ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن جلد 17

مشخصات كتاب

سرشناسه : بيستوني ، محمد، ‫1337 -

عنوان و نام پديدآور : ‫تفسير مجمع البيان جوان (برگرفته از تفسير مجمع البيان طبرسي «ره») / تاليف محمد بيستوني.

مشخصات نشر : قم : بيان جوان؛ مشهد: آستان قدس رضوي، شركت به نشر ‫، ‫1390 .

مشخصات ظاهري : 10ج.

شابك: ‫دوره ‫ ‫ 978-600-228-058-9 : ؛ ‫ج.1 ‫ 978-600-228-057-2 : ؛ ‫ج.2 ‫ 978-600-228-059-6: ؛ ‫ج.3 ‫: ‫ 978-600-228-062-6 ؛ ‫ج.4 ‫: 978-600-228-610-9 ؛ ‫ج.5 ‫ 978-600-228-060-2: ؛ ‫ج.6 ‫: ‫ 978-600-228-063-3 ؛ ‫ج.7 ‫: ‫ 978-600-228-064-0 ؛ ‫ج.8 ‫ 978-600-228-087-9: ؛ ‫ ج.9 ‫: 978-600-228-066-4 ‮ ؛ ‫ج.10 ‫ 978-600-228-088-6:

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت: نويسنده براي تهيه اين كتاب از ترجمه علي كرمي بر كتاب مجمع البيان استفاده كرده است .

يادداشت: چاپ قبلي: فراهاني ‫، 1381 - 1382( 30ج.).

يادداشت: ج. 2 - 10 (چاپ اول: 1390) (فيپا).

مندرجات : ‫ج. 1. شامل جزءهاي 1 و 2 و 3 ‫.- ج. 2. شامل جزءهاي 4 و 5 و 6 .- ج.3. شامل جزءهاي 7و 8 و 9.- ج.4. شامل جزء هاي 11،10 و 12 ‫.- ج. 5. شامل جزءهاي 13 و 14 و 15 .-ج. 6. شامل جزءهاي 16 و 17 و 18.-ج.7. شامل جزء هاي 19 و 20 و 21.-ج.8. شامل جزءهاي 22 و 23 و 24.-ج.9. شامل جزء هاي 25 و 26 و 27.-ج.10. شامل جزء هاي 28و 29 و 30

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : كرمي ، عليرضا، 1340 -، مترجم

شناسه افزوده : ‫طبرسي، فضل بن حسن، 468؟ - 548ق. . مجمع البيان في تفسير القرآن.

شناسه افزوده : شركت به نشر ( انتشارات آستان قدس رضوي)

رده بندي كنگره : ‫ BP98 ‮ ‫ /ب 95ت 76 1390

رده بندي ديويي : ‫ 297/179 ‮

جلد هفدهم

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

ادامه سوره حج … ص: 3

سوره الحج (22): آيات 52 تا 55 … ص: 3

اشاره

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52) لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (53) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (54) وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (55)

ترجمه … ص: 3

هيچ رسول و نبيي نفرستاديم، جز اينكه هر گاه تلاوت ميكرد، شيطان در تلاوت او القاء ميكرد و خدا القاء شيطان را نسخ كرده، و آيات خود را احكام مي- بخشيد و خدا دانا و حكيم است. تا القاء شيطان را آزمايشي قرار دهد براي كساني كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 4

در دلشان مرض است و سنگدلند و ستمكاران در مخالفتي دور (از حقند) و تا آنها كه داراي علم شده اند، بدانند كه قرآن حق و از جانب خداي تست و بر ايمانشان افزوده شود و دلهايشان براي قرآن خاشع گردد و خداوند مؤمنان را براه راست رهنماست.

و مردم كافر همواره در باره قرآن در ترديدند تا ناگهان، قيامت آنها را در رسد يا عذاب روزي بيمانند (يا بي پايان) آنها را در گيرد.

شأن نزول … ص: 4

از ابن عباس و ديگران روايت شده است كه چون پيامبر خدا سوره «النجم» تلاوت كرد و به اين آيه رسيد: «أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّي وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْري » شيطان در تلاوت رسول اكرم، اين جمله را القاء كرد: «تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترجي» (اينها نيكو روياني بلند مقامند كه به شفاعتشان اميد است) با اين القاء شيطاني، مشركين شادي كردند و همين كه رسول خدا به آيه سجده رسيد، هم مسلمين و هم مشركين سجده كردند.

اين روايت، اگر صحيح باشد، محمول است بر اينكه رسول خدا مشغول قرائت قرآن بود، همين كه به اينجا رسيد و اسامي خدايان ايشان را ياد كرد (لات و عزي و منات) بعضي از مشركين- از آنجا كه ميدانستند عادت پيامبر، عيبجويي از خدايان است- پيشدستي كرده، گفتند،

«تلك الغرانيق … » و اين جمله با تلاوت پيامبر خدا آميخته شد و سايرين تصور كردند كه اينهم از قرآن و مقدمه آشتي و سازش پيامبر با شرك است.

بدينجهت است كه خداوند متعال در اين آيه با ذكر جمله «القي الشيطان … »

القاء را به شيطان نسبت ميدهد. زيرا اين القاء و اغواء و وسوسه او صورت گرفته است.

اين تأويل را سيد مرتضي در كتاب تنزيه ذكر فرموده و «ناصر للحق» كه از پيشوايان مذهب زيدي است، بهمين وجه اعتماد كرده و وجه نيكويي است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 5

مقصود … ص: 5

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ: كلمه «من» زائده است. اينكه رسول و نبي را با هم آورده، بخاطر اين است كه ميان آنها فرقي است: رسول كسي است كه فرستاده خداست و اگر بطور اطلاق گفته شود، مقصود پيامبر اسلام است.

نبي كسي است كه به سبب رسالت، داراي رفعت و درجه عظيم است.

برخي فرق آن دو را اينطور ذكر كرده اند كه: رسول كسي است كه ملائكه بر او وحي نازل ميكند و نبي كسي است كه در خواب بر او وحي ميشود. بنا بر اين هر رسولي، نبي است ولي هر نبيي رسول نيست.

برخي گفته اند: رسول كسي است كه بسوي امتي مبعوث شده و نبي كسي است كه مبعوث بسوي امتي نيست. (از قطرب) برخي گفته اند: رسول كسي است كه بوضع شريعت و احكام پرداخته و نبي كسي است كه نگهبان شريعت ديگري است. (از جاحظ) وجه اول صحيح است. زيرا خداوند گاهي پيامبر را نبي ميخواند و گاهي رسول. هم «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ

… » ميگويد و هم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ.» بنا بر اين رسول و نبي يكي است. جز اينكه رسول هم شامل ملائكه ميشود و هم شامل بشر و نبي مخصوص بشر است.

بهمين جهت است كه در اينجا و در آيه «وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا» ميان آنها جمع كرده است.

إِلَّا إِذا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ: سيد مرتضي مي گويد: كلمه تمني معني تلاوت را در بر دارد. چنان كه حسان بن ثابت مي گويد:

تمني كتاب اللَّه اول ليلة و آخره لاقي حمام المقادر

در آغاز شب، كتاب خدا را تلاوت كرد و در آخر شب مرگ را ديدار كرد.

يا اينكه مقصود از تمني همان آرزوي قلبي است. اگر مراد تلاوت باشد، مقصود اين است كه: هر گاه پيامبران پيشين آيات خدا را تلاوت ميكردند، مردم سخنش را تحريف ميكردند و چيزهايي بر گفتارش مي افزودند و ميكاستند. چنان كه يهود كردند. علت اينكه اين عمل را نسبت به شيطان داده، اين است كه منشأ اصلي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 6

و فريب دهنده واقعي شيطان است.

فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ: خداوند بوسيله حجت هاي خود القاء شيطان را زايل ميكند.

اين جمله براي تسلي خاطر پيامبر گرامي اسلام است. تا از تكذيب مشركين و جمله اي كه در مدح خدايان بتلاوتش افزودند، ناراحت نشود.

اما اگر مقصود، آرزوي قلبي باشد، معني آيه اين است كه چون پيامبر بعضي از امور را در قلب خود آرزو كند، شيطان در دلش وسوسه ميكند و او را بباطل ميخواند.

لكن خداوند وسوسه و دعوت شيطان را باطل ميكند و او را ارشاد ميكند كه:

بمخالفت شيطان پرداخته، فريبكاري هاي او را

نشنود.

مرحوم سيد مرتضي بدنبال اين مطالب ميگويد: اما احاديثي كه در اين باب روايت شده (و خلاف معني فوق افاده ميكند) مورد طعن و از نظر علماء حديث ضعيف است. وانگهي روايات ديگر مقام انبياء را از هر گونه نقصي منزه شمرده اند. آيا ممكن است گفته شود كه پيامبر خدا (ص) جمله «تلك الغرانيق … » را بقرآن اضافه كرده باشد، حال آنكه خداوند متعال در خود قرآن ميگويد: «كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ» (چنين است كه قلب ترا بقرآن ثابت و استوار ميگردانيم: فرقان 32) «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي » (بزودي ترا بقرائت قرآن و اميداريم كه فراموش نكني: الاعلي 6) ممكن است كسي بگويد: پيامبر بزرگ اسلام اين جملات را سهواً گفته است.

لكن بايد دانست كه اين جملات از نظر وزن با آيات ديگر سوره هماهنگ است و بسيار بعيد است كه كسي از روي سهو اين چنين سخن بگويد. وانگهي از نظر ارتباط معنوي اين جملات با آيات ديگر هم انسان اطمينان حاصل ميكند كه نميتواند از روي سهو باشد. زيرا ما ميدانيم كه اگر قصيده اي خوانده شود ممكن نيست كه كسي سهو كند و شعري بوزن ابيات قصيده و متناسب با معني آنها بر زبان آورد.

ممكن است همانطوري كه در باره شأن نزول. گفتيم، مشركين اين جمله هاي اضافي را در حين قرائت پيامبر يا در حين نمازش القاء كرده باشند، تا او را بغلط بيندازند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 7

برخي گفته اند: پيامبر خدا وقتي قرآن ميخواند بين آيات مكث ميكرد و با اهل شرك سخن ميگفت و عقيده ايشان را ابطال ميكرد و هنگامي كه آيه «أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ

وَ الْعُزَّي … » را خواند، از راه انكار و ابطال به آنها فرمود: «تلك الغرانيق … »

آيا باين اشكال و صور زيبا، اميد شفاعت هست؟ يعني آنچه شما مي گوييد، پنداري غلط و باطل بيش نيست. گفتن اين جمله در نماز هم مانعي نداشت. زيرا در آن زمان هنوز از سخن گفتن در نماز نهي نشده بود.

برخي گفته اند: مقصود از غرانيق فرشتگان است. چنان كه در بعضي از احاديث هم آمده است. اما مشركين خيال كردند كه منظور خدايان ايشان است.

برخي گفته اند: جمله «تلك الغرانيق … » از قرآن و در وصف فرشتگان بود.

اما چون مشركين تصور كردند كه در باره خدايان ايشان است، نسخ شد.

بلخي گويد: ممكن است پيامبر. «تلك الغرانيق … » را از مشركين شنيده و بخاطر سپرده و در وقت قرائت قرآن شيطان جمله را بخاطرش آورده و خواسته باشد بر زبانش جاري كند. ولي خداوند او را حفظ كرد و آگاه ساخت و وسواس شيطان را نسخ كرد و آيات خود را احكام بخشيد تا پيامبر آنها را محكم و سالم از القاء شيطان قرائت فرمايد.

ممكن است بهنگام قرائت قرآن، شيطان جمله «تلك الغرانيق … » را با صداي بلند خوانده باشد و مردم تصور كرده باشند كه خواننده آن پيامبر است و سجده كرده باشند.

غرانيق جمع غرنوق، يعني نيكو و زيبا «شاب غرنوق» يعني جوان زيبا و خوش اندام.

ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ: آن گاه خداوند آيات و دلائل و اوامر خود را بدون سهو و غلط باقي ميگذارد.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ: خداوند بهر چيزي داناست و هر چيزي را در جاي خود قرار ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في

تفسير القرآن، ج 17، ص: 8

لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ:

جبائي گويد: اينكار بمنظور سختگيري در عبادت و امتحان است. يعني: خداوند تكليف را بر آنهايي كه در دلشان شك بود و سنگدل شده بودند، سخت گرفت و ناچار شدند فرق ميان سخن محكم خدا و القاء شيطان را بپذيرند.

وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ: ستمكاران سرگرم دشمني و گرفتار مخالفتي هستند كه دور از حق است.

وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ: تا آنها كه بخدا و توحيد و حكمتش علم دارند، بدانند كه قرآن حق است و قابل تغيير و تبديل و زياد و كم نيست.

فَيُؤْمِنُوا بِهِ: تا ايمان آنها استوار بماند، و بقولي يعني: برايمان آنها افزوده شود.

فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ: و بر اثر قوت ايمان، در پيشگاه قرآن خشوع و تواضع پيدا كنند.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ: خدا مردم مؤمن را براهي روشن و بي پيچ و خم هدايت ميكند. منظور اين است كه آنها را بر دين حق استوار ميدارد. برخي گويند: يعني آنها را بسبب ايمان براه بهشت هدايت ميكند.

وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ: مردم كافر همواره در باره قرآن گرفتار شكند. اين جمله، مخصوص كساني است كه خدا ميداند كه هيچگاه ايمان نمي آورند.

حَتَّي تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً: تا در حين غفلت و بطور ناگهاني، قيامت، ايشان را فرا رسد.

أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ: يا اينكه عذاب روزي بيمانند. كه بقول قتاده و مجاهد همان روز جنگ بدر است. آنها را گرفتار سازد. اينكه روز بدر را عقيم مي نامد، بخاطر اين است كه آن روز بخاطر

جنگ فرشتگان و دشواري كار، روزي بيمانند بوده است. نظير آن شعر زير است:

عقم النساء فلا يلدن شبيهه ان النساء بمثله لعقيم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 9

زنان عقيم شدند و شبيه او را نمي زايند. زيرا زنان بزائيدن مثل او عقيمند.

ضحاك و زجاج گفته اند: روز بدر عقيم ناميده شده است. زيرا آن روز براي كفار خيري نداشت. هم چنان كه باد عقيم به آن بادي گفته ميشود كه خير و فايده اي ندارد.

عكرمه و جبائي گويند: منظور از روز عقيم، روز قيامت است و علت اينكه آن روز عقيم ناميده شده، اين است كه شب بدنبال ندارد.

نظم آيات … ص: 9

آيه نخستين متصل است به آيات سابق كه در باره تمتعات و تنعم كفار بود.

هنگامي كه پيامبر فقر و تنگدستي اصحاب خود را مشاهده كرد، براي آنها آرزوي دنيا كرد. خداوند هم بيان فرمود كه اين آرزو از وساوس شيطان است و نعمتهاي آخرت براي ياران رسول بهتر از دنياست.

برخي گفته اند: متصل است به «إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ» بدنبال اين جمله بيان كرد كه خاتم پيامبران نيز بشر است و حال او با حال ديگر پيامبران يكي است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 10

سوره الحج (22): آيات 56 تا 60 … ص: 10

اشاره

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (56) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (57) وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (58) لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (59) ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60)

ترجمه … ص: 10

در آن روز حكومت از آن خداست كه ميان ايشان حكم ميكند. مردم مؤمن و نيكوكار را در بهشت هاي نعمت مي برد و مردم كافر و تكذيب كننده آيات را گرفتار عذاب خوار كنند مي سازد. كساني كه در راه خدا مهاجرت كردند، آن گاه كشته شدند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 11

يا مردند، خدا آنها را روزي نيكو ميدهد و خدا بهترين روزي دهندگان است. آنها را به جايي مي برد كه خشنود باشند و خدا دانا و حليم است. چنين است و هر كس بمثل آنچه عقوبت شده، عقوبت كند آن گاه بر او ظلم شود، خدا ياريش ميكند. خداوند بخشاينده و آمرزگار است.

قرائت … ص: 11

قتلوا: ابن عامر به تشديد و ديگران بدون تشديد خوانده اند.

مدخلا: اهل مدينه بفتح ميم و ديگران بضم ميم خوانده اند و قبلا در باره آن گفتگو شده است.

مقصود … ص: 11

قبلا در باره قيامت سخن گفت. اكنون ميفرمايد:

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ: در آن روز حكومت از آن خداست و جز او احدي حكمروايي ندارد. حال آنكه در اين جهان حكومتهاي ديگري هم وجود دارد.

يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ: در آن روز ميان مؤمنين و كافرين جدايي انداخته، بشرحي كه در ذيل آمده، در ميانشان حكم ميكند:

فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ: مردم مؤمن و نيكوكار از نعمتهاي بهشت برخوردار ميشوند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ: و مردم كافر و تكذيب كننده آيات، گرفتار عذاب و خواري هستند.

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً:

كساني كه در راه خدا مهاجرت كرده، آن گاه كشته شده يا مرده اند خداوند در بهشت آنها را روزي نيكو ميدهد. مقصود از روزي نيكو چيزي است كه هنگامي كه انسان آن را ببيند، به چيز ديگري توجه نكند. تنها خدا بر چنين چيزي قادر است. از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 12

اينرو ميفرمايد:

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ: خدا بهترين روزي دهندگان است. برخي گفته اند: اين آيه نظير اين است كه ميفرمايد:

«بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (بلكه زندگاني هستند كه در پيشگاه خدا روزي داده ميشوند: بقره 154).

لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ: آنها را به جايي مي برند كه خشنود باشند.

زيرا هر چه دلشان بخواهد و چشمشان لذت برد در آنجا هست. (مدخل ممكن است مصدر و ممكن است

اسم مكان باشد).

وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ: خدا به حال آنها داناست و نسبت به تعجيل در عقوبت كفار بردبار است.

ذلِكَ: همين است كه گفتيم.

وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ: كسي كه ظالم را در برابر ظلمش كيفر دهد، آن گاه بر او ظلم كنند و از خانه اش اخراجش كنند، خداوند ياريش ميكند.

مقصود اين است كه مشركين مسلمانان را از وطن اخراج و بر آنها ظلم كردند.

در اينجا عقاب مسلمان در برابر عقاب مشرك و عقاب مشرك در برابر عقاب مسلمان قرار داده شده، حال آنكه كاري كه مسلمان با مشرك ميكرد، عقاب بود، ولي كاري كه مشرك با مسلمان كرده بود، عقاب نبود، بلكه تجاوز و تعدي بي مورد و نابجايي بود كه مسلمان ناچار بود، عكس العمل نشان دهد و عقاب كند. اين بيان نظير «الجزاء بالجزاء» براي جفت شدن كلام و هماهنگي مطلب است.

إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ: خداوند بخشاينده و آمرزگار است.

روايت شده كه اين آيه در باره قومي از مشركين نازل شده است كه با قومي از مسلمين، دو شب از محرم مانده برخورد كرده، گفتند: اصحاب محمد (ص) در اين ماه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 13

نمي جنگند و آنها را مورد حمله قرار دادند. مسلمانان از آنها خواستند كه در ماه حرام نجنگند. آنها قبول نكردند و خداوند مسلمين را پيروزي بخشيد «1».

__________________________________________________

(1)- اين روايت كه در بعضي از كتب ديگر هم آمده، قابل قبول نيست، زيرا تحريم جنگ در ماه هاي حرام از مختصات آئين اسلام نيست. بلكه عرب جاهلي هم جنگ در ماه هاي حرام را حرام ميدانست و

بنا بر اين چه معني دارد كه گفته شود: مشركين بخاطر اينكه ميدانستند كه اصحاب پيامبر (ص) در ماه محترم نميجنگند، جنگ را آغاز كردند؟

در تفسير جامع الجوامع آمده است كه: مسلمانان به پيامبر عرض كردند: شهدايي كه در ميدانهاي جنگ كشته شده اند، تمامشان در پيشگاه خدا معلوم است. ولي ما كه كشته نميشويم از آن اجر محروميم. از اينرو خداوند فرمود:

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا … وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ.

بدينترتيب بيان شد كه فضيلت مهاجرت در راه خداست، اعم از اينكه شخص كشته شود يا بميرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 14

سوره الحج (22): آيات 61 تا 65 … ص: 14

اشاره

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (61) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (62) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (63) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (64) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (65)

ترجمه … ص: 14

اين ياري بخاطر اين است كه خداوند شب را داخل روز و روز را داخل شب ميكند و خداوند شنوا و بيناست. اين ياري بخاطر اين است كه خدا حق است و آنچه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 15

جز او ميخوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ است. آيا نمي بيني كه خداوند از آسمان آب فرستاد و زمين سبز گرديد؟ خداوند داراي لطف و آگاه است. او راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است و خدا بي نياز و ستوده است. آيا نمي بيني كه خدا آنچه در زمين است براي شما رام كرده و كشتي بفرمانش در دريا جاري است و آسمان را از اينكه بر زمين بيفتد، حفظ ميكند، مگر اينكه به اراده اش باشد؟ خداوند بمردم مهربان و رحيم است.

قرائت … ص: 15

يدعون: عراقيان- بجز ابو بكر- در اينجا و در سوره لقمان به ياء و ديگران به تاء خوانده اند. قرائت تاء بنا بر اين است كه خطاب به مشركين باشد. چنان كه در آيه: «يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ … » (حج 73) مشركين هم جزء مخاطبينند. و قرائت ياء بنا بر حكايت است. نظير: «يَكادُونَ يَسْطُونَ» (حج 72)

اعراب … ص: 15

فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ: رفع فعل بخاطر آن است كه جواب استفهام نيست. بلكه منظور خبر است. نظير قول شاعر:

الم تسأل الربع القديم فينطق و هل يخبرنك اليوم بيداء سملق

آيا از خانه و كاشانه كهن سؤال نكردي كه نطق كند؟ و آيا امروز بيابان هموار ترا خبر خواهد داد؟

مقصود … ص: 15

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ: اين ياري و كمك بخاطر اين است كه خداوند قسمتي از ساعات شب را كم كرده، داخل روز و قسمتي از ساعات روز را كم كرده، داخل شب ميكند.

وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ: خداوند دعاي مؤمنين را مي شنود و بحال آنها بصير است.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ: اين ياري و مدد الهي نسبت به مؤمنين بخاطر اين است كه او در گفتار و كردار، صاحب حق است. برخي گفته اند: يعني صفات عظمت و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 16

بزرگواري مخصوص خداست و كسي كه به چنين مطلبي معتقد باشد، محق است.

وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ: آنچه بجز خدا ميخوانند باطل است.

زيرا نه منشأ ضرر است و نه منشأ نفع.

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ: خداوند برتر از همه است و هر موجودي در قبال بزرگي او ناچيز است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً: نمي بيني كه خداوند از آسمان باران فرستاد و زمين را سبز و خرم گردانيد؟

إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ: خداوند نسبت به بندگان لطف دارد و روزي آنان را از راهي كه ندانند مي رساند و به اسرار قلبي آنها آگاه است. برخي گفته اند: لطيف يعني صاحب احاطه به تدبير

امور دقيق و قادر بر هر چه كه ديگران قادر نيستند.

لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ: او قادر است كه در همه موجوداتي كه در زمين و آسمانند، تصرف كند.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ: او از همگان بي نياز و صفاتش و كردارش مورد ستايش است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ: نمي بيني كه خداوند تمام موجودات زمين را براي شما مسخر كرده است؟

وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ: و نمي بيني كه كشتي را بر روي دريا براي شما رام ساخته است؟

وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ: و آسمان بدون اراده او نميتواند بر زمين سقوط كند. يعني: اگر خداوند نابودي و ابطال آسمان را اراده كند، بر زمين سقوط مي كند و اين نظم دل انگيز واژگون ميشود.

إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ: خداوند نسبت بمردم مهرباني و رحمت دارد. بهمين جهت است كه موجودات زمين و كشتي را رام و آسمان را از متلاشي شدن حفظ كرده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 17

سوره الحج (22): آيات 66 تا 70 … ص: 17

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ (66) لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلي رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلي هُديً مُسْتَقِيمٍ (67) وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (68) اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (69) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ (70)

ترجمه … ص: 17

اوست كه شما را حيات بخشيد و سپس شما را ميميراند. آن گاه زنده ميكند و انسان منكر است. براي هر امتي آئيني قرار داديم كه بر آن عمل كنند. بايد در باره امر (قرباني) با تو نزاع نكنند. بسوي خدايت دعوت كن كه تو بر دين پايدار هستي. اگر با تو مجادله كنند، بگو: خدا بكردارتان داناتر است. خداوند در باره آنچه در آن اختلاف داريد ميان شما حكم ميكند. آيا نميداني كه خداوند بر آنچه در آسمانها و زمين است، علم دارد؟ اين مطلب در كتاب محفوظ ثبت است و ثبت در كتاب محفوظ بر خداوند آسان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 18

مقصود … ص: 18

مقصود اكنون بذكر دليل ديگري بر يگانگي خود پرداخته، مي فرمايد:

وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ: خدا كسي است كه شما را بعد از آنكه نطفه و بيجان بوديد، حيات بخشيد و هنگامي كه اجلتان فرا رسيد شما را ميميراند و در روز حساب شما را بر مي انگيزد. از اين بيان استفاده ميشود كه كسي كه قادر بر حيات بخشيدن ابتدايي است، قادر بر حيات بخشيدن مجدد است.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ: انسان منكر است زيرا با همه دليل هاي روشن خدا را انكار ميكند.

لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ: براي هر يك از امت هاي گذشته، شريعت و آئيني قرار داده ايم كه به آن عمل ميكرده اند. اين معني از ابن عباس است. برخي گويند:

يعني براي آنها مكاني قرار داده ايم كه بدان انس گرفته، در آنجا عبادت خدا كرده اند.

مناسك حج هم جاهايي است كه محل پرستش خداست، مجاهد و قتاده گويند: يعني براي هر كدام محلي- مثل

مني يا جاهاي ديگر- قرار داده ايم كه در آنجا قرباني كنند.

فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ: آنها بايد با تو در امر قرباني نزاع نكنند. تو هم بايد با آنها نزاع نكني (معني باب مفاعله) نزاع آنها اين بود كه ميگفتند: آيا كشته خود را ميخوريد ولي كشته خدا را نميخوريد؟ يعني چرا ميته را نميخوريد؟

پس حق ندارند در اينباره با پيامبر خدا خصومت كنند.

برخي گويند: مقصود اين است كه دين آنها نسخ شده است. بنا بر اين حق ندارند با پيامبر خدا مجادله كنند.

وَ ادْعُ إِلي رَبِّكَ: به سخن آنها گوش نكن و بدعوت خويش بسوي خدا و دين ادامه بده.

إِنَّكَ لَعَلي هُديً مُسْتَقِيمٍ: كه تو بر ديني پايدار هستي.

وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ: اگر در باره قرباني با تو جدال كنند، بگو: خداوند به تكذيب شما داناتر است و كيفر شما را ميدهد. اين آيه پيش از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 19

فرمان جهاد نازل شده است.

برخي گويند: يعني اگر از روي عناد و لجاج با تو جدال كنند، تو با آنها جدال نكن و با آنها بگو كه: خدا بكردارشان داناتر است.

برخي گويند: اگر در باره نسخ دينشان با تو جدال كنند، آنها را بخدا واگذار.

اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ: خداوند در روز قيامت ميان شما فيصله مي بخشد و در باره اختلافات شما داوري ميكند. اكنون به پيامبر خود ميگويد و منظور همه مكلفين است:

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ: آيا نميداني كه خداوند بر هر بيش و كمي در آسمان و در زمين داناست و هيچ

چيز بر او پوشيده نيست.

إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ: اينها در لوح محفوظ ثبت و ضبطند. (از جبائي) إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ: نوشتن و ثبت كردن آنها در لوح محفوظ براي خداوند آسان است و نيازي به خطوط و حروف ندارد و او بهر چه امر وجودي بدهد، موجود ميشود.

برخي گويند: يعني حكم در ميان شما بر خداوند آسان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 20

سوره الحج (22): آيات 71 تا 75 … ص: 20

اشاره

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (71) وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (72) يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73) ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (74) اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (75)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 21

ترجمه … ص: 21

جز خداوند، چيزهايي را مي پرستند كه خداوند حجتي بر آن نازل نكرده و بدان علم ندارند و ستمكاران را ياوري نيست. هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده ميشود. در صورت كافران، انكار را مي شناسي. نزديك است بر آنهايي كه آيات ما را بر ايشان ميخواني حمله ور شوند. بگو: آيا شما را بدشوارتر از آن، كه آتش دوزخ است آگاه كنم. خداوند آتش را وعده كفار كرده و بد جايگاهي است. اي مردم، مثلي زده شده است. بشنويد. آنهايي كه جز خدا پرستش ميكنيد، مگسي خلق نميكنند. اگر چه بر آن اجتماع كنند و اگر مگس از آنها چيزي بربايد، از او باز نميگيرند. طالب و مطلوب هر دو ضعيفند. حق عظمت خدا را ادا نكردند.

خداوند قوي و شكست ناپذير است. خداوند از فرشتگان و مردم فرستادگاني انتخاب ميكند. خداوند شنوا و داناست.

قرائت … ص: 21

يدعون: يعقوب و سهل به ياء و ديگران به تاء خوانده اند.

لغت … ص: 21

سطوة: ترساندن.

مقصود … ص: 21

اكنون خداوند از حال كفار خبر داده، ميفرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ: اينان به پرستش چيزهايي مي پردازند كه خداوند متعال حجتي براي پرستش آنها نازل نفرموده و خود به ارزش آنها علم و آگاهي ندارند.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ: ستمكاران مشرك را ياري نيست كه مانع عذابشان گردد.

وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ:

هر گاه آيات قرآن و ديگر حجت هاي واضح خداوند بر آنها خوانده شود، در سيماي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 22

ايشان اثر انكار و مخالفت را- كه عبارت از كراهت و ترش رويي است- مي شناسي.

يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا: در اين وقت چنان حالت خشم پيدا ميكنند كه نزديك است بر افرادي كه به تلاوت آيات گوش ميكنند. حمله ور شده، آنها را بزنند.

قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ: اي محمد (ص)، به آنها بگو: آيا شما را آگاه كنم به چيزي كه از شنيدن قرآن براي شما دشوارتر و ناگوارتر است؟ چنين چيزي آتش سوزان جهنم است.

وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ: همان آتشي كه خداوند مردم كافر را وعده كرده و بد جايگاهي است.

اكنون جميع مكلفين را مخاطب ساخته، مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ: اي مردم مثلي زده شده است.

آن را بشنويد.

اخفش مي گويد: اگر گفته شود: مثلي كه خداوند زده است، كجاست؟ در پاسخ گفته ميشود: در اينجا مثلي زده نشده است. بلكه منظور اين است كه مشركين براي من- كه خداوندم- شبيهي قرار داده اند. سپس مي گويد: اكنون گوش كنيد تا اين

چيزي را كه شبيه من قرار داده اند به شما معرفي كنم.

قتيبي مي گويد: در اينجا خداوند مثلي زده و آن اين است كه اين بتها قادر بر خلق مگسي نيستند.

برخي گفته اند: يعني حديثي مي آورم كه تعجب آور است. گوش كنيد تا ببينيد كفار چقدر جاهلند! نظير «ضربت خيمة» يعني خيمه را بپاي داشتم.

برخي گويند: ضرب مثل بمنزله ضرب جزيه و ماليات است بر اهل ذمة.

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ: بتهايي كه پرستش ميكنيد، قادر بر آفرينش مگسي نيستند، اگر چه همه آنها با يكديگر همكاري كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 23

وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ: اگر مگس از آنها چيزي بربايد قادر بر پس گرفتن آن نيستند.

ابن عباس گويد: به بتها زعفران مي ماليدند. همين كه خشك مي شد، مگس ها مي آمدند و زعفرانها را مي بردند.

ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ: هم مگس ضعيف است و هم بت. ضحاك مي گويد:

يعني هم پرستنده ضعيف است و هم پرستيده.

ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ: خدا را آن چنان كه بايد و شايد تعظيم نكردند و نشناختند. زيرا اين بتهاي ناچيز را شريك او شناختند.

إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ: خداوند تواناست و كسي نميتواند او را مغلوب سازد.

اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ: خداوند از ميان فرشتگان و مردم، فرستادگاني چون جبرئيل و ميكائيل و پيامبران، برگزيده، به سوي مردم مي فرستد.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ: خداوند سخن آنها را مي شنود و بمكنونات قلبي و كارهاي آنها بيناست.

نظم آيات … ص: 23

«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» به «إِنَّكَ لَعَلي هُديً مُسْتَقِيمٍ» متصل است. يعني تو براه راست هستي و مخالفين تو پرستنده

بتهايند.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ» به «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» متصل است.

يعني چيزي را كه بر خلق مگسي قادر نيست و از مگسي ضعيف تر است، چگونه مي پرستند؟! سپس مي گويد: «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» يعني كساني كه براي خداوند بزرگ شريك قرار مي دهند، او را نشناخته اند. وانگهي انبياء و ملائكه هم قابل پرستش نيستند. بلكه برگزيده خدايند. (اللَّهُ يَصْطَفِي … )

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 24

سوره الحج (22): آيات 76 تا 78 … ص: 24

اشاره

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (77) وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلي وَ نِعْمَ النَّصِيرُ (78)

ترجمه … ص: 24

به آنچه در پيش دارند و آنچه پشت سر گذاشته اند، عالم است و بازگشت امور به خداست. اي مردم مؤمن، ركوع كنيد و سجده كنيد و خدايتان را پرستش كنيد و كار نيكو انجام دهيد تا رستگار شويد. در راه خدا- به حق- جهاد كنيد. او شما را برگزيد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 25

و در دين بر شما حرجي قرار نداد. ديني كه همان دين پدر شما ابراهيم است. خداوند شما را پيش از اين و در اين قرآن، مسلمان ناميده است، تا پيامبر گواه شما و شما گواه مردم باشيد. پس نماز را بپاي داريد و زكات را بدهيد و بدين خدا چنگ بزنيد.

خداوند مولاي شماست او نيكو مولي و نيكو ياوري است.

اعراب … ص: 25

حَقَّ جِهادِهِ: مفعول مطلق نوعي.

مِنْ حَرَجٍ: حرف جر زائده است.

مِلَّةَ أَبِيكُمْ: منصوب به اضمار فعل. يعني: اتبعوا ملة … يا به اضمار «عليكم».

مقصود … ص: 25

قبلا خداوند بعضي از صفات خود را از قبيل شنوايي و دانايي ذكر كرد.

اكنون مي فرمايد:

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ: خداوند به قيامت و حوادث آن و ساير اموري كه مردم در پيش دارند و امور و حوادثي كه در پشت سر گذاشته اند، آگاه است.

برخي گويند: يعني خداوند به اول و آخر اعمال ايشان آگاه است. و برخي گويند: يعني خداوند به آنچه قبل از آفرينش ملائكه و انبياء و بعد از آن بوده و هست آگاه است.

وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ: روز قيامت، همه امور بخدا بازگشت ميكند و در آن روز احدي را امر و نهيي نيست.

اكنون مؤمنين را مخاطب ساخته، مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ: اي مؤمنان، نماز بگزاريد و خداي را پرستش كنيد و صله رحم و مكارم اخلاق بجاي آوريد و تنها به اداي واجبات اكتفاء نكنيد. بلكه بكارهايي از قبيل فرياد رسي درماندگان و كمك به ضعيفان و نيكي به پدر و مادر بپردازيد. تا رستگار و سعادتمند شويد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 26

وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ: بيشتر مفسرين معتقدند كه مقصود از جهاد در راه خدا، در اينجا همه كارهاي نيكو و عبادت است و گفته اند: حق جهاد اين است كه كارها را به نيت خالص و صادق انجام دهيد. سدي گويد: منظور اين است خدا را اطاعت كنند و هيچگاه معصيتش نكنند. اما ضحاك

گويد: منظور از جهاد، شمشير زدن در راه خدا و جنگ با كافران است، اگر چه پدر و فرزند باشند. از عبد اللَّه بن مبارك روايت شده كه منظور جهاد با نفس و هواي نفس است.

هُوَ اجْتَباكُمْ: خداوند شما را براي دين خود برگزيده است.

وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ: خداوند در دين خود شما را در تنگنايي كه نتوانيد از عقاب خارج و خلاص شويد، قرار نداده، بلكه راه توبه و كفاره و رد مظالم را بروي شما بازگذاشته است، تا از گناهان خلاص شويد. بنا بر اين در آئين اسلام، چيزي نيست كه نتوان از عقاب آن خلاص شد و از اين جهت، هيچكس را در ترك آمادگي براي قيامت عذري نيست.

برخي گويند: يعني خداوند كار دين را بر شما دشوار نساخته و تكليفي كه از عهده اش بر نيائيد براي شما تعيين نكرده است. بنا بر اين در ترك تكاليف عذري نداريد.

برخي گويند: منظور اين است كه به شما رخصت داده كه در سختيها و دشواريها نماز قصر بخوانيد و تيمم بگيريد و ميته بخوريد.

مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ: بر كيش پدرتان ابراهيم پايدار بمانيد. زيرا كيش ابراهيم داخل در كيش محمد (ص) است. علت اينكه: ابراهيم را پدر همه ناميده اين است كه احترامش بر همه مسلمانان واجب است. هم چنان كه احترام پدر بر فرزند واجب است. قرآن هم زنان پيامبر را مادر مؤمنين خوانده است. برخي گويند: عرب فرزند اسماعيل و بيشتر عجم فرزند اسحاق و اين دو، فرزندان ابراهيمند. پس غالب مردم اولاد ابراهيمند.

هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا: خداوند پيش از نزول قرآن و در اين

قرآن شما را مسلمان ناميده است. برخي گويند: يعني ابراهيم شما را مسلمان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 27

ناميده، چنان كه به پيشگاه خداوند عرض كرد: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ» (خدايا از فرزندان ما امتي بوجود آور كه در پيشگاه تو مسلمان و اهل تسليم باشند: بقره 128) لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ: تا پيامبر شاهد طاعت و پذيرش شما باشد و بر اثر شهادت او عدالت و شايستگي شما محرز شود و بر امتهاي گذشته شهادت دهيد كه پيامبران رسالت خدا را به آنها ابلاغ كردند و دسته اي از آنها نپذيرفتند و كافرشان مستوجب آتش و مؤمنشان شايسته بهشتند. اين آيه عاليترين مراتب را براي مسلمانان ثابت مي كند. نظير: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً … » (بقره 143).

برخي گويند: يعني پيامبر گواه باشد كه رسالت خدا را به شما ابلاغ كرده و شما بعد از او گواه ديگران بوده، سخنان پيامبر را به ايشان ابلاغ كنيد.

فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ: نماز و زكات دو فريضه اند كه خداوند شما را به انجام آنها موظف كرده است. از انجام آنها خودداري نكنيد.

عبد اللَّه بن عمر از پيامبر گرامي اسلام روايت كرده كه: نماز جز به پرداخت زكات قبول نميشود.

وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ: بدين خدا چنگ بزنيد و از معصيت او خودداري كنيد.

برخي گويند: يعني بوسيله خدا از دشمنان خود را حفظ كنيد و در پناه او از خطرات ايمن باشيد. برخي گويند: يعني بخدا اعتماد و توكل كنيد.

هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلي وَ نِعْمَ النَّصِيرُ: او ولي و ياور و سرپرست و مالك شماست و براي كساني كه

او را دوست دارند و از او ياري بخواهند، مولي و ياور خوبي است. برخي گويند: يعني مولاي خوبي است، زيرا با اينكه معصيت مي كنيد، روزي خود را از شما دريغ نميدارد و ياور خوبي است، زيرا شما را براي اطاعت، كمك مي كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 28

سورة المؤمنون … ص: 28

اشاره

(اول جزء 18)

عدد آيات … ص: 28

از نظر كوفيان 118 آيه و از نظر ديگران 119 آيه است. اختلاف در آيه:

«و اخاه هارون» است.

فضيلت سوره … ص: 28

ابي بن كعب از پيامبر روايت كرده است كه: هر كه اين سوره بخواند، فرشتگان در روز قيامت او را به روح و ريحان و آنچه موجب چشم روشني است، بشارت ميدهند.

امام صادق (ع) فرمود: هر كه اين سوره را بخواند و در هر جمعه تكرار كند، خداوند كار او را به سعادت ختم ميكند و در بهشت برين با انبياء و مرسلين است.

تفسير سوره … ص: 28

خداوند سوره حج را به امر مكلفين به عبادت و نيكو كاري بطور اجمال تمام كرد. اكنون اين سوره را به تفصيل آن مجمل و بيان كارهاي نيكو آغاز كرده، ميفرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 29

سوره المؤمنون (23): آيات 1 تا 11 … ص: 29

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1) الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2) وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ (4)

وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5) إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (6) فَمَنِ ابْتَغي وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (7) وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (8) وَ الَّذِينَ هُمْ عَلي صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ (9)

أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ (10) الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ (11)

ترجمه … ص: 29

مؤمنان رستگار شده اند. آنان در نمازشان خاشعند. و آنان كه از لغو روي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 30

گردانند. و آنان كه انجام دهنده زكاتند. و آنان كه نگاه دارنده فرجهاي خود هستند.

مگر نسبت بهمسران يا كنيزان خود كه ملامتي بر آنها نيست. آنان كه غير از اينها را بجويند، متجاوزند. و آنان كه امانتها و عهدشان را رعايت ميكنند و آنان كه نمازشان را محافظت ميكنند. اينان وارثانند. كساني هستند كه بهشت را به ارث مي برند و براي هميشه در آن هستند.

قرائت … ص: 30

لاماناتهم: ابن كثير مفرد خوانده و ديگران جمع. وجه مفرد اين است كه مصدر و اسم جنس و قابل اطلاق بر كثير است.

علي صلاتهم: كوفيان- بجز عاصم- مفرد و ديگران جمع خوانده اند. وجه افراد اين است كه مصدر است و وجه جمع اين است كه بمنزله اسم است. قرائت جمع اقوي است. زيرا يك اسم شرعي است و بيش از آنچه بر حسب لغت بر آن دلالت داشته، در شرع دلالت دارد.

مقصود … ص: 30

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ: آنها كه خدا را تصديق كرده، فرستادگانش را پذيرفته اند، بپاداش خدا رستگار شدند. يا اينكه مقصود اين است كه اعمال صالحه مؤمنين باقي است. يا اينكه مقصود اين است كه مردم مؤمن سعادتمندند.

فراء گويد: «قد» ممكن است براي تأكيد رستگاري مؤمنين باشد و ممكن است براي نزديك كردن گذشته به حال باشد. چنان كه گفته ميشود: «قد قامت الصلاة» يعني الان نماز بپاي داشته شد. پس معني آيه اين است كه رستگاري در گذشته نصيب مؤمنين شده و اكنون نيز رستگارند. (نظير معني ماضي نقلي در زبان فارسي).

اكنون در وصف مؤمنان مي فرمايد:

الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ: آنها كساني هستند كه در نماز خود متواضعند و نماز را با فروتني ادا ميكنند و چشم خود را از محل سجده بر نميدارند و به سمت راست و چپ توجه نميكنند. در روايت است كه پيامبر مردي را ديد كه در حال نماز با ريش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 31

خود بازي ميكرد، فرمود: اگر دلش خاشع بود، اعضاي بدنش نيز خاشع بودند. از اين روايت استفاده ميشود كه: خشوع در نماز هم بقلب است و هم به

اعضاء. خشوع قلب اين است كه از همه چيز اعراض كند و تنها متوجه پرستش و نيايش خدا باشد. و خشوع اعضاء اين است كه چشم را فرو نهد و توجه به كسي و چيزي نكند و از كارهاي بيهوده خودداري كند.

ابن عباس مي گويد: معني خشوع اين است كه افرادي كه در سمت راست و چپ او قرار دارند، نشناسد.

در روايت است كه پيامبر خدا در حال نماز چشم را متوجه آسمان ميكرد.

همين كه اين آيه نازل شد، سر را پائين انداخت و ديده را بر زمين دوخت.

وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ: كساني كه از هر گفتار و كردار بيفايده و بي اهميت خودداري ميكنند. چنين چيزهايي زشت و ناپسند است و بايد از آنها اعراض كرد.

ابن عباس گويد: مراد از لغو باطل است. حسن گويد: همه معاصي است. سدي گويد: دروغ است. مقاتل گويد: فحش است. زيرا كفار مكه پيامبر و اصحابش را فحش و ناسزا ميگفتند. از اينرو بمؤمنين دستور داده شد كه از جواب دادن آنها خودداري كنند.

از امام باقر (ع) نقل است كه: لغو اين است كه انساني به باطل سخن گويد يا به تو نسبتي دهد كه در تو نباشد و تو براي خدا از او اعراض كني.

در روايت ديگر است كه مراد از لغو، غنا و لهو است.

وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ: آنان كه زكات را ادا ميكنند، در اينجا به جاي اذا فعل بكار رفته، زيرا ادا هم فعل است. چنان كه امية بن ابي الصلت مي گويد:

المطعمون الطعام في السنة الازمة و الفاعلون للزكوات آنها در سال قحطي اطعام ميكنند و زكات ميدهند.

وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ:

يعني مردان مؤمن فرج خود را از آميزش هاي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 32

نامشروع حفظ ميكنند.

إِلَّا عَلي أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ: و اگر حفظ نكنند، مورد ملامت و سرزنش قرار ميگيرند. مگر آميزش با همسران و كنيزان كه ملامتي ندارد.

منظور از ملك يمين كنيز است. زيرا خلافي نيست كه در برابر غلام بايد از هر گونه آميزشي فرج را حفظ كرد. علت اينكه به كنيز ملك يمين مي گويند و بخانه و چيزهاي ديگر ملك يمين نميگويند، اين است كه خانه و چيزهاي ديگر را ميشود تغيير داد و بعاريه سپرد، اما كنيز را نميشود تغيير داد يا براي استفاده هاي جنسي عاريه داد.

اگر چه حلال بودن آميزش با زن و كنيز در اينجا بطور مطلق ذكر شده، اما معلوم است كه در صدد بيان همه حالات نيست و بنا بر اين منافاتي ندارد كه حال حيض و حال عده كنيز- كه در عده واطي ديگري باشد- خارج باشد.

فَمَنِ ابْتَغي وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ: كساني كه بغير از همسران و كنيزان خود روي مي آورند، ظالم و متجاوزند.

وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ: آنها نگهدارنده امانتها و وفا كننده به عهد خويشند. امانتها بر دو قسمند: امانتهاي خدا و امانتهاي بندگان.

امانتهاي خدا عباداتند. مثل روزه و نماز و غسل. امانتهاي بندگان، عبارتند از وديعه ها، عاريه ها، اجناسي كه داد و ستد ميشود، شهادتها و … اما عهد بر سه قسم است: اوامر خداوند، عقدهاي واقع ميان مردم و نذرها. وظيفه انسان است كه بهمه اقسام امانتها و عدها وفا كند و هيچيك را تخلف نكند.

وَ الَّذِينَ هُمْ عَلي صَلَواتِهِمْ

يُحافِظُونَ: كساني كه نماز را در وقت ميخوانند و تضييع نميكنند. نماز را دو بار تكرار كرده است تا عظمت و اهميت آن را بفهماند.

أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ: كساني كه اين صفات را داشته و از اين خصلت ها بهره مند باشند، منزل هاي اهل جهنم را در بهشت به ارث مي برند. از پيامبر خداست كه: هر يك از شما داراي دو منزل است: منزلي در بهشت و منزلي در جهنم. هر كس

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 33

مرد و بجهنم رفت اهل بهشت، منزل او را در بهشت به ارث ميگيرند.

برخي گويند: مقصود از ميراث در اينجا اين است كه آنها پس از حالات گذشته، به بهشت ميرسند، هم چنان كه وارث به ميراث مي رسد.

اكنون در وصف اين وارثان مي فرمايد:

الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ: اينها فردوس را به ارث مي برند و در آن جاويدانند. فردوس يكي از نامهاي بهشت است. برخي گويند: نام باغهاي بهشت است و برخي گويند: بهشت مخصوصي است.

در باره اصل كلمه فردوس بعضي گفته اند: رومي است كه عربي شده و برخي گفته اند: عربي است بمعني تاكستان.

شاعر گويد: يا بعد يبرين من باب الفراديس چقدر «يبرين» - كه مكاني در بحرين است- از در تاكستانها دور است! جبائي گويد: معني وراثت در اينجا اين است كه بهشت بدون زحمت به آنها مي رسد. هم چنان كه مال بدون زحمت به وارث مي رسد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 34

سوره المؤمنون (23): آيات 12 تا 19 … ص: 34

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ (12) ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ (14) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ (16)

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ (17) وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلي ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (18) فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (19)

ترجمه … ص: 34

انسان را از خلاصه شده اي از خاك آفريديم. آن گاه بصورت نطفه در قرارگاه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 35

رحم، قرارش داديم. آن گاه نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان كرديم و استخوانها را گوشت پوشانديم. آن گاه او را خلق ديگري ساختيم. بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است. آن گاه شما بعد از آن ميميريد. آن گاه در روز قيامت مبعوث مي شويد. بالاي سر شما هفت آسمان آفريده ايم و از خلق غافل نيستيم و از آسمان آبي به اندازه فرستاديم و در زمين ساكنش كرديم و بر بردن آن قادريم و به آب براي شما نخلستانها و تاكستانها بوجود آورديم كه شما را در آنها ميوه هاي بسيار است و از آنها ميخوريد.

قرائت … ص: 35

عظاماً: ابن عامر و ابو بكر مفرد و ديگران جمع خوانده اند. مفرد بنا بر اين است كه اسم جنس است.

العظام: ابن عامر و ابو بكر مفرد و ديگران جمع خوانده اند.

لغت … ص: 35

سلالة خلاصه اي كه از چيزي گرفته شده باشد.

نطفه: آب قليل. گاهي هم به آب كثير گفته ميشود.

اعراب … ص: 35

فِي قَرارٍ: صفت نطفه علقه: حال از نطفه. همچنين «مضغه» و «عظاما» لحما: مفعول دوم «كسونا» خلقا: مفعول مطلق مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ: صفت براي «جنات» و همچنين «لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ»

مقصود … ص: 35

اكنون سوگند ياد كرده، ميفرمايد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ: سوگند كه انسان را از سلاله خاك آفريده ايم. مقصود از انسان فرزندان آدم است. و اين كلمه، اسم جنس است و شامل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 36

جميع ميشود. مقصود از سلاله، نطفه انسان است كه از خاك آدم توليد شده است. زيرا اين نطفه از خاكي توليد شده كه آدم از آن آفريده شده است.

برخي گفته اند: منظور از انسان حضرت آدم است كه سلاله اي است از قشر رويين زمين.

ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ: آن گاه انسان را بصورت نطفه در رحم قرار داديم. چه رحم جايگاهي است كه نطفه در آن قرار ميگيرد تا براي مدتي كه مقرر شده است در آنجا به سير تكاملي خود ادامه دهد.

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً: آن گاه نطفه را بصورت خون بسته و خون بسته را بصورت گوشت جويده در آورديم. (تفسير اين قسمت در سوره حج گذشت).

فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً: در مرحله بعد آن گوشت جويده را بصورت قطعات استخوان در آورديم.

فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً: آن گاه بر آن استخوانها پوششي از گوشت قرار داديم.

مقصود از بيان مراحل خلق و تكامل انسان در رحم اين است كه انسان را متوجه حكمت بديع و صنعت عجيب و نعمت كامل خود گرداند.

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ: آن گاه كه از نظر استخوان بندي و پوشش گوشت بمرحله كمال

رسيد، در آن نفخ روح كرديم. اين معني از گروهي از مفسرين است.

برخي گويند: منظور روئيدن موي و بر آمدن دندانها و دار شدن قوه درك است.

حسن گويد: منظور اين است كه در اين مرحله، نري و مادگي او را مشخص ميكنيم.

فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ: خداوند بزرگ و خير او هميشگي و ثابت است.

برخي گويند: يعني سزاوار تعظيم است. زيرا ذاتي است قديم و زوال ناپذير و كلمه «مبارك» از بروك بمعني ثبوت گرفته شده است.

اينكه «أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» مي گويد، بخاطر اين است كه تفاوتي در آفرينش او نيست. خلق هم در اصل بمعني تقدير و اندازه گيري است. «خلق اديم» يعني اندازه گيري

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 37

سفره براي جدا كردن قطعه اي از آن.

حذيفه گويد: اين آيه دلالت دارد بر اينكه آفرينش، فعل مخصوص خدا نيست جز اينكه آفرينش حقيقي مخصوص خداوند است. زيرا حقيقت آفرينش عبارت است از ايجاد چيزي با اندازه گيري و محاسبه دقيق، بدون تفاوت و اختلاف بديهي است كه چنين عملي مخصوص خداوند است. بدليل: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (آفرينش و امر مخصوص خداوند است: اعراف 55) در روايت است كه عبد اللَّه بن سعد بن ابي سرح كاتب پيامبر بود، هنگامي كه به «خَلْقاً آخَرَ» رسيد، بدلش خطور كرد:

«فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» هنگامي كه پيامبر اين قسمت را به او املاء كرد، عبد اللَّه پيش خود گفت: اگر محمد (ص) پيامبر است و به او وحي ميشود، منهم پيامبرم و بمن هم وحي ميشود. از اينرو بمكه رفت و مرتد شد.

اگر اين روايت صحيح باشد، اشكالي ندارد. زيرا مانعي نيست كه

بر حسب اتفاق چنين جمله اي بقلب كسي خطور كند. لكن اين مرد فرومايه و نگونبخت، دچار اشتباه شد يا اينكه خود را بوادي هولناك اشتباه افكند، آنهم بخاطر اينكه نسبت بمقام منيع رسالت دچار رشك بود و در اعماق قلبش كفر مي ورزيد.

ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ: بعد از مراحلي كه ذكر شد، سرانجام همه شما ميميريد و اين، هنگامي است كه مدت معين از سنين عمر را پشت سر بگذاريد.

ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ: سر انجام در روز قيامت بموقف حساب و پاداش مي رويد.

خداوند خبر داد كه اين ساختمان عجيب وجود انسان سر انجام بمرگ متلاشي ميشود. زيرا هدف صحيحي در كار است كه عبارت است از زنده شدن و بازگشتن. اين زنده شدن و بازگشتن در روز قيامت، منافاتي با زنده شدن در قبر ندارد. زيرا اثبات زنده شدن انسان در روز قيامت، منافاتي با زنده شدن در مواقع ديگر ندارد. همانطوري كه خداوند قوم موسي را بر كوه و افراد ديگري را در جاهاي ديگر زنده كرده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 38

اين آيه نشان ميدهد كه عقيده نظام كه انسان را همان روح ميداند و عقيده معمر كه انسان را چيزي غير قابل تقسيم و غير مادي ميداند، باطل است.

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ: بالاي سر شما هفت آسمان آفريده ايم.

هر آسمان يك طريق است. علت اينكه: آسمان را طريق گرفته، اين است كه آسمانها بيكديگر راه دارند و يكي پس از ديگري، روي يكديگر قرار دارند.

برخي گفته اند: علت اينكه به آسمانها طريق گفته شده اين است كه راه عبور ملائكه است. برخي گفته اند: منظور از طريق

طبقه است. برخي هم گفته اند: ميان هر آسمان پانصد سال راه است.

وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ: ما از حال خلق غافل نيستيم. زيرا هفت آسمان بر سر آنها بنا كرديم و خورشيد و ماه و ستارگان را بر سر آنها بر افروختيم.

برخي گويند: يعني آنها را بيهود نيافريده ايم. بلكه آنها را از روي علم آفريده ايم و بكارها و حالات آنها آگاهيم.

اين آيه دلالت دارد بر اينكه خداوند بهمه چيز داناست. بعلاوه اين آيه انسان را از گناه منع و بطاعت ترغيب ميكند.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ: ما از آسمان، باندازه نياز و لزوم باران نازل ميكنيم. نه زياد كه موجب فساد شود و نه كم كه باعث هلاك گردد. بلكه به اندازه مصلحت.

فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ: زمين را محل سكونت آب قرار داديم و آب را در زمين گرد آورديم تا مورد استفاده قرار گيرد. مقصود نهرها و چاه هاست كه خداوند آب را در آنها قرار ميدهد تا مردم در فصل تابستان كه بارندگي نيست، از آن استفاده كنند.

برخي گويند: مقصود اين است كه در زمين چشمه ها قرار داده ايم.

ابن عباس از پيامبر (ص) روايت كرده است كه: خداوند پنج نهر از بهشت جاري كرده است: سيحون كه درياي هند است و جيحون كه درياي بلخ است و دجله و فرات كه هر دو در عراقند و نيل كه در مصر است. اينها را خداوند از يك چشمه نازل كرد و در زمين جاري ساخت. و منافع بسياري براي مردم در آنها قرار داد. چنان كه ميفرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 39

«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ … »

وَ

إِنَّا عَلي ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ: ما قادريم كه اين آبها را ببريم و در اين صورت همه جانداران هلاك خواهند شد. بدينترتيب خداوند عظمت نعمت خود را به سبب نازل كردن آب از آسمان بيان ميدارد.

فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ: بوسيله همين آبها بود كه باغهاي نخل و انگور براي شما ايجاد كرديم تا شما از آنها بهره مند شويد.

لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ: در اين باغ ها براي شما ميوه هاي بسياري است و از آنها ميخوريد.

علت اينكه از ميان همه ميوه ها فقط خرما و انگور را ذكر ميكند، اين است كه در حجاز- مدينه و طائف- همين ميوه ها بدست مي آمد. از اينرو خداوند نعمت هايي ذكر ميكند كه مردم آنها را بشناسند «1»

نظم آيات … ص: 39

وجه اتصال اين آيات به قبل اين است كه قبلا نعمتهاي اخروي را كه مخصوص مؤمنين است، ذكر فرمود. در اين آيات، ابتدا در باره آفرينش انسان سخن گفت.

تا آنها را بدقت وادارد و ترغيبشان كند كه براي رسيدن به نعمت هاي آخرت، به انجام نيكيها پردازند و چون احوال آخرت را بيان كرده بود، در باره قيامت سخن گفت و نشان داد كه هر كس قادر باشد كه انسان را با اين ساختمان عجيب خلق كند، قادر است كه پس از متلاشي شدن، دوباره او را زنده گرداند. پس از آن به بيان قدرت بيكران خداوند پرداخت كه مي تواند از آسمان باران بفرستد و در زمين نگاه دارد و در درياها و رودها و چشمه ها تقسيم كند. آن گاه بيان كرد كه مي تواند نعمت آب را از مردم سلب كند. يعني اين نعمت به اراده خداوند در دسترس

مردم قرار گرفته است.

__________________________________________________

(1)- مناسب است كه بمناسبت مسأله آفرينش انسان به اين روايت كافي نيز كه قسمتي از آن در اينجا آورده ميشود، توجه شود. امام رضا (ع) فرمود: نطفه چهل روز در رحم است.

آن گاه بمدت چهل روز علقه و بمدت چهل روز مضغه است. همين كه چنين چهار ماهه شد، دو فرشته خلاقه از جانب خداوند مبعوث مي شوند. مي گويند: خدايا چه خلق كنيم؟ پسر يا دختر؟

به آنها دستور داده ميشود …

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 40

سوره المؤمنون (23): آيات 20 تا 25 … ص: 40

اشاره

وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ (20) وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (21) وَ عَلَيْها وَ عَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (22) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23) فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ (24)

إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ (25)

ترجمه … ص: 40

و درختي كه از طور سيناء بيرون مي آيد و روغن و نان خورش براي خورندگان توليد ميكند. و براي شما در چهار پايان درس عبرتي است. شما را از آنچه در شكم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 41

آنهاست، مي نوشانيم و در آنها براي شما منافع بسياري است او از آنها ميخوريد و بر آنها و بر كشتي ها سوار مي شويد. نوح را بسوي قومش فرستاديم. گفت: اي قوم، خداوند را پرستش كنيد. جز او شما را خدايي نيست. آيا تقوي بيشتر نمي كنيد؟

اشراف قوم گفتند: اين نيست مگر بشري مثل شما. ميخواهيد بر شما برتري پيدا كند. اگر خدا ميخواست، فرشتگاني مي فرستاد. نظير چنين چيزي در ميان نياكانمان نشنيده ايم. او نيست مگر مردي ديوانه كه بايد صبر كنيد تا هنگام مرگش فرا رسد.

قرائت … ص: 41

سيناء: اهل حجاز و ابو عمرو به كسر سين و ديگران بفتح خوانده اند و در هر دو صورت غير منصرف است.

تنبت: ابن كثير و ابو عمرو و يعقوب- از روح- بضم تاء و ديگران بفتح تاء و ضم باء خوانده اند. بنا بر اول حرف جر، يا زائد است يا متعلق به مفعول محذوف است و ممكن است در محل حال باشد.

مقصود … ص: 41

وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ: و بوسيله آب باران درخت زيتون را در كوه طور رويانيديم. علت اينكه درخت زيتون را بالاختصاص ذكر ميكند، اين است كه اين درخت عبرت انگيز است. زيرا سابقه ندارد كه كسي آن را آب داده باشد. اين درخت ميوه اي دارد كه از آن روغن بدست مي آيد و منفعت آن بسيار است. سيناء نام محلي است كه كوه طور در آن واقع است. قول صحيح تر همين است. كلمه سيناء بقول ضحاك، نبطي و بقول عكرمه، حبشي است. مجاهد گويد: نام سنگهاي آن وادي است. برخي گويند: سيناء بركه است. برخي گويند: طور سيناء، كوه مشجر است. برخي گويند: كوه است. يعني همان كوهي كه ميان مصر و ايله واقع شده و در آنجا بر حضرت موسي وحي نازل شد.

تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ: از ميوه درخت زيتون، روغن كه هم نان خورش است، و هم فوايد ديگر دارد بدست مي آيد. مقصود اين است كه نان را با روغن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 42

زيتون ميخورند. ابن عباس مي گويد: درخت زيتون هم روغن ميدهد و هم نان خورش و نان خورش همان دانه هاي زيتون است. از پيامبر خدا روايت شده است كه: زيتون درختي مبارك

است. از آن روغن و نان خورش بدست آوريد.

وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً: در چارپايان دليلي است كه مي توانيد بوسيله آن بقدرت خدا پي ببريد.

نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها: از شير آنها شما را ميخورانيم … (اين قسمت در سوره نحل تفسير شده است) وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ: شما را از اين چارپايان منافع بسياري است كه از پشت و كرك و موي و پشم آنها استفاده ميكنيد.

وَ مِنْها تَأْكُلُونَ: از گوشت آنها ميخوريد و بوسيله آنها كسب ميكنيد.

عَلَيْها وَ عَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ

: و بر بعضي از آنها- شتر- و بر كشتي ها سوار مي شويد.

پس از آنكه قدرت كامله خود را بيان كرد، توضيح داد كه نعمتهاي خدا عمومي و همگاني است. اكنون بذكر يك نعمت بسيار مهم مي پردازد كه عبارت است از فرستادن پيامبران:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ: نوح را بسوي قومش فرستاديم. ابن عباس مي گويد: نوح را به اين جهت نوح گفته اند كه بسيار بر خود نوحه ميكرد. برخي گفته اند: بخاطر اينكه قوم خود را نفرين ميكرد. برخي گفته اند: بخاطر اينكه در مورد فرزندش پيش خدا التماس ميكرد.

فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ: نخستين دعوت نوح در باره توحيد بود كه مهم تر از هر چيزي است. بمردم ميگفت: خدا را بيگانگي پرستش كنيد و در برابر او پرهيزكار باشيد تا گرفتار عذاب نشويد.

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ: اشرافيان كافر قوم، گفتند: نوح بشري است مثل شما كه قصد دارد بر شما

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 43

رياست كند و شما

را مطيع خود سازد و بر شما برتري پيدا كند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً: اگر خدا ميخواست كه جز او كسي و چيزي پرستيده نشود، بشر نمي فرستاد. بلكه فرشتگاني بسوي ما مي فرستاد.

ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ: توحيدي كه نوح ما را بدان ميخواند، در امتهاي پيشين، نمونه آن را نشنيده ايم.

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ: نوح مردي است كه گرفتار جنون شده است.

فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ: انتظار مرگش بكشيد تا از دست او راحت شويد.

برخي گويند: يعني منتظر بهبوديش باشيد كه پس از بهبودي دست از اين حرفها بر ميدارد. برخي گويند: يعني زندانيش كنيد تا از حرف خود باز گردد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 44

سوره المؤمنون (23): آيات 26 تا 30 … ص: 44

اشاره

قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (26) فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27) فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (28) وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (29) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ (30)

ترجمه … ص: 44

نوح گفت: خدايا مرا در برابر تكذيب ايشان ياري فرما. به او وحي كرديم كه در برابر ما و به امر ما كشتي بساز. همين كه امر ما آمد و تنور فوران كرد. از هر كدام يك جفت و خانواده ات را جز آنكه قضاي حتمي بر او واقع شده است، داخل كشتي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 45

ساز و در مورد كافران با من سخن مگو كه آنها غرق مي شوند. همين كه تو و كساني كه با تواند، در كشتي قرار گرفتيد، بگو: حمد خداي را كه ما را از قوم ستمكار نجات داد. بگو: خدايا نزول مرا از كشتي مبارك گردان كه تو بهترين نازل كنندگاني. در اين جريان، دلالات و درسهايي است و ما آزمايش كنندگانيم.

قرائت … ص: 45

منزلا: ابو بكر- از عاصم- بفتح ميم و كسر راء و ديگران بضم ميم و فتح زاء خوانده اند، در هر دو صورت محتمل است كه كلمه مصدر يا اسم مكان باشد (از ابو علي فارسي فسوي)

مقصود … ص: 45

اكنون درباره نوح كه قوم او را متهم بديوانگي كردند، مي فرمايد:

قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ: نوح گفت: خدايا مرا در برابر تكذيبشان ياري كن و آنها را هلاك گردان.

فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا: باو وحي كرديم كه در برابر ما- و بقولي در برابر چشم دوستان ما از فرشتگان و مؤمنين- و بفرمان و راهنمايي ما كشتي بسازد.

فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ: اين قسمت در سوره هود تفسير شده است.

وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ: در باره ظالمان با من سخن مگو كه آنها هلاك مي شوند.

فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ: هنگامي كه با همراهانت در كشتي قرار گرفتي، بگو: حمد خداي را كه ما را از مردم ستمكاري كه منكر توحيدند، خلاص كرد.

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً: و بگو: خدايا مرا در جايگاه مباركي فرود آور. زيرا نجات حقيقي به همين است. برخي گفته اند: مقصود از جايگاه مبارك،

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 46

خود كشتي است. برخي گفته اند: مبارك بودن كشتي بخاطر اين است كه وسيله نجات است. برخي گويند: مقصود اين است كه مرا در جايي فرود آورد كه داراي آب و درخت باشد. برخي گويند: منظور از مبارك اين است

كه همراهان توليد نسل فراوان كنند.

وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ: تو بهترين فرود آورندگاني. زيرا هيچكس قادر نيست كه كسي را در منزلي فرود آورد و او را از آفات حفظ كند و همه نيازهاي او را بر آورد، جز تو. حسن گويد: در كشتي هفت نفر مؤمن بودند و نوح هشتم بود. برخي گويند:

هشتاد نفر بودند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ: در كار نوح و ساختن كشتي و هلاك دشمنان خداي براي عاقلان دلائل روشني است كه به آنها بر يگانگي خداوند استدلال ميكنند.

وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ: ما آنها را بوسيله فرستادن نوح و موعظه ها و تذكرات آزموديم و بندگان را وادار ميكنيم كه به اين آيات بر قدرت ما استدلال كنند و ما را بشناسند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 47

سوره المؤمنون (23): آيات 31 تا 40 … ص: 47

اشاره

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (31) فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32) وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33) وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (34) أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (35)

هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36) إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (37) إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَري عَلَي اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ (38) قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (39) قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ (40)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 48

ترجمه … ص: 48

پس از آنها جماعت ديگري آفريديم و در ميان آنها پيامبري از جنس خود ايشان فرستاديم كه خداي را بپرستيد كه جز او خدايي براي شما نيست. چرا پرهيزكاري پيشه نميكنيد؟ اشرافيان قوم كه كافر شده و ديدار آخرت را تكذيب كرده بودند و در زندگي دنيا آنها را متنعم ساخته بوديم، گفتند: اين بشري است مثل شما كه از آنچه شما ميخوريد و مي نوشيد، ميخورد و مي نوشد و اگر اطاعت بشري مثل خودتان بكنيد، دچار زيان ميشويد، آيا شما را وعده ميدهد كه وقتي مرديد و خاك و استخوان شديد، بيرون آورده ميشويد؟ چه دور است وعده اي كه بشما داده ميشود؟

نيست مگر زندگي همين دنيا كه ميميريم و زنده مي شويم و برانگيخته نميشويم.

نيست او مگر مردي كه بخدا افتراي دروغ مي بندد و ما به او ايمان نداريم.

گفت:

خدايا مرا در برابر تكذيب ايشان ياري فرما. خداوند فرمود: بزودي پشيمان خواهند شد.

قرائت … ص: 48

هيهات: ابو جعفر به كسر و ديگران به فتح خوانده اند. گفته اند: به كسر جمع و بفتح مفرد است.

اعراب … ص: 48

أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا … أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ: سيبويه گويد: «انّ» دوم بدل است از «انّ» اول و بعقيده برخي براي تأكيد است. يا اينكه در محل رفع است به «اذا».

إِذا مِتُّمْ … : در محل رفع و خبر «انّ».

مقصود … ص: 48

بدنبال قصه نوح مي فرمايد:

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ: پس از قوم نوح جماعت ديگري آفريديم.

مقصود از قرن مردم يك عصر است كه مقارن يكديگر و بهم نزديكند. برخي گويند:

منظور از اين جماعت مردم عاد است كه قوم هودند. زيرا هود بعد از نوح مبعوث

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 49

گرديد. جبائي گويد: مقصود قوم ثمود است كه بوسيله صيحه آسماني هلاك شدند.

فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ:

تفسير آن گذشت.

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ:

اشرافيان قوم كه كافر بودند و ديدار آخرت را تكذيب ميكردند و انواع نعمتها را بآنها داده بوديم، گفتند: اين شخص مثل شماست آنچه شما ميخوريد و مي نوشيد، مي خورد و مي نوشد و بر ما ترجيحي ندارد «1».

وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ: اگر اطاعت بشري چون خودتان كنيد و دعوت او را بپذيريد، دچار ضرر و زيان مي شويد.

أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ: آيا اين پيامبر به شما وعده ميدهد كه پس از مردن و پوسيدن، بار ديگر زنده شده، از قبرها خارج مي شويد؟! هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ: چه دور است و چه محال

است وعده اي كه بشما داده ميشود!! إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا: زندگي همين زندگي دنياست كه بما نزديك است. گروهي ميميرند و گروهي بدنيا مي آيند و زنده شدن مجدد، در بين نيست.

وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ: اين زندگي و مرگ، حيات ديگري بدنبال ندارد.

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَري عَلَي اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ: او مردي است كه بخداوند نسبت دروغ ميدهد و ما او را تصديق نميكنيم.

قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ: تفسير آن گذشت.

__________________________________________________

(1)- اولين انتقاد آنها از فرستاده خدا بمنظور منحرف كردن ذهن مردم اين است كه چرا او غذا ميخورد و آب مي نوشد؟ پيامبر بايد نيازي به آب و غذا نداشته باشد. حال آنكه امتياز پيامبران بوحي است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 50

قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ: خداوند دعاي پيامبر خود را مستجاب كرده، به او فرمود: ديري نميپايد كه اينها با فرا رسيدن مرگ يا نزول عذاب، از كردار و گفتار خود نادم خواهند شد.

اين جمله، تهديد است.

__________________________________________________

(نوع اعتراضها را بيان كرده است: يك اعتراض اين بود كه چطور ميشود پيامبر غذا بخورد و آب بنوشد؟! اعتراض ديگر اين است كه: پيامبر سخن از قيامت و زنده شدن مجدد مي زند و اين قابل قبول نيست. در حقيقت آنها منكر معاد بودند. سومين انتقاد آنها اين بوده است كه پيامبران بخدا نسبت دروغ ميدهند و خداوند چنين مطلبي نگفته است.

نكته جالب اين است كه همينها با همه خيره سري و گمراهي منكر خدا نيستند. بلكه نبوت انبياء و معاد را منكرند و انتظار دارند كه اگر پيامبري از جانب خدا بيايد، نيازي

به آب و غذا نداشته باشد و مثل ملك زندگي كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 51

سوره المؤمنون (23): آيات 41 تا 50 … ص: 51

اشاره

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (41) ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ (42) ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ (43) ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (44) ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسي وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ (45)

إِلي فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ (46) فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (47) فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ (48) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (49) وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْناهُما إِلي رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ (50)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 52

ترجمه … ص: 52

آنها به حق دچار صيحه شدند و آنها را به شكل چوب خشك در آورديم. مردم ستمكار از رحمت خدا دورند. آن گاه بدنبال ايشان امتهاي ديگري بوجود آورديم.

هيچ امتي از اجل خود جلو و عقب نمي افتد. آن گاه پيامبرانمان را يكي پس از ديگري فرستاديم و هر امتي پيامبر خود را تكذيب كرد و ما آنها را بدنبال يكديگر هلاك كرديم و از آنها داستانهايي عبرت انگيز بيادگار گذاشتيم. مردم بي ايمان از رحمت خدا دورند.

آن گاه موسي و برادرش هارون را با آياتمان و برهاني واضح بسوي فرعون و اشرافيان كشورش فرستاديم. آنها هم كبر ورزيدند و مردمي برتري جو بودند. گفتند: آيا بدو بشري كه مثل خود مايند و قومشان پرستندگان مايند، ايمان آوريم؟ موسي و هارون را تكذيب كردند و از هلاك شدگان بودند. بموسي تورات داديم تا هدايت شوند.

پسر مريم و مادرش را آيتي قرار داديم و آنها

را بمكان مرتفعي كه مسطح و داراي چشمه آب بود برديم.

قرائت … ص: 52

تترا: ابن كثير و ابو عمرو و ابو جعفر به تنوين و ديگران بدون تنوين خوانده اند.

مقصود … ص: 52

قبلا در باره كفار فرمود: ديري نمي پايد كه بر اثر مرگ يا عذاب، دچار ندامت خواهند شد. اكنون در باره سرانجام كار آنها ميفرمايد:

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ: جبرئيل بر آنها صيحه اي كشيد و بسبب كفر و استحقاق عقاب، همگي هلاك گشتند.

فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً: و آنها را بصورت شاخ درختان كه سيلاب حمل ميكند در آورديم. مقصود اين است كه هلاك شدند و بشكل چوب خشك در آمدند.

فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ: خداوند مردم مشرك و تكذيب كننده را از رحمت خود دور كرده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 53

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ: پس از آنها امتهاي ديگري در عصرهاي بعد بوجود آورديم.

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ: اين جمله تهديدي است براي مشركين. يعني هيچ امتي پيش از به پايان رسانيدن مدت خود نميميرد و پيش از مدتي كه بايد بماند، نبايد بماند. برخي گويند: منظور اين است كه فرا رسيدن عذاب ايشان وقتي دارد كه بيش و كم نميشود. اجل، زماني است كه براي انجام چيزي مقرر شده است. اجل محتوم قابل تغيير نيست. اما اجل مشروط، بحسب شرط تغيير ميكند.

اجلي كه در آيه ذكر شده، همان اجل محتوم است.

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا: آن گاه پيامبران خود را يكي بعد از ديگري فرستاديم.

برخي گويند: يعني آنها را بفاصله هاي كم فرستاديم.

كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ: هر رسولي نزد امت خود رفت، مورد تكذيب واقع شد.

فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً: ما هم آنها را پي در پي هلاك كرديم.

وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ: و آنها را به

سرنوشتي گرفتار كرديم كه از آنها داستاني شوم در ميان مردم بعد بيادگار ماند.

فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ: مردم بي ايمان از رحمت خدا دورند.

ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسي وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ إِلي فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ:

آن گاه موسي و برادرش هارون را با نشانه هاي روشن و برهان آشكار، بسوي فرعون و اشراف كشورش فرستاديم. علت اينكه اشراف را ذكر ميكند، اين است كه سايرين تابع ايشانند.

فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ: آنها از قبول حق كبر ورزيده، سر باز.

زدند و مردم گردن فرازي بودند كه بر توده مردم غالب شده، آنها را برده و بنده خويش ساخته بودند.

فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا: گفتند: چگونه بدو بشر ايمان بياوريم كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 54

از نظر آفرينش با ما تفاوتي ندارند. بشر را باين جهت بشر گفته اند كه بشره او- يعني پوستش- پوشيده از پشم و مو نيست و بدينجهت محتاج لباس است. اما حيوانات بدنشان بوسيله پشم و مو و پر پوشيده شده است و اين، لطفي است از جانب خداوند به آنها كه از نعمت عقل محرومند و نميتوانند خويشتن را بوسيله ساتري بپوشند.

وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ: چرا بموسي و هارون و قومشان بردگان و بندگان مايند، ايمان بياوريم؟! حسن گويد: بني اسرائيل فرعون را مي پرستيدند و فرعون بت مي پرستيد.

فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ: آنان موسي و هارون را تكذيب كردند و سر انجام خداوند آنها را غرق و هلاك كرد.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ: تورات را بر موسي نازل كرديم تا مردم بوسيله آن براه حق و صواب هدايت شوند.

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً:

پسر مريم و مادرش را شاهد و دليلي بر قدرت خويش قرار داديم. زيرا عيسي را بدون پدر آفريديم و مريم را بدون شوهر باردار كرديم.

وَ آوَيْناهُما إِلي رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ: اين مادر و فرزند را به نقطه مرتفعي كه زمين آن هموار- و بقولي سر سبز و خرم- بود، برديم. برخي گويند: در مصر است و برخي گويند: بيت المقدس است. برخي گويند: منظور از ربوه، حيره كوفه و قرار مسجد كوفه و معين، شط فرات است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 55

سوره المؤمنون (23): آيات 51 تا 56 … ص: 55

اشاره

يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (51) وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ (52) فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (53) فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّي حِينٍ (54) أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ (55)

نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ (56)

ترجمه … ص: 55

اي پيامبران از چيزهاي حلال بخوريد و كار شايسته كنيد كه من بكردار شما دانايم. اين دين شما يك دين است و من خداي شمايم. از من بپرهيزيد. مردم بكتابهاي مختلفي گرويدند و هر حزبي به آنچه نزد خود دارد، خوشحال است. آنها را در جهلشان باقي بگذار تا مرگشان فرا رسد. آيا گمان ميكنند اينكه آنها را به مال و اولاد كمك ميكنيم، براي اين است كه در خيرات آنها تعجيل كنيم؟ ولي آنها شعور ندارند.

قرائت … ص: 55

واق: كوفيان بكسر همزه و ابن عامر «ان» و ديگران «ان» خوانده اند. وجه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 56

قرائت دوم و سوم اين است كه حرف جر مقدر است و وجه كسر اين است كه كلامي مستأنف است.

مقصود … ص: 56

بدنبال مطالب گذشته كه تاريخچه اي كوتاه از وضع امتها و برنامه پيامبران بود، ميفرمايد:

يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ: گويند: اين خطاب بهمه پيامبران است و به آنها امر شده است كه حلال بخورند. از پيامبر گرامي اسلام نقل شده است كه:

«خدا پاك است و جز پاك نميپذيرد و مؤمنين را بهمان چيزهايي امر كرده است كه پيامبران را امر كرده است. فرمود: اي پيامبران از چيزهاي پاك بخوريد و فرمود:

اي مردم مؤمن از چيزهاي پاكي كه روزي شما كرده ايم بخوريد».

برخي گويند: اين خطاب مخصوص حضرت محمد (ص) است: زيرا عرب، مفرد را بجمع خطاب ميكند. البته فايده اين نحو خطاب اين است كه دلالت دارد بر اينكه پيامبران همگي بهمين دستور مأمور بوده اند.

حسن گويد: بخدا بدانيد كه مقصود زرد و سرخ و ترش و شيرين نيست، بلكه منظور اين است كه از حلال استفاده كنيد.

وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ: در پي كارهاي شايسته- كه شما را بآن ها امر كرده ام- باشيد كه من بكردار شما دانا و آگاهم. بديهي است كه شخص عاقل وقتي ميداند كه كسي كه برايش كار ميكند به حالش آگاه است و پاداش او را به حسب عمل ميدهد، عمل خود را اصلاح ميكند، برخي گويند: اين خطاب مخصوص جناب عيسي است.

وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً: حسن و ابن جريح گويند: يعني

دين شما يك دين است. شايد اين كه امت بمعني دين است، اين آيه است: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي أُمَّةٍ» (و ما پدرانمان را بر ديني يافتيم: زخرف 22).

نابغه گويد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 57

حلفت فلم اترك لنفسي ريبة و هل يأثمن ذو امة و هو طائع

سوگند ياد كرده و براي خود ترديدي باقي نگذاشته ام. آيا شخص ديندار و مطيع، گناه ميكند؟

برخي گويند: يعني جماعت شما و جماعت قبل از شما همه يكي بوده، بندگان خدا هستيد.

وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ: من خداي شمايم پس از من بپرهيزيد.

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً: اما مردم در دين خود متفرق شدند و هر دسته اي به كتابي گرويدند و ساير كتب را تكذيب كردند. چنان كه يهود به انجيل و قرآن كافر شدند و مسيحيان بقرآن.

برخي گويند: يعني كتابهايي ساختند و به آنها براي اثبات مذهب خود استدلال كردند.

اين معني بنا بر اين است كه «زبُر» و جمع زبور باشد. اما بنا بر قرائت ابن عامر «زبَر»، جمع «زُبره» يعني بصورت دسته هاي مختلف و فرقه هاي گوناگون در آمدند.

كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ: هر حزب و دسته اي بدين خود خشنود است و خود را بر حق مي پندارد.

اكنون پيامبر گرامي اسلام را مخاطب ساخته، مي فرمايد:

فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّي حِينٍ: آنها را در جهل و گمراهي خودشان رها كن تا مرگ يا عذابشان فرا رسد.

أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ: آيا اين كافران گمان ميكنند كه مال و اولاد فراواني كه به آنها داده ايم، بخاطر پاداش و ثواب و خشنودي خود و لياقت آنها داده ايم؟ چنين نيست. منظور ما

اين است كه آنها را مهلت دهيم و سرانجام آنها را گرفتار كيفر سازيم.

نظير اين آيه، آيه ديگري است كه مي گويد: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 58

فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ»

(هنگامي كه انسان را خداوند مي آزمايد و اكرامش ميكند و متنعمش مي سازد، مي گويد: خدايم گراميم داشته است: فجر 15) سكوني از امام باقر بنقل از پدرانش نقل كرده كه پيامبر خدا فرمود:

خداوند مي فرمايد: بنده مؤمن به هنگامي كه چيزي از دنيا را بر او سخت مي گيرم، غمگين ميشود. در اين حال به من نزديكتر است و هنگامي كه دنيا را برايش گسترش ميدهم، شاد ميشود و در اين حال از من دورتر است» سپس همين آيه را تا «بَلْ لا يَشْعُرُونَ» خواند. آن گاه فرمود: اين براي آنها آزمايشي است.

مقصود از خيرات، منافع پر ارزش است. بر خلاف شرور كه زيانهاي سخت است.

بَلْ لا يَشْعُرُونَ: بلكه آنها شعور و دقت ندارند. برخي گويند: شعور از راه حواس است و لذا بخداوند شاعر گفته نميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 59

سوره المؤمنون (23): آيات 57 تا 61 … ص: 59

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57) وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (58) وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ (59) وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلي رَبِّهِمْ راجِعُونَ (60) أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (61)

ترجمه … ص: 59

آنان كه از عذاب خدا ترسانند و آنان كه به آيات خدا مؤمنند و آنان كه بخدا مشرك نيستند و آنها كه زكات و صدقه ميدهند و حال آنكه دلشان ترسان است از اينكه بسوي خدا بازگشت ميكنند، اينها در راه نيكيها سرعت ميگيرند و بر- ديگران جلو مي افتند.

مقصود … ص: 59

اكنون خداوند پس از بيان حال بدان به بيان حال نيكان پرداخته، مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ: كساني كه از عذاب خدا مي ترسند در نتيجه امر خدا را اطاعت و نهي خدا را ترك مي كنند.

خشيت يعني ناراحتي انسان به تصور زيان.

وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ: و آنها كه همه آيات خدا را اعم از قرآن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 60

و غير قرآن، مي پذيرند و تصديق ميكنند.

وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ: و آنها كه بتها را در پرستش شريك خدا نميكنند. زيرا ايمان جز بترك شرك ممكن نيست.

وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا: و آنها كه زكات و صدقه ميدهند و بقولي كار نيكو ميكنند.

وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ: حال آنكه دلهاي آنها ترسان است. حسن گويد: مؤمن داراي احسان و ترس و منافق بدكار و ايمن است.

امام صادق (ع) ميفرمايد: مؤمنين مي ترسند كه ايمانشان قبول نشود. در روايت ديگري است كه: مؤمن صدقات خود را با بيم و اميد ميدهد.

أَنَّهُمْ إِلي رَبِّهِمْ راجِعُونَ: علت اين است كه آنها يقين دارند كه بازگشتشان بسوي خداست و مي ترسند كه اعمال از آنها قبول نشود. زيرا ايمن نيستند از اين كه مبادا قصور و تفريط كرده باشند.

أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ: اينها كه صفات مذكور را دارا هستند، كسانيند كه بسوي طاعات سبقت

ميگيرند. زيرا اشتياق دارند و ميدانند كه پاداش نيكو نصيب آنها خواهد شد.

وَ هُمْ لَها سابِقُونَ: بخاطر همين طاعات است كه در رفتن به بهشت، بر ديگران سبقت مي گيرند.

كلبي گويد: يعني در انجام نيكيها بر امتهاي ديگر سبقت ميگيرند. ابن- عباس گويد: در نيكي و تقوي بر امثال خود سبقت ميگيرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 61

سوره المؤمنون (23): آيات 62 تا 71 … ص: 61

اشاره

وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّي إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلي عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70) وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 62

ترجمه … ص: 62

هر كسي را باندازه تواناييش تكليف ميكنيم و پيش ما كتابي است كه بحق سخن ميگويد و آنها ظلم نميشوند. بلكه دلهاي ايشان از اين مطلب غافل است و غير از غفلتشان كارهاي زشتي هم انجام ميدهند. هنگامي كه رؤسا و عياش هاي ايشان را دچار عذاب كرديم، شيون ميكنند. امروز شيون نكنيد كه يار و ياوري در برابر ما نداريد. آيات من براي شما خوانده مي شد و شما عقب مي رفتيد. حال آنكه كبر مي ورزيديد و شبانه عيبجويي پيامبر ميكرديد و حق را رها مي ساختيد. آيا در باره قرآن دقت نكردند؟ آيا كتابي بر آنها نازل گرديد كه بر نياكان ايشان نازل نگرديده بود؟ آيا پيامبر خود را نشناختند و او را انكار كردند؟ آيا به او نسبت جنون دادند؟ بلكه او بحق نزد ايشان آمد و بيشتر آنها از حق كراهت

دارند. و اگر حق تابع هواي ايشان بود، آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست، فاسد مي شد. بلكه چيزي بر آنها نازل كرديم كه وسيله شرف و سر بلندي آنهاست و آنها از شرف خود روي گردانند.

قرائت … ص: 62

تهجرون: نافع بضم تاء و كسر جيم و ديگران بفتح تاء و ضم جيم خوانده اند.

بنا بر اول به معني بدگويي و بنا بر دوم بمعني ترك و هذيان گويي است.

لغت … ص: 62

وسع: توانايي تكليف: به مشقت انداختن. البته تكليف خداوند، براي انسان فايده دارد.

غمر: پوشش، سختي جؤار: فرياد زدن و كمك خواستن نكوص: عقب رفت.

اعراب … ص: 62

وسعها: مفعول دوم «نكلف» بالحق: اگر «حق» مصدر است، حرف باء زائد است و اگر صفت است، تقدير

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 63

آن «بالحكم الحق» است. مفعول «ينطق» حذف شده هُمْ لَها عامِلُونَ: اين جمله در محل رفع و صفت «اعمال» است مستكبرين: حال تنكصون: خبر «كان» سامرا: اسم جمع و حال.

مقصود … ص: 63

پس از آنكه حال مؤمنين و كافرين را بيان كرد، به بيان اين مطلب مي پردازد كه تكليف افراد به اندازه قدرت ايشان است.

وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها: هيچكس را به تكليفي كه توانايي آن ندارد، مكلف نميكنيم.

وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ: پيش فرشتگان مقرب! كتابي است كه به حق سخن ميگويد و گواهيهايي ميدهد كه بسود و يا زيان شماست. اين كتاب را فرشتگان بفرمان ما مي نويسند. مقصود نامه اعمال است.

وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ: هيچكس ظلم نميشود. يعني از ثوابشان چيزي كم و بر عقابشان چيزي افزوده نميشود و كسي بگناه ديگري مؤاخذه نميگردد.

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا: لكن قلوب كفار از اين كتاب كه مشتمل بر وعده و تهديد است، سخت غافل است. حسن گويد: يعني در جهل و حيرتند.

وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ: علاوه بر غفلت و جهل، كارهايي زشت هم انجام ميدهند و بنا بر اين هم كيفر كفر را مستوجبند و هم كيفر كردار زشت را.

برخي گويند: يعني كارها و خطاهايي مرتكب ميشوند كه سواي حق است.

برخي گويند: يعني پيش از فرا رسيدن مرگشان، ناچار كارهايي انجام ميدهند.

برخي گويند: يعني كارهاي ديگري هم انجام ميدهند كه از لحاظ زشتي و ناپسندي، از كفر كوچك ترند و تا روز مرگ

اين كارها را انجام ميدهند.

حَتَّي إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ: بر اين حال باقيند تا وقتي كه ثروتمندان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 64

و رؤساي ايشان را گرفتار عذاب آخرت يا عذاب دنيا- يعني شمشير بدر- كنيم. برخي گويند: منظور عذاب گرسنگي است. زيرا پيامبر دعا كرد و بدرگاه خداوند عرضه داشت: «خدايا بر قوم مصر سخت بگير و سالهايي براي آنها پيش آور همچون سالهاي قوم «يوسف» خداوند آنها را گرفتار قحط كرد تا مردار و گوشت سگ خوردند.

إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ: در آن وقت به واسطه شدت عذاب، ناله و فرياد ميكنند. بقولي يعني كمك ميخواهند و بقولي يعني بدرگاه خدا توبه ميكنند.

لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ: امروز ناله نكنيد كه كسي شما را بدفع عذاب ما ياري نميكند.

قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلي عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ: روزي بود كه آيات من براي شما كافران معذب، خوانده مي شد و شما روي گردان بوديد و تكذيب مي كرديد.

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ: حرم يا مكه را وسيله برتري خود بر ساير مردم قرار داده بوديد. بقولي يعني: از قبول سخنان محمد (ص) كبر مي ورزيديد.

سامِراً تَهْجُرُونَ: شبانه در معايب پيامبر سخن ميگفتيد و از حق اعراض ميكرديد يا دهان به بدگويي مي گشوديد.

أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ: آيا اينها در باره قرآن دقت نميكنند تا دلائل روشن آن را در باره راستگويي پيامبر ما دريابند؟! أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ: ابن عباس گويد: يعني آيا نوح و ابراهيم و پيامبران ديگر را بسوي قومشان نفرستاديم؟ محمد (ص) نيز مثل پيامبران ديگران از جانب ما مأمور است.

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ: ابن عباس گويد:

يعني آيا اين همان محمدي نيست كه در كوچكي و بزرگي او را مي شناختند و براستگويي و امانتداري و وفاي بعهد نزد ايشان معروف بود؟ بدينترتيب آنها را توبيخ ميكند كه با اينكه او را براستي و درستي و شرافت خانوادگي شناخته بودند، انكارش كردند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 65

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ: ابن عباس گويد: يعني كدام جنون در او سراغ دارند؟ آنها پيامبر را ديوانه معرفي ميكردند تا مردم را از او متنفر كنند يا او را بر دوش خود بر گردانند.

بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ: ولي او آورنده قرآن و دين حق است و ديوانه نيست.

وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ: اكثر آنها از حق كراهت دارند. زيرا مطابق ميلشان نيست.

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ: اگر خداوند، مطابق ميل آنها براي خود شريكي قائل مي شد، آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست، تباه مي شدند. وجه اين تباهي را بهنگام بحث در باره «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبياء 22) بيان داشته ايم.

برخي گويند: حق، چيزي است كه به نيكيها دعوت مي كند و هوي چيزي است كه به بديها دعوت مي كند. پس مقصود اين است كه اگر حق تابع هواي نفس ايشان مي شد، دعوت مي كرد بزشتيها و تدبير آسمانها و زمين فاسد مي شد زيرا تدبير آسمانها و زمين به حق است نه به هوي.

برخي گويند: يعني احوال آسمانها و زمين فاسد مي شد، زيرا حركت و گردش آنها به حكمت است نه به هوي.

مقصود از كساني كه در آسمانها و زمينند، فرشتگان و جن و انسان است.

علت فساد آسمانها و زمين اين است كه

وقتي حق تابع هوي شود، دليل ها باطل مي شوند و اعتمادها از بين مي رود و هيچ وعده و تهديدي از خداوند قابل قبول نيست و حتي ممكن است عدل خدا هم تبديل بظلم شود.

بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ: لكن ما براي آنها چيزي فرستاده ايم كه وسيله شرف و فخر آنهاست، زيرا پيامبر از آنهاست و قرآن بزبان آنها نازل شده است.

فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ: آنها از شرف خود روي گردانند و به خواري خود راضي شده اند. ابن عباس گويد: مقصود از ذكر، بيان حق است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 66

سوره المؤمنون (23): آيات 72 تا 80 … ص: 66

اشاره

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (72) وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (73) وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ (74) وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (75) وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ (76)

حَتَّي إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ إِذا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (77) وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (78) وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (79) وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 67

ترجمه … ص: 67

آيا از آنها مزدي ميخواهي؟ مزد خداوند بهتر است و خدا بهترين روزي- دهندگان است. تو آنها را براه راست ميخواني و آنها كه به آخرت ايمان ندارند از آن راه منحرفند. اگر آنها را رحم ميكرديم و ضررشان را بر ميداشتيم، بطغيان كور كورانه خود ادامه ميدادند. ما آنها را گرفتار عذاب كرديم. آنها در برابر خداوند خود تواضع نكردند و نيايش نميكنند. تا اينكه دري صاحب عذاب شديد بر آنها گشوديم و آنها دستخوش نوميدي شدند. خداست كه براي شما گوش و چشم و دل آفريد و شما كمي شكر ميكنيد. خداست كه شما را در زمين ايجاد كرد و بسوي او مي رويد. خداست كه زنده ميكند و ميميراند و او راست اختلاف شب و روز. چرا تعقل نميكنيد؟

لغت … ص: 67

خراج: خرج، هزينه زندگي.

استكانه: خضوع.

مقصود … ص: 67

اكنون ميفرمايد:

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً: آيا تو از آنها بواسطه آوردن قرآن و ايمان، مزد ميخواهي كه آنها بتو تهمت مي بندند و از قبول سخن تو خودداري ميكنند؟

فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ: ولي مزدي كه خداوند در دنيا- و بقولي در آخرت- بتو ميدهد بهتر است.

وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ: و خداوند برترين عطا كنندگان است. از اين جمله استفاده ميشود كه غير خدا هم به اذن خدا روزي ميدهد.

وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ: تو آنها را براه توحيد و عبادت مخلصانه و عمل به احكام شريعت، دعوت ميكني.

وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ: آنان كه عالم پس از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 68

مرگ را تصديق نميكنند، از دين حق منحرفند. برخي گويند: يعني در آخرت، از راه بهشت منحرف شده، بچپ و راست مي روند و وارد جهنم مي شوند.

وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ: اگر در آخرت به آنها رحم كنيم و آنها را از ضرر و زيان خلاص كرده، بدنيا بازگردانيم، در طغيان و گمراهي لجاجت بخرج ميدهند. اين آيه نظير اين است كه: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» (اگر رد شوند برميگردند بآنچه نهي شده اند: انعام 28).

برخي گويند: منظور اين است كه اگر آنها را در همين دنيا از گرسنگي و بدبختي نجات دهيم، در گمراهي و سرگرداني خود باقي خواهند ماند.

وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ: ما كافران را گرفتار قحطي و كمي روزي و كشتار با شمشير كرديم و آنها در برابر خداي خويش تواضع نكرده، رام نشدند.

وَ ما يَتَضَرَّعُونَ:

و در دعا و نيايش رغبتي بخدا نشان نميدهند.

امام صادق (ع) فرمود: استكانت بمعني دعاء و تضرع بمعني بلند كردن دست در حال دعاست.

حَتَّي إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ: بر اين روش باقي ماندند، تا اينكه آنها را بعذابي سخت تر گرفتار كرديم. منظور همان وقتي است كه پيامبر خدا در باره آنها نفرين كرده، گفت: «خدايا، سالهايي مثل سالهاي قوم يوسف!» در نتيجه كار آنها از گرسنگي به جايي رسيد كه كرك خون آلود ميخوردند. اين نظر از مجاهد است.

ابن عباس گويد: منظور كشته شدن آنها در جنگ بدر است.

جبائي گويي: منظور گشوده شدن دري از عذاب جهنم است در آخرت بروي آنها و برخي گفته اند: منظور موقع فتح مكه است.

امام باقر (ع) فرمود: منظور رجعت است.

إِذا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ: كار آنها به جايي رسيد كه از هر خيري نوميد و دستخوش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 69

حيرت گشتند.

اكنون بيان ميكند كه بخشنده انواع نعمتها، خداست.

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ: خداست كه براي شما گوش و چشم و دل آفريد و اين حواس را از نيستي بهستي آورد. علت آنكه از ميان همه نعمتها اين سه نعمت را ذكر ميكند، اين است كه پي بردن به صحت هر دليلي مبتني بر اين است كه عاقل ببيند و بشنود و فكر كند. تا بداند.

قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ: اما شما با داشتن اين نعمتها كمتر شكر ميكنيد. برخي گويند: يعني شما در برابر پروردگار اين نعمتها سپاسگزاري نميكنيد و از توحيد او سرباز مي زنيد.

وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ: خدا كسي است كه شما

را در روي زمين آفريد و روز قيامت بسوي او مي رويد تا به اعمال شما پاداش دهد.

وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ: خدا كسي است كه شما را در رحم مادران حيات ميدهد و در وقت انقضاي اجل ميميراند.

وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ: تدبير شب و روز بدست خداست و آنها را كم و زياد ميكند. برخي گويند: يعني آمد و شد شب در كف قدرت اوست.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ: چرا تعقل نميكنيد؟ يعني چرا فكر نميكنيد، تا بدانيد كه اينها را صانعي است قادر و دانا و حكيم و جز او كسي سزاوار خدايي و پرستش نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 70

سوره المؤمنون (23): آيات 81 تا 90 … ص: 70

اشاره

بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ (81) قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (82) لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (83) قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (85)

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (86) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (87) قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّي تُسْحَرُونَ (89) بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (90)

ترجمه … ص: 70

لكن همان چيزهايي گفتند كه گذشتگان گفتند. گفتند: آيا وقتي كه مرديم و خاك و استخوان شديم، بر انگيخته مي شويم؟ پيش از اين بما و پدرانمان چنين وعده اي داده شده است و نيست مگر اكاذيب گذشتگان. بگو: اگر ميدانيد، زمين و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 71

كساني كه در زمينند از كيست؟ خواهند گفت: از خدا، بگو: چرا متذكر نمي شويد! بگو: خداي آسمانهاي هفتگانه و خداي عرش عظيم كيست؟ خواهند گفت: همه از خداست. بگو: چرا تقوي پيشه نميكنيد؟ بگو: ملك هر چيزي بدست كيست؟ اوست كه پناه ميدهد و پناه داده نميشود. اگر ميدانيد. خواهند گفت: از خداست. بگو: چرا مسحور هستيد؟ ما حق را براي آنها آورديم و آنها دروغگويانند.

قرائت … ص: 71

للَّه: در آيه اول اختلاف ندارد. اما در دو آيه ديگر بصريان بدون لام خوانده اند.

مقصود … ص: 71

اكنون خداوند درباره كافراني كه منكر قيامتند، مي فرمايد:

بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ: لكن سخن اينها هم در مورد انكار قيامت، همان سخن گذشتگان است. سپس عين گفتار آنها را نقل كرده، ميفرمايد:

قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ: گفتند: آيا وقتي كه مرديم و خاك و استخوان شديم، برانگيخته ميشويم؟ اين سؤال آنها نشان جهل آنهاست.

زيرا اگر فكر ميكردند كه پيدايش آنها در اين جهان كه از نيستي بهستي آمده اند، عظيم تر است، زنده شدن پس از مرگ را عظيم نمي شمردند و اقرار ميكردند كه خدا خالق آنهاست.

لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ: پيش از آمدن تو هم ما و پدرانمان به آنچه تو مي گويي وعده داده شده ايم، اما تصديق نكرده ايم.

إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ: نيست اين مطلب، مگر اكاذيب گذشتگان كه با اينكه حقيقت نداشته، نوشته اند و بيادگار گذشته اند. اكنون در مقام رد آنها مي فرمايد:

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: بگو: اگر ميدانيد ملك زمين و كساني كه در زمينند، از كيست؟

سَيَقُولُونَ لِلَّهِ: خواهند گفت: از خداست، زيرا خالقيت خدا را منكر نبودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 72

قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ: بگو: چرا تفكر نميكنيد تا بدانيد كه خدايي كه بر خلق قادر است، بر زنده كردن هم قادر است. زيرا زنده كردن مردگان دشوارتر از خلقت موجودات نيست، سپس براي تأكيد استدلال مي فرمايد:

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ: به آنها بگو: مالك آسمانها و متصرف در

آنها و مالك عرش و مدبر آن كيست؟ زيرا آنها مقر بودند كه خداوند آفريننده آسمانهاست و فرشتگان سكنه آسمانهايند و عرش عبارت از ملك است.

سَيَقُولُونَ لِلَّهِ: خواهند گفت كه خداي آسمانها و عرش خداوند است و همه اينها از آن خدا است.

قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ: اكنون دليلي ندارند. بنا بر اين به آنها بگو: چرا از عذاب خدا نمي پرهيزيد و توحيد را منكر مي شويد و در عبادت شريك براي خدا قرار ميدهيد و قيامت را منكريد؟

قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ: ملكوت صفت مبالغه از ملك است، نظير جبروت و رهبوت. مجاهد گويد: «مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ» يعني خزانه هاي چيزها، پس مقصود اين است كه بگو: ملك حقيقي چيزها يا خزانه چيزها بدست كيست؟

وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ: او هر كه را بخواهد از بدي حفظ ميكند و هر كه را نخواهد حفظ نميكند. احتمال داده ميشود كه: منظور از آن همين دنيا باشد.

يعني اگر كسي بخواهد بنده اي را بدي برساند خدا مي تواند جلوگيري كند و اگر خدا بخواهد بنده اي را گرفتار كند، كسي نميتواند او را حفظ كند. احتمال ديگر اين است كه: منظور آخرت باشد. يعني در آخرت بندگان را از عذاب حفظ ميكند و كسي ديگر نميتواند حفظ كند.

إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: اگر اين را ميدانيد، اجابت كنيد.

سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّي تُسْحَرُونَ: خواهند گفت از خداست. بگو: پس چرا حق را باطل و صحيح را فاسد مي پنداريد؟ با اينكه حق واضح و از باطل جداست.

برخي گويند: يعني چگونه از تشخيص حق نابينا شده و از آن منع ميكنيد؟ برخي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 73

گويند: يعني پس

چگونه ممكن است با شما خدعه شود؟

بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ: ما حق را براي آنها آورده و حق را براي آنها بيان كرده و دروغ آنها را آشكار ساخته ايم ولي آنها بر باطل و دروغ خود اصرار دارند.

نظم آيات … ص: 73

آيه اول به قبل متصل است، يعني اگر فكر ميكردند، ميدانستند. لكن گرفتار تقليد شده، همان حرفهايي زدند كه گذشتگان زده بودند. پس به «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» متصل است. برخي گويند: جواب استفهام در «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ … » است.

آيه اخير عطف است بر آيات پيش كه در باره توحيدند. اين آيات ميخواهند عقيده مشركين را كه بتها را خدا ميدانستند و خدا را داراي فرزند و فرشتگان را دخترانش مي شمردند، رد كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 74

سوره المؤمنون (23): آيات 91 تا 100 … ص: 74

اشاره

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (91) عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالي عَمَّا يُشْرِكُونَ (92) قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (94) وَ إِنَّا عَلي أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95)

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ (96) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ (97) وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ (98) حَتَّي إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 75

ترجمه … ص: 75

خداوند فرزندي نگرفته است و با او خداياني نيستند. در اين صورت هر خدايي مخلوق خود را جدا ميكرد و بعضي بر بعضي برتري مي جست. منزه است خداوند از آنچه مي گويند. داناي نهان و آشكار است و از آنچه شريكش قرار ميدهند برتر است. بگو: خدايا اگر بمن نشان دهي وعده عذابي كه به آنها داده ميشود، پروردگارا، مرا در ميان قوم ستمكار قرار نده. ما قادريم كه وعده اي كه به آنها ميدهيم بتو نشان دهيم. بدي را به آنچه بهتر است، دفع كن. ما به آنچه ميگويند، داناتريم. بگو: خدايا از وسوسه هاي شيطان بتو پناه مي برم و پروردگارا، بتو پناه مي برم كه آنها در نزد من حاضر باشند. تا وقتي كه مرگ يكي از آنها فرا رسد، گويد: خدايا، مرا بر گردان تا در آنچه ترك كرده ام، عملي صالح انجام دهم. نه چنين است. اين

سخني است كه او گوينده آن است و در وراي ايشان برزخي است، تا روزي كه مبعوث شوند.

قرائت … ص: 75

اهل مدينه و كوفيان- بجز حفص- «عالم الغيب» به رفع و ديگران به جر خوانده اند. بنا بر رفع خبر مبتداي محذوف و بنا بر جر صفت است.

لغت … ص: 75

همزه: به شدت راندن، همزه شيطان، راندن اوست مردم را به شدت بسوي گناهان.

برزخ: فاصله ميان دو چيز.

اعراب … ص: 75

إِذاً لَذَهَبَ: جواب است براي «لو» مقدر. «اذا» ميان «لو» و جوابش قرار گرفته و لغو است.

إِمَّا تُرِيَنِّي: «ان» شرطيه و آمدن «ما» بخاطر تأكيد فعل است. جواب شرط:

«فَلا تَجْعَلْنِي» هِيَ أَحْسَنُ: صله براي «التي».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 76

ارجعون: خطاب جمع بخاطر اين است كه گاه خداوند در مورد خودش جمع بكار مي برد و منظور تعظيم است.

مِنْ وَرائِهِمْ و إِلي يَوْمِ: هر دو متعلق بيك چيزند.

يَوْمِ يُبْعَثُونَ: مضاف و مضاف اليه. زيرا اسم زمان اضافه بفعل ميشود.

مقصود … ص: 76

اكنون خداوند در تأكيد ادله توحيد مي فرمايد:

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ: خداوند فرزند كسي را فرزند خود قرار نداده است، زيرا اين كار محال است. بخاطر اينكه فرزند داشتن او محال است. كسي فرزند براي خود ميگيرد كه ممكن باشد پدر شود. بهمين جهت است كه جوان پير را و انسان حيوان را بفرزندي نميگيرد.

وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ: «من» در هر دو جمله براي تأكيد است. يعني همانطوري كه فرزند ندارد، شريك هم ندارد.

إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ: اگر با او خداي ديگري بود، هر خدايي مخلوقات خود را جدا و مشخص ميكرد و مانع مي شد كه خدايان ديگر بر مخلوقات او استيلا پيدا كنند. يا اينكه نشانه هايي قرار ميداد كه معلوم باشد مخلوقات او از مخلوقات ديگران جدا هستند. زيرا راضي نمي شد كه آفريده و انعامش بديگري نسبت داده شود.

وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ: ديگر اينكه بعضي از خدايان كوشش ميكردند كه بر ديگران غالب گردند. مقصود مفسرين از اينكه مي گويند: خدايا مثل پادشاهان با يكديگر بجنگ مي پرداختند، همين است.

برخي گويند: يعني خدايان يكديگر را

از انجام مقاصد خويش منع ميكردند.

اين آيه هم نظير: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» است (انبياء 22).

در اين آيه دلالتي عجيب بر توحيد است. زيرا هر خدايي قادر بالذات است و بنا بر اين بايد بر هر چه خدايان ديگر قادرند قادر باشد. پس هر خدايي هم غالب است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 77

و هم مغلوب. بعلاوه دو قادر بايد بتوانند به ممانعت و مزاحمت يكديگر پردازند. ولي چون قادر بالذاتند، بايد نتوانند مانع و مزاحم يكديگر شوند و اين محال است.

در اين آيه دلالتي است بر اعجاز قرآن. زيرا در كلام عرب، سخني كوتاه كه متضمن چنين مطلبي باشد، وجود ندارد. در همين سخن كوتاه دو دليل بر يگانگي خداوند و قدرت كامله او اقامه شده است.

اكنون در تنزيه خود مي فرمايد:

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ: مقام خداوندي از داشتن فرزند و شريك- كه مشركين مي گويند- منزه است.

عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالي عَمَّا يُشْرِكُونَ: او به آشكار و نهان عالم است و هيچ چيز از او پوشيده نيست، نه گذشته و نه حال و نه آينده. چنين خدايي از داشتن شريك منزه است. زيرا مقام او از همه چيزها و همه كسان بالاتر است.

اكنون به پيامبر خود دستور ميدهد:

قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ:

اي محمد، بگو: پروردگارا، اگر عذاب و گرفتاري آنها را در جنگ بدر بمن نشان دهي، خدايا مرا با مردم ستمكار قرار نده. يعني هنگامي كه ميخواهي بر آنها عذاب نازل كني مرا از ميان آنها خارج گردان تا به مصيبت آنها گرفتار نشوم.

از اين آيه استنباط

مي شود كه انسان مي تواند آنچه را ميداند كه خداوند انجامش ميدهد از او مسألت كند. بديهي است كه پيامبران از جانب خدا عذاب نميشوند.

مع الوصف به پيامبر اسلام دستور داده شده است كه از خدا بخواهد كه در روز نزول عذاب، او را در صف عذاب شدگان قرار ندهد. فايده اين دعا اين است كه دعا كننده رغبت و تمايل خود را نسبت به خداوند و افعالش در ضمن دعا ثابت مي كند.

وَ إِنَّا عَلي أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ: اين جمله جزء دعاء نيست. از خداوند است. يعني: ما در عذاب آنها تعجيل نميكنيم. با اينكه بر اين كار قادريم.

بلكه آنها را مهلت ميدهيم و اين مهلت مطابق مصلحت است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 78

كلبي گويد: اين حقيقت را اصحاب رسول (ص) بعد از رحلتش مشاهده كردند.

در روايت است كه پيامبر خدا در حجة الوداع، در سرزمين مني فرمود: پس از من كافر نشويد و بروي يكديگر شمشير نكشيد و يكديگر را نكشيد. بخدا قسم اگر اينكار بكنيد، مرا در ميان سپاهي خواهيد ديد كه با شما مي جنگند. آن گاه از جانب چپ متوجه عقب گرديد و بعد صورت خود را برگردانيد و فرمود: يا اينكه علي … «1»

آن گاه اين آيه نازل شد: «قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي … » آن گاه پيامبر مأمور به صبر شد تا وقت عذاب فرا رسد.

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ: بدي بدكاران را به عفو و چشمپوشي دفع كن.

اين دستور مربوط به آن وقتي است كه هنوز فرمان جنگ صادر نشده بود.

برخي گويند: يعني سخنان باطل ايشان را بوسيله دليلهاي روشن و قابل

قبولتر، دفع كن.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ: ما بگفتارهاي شرك آميز آنها داناتريم و آنها را بحسب استحقاقشان كيفر ميدهيم.

وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ: اي محمد، بگو خدايا از وسوسه- هاي شيطان ها بتو پناه مي برم. يعني از دعوت و اغواء و بديهاي آنها.

وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ: و خدايا پناه مي برم بتو از اينكه آنها بمن نزديك شوند و مرا از طاعت تو باز دارند. برخي گويند: منظور اين است كه در حال نماز و در حال قرائت قرآن نزديك نشوند. لكن بعضي گفته اند: منظور در همه حالات است.

اكنون برميگردد به اين مطلب مشركين كه مي گفتند: آيا وقتي كه مرديم و

__________________________________________________

(1)- يعني اگر من در ميان آن سپاه نباشم، علي در ميان آنها بجاي من هست.

ظاهر اين است كه اين آيه ارتباطي به سال آخر عمر پيامبر خدا ندارد و مربوط به اختلافات بعد از پيامبر نيست. بلكه بمنظور تسلي خاطر پيامبر است كه بالآخره عذاب بدر بر دشمنان نازل مي شود و آنها كيفر اعمال و تبهكاريهاي خود را در آن روز خواهند ديد و ما هم بر آن وعده اي كه داده ايم قدرت داريم و سرانجام آن را انجام خواهيم داد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 79

خاك و استخوان شديم، زنده مي شويم؟ و ميفرمايد:

حَتَّي إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ: هنگامي كه يكي از اين كفار مشرف بر مرگ مي شود، از خداوند مسألت ميكند كه مرگش به تأخير افتد و بدنيا برگردد.

برخي ميگويند: اينها ابتدا پيش خداوند استغاثه ميكنند. سپس بفرشتگان مي گويند كه آنها را برگردانند بنا بر اين خطاب جمع به فرشتگان است.

برخي ميگويند: خطاب

بخداوند است و عادت عرب اين است كه براي تعظيم مفرد را بجمع خطاب كند. مثل اينكه زن فرعون به فرعون ميگويد: «قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ» (نور چشم من و تو. او را نكشيد: قصص 9) نضر بن شميل ميگويد: اين مطلب را از خليل پرسيدند. قدري فكر كرد و گفت:

از چيزي سؤال ميكنيد كه درست نميدانم. مردم او را تحسين كردند.

لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ: اگر بدنيا برگردم، حق خدا را در اموالم ادا خواهم كرد. پس آنچه ترك شده، اموال است. برخي گويند: يعني در دنيا عمل صالح انجام ميدهم. پس آنچه ترك شده، دنياست. برخي گويند: يعني كارهايي را كه تضييع و ترك كرده ام، انجام ميدهم.

امام صادق (ع) فرمود: اين جمله در مورد تارك زكات است كه وقت مرگ تقاضاي بازگشت ميكند.

اكنون در پاسخ سؤال او مي فرمايد:

كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها: نه چنين است. ديگر بدنيا بر نميگردد. اين حرفي است كه او مي زند و فايده اي ندارد. برخي گويند: يعني اين سخن را بزبان ميگويد.

ولي عمل نميكند. مثل: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» (اگر باز گردانده شوند، بر- ميگردند به آنچه از آن نهي شده اند: انعام 28) و فتح بن يزيد جرجاني ميگويد: از امام رضا (ع) پرسيدم: فدايت شوم، آيا خدا ميداند كه چيزي كه نبوده است اگر بود، چگونه بود؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 80

فرمود: واي بر تو، سؤالت دشوار است. مگر اين آيه را نخوانده اي؟ «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ» (اگر در آسمانها و زمين خداياني بودند، فاسد مي شدند و

برخي بر برخي برتري مي جستند: انبياء 22). در اين آيه خداوند چيزي را وصف كرده كه نبوده و نيست و كيفيت وجود آن را نشان داده است. همچنين قول اشقياء را حكايت مي كند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» و مي فرمايد: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» پس به كيفيت وجود آنچه نبوده و نيست عالم است و ميداند كه اگر پديد مي آمد چگونه پديد مي آمد؟ او شنوا، بينا، آگاه و داناست.

وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ: در پيش روي آنها عالمي است كه ميان مرگ و قيامت فاصله است. برخي گويند: يعني برزخي است كه ميان ايشان و بازگشت بدنيا فاصله است. برخي گويند: يعني برزخي است كه ميان ايشان و بازگشت بدنيا فاصله است. برخي گويند: برزخ مهلتي است كه تا قيامت بمردگان داده ميشود و عبارت است از عالم قبر. علي بن عيسي مي گويد: برزخ فاصله ميان دو چيز است.

از اين آيه بر مي آيد كه هيچكس نميميرد مگر اينكه مقام و منزلت خود را در پيشگاه خداوند- اضطراراً- بشناسد و بداند كه اهل ثواب است يا عقاب. (از جبائي) «1»

__________________________________________________

1- مناسب است كه در اينجا بپاره اي از روايات اشاره شود:

امام صادق (ع) فرمود: هر كس قيراطي از زكات را منع كند، نه مؤمن است و نه مسلمان، آيه: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ» در باره همين است.

البته منظور از روايت، انطباق آيه است بر مانع زكات، نه اينكه آيه در باره مانع زكات نازل شده است.

در تفسير قمي آمده است كه: مراد از برزخ ثواب و عقابي

است كه بين دنيا و آخرت نصيب انسان ميشود.

امام صادق (ع) فرمود:

«و اللَّه ما اخاف عليكم الا البرزخ و اما اذا صار الامر الينا فنحن اولي بكم»

بخدا از عالم برزخ شما مي ترسم. اما هنگامي كه كار بدست ما افتاد، ما به شما اولي تريم.

علي بن الحسين (ع) فرمود:

«ان القبر اما روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النار»

عالم قبر يا باغي از باغهاي بهشت است يا گودالي از گودالهاي جهنم است. (ر ك: علامه طباطبائي، الميزان ج 15، تهران، دار الكتب الاسلامية 1386 ص 79، 80)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 81

سوره المؤمنون (23): آيات 101 تا 110 … ص: 81

اشاره

فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ (104) أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلي عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (105)

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ (108) إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (109) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّي أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ (110)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 82

ترجمه … ص: 82

هنگامي كه در صور دميده شود، در آن روز نسبي ميان ايشان نيست و از يكديگر نمي پرسند. آنان كه ميزانهايشان سنگين است رستگارند و آنان كه ميزانهايشان سبك است، بخود ضرر زده، هميشه در جهنمند. صورتشان را آتش مي سوزاند و آنها ترشرويانند. آيا آيات من بر شما خوانده نشد و شما تكذيب مي- كرديد؟ گويند: پروردگارا، بدبختي ما بر ما غالب شد و ما مردمي گمراه بوديم.

پروردگارا، ما را از آتش خارج گردان، اگر برگرديم، ستمكاريم. گويد: دور شويد و در آتش بمانيد و با من تكلم نكنيد. گروهي از بندگان من بودند كه ميگفتند:

پروردگارا، ايمان آورديم. ما را بيامرز و رحم كن و تو بهترين رحم كنندگاني. شما آنها را مسخره كرديد تا ذكر مرا از ياد شما بردند و شما به آنها ميخنديديد.

قرائت … ص: 82

كوفيان بجز عاصم «شقاوتنا» خوانده اند و در اين صورت مصدري است به وزن «سعادة» هم چنان كه «شقوة» مصدري است به وزن «فطنة» سخري: اهل كوفه- بجز عاصم- و اهل مدينه بضم سين و ديگران بكسر سين خوانده اند (همچنين در سوره ص) اگر بضم سين باشد، بمعني انقياد است- و بهمين جهت در سوره زخرف همه قراء بضم سين خوانده اند. اما بكسر سين به معني استهزاء است.

لغت … ص: 82

نفخ: دميدن شديد و رسيدن باد سموم بصورت.

كلوح: بازماندن دهان و پيدا شدن دندانها.

خسأ: دور كردن.

اعراب … ص: 82

عامل در «اذا» و «بينهم» و «يومئذ» خبر «لا انساب» است كه حذف شده.

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ: در محل نصب و حال و عامل آن «خالدون» است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 83

مقصود … ص: 83

اكنون خداوند به بيان حال دو گروه نيك و بد در روز قيامت پرداخته، مي فرمايد:

فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ: دو بار نفخ صور ميشود: نفخ مرگ و نفخ حيات. ابن عباس گويد: يعني وقتي نفخ مرگ ميشود، ميان آنها خويشاوندي وجود ندارد. ابن مسعود ميگويد: يعني وقتي نفخ حيات- در روز قيامت- ميشود: ميان آنها خويشاوندي نيست. مقصود از نبودن خويشاوندي اين است كه كسي نميتواند نسبت بخويشاوندان خود عاطفه و محبتي نشان دهد با اينكه يكديگر را مي شناسند. لكن بواسطه گرفتاري زياد بيكديگر توجه نميكنند.

حسن گويد: صور جمع صورت است. يعني هنگامي كه ارواح در كالبدها دميده مي شوند و مردگان زنده ميگردند، رابطه هاي خويشاوندي را اثري نيست.

اينكه مي گويد: خويشاوندي وجود ندارد، بخاطر اين است كه: خويشاوندي براي كمك و دفع زيان است. هنگامي كه اين فايده بر خويشاوندي مترتب نشود، مثل اين است كه بطور كلي خويشاوندي وجود ندارد.

نظير اين آيه است: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ» (روزي كه انسان از برادر و مادر و پدر فرار ميكند: عبس 34 و 35).

برخي گويند: منظور اين است كه در آن وقت كسي افتخار به خويشاوندي نميكند. حال آنكه در دنيا افتخار ميكرد. پس بايد در جمله، محذوفي اعتبار شود.

در حقيقت در آنجا برتري به عمل است نه به خويشاوندي.

پيامبر خدا فرمود: هر حسب و نسبي در روز قيامت منقطع است، جز حسب

و نسب من «1».

__________________________________________________

(1)- در مورد نسب پيامبر و منقطع نشدن آن رواياتي هست، لكن ظاهر آيه «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ» عموم و اباي از تخصيص است. امام سجاد (ع) فرمود: خدا بهشت را براي نيكوكاران آفريد.

اگر چه بنده حبشي باشند و جهنم را براي بدان آفريد، اگر چه از قريش باشند. بدليل اينكه خداوند مي فرمايد: «فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ … ». استاد علامه طباطبائي ميفرمايند: ممكن است منظور از منقطع نشدن نسب رسول اللَّه اين باشد كه خداوند اولاد رسول را در دنيا بكارهايي موفق ميكند كه در آخرت براي آنها مفيد باشد. (الميزان ج 15 ص 81)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 84

وَ لا يَتَساءَلُونَ: در آن روز از حال و سرگذشت يكديگر سؤال نميكنند، حال آنكه در دنيا سؤال ميكردند.

برخي گويند: يعني كسي از كسي تقاضا نميكند كه بار گناه را از دوشش بردارد.

ميان اين آيه و آيه: «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ» (در آن روز بيكديگر روي آورده، از يكديگر پرسش ميكنند: صافات 50) منافاتي نيست. زيرا قيامت داراي حالات و مواقفي است. در بعضي از حالات، آن چنان بخود مشغولند كه از يكديگر سؤال نميكنند و در برخي از حالات چنين نيست.

برخي گويند: تنها در وقت وارد شدن در بهشت است كه سؤال ميكنند و بنا بر اين فقط آن دسته كه اهل بهشتند، سؤال ميكنند. بخاطر اينكه دچار ترس نشده اند.

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: آنها كه ميزانهايشان بوسيله طاعات سنگيني مي كند، اهل نجات و رستگارند.

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ:

و آنها كه ميزانهايشان از طاعات سبك است،

بخود ضرر زده، عبوس و گرفته، گرفتار جهنمند.

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ: در حالي كه ميرسد بچهره هاي دوزخيان (شعله) آتش و ايشان در آنجا لبهاشان جمع شود و دندانهايشان پديد آيد.

برخي گويند: يعني مثل اينكه سرهاي ايشان پخته شده باشد، لبها جمع شده و دندانها آشكار گشته است.

أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلي عَلَيْكُمْ: آيا قرآن من و ديگر دلائل روشن و آشكار در دنيا براي شما خوانده نميشد؟

فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ: و شما آنها را تكذيب مي كرديد.

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا: گويند: خدايا بدبختي و زيانكاري دامنگير ما شده بود و گرفتار گناهاني شديم كه نتيجه اي جز بدبختي نداشتند.

وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ: و مردمي بوديم دور و منحرف از حق و حقيقت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 85

در اين آيه، گناه كه سبب شقاوت است، مجازاً شقاوت ناميده شده. بزرگترين شقاوت- يا سبب شقاوت- ترك عبادت خدا و پرستش غير خدا و تكذيب حقيقت و معصيت است.

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ: خدايا، ما را از آتش خارج گردان، اگر باز هم بكفر و تكذيب و معصيت برگرديم، بخود ظلم كرده ايم.

حسن گويد: آخرين سخن آنها همين است. از آن پس همچون خران ناله ميكنند.

قالَ اخْسَؤُا فِيها: خداوند به آنها ميگويد: همچون سگان دور و داخل آتش شويد. اين كلمه مخصوصاً به سگان گفته ميشود و اگر به انسان گفته شود، براي خوار كردن او و ثابت كردن استحقاق اوست عقاب را.

وَ لا تُكَلِّمُونِ: براي اينكه بيشتر آنها را خوار كرده و غضب خود را آشكار كرده باشد، مي گويد: با من سخن نگوئيد. زيرا كسي كه بمنظور اهانتش با او

سخن نگويند، بر خواري و بدبختيش مي افزايند.

برخي گويند: يعني در باره رفع عذاب با من سخن نگوئيد كه من عذاب را از شما رفع نخواهم كرد. اگر چه اين مطلب را بصورت نهي آورده، ولي در حقيقت نهي نيست. زيرا در آخرت، امر نهي و تكليف وجود ندارد.

إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ- الرَّاحِمِينَ: انبياء و مؤمنين بدرگاه من نيايش كرده، مي گفتند: خدايا ما را بيامرز و بما رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگاني و منظورشان از اين نيايش كسب ثواب بود.

فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا: شما كافران آنها را مسخره ميكرديد. برخي گويند:

يعني شما آنها را به بردگي و بيگاري وا مي داشتيد.

برخي گويند: آنها هنگامي كه مؤمنين را آزار ميدادند، مي گفتند: اينها را ببينيد كه به زندگي سخت و ناگوار اين دنيا خشنود شده اند تا به ثواب آخرت برسند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 86

در حالي كه آخرتي و ثوابي در كار نيست. نظير: «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ»

(هنگامي كه از كنار آنها مي گذشتند، آنها را بيكديگر نشان ميدادند: مطففين 30) حَتَّي أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي: بر اثر اشتغال به استهزاي آنها ياد مرا فراموش كرديد.

در اينجا علت فراموشي را مؤمنين شمرده اگر چه آنها علت نيستند. علت اين است كه اشتغال به استهزاي آنها سبب فراموشي ذكر مي شد.

وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ: و شما به آنها مي خنديديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 87

سوره المؤمنون (23): آيات 111 تا 118 … ص: 87

اشاره

إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111) قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ (112) قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ (113)

قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114) أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ (115)

فَتَعالَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ (116) وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (117) وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (118)

ترجمه … ص: 87

امروز آنها را بخاطر اينكه صبر ميكردند پاداش ميدهم. آنها رستگارند.

بگو: چند سال در زمين مانديد؟ گويند: يك روز يا قسمتي از يك روز. پس از شمارندگان بپرس. بگو: جز كمي نمانده ايد كاش ميدانستيد. آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريده ايم و بسوي ما بازگردانده نميشويد؟ بزرگ است خداوند كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 88

پادشاه حق است. جز او خدايي نيست. او پروردگار عرش كريم است. هر كس جز خدا خداي ديگري بخواند كه برهاني بر آن ندارد، حسابش در پيشگاه خداست.

او كافران را رستگار نميكند. بگو: خدايا بيامرز و رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگاني.

قرائت … ص: 88

انهم: حمزه و كسايي بكسر الف و ديگران بفتح خوانده اند. كسر بنا بر استيناف و فتح بتقدير لام جر است.

قال كم … قال ان … : حمزه و كسايي هر دو را به فعل امر خوانده اند و ابن كثير اولي را بصيغه امر خوانده است و ديگران هر دو را به صيغه ماضي خوانده اند.

لا ترجعون: كوفيان- بجز عاصم و يعقوب- بفتح تاء و ديگران بضم تاء و فتح جيم خوانده اند.

اعراب … ص: 88

كم: در محل نصب و «عدد» تميز و منصوب است.

قليلا: صفت مصدر محذوف عبثا: حال يا مفعول له لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: حال و بهتر است كه جمله مستأنفه باشد رَبُّ الْعَرْشِ: خبر مبتداي محذوف لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ: صفت براي «الها»

مقصود … ص: 88

اكنون در باره مؤمنين كه در دنيا مورد استهزاي كافران قرار گرفتند، مي فرمايد:

إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ: بخاطر اينكه مؤمنين در دنيا در برابر آزار و استهزاء و مسخره شما صبر كردند آنها را امروز پاداش ميدهم.

آنها بمراد خود رسيده، اهل نجاتند. مراد از امروز، همه روزهاي پاداش است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 89

قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ: خداوند به منظور سرزنش و سركوبي منكران قيامت، بكفار ميگويد: چند سال در قبرها مانده ايد؟

قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ: آنها نميدانند چقدر در قبرها مانده اند. از اينرو ميگويند: يك روز يا قسمتي از يك روز.

برخي گويند: اين سؤال در مورد زندگي ايشان در دنياست و آنها بقدري زندگي دنيا را كوتاه و زودگذر مي بينند كه ميگويند: يك روز يا قسمتي از يك روز مخصوصاً كه دوران توقف آنها هم در جهنم طولاني است. اين مطلب دروغ هم نيست.

زيرا آنها طبق عقيده خود جواب ميدهند.

برخي گويند: منظور اين است كه مدت زندگي دنيا يك روز يا قسمتي از روزهاي آخرت است.

ابن عباس گويد: خداوند مدت درنگ آنها را در دنيا از يادشان برده و سنگيني عذاب بحدي است كه فكر ميكنند يك روز يا كمتر در دنيا بوده اند.

فَسْئَلِ الْعادِّينَ: مجاهد گويد: يعني از فرشتگان كه اعمال بندگان را حساب ميكنند، بپرس. قتادة گويد:

يعني حساب ايام زندگي دنيا- يا قبر- را از فرشتگان بپرس.

قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: خداوند به آنها مي فرمايد:

اگر به صحت گفته ما اعتقاد داشتيد، ميدانستيد كه، جز مدت كوتاهي اقامت نكرده ايد. زيرا مدت زندگي آنها در دنيا يا بودن آنها در قبر، در برابر مدت اقامت آنها در جهنم بسيار ناچيز است.

برخي گويند: يعني اگر ميدانستيد كه عمر شما را در دنيا كوتاه و مكث شما در آخرت طولاني است، بكفر و معصيت مشغول نميشديد و دنياي فاني را بر جهان باقي ترجيح «1» نميداديد.

__________________________________________________

(1)- بعضي «لو» را شرطيه و بعضي وصليه گرفته اند. اما چنان كه از تفسير متن هم ظاهر است، چندان با ذوق سليم سازگاري ندارد. بهتر اين است كه «لو» مفيد معني تمني باشد. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 90

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً: آيا شما منكرين قيامت و شيفتگان دنيا تصور ميكنيد كه به بازي و باطل آفريده شده ايد و هدف و حكمتي در آفرينش شما نيست- مثل: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُديً» (قيامت 36: آيا انسان گمان ميكند كه مهمل گذارده ميشود؟) بطور كلي مقصود اين است كه: انسان نبايد گمان كند كه آفريده شده تا هر كاري كه ميخواهد بكند و در برابر كردارش مؤاخذه نشود. البته چنين آفرينشي بيهوده است. زيرا كسي كه كاري كند كه نه خود نفع برد نه ديگري، كار بيهوده كرده است … بديهي است كه خداوند بي نياز است و از خلقت انسان نفعي نمي برد. بنا بر اين بايد فائده خلقت به خود انسان برسد. يعني انسان عبادت كند و

پاداش بگيرد. نتيجه اين است كه در روز قيامت بايد ميان گنهكار و عاصي فرق گذاشته شود.

وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ: آيا گمان ميكنيد كه بحكم ما برگردانده نميشويد و به جايي كه جز ما حكومت ندارد آورده نميشويد؟

فَتَعالَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ: خداوند كه مقتدر و صاحب اختيار بر حق است، از وصف جاهلان برتر است و شريك و فرزند ندارد.

برخي گويند: يعني خدا برتر است از اينكه كار بيهوده كند.

ملك حق، يعني كسي كه ملك هستي از آن اوست و مالكيت ديگران در قبال مالكيت او مستعار و غير حقيقي است. بعلاوه او مالك اشياء است از جميع وجوه و ديگران مالكيتشان از جميع وجوه نيست.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: حق چيزي است كه اعتقاد بآن مطابق واقع باشد. پس هر كس معتقد است كه خداوند يگانه است و او را شريكي نيست، عقيده اش مطابق واقع و صحيح است.

__________________________________________________

(يعني همانطوري كه شما مي گوييد، مدت اقامت شما در قبر يا در دنيا كوتاه بوده است، ولي اي كاش شما اين مطلب را در دنيا مي دانستيد و قيامت را انكار نميكرديد. البته تمني و ترجي در مورد خداوند مجازي است نه حقيقي.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 91

رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ: اوست آفريننده سرير خوب و زيبا. وقتي به اشياء جامد، كريم گفته شود، مقصود زيبايي آنهاست. برخي گويند: كريم يعني هر خير. علت اينكه به عرش كريم گفته ميشود، اين است كه خير آن براي كساني كه اطراف آن هستند بسيار است. وانگهي هر خيري از ناحيه عرش بديگران مي رسد.

خداوند رب همه موجودات است. اما علت اينكه «رب عرش» گفته شده، اين است

كه ميخواهد شرافت و عظمت عرش را افزون كند. مثلَ بَّ هذَا الْبَيْتِ»

«1» وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ: آنكه با خداوند يكتا خداي ديگري ميخواند كه دليلي بر آن ندارد و بصرف ادعا اكتفاء ميكند، حسابش پيش خداست و خداوند باندازه استحقاقش كيفرش ميدهد.

إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ: آنها كه منكر نعمتها و يگانگي خدا و قيامتند، ظفر نمي بينند و سعادتمند نميشوند. چون اقوال كفار را ذكر كرد، اكنون پيامبر را امر مي كند كه از آنها تبري جسته، متوجه خدا شود. ميفرمايد:

وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ: اي محمد، بگو: خدايا، گناهان را بيامرز و آفريدگانت را نعمت ده كه تو بالاترين نعمت دهندگاني و نعمت تو از همه بيشتر و فضل تو از همه افزونتر است.

__________________________________________________

(1)- چهار صفت براي خداوند ذكر شده: 1- ملك 2- حق 3- جز او خدايي نيست 4- رب عرش كريم.

چون ملك است مي تواند هر گونه حكمي را در باره آفرينش و زنده كردن پس از مرگ صادر كند و حكم او همه جا و نسبت بهر كاري و هر چيزي نافذ است. چون حق است، هر كاري بكند حق است و كار باطل از حق سر نميزند. چون خدايي جز او نيست، مانعي در مقابل اجراي حكمش وجود ندارد و چون رب عرش است و عرش در حقيقت مجتمعي از همه امور است، بنا بر اين همه امور در يد قدرت كامله اوست.

از مجموع اين اوصاف چهارگانه چنين نتيجه گرفته ميشود كه قيامت حق است و غير قابل تخلف و بمقتضاي اين اوصاف

وجود و بقاي موجودات و رجوع آنها بسوي خدا قطعي و حتمي است و اگر غير از اين باشد، لغو و عبث و باطل و ناحق است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 92

سورة النور … ص: 92

اشاره

اين سوره بدون اختلاف مدني است.

عدد آيات … ص: 92

بنظر عراقيان و شاميان 64 آيه و بنظر حجازيان 62 آيه است. اختلاف در «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» (36) و «يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ» (43) است.

فضيلت سوره … ص: 92

ابي بن كعب از پيامبر خدا نقل كرده كه هر كه سوره نور را بخواند، خداوند ده حسنه به او ميدهد به اندازه اجر همه مؤمنين گذشته و آينده.

از امام صادق (ع) نقل شده كه: مال و عورت خود را بخواندن سوره نور حفظ كنيد و زنان خود را بوسيله آن در حصار عفت قرار دهيد: زيرا كسي كه اين سوره را در هر شب و هر روز بخواند، هيچيك از خانواده اش هرگز زنا نميكند تا بميرد، در وقت مردن هفتاد هزار ملك تا كنار قبر او را تشييع جنازه ميكنند و براي او دعا و استغفار ميكنند تا وارد قبر شود.

تفسير سوره … ص: 92

خداوند سوره مؤمنين را به اين مطلب ختم كرد كه مردم را بيهوده نيافريد، بلكه براي امر و نهي آفريد، اكنون اين سوره را بذكر امر و نهي و بيان مقررات ديني آغاز كرده، ميفرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 93

سوره النور (24): آيات 1 تا 3 … ص: 93

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (1) الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (2) الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلاَّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ (3)

ترجمه … ص: 93

سوره اي است كه نازل كرديم و عمل به آن را واجب كرديم و آيات روشني در آن فرو فرستاديم كه شما متذكر شويد، زن و مرد زنا كار را هر كدام صد تازيانه بزنيد و در دين خدا دستخوش دلسوزي نشويد، اگر بخدا و روز بازپسين ايمان داريد و بايد عذاب آنها را گروهي از مؤمنين مشاهده كنند، مرد زنا كار نكاح نميكند جز زن زناكار يا مشرك را و با زن بدكار نكاح نميكند مگر مرد زناكار يا مشرك و اين كار بر مؤمنين حرام است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 94

قرائت … ص: 94

فرضناها: ابن كثير و ابو عمرو به تشديد و ديگران بدون تشديد خوانده اند.

تشديد براي مبالغه است.

رأفة: ابن كثير بفتح همزه و ديگران به سكون خوانده اند.

لغت … ص: 94

سورة: اين كلمه از سور بناء به معني ارتفاع بنا يا به معني قسمتي از بناست.

بنا بر اول، به بخشي از قرآن سوره گفته شده، بخاطر ارتفاع آن در نفوس و بنا بر دوم سوره گفته شده، بخاطر اينكه قسمتي از قرآن است.

برخي گويند: سوره منزلت و مقام شريف و عالي است. نابغه گويد:

الم تر ان اللَّه اعطاك سورة تري كل ملك دونها يتذبذب

لانك شمس و الملوك كواكب اذا طلعت لم يبد منهن كوكب

آيا نمي بيني كه خداوند ترا منزلتي داده است كه هر پادشاهي در برابر آن بحيرت مي افتد؟ علت اين است كه تو خورشيدي و شاهان ديگر ستارگانند. هر گاه خورشيد طلوع كند، ستاره اي در آسمان ظاهر نميماند.

فرض: ايجاب فرق ميان فرض و وجوب اين است كه در وجوب، واجب كننده لازم نيست. اما در فرض، واجب كننده لازم است.

جلد: زدن تازيانه.

رأفه: مهرباني و دلسوزي.

مقصود … ص: 94

سُورَةٌ أَنْزَلْناها: اين سوره بخشي از قرآن كريم است كه جبرئيل به امر ما نازل كرده است.

وَ فَرَضْناها: و واجب كرديم كه شما و آيندگان تا روز قيامت به مضمون آن عمل كنيد. مجاهد گويد: يعني مباح شدن حلال و منع از حرام را در اين سوره معين كرده ايم. بازگشت اين معني به اين است كه اباحه حلال و خودداري از حرام را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 95

در اين سوره واجب كرده ايم. عكرمه گويد: يعني در اين سوره حدود را معين كرده ايم چنان كه مي گويد: «فنصف ما فرضتم». ابو عمرو مي گويد: بنا بر تشديد معني آن اين است كه اين سوره را تفصيل داده و واجبات مختلف را در آن

بيان كرده ايم.

وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ: در اين سوره دليلهاي روشني بر يگانگي و كمال قدرت خود اقامه كرده ايم. برخي گويند: يعني در اين سوره حدود و احكام ديني را نازل كرده ايم.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ: تا شما متذكر شويد و چيزهايي كه در آن است فرا گيريد.

اكنون به بيان آن آيات مي پردازد و نخست در باره زنا سخن مي گويد.

الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ: زن و مرد زناكار را در صورتي كه آزاد و مجرد باشند، بهر كدام صد تازيانه بزنيد. اما اگر هر دو يا يكي از آنها داراي همسر باشند، بايد آنكه داراي همسر است، سنگسار شود و در اينباره خلافي نيست. در مورد غلام و كنيز نيز در صورتي كه داراي همسر نباشند، صد تازيانه نصف مي شود. زيرا خداوند مي فرمايد: «فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي- الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ» (اگر مرتكب فحشايي شوند، بر آنهاست نصف كيفر زنان محصنه: نساء 25) «1».

علت اينكه زن زناكار را مقدم ميدارد، اين است كه زنا بر زنان قبيح تر و بخاطر حامله شدنشان، زيان آورتر و شهوت در آنها قوي تر است.

زدن تازيانه وظيفه امام و منصوب از طرف امام است. زيرا خلافي نيست كه غير امام حق تازيانه زدن ندارد.

وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ:

اگر خدا را تصديق داريد و قيامت را منكر نيستيد، در اطاعت خدا به آنها رحم نكنيد

__________________________________________________

(1)- البته اين آيه در مورد زناي محصنه است. لكن عموم اهل تفسير بر اينند كه احصان و عدم احصان در مورد كنيزان يكسان است. برخي هم مقصود از احصان را احصان اسلام

دانسته اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 96

و در موقع تازيانه زدن، سخت بزنيد و از تعطيل حدود الهي بترسيد.

مقصود از دين خدا طاعت خدا و بقولي حكم خداست. مثل: «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» (نميشود در حكم شاه برادرش را گرفت: يوسف 76) وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ: بايد در حال اقامه حد گروهي از مؤمنين- از سه تن به بالا- حاضر باشند و عذاب آنها را مشاهده كنند. برخي گويند:

حد اقل دو نفر و بعضي گويند: يك نفر است. از امام باقر (ع) نيز همين مطلب روايت شده است. چنان كه مي فرمايد: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا» (اگر دو مؤمن يا بيشتر با يكديگر بجنگند … حجرات 9) پس اين حكم هم براي فرد ثابت است و هم براي جمع.

برخي گفته اند: حد اقل چهار نفر است. زيرا زنا به شهادت چهار نفر ثابت مي شود.

برخي گفته اند: عدد معيني ندارد. بلكه موكول به رأي امام است.

فلسفه حضور افراد اين است كه مطلب بين مردم شايع شود و ديگران عبرت گيرند.

الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ:

در تفسير اين قسمت اختلاف است:

1- مقصود از نكاح عقد است. يعني مرد زاني فقط مي تواند زن زناكار يا مشرك عقد كند و زن زناكار فقط مي تواند به عقد زناكار يا مشرك در آيد. سبب نزول اين آيه اين است كه مردي از مسلمين از پيامبر اجازه خواست كه با ام مهزول كه زن زناكاري بود ازدواج كند. اين آيه نازل شد. اين قول از ابن عباس و ابن عمر و مجاهد و

قتاده و زهري است و مقصود نهي از ازدواج است، اگر چه بصورت خبر ذكر شده.

مؤيد اين قول روايتي است از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) كه: در زمان پيامبر زنان و مرداني معروف به زنا بودند. خداوند از ازدواج با اين مردان و زنان منع كرد. پس اگر كسي معروف به زنا شد و حد بر او جاري كردند، با او ازدواج نكنيد.

مگر اينكه معلوم شود توبه كرده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 97

2- نكاح در اينجا به معني جماع است. يعني زن و مرد زناكار هر دو در زنا با يكديگر شريكند. اين قول از ضحاك و ابن زيد و سعيد بن جبير و- در يكي از دو روايت- از ابن عباس است. بنا بر اين، آيه نظير: «الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ» است. (زنان خبيث براي مردان خبيث است: نور 26) يعني اغلب چنين است كه زنان و مردان ناپاك با يكديگر مي آميزند.

3- اين آيه به معني عدم جواز ازدواج است. لكن به آيه: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامي مِنْكُمْ … » (افراد مجرد را همسر بدهيد: نور 32) نسخ شده است. اين قول از سعيد بن مسيب و جماعتي است.

4- مقصود از نكاح عقد است و مقصود از آيه اين است كه اگر مردي با زني زناكار، جايز نيست با او ازدواج كند. اين مطلب از جماعتي از صحابه نقل شده است.

اينكه خداوند زاني و مشرك را با هم آورده، براي اهميت دادن بگناه زناست.

بديهي است كه اين آيه نميخواهد خبر دهد از اينكه زاني فقط زانيه يا مشركه را ميگيرد، بلكه مقصود نهي است. اعم از اينكه مقصود

از نكاح عقد باشد يا دخول. اگر چه حقيقت نكاح- در لغت- دخول است.

وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ: نكاح زناكاران يا فعل زنا بر مؤمنين حرام شده است و مردم مؤمن زنان بدكار را بهمسري نميگيرند و با آنها هم بستر نميشوند.

تنها مرد زناكار يا مشرك با آنها همسري يا همبستري مي كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 98

سوره النور (24): آيات 4 تا 5 … ص: 98

اشاره

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5)

ترجمه … ص: 98

و كساني كه زنان پاكدامن را متهم مي كنند و چهار شاهد نمي آورند، هشتاد تازيانه بزنيد و شهادت آنها را هرگز نپذيريد و اينان فاسقند. مگر آنان كه بعد از آن توبه كنند و شايستگي پيش گيرند، كه خداوند آمرزگار و رحيم است.

اعراب … ص: 98

الَّذِينَ يَرْمُونَ: مرفوع و مبتدا الَّذِينَ تابُوا: منصوب به استثناء اگر شهادت قاذف را پس از توبه قبول كنيم، استثناء است از: «لا تَقْبَلُوا لَهُمْ … » و اگر قبول نكنيم، استثناء است از «أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

مقصود … ص: 98

قبلا در باره حد زنا سخن گفت. اينك در باره حد كسي كه نسبت زنا بديگري ميدهد، مي فرمايد:

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً: آنها كه زنان پاكدامن را متهم به زنا ميكنند و براي اثبات صحت مدعاي خود چهار شاهد عادل نمي آورند، به هشتاد ضربه شلاق كيفر دهيد.

وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ: و هرگز شهادت آنها را در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 99

هيچ موردي قبول نكنيد كه اينها فاسقند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا: تنها در صورتي مي توانيد شهادت آنها را قبول كنيد كه از تهمتي كه زده اند توبه كنند و كارهاي خود را اصلاح كنند.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ: زيرا خداوند آمرزگار و رحيم است.

آيا استثناء از عدم قبول شهادت است يا از فسق؟ در اين باره اختلاف است:

1- حسن و قتاده و شريح و ابراهيم و ابو حنيفه و اصحابش معتقدند كه استثناي از فسق است. بنا بر اين چنين اشخاصي اگر توبه كنند، فاسق نيستند. لكن شهادت آنها هم مقبول نيست.

2- ابن عباس و مجاهد و زهري و مسروق و عطا و طاووس و سعيد بن جبير و شافعي و اصحابش ميگويند استثناي از عدم قبول شهادت است. بنا بر اين اگر توبه كنند، شهادت آنها قبول ميشود.

از امام باقر و امام صادق (ع) نيز

همين طور روايت شده است.

زجاج مي گويد: كسي كه تهمت زده است، بدتر از كافر نيست. كافر هر گاه توبه كند، شهادتش قبول ميشود. تهمت زننده نيز سزاوار است كه پس از توبه شهادتش قبول شود.

مؤيد اين قول اين است كه كسي كه زبان به فاحشه گشوده است، حالش بدتر از كسي كه مرتكب فاحشه شده است، نيست. اختلافي نيست كه مرتكب فاحشه، اگر توبه كند، شهادتش قبول است. تهمت زننده به فاحشه نيز كه گناهش سبك تر است، پس از توبه، شهادتش مقبول است.

حسن گويد: تهمت زننده را اگر مرد است، در حال ايستاده، از روي لباس شلاق مي زنند و اگر زن است نشسته. از امام باقر (ع) نيز چنين روايت شده است.

شرط توبه تهمت زننده، اين است كه خود را تكذيب كند و اگر قول خود را تكذيب نكند، شهادتش قبول نيست. عقيده شافعي هم همين است.

مالك گويد: لازم نيست خود را تكذيب كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 100

اين آيه در مورد زنان نازل شده است. اما حكم مردان هم بالاجماع، همين است.

هر گاه نسبت زنا دهنده، غلام يا كنيز باشد، چهل تازيانه ميخورد و رأي اكثر فقهاء همين است. اصحاب ما روايت كرده اند كه حد آزاد و بنده هشتاد تازيانه است.

ظاهر آيه هم مقتضي همين است. عمر بن عبد العزيز و قاسم بن عبد الرحمن نيز همين عقيده را داشتند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 101

سوره النور (24): آيات 6 تا 10 … ص: 101

اشاره

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (6) وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ

(7) وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ (8) وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ (9) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ (10)

ترجمه … ص: 101

كساني كه زنان خود را متهم به زنا مي كنند و شاهد ندارند جز خودشان، شهادت يكي از آنها اين است كه چهار بار خدا را گواه گيرد كه از راستگويان است و بار پنجم اينكه لعنت خداي بر او، اگر از دروغگويان است و دفع مي شود عذاب از زن به اينكه چهار بار خدا را گواه گيرد كه شوهرش از دروغگويان است و بار پنجم اينكه غضب خداي بر او، اگر شوهرش از راستگويان است. اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و خدا توبه پذير و حكيم نبود، شما هلاك مي شديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 102

قرائت … ص: 102

اربع شهادات: كوفيان- بجز ابو بكر- به رفع و ديگران به نصب خوانده اند.

نصب بنا بر اين است كه مفعول «شهادة» و رفع بنا بر اين است كه خبر آن باشد.

در مورد «الخامسة» دوم حفص به نصب و ديگران به رفع خوانده اند.

ان لعنة اللَّه و ان غضب اللَّه: نافع «ان» را مخفف و دو كلمه لعنت و غضب را بصورت فعل ماضي و «اللَّه» را به رفع خوانده است.

شأن نزول … ص: 102

از ابن عباس نقل شده است كه چون اين آيه نازل شد، عاصم بن عدي به پيامبر عرض كرد: آيا اگر مردمي از ما زنش را با مردي ببيند و خبر دهد، هشتاد تازيانه ميخورد؟ حال آنكه اگر بخواهد در آن حال چهار شاهد پيدا كند، آن مرد كار خود را تمام ميكند و پي كارش مي رود. فرمود: خداوند اينطور فرموده است.

عاصم سخن پيامبر خدا را شنيد و رهسپار خانه شد. هنوز بخانه نرسيده بود كه هلال بن امية به او بر خورد و با ناراحتي به او اطلاع داد كه شريك بن سحما را روي شكم زنش ديده است.

عاصم نزد پيامبر آمد و هلال ماجرا را به اطلاع پيامبر رسانيد. پيامبر خدا همسر هلال را احضار كرد و از او پرسيد: شوهرت چه ميگويد؟ گفت: شريك بن سحما به خانه ما مي آمد و قرآن ياد من ميداد. گاهي شوهرم او را با من تنها در خانه ميگذاشت.

نميدانم غيرتش تحريك شده يا اينكه از تحمل مخارج من ناراحت است؟! از اينرو خداوند اين آيات را نازل كرد.

حسن مي گويد: وقتي كه آيه «وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ … » نازل گرديد، سعد بن عبادة گفت: يا رسول اللَّه، اگر

كسي مردي را با زن خود ديد و او را كشت، او را ميكشيد و اگر از آنچه ديده است، خبر داد، هشتاد ضربه شلاقش مي زنيد؟ …

سعد بن عباده مي گويد: اگر مردي را بر ران لكاع ببينم، متعرض او نميشوم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 103

و در جستجوي چهار شاهد بر مي آيم و هنوز چهار شاهد نياورده ام كه او كار خود را تمام كرده و رفته و اگر آنچه را بچشم ديده ام بگويم، هشتاد شلاق ميخورم! پيامبر فرمود: اي جماعت انصار، در باره سخن رئيس خود سعد چه مي گوئيد؟

عرض كردند: يا رسول اللَّه، او را ملامت نكن كه مردي غيور است. هرگز جز با دوشيزه ازدواج نكرده و زني را طلاق نداده كه كسي جرأت كند با او ازدواج كند.

سعد گفت: يا رسول اللَّه، پدر و مادرم فدايت. بخدا ميدانم كه اين حكم از خدا و حق است، لكن من از آن متعجبم.

پيامبر فرمود: حكم خدا غير از اين نيست.

سعد گفت: سخن خدا و پيامبر راست است.

طولي نكشيد كه پسر عم او هلال بن امية از باغ خود بخانه آمد و مردي را در موقع شب با زن خود ديد. فردا نزد پيامبر خدا آمد و جريان را بعرض آن بزرگوار رسانيد. پيامبر از اين مطلب ناراحت شد و آثار ناراحتي در چهره مباركش آشكار گشت.

هلال گفت: در چهره شما اثر ناراحتي را مشاهده ميكنم. اما خدا ميداند كه راست مي گويم و اميدوارم كه خداوند فرجي كند.

پيامبر تصميم گرفت كه او را شلاق بزند. انصار جمع شدند و گفتند: بهمان چيزي گرفتار شديم كه سعد مي گفت! آيا هلال شلاق مي خورد

و شهادت او باطل ميشود؟

در اين موقع وحي نازل شد و همه به احترام نزول وحي سكوت كردند.

پيامبر به هلال مژده داد و فرمود: خداوند فرج كرد.

هلال گفت: من هم اميدوار بودم.

فرمود: زن را حاضر كنيد.

همين كه زن آمد، پيامبر خدا مراسم لعان را ميان آنها انجام داد و آنها را از يكديگر جدا كرد و فرمان داد كه فرزند مال زن است و به پدري منسوب نيست.

آن گاه پيامبر فرمود: اگر بچه اي كه بدنيا مي آيد با چنين مشخصاتي باشد،

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 104

مال شوهر است و اگر با چنان مشخصاتي باشد، مال مردي است كه متهم است با او بوده.»

مقصود … ص: 104

قبلا حكم نسبت زنا را بيان كرد. اكنون حكم نسبت زنا به زوجه را بيان داشته، مي فرمايد:

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ: كساني كه همسر خود را متهم بزنا ميكنند و گواهي جز خودشان ندارند كه گفتارشان را تأييد كنند، بايد چهار بار خدا را گواه گيرند، كه راست ميگويند و بدينترتيب، حد نسبت زنا از آنها دفع مي شود.

وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ: شهادت پنجمشان اين است كه بگويند: لعنت خدا بر ايشان اگر در اين نسبت زنايي كه بهمسر خود ميدهند، دروغ مي گويند.

مقصود اين است كه مرد چهار بار بگويد: «اشهد باللَّه اني لمن الصادقين» خدا را گواه ميگيرم كه راست ميگويم. اين حكم مخصوص شوهران است و چهار بار كه خدا را شاهد بگيرند بمنزله اين است كه چهار شاهد به نفع آنها شهادت دهند. سپس

بار پنجم ميگويد: «لعنة اللَّه علي ان كنت من الكاذبين..» لعنت خدا بر من اگر در اين نسبتي كه به زنم ميدهم دروغگو باشم.

وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ:

و حد زنا از زن برداشته ميشود در صورتي كه چهار بار پياپي بگويد: خدا را گواه ميگيرم كه شوهرم در نسبت زنا بمن دروغگوست.

وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ: و بار پنجم ميگويد:

غضب خدا بر من اگر شوهرم در اين نسبتي كه بمن ميدهد راستگو باشد.

آن گاه حاكم ميان آنها جدايي مي اندازد و هرگز بر يكديگر حلال نميشوند.

__________________________________________________

(1)- ظاهرا منظور اين است كه اگر شبيه به شوهر باشد مال شوهر است و اگر شبيه به زناكار باشد، مال زناكار است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 105

زن بايد از وقت انجام مراسم لعان عده نگاه دارد.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و خدا توبه پذير و حكيم نبود و شما را از زنا و فاحشه نهي نميكرد و دستور اقامه حد نميداد، مردم هلاك مي شدند و نسل فاسد مي گشت و نسب ها منقطع مي شد. (از ابو مسلم) برخي گويند: اگر خدا فضل و انعام نداشت و توبه كاران را رحم نميكرد، به آن كه دروغگو بود، عذابي بزرگ مي رسيد يعني دروغگو را معرفي مي كرد تا حد بخورد.

برخي گويند: اگر خدا فضل و رحمت نداشت و توبه پذير و حكيم نبود، در كيفر شما تعجيل و شما را بواسطه زنا رسوا ميكرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17،

ص: 106

سوره النور (24): آيات 11 تا 15 … ص: 106

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ (11) لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ (12) لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ (13) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ (14) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 107

ترجمه … ص: 107

آنان كه دروغ بزرگ پرداختند، گروهي از خود شمايند، اين دروغ را براي خود شر نپنداريد، بلكه خير شما است. براي هر يك از آنهاست گناهي كه كسب كرده است. آنكه معظم گناه را بر عهده گرفته، برايش عذابي بزرگ است. چرا هنگامي كه آن دروغ را شنيديد، زنان و مردان مؤمن بخود گمان نيكو نبردند و نگفتند كه اين دروغ آشكاري است؟ چرا چهار شاهد بر آن نياوردند؟ بنا بر اين هنگامي كه شاهد نياوردند، اينان در پيشگاه خدا دروغگويند. اگر فضل و رحمت خدا در دنيا و آخرت شامل حال شما نبود، در آن دروغي كه در آن خوض كرديد، عذابي بزرگ به شما مي رسيد. هنگامي كه به زبان ها مي آورديد و بدهان ها مي گفتيد آنچه كه شما را به آن علم نيست و آن را آسان مي شمرديد و حال آنكه پيش خدا بزرگ است.

قرائت … ص: 107

كبر: يعقوب به كسر كاف و ديگران بضم خوانده اند. بنا بر اول بمعني بزرگي و بنا بر دوم بمعني سنگيني و وزر است.

شأن نزول … ص: 107

از عايشه نقل شده است كه هر گاه پيامبر گرامي قصد سفر مي كرد، ميان زنان قرعه مي انداخت و بنام هر كه قرعه اصابت ميكرد، او را با خود مي برد. در يكي از سفرهاي جنگي قرعه بنام من افتاد و اين بعد از نزول آيه حجاب بود.- برخي گفته اند: جنگ بني المصطلق بود- در وقت مراجعت، در نزديكي مدينه و در موقع كوچ كردن لشكر برخاستم و از سپاه دور شدم. پس از قضاء حاجت و حركت بسوي لشكر متوجه شدم كه گلو بندم پاره شده و دانه هايش ريخته است. برگشتم كه دانه هاي گلو بندم را بيابم، سپاهيان هودج خالي مرا بر شتر گذاشته و رفته بودند.

بگمان اينكه من در هودج هستم. زيرا در آن وقت زن ها لاغر و كم گوشت و سبك بودند. زيرا غذاي ناچيزي ميخوردند. من گردن بندم را يافتم و بمحل اول بازگشتم اما هيچكس در آنجا نيافتم. فكر كردم سپاهيان متوجه نبودن من در هودج مي شوند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 108

و به سراغ من مي آيند. نشستم و خواب بر من غالب شد.

صفوان بن معطل از سپاه دنبال مانده بود. وقتي بمنزل من مي رسد، شبح انساني توجهش را جلب ميكند. و بالآخره مرا مي شناسد. منهم وقتي متوجه او شدم، صورتم را پوشيدم. بخدا او با من تكلم نكرد. شترش را خوابانيد و من سوار شدم او شتر را راند تا موقع ظهر به سپاه رسيديم و در باره من، بهلاكت رسيد آنكه بهلاكت رسيد

و عبد اللَّه بن ابي بار سنگين اين گناه را بدوش كشيد.

ما بمدينه رسيديم و من بمدت يك ماه بيمار شدم. در اين مدت مردم سرگرم گفتگو در باره تهمتي بودند كه بمن بسته شده بود. و من اطلاع نداشتم. تنها ميديدم پيامبر خدا نسبت بمن كم لطف تر از اوقاتي است كه بيمار ميشدم. او فقط داخل مي شد و سلام مي كرد و سراغي مي گرفت. من از اين رفتار او ناراحت مي شدم و سر آن را نميدانستم تا اينكه پس از بهبودي بهمراه ام مسطح بمنظور قضاي حاجت، از خانه خارج شدم. در آن وقت هنوز در خانه ها محلي براي قضاي حاجت نداشتيم و مثل عربهاي ديگر از داشتن محل قضاي حاجت در خانه، متنفر بوديم. ناچار بوديم فقط شبها بيرون برويم. مادر ام مسطح خاله پدرم بود.

در حين حركت پاي او مسطح لغزيد و فرزند خود مسطح را نفرين كرد.

گفتم: حرف بدي گفتي! مردي را بدگويي ميكني كه در جنگ بدر شركت جسته است؟

گفت: دخترم، مگر سخن او را نشنيده اي؟

گفتم: چه گفته است؟

او سخن دروغ پردازان را براي من تعريف كرد. در نتيجه بيماري من شديد شد. وقتي بخانه بازگشتم، پيامبر تشريف آورد و جوياي حال من شد. از او اجازه خواستم كه بخانه پدرم روم. مرا اجازه داد. بخانه پدر آمدم و از مادرم پرسيدم: مردم چه مي گويند؟ گفت: ناراحت نباش. بخدا هر زن زيبايي كه داراي عده اي هوو باشد، اينگونه ماجراها برايش پيش مي آيد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 109

گفتم: سبحان اللَّه! مردم اين حرف ها را مي زنند؟

گفت: آري.

آن شب تا صبح گريه كردم و خواب بر چشمم راه نيافت،

پيش از آنكه وحي نازل شود، پيامبر از اسامة بن زيد و علي بن ابي طالب (ع) در باره جدا شدن از من مشورت كرد. اسامه كه مرا بي گناه ميدانست، عرض كرد: يا رسول اللَّه، آنها خانواده تواند و ما در باره آنها جز نيكي نميدانيم. اما علي (ع) گفت: خداوند بر تو سخت نگرفته است. جز او زنان ديگري هم هستند. اگر از كنيز سؤال كني، ترا تصديق خواهد كرد. پيامبر از بريره پرسيد: آيا در باره عايشه سوء ظني داري؟ بريره گفت: عايشه دختر خردسالي است كه بر خمير خانواده خوابش مي برد. از او چشمپوشي كن. بخدا من او را پاك ميدانم.

هيچ گمان نميكردم در باره من وحي نازل شود ولي اميدوار بودم كه پيامبر در باره بيگناهي من خوابي ببيند. سرانجام خداوند وحي نازل كرد و حال پيامبر تغيير كرد و مثل ساير اوقاتي كه بر او وحي نازل مي شد، عرق كرد. آن گاه كه وحي را دريافت كرد، بمن فرمود: عايشه، ترا مژده مي دهم كه خداوند ترا تبرئه كرد.

مادرم گفت: برخيز و به خانه پيامبر خدا برو.

گفتم: بخدا نمي روم. تنها خدا را ستايش مي كنم كه آيه در برائت من نازل فرمود.

آيه: «إِنَّ الَّذِينَ جاءُو بِالْإِفْكِ … » تا ده آيه به اين مناسبت نازل شده است.

مقصود … ص: 109

إِنَّ الَّذِينَ جاءُو بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ: اي مسلمانان، آنهايي كه آن دروغ بزرگ را جعل كردند و باعث اشتباه مردم شدند، گروهي از خود شمايند. ابن عباس و عايشه گويند: يكي از آنها عبد اللَّه بن ابي است كه بار اين گناه و اشاعه آن را بدوش گرفت و ديگر مسطح بن اثاثه و حسان

بن ثابت و حمنة بنت جحش است.

لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ: اين خطاب بعايشه و صفوان است زيرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 110

هدف تير تهمت، آنها بودند. همچنين به كساني است كه به سبب اين تهمت ناراحت و غمگين شده بودند. يعني: اين تهمت را بد تصور نكنيد، بلكه خير شماست. زيرا خداوند عايشه را تبرئه ميكند و او را بخاطر صبرش اجر ميدهد و سزاي گناه آنها كه تهمت زده اند، مي دهد.

حسن گويد: خطاب به آنهايي كه تهمت زده اند يعني اي تهمت زنندگان، اين تأديب را براي خودش نپنداريد بلكه خير حساب كنيد، زيرا شما را وادار بتوبه مي كند و از تكرار چنين عملي باز ميدارد.

لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ: هر يك از تهمت زنندگان كيفر گناه خود را به اندازه استحقاق مي بيند.

وَ الَّذِي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ: مقصود عبد اللَّه بن ابي است كه رئيس تهمت زنندگان و پيشواي آنها بود. مردم پيش او جمع مي شدند و او قضيه را با آب و تاب و صحنه سازي برايشان نقل مي كرد. مي گفت: زن پيغمبرتان شبي را با مردي گذرانيد. آن گاه به اتفاق آن مرد پيش شما آمد. بخدا، اينها از يكديگر نجات پيدا نكرده اند.

مقصود از عذاب عظيم، عذاب جهنم در آخرت است.

برخي گفته اند: مقصود مسطح بن اثاثة است و برخي گفته اند: مقصود حسان بن ثابت است. در روايت است كه حسان در وقتي كه نابينا شده بود، نزد عايشه آمد. بعايشه گفتند: حسان آمد و به تو تهمت هاي ناروايي بست و خدا در باره او فرمود: «وَ الَّذِي تَوَلَّي كِبْرَهُ … » عايشه

گفت: مگر نه چشم خود را از دست داده است؟

حسان گفت:

حصان رزان ما تزن بريبة و تصبح غرثي من لحوم الغوافل

زني پاكدامن و با وقار كه نسبت سويي به او داده نميشود و بيگناهي را متهم نمي سازد.

عايشه گفت: ولي تو چنين نيستي.

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً: چرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 111

هنگامي كه اين تهمت را شنيديد، زنان و مردان مؤمن نسبت به خودشان و افرادي كه بمنزله خودشان هستند، گمان نيكو نبردند؟! زيرا مؤمنين همگي مانند نفس واحده هستند و در غم و شادي يكديگر شريكند و اگر محنتي براي يكي از آنها پيش آيد براي همه آنها پيش آمده است. يعني وظيفه مؤمن اين است كه هر چه در باره برادر ديني خود مي شنود، از حسن ظن خود نسبت به او كم نكند و همانطوري كه بخود حسن ظن دارد به او هم حسن ظن داشته باشد. اين خطاب به كساني است كه وقتي تهمت عايشه را مي شنيدند سكوت كرده، نه تصديق ميكردند و نه انكار. در حالي كه عايشه ام المؤمنين است و همانطوري كه مؤمنين بمادر خود حسن ظن دارند، بايد بعايشه هم حسن ظن داشته باشند. وانگهي همانطوري كه خلوت با مادر موجب سوء ظني نميشود، خلوت صفوان هم با عايشه- كه مادر همه مؤمنين است- نبايد موجب سوء ظني بشود.

وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ: و چرا نگفتند: اين دروغ آشكاري است؟

لَوْ لا جاءُو عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ: چرا چهار شاهد نياوردند كه بر صدق مدعاي آنها گواهي دهند؟

فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ: و

هنگامي كه بر اثبات مدعاي خود شاهد نياوردند، بحكم خداوند همه دروغگويند.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ: اگر خداوند در عقوبت شما تعجيل ميكرد و شما را مهلت نميداد كه توبه كنيد، بواسطه اينكه خود را به اين تهمت ناروا مشغول كرديد، گرفتار عذابي مي شديد كه هرگز پايان نمي پذيرفت.

اكنون وقت عذاب آنها را بفرض عدم مهلت بيان داشته، مي فرمايد:

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ: همان وقتي كه براي يكديگر آن تهمت را نقل مي كرديد و چيزهايي مي گفتيد كه به آن علم نداشتيد.

وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ: با اينكه اين دروغ و افتراء پيش خداوند بزرگ بود، شما آن را كوچك مي شمرديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 112

سوره النور (24): آيات 16 تا 20 … ص: 112

اشاره

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ (16) يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (17) وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (18) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (19) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (20)

ترجمه … ص: 112

چرا هنگامي كه شنيديد، نگفتيد: ما را نرسد كه به اين مطلب تكلم كنيم.

منزهي تو. اين است بهتاني بزرگ. خداوند شما را از باز گشتن به چنين كاري اگر ايمان داريد براي هميشه، پند مي دهد. و خدا آيات را براي شما بيان ميكند و خداوند دانا و حكيم است. كساني كه دوست ميدارند در ميان مردم فاحشه شيوع پيدا كند، برايشان در دنيا و آخرت عذاب دردناكي است و خدا ميداند و شما نميدانيد. اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش و اينكه خداوند مهربان و رحيم است، در كيفر شما تعجيل ميكرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 113

مقصود … ص: 113

اكنون در رد و انكار آنها افزوده، مي فرمايد:

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا: چرا هنگامي كه اين سخن را شنيديد، نگفتيد: براي ما حلال نيست كه در اين حديث خوض كنيم و به آن تكلم كنيم؟

سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ: و چرا نگفتيد: خدايا تو منزهي. اينكه آنها مي گويند: دروغي است كه كيفر آن بزرگ است؟

برخي گويند: كلمه «سبحانك» براي تعجب است. برخي گويند: يعني خدايا ترا از اينكه معصيت كنيم، منزه ميداريم.

يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ: اگر خدا و رسول را قبول داريد و موعظه شان را مي پذيريد، خدا شما را موعظه ميكند كه مادامي كه زنده ايد، چنين كاري تكرار نكنيد.

وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ: خداوند آيات را در مورد امر و نهي براي شما بيان ميكند و خدا به كردار شما دانا و در كارهاي خود حكيم است و هيچكاري را بدون حكمت انجام نمي دهد.

اكنون تهمت زنندگان

را تهديد كرده، مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي- الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: آنان كه دوست دارند زنا و زشتيها در ميان مؤمنين شيوع پيدا كند و افراد مؤمن را متهم بفاحشه مي كنند، در دنيا گرفتار حد و در آخرت گرفتار عذاب جهنم خواهند شد.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: خداوند ميداند كه در اينگونه تهمتها چه عواقب وخيمي است و شما نميدانيد.

اكنون فضل و منت خود را نسبت به آنها بيان داشته، مي فرمايد:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ: اگر فضل و رحمت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 114

خدا بر شما نبود و رأفت و رحمت او شامل حال شما نميشد، در كيفر شما تعجيل ميكرد. لكن او برحمت خود شما را مهلت داد تا توبه كنيد و از گفته خود نادم شويد.

(جواب لو لا حذف شده)

نظم آيات … ص: 114

ابتداء حكم نسبت زنا بزنان پاكدامن را بيان كرد. سپس حكم نسبت زنا بهمسران را. آن گاه به بيان حكم نسبت زنا به همسران پيامبر كه مادران مؤمنين هستند، بيان كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 115

سوره النور (24): آيات 21 تا 25 … ص: 115

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكي مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبي وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 116

ترجمه … ص: 116

اي مردم مؤمن، از راه هاي شيطان پيروي نكنيد و هر كس پيرو راه هاي شيطان باشد، شيطان امر به فحشاء و منكر ميكند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هيچيك از شما هرگز پاك نميشد. ولي خدا هر كه را بخواهد پاك مي كند و خدا شنوا و داناست.

و ثروتمندان شما كمك به خويشاوندان و مستمندان و مهاجرين در راه خدا را ترك نكنند و بايد عفو كنند و ببخشايند. آيا دوست نميداريد كه خدا شما را بيامرزد و خدا آمرزگار و رحيم است. آنان كه زنان پاكدامن و بي آلايش و با ايمان را تهمت مي زنند، در دنيا و آخرت ملعونند و براي آنها عذابي بزرگ است. روزي كه زبانها و دستها و پاها بعمل آنها شهادت ميدهند. در آن روز خداوند تمامي كيفر حقيقي آنها

را ميدهد و خواهند دانست كه خداوند حق و آشكار است.

قرائت … ص: 116

ما زكي: روح از يعقوب به تشديد و ديگران به تخفيف خوانده اند. شاهد تشديد «يزكي» است.

يأتل: ابو جعفر و جمعي «يتأل» خوانده اند و به معني حلف و سوگند است.

اما «يأتل» به معني سوگند و قصور هر دو آمده است.

و ليعفوا و ليصفحوا: به تاء نيز روايت شده است.

تشهد: كوفيان- بجز عاصم- به ياء و ديگران به تاء خوانده اند. علت اين است كه تأنيث فاعل حقيقي نيست.

شأن نزول … ص: 116

گويند: آيه «وَ لا يَأْتَلِ … » در باره ابو بكر و پسر خاله اش مسطح بن اثاثه نازل شده است. مسطح از مهاجرين و از مجاهدين بدر و فقير بود و ابو بكر نفقه او را ميداد.

پس از جريان تهمت به عايشه، ابو بكر نفقه او را قطع كرد و قسم خورد كه هيچوقت به او كمك ندهد. وقتي كه اين آيه نازل شد، ابو بكر نفقه او را داد و گفت: دوست ميدارم كه خدا مرا بيامرزد. بخدا هرگز نفقه اش را قطع نميكنم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 117

برخي گفته اند: در باره يتيمي است كه در خانه ابو بكر بود و سوگند خورده بود كه نفقه اش را ندهد.

برخي گفته اند: در باره جماعتي از اصحاب است كه قسم خورده بودند به آنهايي كه تكلم به تهمت كرده بودند، صدقه ندهند و با آنها مواسات نكنند.

مقصود … ص: 117

اكنون دستور ميدهد كه از پيروي شيطان خودداري كنند. مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ: اي مردم مؤمن از پيروي آثار و راه هاي شيطان- و بقولي وسوسه هاي او- كه موجب خشنودي او مي شود، خودداري كنيد.

وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ: علت اينكه بايد از پيروي راه شيطان خودداري كرد، اين است كه شيطان شما را به زشتي و منكر امر مي كند.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكي مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً: اگر خدا به شما لطف نميكرد و دستوراتي به شما نميداد كه موجب پاكي و صفاي شما گردد، هيچيك از شما پاك و صافي نمي شد. يا هيچيك از شما از وسوسه هاي شيطان خلاص نميشد.

وَ لكِنَّ

اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ: اما خداوند به لطف خودش هر كه را بخواهد بكارهايي وا ميدارد كه پاك شود و صفاي درون پيدا كند.

وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ: خداوند از روي مصلحت و لطف با مردم رفتار ميكند زيرا سخن آنها را مي شنود و به احوال و افعال آنها داناست.

از اين آيه استفاده ميشود كه خداوند براي بندگان چيزهايي اراده ميكند كه خلاف اراده شيطان است و چون فحشاء و منكر پيش خدا مذموم است، شيطان كه انجام دهنده و خواهنده فحشاء و منكر است، پيش او مذموم تر است. بعلاوه اين آيه دلالت دارد كه هيچكس جز به لطف خداوند، شايستگي پيدا نميكند.

وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبي وَ الْمَساكِينَ

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 118

وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ

: ثروتمندان و توانگران سوگند نخورند- يا كوتاهي نكنند- از كمك كردن به خويشاوندان و مستمندان و هجرت كنندگان در راه خدا.

مسطح هم خويشاوند ابو بكر بود، هم مستمند بود و هم مهاجر.

وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا: بايد از خطاي آنها و گناهانشان در گذرند.

سپس به توانگران مي گويد:

أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ: آيا دوست نميداريد كه خداوند به پاداش عفوتان، شما را بيامرزد؟ خداوند آمرزگار و رحيم است.

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ:

آنان كه زنان پاكدامن و بي خبر از كارهاي زشت و مؤمن بخدا و رسول را تهمت مي زنند، در دنيا و آخرت از رحمت خدا دورند. بقولي يعني: در دنيا و آخرت سزاوار لعنند و بقولي يعني: در دنيا سزاوار تازيانه و در آخرت

سزاوار عذابند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ: و با اينكه سزاوار لعنند، گرفتار عذابي بزرگ خواهند شد.

يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ:

اين عذاب بزرگ در آن روزي است كه زبانها به تهمت آنها و ساير اعضاء به معصيت آنها شهادت ميدهند.

در باره چگونگي شهادت اعضاء، چند قول است:

1- خداوند آنها را چنان مي سازد كه بتوانند نطق كنند.

2- خداوند آهنگ شهادت را در آنها خلق مي كند. در حقيقت آهنگ و تكلم از خود خداست و مجازاً به اعضاء نسبت داده شده است.

3- خداوند علامتي در آنها قرار ميدهد كه بمنزله سخن گفتن و شهادت دادن است.

اما شهادت زبانها اين است كه گنهكاران وقتي مي بينند انكار براي آنها فايده ندارد، ناچار اعتراف مي كنند.

اما آيه «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ … » (يس 65) ممكن است منظور اين باشد كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 119

زبان آنها را بيرون مي آوريم و دهان آنها را مهر مي زنيم و ممكن است مقصود اين باشد كه در حال شهادت دست و پا، دهانشان را مهر مي زنيم.

يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ: در آن روز خداوند جزاي حقيقي آنها را بطور كامل ميدهد. پس دين بمعني جزاء است. ممكن است مقصود اين باشد كه در آن روز خداوند جزاء دين حقيقي آنها را خواهد داد. بنا بر اين مضاف حذف شده و مضاف اليه جانشين آن گشته است.

وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ: و در آن روز به آشكارا مي دانند كه خدا حق است و به حقانيت او اعتراف و اقرار ميكنند. كلمه مبين يعني كسي كه حقائق امور را بيان مي كند و آيات

مهم را آشكار مي سازد.

نظم آيات … ص: 119

ابتداء حكم تهمت زننده را ذكر كرد و بر او حد واجب ساخت و شهادت او را رد كرد و او را فاسق ناميد. بدنبال آن داستان تهمت عايشه را آورد. بخاطر اينكه ارتباط به آن داشت. سپس صنف ديگري از تهمت زنندگان يعني منافقين را ذكر كرده، فرمود:

«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ … » و بيان كرد كه آنها گرفتار غضب و لعنت هستند.

آن گاه همه آنها را مورد تهديد قرار داده، فرمود: «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ … »

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 120

سوره النور (24): آيات 26 تا 29 … ص: 120

اشاره

الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلي أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (27) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّي يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكي لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (28) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (29)

ترجمه … ص: 120

زنان خبيث براي مردان خبيث و مردان خبيث براي زنان خبيث و زنان پاك براي مردان پاك و مردان پاك براي زنان پاكند. اينها از آنچه مي گويند، مبرايند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 121

براي ايشان است آمرزش و روزي گرامي. اي كساني كه ايمان آورده ايد داخل خانه هاي ديگران نشويد تا اينكه اذن بگيريد و بر اهل خانه سلام كنيد. اين براي شما بهتر است. باشد كه متذكر شويد. اگر هيچكس در خانه نيافتيد داخل نشويد تا به شما اذن داده شود و اگر به شما گفته شود: برگرديد، برگرديد كه براي شما نافع تر است و خدا بكردار شما داناست. گناهي بر شما نيست كه داخل خانه هاي غير مسكوني شويد كه در آن متاعي داريد. خدا به آنچه آشكار و پنهان ميكنيد عالم است.

لغت … ص: 121

استيناس: كسب علم و آشنايي.

مقصود … ص: 121

الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ: در باره معني اين قسمت اقوالي است:

1- سخنان خبيث و زشت براي مردان خبيث و مردان خبيث براي سخنان خبيثند و سخنان نيكو براي مردان نيكو و مردان نيكو براي سخنان نيكويند.

ملاحظه كنيد كه هر گاه از مرد خوب سخن زشتي بشنويد، مي گوييد: خدا او را بيامرزد. چنين سخني با خوي او سازش ندارد.

2- گناهان خبيث براي مردان خبيث و مردان خبيث براي گناهان خبيثند و كارهاي نيكو و پسنديده براي مردان خوب و مردان خوب براي كارهاي نيكو و پسنديده اند.

3- زنان خبيث براي مردان خبيث و مردان خبيث براي زنان خبيث و زنان پاك براي مردان پاك و مردان پاك براي زنان پاكند.

اين معني از امام باقر و امام صادق (ع) نيز روايت شده است، فرموده اند: اين آيه هم نظير، «الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً … » است كه گروهي از مردان ميخواستند با زنان بدكاره ازدواج كنند و خداوند آنها را از اين كار نهي كرد و اين كار را براي ايشان مكروه شمرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 122

أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ: پاكان از آنچه مي گويند، منزهند. فراء گويد: منظور عايشه و صفوان است. (در جمع جانب مذكر تغليب شده است) لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ: اين زنان و مردان پاك، گناهانشان از جانب خداوند آمرزيده مي شود و در بهشت از روزي ارزنده او استفاده ميكنند.

اكنون مؤمنين را مخاطب ساخته، مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا:

اي مردم مؤمن داخل خانه هاي ديگران نشويد،

مگر اينكه اجازه بگيريد.

برخي گويند: يعني آشنايي بدهيد و خود را معرفي كنيد.

ابو ايوب انصاري گويد: پرسيدم يا رسول اللَّه، مقصود از استيناس چيست؟

فرمود: اينكه انسان تسبيح و حمد و تكبير بگويد و تنحنح كند كه اهل خانه متوجه او شوند.

سهل بن سعد گويد: مردي در يكي از حجره هاي رسول خدا نگاه كرد. حضرت در حالي كه ابزاري در دست داشت و سر را اصلاح ميكرد، فرمود: اگر ميدانستم نگاه ميكني، اين را به چشمت مي زدم. تنها در موقع نگاه كردن، بايد اجازه گرفت.

در روايت است كه مردي خدمت پيامبر عرض كرد: از مادرم هم اجازه بگيرم؟

فرمود: آري. گفت: او بجز من خادمي ندارد. آيا بايد از او اجازه بگيرم؟ فرمود:

آيا ميل داري او را عريان ببيني؟ مرد جواب داد: نه. فرمود: پس اجازه بگير.

وَ تُسَلِّمُوا عَلي أَهْلِها: و مگر اينكه سلام كنيد. برخي گفته اند: در اينجا تقديم و تأخير است. يعني داخل نشويد مگر اينكه سلام كنيد و اجازه بگيريد. اگر اجازه داده شد، داخل شويد. برخي گويند: يعني داخل نشويد مگر اينكه بوسيله سلام اجازه بگيريد.

در روايت است كه مردي بوسيله تنحنح از پيامبر خدا اجازه خواست. حضرت به زني كه نامش روضه بود، فرمود: برخيز و به او ياد بده كه بگويد: السلام عليكم.

داخل شوم؟ آن مرد شنيد و همين كار را كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 123

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ: داخل شدن با اجازه برايتان بهتر است.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ: باشد كه متوجه اوامر و نواهي و موعظه هاي الهي شده، از آنها پيروي كنيد.

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّي يُؤْذَنَ لَكُمْ: اگر كسي در خانه نيست

كه شما را اجازه دهد، داخل نشويد. زيرا ممكن است چيزي در خانه باشد كه شما نبايد از آن اطلاع پيدا كنيد. مگر اينكه صاحبان خانه ها به شما اجازه دهند.

بدينترتيب به هيچ وجه نميشود داخل خانه غير شد. اعم از اينكه صاحب خانه در خانه باشد يا نباشد. مگر اينكه اجازه داده باشد. حتي جايز نيست بداخل خانه نگاه كند تا بداند كه كسي در آن هست يا نيست؟ مگر اينكه در خانه باز باشد. زيرا صاحب خانه با بازگذاشتن در، نگاه كردن را مباح دانسته است.

وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكي لَكُمْ: اگر به شما اجازه ورود ندادند، برگرديد و لجاجت نكنيد. خواه صريحاً به شما بگويند: اجازه نيست يا قرائني باشد كه عدم رضايت آنها را نشان دهد. برگشتن شما هم براي دنياي شما بهتر است و هم براي دين شما و هم براي پاك شدن شما.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ: خداوند بكردار شما داناست و هيچ چيز بر او مخفي نيست.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ: گناهي بر شما نيست كه داخل خانه هايي شويد كه در آنها متاعي نيست. در باره اين خانه ها اقوالي است:

1- مقصود سراها و حمامها و آسياهاست كه انسان در آنجاها كار و گرفتاري دارد (از امام صادق عليه السلام).

2- خرابه هايي است كه شخص براي قضاي حاجت وارد آنها ميشود.

3- دكانها و تجارتخانه هايي است كه متاع مردم در آنجاهاست. شعبي گويد:

همين كه صاحبان دكاكين و تجارتخانه ها در آنها را گشوده و اسباب خود را براي فروش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 124

در آنجا قرار داده اند،

شاهد اذن و اجازه آنهاست.

4- مقصود كاروانسراهايي است كه در راه ها براي مسافرين ساخته اند. بهتر اين است كه آيه شامل همه اين موارد باشد.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ: خداوند به آنچه آشكار و پنهان ميكنيد عالم است و هيچ چيز بر او مخفي نيست.

نظم آيات … ص: 124

قبلًا در باره اهميت زنا و تهمت سخن گفت: در اين آيات دستور داد كه بدون اجازه وارد خانه كسي نشوند تا بطور كلي از تهمت دور و از گناه بر كنار بمانند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 125

سوره النور (24): آيات 30 تا 31 … ص: 125

اشاره

قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (30) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 126

ترجمه … ص: 126

بمردان مؤمن بگو كه چشمها را بپوشند و فروج خود را حفظ كنند كه اين كار براي آنها پاكتر است و خدا بكردارشان آگاه است. و بزنان مؤمن بگو كه چشمها را بپوشند و فروج خود را حفظ كنند و زينت خود را آشكار نكنند مگر آنچه ظاهر است و روسري ها را بر گريبانها بزنند و زينت خود را جز براي شوهران يا پدران يا پدر شوهران يا پسران يا پسران شوهران يا برادران يا پسران برادران يا پسران خواهران يا زنان يا كنيزان يا تابعاني كه از نظر جنسي بي نيازند يا كودكاني كه عورت زنان را نشناخته اند، آشكار نكنند و پاها را بر زمين نزنند كه زينت مخفي ايشان آشكار شود. اي مؤمنان، همگي پيش خداوند توبه كنيد تا رستگار شويد.

قرائت … ص: 126

غير: ابو جعفر و ابن عامر و ابو بكر به نصب و ديگران به جر خوانده اند.

بنا بر جر صفت تابعين و نصب آن بنا بر استثناء يا حال است.

ايها: ابن عامر بضم هاء و ديگران به فتح خوانده اند. قرائت ضم تضعيف شده است.

لغت … ص: 126

غض: كم كردن صدا و ديد.

اربه: حاجت.

اعراب … ص: 126

يغضوا: مجزوم و جواب شرط مقدر يا به تقدير لام امر. همچنين در «يغضضن».

ما ظَهَرَ: در محل نصب و بدل از «مِنْ زِينَتِهِنَّ» حرف «من» بيانيه و جار و مجرور در محل نصب و حال است.

مقصود … ص: 126

اكنون به بيان اين مي پردازد كه نظر كردن زن و مرد بيكديگر چه حكمي دارد؟

قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ: اي محمد، به-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 127

مؤمنين بگو كه چشم خود را از آنچه ديدنش حلال نيست بپوشند و فروج خود را از آنچه روا نيست و از فاحشه ها حفظ كنند.

ابن زيد ميگويد: هر جا در قرآن كريم حفظ فروج ذكر شده، مقصود خودداري از زناست. مگر اينجا كه منظور پوشش است تا كسي به فرج ايشان نگاه نكند. از امام صادق (ع) نيز روايت شده است كه: براي مرد حلال نيست كه به فرج برادر خود نظر كند و براي زن حلال نيست كه به فرج خواهر خود نظر افكند.

ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ: اين روش براي دين و دنياي آنها نافع تر و براي پاك ماندن از تهمت مفيدتر و به تقوي نزديكتر است.

إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ: خدا بهر نوع كرداري كه از آنها سر زند، آگاه است.

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ: بزنان نيز بگو تا همچون مردان چشم خود را فرو پوشند و فرج خود را حفظ كنند.

وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها: مواضع زينت خود را براي اشخاص نامحرم ظاهر نكنند. بديهي است كه خود زينت را ميشود نظر كرد. تنها وظيفه زن است كه مواضع زينت، مثل گوش و سينه و …

را بپوشاند. برخي گفته اند:

زينت بر دو قسم است: آشكار و پنهان. زينت آشكار لازم نيست پوشيده شود و مي توان به آن نظر افكند. در باره زينت آشكار و پنهان سه قول است:

1- زينت آشكار لباس و زينت پنهان خلخال و گوشواره و دستبند است.

2- زينت آشكار سرمه و انگشتري و خضاب كف است.

3- زينت آشكار صورت و كف دستهاست. در تفسير علي بن ابراهيم مي گويد:

كف دستها و انگشتان است.

وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ: زنان بايد دنباله روسريها را بر سينه بيندازند تا گردن آنها پوشيده شود. گويند: قبلا روسريها را به پشت مي انداختند و سينه آنها آشكار بود. جيوب كنايه از سينه هاست. برخي گويند: به اين جهت دستور

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 128

ميدهد كه روسريها را بر سينه ها بيندازند كه گوشواره ها و گردنها و سينه ها را بپوشند.

ابن عباس گويد: بدينوسيله مو و سينه و گلو و قسمتهاي پيشين پوشيده مي شود.

وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ: زنان زينت هاي باطن خود را تنها در برابر شوهران آشكار مي كنند و پيش آنها لازم نيست روسري داشته باشند. منظور اين است كه زمينه را براي تحريكات شهوي آنها فراهم سازند. پيامبر خدا فرمود:

خدا لعنت كند زني كه خضاب و سرمه نكند. همچنين زني كه شوهر را اجابت نكند و در انجام خواسته او تأخير و كوتاهي كند و عذرهاي پوچ بتراشد، ملعون شمرده شده است.

أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ- بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ: بعلاوه در برابر پدر و پدر شوهر و پسر و پسر شوهر و برادر و پسر برادر و

پسر خواهر نيز لازم نيست زينت هاي باطن خود را پنهان كنند. زيرا اينها محرمند و نميتوانند با زن ازدواج كنند، جد شوهر و نوه شوهر نيز محرمند همه اينها جواز نگاه كردنشان به شرطي است كه فسادي در بين نباشد.

اينها مي توانند بدون قصد تلذذ به زن نگاه كنند.

أَوْ نِسائِهِنَّ: زنان در برابر زنان با ايمان لازم نيست خود را بپوشانند. اما در برابر زنان غير مسلمان بايد خود را بپوشانند. مگر اينكه كنيزشان باشند.

أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ: همچنين در برابر كنيزان لازم نيست خود را بپوشانند.

گفته اند: غلام حق ندارد به موي بي بي خود نگاه كند. برخي گويند: بين غلام و كنيز فرقي نيست. روايتي هم در اين مورد از امام صادق (ع) نقل شده است. جبائي گويد.

غلامي كه هنوز بمردي نرسيده، مي تواند به بي بي خود نگاه كند. (در هر صورت به حسب فتوي هم غلامان محرم بي بي خود شمرده نشده اند) أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ: همچنين لازم نيست زنان در برابر مرداني كه تابعند و نيازي به زن ندارند، خود را بپوشند. برخي گويند: مقصود مرد ابلهي است كه جيره خوار زن باشد و به زن توجهي نداشته باشد. از امام صادق (ع)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 129

هم همين طور روايت شده است. برخي گويند: مقصود آدمهاي عقيمي است كه تمايل جنسي در وجودشان نيست. برخي گويند: مقصود افراد اخته و خواجه است. برخي گويند: مقصود پير مرد است. برخي گويند: مقصود غلام صغير است. (بهر حال آيه شريفه مردي را بيان ميكند كه به علتي تمايل به زن ندارد و همه چيز برايش يكسان است.)

أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ

يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ: همچنين در برابر اطفال نابالغي كه شهوت جنسي ندارند و عورت زنان را تميز نميدهند، لازم نيست خود را بپوشند. برخي گفته اند: يعني اطفالي كه قدرت مجامعت ندارند.

وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ: قبلا زنها پاها را به زمين مي زدند تا صداي خلخال آنها شنيده شود. قرآن كريم آنها را از اين كار نهي كرد.

برخي گويند: مقصود اين است كه پاها را در موقع راه رفتن طوري حركت ندهند كه خلخال آنها آشكار گردد يا صداي خلخال آنها شنيده شود «1».

وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ: اي مؤمنان، پيش خدا توبه كنيد تا رستگار شويد.

در حديث است كه پيامبر خدا فرمود: اي مردم! پيش خداي خود توبه كنيد، زيرا من روزي صد بار توبه مي كنم.

البته مقصود از توبه، توجه به خداست.

__________________________________________________

(1)- امام باقر (ع) فرمود: جواني از انصار در مدينه بزني برخورد، در آن موقع زنان زيادي روسري را بر پشت مي انداختند. هم چنان كه زن مي آمد، اين جوان هم شيفته او شده، به او مي نگريست. وقتي كه زن از او گذشت، روي خود را برگردانيد و همينطوري كه مي رفت به تماشاي او پرداخت و سرانجام بدون توجه وارد كوچه تنگي شد و پيشانيش به استخواني خورد كه در ديوار بود و شكافته شد و خون جاري گشت. پس از آنكه زن پناه شد، متوجه شد كه خون از صورتش جاري است. با همين حال نزد پيامبر خدا آمد. پيامبر پرسيد: اين چيست؟

همين موقع بود كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ … »

ترجمه

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 130

سوره النور (24): آيات 32 تا 34 … ص: 130

اشاره

وَ أَنْكِحُوا الْأَيامي مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (32) وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّي يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَي الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (33) وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (34)

ترجمه … ص: 130

افراد بي همسر و غلامان و كنيزان شايسته خود را همسر بدهيد. اگر فقيرند، خداوند آنها را به فضل خود بي نياز ميكند و خداوند فضلش بسيار و داناست. آنها

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 131

كه نكاحي نمي يابند پاكدامني كنند تا خدا آنها را از فضل خود بي نياز گرداند و بردگاني كه درخواست قرار داد مكاتبه مي دهند، اگر خيري در آنها سراغ داريد با آنها قرار داد مكاتبه ببنديد و از مال خدا كه به شما داده است به آنها بدهيد و كنيزان خود را- كه اراده پاكدامني دارند- براي خاطر تحصيل متاع دنيا مجبور بزنا نكنيد و هر كس آنها را اكراه كند، خداوند پس از اكراهشان بر آنها آمرزگار و رحيم است.

ما آياتي آشكار و داستانهايي از آنها كه پيش از شما بوده اند و موعظه اي براي پرهيزكاران بر شما نازل كرديم.

اعراب … ص: 131

انكحوا: يكي از مفعولهاي اين فعل بقرينه مفعول اول حذف شده است.

منكم: در محل نصب و حال و همچنين «مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ» حرف «من» بيانيه است.

مقصود … ص: 131

اكنون خداوند بندگان خود را مأمور به ازدواج ميكند تا از زنا بي نياز شوند.

وَ أَنْكِحُوا الْأَيامي مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ: اي مردم مؤمن، زنان و مردان آزادي كه همسر ندارند و غلامان و كنيزان پاكدامن يا با ايمان را همسر بدهيد. اين دستور استحبابي است نه وجوبي. از پيامبر خدا نقل شده است كه هر كس آئين فطري مرا دوست دارد به سنت من گرايش پيدا كند و نكاح از سنت من است. فرمود: اي جوانان هر كس قدرت جنسي دارد، ازدواج كند. زيرا ازدواج، براي حفظ چشم و فرج، بهتر است و هر كس توانايي مالي ندارد، روزه بگيرد. زيرا روزه براي او شكننده شهوت است. از سعيد بن جبير نقل است كه ابن عباس در سفر حج بمن برخورد. از من پرسيد: ازدواج كرده اي؟ گفتم: نه. گفت: برو ازدواج كن.

سال ديگر به من برخورد، پرسيد: ازدواج كرده اي؟ گفتم: نه. گفت: برو ازدواج كن.

زيرا بهترين اين امت، يعني پيامبر، از همه بيشتر زن داشت. ابو هريره گويد: اگر يك روز از دنيا مانده باشد، خدا را بهمراه همسر ملاقات مي كنم. از پيامبر خدا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 132

شنيدم كه: بدترين شما، مجردين شمايند و فرمود: كسي كه داراي فرزندي است و قادر است كه او را همسر بدهد و ندهد و حادثه اي پيش آيد، گناه او بر هر دوي ايشان است و نيز فرمود: چهار طائفه اند كه خداوند آنها

را لعن ميكند: كسي كه براي فرزنددار نشدن ازدواج نكند و مردي كه خود را شبيه زنان كند و زني كه خود را شبيه مردان كند و كسي كه مردم را گمراه كند. يعني آنها را مسخره كند و به بيچاره اي بگويد: بيا تا ترا عطا كنم. وقتي كه آمد، به او بگويد: چيزي ندارم و به نابينا بگويد: از حيواني كه جلوت هست احتياط كن و حال آنكه حيواني نيست و به كسي كه سراغ خانه اي ميگيرد، نشان غلط ميدهد.

وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ: همچنين به غلامان و كنيزان پاكدامن خود- و بقولي با ايمان- همسر بدهيد. سپس در باره افراد آزاد ميفرمايد:

إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ: اگر اينها گرفتار تنگدستي هستند، خداوند پس از ازدواج بي نيازشان ميكند.

وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ: فضل خداوند بسيار و به حال و مصلحت ايشان آگاه است و بر وفق مصلحت با آنها رفتار ميكند. امام صادق (ع) فرمود: كسي كه از ترس فقر ازدواج نكند، سوء ظن دارد. زيرا خداوند فرموده است: «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ».

وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّي يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ: آنان كه از دادن مهر و نفقه عاجزند و نميتوانند ازدواج كنند، بايد پاكدامني كنند و خود را آلوده بمنكرات و فحشاء نكنند، تا خداوند روزي آنها را توسعه دهد.

وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً:

غلامان و كنيزاني كه از شما درخواست قرار داد مكاتبه مي كنند، اگر مصلحت و رشدي- و بقولي قدرت بر تحصيل مال- در آنها مي بينيد، با آنها قرار داد ببنديد. مقصود از مكاتبه اين است

كه انسان با بنده خود قرار داد كند كه هر گاه فلان مبلغ ظرف اقساطي بپردازد، آزاد باشد. فقهاء مي گويند: اين امر در اينجا براي استحباب است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 133

برخي گفته اند: اگر بنده درخواست كند و توانايي هم داشته باشد، واجب است.

حسن مي گويد: اگر مالي دارد با او مكاتبه كنيد و اگر ندارد، نامه اي بدستش ندهيد كه پيش مردم برود به استناد آن به گدايي بپردازد.

گويند: سلمان بنده اي داشت كه تقاضاي مكاتبه ميكرد. سلمان گفت: چيزي داري؟ گفت: نه. گفت: مكاتبه نميكنم. زيرا مال گدايي تهيه مي كني و بمن مي دهي! قتاده ميگويد: مكروه است كه با او مكاتبه كنند و او از مردم درخواست كمك كند.

وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ: از اقساط وجوهي كه بايد بپردازد، مقداري به او ببخشيد. برخي گويند: يعني از آن پولي كه از آنها مي گيريد، مبلغي به آنها پس دهيد. اين امر نيز استحبابي و بقولي وجوبي است. برخي گويند: خطاب به مؤمنين است كه او را كمك كنند تا بتواند قيمت خود را ادا كند. آنان كه مي گويند:

خطاب به موالي است در مبلغ، اختلاف كرده اند. برخي گويند: به اندازه يك چهارم بايد به او پس بدهند. از علي (ع) نيز چنين روايت شده است. برخي گويند: مبلغ معيني نيست. هر چه خواست كم كند و صحيح همين است.

برخي گفته اند: از زكات به او داده ميشود. زيرا يكي از سهام زكات به مصرف بردگان مي رسد. حسن گويد: اگر قرار داد كتابت نباشد، نميتواند زكات بگيرد.

اصحاب ما مي گويند: مكاتبه بر دو قسم است: مطلق و مشروط. مشروط آن است كه به

بنده بگويد: هر وقت از اداي قسمت خود عاجز شدي به بردگي بر ميگردي.

بنا بر اين اگر از اداي قيمت عاجز شد بحال اول برميگردد، مطلق آن است كه به هر اندازه كه از قيمت پرداخت كند، به اندازه آن از تنش آزاد گردد، در اين صورت اگر مثلا نصف قيمت را پرداخت به اندازه نصف از تنش آزاد ميشود و بقيه در بردگي باقي مي ماند و بهمين نسبت، هم ارث مي برد و هم از او ارث برده ميشود «1».

__________________________________________________

(1)- بديهي است كه مسأله بردگي از پديده هاي اجتماعي جوامع قبل از اسلام است و اسلام پديد آورنده آن نيست و لذا نه تنها اسلام بر اين پديده در هيچ موردي صحه نگذاشته

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 134

وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَي الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً: اگر كنيزان شما اراده پاكدامني و ازدواج دارند، آنها را مجبور به زنا نكنيد. اينكه شرط اراده تحصن مي كند بخاطر اين است كه اكراه در صورتي ممكن است كه آنها اراده تحصن داشته باشند و الا، اكراه زمينه اي ندارد و زن در حال عدم اراده تحصن، بالطبع بدنبال فحشاء مي رود، اين است فائده شرط.

لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا: جائز نيست آنها را به زنا وادار كنيد و از در آمد آنها و قيمت فرزندانشان استفاده ببريد.

گويند: عبد اللَّه بن ابي شش كنيز داشت كه آنها را مجبور به زنا مي كرد. پس از آنكه اين آيه نازل شد، خدمت رسول خدا آمدند و شكايت كردند. خداوند هم فرمود:

وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ: هر كس كنيزان خود را به زنا مجبور كند،

بداند كه خداوند نسبت به آنها آمرزگار و رحيم است.

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ:

__________________________________________________

(بلكه راه ها و طرق مختلفي براي محدود كردن و خشكانيدن شجره خبيث آن مقرر داشته است.

اسلام ابتدا با منافع بردگي مبارزه كرد. در دنياي قديم بدهكاري كه از پرداخت بده خود عاجز بود به بردگي طلبكار در مي آمد. اسلام اين راه را بست، در دنياي قديم سپاهيان مغلوب به اسيري سپاهيان غالب در مي آمدند. اسلام شكست خوردگان بدر را كه اسير شده بودند، به شرط تعليم بي سوادان و بعضي هم پرداخت غرامت آزاد كرد. سپس زمينه هايي فراهم كرد كه در جامعه اسلامي راه آزاد شدن بر روي بردگان باز باشد. يكي از مصارف زكات خريدن و آزاد كردن بردگان است. اگر مولايي جراحتي بر بنده خود وارد كرد، آن بنده آزاد است. افطار روزه و قتل خطا و مخالفت قسم كفاره دارد و ممكن است انسان براي اداي كفاره برده آزاد كند. يكي از راه ها هم مكاتبه است كه آيه فوق در اينباره توصيه لازم كرده و حتي توصيه كمك كرده و مخصوصا كه به اين شرط مكاتبه را توصيه كرده كه تقاضا كننده، خيري داشته باشد، هيچ بعيد نيست كه منظور اين باشد كه اگر آزادي به نفع او باشد، بايد به تقاضايش پاسخ مثبت داد. چه بسيار اتفاق مي افتد كه آزادي به سود او نباشد و شايد بهمين علت است كه اسلام مبارزه با بردگي را بصورت تدريجي اجرا كرده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 135

ما آياتي واضح و آشكار- يا داراي تفصيل-

و اخبار و داستانهايي از گذشتگان و تشابهي كه ميان شما و ايشان است و اندرزهايي براي پرهيزكاران بر شما نازل كرديم، تا شما عبرت گيريد و اهل تقوي- كه استعداد پذيرش دارند- سود ببرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 136

سوره النور (24): آيات 35 تا 38 … ص: 136

اشاره

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلي نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (35) فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (36) رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37) لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (38)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 137

ترجمه … ص: 137

خدا روشني بخش آسمانها و زمين است. مثل نورش مانند چراغداني است كه در آن چراغي است و چراغ در شيشه اي است. گويا شيشه ستاره درخشاني است كه از روغن درخت مبارك زيتون كه نه شرقي و نه غربي است فروغ مي گيرد كه اگر چه آتشي به آن نرسد نزديك است كه روشني بخشد. نوري است بر نور. خدا هر كه را خواهد براي نورش هدايت كند و مثل ها را براي مردم مي زند و خدا بهر چيزي داناست. اين چراغ در خانه هايي است كه خدا اذن داده برافراشته شوند و در آنها نام خدا برده شود و مرداني كه تجارت و بيع آنها را از ياد خدا و اقامه نماز و زكات باز نميدارد و از روزي كه دلها و ديده ها در آن روز منقلب مي شوند، مي ترسند، در آن خانه ها تسبيح خدا ميكنند. تا

خدا بهتر از آنچه عمل كرده اند، آنها را پاداش دهد و از فضل خود براي آنها زياد كند و خدا هر كه را بخواهد بيحساب روزي ميدهد.

قرائت … ص: 137

دري: ابو جعفر و ابن كثير و يعقوب به ضم دال و تشديد ياء و ابو عمرو به كسر دال و همزه آخر خوانده اند بنا بر اول منسوب به «در» يا در اصل «درئ» بوده و همزه قلب به ياء شده است.

يوقد: ابو جعفر و ابن كثير و يعقوب «توقد» و ابو عمرو و ابو بكر و حمزه «توقد» و ديگران «يوقد» خوانده اند.

قرائت اخير فاعل فعل «مصباح» و قرائت دوم فاعلش «زجاجه» به تقدير «مصباح- الزجاجه» و بنا بر قرائت «توقد» فاعل خود زجاجه است.

يسبح: ابو بكر و ابن عامر بفتح باء و ديگران به كسر خوانده اند. طبق قرائت اول جار و مجرور نائب فاعل است.

اعراب … ص: 137

نُورُ السَّماواتِ: خبر «اللَّه» به معني «ذو نور» يا به معني «منور» و «السماوات» مفعول آن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 138

فِيها مِصْباحٌ: اين جمله در محل جر و صفت «مشكاة» است.

الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ: در محل رفع و صفت «مصباح».

الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ: اين جمله در محل جر و صفت «زجاجه» است.

زيتونه: بدل از «شجرة» و بقيه صفت.

نُورٌ عَلي نُورٍ: خبر مبتداء محذوف.

في بيوت: متعلق به محذوف و صفت «مشكاة».

بِغَيْرِ حِسابٍ: در محل نصب و صفت مفعول محذوف.

مقصود … ص: 138

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: در باره معني آن اختلاف است: 1- خدا هدايت- كننده اهل آسمانها و زمين بسوي مصالح ايشان است. 2- خدا بوسيله خورشيد و ماه و ستارگان آسمانها و زمين را روشن ميكند 3- خداوند زينت بخش آسمانهاست به فرشتگان و زينت بخش زمين است به پيامبران و علماء. اينكه در صفت خدا نور وارد شده، بخاطر اين است كه هر نفعي و هر احسان و انعامي از جانب خداست. درست مثل اين است كه گفته شود: فلاني رحمت و فلاني عذاب است. يعني رحمتش زياد يا عذابش زياد است. شاعر گفته است:

الم تر انا نور قوم و انما يبين في الظلماء للناس نورها

يعني: نمي بيني كه ما نور قومي هستيم و در تاريكيها نور مردم آشكار ميشود؟

منظور اين است كه ما به آنها فايده ميرسانيم.

ابو طالب نيز در مدح پيامبر اسلام مي گويد:

و ابيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للارامل

يلوذ به الهلاك من آل هاشم فهم عنده في نعمة و فواضل

او نفع و احسانش بسيار است و از ابر بوسيله صورت او

طلب باران مي شود.

فرياد رس يتيمان و پناه بيوه زنان است. درماندگان بني هاشم به او پناه مي برند و در پيشگاه او در نعمت و سعادتند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 139

مقصود ابو طالب از «ابيض» سفيدي صورت نيست. بلكه منظورش زيادي فضل و احسان و نفع و راهنمايي اوست. بهمين جهت است كه خداوند نيز در باره او مي فرمايد:

«سِراجاً مُنِيراً» (چراغ روشن: فرقان 61).

مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ: در اين باره چند وجه است:

1- مثل نور خدا- كه همان ايمان است كه در قلب است و وسيله هدايت مؤمنين است- مانند چراغداني است كه در آن چراغ است. 2- مثل نور خدا- كه همان قرآن است در دلها- مانند چراغداني است كه در آن چراغ است. 3- مثل محمد (ص)- كه بواسطه شرافتش نور خدا و منسوب به خداست- مانند چراغداني است كه در آن چراغ است. 4- نور خدا همان دلائل توحيد و عدل اوست كه از فرط ظهور همچون نور است. 5- مقصود از نور طاعت است. يعني مثل طاعت خدا در دل مؤمن، مانند چراغداني است كه در آن چراغ است.

مقصود از «مشكاة» روزنه اي است در ديوار كه شيشه اي جلو آن ميگذارند.

سپس چراغ را پشت شيشه قرار مي دهند و روزنه راه ديگري دارد كه چراغ در آن گذارده شود. برخي گويند: پايه قنديل است كه فتيله در آن قرار داده ميشود و آن پايه هم مثل روزنه است. مقصود از مصباح چراغ است. اينكه بالاختصاص زجاجه يعني شيشه را ذكر ميكند، بخاطر اين است كه از همه اجسام صافي تر و صيقلي تر است

و چراغ در داخل آن بهتر نور ميدهد.

الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ: آن شيشه همچون ستاره بزرگ و درخشاني است كه بگونه درّ داراي صفا و نور و پاكي است. اگر «دري» از «درأ» باشد، يعني در تراوش نور سريعتر است.

يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ: اين چراغ از روغن درخت مبارك زيتون برافروخته مي شود. اينكه درخت زيتون را مبارك مي نامد، بخاطر اين است كه منافع آن زياد است. زيرا از روغن آن براي روشن كردن چراغ و خوردن و دباغي استفاده ميشود و چوب آن نيز براي سوختن قابل بهره برداري است و خاكستر آن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 140

براي شستن ابريشم مورد استفاده است و براي جدا كردن روغن آن احتياج به فشردن ندارد. برخي گويند: علت اينكه زيتون را ذكر ميكند بخاطر اين است كه روغن آن بهتر مي سوزد. برخي گويند: بخاطر اين است كه اولين درختي كه پس از طوفان نوح روئيد، درخت زيتون بود و محل روئيدن آن جايگاه انبياء بوده است، برخي گويند: بخاطر اين است كه هفتاد پيامبر- از جمله ابراهيم (ع)- آن را مبارك ساخته اند.

بدينجهت مبارك ناميده شده است.

لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ: نه سايه مشرق بر آن مي افتد نه سايه مغرب و هميشه از نور خورشيد استفاده مي برد و در پناه كوهي يا درختي يا دوره اي قرار نگرفته است.

بهمين جهت روغن آن زرد است. برخي گويند: يعني درخت دنيا نيست تا شرقي يا غربي باشد. برخي گويند: يعني نه چنان است كه از سايه بهره نگيرد و نه چنان است كه از خورشيد بهره نگيرد بلكه از هر دو بهره ميگيرد. برخي گويند:

يعني نه از شرق است و نه از غرب. تا روغن آن كم و نور آن ضعيف باشد. بلكه از شام است.

يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ: چنان روغن آن صفا دارد كه نزديك است بدون اينكه آتشي به آن برسد، شعله ور شود.

آيا مقصود از مشبه (نور) و مشبه به چيست؟ در اينباره اقوالي است:

1- اين مثل را خداوند براي پيامبرش آورده. بنا بر اين مشكات سينه او و زجاجه قلب او و مصباح نبوت اوست كه نه شرقي است و نه غربي. يعني نه يهودي است و نه مسيحي و از ابراهيم كه درخت مبارك نبوت است، شعله مي گيرد و نور نبوت او چنان است كه و لو تكلم نكند، نزديك است كه براي مردم آشكار گردد. چنان كه آن روغن نيز بدون آتش ميخواهد شعله گيرد. برخي گفته اند: مقصود از مشكات ابراهيم و زجاجه اسماعيل و مصباح محمد (ص) است. چنان كه اين حضرت سراج هم ناميده شده است. پيامبر خدا از شجره مباركه ابراهيم و از پيامبران ابراهيمي است و اكثر انبياء چنينند. ابراهيم نه شرقي است نه غربي، نه يهودي است نه مسيحي، مسيحيان به مشرق و يهود به مغرب نماز ميخوانند. اينكه ميگويد: نزديك است روغن آن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 141

بدون آتش شعله ور شود، يعني نزديك است نيكيهاي حضرت رسول، پيش از آنكه به او وحي شود، آشكار گردد.

نُورٌ عَلي نُورٍ: حضرت محمد پيامبري است از نسل پيامبري.

برخي گفته اند: مشكات عبد المطلب و زجاجه عبد اللَّه و مصباح پيامبر خداست كه نه شرقي است و نه غربي بلكه مكي است و

مكه وسط دنياست.

از امام رضا (ع) نقل شده كه: مائيم مشكات و مصباح محمد (ص) است كه خدا به ولايت ما هر كه را دوست دارد، هدايت مي كند.

امام باقر (ع) در باره «كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ» فرمود: نور علم است در سينه پيامبر و زجاجه سينه علي (ع) است كه علم پيامبر به سينه او منتقل گرديد. نور علم از درختي مبارك فروغ مي گيرد كه نه شرقي و نه غربي و نه يهودي و نه مسيحي است.

«يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» يعني عالم آل محمد (ص) به علم خود سخن مي گويد، پيش از آنكه از او سؤال شود. «نُورٌ عَلي نُورٍ» يعني امامي مؤيد به نور علم و حكمت، از پي امامي از آل محمد است از زمان آدم تا روز قيامت، اينان اوصياء خدايند كه آنها را خليفه و حجت خويش در روي زمين قرار داده و در هر عصري يكي از آنها خواهند بود.

ابو طالب نيز در باره پيامبر خدا مي گويد:

«تويي محمد امين، بزرگ و نيكو و برگزيده، از برگزيدگان پاكي كه گرامي بودند و نسلشان پاك بود. تويي سعادتمند، از سعادتمندان و سعادتمندان ترا تحت حمايت در آورده اند. از زمان آدم، هميشه وصي ارشاد كننده اي در ميان ما بوده است، سخن ترا راست مي شناسم. سخني كه باطل نميشود، از آن روزي كه طفل بودي، هميشه راست مي گفتي».

تحقيق اين است كه شجره مباركه اي كه در آيه ذكر شده، درخت تناور تقوي و رضوان است، عترت پيامبر درختي است كه اصلش نبوت و تنه اش امامت و شاخه- هايش تنزيل و برگهايش تأويل و خادمانش جبرائيل و ميكائيلند.

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 142

2- اين مثل را خداوند براي مؤمن زده است. مشكات نفس مؤمن و زجاجه سينه او و مصباح، ايمان و قرآن است در قلب مؤمن كه از درخت مبارك اخلاص در برابر خداي يكتا شعله مي گيرد. اين درخت سر سبز و زيباست و همچون درختي كه بدرختان ديگر پيچيده شده، تا از تابش خورشيد در هر حال بر كنار است. مؤمن هم از سستي و نگراني بر كنار است. مؤمن همواره ميان چهار حالت است. اگر عطا شد، شكر ميكند و اگر مبتلا شد، صبر ميكند و اگر حكم كرد، عدالت مي كند و اگر سخن گفت، راست مي گويد. او در ميان مردم، مثل زنده اي است كه در ميان قبرها حركت ميكند. كلامش و علمش و دخول و خروجش و سر انجام كارش همه نور است.

3- اين مثل در باره قرآن است در قلب مؤمن، همانطوري كه چراغ نور افشاني ميكند و از آن چيزي كاسته نميشود. قرآن هم هدايت ميكند و به آن عمل مي شود.

پس مصباح، قرآن و زجاجه، قلب مؤمن و مشكات زبان و دهان مؤمن و درخت مبارك، درخت وحي است كه اگر خوانده هم نشود، نزديك است كه خود را آشكار سازد.

برخي گويند: نزديك است دليلهاي خدا براي كساني كه در باره آنها انديشه كنند، روشني دهد، اگر چه قرآن هم نازل نشده بود. قرآن نوري است بر نور. نوري است با دليلهاي ديگر كه قبل از آن بودند. مؤمنين از همه اين نورها استفاده مي برند.

پس مقصود از «نُورٌ عَلي نُورٍ» پشت سر هم قرار گرفتن دليلهاست و دليلها به ترتيب هستند و تا عاقل

قبلي ها را نياموزد، بعديها را نمي آموزد، اگر كسي ترتيب را رعايت نكند، استفاده اي نميبرد.

يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ: خدا هر كه را بخواهد بدين و ايمان هدايت مي كند و بقولي يعني هر كه را مصلحت بداند براي نبوت و ولايت هدايت مي كند.

وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ: خداوند بمنظور نزديك كردن فهمها و آسان كردن درك، براي مردم مثلها مي زند.

وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ: خداوند بهر چيزي داناست و هر چيزي را در جاي خود قرار ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 143

فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ: مشكات در مسجدهايي است كه خداوند اذن داده است كه رفيع شوند. چنان كه پيامبر خدا فرمود: مساجد خانه هاي خدايند در زمين و همانطوري كه ستارگان به اهل زمين نور ميدهند، مساجد هم به اهل آسمان نور ميدهند. برخي گفته اند: مقصود چهار مسجد است كه بدست پيامبران ساخته شده اند:

كعبه كه ابراهيم و اسماعيل بنا كردند، بيت المقدس كه سليمان بنا كرد، مسجد مدينه و مسجد قبا كه پيامبر عاليقدر اسلام بنا كرد. برخي گفته اند: مقصود از خانه هايي كه خدا اذن داده، رفع شوند، خانه هاي انبياء است. از پيامبر خدا (ص) نيز روايت شده است كه منظور بيوت انبياء است. ابو بكر سؤال كرد: يا رسول اللَّه خانه علي و زهراء هم از همان بيوت است؟ فرمود: بله، بالاتر از آنهاست. مؤيد اين مطلب اين است كه قرآن مي گويد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (اراده خداست كه شما اهل اين بيت را از پليدي پاك كند و تطهير نمايد: احزاب 33) و نيز: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ

أَهْلَ الْبَيْتِ» (رحمت و بركات خدا بر شما اهل خانه:

هود 73) مقصود از رفع بيوت انبياء، تعظيم و پاك كردن آنها از آلودگيهاست و مقصود از تطهير پاك كردن از معصيتهاست. برخي گفته اند: مقصود اين است كه در اين خانه ها رفع حوائج بسوي خدا شود.

وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ: و در اين خانه ها كتاب خدا خوانده شود يا اسماء نيكوي او برده شود.

يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ: در اين خانه ها مردمي كه تجارت و بيع، آنها را از ياد خدا و اقامه نماز و دادن زكات- يا پاك ساختن عمل- باز نميدارد، صبح و شام خدا را تسبيح مي كنند. گفته اند: مقصود از تسبيح كردن، نماز خواندن است. زيرا هر تسبيحي در قرآن نماز است.

برخي گفته اند: مقصود از تسبيح كردن، تنزيه و پاك شمردن خداست، در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 144

ذات و افعالش از همه نقائص.

از امام صادق و پدرش (ع) روايت است كه: اينها مردمي هستند كه وقت نماز تجارت را ترك كرده، به نماز روي مي آورند و اجر آنها از كسي كه تجارت كند، بزرگتر است.

يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ: آنها مردمي هستند كه از روز قيامت كه روز انقلاب و ديگرگوني حالت دلها و چشمهاست و روز سوختن و پخته شدن اعضاء بدن است، مي ترسند.

برخي گويند: يعني دلها ميان بيم و اميد و چشمها گاه بسمت راست و گاه به سمت چپ متوجهند، تا ببينند نامه اعمال از كدام طرف داده ميشود. آيا از سمت راست يا از سمت

چپ؟

برخي گويند: يعني دلها جابجا شده، بحنجره ها مي رسند و چشمها نابينا مي گردند.

برخي گويند: يعني دلها از حال شك به حال ايمان و يقين مي رسند و چشمها از حال حيرت به رشد و راهنمايي مي رسند. آنها كه در دنيا شك داشتند، يقين پيدا ميكنند و بر علم و بصيرتشان افزوده ميشود. چنان كه قرآن ميفرمايد: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (پرده را از پيش چشم تو برداشتيم و چشم تو امروز تيز بين است: ق 22) لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ: اينكارها را به اين منظور انجام ميدهند كه خدا آنها را نيكوتر از عملي كه كرده اند پاداش دهد و بر آنها تفضل كند.

وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ: ثواب به حساب است و تفضل بدون حساب است. يعني خدا هر كه را بخواهد از راه تفضل و كرم و بدون حساب، مورد بخشش قرار ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 145

نظم آيات … ص: 145

قبلا قوانين سعادتبخش ديني را تعليم داد. سپس اين نكته را بيان كرد كه همه منافع اهل آسمانها و زمين- كه از آنها بنور تعبير شده- بدست خداست. برخي گويند: اين آيات بمنزله علت مطالب قبل است. يعني ما آيات و مواعظ را نازل كرديم، بخاطر اينكه هدايت اهل آسمانها و زمين بدست ماست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 146

سوره النور (24): آيات 39 تا 40 … ص: 146

اشاره

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّي إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ (39) أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40)

ترجمه … ص: 146

آنان كه كافر شدند، اعمال ايشان مانند سرابي است در بيابان ها كه تشنه آن را آب پنداشته، همين كه نزد آن آمد، چيزي نمي يابد و خداوند را نزد آن مي يابد و حسابش را تمامي مي رسد و حساب خدا سريع است. يا مانند ظلماتي است در دريايي مواج كه موجي روي موجي آن را پوشيده و بر موج ابري است. ظلمتها بر يكديگر.

هنگامي كه دست خود را بيرون آورد، نزديك است كه آن را نبيند و هر كه خدا برايش نوري قرار نداد، نوري ندارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 147

قرائت … ص: 147

سحاب: ابن كثير بدون تنوين و به اضافه و ديگران به تنوين خوانده اند. بنا بر قرائت دوم «ظلمات» خبر مبتداء محذوف است.

لغت … ص: 147

سراب: تصويري است از آب كه هنگام نيمروز و در شدت گرما از دور بچشم مي رسد و انسان خيال ميكند آب جاري است.

قيعه: جمع (قاع) بيابان وسيع لجة البحر: موج عظيم دريا كه همچون ديواري مانع از ديدن ساحل مي شود.

مقصود … ص: 147

اكنون مثلي در باره كفار آورده، مي فرمايد:

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً: مردمي كه اعمال نادرستي انجام ميدهند و معتقدند كه صحيح است، اعمال ايشان مانند سرابي است در بياباني وسيع كه شخص تشنه گمان ميكند، آب است.

حَتَّي إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً: همين كه پس از مدتي راه پيمايي به محل سراب مي رسد، مي بيند زميني است بي آب. شخص كافر هم گمان ميكند، اعمالي كه انجام داده، نافع است و برايش ثواب دارد و حال آنكه چنين نيست.

وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ: كافر وقتي كه بسوي عمل سراب مانند خود رفت و آن را چيزي نيافت، خدا را نزد آن مي يابد و جزاي كفرش را از خدا ميگيرد.

اين قسمت بر حسب ظاهر در باره تشنه اي است كه دنبال آب ميگردد. اما در حقيقت در باره كفار است. زيرا چون تشنه را مثل از كفار آورد، خبر از حال او را مانند خبر از حال كافران قرار داد. مقصود اين است كه كافر امروز جزاي خدا را مي يابد.

بقولي يعني: خدا را در كمين خود مي بيند و كيفر خود را مي ستاند.

وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ: حساب خداوند سريع است و حساب يكي او را از حساب ديگري باز نميدارد و حساب همگان را با هم مي رسد. از علي (ع) پرسيدند:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 148

«چگونه خداوند حساب همه

را با هم مي رسد؟» فرمود: همانطوري كه همه را در يك حال روزي ميدهد. برخي گويند: منظور از اين مثل عتبة بن ربيعه است كه در عصر جاهليت، در جستجوي دين بود و پس از طلوع اسلام، از دين رو گردان شد.

اكنون مثل ديگري در باره كفار آورده، مي فرمايد:

أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ:

يا اينكه كردار آنها مانند ظلماتي است در دريايي كه موجش كوه پيكر است و ساحل آن ديده نميشود و موجي روي موجي قرار دارد و روي موج را ابر پوشانده است.

ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ: ظلمت ها روي يكديگرند: ظلمت دريا، ظلمت موج و ظلمت ابر.

مقصود اين است كه كافر كارها را از روي حيرت انجام ميدهد و رشد پيدا نميكند و بواسطه جهل و حيرت، همچون كسي است كه گرفتار اين ظلمت هاست. زيرا عمل و سخن و اعتقادش همه ظلماني است. ابي گويد: كافر گرفتار پنج ظلمت است: سخنش ظلمت، عملش ظلمت، محل داخل شدنش ظلمت، محل خارج شدنش ظلمت و سرانجام او در قيامت نيز ظلمت است.

إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها: وقتي دست خود را بيرون آورد، از فرط تاريكي نزديك است كه آن را مشاهده نكند. برخي گويند: يعني دست خود را نمي بيند و برخي گويند: يعني دست خود را با مشقت و دشواري مي بيند.

وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ: آنكه خداوند برايش راه نجاتي قرار نداده است، راه نجاتي ندارد. برخي گويند: يعني هر كه در روز قيامت از نور خدا محروم است، نور ندارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 149

سوره النور (24): آيات 41 تا 46 … ص: 149

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (41) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (42) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43) يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ (44) وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (45)

لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (46)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 150

ترجمه … ص: 150

آيا نمي بيني كه آنها كه در آسمانها و زمينند و مرغاني كه صف بسته اند، براي خداوند تسبيح ميكنند؟ خدا به نيايش و تسبيح همگي عالم است و خدا به كردار ايشان داناست. خدا راست ملك آسمانها و زمين و بازگشت بسوي خداست. آيا نمي بيني كه خداوند ابري را سوق ميدهد و قطعات آن را بيكديگر ضميمه ميكند؟ آن گاه آن را متراكم ميكند و مي بيني كه قطرات باران از خلال آن خارج مي شوند و از ابرهاي متراكمي كه در آسمان است تگرگ نازل ميكند و بهر كه بخواهد مي رساند و از هر كه بخواهد منصرف مي گرداند. نزديك است كه درخشش برق آسمان چشمها را ببرد. خداوند شب

و روز را ميگرداند و در اين كار، عبرتي است براي صاحبان بصيرت.

خدا هر جنبنده اي را از آب آفريده است: برخي از آنها بر شكم راه ميروند و برخي بر دو پا و برخي بر چهارپا. خدا هر چه خواهد خلق ميكند. خدا بر هر چيزي قادر است. ما آياتي بيان كننده فرستاديم و خدا هر كه را خواهد براه راست هدايت مي كند.

قرائت … ص: 150

يذهب: ابو جعفر از باب افعال خوانده و ديگران به ثلاثي مجرد. بنا بر قرائت اول باء زائده است.

لغت … ص: 150

ازجاء: سوق دادن.

ركام: متراكم ودق: باران ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 151

خلال: جمع خلل، فرجه ميان دو چيز برد: تگرگ سنا: درخشيد.

اعراب … ص: 151

صافات: حال از «الطير» مِنَ السَّماءِ: «من» حرف ابتداء مِنْ جِبالٍ: «من» براي تبعيض. بدل از «مِنَ السَّماءِ» و «فيها» متعلق به محذوف صفت «جبال» مِنْ بَرَدٍ: «من» حرف جنس. متعلق به محذوف و صفت «جبال» و مفعول «ينزل» محذوف است.

عَلي بَطْنِهِ: در محل نصب و حال و همچنين «عَلي رِجْلَيْنِ» و «عَلي أَرْبَعٍ» كلمه هاي «من» به معني «ما» است.

مقصود … ص: 151

اكنون اين مطلب را بيان ميكند كه آيات خدا براي خداشناسان خردمند، نور است. مي فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: آيا نمي بيني كه تمام عقلاء در آسمانها و زمين خدا را تسبيح و تقديس و تنزيه ميكنند و او را از صفاتي كه لايق جنابش نيست پاك مي شمارند؟ برخي گويند: تنها مقصود عقلاء نيست. بلكه غير عقلاء را هم شامل ميشود.

وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ: و نيز مرغاني كه پرها را در هوا گشوده اند به زبان نياز و حدوث او را تسبيح مي كنند و بر قدرت نامتناهي او دلالت دارند.

كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ: خداوند به نماز و تسبيح همه آنها عالم است.

برخي گويند: نماز از انسان و تسبيح از ديگر موجودات است. برخي گويند: يعني همه موجودات به نماز و تسبيح خود آشنايند و آنها را به دقت انجام ميدهند. اما

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 152

معني اول بهتر است. زيرا موجودات بر دلالت خود بوحدانيت حق آگاه نيستند ولي خداوند بر دلالت آنها آگاه است.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ: خداوند به كردار آنها آگاه است و جزاي آنها را ميدهد.

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: سياست و تدبير كامل آسمانها و زمين، مخصوص

خداوند يكتاست كه قادر بر خلق اجسام است و جز او قادر نيست.

وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ: روز قيامت همه بسوي خدا بازگشت مي كنند.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ: آيا نميداني كه خداوند ابري را بسوي منطقه اي سوق ميدهد و قطعات آن را بيكديگر وصل كرده، بصورت قطعه واحدي در مي آورد، آن گاه آنها را متراكم مي سازد و بدنبال اين مراحل، قطرات باران از خلال ابر خارج مي شود و بر زمين مي بارد؟

وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ: و از كوه هاي تگرگي كه در ابر است تگرگ مي فرستد. منظور از سماء ابر است. زيرا بهر چه بالاي سر باشد و سطح بالا را بپوشاند، سماء گفته مي شود. ممكن است تگرگ ها در ابر جمع شوند و به شكل كوه در آيند، سپس نازل گردند.

برخي گويند: مقصود اين است كه خداوند به اندازه كوهي تگرگ از آسمان نازل مي كند. زيرا وقتي كه مي گوييم- مثلا- دو خانه از كاه، يعني مقدار دو خانه از كاه. برخي گفته اند: مقصود اين است كه در همين آسمان- نه ابر- كوه هايي از تگرگ آفريده شده است «1».

__________________________________________________

(1)- اينكه گفته شود در آسمان كوه هايي از تگرگ آفريده شده است، قابل قبول نيست.

همچنين اينكه گفته شود به اندازه كوهي، تگرگ از آسمان بر زمين نازل مي شود چندان جالب بنظر نميرسد. آنچه كه ظاهر و صريح آيه است، اين است كه از كوه هاي يخ يا تگرگي كه در آسمان است خداوند تگرگ نازل مي كند. بديهي است كه تگرگ از ابر نازل مي شود و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص:

153

فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ: خداوند هر كه را بخواهد گرفتار تگرگ مي كند و بوسيله تگرگ به زراعت و مال ايشان ضرر مي رساند و هر كه را بخواهد از آن مصون ميدارد. بنا بر اين اصابت تگرگ بلا و صرف آن نعمت است.

يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ: شدت درخشندگي برق هاي آسماني چنان است كه نزديك است بينايي را از چشمها سلب كند. مثل «يكاد البرق يخطف ابصارهم» (نزديك است كه برق ديده ها را ببرد: بقره 20).

يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ: شب و روز را خداوند در پي يكديگر قرار ميدهد و قسمتي از يكي از آنها كم كرده، داخل ديگري ميكند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ: در اين كار خداوند براي صاحبان عقل و بصيرت، دلالت و عبرتي است.

وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ: خداوند هر حيوان جنبنده اي كه بر زمين حركت مي كند، از نطفه آفريده است، اينكه نطفه را آب ناميده، بخاطر اين است كه اصل در آفرينش موجودات آب است، در جايي ديگر ميفرمايد: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ» (هر موجود زنده اي را از آب آفريديم: انبياء 30) فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلي أَرْبَعٍ: دسته اي از موجودات زميني، مثل مار و ماهي و كرم بر شكم حركت مي كنند و دسته اي از آنها مثل انسان و مرغها بر دو پا راه مي روند و دسته اي ديگر، مثل چهار پايان بر چهار پا راه مي روند. در اينجا از ذكر موجوداتي كه بيشتر از چهار پا دارند، خودداري كرده. علت اين است كه و لو حيوان بيشتر از چهار

پا داشته

__________________________________________________

(مقتضاي اين بيان است كه خود ابر كوه تگرگ يا يخ است. خوشبختانه پس از اختراع هواپيما و امكان پروازهاي بلند اين حقيقت به ثبوت رسيد و خلبانان در ارتفاعات بيش از ده كيلومتر متوجه شدند كه در سطح بالاي ابرها پرده هاي بافته شده از يخ وجود دارد. گويي ابر كوهي عظيم بوده كه قسمت بالاي آن از سوزنهاي يخ و برگه هاي برف مستور و گاهي از تگرگ پوشيده شده بود. دانشمند شوروي كولوبكف چندين بار كوه هاي ابر و كوه هاي برف استعمال مي كند (ر ك: باد و باران در قرآن 1344 قم ص 65 و 141)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 154

باشد، در موقع حركت بر چهار پا اعتماد ميكند و به بقيه نياز ندارد. وانگهي حيواني كه بر بيشتر از چهار پا حركت مي كند، مثل حيواني است كه بر چهار پا حركت مي كند و با او چندان تفاوتي ندارد.

امام باقر (ع) فرمود: بعضي هم بر بيشتر از چهار پا حركت مي كنند.

يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ: خدا هر موجودي را كه اراده كند، خلق مي كند.

إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: زيرا بر هر چيزي قادر است و اينكه حيوانات با اينكه از يك اصلند، با يكديگر مختلفند، دليل است بر كمال قدرت خداوند متعال و علم و حكمت او.

لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ مُبَيِّناتٍ: ما دليلهاي واضح و روشني نازل كرده ايم.

وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ: خداوند هر يك از افراد انسان را كه بخواهد براه ايمان يا بهشت هدايت مي كند. برخي گويند: يعني در آخرت هدايت مي كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 155

سوره النور (24): آيات 47 تا 52 … ص: 155

اشاره

وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ

وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (47) وَ إِذا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48) وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ (49) أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50) إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)

ترجمه … ص: 155

مي گويند: بخدا و رسول ايمان آورديم و اطاعت كرديم. سپس گروهي از آنها بعد از آن روي گردان مي شوند و مؤمن نيستند و چون بسوي خدا و رسولش دعوت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 156

شوند كه ميان آنها حكم كند، گروهي از آنها اعراض ميكنند. اگر حق براي آنها وقوع پيدا كند، با اعتقاد به آن روي آور مي شوند. آيا در دلشان مرض است يا شك دارند يا مي ترسند كه خدا و رسولش بر آنها ظلم كنند؟ بلكه اينان ستمكارانند.

گفتار مؤمنين اين است كه چون بسوي خدا و رسول دعوت شوند كه ميان آنها حكم كند، گويند: شنيديم و اطاعت كرديم و اينان رستگارانند و هر كس خدا و رسولش را اطاعت كند و از خدا بترسد و تقوي پيشه كند، رستگار است.

قرائت … ص: 156

يتقه: ابو جعفر و قالون از نافع و يعقوب بكسر قاف و كسر هاء- بدون اشباع- و ابو عمرو و حمزه و ابو بكر به سكون قاف و كسر هاء- بي اشباع و ديگران به كسر قاف و كسر هاء- با اشباع- خوانده اند. عدم اشباع هاء بخاطر اين است كه كسره قاف پيش از هاء لازم نيست و مي تواند در حالت رفع پيش از هاء ياء در آيد. وجه سكون هاء اين است كه: ياء و واوي كه به آن وصل مي شود، زائد است. بنا بر اين ضمير مجرد از واو و ياء و بحسب اصل ساكن شده است.

ليحكم: ابو جعفر به صيغه مجهول خوانده است.

لغت … ص: 156

اذعان: پذيرش سريع حيف: ستم فوز: بهره مند شدن از خير فراوان.

شأن نزول … ص: 156

گفته اند: آيه در باره مردي از منافقين نازل شده است كه ميان او و يك يهودي اختلافي بود. يهودي او را دعوت كرد كه براي داوري خدمت رسول خدا روند ولي منافق ميخواست كه پيش كعب بن اشرف روند.

بلخي گويد: عثمان از علي (ع) زميني خريده بود كه بواسطه بيرون آمدن سنگهايي از آن ميخواست رد كند. علي (ع) قبول نكرد و فرمود: ميان من و تو پيامبر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 157

خدا. عثمان گفت: حكم بن ابي العاص. زيرا پيامبر پسر عموي تست و به نفع تو حكم مي كند! قريب به همين مضمون از امام باقر (ع) روايت شده است.

مقصود … ص: 157

وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا: مي گويند خدا را به يكتايي و رسولش را به رسالت تصديق مي كنيم و مطيع هستيم.

ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ: آن گاه گروهي از آنها پس از اقرار به ايمان روي گردان مي شوند.

وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ: اينان كه ادعاي ايمان مي كنند و از حكم خدا و رسول روي گردانند، ايمان ندارند.

از اين آيه، استفاده ميشود كه اگر كسي به زبان ادعاي ايمان كند، مؤمن نيست.

زيرا اگر مؤمن بود، در اين آيه، نفي ايمان از وي نمي شد.

وَ إِذا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ:

هنگامي كه بسوي كتاب خدا و حكم و شريعت او و حكم رسولش دعوت مي شوند تا ميان آنها حكم كند، گروهي از آنها اعراض مي كنند. اينكه پس از نام خدا، رسول را ذكر ميكنند، بخاطر اين است كه حكم رسول به امر خداست و حكم خدا و رسول يكي است.

وَ إِنْ يَكُنْ

لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ: اگر بدانند كه آنچه حق است واقع مي شود و با آن مواجه مي شوند، بسوي پيامبر آمده، به سرعت ايمان مي آوردند و تسليم مي شدند. سپس در رد آنها مي فرمايد:

أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ: آيا اينان در دل خود نسبت به نبوت تو شك دارند و گرفتار نفاقند؟ اين استفهام براي تقرير است. يعني چنين است. البته چنين بياني براي نكوهش و توبيخ رساتر است. مقصود اين است كه نبوت تو ظاهر است و احتياجي به شاهد و بينه ندارد. نكوهش بر آنهاست كه گرفتار نفاقند. شاعر مي گويد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 158

الستم خير من ركب المطايا و اندي العالمين بطون راح

آيا شما بهترين سواركاران و سخاوتمندترين افراد نيستيد؟ (يعني هستيد و مدح است. بر خلاف آيه كه جمله استفهام در آنجا مثبت است، يعني گرفتار نفاق هستيد و منظور مذمت است).

أَمِ ارْتابُوا: يا اينكه آيا آنها از تو چيزي ديده اند كه بخاطر آن در باره تو گرفتار شك و ترديد شده اند؟

أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ: يا اينكه آيا مي ترسند كه خداوند بر آنها ظلم كند و پيامبر در داوري خود از راه حق منحرف شود؟ بديهي است كه عدم قبول سخنان پيامبر بخاطر يكي از امور مذكور است. از اين جهت است كه به دنبال آن ميفرمايد:

بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ: هيچكدام از امور مذكور درست نيست. بلكه خود آنها ظالمند و بخود و ديگران ظلم كرده اند.

از اين آيه استفاده ميشود كه ترس از ظلم خدا بر خلاف دين است و اگر كسي يقين به ظالم بودن خدا داشته باشد، در مخالفت

دين صريحتر است.

إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا: سخن مؤمنين اين است كه هنگام دعوت بسوي خدا و رسولش، مي گويند: سخن پيامبر را شنيديم و امرش را اطاعت كرديم. اگر چه امر پيامبر براي آنها ضرر داشته باشد.

وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: اينها در پيشگاه خداوند مزد مي گيرند. از امام باقر (ع) نقل شده كه منظور از آيه علي (ع) است.

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ: آنها كه فرمان خدا را اطاعت كنند و از كيفر نافرماني بيمناك باشند و به وسيله امتثال اوامر و ترك نواهي تقوي پيشه كنند، رستگارند. برخي گويند: يعني از گناه گذشته مي ترسند و نسبت به آينده تقوي دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 159

نظم آيات … ص: 159

آيه اول متصل است به «وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» و ضمير «يقولون» به «الناس» برميگردد. اگر چه مقصود بعضي از آنهاست.

برخي گويند: چون قبلا در باره مؤمن و كافر سخن گفته است، در اينجا در باره منافق سخن ميگويد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 160

سوره النور (24): آيات 53 تا 55 … ص: 160

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (53) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (54) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (55)

ترجمه … ص: 160

به سوگندهاي سخت به خدا سوگند ياد كردند كه اگر آنها را فرمان دهي بيرون

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 161

روند. بگو سوگند ياد نكنيد. طاعتي است معروف. خدا به كردارتان داناست. بگو خدا را اطاعت كنيد و پيامبر را اطاعت كنيد و اگر روي گردان شوند، بر اوست آنچه بدان تكليف شده و بر شماست آنچه بدان تكليف شده ايد و اگر او را اطاعت كنيد، هدايت مي شويد و نيست بر پيامبر مگر اعلام آشكار. خداوند كساني از شما را كه ايمان آورده و عمل صالح مي كنند وعده كرده كه همانطوري كه پيشينيان را خليفه كرد، آنها را در روي زمين خليفه كند و دينشان را كه براي ايشان پسنديده است، براي آنها تمكين بخشد و پس از ترس آنها را ايمني بخشد كه مرا بپرستند و چيزي را شريك من نسازند و كسي كه بعد از آن كافر شود، فاسق است.

قرائت … ص: 161

استخلف: ابو بكر بضم تاء و ديگران بفتح خوانده اند.

ليبدلنهم: ابن كثير و ابو بكر و يعقوب و سهل به باب افعال و ديگران به باب تفعيل خوانده اند. تبديل تغيير حال و ابدال، چيزي را بجاي چيزي گذاشتن است.

اعراب … ص: 161

جَهْدَ أَيْمانِهِمْ: فعل محذوف و مصدر جانشين اسم فاعل و حال است.

طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ

: مبتداست و خبر آن حذف شده. يعني: افضل لكم.

يعبدونني: جمله مستأنفه يا حال.

مقصود … ص: 161

به پيامبر خدا مي گفتند كه: سوگند بخدا، اگر ما را امر به خروج و شركت در ميدان جنگ كني، ترا اطاعت ميكنيم. لذا مي فرمايد:

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ

: آنها غليظترين سوگندها ياد كردند كه اگر ما را امر كني كه به جنگ برويم، مي رويم، به آنها بگو: قسم نخوريد. اطاعت پيامبر، از روي اخلاص و صدق، بهتر است از قسمي كه تصديق آن نكنيد.

إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ

: خداوند بكردار شما آگاه است و اگر بزبان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 162

اظهار موافقت و به عمل مخالفت كنيد، ميداند.

قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ: بگو: خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و از مخالفت بپرهيزيد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ: اگر از طاعت خدا و رسول اعراض كنند، بر پيامبر است وظائفي كه بر عهده دارد و بر آنهاست وظائفي كه بر عهده دارند. يعني پيامبر اوامر خدا را ابلاغ ميكند و آنها بايد اطاعت كنند.

وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا: اگر پيامبر را اطاعت كنيد، رشد مي يابيد و به صلاح مي گرائيد و به راه بهشت هدايت مي شويد.

وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ: پيامبر وظيفه اي جز اداي رسالت و بيان شريعت ندارد. وظيفه او راهنمايي و وظيفه شما راه يابي است.

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ: خداوند به آنان كه اهل ايمان و طاعت

خالصند، وعده كرده است كه آنها را جانشين گذشتگان كند و سرزمينهاي كفار عرب و عجم را بدست ايشان دهد و آنها را در آن سرزمينها ساكن و حكمروا گرداند. همانطوري كه بني اسرائيل را هم جانشين گذشتگان كرد و جبابره مصر را هلاك گردانيد و سرزمينها و ديار و اموالشان را به آنها داد.

ابي بن كعب گويد: هنگامي كه پيامبر خدا وارد مدينه شد و انصار او را مأوي دادند، تمام عرب بدشمني آنها برخواستند. شب ها با سلاح مي خوابيدند و روزها سلاح را از خود جدا نميكردند. گفتند: آيا روزي خواهد آمد كه ما در امن و آرامش به سر بريم و فقط از خدا بترسيم؟ از اينرو آيه نازل گرديد.

مقداد از پيامبر خدا نقل كرده است كه: هيچ خانه گلين و موئين در زمين نمي ماند، مگر اينكه خداوند كلمه اسلام را بوسيله عزيز كردن عزيزي يا ذليل كردن ذليلي داخل آن ميكند. يا اهل آن را عزيز مي كند و آنها را پيرو كلمه اسلام مي سازد يا ذليل ميكند تا در برابر كلمه اسلام سر تسليم فرود آوردند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 163

برخي گويند: مقصود زمين مكه است كه مهاجرين مسلمان آرزوي بازگشت به آن را داشتند.

وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ: دين اسلام را كه خدا براي آنها پسنديده است، بر دين هاي ديگر غالب مي سازد.

چنان كه پيامبر خدا فرمود: زمين براي من جمع شد و مشارق و مغارب آن بمن نشان داده شد. بزودي فرمانروايي امت من بهمه جاهايي كه براي من جمع شد خواهد رسيد.

برخي گويند: تمكين دين يعني عزيز كردن اهل دين و ذليل كردن

منكرين آن تا بتوانند دين خود را ظاهر كنند.

وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً: از آن پس كه در مكه ترسان بودند، خداوند آنها را بقوه اسلام و گسترش آن ايمني بخشيد. مقاتل مي گويد: خدا به اين وعده خود عمل كرده است. آنها را در روي زمين قدرت بخشيد و ترس آنها را مبدل به ايمني كرد. پس به وعده خود وفا كرده است. برخي گويند: از آن پس كه در دنيا مي ترسيدند، خداوند در آخرت آنها را ايمن مي سازد. در روايت است از پيامبر اسلام كه خداوند فرمود: بنده ام را دچار دو ترس و برخوردار از دو ايمني نميكنم. اگر در دنيا ترسيد، در آخرت ايمنش مي كنم و اگر در دنيا ايمن شد، در آخرت او را مي ترسانم.

يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً: اينان در عبادت خود خالصند، ريا ندارند و شرك نمي ورزند.

اين آيه دلالت دارد بر اينكه نبوت پيامبر ما صحيح است. زيرا اخباري كه او از غيب داده، صادق بوده است.

وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ: آنها كه بعد از اين نعمتها كافر شوند، فاسقند. ذكر فسق بعد از كفر- با اينكه كفر بدتر از فسق است- بخاطر اين است كه فسق در هر چيزي گرايش بصورت قبيح تر آن است. پس مقصود از اين كه اينها در كفر خود فاسقند اين است كه بدترين نوع كفر را دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 164

برخي گويند: يعني هر كس اين نعمت ها را انكار كند، معصيت كار است.

در باره اين آيه اختلاف است. برخي گويند: در باره پيامبر است. برخي گويند:

در باره امت است. از ائمه اهل بيت

(ع) روايت است كه در باره مهدي آل محمد است.

امام چهارم (ع) اين آيه را خواند و فرمود: بخدا آنها شيعه مايند كه خداوند بدست مردي از ما كه مهدي اين امت است، اين وعده ها را در باره آنها انجام ميدهد. پيامبر خدا در باره او فرمود: اگر از دنيا يك روز مانده باشد، خدا آن روز را طولاني مي سازد تا مردي از عترت من كه همنام من است، زمامدار شود و زمين را بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد كند. نظير همين روايت از امام باقر و امام صادق (ع) نيز روايت شده است.

پس منظور از «الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» پيامبر و اهل بيت است. اين آيه آنها را مژده مي دهد كه خليفه مي شوند و در تمام بلاد قدرت را بدست مي گيرند و در وقت قيام مهدي (ع) ايمن خواهند شد.

مقصود از «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اين است كه قبلا هم خداوند افرادي را كه صالح خلافت بوده اند، قدرت و خلافت بخشيده است. مثل آدم و داوود و سليمان.

شاهد آن اين آيات است: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (در روزي زمين خليفه اي قرار ميدهم: بقره 30) «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ» (اي داود، ترا در روي زمين خليفه ساختيم: ص 26) «فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً» (آل ابراهيم را كتاب و ملك عظيم داديم: نساء 54).

تمام ائمه طاهرين (ع) بر اين مطلب اجماع دارند و اجماع آنها حجت است.

زيرا رسول خدا فرمود: «من در ميان شما دو چيز سنگين ترك مي كنم: كتاب خدا و عترتم.

از هم جدا نميشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند».

وانگهي هنوز مسلمانان و مؤمنين در روي زمين قدرت كامل پيدا نكرده اند.

بنا بر اين بايد در انتظار روزي بود كه خداوند به اين وعده خود جامه عمل بپوشد.

زيرا خدا خلف وعده نميكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 165

سوره النور (24): آيات 56 تا 57 … ص: 165

اشاره

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (56) لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ (57)

ترجمه … ص: 165

نماز را بپاي داريد و زكات را بدهيد و پيامبر را اطاعت كنيد تا به شما رحم شود.

گمان نكنيد كه مردم كافر در روي زمين عاجز كننده اند. مأواي آنها جهنم و بد جايگاهي است.

قرائت … ص: 165

لا تحسبن: ابن عامر و حمزه به ياء و ديگران به تاء خوانده اند. بنا بر قرائت دوم فاعل آن پيامبر خدايا «الذين» است.

مقصود … ص: 165

هم اكنون دستور به اقامه دستورات دين داده، مي فرمايد:

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ:

در وقت نماز، نماز را ادا و تمام كنيد و زكات واجب را بپردازيد و پيامبر را اطاعت كنيد تا خداوند شما را به نعمت هاي جزيل پاداش دهد.

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ: اي محمد، (يا اي شنونده) گمان مكن كه مردم كافر از دست ما نجات پيدا ميكنند و ما را در برابر خود عاجز مي سازند.

وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ: جايگاه آنها جهنم است و جهنم بد جايگاهي است. با اينكه جهنم مطابق حكمت و صوابديد الهي است، به بد توصيف شده، زيرا براي اهل خود رنج و الم به بار مي آورد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 166

سوره النور (24): آيات 58 تا 60 … ص: 166

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلي بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (58) وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (59) وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (60)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 167

ترجمه … ص: 167

اي مردم مؤمن، بايد بردگان شما و كودكان در سه وقت از شما اذن بگيرند:

پيش از نماز بامداد و هنگام ظهر كه لباستان را كنار مي گذاريد و بعد از نماز عشاء.

اين سه وقت، براي شما عورتند. بعد از آن سه وقت بر شما و ايشان گناهي نيست. بعضي بر بعضي طواف ميكنيد. خداوند آيات خود را اينطور براي شما بيان ميكند و خداوند دانا و حكيم است و هنگامي كه كودكان شما به بلوغ رسيدند بايد اذن بگيرند.

همانطوري كه گذشتگان اذن ميگرفتند. اينطور خداوند آيات را براي شما بيان مي كند و خداوند دانا و حكيم است. زنان باز نشسته اي كه اميد زناشويي ندارند، گناهي برايشان نيست كه لباسهاي خود را بگذارند بدون اينكه آشكار كننده زينت باشند و پاكدامني براي آنها بهتر است و خداوند شنوا و داناست.

قرائت … ص: 167

ثلاث: كوفيان- بجز حفص- به نصب و ديگران به رفع خوانده اند. رفع بنا بر اين است كه خبر مبتداي محذوف باشد و نصب بنا بر اين است كه خبر از مبتداي محذوف باشد.

مقصود … ص: 167

قبلا احكام مربوط به زن و مرد را بيان كرد. اكنون در باره يك مسأله مهم، مربوط به آمد و رفت غلامان و اطفال در خانه ها مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ: اي مردم مؤمن غلامان و كنيزان و اطفال نابالغ خود را امر كنيد كه وقتي ميخواهند وارد اطاق خلوت شما شوند، از شما اذن بگيرند. برخي گفته اند:

تنها غلامان بايد اذن بگيرند نه كنيزان. از امام باقر و امام صادق (ع) نيز چنين روايت شده است. مقصود از كودك، بچه اي است كه عورت را تميز ميدهد. جبائي مي گويد:

اذن گرفتن در همه حال واجب است مگر براي بردگان و كودكان كه فقط در سه وقت واجب است. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 168

مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ: يكي پيش از نماز صبح زيرا در اين حال ممكن است انسان برهنه به خوابگاه رفته باشد يا اينكه به حالي باشد كه نخواهد كسي او را ببيند.

وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ: ديگر بهنگام خواب نيمروز كه لباس را از تن بيرون آورده ايد.

وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ: و نيز بعد از نماز عشاء كه مرد با همسر خود خلوت ميكند. فرمان خدا اين است كه در اين سه وقت كه موقع خلوت و استراحت است، كودكان و غلامان اجازه بگيرند. پس از تفصيل اين سه وقت، اكنون در

باره آن بطور اجمال مي فرمايد.

ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ: اين سه وقت براي شما عورتند. علت اينكه وقت را عورت ناميده، اين است كه انسان در اين اوقات لباس را از تن بيرون مي كند و عورتش ظاهر مي شود.

سدي مي گويد: بعضي از اصحاب دوست ميداشتند كه در اين سه وقت با همسران خود در آميزند و با غسل بمسجد بروند و نماز بخوانند. خداوند امر كرد كه غلامان و اطفال در اين سه وقت اجازه بگيرند.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ: پس از اين سه وقت، بر شما مؤمنين و بر غلامان و كودكان گناهي نيست كه بدون اجازه داخل شوند.

طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ: اينها خدمتگزاران شمايند و چاره اي ندارند جز اينكه در اوقات ديگر بدون اجازه بر شما وارد شوند و بر آنها دشوار است كه هميشه از شما اجازه بگيرند. در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ» (پسركاني كه در بهشت جاودانيند خدمتگزار آنانند: واقعه 17) بَعْضُكُمْ عَلي بَعْضٍ: اين بردگان بر شما موالي طواف مي كنند و خدمتگزار شمايند.

كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ: همانطوري كه در اين آيه دستورات خود را براي شما بيان كرد، دلائل احكام خود را براي شما بيان ميدارد.

وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ:

هر گاه كودكان نابالغ شما به سن بلوغ رسيدند، بايد در همه اوقات از شما اجازه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 169

بگيرند. همانطوري كه ساير بزرگسالان آزاد اجازه مي گرفتند.

كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ: خداوند همانطور كه دستور خود را در اين آيه براي شما بيان كرد، دستورات ديگر خود

را نيز بيان ميكند و خداوند دانا و حكيم است. سعيد بن مسيب گويد: منظور اين است كه انسان بايد از مادر خود اجازه بگيرد.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ: زنان پيري كه باز نشسته شده و در معرض زناشويي نيستند و كسي به آنها رغبت ندارد. مي توانند روسري خود را بردارند.

برخي گفته اند: يعني حائض نمي شوند و بمرحله اي رسيده اند كه طمعي به ازدواج ندارند و بخاطر پيري مردها به آنها بي رغبت هستند.

برخي گفته اند: اينها مي توانند روسري و عبا را از خود بردارند. اما برخي گفته اند: اينها فقط مي توانند آنچه را بر روسري مي اندازند بردارند و بدون پوشيدن دست و صورت، در ميان مردان اجنبي بنشينند.

غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ: به شرطي كه از كنار گذاشتن روسري- يا هر چيز ديگر- قصد آنها جلوه گري و دلربايي نباشد. بلكه قصد آنها اين باشد كه خود را از قيود آزاد سازند. بديهي است كه جلوه گري و دلربايي هم بر پيران حرام است و هم بر جوانان. در خصوص زنان جوان دستور اين است كه از برداشتن روسري خودداري كنند و از روسريهاي ضخيم استفاده كنند تا به هيچ وجه بدن آنها نمايان نشود. در روايت است كه پيامبر فرمود: شوهر به بدن زن و برادر و فرزند به زير پوش زن، نگاه ميكنند. اما در برابر نامحرم بايد چهار لباس پوشيد: زير پوش، روسري، پيراهن و لباس سر تا سري (چادر).

وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ: پاكدامني پير زنان و پوشيدن چادر از كنار گذاشتن آن براي ايشان بهتر است. اگر چه حرجي بر آنها نيست و خداوند سخن

شما را مي شنود و به آنچه در دل داريد داناست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 170

سوره النور (24): آيه 61 … ص: 170

اشاره

لَيْسَ عَلَي الْأَعْمي حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلي أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلي أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (61)

ترجمه … ص: 170

بر نابينا و لنگ و بيمار و خود شما حرجي نيست كه از خانه خود و پدران و مادران و برادران و خواهران و عموها و عمه ها و دايي ها و خاله ها و برده ها و دوستان بخوريد. بر شما حرجي نيست كه با هم بخوريد يا تنها و هنگامي كه داخل خانه ها شويد بر خود سلام كنيد. تحيتي است از جانب خداوند، مبارك و پاك. اينطور خداوند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 171

آيات را براي شما بيان ميكند تا تعقل كنيد.

قرائت … ص: 171

جميعا: حال و همچنين «اشتاتا».

تحية: مفعول مطلق براي «سلموا» و «من عند اللَّه» صفت آن.

مقصود … ص: 171

قبلا در باره اجازه گرفتن سخن گفت. اكنون مي فرمايد:

لَيْسَ عَلَي الْأَعْمي حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ:

بر نابينا و كسي كه يك يا هر دو پايش لنگ است و كسي كه بيمار است گناهي نيست.

مقصود چيست؟ 1- مقصود اين است كه هم غذا شدن با آنها گناه ندارد. علت اين است كه مردم از هم غذا شدن با آنها خودداري ميكردند. ميگفتند: نابينا نمي بيند و نميتواند قسمت خوب غذا را بخورد و لنگ از نشستن عاجز است و مريض از خوردن ناتوان است. 2- موقعي كه مسلمانان به جنگ مي رفتند، كليد خانه ها را به كساني كه نميتوانستند در جنگ شركت كنند، ميدادند و مي گفتند: براي شما حلال كرديم كه از چيزهايي كه در خانه ماست بخوريد. آنها از خوردن خودداري ميكردند و مي گفتند:

چون صاحبان خانه ها نيستند، داخل نميشويم. خداوند به آنها فرمود: اگر چيزي از اين خانه ها يا خانه هاي خويشاوندان خود بخوريد، گناهي نيست. 3- يعني بر كور و لنگ و مريض گناهي نيست كه جهاد نكنند. بنا بر اين «وَ لا عَلي أَنْفُسِكُمْ … » كلام مستقلي است. بنا بر اين قسمت اول كلام در باره جهاد و قسمت دوم در باره خوردن است 4- كوران و لنگها و بيماران از هم غذا شدن با افراد سالم خودداري ميكردند زيرا تندرستها از هم غذا شدن با آنها تنفر داشتند. در ميان مردم مدينه رسم بود كه كوران و لنگها و بيماران با آنها بر سر يك سفره ننشينند آيه دستور داد

كه با آنها غذا بخورند.

5- اشخاص مذكور مرخصند كه از خانه هاي افرادي كه در آيه ذكر شده اند، چيزهاي خوردني بخورند. گروهي از اصحاب پيامبر وقتي كه بي چيز مي شدند، افراد كور و لنگ و بيمار را بخانه هاي پدران و مادران و خويشان مي بردند تا خود را سير كنند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 172

ولي آنها از خوردن خودداري مي كردند. زيرا تصرف در مال غير ميدانستند.

وَ لا عَلي أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ: و نيز بر خود شما گناهي نيست كه از بيوت خودتان يا پدر يا مادر يا برادر يا خواهر يا عمو يا عمه يا دايي يا خاله، چيز بخوريد. مقصود از خانه خود، خانه زن است زيرا خانه زن نيز مثل خانه خود انسان است. برخي گويند:

مقصود از خانه خود، خانه اولاد است اينكه خانه فرزند را خانه پدر شمرده، بخاطر اين است كه فرزند نيز نتيجه زحمت پدر است، مثل مال، پيامبر خدا فرمود: پاكترين چيزي كه مؤمن ميخورد، از كسب است. فرزند هم جزء كسب است. بهمين جهت است كه خداوند در موقع ذكر خانه خويشان خانه فرزند را ذكر نكرده است.

طبق اين آيه، اجازه داده شده است كه انسان از خانه خويشاوندان چيز بخورد و لو اينكه آنها خبر نداشته باشند. نظير اينكه اگر كسي وارد باغي شود و گرسنه باشد يا از گله اي بگذرد و تشنه باشد، مجاز است كه از ميوه باغ و شير گوسفندان بخورد.

اين اجازه را خداوند به

اين جهت داده است كه مردم در مضيقه نباشند و از پستي اخلاق بر كنار بمانند.

جبائي گويد: اين آيه نسخ شده است به آيه «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلي طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ» (داخل خانه پيامبر نشويد، مگر اينكه به شما اذن داده شود كه براي طعام داخل شويد كه در اين صورت بايد در انتظار آمدن ظرف غذا نباشيد: احزاب 53) و نيز به فرمايش پيامبر خدا: «مال مسلماني حلال نيست مگر به رضايت خاطرش» از ائمه ما روايت شده است كه افرادي كه در آيه ذكر شده اند مي توانند بدون اذنشان بحدي كه اسراف نباشد از خانه هاي خويشاوندان غذا بخورند.

أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ: و همچنين مي توانيد از خانه غلامان و كنيزانتان غذا بخوريد. زيرا خانه بردگان متعلق به موالي است. مقصود از مفاتح، خزائن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 173

چنان كه مي فرمايد: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» (خزائن غيب پيش خداوند است: انعام 59).

ابن عباس گويد: منظور كسي است كه وكيل و قيم مالك است در ملك و گله اش.

او مي تواند از ميوه درختان و شير گوسفندان استفاده برد. برخي گويند: هر گاه كليد ملكي در دست كسي باشد، خزانه دار است و مي تواند به اندازه كمي از آن ملك بخورد.

برخي گويند: منظور اين است كه اگر سرپرستي طعامي از طرف مالك بعهده كسي گذاشته شده باشد. مي تواند از آن طعام بخورد.

أَوْ صَدِيقِكُمْ: همچنين مي توان از خانه دوستان صميمي بدون اذن ايشان غذا خورد. دوست صميمي كسي است كه ظاهر و باطنش با انسان يكي باشد. كلمه صديق هم مفرد است و هم جمع. امام صادق (ع) فرمود:

بخدا او مردي است كه بخانه دوست مي آيد و غذاي او را بدون اذنش ميخورد. در روايت است كه دوستي از دوستان ربيع بن خثيم داخل منزل او شد و از غذاي او خورد. وقتي كه ربيع به منزل آمد، كنيز جريان را به اطلاعش رسانيد. گفت: اگر راست است، آزادت كردم.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً: گناهي بر شما نيست كه دسته جمعي بخوريد يا جدا جدا. در باره اين قسمت چند وجه ذكر شده است: 1- يكي از قبيله هاي كنانه رسمشان اين بود كه تنها غذا نميخوردند. گاهي اتفاق مي افتاد كه شتر خود را مدتي نمي دوشيدند تا كسي پيدا شود و شير دوخته را با او بخورند.

خداوند اعلام فرمود: كه اگر كسي تنها غذا بخورد گناهي بر او نيست. 2- يعني مانعي نيست كه ثروتمند در خانه خود با فقير غذا بخورد، زيرا ثروتمند به خانه خويشاوند فقير خود مي رفت و او را بخانه خود براي خوردن غذا دعوت مي كرد. 3-

رسم آنها اين بود كه اگر مهماني بر آنها وارد مي شد، غذا را با او ميخوردند. خداوند اجازه داد كه با مهمان غذا بخورند يا تنها اين اقوال بهمديگر نزديكند و بهتر حمل بر همه اين معاني است.

فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلي أَنْفُسِكُمْ: وقتي داخل خانه اي مي شويد بر يكديگر سلام كنيد. پس نظير: «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» است (يكديگر را بكشيد: نساء

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 174

66) برخي گويند: يعني بر خانواده و عيال سلام كنيد. برخي گويند: يعني وقتي وارد مسجد مي شويد بر آنها كه در مسجدند سلام كنيد. بهتر است آيه را بر همه اين

معاني حمل كنيم. ابراهيم گويد: وقتي داخل خانه اي شدي كه كسي در آن نيست، بگو:

«السلام علينا و علي عباد اللَّه الصالحين» امام صادق (ع) فرمود: «مقصود سلام كردن شخص وارد است بر اهل خانه و جواب آنهاست. بنا بر اين بر خودتان سلام كرده ايد».

تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً: برنامه سلام، تحيت و احترامي است خدايي كه اگر رواج يابد، موجب خير و پاداش شما ميشود. برخي مي گويند: يعني اين نوع تحيت را خدا به شما آموخته است. آنها قبلا مي گفتند: «عم صباحا» برخي گويند:

علت اينكه سلام را مبارك ناميده، اين است كه معني سلام كردن دعا كردن در حق طرف است كه از آفات محفوظ بماند و علت اينكه سلام را طيب و پاك ناميده، اين است كه بخاطر آن زندگي خوش و شيرين ميشود.

كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ: همانطوري كه خداوند اين آداب را براي شما بيان كرد، دليلهايي براي شما بيان ميكند كه راه خدا پرستي و دينداري را بياموزيد. باشد كه در باره دينتان تعقل كنيد «1».

__________________________________________________

(1)- صرف نظر از اختلافاتي كه ميان مفسرين در باره تفسير آيه شريفه ذكر شد، مي توان از ظاهر آيه استنباط كرد كه: اولا: آيه ميخواهد بگويد: كساني كه بواسطه كوري و لنگي و عوارض ديگر از تحصيل روزي عاجزند، حق استفاده از خانه اقارب خود كه در آيه ذكر شده دارند تا در مضيقه نباشند. ثانياً انسان مي تواند از خانه خود و همسر و فرزند و خويشاوندان و دوستان و … غذا بخورد و هدف از اين ترخيص اين است كه همبستگي و صميميت در ميان خويشاوندان و دوستان

بمرحله اي برسد كه گويي همه در مال يكديگر شريكند و هيچگونه اختلافي و دوئيتي از اين لحاظ ميان آنها وجود ندارد. ثالثاً غذا خوردن اين افراد از خانه هاي يكديگر مشروط به اينكه با هم بخورند يا تنها نيست. بلكه بواسطه كمال صميميت و همبستگي هم تنها مي توانند بخورند و هم دسته جمعي رابعاً يك شرط لازم است رعايت شود و آن اينكه از حدود متعارف خارج نشوند و در خوردن غذاي يكديگر اسراف نكنند.

با توجه به ذيل آيه كه برنامه اسلام را با اهميت بيان ميدارد، اين آيه از آيات بسيار پر مغز اخلاقي است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 175

سوره النور (24): آيات 62 تا 64 … ص: 175

اشاره

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (62) لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (63) أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (64)

ترجمه … ص: 175

مؤمنين كساني هستند كه بخدا و رسولش ايمان آورده اند و چون با پيامبر، بر كاري عمومي و اجتماعي قرار گيرند، نميروند تا از او اذن بگيرند. آنان كه از تو اذن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 176

ميگيرند، كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند. هنگامي كه براي بعضي از كارهاي خود از تو اجازه بخواهند، هر كه را خواهي اجازه ده و براي آنها بدرگاه خدا طلب مغفرت كن كه خداوند آمرزگار و رحيم است. خواندن و صدا كردن پيامبر را در ميانتان مثل خواندن و صدا كردن خودتان قرار ندهيد، خداوند به اشخاصي از شما كه بمنظور مخالفت، پنهان مي شوند عالم است. بايد كساني كه مخالفت امر خدا ميكنند حذر كنند كه دچار فتنه يا عذاب دردناكي شوند. آگاه باشيد كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست. خداوند عالم است به آنچه اكنون شما بر آنيد و روزي كه بسوي او بازگردانده مي شوند و آنها را به

آنچه كرده اند آگاه مي سازد و خداوند بهر چيزي داناست.

لغت … ص: 176

تسلل: خارج شدن نهاني.

لواذ: مخالفت.

اعراب … ص: 176

لواذا: حال.

يوم: منصوب و عطف بر «الان» محذوف. در «يوم يرجعون» از خطاب به- غيبت رجوع شده است.

مقصود … ص: 176

قبلا در باره آداب معاشرت با خويشاوندان و مسلمانان سخن گفت. اكنون در اين آيه در باره آداب معاشرت با پيامبر خدا مي فرمايد:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ: در حقيقت، مؤمن كساني هستند كه به يگانگي و عدالت خدا معتقد باشند و پيامبرش را براستگويي بشناسند.

وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ: و هر گاه كاري پيش آيد- از قبيل جنگ و مشورت و نماز جمعه و غيره- كه انجام آن كار به همكاري و همفكري نيازمند باشد، بدون اجازه از پيامبر خدا، دنبال كارهاي شخصي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 177

خود نميروند.

إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ: آنها كه در چنين مواقعي از تو اذن ميگيرند، داراي ايمان حقيقي هستند. اما آنها كه بدون اجازه غيبت مي كنند، اهل ايمان نيستند.

فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ: هر گاه اين افراد مؤمن بخاطر كارها و گرفتاريهاي شخصي از تو اجازه بگيرند، هر كه را خواهي مخيري كه اجازه دهي يا اجازه ندهي. امام هم پس از پيامبر همين سمت را دارد.

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ: براي آنها كه اجازه ميگيرند، از خداوند طلب مغفرت كن كه خداوند نسبت به مردم مؤمن آمرزگار و رحيم است.

يعني از خدا بخواه كه لطف خود را شامل حال ايشان گرداند تا كاري كنند كه مغفرت نصيبشان گردد. بدنبال آن چنين دستور ميدهد:

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً: در باره معني اين

قسمت اقوالي است:

1- خداوند به آنها ياد داده است كه پيامبر را تعظيم كنند و او را بر ساير مردم ترجيح دهند و در موقعي كه او را صدا ميكنند، محمد يا پسر عبد اللَّه نگويند. بلكه «يا رسول اللَّه» و «يا نبي اللَّه» بگويند و با نرمي و تواضع او را صدا كنند.

2- خداوند آنها را بر حذر داشته است از اينكه كاري كنند كه آنها را نفرين كند. زيرا دعاي او با دعاي ديگران فرق دارد و اگر دعا كند مستجاب ميشود.

3- دعوت پيامبر با دعوت شما فرق دارد. او هر چه بگويد، از جانب خدا مي گويد و اگر كسي از فرمان او سرباز زند، از فرمان خدا سرباز زده است.

قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً: خداوند ميداند كه چه كساني از پيامبر مخفي مي شوند و از او فرار ميكنند. در روزهاي جمعه، افراد منافق از استماع خطبه پيامبر خدا تنفر داشتند. از اين جهت خود را در پناه بعضي از اصحاب قرار ميدادند و فرار ميكردند، بدون اينكه اجازه گرفته باشند. لحن اين آيه نسبت به اين اشخاص

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 178

تهديد آميز است. مجاهد گويد: در موقع جهاد، افراد منافق، مخفي مي شدند تا جان خود را حفظ كنند.

فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ:

آنان كه مخالفت امر خدا يا پيامبر ميكنند، بايد بترسند از اينكه بلائي براي آنها پيش آيد كه نفاقشان را آشكار كند يا گرفتار عذابي دردناك شوند. برخي گويند: يعني بترسند از اينكه گرفتار كيفر دنيا يا عذاب آخرت شوند. اين آيه دلالت دارد

بر اينكه امتثال اوامر پيامبر واجب است. زيرا اگر واجب نبود، خداوند مخالفت آن را مورد تهديد و تحذير قرار نميداد.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: آگاه باشيد كه مالك تصرف در آسمانها و زمين خداست و كسي را ياراي آن نيست كه به او اعتراض كند يا با او مخالفت كند.

زيرا بنده حق مخالفت با مالك ندارد.

قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ: خدا ميداند كه شما خوبي ميكنيد يا بدي، ايمان داريد يا نفاق. زيرا هيچ چيز بر او مخفي نيست.

وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ: و نيز خداوند ميداند كه چه موقع قيامت به پا مي شود و مردم بسوي خدا برده مي شوند.

فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا: در آن روز آنها را بكردار نيك و بد و طاعات و معاصيشان آگاه خواهد كرد.

وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ: خداوند به اعمال ايشان و همه چيزهاي ديگر داناست و آنها را به اندازه عملشان پاداش ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 179

سورة الفرقان … ص: 179

اشاره

اين سوره بقول مجاهد و قتاده مكي است. ابن عباس گويد: سه آيه آن در مدينه نازل شده است: «وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ … غَفُوراً رَحِيماً»

عدد آيات … ص: 179

بدون خلاف 77 آيه است.

فضيلت سوره … ص: 179

از پيامبر خدا روايت شده كه هر كه سوره فرقان را بخواند روز قيامت مبعوث مي شود در حالي كه ايمان دارد كه قيامت بدون ترديد فرا مي رسد و خدا مردگان را مبعوث مي كند و بدون حساب به بهشت مي رود.

در روايت است كه امام هشتم (ع) به اسحاق بن عمار فرمود: قرائت سوره «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْدِهِ» را ترك نكن كه هر كه اين سوره را هر شب بخواند خدا او را هرگز عذاب نميكند و او را مورد محاسبه قرار نميدهد و جايش فردوس برين است.

تفسير سوره … ص: 179

اين سوره به سوره نور متصل است و اتصال نظير به نظير است. در پايان آن سوره اين بود: «أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ … » در آغاز اين سوره نيز چنين است:

«لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ … »

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 180

سوره الفرقان (25): آيات 1 تا 10 … ص: 180

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً (1) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً (2) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (5) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (6) وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً (7) أَوْ يُلْقي إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8) انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً (9)

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً (10)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 181

ترجمه … ص: 181

بزرگ است خدايي كه قرآن را بر بنده خويش نازل كرد تا براي جهانيان ترساننده باشد. خدايي كه ملك آسمانها و زمين از اوست و فرزندي نگرفته و او را در ملك هستي شريكي نيست و هر چيزي را آفريد و اندازه داد. خدايان ديگري اختيار كردند كه هيچ چيز خلق نميكنند و خود آفريده مي شوند و براي خود مالك سود و زيان نيستند و مرگ و

زندگي و رستاخيز را در اختيار ندارند. مردم كافر گفتند: اين نيست مگر دروغي كه او افترا بسته و قوم ديگري بر آن دروغ كمكش داده اند. اينها شرك و دروغ آورده اند. گفتند: اساطير گذشتگان است كه استنساخ كرده و صبح و شام بر او

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 182

املاء ميشود. بگو: كسي نازل كرده است كه راز را در آسمان و زمين ميداند و او آمرزگار و رحيم است. گفتند: اين چه پيغمبري است كه طعام ميخورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا ملكي بسوي او فرستاده نشد تا بهمراه او انذار كننده باشد؟ يا چرا گنجي به او داده نشد يا چرا باغي ندارد كه از آن بخورد؟ ستمكاران گفتند: شما جز از مرد افسون شده اي پيروي نميكنيد. ببين چگونه براي تو مثلها زدند و گمراه شدند و به پيدا كردن راهي استطاعت ندارند؟ بزرگ است خدايي كه اگر بخواهد بهشتهايي بهتر از آن كه نهرها از زير آنها جاري است براي تو قرار ميدهد و قصرها در اختيار تو ميگذارد.

قرائت … ص: 182

نأكل: كوفيان- بجز عاصم- بنون و ديگران به يا خوانده اند.

و يجعل: ابن عامر و ابو بكر به رفع و ديگران به جزم خوانده اند. رفع بنا بر استيناف و جزم بنا بر عطف است بر محل «جعل».

اعراب … ص: 182

اكتتبها: در محل نصب و حال از «اساطير» به اضمار «قد» و «اساطير» خبر مبتداء محذوف.

كيف: در محل نصب بنا بر مصدريت يا حال.

مقصود … ص: 182

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْدِهِ: خدايي كه قرآن را- كه تميز- دهنده حق و باطل و ثواب و خطاست- نازل كرد بركاتش بزرگ و بسيار است. بركت يعني خير بسيار. برخي گويند: يعني بزرگ و مقدس است و هيچكس با او شريك نيست. برخي گويند: يعني آورنده همه بركتها است.

لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً: قرآن را بر او نازل كرد تا همه افراد مكلف را بترساند و آنها را دعوت به رشد كند. سپس در وصف خويش مي فرمايد:

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً: ملك آسمان ها و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 183

زمين از خداست و علي رغم پندار پوچ يهوديان و مسيحيان و مشركين او را فرزندي نيست.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ: و كسي در عالم هستي شريك او نيست تا او را از مقاصدش باز دارد يا او را كمك كند.

وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً: همه مخلوقات را او آفريده و آنها را بمقتضاي حكمت اندازه گيري كرده است. مقصود از تقدير اين است كه آنها را در كتابي كه فرشتگان مي نويسند، ثبت كرده است. برخي گويند: يعني اشياء را خلق كرده و طول و عرض و رنگ و صفات و مدت بقاي آنها را مقدر ساخت.

سپس در باره كفار مي فرمايد:

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً: بتها را خداي خود پنداشتند و آنها را پرستش كردند.

سپس در باره خدايان آنها مي فرمايد:

لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ: اين بتها

خالق چيزي نيستند. بلكه مخلوقند.

وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً: و قدرت اينكه ضرري را از خود دور كنند يا نفعي براي خود تحصيل كنند ندارند.

وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً: و نيز قدرت ندارند كه حيات ببخشند يا بميرانند يا مردگان را زنده كنند. زيرا همه اين كارها مخصوص خداست و بنا بر اين هيچكس جز او لايق پرستش نيست.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ: كافران گفتند: قرآن جز دروغي كه محمد آن را آفريده و به خدا نسبت داده چيزي نيست.

وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ: و افرادي مثل عداس و يسار و حبر- كه هر سه برده و اهل كتابند- او را بر اينكار كمك كرده اند. برخي گويند: آنها مي گفتند: يهود او را كمك مي كنند.

فَقَدْ جاءُو ظُلْماً وَ زُوراً: اينان با اين سخنشان مشرك گشته و دروغ گفته اند:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 184

علت اينكه در پاسخ آنها به همين جواب احتمالي اكتفاء مي كند، اين است كه سابقاً اعجاز قرآن را ثابت كرده و بيان كرده است كه آنها از آوردن مثل آن عاجزند.

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها: گفتند: قرآن افسانه هاي گذشتگان و نوشته هاي كهنه اي است كه محمد از روي آنها استنساخ كرده است.

فَهِيَ تُمْلي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا: صبح و شام بر او املاء ميكنند تا ياد بگيرد و بنويسد.

بدينترتيب آنها تناقض ميگفتند: زيرا قبلا از آنها نقل شد كه قرآن ساخته فكر خود پيامبر است و حالا از آنها نقل مي كند كه: قرآن را اشخاص ديگري به او ياد ميدهند. با اينكه ميدانستند كه پيامبر خدا نوشتن را

پيش كسي نياموخته است.

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: بگو: چنين نيست. قرآن را كسي نازل كرده است كه به همه رازهايي كه در آسمانها و زمين است، آگاه است و نزول قرآن مطابق مصلحت است نه هواي نفس.

إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً: او آمرزگار و رحيم است. زيرا در عذاب آنها تعجيل نميكند و بوسيله فرستادن پيامبر بر آنها اتمام حجت ميكند.

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ: گفتند، اين چه پيامبري است كه مثل ما غذا ميخورد و مثل ما در بازارها براي تحصيل معاش حركت مي كند.

لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً: چرا بهمراه او فرشته اي فرستاده نشده تا او را در اداي رسالتش كمك كند؟! اين مطلب هم از گفتارهاي ناپسند آنهاست.

گمان ميكردند كه اگر فرشته اي بكمكش مي آمد، بهتر بود. حال آنكه انسان با انسان كه همجنس اوست، بهتر انس ميگيرد تا فرشته كه همجنس نيست.

أَوْ يُلْقي إِلَيْهِ كَنْزٌ: چرا خدا به او گنجي نداد يا مالي از آسمان برايش نفرستاد تا نيازي به تحصيل معاش نداشته باشد؟! أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها: چرا باغي ندارد كه از ميوه آن بخورد؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 185

و قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً: مشركين به مؤمنين مي گفتند: شما از مردي پيروي ميكنيد كه افسون شده و عقلش از او گرفته شده است.

انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ: ببين در باره تو چه مثلهايي مي زنند! گاهي ترا مسحور و گاهي محتاج ميشمارند و گاهي برايت آرزوي گنج مي كنند.

فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا: اينان گمراه شده اند و نمي توانند راهي پيدا كنند كه

ترا در برابر دلائل خود قانع سازند و راهي به ابطال تو ندارند و حق را گم كرده اند. زيرا گرفتار تقليد و عادت و تعصب شده اند.

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ: بزرگ است خدايي كه اگر بخواهد چيزي، بتو ميدهد كه از گنج و باغ بهتر است.

جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً: او مي تواند بتو بهشت هايي دهد كه نهرها از زير آن روان است و كاخهايي بتو ببخشد كه زيبا و مستحكم است. مقصود اين است كه اينها را در آخرت بتو مي دهد. برخي گويند:

يعني در همين دنيا مي دهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 186

سوره الفرقان (25): آيات 11 تا 20 … ص: 186

اشاره

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً (11) إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً (12) وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً (13) لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً (14) قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً (15)

لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ كانَ عَلي رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ (17) قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّي نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً (19) وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً

أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً (20)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 187

ترجمه … ص: 187

بلكه قيامت را تكذيب كردند و براي كسي كه قيامت را تكذيب كند، آتش آماده كرده ايم. آتشي كه چون آنها را از دور ببيند، فرياد خشم آميزش را مي شنوند. و هنگامي كه گرفتار غل هستند و در تنگنايي از آتش افتاده اند، درخواست مرگ مي كنند. امروز نه يك بار تقاضاي مرگ كنيد، بلكه بارها تقاضا كنيد. بگو: آيا اين بهتر است يا بهشت جاودان كه به متقين وعده داده شده و پاداش و سر انجام آنهاست؟

براي آنهاست در بهشت جاودان هر چه بخواهند و اين همان وعده اي است كه وفاي به آن از خدا خواسته شده است. روزي كه آنها و معبودهايشان را محشور كند و به معبودها بگويند: شما اين بندگان مرا گمراه كرديد يا خودشان گمراه شدند؟ گويند:

منزهي تو، ما را سزاوار نيست كه جز تو وليي بگيريم ولي تو آنها و پدرانشان را متمتع كردي تا ذكر را فراموش كردند و مردمي تبهكار بودند. شما را به آنچه مي گوئيد، تكذيب كردند و قدرت ندارند كه عذاب را از شما برگيرند يا شما را ياري كنند، هر كه از شما ظلم كند، عذابي بزرگ او را مي چشانيم. پيش از تو پيامبراني نفرستاديم جز اينكه طعام ميخوردند و در بازارها راه مي رفتند و بعضي از شما مردم را براي بعضي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 188

فتنه قرار داديم، آيا صبر مي كنيد؟ پروردگار تو بيناست.

قرائت … ص: 188

يحشرهم: ابن كثير و ابو جعفر و حفص و يعقوب به ياء و ديگران به نون خوانده اند. بنا بر اول مرجع ضمير «ربك» است.

نتخذ: ابو جعفر و زيد- از يعقوب بضم نون و فتح تاء و

ديگران بفتح نون خوانده اند.

يقولون: از ابن كثير به ياء روايت شده و ديگران به تاء خوانده اند.

لغت … ص: 188

سعير: آتش شعله ور تغيظ: هيجان و جوشش مقرنين: افرادي كه به بند كشيده شده اند ثبور: هلاكت بور: هلاك شدگان. جمع بائر.

اعراب … ص: 188

مكانا: ظرف براي «القوا» مقرنين: حال ثبورا: مفعول مطلق براي فعل محذوف هنا لك: ظرف زمان يا ظرف مكان كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً: حال به تقدير «قد» لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ: حال از «المتقون» ما أَرْسَلْنا: مفعول آن محذوف. اي رسلا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ: مستثني از «رسلا» يعني «ما ارسلنا رسلا الا هم يأكلون».

مقصود … ص: 188

اكنون در باره عقائد زشت آنها و كيفر اعمال و گفتارشان مي فرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 189

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ: اينها كه ترا تكذيب مي كنند نه بخاطر اين است كه تو طعام ميخوري و در بازارها راه مي روي بلكه بخاطر اين است كه قيامت و ثواب و عقاب را منكرند.

وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً: براي آنها كه قيامت را تكذيب كنند، آتشي شعله ور مهيا كرده ايم.

إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً: آتشي كه هر گاه آنها را از فاصله صد سال يا يك سال راه بنگرد، به هيجان مي آيد و فرياد خشمش بلند مي شود. در اينجا با اينكه آنها آتش را مي بينند، مي گويد: هر گاه آتش آنها را ببيند.

زيرا اين تعبير بليغ تر است. يعني آتش با حالت خشم آنها را مي نگرد. البته، خشم شنيدني نيست كه آيه مي گويد: خشم آتش را مي شنوند. بلكه منظور اين است كه از وضع ظاهري آن به خشمش پي مي برند. گفته اند: آتش جهنم چنان فرياد مي كشد كه هر كه صداي آن را بشنود بر زمين مي افتد. برخي گفته اند: خشم از آتش و فرياد از اهل آتش است. يعني خشم آتش را مي بينند و شيون و فرياد اهل آتش را مي شنوند.

وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا

هُنالِكَ ثُبُوراً: هنگامي كه دست بسته در جايگاه تنگي از جهنم قرار مي گيرند، فرياد آنها بلند مي شود و براي خود درخواست مرگ مي كنند. در حديث است كه آنها در جهنم مثل ميخ كه در ديوار قرار گرفته، محدود و تحت فشارند.

آن گاه فرشتگان در جواب آنها مي گويند:

لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً: امروز يك بار طلب مرگ نكنيد، بلكه فراوان آرزوي مرگ كنيد. بهر صورت اين ناله ها براي شما بي فايده است. زجاج گويد: يعني مرگ شما بزرگتر از اين است كه با يك بار درخواست كردن به آن برسيد.

قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً:

بگو، اين آتش بهتر است يا بهشت جاودان كه به پرهيزكاران وعده داده شده و پاداش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 190

اعمال و سرانجام زندگي آنهاست؟

لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ: منافع و لذات براي آنها در بهشت فراوان است و فنا نمي پذيرند.

كانَ عَلي رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلًا: اين وعده اي است كه خدا داده و آنها از خدا درخواست كرده اند كه بوعده خود وفا كند و وفا كرده است. برخي گويند: يعني فرشتگان از خداوند خواسته اند كه آنها را داخل بهشت كند و خدا هم وفا كرده است.

چنان كه مي فرمايد: «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ» (خدايا، آنها را داخل بهشت هايي كه آنها را وعده داده اي كن: غافر 8) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: روزي فرا مي رسد كه آنها را در صحراي محشر جمع مي كنيم و معبودهاي آنها يعني عيسي و عزير و فرشتگان- و بقولي بتها- را مي آوريم.

فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ

أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ: در آن وقت خداوند به معبودهاي ايشان مي گويد: آيا شما اينها را گمراه كرديد يا خودشان گمراه شدند؟

قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ: در جواب گويند: تو از داشتن شريك منزهي، براي ما سزاوار نبود كه با دشمنان تو دوستي كنيم. بلكه تو ولي مايي. برخي گويند: يعني براي ما و پرستندگان سزاوار نبود كه به پرستش جز تو دعوت كنيم و اگر ما چنين كاري ميكرديم، با آنها طريق دوستي سپرده بوديم ولي ما با كساني كه در برابر تو كفر مي ورزند، طريق دوستي نمي سپريم.

وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّي نَسُوا الذِّكْرَ: ولي تو بعد از رحلت پيامبران عمر آنها را طولاني كردي و مال و اولاد آنها را بسيار كردي تا كتاب ترا فراموش كردند و پشت سر انداختند.

وَ كانُوا قَوْماً بُوراً: و اينها مردمي هلاك شونده و فاسد بودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 191

سپس در مقام تبرئه معبودهاي ايشان مي فرمايد:

فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ: اكنون معبودها شما مشركين را تكذيب و گفتار شما را رد مي كنند. (بنا بر قرائت ياء يعني آنها بگفتار خويش شما را تكذيب مي كنند.)

فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً: اكنون اين معبودهاي شما قادر نيستند كه عذاب را از شما دور كنند و شما را كمك دهند. (بنا بر قرائت تاء، يعني شما نميتوانيد عذاب را از خود دور كنيد و خود را كمك دهيد.)

وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً: كسي كه بوسيله شرك و ارتكاب گناه، ظلم كند، در آخرت او را عذابي سخت مي چشانيم. اكنون روي سخن

به پيامبر است.

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي- الْأَسْواقِ: پيش از تو هم هر پيامبري فرستاديم، غذا ميخورد و در بازارها راه مي رفت.

زجاج گويد: اين آيه پاسخ به ايراد آنهاست كه مي گفتند: چرا پيغمبر غذا ميخورد و در بازار راه مي رود؟ يعني در جواب آنها بگو: پيامبران پيشين نيز چنين بوده اند.

وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً: ما بعضي از شما را وسيله آزمايش بعضي قرار داده ايم. يعني فقير به غني امتحان مي شود. زيرا مي گويد: كاش خداوند مرا هم مثل او غني كرده بود. و نابينا به بينا امتحان مي شود. زيرا مي گويد: كاش خدا مرا هم مثل او بينا كرده بود. همچنين بيمار به سالم. برخي گويند: منظور اين است كه مؤمنين فقير گرفتار استهزاء قريش مي شوند. زيرا قريش مي گفتند: اينها افراد پست و بردگانند كه به محمد ايمان آورده اند. اكنون خداوند به مؤمنين مي گويد:

أَ تَصْبِرُونَ: آيا شما در برابر اين آزارها صبر مي كنيد؟

وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً: خداوند بصير است. شما صبر پيشه كنيد. در جاي ديگر در باره مؤمنين مي فرمايد: «إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا» (امروز آنها را بواسطه اينكه صبر كردند پاداش ميدهم: مؤمنون 111). ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 192

برخي گويند: يعني اي فقرا، آيا بر فقر خود صبر مي كنيد و آيا از ارتكاب كارهايي كه مخالفت ماست خودداري ميكنيد؟ اي ثروتمندان، آيا صبر مي كنيد و شكر ما را بجاي مي آوريد و از مخالفت ما خودداري ميكنيد؟ بهر حال خداوند داناست و مطابق حكمت خود افرادي را غني و افرادي را فقير ميكند و به شكيبايي و ناشكيبايي افراد آگاه است.

ترجمه

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 193

سوره الفرقان (25): آيات 21 تا 30 … ص: 193

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَري رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً (21) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22) وَ قَدِمْنا إِلي ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (23) أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلاً (24) وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلاً (25)

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَي الْكافِرِينَ عَسِيراً (26) وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلي يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً (27) يا وَيْلَتي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29) وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 194

ترجمه … ص: 194

آنهايي كه اميد ديدار جزاي ما ندارند گفتند: چرا بر ما ملائكه نازل نشدند يا چرا خداي خود را نمي بينيم؟ اينها گرفتار كبر شدند و به سركشي بزرگي روي آوردند. در آن روز كه فرشتگان را مي بينند، مجرمين را بشارتي نيست و فرشتگان به آنها مي گويند: بهشت بر شما حرام شده است. و بكارهايي كه انجام داده اند، پرداخته، آنها را بصورت غبار پراكنده در مي آوريم. در آن روز جايگاه و آسايشگاه اهل بهشت، بهتر و نيكوتر است. و آن روز كه آسمان كه ابر آن را فرا گرفته شكافته شود و فرشتگان نازل گردند. در آن روز ملك حق از آن خداوند رحمان است و براي كافران روزي دشوار است. روزي كه ستمكار دو دست خود را بگزد و بگويد: كاش بهمراه پيامبر راهي

بسوي هدايت انتخاب كرده بودم. واي بر من، كاش فلاني را دوست نگزيده بودم. او مرا از قرآن بعد از آنكه مرا آمده بود گمراه كرد و شيطان خوار- كننده انسان است. پيامبر گفت: خدايا قوم من قرآن را متروك ساختند.

قرائت … ص: 194

تشقق: كوفيان و ابو عمرو به تشديد شين و ديگران بدون تشديد خوانده اند.

ننزل: ابن كثير بفعل مضارع و ديگران بصيغه ماضي مجهول خوانده اند.

لغت … ص: 194

رجاء: اميدواري.

لقاء: ديدار.

عتو: سركشي.

حجر: منع و در تنگنا قرار دادن. به حرام «حجر» گفته شده، بخاطر اينكه انسان محدود ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 195

هباء: غبار كه قابل گرفتن نيست.

فلان: كنايه از مرد و «فلانه» كنايه از زن و چون بحيوان گفته شود، الف و لام بر سرش در آيد.

اعراب … ص: 195

يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ: عامل «يوم» معني «لا بشري يومئذ للمجرمين» زيرا دلالت بر «يحزنون» دارد. «يومئذ» تأكيد يوم …

حجرا: مفعول دوم براي فعل مقدر. يعني «جعل اللَّه عليكم الجنة حجراً محجورا».

يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ: عامل «يومئذ» كلمه «خير» است.

يَوْمَ تَشَقَّقُ: عامل «يوم» محذوف است.

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ: كلمه «يومئذ» متعلق به «الملك» است و «الحق» صفت «الملك» است. و «للرحمان» خبر «الملك» است.

يَوْمَ يَعَضُّ: كلمه «يوم» منصوب به فعل محذوف يا عطف به ما قبل است.

يقول: حال.

يا لَيْتَنِي: منادي محذوف است. يعني «يا صاحبي».

يا وَيْلَتي : منادي مضاف به ياء متكلم بوده است.

شأن نزول … ص: 195

ابن عباس گويد: «يَوْمَ يَعَضُّ … » در باره عقبة بن ابي معيط و ابي بن خلف نازل شده است كه با يكديگر دوست بودند.

جريان از اينقرار است كه عقبه هر گاه از سفر مي آمد، اشراف قوم را به مهماني مي طلبيد و با پيامبر اسلام زياد مجالست داشت. روزي از سفر برگشت و طعامي ترتيب داد و پيامبر خدا را با جمعي به طعام خويش دعوت كرد. هنگامي كه طعام حاضر شد پيامبر فرمود: طعام ترا نميخورم. مگر اينكه به يگانگي خدا و رسالت پيامبرش گواهي دهي. عقبه شهادتين بر زبان جاري كرد. اين خبر به ابي رسيد. به عقبه گفت:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 196

تو هم شيفته او شدي؟! عقبه جواب داد: نه. لكن او بخانه من آمده بود و ميخواست طعام مرا نخورد. من شرم كردم كه او بدون خوردن طعام از خانه من بيرون رود. از اينرو شهادتين گفتم. تا او طعام مرا بخورد.

ابي گفت: من از تو راضي نميشوم. مگر اينكه بروي و آب دهان بر صورتش

بيفكني. عقبه همين كار كرد و مرتد شد و شكمبه حيواني را بر دوش پيامبر انداخت.

پيامبر فرمود: ترا در بيرون مكه نمي بينم مگر اينكه سرت با شمشير برگيرم.

در جنگ بدر دست و پايش را بستند و سرش را بريدند.

ابي نيز در جنگ احد بدست خود پيامبر خدا بقتل رسيد.

ضحاك گويد: وقتي عقبه آب دهان بصورت پيامبر خدا افكند. آب دهان بصورت خودش افتاد و گونه هايش را سوزانيد. اين اثر تا وقت مرگ با او بود.

برخي گويند: اين آيه در باره هر كافر يا ظالمي كه در كفر يا ظلم بروي ديگري كند و امر خدا را اطاعت نكند، نازل شده است. امام صادق فرمود: هيچ مردي از قريش نيست، جز اينكه يك يا دو آيه در باره اش نازل شده كه او را به بهشت يا دوزخ سوق ميدهد و در باره بعديها نيز صادق است.

مقصود … ص: 196

در باره معرفي وضع روحي كافران و گفتار ايشان مي فرمايد:

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ: آنان كه اميدي به ملاقات پاداش ما ندارند و معاد را منكرند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و رسالت محمد (ص) را بما خبر ندادند؟! بعضي گفته اند: رجاء در لغت تهامه و هذيل بمعني ترس است. زيرا كسي كه به چيزي اميد دارد، مي ترسد كه از او فوت شود.

أَوْ نَري رَبَّنا: چرا خداي خود را نمي بينيم كه بما دستور دهد محمد را تصديق و اطاعت كنيم؟ جبائي مي گويد: اين جمله دلالت دارد بر اينكه آنها خدا را جسم مي دانستند و ميخواستند او را به چشم ببينند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 197

لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا

فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً: سوگند كه اينان با اين سخنانشان در پي كبر و خود پسندي برخاسته اند و سخت در پي طغيان و عنادند و فرمان خدا را تمرد كرده اند.

اكنون اعلام ميكند كه در روز قيامت، آنها فرشتگان را خواهند ديد:

يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ: روزي فرشتگان را خواهند ديد كه هيچكس مردم مجرم را نويد به بهشت و پاداش نخواهد داد. مقصود از مجرم در اينجا كافر است.

وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً: فرشتگان در آن روز به آنها مي گويند: حرام است بر شما كه كسي شما را نويد دهد.

برخي ميگويند: در دوران جاهليت رسم بود كه هر گاه در ماه هاي حرام كسي به كسي بر ميخورد كه از او مي ترسيد، به او ميگفت: «حِجْراً مَحْجُوراً» يعني به- احترام اين ماه، بر تو حرام است كه متعرض من شوي و بدينوسيله جلو تجاوز او را ميگرفت. در روز قيامت همه مجرمين همين عبارت را در برابر ملائكه بر زبان مي آورند به اميد اينكه برايشان نفعي داشته باشد.

برخي گويند: يعني فرشتگان به آنها مي گويند: جز كسي كه خدا را به يگانگي شناخته، نمي تواند وارد بهشت شود.

برخي گويند: يعني فرشتگان به آنها مي گويند: حرام است بر شما كه پناه بياوريد، هيچكس به شما پناه نخواهد داد.

وَ قَدِمْنا إِلي ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً: ما به كردار آنها مي پردازيم و آن را بصورت غبار پراكنده اي در مي آوريم كه هيچ فايده اي براي آنها نداشته باشد. اين قسمت از نظر فن بلاغت عجيب است. زيرا ميخواهد بگويد:

همچون كسي كه بچيزي روي مي آورد كه آن را نمي پسندد و قصدش ديگرگون ساختن آن است، ما

نيز بكردار ناپسند و مكروه آنها روي مي آوريم و آن را بر باد ميدهيم. مقصود اين است كه آنها در دنيا كارهايي كرده اند كه از آنها اميد فايده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 198

داشته اند. مثل: انصاف، كمك مظلوم، آزاد كردن بردگان و صدقات و كارهايي كه بمنظور تقرب به بتها انجام داده اند. در قيامت از اينگونه كارها، هيچ نتيجه اي نميگيرند. زيرا هدفشان از اين كارها ارضاء بتها بوده است.

منظور از «هباء» غبار و بقولي گرد و خاكي است كه حيوانات بوجود مي آورند و بقولي گرد و خاكي است كه بادها بوجود مي آورند. ابن عباس گويد: آبي است كه ريخته شده است.

خلاصه اينكه ميخواهد بگويد: اعمال آنها باطل و بيهوده خواهد شد.

أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا: بدنبال بيان وضع كفار، اينك در باره اهل بهشت ميفرمايد: در روز قيامت مكان و استراحتگاه بهشتيان نيكوتر و بهتر است. مقصود اين است كه بهشت- في نفسه- خوب و نيكوست.

قيلوله، استراحت نيمروز است و مقيل زمان استراحت است و لو اينكه توأم با خواب نباشد. مخصوصاً كه اهل بهشت خواب ندارند.

صفت تفضيل در اينجا براي خوبي ذاتي بكار رفته است. مثل: «هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ» (روم 27: اين كار بر او آسان است) و مثل: «اللَّه اكبر» كه معني آن نيست كه خدا از هر چيزي بزرگتر است زيرا خدا اين قدر عظمت دارد كه به هيچ چيز مقايسه نمي شود.

بس معني آن اين است كه: خدا بزرگ است.

وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ: قيامت روزي است كه آسمان به ابر پوشيده شده و از هم شكافته ميشود. شكافته شدن آسمان بخاطر نزول فرشتگان است،

چنان كه مي فرمايد:

وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا: ابن عباس گويد: آسمان اول شكافته ميشود و اهل آن كه از همه جن و انس بيشترند، فرود مي آيند. سپس آسمان دوم شكافته مي شود و اهل آن كه از همه اهل آسمان اول و زمين بيشترند فرو مي آيند و همچنين تا آسمان هفتم …

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ: ملك و سلطنت حقيقي در روز قيامت، همان ملك خداست. در آن روز تمام قدرتها و سلطه ها زوال مي پذيرد. برخي گفته اند: سه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 199

سلطنت داريم: سلطنت عظمت كه مخصوص خداست و سلطنت ديانت كه خدا ميدهد و سلطنت جبر كه از راه زور است.

وَ كانَ يَوْماً عَلَي الْكافِرِينَ عَسِيراً: قيامت روزي است كه بر كافرين بسيار دشوار است. اما براي مؤمنين اينقدر سهل و زودگذر است كه به اندازه يك نماز خواندن طول و زحمت بيشتر ندارد. اين آيه، بشارتي است براي مؤمنين.

وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلي يَدَيْهِ: قيامت روزي است كه ظالم- همچون عقبة بن ابي معيط- از فرط ندامت انگشت خود را مي گزد. اين است سرنوشت آنها كه براي خود دوستاني غير از خدا بگيرند. عطاء گويد: اينقدر دستهاي خود را نيش مي زنند كه گوشت آن تا مرفق ريخته مي شود.

يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا: ظالم در آن روز مي گويد: كاش براه پيامبر رفته بودم و از هدايت او بهره مند شده بودم.

يا وَيْلَتي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا: كاش پيامبر را اطاعت مي كردم و ابي- يا شيطان- را بدوستي خود بر نميگزيدم! اگر مقصود از ظالم، همه ظلمه باشد، مقصود هر دوستي است كه انسان را از راه دين

گمراه سازد. اگر ميخواست همه گمراه كنندگان را- مثل فرعون و هامان و ابليس و … - ذكر كند، سخن طولاني مي شد. از اين جهت كلمه فلان را بكار برد كه همه را شامل مي شود.

لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي: او مرا از توجه بقرآن كه بوسيله پيامبر خدا بدست من رسيده بود، گمراه كرد. در اينجا اين مطلب تمام مي شود. بدنبال آن به بيان مطلب مهم ديگري پرداخته، مي فرمايد:

وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا: شيطان انسان را خوار ميكند. زيرا روز قيامت از او تبري مي جويد و او را تسليم كيفر مي كند.

وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً: پيامبر خدا در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 200

پيشگاه حق لب به شكايت گشوده، عرض كرد: خدايا اينها قرآن را تكذيب كردند و از توجه به مضامين آن خودداري كردند. برخي گفته اند: فعل ماضي در اينجا به معني مضارع است. يعني در روز قيامت پيامبر خدا شكايت مي كند كه اينها بقرآن مجيد توجه نداشتند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 201

سوره الفرقان (25): آيات 31 تا 40 … ص: 201

اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفي بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً (31) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً (32) وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً (33) الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلي وُجُوهِهِمْ إِلي جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (34) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً (35)

فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَي الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً (36) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا

الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً (38) وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيراً (39) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَي الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً (40)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 202

ترجمه … ص: 202

همچنين براي هر پيامبري دشمني از مجرمين قرار داديم و هدايت و ياري خدا ترا بس است. آنها كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن يكباره نازل نشد؟ قرآن را تدريجاً نازل كرديم براي اينكه قلب ترا استوار گردانيم و قطعات آن را بدنبال يكديگر نازل كرديم و استوار گردانيديم. هيچ مثلي در ابطال تو نمي آورند مگر اينكه ما در برابر آن حق و چيزي كه تفسير آن نيكوتر است بتو داديم. آنها كه بصورت به جهنم برده مي شوند، مكانشان بدتر و خود گمراه ترند. ما به موسي كتاب داديم و برادرش هارون را وزيرش ساختيم و گفتيم: بسوي قومي برويد كه آيات ما را تكذيب كردند و ما آن قوم را هلاك كرديم. و قوم نوح را كه تكذيب پيامبران كردند، غرق ساختيم و آنها را براي مردم نشاني قرار داديم. و براي ستمكاران عذاب دردناكي مهيا كرديم. و عاد و ثمود و اصحاب رس و اقوام بسياري در فاصله ميان آن. همه را مثل زده ايم و همه را هلاك كرده ايم. آنها بر قريه اي كه باران بد بر آن باريد، گذشته اند.

آيا آن قريه را نميديدند؟ ولي آنها اميد قيامت ندارند.

لغت … ص: 202

عدو: دشمن كينه توز.

ترتيل: بيان كردن با استواري و فاصله تدمير: هلاك كردن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 203

رس: چاهي كه سنگ چيني نشده باشد تتبير: هلاك كرد.

اعراب … ص: 203

هادِياً وَ نَصِيراً: حال يا تميز جملة: حال احسن: مجرور و عطف بر «الحق» عَلي وُجُوهِهِمْ: در محل نصب و حال وَ عاداً وَ ثَمُودَ … : عطف بر «جعلناهم» يا بر «اعتدنا» مَطَرَ السَّوْءِ: مفعول مطلق.

مقصود … ص: 203

اكنون در تسليت خاطر پيامبر مي فرمايد:

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ: همانطوري كه مشركين قوم ترا تكذيب ميكنند و ما آنها را دشمن تو ساخته ايم، پيامبران پيش از تو نيز تكذيب مي شدند و ما مجرمين را دشمن آنها ساخته بوديم. مقصود اين است كه پيامبران را وادار كرديم كه آنها را دعوت به ايمان كنند و دين باطلشان را مذمت كنند. اينكار سبب دشمني آنها مي شد. بنا بر اين مثل اين است كه خدا آنها را بدشمني با پيامبران واداشته است.

وَ كَفي بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً: خداوند كه ترا هدايت به حق و دوستان خود را ياري ميكند، براي تو كافي است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً: كفار به پيامبر خدا گفتند: چرا قرآن هم مثل تورات و انجيل و زبور يك جا نازل نشد؟

كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ: قرآن را قطعه قطعه و بصورت متفرق بر تو نازل كرديم تا قلبت را قوي كنيم و بر بصيرت تو بيفزائيم. گويند: علت اينكه كتابهاي ديگر يك جا نازل مي شد اين بود كه پيامبران پيشين مي خواندند و مي نوشتند. از اينجهت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 204

بصورت مكتوب يك جا نازل مي شد. اما پيامبر اسلام امي بود، نمي خواند و نمينوشت از اينجهت قرآن تدريجاً بر او نازل شد. وانگهي قرآن ناسخ و منسوخ دارد و به سؤالات مختلفي كه

شده است، جواب داده و نيز وضعي را انكار ميكند يا از جرياني خبر ميدهد. همه اينها ايجاب ميكرد كه قرآن تدريجاً نازل شود.

وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا: قرآن را بروشني بيان كرديم و قطعات آن را قسمت قسمت بر تو نازل كرديم.

در روايت است كه پيامبر خدا به ابن عباس فرمود: وقتي قرآن ميخواني به ترتيل بخوان. پرسيد: ترتيل چيست؟ فرمود: آشكار و روشن بيان كن و مثل خرماي خشك و غير قابل استفاده پراكنده اش نكن و مثل شعر تند مخوان. بر سر مطالب عجيبش توقف كنيد و دلها را به جنبش در آوريد و همّ شما اين نباشد كه به آخر سوره برسيد.

وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً: هر مثلي مشركين براي ابطال و دشمني تو مي آورند، ما نيز كلام حقي بر تو نازل مي كنيم كه مثل آنها را ابطال كند و از مثل آنها از لحاظ روشني و تفسير بهتر و نيكوتر باشد.

الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلي وُجُوهِهِمْ إِلي جَهَنَّمَ: اين كفار مكه، بصورت بسوي جهنم كشيده مي شوند. در باره پيامبر خدا و اصحابش مي گفتند: اينها بدترين خلق خدايند. خدا هم در باره آنها فرمود:

أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلًا: جايگاه اينان بدتر و از لحاظ دين و طريقت گمراه ترين مردمانند.

در روايت است كه كسي از پيامبر خدا پرسيد: چگونه كافر به پيشاني به جهنم برده ميشود؟ فرمود: خدايي كه او را بر دو پا راه مي برد، قادر است كه در قيامت او را بر صورت راه ببرد. اكنون در باره پيامبران و امم ايشان ميفرمايد:

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً: ما به موسي تورات

داديم و برادرش هارون را مأمور كرديم كه در كار تبليغ رسالت و حمايت او با او باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 205

فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَي الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً: آنها را بسوي فرعون و قومش كه به تكذيب آيات ما پرداخته بودند، فرستاديم، موسي و هارون مأموريت خود را انجام دادند. ولي فرعون و قومش سخن آنها را نشنيدند و نبوت آنها را منكر شدند و ما آنها را بنحوي شگفت انگيز هلاك كرديم.

وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ: قوم نوح را به وسيله طوفان و آبي كه از آسمان مي باريد و از زمين مي جوشيد غرق كرديم و اين بعد از آني بود كه پيامبران را تكذيب كرده بودند. زجاج گويد: تكذيب يك پيامبر تكذيب همه انبياء است.

وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً: و آنها را وسيله عبرت و اندرز مردم ساختيم.

وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً: براي ستمكاران غير از عذاب دنيا عذابي دردناك در آخرت مهيا كرده ايم.

وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ: همچنين عاد و ثمود و قومي كه پيامبر خود را در چاه افكندند هلاك كرديم.

برخي گويند: اصحاب رس گله دار بودند و چاهي داشتند كه از آب آن استفاده ميكردند و بتها را مي پرستيدند. خداوند شعيب را بسوي آنها فرستاد و تكذيبش كردند. آب چاه فرو رفت و زمين آنها را بلعيد. برخي گويند: رس قريه اي بود در يمامه كه مردم آن پيامبر خود را كشتند. برخي گويند: پيامبري داشتند بنام حنظله كه او را كشتند و خدا هلاكشان كرد.

برخي گويند: رس چاهي بود در انطاكيه. مردم آن حبيب نجار را كشتند. از امام صادق روايت

شده است كه زنان اين قوم مساحقه مي كردند.

وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً: در فاصله ميان عاد و ثمود و اصحاب رس اقوام ديگري هم بودند كه بواسطه تكذيب انبياء هلاك شدند. قرن 70 يا 40 سال است.

وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ: بهمه آنها گفتيم كه اگر ايمان نياورند عذاب بر آنها نازل مي شود. برخي گويند: يعني احكام دين و دنيا را براي آنها بيان كرديم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 206

وَ كُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِيراً: همه آنها را بواسطه تكذيب و انكارشان هلاك كرديم.

زجاج گويد: تتبير قطعه قطعه كردن است.

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَي الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ: كفار مكه از قريه قوم لوط كه سنگباران شد، عبور كرده اند.

أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها: آيا اين قريه را در مسافرتها نديده اند كه بترسند و عبرت بگيرند؟

بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً: بلكه قريه را ديده اند و عبرت نگرفته اند.

زيرا از قيامت نمي ترسند و اميد پاداش ندارند و به نشئه بعد مؤمن نيستند تا از ارتكاب گناه خودداري كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 207

سوره الفرقان (25): آيات 41 تا 50 … ص: 207

اشاره

وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي

جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 208

ترجمه … ص: 208

هنگامي كه ترا ببينند، ترا استهزاء مي كنند، آيا اين است كسي كه خدا او را به رسالت برگزيده است؟ اگر در برابر او صبر نميكرديم ميخواست ما را از خدايانمان گمراه كند. هنگامي كه عذاب را بنگرند، خواهند دانست كه كي گمراه تر است؟ آيا كسي كه هواي خود را خداي خود گرفت، ديدي؟ آيا تو وكيل اويي؟ آيا گمان ميكني كه اكثر آنها مي شنوند يا تعقل مي كنند؟ نيستند مگر مثل چارپايان. بلكه گمراه ترند.

آيا نديدي كه خدايت چگونه سايه را گسترش داد؟ اگر ميخواست ساكنش ميكرد.

آن گاه خورشيد را بر سايه دليل ساختيم. آن گاه سايه را به آساني كم كرديم. اوست كه شب را پوشش شما و خواب را آسايش شما و روز را موقع پراكنده شدن شما قرار داد. اوست كه بادها را در جلو رحمت خود بشارت دهنده قرار داد و از آسمان آب ظاهر كننده نازل كرديم تا سرزمين مرده را بوسيله آن زنده كنيم و چارپايان و انسانهاي بسياري را بدان آب بنوشانيم و باران را در ميان آنها مي گردانيم تا متذكر شوند و بيشتر مردم جز از كفران نعمت ابا كردند.

لغت … ص: 208

قبض: جمع كردن يسير: آسان سبات: استراحت نشر: پراكندن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 209

اناسي: جمع انسان (ياء عوض از نون است) اناسين هم گفته اند. ممكن است جمع «انسي» باشد. مثل كرسي و كراسي.

اعراب … ص: 209

أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا: عائد موصول محذوف است. «رسولا» حال است.

إِنْ كادَ: مخففه از «ان» تقدير ضمير شان. لام در «ليضلنا» تأكيد است.

كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ: «كيف» حال از ضمير «مد» يا منصوب بنا بر مصدريت.

أَ لَمْ تَرَ: رؤيت قلبي است يا رؤيت به چشم.

بشرا: حال از «الرياح».

مِمَّا خَلَقْنا: در محل نصب و حال.

مقصود … ص: 209

در اينجا در وصف كفار كه قبلا نيز در باره آنها گفتگو كرد، مي فرمايد:

وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً: هنگامي كه ترا مي بينند، مورد استهزاء قرارت ميدهند و كوچكت شمرده، ميگويند:

أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا: كه خدا او را به پيامبري برگزيده است؟! آيا اين است.

إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا: ميخواست ما را از پرستش خدايانمان باز دارد و گمراهمان كند و هلاكمان سازد.

لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها: اگر در راه پرستش خدايان صبر نميكرديم، ما را منحرف ميكرد.

وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا: در اينجا آنها را تهديد كرده، مي گويد: هنگامي كه عذاب آخرت را به چشم بنگرند، خواهند دانست كه كي بيشتر گرفتار خطاست؟ آنها يا مؤمنين؟ پس از آن پيامبر خود را به تعجب واداشته، مي فرمايد:

أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ: آيا ديدي كسي را كه از نهايت جهل هوي و هوس خود را خداي خود پنداشت؟ برخي گويند: يعني آيا ديدي كسي كه عبادت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 210

خالق خود را ترك كرد و در برابر سنگي به نيايش پرداخت؟ بنظر تو او چگونه آدمي است؟ برخي گويند: كسي كه اطاعت هواي نفس خود كند، هواي خود را خداي خود ساخته است.

أَ فَأَنْتَ

تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا: آيا تو كفيل و حافظ اويي و او را از پيروي هوي و هوس و پرستش بت باز ميداري؟ يعني تو چنين نيستي. برخي گويند: يعني آيا تو مي تواني كسي را كه فكر و تدبر نميكند، هدايت كني؟ يعني نميتواني. چون وكيل كسي است كه كفايت كند و كفايت كردن قدرت لازم دارد و قدرت كفايت، مخصوص خداست.

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ: آيا گمان ميكني اكثر آنها سخن ترا بقصد فهميدن مي شنوند يا در باره گفتار و معجزات تو تعقل مي كنند؟ يعني چنين گماني در باره آنها نداشته باش.

إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا: آنها مثل چهار پايانند كه مطالب را مي شنوند، اما تعقل نميكنند. بلكه از چهارپايان هم گمراه ترند. زيرا تمكن بر معرفت دارند و معرفت پيدا نميكنند. اما چهارپايان تمكن ندارند. علاوه بر اين حيوانات به الهام خدايي سود و زيان خود را تشخيص ميدهند و كاري كه برايشان زيان داشته باشد، انجام نميدهند. اما اينها راه هلاك و نجات را شناخته اند و از راه نجات فرار ميكنند و در پي گمراهيند. بنا بر اين از حيوانات گمراه ترند.

پس از آن تشويق مي كند كه انسان در باره دلائل يگانگي و قدرت كامله خداوند بينديشد، مي فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ: خطاب به پيامبر و مقصود همه مكلفين است. يعني آيا بكار خداي خود نمينگري كه چگونه سايه را گسترش ميدهد؟

مقصود تحولات سايه است از بامداد تا شام. گسترش سايه بهنگامي است كه خورشيد مخفي باشد. هم چنان كه سايه بهشت بواسطه نبودن خورشيد هميشه گسترده است.

ابو عبيده گويد: سايه آن چيزي است كه بوسيله

آفتاب برچيده شود. مثل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 211

سايه صبح. يا آفتاب را برچيند، مثل سايه عصر. اولي را «ظل» و دومي را «في ء» گويند.

برخي گويند: منظور از «ظل» سايه شب است كه صحن گيتي را پوشانده است.

وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً: اگر ميخواست سايه را دائمي ميكرد و بوسيله آفتاب سايه را از بين نمي برد. چنان كه ميفرمايد: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ» (بگو: آيا ديديد؟ اگر خدا شب را تا روز قيامت بر سر شما ادامه ميداد: قصص 71) اين آيه دلالت دارد بر اينكه اگر خدا بخواهد خورشيد را از حركت باز ميدارد تا سايه هميشه ثابت بماند و اين بر خلاف گفتار فلاسفه است «1».

ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا: آن گاه خورشيد را بر سايه دليل قرار داديم.

ابن عباس گويد: خورشيد دليل سايه است. زيرا اگر آفتاب نبود، سايه شناخته نميشد. همه چيز بضدش شناخته مي شود. برخي گويند: يعني خورشيد را دليل سايه كرديم زيرا با آمدن خورشيد سايه از بين مي رود. برخي گويند: دليل بودن خورشيد نسبت به سايه بخاطر اين است كه وقتي خورشيد برآيد، سايه كم ميشود و وقتي خورشيد در سراشيبي قرار ميگيرد، سايه زياد ميشود. برخي گويند: «علي» به معني «مع» است. يعني خورشيد را با سايه دليل يگانگي خود قرار داديم.

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً: آن گاه سايه را با بر آمدن آفتاب جمع كرديم.

زيرا با بالا آمدن خورشيد، سايه كم ميشود. در اينجا بيان ميكند كه اين كار بر خداوند آسان است. برخي گويند: يعني سايه را در نهان جمع مي كنيم. زيرا

سايه يكباره از بين نمي رود، بلكه تدريجاً برچيده مي شود.

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً: خدا كسي است كه شب را براي شما

__________________________________________________

(1)- مؤلف بر حسب هيئت بطلميوسي كه زمين را مركز و خورشيد را متحرك ميداند، سخن گفته است. لكن بر حسب هيئت جديد زمين متحرك و برگرد خورشيد مي چرخد. البته اصل مطلب صحيح است. يعني اگر خدا بخواهد زمين را از حركت وضعي باز ميدارد و در نتيجه شب يا سايه ثابت مي ماند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 212

پوشش قرار داد تا از خستگي روز استراحت كنيد. در جاي ديگر مي فرمايد:

«لِتَسْكُنُوا فِيهِ» (شب براي اين است كه در آن بياراميد: يونس 67) وَ النَّوْمَ سُباتاً: و خواب را وسيله راحت جسماني شما قرار داد.

وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً: و روز را براي پراكنده شدن شما در روي زمين و تحصيل معاش، قرار داد.

وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ: و بادها را فرستاد تا شما را بشارت دهند به نزول باران رحمتش.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً: و از آسمان آبي نازل كرديم كه پاك است و پاك كننده و شما را از نجاست و حدث پاك مي سازد.

لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً: تا سرزمين هاي خشك را بوسيله رويش گياه ها و گلها حيات ببخشيم.

وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً: و نيز چهار پايان و بسياري از انسانها را بوسيله آن سيرآب گردانيم.

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا: ما باران را در ميان اهل زمين تقسيم مي كنيم و اجازه نميدهيم كه هميشه يك جا ببارد يا در يك جا هيچگاه نبارد. البته بر حسب مصلحت باران را نسبت

به بعضي از مناطق كم و زياد مي كنيم. هدف ما اين است كه مردم در اينباره فكر كنند و بر وسعت قدرت ما استدلال نمايند و بدانند كه جز ما كسي سزاوار پرستش نيست.

فَأَبي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً: بيشتر اين مردم كفران نعمت مي كنند و راه انكار مي پيمايند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 213

سوره الفرقان (25): آيات 51 تا 60 … ص: 213

اشاره

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51) فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلي رَبِّهِ ظَهِيراً (55)

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفي بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 214

ترجمه … ص: 214

اگر بخواهيم در هر قريه اي ترساننده اي مبعوث مي كنيم. كافرين را اطاعت مكن و با آنها جهادي بزرگ كن. اوست كه دو دريا را در يك مسير به جريان در آورد.

اين است آب شيرين خوشگوار و اين است آب شور نمكين و ميان آنها برزخي قرار داد و آنها را از آميختن بيكديگر محروم گردانيد. اوست كه از آب بشري آفريد و او را خويشاوندي و دامادي قرار داد و خدايت قادر است. جز خدا چيزي را پرستش مي كنند كه آنها را نفع و ضرر نمي رساند و كافر مخالف خداست. ما ترا نفرستاديم مگر بشارت دهنده و ترساننده.

بگو: بر اينكار، اجري از شما نميخواهم مگر كسي كه بخواهد با دادن مال راهي بسوي خدايش اتخاذ كند. بر زنده اي كه نميميرد، توكل كن و او را به ستايشش تسبيح كن و كافي است كه خدا به گناهان بندگانش آگاه است. او كه آسمانها و زمين و آنچه ما بين آنهاست در شش روز آفريد. آن گاه خداوند بر عرش مستولي شد. پس از خداوند كه خبير است، سؤال كن. هنگامي كه به آنها گفته شود، براي رحمان سجده كنيد، گويند: رحمان چيست؟ آيا بخاطر اينكه تو ما را امر ميكني، سجده كنيم؟ اين دعوت بر تنفر آنها افزود.

قرائت … ص: 214

تأمرنا: حمزه و كسايي به ياء و ديگران به تاء خوانده اند. بنا بر قرائت اول ضمير فعل به «الرحمن» بر ميگردد.

لغت … ص: 214

مرج: خلط:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 215

عذب: گوارا.

فرات: گواراترين آب.

ملح اجاج: شوري زياد.

نسب: خويشاوندي.

صهر: دامادي.

اعراب … ص: 215

هذا عَذْبٌ فُراتٌ: مبتداء و خبر در محل نصب و حال و همچنين «مِلْحٌ أُجاجٌ» ذو الحال «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ» است.

مُبَشِّراً وَ نَذِيراً: حال.

مَنْ شاءَ: مستثني است و مستثني منه «كم» است.

أَنْ يَتَّخِذَ: در محل نصب و مفعول «شاء».

الَّذِي لا يَمُوتُ: در محل جر يا نصب.

الرحمن: مبتداء (خبر آن فاسأل) يا خبر مبتداء محذوف يا بدل از ضمير «استوي» يا فاعل «استوي»

مقصود … ص: 215

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً: اگر ميخواستيم در هر قريه اي ترساننده اي مبعوث مي كرديم تا آنها را بترساند. ولي ما ترا كه منزلتت بزرگ است براي همه قريه ها برگزيديم. برخي گويند: يعني ما قدرت داريم كه ترسانندگان را ميان آنها تقسيم كنيم، هم چنان كه باران را تقسيم مي كنيم. لكن كارهاي ما مطابق عاليترين مصلحت هاست. از اين جهت ترا بسوي همه مردم مبعوث كرديم.

فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ: كافران را در آنچه از تو ميخواهند كه با آنها نرمي كني و در برابرشان تسليم شوي، اطاعت نكن.

وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً: و در راه خدا بوسيله قرآن با آنها جهادي شديد كن. از اين آيه بر مي آيد كه بهترين و بزرگترين جهاد در پيشگاه خدا، جهاد كساني

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 216

است كه شبهه هاي دشمنان دين را باطل ميكنند. ممكن است اين حديث:

«رجعنا من الجهاد الاصغر فعليكم بالجهاد الاكبر»

(از جهاد كوچكتر برگشتيم. بر شما باد به جهاد بزرگتر) ناظر به همين حقيقت باشد.

وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ: خداست كه دو دريا را در مجرايشان به حركت در آورد. با اينكه آب اين دو دريا با يكديگر برخورد دارند، اما مخلوط نمي شوند.

آب شور جداست. آب

شيرين هم جداست.

هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ: يكي از دو دريا شيرين و گوارا و ديگري شور و بد طعم است.

وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً: در ميان آنها از قدرت خويش فاصله اي قرار داد كه هيچكدام با يكديگر مخلوط نميشوند و آب شور آب شيرين را فاسد نميكند.

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً: اوست كه از نطفه انسان را آفريد. برخي گويند: مقصود آدم است كه از خاك آفريده شده و خاك هم از آب.

فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً: و اين بشر را صاحب خويشاوندي و دامادي قرار داد.

برخي گويند: نسب كسي است كه نشود با او ازدواج كرد و صهر كسي است كه بشود با او ازدواج كرد. مثل دختر عمو و دختر دايي. برخي گويند: نسب هفت قسم و صهر پنج قسم است. اينها را خداوند در آيه: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ … » (نساء 23) بيان كرده است. برخي گويند: نسب پسر و صهر دختر است. يعني از نطفه پسر و دختر آفريد.

ابن سيرين گويد: اين آيه در باره پيامبر (ص) و علي (ع) نازل شده است كه دختر خود فاطمه را بعلي داد. علي هم پسر عموي اوست و هم دامادش. بنا بر اين هم نسب است و هم صهر.

وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً: خدا بر هر چه اراده كند قادر است.

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ: چيزهايي غير خدا پرستش ميكنند كه براي آنها سود و زياني ندارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 217

وَ كانَ الْكافِرُ عَلي رَبِّهِ ظَهِيراً: كافر مخالف خدا و پشتيبان شيطان است در راه معصيت.

زيرا بت پرستي آنها كمك شيطان است، برخي گويند: يعني كافر خدا را كوچك مي شمارد و او را پشت سر مي اندازد. نظير: «وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا» (خدا را پشت سر انداختيد و كوچك شمرديد: هود 92) معني اول بهتر است. گويند:

منظور از كافر ابو جهل است.

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً: ترا نفرستاديم مگر براي اينكه مردم را نويد به بهشت دهي و از جهنم بترساني.

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ: من در مقابل قرآن و تبليغ وحي از شما مزدي نميخواهم.

إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلًا: لكن مانع شما نيستم كه مال خود را در راه رضاي خدا انفاق كنيد. بلكه شما را بر اينكار تشويق مي كنم. اين مطلب دليل صدق پيامبر است. زيرا اگر مزدي از آنها ميخواست، مي گفتند: ميخواهد مال ما را از ما بگيرد.

وَ تَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ: امور خود را بخدايي تفويض كن كه نميميرد و انتقام ترا مي گيرد و لو مدتها بگذرد.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ: خدا را ستايش كن و از عيب و نقص منزه بشناس. يعني بگو:

«الحمد للَّه رب العالمين الحمد للَّه علي نعمه و احسانه الذي لا يقدر عليه غيره الحمد للَّه حمداً يكافئ نعمه في عظيم المنزلة و علو الرتبة» و غير از آن. برخي گويند: يعني خدا را پرستش كن و در برابرش نماز بگزار و شكر نعمتهايش را بجاي آور.

وَ كَفي بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً: كافي است كه خدا بگناه بندگان داناست و آنها را محاسبه ميكند و كيفر ميدهد. پس سزاوار است كه از او بترسند.

الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ

ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمنُ: خدايي كه آسمانها و زمين و آنچه ما بين آنهاست در شش روز آفريد و بر عرش مستولي گشت. (تفسير اين قسمت در سوره اعراف گذشت) فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً: در باره معني آن اختلاف است. برخي گويند: يعني از خدا بپرس

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 218

كه خبير است (باء به معني عن). برخي گويند. يعني در باره خدا از محمد (ص) بپرس كه عالم و آگاه است. برخي گويند: يعني با سؤال خود از كسي بخواه كه ترا از حق آگاه گرداند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ: هنگامي كه به آنها گفته شود در برابر خداوند رحمان سجده كنيد، گويند: رحمان چيست؟ يعني ما رحمان را نمي شناسيم.

زجاج گويد: رحمان يكي از اسماء خداست كه در كتاب پيشين ذكر شده و عرب آن را نميشناخته است. اين كلمه مبالغه در صفت رحمت است. يعني كسي كه هيچ رحمتي فوق رحمت او نيست.

أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا: آيا در برابر كسي سجده كنيم كه تو ما را امر مي كني؟

وَ زادَهُمْ نُفُوراً: آنها با شنيدن نام رحمان بر نفرتشان نسبت به حق افزوده شد و از قبول قول پيامبر خودداري كردند.

نظم آيات … ص: 218

در اين آيات، اين نكته را بيان كرد كه بواسطه مراعات حسن تدبير و اكرام و اجلال پيامبر، او را به تنهايي به رسالت خود برگزيد. زيرا در اين كار حكمت و مصالحي بود كه تنها خودش ميدانست. بنا بر اين ارتباط اين آيات با آيه: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا» محرز است. نكته ديگري كه با تصريف آيات ارتباط دارد، اين است كه دو دريا

را در يك مجري به جريان در آورده، بدون اينكه با يكديگر مخلوط شوند و اين دليل است بر يگانگي خداوند و كمال قدرتش. بدنبال اين مطالب به اعراض آنها از آيات و دلايل به ديده تعجب مي نگرد و ميگويد: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ … »

پس از آن بيان كرد كه منظور از تصريف آيات، خير و احسان است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ … »

بخصوص كه رسول از مردم مزد نميخواهد و بنا بر اين نبايد از او تنفر جويند. او كسي است كه به خدا توكل مي كند و علم به مصالح را به او محول مي سازد. به دنبال اين مطالب به تهديد پرداخت و فرمود: «وَ كَفي بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً» زيرا وقتي كه از گناهان آنها غافل نباشد، از كيفرشان نيز غافل نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 219

سوره الفرقان (25): آيات 61 تا 70 … ص: 219

اشاره

تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً (61) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (62) وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63) وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً (65)

إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66) وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (67) وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68) يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ

يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً (69) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (70)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 220

ترجمه … ص: 220

بزرگ است خدايي كه در آسمان برجها قرار داد و در آن چراغي و ماهي نور- بخش آفريد، اوست كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد، براي كسي كه بخواهد متذكر شود يا سپاسگزار باشد. بندگان خدا آنهايند كه در روي زمين با وقار راه مي روند و هر گاه جاهلان آنها را خطاب كنند، گويند: سلام. و آنها كه شب را به سجده و قيام در پيشگاه خدا ميگذرانند و آنها كه مي گويند: خدايا، عذاب جهنم را از ما بگردان كه عذاب آن هميشگي است. جهنم بد جايگاهي است. و آنها كه چون انفاق كنند، زياده روي و امساك نميكنند و انفاق آنها در حد ميانه اسراف و امساك است. و آنها كه با خدا، خداي ديگري نميخوانند و نفسي را كه خدا حرام كرده، جز به حق نمي كشند و زنا نميكنند و كسي كه چنين كاري كند، كيفر مي بيند، روز قيامت عذابش دو چندان مي شود و با خواري و بدبختي در آن جاودانند. مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و كار صالح انجام دهد. اينان را خداوند گناهانشان به حسنات تبديل ميكند و خداوند آمرزگار و رحيم است.

قرائت … ص: 220

سراجا: اهل كوفه- جز عاصم- «سُرجاً» خوانده اند. شاهد اين قرائت آيه «وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ» (ملك 5) است و مصابيح تشبيه به چراغها شده و شاهد قرائت ديگران «و جعل فيها سراجا» است (فرقان 61) يذكر: حمزه و خلف «يَذْكُرَ» خوانده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 221

يقتروا: اهل مدينه و ابن عامر بضم ياء و اهل كوفه بفتح ياء و ضم تاء و اهل بصره و

ابن كثير بفتح ياء و كسر تاء خوانده اند.

يضاعف: ابو جعفر و ابن عامر و سهل و يعقوب از باب تفعيل و به جزم (همچنين در يخلد) و ابن عامر به رفع (و همچنين يخلد) و ابو بكر به باب مفاعله و رفع (همچنين در يخلد) و نافع و ابو عمرو و اهل كوفه- جز ابو بكر- به باب مفاعله و جزم (و جزم در يخلد) خوانده اند. جزم بنا بر بدل بودن از «يلق» و رفع بنا بر استيناف است. اما باب تفعيل و مفاعله از لحاظ معني يكي هستند.

لغت … ص: 221

خلفة: جانشين هون: سكينه و وقار غرام: شديدترين عذاب كه جدا نشود.

اعراب … ص: 221

الَّذِينَ يَمْشُونَ: خبر براي «عباد» ممكن است خبر آن «أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ» باشد. در اين صورت «الَّذِينَ يَمْشُونَ» صفت است.

هونا: حال.

سلاما: مفعول مطلق فعل محذوف.

مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً: تميز. مخصوص به ذم حذف شده است.

مقصود … ص: 221

اكنون خداوند به ستايش ذات بيهمتاي خود پرداخته، مي فرمايد:

تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً: بزرگ است خدايي كه براي ستارگان سيار در آسمان منازل و برجهايي قرار داد، اين منازل دوازده تاست: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، ميزان، عقرب، قوس، جدي، دلو و حوت. برخي گويند:

منظور ستارگان بزرگ است. اينكه اينها برج ناميده شده اند، بخاطر ظهور آنهاست.

وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً: و در آسمان خورشيد و ماه روشن آفريد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 222

تا شبها كه خورشيد در آسمان نيست از نور آن بهره گيرند.

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً: خداوند شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد تا اگر كسي كارهاي خود را در يكي از آنها نتوانست انجام دهد، در ديگري انجام دهد. امام صادق (ع) فرمود: نماز شب را در روز و نماز روز را در شب قضا مي كني. برخي گويند: يعني هر كدام از آنها را مخالف ديگري قرار داد. شب تاريك و سياه و روز روشن است.

لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً: براي كسي كه بخواهد فكر كند و بوسيله اختلاف شب و روز، بر تدبير و قدرت خداوند استدلال كند و بخواهد شكر نعمت او را بجا آورد. يا اعمالي كه ترك كرده، جبران كند.

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً: بهترين و شايسته ترين بندگان خدا آنها هستند كه با

وقار روي زمين راه مي روند و از تكبر و فساد و معصيت خودداري ميكنند. اينكه «بندگان خدا» مي گويد: براي تشريف است. يعني از بندگان خدا انتظاري جز اين نيست. چنان كه پدري بگويد: فرزند من كسي است كه من از او راضي هستم و مرا اطاعت كند. بدينوسيله فرزندان متخلف را توبيخ مي كند.

امام صادق (ع) فرمود: منظور كسي است كه بر طبيعت خويش حركت كند و از تبختر و تكبر خودداري نمايد. برخي گويند: يعني با حلم و دانش گام برميدارند و در برابر جهل و خيره سري ديگران متانت خود را از دست نميدهند.

وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً: هر گاه جاهلان به آنها سخني زشت و ناپسند بگويند، جواب آنها را بزشتي نميدهند و زبان خود را به حرف هاي زشت و ناپسند نمي آلايند و در پاسخ آنها مرتكب گناه نميشوند. يا اينكه به جاهلان سلام ميكنند. چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» (هر گاه سخن لغو بشنوند، از آن اعتراض كرده، گويند: اعمال ما براي ما و اعمال شما براي شماست. سلام بر شما: قصص 55) قتاده گويد: اخلاق مسلمين اين بود كه با جاهلان سرسري نميكردند. ابن عباس

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 223

مي گويد: در برابر كسي كه جهالت ميكرد، جهالت نميكردند. حسن گويد: روزها كه در ميان مردم منتشر مي شدند، اخلاقشان اين بود. اما شب آنها هم بهترين شبها بود. با خداي خود خلوت مي كردند و براز و نياز مي پرداختند. چنان كه ميفرمايد:

وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً: شب ها بيدار

مي مانند و در پيشگاه خداي خود گاه در حال قيامند و گاه در حال سجود و از خداي خود درخواست پاداش مي كنند.

وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً:

و ميگويند: خدايا عذاب جهنم كه دائمي و هميشگي و جدا نشدني است، از ما دور گردان.

إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً: جهنم براي استقرار و اقامت، بد جايگاهي است.

وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا: برخي گفته اند: اسراف، خرج كردن مال است در راه معاصي و اقتار امساك از خرج كردن مال است در راه حق.

پس مقصود اين است كه بندگان خدا مال خود را در راه حق صرف ميكنند. نه از اين كار امساك مي كنند و نه مال خود را در راه معصيت صرف مي كنند.

برخي گفته اند: اسراف زياده روي و اقتار امساك از اداي حق خداست. پس مقصود از آيه اين است كه: مال خود را به زياده روي و بخل و امساك خرج نميكنند.

بلكه بطور صحيح انفاق مي كنند.

در روايت است كه رسول گرامي اسلام فرمود: هر كس مال را در راه ناحق بدهد اسراف كرده و هر كس مال را از راه حق منع كند، مرتكب «قتر» شده است. علي (ع) فرمود: صرف كردن مال در راه خوردنيها و آشاميدنيها اسراف نيست. گو اينكه زياد باشد.

وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً: بلكه خرج كردن مال، ما بين اسراف و امساك است.

نه اسراف مي كنند و نه تنگ چشمي بخرج ميدهند و اين روش بسيار پسنديده است.

مقصود از قوام زندگي آن چيزي است كه انسان را بي نياز كرده، استوار دارد. برخي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 224

گفته اند: «قُوام»

عدل و استقامت است و «قِوام» چيزي است كه زندگي را بپا دارد و استقرار بخشد. امام صادق (ع) فرمود: «قَوام» حد ميانه است و فرمود: دعاي چهار كس مستجاب نميشود: مردي كه در خانه بنشيند و بگويد: خدايا مرا روزي ده، در جوابش مي گويد: آيا ترا امر بطلب روزي نكرده ام؟ و مردي كه در باره زن خود نفرين كند و بگويد:

خدايا مرا از دست او راحت كن. خداوند به او مي گويد: آيا كار او را بدست تو نداده ام؟

و مردي كه مال خود را تباه كند و بگويد: خدايا روزيم ده. به او ميگويد: آيا ترا امر به ميانه روي نكردم؟ و مردي كه مال خود را بدون مدرك قرض دهد. خداوند به او ميگويد:

آيا به تو امر نكردم كه شاهد بگير.

وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ: بندگان خدا كساني هستند كه براي خدا شريك قرار نمي دهند. بلكه عبادت خود را متوجه خداي يكتا مي كنند.

وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ: كشتن مسلمانان و اهل كتاب كه با مسلمانان هم پيمانند، روا نيست اما كشتن كافر حربي و كساني كه مرتكب قتل عمد يا ارتداد يا زنا محصنه شده يا در روي زمين فساد ميكنند، رواست بندگان خدا تنها در صورتي اقدام به قتل ديگري ميكنند كه از نظر شرع كشتن جايز و حلال باشد.

وَ لا يَزْنُونَ: بندگان خدا از زنا خودداري ميكنند. از اينجا استفاده ميشود كه بزرگترين گناهان بعد از شرك و قتل نفس، زناست. ابن مسعود گويد: از پيامبر خدا پرسيدم: چه گناهي بزرگتر است؟ فرمود: اينكه براي خدايي كه آفريدگار تست شريك قرار دهي. پرسيدم: ديگر

چه؟ فرمود: اينكه فرزند خود را بكشي از ترس اينكه از عهده نانش بر نيايي. پرسيدم: ديگر چه؟ فرمود: اينكه با زن همسايه خود زنا كني. خداوند در تصديق گفتار پيامبر خود اين آيه را نازل كرد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً: كسي كه مرتكب اين كارها نشود، گرفتار كيفر خواهد شد.

اثام به معني جز است. شاعر گويد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 225

و هل ياثمني اللَّه في ان ذكرتها و عللت اصحابي بها ليلة النفر

آيا بواسطه اينكه آن زن را ياد كردم و شب حركت، همراهانم را مشغول كردم.

خدا كيفرم ميدهد؟

برخي گفته اند: «اثام» نام واديي است در جهنم. اكنون در تفسير اثام است كه مي فرمايد:

يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ: در روز قيامت خداوند اجزاء كيفر او را چند برابر ميكند، نه اينكه استحقاق او را چند برابر ميكند زيرا خداوند ظلم نمي كند و كسي را بيشتر از استحقاق كيفر نميدهد. برخي گفته اند: مقصود اين است كه كيفر هر گناهي را جداگانه مي بيند. و برخي گفته اند: منظور اين است كه هم در دنيا عذاب مي بيند و هم در آخرت.

وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً: و براي هميشه در جهنم گرفتار خواري و ذلت خواهد بود.

اينكه مي گويد: گرفتار خواري است، بخاطر اين است، كه گاهي بعضي از دردها و گرفتاريها به بعضي از افراد مي رسد و مقصود اهانت به آنها نيست. مي خواهد بفرمايد:

آنچه اين افراد در جهنم مي بينند از روي اهانت است.

سپس توبه كنندگان را استثنا كرده، مي فرمايد:

إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ:

مگر كساني كه از گناهان خود توبه كنند و

بخداي خود ايمان آوردند و بين خود و خداي خود به عمل صالح پردازند، اينها كسانيند كه خداوند توفيقشان ميدهد كه پس از معصيت اطاعت كنند و پس از فراموشي خدا را ياد كنند و پس از بدي نيكي كنند.

برخي گويند: يعني پس از توبه خداوند كارهاي بد ايشان را در ايام شرك، تبديل بكارهاي خوبي ميكند كه در ايام ايمان انجام ميدهند. شرك آنها تبديل به ايمان مي شود و كشتن ايشان مؤمنين را تبديل مي كند به كشتن ايشان مشركين را و زناي آنها را تبديل به عفت و پاكدامني مي كند.

برخي گويند: مقصود اين است كه گناه را از بنده محو مي كند و به جاي آن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 226

حسنه براي او ثبت ميكند. دليل اين قول روايتي است كه از پيامبر خدا نقل شده است.

فرمود: روز قيامت شخص را مي آورند و مي گويند: گناهان صغيره او را به او عرضه كنيد و گناهان كبيره اش را از او دور سازيد. به او مي گويند: در فلان روز اين كار را كردي و در فلان روز اين كار را. او اقرار ميكند و در دلش از گناهان كبيره مي ترسد.

آن گاه گفته مي شود: بجاي هر بدي كه مرتكب شده، حسنه اي به او بدهيد. مي گويد:

گناهاني كرده ام كه در اينجا نمي بينم. راوي ميگويد: ديدم پيامبر خدا اينقدر خنديد كه دندانهايش پيدا شد «1».

وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً: خداوند پوشنده گناهان بندگان است و برحمت او فضل خويش به آنها انعام ميكند.

__________________________________________________

(1)- سيئه به فعلي گفته مي شود كه مخالف امر خدا و حسنه به فعلي گفته مي شود كه موافق امر خداست. مثلا آميزش با

يك زن، اگر طبق موازين شرعي است، حسنه و اگر مخالف است سيئه و زناست. اشخاص مشرك، پيش از توبه بخاطر خباثت باطني كه داشتند كارهاي ايشان سيئه بود. پس از آنكه توبه كردند، بواسطه طهارت باطني اعمالشان حسنه است. پس فعل تابع ذات و صبغه باطني افراد است. هنگامي كه باطن پاك شد و ذات بوسيله توبه و ايمان و عمل صالح، خباثت خود را از دست داد، چه مانعي دارد كه آثار هم به تبع ذات، پاك و شسته شود؟ زيرا توبه كه اين قدرت را دارد كه نهاد شخص را از خباثت به طهارت تبديل كند و ذات را كه منشأ آثار و افعال است. ديگرگون سازد، اين قدرت را دارد كه آثار را نيز عوض كند و سيئه ها را تبديل به حسنات نمايد. روايتي هم كه در متن آمده، مؤيد همين معني است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 227

سوره الفرقان (25): آيات 71 تا 77 … ص: 227

اشاره

وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ مَتاباً (71) وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (72) وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً (73) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً (74) أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً (75)

خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76) قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً (77)

ترجمه … ص: 227

و كسي كه توبه و عمل صالح كند، به سوي خدا بازگشت مي كند. و كساني كه در مجالس باطل حاضر نمي شوند و چون به لغو گذر كنند، بزرگوارانه مي گذرند و هنگامي كه به آيات خدا تذكر داده شوند، وضع كوران و كران ندارند. و مي گويند:

پروردگارا، از زنان و فرزندان ما، چشم روشني بما عطا كن و ما را پيشواي پرهيزكاران گردان. به اينها بخاطر صبرشان بالاترين طبقه بهشت داده مي شود و در آنجا با تحيت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 228

و سلام ملاقات مي شوند. بهشت خانه جاوداني آنهاست و قرارگاه و اقامتگاه خوبي است.

بگو، اگر دعاي شما نبود، خداوند به شما عنايتي نداشت. شما تكذيب كرديد و بزودي تكذيب شما دامنگير شما مي شود.

قرائت … ص: 228

و ذرياتنا: اين كلمه را كوفيان و ابو بكر به صيغه مفرد و ديگران به صيغه جمع خوانده اند. علت اينكه مفرد خوانده اند اين است كه در اين حالت هم معني مفرد دارد و هم معني جمع.

يلقون: اين كلمه را كوفيان- بجز حفص- به فتح ياء و سكون لام و ديگران به ضم ياء و فتح لام و تشديد قاف خوانده اند. نمونه هر دو قرائت در قرآن كريم موجود است. نمونه قرائت دوم اين آيه است: «لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» (انسان 76) و نمونه قرائت اول اين آيه: «فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا» (مريم 59)

لغت … ص: 228

قره: قرار و آرامش و خنكي چشم در وقت شادي.

مقصود … ص: 228

وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ مَتاباً: آنان كه از معصيت ها دور و نادم شوند و كردار شايسته انجام دهند، بازگشتشان بسوي خدا، بازگشتي عظيم و پسنديده است.

علي بن عيسي ميان بازگشت بسوي خدا و بازگشت از زشتي ها فرق گذاشته، گويد: بازگشت بسوي خدا مقتضي طلب ثواب است ولي بازگشت از زشتي ها چنين اقتضايي ندارد. بنا بر اين مقصود از آيه شريفه اين است كه هر كس ميخواهد از گناهان بازگشت كند، بايد بازگشت بسوي خدا كند و مقصودش از توبه، تحصيل پاداش و خشنودي او باشد.

برخي گفته اند: منظور اين است كه توبه و عمل صالح، بريدن از همه چيز و پيوستن به خداست. ملاحظه كنيد كسي كه تن به خدمت يكي از پادشاهان ميدهد،

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 229

چگونه پيش او عزيز و گرامي مي شود؟ آيا كساني كه از همه دل بر ميكنند و مهر برمي دارند و به سوي خدا مي روند، چگونه خواهند بود؟

اكنون مجدداً به وصف بندگان مخلص پرداخته، مي فرمايد:

وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ: كساني كه در مجالس باطل حاضر نمي شوند.

مجالس باطل شامل مجالس غنا و فحش هم مي شود.

برخي گفته اند: «زور» به معني شرك است. برخي گفته اند به معني دروغ است و دروغي بالاتر از شرك وجود ندارد. برخي گفته اند: مقصود از روز، اعياد يهود و مسيحيان است.

مجاهد مي گويد: «زور» غناست و از امام باقر و امام صادق (ع) نيز چنين نقل شده است.

برخي گفته اند: «زور» شهادت دروغ است. پس مقصود از آيه اين است كه اينها شهادت دروغ نميدهند. عمر شهادت دهنده

دروغ را چهل تازيانه مي زد و صورتش را سياه ميكرد و او را در بازار مي گرداند.

اصل زور، به معني تزوير و جلوه دادن باطل به صورت حق است.

وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً: هنگامي كه از كارهاي زشت و معصيتها مي گذرند بزرگوارانه مي گذرند و نشان ميدهند كه به اين كارها راضي نيستند. زيرا بالاتر از اينند كه در اين كارها داخل شوند و با مردمي كه به اين كارها دست مي زنند، اختلاط و آميزش پيدا كنند.

بديهي است كه بزرگواري و بزرگمنشي افراد، به آنها اجازه نميدهد كه شؤونات اجتماعي و ديني خود را زير پا گذارند و با هر كس و ناكسي آميزش پيدا كنند.

برخي گفته اند: مقصود از اينكه بزرگوارانه مي گذرند، اين است كه وقتي به كسي مي رسند كه به آنها سخن زشت مي گويد، چشمپوشي مي كنند و وقتي به كسي مي رسند كه از آنها كمك ميخواهد، ياريش مي كنند.

امام باقر (ع) مي فرمايد: منظور اين است كه نام اعضاي قبيحه را به كنايه ياد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 230

ميكنند.

اصل لغو، به كارهاي بي فايده اطلاق مي شود. اعم از اينكه باطل باشد يا نباشد.

از اينرو به كار آدم ساهي و غافل نيز لغو گفته مي شود. حال آنكه كار چنين آدمي نه خوب است نه بد. الا اينكه ضرر آن به غير برسد كه در اين صورت، مورد اختلاف است كه آيا نيك است يا بد؟

وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً: هنگامي كه به قرآن و ادله اي كه خداوند اقامه كرده است، موعظه شوند، دقت و تأمل مي كنند و همچون كران و كوران نيستند كه گويي چيزي نشنيده و

نديده اند. بلكه چشم و گوش خود را باز ميكنند و نفع معنوي مي برند.

حسن مي گويد: چه بسيار كساني كه قرآن ميخوانند ولي همچون كور و كر مي مانند! وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ: مي گويند:

پروردگارا، زنان و فرزنداني بما بده كه به پرستش تو ما را شاد گردانند. در دنيا اهل صلاح باشند و در آخرت، اهل بهشت.

وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً: پروردگارا، ما را از كساني قرار ده، كه اهل تقوي به آنها تأسي ميجويند.

ممكن است كه منظور اين باشد كه پروردگارا، اهل تقوي را پيشواي ما قرار ده.

بنا بر اين آيه شريفه در اصل بوده است: «و اجعل المتقين لنا اماما» أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا: مردمي كه اين اوصاف را دارند، پاداششان در درجه اعلاي بهشت است. بخاطر اينكه به طاعت خدا و رسول و سختي هاي دنيا صبر كرده اند.

اصل غرفه، بنائي است كه روي بناي ديگري ساخته شده است. برخي گويند:

غرفه، نام بالاترين منزلهاي بهشت است. هم چنان كه در دنيا نيز غرفه بالاترين مسكن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 231

وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً: فرشتگان در بهشت آنها را به سخنان سرور- آميز و نويد به پاداش عظيم، ملاقات مي كنند.

خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً: آنان در بهشت كه جايگاهي نيكو و پسنديده است، جاوداني هستند و گرفتار مرگ و زوال نميشوند.

قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ: بگو: اگر بخاطر دعوت شما به اسلام نبود، خداوند توجهي و عنايتي به شما نداشت. بديهي است كه چيزي كه مورد توجه و عنايت نباشد، وجود و عدمش يكسان است.

مقصود اين

است كه به مشركين گفته شود كه نيكي و بدي ايشان سود و زياني براي خداوند ندارد تا خدا بخاطر سود و زيان خود ايشان را دعوت بدين كند.

بلكه اين مقتضاي حكمت است كه خداوند بندگان خود را بوسيله پيامبران دعوت به دين كند.

ممكن است منظور اين باشد كه اگر دعا و عبادت شما نبود، خداوند به شما عنايت و توجهي نداشت. يعني كسي كه عبادت نكند، پيش خدا قدر و منزلتي ندارد.

يزيد بن معاويه عجلي از امام باقر (ع) مي پرسد: قرائت افضل است يا دعاي بسيار؟ مي فرمايد: دعاي بسيار بهتر است و همين آيه را مي خواند.

فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً: شما مردم مكه، دعوت خدا و پيغمبر را تكذيب كرديد و ديري نمي پايد كه كيفر آن دامنگير شما خواهد شد.

برخي گويند: منظور اين است كه اين تكذيب شما دامنگير شما خواهد شد و راه توبه را به روي شما مي بندد.

برخي گويند: منظور كشته شدن در جنگ بدر يا عذاب آخرت است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 232

فهرست جلد هفدهم ترجمه تفسير «مجمع البيان … ص: 232

از آيه 52 سوره حج تا آيه 77 سورة الفرقان (جزء 18- 19) عنوان صفحه (سوره حج) آيه (52 تا 55) و ترجمه 3 شأن نزول 4 مقصود 5 نظم آيات 9 آيه (56 تا 60) و ترجمه 10 قرائت و مقصود 11 آيه (61 تا 65) و ترجمه 14 قرائت، اعراب و مقصود 15 آيه (66 تا 70) و ترجمه 17 مقصود 18 آيه (71 تا 75) 20 ترجمه، قرائت، لغت و مقصود 21 نظم آيات 23 آيه (76 تا 78) و ترجمه 24 اعراب و مقصود 25 سورة المؤمنون عدد آيات، فضيلت

و تفسير سوره 28 آيه (1 تا 11) و ترجمه 29 قرائت و مقصود 30 آيه (12 تا 19) و ترجمه 34 قرائت، لغت، اعراب و مقصود 35 نظم آيات 39 آيه (20 تا 25) و ترجمه 40 قرائت و مقصود 41 آيه (26 تا 30) و ترجمه 44 قرائت و مقصود 45 آيه (31 تا 40) 47 ترجمه، قرائت، اعراب و مقصود 48 آيه (41 تا 50) 51 ترجمه، قرائت و مقصود 52 آيه (51 تا 56)، ترجمه و قرائت 55 مقصود 56 آيه (57 تا 61)، ترجمه و مقصود 59 آيه (62 تا 71) 61 ترجمه، قرائت، لغت و اعراب 62 مقصود 63 آيه (72 تا 80) 66 ترجمه، لغت و مقصود 67 آيه (81 تا 90) و ترجمه 70

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 233

قرائت و مقصود 71 نظم آيات 73 آيه (91 تا 100) 74 ترجمه، قرائت، لغت و اعراب 75 مقصود 76 آيه (101 تا 110) 81 ترجمه، قرائت، لغت و اعراب 82 مقصود 83 آيه (111 تا 118) و ترجمه 87 قرائت، اعراب و مقصود 88 سورة النور عدد آيات، فضيلت و تفسير سوره 92 آيه (1 تا 3) و ترجمه 93 قرائت، لغت و مقصود 94 آيه (4- 5)، ترجمه، اعراب و مقصود 98 آيه (6 تا 10) و ترجمه 101 قرائت و شأن نزول 102 مقصود 104 آيه (11 تا 15) 106 ترجمه، قرائت و شأن نزول 107 مقصود 109 آيه (16 تا 20) و ترجمه 112 مقصود 113 نظم آيات 114 آيه (21 تا 25) 115 ترجمه، قرائت و شأن نزول 116

مقصود 117 نظم آيات 119 آيه (26 تا 29) و ترجمه 120 لغت و مقصود 121 نظم آيات 124 آيه (30 تا 31) 125 ترجمه، قرائت، لغت، اعراب و مقصود 126 آيه (32 تا 34) و ترجمه 130 اعراب و مقصود 131 آيه (35 تا 38) 136 ترجمه، قرائت و اعراب 137 مقصود 138 نظم آيات 145 آيه (39- 40) و ترجمه 146 قرائت، لغت و مقصود 147 آيه (41 تا 46) ترجمه، قرائت و لغت 149 اعراب و مقصود 151 آيه (47 تا 52) و ترجمه 155 قرائت، لغت و شأن نزول 156 مقصود 157 نظم آيات 159 آيه (53 تا 55) و ترجمه 160 قرائت، اعراب و مقصود 161 آيه (56- 57) ترجمه، قرائت و مقصود 165 آيه (58 تا 60) 166 ترجمه، قرائت و مقصود 167 آيه (61) و ترجمه 170 قرائت و مقصود 171 آيه (62 تا 64) و ترجمه 175 لغت، اعراب و مقصود 176 سوره الفرقان عدد آيات، فضيلت و تفسير سوره 179

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 17، ص: 234

آيه (1 تا 6) 180 آيه (7 تا 10) و ترجمه 181 قرائت، اعراب و مقصود 182 آيه (11 تا 18) 186 آيه (19- 20) و ترجمه (جزء نوزدهم) 187 قرائت، لغت، اعراب و مقصود 188 آيه 21 تا 29 193 آيه 30، ترجمه، قرائت و لغت 194 اعراب و شأن نزول 195 مقصود 196 آيه 31 تا 37 201 آيه 38 تا 40، ترجمه و لغت 202 اعراب و مقصود 203 آيه 41 تا 48 207 آيه 49 تا 50، ترجمه و لغت 208 اعراب و

مقصود 209 آيه 51 تا 58 213 آيه 59 و 60، ترجمه، قرائت و لغت 214 اعراب و مقصود 215 نظم آيات 218 آيه 61 تا 68 219 آيه 69 و 70، ترجمه و قرائت 220 لغت، اعراب و مقصود 221 آيه 71 تا 77 و ترجمه 227 قرائت، لغت و مقصود 228 فهرست 232

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109