ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن جلد 22

مشخصات كتاب

سرشناسه: بيستوني ، محمد، ‫1337 -

عنوان و نام پديدآور: ‫تفسير مجمع البيان جوان (برگرفته از تفسير مجمع البيان طبرسي «ره») / تاليف محمد بيستوني.

مشخصات نشر: قم : بيان جوان؛ مشهد: آستان قدس رضوي، شركت به نشر ‫، ‫1390 .

مشخصات ظاهري: 10ج.

شابك: ‫دوره ‫ ‫ 978-600-228-058-9: ؛ ‫ج.1 ‫ 978-600-228-057-2: ؛ ‫ج.2 ‫ 978-600-228-059-6: ؛ ‫ج.3 ‫: ‫ 978-600-228-062-6 ؛ ‫ج.4 ‫: 978-600-228-610-9 ؛ ‫ج.5 ‫ 978-600-228-060-2: ؛ ‫ج.6 ‫: ‫ 978-600-228-063-3 ؛ ‫ج.7 ‫: ‫ 978-600-228-064-0 ؛ ‫ج.8 ‫ 978-600-228-087-9: ؛ ‫ ج.9 ‫: 978-600-228-066-4 ‮ ؛ ‫ج.10 ‫ 978-600-228-088-6:

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: نويسنده براي تهيه اين كتاب از ترجمه علي كرمي بر كتاب مجمع البيان استفاده كرده است .

يادداشت: چاپ قبلي: فراهاني ‫، 1381 - 1382(30ج.).

يادداشت: ج. 2 - 10 (چاپ اول: 1390) (فيپا).

مندرجات: ‫ج. 1. شامل جزءهاي 1 و 2 و 3 ‫.- ج. 2. شامل جزءهاي 4 و 5 و 6 .- ج.3. شامل جزءهاي 7و 8 و 9.- ج.4. شامل جزء هاي 11،10 و 12 ‫.- ج. 5. شامل جزءهاي 13 و 14 و 15 .-ج. 6. شامل جزءهاي 16 و 17 و 18.-ج.7. شامل جزء هاي 19 و 20 و 21.-ج.8. شامل جزءهاي 22 و 23 و 24.-ج.9. شامل جزء هاي 25 و 26 و 27.-ج.10. شامل جزء هاي 28و 29 و 30

موضوع: تفاسير شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده: كرمي ، عليرضا، 1340 -، مترجم

شناسه افزوده: ‫طبرسي، فضل بن حسن، 468؟ - 548ق. . مجمع البيان في تفسير القرآن.

شناسه افزوده: شركت به نشر (انتشارات آستان قدس رضوي)

رده بندي كنگره: ‫ BP98 ‮ ‫ /ب 95ت 76 1390

رده بندي ديويي: ‫ 297/179 ‮

[جلد بيست و دوم ]

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

مقدمه مترجم:... ص : 3

پس از حمد و ثناى پروردگار لاحد، و درود به پيشگاه حضرت ختمى مرتبت، و اداى سلام و تحيّات بآستان امامان و رهبران بشريّت، به ويژه حضرت حجّه بن الحسن العسكري ارواحنا له الفداء.

از آنجا كه تفسير مجمع البيان تفسيرى تا حدّى جامع و جالب و ميان خاص و عام مشهور و معروف بوده و هست، و با وجود اين همه تفاسير جديد كه نوشته شده است باز هم موقعيت خود را از دست نداده، و هم چنان در رديف تفاسير درجه اول محسوب ميگردد، مطبوعاتى فراهانى كه همواره ناشر آثار بزرگان شيعه بوده اند، كمر همّت بسته و مجلّدات اين تفسير ارزنده را به همكارى جمعى از نويسندگان و دانشمندان ترجمه و چاپ نمودند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 4

ترجمه مجلَّد نهم عربى را نيز با حسن نظرى كه داشتند بعهده اين ناچيز گذاشتند، از همان اول بناشر محترم تذكر دادم كه اين تفسير، با امتيازات ويژه و اهميت فوق العاده اى كه دارد، بخاطر موقعيت حساس كه عصر تاليف آن از نظر شدت تقيه داشته است از بيانات اهل بيت عصمت و طهارت كه حق تفسير و تبيين قرآن منحصر بآنان است، در تفسير آيات كمتر استفاده شده است، و ما بمنظور تكميل اين نقيصه پاورقيهايى از تفاسير اهل بيت (ع) از كتب معتبر روايتى نقل خواهيم كرد، و بر اين اساس اين جلد از تفسير ترجمه و در اختيار خوانندگان عزيز قرار ميگيرد.

البته ناگفته نماند، چون يكى از امتيازات مهم اين تفسير قسمت هاى ادبى آنست، تمام جزئيات بخشهاى كتاب بدون كم و زياد تفسير شده است

و لذا توصيه ميكنم آن دسته از خوانندگان محترمى كه اطلاعاتى از صرف و نحو و ادبيات عرب ندارند، زحمت خوانندن بخش (دليل قرائت) و (اعراب آيات) را بخود ندهند و از ساير بخشها استفاده نمايند.

و ما توفيقى الا باللَّه حوزه علميه قم- على كاظمى موموندى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 5

سوره حم سجده- 41... ص : 5

اشاره

آيات 1- 5

[سوره فصلت (41): آيات 1 تا 5]... ص : 5

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (2) كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3) بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (4)

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (5)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 6

ترجمه آيات:... ص : 6

حم.

2- كتابى است كه از جانب پروردگار رحمان و رحيم نازل شده است.

3- كتابى كه آياتش تفصيل داده شده است، قرآنى عربى براى مردمى دانا.

4- بشارت دهنده است و بيم رسان، از اكثريت آنان روى گردان، اينان شنوايى ندارند.

5- و گفتند: دلهاى ما نسبت بآنچه كه ما را بسوى آن دعوت ميكنيد در پرده است، و در گوش ما پنبه گذاشته شده، و ميان ما و تو فاصله است شما كوشش كنيد، ما نيز خواهيم كوشيد.

تعداد آيات اين سوره:... ص : 6

اين سوره از سوره هاى مكّى قرآن است «1» و آياتش پنجاه و چهار عدد است، يك آيه كوفى، سه آيه حجازى، دو آيه بصرى و شامى است.

و بعضى اختلاف كرده گفته اند دو آيه از حم، كوفى، عاد و ثمود حجازى است.

فضيلت خواندن اين سوره:... ص : 6

ابى بن كعب از پيغمبر خدا (ص) روايت ميكند:

(هر كس سوره حم سجده را بخواند بتعداد هر حرفى از آن ده حسنه به او داده خواهد شد).

__________________________________________________

(1)- اين سوره پس از سوره مؤمن نازل شده است (بنقل برهان).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 7

و نيز ذريح محاربى از حضرت صادق (ع) روايت كرده است كه فرمودند (هر كس سوره حم سجده را بخواند روز قيامت به اندازه ديد چشمش نور و سرورى خواهد داشت، و در اين دنيا هم مورد ستايش و غبطه ديگران خواهد بود) «1».

تذكّر:

پس از آنكه خداوند سوره مؤمن را بياد آورى منكرين آيات الهى پايان داد، اين سوره را با اين آيات شروع كرد...

اعراب آيات:... ص : 7

زجاج گويد: «تنزيل» مرفوع است بنا بر ابتدائيت، و كِتابٌ فُصِّلَتْ خبر آن ميباشد اين كه گفتيم مذهب بصريّين است، امّا فرّاء كوفى گويد: جايز است «تنزيل» مرفوع است بوسيله «حم» «2» و نيز جايز است كه «تنزيل» مرفوع باشد بنا بر تقدير گرفتن «هذا» «3» و معنى اينست «هذا تنزيل» يا «هو تنزيل» «4».

قُرْآناً عَرَبِيًّا قرآنا نصب داده شده است بنا بر اينكه حال باشد، به اين معنى كه آيات قرآن در حال جمع آوريش بيان شده است.

بَشِيراً وَ نَذِيراً هم صفت قُرْآناً عَرَبِيًّا است «5».

__________________________________________________

(1) نور الثقلين جلد 4 صفحه 538 بنقل از ثواب الاعمال صدوق.

(2) كه «حم» مبتداء و تنزيل خبر است يعنى سوره حم از طرف خدا نازل شده است

(3) كه «هذا» مبتداء و تنزيل خبر باشد يعنى: اين سوره از طرف خدا نازل شده است

(4) در صورتى كه بجاى هذا هو تقدير بگيريم

(5)

يا حال بعد از حال است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 8

معنى آيات:... ص : 8

«حم» درباره اين جمله قبلا سخن رفت، در اينكه اين هفت سوره به كلمه «حم» ابتداء شده، گفته شده است وجه اشتراك اين سوره ها شباهتى است كه بيكديگر دارند و اين شباهت مخصوص اين چند سوره است، و در ديگر سوره ها ديده نميشود، كه هر يك از اين سوره ها با توصيف قرآن شروع شده، و نيز از نظر طول سوره بهمديگر نزديك ميباشند، و نيز كلمات اين سوره ها از نظر تنظيم بسيار شبيه بيكديگر ميباشند.

تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ: يعنى جبرئيل اين سوره را بر حضرت محمّد (ص) نازل كرده است.

كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ: در اين قسمت قرآن بتفصيل و توضيح موصوف گرديده است يعنى: در قرآن سر بسته و گنگ سخن نرفته است، براى آنكه وجوه بيان بطور مفصّل آمده است، و بچند طريق بيان گرديده واجب از غير واجب بيان شده، آنچه از نظر حكمت بهتر است از آنچه بهتر نيست توضيح داده شده، آنچه جايز است و آنچه جايز نيست تشريح شده، حقّ و باطل از هم جدا شده، راههايى كه انسان را بحقّ ميرساند از ديگر راهها روشن شده، چيزهايى بايد بسوى آن تشويق كرد، از چيزهايى شايسته تشويق نيست، مشخّص شده، چيزهايى كه شايسته است از آن حذر نمود از چيزهايى كه سزاوار اجتناب نيست بيان شده، و از اين قبيل نمونه هاى تفصيل و توضيح.

بعضى هم گفته اند تفصيل آيات بوسيله امر و نهى، و عد و عيد و تشويق

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 9

و تحذير و حلال و حرام و مواعظ

و امثال است.

بعضى هم گفته اند: تفصيل آيات بمعنى نظم آنست كه ببهترين شكلى منظّم شده، و به بهترين بيانى توضيح گرديده است «1».

قُرْآناً عَرَبِيًّا: اين كتاب را خداوند بلفظ قرآن توصيف فرموده است بدانجهت قسمتى از آن با قسمت ديگرش ضميمه شده است، و توصيف به عربى شده است، براى آنكه مخالف است با تمام زبانهايى كه عربى نيست و تمام اينها دلالت بر حدوث قرآن دارد «2».

لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ: يعنى قرآن را براى مردمى كه زبان عربى ميدانند و زبانهاى ديگرى بلد نيستند نازل كرديم، و لذا پى باعجاز قرآن ميبرند.

بعضى هم گفته اند: يعنى: قرآن را براى كسانى نازل ساخته ايم كه ميدانند قرآن از طرف خدا نازل شده است، و اين گفتار از ضحّاك نقل شده.

بَشِيراً وَ نَذِيراً: بوسيله وعده هاى خود مؤمنان را بشارت داده بوسيله تهديدهاى خود كافران را وعيد ميدهد.

فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ: يعنى: بيشتر اهل مكّه از ايمان آوردن بخدا و تفكر و تدبّر در قرآن رويگردان شدند.

فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ: و بعنوان تفكّر و پذيرش بقرآن گوش فرا نميدهند

__________________________________________________

(1) تفسير علىّ بن ابراهيم قمّى جلد 2 صفحه 261 «فُصِّلَتْ آياتُهُ» يعنى حلال و حرام و احكام و سنن آن بيان شده است.

(2) بحثى است اختلافى ميان اهل سنّت و شيعيان، شيعه معتقد بحدوث قرآن است، اهل سنّت معتقد بقديم بودن كلام خدا هستند [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 10

كه گويا براستى سخنان الهى را نميشنوند.

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ: يعنى: دلهاى ما در پوشش قرار دارد و اين معنى از مجاهد و سدى است.

مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ: و لذا آنچه را مى گويى درك نميكنيم، و اين سخن را بدان

جهت ميگفتند كه پيامبر (ص) را از پذيرفتن دينش نااميد سازند و گويا دلهاى خود را بچيزى تشبيه كرده اند كه در يك محفظه و پوشش غير قابل نفوذ قرار گرفته است كه از بيرون چيزى در آن نميتواند اثر بگذارد.

وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ: يعنى گوشهاى ما از شنيدن قرآن سنگينى داشته كر است.

وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ يعنى: ميان ما و تو در دين و راه و روش جدايى و فاصله اى هست كه با گفتار تو موافقت نداريم، و اين معنى، از زجاج نقل شده است.

و بعضى از علىّ بن عيسى نقل كرده اند كه مثال حجاب زدن براى آن بوده است كه حضرت را از پاسخ مثبت شنيدن نااميد كنند.

فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ: گفته شده است كه ابو جهل پارچه اى را ميان خود و پيامبر (ص) آويخت و گفت: يا محمّد تو آن طرف اين پرده ما هم، اين

__________________________________________________

(دليل شيعه بر اعتقادشان از قرآن اين دو آيه است: (ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ) سوره انبياء آيه 2 يعنى: (از طرف پروردگارشان هيچ ياد آورى تازه اى نميآيد) و آيه (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) سوره حجر آيه 10 يعنى: (ما قرآن را نازل كرديم و نگهدار آن هم هستيم).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 11

طرف پرده، تو بدين خودت رفتار كن، ما هم بدين خود عمل ميكنيم، و اين معنى از مقاتل نقل شده است.

و بنقل از فرّاء گفته اند: يعنى تو در نابود ساختن ما بكوش، ما هم در نابودى تو خواهيم كوشيد.

و نيز گفته شده است تو در ابطال راه و روش ما بكوش، ما هم،

در ابطال راه و روش تو خواهيم كوشيد، و اين نهايت لجاجت و سركشى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 12

از سوره حم سجده- 41 آيه 6- 10

[سوره فصلت (41): آيات 6 تا 10]... ص : 12

اشاره

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (6) الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (8) قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ (9) وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ (10)

ترجمه آيات:... ص : 12

بگو: من بشرى هستم كه بر من وحى ميشود كه خداى شما خداى يكتاست، با استقامت بسويش روى آريد، و از او آمرزش خواهيد، و واى بر مشركان.

7- كسانى كه زكات نميدهند و بآخرت كافر هستند.

8- آنان كه ايمان داشته كار نيك ميكنند پاداشى بى منّت دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 13

9- بگو: آيا نسبت بخداوندى كه زمين را در دو روز آفريد كافر ميشويد و براى او كسانى را همتا مى پنداريد، اين پروردگار جهانيان است.

10- در چهار روز روى زمين لنگرهايى آفريد، و در آن بركت قرار داد، و روى آن روزيهايش را مقدّر فرمود، كه براى پرسش كنندگان كامل است.

قرائت آيات:... ص : 13

ابو جعفر كلمه سواء را در آيه 10 برفع خوانده يعقوب سواء را به جرّ خوانده، بقيّه قرّاء سواء را بنصب خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 13

كسانى كه سواء را برفع خوانده اند آن را خبر مبتداى محذوف دانسته اند كه تقديرش ميشود هى سواء، و هر كس سواء را بجرّ بخواند آن را صفت ايّام دانسته كه تقدير آن ميشود اربعه ايّام مستويات يعنى: در چهار روز كامل و امّا نصب بنا بر مصدريت است بمعنى استوت سواء او استواء.

توضيح و تفسير آيات:... ص : 13

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ: سپس بپيامبرش فرمود: بگو من مانند شما بشرى از نسل آدم هستم كه داراى گوشت و خون هستم، و علّت اينكه شما را دعوت ميكنم آنست كه خداوند مرا از ميان شما براى نبوّت خود برگزيده است و بر من وحى ميفرستد.

يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ: كه شريكى در پرستش ندارد.

فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ: يعنى از راهش منحرف نشويد، و با عبادت و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 14

اطاعت بسويش روى آوريد، همانطور كه گفته ميشود «استقم الى منزلك» يعنى از راه منزلت بسوى ديگرى رو گردان مشو.

وَ اسْتَغْفِرُوهُ: و از گناه شريك گرفتن براى خدا آمرزش خواهيد، و از درگاهش براى گناهانى كه بواسطه شرك مرتكب شده ايد طلب مغفرت كنيد، سپس خداوند مشركين را وعده عذاب داده فرمود:

وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ: يعنى: زكات واجب را نميدهند، و اين آيه دلالت دارد بر اينكه كفّار در مورد شرايع و احكام هم مخاطب هستند، و اين معنى ظاهر و روشن است. «1»

بعضى از عطاء و ابن عبّاس نقل كرده اند كه معنى چنين است: چرا اينان خويشتن را از لوث شرك پاكيزه نميسازند و نميگويند: «لا اله الّا اللَّه» زيرا كه اقرار بتوحيد زكات روح است، و اين معنى بدانگونه است كه ميگويند

«اعطى فلان من نفسه الطّاعة» يعنى فلانى بخويشتن طاعت داده يعنى:

خويشتن را ملزم باطاعت پروردگار ساخت.

__________________________________________________

(1) بعضى از محقّقين شيعه از جمله مرحوم فيض معتقدند كه مشركين و كفّار در فروع دين مخاطب نبوده، تنها در اصول و ايمان مخاطب هستند و لذا در تفسير اين آيه روايتى نقل كرده اند كه مناسب ديديم آن را نقل كنيم:

تفسير جلد 2 صفحه 494 (قمى از حضرت صادق (ع) روايت كرده است: آيا بنظر تو خداوند از مشركين خواسته است كه زكات بدهند با اينكه مشرك هستند، آنجا كه ميفرمايد: واى بر مشركين كه زكات نميدهند و بآخرت هم كافرند؟ گفته شد فدايت شوم آيه را براى من تفسير كن، فرمودند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 15

و مؤيّد اين قول آنست كه خداوند بزرگ كفر را بنجاست توصيف كرده، و ميفرمايد: إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ يعنى مشركين نجس هستند، و در جاى ديگر زكات را بمعنى تطهير گرفته ميفرمايد: خَيْراً مِنْهُ زَكاةً «1».

از حسن و قتاده نقل شده است كه معنى چنين است مشركين اقرار به زكات نميكنند، و پرداخت آن را لازم نميدانند، و بدان ايمان ندارند.

و از كلبى آمده است كه: خداوند مشركين را كه هم حج انجام ميدادند و هم عمره، به پرداخت نكردن زكاة سرزنش فرموده است.

از ضحّاك و مقاتل رسيده است كه معنى آيه اينست كه مشركين در راه

__________________________________________________

(معنى آيه اينست:

(واى بر مشركين كه بامام اوّل مشرك شدند، و آنان بديگر امامان هم كافرند).

خداوند مردم را دعوت ميكند كه باو ايمان آورند اگر ايمان آورند، و رسولش را پذيرفتند آن وقت واجبات را بر آنان فرض ميسازد) تفسير

قمّى جلد 2 صفحه 262-.

سپس مرحوم فيض ميگويد: اين حديث دلالت دارد بر آنچه كه همان مطالب تحقيق است بنظر من كه كفّار مادامى كه كافرند مكلّف باحكام شرعيّه نيستند.

مترجم گويد: در تفسير و تأويل اين آيه مرحوم طبرسى اقوال بسيارى از مفسّرين عامّه را نقل ميكنند ولى با كمال تعجّب هيچنوع اشاره اى بتفسير اهل بيت (ع) در اينمورد نكرده اند، و اين تأويل از امام صادق (ع) بسيار جالب و مناسب است.

1- سوره كهف آيه 81: فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 16

اطاعت خدا مال صرف نميكنند و صدقه نميدهند مثل آنكه بگوئيم: «الزّكات قنطرة الاسلام» يعنى: (زكات پل اسلام است) هر كس زكات داده باشد حقّ عبور دارد.

فرّاء گفته است: زكات در اين مورد بدين معنى است كه قريش بحجّاج غذا ميدادند و آنان را سيراب ميكردند، ولى اين برنامه را نسبت بكسانى كه بحضرت محمّد (ص) ايمان آورده بودند تحريم كردند.

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ و با اين وصف اينان منكر گزارشات الهى از وضع آخرت هستند، و سپس خداوند بدنبال تهديدهايى كه نسبت به كافران انجام داده، بمؤمنين مژده هايى داده ميفرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا يعنى كسانى كه جريان آخرت را تصديق ميكنند و به ثواب و عذاب معتقد هستند.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يعنى: بواجبات خود عمل ميكنند.

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ يعنى: مؤمنين در برابر ايمان و عمل نيكشان پاداشى هميشگى و متّصل دارند، و ميشود معناى آيه اين باشد كه پاداشى بى منّت دارند كه با منّت گذاشتن اذيّت نخواهند شد، و سپس آنان را به خاطر كفرشان سرزنش كرده ميفرمايد:

قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ

اى محمّد بر وجه انكار بآنان بگو: چرا بخدا كافر ميشويد؟ و اين استفهام نوعى پرسش شگفت آميز است

__________________________________________________

(مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً يعنى: (خواستيم كه پروردگارشان پاكتر، و دوستانه تر از آن پاداش دهدشان).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 17

يعنى: چگونه جايز ميدانيد كه كافر شويد و منكر نعمت آفريدگار زمين شويد همانا خدايى كه:

فِي يَوْمَيْنِ در مقدار دو روز زمين را آفريد.

وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً يعنى: براى او كسانى را مثل و مانند قرار ميدهيد، و آنان را ميپرستيد، و اين آيه دلالت دارد بر اينكه خداوند براى اثبات ذات و صفاتش بافعال خود استدلال مينمايد «1» و افعال پروردگار يا خود بخود دلالت بر اثبات صفات الهى دارد همانگونه كه صحّت فعل دلالت بر قدرت او دارد، و محكم كاريش دليل بر علم و دانش او است يا افعال پروردگار بواسطه دلالت بر اثبات صفاتش ميكند، همانگونه كه قدرت و علم هم دلالت بر حيات، وجود، شنوا بودن، بينا بودنش دارد ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ يعنى: همين خدايى كه در دو روز آفريده است، آفريدگار و مالك و متصرّف در جهانيان است.

وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها يعنى در روى زمين كوه هايى ثابت بعنوان لنگر آن آفريده است.

وَ بارَكَ فِيها و با منافعى كه در آن آفريده است آن را بركت داده.

و بعضى گفته اند: بركت زمين بآنست كه در روى آن درختانش را بدون نهالى كه كاشته شود رويانده، و گياهانش را بدون آنكه تخمى افشانده شود رويانيده است، و در آن معادن و ذخايرى قرار داده است كه بندگان از

__________________________________________________

(1) كه در اينجا خلقت زمين در دو دوران

يا دو روز دليل بر وحدانيت و قدرت خداوند است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 18

آن بهره مند شوند، از سدى نقل شده.

وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها يعنى: در روى زمين ساكنان آن را طبق نياز آنان آفريده است، كه براى بدن انسان و ساير حيوانات هر كدام چه چيز لازم است.

و نيز گفته اند: در هر شهر و ديارى نعمتهايى تقدير فرموده است كه در ديگر جاها نيست، تا مردم بوسيله بازرگانى و تجارت از شهرى به شهر ديگر وسائل زندگانى خود را فراهم سازند.

فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ يعنى در باقيمانده چهار روز از ابتداى خلقت «1» بنا بر اين دو روز اوّل هم داخل آن خواهد بود، همانگونه كه مى گويى: من ده روزه از بصره به بغداد رفتم، و در پانزده روز بكوفه رسيدم.

سَواءً لِلسَّائِلِينَ يعنى: كامل و تمام است بدون كم و كاست براى آنان كه از مدّت زمان آفرينش ميپرسند.

بعضى هم گفته اند (قتاده و سدى) منظور از سائلين كسانى است از خداوند ارزاق خود را درخواست ميكنند، زيرا همه با زبان حال از خداوند درخواست روزى دارند.

در علّت آفرينش زمين و موجودات آن در مدّت چهار روز اختلاف شده است، بعضى گفته اند بنقل از زجاج- علّت اينكه خداوند جهان را بمرور در ظرف مدّت اين چهار روز آفريد، تا بندگانش بدانند در هر كارى خوب است كه انسان صبر و تحمّل بخرج دهد، و كارها را با عجله انجام ندهد

__________________________________________________

(1) تفسير كشّاف ج 4 صفحه 188 اين قول را به زجاج نسبت داده است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 19

زيرا خداوند ميتوانست تمام اين جهان را در يك

لحظه بيافريند.

و بعضى هم گفته اند: خداوند بدين جهت زمين را در اين مدّت، آفريده كه بندگان بدانند آفرينش جهان از طرف آفريدگارى توانا و مختار و و عالم به مصالح و محكم كارى، آفريده شده است، زيرا اگر جهان ساخته موجودى بى اختيار بود در يك حالت بوجود ميآمد.

عكرمه از ابن عبّاس از پيغمبر خدا (ص) روايت كرده كه فرمودند:

(خداوند زمين را روز يكشنبه و دوشنبه آفريده و كوه ها را روز سه شنبه و درختان را و آب و سرزمينهاى آباد و خراب را روز چهار شنبه آفريد، و در روز پنجشنبه آسمان و روز جمعه خورشيد و ماه و ستارگان و فرشتگان و آدم را آفريد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 20

آيات 11- 15 از سوره حم سجده- 41

[سوره فصلت (41): آيات 11 تا 15]... ص : 20

اشاره

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13) إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (14) فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (15)

ترجمه آيات:... ص : 20

آن گاه بآسمان پرداخت بحالت دود و گاز بود، و بآسمان و زمين فرمود: خواه ناخواه بيائيد، گفتند: بدلخواه آمديم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 21

12- و در دو روز آن را هفت آسمان آفريد، و در هر آسمانى فرمانى مخصوص وحى فرمود، و آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم و آن را از خطر حفظ كرديم، و اين است تقدير خداى تواناى دانا.

13- و اگر رويگردان شدند بآنان بگو: شما را از صاعقه عذابى مانند صاعقه عاد و ثمود ميترسانم.

14- هنگامى كه پيامبران از هر طرف بسويشان آمدند كه جز خداوند را نپرستيد، در پاسخ پيامبران گفتند: اگر خداوند ما ميخواست، فرشته ميفرستاد، ما آن دينى را كه براى آن فرستاده شده ايد قبول نداريم.

15- امّا قوم عاد در روى زمين بنا حقّ تكبّر ورزيدند، و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر خواهد بود؟ آيا نمى بينند همان خدايى كه آنان را آفريده

است از آنان نيرومندتر است، و اين قوم آيات ما را انكار ميكردند؟!

اعراب آيات:... ص : 21

طوعا و كرها هر دو مصدر هستند كه بجاى حال قرار گرفته اند كه تقدير آن چنين است «ائتيا تطيعان اطاعة او تكرهان كرها» «1» و طائعين، كه منصوب است بنا بر حاليت دليل بر اين مدّعاست. سبع سماوات نيز منصوب است بنا بر حاليت بعد از فراغت از فعل.

معنى آيات:... ص : 21

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ: آن گاه از آفرينش آسمان ياد كرده فرمود: «ثمّ» يعنى: سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد در حالى كه

__________________________________________________

(1) كه تطيعان و تكرهان فعل حال حذف شده و طوعا و كرها دو مصدر بجاى دو فعل قرار گرفته است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 22

آسمان بصورت دود بود.

ابن عبّاس گويد: آسمان در آن هنگام بخار زمين بود.

و در اصل استواء بمعنى استقامت و آهنگ تدبير مستقيم است، و گفته شده است ثمّ استوى يعنى: سپس فرمانش را بر آسمان نفوذ داد، و اين گفتار از حسن نقل شده است.

فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ ابن عبّاس گويد: آسمان آنچه را در خود داشت از خورشيد و ماه و ستارگان، و زمين آنچه را در خود داشت از جويبارها و درختان و ميوه ها بيرون آوردند، و در اينجا فرمان خدا حقيقتا فرمانى كه با سخن باشد نيست، و جواب هم سخنى در مقابل اين گفتار نيست، بلكه خداوند اينجا خبر داده است، از اينكه آسمانها و زمين را آفريده است، و آنها را بدون هيچنوع سختى و زحمتى ايجاد فرموده است، همانگونه كه به مأمورى دستور بدهند كارى را انجام بدهد و بدون توقّف و درنگى انجام دهد، خداوند از اين آفرينش

به امر و اطاعت تعبير فرموده است، و اين آيه هم مانند آن آيه است كه ميفرمايد:

(إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) «1».

و علّت اينكه گفته است أَتَيْنا طائِعِينَ «2» و نگفته است اتينا طائعتين آنست كه معنى آنست كه آمديم با آنچه از عقلاء و غير عقلاء در ميان ما وجود دارد و جانب عقلاء را غلبه داده است.

از قطرب نقل شده است كه گفته شده است آسمان و زمين چون به

__________________________________________________

(1) سوره يس 36 آيه 82 يعنى: (فرمان خداوند چنين است كه هر گاه چيزى را بخواهد همين بس كه باو بگويد باش، خواهد شد) كه لفظى در كار نيست و همان اراده كافى است كه از اراده چنين تعبير شده است

(2) طائعين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 23

سبك ذوى العقول مورد خطاب قرار گرفته اند بطرز ذوى العقول هم جمع بسته شده اند، همانگونه كه در جاى ديگر فرموده است فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «1» و نظير آن در كلام عرب بسيار است...

و پيش از اين بحدّ كفايت از اين مثالها ياد آور شده ايم.

و اينكه فرموده است: ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ از آن فهميده ميشود كه خداوند آسمان را بعد از زمين و پس از آفرينش روزى جنبندگان زمين آفريده است، و خداوند در جاى ديگر فرموده است وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها «2» بنا بر اين فهميده شد كه زمين آفريده شده بود ولى گسترش نيافته بود، پس از آنكه خداوند آسمان را آفريد آن گاه بعد از آن زمين را گسترش داد.

و علّت آنكه خداوند اوّلا آسمان را بصورت گاز و دود آفريده

سپس آن را بصورت آسمانهايى رويهم، و سپس آن را با چراغهايى تزئين فرموده است تا اين آفرينش دليل باشد بر آنكه خداوند بذاته مقتدر است و از هيچ عملى عاجز نخواهد بود، و ذاتا عالم است و چيزى بر او پنهان نخواهد ماند، بى نياز است و محتاج كسى نيست، و ما سواى او همگان بدرگاه حضرتش نيازمند و محتاجند.

فَقَضاهُنَّ يعنى آسمان و زمين را بصورت هفت آسمان محكم، و

__________________________________________________

(جمع با ياء و نون براى ذوى العقول ميآيد.

(1) سوره انبياء: 21 آيه 33 (يعنى هر يك از ماه و خورشيد، در مدار خود شناورند، كه در اينجا نيز براى ماه و خورشيد كه غير ذوى العقول هستند (يسبحون) بسبك ذوى العقول جمع آورده شده است

2- سوره نازعات: 79 آيه 30 يعنى: (زمين را پس از آفرينش آسمان گسترش داد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 24

استوار آفريد و آفرينش آنان تمام شد.

سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ منظور از يومين دو روز پنجشنبه و جمعه است، سدى گويد: جمعه، جمعه ناميده شده است براى اينكه در آن آفرينش آسمانها و زمين يك جا انجام يافته است.

وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها يعنى: در هر آسمانى از فرشتگان، و ديگر موجودات آنچه ميخواست آفريد و اين معنى را سدى و قتاده گفته اند.

و بعضى هم گفته اند يعنى: در هر آسمانى آنچه ميخواست فرمان داد، و از علىّ بن عيسى نقل شده است كه خداوند باهل هر آسمانى از فرشتگان دستورات عبادى آنان را وحى فرموده است.

وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ ستارگان چراغ ناميده شده اند بدان جهت كه بوسيله آنها راهيابى ميشود، همانگونه كه در

جاى ديگر ميفرمايد (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ) «1».

وَ حِفْظاً: يعنى آسمان دنيا را از گوش فرا دادن و سوء استفاده كردن شياطين و يا از هر نوع خطرى، بوسيله ستارگان يا شهابهاى آسمانى حفظ نموديم «2».

__________________________________________________

(1) سوره نحل: 16 آيه 16. [...]

(2) تفسير نور الثّقلين جلد 4 صفحه 541 بنقل از كمال الدّين صدوق محمّد بن ابراهيم بحضرت صادق (ع) نوشت بما خبر دهيد شما اهل بيت چه فضلى داريد؟

حضرت صادق (ع) در پاسخش نوشت: (ستارگان موجب امنيّت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 25

ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ اين است اندازه گيرى پروردگار توانايى كه بر هر كارى مسلّط است، و نسبت بمصالح بندگانش دانا، چيزى بر او پنهان نخواهد بود.

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ سپس خداوند بدنبال ياد آورى نشانه هاى توحيد بتهديد مشركين و منكرين پرداخته ميفرمايد: اگر پس از اين بيان از ايمان بخدا رويگردان شدند اى محمّد آنان را ترسانده بگو:

أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ يعنى: ديگر آماده عذاب باشيد، زيرا شما را از عذاب الهى ميترسانم همانگونه كه قوم عاد و ثمود پس از رويگردانى از ايمان بعذاب و صاعقه كشنده ترسانده شدند، صاعقه عرفا بآتش هايى گفته ميشود كه از آسمان فرود ميآيد و همه چيز را ميسوزاند.

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ اذ متعلّق است، به (صاعقه) و تقدير چنين است (نزلت بهم حين اتتهم الرّسل) يعنى:

صاعقه اى كه بهنگام آمدن رسولان از هر سو بر آنان نازل شد.

از ابن عبّاس درباره (مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ) رسيده است كه

__________________________________________________

(ساكنان آسمانهاست، هر گاه ستارگان از بين روند، عذابى كه براى اهل آسمان

وعده شده است بآنان خواهد رسيد، و رسول خدا (ص) فرمودند: اهل بيت من نيز موجب امنيت براى امّت من قرار داده شده اند هر گاه اهل بيت من از ميان رفتند، عذابى كه بامتّم وعده داده اند خواهد آمد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 26

منظور از آن پيامبرانى است كه براى پدران آنان آمده اند و پيامبرانى كه براى خودشان ميآمدند، زيرا اين قوم پشت سر پيامبرانى بوده اند، كه براى پدرانشان آمده اند، بنا بر اين ضمير «هم» در من «خلفهم» به پيامبران بر ميگردد.

بعضى هم گفته اند معنايش آنست كه بعضى از آنان زمانشان متقدّم و برخى زمانشان متأخّر بوده است.

بلخى گويد: و نيز ميشود معنا چنين باشد كه براى قوم عاد و ثمود اخبار پيامبران از اينجا و آنجا ميآمده است «كه منظور از بين ايديهم و خلفهم آمدن گزارشات و اخبار پيامبران باشد كه از هر سو بآنان ميرسيده است نه آنكه خود پيامبران بسوى آنان رفته باشند» «1».

(أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ) يعنى: پيامبران را بسوى آنان فرستاديم كه به آنان بگويند: جز خداى يكتا احدى را نپرستيد، و ديگرى را در پرستش شريك خدا نسازيد.

(قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً) يعنى: پس از آنكه پيامبران را بسوى آنان فرستاديم مشركين گفتند: اگر خداوند ميخواهد به او ايمان بياوريم، و شريكى برايش نگيريم بايد فرشته بفرستد، و فرشتگان ما را بسوى راه او دعوت كنند، نه آنكه بشرى مانند ما را بفرستد، گويا كه اعلان ميكرده اند ما حاضر

__________________________________________________

(1) تفسير كشّاف جلد 4 صفحه 191 از حسن نقل ميكند معنى اذ جاءتهم الرّسل آنست كه پيامبران آنان را از عذابهايى كه

خداوند بر امّتهاى پيشين فرستاده آگاه ميساخته اند، و نيز آنان را ميترسانده اند كه شما هم اگر منكر شويد در آينده چنين عذاب خواهيد شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 27

نيستيم تسليم بشرى مانند خودمان شويم، ولى اين را نميدانستند كه خداوند پيامبران را طبق مصالحى كه خود براى بندگانش بهتر ميداند مبعوث ميفرمايد و خودش خوب ميداند چه كسى صلاحيّت دارد كه بار رسالت را بدوش گيرد.

(فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ) يعنى: قوم عاد از راه ستمگرى بى آنكه حقّى داشته باشند در روى زمين بر مردم تكبّر ورزيده بر سر آنان مسلّط شدند (وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً) پس از آنكه حضرت هود پيامبر آنان را تهديد بعذاب فرمود، قوم عاد بقدرت ناچيز خود مغرور شد گفتند: ما نيروى دفاعى داريم، و با نيروى عظيم خود با هر نوع تهديدى مقابله خواهيم نمود، زيرا هيچكس از ما قوى تر نيست، خداوند بزرگ در پاسخ آنان فرمود:

«أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً» مگر اينان نميدانند همان خدايى كه، آنان را آفريده است، و در ميان آنان هم اين نيروها را برايشان آفريده است، از آنان بسيار نيرومندتر است، و اگر بخواهد آنان را نابود خواهد ساخت؟! «وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ» اينان مردمى بى باور بودند كه دلائل، و معجزات و نشانه هايى ميديدند ولى بآن ايمان نميآوردند و منكر آن ميشدند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 28

آيات 16- 20

[سوره فصلت (41): آيات 16 تا 20]... ص : 28

اشاره

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ (16) وَ أَمَّا ثَمُودُ

فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (17) وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (18) وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (19) حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (20)

ترجمه آيات:... ص : 28

در روزهايى نحس بادى سرد و سخت بسويشان فرستاديم تا در زندگى دنيا مزه عذاب خفت بار ما را بچشند، و عذاب آخرتشان از اين خفت آورنده تر بوده، يارى هم نخواهند شد.

17- امّا ملّت ثمود را ما (راه) هدايت نموديم ولى گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند، تا اينكه عاقبت بسزاى كارهايى كه داشتند صاعقه عذاب خفت بار گرفتارشان ساخت.

18- و آنهايى را كه ايمان آورده پرهيزكار بودند نجات داديم.

19- و روزى كه دشمنان خدا بسوى آتش جهنّم گسيل داده شوند و آنان را بازداشت نمايند.

20- تا آن گاه كه وارد جهنّم شوند گوش و چشم و پوست بدنشان بر ضدّ آنان گناهانشان را شهادت دهند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 29

قرائت آيات:... ص : 29

ابو جعفر و ابن عامر و اهل كوفه «نحسات» را بكسر حاء خوانده اند، بقيّه «نحسات» را بسكون حاء ميخوانند، نافع و يعقوب «يحشر» را «نحشر» با نون و «اعداء اللَّه» را بنصب خوانده اند، ولى بقيّه قراء «يحشر» را با ياء و به صيغه مجهول و اعداء اللَّه را نيز برفع خوانده اند «1»

دليل قرائت:... ص : 29

ابو على گويد: (نحس) كلمه اى است كه بر دو قسم است:

1- آنكه كلمه «نحس» اسم باشد.

2- آنكه وصف باشد.

از جاهايى كه كلمه «نحس» در آن اسم مصدر آمده است اين جمله است (يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ) «2» و اينكه در اينجا كلمه يوم بآن اضافه شده است دليل است بر آنكه نحس اسم است نه صفت، زيرا هيچگاه موصوف بوصف خود اضافه نخواهد شد.

__________________________________________________

(1) بنا بر اين اعداء اللَّه نايب بجاى فاعل خواهد بود، ولى در صورت اوّل مفعول نحشر خواهد بود، و طبق قرائت نافع و يعقوب معنى آيه ميشود (روزى كه ما دشمنان خدا را روانه جهنّم كنيم) و طبق قرائت بقيه معنى آيه ميشود: (روزى كه دشمنان خدا بسوى جهنّم روانه گردند).

(2) سوره قمر: 54 آيه 18 جمله (يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ) درباره عذاب قوم عاد در اين سوره آمده است و در روايات اين روز نحس روز چهارشنبه آخر ماه معرّفى شده است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 30

مفسّرين در كلمه (نحسات) دو قول دارند:

1- بمعنى روزى كه سرمايش سخت باشد.

2- روزى كه بر مردم بسيار شوم است، بنا بر اين روز نحس بمعنى روز شوم است، و جمله (يوم نحس) را بدو قرائت خوانده اند: بعضى (يوم نحس) خوانده اند بكسر و تنوين يوم و نحس كه

نحس صفت يوم باشد، و برخى (يوم نحس) خوانده اند بكسر يوم كه آن را بنحس اضافه كرده اند، هر كس بطريق دوّم قرائت كرده و يوم را بنحس اضافه نموده است طبق آنچه در قرآن ضبط شده است قرائت كرده، و هر كس بطريق اوّل خوانده كه يوم را با تنوين گفته كه اضافه شده باشد دو احتمال دارد:

1- آنكه (نحس) وصف باشد مانند (فسل و رذل) «1» 2- آنكه نحس مصدرى باشد كه او را وصف آورده اند مانند (رجل عدل) بنا بر اين هر كس كه (ايّام نحسات) بسكون حاء خوانده است، بدانجهت حاء را سكون داده است كه نحسات صفت باشد مانند (عبلات و صعبات) «2» و

__________________________________________________

(وسائل الشّيعه جلد 8 صفحه 257 از على (ع) روايتى نقل شده است كه در مورد نحسى روز چهارشنبه وقايع مهمّى از عذابهاى اقوام سلف را ميفرمايد در روز چهارشنبه اتّفاق افتاده است از جمله ميفرمايد:

(... روز چهارشنبه خداوند باد تندى را بسوى قوم عاد فرستاد...)

و نيز در روايت ديگرى بعد از اين روايت از حضرت رضا (ع) از پدرانش (ع) از حضرت رسول (ص) آمده است كه فرمودند: (چهارشنبه آخر ماه هميشه روز نحس است).

1- يعنى فرومايه و پست

2- عبلة بمعنى ضخيم و كلفت و تمام است صعبة نيز بمعنى سخت و ناهموار است وقتى صفت زن باشد گويند امرأة عبلة صعبة يعنى: (زنى زمخت و سرسخت).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 31

نيز جايز است كه (نحسات) جمع مصدر باشد، و حاء آن را هم چنان در جمع هم ساكن گذارده اند، همانگونه كه گفته اند: (زوره و عدله).

ابو الحسن گويد: در نحس بجز

سكون حاء چيز ديگرى نشنيده ام.

ابو عبيده گفته است نحسات يعنى داراى نحوست، و ممكن است كسانى كه عين الفعل آن را، كسره داده اند آن را صفت قرار داده اند از باب (فرق و نزق) «1» و آن را بر اين وزن جمع بسته اند.

و كسى كه «نحشر اعداء اللَّه» خوانده است دليلش آنست كه آن را معطوف ميداند بر جمله «و نجّينا» و اين قرائت را آيه يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً «2» تقويت ميكند.

و هر كس كه «يحشر» خوانده است فعل را مبنى للمفعول گرفته و اين قرائت را هم جمله «فهم يوزعون» تأييد ميكند، و هر دو قرائت نيكو است.

شرح لغات:... ص : 31

صرصر- از صرير گرفته شده است و بمنظور اعلان تشديد معنى لفظ آن را مشدّد ساخته اند، گفته ميشود صرّ يصرّ صريرا يا آنكه صرصر يصرصر صرصرة و ريح صرصر يعنى: بادى كه داراى صدايى شديد است و اصل «صرصر» صرّر بوده است سپس راء قلب به صاد شده است، همانگونه كه در نههه نهنهه «3» گويند، و در كففّه كفكفه «4» گويند.

__________________________________________________

(1) فرق بمعنى فزع يعنى ترسيد، و نزق بمعنى طاش يعنى در حال خشم سبكسرى كرد.

(2) سوره مريم: 19 آيه 58

(3) يعنى او را باز داشت از كارى و او نيز دست كشيد.

(4) يعنى اشك چشم خود را پى در پى پاك كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 32

نابغه شاعر عرب گفته است:

«اكفكف عبرة غلبت عزائى اذا نهنهتها عادت ذباحا» «1»

خزى- يعنى خارى و پستى كه انسان از ترس رسوا شدن از مثل آن شرم داشته باشد.

هون- خارى.

يوزعون- وزع بمعنى منع و بازدارى است،

يوزعون يعنى بازداشت ميشوند، و از همين باب است قول حسن كه ميگويد: (لا بدّ للنّاس من وزعة) يعنى: (براى مردم باز دارنده اى لازم است).

اعراب آيات:... ص : 32

قوله «وَ يَوْمَ يُحْشَرُ» ظرف است و نصب آن بوسيله مدلول قوله «فَهُمْ يُوزَعُونَ» است، زيرا يوما بمنزله اذا است و نميتوان آن را منصوب به «وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا» گرفت، زيرا نجّينا ماضى است، و ظرف (يَوْمَ يُحْشَرُ) مستقبل است و ماضى نميتواند در آن عمل كند.

توضيح و تفسير آيات:... ص : 32

«فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ...» سپس خداوند از هلاكت اين قوم، خبر داده ميفرمايد: (آن گاه بادى بسيار سخت برايشان فرستاديم) كه داراى صدايى هولناك بود، صرصر از (صره) است كه در لغت بمعنى صيحه و صدا است،

__________________________________________________

(1) يعنى اشك چشمانم را كه بر صبرم غلبه يافته است پى در پى پاك ميكنم كه سرازير نشود، ولى از آمدن اشك كه جلوگيرى مى كنم دردى گلوگير باز ميگردد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 33

بعضى هم گفته اند صرصر يعنى باد سرد است كه از (صرّ) گرفته شده است كه به معنى سرماى شديد است، و اين معنى از ابن عبّاس و قتاده نقل گرديده است «1».

فراء گويد: صرصر باد بسيار سردى است كه بسان آتش همه چيز را ميسوزاند.

«فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ» يعنى در روزهايى شوم كه داراى نحوست است به نقل از مجاهد، قتاده، سدى نحس سبب شرّ و سعد سبب خير است، و به همين جهت ستارگان سعد و نحس ناميده شده اند.

بعضى هم بنقل از جبائى گفته اند نحسات يعنى داراى گرد و غبار به طورى كه در آن روزها هيچكس هيچكس را نمى بيند.

و بنقل از ابى مسلم گفته شده است نحسات يعنى روزهاى سرد و عرب سردى را نحس ميدانند «2».

«لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ...» يعنى اين عذاب را بر آنان نازل ساختيم تا مزه عذاب ذلّت

بار را در دنيا بچشند، و يقين پيدا كنند كه عذاب كننده آنان قدرت دارد، و قدرت پروردگار براى بازماندگان كه شاهد حال آنان هستند روشن گردد.

«وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ...» عذاب آخرت ذلّت بارتر از عذاب دنيا است

__________________________________________________

(1)، 2) تفسير على بن ابراهيم قمّى جلد 2 صفحه 263 ابى الجارود از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است در اين آيه (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً) منظور از صرصر باد سرد است و منظور از (أَيَّامٍ نَحِساتٍ) روزهاى شوم است. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 34

(در حالى كه يارى نميشوند) و كسى نيست در برابر عذابى كه بر آنان وارد ميشود از آنان دفاع كند، سپس بياد آورى داستان ملّت ثمود پرداخته فرمود:

«وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ» از قتاده نقل شده است كه هدينا هم يعنى:

راه خير و شرّ را براى آنان روشن نموديم، و از ابن عبّاس و سدى و ابن زيد رسيده است كه هدينا هم يعنى راه حقّ را بآنان نشان داديم و بر ايشان بيان كرديم. «فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى » از حسن نقل شده يعنى: به اختيار خودشان گمراهى در دين را بر پذيرش هدايت ترجيح دادند، و اين بد ترجيح و اختيارى است، و از ابن زيد و فراء نقل شده است كه يعنى: كفر را بر ايمان ترجيح دادند «1».

__________________________________________________

(1) در اين آيه طبق مذهب اهل بيت خداوند انتخاب و اختيار را به آنان نسبت داده ميفرمايد: (فَاسْتَحَبُّوا) و نميفرمايد: (فاستحبّ اللَّه) و انتخاب راه را بخدا نسبت نميدهد، بر خلاف مذهب اهل جبر از اهل سنّت كه معتقدند خداوند انتخاب

ميكند، تفسير قمى ج 2 صفحه 264.

تفسير برهان جلد 4 صفحه 107 از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است (... وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ...) كه فرمودند: راه هدايت را به آنان نشان داديم و در حالى كه راه هدايت را ميشناختند گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند، و در روايتى آمده است

هديناهم يعنى بينا لهم

). و نيز در همان كتاب از حضرت صادق (ع) روايت شده فرمودند

«كذبت ثمود»

فرمودند ثمود گروهى از شيعيان خواهند بود كه خداوند ميفرمايد: (فامّا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 35

«فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ...» عذاب هون يعنى عذابى كه داراى خفت و خوارى است، آن عذابى كه آنان را به پستى و خوارى گرفتار ميسازد، گفته شده است هر عذابى صاعقه است، زيرا هر كس آن عذاب را بشنود فرياد ميكشد.

«بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» يعنى بخاطر اعمالى كه داشتند از تكذيب پيامبرشان صالح پيامبر، و پى كردن شتر او عذاب شدند.

«وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا...» يعنى آنها كه ايمان آورده، و از شرك خويشتن دارى ميكردند نجات داديم، صالح پيامبر و افرادى را كه به او ايمان آورده بودند از عذاب نجات داديم، و سپس خداوند از حالات كافران در روز قيامت خبر داده ميفرمايد:

«وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ» يعنى: اوّلين آنان را نگاه ميدارند تا آخرينشان بآنان بپيوندند تا پراكنده نشوند، يعنى هنگامى كه محشور شدند بازداشت ميگردند «1».

__________________________________________________

(ثمود...) و آن صاعقه عذاب شمشير است بهنگام قيام قائم آل محمّد (ع) البته معلوم است كه ثمود علم شخصى قوم صالح است، بنا بر اين اينجا حضرت تأويل آيه را فرمودند

باين معنى كه در ميان شيعيان هم قومى ثمود صفت ظاهر خواهد شد كه بجرم تكذيبشان بعذاب دردناك و خفّت بار شمشير حضرت مهدى (ع) گرفتار خواهند شد و چه بسا اين فرمايش حضرت پيشگويى وضع فرقه هاى گمراهان بابى و بهايى باشد كه بسان قوم عاد و ثمود تكذيب كرده و عذاب خواهند شد.

(1) تفسير صافى جلد 2 صفحه 497 (... از حضرت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 36

«حَتَّى إِذا ما جاءُوها» يعنى: تا آن گاه كه بسوى جهنّم كشيده شوند.

«شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» يعنى:

گوش آنان شهادت ميدهد كه چه سخنانى از دعوت بسوى حقّ شنيده و از آن رو گردان شده اند، و آن را نپذيرفته اند، و چشمان آنان شهادت ميدهند كه چه نشانه هايى را كه دليل بر وحدانيت خدا بوده است ديده اند، ولى باز هم ايمان نياورده اند، و نيز ديگر اعضاء بدنشان شهادت ميدهند كه چه اعمالى انجام داده اند و چه گناهانى مرتكب شده اند.

درباره طرز شهادت اعضاء و جوارح بدن دو قول است:

1- خداوند اعضاء و جوارح را بصورت موجود زنده اى در مى آورد، و آنان را مجبور باعتراف و شهادت نسبت بكارهاى صاحبان خود مى نمايد.

2- خداوند خودش شهادت ميدهد ولى بوسيله اين اعضاء ظاهر ميشود، و نسبت شهادت به اين اعضاء مجاز خواهد بود.

3- و در اين مورد وجه سوّمى نيز گفته اند كه خداوند در اين اعضاء و جوارح نشانه هايى ظاهر ميسازد كه دلالت كند بر اينكه صاحبان آنها سزاوار آتش دوزخ ميباشند، و اين نشانه ها را مجازا شهادت ناميده اند همانگونه كه ميگويند: چشمان تو شهادت ميدهند كه ديشب بى خوابى كشيده اى.

و از

ابن عبّاس و ديگر مفسّران نقل كرده اند كه مراد از (جلود) پوستهاى بدن آلتهاى تناسلى افراد است كه از آن به پوست بدن كنايه آمده است «1»

__________________________________________________

(باقر (ع) روايت شده است «يوزعون» يعنى اوّلين آنان را براى آخرين ايشان حبس ميكنند، تا بيكديگر بپيوندند).

(1) تفسير برهان جلد 4 صفحه 108 (... از حضرت صادق (ع) روايت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 37

__________________________________________________

شده است كه ضمن حديثى فرمودند: سپس خداوند وظيفه قلب و زبان و چشم و گوش در يك آيه منظّم بيان كرده ميفرمايد: «وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ) و منظور از جلود آلتهاى تناسلى و رانهاى آنان است».

و در تفسير علىّ بن ابراهيم قمّى جلد 2 صفحه 264 آمده است كه اين آيه درباره قومى است كه اعمالشان بر آنان عرضه ميشود و منكر آن ميشوند، و ميگويند: ما از اين كارها به هيچ وجه خبر نداريم، آن گاه فرشتگانى كه نويسنده اعمال آنها هستند گواهى ميدهند كه اين اعمال مربوط بآنان است، حضرت صادق (ع) فرمودند: آنان بخداوند عرض ميكنند، پروردگارا اينان فرشتگان تو هستند و بنفع تو شهادت ميدهند، و بخدا سوگند ميخورند كه هيچكدام اين اعمال را انجام نداده اند، و اين معنى در اين آيه بآن اشاره شده است.

«يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ» (سوره مجادله 58 آيه 18).

يعنى: «روزى كه خداوند آنان را همگى بر مى انگيزد، براى خدا سوگند ميخورند همانگونه كه براى شما سوگند ياد ميكنند» و اينان همان كسانى هستند كه حقّ امير المؤمنين (ع) را غصب كردند، اينجا كه

ميرسد خداوند مهر سكوت بر زبانشان ميزند و اعضاء و جوارح بدنشان را بزبان ميآورد، آن گاه گوش هر سخن حرامى را كه شنيده است بر آن شهادت ميدهد، چشم هر چيز حرامى را كه ديده است بر آن گواهى ميدهد، دست بر آنچه حرام گرفته است شهادت ميدهد، يا بهر سو كه حرام بوده و رفته است شهادت ميدهد، آلت تناسلى هر كار حرامى مرتكب شده شهادت ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 38

__________________________________________________

سپس خداوند دوباره زبان آنان را بسخن ميآورد (زبان به اعضاى بدن ميگويد: چرا بزبان ما شهادت داديد؟ اعضاء و جوارح در پاسخ گويند همان خدايى كه هر چيز را بسخن در آورده است، همان خدايى را كه ابتدا شما را آفريد و بسوى او باز خواهيد گشت شما گناهانتان را نميتوانستيد از اعضاء بدنتان پنهان سازيد كه بزيان شما گواه نباشند)...

«و منظور از پوستهاى آلت تناسلى انسان است...»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 39

حم سجده آيات 21- 25

[سوره فصلت (41): آيات 21 تا 25]... ص : 39

اشاره

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (23) فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ (24) وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ

وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (25)

ترجمه آيات:... ص : 39

به پوستها «اعضاء تناسلى» خود گويند: چرا بزيان ما گواهى داديد؟ گويند: همان خدايى كه هر چيز را به زبان آورده است ما را به سخن آورد، همان خدايى كه اوّل بار شما را آفريده است و بسوى او باز خواهيد گشت.

22- شما نميتوانستيد در دنيا اعمالتان را از اين اعضاء و جوارح پنهان سازيد «1» ولى خيال ميكرديد كه خداوند بيشتر اين اعمال را كه انجام ميدهيد نميداند.

23- اين بود خيال باطلى كه درباره خدايتان داشتيد، خداوند شما را بهلاكت رسانيد و جزء زيانكاران گشتيد.

24- اگر صبر كنند آتش جايگاهشان است، و چنانچه از خدا بخواهند

__________________________________________________

(1) زيرا اعمال را با همين اعضاء انجام ميداديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 40

كه از آنان راضى شود، رضايت الهى را نخواهند يافت.

25- براى آنان همنشينانى آماده ساختيم، كه دنيا را در نظرشان جلوه داده، آنان را از فكر آخرت و زندگى پس از مرگ غافل ساختند، و لذا همان عذابهايى كه بر سر امّتهاى پيش از آنان از جنّ و انس فرود آمده بود برايشان ثابت و لازم گرديد، و براستى خسارت ديدند.

قرائت آيات:... ص : 40

در قرائتهاى شاذ و نادر حسن و عمرو بن عبيد «و ان يستعتبوا» را بضمّ ياء و فتح تا و «ما هم من المعتبين» را بكسر تاء خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 40

ابن جنّى گفته است با اين قرائت معنى آيه اينطور ميشود: اگر آنان بخواهند كه راضى شوند راضى نخواهند شد، زيرا داراى روح بينيازى نيستند و در آنان از نيكى اثرى نيست كه پاسخى نيك دهند.

لغات آيات:... ص : 40

الانطاق- يعنى بنطق آوردن، يا بدين طريق كه انسانى را وادار كند بنطق، يا او را بسخن گفتن دعوت كند.

نطق- عبارتست از گرداندن زبان در دهان بمنظور تشكيل كلمات، و لذا است كه خداوند بزرگ متّصف بصفت نطق نشده گفته نميشود خدا ناطق است، بله خدا به متكلّم وصف شده است.

الارداء- بمعنى اهلاك است يعنى هلاك ساختن، گفته ميشود ارداه فردى يعنى او را بهلاكت رسانيد و هلاك شد، مضارعش يردى اسم مفعولش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 41

رد ميشود همانگونه كه اعشى در شعر خود گفته است:

(أ في الطوف حفت على الرّدى و كم من رد اهله لم يرم)

يعنى: آيا در طوف ترسيدى كه هلاك شوم، و چه بسيار هلاك شده اى كه بستگانش در يك جا آرام نداشتند).

استعتاب- بمعنى طلب رضايت نمودن است كه عبارت اخرى استرضاء است.

اعتاب- بمعنى ارضاء است، و اصل اعتاب بزبان عرب بصلاح در آوردن جلد است با اعاده دبّاغى آن، سپس در اين مورد استعاره شده است، كه بعضى از افراد بخواهند الفت از بين رفته را ميان همديگر باز گردانند.

تقييض- در اصل بمعنى تبديل است، و مقايضه هم كه بمعنى مبادله نمودن مالى بمالى است از همين باب ميباشد.

شاعر عرب شماخ گفته است:

(تذكرت لما اثقل الدّين كاهلى و عاب بزيد ما اردت تعذرا رجالا مضوا منّى فلست مقايضا بهم ابدا من ساير النّاس معشرا)

يعنى:

(هنگامى كه بار بدهكارى بر پشتم سنگينى كرد، و عذر خواهى هم موجب عار و ننگ زيد شد، بياد آورم جوانمردانى را كه از دستشان داده ام كه هيچگاه از ساير مردم يك فوج را نيز حاضر نيستم با آنان مبادله كنم).

اعراب آيات:... ص : 41

ذلكم مبتداء ظنّكم خبر، ارداكم خبر بعد از خبر، و اگر هم بخواهى ارداكم را ميتوانى حال بگيرى (اى ذلكم ظنّكم مرد يا اياكم) و نيز جايز است كه ذلكم مبتداء و ظنّكم بدل از آن و ارداكم خبر مبتداء باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 42

معنى آيات:... ص : 42

پس از آنكه در آيات قبلى بيان شد كه دشمنان خدا را به جهنّم خواهند برد، آن گاه خداوند از زبان آنان نقل ميكند كه:

(قالُوا) يعنى كفّار گفتند:

(لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا؟) يعنى: كافران اعضاء بدن خود را مورد سرزنش قرار داده بآنان ميگويند: چرا بزيان ما شهادت داديد؟

(قالُوا) يعنى اعضاء بدنشان در جواب آنان گويند:

(أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ) يعنى: آن خدايى كه زبان داران را بزبان آورده است، همان خداوند بما وسيله نطق و قدرت بر نطق، عطاء فرموده است، پس از بيان زبان حال اعضاء و جوارح كفّار در جهنّم- شروع بنصيحت آنان كرده- ميفرمايد:

(وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) يعنى: خداوند شما را آفريده و سر انجام در آخرت بجايى بازگشت خواهيد نمود كه در آنجا سلطنت از آن خدا است و احدى را جز او صلاحيّت امر و نهى نباشد، و اين قسمت ديگر، جزء جواب اعضاء و جوارح نيست.

(وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ) يعنى در دنيا نميتوانستيد اعمال خودتان را از اين اعضاء پنهان سازيد، زيرا شما اعمال خود را با اين اعضاء انجام ميداديد، و خداوند اعضاء بدنتان را روز قيامت گواه اعمالتان خواهد گرفت، و نيز گفته شده است كه

معنى آيه آنست كه شما در دنيا گناهان را از ترس آنكه اعضاء بدنتان گواهى خواهند داد، ترك نميكرديد، زيرا شما احتمال نميداديد كه روز قيامت اعضاء بدنتان، چنين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 43

شهادت خواهند داد.

(وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ) زيرا خدا را نشناخته بوديد، و لذا ارتكاب گناه براى شما آسان بود، از ابن مسعود روايت شده است كه اين آيه درباره سه نفر نازل شده است كه در خلوت، با يكديگر سخنانى سرّى بازگو ميكردند، و با خود ميگفتند: آيا بنظر شما خداوند از اين سخنان سرّى ما آگاه است؟

و ممكن است معنى آيه اين باشد شما طورى عمل ميكرديد كه به گمانتان اعمال شما بر خداى پنهان خواهد ماند، همانگونه كه گفته ميشود: (اهلكت نفسى) باين معنى كه من بگونه كسى عمل كردم كه خودكشى ميكند.

و ابن عبّاس گفته است: كفّار ميگفتند خداوند از نهانيهاى قلب ما آگاه نيست، و فقط اعمال ظاهر را ميداند.

(وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ) از نظر تركيب ذلكم مبتدا و ظنّكم خبر و ارداكم خبر دوّم است، و نيز ممكن است ظنّكم را بدل از ذلكم بگيريم، و معنى بنا بر اين تركيب چنين خواهد شد، آن گمانى كه نسبت بخدا داشتيد كه خداوند بسيارى از كارهاى شما را نميداند شما را هلاك كرد زيرا اين گمان بيجا گناهكارى را بر شما آسان ساخت، و شما را بسوى كفر كشانيد.

(فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ) يعنى: با اين كار جزء كسانى قرار گرفتيد كه در تجارت خود زيان كرده است، زيرا بهشت را از دست

داده جهنم را براى خود خريده ايد.

حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: براى مؤمن شايسته است كه از خدا طورى بترسد كه گويا بآتش خواهد افتاد، و چنان بخدا اميدوار باشد كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 44

گويا از اهل بهشت است، خداوند ميفرمايد: (ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ...) سپس فرمودند: خداوند توجّه بگمان بنده خود دارد، اگر بنده به خدا خوش گمان بود خدا نيز باو نيكى خواهد فرمود، و اگر بنده بخدا بد گمان باشد خدا درباره اش بدى خواهد فرمود.

سپس خداوند از حال اينان در جهنّم خبر داده ميفرمايد:

(فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ) يعنى: اين افراد اگر بر آتش دوزخ و دردهايشان صبر كنند آتش جايگاهشان است، و منظور از اين صبر آنست كه سكوت كنند و شكايت ننمايند.

(وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ) يعنى و اگر از درگاه الهى بخواهند كه از آنان راضى شود راهى براى رضايت گرفتن ندارند، زيرا آنان از كسانى نيستند كه عذرشان پذيرفته شود، بعبارت ديگر تقدير آيه چنين است اينان اگر صبر كنند و ساكت بمانند، يا آنكه ناراحتى كنند به هر حال جايگاهشان آتش است، همانگونه كه خداوند در جاى ديگر فرموده است:

(اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ) «1» يعنى: (وارد جهنّم شويد صبر كنيد يا صبر نكنيد براى شما يكسان است).

امّا از نظر لغت «معتب» كسى است كه درخواست رضايت ميكند، و در خواستش نيز پذيرفته ميشود.

و نيز گفته شده است معناى عتاب آنست كه اگر استغاثه كنند كسى به فريادشان نخواهد رسيد.

(وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ) يعنى براى آنان همقرينانى از شياطين، آماده

__________________________________________________

(1) سوره طور

16 آيه 52.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 45

ساختيم، از مقاتل نقل شده است.

دستور داشتند با همقرينان راستين همقرين گردند ولى با آنان همنشينى نكردند، ما نيز بجاى آنان بهمنشينانى بد از جنّ و انس گرفتارشان ساختيم خداوند بزرگ هم آنان را بخاطر مخالفتى كه با فرمانش نمودند گرفتار ساخت و نظير اين آيه اى است (وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ) «1» يعنى: (هر كس از ياد خدا رو گرداند، شيطانى برايش آماده سازيم كه قرين او باشد).

از حسن روايت شده است كه معنى آيه آنست كه چون استحقاق عذاب يافتند، ميان آنان و همنشينان بد فاصله نشديم.

(فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ) يعنى: آنچه در اختيارشان بود از امور دنيا برايشان زينت دادند تا دنيا را بر آخرت ترجيح دادند، و براى دنيا كار كردند، و نيز در گوش آنان خواندند كه نه پس از مرگ زنده شدنى هست و نه مكافاتى در كار ميباشد.

از حسن و سدى نقل شده كه اين همنشينان بد امر آخرت را بآنان چنين معرّفى كردند كه نه بهشتى وجود دارد نه جهنّمى نه بر انگيخته شدنى در كار است نه حسابى، و نيز دنيا را براى ايشان زينت داده بجمع اموال و ترك امور خيريه واميدارند.

از فراء نقل شده است منظور از ما بين ايديهم اعمال زشتى است كه مرتكب شده و از پيش براى خود فرستاده اند، و منظور از ما خلفهم سنتهايى است كه براى نسلهاى آينده پس از خود بجاى گذاشته اند.

__________________________________________________

(1) سوره زخرف 43 آيه 36.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22،

ص: 46

(وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ) يعنى: وعده هاى الهى و عذاب بر آنان ثابت گرديد.

(فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ) يعنى وارد بر امتهايى مانند خود شدند كه پيش از آنان بودند و به پيروى از آنان تكذيب نمودند، و بخاطر عصيانگرى كه داشتند عذاب آنان واجب شد، و سپس خداوند، در باره آنان فرمود كه:

(إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ) يعنى: نعمتهاى بهشتى و بهشت را از دست دادند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 47

حم سجده- آيات 26- 30

[سوره فصلت (41): آيات 26 تا 30]... ص : 47

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذاباً شَدِيداً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ (27) ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (28) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ (29) إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30)

ترجمه آيات:... ص : 47

كافران گفتند: باين قرآن گوش فرا ندهيد، و بهنگام قرائت قرآن حرفهاى بيهوده و سر و صدا ايجاد كنيد تا بر آنان پيروز گرديد.

27- بزودى عذابى دردناك بكافران خواهيم چشانيد، و بخاطر بدترين گناهى كه دارند- كفرشان- به بدترين شكلى آنان را مكافات خواهيم داد.

28- اينست سزاى دشمنان خدا كه آتش جهنّم است، و كافران بسزاى انكار آيات قرآنى ما در آن منزلى هميشگى خواهند داشت.

29- در آنجا كافران گويند: پروردگارا آن شيطانهاى جنّى و انسى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 48

كه ما را گمراه ساختند بما نشان بده تا آنان را لگدكوب سازيم و بپائين ترين درجات جهنّم فرستيم.

30- كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست و سپس بر اين گفته پا بر جا ماندند فرشتگان بر آنان نازل گردند كه نترسيد و اندوه بخود راه ندهيد، و شما را به بهشت موعود مژده باد.

لغات آيات:... ص : 48

در آيه 26 كلمه «اللغو» بكلامى گفته ميشود كه هيچ معنايى از آن استفاده نميشود، و الغاء كلمه از نظر نحوى بمعنى اسقاط عمل آن كلمه است گفته ميشود لغى يلغى و يلغو لغوا و لغى يلغى لغا، يعنى: از بيهوده سخن گفتن و وطى كلام نموده حرف توى حرف آورد.

اعراب آيات:... ص : 48

در آيه 38 «ذلك» مبتداء و «جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ» خبر آنست و كلمه «النّار» بدل است از جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ، و جايز است كه النّار تفسير باشد، مثل آنكه گفته شده است جزاى دشمنان خدا چيست؟ كه در پاسخ گفته ميشود، آتش است، زجاج گفته است «لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ» يعنى: لهم فى النّار دار الخلد، و آتش همان خانه ابدى است همانگونه كه مى گويى: «و لك فى هذه الدّار دار سرور» و منظور تو از دار دوّمى همان دار اوّلى است همان گونه كه شاعر گفته است:

(اخور غائب يعطيها و يسألها يأبى الظّلامة منه النوفل الزّفر) «1» __________________________________________________

(1) يعنى: (برادر بخششها كه عطايا ميدهد، و از او بخشش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 49

بنا بر اين (لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ) از باب تجريد است و محلّ ان لا تخافوا منصوب است و تقدير چنين است (تتنزّل عليهم الملائكه بان لا تخافوا) پس از آنكه باء حذف شد ان لا تخافوا بفعل وصل شد و فعل او را نصب داد.

معنى آيات:... ص : 49

(وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا) سپس خداوند بدنبال ياد آورى حالت كفّار از قول آنان نقل ميفرمايد كه: بزرگان كفّار به پيروان خود يا بعضى از آنان به بعضى ديگر از كفّار قريش گفتند.

(لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ) يعنى: به اين قرآنى كه محمّد (ص) ميخواند گوش فرا ندهيد.

(وَ الْغَوْا فِيهِ) يعنى: با گفتن سخنان بيهوده و باطل با آن مبارزه كنيد (لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ) تا با سخنان بيهوده و باطل بر او پيروز گرديد، و يارانش نتوانند سخنش را بشنوند.

گفته شده است حرف تو حرف بياوريد و با سر

و صدا و صوت، زدن سخنانش را خنثى كنيد.

از مجاهد نقل شده است كه بعضى گفته اند يعنى: صداهاى خود را با خواندن اشعار و رجز خوانى روبرويش بلند كنيد.

از ابن عبّاس و سدى نقل شده است: پس از آنكه از معارضه با قرآن

__________________________________________________

(ميخواهند و حاضر نيست بكسى ستم كند زيرا كه او مردى بخشنده و بزرگوار و با تحمّل است) كه در اين شعر منه براى تجريد است باين معنى كه يأبى الظّلامة مثل النّوفل و الزّفر و در آيه نيز (لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ) فيها براى تجريد است يعنى خانه آتش براى آنان خانه هميشگى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 50

عاجز شدند حيله اى بكار زدند كه نگذارند ديگران از قرآن استفاده كنند، و بيكديگر سفارش ميكردند كه گوش بقرآن ندهند، و هنگامى كه خوانده مى شود سر و صدا راه بيندازند، آن گاه خداوند باين كافران وعده عذاب داده فرمود:

(فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذاباً شَدِيداً) و اين عذاب يا عذاب دنيايى است كه عبارت باشد از اسارت و كشته شدن در جنگ بدر، و بعضى هم گفته اند كه اين عذاب شديد عذاب آخرت است. (وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ) يعنى: آنان را به زشتترين مكافاتها در مقابل زشتترين گناهانشان كه كفر و شرك گرفتار خواهيم ساخت و اينكه مكافات بدترين اعمال آنان را بيان كرد، براى آنكه در شكنجه آنان مبالغه شود، و گفته شده است كه معنايش آنست كه آنان را بخاطر بدترين اعمالشان كه گناهانشان باشد نه چيزهاى ديگر، آنان را مكافات خواهيم نمود (ذلِكَ) يعنى: اين عذابها كه براى كافران وعده داديم.

(جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ) اين

عذابها مكافات دشمنان خدا است كه به وسيله كفر و عصيان با خدا دشمنى ورزيده، و با پيامبران و مؤمنين دشمنى مينمايند.

(النَّارُ) كه اين مكافات عبارت است از آتش جهنّم و سكونت در آن.

(لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ) يعنى: جهنّم منزل هميشگى و ابدى آنان است (جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ) يعنى: اين عقوبت بخاطر آنست كه منكر ميشدند قرآن از طرف خدا باشد، بنقل از مقاتل.

(وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا) يعنى: كافران بزودى در آتش خواهند گفت:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 51

(رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ) منظور از گمراه كنندگان ابليس و قابيل «1» پسر آدم است كه اوّلين كسى بود كه گناه را روى زمين ايجاد كرد، و همين معنى از على (ع) روايت شده است و گفته شده است كه مراد از اين گمراه كنندگان هر فردى است از جنّ و انس كه راه و روش كفر و گمراهى را ايجاد كرده اند، منظور از الذّين جنس جنّ و انس است، همانگونه كه در آيه «وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ» «2» منظور شخصى معيّن نيست بلكه منظور جنس كسانى است كه مرتكب فاحشه خواهند شد.

(نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ) از آنجا كه با اين گمراه كنندگان دشمنند و بعلّت آنكه آنان را گمراه ساخته اند كينه آنان را سخت به دل گرفته اند آرزو ميكنند كه آنان را در دركات پائين آتش زير پاى خود اندازند و نيز گفته اند منظور جهنّميان آنست كه اين دو گمراه كننده را زير لگد انداخته پايمالشان سازند تا خوار شده جزء افراد پست و ذليل شوند.

ابن عبّاس گويد: كفّار

ميگويند: گمراه كنندگان را پائين تر از ما اندازيد تا عذابشان از ما سخت تر باشد.

پس از آنكه خداوند از عذاب كافران سخن گفت، بدنبال آن از بشارت مؤمنين ياد كرده فرمود:

(إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ) يعنى: كسانى كه خدا را بيگانگى شناختند

__________________________________________________

(1) تفسير صافى ج 2 صفحه 499 چاپ اسلاميه و در كتاب كافى از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه اين دو گمراه كننده از جنّ و انس اولى و دوّمى بوده اند و فلان شيطان بوده است، سپس مرحوم فيض ميفرمايد: شايد جهتش آن باشد كه ولد الزّنا از نطفه زنا كار و شيطان مشتركا ايجاد ميشود.

(2) سوره نساء 4 آيه 21 [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 52

و بزبانشان اعتراف نمودند، و پيامبرانش را تصديق كردند.

(ثُمَّ اسْتَقامُوا) از مجاهد نقل شده است، يعنى: ادامه دادند به اين عقيده و اعتراف كه پروردگارشان خداى يكتا و بى شريك است.

و از ابن عبّاس و حسن و قتاده و ابن زيد نقل شده است كه يعنى بر اداى فرائض الهى و عبادت پروردگار استقامت ورزيدند.

و بعضى گفته اند يعنى: همانگونه كه در گفتار استقامت نمودند در اعمال نيز استقامت بخرج دادند.

از ابن مسلم نقل شده است كه سپس بمقتضاى اعتراف به ربوبيّت الهى بر عبادتش استقامت نمودند.

و از انس روايت شده است كه رسول خدا (ص) اين آيه را بر ما خواند و سپس فرمودند: كسانى گفتند كه پروردگار ما خدا است ولى بيشتر آنان بعدا كافر شدند، هر كس اين اعتراف را تا دم مرگ داشته باشد از كسانى است كه بر اين عقيده استقامت نموده است.

محمّد فضيل روايت ميكند

از حضرت ابو الحسن الرّضا (ع) پرسيدم كه استقامت چيست؟ فرمودند: استقامت بخدا سوگند همين ولايتى است كه شما شيعيان داريد «1».

__________________________________________________

(1) نور الثّقلين جلد 4 صفحه 546 بنقل از اصول كافى از محمّد بن مسلم روايت شده است كه: (از حضرت صادق (ع) درباره اين آيه پرسيدم: (الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا...) فرمودند: يعنى كسانى كه بر امامان يكى پس از ديگرى استقامت ورزيدند (ملائكه بر آنان نازل ميشود كه نترسيد و اندوه به خود راه ندهيد و بشارت باد شما را بآن بهشتى كه بشما وعده داده ميشد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 53

(تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ) از مجاهد و سدى و حضرت صادق (ع) روايت شده است آمدن فرشتگان بهنگام مرگ است.

و از حسن و ثابت و قتاده نقل شده است كه بهنگام بيرون آمدن مؤمنين- از قبرها در محشر فرشتگان به استقبال آنان مى آيند و از طرف خدا به آنان بشارت ميدهند.

و از جبائى و ابن مسلم است كه آمدن فرشتگان در قيامت است.

و از وكيع بن جراح است كه بشارت در سه مورد ميباشد، بهنگام مرگ در قبر، و هنگام بر انگيختن از قبر. «1»

(أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا) يعنى: فرشتگان ميگويند: نترسيد از عذاب خدا، و اندوه بخود راه ندهيد كه ثواب از دستتان رفته است.

__________________________________________________

(و نيز در همان كتاب صفحه 547 بنقل از تفسير علىّ بن ابراهيم:

(سپس از مؤمنين و شيعيان امير المؤمنين (ع) ياد كرده ميفرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا) يعنى: بر ولايت امير المؤمنين (ع) استقامت نمودند (تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ) فرشتگان به هنگام مرگ بر آنان نازل ميشوند

(كه نترسيد و اندوه بخود راه ندهيد و بشارت باد شما را به بهشت موعود ما در دنيا و آخرت دوستان شما هستيم) يعنى ما در دنيا شما را از شياطين حفظ ميكرديم و بهنگام مرگ نيز...

(1) تفسير برهان ج 4 ص 111-: (از ابى بصير روايت شده است كه از حضرت باقر (ع) درباره اين آيه: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا...» پرسيدم؟ فرمود:

منظور از اين آيه بخدا همان راهى است كه شما داريد، اگر آنان هم بر طريقه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 54

از عكرمه و مجاهد است كه نترسيد از آنچه كه از امور آخرت در پيش داريد و غصّه پشت سر گذاشته ها را از اهل بيت و اولادتان نخوريد.

از عطاء بن ابى رياح است كه نترسيد و بخود اندوه راه ندهيد كه گناهانى انجام داده ايد، زيرا كه من گناهانتان را خواهم بخشيد.

و نيز گفته شده است كه خوف مربوط بآينده است، و حزن مربوط بگذشته ميباشد، و معنى چنين است كه از حوادث آينده نترسيد، و براى گذشته نيز اندوه نخوريد، و اين نهايت درجه مطلوب مؤمن است.

(وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ) يعنى همان بهشت موعودى كه در دنيا بزبان پيامبران الهى بشما مژده داده ميشد.

__________________________________________________

(حقّ استقامت ميورزيدند از دست ما آبى گوارا مينوشيدند، گفتم: چه هنگام فرشتگان بر آنان نازل ميشوند كه «نترسيد و شما را به بهشتى كه وعده داده شده ايد مژده ميدهيم، و ما در دنيا و آخرت دوستان شما هستيم؟ فرمودند بهنگام مرگ و روز قيامت).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 55

حم سجده- آيات 31- 35

[سوره فصلت (41): آيات 31 تا 35]... ص : 55

اشاره

نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ

الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ (32) وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (33) وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34) وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (35)

ترجمه آيات:... ص : 55

ما در دنيا و آخرت دوستداران شمائيم، در بهشت هر چه دلتان خواسته باشد و آنچه آرزو كنيد موجود است.

32- عطايى كه از جانب پروردگار مهربان براى شما فرود آمده است.

33- چه كسى خوش سخن تر از آنست كه بسوى خدا فرا خواند، و كار شايسته انجام داده بگويد: من از مسلمانان هستم.

34- بدى و خوبى يكسان نيست، به بهترين وجهى ديگران را از خود دفع كن، كه ناگهان خواهى ديد آن كسى كه ميان او و تو دشمنى بوده است گويى دوستى است مهربان.

35- و اين موهبت داده نشود مگر به صابرين، و اين روحيه را نخواهند داشت جز افرادى كه داراى بهره اى بزرگ هستند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 56

اعراب آيات:... ص : 56

نزلا منصوب است بنا بر مصدريت و تقديرش چنين است: (انزلكم ربّكم فيما تشتهون نزلا) و نيز جايز است كه منصوب باشد بنا بر حاليت كه تقديرش چنين باشد: (و لكم فيها ما تشتهى بانفسكم منزلا نزلا) همانگونه كه ميگويند:

(جاء زيد مشيا اى ماشيا) و بهر حال در هر دو وجه بايد نزلا را مصدر گرفت.

ابو على گفته است نزلا دو احتمال دارد:

1- آنكه نزلا جمع نازل باشد مثل قول شاعر:

(ان تركبوا فركوب الخيل عادتنا او تنزلون فانا معشر نزل)

و بنا بر اين حال است از ضمير «تدعون» يعنى: (ما تدّعون من غفور رحيم نازلين).

2- آنكه منظور از نزلا غذايى باشد كه براى واردين و مهمانان تهيّه ميگردد، و حال است از ما تدعون اى لكم ما تدعون نزلا من غفور رحيم كه من غفور رحيم هم صفت نزل باشد و در نزل ضميرى است كه به نزلا

بر ميگردد.

و قولا در آيه بعدى منصوب است بنا بر اين كه تفسير باشد، در جمله و لا السّيئه لا زائده مؤكّده است كه براى تبعيد مساوات آمده است يعنى:

هيچگاه حسنه با سيّئه برابر نيست.

معنى آيات:... ص : 56

سپس خداوند بزرگ نقل ميفرمايد كه فرشتگان بمؤمنينى كه استقامت نموده اند ميگويند: (نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ)

يعنى: ما فرشتگان ياران و دوستان شما هستيم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 57

(فِي الْحَياةِ الدُّنْيا)

در دنيا كارمان اين بود كه از طرف پروردگار خيرات را بشما ميرسانديم.

(وَ فِي الْآخِرَةِ)

مجاهد گويد: يعنى در آخرت هم از شما جدا نخواهيم شد تا شما را وارد بهشت كنيم.

و گفته شده است يعنى: ما در دنيا كارمان نگهبانى از شما با انواع كمكها بود، و در آخرت با انواع اكرام و پاداش با شما همراهى ميكنيم.

و از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه ما در دنيا دوستان شما هستيم و شما را حفظ ميكنيم، و بهنگام مردن و در آخرت نيز همراه شما هستيم (وَ لَكُمْ فِيها)

يعنى: در آخرت.

(ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ)

يعنى: آنچه كه از نعمتها دلتان ميخواهد و آنچه كه از منافع آرزو داريد.

(وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ)

آنچه كه آرزو ميكنيد بآن خواهيد رسيد زيرا خداى بزرگ براى شما چنين خواسته است.

از ابن زيد است كه مراد از ما تشتهى انفسكم بقاء است، زيرا آنان ميل داشتند در دنيا باقى باشند، يعنى: براى شما در آخرت آن بقايى خواهد بود كه ميل داشتيد، و براى شما هست آن نعمتهايى كه آرزويش را داشتند.

(نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ) يعنى: اين بهشت موعود علاوه بر جلالتى كه خود

دارد جلالتى هم از نظر عطا كننده اش دارد، زيرا اين نعمتها عطائى است براى شما و رزقى است از سوى پروردگارى كه بخشنده گناهان و پوشنده عيبها است و نسبت به بندگانش مهربان ميباشد، بنا بر اين در مذاق شما گواراتر بوده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 58

شادى شما را كاملتر خواهد ساخت.

حسن گويد: فرشتگان منظورشان اينست كه تمام اين نعمتها از پروردگار است نه از ما، و در اين آيه بشارتى است براى مؤمنين كه فرشتگان آنان را دوست دارند، و بشارت است به اينكه ملائكه نزد كسانى كه بر اطاعت خدا استقامت دارند رفت و آمد ميكنند، و بخاطر همين استقامت است كه فرشتگان هميشه همراه دوست مؤمن خود هستند.

(وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً؟) در ظاهر استفهام است «ولى استفهام حقيقى نيست بلكه استفهام انكارى است» و منظور از آن نفى است و تقديرش چنين است، هيچكس خوش سخن تر از كسى كه مردم را به سوى طاعت الهى دعوت ميكند نميباشد، و اضافه نموده است كه داعى بسوى خدا عمل نيك هم انجام دهد.

(وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ) يعنى با اين اوصاف ميگويد: من از تسليم شدگان هستم كه تسليم و منقاد فرمان الهى ميباشم.

از حسن و ابن زيد و سدى است كه: معنايش اينست كه ميگويد: من از جمله مسلمانان هستم همانگونه كه ابراهيم گفت: (وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ) و اين دعوت كننده بسوى خدا رسول خدا (ص) است.

از مقاتل و جماعتى از مفسّرين نقل شده است كه اين داعى بسوى خدا امامان (ع) هستند كه مردم را بسوى حقّ

فرا ميخوانند.

و از عايشه و عكرمه نقل شده است كه داعيان بسوى خدا، مؤذنين هستند «1».

__________________________________________________

(1) تفسير برهان ج 4 ص 111- (ابن شهر آشوب از ابن عباس از پيامبر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 59

و در اين آيه گفتار كسى كه ميگويد: «من انشاء اللَّه مؤمن هستم» ردّ ميشود، زيرا اين گفتار نوعى خورده گيرى است بر كسى كه در اين آيه ميفرمايد «إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» «1».

و نيز در اين آيه دلالت است بر اينكه دعوت بسوى دين از بزرگترين عبادات و واجب ترين واجبات است، و نيز دلالت دارد بر اينكه داعى الى اللَّه بايد بعلم خود عمل كند، تا مردم زودتر از او بپذيرند، و بگفتارش بيشتر اعتماد كنند، سپس خداوند فرمود:

(وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ) بعضى گفته اند يعنى: ملّت نيكوى اسلام با ملّت پست كفر مساوى نيستند.

و بعضى گفته اند: يعنى اعمال نيكو با اعمال زشت برابر نيست.

و بعضى گفته اند: خصلت هاى نيك با صفات زشت برابر نيستند، بنا بر اين صبر و غضب برابر نبوده، بردبارى و جهل، مدارا و خشونت، عفو و بدى صفاتى هستند كه با يكديگر برابر نميباشند.

سپس خداوند بزرگ صفات و ملكات مدارا و سازش و نيكى را كه: براى دعوت كننده لازم است بيان كرده ميفرمايد:

(ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) و پيامبر خدا (ص) را مورد خطاب قرار داده

__________________________________________________

(خدا (ص) روايت ميكند كه فرمودند: على پس از من باب هدايت و دعوت كننده بسوى پروردگار من است و اوست صالح المؤمنين و همو است «مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً»...).

(1) زيرا دستور انشاء اللَّه گفتن مربوط

بكارهايى است كه انسان ميخواهد در زمان آينده انجام دهد (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ- كهف 18) و اين مورد خبر است از ما وقع نه آينده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 60

ميفرمايد: با حقّت باطل آنان را، و با حلم و بردباريت نادانى، و با عفوت بديهاى آنان را پاسخ بده.

(فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ) يعنى: هر گاه تو دشمنان خودت را بنرمى و مدارا پاسخ دادى دشمنى كه از نظر مذهبى با تو خصومت داشت بصورت دوستى مهربان از نظر دينى، و فاميلى عزيز از نظر نسب در خواهد آمد.

از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه حسنه تقيّه و سيّئه سر فاش نمودن است «1».

(وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا) يعنى: اين اعمال و اين حالت را، كه پاسخگويى بديها بوسيله خوبيها است بخود نخواهد گرفت مگر صابران كه خشم خود را فرو نشانده، و بديها را تحمّل ميكنند، و نيز از حضرتش روايت شده است: مگر كسانى كه در دنيا بر اذيت و آزارها صبر نموده اند.

(وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ) يعنى: اين خصلت كه ياد شد، داده نخواهد شد مگر با فرادى كه داراى بهره اى بزرگ از عقل و نظر باشند.

بعضى هم گفته اند اين صفات را نخواهند داشت مگر كسانى كه داراى بهره اى فراوان از ثواب و خيرات هستند.

__________________________________________________

(1) تفسير برهان ج 4 ص 111: (از حضرت صادق (ع) درباره اين آيه روايت شده است كه فرمودند: حسنه تقيه و راز دارى است و سيّئه عبارت است از افشاى اسرار، و

در معنى «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» فرمودند: يعنى با تقيّه كه روش نيكو است از خود دفاع كن...).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 61

و بعضى هم گفته اند: بهره فراوان بهشت ميباشد.

و قتاده گفته است يعنى: اين خصلت را نخواهد داشت مگر آن كس كه بهشت بر او واجب شده باشد.

و از حضرت صادق (ع) روايت شده است

«و لا يلقّاها الّا ذو حظ عظيم»

به اين معنى است «و لا يلقّاها الّا كلّ ذى حظّ عظيم».

نظم آيات:... ص : 61

آيه «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ...» بما قبلش كه آيه «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ» باشد اتّصال دارد، گويا كه گفته است: آيا از روگردانى كفّار در شنيدن قرآن و سفارشاتى كه بيكديگر ميكنند كه وسط قرآن سر و صدا راه اندازيد تعجّب نميكنيد؟ با اينكه هيچ گوينده اى خوش سخن تر از محمّد (ص) نيست، شما را بهمان آفريدگارى كه اقرار ميكنيد خالق شما است دعوت ميكند، و همانگونه كه شما را بسوى دين خدا فرا مى خواند خودش نيز بدان عمل ميكند، بنا بر اين از هر لحاظ از تهمت پاك ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 62

حم سجده- آيات 36- 4

[سوره فصلت (41): آيات 36 تا 42]... ص : 62

اشاره

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (36) وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37) فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ (38) وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (39) إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (40)

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ (41) لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (42)

ترجمه آيات:... ص : 62

اگر وسوسه اى از شيطان بر تو وارد شود، بخدا پناه ببر كه او است شنوا و دانا.

37- از نشانه هاى عظمتش شب و روز و ماه و خورشيد است، براى ماه و خورشيد سجده نكنيد، در پيشگاه خداوندى سجده كنيد كه آنان را آفريده است، اگر شما ميخواهيد آفريدگار خود را بپرستيد.

38- اگر سركشى كنند آنان كه نزد پروردگارت هستند شب و روز او را ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 63

تسبيح نمايند، و هيچگاه خسته نخواهند شد.

39- يكى از آيات خداوند آنست كه زمين را افسرده مى بينى، ولى آن گاه كه آب بر آن نازل كرديم بحركت در آمده رشد كند، همان خدايى كه زمين مرده را زنده ميكند، زنده كننده مردگان است، و او بر هر كارى توانايى دارد.

40-

كسانى كه در آيات ما راه باطل را پيش گيرند بر ما پوشيده نيستند آيا كسى كه در آتش مى افتد بهتر است يا كسى كه روز قيامت با امن و امان خواهد آمد، هر چه ميخواهيد انجام دهيد، خدا نسبت بكارهاى شما بصيرت دارد 41- آنان كه پس از آمدن قرآن بآن كافر شدند- عذاب خواهند شد- و قرآن كتابى است با ارزش.

42- در قرآن به هيچ وجه باطل راه ندارد و از سوى پروردگارى حكيم و ستوده فرود آمده است.

لغات آيات:... ص : 63

نزغ بمعنى تحريك بسوى فساد است، گفته ميشود نزغ ينزغ و فلان ينزغ فلانا يعنى او را تحريك نموده بسوى فساد ميكشاند، و در آيه 40- يلحدون بمعنى آنست كه از حقّ بسوى باطل توجّه پيدا كرده است و لحد يلحد نيز بهمين معنى است، و در آيه 41 «كفروا بالذكر» منظور از ذكر قرآن دلائل و احكام شرعيه يادآورى ميشود.

اعراب آيات:... ص : 63

إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ، اما مركّب است از ان شرطيه و ماء زائده كه بمنظور تأكيد آمده است، و بخاطر همين تأكيد شباهت به قسم پيدا كرده است، و لذا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 64

نون تأكيد داخل فعلش شده است.

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ» ان از حروف مشبّهة للفعل است كه خبرى براى دو آيه نيامده است، و تقدير آن چنين است «انّ الذّين كفروا مبتدا و خبرش معذّبون است، كه خبرش حذف شده است، و نيز جايز است، «أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ» را خبرش بگيريم.

معنى آيات:... ص : 64

سپس خداوند به پيامبرش دستور داده است، كه هر گاه شيطان ناراحتش ميكند و طاقتش سر ميآيد بخدا پناه برد و ميگويد:

(وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ) يعنى: هر گاه شيطان، ميخواهد وسوسه اى در دلت ايجاد كند.

(فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ) از شرّش بخدا پناه ببر تا در امان باشى «1».

(إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) اين آيه در آخر سوره اعراف تفسير شده است.

(وَ مِنْ آياتِهِ) سپس خداوند دلائل توحيد را ياد آورى نموده ميفرمايد جز برهانهايى كه بر يكتايى خداوند دلالت دارد، و از ادلّه اى كه صفات خدايى را بيان ميكند، و خالق را از مخلوقات كاملا جدا ميسازد.

(اللَّيْلُ وَ النَّهارُ) رفت و آمد شب و روز است كه چگونه در شب خورشيد

__________________________________________________

(1) خصال صدوق ج 2 ص 610 ضمن حديث اربعمأة از حضرت على عليه السّلام روايت شده است كه: (هر گاه شيطان نسبت بشما وسوسه ايجاد كرد بخدا پناه برده (يعنى بگويد:

اعوذ باللَّه من الشّيطان الرّجيم)

و سپس بگويد

(آمنت باللَّه مخلصاً له الدّين)

. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22،

ص: 65

اشعّه طلايى خود را از بساط زمين جمع ميكند، و در روز دوباره اشعه حيات بخش خود را روى كره خاكى ميگستراند، و با برنامه اى ثابت و تدبير و نظامى مستمر رفت و آمد ميكنند.

(وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ) خورشيد و ماه هر كدام با نورى مخصوص بخود، و تدبيراتى كه در آنان شده است، و رفت و آمدى كه در فلك دارند.

(لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ) ماه و خورشيد هر چند كه داراى فوائد بسيارى هستند، ولى حقّ نداريد براى آنها سجده كنيد، زيرا اينان خود مخلوقى هستند چون شما و آفريدگار نيستند.

(وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ) براى خدايى سجده كنيد كه آنان را آفريده و ايجاد فرموده است، و اينكه گفته شده است «خلقهن» بدو جهت.

1- آنكه ضمير غير ذوى العقول را مؤنّث ميآورند، مى گويى «هذا كبا شك فسقها» و اگر هم خواسته باشى ضمير را جمع مؤنّث ميآورى و مى گويى:

«فسقهنّ».

2- آنكه ضمير بمعنى آيات برگردد، زيرا گفته است: «و من آياته هذه الاشياء و اسجدوا اللَّه الّذي خلقهنّ.

(إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ) اگر منظورتان از عبادت خدا است، بنا بر اين براى خدا سجده كنيد نه براى چيزهاى ديگر. (فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا) اگر از پرستش خداوند سرباز زدند.

(فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ) يعنى فرشتگان شب و روز خداوند را عبادت ميكنند و خسته هم نميشوند، و در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 66

عبادت هم سست نخواهند شد، اين آيه در سوره اعراف تفسير شده است.

از ابن عبّاس و قتاده و ابن مسيب روايت شده است

كه جاى سجده در اين آيه «وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ» است.

و از ابن مسعود و حسن نقل شده است كه جاى سجده «إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» است، و اين قول مختار ابى عمرو بن العلا است و از ائمّه ما (ع) هم همين نقل شده است «1».

(وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً) يعنى: جزء دليلهايى كه بر ربوبيت پروردگار متعال دلالت دارد آنست كه زمين را پژمرده بينى.

از قتاده و سدى نقل شده است كه حالت زمين افسرده و پست است و بعضى هم گفته اند: يعنى: زمين مرده و خشك و بى گياه است.

ازهرى گويد: هنگامى كه زمين خشك شود و باران نبارد بآن خاشعه گويند.

(فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ) يعنى پس از آمدن باران زمين بجنب و جوش آيد و گياهانش برويد و پيش از روئيدن گياهان باد كند و بلند شود.

از كلبى نقل شده كه گفته شده است با روئيدن گياهان بحركت در آيد و با رشد گياهان زمين باد كند.

__________________________________________________

(1) نور الثّقلين جلد 4 صفحه 551 بنقل از جوامع الجامع: «موضع سجده بنظر شافعى «تعبدون» است و از ائمّه ما (ع) هم همين نقل شده است، اما از نظر ابى حنيفه موضع سجده «يسأمون» است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 67

(إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى ) يعنى: كسى كه بوسيله فرستادن باران زمين مرده را زنده ميكند، در آخرت نيز همين طور مردگان را زنده خواهد نمود.

(إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ) و تواناى بر هر كار است.

(إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا) يعنى: كسانى كه از ايمان بآيات ما سرباز

ميزنند، از نظر ما پنهان نخواهند شد، و از خودشان و گفتار و كردار ايشان آگاهيم، و اين يك نوع تهديد بعذاب است.

از قتاده و ابن زيد و سدى نقل شده است كه در اين باره گويند: معنى الحاد در آيات خدا همان كف زدنها و صوت زدنهايى است كه بهنگام قرائت قرآن انجام ميدادند.

از مجاهد نقل شده است كه الحاد در آيات عبارتست از جابجا كردن آيات، و گذاشتن آن در جايى كه مربوط بآن نيست.

از ابن عبّاس روايت شده است بعضى از مفسّرين گفته اند كه منظور از آيات اينجا دليلهايى است بر توحيد، و الحاد در اين ادلّه عبارت است از انحراف از آن و ترك استدلال با آن.

سپس خداى بزرگ بعنوان استفهام انكارى و سرزنش نمودن آنان در كارهاى زشتشان و بمنظور تهديدشان ميفرمايد:

(أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ؟) آيا اين مردم سركش كه در آتش مى افتند بهترند يا آن كسانى كه روز قيامت در حالى كه مؤمن هستند از عذاب الهى در امان ميباشند، و اين استفهام استفهام تقرير است باين معنى كه هرگز اين افراد مساوى نيستند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 68

بعضى گفته اند منظور از كسى كه در آتش مى افتد ابو جهل است و كسى كه روز قيامت در امان خواهد آمد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است «1».

از مقاتل روايت شده است كه گفته اند شخصى كه روز قيامت، در امان خواهد آمد عمّار ياسر است.

عكرمه گويد: بهتر آنست كه بگوئيم: آيه عموميت دارد و منظور از آن مؤمنين- و كافران است.

(اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ) لفظ

اين عبارت، امر است ولى معنايش تهديد به عذاب است يعنى: اينك كه دانستيد اين دو نفر با يكديگر مساوى نيستند هر يك از شماها از دو امر هر كدام را كه ميخواهد برگزيند، و معلوم است كه انسان عاقل در آتش افتادن را اختيار نخواهد نمود، و هنگامى كه در آتش رفتن را انتخاب ننمود قهرا بايد به آيات الهى ايمان آورده در برابر قرآن سرسختى نشان ندهد.

(إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) يعنى: خدا نسبت باعمال شما بينا است، و از آن آگاه بوده چيزى بر او پوشيده نخواهد بود.

سپس خداوند در حالى كه آنان را سرزنش ميفرمايد خبر ميدهد كه:

(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ) كسانى كه پس از نزول قرآن نسبت

__________________________________________________

(1) شواهد التنزيل حسكانى جلد 2 صفحه 129: (از مجاهد از عبد اللَّه بن عبّاس روايت شده است كه آيه: «أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ» منظور از آن وليد بن مغيره است و منظور از آيه «أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ» يعنى از عذاب و خشم الهى در امان است، و اين شخص على بن ابى طالب ميباشد و جمله اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ وعده عذاب است براى دشمنان على (ع).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 69

بآن كفر ورزيدند «بمكافات خود خواهند رسيد».

در اينجا خبران نيامده است و تقديرش چنين است «انّ الذّين كفروا بالذّكر يجازون بكفرهم» ابى عمرو بن علا گفته است خبران در آيه 44 «أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ» است، و بعضى هم گفته اند:

(وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ) در موضع خبر است، و تقديرش چنين است:

(الكتاب الذى جاءهم عزيز) يعنى اين قرآن

كه براى آنان آمده است بى مانند است، و هاء ضمير در انّه بقرآنى كه ذكر است باز ميگردد، و معنى اينطور ميشود اين ذكر كتابى است بى مانند كه هيچكس نميتواند مانندش بياورد.

و بعضى هم گفته اند: قرآن عزيز است چون خداوند عزتش بخشيده و او را از تغيير و تبديل و تحريف حفظ فرموده است.

و ابن عبّاس گفته است: عزيز است يعنى: در پيشگاه خداوند عظيم است و محترم.

(لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) گفته اند كه درباره راه نداشتن باطل در قرآن پنج نظر است:

1- باطل شيطان است و معنايش اينست كه شيطان نميتواند از آن حقّى بكاهد يا باطلى بر آن بيفزايد، و اين نظر از قتاده و سدى نقل شده است 2- از ابن عبّاس و كلبى و مقاتل است كه يعنى: كتابهايى كه قبل از قرآن بوده اند قرآن را باطل نميسازند، و نيز بعد از آن هم كتابى نخواهد آمد كه قرآن را باطل سازد و آن را نسخ كند.

3- از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) است: باين معنى كه خبرهايى قرآن از گذشته داده است در آن باطل نبوده، و نيز خبرهايى كه از آينده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 70

ميدهد حقّ است، و باطل در آن راه نخواهد داشت، بلكه تمام اخبار قرآن موافق واقع ميباشد.

4- از حسن است يعنى: نه از اوّل نزول قرآن باطل در آن راه دارد و نه در آخر نزول آن.

5- به هيچ وجه در قرآن باطل راه ندارد، بنا بر اين در الفاظش تناقض نيست، در اخبارش دروغ نيست، كسى نميتواند با قرآن معارضه

كند، و بر آن زياد نخواهد شد، و تغيير و تبديل در آن راه نداشته خداوند آن را حفظ فرموده تا روز قيامت براى مكلّفين حجّت است، و مؤيّد اين معنى آيه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» است «1».

(تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ) يعنى قرآن از طرف كسى نازل شده است كه عالم بوجوه حكمت بوده شايسته حمد و ثناى بندگان ميباشد زيرا نعمتهاى بسيار بآنان داده است، كه قرآن يكى از بزرگترين نعمتهاى پروردگار براى بندگان است، بنا بر اين خداوند شايسته حمد و ثناى و سپاسگزارى است.

__________________________________________________

(1) نور الثّقلين جلد 4 صفحه 553 از حضرت باقر (ع) روايت شده است كه (... لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ... يعنى: نه از طرف تورات نه از ناحيه انجيل و نه از زبور باطلى در قرآن راه نيافته، وَ لا مِنْ خَلْفِهِ يعنى: پس از قرآن هم كتابى نخواهد آمد كه آن را باطل كند).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 71

سوره حم سجده- آيات 43- 45

[سوره فصلت (41): آيات 43 تا 45]... ص : 71

اشاره

ما يُقالُ لَكَ إِلاَّ ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ (43) وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (44) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (45)

ترجمه آيات:... ص : 71

بتو گفته نخواهد شد مگر آنچه كه به رسولان پيش از تو گفته شده است، پروردگار تو براستى صاحب آمرزش بوده، داراى عقوبتى دردناك ميباشد.

44- اگر قرآن را بزبان عجمى «غير عربى» ميفرستاديم ميگفتند: چرا آياتش «بزبان عرب بيان نشده است، آيا قرآن بزبان عجمى است با اينكه «پيامبر» عربى است؟ بگو قرآن براى مؤمنين هدايتگر و شفا بخش است، و كسانى كه ايمان نياورده اند گوشهايشان سنگين است، و نسبت بقرآن كور هستند، اين افراد گويا كه از جايى دور صدا زده ميشوند «كه نميشوند».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 72

45- بموسى كتاب «تورات» را داديم، پس در آن اختلاف ايجاد شد، و اگر نبود گفتارى كه قبلا بيان شده است «كه امّت محمّد عذاب نميشوند» عذابشان انجام گرفته بود، اينان نسبت بآنچه كه گفتيم در شكّى سخت ميباشند.

قرائت:... ص : 72

اهل كوفه غير از حفص أ أعجمى با دو همزه خوانده اند، و هشام از ابن عامر نقل كرده است كه اعجمى با يك همزه خوانده ميشود، و بقيّه قراء با يك همزه ممدوده خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 72

ابو على ميگويد: اعجمى كسى است كه فصاحت ندارد چه از عرب باشد چه از عجم، زياد با اينكه عرب بود بخاطر آفتى كه در زبانش بود به او اعجم گفتند، و به نماز ظهر عجماء گويند براى اينكه قرائت در آن آهسته است و آشكار نميشود، و جمع اعجم عجم است همانگونه كه شاعر عرب ابو زيد در شعر خود آورده است:

(يقول الخنا و ابغض العجم ناطقا الى ربّنا صوت الحمار الأجد (ع)

يعنى: فحش ميدهد و منفورترين نطقهاى عجما از نظر پروردگار صداى الاغ دماغ بريده است. عرب كسى را كه سخنش مفهوم نشود از هر صنفى كه باشد اعجم مينامد، و از اين باب است شعر ابن اخزر كه گفته است:

(سلّوم لو اصبحت وسط الاعجم بالروم او بالتّرك او بالدّيلم)

يعنى: اى سلّوم اگر در ميان مردمى عجمى قرار گيرى در روم، يا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 73

تركستان، يا ميان مردم ديلم.

در اين شعر گفته است اگر در ميان اعجم بودى و نگفته است در ميان عجمها بودى، زيرا تمام كسانى كه كه سخنش مفهوم نباشد اعجم دانسته است مثل آنكه گفته است اگر در ميان مردمى اعجم بودى.

عجم بر خلاف عرب است و عجمى خلاف عربى است و منسوب به عجم است، و اينكه در آيه اعجمى در مقابل عربى آورده شده است نه آنكه عجمى در مقابل عربى، علّتش

آنست كه اعجمى در اينكه گفتارش مفهوم نميگردد از نظر عرب مانند عجم است، بنا بر اين از اين جهت كه عرب بى فصاحت با عجم در نامفهوم بودن گفتار برابرند در اين آيه اعجمى با عربى در برابر هم آمده است كه ميفرمايد: «اعجمى و عربى».

ياء در اعجمى ياء نسبت است كه منسوب به شخص اعجمى است، كه سخنش مفهوم نيست و اين شخص هر چند ممكن است عرب باشد ولى در معنى مانند عجمى است.

و جايز است بمرد گفته شود اعجمى و منظور از آن همان اعجم باشد بدون ياء نسبت همانگونه كه گفته ميشود احمر و احمرى و داور و داورى، و اين آيه «لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ» از مواردى است كه اعجم در آن جمع بسته شده است با ياء نسبت مانند آنكه گويند: (النميرون) اگر اينطور نبود جمع بستن آن با واو و نون جايز نبود، در احمر اگر صفت باشد احمرون نميتوانى بگويى، ولى اعجمون جايز است براى همان جهتى كه گفتيم، امّا اعاجم شايسته است كه جمع مكسّر اعجمى باشد همانگونه كه مسامعه جمع مكسّر مسمعى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 74

و اين وصف «اعجم» مانند اسماء استعمال شده است و از اين قبيل است شعر شاعر كه ميگويد: «حزق يمانيه لا عجم طمطم» يعنى: شتران يمنى مربوط بشخص اعجم است كه سخنش مفهوم نميباشد، بنا بر اين لغت اعاجم از باب اجارع، و اباطح است كه جمع اجرع و ابطح ميباشد.

اما آيه شريفه «اعجمى و عربى» يعنى: قرآنى كه نازل شده عجمى و كسى كه بر او نازل شده است خودش عربى

است؟! و اعجمى و عربى هر دو مرفوعند بنا بر اينكه خبر باشند براى مبتداى محذوف (كه تقديرش چنين باشد «هذا لمنزل اعجمى و المنزل عليه عربى؟»).

و اين آيه معنايش اينست كه: اگر قرآن را بر شخصى اعجمى «كه سخنش نامفهوم است» نازل ميكرديم و او قرآن را بر آنان ميخواند باو ايمان نميآوردند.

معنى آيات:... ص : 74

(ما يُقالُ لَكَ إِلَّا ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ)

اينجا خداوند پيامبرش را تسليت داده ميفرمايد: اى پيامبر من اندوه بخود راه مده زيرا اين كافران از لحاظ تكذيب و انكار پيامبريت چيزى بتو نميگويند مگر آنچه كه به پيامبران قبل از تو گفته شده است، اين معنى از قتاده و سدى و جبائى نقل شده است.

بعضى گفته اند: يعنى خداوند بتو چيزى نگويد مگر آنچه را كه پيامبران قبل از تو گفته است، و آن عبارتست از دعوت بسوى حقّ از نظر عبادت خدا و لزوم اطاعتش، بنا بر اين قرآن با كتب آسمانى پيش از خود موافق است.

بعضى هم گفته اند كه معنى اين آيه عبارتست از آيه بعدى:

(إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ) يعنى: خداوند به مؤمنان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 75

بشارت و بكافران وعده عذاب ميدهد.

(وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا) يعنى: اگر اين كتابى را كه بر مردم ميخوانى بغير از زبان عرب بزبان ديگرى قرار ميداديم.

(لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ) ميگفتند: چرا اين قرآن بزبان عرب بيان نشده است تا آن را درك كنيم.

(أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ) يعنى: و نيز ميگفتند: كتابى بزبان عجمى، و پيامبرى عربى؟! و اين استفهام از نوع استفهام انكارى است، و معنايش

آنست كه آنان ميگفتند: كسى كه قرآن بر او نازل شده عربى است ولى كتابى كه بر او نازل گشته عجمى است، و چون اين قسمت سخت مورد تكذيبشان قرار ميگرفت خداوند بيان فرمود كه قرآن را بزبان آنان فرستاده، و پيامبر را نيز از عشيره آنان انتخاب فرموده است، تا حجّتى رساتر بر آنان، داشته جاى بهانه گيرى براى آنان باقى نماند.

(قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ) يعنى: اى محمّد بگو اين قرآن براى شما هدايت است از گمراهى، و شفاء از دردها و گفته شده است شفاء يعنى قرآن شفا بخش دلها از هر نوع شك و ترديد است، و در قرآن يقين بعنوان شفا و شك بعنوان بيمارى معرّفى شده است، همانگونه كه آيه «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ...» بدان اشاره دارد.

(وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ) يعنى آنها كه ايمان ندارند در گوششان سنگينى و ناشنوايى است، كه نميتوانند آيات قرآن را بشنوند، و از آنجا كه شنيدن قرآن بر آنان سخت است از آيات آن نيز سودى نخواهند برد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 76

و لذا مثل آنست كه از شنيدن قرآن كر هستند.

(وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى) يعنى: دلهايشان از شنيدن قرآن كور شده است.

از سدى روايت شده است هنگامى كه كافران گمراه گشتند و از فهم قرآن ناتوان بودند مثل اين ميباشد كه كور هستند.

(أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ) يعنى: همانگونه كه افرادى را كه از دور صدا ميزنند نميشنوند و نميفهمند اينان نيز نداى قرآن را نميشوند و درك نميكنند، و بدان جهت اين مثال آورده شده است كه ميزان دور

بودن افهام آنان و شدّت رويگردانى ايشان روشن شود.

و از مجاهد نقل شده است يعنى: اين اندازه قرآن از دلهايشان فاصله دارد.

و از ضحّاك روايت شده است كه روز قيامت كافران را با قبيح ترين نامهاى آنان صدا ميزنند.

(وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ) يعنى: براى موسى تورات را فرستاديم ولى در آن اختلاف نمودند كه قومى بدان ايمان آورده و قومى تكذيبش كردند، اين آيه نوعى تسليت و دلدارى است نسبت به پيامبر اسلام (ص) كه از سرپيچى و انكار قومش بسيار ناراحت نشود.

(وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ) اگر نبود كه از طرف پروردگارت سخنى رفته است كه عذاب قومت بتأخير خواهد افتاد، زيرا تا تو در ميان آنان هستى خداوند قومت را عذاب نخواهد فرمود.

(لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ) حالا زود گرفتار عذاب شده بودند، و زود ريشه كن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 77

ميشدند.

و بعضى گفته اند معنايش آنست كه اگر نبود حكمى از طرف پروردگارت كه بايد عذاب اينان تا پايان مدّتشان تأخير افتد، پيش از آمدن اجلشان كار آنان ساخته ميشد تا طرفداران حق از اهل باطل جدا شوند.

(وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ) يعنى: قومت نسبت بآنچه كه گفتيم در شكى پر ترديد هستند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 78

سوره حم سجده- آيات 46- 50

[سوره فصلت (41): آيات 46 تا 50]... ص : 78

اشاره

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (46) إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ

شَهِيدٍ (47) وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (48) لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ (49) وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ (50)

ترجمه آيات:... ص : 78

هر كس كار خوبى انجام دهد بسود خود كرده است، و هر كس كار بد كند بزيان خود كرده، پروردگارت به بندگان ستم نمينمايد.

47- علم ساعت تنها در اختيار خدا است، و نيز علم هر چه ميوه كه از غلافش در ميآيد و هيچ مادّه اى آبستن نميگردد، و نوزاد نمينهد مگر به دانش الهى، و روزى كه بر آنان ندا شود كه شريكان من كجايند؟ گويند: به تو اعلان كرديم كه شاهدى نداريم.

48- و آن خدايان را كه در دنيا ميپرستيدند گم كردند، و فهميدند كه ديگر راه فرارى نخواهند داشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 79

49- انسان از دعاى خير- يا ثروت خواهى خسته نميشود- و هر گاه شرّى باو رسد نااميد و بدبين خواهد گشت.

50- و چنانچه پس از آن سختى كه ديده است از سوى خود به او رحمتى بچشانيم حتما خواهد گفت: من شايسته اين رحمت بودم و گمان نميكنم قيامتى بر پا شود، و اگر قيامتى بود، و بسوى پروردگارم باز گشتم در پيشگاهش از نيكى بهره مند هستم، بزودى بكافران خبر خواهيم داد كه چه كرده اند و عذابى سخت بآنان خواهيم چشانيد.

قرائت:... ص : 79

اهل مدينه و شام و حفص «من ثمرات» را بصورت جمع خوانده اند، و بقيّه «من ثمرة» بصورت مفرد قرائت كرده اند.

دليل قرائت:... ص : 79

ابو على گويد: من ثمره اگر مفرد آورده شود دلالت بر كثرت نمايد، و به وسيله آن از جمع آوردن بى نياز ميشويم و قسمت «ما تحمل من انثى» مفرد بودن ثمره را تأييد ميكند.

و دليل كسانى كه ثمرات بطريق جمع خوانده اند آنست كه از نظر معنى جمع درست است، و معنى اقتضاى جمع دارد.

لغات آيات:... ص : 79

اكمام جمع كم و كم جمع كمه است، و اين از ابن خالويه نقل شده است، و از ابى عبيده است كه اكمام جمع كمه است و آن عبارت است از شاخه هاى نخل خرما، و «تكمم الرّجل فى ثوبه» يعنى: آن مرد خود را بلباسش پيچيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 80

ايذان بمعنى: اعلان است.

معنى آيات:... ص : 80

(مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ)

آن گاه خداوند استدلال فرمود كه هر كس، عبادتى انجام دهد براى خودش نموده، زيرا ثواب اين عملش به خودش خواهد رسيد، و خاصيّتش براى او خواهد بود نه ديگرى.

(وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) «1» و آوردن صيغه مبالغه ظلّام براى آن است كه خداوند ميخواهد كاملا نسبت ستمگرى به بندگان را از خود دور كند، و با اينكه خداوند سر سوزنى نسبت بكسى ستم نميكند اينجا صيغه مبالغه را بدو جهت بكار برده است.

1- كسى كه نيازى به ستم كردن ندارد، و ميداند ستمگرى زشت است اگر اندكى هم ستم كند درباره اش ميتوان گفت: كه او «ظلّام» يعنى بسيار ستم كننده است.

2- اين آيه در پاسخ كسى است كه خيال ميكند خداوند به بندگان ظلم ميكند و بعضى از افراد را بجاى ديگرى بمكافات گناه ميرساند، و ثواب افراد را بديگرى ميدهد.

(إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ) آن گاه خداوند اشاره مينمايد كه از وقت قيامت

__________________________________________________

(1) تفسير برهان ج 4 ص 113: (از ابراهيم بن ابى محمود روايت شده كه از حضرت رضا (ع) پرسيدم آيا خداوند بندگانش را بر معصيت مجبور ميكند؟

فرمودند: نه خير بلكه آنان را مختار ميگذارد و مهلتشان ميدهد كه توبه كنند گفتم آيا خداوند بندگانش

را بر عملى تكليف ميكند كه طاقت آن را نداشته باشند؟

فرمودند: خداوند چگونه چنين كارى ميكند با اينكه خودش ميفرمايد «وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 81

آگاه است، و ميداند در چه زمانى مطيعان بپاداش اعمال خود و عاصيان به سزاى گناهان خويش خواهند رسيد.

(وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها) آگاه است كه چه ميوه و دانه اى از غلاف و پوسته اش بيرون ميآيد.

(وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ) يعنى: هيچ مادّه اى آبستن بجنين مذكّر يا مؤنث نخواهد شد، و نيز هيچ آبستنى نخواهد زائيد مگر در آن وقتى كه خداوند ميداند، بنا بر اين خداوند بزرگ اندازه ميوه و حبوبات، و كيفيّت و اجزاء و مزه و بوى همه را بخوبى ميداند و از شكم آبستنها و چگونگى انتقال آنها از حالى بحال ديگر تا آن گاه كه بصورت بشرى كامل در آيند آگاه است.

(وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي؟) يعنى روزى كه خداوند بر سر مشركين بانگ زند كه آن شريكان كه براى من ميپنداشتيد كجا هستند؟

(قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ) يعنى: ميگويند: بتو اطلاع داديم كه ما شاهدى نداريم كه تو شريك داشته باشى و آن روز انكار ميكنند كه براى خدا شريكى بشناسند.

(وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ) يعنى: و هر نوع اميد كه از بتان خود داشتند از دست دادند.

(وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ) يعنى: يقين كردند كه راه فرار و پناهگاهى ندارند.

اينجا ظنّ داخل شده است بر ماى نفى جنس همانگونه كه بر لام ابتداء وارد ميشود و اين

هر دو صدارت طلب هستند- بنا بر اين مانع از عمل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 82

ظنّ خواهند شد- معنى آنست كه اينان از عذاب الهى نجاتى ندارند، و گاهى بوسيله ظنّ تعبير از يقين ميشود البته آنجايى كه طريق يقين خبر باشد نه مشاهده، آن گاه خداوند از راه و روش آنان در دنيا خبر داده ميفرمايد:

(لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ) كلبى گويد: اينجا منظور از انسان كافر است يعنى: كافر از مال طلبى خسته نميشود، و مرتّب از پروردگار خود مال و بى نيازى و عافيت و فرزند مسئلت ميكند.

(وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ) يعنى اگر بلاء و سختى و تنگدستى، دامنگير انسان شد از نيكى و ثروت سخت نااميد شده از رحمت خدا نيز قطع اميد ميكند، و بعضى گفته اند «يؤوس» يعنى: از اجابت دعا نااميد شده «قنوط» يعنى: نسبت به پروردگارش بدگمان است.

(وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا) يعنى: اگر ثروت و عافيت و بى نيازى به او داديم.

(مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي) يعنى: پس از سختى كه مشمول رحمت ما شد گويد: اين خير كه بمن رسيده است در اثر اعمال خودم و استحقاق آن را داشته ام، و از مجاهد نقل شده كه گفته است، اينها همه از صفات كافر است، و بعضى هم گفته اند معنايش آنست كه گويد: اين خيرات هميشه از آن من است.

(وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً) يعنى: من گمان نميكنم كه ساعت قيامت آن گونه كه مسلمانان گويند بر پا شود.

(وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى ) يعنى كافر گويد: من

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 83

يقين به برانگيختن پس از مرگ ندارم، اگر پس از مرگ برانگيخته شدم و به سوى پروردگارم بازگشتم، نزد پروردگارم حالتى نيكو خواهم داشت كه عبارت است از بهشت، و همانگونه كه در دنيا بمن عطا ميفرمود در آخرت نيز به من خواهد داد.

آن گاه پروردگار كسانى را كه داراى چنين صفتى هستند تهديد نموده ميفرمايد:

(فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا) از ابن عبّاس نقل شده است يعنى:

كافران را روز قيامت بر اعمال زشتشان آگاه خواهيم نمود.

(وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ) و بآنان عذابى سخت و پى در پى خواهيم چشانيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 84

سوره حم سجده- آيات 51- 54

[سوره فصلت (41): آيات 51 تا 54]... ص : 84

اشاره

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ (51) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (52) سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (53) أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ (54)

ترجمه آيات:... ص : 84

و هر گاه بر انسان انعام كنيم رويگردان شود و بجانبش دور گردد، و هر گاه كه بدى به او برسد دعاى طولانى كند.

52- بگو: آيا اگر اين قرآن از جانب خدا باشد و شما نسبت بآن كافر شويد، چه كسى گمراه تر است از كسى كه در مخالفت با حق بسر برده با حق فاصله گرفته است.

53- بزودى آيات خود را در آفاق جهان و در وجودشان به آنان خواهيم نمود تا براى آنان روشن شود كه او بر حق است، آيا براى پروردگارت همين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 85

بس نيست كه او بر هر چيزى گواه است.

54- آگاه باش كه آنان در ملاقات پروردگارشان بشك اندرند بدانكه خداوند بر هر چيزى احاطه دارد.

معنى آيات:... ص : 85

آن گاه خداوند بزرگ از نادانى و ناسپاسى انسان نسبت به ارزش و اهميت نعمتهايى كه به او داده است سخن بميان آورده ميفرمايد:

(وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ) يعنى: هر گاه به انسان نعمت داديم از سپاسگزارى رويگردان شده، و از روى تكبّر و خود خواهى از اعتراف به نعمتهاى الهى دورى ميكند.

و هر كس ناء خوانده است آن را مقلوب از ناى گرفته است همانگونه كه در شعر شاعر عرب آمده است:

(اقول و قد نائت بها غربة النوى نوى خيتعور لا تشطّ ديارك)

(وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ) يعنى: هر گاه بدى از فقر و مرض به انسان برسد بسيار دعا ميكند.

از سدى نقل شده است اينكه گفته است: فذو دعاء عريض و نگفته است فذو دعاء طويل، زيرا دعاى عريض در مبالغه بهتر است، زيرا عرض

دلالت بر طول دارد، ولى طول دلالت بر عرض ندارد، زيرا گاهى ممكن است چيزى طويل باشد كه عرض نداشته باشد، ولى بر عكس ممكن نيست چيزى عريض باشد ولى طول نداشته باشد، زيرا عرض عبارتست از انبساط در خلاف جهت طول، و طول عبارتست از امتداد در هر جهتى كه باشد.

و اين آيه دلالت دارد بر بطلان مذهب اهل جبر كه ميگويند:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 86

خداوند بر كافران نعتى ندارد، زيرا خداوند خبر داده است كه بكافر هم نعمت عطا ميفرمايد، ولى كافر از شكر نعمت الهى رويگردان ميشود، و منظور از اين آيه آنست كه كافر با تضرّع و زارى و دعا از پروردگار خود مى خواهد كه بلا و ناراحتى را از او دور سازد، ولى هنگامى كه در آسايش قرار گرفت دست از دعا بر ميدارد.

(قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ؟) اى محمّد بگو اگر قرآن از طرف خدا بود، و بعضى هم گفته اند يعنى: اگر اين نعمت بخشى ها از طرف خدا بود، ولى شما نسبت به آن كفر ورزيديد، و انكارش كرديد.

(مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ) يعنى: كيست گمراه تر از كسى كه بر خلاف حق بوده، از حق دور است، و اين كس شما هستيد، و شقاق و و مشاقه عبارتست از شكاف دشمنى يعنى هيچكس از شما گمراه تر نيست.

(سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ) در معنى اين آيه با پنج قول اختلاف شده است:

1- معنى آنست كه بزودى حجتها و نشانه هاى خود را بر توحيد در آفاق جهان و اقطار آسمانها و

زمين از خورشيد و ماه و ستارگان و گياهان و درختان، و درياها، و كوه ها، و لطائف صنعت و بدايع حكمت آفرينش وجود خودشان، به آنان نشان خواهيم داد.

(حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ) يعنى تا براى آنان ظاهر شود كه خداوند حق است، بنقل از عطاء و ابن زيد.

2- از سدى و حسن و مجاهد نقل شده است يعنى: بزودى آيات و دلائل خود را بر صدق محمّد (ص) و صحت نبوّت حضرتش در آفاق به

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 87

آنان نشان خواهيم داد، و در آفاق جهان با فتوحاتى كه براى آن حضرت و مسلمانان خواهد شد، و در وجود خودشان كه عبارت باشد از فتح مكه آيات الهى را به آنان خواهيم نمود.

و بعضى هم گفته اند منظور از اين آيه عبارتست از ظهور حضرت محمّد (ص) بر آفاق جهان و بر مكّه تا بدانند قرآنى را كه حضرت آورده است حق است و از طرف پروردگار بوده است، زيرا بدين وسيله خواهند فهميد حضرت محمّد كه تك و تنها و بى يار و ياور بود از طرف خداوند تأييد ميگرديد.

3- از قتاده است كه منظور از آيات آفاقى جرياناتى است كه خداوند در ملتهاى پيشين بوجود آورده است، و آيات انفس عبارتست از جريان جنگ بدر.

4- يعنى: بزودى آيات خود را در آفاق به آنان خواهيم نمود تا بصدق گفتار حضرت كه از حوادث به آنان اطلاع ميداد پى ببرند (و فى انفسهم) يعنى: شق القمر كه در مكه اتفاق افتاد تا بدانند كه خبرهاى حضرت حق بوده از جانب پروردگار بزرگ است.

5- از زجاج نقل شده است

كه يعنى: بزودى آثار گذشتگان از ملتها را كه پيامبران را تكذيب مى كردند و آثار آفرينش الهى را در تمامى بلاد به آنان نشان خواهيم داد، و نيز در وجود خودشان به آنان نشان خواهيم داد كه چگونه نطفه بودند، سپس بصورت علقه و مضغه و استخوان در آمدند و آن گاه گوشت بر استخوانها روئيده شد، و سپس به آنان عقل و تشخيص داده شد، و همه اينها دلالت دارد بر اينكه فاعل اين اعمال خدايى است بى مانند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 88

(أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ) محل قوله «بربك» رفع است، و معنى چنين است «او لم يكف ربك» و نيز «أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ» هم در موضع رفع است بنا بر بدليت، و اگر آن را بر لفظ بربك حمل كنيم در موضع جر است، و مفعول آن محذوف است و تقديرش چنين است: «او لم يكف شهادة ربك على كل شي ء».

و معنى كفايت آنست كه خداوند براى مردم دليلهايى بر توحيد و تصحيح نبوّت پيامبرانش بيان فرموده است.

مقاتل ميگويند: يعنى آيا همين بس نيست پروردگارت شاهد است كه قرآن از طرف خدا است، و بعضى هم گفته اند معنايش آنست كه آيا همين براى پروردگارت بس نيست كه بر هر چيزى شاهد است و عالم بر هر چيز است و هيچ چيز بر او پنهان نيست.

(أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ) الا كلمه آگاهى و تأكيد است يعنى كافران در مورد رويارويى با ثواب و عقاب پروردگار سخت در شك ميباشند و شك دارند كه پروردگار آنان را بمكافات

عملشان خواهد رسانيد، و در اين مورد به آنان نسبت سفاهت داده ميشود كه گمان كرده اند خداوند آنان را عبث خواهد گذاشت.

(أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ) يعنى: دانش پروردگار بر هر چيزى احاطه يافته است و چيزى بر او پنهان نخواهد ماند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 89

سوره حمعسق (شورى):... ص : 89

اشاره

42 آيات 1- 5 اين سوره كه بنام سوره شورى ناميده ميشود از حسن نقل شده است كه اين سوره مكى است جز آيه «وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا و الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ تا لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» و از ابن عباس و قتاده نيز نقل شده است كه اين سوره مكى است بجز چهار آيه از آن كه در مدينه نازل شده است و آن اين آيات است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى » ابن عباس گويد: هنگامى كه اين آيه نازل شد، مردى گفت: بخدا كه اين آيه را خداوند نازل نكرده است، بدنبال اين سخن بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً» يعنى: ميگويند: بر خدا افتراء بسته است، سپس آن مرد توبه كرده پشيمان شد آن گاه اين آيه نازل شد «وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ» تا لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ يعنى: «خداوند است كه توبه بندگانش را مى پذيرد».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 90

تعداد آيات:... ص : 90

اين سوره داراى پنجاه و سه آيه است از نظر كوفى و از نظر بقيه پنجاه آيه ميباشد

فضيلت سوره... ص : 90

(ابى بن كعب از پيامبر خدا (ص) روايت كرده است هر كس سوره حمعسق را بخواند از كسانى است كه فرشتگان بر او درود ميفرستند، و برايش آمرزش و رحمت ميخواهند «1».

(سيف بن عميره از حضرت صادق روايت ميكند كه فرمودند: هر كس حم عسق را بخواند خداوند او را روز قيامت بر خواهد انگيخت در حالى كه صورتش مانند ماه شب چهارده ميدرخشد تا اينكه در پيشگاه پروردگار مى ايستد، خداوند ميفرمايد: بنده ام سوره حم عسق را بسيار خواندى و ندانستى چقدر ثواب دارد، ولى اگر ميدانستى اين سوره چه ثوابى دارد از خواندنش خسته نميشدى ولى بزودى تو را پاداش نيك خواهم داد، او را بهشت بفرستيد، كه او در بهشت كاخى از ياقوت سرخ دارد كه در و پنجره ها و پلّه هايش نيز از ياقوت سرخ است، از داخل اين كاخ بيرونش و از بيرونش اندرونش ديده ميشود، و در اين كاخ براى او دو حور العين و هزار كنيز و هزار غلام از آن ولدان مخلدون كه در قرآن توصيف شده است ميباشد) «2».

خداوند سوره قبلى را با ياد قرآن ختم فرمود، و اينك هم اين سوره را با ياد قرآن شروع كرده ميفرمايد:

__________________________________________________

(1) نور الثقلين جلد 4 صفحه 556. [...]

(2) نور الثقلين جلد 4 صفحه 556 بنقل از ثواب الاعمال با مختصر فرقى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 91

سوره شورى- 42 آيات 1- 5

[سوره الشورى (42): آيات 1 تا 5]... ص : 91

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) عسق (2) كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ

(4)

تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (5)

ترجمه آيات:... ص : 91

بنام خداوند رحمان و رحيم 1- حم 2- عسق.

3- خداوند عزيز و حكيم بدين ترتيب بر تو و بر كسانى كه پيش از تو بوده اند وحى ميفرستد.

4- آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او بوده او است والاى با عظمت.

5- آسمانها نزديك است از بالا شكافته شوند، و فرشتگان بتسبيح و حمد پروردگارشان مشغولند، و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش ميخواهند آگاه باشيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 92

قرائت آيات:... ص : 92

ابن كثير يوحى اليك بفتح حاء خوانده و بقيه يوحى بكسر حاء قرائت نموده اند، و در قرائتهاى شاذ و نادر بروايت اعمش از ابن مسعود رسيده است كه حم سق بدون عين قرائت كرده است.

دليل قرائت:... ص : 92

ابو على گويد: هر كس يوحى را بفتح حاء خوانده فعل را مبنى للمفعول به خوانده و اين داراى دو احتمال است:

1- معنى اين باشد كه اين سوره بر تو وحى شده است همانگونه كه قبلا بكسانى پيش از تو وحى شده، و خيال كرده اند كه اين سوره بر پيامبران پيشين وحى شده است.

2- اينكه جار و مجرور قائم مقام فاعل باشد، و نيز جايز است كه «اللَّه العزيز الحكيم» تبيين فاعل باشد مانند «يُسَبِّحُ لَهُ فِيها» كه سپس ميگويد:

«رجال» مثل آنكه گفته شده است چه كسى تسبيح ميكند؟ در پاسخ گفته شده است «رجال».

و كسى كه يوحى اليك را بكسر حاء خوانده كه فعلش مبنى للفاعل باشد اسم اللَّه را با فعل آن رفع داده است.

و امّا اختلاف قرائت قرّاء در يتفطّرن و ينفطرن و علت آن در سوره مريم گذشت.

و ابن جنّى گويد: قرائت ابن مسعود «حم سق» بدون عين مؤيد اينست كه رمزهاى ابتداى سوره هاى قرآن تنها يك نوع فاصله ميان سوره ها است، و اگر اين رمزها جزء اسماء خدا بود جايز نبود چيزى از آن تحريف شود، بلكه عينا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 93

نقل ميشد، و ابن عباس هم حم عسق را بدون عين قرائت ميكرد، و ميگفت:

سين هر فرقه اى ميباشد، و قاف هر جماعتى ميباشد.

معنى آيات:... ص : 93

(حم) قبلا تفسيرش گذشت.

(عسق) بعضى گفته اند علت فضيلت اين سوره از ميان سوره هاى ديگرى كه حم دارد آنست كه در اين سوره عسق است، زيرا ديگر سوره ها در اوّل آن از قرآن صريحا ياد شده است، ولى در اين سوره عسق آمده است كه هر چند صريحا

دلالت بر قرآن ندارد ولى بدلالت تضمنى بر آن دلالت دارد، و همين است معنى قول قتاده كه ميگويد: عسق اسمى است از اسماء قرآن.

بعضى گفته اند از آنجا كه تنها اين سوره قسمتى از معانى آن به پيامبران قبلى وحى شده است بهمين جهت چنين نامگذارى شده است.

عطاء ميگويد: حروف «حم عسق» حروفى است جدا جدا كه هر كدام اشاره بيكى از حوادث آينده دارد، مثلا حاء اشاره بحرب و ميم اشاره به تحويل ملك و عين اشاره به عدوى است كه شكست خواهد خورد، سين اشاره به استئصال و گرفتارى مردم به سالهاى قحطى است مانند سالهايى كه حضرت يوسف پيش بينى كرد، قاف اشاره بقدرت الهى است در پادشاهان زمين، و اقوال ديگرى در اين مورد كه در اوّل سوره بقره ياد آورى شده است «1».

__________________________________________________

(1) نور الثقلين جلد 4 صفحه 556 بنقل از معانى الأخبار از حضرت صادق (ع) ضمن حديث طويلى روايت ميكند كه فرمودند: «و اما حم عسق معنايش

حكيم مثيب عالم سميع قادر قوى

است».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 94

(كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ) يعنى: همانند وحى گذشته اخبار غيب و حوادثى كه بعدا خواهد شد پيش از وقوع بر تو وحى خواهد شد و نيز بر پيامبران پيش از تو وحى ميگرديد.

از عطاء از ابن عباس نقل شده است هيچ پيامبرى نيست كه بر او كتاب نازل شده باشد مگر آنكه معانى اين سوره نيز بزبانهاى خودشان بر آنان نازل شده است.

و بعضى گفته اند يعنى: مانند اين وحى كه در اين سوره مى آيد خداوند بر تو وحى خواهد فرستاد، زيرا چيزى

كه ديده نشود و حاضر نباشد بخاطر نزديك بودن وقتش ميتوان بوسيله هذا بدان اشاره نمود، و اگر وقتش دور باشد بوسيله ذلك بدان اشاره ميگردد، و معنى تشبيه در كذلك بدان جهت است كه بعضى از قرآن از نظر حكمت و خوبى مانند قسمت ديگرى مى ماند كه متضمن حجّتها و مواعظ و فوائد است.

(اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ) يعنى خداوندى كه شايسته عبادتست، نيرومندى كه شكست ناپذير بوده كارهايش محكم است.

(لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ) آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است، كه از هر نيرومند برتر و والاتر است.

(تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ) ابن عباس و حسن گويند: يعنى:

از هيبت اين گفتار مشركين كه ميگويند خدا فرزند دارد نزديك است هر يك از آسمانها از بالاى آن آسمان ديگر كه پائين او است شكافته شود، از ضحاك و قتاده و زجاج نقل شده است يعنى: نزديك است آسمانها از عظمت و جلال الهى قطعه قطعه شوند، يا از عظمت ساكنان بالاى آسمانها.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 95

بعضى گفته اند مِنْ فَوْقِهِنَّ يعنى: از بالاى زمينها، و اين بطريق تمثيل است، و معنى آنست كه اگر آسمانها براى چيزى ميشكافتند بخاطر اين موضوع شكافته ميشدند.

(وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ) يعنى فرشتگان خداوند را از صفاتى كه شايسته او نيست منزه دانسته، شأن او را از انجام كارهايى كه سزاوار عظمتش نيست بالا ميدانند.

از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه «فرشتگان و آنان كه اطراف عرش الهى هستند تسبيح و سپاس پروردگار

انجام ميدهند و براى مؤمنين از ساكنان زمين آمرزش ميخواهند».

(أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ) آگاه باشيد كه خداوند بخشنده و مهربان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 96

سوره شورى- آيات 6- 10

[سوره الشورى (42): آيات 6 تا 10]... ص : 96

اشاره

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (6) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (7) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (8) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (9) وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْ ءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (10)

ترجمه آيات:... ص : 96

6- آنان كه غير از خدا كسانى را دوست گيرند خداوند مراقب آنان است و تو بر آنان تسلطى ندارى.

7- و همين طور قرآنى عربى بر تو نازل كرديم تا مردم مكّه و اطراف آن را بيم دهى، و آنان را از روز قيامت بترسانى روزى كه در آن شكّى نيست، و گروهى در جهنم خواهند بود.

8- اگر خداوند ميخواست آنان را امّت واحدى قرار ميداد، و لكن خداوند ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 97

هر كس را كه بخواهد در رحمت خود وارد خواهد نمود، و ستمگران هيچنوع دوست و ياورى ندارند.

9- كافران غير از خدا ديگران را دوست خود گرفته اند، در حالى كه تنها خدا سرپرست است، و اوست كه مردگان را زنده كرده و او بر هر كارى توانا است.

10- درباره هر چيز كه اختلاف نموديد حكمش بخدا مربوط است، اينست خدا پروردگار من كه بر او توكل نموده بسوى او انابه مى نمايم.

معنى آيات:... ص : 97

(وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ) آن گاه خداوند از حال كافران خبر داده كه پس از ترساندن آنان به ايشان مهلت داده ميفرمايد: كفّار مكّه غير از او براى خود سرپرستانى گرفتند.

(اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ) يعنى: خداوند براى آنان اعمالشان را حفظ خواهد فرمود و هيچ عملى از نظرش پنهان نخواهد ماند تا روزى آنان را بسزاى اعمالشان برساند.

(وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ) يعنى اى محمد: تو بر آنان تسلطّ ندارى و نميتوانى آنان را جبرا وارد دايره ايمان كنى، بعضى گفته اند: يعنى تو بر حفظ اعمال آنان گماشته نشده اى، تنها تو بعنوان بيم دهنده و دعوت كننده آنان بسوى خدا در ميانشان

بر انگيخته شده اى و براى آنان راه رستگارى را بيان ميكنى، يعنى: از اينكه ترا تكذيب ميكنند ناراحت نشو، و اين آيه نوعى تسليت نسبت به پيامبر (ص) است.

(وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا) يعنى: همانگونه كه پيش از تو براى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 98

پيامبران پيشين كتابهايى را بزبان ملتشان ميفرستاديم، همچنين قرآنى بزبان عرب بر تو وحى نموديم تا مردم عرب زبان مطالب آن را درك كنند.

(لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها) يعنى تا اهالى مكّه و اطراف آن را از ساير مردم و شهرهاى ديگر زمين بيم دهى «1».

(وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ) يعنى: آنان را از روز اجتماع كه روز قيامت است و خداوند در آن روز اولين و آخرين و اهل آسمانها و زمينها را گرد آورد، بنا بر اين يوم الجمع مفعول دوّم تنذر است و ظرف نميباشد.

(لا رَيْبَ فِيهِ) روزى كه در آن شك نيست، آن گاه خداوند مردم روز قيامت را دو دسته تقسيم كرده ميفرمايد:

(فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ) يعنى: دسته اى از آنان بوسيله اطاعتشان در بهشت هستند و دسته اى از آنان بخاطر معصيتشان در جهنّم هستند «2».

__________________________________________________

(1) پيامبر اسلام نبى امىّ ناميده شده است بعضى امى را منسوب به ام ميگيرند و ميگويند: پيامبر نه سواد خواندن داشته است نه قدرت نوشتن و حال آنكه اين معنى از نظر روايات بعكس است و امّى بمعنى مكّى آمده است:

تفسير نور الثقلين جلد 4 صفحه 558: «از حضرت باقر (ع) روايت شده است شخصى از حضرت پرسيد چرا پيامبر (ص) امّى ناميده شده است؟ فرمودند:

منسوب

به مكه، آنجا كه خداوند ميفرمايد: لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها ام القرى مكه است، و بحضرتش بخاطر همين امى گفته اند.

(2) از امام حسين (ع) روايت شده است از حضرتش پرسيدند: منظور از «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» كيست؟ فرمود: امامى كه مردم را بسوى هدايت فرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 99

(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً) يعنى: اگر خداوند بخواهد آنان را بر دين اسلام وادار سازد كه در پذيرفتن اسلام مجبور شوند اين كار را خواهد فرمود، ولى از آنجا كه اين عمل موجب ابطال تكليف خواهد شد، و تكليف تنها در صورت اختيار ثابت ميشود خداوند اين كار را انجام نداده است، و اين معنى از جبائى نقل شده است.

و بعضى گفته اند يعنى: اگر خداوند ميخواست ميان مردم در منزلت تساوى برقرار ميكرد، و همگى را بهشتى مى آفريد، و لكن خداوند عاليترين درجه را كه استحقاق ثواب است براى آنان مقرّر فرموده است.

(وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ) من يشاء يعنى هر كس را از مؤمنين كه بخواهد در رحمت خود وارد ميكند «1».

(وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ) يعنى: ستمگران نه دوستى دارند كه آنان را دوست دارند، و نه ياورى دارند كه مانع از عذاب آنان شود.

(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ) يعنى: كافران بغير از خدا از ميان بتان و اصنام سرپرستانى گرفته اند و آنان را دوست ميدارند.

(فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ) يعنى: ولى كسى كه براستى استحقاق ولايت دارد تنها خدا است نه ديگران، زيرا خداوند است كه سود و زيان مردم در دست او

ميباشد.

__________________________________________________

(خوانده اجابتش كنند و امامى كه بسوى گمراهى دعوت كند و مردم دعوتش را بپذيرند، آن دسته در بهشت، و اين دسته در جهنّم، و اين همان گفتار خداوند است كه ميفرمايد: «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ» نور الثقلين جلد 4 صفحه 558.

(1) تفسير برهان جلد 4 صفحه 117: (حضرت صادق فرمودند: كه منظور از رحمت در اين آيه ولايت على بن ابى طالب (ع) است).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 100

(وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى ) و خدا مردگان را بمنظور پاداش و مكافات اعمالشان بر خواهد انگيخت.

(وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ) و خداوند بر هر عملى از زنده كردن مردگان و ميراندن زندگان توانا است.

(وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْ ءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ) يعنى آنچه را كه از امور دينى و دنيايى درباره اش اختلاف داريد حكم آن مربوط بخدا است، زيرا خداوند است كه ميان افرادى كه بر حق هستند و افرادى كه بر باطل هستند فرق ميگذارد، و براى حقداران حكم بپاداش نيك داده، افراد باطل را محكوم به مكافات و سرزنش اعمالشان ميسازد.

و بعضى گفته اند: يعنى: بيان نيكو مربوط بخداوند است كه دليلهاى لازم را ارائه ميفرمايد، و بعضى هم گفته اند يعنى: حكم در موارد نزاع و روز قيامت مربوط بخداوند است كه هر كسى را بميزان استحقاقش پاداش ميدهد.

(ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ) يعنى: اينست خدايى كه پروردگار من است كه در موارد اختلاف حكم ميكند، در كارهاى مهم خود بر او اعتماد ميكنم، و در هر كارى به او مراجعه مى نمايم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير

القرآن، ج 22، ص: 101

سوره شورى- آيات 11- 15

[سوره الشورى (42): آيات 11 تا 15]... ص : 101

اشاره

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (11) لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (12) شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ (13) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (14) فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (15)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 102

ترجمه آيات:... ص : 102

11- آفريدگار آسمانها و زمين است، براى شما از جنس خويش جفتهايى قرار داد، و نيز از چهار پايان هم جفتهايى آفريده است، و شما در اين شرائط مى آفريند، چيزى مانندش نبوده، شنوا و بينا است.

12- كليدهاى آسمانها و زمين از آن او است، براى هر كس كه بخواهد روزى را گسترش ميدهد، و براى هر كس كه بخواهد روزيش را تنگ ميسازد، او بر هر چيزى دانا است.

13- آنچه را كه از دستورات دين بنوح و ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم

براى تو نيز وحى نموده تشريع كرديم كه دين را بپا داريد، و در آن تفرقه نيفكنيد، ولى آنچه كه مشركين را بسويش دعوت ميكنى بر آنان سخت گران مى آيد، خداوند هر كس را كه بخواهد بسوى خود برميگزيند، و هر كس بسوى دين خدا گرايش كند خداوند او را بسوى خود هدايت خواهد فرمود.

14- و متفرق نشدند مگر پس از آنكه آگاهى يافتند، و تفرقه آنان به خاطر حسادت و دشمنى است كه در ميانشان هست، اگر نبود كه از طرف پروردگارت تا مدت تعيين شده اى سخن رفته است، كار آنان را يكسره مى ساخت، و آنان كه بعد از ايشان كتاب را به ارث برده اند درباره آن بشكى سخت اندرند.

15- اى پيامبر من بدين جهت مردم را بسوى دين فراخوان، و همان گونه كه امر شده اى استقامت بخرج ده، و از خواسته هاى آنان پيروى مكن، و بگو: بهر كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان دارم، و دستور دارم كه ميان شما عدالت كنم، خداوند پروردگار ما و پروردگار شما است، اعمال ما مربوط به

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 103

خودمان است، و اعمال شما هم مال خودتان است، و ميان ما و شما نزاعى نيست خداوند روز قيامت ما را با هم جمع خواهد فرمود و همگى بسوى او رهسپار هستيم.

لغات آيات:... ص : 103

ذرأ- عبارتست از اظهار مخلوقات و ايجاد آنان، گفته ميشود: «ملح ذرائى» يعنى نمكى بسيار سفيد كه سفيديش آشكار است، و گفته ميشود «انمى اللَّه ذراك و ذروك» يعنى: خداوند نسلت را رشد دهد، و اين معنى را ازهرى نقل كرده است.

شرع- بمعنى بين و اظهر است

«شرع اللَّه الدين» يعنى خداوند دين را بيان كرد و ظاهر ساخت، و مشرعه و شريعه از همين ماده است، زيرا شريعه و مشرعه بقسمتى از نهرهاى آب گويند كه در آنجا آب معلوم و ظاهر است، بنا بر اين شرعه و شريعت نيز براه و روشى گويند كه ظاهر و مستقيم بوده و خداوند آن را بيان فرموده است.

اعراب آيات:... ص : 103

أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ در آيه 13 از نظر اعراب جايز است در محل رفع يا نصب يا جر باشد:

1- امّا رفع بتقدير مبتدايى كه هو باشد يعنى: «هو ان اقيموا الدين» 2- امّا نصب به اين تقدير «شرع لكم ان اقيموا الدين»- كه تحويل مصدر و مفعول شرع باشد.

3- امّا جر بنا بر آنكه بدل از هاء به در «وَصَّيْنا بِهِ» باشد.

و نيز جايز است كه «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» تفسير از «ما وَصَّى بِهِ نُوحاً» و «الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ» و «ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ» باشد، و بنا بر اين معنى چنين باشد كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 104

خداوند براى شما و پيشينيانتان تشريع فرموده است كه دين را بپا داشته و از تفرقه در دين بپرهيزيد.

معنى آيات:... ص : 104

(فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) يعنى خالق آسمانها و زمين كه ابتكار آفرينش از او است، خداوند اين وصف را براى خود بيان كرد تا مشركين بدانند خدايى با اين اوصاف شايسته نيست كه بجز او كسى پرستش گردد.

(جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً) يعنى: از جنس خودتان براى شما انواع مختلفى از ذكور و اناث آفريديم كه با يكديگر آرامش يافته انس گيريد.

(وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً) يعنى و نيز از چهار پايان هم براى شما ذكور و اناث آفريديم تا بهره بردارى شما از آنان كامل گردد، همانگونه كه در جاى ديگر ميفرمايد: «ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ...» «1».

(يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ) يعنى در اين شرائطى كه از لحاظ قرار دادن جفتها بيان شد شما را مى آفريند، بنا بر اين هاء ضمير در فيه به «جعل» مصدر متصيد از جمله «جَعَلَ لَكُمْ» بر

ميگردد «2».

و بعضى گفته اند: «يذرأكم» يعنى: شما را در ازدواج مى آفريند تا بوسيله آن تكثير شويد زيرا كلام قبلى كه در مورد ذكر ازدواج است دلالت بر اين معنى

__________________________________________________

(1) سوره انعام آيه 143، يعنى: «خداوند از چهار پايان براى شما آفريد... هشت جفت: از گوسفند يك جفت از بز يك جفت...».

(2) بنا بر اين فى در «فيه» بمعنى باء سببيت است «اى يذرأكم بجعل الأزواج او «يذرأكم بالازدواج» كه ازدواج مصدر متصيد از كلمه «ازواجا» باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 105

دارد، و مانند اين آيه است قول ذى الرمه شاعر در اين شعر:

«و ميّة احسن الثقلين جيدا و سالفة و احسنه قذالا» «1»

كه ضمير در احسنه بمن ذكر برگشته يعنى: احسن من ذكر يعنى الثقلين «2».

زجاج و فراء گفته اند «يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ» بمعنى: يذرأكم به است، يعنى: با قرار دادن جفتهايى از جنس خودتان و چهار پايان نسل شما را تكثير ميكند، و ازهرى شاعر در اين مورد شعرى دارد:

«و ارغب فيها عن لقيط و اهله و لكنّنى عن سنبس لست ارغب»

كه فيها در اين شعر بمعنى باء سببيت آمده است «اى ارغبا بها عن لقيط» (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ) يعنى مانند خدا چيزى نخواهد بود، و كاف كمثله زايده است و خاصيتش تأكيد معنى نفى است، همانگونه كه در شعر اوس بن حجر آمده است:

«و قتلى كمثل جذوع النّخيل يغشاهم سبل منهمر

كه در اين شعر نيز كاف كمثل زائده است كه براى تأكيد آمده است.

و شاعر ديگرى گفته است:

«سعد بن زيد اذا ابصرت فضلهم ما ان كمثلهم فى الناس من احد»

كه در اين

شعر نيز كاف كمثلهم زائده و براى نفى تأكيد آمده است.

__________________________________________________

(1) يعنى: معشوقه من ميه از ميان جنّ و انس از جهت گردن و زيبايى بنا گوش و پشت گردن بهترين است.

(2) منظور آنست كه ضمير احسنه بثقلين بر نگشته است و گرنه احسنهم يا احسنهما گفته ميشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 106

و بعضى هم گفته اند: «كمثله» باين معنى است كه اگر براى خداوند مثلى فرض شود، براى آن مثل فرضى خدا مانندى وجود ندارد، ولى از آنجا كه از نظر عقل ثابت شده است كه خداوند در صفاتش تك و بى مانند است، و احدى در صفات شريك خداوند نيست، اگر خداوند مثلى ميداشت او نيز ميبايست صفاتى بى مانند داشته باشد كه هيچكس در اين صفات با او شريك نباشد، و اين همان خداى بى مانند است كه دليل قاطع بر يكتايى او دلالت نموده است.

و بعضى گفته اند در اين آيه يك كلمه مضاف حذف شده است، و مثل بمعنى صفت است، و تقدير چنين است «ليس كصاحب صفته شي ء» يعنى: چيزى مانند صاحب صفت او نيست، و صاحب صفتش او است، يعنى: مانند او چيزى نيست، ولى همان معنى اول بهتر است «1».

(وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ) پس از آنكه خداوند شبيه و نظير را براى خود بهر وجهى نفى كرد، بيان فرمود با اينكه خداوند شريك و مانند ندارد شنوا و بينا هم هست، يعنى: خداوند در عين حال كه بى مثل و مانند است تمامى شنيدنيها را ميشنود و تمامى ديدنيها را مى بيند.

(لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) از مجاهد نقل شده است يعنى: كليد

__________________________________________________

(1) نور الثقلين

جلد 4 صفحه 561 (حضرت رضا (ع) فرمودند: مردم در توحيد داراى سه مذهب هستند مذهب نفى، مذهب تشبيه، مذهب اثبات بغير تشبيه، مذهب نفى جايز نيست، مذهب تشبيه نيز جايز نيست، زيرا چيزى به خدا شبيه نميباشد، و راه راه سوم است اثبات بدون تشبيه).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 107

ارزاق آسمانها و زمين و اسباب آنها از آن خدا است، آسمان بفرمان او باران ميبارد، زمين بفرمان او گياه ميروياند.

و از سدى نقل شده است يعنى: خزائن و معادن آسمانها و زمين از آن خدا است.

(يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ) يعنى طبق مصالحى درباره بندگان ميداند نسبت به هر كس كه بخواهد روزى بيشترى ميدهد، و نسبت بهر كس كه بخواهد روزى كمترى خواهد داد.

(إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ) آرى خداوند كه بر هر چيز عالم است كم و بيش روزى را طبق مصالح افراد مقرّر ميفرمايد، آن گاه بندگان خود را مورد خطاب قرار داده ميفرمايد:

(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً) يعنى آنچه را كه از دين و توحيد و بيزارى از شرك بحضرت نوح سفارش كرده براى شما هم بيان كرده توضيح داده است «1».

__________________________________________________

(1) نور الثقلين جلد 4 صفحه 562 حديث 32 بنقل از بصائر الدرجات: (از حضرت رضا (ع) است كه حضرت على بن الحسين (ع) فرمودند: محمد (ص) امين خدا در روى زمين بود پس از آنكه قبض روح شد ما اهل بيت وارثان او بوديم، و ما امينان الهى در زمينش ميباشيم و مائيم آن كسان كه خداوند دينش را براى ما بيان فرموده است، و در كتابش

ميفرمايد:

«شرع لكم يا آل محمد من الدين ما وصى به نوحا»

يعنى اى آل محمد خداوند آنچه از دين كه بنوح سفارش كرده است براى شما بيان داشته است

«و الذى اوحينا اليك يا محمد»

يعنى و آنچه را كه اى محمد بر تو وحى كرديم» وَ ما وَصَّيْنا...» آموختيم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 108

(وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ) يعنى سفارشاتى كه بنوح شده است همان است كه بر تو اى محمد نازل كرده ايم.

(وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ، وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ) يعنى آنچه را كه به پيامبران گذشته سفارش كرده ايم آنست كه دين را بپا داريد «1» و بر طبق آن عمل كنيد، و عمل كردن به آن را ادامه دهيد، و مردم را بسوى آن فرا خوانيد، و درباره آن تفرقه نكنيد، و اتحاد كنيد و بندگان خدا و برادر يكديگر باشيد.

(كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ) يعنى: بر مشركين گران مى آيد كه خدا را بيگانگى ميخوانيد و نسبت به او اخلاص مى ورزيد، و بتها را دور افكنده دين پدرانتان را ترك ميكنيد، زيرا آنان ميگفتند: آيا خدايان بسيار را تبديل

__________________________________________________

(و بما رسيد و بوديعت گرفتيم دانش پيامبران پيشين را و مائيم وارثان رسولان اولى العزم

«ان اقيموا الدين- يا آل محمد- و لا تفرقوا فيه- و كونوا على جماعة- كبر على المشركين- من اشرك بولاية على (ع)- ما تدعوهم اليه- من ولاية على (ع)- انّ اللَّه- يا محمد- يهدى اليه من ينيب- من يجيبك الى ولاية على (ع)...).

(1) تفسير نور الثقلين جلد 4 صفحه 567 از تفسير على

بن ابراهيم قمى از حضرت صادق (ع) در تفسير اين آيه روايت شده است: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» فرمودند:

يعنى امام را بپا داريد، «وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ» كنايه است از امير المؤمنين سپس فرمودند: «كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ» يعنى: جريان ولايت على بر مشركين گران خواهد آمد «اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ» يعنى: على (ع) را خداوند انتخاب ميكند و...). [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 109

بيك خدا كرده اند، يعنى: بر آنان بسيار گران مى آمد كه ما ترا برسالت بر انگيختيم تا آنان را دعوت كنى، و ترا به وحى و نبوّت مخصوص ساختيم و بر آنان وحى نفرستاديم.

(اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ) يعنى: آنان اختيارى ندارند، زيرا اين خداوند است هر كس را كه بخواهد طبق علم خود از ميان بندگان براى تحمّل رسالت و بدوش كشيدن اين بار سنگين انتخاب ميفرمايد، و لذا خداوند ترا انتخاب فرمود.

و بعضى هم گفته اند يعنى: خداوند از ميان بندگانش براى دينش كسانى را كه ميخواهد بر ميگزيند.

(وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ) يعنى: خداوند كسانى را كه بسوى طاعتش روى مى آورند بدينش ارشاد ميكند، و اين آيه مانند آن ايه است كه ميفرمايد:

«وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» «1» يعنى كسانى كه هدايت شوند خداوند بر هدايتشان خواهد افزود.

و بعضى گفته اند: يعنى خداوند كسانى را كه با نيت پاك و اخلاص بسويش روى آرد به بهشت و پاداش آخرت هدايت خواهد فرمود.

(وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ) يعنى اين كافران نسبت بتو دچار اختلاف و تفرقه نشدند مگر پس از آنكه بصحت نبوّت تو علم پيدا كردند، و

پشت پا بعلم خود زدند.

(بَغْياً بَيْنَهُمْ) يعنى: اين تفرقه را بخاطر ظلم و حسادت و دشمنى و حرص دنيا ميان خود افكندند، و بعضى هم گفته اند: يعنى: از اطراف

__________________________________________________

(1) سوره محمد 47 آيه 17.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 110

پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) متفرّق نشدند مگر پس از آنكه پى بردند او بر حق است، ولى از روى حسادت و از ترس آنكه رياستشان از بين رود تفرقه انداختند.

(وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ) يعنى: اگر وعده الهى نبود و اينكه خبر داده است آنان را تا وقت معينى باقى خواهد گذاشت، و عذاب را از آنان هم اكنون تأخير خواهد انداخت، ميان آنان حكم ميفرمود و فيصله ميداد، و آن عذابى را كه استحقاقش داشتند بزودى بر آنان نازل ميفرمود.

و بعضى گفته اند يعنى: اگر نبود وعده الهى در مورد تأخير عذاب آنان تا روز قيامت كه همان اجل نامبرده است حتما كار آنان را ميساخت و اهل باطل را هلاك كرده، طرفداران حق را پاداش نيك ميداد.

(وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ) يعنى:

يهود و نصارى كه پس از قوم نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و احبار كتاب را از آنان ارث بردند درباره قرآن و محمّد (ص) شكى دارند كه سخت بترديدشان افكنده است.

و از سدى نقل شده است كه خداوند بدينوسيله بيان فرموده است كه احبار اهل كتاب با اينكه معرفت داشتند انكار حق نمودند، و عوام آنان در كتابشان شك داشتند، و دليل اين مطلب هم اين آيه است: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ

الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ» يعنى اهل كتاب، كتاب را بخوبى ميشناسند.

و بعضى هم گفته اند يعنى: آنان كه قرآن را پس از اهل كتاب به ارث برده اند كه اعراب باشند درباره آن سخت بشك اندرند، و چنانچه خوب

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 111

دقّت كنند شك آنان تبديل بيقين خواهد شد و راهنمايى خواهند گرديد.

(فَلِذلِكَ فَادْعُ) يعنى: بنا بر اين مردم را بسوى اين آئين فرا خوان، از فراء و زجاج نقل شده است گفته ميشود براى فلانى دعوت نمودم، و بسوى فلان كس دعوت كردم، و ذلك اشاره به آن مطالبى است از توحيد كه به پيامبران سفارش گرديده است، يعنى: بنا بر اين اى محمد! مردم را بسوى دينى كه خداوند آن را تشريع فرموده است و آن را به پيامبران سفارش كرده فراخوان.

و بعضى گفته اند: لام براى تعليل است يعنى: بعلت شكى كه در آنان وجود دارد آنان را بسوى حق دعوت كن تا شك آنان را بر طرف سازى.

(وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ) يعنى: در اجراى فرمان خدا استقامت كن، و دست از آن بر ندار و بر طبق آن عمل كن، بعضى هم گفته اند يعنى: در مورد تبليغ رسالت استقامت كن «1».

(وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ) يعنى: از خواسته هاى آنان پيروى مكن و دست از تبليغت بر مدار.

(وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ) يعنى بگو بتمام كتابهايى كه پيش از من بر پيامبران نازل شده است ايمان آوردم «2».

__________________________________________________

(1) نور الثقلين جلد 4 صفحه 568 بنقل از على بن ابراهيم قمى از حضرت صادق (ع) است: (... سپس خداوند بزرگ فرمودند: «فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ

اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» يعنى: مردم را بسوى ولايت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه دعوت نموده در اين راه استقامت كن).

(2) تفسير نور الثقلين جلد 4 صفحه 568 بنقل از علل الشرائع: (از حضرت صادق از پدرش امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمودند: خداوند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 112

(وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ) يعنى من مأمور شده ام تا ميان شما بعدالت رفتار كنم، و در دين و دعوت بسوى حق ميانتان بمساوات رفتار نمايم، و از كسى هم نميترسم.

و بعضى هم گفته اند يعنى: من دستور دارم كه در تمام موارد ميان شما بعدالت رفتار كنم.

و در حديث آمده است: «سه چيز نجات دهنده و سه چيز هلاك كننده است، چيزهايى كه موجب نجات است اجراى عدالت در حالت خوشنودى و غضب، و رعايت اقتصاد در حال فقر و بى نيازى، و ترس از خدا در نهان و آشكار، و آن سه چيز كه موجب هلاكت خواهد شد عبارتست از حرص و طمعى كه از آن اطاعت شود، و هواى نفسى كه از او پيروى شود، و عجب و خود پسندى انسان نسبت بخويشتن» «1».

(اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ) يعنى: به آنان نيز بگو كه خداوند تدبير كننده امور ما و شما است، و هر نوع كه بخواهد در ما تصرف مى نمايد، و بما و شما نعمت ميدهد و علت اين بيان آنست كه قبلا مشركين اعتراف كرده بودند كه خداوند خالق

__________________________________________________

(هيچ كتابى و هيچ وحى را نازل نفرموده است مگر بزبان عربى، ولى در گوش پيامبران بزبان قومشان قرار ميگرفت، و در گوش پيامبر ما (ص) بزبان عربى مى

افتاد، و هر گاه حضرتش با امت خود سخن از وحى ميگفت با آنان بعربى ميفرمود، ولى مردم هر كدام بزبان خودشان ميشنيدند، و هيچكس با پيامبر (ص) بهيچ زبانى سخن نميگفت مگر آنكه حضرت سخن او را بزبان عربى مى شنيد، و تمام اين زبانها را جبرئيل (ع) از طرف خداوند به احترام حضرت رسول (ص) ترجمه ميكرد).

(1) اثنى عشريه صفحه 80 از رسول خدا (ص) و نيز نهج الفصاحه صفحه 271.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 113

آنان است.

(لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ) يعنى پافشارى نمودن شما در كفر بما زيانى وارد نخواهد آورد، زيرا پاداش اعمال ما را بما خواهند داد، و پاداش اعمال شما را نيز بخودتان ميدهند، و هيچكس با گناه ديگرى مواخذه نخواهد شد.

(لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ) يعنى: ما با شما دشمنى نداريم.

از مجاهد و ابن زيد روايت شده است كه يعنى: حق ظاهر شده و ديگر گفتگو و نزاع معنايى ندارد، و اينكه از نزاع به حجت و استدلال كنايه آورده شده است، براى آنست كه دو نفر كه با يكديگر بنزاع ميپردازند معمولا براى طرف خود دليل و برهان ميآورند، البته اين آيه پيش از دستور جهاد است، و چون حضرت مأمور بجهاد نبوده است، و تنها مأموريت دعوت را داشته، لذا بين او و كسانى كه دعوتش را نمى پذيرفته اند نزاعى نميشده است.

بعضى هم گفته اند: يعنى ميان ما و شما بحثى نيست زيرا ستمگرى شما نسبت بما كاملا روشن است، و صريحا با ما دشمنى داريد نه آنكه اشتباه كرده باشيد، البته اين معنى نميرساند كه اقامه استدلال حرام است، زيرا پذيرش

دعوت براى كسى الزامى نخواهد شد مگر پس از استدلال كه حق و باطل معلوم شود، ولى پس از آنكه طرف انسان راه ستمگرى و دشمنى را در پيش گرفت ديگر جايى براى استدلال و برهان ميان او و طرفداران حق باقى نخواهد ماند.

(اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ) يعنى: خداوند روز قيامت ما و شما را گرد هم خواهد آورد و ميان ما و شما بحق فيصله خواهد داد، و اين نهايت تهديد است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 114

سوره شورى- آيات 16- 20

[سوره الشورى (42): آيات 16 تا 20]... ص : 114

اشاره

وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ (16) اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِيزانَ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ (17) يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (18) اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (19) مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ (20)

ترجمه آيات:... ص : 114

16- و كسانى كه درباره خدا- پس از آنكه او را اجابت كرده اند- گفتگو ميكند، استدلالشان نزد پروردگارشان باطل است، بر آنان خشمى نثار و عذابى سخت در پيش دارند.

17- خداوند است كه كتاب و ميزان را بحق در اختيارشان گذاشته، چه ميدانى شايد ساعت قيامت نزديك باشد.

18- آنها كه به روز قيامت ايمان ندارند درباره آن عجله دارند، امّا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 115

آنها كه به آن ايمان دارند از رسيدن آن وحشت دارند، و ميدانند كه قيامت حق است، آگاه باش كسانى كه درباره قيامت شك دارند در گمراهى سختى هستند 19- خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر كه را خواهد روزى دهد، و همو توانا و پيروز است.

20- هر كس خواهان كسب آخرت باشد، بر كسب او خواهيم افزود، و هر كس در طلب دنيا باشد از دنيا به او خواهيم داد، و ديگر بهره اى از آخرت ندارد.

معنى آيات:... ص : 115

پس از آنكه استدلال ظاهر شد و نزاع تمام گرديد، بدنبال آن از كسانى كه از باطل طرفدارى ميكنند ياد كرده ميفرمايد:

(وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ) يعنى آنان كه درباره دين خدا و يگانگى پروردگار با رسول خدا و مسلمانان گفتگو و بحث ميكنند- كه يهوديان و مسيحيان باشند- ميگويند: كتاب ما پيش از كتاب شما و پيامبر ما پيش از پيامبر شما است و ما از شما بهتر و سزاوارتر بحق ميباشيم.

از مجاهد و قتاده نقل شده است منظور آنان از اين گفتارشان اينست كه قرآن و رسالت حضرت محمد را نفى كنند.

(مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ) يعنى پس از آنكه مردم داخل اسلام شدند

و بدعوت اسلام پاسخ مثبت دادند.

(حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ) اينان استدلالشان بيهوده و باطل است، كه گمان ميكنند كه دينشان برتر از اسلام است، زيرا آنچه آنان ميگويند نميتواند مانع صحت نبوت پيامبر ما باشد، بدين ترتيب كه خداوند كتاب و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 116

شريعت پيامبرشان را نسخ فرموده باشد.

از جبائى نقل شده است معنى آيه اينست پس از آنكه دعاى پيامبر (ص) در مورد كفّار بدرجه اجابت رسيد و خدا آنان را بدست مؤمنين كشت، و دعايش در مورد كفار مكه و مصر به استجابت رسيد و دچار قحطى شدند، و دعاى حضرتش در مورد افراد مستضعف كه خدا آنان را از چنگال قريش نجات بخشيد، و از اين قبيل دعاها كه نقل آنها بطول مى انجامد... پس از استجابت دعاهاى حضرت كفار در راه يارى مذهبشان با خدا به نزاع پرداختند.

بعضى هم گفته اند منظور آنست كه پس از دعاهاى پيامبر در مورد اظهار معجزات و اجراى آنها حجت آنان باطل است.

بعضى هم ميگويند: يعنى پس از آنكه آنان پيش از بعثت حضرت به او اقرار آورده اند اينك پس از رسالت انكارش ميكنند همانگونه كه در جاى ديگر آمده است: «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا» «1» «ولى انكارى كه پس از اقرار است و بيهوده است».

و اينكه خداوند شبهه آنان را حجت و برهان ناميده است چون آنان اين شبهه را اعتقاد مى پنداشته اند، و نيز شباهت به برهان داشته است و لذا اسم برهان روى آن گذاشته است بدون آنكه داراى اوصاف برهان باشد.

(وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ) بخاطر كفرشان خشم خدا

و عذاب دردناك و هميشگى الهى را بجان خود خريده اند.

__________________________________________________

(1) سوره بقره 2 آيه 89 يعنى: «پيش از آمدن پيامبر اسلام بوسيله آن بر كافران پيروزى ميجستند».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 117

(اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ) خداوندى كه كتاب قرآن را بر حق نازل فرموده است، يعنى: آنچه از وقايع گذشته و آينده خبر داده است درست است.

بعضى هم گفته اند بالحق يعنى امر و نهى و فرائض و احكام كه همگى حقوق الهى است در آن آمده است.

(وَ الْمِيزانَ) يعنى خداوند عدالت را نيز نازل فرموده است، و از ابن عباس و قتاده و مجاهد و مقاتل است كه ميزان عبارتست از عدل، و از آن كنايه آمده است.

و اينكه عدل را ميزان گفته اند، چون ميزان وسيله اى است براى انصاف و برابرى حقوق در ميان مردم.

و از جبائى نقل شده است كه منظور از اين ميزان همان ميزان معروف (ترازو) است كه خداوند آن را از آسمان در ميان مردم نازل فرموده است و به آنان ياد داده است كه چگونه بوسيله آن بحق رفتار كنند، و چگونه با آن توزين نمايند.

و از علقمه روايت شده است ميزان عبارتست از حضرت محمد (ص) كه ميان مردم بوسيله قرآن قضاوت ميكند «1».

__________________________________________________

(1) براى سنجش هر چيزى ميزان مناسب لازم است، اجسام با ميزانهاى جسمى ترازو و قپّان، ميزان سنجش اعمال و افكار قوانين عادلانه و مجسمه هاى عدالت است، ميزان قيامت هم طبق روايات عدل است و انبياء و اوصياء.

نور الثقلين جلد 2 صفحه 15 از حضرت صادق (ع) نقل ميكند: (... پرسيدند آيا روز قيامت اعمال مردم وزن

نميشود؟ حضرت فرمودند: نه، براى اينكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 118

البته ميزان چندين معنى دارد و بچيزهايى تشبيه شده است، و پس از ياد آورى عدالت و ميزان بمناسبت از روز قيامت ياد كرده ميفرمايد:

(وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ) يعنى: اى محمد تو و ديگران چه خبر داريد؟ چه بسا فرا رسيدن ساعت قيامت نزديك باشد، و اينكه خداوند ساعت قيامت و موعد فرا رسيدن آن را از بندگان پنهان نموده است براى آنست كه مردم هميشه آماده باشند، و بسوى توبه مبادرت داشته باشند، اگر خداوند ساعت قيامت را بمردم معرفى ميكرد مردم سرگرم گناه و معصيت ميشدند باين اميد كه پيش از رسيدن ساعت قيامت توبه خواهند نمود «1».

__________________________________________________

(اعمال جسم نيست، اعمال صفاتى هستند، و كسى نياز به وزن كردن اشياء دارد كه از تعداد و سنگينى و سبكى آنها آگاه نباشد، چيزى بر خدا پنهان نيست، گفت: پس ميزان روز قيامت يعنى چه؟ فرمودند: ميزان روز قيامت عدالت است، گفت: پس اين آيه كه ميفرمايد: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ يعنى چه؟ فرمود: يعنى هر كس اعمال نيكش بچربد؟.

در روايت ديگرى ميزان قيامت انبياء و اوصياء (ع) معرفى شده اند:

نور الثقلين جلد 3 صفحه 430 (هشام از حضرت صادق (ع) درباره آيه «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ...» پرسش ميكند؟ حضرت ميفرمايند ميزان قيامت عبارتست از پيامبران و اوصياء آنان).

نور الثقلين جلد 4 صفحه 568 در تفسير اين آيه از على بن ابراهيم قمى نقل ميكند: (... ميزان امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه است) بنا بر اين پيامبران و اوص ياء (ع) هر كدام ميزان سنجش اعمال امت و

پيروان خود هستند، و شاهد اين معنى آيه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» و آيات ديگرى است.

(1) منظور از ساعت در اين آيه قيامت است، ولى قيامت دو قيامت است يك

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 119

(يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها) آنها كه به قيامت ايمان ندارند چون از حال و هول آن بى اطلاع هستند، ترسى بخود راه نميدهند و اظهار ميدارند اين قيامت چه شد كه نيامد؟ و اصولا رسيدن ساعتى را بنام قيامت بعيد و ناشدنى مى پندارند.

(وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها) اما آنان كه بقيامت ايمان آورده اند هميشه در ترس و نگرانى هستند كه مبادا قيامت يكباره فرا رسد در حالى كه آمادگى نداشته باشند.

(وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ) و ميدانند كه براستى قيامت خواهد آمد، و در آن هيچگونه تخلفى نخواهد بود.

(أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ) يعنى آنان كه در فرا رسيدن ساعت قيامت شك و ترديد دارند، و بصورت منكران پيرامون آن بحث و جدال مى نمايند از راه حق بدور بوده در گمراهى بسر ميبرند، زيرا اينان توجه نكرده اند تا دريابند كه همان خدايى كه در ابتداء آنان را آفريده است پس از مرگ نيز قدرت دارد آنان را دوباره برانگيزد.

(اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ) يعنى: خداوند نسبت به بندگانش مهربان و نيك رفتار و مدارا كننده است، و اين معنى از ابن عباس و عكرمه و سدى نقل شده است.

و بعضى هم گفته اند لطيف بمعنى آنست كه خداوند از امور پنهانى و

__________________________________________________

(قيامت صغرى كه همان مرگ و فرموده اند:

«من مات قامت قيامته»

و قيامت ديگر قيامت كبرى است كه

دادگاه عدل الهى است و مربوط به آخرت و پس از پايان عمر دنيا است، و ساعت رسيدن اين دو قيامت هر دو از مردم پنهان داشته شده است، و علت فوق براى هر دو مناسب است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 120

غيبها آگاه است «1».

و در اينجا منظور از آن كسى است بطرزى كه درك آن دقت ميخواهد به بندگانش منافع ميرساند، و اين منافع عبارتست از روزيهايى كه خداوند ميان

__________________________________________________

(1) لطيف در قرآن در موارد متعددى استعمال شده است، و در هر جا از آن معنايى اراده شده، آنجا كه از لطف خدا نسبت به بندگان سخن بميان آمده مانند آيه فوق بمعنى مهر و محبت و نوازش است، آنجا كه سخن از آفرينش است مانند «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» بمعنى لطافت و دقت در امر آفرينش موجودات ظريف و لطيف است و در اين باره بروايت ذيل توجه فرمائيد كه در آن به آفرينش لطيف موجودات ذره بينى و ميكربها اشاره شده است:

اصول كافى جلد اول كتاب التوحيد ص 161: (... فتح بن يزيد از حضرت ابو- الحسن «امام رضا (ع)» ضمن روايت مفصلى ميپرسد اينكه فرموديد لطيف است براى من تفسير كنيد همانگونه كه واحد را برايم تفسير كرديد زيرا من ميدانم كه لطافت پروردگار بر خلاف لطافت بندگانست زيرا خدا را با مخلوق نسبتى نميباشد ولى ميخواهم معنى لطيف را برايم تشريح فرمايى؟ حضرت فرمودند: اى فتح اينكه درباره خدا گفتيم لطيف است، بخاطر آفرينش لطيفى است كه انجام داده است و براى آنكه از اشياء بسيار لطيف آگاه است، خدا

توفيقت دهد و ثابت قدمت سازد مگر آثار صنعتش را در گياه لطيف و غير لطيف، و از مخلوقات لطيف، و از حيوانات كوچك و پشه ها و ريزتر از آن پشه هاى خاكى، و از آن ريزتر تا حدى كه چشمها از ديدن آن ناتوان است و آن قدر ريزه است كه نر و ماده و پير و جوانش از همديگر شناخته نميگردد، هنگامى كه كوچكى اين آفريده را با لطافتى كه در آن بكار رفته است مى بينيم، و مى بينيم كه چگونه طريقه جفت گيرى با جنس مخالف خود را ميداند، و بلد است چطور

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 121

بندگانش تقسيم فرموده، و آفات را از آنان دور ساخته، آنان را خوشنود ميسازد و بهره مندشان ميكند، و با وسائلى آنان را مقتدر مى نمايد و از اين قبيل نيروها كه نميتوان به عمق آن پى برد زيرا كه سخت پيچيده است، آن گاه خداوند فرمودند:

(يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ) يعنى: براى هر كس كه بخواهد روزيش را توسعه خواهد داد، گفته ميشود فلانى مرزوق است در حالى كه موصوف به توسعه روزى باشد.

بعضى هم گفته اند يعنى: هر كس را كه بخواهد به آسانى و راحتى روزى ميدهد، و هر كس را بخواهد بسختى و زحمت و مشقت روزى ميدهد، بهر حال

__________________________________________________

(از مرگ بگريزد، و منافع خويش را گرد آورى كند، و جانداران لطيفى كه در اعماق درياها و لابلاى پوست درختان و صحراها و بيابانهاى بى آب و علف، و درك نمودن منطق يكديگر، و آنچه كه بچه هاى آنان از پدر و مادرشان مى فهمند، و اينكه خوراك بفرزندان خود ميرسانند، و نيز رنگ آميزى اين جانداران

لطيف، سرخى و زردى، سفيدى و قرمزى، كه از بس آفرينش آنان ريز است چشمهاى ما ياراى تشخيص آنان را ندارد، نه چشم ما آنها را مى بيند، نه دست ما آنها را لمس مى كند، آن وقت است كه درك مى كنيم آفريدگار اين آفريده لطيف است، و در آفرينش آنچه يادآورى كرديم بدون دخالت خودش و به هيچ ابزار و وسيله اى در كمال دقت و لطافت آن را آفريده است، و نيز درك مى كنيم كه هر سازنده اى صنعت خود را از ماده و اصلى ساخته است، در حالى كه خداوند لطيف و با عظمت همه چيز را آفريده و ساخته است بى آنكه نياز به ماده و اصلى داشته باشد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 122

تمام جانداران كه روزى خدا را ميخورند از آنهايند كه طبق مشيت الهى روزى داده شده اند.

(وَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ) يعنى او نيرومندى است كه ناتوانى در او راه ندارد، و پيروزى است شكست ناپذير.

(مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ) حرث در لغت بمعنى كسب است، «و فلان يحرث لعياله و يحترث اى يكتسب» يعنى: هر كس ميخواهد با اعمالش آخرت را سود برد، و براى آخرتش كار كند، پاداش عملش را خواهيم داد، و علاوه بر آن بر پاداش او نيز خواهيم افزود، و يك برده به او ثواب خواهيم داد، و بيشتر هم هر چه بخواهيم بر آن مى افزائيم.

(وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها، وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ)، يعنى: هر كس با عملش سود دنيا را بخواهد از آنچه خواسته است قسمتى را به او ميدهيم نه تمام

خواسته هايش را، بلكه بمقتضاى حكمت پاره اى از خواسته هايش را ميدهيم، همانگونه كه خداوند در جاى ديگر در اين باره فرموده است: «عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ، وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ» يعنى: «براى دنيا طلبان بفوريت آن اندازه كه بخواهيم به آن كس كه اراده كنيم ميرسانيم، ولى در آخرت ديگر بهره اى نخواهد داشت».

بعضى هم گفته اند يعنى هر كس منظورش از شركت در جهاد خدا باشد سهم غنيمت جنگى خود را در دنيا دارد، و در آخرت هم به او پاداش خواهيم داد، و هر كس مقصودش از جهاد بدست آوردن غنائم جنگى باشد، از غنيمت بى بهره نخواهد شد و بسهم خود ميرسد، ولى ديگر بهره اى از ثواب آخرت ندارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 123

از پيامبر خدا (ص) روايت شده است كه فرمودند:

«هر كس نيتش دنيا باشد خداوند كارش را بر هم زند، و هميشه خود را فقير بيند، و از دنيا هم جز آنچه كه برايش نوشته شده است به او نخواهد رسيد و هر كس هدفش آخرت باشد، خداوند كارش را روبراه كند، و روح بى نيازى به او داده، دنيا به او رو خواهد آورد در حالى كه او بدنيا پشت كرده است».

و حسن گفته است معنى آيه اينست هر كس براى آخرت كار كند، بدنيا و آخرت هر دو خواهد رسيد، و هر كس براى دنيا كار كند بهره اى از پاداش آخرت ندارد، زيرا هيچگاه مرتبه اعلى تابع مرتبه ادنى نخواهد شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 124

سوره شورى- آيات 21- 25

[سوره الشورى (42): آيات 21 تا 25]... ص : 124

اشاره

أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ

ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (21) تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (22) ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (23) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (24) وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (25)

ترجمه آيات:... ص : 124

21- يا آنكه شريكانى دارند كه بدون اجازه خدا براى آنان دين سازى ميكنند؟ اگر قرارى در بين نبود ميان آنان قضاوت ميشد، كه ستمگران عذابى دردناك دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 125

22- مى بينى كه ستمگران از كارهايى كه انجام داده اند سخت ميترسند، ولى بترسند يا نترسند نتيجه اعمالشان دامنگيرشان خواهد شد، امّا آنان كه ايمان آورده اعمال نيك انجام داده اند، در چمنزارهاى بهشت بوده، آنچه كه بخواهند در پيشگاه پروردگار براى آنان آماده است، و اينست بخشش بزرگ خداوندى.

23- اينست آن بشارتى كه خداوند به بندگان با ايمانش كه عمل شايسته انجام داده اند ميدهد، بگو: من در مقابل رسالتم بجز دوست داشتن نزديكانم از شما چيزى درخواست نميكنم، هر كس عمل نيكى انجام دهد، بر نيكى او نيكى افزائيم، خداوند آمرزنده و حق شناس است.

24- يا آنكه گويند: بخدا

نسبت دروغ بسته، اگر خدا بخواهد بر قلبت مهر خواهد زد، و باطل را نابود كرده، و با كلمات خود حق را استوار ميسازد، خداوند از راز دلها آگاه است.

25- خداوند كسى است كه از بندگانش توبه را مى پذيرد، و گناهان آنان را مى بخشد، و از اعمال شما آگاه است.

قرائت آيات:... ص : 125

ابو عمرو، حمزه، كسايى، خلف از قراء يبشر اللَّه را در آيه 23 بفتح ياء و سكون باء و ضم شين «يبشر» خوانده اند، ولى بقيه قراء «يبشّر» بضمّ ياء و فتح باء و كسر شين مشدده خوانده اند.

و در آخر آيه 25 اهل كوفه غير از ابى بكر «و يعلم ما تفعلون» با تاء خطاب خوانده اند، ولى بقيه قراء «ما يفعلون» با ياء خوانده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 126

اعراب آيات:... ص : 126

جمله «ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ» تقديرش يبشر اللَّه به عباده بوده اول باء و سپس هاء از آن حذف شده است.

و نيز جايز است الّذي در اين جمله حكم ماء مصدريه داشته باشد كه معنى چنين خواهد شد: اينست بشير خداوند نسبت به بندگانش.

و جمله وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ معطوف بريختم نيست، زيرا محو باطل واجب است و مشروط بشرطى نيست.

معنى آيات:... ص : 126

پس از آنكه خداوند خبر داد كه هر كس باعمال خود هدفش دنيا باشد از پاداش آخرت بهره اى ندارد، فرمود:

(أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ) يعنى: بلكه اين كافران در كارهايى كه انجام ميدهند شريكانى دارند.

(شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ) يعنى: شريكان جرمشان براى آنان دينى غير از دين اسلام ساختند، بى آنكه فرمانى از طرف خدا صادر شده باشد، يا اجازه اى براى اين كار داشته باشند.

وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ) اگر نبود كه خداوند قرار بر تأخير عذاب اين امت تا روز قيامت گذاشته است، آنان كه ترا تكذيب ميكنند زودتر در دنيا بحسابشان ميرسيديم.

(وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ) آن ستمگران كه ترا تكذيب ميكنند در آخرت عذابى دردناك در پيش خواهند داشت.

(تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ) ستمگران را خواهى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 127

ديد از گناهانى كه انجام داده اند و عقابى كه استحقاق آن را دارند سخت بيمناك ميباشند، در حالى كه ترس از اين عقاب براى آنان سودى نخواهد داشت زيرا بترسند يا نترسند عذاب دامنگيرشان خواهد شد.

(وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ) روضه عبارتست از زمين چمنزار كه گياهان

خوبى دارد، و جنت هم زمينى است كه داراى درختان بسيار باشد.

(لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ) يعنى: روز قيامت كه در آن اختيار امر و نهى را كسى غير از پروردگارشان ندارد هر چه بخواهند و هر چه ميل داشته باشند به آنان خواهند داد، در اين آيه «عِنْدَ رَبِّهِمْ» دلالت بر قرب مسافت ندارد زيرا دورى و نزديكى جزء صفات اجسام است.

بعضى هم گفته اند «عِنْدَ رَبِّهِمْ» يعنى در حكومت پروردگارشان هر چه بخواهند به آنان دست خواهند يافت.

(ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ) يعنى اين پاداش ابدى فضل عظيمى است از جانب پروردگار «و بدون اينكه بندگان استحقاق آن را داشته باشند خداوند بآنان تفضّل فرموده است» زيرا در مقابل اعمالى اندك در مدتى كوتاه بنعمتى هميشگى و زوال ناپذير دست يافته اند، سپس ميفرمايد:

(ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) يعنى:

اين فضل بزرگ است كه خداوند بوسيله آن به بندگان با ايمان خود بشارت ميدهد تا در دنيا براى رسيدن به آن دقيقه شمارى كنند، و با بى صبرى در انتظار آن باشند.

هر كس شين «يبشر» را مشدد خوانده است منظورش مبالغه در بشارتهاى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 128

فراوان بوده، و هر كس آن را مخفّف خوانده منظورش آن بوده است كه دلالت كند بر بشارت بزرگ و كوچك، سپس خداوند ميفرمايد:

تفسير آيه مودت:... ص : 128

(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ) يعنى: اى محمد، بگو:

در برابر رسالتى كه انجام داده ام از شما پاداشى درخواست ندارم مگر دوست داشتن نزديكانم.

در معنى اين آيه اختلاف شده و سه گفتار هست:

1- حسن و جبائى و ابى مسلم گفته اند

قربى در اين آيه بمعنى تقرّب جستن بدرگاه الهى است، و مودّت فى القربى يعنى دوست داشتن طاعت و تقوى در راه تقرب بدرگاه الهى، يعنى: من در برابر تبليغ دين و تعليم شريعت از شما اجرى جز دوستى و محبّت نسبت به اعمال صالحى كه شما را بدرگاه الهى مقرب سازد نميخواهم.

2- ابن عباس و قتاده و مجاهد و جماعتى گفته اند يعنى: مرا بخاطر قرابتى كه با شما دارم دوست بداريد و بخاطر خويشاوندى مرا حفظ كنيد، گفته چون تمامى قريش با رسول خدا (ص) نسبت خويشاوندى داشتند و لذا طرف خطاب آيه تنها مردم قريش خواهند بود، و معنى چنين خواهد شد اگر مرا بخاطر نبوّت و پيامبرى دوست نميداريد بخاطر خويشاوندى و قرابتى كه بين من و شما است دوست داشته باشيد.

3- از على بن الحسين (ع) و سعيد بن جبير و عمرو بن شعيب و حضرت باقر و حضرت صادق (ع) و جماعتى نقل شده كه معنى آيه اينست من از شما در برابر رسالتم جز دوست داشتن نزديكانم و اهل بيتم مزدى نميخواهم هر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 129

احترامى كه ميخواهيد بمن بگذاريد به آنان بگذاريد.

(سيد ابو الحمد مهدى بن نزار حسينى ميگويد: حسن بن على بن زياد سرى گويد: يحيى بن عبد الحميد حمانى (جمانى) گفته است حسين اشتر گفت قيس از اعمش از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت ميكند هنگامى كه آيه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً» نازل شد گفتند: يا رسول اللَّه اين كسانى كه خداوند بما فرمان داده است آنان را دوست بداريم چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود:

على

و فاطمه و فرزندان آنان هستند) «1».

و نيز سيد ابو الحمد ميگويد حاكم ابو القاسم با همان سند در كتاب «شواهد التنزيل لقواعد التفضيل» روايتى مرفوعه از ابى امامه باهلى نقل ميكند كه رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند بزرگ پيامبران را از درختان گوناگونى آفريد ولى من و على از يك درخت آفريده شده ايم، من ريشه اين درخت هستم و على شاخه هاى اين درخت و فاطمه گل اين درخت و حسن و حسين ميوه آن ميباشند، و شيعيان ما برگهاى اين درخت ميباشند، هر كس بشاخه اى از شاخه هاى اين درخت آويخت نجات يافت، و هر كس از آن جدا شد بهلاكت خواهد رسيد، اگر بنده اى ميان صفا و مروه سه هزار سال خدا را عبادت كند تا بصورت... در آيد و محبت ما را نداشته باشد خداوند او را برو در آتش افكند، آن گاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ) «2».

«و زاذ ان» از على (ع) روايت ميكند كه فرمودند در سوره «آل حم» درباره ما آيه اى هست كه طبق آن هيچكس محبت ما را حفظ نميكند مگر آنكه مؤمن

__________________________________________________

(1) شواهد التنزيل حسكانى جلد 2 صفحه 131.

(2) شواهد التنزيل جلد 2 صفحه 141. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 130

باشد، و سپس اين آيه را خواندند» «1».

و بهمين روايت اشاره كرده است كميت شاعر كه ميگويد:

«وجدنا لكم فى آل حم آية تأوّلها منا تقى و معرب»

يعنى: «در سوره شورى آيه اى بسود شما يافتيم كه همگى ما چه تقيه كنندگان و چه ديگران آن را درباره شما معنى كرده اند».

و

بنا بر هر سه قول گذشته، درباره استثناى «إِلَّا الْمَوَدَّةَ» دو قول گفته شده است.

1- اين استثناء منقطع است، زيرا مودت اهل بيت بوسيله اسلام واجب شده است، بنا بر اين پاداش رسالت نيست.

2- اينكه استثناء متصل است، و معنى آنست كه من از شما در مقابل رسالتم مزدى درخواست نميكنم مگر مودت اهل بيتم، كه همين مودت را مزد خودم قرار داده و بدان رضايت دارم، مثل آنكه تو از ديگرى درخواستى ميكنى، آن شخص ميخواهد بشما نيكى كند، به او مى گويى: تو اگر ميخواهى نسبت بمن نيكى كنى، نيازم را برطرف كن.

بنا بر اين جايز است معنى آيه اينطور باشد كه من براى رسالتم چيزى از شما درخواست نميكنم مگر دوست داشتن اهل بيتم، كه اين نيز سودش بخودتان باز ميگردد، پس مثل آنست كه من از شما مزدى درخواست ننموده ام همانگونه كه بيان آن در تفسير آيه «ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» «2» آمده است.

__________________________________________________

(1) فضائل الخمسة جلد 1 صفحه 262 و كنز العمال جلد 1 صفحه 218 و صواعق المحرقه صفحه 101 و تاريخ اصفهان جلد 2 صفحه 165 و شواهد التنزيل جلد 2 صفحه 142.

(2) سوره سبأ آيه 47.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 131

ابو حمزه ثمالى در تفسير خود روايت كرده ميگويد: عثمان بن عمير از سعيد بن جبير از عبد اللَّه بن عباس روايت ميكند هنگامى كه رسول خدا (ص) وارد مدينه شد، و اساس اسلام را استوار فرمود، انصار گفتند: خدمت رسول خدا (ص) برويم و به او بگوئيم اگر لازم داشته باشى اينست اموال ما در اختيار تو است هر

فرمانى درباره آن بدهى هيچ مانع و اشكالى در بين نيست، انصار خدمت حضرت رفتند و اين اظهار را نمودند، و بدنبال آن اين آيه نازل شد «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى » حضرت آيه را بر آنان خواند و فرمود: پس از من نزديكان مرا دوست داشته باشيد، انصار از خدمت حضرت بيرون رفتند در حالى كه تسليم فرمان او بودند»

منافقين گفتند: اين آيه از قرآن نبود آن را در همان مجلس جعل كرد و منظورش آنست كه پس از خودش ما را زير دست نزديكانش قرار دهد، و لذا اين آيه نازل شد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً؟» حضرت بسراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنان تلاوت فرمود، انصار بگريه افتادند و اين جريان بر آنان سخت گران آمد.

لذا خداوند بدنبال آن آيه «وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ» را نازل فرمود، حضرت باز بسراغ انصار فرستاده به آنان بشارت داد كه خداوند دعاى مؤمنان را اجابت ميكند «وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا» و مؤمنان همان افراد بودند كه: تسليم گفتار حضرتش شدند، آن گاه خداوند فرمود:

(وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً) يعنى: هر كس عبادتى انجام دهد در عبادتش نيكى افزائيم، بدين ترتيب كه به عبادتش پاداش- فوق العاده- عطا ميكنيم.

__________________________________________________

(1) از نظر روايات شيعه و سنى اتفاق دارند كه اين آيه درباره اهل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 132

__________________________________________________

(دنباله پاورقى صفحه ما قبل) بيت (ع) نازل شده و طبق اين آيه مودت آنان را واجب و دشمنى با آنان را حرام ميدانند اينك توجه شما را بمدارك اهل

سنت در تفسير اين آيه و لزوم دوست داشتن اهل بيت (ع) جلب ميكنيم.

صحيح بخارى جزء 6 در تفسير اين آيه، صحيح مسلم جزء 5 در تفسير اين آيه، صحيح ترمذى جلد 2 صفحه 308 حليه الاولياء جلد 3 صفحه 201، كفاية الطالب باب 11 صفحه 90، مسند الصحابه جزء 10 صفحه 71، معجم الكبير جلد 1 صفحه 125 و جلد 3 صفحه 152، فضائل ابن حنبل حديث 263، غاية المرام باب 5 صفحه 306، مناقب ابن مغازلى حديث 355، مجمع الزوائد جلد 9 صفحه 168، تفسير كشاف جلد 2 صفحه 339، ذخائر العقبى صفحه 25، صواعق صفحه 101، ابن عساكر شماره 181، تاريخ دمشق جلد 37 صفحه 43، لسان الميزان جلد 4 صفحه 434، تاريخ اصبهان جلد 2 صفحه 165، كنز العمال جلد 1 صفحه 208، فرائد السمطين باب 26 از سمط ثانى حديث 425، مقاتل الطالبين صفحه 50 تفسير فرات صفحه 70، تيسير المطالب صفحه 120، انساب الاشراف جلد 2 صفحه 79، تفسير طبرى جلد 25 صفحه 25، اسد الغابة جلد 5 صفحه 367، تاريخ بغداد جلد 2 صفحه 146، الدر المنثور در ذيل آيه، مجمع الزوائد جلد 9 صفحه 172، كنوز الحقايق صفحه 5، ذخائر العقبى، صفحه 18، نور الأبصار صفحه 103.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 133

«ابو حمزه ثمالى از سدى نقل كرده منظور از «اقتراف حسنه» در اين آيه دوست داشتن آل محمد (ص) است.»

«و از طريق صحيح از حسن بن على (ع) روايت شده كه براى مردم خطبه خواند و ضمن خطبه خود فرمود: من از آن خاندان هستم كه خداوند مودّت و دوستى

آنان را بر هر مسلمانى واجب كرده ميفرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ، وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً» بجا آوردن حسنه عبارتست از محبت ما اهل بيت» «1».

«اسماعيل بن عبد الخالق از حضرت صادق (ع) روايت ميكند كه فرمودند اين آيه درباره ما اهل بيت و اصحاب كساء نازل شده است» «2».

(إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ) يعنى: خداوند بخشنده گناهان و شكر گزار نسبت به عبادتها است، و با بندگانش آن گونه رفتار ميكند كه كسى در مقام سپاسگزارى ديگرى باشد، مثل اينكه از عبادت بندگان به او نفعى رسيده باشد كه سپاسگزارى ميكند.

(أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً) يعنى: بلكه مگويند: محمد بخدا افتراء بسته است كه از طرف خدا ادعاى رسالت ميكند «3».

__________________________________________________

(1) تفسير برهان جلد 4 صفحه 124 حديث 11. اين خطبه را حضرت پس از شهادت پدرش امير المؤمنين (ع) براى مردم ايراد فرموده اند، و نيز در تفاسير اهل سنّت اقتراف حسنه محبت اهل بيت معرفى شده است بتفسير كشاف و الدر المنثور رجوع كنيد.

(2) تفسير برهان جلد 4 صفحه 121 بنقل از كلينى و حميرى (ره).

(3) بلكه ميگويند اينكه محمد محبت اهل بيتش را بر ما واجب كرده از طرف خدا نبوده و خودش ساخته است و آن را بخدا نسبت داده، و شاهد اين معنى روايتى است كه مصنف قبلا از ابو حمزه ثمالى نقل كردند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 134

(فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى قَلْبِكَ) يعنى: اگر تو چنان بودى كه با خودت قرار ميگذاشتى چيزى را دروغى بخدا نسبت دهى

خداوند مهر بر دلت مى نهاد، و قرآن را از يادت ميبرد، آن گاه ديگر نميتوانستى بخدا نسبت دروغ بدهى، و اين گفتار عينا به آن آيه مى ماند كه «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ».

از مجاهد و مقاتل و قتاده نقل شده است گفته اند: معنايش آنست كه خدا بخواهد قلبت را با صبر و ثبات در برابر اذيت و آزار آنان مستحكم ميسازد تا گفتار آنان بر تو گران نيايد كه تو را ساحر و دروغپرداز ميگويند، و طبق اين معنى ديگر به اضمار و حذف نيازى نميباشد.

سپس خداوند بزرگ خبر داده است كه گفته هاى آنان باطل شده از بين خواهد رفت: (وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ) يعنى: خداوند با اقامه دلائل بر بطلان باطل آن را از بين برده بر طرف ميسازد، و اينكه و او از «يمح» در قرآنها حذف شده است، همانگونه كه در «سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ» حذف شده بخاطر التقاء ساكنين بوده است، نه آنكه عطف بر «يختم» باشد، زيرا «يمح» مرفوع است بدليل جمله اى كه بر آن عطف شده و آن عبارتست از:

(وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ) يعنى خداوند با گفتار معجز آساى خويش- همين قرآن- كه بر پيامبرش نازل ميفرمايد حق را روشن و ثابت ميسازد.

(إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) يعنى خدا از مكنونات دلها با خبر است.

(وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ) يعنى هر چند گناهان بندگان بزرگ باشد خداوند گناهان آنان را مى بخشد، مثل اينكه گفته است كسانى كه نسبت افتراء بحضرت محمد (ص) داده اند و سپس توبه كرده اند هر چند گناهشان بزرگ است ولى خداوند توبه آنان را خواهد پذيرفت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 135

(وَ

يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ) يعنى: خداوند گناهان را عفو مى كند، و از تمامى افعال بندگان از خير و شر آگاه است و آنان را بپاداش اعمالشان خواهد رسانيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 136

سوره شورى- آيات 26- 30

[سوره الشورى (42): آيات 26 تا 30]... ص : 136

اشاره

وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ (26) وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ (27) وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (28) وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ (29) وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ (30)

ترجمه آيات:... ص : 136

26- خداوند دعاى مؤمنين را كه اعمال نيك انجام داده اند اجابت ميفرمايد، و پاداش اضافى هم به آنان خواهد داد، اما كافران عذابى سخت در پيش دارند.

27- اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش ميداد در روى زمين ستم ميكردند، ولى خداوند آن طور كه ميخواهد روزى را به اندازه فرو ميفرستد، خداوند نسبت به بندگان خود آگاه و بينا است.

28- خداوند است كه پس از نوميدى بر مردم باران فرو ميفرستد، و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 137

رحمت خويش را گسترش ميدهد، و او است سرپرست و نيكو.

29- از جمله آيات پروردگار آفرينش آسمانها و زمين و جنبدنگانى است كه در آن پراكنده ساخته، و هر وقت بخواهد بر گرد آورى آنها قدرت دارد.

30- هر مصيبتى كه بشما رسد نتيجه اعمالتان است، و خداوند بسيارى از گناهان شما را خواهد بخشيد.

قرائت آيات:... ص : 137

اهل مدينه و ابن عامر آيه 30 را خوانده اند: «و ما اصابكم من مصيبة بما كسبت ايديكم» بدون فاء، ولى بقيه قراء آن را با فاء «فبما كسبت» خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 137

ابو على گويد: سخن در اين مورد چنين است كه كلمه اصاب در «و ما اصابكم» دو احتمال دارد:

1- جايز است كه صله ماء موصول باشد.

2- و نيز ممكن است شرط باشد براى ماء شرطيه، و در موضع جزم باشد.

بنا بر اين هر كس ماء را شرطيه بگيرد بنا بقول سيبويه جايز نيست فاء را حذف كند ابو الحسن بعضى از آيات را تأويل نموده است كه فاء در جواب شرط حذف شده است.

و بعضى از بغداديان گفته اند حذف فاء از جواب شرط جايز است، و براى گفتار خود به اين آيه استدلال نموده اند: «وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ» كه فاء در جواب شرط حذف شده است.

ولى اگر ماء را موصوله بگيريم اثبات و حذف فاء هر دو جايز است و هر كدام ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 138

از دو تركيب يك معنى ميدهد كه با معنى ديگر فرق دارد، اما اگر فاء ثابت ماند دليل است بر آنكه امر دوم بوسيله امر اول ثابت شده است، و اگر فاء آورده نشود ممكن است امر دوم بوسيله امر اول ثابت شده باشد و ممكن است امر دوم بوسيله چيز ديگرى ثابت شده باشد.

معنى آيات:... ص : 138

پس از آنكه در آيات قبلى سخن از عذاب گنهكاران رفت، اينك در پى آن خداوند سخن از مژده براى اهل طاعت بميان ميآورد:

(وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) يعنى مؤمنان آنچه را از خدا بخواهند به آنان خواهد داد.

از معاذ بن جبل نقل شده است يعنى خداوند دعاى برخى از مؤمنين را درباره برخى ديگر به اجابت ميرساند.

و بعضى گفته اند: يعنى خداوند عبادتهاى آنان را

قبول كرده، و از فضل خود بر ميزان ثواب طاعاتشان كه استحقاق آن را دارند مى افزايد.

و بعضى گفته اند: در مورد شفاعت مؤمنان نسبت به برادرانشان است كه خداوند شفاعت آنان را خواهد پذيرفت.

(وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ) از ابن عباس روايت شده يعنى: پس از آنكه شفاعت آنان را در مورد برادرانشان پذيرفت علاوه بر اين شفاعتشان را حتى درباره برادران برادرانشان نيز مى پذيرد.

از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه رسول خدا (ص) در باره آيه «وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» فرموده اند: يعنى خداوند علاوه بر پاداش، به آنان حق شفاعت در مورد كسانى كه مستوجب آتش شده اند از آن افراد كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 139

در دنيا به مؤمنين نيكى كرده اند ميدهد.

(وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ) معنى اين قسمت نيز روشن است.

پس از آنكه خداوند بيان فرمود كه از فضل خويش نسبت بمؤمنين زيادى عطا ميكند، خبر داد كه زيادى در ارزاق دنيا بر طبق مصالح بندگان است و فرمود:

(وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ) يعنى اگر خداوند روزى را بر بندگان آن طور كه ميخواهند گسترش ميداد نعمت خدا را سبك ميشمردند، و بچشم و هم چشمى ميپرداختند، و بر يكديگر برترى ميجستند، و در روى زمين ستم روا ميداشتند، و براى پيروزى بر يكديگر ميكوشيدند، و بدينوسيله از طاعت الهى بيرون ميرفتند.

ابن عباس گويد: «لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ» ستمى كه در روى زمين ميكردند اين بود كه پس از رسيدن بموقعيتى خواستار موقعيتى فراتر ميشدند، و پس از دسترسى بيك مركب سوارى مركب ديگرى ميخواستند، و پس از بافتن پوشاكها ديگرى

ميخواستند.

(وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ) از قتاده نقل شده است يعنى و لكن خداوند روزى را بميزان مصلحت آنان هر اندازه كه بخواهد با توجه بحالشان فرو مى فرستد، يعنى: روزى كسانى را كه مصلحتشان در وسعت روزى است وسعت ميدهد، و روزى كسانى را كه صلاحشان در تنگى روزى است تنگ ميسازد، و اين معنى را تأييد ميكند حديثى كه انس از پيامبر خدا (ص) از جبرئيل از خداوند روايت شده است كه:

(بعضى از بندگان من طورى هستند كه چيزى جز بيمارى بصلاحشان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 140

نيست بطورى كه اگر آنان را سلامت دهم فاسد خواهند شد و برخى از بندگان من هستند كه چيزى جز صحت بصلاحشان نيست كه اگر بيمارشان كنم، بيمارى آنان را بفساد خواهد كشانيد، و برخى از بندگان هستند كه جز بى نيازى چيزى بصلاحشان نيست كه اگر فقيرشان سازم، فقر آنان را تباه ميسازد، و برخى از بندگانم جز فقر چيزى بصلاحشان نيست كه اگر آنان را بى نياز سازم بى نيازى فاسدشان سازد، و اينست كه من با آگاهى از وضع دلهاى بندگانم امور آنان را تدبير ميكنم...) «1»

حديث طولانى بود كه ما بمقدار مورد نياز خود از آن گرفتيم.

اگر بگويند: ما بسيارى از كسانى را كه داراى وسعت روزى هستند مى بينيم كه در روى زمين ستمگرى ميكنند؟.

خواهيم گفت: پس از آنكه اجمالا دانستيم كه خداوند امور بندگان را طبق مصالح آنان تدبير ميفرمايد، چه بسا اين افراد كسانى بوده اند كه چه روزى بسيار داشته باشند چه كم، بحالشان فرق نميكند، و چه بسا اگر روزى آنان را وسعت نميداد حالشان در

ستمگرى از اين بدتر ميشد، و لذا روزى

__________________________________________________

(1) يكى از مصاديق اين موضوع را ميتوان بيمارى امام زين العابدين (ع) در واقعه كربلاء نام برد، كه اگر حضرت بيمار نميشد بميدان ميرفت و كشته ميشد، يا آنكه عاقبت يزيد دستور ميداد او را بكشند، و اين بيمارى موجب شد كه خدا بعد از امام حسين (ع) تا مدتى كه خدا خواسته است محفوظ بماند (مترجم).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 141

آنان را توسعه داده است «1».

بهر حال خداوند از جزئيات حال بندگانش بهتر آگاه ميباشد:

(إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ) يعنى: خداوند از حالات بندگان آگاه بوده، نسبت به مصالح و مفاسد آنان بينش كافى دارد، آن گاه خداوند به نظر خوبى كه نسبت به بندگانش دارد اشاره كرده ميفرمايد:

__________________________________________________

(1) ظاهرا منظور از عباد در اين آيه برخى از بندگان مؤمن است، نه تمامى بندگان بنا بر اين معنى، آيه چنين خواهد شد اگر خداوند روزى برخى از بندگان مؤمنش را كه خودش ميداند فقر برايش بهتر است توسعه دهد چون ظرفيت ندارد طغيان ميكند و موجب فساد و ستمگرى ميشود و در اثر ندادن حقوق واجبه و رعايت نكردن حال فقرا بخود و جامعه ستم مى نمايد، مانند جريان ثعلبه كه مرد فقير و بسيار مؤمنى بود و هميشه پشت سر پيامبر بنماز مى ايستاد چندين بار از حضرت خواست كه برايش دعا كند ثروتمند شود حضرت ميفرمود بصلاحش نيست اصرار كرد حضرت دعا فرمود ثروتمند شد در نتيجه طغيان كرد و از دادن زكات سر باز زد، و نه تنها ديگر بنماز حاضر نميشد، بلكه كارش به انكار زكات و هلاكت

رسيد.

و گرنه در مورد بندگان كافر كه خداوند به آنان ثروت داده و موجب ظلم و فساد هم هستند، و قرآن درباره آنان ميفرمايد: «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً» به آنان مهلت ميدهيم تا بر گناهشان افزوده شود.

و نيز در مورد برخى از بندگان مؤمن مانند حضرت سليمان (ع) و ديگران هم مى بينيم كه خداوند ثروت داده در عين حال كه ستم نكرده اند، بنا بر اين آيه مخصوص به بعضى از مؤمنين است كه خداوند ميداند ظرفيت ندارند و ثروت صلاحشان نيست، و مؤيد ما روايت نبوى است (مترجم).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 142

(وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا) يعنى: پس از آنكه مردم از فرود آمدن باران نااميد شدند خداوند باران برايشان فرو مى فرستد، غيث به باران سودمند گويند كه بوقت ببارد، اما مطر گاهى سودمند است، و گاهى زيانبخش چه در وقت ببارد يا بى وقت.

و علت اينكه خداوند پس از نوميدى باران ميفرستد، براى آنكه موجب شكر گزارى بيشتر و تعظيم او و آگاهى بر اهميت احسان حضرتش گردد.

(وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ) يعنى بوسيله فرستادن باران و روئيدن گياهان و درختان خداوند نعمتهاى خود را در همه جا منتشر ميسازد.

(وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ) يعنى او است صاحب اختيار و سرپرست بندگان كه امور و مصالح آنان را تقدير و تدبير ميفرمايد، و او است خدايى كه در تمامى كارهايش شايسته ستايش است زيرا جز احسان و نعمت بخشى كارى ندارد.

(وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) خلقت آسمانها و زمين نشانه بزرگ خدا شناسى است، زيرا در آفرينش اينها قدرتى عظيم بكار

رفته و با آن همه شگفتيها و انواع و اقسام گوناگون موجودات كه در آنها وجود دارد بجز خداى قادر كسى ياراى آفرينش آن را ندارد.

(وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ) و نيز اينهمه موجودات زنده كه در آسمانها و زمين پراكنده نموده است نشانه اى است از او، دابه از نظر لغت بجنبنده گويند، بنا بر اين تمامى حيوانات را شامل ميگردد.

(وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ) و هر گاه خداوند بخواهد اين موجودات زنده را پس از ميراندنشان ميتواند در صحراى محشر گرد آورد، و اين عمل براى او سخت نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 143

(وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ) يعنى اى انسانها هر مصيبتى كه بر اقتصاد شما يا بر جانهاى شما وارد مى آيد در اثر گناهانى است كه انجام ميدهيد، البته خداوند بسيارى از گناهان شما را مى بخشد، و شما را بخاطر آنها مجازات نميفرمايد.

حسن گفته است: آيه مخصوص است به حدودى كه بعنوان مجازات انسانها استحقاق آن را پيدا ميكنند.

قتاده گفته است: اين آيه اعم از هر مصيبتى است.

از على (ع) روايت شده است كه رسول خدا (ص) فرمودند: بهترين آيه اى كه در كتاب خدا نازل شده همين آيه است، يا على: هيچ خراش چوبى، و هيچ زمين خوردنى نيست مگر آنكه بواسطه گناهى است كه انسان انجام داده، و هر گناهى را كه خداوند در دنيا عفو كند، بزرگترين از آنست كه در آخرت هم انسان را بخاطر آن مجازات فرمايد، و گناهانى را كه در دنيا مكافات فرموده عادل تر از آنست كه در آخرت انسان را دوباره بخاطر

آن بمجازات برساند.

اهل تحقيق گفته اند: اين آيه گرچه بلفظ عام وارد شده «هر مصيبتى» ولى عموميت ندارد- كه بتوان گفت تمام مصيبتهاى بخاطر گناه است- زيرا مصيبتهاى اطفال و ديوانگان كه تكليفى ندارند، و نيز مصيبتهاى مؤمنين و اولياء خدا كه گناهى ندارند از اين كل مستثنى خواهند بود، و نيز پيامبران و امامان هر چند معصوم هستند ولى با مصيبتهايى كه مى بينند آزمايش شده و با صبر بر اين مصائب ترفيع درجه يافته بثوابهاى عظيمى نائل ميگردند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 144

نظم آيات:... ص : 144

وجه ارتباط اين آيه با آيات قبلى آنست كه خداوند در آيات قبلى نعمتهاى بزرگ خود را نسبت به بندگان بيان فرمود، و اينك ميفرمايد كه خداوند هيچ مصيبتى بر سرتان نمى آورد مگر بخاطر گناهانى كه از شما سر ميزند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 145

سوره شورى- آيات 31- 35

[سوره الشورى (42): آيات 31 تا 35]... ص : 145

اشاره

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (31) وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (32) إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (33) أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ (34) وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (35)

ترجمه آيات:... ص : 145

31- در روى زمين راه فرارى نداريد، و غير از خدا سرپرست و ياورى هم نداريد.

32- و از جمله نشانه هاى خداوند كشتيهاى كوهپيكرى است كه در دريا رفت و آمد دارند.

33- اگر خدا بخواهد باد را آرام سازد تا كشتيها روى آبهاى دريا راكد و بى حركت مانند، و در اين نشانه ها براى صبر پيشگان و سپاسگزاران عبرتهاى فراوان است.

34- يا آنكه آنان را بسبب گناهانشان عذاب كرده، و بسيارى از آنان را عفو كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 146

35- تا آنان كه آيات ما را انكار ميكنند بدانند كه راه فرارى ندارند.

قرائت آيات:... ص : 146

اهل كوفه و ابن عامر «جوار» را هنگام وصل و وقف بدون ياء قرائت كرده اند، ولى بقيه جوار را جوارى با اثبات ياء در وصل خوانده اند، و ابن كثير و يعقوب در وقف نيز با ياء خوانده اند.

و اهل مدينه و ابن عامر «و يعلم الذين يجادلون» را برفع خوانده اند، و بقيه «و يعلم» را بنصب خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 146

ابو على گويد: قياس در جواز همان جوارى با اثبات ياء است، كسانى كه ياء را حذف كرده اند، گرچه حذف يا در اين موارد خلاف قياس است ولى آن قدر در كلام عرب زياد شده است كه بصورت يك قياس مستمر در آمده است.

و هر كس «يعلم» را برفع خوانده است آن را جمله مستأنفه گرفته، زيرا بعد از جزاء شرط آمده است و جاى استيناف است، و اگر هم بخواهى ميتوانى آن را برفع بخوانى بنا بر اينكه خبر مبتداى محذوف باشد.

و كسانى كه آن را بنصب خوانده اند باين دليل است كه قبل از آن شرط و جزاء وجود دارد، و هيچكدام اين دو تركيب واجب نيست، در شرط مى گويى:

«ان تأتنى و تعطينى اكرمك» بنصب تعطينى كه تقدير چنين است «ان يكن اتيان منك و اعطاء اكرمك» و نصب بعد از شرط هنگامى كه با فاء چيزى را بر آن شرط عطف كنيم بهتر است از نصب بوسيله فاء بعد از جزاء شرط، و اما قول شاعر عرب كه گفته است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 147

«و من لا يقدم رجله مطمئنة فيثبتها فى مستوى الأرض يزلق»

اينجا نصب بدان جهت نيكو است كه جمله شرطيه منفى است.

و اما عطف بر شرط مثل:

«ان تأتنى و تكرمنى فاكرمك» بنا بر مختار سيبويه نصب در عطف بر جزاء شرط است، بنا بر اين سيبويه اختيار ميكند: «و يعلم الذين يجادلون» در صورتى كه آن را استيناف نگيرى كه از ما قبلش بريده شود، و مرفوع گردد، و گمان ميكند كه معطوف بر جزاء شرط شباهت دارد بقول شاعر:

«... و الحق بالحجاز فاستريحا» «1» و سپس سيبويه گفته است: لكن اگر كسى در عطف بر جزاء شرط نصب دهد بهتر است از اين مورد، زيرا فعلى واقع نميسازد مگر آنكه از ديگرى فعلى واقع شود، پس بمنزله غير واجب است.

سيبويه نقل ميكند كه بعضى از قراء در آيه: «يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ» «2» بنصب فيغفر خوانده اند.

و نيز شعرى از اعشى را شاهد آورده است در مورد نصب معطوف بر جزاء بوسيله فاء «3».

__________________________________________________

(1) اول شعر چنين است:

«سأترك ناقتى لبنى تميم...» كه گوينده آن مغيره بن حنين است، كه شاهد در فأستريحا است كه آن را بنصب خوانده ايم با اينكه خبر است، و بعد از فاء أن ناصبه در تقدير گرفته ايم، ولى «لاستريحا» نيز خوانده شده است كه بنا بر آن ديگر شاهد مثال نخواهد بود و تقدير أن ناصبه بعد از لام طبيعى است، رجوع شود بجلد اول الكتاب سيبويه صفحه 495 پاورقى عين الذهب (كاظمى).

(2) سوره بقره آيه 284.

(3) الكتاب سيبويه جلد 1 صفحه 524 عبارت سيبويه اينست: «قال

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 148

«و من يغترف عن اهله لم يزل يرى مصارع مظلوم مجرا و مسحبا و تدفن منه الصالحات و ان يسئ يكن ما أساء النار

فى رأس كبكبا «1»

.

و اين شعر دليل است براى كسانى كه و يعلم را بنصب خوانده اند.

لغات آيات:... ص : 148

الأعلام- بمعنى كوه ها و جمع علم است خنساء شاعر گفته است:

«و ان صخرا لتأتم الهداة به كانّه علم فى راسه نار»

فيظللن- يعنى ادامه ميدهند و ثابت مى مانند، گفته ميشود: «ظل يفعل كذا» در صورتى كه آن كار را شبانه روز انجام دهد.

رواكد- «جمع راكد» بمعنى چيزهاى ثابت است.

يوبقهن- ايباق بمعنى بهلاكت رساندن و تلف كردن است، و بق الرجل يبق و وبق يوبق يعنى: هلاك شد.

محيص- بازگشت گاه و پناگاه.

__________________________________________________

(الأعشى فيما جاز من النصب... «و لفظ» عطف بوسيله فاء از عبارت مصنّف اشتباه است چون بحث سيبويه در مورد عطف بر جزاء بوسيله فاء و واو هر دو است بنا بر اين همانگونه كه مرحوم شعرانى توهم فرموده اند گمان نكنيد كه «و تدفن» در شعر اعشى بايد «فتدفن» ميبود تا غرض ما تأمين شود (كاظمى).

(1) مقصود شاعر از اين شعر اين است كه هر كس از اهلش دور افتد مظلوم خواهد گشت، و همه جا با شكست مواجه ميشود، اگر اعمال نيك انجام دهد كارش را دفن كنند، و اگر عمل زشتى انجام دهد بديش شهره آفاق گردد آن گونه كه آتش بر روى كوه بلند، در اين شعر شاهد در «و تدفن» است كه بوسيله واو بر جزاء عطف شده و منصوب خوانده شده است. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 149

معنى آيات:... ص : 149

(وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ) يعنى: اى مشركين! شما هر جا كه باشيد نميتوانيد مرا عاجز سازيد، و راه فرارى در روى زمين نداريد، و در اين آيه خداوند بندگان خود را بپرستش خويش فرا ميخواند، و آنان را تشويق ميكند كه فرمانش

را اطاعت كنند، و از انجام محرمات بپرهيزند.

(وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ) شما كسى را در برابر خداوند نداريد كه بتواند عذاب او را از شما دفع كند، و شما را بر ضد او يارى دهد.

(وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ) يكى از دلائل خداوند كه نشانه قدرتهاى اختصاصى پروردگار است اين كشتيهايى است كه بسان كوه هايى بر افراشته در دريا حركت ميكنند.

(إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ) يعنى: اگر خداوند بخواهد باد را از حركت مى اندازد، و در نتيجه كشتيها روى آب دريا راكد ميمانند و از جاى خود حركت نمى نمايند، زيرا آب دريا خود بخود حركتى ندارد، و اگر باد نيايد كشتيها (ى بادى) در دريا بى حركت خواهند ماند، و خداوند بزرگ باد را سبب حركت كشتيها در دريا قرار داده است، و وزش باد را در جهتى قرار داده است كه كشتى ميخواهد به آن سو حركت كند.

(إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ) اينها همه نشانه هايى است روشن براى تمام كسانى كه در اجراى فرمان خدا صبر ميكنند، و بر نعمتش شكر نمايند، و بعضى گفته اند يعنى: صبر كنندگان بر سوارى كشتى، و شكر گزاران بر حركت آن و رسيدن بساحل.

(أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا) يعنى: اگر خداوند بخواهد باد را ساكن كند، يا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 150

آنكه جريان باد را شدت دهد تا كشتيها را با سرنشينانش بجرم گناهانشان در دريا غرق كند.

(وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ) يعنى: و بسيارى از سرنشينان كشتيها را مى بخشد، و آنان را غرق نميكند، و

آنان بخاطر گناهانشان در دنيا عذابشان نميكند.

(وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا) يعنى: آنان كه در مورد ابطال ما و دفع آن مجادله و گفتگو ميكنند:

(ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ) اينان پناهگاهى ندارند كه به آنجا باز گردند و پناهنده شوند، و اين معنى از سدى نقل شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 151

سوره شورى- آيات 36- 40

[سوره الشورى (42): آيات 36 تا 40]... ص : 151

اشاره

فَما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (36) وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (37) وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (38) وَ الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ (39) وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (40)

ترجمه آيات:... ص : 151

36- آنچه بشما داده شده است بهره هايى است مربوط بزندگى دنيا، امّا آنچه نزد خدا است بهتر و ماندنى تر است، و آن مخصوص مؤمنينى است كه با داشتن ايمان بر خداى خود اعتماد و توكل مى نمايند.

37- كسانى كه از گناهان كبيره و كارهاى زشت دورى ميكنند، و هر گاه خشم كنند ببخشند.

38- و آنان كه پروردگارشان را اجابت كرده، نماز بر پا ميدارند، و كارشان را در ميان خود بمشورت گذارند، و از هر چه به ايشان روزى داده ايم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 152

انفاق كنند.

39- آنان كه چون ستم بديشان رسد در فكر انتقام بر آيند.

40- سزاى هر ستمى ستمى است مانند آن، و هر كس ببخشد و اصلاح كند پاداش او با خداوند است، كه خداوند ستمكاران را دوست ندارد.

قرائت آيات:... ص : 152

اهل كوفه بجز عاصم در اينجا و در سوره نجم «كبائر الاثم» را در آيه 37 «كبير الأثم» بصيغه مفرد خوانده اند، ولى بقيه قراء «كبائر الأثم» بصيغه جمع خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 152

دليل قرائت جمع اين آيه است: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» «1» و كسانى كه مفرد خوانده اند جايز است كه از آن اراده جمع كرده باشند مانند اين آيه: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» «2» و در حديث هم لفظ مفرد آمده است كه منظور از آن جمع است: «منعت العراق درهمها و قفيزها».

اعراب آيات:... ص : 152

«وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ»

جايز است ضمير هم در اين آيه تأكيد باشد از ضمير در غضبوا، و يغفرون جواب اذا است، و نيز جايز است هم مبتداء باشد و يغفرون خبر آن.

و هم چنين هم در «هُمْ يَنْتَصِرُونَ» تأكيد است براى ضمير اصابهم، و اگر

__________________________________________________

(1) سوره نساء 4- آيه 31.

(2) سوره ابراهيم 14- آيه 34.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 153

هم خواستى «هم» را وصف ضمير مزبور بگير، و نيز ممكن است هم را مبتدا فرض كنى.

و بر طبق قول سيبويه بايد هم فاعل فعل مقدرى باشد كه «هُمْ يَنْتَصِرُونَ» بر آن دلالت دارد.

معنى آيات:... ص : 153

آن گاه خداوند اين مردمى كه توصيفشان گذشت مورد خطاب قرار داده ميفرمايد:

(فَما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا) يعنى: آن اموالى كه بشما داده شده است بهره هايى از كالاى زندگى دنيا كه از آن چند روزى بهره بردارى ميكنيد و سپس خواهيد مرد، و ثروت بعد از شما بر جا خواهد ماند، يا آنكه پيش از مرگتان از بين خواهد رفت.

(وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى ) و آنچه از ثواب و نعمتها و پاداشهايى كه خداوند بمنظور پاداش مطيعان براى آنان مهيا ساخته است از اين بهره هاى اندك زودگذر بهتر و باقى تر است.

(لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ) براى آنان كه به يگانگى خدا و آنچه كه تصديق آن واجب است ايمان آورده، و كارهاى خود را بخدا واگذارده اند و ميدانند كه جريان امورشان از جانب خداوند بوده و بتدبير نيكوى او انجام ميگيرد، و بدرگاه او زارى و دعا كرده، به پيشگاهش انابه ميكنند.

(وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ

كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ) جايز است كه محل الذين جرّ باشد كه عطف شده باشد بر «لِلَّذِينَ آمَنُوا» بنا بر اين معنى اينطور خواهد شد: «و ما عند اللَّه خير و ابقى للمؤمنين المتوكّلين على ربهم المجتنبين كبائر الأثم و الفواحش» يعنى: آنچه نزد خدا است بهتر و باقى تر است براى مؤمنين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 154

كه بر پروردگارشان توكل نموده از گناهان كبيره و فحشاء دورى مى نمايند.

و نيز جايز است محلش مرفوع باشد بنا بر ابتدائيت كه خبرش محذوف است بنا بر اين تركيب معنى چنين ميشود «آنان كه از گناهان كبيره و فحشاء دورى ميجويند و هر گاه غضب كنند طرف خود را عفو مى نمايند».

(وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ) يعنى: هر گاه در اثر ستمى كه به آنان رسيده است خشمناك شوند، طرف خود را مى بخشند، فواحش جمع فاحشه است كه عبارت باشد از زشتترين عمل، و مغفرت در آيه مربوط به ستمهايى است كه نسبت به آنان ميشود، كه اگر آن را عفو كنند كارى است پسنديده و شايسته ستايش، امّا آن قسمت كه مربوط بحقوق الهى و حدود واجبه است اما حق عفو كردن آن قسمت را ندارد، و نميتواند افراد مرتد و مانند آن را عفو كند «1»، و سپس خداوند بر صفات آنان افزوده ميفرمايد:

(وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ) يعنى: نسبت به دعوت پروردگارشان كه آنان را به امور دين دعوت كرده است پاسخ مثبت داده اند.

(وَ أَقامُوا الصَّلاةَ) يعنى: نماز را در اوقات خود مرتب با شرائطش ميخوانند.

(وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ) گفته ميشود: اين موضوع ميان ايشان بشورى

__________________________________________________

(1) تفسير

نور الثقلين جلد 4 صفحه 582 در تفسير اين آيه از امام باقر (ع) روايت شده است: «هر كس خشم خود را فرو نشاند در حالى كه قدرت بكار بردن آن را دارد خداوند روز قيامت قلب او را سرشار از امنيت و ايمان ميكند، و فرمودند: هر كس بهنگام هوس و ترس و خشم خود را حفظ كند خداوند بدنش را بر آتش دوزخ حرام ميكند».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 155

گذاشته شده است، هنگامى كه پيرامون آن با يكديگر بمشورت پردازند، شورى بر وزن «فعلى» از مشاوره است، و آن عبارتست از گفتگو پيرامون موضوعى تا حق ظاهر گردد، مؤمنين هيچگاه در كارهاى خود تكروى نميكنند، و با ديگران هم مشورت ميكنند.

بعضى گفته اند: منظور اين آيه انصار است كه پيش از اسلام و پيش از ورود حضرت رسول (ص) بمدينه دور يكديگر جمع شدند و مشورت كردند، و سپس بر طبق آن عمل نمودند، و خداوند در اين آيه آنان را مدح فرمود.

از ضحاك نقل شده است كه اين شورى عبارتست از مشورت انصار هنگامى كه شنيدند پيامبر اسلام (ص) ظهور كرده و نقباء بر او وارد شده اند، در خانه ابى ايوب جمع شدند كه بحضرتش ايمان آورده او را يارى نمايند.

و اين آيه دلالت دارد بر ثواب مشورت در امور و اهميت آن، از پيامبر خدا (ص) روايت شده است كه فرمودند:

«هيچگاه شخصى با ديگرى مشورت نمى كند مگر آنكه براه نيك راهنمايى ميگردد.»

(وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ) و از روزى خويشتن در راه فرمانبرى خداوند و راه خير انفاق ميكنند.

(وَ الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ) از

سدى نقل شده يعنى:

مومنين بر كسانى كه به آنان ستم كرده اند بى آنكه ستمگرى كنند پيروزى ميجويند از ابى مسلم نقل شده است يعنى: برخى بيارى ديگرى ميشتابند، بنا بر اين ينتصرون بمعنى يتناصرون است همانگونه كه يختصمون بمعنى يتخاصمون آمده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 156

از عطاء نقل شده است منظور اين آيه مؤمنينى است كه كفار آنان را از مكّه بيرون كردند، و نسبت به آنان ستم نمودند، و سپس خداوند در روى زمين به آنان قدرت بخشيد تا آنكه بر كفارى كه به آنان ستم كرده بودند پيروز گشته انتقام خويش گرفتند.

از ابن زيد است كه خداوند مؤمنين را به دو دسته تقسيم فرموده است يك دسته كسانى كه آنان را كه به ايشان ستم كرده اند مى بخشند و آنان همان افرادى هستند كه پيش از اين آيه وصفشان گذشت «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ» و دسته ديگرى كه از ستم كنندگان انتقام ميگيرند، و آنان كسانى هستند كه در اين آيه از آنان ياد شده است، هر كس انتقام گيرد و حق خويشتن باز ستاند البته در صورتى كه از حدود الهى پا فرا ننهد خداى را اطاعت كرده است، و هر كس كه خداى را اطاعت كند پسنديده است.

آن گاه خداوند حدود انتقام گيرى را بيان كرده ميفرمايد:

(وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها) از ابن نجيح و سدى و مجاهد است كه اين پاداش عبارتست از پاسخگويى دشنام هر گاه كسى به انسان گفت: خداوند ذليلت كند، بايد در پاسخ او بگويد: خداوند ترا ذليل كند بى آنكه زياده روى كرده باشد.

از مقاتل نقل شده است كه

منظور انتقام گرفتن در زخمهايى است كه بر انسان وارد ميشود، يا خونى كه انسان طلبكار ميشود.

و اينكه دومى هم در اين آيه «سيّئه» ناميده شده است بخاطر تقابل با اولى است. همانگونه كه در جاى ديگر قرآن آمده است «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ» يعنى: هر كس نسبت بشما تجاوز كرد نسبت به او همانند تجاوزى كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 157

انجام داده است تجاوز كنيد «1».

سپس خداوند مسئله عفو را پيش كشيده ميفرمايد:

(فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ) يعنى: هر كس عفو كند كسى را كه ميتواند از او انتقام بگيرد و ميان خود و خداى خويشتن را اصلاح نمود پاداش او را خداوند خواهد داد.

(إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ) آن گاه خداوند بيان ميفرمايد: اينكه مظلوم را وادار به عفو ظالم كرده است نه بدان جهت است كه خداوند ستمگر را دوست دارد، بلكه بدان جهت كه با اين برنامه ميخواهد پاداشى بسيار عظيم را بر مظلوم عرضه فرمايد، و براى آنست كه خداوند نيكى و عفو را دوست دارد.

و بعضى هم گفته اند: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» يعنى: خداوند در هنگام انتقام، انتقام گيرنده اى را كه ظالم باشد، و از حق خودش تجاوز كند يا هر ستمگر ديگرى را دوست ندارد.

و بعضى ديگر گفته اند: آيه اولى «... هُمْ يَنْتَصِرُونَ» عموميت دارد در وجوب همكارى مسلمانان با يكديگر براى پيروزى بر ستمگران بحقوقشان، ولى اين آيه مخصوص است بكسى كه ميخواهد در مورد حق شخصى خودش نسبت بكسى كه باو ستم كرده است از او انتقام بگيرد يا او را عفو كند.

از پيامبر خدا (ص) روايت

شده است كه فرمودند:

«روز قيامت كه ميشود منادى نداء ميكند: هر كس پاداشش با خدا است وارد بهشت گردد، ميگويند: چه كسى اجرش با خدا است؟ ميگويند: آنان كه مردم را عفو ميكرده اند، ايندسته بدون حساب وارد بهشت ميشوند».

__________________________________________________

(1) تفسير كشاف جلد 4 صفحه 229 هر دو فعل هم اولى و هم دومى كه مكافات آنست سيّئه ميباشند، زيرا كسى كه بر او وارد ميشود از آن بدش ميآيد، بدليل اين آيه: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ» يعنى اگر چيزى كه آن را بد ميدانند به آنان برسد...

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 158

سوره شورى- آيات 41- 45

[سوره الشورى (42): آيات 41 تا 45]... ص : 158

اشاره

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ (41) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (42) وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43) وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ (44) وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ (45)

ترجمه آيات:... ص : 158

41- آنان كه پس از ستم ديدن در فكر انتقام گرفتن بر آيند بر اين افراد ايرادى نيست.

42- ايراد بر آن كسان است كه بمردم ستم ميكنند، و بناحق در زمين تجاوز مى نمايند، اين افراد عذابى دردناك در پيش خواهند داشت.

43- و هر كس صبر كند و درگذرد اين عمل از كارهاى مهم است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 159

44- و آنكه را خدا گمراه ساخت، بعد از خدا سرپرستى نخواهد يافت، و خواهى ديد كه ستمگران همين كه روز قيامت عذاب الهى را ببينند ميگويند: آيا راهى براى بازگشت هست؟.

45- و آنان را مى بينى هنگامى كه نزديك جهنمشان برند از ذلت بفروتنى افتاده، با گوشه چشم نگاهى مخفيانه بجهنم اندازند، و مؤمنين گويند:

براستى كه زيانكاران اينانند كه در روز قيامت خودشان و خاندانشان را تباه ساخته اند، آگاه باشيد كه ستمگران در عذابى هميشگى بسر خواهند برد.

اعراب آيات:... ص : 159

جمله «إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» جواب قسمى است كه قوله: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ» بر آن دلالت دارد، همانگونه خداوند سبحان فرموده است «لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ».

و نيز گفته شده است كه جمله: «إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» جمله اى است در موضع خبر مبتدايى است كه عبارتست از: «لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ»، و تقديرش چنين است: «ان ذلك منه لمن عزم الأمور» و براى اجتناب از طول سخن حذف اين مقدرات نيكو است.

و جمله «خاشعين» بنا بر حاليت از ضمير در «يعرضون» منصوب است.

و جمله «يعرضون» در موضع نصب است بنا بر اينكه حال باشد از ضمير در «تراهم».

معنى آيات:... ص : 159

آن گاه خداوند از انتقام گيرنده ياد كرده ميفرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 160

(وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ) يعنى: كسى كه به خاطر حق خود دست به انتقام جويى زند و نسبت به ستم كننده اش بى عدالتى نكند گناهى ندارد «1» و اينكه ظلم را بمظلوم نسبت داده «بَعْدَ ظُلْمِهِ» يعنى بعد از آنكه مظلوم واقع شده است، و نسبت به او تجاوز گرديده است، مظلوم حق خود را ميگيرد، بنا بر اين انتقام گيرندگان گناهى و مجازات يا سرزنشى ندارند، و از اين قبيل است كه مصدر بمفعول اضافه شده باشد اين جمله است: «من دعاء الخير».

__________________________________________________

(1) در آيات قرآن و روايات بسيارى عفو و بخشودن ظالمى كه نسبت به انسان ستم كرده است جزء صفات بسيار حميده معرفى شده است، ولى بايد دانست كه اين معنى كليت ندارد، و تنها در موردى است كه انسان تشخيص دهد بخشودن ستمگر بصلاح است، مانند

آنكه طرف از روى نادانى ستم كرده و پشيمان شده است كه اگر او را به بخشد بهتر از آنست كه از او انتقام بگيرد، و عفو و گذشت او اثرش بيشتر است از انتقام، اما اگر چنين نباشد و عفو و گذشت ظالم را بيشتر در ستمگريش جرى ميكند، اينجا اگر كسى انتقام بگيرد بهتر است، اين قسمت از آيه نظر بمورد دوّم دارد، اينك توجه شما را بتفسير جالبى كه از امام زين العابدين (ع) در مورد اين آيه رسيده است جلب ميكنيم.

تفسير نور الثقلين جلد 4 صفحه 585 بنقل از رساله الحقوق امام زين العابدين (ع) كه فرمودند: «اما حق آن كس كه نسبت بتو بدى كرده است آنست كه او را ببخشى، ولى اگر دانستى كه بخشيدن زيان دارد از او انتقام ميگيرى، خداوند بزرگ ميفرمايد: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 161

(إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ) يعنى: گناه و عذاب مربوط بكسانى است كه ابتداء و بنا حق نسبت بمردم ستم ميكنند.

(وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ) اليم يعنى درد آور.

(وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ) يعنى: كسى كه در راه خدا تحمل مشقت كند و طرف خود را ببخشد و انتقام نگيرد اين صبر و گذشت از امورى ثابت است كه خداوند بدان فرمان داده و آن را نسخ نفرموده است.

و بعضى گفته اند: «عَزْمِ الْأُمُورِ» عبارت است از گرفتن عالى ترين امر در مورد رسيدن بثواب و پاداش الهى.

(وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ

مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ) يعنى: هر كس خداوند او را از رحمت خود و بهشتش دور سازد، بجز از خدا ياورى نخواهد داشت، و بعضى گفته اند: يعنى هر كس را خداوند بسزاى انكار و عنادش عذاب كند، پشتيبانى نخواهد داشت كه در كارش دخالت كند و عذاب الهى را از او دفع نمايد.

(وَ تَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ) يعنى: اى محمد! خواهى ديد

__________________________________________________

(در تفسير برهان جلد 4 صفحه 129 روايتى در تأويل اين آيه وارد شده است كه حضرت باقر (ع) آيه را چنين ميخواندند:

«و ترى الظالمين آل محمد حقّهم لما رأوا العذاب» (و على هو العذاب)

يعنى: هنگامى كه ستم كنندگان نسبت بحقوق آل محمد (ع) روز قيامت على (ع) را كه براى آنان موجب عذاب است مى بينند ميگويند آيا راهى براى بازگشت هست؟ آرى على (ع) عذاب آنان است زيرا كه او قسيم نار و جنت است».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 162

ستمگران هنگامى كه عذاب الهى را مشاهده نمودند.

(يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ؟) ميگويند: آيا راه بازگشتى بدنيا هست و آرزوى بازگشت بدنيا دارند.

(وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها) و آنان را مى بينى كه پيش از ورود به جهنم آنان را بر جهنم عرضه ميدارند.

(خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ) آنان را مى بينى كه در حال عرضه شدن بر آتش آرام و فروتن بوده، از ذلتى كه دارند زير چشمى با ترس و لرز و دزدكى به جهنم مى نگرند، و اين معنى از حسن و قتاده نقل شده است.

و ابن عباس و مجاهد گويند: «طرف خفى» يعنى: زير چشمى با ذلت نگرند.

و بعضى ديگر

گفته اند: با چشمى نيمه باز به دوزخ نگرند «1».

(وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ) يعنى: هنگامى كه روز قيامت مؤمنين مشاهده نمودند چه عذاب دردناكى بر ستمگران نازل ميشود، و آنان را از حور العين و نعمتهاى بهشتى بهره اى نخواهد بود گويند براستى كه زيانكار اين گروهند كه خويشتن را تباه ساختند و از استفاده از نعمتهاى بهشتى محروم شدند، و زن و فرزند و خويشاوندان را نيز از دست دادند و از آنان هم فايده اى نمى بينند.

(أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ) خداوند ميفرمايد: بهوش باشيد كه ستمگران در عذابى دائمى و زوال ناپذير خواهند بود.

__________________________________________________

(1) در نسخه خطى اضافه دارد كه بخاطر ترس از جهنم با چشمى نيمه باز بدان نگرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 163

سوره شورى- آيات 46- 50

[سوره الشورى (42): آيات 46 تا 50]... ص : 163

اشاره

وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِيلٍ (46) اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ (47) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ (48) لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَخْلُقُ ما يَشاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ (49) أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (50)

ترجمه آيات:... ص : 163

46- اينان بجز خدا ياورانى ندارند كه آنان را يارى دهند، و هر كس را كه خداوند گمراه ساخت راه بجايى نخواهند برد.

47- پيش از آنكه روزى فرا رسد كه از سوى خدا بازگشتى ندارد پروردگار خود را اجابت كنيد، زيرا كه در اين روز پناهگاهى نداشته قدرت انكار نداريد.

48- اگر رويگردان شدند، ما تو را نگهبان آنان نساخته ايم، جز

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 164

ابلاغ چيزى بعهده تو نيست، هر گاه از سوى خود رحمتى به انسان بچشانيم بدان سبب شادمان گردد، و هر گاه بسزاى كارهايى كه از پيش نموده اند مصيبتى بدانها روى آرد، انسان سخت ناسپاس است.

49- سلطنت آسمانها و زمين از آن خدا است، آنچه بخواهد مى آفريند بهر كس خواسته باشد دختر ميدهد، و هر كه را خواسته باشد پسر ميدهد.

50- يا نر و ماده را بيكديگر جفت سازد، و هر كس را كه بخواهد عقيم مى سازد، او دانا و توانا است.

معنى آيات:... ص : 164

آن گاه خداوند از ستمگرانى كه يادشان كرده خبر ميدهد و ميفرمايد:

(وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ) يعنى: اين كافران كه در ميان معبودان خود و نه در ميان كسانى كه در نافرمانى خدا از آنان اطاعت نموده اند ياورانى ندارند، كه در برابر خدا و عذابهايش آنان را يارى دهند، و عذاب خدا را از آنان دور سازند.

(وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِيلٍ) هر كه را خدا گمراه ساخت بسوى بهشت راهى نخواهد داشت.

(اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ) يعنى: دعوت پيامبر خدا (ص) را كه شما را بسوى پروردگارتان فرا ميخواند اجابت كنيد، پيامبر شما را تشويق ميكند

و دعوت ميكند كه راه اطاعت را در پيش گيريد، و تسليم فرمان الهى باشيد.

(مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ) يعنى: پيش از آنكه روزى فرا رسد كه ديگر پس از آن بازگشت بدنيا نيست.

جبائى گفته: پيش از آنكه روزى فرا رسد كه احدى قدرت رد نمودن و دفع

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 165

كردن آن را ندارد، و آن روز قيامت است.

از ابى مسلم است كه يعنى: پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه رد خواهد شد و نه از وقتش عقب مى افتد و آن روز مرگ است.

(ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ) يعنى: روزى كه پناهگاهى كه شما را از عذاب خدا حفظ كند نداريد.

(وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ) يعنى: در آن روز نميتوانيد انكار كنيد، و عذاب الهى را تغيير دهيد، و بعضى گفته اند يعنى: در آن روز ياورى انكار كننده نداريد كه بتواند عذابى را كه بر شما وارد ميشود انكار كند، سپس به پيامبرش ميفرمايد:

(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً) يعنى: اى پيامبر! اگر كافران از آنچه كه بسوى آن دعوتشان ميكنى رويگرداندند ما تو را مأمور نگهبانى آنان نساخته ايم كه از راه دين بيرون نرويد، همانگونه كه چوپان گوسفندان خود را نگهبانى ميكند، تا پراكنده نشوند، از روگردان شدن آنان اندوه بخود راه نده.

(إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلاغُ) يعنى: تو وظيفه اى جز اين ندارى كه مفاهيم اسلامى را به آنان ابلاغ كنى، و راه سعادت را به آنان نشان دهى.

(وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها) يعنى: هر گاه كه ما نعمتى به انسان

ميرسانيم انسان را بغرور و فساد ميكشاند، زيرا منظور از شادى در اينجا نوعى فساد و انكار است، زيرا در اين آيه نوعى مذمت و بدگويى از انسان شده است.

و بعضى هم گفته اند: منظور از رحمت در اينجا عافيت و صحّت است.

(وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ) يعنى: اگر قحطى يا فقر و مرض

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 166

يا بلاى ديگرى كه آنان را ناراحت ميكند به آنان برسد.

(فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ) مصيبتها را بحساب مى آورد امّا نعمتها را انكار مى نمايد، سپس خداوند بيان ميفرمايد كه تمام نعمتها از جانب پروردگار است.

(لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) يعنى: حق تصرف در آسمانها و زمين و ما بين آنها و تدبير امور آنها بر طبق حكمت از آن خداوند است.

(يَخْلُقُ ما يَشاءُ) آنچه از انواع و اقسام موجودات كه بخواهد مى آفريند.

(يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً) بهر كس از بندگانش كه بخواهد دختر ميدهد، و ديگر پسر نميزايد.

(وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ) و بهر كس كه بخواهد پسر ميدهد، و ديگر دختر نميزايد.

(أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً) يعنى: يا آنكه به آنان هم فرزندان پسر ميدهد، هم فرزندان دختر، عرب ميگويد: «زوجت ابلى» يعنى: شتران كوچك و بزرگم را گرد هم آوردم «1».

__________________________________________________

(1) تفسير نور الثقلين جلد 4 صفحه 586، (در روايت ابى الجارود از حضرت باقر (ع) روايت شده است در تفسير آيه فوق يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً فرموده اند يعنى به آنان دخترانى ميدهد كه با آنان پسر نميدهد، وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ يعنى به آنان پسرانى ميدهد كه با آنان دختر نيست،

أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً يعنى: بهر كس هم كه بخواهد پسر و دختر را با هم ميدهد يعنى بيكنفر هم پسر و هم دختر ميدهد).

در روايت ديگرى حضرت رضا (ع) از اين آيه يك استفاده فقهى فرموده اند علل الشرائع جلد 2 صفحه 524 چاپ نجف باب 302 (از محمد بن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 167

مجاهد گويد: معنى آيه آنست كه زن گاهى پسر و گاهى دختر دوباره پسر و باز هم دختر بزايد.

از ابن زيد است كه يعنى: دو قلو پسر و دخترى با هم بزايد، يا آنكه دو پسر با هم يا دو دختر با هم بزايد.

و از محمد بن حنفيه است كه يعنى: در يك شكم پسر و دختر هر دو جمع شود.

(وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقِيماً) و هر كس را از زنان و مردان كه بخواهد «عقيم» قرار ميدهد كه داراى فرزند نشوند.

(إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ) كه او نسبت بمخلوقاتش دانا و در آفرينش آنها نيز توانا است.

__________________________________________________

(سنان است كه حضرت رضا (ع) جزء پاسخهايى كه بمسائل او داده است نوشته اند: علت آنكه مال پسر براى پدر بدون اجازه اش حلال است اينست كه پسر بپدر بخشيده شده است و دليل آن اين آيه است: «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً...» علاوه بر اينكه مسئوليت نفقه پسر چه كوچك باشد چه بزرگ با پدر است، و نيز منسوب بپدر است و او را براى پدر فرا ميخوانند بدليل قوله عزّ و جلّ «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ» و بدليل فرموده پيامبر خدا (ص) كه ميفرمايد:

«انت و مالك لابيك»

ولى مادر اينطور نيست، نميتواند از مال فرزند بدون

اجازه پدرش چيزى بر دارد براى اينكه پدر مسئوليت مخارج پسر را بعهده دارد، ولى هيچگاه مخارج فرزند بر مادر واجب نميگردد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 168

سوره شورى- آيات 51- 53

[سوره الشورى (42): آيات 51 تا 53]... ص : 168

اشاره

وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (51) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (52) صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (53)

ترجمه آيات:... ص : 168

51- هيچ انسانى را نرسد كه خداوند با او سخن گويد، مگر آنكه بوسيله وحى، يا از پس پرده اى، يا آنكه رسولى فرستد كه طبق فرمان خدا براى مردم آنچه را كه ميخواهد وحى آورد، كه خداوند والا و فرزانه است.

52- و اين چنين بسوى تو روحى را از امر خود وحى فرستاديم، تو قبلا نميدانستى كتاب چيست و ايمان كدام است؟ ولى ما قرآن را نورى قرار داديم كه هر كس از بندگان خود را بخواهيم بوسيله آن هدايت ميكنيم، و تو مردم را براهى راست هدايت ميكنى. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 169

53- خداوندى كه آنچه در آسمانها و زمين است مال او است، آگاه باشيد كه بازگشت هر كارى بسوى خداست.

قرائت آيات:... ص : 169

نافع «او يرسل» برفع و «فيوحى» بسكون ياء خوانده، بقيّه قرّاء «او يرسل و فيوحى» بنصب هر دو خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 169

ابو على گويد: هر كس «او يرسل» را نصب دهد خالى از اين دو وجه نيست:

1- يا اينكه عطف شده است بر جمله «ان يكلمه اللَّه».

2- يا عطف شده است بر غير اين جمله.

اما وجه اوّل كه جايز نيست زيرا تقديرش اينطور ميشود: «ما كان لبشران يكلمه اللَّه، او ان يرسل رسولا اليه» يعنى: هيچ بشرى شايسته نيست كه خدا با او سخن بگويد، يا آنكه پيامبرى بسوى او بفرستد.

و بنا بر اين وجه «او يرسل رسولا» از دو حال خالى نيست: يا آنكه منظور آنست كه او يرسله رسولا يعنى: خدا او را بعنوان پيامبرى بفرستد، يا آنكه منظور آنست كه او يرسل اليه رسولا يعنى: خدا پيامبرى را بسوى او بفرستد و اين دو تقدير هر دو فاسد است، زيرا ميبينيم كه بسيارى از افراد بشر به عنوان پيامبرى فرستاده شده اند، و بسوى بسيارى از انسانها نيز پيامبرانى فرستاده شده است.

حال كه معناى جمله از اين دو صورت بيرون نبود، و هر دو معنا هم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 170

غلط بود، معلوم شد كه وجه اوّل درست نيست، و جمله بر چيز ديگرى عطف شده است.

بنا بر اين، تقدير صحيح كه معنا بر طبق آن درست است همان تقدير خليل است كه گفته: يرسل را حمل ميكنيم بر ان يوحى كه وحيا بر آن دلالت ميكند، پس تقدير چنين خواهد بود: «ما كان لبشر ان يكلمه اللَّه الا ان يوحى وحيا او يرسل رسولا فيوحى».

و در جمله «الا وحيا»

دو تركيب جايز است:

1- آنكه استثناء منقطع باشد.

2- آنكه حال باشد.

اگر آن را استثناء منقطع گرفتى در كلام چيزى كه متعلّق من باشد نداريم زيرا ما قبل حرف استثناء نميتواند در ما بعد آن عمل كند، زيرا حرف استثناء در معنى حرف نفى است، بدليل آنكه هر گاه بگوئيم: قام القوم الا زيدا بمعنى قام القوم لا زيدا خواهد بود، و همانگونه كه ما قبل حرف نفى در ما بعدش نميتواند عمل كند.

همچنين در صورتى كه حرف استثناء بمعنى نفى باشد اگر ما قبلش كلام تا مى بود نميتواند در ما بعدش عمل كند، و نيز جايز نيست ما بعد الّا در ما قبلش عمل كند مثل «ما انا الخبز الا آكل» همانگونه كه ما بعد حرف نفى نميتواند در ما قبلش عمل كند.

بنا بر اين «او من وراء حجاب» بما قبل الّا متصل نميشود، و نيز از جهت ديگرى هم ممتنع است كه اين جار و مجرور متصل بما قبل الّا باشد، و آن جهت عبارتست از اينكه «من وراء حجاب» صله وحى است كه به معنى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 171

«ان يوحى» ميباشد، وقتى چنين شد نميتوان حرف جر را متعلّق گرفت به «او يرسل» زيرا ميان صله و موصول با چيزى فاصله شده است كه اجنبى است، زيرا معطوف بر صله داخل در جمله است، هر گاه انسان چيزى را عطف كند بر چيزى كه داخل در صله نيست، بوسيله اجنبى ميان صله و موصول و موصول فاصله انداخته است؟

بنا بر همين اشكال نميتوانيم جار را نيز عطف بر «يكلمه» از جمله «ما كان لبشر ان يكلمه اللَّه»

بگيريم، ولى بهر حال بايستى جار و مجرور بچيزى تعلّق و اتصال پيدا كند، حال كه در لفظ چيزى كه صلاحيت متعلق شدن را داشته باشد وجود ندارد، فعلى «يكلم» پيش از جار تقدير ميگيريم، و اين جار و مجرور را متعلّق ميگيريم به اين فعل كه در معنى مراد است، و يكلمه موجود در لفظ بر آن دلالت مينمايد، و بسيار ميشود كه چيزهايى از صله و متعلّق حذف ميشود بخاطر آنكه در لفظ بر آن دلالت شده است، و در اين مورد جار و مجرور ما عطف شده اند بر فعلى كه در تقدير صله آن موصوله ميباشد كه يوحى است، و تقدير چنين خواهد بود: «ما كان لبشران يكلمه اللَّه الا ان يوحى اليه او يكلمه من وراء حجاب» و در اين تقدير يكلم حذف شده است، زيرا در جمله و لو خارج از صله چيزى «يكلمه» وجود داشته است كه بر آن دلالت كند، و وجود همين قرينه مجوز و محسن حذف متعلّق است.

و از اين قبيل است كه ميبينيم ما قبل حرف استفهام نيز مانند ما قبل صله است، در اينكه ما بعد حرف استفهام در ما قبلش عمل نميكند.

و در قرآن آمده است «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ» «1» و تقديرش چنين

__________________________________________________

(1) يونس 10- آيه 91.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 172

است: «الآن آمنت و قد عصيت قبل» كه در اينگونه موارد چون فعل در عبارت آمده است تقدير گرفته ميشود.

در مورد بحث جايز نيست كه «او من وراء حجاب» بر فعل خارج از صله عطف گردد، زيرا در اين صورت ميان صله و موصول بوسيله

اجنبى فاصله خواهد شد، همانگونه كه در آيه: «إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ» «1» فاصله شده و سپس فرموده است: «أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» كه بوسيله او عطف شده است بر چيزى كه در صله است در حالى كه بين صله و موصول جمله «فَإِنَّهُ رِجْسٌ» فاصله گرديده است زيرا فاصله در اين اين آيه با فاصله آنجا فرق دارد- چون «فَإِنَّهُ رِجْسٌ» جمله معترضه اى است كه در حكم تأكيد و توضيح صله است، و بمنزله صفت است زيرا كه صفت بيان كننده و تخصيص دهنده ميباشد.

و نظير اين آيه است در فاصله شدن بين متعلّق و متعلّق آيه شريفه «وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها، وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» «2» كه جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها فاصله شده است در حالى كه «وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» با وجود اين فاصله بر كسبوا عطف شده است، و مجوّز اين عطف با وجود فاصله آنست كه «جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها» از صله بيگانه نبوده بلكه مؤكد صله ميباشد.

امّا كسى كه رفع داده و «او يرسل رسولا» گفته است يرسل را حال دانسته زيرا جار و مجرور در «من وراء حجاب» متعلّق است بمحذوف، و در ظرف ذكرى از ذا الحال آمده است، بنا بر اين جمله: «الا وحيا» طبق اين تقدير مصدرى

__________________________________________________

(1) انعام 6- آيه 145.

(2) سوره يونس 10- آيه 27.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 173

است كه بجاى حال واقع شده است مانند آنكه بگويى: «جئت ركضا و اتيت عدوا» حرف جر من و مجرورش در موضع حال است مانند جمله «وَ مِنَ الصَّالِحِينَ» بعد

از «وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا» و معنى «او من وراء حجاب» بنا بر قول كسى كه كلام را استثناء منقطع يا حال گرفته است چنين خواهد شد: «يكلمهم غير مجاهر بكلامه» يعنى: سخن خداوند شنيده ميشود و خداوند طورى سخن ميگويد كه ديده نميشود آن گونه كه ساير سخن گويان ديده ميشوند، و حجاب در من وراء حجاب» به اين معنى كه حجابى باشد تا محلّى را كه از محلّى جدا نمايد نيست، زيرا اين معنى دلالت بر محدوديت محجوب ميكند.

و هر كس يرسل را رفع دهد در محل نصب است بنا بر حاليت، و باين معنى است كه اين سخن او است نسبت به آنان، همانگونه كه گويند:

«تحيتك الضرب و عقابك السيف».

معنى آيات:... ص : 173

آن گاه خداوند از بزرگترين نعمتها كه نبوّت است ياد كرده ميفرمايد:

(وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ) يعنى هيچ بشرى را نرسد كه خداوند با او هم سخن شود.

(إِلَّا وَحْياً) مگر آنكه بر او وحى فرستد، آن سان كه بر سينه داود پيامبر وحى فرستاد و زبور را نوشت.

(أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ) يا آنكه با پوششى با او سخن گويد آن سان كه با موسى (ع) سخن گفت.

(أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا) مجاهد گويد: يا رسولى ميفرستد كه جبرئيل باشد، و بسوى حضرت محمد فرستاده شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 174

و بعضى گفته اند يعنى: هيچ بشرى را نرسد كه خداوند با او تكلّم كند مگر آن گونه كه با بندگانش تكلم ميكند از فرمان بطاعت و نهى از معصيتش و هشدار دادن آنان بر اين امر با خطور در

خاطره يا خواب ديدن و مانند آن كه بصورت وحى است، و اين را وحى ناميده است براى آنكه وحى در لغت بجاى اشاره و ياد آورى چيزى است بدون آنكه با لفظ نسبت به آن تصريح گردد، يا از پشت پرده و آن عبارتست از آنكه اين سخنان را از تمامى بندگانش پنهان كند مگر افرادى كه ميخواهد با آنان سخن بگويد، مانند تكلم خداوند با حضرت موسى (ع) كه از همه پنهان بود و تنها حضرت موسى (ع) مى شنيد، ولى در مرتبه دوّم خداوند سخنان خود را از تمامى مردم پنهان ساخت مگر از موسى (ع) و آن هفتاد نفرى كه با او بودند.

و نيز گفته ميشود كه خداوند آن محلّى را كه سخنان خود را در آن آفريده است بر آنان پنهان كرده است، بطورى كه نميدانستند از كجا اين سخنان را مى شنوند، زيرا سخن عرضى است كه جز در يك جسم در خارج نميتواند قوام يابد.

البته نميتوان گفت: كه خداوند از «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» اراده فرموده است كه خداوند در پس پرده اى قرار ميگرفته و از پشت آن پرده با بندگانش سخن ميگفته است، زيرا حجاب و پرده جز در مورد اجسام محدود معنى ندارد، و منظور از «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا».

(فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ) آنست كه فرشتگان خود را با كتابها و سخنانش بسوى پيامبران ميفرستد تا از طرف حضرتش آنها را به بندگانش برسانند و اين نيز نوعى كلام است كه خداوند بوسيله آن با بندگانش تكلم ميفرمايد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 175

و بدون آنكه مستقيما با آنان سخنانى بگويد آنان را امر و

نهى ميكند، و اين معنى براى وحى بر خلاف آن معنى اوّلى است كه براى آيه بيان شده است، زيرا معنى اوّلى آگاهى خاطره بود و در آن گفتار صراحتى نيست اين معنى از على و جبائى بود.

زجاج ميگويد: معنى اين آيه اينست كه سخن خدا براى بشر يا بوسيله الهام است، كه مطالبى را به آنان الهام ميفرمايد، يا بوسيله اداى كلماتى است از پس پرده، همانگونه كه با حضرت موسى (ع) تكلم فرمود، يا بوسيله رسالت فرشته اى است كه بسوى آنان مى آيد، و به شخصى كه مأموريت و رسالت برايش دارد بفرمان خدا آنچه را كه خدا خواسته است بر او وحى ميكند.

(إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ) كه او بزرگتر از آنست كه با چشم سر ديده شود، و در تمامى كارهايشان حكيم است.

(وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا) يعنى: همانگونه كه به پيامبران پيش از تو وحى نموديم، بر تو نيز وحى كرديم، و بفرمان خود قرآن را كه روح بخش و حياتبخش است بر تو وحى نموديم، و اين معنى از قتاده و جبائى و ديگران نقل شده است.

سدى گويد: منظور از «رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» روح القدس است.

و از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روايت شده است كه (منظور از اين روح فرشته اى است كه از جبرئيل و ميكائيل بزرگتر است كه همراه رسول خدا (ص) بوده است، و پس از رسول خدا (ص) اين فرشته به آسمان بالا نرفته، و همراه ما نيز هست «1».

__________________________________________________

(1) اصول كافى مترجم مصطفوى جلد 2 صفحه 18 حديث 2.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 176

(ما كُنْتَ تَدْرِي

مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ) يعنى: اى محمّد پيش از وحى نميدانستى كتاب چيست؟ ايمان كدامست، نه از شرايع و احكام دين خبر داشتى و نه از معالم ايمان.

و بعضى گفته اند يعنى: پيش از آمدن وحى اهل ايمان را نميشناختى و نميدانستى چه كسى بكتاب و رسالت ايمان خواهد آورد و چه كسى ايمان نخواهد آورد، و اين مورد از باب حذف مضاف است.

(وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً) يعنى: و لكن اين روح را كه قرآن است نورى قرار داديم، زيرا در آن معالم دين وجود دارد، و اين معنى از سدى نقل شده است.

از ابن عبّاس نقل شده است يعنى: ايمان را نورى قرار داده ايم، زيرا ايمان راه نجات است.

(نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا) يعنى: هر كدام از بندگان خود را كه بخواهيم بوسيله قرآن بسوى بهشت هدايت ميكنيم.

(وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) يعنى: تو مردم را ارشاد ميكنى و دعوت مى نمايى بسوى راهى كه بحق ميرساند، و اين راه عبارتست از ايمان آن گاه اين راه را تفسير كرده ميفرمايد:

(صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ) راه خداوند كه مالك موجودات آسمانى و زمينى است كه هم آنان را آفريده و هم مالك آنان است.

(أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ) يعنى: بهوش باشيد كه در روز قيامت كارها و تدبير امور بدست خداوند است، و در آن روز كسى جز او مالك نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 177

سوره زخرف- 43... ص : 177

اشاره

اين سوره تمام آياتش در مكّه نازل شده است، امّا از مقاتل نقل شده است كه يك آيه از اين سوره مكّى

نيست و در بيت المقدّس نازل شده، و آن آيه اينست «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا...».

تعداد آيات اين سوره:... ص : 177

بنظر شامى اين سوره هشتاد و هشت آيه دارد، بنظر بقيّه هشتاد و نه آيه.

اختلاف سوره:

دو آيه حم كوفى و آيه 52 «هُوَ مَهِينٌ» حجازى بصرى است.

ثواب قرائت اين سوره:... ص : 177

ابن ابى كعب از پيامبر خدا (ص) نقل ميكند كه فرمودند: هر كس سوره

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 178

زخرف را بخواند جزء كسانى خواهد بود كه روز قيامت به آنان گفته مى شود:

اى بندگان من امروز باكى نداشته اند وهى بخود راه ندهيد، و بدون حساب وارد بهشت شويد».

و از ابو بصير نقل شده است كه حضرت صادق (ع) فرمودند: «هر كس سوره حم، را بسيار بخواند خداوند بدن او را در قبر از آزار حشرات زمين و ساكنان قبور حفظ كند، تا روز قيامت كه زير نظر لطف الهى و بفرمان خدا همين سوره او را وارد بهشت ميكند» «1».

مناسبت با سوره قبلى:

چون خداوند سوره حمعسق را با يادى از قرآن و وحى ختم فرموده است، اينك اين سوره را نيز با همان مطالب آغاز كرده و ميفرمايد:

[سوره الزخرف (43): آيات 1 تا 5]... ص : 178

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3) وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (4)

أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ (5)

__________________________________________________

(1) نور الثقلين جلد 4 صفحه 591 به نقل از ثواب الاعمال. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 179

ترجمه آيات:... ص : 179

بنام خداى رحمان و رحيم 1- حم.

2- سوگند باين كتاب روشن.

3- ما اين كتاب را قرآنى عربى قرار داديم تا آن را درك كنيد.

4- و اين قرآن در كتاب اصلى «مادر كتاب» از نظر ما بسيار والا و فرزانه است 5- آيا به علّت اينكه شما ملّتى اسراف كننده ايد گمان ميكنيد ما ديگر از شما رويگردان شده قرآن را بر شما نازل نميسازيم.

قرائت آيات:... ص : 179

اهل مدينه و كوفه بجز عاصم «ان كنتم مسرفين» بكسر همزه قرائت كرده اند، و بقيّه قراء «ان كنتم مسرفين» بفتح همزه خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 179

ابو على گويد: هر كس «ان كنتم» بنصب همزه خوانده است معنى مى شود: «لأن كنتم» يعنى به اين علّت كه بوديد.

اما صفحا نصبش از باب «صنع اللَّه» است، زيرا جمله: «أ فنضرب عنكم الذكر» دلالت دارد بر فعل نصفح عنكم كه قبل از صفحا حذف شده است.

و از نظر معنى «صفحت عنه» در زبان عرب از او روگرداندم و به او پشت نمودم، كه صفحه گردن را بر گردانده است، پس معنى آيه چنين خواهد شد آيا بخاطر آنكه شما قومى اسرافگر هستيد از شما روى ميگردانيم و عذاب و انتقام خود را بشما ياد آورى نمى نمائيم؟.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 180

و اين آيه شباهت دارد به آيه ديگرى كه ميفرمايد: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً».

و امّا بنا بر قرائت «ان كنتم» بكسر همزه «ان» حرف شرط خواهد شد كه به دليل ما قبل از جوابش بى نياز شده ايم مانند مثال: «انت ظالم ان فعلت كذا» و مثل آن ميماند كه گفته باشيم: «ان كنتم مسرفين نضرب».

لغات آيات:... ص : 180

أ فنضرب- گفته ميشود: «ضربت عنه و اضربت عنه» يعنى او را ترك كردم، و نسبت به او خوددارى كردم.

صفحا- گفته ميشود «صفح عنى بوجهه» يعنى از من روگرداند، كثير شاعر گفته و در شعر خود از زنى ياد نموده است.

«صفوحا فما تلقاك الا بخيلة فمن ملّ منها ذلك الوصل ملّت»

يعنى: «اين زن از عاشقان خود بسيار روگردان است، و بسيار در وصل بخل ميورزد، و هر كس از وصل او اظهار ملال و خستگى كند او نيز فورا اظهار خستگى ميكند».

يعنى: اين زن بسيار صورت بر ميگرداند، و صفوح

در ميان صفات خداوند بمعنى بسيار عفو كننده نسبت به گناهان است، گويا از مجازات گناهكار با بزرگوارى خويش روگردان شده است، گفته ميشود: «صفح عن ذنبه» هنگامى كه گناه او را عفو كند.

مسرفين- اسراف بمعنى تجاوز نمودن از حد است در معصيت.

معنى آيات:... ص : 180

(حم) معنايش گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 181

(وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ) يعنى: سوگند بقرآنى كه حلال و حرام را بيان ميكند و قوانين اسلام را كه مردم بدان نيازمند هستند تشريح مى نمايد.

(إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا) سدى گفته است جعلناه يعنى: انزلناه، ولى مجاهد گفته: يعنى قلناه، و نظير آن «و يجعلون للَّه البنات» است كه يعنى:

ميگويند خدا دختران دارد، عربيا يعنى: قرآن را بزبان عرب نازل كرديم و بطريقه عرب در الفاظ و مفاهيم آن را قرار داديم، ولى با اين وصف هيچكدام از اعراب نميتوانند مانند آن بياورند، و چيزى نزديك به آن بسازند، زيرا در فصاحت و بلاغت در سطحى است عالى، يا به اين علّت كه دانش آنان باين پايه نمى رسد، يا آنكه خداوند آنان را از آوردن نظير قرآن باز داشته است، بنا بر اختلافى كه در اين مورد ميان علماء ما وجود دارد.

(لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) يعنى: تعقّل كنيد و درباره قرآن فكر كنيد تا بدانيد كسى كه قرآن بدستش ظاهر شده است درست ميگويد.

و اين آيه دلالت دارد بر حدوث قرآن زيرا كلمه جعل آورده شده و مجعول عينا همان معناى محدث را دارد.

(وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ) يعنى: قرآن در لوح محفوظ است، بعضى گفته اند اينكه لوح محفوظ «امّ الكتاب» ناميده، براى آنكه كتابهاى ديگر از روى آن گرفته

ميشود.

و از زجاج نقل شده است كه بدان جهت لوح محفوظ را ام الكتاب گفته اند كه اصل هر چيزى مادر آن است، و قرآن از نظر خدا در لوح محفوظ ثابت است، همانگونه كه فرموده است: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» «1».

__________________________________________________

(1) سوره بروج: 85 آيه 22.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 182

و لوح محفوظ كتابى است كه خداوند در آن تمامى حوادث را تا روز قيامت ثبت فرموده است، چون صلاح فرشتگان خود را در اين ديده است كه در اين لوح نظر كنند، و از اين لوح آگاه باشند تا از راه لطف اخبار آن را در دست رس مكلّفين بگذارند.

(لَدَيْنا) ابن عبّاس گفته است يعنى: آنچه كه نزد ما است.

(لَعَلِيٌّ) «1» يعنى: كتاب خدا از نظر بلاغت عالى است و آنچه بندگان بدان نيازمند هستند در آن آمده است.

بعضى هم گفته اند يعنى: قرآن با ويژگيهايى كه از نظر اعجاز و ناسخ بودن كتابهاى قبلى، و وجوب ادامه عمل به آن و فايده هايى كه در آن هست بر هر كتابى برترى دارد.

و بعضى هم گفته اند: على يعنى عظيم الشأن و رفيع الدرجه است و فرشتگان و مؤمنين او را تعظيم ميكنند.

__________________________________________________

(1) تفسير برهان جلد 4 صفحه 135: (از حضرت صادق (ع) روايت شده است شخصى از حضرت پرسيد كه منظور از «إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» چيست؟ فرمودند: منظور از آن امير المؤمنين عليه السلام است).

سوره حمد، فاتحه در قرآن بنام ام الكتاب موسوم است اينك بروايت ذيل توجّه فرمائيد:

تفسير برهان جلد 4 صفحه 134: از حضرت صادق (ع) روايت شده درباره

«الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» فرمودند: صراط مستقيم امير المؤمنين صلوات اللَّه و سلامه عليه و معرفت او است، و دليل بر اينكه مراد از صراط مستقيم امير المؤمنين است اين آيه ميباشد: «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 183

(حَكِيمٌ) يعنى قرآن حكمت عاليه اى را ظاهر ميسازد، و بعضى هم گفته اند حكيم دلالت دارد بر هر نوع حق و نيكى، بنا بر اين قرآن مانند فردى حكيم و دانشمند است كه بجز بحق سخن نگويد، و اينكه خداوند قرآن را با اين دو وصف توصيف فرموده است بر سبيل توسع است، زيرا اين دو صفت از صفات زنده است.

آن گاه خداوند كسانى را كه اعتنايى بقرآن ندارند و حكمتها و بيانات آن را انكار ميكنند مورد خطاب قرار داده ميفرمايد:

(أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً) و در اينجا منظور از ذكره قرآن است، يعنى آيا از شما روگردان شويم و وحى را از شما قطع كنيم و ديگر نه بشما امر كنيم و نه شما را از چيزى نهى كنيم، و نه پيامبرى بسوى شما بفرستيم؟.

(أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ) يعنى: بعلّت اينكه شما اسراف كرديد، يعنى:

آيا از فرستادن قرآن دست برداريم و شما را بخود واگذاريم، و بشما وظايفتان را نياموزيم، به اين علّت كه شما در كفر خود زياده روى كرده ايد؟ اين استفهام استفهام انكارى است، و معنايش آنست كه ما اين كار را نميكنيم.

و اصل ضربت عنه الذكر اين بوده است كه سواره كه بر مركبى سوار است، هر گاه بخواهد مركب خود را از رفتن بسوى جهتى باز دارد او را با عصا

يا تازيانه اش ميزند تا او را بسوى جهت ديگرى باز گرداند، بنا بر اين بجاى صرف و عدول، ضرب گزارده شده.

سدى گفته است ذكر بمعنى عذاب است، يعنى ما ابدا شما را عذاب نخواهيم نمود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 184

سوره زخرف- آيات 6- 10

[سوره الزخرف (43): آيات 6 تا 10]... ص : 184

اشاره

وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ (6) وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (7) فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ (8) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (9) الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (10)

ترجمه آيات:... ص : 184

6- چه بسيار پيامبرانى را كه بسوى انسانهاى پيشين فرستاده ايم.

7- و هيچ پيامبرى بسوى آنان نميرفت مگر آنكه او را مسخره ميكردند.

8- ما نيز نيرومندتر از ايشان را بهلاكت رسانيديم، و اوصاف پيشينيان بر باد رفت.

9- و اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟

خواهند گفت آنها را خداوند نيرومند و دانا آفريده است.

10- همان خدايى كه زمين را گهواره شما قرار داد، و در روى آن برايتان راههايى گذاشت تا بوسيله آن هدايت شويد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 185

معنى آيات:... ص : 185

آن گاه خداوند پيامبرش را دلدارى داده ميفرمايد:

(وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ) يعنى براى ملّتهاى گذشته پيامبرانى بسيار فرستاديم.

(وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ) يعنى: ملّتهاى گذشته كه گفتيم نسبت به پيامبران كافر شدند، و بعلّت جهل بسيار و نادانى كه داشتند پيامبران را مسخره ميكردند، همانگونه كه قوم تو ترا مسخره ميكنند، ولى ما در مقابل استهزاء آنان نسبت به پيامبران از آنان رو گردان نشديم، بلكه حجتهاى بيشتر و پيامبران ديگرى بسوى آنان فرستاديم.

(فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً) و ما از اين ملّتها با انواع عذاب كسانى را بهلاكت رسانديم كه از مشركين قوم تو بسيار نيرومندتر و قوى تر بودند پس اين مشركين نبايد بقدرت و مكنت خود مغرور گردند.

(وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ) يعنى: در آنچه بر تو نازل كرده ايم گذشت كه حالت كفّار پيشين در تكذيب به حال اين كافران شباهت دارد، و چون آنان بخاطر تكذيب پيامبرانشان بهلاكت رسيدند عاقبت حال اينان نيز مانند آنان هلاكت است.

(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ)

يعنى اگر اى محمد از قومت بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟.

(لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ) پاسخى نخواهند داشت مگر آنكه بگويند: آسمانها و زمين را خداى نيرومند و توانا و شكست ناپذير آفريده است، خدايى كه از مصالح بندگانش آگاه است، و او خداى توانا است، زيرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 186

نميتوانند آفرينش آسمانها و زمين را به بتها نسبت دهند، و اين نوعى اخبار از نهايت درجه نادانى مشركين است، زيرا كه اعتراف ميكنند كه خداوند خالق آسمانها و زمين است، و در عين حال با وجود اين خدا چيزهاى ديگرى را ميپرستند، و منكر قدرت خدا در مورد زنده كردن مردگان ميشوند، آن گاه خداوند خويشتن را چنين توصيف ميفرمايد:

(الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً) و بعضى مهدا را مهادا خوانده اند و بحث آن در سوره «طه» گذشت.

وَ (جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا) و در زمين براى شما راههايى قرار داده است تا بوسيله آن در سفرهاى خود بمقصد خود هدايت شويد.

و بعضى گفته اند يعنى: خداوند در روى زمين براى شما راههايى قرار داده است تا در دين بسوى حق هدايت گرديد، زيرا در اثر دقّت و مطالعه در راههاى مختلف انسان ميتواند براه حق پى ببرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 187

سوره زخرف- آيات 11- 15

[سوره الزخرف (43): آيات 11 تا 15]... ص : 187

اشاره

وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (11) وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا

هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (13) وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (14) وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (15)

ترجمه آيات:... ص : 187

11- همان خدايى كه از آسمان باندازه معيّنى آب فرو فرستاد، و بوسيله آن سرزمينهاى مرده را زنده ساختيم، اين چنين هم شما بيرون خواهيد آمد.

12- خدايى كه تمامى جفتها را آفريد، و براى شما كشتيها و چهار پايانى قرار داد كه بر آنها سوار ميشويد.

13- تا بر پشت آنها سوار شويد و آن گاه كه سوار شديد نعمت پروردگار خويش را بياد آوريد، و بگوئيد: منزّه است آن خدايى كه اين مركب را مسخّر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 188

ما فرمود، در حالى كه ما قدرت آن را نداشتيم.

14- و ما بسوى پروردگار خويش باز گشت خواهيم نمود.

15- و پاره اى از بندگان خدا را جز او قرار دادند حقا كه انسان آشكارا كفران بسيار ميكند.

لغات آيات:... ص : 188

انشرنا- گفته ميشود «انشر اللَّه الخلق فانشروا» يعنى: خداوند بندگانش را زنده ساخت و زنده شدند، اعشى شاعر گويد:

«لو اسندت ميتا الى نحرها عاش و لم ينقل الى قابر حتى يقول الناس مما رأوا يا عجبا للميت الناشر»

يعنى: «اگر مرده اى را بگلوى او تكيه دهند، زنده ميشود و ديگر او را بطرف قبركن نمى برند كه دفنش كنند، و مردم كه اين را ديده اند ميگويند:

چه شگفتى است مرده اى كه زنده شده است» «1».

مقرنين- اقران بمعنى اطاقه يعنى طاقت آوردن است، گفته ميشود اقرنت لهذا البعير يعنى: طاقت اين شتر را داشتم، يعنى حريفش شدم.

معنى آيات:... ص : 188

آن گاه خداوند آنچه را كه قبلا بيان فرموده بود تأكيد نموده فرمود:

(وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً) يعنى خدايى كه از آسمان باران فرستاده (بِقَدَرٍ) يعنى بميزان نياز بشر، نه بيش از آن كه موجب فساد گردد و نه كمتر از آن كه زيانبخش باشد و سودى نرساند، و اين آيه دلالت دارد

__________________________________________________

(1) شاهد بر سر اينست كه نشر در شعر اعشى بمعنى زندگى آمده است و اين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 189

كه باران از طرف خداوند مقتدر و مختار مى بارد كه كم و زياد آن را به مقتضاى حكمت خود اندازه گيرى فرموده است.

(فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً) يعنى: بوسيله اين باران سرزمينهاى مرده اى را كه از بى آبى خشك شده بودند با روياندن گياهان و درختان و بستانها و ميوه ها زنده ساختيم.

(كَذلِكَ تُخْرَجُونَ) يعنى: همانگونه كه گياهان از زمين خشك روئيدند شما نيز در روز قيامت از قبرهايتان برانگيخته خواهيد شد.

(وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها) يعنى جفتهايى از حيوانات از نر

و ماده، و بعضى گفته اند يعنى: خداوند شكلهاى گوناگون را از حيوانات و جمادات آفريد، از حيوان نر و ماده آفريد، و تر و خشك و چيزهاى ديگر «1».

__________________________________________________

(1) در اين آيه و آيات ديگرى مانند آيه 49 از سوره ذاريات «وَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» اشاره بزوجيت عناصر و اشياء عالم شده است گياهان نر و ماده دارند، الكتريسته منفى و مثبت دارد و... تا چند قرن پيش بشر جز درباره انسان و حيوانات قائل بزوجيت نبود، تا اينكه گياه شناس معروف سوئدى «لينه- 1707- 1778» پس از تحقيقات دامنه دارى در اواسط قرن هيجدهم ميلادى قانون زوجيت را در گياهان كشف كرد، و گفت: در گياهان نيز جنس نر و ماده موجود است.

اين موضوع در اروپا دستگاه مذهبى مسيحيت را بشدّت خشمگين ساخت بطورى كه چندين سال كتب لينه در اروپا جزء كتب ضلال بشمار ميرفت.

امّا بنازم عظمت قرآن مجيد را كه در آن عصر كه از علم و دانش خبرى نبود قرنها پيش از كشفيات جديد با صراحت تمام قانون زوجيت را در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 190

و از حسن نقل شده است كه منظور از زوجها در اين آيه تابستان و زمستان و شب و روز و ماه و خورشيد، و آسمان و زمين، و بهشت و دوزخ است.

(وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ) يعنى خداوند براى شما كشتى و چهار پايان مقرر فرمود، سعيد بن جبير گفته است منظور از انعام شتر و گاو است، و بعضى هم گفته اند منظور تنها شتر است.

(ما تَرْكَبُونَ) يعنى: در دريا و خشكى بر آنها

سوار شويد.

(لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ) سپس خداوند بيان فرمودند كه غرض از آفرينش اينها كه ياد شد آنست كه بر پشتشان سوار شويد، و ضمير در ظهوره بر ميگردد به ما (ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ) تا نعمت پروردگار خويش را بياد آوريد و بر اين نعمت كه مسخر بودن مركب است شكر كنيد.

(وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا) در حالى كه اعتراف به نعمتش داريد، و او را از شباهت داشتن بمخلوق منزه ميدانيد بگوئيد: منزه است خداوندى كه اين مركب را مسخر فرمان ما ساخته است كه ميتوانيم سوارش شويم.

(وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ) در حالى كه ما حريف او نبوديم، و نمى توانستيم هماورد او باشيم.

(وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ) يعنى و نيز بگوئيد كه ما در پايان عمرمان با مركب تابوت بسوى پروردگارمان بازگشت خواهيم نمود، قتاده گويد: خداوند

__________________________________________________

(تمامى اشياء از حيوان و گياه و جماد ثابت دانسته است، تا جايى كه ميبينيم امروزه پس از گذشت قرنها دانشمندان ميگويند هيچكدام از عناصر طبيعى در طبيعت بنحو منفرد يافت نميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 191

در اين آيه به بندگانش تعليم فرموده است كه بهنگام سوار شدن بر مركب چه بگويند.

از ابن عمر روايت شده است كه رسول خدا (ص) هر گاه ميخواست بر شترش سوار شود و براى مسافرتى بيرون رود، سه بار تكبير ميگفت و ميفرمود:

«سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ، وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ، اللّهم انا نسألك فى سفرنا هذا البر و التقوى، و العمل بما ترضى، الهم هون علينا سفرنا، و اطو

عنّا بعده، الهم انت الصاحب فى السفر و الخليفة فى الاهل و المال، الهم انى اعوذ بك من و عشاء السفر، و كآبة المنقلب، و سوء المنظر فى الاهل و المال».

يعنى: «منزه است آن كس كه اين مركب را براى ما رام فرمود، در حالى كه ما حريف او نميشديم، ما بسوى پروردگار خود بازگشت خواهيم نمود، پروردگارا در اين سفر خود از تو درخواست نيكى و تقوى داريم، و اينكه آن گونه كه تو راضى هستى عمل كنيم، خداوندا سفر ما را بر ما آسان گردان، و دورى آن را بر ما آسان كن، خداوندا تو در سفر همراه منى، و پس از من جانشينم در ميان اهل و عيال و اموالم ميباشى، پروردگارا از سختى و ناهموارى راه، و از بازگشتى محزونانه بتو پناه ميبرم، و نيز از نگاه بد به اهل و مالم به تو پناه مى آورم».

و هر گاه كه از سفر باز ميگشت ميفرمود:

«آئبون، تائبون لربنا حامدون»

، يعنى بازگشتيم در حالى كه از درگاه خدا آمرزش خواسته حمد او را بجاى مى آوريم، اين روايت را مسلم در صحيح خود وارد كرده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 192

عياشى به اسناد خود از حضرت صادق (ع) نقل ميكند كه فرمودند:

«ياد آورى نعمت الهى بدين طريق است كه بگويى

الحمد للَّه الذى هدانا للاسلام و علمنا القرآن و من علينا بمحمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم

«1».

و سپس بعد از اين بگويى:

«سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا...» «2»

سپس خداوند بياد آورى از كفارى كه قبلا ذكر شده پرداخته ميفرمايد (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً) يعنى

حكم كردند كه بعضى از بندگان خدا كه فرشتگان باشند فرزندان خدا هستند، و اينجا جعل بمعنى حكم است، و اينست معنى قول ابن عباس و مجاهد و حسن كه گفته اند: آنان گمان ميكردند كه فرشتگان دختران خدا هستند.

زجاج ميگويد: بعضى از اهل لغت شعرى سرورده اند و دلالت دارد بر اينكه كه جزء بمعنى اناث آمده است و آن شعر اينست:

«ان اجزأت حرّة يوما فلا عجب قد تجزئ الحرّة المذكار احيانا «3» __________________________________________________

(1) يعنى سپاس خداى را كه ما را بسوى اسلام هدايت فرمود، و بما قرآن را تعليم فرمود، و بوسيله حضرت محمد (ص) بر ما منّت گذاشت.

(2) وسائل الشيعه جلد 8 صفحه 284 با مختصر فرقى در صدر روايت.

(3) يعنى: اگر زنى حره روزى دختر بزايد تعجب ندارد، زيرا چه بسيار ميشود كه زن حره زنانى پسرزا را ميزايند.

زمخشرى در تفسير كشاف گفته است: يكى از بدعتهاى تفسير نويسان آنست كه جزء را بمعنى اناث تفسير ميكنند، و ادعاى اينكه جزء در زبان عرب اسم براى دختر باشد جز يك دروغ كه به عرب بسته شده است چيز

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 193

و بعضى هم گفته اند معنى آيه اينست كه از ثروت بندگان براى خدا بهره اى پنداشته اند، كه از نوع آيه «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً» كه در آن مضاف حذف شده است- كه مِنْ عِبادِهِ يعنى من اموال عباده-.

(إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ) يعنى: انسان منكر نعمتهاى خداوند ظاهر كننده كفران خويشتن است كه كفر خود را پنهان نميسازد.

__________________________________________________

(ديگرى نيست، و يك نوع قرار داد بسيار جديد است،

كه حتى اين جعل آنان را قانع نساخته تا اينكه «اجزأت المرأة» را نيز از آن مشتق كرده اند (شعرانى).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 194

سوره زخرف- آيات 16- 20

[سوره الزخرف (43): آيات 16 تا 20]... ص : 194

اشاره

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ (16) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (17) أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ (18) وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ (19) وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (20)

ترجمه آيات:... ص : 194

16- آيا خداوند از ميان مخلوقات براى خود دخترانى گرفته است، و بشما پسران داده است؟.

17- و هر گاه كسى از آنان را بشارت بدختر دهند كه براى خدا مثال ميزنند صورتش سياه گشته اندوهگين و خشمناك ميگردد.

18- آيا آنچه را كه در زر و زيور رشد ميكند، و در مبارزه نمايان نميگردد، سهم خدا ساختند؟.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 195

19- اينان فرشتگان را كه بندگان خدا هستند دختران قرار مى دهند؟ آيا اينان بهنگام آفرينش فرشتگان حاضر بوده اند؟ گواهى ايشان را خواهند نوشت و بزودى در اين مورد بازجويى خواهند شد.

20- و گفتند اگر خدا ميخواست ما بتها را پرستش نميكرديم، ولى اينان در اين قسمت دانشى ندارند و جز خيالبافى چيزى نميدانند.

قرائت آيات:... ص : 195

اهل كوفه بجز ابى بكر «ينشّا» بضم ياء و فتح نون و تشديد شين خوانده اند ولى بقيه قراء «ينشأ» بفتح ياء و سكون نون و تخفيف شين خوانده اند.

اهل كوفه و ابو عمرو «عباد الرحمن» خوانده اند، ولى بقيه «عند الرحمن» خوانده اند.

اهل مدينه «أ أشهدو» خوانده اند بر وزن «افعلوا» بضم همزه و سكون شين در حالى كه قبل از اين همزه يك همزه استفهام مفتوح وجود دارد، و همزه دوم بدون آوردن الفى بين آن دو مخفف ميخوانند، ولى بعضى بين آن دو الفى داخل ميكنند، اما بقيه قراء «اشهدوا» بفتح الف و شين خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 195

ابو على گويد گفته ميشود: «نشأت الصحابة و نشأ الغلام» و پس از آنكه اين فعل را با همزه نقل داديم متعدى بمفعول ميگردد، مانند «يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» و مثل «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ».

و كسى كه ينشّأ خوانده است مثل فرّح و افرح و عزّم و اعزم، و محل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 196

من در «من ينشأ» منصوب است بر تقدير «اتخذوا له من ينشأ فى الحليه» كه بعنوان سرزنش نسبت به آنان گفته شده است كه چنين تهمت زده اند» همانگونه كه در جاى ديگر فرموده است: «أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ؟».

دليل كسى كه «عباد الرحمن» خوانده است آيه «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ» است و دليل كسى كه «عند الرحمن» خوانده است، آيه «وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ» است و نيز اين آيه: «إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ» علاوه بر اينكه اين قرائت دلالت دارد بر عظمت مقام فرشتگان و تقرب آنان به پيشگاه الهى (كه از «عند» فهميده ميشود) همانگونه

كه در جاى ديگر فرموده است:َ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ»

البته اين قرب نزديكى با مسافت نيست.

و شهدت، دو قسم استعمال ميگردد:

1- شهود بمعنى حضور است.

2- بمعنى علم.

قسم اوّل كه بمعنى حضور است متعدى ميشود به مفعول به و دليلش اين نصف بيت است:

«و يوم شهدناه سليما و عامرا» تقديرش چنين است شهدنا فيه سليما و از اين قبيل است قول اين شاعر كه ميگويد:

«شهدنا فما تلقى لنا من كتيبة يد الدهر الا جبرئيل امامها»

كه در اين شعر مفعول شهد حذف شده است كه تقدير در آن «شهدنا المعركه بوده كه اگر در اين قسم متعدى بهمزه شود دو مفعول خواهد گرفت مى گويى «شهد زيد المعركه، و اشهدته اياها» و از اين قبيل است «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ولى شهدت كه بمعنى علمت است بر دو قسم استعمال خواهد شد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 197

1- آنكه قسم و سوگند باشد.

2- آنكه بمعنى غير قسم باشد.

استعمال شهد بمعنى سوگند همانگونه است كه علم اللَّه و يعلم اللَّه را در سوگند استعمال ميكنند مى گويى: «علم اللَّه لأفعلنّ» كه عينا مانند قسم با آن رفتار ميشود و سيبويه در اين مورد شعرى انشا كرده است:

«و لقد علمت لتأتين منيتى ان المنايا لا تطيش سهامها»

يعنى: «من بخوبى ميدانستم كه مرگم فرا ميرسد، براستى كه تيرهاى مرگ به خطا نخواهد رفت و نقل نموده است كه زفر اين عقيده را داشته است كه اگر بگويد: «اشهد باللَّه» اين جمله سوگند است، ولى اگر بگويد «اشهد» و باللَّه نگويد آن را قسم نميداند.

محمد شيبانى گفته است «اشهد» بتنهايى بى آنكه باللَّه

دنبالش بيايد مانند اشهد است كه متصل به «باللَّه» باشد و آنهم قسم است، و براى ادعاى خود استدلال كرده است به اين آيه: «قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ... وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً» كه در اين آيه «قالُوا نَشْهَدُ» را سوگند دانسته است با اينكه همراه «با اللَّه» نبوده است.

اما «شهدت» كه منظور از آن «علمت» است، و منظور از آن «حضرت» نيست نوعى مخصوص از علم است، زيرا هر شهادت و گواه بودنى علم است ولى اينطور نيست كه هر علمى هم شهادت باشد، دليل بر اينكه شهادت نوعى مخصوص از علم است اينكه اگر كسى در مقام شهادت در پيشگاه قاضى بگويد: «اعلم ان لزيد على عمرو عشرة» يعنى: «من ميدانم كه زيد ده تومان از عمر و طلب دارد» قاضى با اين شهادت حكم صادر نميكند مگر آن گاه كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 198

گواه بگويد: «اشهد ان...» بنا بر اين شهادت مثل يقين است در اينكه نوع مخصوصى است از علم، و هر علمى يقين نيست، گرچه هر يقينى علم است، بنا بر اينكه هنگامى كه گواه در پيشگاه قاضى ميگويد: «اى حاكم من گواهى ميدهم كه مطلب چنين است» با اين معنى است كه من اين مطلب را طورى به آن علم دارم كه گويا در نظرم حاضر و مجسم است، و كاملا از آن آگاه هستم و هيچ شك و ترديدى در آن نداشته برايم روشن است، و تمامى معلومات به اين حد نيست، و لذا است كه پاره اى از معلومات احتياج به توقف و استدلال دارد و اما

جمله «اشهدوا خلقهم» اين شهادت از شهادت بمعنى حضور است مثل اينكه بخاطر آن سرزنش ميشوند كه چيزى گفتند كه حضور نداشتند در حالى كه آن چيز از مطالبى است كه مى بايست با مشاهده و حضور به آن علم پيدا ميكردند، و هر كس بگويد: «اشهدوا خلقهم» باين معنى است كه آيا بهنگام آفرينش خود حضور داشتند؟ و چون فعل متعدى بدو مفعول است هنگامى كه مجهول شد يك مفعول خود را از دست ميدهد، و فعل متعدّى بيك مفعول ميگردد، و اين قرائت را اين آيه تقويت ميكند «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».

و اما اين جمله: «إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ» وَ «اشْهَدُوا أَنِّي بَرِي ءٌ» كه مفعول اول از آن حذف شده است «1» همانگونه كه در اين مثال حذف شده: «ضربنى و ضربت» و اين مثال منقول است از «شهد بكذا» الا اينكه از ان و ان حرف جر معمولا حذف ميشود.

__________________________________________________

(1) بهتر آنست كه بگويد: مفعول فعل اول كه عبارتست از «أُشْهِدُ اللَّهَ» زيرا جمله «أَنِّي بَرِي ءٌ» به هيچ تقديرى مفعول اول نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 199

معنى آيات:... ص : 199

آن گاه خداوند گفتار آنان را انكار نموده ميفرمايد:

(أَمِ) و اين ام براى استفهام انكارى و سرزنش آمده است كه بمعنى بل است.

(اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ؟) يعنى آيا پروردگارتان براى خويش دخترانى گرفته است؟.

(وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ؟) و پسران را مخصوص شما ساخته است؟، و اين آيه مانند آيه ديگرى است كه ميفرمايد: «أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ؟» «1» سپس دوباره با استدلال عليه آنان پرداخته ميفرمايد:

(وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا) يعنى: هر گاه بيكى

از آنان بشارت دهند بدخترى كه آن را شبيه خداوند قرار داده اند، زيرا فرزند هر چيزى شبه او و جنس او است، پس يعنى هر گاه بيك نفر از آنان بشارت دهند كه دخترى برايش متولد شده است.

(ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ) از اندوه اين خبر صورتش سياه ميشد در حالى كه سخت غمگين و خشمناك بود، سپس خداوند آنان را بخاطر اين افتراء آنان را مورد نكوهش قرار داده ميفرمايد:

(أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ؟) يعنى آيا كسى را كه در زر و زيور زنانه رشد ميكند، يعنى دختران را براى خدا قرار ميدهند، در حالى كه زنان قدرت گفتگو و بحث را ندارند؟.

__________________________________________________

(1) سوره اسراء: 17 آيه 40 دنباله آيه «... وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً» يعنى: «آيا خداوند پسران را ويژه شما ساخته و از فرشتگان براى خود دختر گرفته است؟».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 200

از ابن زيد است كه يعنى: آيا بتهايى را كه در زر و زيور رشد ميكنند، و نميتوانند دليلى براى خود بيان كنند ميپرستيد؟ زيرا بت پرستان بتهاى خود را با زر و زيور مى آراستند.

و اينكه گفته است «هُوَ فِي الْخِصامِ» با اينكه ضمير به دختر بر ميگردد و نفرموده است: «هى فى الخصام» براى اينكه ضمير هو را بلفظ من برگردانده است (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً) فرشتگان را كه بندگان خدايند از جنس اناث پنداشتند زيرا گمان ميكردند كه دختران خدايند.

(أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ؟) اين قسمت رد بر پندار غلط آنان است، يعنى:

آيا آنان بهنگام آفرينش فرشتگان حاضر

بودند كه دانستند دختر هستند، و اين آيه مثل آيه مشابهى است كه در آن ميفرمايد: «أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ» «1».

(سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ) بزودى شهادتشان نوشته خواهد شد در روز قيامت پيرامون آن باز پرسى خواهند شد «2».

(وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ) و نيز گفتند: اگر خدا ميخواست ما بتها را عبادت نكنيم، ما نميتوانستيم بتان را بپرستيم بنا بر اين با خواست خدا بتان را ميپرستيم.

__________________________________________________

(1) سوره صافات: 37 آيه 150.

(2) تفسير برهان جلد 4 صفحه 137: (از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه رسول خدا (ص) به ابو بكر و عمر و على عليه السلام امر فرمود بسوى غار اصحاب كهف و رقيم بروند، آن گاه ابو بكر وضوء بگيرد و مودب بايستد و دو ركعت نماز بخواند و سه بار آنان را صدا زند، اگر جوابش دادند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 201

(ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ) اينان بصحت آنچه ميگويند علم ندارند، و اين اشاره است بر بطلان گفتارشان زيرا گفتار آنان از روى دليل و دانش صادر نشده است.

(إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ) يعنى: اينان دروغگويانى بيش نيستند.

ابو حامد گويد خداوند آنان را تكذيب ميفرمايد بدان جهت كه اولا انكار توحيد ميكنند، علاوه بر آن نسبت فرزند بخدا ميدهند، و با نسبت كفر به مشيت الهى ظلمى بزرگ نموده اند.

__________________________________________________

(كه بسيار خوب، و گرنه همين حرف را عمر بزند، اگر پاسخ باو دادند كه خوب، و گرنه همين سخن را على بگويد، رفتند و همين كار را كه حضرت دستور داده بود انجام دادند، اصحاب

كهف نه أبا بكر را جواب دادند نه عمر را، آن گاه على (ع) بپا خواست و همان كار را كرد، به او پاسخ دادند و سه بار گفتند: لبّيك لبّيك، حضرت به آنان فرمود چه شد كه به اولى و دوّمى پاسخ نداديد؟ ولى سومى را پاسخ گفتيد؟ گفتند: خداوند بما دستور داده است كه جز به پيامبران يا وصى آنان پاسخ ندهيم، سپس بسوى حضرت رسول (ص) بازگشتند، حضرت از آنان پرسيد چه كردند؟ جريان را به حضرت گفتند: حضرت صحيفه اى قرمز بيرون آوردند و به آنان فرمودند:

شهادت خود را با خط خود در اين برگه پيرامون آنچه ديده ايد و شنيده ايد بنويسيد، اينجا بود كه اين آيه نازل شد: ستكتب شهادتهم و يسئلون يوم القيمة. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 202

سوره زخرف- آيات 21- 25

[سوره الزخرف (43): آيات 21 تا 25]... ص : 202

اشاره

أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ (21) بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (22) وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (24) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (25)

ترجمه آيات:... ص : 202

21- در اين باره پيش از اين بر آنان كتابى نازل نموده ايم كه به آن چنگ زنند.

22- بلكه گفتند: ما پدران خود را بر آئينى يافتيم، و به دنبال آنان رهسپاريم.

23- بدين ترتيب پيش از تو هيچ بيم دهنده اى را بهيچ ديارى نفرستاديم، مگر آنكه ثروتمندانش ميگفتند: ما پدران خويش را بر راه و روشى يافته ايم، ما نيز از روش آنان پيروى ميكنيم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 203

24- گفت هر چند من آئينى بهتر از آنچه كه پدران خود را بر آن ديده ايد برايتان بياورم؟ گفتند: ما نسبت به آنچه كه شما را براى رسالت آن فرستاده اند كافر هستيم.

25- سپس از آنان انتقام گرفتيم، ببين عاقبت تكذيب كنندگان چگونه خواهد بود؟.

قرائت آيات:... ص : 203

ابن عامر و حفص خوانده اند: «قال: اولو» اما بقيّه: «قل اولو».

ابو جعفر «جئناكم» و بقيّه «جئتكم» خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 203

ابو على گويد: هر كس «قال» خوانده است يعنى: «قال لهم النذير او لو جئتكم» و هر كس «قل» خوانده است معنى حكايت از چيزى است كه بر نذير وحى شده است مثل آنكه بگويد: «اوحينا اليه فقلنا له قل لهم: اولو جئتكم باهدى من ذلك».

معنى آيات:... ص : 203

پس از آنكه خداوند از دروغپردازى كسانى كه پرستش بتان را به مشيت خدا نسبت دادند، و براى خدا دخترانى از فرشتگان پنداشتند ياد كرده فرمود:

(أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً) و اين استفهام استفهام تقريرى است كه ميخواهد از آنان نسبت بگناهانشان اقرار بگيرد، و تقديرش اينست: «أ هذا الذى ذكروه شى ء تخرصوه و افتعلوه ام آتيناهم كتابا» يعنى: «آيا اينكه ميگويند چيزى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 204

است كه دروغپردازى كرده اند و ساخته اند يا آنكه واقعا به آنان كتابى داده ايم؟».

(مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ) يعنى به آن كتاب چنگ زده اند؟ حال نميتوانند ادعاء كنند كه خداوند در اين باره كتابى نازل ساخته است، معلوم ميشود كه سخن جزء دروغپردازيهاى آنان بوده است.

و حرف «ام» در آيه دلالت ميكند بر حذف حرف استفهامى كه معادل او بوده است.

سپس خداوند اعلان ميدهد كه اينان در گمراهى خود از پدرانشان پيروى نموده اند و ميفرمايد: اينطور نيست بلكه.

(بَلْ قالُوا: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ) يعنى گويند: ما پدران خود را بر آئين و راه روشى يافتيم، و اين معنى از ابن عباس و مجاهد و قتاده و سدى نقل شده است.

و از جبائى نقل شده است كه يعنى: «على جماعة» يعنى: آنان را متحد و متفق يافتيم و همگى بر اين راه و روش كنونى ما بودند.

(وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ) يعنى: ما از راه راستى كه آنان داشته اند پيروى ميكنيم، و سپس ميفرمايد:

(وَ كَذلِكَ) يعنى اى محمد همانگونه كه اينان گفتند، و كفر خود را به پيروى از پدرانشان حواله دادند.

(ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ) يعنى: هيچ رسول و بيم دهنده اى را پيش از تو نفرستاديم مگر آنكه ثروتمندانشان كه از نعمت ما برخوردار

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 205

بودند خوشگذرانى را بر استدلال ترجيح ميدادند، و اينان كه از طبقه رؤساء بودند ميگفتند ما پدران خود را بر اين راه و روش يافتيم، و از آنان پيروى مى كنيم، و با آنان مخالفت نمى نمائيم، و همگى روش خود را تقليد از پدران معرفى ميكردند، بدون آنكه بدليل و برهانى تمسك كنند، و اين منطق منطقى است بسيار غلط، زيرا لازمه اين منطق آنست كه در يك چيز و در ضد آن هر دو باشد، چون هر دسته اى از مردم از پدران خود پيروى ميكنند، و هر كدام معتقدند كه ديگرى راهش باطل است، و بدون شك اين منطق غلط است، بنا بر اين ناگزيرند كه به استدلال و حجتهاى عقلى يا سمعى بازگشت كنند سپس خطاب به پيامبر نذير ميفرمايد:

(قالَ: أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ) يعنى: اى محمد، به آنان بگو حتى اگر راه و روشى بهتر از آئين پدرانتان براى شما بياورم شما سخن مرا نخواهيد پذيرفت و ميخواهيد هم چنان به پيروى از آئين غلط پدرانتان ادامه دهيد.

در اين

بيان ظرافت و دقت بسيار زيادى در دعوت بسوى حق بكار رفته است، و خلاصه اين بيان اينست كه اگر فرض كنيم كه راه و روش پدرانتان حق و درست باشد، و آنچه را كه من براى شما آورده ام بهتر و درست تر باشد لازم است كه از راه و روش من پيروى كنيد، و سپس خبر داده است كه اينان از پذيرفتن آئين بهتر و درست ترش سرباز زده اند.

(قالُوا: إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ) يعنى: گفتند: اى پيامبران ما رسالت شما را نخواهيم پذيرفت، آن گاه خداوند اشاره به مجازاتشان كرده ميفرمايد (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ) يعنى: آنان را به انتقام كفران و ناسپاسيهايشان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 206

به هلاكت رسانيديم، و در عقوبتشان عجله نموديم.

(فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ) بنگريد و عبرت گيريد كه عاقبت كار تكذيب كنندگان پيامبران چگونه است؟

و در اين آيه اشاره شده است كه سر انجام نيكو در انحصار طرفداران حق و تصديق كنندگان رسولان الهى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 207

سوره زخرف- آيات 26- 30

[سوره الزخرف (43): آيات 26 تا 30]... ص : 207

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلاَّ الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ (27) وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (28) بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ (29) وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ (30)

ترجمه آيات:... ص : 207

26- و هنگامى كه ابراهيم به پدرش و قومش گفت: من از آنچه شما ميپرستيد بيزارم.

27- مگر از پرستش خدايى كه مرا آفريده است كه براستى او همين زوديها مرا هدايت خواهد كرد.

28- و امامت را در نسل ابراهيم مقامى ثابت قرار داد، تا بازگشت نمايند 29- بلكه (اينان را عذاب نكردم) و خودشان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار ساختم، تا آنكه حق و پيامبرى روشنگر بسويشان آمد.

30- و هنگامى كه حق به ايشان روى آورد گفتند: اين سحرى است، و ما نسبت به آن كافر هستيم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 208

لغات آيات:... ص : 208

عرب ميگويند: «انا براء منك، و نحن براء منك» و مذكر و مؤنث و تثنيه و جمع در آن يكسان است، و معنى آنست كه «من از تو بيزارى دارم» همانگونه كه گفته اند: «رجل عدل» و «قوم عدل» يعنى فردى يا كسانى كه عدالت دارند

معنى آيات:... ص : 208

(وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ) يعنى هنگامى كه ابراهيم مردم را ديد كه بپرستش بتها و ستارگان ميپردازند به آنان گفت:

(إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ) من از آنچه ميپرستيد بيزار هستم، و سپس آفريدگار خود را از جمله معبودهاى آنان استثناء كرده گفت:

(إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي) يعنى: بغير از خدايى مرا آفريده و ابتداء بوجود آورده است، و تقديرش اينست: «الا من الذى فطرنى».

قتاده گويد: قوم ابراهيم (ع) ميگفتند: خداوند پروردگار ماست و در عين حال بتان را نيز ميپرستيدند.

(فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ) كه خدايم با لطف خويش مرا بسوى راه بهشت هدايت خواهد فرمود، بعضى گفته اند: يعنى: بزودى مرا با ادله اى كه برايم بيان ميكند بسوى حق هدايت ميفرمايد، و در اين آيه بيان شده است كه ابراهيم چه اندازه بخداوند اعتماد داشته، و نيز قوم خود را بدينوسيله دعوت ميكرده است كه از درگاه الهى درخواست هدايت كنند.

(وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ) «1» يعنى كلمه توحيد را كه عبارت است

__________________________________________________

(1) معانى الاخبار صدوق چاپ تهران صفحه 131: (... از ابى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 209

از: «لا اله الا اللَّه» كلمه اى جاودان در نسل ابراهيم قرار داد، كه هميشه در نسل او باقى ماند، و هم چنان در نسل او كسانى كه قائل به توحيد باشند وجود داشته باشد، و

اين معنى از قتاده و مجاهد و سدى است.

بعضى گفته اند اين كلمه باقيه اى كه ابراهيم آن را گفته است عبارتست از بيزارى از شرك، كه پس از او در نسلش باقى مانده است.

از حضرت صادق (ع) است كه اين كلمه باقيه امامت است كه در نسل او باقى مانده است.

__________________________________________________

(بصير روايت شده است كه از حضرت صادق (ع) درباره اين آيه پرسيدم «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ»؟ فرمودند: اين كلمه باقيه امامت است كه خداوند آن را در نسل حسين (ع) قرار داده است، و تا روز قيامت امامت در نسل او باقى خواهد ماند).

و نيز در تفسير برهان جلد 4 صفحه 138 حديث 4 (هشام بن سالم بحضرت (ع) ميگويد: آيا حسن افضل است يا حسين؟ ميفرمايند: حسن افضل از حسين است، گفتم: پس به چه دليل امامت بعد از حسين (ع) در نسل او قرار گرفت، ولى در نسل حسن (ع) قرار نگرفت؟ فرمودند: خداوند بزرگ دوست داشت كه سنتى از موسى و هارون را در حسن و حسين عليهما السلام جارى فرمايد، موسى و هارون در نبوّت شريك بودند همانگونه كه حسن و حسين (ع) هر دو امام بودند، و خداوند نبوّت را در نسل هارون قرار داده است نه در نسل موسى، با اينكه موسى از هارون افضل بوده است.

گفتم: آيا در يك عصر دو امام ممكن است باشد؟

فرمودند: نه اين نميشود مگر آنكه يكى از آن دو امام ساكت بوده

! ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 210

و در مورد بازماندگانش «عقبه» اختلاف شده است كه چه كسانى هستند از ابن عباس «1» و مجاهد روايت

شده است كه نسل او و فرزندانش هستند.

و حسن گفته است منظور از «عقبه» فرزندان او ميباشد تا روز قيامت.

و از سدى نقل شده است كه «عقبه» آل محمد (ص) هستند.

(لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) «2» يعنى: تا آنان توبه كنند، و از بت پرستى خود باز گردند و بپدرشان ابراهيم (ع) در اقرار به يگانگى اقتداء كنند، همانگونه

__________________________________________________

(از ديگرى پيروى نمايد، و آن ديگرى ناطق و پيشواى آن يكى باشد، اما اينكه در يك عصر دو امام و هر دو ناطق باشند نميشود، گفتم: آيا بعد از حسن و حسين ممكن است امامت به دو برادر برسد؟ فرمودند: نه خير امامت در نسل حسين جارى است همانگونه كه خداوند فرموده است «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ»...).

تفسير صافى جلد 2 صفحه 526 بنقل از احتجاج از پيامبر خدا (ص) روايت ميكند كه در خطبه غدير فرمودند: (اى مردم قرآن بشما معرفى ميكند كه پس از او امامان از نسل اويند من نيز بشما معرفى كردم كه امامان از منند و من از آنان هستم، آنجا كه خداوند بزرگ ميفرمايد: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ» و بشما گفتم ما دام كه از قرآن و عترت پيروى كنيد گمراه نخواهيد شد؟.

(1) تفسير ابن عباس طبع ازهريه مصر چاپ اول صفحه 305: «فى عقبه» فى نسله نسل ابراهيم

(2) تفسير قمى جلد 2 صفحه 283 در توضيح آيه فوق ميگويد: يعنى:

«ائمه بدنيا بر ميگردنند» كه طبق اين معنى اين قسمت از آيه اشاره به دوران رجعت دارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 211

كه كافران به پدرانشان اقتداء نموده اند، اين معنى از فراء

و حسن نقل شده است.

و بعضى گفته اند: يعنى تا آنان از راه و روشى كه دارند بسوى پرستش خداى بزرگ بازگشت كنند، آن گاه خداوند از نعمتهايى كه بقريش داده ياد كرده ميفرمايد:

(بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ) يعنى: مشركين را با ثروتهايى كه به آنان دادم، و نعمتهاى فراوان بهره مند ساختم، و در مكافات كفرشان عجله ننمودم (حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ) سدى گفته است حق در اينجا بمعنى قرآن است و بعضى گفته اند منظور از آن آياتى است كه دلالت بر راست بودن دعوت پيامبر ميكند.

(وَ رَسُولٌ مُبِينٌ) يعنى: پيامبرى روشنگر كه حق را بيان ميكند و آن پيامبر حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله است.

(وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ) يعنى: پس از آنكه قرآن برايشان آمد.

(قالُوا هذا سِحْرٌ) گفتند: اين جادو است، و نوعى نيرنگ مخفى و باطل را بصورت حق جلوه دادن.

(وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ) و چون اين كتاب از سوى خدا است ما نسبت به آن كفر ميورزيم.

نظم آيات:... ص : 211

وجه ارتباط داستان حضرت ابراهيم (ع) با آيات قبلى اين بود پس از آنكه خداوند تقليدهاى كوركورانه را مذمت كرد، و پيروى از حق و دليل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 212

را واجب شمرد، بدنبال آن از حضرت ابراهيم (ع) ياد كرد كه از دليل و برهان پيروى نموده است.

بعضى گفته اند پس از آنكه خداوند از تقليد مذمت فرمود، و يادآورى كرد كه كفار جز تقليد راهى در پيش نگرفتند، اشاره ميكند كه تقليد ابراهيم براى آنان زيرا آنان از فرزندان ابراهيم هستند، و ادعا ميكنند كه بطريقه او هستند، و متصل شده است جمله «بَلْ

مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ» به آنچه كه قبلا اشاره شد از يادآورى اعراض آنان از دليل و برهان، و اعتماد بر تقليد، و لذا خداوند بيان ميفرمايد كه اينان بدست خود گرفتار شده اند، و هيچ بهانه اى ندارند، زيرا به آنان مهلت داده شد و نعمتهايى به آنان داديم، و سپس قرآن براى آنان آمد و پند نپذيرفتند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 213

سوره زخرف- آيات 31- 35

[سوره الزخرف (43): آيات 31 تا 35]... ص : 213

اشاره

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31) أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

ترجمه آيات:... ص : 213

31- چرا اين قرآن بر مردى عظيم از اين دو قريه نازل نگشت؟.

32- مگر آنان رحمت پروردگارت را تقسيم ميكنند؟ اين ما هستيم كه در زندگى دنيا معيشت آنان را ميانشان تقسيم كرديم، و عده اى را درجاتى بالاتر از برخى بالا برديم تا جمعى ديگران را بكار گيرند، ولى رحمت پروردگارت از اموالى كه اينان جمع ميكنند بهتر است.

33- اگر ترس آن نبود كه مردم همگى بكفر گرايند، آنان كه كافر بخدايند ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 214

سقفهاى خانه هايشان را از نقره قرار ميداديم، كه با پله هايى از نقره روى بام خود روند.

34- و نيز براى خانه هايشان درهايى (از نقره) و تختهايى كه بر آن تكيه كنند قرار ميداديم.

35- و طلا قرار ميداديم، و همه اينها وسائل زندگى دنيا است، اما زندگى سراى ديگر نزد پروردگارت از آن افراد با تقوى است.

قرائت آيات:... ص : 214

ابن كثير و ابو عمرو و ابو جعفر «سقفا» بفتح سين، و بقيه «سقفا» بضم سين و قاف خوانده اند.

و عاصم و حمزه «و ان كل ذلك لمّا» بتشديد ميم و بقيه «لما» بتخفيف ميم خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 214

ابو على گويد: سقف جمع سقف است مثل رهن و رهن، و گاهى مخفّف ميشود و گفته ميشود رهن، و فعل در جميع لغات مخفف ميگردد، و سقف مفرد است ولى دلالت بر جمع ميكند، زيرا با جمله لبيوتهم مى فهميم هر خانه اى داراى سقف است.

و هر كس «لما» را تشديد بدهد «ان» از نظرش بمنزله ماء نافيه است بنا بر اين معنى چنين ميشود: «ما كل ذلك الا متاع الحياة الدنيا» و لما بمعنى الا خواهد شد، سيبويه نقل ميكند: «نشدتك اللَّه لما فعلت» و آن را حمل بر الا كرده است، و اين دلالت دارد بر فساد قول كسى كه گفته است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 215

كه «وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ» به اين معنى است «لمن هو جميع لدينا حاضرون» و گمان كرده اند كه ان حرف نفى است به اين معنى: «و ما ذلك الا متاع الحياة الدنيا».

و هر كس «لما» را بتخفيف خوانده است ان در «ان كل» را مخفّفه از مثقّله ميداند، و لام در آن لامى كه بمنظور فرق بين نفى و ايجاب وارد ميشود، مانند آنكه مى گويى: «هبلتك امك ان قتلت لفارسا».

و هر كس به اين ان عمل نصب داده بگويد: «ان زيدا لمنطلق» از اين لام بى نياز خواهد شد، زيرا ان نافيه در ما بعد خود هيچگاه اسمى را نصب نميدهد، و اشتباه نميشود، و

«ما» در آن زائد است، و معنى مى شود: «ان كل ذلك لمتاع الحياة الدنيا».

لغات آيات:... ص : 215

معارج- بمعنى پله است كه واحد آن معرج است، و عروج به معنى صعود و بالا رفتن است.

و ظهر عليه- هنگامى گويند كه از چيزى بالا روند نابغه جعدى گويد:

«بلغنا السماء مجدنا و جدودنا و انا لزجو فوق ذلك مظهرا» «1»

سرر- جمع سرير است كه گاهى هم اسرّه جمع بسته ميشود.

زخرف- عبارتست از كمال حسن چيزى، و روى همين حساب است كه

__________________________________________________

(1) يعنى: «بهره و عظمت خويش را به آسمان رسانديم، و اميدوار هستيم كه باز هم از اين بالاتر رويم» جدود جمع جد است بمعنى حظ و بهره، و مجدنا و جدودنا يا منصوبند بنا بر آنكه مفعول باشند براى بلغنا يا آنكه مرفوعند كه بدل باشند از ضمير در بلغنا.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 216

طلا را زخرف گفته اند، و گفته ميشود: زخرفه در صورتى كه چيزى را نيكو سازند و زينت بخشند، و بهمين مناسبت است كه به نقاشيها و تصويرها نيز زخرف گفته اند.

و در حديث است كه پيامبر خدا (ص) وارد خانه كعبه نشد تا آنكه دستور داد و نقش ها و تصويرهاى آن را برچيدند.

معنى آيات:... ص : 216

(وَ قالُوا)

يعنى: اين كافران گفتند:

(لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ) منظور كفّار از اين دو قريه مكه و طائف است، و تقدير آيه چنين است: «على رجل من القريتين اى من احدى القريتين» كه مضاف حذف شده است، و منظورشان از اين مردان بزرگ از اين دو قريه وليد بن مغيره از مكه و ابا مسعود عروة بن مسعود ثقفى از طائف ميباشد، بنقل قتاده، ولى مجاهد ميگويد: منظور عتبة بن ابى ربيعه است از

مكه، و ابن عبد يا ليل است از طائف، و ابن عباس گفته است: منظور وليد بن مغيره است از مكه، و حبيب بن عمر ثقفى از طائف.

و علت اينكه كفّار اين حرف را زدند اين بود كه اين دو مرد از ثروتمندان بزرگ قومشان بودند، و خيال ميكردند كسى كه داراى عظمت مادى و ثروت و قدرت باشد سزاوارتر است، به نبوّت و رسالت، و لذا خداوند بزرگ در پاسخ اين پندار غلط كافران فرمود:

(أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ) يعنى: آيا اين كافران ميخواهند رحمت پروردگارت را كه نبوّت است ميان مردم تقسيم كنند؟ و بيان ميكند تنها خداوند است كه نبوّت را ميان افراد قسمت ميكند، و بقول مقاتل يعنى: آيا كليدهاى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 217

رسالت و نبوّت دست آنان است كه هر جا بخواهند نبوّت را قرار دهند؟ سپس ميفرمايد:

(نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا) يعنى: روزى آنان را ما بر طبق مصالح بندگان خود ميان آنان تقسيم كرده ايم، و كسى حق اظهار نظر در اين باره ندارد، و همانگونه كه در روزى برخى را بر ديگرى برترى داده ايم، همچنين هر كس را كه خواسته ايم براى رسالت برگزيده ايم.

(وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ) يعنى: اين ما هستيم كه بعضى را فقير و برخى را بى نياز ميسازيم، و لذا مى بينى كه برخى از افراد بى سر و زبان داراى ثروت بسيارى هستند، بر عكس بر برخى از افراد سر و زبان دار هستند كه در فقر و فلاكت بسر ميبرند، و اين قسمت را كه نسبت به امر رسالت و نبوّت بسيار كوچكتر است

به بندگان خود نسپرده ايم، بلكه آن را طبق حكمت و مصلحت انجام ميدهيم، چگونه ميشود اختيار نبوّت را با عظمت و اهميتى كه دارد بدست بندگان ميدهيم.

(لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا) يعنى: علت اختلاف طبقات مردم در روزى كه برخى كمتر و برخى بيشتر دارند علاوه بر مصالح بسيارى كه دارد اينست كه برخى ديگران را براى تأمين نيازمنديهاى اجتماع بكار گيرند، و آنان را استخدام كنند، و از كار يكديگر بهرمند گردند، و از اين راه امور عالم تنظيم خواهد يافت.

و از قتاده و ضحاك نقل شده است كه يعنى: تا بعضى ديگران را برده خويش ساخته مالك آنان گردند.

(وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ) يعنى رحمت پروردگارت و نعمتش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 218

از ثواب و بهشت از آنچه كه از اين دنياى پست اينان جمع ميكنند بهتر است از ابن عباس نقل شده است: يعنى: نبوت براى تو بهتر است از ثروتى كه كافران در دنيا جمع ميكنند «1».

سپس خداوند خبر ميدهد كه دنيا از نظر او پست و بى ارزش بوده و ميفرمايد (وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً) از ابن عباس «2» و حسن و قتاده و سدى نقل شده است يعنى: اگر نبود كه مردم همگى بر كفر اجتماع مينمودند، و همگى در كفر پيرو دين واحدى ميگشتند، زيرا كه همه علاقه بدنيا دارند و بر دنيا حريص ميباشند...

و از ابن زيد است كه يعنى: اگر نبود كه مردم همگى اجتماع بر دنيا مى كردند و از دين رو گردان ميشدند.

(لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ) «لبيوتهم» بدل است

از «لِمَنْ يَكْفُرُ» و معنى اينست: «و جعلنا لبيوت من يكفر بالرحمن سقفا من فضة» بنا بر اين وقتى سقف منزلشان از نقره ميبود ديوار منزلشان هم از نقره ميشد.

بعضى گفته اند لام دوم بمعنى «على» است مثل آنكه گفته باشد: «لجعلنا لمن يكفر بالرحمن على بيوتهم سقفا من فضة».

و مجاهد گفته است: آنچه كه از آسمان باشد به آن «سقف» بفتح گفته ميشود، و از قسم اول است اين آيه: «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً» «3».

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عباس صفحه 305.

(2) تفسير ابن عباس صفحه 305.

(3) سوره انبياء: آيه 32.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 219

(وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ) يعنى: براى اين سقف پله ها و نردبانهايى از نقره قرار ميداديم كه بوسيله آن بالاى بام روند.

(وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ) يعنى: براى منزل كافران درهايى از نقره و تختهايى از نقره قرار ميداديم كه بر آن تكيه نمايند.

(وَ زُخْرُفاً) يعنى: طلا، از ابن عباس و ضحاك و قتاده است كه زخرفا منصوب است بوسيله فعلى مقدر يعنى: «و جعلنا لهم مع ذلك ذهبا».

حسن گفته است زخرفا بمعنى نقش و نگار است.

و ابن زيد گفته است زخرف فرش و اثاثيه خانه را گويند.

معنى آيه چنين است كه چون دنيا از نظر خداوند بسيار پست و بى ارزش است بكافران تمام خواسته هايشان را ميداديم، ولى اين كار را نكرده است براى آنكه داراى مفاسدى بود «1».

__________________________________________________

(1) اصول كافى جلد 3 صفحه 361 حديث 10: (حضرت صادق (ع) فرمودند: فرزندان آدم هر كدام كه مؤمن بودند فقير بودند، و هر كدام كافر بودند ثروتمند بودند تا

آنكه ابراهيم (ع) آمد و گفت: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا- 60- 5» از آن پس خداوند در ميان مؤمنين ثروتمندان و مستمندان قرار داد، و نيز در ميان كافران ثروتمندان و مستمندانى قرار داد).

تفسير قمى جلد 2 صفحه 284: در تفسير اين آيه حضرت صادق (ع) فرمودند: (... اگر خداوند اين كار را ميكرد هيچكس ايمان نمى آورد، و لكن در ميان مؤمنين ثروتمندانى و در ميان كافران فقرايى، و ميان مؤمنين فقرايى و ميان كافران ثروتمندانى قرار داد، و سپس آنان را بوسيله امر و نهى و صبر و رضا امتحان فرمود).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 220

آن گاه خداوند خبر ميدهد كه تمام اين نعمتها در دنيا مورد بهره بردارى است:

(وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا) كه بيانش گذشت.

(وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ) يعنى: بهشت جاودان سراى آخرت در بارگاه الهى مخصوص افراد با تقوى است.

حسن گويد: بخدا كه دنيا بيشتر اهل خود را فريب داده است با اينكه خداوند اين كار را نكرده است، و اگر اين عمل را انجام ميداد چه ميشد؟

اين آيات دلالت بر لطف الهى دارد، و ميرساند كه خداوند هيچ نوع مفسده اى انجام نميدهد، و كارى نميكند كه موجب كافر شدن مردم شود، بنا بر اين خدايى كه كارى انجام نميدهد كه موجب گمراهى و كفر مردم شود بطريق اولى خودش فاعل كفر و عصيان نخواهد بود «1».

__________________________________________________

(1) اين قسمت مذهب اهل جبر را رد ميكند كه خداوند را فاعل كفر و عصيان و افعال بندگان ميدانند، و از اين آيات استفاده جالبى در اين بحث شده است.

ترجمه

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 221

سوره زخرف- آيات 36- 40

[سوره الزخرف (43): آيات 36 تا 40]... ص : 221

اشاره

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (36) وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (37) حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ (38) وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (39) أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (40)

ترجمه آيات:... ص : 221

36- هر كس خدا را از ياد برد شيطانى بر او گماريم كه هميشه قرين او باشد.

37- شيطانهايى كه قرينشان گشته اند هميشه آنان را از راه حق باز ميدارند، و خيال ميكنند كه راه حق را يافته اند.

38- و چون در قيامت پيش ما آيد بشيطان خود گويد: اى كاش ميان و تو باندازه شرق و غرب فاصله بود كه بد رفيقى بودى.

39- اما امروز به هيچ وجه پشيمانى بحال شما سود ندارد، زيرا بر خود ستم كرديد، و اينك در عذاب شريك يكديگر هستيد.

40- آيا تو ميتوانى در گوش كران سخنى فروكنى، يا آنكه كور دلان و آنان را كه در گمراهى آشكارى هستند هدايت نمايى؟.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 222

قرائت آيات:... ص : 222

نقيض- عاصم در روايت حماد و يعقوب «يقيض» با ياء خوانده، و بقيّه «نقيض» با نون قرائت كرده اند.

جاءنا- اهل عراق غير از ابى بكر «حتى اذا جاءنا» با صيغه مفرد خوانده اند، ولى بقيّه «جاءانا» با صيغه تثنيه خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 222

هر كس «يقيض» با ياء خوانده است ضمير آن را به «الرحمن» بر ميگرداند و هر كس نقيض با نون خوانده است معنى همان است، ولى در اين قرائت خداوند سبحان با نون تعظيم از خود خبر داده است.

و هر كس «جاءانا» با صيغه تثنيه خوانده است منظور از آن كافر و شيطانى است كه رفيقش بوده است، و هر كس «جاءنا» مفرد خوانده است منظور از آمدن همان كافر است، زيرا در دنيا با صيغه مفرد مورد خطاب قرار گرفته است، و با ارسال رسول بسويش بر او حجت اقامه شده است، و اكتفاء شده است به صيغه مفرد و تثنيه آورده نشده است همانگونه كه در جاى ديگر ميفرمايد:

«لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ «1»» كه منظور آنست كه خودش و مالش در آتش خواهند افتاد «2».

__________________________________________________

(1) سوره همزه آيه 4.

(2) مثال مناسب نيست زيرا مال او را به آتش مى افكند نه آنكه مال با او بجهنّم برود، بدليل آنكه خود مؤلف محترم هم در تفسير اين آيه در صفحه 538 جلد 10 اشاره به اين معنى نفرموده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 223

لغات آيات:... ص : 223

يعش- عشو در اصل بمعنى نگاه كردن با چشم ضعيف است، گفته مى شود عشى يعشوا عشوا و عشّوا هنگامى كه چشمش ضعيف گردد، و نور خود را از دست دهد، گويا كه روى چشمش پرده اى افتاده است، اعشى گويد:

«متى تأته تعشو الى ضوء ناره تجد خير نار عندها خير موقد»

و هنگامى كه چشم كسى از بين رود گفته ميشود عشى يعشى عشاؤ الرجل اعشى.

و در قرائت نادرى خوانده شده است «و من يعش»

بفتح شين كه معنايش «يعم» است يعنى: «هر كس كور شود».

و گفته ميشود «عشى الى النار» هنگامى كه كسى بسوى آتش رود، و آهنگ آن نمايد، و «عشى عنها» گفته ميشود در موردى كه انسان از چيزى روگردان شده آهنگ چيز ديگرى كند، مثل اينكه گويند: «مال اليه» و «مال عنه».

نقيض- تقييض عبارتست از آمادگى و گسيل يافتن، ازهرى گويد:

«قيض اللَّه فلانا: جاء به» يعنى آورد او را.

معنى آيات:... ص : 223

پس از آنكه ياد متّقين گذشت بدنبال آن از وعده هاى عذاب براى كسانى كه صفاتى ضدّ متّقين دارند ياد كرده ميفرمايد:

(وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ) قتاده و سدى گفته اند يعنى: كسى كه از ياد خدا روگردان شود.

ابن عباس و ابن زيد گفته اند: «و من يعم عنه» يعنى كسى كه از ديدن ذكر خدا «قرآن» كور شود «1».

__________________________________________________

(1) اين نسبت به ابن عبّاس طبق نسخه تفسير ما اشتباه [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 224

جبائى گويد: اينكه خداوند كافران را بكوران تشبيه فرموده است بخاطر آنست كه حق را نمى بينند.

ذكر عبارت است از قرآن، بعضى هم گفته اند ذكر آيات و نشانه ها و ادلّه است.

(نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ) يعنى: ميان او و شيطانى كه گمراهش ميكند مانع نميشود تا آن شيطان بجاى ياد خدا قرين او گشته او را بسوى گمراهى بكشاند، اين معنى از حسن و ابو مسلم نقل شده است «1».

__________________________________________________

(است زيرا ابن عباس در تفسير خود صفحه 305 «يعش» را بمعناى يعرض يعنى روگردان شدن گرفته است، و چون قرائتهاى ديگرى بوده است سپس ميگويد: «و يقال: يمل ان قرائت بالخفض و يقال: يعم ان

قرأت بالنصب» و معنى يمل و يعم را در صورت قرائت جرّ و نصب «يعش» با يقال ذكر ميكند، در صورتى كه قبلا مختار خود را كه همان اعراض بود بيان نموده است، و مختار او با تفسير اهل بيت موافق است.

(1) تفسير نور الثقلين جلد 4 صفحه 603:

(فى كتاب الخصال فيما علم امير المؤمنين اصحابه من الأربعمائة باب، مما يصلح للمسلم فى دينه و دنياه: من تصدى بالاثم اعشى عن ذكر اللَّه تعالى، من ترك الاخذ عن امر اللَّه بطاعته قيض له شيطان فهو له قرين). على (ع) در اين فرمايش آيه مورد بحث ما را تفسير فرموده اند، و طبق تفسير حضرت كيفر طبيعى و نتيجه قهرى گناه سياه شدن دل و روگردانى از ياد خدا و قرآن و معنويت است، قهرا بدنبال روگردانى از تشكيلات الهى انسان در دام شياطين جنى و انسى خواهد افتاد، و اين شياطين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 225

حسن گويد: تسلّط شيطان نوعى خوارى و ذلت است كه به عنوان مكافات روگرداندن از خدا دامنگيرش ميشود، البته بعد از آنكه خداوند دانست كه اين شخص ديگر رستگار نميشود.

قتاده گفته است: يعنى: در آخرت شيطانى همراه انسان مى افتد و با او هست تا آنكه او را وارد جهنّم ميكند، همانگونه كه با مؤمن فرشته اى هست و از او جدا نميشود تا آنكه او را وارد بهشت ميسازد.

بعضى گفته اند منظور از آن شياطين انس است مانند علماى سوء و رؤساى گمراه كه آنان را از راه خدا باز ميدارند، و اينان هم از آنان پيروى ميكنند.

(وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ) يعنى: شياطين كافران را

از راه حق و راه بهشت باز ميدارند، اينجا ضمير جمع بشياطين برگردانده است، چون قبلا هر چند كه شيطانا را بلفظ مفرد آورده است ولى سياق عبارت در آنجا هم جمع بوده است.

(وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ) يعنى: كفّار فكر ميكنند كه رهبرانشان راه يافته اند و لذا از آنان پيروى ميكنند.

(حَتَّى إِذا جاءَنا) كسانى كه «جاء انا» بصورت تثنيه خوانده اند باين معنى است، تا در روز قيامت كه بحساب بندگان خواهيم رسيد آن كافر و شيطانى كه او را گمراه ساخته است به پيشگاه ما آيند، و بنا بر قرائت «جاءنا» بصورت مفرد معنى چنين خواهد شد: تا آن روز كه كافر نزد ما آيد و دانست كه استحقاق چه نوع عذابى را دارد.

__________________________________________________

(قرين او خواهند بود تا او را وارد جهنّم سازند، البته در عين حال كه تسلّط شياطين بر انسان نتيجه عمل انسان است، ولى چون تمامى آثار به قدرت الهى مترتب ميشود، ميتوان گفت: خداوند شيطان را بر آنان مسلّط كرده است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 226

(قالَ: يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ) يعنى: در آن هنگام كافر به آن قرينى كه گمراهش ساخته است ميگويد: اى كاش با تو رفيق نميشدم باندازه شرق و غرب از تو دور بودم.

مشرقين مشرق و مغرب است كه مشرق را بر مغرب غلبه داده آن را به «مشرقين» تثنيه بسته است، همانگونه كه شاعر عرب گفته است:

«اخذنا بآفاق السماء عليكم لنا قمراها و النجوم الطوالع» «1»

كه در شعر منظور از قمرين ماه و خورشيد است، و بعضى هم گفته اند منظور شاعر از قمرين حضرت

محمد صلّى اللَّه عليه و آله و حضرت ابراهيم عليه السلام بوده است، بعضى هم گفته اند منظور از «مشرقين» مشرق زمستان و مشرق تابستان است، همانگونه كه در «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ» گفته اند «2».

و منظور آنست كه اى كاش در دنيا ميان من و تو اين اندازه فاصله بود كه تو را

__________________________________________________

(1) يعنى: آفاق آسمان را بر شما تنگ گرفته ايم ماه و خورشيد و ستارگان درخشانش از آن ماست، البته در «مشرقين» چون مشرق افضل از مغرب است مشرق را غلبه داده اند، در قمرين هم چون قمر مذكر سماعى است بلحاظ افضليت مذكر بر مؤنث قمر را غلبه داده اند.

(2) تعبير مشرقين و مشارق و مغارب در چند جاى قرآن آمده است، در گذشته كه از نظر هيئت زمين را مسطح فرض ميكردند، جز يك مشرق و يك مغرب براى خورشيد مشرق و مغرب ديگرى تصوّر نميكردند، ولى پس از اثبات كرويت زمين ثابت شد كه خورشيد در هر آنى نسبت بنقطه اى از زمين طلوع ميكند و از نقطه ديگر غروب ميكند، و لذا معنى مشارق و مغارب روشن شد، و اتفاقا تصريحات جالبى در روايات وجود دارد كه در 14 قرن پيش امامان (ع) در اين باره فرموده اند رجوع به هيئت و اسلام

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 227

نمى ديدم و فريب نميخوردم. (فَبِئْسَ الْقَرِينُ) يعنى: تو در دنيا براى من بد رفيقى بودى زيرا گمراهم ساختى، و مرا گرفتار آتش جهنّم ساختى، و امروز هم بد رفيقى هستى براى من زيرا طبق گفته ابن عبّاس هر كافرى را با شيطانش بيك زنجير مى بندند تا اندوه و عذابشان بيشتر گردد.

و خداوند در آن

روز بكافران ميفرمايد:

(وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ) يعنى: چون ستم كرده ايد اشتراك در عذاب موجب تخفيف عذابتان نخواهد شد، زيرا هر كدام از كافران و شياطين بهره كاملى از عذاب دارند.

و بعضى گفته اند يعنى: از اينكه مى بينيد ديگران هم با آنان در عذاب شريك هستند، تسلّى نخواهند يافت، زيرا گاهى انسان كه ميبيند ديگرى هم در عذابش با او شريك است مقدارى دردش سبك ميشود.

آن گاه خداوند خطاب به پيامبرش ميفرمايد:

(أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ، أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ؟) اينجا خداوند كافران را در اينكه هر چه ميشنوند و مى بينند بحالشان اثر نمى كند به كران و كوران تشبيه فرموده است.

(وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ؟) يعنى: اينها كه در گمراهى آشكارى هستند سخنان تو بگوششان نميرود، يعنى: از اينكه نميتوانى آنان را وادار به هدايت كنى خيلى ناراحت نشو.

__________________________________________________

(صفحه 165 كه مرحوم شهرستانى شش دليل صريح از قرآن و روايات اهل بيت بر كرويت زمين از كتب معتبر حديث شيعه نقل ميكند، و تفصيل اين بحث را در سوره معارج ذيل آيه 40 «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» مراجعه فرمائيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 228

سوره زخرف- آيات 41- 45

[سوره الزخرف (43): آيات 41 تا 45]... ص : 228

اشاره

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (42) فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (43) وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44) وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ (45)

ترجمه آيات:... ص : 228

41- يا ترا ميبريم و پس از تو از آنان انتقام ميگيريم.

42- يا آنكه ترا زنده ميگذاريم- و آن عذابى را كه به آنان وعده داده ايم بتو نشان ميدهيم، زيرا كه ما بر آنان قدرت داريم.

43- به آنچه كه بر تو وحى ميشود چنگ بزن كه تو بر راهى راست هستى.

44- آنچه بر تو وحى ميگردد- قرآن هشدارى است براى تو و قومت، و بزودى در اين باره باز خواست ميشويد.

45- از- طرفداران- پيامبرانى كه پيش از تو فرستاده ايم بپرس: آيا ما غير از خداى رحمان خدايانى قرار داده ايم كه ستايش شوند؟.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 229

اعراب آيات:... ص : 229

پس از آنكه در جمله «فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ» ما بعد از حرف شرط «ان» در آمد جمله از لحاظ تأكيد و اعلان طلب تصديق شباهت به قسم پيدا كرد، و بهمين علت نون تأكيد وارد كلام شد زيرا نون در جواب قسم لازم مى آيد نه در جزاء كه شباهت به آن دارد.

معنى آيات:... ص : 229

آن گاه خداوند پيامبرش را مورد خطاب قرار داده ميفرمايد:

(فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ) يعنى: اگر ما تو را بميرانيم پس از تو حتما از امتت انتقام خواهيم گرفت.

(أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ) يا آنكه زنده ات ميگذاريم و عذابهايى را كه به آنان وعده داده ايم در زندگيت بتو نشان ميدهيم.

(فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ) يعنى: ما قدرت انتقام گرفتن از آنان را داريم، و چه در زمان زندگيت و چه پس از وفات تو ميتوانيم آنان را عذاب كنيم.

حسن و قتاده گويند: خداوند بپيامبر احترام گذاشته است كه اين عذاب را مشاهده نكند، و در امتش چيزى نبيند مگر آنكه موجب روشنى چشمش باشد.

البته بعد از حضرتش عذابى سخت پيش آمد، روايت شده است كه به حضرتش نشان داده شد كه امّتش پس از او چه خواهند كرد، و از آن وقت هميشه گرفته و غمگين بود، و تا هنگامى كه چشم از اين جهان بست كسى او را خندان نديد.

(جابر بن عبد اللَّه انصارى روايت ميكند و ميگويد: من در حجّة الوداع در منى از همه برسول خدا (ص) نزديكتر بودم كه فرمود: نبينم كه پس از من بكفر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 230

باز گشته گروهى گردن گروه ديگر را ميزنيد، بخدا سوگند كه اگر اين

كار را بكنيد مرا در صف لشگرى كه با آن مى جنگيد خواهيد يافت، سپس به پشت سر نگاه كرده فرمودند: يا آنكه على را خواهيد يافت، يا على را- و اين قسمت را سه مرتبه تكرار فرمود.

آن گاه ديديم كه جبرئيل بحضرتش اشارتى كرده بدنبال آن اين آيه نازل شد:

«فاما نذهبن بك فانا منهم منتقمون بعلى بن ابى طالب (ع)

«1».

يعنى: «اگر تو را ببريم ولى بوسيله على بن ابى طالب (ع) از آنان انتقام خواهيم كشيد».

بعضى گفته اند: پيامبر خدا (ص) انتقام از مشركين را ديد، و اين انتقام عبارت بود از آن مكافاتى كه مشركين در جنگ بدر ديدند، پس از آنكه پيامبر را از مكّه بيرون كردند، پيامبر (ص) در اين جنگ عده بسيارى از آنان را كشت و جمعى را به اسارت گرفت با اينكه تعداد مسلمين اندك بود و نيرويى ناچيز داشتند، و بر عكس مشركين جمعيت بسيار و قدرت و شوكت فراوان داشتند.

آن گاه خداوند بحضرتش دستور ميدهد كه آنچه از قرآن بر او وحى شده است بدان تمسّك كند:

__________________________________________________

(1) تفسير برهان جلد 4 صفحه 144 بنقل از مناقب بن مغازلى و امالى شيخ، و در روايت امالى دنباله حديث آمده است: «... سپس نازل شد آنچه را كه از امر على بن ابى طالب بر تو وحى نموده ايم بگير كه تو بر راه مستقيم هستى، و على نشانه اى است براى ساعت موعود تو و قومت، و بزودى مردم درباره محبّت على بن ابى طالب (ع) باز پرسى خواهند شد».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 231

(فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ) يعنى: آنچه كه از قرآن

بر تو وحى شده است محكم بگير، كه آن را آن گونه كه شايسته است بخوانى، و از دستورات آن پيروى كرده، از آنچه نهى نموده است خويشتن باز دارى.

(إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) يعنى تو بر دين حق و درست هستى كه همان دين اسلام است.

(وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ) يعنى: قرآنى كه بر تو وحى شده است براى تو و قومت قريش مايه شرافت است، از ابن عباس و سدى نقل شده است.

بعضى هم گفته اند منظور از قومك تمام عرب است، زيرا قرآن بزبان عرب نازل شده است، البته در اين شرافت سلسله مراتب هست كه قريش از ديگران سهم بيشترى از شرافت خواهند داشت، و نيز بنى هاشم از ميان قريش سهم بيشترى دارند.

(وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ) يعنى: بزودى درباره سپاسگزارى نعمت شرافتى كه خداوند بشما ارزانى داشته است بازپرسى خواهيد شد، و اين معنى از كلبى و زجاج و ديگران نقل شده است.

و بعضى ديگر گفته اند: يعنى بزودى درباره قرآن و وظيفه اى كه در حق آن داريد مورد باز پرسى قرار ميگيريد «1».

__________________________________________________

(1) تفسير القمى ج 2 ص 286 (عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق (ع) درباره اين آيه ميپرسد؟ حضرت ميفرمايند: ذكر قرآن است ما هم قوم قرآن هستيم، و از ما است كه پرسش خواهيد شد).

و نيز تفسير نور الثقلين ج 4 ص 605 از بصائر الدرجات از حضرت باقر (ع) نقل كرده است كه درباره اين آيه فرموده اند: (ذكر رسول خدا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 232

(وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا) يعنى از مؤمنين اهل كتاب كه

پيامبرانى را براى آنان فرستاده ايم بپرس كه آيا پيامبران جز پيام توحيد چيز ديگرى براى آنان آورده اند؟ و اين معنى گفتار بيشتر مفسّرين قرآن است، و تقدير چنين است: «سل امما من ارسلنا او اتباع من ارسلنا» كه مضاف حذف و مضاف اليه بجاى آن قرار گرفته است.

__________________________________________________

(صلّى اللَّه عليه و آله است و اهل بيتش اهل الذكر هستند و از آنان پرسيده خواهد شد).

در تفسير القمى ج 2 ص 284 ضمن روايتى از حضرت باقر (ع) اين آيه چنين تفسير شده است:

ابى الربيع گويد در سالى هشام بن عبد الملك بحج رفته بود در خدمت حضرت باقر بحج رفتم و همراه هشام نافع بن ازرق غلام عمر بن خطاب بود، نافع نگاهى به حضرت باقر (ع) كرد و ديد در ركن خانه كعبه مردم بسيارى اطرافش جمع شده اند، بهشام گفت: يا امير المؤمنين اين شخص كه مردم اطرافش ازدحام ميكنند چه كسى است؟

هشام گفت: اين شخص پيامبر اهل كوفه است، او محمد بن على بن- الحسين بن على بن ابى طالب (ع) ميباشد.

نافع گفت: الآن بسراغش خواهم رفت و از او پرسشهايى ميكنم كه پاسخ آن را كسى جز پيامبر يا وصى پيامبر يا پسر پيامبر نتواند گفت.

هشام گفت: بسراغش برو و از او چيزهايى بپرس شايد در ميان مردم رسوايش كنى.

نافع آمد پشت بمردم كرده رو به حضرت باقر (ع) نمود و گفت: يا محمد بن على من تورات و انجيل و زبور و فرقان را همگى خوانده ام و از حلال و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 233

__________________________________________________

پاورقى از صفحه قبل حرام آنها آگاه هستم، آمده كه از تو

مسائلى را بپرسم كه پاسخ آن را كسى جز پيامبر يا وصى پيامبر با پسر پيامبر نخواهد داد.

حضرت سر خود را بطرف او بلند كرده فرمود: مسائلت را بپرس.

نافع گفت: بمن بگو به بينم ميان عيسى و محمّد (ص) چند سال فاصله بوده است؟

فرمود: نظر خودم را برايت بگويم، يا نظر خودت را؟

گفت: هر دو نظر را برايم بگو.

فرمود: امّا بنظر من ميان آن دو پانصد سال فاصله بوده است، و امّا بنظر تو ميان آنان ششصد سال فاصله است.

گفت: بگو به بينم درباره اين آيه: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ» محمّد از كدام پيامبر پرسيده است با اينكه ميان او و عيسى پانصد سال فاصله بوده است؟

راوى گويد: حضرت باقر (ع) در پاسخ او اين آيه را تلاوت فرمودند:

«سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا» از جمله آياتى كه خداوند بهنگام بردن حضرت محمد به بيت المقدّس نشان داد اين بود كه خداوند پيامبران اوّلين و آخرين را جمع كرد سپس به جبرئيل دستور داد كه اذان و اقامه بگويد، و در اذانش

حىّ على خير العمل

نيز گفت آن گاه محمّد (ص) جلو افتاد و همگى پشت سرش نماز خواندند.

اينجا بود كه خداوند بر او نازل فرمود: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ...؟»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 234

و بعضى هم گفته اند: منظور آنست كه از اهل تورات و اهل انجيل بپرس هر چند كافرند، زيرا در اثر توراتى كه در

اين مورد ميان آنان وجود دارد گفتار تو ثابت خواهد شد.

و در اين آيه هر چند كه مورد خطاب حضرت محمد (ص) است، ولى منظور از آن امّت اسلام است يعنى: شما مسلمانان از اينان كه ياد آورى كرديم بپرسيد:

(أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ؟) يعنى: آيا در گذشته ما بغير از خدا معبودى قرار داديم كه مردم او را پرستش كنند؟ اگر از آنان بپرسى خواهند گفت كه ما چنين دستورى به آنان نداده ايم، و آنان را به پرستش چنين خدايى وادار نساخته ايم.

و از زهرى و سعيد بن جبير و ابن زيد نقل شده است يعنى از پيامبران به پرس و منظور از پيامبران، پيامبرانى است كه در شب معراج حضرتش اطراف حضرت جمع شدند كه نود پيامبر بودند، و از جمله آنان حضرت موسى و حضرت عيسى (ع) بود، و اينكه حضرت از آنان پرسيده بود تا دستور پرسش آمد چون حضرت باراده خداوند از آنان اعلم بود»

.

__________________________________________________

(1) و اين معنى استفاده ميشود از قسمتى از احتجاج امير المؤمنين (ع) كه در تفسير نور الثقلين ج 4 ص 607 در ذيل اين آيه شريفه قسمتى از آن نقل شده است.

پيامبر خدا (ص) به آنان فرمود: چه شهادتى ميدهيد و در دوران خودتان چه كسى را ميپرستيد؟

پيامبران در جواب گفتند: «ما شهادت ميدهيم كه جز خداى يكتا خدايى نيست، و شريك نداشته، و تو رسول خدا هستى، و بر اين منوال از ما عهد و پيمان گرفته شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 235

__________________________________________________

دنباله پاورقى قبلى نافع گفت: يا بن رسول اللَّه يا ابا جعفر راست گفتى،

شما اوصياء رسول خدا و جانشينان او هستيد، و در توراة و انجيل و زبور و قرآن از شما ياد شده است، و راستى شماها از ديگران شايسته تريد براى خلافت و حكومت بر مسلمين).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 236

سوره زخرف- آيات 46- 54

[سوره الزخرف (43): آيات 46 تا 54]... ص : 236

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ (46) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ (47) وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلاَّ هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (48) وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ (49) فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (50)

وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ (52) فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (54)

ترجمه آيات:... ص : 236

46- موسى را با آيات خود بسوى فرعون و ملّتش فرستاديم، و موسى گفت: من فرستاده پروردگار جهانيان هستم.

47- همين كه موسى آيات ما را براى آنان آورد، ناگهان موسى ديد به آيات الهى مى خندند.

49- و گفتند: اى ساحر براى ما در پيشگاه پروردگارت دعا كن بر طبق وعده اى كه بتو داده است، ما حتما هدايت خواهيم شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 237

50- امّا همين كه عذاب را از آنان برداشتيم، دوباره پيمان شكنى آغاز نمودند.

51- فرعون ميان ملّت خود فرياد زد: اى مردم آيا كشور مصر از آن من نيست، با اين جويهاى آب كه زير قدرت من در جريان است؟ آيا اينها را نمى بينيد؟.

52- يا مرا بهتر از اين فرد ضعيف كه قدرت بيان هم ندارد ميشناسيد؟

53- چه ميشد كه دست بندهايى از طلا برايش مى افتاد، يا فرشتگان همراهش قرين با

او مى آمدند؟.

54- فرعون ملّتش را به سبكسرى كشاند و آنان هم از او اطاعت كردند براستى كه اينان مردمى بودند كه از فرمان خدا سرپيچى ميكردند.

تعداد اين آيات:

از نظر قراء حجاز و بصره ده آيه و از نظر ديگران نه آيه است.

قرائت آيات:... ص : 237

حفص و يعقوب و سهل «أسورة» و ديگران «أساورة» قرائت كرده اند.

دليل قرائت:... ص : 237

اسوره جمع سوار است مانند «سقاء و اسقيه» و «خوان و اخونه»، و هر كس اساوره خوانده است آن را جمع اسوار گرفته، بنا بر اين هاء در «اساوره» عوض از يائى است كه لازم بود در جمع اسوار بيايد همانگونه كه در جمع اعصار اعاصير آمده است.

و نيز در اساوره جايز است كه آن را جمع اسوره بگيريم، بنا بر اين مانند ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 238

اسقيه و اساق خواهد بود، منتها در اينجا هاء به آخر آن ملحق شده است، همانگونه كه در قشعم و قشاعمه «1» اضافه شده است.

معنى آيات:... ص : 238

سپس خداوند بزرگ از داستان حضرت موسى (ع) ياد كرده ميفرمايد:

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا) يعنى: موسى را با معجزات و نشانه هاى ظاهرى فرستاديم.

(إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ) يعنى: اشراف قوم فرعون، و اينكه ملأ فرعون، و اشرافيان قومش در قرآن ذكر شده است، با اينكه حضرت موسى براى همه فرستاده شده بود، براى آنست كه ديگران پيرو اشرافيان بوده اند.

(فَقالَ: إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ) آن گاه موسى به آنان گفت: خدا مرا بسوى شما فرستاده است.

(فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا) يعنى: پس از آنكه موسى معجزات يد بيضا و عصاء را براى آنان ظاهر ساخت.

(إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ) يعنى با استهزاء و سبك شمردن آيات الهى معجزات موسى را بباد مسخره و خنده گرفتند، امّا نميدانستند كه ميبايست به جاى اين بى دقّتى و بى فكرى از اين آيات پند ميگرفتند.

(وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها) يعنى: عذابهايى كه پى در پى بر سر اين قوم مى آمد مانند: طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون،

__________________________________________________

(1) قشعم مردان كهن سال را گويند، و به عقابها و شيران و چيزهاى قوى هم گفته ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 239

طمس، هر كدام از عذاب قبلى بزرگتر بود، و اين عذابها همين عذابى است كه در آيه بعدى بدان اشاره شده است:

(وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) يعنى: آنان را با اين عذابها گرفتار ساختيم، و اين عذابها كه بوسيله آن گرفتار ميشدند براى آنان عذاب و براى حضرت موسى (ع) معجزه بود، امّا شقاوت بر آنان غلبه يافته بود، و به اين معجزات ايمان نمى آوردند.

(وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ) و بقول كلبى و جبائى منظورشان از تعبير ساحر نسبت بموسى نوعى تعظيم و احترام بود، نه آنكه خواسته باشند او را با اين لفظ سرزنش كنند، و يا ايه الساحر را بمعنى يا ايه العالم مى گفتند، زيرا علم سحر در آن دوران رايج بود و از نظر مردم اهميت بسيارى داشت.

و از حسن نقل شده است كه اين جمله را بعنوان استهزاء بموسى مى گفتند.

و بعضى ديگر گفته اند معنى اين جمله آنست اى كسى كه با سحرت بر ما غلبه يافته اى، و در ميان عرب گفته ميشود «خاصمته فخصمته، و حاججته فحججته» و بهمين منوال گويند: ساحرته (فسحرته) و منظورشان اينكه موسى با ساحران فرعون بوسيله سحر مبارزه كرد و با سحر خود بر آنان پيروز گشت.

(ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ) يعنى: تو كه گمان ميكنى خدا با تو پيمان بسته است و تضمين كرده كه اگر ما ايمان بتو آريم عذاب را از ما بر خواهد داشت اينك براى ما از خدايت بخواه كه

عذاب را بردارد.

(إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ) يعنى: اگر عذاب از ما برداشته شود ما بسوى حقى كه ما را بدان فرا ميخوانى باز گشت خواهيم نمود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 240

(فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ) در اينجا چيزهايى در تقدير است، «فدعا موسى و سأل ربه ان يكشف عنهم ذلك العذاب، فكشف اللَّه عنهم ذلك، فلما كشفنا...» يعنى: موسى دعا كرد و از خدايش خواست كه عذاب را از آنان برداشت، و همين كه عذاب را از آنان برداشتيم به عهد شكنى پرداختند.

اينجا خداوند ميخواهد به حضرت محمّد (ص) تسليت خاطر دهد، با اين معنى كه اى محمّد بر آزار قومت صبر كن، زيرا حالت تو با قومت مانند حالت موسى و قومش ميباشد، بنا بر اين عاقبت همانگونه كه موسى پيروز شد تو نيز پيروز خواهى شد.

(وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ) يعنى: همين كه فرعون ديد روز بروز كار موسى بالا ميگيرد بر مملكت خود ترسيد و نيرنگى بكار زده پس از آنكه مردم را گرد آورد، در ميان آنان بسخنرانى پرداخت و گفت:

(قالَ: يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ) اى قوم آيا كشور پهناور مصر از آن من نيست، كه بدلخواه خود در آن حكمرانى ميكنم، و منظورش از بيان اين بود كه من در پادشاهى و ثروت قوى هستم.

(وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي) يعنى: و آيا رود نيل و ديگر رودهاى مصر نيست كه تحت نفوذ و با اراده من در كشورم جارى است، و بعضى گفته اند كه اين رودخانه را از زير قصر خود عبور داده بود و در حال

سخنرانى بر آنها مشرف بوده است كه چنين گفته.

(أَ فَلا تُبْصِرُونَ؟) آيا اين ملك عظيم و اين قدرت شكوهمند مرا و ضعف و زبونى موسى را نمى بينيد؟.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 241

(أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ) آيا من خوب هستم يا اين فرد ضعيف و حقير؟ سيبويه و خليل گفته اند: أنا بوسيله ام بر أَ فَلا تُبْصِرُونَ عطف شده است، زيرا معنى ام انا خير همان معنى تبصرون است، مثل اينكه گفته شده باشد: أ فلا تبصرون؟ ام تبصرون؟ زيرا اگر مردم بفرعون ميگفتند: تو بهتر هستى از نظر او داراى بينش بودند.

و بعضى هم گفته اند «مهين» بمعنى فقيرى است كه در هر چيزى كه بدان محتاج است خود را ناتوان مى بيند، و كسى ندارد كه بكارش برسد.

(وَ لا يَكادُ يُبِينُ) يعنى: موسى آن قدر ناتوان است كه نميتواند درست حرف بزند، و دليل فرعون اين بود كه در زبان موسى لكنتى بود.

حسن گويد: ولى هنگامى كه خداوند موسى را مبعوث برسالت كرد لكنت زبانش را اصلاح كرد، بدليل اينكه موسى از خدا درخواست ميكند: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» يعنى: (خدايا گره از زبانم بگشاى) و پس از اين درخواست خداوند ميفرمايد: «قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى » يعنى اى موسى درخواستت داده شد بنا بر اين فرعون موسى را به لكنت زبانى كه قبلا داشته است سرزنش ميكند.

و از جبائى نقل شده است كه موسى شيرين زبان بود (و بجاى سين «ث» ميگفت) خداوند اين عيب را از زبانش برداشت ولى مختصر سنگينى در زبانش باقى مانده بود.

(فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ

ذَهَبٍ) يعنى اگر موسى در ادعاى نبوّتش راستگو است چه ميشد كه دستبندهايى از طلا (از آسمان) برايش مى آمد قوم موسى را رسم بر اين بود كه هر گاه كسى را به آقايى برميگزيدند طوقه هايى از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 242

طلا بدست و گردن او مى آويختند.

(أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ) يعنى اگر راست ميگويد چه ميشد كه فرشتگان پشت سرش مى آمدند تا او را در كار رسالتش يارى دهند، و گواه صدق او باشند.

بعضى هم گفته اند: يعنى: فرشتگان با همكارى يكديگر بياريش ميآمدند.

(فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ) يعنى: فرعون عقول قوم خويش را سبك ساخت.

(فَأَطاعُوهُ) و لذا از او اطاعت نمودند، زيرا با مطالبى كه دليل نيست براى آنان استدلال ميكرد و ميگفت: آيا كشور مصر مال من نيست و... و اگر مردم عاقل بودند ميگفتند: مالكيت انسان دليل بر حقانيت او نيست، و لازم نيست كه همراه پيامبران فرشتگانى بيايد، زيرا تنها معجزه است كه دلالت بر صدق دعواى نبوّت پيامبران ميكند نه چيزهاى ديگر.

(إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ) يعنى: آنان از طاعت خدا بيرون هستند.

نظم آيات:... ص : 242

وجه ارتباط داستان حضرت موسى (ع) با آيات قبلى اين بود كه قبلا از حالات پيامبران و رسالتشان پرسش شده بود، بدين مناسبت پس از آن بداستان حضرت موسى (ع) اشاره شد، زيرا يهوديان و مسيحيان خود را بتورات و انجيل منسوب ميدانند.

بعضى هم گفته اند چون قبلا از حضرت محمّد (ص) ياد شده است، و اينكه قومش او را تكذيب ميكرده اند، بدنبال آن خداوند داستان موسى (ع) و تكذيب قومش را بيان ميكند تا موجب تسليت خاطر پيامبر اسلام (ص) شود.

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 243

سوره زخرف- آيات 55- 60

[سوره الزخرف (43): آيات 55 تا 60]... ص : 243

اشاره

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (55) فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِينَ (56) وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (57) وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (59)

وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ (60)

ترجمه آيات:... ص : 243

55- هنگامى كه ما را خشمناك ساختند از آنان انتقام گرفتيم، و همه آنان را دسته جمعى غرق نموديم.

56- و آنان را براى ديگران عبرت و مثل قرار داديم.

57- همين كه پسر مريم مثل زده شد ناگهان قومت فرياد اعتراض سر دادند.

58- و گفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او، و آنان اين مثال را براى تو نزدند مگر بمنظور جدال و ستيزه، آرى اينان مردمى سخت ستيزه جويند.

59- عيسى كسى جز يك بنده نبود كه ما به او نعمت داديم، و او را نمونه اى براى بنى اسرائيل قرار داديم.

60- و اگر بخواهيم بجاى شما (فرزندان آدم) فرشتگانى را در روى زمين قرار ميدهيم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 244

قرائت آيات:... ص : 244

حمزه و كسايى سلفا بضم سين و لام خوانده اند، و ديگران بفتح سين و لام خوانده اند. و اهل مدينه و ابن عامر و اعشى و برجمى و كسايى و خلف يصدّون بضم صاد و ديگران بكسر صاد خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 244

هر كس سلف بضم سين خوانده است ميشود آن را جمع سلف گرفت مثل اسد و اسد و وثن و وثن.

و هر كس سلفا بفتح سين و لام خوانده است دليلش آنست كه فعلا گاهى در حروفى كه از آن اراده كثرت شده است آمده است، و مانند اسمى از اسماء جمع است، گفته اند خادم و خدم، و طالب و طلب و حارس و حرس.

و همچنين است (مثلا) واحدى است كه از آن اراده جمع شده است، و روى همين حساب است كه مى بينيم مثلا عطف شده است بر سلفا كه ميفرمايد «فجعلناه سلفا و مثلا».

يصدّون بضم صاد و يصدّون بكسر هر دو بمعنى يضجون است.

و از ابى عبيده نقل شده است كه گفته كسر بهتر است و گفته ميشود صد عن كذا و صله آورده ميشود به «عن» همانگونه كه شاعر گفته است:

«صددت الكأس عنّا ام عمر و كان الكأس مجراها اليمينا» «1»

در قرآن هم آمده است «وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».

__________________________________________________

(1) يعنى اى ام عمرو تو بر خلاف عادت رفتار كردى و ما را از جام نوميد ساختى، با اينكه در مجلس شرب معمولا كاسه از راست بجريان مى افتد. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 245

كسانى كه يصدون را بمعنى يعدلون گرفته اند معنى اينست: ناگهان ديدى كه قومت بخاطر مثالى كه زدى رويگردان شدند، و ديگر يصدون به عن

صله آورده نميشود. و هر كس كه بگويد يصدون بمعنى يضجون است من را متصل به يضج ميگيرد همانگونه كه مى گويى: يضج من كذا.

و بعضى از مفسرين گفته اند يصدون بمعنى يضجون است، و معنى چنين است: «پس از آنكه نازل شد كه شما و آنچه غير خدا را پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود» زيرا كه آنها را خداى خود گرفته اند و مورد پرستش شده اند، بنا بر اين عيسى هم در حكم معبودهاى آنان خواهد بود- كه او نيز بخيال ايشان در جهنم بسوزد- يعنى هنگامى كه پسر مريم مثال زده شد ناگهان قومت از آنچه كه گفته بودند خنديدند، زيرا آنان پيش خود عيسى را با معبودهاى خود يكسان ميگرفتند، و اين مثل را جز بمنظور ستيزه جويى نميزدند، زيرا آنان بخوبى ميدانستند كه منظور از هيزم جهنم همان خدايان مرده خودشان است.

لغات آيات:... ص : 245

آسفونا- گفته ميشود آسفه ياسف اسفا بمعنى اغضبه فغضب يعنى او را بخشم در آورد و بمعنى احزنه فحزن نيز ميايد، و ميگويند اسف عبارتست از خشم كسى كه اندوهناك هم باشد، ولى در اينجا بمعنى صرف غضب است.

سلفا- سلف بمعنى چيز گذشته است كه پيش از هنگام آمدنش تقدّم يافته باشد، و سلف در بيع هم از اينگونه است، و سلف نقيض خلف است.

جدلا- جدل عبارتست از برابر آوردن دليل در مقابل دليل و بعضى هم گفته اند: جدل عبارتست از نزاع سرسختانه، و اصلش از جدل الحبل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 246

است يعنى: تناب را پرتاب كرد بمعنى سخت تا بدادن آن، و رجل مجدول الخلق يعنى مردى تند خوى، و بعضى هم گفته اند اصل آن

از جداله است، بمعنى زمين، باين معنى كه گويا هر كسى ميخواهد طرف خود را زمين بزند.

معنى آيات:... ص : 246

سپس خداوند از انتقامش نسبت بفرعون و قومش خبر داده ميفرمايد:

(فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ) يعنى همين كه ما را بخشم آوردند بطرفدارى دوستانمان از آنان انتقام گرفتيم، از ابن عباس «1» و مجاهد آمده است كه آسفونا يعنى اغضبونا.

و خشم خداوند بزرگ بر گناهكاران آنست كه اراده عقوبت آنان ميفرمايد همانگونه كه رضايتش نسبت به اطاعت عبارتست از اراده دادن پاداش نيكى كه بخاطر فرمانبردارى استحقاق آن را يافته اند.

و بعضى هم گفته اند كه آسفونا بمعنى آسفو رسلنا است زيرا اسف به معنى اندوه در خدا راه ندارد «2».

(فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ) همه را غرق كرديم بطورى كه احدى از آنان نجات نيافت.

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عباس ص 306: (فَلَمَّا آسَفُونا) اغضبوا نبيّنا موسى و مالوا الى غضبنا. يعنى همين كه پيامبر ما موسى را خشمناك ساختند، و خود را در معرض خشم ما قرار دادند).

(2) التوحيد للصدوق ص 168 از حضرت صادق (ع) روايت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 247

(فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً) يعنى آنان را از پيش بجهنّم فرستاديم.

(وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ) يعنى: آنان را موجب عبرت و اندرز ديگران كه پس از آنان خواهند آمد قرار داديم، زيرا آنان كه مى آيند هر گاه عصيان كنند حالشان مانند حال همان افراد است.

(وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا) در منظور از اين قسمت بچند وجه اختلاف شده است:

1- بنا بقول ابن عباس و مقاتل يعنى: هنگامى كه پسر مريم در عذاب

__________________________________________________

(شده است كه درباره اين آيه: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا» فرمودند:

خداوند بزرگ همانند ما

خشمناك نميگردد، و لكن براى خود دوستانى آفريده است كه خشم ميكنند و راضى ميگردند، و آنان مخلوق بوده تحت تدبير الهى قرار دارند، و رضايت آنان را بمنزله رضايت خود، و خشم آنان را بجاى خشم خود قرار داده است، زيرا خداوند آنان را دعوت كنندگان و راهنمايان بسوى خود قرار داده است، و بهمين سبب است كه خشم آنان خشم خدا و رضايت آنان رضايت الهى است.

اينطور نيست كه خشم بذات خدا برسد همانگونه كه در ذات مردم اثر ميگذارد، بلكه هر چه كه نسبت رضا و غضب بخدا داده شده است همه اش بهمان معنى است كه گفتيم، و نيز خداوند فرموده است:

«من اهان لى وليّا فقد بارزنى بالمحاربة، و دعانى اليها»

يعنى: «هر كس نسبت به يكى از دوستان من اهانت كند آشكارا بجنگ من آمده و مرا بستيز با خود فرا خوانده است».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 248

تشبيه به خدايان شده است، در آنچه كه آنان بخيال خود ميگفتند، زيرا هنگامى كه اين آيه نازل شد «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» يعنى: «شماها و آنچه را كه ميپرستيد هيزم جهنم خواهد بود» مشركين گفتند ما هم راضى هستيم كه خدايان ما همان وضعيتى را دارا باشند كه عيسى دارد.

__________________________________________________

(و نيز فرموده است: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ- نساء آيه 80» يعنى: «هر كس فرستاده مرا اطاعت كند فرمان مرا برده است».

و نيز فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ- فتح آيه 10» يعنى: «كسانى كه با تو بيعت كرده اند، جز اين نيست كه با خدا بيعت نموده اند».

و تمام اينها و

هر صفتى مانند آن كه بخدا نسبت داده ميشود همانطور است كه برايت گفتم. و چنين است رضا و غضب خدا و غير از اين دو صفت، از صفات ديگر كه مانند آنها است، اگر خشم و ناراحتى در آفريدگار جهان را داشت با اينكه اين صفات را نيز خداوند آفريده است، انسان ميتوانست بگويد:

آفريدگار هم روزى نابود شود، زيرا اگر ناراحتى و خشم در او راه يافت متغيّر خواهد شد، و اگر تغيير در او راه يافت از نابودى در امان نخواهد بود، و اگر اينطور بود آفريدگار از آفريده شناخته نميشد و قادر از مقدور مشخص نميگرديد، و خالق از مخلوق معلوم نميشد.

خداوند از اين گفتار بسيار برتر و منزّه تر است، او خالق اشياء است بى آنكه به آنان نيازى داشته باشد، و چون اشياء را بدون نياز آفريده است حد و كيف در او محال است، آنچه گفتيم انشاء اللَّه درك كن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 249

كه در اين قسمت از آيه به آن اشاره شده است:

(إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ) يعنى: قوم تو فرياد ستيزه جويى بلند ميكنند و با تو به مجادله ميپردازند كه:

(وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ؟) يعنى خدايان ما بهتر از عيسى بن مريم نيستند، اگر عيسى بجرم آنكه او را پرستيده اند در آتش افتاد بگذار خدايان ما هم با او بسوزند «1».

2- يعنى: هنگامى كه خداوند حضرت مسيح را به آدم تشبيه فرمود آنجا كه ميگويد: «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» «2» يعنى: همان كس كه توانست آدم را بدون پدر و مادر بيافريند ميتواند مسيح

را هم بدون پدر بيافريند، بدنبال اين تشبيه، قومى از كفار قريش بحضرت رسول (ص) اعتراض كردند، و سپس اين آيه نازل شد.

3- بقول قتاده: پس از آنكه پيامبر اسلام (ص) حضرت عيسى و مادرش را مدح كرد، و اينكه عيسى نيز در جهت آفرينش مانند آدم است، گفتند:

همانگونه كه مسيحيان عيسى را پرستيدند محمد هم ميخواهد ما او را بپرستيم.

4- وجه چهارم طبق روايات اهل بيت از على عليهم السلام افضل الصلوات كه فرموده است:

«روزى خدمت رسول خدا (ص) آمدم، حضرتش را در ميان گروهى از قريش ديدم، حضرت بمن نگاه كرد سپس فرمود: يا على تو در اين امت همانند

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عباس ص 306: (... ان جاز له- عيسى- فى النار مع نصارى، يجوز لنا فى النار مع آلهتنا).

(2) آل عمران- 59.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 250

عيسى بن مريم هستى كه قومى او را دوست داشتند و در دوستيش زياده روى كردند، و بهلاكت رسيدند، و جمعى با او دشمن شدند، و در دشمنى با او زياده روى نمودند و بهلاكت رسيدند، و جمعى هم درباره اش ميانه رو بودند و نجات يافتند.

سخن حضرت بر مردم قريش سخت گران آمد و خنديدند و گفتند: على را به پيامبران و رسولان تشبيه ميكند؟ و لذا آن آيه نازل شد «1».

(وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ؟) يعنى: خدايان ما بهترند يا مسيح؟ اگر مسيح در آتش افتاد ما هم راضى هستيم كه خدايان ما نيز در آتش افتند و اين معنى از سدى و زيد نقل شده است.

و از جبائى نقل شده است كه يعنى خدايان ما

بهتر از مسيح ميباشند.

جايى كه جايز است مسيح پرستش شود خدايان ما هم جايز است عبادت شوند و از قتاده نقل شده كه ضمير «هو» كنايه از حضرت محمد (ص) است، يعنى: خدايان ما بهتر از محمد هستند، محمد بما دستور ميدهد همانگونه كه مسيحيان عيسى را پرستش كردند ما هم او را بپرستيم و از او اطاعت كنيم و دست از خدايان خود برداريم.

و على بن عيسى ميگويد: معنى سؤال آنان كه ميگويند، «أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ؟» آنست بچيزى آنان را ملزم ساخته اند كه بخيالشان الزام آور نيست

__________________________________________________

(1) لباب النقول سيوطى در شأن نزول آيه از ابن عباس نقل ميكند كه رسول خدا (ص) بقريش فرمودند: هر كس بغير از خدا كه مورد پرستش قرار گيرد در او خيرى نيست، قريش گفتند: مگر عيسى بگمان تو پيامبر و بنده خوب خدا نبود با اينكه مسيحيان او را پرستيدند، بدنبال اين سخن بود كه اين آيه نازل شد «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 251

و توهم كرده است كه گويا آنان گفته اند: مثل ما در آنچه عبادت ميكنيم مانند مسيحيان است كه مسيح را ميپرستند، كداميك از آنان خوب است آيا پرستش خدايان ما يا پرستش مسيح؟.

بنا بر اينكه اگر در پاسخ آنان حضرت بفرمايد: پرستش مسيح بهتر است كه اقرار بجواز پرستش چيزى غير خدا نموده است، و همچنين اگر در پاسخ آنان بگويد كه: پرستش بتان بهتر است، و اگر بگويد: در پرستش مسيح خبرى نيست از قدر و منزلتى كه دارد كاسته ميشود. و جواب آنان از اين سخنان آنست كه اگر حضرت

مسيح از نوعى احترام و موهبتهاى الهى برخوردار باشد موجب نميشود كه با عاليترين مراتب نعمت مورد احترام قرار گيرد.

(ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا) يعنى اين مثل را براى تو نزدند مگر بجهت آنكه بوسيله آن با تو ستيزه كنند و با آن مثال حق تو را پايمال كنند، و علت اينكه در اينجا تعبير بمجادله شده است آن است كه دو طرف كه با يكديگر مجادله مى كنند يكى بر حق و ديگرى بر باطل است، بخلاف مناظره كنندگان، زيرا مناظره گاهى بين افراد ذيحق قرار ميگيرد.

(بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ) يعنى: اينان مردمى هستند ستيزه جو كه كارشان از بين بردن حق است بوسيله باطل، آن گاه خداوند حضرت مسيح را توصيف كرده ميفرمايد:

(إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ) يعنى: عيسى بن مريم كسى نيست جز يك بنده كه درباره اش موهبت نموديم و او را بدون پدر آفريديم و برسالتش بر انگيختيم.

(وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ) يعنى: و حضرت عيسى را معجزه اى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 252

براى بنى اسرائيل قرار داديم، و دليل خوبى است بر قدرت خداوند كه مى تواند بدون پدر فرزندى را بيافريند، بنا بر اين مسيح براى آنان مثلى است كه هر چيز عجيبى را از صنعت الهى به آن تشبيه ميكنند، سپس خداوند براى آنكه مردم را بقدرت خود متوجه كند و اينكه هيچ كارى را بدون مصلحت انجام نميدهد فرمود:

(وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ) يعنى اى فرزندان آدم، اگر ميخواستيم بجاى شما فرشتگانى در روى زمين قرار ميداديم، يعنى اگر ميخواستيم شما را هلاك

ميكرديم و عوض شما فرشتگان را در روى زمين سكونت ميداديم تا زمين را آباد كنند و بعبادت پروردگار بپردازند.

و مثل قوله منكم در اينكه من بمعنى بدليت آمده است اين شعر شاعر است كه ميگويد:

«فليت لنا من ماء زمزم شربة مبردة باتت على الطهيان»

يعنى: اى كاش بجاى آب زمزم آبى سرد ميداشتيم كه روى كوه گذاشته شده و سرد ميشد.

و بعضى گفته اند: معناى آيه اينست اگر ميخواستيم شما را فرشته قرار ميداديم، روى اين معنى از باب تجريد است كه من بى معنى است و معنايش را از دست داده است، و در اين آيه اشاره شده است به اينكه خداوند قدرت دارد ساختمان بشر را تبديل به فرشته كند كه بجاى يكديگر قرار گيرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 253

سوره زخرف- آيات 61- 65

[سوره الزخرف (43): آيات 61 تا 65]... ص : 253

اشاره

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61) وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (62) وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ (65)

ترجمه آيات:... ص : 253

61- عيسى دانشى است براى ساعت قيامت، درباره قيامت شك بخود راه ندهيد، و از من پيروى كنيد كه اين راه من راه راستى است.

62- شيطان شما را از راه راست منحرف نكند، كه براستى شيطان دشمن آشكار شما است.

63- و چون عيسى با بينات آمد، گفت: من براى شما دانش و حكمت آورده ام تا پاره اى از مطالبى را كه درباره اش اختلاف داريد براى شما روشن كنم، بنا بر اين از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.

64- اللَّه پروردگار من و شما است او را پرستش كنيد كه اين راه راهى است مستقيم.

65- يهود و نصارى در ميان خود اختلاف كردند، واى بر كسانى كه ستم كردند از عذاب دردناك آن روز. (پنج آيه)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 254

قرائت آيات:... ص : 254

در قرائت شاذ و نادرى از ابن عباس «1» و قتاده و ضحاك نقل شده است كه «و انه لعلم» بفتح عين و لام خوانده اند كه بمعنى نشانه و علامت باشد.

معنى آيات:... ص : 254

سپس خداوند سبحان بياد عيسى (ع) بازگشت نموده ميفرمايد:

(وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ) يعنى: نزول حضرت عيسى (ع)- در دوران رجعت- جزء نشانه هاى ساعت قيامت است كه بوسيله آن فهميده ميشود ساعت قيامت نزديك است.

(فَلا تَمْتَرُنَّ بِها) يعنى: در ساعت قيامت شك نداشته باشيد و آن را تكذيب نكنيد و اين معنى از ابن عباس و قتاده و مجاهد و ضحاك و سدى نقل شده است.

و ابن جريح ميگويد: ابو الزبير بمن گفت كه از جابر بن عبد اللَّه شنيدم كه او گفت: از پيامبر خدا (ص) شنيدم كه ميفرمود:

«عيسى بن مريم فرود مى آيد و امير شما بعيسى (ع) ميگويد: بيا بر ما نماز بخوان، عيسى (ع) ميفرمايد: نه من جلو نمى افتم، شما امت از ميان خودتان امير داريد و خداوند بر شما احترام گذاشته است» «2».

و در حديث ديگرى ميفرمايد:

(چگونه هستيد هنگامى كه فرزند مريم در ميان شما نازل شود، در حالى

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عباس ص 306: (و يقال علامة لقيام الساعة ان قرأت بنصب العين و اللام).

(2) صحيح مسلم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 255

كه از خودتان امام داريد؟).

حسن گفته، هاء در «انّه» به قرآن بر ميگردد، يعنى قرآن دلالت ميكند بر قيام ساعت و بعثت از آن فهميده ميشود.

و ابو مسلم گفته است: يعنى قرآن خود دليل بر نزديك شدن ساعت قيامت است، زيرا قرآن آخرين كتاب آسمانى است كه بر آخرين پيامبر

نازل گرديده است.

(وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ) يعنى: در آنچه كه بشما دستور ميدهم از من اطاعت كنيد، اين راه را كه من بر آن هستم راهى است روشن و استوار (وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ) يعنى: شيطان با وسوسه هايش شما را از دين خدا باز ندارد.

(إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ) يعنى: شيطان با شما عداوتى آشكار دارد شما را بسوى گمراهى فرا ميخواند، و موجب هلاكت شما خواهد شد.

سپس خداوند از حال عيسى (ع) خبر داد هنگامى كه خداوند او را به پيامبرى فرستاد فرمود:

(وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ) يعنى: هنگامى كه عيسى معجزات دالّ بر نبوت آورد.

و از قتاده نقل شده است كه يعنى: هنگامى كه عيسى (ع) انجيل آورد.

(قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ) از عطاء نقل شده است كه منظور از حكمت نبوّت است.

و ديگران گفته اند منظور از آوردن حكمت يعنى: علم توحيد و عدل، و شرايع دين را براى شما آورده ام.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 256

(وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ) از ابى عبيده نقل شده است يعنى: تمام آن معانى را كه درباره اش اختلاف داريد براى شما بيان ميكنم، همانگونه كه لبيد شاعر عرب گفته است:

«او يخترم بعض النفوس حمامها» «1» كه بعض به معنى كل آمده يعنى: «يا آنكه مرگ تمامى جانها را هلاك سازد».

مانند شعر شاعر ديگرى از عرب بنام قطامى:

«قد يدرك المتأنى بعض حاجته و قد يكون من المستعجل الزلل»

يعنى: «افراد با حوصله به تمام حاجتهاى خود ميرسند، اما افراد عجول دچار لغزش ميشوند» «2».

اما صحيح آنست كه بعض بمعنى كل نيامده است، و آنچه را كه

حضرت عيسى (ع) در انجيل آورده است پاره اى از موارد اختلافى آنان بوده است و در غير انجيل چيزهايى را كه بدان نياز داشته اند بر ايشان بيان كرده است، و شعر شاعر: «او يخترم بعض النفوس حمامها» منظور شاعر از اين بعض جان خودش بوده است. «3»

__________________________________________________

(1) شاهد در اين است كه بعض النفوس بمعنى تمام النفوس است همانگونه كه در آيه مورد بحث بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ بمعنى كلّ الذى تختلفون است.

(2) شاهد در بعض حاجته است كه بمعنى كلّ حاجته آمده است.

(3) تفسير نور الثقلين ج 4 ص 611 بنقل از احتجاج طبرسى ضمن روايتى از حضرت صادق (ع) فرمود: مردم درباره پيامبران اولو العزم و مولى شما امير المؤمنين (ع) چه نظر دارند؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 257

بعضى هم گفته اند معنى آيه آنست كه تا بيان كنم براى شما آنچه را كه از نظر دينى در آن اختلاف داريد نه از نظر دنيايى.

(فَاتَّقُوا اللَّهَ) يعنى: حدود الهى را رعايت كنيد، از نافرمانيش بپرهيزيد و فرمانش را اطاعت كنيد.

(وَ أَطِيعُونِ) و در آنچه كه من شما را بسوى آن فرا ميخوانم از من فرمان ببريد.

(إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ) خداوند پروردگار من و شما است. پرستش تنها شايسته او است بدون آنكه شريكى براى او قرار دهيد با خلوص نيت او را بپرستيد.

(هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ) اينست راهى راست كه شما را بسوى بهشت، و پاداشهاى الهى ميرساند.

__________________________________________________

(ميگويد: گفتم آنان احدى را بر پيامبران اولو العزم برترى نمى دهند، مى گويد:

حضرت فرمودند: خداوند بموسى فرمود: «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ

شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً- اعراف- 145» يعنى: «براى موسى در الواح تورات از هر چيزى موعظه اى نوشتيم» و نميفرمايد:

كل شى ء موعظة

يعنى همه چيز موعظه را، و بحضرت عيسى ميفرمايد: «وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ» و نميفرمايد

كل شى ء

. امّا درباره مولاى شما امير المؤمنين (ع) فرموده است: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ- رعد- 43» يعنى: «بگو براى گواه بودن ميان من و تو خدا و كسى كه علم كتاب نزد اوست كافى ميباشد» و نيز فرموده است: «لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ- انعام- 59» يعنى «هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتابى آشكار آمده است».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 258

(فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ) يعنى: يهود و نصارى درباره حضرت عيسى اختلاف نمودند «1».

(فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ) تفسير اين آيه در سوره مريم گذشت «2».

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس ص 306 در تفسير اين آيه ميگويد (مسيحيان درباره حضرت عيسى (ع) دسته دسته شده اختلاف نمودند:

1- نسطوريه گفتند: عيسى پسر خدا است.

2- ماريعقوبيه گفتند: عيسى خود خدا است.

3- ملكانيه گفتند: عيسى شريك خدا است.

4- مرقوسيه گفتند: عيسى سومين از سه خدا است، (اب و ابن و روح القدس). [...]

(2) رجوع شود به جلد 6 همين تفسير ص 514 در تفسير آيه 36 از سوره مريم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 259

سوره زخرف- آيات 66- 75

[سوره الزخرف (43): آيات 66 تا 75]... ص : 259

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ (67) يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ

وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ (70)

يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ (71) وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ (73) إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (74) لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (75)

ترجمه آيات:... ص : 259

66- آيا اينان ديگر جز اينست كه در انتظار آمدن ساعت قيامت هستند كه ناگهان بيايد و آنان بى آنكه بدانند غافل گير كند.

67- در آن روز- قيامت- دوستان همگى دشمنان يكديگرند جز افراد با تقوى.

68- اى بندگان من امروز بر شما ترسى نيست، و بخود اندوهى راه نمى دهيد.

69- همان بندگانى كه به آيات ما ايمان آورده و تسليم بودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 260

70- به همراه همسرانتان وارد بهشت شويد كه در آنجا شادمان خواهيد شد.

71- در بهشت كاسه ها و جامهاى طلايى براى آنان ميگردانند، و در آنجا آنچه نفسها بخواهد و چشمها از آن لذت برد وجود دارد و شما در جاودان خواهيد بود.

72- اين همان بهشتى است كه بپاداش اعمالتان بشما داده اند 73- اينجا ميوه هاى بسيار داريد كه از آن ميخوريد.

74- جنايتكاران در عذاب جهنم براى هميشه بسر خواهند برد.

75- عذابى كه تخفيف بردار نيست، و جهنميان در آن نااميدند.

(ده آيه)

قرائت آيات:... ص : 260

اهل مدينه و ابن عامر و حفص «ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ» را با هاء صله خوانده اند، اما بقيه قراء «تشتهى الانفس» بحذف هاء دوّم خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 260

ابو على گفته است: حذف اين هاء از جمله صله در حسن مانند اثبات آن ميباشد، جز اينكه حذف هاء از اين جهت بر اثبات آن ترجيح پيدا ميكند كه در قرآن بطور كلى اين قبيل موارد با حذف هاء آمده است مانند اين آيه:

«أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا؟- فرقان- 41» «1» و آيه «سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى - نمل- 59» «2».

__________________________________________________

(1) كه اصلش بعثه اللَّه بوده است.

(2) كه الذين اصطفاهم بوده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 261

و نيز از لحاظ قياس هم جانب حذف تقويت ميشود، زيرا جمله طولانى شده است و هر گاه جمله اسميه طولانى شود گاهى چيزى از آن را حذف مى كنند مانند آنكه از «اشهيباب» و «احميرار» حذف ميكنند «1» و همانگونه كه از «كينونه» حذف كرده اند.

بنا بر اين همانگونه طبق قياس در اسماء طولانى چيزهايى جايز است حذف شود در صله نيز جايز است ضمير عائد بموصول بهمين جهت حذف شود.

لغات آيات:... ص : 261

تحبرون- حبور عبارت است از شادمانى و سرورى كه آثارش در صورت ظاهر ميگردد، وقتى درباره چيزى بگويند: (حبّرته) يعنى: آن را نيكو ساختم، و حبار بمعنى اثر است.

صحاف- صحاف جمع صحفه است و آن جامى است كه غذا در آن خورده ميشود.

اكواب- و اكواب جمع كوب است، و كوب ظرفى است مانند ابريق «آفتابه» (آبريز) كه گوشه و گردن ندارد، و بعضى هم گفته اند كوب مانند جام شراب است، اعشى در اين باره گفته است:

«صريفيه «2» طيب طعمها لها زبد بين كوب و دنّ»

يعنى: «شرابى خوش طعم كه بين جام و خمره كف بر مى آورد».

__________________________________________________

(1)

كه ميشود: «اشهباب» و «احمرار».

(2) صريفيه شرابى است از قريه صريفون كه نزديكى عكبراء است يا شرابى است از قريه صريفه در واسط، آن طور كه گفته اند، يا شرابى را گويند كه همان لحظه از خمره برداشته شده است مانند شير گرم در لحظه اى كه از پستان دوشيده ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 262

معنى آيات:... ص : 262

(هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً) خداوند سبحان بكفّار در حالى كه آنان را سرزنش ميكند ميفرمايد: آيا اينان جز اينست كه در انتظار فرا رسيدن ساعت قيامتند كه ناگهان فرا رسد و بى آنكه از وقت آمدن آن آگاه باشند آنان را در برگيرد؟.

(الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ) يعنى: آنان كه دوستى و پيوندشان بر اساس امور مادى بوده است در روز قيامت دشمنان يكديگر خواهند بود، و آنان كسانى هستند بر اساس كفر و نافرمانى خدا و مخالفت با پيامبر اسلام (ص) دوستى نموده اند، زيرا هر كدام بخاطر اين دوستيها عذابهايى خواهند ديد.

سپس دسته اى از دوستان را استثناء نموده كه تنها دوستيشان، بر اساس تقوى و معنويت بوده است و ميفرمايد:

(إِلَّا الْمُتَّقِينَ) يعنى: بجز آنها كه تقوى دارند، همان افراد با ايمان و يكتا پرستى كه بخاطر ايمان و تقوى با يكديگر دوستى كردند، كه اين نوع دوستى پايدار خواهد بود، و نه تنها تبديل بدشمنى نخواهد شد، بلكه روز قيامت هر چه بيشتر و محكم تر ميگردد.

(يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ) يعنى: بهنگام ترس به آنان گفته مى شود: اى بندگان خدا امروز از عذاب الهى ترسى بخود راه ندهيد.

(وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ) و نيز نترسيد كه پاداشتان

از بين برود، سپس خداوند بندگان خود را از ديگران مشخص ساخته ميفرمايد:

(الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا) يعنى: مؤمنين كسانى هستند كه پيامبران، و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 263

معجزات ما را تصديق نمودند، و از آنان پيروى كردند.

(وَ كانُوا مُسْلِمِينَ) و تسليم فرمان ما بودند، و خاضع و منقاد بودند.

و «الَّذِينَ آمَنُوا» در محل نصب است بنا بر بدليت از «عباد» يا آنكه صفت است براى آن، سپس خداوند بزرگ بيان ميفرمايد كه در قيامت به اين بندگان با تقوى چه ميگويند؟.

(ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ) يعنى: شما و همسران با ايمانى كه در دنيا داشتيد وارد بهشت شويد، بعضى هم گفته اند يعنى: زنانشان از حور العين در بهشت.

(تُحْبَرُونَ) يعنى: در حالتى كه شادمان و مورد احترام هستيد، و تفسير اين كلمه در سوره روم گذشت «1».

(يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ) يعنى: در بهشت براى آنان كاسه هاى غذا و جامهاى شراب ميچرخانند، كوب به كوزه هاى بى دسته گويند، بعضى هم گفته اند اكواب ظرفهايى را گويند كه دهانه آنها مستدير است، و در اين آيه خداوند كاسه و جام را ذكر نموده است كه اشاره به غذاها و نوشابه هايى باشد كه بهشتيان ميخورند.

(وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ) يعنى: در بهشت آنچه انسان دلش بخواهد از انواع نعمتها، نوشيدنيها، خوراكيها، پوشاكيها، بوئيدنيها، و

__________________________________________________

(1) رجوع شود به جلد 8 ص 298 عربى اين تفسير در ذيل تفسير آيه 15 از سوره روم كه كلمه يحبرون آنجا هم ذكر شده و بطور مفصل تفسير شده است، و از موسيقى بهشتى و نوع و محتواى آن سخن بميان آمده

است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 264

چيزهاى ديگر.

(وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ) و آنچه كه چشم از ديدن آن لذّت برد، اينجا چرا لذّت را به چشم انسان نسبت داده است با اينكه در حقيقت اين انسان است كه بوسيله چشم از ديدن چيزهاى خوب لذّت ميبرد، و مناظر زيبا سببى است از اسباب لذّت؟ براى اينكه نسبت دادن لذت به عضوى كه انسان به وسيله آن لذّت ميبرد بهتر است، چون در اين عبارت هم مقصود بيان شده است هم رعايت اختصار گرديده است، و خداوند، در اين عبارت كوتاه: «ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ» آن قدر مطالب را بيان كرده است كه اگر تمام مردم جمع شوند كه نعمتهاى بهشتى را توصيف كنند نميتوانند چيزى اضافه بر معناى اين دو جمله بيان كنند.

(وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ) يعنى: شما در بهشت و انواع لذتهاى آن براى هميشه و ابديت بسر ميبريد.

(وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) يعنى: و اين بهشت پاداش اعمال شما است.

ابن عباس گويد: «كافر جهنم مؤمن را ارث ميبرد، و مؤمن بهشت كافر را بارث ميبرد» و اينجا نيز مانند آنجا است كه ميفرمايد: «أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ مؤمنون- 10» «1».

__________________________________________________

(1) جلد 7 از عربى اين تفسير آيه فوق ميگويد: (مؤمنين در روز قيامت وارث منازل بهشتى جهنميان خواهند شد، زيرا از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است كه هيچكدام از شما نيست مگر آنكه داراى دو منزل است منزلى در بهشت و منزلى در جهنم، اگر مرد و داخل آتش شد بهشتيان منزل بهشتى او را وارث ميشوند

ترجمه مجمع البيان في تفسير

القرآن، ج 22، ص: 265

(لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ) براى بهشتيان خوراكها و نوشيدنيها و ميوه ها را ياد كرده و نيز اشاره فرموده است كه اين نعمتها در بهشت هميشگى است، و اين منتهاى آرزوها است، آن گاه خداوند از حالات اهل جهنم خبر داده ميفرمايد:

(إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ) يعنى:

جنايتكاران براى هميشه در عذاب دردناك جهنّم بسر ميبرند، عذابى تخفيف ناپذير.

(وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ) كه در آن عذاب از هر خيرى نااميد هستند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 266

سوره زخرف- آيات 76- 85

[سوره الزخرف (43): آيات 76 تا 85]... ص : 266

اشاره

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ (76) وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ (77) لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (80)

قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ (81) سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (83) وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (84) وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (85)

ترجمه آيات:... ص : 266

76- ما به آنان ستم نكرديم، ولى آنان خود بودند كه بخويشتن ستم روا داشتند.

77- و از قعر جهنّم ندا در دادند كه اى مالك دوزخ از خدا بخواه كه ما را بكشد، مالك گويد: شما در جهنّم خواهيد بود.

78- ما براى شما حق را آورديم، ولى بيشتر شما نسبت بحق بى ميل بوديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 267

79- بلكه محكم مخالفت كردند، اينك ما نيز سخت خواهيم گرفت.

80- يا آنكه خيال ميكنند ما سخنان سرى و بيخ گوشى آنان را نمى شنويم، آرى مأمورين ما در كنارشان هستند و همه چيز را مينويسند.

81- بگو: اگر خداوند پسرى داشت من اولين پرستش كننده بودم.

82- منزّه است پروردگار آسمانها و زمين از آنچه كه توصيف ميكنند.

83- بگذارشان در باطل خود فرو روند، و بازى كنند تا آن گاه كه به آن روز موعودشان برسند.

84- او است كه در آسمان خدا است،

و در زمين خدا است، و فرزانه و دانا است.

85- بزرگ است كسى كه مالك آسمانها و زمين و ما بين آنها است، و علم ساعت قيامت نزد اوست، و بسوى او بازگشت خواهيد نمود.

قرائت آيات:... ص : 267

ابن كثير و اهالى كوفه غير از عاصم و يحيى و روح از يعقوب آخر آيه 85 «و اليه يرجعون» را با ياء خوانده اند، امّا بقيّه با تاء «ترجعون» خوانده اند و در قرائت شاذ و نادر نقل شده است كه ابن مسعود و يحيى و اعمش در آيه 77 «و نادوا يا مالك» را يا مال خوانده، و اين قرائت از على (ع) نقل شده است.

ابى عبد الرّحمن يمانى «فأنا اوّل العبدين» بدون الف خوانده است امّا در مشهور عابدين قرائت شده است.

دليل قرائت:... ص : 267

ابو على ميگويد: دليل بر قرائت «يرجعون» آنست كه پيش از اين جمله قبلى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 268

سياق عبارت غائب است «فذرهم يخوضوا و يلعبون».

و دليل «ترجعون» با تا آنست كه منظور از آن علاوه بر مغايبان مخاطبان هم هست، و لذا جانب خطاب بر غيبت غلبه داده شده است و نيز ممكن است دليل قرائت با تاء اين باشد كه خداوند بپيامبرش ميفرمايد: اى پيامبر «قل لهم و اليه ترجعون».

امّا قرائت يا مال در آيه 77 «يا مالك ليقض» دليلش مذهب مأنوس در ترخيم است، همانگونه كه شاعر گفته است:

«فأبلغ مالكا عنّى رسولا و ما يغنى الرسول لديك مال»

كه در مصرع دوّم يا مال ترخيم شده يا مالك است.

ابن جنّى گفته است در ترخيم اين آيه سرّى است، و آن عبارت است از اينكه كفّار در اثر شدّت ناراحتى و عذابى كه گرفتار آن شده اند نيروى خود را از دست داده اند، و لذا سخنشان كوتاه شده است، بنا بر اين يا مالك كه يا مال شده است از باب اختصار است نه ترخيم.

و

جمله «انا اول العابدين» از سنخ قول عرب است كه ميگويند: عبدت من الأمرا عبد عبدا اى انفت منه يعنى: من از او تنفّر پيدا كردم، فرزدق شاعر عرب گويد:

«اولئك قومى ان هجونى هجوتهم و اعبد ان تهجى كليب بدارم» «و لكن نصفا ان سببت و سبّنى بنو عبد شمس من قريش و هاشم» «1» __________________________________________________

(1) يعنى: «دانيان قوم من هستند اگر مرا مذمت كنند مذمتشان كنم، امّا من ناراحت ميشوم از اينكه قبيله كليب در ميان قبيله دارم مورد سرزنش قرار گيرد... «شاهد بر سر اعبد است كه بمعنى تنفّر و انزجار آمده است مانند آيه.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 269

اعراب آيات:... ص : 269

قوله «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ» اله مرفوع است بنا بر آنكه خبر مبتداى محذوف از صله باشد، و تقديرش آنست كه و هو الذى هو فى السماء اله.

و فى السماء متعلق است به اله، و محل فى السماء منصوب است بوسيله آله گرچه متقدم است بر آن.

وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ يعنى: علم وقوع الساعه، بنا بر اين مصدر اضافه شده است به مفعول، يعنى: «يعلم وقوع الساعه».

معنى آيات:... ص : 269

چون خداوند بيان فرمود كه مجرمين چه جناياتى مرتكب مى شوند، سپس توضيح داد كه در اين باره نسبت به آنان ستمى روا نداشته است، و فرمود:

(وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ) يعنى: ما به آنان ستم روا نداشته ايم و لكن خودشان با جناياتى كه نسبت به خويشتن كردند به خود ظلم كردند و خويشتن را مستوجب عذاب ساختند.

(وَ نادَوْا يا مالِكُ) يعنى: مالك جهنّم را صدا زده ميگويند: اى مالك جهنّم، (لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ) بگو پروردگارت ما را بميراند تا خلاص گرديم، و از اين عذاب راحت شويم.

(قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ) يعنى: مالك جهنم در پاسخ آنان ميگويد: شما در جهنم هستيد، و هميشه در عذاب خواهيد ماند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 270

ابن عباس «1» و سدى ميگويند: مالك جهنم اين پاسخ را پس از هزار سال به آنان ميدهند، عبد اللَّه بن عمر ميگويد: مالك جهنّم اين جواب را پس از چهل سال به آنان ميدهد.

(لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ) يعنى: رسولان ما راه و روش حق را نزد شما آوردند و اينكه خداوند فعل مجى ء را بخودش نسبت داده است براى آنكه آمدن رسولان بفرمان او

بوده است.

و از جبائى نقل شده است كه اين جمله گفتار مالك جهنّم است و چون او نيز جزء فرشتگان است و فرشتگان هم از جنس رسولان هستند.

(وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ) يعنى: ولى اى مردم شما چون با ناحق و باطل انس گرفته ايد نسبت به حق بى رغبت هستيد.

(أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ) آنان در مكر و حيله نسبت به محمد (ص) كارى محكم نمودند، ما نيز در مجازات آنان كارى محكم انجام خواهيم داد.

(أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ) يعنى: اين كافران چنان پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان محرمانه و بيخ گوشى آنان را نميشنويم.

سر آن مطالبى است كه انسان در ضمير خود دارد و آن را بديگرى اظهار نميدارد، و نجوى سخنانى است كه افراد در پنهانى بديگران ميگويند.

(بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ) آرى ما سخنان آنان را مى شنويم و آن را درك ميكنيم و مأمورين ما هميشه همراه آنان بوده و آنچه را كه بگويند و انجام

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عباس ص 307 در اين تفسير است «فيجيهم مالك بعد اربعين سنه» يعنى: مالك پس از چهل سال به آنان جواب ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 271

دهند مينويسند، و سبب نزول اين آيه در تفسير اهل بيت (ع) ياد شده است «1».

(قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ) در معنى اين آيه اختلاف شده و پنج قول وجود دارد:

1- از مجاهد يعنى: اگر خداوند بقول شما و بخيالتان پسرى دارد، من كه اوّلين پرستش كننده خداى يكتا هستم، و هر كس خداى يكتا را بپرستد ديگر براى خدا

پسرى نخواهد پذيرفت، يعنى: اگر شما چنين خيال كنيد من اوّلين فرد يكتا پرست بوده و منكر گفتار شما هستم.

2- نظر ابن عباس «2» و قتاده و ابن زيد آنست كه ان بمعنى ماء نافيه

__________________________________________________

(1) نور الثقلين ج 4 ص 615 بنقل از روضه كافى (از ابى بصير از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند: آيه: «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ...-» درباره عمر و ابو بكر و عثمان و ابى عبيده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولى حذيفه و مغيرة بن شعبه نازل شده است، هنگامى كه ميان خود نامه اى نوشتند، و با يكديگر عهد و پيمان بستند كه اگر محمد رفت خلافت و نبوّت هر دو را نگذاريم در ميان بنى هاشم باشد. بدنبال اين توطئه آن آيه نازل شد.

راوى گويد: گفتم: آيه «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ...» چطور؟

فرمودند: بله اين دو آيه هم آن روز درباره آنان نازل شد).

(2) تفسير ابن عباس ص 307: (ان كان) ما كان (لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ) اول المقربين بأن ليس للَّه و لد و لا شريك.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 272

است كه معنى چنين خواهد شد: «ما كان للرحمن ولد» يعنى: خداوند فرزندى ندارد و من اولين پرستش كننده او و اقرار كننده به اين حقيقت هستم 3- از جبائى و ديگران كه يعنى: اگر خداوند فرزندى ميداشت من اوّلين كسى بودم كه از پرستش او رويگردان ميشدم، زيرا هر كس فرزندى دارد چيزى جز يك جسم حادث نخواهد بود، و هر كس كه چنين باشد

استحقاق پرستش ندارد، زيرا چنين فردى قدرت عطاى آن نعمتها را ندارد كه بوسيله آن مستوجب پرستش باشد.

4- از سفيان بن عيينه است كه حضرت ميفرمايد: همانگونه كه من اوّلين فردى نيستم كه خداوند را پرستش نموده ام، همچنين خداوند هم فرزند ندارد، و اين به آن مى ماند كه شما مى گويى اگر من نويسنده باشم حسابدان هم هستم، و منظورت اين است كه من نويسنده نيستم پس حسابدان هم نيستم 5- از سدى و ابى مسلم، يعنى: اگر خدا فرزندى ميداشت من اوّلين كسى بودم كه او را ميپرستيدم كه او داراى فرزندى است، ولى خدا فرزندى ندارد.

و اين مثل آنست كه انسان بگويد: اگر حكمت ايجاب ميكرد غير از خدا كسى را پرستش كنم او را ميپرستيدم، و اگر دليلى وجود داشت كه دلالت كند بر اينكه خداوند فرزندى ندارد، من نيز مى گفتم فرزند دارد، ولى چنين دليلى وجود ندارد، بنا بر اين آيه دلالت ميكند خدا فرزندى ندارد و اين خيال باطل است: زيرا در آيه امر محالى بر امر محال ديگرى تعليق شده است.

آن گاه خداوند خويشتن را از اين پيرايه منزّه دانسته ميفرمايد:

(سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ) يعنى: مالك

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 273

آسمانها و زمين و آفريدگار آنها و آفريدگار عرش و مدبر آن منزّه است از اين وصف كه برايش ميكنند كه براى خود فرزند گرفته است، زيرا كسى كه قدرت آفرينش اينهمه آسمانها و زمين و عرش و غيره را دارد بداشتن فرزند نيازى نخواهد داشت، سپس خداوند بعنوان تهديد كفّار به پيامبرش (ص) خطاب كرده ميفرمايد:

(فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا

وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ) يعنى:

بگذار در باطل خود هر چه بيشتر فرو روند، و در اين چند روزه دنيا بازى كنند، تا با روزى برابر شوند كه در آن روز به آنان وعده عذاب داده شده است، و آن روز قيامت است.

(وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ) يعنى: و او است خدايى كه هم در آسمان شايستگى پرستش را دارد، و هم در زمين سزاوار پرستش است، و اينكه خدايى او در آسمان و زمين جداگانه تكرار شده است يكى از دو علّت را دارد:

1- بخاطر تاكيد تا معنى در روحيه بيشتر جاگير شود.

2- زيرا معنى چنين است خداوند در آسمان خدا است كه بر فرشتگان عبادتش واجب است، و در زمين هم خدا است و بر انس و جن پرستش او واجب است.

(وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ) و او در تمامى كارهايش فرزانه است، و از مصالح تمامى بندگانش آگاهى كامل دارد.

(وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما) يعنى: بركات او هميشگى است، و همه نوع بركت و سعادتى از سوى او است، و بزرگتر از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 274

آنست كه داراى فرزند يا مثل و مانندى باشد كه بتواند مانند او در آسمانها و زمين و ما بين آنها بدون مانع و منازع تصرّف نمايد.

(وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ) يعنى: او از ساعت قيامت آگاه است، زيرا وقت قيامت را بطور دقيق و معيّن جز او كسى نميداند.

(وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) يعنى: روز قيامت همگى بسوى او باز ميگرديد و هر كس را بميزان

عملش پاداش ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 275

سوره زخرف- آيات 86- 89

[سوره الزخرف (43): آيات 86 تا 89]... ص : 275

اشاره

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (86) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (87) وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ (88) فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (89)

ترجمه آيات:... ص : 275

86- آنان كه كافران غير از خدا آنان را خدا ميدانند مالك شفاعت نيستند مگر آنان كه گواه بر حق ميباشند، و آنان خوب ميدانند.

87- اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را آفريده است؟ گويند: اللَّه، پس چرا بپرستش غير خدا ميپردازند.

88- و گفتار حضرت كه فرمود: پروردگارا اينان قومى ناباورند.

89- از آنان روى بگردان و با آنان مدارا كن كه بزودى خواهند دانست.

قرائت آيات:... ص : 275

عاصم و حمزه، و قيله بجرّ خوانده اند، و بقيه بنصب، و در قرائت شاذ و نادر اعرج و مجاهد و قيله برفع خوانده اند، و اهل مدينه و شام فسوف تعلمون بتاء و بقيه بياء يعلمون قرائت نموده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 276

دليل قرائت:... ص : 276

ابو على ميگويد وجه جر در و قيله آنست كه آن را معطوف ميگيريم بر وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ و علم قيله يعنى: يعلم الساعه و من يصدق بها و يعلم قيله و معنى يعلم قيله يعنى: ميداند كه دعاء خوب است مثل قوله ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ، و ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً.

و امّا كسى كه قيله را نصب داده است آن را حمل نموده است بر محل و عنده علم الساعه، زيرا الساعه مفعول بها است و ظرف نيست، بنا بر اين مصدر اضافه شده است به مفعول به، و از اين قبيل است شعر شاعر:

«قد كنت داينت بها حسانا مخافة الافلاس و الليانا «1» «يحسن بيع الاصل و القيانا».

همانگونه كه قيان و الليان حمل شده اند بر مضاف اليه مصدر كه مفعول به است همچنين در اين آيه و عنده علم الساعه چون بمعنى يعلم الساعه است قيله بر آن حمل شده است.

و نيز جايز است كه آن را حمل كنيم بر اينكه در اصل يقول قيله بوده است كه يقول در آن حذف شده است، و منصوب بودن مصدر دلالت بر فعل محذوف ميكند، و بر همين منوال است قول كعب شاعر:

«يسعى الوشاة جنابيها و قيلهم انّك يا ابن ابى سلمى لمقتول» «2» __________________________________________________

(1) داينت بمعنى اقرضت است و ضمير در بها به

قنيه بر ميگردد و قنيه مالى است كه كسب ميكنند، و الليان عبارتست از تأخير در پرداخت قرض، و الاصل مال اصيل است در مقابل قيان و قينه كه عبد و امه را گويند، يعنى خوب ميتواند انواع مال خود را از اصل و فرع بفروشد تا دين خود را اداء نمايد.

(2) توضيحات مربوط به اين شعر در ج 1 عربى اين تفسير ص 132 گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 277

وجه سوّم اينكه عطف شود بر قوله: «يحسبون انا لا نسمع سر هم و نجواهم و قيله».

و هر كس و قيله را برفع خوانده است دو وجه دارد:

1- آنكه خبر آن محذوف و تقدير چنين باشد «و قيله قيل يا رب».

2- آنكه خبر آن را و قيله يا ربّ مسموع و متقبّل بگيريم كه در تقدير است.

بنا بر اين يا رب محلّا بوسيله قيله كه در لفظ مذكور است منصوب ميباشد، و بنا بر قول ديگر بوسيله قيله مقدر منصوب است و از متعلّقات آن ميباشد، و اين تركيب از آن جهت كه ممنوع است حذف قسمتى از موصول و باقى ماندن بقيّه اش معنى ندارد، زيرا حذف قول شايع است بطورى كه بمنزله مذكور محسوب ميگردد.

و ممكن قيلهم در شعر كعب بنا بر اين دو وجه مرفوع خوانده شود.

ابن جنّى ميگويد: قيله معطوف است بر علم اى علم قيله كه بعدا مضاف حذف شده، و مصدرى كه قيل باشد مضاف است به هايى كه در معنى مفعول است، و تقدير اينست: «و عنده علم ان يقال يا رب ان هؤلاء قوم لا يؤمنون».

و هر كس فسوف تعلمون با تاء خوانده

است، وجهش آنست كه بنا بر تقدير قل لهم فسوف تعلمون ميباشد.

و وجه ياء آنست كه حمل شود بر غيبت كه سياق عبارات قبلى است كه فاصفح عنهم و قل سلام باشد، و تقديرش اينست: «و قل امرنا و امركم سلام اى متاركة.

معنى آيات:... ص : 277

آن گاه خداوند ياد آورى ميكند كه معبودان آنان نميتوانند از آنان شفاعت كنند و ميفرمايد: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 278

(وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ) يعنى: آن معبودهايى كه كفّار آنان را در برابر پروردگار بزرگ، خداى خود گرفته اند، و آنان را ميپرستند، يعنى بتان و ديگر معبودهايشان قدرت ندارند كفّار و پرستش كنندگان خود را شفاعت كنند، و بنا بر اين توهم كفّار كه از اين معبودهاى غير حقيقى حاجت ميخواهند، و آمرزش ميطلبند، و ميخواهند كه عذاب را از آنان بر دارند توهمى است باطل.

(إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ) مگر آنان كه گواهان بر حق هستند كه عبارتند از عيسى بن مريم و عزيز و فرشتگان، خداوند اينان را از ميان معبودان باطل استثناء فرموده است، زيرا اين افراد در پيشگاه خداوند منزلت شفاعت دارند، و اين معنى را قتاده گفته است.

بعضى هم گفته اند يعنى: هيچكدام از فرشتگان و ديگران اختيار شفاعت ندارند، مگر آنان كه شهادت به يگانگى خدا ميدهند، زيرا نضر بن حارث و عدّه اى از قريش گفتند: اگر آنچه كه محمد ميگويد راست است ما با فرشتگان دوست خواهيم شد، و آنان براى ما بهتر از هر كس شفاعت خواهند نمود.

و بدنبال اين گفتار آيه فوق نازل شد، بنا بر اين معنى آيه اينست كه فرشتگان باذن خدا تنها

براى مؤمنين شفاعت مى كنند.

(وَ هُمْ يَعْلَمُونَ) «1» يعنى: آنچه را كه با زبانها بدان شهادت ميدهند با قلبشان آن را ميدانند، و اين آيه دلالت دارد بر اينكه حقيقت ايمان عبارتست از اعتقاد قلبى و معرفت، زيرا خداوند با شهادت علم به آن را شرط فرموده

__________________________________________________

(1) نور الثقلين ج 4 ص 618 بنقل از من لا يحضر:

(حضرت صادق (ع) فرمودند: قضات بر چهار دسته اند: سه دسته [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 279

است، و آن عبارتست از چيزى كه موجب آرامش دل نسبت به آن اعتقاد گردد بطورى كه هر گاه در اعتقاد او تشكيك كند شك در عقيده اش راه نيابد، و هر گاه بخواهند عقيده اش را تكان دهند.

(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ) يعنى: اى محمّد اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را از عدم بوجود آورده است خواهند گفت: خدا زيرا به بداهت ميدانند كه بتانشان آنان را نيافريده است.

(فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ؟) يعنى: پس چگونه از پرستش غير خدا روى ميكنند؟

(وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ؟) قتاده گويد: اين سخن پيامبر شما است كه از قوم خود بدرگاه خدا شكايت ميبرد، و تخلّفشان را از ايمان انكار مى كند.

و نيز قتاده گفته است كه عبد اللَّه قرائت كرده است «و قال الرسول يا رب ان هؤلاء قوم لا يؤمنون «بنا بر اين پس هاء در «قيله» به پيامبر (ص) بر ميگردد (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ) يعنى: اى محمد صورتت را از آنان بگردان، همانگونه كه گفته است: «و اعرض عن الجاهلين».

__________________________________________________

(آنان در آتش، و يك دسته در بهشت هستند 1- مردى كه

بناحق قضاوت كند، با اينكه ميداند قضاوتش باطل است، در آتش است 2- مردى كه بناحق قضاوت ميكند، با اينكه نميداند قضاوتش ناحق است او نيز جهنّمى است. 3-

مردى كه بحق قضاوت كند در حالى كه نميداند قضاوتش حق است او نيز جهنّمى است. 4- مردى كه قضاوت بر حق كند، و بداند كه قضاوتش بر حق است اين شخص بهشتى است).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 280

(وَ قُلْ سَلامٌ) «1» يعنى: مدارا و متاركه، و بعضى هم گفته اند كه اين سلام سلام دورى و كناره گيرى است نه سلام تحيت و احترام مثل آنجا كه ميفرمايد: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ».

و از قتاده نقل شده است كه يعنى: به آنان سلام كن تا از شرّشان سالم بمانى، و اين آيه با آيه جهاد منسوخ شده است.

از حسن نقل شده يعنى: از نادانى آنان چشم پوشى كن، و بديهايشان را با بدى پاسخ مده، كه خداوند پيامبرش را به بردبارى امر فرموده است، بنا بر اين منسوخ نيست، آن گاه خداوند آنان را تهديد كرده ميفرمايد:

(فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ) يعنى: بزودى در روز قيامت هنگامى كه ديدند چه عذابهايى بر آنان وارد ميشود خواهند دانست.

__________________________________________________

(1) نور الثقلين ج 4 ص 618 (حضرت صادق (ع) ميفرمايد... و سپس خداوند نازل فرمود كه اى پيامبر: فضيلت وصيت «على (ع)» را بيان كن.

پيامبر گفت مردم عرب مردمى ستمگرند، كه نه در ميان آنان كتابى بود، و نه پيامبرى در ميان ايشان برانگيخته شده بود، و ارزش رسالتهاى پيامبران و شرافت آن را درك نمى كردند.

اگر من به اين مردم بخواهم از فضل خانواده ام سخن بگويم

بسخن من ايمان نخواهند آورد؟

خداوند در پاسخ پيامبر (ص) فرمود: غصه آن را نخور «وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» و بگو: «سلام بزودى خواهند دانست».

پيامبر خدا (ص) پس از اين دستور فضائل وصيتش را بيان كرد، و بدنبال آن در دلهاى آنان نفاق افتاد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 281

سوره دخان (مكّى)... ص : 281

تعداد آيات آن:... ص : 281

بنا بر قرائت اهل كوفه پنجاه و نه آيه، بنا بر قرائت اهل بصره پنجاه و هفت آيه، بنا بر قرائت ديگر قراء پنجاه و شش آيه است.

اختلاف آيات:... ص : 281

در آيات اين سوره چهار جاى آن مورد اختلاف است:

1- حم از نظر اهالى كوفه.

2- و ان هؤلاء يقولون از نظر كوفى.

3- شجرة الزّقوم از نظر عراقى، شامى و مدنى اوّل.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 282

4- فى البطون از نظر عراقى، مكّى و مدنى اخير.

فضيلت سوره:... ص : 282

1- ابى بن كعب از پيامبر خدا (ص) روايت ميكند كه فرمودند:

(هر كس شب جمعه سوره دخان را بخواند آمرزيده خواهد شد).

2- ابو هريره از پيامبر خدا (ص) روايت ميكند كه فرمودند:

(هر كس شبانه سوره دخان را بخواند، صبح ميكند در حالى كه هفتاد هزار فرشته برايش استغفار مى كنند).

3- و نيز ابو هريره از حضرت رسول (ص) روايت كرده است كه فرمود:

(هر كس سوره دخان را شب جمعه بخواند وارد صبح خواهد شد در حالى كه آمرزيده شده است).

4- ابو امامه از پيامبر خدا (ص) روايت ميكند كه فرمودند:

(هر كس سوره دخان را شب و روز جمعه بخواند خداوند در بهشت خانه اى برايش بنا خواهد نمود).

5- ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر (ع) روايت ميكند كه فرمود:

(هر كس سوره دخان را در نمازهاى فريضه و نافله خود بخواند خداوند او را روز قيامت جزء امان يافتگان مبعوث خواهد فرمود، و او را زير سايه عرش خود جا داده، حسابى آسان از او ميكند، و نامه عملش را بدست راستش ميدهد) «1».

__________________________________________________

(1) نور الثّقلين ج 4 ص 619 بنقل از ثواب الاعمال با فرق اينكه بجاى هر كس... بخواند «هر كس هميشه بخواند» آمده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 283

ارتباط سوره با سوره قبلى:

خداوند سوره زخرف

را به وعده هاى عذاب و تهديدهايى ختم كرد و اينك اين سوره را نيز با وعده هاى عذاب و هشدارهايى، شروع كرده ميفرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 284

[سوره الدخان (44): آيات 1 تا 11]... ص : 284

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (3) فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (4)

أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (5) رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (6) رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (7) لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (8) بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ (9)

فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ (10) يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ (11)

ترجمه آيات:... ص : 284

بنام خداى رحمان و رحيم 1- حاء، ميم.

2- سوگند به كتاب روشن.

3- ما قرآن را در شبى مبارك نازل كرديم، ما شما را ميترسانيم.

4- در اين شب هر كار محكمى تعيين خواهد شد.

5- و اين با امرى است از سوى ما، و ما رسول ميفرستيم.

6- رحمتى است از جانب پروردگارت، كه او است شنوا و دانا.

7- پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است، اگر يقين داريد.

8- خدايى جز او نيست، زنده ميسازد و ميميراند، پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما است.

9- بلكه آنان در شكّند و بازى ميكنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 285

10- اى محمّد! در روزى كه آسمان دودى آشكار آورد دقّت كن.

11- دودى كه همگان را فرا گيرد، اينست عذابى دردناك.

(يازده آيه بنظر كوفى، ده آيه بنظر ديگران)

قرائت آيات:... ص : 285

اهل كوفه «رب السماوات» را بجر خوانده اند و ديگران برفع.

دليل قرائت:

رفع «ربّ» بنا بر يكى از دو تركيب است.

1- يا آنكه خبر باشد براى مبتداى محذوف يعنى: «هو ربّ السّماوات» 2- يا آنكه «رب السماوات» مبتداء باشد و خبرش جمله اى كه در آن دوباره از اين ربّ ياد ميشود كه «لا اله الا هو» باشد.

مؤيّد تركيب دوّم اين آيه است: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» «1» و هر كس «ربّ» بجرّ خوانده آن را بدل از «ربّك» در آيه قبل گرفته است.

ابو الحسن گفته است: رفع بهتر است، و برفع خوانده ميشود.

اعراب آيات:... ص : 285

«إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ»

جواب قسم است، نه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» «2» زيرا انسان

__________________________________________________

(1)- سوره مزمّل: 73 آيه 9: قبل از آيه: وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا، رَبُّ الْمَشْرِقِ...» اين آيه نيز بجرّ خوانده شده است بنا بر آنكه بدل باشد از «ربّك» در «اسْمُ رَبِّكَ».

(2)- در بخش معنى آيات «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» را جواب قسم گرفته است (مترجم)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 286

بوسيله چيزى بر خودش قسم نميخورد، زيرا قسم عبارتست از تأكيد خبرى به وسيله خبر ديگر، بنا بر اين «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» جمله معترضه اى است بين قسم و جواب قسم.

«أَمْراً مِنْ عِنْدِنا» نصب امرا بيكى از دو جهت است:

1- آنكه بنا بر حاليت منصوب باشد و تقديرش اينست: «انّا انزلناه آمرين امرا» همانگونه كه گفته ميشود: «جاء فلان مشيا و ركضا اى ماشيا و راكضا» و بنا بر اين تركيب امرا مصدرى است كه بجاى حال گذاشته شده است اين تركيب مختار اخفش است.

و نيز جايز است آن

را بتقدير «ذا امر» بگيريم كه مضاف آن حذف شده است، همانطور كه گفته است و لكن البرّ بمعنى «ذا البر».

2- آنكه بنا بر مصدريت منصوب باشد، زيرا «فِيها يُفْرَقُ» به معنى «فيها يؤثر» است كه يفرق بر يؤمر دلالت ميكند.

«رحمة» منصوب است بنا بر آنكه مفعول له باشد يعنى: «انزلناه للرحمة» اخفش گفته است «رحمة» منصوب است بنا بر آنكه حال باشد يعنى: «راحمين رحمة».

معنى آيات:... ص : 286

(حم)

بيانش گذشت.

(وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ) خداوند بقرآن سوگند ياد ميكند كه دلالت دارد بر صحّت نبوّت پيامبر ما (ص) و در آن احكام و حلال و حرام دين بيان شده است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ) كه جواب قسم است يعنى ما قرآن را در شبى مبارك نازل ساختيم، و منظور از شب مبارك شب قدر است، كه ابن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 287

عبّاس «1» و قتاده و ابن زيد چنين تفسير نموده اند، و نيز بهمين سبك از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روايت شده است.

از عكرمه نقل شده است كه شب قدر شب نيمه شعبان است. «2»

امّا قول اوّل صحيح است زيرا «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» و «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» دلالت ميكند- كه شب قدر از ماه رمضان خارج نيست-

__________________________________________________

(1)- تفسير ابن عبّاس ص 308: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ «فيها الرّحمة و المغفرة و البركة و هى ليلة القدر.

(2) از اسحاق بن عمار روايت شد ميگويد از حضرت شنيدم كه در پاسخ كسانى كه ميگفتند: آيا ارزاق مردم در شب نيمه شعبان تقسيم ميشود؟

فرمودند: (نه بخدا قسم تقسيم ارزاق بندگان جز در شب

نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوّم ماه رمضان در شب ديگرى نخواهد بود، در شب نوزدهم دو دسته جمع ميشود، و در شب بيست و يكم هر امر محكمى مجزّا ميشود و در شب بيست و سوّم خداوند آنچه را كه از اين امور خواسته است امضاء ميكند و اين شب همان شب قدرى است كه خداوند درباره آن فرموده است: «بهتر از هزار ماه است».

راوى گويد: گفتم: پس معنى اجتماع دو دسته چيست؟ فرمود:

يعنى خداوند در اين شب ميخواهد جلو اندازد تا عقب اندازد و اراده و قضايش را جمع ميكند.

راوى گويد: گفتم: پس اينكه فرموديد در شب بيست و سوّم آنها را امضا ميكند يعنى چه؟ فرمودند: خداوند امور را در شب بيست و يكم روشن ميسازد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 288

در كيفيت نزول قرآن اختلاف شده است:

1- آنكه تمام قرآن يكباره در شب قدر بآسمان دنيا نازل شده و سپس، تكّه تكّه بر پيامبر (ص) نازل شده است.

2- آنكه هر سال از قرآن باندازه احتياج همان سال در اين شب نازل ميشد، و سپس جبرئيل آن را در وقت لزوم كم كم بر حضرت نازل ميكرد.

3- بعضى هم گفته اند: ابتداى شروع به انزال قرآن شب قدر بوده است (بقول شعبى).

4- از ابن عبّاس نقل شده است كه خداوند در يك شب كه شب قدر باشد قرآن را براى جبرئيل بيان فرمود، و جبرئيل آن را شنيده و حفظ كرده، و آن را بآسمان دنيا آورده، و تحويل نويسندگان اين آسمان داده، و سپس در طول بيست و سه سال، و بعضى گفته اند: بيست سال بر حضرت

محمّد (ص) نازل شده است «1».

و علّت اينكه خداوند اين شب را «لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» ناميده است براى آنكه خداوند نعمتهاى خود را از اين سال بآن سال در اين شب بر بندگانش تقسيم ميفرمايد، و لذا بركات اين شب ادامه دارد.

و بركت رشد خوبى است، و ضدّ آن شوم است كه عبارت است از رشد شرّ بنا بر اين شبى كه در آن قرآن نازل شده است شبى است مبارك و به علّت عظمتى كه خدا بآنشب داده و دعاء در آن مستجاب ميشود خير و نيكى در اين شب رشد دارد

__________________________________________________

(بدون امضاء ولى هنوز در آن امور بداء دارد وقتى شب بيست و سوّم رسيد آن را امضاء ميكند «يعنى ثابت ميسازد» و ديگر اين امور حتمى شده كه در آن بداء هم راه ندارد

(1)- تفسير ابن عبّاس صفحه 308 گفته است: و سپس در طول بيست و سه بر محمّد (ص) نازل شده است و نيز تفسير علىّ بن ابراهيم قمّى همه نزول قرآن را در طول بيست و سه سال گفته.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 289

(إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ) يعنى: ما با عذابهايى كه براى گناهكاران فرستاديم مردم را ميترسانيم، انذار عبارتست از اعلام موارد خوف بمردم تا خويشتن- دارى كنند، و نشان دادن موارد امن تا انتخاب كنند و خداوند بندگانش را از طريق عقل و نقل بطور كامل انذار فرموده است.

(فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ) «1» ابن عبّاس و حسن و قتاده گفته اند:

يعنى: در شب قدر هر كار محكمى كه ديگر كم و زياد ندارد بيان شده تفصيل داده ميشود، كه عبارت است

از تعيين اجل ها و تقسيم روزيها و كارهاى ديگر تا شب قدر سال آينده.

و از سعيد بن جبير از ابن عبّاس نقل شده است كه تو ميبينى كه شخصى در بازارها راه ميرود در حالى كه نامش جزء مرده ها ثبت شده است.

عكرمه گويد: اين شب عبارتست از شب نيمه شعبان كه در آن شب كار سال قطعى ميگردد، و زنده ها از مرده ها مشخّص مى گردند، و حاجيان نوشته ميشوند، بطورى كه نه يك نفر بآنان اضافه ميشود، و نه يك نفر از آنان كم خواهد شد.

(أَمْراً مِنْ عِنْدِنا) يعنى: ما دستور ميدهيم كه آن را از لوح محفوظ بيان كنند.

(إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ) همانگونه كه قبلا رسولانى فرستاديم محمّد را نيز به

__________________________________________________

(1) علل الشّرائع ج 2 ص 420 (از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند: هر كس در شبى كه هر كارى محكم ميشود نامش جز حجاج نوشته نشود در آن سال حج نخواهد رفت، و آن شب عبارتست از شب بيست و سوّم ماه رمضان زيرا در اين شب اسامى دسته هاى حجاج نوشته ميشود، و در اين شب روزيها و اجلها و هر حادثه اى از اين سال تا آن سال اتّفاق افتد ثبت خواهد شد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 290

سوى بندگانمان فرستاديم.

(رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ) از ابن عبّاس نقل شده يعنى: از راه محبّت نسبت به بندگانمان و نعمت بر آنان است كه پيامبران را بسوى آنان فرستاديم «1» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) يعنى: خدا دعاى بندگانش را ميشنود، و نسبت به مصالح آنان آگاه است.

(رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ) يعنى

آفريدگار و مدبّر آسمانها و زمين و مخلوقات ما بين آنها است اگر باين مطلب، ايمان داريد كه: (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) خدايى سزاوار پرستش جز او نيست.

(يُحْيِي وَ يُمِيتُ) يعنى بندگان را پس از مردن زنده ميكند، و دوباره پس از زنده كردن آنان را مى ميراند.

(رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ) يعنى: پروردگار شما است كه شما و پدرانتان را كه پيش از شما بوده اند آفريده و تدبير نموده است.

آن گاه خداوند بوضعيت اعتقادى كفّار اشاره كرده ميفرمايد: اين كفّار نسبت بآنچه كه گفته ايم اعتقاد ندارند.

(بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ) يعنى: بلكه آنان در مورد آنچه كه براى تو خبر داده ايم شك دارند و با اين وصف نسبت بتو و قرآنى كه بر آنان خوانده ميشود مسخره ميكنند، و اين معنى از جبائى نقل شده است.

بعضى هم گفته اند يعنى: بازى ميكنند و سرگرم دنيا ميشوند، و بوضع خود رسيدگى ميكنند.

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس ص 308

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 291

سپس خداوند به پيامبرش خطاب كرده ميفرمايد:

(فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ) يعنى: اى رسول ما منتظر باش روزى را كه آسمان دودى آشكار ميآورد.

بنقل ابن مسعود و ضحّاك اين آيه در مورد دعاى پيامبر اكرم (ص) است پس از آنكه قومش او را تكذيب نمودند، نسبت بآنان دعا كرده فرمود:

«خداوند آنان را گرفتار سالهايى قحطى همچون سالهاى يوسف ساز» بدنبال اين دعا در زمين خشكسالى شد، و قريش گرفتار قحطى و گرسنگى شدند، و مردم در اثر گرسنگى جلوى چشمانشان تار شده بود و آسمان را دود آلود مى ديدند، و بخوردن گوشت حيوانات مردار و

استخوانها افتادند و خدمت پيامبر آمدند و گفتند:

اى محمد! تو آمده اى و مردم را به صله رحم دستور ميدهى، قومت هلاك شدند، از خدا بخواه كه خشكسالى برطرف شود و گشايشى در كارشان پيش آيد.

حضرت نيز دعا كرد و بلاء بر طرف شد، مردم دوباره بكفر و ناسپاسى گرائيدند.

و ابن عبّاس و ابن عمر و حسن و جبائى گفته اند: دخان و دود نشانه اى است از نشانه هاى قيامت كه وارد گوشهاى كفّار و منافقين ميگردد، و هنوز اين نشانه نيامده است، و پيش از بر پا شدن قيامت خواهد آمد، و وارد گوشهاى آنان خواهد شد، بطورى كه سرهاى آنان مانند گوشت سرخ شده ميگردد، و مؤمن در اثر اين دود مبتلا بدردى چون زكام خواهد شد و زمين همه اش مانند اطاقى در بسته ميماند كه در آن آتش افروخته شده باشد، و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 292

هيچنوع منفذى نداشته باشد، و اين دود تا چهل روز هست.

(يَغْشَى النَّاسَ) يعنى اين دود تمام مردم را فرا خواهد گرفت، و بنا بر قول اوّل منظور از مردم اهالى مكّه است، و آنان همان كسانى هستند كه ميگويند:

(هذا عَذابٌ أَلِيمٌ) يعنى: اينست عذابى دردناك.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 293

سوره دخان- آيات 12- 21

[سوره الدخان (44): آيات 12 تا 21]... ص: 293

اشاره

رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12) أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (14) إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عائِدُونَ (15) يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (16)

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ (17) أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي

لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (18) وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (19) وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20) وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ (21)

ترجمه آيات:... ص : 293

12- پروردگارا: عذاب را از ما بر طرف كن كه ما ايمان آورديم.

13- كجا ياد آورى ميشوند، با آنكه رسولى آشكارا سوى ايشان آمد.

14- و سپس از او رويگرداند، و گفتند كه او ديوانه اى است تعليم يافته.

15- ما عذاب را براى مدّتى كوتاه از شما برميداريم، ولى شما دوباره بكفرتان باز ميگرديد.

16- آن روز كه سخت شما را بگيريم، ما انتقام خواهيم گرفت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 294

17- ما پيش از آنان قوم فرعون را دچار فتنه امتحان كرديم، و رسولى بزرگوار براى آنان آمد.

18- كه بندگان خدا را بمن بسپاريد، من فرستاده اى امين هستم براى شما.

19- و بر خدا برترى خواهى نكنيد كه من برهانى روشن، برايتان آورده ام.

20- و من از اينكه سنگسارم كنيد به پروردگارم و پروردگار شما پناه ميبرم 21- و اگر مرا تصديق نميكنيد پس با من كار نداشته باشيد.

اعراب آيات:... ص : 294

يَوْمَ نَبْطِشُ- منصوب است به «إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا» و نيز جايز است كه منصوب شود بضميرى كه «منتقمون» بآن دلالت دارد، و نميتوان آن را منصوب به «منتقمون» گرفت، زيرا ما بعد انّ در ما قبلش عمل نميكند.

معنى آيات:... ص : 294

آن گاه خداوند بزرگ پس از آنكه خبر داد كه دود بمنزله عذابى براى مردم همگان را فرا ميگيرد، و آنان گفته اند يا ميگويند: اين دود عذابى است دردناك سپس دوباره از قول آنان بيان فرمود كه:

(رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ) يعنى: خداوند اما به محمّد (ص) و قرآن ايمان آورده ايم، عذاب را از ما بر طرف فرما، خداوند در پاسخ آنان ميفرمايد:

(أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى ) يعنى: اينان چگونه ياد آورى ميشوند، و پند ميگيرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 295

(وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ) «1» با اينكه براى آنان پيامبرى كه راستگوييش آشكار بود آمد.

(ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ) ولى آنان از اين پيامبر روگردان شدند، و سخنش را نپذيرفتند.

(وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ) يعنى: او تعليم داده شده است، و بشرى كه با ادّعاى نبوت ديوانه است او را تعليم ميدهد «2» سپس ميفرمايد:

(إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عائِدُونَ) يعنى: ما عذاب گرسنگى و دود را اندك مدتى از شما بر ميداريم، و از مقاتل نقل شده است كه منظور از اين مدّت تا جنگ بدر بوده است- ولى باز شما بكفر و تكذيب خود باز ميگرديد.

زيرا پس از آنكه خداوند بوسيله دعاى پيامبر و خواندن نماز استسقاء عذاب قحطى و خشكسالى را از آنان برطرف ساخت، دوباره بتكذيب پيامبر پرداختند، و اين معنى بنا بر قول كسى

است كه گفته است دود در زمان حضرت بوده است.

امّا بنا بر قول كسى كه ميگويد: اين دخان از علائم قيامت است معنايش آنست كه شما دوباره گرفتار عذابى سخت تر خواهى شد، و آن عذاب عبارتست از عذاب جهنّم، و قليل مدّت ما بين ايندو عذاب است «3».

(يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى ) بنا بر قول اوّل يعنى: براى آنان عذاب

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس ص 308 (مبين يعنى: براى آنان بزبانى بيان كند كه آن را ميدانند). تفسير علىّ بن ابراهيم قمّى ج 2 ص 291 (مبين يعنى:

پيامبرى كه بر ايشان ظاهر شده است.

(2) تفسير قمّى ج 2 ص 291: (اين سخن را هنگامى گفتند كه وحى بر پيامبر خدا (ص) نازل شده بحالت غشوه فرو ميرفتند).

(3) تفسير قمّى ج 2 ص 291: [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 296

سخت جنگ بدر را ياد آورى كن.

ميگويند: پس از آنكه خداوند عذاب قحطى و گرسنگى را از ميان شان برداشت دوباره بتكذيب پرداختند، و لذا خداوند در جنگ بدر از آنان انتقام كشيد.

و بنا بر قول ديگر اين عذاب بزرگ عبارتست از عذاب قيامت.

و بطش عبارتست از سخت گرفتن، كه كنايه از دردناك بودن آن عذاب است.

(إِنَّا مُنْتَقِمُونَ) يعنى در آن روزگار از آنان انتقام خواهيم گرفت، سپس ميفرمايد:

(لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ) و خداوند سوگند ميخورد كه پيش از كفّار قوم پيامبر (ص) ملّت فرعون را امتحان نموديم، و براى آنان تكليف سخت قرار داديم، زيرا فتنه عبارتست از سختى عبادت و اصل لغت فتنه بمعنى دميدن آتش است در طلا تا آن را از غش خالص سازند.

بعضى هم

گفته اند فتنه عبارتست از امتحانى كه خداوند انجام ميدهد تا افراد را طبق اعمالى كه از آنان ظاهر ميشود مجازات دهد، نه آنكه بر طبق علم خود بى آنكه عملى از آنان سر زده باشد مجازات كند.

(وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ) يعنى: براى قوم فرعون پيامبرى كه داراى اخلاق و رفتارى عالى بود آمد كه از بديهاى مردم ميگذشت، و مردم را به نيكى و رشد دعوت ميفرمود، بعضى هم گفته اند يعنى پيامبرى كه در پيشگاه خداوند

__________________________________________________

(اگر منظور از «يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ» در قيامت باشد به دنبالش نميفرمود «إِنَّكُمْ عائِدُونَ» زيرا پس از آخرت و قيامت حالتى نيست كه بآن باز گردند)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 297

بزرگوار است، و بوسيله اطاعت از او شايسته احترام و بزرگداشت ميباشد.

بعضى هم گفته اند: يعنى پيامبرى كه در ميان قومش بنى اسرائيل محترم و شريف بوده است.

(أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ) اين قسمت جزء گفتار موسى است كه بفرعون گفته است، يعنى: اى فرعونيان: بنى اسرائيل را از عذاب و بردگى آزاد سازيد زيرا خداوند آنان را آزاد آفريده است مثل آيه ديگر كه ميفرمايد: «فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ» بنا بر اين عباد اللَّه مفعول ادّوا است.

فرّاء گفته است يعنى: اى بندگان خدا آنچه را كه خداوند بشما دستور داده است نسبت بمن اداء كنيد «1».

(إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ) يعنى: من نسبت بآنچه كه شما را بدان دعوت ميكنم امين هستم.

(وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ) حسن گفته است يعنى: با ترك طاعت خداوند نسبت باو تكبّر نكنيد.

بعضى گفته اند يعنى: با ستم نمودن نسبت به اولياء خدا بر آنان ستم

روا مداريد.

و از ابن عباس «2» و قتاده نقل شده است يعنى: با كفران نعمتهاى الهى و نسبت دروغ باو دادن بر او ستم روا مداريد.

(إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ) يعنى: من براى شما برهانى روشن كه

__________________________________________________

(1) تفسير قمّى ج 2 ص 291 يعنى: «دستورات خدا را كه عبارتست از نماز، زكات، روزه، حج و سنن و احكام انجام دهيد».

(2) تفسير ابن عبّاس ص 308.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 298

حقّ با آن ظاهر خواهد شد آورده ام.

و بعضى گفته اند يعنى من معجزه آشكارى براى شما آورده ام كه صحّت نبوّتم را ظاهر ميسازد، و راستگويى مرا ثابت مينمايد، پس از آنكه حضرت اين سخن را گفت او را تهديد به كشتن و سنگسار كردن نمودند و لذا در جواب آنان فرمود:

(وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ) قتاده گفته است يعنى: من به خداوندى كه مالك من و شما است از اينكه سنگسارم كنيد پناهنده ميشوم.

و از ابن عبّاس و ابى صالح نقل شده است اين «رجم» و سنگسار شدنى كه حضرت موسى از آن بخدا پناه برده است دشنام است، مثل آنكه ميگفتند موسى جادوگر و دروغگو است و از اين قبيل سخنان...

(وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ) يعنى: اگر تصديقم نميكنيد مرا بحال خود گذاريد، نه طرفدارم باشيد، نه بر زيانم..

و از ابن عبّاس نقل شده است يعنى: دست از آزارم بكشيد «1».

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس ص 308 در اين نسخه از تفسير ابن عبّاس كه نزد ما است ابن عبّاس «فاعتزلون» را چنين معنى كرده است: (مرا بحال خود واگذاريد نه بسود من و

نه بزيانم باشيد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 299

سوره دخان- آيات 22- 29

[سوره الدخان (44): آيات 22 تا 29]... ص : 299

اشاره

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22) فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلاً إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (23) وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (24) كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ (26)

وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ (27) كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ (28) فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ (29)

ترجمه آيات:... ص : 299

22- بدرگاه پروردگارش دعا كرد كه اينان ملّتى جنايتكارند.

23- بندگان مرا شبانه براه انداز كه شما را تعقيب خواهند نمود.

24- بآرامى از دريا عبور كن كه آنان لشگرى هستند غرق شده.

25- چه بسيار باغها و چشمه سارها كه از خود بر جاى نهادند؟

26- و چه مزرعه ها و جايگاههاى خوبى؟

27- و چه نعمتى كه در آن غوطه ور بودند؟

28- بدين ترتيب آنها را بملّت ديگرى ارث داديم.

29- نه آسمانى بر آنان گريست، نه زمين، و مهلتشان نداديم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 300

لغات آيات:... ص : 300

الرّهو- عبارتست از آسان و آرام، گفته ميشود «عيش راه» يعنى:

زندگى آرام و ساده شاعر عرب گفته:

«يمشين رهوا أ فلا الاعجاز خاذله و لا الصّدور على الاعجاز تتّكل» «1»

يعنى: «اين زنان آرام و ساده راه ميروند، بطورى كه نه قسمتهاى پشت سرشان از ساير اعضاء بدن جا مى ماند، و نه سينه هايشان عقب ميرود كه بر پشتشان تكيه كند».

بعضى گفته اند: رهو عبارتست از زمينى نرم كه نه شنزار است، و نه سنگلاخ.

ابن اعرابى گفته است: رهو از پرندگان و اسبان آنها را گويند كه تند و تيز هستند.

ازهرى گفته است: ميگويند: «جاءت الخيل رهوا» يعنى: اسبان در حال مسابقه آمدند، شاعر عرب گفته است:

«طيرا رأت بازيا نضخ الدّماء به و امّه خرجت رهوا الى عيد» «2»

يعنى: «پرنده اى كه بازى شكارى را آلوده بخون ديد، و مادرش بسرعت رفت كه باز گردد».

اعراب آيات:... ص : 300

رهوا- منصوب است بنا بر آنكه حال باشد از «البحر» بنا بر اين حال

__________________________________________________

(1) كه در اين شعر شاهد بر سر «رهوا» است كه بمعنى آرام و ساده راه رفتن، آمده است.

(2) و در اين شاهد بر سر رهوا است كه بمعنى بسرعت رفتن آمده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 301

بعد از فراغ از فعل است، مثل آنكه ميگويند: «قطعت الثّوب قباء» يعنى «آن لباس را قباء بريدم» و اين دلالت ميكند بر اينكه دريا پيش از آنكه آن را ترك كنند، و بعد از تركش آرام بوده است.

و كم در جمله «كم تركوا» در موضع نصب است بنا بر اين كه صفت باشد براى موصوفى محذوف كه مفعول تركوا است، و تقديرش چنين است: «شيئا

كثيرا تركوا».

كذلك خبر مبتدايى است محذوف يعنى: «الا مر كذلك».

معنى آيات:... ص : 301

سپس خداوند ياد آور شده است كه در پايان كار موسى دعا كرد و گفت:

(فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ) بنقل كلبى و مقاتل يعنى: پس از آنكه حضرت موسى از قومش نااميد شد كه باو ايمان بياورند گفت: اينان قومى گنهكار و مشركند و بمن ايمان نمى آورند. مثل آنكه گفته است خداوندا آن عذابى را كه با كفرشان استحقاق آن را دارند زودتر بفرست، عذابى كه بوسيله آن موجب عبرت براى آيندگان شوند، البته موسى (ع) نسبت بقوم فرعون نفرين نكرد مگر پس از آنكه باو در اين مورد اجازه داده شد.

(فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلًا) فاء در موقعيّت جواب قرار گرفته است، و تقدير اينست: «فاجيب بان قيل له اسر بعبادى» و علّت اينكه خداوند دستور داد كه شبانه بيرون بروند براى آن بود كه اگر روز حركت ميكردند فرعون آنان را بر ميگردانيد، و به موسى خبر داده بود كه بزودى فرعون با لشگريانش آنان را تعقيب خواهد كرد.

(إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً) بقول ابن عبّاس و مجاهد يعنى:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 302

هنگامى كه از دريا عبور كردى دريا را پس از خود ساكن و آرام پشت سربگذار زيرا موسى با عصاى خود بدريا زده بود و دريا بامر خدا براى بنى اسرائيل شكافته شده بود، خداوند هم باو دستور ميدهد كه دريا را بهمان حال خود پشت سر خود رها كند تا فرعون و لشگريانش نيز وارد دريا شوند و غرق شوند.

و از ابى مسلم نقل شده است كه رهوا يعنى دريا را

هم چنان باز و شكافته باقى بگذار تا فرعون بطمع افتد و وارد شود.

قتاده گويد: پس از آنكه موسى از دريا عبور كرد خواست دوباره با عصا بر آبها بزند تا دريا بحالت اوّل باز گردد تا مبادا فرعون و لشگرش از همين راه دريايى بتعقيب آنان بيايند، ولى از خداوند باو گفته شد كه دريا را هم چنان به حال خود كه راهى خشك در آن بود باقى بگذار.

(إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ) كه خداوند ميخواهد اين لشگر را غرق كند آن گاه خداوند از حال فرعونيان خبر ميدهد كه پس از هلاكت چه وضعى داشتند.

(كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ) يعنى: فرعونيان پس از خود چه باغهاى زيبا و چشمه هاى جارى و كشتزارهاى فراوان و مجالس و منازل اعيانى پشت سر گذاشتند؟

از مجاهد نقل شده كه مقام كريم عبارت بود از منظره هاى زيبا و مجالس پادشاهان.

از ابن عبّاس نقل شده است كه مقام كريم منبرهاى وعّاظ و خطبا بوده است.

از على بن عيسى نقل شده كه مقام كريم موقعيّتى لذّت بخش را گويند همانگونه كه مردان با گذشت جايزه ها ميدهند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 303

(وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ) يعنى: نعمتها و زندگى وسيعى كه با آن متنعّم بودند همانگونه كه استفاده كننده از ميوه هاى گوناگون از انواع ميوه ها استفاده مى نمايد.

(كَذلِكَ) كلبى گفته است كذلك يعنى: با هر كس كه نافرمانى ميكند اين چنين رفتار خواهم نمود.

(وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ) بارث دادن نعمت آنست كه پس از اوّلى، به دوّمى برسد، بدون آنكه دوّمى زحمتى كشيده باشد، همانگونه كه ميراث به

همين شكل باهلش ميرسد، و چون ثروت و نعمت قوم فرعون پس از هلاكتشان بديگران رسيد مثل آنست كه از طرف خدا به آنان ارث داده شده است، و منظور از «قوم آخرين» بنى اسرائيل است، زيرا بنى اسرائيل پس از هلاكت فرعون دوباره بمصر بازگشتند.

(فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ) در معناى اين آيه بر چند وجه اختلاف شده است:

1- از حسن است آنكه اهل آسمان و اهل زمين بر آنان نگريستند، زيرا اينان مورد خشم پروردگار متعال بودند، بنا بر اين مثل «تضع الحرب اوزارها» ميشود كه بمعنى تضع الحرب است و مثل شعر شاعر عرب حيطئه كه ميگويد:

«و شرّ المنايا ميّت وسط اهله كهلك الفتى قد اسلم الحيّ حاضره «1»

يعنى: «بدترين مرگها مردن مرده اى است كه در ميان اهلش بميرد

__________________________________________________

(1) شاهد بر سر ميّت است كه بمعنى ميتته ميّت ميباشد كه ميتته حذف شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 304

مانند هلاك شدن جوانى كه تسليم كند در حالى كه جمعيتش اطرافش باشند» كه تقديرش اينطور بوده است: «و شرّ المنايا ميتته ميّت».

و ذو الرّمه شاعر ميگويد:

«لهم مجلس صهب السبال اذلّة سواسيه احرارها و عبيدها

يعنى: «روميان ذليل مجلسى دارند كه در آن بردگان و آزادگان برابرند» كه تقديرش اينطور است: «لهم اهل مجلس».

2- خداوند خواسته است در كوچك كردن قوم فرعون سخت مبالغه كند، زيرا عرب هر گاه بخواهد از عظمت مصيبت زده سخن بگويد، ميگويد:

آسمان و زمين در مرگ او گريستند، و يا ماه و خورشيد در مرگش تاريك شدند.

جرير شاعر در مرثيه عمر بن عبد العزيز ميگويد:

«الشّمس طالعة ليست بكاسفه

تبكى عليك نجوم اللّيل و القمر

يعنى: «خورشيد سر از افق بيرون آورده است امّا در عين حال، ستارگان شب هم چنان پيدا است، زيرا كه بخاطر عظمت اين مصيبت خورشيد نور خود را از دست داده است».

نابغه شاعر ديگر عرب ميگويد:

«تبدوا كواكبه و الشّمس طالعة لا النّور نور و لا الأظلام اظلام»

يعنى: «با اينكه خورشيد طلوع كرده است ستارگان آسمان پيدا است نه ديگر نور نور است، و نه ظلمت ظلمت است».

3- كنايه از اين است كه اينان در زمين عمل صالحى نداشتند كه به آسمان بالا برده شود، زيرا از ابن عبّاس روايت شده كه از او درباره اين آيه پرسيده گفتند: آيا آسمان و زمين بر كسى ميگريند؟ در پاسخ گفت: آرى جايگاه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 305

نمازش در زمين، و قسمتى از آسمان كه عملش از آنجا بالا ميرود بر او ميگريند «1» انس از پيامبر خدا (ص) روايت ميكند كه فرمودند:

«هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه يك در بالا رفتن عملش و يك در براى پائين آمدن روزيش در آسمان وجود دارد، و هر گاه مرد بر او گريه ميكنند».

بنا بر اين معنى گريستن اين مواضع آنست كه با نبودن مؤمن اين مواضع از او خالى خواهد ماند، همانگونه كه مزاحم عقيلى گويد:

(بكت دراهم من اجلهم فهلّلت دموعى فاىّ الجازعين الوم أ مستعبرا يبكى من الهون و البلى ام آخرا يبكى شجوه و يهيم) «2»

يعنى: (خانه آنان بخاطر آنان بگريه افتاد، و اشك چشمانم سرازير شد، كداميك از دو زارى كننده را سرزنش كنم، آيا آن كس را كه از خارى،

و مصيبت هاى هاى گريه ميكند، يا آن كس را كه از غم و اندوهش ميگريد و واله و سرگردان است؟).

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس ص 308 در تفسير اين آيه ميگويد: «نه در آسمان و نه محلّ نماز آنان در روى زمين بر آنان نگريست، زيرا مؤمن هر گاه بميرد باب آسمان كه عملش از آنجا بالا ميرفته و روزيش پائين ميآمده، و جايگاه نماز او در زمينى كه روى آن نماز ميخوانده است بر او گريه ميكنند و اين مواضع بر فرعون و قومش نگريستند، زيرا در آسمان درى نداشتند كه عمل صالحشان از آنجا بالا رود، و جايگاهى براى نماز در روى زمين هم نداشتند.

(2) شاهد در اين شعر در جمله «بكت دراهم» است كه گريه در اينجا بمعنى خالى ماندن خانه از ساكنانش گرفته شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 306

سدى گفته است: «هنگامى كه حسين بن على بن ابى طالب (ع) كشته شد آسمان بر او گريست، و گريه اش باين بود كه افق آن سرخ رنگ بود».

زرارة بن اعين از حضرت صادق (ع) روايت ميكند كه فرمودند: «آسمان چهل روز بر يحيى بن زكريا و حسين بن على عليها السّلام گريست، و بر هيچكس جز اين دو نفر نگريست.

گفتم: گريه آسمان بچه طريق بود؟

فرمودند: هنگامى كه طلوع ميكرد سرخ بود، و بهنگام غروب هم سرخ بود».

(وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ) يعنى: در عقوبتشان شتاب شده و مهلت داده نشدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 307

سوره دخان- آيات 30- 40

[سوره الدخان (44): آيات 30 تا 40]... ص : 307

اشاره

وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً

مِنَ الْمُسْرِفِينَ (31) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ (32) وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ (33) إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34)

إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36) أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (38) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (39)

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40)

ترجمه آيات:... ص : 307

30- بنى اسرائيل را از عذابى سخت نجات داديم.

31- آنان را از دست فرعون كه از سركشان تبهكار بود نجات داديم.

32- ما آنان را از روى دانشى از جهانيان انتخاب نموديم.

33- و از معجزات چيزهايى بآنان داديم كه موجب امتحانى آشكار بود 34- اينان ميگويند.

35- جز همين مرگ اوّل ما چيزى در كار نيست و ديگر ما زنده نخواهيم شد.

36- اگر راست مى گوييد پدران ما را بياوريد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 308

37- آيا آنان بهترند يا قوم تبّع، و كسانى كه پيش از آنان بودند؟

آنان را هلاك ساختيم، زيرا مردمى گنهكار بودند.

38- آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است بيهوده نيافريده ايم.

39- اينها را جز بر حقّ نيافريده ايم، ولى بيشتر آنان نميدانند.

40- روز قيامت وعده گاه آنان همگى است.

(يازده آيه است)

اعراب آيات:... ص : 308

مِنْ فِرْعَوْنَ- يعنى: «من عذاب فرعون» كه مضاف از جمله حذف شده است، و نيز جايز است «من فرعون» حال باشد از «عذاب مهين»- يعنى: عذابى مهين كه از طرف فرعون بود، بنا بر اين تركيب از جمله مضاف حذف نشده است.

أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ- جايز است الذّين من قبلهم مبتداء باشد، و اهلكناهم خبر آن باشد، و نيز جايز است كه منصوب باشد به فعلى در تقدير كه اهلكناهم بر آن دلالت دارد، و نيز جايز است مرفوع باشد بنا بر آنكه عطف شده باشد بر قوم تبع، و بنا بر اين تركيب بايد بر «قبلهم» وقف نمود، و اهلكناهم در تقدير «اهلكناهم» است كه بمعنى: «و المهلكون من قبلهم» ميباشد.

معنى آيات:... ص : 308

سپس خداوند سوگند ياد كرده ميفرمايد:

(وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ) يعنى: كسانى را كه بموسى ايمان آورده بودند نجات داديم. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 309

(مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ) از عذابهايى سخت كه فرزندان آنان را ميكشتند و زنان آنان را بكار ميگرفتند، و كارهاى سخت و طاقت فرسا به آنان ميدادند.

(مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ) يعنى: فرعون متكبّر برترى طلب و از متجاوزين بود كه در طغيان و سركشى كارش از حدّ گذشته بود.

اينكه خداوند فرعون را به كلمه «عاليا» توصيف نموده است، با اينكه عالى ممكن است مدح باشد چون بعدا آن را مقيّد به اسراف كرده است مدح نميشود، زيرا خداوند فرموده است فرعون در زياده روى و اسرافگرى عالى بوده است، و كلمه عالى اگر در صفات خوب باشد موجب مدح و اگر همراه صفات بد

باشد موجب مذمت خواهد شد.

(وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ) يعنى: موسى و قومش بنى اسرائيل را انتخاب كرديم و آنان را بوسيله تورات و پيامبرانى كه از ميانشان برانگيختيم برترى بخشيديم.

(عَلى عِلْمٍ) «1» يعنى: و اين برترى كه بآنان داديم و اينكه آنان را بدين منظور برگزيديم از روى بينش و آگاهى قبلى بود كه آنان را شايسته

__________________________________________________

(1) عيون اخبار الرّضا (ع) ج 1 ص 210 از حضرت امام حسن عسگرى عليه السّلام از پدرش از جدّش از حضرت رضا (ع) نقل ميكند: كه او نيز از پدرانش از حضرت على عليهم السّلام روايت كرده است كه:

(رسول خدا «ص») فرمودند: خداوند ما آل محمّد را انتخاب فرموده است، و نيز پيامبران و فرشتگان مقرب را برگزيده، و انتخاب نفرموده است مگر با علم به اينكه كارى نخواهند كرد از زير ولايتش خارج شوند و بر خلاف عصمت باشد، و موجب آن شود كه استحقاق عذاب و نقمتش را پيدا كنند...).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 310

اين نعمتها مى ديديم.

(عَلَى الْعالَمِينَ) قتاده و حسن و مجاهد گويند: آنان را، بر جهانيان عصر خودشان برترى بخشيديم «1» و دليل بر آن فرموده الهى است درباره پيامبر ما (ص): «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» «2».

بعضى هم گفته اند معنى آيه اينست كه آنان را بر تمام جهانيان برترى داديم در اين جهت كه اختصاص بآنان داشت و پيامبران بسيارى از آنان مبعوث گرديد.

(وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ) يعنى: و معجزات بسيارى مانند شكافتن دريا، و سايه بان شدن ابر، و فرود آمدن خوراكيهاى من و سلوى به آنان عطا كرديم.

(ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ) بقول

حسن يعنى: معجزاتى كه در آن نعمتهايى آشكار بود.

و از ابن زيد نقل شده است يعنى: معجزاتى فرستاديم كه در آن شدّت و آزمايش بود مانند عصا و يد بيضاء زيرا بلاء هم سختى دارد، هم آسايش.

بنا بر اين معجزات پيامبران براى خودشان و قومشان نعمت است، و براى كفّار كه آنان را تكذيب ميكنند شدّت و سختى است.

آن گاه خداوند از كفّار قوم پيامبر ما كه قبلا در اوّل سوره از آنان ياد شده بود خبر ميدهد و ميفرمايد:

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس ص 309 نيز همين معنى را گفته است.

(2) سوره آل عمران: 3 آيه 110.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 311

(إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى ) يعنى: جز همين يك بار كه در دنيا مى ميريم چيز ديگرى در كار نيست، و ديگر پس از اين مردن زنده نخواهيم شد.

(وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ) و ديگر، بازگشت و برانگيختن در كار نيست.

(فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) يعنى: اگر راست مى گوييد كه خداوند ميتواند مرده ها را زنده كند پدران ما را كه قبلا مرده اند زنده كنيد.

بعضى گفته اند كه اين سخن از ابو جهل بن هشام است كه به پيامبر ميگويد: اگر راست مى گويى قصىّ ابن كلاب جدّت را زنده كن، او مردى راستگو است تا وضعيّت پس از مرگ را از او بپرسيم.

و اين سخن را ابو جهل بدو جهت از روى نادانى گفته است:

1- زنده كردن مردگان بمنظور پاداش دادن است نه به جهت تكليف، و دنيا جاى پاداش نيست، و محلّ تكليف است، بنا بر اين مثل اين مى ماند كه گفته باشد اگر راست

مى گويى كه مردگان براى پاداش دو باره زنده خواهند شد، پس آنان را براى تكليف بدنيا باز گردان.

2- زنده كردن مردگان در دنيا بخاطر مصالحى انجام ميگيرد، و با پيشنهاد مردم نيست، زيرا گاهى ممكن است پيشنهاد مردم موجب مفاسدى باشد.

و چون مشركين راه برهان را رها كرده، و راه شبهه و نادانى در پيش گرفتند، خداوند هم بمنظور اندرز دادن آنان تهديدشان نموده فرمود:

(أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ) يعنى: آيا مشركين قريش داراى نعمت بيشترى بودند و مال و ثروت بيشترى داشتند، و از نظر قدرت و نيرو مهمتر بودند يا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 312

قوم تبع حميرى كه با لشگر خود راه افتادند تا آمدند و حيره را گرفته سمرقند را ويران ساخته آن را از نو ساختند، و رئيس آنان وقتى نامه مينگاشت در اوّل آن مينوشت بنام آنكه مالك خشكى و دريا و خورشيد و بادها است، و اين معنى از قتاده نقل شده است.

و اينكه نام اين شخص را «تبع» ناميده اند، براى آنست كه، مردم بسيارى پيروش بودند، و بعضى گفته اند علّت آنكه او را تبع ناميده اند، آن است كه او «تبعى» بوده است از تبعهايى كه پادشاه يمن بوده اند، و بنا بر اين گفتار تبع لقبى است مانند «خاقان» كه لقب پادشاه ترك است، و «قيصر» كه لقب پادشاهان روم است، و نام اين تبع «اسعد ابو كرب» بوده است.

سهل بن سعد از پيامبر اكرم (ص) روايت ميكند كه فرمودند: تبع را نفرين نكنيد، زيرا تبع اسلام آورده است.

و كعب ميگويد: تبع مردى صالح بوده است، خداوند او را مذمت نكرده است،

بلكه خداوند قوم حضرت را مذمّت كرده است.

وليد بن صبيح از حضرت صادق (ع) روايت ميكند كه فرمودند: تبع به دو قبيله اوس و خزرج گفت اينجا سكونت كنيد تا پيامبر آخر الزّمان ظهور كند و اگر من او را درك كنم باو ايمان خواهم آورد، و در خدمت او خواهم بود.

(وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ) يعنى كسانى كه قبل از قوم تبع بوده اند مانند قوم نوح و عاد و ثمود.

(أَهْلَكْناهُمْ) يعنى ما آنان را هلاك كرديم، اينان كه از آنان مهمتر نيستند، ما آن اقوام را بخاطر كفرشان هلاك ساختيم، اينان هم مانند آنان هستند، بلكه آنان از نظر قدرت و جمعيّت مهمتر و بيشتر بودند، بنا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 313

بر اين هلاك نمودن اينان آسانتر است.

(إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ) آن اقوام گناهكار بودند كه هلاك شدند، پس اينان هم بترسند از اينكه مانند آنان بسرشان آيد.

(وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ) يعنى: ما اين آسمان و زمين را بدون حكمت نيافريده ايم، بلكه آفرينش آنها داراى خاصيّت، و حكمتى است، و آن عبارتست از آنكه مكلّفين را از آن بهره مند سازيم و آنان را در معرض ثواب قرار دهيم، و نيز بوسيله آسمان و زمين ساير حيوانات را به انواع و اقسام لذّتها بهره مند سازيم.

(ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ) يعنى آسمان و زمين جز از روى دانشى كه موجب خلقت آنها بود نيافريديم، زيرا علم جز براستى و حقيقت دعوت نميكند بعضى گفته اند يعنى: آسمان و زمين را نيافريديم مگر براى حقّ يعنى امتحان نمودن بوسيله امر و نهى و تميز دادن

بين نيكو كار و بد كار بدليل اين آيه كه ميفرمايد: «لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا» يعنى: تا آنان كه اعمال زشتى انجام داده اند بپاداش خود برسند و آنان كه كارهاى نيك انجام داده اند نيز بپاداش عمل نيك خود برسند.

بعضى هم گفته اند يعنى: ما آنها را جز بر حقّ كه مستوجب حمد و ثنا است نيافريديم، و ما آنها را بر باطل نيافريديم كه مستوجب مذمت باشد.

(وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ) يعنى: و لكن بيشتر مردم صحّت آنچه را كه ما گفته ايم نميدانند، زيرا در گفتار ما و استدلالهايى كه بر صحّت آن اقامه شده است دقّت نميكنند.

(إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ) «1» يعنى روزى كه ميان اهل حق

__________________________________________________

(1) تفسير نور الثّقلين ج 4 ص 629 ج 39 از اصول كافى: (زيد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 314

و اهل باطل جدايى مى افتد.

بعضى گفته اند يعنى: روز دادگرى وعده گاه قوم فرعون و قوم تبع و اقوام پيش از آنان و مشركين قريش است.

__________________________________________________

(شحّام گويد: شب جمعه در راه بوديم كه حضرت صادق (ع) به من فرمود: قرآن بخوان كه امشب شب جمعه است، من اين آيه را خواندم:

«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ...» حضرت صادق (ع) فرمودند:

«بخدا سوگند آن بندگان كه استثناء شده اند ما هستيم، و مائيم كه مؤمنان را بى نياز ميسازيم». [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 315

سوره دخان- آيات 41- 50

[سوره الدخان (44): آيات 41 تا 50]... ص : 315

اشاره

يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (41) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (42) إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (43) طَعامُ الْأَثِيمِ (44) كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي

الْبُطُونِ (45)

كَغَلْيِ الْحَمِيمِ (46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ (48) ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ (49) إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (50)

ترجمه آيات:... ص : 315

41- روزى كه هيچ دوستى دوست خود را بى نياز نخواهد ساخت، و هيچكس يارى نخواهد شد.

42- مگر كسانى كه خداوند بآنان رحم كند، كه او عزيز و رحيم است.

43- كه براستى درخت زقّوم.

44- خوراك افراد بسيار گنهكار است.

45- كه همانند فلزّ گداخته در دلها ميجوشد.

46- آن گونه كه آب داغ ميجوشد.

47- او را بگيريد و در وسط آتش جهنّم افكنيد.

48- و سپس از آب فوق العاده جوشان روى سرش ريزيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 316

49- عذاب را بچش كه تو عزيز و حكيم هستى.

50- اين همان جهنّمى است كه در آن شك داشتيد.

(ده آيه است)

قرائت آيات:... ص : 316

يغلى- اهل مكّه و حفص و رويس يغلى با ياء خوانده اند، و ديگران تغلى با تاء قرائت كرده اند.

فاعتلوه- اهل كوفه و ابو جعفر و ابو عمرو فاعتلوه بكسر تاء و بقيّه بضمّ تاء خوانده اند.

انّك- كسايى بتنهايى ذق انّك بفتح همزه و بقيّه بكسر آن قرائت نموده اند.

دليل قرائت:... ص : 316

هر كس تغلى با تاء خوانده است ضمير را به شجره برگردانده است كه گويا درخت ميجوشد، و هر كس يغلى با ياء خوانده است ضمير آن را به طعام برگردانده است كه در لفظ مذكّر است هر چند در معنى طعام همان شجره است و يَعتِل و يَعتُل مانند يعكف و يعكف و يفسق و يفسق است در اينكه دو لغت ميباشند و فاعتلوه يعنى او را با زور و جبر بكشيد.

و هر كس انّك بكسر قرائت كرده معنى آيه اينست: «بچش كه تو به خيال خودت عزيز و حكيم هستى» و هر كس انّك بفتح خوانده است يعنى چون عزيز و حكيم هستى بچش.

معنى آيات:... ص : 316

پس از آنكه خداوند يادآورى كردند كه روز قيامت وعده گاه بندگان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 317

است، و آنان را در آن روز محشور ميگرداند، در مقام بيان و توضيح اين روز بر آمده ميفرمايد:

(يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً) مولى عبارتست از دوستى، كه معمولا بيارى دوستش مى شتابد، و در اين قسم پسر عمو، و ياور و هم سوگند انسان و ديگران كه داراى چنين صفتى هستند وارد ميشوند.

يعنى: اين روز روزى است كه هيچ دوستى دوست خود را بى نياز نخواهد ساخت، و نميتواند عذاب خدا را از او دور سازد.

(وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ) و هيچكس يارى نخواهد شد، و اين قسمت از آيه با آنچه كه بيشتر مسلمين در مورد شفاعت قائل هستند منافاتى ندارد، زيرا شفاعت كه بوسيله پيامبر خدا (ص) و ائمّه اطهار (ع) و مؤمنين انجام ميگيرد با اجازه خدا است، بنا بر اين معنى آيه اينطور

خواهد شد هيچكس حق ندارند كه عذاب الهى را از آنان دور سازد، و آنان را يارى كند بدون آنكه از خدا اجازه داشته باشد.

و اين قسمت را كه ما بآن اشاره كرديم در آيه بعدى بعنوان استثناء كسانى را مورد رحمت دانسته ميفرمايد:

(إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ) «1» يعنى غير از كسانى از مؤمنين كه خداوند به آنان رحم فرموده است، كه اينگونه افراد يا از اوّل عذابشان ساقط ميشود

__________________________________________________

(1) بروايتى كه در پاورقى «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ» آورده ايم رجوع كنيد، طبق اين روايت «إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ» استثناء از «لا يُغْنِي مَوْلًى» است يعنى:

كسى قدرت بى نياز كردن ندارد مگر آنها كه خدا حق شفاعت به ايشان داده باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 318

يا آنكه خداوند اجازه ميدهد تا افرادى كه داراى درجه و منزلتى هستند در باره آنان شفاعت كنند، و بدينوسيله عذاب آنان ساقط گردد.

(إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ) يعنى: خداوند در انتقام گرفتن از دشمنانش عزيز) پيروز و نسبت به مؤمنين (رحيم) مهربان است.

سپس خداوند فرق بين اين دو دسته را بيان كرده ميفرمايد:

(إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ) تفسير آن در سوره صافّات گذشت»

.

(طَعامُ الْأَثِيمِ) اثيم يعنى: شخص گناهكار، و اينجا منظور از آن ابو جهل است، و روايت شده است براى ابو جهل خرما و كره آوردند آنها را با هم خورد و گفت: اين همان زقّومى است كه محمّد ما را از آن ميترساند، و ما اينك دهان خود را از آن پر ميكنيم، سپس خداوند فرمود:

(كَالْمُهْلِ) كه عبارتست از مس گداخته يا سرب گداخته يا طلا و نقره گداخته.

و بعضى هم گفته اند مهل

عبارتست از كثافات رسوب كرده روغن گداخته.

(يَغْلِي فِي الْبُطُونِ كَغَلْيِ الْحَمِيمِ) يعنى: هنگامى كه زقّوم، وارد شكمهاى اهل جهنّم شد مانند آب جوش كه با شدّت حرارت داده شده باشد در شكمشان ميجوشد.

ابو على گويد: نميشود اين طور معنى كنيم كه مهل در شكمها ميجوشد زيرا مهل بعنوان تشبيه در ذوب شدن آن آمده است، بنا بر اين مهل در شكم نمى جوشد بلكه آن خوراك زقّوم مانند مهل «مس گداخته» و مانند آب جوش در شكم ميجوشد.

__________________________________________________

(1) رجوع شود به جلد 8 عربى ص 445 تفسير آيه 62 سوره صافّات.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 319

(خُذُوهُ) يعنى به مأمورين جهنّم گفته ميشود اين گناهكار را بگيريد.

(فَاعْتِلُوهُ) يعنى او را هل دهيد، و با زور و جبر بطرف جهنّم گسيل دهيد، و از اين قبيل است گفته شاعر عرب.

(فيا ضيعة الفتيان اذ يعتلونه ببطن الرّى مثل الفنيق المسدّم) «1»

يعنى: (واى بر آن جوان از دست رفته اى كه او را همچون شترهاى بد روى خاك كشان كشان ميبرند).

و از مجاهد نقل كرده اند كه «فاعتلوه» يعنى او را روى خاك انداخته كشان كشان ببريد طورى كه صورتش بخاك ماليده شود.

(إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ) از قتاده است يعنى: او را بوسط جهنّم ببريد و اينكه وسط چيزى را «سواء» گويند بعلّت آنست كه فاصله وسط با اطراف آن، مساوى است، و سواء بمعنى عدل است.

(ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ) مقاتل گويد: خزانه دار جهنّم آبى جوشان از روى سر آنان عبور ميدهد كه در اثر آن مغز سرشان ميجوشد.

(مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ) حميم آبى است كه در منتها درجه حرارت

است و خازن جهنّم بآن گنهكار ميگويد:

(ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ) يعنى: اين عذاب را بچش كه تو با عزّت و بزرگوار هستى! زيرا اين جهنّمى در دنيا ميگفته است من عزيزترين فرد اين وادى و بزرگوارترين آنان هستم، همين فرشته عذاب باو ميگويد:

اى كسانى كه خودت را عزيز و بزرگوار من پنداشتى اينك عذاب الهى را

__________________________________________________

(1) شاهد در اين شعر بر سر جمله «يعتلونه» است كه بمعنى به زور بردن و روى خاك كشيدن آمده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 320

بچش! بعضى هم گفته اند اين جمله در معناى نقيض است و مثل آنست كه به او گفته باشند، اى ذليل و پست بچش! ولى بعنوان مسخره و استخفاف باين طريق گفته شده است.

بعضى هم گفته اند يعنى: تو در ميان قومت عزيز و بزرگوار بودى ولى اين عزّت و بزرگوارى بدردت نخورد «1».

(إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ) يعنى: سپس به آنان گفته ميشود كه:

اين عذاب همان است كه در دنيا نسبت به آن شك داشتيد.

__________________________________________________

(1) نور الثّقلين ج 4 ص 630 بنقل از جوامع الجامع روايت شده است كه: (ابو جهل برسول خدا (ص) ميگفت: ميان اين دو كوه از من عزيزتر، و بزرگوارتر وجود ندارد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 321

سوره دخان- آيات 51- 59

[سوره الدخان (44): آيات 51 تا 59]... ص : 321

اشاره

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ (51) فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (52) يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ (53) كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (54) يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ (55)

لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (56) فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ

الْعَظِيمُ (57) فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (58) فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (59)

ترجمه آيات:... ص : 321

51- تقوى پيشگان در جايگاهى امن و امان بسر ميبرند.

52- در بهشتها و چشمه سارها.

53- از لباسهاى حرير و ديبا ميپوشند، و روبروى يكديگر قرار مى گيرند.

54- اين چنين است حال آنان و آنان را با حور العين تزويج ميدهيم 55- هر نوع ميوه اى بخواهند در كمال آرامش- حاضر است-.

56- و جز همان مرگ اوّل مرگى نخواهند چشيد، و آنان را از عذاب جهنّم باز ميدارد.

57- فضلى است از طرف پروردگارت و اينست رستگارى بزرگ.

58- قرآن را بر زبانت آسان ساختيم تا قومت يادآور شوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 322

59- و در انتظار باش كه آنان هم در انتظارند.

(نه آيه)

قرائت آيات:... ص : 322

مقام- اهل مدينه و ابن عامر فى مقام بضمّ ميم، و بقيّه به فتح آن قرائت نموده اند.

دليل قرائت:

كسى كه ميم را فتحه داده است منظورش از آن مجلس و محلّ حضور افراد است، همانگونه كه در جاى ديگر فرموده است: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ» و مخصوصا اينكه مقام در اينجا موصوف شده است به امن تقويت ميكند كه منظور از آن مكان است.

و هر كس بضمّ خوانده است احتمال هست منظور از آن مكان باشد از اقام، كه بنا بر اين احتمال معنى دو قرائت يكى خواهد شد، و نيز جايز است كه مقام را مصدر بگيريم، و مضاف را محذوف بدانيم كه تقدير اينطور باشد «فى موضع اقامة».

لغات آيات:... ص : 322

سندس- حرير است.

استبرق- عبارتست از ديباى ضخيم، زجاج گفته است اينكه به آن استبرق گفته اند بخاطر شدّت براقيت آن است.

حور- جمع حوراء است از حور كه عبارتست از سفيدى شديد، و حوريان بهشتى داراى صورتهايى سفيد و درخشان هستند.

ابو عبيده گويد: حوراء بكسى گويند كه سفيدى چشمش بسيار سفيد و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 323

سياهى آن بسيار سياه باشد.

عين- جمع عيناء كسى را گويند كه داراى چشمانى درشت باشد.

اعراب آيات:... ص : 323

كذلك- جار و مجرور است و در موضع رفع است بنا بر آنكه خبر مبتداء باشد، و تقدير چنين است: «الا مر كذلك».

متقابلين منصوب است بنا بر اينكه حال باشد از يلبسون.

يلبسون جايز است كه خبر بعد از خبر باشد، و جايز است كه حال باشد از ظرفى كه عبارتست از فى مقام، زيرا تقدير چنين است متّقين در مقامى قرار دارند، و مفعول يلبسون محذوف است، و تقديرش چنين است «يلبسون ثيابا من سندس».

و آمنين حال است از يدعون.

الْمَوْتَةَ الْأُولى منصوب است بنا بر استثناء.

زجاج گويد: يعنى «سوى الموتة الّتى ذاقوها فى الدّنيا» مثل آنجا كه ميفرمايد: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» كه به معنى «سوى ما قد سلف» است.

بنظر من سوى هميشه ظرف است، الّا هم حرف است، روى اينحساب چگونه ميتوان گفت: الا بمعنى سوى است؟ پس بهتر آنست كه بگوئيم الّا در اينجا با ما بعدش صفت است يا بدل بمعنى غير و تقديرش اينست: «لا يذوقون فيها الموت غير الموتة الاولى» و بايد مستثنى منه موت باشد نه موته اولى زيرا موته اولى منقضى شده است، پس ممكن نيست

از موتى كه در بهشت آن را نمى چشند استثناء شود، زيرا داخل در آن نيست كه از آن استثناء شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 324

فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ مفعول له است، و تقديرش چنين است: «فعل اللَّه ذلك بهم فضلا منهم و تفضّلا منه» و نيز جايز است كه منصوب باشد.

بفعل مقدّرى و تقديرش اينطور باشد: «و اعطاهم فضلا» و جايز است نيز فضلا مصدر مؤكّد ما قبلش باشد، زيرا آنچه كه قبلا آمده است تفضّل الهى است، مانند گفتار امرء القيس شاعر عرب كه ميگويد: «و رضت فذلّت صعبة اىّ اذلال» «1» در صورتى كه شعر را بمعنى «اذللته اىّ اذلال» بگيريم، در اينصورت اى اذلال مصدر مؤكّد است براى رضت و با بودن رضت از جمله اذللت بينياز شده ايم.

معنى آيات:... ص : 324

سپس خداوند بدنبال وعده هاى عذاب كه براى مشركين داده است وعده هاى رحمت را براى مؤمنين يادآورى كرده ميفرمايد:

(إِنَّ الْمُتَّقِينَ) يعنى كسانى كه از نافرمانى خدا اجتناب ميكنند، و نافرمانى خدا را زشت ميدانند، و هميشه فرمان خداوند را بجا ميآورند.

(فِي مَقامٍ أَمِينٍ) يعنى: در جايگاهى هستند كه در آنجا امنيت دارند و از حوادث تغيير و مرگ در امان هستند.

و قتاده گفته است در آنجا از شرّ شيطان و اندوهها در امان هستند.

__________________________________________________

(1) شاهد بر سراى اذلال است كه مصدر مؤكّد است براى رضت كه به معنى اذللته آمده است، ولى در ظاهر مصدر مؤكّد كه ذلّت باشد، بنا بر اين نميتواند شاهد مثال مورد ما باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 325

ِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ)

يعنى در بستانهايى هستند كه چشمه سارهايى در

آن جريان دارد.

(يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ) خطاب به عرب است، و لذا بآنان چيزهايى را وعده ميدهد كه در نظرشان بسيار مهمّ است، و همگى آرزوى آن را دارند.

و بعضى هم گفته اند سندس لباس است، و استبرق فرش ميباشد.

(مُتَقابِلِينَ) يعنى: در مجالس روبروى يكديگرند، نه آنكه پشت به هم كنند.

بعضى هم گفته اند يعنى: با دوستى و محبّت نسبت بيكديگر، روى ميآورند، نه آنكه از روى كينه و دشمنى پشت بيكديگر كنند.

(كَذلِكَ) يعنى: اين چنين است حالت اهل بهشت.

(وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ) اخفش گفته است: منظور از آن همان ازدواج معروف است كه گفته ميشود: «زوّجته بامرأة» يعنى: زنى براى او به زوجيّت گرفتم.

ولى ديگرى ميگويد: در بهشت ازدواج باين معنى نيست، بلكه به اين معنى كه آنان را با حور العين قرين و همنشين ساختيم.

(يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ) يعنى: هر نوع ميوه اى كه بخواهند بى آنكه ترس از بين رفتن يا تمام شدن يا مضرّ بودن آن را داشته باشند از آن درخواست ميكنند.

بعضى هم گفته اند: يعنى در حالى كه از هر نوع گزندى مانند ترش كردن، يا بيمار شدن، و درد كشيدن در امان هستند.

(لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ) اينجا مرگ را به غذايى تشبيه كرده است كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 326

چشيده ميشود و در ذائقه انسان بد طعم جلوه ميكند، و سپس نفى كرده است كه اين معنى در بهشت باشد.

و اينكه تنها به متّقين اين بشارت را داده است كه در آخرت مرگ را نخواهند چشيد با اينكه منحصر بآنان نيست و تمام مردم در آخرت، مرگ نخواهند داشت؟

علّتش آنست

كه اين خبر بصورت مژده اى است براى متّقين كه يك زندگى سعادتمندانه اى در بهشت خواهند داشت.

ولى آنها كه از نظر شكنجه در حالتى بدتر از مرگ بسر ميبرند، چنين صفتى بر آنان اطلاق نخواهد شد زيرا آنان هر لحظه با آن عذابهايى كه ميكشند در حال چشيدن طعم ناگوار مرگ هستند.

(إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى ) بعضى گفته اند يعنى: بعد از مرگ اوّل، ديگر مرگى نخواهند ديد.

بعضى گفته اند يعنى: لكن مرگ اوّل را كه چشيده اند.

بعضى هم گفته اند: يعنى: بجز مرگ اوّل مرگى نخواهند داشت و ما نظر خودمان را در اين باره گفتيم.

(وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ) يعنى: عذاب جهنّم را از آنان دور ساخته است.

معتزليان كه فرقه اى از اهل سنّت هستند با اين آيه استدلال ميكنند بر اينكه فاسق ملّى هيچگاه از آتش بيرون نخواهند آمد، زيرا اگر آنان هم جايز باشد كه از آتش در آيند پس آنان نيز مانند متّقين از آتش جهنّم، دور شده اند.

جواب اين اشكال آنست كه ممكن است اين آيه مخصوص كسانى باشد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 327

كه اصلا استحقاق وارد شدن به جهنّم را ندارند، و اصلا وارد جهنّم نميشوند «1» يا اينكه آيه مخصوص آنها است كه استحقاق جهنّم را داشته اند ولى از باب تفضّل عفو شده اند، و اصلا داخل جهنّم نشده اند، و نيز جايز است كه بگوئيم منظور از «وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ» يعنى: آنان را از اينكه هميشه در جهنّم بمانند حفظ كرده است، يا منظور آن باشد از اينكه آنان را بسبك كفّار عذاب كند حفظ نموده است.

(فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ) يعنى: خداوند اين نعمتها را از راه تفضّل و زياده

بخشى بآنان عطا فرموده است، زيرا خداوند آنان را آفريده، و بر آنان نعمت فرموده، و عقل را بر آنان مسلّط ساخته، و آنان را مكلّف ساخته است و براى آنان آياتى كه دلالت بر وحدانيتش و نيكى عبادتها دارد بيان فرموده است و بدينوسيله استحقاق نعمتهاى عظيم يافته اند، زيرا سبب استحقاق نعمتها عبارتست از تكليف و اطاعت و اين نعمت بخششى از طرف پروردگار فضل است.

(ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) يعنى: اين معنى دست يافتن بخواسته بزرگى است.

(فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ) يعنى: قرآن را بر زبانت آسان نموديم، بنا

__________________________________________________

(1) بنظر مترجم جواب اين اشكال آنست كه اثبات شى ء نفى ما عدا نميكند «وقيهم عذاب الحميم» يعنى خداوند متّقين را از عذاب جهنّم حفظ مى كند منافات ندارد كه بعضى گناهكاران هم پس از مدّتى از عذاب آتش نجات يابند، و نيز طبق صريح آيه شريفه (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها) همگى وارد جهنم خواهند شد و سپس كسانى نجات خواهند يافت (ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ...) بنا بر اين جواب مرحوم طبرسى خالى از اشكال نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 328

بر اين هاء در «يَسَّرْناهُ» كنايه از چيزى است كه ياد نشده است، يعنى خواندن قرآن را بر زبانت آسان ساختيم.

بعضى گفته اند يعنى: قرآن را عربى قرار داديم، تا بر تو و بر قومت فهميدنش آسان باشد.

(لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ) يعنى: تا آنان بامر و نهى و وعده و وعيدى كه در آنست توجّه كرده، در آن تفكّر نمايند.

(فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ) يعنى: اگر رويگردان شدند، و نپذيرفتند در انتظار آنچه كه بتو وعده داده ايم باش، و آنان هم در انتظار هستند، زيرا

آنان در حكم منتظر ميباشند، چون نيكوكار در انتظار عاقبت كارهاى نيك خود و بدكار در انتظار عاقبت كارهاى زشت خويشتن است.

و بعضى گفته اند يعنى: منتظر باش كه عذاب الهى بر آنان وارد شود زيرا آنان منتظرند كه مصيبتهايى بر تو وارد شود.

و بعضى گفته اند: منتظر باش كه بر آنان پيروز گردى، كه آنان به خيال باطل خود در انتظار پيروز گشتن بر تو هستند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 329

سوره جاثيه... ص : 329

اشاره

اين سوره بنام «سوره شريعت» نيز موسوم است، زيرا در آن، آمده است: «ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ» «1».

و اين سوره در مكّه نازل شده است، قتاده گفته است بجز يك آيه از اين سوره كه در مدينه نازل شده است، و اين آيه عبارتست از: «قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا...» «2».

تعداد آيات:... ص : 329

در نظر كوفيان تعداد آيات اين سوره سى و هفت، و از نظر ديگران سى و شش آيه ميباشد.

اختلاف آيات:... ص : 329

مورد اختلاف آيه حم است كه از نظر كوفيان يك آيه بحساب آمده است.

__________________________________________________

(1) جاثيه 45 آيه 18.

(2) جاثيه 45 آيه 14.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 330

فضيلت سوره:... ص : 330

ابى بن كعب از حضرت رسول (ص) نقل ميكند كه فرمودند: «هر كس سوره حم جاثيه را بخواند خداوند در روز حساب قيامت عورت او را خواهد پوشانيد و ترس او را فرو مى نشاند».

و نيز ابو بصير از حضرت صادق (ع) روايت ميكند كه فرمودند: «هر كس سوره جاثيه را بخواند پاداشش آنست كه اصلا آتش جهنّم را نبيند، و ناله و غرّش جهنّم را نخواهد شنيد، و با محمّد (ص) است».

ارتباط سوره بما قبل:... ص : 330

پس از آنكه خداوند سوره دخان را با ياد قرآن بپايان برد اين سوره را نيز با ياد قرآن شروع كرده فرمود:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 331

سوره جاثيه- آيات 1- 5

[سوره الجاثية (45): آيات 1 تا 5]... ص : 331

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ (3) وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (4)

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (5)

ترجمه آيات:... ص : 331

بنام خداى رحمان و رحيم 1- حم.

2- اين قرآن از جانب پروردگار پيروز و دانا فرود آمده است.

3- در آسمانها و زمين براى مؤمنين نشانه هايى وجود دارد.

4- و در آفرينش شما و آنچه كه از جنبندگان گسترش ميابد نشانهايى براى باور كنندگان وجود دارد.

5- و نيز در رفت و آمد شب و روز و بارانى كه خداوند از آسمان ميفرستد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 332

و بوسيله آن زمين را پس از آنكه مرده است زنده ميسازد، و در گردش بادها نشانه هايى است براى مردم دانا.

(پنج آيه)

قرائت آيات:... ص : 332

حمزه و كسايى و يعقوب كلمه «آيات» را در هر دو مورد بنصب خوانده اند و بقيّه اين كلمه را در هر دو مورد برفع قرائت نموده اند.

دليل قرائت:... ص : 332

ابو على گويد: «و فى خلقكم و ما يبث من دابة آيات» در كلمه آيات بدو وجه رفع جايز است.

1- آنكه «و فى خلقكم» عطف شده است بر محلّ انّ و آنچه در آن عمل نموده است، زيرا كه انّ بنا بر ابتدائيت مرفوع است، بنا بر اين ممكن است مرفوع باشد بنا بر آنكه عطف بر محلّ انّ شده باشد.

2- و نيز ممكن است «و فى خلقكم» جمله مستأنفه باشد، و رويهم رفته اين جمله عطف بر جمله ديگرى شده باشد، بنا بر اين آيات به وسيله ظرف مرفوع است، و اينست دليل كسى كه آيات را در هر دو مورد مرفوع ميخواند ابو الحسن گويد: (من دابة آيات برفع قرائت عامّه است، و اين قرائت بهتر است، و ما نيز برفع ميخوانيم، زيرا آيات دوّم كلام ديگرى است، مثل انّ فى الدّار زيد او فى البيت عمر و زيرا تو تمام كلام را بر كلام قبلى، عطف كرده اى، و نيز گفته است كه آيات بنصب نيز قرائت شده است و اين قرائت نيز موافق قواعد عربيّت است).

امّا «و اختلاف الليل و النهار... آيات» اگر كلام را بظاهرش رها

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 333

كنى عطف شده است بدو عامل، يكى از آن دو عامل حرف جرّى است كه در «و فى خلقكم، و ما يبث من دابة» وجود دارد، و عامل ديگر «انّ» است اگر آيات را منصوب بخوانيم، و اگر آيات را

مرفوع بخوانيم عاملى كه بر آن عطف شده است يا ابتدائيت است يا ظرف.

و دليل كسى كه آيات را بنصب خوانده آنست كه آيات را عطف بر محلّ انّ ننموده است، همانگونه كه در رفع آيات در هر دو موضوع آن را بر محلّ انّ عطف ميكنند، يا آنكه آن را از ما قبل بريده استيناف ميگيرند، بلكه بنا بر نصب آيات آن را بر لفظ انّ عطف كرده اند نه بر محلّش، و لذا كلمه آيات در هر دو موضع منصوب است بنا بر آنكه انّ در آيه «ان فى السماوات و الارض لآيات للمؤمنين» منصوب ميباشد.

اگر اشكال شود لازمه اين قرائت است كه در «و اختلاف اليل و النهار آيات» معمولى را بر دو عامل عطف كنيد، و سيبويه و بيشتر نحويّين اين عمل را جايز نميدانند.

گفته خواهد شد: جايز است در «و اختلاف الليل» فى تقدير گرفته شود هر چند كه در لفظ محذوف است، و علّت اين تقدير آنست كه قبلا در «ان فى السماوات» و در «فى خلقكم» لفظ فى ذكر شده است، چون در جملات قبلى حرف جرّ مذكور است، اينجا هم مذكور فرض شده است، هر چند كه محذوف ميباشد، همانگونه كه سيبويه در شعر شاعر مقدّر گرفته است:

«ا كلّ امرء تحسبين امرءا و نار تأجّج باللّيل نارا؟»

يعنى: آيا هر كسى را كسى ميدانى، و هر آتشى را كه شب بر افروخت آتش؟».

كه در جمله «و نار تأجج» كلمه كلّ در حكم مذكور است، و چون قبلا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 334

ذكر شده است اينجا از ذكر مجدّد آن بى نياز شده ايم.

و از

جمله مطالبى كه قرائت فوق را تأكيد ميكند آنست كه از «ابىّ» نقل شده است كه او كلمه آيات را در هر سه موضع «لآيات» با حرف لام خوانده است، زيرا دخول لامها دلالت دارد بر اينكه جمله عطف بر انّ است و هر گاه جمله عطف بر انّ باشد نصب «آيات» نيكو است، و در هر يك از اين موارد مثل آن است كه لفظ انّ در آن ذكر شده است، زيرا حرف «لام» بر اين معنى دلالت ميكند، چون اين لام تنها بر خبر انّ يا بر اسمش وارد ميشود، و از مواردى كه ميتوان آن را طبق آنچه كه گفتيم تأويل نمود گفتار فرزدق است كه در اين شعر آمده است:

«و باشر راعيها الصّلا بلبانه و كفّيه حرّ النّار ما يتحرّف»

كه در اين شعر اگر جمله «و كفيّه...» حمل بر ظاهر شود عطف شده است بر دو عامل كه روى فعل عمل كرده اند، و باء اگر فرض شود كه در لفظ آمده است «و بكفيّه» چون قبلا در «بلبانه» ذكر شده است، در حكم حرف جرّى است كه در لفظ ثابت است، و هر گاه چنين باشد عطف بر عامل واحد خواهد بود كه آن فعل است نه حرف جرّ، و نيز اين شعر هم همين طور است.

«اوصيت من برّه قلبا حرّا بالكلب خيرا و الحماة شرّا»

كه اينجا هم اگر حرف جرّ را در حكم مذكور بگيريم بدلالت حرف جرّ متقدم عطف بر دو عامل نخواهد شد، همانگونه كه «وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ» عطف بر دو عامل نبود.

و گاهى ممكن است آيه «و اختلاف الليل و

النهار» از عطف بر دو عامل بيرون رود امّا از راه ديگر، بدين طريق كه و اختلاف الليل و النهار عطف باشد بر «فى» كه قبلا گذشته است، و آيات را تكرار آيات گذشته بگيرى و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 335

علّت تكرار آن فاصله شدن و طولانى بودن جمله باشد، همانگونه بعضى از اساتيد ما در آيه ديگر «أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ» «1» گفته اند كه انّ دوّم همان انّ اوّل است كه تكرار شده است.

و مثل «ما جاء» در آيه «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ» كه اين ما جاء تكرار شده «ما جاء» در آيه «وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» «2» است كه به علّت تأخير و فاصله تكرار شده است. و اين سبك در كلام عرب بسيار رواج است.

معنى آيات:... ص : 335

(حم) آنچه كه در اين باره گفته شده است بيان كرديم، و بهترين قول اين بود كه اين جمله اسم است براى اين سوره، علىّ بن عيسى گويد:

علّت اينكه اين سوره را «حم» نام گذارى كرده اند آنست كه خداوند ميخواهد بفرمايد: اين قرآن كه سراسر اعجاز است، همه اش از حروف معجم «ح- م- و...» تركيب يافته است.

زيرا سوره را بدان جهت باين اسم ناميده اند كه بر سوره و اوصافش دلالت كند، و از جمله اوصاف سوره معجزه بودن آن است، و اين سوره تفصيل داده شده، و هر سوره اى از سوره ديگر مشخّص گرديده است، و اين سوره هدايت و نور است، مثل آنكه گفته شده است «حم» اسم اين سوره است كه بر آن دلالت خواهد

نمود.

(تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ) خداوند در چند سوره قرآن نازل كردن قرآن را بخود نسبت داده است، تا در اوّل اين سوره ها عظمت شأن، و جلالت قدر خود را با اضافه نمودن تنزيل قرآن بخويشتن بيان نمايد، و اين عمل تكرار يك چيز نيست، همانگونه كه مى بينيم شخص دعا كننده ميگويد:

__________________________________________________

(1) سوره توبه 9 آيه 63

(2) سوره بقره 2 آيه 89.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 336

«اللّهم اغفر لى، اللّهم ارحمنى، اللّهم عافنى، اللّهم وسّع على فى رزقى» و پشت سر هم جملاتى ميآورد كه از آن فهميده ميشود در هر جمله اى ميخواهد ضمن دعا پروردگار را بعظمت ياد كند، و جمله «مِنَ اللَّهِ» ميرساند كه ابتداء اين نعمتها از طرف خداوند است.

(الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ) يعنى خداى نيرومندى كه مغلوب نشده عالم است و كارهايش طبق حكمت است.

(إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ) در آسمانها و زمين نشانه هايى است براى آن دسته از مردمى كه بخدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، زيرا اينان از نشانه ها و آيات الهى كه دلالت دارد بر اينكه زمين و آسمان مدبّر و سازنده اى قادر و عالم دارد، بهره مند ميشوند.

(وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ) يعنى در آفرينش شما با آن همه صنايع بديع و شگفتيها كه در خلقت شما بكار رفته است، و حالاتى كه از ابتداى آفرينشتان از شكم مادرانتان تا پايان اجلتان بر شما پى در پى عارض ميشود و در آفرينش حيواناتى كه با انواع گوناگون و منافع و مقاصد مطلوب از آنان، در روى زمين پراكنده شده است، همه و همه نشانه هاى

است روشن و آشكار بر وجود صانعى قادر و توانا و حكيم.

(لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ) يعنى اينها همه آيات و نشانه هايى است براى آنكه در جستجوى علم اليقين هستند، و ميخواهند بوسيله تدبّر و تفكّر بوجود خدا علمى توأم با يقين پيدا كنند.

(وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ) يعنى: در رفت و آمد روز و شب كه هميشه يك نواخت ميروند و باز ميآيند نشانه هايى است براى افراد با ايمان.

و بعضى گفته اند يعنى: در اختلاف حال روز و شب از كوتاهى و بلندى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 337

نشانه هايى است.

و بعضى گفته اند يعنى: اختلاف شب و روز از نظر آنكه يكى روشن و ديگرى تاريك است.

(وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ) و منظور از اين رزق آسمانى باران است كه بوسيله آن گياهان ميرويد كه روزى بندگان است و علّت اينكه خداوند باران را رزق ناميده است آنست كه باران سبب روزى است «1».

(فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها) يعنى: بوسيله اين باران زمين را پس از آنكه خشك و مرده بود زنده كرد.

(وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ) حسن گويد: يعنى: در گرداندن بادها كه گاهى از جنوب ميوزد، گاهى از شمال، گاهى صبا و گاهى دبور است.

و قتاده گويد: يعنى: گاهى بادها باد رحمت اند گاهى باد عذاب (آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) دانايان اين دليلها را درك ميكنند، و در آن تدبّر نموده، ميدانند كه اين اشياء داراى مدبّرى حكيم هستند كه قادر و عالم و زنده و بى نياز و قديم بوده، چيزى شباهت باو ندارد.

__________________________________________________

(1) و اين را تسميه سبب باسم مسبّب نامند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،

ج 22، ص: 338

سوره جاثيه- آيات 6- 10

[سوره الجاثية (45): آيات 6 تا 10]... ص : 338

اشاره

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ (6) وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (7) يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (8) وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (9) مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (10)

ترجمه آيات:... ص : 338

6- اينست آيات الهى كه آنها را براى تو بحقّ ميخوانيم پس از سخن خدا و آيات او بچه گفتارى ايمان خواهيد آورد.

7- واى بر هر دروغپرداز گناهكارى.

8- آن كس كه آيات الهى را كه بر او خوانده ميشود ميشنود، و آن گاه بر انكار آن اصرار ميورزد گويا كه اصلا اين آيات الهى را نشنيده است، چنين فردى را بعذابى دردناك بشارت ده.

9- كسى كه هر گاه چيزى از آيات ما را فهميد آن را به سخره گيرد، براى اينگونه افراد عذابى دردناك و خوار كننده در پيش است.

10- جهنّمى پشت سر دارند، و ثروتى كه بدست آورده اند بدرد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 339

آنان نميخورد، و نيز آنها كه بغير از خدا سرپرست گرفته اند بدردشان نميخورد و عذابى سخت در انتظار آنان است.

(پنج آيه است)

قرائت آيات:... ص : 339

اهل كوفه بغير از حفص و اعشى و ابن عامر و يعقوب «تؤمنون» با تاء خوانده اند، و بقيّه «يؤمنون» يا ياء خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 339

ابو على گويد: دليل كسى كه «يؤمنون» با ياء خوانده است آنست كه قبل از آن فعل غايب وجود داشته است كه عبارت باشد از: «لقوم يؤمنون» و هر كس «تؤمنون» با تاء بخواند تقديرش آنست كه «قل لهم فبأى حديث بعد ذلك تؤمنون».

معنى آيات:... ص : 339

پس از آنكه خداوند از دليلها ياد كرد بدنبال آن وعده هاى عذاب را براى آنها كه از آيات الهى رويگردان ميشوند و در آن فكر نميكنند بيان نموده فرمود:

(تِلْكَ آياتُ اللَّهِ) يعنى: آنچه از ادلّه كه خداوند براى بندگان مكلّفش آورده است بيان نموديم.

(نَتْلُوها عَلَيْكَ) يعنى: اى محمّد! اين آيات را براى تو ميخوانيم تا تو نيز آن را براى ايشان بخوانى.

(بِالْحَقِّ) يعنى اين آيات را بحقّ برايت ميخوانيم نه به باطل.

تلاوت عبارتست از آوردن دوّم پشت سر اوّل بهنگام قرائت و آن حقّى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 340

كه با آن آيات را ميخوانند عبارتست از مدلول آن آيات با انواع و اقسام آن.

(فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ؟ يعنى: اين كافران اگر آنچه را كه بر تو خوانده ايم تصديق نكنند، پس از گفتار الهى كه قرآن و آيات آن ميباشد چه سخنى را تصديق خواهند نمود؟ و از چه كلامى بهره خواهند برد؟

و اين آيه اشاره باين دارد كه دشمن چاره اى ندارد، و فرق بين حديثى كه قرآن است و بين آيات آنست كه حديث عبارتست از داستانهايى كه حقّ را از باطل جدا ميسازد، و آيات عبارتند از دليلهايى كه بين صحيح و فاسد فاصله ميدهند.

(وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ) افّاك بر وزن فعّال است از افك كه عبارتست

از كذب و دروغ، افّاك بكسى گويند كه بسيار دروغ ميگويد يا آنكه دروغ بزرگى ميگويد، هر چند كه اين دروغ ضمن يك خبر باشد مانند دروغ «مسيلمه كذّاب» كه در ادّعاى نبوّت دروغ گفت.

و اثيم صاحب اثم را گويند كه فرد گناهكار باشد كه با گناهش استحقاق عقاب پيدا كند.

و ويل كلمه وعيد است كه بكفّار گفته ميشود، و بعضى گفته اند، ويل عبارتست از وادى جوشانى از صديد «چرك و خون» جهنّميان.

آن گاه خداوند أَفَّاكٍ أَثِيمٍ را چنين توصيف ميفرمايد:

(يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ) يعنى: قرآن را كه در آن دليلها وجود دارد برايش ميخوانند و آن را ميشنود.

(ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً) يعنى: بر سر باطل و كفر خود ايستادگى ميكند، و حاضر نيست در برابر حقّ سر تعظيم فرود آورد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 341

(كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها) آن چنان كه گويى اصلا حق را نشنيده است و حق را نپذيرفته، براى آن اهمّيتى نمى بيند.

(فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ) يعنى آنان را بعذابى دردناك بشارت ده.

(وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً) يعنى: هر گاه اين افّاك اثيم از دليلها و حجّتهاى ما چيزى را فرا گرفت آن را مسخره ميكند تا بمردم عامى چنان بنمايد كه اينها حقيقتى ندارند، همانگونه كه ابو جهل بهنگام شنيدن آيه «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِيمِ» انجام داده يا همانگونه كه نضر بن حارث احاديث ايرانيان را در برابر قرآن مياورد.

(أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ) يعنى اينان گرفتار عذابى خوار كننده، و دردناك دارند.

(مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ) يعنى پشت سر عزّت دنيا و مال و عزّتشان جهنّمى در پيش دارند، باين

معنى كه جهنّمى در پيش و جلوى روى خود دارند مانند اين آيه: «كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ» «1» و وراء اسمى كه هم بر پشت سر و هم بر پيش رو هر دو اطلاق ميشود، بنا بر اين هر چيز كه از تو پنهان است بآن چيز «وراء» گويند، چه آنكه پشت سر و گذشته باشد، و چه آنكه آينده و پيش رو باشد.

(وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً) يعنى آنچه را كه از مال و اولاد بدست آورده اند آنان را از عذاب الهى باز نميدارد.

(وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ) و نيز آنهايى كه بغير از خدا سر پرست خود گرفته اند تا در پيشگاه خدا از آنان شفاعت كنند بدادشان نخواهند

__________________________________________________

(1) سوره كهف 18 آيه 79. و مانند «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ» در سوره- ابراهيم 14 آيه 16.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 342

رسيد.

(وَ لَهُمْ) يعنى با اين وصف (عَذابٌ عَظِيمٌ) عذابى بزرگ در پيش دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 343

سوره جاثيه- آيات 11- 15

[سوره الجاثية (45): آيات 11 تا 15]... ص : 343

اشاره

هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ (11) اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12) وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (13) قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (14) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (15)

ترجمه آيات:... ص : 343

11- اين قرآن هدايت است، و كسانى كه بآيات پروردگارشان كافر شده اند عذابى دردناك در پيش دارند.

12- خدايى كه براى شما دريا را مسخّر ساخت تا بفرمان او كشتى را در آن جارى سازيد، و تا از فضل او بهره بردارى كرده سپاس او را بجاى آوريد 13- و آنچه در آسمانها و زمين است همگى از جانب خدا براى شما مسخّر شده است، و در اينها براى مردم متفكّر نشانه هايى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 344

14- بايمان آوردگان بگو آنان را كه اميدى به روزهاى خدا ندارند عفو كنند، تا خداوند، مردمى را در برابر عملشان مجازات نمايد.

15- هر كس عمل نيك انجام دهد براى خود انجام داده است، و هر كس كار زشت كند بزيان خويش نموده است، و سپس بسوى پروردگار خود بازگشت داده ميشود.

(پنج آيه است)

قرائت آيات:... ص : 344

من رجز اليم- ابن كثير و حفص «من رجز اليم» برفع اليم خواندند امّا بقيّه «اليم» بجرّ خوانده اند.

ليجزى- ابو جعفر «ليجز» بضمّ ياء و فتح زاء خوانده، و ابن عامر و حمزه و كسايى و خلف «لنجزى» با نون و كسر زاء و نصب آن خوانده اند و بقيّه «ليجزى» بفتح ياء و كسر زاء خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 344

ابو على گويد: «رجز» عذاب است هر كس آن را جرّد دهد تقدير چنين است: «عذابهم من عذاب اليم» يعنى: «عذاب آنان از نوع عذاب اليم است» و هر كس رجز را رفع دهد باين معنى خواهد بود «عذاب اليم، من عذاب» يعنى: «عذابى دردناك از عذابى» و در اين باره دو قول است:

1- اينكه صفت گاهى بخاطر تأكيد ميآيد، همانگونه كه حال نيز به همين طريق گاهى براى تأكيد ميآيد. مثل «نَفْخَةٌ واحِدَةٌ» «1» و «مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى » «2» و گفته عرب كه ميگويد: «امس الدّابر» شاعر گفته است:

__________________________________________________

(1) سوره الحاقة 69 آيه 13

(2) سوره النّجم 53- آيه 20 [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 345

«و ابى الّذي ترك الملوك و جمعهم بفعال هامدة كامس الدّابر»

2- قول دوّم آنكه رجز بمعنى رجس و نجاست است، بنا بر آنكه به لحاظ مقاربت و معنى نجاست كه در آن وجود دارد بدل از آن باشد، مثل اين آيه: «وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ» «1» مثل اينكه اين طور است «لهم عذاب من تجرّع رجس او شرب رجس» يعنى اينان عذابى دارند كه عبارتست از جرعه جرعه نوشيدن نجاست، بنا بر اين من براى تبيين عذاب است كه اين عذاب

از چه نوع ميباشد؟

و هر كس «ليجزى» با ياء خوانده است دليلش آنست كه قبلا در «لا يرجون ايام اللَّه» نام اللَّه ياد شده است، و اللَّه بقرينه ما سبق فاعل يجزى خواهد بود.

و هر كس «لنجزى» با نون خوانده است، نون در اينجا بمعنى ياء است، هر چند كه يا از نظر لفظ بيشتر قابل تطبيق است.

و هر كس «ليجزى قوما» خوانده است، ابو عمرو گويد: اين قرائت نيكو و روشن است، و ميگويد كسايى گفته است: معنايش چنين است: «ليجزى الجزاء قوما».

«الجامع البصير» گويد: معنايى اينست «ليجزى الخير قوما» و خير بدلالتى كه كلام بر او دارد تقدير گرفته شده است، و تقدير اينطور نيست:

«ليجزى الجزاء قوما» زيرا مصدر نميتواند بجاى فاعل بنشيند با اينكه مفعول صحيحى داشته باشيم، بنا بر اين «خير» تقدير گرفته ميشود، همانگونه كه:

«الشّمس» در آيه «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» «2» تقدير گرفته شده است زيرا

__________________________________________________

(1) سوره ابراهيم 14 آيه 17

(2) سوره ص 38 آيه 32.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 346

«إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ» دلالت دارد بر اينكه فاعل توارى، شمس است.

معنى آيات:... ص : 346

(هذا هُدىً) سپس خداوند ميفرمايد: اين قرآن كه برايت ميخوانيم و اين گفتار كه برايت بيان ميكنيم هدايت كننده و دليل روشنى است كه در امور دين و دنيا ميان حقّ و باطل فرق ميگذارد.

(وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ) آنان كه منكر آيات پروردگار خود شدند.

(لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ) معناى اين قسمت گذشت «1».

آن گاه خداوند بندگان خود را بنحوه دلالت بر توحيدش آگاه ساخته ميفرمايد:

(اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ

بِأَمْرِهِ) خداوندى كه براى شما دريا را طورى مسخّر ساخت تا بفرمان كشتيها بجريان افتد.

(وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ) يعنى: تا در سفرهاى دريايى خود با سوار شدن بر كشتى در جستجوى سودهاى بازرگانى باشيد.

(وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) و تا اين نعمت را براى او سپاسگزارى كنيد.

(وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ) يعنى: اى بندگان خداوند آنچه را كه در آسمانها است از خورشيد و ماه و ستارگان و باران و برف و يخ و آنچه در زمين است از چهار پايان و درختان و گياهان و ميوه ها و جويبارها براى شما مسخّر ساخته است. و معنى تسخير اينها براى ما آنست كه خداوند، اين موجودات را همگى براى ما آفريده است تا از آنها بهره بردارى نمائيم پس اينها از آن جهت كه مورد استفاده مايند در تسخير ما هستند و بهر شكلى كه

__________________________________________________

(1) در فصل قبلى قرائت آيات معنى اين قسمت گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 347

بخواهيم از آنها بهره بردارى ميكنيم.

(جَمِيعاً مِنْهُ) ابن عبّاس گويد: يعنى: تمام اينها رحمتى است از طرف پروردگار براى شما.

زجاج گويد: يعنى اينها همه زياده بخشى «تفضّل» و احسان پروردگار است.

و نيز از ابن عبّاس و عبد اللَّه بن عمرو جحدرى روايت شده است كه اين جمله را «جميعا منّة» با تنوين و نصب قرائت كرده اند، بنا بر اين از باب «تبسّمت وميض البرق» مثل گفته است «منّ عليهم منّة».

و از سلمه روايت شده است كه او هم «منّه» برفع قرائت كرده است بنا بر اين قرائت خبر مبتداى محذوف است يعنى: «ذلك منّه» يا «هو

منّه» يا به معنى «سخّر لكم ذلك منّه» ميباشد.

(إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ) يعنى در اينها نشانه ها و دليلهايى است.

(لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ) اين آيات براى تفكّر كنندگان است.

و سپس خداوند پيامبرش را مورد خطاب قرار داده ميفرمايد:

(قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا) از علىّ بن عيسى نقل شده است كه اين جمله جواب امر محذوف است كه كلام بر آن دلالت دارد، و تقديرش چنين است: «قل لهم اغفروا يغفروا» بعدا باين صورت در آمده و از فعل امر بى نياز شده است.

و از فرّاء نقل شده است تقدير اين جمله چنين است: «قل للّذين آمنوا اغفروا» و لكن آن را شبيه شرط جزاء دانسته است مثل «قُلْ لِعِبادِيَ- الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ» «1»

__________________________________________________

(1) سوره ابراهيم 14 آيه 31.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 348

بعضى هم گفته اند تقدير چنين است: «يا هؤلاء اغفروا يغفروا»- منادى حذف شده است، مانند «الا يا اسجدوا اللَّه» و مانند قول شاعر:

«الا يا اسلمى ذات الدّماليج و العقد».

(لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ) يعنى: هنگامى كه شما را مورد آزار قرار ميدهند از عذاب الهى نميترسند، و نيز اميدى به پاداش و ثواب خداوند ندارند كه دست از شما بدارند.

و قبلا ذيل آيه «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» تفسير ايّام اللَّه گذشت و يغفروا در اينجا باين معنى است كه مجازات اذيّت و آزارهايشان را بگذاريد تا خداوند آنان را بسزاى اعمالشان برساند.

(لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ) بيان اين جزاء در آيه بعد است كه ميفرمايد:

(مَنْ عَمِلَ صالِحاً) يعنى: كسى كه عبادتى و كار نيكى يا خيرى انجام دهد.

(فَلِنَفْسِهِ) نتيجه اش بخودش باز ميگردد.

(وَ

مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها) يعنى: وزر و وبال بديش بدوش خودش است.

(ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ) سپس در روز قيامت آنجا كه احدى مالك سود و زيان و امر و نهى نيست بسوى پروردگارتان باز ميگرديد، و هر كس را طبق عملش پاداش ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 349

سوره جاثيه- آيات 16- 20

[سوره الجاثية (45): آيات 16 تا 20]... ص : 349

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (16) وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (17) ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (18) إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ (19) هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (20)

ترجمه آيات:... ص : 349

16- ما به بنى اسرائيل كتاب و حكومت و نبوّت داديم، و چيزهايى خوب بآنان روزى نموديم، و آنان را بر جهانيان برترى داديم.

17- و بآنان بينايى از امر رسالت «حضرت محمّد» داديم و اختلاف ننمودند مگر پس از آنكه دانش براى ايشان آمد و از راه ستمگرى بين خود اختلاف نمودند، پروردگارت در روز قيامت پيرامون آنچه كه درباره اش، اختلاف نموده اند، قضاوت خواهد فرمود.

18- ترا بر شريعتى از امر رسالت گماشتيم از آن پيروى كن، و از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 350

خواسته هاى اين مردم نادان پيروى ننما.

19- آنان ترا از خدا هيچگاه بى نياز نخواهند نمود، و ستمگران برخى ياور ديگران هستند، و خداوند ياور پرهيزكاران است.

20- اينها بينش دهنده هايى است براى مردم، و هدايت، و رحمتى است براى مردم با ايمان.

(پنج آيه است)

معنى آيات:... ص : 350

پس از آنكه از نعمتها ياد شد و بيان شد كه اين امّت چگونه اين نعمتها را با كفران و طغيان پاسخ گفتند؟ بدنبال آن بيان ميكند كه بنى اسرائيل نيز در مقابل نعمتهاى الهى كفران نمودند، و ميفرمايد:

(وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ) يعنى به بنى اسرائيل، تورات داديم.

(وَ الْحُكْمَ) يعنى: علم دين، و بعضى گفته اند حكم عبارتست، از فيصله بين دو خصم، و بين حق و باطل.

(وَ النُّبُوَّةَ) يعنى: در ميان آنان نبوّت قرار داديم بطورى كه روايت شده است كه از بنى اسرائيل هزار پيامبر بود.

(وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ) يعنى: بآنان انواع نعمتها داديم.

(وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ) يعنى آنان را بر جهانيان عصر خود برترى بخشيديم، و بعضى گفته اند آنان را بر ديگر امتها بدين سبب برترى

داديم كه پيامبران بسيارى از آنان بوده است، گرچه امّت محمّد (ص) از نظر اطاعت كنندگان و داشتن علماى بيشترى بر آنان برترى دارند، همانگونه كه گفته ميشود: فلانى در علم نحو افضل است، و فلانى در علم فقه برترى دارد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 351

بنا بر اين امّت محمّد (ص) از نظر عظمت مقام پيامبرش نسبت بديگر پيامبران و بيشتر بودن نيكان برگزيده از اهل بيت و امّتش، خيرات آن بر ديگر امّتها برترى دارد، و برترى امّت محمّد (ص) بخاطر برترى محمد و آلش ميباشد.

(وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ) يعنى: دلائل و برهانهاى آشكارى در مورد رسالت حضرت محمّد (ص) براى آنان آورديم، و جريان او را بر ايشان روشن نموديم، و بعضى گفته اند: منظور از «امر» در اين آيه احكام تورات است.

(فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ) يعنى اختلاف ننمودند مگر پس از آنكه خداوند كتابهايى را بر پيامبرانشان نازل فرمود، و آنان را، از محتويات اين كتابها آگاه ساخت.

(بَغْياً بَيْنَهُمْ) يعنى بخاطر رياست طلبى، و زير بار حقّ نرفتن، و نيز گفته اند يعنى: بخاطر ستمگرى بر حضرت محمّد (ص) در انكار آنچه كه در كتابشان در مورد نبوّت و صفات حضرت محمّد (ص) آمده است.

(إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ) كه معنايش روشن است و در بخش ترجمه گذشت.

(ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ) يعنى اى محمّد! سپس تو را بر سر دين و برنامه و روشى مخصوص قرار داديم، يعنى: پس از موسى، و قومش براى تو روشى ويژه مقرّر داشتيم، و «شريعت» عبارتست

از جادّه اى كه هر كس در آن قدم گذارد او را بهدف ميرساند، همانگونه كه «شريعه» عبارت است از راهى بسوى آب.

بنا بر اين «شريعت» علامتى است كه بنشانه راه نصب شده است، كه عبارتست از امر و نهى كه انسان را به بهشت ميرساند، همانگونه كه «شريعه»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 352

انسان را به بهشت ميرساند.

(فَاتَّبِعْها) يعنى: طبق اين شريعت عمل كن.

(وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ) و از خواسته هاى كسانى كه از حق خبر ندارند و ميان حقّ و باطل فرق نميگذارند پيروى نكن، يعنى از اين اهل كتاب كه تورات را بخاطر پيروى از هواى نفس خود و حبّ رياست، و پيروى از عوام النّاس تغيير داده اند پيروى مكن، و نيز از مشركين كه در پرستش بتان از هواى نفس خود اطاعت كرده اند پيروى نكن.

(إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً) يعنى: اگر از هواى نفس اينان پيروى كنى، نميتوانند عذاب الهى را از تو دور كنند.

(وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ) يعنى: كفّار همگى در دشمنى با تو اتّفاق دارند و برخى از آنان در دشمنى با تو ياور ديگران هستند.

(وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ) يعنى خداوند يار و ياور تقوى پيشگان است بنا بر اين از اينكه كفّار پشتيبان يكديگر و در دشمنى با تو همكارى دارند اندوه بخود راه مده، زيرا خداوند سرانجام تو را بر آنان پيروز ساخته از شرّ آنان حفظت خواهد فرمود.

(هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ) يعنى: اين قرآنى كه بر تو نازل ساخته ايم معارف دينى است، و در آن موعظه ها و عبرتهايى است براى مردم كه

بوسيله آن امور دينى خود را با بصيرت درك ميكنند.

(وَ هُدىً) يعنى: و دليلهاى روشنى است.

(وَ رَحْمَةٌ) يعنى: نعمتى است از سوى خدا.

(لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ) و اين هدايت و رحمت ويژه آنها است كه بثواب، و عقاب الهى ايمان دارند، زيرا اينان هستند كه ميتوانند از هدايت و رحمت الهى بهره مند شوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 353

سوره جاثيه- آيات 21- 25

[سوره الجاثية (45): آيات 21 تا 25]... ص : 353

اشاره

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (21) وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (22) أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (23) وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (24) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (25)

ترجمه آيات:... ص : 354

21- آيا آنها كه مرتكب گناهان شده اند گمان ميكنند كه ايشان را مانند آنان كه ايمان آورده و اعمال شايسته انجام ميدهند قرار مى دهيم زندگى و مرگشان يكسان است؟ چه بد قضاوت ميكنند؟! 22- خداوند آسمانها و زمين را بحقّ آفريد، و بايد هر فردى مطابق كرده هايش مجازات بيند، در حالى كه بآنها ستم نخواهد شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 354

23- آيا ديده اى آن كس را كه هواى خود را خداى خود گرفته، و خداوند گمراهش ساخته است با علم و دانش، و بر گوش و دلش مهر زده، جلوى چشمش پرده كشيده است؟ چنين فردى را پس از خدا چه كسى هدايت خواهد كرد، چرا متذكّر نميشويد؟.

24- و گفتند: جز همين زندگى دنياى ما چيز ديگرى در كار نيست، مى ميريم و زنده ميشويم و كسى جز روزگار ما را نمى ميراند، و از اين جريان خبر ندارند،

تنها خيالبافى ميكنند.

25- و هر گاه آيات روشن ما را بر آنان ميخوانند، دليلى ندارند مگر آنكه ميگويند: اگر راست مى گوييد آيات ما را بياوريد.

(پنج آيه است)

قرائت آيات:... ص : 354

اهل كوفه غير از ابى بكر و روح و زيد «سواء» بنصب خوانده اند، ولى بقيّه آن را برفع خوانده اند.

اهل كوفه غير از عاصم «غشوة» بفتح غين بدون الف خوانده اند، و بقيّه غشاوة با الف خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 354

ابو على گويد: در آيه نصب سواء بنا بر آنكه بر ما قبلش جارى شود مثل «مررت برجل ضارب ابوه و بزيد خارجا اخوه» كار خوبى نيست، براى آنكه سواء نه اسم فاعل است و نه شباهت بآن دارد مانند حسن و شديد و نظير آن بلكه سواء مصدر است و لذا شايسته نيست كه بر ما قبلش جارى شود آن گونه كه اسم فاعل و صفت مشبّهه بر ما قبل جارى ميگردد، بدليل آنكه مصدر از نظر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 355

معنى و عمل با فاعل و صفه مشبّهه كه عمل فعل ميكنند فرق دارد.

و هر كس بگويد: «مررت برجل خير منه ابوه، و سرج خزّ صفته و برجل مأه ابله» جايز دانسته است كه سواء نيز بر ما قبلش جارى شود، همانگونه كه ضرب اوّل بر ما قبل جارى شده است، امّا نصب سواء سه وجه احتمال دارد:

1- آنكه محيا و ممات را بدل از ضمير منصوب در نجعلهم بگيريم كه تقدير ميشود «ان نجعل محياهم و مماتهم سواء» كه سواء نصب داده ميشود بنا بر اينكه مفعول دوّم نجعل باشد. و بنا بر اين قول نصب سواء نيكو است، براى اينكه اسم ظاهرى را رفع نداده است.

2- و نيز جايز است محياهم و مماتهم را دو ظرف زمان بگيريم و سواء را باز مفعول دوّم نجعل بگيريم.

3- و نيز جايز است كه

در اين دو ظرف يكى از دو چيز عمل كند، يكى سواء كه در آن معنى فعليت است كه بمعنى «يستوون فى المحيا و الممات» است، ديگرى ممكن است فعل را عامل در آنها بگيريم.

معلوم نيست كوفيين كه سواء را نصب داده اند آيا «ممات» را نيز بنصب خوانده اند يا نه؟ اگر ممات را نصب نداده باشند نصب در سواء بنا بر غير اين وجه است، و نصب بر غير اين وجه يا بنا بر حاليت است، يا بنا بر آنست كه سواء مفعول دوّم، نجعل است، و بهر كدام از اين دو وجه كه عمل كنى به سواء عمل فعل داده اى، و بوسيله آن اسم ظاهر را رفع داده اى.

اگر سواء را حال قرار دهى ممكن است آن را حال از ضمير در نجعلهم- بگيرى و مفعول دوّم نجعلهم را «كالذين آمنوا» بگيرى، هر گاه «كالذين آمنوا» را مفعول گرفتن ممكن است سواء بنا بر حاليت منصوب باشد، و آن را حال بگيريم براى ضميرى كه در «كالذين آمنوا» است چون بمعنى فعل است بنا بر اين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 356

ذو الحال ضمير مرفوع است در «كالذين آمنوا» و اين ضمير باز ميگردد به ضمير منصوب در نجعلهم، و نصب سواء بنا بر حاليت از اين دو وجه است.

و نيز جايز است «كالذين آمنوا» را مفعول دوّم نگيريم، بلكه مفعول دوّم را «سواء محياهم و مماتهم» بگيريم، و بنا بر اين تركيب جمله در محلّ نصب است كه مفعول دوّم براى نجعل باشد.

و نيز جايز است بنا بر قول كسى كه ميگويد: «مررت برجل مائة ابله» و به مائة عمل

فعل داده است سواء را بنا بر اين وجه نصب دهيم، و بوسيله آن محيا را رفع دهيم، همانطور كه جايز است بوسيله سواء محيا را رفع دهيم در صورتى كه جمله را در موضع حال بگيريم، و حال در جمله «سواء محياهم، و مماتهم» از جعل است، و نيز ميشود حال باشد از ضميرى كه در «كالذين آمنوا» است كه بمعنى فعل است.

و درباره ضميرى كه در «محياهم و مماتهم» وجود دارد دو قول گفته شده است:

1- آنكه اين ضمير به كفّار بر ميگردد نه به مؤمنين، بنا بر اين قول سواء مرفوع است بنا بر اينكه خبر باشد براى مبتداى مقدّم كه تقديرش اينست «محياهم و مماتهم سواء» يعنى: محياهم محيا سوء، و مماتهم مماة سوء، و بنا بر اين تركيب ديگر نصب سواء درست نيست، زيرا خبرى است مثبت به اينكه زندگى و مرگ آنان در بدى و دورى از رحمت خدا يكسان است.

2- ضمير در «محياهم و مماتهم» به مسلمان و كافر هر دو بر ميگردد- هنگامى كه چنين باشد جايز است سواء منصوب شود بنا بر آنكه مفعول دوّم نجعل باشد، البتّه بنا بقول كسى كه جايز دانسته است سواء در اسم ظاهر عمل كند زيرا شامل هر دو دسته مسلمان و كافر ميشود، و در وجه اوّل اينطور نيست زيرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 357

در اين صورت ضمير به كفّار بر ميگردد نه بمؤمنين، و اشتباه به مؤمنين نخواهد شد، و در اين وجه جايز نيست آن را نصب دهيم، و بغير از رفع اعراب ديگرى نخواهد داشت، و بنا بر وجه اوّل «كالذين

آمنوا و عملوا الصالحات» در موضع مفعول ثانى است، و «سواء محياهم» استيناف است، و در موضع حال از «كالذين آمنوا» نيست، زيرا شامل مؤمنان نميشود.

و بحث در «غشوه و غشاوه» در سوره بقره گذشت «1»

لغات آيات:... ص : 357

اجترحوا- اجتراع بمعنى بدست آوردن و تحصيل است، گفته ميشود «جرح و اجترح» بمعنى «كسب و اكتسب» است، و «فلان جارحة قومه» اى كاسبة قومه، و اصل آن از «جراح» است، زيرا گناه تأثيرى همانند جراحت دارد، و مانند اجتراح است اقتراف كه مشتق است از «قرف القرحة» يعنى: پس از خشك شدن زخم و پوست بر آوردن آن.

(السّيئات- سيّئه عبارتست از كارى زشت كه صاحبش با استحقاق مذمت نسبت بآن بد ميشود، و حسنه آنست كه صاحبش باستحقاق مدح نسبت به آن خوشحال ميشود.

على بن عيسى گويد: كار زشت آنست كه اگر كسى قادر بر آن باشد شايسته نباشد كه آن را انجام دهد، و كار نيكو كارى است كه هر كس توانايى آن را داشته باشد شايسته باشد كه آن كار را انجام دهد، و هر كارى كه انجام گيرد و هيچ جهتى از اين جهات در آن نباشد آن كار بيهوده و لغو است، كه نه آن را ميتوان بحكمت نسبت داد، و نه به سفاهت.

__________________________________________________

(1) رجوع شود بتفسير آيه 7 از سوره بقره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 358

معنى آيات:... ص : 358

سپس خداوند بعنوان سرزنش بكافران ميفرمايد:

(أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)

كه ام حسب بمعنى: «بل أحسب؟» است كه استفهام آن انكارى است، و بعضى گفته اند: اين جمله بر معنى مضمرى عطف شده است كه تقديرش اينست: «هذا القرآن بصائر للنّاس مؤدّيه الى الجنّة افعلوا ذلك، ام حسب الذّين اكتسبوا الشرك و المعاصى...» يعنى اين قرآن موجب بينش مردم است و آنان را به بهشت ميرساند، آيا اين را ميدانند

يا آنكه كسانى كه شريك براى خدا قرار داده اند و گناهانى ميكنند گمان دارند كه آنان را بجاى كسانى بگذاريم كه خدا و رسول را تصديق نموده، و گفتار خدا، و رسول را با اعمال خود تحقّق بخشيده اند؟.

(سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ)

يعنى زندگى و مرگ مسلمانان، و كافران يكسانست؟.

يعنى آيا گمان ميكنند كه زندگى و مرگ كافران همچون زندگى و مرگ مؤمنين است؟.

(ساءَ ما يَحْكُمُونَ)

يعنى: بد قضاوتى درباره خداوند نمودند، زيرا خداوند مؤمنين و كافران را يكسان نميداند، و از نظر عقل هم باور كردنى نيست، بلكه خداوند مؤمنين را در دنيا يارى ميدهد، و آنان را بر مشركين پيروز خواهد ساخت، و آنان را بر مسلمين مسلّط نخواهد ساخت و بهنگام مردن فرشتگان با مژده رحمت بر مؤمنين نازل ميشوند، و بر كافران وارد شده بر سر و صورت آنان ميزنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 359

و بعضى گفته اند منظور از اين زندگى، زندگى مؤمنان و كافران است بعد از قيامت، و منظور از مرگشان هنگامى است كه فرشتگان براى قبض روح آنان مى آيند.

از مجاهد نقل شده است منظور آنست كه زندگى مؤمنين بر اساس ايمان و اطاعت پروردگار است، مرگشان نيز بر اساس ايمان و اطاعت پروردگار است و زندگى مشركين بر اساس شرك و معصيت است، مرگشان نيز بر همين اساس است، بنا بر اين زندگى و مرگ اينان و آنان يكسان نخواهد بود.

و بعضى هم گفته اند ضمير در مماتهم و محياهم بكفّار بر ميگردد و معنايش آنست كه آنان در حال زندگى و مرگ يكسان هستند، زيرا كسى كه زنده است اگر اطاعت انجام

ندهد مانند آنست كه مرده باشد، سپس ميفرمايد:

(وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ) يعنى: خداوند آسمانها و و زمين را بيهوده نيافريده است، بلكه آنها را براى منفعت بندگانش آفريده است، تا آنان را مكلّف سازد و در معرض ثواب جزيل قرار دهد.

(وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ) يعنى: هر كس عبادت و اطاعتى انجام داده است ثواب خواهد ديد، و هر كس معصيتى كند مكافاتى بايد ببيند.

(أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟) از ابن عبّاس و قتاده و حسن نقل شده است: اى محمّد! آيا ديده اى كسى كه دين خود را خواسته اش قرار دهد، و چيزى را نخواهد مگر آنكه انجام دهد، زيرا ايمان بخدا ندارد و از او نميترسد، و لذا پيرو هواى نفس خود بوده، و تقوايى نيست كه مانع او شود.

از عكرمه و سعيد بن جبير روايت شده است كه معناى اين آيه اينست كه آيا ديده اى كسى را كه معبود خودش را بدلخواه خود تعيين كند؟! و معبود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 360

خود را از روى دليل و برهان نگيرد، هر گاه چيزى را شايسته پرستش ديد و آن را دوست داشت بپرستش آن ميپردازد، و بعضى از آنان سنگى را ميپرستند و هر گاه سنگ بهترى را مى ديد آن را بدور افكنده سنگ تازه را ميپرستد.

از على بن عيسى نقل شده است يعنى: آيا ديده اى كسى كه تسليم هواى نفس خود باشد آن گونه كه تسليم خدا و معبود خود است، و آنچه را كه هواى نفس از او بخواهد انجام ميدهد، و منظور آن نيست كه هواى نفس، خود

را بپرستد و معتقد باشد، كه هواى نفس شايسته پرستش است، زيرا كسى چنين اعتقادى نخواهد داشت.

آن گاه خداوند پيامبر خود را از اينكه اين افراد ايمان بياورند نااميد ساخته ميفرمايد:

(وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ) يعنى: خداوند او را خوار نموده، و براهى كه خود برگزيده است رهايش ساخته، و بسزاى كفر و سركشى و تدبّر نكردن از روى علم و آگاهى بر استحقاق اين گمراهى او را براه راست هدايت نفرموده است.

و بعضى گفته اند: «اضله» اينكه خداوند او را گمراه ساخته است يعنى او را طبق علمى كه نسبت باو دانسته است گمراه يافته، و معلومش بر طبق علمش ظاهر گشته است، همانگونه كه مى گويى: «احمدت فلانا اى وجدته حميدا» و مانند قول عمرو بن معديكرب.

«قاتلنا فما اجبناهم، و سألناهم فما انجلناهم، قاولناهم فما افحمناهم» كه بمعنى «ما وجدناهم كذلك» است «1».

و بعضى هم گفته اند آيه باين معنى است كه او از راه خدا گمراه شده است، همانگونه كه شاعر گفته است:

«هبونى امرءا منكم اضلّ بعيره له ذمّه انّ الذّمام كبير» __________________________________________________

(1) بمعنى:

(قاتلناهم فما وجدناهم جبانا ، سألناهم فما وجدناهم بخيلا)

است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 361

كه در اين شعر «اضلّ بعيره» بمعنى آنست كه شترش گم شده است.

(وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً) اين آيه را، در سوره بقره تفسير نموده ايم «1».

(فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ) يعنى: پس از هدايت الهى نسبت به او، باين معنى كه هر گاه كسى بوسيله هدايت الهى پس از ظهور و روشنى آن راه نيافت، ديگر اميدى بهدايت يافتنش نيست.

(أَ

فَلا تَذَكَّرُونَ) يعنى: آيا با اين موعظه ها پند نميگيريد؟ و اين توبيخ نشانه آنست كه آنان در پند گرفتن كوتاه مى آمده اند، يعنى: پند گيريد، و بيدار شويد تا نسبت بخداوند معرفت داشته باشيد.

و سپس خداوند بزرگ از وضع منكرين بر انگيختن پس از مرگ سخن به ميان آورده ميفرمايد:

(وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا) يعنى: غير از اين زندگى كه در دنيا داريم، زندگى ديگرى وجود ندارد، و پس از مردن زنده شدن و حساب و كتابى در بين نيست.

(نَمُوتُ وَ نَحْيا) و در معنى اين قسمت سه قول گفته شده است.

1- آنكه تقديرش «نحيا و نموت» است و مقدّم و مؤخر شده است.

2- يعنى: ما مى ميريم و فرزندانمان زنده مى مانند.

3- يعنى بعضى از ماها مى ميريم و بعضى زنده مى مانيم همانگونه كه در آيه ديگر ميفرمايد: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» يعنى: بايد بعضى از شما بعضى ديگر را بكشد.

(وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ) يعنى كسى جز گذشت زمان و رفت و آمد شب و

__________________________________________________

(1) رجوع شود بتفسير آيه 7 از سوره بقره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 362

روز و طول عمر ما را نمى كشد، و منظورشان از اين سخن انكار صانع است. (وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ) خداوند آنان را نادان ميداند، يعنى:

اينان كه مرگ خود را به روزگار نسبت ميدهند علّتش آنست كه نميدانند، و اگر ميدانستند آن كس كه آنان را مى ميراند خدا است، و خداوند است كه ميتواند دوباره آنان را زنده كند، هيچگاه مرگ خويشتن را به روزگار نسبت نميدادند (إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ) يعنى: اينان در آنچه كه ميگويند چيزى جز حدث و

گمان ندارند، در حالى كه جريان بر خلاف آنست، و در حديث از پيامبر خدا (ص) روايت شده است كه فرموده اند:

«به روزگار بد نگوئيد، زيرا روزگار همان خداوند است».

و تأويل اين حديث چنين است كه مردم دوران جاهليّت حوادث- مهمّ و بلاهاى وارده را هميشه بدهر و روزگار نسبت ميدادند، و ميگفتند روزگار چنين كرد، و بروزگار دشنام ميدادند، لذا حضرت رسول (ص) بآنان فرمود اين كارها را خدا انجام ميدهد به فاعل اين اعمال ناسزا نگوئيد.

و بعضى گفته اند يعنى: خداوند مدبّر و گرداننده روزگار است وجه اوّل بهتر است زيرا سخنان عرب پر است از اين قبيل نسبتها كه كارهاى خداوند را بدهر نسبت ميدهند، اصمعى گويد: عربى باديه نشين شخصى را مذمّت نموده گفت: اين شخص از روزگار گناهش بيشتر است.

و كثير گويد:

«و كنت كذى رجلين، رجل صحيحة و رجل رمى فيها الزّمان فشلّت»

كه در اين شعر كثير شكستن پاى خود را به روزگاران نسبت داده است و شاعر ديگر گويد:

«فاستأثر الدّهر الغداة بهم و الدّهر يرمينى و ما ارمى» «يا دهر قد اكثرت فجعتنا بسراتنا و وقرت فى العظم»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 363

كه در اين شعر نيز شاعر مصيبتهاى خود را بدهر نسبت داده است.

سپس خداوند ميفرمايد:

(وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ) يعنى: هر گاه برهانهاى ظاهر ما را برايشان بخوانى.

(ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) يعنى:

در برابر برهانهاى ما هيچ دليلى نداشتند مگر آنكه ميگفتند: اگر راست مى گوييد كه خداوند مردگان را دوباره زنده ميكند و آنان را در روز قيامت بر خواهد انگيخت

پس پدران ما را بياوريد و آنان را زنده كنيد تا بدانيم كه خدا ميتواند ما را زنده كند؟! و اينكه خداوند بآنان پاسخ مثبت نداد، علّتش آن بود، كه ميدانست اينان اين سخن را بمنظور هدايت يافتن نميگويند بلكه ميخواهند پيشنهادى بكنند كه بخيال خود طرف را عاجز سازند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 364

سوره جاثيه- آيات 26- 30

[سوره الجاثية (45): آيات 26 تا 30]... ص : 364

اشاره

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (26) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27) وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (30)

ترجمه آيات:... ص : 364

26- بگو: خداوند شما را زنده ميسازد و سپس شما را مى ميراند، و آن گاه در روز قيامت گردتان خواهد آورد، روزى كه در آن شكّى نيست، ولى بيشتر مردم نميدانند.

27- ملك آسمان ها و زمين از آن خدا است، و در آن روز كه ساعت قيامت بر پا شود، طرفداران باطل زيان بينند.

28- و خواهى ديد در آن روز هر ملّتى در حالى كه نيم خيز نشسته اند بسوى پرونده اعمالشان فراخوانده ميشوند، و هر كدام به مكافات عملتان-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 365

خواهيد رسيد.

29- اينست پرونده ما بحقّ براى شما سخن ميگويد، ما در دنيا اعمال شما را ثبت و ضبط مى نموديم.

30- امّا آنان كه ايمان آورده عمل نيكو انجام داده اند خداوند آنان را در رحمت خود داخل كرده، اينست آن رستگارى آشكار.

(پنج آيه است)

قرائت آيات:... ص : 365

يعقوب «كل امه تدعى الى كتابها» بفتح لام قرائت كرده است و بقيّه برفع خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 365

دليل نصب آنست كه بدل است از كلّ اوّل، و در دوّمى روشنى، و توضيحى است كه در اوّلى نيست، زيرا در دوّمى سبب نيم خيز شدن بيان شده است، و لذا جايز است كه دوّمى را بدل اوّلى بگيريم و «تدعى» در موضع نصب است بنا بر حاليت، يا بنا بر آنكه مفعول دوّم باشد بنا بر تفصيل معنى ترى.

معنى آيات:... ص : 365

سپس خداوند بزرگ در پاسخ سخن كفّار پيامبرش (ص) را مورد خطاب قرار داده ميفرمايد:

(قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ) يعنى: بگو اى محمّد خداوند در دنيا شما را زنده ميكند، زيرا غير از او كسى قدرت ندارد كسى را زنده كند، چون تنها خداوند است كه ذاتا قادر است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 366

(ثُمَّ يُمِيتُكُمْ) و سپس بهنگام پايان يافتن اجلهايتان شما را مى ميراند (ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ) و آن گاه شما را برانگيخته دوباره زنده ميكند و در روز قيامت جمع ميكند.

(لا رَيْبَ فِيهِ) روزى كه در آن شك نيست، زيرا دليل و برهان براى اثبات آن آمده است، و علّت اينكه استدلال شده است به زنده كردن در دنيا آنست كه هر كس يك وقت بتواند كسى را زنده كند، در هر وقت ديگر هم ميتواند، و هر كس از اين عمل وقتى با نبودن موانع عاجز باشد در هر وقت ديگر نيز عاجز خواهد بود.

(وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) ولى همه مردم چون در اين باره دقت نميكنند اين معنى را درك نميكنند.

(وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) خدا مالك آسمانها و زمين است و قدرت دارد كه مردگان را برانگيخته دوباره

زنده كند.

(وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ) طرفداران باطل كه از حق و حقيقت رويگردان هستند، و كارهاى باطل انجام ميدهند جانها، و زندگى خود را در دنيا از دست داده، روز قيامت زيانكارند، و جز عذاب دائمى حاصلى از عمر خود نخواهند داشت.

(وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً) ابن عبّاس گويد: يعنى: روز قيامت هر امّتى را خواهيد ديد كه تكيه بر رانهاى خود زده و نشسته اند.

و از مجاهد و ضحّاك و ابن زيد نقل شده است يعنى: بحالت نيم خيز آن گونه كه مدّعى در پيشگاه قاضى مى نشيند خواهند نشست.

بعضى گفته اند كه اينگونه نشستن مخصوص كفّار است.

و بعضى ديگر گفته اند كه اين حالت خصوصيتى ندارد، و كفّار و مؤمنين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 367

همگى با همين حال در انتظار حساب خواهند نشست.

(كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا) يعنى: هر امّتى فراخوانده خواهد شد بسوى پرونده اعمالش كه در دنيا براى او فراهم آمده است، بعضى هم گفته اند هر امّتى بسوى كتابى كه بر پيامبرشان نازل شده است فراخوانده ميشوند، تا از آنان جويا شوند كه با اين كتاب چگونه رفتار نموده اند؟

(الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) و به آنان گفته ميشود كه امروز به مكافات اعمالتان خواهيد رسيد.

(هذا كِتابُنا) يعنى: اين پرونده اى كه فرشتگان كاتب اعمال شما برايتان تهيّه ديده اند.

(يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ) يعنى اين كتاب و اين پرونده بحقّ بر زبان شما گواهى خواهد داد، يعنى: اين پرونده چنان توضيح داده است كه گويا زبان دارد، و با شما سخن ميگويد.

(إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) يعنى: ما در دنيا دستور ميداديم حافظان

اعمال شما تمامى كارهاى شما را بنويسند، و استنساخ يعنى: فرمان به نوشتن نسخه مثل استكتاب كه بمعنى فرمان به نوشتن كتاب است.

و بقول ابن عبّاس منظور از كتاب لوح محفوظ است كه آنچه از خير و شرّ در آن باشد بر آن گواهى خواهد داد «1» و بنا بر اين معنى نستنسخ- چنين خواهد شد كه حافظان اعمال از خازنان لوح محفوظ ميخواهند كه

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس صفحه 311 (هذا كِتابُنا) يعنى ديوان الحفظة كه منظور از آنان پرونده اعمالى است كه انسان در دنيا انجام داده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 368

نسخه اى از آنچه كه درباره بندگان پيش خود تدوين شده دارند به آنان بدهند.

(فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ) منظور از رحمت بهشت و پاداش اخروى است.

(ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ) يعنى: اينست آن رستگارى آشكار.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 369

سوره جاثيه- آيات 31- 37

[سوره الجاثية (45): آيات 31 تا 37]... ص : 369

اشاره

وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ (31) وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ (32) وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (33) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ (34) ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (35)

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ (36) وَ

لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (37)

ترجمه آيات:... ص : 369

31- اما آنان كه كافر شدند، آيا نشانه هاى من براى شما خوانده نميشد؟ امّا شما سركشى كرديد، و مردمى گنهكار بوديد.

32- و هر گاه گفته شود وعده خدا حقّ است، و در ساعت قيامت شكى نيست، ميگويند چه ميدانيم ساعت قيامت چيست؟ ما جز گمان چيزى نميدانيم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 370

و يقين نداريم.

33- و زشتى اعمالشان براى ايشان ظاهر گرديد و آنچه كه مسخره- اش ميكردند بر آنان قرار گرفت.

34- و گفته ميشود كه امروز شما را فراموش خواهيم نمود، همانگونه كه شما رسيدن بچنين روزى را فراموش كرده بوديد، و منزلتان جهنّم است و هيچ ياورى نخواهيد داشت.

35- بدان جهت كه آيات الهى را بباد مسخره گرفته ايد، و زندگى دنيا شما را فريب داده، امروز از جهنّم بيرون نخواهند شد، و از آنان هم عذر خواهى نميشود.

36- سپاس خداى را كه پروردگار آسمانها و پروردگار زمين، و پروردگار جهانيان است.

37- و در آسمانها و زمين عظمت ويژه او است، و او است پيروز و فرزانه

(هفت آيه است)

قرائت آيات:... ص : 370

حمزه بتنهايى «و السّاعة» بنصب خوانده است، ديگران به رفع خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 370

ابو على گويد: رفع دو وجه دارد:

1- اينكه «و السّاعة» از ما قبلش بريده شده است، و جمله اى بر جمله قبلى عطف شده است.

2- اينكه حمل شود بر محلّ انّ و عاملى كه در آن عمل نموده است و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 371

محلّ هر دو رفع است.

و امّا نصب «و السّاعه» حمل ميشود و بر لفظ انّ و محلّ لا ريب فيها رفع است بنا بر آنكه در موضع خبر انّ است، و گويى همان اسم انّ تكرار شده است مثل آنكه گفته شده است «و السّاعة حقّ» زيرا «لا ريب فيها» بمعنى حق است.

ابو الحسن گويد: رفع از نظر معنى بهتر است، و هر گاه بعد از خبر انّ اسمى معطوف پيدا شود رفع آن در كلام عرب بيشتر است، و مؤيّد اين تركيب است اين آيه: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» كه «و العاقبة» برفع خوانده شده است، بنا بر استيناف.

معنى آيات:... ص : 371

آن گاه خداوند بدنبال وعده هاى بهشت به وعده عذاب پرداخته ميفرمايد:

(وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ) يعنى: بآنان گفته ميشود آيا برهانها و دليلهاى ما را از كتاب ما بر شما نخوانده اند.

(فَاسْتَكْبَرْتُمْ) يعنى: از پذيرفتن آن تكبّر نموديد.

(وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ) مجرمين بمعنى كافرين است همانگونه كه در جاى ديگر از قرآن آمده است: «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ» «1» وفاء در «أَ فَلَمْ تَكُنْ» دلالت بر جواب محذوف امّا.

(وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ) يعنى: آنچه را كه خداوند وعده فرموده است بناچار خواهد شد.

(وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها) يعنى:

و شكى در رسيدن ساعت قيامت نيست

__________________________________________________

(1) سوره القلم 68 آيه 35.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 372

(قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ؟) يعنى: شما كفّار منكر قيامت شده گفتيد:

نميدانيم قيامت چيست؟

(إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا) يعنى: ما تنها گمانى ميبريم و در آن شك داريم.

(وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ) و يقين بآن نداريم.

(وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا) يعنى: پاداش گناهانى كه انجام دادند براى آنان ظاهر شد.

(وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ) يعنى بسزاى مسخره كردنهاى خود رسيدند «1».

(وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ) يعنى شما را در عذاب رها ميسازيم.

(كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا) از ابن عبّاس نقل شده يعنى همانگونه كه شما خود را براى امروز آماده نساختيد.

و بعضى گفته اند: يعنى: همانگونه كه شما روز قيامت را بدست فرا- موشى سپرديد، ما نيز شما را بدست فراموشى سپرده در عذاب، باقى ميگذاريم.

(وَ مَأْواكُمُ النَّارُ) يعنى: قرارگاه شما جهنّم است.

(وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ) يعنى: ياورانى نداريد كه عذاب الهى را از شما دور سازند.

(ذلِكُمْ) يعنى اينكه ما بر سرتان آورديم.

(بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً) يعنى: شما آيات الهى را بمسخره گرفتيد.

(وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا) يعنى: دنيا شما را با زينتهاى خود فريب

__________________________________________________

(1) ممكن است به اين معنى باشد بآن جهنّم و عذابى كه آن را مسخره ميكردند رسيدند (مترجم).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 373

داده شما نيز فريب خورديد.

(فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها) يعنى: امروز از جهنّم بيرون نخواهند شد اهل كوفه غير از عاصم «يخرجون» بفتح خوانده اند، همانگونه كه در «يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ

النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ» كه بعضى يخرجوا را بفتح خوانده اند.

(وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ) يعنى از آنان پوزش و معذرت طلب نخواهد شد. زيرا ديگر وقت تكليف سپرى شده است و توبه و عذر خواهى مربوط به عالم تكليف است.

و بعضى هم گفته اند يعنى: از آنان پوزش پذيرفته نخواهد شد.

سپس خداوند بزرگ عظمت خود را يادآور شده ميفرمايد:

(فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ) يعنى سپاس تمام و كمال و ثنائى كه هيچ ثناى ديگر با آن برابرى نخواهد داشت ويژه پروردگار بزرگى است كه آسمانها و زمين را آفريده تدبير آنان را فرموده، و جهانيان را نيز آفريده است.

(وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ) يعنى: براى خداوند سلطنت پيروزمندانه و عظمت آشكار و بزرگى و رفعتى است شايان.

(فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) واحدى غير از او شايسته سلطنت در آسمانها و زمين نيست و در حديث قدسى آمده است خداوند بزرگ ميفرمايد:

«كبرياء رداء و عظمت لباس من است، هر كس در اين دو خصلت با من نزاع كند او را در آتش جهنّم خواهم افكند».

(وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ) در جلالت خود عزيز و پيروز است، و در افعال خود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 374

حكيم و فرزانه است، و برخى گفته اند: يعنى خداوند در انتقام گيرى، از كافران پيروز است، و در آنچه كه نسبت به مؤمنين و نيكان انجام ميدهد حكيم و دانا است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 375

سوره احقاف... ص : 375

اشاره

اين سوره بنا بگفته ابن عبّاس و قتاده در مكّه نازل شده است، غير از يك آيه از آن، كه: در مدينه نازل

شده است، و آن آيه اينست «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ...» «1» كه درباره عبد اللَّه بن سلام است.

تعداد آيات:... ص : 375

در قرائت كوفيّين تعداد آيات اين سوره سى و پنج آيه است، و بنا به قرائت بقيّه سى و چهار آيه است.

مورد اختلاف:

حم از نظر كوفيون آيه است.

فضيلت اين سوره:... ص : 375

ابى بن كعب از پيامبر خدا «ص» روايت ميكند كه فرمودند:

«هر كس سوره احقاف را بخواند بتعداد هر دانه شنى كه در دنيا وجود دارد ده حسنه باو پاداش خواهند داد، و از او ده سيّئه محو نموده

__________________________________________________

(1) آيه 10 از اين سوره است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 376

ده درجه باو خواهند داد».

از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند.

«هر كس در هر شب يا هر جمعه سوره احقاف بخواند خداوند در دنيا او را نترساند و از هوس و هراس روز قيامت امانش خواهد داد».

توضيح درباره سوره:... ص : 376

پس از آنكه خداوند سوره قبلى را با يادى از توحيد، و مذمت اهل شرك و وعده هاى عذاب نسبت بآنان ختم فرمود، اين سوره را نيز اوّل با توحيد و سپس با وعده هاى عذاب نسبت به گناهكاران شروع كرده فرمود:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 377

سوره احقاف- آيات 1- 5

[سوره الأحقاف (46): آيات 1 تا 5]... ص : 377

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (4)

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5)

ترجمه آيات:... ص : 377

بنام خداوند رحمان و رحيم 1- حم.

2- اين قرآن از جانب خداوند پيروز فرزانه نازل شده است.

3- آسمانها و زمين و موجودات آنها را جز بر حقّ و با مدّتى تعيين شده نيافريده ايم، و آنها كه كافر شده اند به چيزهايى كه با آن پند داده شده اند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 378

از اندرز گرفتن رويگردانند.

4- آيا اين معبودهايى را كه بجز خدا ميپرستيد، ميتوانيد به من نشان بدهيد كه از زمين چه چيز را آفريده اند؟ يا آنكه در آفرينش آسمانها شركتى داشته اند؟ اگر راست مى گوييد اگر پيش از قرآن كتابى يا علمى و اثرى در اين باره هست براى من بياوريد؟.

5- و چه كسى گمراه تر است از آن كس كه بغير از خدا چيزى را ميپرستد آن بتها كه تا روز قيامت هم به پرستش كننده خود پاسخى نخواهند داد و اصلا متوجّه نيستند كه كسى از آنان درخواستى دارد يا نه.

(پنج آيه است)

قرائت آيات:... ص : 378

حضرت على (ع) و ابو عبد الرّحمن سلمى

«او أثرة»

بسكون ث بدون الف قرائت نموده اند، و در قرائت ابن عبّاس اختلاف است و عكرمه و قتاده «او اثرة» بفتح همزه و ث خوانده اند، و قرائت مشهور بين قرّاء «او اثارة» با الف است.

دليل قرائت:... ص : 378

ابن جنى گفته است: اثرة و آثارة عبارتست از باقيمانده چيزى و آن چيزى است كه باقى بماند، همانگونه كه ميگويند «اثر الحديث يأثره اثر او أثرة» يعنى: حديث را بر جاى گذاشت، و نيز گويند: «هل عندك من هذا اثرة و آثارة اى اثر؟» يعنى آيا در اين باره چيزى كه مانده باشد دارى؟ و از اين باب است «سيف مأثور» يعنى بر اين شمشير اثر صنعت و طرز كار صنعت گر وجود دارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 379

و امّا «اثرة» با ثاء ساكن از معنى در اين تركيب رساتر است، زيرا «اثرة» وزن «فعلة» است كه دلالت بر وحدت از اين اصل دارد، و مثل آن ميماند كه گفته باشد اگر راست مى گوييد: در اين باره براى من حتّى يك خبر هم كه شده بياوريد، يا يك نقل شاذ و نادرى بياوريد.

يعنى: من در استدلال شما حتّى بر يك خبر ناچيز هم اكتفاء ميكنم.

معنى آيات:... ص : 379

(حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ) تفسير اين قسمت قبلا «1» گذشت.

(ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ) يعنى: آسمانها و زمين را بيهوده و باطل نيافريده ايم، بلكه اينها را براى آن آفريده ايم كه ساكنان آن را با پذيرفتن امر و نهى بعبادت واداريم، و آنان را در معرض ثواب و انواع نعمتها قرار داده در آخرت آنان را بسزاى اعمالشان برسانيم.

(وَ أَجَلٍ مُسَمًّى) و اين مدّت ناميده عبارتست از روز قيامت زيرا اين روز مدّتى است كه نزد پروردگار عالم تعيين شده است، ولى از نظر بندگان پنهان است، و هر گاه جهان باين روز پايان

يافت همه چيز تمام شده قيامت بر پا خواهد شد، بعضى گفته اند يعنى اين اجل براى فرشتگان و در لوح محفوظ تعيين شده است.

(وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ) يعنى كافران كه از روز قيامت و كيفر اعمال خود ترسانده شده اند از تفكّر در اين باره رويگردانند.

(قل) به اينها كه بخدا كافر شده اند بگو:

(أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) آيا آنها كه بغير از خدا از اين بتان

__________________________________________________

(1) رجوع شود باوّل سوره جاثيه و اوّل سوره فصّلت و اوّل سوره غافر.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 380

ميپرستيد.

(أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ؟) از زمين چه چيز آفريده اند تا با اين آفرينش شايسته پرستش و سپاسگزارى شوند؟

(أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ) يعنى آيا در آفرينش آسمانها شركتى داشته اند؟ تقدير آيه چنين خواهد شد: «ام لهم شرك و نصيب فى خلق السّماوات» سپس ميفرمايد بآنان بگو:

(ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا) يعنى اگر قبل از اين قرآن خداوند كتابى نازل فرموده است كه دلالت داشته باشد، بر صحّت گفتارتان آن را بياوريد.

(أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ) يعنى: آيا اثرى از كتابهاى پيشينيان در دست داريد كه از آن فهميده شود كه اين بتها شريكان خدا هستند؟

(إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) مجاهد گويد: يعنى اگر در گفتار خود راستگو هستيد.

عكرمه و مقاتل گفته اند: «أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ» يعنى: خبرى از پيامبران.

از ابن عبّاس نقل شده «اثارة» بمعنى خط است يعنى آيا كتابى كه نوشته شده باشد داريد؟

از قتاده نقل شده است يعنى: آيا علم ويژه اى كه مخصوص شما داده شده باشد در اين باره داريد؟

يعنى: يكى از اين سه

دليل را بياوريد: 1- دليل عقل 2- كتاب 3- خبر شايع و متواتر، و اينك كه نميتوانند هيچكدام از اين سه دليل، را بياورند بنا بر اين بطلان ادّعاى آنان روشن ميشود.

(وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 381

يعنى: چه كسى از راه راست گمراه تر است از كسى كه غير از خدا چيزهايى را ميخواند، كه اگر تا روز قيامت از او درخواست كند باو پاسخى نداده بفريادش نخواهد رسيد، و مراد آنست كه هيچگاه باو پاسخ نخواهد داد.

(وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ) يعنى: آن بتها كه بت پرستان ميخوانند آنها اصلا دعاى آنان را نشنيده از آن آگاه نيستند، و علّت اينكه ضمير و او و نون در «غافلون» براى بتان آورده است، آنست كه چون فعل غفلت را كه مربوط بعقلاء است به آنها نسبت داده است، مثل آيه: «رَأَيْتُهُمْ، لِي ساجِدِينَ» كه ضمير ياء و نون در ساجدين براى ماه و خورشيد و ستارگان آورده است، چون سجده كار عقلاء است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 382

سوره احقاف- آيات 6- 10

[سوره الأحقاف (46): آيات 6 تا 10]... ص : 382

اشاره

وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ (6) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (7) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (8) قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ

لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (9) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10)

ترجمه آيات:... ص : 382

6- آن روز كه مردم محشور خواهند شد بتان دشمنان آنان خواهند بود، و بپرستش آنان كافر ميشوند.

7- و هر گاه آيات روشن ما بر آنان خوانده ميشود، آنان كه بهنگام آمدن حقّ نسبت بآن كافر شدند گفتند: اين سحرى است آشكار.

8- يا آنكه ميگويند: قرآن را بدروغى بخدا نسبت ميدهد بگو: اگر من قرآن را بدروغ بخدا نسبت ميدهم، شما نميتوانيد عذاب الهى را از من دور كنيد، خدا داناتر است نسبت بآنچه شما مى گوييد، خداوند كافى است كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 383

گواه باشد ميان من و شما، و او است آمرزنده و مهربان.

9- بگو من اوّلين رسول الهى نيستم، و نميدانم بر سر من و شما چه خواهد آمد؟ من جز آنچه كه وحى ميشود از چيزى پيروى نميكنم، و من جز بيم دهنده اى آشكار نيستم.

10- بگو آيا اگر قرآن از سوى خدا باشد در حالى كه شما بآن كافر شده ايد و گواهى از بنى اسرائيل بر مثل آن شهادت داده باشد و بآن ايمان، آورده باشد، و شما تكبّر ورزيد چه خواهد شد؟ خدا مردم ستمگر را هدايت نخواهد فرمود.

(پنج آيه است)

لغات آيات:... ص : 383

آياتنا- آيه عبارتست از چيزى كه انسان را به مطلبى شگفت آور راهنمايى كند، شاعر گفته است:

«بآية تقدمون الخيل ذورا كأنّ على سنابكها مداما»

تفيضون- گفته ميشود: «افاض القوم فى الحديث» هنگامى كه در گفتارى غور كنند، و اصل افاضه بمعنى دفع است، و «افاضوا من عرفات» يعنى: از عرفات براه افتادند، و حديث مفاض و مستفاض و مستفيض يعنى حديث جارى و شايع.

بدعا- بدع و بديع بيك معنى است و هو

بدع من قوم يعنى اوّلين فرد از آن قوم، عدى بن زيد شاعر عرب گويد:

«فلا انا بدع من حوادث تعترى رجالا عرت من بعد بؤس و اسعد»

كه شاهد در بدع است كه در اين شعر بمعنى اوّلين آمده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 384

شأن نزول آيه:... ص : 384

گفته شده است آيه دهم درباره عبد اللَّه بن سلام نازل شده است، و او است شاهد از بنى اسرائيل كه خدمت پيامبر اسلام (ص) آمده و اسلام آورده و گفته است: يا رسول اللَّه! درباره من از يهوديان بپرس خواهند گفت: او از همه ما داناتر است، هر گاه چنين گفتند، من به آنان خواهم گفت كه:

تورات بر نبوّت تو دلالت ميكند، و صفات تو در تورات به روشنى آمده است، پس از آنكه حضرت از آنان پرسيد گفتند: عبد اللَّه از ما داناتر است، ولى پس از آنكه عبد اللَّه بن سلام اظهار اسلام كرد او را تكذيب نمودند.

معنى آيات:... ص : 384

سپس خداوند بزرگ ياد آورى ميكند كه هر گاه قيامت بر پا شد بتهايى كه آنها را ميپرستيدند دشمن آنان ميشوند، و سپس فرمود:

(وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً) و بهمين معنى است اين آيه: «وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا» «1».

(وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ) يعنى: اين بتها كه ميپرستيدندشان خداوند بزبانشان ميآورد و انكار ميكنند كه آنان را بعبادت خود دعوت كرده باشند، و منكر عبادت كفّار ميشوند، آن گاه خداوند به توصيف آنان پرداخته ميفرمايد:

(وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ) يعنى: هنگامى كه قرآن و معجزاتى كه بدست پيامبر (ص) ظاهر شد براى آنان آمد.

(هذا سِحْرٌ مُبِينٌ) گفتند: اين سحرى آشكار و نيرنگى لطيف، و

__________________________________________________

(1) سوره مريم 19 آيه 82.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 385

خدعه اى روشن است.

(أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ) ميگويند قرآن را بدروغ بخدا نسبت ميدهد؟ اى محمّد بآنان بگو اگر من قرآن را

بدروغ بخدا نسبت ميدهم و قرآن را بگمان شما خودم ساخته ام.

(فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً) يعنى: اگر آن طور كه شما خيال ميكنيد من ساحر و مفترى هستم، اگر خدا بخواهد بخاطر افترايى كه بر او بسته ام مرا عذاب كند شماها نميتوانيد عذاب الهى را از من دور كنيد.

منظور آنست كه من چگونه بخاطر شماها بخدا افتراء مى بندم در حالى كه اگر باو افتراء بستم شما نخواهيد توانست عذاب او را از من دفع كنيد.

(هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ) يعنى خداوند داناتر است نسبت به آنچه كه درباره قرآن مى گوييد، و دروغهايى كه در آن غور ميكنيد و مى گوييد كه قرآن سحر است.

(كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ) خداوند شاهد است بين من و شما كه قرآن از سوى او آمده است.

(وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ) يعنى: خداوند بخشنده و مهربان است و لذا است كه عذاب شما را بتأخير مى اندازد.

زجاج گويد: اين قسمت دلالت دارد بر اينكه پيامبر خدا (ص) آنان را دعوت بتوبه ميفرموده است، يعنى هر كس كه يكى از گناهان كبيره را مرتكب شود مانند اينكه شما مرتكب شديد كه بخدا و من افتراء بسته ايد و سپس توبه كند خداوند نسبت باو بخشنده و مهربان است.

(قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ) بقول ابن عبّاس و مجاهد و قتاده- يعنى: اى محمّد! تو اوّلين پيامبرى نيستى كه مبعوث برسالت شده است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 386

و بدع ابتداى هر چيزى را گويند.

(وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ) يعنى: نميدانم آيا من مى ميرم، يا كشته ميشوم، و اى تكذيب

كنندگان نميدانم آيا شما از آسمان سنگ به سرتان خواهد باريد، يا آنكه در زمين فرو خواهيد رفت يا آنچه بر سر امّتهاى تكذيب كننده مى آمده است بر سر شما نمى آيد.

حسن و سدى گويند: حضرت ميداند كه خودش بهشت خواهد رفت و تكذيب كنندگانش جهنّم خواهند رفت.

از ابى مسلم نقل شده است يعنى: من بغير از رسالت ادّعايى ندارم و ادّعاى علم غيب هم نميكنم، و ادّعا نميكنم كه ميدانم خدا چه بر سر من و شما ميآورد كه ما را ميكشد، يا زنده ميگذارد، و سودى بما ميرساند يا زيانى خواهد رسانيد، تنها اين را ميدانم كه براى من وحى ميآيد.

و ضحّاك گويد: يعنى: من نميدانم چه دستورى بمن خواهند داد، و نيز شما بچه چيز امر خواهيد شد.

و بعضى گفته اند: من نميدانم آيا در مهلكه خواهم ماند يا از آن بيرون خواهم رفت، و بمن دستور خواهند داد كه از مكّه بيرون رفته بشهر و ديار ديگرى روى آرم؟

و نيز نميدانم آيا من مأمور خواهم شد كه با شما بجنگم، يا از جنگ با شما خود دارى كنم؟ و آيا عذاب بر شما نازل خواهد شد يا نه؟

(إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ) يعنى: در مورد جنگ يا صلح با شما، يا امر و نهى در مورد شما جز از فرمان وحى پيروى نخواهم كرد.

(وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ) يعنى: من بيم دهنده اى آشكارم نسبت بشما (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ) يعنى: اى محمّد! بآنان بگو بمن خبر دهيد چه مى گوييد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 387

(إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) يعنى: اگر اين قرآن كه از طرف

خدا نازل شده است، و اين پيامبر فرستاده او است.

(وَ كَفَرْتُمْ) يعنى: اى مشركين به قرآن و رسالت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله كافر شديد.

(وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ) يعنى: عبد اللَّه بن سلام از بنى اسرائيل كه برسالت حضرت محمّد (ص) شهادت داد.

(عَلى مِثْلِهِ) يعنى: شاهدى از بنى اسرائيل شهادت داد كه قرآن از طرف خدا است، و از مسروق روايت شده است يعنى: گواهى از بنى اسرا- ئيل طبق تورات شهادت ميدهد.

و بعضى هم گفته اند: موسى شهادت بر تورات ميدهد، همانگونه كه پيامبر اسلام (ص) بر قرآن شهادت ميدهد، زيرا سوره مكّى است و عبد اللَّه ابن سلام در مدينه اسلام آورده است.

(فَآمَنَ) يعنى: شاهد ايمان آورد.

(وَ اسْتَكْبَرْتُمْ) يعنى: در حالى كه شما در ايمان آوردن به او تكبّر ميورزيد و جواب شرط «إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» محذوف است و تقديرش چنين است:

«الستم من الظّالمين؟».

«يعنى اگر براستى قرآن از جانب خدا است و گواهانى هم بر حقّانيت آن شهادت ميدهند آيا شما كه بآن كافر ميشويد جزء ستمكاران نيستيد؟» و دلالت ميكند بر اين تقدير:

(إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) و بقول حسن جواب شرط چنين است «فمن اضلّ منكم» و بعضى هم گفته اند: جواب شرط چنين است:

«أ فتؤمنون؟»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 388

سوره احقاف- آيات 11- 15

[سوره الأحقاف (46): آيات 11 تا 15]... ص : 388

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ (11) وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا

وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ (12) إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (13) أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (14) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (15)

ترجمه آيات:... ص : 388

11- آنان كه كافر شده اند به آنان كه ايمان آورده اند ميگويند: اگر در ايمان آنان خيرى بود آنان بر ما سبقت نميگرفتند، و اگر با قرآن هدايت نيافتند بزودى خواهند گفت: قرآن افترايى است كهنه.

12- و پيش از قرآن كتاب موسى تورات راهنما و رحمتى بود، و اين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 389

كتابى است كه كتابهاى قبلى را تصديق ميكند، بزبان عربى است تا ستمگران را بترساند، و نيكوكاران را بشارت دهد.

13- آنان كه گفتند: پروردگار ما خدا است، و بدنبال اين گفته استقامت كردند، نه ترسى دارند و نه اندوه بخود راه ميدهند.

14- ياران بهشت بوده بپاداش اعمال نيكشان هميشه، در آن خواهند بود.

15- بانسان سفارش كرديم كه نسبت به پدر و مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى در شكم خود حمل كرد، و بناراحتى هم او را زائيد و بار دارى و شيرخوارگيش رويهم سى ماه است، تا آن گاه كه بكمال خود در آيد و بسن چهل سالگى رسد، گويد: پروردگارا بمن توفيق بده نعمتى را كه بر من و پدر

و مادرم ارزانى داشته اى سپاسگزارى كنم، و عمل صالحى كه تو دوست دارى انجام دهم، و نسل مرا صالح قرار بده، من بسوى تو باز ميگردم و من از مسلمانان هستم.

(پنج آيه است)

قرائت آيات:... ص : 389

اهل حجاز و ابن عامر و يعقوب «لتنذر» با تاء قرائت نموده اند، امّا بقيّه آن را با ياء خوانده اند.

اهل كوفه «احسانا» و بقيّه «حسنا» خوانده اند.

و از على (ع) و ابى عبد الرّحمن سلمى روايت شده است كه

«حسنا»

قرائت كرده اند.

و اهل حجاز و ابو عمر و كسانى «كرها» بفتح و بقيّه «كرها» به ضمّ كاف خوانده اند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 390

و يعقوب و حسن و ابى رجاء و عاصم و جحدرى «و فصله» خوانده اند و بقيّه «و فصاله» قرائت نموده اند.

دليل قرائت:... ص : 390

ابو على گويد: دليل كسانى كه «لتنذر» با تاء خوانده اند «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» و «لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى » است، و كسانى كه «لينذر» با ياء خوانده اند- دليل آنان هم «لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً» است يا آنكه انذار را بكتاب نسبت، دادند، همانگونه كه بر رسول خدا (ص) نسبت داده اند.

امّا باء در «بوالديه» جايز است متعلّق باشد به «وصيّنا» بدليل «ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ» و نيز جايز است كه متعلّق باشد به «بالاحسان» و دلالت بر اين تركيب دارد «وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي» امّا در اين آيه نميشود آن را متعلّق گرفت به «بالاحسان» زيرا معمول متقدّم بر عامل خواهد شد، بله ميتوان آن را متعلّق به مضمرى گرفت كه احسان آن را تفسير ميكند، همانگونه در «وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ» ميشود فيه را متعلّق به مضمرى گرفت كه زاهدين در ظاهر آن را تفسير ميكند «1» و مثل «كان جزائى بالعصا ان اجلدا» بنا بقول كسى كه جار و مجرور را متعلّق بجزاء نگرفته است.

و احسان بر خلاف اسائه است، و حسن بر خلاف قبح است و هر كس «احسانا»

خوانده است نصب آن بنا بر مصدر است، زيرا معنى «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً» «امرناه بالاحسان» است، يعنى: بآنان دستور

__________________________________________________

(1) و تقدير چنين خواهد شد: «و كانوا زاهدين فيه من الزّاهدين» همانگونه كه در آيه نيز تقدير «و وصّينا الانسان الاحسان بوالديه احسانا»- (مترجم). [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 391

داديم كه نسبت به پدر و مادر خود احسان كنند نه بدى، و جايز نيست نصب حسنا به «وصينا» باشد زيرا وصيّنا براى خودش دو مفعول گرفته است كه يكى از آنان منصوب است «الانسان» و ديگرى متعلّق است به باء جر.

و هر كس «حسنا» خوانده باشد بمعنى «ليأت فى امرهما امر اذا حسن اى ليأت الحسن فى امرهما دون القبيح» يعنى: در مورد پدر و مادر نيكى كنند نه بدى، و مؤيد آن قرائت حضرت على (ع) است كه «حسنا» خوانده اند زيرا طبق اين قرائت معنايش ميشود: «ليأت فى امرهما فعلا حسنا».

امّا «كره» بفتح مصدر است و «كره» بضمّ اسم است و چيز مكروه باشد، قرآن ميفرمايد: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» «1» و اين كره بضمّ است و نيز در جاى ديگر فرموده است:

«أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً» «2» بنا بر اين «كرها» در آيه مورد بحث در موضع حال است، و فتح در آن بهتر است، و گفته شده است كه فتح كاف و رفع كاف دو لغت است.

امّا فصل بمعنى فصال است، و اكثر با الف خوانده شده است، و مؤيد آن هم حديث است كه آمده است:

«لا رضاع بعد الفصال»

يعنى: پس از آنكه بچه را از شير گرفتند ديگر رضاع صحيح نيست.

لغات آيات:... ص : 391

قديم- قديم بچيزى گويند كه وجودش از قبل باشد، و در عرف متكلّمين قديم موجودى است كه وجودش اوّلى ندارد.

__________________________________________________

(1) سوره بقره- 2 آيه 216.

(2) سوره نساء 4 آيه 19.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 392

اوزعنى- ايزاع در اصل بمعنى منع است، و اوزعنى بمعنى امنعنى است كه بمعنى انصراف از كارى دادن است بالطف، و از اين باب است قول حسن كه ميگويد: «لا بدّ للنّاس من وزعة» يعنى: «مردم حاكمانى لازم دارند كه مانع از ارتكاب محرّمات شوند» و ابو مسلم گفته است: ايزاع عبارتست، از رساندن چيزى بقلب.

اعراب آيات:... ص : 392

اما ما منصوب است بنا بر آنكه حال باشد از ضمير در ظرف بنظر سيبويه و يا آنكه حال باشد از «كِتابُ مُوسى » بنظر اخفش و بنظر كسى كه بوسيله ظرف رفع داده است.

و نيز جايز است «كِتابُ مُوسى » را رفع دهيم بنا بر آنكه عطف شده باشد بر «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ» اى «و شهد من قبل القرآن كتاب موسى» و سپس ظرف بين واو و معطوف به فاصله شده است.

و رحمة معطوف است بر «اماما».

و لِساناً عَرَبِيًّا نيز منصوب است كه حال باشد از «هذا كِتابٌ» و نيز جايز است كه حال باشد از ضمير در مصدّق، و تقديرش اين است: «هذا كتاب مصدّق ملفوظا به على لسان العرب».

و بشرى عطف است بر لينذر، و مفعول له است.

جزاء مصدرى است مؤكّد كه براى ما قبلش، و تقديرش چنين است:

«جوزوا جزاء» كه بعد از آوردن جزاء بى نياز شده ايم، چون جمله ما قبلش بر آن دلالت ميكند، و نيز جايز است جزاء مفعول له باشد، و

كرها بنا بر حاليت منصوب باشد يعنى: «حملته كارهة».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 393

معنى آيات:... ص : 393

آن گاه خداوند بزرگ از حال كفّار كه منكر وحدانيت او بوده اند خبر داده ميفرمايد:

(وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا) كافران بمؤمنان كه بخدا و رسول ايمان آورده اند گفتند:

(لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ) اگر اين عمل كه محمّد ما را بسوى آن دعوت ميكند كار خوبى بود، و هم اكنون يا در آينده سودى ميداشت، اينها كه به او ايمان آورده اند بر ما سبقت نميگرفتند، زيرا ما از اينان شايستگى بيشترى- داشتيم.

اختلاف شده است درباره اينكه چه كسى اين حرف را زده است؟

1- اكثر مفسّرين گفته اند اين سخن از يهوديان است كه گفته اند: اگر دين محمّد (ص) خوب بود عبد اللَّه بن سلام در ايمان آوردن باو بر ما، پيشى نميگرفت.

2- كلبى گويد: هنگامى كه اسلم، و جهنيه، و مزينه، و غفّار از بنى عامر اسلام آوردند بنى عامر اين سخن را گفتند.

و نظم كلام از نظر سياق ايجاب ميكند كه: «ما سبقتمونا اليه» آمده باشد ولى اين تحوّل از باب التفات از خطاب به غيبت است.

(وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ) يعنى: اينان كه در قرآن تفكّر نكرده اند تا بوسيله انوار تابناك آن هدايت شوند، بزودى خواهند گفت اين قرآن يك دروغ كهنه و قديمى است، يعنى: جزء اساطير و افسانه هاى پيشينيان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 394

(وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى ) يعنى: پيش از قرآن كتاب موسى است كه تورات ميباشد.

(إِماماً) پيشواى شما است كه بايد از آن پيروى كنيد.

(وَ رَحْمَةً)

و رحمتى است از جانب پروردگار براى مؤمنين كه پيش از قرآن آمده است، و تقدير چنين است: «و تقدّمه كتاب موسى اماما» و در كلام چيزى حذف شده است كه معنى با آن تمام ميشود، و تقدير آن چنين است «... فلم يهتدوا به» و بر اين مقدّر محذوف دلالت ميكند قسمتى از آيه اوّل: «وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ» زيرا مشركين بوسيله تورات هدايت نيافتند، تا بت پرستى خود را ترك كنند، و بوسيله آن صفات حضرت محمّد (ص) را بشناسند.

(وَ هذا كِتابٌ) يعنى: اين قرآن.

(مُصَدِّقٌ) تصديق كننده كتابهايى است كه قبل از آن وجود داشته است.

(لِساناً عَرَبِيًّا) و اين قرآن بزبان عربى نازل شده است، عربيا تنها كافى بود لسانا بخاطر تأكيد آورده شده است، همانگونه كه مى گويى: جاءني زيد رجلا صالحا» كه رجلا را براى تأكيد ميآورى.

(لتنذر الذين ظلموا) يعنى: براى آنكه اى محمّد ستمگران را بترسانى و هر كس «لينذر» با ياء قرائت كند آن را به كتاب اسناد ميدهند.

(وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ) يعنى: و بشارتى است براى افراد با ايمان.

و بعضى گفته اند: تقديرش چنين است: «و يبشر بشرى» بنا بر اين تقدير بشرى مصدرى است منصوب، و نيز جايز است بشرى در محلّ رفع باشد بنا بر تقدير يك مبتدا: «و هو بشرى للمحسنين الموحّدين».

(إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا) تفسير اين آيه گذشت «1».

__________________________________________________

(1) رجوع شود به تفسير آيه 30 از سوره فصّلت 41.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 395

(فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ) يعنى: ترسى از لحاظ عذاب و عقاب ندارند.

(وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) و نيز آنان

از وحشتهاى روز قيامت اندوه بخود راه نميدهند.

(أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ) كه هميشه در بهشت خواهند بود و در آن متنعم هستند.

(خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ) و نعمت بهشت بپاداش اعمال نيك و عباداتى است كه در دنيا انجام داده اند.

(وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً) تفسير اين آيه نيز گذشت «1».

(حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً) از حسن و قتاده و مجاهد نقل شده است يعنى: با بى ميلى و بسختى مادرش او را حمل نمود يا آنكه هنگامى كه بارداريش سنگين شد مادرش بسختى و ناراحتى او را حمل ميكرد.

(وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً) بقول ابن عبّاس منظور از سختى وضع حمل است.

(وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) منظور آنست كه كمترين مدّت حمل و كمال دوران شيرخوارگى سى ماه است، ابن عبّاس گويد: هر گاه زنى نه ماه آبستن باشد بيست و يك ماه دوران شيرخوارگى كودك است، و هر گاه شش ماه آبستن باشد، بيست و چهار ماه دوران شيرخوارگى كودك است.

(حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ) بنقل ابن عبّاس و قتاده دوران كمال انسان سى و سه سال است.

و بنقل شعبى منظور از آن رسيدن به حدّ بلوغ و جوانى است.

و از حسن نقل شده است كه منظور از آن هنگامى است كه حجّت بر او تمام شود

__________________________________________________

(1) رجوع شود به تفسير آيه 8 از سوره عنكبوت 29.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 396

و بعضى هم گفته اند منظور چهل سالگى است، و اين همان دورانى است كه بر پيامبران وحى نازل ميشود، و لذا بدان تفسير شده است.

(وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً) بنا بر اين دوران كمال را رسيدن

به چهل سالگى معرّفى كرده است، و منظور آنست كه در اين سنين انسان بكمال رأى و عقل رسيد، و در چهل سالگى باين مقام خواهد رسيد.

(قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي) يعنى: خدايا بمن الهام كن.

(أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ) تفسير اين آيه نيز در سوره نمل گذشت «1».

(وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي) از زجاج نقل شده است، يعنى فرزندان مرا شايسته قرار بده، و بعضى گفته اند اين جمله دعاء است براى فرزندانش كه نسبت باو نيكى كنند، و فرمانش برند، بدليل: جمله «أَصْلِحْ لِي» و برخى گفته اند: اين قسمت دعاء است بمنظور اصلاح آنان تا از خداوند اطاعت كنند، و بعبادتش گرايند، و اين معنى مناسبتر است، زيرا اگر فرزندان حضرتش اطاعت خدا كنند باو هم نيكى كرده اند، بدليل آنكه نام «ذرّية» اطلاق ميگردد بر كسانى كه بعد از او بدنيا ميآيند.

و از سهل بن عبد اللَّه روايت شده است يعنى: خدايا فرزندان مرا براى من خلفى راستين و بندگانى درست براى خودت قرار بده.

(إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ) يعنى: من از گناهان و بديها بسوى تو باز ميگردم (وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ) و از مسلمانان و فرمانبرداران تو هستم.

__________________________________________________

(1) رجوع شود به آيه 19 از سوره نمل 27.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 397

سوره احقاف- آيات 16- 20

[سوره الأحقاف (46): آيات 16 تا 20]... ص : 397

اشاره

أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (16) وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (17) أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (18) وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (19) وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20)

ترجمه آيات:... ص : 397

16- آنان كسانى هستند كه اعمال نيكوى آنان را از ايشان ميپذيريم و از گناهانشان در ميگذريم در حالى كه جزء بهشتيان هستند، همان وعده راستى كه در دنيا بآنان مى داديم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 398

17- و آن كس كه بپدر و مادرش گفت: اف بر شما آيا بمن وعده ميدهيد كه بيرون شوم با اينكه پيش از من قرنها خالى شده است، و پدر و مادرش به درگاه خدا استغاثه ميكنند و ميگويند واى بر تو ايمان بياور كه وعده الهى حقّ است، ولى او ميگويد: اينها جز افسانه هاى پيشينيان چيزى نيست.

18- اينان كسانى هستند كه با امّتهاى پيش از آنان از جنّ و انس عذاب براى ايشان ثابت شده است، آنان مردمى زيانكار بودند.

19- هر كس مطابق كرده اش درجه و پاداش خواهد داشت، و خداوند پاداش عمل آنان را خواهد داد، و نسبت به آنان ستم نخواهد شد 20- و روزى كه كافران بر آتش جهنّم عرضه ميشوند، بآنان گفته ميشود آيا در زندگى دنيا نعمتهاى خود را از بين برديد، و از آن لذّتها برديد، ولى امروز بخاطر آنكه در روى زمين

بناحق تكبّر مى ورزيده ايد و گناه ميكرده ايد به مكافات عذاب ذلّت بارى خواهيد رسيد.

(پنج آيه)

قرائت آيات:... ص : 398

اهل كوفه غير از ابى بكر «نتقبّل و نتجاوز» را با نون، و احسن را به نصب خوانده اند، امّا بقيّه «يتقبّل و يتجاوز» بضمّ ياء و احسن برفع خوانده اند ابن كثير و ابو جعفر و يعقوب «آذهبتم» با يك همزه ممدود خوانده اند و ابن عامر «أ اذهبتم» با دو همزه قرائت نموده اند.

و بقيّه «اذهبتم» با يك همزه مفتوح و بدون مد خوانده اند.

دليل قرائت:... ص : 398

كسى كه «يتقبل» خوانده است گرچه فعل مجهول است ولى فاعل آن ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 399

معلوم است كه خدا است، همانگونه كه جاى ديگر آمده است: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»»

بنا بر اين مجهول بودن آن مانند معلوم بودن آنست در اطّلاع نسبت به فاعل.

و دليل كسى كه «نتقبّل» با نون خوانده است آن ميباشد كه قبلا «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ» آمده است، و هر دو تركيب خوب است.

و در سوره بنى اسرائيل اختلاف در «افّ» را بيان كرديم «2».

و علّت قرائت «اذهبتم؟» بصورت استفهام آنست كه نظير اين در قرآن بسيار آمده است مثل: «أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ؟» «3» و مثل «أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ» «4».

و وجه خبر بودن «اذهبتم» آنست كه استفهام نيز به منظور اقرار گرفتن است، و اقرار گرفتن نيز مانند خبر است، و نيز روشن است كه تقرير با فاء جواب داده نميشود، ولى جايى كه تقرير نباشد با فاء جواب آورده خواهد شد مثل آنكه اينان با اين عمل كه از انجام آن خبر داده ميشود ضمنا مورد سرزنش نيز قرار ميگيرند، و در هر دو قرائت معنى آنست كه: «يقال لهم...» كه جمله قول حذف شده است همانگونه كه در

«أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ؟» جمله قول در آن حذف شده است.

اعراب آيات:... ص : 399

وَعْدَ الصِّدْقِ در آيه 16 منصوب است، و تقديرش چنين است «وعدهم

__________________________________________________

(1) سوره مائده آيه 27.

(2) سوره اسراء 17 آيه 23.

(3) سوره انعام 6 آيه 30

(4) آل عمران 3 آيه 106.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 400

اللَّه ذلك وعدا» و اضافه وعد به صدق اضافه غير حقيقى است زيرا كه صدق در تقدير نصب است بنا بر آنكه صفت وعد باشد.

و «الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ» موصول است وصله در موضع نصب است بنا بر آنكه صفت باشد براى وعد.

و «أُفٍّ لَكُما» مبتداء و خبر است، و تقديرش چنين است: «هذا الكلمة التي تقال عند الامور المكروهة كائنة لكما».

«ويلك» منصوب است زيرا مفعول فعل محذوف است، و تقديرش اين است: «الزمك اللَّه الويل»، و بعضى گفته اند: تقديرش چنين است:

«وى لك» كه مبتدا و خبر باشد، همانگونه كه در «أُفٍّ لَكُما» گفتيم.

و «ليوفيهم» معطوف است بر محذوف، و تقديرش چنين است:

«و اللَّه اعلم ليجزيهم بما عملوا و ليوفيهم اعمالهم».

معنى آيات:... ص : 400

سپس خداوند بزرگ خبر داده است كه اين انسان استحقاق چه چيزى دارد و فرموده است:

(أُولئِكَ) يعنى آنان كه سخنان گذشته را ميگفتند.

(الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا) يعنى: بوسيله عبادتهايشان پاداش داده ميشوند، بدين معنى كه اعمال نيكوى آنان را با پاداش دادن خواهيم پذيرفت، و منظور از (أَحْسَنَ ما عَمِلُوا) واجبات و مستحبّاتى است كه انسان با آن استحقاق ثواب پيدا ميكند، زيرا عمل مباح نيز از قبيل عمل نيكو است، ولى به صفت قبولى متّصف نميشود.

(وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ) و از گناهانى كه انجام داده اند در ميگذريم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،

ج 22، ص: 401

(فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ) يعنى: در زمره بهشتيان كه از گناهانشان در ميگذريم، گناه آنان را نيز عفو ميكنيم، بنا بر اين «فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ» در موضع نصب است بنا بر آنكه حال باشد.

(وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ) يعنى: به آنان وعده راست داد، و آن وعده اى است كه خداوند به اهل ايمان داده است كه اعمال نيكوكارانشان را قبول كرده، گناهكارشان را عفو كند، و هر گاه بخواهد به آنان تفضل كند عذاب را از آنان بر خواهد داشت، يا آن گاه كه توبه كنند...، و آن وعده اى كه به آنان ميدادند بزبان پيامبران وعده داده ميشد.

(وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ) آن كس كه هر گاه پدر و مادرش او را به ايمان دعوت كنند به آنان گويد:

(أُفٍّ لَكُما) اين جمله، جمله اظهار تنفر است، و منظور از آن اظهار خشم و نفرت است، و بمعنى: «بعدا لكما» يعنى: دور باشيد، «يا شما را نبينم» و بعضى هم گفته اند: يعنى: كثافت، بوگنددار، همانگونه كه به هنگام استشمام نمودن بوى گند از آن اظهار تنفر و انزجار كنند.

(أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ) آيا بمن وعده ميدهيد كه از قبر بيرون آمده زنده شده بر انگيخته خواهم شد.

(وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي) با اينكه امتهاى پيش از من رفته اند و مرده اند، ولى از قبر بيرون نيامدند، و بزندگى بازنگشتند، و بعضى گفته اند يعنى: قرنها بر اين مذهب گذشته است كه انكار بعث و زنده شدن مردگان ميشوند.

(وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ) يعنى: پدر و مادرش بدرگاه خداوند استغاثه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 402

ميكنند، و

از خدا دستگيرى ميخواهند تا نسبت بفرزندشان لطف كند تا ايمان آورد، و به فرزند خود ميگويند:

(وَيْلَكَ آمِنْ) واى بر تو به روز قيامت و به آنچه كه محمّد (ص) ميگويد ايمان بياور.

(إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ) كه وعده الهى در مورد برانگيختن مردگان، و حشر و نشر و ثواب و عقاب.

(فَيَقُولُ: ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ) يعنى: اين قرآن و آنچه كه مرا بسوى آن فرا ميخوانيد جز افسانه هاى پيشينيان چيزى نيست، و اينها هيچ حقيقتى ندارند.

و از ابن عباس و ابى العاليه و سدى و مجاهد نقل شده است كه اين آيه درباره عبد الرحمن به ابى بكر نازل شده است كه پدر و مادرش او را وادار به اسلام كردند، و بسيار بر او اصرار نمودند، گفت: براى من عبد اللَّه بن جدعان و بزرگان قريش را زنده كنيد تا درباره آنچه كه مى گوييد از آنان بپرسم؟ «1».

از قتاده و حسن و زجاج نقل شده است كه آيه عموميت دارد و شامل هر كافرى كه با پدر و مادر خود بد رفتار است ميشود، و ميگويند: بدليل آنكه بدنبال اين آيه ميگويد:

(أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ) يعنى در زمره امتهايى شايسته عذاب گرديده اند.

(قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ) و پيش از آنان از جنيان

__________________________________________________

(1) تفسير ابن عبّاس صفحه 312.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 403

و انسانها گذشته و حال و عقائدشان همانند آنان بود.

قتاده ميگويد: حسن گفته است جنيان مرگ و مير ندارند.

ولى اين آيه بر خلاف اين گفتار دلالت دارد: «أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ...» سپس خداوند

از حال آنان خبر داده ميفرمايد:

(إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ) يعنى: اينان خويشتن را در زيان افكندند زيرا خود را با گناه و نافرمانى خدا بهلاكت رساندند.

(وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا) بگفته ابن زيد و ابى مسلم يعنى: هر كدام از اينها كه ياد شد از مؤمنين نيكوكار و كافران گناهكار طبق موقعيت و كار و كردارشان درجات و مراتبى دارند، بنا بر اين درجات نيكان در بهشت است و درجات كافران دركات جهنّم است.

و بگفته جبائى و على بن عيسى يعنى: هر فرد مطيعى داراى درجاتى است از ثواب و پاداش، هر چند كه در ميزان و مقدار درجات برخى بر ديگرى برترى دارند.

(وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ) يعنى: آنان را بثواب اعمالشان خواهيم رساند و هر كس «يوفينهم» با ياء خوانده است بنظر او معنى اينست كه خداوند پاداش اعمالشان را خواهد داد.

(وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ) يعنى: نسبت به آنان ستم نخواهد شد، بدين ترتيب در موردى كه استحقاق عذاب ندارند عذاب شوند، يا آنجا كه سزاوار ثوابند از آنان دريغ شود.

(وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ) يعنى: روز قيامت كه كافران وارد جهنّم خواهند شد، همانگونه كه گويند: «عرض فلان على السوط» يعنى:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 404

فلانى را تازيانه زدند، و بعضى هم گفته اند يعنى: پيش از آنكه آنان را وارد جهنم كنند، آتش جهنم بر آنان عرضه شده است، تا سختى و عذاب آن را به بينند.

(أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا) يعنى: به آنان گفته ميشود كه نعمتها و لذتهاى دنيا را بر نعمتها و لذتهاى بهشتى ترجيح داديد.

(وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها) يعنى:

در لذّات دنيا فرو رفته از آنها بهره مند شديد، بعضى گفته اند: اين لذات كه از آن بهره برده اند رزقهاى نيكو است كه خداوند ميفرمايد: آن را در راه بر آوردن خواسته هاى نفسانى و لذت هاى زودگذر دنيا صرف نموديد، و آن را در راه رضاى الهى صرف ننموديد.

همين كه خداوند بزرگ كفار را بخاطر بهره بردارى از روزى و لذتهاى دنيا مورد نكوهش قرار داد، رسول خدا (ص) و امير المؤمنين (ع) زهد را پيشه خود ساخته، از ناز و نعمت پرهيز كردند.

روايت شده است عمر بن الخطّاب گويد:

«رسول خدا (ص) در منزل ام ابراهيم بود اجازه گرفتم و بر حضرتش وارد شدم، حضرت روى قطعه اى از بوريا دراز كشيده بود و نيمى از بدن آن حضرت روى خاك بود، و زير سرش بالشى قرار داشت كه از ليف خرما پر شده بود، سلام كردم، نشستم و گفتم: يا رسول اللَّه تو پيامبر خدا و برگزيده از ميان بندگان هستى، كسرى و قيصر بر كرسيهاى زرنگار و فرشهاى حرير و ديبا تكيه ميكنند.

رسول خدا (ص) فرمود: آنان مردمى هستند كه نعمتهايشان را در همين دنيا نقد تحويل گرفته اند، و بزودى هم از آنان گرفته خواهد شد، امّا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 405

ناز و نعمت ما بآخرت افتاده است.

حضرت على بن ابى طالب عليه السلام ضمن يكى از خطبه هاى خود ميفرمايد:

«بخدا سوگند آن قدر اين جبه خود را وصله نمودم كه ديگر از وصله كننده آن خجالت كشيدم، كسى بمن گفت: چرا آن را بدور نمى افكنى؟ در پاسخ گفتم: از من دور شو فردا كه صبح شد از مردم

شب رو مدح خواهد شد» «1».

محمد بن قيس از حضرت باقر (ع) روايت ميكند كه فرمودند:

«بخدا سوگند كه على (ع) مانند بردگان غذا ميخورد، و همانند آنان مى نشست، و هميشه دو عدد پيراهن ميخريد و غلام خود را مخير ميساخت هر كدام بهتر است آن را او براى خود ببرد، و خودش آن ديگرى را ميپوشيد و هر وقت آستين پيراهن از سر انگشتانش بلندتر بود آن را ميبريد، و هر گاه قامت پيراهن بلند بود آن را پاره ميكرد، و حضرتش پنج سال خلافت و حكومت مى كرد، و در اين مدت نه آجرى براى خود روى آجر ديگر گذاشت، و نه خشتى روى خشتى، نه نقره اى بميراث گذاشت و نه طلايى، بمردم نان گندم و گوشت ميداد، و خودش بمنزل باز ميگشت و نان جو و روغن زيتون و سركه ميخورد، و هيچكدام دو امر بر او وارد نشد كه هر دو مورد رضايت پروردگار باشد مگر آنكه از آن دو عمل سختتر و طاقت فرساترش را انتخاب ميكرد، و هزار بنده از زحمت بازوى خود آزاد كرد كه همه را بدست خود تربيت كرده بود، و با عرق جبين خود خريدارى نموده بود، و هيچكس بعد از او توانايى كار او را نداشت، و شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند، و از خاندانش

__________________________________________________

(1) نهج البلاغه چاپ فيض صفحه 512.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 406

شبيه ترين فرد به او على بن الحسين (ع) بود كه نيز كسى پس از او توانايى كارش را نداشت.»

و در روايت مشهور است كه حضرت در بصره بعيادت علاء بن زياد رفت علاء گفت:

يا امير المؤمنين من از برادرم عاصم بن زياد شكايت ميكنم كه عبايى پوشيده و دست از دنيا كشيده است، حضرت على (ع) فرمود: او را پيش من بياوريد، وقتى عاصم را آوردند حضرت فرمود: اى دشمنك جان خودت كثافت از سر و صورتت بالا رفته، چرا به خانواده و فرزندانت رحم نميكنى؟

آيا تو خيال ميكنى خداوند نعمتهايش را بر تو حلال كرده، و بدش ميآيد كه از آن استفاده كنى، تو از اين كوچكترى در پيشگاه خدا.

گفت: يا امير المؤمنين اين تو هستى كه خودت با لباس خشن و غذاى اندك زندگى ميكنى؟.

فرمود: واى بر تو من مانند تو نيستم، خداوند بر رهبران حق واجب فرموده است، كه خود را با ضعفاى بندگانش برابر گيرند، تا تنگدستى فقرا بر آنان سخت نگذرد.

(فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ) يعنى: روز قيامت عذابى ذلّت بار و سخت بسزاى اعمالتان خواهيد ديد.

(بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ) يعنى: با تكبّر نمودن در برابر حق و تكبّر نسبت به پيامبران و اولياء الهى است كه استحقاق عذاب پيدا ميكنند.

(بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ) يعنى: با خارج شدن از طاعت خدا بسوى نافرمانيش فاسق شده ايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 407

فهرست ترجمه تفسير مجمع البيان ج 22... ص : 407

عنوان صفحه مقدّمه مترجم 4- 3 سوره سجده:

آيات 5- 1 11- 5 آيات 10- 6 19- 12 آيات 15- 11 27- 20 آيات 20- 16 38- 28 آيات 25- 21 46- 39 آيات 30- 26 54- 47 آيات 35- 31 61- 55 آيات 42- 36 70- 62 آيات 45- 43 77- 71 آيات 50- 46 83- 78 آيات 54- 51 88- 84 سوره شورى:

آيات

5- 1 95- 89 آيات 10- 6 100- 96 آيات 15- 11 113- 101 آيات 20- 16 123- 114 آيات 25- 21 135- 124 آيات 30- 26 144- 136

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص: 408

عنوان صفحه آيات 35- 31 150- 145 آيات 40- 36 157- 151 آيات 45- 41 162- 158 آيات 50- 46 167- 163 آيات 53- 51 176- 168 سوره زخرف:

آيات 5- 1 183- 177 آيات 10- 5 186- 184 آيات 15- 11 193- 187 آيات 20- 16 201- 194 آيات 25- 21 206- 202 آيات 30- 26 212- 207 آيات 35- 31 220- 213 آيات 40- 36 227- 221 آيات 45- 41 235- 228 آيات 54- 46 242- 236 آيات 60- 55 252- 243 آيات 65- 61 258- 253 آيات 75- 66 265- 259 آيات 85- 76 274- 266 آيات 89- 86 280- 275

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109