ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن جلد 19

مشخصات كتاب

سرشناسه : بيستوني ، محمد، ‫1337 -

عنوان و نام پديدآور : ‫تفسير مجمع البيان جوان (برگرفته از تفسير مجمع البيان طبرسي «ره») / تاليف محمد بيستوني.

مشخصات نشر : قم : بيان جوان؛ مشهد: آستان قدس رضوي، شركت به نشر ‫، ‫1390 .

مشخصات ظاهري : 10ج.

شابك: ‫دوره ‫ ‫ 978-600-228-058-9 : ؛ ‫ج.1 ‫ 978-600-228-057-2 : ؛ ‫ج.2 ‫ 978-600-228-059-6: ؛ ‫ج.3 ‫: ‫ 978-600-228-062-6 ؛ ‫ج.4 ‫: 978-600-228-610-9 ؛ ‫ج.5 ‫ 978-600-228-060-2: ؛ ‫ج.6 ‫: ‫ 978-600-228-063-3 ؛ ‫ج.7 ‫: ‫ 978-600-228-064-0 ؛ ‫ج.8 ‫ 978-600-228-087-9: ؛ ‫ ج.9 ‫: 978-600-228-066-4 ‮ ؛ ‫ج.10 ‫ 978-600-228-088-6:

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت: نويسنده براي تهيه اين كتاب از ترجمه علي كرمي بر كتاب مجمع البيان استفاده كرده است .

يادداشت: چاپ قبلي: فراهاني ‫، 1381 - 1382( 30ج.).

يادداشت: ج. 2 - 10 (چاپ اول: 1390) (فيپا).

مندرجات : ‫ج. 1. شامل جزءهاي 1 و 2 و 3 ‫.- ج. 2. شامل جزءهاي 4 و 5 و 6 .- ج.3. شامل جزءهاي 7و 8 و 9.- ج.4. شامل جزء هاي 11،10 و 12 ‫.- ج. 5. شامل جزءهاي 13 و 14 و 15 .-ج. 6. شامل جزءهاي 16 و 17 و 18.-ج.7. شامل جزء هاي 19 و 20 و 21.-ج.8. شامل جزءهاي 22 و 23 و 24.-ج.9. شامل جزء هاي 25 و 26 و 27.-ج.10. شامل جزء هاي 28و 29 و 30

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : كرمي ، عليرضا، 1340 -، مترجم

شناسه افزوده : ‫طبرسي، فضل بن حسن، 468؟ - 548ق. . مجمع البيان في تفسير القرآن.

شناسه افزوده : شركت به نشر ( انتشارات آستان قدس رضوي)

رده بندي كنگره : ‫ BP98 ‮ ‫ /ب 95ت 76 1390

رده بندي ديويي : ‫ 297/179 ‮

جلد نوزدهم

سوره عنكبوت … ص: 3

اشاره

تمام اين سوره بگفتار عكرمه و عطا و كلبى در مكه نازل شده و بنا بگفتار قتاده و ابن عباس در يكى از دو قولش آن را در مدينه نازل مى دانند، و حسن گويد

تمامى آن در مكه بجز ده آيه از اولش كه در مدينه آمده و ابن عباس نيز در نظر ديگرش موافق اين گفتار بوده و از يحيى بن سلام حكايت مينمايد.

عدد آيات اين سوره باتفاق تمام دانشمندان تفسير 69 آيه ميباشد و قراء كوفه «الم» را يك آيه و قراء حجاز «تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ» را يك آيه و قراء بصره و شام «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» را آيه اى ميدانند.

فضيلت اين سوره … ص: 3

ابى بن كعب از پيامبر (ص) روايت كند كه حضرت فرمود هر كه سوره عنكبوت را قرائت كند بعدد آنچه را كه مؤمن و منافق وجود دارد ده برابرش باو پاداش داده خواهد شد.

ابو بصير از امام صادق (ع) روايت كند كه هر كس سوره عنكبوت و روم را در شب بيست و سوم ماه رمضان بخواند بخدا سوگند كه از بهشتيان بوده و در اين گفتار هرگز استثناء نكنم و از خداوند نترسم كه اين قسم را بر من گناه بنويسد، چون ميدانم اين دو سوره نزد پروردگار ارجمند است.

تفسير و توضيح … ص: 3

در پايان سوره قصص خداوند بشارت و انذار فرموده و اينك در آغاز اين سوره بذكر تكاليف بندگان مى پردازد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 4

سوره العنكبوت (29): آيات 1 تا 5 … ص: 4

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (4)

مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (5)

ترجمه … ص: 4

بسم اللَّه الرحمن الرحيم آيا مردم چنين پنداشتند كه بصرف آنكه بگويند ايمان (بخدا) آورده ايم رها شوند (و بر صدق اين گفتار امتحان نگردند) و ما امت هايي را كه پيش از ايشان بودند آزمايش نموديم البته خدا مي داند آنان را كه راست گفته و مي داند دروغگويان را.

آيا آنان كه اعمال ناشايسته (و نادرست) مرتكب مي شوند پنداشتند كه بر ما سبقت گيرند بسيار بد حكم ميكنند. هر كس بلقاء ما اميدوار است البته هنگام وعده خدا فرا رسد و او (بگفتار و كردار مردم) شنواي دانا است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 5

قرائت … ص: 5

فليعلمن اللَّه: (علي) (ع) آن را به ياء مضمومه و لام دوم را مكسوره (فليعلمن اللَّه الذين صدقوا) خوانده و همچنين (و ليعلمن الكاذبين) را قرائت نموده است- و بنا بر اين ترجمه اش چنين خواهد بود كه تا خدا معلوم گرداند براي آنان كي راست گفته و معلوم كند دروغگويان را- و نيز همين قرائت از «جعفر بن محمد، و محمد بن عبد اللَّه بن حسن» روايت شده و زهري نيز در (و ليعلمن الكاذبين) با آنان موافقت نموده است و ليعلمن الكاذبين: اين جمله و ليعلمن المنافقين نيز قرائت شده.

دليل … ص: 5

آنكه به ياء مضمومه و لام مكسوره قرائت نموده دليلش آنست كه مقصود آنكه خداوند معلوم گرداند براي مردم چگونه هستند- و راستگويان از دروغگو جدا شود- و بنا بر اين مفعول اول فعل حذف شده، چنان كه خداوند فرموده: (هر ملتي را در قيامت بوسيله امامشان ميخوانيم) و نيز فرموده: (شناخته ميشوند گنه كاران در قيامت بسيمايشان) و باز فرموده: (محشور ميسازيم گنه كاران را در آن روز كبود چشم).

و ممكن است از قبيل (ثوب معلم و فارس معلم) يعني پيراهن نشانه دار و جنگجويي كه بر خود علامتي نهاده، و بنا بر اين معني (ليعلمن) آشكارا ساختن است و بالنتيجه به معني اول بازگشت مي نمايد كه مفعول اول حذف گرديده بود.

و ممكن است مفعول دوم را محذوف قرار داده و ترجمه اش چنين باشد كه تا بدانند راستگويان پاداش راستي و دروغگويان جزاي نادرستي خود را.

اعراب … ص: 5

أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا: (زجاج) گويد: (ان) اولي محلا منصوب و اسم براي (حسب) واقع شده و (ان) دومي از دو جهت منصوب بوده كه بهترين آنها منصوب

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 6

بودنش به (يتركوا) است و بنا بر اين معني چنين باشد كه (آيا پنداشتند مردم اينكه رها شوند كه بگويند ايمان آورديم … ) كه در اينجا (لان يقولوا او بان يقولوا) بوده و چون حرف جر حذف گرديده (يتركوا) به (ان) متصل و منصوب شده است. و ممكن است عامل در (ان) دوم (حسب) باشد.

ابو علي گويد: نصب (ان) بوسيله (يتركوا) صحيح نخواهد بود زيرا فعل معلوم كه متعدي به يك مفعول است، چگونه وقتي كه مجهول شد بمفعول ديگري متعدي

شود.

و نيز گويد: آنچه را كه گفته اند كه (ان) بوسيله (حسب) منصوب شده نادرست است زيرا- از چهار حالت خارج نيست- يا بايد مفعول اول، و يا مفعول ثاني، و يا صفت و يا بدل واقع شود. اما مفعول اول نمي باشد زيرا مفعول اول (حسب) عبارت از (أَنْ يُتْرَكُوا) بوده است.

و اما مفعول ثاني نمي باشد، علتش دو چيز است:

الف: باب ظننت در ادبيات عرب هنگامي كه باين نوع مفاعيل متعدي شود، مفعول دومش ظاهر نخواهد بود.

ب: مفعول دوم از نظر معني همان مفعول اول است و در اينجا اين چنين نيست.

و اما بدل نمي باشد: زيرا از نظر معني، مشتمل هيچكدام از تمام يا بعضي معني مفعول اول نيست.

و اما صفت نمي باشد: زيرا (ان) دوم براي (حسب) مفيد معني صفتي نبوده و از آنچه را كه گفتيم بيرون نخواهد بود.

و بنا بر اين آنچه در اين باره گفته اند غفلت و اشتباه است.

ميگويم (مؤلف) بدل در اينجا صحيح است اگر (احسبوا ان يقولوا) بمعناي (احسبوا ان يهملوا) باشد زيرا بدون ترديد اهمال بمعناي ترك (و واگذاردن) است.

و حاصل ترجمه چنين مي شود: آيا گمان دارند به اينكه ادعاي ايمان نموده ولي با تكاليف ديني و وظائف اسلامي امتحان نشوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 7

و در صورتي كه جمله اول يعني (احسبوا ان يتركوا) نيز بمعني (ان يهملوا) باشد زيرا اهمال بمعني واگذاشتن است.

بدين ترتيب جمله دوم يعني (ان يقولوا) در معني جمله اول (ان يتركوا) بوده و بدل او مي باشد.

و اما صورت اول يعني مفعول اول قرار گيرد، آن نيز صحيح خواهد بود زيرا وقتي- لام- و يا آنكه- باء- جاره در

اولش در آيد و تقديرش (لان يقولوا) و يا (بان يقولوا) شود، جمله جار و مجرور متعلق به (يتركوا) شده و منصوب المحل خواهد بود.

و بنا بر اين گفتار زجاج در اين باره صحيح، نهايت بر سبيل تساهل از مجرور به منصوب تعبير نموده است.

ساءَ ما يَحْكُمُونَ: در (ما) دو احتمال است.

الف: اسم مفرد منكر در محل نصب و تميز واقع شده و تقديرش (ساء حكماً يحكمون) است.

ب: اسم موصول و جمله يحكمون صله او باشد و در تقدير (ساء الحكم حكمهم) خواهد بود.

شأن نزول … ص: 7

«ابن جريح» گويد: آيه مذكور در باره عمار بن ياسر كه در راه خدا زير شكنجه شديد واقع شده بود، نازل گرديده.

(شعبي) گويد: شأن نزول آيه در باره جمعي از مسلمانان است كه در مكه باقي مانده و به مدينه هجرت نكرده بودند، پس مهاجرين از مدينه براي آنان نامه فرستادند و مضمونش آن بود كه از شرائط اسلامتان هجرت بمدينه مي باشد و بايد حتماً هجرت كنيد، با رسيدن نامه آنان بسوي مدينه حركت كردند.

اما مشركين مكه آنها را تعقيب نموده و در بين راه بمقابله پرداختند بعضي را كشته و پاره اي را مجروح ساختند. در اينجا بود كه اين آيه نازل شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 8

(ابن عباس) گويد: مقصود از (الناس) در آيه افرادي مي باشند كه در مكه به پيامبر ايمان آورده مانند سلمة بن هشام، عياش بن ابي ربيعه، وليد بن وليد، عمار ابن ياسر و ديگران.

مقصود … ص: 8

الم: تفسيرش در اول سوره بقره گذشت.

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ: آيا گمان دارند مردم كه قناعت شود اينكه بگويند ايمان آورديم و بهمين قدر اكتفاء نموده و آنان در معرض امتحان قرار نگيرند، چنين نيست- بلكه همه امتحان و آزمايش خواهند شد-.

در آيه (همزه) استفهام انكاري و توبيخي است يعني هرگز چنين نشود.

(مجاهد) گويد: كه مقصود، امتحان در جانها و مالها باشد. و اين تفسير از امام صادق (ع) نيز آمده و بنا بر اين ترجمه اش اينست كه آيا امر و نهي نشده و تكاليف سنگين الهي براي آنان نيايد؟

بعضي گويند: مقصود آنكه آيا تنها با آوردن ايمان، ديگر

شدائد و ناكاميهاي دنيا متوجه آنان نشده و در آسايش باشند؟

(حسن) گويد: ترجمه آيه آنست كه آيا مردم گمان دارند كه تنها با گفتن جمله توحيد «لا اله الا اللَّه» اكتفاء شده و در راستگويي و دروغگويي آزمايش نگردند.

اما بهتر آنست كه آيه مشتمل تمام معاني مذكور بوده و هيچگونه منافاتي ندارد زيرا مؤمن پس از اقرار بتوحيد پروردگار بايد بدستورات دين عمل نموده و با جان و مالش آزمايش شود و بقدر خويش سختيها و ناكاميهاي دنيا باو متوجه گردد، و بنا بر اين بايد خود را آماده تمامي آنها نمايد.

سپس خداوند سوگند ياد كرده و فرموده:

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ: و همانا حتماً آزموده ايم آنان كه پيش از امت خاتم پيامبران (ص) بودند و آزمايش هايشان با دستورات ديني و يا سختيها و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 9

مشكلات زندگي- بر حسب اختلاف آنها بوده است. و اين آيه خود تسلي و آرامشي براي مسلمانان صدر اسلام بود- كه با مشكلاتي روبرو بودند-.

(ابن عباس) گويد: از جمله آنان كه آيه در باره شان نازل شده ابراهيم خليل الرحمن و گروهي است كه باو ايمان آورده بودند و پس از او در راه دين خدا متحمل سختيها شدند (و آنان را اره نمودند). ديگري گويد: آيه در باره ملت بني اسرائيل آمده كه با استبداد فرعون روبرو بوده، و به بدترين عذاب آنان را شكنجه مينمود.

فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ: پس البته خدا ميداند آنكه در ايمانش راست گفته و ميداند دروغگويان را.

و با ملاحظه آنكه خداوند نسبت بآينده عالم بوده و تمام امور جهان پيش

از خلقت براي او روشن بوده و احوال مردم را ميداند، جمله (فليعلمن) بمنظور تحقق هر چيز در جاي خود ميباشد.- يعني آنكه افراد بشر با اختيار خود آن را انجام داده و خداوند بآن عالم است-.

پاره اي گويند: يعني تا خدا جدا سازد آنان را كه راست گفته از آنها كه دروغ گفته و بهر يك پاداش لازم را بپردازد، و بنا بر اين از جزاء و جدا ساختن تعبير به (علم) شده و (فليعلمن) آمده زيرا تنها بواسطه علم خداوند، آنها شناخته شده و پاداش داده مي شوند پس سبب جاي مسبب نشسته و لفظ سبب ذكر شده نظير آيه شريفه كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ يعني عيسي و مادرش غذا مي خوردند كه كنايه از احتياج ايشان است پس راستي در آيه بمعني ثبات قدم و استواري بر سختيها بوده و دروغ بمعني سستي و ثابت نبودن باشد نظير كلام زهير كه گويد:

اذا ما الليث كذب عن اقرانه صدقا:

براستي شيري است در بيشه شيران كه در ميدان جنگ مرداني را صيد كرده طعمه خود سازد آن گاه كه شيري نبوده تا از اقران خود رو برتابد و با آنان استوار نباشد و مقصود آنكه (كذب) بمعني عدم استواري آمده است.

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا: آيا گمان دارند آنان كه كافر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 10

شده و انواع قبايح و گناهان را مرتكب شوند، با ما مسابقه داده و سبقت گيرند و بعجزمان در آورند تا ما نتوانيم بآنان رسيده انتقام بگيريم؟- نه چنين است-.

(ام) در اينجا بمعني استفهام آمده ولي همانند همزه استفهاميه نخواهد بود ساءَ ما

يَحْكُمُونَ: چه زشت است آنچه را كه حكم ميكنند و گمان دارند از ما سبقت بگيرند.

(عياشي) باسناد خود از ابي الحسن (ع) روايت كند كه، روزي عباس بحضور امير المؤمنين (ع) رسيد عرض نمود برخيز بنزد جمعيت رفته تا با تو بيعت كنند.

امير المؤمنين پرسيد آيا بيعت مينمايند؟

عباس پاسخ داد بلي علي (ع) فرمود: پس گفته خدا الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا … كجا رفت- كنايه از آنكه آنها بيعت نخواهند كرد-.

مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ: آن كس كه باشد اميدوار ديدار خدا و مقصود اميدوار پاداش او در قيامت است.

(سعيد بن جبير و سدي) گويند: يعني آنكه ترس از عقاب خدا دارد زيرا گاهي (رجاء) بمعني خوف هم آمده چنان كه شاعر گويد:

اذا لسعته النحل لم يرج لسعها و حالفها في بيت نوب عواسل

آن گاه كه زنبور گزيدش، هرگز نترسد بلكه همراه او كنار كندويش رود، كه آنجا رفت و آمد دارند.

و مقصود آنكه (يرج) كه از ماده (رجاء) است بمعني هراس و خوف آمده و بنا بر اين ترجمه آيه چنين باشد، آن كس كه از قيامت بترسد و از پاداش و بررسي اعمال در هراس باشد يا آنكه اميدوار ثواب باشد بايد پيش از آن بكارهاي شايسته بشتابد.

فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ: پس البته وقتي را كه خدا مقرر فرموده بمنظور بررسي اعمال و پاداش و جزاي آن خواهد رسيد.

وَ هُوَ السَّمِيعُ: و او بگفتارتان شنوا بوده.

الْعَلِيمُ: و بآنچه را كه در قلب ها و افكار داريد دانا است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 11

سوره العنكبوت (29): آيات 6 تا 10 … ص: 11

اشاره

وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ

اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (6) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ (7) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ (9) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ (10)

ترجمه … ص: 11

آنكه ميكوشد، جز اين نيست كه ميكوشد براي خويشتن، زيرا خداوند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 12

بي نياز از جهانيان است. آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته كردند همانا محو خواهيم نمود گناهانشان را و پاداش خواهيم داد آنان را بهتر از اعمال نيكشان. و ما بآدميان سفارش كرديم كه در حق پدر و مادر خود نيكي كنند و اگر آنان بكوشند تا بمن كه (خداي يگانه ام) از روي جهل و ناداني شرك آوري هرگز از ايشان فرمان مبر. بازگشت شما بسوي من است و شما را بآنچه (از نيك و بد) انجام داده ايد آگاه خواهم ساخت آنان كه ايمان آوردند و اعمال شايسته انجام دادند آنان را جزو شايستگان قرار ميدهيم. پاره اي از مردم كساني هستند كه ميگويند بخدا ايمان آورديم ولي چون در مجاهدتهاي راه خدا آزار ببينند، آزار از مردم را چون عذاب خدا ميدانند و اگر نصرتي از پروردگار تو (اي پيامبر) برسد، ميگويد البته ما با شما بوديم آيا خدا آگاه تر نيست بآنچه در سينه ي

جهانيان است.

اعراب … ص: 12

حسنا: مفعول فعل محذوف است و در تقدير چنين بوده «و وصينا الانسان بأن يفعل بوالديه حسنا».

ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ: اين جمله موصول و صله و در محل نصب است تا مفعول «تشرك» باشد.

شأن نزول … ص: 12

كلبي گويد: كه آيه اخير (10) در باره عياش بن ابي ربيعه مخزومي نازل شده، زيرا او اسلام آورده بود و از ترس قوم و قبيله ي خود بسوي مدينه مهاجرت نمود قبل از آنكه پيامبر مهاجرت كند. مادر عياش بنام اسماء دختر مخزومة بن ابي جندل تميمي با شنيدن مهاجرت فرزندش قسم ياد كرد كه چيزي نمي خورم و نميآشامم و بنظافت سر و صورت اقدام نكرده و هرگز داخل خانه و زير سقف نخواهم رفت تا فرزندم باز گردد. او دو فرزند ديگري داشت بنام (ابو جهل و حرث) كه فرزندان هشام شوهر پيشين اسماء بودند و از ناحيه مادر با عياش برادر محسوب مي شدند، آنان چون ناراحتي و اضطراب مادر را مشاهده نمودند، سوار بر مركب شده و بدنبال

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 13

برادر بسوي مدينه روانه گشتند و اتفاقاً در مدينه با عياش ملاقات نمودند، اعتصاب غذايي و اضطراب مادر را با او در ميان گذارده و از او خواستند تا بوطن برگردد و بالآخره موافقتش را جلب نمودند تا براي مدت كوتاهي بديدار مادر همراه آنان برگردد. ولي او با برادران عهد بست كه او را از دينش باز ندارند و با برادران بسوي مادر رهسپار شدند.

اما مادرش تا سه روز باعتصاب غذايي خود ادامه داد ولي بعد از سه روز تاب و توان از او رفت و بحكم اجبار دست از

اعتصاب خود برداشت و مانند هميشه اقدام بخوردن غذا و نوشيدن آب نمود ولي انتظار فرزندان خود ميكشيد.

برادران، عياش را برداشته و عزم وطن نمودند، چون از شهر مدينه بيرون آمده و از چشمها دور شدند، نسبت بعياش با تندي رفتار كرده و او را با طناب محكم بستند و مشغول كتك زدن شدند تا آنجا كه هر يك صد تازيانه بر بدنش وارد ساخته و بدن زير تازيانه ها شديداً آزرده شد. البته منظور برادران اين بود تا عياش از دين خود كه آئين يكتا پرستي پيامبر (ص) است دست برداشته و به آئين بت پرستي برگردد.

عياش كه سخت آزرده شده بود از ترس شكنجه ي بيشتر، برائت خود را اعلام كرد و آنچه را كه شايسته نبود نسبت بآئين يكتاپرستي بزبان آورد تا از او دست برداشتند. و اين آيه (آيه 10) در باره اش نازل شد.

اما بين آن دو برادر، حرث با شدت بيشتري نسبت بعياش رفتار كرد، و عياش با خود قسم ياد نمود كه اگر او را در خارج حرم ملاقات كند، سر از تنش جدا خواهد ساخت. و بالآخره با چنين تندي وارد مكه شدند و عياش لحظه اي با مادر خويشتن ملاقات نمود و اتفاقا پس اندك زماني پيامبر (ص) و متعاقب او مؤمنين مهاجرت بمدينه نمودند و عياش نيز راه مدينه را پيش گرفت و بپيامبر ملحق گشت و رفته رفته در اسلام خود قوي گشت و مسلماني شايسته گرديد. ولي برادرش، حرث چندي در مكه سكونت كرده و سپس بآئين اسلام گرويد و بسوي مدينه هجرت نموده، با پيامبر (ص) بيعت كرد اما عياش از آمدن برادر و اسلام او هيچ

اطلاع نداشت، روزي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 14

در پشت مسجد (قبا) حرث را ملاقات كرد و بياد سوگند و شكنجه هاي گذشته افتاده او را بقتل رسانيد، باو خبر دادند برادرت اسلام آورده بود چرا كشتي؟ عياش بسيار ناراحت شده گريه كرد و بحضور پيامبر اسلام (ص) شرفياب شد و قصه را بعرض رسانيد. فوراً اين آيه نازل شد كه «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً تا آخر».

ضحاك مي گويد: كه آيه مذكور (آيه 10) در باره ي واقعه ي ديگري نازل شده و آن جمعيتي از منافقين بودند كه ميگفتند ايمان آورديم ولي چون در راه ايمان و عقيده ي خويشتن از مشركين رنج ميديدند دست از آئين اسلام و ايمان بخدا برداشته و به آئين بت پرستي برمي گشتند. و اما قتاده نقل كرده كه اين آيه در باره ي بت پرستاني كه بازگشت بمكه نمودند، نازل گرديده است.

مقصود … ص: 14

چون خداوند در آيات پيش مراقبت نفس و خويشتن داري را با انجام فرامين او در اميد و ترس انسان نسبت بآينده، بيان فرمود، اكنون درباره ي مجاهده انسان سخن ميفرمايد.

وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ: انساني كه با شيطان و وسوسه هاي او مبارزه نموده و در مبارزه با دشمنان بمنظور استواري دين كوشش مي نمايد و نيز با شهوتهاي نفس و خواستهاي خطرناك هواي دل كه از هر دشمني سخت تر است، مبارزه مي كند، او در حقيقت براي نفع خويشتن قدم برداشته پاداش و نتيجه كار او بخودش بر ميگردد.

نه آنكه تصور كند منافع آن بخداوند جهان برگشت مي كند.

إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ: خداوند بفرمان برداري مردم احتياجي ندارد و اوامر و نواهي خدا بمنظور منفعتي كه

عايد او شود نيست، بلكه براي منافع مردم است.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ: آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند، محو مي كنيم گناهان و بديهايي را كه آنان زمان كفر انجام دادند تا جايي كه در اثر آن اعمال شايسته بدي ها جبران شده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 15

گويا مرتكب زشتيها نشده اند.

وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ: و پاداش به بهترين اعمال آنان كه عبادت و اطاعت از فرامين خداوند است خواهيم داد.

يعني بديهايي كه در حال كفر انجام داده اند بوسيله اسلام آن را محو ميكنيم و باعمال شايسته آنان كه در حال اسلام بوده پاداش ميدهيم. و چون در اين آيه خداوند امر نمود تا مسلمانان با كفار مبارزه و جهاد كنند و از آنان دوري گزينند لذا وظيفه فرزند را نسبت به پدر و مادر چنين بيان فرمود.

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً: دستور داده ايم بانسان كه نسبت بپدر و مادر نيكويي نمايد و برفتار پسنديده عمل كند تا رضايت آنان را نسبت بخود جلب نموده و خوشنود سازد. سپس خداوند بهر يك از افراد انسان دستور ميدهد.

وَ إِنْ جاهَداكَ: و اگر مجاهده و مبارزه نمودند پدر و مادرت با تو اي انسان و جديت نمودند.

لِتُشْرِكَ بِي: تا شريك قائل شدي در عبادة و اطاعت من.

ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ: چيزي را كه بآن آگاهي نداري يعني هيچكس نسبت به آن آگاهي ندارد.

فَلا تُطِعْهُما: پس نبايد در اين باره از پدر و مادر اطاعت كني.

بنا بر اين خداوند سبحان امر نموده بانسان كه بايد در افعالي كه لازم است انجام دهد از پدر و

مادر پيروي كند و دستور آنان در اين جهت واجب و لازم الاطاعه ميباشد ولي در باره كارهايي كه انسان مختار است با مصلحت انديشي انجام دهد يا ترك كند، اطاعت و قبول مصلحت بيني پدر و مادر البته بهتر است تا سخن آنان را اعتنا نكرده، رد كند. اما در كارهايي كه از نظر دستور اسلام ممنوع اعلام شده هرگز نبايد سخن آنان را بپذيرد و مرتكب بجنايات و ممنوعات شرعي شود كه از جمله ي آنها شرك بخداوند است، و از اينكه آيه در اين باره نفي علم نموده است براي آنست كه انسان خود را با جستجو نمودن دليل آن بزحمت نياندازد زيرا چيزي را كه اصلا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 16

وجود ندارد اثبات دليل آن ممكن نخواهد بود بنا بر اين اعتقاد بچنين امري نيز پسنديده نمي باشد- چون وقتي شريك براي خدا نباشد چگونه ممكن است براي اثبات آن دليل آورد-.

إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ: بازگشت شما بحكم من است.

فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: باعمالي كه انجام داده ايد شما را آگاه ميسازم و پاداش آن را مي دهم.

از سعد بن ابي وقاص روايت شده كه گفت من نسبت بمادر خود نيكو رفتار بودم و چون اسلام اختيار نمودم، مادرم بمن خطاب نموده گفت: يا سعد، اين چه ديني است كه تو برگزيدي، بايد آن را ترك كني و بآئين بت پرستي برگردي، و گرنه اعتصاب غذايي نموده هيچ نخورم و نياشامم تا بميرم و تو مورد سرزنش قرار گرفته و مردم بتو گويند اي قاتل مادر.

گفتم: مادرم از كارهاي خود دست بدار كه من دين اسلام را ترك نخواهم كرد.

روز اول مادرم

چيزي نخورد و با گرسنگي خوابيد تا خورشيد طلوع كرد و باز از خوردن خويشتن داري كرد و تا غروب آفتاب روز دوم گرسنه ماند تا آنكه مجبور شدم و گفتم بخدا سوگند اگر تو صد جان داشته باشي و يك يك از حنجره ات بيرون بيايد من از دين خود دست بر نمي دارم، اكنون تو داني و بس آن قدر نخور تا بميري.

مادرم در مقابل اين گفتارم تعجب كرد و چون استواريم را در آئين مقدس اسلام ديد دست از اعتصاب برداشته غذا خورد. در اين باره بود كه آيه مذكور نازل شد و فرمود «وَ إِنْ جاهَداكَ تا آخر».

مادر سعد بن ابي وقاص بنام حمنه دختر ابي سفيان فرزند اميه او فرزند عبد شمس است.

روايت شده از (بهر بن ابي حكيم) و او از پدرش نقل مي كند كه بحضور رسول خدا (ص) شرفياب شدم و از حضرتش پرسيدم: بچه كسي نيكويي و خدمت كنم؟ حضرت پاسخ داد بمادرت، بار دوم پرسيدم بعد از مادر بچه كسي؟ پاسخ داد بمادرت،

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 17

بار سوم پرسيدم بعد از آن بچه كسي؟ پاسخ فرمود بمادرت، مرتبه چهارم سؤال كردم پس از آن بچه كسي خدمت كنم؟ پيامبر فرمود: بپدر و بعد از او به نزديكان خود.

(انس بن مالك) روايت كرده كه رسول خدا (ص) فرمود الجنة تحت اقدام الامهات: بهشت برين زير پاي مادران است. «1»

وَ الَّذِينَ آمَنُوا: آن مردمي كه در توحيد و خداپرستي راست بودند و از روي اخلاص و صفاي دل او را عبادت نمودند.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ: و كارهاي نيكو انجام دادند آنان

را در زمره شايستگان در بهشت جاي خواهيم داد.

و چون خداوند در آيه پيشين آزادي مؤمنين را در عمل بيان فرمود لذا خواست بدنبال آن دسته اي از آنان را كه در ايمان ضعيف اند بيان كند و يا بنقل بعضي خواسته از ايمان منافقين سخن بگويد، لذا فرمود:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ: و از مردم پاره اي گويند بخداوند جهان ايمان داريم، ولي تنها بزبان است.

فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ: زماني كه در استواري خود بدين خدا و يا در اعتقاد خود بذات او تعب و آزردگي از مردم مشرك ديده باشد.

جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ: آزار از مردم را همانند عذاب خدا پنداشته است.

يعني زماني كه رنج ببيند و در اثر ايستاده گي و ثبات قدم در ايمان و خدا پرستي از مشركين جامعه بلا و عذاب بكشد، آن چنان ضعيف است كه از دين دست برميدارد زيرا از عذاب و آزار مردم ميترسد. همانند آن كافري كه شايسته است در حقيقت او از آئين غلط خود دست بردارد و از عذاب خدا بترسد. بنا بر اين بين عذاب مردم كه

__________________________________________________

(1)- او ميتواند فرزند را بنحوي تربيت كند كه در آينده نزديك فرزند با برنامه هاي خود و خدمت بجامعه چهره ي درخشنده اي بخاندان خويش داده و آنان را سعادتمند سازد و باز ميتواند او را با برنامه هاي غلط تربيت نموده و در آينده چهره ننگيني براي خانواده باشد. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 18

فاني و پايان پذير است و بين عذاب خداوند كه دائمي و هميشه گي است هيچ فرق نگذارده، چون كه تميزش كم و قدرت ايمان او اندك

است. خداوند اذيت و آزار مردم را «فتنه» ناميده بمنظور مشقت و رنجهايي است كه در آن مشاهده مي شود.

وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ: اي پيامبر اگر ياري و نصرت خدا برسد و مؤمنين پيروز شده، دولت و حكومت اولياء خدا بر كافرين سلطنت پيدا كند.

لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ: اين ضعيفان در ايمان و منافقين كه وصف آنان گفتيم بمؤمنين مي گويند البته ما با شما بوده و براي پيروزي بر دشمن با شما كمك مي كرديم، اما منظور آنان طمع در اموال جنگي است تا بهره اي نصيب آنها شود.

سپس خداوند شديداً تكذيبشان نموده مي فرمايد:

أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ: آيا خداوند آگاه تر نيست بآنچه در سينه هاي جهانيان است از ايمان و نفاق آنها، بنا بر اين گفتار دروغين آنان بر خدا پوشيده نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 19

سوره العنكبوت (29): آيات 11 تا 15 … ص: 19

اشاره

وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ (11) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (12) وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ (13) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14) فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ (15)

ترجمه … ص: 19

و البته خداوند ميداند افرادي را كه ايمان آوردند و افرادي كه منافق اند. و آنان كه كافر بودند بمؤمنين گفتند پيروي كنيد راه ما را و ما مسئول گناهانتان شده بگردن ميگيريم، در حالتي كه چيزي از گناهان آنان را بدوش نكشيده و مسئول

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 20

آن نيستند، اينان دروغگويانند. و البته آنها (كفار) بارهاي خود را بدوش كشند و بارهايي بر روي بارهاي خود، و در قيامت سؤال ميشوند از آنچه افترا مي بستند. همانا نوح را بسوي قومش فرستاديم پس نهصد و پنجاه سال در بين آنها زندگي كرد، سپس طوفان آنها را گرفت، و آنان بودند ستم كاران. پس نجات داديم نوح و ياران كشتي را و آن را آيتي براي جهانيان قرار داديم.

شرح لغات … ص: 20

الثقل: در لغت عرب در مورد اثاث البيت استعمال ميشود و جمع آن اثقال است چنان كه در بين اعراب گفته ميشود ارتحل القوم بثقلهم و ثقلتهم يعني كوچ كردند باديه نشينان با اثاث البيت و متاع هاي خود و بهمين معني حديث مشهور (ثقلين) استعمال شده زيرا پيامبر (ص) فرموده بود

اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض

در ميان شما امت اسلامي دو چيز سنگين و گرانبها ميگذارم كتاب خدا و عترت من، و اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض كوثر بسوي من باز گردند «1».

__________________________________________________

(1)- اين حديث گذشته از شيعه مورد اتفاق و اجماع اهل تسنن است و تمام كتابهاي معتبر تاريخي و حديثي و تفسيري آنان ذكر شده و با الفاظ مختلفه از پيامبر روايت نموده اند

و سر آن هم اين است كه پيامبر اسلام پس از جريان غدير خم و تعيين نمودن امير المؤمنين علي بن ابي طالب (ع) را بمقام خلافت و حكومت بعد از مرگ خود، در باره علي بن ابي طالب ع و اهل بيتش بمناسبتهاي مختلف سفارش كرد و از اين قبيل كلمات بسيار ميفرمود. چنان كه حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك جزء 3 ص 148 حديث مذكور را كه در متن گفته شد روايت كرد و نظير آن را در حديث ديگر ترمذي بنا بنقل كنز العمال ج 1 ص 44 از رسول خدا روايت كرده كه پيامبر (ص) فرمود

اني تركت فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدي، كتاب اللَّه حبل ممدود من السماء الي- الارض و عترتي اهل بيتي، و لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما

يعني در بين شما امت چيزي گذاردم تا زماني كه شما بآن توجه داشته پيروي كنيد، هرگز بعد از مرگم گمراه نخواهيد شد و آن دو چيز است كتاب خدا كه چون ريسماني است بين خدا و مردم و عترت من يعني اهل بيت منند، اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض كوثر بسوي من باز گردند نيكو بنگريد كه در باره اين دو چگونه انجام وظيفه نموده ايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 21

(ثعلب) گويد: از اينكه كتاب و عترت به (ثقلين) نام گذاري شده براي آنست كه عمل نمودن باحكام و فرامين آن دو كه در حقيقت فرامين خداوند است سنگين و پر ارزش است. و بعضي ديگر گفته اند كه اعراب در اصطلاح خود بهر چيز

پر ارزش و نفيس، (ثقل) ميگويند و از اينكه قرآن و عترت را (ثقلين) گفته اند براي بزرگداشت

__________________________________________________

(اين حديث بخوبي آگاهي پيامبر را از آينده امت نشان ميدهد، گويا پيامبر انحرافات مردم را بعد مرگ خويشتن كه بدست جمعي از جاه طلبان انجام خواهد گرفت، ميديد و براي توجه بيشتر مردم اين نوع جمله ها بسيار ميفرمود و مخصوصاً با تحقق اجتماع تاريخي غدير خم كه هنوز چند ماهي بيش نگذشته بود پيامبر بهنگام وفات بمنظور تحكيم امر خلافت علي ع خواست كتباً بنويسد اما بنا بنقل شيخ مفيد جمله اي كه از زبان (عمر) صادر شد و موجب اختلاف گرديد، باعث شد تا پيامبر (ص) براي جلوگيري از اختلاف چيزي ننويسد ولي زباناً سفارش نمود.

در اين باره مي توان بمتون تاريخي شيعه و كتابهاي معتبر حديثي و تفسيري اهل سنت مراجعه نمود، از جمله كتاب (الصواعق) ابن حجر عسقلاني ص 135- (كنز العمال) هندي ج 1 باب الاعتصام بالكتاب و السنة- كتاب (المستدرك) حاكم نيشابوري جزء 3 ص 148 كتاب (المسند) امام احمد حنبل ج 3 ص 17 و 26 و 189- (المراجعات) سيد شرف الدين عاملي- (رسالة في حديث الثقلين) قوام الدين و شنوي و …

بنا بنقل ابن حجر كه خود از بزرگان اهل سنت است در كتاب الصواعق اين حديث از طريق بيست و چند تن از صحابه روايت شده است.

از جمله: امام المتقين علي بن ابي طالب (ع) امام حسن (ع) سلمان فارسي ابو ذر غفاري ابن عباس ابو سعيد جابر بن عبد اللَّه انصاري ابو هاشم بن تيهان حذيفة بن يماني ابو رافع مولي رسول اللَّه (ص) حذيفة بن اسيد غفاري

ترجمه

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 22

منزلت آنها بين مسلمين است و هر چيز كه داراي فضيلت مورد توجه جامعه است باو (ثقل) گفته مي شود و به همين جهت است كه از بين تمام مخلوقات بانسانها و جنيان، ثقلين گفته شده زيرا آنان فضيلت بر ساير مخلوقات دارند.

الطوفان: عبارت از آب بسيار زيادي را گويند كه از آسمان جاري شود و سر اينكه او را طوفان ناميده اند چون در اثر زيادي باطراف زمين طواف نموده بتمام نقاط آن ميرسد. و در اين باره (راجز) در ابيات خود گفته: «افناهم الطوفان موت جارف» نابود كرد آنها را باران هاي بسياري كه كانون مرگ بود. (جارف) از ماده (جرف) است و آن هر چيز بسيار را گويند و در مثال گفته ميشود «جرفت الشي ء اجرفه جرفا» يعني تمام آن شي ء را فرستادم، در اينجا گوينده اين شعر مرگ بسيار را كه بسراغ آنها آمده بود تشبيه به طوفان نموده است.

اعراب … ص: 22

بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ: در تقدير (و ما هم بحاملين من شي ء من خطاياهم) كه جمله (من خطاياهم) در حقيقت صفت براي (شي ء) ميباشد كه بالنتيجه در قرائت ظاهر آيه صفت مقدم بر موصوف شده و در محل نصب و حال قرار گرفته.

أَلْفَ سَنَةٍ: منصوب است بنا بر ظرفيت خمسين: منصوب شده تا استثناء واقع شود و (عاماً) تمييز او است.

مقصود … ص: 22

اكنون خداوند مؤمنين را از كفار جدا نموده ميفرمايد:

__________________________________________________

(خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين زيد بن ثابت انس بن مالك حديث (ثقلين) با مدارك مذكور تنها يكي از دلائل شيعه در باره امامت و خلافت بلافصل علي بن ابي طالب و فرزندان او است. و شيعه دلائل ديگري كه از جمله نص صريح قرآن كريم است در اين باره دارد كه بمنظور اختصار از ذكر آنها خود داري مي نمائيم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 23

وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا: خداوند ميداند آنان را كه حقيقتا ايمان آورده و در ظاهر و باطن گرويدند.

وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ: و ميداند آنان را كه منافقند و آنچه را كه در باطن دارند غير ظاهر آنها است، تا پاداش دهد آنها را طبق اعمالشان.

(جبائي) گفته است معني اين آيه چنين خواهد بود (و ليميزن اللَّه المؤمن من المنافق) يعني حتما خداوند جدا سازد در پاداشهاي خويش مؤمنان را از منافقين و بنا بر اين جمله (ليعلمن) بجاي (ليميزن) استعمال شده و علم بجاي تميز گذاشته شده زيرا از نظر فن خطابه گوينده ميتواند در اداي مطلب خود از هر واژه مناسبي استفاده كند، ولي مقصود يكي است و قبلا در اين باره توضيحات

لازم داده شد.

بنا بر اين خداوند در اين آيه منافقين را تهديد نمود نسبت بروشي كه انتخاب نموده اند و مؤمنين را باستهزاء گرفته بظاهر چيزي ميگويند كه در واقع بآن اعتراف ندارند، گمان كرده اند كه از ضررهاي آن ايمن خواهند بود، خداوندي كه مالك تمام جزاها است باحوال آنان آگاه بوده و آنان را روزي برسوايي خواهد كشانيد.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا: و گفتند آنان كه كافر شدند و به نعمت هاي خدا كفر ورزيده و انكار نمودند.

لِلَّذِينَ آمَنُوا: به مردمي كه ايمان آوردند و آئين يكتا پرستي را تصديق نموده و پيامبران را براستي پذيرفتند.

اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ: از مسلك ما كه آئين بت پرستي است پيروي كنيد و ما گناهان شما را بدوش ميكشيم، يعني اگر بگوئيد به آئين بت پرستي عمل كردن گناه است ما گناهان شما را بگردن ميگيريم. آنان تصور مينمودند بت پرستي جنايت و گناه نيست و قيامتي هم كه جايگاه بررسي اعمال مردم است در كار نبوده بنا بر اين گناهي بپاي ما نوشته نخواهد شد.

مأمور در جمله (و لنحمل) خود متكلم است زيرا بنفس خويشتن خطاب ميكند كه البته ما بدوش ميكشيم و مقصود پذيرفتن مسئوليت در برابر خواسته است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 24

عينا مثل آنست كه شخصي مسئوليت كاري را بعهده بگيرد. و كفار در مقابل اين پيشنهاد خود تمام مسئوليتهايي كه متوجه مؤمنين ميشد، مي پذيرفتند بنا بر اين در اين جمله معني جزاء خوابيده و در تقدير چنين است، اگر پيروي از آئين ما كنيد ما گناهان شما را در اين راه بدوش ميكشيم. و ليكن خداوند بتمام تصورات باطله آنها

جواب گفته ميفرمايد:

وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ: آنان نمي توانند گناهان مؤمنين را بدوش كشيده و در قيامت پاسخ دهند زيرا خداوند عادل است و كسي را بجاي ديگري عذاب نخواهد نمود. و بنا بر اين صحيح نيست كسي گناه ديگري را حمل كند. و اين آيه عينا مانند آيه هاي ديگري است كه در قرآن كريم باين معني آمده مانند آيه وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري «1» كسي بار گناه ديگري را بر نميدارد و نيز مانند آيه وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعي «2» نيست براي هيچ انساني جز آنچه را خود او انجام ميدهد و پاداش عمل او را بوي خواهيم داد.

تصور نشود كه پاداش اخروي مانند جزاي دنيوي است و حمل عقاب آخرت مثل اداي ديه جنايت در دنيا است كه ميتواند شخص ديگر ديه مقتول را از جانب قاتل به اولياء خون بدهد. نه چنين است، زيرا مقصود از ديه اداء پول در مقابل خوني است كه ريخته شده و فرقي نميكند چه خود او بدهد يا شخص ديگري از ناحيه او پرداخت نمايد چون مثل پرداخت دين است، بخلاف پاداش اعمال در قيامت.

إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ: ايشان در اين ضمانت دروغگويانند.

وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ: البته جناياتي كه بخويشتن نمود، و نيز جناياتي كه نسبت بديگران انجام داده اند بايد بدوش بكشند و پاداش آن را ببينند.

بعضي گفته اند معني آيه اين است كه آنان عذاب گمراهي خود و عذاب گمراهي ديگران را كه با كوشش آنان كافر شدند، هر دو را بايد تحمل كنند و بنا بر اين آيه

__________________________________________________

(1)- قرآن كريم 164/ 6 و 16/

17 و 19/ 35 و 9/ 39 و 39 و 39/ 53

(2)- قرآن كريم 40/ 53

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 25

نظير آن حديث معني ميدهد كه فرمود

(من سن سنة سيئة … -)

و مانند آيه ديگر قرآن خواهد بود كه لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ «1» تا بدوش كشند تمام بارهاي گناهان خويش و بار گناهان افرادي را كه گمراه مي كنند آنها را بدون علم.

وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ: و در قيامت از آنچه را كه افترا ميگفتند سؤال ميشوند و اين سؤال نه بعنوان استعلام و استخبار است زيرا خداوند آگاه باعمال آنها است بلكه منظور كوچك شمردن و توبيخ كردن و بزخمهاي آنان نمك پاشيدن است.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ: ما نوح را بسوي قومش فرستاديم تا آنان را به يكتاپرستي و ايمان بخداوند جهان دعوت كند.

فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً: پس در بين آنها هزار سال بجز پنجاه سال زندگي كرد و بسوي آئين توحيد دعوت نمود ليكن از او نپذيرفته و انكارش نمودند.

فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ: پس آنان را طوفان گرفت «همان طوفان معروف نوح» كه نتيجه اعمال و كفر آنان بوده و بالنتيجه هلاك شدند.

وَ هُمْ ظالِمُونَ: و ايشان با برنامه هاي شرك و عصيان ستم بخويشتن نمودند.

فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ: پس ما نوح و كساني كه ايمان بخدا آورده و در سفينه «كشتي» جاي داشتند نجات داديم.

وَ جَعَلْناها: و قرار داديم سفينه را.

آيَةً لِلْعالَمِينَ: علامت و نشانه اي براي مردم تا قيامت كه عبرت بگيرند زيرا جريان سفينه صف مؤمنين را از كفار جدا نموده و

نكوكاران را از گناه كاران ممتاز ساخت تا ثابت شود كه نوح در گفتار خود راست بوده و قوم او كافر بودند.

__________________________________________________

(1)- قرآن كريم 27/ 16

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 26

نظم آيات … ص: 26

از اينكه آيه وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا … - بعد از ذكر احوال منافقين آمده براي آنست كه چون خداوند وضع منافقين را از نظر ايراد شبهه و ترديد بيان كرد خواست بمؤمنين هشدار دهد تا با ابراز شبهات و كلمات ترديد آميز منافقان مغرور نشوند و از اينكه جريان نوح را بدنبال قصه منافقين ذكر فرموده بمنظور جهاتي بوده است.

الف: چون اشاره به فتنه هاي كفار قبل از اسلام شده بود لذا خداوند خواست تا در باره آنان قدري روشنتر سخن بگويد و ابتداء جريان نوح را بيان فرمود:

ب: چون كه از وضع مسلمان مجاهد، كه در راه عقيده خويش استوار است سخن گفته شد، و نيز حال افرادي كه كاملا در نقطه مقابلند بيان گرديد لذا خداوند جريان نوح و صبر آن حضرت را مقابل تكذيب و آزارهاي قوم خود آنهم در اين مدت طولاني، بيان كند و پس از آن هم استقامت پيامبران ديگر را تذكر دهد.

ج: از اين نظر كه چون خداوند امر و نهي فرموده و در آيات پيش بنحو كلي بفرمان بران وعده پاداش و بنافرمانان وعده عذاب داد، لذا خواست با آوردن گوشه اي از قصه هاي پيامبران آن را تحكيم بخشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 27

سوره العنكبوت (29): آيات 16 تا 20 … ص: 27

اشاره

وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَي الرَّسُولِ

إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (18) أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ (19) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (20)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 28

ترجمه … ص: 28

و ابراهيم هنگامي كه گفت بقوم خود پرستش كنيد خدا را و بترسيدش كه اين بهتر است براي شما اگر بدانيد. جز اين نيست كه مي پرستيد غير خدا بت هايي را و ميآفرينيد دروغ را همانا آنچه كه از غير خدا ميپرستيد دارنده روزي شما نبوده، پس بنزد خداوند جهان روزي خود را بجوئيد و او را پرستش كنيد و شكر نعمتش بجاي آوريد كه بسوي او بازگشت مينمائيد. و اگر تكذيب كنيد پس پيش از شما هم ملتهايي تكذيب كردند و نيست بر پيامبر جز تبليغ روشن و آشكارا. آيا نمي بينند چگونه خداوند موجودات را پديد ميآورد و سپس باز ميگرداند همانا اين كار براي خدا آسان است. بگو (اي پيامبر بمشركين) بگرديد در زمين پس بنگريد چگونه آغاز آفرينش كرد، پس از اين هم نشئه آخرت را ايجاد خواهد نمود همانا خداوند بر همه چيز توانا است.

قرائت … ص: 28

ا و لم يروا: حمزه و كسايي و خلف آن را با تاء (الم تروا) قرائت نموده و بقيه قراء با همان «ياء» خوانده اند. و روايت شده كه هر دو وجه را جايز دانسته است.

النشأة: ابن كثير و ابو عمر، آن را بفتح «شين» با مد و همزه (نشاءة) قرائت نموده ولي ديگران بسكون «شين» بدون مد (نشاءة) خوانده اند.

تخلقون افكا: از سلمي و زيد بن علي روايت شده كه آنان در بعضي از قرائت ها «تخلقون» با تشديد «لام» و «تاء» مضموم قرائت نموده اند.

دليل … ص: 28

ابو علي گفته است اينكه جمله «ا و لم تروا» با «تاء» خوانده شده بدان جهت است كه قبلش «و ان تكذبوا» (جمله خطابيه) بوده ولي اينكه بعضي آن را با «ياء» خوانده اند براي آنست كه در معني «قل لهم او لم يروا النشاءة و النشأة» (جمله غايبه) ميباشد.

تخلقون: بر وزن (تكذبون) و بمعناي آن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 29

اعراب … ص: 29

كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ: «كيف» در محل نصب است حال براي «اللَّه» و تقدير كلام «أ مبدعاً يبدئ اللَّه الخلق ام لا» آيا از روي ابتكار و بدون سابقه خداوند خلق را آفريده است يا خير؟ و ممكن است «كيف» حال براي «الخلق» باشد و در تقدير چنين است «أ مبدعاً يبدئ اللَّه الخلق ام لا؟ ثم يعيده أم لا» آيا در حالت ابتكار خداوند خلق را مي آفريند يا خير؟ و سپس بسوي او باز مي گردند يا خير؟ و ممكن است «كيف» بجاي مصدر بوده و تقدير كلام «أي ابداء يبدئ» ميباشد يعني چگونه پديد مي آورد خداوند، و نظير آن در قرآن مجيد كه بمعناي مصدري آمده باشد «كيف بدأ الخلق» است يعني چگونه خداوند آغاز خلقت نمود.

النشأة: مفعول فعل محذوف «ينشأ» بوده و منصوب است.

مقصود … ص: 29

بدنبال آيات قبل خداوند چنين فرمود:

وَ إِبْراهِيمَ: و فرستاديم ابراهيم را بمنظور رسالت و رسانيدن پيامهاي خداوند جهانيان.

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ: زماني كه ابراهيم گفت بقوم خود كه از خداوند جهان پيروي كنيد و تنها از او بترسيد دستوراتش را عمل نموده و از معصيت و نافرمانيش دوري گزينيد.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ: اين پرهيزگاري (يعني عمل بدستورات خدا و دوري از گناهان) براي شما بهترين چيز خواهد بود.

إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: اگر آگاهي داشته و با (خرد) آنچه را كه خير بوده از بديها امتياز دهيد.

إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً: همانا عبادت و بنده گي ميكنيد بت هايي را كه از سنگ تراشيده ولي (بدانيد) ضرر يا نفعي از آنها ساخته نيست، و «ما» در اينجا از نظر ادبيات عرب «كافه» محسوب است. ترجمه مجمع البيان في تفسير

القرآن، ج 19، ص: 30

وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً: و انجام مي دهيد كار دروغي را كه مي گوييد اين بت ها خدا هستند (و سعادت و پيشرفت ما بدست آنها است). اين معني از (سدي) نقل شده ولي (مجاهد و قتاده و ابي علي جبائي) روايت كرده اند كه بعضي در معني آيه چنين ميگويند كه «و تصنعون اصناماً بايديكم» بوده يعني با دست خود بتهايي را ميسازيد.

و خداوند بتهاي آنان را «افك» ناميده است زيرا آنها بدروغ ادعا مي كردند كه بتها خدا ميباشند.

سپس خداوند (بمنظور توجه و بيداري خرد) عجز خدايان آنان را، كه رزق و مايه احتياجات ايشان را مالك نبوده و نميتوانند پرداخت كنند بيان ميفرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً: آنچه را كه عبادت آن نموده و از (اطاعت و عبادت) خداوند جهان سرپيچي مينمائيد، مالك رزق (روزي و معيشت زندگاني) شما نيستند. «ملك» (بآن چيزي گفته مي شود كه) قدرت و تسلط مالك بر او بوده و مي تواند هر نوع تصرفاتي را در آن انجام دهد و البته آن تصرف تام در حقيقت فقط مربوط بخداوند ميباشد زيرا انسان بآنچه خدا باو داده مالك است، بنا بر اين اصل مالكيت در تمام خلقت و هستي موجودات، همه از آن خداوند بوده و كسي كه مالك (و دهنده) رزق ديگري نباشد شايستگي معبود واقع شدن را ندارد زيرا عبادت بواسطه بالاترين مراتب نعمت واجب شده و جز خداوند احدي را بر آن قدرتي نيست، پس عبادت بايد منحصر در ذات خدا باشد.

فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ: پس رزق را از خداوند طلب كنيد نه از غير او.

وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ: و عبادت

او نموده شكر او بجاي آوريد نسبت بآنچه كه بر شما ارزاني داشته از اصول نعمت (و مايه زندگي) چه از حيات انساني گرفته تا وسايل معيشت و غير آنها.

إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ: بسوي فرمان خدا در قيامت بازگشت مينمائيد تا هر كسي را بقدر اعمالش پاداش دهد. سپس خداوند عرب را مخاطب ساخته و فرمود:

وَ إِنْ تُكَذِّبُوا: اگر تكذيب كنيد محمد (ص) (فرستاده ما) را.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 31

فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ: البته (امر تازه اي نيست) ملتهايي قبل شما نيز تكذيب پيامبران خود نمودند كه (براي هدايت و سعادت) بسوي آنان فرستاده شده بودند.

وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ: و نيست بر پيامبر جز همان رسالت و بيان (حقايق) بطور واضح و روشن، او وظيفه ندارد افراد ملت خود را مجبور كند تا بآئين ايمان بخدا بگروند.

أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ: آيا نديده اند چگونه آفرينش (انسان و هر موجودي) را پديد مي آورد سپس (هم او) آن را باز ميگرداند، چون كفار مكه افرادي بودند كه روز قيامت را انكار مينمودند اما اقرار داشتند كه خداوند خالق انسان و جهان هستي است لذا خداوند چنين فرمود- آيا با خرد خويشتن در اين باره فكر نكردند تا بدانند چگونه خداوند خلق فرمود جهان هستي را بعد از آنكه نيست بود، (همان خدا نيز) او را پس از مرگ در قيامت باز ميگرداند (تا پاداش اعمال خويش را بگيرد). ابن عباس ميگويد مقصود خداوند در اين آيه دو خلقت است اول (جهان دنيا و هستي در اين عالم) و دوم (جهان آخرت و روز رستاخيز).

إِنَّ

ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ: البته اين امر (جهان آخرت) بر خداوند آسان است زيرا همانگونه كه بر ابداء خلقت و آفرينش موجودات از عدم بوجود قدرت داشت، بر اعاده آنان پس از مرگ (در قيامت) نيرومندتر است. سپس خداوند خطاب به پيامبر نموده ميفرمايد:

قُلْ: بگو (اي محمد (ص) باين بت پرستان:

سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ: بگرديد روي زمين (و بمناطق آن مسافرت كنيد) تا بنگريد چگونه خداوند آفرينش جهان را پديد آورد و آثار پيشينيان خود را بجوئيد كه (بر اثر گناه و نافرماني) كارشان بكجا كشيد تا عبرتي شده و بخداوند خود ايمان آوريد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 32

بعضي ديگر گفته اند كه معني آيه چنين است: بنگريد آيا آفريننده اي غير خدا مييابيد و وقتي كه دريافتيد كه آفريننده اي جز خدا نيست همان بهترين دليل براي آفرينش قيامت است. لذا فرمود:

ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ: سپس خداوند ميآفريند جهان آخرت را، همان خداوند كه اين جهان با قدرت او پديد آمد او نيز جهان آخرت را پديدار خواهد ساخت.

مقصود از «انشاء» ايجاد نمودن از عدم بوجود است بدون آنكه سببي داشته باشد.

إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: همانا خداوند بر هر چيز قدرت دارد چه آفرينش ابتداء باشد يا آفريدن در قيامت بعد از مرگ (نه تنها اين) بلكه هر چه را كه اراده كند بر او قادر و توانا است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 33

سوره العنكبوت (29): آيات 21 تا 25 … ص: 33

اشاره

يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ

اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (22) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (23) فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (24) وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ (25)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 34

ترجمه … ص: 34

عذاب كند آن را كه خواهد و بيامرزد آن را كه خواهد و بسوي او باز- گردانيده ميشويد. نيستيد شما عاجز كنندگان در زمين و نه در آسمان و نيست براي شما از غير خدا هيچ ياوري و نه ياري دهنده اي. و آنان كه كافر شدند بآيت ها (و نشانه هاي وجود) خدا و پاداش او (در قيامت)، آنان نوميد شدند از رحمت من و آنان را عذابي دردناك است. پس نبود جواب قومش مگر آنكه گفتند بكشيدش يا بسوزانيد پس رهانيد (و نجاتش داد) او را خداوند از آتش البته در اين (قصه) آيت هايي است براي ملتي كه ايمان آورند. و گفت جز اين نيست، گرفتيد از غير خدا بت هايي را بدوستي ميان خويش در زندگاني دنيا، پس روز قيامت انكار مي ورزيد برخي از شما برخي را و لعنت ميكنيد بعضي شما بعضي را و جايگاهتان آتش است و نيست شما را ياري دهنده گان.

قرائت … ص: 34

مودة بينكم: ابن كثير و اهل بصره و كسايي آن را با رفع (تاء) و اضافه مودة به «بينكم» قرائت نموده ولي حمزه و حفص بنصب «مودة» و اضافه اش بسوي «بينكم» قرائت كرده اند و ديگران «مودة» را بنصب و با تنوين و «بينكم» را منصوب خوانده اند مگر شموني و برجمي كه آنان «مودة» را با تنوين و مرفوع و «بينكم» را با نصب قرائت نموده اند.

دليل … ص: 34

ابو علي گفته، كسي كه «مودة بينكم» برفع خوانده ممكن است «ما» در «انما» را اسم «ان» گرفته و ضمير مذكر بعد از اتخذتم در تقدير است تا بسوي «ما» برگردد چنان كه در آيه شريفه «وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا» «1» بنا بر اين تقدير كلام اينست «ان الذين اتخذتموهم اوثانا ذوو مودة بينكم»

__________________________________________________

(1)- يعني (شعيب به قوم خود فرمود) خدا را پشت سر گذارده و چنين گرفته ايد- قرآن كريم سوره هود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 35

و آن وقت «ان» كه بر سر «ما» در آمده براي آنست كه (ما) بمعني «الذي» ميباشد مثل آيه شريفه «أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ» «1» از نظر بازگشت ضمير ممكن است كه در آيه «هو» تقدير شود و جمله «مودة بينكم» خبر او باشد و آن وقت جمله در محل رفع و خبر «ان» ميباشد.

اما كسي كه «مودة بينكم» را با حالت نصب خوانده «ان» و «ما» را يك كلمه شمرده و بسوي «ما» هم در اينصورت ضمير عود نميكند چنان كه در صورت اول عائد بود، و آن وقت «الاوثان» منصوب به «اتخذتم» خواهد بود. ولي ابو عمر او را متعدي بمفعول

واحد ميداند مثل آيه شريفه «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً» و بنا بر اين تقدير آيه چنين است «انما اتخذتم من دون اللَّه اوثانا آلهة» (همانا از غير خدا بت ها را خدايان گرفته) كه (آلهة) حذف شده نظير آيه شريفه «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ» كه در معني «اتخذوا العجل الها» بوده و (الها) حذف شده و «مودة» منصوب و مفعول له ميباشد و «بينكم» نيز منصوب و ظرف است و عامل او «المودة» ميباشد.

و اما آنكه «مودة بينكم» (با حالت اضافه خوانده) چون «المودة» را بسوي «بين» اضافه نموده و توسعي قائل شده كه ظرف را اسم براي آنچه باو اضافه شده، قرار داده است و نظير آيه «لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ» كه چنين بحالت اضافه خوانده شده اما كسي كه «مودة بينكم في الحياة الدنيا» را (با تنوين) خوانده آن وقت در «بينكم» دو صورت تصور ميشود:

الف: اينكه ظرف باشد متعلق بمصدر چون دو ظرف در اينجا يكي مربوط به مكان دوم مربوط بزمان خواهد بود. و آنچه جايز نيست تعلق دو ظرف زمان يا مكان بعامل واحد است، و اما اگر يكي ظرف زمان و ديگري ظرف مكان باشد اشكالي نخواهد داشت.

و بنا بر اين «في الحياة الدنيا» ظرف زماني خواهد بود چون كه بمعني «في

__________________________________________________

(1)- يعني آيا گمان دارند آنچه مدد ميكنيم ايشان را بآن از مال و فرزندان قرآن كريم سوره مومنون 58/ 23

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 36

وقت الحياة الدنيا» (هنگام زندگي دنيا) خواهد بود و آن وقت يكي از دو ظرف ضمير نخواهد داشت چنان كه (در اصطلاح عرب) گويي «لقيت زيد اليوم في

السوق» (يعني زيد را امروز بازار ملاقات نمودم) چنين است پس اگر ظرف اولي صفت براي نكره (مودة) باشد، حتماً متعلق بمحذوف خواهد بود، و ضمير به موصوف عود ميكند.

و بنا بر اين اگر ظرف اول را صفت براي مصدر (مودة) دانستيم جايز است جمله «في الحياة الدنيا» حال بوده و عامل در او همان ظرف است كه صفت براي نكره واقع شده و در حال ضميري است كه راجع به ذي حال (صاحب حال) خواهد بود، و ذي حال در اينجا، ضمير موجود در ظرف بوده و عائد به موصوف يعني «مودة» ميباشد و آن ضمير از نظر معني همين مودة است.

سؤال:

آيا جايز است ظرف (دوم) كه حال واقع شده متعلق به «مودة» شود با آنكه (قبل از آن) جمله «بينكم» صفت براي او واقع شده.

پاسخ:

گفته شده، مانعي ندارد، زيرا وقتي كه مصدر موصوف واقع شود، معني فعل در او باقي باشد و ظرف (كه اكنون حال شده) متعلق به معني فعل است و آنچه ممتنع بنظر ميرسد كه مصدر در او عمل كند، صفة مفعول به آن است و امال حال و ظرف مي توانند متعلق بمصدر باشند اگر چه ظرف صفة او قرار گيرد و در اشعار عرب هم آمده كه مصدر عمل فعلش را نموده و در حالي كه موصوف است عمل در مفعول به كرده، و بنا بر اين كه بتواند در مفعول به عمل كند هيچ اشكالي نسبت به جواز عملش در ظرف و حال نخواهد بود. و شعر ذيل از اين قبيل است:

اذا فاقد خطباء فرخين رجعت ذكرت سليمي في الخليط المباين

زماني كه كبوتر

سرخ رنگ مايل بزردي، بياد مرگ دو بچه اش افتاد، من هم در ميان دشمنان بياد سليمي (معشوقه ام) افتادم.

و تحقير در لفظ (سليمي) بمنزله توصيف او است و جواز آن باعتبار ضرورت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 37

شعر است و گرنه در حال اختيار جايز نبوده و گفتن «هذا ضويرب زيدا» (بمنظور توصيف در لسان عرب) قبيح است.

مقصود … ص: 37

پس از پايان آيات قبل، خداوند وعده ها و وعيد خويش را چنين ذكر فرموده:

يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ: خداوند مالك ثواب و عقاب است و جز حكمت و عدالت و آنچه را كه افعال شايسته است چيزي نخواسته، پس عذاب ميكند هر كه را بخواهد از آنان كه مستحق عذاب اند.

وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ: و رحم ميكند هر كه را بخواهد از آنان كه مستحق رحمت اند يعني آنان را بواسطه توبه يا غير آن از موجبات مغفرت ميآمرزد.

وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ: و بازگشت خلق در قيامت بسوي او است و «قلب» همان رجوع و بازگشت ميباشد پس معني چنين خواهد بود، شما بازگشت بزندگي آخرت نموده آنجا كه جز خداوند كسي مالك نفع و ضرر نباشد و اين آيه متعلق بما قبل است، گويا منكرين قيامت ميگفتند، اكنون كه عذاب در دنيا نيست ما هم در انجام گناهان باكي نداريم پس خداوند بآنان جواب فرمود كه حتماً بسوي او (در قيامت) بازگشت مينمائيد و گويا كفار ميگفتند هر گاه بسوي حكم خدا «قيامت» باز گرديم آن را نابود نموده نجات خواهيم يافت پس خداوند در پاسخ چنين فرمود:

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ: و نيستيد شما عاجز كننده در زمين و نه

در آسمان و از قدرت خداوند رها نگرديد نه در دنيا و نه در آخرت، پس از مخالفتش حذر نمائيد.

گفته شده چرا خداوند در باره آنان (في السماء) يعني در آسمان گفت در حالي كه از مخلوقات آسماني نيستند.

ميتوان بدو صورت پاسخ گفت:

الف: آيه بصورت فرض و تقدير بوده و معني چنين است: نيستيد عاجز كننده خدا بمنظور فرار از عذاب او چه در زمين يا آسمان اگر از اهل آسمان باشيد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 38

چنان كه گويي «ما يفوتني فلان ها هنا و لا بالبصرة لو صار اليها» يعني فلاني نتواند از چنگ من بگريزد چه اينجا باشد و چه در بصرة و اين پاسخ از قطرب است و معناي گفتار مقاتل ميباشد.

ب: معني جمله اين است كه «و لا من في السماء بمعجزين» و نه آنان كه در آسمانند عاجز كننده باشند، پس «من» در آيه حذف شده چون ظاهر كلام دلالت بر او دارد چنان كه نظيرش را حسان شاعر در شعر گفته:

امن يهجوا رسول اللَّه منكم و يمدحه و ينصره سراء

يعني آيا كسي كه رسول خدا (ص) راهجو و اهانت ميكند با كسي كه مدح او نموده و در گرفتاري ها او را ياري ميكند مساوي است.

پس گويا در تقدير «و من يمدحه و ينصره سواء ام لا يتساوون» است.» و مقصود آنكه (من) از شطر دوم شعر حذف شده چون در جمله اول بوده و دلالت بر محذوف مينموده، و اين جواب بعقيده «فراء» بوده و اهل بصره آن را ضعيف ميدانند.

وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ:

و غير از خدا ياري كننده و كمك دهنده اي براي شما نيست تا شما را مدد كند و عذاب خداوند را از شما دور نمايد، بنا بر اين مغرور به بت ها نشده و آن را شفيع و يار خود نپنداريد. و گفته شده «ولي» آن كسي است كه شخصا كمك ميكند و «نصير» با آن كسي ميگويند كه گاهي شخصا و گاهي بوسيله ديگران ياري و مدد مينمايد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ: و مردمي كه كافر شدند بآيات خدا يعني قرآن و ادله خداوند را انكار نمودند.

وَ لِقائِهِ: و روز قيامت را انكار كردند.

أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي: ايشان نااميد از رحمت من ميباشند (و با اين جمله) خداوند يأس آنان را از رحمت و بهشت خويش خبر داده است. و ممكن است معني اين جمله چنين باشد كه حتماً ايشان مأيوس از رحمت من باشند (چون منكر آيات خدا و قيامتند).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 39

وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ: و براي ايشان عذابي دردناك خواهد بود. و در اين آيه دلالتي است كه مؤمن بخدا و روز واپسين (قيامت) از رحمت پروردگار خويش مأيوس نخواهد بود. سپس خداوند به حكايت ابراهيم برگشت نموده چنين ميفرمايد:

فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ: هنگامي كه ابراهيم ملت خود را بسوي خدا و دوري از عبادت بت ها خواند (در مقابل) نبود جواب آنها.

إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ: مگر آنكه گفتند ابراهيم را بكشيد يا بسوزانيد، و اين جمله در حقيقت اشاره به سفاهت آن ملت است كه چون در مقابل ابراهيم جوابي نداشتند گفتند با او سخن نگوئيد بلكه يا بكشيدش و يا

بسوزانيد تا از دست او خلاص شويد.

فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ: پس خداوند او را از آتش نجات داد، و در اينجا جمله اي تقدير است و آن اينست كه چون اتفاق كردند كه ابراهيم را بسوزانند و آتش (مهيبي) روشن نمودند و ابراهيم را در ميان آن آتش انداختند پس خداوند او را نجات داد.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ: البته در اين حكايت نشانه هاي واضح و دليل روشني است.

لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ: براي ملتي كه بصحت گفته هاي ما و بيگانگي و قدرت بي نهايت پروردگار ايمان ميآورند.

وَ قالَ: و ابراهيم بملت خود گفته بود.

إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ: همانا غير خدا بت هايي را شما اختيار نموده و بدوستي گرفته ايد، تا عواطف و علاقه خويش بآنها ابراز كنيد.

فِي الْحَياةِ الدُّنْيا: در زندگاني اين جهان، و اين جمله قبلا در دليل توضيح داده شد.

ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ: سپس در قيامت بعضي نسبت ببعض

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 40

ديگر كافر شده و رهبران از پيروان خود تبري جويند.

وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً: و بعضي بعض ديگر را لعنت كرده و پيروان رهبران خود را لعن و نفرين كنند زيرا آنان بودند كه آئين كفر و بت پرستي را زينت داده مردم را گمراه ساختند.

قتاده گفته: تمام دوستيهاي دنيا در قيامت بدشمني تبديل ميگردد مگر دوستي پرهيزكاران كه بحال خود باقي ميماند.

خداوند فرموده «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» يعني دوستان در آن روز بعضي نسبت به بعضي دشمن شده مگر پرهيزكاران.

وَ مَأْواكُمُ النَّارُ: و جايگاه شما آتش است.

وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ: و نخواهد بود براي شما ياراني تا عذاب خدا را از شما

دور كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 41

سوره العنكبوت (29): آيات 26 تا 30 … ص: 41

اشاره

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلي رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (26) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (27) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ (28) أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (29) قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ (30)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 42

ترجمه … ص: 42

پس ايمان آورد باو لوط و گفت البته من هجرت كننده بسوي پروردگار خويش ميباشم همانا او غالب و درست كردار است. و بخشيديم باو اسحاق و يعقوب (دو فرزند) را و قرار داديم در نژاد او پيامبري و كتاب را و پاداشش را در دنيا داده و در آخرت نيز از شايستگان خواهد بود. و لوط هنگامي كه بقوم خود گفت البته شما انجام ميدهيد فاحشه (كار زشتي) را كه احدي پيش از شما انجام نداده از جهانيان.

آيا شما در مي آييد بمردان (ازدواجشان ميكنيد) و راه بر مردم قطع ميكنيد (ميگيريد) و در انجمن خويش اعمال ناپسند انجام ميدهيد، پس نبود پاسخ قومش (باو) مگر آنكه گفتند بياور ما را بعذاب خدا (و عذاب خدا را بر ما نازل كن) اگر هستي از راستگويان. گفت پروردگارا ياري كن مرا بر گروه تبه كاران.

قرائت … ص: 42

اهل كوفه بجز حفص تماماً جمله «انكم لتأتون الفاحشه» و جمله «ائنكم لتأتون الرجال» را با دو «همزه» قرائت نموده اند، و ابو عمرو آنها را باستفهام و يك «همزه» ممدود «أنكم» خوانده، ولي ديگران در (جمله اول) «انكم لتأتون الفاحشه» بكسر همزه بدون استفهام و (در جمله دوم) «أ إنكم لتأتون الرجال» با استفهام قرائت نموده اند، مگر ابن كثير، و ورش و يعقوب، كه به يك همزه بدون مد، و ابن عامر و حفص بدون همزه، و تمام اهل مدينه بجز ورش آن را به يك همزه با مد قرائت كرده اند.

لغت … ص: 42

مهاجر: هاجر القوم من دار الي دار يعني هجرت كردند مردم از خانه اي بخانه ديگر. مقصود آنست كه اولي را ترك گفته و دومي را اختيار نموده اند. أزهري گفته: كه مهاجرت در معني اصلي خود عبارت از كوچ نمودن صحرا نشين بسوي شهر (و در شهر سكونت نمودن) و «تهجر» يعني خود را شبيه به مهاجرين كردن و مانند آنان قرار دادن و بهمين معني گفتار عمر است كه «هاجروا و لا تهجروا» حقيقة ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 43

هجرت كنيد نه آنكه خود را شبيه به هجرت كنندگان قرار دهيد يعني هجرت خود را خالص (و تنها) براي خدا قرار دهيد.

ناديكم: النادي و الندي بمعني مجلسي است كه مردم در او جمع ميشوند و تنادي القوم يعني مردم در مجلس جمع شده اند و «دار الندوه» عبارت از همان خانه «قصي بن كلاب» بود كه مردم در او اجتماع مينمودند تا در امور مشاوره نمايند چون آن خانه را مبارك ميدانستند، و ريشه اين لغت از «نداء» گرفته شده چون

مردم يكديگر را صدا ميزدند.

مقصود … ص: 43

پس از پايان آيات گذشته خداوند چنين عطف كرده و فرمود:

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ: پس ايمان باو آورد لوط يعني لوط ابراهيم را تصديق كرد (و گفته هاي او را پذيرفت) ابن عباس و ابن زيد و مشهور دانشمندان تفسير ميگويند لوط پسر خواهر ابراهيم بود و ابراهيم دايي او محسوب ميشد و اولين فردي بود كه تصديق (رسالت و گفته هاي) ابراهيم نمود، سپس ابراهيم باو گفت:

وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلي رَبِّي: من بسوي پروردگارم مهاجرت ميكنم و بفرمان خداوندم از بين ملت ظالم بمنظور هجرت بيرون ميروم زيرا اعمال آنان پليد است، از «جبائي» نقل شده كه بعضي گفته اند كه «لوط» گفت من بسوي پروردگارم مهاجرت ميكنم «قتاده» ميگويد پس ابراهيم با لوط و زنش بنام «ساره» كه دختر عمويش بود از قريه «كوثي» كه يكي از دهات اطراف كوفه بود بيرون آمدند و بطرف مملكت «شام» هجرت كردند.

و نظير اين هجرت، هجرتي است كه براي مسلمانان اتفاق افتاد و آنان بسبب آزارهاي بت پرستان، ديار خود را ترك گفته ابتداء به «حبشه» و سپس به «مدينه» هجرت نمودند «1».

__________________________________________________

(1)- هجرتي كه براي پيامبر و مسلمانان اتفاق افتاد بسيار عجيب و آموزنده است، آيا چگونه ميشود مردمي مانند عرب جاهليت با آن همه محروميت ها از نوري چون (پيامبر) و برنامه ي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 44

إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ: همانا آن خداوند عزيز (غالب) بوده و كسي است كه ياور خويش را هرگز ذليل نخواهد كرد.

الْحَكِيمُ: درست كرداري است كه حافظ آثار و فرمان بردار خود را ضايع و بيمقدار نخواهد نمود.

وَ وَهَبْنا لَهُ: و بخشيديم به

ابراهيم بعد از (فرزندش) اسماعيل.

إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ: دو فرزند ديگري بنام اسحاق و سپس يعقوب.

وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ: و در نژاد او مقام نبوت (پيامبري) و كتاب (آسماني) را قرار داديم زيرا خداوند سبحان بعد از ابراهيم تمام پيامبران را از صلب (و زادگان) ابراهيم مبعوث نمود و بنا بر اين توراة و انجيل و زبور و فرقان كتابهاي آسماني تماماً بر اولاد ابراهيم نازل شده است.

وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا: و اجرش را در دنيا باو داديم كه همان نام نيك و فرزند صالح است، بنقل ابن عباس، اما قتاده ميگويد بعضي گفته اند كه مقصود از (اجر)

__________________________________________________

(آسماني او استفاده نكرده و بلكه او و يارانش را در شكنجه و عذاب قرار دهند؟.

در باره هجرت، سخن بسيار است و نكته هاي آموزنده اي دارد كه اكنون جاي ذكر آن نيست، اما آنچه لازم است بايد يادآور شوم كه مسلمين دو هجرت داشتند.

1- هجرت بسوي (حبشه).

2- هجرت بسوي (مدينه) هجرت اول عده اي از مسلمين بر اثر شكنجه و آزارهاي مشركين بستوه آمده و از حضور پيامبر اجازه خواستند تا به مملكت (حبشه) هجرت كنند تا دور از شكنجه هاي بت پرستان قدري آسوده باشند، پيامبر بآنان اجازه داد و آنان بسوي حبشه حركت نمودند.

هجرت دوم حركت پيامبر (ص) را بسوي مدينه در سال 13 بعد از بعثت هجرت بمدينه گويند و اين هجرتي است كه موجب عظمت اسلام شده و مسلمانان در مدينه رفته رفته كنار حضرتش گرد آمده و اسلام قوت گرفت و جهاني شد. و باز همين هجرت مبدأ تاريخ شمسي و قمري در اسلام گشته و در بين ملت هاي مسلمان مشهور گرديد.

ترجمه

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 45

در آيه آنست كه ابراهيم مرضي تمام ملل و اديان بوده و محبوبيت و احترام خاصي در بين آنان دارد. و از «سدي» آمده كه مقصود ديدن ابراهيم جايگاه بهشتي خود را در همين دنيا است و بعضي از متأخرين مفسرين گفته اند مراد باقيماندن مهمانسراي ابراهيم است- پس از وي- بر سر مزار او و چنين مقامي براي غير او از انبياء نخواهد بود.

بلخي گفته: در اين آيه اشاره اي وجود دارد كه ممكن است خداوند برخي از پاداشهاي بندگان را در همين دار تكليف- و جهان دنيا- مرحمت فرمايد.

وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ: و او در آخرت از شايستگان بوده چه خداوند گذشته از آنچه در دنيا بابراهيم عطا فرموده، او را در آخرت جزو افراد شايسته- كه در نزد پروردگار- ارزشمنداند مانند آدم و نوح محشور مينمايد.

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ: و فرستاديم (لوط) را و ممكن است- خطاب به پيامبر باشد يعني- بياد آور (لوط) را هنگامي كه بقوم خود گفت:

إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ: البته شما كار زشت انجام ميدهيد، بنا بر تفسير كسي كه «انكم» را- بصورت- خبر خوانده و مرادش هم آنست كه لوط بحالت انكار و اعتراض از فعل قوم خويش چنين جمله اي بزبان جاري كرد، نه آنكه مقصودش اعلام و اطلاع بقوم بود، زيرا آنان از كار خود آگاه بودند. اما كسي كه «انكم» را بلفظ استفهام قرائت نموده، مرادش استفهام انكار است نه استعلام.

«الفاحشه» در اينجا عبارت از آن كار زشت اي است كه قوم (لوط) با ازدواج مرد بمرد آن را انجام مي دادند.

ما سَبَقَكُمْ بِها: سبقت نگرفته شما را

در اين فعل.

مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ: احدي از جهانيان.

سپس لوط «فاحشه» را كه در آيه قبل گفته بود تفسير ميكند كه:

أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ: البته شما با مردان ازدواج ميكنيد وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ: و راه- بر مردم- قطع ميكنيد. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 46

و در اين جمله چند معني گفته شده است:

الف: نسل آينده را قطع ميكنيد، زيرا با مردان ازدواج نموده و از زنها فاصله ميگيريد- و باين سبب نسل آينده قطع خواهد شد-.

ب: با انجام «فاحشه» جلوگيري از مسافرتهاي مردم مينمائيد- زيرا آنان از ترس، ترك مسافرت گفته و زندگي مردم مختل ميگردد چون قسمت مهمي از ارزاق و كارهاي مردم با مسافرت انجام ميشود.

چون كه ملت لوط اين عمل ناپسند را با افرادي انجام ميدادند كه از شهر و آبادي بقصد مسافرت بيرون آمده، جمعيتي كه كنار جاده بانتظار نشسته بودند بطرف آنان سنگ مي انداختند، سنگ بهر يك اصابت ميكرد او مقدم بود- تا عمل منافي عفت را با او انجام دهند- لذا اموالش را بغارت گرفته و با او ازدواج مينمودند و تنها در مقابل بحكم قاضي سه درهم باو غرامت ميدادند.

ج: آنان مانند قطاع الطريق در كنار جاده ها سر راه بر مردم ميگرفتند- اموالشان را بغارت برده و احيانا آنان را هم بقتل ميرسانيدند-.

وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ: و در انجمن خويش كار ناپسند انجام ميدهيد.

در اين جمله نيز چند معني متصور است:

الف: (ابن عباس) ميگويد ايشان در مجالس خويش از خود بادهايي با صدا خارج مينمودند بي آنكه جهات حياء را رعايت نموده و احترام افراد را در نظر بگيرند. و

بدين مضمون روايتي هم از امام هشتم حضرت رضا (ع) منقول است.

ب: (مجاهد) ميگويد ايشان در مجالس علنا با مردان جمع ميشدند و در آن حال بهم مينگريستند.

ج: مراد اين است كه مجالس آنان از افعال ناشايسته و قبيح پر بود، از بدگوئيها، پستيها، كتك كاريها با دست و دستار، قماربازيها، سنگ پراني بطرف عابرين، سازندگي و نوازندگيها، كشف عورت و انجام كارهاي زشت- و خلاصه آنچه افعال ناشايسته و منافي با مقام انسانيت بود در انجمنهاي خويش انجام ميدادند-. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 47

(زجاج) گويد در اين جمله از آيه اشاره است كه شايستگي ندارد اجتماعات و معاشرتهاي مردم توأم با منكرات و مناهي پروردگار باشد.

بهر تقدير، چون لوط در مقام اين همه انحرافات قوم خود قرار گرفته و بشكل انكار و اعتراض با آنان سخن ميگفت- تا از افعال زشت خويش دست بردارند- آنان در مقابل او را استهزاء مينمودند و بطور مسخره ميگفتند، اكنون عذاب خدا را بر ما فرود آور؟- لذا خداوند بسخن آنان اشاره كرده فرمود-.

فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ:

پس نبود جواب قوم لوط جز آنكه گفتند به لوط اگر از راستگوياني عذاب خدا را بسوي ما نازل كن. و در اين هنگام بود كه (لوط)- بخداوند- عرض كرد:

قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ: پروردگار را ياري كن مرا- تا پيروز شوم- بر ملتي كه فاسدند و انواع معصيتها را انجام داده مرتكب كارهاي قبيح ميشوند و- بدينوسيله- موجبات فساد مردم روي زمين را فراهم ميكنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 48

سوره العنكبوت (29): آيات 31 تا 35 … ص: 48

اشاره

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْري قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ (31) قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (32) وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلي أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (35)

ترجمه … ص: 48

و هنگامي كه آمدند فرستادگان ما (بسوي) ابراهيم با بشارت (باو) گفتند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 49

نابود كننده ايم مردم اين شهر را همانا مردمش بودند ستمكاران. (ابراهيم) گفت در اين شهر لوط سكونت دارد، پاسخ گفتند، ما داناتريم بدانكه در آنست البته او را نجاتش ميدهيم و همچنين خاندانش را بجز زنش كه از باقي ماندگان در عذاب است.

و هنگامي كه فرستادگان ما آمدند (بسوي) لوط رنجيده شد بسبب آنان و تنگ شد تاب و توان او، گفتند نترس و اندوهگين مباش كه ما نجات دهنده ايم تو و خاندان تو را بجز زن تو كه از باز ماندگان (در عذاب) خواهد بود. همانا ما نازل كننده ايم بر اهل اين شهر عذابي را از آسمان بواسطه آنچه را كه معصيت ميكنند. همانا باز گذاريم از آن نشاني (و عبرتي) آشكارا براي ملتي كه از روي خرد بيانديشند.

قرائت … ص: 49

لننجينه: را اهل كوفه بجز (عاصم و يعقوب) با تخفيف «جيم» و سكون «نون» قرائت نموده اند ولي ديگران با تشديد «جيم» خوانده اند.

انا منجوك: (ابن كثير) و تمامي اهل كوفه بجز (حفص) و (يعقوب) با تخفيف «جيم» و سكون «نون» و بقيه با تشديد قرائت نموده اند.

منزلون: (ابن عامر) با تشديد- زاء- و بقيه با تخفيف خوانده اند.

دليل … ص: 49

«ابو علي» گفته كساني كه «لننجينه» و «انا منجوك» - را با تخفيف (جيم) خوانده اند- دليلشان آيه «فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ» است و كساني كه با تشديد قرائت نموده اند دليلشان آيه «وَ أَنْجَيْنَا … الَّذِينَ آمَنُوا» است.

در مثال گفته ميشود «نجا زيد و نجيته و انجيته» - از لحاظ لازم و متعدي بودن- مانند «فرحته و افرحته» ميباشد و نظير آن «نزل» را ميتوان نام برد زيرا وقتي كه متعدي كنيد «نزلته» و يا «انزلته» ميشود.

مقصود … ص: 49

پس از پايان آيات گذشته- كه متضمن دعاي حضرت (لوط) نسبت بقوم خويش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 50

بود- خداوند بيان نموده كه دعاء لوط مستجاب شد و جبرائيل با جمعي از ملائكه مأمور شدند تا بقوم لوط عذاب نازل نمايند، لذا چنين فرمود.

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْري : هنگامي كه آمدند فرستادگان ما بسوي ابراهيم با بشارت كه خداوند فرزندي بنام (اسحاق) و بعد او فرزند ديگري بنام (يعقوب) باو خواهد عطاء فرمود.

قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ: آن فرستادگان- بابراهيم- گفتند ما اهل اين قريه را هلاك كننده ايم و مقصود شهري بود كه قوم لوط در آن سكونت داشتند و از اينكه- ملائكه- فرستادگان خدا در كلام خود بابراهيم كلمه «هذه» (كه براي قريب استعمال ميشود) گفتند براي آن بود كه شهر قوم لوط نزديك شهري بود كه ملت ابراهيم در آن زندگي ميكردند.

إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ: البته مردم اين شهر (شهر قوم لوط) ستم كارانند چون مشرك و مرتكب اعمال ناشايسته و حرام ميباشند.

قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً: ابراهيم بآنان پاسخ داد كه در آن شهر، (لوط) سكونت دارد- و با اين

وصف چگونه بر آن شهر عذاب نازل ميكنند-.

قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ: در جواب ابراهيم گفتند كه ما داناتريم بكسي كه در آن شهر- بين آنها- زندگي ميكند، حتما او و خاندانش را نجات ميدهيم يعني پيش از فرا رسيدن عذاب (لوط) و افراد مؤمنين از خاندان او را بيرون ميبريم- و سپس عذاب ميفرستيم-.

إِلَّا امْرَأَتَهُ: بجز زن لوط را كه در عذاب باقي مانده و نجات پيدا نخواهد كرد، چنان كه فرمود:

كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ: او (زن لوط) باقي در عذاب خواهد بود.

وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً: و چون فرستادگان ما- بسوي- لوط آمدند. و در اينجا «ان» زايده است.

سِي ءَ بِهِمْ: رنجيده شد (لوط) بسبب آنان، و قتاده گفته معني جمله اين است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 51

كه آمدن ملائكه او را رنجانيد چون آنان را با بهترين صورت مشاهده كرد و از طرفي آگاهي- و شرمندگي- از كارهاي زشت قوم خويش، داشت ولي بعض ديگر گفته اند كه مراد اين جمله آنست كه لوط براي قوم خود رنجيده و ناراحت بود زماني كه ديد بلاء عظيم متوجه آنان ميشود.

وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً: و بسبب آنان قلبش تنگ شده گرفت، و جبائي گويد بعضي گفته اند، كه يعني راه چاره و سياست بر او تنگ شد- و ديگر از عذاب خداوند نتوانست جلوگيري كند- لذا ملائكه را كه ديد آزرده خاطر شد و قلبش گرفت.

و چون ملائكة اندوه و دل تنگي او را ديدند گفتند.

وَ قالُوا لا تَخَفْ: ملائكه (باو) گفتند بر ما و بر خودت نترس.

وَ لا تَحْزَنْ: و آزرده خاطر مباش بآنچه را كه- از عذاب

نازل- بقوم تو مينمائيم و بعضي گفته اند، يعني آزرده مباش كه آنان بر ما قدرت و تسلط ندارند، زيرا ما فرستادگان خداونديم.

إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ: ما تو و خاندانت را از عذاب نجات مي بخشيم.

إِلَّا امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ: بجز زن كافره تو كه در عذاب باقي خواهد ماند.

إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلي أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ: ما بر مردم اين شهر عذاب آسماني را نازل كننده- و فرو ميفرستيم-.

بِما كانُوا يَفْسُقُونَ: بسبب آنكه آنان از فرمان خدا بيرون رفته و بطرف معصيت و سرپيچي از او گرايش دارند. و اين عذاب تنها بمنظور جزاي معصيتها است.

وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً: و باقي گذاريم از آن قرية عبرتي روشن و دلالتي بر قدرت ما.

قتاده گويد: مراد از آن نشانه و آيت سنگريزه هائيست كه بر آنها باريده بود ابن عباس گفته: كه مراد ويرانه هاي منازل ايشان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 52

مجاهد گفت: كه آن آيت و نشانه آب سياهي است كه بر روي زمين جاري شده بود.

لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ: براي ملتي كه بخرد در مي يابند و با چشم باطن مينگرند و در اطرافش فكر كرده پند ميگيرند و بالنتيجه از كفر بر خدا و شريك گرفتن براي او دوري مينمايند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 53

سوره العنكبوت (29): آيات 36 تا 40 … ص: 53

اشاره

وَ إِلي مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (36) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (38) وَ

قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ (39) فَكُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (40)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 54

ترجمه … ص: 54

و بسوي مدين (فرستاديم) برادرشان شعيب را پس گفت اي قوم پرستش كنيد خدا را و اميدوار روز بازپسين باشيد و نكوشيد در (روي) زمين بفساد. پس (آن ملت) تكذيبش نمودند سپس زلزله آنان را گرفت (و) در خانه هاي خويش مردگان بشدند.

و عاد و ثمود (را هم نابود نموديم) و البته براي شما روشن شد (وضع) جايگاه هاي آنان و جلوه داد شيطان اعمال (زشت) آنان را براي شان پس باز داشت شان از راه در حالي كه (عاقل و) آگاه بودند. و قارون و فرعون و هامان را (نيز نابود ساختيم) البته آمد ايشان را موسي با معجزه هاي روشن پس سركشي كردند در زمين و نبودند (در اين كار) پيشي گيرنده گان. پس هر يك را بگناهشان گرفتيم، بر بعضي سنگ ريزه فرستاديم و بر بعضي ديگر صداهاي مهيب، و بعضي را بزمين فرو برديم و بعضي را غرق نموديم و نبود خداوند كه ستم بر آنان كند بلكه آنان بر خويشتن ستم نمودند.

لغت … ص: 54

الرجفة: عبارت از حركت زمين و زلزله سخت ميباشد چنان كه در اصطلاح عرب گفته ميشود «رجف السطح من تحت اهله يرجف رجفا و رجفة شديدة» يعني لرزيد زمين زير پاي ساكنينش و مي لرزد لرزيدني سخت، و گاهي بدريا «بحر رجاف» ميگويند زماني كه طوفاني باشد و «ارجف الناس بالشي ء» يعني مردم به موضوعي كه موجب اضطراب شده خبر دادند.

الحاصب: آن باد تندي است كه با خود شن و سنگ ريزه هايي همانند تگرگ آورده باشد. «فرزدق» گويد:

مستقبلين رياح الشام تضربنا بحاصب كنديف القطن منشور

استقبال كننده ايم بادهاي شام را كه از هر طرف ميبارد بما سنگ ريزه هايي همانند پنبه زده شده كه

پراكنده است.

«اخطل» شاعر ميگويد:

و لقد علمت اذا العشار تروحت هدج الرئال بكنهن شمالا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 55

ترمي العضاه بحاصب من ثلجها حتي تبيت علي العضاه جفالا

يعني (اي امير) تو خود ميداني كه جوجه شتر مرغ ها در لرز و سرما به لانه و آشيانه خويش ميروند زماني كه شتر آبستن باد سرد شمالي را استشمام ميكند، آن بادي كه بدرختان كهن برف ميزند تا كه برف بروي آن درختان همانند پشم سفيد بخوابد.

(مقصود شاعر آنست كه امير بر او ترحم نموده و وسائل او را با آمدن فصل سرما فراهم سازد) و خلاصه «حاصب» بمعني باد تند است.

الخسف: فرو بردن زمين آنچه را كه به روي او بوده و در مثال عرب گفته ميشود «خسف اللَّه به الارض» خداوند بواسطه او زمين را فرو برد و «خسف القمر» بمعني بردن نور او و تاريك نمودنش ميباشد و البته خسوف براي ماه است و براي خورشيد كسوف گفته ميشود.

اعراب … ص: 55

اخاهم: منصوب بفعل مقدر است و در تقدير «و ارسلنا الي مدين اخاهم» ميباشد.

عادا: نيز منصوب بفعل مقدر بوده و تقدير كلام «و اهلكنا عاداً و ثمود» خواهد بود.

قَدْ تَبَيَّنَ: فاعل او مقدر در كلام بوده و در اصل «و قد تبين اهلاكهم لك» ميباشد يعني روشن شد نابودي ايشان براي تو.

كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ: اين جمله در محل نصب و حال مي باشد.

ليظلمهم: لام آن براي تأكيد نفي آمده و- بين او و فعل لفظ أن مقدر است ولي- جايز نيست «أن» در كلام ظاهر شده و لأن يظلمهم قرائت شود.

مقصود … ص: 55

پس از پايان آيات گذشته خداوند عطف نموده و چنين فرمود:

وَ إِلي مَدْيَنَ: و فرستاديم بسوي «مدين».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 56

أَخاهُمْ شُعَيْباً: اين جمله تفسيرش قبلا گذشت.

فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ: پس شعيب بآنان گفت اي ملت، عبادت خدا نمائيد (شعيب) در دعوت خود ابتداء به يگانه پرستي خداي جهان و عبادت او اقدام نمود.

وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ: و اميدوار روز واپسين باشيد و ثواب آن روز را آرزو كنيد و از عذاب آن بترسيد با انجام فرامين خدا و دوري از معصيتهاي او.

وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ: و روي زمين بسوي فساد كوشش نكنيد.

سپس خداوند بيان فرمود كه ملت شعيب در پاسخ او تكذيبش نموده و گفتارش را نپذيرفتند، خداوند نيز آنها را عقاب فرمود.

فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ: پس ملت شعيب او را تكذيب نمودند و بالنتيجه زلزله- عذاب خداوند- آنان را گرفت، و قبلا توضيح اين جمله گفته شد.

فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ: پس در خانه هاي خويش بزانو در آمده و مردند.

وَ عاداً وَ ثَمُودَ: و نابود ساختيم

ملت «عاد» و ملت «ثمود» را بر اثر كفر ورزيدن و از فرامين خدا دور بودن.

وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ: و البته روشن شد براي شما مردم از- وضع- جايگاه هاي آنان و گفته شده آيه بدين معني است كه براي شما «اهل مكه» از وضع منازل و خانه هاي آنان در «حجر» و «يمن» «1» دليل هلاكت و نابودي شان ظاهر شد.

وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ: و جلوه داد شيطان كارهاي- باطل- آنها را بر ايشان تا اينكه مانع شد از رفتن آنان براه مستقيم حق.

وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ: در حالي كه عاقل بوده و قدرت تميز بين حق و باطل را داشتند و با تفكر و استدلال راه درست را از نادرست تشخيص ميدادند ولي غفلت زده شده و تفكر ننمودند. و از قتاده و كلبي نقل شده مراد اينست كه آنان گمراهي و ضلالت

__________________________________________________

(1)- «حجر» و «يمن» در زمان پيش دو قريه اي از جزيرة العرب كه مسافت نزديكي با وادي القري دارد و اكنون دو شهر بنام و پرجمعيت آن سامان است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 57

خويش را درستي و هدايت ميپنداشتند.

وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ: و نيز قارون و فرعون و هامان را نابود ساختيم- بر اثر گناهان آنان- البته «موسي» با دليلهاي واضح- معجزات آشكار- كه «عصا» را «مار» مينمود و «كف» دست او چون «ماه» روشني مي بخشيد و «دريا» را شكافته از آن عبور ميكرد و غير اين ها- و خلاصه با معجزات فراواني- بسويشان آمد.

فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ: پس بروي زمين تكبر نموده و مطيع پروردگار جهان نگرديدند.

وَ ما

كانُوا سابِقِينَ: نبودند پيشي گيرندگان يعني از قدرت خدا بيرون نروند.

فَكُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ: پس هر يك را بگناهش گرفتيم و بسبب انكار پيامبران- و نافرماني از فرامين آنان- عذابش نموديم.

فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً: پس بر عده اي از آنان سنگ ريزه فرستاديم و گفته اند كه «حاصب» باد تندي است كه در او سنگ ريزه باشد. «ابن عباس» و «قتاده» گويند ايشان كه باين عذاب گرفتار شدند ملت «لوط» بودند و بعضي گفته اند ملت «عاد» ميباشند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ: و عده اي صدا (ي مهيب) آنان را گرفت- تا هلاك شدند، و آنان ملت «ثمود» كه «شعيب» در بين شان برسالت مبعوث شد، بودند و اين مطلب از «ابن عباس» و «قتاده» نقل شده است.

«الصيحه» بمعني عذاب- كه در او صداي مهيب باشد- آمده است «1». و بعضي گفته اند مقصود اين است كه «جبرائيل» بر آنان صيحه زد و ايشان مردند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ: و بعضي كه فرو برديمش بزمين و او «قارون» بود.

وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا: و عده اي كه ايشان را غرق نموديم و آنها ملت «نوح» و

__________________________________________________

(1)- ممكن است مقصود «رعد و برق» باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 58

«فرعون» با ملتش بودند.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ: و چنين نبود- كه خداوند بر ايشان ظلم كند يعني بدون گناه و معصيت يا پيش از بر طرف كردن عذرشان آنان را عذاب كند.

وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ: لكن ايشان خود بجانهاي خويش ظلم نمودند با كفر ورزيدن و انكار پيامبران الهي نمودن.

اين جمله- از آيه- بروشني دلالت بر بطلان مذهب «اهل جبر» مينمايد زيرا اگر ظلم كار خدا

بود چنان كه «اهل جبر» ميگويند پس بايد ايشان (كافرين) ظالم بنفس خويش نباشند- در حالتي كه خداوند خود آنان را ظالم معرفي فرموده و او را در آيه تذكر ميدهد- و خداوند بزرگتر از آنست كه بكسي ظلم كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 59

سوره العنكبوت (29): آيات 41 تا 45 … ص: 59

اشاره

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (42) وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (44) اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (45)

ترجمه … ص: 59

مثل آنان كه غير از خدا اوليائي گرفتند، مانند «عنكبوت» است كه برگرفت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 60

براي خود خانه اي و البته سست ترين خانه ها خانه «عنكبوت» است اگر بدانند.

البته خدا ميداند آنچه را ميخوانند. (و خواهان) غير اويند و خداوند عزيز (غالب) و درست كردار است. و اين مثل ها را ميزنيم براي مردم ولي نميفهمند مگر دانايان.

خداوند آفريد آسمانها و زمين را بحق و بدرستي البته در اين (خلقت) نشانه اي براي مؤمنان است. بخوان آنچه را كه وحي شد بتو از كتاب و بپاي دار نماز را البته نماز بازميدارد از كار ناشايسته و ناپسند و همانا ياد خدا بزرگتر بوده و خداوند ميداند آنچه انجام ميدهيد و عمل ميكنيد.

قرائت … ص: 60

ما يدعون: «عاصم» و اهل «بصره» بجز «اعمش» و «برجمي» آن را با «ياء» خوانده اند و اما ديگران با «تاء» قرائت نموده اند.

دليل و اعراب … ص: 60

إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ: «ابو علي» گفته كه با «تاء» و در حقيقت «قل لهم ان اللَّه يعلم ما تدعون» ميباشد و تنها در اين محل است كه «تاء» استعمال شده در محلي كه بايد ياء استعمال شود، چون مسلمين مخاطب نيستند.

و (ما) استفهاميه و محلا منصوب به (يدعون) ميباشد و جايز نيست كه بوسيله (يعلم) منصوب شود، بلي مجموع جمله اي كه (ما) جزو او واقع شده بوسيله (يعلم) در محل نصب خواهد بود. و (يعلم) در اينجا بمعني (يعرف) نيامده چنان كه در آيه وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ آمده است، و در كلام (من) نباشد زيرا (من) در كلام ايجابي وارد نشود بلكه در مثل جمله (هل من طعام و هل من رجل) ميآيد بنا بر آنچه را كه خليل گفته است.

شرح لغات … ص: 60

العنكبوت: جمع آن (عناكب) و تصغيرش (عنيكب) بوده و بوزن (فعللوت) ميباشد و ميتواند در مورد مذكر و مؤنث يكسان استعمال شود چنان كه شاعر گويد:

علي هطالهم منهم بيوت كأن العنكبوت هو ابتناها

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 61

يعني بر كوه هاي مجاور، آنان خانه هايي از خود ساخته اند كه در سستي گويا عنكبوت آنها را بنا نموده است.

و در اينجا مقصود از عنكبوت اعم از مذكر و مؤنث بوده و در مورد مذكر هم لغت (عنكباء) نيز استعمال شده است.

مقصود … ص: 61

سپس خداوند وضع كفار را كه بسوي غير خدا رفته تشبيه به حال عنكبوت نموده ميفرمايد:

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ: مثل آنان كه غير خدا را انتخاب نموده اند، خداوند در اينجا كسي را كه بت را خداي خود ميداند و پيروزي و نفع و ضرر را صادر از او، و در حاجات خويش باو ملتجي مي شود، تشبيه بوضع عنكبوت فرموده.

كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً: همانند عنكبوت است كه خانه اي براي خود ساخته تا باو پناه ببرد و آسايش كند و همانگونه كه خانه عنكبوت از بسياري سستي در مقابل حوادث استقامت نشان نداده و چيزي هم نمي تواند او را نگهدارد و گذشته از اين بحال كسي فايده اي نميدهد، «بت ها» نيز چنين است كه نه خيري و شري و نه نفعي و ضرري- در اصول زندگي و معاش و معاد مردم- ندارند.

«الولي» ولي بآن كسي گفته ميشود كه خود شخصاً متصدي و توليت و ياري امور را بعهده داشته باشد. و اين لغت از نظر معني جامع تر از لغت «ناصر» است زيرا ناصر ممكن است بكسي گفته شود

كه بديگري دستور ميدهد تا در كاري ياري كند و لكن لغت «ولي» در باره شخصي گفته ميشود كه شخصاً ياري كند و عمل را بعهده داشته باشد. «1»

__________________________________________________

1- (ولي) از نظر ريشه ي لغت تنها در همان حكومت و تصدي و تولي در امور است و اگر در غير او از معاني ديگر استعمال شود همه بر سبيل مجاز و با عنايت خواهد بود و اين لغت در قرآن مجيد هم بهمين معني استعمال شده است و بر اين اساس ولايت پيامبر و امام (يعني علي بن ابي طالب

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 62

وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ: و البته سست ترين خانه ها، خانه «عنكبوت» است اگر بخرد بدانند صحت آنچه را كه ما خبر داديم و در باره اش تحقيق و تفكر كنند.

«لو» متعلق به «اتخذوا» است و تقدير كلام در معني اين است كه، اگر آگاه باشند كه يار و مدبر امور گرفتن بت ها، مثل خانه «عنكبوت» سست و بي ارزش است، هرگز بسوي بت نرفته و آن را در امور خويش دخيل نمي دانستند. پس «لو» متعلق به «وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ» نخواهد بود زيرا براي آنان مسلم بود كه خانه عنكبوت بي پايه و ضعيف است.

إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ: البته خداوند ميداند آنچه را ميخوانند غير او از چيز- ي مثل بت- در اين جمله وعيد پروردگار- از آينده

__________________________________________________

(و يازده فرزند گراميش عليهم السلام، كه در آيه ولايت سوره (مائده) آيه 55 آمده بهمين معني ترجمه ميشود. و آيه مذكور بدين شرح است «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ

رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» يعني تنها ولي و حاكم بر شما خداوند و رسول او و مؤمناني هستند كه اقامه نماز ميكنند و در حالي كه بركوع نماز مشغولند انفاق مينمايند.

طبق مدارك و مآخذ موجوده از كتب شيعه و مصادر مهم تفسيري و ادبي و حديثي و تاريخي اهل سنت، جملگي متفقند كه اين آيه در شأن «علي بن ابي طالب ع» نازل گرديده و در آن بيكي از صفات عالي انساني آن حضرت اشاره شده است.

شأن نزول آيه و تاريخ شگفت انگيز امير المؤمنين يعني بخشيدن انگشتر گران قيمت در حال ركوع نماز بمرد فقير در تمام كتب معتبره و تفاسير شيعه و سني ذيل آيه شريفه ذكر شده، و از جمله راويان آن ابو اسحاق ثعلبي مفسر بزرگ سني و امام ابو بكر رازي و طبري و ديگرانند. و با همين آيه ولايت تشريعي و تكويني امام را كه ريشه اش از ولايت تشريعي و تكويني خداوند گرفته ميشود اثبات نموده اند.

در قرآن كريم آيات بسياري در باره علي بن ابي طالب (ع) و خاندان پيامبر آمده چنان كه «ابن عباس» ميگويد 300 آيه از قرآن در شأن ايشان و لزوم توجه و اقتداء مردم بآنان آمده است.

(المراجعات سيد شرف الدين).

براي اطلاع بيشتر بكتابهايي كه مستقلا در اين باره نوشته شده مراجعه شود. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 63

خطرناك آن ملت كه غير خدا را ميپرستند- ميباشد و در حقيقت ميگويد كه خداوند ميداند كه آن ملت كافر بدنبال چه رفته و آن را براي خويش خدايان قرار داده اند.

وَ

هُوَ الْعَزِيزُ: و خداوند هستي غالبي است كه هرگز در آنچه اراده فرموده مغلوب واقع نميشود.

الْحَكِيمُ: درست كردار در تمام افعال خويش ميباشد.

وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ: و اين تشبيهات و مثل هايي كه در قرآن آمده.

نَضْرِبُها لِلنَّاسِ: ذكر ميكنيم آنها را براي مردم تا آنان را بسوي معرفت و شناخت خداي واحد جهان دعوت كنيم و از پستي و پليدي عبادت، «بت ها» بياگاهانيم.

وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ: و نمي فهمند آن مثل ها را مگر دانايان- و انديشمندان- كه در باره آنها فكر كنند و وجه شبه بين مثل و ممثل را دريابند. و بعضي گفته اند: يعني نميفهمند آن مثل ها را مگر داناياني كه- بخدا ايمان داشته- و از آن سرچشمه فياض كمك بگيرند. و «واحدي» باسناد خود از جابر روايت ميكند كه گفت رسول خدا (ص) اين آيه را قرائت فرمود و سپس گفت مقصود دانشمندي است كه ايمان بخدا داشته، عمل بفرمان او و دوري از معصيتهايش نمايد. سپس خداوند شروع فرموده تا دليل خداوندي و استحقاق تنها معبودي خويش را بيان كند.

خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: خداوند است كه آسمانها و زمين را آفريد و آنها را از عدم بوجود آورد نه آنكه بيهوده باشد بلكه تا مخلوقاتش در آن سكونت كنند و بوسيله- عظمت- خلقت آن بر يگانگي خداوند، استدلال نمايند.

بِالْحَقِّ: بحق و صراط حكمت و بعضي گفته اند: يعني براي اثبات حق- تا از راه خلقت حكيمانه پروردگار و دقائق رموز جهان طبيعت- حق ظاهر شود و افراد بشر بسوي خداي جهان توجه كنند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ: البته در اين خلقت نشانه اي براي مردم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 64

با

ايمان است- يا آنان كه در صراط ايمانند- كه از آن بهره مند ميشوند.

سپس خداوند پيامبر را مخاطب نموده ميفرمايد:

اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ: بخوان بر مردمي كه موظف بتكاليف اند آنچه بتو وحي شده از كتاب و بمضمون آن عمل كن.

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ: و نماز را با شرائطش در وقتهاي خود بپادار.

إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ: البته نماز باز ميدارد از فحشاء (كار ناشايسته و زشت) و منكر (كار ناپسند). در اين آيه دلالت روشني است كه انجام نماز لطف پروردگار بر انسان است چه موجب ميشود تا فعل زشت و معصيت كه نه عقل جايز ميداند و نه شرع آن را اجازه ميدهد، از انسان سر نزند- و انساني كه نماز را با توجه بمعني و خشوع قلب بخواند، جنبه سازندگيش آن چنان قوي است كه انسان را خودبخود از رذائل و گناهان باز ميدارد- پس اگر از گناهان دوري كند، از سعادت بهره گيري نموده و اگر انجام دهد ديگر خود نخواسته از آن بهره مند گردد.

گفته شده نماز بمنزله پاسداري است كه با گفتار خود از انحراف مردم جلوگيري كند و از فحشاء و منكر باز دارد زيرا نماز مركب از تكبير و تسبيح و تهليل و قرائت و در مقابل خداوند قهار به بندگي ايستادن است و هر يك از اينها نماز گذار را بشكل خود دعوت ميكند و از ضدش باز ميدارد پس گويا با زبان امر و نهي ميكند و بطور كلي هر چه انسان را بطرف خدا دعوت كند از غير او باز خواهد داشت.

و نيز گفته شده نماز انسان را از فحشاء و منكر مادامي كه

مشغول است دور ميسازد.

و نيز گفته اند سزاوار است- بر اساس سازندگي- باز دارد چنان كه آيه شريفه در باره مكه فرمود «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» «1» كسي كه وارد مكه شود ايمن خواهد بود.

«ابن عباس» گويد در نماز پاسداري است كه شخص را از معصيت خدا دور

__________________________________________________

(1)- قرآن كريم سوره آل عمران آيه 90

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 65

ميسازد پس هر كه را نماز از معصيت دور ننمايد- معلوم ميشود كه آن را با كهلوت و بي اعتنايي انجام داده و براي ساختن خود استفاده نكرده- بيشتر از خدا دور ميگردد.

«حسن» و «قتاده» گفته اند: كسي كه نمازش او را از فحشاء و منكر دور نسازد پس نمازش در حقيقت نماز نيست بلكه موجب وزر و بدبختي اوست.

«انس بن مالك جهني» از نبي اكرم (ص) روايت نموده كه فرمود هر كس نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد پس بيشتر از خدا دور شده است.

از «ابن مسعود» و او از پيامبر (ص) روايت نموده كسي كه مطيع نماز نباشد نمازش كامل نيست و اطاعت از نماز همان دوري از فحشاء و منكر است. و مقصود روايت اين است كه نماز وقتي شخص را از معصيتها دور ندارد و نمازگزار از گناهان دوري نكند پس نماز متصف به صفتي كه خداوند فرموده (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) نميباشد، ولي ممكن است اگر توبه كند و از معصيت نفس خويش را باز دارد نمازش مفيد باشد.

«انس» روايت كرده كه جواني از انصار با رسول خدا (ص) نماز- جماعت- ميخواند و بعد هم مرتكب كارهاي

ناشايسته مي شد، اصحاب جريان را به رسول خدا (ص) تذكر دادند و پيامبر (ص) پاسخ داد «بالآخره روزي خواهد رسيد كه همين نماز او را از اين كارها باز دارد». «جابر» روايت نموده كه بپيامبر (ص) اطلاع داده شد كه «فلاني» روزها نماز ميخواند و شبها مشغول دزدي است حضرت پاسخ فرمود «نماز او را باز خواهد داشت».

«اصحاب» ما از امام صادق (ع) روايت نموده اند، كسي كه دوست دارد بداند كه نمازش قبول خداوند گرديده يا خير، بنگرد تا چه مقدار نماز او را از بديها و گناهان دور داشته، بهمان اندازه قبول شده است.

وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ: و همانا ياد پروردگار شما را در شمول رحمتش بيشتر از ياد شما نسبت باطاعت او است، و اين معني از «ابن عباس و سلمان و ابن مسعود» روايت شده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 66

و در روايت ديگري از «سلمان و ابن زيد و قتاده» نقل شده كه مقصود اين است: از بزرگترين و بهترين اعمال بنده ياد خدا و توجه باو است و همين روايت از «ابي- درداء» هم نقل شده است و بنا بر اين تأويل اين جمله چنين نتيجه ميدهد كه مهمترين چيزي كه انسان را از فحشاء و گناهان باز ميدارد، ياد پروردگار و هميشه بياد دستورات او از امر و نهي و ثوابها و عقابها بودن است و اين بهترين لطف و چيزيست كه انسان را هميشه بياد خداوند واداشته و از گناهان دور مينمايد. «ابي- مالك» ميگويد مقصود اينست كه، در نماز قلب را متوجه خدا ساختن، اهميتش بيشتر از صورت نماز است.

«فراء» ميگويد

مراد چنين است كه تسبيح و تقديس و تهليل پروردگار- و خلاصه بياد او بودن- سزاوارتر از هر چيزي است كه انسان را از فحشاء و گناهان دور بدارد يعني اگر حقيقة بياد خدا باشند تنها او از گناهان باز ميدارد.

از «ثابت بناني» روايت شده كه گفت مردي چهار بنده آزاد كرد، و شخص ديگري- چون قصه را شنيد- گفت «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر» و سپس وارد مسجد شد و بنزد حبيب بن اوفي سلمي و اصحابش رفت و از ايشان پرسيد در اين باره چگونه قضاوت ميكنيد كه شخصي چهار بنده آزاد كرده، و من بياد خدا هستم و ميگويم «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر» كداميك از اين دو برتر است؟ پس از اندكي تأمل گفتند چيزي را افضل و بهتر از ياد خدا نمي دانيم. «معاذ بن جبل» گويد بهترين عمل اي كه انسان را از عذاب خداوند دور ميسازد، بياد خدا بودن- كه از گناهان باز ميدارد- ميباشد. مردي- از معاذ- سؤال كرد حتي از جهاد؟ پاسخ داد بلي حتي از جهاد زيرا خداوند فرمود «ياد خدا بالاتر و بهتر از همه چيز است».

و نيز گويد از رسول خدا (ص) سؤال كردم كدام عمل نزد خدا بيشتر محبوب بوده و ارزش بيشتري دارد؟ حضرت پاسخ فرمود اينكه تا هنگام مرگ هم، زبانت بياد خدا مشغول باشد سپس حضرت فرمود اي معاذ، پيش روندگان آناني هستند.

كه شب را تا بهنگام صبح بذكر خدا مشغولند و هر كس بخواهد كه در باغ هاي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19،

ص: 67

بهشت بهره مند شود بايد ذكر خدا بسيار بگويد.

عطاء بن سائب: او از «عبد اللَّه بن ربيعه» و او از «ابن عباس» نقل ميكند كه گفت آيا كلام خدا را كه فرمود «وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» ديدي؟ (ابن ربيعه) پاسخ داد آري، ذكر خدا چه بقرآن يا بنماز يا به تسبيح و تكبير و تهليل باشد همه نيكو و با فضيلت ميباشد ولي افضل از اين در هنگام معصيت بياد خدا بودن است و دوري از گناه نمودن. پس «ابن عباس» باو گفت عالي سخني بود، ولي مقصود آيه آنست كه ياد پروردگار نسبت بشما بيشتر است از ياد شما نسبت باو.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ: و خداوند ميداند آنچه را عمل ميكنيد از خير يا شر و طبق آن بشما پاداش خواهد داد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 68

سوره العنكبوت (29): آيات 46 تا 50 … ص: 68

اشاره

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الْكافِرُونَ (47) وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49) وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (50)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 69

ترجمه … ص: 69

مجادله (مباحثه و مناظره) مكنيد با اهل كتاب مگر بآنچه نيكوتر است بجز افرادى كه ستم (و جنگ با شما) داشتند و بگوئيد (در مباحثه) كه ايمان داريم بآنچه فرستاده شد بسوى ما و بسوى شما، و خداى ما و خداى شما يكى است و مائيم او را منقادان. و همچنين فرستاديم بسوى تو محمد (ص) كتاب را، پس افرادى كه داديم بآنان كتاب را ايمان ميآورند بآن و از اين ها (اهل مكه) هم كسى ايمان بآن ميآورد و انكار ننمايد بآيات ما بجز كافران. و نبودى تو كه بخوانى پيش از اين كتابى و نه بنويسى اش با دست راستت كه آن وقت شك مينمودند نادرستان. بلكه آن (قرآن) آيات آشكارايى است در سينه كسانى كه بآنها علم داده شده است و انكار نكنند مگر ستمكاران. و (مشركين) گفتند چرا فرستاده نشد بر او آيت هايى از پروردگارش، بگو (بآنان)

كه آيت ها فقط نزد خدا بوده و من تنها بيم دهنده اى آشكارايم.

قرائت … ص: 69

آيات من ربه: «ابن كثير» و «اهل كوفه» او را بلفظ مفرد «آية من ربه» قرائت نموده و ديگران با لفظ جمع «آيات» خوانده اند.

دليل … ص: 69

آيات من ربه: «ابو على» گويد آنان كه او را بمفرد خوانده اند دليلشان آيه شريفه «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً» است يعنى بگو خدا قادر است كه فرو فرستد آيتى- كه بلفظ مفرد (آيه) خوانده شده- و نيز آيه شريفه «فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ» ميباشد.

و كسانى كه او را بلفظ جمع خوانده اند دليل شان آيه شريفه «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ» بوده. و البته گاهى لفظ مفرد گفته ميشود و از او چند نفر اراده ميگردد مانند آيه شريفه «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً» و اتفاقاً در ظاهر آيه «إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ» هم دلالتى بر ترجيح لفظ جمع وجود ندارد و گذشته از اين، گفته شده كه اگر بلفظ جمع «إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ» خوانده شود معنى مفرد است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 70

يعنى آيتى كه اختيار نموديد شما و آيت هاى ديگرى كه شما اختيار ننموده- و توجه بآنها نداريد.

شرح لغات … ص: 70

و لا تجادلوا: «جدل» در اصل لغت بمعني درهم پيچيدن شديد است و در اصطلاح عرب گفته ميشود «جدلته اجدله جدلا» - جدال كردم با او جدالي- يعني درهم پيچيدم اش شديداً و «جدال» همان درهم پيچيدن خصم در استدلالش ميباشد. و نيز گفته شده كه «جدل» از «جداله» گرفته شده و او بمعني زمين است زيرا هر يك از طرفين مقصودش زمين زدن- و محكوم نمودن- دومي است.

و لا تخطه: «خط» بمعني نوشتن است.

لارتاب: «ارتياب» بمعني شك نمودن و تهمت زدن است.

اعراب … ص: 70

الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ: اين جمله در محل نصب است و استثناء از «أَهْلَ الْكِتابِ» باشد.

كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ: تقديرش «و كما انزلنا الى اهل الكتاب الكتاب انزلنا اليك الكتاب» يعنى همانگونه كه بسوى اهل كتاب، كتاب فرستاديم بسوى تو نيز قرآن فرستاديم.

إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ: لام براى قسم بوده و در جمله تقديرى است و در اصل «و لو خططته بيمينك او تلوت قبله كتاباً اذاً و اللَّه لارتابوا به» ميباشد يعنى اگر پيش از اين نوشتن يا خواندن كتابى را ميدانستى آن وقت بود كه قسم بخدا باين قرآن شك ببرند و تهمت زنند.

مِنْ رَبِّهِ: در محل رفع و صفت «آيه» (آيات) ميباشد.

مقصود … ص: 70

پس از پايان آيات گذشته كه راجع به دعوت مردم بسوى پروردگار بود، اكنون چگونگى دعوت و چگونگى سخن گفتن با اهل كتاب و مشركين را بيان ميفرمايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 71

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ: مجادله نكنيد با اهل كتاب و آنان نصارا (مسيحيان) «بنى نجران» ميباشند و گفته شده نصارى و يهود هر دو مقصوداند.

إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ: مگر به بهترين راهى- كه تا بشود خصم را مجاب نموده و پذيراى سخن خود گرداند، و «مجادله احسن» آنست كه بخاطر خير خواهى و نفع رساندن با مدارا و نرمش انجام گيرد. و مانند اين آيه شريفه است آيه ديگر:

«فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى » يعنى شما (اى موسى و هارون) با فرعون با نرمش سخن بگوئيد تا شايد متوجه شود و يا از آينده خويش بترسد.

«الا حسن» عبارت از بالاترين و بهترين مناظره اى است كه از نظر عقل طرف را

وادار به پذيرفتن كند و يا اينكه موافق طبع- انسانى- او باشد تا بپذيرد، و ممكن است هر دو معنى مقصود باشد.

در اين آيه اشاره است كه ارشاد جامعه و دعوت مردم بسوى پروردگار بايد با بهترين وجه و زيباترين نحو و با نرمش در آگاهى آنان به نشانه هاى هستى خداى جهان و ايمان باو، باشد.

إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ: بجز افرادى كه ستم نمودند،- زيرا نه ايمان آوردند و نه از مبارزه با اسلام دست بر ميدارند- و نه جزيه ميدهند بلكه آتش جنگ شان با اسلام شعله ور است، پس با چنين مردم با شمشير مجادله كنيد تا اسلام آورند و يا جزيه داده و از مبارزه با اسلام دست بدارند.

آنچه گفته شد تفسيرى است كه «مجاهد» و «سعيد بن جبير» در اين جمله گفته اند، ولى «ابى مسلم» گويد مقصود كسانى هستند كه عناد ورزيده و نبوت پيامبر اسلام را با آنكه ميدانستند- و در تورات و انجيل خوانده بودند- بر مردم پوشيده ميداشتند. اما «ابن زيد» گفته مراد افرادى ميباشند كه اصرار بر بت پرستى و كفر داشته با آنكه حجت و دليل- بر خداشناسى و بطلان آئين بت پرستى- براى آنان تمام است.

ولى بهتر آنست- كه يك معنى كلى اراده شود- يعنى مقصود آيه چنين باشد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 72

كه، بجز افرادى كه بخود ستم نموده و با جدال و مبارزه با مسلمانان يا غير ذلك از كارهايى كه موجب شدت عمل با آنان را فراهم كند، انجام ميدهند. پس با چنين مردمى بايد مسلمانان بدفاع برخاسته و مبارزه كنند.

«قتاده» گويد اين آيه بوسيله آيه «سيف» منسوخ شده.

ولى صحيح آنست كه نسخ نشده زيرا مجادله در هر وقت با نيكوترين وجه واجب است.

وَ قُولُوا: و بآنان در دعوت خود بسوى اسلام، بگوئيد كه:

آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ: ايمان آورديم بكتابى كه بسوى ما نازل شد و كتابى كه بسوى شما نيز نازل گرديد.

وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ: خداى ما و شما يكى است.

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ: و ما منقاد او بوده و مخلصيم.

وَ كَذلِكَ: همانگونه كه بسوى «موسى» و «عيسى» كتاب آسمانى فرستاديم.

أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ: بسوى تو (اى محمد، ص) نيز كتاب آسمانى (قرآن) فرستاديم.

فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ: پس مردمى كه علم كتاب (تورات و انجيل) را بآنان داديم، و در اينجا «كتاب» بحذف مضاف است يعنى «علم الكتاب».

يُؤْمِنُونَ بِهِ: ايمان به قرآن ميآورند همانند عبد اللَّه بن سلام و امثالش.

وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ: و از اين كفار مكه نيز كسانى ايمان به قرآن ميآورد.

و ممكن است ضمير در «به» راجع به پيامبر (ص) باشد و از طرفى هم ممكن است راجع به قرآن باشد- چنان كه گفته شد- و ممكن است اصلا مقصود «فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ» همان مسلمانان باشند و مقصود از «الكتاب» همان قرآن باشد و از جمله «وَ مِنْ هؤُلاءِ» يهود و نصارى اراده شده باشد كه ايمان بقرآن ميآورند.

وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُونَ: و انكار بآيات و دلالات ما ننمايند مگر مردم كافر و انكار آنان بتو اى «محمد، ص» ضرر نخواهد رسانيد.

سپس خداوند پيامبرش را مخاطب ساخته ميفرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 73

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ: و نبودى تو اى محمد «ص» قبل از

قرآن بتوانى- كتابى بخوانى.

وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ: و نبودى كه- بتوانى- كتابى بدست خويش بنويسى.

إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ: در اين صورت نادرستان و بيهوده گويان شك مينمودند يعنى اگر تو ميتوانستى بخوانى يا بنويسى، آن وقت نادرستان راه ديگرى را در تشكيك نبوت تو بدست آورده و در ايمان مردم ضعيف تشكيك ميكردند و بتو ميگفتند آنچه را كه براى مردم ميخوانى از كتابهاى پيشينيان جمع نموده اى.

اما اكنون كه مولد و نشو و نماى تو همانند آنان است و- درس نخوانده- چيزى (قرآنى) آوردى كه آنان از آوردن مثل او عاجزند، واجب است بر آنان تا بدانند كه البته از ناحيه خداوند ميباشد، نه از تو، زيرا عادتا محال است كه شخصى بين ملتى كه همه احوالش را از تولد و دوران كودكى و جوانى و سفر و حضر ديده اند، زندگى كند و در نزد كسى درس نخوانده و نوشتن نياموخته است، آن وقت كتابى و آئينى آورده كه همه را عاجز نموده و همانند او نتوانند بياورند.

«سيد مرتضى علم الهدى قدس اللَّه روحه» گويد اين آيه بهترين دليلى است كه پيامبر (ص) قبل از نبوت خواندن و نوشتن را نميدانست و اما بعد از نبوت باعتقاد من حضرتش بهر دو آگاهى داشت.

و ظاهر آيه نيز موافق با اين نظر است زيرا دانايى به خواندن و نوشتن را نفى ميكند و ذكر تعليل در آيه «إِذاً لَارْتابَ» هم چنين اقتضا ميكند زيرا اگر آن حضرت قبل از نبوت باسواد بود و خواندن و نوشتن ميدانست در اين صورت نادرستان قريش در رسالت آن حضرت شك مينمودند و اما بعد از بعثت شكى نبود زيرا ممكن

بود از «جبرائيل ع» تعليم گرفته باشد.

بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ: بلكه آن قرآن دلالت ها و راهنمايى هاى روشنى در سينه هاى دانايان ميباشد.

«حسن» گويد مقصود پيامبر (ص) و مؤمنين هستند كه قرآن را بخاطرها حفظ

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 74

نموده و در آن تفكر ميكنند و معانى او را در آئينه جان ها نقش مينمايند. و بعضى گويند از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روايت شده است كه مراد ائمه از آل محمد عليهم السلام ميباشد. «ضحاك» گويد كه مقصود شخص پيامبر است كه امى بوده و قبل از بعثت خواندن و نوشتن را نميدانست و «سينه هاى علماء» هم همان سينه هاى دانايان اهل كتاب (يهود و نصارى) است كه پيامبر (ص) را با همين صفت در كتابهاى آسمانى شناخته بودند اما «قتاده» ميگويد كه مراد همان قرآن و حفظ او در سينه هاى مؤمنين است زيرا قبل از قرآن، كتابهاى آسمانى خوانده ميشد ولى در سينه ها حفظ نميگرديد و تنها بديدن آيات آن قناعت ميشد مگر اندكى را حفظ مينمودند.

وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ: و انكار نكنند بآيات ما مگر ستمگرانى كه بآيات قرآن نمى نگرند و با اهداف قرآن مبارزه كرده و بدين ترتيب بخويشتن ستم روا ميدارند. و گفته شده كفار مكه از قريش و يهود مراد است.

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ: و مشركين مكه گفتند چرا بر پيامبر (ص) آيتى از پروردگارش فرود نيامد و مقصودشان از آيه آن بود كه مى گفتند ما ايمان نميآوريم تا براى ما از زمين چشمه ظاهر كنى،- و ميگفتند بايد كوه صفا را

طلا نمايى.

و بعضى گفته اند كه مشركين بمنظور ايجاد شبهه بين مردم ميگفتند، (محمد ص) بايد معجزه اى همانند موسى كه دريا را ميشكافت و عصا را اژدها مينمود، بياورد.

قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ: پس خداوند به پيامبر (ص) فرمود تا بآنان بگويد كه آيات و معجزات تنها در پيشگاه خداوند است و طبق مصالح و مقتضيات هر زمانى معجزه اى را مخصوص پيامبر آن عصر قرار ميدهد.

وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ: و من تنها بيم دهنده اى ميباشم و آشكارا شما را از آينده خطرناك معصيتها و نافرمانى از دستورات خداوند، انذار كرده و راه حق را از باطل روشن ميسازم و براى تأييد و تثبيت گفتارم نيز معجزه اى كه خدا داده ظاهر ميسازم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 75

سوره العنكبوت (29): آيات 51 تا 55 … ص: 75

اشاره

أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلي عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْري لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (51) قُلْ كَفي بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52) وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّي لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (53) يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (54) يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)

ترجمه … ص: 75

آيا كافي نبود ايشان را كه فرستاديم بر تو كتاب (قرآن) را تا خوانده شود بر ايشان البته در او رحمتي و پندي براي مردمي است كه ايمان آرند. بگو (اي پيامبر، ص) كافي است كه خدا بين من و شما گواه باشد (خدا) ميداند آنچه را كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 76

در آسمانها و زمين است و آنان كه به باطل گرويده و بخداوند كافر شدند، ايشان زيانكارانند. با شتاب، از تو خواهان عذاب اند و اگر نبود وقتي نامبرده (معين براي آن) همانا عذاب آمده بود بسويشان و البته (عذاب) ناگهان ميآيدشان در حالي كه ايشان نميدانند. با شتاب از تو خواهان عذاب اند و البته دوزخ فرا گيرنده كافران است. آن روزي كه فرا گيرد آنان را عذاب (آتش) از بالاي سر و زير پاهايشان و گويد بچشيد (جزاء) آنچه را كه عمل ميكرديد.

قرائت … ص: 76

و يقول: «نافع» و «اهل كوفه» آن را با «ياء» و ديگران با نون- نقول- خوانده اند.

دليل … ص: 76

«ابو علي» گويد «و يقول» - با (ياء) يعني سرپرست جهنم گويد- بچشيد عذاب را- نظير آيه شريفه «وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ» - يعني بهنگام مرگ كفار، ملائكه دستهاي خود را باز كنند (و گويند) جانهايتان را بيرون كنيد تا عذاب خواري بشما داده شود- كه در تقدير «و يقولوا لهم اخرجوا انفسكم» ميباشد. و اما كسي كه آن را با «نون» - نقول- خوانده دليلش آنست كه چون عذاب از ناحيه خدا آمده شايسته است كه بخدا نسبت داده شود.

اما چرا «ذوقوا» - بچشيد- گفته شده؟ براي آنكه ديگر در آن زمان بآنان رسيده و اتصالا ميرسد مانند چيزي كه انسان مي نوشد يا مي چشد و در مثل آمده گويند: حالا بگير آنچه كردي، پس بنوش و بچش.

اعراب … ص: 76

يتلي: در محل نصب است و حال براي «الكتاب» باشد و در تقدير «متلوا- عليهم» ميباشد.

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ: ممكن است صفت براي «شهيدا» و يا حال باشد و ممكن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 77

است كه جمله مستأنفه بوده و داراي اعراب نباشد.

وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ: در اينجا «لام» جواب قسم واقع شده.

بغتة: منصوب و حال است.

يَوْمَ يَغْشاهُمُ: ظرف براي «محيطة» مي باشد.

مقصود … ص: 77

در آيات گذشته گفته شد كه كفار مكه چون نشانه و معجزه ميخواستند لذا خداوند جواب فرموده:

أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ: آيا كافي نبود ايشان را كه بر تو اي «محمد، ص» كتاب يعني قرآن نازل نموديم- كه از نظر فصاحت و بلاغت بحد اعجاز بوده و احدي نتوانسته و نميتواند همانند آن بياورد هر چه هم فصيح و بليغ باشد و در آن باخبار آينده و گذشته و آنچه را كه مربوط به شئون مختلفه مردم است گفته ايم-.

يُتْلي عَلَيْهِمْ: خوانده ميشود بر ايشان. خداوند سبحان بيان فرموده كه در فرستادن قرآن دلالتي روشن، و معجزه اي ظاهر، و حجتي رسا است كه با آن شبهات مندفع و اتمام حجت ميگردد پس نيازي- در علم بصحت نبوت پيامبر (ص)- بمعجزه اي جز قرآن نخواهد بود. زيرا در اظهار معجزه گذشته بر دفع شبهات مصلحت نيز بايد رعايت شود و چنانچه در نوعي از معجزه مصلحت باشد اظهار نوع ديگري روا نباشد.

اگر خداوند آيات و نشانه هايي كه كفار پيشنهاد ميكردند اظهار ميفرمود و آنان ايمان نمي آوردند مقتضاي حكمت هلاكت و ريشه كن نمودن آنها بود مانند امتهاي گذشته. با آنكه خداوند وعده داده است كه بر امت مرحومه چنان عذابهايي

را نازل نگرداند و اين آيه دلالت دارد كه قرآن معجزه اي كافي و داراي برترين مقام اعجاز است و مراد از كفايت قرآن رسيدن آن بمرتبه اي از اعجاز است كه با وجود آن نيازي بغير نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 78

إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً: البته در اين قرآن نعمت بزرگ و بي مانندي است زيرا هر كه از او پيروي كند بثوابهاي ابدي و بهشت جاوداني نائل ميآيد.

وَ ذِكْري : و در او پند و نصيحت است.

لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ: براي مردمي كه تصديق باو نمايند.

گفته اند عده اي از مسلمانان- بعد از نزول قرآن- از توراة و انجيل صفحاتي نوشته بودند پس خداوند با اين آيه آنان را تهديد فرموده و نهي كرد و پيامبر (ص) فرمود

«جئتكم بها بيضاء نقية»

بسوي شما آيات قرآن نوراني و پاكيزه آوردم.

قُلْ: بگو اي محمد (ص).

كَفي بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً: كافي است كه خداوند بين من و شما گواه باشد و بنگرد كه من براستي پيامبر بوده و ابلاغ رسالت نمودم و شما با تكذيب و دشمني بمن پاسخ گفتيد. و گواهي خداوند در باره آن حضرت عبارت از شهادت او برسالت است كه در آيه شريفه فرمود «محمد رسول اللَّه» و يا با انزال آيات قرآن اثبات معجزه نموده- و حقيقت گفتار او را آشكار فرموده است-.

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: خداوند ميداند آنچه را كه در آسمانها و زمين است پس او درست ميداند كه من بر هدايت و شما بر گمراهي ميباشيد.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ: و آنان كه به باطل گرويدند و غير خداوند را تصديق كرده- بت پرستي و ستاره پرستي نمودند-. اين تفسير

بنا بقول «ابن عباس» است ولي «مقاتل» ميگويد مقصود اطاعت «شيطان» و پيروي از وسوسه هاي او است.

وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ: و انكار وحدانيت پروردگار جهان نمودند.

أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ: ايشان زيانكارانند و با ارتكاب معصيتهاي گوناگون و انكار خداوند از ثواب هاي خدا محروم ماندند.

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ: و با شتاب از تو خواهان عذابند و از تو اي «محمد، ص» ميخواهند كه فوراً عذاب نازل شود چون گفتارت را منكرند چنان كه «نضر بن حرث» به پيامبر (ص) گفت بگو تا آسمان بر ما سنگ ببارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 79

وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّي: و اگر نبود وقتي نامبرده و معين كه قدرت خدا در آن ظاهر ميشود و آن روز قيامت است. و يا مقصود آنست كه اگر نبود وقتي كه خدا براي آنان معين نموده و در همين جهان بنا بر مصلحتي در آن وقت ايشان را عذاب فرمايد.

لَجاءَهُمُ الْعَذابُ: همانا آمده بود بسويشان عذابي كه استحقاق آن را داشتند.

وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ: و البته عذاب ناگهان بسويشان خواهد آمد و ايشان بآمدنش آگاهي نداشته و ساعت نزول عذاب را نميدانند.

پس از آن خداوند وعده گاه عذاب جهنم را براي آنان بيان ميفرمايد.

يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ: با شتاب از تو خواهان عذابند و البته جهنم احاطه بكافران خواهد نمود و اگر چه در دنيا عذاب بر آنان نازل نشود، ولي آنها لا محالة در جهنم معذب خواهند بود.

يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ: آن روزي كه عذاب و آتش دوزخ فرا گيرد آنان را از بالاي سر و از زير پاها و

مقصود آنست كه عذاب تمام بدن آنان را فرا گرفته نه آنكه بگوشه اي از بدن ايشان رسيده باشد.

«حسن» گويد هيچ موضعي از بدن آنان نباشد مگر آتش باو رسيده و معذب است نظير آيه شريفه «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ» يعني براي ايشان از جهنم بستري و از- آتش- بر رويشان پوششي است.

وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: و ميگويد (پاسبان جهنم) بچشيد جزاء اعمال خود را كه در دنيا آن را انجام ميداديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 80

سوره العنكبوت (29): آيات 56 تا 60 … ص: 80

اشاره

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ (56) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ (57) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (58) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (59) وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60)

ترجمه … ص: 80

اي بندگان من كه ايمان آورديد البته زمين من پهناور است پس مرا پرستش كنيد. هر كسي چشنده مرگ است، سپس بسوي ما برگشت شما خواهد بود. و آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام داده اند جايگاهشان را از بهشت غرفه هايي ميدهيم كه از زير آنها جوي هايي روان بوده جاودانند در آن (منزل) ها چه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 81

خوب است پاداش عمل كنندگان. آن مردمي كه شكيبايي ورزيده و بر پروردگار خويش توكل نمودند. بسا جنبنده اي كه بر نميدارد روزي خويش را، خداوند است كه روزي او و شما را ميدهد و اوست شنواي دانا.

قرائت … ص: 81

ترجعون: «يحيي» از «ابي بكر و هشام» نقل كرده كه به «ياء» «يرجعون» و بقيه با «تاء» خوانده اند.

لنبوئنهم: «اهل كوفه» بجز «عاصم» آن را «لنثوينهم» به «ثاء» و بقيه «لنبوئنهم» به «باء» قرائت نموده اند.

لنبوئنهم: «اهل كوفه» بجز «عاصم» آن را «لنثوينهم» به «ثاء» و بقيه «لنبوئنهم» به «باء» قرائت نموده اند.

دليل … ص: 81

«ابو علي» گويد كساني كه «يرجعون» به «ياء» خوانده اند براي آنست كه جمله قبلش به لفظ «غيبت» است و اما افرادي كه آن را «ترجعون» به (خطاب) خوانده اند گويند كه درست است جمله قبل به لفظ غيبت است ولي اين لفظ منتقل شده به خطاب مانند آيه شريفه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» بعد از جمله «الْحَمْدُ لِلَّهِ» كه از غيبت به خطاب انتقال يافته است.

و دليل كسي كه «لنبوئنهم» به «باء» خوانده آيه شريفه «و لقد بوأنا بني اسرائيل مبوء صدق» و آيه شريفه «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ» ميباشد و «لام» در اينجا زايده است مثل آيه شريفه «ردف لكم» (كه لام زايده است) و ممكن است در تقدير «بوأنا لدعاء ابراهيم ع» باشد و مفعول محذوف باشد و تقديرش «بوأنا لدعائه ناساً مكان البيت» است. و دليل كسي كه «لنثوينهم» خوانده آيه شريفه «وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ» يعني نبودي تو سكونت كني بين اهل (مدين) و در كنار آن ملت زندگي نمايي.

«اعشي» گفته:

اثوي و قصر ليله ليزودا و مضي و اخلف من قتيلة موعدا

يعني (شب در آنجا) بيتوته كرده و ماند تا كامي دهد اما چه كوتاه كرد شب را و رفت و با معشوقه اش «قتيله» وعده گاهي گذارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص:

82

«حسان» گويد: «ثوي في قريش بضع عشرة حجة» يعني در بين قريش ده سال زندگي كرد. و اگر (ثوي) با حرف جر متعدي شود همزه بر سرش در آمده و واجب است كه بمفعول دوم متعدي گردد و اتفاقاً در آيه شريفه حرف جر وجود ندارد.

«ابو الحسن» گويد: كه «اعمش» آيه را «لنثوينهم من الجنة غرفا» (بدون حرف جر) خوانده است، و من اين حرف را نمي پسندم زيرا تو نمي گويي- يعني چنين گفته نميشود- (اثويته الدار).

«ابو علي» گفته- ممكن است حرف «اعمش» صحيح باشد- و دليل گفتارش اين بوده كه آيه در اصل «لنثوينهم من الجنة في غرف» بوده مانند «لنزلناهم من الجنة في غرف» سپس حرف جر حذف شده و «غرفا» خوانده اند نظير كلام عرب كه گويند:

«امرتك الخير فافعل ما امرت به» بحذف حرف جر-.

اعراب … ص: 82

خالدين: منصوب و حال براي «هم» در (لنبوئنهم) ميباشد.

الَّذِينَ صَبَرُوا: در محل جر واقع شده و صفت است براي «العالمين» و مخصوص بمدح او محذوف و در تقدير «نعم اجر العاملين الصابرين المتوكلين اجرهم» ميباشد.

و ممكن است مضاف محذوف بوده و تقدير «نعم اجر العاملين اجر الذين صبروا» باشد و بنا بر اين مخصوص به مدح محذوف بوده و مضاف اليه جانشين او ميگردد.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ: «كأين» در محل رفع است و جمله «مِنْ دَابَّةٍ» بيان است و «لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا» صفت براي مجرور بوده و «اللَّه» مبتداء و «يرزقها» خبر او و تمام اين جمله خبر «كأين» واقع ميشود.

شأن نزول … ص: 82

«مقاتل» و «كلبي» گويند كه آيه اول در باره مستضعفين و مسلمانان تهي دست كه ساكن مكه بوده- و در شكنجه مشركين بودند- نازل شده و آيه آخر در باره گروه ديگري از مسلمين كه در مكه مورد شكنجه و آزار مشركين بودند نازل شده و آنها مأمور بهجرت بمدينه گشتند پس گفتند چگونه بسوي مدينه هجرت كنيم و حال

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 83

آنكه در آنجا خانه و زميني نداريم و كسي كه متكفل نان و آب ما باشد نيست.

مقصود … ص: 83

سپس خداوند بيان فرموده كه عذري براي مردم در ترك اطاعت پروردگار نبوده و چنين ميفرمايد:

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ

: اي بندگان من كه ايمان آورده ايد البته زمين من پهناور و فاصله شهرهاي آن بسيار است و اگر در شهري- چون مكه- مشركين از احساسات مذهبي شما جلوگيري مينمايند بشهر و ديار ديگري هجرت كنيد.

«امام صادق، ع» فرمود مقصود آنست كه اگر در شهري كه تو هستي گناهان و نافرماني خدا انجام ميشود، پس از آنجا بشهر ديگر هجرت كن. و «جبائي» ميگويد مقصود زمين بهشت است كه وسعت بسياري دارد ولي بيشتر مفسرين قول اولي را گفته اند.

فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ

: پس تنها مرا مورد عبادت و پرستش قرار داده و از ديگري اطاعت نكنيد تا شما را بمعصيت ها و گناهان وادار نمايد.

«اياي» منصوب به فعل مقدر بوده كه فعل بعدي او را تفسير ميكند. و گفته شده «فاء» براي جزاء است و در تقدير چنين است «ان ضاق بكم موضع فاعبدوني و لا تعبدوا غيري ان ارضي واسعه» كه خداوند به مؤمنين امر فرموده

در صورتي كه دين شما در شهري محفوظ نماند بمكان ديگر هجرت كنيد و در آيه بعد اشاره به مرگ كرد «آنها را از مرگ بترساند» تا هجرت براي مؤمنين آسان گردد.

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ: هر كسي كه خداوند او را آفريد در هر كجا كه باشد تلخي مرگ را چشنده است پس شما (مؤمنين) از ترس مرگ در شهر بت پرستان زندگي ننمائيد.

ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ: سپس بسوي ما برگشتتان خواهد بود و ما پاداش اعمالتان را ميدهيم. سپس خداوند ثواب مهاجرين را بيان ميفرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 84

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام ميدهند و مقصود مهاجرين هستند.

لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً: جاي ميدهيم آنان را در غرفه هايي از بهشت كه بسيار ارجمند و خيره كننده است.

تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: از زير آنها جوي هايي روان است.

«ابن عباس» گويد: يعني آنان را در غرفه هايي از بهشت جاي ميدهيم كه از در و زبرجد و ياقوت ساخته شده و قصرهاي بهشتي جاي آنها است.

خالِدِينَ فِيها: جاودانند در آن منزلها.

نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ: چه خوب است پاداش عمل كنندگان و آن غرفه ها همه از خداست- كه براي آنان گذارده است. و سپس ايشان را وصف ميفرمايد.

الَّذِينَ صَبَرُوا: آنان كساني بودند كه براي دين خود از تمام آزارها كه بايشان ميرسيد شكيبايي نموده و سختي هاي انجام فرامين ديني را بر خود هموار نمودند.

وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ: و در مهمات امور و هجرت هاي ديارشان، بر پروردگار خويش توكل نمودند.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا: بسا جنبنده اي كه روزيش آماده نبود- و غذاي خويشتن را آماده

و ذخيره نداشت- چنان كه «حسن» چنين تفسير نموده ولي «مجاهد» گويد مقصود آنست كه چون آن جنبنده زبون و ناتوان است نميتواند روزيش را با خود حمل كند بلكه هر مقدار كه شد با دهان ميخورد- و ميگذرد-، اما «ابن عباس» گفته كه يعني تمام حيوانات از جانوران بيابان گرفته تا مرغان آسمان و آنچه روي زمين زندگي كند، قوت فرداي خود را ذخيره نكند بجز انسان و مورچه و موش- كه براي فرداي خود در كوشش و جمع نمودن قوت است-.

اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ: خداوند است كه آن حيوان ضعيف كه قدرت ندارد قوت فرداي خود را جمع كند و نيز شما را روزي ميدهد پس براي ترس روزي در هجرت سستي نكنيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 85

«عطا» از «ابن عمر» نقل كرده كه او گويد كه با رسول خدا (ص)- از شهر- بيرون رفتيم و داخل باغهاي انصار شديم (ديدم) رسول خدا از زمين دانه هاي خرما را برداشته و تناول ميفرمود سپس روي بمن كرد و گفت اي پسر عمر، چرا- از اين خرما- نمي خوري؟ عرض كردم: ميل ندارم. رسول خدا (ص) فرمود: اما من ميل دارم و اكنون صبح چهارمي است كه غذا نخورده ام، و اگر ميخواستم و از خداي طلب مينمودم همانا ملك كسري و قيصر بمن عطا ميفرمود. پس تو اي فرزند «عمر» چگونه خواهي بود در بين ملتي كه بر اثر سستي يقين آنان، غذاي يك سال خود را پنهان ميكنند.- ابن عمر گويد- بخدا سوگند هنوز قدمي بر نداشته بوديم كه اين آيه نازل شد «وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ … »

وَ

هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ: و آن خداوند شنوا و دانا است گفتارتان را بهنگام مهاجرت از وطن مي شنود و احوالتان را ميداند و هيچ امر پنهاني و يا آشكار شما بر او مخفي نخواهد بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 86

سوره العنكبوت (29): آيات 61 تا 69 … ص: 86

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (62) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ (65)

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ (67) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْكافِرِينَ (68) وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 87

ترجمه … ص: 87

و اگر بپرسي (اي پيامبر) از ايشان كه كي آفريد آسمانها و زمين را و آفتاب و ماه را رام گردانيده، البته گويند خداوند، پس كجا بر ميگردند. خداوند گشاده ميگرداند روزي را براي هر كه خواهد از بندگان خود و تنگ ميگيرد برايش البته خداوند بهر چيز دانا است. و اگر بپرسي از ايشان كه كي فرو فرستد از آسمان آب را پس زنده گرداند بآن زمين را بعد از مردنش، البته گويند خدا، بگو (اي پيامبر) ستايش براي خدا است بلكه اكثرشان بعقل در نمي يابند. و نيست اين زندگاني دنيا،

جز هوس راني و بازي و البته خانه بازپسين سراي زندگاني بوده اگر بدانند.

پس چون سوار در كشتي شوند (اين بت پرستان و دريا طوفاني شود) خدا را خوانده و تنها باو ايمان آورند پس چون نجات دادشان بسوي دشت ساحل آن گاه شرك مي ورزند. تا كفران نمايند بآنچه داديم شان و تا كامياب گردند، پس بزودي خواهند دانست. آيا نديدند كه ما گردانيديم حرمي را امن و كشته ميشوند مردمان از پيرامونشان (كه بيرون حرم هستند) آيا پس بباطل (بت ها) ميگروند و بنعمت پروردگار كفران ميورزند. و كيست ستمكارتر از آنكه بر خدا دروغ بسته و يا دروغ

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 88

پنداشت حق را گاهي كه آمد، آيا نيست در دوزخ جايگاهي براي كافران. و آنان كه بكوشند در راه ما البته هدايت كنيم ايشان را راه هاي خود را (براي تكامل) و البته خداوند با نيكوكاران است.

قرائت … ص: 88

و ليتمتعوا: «ابن كثير» و «قالون» و «اهل كوفه» بجز «عاصم و اعشي و برجمي» با سكون «لام» و بقيه با كسره آن را قرائت نموده اند.

دليل … ص: 88

«ابو علي» گويد: كسي كه به كسر «لام» خوانده او را «جاره» دانسته و متعلق به «اشراك» مينمايد و در حقيقت چنين است «يشركون ليكفروا» يعني هيچ فايده اي براي آنان در شرك ورزيدن نيست بجز كفر و بسبب او در اين جهان بهره ميگيرند ولي در آخرت براي ايشان نصيبي نخواهد بود.

و اما آنكه او را با سكون (لام) قرائت نموده آن را صيغه امر كه مشتمل بر معني تهديد است ميداند نظير آيه شريفه «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ». و اعملوا ما شئتم يعني لغزش ده آنكه را كه خواهي و انجام دهيد آنچه را كه خواهيد و در آيه ديگر ميفرمايد «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» پس اكنون بهره برداري كنيد پس بزودي خواهيد دانست- كه در تمام اينها امر بمعني تهديد استعمال شده- و خواندن لام امر هم بسكون جايز است.

شرح لغات … ص: 88

الحيوان: «ابو عبيده» گويد «حيوان و حياة» بيك معني است و هر دو مصدر از «حي حياة و حيوانا» ميباشد و حياة عارضي است كه اجزاء متعدده بدن را بمنزلة يك چيز قرار داده تا بتواند قادر و عالم گردد و خاصيت حيات ادراك است.

يتخطف: تخطف بسرعت خوردن چيزي را گويند و بهمين معني «اختطاف الطير لصيده» است يعني پرنده اي چون باز صيد خود را بسرعت بخورد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 89

اعراب … ص: 89

فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ: در اينجا «اني» در محل نصب و حال براي «يؤفكون» ميباشد و تقديرش «منكرين يؤفكون» است و ممكن است مصدر باشد و تقدير كلام چنين شود «اي افك يؤفكون».

يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ: جمله حاليه ميباشد.

مقصود … ص: 89

سپس خداوند پيامبر (ص) و مؤمنين را- از ايمان مشركين به باطل (بتها) با اينكه خود معترفند «اللَّه» خالق و آفريننده جهان است- بتعجب وا داشته چنين ميفرمايد:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ: و اگر بپرسي تو اي محمد (ص) از اين بت پرستان كه:

مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: چه كسي آسمانها و زمين را آفريده و آنها را- با آنچه كه از عجائب مخلوقات در آنها است- از عدم و نيستي بهستي در آورده.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ: مطيع و رام گردانيده آفتاب و ماه را كه در مدار خود بدون هيچ تخلفي ميگردند- و مردم را از خود بهرمند ميسازند.

لَيَقُولُنَّ اللَّهُ: البته در جواب ميگويند «اللَّه» است كه عالم را چنين قرار داده زيرا آنان- از دانشمندان خود شنيده و خود- معتقدند كه اين جهان حادث بوده و خالقي او را بوجود آورده است.

فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ: پس كجا برميگردند و از عبادت من خودداري نموده به- بت هايي كه سنگي بيش نيست و نفع يا ضرري نتواند برساند، عبادت ميكنند.

اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ: خداوند است كه روزي را گشاده ميگرداند براي هر كس كه بخواهد از بندگان خود و يا تنگ ميگيرد برايش و بمقدار آنچه را كه مصلحت او است باو روزي ميدهد- تا بزندگي خويش ادامه دهد- و اينكه در باره هجرت مسلمانان خداوند تنها «روزي و قوت» را مورد بحث قرار

داده براي آنكه تهيه روزي و قوت عيالات آنان را از هجرت بمدينه باز ندارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 90

إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ: البته خداوند بهر چيز دانا بوده و مصلحت هاي بندگان را ميداند و طبق آن به آنان روزي ميدهد.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها:

و اگر بپرسي از ايشان كه چه شخصي فرو فرستد و جاري كند از آسمان آب (باران) را پس زنده گرداند بسبب آن زمين را بعد از مردنش- كه خشك و بي سبزه گرديده بود.

لَيَقُولُنَّ اللَّهُ: البته در پاسخ گويند «اللَّه» است.

قُلِ: بگو اي محمد (ص) در اين صورت.

الْحَمْدُ لِلَّهِ: ستايش و سپاس تنها براي خداوند- يعني «اللَّه» - بوده كه قدرتش كامل و نعمتش را بر ما تمام گردانيده و بتوحيد و اخلاص در عبادت خويش ما را موفق نموده است. سپس فرمود:

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ: بلكه اكثرشان تعقل ننموده و با آنكه اقرار دارند خداوند خالق جهان و فرستنده باران از آسمان است مع ذلك تفكر و تدبر نمينمايند و از راهي كه آنان را بخدا ميرساند، برميگردند، پس گويا آنان عقل ندارند.

وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ: و نيست اين زندگي دنيا، بجز هوس راني و بازيچه زيرا اين زندگي همانند برنامه هاي لهو و لعب زودگذر بوده چه انساني از او در مدت كوتاهي بهرمند شده و سپس ميگذرد و زايل ميگردد.

وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ: و البته خانه آخرت و بهشت جاوداني حقيقتا سراي زندگي است زيرا او دائمي و جاوداني بوده، نابودي و مرگ در او

نخواهد بود و تقديرش «و ان الدار الآخرة لهي دار الحيوان او ذات الحيوان» ميباشد زيرا «الحيوان» مصدر و هم وزن «نزوان» و «غليان» است پس مضاف حذف شده و مضاف اليه جانشين او ميباشد و معني چنين ميشود كه زندگي در آخرت زندگاني ايست كه هيچ نوع كم و كاست ندارد.

لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ: اگر ايشان بدانند و فرق بين زندگي موقت و زندگاني جاوداني را دريابند، حتماً از اين موقت چشم پوشيده و به جاوداني دل بستگي پيدا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 91

كنند. ولي چه افسوس كه نمي دانند.

فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ: پس چون سوار كشتي شوند خدا را خوانده و تنها باو ايمان آورند، و در اينجا خداوند حال آن مشركين و بت پرستان را بيان فرموده كه چون در كشتي ها سوار شده، مسافرت دريايي نمايند و در وسط درياي بيكران يك دفعه بادهاي مخالف هجوم آورده و امواج دريا را متلاطم سازد و آنان را در خطر مرگ قرار دهد، آن وقت است كه يقين دارند جز خدا، احدي نتواند نجاتشان دهد لذا براي خدا خالص شده ايمان باو ميآورند و از بت ها رو برميگردانند.

فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ: پس چون نجاتشان داد خداوند بسوي دشت ساحل و از چنگال مرگ خلاص نمود آن گاه بحالت اوليه برگشته و بت ها را براي خدا شريك دانند و بآنها عبادت كنند.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ: تا كفران نمايند بآنچه كه داديم ايشان را و كامياب از زندگي آينده گردند، پس بزودي خواهند دريافت- عاقبت كار و انحرافات خود را- و همانطور

كه گذشت، در اينجا اگر «لام» در (و ليتمتعوا) را لام امر بدانيم معني اين جمله تهديد بوده يعني انكار نعمت پروردگار ميكنند كه نجاتشان داده و كامياب از بقيه عمر شوند ولي بزودي خواهند عاقبت كفر خود را دريافت، و اگر «لام» را غايت بگيريم معني چنين ميشود كه ايشان شرك ورزيدند تا كافر شوند بآنچه داديم ايشان را.

أَ وَ لَمْ يَرَوْا: آيا نديدند و ندانستند اين كفار كه:

أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً: ما گردانيديم حرمي- چون مكه- را محل امن كه مردم آن سامان از قتل و غارت در ايمني هستند.

وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ: در حالي كه كشته ميشوند مردمان از پيرامونشان- در بيرون حرم بواسطه جنگها و نزاعهايي كه دارند- و ايشان در حرم- حريم شهر مكه- در امنيت اند. در اينجا خداوند نعمت امنيت را تذكر داده تا شايد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 92

آنان بنعمت هاي پروردگار متوجه شده ايمان آورند و از بت ها دست بردارند. سپس خداوند ايشان را تهديد نموده ميفرمايد:

أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ: آيا به باطل و بت پرستي ميگروند.

وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ: و بنعمت پروردگار كه بايشان ارزاني داشته است كفران مينمايند.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ كَذِباً: و كيست ستم كارتر از كسي كه بر خدا دروغ بسته و چيزي را كه نگفته باو نسبت ميدهد، كه خداوند عبادت و اطاعت بت ها را دستور داده است.

أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ: يا دروغ پنداشت حق را و تكذيب كرد هنگامي كه آمد و آن قرآن و يا رسالت محمد بن عبد اللَّه (ص) ميباشد.

أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْكافِرِينَ: آيا نباشد براي اين

چنين كفاري كه حق را تكذيب ميكنند جايگاهي در جهنم، و اين استفهام تقريري و مبالغه در وعيد و آينده خطرناك آنان است.

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا: و آنان كه بكوشند در راه ما و بخاطر رضايت و اطاعت ما با كفار جهاد كرده و همچنين با هواهاي نفساني خويشتن مبارزه مينمايند.

و گفته شده مقصود آنست كه بمنظور عبادت و رسيدن بثواب و دوري از گناه و كيفر آن كوشش نموده و تعب مي بينند.

لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا: البته هدايت كنيم ايشان را براه هاي ما تا بثواب و پاداش عمل برسند، چنان كه از «ابن عباس» منقول است. ولي گفته شده مقصود توفيق در ازدياد طاعتها بوده تا ثواب و پاداش آنان بسيار گردد. و باز گفته شده كه مراد آنست، افرادي كه در انجام سنن و مستحبات كوشش ميكنند آنان را براه بهشت هدايت مينمائيم. و بعضي گفته اند كه يعني افرادي كه عمل نيك انجام ميدهند آنان را بآنچه نميدانند هدايت ميكنيم.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ: و البته خداوند با نيكوكاران است يعني ايشان را در امور دنيوي كمك و ياري نموده و در آخرت ثواب و پاداش داده و گناهانشان را مي بخشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 93

سوره روم … ص: 93

اشاره

تمام اين سوره بگفتار حسن در مكه نازل شده بجز يك آيه و آن «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ … » ميباشد.

عدد آيات اين سوره از نظر اهل مكه و پيشينيان اهل مدينه 59 آيه و از نظر ديگران 60 آيه است.

قراء كوفه «الم» را يك آيه و غير كوفيان و پسينيان اهل مدينه «غُلِبَتِ الرُّومُ» را يك آيه و نيز غير كوفيان و پيشينيان مدينه «فِي

بِضْعِ سِنِينَ» را آيه اي و «يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ» را نيز پيشينيان اهل مدينه آيه اي ميدانند.

فضيلت اين سوره … ص: 93

ابى بن كعب از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود هر كه اين سوره را قرائت كند ده برابر اجر ملائكه اى كه بين آسمان و زمين مشغول تسبيح پروردگار بوده، باو اجر داده شده و آنچه را كه در آن روز و شب از او ثواب فوت شده باشد باو داده خواهد شد.

تفسير و توضيح … ص: 93

در پايان سوره عنكبوت، خداوند از افرادى كه در راه او جهاد نموده اند تقدير نموده و باجمال و اختصار گذارده بود و اينك در آغاز اين سوره بتفصيلش مى پردازد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 94

سوره الروم (30): آيات 1 تا 7 … ص: 94

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَي الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)

بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (6) يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)

ترجمه … ص: 94

شكست خوردند (سپاه) روم در نزديكترين سرزمين و ايشان پس از شكست خوردن بزودي پيروز ميشوند. در چند سالي، از براي خداست امر (هر چه خواهد) چه قبل (از پيروزي روم) و چه بعد و در آن روز (پيروزي روم) خرسند شوند مؤمنان.

بياري خدا، ياري كند هر كه را كه خواهد و او غالب مهربان است. و (اين پيروزي)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 95

وعده خدا است و نمي شكند خدا وعده اش را و لكن بيشتر مردم نميدانند. ميدانند ظاهري از زندگاني دنيا را (از منفعتها و ضررها) و ايشان از آخرت غافلند.

شرح لغات … ص: 95

غلبت: «زجاج» گويد كه «الغلب و الغلبه» مصدر «غلبت» ميباشد و هم وزن آنها «الجلب و الجلبه» است و معني غلبه همان پيروزي بر دشمن است.

بضع: يعني قسمتي از عدد كه بين 3 تا 10 ميباشد و «بضعته تبضيعا» بمعني قطعه بوده- و قطعه همان قسمتي و مقداري از شي ء است-.

و «بضاعة» هم بهمين معني قطعه و مقداري از مال را گويند كه در تجارت در گردش است. مبرد گويد: كه (بضع) عبارت است از اعدادي كه ما بين (10 تا 20) و ما بين (20 تا 30) و … «1»

يفرح المؤمنون: فرح و سرور از نظر معني مساوي بوده و در مقابل غم و اندوه بكار برده ميشود.

اعراب … ص: 95

مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ: در تقدير «من بعد ان غلبوا» بوده و مصدر اضافه به مفعول گرديده است.

وَعْدَ اللَّهِ: مصدر و تأكيد است زيرا جمله «سيغلبون» وعده خداوند بمؤمنين بود يعني خداوند وعده داده بمؤمنين وعده اي.

مقصود … ص: 95

الم: معني و تفسير آن قبلا گذشت.

غُلِبَتِ الرُّومُ: مفسرين گويند كه يعني «اهل فارس» بر روميان غالب شدند و آن در زمان حيات رسول خدا (ص) بوده و بمنظور اين پيروزي قريش خوشحال و ابراز احساسات مينمودند چون (فارس) در آن وقت كافر بودند و اما مسلمانان

__________________________________________________

(1)- توضيح: لغت بضع در اصطلاح عرب بجاي كلمه (اندي) كه فارسي زبانان ميگويند، استعمال ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 96

اظهار تأثر مينمودند چون «بيت المقدس» قبله مؤمنين بوده و بدست كفار افتاده از اين جهت ناراحت بودند چنان كه كعبه قبله مسلمانان است.

فِي أَدْنَي الْأَرْضِ: «زجاج گويد» يعني در نزديك ترين سرزمين بزمينهاي عرب و گفته اند: نزديكترين شهر از شام بسوي فارس، و مقصود البته همان جزيرة العرب است چنان كه مجاهد گفته، و عكرمه گويد مراد اذرعات و كسكر مي باشد.

وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ: و ايشان يعني فارس پس از پيروزي بزودي مغلوب ميگردند.

فِي بِضْعِ سِنِينَ: در چند سالي- در ظرف همين چند سال كه بين 3 تا 10 باشد- و اين از آياتيست كه دلالت دارد بر اينكه قرآن از نزد پروردگار نازل شده است زيرا در آن پيشگوييهايي است كه جز خداوند بآن آگاه نيست.

لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ: و از براي خداوند امر و اختيار است چه قبل از مغلوب شدن آنها و چه بعد از آن پس هر كه را خداوند

بخواهد غالب و پيروز بر دشمن نموده و يا هر دو را هلاك ميگرداند.

وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ: و در آن روز كه سپاه روم بر سپاه فارس پيروز شود مؤمنين خوشحال گردند كه روميان سپاه فارس را از بيت المقدس بيرون نموده و شادماني آنان از آن جهت بوده كه سپاه فارس شكست خورده نه آنكه «بيت المقدس» بدست روم افتاده است. و شادماني مؤمنين علل ديگري نيز داشت از قبيل افسردگي مشركين (مكه) از اين جريان و ديگر صحت گفتار پيامبر كه قبلا پيروزي آنان را خبر داده بود و ديگر آنكه اين پيروزي مقدمه براي پيروزي مؤمنين است.

يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ: ياري مينمايد خداوند هر كس را كه خواهد- تا بدان وسيله حق را ظاهر فرمايد- و بالنتيجه بندگان او مدد شوند.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ: و آن خداوند عزيز و هميشه غالب و پيروز در انتقام از دشمنان خويش ميباشد.

الرَّحِيمُ: رحيم است نسبت بآنكه- او را پرستش كند و- از او حاجات خود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 97

را بخواهد.

وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ: و اين پيروزي وعده خداوند بود و خدا وعده خود را هرگز نمي شكند و روم را بر سپاه فارس پيروز مي نمايد.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: ولي بيشتر مردم از بت پرستان «مكه» نمي دانند و به صحت اخبار ما اعتراف ندارند چون از خداوند جهان غافلند.

يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ: (بلي) ميدانند ظاهري از زندگاني دنيا را يعني منفعت ها و ضررهاي دنيايي را كه در چه وقت كشت نموده و در چه زماني درو كند و بچگونه اموال

را گرد آورده و ساختمانها را بنا كند.

- ولي تمام اينها مربوط به دنيا است- و ايشان غافل از جهان بعدي و آخرت ميباشند و بدين سبب دنياي خود را ساخته و در امر آخرت بغفلت ميگذرانند.

اين معني از «ابن عباس» نقل شده ولي «حسن» گويد مقصود آنست كه آنان در امر دنيا آن چنان خبير و عالمند كه اگر (درهمي) را بروي پشت خويش بگذارند از وزن او هم اطلاع داشته و خبر ميدهد، اما همين افراد به نماز- احكام و قرائت آن- آگاهي نداشته و فرا نمي گيرند تا انجام دهند.

از امام صادق (ع) سؤال شد كه اين آيه «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا» مقصودش چيست؟ حضرت پاسخ فرمود: تفأل به بديا خوب زدن و از روي ستاره سخن گفتن- و مقصود توجه بدنيا است-.

أما أصل داستان «زهري» گويد: كه مشركين و بت پرستان مكه با مسلمانان بجدال پرداخته و ميگفتند كه ديديد، ملت روم اهل كتاب بوده و آئين آسماني- مسيحيت- داشتند و ملت فارس بر آنان پيروز شد، اكنون شما مسلمانان كه خود را اهل كتاب يعني قرآن ميدانيد كه بر پيامبر شما نازل آمده، بزودي ما بت پرستان مكه بر شما پيروز خواهيم شد همانطور كه سپاه فارس بر سپاه روم پيروز شدند، در اين وقت خداوند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 98

آيات «الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَي الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ» را نازل فرمود.

زهري گويد: «عبد اللَّه بن عتبة بن مسعود» براي من روايت كرد كه «ابي بكر» قبل از نزول آيه تحريم قمار، با عده اي از مشركين مكه شرط بست و چيزي را در

نزد آنان گذارد كه در ظرف هفت سال اگر سپاه فارس مغلوب نشده و روميان پيروز نگرديدند از آن شما باشد، اين خبر بگوش پيامبر (ص) رسيد حضرت به «ابي بكر» فرمود: چرا چنين گفتي زيرا- در وعده خداوند فِي بِضْعِ سِنِينَ داشت- و بضع سنين تا كمتر از ده سال را شامل ميشود و اتفاقاً نه سال بعد از نزول اين آيه سپاه روم بر سپاه فارس پيروز شده و آنان را از سرزمين بيت المقدس بيرون راندند، و آن سال جنگ حديبيه بود.

«ابو عبد اللَّه حافظ» باسناد خود از «ابن عباس» در تفسير اين آيه شريفه «الم غُلِبَتِ الرُّومُ» روايت كرده كه سپاه فارس با روميان بجنگ پرداخته پيروز شدند و پس چند سالي روميان بر آنان پيروز گرديدند و آنان را از سرزمين خود بيرون نمودند و در همان هنگام بود كه پيامبر (ص) و مسلمين با سپاه مشركين مكه روبرو بوده و- جنگ سختي بين آنان در گرفته بود- اما خداوند سپاه اسلام را بر بت پرستان مكه پيروز نمود همانطور كه سپاه اهل كتاب روم را بر فارسيان- كه در آن وقت آتش پرست بودند- غالب گردانيد. و با اين پيروزي روميان و سپاه اسلام، مسلمانان مسرور گشتند.

«عطيه» گويد از «ابي سعيد خدري» راجع به تفسير و شأن نزول آيه سؤال كردم؟

پاسخ داد كه سپاه اسلام و رسول خدا (ص) با لشكر مشركين روبرو بودند و اتفاقاً در همان زمان روميان با سپاه فارس درگيري داشتند، و خداوند در حجاز مسلمانان را پيروز نمود و در روم، روميان را فاتح گردانيد و بدينجهت مسلمين خوشحال شدند، و اين تفسير

آيه شريفه «يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ» ميباشد.

«سفيان ثوري» گويد شنيدم كه پيروزي روميان در روز «جنگ بدر» بود و «مقاتل» نقل كرده كه در جنگ بدر چون مسلمانان بر لشكر بت پرستان مكه غالب شدند، همان وقت خبر رسيد كه روميان هم بر سپاه فارس غالب شدند و روايت شده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 99

كه روميان بيت المقدس را پس گرفتند و بشكرانه اين پيروزي پادشاه روم پياده بزيارت بيت المقدس آمد و بر سر راه او گل و رياحين مفروش ساخته و روي گلها حركت نمود.

«شعبي» گويد هنوز مدت معاهده و شرط بندي ابي بكر با مشركين مكه (ابي بن خلف) بسر نرسيده بود كه خبر پيروزي روم رسيد و گفتند كه سپاه و اسبان رومي وارد «مدائن» شدند اسبان خود را در مدائن بستند. و شهر «روميه» را بنا نمودند، ابي بكر خوشحال شد و از ورثه ابي بن خلف، گروگان خود را گرفته بحضور رسول خدا (ص) آورد و صدقه داد.

نقل شده كه «ابي بكر به ابي بن خلف» در معاهده خود فقط ضمانت كرده بود- نه اينكه گروگاني در نزد او بگذارد-، و ابي بن خلف فرزند ابي بكر را بنام «عبد اللَّه بن ابي بكر» ضامن گرفت چون ابي بكر عازم هجرت بسوي مدينه بود، مدتي گذشت تا جريان «جنگ احد» پيش آمد و ابي بن خلف با مشركين عازم جنگ شدند، عبد اللَّه فرزند ابي بكر از ابي بن خلف براي معاهده اش ضامن خواست و او فرزند خود را ضامن قرار داده و بجنگ رفت و در ميدان جنگ أحد رسول

خدا (ص) بر او جراحتي وارد كرده و بهمان سبب پس از مراجعت وفات يافت.

از «رسول خدا (ص)» روايت شده كه فرمود براي سپاه فارس يكي دو حمله بيش نبوده و سپس شكست خورده و بنابودي كشيده ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 100

سوره الروم (30): آيات 8 تا 10 … ص: 100

اشاره

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّي وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ (8) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (9) ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواي أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ (10)

ترجمه … ص: 100

آيا در نزد خود فكر نميكنند (با خود نمي انديشند) كه خداوند خلق نفرموده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 101

آسمانها و زمين و آنچه را كه در بين آنها ميباشد مگر براستي (تا وسيله اي براي شناخت پروردگار شود) و مدتي ناميده (و معين) شده و البته بيشتر مردم بملاقات پروردگار (و آمدن قيامت) كافرند. آيا در روي زمين سير نميكنند تا (اطلاع تحصيل نموده) بنگرند چگونه بود عاقبت آنان كه پيش از ايشان بوده و در قوت سخت تر از ايشان بودند، كاويدند زمين را و آباداني نمودند بيشتر از آنچه را كه ايشان آباد نموده اند و بسوي ايشان پيامبرانشان آمدند پس خداوند نخواسته بود تا بر آنان ستم كند اما آنان خود بخويشتن ستم نمودند. پس عاقبت آنان كه بدي نموده جهنم گرديد زيرا نشانهاي خدا را تكذيب نموده استهزاء ميكردند.

قرائت … ص: 101

عاقبة: تمامي «اهل كوفه» بجز «برجمي» و «شموني» بنقل از ابي بكر آن را بنصب و ديگران برفع خوانده اند.

دليل … ص: 101

«ابو علي» گويد آنكه بنصب خوانده آن را خبر «كان» و مقدم بر اسمش قرار داده مثل «كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ

ياري مؤمنان بر ما لازم است» - كه در اينجا بعد از (كان) منصوب واقع شده.

و اسم «كان» در اينصورت يكي از دو چيز است:

الف: ممكن است «السوأي» باشد و تقدير «ثم كان السوأي عاقبة الذين اسائوا» خواهد بود و جمله «ان كذبوا» مفعول له «كان» ميباشد. و ممكن نيست كه متعلق به اسائوا بدانيم زيرا بين صله و موصولش باسم كان فاصله ميشود.

ب: ممكن است كه جمله ان كذبوا اسم كان بوده و تقدير «ثم كان التكذيب عاقبة الذين اسائوا باشد و اسائوا مصدر فعل قبل خواهد بود. زيرا وزن فعلي يكي از بناهاي مصدر بشمار آمده و نظير «رجعي، شوري، بشري» است و گذشته از اين در اصطلاح عرب در معني مصدري استعمال شده مانند شعر «ابو عمرو» كه ميگويد:

اني جزوا عامراً سوءاً بفعلهم ام كيف يجزونني السوأي من الحسن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 102

در قبال تمام خوبيهاي عامر، چگونه مردم به بدي و رفتار ناجوانمردانه باو پاداش دادند آيا بمن بجاي خوبيهايم چه پاداش بدي خواهند داد؟

كه السوأي در اين بيت مصدر واقع شده است.

و اما كسي كه آن را برفع خوانده، در اينصورت خبر (كان) يكي از دو چيز است:

الف: السوأي ب: ان كذبوا و با اين ترتيب جمله اسائوا در معني شرك استعمال شده و تقدير «ثم كان عاقبة

المسي ء التكذيب بآيات اللَّه» ميباشد چون در كفر و شرك خويش چيزي بجز انكار ياد نگرفته- و بهر حقيقتي ميرسند انكارش ميكنند- و بنا بر اين اگر خبر (كان) را ان كذبوا بدانيم «السوأي» منصوب است بنا بر مصدرية و يا صفة باشد براي موصوف محذوف.

مقصود … ص: 102

پس از پايان آيات گذشته اكنون در باره تفكر در خلقت و تدبر در باره خالق آسمانها و زمين و در باره امم گذشته سخن ميفرمايد.

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ: آيا ايشان تفكر نميكنند «و با خود نمي انديشند» آن موقعي كه در خلوت ميباشند، زيرا در آن حال خلوت انساني بيشتر مسلط بر عقل و درك خويشتن ميباشد. و بعضي گفته اند كه يعني چرا تفكر در خلقت خود نمي نمايد- كه انساني در بهترين نوع خلقت آفريده شده است- و بنا بر اين جمله (فيعلموا) در تقدير بوده و در حقيقت «أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ فيعلموا» ميباشد.

ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ: نيافريد خداوند آسمان ها و زمين را مگر بحق. «زجاج» گويد: يعني براي حق تا دليلي باشد براي اثبات صانع و پروردگار جهان و ضمناً اشاره اي به ثواب انسانها.

وَ أَجَلٍ مُسَمًّي: و براي مدتي معين كه با سر آمدنش هر فردي پاداش اعمال خود را در مي يابد. «جبائي» گويد: يعني خداوند، آسمانها و زمين را در زمانهاي معين و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 103

براي منظوري كه ايمان بخدا باشد- خلق نموده است.

سؤال:

انسان متفكر چگونه ميتواند در يابد كه خداوند تمام موجودات جهان را نيافريده مگر بحق هم و چگونه به روز واپسين يعني قيامت يقين

كند؟

پاسخ:

وقتي به خلقت زيباي خويشتن مينگرد با آنكه تازه آفريده شده و از عدم بوجود آمده، خواهد دريافت كه موجودي قديم قادر عالم زنده اي- كه بتمام رموز خلقت با نظم بسيار دقيقي آگاهي دارد- او را آفريده و او پروردگاري است كه تمام جهات خلقتش را بر اساس حكمت ايجاد نموده پس هرگز چيزي را عبث نيافريده است.

و البته چنين حكمت خود اقتضاي زمان پاداش اعمال انسان ها را داشته و تكميل آن هم با داشتن برنامه هاي ديني است كه با دست پيامبر (ص) پي ريزي ميشود و در برابر هر عملي از خير يا شر البته پاداش ميدهد چه در اين جهان يا جهان واپسين باشد.

و ميفهمد كه آفريدن موجودات نفعي براي خالق ندارد پس غرض از خلقت انتفاع مخلوقات است.

وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ: و البته بسياري از مردم برسيدن قيامت و پاداشهاي پروردگار اعتراف ننموده بلكه انكار مينمايند. سپس خداوند براي دفعه دوم هشدار داده ميفرمايد:

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ:

آيا نمي گردند و در روي زمين به تحقيق نمي پردازند تا بنگرند عاقبت كار ملتي كه قبلا بودند، چگونه شد- و بر اثر كفر بر خداوند هستي گرفتار عذاب شدند-.

كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً: آنان در قوت و قدرت قوي تر و سخت تر از ايشان بودند اما بر اثر انكار خداوند و تكذيب رسل با عذابها نابود گرديدند.

وَ أَثارُوا الْأَرْضَ: «مجاهد» گويد: يعني زمين را كاويده و قدرت كشاورزي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 104

داشتند- و بدان وسيله ثروت ها اندوخته مينمودند-.

وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها: و آنان بيش از اين

بت پرستان (مكه) به آباداني زمين رسيده بودند زيرا آنان از نظر نفرات و زندگي و تجمع اموال بيش از ايشان بوده اند، چشمه هايي زده و درختاني غرس نموده و قصرهاي زيبايي ساخته و بهره مند مي شدند اما پس از اندك زماني همه نابود شده و در قبرها منزل گرفتند.

وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ: پيامبرانشان بسوي آنان با دليلهايي- براي اثبات توحيد- از خداوند آمدند اما آنان پيامبران را انكار نموده و بايشان نسبت دروغ ميدادند و باين سبب خداوند عذاب فرستاد و همه را نابود نمود.

فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ: پس خداوند نخواسته بود كه بر آنان ستم كند و بدون سبب نابودشان نمايد.

وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ: و ليكن آنان خود بخويشتن ستم نموده و با انكار پيامبران و تكذيب و عدم اعتراف بتوحيد مستحق عذاب دو جهان گرديدند.

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا: سپس عاقبت آنان كه بر خويشتن بد نموده و با كافر شدن و انجام معصيتها و انكار پيامبران ستم روا داشتند.

السُّواي : خوي زشتي است كه صاحبش را زيان رسانيده و بزشتيها مي كشاند.

«ابن عباس» و «قتاده» گويند مقصود عذاب دوزخ است.

أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ: زيرا تكذيب نشانهاي خدا نموده، و آنها را به باد مسخره مي گرفتند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 105

سوره الروم (30): آيات 11 تا 20 … ص: 105

اشاره

اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12) وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ (13) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (15)

وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ

فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ (17) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ (18) يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (19) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 106

ترجمه … ص: 106

خداوند آغاز مي نمايد آفرينش را پس باز ميگرداند (بعد مرگ هم و، سپس بسوي او بازگشت مينمائيد. و روزي كه بپا شود قيامت مأيوس ميشوند كافران. و نخواهد بود براي ايشان از شركاء (بت ها) يشان شفاعت كننده گاني و ايشان به شركائشان كافر شوند. و روزي كه بپا شود قيامت در آن روز (مؤمنين از كافرين) جدا شوند.

پس آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند ايشان در بهشت شادمانند. و اما آنان كه كافر شده و تكذيب نمودند آيت هاي ما و رسيدن به آخرت (روز بازپسين) را ايشان در عذاب احضار شدگانند. پس منزه است خداوند هنگامي كه شام كنيد و هنگامي كه صبح نمائيد. و تنها براي او است سپاس در آسمانها و زمين و شامگاهان و هنگامي كه ظهر مينمائيد. بيرون آورد زنده را از مرده و بيرون آورد مرده را از زنده، و زنده كند زمين را پس از مردنش و اينچنين (براي حساب قيامت از زمين) بيرون ميشوند. و از نشانه هاي وجود او آنست كه شما را از خاك آفريده سپس شما افراد بشري (انسانهايي) بروي زمين پراكنده مي باشيد.

قرائت … ص: 106

ترجعون: ابو عمرو، و أوقيه، و سهل «يرجعون» با ياء خوانده اند و از حماد و يحيي مختلف نقل شده است و ديگر قراء آن را با تاء «ترجعون» خوانده اند.

و كذلك تخرجون: «حمزة» و «كسايي» آن را بفتح «تاء» و ديگران بضم آن و فتح «راء» قرائت نموده، و گذشته از اين بعضي آن را يخرجون استعمال كرده اند.

حين تمسون: «عكرمه» در قرائت بسيار كمي آن را «حيناً تمسون و حيناً تصبحون» استعمال كرده است.

دليل … ص: 106

ترجعون: «ابو علي» گويد دليل قرائت «يرجعون» اينست كه چون جمله قبل بحال غياب خوانده شده لذا او هم بطور غايب خوانده ميشود و نظر به اينكه «خلق» لفظاً مفرد ولي در معني جمع و بمعني مخلوقون است لذا بعد از او «يعيد»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 107

باعتبار لفظ آن مفرد و «ترجعون» باعتبار معني او، جمع آورده شده و دليل قرائت «ترجعون» آنست كه جمله از غياب به حال خطاب منتقل گرديده است.

تخرجون: آنكه بفتح و با «ياء» خوانده دليلش آيه شريفه «يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ» و آيه شريفه «إِلي رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ» ميباشد و آنكه بضم با تاء خوانده دليلش آيه شريفه «مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا» و آيه شريفه «نُخْرِجُ الْمَوْتي وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ» ميباشد.

حين تمسون: در تقدير «تمسون فيه» بوده و (فيه) براي تخفيف حذف شده نظير آيه شريفه «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً» بوده كه در تقدير لا تجزي فيه ميباشد پس (فيه) حذف شده زيرا فعل دلالت بر او دارد. اما «ابو الحسن» گفته در اينجا دو حذف متوالي واقع شده اول (في) حذف شده و ضمير متصل به فعل

گرديد و سپس ضمير محذوف گرديد.

شرح لغات … ص: 107

يبلس المجرمون: ابلاس در اصطلاح عرب در نااميدي از خير استعمال ميشود و گاهي بمعني تحير و بدست و پا افتادن در مقابل استدلال هم آمده است، چنان كه «عجاج» بهمين معني در شعر خود استعمال كرده.

يا صاح هل تعرف رسما مكرسا قال نعم اعرفه و ابلسا

اي صاحب آيا ديدي و فهميدي رسم كسي كه در نجاست فرو رود؟ پاسخ داد بلي هم او را دانستم و هم تحيرش را كه سكوت با حالت غم زده گي بود.

- در اينجا «ابلس» كه از همان ماده بلس و ابلاس آمده بمعني تحير استفاده شده- يحبرون: «حبر» بمعني مسرت آمده و در اصطلاح عرب در مورد مسرت دانشمند از دانش و زيبايي شخص استعمال شده و در حديث هم آمده كه

«يخرج رجل من النار ذهب حبره و سبره»

- يعني شخص از آتش- جهنم- خارج ميشود در حالي كه زيبايي و قيافه او دگرگون گشته است- و «تحبير» كه يكي از مشتقات همين ماده است بمعني تحسين و بزرگداشتي است كه موجب خوشنودي شخص ميگردد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 108

بايد دانست كه در آيه از اينكه اين لغت «روضة» استعمال شده براي آنست كه «روضه» بمعني باغستان و گلستان و در نزد عرب از هر چيز پسنديده تر است. «اعشي» در شعر خود گويد:

ما روضة من رياض الحزن معشبة خضراء جاد عليها مسبل هطل

يضاحك الشمس منها كوكب شرق موزر بعميم النبت مكتهل

يوما باطيب منها نشر رائحة و لا باحسن منها اذ دنا الاصل

يعني باغي از باغهاي «حزن» كه تقسيم بندي

شده بستانهايش و آن قدر باران فراوان بر آنها باريده كه فوق العاده سر سبز و گويا گلهاي سيراب شده اش بخورشيد مي خندند و از بسياري رياحين قباي سبز رنگ بلندي در بر گرفته است.

چنين گلستاني بپاي بستانهاي (هريره) حتي يك روز هم نخواهد رسيد از نظر عطر گلها و زيبائيش بهنگام غروب.

اعراب … ص: 108

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ: «يوم» ظرف براي يتفرقون بوده و «يومئذ» بدل از ظرف ميباشد.

وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ: كاف در «كذلك» بواسطه «يخرجون» منصوب است.

مقصود … ص: 108

پس از پايان آيات گذشته خداوند از قدرت خود نسبت باعادة مخلوقات در قيامت، سخن بميان آورده چنين ميفرمايد.

اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ: خداوند است كه جهان موجودات را خلق ميكند و بعد از مرگ باز آنان را برميگرداند و بصورت اول زنده مينمايد.

ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ: سپس بسوي خداوند بازگشت مينمائيد تا او پاداش اعمال عباد را به شما بدهد.

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ: و روزي كه قيامت بپا شود كافران از رحمت پروردگار و نعمتهاي او كه بمؤمنين داده، مأيوسند. و بعضي گفته اند مقصود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 109

اينست كه كافران متحير ميمانند چون با ظهور آن روز حجتها و دلائل آنان نسبت بانكار قيامت باطل ميشود.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ: و نخواهد بود براي ايشان از بت هايي كه معبودشان بود هيچ شفيع و واسطه اي تا شفاعت كند و عذاب آخرت را از آنان دور نمايد، چون ايشان بت ها را پرستش و عبادت ميكردند باميد اينكه تا آنها وسائل تقربشان را بسوي خداوند جهان فراهم سازند.

وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ: در آن روز مشركين و كفار نسبت به بت هاي خود برائت جسته و انكار خدايي آنها را مينمايند و بنا بگفته «جبائي و ابي مسلم» اقرار خواهند نمود كه خداوند جهان و خالق عالم بي شريك است.

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ: و روزي كه قيامت ظاهر شود در آن روز از هم جدا ميشوند پس مؤمنين در سمت راست و مشركين

در سمت چپ- پهنه قيامت- قرار ميگيرند، و اين آخرين جدايي بين آن دو دسته است كه بعدش ديگر هرگز با هم يك گروه نخواهند گرديد.

«حسن» گويد: يعني اگر چه در دنيا آن دو گروه با هم زندگي ميكردند، اما در قيامت جدا شده، مؤمنان در بهشت و كافران در عذاب جهنم پروردگار خواهند بود.

فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ: پس آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند در (باغستان) بهشت پذيرايي ميشوند و بگفته «قتاده و مجاهد» آن چنان شادمانند كه اثرش از چهره هاي شان ظاهر ميگردد.

«الروضة» عبارت از باغستان محدودي است كه خوش منظر و مسرت بخش باشد.

«ابن عباس» گويد: مقصود از يحبرون يعني در آنجا مورد احترام و پذيرايي قرار ميگيرند و يا بوسيله شنيدن (از نغمه هاي موزون) لذت ميبرند.

«يحيي بن ابي كثير و اوزاعي از ابو الحسن عبيد اللَّه بن محمد بن احمد بيهقي و او از جدش امام ابو بكر احمد بن حسين بيهقي و او از ابو سعيد عبد الملك بن ابي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 110

عثمان زاهد و او از ابو الحسن علي بن بندار و او از جعفر بن محمد بن حسن قرباني و او از سليمان بن عبد الرحمن دمشقي و او از خالد بن يزيد بن ابي مالك از پدرش و او از خالد بن معدان از ابي امامة الباهلي» از رسول خدا (ص) نقل نموده كه حضرت فرمود: هيچ بنده اي نيست- كه در بهشت- برود مگر در كنار او دو حور العين بهشتي مي نشينند و با بهترين صورت براي او

نغمه سرايي نموده به بهترين صدايي كه جن و انس شنيده باشند و اين نغمه ها به ساز و طنبور شيطاني نيست بلكه بالفاظ حمد و بزرگداشت پروردگار عالم است.

«ابي الدرداء» از رسول خدا (ص) روايت كند كه حضرتش از بهشت و نعمتها و حوريان بهشتي سخن ميفرمود، از بين جمعيت عربي خود را جمع و جور كرد و روي دو زانو نشست عرض كرد يا رسول اللَّه (ص) آيا از شنيدنيها هم در بهشت وجود دارد؟

- البته مقصودش نغمه سرايي بود-.

پيامبر (ص) پاسخ فرمود: آري، در بهشت نهري وجود دارد كه (در كنارش) دختران بكر دور از هر غم و غصه اي به نغمه سرايي و آوازي كه گوشها هرگز نشنيده باشد مشغولند و اين از بهترين نعمت هاي بهشت است. در اينجا راوي از ابي درداء پرسيد بچه نغمه سرايي كنند؟ پاسخ داد به تسبيح و الفاظ تعظيم پروردگار.

«ابراهيم» گويد: در بهشت درختهايي غرس شده و بشاخه هاي آن زنگ هايي از نقره آويزان است، هر زمان كه بهشتيان خواسته باشند آواز و صداي خوشي بشنوند، خداوند از زير عرش بادي خلق نموده و بر آن درختان مي وزد و زنگ ها را بصدا در ميآورد اما آن چنان صدايش دلنشين و طرب انگيز است كه اگر بگوش مردم دنيا برسد از طرب و شادي مي ميرند. البته اين حديث در اكثر نسخه ها موجود است ولي در بعضي از نسخه ها ذكر نشده.

«ابي هريره» از رسول خدا (ص) روايت كند كه حضرت فرمود: بهشت صد درجه (طبقه) بوده و بين هر يك بمقدار زمين تا آسمان فاصله موجود است، بالاترين درجه اش را فردوس و وسط را محله گويند و از آنجا رودهاي

روان (بتمام بهشت)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 111

جاري است.

در اينوقت مردي سؤال كرد يا رسول اللَّه (ص) من آواز را دوست دارم آيا برايم در بهشت آواز زيبا وجود دارد؟ پيامبر (ص) پاسخ داد آري، خداوند بدرختي كه در بهشت است دستور داده تا براي عبادت گذاران كه بياد خدا مشغولند، بنوازد، پس (با حركت مخصوص شاخه هاي درخت) چنان صداي موزوني در تسبيح پروردگار از او بگوش مردم برسد كه تا كنون نشنيده باشند.

سپس خداوند از وضع كافران خبر ميدهد و ميفرمايد:

وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ: و اما آنان كه كافر شدند و تكذيب دلائل- توحيد و خداوندي- ما را نموده و بروز قيامت انكار ورزيدند.

فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ: پس ايشان در عذاب احضار شده و قرار گرفته باشند، و لفظ «احضار» تنها در مواردي استعمال ميشود كه انسان را با اكراه بآنجا برده باشند چنان كه گويند مجرم را بدادگاه حاضر نمودند و يا گويند او بپيشگاه مرگ حاضر شد.

سپس خداوند آنچه كه انسان را بسوي بهشت ميبرد ياد فرموده بقولش:

فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ: پس منزه ميباشد خداوند هنگامي كه شام كنيد و صبح نمائيد و براي او حمد و سپاس است چه در آسمانها و زمين و چه شامگاهان و هنگامي كه بظهر در آئيد.

و البته اين جمله اگر چه بظاهر بشكل خبر استعمال شده ولي در حقيقت در معني امر است و مقصود آنست كه حتماً بايد- براي رسيدن به بهشت- پروردگار را تسبيح نموده و

از آنچه شايسته مقام او نباشد منزه بدانيد و با صفات عظمت او را ياد نمائيد.

«تمسون» امساء بمعني داخل شدن در شب است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 112

«تصبحون» اصباح در مقابل امساء بوده و بمعني ورود در صبح است. يعني وقت طلوع فجر صادق.

و تنها خداوند استحقاق مدح و ثناء را دارد چه در آسمانها و چه در زمين زيرا او نعمت ها را عنايت فرموده است.

«عشيا» وقت عشي يعني شامگاهان.

«حِينَ تُظْهِرُونَ» هنگام ظهر كه نصف روز است.

و از اينكه خداوند براي تسبيح اوقات مذكور را مخصوصاً ياد نموده براي آنست كه اوقات تجديد نعمت پروردگار بوده و نعمتي چون روز تمام گشته و با غروب آفتاب شب كه زمان آسايش است سر رسيده. و بر اساس وقتي كه مؤمنين از دنيا فارق شده و در آخرت وارد بهشت پروردگار ميشوند بهنگام اين انتقال حمد پروردگار و تسبيح او مينمايند «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».

و بعضي گويند آيه مذكور دلالت بر اوقات نمازهاي پنجگانه دارد زيرا «حِينَ تُمْسُونَ» بر نماز مغرب و عشاء و «حِينَ تُصْبِحُونَ» بر نماز صبح و «عشيا» بر نماز عصر و «حِينَ تُظْهِرُونَ» بر نماز ظهر دلالت مينمايد. و البته اين تفسير بهتر و با اوقات نماز كه وقت ذكر است مناسب تر بنظر ميرسد.

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ: خارج كند زنده را از مرده و مرده را از زنده يعني انسان متحرك زنده را از نطفه آفريده و نطفه بي جان را از انسان با اراده بيرون كشيده است و اين تفسير بنا بقول «ابن عباس و

ابن مسعود» است لكن بعضي گفته اند كه مقصود فرزند مسلمان از نطفه پدري كافر و فرزندي كافر از نطفه پدري مسلمان پديد آيد و در گذشته همين قول را از «مجاهد» روايت نموديم.

وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: و با روئيدن گياهان زمين را زنده كند پس از مردن و خشكيده شدنش.

وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ: و همانگونه كه زمين مرده را زنده ميكند شما انسانها در قيامت از زمين بيرون كشيده شده و از قبرها خارج ميگرديد (زيرا خداوند شما

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 113

را براي حساب و پاداش عمل زنده خواهد نمود).

و من آياته ان خلقكم من تراب: از جمله چيزهايي كه بر وحدانيت و قدرت كامله پروردگار دلالت ميكند خلقت پدر شما و ريشه اصلي تان است كه از خاك آفريده شده و سپس شما از نطفه او خلق شديد.

ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ: سپس شما انساني از گوشت و خون تركيب يافته و بروي زمين پراكنده شده زندگي مي كنيد آيا، اين- نظم و تدبير حكيمانه- خود شما را رهبري نكند كه غير خدا احدي بر آن قادر نبوده و تنها او براي عبادت شايستگي دارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 114

سوره الروم (30): آيات 21 تا 25 … ص: 114

اشاره

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21) وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ (22) وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23) وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً

وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (24) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25)

ترجمه … ص: 114

و از آيت هاي او است كه آفريد برايتان از نوع شما جفت هايي تا بيارميد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 115

بدانان و قرار داد ما بين شما دوستي و مهرباني البته در اين كار نشانه هايي (از خدا- شناسي) براي گروه انديشمندان است. و از آيت هاي او آفرينش آسمانها و زمين و گوناگوني زبانها و رنگهاي شما (بر اساس محيط زيست) بوده البته در اين كار نشانه- هاي (خدا شناسي) براي دانايان است. و از آيت هاي او خوابيدن شما در شب و روز و تهيه روزي و معيشت شما از فضل او بوده كه البته در اين نشانه هاي (خدا شناسي) براي گروه شنوندگان است. و از آيت هاي او اينكه مي نمايد بشما برق را بيمي و اميدي و ميفرستد از آسمان آبي را كه زنده سازد بدان زمين را پس از مردنش البته در اين نشانه هايي براي گروه با خردان است. و از آيت هاي او آنكه بپا بايستد آسمان و زمين بامر او سپس هنگامي كه بخواند شما را كه خواندن از زمين (و قبر) است در آن گاه بيرون بيائيد.

قرائت … ص: 115

للعالمين: «حفص» لام آخرين او را بكسر و ديگران با فتحه قرائت نموده اند.

دليل … ص: 115

«ابو علي» گويد كه دليل «حفص» در كسره لام و اختصاص آيه به عالم و دانشمندان از آن نظر است كه دانشمند وقتي در خلقت آسمان ها و زمين و اختلاف زبانها نظر افكنده با همين مشاهدات براي خداشناسي استدلالي كند كه از قدرت جاهل خارج است، ولي ديگران كه با فتحه خوانده اند چون اين نشانه در حقيقت براي تمامي جهانيان و انسانها است تا از اين راه بخدا شناسي برسند، اگرچه از آن غفلت ورزند.

اعراب … ص: 115

وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ: در آن چند قول است:

الف: تقدير (ان) و در اصل «ان يريكم البرق» بوده و چون (ان) حذف شد فعل مرفوع گرديد.

«طرفه» گويد:

الا اي هذا الزاجري احضر الوغي و ان اشهد اللذات هل انت مخلدي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 116

آگاه باش ايكه منع مي نمايي مرا از حضور در ميدان جنگ و امر ميكني برسيدن لذتهاي زندگي، آيا تو ميتواني ضمانت كني كه مرا در دنيا تا ابد نگهداري يا خير.

و مقصود اينست كه در اصل (ان احضر) بوده و (ان) حذف گرديده و فعل برفع خوانده شده است. در مثل گويند «اسم معيدي را بشنوي بهتر از آنست كه تا او را ببيني» ب: تقدير (آية) است و در اصل «من آياته آية يريكم البرق» بوده اما چون در كلام دلالت بود او حذف گرديد.

ابن مقبل گويد:

و ما الدهر الا تارتان فمنهما اموت و اخري ابتغي العيش اكدح

در جهان جز دو مرحله بيش نيست يا مي ميرم و يا خوش گذراني نموده و كوشش كنم در آن.

ج: يك جمله با تقدير (واو) فرض

كنيم و جمله بعد را مستقل بدانيم و در اصل «و يريكم البرق خوفا و طمعا، و من آياته … » كه عطف جمله بر جمله خواهد بود و «خَوْفاً وَ طَمَعاً» مفعول له با تقدير لام ميباشند.

ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ: جار و مجرور متعلق بمحذوف ايكه حال براي «كم» بوده، ميباشد و تقدير «اذا دعاكم خارجين من الارض» است و ممكن است محذوف صفة «دعوة» بوده، و تقدير «دعوة ثابتة من الارض» باشد.

پس جار به «يخرجون» متعلق نبوده چون ما بعد «اذا» در ما قبلش عمل نكند.

مقصود … ص: 116

بدنبال آيات قبل در باره آگاهي بندگان به خداشناسي، چنين فرمود:

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً: و از آيت هاي پروردگار آنكه قرار داده برايتان از نوع شكل و جنس شما جفتها (زنها) يي و اين خود منتي است زيرا بگفته «ابي مسلم» انسان بهم شكل خود گرايش بيشتري دارد. اما «قتاده» گفته مقصود آنكه «حوا» را از استخوان پهلوي «آدم» گرفتيم و سپس خلق نموديم، ولي بعضي گفته اند كه اصولا جنس زن از نطفه مرد گرفته شد و معني آيه اينست. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 117

لِتَسْكُنُوا إِلَيْها: تا بسوي آنان و در آغوششان بآسايش و آرامش بوده و بيكديگر انس بگيريد.

وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً: و قرار داده بينتان دوستي و مهرباني و مقصود بين زن و شوهر است كه آن چنان بهم دوستي و مهر مي ورزند كه هر يك دومي را بيش از هر چيز دوست ميدارد و «سدي» گويد محبت و رحمة همان مهرباني و شفقت است.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ: البته

در اين خلقت زنان هم شكل مردان دلالت روشني براي ملت متفكر بوده- تا بدان وسيله خداوند و خالق موجودات را بشناسند-.

وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: و از جمله نشانه هاي توحيد پروردگار خلقت آسمانها و زمين و آنچه را كه در بين آنها از عجائب مخلوقات است ميباشد مانند ستارگان درخشان و آفتاب و ماه و حركت آنها بر اصول و نظام معين و آنچه از عجائب كه روي زمين بوده از انواع جماد و نبات و حيوان همه دليل بر توحيد پروردگار است.

وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ: گوناگوني زبانها «السنه» جمع لسان و بمعني زبانها ميباشد و مراد از اختلاف زبانها اينست كه خداوند آنها را از نظر شكل و اندازه و تركيب بنحوي آفريده كه نغمه ها و صداهاي گوناگوني دارند تا آنجا كه صداي دو برادر بيكديگر مشتبه نمي گردد، و نيز گفته شده مراد اختلاف در لهجه ها و لغات است مانند- عربي، فارسي، تركي- و نحو آن، و هيچ يك از نوع حيوانات باندازه نوع انساني متفاوت سخن نميگويند. پس اگر اين لغات توقيفي- از طرف پروردگار- باشد پس او از ابتداء چنين كرده است، و اگر از طرف بندگان باشد نيز او اسبابش را فراهم نموده.

وَ أَلْوانِكُمْ: و رنگهايتان را نيز مختلف خلق نموده لذا ملتي سفيد پوست و ملت ديگر زرد و سومي برنگ سفيد تيره و ديگر اقوام و ملل كه هر يك بر اساس نظام خلقت برنگي خلق شده اند و اين از نشانه هاي خلقت بديع پروردگار و از عجائب قدرت و حكمت او ميباشد تا جايي كه با آن همه كثرت افراد انسانها حتي دو نفر از يك آب

و خاك بشكل هم نمي باشند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 118

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ: البته در اين خلقت نشانه ها و دليل هاي روشني براي تمامي مردم خواهد بود.

وَ مِنْ آياتِهِ: و باز از دلائل بر توحيد پروردگار و لزوم اخلاص عباد نسبت باو.

مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ: خوابيدنتان در شب و روز و فعاليت و كار و كوشش براي روزي در روز كه از فضل پروردگار ميباشد، در اينجا بعضي گفته اند شب و روز هر دو زمان خواب و كار است زيرا برخي از مردم بشب مشغول كار و در روز استراحت مينمايند و برخي بعكس اند، و حقيقتاً خواب از نشانه هاي عجيب قدرت پروردگار است تا بدن انرژيهاي از دست رفته را تجديد كرده و براي كار ديگر باره آماده شوند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ: البته در آن نشانه هايي براي ملت شنوا است تا بپذيرند و در باره اش تفكر كنند زيرا بي آنكه فكر كنند بهرمند نشده و گويا مطلبي نشنيده اند.

وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً: از نشانهاي او آنكه مي نماياند برق (آتش) ايكه از برخورد ابرها پديدار و بالنتيجه مسافري كه عزم سفر دارد- از ريزش باران و توفان- بترسد و آنكه در شهر و آبادي خود مقيم است خوشحال است، البته اين تفسير از «قتاده» بوده اما «ضحاك» گويد يعني ترس از صاعقه سوزان دارند و از طرفي اميدوار ريزش باران، و در مقابل قول سومي است و او از «ابي مسلم» نقل شده كه ميترسند از آنكه ابر بگذرد و باران نبارد و از طرفي ديگر اميدوارند.

وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي

بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: و ميفرستد از آسمان آب را تا زنده كند بوسيله او زمين را بعد مرگش- كه همچون مرده خشك شده و با ريزش باران تر و تازه ميگردد و بستانها و اشجار بر پشت آن تربيت ميشوند-.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ: البته در اين كار نشانه هايي براي ملتي است كه مي انديشند.

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ: و از نشانه هاي- قدرت و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 119

توحيد- او آنكه آسمان و زمين- بروي پاي خود- بامر پروردگار ايستاده بدون آنكه ستوني داشته و روي آن مستقر شود، فقط با امر خداوند هستي است چنان كه در آيه شريفه گويد «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» اما بعضي ديگر گفته اند كه با امساك خداوند آسمانها و زمين نگه داشته شده زيرا تمام افعال پروردگار با لفظ امر اداء شده و باو نسبت داده ميشود زيرا اين لغت ابلغ در اقتدار است زيرا لغت «اراده و امر كرد پس شد» بليغ تر از «انجام داد پس شد» ميباشد.

«تقوم» قيام بمعني ثبات و استواري است.

ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ: سپس هنگامي كه بخواند شما را خواندني كه از زمين يعني از قبر خارج شويد و بيرون آئيد.

«ابن عباس» گويد خداوند به اسرافيل امر كند تا صور بدمد بعد از صور اول پس تمام ملل از قبرهاي خود سر بيرون ميآورند و خارج ميگردند.

إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ: در آن هنگام شما از زمين و قبرهاي خود زنده شده بيرون مي آييد.

گفته شده كه مقصود از نفخ صور (دميدن در صور) دعوت پروردگار براي

حشر قيامت است زيرا اسرافيل- با صداي بلند- گويد دعوت پروردگار را بپذيريد «أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ» و بعضي ديگر گفته اند كه مقصود آنست كه شما را از قبرها خارج كند بعد از آنكه مردگاني در قبر بوديد و از اين مطلب تعبير به «دعوت پروردگار» شده زيرا او بمنزله دعوت و بمنزله «كُنْ فَيَكُونُ» است بس كه سريع انجام ميشود و براي هيچكس امكان تمرد نيست.

بايد دانست كه خداوند از آنچه گفته شد بدان منظور يادآوري فرموده تا انسانها بدانند كه او قادر قاهري است كه ذره اي از عوالم طبيعت از سيطره قدرت و ديد او خارج نخواهد بود.

و اين آيات دلالت دارد بر فساد و تباهي سخن كساني كه ميگويند معارف ديني ضروري و روشن است زيرا بر مطلب روشن و ضروري استدلال نميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 120

سوره الروم (30): آيات 26 تا 30 … ص: 120

اشاره

وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26) وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلي فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27) ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (29) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 121

ترجمه … ص: 121

و از براي او است آنكه در آسمانها و زمين بوده همگان براي او مطيع اند. و او كسي است كه آغاز آفرينش كرده سپس باز ميگرداندش و آن (باز گردانيدن) برايش آسانتر است و براي او مثل برتري در آسمانها و زمين بوده (يعني خداوند موصوف بصفات برجسته در آسمانها و زمين بوده) و او غالب و درست كردار است. مثلي زده براي شما از خودتان (و آن اينكه) آيا براي شما از آنچه مالك شده دستهايتان (از غلامان و كنيزان) شريكهايي هستند در آنچه روزيتان داديم پس شما (و ايشان) در آن برابريد از آنها (در اين شركت) مي ترسيد مانند ترسيدن از خويشتن اينگونه تفصيل ميدهيم آيت ها را براي گروهي كه بخرد يابند. بلكه آنان كه ستم نمودند پيروي هوسهاي خويش نموده بي آنكه بدانند پس چه كسي راهنمايي كند كسي را كه خدا گمراه ساخت (زيرا او خود نخواست

تا از هدايت خدا بهره گيرد) و نخواهد بود براي ايشان ياوراني. پس استوار گردان عزم خود را براي دين، ثابت باش، آفرينش خداست كه سرشت مردم را بر آن نهاده، نباشد دگرگوني براي آفرينش خدا، اينست دين استوار و ليكن بيشترين مردم نميدانند.

اعراب … ص: 121

هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ: «لكم» جار و مجرور در محل رفع و خبر براي مبتدا «من شركاء» ميباشد و «من» زايده بوده و «مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» متعلق بچيزي است كه (لكم) باو تعلق گرفته و ممكن است متعلق به محذوف بوده و بنا بر حاليت منصوب باشد و عامل در حال همان متعلق لام است.

فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ: جمله در محل نصب و جواب از جمله «هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ» بوده و در تقدير «فتستووا» خواهد بود.

تخافونهم: يعني ميترسيد كه آنان- كنيزان و غلامان با شما برابر شوند مانند آنكه ميترسيد بعضي از شما با بعض ديگر- در مال- برابر شويد.

حنيفا: منصوب و حال است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 122

فِطْرَتَ اللَّهِ: منصوب است بمعناي آنكه متابعت فطرة پروردگار كن زيرا معني اين آيه- كه شرحش بعداً خواهد آمد- چنين است «استوار گردان عزم خود را براي ديني كه پادار بوده و تابع آن باش، بنا بر اين (فطرة) در معني بدل از (وجهك) خواهد بود.

مقصود … ص: 122

پس از پايان آيات داله بر توحيد، چنين ميفرمايد:

وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: و براي او است آنكه در آسمانها و زمين بوده از صاحبان عقل كه او مالك و متصرف همه آنان است و از اينكه فقط از عقلاء ياد كرده براي آنكه وقتي صاحبان عقل چون انسانها در حكومت پروردگار باشند غير آنان از حيوان و نبات و جماد مسلم محكوم او خواهند بود زيرا آنها در حكم پيروان انسانند، لذا در آخر بطور جمع از همه چنين اخبار فرمود:

كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ: همگان مطيع

اويند چه در حيات و مرگ و چه در قيامت اگر چه گناهكار بوده باشند و اين تفسير از «ابن عباس» نقل شده.

وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ: و آن خداوند كسي است كه زنده كند بنا بر اين در اين آيه خداوند خواسته آفرينش اين جهان را دليل براي آفرينش جهان آخرت قرار داده و باصطلاح شاهد را دليل غايب گرداند.

وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ: و آن اعاده بر خداوند آسانتر است. گفته شده چند معني در اينجا متصور است:

الف: اعاده مخلوقات در قيامت بر خدا آسان است. نظير قولش كه فرموده «اللَّه اكبر» و در معني «اللَّه كبير» است:

و نظير كلام شاعر كه ميگويد:

لعمرك ما ادري و اني لاوجل علي اينا تغدو المنية اول

بجان تو قسم نمي دانم- در آينده چه خواهد شد- ولي ميترسم كه مرگ بسوي كدام يك از ما زودتر رسيده و هنوز كاري نكرده باشيم. و در اين شعر (اوجل) گفته

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 123

شده و مقصود (وجل) بمعني ترسان است.

فرزدق در شعر خود گويد:

ان الذي سمك السماء بني لنا بيتاً دعائمه اعز و اطول

آن كسي كه بلند نموده و بنا كرده آسمان با آن عظمت را، براي ما خانه اي ساخته كه ستونهايش محكم و بلند است. در اينجا نيز «اعز و اطول» بمعني «عزيز و طويل» استعمال شده است.

شاعر ديگري گويد:

تمني رجال ان اموت و ان امت فتلك سبيل لست فيها باوحد

مردم خواستار مرگ من هستند و حال آنكه اگر بميرم اين راهي نيست كه من در او تنها قدم بگذارم. در

اينجا نيز «اوحد» گفته و مقصودش «واحد» است.

ب: اعاده چيزي در متعارف مردم معمولا آسانتر از ابداء او است و گويا گفته شما كه اصل خلقت (انسان) را اقرار داريد كه از خداوند بوده پس چگونه اعاده آن را پس از مرگ انكار ميكنيد با اينكه اصل خلقت از اعاده سخت تر است.

ج: اعاده و حيات بعد از مرگ براي مخلوقات آسانتر از ابتداء خلقت آنها است زيرا در اعاده خداوند گويد «كُنْ فَيَكُونُ» چنين بوده باش پس خواهد شد بخلاف ابتداء كه اول بايد علقه شود سپس مضغه و سپس عظام و بعد گوشت روئيده شود سپس روح دميده شود و تا اين مراحل در رحم مادر نگذرد هرگز فرزند بدنيا نخواهد آمد و بر اين تفسير، نحويين رأي داده و «ابن عباس» نيز آن را پذيرفته است و تفسير اول كه از «مجاهد» هم نقل شده مورد توجه نخواهد بود زيرا صحيح نيست كه خلقت موجودي براي خداوند آسانتر از موجود ديگر باشد.

وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلي فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: و صفات برتري در آسمانها و زمين فقط براي خداوند بوده زيرا او خداوندي واحد و بدون شريك در تمام ازمنه بوده است. اين تفسير از «قتاده» نقل شده ولي «ابن عباس» گويد: يعني براي او شريك نباشد در آسمانها و زمين و اما ديگران گفته اند كه مقصود يعني تمام صفات كمال و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 124

جمال و جلال و اسماء حسني كه نشاندهنده ي تعظيم پروردگار است مثل قاهر و اله همگي براي خدا خواهد بود.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ: او غالب در مملكت خويش بوده.

الْحَكِيمُ: درست كردار در خلقت

ميباشد كه با نظامي عالمانه و دقيق آن را آفريده است.

سپس خداوند به بت پرستان گويد:

ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ: مثلي براي شما مشركين بيان كرده تا وضع شما را تشبيه به آن كند.

هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ: آيا براي شما است از غلامان و كنيزان كه مالك آنها هستيد.

مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ: شريكان در روزي شمايند و با شما شريك در اموال و املاكتان هستند.

فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ: پس شما و ايشان در بهره برداري آن برابريد.

تَخافُونَهُمْ: ميترسيد آنان در اموالي كه بارث بشما رسيده شركت نمايند.

كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ: همانند ترسي كه شما از شركاء آزاده خودتان داريد، تا مبادا با شما شريك شده يا مالي منحصر بشريك گردد چنان كه اين ترس بين وارث ميت بسيار ديده ميشود.

و خلاصه معني آيه چنين شد كه شما به مملوكين خود از غلامان و كنيزان اجازه نميدهيد كه شريك در اموالتان گردند پس چگونه بخود اجازه ميدهيد كه براي خداوند هستي كه خالق تمام جهانيان است بت را شريك او گردانيد.

«سعيد بن جبير» گويد: اين آيه اشاره به تلبيه كفار قريش است كه در (تلبيه حج) ميگفتند «اللهم لبيك، لا شريك لك، الا شريكاً هو لك، تملكه و ما ملك» كه براي خداوند بت ها را شريك مي دانستند لذا بمنظور بطلان اعتقاد آنان آيه مذكور نازل شد.

كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ: اينگونه- با بيان مثل ها- توضيح ميدهيم دلائل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 125

توحيد پروردگار را.

لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ: براي ملتي كه ميانديشند.

سپس خداوند وضع مشركين را كه تابع هواهاي نفساني شده و خود را سرگرم بت ها نموده اند، تذكر داده است.

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ:

بلكه افرادي كه ظلم بنفسهاي خويش نموده و بخداوند هستي شرك ورزيدند، متابعت از هواهاي نفس خود نموده اند.

بِغَيْرِ عِلْمٍ: بي آنكه بدانند دستوري از خداوند آمده باشد.

فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ: پس كيست كه ببهشت و پاداش آخرت هدايت كند كسي را كه خدا او را- بر اثر انحرافات عمل خودش- از آن همه ثواب گمراه نموده و دور داشته است و اين تفسير از «جبائي» نقل شده و بعضي مقصود را چنين شرح داده اند كه كسي كه خود را از خداوند منحرف نموده و دور داشته است با آن همه دلائل روشن بر توحيد پروردگار، پس اين شخص را چه كسي ميتواند هدايت كند. و در اينجا «اضل» بمعني «ضل» آمده است نظير كلام شاعر كه ميگويد:

هبوني امرءاً منكم اضل بعيره له ذمة ان الذمام كثير

ببخشيد بمن مردي را كه شترش گم شده و ديوانه وار در جستجوي او است و بدوش او مسئوليت حفظ شتر افتاده اگر اشتباهي كرده او را بمن ببخشيد البته مسئوليت ها بسيار است. در اينجا (اضل) گفته و مقصود (ضل) بمعني گم شدن است.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: و نيست براي آنان ياراني تا ياري كند و عذاب خدا را از ايشان دور بدارد.

سپس خداوند بپيامبر (ص) خطاب فرموده و مقصودش تمام مكلفين اند.

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ: پس استوار گردان تصميم اعتقاد خود را براي دين (ايمان بخدا) و مقصود استقامت و استواري در آن است ولي از سعيد بن جبير نقل شده كه گفت:

يعني دين خود را خالص بدار و بعضي ديگر گفته اند: مقصود اينكه عمل خويش را براي خداوند استوار بدار. زيرا وجه بمعناي چيزيست كه

انسان باو توجه ميكند و عمل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 126

انسان و دين او از چيزهاييست كه انسان براي بپا داشتن و استحكامش باو توجه دارد.

حَنِيفاً: مائل بهمان يگانه پرستي و توحيد پروردگار باش.

فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها: خلقت و خواسته خداوند دين و اسلام و يكتا پرستي است كه جهانيان را بر اساس آن خلق فرموده تا بسوي او رفته و خدا- پرست باشند چنان كه در آيه شريفه گويد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» و پيامبر اسلام (ص) فرمود «هر فرزندي در اصل خلقت بر اساس يكتا پرستي خلق شده و اگر آن را بحال خود بگذارند مسلمان و ايمان بخدا خواهد داشت- و تنها ريشه خانواده از پدر و مادر است كه او را بمسلك يهود يا مسيحي يا مجوس مي كشاند.

و از ابي مسلم نقل شده كه معناي آيه اينست: پيروي كن از دين بآنچه «فطرت خدا» ترا باو راهنمايي ميكند، زيرا خداوند موجودات را بنحوي آفريده و تركيب و صورت بندي نموده كه بر وجود صانعي توانا و دانا وحي و قيوم و قديم و يگانه اي كه بهيچ چيز شبيه نبوده و چيزي همانند او نيست، دلالت دارد.

لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ: تغييري در خلقت پروردگار نبوده و آنچه را اراده فرموده از توحيد و عدل و خلوص عبادت براي پروردگار جهان همان خواهد شد چنان كه از «ضحاك و مجاهد و قتاده و سعيد بن جبير و ابراهيم و ابن زيد» نقل شده و گفته اند كه بنا بر اين (لا) بمعني نهي بوده يعني شما نبايد جامعه را از مسير اولي اصلي

خود كه خدا پرستي است بسوي شرك منحرف سازيد. از ابن عباس و عكرمه نقل شده كه مراد منع از أخته نمودن غلامان است. و از ابي مسلم روايت شده كه مقصود از فطرت نظام خلقت است كه تمام موجودات و صنايع حكيمانه پروردگار دلالت بر توحيد او نموده و احدي جلو اين فطرت را نتواند بگيرد.

ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ: و آن خدا پرستي تنها دين استوار و مستقيمي است كه واجب الاتباع ميباشد.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: لكن بيشتر مردم آگاهي بآن نداشته و بصحت آن معترف نمي باشند زيرا در آن فكر نكرده و چشم پوشي نموده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 127

سوره الروم (30): آيات 31 تا 35 … ص: 127

اشاره

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (33) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34) أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ (35)

ترجمه … ص: 127

بازگشته گان بسويش بوده و بترسيدش (از انحرافات) و بپايداريد نماز را و از مشركين نباشيد. از آن مردمي كه دين خود را پراكنده نموده و گروه هايي گشتند و هر يك باعتقادات خود راضي و خوشنود بودند. و اما به هنگامي كه بمردم رنجي رسد خداوند خود را خوانده و بسوي او شكوه و زاري مينمايند سپس زماني كه از او رحمتي بسويشان آمد ناگاه گروهي بپروردگار شرك مي ورزند، تا به نعمتهايي كه داديمشان كافر شده كامياب شوند پس بزودي خواهيد دانست. آيا ما بر ايشان فرماني

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 128

(دليلي و حجتي) فرستاديم تا (بنفع ايشان سخن گفته) بآنچه را كه شرك مي ورزند گواهي دهد.

قرائت … ص: 128

فرقوا: «حمزه و كسايي» آن را «فارقوا» و ديگران «فرقوا» خوانده اند و در سوره انعام بآن اشاره نموديم.

فتمتعوا فسوف تعلمون: (ابي عاليه) در يكي از قرائتهاي نادره و كم استعمال خود كه «فيمتعوا فسوف يعلمون» خوانده يعني كاميابي بسياري نموده اما بزودي عاقبت كار را خواهند دانست.

شرح لغات … ص: 128

منيبين: از «ناب ينيب» گرفته شده و بمعني اميد از همه جا بريدن و بخدا متوصل شدن است و ممكن است از ماده «ناب ينوب» باشد كه بمعني پي در پي برگشتن است چنان كه صد بار هم توبه بشكند باز هم باز ميگردد.

شيعا: شيعه بمعني فرقه و شيع جمع و در معني فرقه ها خواهد بود و از اين نظر بآنان شيع گفته شده كه بعضي از آن فرقه ها تابع بعض ديگر شده و عقيده او را ميگرفتند و بهمين معني «شيعه علي (ع)» استعمال شده كه تابع علي (ع) و بدنبال او كنار حق گرد ميآيند.

مقصود … ص: 128

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ: بازگشت كنندگان بسوي پروردگار.

«زجاج» گويد: نحويين تصور كرده اند حكم اين آيه خطاب بتمام مؤمنين است زيرا هر وقت خطاب بشخص پيامبر ميشود ديگران نيز در آن شريكند نظير آيه شريفه «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ» در خصوص طلاق بپيامبر امر شده ولي سايرين با او شريكند پس آيه شريفه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ» مقصود «اقيموا وجوهكم منيبين اليه» است كه بايد تنها از خداوند اميد داشته و بفرائض و احكام او عمل نمود.

وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ: و بايد او را ترسيده- از گناهان دوري كنيد-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 129

و نماز را بپاي داريد و تمامي آنها را بايد خالص براي خدا بدون هيچ نوعي شركي انجام دهيد لذا فرمود:

وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ: و نباشيد از شريك آورندگان از آنان كه دين خود را پراكنده نموده- و در هر قسمتي با مرام مخصوصي دور از امر حق انجام ميدادند- چنان كه از «فراء» نقل

شده و ممكن است خود آنان در دين تفرق پيدا كرده باشند.

وَ كانُوا شِيَعاً: و بوده اند گروه هاي مختلفه و بر اثر همين اختلاف اديان متعدده اي پيدا شد كه بعضي بت پرست و بعضي آتش پرست و بعضي آفتاب پرست و غير ذلك بودند.

كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ: هر گروهي با عقائدي كه در نزدش بوده شادمان بودند. اين تفسير بنا بنقل «مقاتل» است و در مقابل گفته شده شايد مقصود تعجب و گمان افراد باشد كه هر گروهي مبهوت بدين خود شده و او را حق ميدانست.

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ: و زماني كه بمردم رنجي رسد و مرض يا فقر و ساير گرفتاريها بآنان متوجه شود خدا را مي خوانند.

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ: از همه جا منقطع شده بسوي او توجه كنند و دست بدعا بردارند.

ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً: سپس زماني كه رحمتي از خدا بايشان رسد و مريض شفا پيدا كرده فقر و گرفتاري بر طرف شود.

إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ: در اين گاه گروهي از آنان به پروردگار خويش شرك ورزيده و بآنچه را كه قبلا پرستش مي نمودند بر ميگردند در حالي كه اين مخالف با منطق عقل و بر خلاف مقتضاي شكر نعمت است.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ: و مقصودشان كفران به نعمتهايي است كه داديمشان زيرا مقصود از شرك ورزيدن جز اين نخواهد بود.

بعضي گويند: لام در «ليكفروا» براي امر است بمعناي تهديد نظير آيه شريفه «فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 130

فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ: پس در دنيا و نعمتهاي زودگذرش كامياب شويد و بعد عاقبت كار خود را خواهيد دانست.

أَمْ أَنْزَلْنا

عَلَيْهِمْ سُلْطاناً: آيا براي ايشان دليل و برهاني فرستاديم تا بتوانند بر صحت رفتار خود، در شرك و بت پرستي استدلال نمايند؟

فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ: پس آن دليل، حجتي بر صحت مدعاي آنان بوده و تصحيح كند آنچه را كه شريك خدا دانسته و بجاي اطاعت پروردگار از او پيروي مي نمايند؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 131

سوره الروم (30): آيات 36 تا 40 … ص: 131

اشاره

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ (36) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37) فَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 132

ترجمه … ص: 132

زماني كه بچشانيم (برسانيم) مردم را رحمتي شادمان شوند باو و اگر رنج و بدبختي اي بآنان رسد بر اثر اعمال ايكه بدست خود انجام داده اند ناگاه نوميد ميشوند. آيا نديدند كه خداوند گسترده روزي را براي هر كه خواهد و تنگ ميسازد، البته در اين آيت هايي براي ملت مؤمنين است. پس بده بخويشاوندان حق شان را و به بينوا و وامانده در راه، اين كاري است پسنديده براي آنان كه خواهان راه خدا بوده و آنان رستگارانند. آنچه را عطا كنيد بخاطر زيادتي در اموال مردم (سود جويي و ربا گرفتن) زياد نميگردد نزد خدا (ارزشي ندارد) و آنچه را عطا كنيد بعنوان- زكاة- بخاطر خدا. پس آنانند فزوني گيرندگان. (زكاة دهندگان ثوابشان مضاعف گردد). خداوند است كه شما را آفريده سپس شما را روزي ميدهد سپس ميميراند پس آن گاه شما را (در قيامت) زنده ميكند آيا از

شركاء شما (كه شريك خدا دانسته ايد) كسي تواند چيزي از اينها را انجام دهد، پاك و برتر است خدا از آنچه شرك مي ورزند.

قرائت … ص: 132

و ما آتيتم من ربا: «ابن كثير» آن را بقصر الف «ما اتيتم» و ديگران با مد «آتيتم» خوانده اند.

ليربوا: تمامي «اهل مدينه و يعقوب و سهل» آن را با «تاء» و ضمه آن و سكون «واو» (لتربوا) و ديگران (ليربوا) با «ياء» مفتوحه و «واو» منصوبه خوانده اند.

دليل … ص: 132

«ابو علي» گويد: «ما آتيتم» يعني آنچه را كه هديه نزد كسي ميبريد تا بيش از آن را عوض بگيريد، در نزد خداوند ثوابي در قبال آن نداريد زيرا قصدتان خدا نبوده و بمنظور پاداش از پروردگار هديه نداديد، و كسي كه آن را با مد مي خواند بمعني «اعطيتم» ميگيرد و دليل كسي كه بدون مد بقصر خوانده بمعني «جئتم» گرفته است و بهمين معني در قول شاعر استعمال شده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 133

اتيت الذي يأتي السفيه لغرتي الي ان علا و خط من الشيب مفرقي

همانند سفيهان آمدم و تا الان كه موي فرقم سفيد شده و از پيري خبر آورده بغفلت بودم و تازه بانحرافات خويش متوجه شدم.

ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ: مقصود تأديه زكاة است و در قرآن كريم در هر كجا اين لفظ (آتيتم) بكار رفته بمعني تأديه آمده است.

ليربوا: كسي كه آن را با ياء استعمال كرده فاعلش را (ربا) دانسته كه در جمله «ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً» واقع شده و در كلام چيز بعنوان مضاف مقدر ميباشد و در اصل «في اجتلاب اموال الناس» است.

و آن زياده كه ميگيرد اسمش ربا است ولي آنچه را كه از اول ميدهد تا زياده از آن پس بگيرد باو نيز ربا گفته اند باعتبار قصدي كه دارد ولي اين حرام

نيست آنچه حرام ميباشد آن زياده ايست كه ميگيرد.

گاهي شده به هديه اي كه صاحبش از آن قصد گرفتن و پاسخ گويي به هديه بيشتري دارد باو نيز ربا گفته اند.

پس معني آيه چنين خواهد بود (آنچه را كه انجام داديد ربا- و تأديه كرديد- تا او سود از اموال مردم تحصيل كند پس او نزد خدا سود و پاداشي ندارد چون مقصود شخص از تأديه آن، ثواب پروردگار نمي باشد، و اما آنچه را كه بعنوان زكاة تأديه كرديد در نزد خداوند بپاداش ميرسد كه فرمود ده برابر پاداش دارد. اما نافع آن را «لتربوا» با تاء خوانده و معني چنين ميشود كه «ميخواهيد زيادتي را از اموال مردم».

مقصود … ص: 133

پس از پايان ذكر مشركين خداوند وضع آنان را نسبت بطغيان در وقت نعمت ها و نااميديشان در گرفتاريها چنين بيان فرموده.

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً: زماني كه به مشركين نعمت مي فرستيم از عافيت جسم و وسعت ارزاق و ديگر نعمت ها.

فَرِحُوا بِها: شادمان گردند بآن نعمت ها.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 134

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ: و اگر بلا و عقوبتي بآنان رسد بواسطه گناهاني كه انجام داده اند و بنا بقول «جبائي» اين عقوبت پاداش همان گناهان بوده و بنا بقول بعضي مقصود قحط سالي و كم آبي است كه بآنان ميرسد و از اينكه آن را «سيئة» ناميده اند چون بمالكين ضرر ميرساند.

إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ: در آن گاه مأيوس از رحمت پروردگار ميشوند. و اينكه بما قدمت ايديهم فرموده از باب تغليب است زيرا بيشتر كارها را انسان بوسيله دستها انجام ميدهد.

سپس خداوند بمنظور يكتا پرستي چنين فرموده:

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ

يَبْسُطُ الرِّزْقَ: آيا نديدند كه خداوند گسترده روزي را.

لمن يشاء: براي آنكه بخواهد.

وَ يَقْدِرُ: و ضيق ميگرداند براي آنكه بخواهد بر حسب مصالح بندگان.

إِنَّ فِي ذلِكَ: البته در اين گسترش و تضييق.

لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ: نشانه هايي- در اثبات قدرت پروردگار- براي ملتي كه ايمان بخدا دارند مي باشد.

سپس خطاب بپيامبر (ص) فرموده:

فَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ: پس بخويشاوندان حقشان را بده آن را كه خدا تعيين فرموده و از «مجاهد و سدي» نقل شده كه مقصود خمس است. «ابو سعيد خدري» و ديگران روايت كرده اند كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا (ص) فدك را به فاطمه (ع) بخشيده تسليم او كرد و از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نيز روايت شده، ولي بعضي ديگر گفته اند مقصود خطاب عمومي به تمام مردم بوده و منظور از (قربي) نزديكان هر شخص است و بنا بنقل حسن در اين آيه امر به صله رحم گرديده است.

وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ: و به بينوا و مسافري كه در راه وامانده شده آنچه را كه خدا حق آنها و واجب گردانيده تأديه كن.

ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ: اين اعطاء حقوق به مستحقينش شايسته

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 135

خواهد بود براي آنان كه قاصد راه خدا و رضاي اويند بي آنكه با ريا و سمعه انجام دهند.

وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: و ايشان مردم رستگار بوده و به پاداش پروردگار خواهند رسيد.

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ: و آنچه را كه عطا كنيد از ربا (هديه ها)- و بدوستان خود چيزي هديه ميدهيد- بمنظور آنكه بهره بيشتري در

اموال مردم برده و دوستانتان هديه بهتري در پاسخگويي بشما بپردازند، پس آنان بهره اي نزد پروردگار در اين عمل ندارند چون اين هدايا در راه خدا نبوده است.

گفته شده در معني «ربا» مذكور در آيه دو قول است:

الف: بنا بقول «ابن عباس و «طاوس» و طبق روايتي كه از امام باقر (ع) نقل شده مقصود بهره هاي حلال و هدايايي است كه برده و در مقابل بيش از آن پاسخ گرفته پس اين سود نه داراي ثواب و نه گناه بوده است.

ب: «حسن و جبائي» گفته اند مقصود ربايي است كه در اسلام حرام بوده و بنا بر اين مثل آيه شريفه «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ» ميباشد ربا را خداوند بي بهره نموده و بر صدقات ميافزايد.

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ: و آنچه را كه بعنوان زكاة و حق فقراء باهلش از فقيران داديد.

تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ: كه قصد داريد ثواب پروردگار و رضاي او را پس توقع پاسخ گويي و مكافات از گيرندگان نداريد.

فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ: پس اين گروه فزوني گيرندگان در ثوابند كه خداوند پاداش آنان را زياد خواهد نمود. و بعضي گفته اند كه يعني اين گروه در كارهاي پسنديده مقدم بوده بسيار انجام ميدهند. و بعضي ديگر گويند مقصود اينست كه اين گروه با دادن زكاة در دنيا بر اموال و در آخرت بر ثوابهاي خود اضافه ميكنند و بر همين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 136

معني حديث آمده كه «با پرداخت صدقات و دستگيري از فقراء اموال شخص كم نخواهد شد».

امير المؤمنين (ع) فرموده خداوند نماز را واجب نموده تا از خود پسندي دور شوند و زكاة را

واجب نموده تا وسيله روزي گردد و روزه را واجب نموده تا مقدار اخلاص مردم را بپروردگار امتحان كند و صله رحم را واجب نموده تا عدد افراد فاميل بسيار شده- بهم پيوسته و كمك نمايند-.

و از اينكه آيه شريفه در ابتداء بشكل خطاب و سپس بشكل خبر آمده در اصطلاح ادبيات عرب خود نوعي از فصاحت بشمار ميآيد.

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ: آن خداوند است كه شما را بوجود آورده و خلق كرده سپس با انواع نعمت هاي دنيا روزيتان ميدهد و بعد از آن ميميراند تا با رفتن از اين جهان بثوابهاي آخرت برساند و پس از آن هم در قيامت شما را زنده ميكند تا پاداش اعمالتان را بپردازد.

هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ ءٍ: آيا از شركاء شما (بت ها) آنها را كه عبادت كرده و خدا را كنار گذاشته ايد، كسي هست كه مثل خداوند جهان نعمتي را بشما بدهد تا صلاحيت پرستش پيدا كند.

سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمَّا يُشْرِكُونَ: منزه و بالاتر است خداوند از آنچه را كه براي او شريك قائل ميشوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 137

سوره الروم (30): آيات 41 تا 45 … ص: 137

اشاره

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ (43) مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ (44) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ (45)

ترجمه … ص: 137

ظاهر شد تباهي در خشكي و دريا بسبب آنچه را كه انجام داده دست هاي مردم تا بچشاند (اين تباهي) بايشان پاداش بعض آنچه را كه انجام داده اند تا شايد كه برگردند. بگو (اي پيامبر، ص، بمردم) كه سير كنيد در زمين پس بنگريد چگونه بود عاقبت ملت هايي كه قبلا بوده (و) بسياري از ايشان مشرك مي زيستند. پس

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 138

بگردان روي خود را بسوي دين استوار پيش از آنكه روزي كه بناگزير فرا رسيده و نتواند از خدا بگريزد. در آن روز (مردم بدسته هاي مختلف) جدا ميشوند. هر آنكه كافر شود پس بر خودش كفرش بوده و هر كه كار شايسته انجام دهد پس براي خودشان آماده مي كنند تا پاداش دهد آنان را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده از فضل خود البته او دوست نمي دارد كافران را.

شرح لغات … ص: 138

يصدعون: صدع بمعني شكاف و تصدع بمعني تفرق و از هم جدا شدن است و بهمين معني شاعر استعمال كرده ميگويد:

و كنا كندماني جذيمة حقبة من الدهر حتي قيل لن يتصدعا

بوديم ما دو برادر مانند دو نديم جذيمه پادشاه حيره مدت زماني كه گفته ميشد هرگز جدايي نشود بين ما اما مرگ بين ما جدايي انداخت.

مقصود … ص: 138

سپس خداوند آنچه را كه بر اثر دوري از خداشناسي بمردم ميرسد ياد نموده ميفرمايد:

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ: ظاهر شد قحطي و تباهي در خشكي و دريا زيرا چشمه ها خشكيده و دريا (ي احمر) نيز به زمينهاي مجاور نفعي نميرساند.

بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ: بسبب گناهان و انحرافاتي كه مردم قريش بنا بنقل «ابن عباس» انجام ميدهند.

و مقصود از خشكي و درياي فوق الذكر خشكي و درياي تمام كرده زمين نيست بلكه مراد حجاز و سرزمين عربستان است كه بنفرين پيامبر (ص) قحطي بوجود آمده و بقول «فراء» اشجار آن خشكيده و چشمه هايي كه بسوي دريا سرازير بوده قطع گرديد و اين قحطي جزاي گناهاني بود كه انجام داده و پاداش خود را در اين جهان كشيدند. و ممكن است مقصود نابودي آنان و خرابي ساكن آنها بوسيله عذاب باشد، و اين بمقتضاي حكمت و عدل پروردگار است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 139

بعضي گفته اند چنان كه از «ابي عاليه» نقل شده كه مقصود از «البر» زمينهاي خشكي و از «البحر» دريا و مقصود از «الفساد» معصيتهاي مردم آن سرزمين است.

و از «مجاهد» نقل شده كه مقصود از «الفساد» كشتن قابيل برادرش هابيل را و مراد از فساد دريا هم

كشتي را بغصب ربودن و بدون رضايت صاحبش از آن استفاده كردن است. و بعضي گويند مقصود حكومتهاي ظالم اند كه در خشكي و دريا حاكم ميباشند. و عده اي گفته اند فساد خشكي عبارت از ترسهايي است كه بر اثر عواملي در جاده ها بوجود آمده و مانع از مسافرت ميشود و اين خود يك نوع عذابي است كه متوجه آنان شده و نمي گذارد تا بهره هايي كه از مسافرت حاصل ميشود متوجه آنان گردد. و مقصود از فساد دريا هم طوفانهاي بسيار است. و بعضي ديگر نظر داده اند كه مراد از «البر» مردم روي زمين و از «البحر» مقصود اشجار و مواضع سر سبز و خرم است.

البته بايد دانست كه «البر» از نظر ماده و اصل از البر به باء مكسوره گرفته شده كه بمعني اقدام بمصالح اجتماعي مردم و اگر از البر به باء مضمومه نيز گرفته شده باشد باز هم بهمان معني يعني اقدام بمصالح از نظر خوراك مردم خواهد بود.

و اما البحر در اصل لغت بمعني شكاف بوده و دريا خود يكي از شكافهايي است كه در زمين بوجود آمده و از آن آب خارج شده و تشكيل آن همه آبهاي بيكران داده است و بر سبيل مجاز بآب شور كه شباهت بآب دريا دارد بحر ناميده شده و شاعر هم ميگويد:

و قد عاد عذب الماء بحراً فزادني علي مرضي ان ابحر المشرب العذب

آب گوارا به آب شور مبدل شده و اين تبديل و نوشيدن آب شور با من سازگار نبوده و سبب افزايش مرض من گرديد.

و خلاصه «بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» يعني آن تباهي و دگرگوني خشكي و دريا بسبب گناهاني

است كه مردم مرتكب شده اند و مقصود كفر و فسق است و بعضي گفته اند مقصود كارهاي ناپسند و معصيتها است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 140

لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا: تا برساند خداوند بآنان جزاء بعض گناهانشان را.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: شايد براه مستقيم برگشت نمايند.

و نيز گفته شده: يعني آنان كه بعد از ايشان ميآيند از گناهان بپرهيزند.

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ: بگو اي محمد (ص) بآنان بگرديد در روي زمين، و از اينكه بلفظ امر استعمال شده (سيروا) از باب عظمت مطلب است نه آنكه در واقع امر باشد. و از «ابن عباس» روايت شده كه اگر كسي قرآن را قرائت كرده و بفهمد گويا تمام روي زمين را گردش نموده است زيرا در او اخبار تمام ملتها و امت ها، وجود دارد.

فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ: تا پس بنگريد كه عاقبت مردم گذشته چگونه بوده و ملوك جبار و قروني كه مردم معصيتكار بودند چگونه مورد عذاب پروردگار واقع شدند و كاخ هاي آنان با خاك يكسان و مبدل به گور آنان شد، سپس بيان فرمود كه اين هلاكت نتيجه اعمال زشت آنان بوده چنين ميفرمايد:

كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ: بسياري از آنان براي خدا شريك قرار داده و غير او را مي پرستيدند.

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ: پس بگردان روي خود را و مستقيم باش بسوي دين استوار و مستقيمي كه شخص را به بهشت ميرساند- و آن اسلام و آئين خدا- شناسي است- و هرگز باين طرف و آن طرف تمايل نكن تا با انتخاب آن دين مستقيم به بهشت پروردگار رسي و اين نظير آيه شريفه «ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» و

آيه شريفه «تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» است.

مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ: قبل از آنكه روز قيامت رسد كه باز گردانيدن او از خدا ممكن نباشد يعني كسي نتواند از آمدن آن روز مانع شود.

يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ: در آن روز مردم از هم جدا شده گروهي در بهشت و گروهي در جهنم بنا بقول «قتاده و ديگران» خواهند بود.

مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ: هر كه كافر شود پس عقاب و عذابش متوجه خودش ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 141

وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ: و هر كه كار شايسته انجام دهد پس براي خويشتن جايگاه مي سازند و ثواب عمل بخود آنها ميرسد و با عمل پاكيزه قبر خود را مفروش و قيامتش را آراسته است.

«منصور بن حازم» از امام صادق (ع) روايت كند فرمود: اعمال شايسته و پاكيزه شخص قبل از او ببهشت رفته تا جايگاه او را در بهشت آماده سازد و از صاحبش پذيرايي كند چنان كه خدمتكار يكي از شما فراشتان را بگستراند.

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ: تا پاداش دهد افرادي را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته مينمايند و آن پاداش بمقدار استحقاق آنها و با فضل پروردگار قدري زياده ميگردد. و بعضي گفته اند كه اين پاداش عمل اصولا باعتبار تفضل پروردگار است زيرا او بندگان را خلق كرده و هدايت به ثواب نموده و موانع از جلو پاي آنان بر ميدارد تا شايستگي و استحقاق ثوابهاي او را پيدا كنند. و بعضي ديگر گفته اند كه مقصود ثواب و پاداش دائمي پروردگار است.

إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ: البته او كافرين

را دوست داشته و تكريم نمي نمايد بلكه عذاب را براي آن دسته مهيا فرموده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 142

سوره الروم (30): آيات 46 تا 50 … ص: 142

اشاره

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (46) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلي قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (47) اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (48) وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ (49) فَانْظُرْ إِلي آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتي وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (50)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 143

ترجمه … ص: 143

و از آيت هاي او است كه مي فرستد بادها را بشارت دهنده (بآمدن باران) تا آنكه بچشاند بمردم از رحمت خويش و تا روان شود كشتي بفرمانش و تا بجوئيد (بهره مند شويد) از فضل پروردگار شايد شما شكر گذاري نمائيد. و البته پيش از تو (اي محمد، ص) پيامبراني بسوي ملتهايشان فرستادم پس با دليلهايي نزدشان آمدند (و متأسفانه انكار پيامبران نموده) پس انتقام گرفتيم از آنان كه گناه كردند و بر ما است ياري نمودن مردمي كه ايمان آورندگانند. خدا است آنكه ميفرستد.

بادها را تا برانگيزند ابر را پس پهن كند در آسمان هر گونه كه مي خواهد پس ميگرداند پاره پاره مي بيني قطرات باران كه بيرون ميآيد از وسطهاي آن برساند به باران هر كه را از بندگانش كه ميخواهد در آن گاه ايشان شادمان ميشوند. و اگر چه ايشان پيش از آنكه باران فرستاده شود نوميدگانند. پس بنگر

به آثار رحمت خدا كه چگونه زنده كند زمين را پس از مردنش البته او زنده كند مردگان را (در قيامت) و او بر هر چيز توانا است.

قرائت … ص: 143

كسفا: «ابو جعفر و ابن ذكوان» آن را با «سين» ساكنه و بقيه با فتحه خوانده اند و پيش از اين بحثش گذشت.

الي آثار: «ابن عامر» و تمامي اهل كوفه بجز «ابي بكر» آن را بصيغه جمع و بقيه «اثر» مفرد خوانده اند.

من خلاله: از علي «ع» و نيز از «ابن عباس و ضحاك» نقل شده كه آنان «من خلله» بدون الف ميخواندند.

كيف يحيي الارض: «جحدري و ابن سميفع و ابن حيات» آن را با تاء «كيف تحيي» خوانده اند.

دليل … ص: 143

آثار: «ابو علي گويد» دليل آنكه بمفرد «اثر» خوانده براي آنست كه مضاف

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 144

به كلمه «رحمة» و آن مفرد است البته باعتبار معني ميتوان جمع باشد چون رحمت پروردگار بسيار و نظير آيه شريفه كه فرمود «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» ميباشد.

يُحْيِ الْأَرْضَ: دليل خداوند «تحيي الارض» با تاء آنست كه فاعل فعل ضمير عايد به «اثار» و اگر با ياء خوانده شود ضمير فاعلي عايد به اللَّه خواهد بود.

مِنْ خِلالِهِ: دليل خواندن «خلل» آنست كه او مفرد خلال بوده و ممكن است خلال هم خود مفردي باشد بعد از خلل، براي آن ماده. و اينكه در ادبيات عرب جايز شمرده شده تركيب مثل «اثر رحمت اللَّه كيف تحيي» كه با تاء خوانده شود چون گاهي اثر قائم مقام رحمت ميشود و ميگويند «رايت عليك النعمه» و نيز گويند «رأيت عليك اثر النعمة» و اين استعمال تنها در اين مورد است و ما در نظائرش مثل «اما تري الي غلام هند كيف تضرب زيدا» جايز نيست. زيرا غلام هند بجاي هند تلفظ نشده يعني از هند بغلام

آن تعبير نميشود.

اعراب … ص: 144

وَ لِيُذِيقَكُمْ: عطف بر معني مبشرات و در تقدير ليبشركم بها و ليذيقكم ميباشد.

كَيْفَ يَشاءُ: در تقدير اي مشيئة يشاء و بنا بر اين «كيف» مفعول مطلق براي «يشاء» خواهد بود.

كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ: ممكن است كيف محلًا منصوب بوده و حال براي يحيي و ضمير مستتر در آن صاحب حال باشد و يا حال براي الارض شود و تقدير كلام «ا مبدعاً يحيي الارض ام لا» و يا «أ مبدعة يحيي الارض ام لا» خواهد بود و ممكن است منصوب بنا بر مصدريه بوده و جمله حال باشد در معنا نه لفظ و تقدير «أي احياء يحيي- الارض» خواهد بود و بنا بقول «ابن جني» از اينكه حال براي معني گرفتيم نه لفظ چون كه بحسب لفظ كيف استفهام بوده در صورتي كه حال در حقيقت خبر است و اين دو متقابل يكديگرند و بنا بر حال تقدير كلام «فانظر الي آثار رحمة اللَّه محيية للارض» خواهد بود نظير گفتار شاعر: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 145

ما زلت اسعي بينهم و اختبط حتي اذا جاء الظلام المختلط

جاءوا بضيح هل رأيت الذئب قط

مرتب بين آنان ميرفتم و غذا ميخواستم آن قدر معطل كردند تا اينكه تاريكي شب فرا رسيده و با سفيدي روز بهم پيوسته شد آن وقت ظرف شيري آوردند هرگز تو گرگ را ديده اي كه رنگش خاكستري است آنان هم در ظرف شير بس آب ريخته بودند همان رنگ گرگ را داشت.

كه در شعر «هل رايت الذئب» جمله مستقل و در معني صفت براي «ضيح» بوده و در تقدير «بضيح يشبه لونه لون الذئب» ميباشد.

مقصود … ص: 145

چون در گذشته

خداوند وعده و وعيدها نسبت به پاداش عمل داده بود گويا شخصي پرسش كند چه باعث ميشود كه خداوند پاداشهاي خير ميدهد؟ در جواب گفته شود علت عبادت پروردگار است و حقيقت عبادت شناخت او و حقيقت شناخت او در اعمال انسان ظاهر ميشود.

سپس ميفرمايد:

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ: و از كارهايي كه دليل بر وجود و قدرت پروردگار است اينست كه او ميفرستد بادها را تا بشارت به آمدن باران ميدهد زيرا آمدن بادهاي تند حكايت از تغيير هوا و آمدن ابرهاي باردار ميكند و مقصود از فرستادن بادها حركت دادن آنها بجهات چهارگانه كه گاهي از جنوب بشمال و يا از مغرب بمشرق و گاهي بعكس خواهد بود بر اساس آنچه را كه خدا مصلحت ميداند.

وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ: و تا آنكه برساند بشما از رحمت و نعمت خويش و آن باران آسمان است و مجموع كلام در تقدير چنين است كه باد را براي بشارت و رسانيدن رحمت ميفرستد.

وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ: و تا آنكه بحركت در آيد كشتي دريا- با وزش باد و حركت بادبانها تا كشتي حركت كند- بامر پروردگار جهان.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 146

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ: تا بجوئيد و با حركت كشتي و مسافرت دريا و ديگر آمدن باران و روئيدن گياه و مزارع از فضل پروردگار بهره مند شويد.

وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: و تا شايد شكرانه نعمتهاي خداوند بجاي آوريد.- و ذكر «لعلكم» در اينجا بعنوان دلجويي و دعوت بشكر گزاري است مانند آيه شريفه «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» كيست كه با كمكهاي خود بخدا قرضي نيكو

دهد.

و سپس براي آرامش و نوازش روح پيامبر ميفرمايد:

لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلي قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ

: و البته تحقيقاً پيش از تو اي محمد (ص) پيامبراني فرستاديم بسوي ملتهاي آنان پس با دليلها و معجزه هاي روشني آمدند.

نْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا

: در اينجا تقديري در كلام است و در اصل «فكذبوهم و جحدوا بآياتنا فاستحقوا العذاب» يعني پس ملتهاي آنان انكارشان نموده و نشانهاي ما را نيز انكار كردند و بالنتيجه مستحق عذاب شده و از ملت مجرم و گناه كار انتقام گرفتيم.

كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ

: و بر ما لازم است كه مؤمنين را ياري كنيم و مقصود رنجها و عذاب را از آنان دور و بر دشمنان غالب مي سازيم.

«ام درداء» از رسول خدا (ص) روايت كند كه حضرت فرمود: هيچ انساني نيست كه عرض و ناموس مسلمان ديگري را حفظ كند مگر آنكه خداوند در قيامت آتش دوزخ را از او حفظ خواهد كرد و سپس اين آيه قرائت فرمود كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ- الْمُؤْمِنِينَ.

اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً: خدا است كه مي فرستد باد را تا بر انگيزد ابر را و در اينجا آنچه را كه قبلا بطور اجمال فرموده تفصيلا بيان ميكند.

فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ: پس پهن كند ابر را خداوند در آسمان بهر- گونه كه خواهد باندازه يك روز راه پيمايي يا بيشتر و بهر طرف كه او بخواهد از جهات چهارگانه ابر حركت ميكند و بآن مكان و شهر كه منظور پروردگار است ميرسد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 147

وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً: و قرار ميدهد آن ابر را قطعه قطعه بنا بقول

«قتاده» و اما طبق قول «جبائي» ابر را متراكب و طبقات متعدد نموده تا ضخيم گرديده انبوه شود. ولي «ابي مسلم» گويد كه مقصود قطعات مختلف ابر است كه نور خورشيد را مي پوشاند.

فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ: پس مي بيني قطرات باران را كه از وسطهاي آن خارج ميشود.

فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ: پس هنگامي كه برساند (رحمت خويش را) بوسيله باران بهر كس از بندگان خود كه خواهد آن وقت است كه شادمان شده و بيكديگر بشارت باران را ميدهند- تا زمينها سيراب و صاحبان آن بلكه تمام مردم آن سامان از نعم او بهرمند شوند-.

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ: و اگر چه ايشان پيش از آنكه باران ببارد مأيوس از ريزش باران بوده باشند، چنين از «قتاده» تفسير شده.

و از «اخفش» آمده كه تكرار لفظ «من قبل» براي تأكيد است، و بعضي هم گويند كه (من قبل) اول اشاره به يأس آنان قبل از نزول باران و «من قبل» دوم اشاره به قبل از وزيدن باد ميباشد.

فَانْظُرْ إِلي آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: پس بنگر بسوي اثرهاي رحمت پروردگار كه چگونه حيات مي بخشد زمين را تا آنكه درختان و چراگاه ها سر سبز شده بعد از آنكه خشك گرديده و همانند مردگان ديده ميشد.

در اين آيه خداوند خشك سالي زمين را بمنزله مرگ و سرسبزي آن را بمنزله حيات جلوه داده است.

إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتي : البته خداوند در آخرت مردگان را زنده مينمايد.

وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: و او بر هر چيز قادر است و تفسير اين جمله قبلا گفته

شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 148

سوره الروم (30): آيات 51 تا 55 … ص: 148

اشاره

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ (51) فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (52) وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (54) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ (55)

ترجمه … ص: 148

و اگر بفرستيم بادي را پس ببينند آن (سبزه ها) را زرد شده هر اينه ميگردند بعد از آن همه شادماني كفران كنندگان پس تو (اي پيامبر، ص) نتواني افراد مرده را بشنواني و نه افراد كر را سخني، در آن هنگام كه برگردند (از تو) پشت كنندگان. و نيستي تو

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 149

(اي پيامبر، ص) راهنماي كوران از گمرهي آنان و نتواني بشنواني (سخنت را) مگر به آنانكه بخواهند ايمان بآيات آورند پس ايشان تسليم شوندگانند. خداوند است كه خلق نموده شما را از سستي سپس قرار داده بعد از سستي توانايي سپس قرار داده از بعد توانايي سستي و پيري ميآفريند آن نوع كه خواهد و او داناي توانا است. و روزي كه ساعت (قيامت) بپا شود سوگند ياد ميكنند گنهكاران كه درنگ نكردند جز يك ساعت اينچنين بودند (در دنيا) كه دروغ ميگفتند.

قرائت … ص: 149

و لا تسمع الصم الدعاء: «ابن كثير و عباس» از «ابي عمر» نقل كرده كه او «لا يسمع» قرائت نموده و بقيه «لا تسمع» خوانده اند و در سوره نمل اشاره باين مطلب شد.

من ضعف: «عاصم و حمزه» آن را به «ضاد» مضمومه و ديگران با فتحه خوانده اند و در سوره انفال هم باين موضوع اشاره شد.

اعراب … ص: 149

لَئِنْ أَرْسَلْنا: جواب شرط در اينجا محذوف شده زيرا با جواب قسم بي نياز از او ميشويم و «ظلموا» بمعني «ليظلن» بوده چنان كه «ارسلنا» بمعني «نرسل» است و بنا بر اين (لظلوا) هم جواب قسم و هم جواب از شرط واقع شده بلكه در قسم سزاوارتر بوده چون او مقدم بر شرط است و اگر بخواهيم شرط مقدم باشد تقدير كلام «ان ارسلنا ريحاً فظلوا و اللَّه يكفرون» خواهد بود.

«اهل بصره» لام در «لئن» را لام توطئه قسم ناميده و «اهل كوفه» آن را لام انذار قسم مي نامند. و معني «لظلوا» آنست كه در اول روز كه هنگام ظل و سايه خورشيد است كفران نعمت كنند.

مقصود … ص: 149

سپس خداوند توبيخ نموده افرادي را كه كفران نعمت كنند و چنين ميفرمايد:

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً: و اگر فرستاديم بادي را كه سرد بوده تا آن اشجار و سبزه ها را زرد و خشك نمايد. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 150

فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا: پس ديدند گياهان و مزارع اي كه همه از آثار رحمت پروردگار بود، زرد شده و با آمدن فصل سرما حالت سبز و خرمي را از دست داده.

بعضي گويند (هاء) ضمير و به (سحاب) كه در آيات پيش بوده راجع ميشود يعني ديدند كه ابرها زرد شده و چون چنين شود ديگر باران نخواهد داشت.

لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ: گرديدند بعد از شادماني و اميدواري بآمدن باران كافران بنعمت خدا و كافر به پروردگار جهان ميشوند و بآنچه را خداوند حكيم خواسته راضي نشده و باو نسبت جهل ميدهند- چرا گياهان سر سبز و درختان بارور زرد شد و از آن طراوت خارج

گرديد و اصولا چرا فصل سرما رسيد- اما نمي دانند كه خداوند، حكيم بوده و آنچه را كه صلاح و خير است انجام ميدهد تا مردم از نعمت ها شكر گذاري نموده بيدار باشند.

سپس خداوند خطاب به پيامبر (ص) نموده و در باره اين مردم جاهل چنين ميفرمايد:

فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي : پس تو اي محمد (ص) نتواني مردگان را بشنواني- آنكه قلب و روحش مرده-.

وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ: و نتواني به كران كه اصلا سخني نمي شنوند كلام خود و سخن حق را بشنواني و خداوند تشبيه نموده وضع كفار را به شخص مرده يا كر كه نه تفكر و تدبر در سخن پيامبر نموده و بلكه اصلا حاضر نيست سخني را از او بشنود پس همانند كران و مردگان اند.

إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ: در اين هنگام آن كافران از دلائل ما برگشت نموده و بگمراهي پيشين خود قيام كنند و از راه تكامل معنوي باز بايستند.

وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ: و نيستي تو اي پيامبر (ص) راهنماي كوران كه آنان را از گمراهيشان هدايت كني. در اينجا آنان تشبيه به كوران شده- و كسي كه خود را همانند نابينا قرار دهد و نخواهد از حقايق بهر گيرد- چگونه پيامبر او را بينا سازد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 151

إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا: نتواني بشنواني كلام خود را مگر بآنان كه ايمان بآيات ما آورده و ميخواهند كه از رهنمايي هاي ما بهرمند شده تصديق نمايند.

فَهُمْ مُسْلِمُونَ: پس ايشان تسليم شونده و مطيع پروردگار ميباشند.

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ: خداوند است كه شما را خلق نموده از سستي و مقصود از

نطفه ها است و ممكن است مقصود زمان كودكي باشد كه قادر هيچگونه فعاليت ها نمي باشند.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً: سپس قرار داده پس از سستي و ناتواني قوت و توانايي و مقصود دوران جواني و بهار توانايي است.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً: سپس قرار داده پس از توانايي سستي و پيري كه حالت كهولت و دوران پيري سر رسيده است.

يَخْلُقُ ما يَشاءُ: خداوند ميآفريند آن را كه ميخواهد و بهر طور كه اراده كند- و اين خود كاشف از حكمت پروردگار جهان است-.

وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ: و او داناي مصالح بندگان بوده قادر است آنچه را كه طبق مصلحت انجام ميدهد.

سپس بروز قيامت اشاره نموده چنين فرمايد:

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ: و روزي كه قيامت بپا شود سوگند ياد كنند گنهكاران.

ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ: كه در قبرها تنها يك ساعت بيش بسر نبردند چنان كه اين تفسير از «كلبي و مقاتل» نقل شده، و بعضي گفته اند يعني سوگند ياد كنند كه در دنيا جز يك ساعت بيش نبوديم، و «جبائي» گويد يعني بعد از عذاب قبر بيش از يك ساعت توقف نكرديم كه قيامت شروع شده.

اشكال: چگونه در قيامت سوگند دروغ ياد كنند با آنكه در آن روز همه چيز آشكار و حقيقت امر روشن و ضروري است.

در پاسخ اين اشكال سخناني گفته شده است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 152

الف: ابو علي و ابو هاشم گفته اند: آنان بر طبق گمان خود سخن گفته اند زيرا بگمان خود بيش از يك ساعت در قبر نبودند.

ب: چون در قيامت واقع شوند و آن همه وحشتها و بررسي اعمال

با عدل پروردگار را در مقابل خود مي بينند، آن وقت دنيا در نظرشان يك ساعت جلوه ميكند و در افسوس اند كه چرا بدنيا مشغول و از امر آخرت باز ماندند.

ج: ابو بكر بن اخشيد گويد: اين قسم دروغ «كه بيش از يك ساعت در قبر نبوديم» ممكن است هنگام بيرون آمدن از قبر و پيش از كمال عقلشان (و بخود آمدن آنان) بوده باشد.

كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ: اينچنين در دنيا هم دروغ مي گفتند و يا مقصود آن باشد كه اصرار بر جهل خود داشته و از حقايق دو جهان باز مي ماندند.

در اينجا بايد گفت كه باين آيه براي نفي عذاب قبر نمي توان استدلال كرد زيرا چنان كه گفتيم يكي از معاني در اينجا آنست كه «گويند پس از عذاب قبر بيش از يك ساعت توقف نكرديم».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 153

سوره الروم (30): آيات 56 تا 60 … ص: 153

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56) فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (57) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58) كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلي قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ (60)

ترجمه … ص: 153

و گفتند آنان كه دانش و ايمان بايشان داده شده (بمجرمين) كه درنگ نموديد (در قبر يا دنيا و) در كتاب خدا (درنگتان معلوم بوده) تا روز برانگيخته شدن پس امروز روز بر انگيخته شدن (يعني قيامت) است و لكن شما نمي دانستيد. پس در آن روز نفعي نرساند بآنان كه ستم نموده اند عذرهايشان و نه ايشان به برگشت خوانده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 154

ميشوند. و تحقيقاً براي مردم در اين قرآن مثل زديم (و گفتيم) از هر مثلي (تا آگاه شوند) و اگر بياوري ايشان را به آيتي هر اينه آنان كه كافر شدند گويند نيستيد شما مگر دارندگان آئين باطل. اينچنين خداوند مهر نهاده بر قلب هاي آنان كه نمي دانند.

پس تو (اي محمد، ص) صبر كن البته وعده خداوند راست بوده و نتوانند كوچك و نابودت نمايند آنان كه يقين ندارند.

قرائت … ص: 154

لا ينفع: «اهل كوفه» آن را با ياء و ديگران با تاء «لا تنفع» خوانده اند و در سوره «حم المؤمن» نيز در لا ينفع اين دو قول آمده و آنجا «نافع» نظر اهل كوفه را پذيرفته است.

دليل … ص: 154

«ابو علي» گويد «لا تنفع» بهتر و صحيح تر است زيرا فاعلش «معذرتهم» بوده و او لفظاً مؤنث و مقتضي تأنيث فعل ميباشد و اما آنان كه «لا ينفع» خوانده اند گويند كه فاعل مؤنث مجازي بوده و بين او و فعل فاصله شده و با اين ترتيب بهتر است كه فعل مذكر خوانده شود.

مقصود … ص: 154

سپس خداوند از گفتار علماء با آنان، در آن روز خبر داده ميفرمايد:

وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ: و- بمجرمين- گفتند آنان كه علم و ايمان داده شده اند و از راه دلائل موجوده و دقت در آنها بيقين رسيده و ايمان به پروردگار جهان آوردند و تصديق پيامبر (ص) نمودند.

لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ: درنگ كرديد در قبرهايتان كه ثابت و نوشته شده در كتاب پروردگار و بعضي گويند مقصود علم پروردگار است نظير آيه شريفه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ» يعني از دنبال آنان- پس از دنيا- آتش دوزخ بوده تا روزي كه در قيامت برانگيخته شوند، و آن روز علمش در نزد خداوند است.

إِلي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ: تا روز برانگيخته شدن- و آن روز قيامت است-.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 155

گفته شده مقصود از «علماء» در اين آيه ملائكه اند و بعضي به پيامبر وعده اي به مؤمنين از مردم تفسير نموده اند.

و بعضي گفته اند در آيه تقديم و تأخيري واقع شده و در اصل «الذين اوتوا العلم في كتاب اللَّه و الايمان لقد لبثتم الي يوم البعث» ميباشد يعني افرادي كه از مردم داراي علم بودند در كتاب خدا و ايمان دارند آنان گويند بمجرمين كه درنگ كرديد در قبرها

تا روز بر انگيخته شدن، و اكنون همان روز بر انگيخته شدن يعني روز قيامت است كه شما در دنيا انكار مينموديد و بنا بقول «زجاج» مقصود از كتاب اللَّه در اينجا علم خداست كه در لوح محفوظ است.

وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: و لكن شما در دنيا عالم بوقوعش نبوده- يقين بآن نداشتيد- و اكنون هم كه يقين پيدا كرديد ديگر سود نخواهد داشت لذا ميفرمايد:

فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ: پس در آن روز عذرهاي مردمي كه در دنيا با كفر و انواع گناهان ظلم بنفس نموده اند فايده اي بحالشان نخواهد داشت پس نتوانند عذري بياورند و اگر هم عذري آوردند- براي كفر و آن همه گناهان- پذيرفته نميشود.

وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ: و نه ايشان به برگشت خوانده ميشوند زيرا ديگر در آن روز از آنان خواسته نميشود كه بحق برگرديد از كفر صرف نظر نمائيد- چون قيامت روز پاداش بوده نه روز عمل-.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ: تحقيقاً مثل زديم براي مردم در اين قرآن از هر مثلي و در بيان مثل هايي كه آنان را به توحيد پروردگار و ايمان بخدا دعوت كند، اصرار نموديم.

وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ: و اگر بياوري تو- اي پيامبر (ص)- ايشان را به معجزه ظاهري كه بتو پيشنهاد كرده اند.

لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ: هر آينه افرادي كه كافر شدند گويند كه نيستيد شما مگر اصحاب اباطيل كه آئين تان باطل و گفتارتان نادرست

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 156

است و اين سخن در حقيقت اخبار از دشمني و تكذيب آنان را نسبت بآيات پروردگار ثابت مي كند.

كَذلِكَ: مانند

اين افراد كه خداوند بر اثر معاصي و كفر آنان بر قلب ها و فكرهايشان مهر نهاده و پرده كشيده است.

يَطْبَعُ اللَّهُ عَلي قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ: مهر نهاده- و پرده كشيده- خداوند بر قلب و فكر مردمي كه يقين به خداوند هستي نداشته و نخواسته اند از آئين يكتا پرستي بهره مند شوند.

در سوره بقره تفسير «طبع و ختم» گفته شد.

فَاصْبِرْ: پس صبر كن تو اي محمد (ص) بر اذيت هاي اين ملت كافر كه بر كفر و آئين باطل خود اصرار مي ورزند.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ: البته وعده خداوند راست بوده، دشمنان را عذاب نموده شكست ميدهد و ياران تو را پيروز نموده، آئينت را استوار خواهد داشت.

وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ: و نتوانند تو را كوچك شمرده نابودت كنند مردمي كه به قيامت و حساب آن يقين ندارند، ايشان مردمي شكاك و گمراهند.

و از «جبائي» آمده كه مقصود آنست كه انحراف و اصرار آنان بر كفر موجب نشود تو غضب كني و بر خلاف آنچه را كه مأمور به صبر هستي اقدام نمايي (و براي آنان عذاب طلب كني).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 157

سوره لقمان … ص: 157

اشاره

تمام اين سوره بگفتار ابن عباس در مكه نازل شده بجز سه آيه كه در مدينه آمده و آن «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ … » تا پايان سه آيه، ميباشد.

عدد آيات اين سوره از نظر اهل حجاز 33 آيه و از نظر ديگران 34 دانسته اند.

قراء كوفه «الم» را يك آيه و قراء بصره و شام «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» را آيه اي ميدانند.

فضيلت اين سوره … ص: 157

ابي بن كعب از پيامبر (ص) روايت كند كه فرمود آن كس كه سوره لقمان را بخواند در قيامت لقمان با او دوست بوده و ده برابر اجر آن كسي كه بخوبيها عمل كرده و از بديها دوري نموده باو پاداش داده ميشود.

محمد بن جبير عزرمي از پدرش و او از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود آنكه سوره لقمان را در هر شب بخواند خداوند سي فرد از ملائكه را بر او مي گمارد و تا بصبح او را از شرور شيطان و يارانش حفظ نمايند و اگر در روزش قرائت كند آنان تا غروب از شرور شيطان و ياران آن حفظش خواهند نمود.

تفسير و توضيح … ص: 157

در پايان سوره روم خداوند در باره صحت پيامبري، خاتم الانبياء (ص) سخن فرمود و اينك با آياتي در باره قرآن اين سوره را آغاز ميفرمايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 158

سوره لقمان (31): آيات 1 تا 10 … ص: 158

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (2) هُديً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

أُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (6) وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّي مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (8) خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقي فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 159

ترجمه … ص: 159

اينست آيت هاي كتاب استوار. راهنمايي و رحمتي براي نكوكاران. آنان كه بپاي ميدارند نماز را و مي پردازند زكاة را و ايشان بآخرت (روز قيامت) يقين دارند آنان بر راهنمايي از پروردگار خود بوده و رستگار ميباشند. و از مردم اند بعضي كه ميخرند كلام بيهوده را تا (گذشته از خود دگران را نيز) گمراه كنند از راه خدا بناداني و آن را باستهزاء ميگيرد. براي ايشان عذابي خوار كننده خواهد بود.

و گاهي كه خوانده شود بر او آيات ما از روي تكبر پشت كند گويا كه آن را نشنيده، گويي در دو گوشش سنگيني بوده پس بشارتش ده بعذابي دردناك. البته آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند براي ايشان باغهاي نعمت است. هميشه در آن خواهند بود، وعده خدا

راست و او غالب و درست كردار است. آفريده آسمانها را بدون ستوني كه ببيندش و افكنده در زمين لنگرهايي (كوه هايي) تا نبادا بلرزد بر شما و پراكنده در آن از هر نوع جنبده اي و فرستاديم از آسمان آب را پس رويانيديم در آن (زمين) از هر صنف گياه جفتي نيكو.

قرائت … ص: 159

و رحمة: «حمزه» آن را برفع و ديگران بنصب خوانده اند.

و يتخذها: «اهل كوفه» بجز «ابي بكر و يعقوب» آن را بنصب (ذال) و ديگران برفع خوانده اند.

ليضل: در گذشته گفتيم كه «ابن كثير و ابا عمر و يعقوب» آن را با فتحه «ياء» خوانده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 160

اذنيه: «نافع» اين كلمه را در هر كجاي قرآن كه باشد با سكون «ذال» مي خواند.

دليل … ص: 160

و رحمة: «ابو علي و زجاج» گويند بنا بر نصب، اسم مبهم و حال بوده و در تقدير «في حال الهداية و الرحمة» ميباشد و بنا بر رفع خبر براي مبتداء محذوف و تقدير كلام «هو هدي و رحمة» خواهد بود.

و يتخذها: بنا بقول رفع عطف بر فعل اول بوده يعني «من يشتري و يتخذ» و بنا بقول نصب عطف به «ليضل» خواهد بود، و اما ضمير (ها) ممكن است به الحديث راجع شود زيرا او بمعني جمعي در اينجا اراده شده و ممكن است به (سبيل) برگردد و او مؤنث هم استعمال ميشود چنان كه در آيه شريفه فرموده «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي» و ممكن است هم به (آيات) راجع شود كه در دو آيه جلوتر فرمود «تلك آيات الكتاب».

اعراب … ص: 160

ليضل: مفعول آن محذوف و تقديرش «ليضل الناس» است.

بِغَيْرِ عِلْمٍ: در محل نصب و حال ميباشد و تقدير كلام «ليضل الناس جاهلا» بوده و يا بجاي كلمه جاهلا «غير عالم» خواهد بود.

كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها: كاف در آن و همچنين در «كأن في اذنيه» حال بوده و آنان را تشبيه بر كران نموده است.

لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ: در اينجا «جنات» بنا بر هر دو مذهب مرفوع و خبر براي مبتداء است.

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا: «وعد» مصدر فعل محذوف بوده و «حقا» صفت او ميباشد و در تقدير «وعد اللَّه وعداً حقا» خواهد بود.

بِغَيْرِ عَمَدٍ: در اينجا «غير» ممكن است صفت براي محذوفي كه به باء مجرور شده، باشد و در تقدير «بعمد غير عمد ترونها» شود و «ترونها» در محل خبر و صفة «غير عمد» و تقديرش «غير عمد مرئية» خواهد بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،

ج 19، ص: 161

و ممكن است «غير» در اينجا بمعني «لا» يعني نفي باشد. و بنا بر هر دو صورت «باء» متعلق به «خلق» مي باشد و ممكن است كه «باء» بمعني حال براي «السماوات» و يا آنكه متعلق به «ترون» بوده و جمله حال براي «خلق» گردد و در تقدير «خلق السماوات مرئية بغير عمد» خواهد بود.

أَنْ تَمِيدَ: در محل نصب و مفعول له ميباشد و تقدير چنين است «حذر أن تميد» و يا «كراهة ان تميد».

شأن نزول … ص: 161

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ: اين آيه درباره «نضر» نازل شده و او فرزند حرث او فرزند علقمه او فرزند كلده او فرزند عبد الدار او فرزند قصي بن كلاب ميباشد، و چنان كه «كلبي» گفته او بسوي مملكت فارس مسافرت مينمود و اخبار عجم و حكايات آنان را ميگرفت و پس از مراجعت به مكه براي قريش بيان ميكرد و ميگفت محمد (ص) براي شما اخبار قوم عاد و ثمود را ميگويد و من حكايت رستم و اسفنديار و اكاسره عجم را گويم و با اين ترتيب مردم را بدور خود جمع نموده و از شنيدن آيات قرآن باز مي داشت.

اما «ابن عباس» گويد: اين آيه در باره شخصي نازل شد كه كنيزي را خريده تا برايش آوازه خواني و تغني كند. و همين نظر را حديث پيامبر (ص) تأييد مي كند كه فرمود «تعليم تغني حرام و نيز فروش و پولهايي كه از آن بدست ميآيد حرام است و در قرآن شريف هم فرموده وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي … و سوگند بخداوندي كه جان من در دست او است، هيچ انساني صداي خود را به آوازه خواني

بلند نكند مگر آنكه دو شيطان در كنارش قرار گرفته دو پاهاي خود را به سينه و پشت او مي كوبند تا زماني كه ساكت شود».

مقصود … ص: 161

الم: تفسيرش در اول سوره بقره گذشت.

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ: اينست آيت هاي كتاب استوار و تفسيرش پيش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 162

از اين بيان شد.

هُديً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ: راهنما و نعمتي براي آنان كه اطاعت- پروردگار نموده و بوظائف انساني عمل مينمايند- و گفته شده مقصود يكتاپرستان اند و بعضي گويند مراد كساني هستند كه كارهاي شايسته انجام ميدهند، سپس آنان را خداوند بجمله ذيل توصيف فرموده:

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ: آنان كه نماز را بپاي داشته و زكاة- حقوق فقراء- را تأديه مينمايند.

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ: و ايشان بروز باز پسين- قيامت- يقين دارند.

أُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: ايشان بر هدايتي از پروردگار خويش بوده و آنان رستگار خواهند بود.

سپس خداوند دسته ديگري از مردم را چنين توصيف فرموده:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ: و از مردم كساني هستند كه مي خرند كلام بيهوده را- و بدنبال او رفته و افكار خود و دگران را بآن مشغول مي سازند- اكثر مفسرين بر آنند كه مقصود از لهو الحديث در اينجا غنا يعني موسيقي و آوازه خواني مي باشد چنان كه از «ابن عباس و ابن مسعود و دگران» همين تفسير آمده و از امام باقر و امام صادق و حضرت رضا عليهم السلام نيز در اين باب روايت آمده كه تغني از جمله لهو الحديث و كلام بيهوده است.

و از امام صادق (ع) روايت آمده كه فرمود مقصود طعن

زدن بحقايق و استهزاء به آن است كه بعضي از مردم جاهل بآن مشغولند- چنان كه ابو جهل و همفكرانش اقدام بآن نموده زيرا ابو جهل بمردم قريش ميگفت كه آيا من زقوم اي كه همنشين تان (محمد، ص)، شما را از آن ميترساند بشما ندهم و نخورانم، سپس دستور داد كره و خرما براي آنان حاضر نمودند و مي گفت اين زقوم اي كه شما را از آن ميترساند.

سپس حضرت فرمود از اقسام طعن به حق تغني و آوازه است.

و بنا بر اين هر چه كه انسان را از راه خدا و اطاعت او باز ميدارد داخل در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 163

آيه بوده و جزو لهو الحديث خواهد بود چه از كارهاي بيهوده باشد و يا استعمال آلات موسيقي و يا آنكه به قرآن كتاب آسماني استهزاء نمودن چنان كه «ابو مسلم» بهمين مطلب در تفسير آيه اشاره كرده و عطا گويد: مقصود «كارهاي بيهوده و دروغ» است.

و خلاصه همانطور كه «قتاده» و كلبي گويد هر چه جزو لهو و لعب بشمار ميرود و يا سخن دروغ بوده و از نظر قرآن بيهوده معرفي شده همه جزو آيه ميباشد.

«واحدي» باسناد خود از «نافع» و او از «ابن عمر» نقل كرده كه از رسول خدا (ص) در تفسير اين آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ» شنيدم كه ميفرمود در راه باطل و لهو سخاوتمند و خراج بوده اما ديناري در خيرات مصرف نخواهد نمود و نيز باسناد خود از ابي هريره و او از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود «كسي كه گوش خود را در اين جهان

از غنا و آوازه پر كند هرگز در قيامت شنيدن صداي روحانيين باو اجازه داده نخواهد شد» سؤال شد روحانيين در قيامت كيانند، فرمود:

قاريان و خواننده گان بهشتي.

لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ: تا گذشته از خود ديگران را نيز از راه خدا گمراه سازد. و اما كساني كه (ليضل) را بفتح ياء خوانده اند معني آنكه خود بگمراهي افتاده و عاقبت كارش ضلالت است چنان كه «قتاده» ميگويد آنكه راه باطل را بر حق ترجيح داده و اختيار نموده است. و بنا به نقل «ابن عباس» مقصود از سبيل اللَّه قرائت (و عمل باحكام) قرآن و ذكر پروردگار جهان جلت عظمته ميباشد.

بِغَيْرِ عِلْمٍ: بي آنكه در راه و رسم خود كه انتخاب نموده دانش و آگاهي داشته باشد.

وَ يَتَّخِذَها هُزُواً: و آن را باستهزاء ميگيرد و مقصود آيات قرآن و يا راهي كه موجب تقرب پروردگار است و از او به سبيل اللَّه تعبير شده، ميباشد، كه آن را باستهزاء ميگيرد.

أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ: براي ايشان عذابي خوار كننده كه خداوند بسبب

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 164

آن ايشان را خوار و ذليل كند خواهد بود.

وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِ آياتُنا: و زماني كه قرائت شود بر او آيت هاي ما يعني آيات قرآن كريم.

وَلَّي مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها: پشت كند و بسبب تكبر از شنيدن او اعراض نمايد و خود را بالاتر از آن ميداند كه سخن حق را بشنود تو گويي اصلا آن را نشنيده است.

كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً: گويا در گوشهايش سنگيني بوده و كر باشد كه مانع از شنيدن آيات پروردگار است.

فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ: پس بشارت ده باو اي پيامبر (ص)

بعذابي كه دردناك باشد در قيامت.

سپس خداوند صفات مؤمنان را كه تصديق دستورات پروردگار نموده اند تذكر داده و ميفرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ: البته آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند براي ايشان در قيامت باغهاي نعمت بوده و از آن بهره برداري مينمايند.

خالِدِينَ فِيها: هميشه در آن باغها جاويدانند.

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا: وعده خداوند راست بوده و هرگز در آن تخلف نخواهد نمود.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ: و او غالب و قادر در انتقام- كافران و گنهكاران- بوده و در جميع كارها و دستورات خود صحيح و درست كردار است و آنچه را كه بر اساس مصلحت باشد انجام خواهد داد.

سپس خداوند از افعال خود در نظام طبيعت كه دليل بر توحيد او است تذكر داده چنين ميفرمايد:

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها: آفريد آسمانها را بدون ستوني كه ببينيد شما آن را- و مقصود نفي است- يعني اگر ستوني مي داشت حتماً شما مي ديدش زيرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 165

ستوني كه آسمان را نگهدارد بايد محكم و بزرگ باشد و تازه خود او هم احتياج به ستونهايي ديگر داشته، اما ستوني ندارد- و اين خود بهترين دليل بر وجود و قدرت حكيمانه پروردگار جهان است- و از «مجاهد» نقل شده كه- يعني ستونهايي كه شما آنها را ببينيد ندارد ولي اين سخن نادرست و تفسير صحيح همان قول اول است.

وَ أَلْقي فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ: و افكنده در زمين لنگرهايي و آن كوه هاي ثابت و ميخ كوب شده بر زمين است تا مبادا بلرزد بر شما- و همه يتان را هلاك كند-.

وَ بَثَّ

فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ: و پراكنده نموده و در هر نقطه ي زمين از جنبندگان و جانداران- از انسان گرفته تا ساير حيوانات ريز و درشت بانواع مختلفه و باقسام متفاوته- وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً: و فرستاديم از آسمان باران را.

فَأَنْبَتْنا فِيها: پس در زمين بسبب آن آب گياه رويانيديم.

مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ: از هر صنف جفتي- گياه كه- زيبايي خاص و ميوه اي پاكيزه دارد.

- و اينها هر يك دليل روشني بر وجود و قدرت لا يزال خداوند هستي در نظام حكيمانه جهان مخلوقات است-.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 166

سوره لقمان (31): آيات 11 تا 15 … ص: 166

اشاره

هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (11) وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (12) وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (13) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلي وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (14) وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 167

ترجمه … ص: 167

اين آفرينش خداوند بود پس بنمايانيدم كه چه چيز را آفريده اند آنان كه غير خداي (جهان جلوه خدايي گرفته) اند بلكه ستمگران در گمراهي آشكارايند. و همانا تحقيقا ما به لقمان حكمت داديم (و گفتيم) كه سپاس گزار خدا باش و آنكه سپاس گذار باشد سپاس گذار خويشتن بوده و آنكه ناسپاسي كند البته خدا بي نياز و ستوده مي باشد. و گاهي كه لقمان بفرزندش گفته اندرزش مي داد، اي پسرك من شرك بخدا نورزي البته شرك ستمي بزرگ است. اندرز و سفارش نموديم بانسان در باره پدر و مادرش، بار دار شد باو مادرش سستي بر وي سستي و باز گرفتنش (از شير) در دو سال بوده، اينكه سپاس گذار من و پدر و مادر خويشتن باش و بسوي من بازگشت است.

و اگر كوشيدند پدر و مادر نسبت بتو كه شرك ورزي به من آنچه را كه نيست

براي تو بدان دانشي پس فرمانبرداريشان نكن، و همراهي نما بآنان در دنيا بخوبي و پيرو راه آن باش كه بطاعت من بوده پس بازگشت همگي شما بسوي من خواهد بود تا خبر دهم بآنچه را شما (در دنيا) انجام ميداديد.

قرائت … ص: 167

يا بني لا تشرك باللَّه: «ابن كثير» بنا بنقل «بزي» ياء را ساكنه و در «يا بني انها» ياء را مكسوره و در «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ» مفتوحه خوانده ولي بنا بنقل «قواس» در اولي و سومي ياء را ساكنه و در وسطي (يا بني انها) مكسوره ميداند.

«ابن فليح» در «يا بني لا تشرك و يا بني انها» بياء مكسوره و در «يا بُنَيَّ أَقِمِ» مفتوحه خوانده است.

«حفص» در تمامي قرآن هر كجا كه «يا بني» باشد بياء مفتوحه و ديگران مكسوره خوانده اند.

وهن علي وهن: «عيسي ثقفي» در بعض قراءت خود و همچنين از ابي عمرو روايت شده كه آنان با فتحه (هاء) ميخواندند. ولي «حسن» بخلاف آنان خوانده است.

و فصاله في عامين: «ابي رجا و جحدري و قتاده و يعقوب» آن را و فصله في عامين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 168

قرائت نموده اند.

دليل … ص: 168

«ابو علي» گويد: از اينكه در (يا بني) يا ساكن شده در حالي كه در مقام وصل است، ممكن است كه مثل «يا غلام اقبل» باشد كه بصورت وصل بوده و چون بوقف خوانده شود (ميم) يا غلام ساكن شده و هيئت وصلي قائم مقام وقف شده است نظير شعر «عمران بن حطان» كه ميگويد:

قد كنت عندك حولا لا تروعني فيه روائع من انس و من جان

تمامي آن سال كنار تو در امنيت و آسودگي بوده و هيچ ترساننده اي از انسانها گرفته تا جنيان بمن تعرضي نكرده آزاري نرسانيد. كه (جان) را بحالت تخفيف و سپس بحرف اطلاق وصل نموده و در حقيقت صورت وصل را در مقام وقف خوانده است.

و

آنان كه با كسره خوانده اند مقصودشان آن بوده كه نظير يا غلام اقبل مجراي وصل است و اما قرائت با فتحه پس مانند يا بنيا خواهد بود كه ياء اضافه تبديل به الف، و كسره مبدل بفتحه شده چنان كه «ابو عثمان» در «يا ابت» اين حرف را گفته و سخن او پيش از اين گذشت.

و اما در «وهنا علي وهن» آنكه بفتحه خوانده ممكن است حركت هاء از آن جهت باشد كه حرف حلق ميباشد چنان كه «حسن» در آيه شريفه «إِلي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ» با فتحه عين قرائت نموده چون از حروف حلق بوده است.

و اما از اينكه «فصال» را «فصل» خوانده اند براي آنكه فصل تعميم داشته و شامل رضاع و غير آن ميشود ولي چون مقام در بيان رضاع و شير دادن است لذا كلمه فصال وجيه تر بوده زيرا او مختص بمقام مذكور است.

اعراب … ص: 168

فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ: در تقدير «اي شي ء خلق» بوده و «ما ذا» بمنزله يك اسم و در محل نصب است و مفعول خلق ميباشد و تمامي جمله متعلق به «اروني» ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 169

أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ: «زجاج» گويد معني اين جمله «لان يشكر للَّه» يعني تا شكر كند خداوند را، مي باشد و ممكن است «ان» در اينجا مفسره بوده و تأويلش «قلنا له اشكر للَّه علي ما اتاك» باو گفتم كه خداوند را بر آنچه بتو داده سپاس گذار باش، باشد.

حَمَلَتْهُ أُمُّهُ: جمله در محل نصب و با تقدير «قد» حال مي باشد و عاملش معني فعلي است كه جمله «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ» بآن دلالت كرده

زيرا او در معني چنين است كه «امر نموديم بانسان كه نسبت بپدر و مادر احسان كند در حالي كه او روزي محمول مادرش بود» و نظير اين آيه، آيه شريفه ديگري است كه فرمود «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً» كه در تقدير و حالكم انكم كنتم امواتا بوده است.

وهناً: مصدر فعل محذوفي كه در محل حال است ميباشد و تقديرش «تهن وهنا» بوده و جمله «علي وهن» صفت براي وهنا خواهد بود و ممكن است كه متعلق به عامل در وهنا باشد.

معروفاً: صفت براي مصدر محذوف و تقديرش «مصاحبا معروفا» يعني بآنان كمكي نيكو و پسنديده كن، ميباشد.

مقصود … ص: 169
اشاره

در اينجا خداوند بكلام پيشين خود اشاره نموده چنين ميفرمايد:

هذا خَلْقُ اللَّهِ: آنچه را كه گفته شد از آسمانها با بزرگي و بلنديش در خلقت و همچنين زمين و موجودات آن همه خلقت و آفرينش خداوند جهان است كه ايجاد آنها نموده.

فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ: پس نشان دهيد چه چيز را آفريده خدايان مشركين كه غير خداوند جهان، آنها را پرستيده و عبادت مي كنند.

بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ: نه چنين است آنان نه جوابي براي اين سخن داشته و نه ميتوانند انگشت روي چيزي بگذارند كه بت ها و خدايان آنان آفريده باشد پس اين موضوع باعث نشده كه از بت ها پيروي و بآنها عبادت كنند بلكه خواسته اند از حقيقت آشكارا برگشت نموده و در گمراهي واقع شوند و با اين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 170

ترتيب بخويشتن ستم روا داشته اند در اينجا خداوند چون دلائل توحيد خود را بيان فرموده سپس خواسته تا قصه لقمان و حكمتي

كه باو ارزاني داشته تذكر دهد، لذا ميفرمايد:

وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ: و همانا تحقيقاً به لقمان اعطاي حكمت نموديم و آن عقل سرشار و علم بسيار و توفيق عمل بمقتضاي علم و اصابت آن بواقع بود.

در باره «لقمان» عقيده هايي است، بعضي او را شخص حكيم دانسته و گويند پيامبر نبوده است و اين مطلب موافق با نظر عده اي از مفسرين مانند «ابن عباس و مجاهد و قتاده» بلكه اكثراً همين قول را پذيرفته اند و در مقابل جمعي ديگر مانند «عكرمه و سدي و شعبي» او را پيامبر دانسته و كلمه «الحكمة» را در اين آيه به پيامبري تفسير نموده اند.

پاره اي بر آنند كه لقمان بنده اي از بندگان خدا بوده از نژاد حبشي با صورتي سياه و لبان كلفت در زمان داود پيامبر (ع) مي زيسته بود.

بعضي باو گفتند: آيا تو همان نيستي كه با ما شباني مينمودي؟ پاسخ داد آري.

گفتند از كجا باين مقام رسيدي؟ پاسخ داد علتش چهار چيز است:

1- خواست و تقدير خداوند.

2- امانت را بصاحبش رد نمودن.

3- راستي در گفتار.

4- سكوت از آنچه را كه مهم من نبوده (و از خدايم باز ميداشت).

از «وهب» نقل شده كه لقمان پسر خواهر ايوب (ع) و از «مقاتل» آمده كه پسر خاله ايوب (ع) بوده است.

از «نافع» و او از «ابن عمر» روايت شده كه از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود:

كه سزاوار است بگويم لقمان پيامبر نبود اما بنده اي بود بسيار انديشمند يقينش نيكو و خدا را دوست ميداشت پس خدا هم او را دوست داشته و حكمت باو عنايت فرموده. بهنگام ظهر در خواب بود كه ندايي بگوش او رسيد اي لقمان

آيا دوست

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 171

داري خداوند تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار دهد تا بين مردم بعدالت حكم كني؟ پاسخ داد، اگر خداوند مرا در اين كار آزاد قرار داده من هرگز بلاء و مسئوليت قبول نمي نمايم، و اگر امر ميفرمايد پس مطيع دستور او خواهم بود زيرا يقين دارم كه در اجراء مسئوليت بمن كمك نموده و موفق بوظائف خويش ميفرمايد.

ملائكه از لقمان پرسيدند در حالي كه ايشان را نمي ديد و صدايشان را ميشنيد، دليل كلام تو چيست؟

لقمان پاسخ داد: زيرا دادرسي و قضاوت مهمتر و مشكل ترين شغلي است كه تاريكي و ظلمت (اشتباه) از هر طرف آن را فرا گرفته، اگر قاضي خود را حفظ كند راه نجات داشته و اگر خطا كرد از صراط بهشت خطا نموده است. (من خواهان چنين مقام سنگيني نيستم) كسي كه در دنيا بيقدر در آخرت صاحب مقام و ارجمند باشد بهتر از آنست كه در دنيا ارجمند ولي در آخرت ذليل باشد، آنكه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد هرگز بآرزوهاي خود نرسيده و آخرت هم از دست او بيرون خواهد رفت.

ملائكه از پاسخ و طرز استدلال لقمان تعجب و تحسين نمودند، آن گاه لقمان بخواب رفت و خداوند حكمت را باو داد و لقمان از حكمت خويش بهرمند ميشد و با داود پيامبر (ص) همكاري و معاونت مي نمود، روزي داود باو گفت بتو حكمت ارزاني داده شده و از مسئوليتهاي سنگين پيامبري در مصونيت هستي.

أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ: و گفتيم به لقمان كه سپاس گذاري كن خداوند را بر آنچه را از حكمت بتو ارزاني داشته.

وَ

مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ: و آنكه سپاس گذار پروردگار و نعمتهاي او باشد، در حقيقت از براي خويشتن سپاس گزاري نموده زيرا پاداش آن باو رسيده و موجب ازدياد نعمت براي او خواهد بود.

وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ: و آنكه ناسپاسي كند پس البته خداوند بينياز از سپاس گزاري سپاس گزاران ميباشد.

حميد: ستوده است بر افعال خود و بعضي گويند كه يعني خداوند استحقاق و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 172

شايسته شكر گذاري و تحميد است زيرا تمام نعمت ها از او بوده و بنا بر اين انسان مديون پروردگار بوده و همانند دين بايد قرض خود را اداء كند و وظيفه خويش را انجام دهد.

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ: بياد آور و بمردم بگو اي محمد (ص) هنگامي را كه لقمان بفرزند خويش گفت، و ممكن است «اذ» متعلق به «لقد آتينا» بوده و معني چنين باشد كه چون حكمت به لقمان داديم او بفرزند خويش گفت:

وَ هُوَ يَعِظُهُ: در حالي كه او فرزند خويشتن را موعظه مينمود و باو ادب و شايستگي را مي آموخت.

يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ: اي پسرك من هرگز بخداوند شرك نورزي و براي او در عبادت همتايي قرار ندهي.

إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ: البته شرك ستمي بزرگ است و البته ريشه ظلم از نقصان گرفته شده و هرگز واجب الوجود متصف به نقصان نخواهد بود پس آنكه براي خداوند شريك قائل شده در حقيقت وظيفه خود را نسبت به شناخت توحيد پروردگار انجام نداده و از اينجهت ناقص و ظالم خواهد بود. و بعضي گويند مقصود آيه آنست كه با اعتقاد بشرك بنفس خود ستم نموده و

آن را نابود كرده است. وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ: و سفارش نموديم بانسان در باره پدر و مادرش، در اينجا چون خداوند امر نموده بشكر نعمت هاي خويش لذا با اشاره خواسته تذكر دهد كه شكر هر منعم واجب و لازم است و بدين جهت از پدر و مادر- كه در باره فرزند احسان ميكنند- سخن بميان آورده و بر ما واجب نموده كه از والدين اطاعت نموده و سپاس آنان بجاي آوريم و بنكويي با آنها رفتار كنيم، و از اينكه سپاس والدين را بدنبال سپاس خود قرار داده بدانجهت است كه خداوند آفريننده انسان و والدين وسيله اي براي آفرينش و حفظ آن ميباشند.

سپس خداوند اهميت مادر و زحمتهاي او را تذكر داده ميفرمايد:

حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلي وَهْنٍ: باردار شد او را مادرش سستي بروي سستي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 173

بنا بتفسير «ضحاك و حسن» و چنان كه «ابي مسلم» گفته مقصود نطفه پدر و نطفه مادر است كه هر دو سست و ضعيف بوده، و بعضي گويند نطفه ابتداء ضعيف و تدريجاً در حمل تقويت خواهد يافت، و ديگران گويند نطفه در ابتداء مخلوقي ضعيف و تدريجاً قوي شده و پس از نه ماه انساني كامل خواهد گرديد.

اما «ابن عباس و قتاده» آن را بسختي تفسير نموده يعني سختي بعد از سختي و تعب پس از تعب- تا آنكه فرزند بدنيا بيايد-.

وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ: و باز گرفتنش از شير در آخر سال دوم باشد زيرا نوزاد بايد دو سال از شير مادر بهرمند شود چنان كه در آيه شريفه ميفرمايد «يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ

يُتِمَّ الرَّضاعَةَ» شير ميدهند مادران فرزندان خويشتن را دو سال كامل اگر خواهان تكميل ارضاع او شود. و بنا بر اين در اين دو سال مادر مشقتهايي را بخود هموار ميكند تا فرزند را تربيت كند.

أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ: اينكه بايد سپاس من و پدر و مادر خود را بجاي آوري و اين جمله تفسير و توضيح جمله «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ» ميباشد پس سپاس خدا تعظيم او و فرمانبرداري از فرامينش بوده و سپاس پدر و مادر نيكي و احسان بآنان خواهد بود.

إِلَيَّ الْمَصِيرُ: بسوي من بازگشت است، در اين جمله اشاره اي بتهديد بوده زيرا تمامي انسانها در قيامت بپاداش اعمال خود ميرسند.

وَ إِنْ جاهَداكَ: و اگر پدر و مادرت كوشيدند.

عَلي أَنْ تُشْرِكَ بِي: تا شريك قرار دهي خداي ديگري را با من.

ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ: آنچه را كه نيست براي تو باو دانش زيرا اگر براي خدا شريكي بود بآن دانش مي داشتي و بصحت آن آگاهي يافته- دليل ميآوردي- و آنچه را كه بصحة آن نتواني معتقد شوي پس باطل بوده و بالنتيجه دعواي شرك و همتايي براي پروردگار باطل خواهد بود.

فَلا تُطِعْهُما: پس در اين باره اطاعت آنان نكني.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 174

وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً: و در كارهاي اين جهان بآنان كمك داده مدد كاري نمايي اما در امور دين و ايمان بخداوند مخالفت با ايشان واجب بوده زيرا آنان كافرند.

وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ: و راه آنكه بطاعت من توجه نموده و قلب و فكر خويش را بسوي من قرار داده، پيروي كن. و آنان كه مطيع من هستند پيامبر و مؤمنانند.

ثُمَّ

إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ: پس بسوي فرمان من بازگشت شما بوده.

فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: پس خبر ميدهم شما را بآنچه در جهان دنيا عمل نموديد و پاداش آن را بشما خواهم داد.

پاره اي از حكمت هاي لقمان … ص: 174

در تفسير آمده كه روزي مولاي لقمان باو گفت: گوسفندي را ذبح نموده و دو چيز از بهترين جاهاي بدن او بياور، پس لقمان گوسفندي را كشته و دل و زبانش را براي مولاي خود آورد، مولايش سؤال كرد اين چيست كه آوردي پاسخ داد كه اين دو از نيكوترين عضو بدن است اگر نيكو باشند و بدترين عضو بشمار ميآيند اگر فاسد باشند.

روزي مولاي او بمحل تطهير رفته طول داد، لقمان از بيرون او را صدا زده باو گفت نشستن بسيار و طول دادن در محل تطهير كبد را دردمند و ايجاد مرض بواسير ميكند و حرارت بدن را بقسمت بالاي بدن رسانيده و موجب درد سر و ناراحتي هاي ديگر مغزي ميگردد براي تخلي سبك بنشين و سبك برخيز.

گويند: لقمان حكمت ها و پندهاي خود در لوحي نوشته و بدرب باغستان شهر آويخت تا مردم از او استفاده كنند.

«عبد اللَّه بن دينار» گويد: لقمان از سفري مراجعت كرد و در راه بغلام خود برخورد، لقمان از او سؤالاتي نموده و گفت:

پدرم حالش چگونه است؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 175

غلام: پدرت مرده.

لقمان: در كارهاي خود مستقل و صاحب اختيار خويشتن شدم.

لقمان: زنم حالش چگونه است؟

غلام: مرده.

لقمان: تجديد فراش و زوجه تازه اي اختيار ميكنم.

لقمان: خواهرم حالش چگونه است؟

غلام: مرده.

لقمان: عورتم پوشيده شده- و از مسئوليتي كه در حفظ آن داشتم آزاد شدم-.

لقمان: برادرم چگونه است؟

غلام: مرده.

لقمان: پشتم شكست و تنها

شدم.

روزي بلقمان گفتند، بدترين مردم كيست؟ لقمان پاسخ داد آنكه در حضور مردم بي باكانه گناه كند و از اينكه جامعه او را گناهكار بداند پروايي نداشته باشد.

از او سؤال نمودند، چرا صورتت سياه و قيافه ات نيكو نيست؟ پاسخ داد از نقش عيب جويي كني و يا از نقاش.

گويند روزي لقمان بحضور داود پيامبر (ص) رسيد و او را مشغول بافتن زره ديد، اما ندانست چيست، خواست از او سؤال كند ولي حكمتش اجازه نداد، قدري صبر كرد تا زره ساخته شد و آن گاه داود آن را پوشيده گفت چه خوب لباسي براي جنگ است، لقمان فهميد كه او زره و براي حفظ بدن در ميدان جنگ استفاده ميشود سپس گفت سكوت حكمتي است و فاعل آن اندك ميباشد داود كلام او را شنيده فراست نمود و بلقمان گفت نام حكيم سزاوار تو است.

در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده كه روزي لقمان بفرزند خويش پند داده ميگفت: اي فرزندم، دنيا درياي بيكراني بوده و دانشمنداني در آن هلاك شدند، پس تو كشتي براي خود انتخاب كن و آن ايمان بخداوند هستي است. و بادبان آن را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 176

توكل بخدا قرار ده و وسائل لازمه سفر را پرهيزكاري از گناه بدان، پس اگر نجات يافتي بدانكه رحمت خدا شامل تو شده و اگر در آن غرق شدي حتماً از گناهان تو خواهد بود.

«سليمان بن داود منقري» از حماد بن عيسي از امام صادق (ع) روايت كرده كه حضرت فرمود، لقمان بفرزند خويش وصيت كرد و گفت فرزندم در مسافرتها چند چيز را با خود همراه داشته

باش: شمشير، كفش، دستار (عمامه)، لباس لازمه، مشك آب، نخ خياطي، سوزن، ادويه لازمه اي كه بكار خود و همراهان بيايد، و با همراهان سفر در هر كاري رفيق باش بجز گناه پروردگار.

اي فرزندم وقتي با جمعي مسافرت ميروي حتماً در كارهاي خود و ايشان با آنان مشورت كن، هميشه گشاده رو متبسم باش، در آنچه را كه بهمراه خويش آوردي كريم بوده بآنان انفاق نما، هنگامي كه تو را خواندند اجابت كن، و اگر كمك خواستند ياري نما، سكوت را رعايت نموده، بسيار نماز بگذار، سخاوتمند باش در وسيله سواري و آب و نان خود، در موارد لازمه براي ايشان شهادت بحق ده، اگر با تو مشورتي داشتند نظر صحيح خود را در اختيارشان بگذار.

در هيچ كاري فكر نكرده اقدام نكن، در هيچ مشورتي فكر نكرده جواب نده بلكه بسيار فكر كن تا جواب دقيق و نظر صحيح خود را باو اعلام نمايي.

و در حال قيام و نشستن و خوردن و نماز فكر خويش را بكار انداخته بدقت انديشه نما تا مشورتي كه با تو شده نيكو پاسخ گويي زيرا كسي كه نصيحتش را در باره مشورت كننده خالص نگرداند خداوند فكر و بينش را از او سلب نمايد. اگر دوستانت حركت كردند تو نيز با آنان حركت كن، اگر بكاري اقدام نموده تو نيز همكاري نما، بسخن آنكه بزرگتر از تو است گوش فرا ده، هميشه در مقام جواب گويي بدوستانت مثبت باش نه منفي زيرا منفي بودن ناپسند و عجز را ثابت ميكند، اگر جاده را گم كرديد كناري فرود آئيد تا آگاه شويد، اگر در تصميم خود ترديد يافتيد توقف كنيد تا

تصميم بگيريد، در راه اگر يك نفر را تنها ديديد هرگز از او راه گم شده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 177

را سؤال نكرده و راهنماي خود قرار ندهيد شايد او دزد بياباني و يا شيطان باشد كه بگمراهي هدايت ميكند، اگر دو نفر را ديديد از آن نيز دوري كنيد مگر آنچه را كه من نمي بينم شما ببينيد (بآنان اطمينان پيدا كنيد) زيرا انسان با دو چشم خود ميتواند حق را ديده و تشخيص دهد.

اي فرزندم آن گاه كه زمان نماز رسيد هرگز براي كاري نماز خود را تأخير نيانداز بلكه اول او را انجام داده و سپس بكارهاي ديگر اقدام فرما زيرا نماز قرض است و در وقتش بايد اداء شود، حتماً در جماعت حاضر شده نماز را اداء كن اگر چه بسيار سخت و در ميدان جنگ باشد، هرگز بروي مركب نخواب زيرا ممكن است بنابودي كشيده شود و اين از حكمت بيرون است، در جايي بخواب كه بتواني با آسايش خوابيده و خطري متوجه تو نگردد، آن گاه كه بمنزل رسيدي اول بكار و غذاي مركب خود رسيدگي كن و سپس بكار خويشتن، منزلگاه خود را در جايي انتخاب كنيد كه خوش منظره بوده و امكان تغذيه بيشتر باشد، آن گاه كه در جايي فرود آمديد اول دو ركعت نماز بخوانيد و بهنگام حركت نيز اول دو ركعت نماز خوانده و سپس حركت نمائيد و بر ساكنين آن سلام كنيد زيرا در هر مكاني ملائكه اي ساكنند، براي تخلي مكان دوري را انتخاب كنيد، اگر بتواني از غذا اول تصدق ده و سپس تناول كن، تا زماني كه

سواره اي كتاب خدا را تلاوت كن و تا هنگامي كه بكاري مشغولي تسبيح پروردگار گو و گرنه بدعا مشغول باش، هرگز تمامي شب را تا بصبح در مسافرت نباشي بهنگام قطع مسافت بآوازه اقدام ننموده و صداي خود را بلند ننمايي.

امام صادق (ع) فرمود بخدا سوگند كه بخاطر نژاد فاميلي و يا دارايي و يا بزرگي هيكل و زيبايي بلقمان حكمت ندادند، بلكه او انساني بود كه در انجام دستورات خدا جدي و از گناهان اجتناب داشت- و باين خاطر صاحب حكمت شد- هميشه آرام بوده فكري عميق داشته و تيز بين بود، بروزها هرگز نمي خوابيد و در مجلس جمعي هرگز تكيه نمي داد، حضور مردم آب دهن نمي ريخت و عمر خود را بيهوده صرف چيزي نميكرد، از فرط خويشتنداري هرگز كسي او را بهنگام تطهير

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 178

يا انجام غسل نديد، بمنظور حفظ دين (از ترس گناه) هرگز نخنديد و غضبناك نشد و با كسي شوخي ننمود، براي حطام دنيا آن گاه كه رو نمود خوشحال نشده و زماني كه پشت كرد اندوه گين نگرديد، اولاد زيادي داشت و اكثرش پيش از او مردند اما براي هيچكدام گريه نكرد، هرگز از كنار دو نفري كه در نزاع يا كشتار بودند نگذشت جز آنكه اصلاح نمود، هرگز سخني نپذيرفته جز آنكه اول تفسير و مأخذش را سؤال نمود، هميشه در مجالس دانشمندان دين و فقيهان شركت نموده بنزد قضات و ملوك ميرفت و بر گرفتاري آنان تأسف ميخورد و نسبت به فرمانرواياني كه عزت خود را از خدا دانسته و باين مطلب اطمينان داشتند ترحم نموده و دعا ميكرد، آنچه

را كه موجب تقويت و مبارزه با هواي نفس بوده تعليم ميگرفت و از سلاطين زمان خود فاصله مي گرفت، جان خود را با تفكر و عبرتها مداوا مينمود، و بآنچه را كه در هدفش مفيد بوده دل مي بست و از آنچه قاصدش نبود چشم مي پوشيد.

اينها وسيله شد كه بلقمان حكمت عنايت گرديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 179

سوره لقمان (31): آيات 16 تا 20 … ص: 179

اشاره

يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (16) يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17) وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18) وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (19) أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُديً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (20)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 180

ترجمه … ص: 180

اي فرزندم البته آن (خير و شر افعال انسان) اگر بمقدار دانه ي خردلي باشد كه در دل سنگي (بزرگ) در آسمانها يا زمين بوده باشد، ميآورد آن را خدا البته خداوند دقيق آگاه است. اي فرزندم بپا دار نماز را و امر كن بمعروف و نهي از منكر فرما و شكيبايي كن بر آنچه بتو (از رنجها) رسد البته اين از اراده (و استواري) در كارها است. و رخسارت را براي مردم به تكبر مگردان و راه نرو در زمين خرامان البته خداوند دوست ندارد تمامي متكبران خودپسند را. و ميانه رو باش در روش خويشتن و فراكش از آواز خود البته ناخوشترين آوازها آواز خران است. آيا نمي بينيد خداوند رام نموده براي شما آنچه را كه در آسمانها و آنچه در زمين است و فراوان نموده

بر شما نعمت هاي خويش را آشكارا و نهاني و بعضي از مردم آنكه مجادله نموده در باره خدا بي آنكه دانش و دليل داشته و نه كتاب روشني دارا باشد.

قرائت … ص: 180

مثقال حبة: در سوره انبياء گفتيم كه اهل مدينه برفع و ديگران آن را بنصب مي خوانند.

و لا تصعر: تمامي اهل كوفه بجز «عاصم و ابو عمر و نافع» آن را «و لا تصاعر» با الف مي خوانند و بقيه بتشديد عين «و لا تصعر» خوانده اند.

نعمه: تمامي اهل مدينه و اهل بصره بجز «يعقوب و حفص» بصيغه جمع و ديگران آن را بصيغه مفرد خوانده اند.

فتكن في صخرة: «عبد الكريم جزري» در بعض قرءات خود آن را «فتكن» بكسره كاف خوانده است.

و اسبغ عليكم نعمه: «يحيي بن عماره» آن را با صاد «اصبغ» خوانده.

دليل … ص: 180

مثقال: «ابو علي» گويد: كسي كه آن را برفع خوانده- او را فاعلي براي فعل دانسته- و علامت تأنيث در فعل داخل نموده زيرا «مثقال» در معني عبارت از سيئة

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 181

يا حسنه است و او مؤنث ميباشد نظير آيه «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» و اما كسي كه بنصب خوانده- خبر فعل دانسته- و در تقدير «ان تك المظلمة او السيئة او الحسنة مثقال حبة» تصور نموده است.

لا تصعر: نظر به اينكه در معني چون همانند لا تصاعر است لذا بعضي آن را با الف خوانده اند و نظير آن را «سيبويه» در ضعف، ضاعف خوانده و «ابو الحسن» گويد اهل حجاز در اصطلاح خود آن معني را بلفظ لا تصاعر و بني تميم بلفظ لا تصعر تأديه مينمايند، و «ابو عبيده» گويد: ماده اين لفظ از «صعر» گرفته شده كه در باره شتري كه صورت و گردن خود را بگرداند و مايل بجانب ديگر كند استعمال ميشود.

«ابو علي» گويد در اين جمله گويا چنين مقصود است

كه از مردم دوري نكرده و در وقت ملاقات با آنان صورت خود را مگردان مثل آنكه مرضي در صورت و گردنش باشد و هميشه آن را مايل بطرفي نمايند.

نعمه: جمع نعمت بوده و معلوم است كه نعمت هاي خداوند بسيار است لذا بجمع خوانده شده ولي گاهي مفرد اين لغت هم دلالت بر معني جمع مينمايد نظير آيه شريفه «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»، و اما لفظ «ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» هيچ دليلي براي يكي از دو قرائت نتواند واقع شود زيرا همانگونه كه صفت براي جمع واقع ميشود براي مفرد هم ميتواند صفت باشد.

فتكن: كسي كه بكسره كاف خوانده از (و كن يكن) بمعني جا گرفتن پرنده و نشستن او در آشيانه اش، گرفته چنان كه «امرء القيس» گويد:

و قد اغتدي و الطير في وكناتها بمنجرد قيد الاوابد هيكل

البته صبح نمودم و بدنبال صيد ميرفتم در حالي كه پرندگان هنوز در آشيانه بخواب بودند و سوار بر اسب كوتاه موي بلند و چابكي بودم كه فوري بصيد ميرسيد.

اسبغ: از اينكه آن را با صاد هم خوانده اند باعتبار وجود «غين» است چنان كه سالغ را صالغ هم مي خوانند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 182

مقصود … ص: 182

سپس خداوند بحكايت لقمان برگشته و گفتار او را بفرزندش چنين ميفرمايد:

يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ: اي فرزندم البته افعال انسان چه از خيرات و خوبي باشد و يا بدي و شرور- هر چقدر هم اندك باشد- و لو بمقدار وزن يك دانه خردل.

ممكن است «هاء» در (انها) ضمير قصه باشد نظير آيه شريفه «فَإِنَّها لا تَعْمَي الْأَبْصارُ».

«زجاج» روايت

نموده كه روزي فرزند لقمان از او پرسيد آيا دانه اي كه در ته دريا- زير آبهاي بيكران- قرار گرفته، خدا باو دانش دارد؟ لقمان پاسخ داد آري و لو بمقدار وزن دانه ي خردل هم باشد.

فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ: پس آن دانه در ميانه كوهي بزرگ باشد و طبق گفتار «قتاده» دانه ي كوچك در ميانه كوه بسيار بزرگ شايد بچشم نيايد كه تا آن را بيرون آورند- اما خدا بآن آگاه است-.

أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ: يا آنكه در آسمانها يا در زمين باشد. و ذكر آسمانها و زمين بعد از جمله في صخرة كه بمعني كوه است بايد چنين تصور شود كه از باب تأكيد آمده و گرنه كوه خود جزئي از زمين است، پس نظير آيه شريفه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ» تأكيد خواهد بود.

اما «سدي» گويد: مقصود از صخره در اينجا آن كوهي است كه نه در آسمانها و نه در زمين قرار گرفته باشد بلكه منظور سنگي است كه زير طبقه هفتم زمين است، و اين حرفي است كه دانشمندان اسلامي آن را نپذيرفته اند.

يَأْتِ بِهَا اللَّهُ: خداوند آن را در قيامت حاضر نموده تا پاداش آن را بدهد، و بعضي گويند كه يعني خدا حتي بآن كارهاي كوچك ناچيز هم از خوبيها و بديها آگاهي داشته و با خواسته خود آن را ميآورد تا جزا و پاداش آن را بدهد نظير آيه شريفه كه فرمود: «هر كه ذره اي خوبي كند پاداش آن را در قيامت مي بيند و هر كه ذره اي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 183

بدي و گناه نمايد پاداش آن را خواهد ديد». «عياشي» باسناد

خود از ابن مسكان و او از امام صادق (ع) روايت نموده كه حضرت فرمود «از گناهان كوچك بترسيد كه براي او پاسباني است هيچكدام از شما نميگويد كه گناه كردم و بدنبالش توبه نمودم اما خدا ميگويد عمل انسان و لو بقدر خردلي باشد … » - و آيه را امام قرائت فرمود-.

إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ: البته خداوند با كمال دقت و باريك بيني بتمام اعمال كوچك و بزرگ بندگان خود رسيدگي مينمايد.

خَبِيرٌ: آگاه بمكان آن كار ميباشد چنان كه از قتاده اين تفسير نقل شده. و بعضي گويند مقصود از لطيف يعني دقيق و داناي بتمامي كارهاي پنهاني بوده و از خبير يعني داناي بتمام كارها چه پنهاني و يا آشكار باشد.

يا بُنَيَّ: اي فرزندم، از اينكه در تمامي اين موارد اسم فرزند را با تصغير آورده از باب مهرباني و محبت پدرانه است.

أَقِمِ الصَّلاةَ: بپا دار نمازهاي واجب را در وقت خود با تمامي شرائطش.

وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ: امر بمعروف كن و معروف در اينجا همان اطاعت پروردگار است.

وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ: و نهي از منكر نما و منكر هر فعل معصيت و بد را گويند چه انجام آن از نظر عقل ناپسند باشد و يا آنكه شرع اسلام بآن اجازه ندهد زيرا معروف بهر چه را كه دين و عقل با هم بآن اجازه ميدهند گفته شده و منكر بآنچه را كه آن دو منع مينمايند ناميده ميشود.

وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ: و شكيبايي كن بر آنچه را كه از مشقتها و آزارها در اين راه بتو رسد و اين تفسيريست كه از علي بن ابي طالب (ع) رسيده است. اما جبائي از

بعضي گفته مقصود سختيهاي دنيا و مرضها و ديگر ناراحتيها است كه در دنيا متوجه بانسان ميشود.

إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: البته اين، از اراده در كارهاي شايسته و ترك بديها است و عزم هم به اراده انسان گفته ميشود كه پيش از هر كاري انسان اول داراي آن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 184

اراده بوده و سپس انجام ميدهد و در مقابل ترديد و مردد بودن است.

و بعضي گويند: كه حزم مهيا شدن براي كاري و عزم تصميم و اراده در آن است و در مثل گفته شده «درست در اطراف فراهم آمدن و مهيا شدن كاري فكر كن و آن گاه كه روشن شد اقدام نما».

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ: و صورت خود را بتكبر از مردم مگردان و اگر كسي با تو سخن گويد او را كوچك نشمرده و رخسارت را بسوي ديگر توجه مده و از امام صادق (ع) و نيز ابن عباس همين تفسير روايت شده است و در اصطلاح عرب گفته ميشود «بگردن شتر مرضي رسيده كه هميشه گردنش را كج ميكند» پس گويا لقمان در پند خود اشاره كرده رخسار خويش را از مردم بر نگردان زيرا هيچ مرضي براي انسان سخت تر از تكبر نيست چنان كه شاعر گويد:

و كنا اذا الجبار صعر خده اقمنا له من درئه فتقوما

زماني كه ستمگر صورتش را از ما بر گردانيد، آن قدر در برابرش ايستاديم تا صورتش را راست نموده بما توجهي كرد.

و از «مجاهد» آمده كه بعضي در (صعر) چنين گفته اند كه بين انسان و ديگران نزاع يا رنجشي باشد كه باعث شود

هنگام ملاقات صورت از او بگرداند و يا بگفته «عكرمه» كسي سلام كند و انسان از روي تكبر اعتنا نكرده صورت بگرداند.

وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً: و راه نرو در روي زمين خرامان.

إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ: البته خداوند دوست ندارد متكبران فخر فروش را.

وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ: و ميانه رو باش و بآرامي و وقار راه برو چنان كه در آيه شريفه فرموده «آنان كه بروي زمين بآرامي راه ميروند». «قتاده» گفته مقصود تواضع در راه رفتن است و «سعيد بن جبير» گفته مقصود اين است كه متكبرانه راه مرو.

وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ: و از آواز خود فرا كشيده بآرامي و خضوع با خداوند خود سخن بگو و بعضي گفته اند مقصود آنست كه بهنگام سخن صدا را بلند نكرده و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 185

بسادگي و آرامي صحبت كني.

إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ: البته ناخوشترين آوازها صداي خران است كه بقول قتاده اولش زفير و آخرش شهيق است.

و بنا بر اين در آيه لقمان بفرزند خويش اقتصاد در راه پيمايي و سخن گفتن را دستور فرموده.

و از «زيد بن علي» روايت شده كه مقصود صداي انسانهايي كه شبيه به خرانند يعني افراد نادان فرومايه چنان كه خداوند آنان را تشبيه به چهارپايان فرموده، و از امام صادق (ع) روايت آمده كه مراد عطسه زدن بسيار با صدا است و گاهي انسان بدون هيچگونه نيازمندي صداي خود را بقدري بلند ميكند كه از زيبايي مي افتد البته اگر خواسته اي داشته باشد و يا براي قرائت آيات قرآن اشكالي ندارد.

سپس خداوند نعمتهاي خود را ياد كرده و مردم را بشناخت

آن دعوت ميكند.

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ: آيا نمي بينيد كه خداوند رام نموده براي شما آنچه را كه در آسمانها از خورشيد و ماه و ستارگان ميباشد.

وَ ما فِي الْأَرْضِ: و آنچه را كه در زمين است از حيوانات و نباتات و غير ذلك كه از آن بهره برداري نموده و بقدر احتياج خود مصرف ميكنيد.

وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ: و فراوان داشته بر شما نعمت هاي خود را.

ظاهِرَةً وَ باطِنَةً: آشكار و پنهاني كه نعمت هاي آشكار او را هرگز نتوانيد انكار نمائيد چه او شما را آفريده و نعمت حيات و توانايي بخشيده و قوه شهوت و ساير قوا را داده تا با آن تنظيم امورتان شود و اما نعمتهاي پنهاني آنها است كه جز با دقت نظر و كنجكاوي معلوم نميشود. و از «ابن عباس» آمده كه نعم پنهاني عبارت از مصالح دين و دنيا مردم است كه بر مردم مخفي است اما خدا ميداند- و طبق سنتهاي او در بين مردم جاري ميگردد. و «ضحاك» از ابن عباس روايت كند كه گفت از رسول خدا (ص) سؤال نمودم تا آيه برايم روشن شود، حضرت فرمود: اما نعمت آشكارا مانند اسلام و خلقت تو و ارزاق تو- كه همه را خدا داده است- و اما نعمت پنهاني پس او

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 186

گناهان و بديهاي تو است كه خداوند آن را پنهان ساخته تا آبرويت محفوظ بماند، اي فرزند عباس خدا فرموده سه چيز را من براي مؤمن قرار داده ام اما از او نيست، اول پس از مرگش رحمت ها و خيرات دوستانش را كه

براي او بعد از مرگش هديه ميكنند بدو خواهم رسانيد، دوم ثلث اموالش را باختيار او گذارده ام تا با انفاق موجبات كفاره گناهانش فراهم شود، سوم گناهان و بديهاي او را در دنيا پوشانده ام و گرنه نزديكانش از او فرار نموده تا چه رسد به بيگانگان.

و از «ربيع» آمده كه مقصود از (آشكارا) نعمت هاي جوارحي و (پنهاني) نعمت هاي قلب است. و از «عطا» آمده كه آشكارا تخفيف شرايع و وظائف ديني مردم در اسلام بوده و پنهاني شفاعت آخرت است. و بعضي آشكارا را نعمت دنيا و پنهان را نعمت آخرت گرفته اند. و از «مجاهد» آمده كه آشكارا ظهور اسلام و پيروزي بر دشمنان و پنهاني امدادهاي غيبي است كه بوسيله ملائكه اجراء ميشود. و از «ضحاك» آمده كه آشكارا، زيبايي صورت و اندام بوده و پنهاني شناخت پروردگار است. و بعضي گفته اند مقصود نعمت آشكارا خود قرآن و نعمت پنهاني تأويلات و معاني آنست.- اينها احتمالاتي بود كه در معني نعمت ظاهري و باطني گفته شد- اما امام باقر (ع) ميفرمايد نعمت ظاهري وجود پيامبر (ص) و برنامه هاي او از شناخت خدا و توحيد او و اما نعمت هاي باطني ولايت ما اهل بيت و دوستي با ما ميباشد.

و بين اقوال مذكوره ممكن است تنافي نباشد چون بالآخره همه نعمت پروردگار محسوب ميشود.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ: و از مردمند آنكه دشمني در باره خدا نموده- انكار توحيد يا وجود او مينمايد-.

بِغَيْرِ عِلْمٍ: بي آنكه دانشي داشته باشد.

وَ لا هُديً: و نه دليل و حجتي.

وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ: و نه كتابي از جانب خدا آمده (يعني نه آيه اي در آن باره از خدا

آمده) كه مقصود او را روشن كند و تفسيرش در سوره حج گفته شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 187

سوره لقمان (31): آيات 21 تا 25 … ص: 187

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلي عَذابِ السَّعِيرِ (21) وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَي اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي وَ إِلَي اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلي عَذابٍ غَلِيظٍ (24) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (25)

ترجمه … ص: 187

و اگر گفته شود بآنان كه پيروي كنيد آنچه را خدا فرستاده، گويند بلكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 188

پيروي كنيم آنچه را كه يافتيم بر آن پدران خويش را، آيا و اگر چه كه شيطان ميخواند ايشان را بسوي عذاب سوزان. و آنكه تسليم كند رفتارش را بسوي خدا و او باشد نيكوكار پس حتماً پناه جسته بدستاويزي استوار و بسوي خدا (و در نزدش) فرجام كارهاست. و آنكه كفر ورزيده، اندوه گينت نسازد كفرش، بسوي ما بازگشت آنها بوده پس آگاه شان مينمائيم بآنچه انجام دادند البته خدا داناست به راز سينه ها. بهره مندشان سازيم اندكي از مال دنيا سپس ناگزيرشان مينمائيم به عذابي سخت. و اگر بپرسي از ايشان كي آفريد آسمانها و زمين را گويند خدا، بگو ستايش براي خداست بلكه اكثر ايشان نميدانند.

مقصود … ص: 188

بعد از آنكه خداوند از كساني كه در باره خدا و توحيدش مجادله و دشمني ميكنند بي آنكه دانشي داشته باشند و بي آنكه بياد نعمت هاي خدا افتاده و حقيقتاً باو ايمان بياورند، خواسته در باره انحرافشان مطلبي تذكر دهد، پس فرموده:

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ: و اگر گفته شود بآنان كه پيروي كنيد آنچه را كه خداوند فرستاده بر پيامبرش محمد (ص) و قرآن و احكام نجات- بخش اسلام.

قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا: گويند بلكه پيروي كنيم آنچه را كه پدران خود را بر آن يافتيم، و در اين جمله آنان نكوهش شده چون اعمالشان بر سبيل تقليد كوركورانه است. و سپس خداوند رفتارشان را رد كرده چنين ميفرمايد:

أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ: آيا و اگر چه

شيطان آنان را دعوت كند با تقليد پدران و كفر آنها.

إِلي عَذابِ السَّعِيرِ: به عذاب سوزنده آتش- پس بايد بروند. از اينكه همزه استفهام بروي واو در آمده براي انكار است و جواب «لو» محذوف بوده و تقديرش «ا و لو كان الشيطان يدعوهم الي عذاب السعير لا تبعوهم» است يعني شيطان آنان را دعوت مي كند كه تقليد كوركورانه از روش پدران بت پرست نموده و از برنامه هاي پيامبران

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 189

دوري گزينيد و اين كار آنان را بسوي عذاب آتشين مي كشاند پس در حقيقت گويا شيطان باين وسيله آنان را بآتش دعوت ميكند.

وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَي اللَّهِ: و آنكه خالص نمايد رفتار و عمل خود را و بطور كلي آئين خود را- از بت پرستي دور و- تنها براي خدا قرار دهد و باو تقرب بجويد.

وَ هُوَ مُحْسِنٌ: و او نيكوكار بوده اعمال خويش را طبق دانش و دستور دين انجام دهد و يا بگفته بعضي مطيع دستورات خدا و امر و نهي او باشد.

فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي : پس حتماً پناه جسته و گرفته دستاويزي را كه هرگز ترس از گسستن او نبوده هميشه استوار است.

لغت الوثقي مؤنث اوثق ميباشد.

وَ إِلَي اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ: و بسوي خدا فرجام اعمال بوده و در نزد او پاداش كارها است بنا بگفته مجاهد يعني عاقبت كارها بسوي خدا بوده بنحوي كه هيچكس حق تصرف در آن كارها را- با امر و نهي خود- نداشته.

وَ مَنْ كَفَرَ: و آن كس كه كافر شود از مردم.

فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ: پس كفر او اندوه گينت نسازد اي محمد (ص).

إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا: بسوي

ما بازگشت ايشانست پس ميآگاهانيم شان بآنچه انجام دادند، و بآنان خبر داده و سزاي بديهاشان را ميدهيم.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ: البته خدا آگاه بوده بآنچه را در سينه ها پنهان باشد.

نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا: از متاع دنيا كمي بآنها ميدهيم اما كاميابي شان بمدتي كوتاه است.

ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلي عَذابٍ غَلِيظٍ: سپس مجبورشان مي سازيم بعذابي سخت كه از هر طرف عذاب انبوه بر آنان بريزد.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: و اگر بپرسي ايشان را كه چه كسي آفريده آسمانها و زمين را.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 190

لَيَقُولُنَّ اللَّهُ: در جواب پاسخ دهند: خداوند.

قُلِ: بگو تو اي محمد (ص) و يا اي شنونده.

الْحَمْدُ لِلَّهِ: سپاس خدا را كه ما را هدايت نموده و توفيق شناخت خود را عنايت فرموده و بقول «جبائي» يعني شكر كن كه داراي آئين روشني هستي كه دشمن هم بصحت آن اعتراف مينمايد.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ: بلكه بيشترشان نميدانند كه اعترافشان جوابگويشان ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 191

سوره لقمان (31): آيات 26 تا 30 … ص: 191

اشاره

لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (26) وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (27) ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلاَّ كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (28) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (29) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ

اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (30)

ترجمه … ص: 191

خدا راست آنچه كه در آسمانها و زمين است البته خداوند بي نياز ستوده است. و اگر آنچه در زمين از درخت است قلم هايي شود و دريا مداد گردد و از بعد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 192

او هم هفت دريا، پايان نيابد كلمات خداوند البته خدا قدرتمند درست كردار است.

نيست آفرينش شما و نه بر انگيختن تان مگر چون يك تن البته خدا شنواي بينا است.

آيا نمي بيني خدا در ميآورد شب را در روز و فرو ميبرد روز را در شب و رام نموده خورشيد و ماه را هر يك روانند بسوي سرآمدي نامبرده و آنكه خدا بآنچه انجام ميدهيد آگاه است. آن (چه ياد شد) باين (جهت) است كه خدا حق بوده و آنچه را ميخوانند غير او باطل باشد و البته خدا قادر قاهر است.

قرائت … ص: 192

و البحر: «ابو عمرو» و يعقوب آن را بنصب و ديگران برفع خوانده اند.

يمده: «امام صادق جعفر بن محمد، ع» آن را مداده يعني و البحر مداده خوانده ولي «ابن مسعود» و بحر يمده ميخواند و اين قرائت طلحة بن مصرف است. و اما «حسن و اعرج» آن را و البحر يمده به ميم مكسوره و ياء مضمومه ميخوانند.

دليل … ص: 192

«ابو زيد» گويد- از اينكه يمده بضمه ياء و كسره ميم و يا آنكه يمده و مداده خوانده اند دليلش استعمال عرب است چنان كه گويند- «امددت القوم بمال و رجال امدادا» و نيز گويند «قلّ ماء ركيتنا فمددتها … »

«ابو عبيده» گويد: آيه باختصار چنين است كه اگر بنويسي كلمات خدا را باين قلم ها و دريا تمام نشود.

«ابو علي» گويد: مقصود كلماتي است كه در قلم قدرت پروردگار واقع شده نه آنچه در خارج وجود پيدا نموده باشد.

«قتاده» گويد: اگر تمام درختان زمين قلم شود و به دريا هفت درياي ديگر اضافه شود و همه دوات گردد، قلم ها شكسته و دوات تمام ميشود پيش از آنكه عجائب خلقت هاي پروردگار و حكمت ها و علم او تمام شود.

«البحر» منصوب شده چون عطف بر اسم انّ ميباشد و (ما) اسم بوده و «اقلام» خبر انّ واقع ميشود و تقدير كلام «لو ان شجر الارض اقلام و البحر يمده … » ميباشد و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 193

چون البحر عطف باسم شد منصوب گرديد و خبرش هم يمده خواهد بود و ضمير عايد ضمير متصل بآن است.

و اما آنان كه برفع خوانده اند چنان كه سيبويه گويد او را مبتداء و

جمله تازه اي گرفته اند.

ميگويم (مؤلف) اگر البحر را منصوب و عطف به اسم «ان» بدانيم بهتر اينست كه خبرش محذوف باشد و در تقدير «البحر مدادا و يمده سبعه … » و جمله كلا در محل نصب بوده و حال قرار ميگيرد و خبر حذف شده زيرا كلام دلالت بر او دارد.

و خلاصه چه مرفوع يا منصوب بخوانيم معني جمله چنين است كه آنچه در قلم قدرت پروردگار است اگر نوشته شود قبل از پايان آن قلم ها (درختان) و دوات (درياها) پايان مي يابد و امثال اينها و از اينكه اين نتيجه از كلام حذف شده چون كلام خود دلالت بر آن دارد نظير آيه شريفه كه فرمود «اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ» كه در تقدير فذهب فالقي الكتاب فقرأه المرأة فقالت يا ايها الملأ بوده و چون كلام دلالت بر محذوف داشت لذا آن جمله حذف گرديد.

اما آنكه (و بحر يمده) خوانده تقديرش «و هناك بحر يمده من بعده سبعة ابحر» بوده «ابن جني» گويد ممكن نيست و بحر عطف به اقلام باشد زيرا (بحر) از سنخ درخت و قلم نبوده بلكه مناسب با مداد و دوات و از سنخ آن ميباشد چنان كه امام صادق (ع) مداده قرائت فرموده.

و اما اگر «البحر» برفع خوانده شود ممكن است عطف بر محل اسم «ان» باشد نظير آيه شريفه «أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ» كه بخشش در محلش گذشت.

و آنكه «يمده» را بضم ياء خوانده گويا در معني تشبيه كمك رساندن بسپاه گرفته- كه گروهي بسپاه جنگ ملحق شوند تا كمك دهند- و قرائت امام

(ع) كه فرمود «و البحر مداده» بنظر نمي رسد بمعناي كمك رساندن و زياد نمودن باشد زيرا آب دريا موجب زيادتي درخت و قلم نمي باشد چون از سنخ آن نيست، بلكه مراد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 194

از «مداده» چيزي است كه بآن مينويسند.

مقصود … ص: 194

سپس خداوند موضوع گذشته را كه در خلقت آسمانها و زمين بود تأكيد نموده چنين ميفرمايد:

لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: براي خدا و ملك او است آنچه كه در آسمانها و زمين بود همه مخلوق پروردگار و- آن چنان منظم و حكيمانه خلق شده- كه براي احدي جاي اشكال و اعتراض نمي باشد.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ: البته خداوند بي نياز از سپاس، سپاس گزاران است.

الْحَمِيدُ: اما در حقيقت استحقاق ستايش و تعظيم را دارد.

وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ:

و اگر آنچه در زمين درخت است قلم شود و هفت دريا بآن كمك دهد و همه دوات شده، بنويسند كلمات خدا را قلم شكسته و دوات تمام شود.

ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ: تمام نشود كلمات خداوند و تفسير اين جمله را در سوره كهف گفتيم و بهتر آنست كه مقصود از كلمات تمام آنچه را كه در تحت قدرت و علم خدا است باشد زيرا قدرت خدا غير متناهي و مقدوراتش نيز غير متناهي خواهد بود و بنا بر اين كلماتي كه دلالت بر آن مقدورات دارد او نيز غير متناهي ميگردد و آب دريا و درختان دنيا متناهي و كافي نخواهد شد.

إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ: البته خدا قدرتمند بر تمام آنچه گفته شد ميباشد.

حَكِيمٌ: درستكردار و هر چه را طبق

مصلحت و ظرفيت او ميآفريند.

ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ: نيست آفريدن و بر انگيختن شما مردم در قيامت.

إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ: مگر مانند آفريدن و بر انگيختن يك نفر، زيرا قدرت خداوند عام بوده و هيچگونه زحمت و مشقتي براي او ندارد كه شما را ابتداء در اين جهان آفريده و در جهان قيامت بر انگيزد بعد از آنكه مردگان باشيد.

«مقاتل» گويد: كفار قريش با خود ميگفتند در اين جهان خدا ما را بعد از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 195

گذشت مراحلي چون نطفه، علقه، مضغه … آفريده چگونه ممكن است در قيامت تمام اين مردم يك مرتبه زنده شوند؟ در پاسخ آنان آيه مذكور نازل شد.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ: البته خدا شنوا بوده و سخنان آنان را مي شنود.

بَصِيرٌ: بينا و آگاه از درون قلب و فكر آنان است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ: آيا نمي بيني كه خدا بتدريج در ميآورد شب را در روز و بتدريج روز را فرو ميبرد در شب و اين تفسير از «قتاده» نقل شده اما بعضي گويند كه يعني شب را بدنبال روز و روز را بدنبال شب قرار داده.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ: و رام نموده خورشيد و ماه را كه بر مدار معين و تنظيم دقيق حكيمانه حركت مينمايند.

كُلٌّ يَجْرِي إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي: هر يك حركت ميكنند براي مدتي معين كه خدا برايشان قرار داده.

وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ: و البته خدا بآنچه عمل ميكنيد آگاه است.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ: آنچه گفتيم براي آن بود كه بدانيد خداوند حق است و بايد خويشتن را

در زندگي بسوي او و عبادت او توجه دهيد.

وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ: و آنچه را كه ميخوانند از غير او- از بت ها- همه باطل است.

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ: و البته خدا قادر و قاهر است.

دو آيه اخير در سوره حج تفسيرش گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 196

سوره لقمان (31): آيات 31 تا 34 … ص: 196

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (31) وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32) يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33) إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (34)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 197

ترجمه … ص: 197

آيا نديدي كشتي روان است در دريا بنعمت (و الطاف) خداوند تا بنمايد شما را از آيت هاي خود البته در اين امر نشانه هايي براي شكيباي سپاس گزار ميباشد.

و هنگامي كه فرا گيرد آنان را موج دريا چون توده هاي ابر بخوانند خدا را در حالي كه خالص كنند آئين را براي او، پس چون نجاتشان داد بسوي خشكي پس بعضي معتدل اند و انكار نكند بنشانه هاي ما بجز هر پيمانشكني ناسپاس. اي انسانها پرهيزگار باشيد نسبت بپروردگار خود و بترسيد روزي را كه بي نياز نگرداند پدري فرزندش را و نه فرزندي كه بي نياز كند پدرش را، چيزي البته وعده خدا راست بوده پس فريب ندهد شما را زندگي دنيا و نفريبد شما را فريبنده اي. البته خداوند در نزدش علم ساعت «قيامت» بوده و فرو فرستد باران را و ميداند آنچه را كه در رحم ها (ي

مادران) است و نمي داند كسي كه چه كسب ميكند فردا و نميداند هيچ نفسي كه بكدام زمين ميميرد، البته خداست داناي آگاه.

قرائت … ص: 197

بنعمت اللَّه: «عرج» در بعض قرءات نادره آن را بنعمات اللَّه بسكون عين خوانده است.

دليل … ص: 197

چون فعله- بسه نوع جمع بسته ميشود اول «فعلات» بسكون عين، دوم بفتح عين، سوم بكسر عين.

شرح لغات … ص: 197

الظلل: جمع ظله و بچيزي گويند كه سايه افكند مانند ابرها كه از نور خورشيد سايه مي افكنند.

ختار: ختر زشتترين و ناپسندترين مكر و حيله است و ختار بآنكس گويند كه انجام دهنده ختر و زشتترين مكر و حيله باشد چنان كه «عمر بن معدي كرب» گويد:

فانك لو رأيت ابا عمير ملأت يديك من غدر و ختر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 198

پس تو اگر با ابا عمير ملاقات كني و حيله هايي جنگي كه او دارد بياموزي آن وقت است كه دست هاي خود را پر از حيله و بلكه زشتترين مكرها مي بيني (و اين كنايه از زيادي مكر و حيله است).

لا يجزي: بمعني بينياز نمودن و كفايت كردن است و بهمين معني «اجزئ» بهمزه كه لغت ديگري است استعمال شده.

اعراب … ص: 198

فَلَمَّا نَجَّاهُمْ: عامل «لما» در معنا مقتصد است و در تقدير «اقتصدوا و اخشوا يوما» بوده و يوماً مفعول به خواهد بود.

لا يَجْزِي: در محل نصب است و صفت يوما باشد و تقديرش «لا يجزي فيه والد عن ولده و لا يكون مولود هو جاز عن والده شيئا» يعني بي نياز نكند در آن روز هيچ پدري از فرزندش و هيچ فرزندي از پدرش چيزي را، كه «شيئا» منصوب و مفعول «جاز» خواهد بود و اما مفعول يجزي محذوف است و ممكن است كه «شيئا» قائم مقام مفعول هر دو فعل باشد.

مقصود … ص: 198

سپس خداوند گفته هاي قبل را كه راجع به توحيد خود فرموده بود چنين تأكيد ميفرمايد:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ: آيا نديدي و نميداني اي انسان كه كشتيهاي دريا در امواج بيكران اقيانوسها بنعمت و الطاف پروردگار حركت ميكند- و اگر اراده او نباشد در آن امواج پر خطر نابود ميگردد-.

لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ: تا بنمايد شما را از نشانه هاي توحيد و اثبات وجود خود، زيرا با فرستادن بادها كشتي را در آن مسير كه مقصودش باشد بحركت در آورده بساحل ميرساند.

إِنَّ فِي ذلِكَ: البته در اين كار كه كشتي تنها باراده خدا بوده و در مسافرت دريا با اراده خدا بسلامت بمقصود ميرسد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 199

لَآياتٍ: نشانه هايي براي يكتاپرستي ميباشد.

لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ: براي هر كه شكيبا در اجراء وظائف خود بود و نعمت هاي خدا را سپاس گزاري مينمايد. و در اين دو جمله اشاره است كه شكيبايي در ناراحتيها و سپاس گزاري در نعمت ها بالاترين عبادتها است.

«شعبي» گويد صبر نصف ايمان و شكر

نصف ديگر آن است و يقين انسان- يعني بحدي رسد كه وجود و توحيد پروردگار و مسائل مذهبي براي او حل شده و اعتقاد عالمانه بآن داشته باشد- تمام ايمان است. و در حديث آمده كه ايمان دو نصف است نصفي در معني صبر و شكيبايي جاي گرفته و نصف ديگر در معني شكر و سپاس گزاري.

و بنا بر اين گويا آيه شريفه ميگويد كه اين نشانه توحيد براي مؤمنين است.

وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ: و زماني كه فرا گيرد سرنشينان كشتي را موج دريا.

كَالظُّلَلِ: مانند توده هاي ابر در بلندي و ضخامت و بقول «قتاده» خدا موج ها را تشبيه به ابرها كرده از آن نظر كه بروي هم سوار ميشوند و يا بقول «مقاتل» موجها مانند كوهي در مقابل كشتي قرار ميگيرند.

دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ: از ترس غرق شدن و نابود گرديدن خداوند را خوانده و آئين را تنها براي او دانسته- يعني فقط او را خداي جهان و نجات- دهنده ميدانند-.

فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ: پس چون خدا نجاتشان داده- و از كام آن موجهاي كشنده- كه چون پلنگ درنده در هر ثانيه اي بسوي آنان حمله ور ميشد، خلاص نموده- و بسوي ساحل بسلامت رسانيد.

فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ: پس بعضي از راه مستقيم اعتدال را پيش گرفته و بعهدي كه بهنگام مواجه شدن با خطرهاي امواج دريا با خدا بسته بودند وفا ميكنند. گفته شده اين آيه اشاره باسلام «عكرمة بن ابي جهل» بوده كه در اثر خطري كه از طوفاني شدن دريا براي او پيش آمده بود اسلام اختيار كرد و حكايتش بشرح ذيل است:

«سدي» از مصعب بن سعد از پدرش چنين حكايت كند كه چون

پيامبر اسلام (ص)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 200

شهر مكه را فتح نمود بتمام مردم امان داد بجز چهار نفر- كه از خطرناكترين مردم بوده و ضربه هايي به پيشرفت اسلام وارد نموده بودند- پس پيامبر دستور داد آنان را در هر كجا ببينند بقتل رسانند و آنان عبارت بودند از عكرمة بن ابي جهل و عبد اللَّه ابن اخطل و قيس بن صبابه و عبد اللَّه بن سعد بن ابي سرح.

اما عكرمة فرار كرده و مسافرت دريا را پيش گرفت تا خود را از مكه خلاص كند و اتفاقاً دريا طوفاني شد و عكرمه با ساير سرنشينان كشتي خود را در كام مرگ ديدند و بهر وسيله براي نجات متوسل شدند ممكن نشد يكباره فرياد زدند كه تنها بايد ايمان بخداي جهان آورده و از بت ها دست برداشت زيرا اگر كاره اي بودند الان نجاتمان ميدادند، در اين ميان عكرمه ميگفت اگر غير آئين يكتاپرستي مرا در دريا نجات ندهد در ساحل هم نجات نخواهد داد، سپس با خدا عهد كرد كه اگر از مرگ نجات پيدا كرد بحضور رسول خدا (ص) رسيده با او بيعت كند و ايمان به خداي جهان بياورد.

در اين هنگام طوفان دريا كم كم فرو نشست و كشتي از مرگ حتمي نجات پيدا كرد، و سرنشينان كشتي بسلامت بساحل رسيدند. اما عكرمه فوراً خود را بحضور پيامبر (ص) رسانيد و از پيشگاه او معذرتخواهي كرده اسلام اختيار نمود.

بعضي گويند مقصود از «مقتصد» راه مستقيم حق و صلاح در امر دين است چنان كه از «ابن زيد» اين تفسير آمده.

و از «حسن» آمده كه يعني ثابت بر ايمان

خود باشد.

و از «ابن عباس» آمده كه يعني بعهدي كه در دريا با خدا نموده و ايمان بخدا آورده ثابت قدم بماند.

و از «مجاهد» آمده كه بزبان براه مستقيم و ايمان بخدا اقرار داشته ولي در قلب انكار مي ورزد.

سپس خداوند به آنانكه بعد از نجات طوفانها كافر شدند، اشاره كرده ميفرمايد:

وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ: و انكار نكند به نشانهاي ما بجز آنكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 201

حيله گر و ناسپاس نعمت خدا است.

سپس خدا بتمام مردم خطاب كرده چنين ميفرمايد:

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ: اي مردم نسبت باوامر پروردگار پرهيزگار باشيد و بر خلاف دستورات او عمل نكنيد.

وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ: و بترسيد روز قيامت را كه بي نياز نكند هيچ پدري فرزندش را.

وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ: و هيچ فرزندي نتواند بي نياز كند پدرش را شَيْئاً: چيزي را يعني هيچكس بديگري نتواند كمك كند و هر يك بفكر كار و نفس خويشتن باشند.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ: البته وعده خدا در باره آمدن قيامت و پاداشها و ثواب و عقاب، همه راست بوده تخلف نخواهد كرد.

فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا: پس فريب ندهد شما را زندگي دنيا و از اينكه چند روزي بشما مهلت داده شده و در دنيا بسلامت در كنار نعمت هاي خدا زندگي ميكنيد بفكر آخر كار باشيد كه روزي از اين جهان بايد رفته تا بپاداش كارهاي نيك يا بد برسيد.

وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ: و فريب ندهد شما را فريبنده اي.

از «مجاهد و قتاده و ضحاك» آمده كه مقصود از فريبنده شيطان است.

و از «سعيد بن جبير»

آمده كه مقصود اميد بخشش در حالي كه بمعصيت مشغول است، ميباشد.

و از «ابي عبيده» آمده كه منظور هر چه را كه انسان را مغرور كند و آدمي را بگناهان و ترك فرمان خدا بكشاند، او فريبنده است خواه شيطان يا غير او باشد. و در حديث آمده كه زيرك آنست كه توجه بآينده داشته و براي بعد از مرگ كاري كند، و گناه كار آن كسي است كه از هواهاي نفساني پيروي نموده و از خدا عافيت طلب ميكند.

و در قرائت «سماك بن حرب» گاهي «الغرور» با غين مضمومه استعمال شده و در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 202

اين صورت معني تغيير ميكند و مقصود آن ميشود كه مظاهر دنيا با نيرنگهاي خود و يا هواي نفس انسان با خواسته هاي خود، تو را فريب ندهد.

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ: البته خداوند در نزدش علم ساعت قيامت است و او ميداند قيامت چه وقتي پيش ميآيد، و احدي بآن آگاهي ندارد.

وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ: و فرو ميفرستد باران را در هر زمان يا مكاني و در حقيقت خدا آگاهي بآن دارد.

و در حديث آمده كه كليد غيب پنج چيز است كه جز خدا كسي بآن آگاهي ندارد و اين آيه را قرائت فرمودند.

وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ: و ميداند آنچه را كه در رحم هاي مادران باشد كه نوزاد- شان آيا پسر بوده يا دختر خواهد بود، سالم يا ناسالم، و يكي يا بيشتر خواهد بود.

وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً: و نداند كسي چه كسب ميكند فردا و گفته شده كه يعني هيچ كس نداند آيا فردا زنده است يا

خير پس چگونه خواهد دانست كه فردا چه كسب مي كند.

وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ: و نمي داند كسي كه در كدام زمين ميميرد و بعضي گفته اند كه انسان وقتي قدم بر ميدارد نمي داند كه آيا قدم دوم را خواهد برداشت و يا مرگ او را بكام خود ميكشد.

و مقصود از «ارض» مكان است فلذا «بأي ارض» خوانده و اگر هم «بأية ارض» ميخواند صحيح بود و گفته اند «ابي» چنين قرائت نموده است.

و از ائمه طاهرين عليهم السلام روايت شده كه اين امور پنجگانه مذكور را بطور تفصيل و تحقيق هيچكس نداند جز خداوند جهان عز و جل.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ: البته خداوند دانا بآنچه گفته شد بوده آگاه است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 203

سوره سجده … ص: 203

اشاره

اين سوره به «سجده لقمان» نيز ناميده شده تا با سوره «حم سجده» اشتباه نگردد، و اين سوره باتفاق تمامى مفسرين در مكه نازل شده بجز سه آيه كه در مدينه آمده و آن «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» تا آخر آيه سوم ميباشد.

عدد آيات اين سوره از نظر اهل بصره 29 آيه و از نظر ديگران 30 آيه خواهد بود.

پسينيان از قراء كوفه «الم» را يك آيه و نيز قراء حجاز و شام آن را آيه اى شمرده اند.

فضيلت اين سوره … ص: 203

ابى بن كعب از پيامبر (ص) روايت كند كه فرمود آنكه سوره «الم تنزيل» و سوره «تبارك الذى ...» را بخواند گويا شب قدر را احياء گرفته است.

ليث بن ابى زبير از جابر و او گويد كه رسول خدا (ص) شبها نمى خوابيد تا اين دو سوره «الم تنزيل و تبارك الذى ...» را قرائت مينمود.

ليث گويد: اين روايت را براى طاوس گفتم سپس او گفت كه اين دو از تمامى سوره هاى قرآن ارجمندتر باشد و هر كس آن دو را بخواند شصت حسنه براى او نوشته شده و شصت گناه محو ميگردد و منزلتش بشصت درجه بالا ميرود.

حسين بن ابى علاء از امام صادق (ع) روايت نموده كه فرمود آنكه سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند خداوند در قيامت نامه عملش را بدست راستش داده و او را بمرحله حساب گناهان نياورد و از دوستان محمد (ص) و اهل بيتش خواهد بود.

تفسير و توضيح … ص: 203

چون پايان سوره پيشين با دلائل ربوبيت پروردگار بوده لذا اين سوره را نيز بدان آغاز ميفرمايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 204

سوره السجده (32): آيات 1 تا 5 … ص: 204

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (2) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ (4)

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)

ترجمه … ص: 204

بنام خداوند بخشنده مهربان.

فرو فرستادن آن كتاب است كه شكي در آن نبوده از جانب پروردگار جهانيان است. آيا گويند دروغ بست آن را (خير) بلكه آن حق است از پروردگارت تا بترساني

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 205

گروهي را كه نيامد ايشان را بيم دهنده اي (پيامبري) پيش از تو، شايد ايشان رهبري شوند.

خدا است آنكه آفريده آسمانها و زمين و آنچه را كه در بين آنها بوده در شش روز سپس استوار شد بر عرش، نيست شما را جز او ياور و نه شفاعتگري پس چرا پند نميگيريد. سامان مي بخشد كار را از آسمان تا زمين (و همه بدست قدرت او است) سپس بالا ميرود بسويش در يك روز كه اندازه اش هزار سال است از آنچه مي شمريد.

اعراب … ص: 205

تَنْزِيلُ الْكِتابِ: خبر براي مبتداء محذوف و تقديرش «هذا تنزيل» است و ممكن است خود او مبتداء و جمله «لا ريب» خبرش باشد.

و بنا بقول اول جمله «لا رَيْبَ فِيهِ» در محل نصب و حال بوده و يا آنكه در محل رفع است تا خبر بعد از خبر قرار گيرد.

مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ: دو احتمال گذشته در اين جمله نيز وجود دارد.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ: «ام» استفهام جديد بوده و تقديرش «بل أ يقولون» است.

مِنْ رَبِّكَ: ممكن است متعلق به «الحق» بوده و در تقدير «هو الذي حق من ربك» باشد و ممكن است در محل نصب و حال باشد و در تقدير «كائنا من ربك» بوده و عامل در حال هم لفظ «الحق» و صاحب حال ضميري است كه مقدر و پنهان در او مي باشد.

لتنذر: لام متعلق است بآنچه كه جمله «ما لَكُمْ مِنْ

دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ» باو متعلق خواهد شد- يعني ثبت- كه در تقدير «ما ولي ثبت لكم» ميباشد و «من» دومي زايده و «من دونه» محلا منصوب و حال براي متعلق لام (لكم) خواهد بود.

مقصود … ص: 205

الم: در اول سوره بقره تفسيرش گذشت.

تَنْزِيلُ الْكِتابِ: اين آيات فرود فرستادن آن كتاب آسماني است كه بشما وعده داده شده بود.

لا رَيْبَ فِيهِ: شكي در آن نيست كه از عالم غيب بوحي آمده.

مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ: از جانب پروردگار جهانيان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 206

يعني روشن ضميران رهبري شده شكي ندارند كه اين قرآن وحي خدا بوده گو اينكه كوته بينان فكران تاريك دل در او ترديد كنند اما بگفتار آنان اعتنايي نيست چون آيات قرآن خود گويا است كه از عالم غيب است.

بعضي گفته اند: كه يعني مردم شك ندارند كه قرآن كلام خدا است چون خويشتن را از گفتن مثلش عاجز مي بينند.

و بعضي گويند: اين جمله اگر چه صورتاً بشكل خبر آمده ولي در حقيقت نهي است يعني هرگز شما در قرآن شك و ريب نداشته باشيد و البته ريب كه در آيه آمده زشت ترين نوع شك است.

أَمْ يَقُولُونَ: آيا گويند- بت پرستان- كه:

افْتَراهُ: دروغ بسته- محمد صلي اللَّه عليه و آله- آن را بخدا، خير چنين نيست.

بَلْ هُوَ الْحَقُّ: بلكه گفتار او راست بوده و قرآن، مِنْ رَبِّكَ: از جانب پروردگار تو وحي آمده است.

و حق بچيزي گفته ميشود كه معتقد انسان و مطابق با واقع و عقل بوده و شايسته مدح و تقدير باشد، و بنا بر اين اينكه گفته شد قرآن حق است يعني مطابق با حقيقت و اعتقاد واقعي مي باشد

و باطل بر خلاف حق- يعني آنكه مخالف واقع و بر خلاف منطق صحيح عقل- است.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ: تا بترساني ملتي را كه نيامده ايشان را بيم دهنده اي پيش از تو و مقصود ملت قريش بوده كه پيامبري قبل از پيامبر خاتم (ص) بر آنها نيامده بود. گر چه بر ساير قبائل عرب نذير آمده بود.

بعضي گفته اند كه مقصود فاصله زماني بين حضرت عيسي و پيامبر آخر زمان است كه در اين فاصله پيامبري از جانب خدا مبعوث نشده و مردم در غفلت بسر ميبردند و اين قول از «ابن عباس» روايت شده است.

لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ: تا شايد ايشان رهبري شده بهدايت آيند. سپس خداوند اشاره به توحيد خود فرموده: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 207

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ: خداوند است كه آفريده آسمانها و زمين و آنچه را كه فيما بين آنها است در شش روز، يعني در اين مدت زيرا پيش از آفريده شدن خورشيد شب و روزي نبود- تا گفته شود چند روز، پس مقصود مقدار اين مدت است.-

ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ: سپس استوار شد بر عرش بقهر و استيلاي قدرت خويش. و اين جمله در سوره اعراف تفسيرش گذشت.

ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ: نيست براي شما جز عذاب خدا دوستي كه بشما نفعي رساند و عذاب خدا را دور كند، و نه شفاعت گري كه در پيشگاه خداوند براي شما شفاعت كند.

و بعضي «ولي» را بمعني ياور گرفته اند.

أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ: آيا پس چرا پند نگرفته در گفته هاي ما تفكر نمي كنيد تا بصحت

گفتار ما دانا شويد.

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ: تدبير كرده و سامان مي بخشد از آسمان تا زمين يعني آسمان و زمين و آنچه كه فيما بين آنها است، خداوند آفريده و همه باراده حكيمانه و تدبير عالمانه در جاي خود استوار شده اند.

ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ: سپس ملائكه اي كه مأمور اجراي دستور خدا است بسوي آنجا كه خدا امر فرموده بالا ميرود.

فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ: در يك روز كه اندازه اش هزار سال است بحساب آنچه را كه شما زمان مي شمريد.

«عروج» يعني رفتن بآن مكاني كه خداوند فرموده چنان كه ابراهيم گفت «ميروم بسوي خداوندم بزودي هدايتم كند» و مقصودش مملكت شام بود كه از جانب خدا مأموريت آن سامان را داشت، و نيز مانند آيه شريفه كه ميفرمايد «كسي كه از خانه خود بيرون رود در حالي كه بسوي خدا و پيامبرش هجرت مينمايد» و مقصود شهر مدينه است، و معني اين دو آيه اين نيست كه خدا در مملكت شام يا در شهر مدينه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 208

جاي دارد- بلكه مقصود اطاعت از فرمان خدا در آن سامان است-.

و بنا بر اين تفسير آيه چنين است: كه ملائكه براي انجام امور عالم يا آوردن وحي فرود ميآيند و سپس باز ميگردند كه تمام رفت و برگشت در يك روز انجام مي يابد در صورتي كه براي افراد بشري پانصد سال رفت و پانصد سال برگشت و مجموع هزار سال خواهد بود.

و اين تفسير مطابق قول «ابن عباس، حسن، ضحاك، قتاده، جبائي» است اما «مجاهد» از بعضي نقل كرده كه مقصود آنست كه خداوند امور هزار

سال جهان را در يك روز بملائكه مربوطه دستور ميدهد و از پايان هزار سال، در يك روز هزار سال دوم و بهمين ترتيب تا سر آمد جهان.

و از «ابن عباس» تفسير ديگري روايت شده و آن اينكه خداوند جهان دنيا را با اراده خويش تدبير فرموده و قضا و قدر در امور جهان را تا سر آمد آن فرو فرستاده و سپس جهان بسوي او بازگشت نموده و دنيا پايان مي يابد و حكومتهاي جهان مادي تمام ميگردد، و آن روز قيامت است كه همه محكوم اراده پروردگار جهان خواهند بود و در يك روز كه مدتش هزار سال است پرونده اعمال بندگان بررسي مي شود.

بنا بر اين مدت مذكور مدت روز قيامت مي باشد.

و اما آيه شريفه ديگر كه فرموده «فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ» روزي كه مدتش پنجاه هزار سال است، اين مدت براي كفار منظور گرديده. زيرا مردم در قيامت در شرائط مختلفه خواهند بود.

پاره اي گويند: زمان اول مدت مسافت رفتن و برگشتن ملائكه از زمين تا آسمان اول بوده و زمان دوم مسافت آنان تا آسمان هفتم است.

(يعني در يك روز تمام اين مسافتها را ملائكه مي پيمايند گو اينكه افراد بشر بمدت هزار سال تا آسمان اول و پنجاه هزار سال تا آسمان هفتم بپيمايند).

پاره اي ديگر گويند: هزار سال براي رفت و برگشت به آسمان و پنجاه هزار سال طول يك روز قيامت خواهد بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 209

سوره السجده (32): آيات 6 تا 10 … ص: 209

اشاره

ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (6) الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ

ماءٍ مَهِينٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (9) وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ (10)

ترجمه … ص: 209

آن (خدا) داناي پنهاني و آشكارا است بزرگوار مهربان است. آنكه نيكو استوار ساخته هر چيز را كه آفريده، و آغاز نموده آفرينش انسان را از گل. پس قرار داده نژادش را از قطره صاف شده از آب ضعيف. سپس آراسته ساختش و دميد در آن از روح خويش و قرار داد براي شما گوش و ديدگان و دلها را، اندكي سپاس ميگذاريد. و گفتند (منكران) آيا هر گاه پنهان شديم در زمين (و مرديم) آيا ما در آفرينش نوين (قيامت) خواهيم بود، بلكه ايشان بپاداش پروردگار خويش كافرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 210

قرائت … ص: 210

خلقه: «اهل كوفه و نافع و سهل» آن را با لام مفتوحه و ديگران ساكنه خوانده اند:

و بدأ خلق الانسان: «زهري» در پاره اي از قرءات نادره و كم استعمالش آن را بدون همزه (بدا) خوانده است.

أ إذا ضللنا: «ابن عباس و ابان بن سعيد بن العاص و حسن» آن را بخلاف ديگران با ضاد و لام مكسوره خوانده و «حسن» با صاد و لام مفتوحه نيز قرائت نموده است.

دليل … ص: 210

ابو علي گويد «خلقه» بنصب لام خوانده شده چون كه مصدر بوده و جمله «احسن كل شي ء» بر آن دلالت ميكند و اما ضميري كه مضاف اليه «خلق» واقع شده ممكن است راجع بخدا باشد- كه خالق هستي مي باشد- و ممكن است كنايه از مفعول و مخلوق باشد ولي شواهد كلام نشان ميدهد كه ضمير راجع و اشاره به خداوند است زيرا فعلي كه عامل در اين مصدر واقع شده او هم بفاعل ظاهري اسناد داده نشده است و اتفاقاً در قرآن مجيد نظير آن زياد ديده ميشود كه مصدر اضافه بفاعل شده مانند «صنع اللَّه، وعد اللَّه، كتاب اللَّه عليكم» پس همانطور كه جايز است مصدر اضافه بفاعل شود، بضمير فاعل هم اضافه خواهد شد.

از «عكرمه» سؤال شد در باره تفسير آيه مذكور «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ» او پاسخ داد اشياء سافله ميمون زيبا نيست اما خداوند بر اساس حكمت چنين آفريده است.

آنچه گفتيم كه «خلقه» به لام منصوبه مصدر خوانده ميشود عقيده سيبويه مي باشد.

و ممكن است «خلقه» بدل «كل شي ء» بوده و تقديرش «الذي احسن خلق كل شي ء» باشد، و آنكه «خلقه» را بفتحه لام خوانده او را صفت براي (شي ء) نكره ميگيرد

و جمله در هر دو صورت صحيح است چه «خلقه» را به نصب و صفت براي «كل» دانسته و يا مجرور و صفت براي «شي ء» قرار دهيم.

اما اينكه «بدأ» بدون همزه، قرائت شده دليلش آنست كه بدل واقع گرديده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 211

نه آنكه براي تخفيف، همزه حذف شده باشد نظير قول شاعر:

راحت بمسلمة البغال عشية فارعي فزارة لا هناك المرتع

يعني بوسيله مسلمه شب تا بصبح استران آرميدند اما تو اي فزاره در چراگاه خوش باش و از سبزه ها استفاده كن اما آنجا مرتع تو نيست «1».

چنان كه اگر مطلبي را خبر دهي، بدل از اخبرت، «ابديت» استعمال نموده و ممكن است بمنظور تخفيف «بدات» بدون همزه استعمال نمايي. و اين اختلاف استعمال در جمله «أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» گذشت و «اذا» در محل نصب و جمله «أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» بر آن دلالت ميكند زيرا در كلام لفظ «نعاد» مقدر بوده و تقديرش «نعاد اذا ضللنا في الارض» خواهد بود.

«ابو عبيده» گويد ترجمه جمله مذكور عبارت از اينست كه (آيا وقتي نابود شديم در زمين كه اثري از ما باقي نماند) و اما ديگران گويند مقصود اينكه (گشتيم خاك از ما چيزي باقي نماند).

و اما قرائت «صللنا» با صاد كه بمعني بو گرفتن گوشت است، معني چنين ميشود «زماني كه در زير خاك مرده ما دفن شد و بدن بو گرفت … » بعضي گويند «صله» بمعني زمين خشك بوده و از همين ماده «صلصال» آمده است- و بنا بر اين ترجمه آيه بر اين معني چنين

نتيجه ميدهد «زماني كه بدنهاي مرده ما زير خاك خشك شد … » -

مقصود … ص: 211

سپس خداوند در باره توحيد و خداوندي خويش مطالب گذشته را تأكيد نموده چنين ميفرمايد:

ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ: آنكه با قدرت خويش چنين اعمالي كه گفته شد، انجام ميدهد او داناي به امور مشاهد و غير مشاهد بوده و تمامي كارهاي پنهاني و

__________________________________________________

(1)- مقصود كوچك كردن «فزاره» است و در اصل يا فزاره بوده و ترك حرف نداء بمنظور آنست كه او را بدل از بغال قرار دهد، نه آنكه براي تخفيف حذف شده باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 212

آشكاراي انسان را ميداند.

الْعَزِيزُ: بزرگوار نسبت بآنچه را كه هستي داده بوده.

الرَّحِيمُ: مهربان نسبت به فرمان برداران ميباشد.

الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ: آنكه هر چيز را شايسته و استوار بر اساس حكمت آفريده است و اين تفسير از «ابن عباس و مجاهد» نقل شده اما «مقاتل و سدي» گويند يعني آنكه ميداند چگونه اشياء آفريده شده اند پيش از آنكه آنها را بيافريند بي آنكه باو تعليم دهند، زيرا «يحسن» بمعني «يعلم» آمده است.

و از «ابن عباس» در تفسير ديگري آمده كه يعني هر چيز را نيكو خلق نموده حتي خلقت سگ بر اين ميزان نيكو آفريده شده زيرا تمام موجودات بر اساس حكمت خداوندي لباس هستي بقامت خود پوشيده اند، و بنا بر اين كفر و قبايح مرضي او نبوده و مخلوق او نميباشد.

وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ: و آغاز نموده آفرينش انسان را از گل و او خلقت آدم بود كه از خاك گل ساخته شد و خشك گرديد و سپس روح بر او

دميده و زندگي يافت.

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ: سپس نسل انسان يعني فرزندان آدم را.

مِنْ سُلالَةٍ: از سلاله قرار داد و «سلاله» به قطرات آب صاف شده اي كه از چيزي بريزد گفته ميشود و در اينجا مقصود نطفه مرد است و بدين جهت كه از صلب مرد ريزش ميكند از او سلاله تعبير شده است.

مِنْ ماءٍ مَهِينٍ: از آبي كه ضعيف است بنا بتفسير قتاده، اما بعضي گويند يعني آب پست و بي ارزش زيرا كسي براي آن نطفه ارزشي قائل نشده پولي نمي دهد و تنها ارزشش بآنست كه بعد از رشد و حيات داراي علم و عمل شود بجامعه خدمت كند.

ثُمَّ سَوَّاهُ: سپس خلقتش را آراسته و اندامش را منظم ساخت.

وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ: و دميد در او از روح خود- كه آفريدش- و از اينكه روح را بخود اضافه و نسبت ميدهد بمنظور بزرگداشت بوده و مختص به پروردگار

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 213

است سپس بفرزندان آدم چنين ميفرمايد:

وَ جَعَلَ لَكُمُ: و قرار داده براي شما انسانها.

السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ: گوش تا شنيدنيها را بشنويد، و ديدگان تا ديدنيها را ببينيد، و دلها و فكر تا نيكو تفكر داشته باشيد.

قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ: نسبت به اندكي از نعمت ها سپاس گزاري نموده بقيه را ناديده مي پنداريد، و اين تفسير در صورتي است كه «ما» را زايده بدانيم، و ممكن است «ما» مصدريه بوده و تفسيرش چنين باشد كه سپاس گزاريتان اندك است.

وَ قالُوا: و گفتند آنان كه قيامت را انكار مي ورزند.

أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ: آيا هنگامي كه در زير خاكها مرده ي ما پنهان شده خاك گرديد، و «ضل» به آن

چيز گفته ميشود كه با چيز ديگري مخلوط شده و تا حدي دومي زياد باشد كه شي ء اول را در خود هضم نموده و اثري از آن باقي نگذارد، در اين باره «اخطل» شاعر گويد:

فكنت القذافي موج اكدر مزبد قذف الآتي به فضل ضلالا

يعني تو مقابل حمله هاي دشمن در ميدان جنگ آن چنان خوار و زبون بودي كه گويا مثل خاشاكي هستي كه موج گل آلود سيل او را بهر طرف كه خواهد، انداخته و بالآخره نابودش كند.- كه «ضل ضلالا» بمعني نابود شدن آمده است-.

و از «قتاده و مجاهد» آمده كه «ضللنا» بمعني نابودي و هلاكت آمده- يعني زماني كه ما نبود شديم در زير خاك-.

أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ: آيا در آفرينش جديد بوده و در قيامت باز زنده و مبعوث ميگرديم و بنا بر اين (همزه) استفهام انكاري بوده و در واقع آنان زندگي و حيات قيامت را انكار مينمايند- يعني چگونه در قيامت زنده ميشويم در حالي كه زير خاك بدنها نابود شده و اجزاء ما از هم پاشيده گرديده است.

بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ: بلكه اين كافران وعده پروردگار در پاداشهاي نيك و بد اعمال را انكار ورزيده و چنين سخن ميگويند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 214

سوره السجده (32): آيات 11 تا 15 … ص: 214

اشاره

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَ لَوْ تَري إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12) وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (13) فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ

هذا إِنَّا نَسِيناكُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14) إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (15)

«1»

__________________________________________________

(1)- اين آيه، يكي از چهار آيه سجده واجبه بوده و در اينجا بر خواننده واجب است سجده كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 215

ترجمه … ص: 215

بگو (اي پيامبر بآنان كه) قبض روح كند شما را فرشته مرگ آنكه گمارده شده بر شما سپس بسوي پروردگار خويش باز گردانيده ميشويد.

و اگر بيني، هنگامي كه گنه كاران سر افكنده گانند در پيشگاه پروردگار خويش (و ميگويند) پروردگارا ديديم و شنيديم پس بر گردان ما را (بدنيا) تا كارهاي شايسته انجام دهيم البته ما اكنون يقين دارندگانيم. و اگر ميخواستيم هر آينه داده بوديم بهر نفسي (بحكم اجبار) هدايتش را (اما اين بر خلاف حكمت بوده و انسان را در اختيار هدف آزاد قرار داديم) و لكن استوار شد اين سخن از من كه پر سازم دوزخ را از جنيان و مردم همگي. پس بچشيد (آتش را) بد آنچه فراموش نموديد رسيدن چنين روزتان را، البته ما واگذارديم تان، بچشيد عذاب دائم را بدانچه بوديد كه انجام ميداديد. جز اين نيست كه ايمان آورد بآيت هاي ما آنان كه هر گاه ياد آوري شوند بآنها بيافتند سجده كنان و تسبيح گويند بسپاس پروردگار خويش و ايشان سركشي نمي نمايند.

شرح لغات … ص: 215

يتوفيكم: توفي عبارت است از چيزي تماماً، «راجز» ميگويد:

ان بني دارم ليسوا من احد و لا توفتهم قريش في العدد

قبيله «بني دارم» همگي از يك گروه بوده و از قبايل ديگر در ميانشان نمي باشد و از نظر بسياري افراد و شجاعت هرگز قريش بپاي آن نرسيده و نابودش نتواند نمود.

- مقصود آنكه در شعر، «توفي» بمعني نابود نمودن و تمامي را از پاي در آوردن است-.

در اصطلاح عرب گويند «استوفي الدين» هنگامي كه تمام طلب كاري خود را گرفته باشد.

وكل بكم: توكيل، كاري را در اختيار كسي گذاشتن و او را مأمور انجام آن قرار دادن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 216

ناكسوا: نكس، بضم نون چيزي را وارونه گذاشتن يعني قسمت بالا را، پائين گذاردن و بعكس- و در فارسي نگونسار كردن را گويند- و «نكس» با نون مكسوره به تيري كه اسفل آن را اعلاي آن قرار داده باشند مي گويند.

اعراب … ص: 216

وَ لَوْ تَري إِذِ الْمُجْرِمُونَ: ممكن است مفعول «تري» محذوف و تقديرش «و لو تري المجرمين اذ هم ناكسوا رؤوسهم» باشد، و ممكن است «تري» در معني چنين باشد كه، اگر بديدگان خود ببيني، نظير آيه شريفه «وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً» باشد و بنا بر اين «تري» عامل در «اذ» بوده و جواب «لو» محذوف و تقديرش «لو رأيت المجرمين علي تلك الحاله رأيت ما تعتبر به غاية الاعتبار» يعني اگر گناه كاران را بر آن حالت كه سر افكنده اند ببيني عبرت كامل خواهي گرفت.

فذوقوا: يعني بآنان گفته ميشود بچشيد عذاب را چون خدا و دستوراتش را بفراموشي سپرده بوديد، و اين جمله محلا مجرور و صفت براي «يومكم» خواهد بود.

مقصود … ص: 216

سپس خداوند به پيامبرش چنين دستور ميدهد:

قُلْ: بگو اي محمد (ص) به آنان كه مكلف بدستورات خدا هستند.

يَتَوَفَّاكُمْ: قبض روح كند تمامي شما را و يا هر يك، هر يك را، تا آنجا كه احدي از شما زنده نماند.

مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ: فرشته مرگ (عزرائيل) آنكه مأمور به قبض روح شما مي باشد.

از «ابن عباس» روايت شده كه دنيا در برابر فرشته مرگ چون كاسه اي است كه در مقابل او بوده هر چه بخواهد از آن بردارد، پس وقتي زمان مرگ رسيد بي آنكه زحمت كشيده و قدمي بطرف مشرق و مغرب بردارد، قبض روح خواهد نمود و از «قتاده و كلبي» آمده كه فرشته مرگ از ملائكه رحمت و عذاب مأموريني دارد كه بهنگام مرگ هر كسي، آنان را ميفرستد و بنا بر اين مقصود از «ملك الموت» جنس ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 217

بوده

و آيه شريفه «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» و آيه شريفه «تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ» بآن دلالت كند.

و اما اينكه در آيه شريفه «اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» توفي را خداوند بخود نسبت داده و ميگويد خداوند است كه جانها را بهنگام مرگش قبض كند، براي آن است كه مرگ آفريده خدا بوده و جز او احدي قادر بآفرينش مرگ نمي باشد.

ثُمَّ إِلي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ: سپس بسوي پاداش خداوند از ثواب ها و عقاب ها باز گردانيده ميشويد و از اينكه بازگشت را بخود نسبت داده بمنظور بزرگداشت آن است.

«عكرمه» از ابن عباس و او از رسول خدا (ص) روايت كرده كه حضرت فرمود مرض ها و دردها هر يك بانسان از مرگ خبر ميدهد و آن گاه كه زمان مرگ رسيد فرشته مرگ ببالينش آمده باو ميگويد: چه بسيار خبرها بعد خبرها كه بتو رسيد و چه بسيار پيامها كه براي تو آوردند. و چه بسيار نامه رسانهايي كه پياپي بتو نامه دادند.

سپس خود ميگويد: من آن خبري هستم كه بعدم خبري نباشد و من آن پيغامبرم، پس اكنون بايد بسوي پروردگارت آيي چه مايل باشي يا مجبور، و چون او را قبض روح نمود و بستگانش بر او شيون نمودند، بآنان خطاب كند و گويد براي كه شيون و گريه ميكنيد؟ من باو ستم نكرده بلكه پروردگارش او را طلب نموده، بايد براي خود گريه كنيد كه- چنين روزي براي شما بوده من باز ميگردم و سپس باز ميگردم تا آنجا كه احدي از شما را باقي نخواهم گذاشت.

سپس خداوند از وضع آنان در قيامت و هنگام حساب اعمال خبر ميدهد:

وَ لَوْ تَري : و اگر ببيني اي محمد (ص) و يا

اي افراد انسان.

إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ: هنگامي كه گنه كاران در قيامت فرو- اندازند سرها را و از بسياري ذلت و پشيماني و خجالت بآرامي سر بزير بايستند.

عِنْدَ رَبِّهِمْ: در مقابل بررسي پروردگار اعمال بندگانش را رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا: گويند پروردگارا رستگاري را اكنون ديده و حق را شنيديم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 218

بعضي گويند يعني اكنون راستي وعده هاي تو را ديده و اعتراف تو را نسبت بدستورات پيامبرانت شنيديم.

پاره اي گويند يعني ما كور و كر بوديم اكنون بينا و بيدار شديم.

فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً: پس ما را بدار تكليف يعني بدنيا برگردان تا كارهاي شايسته انجام دهيم.

إِنَّا مُوقِنُونَ: اكنون يقين داشته و در باره دستورات تو و پيامبران هيچ نوع ترديد و شكي نداريم.

سپس خدا ميفرمايد:

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها: و اگر ميخواستيم هر آينه ميداديم بهر كس باجبار هدايتش را يعني كاري بر خلاف طبيعت انجام داده تا آنان مجبور شوند و به توحيد پروردگار اقرار نمايند، اما اين كار با مقصود ما كه آزادي انسان در انجام تكاليف باشد منافات داشته و مستحق پاداش نمي شدند زيرا انسان در وقتي استحقاق پاداش را دارد كه با اراده و اختيار خود كاري را انجام دهد.

و از «جبائي» آمده كه ممكن است مقصود چنين باشد كه اگر ميخواستيم، بآنان پاسخ مثبت دهيم ممكن بود و آنان را به دنيا برگشت داده تا كارهاي شايسته انجام دهند ولي بر خود اين مطلب را استوار داشتيم كه ديگر كسي را بدنيا برگشت نداده و هر چه پيش از اين انجام داده اند پاداش دهيم.

و پاره اي تفسير كرده اند كه اگر ميخواستيم بحكم

اجبار آنان را بسوي بهشت مي برديم- با آنكه گنهكار بوده و استحقاق بهشت را نداشتند-.

وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي: و لكن استوار شد از من اين سخن يعني عذاب كفار و گنه كاران، لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ: كه پر سازم دوزخ را از جنيان و انسانها از هر دو صنف جمعي را بسبب كفر ورزيدن بخداوند هستي و انكار توحيدش و كفران نعمت هاي او بر ايشان.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 219

و قول پروردگار مانند قسم است كه حتماً انجام ميگردد و لذا جمله «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» را جواب قسم قرار داده.

سپس خداوند سخني را كه بآنان در جهنم خطاب ميشود ياد نموده كه:

فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا: پس بچشيد بدانچه فراموش كرديد چنين روزتان را و پاداش و بررسي اعمال خود را ناديده گرفته چون غفلت زدگان دستورات خدا را زمين گذارده و مشغول عصيان و گنه كاري بوديد.

و نسيان بمعني ترك نمودن كار است چنان كه «نابغه» در شعر خود گويد «سفود شرب نسوه عند مفتاد» يعني مردم شرابخوار سيخ هايي كه با آن كباب بريان كرده بودند كنار آتش فراموش كرده جا گذاشتند.

و «نسوه» در شعر بمعني ترك كردن و جا گذاشتن است و «مبرد» گفته كه نسيان در اينجا اگر بمعني ضد توجه بود، بايد آن را اراده ميكردند- ولي از قرائن استفاده ميشود كه معني ترك اراده شده است-.

إِنَّا نَسِيناكُمْ: ما هم شما را بخود واگذاشته بباد فراموشي گرفتيم و با شما به همان گونه رفتار مينمائيم كه شما با ما رفتار ميكرديد و مقصود آنكه از نعمت هاي بهشت شما را باز داشته چون شما

در دنيا از فرامين خدا دوري نموده عمل نميكرديد.

وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ: و بچشيد عذاب دائم را كه پاياني براي او نخواهد بود بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: بدانچه شما در دنيا انجام داده و بخداوند كافر شده و انواع گناهان را عمل مينموديد.

سپس خداوند وضع مؤمنان را چنين خبر ميدهد:

إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا: تنها افرادي كه ايمان بآيت هاي ما ميآورند و به قرآن- كتاب آسماني- و ديگر دلائل ما- كه بدست پيامبر اجراء ميشود- تصديق مينمايند.

الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها: افرادي هستند هنگامي كه ياد آور بآيت ها شده و بمواعظ آن پند گيرند.

خَرُّوا سُجَّداً: بيافتند سجده كنان و بمنظور سپاس گزاري از خداوند كه آنها را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 220

بخويش هدايت فرموده و نعمت هاي بيكران داده سجده مينمايند.

وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ: و تسبيح گويند بسپاس پروردگار خويش، و او را بزرگوار دانسته از صفاتي كه براي او شايسته نيست منزه ميدارند.

وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ: و ايشان از عبادت و اطاعت اوامرش سركشي نمي نمايند.

و صورتهاي خود را بمنظور فروتني و زبوني در برابر خداوند جهان بخاك ميگذارند «1».

__________________________________________________

(1)- اين آيه، آيه سجده واجبه بوده و يكي از چهار آيه اي است كه واجب است در صورت قرائت آن سجده شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 221

سوره السجده (32): آيات 16 تا 20 … ص: 221

اشاره

تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (16) فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (17) أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ (18) أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوي نُزُلاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (19) وَ أَمَّا الَّذِينَ

فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (20)

ترجمه … ص: 221

برخيزد پهلوهايشان از خوابگاهها ميخوانند پروردگار خويش را از راه بيم و اميد و از آنچه روزي داديم ايشان را انفاق مينمايند. پس نمي داند كسي چه نهان شده است براي ايشان از روشني چشم (در آخرت) بدانچه بودند كه عمل مينمودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 222

آيا كسي كه مؤمن است همانند آنكه نافرماني نموده ميباشد؟ نيستند يكسان. اما آنان كه ايمان آوردند و اعمال شايسته انجام دادند پس براي ايشانست باغستانها (از بهشت) جاي اقامت پيشكشي بدانچه كه عمل نمودند. و اما آنان كه نافرماني كردند پس جايگاه شان آتش بوده هر گاه خواهند كه بيرون آيند از آن، باز گردانيده شوند در آن و گفته شود براي ايشان، بچشيد عذاب آتشي را كه بدان تكذيب مينموديد.

قرائت … ص: 222

ما اخفي لهم: «حمزه و يعقوب» آن را با ياء ساكنه و ديگران مفتوحه خوانده اند.

قرة اعين: روايتي از پيامبر (ص) و نيز از ابي هريره و ابي الدرداء و ابن مسعود نقل شده كه «قرّات اعين» بجمع خوانده اند.

دليل … ص: 222

«ابو علي» گويد: آنكه (اخفي) را با فتحه ياء و مجهول خوانده، تأييد آن را جمله «فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوي » دانسته و «ما» در آن مبتداء و در فعل «اخفي» ضميري است كه بمبتدا بازگشت مينمايد و جمله «ما اخفي» در محل نصب است تا مفعول تعلم شود و آن از افعالي كه دو مفعول ميگيرد مي باشد.

و اما قرائت حمزه كه ياء را ساكنه خوانده تأييدش جمله «لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها» و جمله «حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي» بوده و بنا بر اين «ما» استفهاميه و بنظرم اين بر قياس كلام خليل است، و در حالي كه بسبب فعل «اخفي» منصوب واقع شده جمله «ما اخفي» در محل نصب و مفعول تعلم خواهد بود.

و نظير آن كه تعلم دو مفعول گرفته جمله «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ- الدَّارِ» و نيز جمله «سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ» و نظائرش مي باشد كه ماده (ريشته)- علم- دو مفعول خواهد داشت.

و اما «قرّات» كه جمع قره واقع شده و قره با آنكه مصدر بوده و مصدر اسم جنس و بسيار بعيد است كه جمع بسته شود ولي در اينجا قره نوع قرار داده اند و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 223

آن را به قرّات جمع بسته اند و نظيرش در اصطلاح عرب گفته شده مانند نحن في اشغال و لنا علوم.

شرح لغات … ص: 223

تتجافي: تجافي بمعني دور شدن از چيزي و مكان بلندي را اختيار نمودن است و لغات «جفا عنه، يجفو جفاء، تجافي عنه تجافيا» همه بمعني برخاستن و دوري گزيدن آمده است و شاعر گفته:

و صاحبي ذات هباب دمشق و ابن ملاط متجاف ارفق

ناقة

(شتر) سواريم هميشه با نشاط و بنرمي و آرامي سرعت كرده و دستهاي خود را آن گاه كه بالا مي برد بآهستگي فرود آورده و سوارش را برنج راه زحمت نميدهد.

المضاجع: «مضجع» بمعني خوابگاه و جايي كه انسان بپهلو خوابيده باشد چنان كه عبد اللَّه بن رواحه در باره پيامبر (ص) در شعرش چنين ميگويد:

يبيت يجافي جنبه عن فراشه اذا استثقلت بالمشركين المضاجع

آنجا كه شب كند پهلو را از فراش تهي نموده و بپاس عظمت پروردگار در دل شب برخيزد و با خداوند هستي مناجات نمايد در آن گاه كه بر مشركين خوابگاه سنگيني كرده و در خواب ناز قرارشان دهد.

- المضاجع جمع مضجع و بمعني خوابگاه آمده است-

اعراب … ص: 223

خَوْفاً وَ طَمَعاً: مفعول له يعني بعلت خوف و اميدواري چنان كه گويند: چنين كاري را بعلت ترس انجام دادم.

«زجاج» گويد: در حقيقت اين دو لفظ بجاي مصدر نشسته اند زيرا جمله «يَدْعُونَ رَبَّهُمْ» دلالت دارد كه آنان از عذاب پروردگار خائف بوده و برحمت او اميدوار و بنا بر اين تقديرش «يخافون خوفاً و يطمعون طمعاً» ميباشد.

جزاء: منصوب و مفعول له است.

لا يَسْتَوُونَ: جواب استفهام بوده، يعني «چنين نيست» و واو دومش از جهتي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 224

فاعل و از جهتي مفعول ميتواند واقع شود زيرا ترجمه اش چنين است كه «اين دسته شبيه آن گروه نبوده و آن گروه شبيه اين دسته نمي باشند» و اگر لا يستويان هم گفته ميشد صحيح بود و معني لا يستوي المؤمنون و الكافرون ميگرديد.

و ممكن است مقصود دو نفر باشد كه اولي مؤمن و دومي كافر و در مقابل هم واقع

شده و خداوند فرموده آنان برابر نباشند و گاهي به دو نفر نيز لفظ جمع استعمال شده.

نزلا: منصوب و حال واقع شده و عامل در آن متعلق (لهم) ميباشد.

كلما: ظرف زمان براي اعيدوا قرار گرفته است.

مقصود … ص: 224

سپس خداوند از وضع مؤمنين كه در آيه پيش گفته شد، چنين ياد ميفرمايد:

تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ: بر مي خيزد پهلوهايشان از جايگاه اي كه خوابيده بودند و تنها بمنظور انجام نماز شب و مناجات با پروردگار از خوابگاه برخيزند، و اين تفسير از «حسن و مجاهد و عطا» و از امام باقر و امام صادق عليهما- السلام آمده است.

«واحدي» باسناد خود از معاذ بن جبل روايت نموده كه ميگفت ما در غزوه تبوك همراه رسول خدا (ص) بوديم و گرماي شديد چنان بود كه لشكر اسلام را پراكنده ساخت هر يك بگوشه اي براي آسايش رفتند، و من نزديك پيامبر بودم پس نزديكتر شدم و از حضرتش پرسيدم چه كاري انجام دهم تا بهشت روم و از آتش دوزخ دوري گزينم؟

پيامبر (ص) فرمود از مطلب ارزشمندي پرسيدي ولي براي آنكه خدايش بخواهد آسان خواهد بود، سپس فرمود: خدا را عبادت كرده و براي او چيزي را شريك مساز، نمازهاي واجب خود را اتيان كن، زكاة مال خود را بمستحق برسان، ماه رمضان روزه بگير.

سپس فرمود آيا مايلي تو را بابواب خير رهبري كنم؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 225

عرض كردم بلي يا رسول اللَّه.

آن گاه پيامبر (ص) فرمود: روزه براي انسان سپري بوده تا خود را بآنوسيله حفظ كند، و دستگيري از بينوايان گناهان را آمرزيده سازد، و در دل شب براي تقرب بدرگاه خدا

از خوابگاه برخيزد، و سپس اين آيه را قرائت فرمود: تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ …

و از «بلال» روايت شده كه رسول خدا (ص) فرمود: بر شما باد كه در دل شب بعبادت بر خيزيد كه اين روش شايستگان پيشين بوده و شما را بخداوند نزديك كند و از گناهان دور ساخته و نهي نمايد و موجب بخشيدن گناه شده جسم را از كسالت و مرض مصون بدارد.

گفته شده مقصود آيه افرادي است كه شبها خواب بچشم آنان نرود تا نماز عشاء را بگذارند.

«انس» گويد: آيه در باره ما- انصار- نازل شد، زيرا پيوسته نماز مغرب را با رسول خدا (ص) ميخوانديم و بخانه هاي خود برنمي گشتيم تا آنكه نماز عشاء را نيز با رسول خدا (ص) انجام دهيم.

و از «قتاده» آمده مقصود افرادي باشد كه بين نماز مغرب و عشاء نماز اوابين «1» را انجام دهند.

و پاره اي گويند مقصود آيه كساني هستند كه نماز عشاء و صبح را بجماعت گذارند.

يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً: ميخوانند پروردگار خويش را از راه ترس از عذاب و اميد برحمت او.

وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ: و از آنچه روزي داديمشان در راه خدا و تحصيل پاداش انفاق مينمايند.

و هدف آيه مدح مؤمنين است كه توجه آنان بعبادت، آنها را از خواب باز- داشته و تنها آرزو و اميدشان بخداوند جهان است.

__________________________________________________

(1)- مقصود نماز غفيله است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 226

سپس خداوند پاداش آنان را ياد فرموده:

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ: پس نمي داند كسي چه چيز نهان شده- و آماده گرديده- براي ايشان از آنچه را كه چشمهايشان باو روشن

شود.

«ابن عباس» گويد: تفسير اين جمله از فكر بشر خارج است زيرا مطلب مهمتر از افكار بوده- و چه دانيم كه روشني چشم آنان در قيامت و بهشت چيست-، و در روايت صحيح از پيامبر (ص) آمده كه فرمود، به اينكه خداوند فرموده براي بندگان شايسته ام آسايشي آماده ساخته ام كه چشمي نديده و گوشي نشنيده و هيچ فكري بآن نرسيده و بنا بر اين از اطاعتش دست بداريد- شما را آگاه نسازم- تا بدان برسيد- و اگر بخواهيد اين آيه را تلاوت كنيد، فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ.

و اين حديث را بخاري و مسلم نيز روايت نموده اند.

گفته اند فائده پنهان داشتن مطلب چند چيز است:

الف: مطلب بسيار ارجمند و با عظمت باشد كه اگر برشته تحرير در آيد وقت ها براي توضيح آن لازم است و باز هم اگر بابهامش بگذاريم ابلغ و ارزشمندتر خواهد گرديد.

ب: روشني چشم ها بي پايان بوده لذا اطلاع از آن بتفصيل ميسر نباشد.

ج: اين روشني چشم در مقابل نماز شب است و چون آن در دل شب ناآشكارا بوده و از چشم هاي خواب رفته پنهان است لذا پاداش آن هم پنهان خواهد بود.

و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود براي هر كار شايسته اي پاداشي است كه در قرآن ياد شده بجز پاداش نماز شب كه خدا آن را در قرآن نياورده و- تنها با اشاره- فرموده فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ … «قُرَّةِ أَعْيُنٍ» بآنچه كه به انسان شادماني مي بخشد گفته ميشود و در اصطلاح عرب گويند «اقر اللَّه عينك» يعني آنچه را كه تو دوست داري خداوند بتو عنايت كند و بدين سبب شادمانت گرداند.

و بعضي

گفته اند از «قرّ» گرفته شده كه بمعني تگرگ است زيرا از چشمهاي آنكه شادي كرده و مي خندد اشك سرد و از آنكه محزون گشته ميگريد اشكهاي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 227

گرم خارج ميشود- و بنا بر اين آيه كنايه از شادماني آنها مي باشد-.

و از اينكه «قرّه» به «اعين» بطور عمومي و اطلاق اضافه شده در صورتي كه چشم هاي عده خاصي يعني مؤمنين مقصود است، شايد جهتش اين باشد كه اين نعمت و عزت براي انسان نهايت آرزويش بوده و هر چشمي آن را بنگرد روشن و شادمان ميگردد.

جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ: پاداش آنچه را كه در دنيا بوده انجام ميدادند.

أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً: آيا آنكه مؤمن بوده و بخداوند و پيامبرانش حقيقتاً ايمان داشته و دستورات ديني انجام ميدهد، مانند آن كسي باشد كه از فرمان خدا بيرون آمده و انواع گناهان را مرتكب ميشود؟ و همزه در اينجا براي استفهام و پرسش آمده- يعني آيا اين دو با هم مساوي و برابراند-.؟

لا يَسْتَوُونَ: يكسان و برابر نخواهند بود زيرا براي مؤمن درجات بهشت آماده شده و جايگاه گنه كار در طبقات آتش است. سپس خداوند توضيح ميدهد:

أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوي : اما آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام داده پس براي ايشان باغ هاي بهشت جايگاه است كه در آن قرار ميگيرند.

نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ: و اين نعمت پيش كشي است بسبب آنچه را كه در دنيا از فرامين خدا انجام داده اند، بآنان داده شده. و اين تفسير از «حسن» آمده. و پاره اي گفته اند كه يعني خدا آنان را در آن

جايگاه ها منزل داده و ايشان ميهمان حق بوده و از آنها پذيرايي بعمل خواهد آمد.

وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ: و اما آنان كه نافرماني كرده- و دستورات پروردگار را ناديده گرفتند- پس جايگاه شان آتش بوده و قرارگاه شان ميباشد، پناه ميبريم بخدا از آن.

كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها: هر گاه اراده كرده بخواهند از آن آتش خارج شده و از دردها و آزارهاي آن آسوده گردند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 228

أُعِيدُوا فِيها: باز گردانيده شوند در آن- بدست مأمورين آتش- و تفسير اين جمله در سوره حج بيان گرديد.

وَ قِيلَ لَهُمْ: و گذشته از اين، بآنان گفته ميشود:

ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ: بچشيد عذاب آتش اي را كه- در دنيا- بآن تصديق نكرده و انكار مي ورزيديد.

در اين جمله اشاره اي است كه مقصود از فاسق، كافر و آنكه ايمان بخدا ندارد مي باشد.

«ابن ابي ليلي» گويد آيه أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً تا آخر آيات شأن نزولش در باره علي بن ابي طالب (ع) و مردي از قريش است.

ديگري گويد: كه در باره علي بن ابي طالب (ع) و وليد بن عقبه وارد شده كه مقصود از مؤمن علي بوده و از فاسق وليد مراد است، چون وليد به علي (ع) گفته بود زبانم از زبانت پهن تر و دندانهاي من تيزتر است- و اين جمله را كنايه از برتري خود ميگفت- اما علي (ع) پاسخ داد: چنين نيست كه تو مي گويي اي فاسق.

«قتاده» گويد قسم بخدا هرگز او با علي (ع) برابر نبوده، نه در دنيا و نه هنگام مرگ و نه در قيامت.

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 229

سوره السجده (32): آيات 21 تا 25 … ص: 229

اشاره

وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْني دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (21) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ (22) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُديً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ (24) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (25)

ترجمه … ص: 229

و همانا بچشانيمشان از عذاب نزديك نارسيده (به) عذاب بزرگ باشد كه ايشان باز گردند. و كيست ستمگرتر از آنكه پند داده شده بآيات پروردگار خويش پس روي برتابد از آنها، البته ما از گناهكاران انتقام گيرنده گانيم. و بتحقيق داديم بموسي تورات را پس نباش در شك از ملاقاتش، و قرار داديم او را رهبري براي بني اسرائيل.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 230

قرار داديم از ايشان پيشواياني تا رهبري بنمايند بفرمان ما، چنان كه شكيبايي نموده و بودند بآيت هاي ما يقين دارندگان. البته پروردگار تو حكم كند بينشان روز قيامت در آنچه بودند در آن اختلاف ميكردند.

قرائت … ص: 230

لما صبروا: «حمزه و كسايي و رويس از يعقوب» آن را با لام مكسوره بدون تشديد و ديگران مفتوحه با تشديد آن قرائت نموده اند.

دليل … ص: 230

«ابو علي» گويد: آنكه با تشديد و لام مفتوحه خوانده، او را براي مجازات دانسته و با وجود فعل پيش از جواب مستغني شده نظير آنكه بگويي «اجيئك اذا جئت» كه تقديرش «ان جئت اجئك» بوده و بنا بر اين با فعلي كه پيش از شرط ذكر شده از جواب شرط بي نياز شديم.

و اما آنكه بدون تشديد و لام مكسوره خوانده، جار و مجرور متعلق به «جعلنا» دانسته و تقديرش «جعلنا منهم ائمة لصبرهم» مي باشد.

مقصود … ص: 230

سپس خداوند ميفرمايد:

وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْني دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ: و همانا مي چشانيم ايشان را از عذاب نزديك غير از عذاب بزرگ- و پيش از آنكه بعذاب بزرگ گرفتار شوند.

مقصود از عذاب بزرگ، عذاب دوزخ در قيامت بوده و از عذاب نزديك مقصود عذاب دنيا است.

در عذاب دنيا بين دانشمندان تفسير، اختلاف گرديده.

بعضي چون ابي بن كعب و ابن عباس و ابي عاليه و حسن گويند مقصود گرفتاري و ناراحتيهايي است كه در اين جهان براي انسان پيش ميآيد- و به بدبختيها و ذلت ها مي كشاند-.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 231

و بعضي چون ابن مسعود و قتاده و سدي گويند مقصود جنگ بدر است كه براي قريش پيش آمده و عده اي كشته دادند- و بالآخره سپاه اسلام پيروز شد و اين اولين قدم در پيروزي آئين حق بر باطل بوده تا افكار خفته بيدار شود و به آئين خدا پرستي ايمان آورد-.

«مقاتل» گويد: مراد ابتلاء ايشان است بگرسنگي مدت هفت سال در مكه بقدري كه مردارها و سگها را نيز خوردند.

و از «عكرمة» و «ابن عباس» نقل شده كه مراد حدود است.

و

بعضي چون «مجاهد» گويد كه مقصود عذاب قبر باشد.

اما امام صادق (ع) و بلكه در بسياري از روايات امام باقر و امام صادق عليهما- السلام فرمودند كه مراد آمدن دجال و مركوبش است.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: تا بشود بازگشت بسوي حق نموده و از كفر توبه نمايند و بعضي گويند يعني تا بشود ديگران پند گرفته و بگناه كفر گرفتار نگردند.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ: و كيست ستمكارتر بر جان خويشتن از آنكه يادآوري و پند داده شد بر نشانهاي خداوند تا بتواند خدا را بشناسد و بروز قيامت و پاداش عمل ايمان آورد.

ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها: پس روي برتافته، دوري كند و تمامي آنها را ناديده فرض نمايد إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ: البته ما از گنه كاران، آنان كه فرامين خدا را ناديده گرفته و ارتباط خود را با او و دستوراتش قطع نمودند.

مُنْتَقِمُونَ: انتقام گيرندگانيم و عذاب لازم را بر ايشان حلال نموده اعزام ميداريم.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ: و همانا بتحقيق داديم بموسي كتاب- آسماني- تورات را.

فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ: پس نباش تو در شك از ديدار او يعني ملاقات تو با موسي در شبي كه بمعراج- مسافرت آسمانها- مي آيي، و اين تفسير از «ابن عباس» آمده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 232

و در حديث وارد شده كه رسول خدا (ص) فرمود: چون شب معراج بآسمانها رفتم، موسي بن عمران را ديدم مردي بلند قد با موهاي پيچيده كه گويا از مردم قبيله شنوه «1» بود، و عيسي بن مريم را ديدم مردي با اندامي متوسط متمايل به سرخي و سفيدي و موهاي فروهشته- بر خلاف پيچيده-.

و بنا

بر اين مقصود آنكه بپيامبر (ص) وعده داده شد كه پيش از مرگ با موسي ملاقات خواهي نمود. و بر اين تفسير، «مجاهد و سدي» هم موافق است.

پاره اي گويند: يعني تو در شك نباش كه در قيامت موسي با تو ملاقات كند. از «زجاج» آمده كه پاره اي گفته اند: يعني تو در شك نباش كه موسي كتاب تورات را ديده- و ما بر او فرستاديم-.

پاره ديگر گويند: يعني تو در شك نباش كه موسي آزارهايي از ملت خود ديده و اين تفسير موافق گفتار «حسن» باشد پس مقصود آنست كه تو نيز آزارهايي در راه تبليغ احكام اسلامي خواهي ديد و در اين امر شكي نيست.

وَ جَعَلْناهُ هُديً لِبَنِي إِسْرائِيلَ: و قرار داديم موسي را رهبري براي بني اسرائيل و اين تفسير موافق قول «قتاده» بوده، اما از «حسن» آمده كه يعني ما كتاب تورات را هدايت براي آنان قرار داديم.

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا: و قرار داديم از ايشان- بني اسرائيل- پيشواياني كه بسبب آنان هدايت يافته و كارهاي شايسته انجام دهند و اين گفتار «قتاده» مي باشد، لكن پاره اي معتقدند كه مقصود پيامبران بني اسرائيل است كه مردم را براه مستقيم حق دعوت مينمودند.

لَمَّا صَبَرُوا: چون كه شكيبايي نمودند رهبران الهي واقع شدند.

وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ: و بودند- آن رهبران- به آيت هاي خدا يقين داشته و هرگز در آنها شك نمي نمودند.

__________________________________________________

(1)- شنوه: قبيله اي از مردم يمن مي باشند كه بر اثر خصوصيات محيطي موهاي سر و تن آنان پيچيده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 233

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ: البته پروردگار تو او است كه حكم مينمايد بين

مؤمن و كافر و فاسق گنه كار.

فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ: در آنچه را كه بودند اختلاف در او داشتند و مقصود اختلاف در اطاعت از رهبري پيامبران و پيشوايان و يقين بقيامت و بررسي اعمال و ديگر مسائل ديني، مي باشد.

نظم آيات … ص: 233

رابط بين آيات موسي و ما قبلش اينست كه خطاب به پيامبر اسلام (ص) و تسلي براي آن حضرت و بيم به دشمنانش است و اينكه اي محمد (ص) همانگونه كه قرآن تو را انكار مينمايند، پيش از اين بتورات موسي نيز انكار ورزيدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 234

سوره السجده (32): آيات 26 تا 30 … ص: 234

اشاره

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ (26) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ (27) وَ يَقُولُونَ مَتي هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (28) قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (29) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)

ترجمه … ص: 234

آيا رهبريشان نكرد كه چه بسيار نابود ساختيم پيش از ايشان از قرنها، كه ميروند در مسكن هاي آنان البته در اين آيت هايي است آيا نميشنوند. آيا نمي بينند كه ما ميرانيم آب را بزمين خشكزار پس بيرون ميآوريم بآن كشتي را كه ميخورند از او چهارپايان ايشان و ايشان، آيا نمي بينند. و ميگويند كي خواهد بود اين فتح اگر هستيد راستگويان. بگو (اي محمد، ص) روز فتح (و پيروزي) سود نرساند آنان را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 235

كه كافر شدند ايمانشان و نه آنان (در عرضه عذاب) مهلت داده شوند. پس روي گردان از ايشان و منتظر باش البته ايشان (نيز) منتظرانند.

قرائت … ص: 235

ا و لم يهد: «زيد» آن را «او لم نهد» با نون و ديگران با (ياء) «لم يهد» قرائت نموده اند و در سوره اعراف بحثش گذشت.

يمشون: «ابن سميفع» بنا به بعضي قرءات نادره آن را با «ياء» مضمومه و تشديد «شين» قرائت نموده.

انهم منتظرون: با «ظاء» مفتوحه خوانده شده.

دليل … ص: 235

«ابن جني» گويد: كه ابو حاتم، منتظرون را با ظاء مفتوحه خوانده و استدلال بآيه شريفه «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ» نموده است.

يمشون: براي كثرت آمده- و بمعني رفت و آمد بسيار است- چنان كه شاعر گويد:

يمشي بيننا حانوت كرم من الخرس الصراصرة القطاط

يعني آن مدير دكه شراب بسيار بنزد ما ميآمد و از شراب ناب كام را سيراب مي داشت، چه زبان مليحي كه افسوس عجمي بوده و ما نمي دانستيم و چه موهاي زيباي پيچيده اي.

مقصود آنكه (يمشي) در شعر بمعني در رفت و آمد بسيار استعمال شده است.

شرح لغات … ص: 235

ا و لم يهد لهم: گفته ميشود كه لغات متشابه آن مانند «هداه في الدين … » و «الي طريق هداية … » بمعني رهبري نمودن و بآنچه را كه وسيله تأديه دين و رسيدن بمقصود است هدايت نمودن است، و بنا بر اين آنچه را كه انسان را بخدا نزديك نموده و وسيله آشنايي انسان با خدا است، باو رهبر ناميده ميشود.

نسوق الماء: سوق، بمعني راندن و براه انداختن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 236

الجرز: زمين خشكيكه كه بر اثر نبودن باران گياه و سبزه اي در آن وجود ندارد.

ماده اشتقاقي اين لفظ- از (جرز) بمعني قطع و نابودي آمده چنان كه- در اصطلاح عرب گويند: سيف جراز، شمشيري كه قطاع و بهر چيز رسيد قطعش ميكند، و ناقة جراز، چهار پايي كه هر چه را ديد ميخورد و باقي نميگذارد، و رجل جروز، مردي كه بسيار ميخورد.

«راجز» گويد: خب جروز و اذا جاع بكي، آن مردي كه حيله گر و اكول بوده و بهنگام گرسنگي ميگريد. و مقصود لغت

جروز است كه بمعني بسيار خوردن آمده است. (جرز) چهار نوع استعمال شده: 1- جيم و راء مضمومه 2- مفتوحه 3- جيم مفتوحه و راء ساكنه 4- جيم مضمومه و راء ساكنه.

اعراب … ص: 236

أَ وَ لَمْ يَهْدِ: فاعلش مقدر و جمله (كَمْ أَهْلَكْنا) بر آن دلالت دارد و تقديرش (ا و لم يهد لهم اهلاكنا من اهلكناه … ) ميباشد و اما جمله (كَمْ أَهْلَكْنا) نميتواند فاعل واقع شود زيرا ما قبل (كم) استفهاميه در آن عمل نكند بجز حروف اضافه و در غير اينصورت (كم) استفهاميه صدارت طلب و در اول جمله خواهد بود، و در اينجا نيز چنين بوده و در محل نصب است چون مفعول (اهلكنا) قرار گرفته.

مقصود … ص: 236

سپس خداوند به انسانها هشدار داده تا از تاريخ ملت هاي گذشته پند بگيرند، و چنين ميفرمايد:

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ: آيا رهبري نكند براي ايشان و وسيله بيداري نباشد.

كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ: چه بسيار نابود ساختيم پيش از ايشان از- ملت هاي- قرن هاي گذشته را بر اثر كفر بخدا و انجام گناهان.

يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ: ميروند در خانه ها و جايگاه هاي ايشان و آثار باقي مانده را بعد از نابودي آنها، مي بينند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 237

بعضي گويند: تفسير اين جمله آنست كه، ما ناگهان با فرستادن عذاب بر آن ملت كافر در حالي كه در منزلهايشان بخود مشغول بودند نابودشان ساختيم.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ: البته در اين كار، كه بر اثر كفر و گناه نابودشان ساختيم، نشانه هاي روشني براي خداشناسي است.

أَ فَلا يَسْمَعُونَ: آيا نميشنوند اين مردم كافران آنچه را كه از ملل و امت هاي گذشته بر ايشان پند داده ميشود.

سپس خداوند براي بيداري مردم نوع ديگري سخن ايراد ميفرمايد:

أَ وَ لَمْ يَرَوْا: آيا نمي بينند يعني آيا نمي دانند.

أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ: البته ما ميرانيم يعني ميفرستيم باران و برف و يا

بگفته بعضي بوسيله نهرها و چشمه ها، إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ: بسوي زمين خشكي كه بدون اشجار و سبزه است و از ابن عباس آمده كه، يعني بوسيله سيلاب ها آب را بمكانهاي بلند از شام تا يمن ميفرستيم.

فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ: پس بيرون ميآوريم بواسطه آب، سبزي و كشت را كه از آن چهار پايانشان و ايشان ميخورند و مقصود آنكه از گياهان آن چهار پايان و از كشت آن مردم آن سامان بهره برداري مينمايند.

أَ فَلا يُبْصِرُونَ: آيا پس نعمت هاي خدا را نمي بينند كه چگونه بآنان ارزاني داشته شده.

وَ يَقُولُونَ مَتي هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ: و ميگويند چه زمان خواهد بود اين فتح و پيروزي اگر هستيد راست گويان، از (فراء) آمده كه مقصود فتح شهر مكه است، و (سدي) ميگويد كه مقصود عذاب كفار در دنيا بوده و مراد همان جنگ بدر است- كه كفار در شكنجه واقع شده و با شكست عقب نشيني و فرار نمودند.-

(مجاهد) گويد: مقصود حكم بپاداش و جزاي روز قيامت بوده زيرا مشركين مي شنيدند كه مسلمانان خدا را ميخوانند و از او پيروزي بر مشركين را با نزول عذاب قيامت بر آنها مسئلت مينمايند، از اين رو مشركين، مسلمانان را استهزاء نموده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 238

و ميگفتند آن روز فتح و حكم بعذاب ما كي فرا ميرسد.

قُلْ: بگو اي محمد (ص) بآنان.

يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ: روز فتح، نفع ندهد آنان را كه كافر شدند، ايمانشان. خداوند در اينجا اشاره فرموده كه در روز فتح يعني در قيامت، ايمان آوردن مردم كافر نفعي بحالشان نخواهد داشت.

وَ لا

هُمْ يُنْظَرُونَ: و نه ايشان مهلت داده ميشوند و مقصود آنكه هنگام عذاب كه رسد هرگز تأخير نشده و بآنان مهلت نخواهيم داد.

و نيز گفته شده: مراد از ايمان در اين آيه آنست كه مشركيني كه در جنگ بدر كشته شده و بعد از مرگ بحقايق يقين نموده ايمان آوردند، ايمان پس از مرگ بحالشان فايده اي نرسانده و عذاب را از آنان دور نسازد.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ: پس اي محمد (ص) روي برگردان از ايشان زيرا ديگر دعوت و پندها بحالشان تأثيري نخواهد داشت، و بعضي گويند يعني پس اي محمد (ص) از آنان دست بدار و منتظر فرمان پروردگار در باره شان باش.

وَ انْتَظِرْ: و منتظر وعده من باش كه تو را بر دشمنان پيروز گردانم.

إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ: ايشان نيز منتظرانند تا براي تو حادثه اي چون مرگ يا كشته شدن پيش آيد و نابود شوي تا از نهضت و قيام تو فارغ شوند.

بعضي گويند: معني جمله اينست كه بزودي وعده خداوند در باره آنان بيايد پس بايد در انتظار باشند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 239

فهرست جلد نوزدهم ترجمه تفسير مجمع البيان … ص: 239

از اول سوره عنكبوت تا آخر سوره سجده (جزء 20- 21) سوره عنكبوت فضيلت سوره، تفسير و توضيح 3 آيات 1 تا 5 و ترجمه 4 قرائت، دليل، اعراب 5 شأن نزول 7 مقصود 8 آيات 6 تا 10 و ترجمه 11 اعراب، شأن نزول 12 مقصود 14 آيات 11 تا 15 و ترجمه 19 شرح لغات 20 اعراب، مقصود 22 نظم آيات 26 آيات 16 تا 20 27 ترجمه، قرائت، دليل 28 اعراب، مقصود 29 آيات 21 تا 25 33 ترجمه، قرائت، دليل 34 سؤال، پاسخ 36 مقصود

37 آيات 26 تا 30 41 ترجمه، قرائت، لغت 42 مقصود 43 آيات 31 تا 35 و ترجمه 48 قرائت، دليل، مقصود 49 آيات 36 تا 40 53 ترجمه، لغت 54 اعراب، مقصود 55 آيات 41 تا 45 و ترجمه 59 قرائت، دليل و اعراب، شرح لغات 60 مقصود 61 آيات 46 تا 50 68 ترجمه، قرائت، دليل 69 شرح لغات، اعراب، مقصود 70 آيات 51 تا 55 و ترجمه 75 قرائت، دليل، اعراب 76 مقصود 77 آيات 56 تا 60 و ترجمه 80 قرائت، دليل 81 اعراب، شأن نزول 82 مقصود 83 آيات 61 تا 66 86 آيات 67 تا 69 و ترجمه 87 قرائت، دليل، شرح لغات 88 اعراب، مقصود 89 سوره روم فضيلت سوره، تفسير و توضيح 93 آيات 1 تا 7 و ترجمه 94 شرح لغات، اعراب، مقصود 95 اما اصل داستان 97 آيات 8 تا 10 و ترجمه 100 قرائت، دليل 101 مقصود 102 سؤال، پاسخ 103

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص: 240

آيات 11 تا 20 105 ترجمه، قرائت، دليل 106 شرح لغات 107 اعراب، مقصود 108 آيات 21 تا 25 و ترجمه 114 قرائت، دليل، اعراب 115 مقصود 116 آيات 26 تا 30 120 ترجمه، اعراب 121 مقصود 122 آيات 31 تا 35 و ترجمه 127 قرائت، شرح لغات، مقصود 128 آيات 36 تا 40 131 ترجمه، قرائت، دليل 132 مقصود 133 آيات 41 تا 45 و ترجمه 137 شرح لغات، مقصود 138 آيات 46 تا 50 142 ترجمه، قرائت، دليل 143 اعراب 144 مقصود 145 آيات 51 تا 55 و ترجمه 148 قرائت، اعراب،

مقصود 149 آيات 56 تا 60 و ترجمه 153 قرائت، دليل، مقصود 154 سوره لقمان فضيلت سوره، تفسير و توضيح 157 آيات 1 تا 9 158 آيه 10، ترجمه و قرائت 159 دليل، اعراب 160 شأن نزول، مقصود 161 آيات 11 تا 15 166 ترجمه، قرائت 167 دليل، اعراب 168 مقصود 169 آيات 16 تا 20 179 ترجمه، قرائت، دليل 180 مقصود 182 آيات 21 تا 25 و ترجمه 187 مقصود 188 آيات 26 تا 30 و ترجمه 191 قرائت، دليل 192 مقصود 194 آيات 31 تا 34 196 ترجمه، قرائت، دليل و شرح لغات 197 اعراب، مقصود 198 سوره سجده فضيلت سوره، تفسير و توضيح 203 آيات 1 تا 5 و ترجمه 204 اعراب، مقصود 205 آيات 6 تا 10 و ترجمه 209 قرائت، دليل 210 مقصود 211 آيات 11 تا 15 214 ترجمه، شرح لغات 215 اعراب، مقصود 216 آيات 16 تا 20 و ترجمه 221 قرائت، دليل 222 شرح لغات، اعراب 223 مقصود 224 آيات 21 تا 25 و ترجمه 229 قرائت، مقصود 230 آيات 26 تا 30 و ترجمه 234 قرائت، دليل، شرح لغات 235 اعراب، مقصود 236 فهرست 239

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109