواج موقت نمود؟ (بدون اذن پدر)

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان بدون اذن پدر ازدواج نمود.

س 748 : آيا مى توان با دختران مسلمان كه از سن ازدواج آن ها گذشته بدون اذن پدر و جد پدرى محاكم شرع ازدواج نمود؟ در صورت اجازه دادن، سن ازدواج از چند سالگى مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

سن ازدواج از تمام شدن سال نهم است; ولى اگر دختر بالغ

باشد اما رشيده نباشد، يعنى صلاح و فساد را تشخيص نمى دهد، اذن پدر در ازدواج او لازم است; و اگر رشيده باشد، بدون اذن پدر عقد صحيح است.

س 749 : فردى ساليان طولانى كه صيغه عقد را وكالتاً از طرف دختر و پسر جارى كرده است به جاى اين كه بگويد «أنكحتُ موكلتى لِمُوكِلى»، مى گفته است «أنكحتُ موكلتى لموكلك» حكم اين ازدواج چيست؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج صحيح است.

س 750 : آيا زن مى تواند مطالبه مهر بعد از دخول نمايد با اين كه عرفاً مطالبه نمى كنند؟

باسمه جلت اسمائه

قبل از دخول هم مى تواند مطالبه كند مگر آن كه شرط شده باشد ولو شرطى ضمنى به عدم مطالبه.

س 751 : زوجه اى به زوج خود نوشته اى ارائه و از او مى خواهد ذيل آن را امضا كند زوج پس از حصول اطلاع از متن و مفاد نوشته ذيل آن را امضا مى كند. مضمون نوشته آن بوده كه زوجه از زوج خواسته است به وى تفويض وكالت نمايد كه بدون نياز به حضور زوج، خود را مطلقه نمايد لازم به ذكر است كه زوجه نيز مهر و نفقه و ايام عده را در حق زوج بذل نموده است. مورد سؤال آن است كه:

1. اگر چند روز بعد از امضا وكالت نامه، زوج به زوجه اظهار نمايد كه از روى عصبانيت به شما وكالت دادم يا بگويد از فعل خود پشيمان شده ام آيا بيان اين گونه الفاظ موجب سقوط و بى اعتبارى و زوال وكالت خواهد شد يا آن كه وكالت به قوت شرعى خود باقى بوده و زوجه مى تواند هر وقت

بخواهد به استناد همين وكالت نامه خود را مطلقه نمايد.

2. اگر زوجه ادعا نمايد كه شوهرش به وى تفويض وكالت نموده كه خود را مطلقه نمايد، آيا قولش در اين خصوص حجت شرعى است يا آن كه اثبات صحت ادعايش منوط به فحص و تحقيق است؟

باسمه جلت اسمائه

ادعاى زوج كه از روى عصبانيت وكالت داده است، بدون دليل قبول نيست. كما اين كه ادعاى زوجه كه زوجش به او وكالت داده كه خود را مطلقه نمايد بدون دليل مسموع نيست.

س 752 : زن و شوهرى از هم بسترى خود فيلم گرفته اند; آيا مى توانند اين فيلم را دوباره با هم ببينند؟ (به قصد لذت بردن)؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توانند به قصد لذت بردن ببينند.

س 753 : آيا مرد مى تواند به قصد لذت جنسى و بدون قصد استمناء به عكس برهنه زن خود نگاه كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مرد مى تواند به قصد لذت جنسى و حتى به قصد استمناء به عكس برهنه زن خود نگاه كند.

س 754 : خانمى كه عقد كرده است و هنوز در منزل پدر است و نفقه اش را پدر مى دهد براى خروج از منزل اذن شوهر شرط است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، شرط نيست.

س 755 : در مراسم هاى عقدخوانى كه در محل دفتر خانه ازدواج و يا در منازل انجام مى يابد، زوجه و تعدادى از خانم هاى همراه زوجين حجاب كامل اسلامى را رعايت نكرده و در مجلس عقدخوانى بدحجاب و توأم با آرايش حاضر مى شوند هم چنين در آن مجلس چند نفر از مردان همراه زوجين نيز حاضر شده و در نتيجه

مجلس مختلط بوده و ممكن است چنين مجلسى با نگاه آلوده برخى از مردان به زنان، تبديل به مجلس گناه شود; بنابراين، آيا حضور اين جانب به عنوان سردفتر رسمى ازدواج در چنين مجالسى براى اجراى صيغه عقد جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

رفتن در چنين مجالسى بدون آن كه قبل يا بعد از آن تذكرى دهيد، مخالف دستور نهى از منكر است. بنابراين، شما قبل از تشكيل مجلس شرط كنيد كه من مشروط به رعايت حجاب شرعى حاضرم در مراسم عقدخوانى شركت كنم.

س 756 : ميان آشنايان ما مردى است كه دو همسر دارد و همسر اول وى نازا است و همسر دوم وى صاحب دخترى شد، بعد از رسيدن به سن بلوغ، دختر همسر دوم ازدواج نموده، راه محرم شدن داماد همسر دوم براى همسر اول مرد آشنا چيست؟ به عبارت ديگر، آيا راه حل محرم شدن وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر همسر اول مادر دارد و او شوهر ندارد، او صيغه داماد همسر دوم بشود همسر اول به او محرم مى شود.

س 757 : زنى بدون اجازه ى شوهر از خانه قهر كرده و بچه هايش را هم برداشته و از روستا به شهر آمده و اكنون هم حاضر نيست به خانه خود برگردد و اصرار دارد شوهرش بيايد و در شهر زندگى كند و شوهر هم مى خواهد در روستاى خود زندگى كند، آيا در چنين شرايطى زن حق هم خوابى، كسوه، و نفقه دارد ياخير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، زن حقوق ذكر شده را ندارد.

س 758 : دخترى خواستگارى دارد از خانواده مذهبى و پايبند به امور دينى. دختر تمايل به اجابت دارد ولى پدر

دختر به دليل غيرموجه جواب منفى مى دهد و دخترش را تهديد مى كند كه اگر تن به اين ازدواج بدهد ديگر هيچ رابطه اى با پدر و مادر خود نبايد داشته باشد. در چنين شرايطى، اگر دختر گوش به حرف پدر ندهد آيا عاق بر پدر مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بدون اجازه پدر عقد كند، عقد صحيح است و عاق پدر نمى شود; ولى خوب است سعى كند رضايت پدر را به دست آورد.

س 759 : دختر رشيده اى خواستگار دارد، آيا پدر مى تواند بدون نظرخواهى از دختر با تمسك به استخاره رد يا قبول نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

دختر رشيده در امر ازدواج مستقل است و اجازه پدر شرط صحت عقد ازدواج او نيست و بدون اذن دختر، پدر نمى تواند تصميم ازدواج و يا عدم آن بگيرد.

س 760 : اگر زنى در عدّه بود و نمى دانست و او را عقد كردند و بعد فهميد، آيا حرمت ابدى دارد يا نه؟ اگر مردى علم اجمالى داشت در بين چند تا زن كه يكى در عده است و يكى را عقد كرد، آيا عقد او صحيح يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

عقد در عده اگر همراه دخول باشد يا آن كه يكى از زن و مرد عالم باشند موجب حرمت ابدى مى شود; والا موجب حرمت ابدى نيست; و در مورد علم اجمالى به در عده بودن يكى از چند زن عقد بر يكى از آنان هم باطل است.

س 761 : در حال حاضر عده اى از زنان كه يائسه نيستند با به كار بردن مانع از حمل، صيغه چند نفر مى

شوند و عده نمى گيرند، آيا جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

بر آن ها عده گرفتن لازم است.

س 762 : آيا ازدواج موقت با دختران اهل كتاب «يهودى، مسيحى، زرتشتى» بدون اذن پدر در داخل كشور و خارج از كشور مجاز مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است. اذن پدر در ازدواج دختر بالغه رشيده شرط صحت ازدواج نيست.

س 763 : آيا ازدواج زن شيعى اثنى عشرى با بقيه فرق اسلامى اعم از سنى و شيعه را صحيح و جايز مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، زن شيعى ازدواجش با بقيه فرق اسلامى صحيح است.

س 764 : ازدواج زن هاى شيعى غير امامى مثل زيديه، با فرق اسلامى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم زن شيعى غير امامى مانند حكم زن شيعى امامى است.

س 765 : بر فرض صحت، نكاح و طلاق اين موارد تابع كدام مذهب مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

تابع مذهب زوج، سنى مذهب است.

س 766 : آيا ازدواج متعه با دختران و زنان اديان ساختگى مانند: بودا، كمونيست ها، بهايى ها، ناصبى ها و مسلمانانى كه از دين خارج شده اند و يهودى و مسيحى شده اند، بدون اذن پدر يا جد پدرى و حاكم شرع جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج با غير اهل كتاب (يهودى _ مسيحى _ مجوس) جائز نيست مطلقاً، با اذن پدر و بدون اذن او فرق نمى كند.

س 767 : آيا بايد صيغه عقد موقت به زبان عربى گفته شود يا رضايت دوطرف كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

رضايت كفايت نمى كند.

س 768 : آيا صيغه متعه را مى توان به هر زبان (فارسى، انگليسى، عربى، تركيه اى و ژاپنى) ترجمه كرد و خواند؟

باسمه جلت

اسمائه

در صورت امكان به عربى خواندن و يا وكيلى را ولو با تلفن وكيل كنند كه صيغه بخواند، خواندن به غير عربى كافى نيست.

س 769 : آيا عاقد بايد در حين صيغه (متعه) خواندن روز و ساعت و مقدار مهريه را در ذهن خودش بگذراند؟

باسمه جلت اسمائه

قبل از خواندن صيغه متعه بايدمقدار مهريه و مدت عقد را تعيين كنند و در ذهن گذراندن كافى نيست.

س 770 : مردى كه به زن خود ظلم مى كند و كسى خبر ندارد، آيا از باب آيه شريفه لا يحب الله الجهر... مى توان اين مطلب را به ديگران اطلاع داد؟

باسمه جلت اسمائه

خود زن مى تواند اطلاع دهد و ديگران هم از باب جلوگيرى از منكر جائز است اطلاع دهند.

س 771 : زنى به خاطر بچه دار نشدن از شوهر طلاق مى گيرد و بعد از انقضاى عده به عقد موقت برادر شوهرش در مى آيد و به واسطه تلقيح، نطفه اين مرد به رحم زن منتقل مى شود، آيا اين زن براى ازدواج با شوهر اول بايد عده نگه دارد؟ بر فرض داشتن عده، آيا انتهاى حمل پايان عده است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر برادرشوهر اول بعد از عقد دخول نكرده است، بر ازدواج با شوهر اول لازم نيست عده نگه دارد; (انما العدة من الماء) بعد از دخول است.

س 772 : دختر خانمى عقد كرده است و مخارج او را داماد مى پردازد در صورتى كه پدر مخالف باشد آيا مى تواند بدون اذن ايشان از منزل خارج شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند; اگر مراد از ايشان پدر باشد و اگر مراد داماد باشد، خير نمى تواند.

س 773 :

آيا مخارج جزيى درمان همسر جزء نفقه حساب مى شود يا خير؟ (مثل پر كردن دندان، عصب كشى، جراحى و غيره)

باسمه جلت اسمائه

بلى، مخارج درمان همسر مطلقاً جزء نفقه واجبه است.

س 774 : آيا مخارج جزيى زن مثل خريد لوازم آرايش جزء نفقه حساب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مخارج لوازم آرايش متعارفه جزء نفقه لازمه بر شوهر است.

س 775 : آيا ازدواج كردن با (غيرمسلمان و اهل كتاب) حتى با خواندن خطبه عقد حرام است؟ و حتى اگر خطبه خوانده شود، اين ازدواج و رابطه زناشويى زنا به حساب مى آيد؟ آيا زرتشتى ها و مجوسى ها هم اهل كتاب اند؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج با اهل كتاب، يهود و نصارى و مجوس جائز است; و با كافر غير كتابى جائز نيست. و با آن هايى كه جائز است، بايد صيغه عقد خوانده شود; وگرنه آميزش جنسى، زنا و حرام است.

س 776 : همسرى اطاعت شوهر نمى كند و تمكين نمى كند و شوهر مضطر مى شود. آيا شوهر مى تواند خودش از طريق ديگرى مثل استمناء، منى را خارج كند؟ اگر چنين كارى كرد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

با دست يا بدن همسر استمناء جائز است; ولى با دست خودش حرام است.

س 777 : آيا احكام لواط بر فاعل و مفعول بر بالغين و غير بالغ و مختار و مجبور جارى است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

احكام لواط بر فاعل و مفعول مختص به بالغين و مختارين است; فاعل و مفعول غير بالغ مميز تعزير مى شوند و غيرمختار تعزير هم ندارد.

س 778 : اگر كسى دو تا زن دارد يكى كبيره و ديگرى صغيره، زن كبيره، صغيره

را شير بدهد اين زن دوم از زنيّت مى افتد و دومى كذلك و اگر بگوييم دومى هم از زنيت نمى افتد، ترجيح بلامرجّح است، آيا اين زن صغيره دختر حكم ربيبه را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

سؤال در صورتى است كه كبيره از شير شوهر مشترك، شير به صغيره بدهد. در اين صورت، هر دو زن بر آن شوهر حرام مى شوند و نكاح هر دو فاسد مى شود; و اگر كبيره از شير متعلق به شوهر سابقش شير به صغيره بدهد، چنان چه دخول به كبيره شده است، هر دو بر او حرام مى شوند و نكاح هر دو فاسد مى شود; و اگر دخول به كبيره نشده است، هيچ كدام براى شوهر حرام ابدى نمى شوند; ولى نكاح احدهما باطل مى شود به نحو تخيير.

س 779 : سوزاك از بيمارى هاى مسرى مقاربتى محسوب مى شود. آيا در اين گونه موارد حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به نظر ما خيار فسخ ثابت است به واسطه شرط ضمن عقد نكاح.

س 780 : عيوب و بيمارى هايى كه نسبت به فرزندى كه از آنان متولد مى شود مسرى است و موجب ناقص الخلقه شدن يا ابتلاى فرزند به امراض لاعلاج و يا صعب العلاجى مى شود كه موجب عسر و حرج فرزند و والدين او مى شود و يا موجب مرگ فرزند در رحم يا پس از مدت زمانى اندك بعد از تولد مى شود، آيا در چنين مواردى حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ثابت نيست.

س 781 : آيا حق فسخ نكاح به واسطه عيوب، اختصاص به اطلاع آن قبل از دخول است يا

پس از آن نيز حق فسخ وجود دارد؟ و آيا از اين جهت تفاوتى بين انواع عيوب وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به حسب اطلاق ادله فرقى بين عيوب نيست و در همه آن موارد خيار فسخ ثابت است.

س 782 : آيا علت حق فسخ در عيوب برص و جذام، مسرى بودن آن هاست؟ و در صورتى كه سرايت در مورد آن ها وجود نداشته باشد، آيا باز هم حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

سرايت علت منصوصه نيست تا تخصيص زده شود به صورت عدم سرايت; بلكه حكمت تشريع است والحكمة لا تخصص.

س 783 : بر اساس اظهارات پزشكان، در حال حاضر مى توان بيمارى جذام را چند سال قبل از آن كه علائم آن آشكار شود، از طريق آزمايش خون تشخيص داد. پرسش اين است كه اگر هنگام عقد، وجود بيمارى و علائم قطعى آن به وسيله آزمايش خون مشخص شود، آيا حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هر عنوانى كه در موضوع حكمى گرفته شود، فعليت حكم منوط به فعليت آن عنوان است. بنابراين، قبل از تحقق جذام و برص فعليت خيار فسخ غير ممكن است; لعدم فعلية موضوعه.

س 784 : همان گونه كه مستحضريد افضا به نظر مشهور فقها، يكى شدن مجراى بول (ادرار) و حيض است و جمعى از فقها يكى شدن مجراى حيض و غائط (مدفوع) را بر آن افزوده اند و برخى نيز يكى شدن هر سه مجرا را افضا محسوب داشته اند. پزشكان نيز معتقدند چون پارگى و از بين رفتن و يكى شدن، مربوط به پرده ها و جدارهاى داخلى دستگاه مى باشد، يكى شدن هر سه مجرا نيز

ممكن است. با عنايت به توضيحات فوق، آيا در تمامى انواع افضا، حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى اطلاق ادله ثبوت حكم است در تمام موارد افضا; و انصراف فردى مانند يكى شدن هر سه مجرا كه اگر ممكن باشد، فرد نادرى است، موجب تقييد اطلاق نمى شود; ولكن اهل فن مى گويند يكى شدن هر سه مجرا با وطى ممكن نيست; زيرا، راه حيض وسط راه بول و راه غائط است و بين آن ها پرده قوى عريضى است كه به واسطه وطى پاره نمى شود. به هر حال، افضا به ما له من المصاديق موجب ثبوت خيار است.

س 785 : طبق اظهارات پزشكان مطلع و متخصص، افضا گاه منشأ مادرزادى دارد و گاه بر اثر حوادث و يا دخول و آميزش و تجاوز تحقق مى پذيرد. آيا در تمامى موارد آن حق فسخ ثابت است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، حق فسخ بر افضا با وطى مترتب شده است ; و غير آن را شامل نيست.

س 786 : با عنايت به اين كه برخى روايات عرج و لنگى زن را موجب فسخ نكاح شمرده اند، بفرماييد: آيا مقصود، آن قسم از لنگى است كه موجب زمين گيرى كامل شود يا اگر لنگى آشكار باشد هرچند به حد زمين گيرى هم نرسد، موجب فسخ است؟ و يا اصولا هر نوعى از آن كه در عرف، لنگى محسوب شود، موجب فسخ نكاح است؟

باسمه جلت اسمائه

اقوال فقها مختلف است، اما مختارما اين است كه لنگى و عرج مطلقاً موجب خيار است و موجب جواز فسخ است; همان گونه كه اكثر متقدمين قائل به آن شده اند. ولى

اگر از آن موارد لنگى غير بيّن استثنا شود، بهتر است.

س 787 : در صورتى كه مقدار برص كم باشد و آن هم در اعضاى ظاهرى بدن كه موجب انزجار و تنفر مى شود، نباشد، آيا باز هم حق فسخ ثابت است؟

باسمه جلت اسمائه

صحيح حلبى كه عمده مدرك ثبوت حق فسخ است، در برص اطلاق دارد; لذا، در مورد سؤال حق فسخ ثابت است.

س 788 : نابينايى بايد در چه حدى باشد كه از موجبات فسخ به حساب آيد و آيا شامل كم بينايى شديد هم مى شود؟ در صورتى كه با عينك، تنها شبحى را مى بيند آيا نابينايى موجب فسخ محسوب مى شود؟ چنان چه با عينك به اندازه اى كه بتواند زندگى را اداره كند، مى بيند اما بدون عينك نمى تواند، آيا موجب فسخ نكاح است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى روايات آن است كه نابينايى مطلق يعنى با عينك يا بدون آن موجب جواز فسخ نكاح است و ظاهراً شبه ديدن، ديدن نيست.

س 789 : آيا قرن موضوعيت دارد يا هر عيبى كه مانع از نزديكى و مقاربت است (مانند عفل، رتق، اشكالات ساختمانى مادرزادى مجراى تناسلى و افتادگى رحم) موجب حق فسخ است؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات تصريح شده است به اين كه عفل موجب حق فسخ است; و اما امور ديگرى كه مانع از نزديكى و مقاربت است به عموم از علت در روايات ملحق مى شود به قرن; و از آن دسته، رتق است.

س 790 : در صورتى كه يكى از عيوب موجب حق فسخ وجود داشته باشد ولى قبل از عقد و يا بعد از عقد و قبل از

مقاربت و دخول به طور كامل درمان شود، آيا حق فسخ وجود دارد؟ اگر به شكل ناقص درمان شود، چطور؟

باسمه جلت اسمائه

العلة تعمم و تخصص; مقتضاى مفهوم علت در اين موارد، عيب موجب حق فسخ نمى شود.

س 791 : با عنايت به اين كه ماده 1107 قانون مدنى هزينه درمان را جزو نفقه محسوب داشته است، بيان فرماييد: در صورتى كه عيوب موجب فسخ نكاح قابل درمان باشد و زن بخواهد عيوب خود را درمان كند، آيا هزينه درمان آن در دو صورت متعارف بودن و غير متعارف بودن هزينه، بر عهده مرد است؟ يا با توجه به حق فسخ داشتن مرد، تكليفى بر عهده ندارد؟ و آيا موردى كه درمان به سهولت و در زمان كوتاه انجام شود با موردى كه به دشوارى و در درازمدت انجام شود، حكم واحدى دارند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر فسخ نكند و امضا كند و حق فسخ ساقط شود، هزينه درمان را بايد بپردازد; وگرنه لازم نيست.

س 792 : در مورد عيوب جديد يا غير منصوص در كدام يك از موارد زير حق فسخ نكاح وجود دارد: الف _ عيوبى كه نه از طريق مقاربت به طرف مقابل سرايت كند و نه از طرق ديگر و خطرى را متوجه فرزندانى كه از آنان متولد مى شوند نيز نمى سازد، اما بيمارى و عيب مزبور به گونه اى است كه به واسطه نياز به پرستارى زياد يا تنفر و امثال آن ادامه زندگى را براى طرف مقابل دشوار ساخته و موجب عسر و حرج مى گردد؟

باسمه جلت اسمائه

در اين موارد حق فسخ ثابت نيست.

س 793 : زنى سه فرزند صغير

دارد; يكى از آن ها دندان درد شديد دارد ولى شوهر اين زن (پدر بچه ها) حاضر به دادن مخارج درمان فرزندش نيست، آيا مادر بدون اجازه شوهرش مى تواند از عيدى هايى كه براى فرزندش جمع شده، هزينه درمان را بپردازد؟ و آيا مى تواند از جيب شوهر مبلغى براى معالجه بردارد؟

باسمه جلت اسمائه

از عيدى هاى فرزند مى تواند براى مداوا بردارد، ولى از اموال شوهرش نمى تواند بردارد.

س 794 : اگر بين زن و شوهر اختلاف باشد كه آيا عقد به صورت موقت بوده است يا دائم، زن مدعى عقد موقت است و شوهر مدعى عقد دائم است و دليلى بر قول هيچ كدام نيست; ادعاى كدام مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

مرد مدعى زوجيت است بعد از مضى وقت و زن منكر است، از طرفى زن مدعى است ذكر اجل شده و مرد منكر است، بنابراين ظاهراً باب تداعى است نه مدعى منكر.

س 795 : آيا زن مى تواند بعد از عقد مهريه خود را ببخشد مشروط به اين كه مرد تمكين جنسى نداشته باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند با شرط گذاشتن ببخشد.

س 796 : مردى در حالى كه جاهل به حكم و موضوع بوده است با زنى كه در عده ايام ازدواج بوده است، ازدواج مى كند; و اين زن نيز جاهل به حكم حرمت ازدواج بوده است و وطى به شبهه صورت گرفته است; آيا پسر اين مرد به اين زن محرم است؟

باسمه جلت اسمائه

پسر اين مرد به آن زن محرم نيست.

س 797 : پدرى در دوران نامزدى دخترش به داماد اذن مى دهد كه دخترش را به شرط عدم

دخول به عقد موقت درآورد ولى بعد از خواندن عقد، پسر با دختر هم بستر مى شود; اگر در اين عمل دختر راضى باشد، آيا مهر المسمى تبديل به مهر المثل مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، تبديل به مهر المثل نمى شود.

س 798 : دخترى با پسرى بدون اذن پدر عقد موقت مى كنند و بكارت از بين مى رود، آيا دختر مهرالمثل را طلب دارد يا مهر المسمى را؟

باسمه جلت اسمائه

اگر در حين عقد موقت شرط عدم ازاله بكارت نكرده اند، بيش از مهر المسمى چيزى را طلب ندارد.

س 799 : هدايايى كه در زمان نامزدى به دختر و پسر داده مى شود، آيا از نوع هبه مشروطه است (به صورت شرط ضمنى) به طورى كه اگر نامزدى بهم بخورد و ازدواج انجام نشود، به علت محقق نشدن شرط ضمنى، واهب مى تواند عين موهوبه يا مثل و يا قيمت آن را پس بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

شرط ضمنى آن است كه در وقت عقد مذكور طرفين در خاطرشان آن امر مى باشد مانند تساوى در ماليت و شامل مورد نيست; و هبه ذكر شده اگر از رحم است، لازم است; و الا جائز است و بدون شرط هم قابل برگشت است.

س 800 : آيا ادخال بعض حشفه در زن اجنبى شوهردار، موجب غسل و حرمت ابدى مى شود و رجم دارد؟ آيا فرقى بين دُبُر و قُبُل هست؟

باسمه جلت اسمائه

ادخال بعض حشفه در ترتب آثار اعم از غسل و حد و رجم و حرمت ابدى كافى نيست; و فرقى بين قُبُل و دُبُر نيست.

س 801 : آيا شيربها كه در ازدواج، پدر يا

مادر دختر مى گيرند آيا بعد از ازدواج زوج مى تواند برگرداند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه شرط ضمن عقد شده باشد، يا به معامله لازمه منتقل شده باشد،خير نمى تواند; و هم چنين اگر تلف شده باشد، ولى اگر هبه بوده و عين آن باقى است، مى تواند برگرداند.

س 802 : اگر زن با قرائنى يا به اظهار، بداند كه شوهرش كافر شده بعد از ازدواج كافر يا مرتد گرديده ولى مردم على الظاهر او را مسلمان مى دانند، آيا عقد باطل مى شود و عدّه وفات يا طلاق بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان كفر است نه دانستن مردم; و در مورد سؤال، اگر ارتداد قبل از دخول باشد، عقد منفسخ مى شود و عده ندارد; و اگر بعد از دخول باشد، انفساخ عقد متوقف است بر انقضاى عده. اگر از ارتداد رجوع كرد و مسلمان شد، عقد به هم نمى خورد; و الا به جدايى از اول امر يعنى ارتداد حكم مى شود.

(ت) س 803 : اگر كسى زنش بميرد و زن ديگر اختيار كند و از زن اول يك دختر داشته باشد آيا برادر زن دوم مى تواند با دختر زن اول ازدواج كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند چون به يكديگر محرم نيستند.

س 804 : مراد از «نفقه» در باب مسائل خانوادگى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نفقه زن كه بر شوهر واجب است، عبارت است از آن چه زن در زندگى به آن احتياج دارد; مانند خوراك مناسب حال او، و خانه مناسب، و فرش و رخت خواب و بقيه لوازم زندگى; حتى اسباب زينت و درمان و دكتر، و...

س 805 : آيا نفقه دختر خانمى

كه فعلا در منزل پدرش زندگى مى كند، بر شوهر واجب است يا پدر؟

باسمه جلت اسمائه

حق نفقه خانمى كه در منزل پدر زندگى مى كند به حسب ارتكاز عرفى در آن مدت از شوهر ساقط است.

س 806 : آيا اقدامات زوج در ايام عقد، از قبيل تهيه مايحتاج زوجه، از باب وظيفه شرعى زوج است يا به جهت تعميق روابط وايجاد الفت و مودتِ بيش تر، بهتر است كه ادامه داشته باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً به حسب متعارف جزء وظيفه شرعى نيست.

س 807 : پدر بزرگ اين جانب (پدر پدرم) سه زن داشت; از زن اول دو پسر كه يكى از آن ها پدر بنده مى باشد و از زن دوم دو پسر و چهار دختر و از زن سوم يك پسر. پس از چندى زن دوم را طلاق مى دهد و زن دوم پس از طلاق ازدواج مجددى مى نمايند كه حاصل آن دو دختر مى باشد و دختر چهارم اين زن از شوهر اولش نيز تا هفت سالگى در منزل شوهر دوم زندگى كرده، با عنايت به اين مسأله آيا اين دو دختر نسبت به پدر اين جانب كه از زن اول است به عنوان خواهر محرم مى باشند كه در نتيجه اين جانب نيز كه فرزندى از پسر زن اول مى باشم، آيا نسبت به بنده هم محرم مى شوند و عمه هاى اين جانب محسوب مى گردند؟ زيرا، اين جانب در هر ماه يك بار به منزل ايشان مى روم و ايشان نيز بنده را فرزند برادر خود قلمداد مى نمايند و با عنايت به محبتى كه نسبت به بنده دارند سر

و صورت اين جانب را مى بوسند و از نظر حجاب كامل هم اندكى مسامحه مى كنند. اين جانب را نسبت به اين موضوع از حكم خداوند متعال آگاه فرمائيد.

باسمه جلت اسمائه

آن دو دختر به پدر شما نامحرمند، و به شما هم نامحرمند و بوسيدن آن ها شما جائز نيست و بايد رعايت حجاب كامل هم بنمايند; و اما روايات كه دال بر جواز تزويج است، خود دليل بر نامحرم بودن است; و در بعضى صور دلالت بر كراهت تزويج دارد نه حرمت. و جمله از آنها هم ضعيف و يا مجهول است.

س 808 : آيا ازدواج زن شيعه با مخالف مذهب، حرام يا مكروه است؟

باسمه جلت اسمائه

حرام نيست.

س 809 : حدود اطاعت زوجه از زوج در مسأله خروج از منزل را بفرماييد.

باسمه جلت اسمائه

خروج زن از منزل بدون اجازه زوج جائز نيست.

س 810 : آيا دختر عقد كرده اى كه هنوز در خانه پدر زندگى مى كند و پسر درخواست هم بسترى از او دارد با توجه به اين كه هنوز مهر و نفقه پرداخت نشده، آيا اجابت لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

وجوب تمكين متوقف بر زوجيت است; فقط نهايت امر اين است كه اگر مرد عمل به وظيفه نكرد و نفقه نداد، زن حق دارد تمكين نكند.

س 811 : پدر و پدربزرگ دخترى در ازدواج وى با پسرى اختلاف دارند; پدر راضى به ازدواج هست و پدر بزرگ راضى نيست; قول كدام يك مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

چنانچه دختر بالغه رشيده است، اذن هيچ كدام شرط نيست و منع هر كدام بى اثر است.

س 812 : علما فرموده اند زنا با شوهردار موجب حرمت ابدى

مى شود. اگر شخصى زن شوهردارى را لمس كند و دخول صورت نگيرد وليكن منى داخل فرج ريخته شود، آيا باز هم حرمت ابدى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به نظر ما زنا با شوهردار موجب حرمت ابدى نمى شود مطلقا.

س 813 : اگر زنى ازدواج كند و از پشت به او دخول شود به اندازه ختنه گاه و طلاق بگيرد، آيا براى ازدواج بعدى اذن پدر شرط است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، اذن پدر شرط نيست.

س 814 : دختر خانمى داراى مريضى تشنج است و البته به وسيله دارو مقدارى بهبودى پيدا كرده است، ولى احتمال برگشت تشنج وجود دارد، آيا براى ازدواج لازم است به داماد اين بيمارى را اطلاع دهد؟

باسمه جلت اسمائه

اطلاع ندادن تدليس است; ولى هر تدليسى موجب خيار نيست.

س 815 : اگر در جايى چنين رسم است كه اگر زوج زن خود را به هر سببى طلاق دهد، زن ثيّبه را ديگر نمى گيرند و زن در حرج مى افتد; آيا لاحرج و لاضرر او را مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى گيرد.

س 816 : هرگاه زنى كه با رضايت شوهر، لوله رحم خود را بسته است، مجدداً بخواهد آن را بردارد، در دو صورت ذيل، آيا رضايت شوهر براى باز كردن لوله رحم لازم است يا خير؟ الف) باز كردن لوله رحم به جهت ضرورت هاى پزشكى بوده و جنبه درمانى داشته باشد.

باسمه جلت اسمائه

رضايت شوهر لازم نيست.

س 817 : ب) باز كردن لوله رحم براى توليد نسل و يا هر جهت ديگرى غير از ضرورت هاى پزشكى باشد.

باسمه جلت اسمائه

وجهى براى اشتراط رضايت زوج نمى دانم; اصل عدم اشتراط است.

س 818 : در مواردى

پرده بكارت به دليل ويژگى خاصى كه دارد، مانع عمل مجامعت مى شود و زوج قادر به ازاله بكارت نمى شود و يا ازاله طبيعى آن موجب تحمل درد شديد از ناحيه زن مى باشد، آيا در چنين مواردى زن مى تواند از طريق امكانات پزشكى، مانع مزبور را مرتفع سازد؟ در صورت جواز آيا رضايت شوهر لازم است؟ در صورت لزوم رضايت، اگر زن بى رضايت شوهر از طريق پزشكى اقدام نمايد و پزشك نيز از عدم رضايت شوهر مطلع باشد، چه مسئوليتى متوجه پزشك و زن خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

شوهر نسبت به بكارت حقى دارد; و لذا، اگر عقد با شرط بكارت محقق شده باشد و تخلف شرط بشود، تفاوت مهر باكره و غير باكره را زن بايد بپردازد. بنابراين، رضايت او لازم است. و پزشك اگر ضمانى متوجه او بشود، چون به امر زن بوده، او بايد بپردازد.

س 819 : طلاقى كه حاكم از ناحيه عسر و حرج زن مى دهد، آيا از مصاديق طلاق بائن است يا رجعى؟

باسمه جلت اسمائه

من طلاق حاكم را از ناحيه عسر و حرج صحيح نمى دانم; ولى بر فرض صحت، طلاق بائن است.

س 820 : در صورتى كه در عقد منقطع شرط نفقه شده باشد، آيا مى توان زوج را در صورت امتناع از پرداخت تعزير كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان تعزير نمود; چون با شرط نفقه دادن واجب مى شود و بر مخالفت با واجب، تعزير جائز مى شود.

س 821 : اگر مردى داراى عيبى باشد، شرعاً بايد هنگام ازدواج و عقد آن را به زن اعلام كند؟

باسمه جلت اسمائه

اعلام عيب لازم نيست; ولى چند

عيب است كه براى زن موجب خيار فسخ است.

س 822 : در صورتى كه زن درآمد كافى داشته باشد، آيا شوهر مى تواند از پرداخت نفقه به همسر خود امتناع ورزد؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً، نفقه زن واجب است; ولو زن متمول و مرد فقير باشد.

س 823 : آيا اگر زوجه از وطى در دبر امتناع ورزد، ناشزه تلقى مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، زن اگر امتناع از وطى در دبر بنمايد، ناشزه نيست; چون جواز وطى در دبر مشروط به رضايت است; والا جائز نيست.

س 824 : خانمى در ايام عده ازدواج اول با مرد ديگرى ازدواج مى كند (هر دو جاهل به حكم و موضوع حرمت از ازدواج در ايام عده بوده اند) و اين خانم در همين ايام عده با مردى زنا مى كند، آيا مرد زناكار بعد از اين كه اين خانم عده وطى به شبهه براى شوهر دوم نگه دارد، مى تواند با دوم يا زانى ازدواج كند؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج دوم كه در عده واقع شده است، چنان چه دخول واقع شده باشد، حرام مؤبد است; و ازدواج با شوهر دوم باطل است. و اما زنا موجب حرمت ابدى نيست; بعد از تمام شدن عده، عقد زانى با زانيه صحيح است.

س 825 : آيا زن مى تواند بدون اطلاع شوهر از قرص جلوگيرى (ضد باردارى) استفاده نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون اطلاع شوهر مى تواند استفاده كند; ولى با نهى او نمى تواند.

س 826 : زنى ازدواج نمى كند و از راه حرام و گناه عمل نامشروع انجام مى دهد و موجب آبروريزى خانواده خود شده، آيا به واسطه قاعده لاحرج مى شود او را

اجبار به ازدواج حلال كرد؟

باسمه جلت اسمائه

به عنوان نهى از منكر مى شود اجبار نمود; و احتياج به لاضرر هم نيست.

س 827 : الف: اگر منى در رحم زن بريزد بدون دخول، آيا زن عده دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، ريختن منى در رحم موجب عده است.

س 828 : ب: اگر منى در دبر زن بريزد بدون دخول، آيا زن عده دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ريختن منى در دبُر موجب غسل نيست; ولى دخول در دبر موجب عده است.

س 829 : آيا زن مى تواند، ضمن عقد شرعى (ازدواج) شرط كند كه من بتوانم بدون اجازه شوهر از خانه بيرون بروم; البته نه در حدى كه منافات با حق شوهر داشته باشد، آيا چنين شرطى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر شرطِ حكم كند يعنى جواز خارج شدن بدون اجازه شوهر، شرط صحيح نيست; و اگر شرطِ فعل كند به اين نحو كه شوهر اجازه بدهد و زن بدون استجازه خارج شود، شرط صحيح است.

س 830 : آيا مُحل مى تواند با زن محرمه خود جماع كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند; و اگر جماع نمود، كفاره بر زوجه واجب مى شود و كفاره ذبح يك شتر است و پول آن را هم زوج بايد بدهد.

س 831 : خواستگارى در عده زن (عده طلاق بائن، رجعى، عده وفات و عده عقد موقت) چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خواستگارى در عده بائن جائز است; و در رجعى، جائز نيست.

س 832 : مردى در برابر خواسته همسر كه خواستار كار كردن در بيرون از منزل است مى گويد به اين شرط كه تمام حقوقت را به من بدهى، اجازه مى دهم; آيا چنين شرطى

صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر شرط فعل باشد، صحيح است; ولى اگر شرط كند حقوقت مال من باشد، صحيح نيست; چون خلاف كتاب و سنت است.

س 833 : مردى قدرت هم بسترى دارد; ولى قدرت بارور كردن ندارد، آيا بايد به زن بگويد؟

باسمه جلت اسمائه

لازم نيست.

س 834 : دخترى عقد كرده است و قبل از عروسى به خاطر تصادف شوهر جدا مى شوند; مبلغى شيربها داماد به پدر خانم براى تهيه جهيزيه داده، حالا اگر جهيزيه تهيه نكرده اند، بايد پول را برگردانند؟ اگر جهيزيه تهيه شده بود، چطور؟ صاحب پول كيست؟

باسمه جلت اسمائه

شيربها كه داماد مى دهد براى كمك به جهيزيه به حسب ظاهر مال خود داماد است و بايد به داماد برگردانند.

س 835 : زن و شوهرى كه بعد از ازدواج به خاطر عدم تفاهم از يكديگر جدا زندگى مى كنند و مرد براى همسرش مسكن تهيه نكرده و زن و مرد هر كدام در خانه والدين خود هستند و مرد هم نفقه نمى دهد، آيا زن براى خروج از منزل بايد اجازه بگيرد يا لازم نيست؟

باسمه جلت اسمائه

خير، اجازه گرفتن لازم نيست.

س 836 : زنى در ذيل عقد موقت شرط نفقه كرده و مرد قبول كرده است، ولى الآن نمى دهد.

الف) آيا زن مى تواند تمكين نكند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 837 : ب) آيا مى تواند خودش از اموال شوهر تقاص كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى تواند.

س 838 : ج) آيا اين شرط تكليفى است و يا اين كه واقعاً مرد، مديون زن است؟

باسمه جلت اسمائه

وجوب عمل به شرط حكم تكليفى است نه وضعى; بنابراين، مرد مديون نيست; و لذا، تقاص هم

نمى تواند بنمايد.

س 839 : آيا كفاراتى كه بر عهده زن مى آيد، بر شوهر واجب است آن ها را بدهد و جزء نفقات است؟

باسمه جلت اسمائه

كفارات، جزء نفقات نيست.

س 840 : زن و مردى كه با طلاق از همديگر جدا شده اند، آيا مى توانند بعد از تمام شدن عده به عكس هاى قبل از طلاق (اعم از: عريان، بى حجاب، با حجاب و غيره) نگاه كنند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانند نگاه كنند; چون فعلاً اجنبى هستند.

عقد موقت

س 841 : در عقد موقت كه زن تقاضا دارد بقيه مدت بخشيده شود، آيا كلمات زير كفايت از بخشيدن بقيه مدت مى كند: الف) فسخ شد فسخ شد. ب) ديگر بين ما چيزى نيست. ج) برو در پناه خدا گذاشتم. د) بين من و شما چيزى نيست.

باسمه جلت اسمائه

اگر به قصد بخشيدن مدت باشد، كافى است; به شرط آن كه اين الفاظ عرفاً كاشف از بخشيدن باشد كه كاشف هست.

س 842 : آيا ذكر اَجَل مجهول در متعه مانند مرّة يا مرّتين موجب بطلان عقد است يا عقد صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

موجب بطلان عقد است.

س 843 : خانمى صيغه موقت بوده، مدت تمام شده است; يك خون ديده، 5 ماه ديگر خونى نديده است، وظيفه او براى ازدواج مجدد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اين خانم عده اش چهل و پنج روز است.

(ت) س 844 : آيا بايد با كسى كه قبلا رابطه داشته، براى زمان عده صبر كنم؟ اگر او بگويد عده اش گذشته است، آيا بايد حرفش را قبول كنم؟

باسمه جلت اسمائه

زن زناكار عده ندارد; صبر كردن لازم نيست. زنى كه عده دارد، مثلاً ازدواج موقت با

كسى نموده، اگر بگويد عده ام تمام شده است، حرفش را بايد قبول نمود.

س 845 : اگر مرد مسلمانى با زن مسيحى ازدواج موقت كند و حاصل اين ازدواج دخترى باشد كه مسلمان است بعد از مدتى اين زن با مردى مسيحى ازدواج مى كند و دخول نيز صورت مى گيرد، آيا اين دختر مسلمان از باب ربيبه بر اين مرد دوم (شوهر مادر) محرم است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، محرم مى باشد.

س 846 : زن و مرد در مورد مدت صيغه موقت اختلاف دارند، مثلا زن مى گويد آخر اسفند تمام مى شود و مرد مى گويد تا 15 فروردين ادامه دارد; اين جا قول كدام مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد سؤال مرد مدعى است و زن منكر، قول زن موافق اصل است.

س 847 : فردى با زنى ازدواج موقت نموده و بعد از انقضاى مدت و در زمان عده او را به عقد دائم خود در مى آورد و قبل از دخول وى را مطلقه مى نمايد. آيا در اين طلاق، زن، حكم مطلقه غير مدخوله را از حيث عده، رجوع و مانند آن دارد يا حكم طلاق زن مدخول بها را دارد؟ حكم عده، حق رجوع، نفقه و ساير آثار اين طلاق را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

در اين فرض از حيث طلاق از ازدواج دوم عده ندارد; ولى عده انقضاى مدت ازدواج اول اگر ايام عده منقضى نشده باشد، باقى است; چون ازدواج دوم با عده عقد اول تنافى ندارد. زيرا، آن عده بر غير زوج است و شامل او نيست; ولى بعد از طلاق، نه رجوع جائز است، نه نفقه واجب. بلى،

مى تواند براى مرتبه سوم با آن زن ازدواج نمايد.

(ت) س 848 : اگر زنى را كه صيغه موقت بود به عقد دائم درآورد، و عقد موقت را فسخ نكرد، آيا اين عقد درست است يا بايد فسخ نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون فسخ هم عقد دائم ولو من حين العقد صحيح است; البته فسخ كردن بهتر است.

س 849 : متأسفانه با توجه به اين كه در جامعه امروزى در ايران و ساير كشورها، زنان فاحشه زيادى وجود دارد كه در مقابل دريافت پول، حاضر به انجام عمل جنسى مى باشند و به خاطر فقر فرهنگى و دينى، اعتقاد و التزامى به مسأله متعه ندارند و چه بسا آن را به استهزا مى گيرند; لذا چند مسأله پيرامون اين موضوع مطرح مى گردد: آيا متعه نمودن چنين افرادى جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است; چنان چه توبه كند، هيچ اشكالى ندارد; و اگر توبه نكند، مكروه است.

س 850 : در صورت جواز متعه، آيا ثوابى كه در روايات براى متعه آمده، شامل متعه نمودن چنين افرادى هم مى شود يا اين كه فقط صرفاً جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

ثواب مطلقاً متوقف بر عمل با قصد قربت است و بدون آن هيچ عملى ثواب ندارد. در صورت قصد قربت به متعه هم ثواب دارد.

س 851 : آيا براى اجراى صيغه حتماً بايد او را از مهر و مدت مطلع ساخت و از وى وكالت گرفته و در حضور او صيغه را خواند يا اين كه بدون اخذ وكالت و در غياب او هم مى توان صيغه را جارى كرد؟ (با توجه به اين كه يقيناً او راضى است و تنها

هدف او رسيدن به پول است و چنين اظهار مى دارند كه براى يك بار رابطه برقرار كردن فلان مبلغ) و آيا مدت را مثلا يك بار رابطه قرار دادن جائز است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

براى اجراى صيغه بايد از مهر و مدت مطلع شود، و وكالت در اجراى صيغه بدهد; مجرد رضايت كافى نيست. البته حضور او هم لازم نيست. و تعيين يك بار رابطه داشتن بدون تعيين مدت كافى نيست. با تعيين مدت كه قهراً شرط ضمن العقد است، اشكال ندارد.

س 852 : با توجه به اين كه آن ها هيچ گونه توجه و اعتقادى به مسأله عده ندارند (و يقيناً مجدداً با شخص ديگرى رابطه برقرار مى نمايند) پس از پايان مدت آيا باز هم ملزم به عده نگه داشتن مى باشند يا اين كه شخص ديگرى هم مى تواند آن ها را صيغه نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

اعتقاد نداشتن او موجب عدم صحت نيست; و عده هم دارد.

س 853 : در صورتى كه احتمال دروغ گفتن آن ها وجود داشته باشد، آيا سؤال كردن در خصوص شوهر و حيض لازم است؟ و آيا به قول آن ها در مورد شوهر نداشتن و حيض نبودن مى توان اعتماد كرد؟

باسمه جلت اسمائه

قول او در مورد اين كه حائض نيست و عده ندارد; در صورت علم به كذب حجت نيست; ولى اگر علم نداشته باشد، قولش حجت است.

س 854 : مقصود از مشهوره (كه برخى فرموده اند بنابر احتياط متعه زانيه مشهوره جائز نيست) چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مشهوره به زنا عبارت از زنى است كه مكرر مرتكب زنا شده است; و هر كس هم پيشنهاد كرده از

حيث زنا بودن امتناع نكند.

س 855 : در عقد موقت (متعه) اگر مرد زن را به گونه اى فريب دهد كه اگر اين كار را نمى كرد، قطعاً زن راضى به عقد موقت نمى شد، مثلا به زن نگفته باشد كه همسر ديگرى دارد، آيا جائز است زن هر وقت كه پى به اين فريب برد، از مرد جدا شود؟ يا اين امر نياز به اذن مرد دارد؟ يا زن بايد براى جدا شدن حتماً از مجتهد اجازه بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

تخلف داعى به عقد ضرر نمى زند; و زن نمى تواند به شخصه يا او با اجازه مجتهد از مرد جدا شود. بلى، اگر ضمن عقد شرط كنند كه اگر مرد زن ديگرى دارد، اختيار جدا شدن با زن باشد; در اين صورت، بدون اجازه مرد و بدون اجازه مجتهد زن مى تواند جدا شود.

س 856 : در مسأله قبل اگر عدم رضايت زن به متعه شدن قطعى نباشد و فقط احتمال بسيار زياد دهند كه اگر مرد واقعيت را مى گفت، زن راضى نمى شد، آيا باز هم احكام فوق بر آن مترتب است؟

باسمه جلت اسمائه

حكم فوق كه بيان كردم، بلى جارى است.

س 857 : خانمى عقد موقت مردى بوده، بدون هيچ هم بسترى بعد از گذشت 11 سال كه ازدواج كرده و فرزند دارد حالا شك مى كند كه آيا عقد دوم بعد از گذشت و تمام شدن عقد اول بوده يا هنوز عقد اول تمام نشده بود؟ وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

عقد دوم محكوم به صحت است.

س 858 : آيا زن در متعه مى تواند شرط كند كه حق هبه مدت در دست

من باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر شرط كند كه حق هبه مدت با من باشد، شرط مخالف كتاب و سنت است و جائز نيست; ولى اگر شرط كند من از طرف تو در هبه وكيل باشم، صحيح است.

طلاق

س 859 : اگر مردى زنش را طلاق داد، زن مى گويد دخول نشد ولى مرد خلاف آن را مى گويد; قول كدام مقدم است و يا دعوا به عكس باشد؟ و بر فرض اين كه زن متهم باشد، مسأله چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه خلوت بين آن دو به نحوى كه خالى از موانع دخول بوده است يا بكارت از بين رفته و مرد ادعا مى كند كه بكارت به جماع از بين رفته، در اين دو صورت، قول مرد مقدم است.

س 860 : در عده طلاق خلع و مبارات آيا مى توان با خواهر زن ازدواج كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان ازدواج نمود; بلااشكال است.

س 861 : اگر هنگام طلاق مبارات اشتباهاً صيغه خلع خوانده شود، حكم چيست؟

باسمه جلت اسمائه

طلاق صحيح است و حكم طلاق مباراة را دارد.

س 862 : زن در طلاق رجعى با رجوع مرد مى تواند قبول نكند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند.

س 863 : اگر شخصى همسر خود را سه طلاقه نموده، در حين عده آيا زن مى تواند رجوع به بذل نمايد؟ اگر زن رجوع به بذل نمود، آيا مرد هم مى تواند رجوع كند؟

باسمه جلت اسمائه

زن نمى تواند رجوع به بذل كند; چون مرد نمى تواند رجوع كند; و بين جواز رجوع زن و جواز رجوع مرد تلازم است.

س 864 : خانم مطلقه به طلاق خلعى، با رجوع شوهرش موافقت

كرده و مدت زيادى عمل زناشويى انجام داده اند، ولى زوجه رجوع به بذل نكرده است، آيا بدون رجوع زوجه به بذل عقد پابرجا مى باشد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بدون رجوع زوجه به بذل، رجوع شوهر ولو با موافقت زوجه، اثر ندارد و عقد پابرجا نيست.

س 865 : مردى كه چندين ماه يا چند سال در زندان بوده يا زن در اثر اختلاف خانوادگى خانه مرد را ترك كرده و در اين مدت زياد نزديكى صورت نگيرد، اگر چنين مردى زن را طلاق دهد يا زن خودش از مرد طلاق بگيرد، آيا باز هم واجب است زن عده طلاق نگه دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، لازم است عده نگاه دارد.

س 866 : آيا تحمل شهادت در طلاق، و شخص شاهد مى داند كه عادل نيست جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر عدم جواز نمى دانم.

س 867 : اگر پس از طلاق، يقين پيدا شود شهودى كه در وقت طلاق عادل دانسته شده بوده اند، عادل نبوده اند، آيا طلاق صحيح است يا باطل؟

باسمه جلت اسمائه

طلاق باطل است.

س 868 : اگر وكيل طلاق، پس از طلاق دادن و اعلام انجام و صحت آن، به زن و شوهر بگويد طلاق باطل بوده است، آيا اين زن و شوهر مى توانند به قول اخير او ترتيب اثر بدهند؟

باسمه جلت اسمائه

قول وكيل حجت است; بايد به قول او ترتيب اثر بدهند; مگر آن كه احتمال بدهند دروغ مى گويد.

س 869 : اگر موكل اطمينان داشته باشد كه شهود طلاق وكيل كه وكيل آن ها را عادل مى دانسته، عادل نبوده اند، آيا اين طلاق براى موكل صحيح است يا باطل؟

باسمه جلت

اسمائه

طلاق باطل است.

س 870 : آيا كمى يا زيادى مدت فاصله بين كشف خلاف در طلاق از زمان اجراى طلاق فرقى در بطلان طلاق دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فرق بين طولانى بودن مدت و كوتاه بودن آن نيست.

س 871 : اگر شوهر توجه داشته و زن نمى دانسته است كه طلاق سوم است، آيا آثار طلاق سوم را دارد يا تحريم ازدواج مجدد در صورت توجه و عدم علم به سومين طلاق بودن است؟

باسمه جلت اسمائه

طلاق موجب حرمت است ولو زن نداند كه طلاق سوم است.

س 872 : وكيل طرفين بعد از بذل، آيا از جانب شوهر قبول كردن آن بذل براى صحت طلاق، شرط است يا همان وكالت كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

همان وكالت كفايت مى كند.

س 873 : اگر مردى زنش را طلاق بائن بدهد، آيا مى تواند در زمان عده، خواهر زن را عقد كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند خواهرزن را عقد كند.

س 874 : اگر دختر قبل از بلوغ وطى شود، آيا بعد از طلاق، و يا مردن شوهر عده دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر طلاق قبل از بلوغ باشد، عده طلاق ندارد; و اگر بعد از بلوغ باشد، عده دارد. و عده وفات بايد نگه دارد; ولو قبل از بلوغ شوهر فوت كند.

مهريه

س 875 : مهريه خانمى 300 سكه بوده است، اين حديث را كه اگر مردى مهريه زنش را ندهد مثل اين است كه با او زنا مى كند، شنيده است; لذا، براى آن كه شوهر مشمول اين حديث نشود، مهريه را مى بخشد در حالى كه قلباً راضى نبوده است، آيا زن با اين كه قلباً راضى نبوده است، مى تواند

مهريه را طلب كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند مهريه را طلب كند.

س 876 : اگر زن ادعا كند من دخول نشده ام و مرد مى گويد دخول كردم و بعد از معاينه دكتر معلوم شد بكارت باقى است، آيا شوهر او بعد از طلاق زن، مهر كامل بر عهده دارد يا نصف مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

زن نصف مهر را مى برد.

س 877 : زن بيوه اى با لفظ فارسى و در خارج از محضر رسمى، خود را (براى مدت چهار ماه) به عقد موقت مردى درآورده و حدود يك هفته بعد (پس از آميزش جنسى) شوهرش را رها كرده، در حالى كه يكى از اهداف آن زن و مرد از اين عقد موقت اين بوده كه در صورت امكان در آينده به طور دائم با هم ازدواج كنند كه هدايايى نيز به همين منظور توسط آن مرد به آن زن و پدر، مادر و خواهرش تحويل گرديده كه آن هدايا وسايلى از قبيل: وجه نقد، عطر، لباس و پارچه هاى چادرى و پيراهنى زنانه، انگشتر عقيق، پلاك و زنجير نقره اى (گلوبند) زنانه، شلوار مردانه و شيرينى جات بوده است.

اكنون با توجه به عرايض فوق الذكر خواهشمند است بفرمائيد:

1_ آيا پرداخت تمام مهريه آن زن (مبلغ دويست هزار تومان) بر آن مرد واجب است؟

2_ آيا آن مرد حق مطالبه عين و يا قيمت هدايايى كه براى وصلت منظور (ازدواج دائم) به آن زن و پدر، مادر و خواهرش داده است را دارد؟

3_ آيا رها كردن شوهر آن هم قبل از تمام شدن مدت ازدواج (موقت) كه توسط آن زن انجام گرفته و باعث از

بين رفتن حق شوهر گرديده، گناه محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مهريه به نسبت مدت تخلف زن كم مى شود، مثلا اگر 109 مدت را زن تخلف كرده است 109 مهريه را استحقاق ندارد. و اما هدايايى كه مرد داده است آن چه به خود زن داده است، نمى تواند پس بگيرد; و آن چه به پدر و مادر و خواهرش تحويل داده، آن چه از آن ها باقى است را زوج مى تواند پس بگيرد; و آن چه از بين رفته است، ضامن نيستند.

س 878 : آيا مهر زن در مقابل بضع چنان چه در روايت آمده، و اگر هنوز دخول نكرده شوهر طلاق بدهد يا بميرد، نصف يا تمام المهر را بايد بدهد و حال اين كه هيچ تصرفى نشده است؟

باسمه جلت اسمائه

روايات دال است بر لزوم نصف مهر و جاى حرف نيست.

س 879 : اگر بعد از دخول زوج با زن خود، معلوم شد عيب در او مى باشد، و زن فسخ عقد كرد، كدام يك از مهر المسمى يا مهر المثل را بايد بپردازد؟ و اگر دخول نكرد و زن فسخ كرد، آيا بايد نصف مهر را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر فسخ قبل از دخول باشد، مهر ندارد; مگر در صورت عنين بودن زوج كه نصف مهر ثابت است; و اگر بعد از دخول باشد، نصف مهر المسمى را بايد بدهد.

موسيقى و فيلم

س 880 : آيا گوش دادن به موسيقى كه مطرب نيست و مخصوص مجالس لهو هم نمى باشد و صرف آواز و موسيقى با دستگاه هاى متعارف آن است، اشكال دارد؟ درآمدى كه از طريق كپى و اجاره اين گونه كاست ها

و سى دى ها به دست مى آيد چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

موسيقى غيرمطرب نداريم; همه انواع موسيقى حرام است. و درآمد اجاره آن ها حرام است.

س 881 : اخيراً در برخى فيلم ها و سريال هاى تاريخى و دينى، صورت و گردن بازيگران زن مسلمان با آرايش و زيورآلات به تصوير در مى آيد. هم چنين بعضاً براى نمايش موى بازيگران زن مسلمان، از موى مصنوعى استفاده مى گردد كه با موى طبيعى هيچ تفاوت ظاهرى ندارد. به عنوان مثال در سريال «يوسف پيامبر(ع)» متأسفانه به جاى نمايش قسمت هايى از زندگى اين پيامبر بزرگ الهى، بيش تر از تصاوير چهره آراسته، مو، گردن و زيورآلات بازيگران زن استفاده شده است. الف) آيا ديدن اين سريال ها مجزى است؟ ب) آيا ساختن، پخش و منتسب كردن اين فيلم ها به دين مبين اسلام و تعليمات قرآن كريم جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

پخش چنين فيلم هايى با دين اسلام و تعاليم قرآن كريم مخالف است و اهانت به حضرت يوسف عليه السلام نيز مى باشد; و ديدن آن فيلم ها كه با موى سر پخش مى شود، نگاه كردن به آن ها حرام است و آن هايى كه با موى مصنوعى است ولو نگاه كردن به آن حرام نباشد، ولى اشاعه منكر است و به اين عنوان حرام است.

س 882 : آيا در اسلام چيزى به نام موسيقى اسلامى وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

موسيقى اسلامى نداريم; يعنى نواختن هر نوع موسيقى حرام است; به خصوص با آلات لهو و لعب.

س 883 : گوش دادن به موسيقى هاى موجود در بازار چگونه است بدون اين كه اثر منفى

در شخص ايجاد كند؟

باسمه جلت اسمائه

گوش دادن به موسيقى حرام است.

س 884 : پولى كه از ويدئوكلوپ عائد شخص مى شود (فقط محصولاتى كه وزارت ارشاد تأييد مى كند) حلال است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى حلال است.

س 885 : آيا تهيه فيلم هاى خارجى كه مناظر تحريك آميز و مهيج شهوت آن حذف شده و به اصطلاح سانسور شده است و اصل داستان فيلم برگزيده شده و توجه بيننده تماماً به اصل داستان فيلم بوده و غالباً توجهى به شخصيت هاى فيلم و يا موسيقى متن و مناظر سطحى و عمومى آن ندارد، اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ اشكال ندارد.

س 886 : اين جانب مقلد مرجعى هستم كه حضور در مجالس رقص و هم چنين رقص زن براى زن را جائز نمى داند، با توجه به اين كه همسر اين جانب مقلد مرجعى است كه رقص را حرام نمى داند، آيا شرعاً مجازم كه به او اجازه ى رفتن به مجالس رقص را بدهم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مجازيد; زيرا، مجلس، مجلس معصيت نيست.

س 887 : آيا كاربرد موسيقى براى درمان و توانبخشى اختلالات جسمى و روانى از نظر شرعى جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

استفاده از موسيقى مُحرَّم براى درمان اختلالات جسمى و روانى در صورت انحصار درمان بر اين استفاده جائز است; و الا جائز نيست.

س 888 : اشتغال به موسيقى درمانى از نظر شرعى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر موسيقى تنها راه منحصر درمان باشد، اشتغال جائز است; و الاّ خير.

س 889 : كف زدن در مراسم عروسى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

كف زدن جائز است مطلقاً.

س 890 : عده اى معتقدند وقتى به بعضى آهنگ ها

هم كه مشكوك است توجه مى كنند از دنيا بى زار شده به ياد ذات مقدس الهى مى افتند، آيا اين مجوز استماع است؟

باسمه جلت اسمائه

گوش دادن موسيقى حرام است مطلقاً.

س 891 : محدوده و ضابطه لهو و طرب را تعريف كنيد؟

باسمه جلت اسمائه

لهو عبارت است از اشتغال نفس به لذائذ شهوية بدون قصد غايت، و ربطى به فعل ندارد; بلكه آن از افعال نفس است و طرب فعل خارجى است.

س 892 : لطفاً حكم رقصيدن مرد براى مرد و زن براى زن را بيان كنيد.

باسمه جلت اسمائه

جائز است.

عقايد

س 893 : آيا اين درست است كه در زمان زندگى يكى از امامان ما زيارت كربلا توسط خليفه عباسى زمان ممنوع شده بود؟ و مردم مجبور بودند فرزندانشان را به خاطر زيارت كربلا قربانى كنند؟ اگر صحيح است، آيا ممكن است مرجع معتبرى كه در اين مورد گفته باشد، معرفى نماييد؟ و هم چنين نظر و عكس العمل امام در آن زمان در مورد اين قربانى ها چه بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

قربانى كردن فرزند براى زيارت امام حسين سلام الله عليه در هيچ جا نيست و هيچ مرجعى اجازه نداده است. بلى، روايات متعددى دلالت دارد بر اين كه در راه زيارت امام هر گونه ضرر بدنى متوجه بشود، نبايد ترك شود; دليلش نيز واضح است و آن اين كه بقاى اسلام به قيام امام حسين بود; و بقاى آن به شعائر حسينى است.

س 894 : آيا دوازده امام فقط بر انسان ها حجت هستند يا بر جنيان هم حجت هستند؟ بر فرشتگان چطور؟

باسمه جلت اسمائه

پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از طرف خدا براى

جميع خلائق مبعوث شد و آيات كريمه اعم از سوره جن و غير آن و روايات متواتره دال بر آن است. مى توانيد بعد از قرآن به كافى رجوع كنيد و ائمه عليهم السلام به مقتضى «حجة من قبل على جميع من كان الرسول نبيا له» نيز بر جميع مخلوقات حجت هستند.

س 895 : آيا درست است كه پيامبر و دوازده امام انسان هايى عادى مثل ما بودند؟ خون آن ها هم مثل خون ما نجس است؟ و آيا آن ها هم به غسل كردن براى طاهر شدن بعد از جنابت نياز داشتند؟ آيا آن ها هم مثل ما نجس به دنيا آمده اند؟ آيا بدن مرده ى آن ها هم مثل ما نجس است؟ آيا پس از دست زدن به بدن مرده ى آن ها هم بايد غسل مس ميت انجام داد؟ آيا اين درست است كه هر كسى مى تواند به مقام پيامبر و امام على(عليه السلام) برسد; البته با تلاش خالصانه و با معرفت و...؟ آيا محمد(صلى الله عليه وآله)علم قرآن را قبل از وحى از طرف جبرئيل داشتند؟

باسمه جلت اسمائه

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بر حسب روايات، همان عقلى است كه اولين مخلوق الهى است; همان گونه كه خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اول ما خلق الله نورى و فى روايت اخرى روحى.» و در اين موضوع روايات زيادى وارد شده است و فاطمه زهراء(عليها السلام) بر حسب روايات وارده از شيعه و سنى اصل ماده بدنش از ماده اين عالم نيست; بلكه از بهشت از اعلى درختان و ميوه هاى بهشت بوده است; و اما روح فاطمه(عليها السلام) متناسب با

اين بدن از اسرارى است كه ما نمى توانيم بفهميم. فقط در روايات است كه روح آن حضرت از نور عظمت الله است. امام صادق(عليه السلام) روايت نقل فرموده است (أنه قال رسول الله(صلى الله عليه وآله)خلق نور فاطمة قبل أن يخلق الأرض والسماء، فقال بعض الناس يا رسول الله فليست هى إنسية؟ فقال فاطمة حوراء إنسية. قال: خلقها الله عزوجل من نوره قبل أن يخلق آدم إذ كانت الأرواح الحديث) و انوار ائمه اطهار(عليها السلام) از همين انوار منشعب شده است.

س 896 : آيا لوح محفوظ، كتابى مادى و قابل تغيير نيست يا امرى معنوى و قابل تغيير و تبديل است؟

باسمه جلت اسمائه

خداوند تعالى عالم به جميع اشيا بوده، و تمام امور متعلق علم ازلى الهى است; ولى علم خدا دو نحو است: علم موقوف كه از آن تعبير مى شود به لوح محو و اثبات; و علم حتمى كه از آن تعبير مى شود به ام الكتاب و علم مخزون عند الله تعالى و لوح محفوظ; پس لوح محفوظ همان علم الهى است.

س 897 : ازدواج حضرت سكينه با مصعب بن زبير صحت دارد يا يكى از تهمت هاى ابوالفرج عامى است كه بعضى از شيعه ها هم از او تبعيت كرده اند؟

باسمه جلت اسمائه

در كتب متعدد ازدواج با مصعب ذكر شده است. فقها هم در مسأله ازدواج شيعه با سنى استدلال به وجوهى نموده اند، كه يكى هم ازدواج حضرت سكينه با مصعب است.

س 898 : آيا لعن هاى زيارت عاشورا در اصل بوده يا بعداً به آن اضافه شده است؟

باسمه جلت اسمائه

در اصل بوده و زيارت عاشورا با همه خصوصياتش، سند

معتبر دارد.

س 899 : آيا پيروان فرقه ضاله بهائيت كافرند؟ و اگر هستند، از چه نوع آن مى باشند؟ و آيا از مصاديق نجس العين هستند؟

باسمه جلت اسمائه

فرقه بهائيت از كفارند و كافر غيركتابى مى باشند; و از مصاديق نجس العين هستند.

س 900 : «أشهد أن علياً ولى الله» اولين بار در تاريخ به وسيله چه كسى در اذان و اقامه گفته شد؟

باسمه جلت اسمائه

بعد از غدير خم كه حضرت منصوب به خلافت شدند، در بين اصحاب شيوع پيدا كرد. آن چه در ذهن من است، اول كسى كه اين جمله را بعد از شهادتين گفته است، حضرت سلمان است; و خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) امضا فرمودند. عمر هم كه در همان غدير خم گفت «بخ بخ لك يا على(عليه السلام)أصبحت مولاي و مولا كل مؤمن و مؤمنة»; روايات از ائمه(عليها السلام)متعدد است.

س 901 : با توجه به نكات ذيل، آيا نهى از تفكر و تعقل در ذات پروردگار متعال نهى مولوى است؟

الف) وعده آتش و عذاب بر تفكر در ذات خداوند متعال; «عن أميرالمؤمنين(عليه السلام): اتقوا أن تمثّلوا بالرّب الذي لا مثل له أو تشبّهوه من خلقه أو تلقوا عليه الأوهام أو تعملوا فيه الفكر و تضربوا له الأمثال أوتنعتوه بنعوت المخلوقين فإنّ لمن فعل ذلك ناراً».

باسمه جلت اسمائه

همه اين نواهى ارشاد است به عدم تمكن و منحرف شدن از طريق مستقيم، و واقع نشدن در منجلاب كفر زندقه.

س 902 : ب) كفر و الحاد; «عن أميرالمؤمنين(عليه السلام): من تفكر فى ذات الله الأحد»; و «عن أميرالمؤمنين(عليه السلام): من تفكر فى ذات الله تزندق»; و «عن الصادق(ع): من نظر فى الله كيف

هو هلك.»

ج) تحريم; «عن اميرالمؤمنين(عليه السلام): محرم على بوارع ثاقبات الفطن تحديده و على عوامق ناقبات الفكر تكييفه و على غوائص سابحات الفطر تصويره.»

د) احاديثى كه در باب توقيفى بودن اسم هاى الله تعالى آمده، و علت آن هم مخفى بودن كنه ذات بارى تعالى معرفى شده است مثل; «عن موسى بن جعفر(عليه السلام): ان الله أعلى و أجل و أعظم من أن يبلغ كنه صفته فصفوه بما وصف به نفسه و كفّوا عما سوى ذلك.»

باسمه جلت اسمائه

اين روايات ربطى به توقيفيت اسماء الله تعالى ندارد.

س 903 : همان طور كه در اصول مقرر است، نهى مولوى در مسأله اى منافاتى را اينكه آن مورد نهى از مستقلات عقليه باشد و عقل هم استقلالا حكم به قبح آن نمايد ندارد; مانند ظلم كه از آن عقلا و شرعاً نهى شده است و اين كه ظلم شرعاً مورد نهى است با اين كه عقلا هم نهى شده باشد، منافات ندارد. (مگر موارد استثنا مثل وجوب امتثال كه مستلزم دور و تسلسل است) حال نهى از تفكر در ذات خداوند متعال نيز چنين است; يعنى نهى مولوى باشد هرچند عقل مستقلا مى فهمد كه تفكر در ذات پروردگار صحيح نيست؟

باسمه جلت اسمائه

به يك معنى نهى ارشادى است به عدم تمكن از توصيف خدا به غير آن چه خود او ذكر نموده است; و ممكن است حكم مولوى باشد به جهت اثر آن تفكر; و نهى مولوى بودن به واسطه انحراف از طريق مستقيم ربودن مانند و اين معنى لازمه حكم اولى است.

س 904 : نهى از تفكر در ذات پروردگار متعال چه نهى ارشادى باشد و چه

نهى مولوى، آيا ويژه كسانى است كه در مباحث عميق عقلى مهارت كافى ندارند يا شامل تمام افراد بشر و عموم مردم است حتى دانشمندان؟

باسمه جلت اسمائه

شامل همه است; چون هيچ كس تمكن ندارد; حتى آن هايى كه مهارت كافى دارند.

س 905 : آيا اسماء الله تبارك و تعالى توقيفى است يا خير، چرا؟

باسمه جلت اسمائه

خير، توقيفى نيست; دليل آن اصالت عدم است. مدعى توقيفيت بايد دليل اقامه كند _ بل الآيات الكريمه _ مانند: «الله لا إله إلا هو له الأسماء الحسنى ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها» و غير اين آيات دال است بر اين كه اسماء حسنى در معنايش محدود به حدى نيست; مى شود خدا را خواند به هر اسم حسنى و در قرآن 127 اسم به خدا اطلاق شده است. دليلى كه ذكر شده است بر توقيفيت اسماء الحسنى يكى آيه «ولله الاسماء الحسنى فادعوه بها وذروالذين يلحدون فى اسمائه» مبنا بر اين كه لام، لام عهد است; و مراد بالحاد تعدى بغير ماورد من اسمائه از طريق سمع، و ديگرى آن است كه شيعه و سنى مستفيضاً نقل كرده اند _ «إن لله تسعة و تسعين اسماً; مائة إلا واحداً من احصاها دخل الجنة» و اشكال هر دو دليل ظاهر است و اما روايات مشتمل بر نهى عن توصيف الله بمالايصف به نفسه فاجنبيه عن المسألة.

س 906 : در دعاى امام حسين(عليه السلام) در قبرستان آمده است: «اللهم رب هذه الأرواح الفانية و الأجساد البالية الخ» با اين كه روح بقا دارد، چطور حضرت فرمود فنا دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ موجودى سوى الله بقا ندارد.

س 907 : آيا سخن امام حسين(عليه

السلام) درباره ى اصحابشان كه فرمود: «أما بعد فإنّى لا أعلم أصحاباً أوفى ولا خيراً من أصحابي الخ» دليل بر افضليت آنان بر سلمان و ابوذر و عمار و مقداد و مالك اشتر مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ محذورى ندارد كسانى كه امام زمان ارواحنا فداء در مقابل قبرشان اين جملات را فرموده افضل از آن چند نفر باشند.

س 908 : كلمه «منافق» در آيات و روايات كه دروغگو منافق است، آيا نفاق در عمل، يا اعتقاد و عمل و يا در اعتقاد فقط مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

منافق در عرف قرآن كسى است كه اظهار ايمان مى كند و باطن او كافر است. و در روايات پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «أربع من كن فيه فهو منافق» اين گونه روايات در مقام بيان اين است كه افراد متصف به صفات خاصى مانند كذب، ايمان باطنى حقيقى ندارند.

س 909 : اگر روح از خداوند است چنان چه در آيه 28 سوره فجر (فإذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين) چرا در عالم قبر و برزخ و قيامت عذاب مى بيند و محال است خداوند روح خود را عذاب كند؟

باسمه جلت اسمائه

مراد از روح، روح خدا نيست; مراد همان است كه در آيات مانند سوره قدر «تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم» است و در آيه كريمه اضافه تشريفيه است.

س 910 : حضرت زينب كبرا به عقيله بنى هاشم معروف است; يعنى به غير از معصوم، از مردان و زنان بنى هاشم اعقل است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين كه شخصيت حضرت زينب(عليها السلام) بعد از چهارده معصوم(عليها السلام) از همه بالاتر است، ترديدى

نيست; و خدماتى كه به دين اسلام كرده است، غير از آن بزرگوار كسى نظير او نيست; عالمه غير معلمه است. به قول مرحوم علامه مامقانى (ره) اگر كسى بگويد معصوم است، اقلاً در زمان تحمل امانت امامت نمى شود رد نمود.

س 911 : در روايت است «ملعون من القى كله على الناس» يا «ملعون من ضارّ مؤمناً او مكر به» يا «ملعون من سبّ أباه ملعون من سب امه» و موارد ديگر در لعن با كلمه «من» كه افاده عموم وارد شامل لعن بر مؤمن ظالم يا اين اعمال را دارد، مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى شامل مى شود.

س 912 : آيا مراجع و فقها در زمان غيبت، نائبان امام زمان(عج) مى باشند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مراجع و مجتهدين حافظ دين و صائن لنفسه مخالف لهواه چنين هستند; امام زمان ارواحنا فداه فرموده: «حجتى عليكم و أنا حجة الله والراد عليهم راد علينا وهو على حد الشرك بالله».

س 913 : آيا مى توان ائمه معصومين(عليها السلام) را قطب عالم دانست؟ و نيز اين تعبير كه آن ها همه امور جهان هستى را در اختيار دارند، صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، آن ها ولايت تكوينيه دارند; يعنى عالم طبيعت ايجاداً و اعداماً تحت اختيار آنان است; البته در طول اراده خداى تعالى كه هر آنى كه افاضه نكند، محو مى شود.

س 914 : فرمايش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله): «حبّ على حسنة لايضرّ معها سيئة» با رواياتى كه مرحوم صدوق نقل مى كند كه بعضى از شيعيان 300 يا 200 هزار يا كم تر در جهنم مى روند، و آيه: «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً

يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره» چگونه قابل جمع است؟ وجه جمع را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

روايات حب امام على(عليه السلام) كثيرة والجمع بينها به اين گونه است كه با حب على هيچ اثر سيئه در آخرت دوام ندارد و هيچ سيئه اثر حب على(عليه السلام) را از بين نمى برد.

س 915 : اگر كسى عاشق دختر مسيحى يا يهودى شد و براى اين كه دختر را بگيرد، ظاهراً مسيحى يا يهودى شد و بعد مسلمان شد، آيا مرتد فطرى شمرده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مرتد نمى شود; چون اظهار مسيحى شدن نموده، نه آن كه مسيحى شده است واقعاً.

س 916 : آيا جهاد براى دفع كفار از تسلط بر جان مسلمين و هتك ناموس آن ها و براى دفاع از جمعى از مسلمين كه با كفار در حال جنگ هستند، بر زنان هم واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

جهاد ده قسم دارد; آن چه از زنان مرفوع است، خصوص جهادى است كه ابتدا مسلمانان براى دعوت به اسلام مى نمايند; و اما جهاد براى حفظ بيضه اسلام، دفاع كفار از تسلط بر بقاى مسلمين و هتك عرض آنان و امثال اينها از زنان مرفوع نيست. و آن موردى كه وجوب جهاد از زن مرفوع است، خصوص قتال است; و اما امور ديگر از قبيل مداواى مجروحين مرفوع نيست.

س 917 : آيا كتب ضاله از عقايد حقه اثناعشرى امين را مى توان به او برنگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

نمى تواند چون مطالب و نوشته ها گمراه كننده است; ولى كاغذ و جلد و بقيه خصوصيات گمراه كننده نيست. به علاوه مطالب هم براى استفاده در مقام رد و

پاسخگويى به درد مى خورد.

س 918 : آيا دعاهايى را كه سند مرسل يا صحيح ندارد، مى شود به قصد رجا خواند؟

باسمه جلت اسمائه

مى توانيد بنابر تسامح در ادله سنن به قصد استحباب نفسى بخوانيد.

س 919 : از آن جايى كه بعضى اهل علم، وجود حضرت رقيه(عليها السلام) را منكر شده اند و يا با ايجاد شبهه و ترديد نسبت به انتساب حرم موجود در كشور سوريه به نام حضرت رقيه(عليها السلام) موجبات دلسردى ارادتمندان آن حضرت را فراهم كرده اند و از طرفى اقبال و توجه عامه مردم و توسل و نذر و اظهار نياز به آن حضرت و حرم مطهر بسيار زياد و قابل توجه است، صحت وجود دخترى با مشخصاتى كه ارباب مقاتل در مورد كيفيت شهادت آن بزرگوار نقل كرده اند (در خرابه شام) چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مرحوم آقاى حائرى به طور جزم از مرحوم آقاى شعرانى نقل مى فرمايد حضرت رقيه و جماعتى از اهل البيت در همان محل قبر منتسب به حضرت رقيه دفن شده اند; و مرحوم امين نيز دفن در آن محل را نقل مى كند و بعد از صدها سال كه قبر خراب شده بود، جنازه دختر صغيره صحيح و سالم از آن بيرون آورده شده است و دو مرتبه دفن كردند و كراماتى كه از آن قبر ديده و شنيده شده است، مؤيد صحت نقل است.

س 920 : از نظر اسلام، آيا سحر و جادو وجود دارد و آيا قدرت تأثير بر زندگى ديگران را دارد؟ انجام سحر و جادو تا چه قدر مى تواند بر زندگى خانوادگى و روابط داخلى خانواده تأثير بگذارد؟ در صورت

وجود تأثير، دستور شريعت مقدس اسلام در مقابله و خنثى كردن اثر آن چيست؟ (منظور اين است كه آيا با انجام سحر مى توان روابط صميمانه و عاطفى خانواده را تحت تأثير قرار داد).

باسمه جلت اسمائه

به يك معنى سحر حقيقت دارد، و به يك معنى ندارد; چون سحر عبارت است از صرف شىء عن وجهه بر سبيل خدعه و قلب آن از جنس و حقيقت آن در ظاهر. پس، سحر امرى است كه واقعيت ندارد و مجرد تصرفات خياليه است; و ربما يترتب بر آن امر واقعى، مانند جنون و موت. و در قرآن در سوره بقره مى فرمايد: «فيقلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه». سحر اقسامى دارد و بعضى اقسام، از محرمات اكيده است; مانند سحرى كه موجب ضرر به غير باشد; مالى يا جانى يا اهانت به كسى كه اهانت به او حرام است، و يا موجب تأثير در روابط صميمانه و عاطفى خانواده باشد. و اما دفع سحر، جائز است به سحر دفع سحر نمود; و لذا، در فقه بابى است كه (تعلم سحر براى دفع سحر جائز است).

س 921 : آيا آيات الأحكام محكم اند يا متشابه؟

باسمه جلت اسمائه

محكم هستند; لذا، در بسيارى موارد به اطلاق آيه تمسك مى نمايند.

س 922 : با توجه به آيه 82 سوره نمل، بهترين تفسيرى كه براى «دابّة الأرض» ذكر شده چيست؟ اين كه گفته مى شود منظور امام على(عليه السلام) و به نقلى حضرت مهدى(عليه السلام)است، صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

در تفسير قمى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است و تفسير به امام على(عليه السلام)نموده و نقل كرده كه پيغمبر(صلى الله

عليه وآله) خطاب به حضرت على(عليه السلام) نموده و فرموده است «يا على! إذا كان آخر الزمان أخرجك الله فى أحسن صورة و معك مسيح»، و روايات در اين باب زياد است و مختلف و من نتوانستم تاكنون يك قول را انتخاب كنم.

س 923 : آيا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قدرت بر كتابت و خواندن داشت؟ با اين كه امى بودند؟ و آيه مى فرمايد: «ما كنت تتلوا الكتاب من قبل و لا تخطّه بيمينك اذن لارتاب المبطلون»; و از آن طرف، هنگام رحلت حضرت فرمود: «آتونى بقلم و دواة اكتب لكم ان لا تضلّوا بعدي ابدأ الخ»; وجه جمع بين دو دليل را بفرماييد؟

باسمه جلت اسمائه

مسلماً قدرت داشتند و امى بودن معنايش اين است نزد معلم نرفته اند; و مراد از آيه، آن است كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) قبل از نبوت قدرت بر كتابت از راه تعلم و به مكتب رفتن نداشتند و اما بعد از نبوت، قطعاً خداوند به ȘǘӘיǠجبرائيل ايشان را تعليم نموده است.

س 924 : آيا انكار ضرورى دين چه با زبان، يا با عمل، يا بى اعتنايى و تمسخر، موجب كفر مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مى داند ضرورى است و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرموده و مع ذلك مى گويد لساناً يا عملا قبول ندارم، بلى كافر است.

س 925 : آيا حضرت عالى «ظنّى الدّلالة» بودن قرآن را قبول داريد؟

باسمه جلت اسمائه

در قرآن محكمات هست، متشابهات هم هست; محكمات به طور نص است و به طور ظاهر كه قطعى نيست; و لذا، با روايت تقييد زده مى شود.

س 926 : در روايتى از حضرت امام صادق(عليه السلام)

نقل شده كه ايشان فرموده اند همين كه قائم(عليه السلام) بپا خيزد، امرى جديد مى آورد، همان گونه كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آغاز ظهور اسلام امرى جديد آورد، با توجه به اين كه ما مجتهدين را به عنوان كسانى مى شناسيم كه در هر دوره زمانى دين را از تحريف حفظ مى كنند و براى دستيابى به احكام درست و صحيح به آن ها مراجعه مى كنيم، تفسير صحيح اين حديث را بيان كنيد؟

باسمه جلت اسمائه

همان گونه كه از اول ظهور اسلام تا سال ها بعد به تدريج احكام الهى بيان مى شد، يك سلسله احكام هم بيان نشده است و در زمان ظهور امام ارواحنا فداه بيان مى شود; و فقها در احكام بيان شده مرجع اند.

س 927 : حاكميت در اسلام آيا شورايى است يا فردى؟

باسمه جلت اسمائه

حاكميت در اسلام نيست; آن چه هست، عبارت است از اين كه اگر مجتمع نظمى نداشته باشد، هرج و مرج لازم مى آيد; و بايد سرپرستى براى اداره مؤسسات براى مملكت از قوه قضائيه و غيره اين ها تعيين شود; آن سرپرست فرد باشد يا شورا، فرق ندارد.

س 928 : رواياتى دلالت دارند بر اين كه اسم مبارك قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله) را بر زبان نياوريم، آيا اين روايات شامل زمان ما نيز مى شوند؟ و اگر نه، آيا اسم آقا را بردن بهتر است يا تخاطب ايشان با القاب خاصه ايشان؟

باسمه جلت اسمائه

با دقت در آن روايات، آن چه ميرزاى قمى فرموده به نظر من صحيح است; و نوشته اند كه آن روايات مخصوص به زمان خاصى بوده است; و فعلا

در اين زمان آن محذورها موجود نيست; ولى من خودم به واسطه آن كه احتمال شمول زمان ما را دارد، لذا مقيدم اسم نبرم.

س 929 : آيا شركت و مكث در مجلس معصيت فى نفسه و فى ذاته حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، چون خروج شخص اولين مرتبه از نهى از منكر است.

س 930 : بدعت در دين به چه معناست؟

باسمه جلت اسمائه

بدعت در دين عبارت است از ادخال ما علم انه ليس من الدين فى الدين.

س 931 : بعضى مى گويند در صدر اسلام و زمان اهل بيت(عليها السلام)، ايام فاطميه، ايام مسلميه و ايام معصوميه و... نبوده است و الآن بدعت مى باشد; حضرت عالى نظرتان را بفرماييد؟

باسمه جلت اسمائه

صحيح است كه وجود خارجى نداشته، ولى حرام نبوده است; و جائز بوده است. حال ما هم به عنوان جواز عمل مى كنيم نه به عنوان واجب.

س 932 : در كتاب نفيس «القطره» رواياتى وجود دارد كه امام صادق(عليه السلام) در مستحبات نماز بعد از ذكر توحيد و نبوت در تشهد، ذكر «أشهد أنّ علياً ولى الله» يا «أشهد أنّ عليّاً أميرالمؤمنين» را ذكر مى كرده اند و به عنوان مستحب انسان مى تواند در تشهد بگويد; نظر شما چيست؟ روايت در ص 579 جلد اول و از قول شيخ طبرسى و در فقه مجلسى ص 29 ذكر شده و تشهد ذكر شده از ابوبصير (از امام صادق(عليه السلام)) مى باشد.

باسمه جلت اسمائه

در اذان و اقامه ذكر «أشهد أن علياً ولى الله» از مستحبات اكيده است و چون از شعائر مذهب شده است، احتياط در عدم ترك آن است; ولى گفتن آن در تشهد

خلاف احتياط است.

س 933 : اصرار بر گناه صغيره كه موجب كبيره شدن گناه مى گردد، چه موقع محقق مى شود؟ و منظور اصرار بر يك نوع گناه صغيره است يا چند نوع گناه صغيره مختلف كنار هم را هم شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

گناه صغيره نداريم، كل ذنب كبير; و بر فرض ثبوت گناه صغيره، اصرار

بر آن عبارت است از اين كه انسان گناه بكند و پشيمان نشود و

توبه ننمايد.

س 934 : آيا ناصبى به هر كه مخالف با اهل بيت(عليها السلام) باشد، گفته مى شود يا خصوص ساب و بدعت گذار به هر نحوى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

مطلق ناصبى كافر نيست و نجس نيست; بلكه منظور ناصب اهل البيت(عليها السلام)است كه ظاهراً فعلا وجود ندارد و قبلاً هم كم بوده اند.

س 935 : در زيارت عاشورا «اللهم اللعن أول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له» آيا شامل شيعه مخالف اهل بيت(عليها السلام) در عمل يا بدعت گذار در دين مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود.

مسائل جديد

س 936 : اگر طلا را براى مردان بسازند مانند گردنبند يا انگشتر و غيره، آيا خريد و فروش و نگه داشتن آن جايز؟

باسمه جلت اسمائه

خريد و فروش و نگه داشتن آن حرام نيست.

س 937 : آيا زن مى تواند در مقابل مجنون مطلق كه هيچ قوه شعور و تميز ندارد موهاى خود را باز بگذارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر قوه شهويه دارد، خير نمى تواند.

س 938 : من و همسرم مسلمانان معتقدى هستيم اما مواردى در سايت هاى شيعه مطالعه كرديم از مراجع معتبر و معروفى كه بسيار رويمان تأثير گذاشت. سؤالم در مورد

مردى است كه مى خواست عمل جراحى انجام دهد و تبديل به زن شود. اين مرد 100% مرد است و هيچ گونه ايرادى در اعضاى بدن او و ارگان هاى مردانه او وجود ندارد، اما در ذهن خود فكر مى كند زن است و هيچ راهى براى خوب شدن او وجود ندارد و فقط مى تواند مثل يك زن زندگى كند و اگر به او اجازه داده نشود كه عمل كند خود را مى كشد. خواندم كه او مى تواند عمل كند. آيا درست است؟ من پزشك هستم و از نظر پزشكى مى دانم كه اين شخص مرد است و تحت هر عمل جراحى مرد باقى مى ماند چرا كه تمام سلول هاى او مردانه است و نمى تواند عوض شود و اين كه او عمل كند و تبديل به زن شود و بتواند با يك مرد ازدواج كند، آيا از نظر خدا مجاز است؟ آيا هم جنس بازى محسوب نمى شود؟ اگر او تبديل به زن شود، پس در اين صورت مى تواند ديگر زنان را بدون حجاب ببيند؟

باسمه جلت اسمائه

شما مى دانيد كه غير از مرد و زن، صنف سومى داريم به نام خنثى و اين صنف سه دسته هستند: يك دسته علامت مرد بودن دارند و يك دسته، علامت زن بودن; اين دو دسته بر حسب روايات ملحق مى باشند به مرد و زن رسمى، دسته سوم هيچ علامتى كه بشود ملحقشان نمود به مرد يا زن، ندارند. از اين دسته تعبير مى شود به خنثى مشكل. از اين دسته مى شود كه با جراحى مى شود ملحق به زن گردند; در

آن ها گفته شده جائز است; و اما دو دسته اول و دوم سؤال اين است كه اگر پزشكى به جايى برسد كه بتواند با جراحى مرد را زن يا زن را مرد كند آيا جائز است، چنين عملى جواب داده شده است; اشكال شما وارد نيست.

س 939 : در انتخابات (خصوصاً انتخابات مجلس شوراى اسلامى و شوراها) در تعدادى از حوزه هاى انتخابيه تمامى كانديداهايى كه از لحاظ شرايط قانونى مورد تأييد مراجع قانونى شناخته مى شوند ممكن است با توجه به شناختى كه از آن ها وجود دارد، شايستگى واقعى و شرعى لازم را براى تصدى سمت خطير نمايندگى نداشته باشند; در اين صورت: آيا مى بايست از باب مفاد آيه شريفه «إن الله يأمركم أن تؤدوا الأمانات إلى أهلها» از رأى دادن به همه اين نوع از كانديداها خوددارى نموده و يا اين كه از باب قواعد عقلى «الأهم فلأهم» و «دفع أفسد به فاسد» اقدام به رأى دادن به افرادى نمود كه نسبت به ساير كانديداها سالم تر است (اگرچه صلاحيت شرعى را نداشته باشند)

باسمه جلت اسمائه

رعايت قاعده دفع افسد به فاسد متعين است.

س 940 : آيا تلقيح تخمك زن به زنى كه نازا است، براى بچه دار شدن او جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 941 : با توجه به مطالبى كه ذيلا مى آيد بفرماييد; آيا حضرت عالى در مورد تلقيح مصنوعى با نطفه اجنبى از فتواى به عدم جواز عدول كرده ايد؟

«در استفتائات، ج 1، ص 420، فرموده ايد:... اما اگر نطفه مرد اجنبى را به زن شوهردار و يا بى شوهر تزريق كنند خالى از اشكال نيست

و احتياط واجب در ترك آن است، بلكه بعيد نيست كه حرام باشد. و در ص 332 از همين جلد در جواب سؤال 1341 فرموده ايد: زن شوهردار و غير شوهردار اگر اجنبى باشد فرقى ندارد، و هر (دو) مورد حسب ادله جائز است و...

و در المسائل المستحدثه، ص 10، فرموده ايد: «فالأظهر عدم جواز التلقيح بنطفة رجل أجنبى». هم چنين در ج 4، ص 165، در جواب سؤال 390 فرموده ايد: «چنان چه اين عمل انجام شود، بچه حرام زاده نيست و ملحق به پدر مى شود، و مادر او هم خاله زوج است نه زوجه، ولى تكليفاً خلاف احتياط است»

باسمه جلت اسمائه

در تلقيح با نطفه اجنبى سه مورد بحث است: 1) لحوق بچه به صاحب نطفه 2) جواز تكليفى تلقيح به حسب ادله شرعيه و روايات و عدم جواز آن 3) عدم جواز به واسطه اصالة الاحتياط در فروج كه در موارد شك در حرمت بر خلاف ساير موارد كه اصالة البرائه جارى است. آيا اصالة الاحتياط جارى است يا در آن مورد اصالة البرائه جارى است ما در مورد اول گفته ايم و نوشته ايم كه تلقيح مثل زنا نيست، بچه ملحق به صاحب نطفه است; و در مورد دوم نوشته ايم كه رواياتى كه استدلال به آن ها نموده اند بر عدم جواز و آيه كريمه هيچ كدام دلالت بر عدم جواز نمى كند; و در مورد سوم نوشته ايم كه مقتضاى اصالة الاحتياط در فروج كه اتفاق فقها بر آن است و بعضى روايات هم بر آن دلالت دارد، عدم جواز است و از اين فتاوى عدول نكرده ام.

س 942

: آيا كالبد شكافى جهت بيرون آوردن مال غير از بدن انسان (اعم از زنده و مرده) جايز است؟ مثلا شخصى قلب مصنوعى، پلاتين و امثال آن را به عنوان عاريه به شخصى مى دهد و شرط مى كند كه پس از مدتى يا پس از وفات آن شخص، شىء مورد عاريه برگردانده شود. و يا شخصى، شىء قيمتى شخص ديگرى را بلعيده و براى بازگرداندن آن نياز به كالبدشكافى و جراحى است، آيا كالبدشكافى در اين موارد جائز است؟ و آيا تفاوتى ميان قبل از دفن و بعد از دفن وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

كالبدشكافى براى بيرون آوردن آن چه در سؤال است، جائز است و فرقى بين قبل از دفن و بعد آن نيست.

س 943 : در قراردادهاى بيمه هر شخصى در درمان يا غيره، شرط شده خود شخص استفاده كند و اگر به ديگرى بدهد، جايز نمى دانند و تخلف است; اگر كسى محتاج و فقير بود و بيمه نداشت، آيا مى تواند از دفترچه بيمه ديگرى استفاده كند؟

باسمه جلت اسمائه

بدون اجازه مؤسسه بيمه، خير نمى تواند استفاده كند.

س 944 : اهداى يك واحد خون و جداسازى اجزاى مختلف آن در سازمان انتقال خون مى تواند جان چندين نفر را از مرگ حتمى نجات دهد كه در نتيجه عملى خداپسندانه است. در سال 1383 يك و نيم ميليون واحد كيسه خون اهدا شده كه توسط آن «يك ميليون و ششصد هزار» نفر يعنى روزى «چهار هزار و سيصد» نفر با اين فرآورده مداوا شده اند. به عبارت ديگر، با توجه به اين كه تا كنون هيچ دارويى نتوانسته جايگزين خون و فرآورده هاى

آن شود، در صورتى كه كسى خون اهدا نكند و يا اهداى خون تعطيل شود، در هر روز به طور ميانگين «چهارهزار و سيصد» نفر در اثر بيمارى هايى كه با درمان به فرآورده هاى خونى نياز دارند تلف شده و مى ميرند، هم اكنون در كشور در سال حدود «يك ميليون و هشتصدهزار» واحد خون نياز است كه حدود «يك ميليون و چهارصد هزار» آن از طرف مؤمنين اهدا مى شود و حدود «چهارصد هزار» واحد خون كمبود داريم كه كمبود را از خارج بايد وارد كنيم، با توجه به اين كه خون وارداتى ممكن است آلوده باشد و فرد دريافت كننده را دچار بيمارى هاى خطرناك چون «ايدز و هپاتيت» كند، (چنان چه در سال هاى گذشته اين اتفاق افتاده است) آيا حضرتعالى اهداى خون را بر مؤمنين به نحو وجوب كفايى واجب مى دانيد تا كشور از اين جهت مستقل و وابسته به اجانب نباشد، و نفى سبيل شده و بيماران نيازمند به خون از مرگ حتمى نجات پيدا كنند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اطمينان به سلامت خون هاى خارج از كشور نداريد، و احتياج به خون براى حفظ جان جمعى مان داريد، براى مؤمنين واجب كفايى است كه خون بدهند; در صورتى كه خود خون دهنده متضرر نشود، و شما هم پول آن خون را اگر بخواهند بدهيد.

س 945 : در بعضى از كشتارگاه هاى بعضى از شهرستان ها مرسوم است قبل از كشتن و ذبح حيوان، آن را با شوك الكتريكى كه به گوش هاى حيوان مى گذارند و يا به پيشانى آن مى زنند شوك دهند; در اثر اين شوك،

حيوان تقريباً يك ربع بى حس و بى حركت مى شود و هيچ حركتى حتى از گوش و چشم حيوان ديده و حس نمى شود. در اين حال، حيوان را ذبح نموده و بعد از كشتن بعد از يك ربع تقريباً به حركت مى افتد ولى در حين كشتن بى حركت و بى حس است:

1. آيا اين حيوان مذكّى است و خوردن گوشت آن حلال است؟

2. آيا اگر در اين حال، سر او را از بدن جدا كنند، باز حلال و مذك ّى است؟ (يعنى سر آن علاوه بر خودش)

3. خون اين حيوان در اثر شوك الكتريكى به طور معمول و متعارف از بدن او خارج نمى شود، آيا در اين صورت گوشت آن حلال و پاك است؟

باسمه جلت اسمائه

با علم به حيات حيوان ولو اين كه در وقت ذبح حركت نكند و خون معتدل خارج نشود، با ذبح شرعى حلال مى شود; و جدا شدن سر حيوان هم موجب حرمت حيوان و خود سر نمى شود.

س 946 : بازى كامپيوترى با پاسور و شطرنج چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

بازى با شطرنج به هر نحو باشد، حرام است.

س 947 : نظر مبارك در مورد بستن كروات چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بستن كروات جائز است.

س 948 : اگر متخصصان و كارشناسان محيط زيست اعلام كردند كه توليد و استفاده از محصولات كشاورزى مثل سبزى و حبوبات و ميوه و... در زمين هاى جنگى به جهت عدم پاكسازى صحيح زباله هاى جنگى، موجب بروز بيمارى ها مى گردد، آيا خريد و فروش و استفاده از اين محصولات جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت خبر دادن اهل خبره، نه استفاده جائز

است و نه خريد و فروش.

س 949 : اگر زن و شوهرى بچه دار نشوند و مشكل از طرف زن باشد، يعنى زن تخمك نداشته باشد، آيا مى شود تخمك زن اجنبى را گرفت و با نطفه آن مرد جنين درست كرد؟ آيا جنين را مى شود با عمل جراحى لاپراسكپى وارد رحم همسر آن مرد كرد؟ درحالى كه گرفتن نطفه مرد توسط خود او در بيمارستان انجام مى شود و راه بچه دار شدن هم به وسيله عمل جراحى امكان پذير است و دكتر هم بدون قصد تلذذ اين كار را مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

از هيچ جهت اشكال ندارد; مگر از جهت حكم تكليفى نظر دكتر به صورت زن و لمس آن با دست كه آن حرام است.

س 950 : اگر مكلف شك كرد در حكمى مانند اين كه تخمك زن به زنى كه بچه دار نمى شود بدهد يا ندهد؟ با اين كه نسل از آن درست مى شود; آيا اصالة الحلّ جارى است و دادن جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

خود او نمى تواند اصالت الحل را جارى كند.

س 951 : نشستن بر سر سفره اى كه در آن جا شراب يا غيبت مؤمنى و يا قماربازى يا باقى محرّمات باشد، آيا نسبت به همه محرّمات نشستن حرام است يا تفصيل دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اولين مرتبه نهى از منكر اظهار كراهت از فعل منكر است كه در مورد سؤال، فعل منكر نشستن سر سفره است.

س 952 : آيا استفاده از مدارك ديگران مانند دفترچه بيمه درمانى، گذرنامه، كارت شناسايى و غيره با رضايت كامل طرف مقابل جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز نيست.

س 953 : آيا با

تجويز دكتر براى شفاى مريضى، استفاده از شراب مجاز است؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات از خوردن شراب حتى با تجويز طبيب نهى شده است; و دلالت دارد بر اين كه شفا در خوردن شراب نيست.

س 954 : خريد و فروش دخانيات جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 955 : آيا اشتغال زنان در اداره هايى كه محل مراجعه مردان است جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه شغل زن به نحوى نباشد كه با مردان تماس زياد داشته باشد و يا زن مسن باشد و رعايت حجاب هم نمايد، مانعى ندارد.

س 956 : بازى كردن با بازى هايى كه در آن ها تاس به كار مى رود (مانند منچ) چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بازى با منچ بدون بُرد و باخت جائز است; و با برد و باخت قمار است و حرام.

س 957 : نمايش فيلم سينمايى و تئاتر در مساجد براى نوجوانان چه وجهى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فيلم مذهبى اشكال ندارد.

س 958 : اگر كسى آمپول بزند و جاى آن كبود شود، آيا موجب ضمان ديه مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر آمپول زن قبل از عمل برائت گرفته باشد ولو تحت عنوان كلى، خير ضامن نيست.

س 959 : اگر تاكسى و ماشين هاى عمومى كه قانوناً مجاز به فروش بنزين خود نمى باشند، خلاف قانون عمل كنند; اين كار حرمت وضعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حرمت تكليفى دارد; چون مخالفت با شرط است، ولى حرمت وضعى ندارد.

س 960 : طبق قانون فعلى جمهورى اسلامى ايران، هرگونه ازدواج و طلاق بايد در دفاتر مربوطه ثبت شود. دفاتر ازدواج نيز تنها به شرطى ازدواج را ثبت مى كنند كه يكى از آزمايشگاه هاى وزارت

بهداشت، دو مطلب را تأييد نمايد. يكى مبنى بر اين كه انجام ازدواج از نظر پزشكى اشكال ندارد كه اين امر با آزمايش خون طرفين انجام مى شود. و تأييد ديگر اين كه داماد به مواد مخدر اعتياد ندارد كه اين تأييد دوم با آزمايش ادرار انجام مى شود. اما از آن جا كه به خاطر مسائل مختلف اجتماعى صداقت در جامعه رنگ باخته و نيز تعداد معتادان به مواد مخدر على رغم تلاش دلسوزانه مسؤولين روز به روز در حال افزايش است، مسؤولين امر احتمال مى دهند كه هنگام آزمايش ادرار احدى از افراد معتاد كه آزمايش مى دهند، به جاى ادرار خود (كه نشانگر اعتياد شخص خواهد بود) ادرار ديگرى رادر ظرف نمونه بريزند و تحويل دهند و به اين ترتيب اعتياد خود را مخفى كنند. لذا براى جلوگيرى از اين امر، شخص مورد آزمايش را مجبور مى كنند در جلوى مأمور آزمايشگاه ادرار كند كه اين مستلزم رؤيت عورت مرد مورد آزمايش توسط مرد مأمور است. آيا براى يك مسلمان جايز است در اين آزمايش شركت كند و عورت خود را در معرض ديد ديگرى قرار دهد؟ لازم به ذكر است كه ازدواج شخص موقوف به اين آزمايش نمى باشد و شخص مى تواند بدون ثبت، ازدواج خود را طبق قوانين فقهى و شرعى انجام دهد و تنها ثبت ازدواج نياز به اين آزمايش دارد. هم چنين تنها «لزوم ثبت ازدواج» جزء قوانين مصوب مى باشد و اين نحوه آزمايش گرفتن قانون نيست، بلكه تنها دستورالعملى است از جانب مسؤولين تا نتايج آزمايش ها معتبرتر باشد.

باسمه جلت اسمائه

بدون اضطرار و ضرر، و

يا تزاحم با تكليف اهم محرم الهى حلال نمى شود.

س 961 : آيا براى مأمور آزمايشگاه جائز است كه چنين شغلى را بپذيرد و هر روز به عورت تعداد كثيرى از مسلمانان نگاه كند؟

باسمه جلت اسمائه

با فرض عدم سقوط حرمت نظر، خير، پذيرفتن آن شغل جائز نيست. س 962 : اگر عورت شخصى را كه آزمايش ادرار مى دهد به جاى اين كه مستقيماً نگاه كنند، در آينه نگاه كنند، يا فيلم بردارى كنند و فيلم آن را در صفحه نمايش نگاه كنند يا عكس بردارى كنند و عكس آن را نگاه كنند، آيا احكام شماره 1 و 2 در هيچ يك از حالات سه گانه فوق تفاوتى مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

در دو حالت اول و دوم تفاوت بيّنى نمى كند; ولى در حالت سوم نگاه كردن مطلقا خصوص در اين عمل جائز است.

س 963 : آيا تلقيح مرد اجنبى به زن اجنبيه اولاً جائز است؟ اگر فرزندى متولد شد، از اين مرد و زن ارث مى برد و محرم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1 _ تلقيح مرد اجنبى به اجنبيه جائز نيست.

ج 2 _ ولى اگر تلقيح محقق شد، فرزندى كه از اين دو متولد مى شود از اين مرد و زن ارث مى برد و محرم هم مى باشد. خلاصه فرزند آن دو است.

س 964 : هر گاه زنى بخواهد بينى خود را به جهت زيبايى نه ضرورت پزشكى و جنبه هاى درمانى، عمل جراحى نمايد; ولى شوهر مخالف عمل مزبور بوده و شكل فعلى بينى زن را مطلوب خود بداند، آيا رضايت زوج براى عمل جراحى بينى شرط است؟ در صورت شرط

بودن، مسئوليت زوجه و پزشك را بيان فرماييد؟

2 _ هر گاه مردى بخواهد با اقدامات پزشكى (وازكتومى) قدرت توليد نسل خود را به صورت موقت يا دائم از بين ببرد، آيا رضايت زوجه لازم است؟ در صورت لزوم و اقدام شوهر بدون اذن زوجه، چه مسئوليتى متوجه وى و پزشك معالج خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1 _ ايرادى ندارد كه رضايت زوج را مطلوب بدانيم در اين موارد; اما به نحو وجوبى نيست و پزشك و زوجه مسئوليتى ندارند.

ج 2 _ خير، رضايت زوجه لازم نيست; ولى خود از بين بردن دائم محل ظلام است.

س 965 : آيا بزرگى و كوچكى عضو تأثيرى در شمول قاعده مزبور دارد، به عنوان مثال آيا قاعده مزبور نسبت به غده آپانديس و مانند آن نيز جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

بزرگى و كوچكى تأثير در شمول قاعده ندارد.

س 966 : اگر شخص تازه مرده بود و شخص مريضى هست كه براى ادامه حيات خود، به قلب يا كليه احتياج دارد; آيا از باب مهم و اهم، مى شود براى نجات يك انسان، كليه يا قلب او را درآورد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 967 : اگر تأسيس كارخانجات صنعتى مثل (پتروشيمى و...) توسط دولت و يا بخش خصوصى به دليل عدم رعايت استانداردهاى زيست محيطى موجب بروز بيمارى و عارضه گردد، چه كسى مسئول است؟

باسمه جلت اسمائه

حكومت اسلامى موظف است به كنترل امورى كه مربوط به مجتمع است و اگر كسى به مجتمع ضرر بزند، مانند آن كسى كه به فرد ضرر بزند، مسئول و مؤاخذ است; ولكن در مورد اول، يعنى ضرر به مجتمع مسئول اصلى حكومت است.

س 968 :

اگر فعاليت بخش خصوصى موجب ايجاد عارضه و آسيب زيست محيطى باشد و اين فعاليت از طرفى نيز به دولت به دليل كوتاهى در كنترل و نظارت قابل انتساب باشد، آيا از نظر شرعى مسئوليت به صورت تضامنى و يا به صورت جداگانه قابل طرح و پى گيرى است؟

باسمه جلت اسمائه

مسئوليت اوليه را بخش خصوصى دارد و تدارك بايد بنمايد و مسئول اصلى دولت است; يعنى او بايد مانند حفظ مملكت از هجوم كفار و مخالفين دفاع از مجتمع بنمايد و آن بخش خصوصى را به تدارك الزام كند.

مسائل متفرقه

س 969 : شخصى مبلغ پولى را به عنوان امانت به كسى داد، تا آن را نگه بدارد، امانت دار هم آن پول را به اجازه صاحبش به دفترچه خودش كه در بانكى داشته مى گذارد، صاحبان بانك هم براى اعطاى جوائز به اين دفترچه ها كه پولى داشته و مدتى در بانك مانده باشد، قرعه كشى مى كنند، حالا در قرعه كشى جائزه به اسم صاحب اين دفترچه درآمده، جائزه مال كيست; مال صاحب دفترچه است، يا مال صاحب پول است و يا بين اين ها مشترك است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر اين است كه جائزه به واسطه پولى است كه در بانك گذاشته مى شود و دفترچه علامت است و كاشف; ولى اگر صاحب دفترچه هم پولى در آن بانك داشته است، بين آن دو مصالحه بنمايند به مقدار پولى كه دارند، يا به هر نحو توافق كنند.

س 970 : چرا صداى خانم ها را مرد نامحرم بشنود گناه دارد، ولى صداى مرد نامحرم را خانم ها بشنوند گناه ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

شنيدن صداى خانم ها حرام

نيست; حضرت زهرا(عليها السلام) در حضور جمعيت خطبه خواند; حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه و شام خطبه مفصل خواند.

س 971 : در روايت از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «يا حفص يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل أن يغفر للعالم ذنب واحد» آيا جاهل قاصر و مقصر، هر دو را شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

جاهل مقصر، به اجماع علما در حكم عالم است.

س 972 : بعضى زنان ده يا روستاها عمامه مى پوشند، آيا اين تشبه به رجال و حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

دليل بر حرمت اين گونه تشبه به رجال نداريم.

س 973 : اگر گرگ بعضى از رگ هاى گوسفندى را قطع كند يا آهنى بر او افتد و بعضى را قطع كند و هنوز زنده بود، آيا با بريدن رگ هاى ديگر، گوسفند حلال مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مرى قطع شده باشد، با بريدن رگ هاى ديگر به طريق ذبح شرعى گوسفند حلال مى شود; و اگر رگ هاى ديگر قطع شده باشد، خير; حلال نمى شود.

س 974 : آيا سيگار كشيدن در مجامع عمومى يا فضاهاى بسته، موجب تضييع حق ديگران مى شود و حرمت شرعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

سيگار كشيدن مادامى كه عنوان محرمى بر آن مترتب نشود، اين گونه امور موجب تضييع حق و غيره نيست و حرام نمى شود.

س 975 : اگر كشيدن سيگار در منزل موجب اذيت اعضاى خانواده شود، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فى نفسه حرام نيست.

س 976 : مسجد روستايى مسجد جامع محسوب مى شود; ليكن فقط در ايام تبليغ نماز در آن برپا مى شود، آيا اعتكاف در چنين مسجدى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، صحيح است.

س

977 : مسجدى كه فقط جمعه ها در آن نماز جمعه اقامه مى شود، آيا حكم مسجد جامع پيدا مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، حكم مسجد جامع را دارد.

س 978 : در خانه مستأجرى داريم كه لوله آب داخل ديوار تركيده و به خانه همسايه ها ضرر زده است بدون كوتاهى مستأجر، آيا خسارت همسايه به عهده صاحب خانه است، يا مستأجر و يا هر دو؟ (در حالى كه هر دو كوتاهى نكرده اند)

باسمه جلت اسمائه

به عهده مستأجر نيست.

س 979 : روز عيد غدير صيغه اخوت وارد شده است، آيا دو تا زن نيز مى توانند اين صيغه را بين خود جارى كنند؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه مورد روايت است، اخوت دو مرد است.

س 980 : من هر روز ترجمه زيارت عاشورا را به اردو مى خوانم چرا كه عربى نمى دانم. آيا خواندن زيارت به زبان ديگر درست است؟ آيا همان ثواب را دارد؟ آيا خواندن دعاى علقمه بعد از زيارت عاشورا ضرورى است؟

باسمه جلت اسمائه

ترجمه زيارت عاشورا زيارت عاشورا نيست و ثواب زيارت عاشورا را ندارد.

س 981 : مدتى است در بازار مسلمين گوشت هاى منجمد عرضه مى كنند كه آن ها را از بلاد غيراسلامى وارد كرده اند و تذكيه و ذبح شرعى آن ها ثابت نيست و پاره اى از روزنامه ها مى نويسند كه ذبح آن ها به طور شرعى و طبق موازين اسلامى است. حكم شرعى درباره اين قبيل گوشت ها را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

گوشت هايى كه از بلاد غيراسلامى وارد مى شود و اماره اى بر تذكيه شرعى آن ها نباشد، طبق دستور قرآن مجيد و سنت

نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و اخبار واصله از اهل بيت عصمت و طهارت(عليها السلام)خوردن آن ها حرام و اصولا حرمت گوشت در مسائل عمليه بيان شده است و نوشته روزنامه ها درباره تذكيه آن ها فاقد اعتبار است.

س 982 : آيا نفس و مال پيروان بهائيت محترم است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر عليه اسلام و مسلمين قيام نكنند، بلى; نفس و مالشان مهدور نيست.

س 983 : نظر مبارك را درباره بهائى زاده ها نسبت به حقوق شهروندى در كشور ايران و ديگر ممالك اسلامى مرقوم فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

تا مميز نشده اند، تابع پدرند و بعد از تميز، حكم بقيه بهائى ها را دارند.

س 984 : ناشرانى كه فقط بعضى از جزءهاى قرآن مثل جزء سى و يا جزء اول را چاپ مى كنند، حكم آن چيست؟ هم چنين آيا مى توان فقط ترجمه قرآن را به صورت كتابى مستقل چاپ نمود؟

باسمه جلت اسمائه

نشر بعضى از اجزاى قرآن اشكال ندارد; اما ترجمه اگر تفسير به رأى نشود، نشر آن هم جائز است.

س 985 : در چاپ كتاب آيا مى توان در مطالب آن دخل و تصرف نمود و يا بعضى از مطالب آن را حذف كرد؟

باسمه جلت اسمائه

دخل و تصرف با اجازه مؤلف جائز است; ولى اشكال در نشر آن است به نام مؤلف كه كذب عملى است; و هم چنين حذف بعضى مطالب، و هر دو اشكال با تذكر مرتفع مى شود.

س 986 : مبادله كتاب (پشت جلد به پشت جلد) كه بين ناشران رايج است آيا صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

فى نفسه اشكال ندارد، اگر مستلزم تزوير نشود.

س 987 : اگر موقع فروش كتاب، تاريخ چاپ

آن را در شناسنامه كتاب تغيير دهيم، اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد _ غير از كذب كتبى _ و معامله آن هم صحيح است; ولى اگر تغيير تاريخ چاپ در قيمت فرق كند، خريدار خيار فسخ دارد.

س 988 : چاپ كتاب عكس و نقاشى چه حكمى دارد؟ هم چنين چاپ كتاب هايى كه حاوى تصاوير زنان و دختران مى باشد; چه علمى و چه غير علمى آن، چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه موجب فساد نگردد (كه بعيد است موجب شود)، اشكال ندارد.

س 989 : كتابى فروش بسيار زيادى دارد، آيا مؤلفان و يا ناشران ديگر مى توانند كتابى هم نام آن چاپ كنند؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالش فقط تدليس است; و اين گونه تدليس دليل بر حرمت آن نيست.

س 990 : تجديد چاپ كتاب ها و مقاله هايى كه از خارج وارد شده و يا در داخل جمهورى اسلامى چاپ مى شوند، بدون اجازه ناشران آن ها چه حكمى دارد؟ و آيا اين شامل تمام كتاب است يا مى توان بخشى از آن را منتشر نمود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نوشته نشده كه حق چاپ و نشر مختص به ناشر خاصى است، چاپ آن ها اشكال ندارد.

س 991 : آيا چاپ كتاب بدون اجازه مؤلف آن و با وجود عبارت «حقوق چاپ براى مؤلف محفوظ است»، جايز است؟ هم چنين چاپ كتاب هايى كه مؤلف آن ها ناشناخته است، چه حكمى دارد؟ و در چه مواردى ناشر مى تواند حق تأليف كتاب را به مؤلف پرداخت نكند؟

باسمه جلت اسمائه

چاپ كتاب با وجود عبارت ذكر شده، بدون اجازه مؤلف جائز نيست.

س 992 : بعضى از اشخاص به مغازه هايى

كه فتوكپى و زيراكس از اوراق و كتاب ها مى گيرند، مراجعه كرده و درخواست تصويربردارى از آن ها را مى نمايند و صاحب مغازه كه از مؤمنين است تشخيص مى دهد كه كتاب يا اوراق و يا مجله فوق براى همه مؤمنين سودمند مى باشد. آيا جائز است بدون اجازه صاحب كتاب از آن ها تصويربردارى كند و آيا اگر بداند كه صاحب كتاب راضى به اين كار نيست، در حكم، تفاوتى به وجود مى آيد؟

باسمه جلت اسمائه

امور ذكر شده از لوازم نشر كتاب است كه جائز شده است مانند فروش هر جلدى به ديگرى يا امانت دادن به او است; بنابراين، همه آن امور جائز است.

س 993 : اخيراً مطلع گشته ايم كه وهابى ها هم شروع به ترويج فرقه خود نموده اند،

آيا همان حكمى كه براى بهايى ها جارى است، مى توان به وهابى ها هم

تعميم داد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، فرق اين دو دسته زياد است; راجع به وهابى ها و ساير مسلمين تقيه مداراتيه است.

س 994 : آيا غيبت شخص ريش تراش كه گناه آشكار انجام مى دهد، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است.

س 995 : جوانى از دنيا رفته و مقدارى پول و ديگر اموال از وى به جا مانده است و والدين وى مى خواهند آن را در يكى از راه هاى خير و مستحبى صرف كنند; به نظر حضرت عالى بهتر است وجوه به جا مانده در چه موردى صرف شود تا خير بيشترى به ميت برسد؟

باسمه جلت اسمائه

بهترين وجوه صرف در مراكز بهداشتى و صرف در چاپ مطالب مذهبى و مساجد و حسينيه ها است.

س 996 : خونى

كه با فشار دادن از جگر گوسفند مى آيد، آيا خوردن آن جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى خوردن آن جائز است.

س 997 : آيا مى توان تلقين ميّت را به هر زبانى گفت، در صورتى كه مسلمان است و زبان عربى بلد نيست؟

باسمه جلت اسمائه

بعضى از فقها فتوا داده اند به جواز تلقين به زبان غير عربى و من هم بعيد نمى دانم; ولى بهتر است به همان لسان عربى باشد.

س 998 : آيا عمه، خاله، دايى و يا عموى مادر بر انسان محرم هستند؟

باسمه جلت اسمائه

عمه و خاله پدر و عمه و خاله پدر پدر و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر هرچه بالا روند به انسان محرم اند.

س 999 : آيا عزم بر معصيت، گناه است؟ و آيا عزم بر گناه كردن مكرر، اصرار بر معصيت است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نيت معصيت گناه نيست; مادامى كه مرتكب فعلى نشود.

س 1000 : درباره مكتب و فرقه شيخيه، به اين كه اولا آيا على رغم حكم به طهارت آن ها، از غُلات محسوب مى شوند؟ ثانياً موضع روحانيون و نيز توده مردم در برابر تبليغ و نشر و ترويج و يا شركت در جلسات آن ها چگونه بايد باشد؟

باسمه جلت اسمائه

هر مسلكى غير منطبق با روايات وارده از حضرات معصومين(عليها السلام) باشد، باطل است; خصوصاً اگر مشتمل بر جملات غُلوآميز باشد كه ائمه(عليه السلام) در مقابل مطالب غلوآميز حساس بودند; بنابراين، بايد در مقابل تبليغ و نشر و ترويج آن مسلك، نهى از منكر نمود. و مع ذلك، آن ها محكوم به طهارت اند.

س 1001 : مقدارى پول براى نماز و روزه استيجارى

به كسى داده اند تا به دفتر مرجع تقليد پرداخت كند و ليكن او تصادف كرده و از دنيا رفته، ورثه نيز مقدار نماز و روزه و مبلغ پول و صاحب پول دهنده را نمى شناسند، وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

به مقدار متيقن، از ماترك ميت براى نماز و روزه برداشته مى شود و نسبت به زائد، چون محتمل است براى نماز و روزه باشد و محتمل است مال ورثه باشد، بايد مصالحه به نصف كنند.

س 1002 : اگر كسى از طريق غير قانونى بر سؤالات كنكور دست يابد و در كنكور قبول شود، استفاده از مزايا دانشگاه چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

استفاده از مزاياى دانشگاه مانعى ندارد.

س 1003 : مالى مجهول المالك بوده كه با اجازه حاكم شرع به فقير صدقه داده شده، آيا بعد از اين كه صاحبش پيدا شد، واجب است كه ما به ازاى آن را به صاحب اصلى برگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد ما بازاى آن را به صاحب اصلى برگرداند; اگر او راضى به صدقه نشود.

س 1004 : عكس هايى از من (نيمه برهنه) در آلبوم يكى از بستگانم موجود است و هرچه به او مى گويم اعتنايى نمى كند. الف) اگر يقين داشته باشم كه اين عكس ها را نامحرم مى بيند، جايز است بدون اطلاع وى آن ها را از بين ببرم؟ ب) اگر احتمال بدهم، حكم آن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت يقين به اين كه نامحرم آن را مى بيند، به عنوان جلوگيرى از تحقق منكر، جائز است; و اما در صورت شك، دليلى بر جواز نمى بينم.

س 1005 : اگر كسى در شهرى متجاهر به فسقى باشد،

آيا مى شود فسق او را در شهر ديگرى بيان كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود فسق او را در شهر ديگر يا به افراد غير مطلع ديگر بيان نمود; چون «من تجاهر بالفسق لاحرمة له».

س 1006 : اگر از يك نفر از جمعى كه حدود بيست نفر هستند، غيبتى صورت بگيرد (غيبت در شبهه محصوره) آيا حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، غيبت نيست و حرام نيست; اگر عدد زياد باشد.

س 1007 : اگر كسى به شخصى ظلم كرده است و كسى اطلاع ندارد، آيا جائز است كه اسم ظالم را به ديگران بگوييم؟ آيا اين غيبت محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر ظالم علناً ظلم كرده است، مى توان اسم ظالم را به ديگران گفت; وگرنه خود مظلوم مى تواند بگويد; و غير او نمى تواند بگويد.

س 1008 : اگر كسى داراى عيبى باشد و به خواستگارى دخترى رفته است آيا مى توانيم عيب داماد را به اطلاع خانواده عروس برسانيم (مثلا شخصى معتاد به مواد مخدر است) در حالى كه آن خانواده از ما مشورت نخواسته اند؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت مشورت جائز است; و با عدم مشورت، محل اشكال است. و راه حل آن است كه به آن خانواده بگوييد با من مشورت كنيد و بعد از مشورت آنان، عيب را بگوييد; و اين مورد بدون اشكال است.

س 1009 : آيا به طور كلى توريه جائز است يا مخصوص به موارد خاص مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

توريه مطلقاً جائز است.

س 1010 : آيا خريد و فروش بدن و اعضاى انسان جهت كالبدشكافى جايز است؟ حكم قضيه را در مورد انسان مرده و زنده بيان فرماييد؟

باسمه جلت

اسمائه

خصوص خريد و فروش منع شده است; ولى پول گرفتن به عنوان صلح جايز است.

س 1011 : در موارد جواز كالبدشكافى، حكم كالبدشكافى جنس مخالف چيست؟ آيا مرد مى تواند بدن زن و زن بدن مرد را كالبدشكافى كند؟

باسمه جلت اسمائه

كالبدشكافى جنس مخالف در صورت عدم انحصار جائز نيست; و در فرض انحصار و نبودن كالبد شكاف جنس موافق، جائز است.

س 1012 : نگاه كردن به عورت ميت هنگام كالبدشكافى چه حكمى دارد؟ و آيا اصولا كالبدشكافى عورت جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

نگاه كردن به عورت ميت هنگام كالبدشكافى اگر كالبد شكافى متوقف بر آن نباشد، جائز نيست; والا جائز است.

س 1013 : در مواردى كه كالبدشكافى جائز است آيا ديه ساقط است؟

باسمه جلت اسمائه

در موارد جواز كالبدشكافى ديه ساقط است.

س 1014 : آيا وصيت به كالبدشكافى و يا اذن اولياى ميت موجب جواز و مُسقِط ديه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد عدم جواز كالبدشكافى فى نفسه از حيث آن كه ميت مثل زنده محترم است، وصيت يا اذن اولياء موجب جواز نمى شود; و در مورد جواز، احتياج به اذن آن ها نيست.

س 1015 : پزشكان متخصص، جنون را به معناى اختلالات روانى كه موجب مى شود شخص، صحيح را از ناصحيح تشخيص ندهد، تعريف و آن را به سه قسم اطباقى، ادوارى و موقت يا آنى تقسيمى كنند. به عقيده آنان مجنون اطباقى كسى است كه به صورت دائمى و در تمامى اوقات جنون دارد. و مجنون ادوارى كسى است كه به صورت متناوب گرفتار جنون مى شود; به اين معنا كه براى يك دوره زمانى مثلا يك هفته يا يك ماه دچار حالت

جنون مى شود و در دوره زمانى ديگر، داراى حالت افاقه است. و مجنون آنى به كسى اطلاق مى شود كه براى يك بار و به مدت كوتاه چند ساعته به وى حالت جنون دست مى دهد. آيا مفهوم جنون از ديدگاه فقهى نيز منطبق بر ديدگاهى است كه پزشكان متخصص ارائه مى نمايند يا ديدگاه متفاوتى وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً آن چه پزشكان در معناى جنون گفته اند با آن چه در روايات است موافق است; چون در روايات است تعريف جنون به عدم معرفت اوقات نماز و مفهوم عرفى آن هم همين معنا است. نهايت يك نزاع ديگرى است كه جنون دو قسم يا سه قسم است اطلاقى _ ادوارى و ظاهراً فرق نيست بين آن كه اين حالت از غلبه مرض بر عقل پيدا شده است و موجب فساد عقل گرديده است در همه ازمنه يا در بعضى اوقات، يا آن كه اين حالت معلول ضعف عقل است فى نفسه من دون حدوث مرض و در احكام فقهيه، جماعتى بين اين دو فرق گذاشته اند; ولى مشهور عدم فرق است.

س 1016 : آن چه در مورد استحباب خضاب آمده است، آيا شامل رنگ هاى شيميايى امروزى هم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

در خضاب چند چيز ذكر است: حناء، وسمه، كتم و اشياء ديگر و علتى ذكر شده است كه مقتضاى آن علت، شامل رنگ هاى شيميايى مى شود.، بنابراين استحباب آن ها را نيز شامل مى شود.

س 1017 : همان طور كه لباس شهرت حرام است، آيا آرايش ريش و موى سر به طورى كه انگشت نما شود نيز همين حكم را دارد؟

باسمه

جلت اسمائه

دليل بر حرمت هر لباس شهرتى نداريم. به هر حال، آرايش ريش و موى سر به نحوى كه انگشت نما شود، همين حكم لباس شهرت را دارد; ولى هيچ كدام حرام نيست.

س 1018 : آيا اهل كتاب را مى توان به مسجد راه داد؟

باسمه جلت اسمائه

خير نبايد راه داد.

س 1019 : در جايى كه نائب بايد وضو بدهد، آيا نائب مى تواند بچه مميز باشد؟

باسمه جلت اسمائه

چون عمل غير بالغ غيرشرعى است و بلكه تمرينى است، نمى شود بچه نائب باشد.

س 1020 : در كشورى كار مى كنم، صاحب مغازه راضى نيست در مغازه نماز بخوانم تا آخر وقت نماز نيز مشغول كار هستم و امكان ندارد در پياده رو و غيره نماز بخوانم، آيا مى توانم بدون رضايت صاحب مغازه در همان مكان نماز بخوانم؟

باسمه جلت اسمائه

بدون رضايت صاحب مغازه در همان مكان جائز نيست; مگر آن كه براى كار كردن در آن مغازه مجبور باشيد كه در چنين فرضى بايد در آن جا نماز بخوانيد.

س 1021 : مردى مقدارى كوپن پيدا كرده و اجناس آن را گرفته به منزل آورده و زن را مجبور به استفاده از آن مى كند، استفاده از آن براى زن و فرزندان چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر صاحب كوپن را نمى شناسد، استفاده از آن كوپن جائز است و اشكال ندارد; چون كوپن مذكور لقطه است.

س 1022 : آيا مى توان از پول زكات در كشور چين مثلا پلى بسازيم تا تأليف قلوب پيش آيد؟ آيا ساختن پل و جاده در كشورهاى غير مسلمان مى تواند مصداق مصرف سهم مؤلفة قلوبهم از زكات شود يا اين امر مخصوص

كفار مرزهاى اسلامى است؟

باسمه جلت اسمائه

سهم مؤلفة قلوبهم را نمى شود به كفار داد; بلكه آن سهم متعلق به مسلمانان ضعيف العقيده اى است كه داخل در اسلام شده اند و اسلام در قلوب آن ها ثابت نشده است و خوف اين است به حال كفر برگردند و تأليف قلوب آن ها براى ثبات در اسلام است.

س 1023 : مدتى از آب لوله كشى خانه براى وضو و غسل استفاده كرده ام و پول آن را نيز به خاطر دست كارى كردن كنتور نپرداخته ام; آيا وضو و غسل هاى گذشته من باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

وضو و غسل هاى گذشته باطل است.

س 1024 : اگر كسى در صف نانوايى باشد، ديگران به او بگويند براى ما هم نان بگير، بدون ايستادن در صف، اين جا چه حكمى دارد؟ اگر كسى بگويد در صف نوبت من باشد تا برگردم; مى رود و بعد از مدتى بر مى گردد; چه حكمى دارد؟ اگر كسى به نانوايى بگويد براى من نان بگذار چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

تمام موارد ذكر شده اشكال ندارد.

س 1025 : حكم شرعى افراد كافرى كه عليه مسلمانان و كشورهاى اسلامى در مسائل نظامى و غير نظامى اقدام به جاسوسى مى كنند، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

با آن ها برخورد مى شود به نحو برخورد با كافر در حال حرب و قتلش جائز مى شود.

س 1026 : با عنايت به روايت شريفه «انّ النبى(صلى الله عليه وآله) نهى أن يلقى السم فى بلاد المشركين» كه در متون مختلف فقهى جهت حرمت استفاده از سم عليه بلاد مشركين مورد استناد قرار گرفته است ،آيا در خصوص تسليحات

كشتار جمعى مانند بمب هاى هسته اى و شيميايى و ميكروبى هم همين حكم مى تواند جارى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بما ذكرناه جواز استفاده از همه امورى كه فتح متوقف بر آن ها باشد ظاهر مى شود; و به واسطه، در جنگ مسلمين با اسرائيل از من استفتا شد; من همه اين امور را در صورت توقف فتح بر آن ها اجازه داده ام.

س 1027 : اگر دو كشور مسلمان با هم جنگ كنند و يكى از سربازان اين دو كشور جنايات زيادى را متحمل گشته، آيا بعد از جنگ و در زمان صلح كمك به اين شخص جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر توبه نموده باشد، جائز است.

س 1028 : زن از زن ديگر تا چه مقدار بدن خود را بايد بپوشاند; چه مهيج باشد و چه نباشد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون تهيج قوه شهويه فقط عورتين پوشانده شود; با تهيج، هر مقدار كه موجب تهيج مى شود، لازم است پوشانده شود.

س 1029 : آيا در اسلام چيزى به نام دروغ مصلحتى وجود دارد؟ شرايط استفاده آن چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

دروغ مصلحتى داريم; مانند دروغى كه سبب شود يك مسلمان بى جهت كشته نشود.

س 1030 : كسانى كه به مرض سرطان مبتلا هستند، دكتر براى آرام شدن درد آنان آمپول هايى كه حاوى مواد مخدر هستند، تجويز مى كند; و اين امر اضطرارى است.از نظر شرعى چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است و هيچ اشكال ندارد.

س 1031 : خواندن قرآن در حالت خوابيده و هم چنين صلوات فرستادن چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ اشكال ندارد; ذكر الله و صلوات و قرآن خواندن در هر حالتى پسنديده است.

س 1032 :

اگر كسى پدر و مادرش زنده باشند، آيا در حال حيات آن ها مى تواند قرآن ختم كند تا ذخيره بعد از مرگشان باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند كما اين كه مى تواند در حال حيات به خود آن ها هديه بكند.

س 1033 : اگر كسى براى گرفتن پروانه كسب، استشهاد محلى بگيرد و آن پروانه هم براى گرفتن وام مى باشد و يكى از امضا كنندگان كه مى داند فرد پروانه را براى گرفتن وام از بانك مى خواهد آن را امضا كند; آيا گناهى متوجه امضا كننده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

امضاجائز است; و براى امضا كننده اشكال شرعى ندارد.

س 1034 : آيا نبش قبر مسلمانان و غير مسلمانان جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

نبش قبر مسلمان حرام است; مگر در چند مورد: 1_ ميت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نباشد كه در آن جا بماند; 2_ كفن ميت يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده، غصبى باشد; 3_ ميت بى غسل و يا بى كفن دفن شده باشد يا معلوم شود غسلش باطل بوده است; 4_ براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند; 5_ ميت در جايى دفن شده باشد كه بى احترامى به او است; مانند قبرستان كفار يا جايى كه كثافت و خاكروبه مى ريزند دفن شود; و چند مورد ديگر.

س 1035 : آيا زن شيرده در صورتى كه متبرع يا امكان استيجارى براى او باشد، لازم است فرزند شيرخوارش را استيجار يا به متبرع دهد و خود روزه ماه مبارك رمضان را بگيرد يا اين امر لازم نيست؟ و «على الذين يطيقونه» آيا با

وجود متبرع و استيجار صادق است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضى احتياط لزومى در صورت وجود متبرع با امكان استيجار اين است كه افطار نكند.

س 1036 : فرمايش امام صادق(عليه السلام) «ليس من شيعتنا من لم يصل صلاة الليل» مراد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

كسى كه اصلا نماز شب نخواند با اين همه تأكيدات معصومين(عليها السلام) معلوم مى شود از شيعيان درجه يك نيست.

س 1037 : آيا ايمان شرط صحت روزه و اعمال عباديات مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ايمان شرط قبول است; و شرط صحت نيست.

س 1038 : برخى از مردم به منظور جلوگيرى از پر شدن چاه منزل خويش، لوله اى به بيرون منزل وصل مى نمايند، آيا از نظر فقهى اشكالى دارد؟ اگر موجب اذيت ديگران شود، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه آن محل، محل عامى است و مختص به طائفه خاصى يا شخص معينى نباشد، مانند اماكن عمومى و خيابان ها، و موجب اذيت ديگران شود، جائز نيست; و الا ناراحتى هاى مختصر موجب حرمت نيست.

س 1039 : آيا نگاه كردن شوهر به كلاه گيس همسرش كه از موى زن هاى نامحرم درست شده، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است; خصوصاً اگر از موى زن كافر باشد.

س 1040 : بازى هاى ورزشى غير از شطرنج اگر بُرد و باخت صورى (بدون پول) در ميان باشد، چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 1041 : اين كه در تعقيب نماز، هنگام قرائت «آية الكرسى» دست ها را روى چشم مى گذارند، آيا وجه شرعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، روايتى است دال بر اين كه اين عمل بعد از نماز در وقت دعاء و تعقيب موجب تقويت نور چشم مى شود; ولى

در خصوص آية الكرسى نمى دانم روايتى هست يا نه.

س 1042 : آيا پول صدقات مستحبى را مى توان سرمايه صندوق قرض الحسنه قرار داد؟ و آيا مى توان با آن پول ها كتب مذهبى خريد و در بين مردم، اعم از غنى و فقير توزيع نمود؟

باسمه جلت اسمائه

صدقات مستحبه مانند زكات مال التجارة بلى، و صدقه كه براى دفع بلا به فقير داده مى شود و در ذهن صدقه دهنده چنين است، خير نمى شود در آن دو مورد مصرف نمود. صدقه كه به عنوان كمك به امور خيريه داده مى شود، در حكم شق اول است.

س 1043 : اگر پدر براى دختر خود طلا بخرد آيا جزء جهيزيه او حساب مى شود با اين كه هنوز خواستگار نيامده است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جزء جهيزيه مى باشد.

س 1044 : اختلاف ساعت ايران با ساير كشورهاى جهان حداقل نيم ساعت و حداكثر تا 5/13 (سيزده و نيم) ساعت است. تا چند ساعت بين كشورها اختلاف ساعت باشد مى گوييم قريب الأفق و متحد الأفق اند؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان تقارن شب است، ولو به مقدار نيم ساعت باشد.

س 1045 : سخنرانى زن ها در حضور مردان نامحرم چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه مهيج قواى شهوانى جوان ها نباشد، اشكال ندارد.

س 1046 : خوردن گوشت زرافه چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

خوردن گوشت زرافه حلال است.

س 1047 : در مورد شطرنج كه در حال حاضر به صورت آلت قمار نمى باشد و تبديل به بازى فكرى شده، نظر شما چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بازى با شطرنج بدون بُرد و باخت از محرمات اكيده است.

س 1048 : تراشيدن بعض ريش در

حكم تمام است؟

باسمه جلت اسمائه

تراشيدن بعض ريش هم حرام است.

س 1049 : در دانشگاه ها كه دانشجويان ناچار از مراوده با جنس مخالف و مباحثات علميه و نگاه به اجنبى يا اجنبيه هستند، حدود را معين كنيد.

باسمه جلت اسمائه

نگاه به زن نامحرم به غير صورت حرام، و به صورت نگاه كردن بدون ريبه، و بدون زينت، و بدون هيچ قوه شهويه جائز، و الا حرام است.

س 1050 : آيا بر مسلمانان واجب است كه در مورد طهارت و نحوه ذبح گوشتى كه مى خورند، تحقيق نمايند؟ اين تحقيق تا چه حد لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ گونه تحقيق لازم نيست; همين قدر كه مسلمانى متصدى كارى باشد گوشت هم محكوم به طهارت و هم محكوم به حليت است.

س 1051 : صرف اين كه گوشت از بازار مسلمين تهيه مى شود، باعث طهارت گوشت مى شود; با علم به اين كه اين گوشت ها توسط غير مسلمان ها تهيه و به بازار عرضه شده است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه احتمال داده شود كه مسلمان واسطه اين جهت را رعايت كرده است آن گوشت محكوم به حليت و طهارت است، و اگر بدانند رعايت نكرده است، حلال نيست; و چنان چه احتمال بدهند كه اين حيوان متذكى شده، حلال است; ولو حلال نيست و اگر بدانند تزكيه نشده است، نجس و حرام است.

س 1052 : در كشتارگاه ها كارگران مسلمان فعاليت مى نمايند و معتقد به تذكيه و ذبح اسلامى حيوانات هستند، اما اماكن تسميه براى هزار حيوان ذبح شونده را ندارند، در اين مورد نظر شارع مقدس چيست؟ آيا يك بسمله گفتن براى هزار حيوان ذبح شونده كافى

است چيست؟ (توضيح اين كه بقيه موارد شرعى ذبح از قبيل استقبال قبله مراعات مى گردد.)

باسمه جلت اسمائه

بلى، يك بسمله براى چند گوسفند كافى است; ولى با رعايت اين كه گوينده بسمله هر چند گوسفند كه ذبح مى شود، تكرار بسمله بنمايد كه خيلى فاصله بين بسمله و ذبح نباشد.

س 1053 : اگر در شكم ماهى، ماهى ديگرى باشد، خوردن آن چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه در آب نمرده باشد و در حال زنده بودن از آب خارج شده باشد حلال است; و هم چنين اگر شك داشته باشد كه در حال خارج شدن از آب زنده بوده يا مرده است.

س 1054 : حكم خروج معتكفين براى امور مستحبى از جمله وضو، غسل و مسواك زدن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

خروج براى امور مستحبى جائز نيست; مگر براى تشييع وجماعت درمكه.

س 1055 : محلى را از ابتدا به عنوان مسجد در منطقه گازى عسلويه ساخته اند لكن براى آن كه مورد دخالت اوقاف واقع نشود، اسم مسجد بر آن نگذاشته اند، ولى همه مراسمات از نماز و تبليغ و جشن در آن برگزار مى گردد. اكنون به علت آن كه محل ديگرى براى حضور خانم هاى معذور در آن جا نيست، آيا خانم ها مى توانند در آن جا توقف نمايند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانند.

س 1056 : آيا مداحى يك خانم كه احتمال مى رود صداى آن را نامحرم بشنود، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 1057 : آيا نگاه كردن بدون شهوت به صورت اجنبيه جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 1058 : اگر مسئوليتى قانونى، ناشى از چاپ يك كتاب ايجاد شود، اين

مسئوليت بر عهده ناشر است يا مؤلف؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مؤلف دستور چاپ داده باشد و ناشر فقط واسطه باشد، مسئوليت قانونى بر عهده مؤلف است; و اگر ناشر اجازه از مؤلف به واسطه حق التأليف مى گيرد، و بقيه امور را خود متصدى مى شود، مسئوليت به عهده او است.

س 1059 : چاپ كتاب در موضوعات و مسائل مختلف چگونه است و آيا محدوديتى دارد؟ هم چنين حكم چاپ كتاب هاى شبهه برانگيز، چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

لابد مورد سؤال محدوديت شرعى است; در مورد سؤال بلى، محدوديتى هست از قبيل اهانت به كسى كه جائز نيست اهانت به او، نسبت دروغ دادن به افراد و ساير امورى كه گفتن و نوشتن آن ها جائز نيست، نشر آن امور جائز نيست.

س 1060 : از مغازه اى لباسى را خريديم و به منزل آورديم، بعد از پوشيدن متوجه شديم كه از بدن ما بزرگ تر است; به خاطر دورى راه به يك مغازه ديگر مراجعه كرديم و به دروغ وانمود كرديم كه لباس را از مغازه شما خريده ايم و در قبال دادن لباس بزرگ تر سايز كوچك تر را الآن ديگر صاحب مغازه را پيدا نمى كنيم; حالا بعد از چند سال پشيمان شديم:

الف: آيا نمازهايى كه با آن لباس خوانده شده، باطل است؟

ب: آيا مى شود گفت كه چون در مقابل لباس گرفته شده لباس داده ايم، لذا چيزى به صاحب مغازه بدهكار نباشيم؟

باسمه جلت اسمائه

دروغى كه گفته ايد، حرام است بلااشكال; ولى اگر اين دروغ سبب شود كه معامله بين آن دو لباس بنمائيد، اگر معامله انجام شده باشد، تصرفات در اين لباس جائز

بوده و نمازهايتان صحيح است.

س 1061 : آيا دست دادن مرد اجنبى با زن اجنبيه شرعاً جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بدون ساتر خير جائز نيست.

س 1062 : آيا بيت المال موارد مصرف مضبوطى دارد، يا در هر موردى كه حاكم مسلمين مصلحت بداند (مصالح مسلمانان) مى تواند آن را هزينه نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه از روايات وارده در مسأله «الامام ولى من لا ولى له» مستفاد است بيت مال المسلمين و مال الامام يكى است; بنابراين، مراد از بيت المال منافع و عايدات انفال، خمس، زكاة و آن چه مصلحت مسلمين در آن است مى باشد و ماليات ها را هم شامل مى باشد; و مال امام(عليه السلام) در زمان غيبت به نائب او داده مى شود و يا با اذن او به مصرفش رسانده مى شود; و هر قسم، مصارف خاصى دارد كه نائب امام رعايت آن ها را مى نمايد.

س 1063 : نامگذارى ايامى به مناسبت شهادت ائمه و اولاد طاهرينشان(صلى الله عليه وآله) به نام ايشان چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 1064 : آيا در سفر «من شغله السفر» يا «السفر شغله» بايد سفر به هيچ شكل معصيت نداشته باشد مثلا اگر دخترى براى درس در دانشگاه برود و در كلاس مختلط با جوانان مى باشد كه منجر به تحريك شهوت ديگران مى شود، آيا سفر او معصيت است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، معصيت نيست.

س 1065 : حدود اطاعت از والدين در موردى كه آنان با ايجاد مزاحمت و موارد تهمت و افترا و عدم توجه به فرزند باعث به وجود آمدن ناراحتى هاى جسمى و روحى براى فرزند مى گردند، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اطاعت والدين

واجب است خصوصاً در صورتى كه عدم اطاعت موجب ناراحتى آنان بشود، ولى اين كه اجازه آنان در هر كارى لازم باشد، ثابت نيست; و در موردى كه ذكر فرموديد، اطاعت آنان لازم نيست.

س 1066 : دفن زباله هاى جنگى در زمين و دريا كه باعث آلودگى محيط زيست و شيوع بيمارى در ميان مردم و نسل هاى آينده مى گردد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مسلماً حرام و غير جائز است. در روايات متعدد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و غيره وارد شده است به اين مضمون كه كسى كه به يك مسلمان ضرر بزند از ما نيست و ما هم از او نيستيم.

س 1067 : امروزه جهت پرورش مرغ و جوجه و گوشتى شدن طيور از آمپول هايى استفاده مى شود كه به نظر برخى از متخصصان موجب توليد سرطان و يا بروز برخى بيمارى ها مى گردد، اين كار از نظر شرعى چه حكمى دارد؟ آيا توليد و پرورش و استفاده از آن جائز است؟ خريد و فروش آن چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

توليدى كه با نظر متخصص موجب بيمارى است، استفاده از آن و خريد و فروش آن حرام است.

س 1068 : امروزه براى توليد برخى از كنسروها و كمپوت ها و محصولات ديگر از مواد شيميايى استفاده مى گردد كه احياناً موجب بروز بيمارى و آلودگى و مسموميت مى شود، اين كار از نظر فقهى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه موجب مسموميت و آلودگى جماعتى از مسلمانان بشود، توليد آن ها حرام است.

س 1069 : با توجه به حق مردم در استفاده از منابع طبيعى (دريا، جنگل، رودخانه، سبزه

زارها و...) آيا اشخاص حقيقى يا حقوقى مى توانند مانع از استفاده عموم گردند و يا استفاده از منابع طبيعى را منبعى براى كسب درآمد خويش قرار دهند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اشخاص حقيقى و يا حقوقى براى مصلحت مجتمع چنين كارى بكنند، حق دارند و اشكال ندارد; و اگر براى درآمد شخصى خويش باشد، حق ندارند.

س 1070 : حقوق مردم در استفاده از جنگل و دشت و رودخانه و آبشار و ساحل دريا و... با چه معيار فقهى مشخص مى گردد؟

باسمه جلت اسمائه

استفاده از امورى كه ملك شخص و يا اشخاص حقوقى و حقيقى نيست، به مقتضاى اصاله الحل جائز است و در موارد به خصوص مانند احياء زمين موات و يا مال وقف و امثال آن ها رواياتى است دال بر جواز، مانند «مَن أحيى أرضاً فهى له»، يا «الوقف لمن سبق».

س 1071 : دولت تا چه اندازه مى تواند از حقوق مردم در استفاده از منابع طبيعى به ويژه دريا و جنگل و دشت و صحرا و... جلوگيرى نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

به مقدارى كه به مجتمع مضر باشد.

س 1072 : اگر _ نعوذ بالله _ سيدى زنا كند و بچه اى متولد شود، آيا اين ولدالزنا ملحق به سادات است و مى شود به او خمس داد يا اين كه به سادات ملحق نيست و به او زكات تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

ولدالزنا فقط در ارث حكم ولد ندارد; و در احكام ديگر با اولاد ديگر فرق ندارد.

س 1073 : اگر شخص، مضطر به خوردن مال غير يا ميته باشد و صاحب مال راضى نيست، آيا ميته بخورد يا از او به زور بگيرد

و بخورد و ضامن مال او مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً مخير است.

س 1074 : نظر به استقبال كم نظير اقشار مختلف و آثار و بركات معنوى و تربيتى اعتكاف و ظرفيت محدود مساجد، آيا مى توان به حكم ضرورت در ديگر مساجد چون مسجد محل، بازار و دانشگاه ها اعتكاف را برگزار نمود؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود ولى در شهرهاى بزرگ مسجد جامع به آن معنى كه بيان متعدد است اختصاص به يك مسجد ندارد.

س 1075 : اگر منطقه اى داراى مسجد نباشد آيا امكان برگزارى اعتكاف در مكان هاى ديگرى چون حسينيه، زينبيه و يا مهديه وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير اين امكان وجود ندارد.

س 1076 : آيا خواندن زيارت «امين الله» براى هر امام معصوم غير از حضرت امام زمان(عج) در هر زمان و مكان به قصد ورود يا رجاء مستحب مى باشد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

به قصد ورود جائز است چون روايتى دال بر آن است و به واسطه قاعده تسامح در ادله سنن حكم به استحباب مى شود.

س 1077 : آيا خواندن دعاى «اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن» و زيارت «آل ياسين» در هر زمان و مكان به قصد ورود يا رجاء مستحب است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خواندن دعاى (اللهم...) مستحب است مطلقاً.

س 1078 : طشت زدن، همراه با كف زدن و شعر خواندن در عروسى در صورتى كه تحريك كننده و مفسده انگيز نباشد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

معلوم نيست حرام باشد.

س 1079 : كوتاه كردن زن موى خود را به طورى كه شبيه مرد شود و يا بلند گذاشتن مو براى مرد به طورى كه شبيه زن

شود، حكمش چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد; چون تشبه مرد به زن كه جائز نيست غير از اين موارد است.

س 1080 : مؤسسه اى در طول شش سال فعاليت خود مصمم بوده تا از قرآن آموزان شهريه اى دريافت نكند و به لطف الهى در اين امر موفق بوده است. اين در حالى است كه برنامه ريزان آموزشى اين مؤسسه معتقدند براى متعهد كردن قران آموزان به شرايط مؤسسه و شركت منظم در كلاس هاى درسى، لازم است تا وجهى از آنان دريافت شود، با توجه به اين مقدمات در رابطه با اخذ اجرت _ مع شرط و بلا شرط _ براى تعليم قرآن نظرتان چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اخذ اجرت بر تعليم قرآن مطلقاً جائز است و حتى كراهت هم كه بعضى گفته اند، ندارد; و تعيين اجرت هم اشكال ندارد.

س 1081 : آيا رعايت حجاب و پوشانيدن بدن در اعمال عبادى غير از نماز همانند تلاوت قرآن و دعا، فضيلتى براى زن محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

رعايت حجاب و پوشاندن تمام بدن براى زنان در اين موارد دليلى ندارد; ولى براى مرد و زن در حال نماز روايات متعددى دلالت مى كند بر استحباب لباس زياد پوشيدن، و علتى در آن ها نيست كه بتوانيم بگوييم در حال قرائت قرآن و دعا، پوشيدن لباس متعدد مطلوب است.

س 1082 : اگر كسى مديون است و دين خود را نمى دهد، آيا مى توان از سهم الارث به او رسيده، تقاص كرد؟

باسمه جلت اسمائه

در موارد جواز تقاص مورد معينى تعيين نشده است; بنابراين، در مورد سؤال مى توان تقاص نمود.

س 1083 : مرسوم است كه در روز عيد

فطر و عيد قربان بعضى مساجد و محلات براى اقامه نماز عيد فطر و قربان جهت اعلام، اذان مى گويند، اذان گفتن با اين توجيه كه ما به قصد اعلام مى گوييم كه مردم براى نماز عيد فطر و قربان حضور يابند و بدانند كه نماز عيد اقامه مى شود و به قصد ورود در شرع نمى گوييم. آيا وجه شرعى دارد و جائز است؟ براى نماز ميّت چه طور؟ (با اين قصد كه مؤمنين اطلاع پيدا كنند و تعداد بيش ترى در تشييع جنازه و نماز ميّت شركت كنند.)

باسمه جلت اسمائه

با اين حرف ها اذان مشروع نمى شود; به نحو ديگر اعلام كنند.

س 1084 : آيا اجرت دادن به اجير، در انجام واجب كفايى جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 1085 : اگر چند نفر اعتراف دارند كه اين شىء نزد عمرو مال زيد است و خود عمرو هم اعتراف دارد، آيا اعتراف مانند اقرار است و نفوذ دارد؟

باسمه جلت اسمائه

قول عمرو به عنوان ذو اليد حجت است.

س 1086 : اگر كسى با كم ترين ناراحتى كه مى بيند يا حاجت او روا نمى شود فحش به خداوند يا معصومين(عليها السلام) مى دهد يا كفر مى گويد، آيا از اسلام خارج شده است؟

باسمه جلت اسمائه

تا كفر نگويد از اسلام خارج نمى شود; ولى گناه كبيره مرتكب شده است و اگر كفر گفت، چنان چه مى فهمد و از روى اختيار مى گويد، كافر است; و الا كافر نيست.

س 1087 : آيا خوردن ذبيحه اهل كتاب حلال است؟

باسمه جلت اسمائه

خوردن ذبيحه اهل كتاب حلال است به شرط آن كه علم به بسم الله گفتن وقت

ذبح داشته باشيد; و الا حلال نيست.

س 1088 : آيا در شب هاى شهادت ائمه اطهار(عليها السلام) مخصوصاً در ايام ماه محرم و صفر مى توان صيغه عقد ازدواج را بدون مجلس و شيرينى خورى خواند؟

باسمه جلت اسمائه

شرعاً جائز است.

س 1089 : در كشورى كار مى كردم و بى كار شدم. طبق قوانين آن جا به من گفتند اگر به مدت دو ماه از كشور خارج نشوى فلان مبلغ را بابت بى كارى به شما مى دهيم، حالا اگر من خلاف اين شرط عمل كرده ام و مدت يك ماه به ايران آمده ام و برگشته ام آيا از باب استنقاذ مال كفار مجاز به گرفتن پول هستم؟ آيا مال آن ها محترم است؟

باسمه جلت اسمائه

مال كفار در غير حال جهاد محترم است; شما در مورد سؤال حق نداريد آن پول را بگيريد.

س 1090 : آيا فروختن تمساح و سگ و خوك به كفار كه خوردن آن را حلال مى دانند، اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر منفعت محلله ندارند، فروختن به هيچ كس جائز نيست; و اگر منفعت محلله ديگر دارند، فروختن آن به كفار كه خوردن آن ها را حلال مى دانند، اشكال ندارد; چون اعانه بر اثم حرام نيست.

س 1091 : اگر غسال خانه در قبرستانى خراب و متروكه شد، آيا مى شود چيز ديگرى احداث كرد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر قبرستان وقف است مى شود آن را فروخت و كسى كه مى خرد آن را معامله ملك مطلق با آن مى كند و اگر وقف نيست، قهراً از مباحات است و احداث چيز ديگر در آن مانعى ندارد.

س 1092 : 1. فتواى حضرت عالى در

خصوص «تراشيدن ريش با تيغ» چيست؟

2. آيا مى توان به خاطر مصلحت برترى مانند تبليغ شارع مقدس و دين مبين اسلام در ميان جوانان و نزديكى به آن ها (به عنوان مثال براى يك معلم دينى) ريش را با تيغ تراشيد؟

باسمه جلت اسمائه

1. حرمت تراشيدن ريش از مسلمات است.

2. با اين گونه عناوين نمى شود از حكم مسلم دست كشيد.

س 1093 : زمينى جهت احداث درمانگاه خيريه به هيأت خيريه اى اهدا شده; آيا مى توان از بودجه خيريه كه مردم به عنوان هاى مختلف مثل: كمك به بيماران، فقرا، جهيزيه و غيره مساعدت نموده اند، براى احداث ساختمان در آن زمين استفاده نمود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود براى احداث ساختمان در آن زمين استفاده نمود.

س 1094 : شخصى كه آرايشگاه زنانه دارد و خانمى را آرايش مى كند، آن خانم با وضع خاص در اجتماع رفت و آمد مى نمايد، با توجه به اين مطلب، پولى كه آرايشگر دريافت مى نمايد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

پولى كه براى آرايش مى گيرد، حلال است.

س 1095 : آيا استفاده از حمام براى غسل كردن جزء نفقه اولاد به حساب مى آيد؟

توضيح: پدرى به فرزندش مى گويد من راضى نيستم در منزل من غسل انجام دهيد، اگر انجام دهد، آيا چنين غسلى باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه رفتن حمام لازم نباشد، بلى باطل است; والا باطل نيست.

س 1096 : در تانكرى تعدادى ماهى زنده است اگر شير فلكه باز شود و ماهى ها زمين ريخته شوند و بميرند، آيا حكم صيد دارد يا خير؟ آيا مصرف آن اشكال ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

زكات ماهى اخذ آن خارج آب است

و در مورد سؤال چون اخذ نشده است، حلال نيست.

س 1097 : اگر شخص در زمين غصبى باشد و آيه سجده دار بشنود، وظيفه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بايد فوراً بيرون برود و سجده كند.

س 1098 : در فلس دار بودن ماهى، ملاك ديدن با چشم عادى است يا با دستگاه هم صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

با دستگاه هم صحيح است.

س 1099 : استفاده از برق مسجد و نظائر آن در مورد ضبط سخنرانى ها، فيلم بردارى و شارژ تلفن همراه شخصى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 1100 : اگر كسى هديه به ديگرى داد كه برسانيم و من مى دانم اگر به او برسانم مصرف گناه و معصيت مى كند، آيا جائز است آن را به او بدهم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 1101 : خانواده اى فقير است، آيا مى تواند زكات خود را براى خرج تحصيل دانشگاه فرزندان خود صرف كنند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توانند خرج تحصيل فرزندان را از زكات بدهند.

س 1102 : اگر كسى يا همسايه اى مردم آزار است (با وسيله اى مانند صداى موتور يا ماشين يا غيره) و نصيحت و امر و نهى در او اثر نكرد، آيا مى توان وسيله را خراب كرد تا ديگر نتواند اذيت كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى شود وسيله را خراب كرد; و به هر تقدير، ضمان آن بر فرض خراب كردن ثابت است.

س 1103 : آيا هنگام نقل مال دوست به عنوان احسان براى او، وقتى كه به دليلى دولت آن را بگيرد، انسان ضامن آن مال است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نقل با دستور او باشد، شخص ضامن نيست; والا ضامن است.

س 1104

: اگر كسى اجير قرآن خواندن شود، مى تواند از آخر شروع كند؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً اجير قرآن خواندن همان نحو متعارف است كه از اول بخواند; بنابراين، نمى تواند از آخر شروع كند. بلى، اگر چنين ظاهرى نباشد، از آخر خواندن اشكال ندارد.

معانى واژه ها، لغات و اصطلاحات

«آ»

آلات لهو: ابزار و لوازم سرگرميهاى شيطانى و خوشگذرانى هاى نامشروع. مانند: لوازم موسيقى، عود، دَف، تار و...

اِبراء: برى كردن; برى كردن ذمه; رفع مسؤوليت

ابن السبيل: مسافرى كه در سفر; پول، وسيله زندگى و خرجى راه نداشته درمانده باشد.

اتقى: با تقواتر

اجاره: قراردادى كه بر اساس آن منافع مال يا كار يا وسيله يك طرف قرارداد، در برابر مدت و قيمت معين به طرف ديگر قرار داد، واگذار مى شود.

اجانب: بيگانگان، جمع اجنبى= بيگانه

اُجرت: مزد، قيمت

اجرت المثل: مزد همانند; اگر فردى بدون تعيين قيمت و قرار داد، كارى را انجام دهد و براى گرفتن دست مزد با طرف مقابل اختلاف پيدا كند، بايد بدين طريق عمل كنند كه: اگر همين كار را فرد ديگرى مشابه همين فرد انجام مى داد چقدر مزد مى گرفت؟ پاسخ هر چقدر كه شد، مزد همان است.

اجرت المُسمّى: مزد و قيمتى كه در عقد اجاره مشخص و معين شده است.

اجير: كسى كه طبق قرارداد در برابر كار معينى كه انجام مى دهد، مزد مى گيرد.

اِحبال: باردار كردن; آبستن كردن

احتلام: خارج شدن منى از انسان در حالت خواب، نشانه بلوغ.

احتياط: كارهايى كه موجب مى شود انسان اطمينان حاصل كند كه به وظيفه اش عمل كرده است و كارش به واقعيت نزديك است.

احتياط لازم: احتياطى كه مجتهد، لزوم رعايت آن را از طريق دلايل عقلى يافته باشد.

احتياط مستحب: هميشه همراه

با فتواست و مقلد مى تواند به فتوا، يا احتياط، به دلخواه خود عمل كند. در اين مسائل نمى تواند به مجتهد ديگر رجوع كند.

احتياط واجب: همراه با فتوا نمى باشد و مكلف بايد به همان احتياط عمل كند و يا به فتواى مجتهد ديگرى نيز مى تواند مراجعه كند.

احتياط را ترك نكند: در اين مورد اگر مكلف احتياط را رعايت كند، بهتر است.

احراز: بدست آوردن; فراهم كردن; دريافتن.

اِحصار: بازداشتن، مكلفى كه براى انجام مراسم حج به مكه رفته و قبل از رسيدن به موقفين (شهر مكه، عرفات، مشعر) و پس از پوشيدن لباس احرام، بر اثر بيمارى نتواند اعمال عمره يا حج را انجام دهد. اين شخص از حج بازداشته شده و محصور است.

اَحفاد: نبيره ها، جمع حافد و حفد = نبيره

احكام: مقررات شرع، آراء، فرمانها، جمع حكم.

احمر: قرمز، سرخ رنگ، جمع حمر، احامر

احوط: به احتياط نزديك تر، شامل تر.

احياء زمين: زمين مرده را زنده كردن; اگر كسى با كشتكار، زراعت يا ساختمان و غيره، زمينى كه مورد استفاده كسى نيست و سكنه اى در آن قرار ندارد را قابل استفاده و بهره بردارى كند، در واقع زمين مرده را احياء يا زنده كرده است.

اَخ: برادر، اخ الزوجه: برادر زن

اُخت: خواهر

اَخته: خواجه

اخفاء: مخفى كردن، پنهان كردن.

اخفات: آرام و آهسته قرائت كردن، نمازهاى اخفاتى: نمازهاى ظهر و عصر كه حمد و سوره در آنها آهسته خوانده مى شود.

اخوت: برادرى.

اداء: اعمال شرعى كه در وقت خودش انجام شود.

ادعيه مأثوره: دعاهايى كه از رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده است.

ادغام: داخل نمودن، در تجويد باعث تشديد و مشدد شدن آن حرف مى شود.

ادلّه: دليل ها، حجت

ها; جمع دليل.

اذن: اجازه.

ارباح مكاسب: منافع كسب و كار; هر نوع درآمدى كه از طريق كار بدست آيد.

ارتماس: فرو رفتن به آب (غسل)، فرو كردن در آب (وضو).

اِرتداد: از اسلام برگشتن

اَرش: ديه; تفاوت صحيح و سالم با ناقص و معيوب. اين تفاوت شامل بدن، مال يا كالاى كسى مى شود.

اركان نماز: ركن ها و پايه هاى نماز، مانند: قيام، نيت، تكبيرة الاحرام(الله اكبر)، ركوع، و دو سجده.

ازاله بكارت: از بين بردن دوشيزگى.

استبراء: طلب پاكى; كارى كه براى اطمينان به پاكى چيزى از آلودگى و نجاست، انجام مى دهند. كه شامل: 1_ استبراء از بول: كسى كه ادرار كرده است، به قصد اطمينان از نماندن ادرار در مجرا.

2_ استبرار از منى: ادرار كردن پس از بيرون آمدن منى به قصد اطمينان از اينكه ذرات منى در مجرا باقى نمانده است.

3_ استبراء حيوان نجاستخوار: بازداشتن حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است تا وقتى كه به خوراك طبيعى خود عادت كند.

استحاضه: خون ديدگى زنان به غير از خون حيض و نفاس. استحاضه به سه صورت استحاضه كثيره (خون زياد) استحاضه متوسطه( خون متوسط، بينابين) و استحاضه قليله (خون كم) قرار دارد.

استرجاع: گفتن «انا الله و انا اليه راجعون».

اِستعاذه: پناه بردن. در اصطلاح گفتن «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»

استعلام: آگاهى خواستن; پرسش كردن از چيزى.

استفتاء: طلب و درخواست فتوا كردن; پرسيدن فتوا; سوال از مجتهد درباره حكم شرعى مسائل.

استطاعت: توانستن; قدرت انجام حج را از نظر بدن، مال و راه داشتن.

استمناء: جلق زدن; انجام عملى با خود كه باعث بيرون آمدن منى شود.

استيجار: اجاره كردن.

استيفاء: بدست آوردن.

استيلاء: تسلط; چيرگى; پيروزى.

اشكال دارد: عملى كه مكلف جهت تكليف

انجام مى دهد و آن عمل قابل قبول شارع نيست.

اصول دين: يعنى توحيد _ نبوت _ معاد.

اصول مذهب: امامت و عدالت.

اضطرار: ناچارى.

اظهر: ظاهرتر; روشن تر; فتواست. مقلد بايد طبق آن عمل كند.

اعاده: از سرگرفتن; دوباره انجام دادن كار.

اعدل: عادل تر.

اعلان: آگاه ساختن.

اعلم: عالم تر.

افضاء: باز شدن; يكى شدن مجراى ادرار و حيض يا مجارى حيض و غائط يا هر سه مجارى.

اقتدا كردن: پيروى كردن; تقليد كردن از امام جماعت; نمازگزاردن پشت سر پيشنماز.

اقرب اين است: فتوا اين است مگر اين كه ضمن كلام قرينه اى بر عدم فتوا باشد.

اقوى اين است: نظر قوى بر اين است; فتواى صريح و مشخص كه بايد مقلد به آن عمل كند.

الزام كردن: اجبار كردن; مجبور كردن.

اِمْساك: امتناع كردن; خود را از انجام كارى بازداشتن.

اموال محترمه: اموالى كه از نظر اسلامى و شرعى محترم و داراى احترام باشد.

امور حِسبيّه: كارهايى شرعى از جمله رسيدگى به امور يتيمان، دريافت و خرج خمس و زكات و امر به معروف و نهى از منكر و غيره به اجازه مجتهد عادل و يا نماينده ايشان.

اُناث و ذُكور: زنان و مردان.

انتقال: جابجايى; جابه جايى چيزى نجس به طورى كه ديگر شىء اول به حساب نيايد; مثل انتقال خون انسان به بدن پشه.

انزال: بيرون ريختن منى.

اَنسب: حكمى كه متناسب با اصول و قواعد شيعه باشد.

اودج اربعه: شاهرگ هاى چهارگانه حيوانات.

اورع: پرهيزكارتر

اوجه: وجه تر; با قدرت تر; وجيه تر.

اولى: بهتر; سزاوارتر.

اولوالعزم: بردبار; صبور; به اعتقاد شيعه تعداد پيامبران اولوالعزم پنج نفر: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد (على نبينا عليهم الصلاة و السلام). اينان پيامبرانى هستند كه داراى دين و آيين جديد و كتاب آسمانى بوده اند.

اهل ذمه: غير مسلمانى كه پيرو يكى از پيامبران صاحب كتاب است; مثل: يهودى ومسيحى.

ايجاب: فرض كردن; واقع ساختن; در صيغه عقد يعنى قبول كردن.

ايماء: اشاره

«ب»

باقيات صالحات: هر عمل نيك; خوب و شايسته كه ثواب آن باقى بماند.

باكِره: دوشيزه

بالغ: رسيده; دختر يا پسرى كه به سن بلوغ رسيده باشد.

باه: نيروى جنسى

بدل: جانشين; عوض; هرچه به جاى ديگرى واقع شود.

بدعت: نوآورى; در احكام الهى و شرعى طبق ميل و سليقه خود عمل كردن.

بدل از غسل: به جاى غسل; در جايى كه شخص موظف به غسل كردن است اما به آب دسترسى ندارد يا آب برايش ضرر دارد، مى تواند به نيت غسل، تيمم انجام دهد.

بدل از وضو: به جاى وضو; در جايى كه شخص موظف به وضو گرفتن است اما به آب دسترسى ندارد و يا آب برايش مضر است، مى تواند به نيت وضو، تيمم انجام دهد.

برائت ذمّه: در موارد شك، شخص بايد آن عمل را بطورى انجام دهد كه يقين پيدا كند تكليف شرعى خود را انجام داده است.

برات: سندى كه به موجب آن شخصى از ديگرى مى خواهد تا پول معينى را در وقت معينى به شخص يا اشخاصى بپردازد.

بَرَص: پيسى; بيمارى پوستى كه با كم رنگ شدن نواحى محدود و پررنگ تر شدن نواحى مجاور مشخص مى شود.

بُزاق: آب دهان

بَشَره: روى پوست آدمى

بكارت: دوشيزگى; ازاله بكارت: دوشيزگى دختر را برداشتن.

بعيد است: دور از ذهن است.

بعيد نيست: فتوا اين است; مگر اين كه قرينه اى در كلام بر خلاف آن باشد.

بلوغ: رسيدن به سن تكليف; پيدا شدن علائم سه گانه در انسان كه موجب بالغ شدن مى شود.

بول: ادرار

بهائِم: حيوانات چهارپا; جمع

بهيمه = حيوان چهارپا

بُهتان: دروغ بستن; دروغى را به كسى نسبت دادن; از گناهان كبيره

بيض: جمع ابيض. ايام البيض: سيزده; چهارده و پانزدهم هر ماه را گويند.

بيع: خريد و فروش; معامله.

بيگارى: كار اجبارى بدون مزد.

بين ركن و مقام: مكانى مقدس در مسجد الحرام بين حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم(س).

«ت»

بين الطلوعين: فاصله زمانى بين طلوع فجر و طلوع خورشيد.

تأنى: آهستگى; به آهستگى و آرامى كارى را انجام دادن; درنگ كردن.

تجافى: نيم خيز نشستن; زمانى كه ماموم به ركعت اول امام جماعت نرسيده باشد، هنگام تشهد خواندن امام جماعت، به حالت نيم خيز مى نشيند.

تَحْتُ الحنك: زير چانه; آن قسمت از عمامه را كه زير چانه و روى گلو قرار مى دهند.

تحيّت: سلام كردن; درود و سلام و دعا و نيايش; نماز تحيّت مسجد: نماز مستحبى كه به هنگام ورود به مسجد، به عنوان احترام و ادب به مسجد خوانده شود. اين نماز دو ركعت است.

تخّلى: خالى شدن; ادرار و مدفوع كردن.

تَخْيير: اختيار داشتن; فرد را در انتخاب آزاد گذاشتن; مثلا شخص مسافر; مخير است كه نمازش را در 4 مكان بطور كامل يا شكسته بخواند، مسجد الحرام، مسجد النبى (مسجد پيغمبر); مسجد كوفه; حرم امام حسين(ع).

تدليس: پنهان كردن عيب كالا نزد مشترى.

تذكيه: ذبح شرعى حيوانات حلال گوشت.

ترتيبى: مرتب و منظم. غسل ترتيبى: غسلى كه به ترتيب ابتدا سر، بعد قسمت راست و بعد قسمت چپ بدن شسته شود.

ترخُّص: آسان گرفتن; حدترخص: مسافتى كه مسافر اگر از آن بگذرد، نماز را بايد شكسته بخواند و روزه اش را افطار كند.

تسبيحات اربعه: ذكر 4 گانه «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله

و الله اكبر»

تسبيح حضرت زهرا(س): از مستحبات بسيار با فضيلت نماز، گفتن 34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمد الله و 33 مرتبه سبحان الله و يك مرتبه لا اله الا الله

تستّر: خود را پوشاندن.

تسميه: نام بردن; نام خدا را هنگام ذبح بر زبان جارى ساختن.

تشريح: كالبد شكافى.

تطهير: پاك كردن; چيزى را با آب شستن، تميز و پاكيزه كردن

تعزير: زدن شخص به قصد جلوگيرى در انجام كارهاى غير شرعى و واجبات الهى به قصد ادب شدن ديگران و خودش و جلوگيرى از ادامه آن

تعقيب: دنبال كردن; تعقيبات نماز: بعد از نماز به ذكر دعا، قرآن و نمازهاى نافله مشغول شدن.

تفريط: تقصير كردن; كوتاهى كردن.

تقاص: قصاص كردن; طلب خود را از مديون منكر گرفتن; برداشتن.

تقليد: پيروى كردن از فتاواى مجتهد و عمل كردن به دستورات وى.

تكبيرة الاحرام: در شروع نماز «الله اكبر» گفتن; كه با گفتن آن شخص وارد نماز مى شود و تمام كارهايى كه، منافى با نماز است بر او حرام مى شود. تكبيرة الاحرام از اركان نماز است و اشتباه در آن، نماز را باطل مى كند.

تَكفّل: سرپرستى.

تلبيه: اجابت كردن; لبيك گفتن در مناسك حج. واجب است در آغاز حج و عمره گفتن «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك».

تَلذّذ: لذت بردن.

تلقيح: باردار نمودن; تلقيح مصنوعى: نطفه مرد را به وسيله اى مانند سرنگ به رحم زن رساندن.

تمكّن: توانايى مالى; دارايى.

تمكين: فرمانبردارى; اطاعت كردن.

تيمم بدل از غسل مس ميت: در وقتى كه غسل دادن ميت ممكن نباشد و يا آبى براى غسل دادن نباشد، تيمم ميت جايگزين غسل مى شود.

تيمم جبيره ايى: اگر بر عضوى كه مى خواهد تيمم كند، باند يا

گچ يا جبيره باشد، به نيت تيمم دست را روى آن مى كشد.

توديه: پنهان كردن; مخفى كردن حقيقت. اگر كسى به نوعى حرف بزند كه نه دروغ باشد و نه راست، اين نوعى مخفى كردن و پنهان كردن است كه توديه نام دارد.

توكيل: وكيل قرار دادن; نماينده كردن.

توليت: ولى و سرپرست قرار دادن; متولى كردن.

تهليل: گفتن «لا اله الا الله»

«ث»

ثلثان: دو سوم; اگر دو سوم آب انگور بجوشد و تبخير شود، آب انگور موجود پاك مى شود.

ثمن: بها; قيمت; ارزش

«ج»

جاعل: فردى كه قرارداد جعاله را منعقد مى كند.

جاهل به مسأله: ناآشنا به مسأله; كسى كه مسائل شرعى را نمى داند.

جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نيست; كسى كه مسائل شرعى را نمى داند و مقصر هم نيست، چون در شرايطى است كه امكان دسترسى به احكام الهى برايش وجود ندارد و يا اصلا خود را جاهل نمى داند.

جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است; كسى كه امكان آموختن مسائل و احكام الهى را داشته است ولى عمداً در فراگيرى آن كوتاهى كرده است.

جبيره: مرهم; پارچه; باند يا پوششى كه زخم يا شكستگى را با آن مى بندند.

جبين: يك قسمت از پيشانى از دو طرف ابروها.

جُرح، جروح: زخم; جراحت.

جعاله: قرادادى شرعى كه طى آن كسى اعلام مى كند اگر هر كس براى او كار معينى را انجام دهد، پاداش و مزد مشخص به او مى پردازد، مثلا اگر فردى اعلام كند كه هر كس گمشده مرا پيدا كند، فلان مبلغ به او مژدگانى مى دهم. فرد قرار گذار را «جاعل» عمل كننده به آن را «عامل» و مبلغ تعيين شده را «جُعل» مى نامند.

جّلال: حيوان حلال گوشتى كه به خوردن نجاسات انسان عادت كرده است.

جِلد: پوست.

جماع: آميزش جنسى; مقاربت.

جنابت: جُنُب شدن

جُنُب: كسى كه بدليل خروج منى يا آميزش جنسى، غسل بر او واجب شده باشد.

جنون: ديوانگى; صفت كسى كه فاقد تشخيص نفع و ضرر، بدى و خوبى است و در روانپزشكى به كسى مى گويند كه با واقعيت قطع رابطه مى كند

و داراى توهم و هذيان است.

جنين: موجود مهره دارى كه هنوز رشد كافى براى زندگى در بيرون از رحم را پيدا نكرده، اما داراى ساختار بدنى و اندامها مى باشد.

جهر: با صداى بلند چيزى را خواندن; بلند كردن آواز; نمازهاى جهرى: به نمازهاى صبح و مغرب و عشا گفته مى شود كه بر مردان واجب است حمد و سوره اين نمازها را بلند بخوانند.

«ح»

حائض: زنى كه در حال عادت ماهيانه باشد.

حاكم شرع: مجتهدى كه بر اساس موازين شرعى داراى فتوا باشد.

حَبوَة: بخشش; در اصطلاح فقهى به اموال ويژه پدر گفته مى شود كه بعد از مرگش به بزرگترين پسرش مى رسد، مانند قرآن، انگشتر، شمشير.

حِرز: دعايى كه براى پيشگيرى از آفت و حوادث يا بيمارى بر روى كاغذ مى نويسند و هميشه همراه خود دارند.

حَدَث اصغر: هر كارى كه باعث وضو شود و آنها عبارتند از: ادرار _ مدفوع _ باد شكم _ خواب كامل _ امور زايل كننده عقل _ استحاضه _ هر آنچه موجب غسل شود.

حَدَث اكبر: هر كارى كه باعث غسل شود مانند: آميزش جنسى و احتلام.

حدّ ترخُّص: حدّ و مقدار مسافتى كه در آن صداى مؤذن شنيده نشود و ديوارهاى محل اقامت (شهر يا روستا) ديده نشود.

حرام: ممنوع; هر عملى كه از نظر شرعى تركش لازم باشد كه انجام آن باعث عذاب الهى مى گردد.

حَرَج: مشقت; دشوارى; سختى.

حُرمت: حرام بودن.

حَشفه: سرآلت تناسلى مرد.

حِصّه: سهم

حِضانت: سرپرستى

حَضَر: وطن; محل زندگى; محل حضور

حنوط: دارويى خوش بو كه به بدن ميت مى زنند، يعنى پس از غسل ميت، بايد پيشانى، كف دستها، سر زانوها، سر انگشتان بزرگ پارا كافور ماليد.

حيض: عادت ماهيانه زنان; قاعدگى

«خ»

خالى از قوّت نيست: فتوا اين است، معتبر است; مگر اينكه در ضمن كلام، قرينه اى بر ضد اين معنى بيان شود.

خالى از وجه نيست: فتوا اين است; بى مورد نيست، مگر اينكه در ضمن كلام، قرينه اى بر ضد آن معنى بيان شود.

خُبره: كارشناس; متخصص.

خَبيث: زشت; پليد.

خُسوف: ماه گرفتگى; زمانى كه زمين بين ماه و خورشيد قرار مى گيرد.

خضاب: رنگ كردن; رنگ كردن

موى سر، ريش، دستوپا

خمر: شراب; مى; باده

خمس: يك پنجم; بيست درصد خالص درآمد ساليانه كه بايد به مرجع تقليد پرداخت شود.

خوف: ترس; بيم; واهمه; هراس.

خون جهنده: اگر رگ حيوانى را ببرند، خون با جستن بيرون مى آيد.

خيار: انتخاب بهتر; اختيار بهم زدن معامله، كه در مورد طرفين معامله يا يكى از آنها مى توانند معامله را باطل كنند.

«د»

دائمه: زنى كه با عقد دائم به همسرى مردى درآمده باشد.

دايه: زنى كه فرزند ديگرى را شير دهد.

دُبُر: پشت; مقعد.

دعوى: دادخواهى

دُمل: زخم

دينار: هر دنيار يك مثقال شرعى است كه هر مثقال، 18 نخود است. چهار مثقال شرعى سه مثقال معمولى است.

ديه: مالى كه در مقابل خون مسلمان يا نقص بدنى او پرداخت شود.

«ذ»

ذبح شرعى: كشتن حيوانات حلال گوشت طبق ضوابط شرعى

ذمّه: تعهد به انجام عملى يا اداى چيزى; عهده

ذُرّيّه: فرزندان; نسل

ذمّى: كافران اهل كتاب مانند يهود و نصارا كه در مقابل تعهد شان نسبت به رعايت قوانين اسلامى از حمايت و امنيت نظام و حكومت اسلامى برخوردار مى شوند و در كشورهاى اسلامى زندگى مى كنند.

«ر»

ربح: منفعتى كه از راه تجارت بدست آيد.

رجاء: اميد; ضد يأس

رجس: پليدى; زشتى

رجعت: بازگشت; رجوع

رَجم: سنگسار; سنگ زدن

رَد مظالم: چيزهايى كه به عهده و گردن انسان است ولى صاحب آن معلوم نيست و يا در دسترس نيست، مانند اين كه انسان يقين دارد در مال يا اموال كسى غير مجاز تصرف كرده و از اين استفاده ضررى به آن شخص خورده است، حال براى اين كه يقين پيدا كند كه برائت ذمه پيدا كرده است، بايد مقدار معينى را از طرف صاحب آن مال يا اموال، به عنوان رد مظالم به مجتهد جامع الشرايط پرداخت نمايد تا آن مجتهد آن را در جايى كه شارع مشخص كرده است بپردازد.

رضاعى: همشير; پسر و دخترى كه از يك زن شير خورده باشند كه با شرايطى نسبت به هم برادر و خواهر رضاعى مى شوند و مَحرم ابدى هستند.

ركن: پايه; اساس

ريبه: شك; شبهه; ترديد

«ز»

زائد بر مؤونه: زيادى از مخارج; اضافه بر هزينه زندگى

زانى: مرد زناكار

زانيه: زن زناكار

زكات: پاكى از آلودگى; خارج كردن قسمتى از چيزى جهت پاكيزه كردن آن. مقدار معينى از اموال خاص انسان در صورت رسيدن به حد مشخص كه بايد در موارد معينى مصرف شود. زكات به نُه (9) چيز تعلق مى گيرد.

زكات فطره: حدود 3 كيلوگرم گندم، جو، ذرت و غيره يا قيمت آنها كه در عيد فطر بايد به فقرا داده شود و يا در مصارف ديگر زكات صرف گردد.

زهار: پايين شكم، موى زهار: موى اطراف شرمگاه

زهدان: رحم; جاى بچه در شكم مادر

«س»

سائل: كسى كه مالى را طلب كند; گدا; محتاج

سبيل الله: راه خدا; هر كار خوبى كه براى خدا انجام دهند.

سجده: بر زمين گذاشتن پيشانى، كف دستها، سر زانوها، سر دو انگشت پاها، براى عبادت يا اظهار فروتنى; يكى از اركان نماز

سجده تلاوت: سجده اى كه به واسطه قرائت يا شنيدن آيات سجده دار قرآن بايد انجام داد. تعداد آيات سجده دار قرآن 15 تاست. 4 مورد آنها سجده واجب و 11 مورد آنها سجده مستحب است. سجده هاى واجب قرآن( سجده، 15 _ فصلت، 37 _ نجم، 62 _ علق، 19)

سجده هاى مستحب قرآن( اعراف، 206 _ رعد، 15 _ نمل، 49 _ اسراء، 107 _ مريم، 58 _ حج 18 و 77 _ فرقان، 60 _ نحل، 25 _ ص، 24 _ انشقاق، 21)

سجده سهو: سجده اى كه نمازگزار در برابر اشتباهاتى كه در حين نماز از او سر زده است، به جاى كمى مى آورد.

سرگين: مدفوع حيوانات

سفيه: بى عقل; ديوانه; كسى كه قدرت نگهدارى مال خويش را ندارد

و سرمايه اش را در كارهاى بيهوده خرج مى كند و يا به كارهاى غير عقلانى دست مى زند.

سقط شده: افتاده; جنين نارس، ناقص يا مرده كه قبل از موعد تولد از رحم زن خارج شده است.

سوره عزائم: سوره هايى كه در آنها آيه اى قرار دارد كه موجب سجده واجب مى شود، كه عبارتند از سوره هاى «فصلت» «نجم» «سجده» «علق»

سنت: سيره; روش

«ش»

شارب: سبيل

شاخص: چوب يا وسيله اى كه براى تعيين ظهر شرعى در زمين نصب كنند.

شُرب: نوشيدن; آشاميدن

شفق: سرخى مغرب پس از غروب آفتاب

شارع: بنيانگذار شريعت اسلامى; خداوند، پيامبر اكرم(ص)

شير كامل: روشى است براى مَحرم شدن نوزادى كه متعلق به زن و شوهر نيست; بدين طريق كه نوزادى كه 2 سالش تمام نشده 15 مرتبه شير سير بخورد و يا يك شبانه روز فقط شير آن زن را بخورد و در اين بين شير كس ديگر يا غذاى ديگر نخورد.

شيربها: پول يا مالى كه داماد (يا كسانش) در هنگام ازدواج به خانواده عروس مى دهند.

«ص»

صائم: روزه دار

صاع: پيمانه اى به گنجايش حدود 3 كيلوگرم; پيمانه اى كه در كفارات و فطره بكار مى رود.

صباوات: كودكى; طفوليت; از 3 تا 5 سالگى كودك

صَبّى: كودك; كودك شيرخوار; جمع آن صبيان

صداق: مَهر

صرف برات: نقد كردن برات; در زمانى كه برات به صورت مدت دار تنظيم مى شود و طلبكار از بدهكار ميخواهد طلبش را زودتر از وقت تعيين شده بدهد با شرط اينكه مقدارى از مبلغ برات را كم كند. به «برات» نيز مراجعه شود.

صحيح: در اصطلاح حديث، حديثى صحيح است كه ناقلان آن همگى بالغ و امامى مذهب باشند مراجعه سلسله سند به معصوم برسد.

صغير: خردسال; كوچك; سنى كه موظف به انجام تكاليف شرعى نيست يا سنى كه هنوز به سن قانونى نرسيده است.

صلح: حق دست كشيدن مدعى ياصاحب حق از حق خود و واگذاشتن آن به ديگرى در عوض چيزى يا بدون آن.

صوم: روزه داشتن

صِهر: داماد

«ض»

ضعف مفرط: ضعف شديد: ناتوانى و سستى شديد

ضِماد: دارو زخم; مرهم زخم

ضِمان: به عهده گرفتن; متعهد شدن; عهده دار گشتن

«ط»

طبخ: پختن

طفل مُميز: بچه اى كه خوب و بد را از يكديگر تشخيص مى دهد.

طلاق: گسستن پيمان زناشويى; رهايى

طلاق بائن: طلاقى است كه بعد از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد مگر اين كه وى را مجدداً عقد نمايد.

طلاق خُلع: طلاقى است كه زن علاقه و تمايلى به شوهرش ندارد، مهر يا مال ديگرى (غير از مَهر) را به مرد مى دهد تا طلاق گيرد.

طلاق رجعى: طلاقى است كه مرد مى تواند در عده طلاق به همسرش رجوع كند.

طلاق مُبارات: طلاقى است كه زن و مرد هيچ تمايلى و علاقه اى به هم ندارند و زن مقدارى مال به مرد مى دهد تا طلاق صورت پذيرد.

طواف: گرد چيزى گشتن; دور زدن; و در شرع عبارت است از 7 دور طبق شرايط خاص دور كعبه چرخيدن.

طواف نساء: آخرين طواف حج و عمره مفرده كه ترك آن باعث حرام بودن همبسترى طواف كننده با همسرش مى شود.

طوق: گردن بند; آنچه به گردن بياويزند.

طُمأنينه: آرامش

طهارت: پاكى; نظافت; حالتى است كه در نتيجه وضو، غسل، تيمم و تيمم بدل از غسل و وضو در انسان حاصل مى شود.

طهارت ظاهرى: تا انسان علم و يقين به نجاست چيزى نداشته باشد، آن شىء طاهر و پاك است.

«ظ»

ظاهر اين است: فتوا اين است، مگر اين كه در كلام قرينه اى براى قصد ديگرى باشد.

ظِلّ: سايه

ظُهر: نيمروز; ظهر شرعى وقتى است كه سايه شاخص به كمترين حد آن برسد يا محو شود كه ساعت آن با توجه به فصول مختلف و افق هاى گوناگون، فرق دارد.

«ع»

عاجز: درمانده; ناتوان

عادت ماهانه: حيض; قاعدگى

عادل: كسى كه داراى عدالت باشد; كسى كه كارهاى خوب و شرعى را انجام دهد و از كارهاى غير شرعى اجتناب كند.

عاريه: استفاده موقت از مال كسى بدون پرداخت سود.

عاصى: نافرمان; كسى كه نسبت به احكام الهى نافرمان باشد.

عاق: نافرمان; آزار دهنده مادر و پدر

عاطل: بيهوده; بيكاره

عاقد: عهد كننده; اجراء كننده صيغه در معامله.

عايدات: درآمد.

عَبث: بيهوده

عُدول: برگشتن; رجوع كردن; بازگشتن

عُدول مجتهد: برگشتن رأى و نظر مجتهد از فتواى قبلى، در جايى كه به مدرك و دليلى جديد دسترسى پيدا مى كند.

عِدّه: دوران ممنوعيت زن از ازدواج، پس از طلاق يا ترك شوهرش

عذر شرعى: بهانه شرعى; توجيه شرعى

عُرف: فرهنگ عموم مردم; عادت

عَرق جُنُب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع يا استمناء از بدن خارج شود.

عَزل: كنار گذاشتن. بيرون ريختن منى مرد خارج از رحم زن براى جلوگيرى از حاملگى. بركنار كردن وكيل يا مأمور خود از كار.

عُسرت: سختى; تنگدستى.

عقيقه: قربانى كردن حيواناتى نظير گوسفند، گاو يا شتر براى نوزاد تازه متولد شده با شرايط خاص.

علقه: صورتى كه جنين در رحم زن به صورت آويزان شده يا جايگزين شده يا خون بسته باشد.

عُقود: قراردادهاى دو طرفه

عمّال: كارگزاران

عمداً: از روى قصد; كارى را با علم و آگاهى انجام دادن

عمل به احتياط: كسى كه تكاليف شرعى خود را به گونه اى انجام دهد كه

يقين پيدا كند از نظر شرعى تكاليفش را انجام داده است، عمل به احتياط كرده است.

عِنّين: مردى كه قادر به آميزش جنسى نباشد.

عين نجس: آن چيز كه به خودى خود نجس باشد، بدون اينكه به واسطه تماس با چيز ديگرى نجس شده باشد; مثل خون، مردار

«غ»

غائط: مدفوع

غرض عقلانى: هدف عقلانى; هدفى كه از نظر عقلا قابل قبول باشد.

غُساله: آبى كه پس از شستن چيزى با فشار يا خود به خود از آن مى چكد و جدا مى شود.

غُسل: شستشو; شستن تمام بدن با كيفيت مخصوص.

غسل ارتماسى: به نيت غسل، يك مرتبه در آب فرو رفتن

غسل ترتيبى: به نيت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست، بعد طرف چپ را شستن.

غسل واجب: غسلى كه انجام دادن آن الزامى مى باشد و آنها عبارتند از: 1_ غسل جنابت 2_ غسل حيض 3_ غسل نفاس 4_ غسل استحاضه 5_ غسل مس ميت 6_ غسل ميت 7_ غسلى كه بواسطه قسم يا نذر واجب شده باشد.

غسل مستحب: غسلى كه در ايام خاص يا عبادات يا زيارات يا شب هاى خاص مى توان انجام داد; مثل غسل زيارت، غسل جمعه، غسل توبه.

غسل جبيره: غسلى كه اگر در اندام انسان جبيره باشد صورت مى گيرد و بايد به صورت غسل ترتيبى باشد.

غِش: تقلب; خيانت; ترديد.

غِش در معامله: اگر كسى جنس مرغوب را با جنس نامرغوب مخلوط كند و بدون اطلاع مشترى، آنها را به او بفروشد.

«ف»

فتوا: رأى و نظر فقيه در مسائل شرعى

فجر: روشنى آخر شب

فجر اول و دوم: نزديك اذان صبح از طرف شرق سپيده ايى (روشنايى) به طرف بالا حركت مى كند كه آن را «فجر اول» مى نامند. زمانى كه اين سپيده يا روشنايى پخش شد، «فجر دوم» است و اول نماز صبح.

فجر صادق: منظور فجر دوم است.

فجر كاذب: منظور فجر اول است.

فُرادا: تنهايى و جدا; نماز فرادا يعنى نمازى كه شخص به تنهايى بخواند نه با جماعت

فرايض: واجبات; جمع

فريضه.

فَرْج: عورت انسان; شرمگاه.

فرض: امر الزامى; امرى كه انجام دادن آن واجب است.

فضله: مدفوع حيوانات.

فطره: زكاتى كه پس از پايان ماه مبارك رمضان بر هر مسلمان واجد شرايط، واجب است.

فطريه: زكات فطره.

فُقّاع: آبجو.

فقير: محتاج; كسى كه نيازمند تأمين مخارج سال خود و خانواده اش باشد و قادر نباشد مايحتاج روزانه خود را تأمين كند.

«ق»

قاصر: كسى كه در مورد كارى كوتاهى كرده است.

قُبُل: جلو; پيش; كنايه از اندام تناسلى انسان.

قتل نفس محترمه: كشتن كسى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد كشته شود.

قتل شبه عمد: كشتن غير عمد با كشتن خطايى، اشتباهى كه بايد در مقابل كفاره و ديه بدهد.

قذف: نسبت دادن زنا يا لواط به ديگرى.

قرائت: خواندن; مراد خواندن حمد و سوره در نماز مى باشد.

قُروح: دُمَلها; زخمها; زخمهاى چركين; جمع قُرح

قريب: نزديك

قسم: سوگند; قسم شرعى; قسمى است كه به يكى از اسامى خداوند بيان شود مانند بالله، والله، تالله .

قَصر: كوتاه كردن.

نماز قَصر: نماز كوتاه شده; نماز مسافر.

قصد اقامه: تصميم مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در يك محل.

قصد انشاء: تصميم به ايجاد يك امر اعتبارى مانند خريد و فروش همراه با اداى كلمات مربوط .

قصد رجاء: تصميم فرد براى انجام كارى به اميد قبول در درگاه الهى.

قصد قربت: تصميم فرد براى انجام كارى براى نزديك شدن به مقام رضا و قرب الهى.

قصد ورود: تصميم فرد براى انجام كارى يا ذكرى كه در شريعت وارد شده.

قضاء: به جا آوردن عملى كه وقت آن گذشته است، مانند قضاء روزه يا نماز.

قَفا: پشت سر و گردن

قُعود: نشستن

قليل: كم; اندك

قَوّاد: رابط زنا

قوى: محكم; در مورد احكام يعنى فتوا .

قيام: ايستادن; اقامه نماز.

قيام متصل

به ركوع: قيام و ايستادنى كه نمازگزار بعد از ركوع بايد انجام دهد و از اركان نماز است.

قى: استفراغ

قَيّم: سرپرست; حامى; كفيل; كسى كه بر اساس وصيت يا حكم حاكم شرع مسؤوليت امور يتيم را به عهده مى گيرد.

«ك»

كافر: كسى كه اعتقادى به توحيد و نبوت ندارد.

كافر حربى: كافرى كه با مسلمانان در حال جنگ باشد

كافر ذمّى: اهل كتاب كه در كشورهاى اسلامى با شرايط مخصوص در پناه حكومت، زندگى مى كنند.

كافور: ماده اى سفيد رنگ و خوش بو كه بدن ميت مى مالند.

كبيره: گناه بزرگ

كتاب: در اصطلاح فقه مقصود «قرآن» است

كبيسه: هر 4 سال يكبار يك روز به سال اضافه مى شود، كه آن سال را سال كبيسه مى گويند; سالى كه در آن اسفندماه 30 روز باشد.

كتمان شهادت: پنهان كردن گواهى; از گناهان كبيره

كثيرالشك: كسى كه زياد شك مى كند.

كراهت: كارى كه ترك آن بهتر از انجام آن است هر چند براى انجام آن منعى نباشد. كراهت در امور عبادى به معناى كمى ثواب است.

كفاره: كارى كه انسان براى محو و جبران گناهش انجام مى دهد.

كفالت: ضمانت; به عهده گرفتن

كفايت: كافى بودن

كفيل: ضامن; عهده دار

كما فى السابق: قبلا; مثل قبل

«ل»

لازم: واجب; اگر مجتهد دليل الزامى بودن امرى را از آيات و روايات استفاده كند به طورى كه بتواند آن را به شارع نسبت دهد، تعبير به «واجب» مى كند و اگر الزامى بودن آن را به طريق ديگرى از قبيل ادله عقليه استفاده كند به طورى كه استفاده آن به شارع ممكن نباشد، تعبير به «لازم» مى كند اين تفاوت در «احتياط لازم» و «احتياط واجب» نيز وجود دارد. در نتيجه در مقام عمل براى مقلد تفاوتى بين لازم و واجب نيست.

لاف زدن: به دروغ خود ستايى كردن.

لَحَد: گور; شكافى در گور كه جاى سر مرده است.

لِحيَه: ريش

لِعان: قَسمى كه باعث باطل شدن ازدواج مى شود. بدين صورت كه مرد،

به زن خود نسبت زنا بدهد و در نزد حاكم 4 بار قسم بخورد و زن نيز 4 بار قسم بخورد و اين ادعا را رد كند، حد زنا و حد قذف از آنها ساقط مى شود و براى هميشه بر يكديگر حرام خواهند شد.

لغو: بيهوده; بى فايده; سخن باطل

لقاح: كارى كه با اتحاد دوگانه نر و ماده انجام مى شود و ياخته يگانه ايى به وجود مى آيد; جفت گيرى

لقطه: مالى كه گم شده و صاحب آن معلوم نيست مانند: مالى كه در خيابان پيدا شود.

لَهو: بازى; سرگرمى

لوث: پليدى; آلودگى

ليلة الدفن: شب دفن ميت; اولين شبى كه ميت را در قبر مى گذارند، يكى از مستحبات اين شب، خواندن نماز وحشت (نماز ليلة الدفن) براى ميت است.

«م»

مأثور: نقل شده

ماترك: آنچه از متوفى باقى بماند.

مأذون: اذان داده شده; اجازه داده شده

مال الاجاره: مالى كه مستأجر در مقابل اجاره مى پردازد.

مال المصالحه: مالى كه در مورد صلح قرار گرفته است.

ماليّت شرعى: مالى كه از نظر شرع، مقدس و قابل قبول باشد.

ماليّت عرفى: چيزهايى كه از نظر عرف مردم (عموم مردم) مال محسوب مى شود، هر چند كه از نظر اسلام ماليّت نداشته باشد، مثل شراب و خوك

ماههاى حرام: چهار ماه قمرى يعنى ماههاى رجب، ذيقعده، ذيحجه، محرم كه جنگ در اين ماهها حرام است. اگر قتل در اين ماهها صورت گيرد ثلث ديه به ديه اضافه خواهد شد.

ماههاى شمسى: دوازده ماهى كه از فروردين شروع و در اسفند پايان مى يابد.

ماههاى قمرى: دوازده ماهى كه از محرم شروع و در ذيحجه پايان مى يابد. به ماههاى قمرى، «ماههاى هلالى» نيز گفته مى شود.

مأموم: پيرو، كسى

كه در نماز به امام جماعت اقتدا كند.

مؤونه: مخارج يا هزينه

مُباح: هر كارى كه از نظر شرعى نه پسنده است و نه ناپسند.

مبتدئه: زنى كه براى اولين بار عادت شود.

مُبطل: باطل كننده عبادت; جمع آن مبطلات است

متابعت: پيروى كردن

متأذى: آزار ديده; اذيت شده

متعه: زنى كه با عقد موقت به همسرى مردى در آمده باشد.

مُتمكِنّ: كسى كه توانايى دارد.

مُتنجِّس: هر چيزى كه ذاتاً پاك است ولى در اثر برخورد مستقيم و غير مستقيم با شى نجس، آلوده شده باشد.

متولى: سرپرست

مُثله: بريدن گوش يا بينى يا لب كسى

مجتهد: كوشا; كسى در فهم و بدست آوردن احكام الهى به درجه اجتهاد رسيده و داراى قدرت علمى مناسبى است كه مى تواند احكام الهى و شرعى را از روى كتاب (قرآن) و سنت (روش) رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) استباط كند.

مجتهد جامع الشرايط: مجتهدى كه شرايط مرجعيت تقليد را دارا باشد

مجهولُ المالك: مالى كه معلوم نيست متعلق به چه كسى است. مانند مالى كه در ماشين يا مسافرخانه پيدا مى شود.

مُجزى است: كافى است.

محتضر: كسى كه در حال جان كندن است.

مُحتلم: كسى كه در حال خواب، منى از او خارج شده باشد.

مُحْدث: فاقد طهارت; بدون طهارت.

مَحذور: مانع; آنچه از آن پرهيز گشته است.

مَحرم: فاميل هاى نزديك; كسانى كه ازدواج با آنها حرام ابدى است.

مُحرم: كسى كه در حال احرام حج يا عمره باشد.

مُحَرم: چيزى كه حرام است; اولين ماه از سال قمرى.

محظور: ممنوع; قدغن

محل اشكال است: اشكال دارد; قبول صحت و تماميت آن مشكل است. مقلد در اين مورد مى تواند به مجتهد ديگرى رجوع كند.

محل تأمل است: بايد احتياط كرد. مقلد در اين مورد مى تواند به مجتهد

ديگرى رجوع كند.

مُخمس: مالى كه خمس آن داده شده است.

مُخيّر است: فتواست. مقلد بايد يكى از دو طرف را انتخاب كند. اختيار داده شده.

مُدّ: پيمانه ايى كه گنجايش سه ربع كيلو معادل 883/694 گرم است

مَذْموم: ناپسند; نكوهيده

مَذى: رطوبتى كه پس از مُلاعبه از انسان خارج شود.

مرتد: از دين برگشته; از دين خارج شده; مسلمانى كه منكر خدا و رسول الله(ص) يا حكمى از احكام ضرورى اسلام شده كه اين انكار به انكار خدا و رسولش مى انجامد.

مرتد فطرى: كسى كه از پدر يا مادر مسلمان متولد شده و خودش مسلمان بوده و بعد از دين خارج شده باشد، توبه مرتد فطرى قابل قبول نيست.

مرتد ملى: كسى كه از پدر يا مادر غير مسلمان متولد شده و كافر بوده بعد مسلمان شود و دوباره كافر گردد. توبه مرتد ملى قابل قبول است.

مرقوم: نوشته شده

مُردار: حيوانى كه خود به خود مرده باشد و يا بدون شرايط لازم كشته شده باشد.

مزارعه: قرارداى كه بين مالك زمين و كشاورز منعقد مى شود كه براساس آن مالك درصدى از محصول كشاورزى را صاحب مى شود.

مَس: لمس كردن

مُساحقه: تماس و ماليدن اندام تناسلى يك زن به اندام تناسلى زن ديگر براى كسب لذت جنسى.

مساقات: قراردادى كه بين صاحب باغ و باغبان منعقد مى شود و بر اساس آن باغبان در برابر آبيارى و نگهدارى از درختان، حق استفاده از مقدار معينى از ميوه باغ را بدست مى آورد.

مس ميت: لمس كردن انسان مرده; دست ماليدن به انسان مرده.

مُستحاضه: زنى كه در حال استحاضه باشد.

مستحب: مطلوب; پسنديده; هر كارى كه انجام آن موجب ثواب است اما ترك آن عِقاب و مجازات ندارد.

مستطيع:

توانا; كسى كه امكانات و شرايط سفر حج را داشته باشد.

مستلزم: آنچه كه چيز ديگرى را لازم دارد، چيزى كه لازمه چيز ديگرى باشد.

مستمع: شنونده; گوش دهنده.

مستهلك: نابود شده; از ميان رفته; نيست شده.

مسح: دست كشيدن بر چيزى; دست كشيدن بر فرق سر و روى پاها با رطوبت باقيمانده از شستشوى صورت و دستها در وضو.

مُسكرات: چيزهاى مست كننده.

مسكين: بيچاره; مفلوك; كسى كه از فقير هم محتاج تر باشد.

مشروط: شرط شده.

مشقّت: رنج; دشوارى; سختى.

مُصافحه: دست دادن با يكديگر.

مصالحه(صلح): سازش; آشتى; توافق طرفين; اصطلاح فقهى آن اين است كه انسان با ديگران توافق كند كه مقدارى از مال يا سود خود را به طرف مقابل ببخشد يا از طلب، يا حق خود بگذرد.

مُضاربه: معامله اى كه در آن يكى مالى را به ديگرى بدهد تا با آن تجارت يا كسب و كار كند و سود بر اساس قرار قبلى ميانشان تقسيم شود.

مُضطر: ناچار; ناگزير.

مضطربه: زنى كه عادت ماهيانه اش بى نظم است.

مُضْغه: تكه گوشتى شبيه اسفنج كه مقدمه غضروف و استخوان شدن باشد; از مراحل جنين .

مضمضه: چرخاندن آب در دهان.

مضيقه: تنگدستى; سختى; دشوارى; تنگنا.

مطلقاً: به طور كلى; ابداً بدون هيچ قيد و شرطى.

مطَلَقِّه: زن طلاق داده شده.

مُطَهَّرات: پاك كننده ها .

مظالم: ستمها; جمع مظلمه: دادخواهى.

مُعانقه: دست به گردن يكديگر درآوردن; يكديگر را در آغوش كشيدن.

مُعَوَّ ذتَين: دو پناهگاه; دو سوره آخر قرآن يعنى سوره هاى «فلق» (قل اعوذ برب الفلق) و «الناس»(قل اعوذ برب الناس). خواندن اين دو سوره باعث نگهدارى فرد از هر گزندى خواهد شد.

معهود: معمول و متداول; شناخته شده; آنچه بطور ضمنى مورد قبول باشد.

مُفطِرات: چيزهايى كه روزه را باطل مى كند

مانند خوردن، آشاميدن، سربه زير آب فرو بردن و...

مُفلس: تهيدست; بى پول; بويژه كسى كه بعداً بى چيز و تهيدست شود.

مقاربت: آميزش جنسى; نزديكى كردن.

مُقارن: همراه; نزديك

مُقَلِّد: تقليد كننده; پيروى كننده

مُقَلَّد: كسى كه از او تقليد مى كنند; مجتهدى كه در احكام شرعى صاحب رأى و فتوى است.

مكروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نيست ولى تركش بهتر است

مُكَلَّف: انسان بالغ و عاقل كه به سن تكليف رسيده باشد.

ملاعبه: بازى كردن; معاشقه كردن.

مميز: بچه اى كه خوب و بد را تشخيص مى دهد.

مَندوب: مستحب

منذور لَه: كسى كه به سود او نذر شده است.

منسوخ: نسخ شده; از بين رفته.

منوط: وابسته; معلق.

موازين شرعيه: معيارهاى شرعيه.

مواضع هفتگانه: هفت عضوى كه هنگام سجده روى زمين قرار مى گيرد، شامل: پيشانى، كف دست ها، سر زانوها، سر انگشتان بزرگ پاها .

موافق احتياط: فتوايى كه به احتياط نزديكتر است.

موالات: پشت سر هم; پياپى انجام دادن.

موثق: مورد اعتماد

موجر: اجاره دهنده

منسوخ: از بين رفته; نسخ شده

مورد اشكال است: محل اشكال است; صحيح نيست; در اين مورد مى توان به مجتهد ديگرى رجوع كرد.

موكِّل: وكيل كننده

ميْتِه: مردار

«ن»

نائم: خواب; خفته

نادم: پشيمان

ناسيه: زنى كه وقت عادت ماهيانه خود را فراموش كرده باشد

نافله: نماز مستحبى

نجس: ناپاك; پليد

نساء: زنان

نصاب: حد مشخص; مقدار معين

نصاب زكات: مقدار مشخصى كه براى هر يك از موارد وجوب زكات در نظر گرفته شده است.

نفاس: خونى كه بعد از زايمان از رحم زن خارج مى شود

نفساء: زنى كه خون نفاس ببيند; زن در حال نفاس

نفس محترمه: كسى كه كشتن و آزار او حرام باشد.

نكاح: ازدواج كردن; زناشويى

نماز آيات: دو ركعت نماز مخصوص كه در مواردى نظير زلزله، كسوف (خورشيد گرفتگى) و خسوف( ماه

گرفتگى) واجب است خوانده شود.

نماز احتياط: نماز يك ركعتى يا دو ركعتى (بنا بر شكى كه در مورد ركعات مى كند) بدون سوره و قنوت كه براى جبران شك در تعداد ركعات خوانده مى شود.

نماز اخفاتى: مقصود نمازهايى است كه مردان بايد حمد و سوره را آهسته بخوانند يعنى نمازهاى ظهر و عصر

نماز استسقاء: نمازى با آدابى مخصوص كه براى طلب باران در بيرون از شهر خوانده مى شود.

نماز تراويح: نمازى كه اهل سنت در ماه رمضان خواندن آن را مستحب مى دانند، اين نماز را شيعه قبول ندارد.

نماز جعفر: نمازى است كه حضرت رسول(ص) به جعفر بن ابيطالب هنگام بازگشت وى از حبشه به او تعليم دادند. اين نماز بسيار با فضيلت است كه براى برآورده شدن حاجات بسيار معتبر است. نماز جعفر طيار دو نماز دو ركعتى با كيفيت خاص است.

نماز جماعت: نماز واجبى كه دو نفر يا بيشتر با امامت يكى از آنها (به شرط عدالت) بجاى مى آورند.

نماز جمعه: دو ركعت نماز مخصوص كه در زوال جمعه به جاى نماز ظهر و بطور جماعت برگزار مى شود و نبايد تعداد آنها كمتر از 5 نفر باشد.

نماز حاجت: نمازى مخصوص كه جهت برآورده شدن حاجات و حل مشكلات خوانده مى شود.

نماز خوف: نمازهاى واجب يوميه انسان در حال جنگ كه با كيفيت مخصوص و به طور مختصر خوانده مى شود.

نماز شب: نافله شب; نمازى است مستحبى در 8 ركعت به صورت 4 نماز دو ركعتى كه در ثلث آخر شب خوانده مى شود.

نماز شب اول قبر: نماز وحشت; نماز ليلة الدفن; دو ركعت نماز مستحبى براى رفع وحشت ميت در اولين شب

دفن ميت به نامش خوانده مى شود.

نماز شَفع: دو ركعت نماز مستحبى كه پس از هشت ركعت نماز شب، پيش از نماز وَتر خوانده مى شود.

نماز طواف: دو ركعت نماز كه در مراسم حج و عمره پس از انجام طواف، پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.

نماز طواف نساء: دو ركعت نماز كه پس از طواف نساء پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.

نماز عيد: دو ركعت نماز مخصوص كه در روز عيد فطر(اول ماه شوال) و عيد قربان (دهم ذيحجه) به جماعت خوانده مى شود.

نماز غدير: نمازى مخصوص در دو ركعت كه هيجدهم ذيحجه خوانده مى شود.

نماز غفيله: دو ركعت نماز مخصوص مستحبى كه پس از نماز مغرب تا وقتى سرخى مغرب از بين نرفته خوانده مى شود.

نماز قصر: نماز كوتاه; نماز مسافر; نمازهاى چهار ركعتى كه بايد در سفر بصورت دو ركعتى خوانده شود.

نماز ليلة الدفن: به «نماز شب اول قبر» مراجعه شود.

نماز مسافر: «به نماز قصر» مراجعه شود.

نماز مستحب: هر نمازى كه خواندن آن كارى است پسنديده اما واجب نيست.

نماز ميّت: نمازى مخصوص با 5 تكبير كه بايد بر جنازه مسلمان خوانده شود، داشتن وضو در آن شرط نيست.

نماز واجب: نمازهايى كه خواندن آنها براى هر مكلفى واجب و لازم است. اين نمازها عبارتند از: نمازهاى يوميه، نماز آيات، نماز ميت، نماز طواف، نماز قضاى پدر و مادر براى فرزند پسر ارشد، نمازى كه انسان با قسم، نذر و عهد براى خود واجب كرده است.

نماز وَتر: يك ركعت نماز مخصوص كه پس از نماز شَفع خوانده مى شود و آخرين ركعت از 11 ركعت نماز شب است

نماز وحشت: به «نماز شب اول قبر» قبل

مراجعه شود

نماز وُسطى: نماز ظهر

نماز يوميه: نماز روزانه; نمازهاى واجب كه در هر شبانه روز بايد خوانده شود كه مجموعاً 17 ركعت است.

نماز نوافل يوميه: نمازهاى مستحبى روزانه كه هر شبانه روز خوانده مى شود، مجموعاً 34 ركعت است و در روز جمعه 38 ركعت، يعنى دو ركعت نافله صبح; هشت ركعت نافله ظهر; هشت ركعت نافله عصر; چهار ركعت نافله مغرب; دو ركعت نافله عشاء(كه چون نشسته خوانده مى شود، يك ركعت به حساب مى آيد); يازده ركعت نافله شب. در روز جمعه، 4 ركعت به نافله هاى ظهر و عصر اضافه مى شود.

نيت: قصد; تصميم به انجام عمل دينى و شرعى با هدف تقرب و نزديكى به خداوند.

«و»

واجب: لازم; حتمى; هر كارى كه انجام آن از نظر شرعى الزامى است.

واجب عينى: واجبى كه بر تمامى مكلفين واجب است و انجام آن توسط شخص يا اشخاصى از ديگران ساقط نمى شود، مانند نماز و روزه.

واجب كفايى: واجبى كه اگر به حد كافى كسانى نسبت به انجام آن اقدام كنند، از ديگران ساقط مى شود، مانند غسل ميت كه بر همه واجب است زمينه غسل ميت را فراهم كنند، اما اگر كسى يا عده اى به آن اقدام كردند، از ديگران ساقط است.

وارث: كسى كه ارث مى برد; جمع آن ورثه.

واقف: وقف كننده.

وثيقه: سپرده; گرويى.

وجه: دليل: عنوان; صورت.

ودى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج ادرار مشاهده مى شود.

وديعه: امانت; مالى كه نزد كسى بگذارند تا آن را حفظ كند.

وَذى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مى شود.

وصل به سكون: حركت آخر كلمه اى را انداختن و بدون وقف آن را به كلمه

بعدى چسباندن.

وصى: كسى كه مسؤوليت انجام وصيتى را به عهده داشته باشد.

وصيت: سفارش; توصيه هايى كه انسان براى انجام كارهاى بعد از مرگش به ديگرى مى كند.

وضو جبيره: اگر در اندام محل وضو، جبيره باشد، بايد وضو جبيره گرفت بدين طريق كه اگر مثلا بر روى دست يا پاى انسان گچ گرفتگى يا باند زخم باشد بايد دست تر را روى آن كشيد و يا اگر زخم مى باشد، بايد پارچه اى تميز را روى آن قرار داد و دست تر را روى آن كشيد.

وطن: جايى كه انسان براى زندگى و اقامت اختيار مى كند.

وطى: عمل جنسى انجام دادن.

وقف: عقد يا قراردادى كه بر پايه آن كسى; واگذارى، فروش يا تملك ملك يا مالى را ممنوع كند تا منافع آن به مصرف معينى برسد.

وكيل: نماينده، كسى كه از طرف شخص اختيار انجام كارهاى او را داشته باشد.

ولايت: سرپرستى; اختيار داشتن.

ولىّ: كسى كه بر اساس دستور شارع مقدس سرپرست ديگرى باشد، مانند پدر يا پدر بزرگ

وَيل: واى

« ه_ »

هِبه: انعام; بخشش

هتك: بى احترامى; بى حرمتى.

هجرى: منسوب به هجرت حضرت رسول(ص) از مكه به مدينه. سال هجرى از «مُحرم» شروع مى شود و به «ذيحجه» ختم مى گردد كه معادل 354 روز مى باشد. در احكام شرعى نظير مكلف شدن دختر و پسر همين تاريخ معتبر است. سال هجرى از سال ميلادى 622 سال و از سال شمسى 11 روز كمتر است.

«ى»

يائسه: زنى كه سنش به حدى رسيده است كه عادت ماهيانه نمى شود

زندگينامه حضرت آيت الله العظمى روحانى (مدظله العالى)

ولادت

حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد صادق حسينى روحانى (مدظله العالى) مردى از تبار مرزبانان دين، فقيه اصولى، برج بلند مرجعيت و زعامت حوزه هاى علميه، صداى رساى آزادى و عدالتخواهى، مجاهد و مبارزه خستگى ناپذير در ماه شهادت جد غريبش آقا اباعبدالله الحسين(ع) _ محرم الحرام _ سال 1345 ه_ ق، 1305 ه_. ش، تابستان 1926 ميلادى در شهر ديرپاى علم و تمدن و انديشه و فرهنگ اسلامى _ قم _ در خاندانى حسينى تبار، با پيشينه اى از علم و تقوى و فضيلت ديده به جهان گشود.

والدين

والدشان مرحوم حضرت آيت الله آقاى حاج ميرزا محمود روحانى (قدس سره) از مفاخر روحانيت و حوزه علميه قم است كه در سال 1307 (ه_. ق) در قم بدنيا آمد.

در سال 1330 (ه_. ق) وارد نجف اشرف شد تا از محضر حضرات آيات عظام آسيد ابوالحسن اصفهانى (ره) و ميرزاى نائينى(ره) بهره ها برد. مدتى در مشهد مقدس از شاگردان مرحوم آيت الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى (ره) بود. بعد از آن به حوزه علميه قم آمدند. با تلاش، كوشش و پايمرديهاى ايشان، حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى (ره) به قم آمدند و تدريس علوم حوزوى را شروع كردند. ايشان از شاگردان خاص و مخصوص و مورد عنايت آيت الله حايرى بودند.

اين عالم متقى و زاهدِ متعبدِ با نفوذ، ساليان سال بعد از فوت پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله العظمى آقاى آسيد صادق روحانى (ره) در مسجد آقا ضمن اقامه نماز جماعت، پاسخگوى مسائل شرعى و گره گشاى مشكلات مردم بودند. از اقدامات ايشان مى توان به همكارى با آيت

الله كاشانى در قضيه ملى شدن نفت، مبارزه جدى با رضاخان در مورد كشف حجاب و دين زدايى از مملكت، دعوت و تلاش براى ورود آيت الله العظمى حايرى به قم، زمينه سازى براى تدريس ايشان و همكارى، همفكرى و يارى جهت تأسيس حوزه علميه قم و... را نام برد.

اين مجتهدِ عابد در 18 شعبان 1381 (ه_. ق) بعد از يك بيمارى طولانى وفات يافت. با پخش خبر فوت اين مرد بزرگ، شهرستان قم متلاطم، بازار، درسها و اداره جات تعطيل گرديد. در تشييع جنازه بسيار باشكوه ايشان، علاوه بر حضور تمامى مراجع تقليد، بزرگان و مدرسين حوزه، طلاب، بازاريان، كسبه و اداره جات با افراشتن پرچم عزا به صورت هيأت هاى سينه زنى و زنجير زنى شركت كردند و پس از اقامه نماز ميت توسط فرزند برومندشان حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد صادق روحانى (دام ظله)، در مسجد بالاى سر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شدند.

والده شان از سادات حسنى و فرزند آيت الله آقاى حاج سيد احمد طباطبايى قمى(ره) است كه ايشان ساليان متمادى در صحن حضرت معصومه(س) اقامه نماز جماعت داشتند.

تحصيلات

حضرت آيت الله دروس پايه ادبيات عرب را در قم نزد پدر بزرگوارشان فرا گرفتند. سپس در سال 1355 (ه_ ق) در سن 10 سالگى به همراه برادر بزرگترشان براى استفاده از اساتيد بزرگ و نام آور حوزه علميهِ كهنِ نجف اشرف، رنج و مشكلات هجرت از قم به نجف را پذيرا شدند!! به دليل هوش و استعداد فوق العاده و حيرت برانگيزشان دوره چند ساله دروس «سطح» را در مدت يكسال به اتمام رساندند و به امتحان و

توصيه آيت الله العظمى خويى در سن 11 سالگى وارد درس خارج فقه و اصول شدند. ورود يك نوجوان 11 ساله به درس خارج فقه و اصول، آن هم همدوش طلاب با سابقه و بزرگسال حوزه علميهِ كهنِ نجف، براى همگان حيرت آور و شوق آفرين بود.

آيت الله زاده ميلانى نقل مى كند كه: «آيت الله العظمى خويى به پدرم آيت الله العظمى ميلانى فرمودند: افتخار مى كنم به حوزه اى كه در آن نوجوان يازده ساله در كنار شاگردان بزرگسال و علماى بزرگ و همراه با آنان «مكاسب» را مى خواند و مطالب مكاسب را بهتر از ديگران مى فهمد وتحليل مى كند.»

علاقمندان به علوم اسلامى و حوزوى مى دانند كه كتاب ارزشمند «مكاسب» از تأليفات مرحوم شيخ انصارى است كه در حوزه هاى علميه تدريس مى شود و يكى از كتابهاى مهم و سنگين حوزوى است كه فهميدن و درك مطالب آن نياز به شاگردان با كفايت و پر استعداد دارد.

اساتيد

معظم له به دليل علاقه و پشتكار فراوانشان هر روز در چندين درس مراجع و بزرگان حوزه علميه كه جهان اسلام و عالم تشيع به وجودشان افتخار مى كند، شركت مى كردند. عمده اساتيد ايشان عبارتند از:

1_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج سيد ابوالقاسم خويى(قدس سره) (1413 _ 1317)

2_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج سيد ابوالحسن اصفهانى(قدس سره) (1365 _ 1284)

3_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمد حسين اصفهانى معروف به كمپانى (قدس سره)(ت 1361)

4_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمد على كاظمينى(قدس سره)

5_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ كاظم شيرازى (قدس سره)

(1367 _ 1290)

6_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمدرضا آل ياسين(قدس سره)

7_ حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد حسين طباطبايى بروجردى (قدس سره) (1380 _ 1292)

آيت الله العظمى روحانى از وجود تمامى اساتيد نام آور خود استفاده نمودند و خود را هميشه مديون محبتها و الطاف خالصانه آن بزرگواران (رضوان الله تعالى عليهم) مى دانند. اما در اين ميان نقش آيت الله خويى برجسته تر و قابل توجه تر است. پرورش روح اجتهاد و تكوين فقهى و علمى ايشان، مرهون 15 سال شركت در دروس خصوصى و عمومى آيت الله العظمى خويى مى باشد. هوش، پشتكار و استعداد معظم له، ايشان را مورد علاقه و توجه خاص اساتيد و مراجع، بخصوص مورد عنايت خاصه آيت الله خويى قرار داده بود. آيت الله العظمى خويى (ره) در آن زمان، به اتفاق رأى اغلب علماء، بزرگان و كارشناسان فقه و اجتهاد ; يك فقيه بى نظير بودند كه در اغلب علوم حوزوى نظير فقه، اصول، كلام، تفسير، رجال، فلسفه; مجتهد و صاحب نظر بودند و آثار منتشره ايشان گواه اين مدعاست.

در دروس عمومى آيت الله خويى صدها طلبه شركت مى كردند كه امتياز آيت الله العظمى خويى در شناخت و كشف استعدادهاى طلاب تيزهوش و بسيار موفق بود و سعى فراوان مى كردند تا آن طلبه را زير نظر گرفته و با ايجاد ارتباط بيشتر با او; بتوانند در تربيت آن طلبه كوشا نقش بيشترى را ايفا كنند.

با ورود آيت الله روحانى در دوران نوجوانى به نجف اشرف و شركت در دروس آيت الله العظمى خويى; حوزه علميهِ كهنِ نجف اشرف شاهد حضور يك

نابغه با درك و استعداد شگرفى بود كه چهره اش نشان از مقام آيت اللهى مى داد.

اين نوجوان نابغه بايد در دروس سنگين فقه اصول شركت كند، دروس مختلف را نوشته و آنها را در منزل پاكنويس كند، با دوستان همدوره تحصيلش مباحثه كند و پيش مطالعه براى درس هاى فردا را هم انجام دهد. اين مطالعات سنگين آنهم در غربت و با كمترين امكانات موجود; در شبانه روز 16 ساعت وقت ايشان را مى گرفت. علاوه بر آن، رسيدگى به كارهاى شخصى از قبيل: تهيه مايحتاج زندگى و تحمل فشارهاى اقتصادى نيز با خودشان بود. معظم له اغلب دورانى را كه در نجف اشرف بودند با وضع بسيار سخت و طاقت فرساى اقتصادى مواجه بودند و اغلب، زندگيشان با قرض گرفتن از مغازه داران محل سپرى مى شد. و اين بزرگترين رمز و سرمايه گذارى براى تحصيل و عشق و علاقه به آموختن دانش علوم اسلامى است.

تدريس

معظم له تدريس دوره هاى مختلف علوم اسلامى را در همان ايام نوجوانى در صحن حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين على(ع) در نجف اشرف آغاز كردند. تقرير دروس حوزه توسط اين نوجوان براى طلاب بزرگسال و ميانسال، براى همگان حيرت آور و قابل تقدير بود.

آيت الله العظمى روحانى پس از مدت كوتاهى كه در دروس آيت الله العظمى خويى (ره) شركت كردند، با تقرير دروس اصول و فقه استاد; آنان را براى عده اى از طلاب و علاقمندان به دروس حوزوى، تدريس مى كردند. ديرى نپائيد كه چونان خورشيدى در نجف اشرف درخشيدند و به سان درختى پربرگ و بار، برآمدند و در سايه شان خيل مشتاقان را

آرامش مى بخشيدند.

به همين دليل بود كه ارتباط آيت الله خويى روز به روز با معظم له بيشتر مى شد. با اينكه اغلب آيت الله العظمى خويى در جلسه تدريسشان به كسى اجازه طرح اشكال نمى دادند به آيت الله العظمى روحانى در ميان عده ايى از شاگردان مى فرمودند: «چرا در مباحثه ها اشكال نمى كنى. من از شما مى خواهم اشكال و ايرادهايى كه به نظرتان مى رسد را مطرح كنيد». و اين نشان از نبوغ فكرى و شايستگى ويژه آيت الله العظمى روحانى دارد.

ارتباط تنگاتنگ استاد و شاگرد تا آنجا ادامه يافت كه زيادى از شبهاى تعطيلى آن مرجع فقيد (ره) به حجره آيت الله العظمى روحانى مى آمدند و ساعتهاى مديدى به بحث و بررسى مسائل علوم اسلامى مى پرداختند و در انتها معظم له، استاد را تا درب منزلشان همراهى مى كردند.

حضرت آيت الله العظمى خويى در سال 1360 (ه_. ق) هنگامى كه آيت الله العظمى روحانى فقط 15 سال بيشتر نداشتند. طى نامه اى بسيار مهم، عظمت علمى، قدرت و استنباط قوى، هوش و ذكاوت اين نابغه بزرگ را تأييد و ستودند (متن كامل نامه كه به دست خط مبارك آيت الله العظمى خويى مى باشد درسايت اينترنت آيت الله العظمى روحانى و در كتابهاى زندگينامه كه به زبان عربى و فارسى در لبنان به چاپ رسيده است، موجود است). معظم له به تأييد و مكتوب مهم مراجع و اساتيد بزرگوارشان در سن 14 سالگى به درجه اجتهاد نائل آمدند.

ايشان در اواخر سال 1329 (ه_. ش) وارد قم شدند و در اوايل سال 1330 (ه_. ش) به تدريس دروس

خارج فقه و اصول در صحن مطهر حضرت معصومه(س) پرداختند. بيش از نيم قرن است كه ايشان به تدريس علوم آل محمد(ص) و تربيت هزاران طلبه فاضل و تشنگان دانش ائمه اطهار مى پردازند. اغلب شاگردان، پرورش يافتگان و حلقه نشينان منبر تدريسشان; از مدرسين نام آور، فضلا و دانشمندان حوزه و عده اى در مسير مرجعيت قرار دارند.

ايشان به هنگام تدريس، متين و گويا سخن مى گويند. به دليل وسعت احاطه شان بر موضوعات علمى، از پرداختن به زوايد پرهيز مى كنند. درس ايشان فشرده اى از آراء و مبانى بزرگان و فقيهان نامى به همراه نظريات خودشان است كه با بحث و استدلال، بر رد يا قبول آن مبانى مى پردازند. در جلسات تدريسشان به مبارزه با جمود، يكسونگرى، احتياط زدگى، تقليد و پيروى كوركورانه از بزرگان مى پردازند، زيرا معتقدند كه تقليد و تعصب ناروا و غير منطقى روى اقوال بزرگان و مبارزه با هر نظر نو، توان علمى را از حوزه مى گيرد. از اين رو معظم له با حفظ احترام بزرگان و تأكيد بر اين امر، با نظرات آنها نقادانه برخورد مى كنند. نظريات جديد و نو، ابتكار در مبانى، خروج از آراء پيشينيان و ژرف نگرى در تدريس ايشان موج مى زند.

هر چند ايشان به عنوان يك مرجع و فقيه نو انديش شهرت دارند اما هيچگاه «حكم الله» را به نام «مصلحت» يا «نوانديشى» زير پا نمى گذارند. فقيه نوانديشى كه هيچگاه به انكار سنت و حذف باورهاى دينى نمى پردازد.

تأليفات

معظم له از ابتداى زندگى علمى خويش در راستاى نشر معارف اهلبيت و گسترش دانش اسلام، هرگز آرام

نگرفتند. زمانى بر مسند تدريس مى نشينند و به تربيت و پرورش هزاران دانشمند فاضل و فرزانه مى پردازند و زمانى ديگر دست به قلم مى شوند و به تأليف كتب ماندگار اسلامى مى پردازند.

ايشان به محض ورود به حوزه علميه قم و احساس نياز جامعه حوزوى و اسلامى، همزمان با تدريس درس خارج فقه و اصول در سنين جوانى، دست به تأليف دايرة المعارف فقه اسلامى مى زنند. كتابى ماندگار كه بزرگان و اساتيد نام آورِ خبره حوزه، مراجع بزرگ تقليد و مدرسين، سر تعظيم و تمجيد در برابرش فرو مى آورند.

حضرت آيت الله العظمى بروجردى (ره) دوبار كتاب «فقه الصادق» را همراه خود به جلسه تدريس شان مى برند و به عنوان سند از آن نقل قول و به آن استناد مى كنند.

حضرت آيت الله العظمى خويى (ره) طى نامه ايى مرقوم فرمودند كه: من كتاب «فقه الصادق» را شخصا براى آيت الله كاشف الغطاء بردم و گفتم: ببيند من چه خدمت بزرگى به عالم اسلام و فقاهت نموده ام و چنين عالم محققى را تربيت كرده ام.

رييس دانشگاه الازهر (مهمترين و عالى ترين مركز علمى اهل تسنن) نيز طى نامه اى كتاب عظيم «فقه الصادق» را مى ستايد.

اين كتاب ساليان سال است كه يكى از رساترين، معتبرترين و مهمترين منبع تدريس فقه و اصول تشيع است. يكى از دلايل مرجعيت و اعمليت ايشان، ناشى از اين تأليفات بخصوص كتاب گرانسنگ «فقه الصادق» است.

1_ فقه الصادق(بزبان عربى): دايرة المعارف كامل فقه تشيع. اين كتاب عظيم و بزرگ كه به عنوان يك منبع مرجع شناخته شده است كه در 26 جلد بارهادر داخل و

خارج كشور به چاپ رسيده است. چاپ جديد آن نيز در 41 جلد (با ذكر منابع و مصادر) به چاپ رسيده است.

از تأليف كتاب عظيم «جواهر الكلام» كه شامل تمامى ابواب فقه مى باشد نزديك به 200 سال مى گذرد و كتاب «فقه الصادق» كه به اعتقاد بعضى از مراجع و بزرگانِ خبره حوزه، از «جواهر الكلام» رساتر و كامل تر است; اولين و كامل ترين دايرة المعارف تمام ابواب فقه در دو سده اخير است. اين كتاب كه در سنين جوانى معظم له به رشته تحرير درآمده، مورد عنايت خاصه تمامى مراجع تقليد و بزرگان حوزه هاى علميه است. اين كتاب در ميان علماء عامه (اهل تسنن) نيز شناخته شده و مورد استناد است. كتاب «فقه الصادق» در دانشگاه هاى معروف غرب (بخش مطالعات اسلام شناسى) يكى از منابع مورد قبول و قابل استناد است.

2_ «زبدة الاصول»(به زبان عربى): دوره كامل علم اصول فقه كه به صورت بحث استدلالى ارائه گرديده است. اين كتاب در 6 جلد مى باشد.

3_ «منهاج الفقاهه»(به زبان عربى): در 6 جلد مى باشد كه حاشيه ايى است بر «مكاسب» شيخ انصارى (ره) كه به شيوه ايى نو و ابتكارى تمامى موارد ارائه شده را بحث و بررسى كرده اند.

4_ «المسائل المستحدثه»(به زبان عربى): حضرت آيت الله مبتكر مسائل مستحدثه و ارائه مسائل جديد با ذكر مسايل فقهى، روايى هستند. اين كتاب كه بارها وبارها در خارج و داخل كشور به چاپ رسيده است شامل ارائه مسائل جديد، نو و مورد ابتلاى جامعه با ذكر دلايل و مستندات فقهى، روايى و قرآنى مى باشد.

5_ تعليق بر «منهاج الصالحين» در 3

جلد (به زبان عربى)

6_ تعليق بر «عروة الوثقى» در 2 جلد( به زبان عربى)

7_ تعليق بر «وسيلة النجاة» (به زبان عربى)

8_ رساله در لباس مشكوك (به زبان عربى)

9_ رساله در قاعده لاضرر (به زبان عربى)

10_ الجبر و الاختيار (به زبان عربى)

11_ رساله در قرعه (به زبان عربى)

12_ مناسك الحج (به زبان عربى)

13_ المسائل المنتخبه (به زبان عربى)

14_ رساله در «فروع العلم الاجمالى» (به زبان عربى)

15_ الاجتهاد و التقليد (به زبان عربى)

16_ القواعد الثلاثه (به زبان عربى)

17_ اللقاء الخاص (به زبان عربى) مربوط به «سايت يا حسين»

18_ «شرح مناسك الحج و العمره» (به زبان عربى)

19_ «توضيح المسائل» (به زبان فارسى و اردو)

20_ تحقيقى در مورد جبر و اختيار (به زبان فارسى)

21_ «نظام حكومت در اسلام» (به زبان فارسى و تركى و اردو)

22_ مناسك حج (به زبان فارسى)

23_ منتخب احكام (به زبان فارسى)

24_ «استفتائات قوه قضائيه و مؤسسه حقوقى وكلاى بين الملل» (به زبان فارسى)

25_ احكام فقهى مسائل روز (به زبان فارسى)

26_ استفتائات (پرسش و پاسخ هاى مسائل شرعى) (به زبان فارسى): كه تاكنون در 5 جلد به صورت سؤال و جواب چاپ شده است و به زودى 2 جلد ديگر آن منتشر مى شود.

27_ مجموع استفتائات عربى كه به زودى در 6 جلد منتشر مى شود.

28_ السيدة الزهراء بين الفضائل والظلامات (عربى)

29_ فضائل و مصائب حضرت زهرا(س) (فارسى)

مرجعيت

بعد از تشريف فرمايى ايشان از حوزه علميه نجف اشرف و شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول و با توجه به نگارش كتاب عظيم «فقه الصادق» بعد از فوت آيت الله العظمى بروجردى (ره) به پيشنهاد علماء، فضلاء و مدرسين نام آور، رساله عمليه ايشان منتشر

شد. طبق آنچه در كتابخانه ملى ايران موجود است، اولين چاپ رساله توضيح المسائل ايشان مربوط به سال 1340 (ه_. ش) مى باشد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109