ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن جلد 11

مشخصات كتاب

سرشناسه: بيستوني ، محمد، ‫1337 -

عنوان و نام پديدآور: ‫تفسير مجمع البيان جوان (برگرفته از تفسير مجمع البيان طبرسي «ره») / تاليف محمد بيستوني.

مشخصات نشر: قم : بيان جوان؛ مشهد: آستان قدس رضوي، شركت به نشر ‫، ‫1390 .

مشخصات ظاهري: 10ج.

شابك: ‫دوره ‫ ‫ 978-600-228-058-9: ؛ ‫ج.1 ‫ 978-600-228-057-2: ؛ ‫ج.2 ‫ 978-600-228-059-6: ؛ ‫ج.3 ‫: ‫ 978-600-228-062-6 ؛ ‫ج.4 ‫: 978-600-228-610-9 ؛ ‫ج.5 ‫ 978-600-228-060-2: ؛ ‫ج.6 ‫: ‫ 978-600-228-063-3 ؛ ‫ج.7 ‫: ‫ 978-600-228-064-0 ؛ ‫ج.8 ‫ 978-600-228-087-9: ؛ ‫ ج.9 ‫: 978-600-228-066-4 ‮ ؛ ‫ج.10 ‫ 978-600-228-088-6:

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: نويسنده براي تهيه اين كتاب از ترجمه علي كرمي بر كتاب مجمع البيان استفاده كرده است .

يادداشت: چاپ قبلي: فراهاني ‫، 1381 - 1382(30ج.).

يادداشت: ج. 2 - 10 (چاپ اول: 1390) (فيپا).

مندرجات: ‫ج. 1. شامل جزءهاي 1 و 2 و 3 ‫.- ج. 2. شامل جزءهاي 4 و 5 و 6 .- ج.3. شامل جزءهاي 7و 8 و 9.- ج.4. شامل جزء هاي 11،10 و 12 ‫.- ج. 5. شامل جزءهاي 13 و 14 و 15 .-ج. 6. شامل جزءهاي 16 و 17 و 18.-ج.7. شامل جزء هاي 19 و 20 و 21.-ج.8. شامل جزءهاي 22 و 23 و 24.-ج.9. شامل جزء هاي 25 و 26 و 27.-ج.10. شامل جزء هاي 28و 29 و 30

موضوع: تفاسير شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده:كرمي ، عليرضا، 1340 -، مترجم

شناسه افزوده: ‫طبرسي، فضل بن حسن، 468؟ - 548ق. . مجمع البيان في تفسير القرآن.

شناسه افزوده:شركت به نشر (انتشارات آستان قدس رضوي)

رده بندي كنگره: ‫ BP98 ‮ ‫ /ب 95ت 76 139

رده بندي ديويي: ‫ 297/179 ‮

شماره كتابشناسي ملي: 2405490

جلد يازدهم

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

سوره توبه … ص: 3

اشاره

سوره توبه اين سوره تمامي آن در مدينه نازل شده، و برخي گفته اند: جز دو آيه آن.

- يعني آيه: «لَقَدْ جاءَكُمْ … » تا آخر سوره- در مدينه نازل شده است.

سوره توبه در سال نهم هجرت نازل شد، و فتح مكه در سال هشتم بود، و حجة الوداع سال دهم. و مجاهد و قتاده گفته اند: آخرين سوره اي كه در مدينه برسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نازل شد همين سوره مباركه بود.

عدد آيات اين سوره … ص: 3

عدد آيات اين سوره نزد كوفيان 129 آيه است و نزد ديگران 130 آيه.

اسامي اين سوره … ص: 3

اين سوره را ده نام است بدين شرح:

1- «برائة» و وجه تسميه بدين نام آن است كه سوره بدين لفظ شروع شده، و گذشته درباره اظهار «برائت» و بيزاري از كفار نازل گشته است.

2- «توبة» و اين نام بدانجهت است كه ذكر توبة در آن بسيار شده مانند آيه:

«وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلي مَنْ يَشاءُ» «1» و آيه: «فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ «2»» و آيه: «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا». «3»

3- «فاضحة» (رسوا كننده) سعيد بن جبير گويد: پيش ابن عباس نام سوره

__________________________________________________

(1)- آيه 15. [ … ]

(2)- آيه 74.

(3- آيه 118.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 4

توبه را بر زبان جاري كردم گفت: اين سوره فاضحه است، زيرا هم چنان آيات (اين سوره) درباره آنان «1» پشت سر هم نازل شد تا جايي كه ما ترسيديم نام هيچيك از آنان را نيز باقي نگذارد، و خلاصه بدان جهت آن را بدين اسم ناميدند كه موجب رسوايي منافقين گشت.

4- «مبعثرة» (كاونده) ابن عباس گويد: وجه تسميه بدين نام آنست كه از اسرار دروني منافقان كاوش ميكند.

5- «مقشقشه» (رهاننده) ابن عباس گويد: آن را بدين نام خواندند بخاطر آنكه هر كه بدان ايمان داشته باشد از نفاق و شرك رها گردد زيرا در اين سوره دعوت به اخلاص شده، و در حديث است كه سوره «قل يا ايها الكافرون» و سوره «قل هو اللَّه أحد» را «مقشقشان» مي ناميدند، و اين نام بهمان خاطر بود كه اين دو سوره انسان را از شرك ميرهاند.

6- «بحوث» (كاونده) أبو ايوب انصاري

وجه تسميه بدين نام را نيز همان كاوش از اسرار منافقان ذكر كرده.

7- «مدمدمة» (نابود كننده) چون «دمدم» بمعناي هلاكت آمده و آيه:

«فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ … » «2» نيز بهمين معنا است. و اين نام را سفيان بن عيينه ذكر كرده.

8- «حافرة» (آشكار كننده) چون از روي مقاصد قبلي منافقين پرده برداشته و آنچه در دل مستور ميداشتند آشكار ساخت. و اين نامي است كه حسن براي اين سوره ذكر كرده.

9- «مثيره» (افشاننده) بخاطر آنكه زشتيها و رسواييهاي منافقان را بر ملا سازد. و اين وجه از قتاده نقل شده است.

10- «سوره عذاب» و اين را حذيفة ذكر كرده- بخاطر آنكه درباره عذاب كافران نازل گشته. و عاصم بسندش از حذيفه روايت كرده كه گفته: مردم اين سوره

__________________________________________________

(1)- يعني منافقين

(2)- سوره شمس آيه 14.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 5

را سوره توبه نامند، ولي سوره عذاب است.

فضيلت اين سوره … ص: 5

1- ابيّ بن كعب از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود:

هر كه سوره انفال و برائت را بخواند من شفيع او گردم … تا بآخر حديث كه در آغاز سوره انفال تمامي آن ذكر شد. و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

انفال و برائت يك سوره است. چنانچه از سعيد بن مسيب نيز روايت شده.

2- ثعلبي بسند خود از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: قرآن آيه آيه و حرف حرف نازل شد جز سوره برائة و قل هو اللَّه احد كه آن دو با هفتاد صف از فرشتگان (يك جا) بر من نازل شد و هر كدام ميگفتند: اي

محمد در مورد نسب خدا به نيكي سفارش كن. «1»

و اما اينكه در آغاز اين سوره نه در قرائت و نه در كتابت بسم اللَّه ذكر نمي شود … ص: 5

دانشمندان و مفسران در اينباره چند قول گفته اند:

اول- آنكه اين سوره چون دنبال سوره انفال است هر دو يك سوره بحساب آيند، زيرا سوره انفال در ذكر پيمانها است و اين سوره در رفع پيمانها است- و اين قولي است كه ابيّ بن كعب گفته.

دوم- اينكه در اين سوره بسم اللَّه نازل نشده بخاطر آن است كه «بسم اللَّه» براي امان و مهر و رحمت است، ولي سوره برائت براي برداشتن امان و رفع آن است، از اينرو بسم اللَّه در آغاز اين سوره نازل نشد- و اين وجه از امير المؤمنين عليه السلام

__________________________________________________

(1)- ظاهرا جمله «كل يقول استوص … » مربوط بسوره قل هو اللَّه است كه در آن از نسبت پروردگار متعال بحث شده، و در ذيل سوره قل هو اللَّه نيز بيايد كه يكي از اسامي آن سوره «نسبة الرب» است. و ممكن است مربوط بهر دو سوره باشد چون در مواردي از سوره برائة نيز ذكري از توبه و آمرزش. بميان آمده، و منظور از نسبت خدا ارتباط با او باشد ولي اين معني بعيد است و بهتر همان است كه بگوئيم مربوط بسوره قل هو اللَّه احد ميباشد. و اللَّه العالم. «مترجم»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 6

نقل شده، و سفيان بن عيينه و ابو العباس مبرد نيز همين وجه را اختيار كرده اند.

سوم- وجهي است كه از ابن عباس روايت شده كه گويد: بعثمان بن عفان گفتم:

چرا سوره برائت را كه از «مئين» «1» است با سوره انفال كه از مثاني «2» است هر

دو را در «سبع طول» «3» قرار داديد، و ميان آنها «بسم اللَّه» ننوشتيد؟ عثمان در پاسخ گفت:

شيوه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- چنان بود كه چون آيات قرآن بر او نازل ميشد يكي از نويسندگان (و كتّاب) وحي را ميخواند و بدو ميفرمود: اين آيات را در فلان سوره بگذار … و سوره انفال از نخستين سوره هايي بود كه در مدينه نازل شد، و سوره برائة از آخرين سوره هايي بود كه در آن شهر نازل گشت، و چون داستان اين دو سوره شبيه بهم بود ما گمان كرديم كه سوره برائت دنباله سوره انفال است، و خود آن حضرت نيز تا روزي كه از دنيا رفت در اينباره چيزي نفرمود، از اينرو ما اين سوره را در ضمن «سبع طول» قرار داديم، و ميان آن دو «بسم اللَّه» ننوشتيم. و اين دو سوره را «قرينتين» (قرين يكديگر) ميخواندند.

تفسير اين سوره:

چون خداي سبحان سوره انفال را به وجوب برائت «و بيزاري جستن» از كفار ختم كرد اين سوره را باين مطلب افتتاح فرمود كه خداي تعالي و رسول او نيز از آنان بيزارند همانسان كه مسلمانان را بر بيزاري از آنان دستور فرموده.

__________________________________________________

(1)- «مئين» بسوره هايي گويند كه حدود صد آيه است.

(2)- «مثاني» بسوره هايي گويند كه از صد آيه كمتر است.

(3- «سبع طول» بهفت سوره پس از سوره فاتحة الكتاب گويند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 7

سوره التوبة (9): آيات 1 تا 2 … ص: 7

اشاره

بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (1) فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ (2)

ترجمه … ص: 7

بيزاري خدا و رسول او از مشركاني كه با ايشان پيمان بسته ايد (1) پس بگرديد در اين سرزمين چهار ماه (و چهار ماه مهلت داريد) و بدانيد كه شما از تحت قدرت خدا فرار نتوانيد كرد، و همانا خدا خوار كننده كافران است (2).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 8

بيان آيه 1- 2 … ص: 8
شرح لغات … ص: 8

«برائت» در لغت بمعناي «بريدن رشته» است.

«سيح»: (در جمله سيحوا) آهسته راه رفتن است.

«اعجاز» (در جمله «غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ» … ): ايجاد عجز و ناتواني كردن.

«اخزاء»: (در «مُخْزِي الْكافِرِينَ» … ) بمعناي خوار كردن برسوايي و ننگ است.

اعراب … ص: 8

«برائة» برفع خوانده شود بتقدير آنكه خبر مبتداي محذوف باشد، و تقدير آن «هذه الآيات برائة … » (يعني اين آيات بيزاري است … ) و محتمل است مبتداء باشد و خبر آن ظرف در جمله «إِلَي الَّذِينَ عاهَدْتُمْ … » باشد و چون مبتداء توصيف شده (و باصطلاح مبتداء موصوف است) از اينرو ابتداء بنكرة در اينجا جايز گشته، ولي قول اول (كه آن را خبر مبتداي محذوف بگيريم) بهتر است، چون دلالت بر حضور مطلوب كند چنانچه انسان درباره كسي كه او را حاضر نزد خود مي بيند ميگويد:

«حسن و اللَّه» (نيكو است بخدا) يعني «هذا حسن … » (اين نيكو است … ).

تفسير … ص: 8
اشاره

«بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ»

يعني اين بيزاري است از جانب خدا.

«وَ رَسُولِهِ» يعني بريدن رشته عهد و پيمان، و رفع امان، و برون رفتن از پيمان ها.

«إِلَي الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» و خطاب در اين آيه متوجه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و مسلمانان است، يعني بيزاري جوييد از آن مشركاني كه ميان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 9

شما و ايشان عهد و پيماني بود، زيرا خدا و رسولش از اينان بيزارند.

و زجاج گفته: مقصود اين است كه خدا و رسول از دادن پيمان بآنها و وفاي بدان بيزارند زيرا كه آنها پيمان شكني كردند.

اگر كسي بگويد: چگونه براي پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- جايز است كه پيمان خود را بشكند؟

پاسخ آن است كه بيكي از سه راه، شكستن پيمان براي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- جايز گشت: 1- آنكه وفاي به پيمان مشروط بود به اينكه از طرف خداي تعالي دستوري نرسد،

و چون دستور آمد كه از اين پس پيماني نيست پيغمبر خدا پيمان را شكست. 2- آنكه چون از مشركان خيانت و پيمان شكني آشكار شد خداي تعالي نيز به پيغمبرش دستور داد تا پيمان آنها را بشكند. 3- آنكه آن پيمان، پيماني هميشگي (و مطلق) نبود بلكه مقيد بزمان و مدتي بود كه چون مدت آن سر آمد آن پيمان شكسته شد.

و در روايت نيز آمده كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آنچه را ذكر شد با آنان شرط كرده بود. و نيز روايت شده كه مشركان پيمان خود را شكستند يا تصميم بنقض آن گرفتند، خداي سبحان نيز به پيغمبرش دستور داد كه پيمان آنها را بشكند.

پس از اين خداي سبحان مشركان را مخاطب ساخته فرمايد:

«فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ» يعني با خيال آسوده در زمين (مكة) بگرديد و آسوده خاطر احتياجات خود را برطرف كنيد و (در اينمدت) از شمشير در امانيد.

«أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» تا چهار ماه، و چون اين مدت سپري شد و مسلمان نشديد رشته پيمان شما بريده خواهد شد و مصونيت از جان و مال شما برداشته ميشود.

«وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ» و بدانيد كه فرار از خدا نتوانيد كرد چون شما در هر جا كه باشيد تحت قدرت و فرمان او هستيد.

«وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ» و خدا خوار كننده كافران است.

و در اينكه اين چهار ماه (كه خدا بدانها مهلت داد) چه ماههايي بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 10

اختلاف است:

برخي گفته اند: ابتداي آن روز عيد قربان، و انتهاي آن دهم ماه ربيع الثاني بود، و اين قولي است كه مجاهد و

محمد بن كعب قرظي گفته اند، و از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

و ديگري گفته: از اول ماه شوال تا آخر ماه محرم بوده زيرا اين آيات در ماه شوال نازل گشته. و اين قولي است كه ابن عباس و زهري گفته اند.

فراء گويد: مدت آنها تا آخر ماه محرم بود زيرا در ميان آنها كساني بودند كه مدتشان پنجاه روز بود و آنها كساني بودند كه پيماني از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نداشتند، و خداوند بدينوسيله براي آنها (تا آخر محرم) مهلت قرار داد.

و برخي گفته اند: هر يك از آنها كه بيش از چهار ماه با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پيمان داشتند پيمان آنها محدود بچهار ماه شد، و هر كدام كمتر از آن مدت پيمان داشتند پيمان آنها تا چهار ماه بالا رفت. و اين قول را حسن و ابن اسحاق اختيار كرده اند.

و برخي گفته اند: ابتداي چهار ماه روز بيستم ذي قعده- كه روز قرباني آن سال بود- و آخر آن بيستم ماه ربيع الاول بود، زيرا حج در آن وقت در ماه ذي قعده انجام ميشد، و سال بعد كه حجة الوداع در آن سال بود در ماه ذي حجة انجام شد، و سبب آن «نسي ء» بود كه در زمان جاهليت انجام ميدادند بشرحي كه پس از اين- انشاء اللَّه- خواهد آمد. و اين قولي است كه جبائي گفته است.

و اما داستان ابلاغ سوره برائه … ص: 10

مفسران و ناقلان اخبار همه گفته اند- و در اين گفته اجماع دارند- كه چون سوره برائة نازل گشت رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آن را به ابي بكر داد (تا برود و بر

مشركان قرائت كند) ولي دوباره از ابو بكر گرفت و آن را بعلي بن ابي طالب عليه السلام سپرد، ولي در كيفيت اين داستان و شرح و تفصيل آن اختلاف دارند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 11

برخي گويند: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- ابي بكر را بمكه روانه كرد و بدو دستور داد: ده آيه از آغاز اين سوره را براي مشركان بخواند، و پيمان آنها را (بدانوسيله) بهم زند، سپس علي عليه السلام را بدنبال وي روانه كرد تا آن حضرت آيات مزبور را از او بگيرد و بر مردم (مكه) قرائت كند، علي عليه السلام بدنبال دستور رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله بر شتر عضباء (كه شتر مخصوص آن حضرت بود) سوار شد تا اينكه در ذو الحليفه بابي بكر رسيد و آيات را از وي گرفت.

و برخي گفته اند: ابو بكر از همانجا بنزد رسول خدا باز گشت و پرسيد: آيا درباره من آيه اي نازل شده؟ حضرت فرمود: نه چيزي نيست جز آنكه اين آيات را كسي جز خودم يا مردي كه از من باشد نبايد بمردم برساند.

و برخي گويند: آيات را علي عليه السلام بر مردم خواند و ابو بكر نيز امير بر مردم (در حج) بود، و اين قولي است كه حسن و قتاده گفته اند.

و دسته اي گفته اند: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پيش از آنكه ابو بكر از مدينه خارج شود آن آيات را از وي گرفت و بعلي عليه السلام سپرد. و دنبالش فرمود: آنها را جز من يا مردي كه از من است ديگري نبايد بمردم برساند، و اين قولي

است كه عروة بن زبير و ابو سعيد خدري و ابو هريره گفته اند.

و علماي شيعه گفته اند كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- سرپرستي و امارت حجاج و مراسم حج را نيز بعلي عليه السلام واگذار كرد و هنگامي كه آيات را از ابو بكر گرفت وي بمدينه بازگشت.

و حاكم ابو القاسم حسكاني بسندش از سماك بن حرب از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- سوره برائت را بوسيله ابو بكر براي مردم مكه فرستاد و چون بذي الحليفه رسيد كسي را بنزد او فرستاد و او را بازگردانده فرمود: اين آيات را كسي جز مردي از خاندان من نبايد بمكه ببرد، و بدنبال اين سخن علي عليه السلام را بمكة فرستاد.

و شعبي از محرز بن ابي هريره از پدرش ابو هريره روايت كند كه گفت: روزي كه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 12

علي عليه السلام سوره برائت را بر مشركين ابلاغ ميكرد من هم با او بودم، و هر گاه صداي آن حضرت ميگرفت من بجاي او فرمان خدا را ابلاغ ميكردم، گفتم: پدر جان چه ميگفتيد؟

پاسخ داد: ميگفتيم: از اين سال به بعد ديگر مشركي نبايد حج بجا آورد، و كسي عريان طواف نكند، و در خانه خدا كسي جز مردمان با ايمان داخل نشوند، و هر كه با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پيماني دارد مدت آن تا چهار ماه بيش نيست، و پس از گذشتن چهار ماه خدا و رسولش از مشركان بيزاري جويند.

و عاصم بن حميد از أبي بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده

كه فرمود: علي عليه- السلام (در آن روز) شمشير خود را كشيد و براي مردم بدين شرح خطبه خواند: «كسي عريان طواف خانه نكند، و مشركي در اين سال حج بجا نياورد، و هر كه مدتي (براي پيمان) دارد همان مدتي كه دارد محترم است، و هر كه مدتي ندارد مهلت او چهار ماه است» و اين خطبه را در «يوم النحر» (روز قرباني) ايراد فرمود، و چهار ماهي كه فرمود بيست روز باقيمانده ذي حجة و ماه محرم و صفر و ربيع الاول و ده روز از ربيع الثاني بود و فرمود: همان روز قرباني روز حج اكبر بود (كه در آيه بعد مذكور است).

و جاحظ بسندش از زيد بن نقيع روايت كرده كه گويد: ما از علي عليه السلام پرسيديم:

بچه فرماني در ماه ذي حجة مأمور گشتي؟ فرمود: بچهار فرمان مأمور شدم: 1- در خانه كعبه كسي جز شخص با ايمان داخل نشود. 2- شخص عريان طواف خانه نكند 3- از اين سال به بعد شخص مؤمن و كافر در مسجد الحرام اجتماع نكنند. 4- هر كه با رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله- عهد و پيماني دارد تا پايان مدت آن عهد و پيمان محترم است، و هر كه پيماني ندارد تا چهار ماه مهلت دارد.

و در روايت ديگري است كه آن حضرت عليه السلام در كنار جمره عقبه ايستاد و فرمود:

أيا مردم من فرستاده خداوند بسوي شما هستم «1» كه (از اين پس) هيچ كافري داخل

__________________________________________________

(1)- عبارت عربي. كتاب چنين بود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ … » و در دو نسخه مصححي كه نزد ما

بود هر دو همين نحو بود، و اين بنده فرصت مراجعه بساير كتابها را نيافتم ولي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 13

خانه كعبه نشود. و هيچ مشركي حج بجا نياورد، و كسي برهنه طواف نكند، و هر كه با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- عهد و پيماني دارد پيمانش تا چهار ماه است، و هر كه پيماني ندارد پيمانش تا باقيمانده چهار ماه است، آن گاه سوره برائة را براي آنها قرائت فرمود.

و برخي گفته اند سيزده آيه از آغاز اين سوره را بيش نخواند.

و در روايت ديگري است كه چون علي عليه السلام در ميان آنها ندا فرمود: «خدا از مشركان بيزار است» يعني از هر مشركي، مشركان گفتند: ما هم از اين عهد و پيمان تو و پيمان عمو زاده ات (يعني چهار ماه) بيزاريم، و چون سال ديگر كه سال دهم بود شد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- حجة الوداع را انجام داد و بمدينه بازگشت، و بقيه ماه ذي حجة و ماه محرم و صفر و چند شب از ماه ربيع الاول هم زنده بود «1» تا اينكه برحمت حق پيوست.

__________________________________________________

(بعيد نيست سقطي واقع شده باشد و عبارت چنين باشد: «اني رسول رسول اللَّه اليكم … » يعني من فرستاده رسول خدايم بسوي شما … و اللَّه اعلم.

(1)- اين روايت مطابق گفته اهل سنت است كه رحلت آن حضرت را در ماه ربيع الاول ميدانند، ولي مطابق گفتار شيعه رحلت آن حضرت در روزهاي آخر ماه صفر اتفاق افتاد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 14

سوره التوبة (9): آيات 3 تا 4 … ص: 14

اشاره

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ

الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (3) إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلي مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (4)

ترجمه … ص: 14

و اعلامي است از خدا و رسولش در روز حج اكبر كه همانا خدا و رسولش از مشركان بيزارند، پس اگر توبه كنيد براي شما بهتر است و اگر رو گردانديد (و توبه نكرديد) بدانيد كه خدا را ناتوان نتوانيد كنيد (و از او فرار نتوانيد كرد) و بشارت ده آن كساني را كه كفر ورزيدند بعذابي دردناك (3) جز آن دسته از مشركان كه با آنها پيمان بسته ايد و آنها چيزي از پيمان شما نكاستند و هيچكس را بر ضد شما كمك ندادند، كه پيمان آنها را تا مدتشان (كه با آنها قرار گذارده ايد) بپايان رسانيد، و خدا پرهيزكاران را دوست دارد (4)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 15

بيان آيه 3- 4 … ص: 15
شرح لغات … ص: 15

«أذان» بمعناي اعلام است، و برخي گفته اند: اصل آن از نداء است كه بوسيله گوش شنيده ميشود، و «مدت» و «زمان» و «حين» هر سه در معني نظير يكديگرند.

تفسير … ص: 15

آن گاه خدا بيان فرمايد كه واجب است برائت و بيزاري از آنها بمشركان اعلام شود تا در نتيجه مسلمانان را به پيمان شكني و بيوفايي متهم نكنند و از اينرو فرمود:

«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ» و اعلامي است از خدا و رسول او بمردمان و معناي آن امر و دستور است يعني: اعلام كنيد مردمي را كه با شما پيمان دارند، و برخي گفته اند: مقصود از «مردم» (در آيه) عموم مردمان با ايمان و مشرك است، زيرا همه آنها در اين اعلام داخل هستند.

«يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ» روز حج اكبر و در اينكه آن روز چه روزي است سه قول گفته اند 1- روز عرفة، و اين قول عمر و سعيد بن مسيب و عطاء و طاووس و مجاهد است. و از علي عليه السلام نيز اين قول روايت شده. و مسور بن مخزمة آن را از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نيز روايت كرده است. و عطا گفته: حج اكبر آن حجي است كه در آن وقوف (بعرفات) باشد و حج اصغر آن است كه وقوف در آن نباشد و آن عمرة است.

2- روز نحر (روز عيد قربان)، و اين قول از علي عليه السلام و ابن عباس و سعيد بن جبير و ابن زيد و نخعي و مجاهد و شعبي و سدي نقل شده، و از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده، و ابن ابي اوفي آن را

از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نيز روايت كرده است.

حسن گفته: و نام آن روز را حج اكبر نهادند بدان جهت كه در آن سال مسلمانان و مشركان همگي حج گذاردند، و پس از آن سال مشركان ديگر حج بجا نياوردند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 16

3- منظور همه ايام حج است، و اين قولي است كه از مجاهد و سفيان نيز نقل شده، و معناي حج روز اكبر همه روزهايي است كه حج در آن انجام گردد، چنانچه گويند روز صفين، روز جمل، روز بعاث، كه منظور تمام روزهايي است كه در آنها جنگهاي مزبور واقع شده، و اختصاصي بيك روز معين ندارد.

«أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» كه خدا بيزار است از مشركان، يعني از عهد و پيمان مشركان كه مضاف (يعني لفظ عهد) حذف شده.

«وَ رَسُولِهِ» يعني و رسول او نيز بيزار است از آن عهد و پيمان. و برخي گفته اند:

منظور از بيزاري نخست (در آيه اول: بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ … ) نقض عهد است. و بيزاري دوم (در اين آيه) براي قطع دوستي و احسان است، و از اينرو تكراري نشده.

«فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» يعني اي مشركان اگر در اينمدت توبه كرديد و از شرك بسوي يكتاپرستي خدا بازگشتيد براي شما بهتر است از اينكه در همان شرك خود باقي بمانيد، چون بدينوسيله از خواري دنيا و عذاب آخرت آسوده خواهيد گشت.

«وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ» و اگر رو بگردانيد، يعني از ايمان و بر كفر خويش پايداري كنيد.

«فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ» يعني نتوانيد او را از اينكه شما را عذاب كند ناتوانش كنيد، و نتوانيد

خود را از عذاب او در دنيا فرار دهيد، و اين سخن اعلامي است به اينكه مهلت دادن بشما نه بخاطر عجز و ناتواني خدا است بلكه بخاطر اتمام حجت و از روي مصلحت است، سپس خداوند ايشان را بعذاب آخرت بيم داده و تهديد كند و فرمايد:

«وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ» يعني بجاي مژده و بشارت عذاب دردناكي را بدانها خبر ده، كه همان عذاب آتش قيامت باشد.

«إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (مگر آنان كه پيمان بسته ايد با آنها از مشركان) فراء گفته: خداي تعالي در اين آيه از بيزاري خدا و رسول از مشركان استثنا فرموده آن دسته از مردم بني كنانة و بني ضمرة را كه نه ماه از مدت آنها باقي مانده بود و دستور فرموده كه مدت آنها را بسر برند، و اين بخاطر آن بود كه آنها اقدام بجنگ با ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 17

مردم با ايمان نكردند و پيمان رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را نشكستند. و ابن عباس گفته: منظور از اين آيه هر كسي است كه پيش از نزول سوره برائة ميان او و رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پيماني منعقد شده بود، و لا بد منظور ابن عباس آن كساني است كه ميان آنها و رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پيمان صلح بسته شده بود، و در صدد دشمني و آزار مسلمين بر نيامده و بدشمنان آنها نيز كمك نكردند، زيرا رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- با مردم «هجر» و بحرين و ايله و دومة الجندل پيمان صلح بست، و پيمانهاي

ديگري در مورد صلح و جزيه بسته بود و هيچكدام را تا پايان عمر بهم نزد و پس از نزول اين سوره هم با آنان جنگ نكرد، و آنها كفار ذمي بودند تا زماني كه آن حضرت از دنيا رفت، و خلفائي نيز كه پس از آن حضرت آمدند به آن پيمانها وفا كردند.

«ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً» يعني از شرايط پيمان شما چيزي نكاستند، و برخي گفته اند:

يعني زياني به شما نرساندند.

«وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً» يعني به هيچ يك از دشمنانتان بر عليه شما كمك ندادند.

«فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ» يعني تا پايان مدتي كه معاهده با آنها بسته ايد (آن را بپايان بريد).

«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» يعني خدا دوست دارد آنان را كه از پيمان شكني پرهيز ميكنند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 18

سوره التوبة (9): آيات 5 تا 6 … ص: 18

اشاره

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5) وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (6)

ترجمه … ص: 18

و چون ماههاي حرام گذشت مشركان را هر جا يافتيد بكشيد و دستگيرشان كنيد، و محاصره كنيد و (براي كشتن و دستگيريشان) در هر كمينگاه بنشينيد، پس اگر توبه كردند و نماز بپاداشتند. و زكاة دادند راهشان را باز كنيد (و آزادشان بگذاريد) كه خدا آمرزنده و مهربان است (5) و اگر يكي از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا سخن خدا را بشنود سپس او را به امانگاهش برسان زيرا آنها مردماني هستند كه نميدانند (6).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 19

بيان آيه 5- 6 … ص: 19
شرح لغات … ص: 19

انسلاخ: بيرون شدن چيزي است از آنچه بر آن پوشيده شده. و اصل اين لغت از «سلخ الشاة» بمعناي كندن پوست از بدن گوسفند است، و سلخ ماه نيز از همين معنا گرفته شده.

حصر … جلوگيري خروج از محيطي را گويند، و حصر و حبس و اسر در معني نظير يكديگرند.

مرصد: راه است. و مانند آن است لفظ: «مرقب» و «مربأ»

تفسير … ص: 19

در اين آيات خداوند سبحان حكم مشركان را پس از سپري شدن مدت مزبور بيان كرده و ميفرمايد:

«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ» برخي گفته اند: مقصود همان چهار ماه حرام معروف است يعني: ذي قعده و ذي حجة، و محرم و رجب، كه سه ماه آن پشت سر هم و يكي جدا است. و اين گفتار جماعتي است. يعني همان چهار ماهي است كه كشتار در آنها حرام شده بود، خدا نيز مشركين را مهلت داد تا در امان بوده و هر كجا كه خواهند بروند- باختلافي كه در آيه «اربعة اشهر» از مفسرين نقل شد- و روي اين قول برخي گفته اند معناي آيه اين است كه چون ماههاي حرام با گذشتن ماه محرم گذشت … زيرا مشركاني كه با مسلمانان پيمان داشتند تا چهار ماه بدانها مهلت داده شد، و اين مهلت از روزي بود كه سوره برائة نازل شد، و اين سوره در ماه شوال نازل گشت (و با گذشتن ماه محرم چهار ماه بپايان ميرسيد) و آنان كه عهد و پيماني نداشتند مدت آنها از روز ابلاغ آيه بود يعني روز عرفه يا روز عيد قربان تا پايان ماههاي حرام كه باقيمانده ذي حجة و تمامي ماه ترجمه مجمع البيان في

تفسير القرآن، ج 11، ص: 20

محرم ميشد، و جنگ با آنها آزاد ميگشت چه آنان كه پيمان مخصوصي داشتند و چه- آنان كه در تحت پيمان و مهلت عمومي واقع شده بودند.- اين بنا بر گفته آن كس كه ميگويد مقصود چهار ماه حرام معروف بوده-.

و برخي گفته اند مقصود: گذشتن چهار ماهي است كه آغازش از روز ابلاغ آيات در مكه بوده در اينصورت چهار ماه عبارت از بيست روز از ذي حجة و ماه محرم و صفر و ربيع الاول و ده روز از ربيع الثاني است كه در اين مدت خداوند بمشركان مهلت گردش در آن سرزمين و امان داده است.

«فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» يعني از آن پس شمشير در ميان آنها بگذاريد در هر زمان و هر جا كه بودند، چه در ماههاي حرام و چه در غير آن، چه در حل و چه در حرم، و اين آيه ناسخ هر آيه اي است كه درباره صلح و خود داري از جنگ با آنها نازل شده بود.

«وَ خُذُوهُمْ» برخي گفته اند: در اين آيه تقديم و تأخير (و پيش و پسي) شده و تقدير آن چنين است: «فخذوا المشركين حيث وجدتموهم و اقتلوهم … » «1» ولي دسته ديگري گفته اند: تقديم و تأخيري در آن نيست و تقدير آيه چنين است:

«فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم او خذوهم و احصروهم … » «2» كه منظور دستوري است بتخيير بهر يك از دو كاري كه مصلحتش بيشتر است.

«وَ احْصُرُوهُمْ» يعني آنها را حبس كنيد و برده گيريد، يا مالي از آنها بفديه بگيريد و آزادشان كنيد، و برخي گفته اند: يعني آنها را از ورود بمكه و تصرف

در شهرهاي اسلامي جلوگيري كنيد.

«وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ» يعني در هر راهي و در هر جايي كه احتمال ميدهيد آنها از آن جا بگذرند، و راهها را بر ايشان ببنديد تا بتوانيد آنها را دستگير سازيد..

«فَإِنْ تابُوا» يعني اگر از كفر خويش باز گشتند و در برابر شرع مقدس اسلام

__________________________________________________

(1)- يعني بگيريد مشركين را هر جا كه يافتيد و آنها را بكشيد.

(2)- يعني بكشيد مشركين را هر جا كه يافتيد يا آنها را بگيريد و محاصره و حبس كنيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 21

فرمانبردار شدند.

«وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ» يعني اگر بر پا داشتن نماز و پرداخت زكاة را پذيرفتند.

زيرا مصونيت جاني آنها تنها بخواندن نماز و پرداخت زكاة (بدون پذيرش آن) نيست بلكه مقصود پذيرفتن آن است.

«فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ» يعني آنها را واگذاريد تا بهر جا كه بخواهند بروند و در شهر- هاي اسلامي آزادانه فعاليت كنند، و در حقوق مانند ساير مسلمانان باشند، و برخي گفته اند: مقصود آن است كه راه آنها را بسوي خانه كعبه باز كنيد يعني بگذاريد آنها نيز با شما حج بجا آورند.

«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و باين آيه استدلال شده كه هر كه عمداً نماز را ترك كند قتل او واجب است، زيرا خداوند از قتل مشركان جلوگيري كرده مشروط بر آنكه توبه كنند و نماز بپا دارند و چون نماز نخوانند قتل آنها واجب است.

«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ» معناي اين آيه آن است كه اگر يكي از آن مشركاني كه دستور جنگ با آنها را بتو داديم پس از گذشتن چهار ماه از تو امان خواست

تا دعوت تو را بشنود و چگونگي استدلال بقرآن را استماع كند او را امان بده و مقصود خود را براي وي تشريح كن، و باو مهلت ده تا سخن خدا را بشنود و در آن بينديشد، و اينكه فقط سخن خدا را اختصاص داده (و فرموده:

حَتَّي يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ … ) بخاطر آن است كه مهمترين دليلها در همان كلام خدا است.

«ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» يعني اگر بدين اسلام در آمد كه بخير و سعادت دو دنيا نائل گشته و اگر بدين اسلام در نيامد او را بقتل نرسان كه در نتيجه بدو نيرنگ زده باشي بلكه او را بسرزمين خودش كه در آنجا مصونيت جاني و مالي دارد برسان.

«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ» يعني و اين امان بخاطر آن است كه اينان مردمي هستند كه ايمان و دلائل اسلام را نميدانند، پس بدانها امان بده تا بشنوند و بخوبي بينديشند و دانا گردند، و در اين آيه دليل است بر بطلان گفتار آن كس كه ميگويد: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 22

معارف (و معتقدات ديني) ضروري است (و تدبر و تعقل در آنها جايز نيست) «1» و مطلب ديگري نيز كه از اين آيه استنباط ميشود آن است كه آيه دلالت دارد بر اينكه آنچه خوانده ميشود و مردم آن را ميشنوند همان كلام خدا است و شرع و عرف حكايت را عين محكي ميدانند (و آيات قرآني عين همان كلام خدا است و حكايت و محكي دو چيز نيست) چنان كه گويند: اين كلام سيبويه و اين شعر امرئ القيس است. (و كلامي يا شعري را كه شخصي از

سيبويه و يا امرئ القيس نقل ميكند با آنچه خود آنها گفته اند دو چيز نيست) «2».

__________________________________________________

(1)- زيرا خداوند به پيغمبرش دستور ميدهد كه بآنها پناه ده تا كلام خدا را بشنوند و روي آن تدبر كنند … و دنبالش ميفرمايد بخاطر آنكه اينها مردماني هستند كه بمعارف دين دانا نيستند يعني معارف دين براي مردم ضروري نيست كه احتياج بتدبر و تعقل نداشته باشد، و نظير اين سخن و استدلال نيز از مؤلف در ذيل آيه 24 از سوره بقرة گذشت بدانجا مراجعه شود. [ … ]

(2)- اشاره باختلافي است كه معتزله با ديگران دارند كه آنها باين آيه استدلال كرده و گفته اند كلام خدا حادث است، و برخي در مقابل گفته اند: قديم است، و براي اطلاع بيشتر از اين بحث و استدلال بتفسير فخر رازي در ذيل آيه مراجعه شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 23

سوره التوبة (9): آيات 7 تا 8 … ص: 23

اشاره

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (7) كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبي قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)

ترجمه … ص: 23

چگونه براي مشركان (پيمان شكن) نزد خدا و رسولش پيماني است؟ (پيماني براي آنها نيست) جز آنان كه نزد مسجد الحرام با آنان پيمان بستند كه تا وقتي آنها بر عهد خود پايدارند شما هم با آنها پايداري كنيد كه خدا پرهيزكاران را دوست دارد (7) چگونه (آنها پيماني دارند) با اينكه اگر بر شما غالب آيند مراعات نكنند درباره شما هيچ رابطه خويشاوندي و پيماني را، شما را بزبانهاي (چرب و نرم) خود راضي كنند ولي دلهاشان (از وفا داري و دوستي شما) ابا دارد و بيشترشان فاسق اند. (8).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 24

بيان آيه 7- 8 … ص: 24
شرح لغات … ص: 24

ظهور (در: إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ … ): برتري بغلبه بر ديگري است.

و انتظار و مراقبة و مراعاة و محافظة همه در معني نظير يكديگرند. و رقيب بمعناي حافظ آمده.

الّ: عهد و پيمان است. و بمعناي خويشاوندي و قرابت نيز آمده، حسان گويد:

لعمرك ان الك من قريش كال السقب من رأل النعام «1»

و معاني ديگري نيز براي آن ذكر شده كه در تفسير آيه در صفحه بعد بيايد.

تفسير … ص: 24

چون خداي سبحان (در آيه هاي گذشته) بنقض پيمان و عهد مشركين دستور فرمود در اينجا بيان فرمايد كه علت اين دستور همان پيمان شكني است كه از آنها بظهور پيوست ولي در مقابل دستور بپايداري ميدهد براي آن دسته از مشركاني كه پاي بند پيمان بودند، و از اينرو فرمايد:

«كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ» يعني چگونه اينها پيمان درستي دارند با اينكه در دل تصميم بشكستن و نقض آن گرفته اند، و اين كلام (و استفهام) يا از روي تعجب و يا از روي انكار است.

و برخي گفته اند: معناي آيه اين است: چگونه خدا دستور ميدهد كه از ريختن خون مشركان دست باز داريد؟! آن گاه دسته زير را استثناء كرده فرمود:

«إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» يعني آنها در نزد خدا پيمان دارند

__________________________________________________

(1)- بجان خودت سوگند نسبت تو از قريش مانند نسب بچه شتر است از شتر مرغ، منظور اين است كه نسب تو از قريش نيست. چون شتر و شتر مرغ نسبتي با هم ندارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 25

زيرا آنها در دل قصد پيمان شكني و خيانت تو را ندارند. و در اينكه اين دسته

از مشركان چه كساني بودند اختلاف است، از برخي چون ابن عباس نقل شده كه آنها قريش بودند، و از برخي چون قتاده و ابن زيد روايت شده كه آنها مردم مكه بودند كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در صلح حديبيه با آنها پيمان بست ولي آنها پيمان شكني كردند و قبيله بني بكر را بر عليه خزاعة ياري كردند «1»، و بهمين جهت رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پس از فتح مكه چهار ماه بدانها مهلت داد كه يكي از دو كار را انجام دهند:

يا اسلام را بپذيرند و يا بهر جا كه خواهند بروند و آنها پيش از انقضاي چهار ماه اسلام را پذيرفتند. و دسته اي گفته اند: آنها از قبيله هاي: بكر بني خزيمة و بنو مدلج و بنو ضمرة و بنو دئل بودند كه در روز صلح حديبية در پيمان قريش در آمدند تا روزي كه ميان رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و قريش تعيين شده بود، و كسي كه اين پيمان را نقض كرد قريش و بنو دئل بودند كه خدا دستور داده به پيمان خود با آن دسته از مشركان كه آن را نشكسته اند پايدار باشيد. و اين قول بصحت و درستي نزديكتر است زيرا اين آيات پس از پيمان شكني قريش و فتح مكه نازل گشته.

«فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ» معناي اين جمله آن است كه تا وقتي كه آنها بر عهد و پيمان پايدارند يعني مادامي كه اينها بر آن طريقه مستقيم با شما باقي هستند شما نيز با آنها همانطور باشيد.

«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» كه خدا پرهيز كنندگان از پيمان

شكني را دوست دارد.

«كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ» در اينجا جمله در تقدير است و آن چنين است:

«كيف يكون لهم عهد و كيف لا تقتلونهم» (يعني چگونه آنان را عهد و پيماني است و چگونه آنها را بقتل نرسانيد … ؟)

__________________________________________________

(1)- براي اطلاع كافي از داستان جنگ بني بكر و خزاعة و مواد صلحنامه حديبية و پيمان شكني قريش و غيره بترجمه سيره ابن هشام كه بخامه اين ناچيز انجام شده مراجعه شود- ج 2 ترجمه سيرة صفحات 216 و 217 و 255 به بعد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 26

و حذف اين جمله بدانجهت است كه آيه پيشين يعني آيه «كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ … » بر آن دلالت دارد، و نظيرش در اشعار عرب ديده ميشود مانند گفتار اين شاعر كه در مرثيه برادر خود گويد:

و خبّرتماني انما الموت بالقري و كيف و هاتا هضبة و قليب «1»

يعني «فكيف مات و ليس بقرية … ». و بنا بر اين معناي آيه چنان است:

چگونه براي اينان در نزد خدا و رسولش پيماني باشد در صورتي كه آنها چنانند كه اگر بر شما ظفر يابند و غالب آيند …

«لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً» حفظ نكنند و مراعات نكنند درباره شما خويشاوندي و نه پيماني را. و «ال» بمعناي خويشاوندي است- چنانچه از ابن عباس و ضحاك روايت شده، و بمعناي عهد و پيمان است- چنانچه از مجاهد و سدي نقل شده- و بمعناي همسايگي است- چنانچه از حسن روايت شده- و بمعناي سوگند و قسم است- چنانچه از قتاده و ابي عبيده روايت شده- و برخي

گفته اند «ال» نام خدا است- چنانچه اين قول نيز از مجاهد نقل شده-، و نقل شده كه سخن مسيلمه كذاب را نزد ابو بكر خواندند، ابو بكر گفت: «لم يخرج هذا من ال … » (يعني اين سخن از خدا نيست … ) و آنكه گفته: «ال» بمعناي عهد است گويد: اينكه ميان عهد و ذمه در آيه جمع شده- و گرچه هر دو بيك معنا است- بدان جهت است كه معناي دو لفظ مختلف است چنانچه در گفته شعراء نيز آمده مانند: «و الفي قولها كذباً و ميناً» «2» (يعني و گفته آن زن را دروغ يافت) و گفته شاعر ديگر كه گويد:

«متي أدن منه ينأ عني و يبعد» «3» «يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبي قُلُوبُهُمْ»

(هر گاه بدو نزديك ميشوم او از من دوري گزيند.)

يعني مانند دوستان شما با شما سخن ميگويند

__________________________________________________

(1)- و بمن گفتيد كه مرگ در ده اتفاق ميافتد، پس چگونه مرد با اينكه اينجا كوه و چاه است؟

(2)- شاهد در لفظ «كذب» و «مين» است كه هر دو بمعناي دروغ است.

(3- شاهد در «ينأ» و «يبعد» است كه هر دو بمعناي دور شدن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 27

كه شما از آنها راضي شويد ولي دلهاي آنها دريغ دارد جز بدشمني و خيانت و پيمان شكني.

«وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ» يعني و بيشترشان سركش و متجاوز در كفر و شرك خود هستند.

چنانچه ابن اخشيد معني كرده- و جبائي گفته: معناي «و اكثر هم» يعني «كلهم» (همه آنان … )

كه لفظ خاص بجاي لفظ عام آمده. و قاضي گويد: معناي آيه اين است كه بيشتر آنان از طريقه وفاي بعهد

بيرون و خارج هستند. و منظور بزرگان و سران آنهايند

. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 28

سوره التوبة (9): آيات 9 تا 13 … ص: 28

اشاره

اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (9) لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10) فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (11) وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (12) أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (13)

ترجمه … ص: 28

آيات خدا را ببهايي اندك فروختند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند براستي كه آنها چه بد ميكردند (9) اينان درباره مؤمني رعايت خويشاوندي و عهد و پيماني را نميكنند و اينان مردماني متجاوز هستند (10) پس اگر توبه كردند و نماز بپا داشتند و زكاة دادند در اينصورت برادران ديني شما هستند، و ما آيات خود را براي مردماني كه دانايند شرح دهيم (و بيان كنيم) (11) و اگر سوگند و عهد خود را پس از (بستن) پيمان بشكنند، و به دين شما طعن زنند با پيشوايان (و سران) كفر كار زار كنيد كه آنها را سوگند و عهدي نيست (و پاي بند پيمان خود نيستند) شايد دست بدارند (و بس كنند) (12) چرا كار زار نكنيد با مردمي كه عهد و سوگندهاي خود را شكستند و در صدد بيرون كردن پيغمبر بر آمدند، در صورتي كه نخستين بار آنها آغاز جنگ (يا دشمني يا پيمان شكني) را با شما كردند، آيا از آنها ترس و واهمه داريد، با اينكه خدا سزاوارتر

است كه از او ترس داشته باشيد اگر براستي مؤمن هستيد (13)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 29

بيان آيه 9 تا 13 … ص: 29
شرح لغات … ص: 29

أيمان- بفتح همزه- جمع يمين بمعناي سوگند.

طعن: توسل جستن بذكر عيب. و اصل اين لغت از طعن به نيزه است.

امام: جلو دار پيروان، و امام در خير راهنماي بدان است، و امام در شر گمراه و گمراه كننده است.

هم: تصميم مقارن با انجام فعل پيش از وقوع آن در خارج، و در اينجا به اين تصميم مورد مذمت قرار گرفته اند و اين دليل است بر آنكه مقصود همان تصميم خالي آنها بوده.

بدء: انجام كاري از طرف مقابل، يعني آغاز بكار.

و مرّة: يك بار، بر وزن فعلة- از ماده مرّ- و مرة و دفعه و كرة در معناي نظير يكديگرند.

تفسير … ص: 29

خداي تعالي در اين آيات براي بيان خوي آن مردم فرمايد:

«اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ» يعني از دين خدا روگردانده و مردم را ببهره ناچيزي كه از دنيا نصيبشان گشته از راه حق بازدارند، و منظور از «فاء» (كه بر سر «صدّوا» در آمده) آن است كه اين فروختن آنها آيات خدا را ايشان را وادار كرده تا مردم را از پذيرش اسلام باز دارند، و اين آيه- بگفته مجاهد- درباره گروهي از عرب نازل شده كه ابو سفيان بآنها غذايي داد تا بدشمني با پيغمبر اسلام متمايلشان سازد، و جبائي گفته: درباره يهودياني نازل شده كه از مردم عوام رشوه ميگرفتند تا بباطل حكم كنند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 30

«إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» يعني كار آنها بدكاري است.

«لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً» معناي آن گذشت، و فائده تكرار آيه آن است كه آيه پيشين در وصف پيمان شكنان است و اين آيه در

وصف آن كساني است كه آيات را ببهايي اندك ميفروشند، و برخي گفته اند: تكرار آن براي تأكيد است.

«وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ» يعني در كفر و سركشي از حدّ گذرانده اند.

«فَإِنْ تابُوا» يعني از شرك و بت پرستي پشيمان شدند و تصميم گرفتند تا ديگر بدان باز نگردند و اسلام را پذيرفتند.

«فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ» در اينصورت آنها برادران ديني شما هستند، و با آنها مانند ساير برادران مؤمن خود رفتار كنيد.

«وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ» يعني آيات را شرح ميدهيم و بخصوص هر يك را از ديگري جدا ميكنيم تا از هم متمايز گردد و ببهترين ترتيب و كاملترين وجه مدلول و مفاد آن ظاهر شود.

«لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» براي مردماني كه بدان دانا هستند و در آن تدبر كرده در صدد شناسايي آن هستند، نه آن ناداناني كه بدان نينديشند.

«وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ» يعني پيمانها و عهدها و سوگندهايي را كه بسته اند بشكنند.

«فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ» با رؤساي كفر و گمراهي پيكار كنيد، و اينكه بالخصوص دستور پيكار با آنان را صادر فرموده بدانجهت است كه آنان اند كه پيروان خود را گمراه كنند، و حسن گفته: منظور همه كفار هستند زيرا هر كافري پيشواي خويش است در كفر و بي ايماني و پيشواي ديگران است در دعوت بسوي كفر. و ابن عباس و قتاده گفته اند: منظور همان رؤساء و بزرگان قريش هستند مانند: حارث بن هشام، و ابو سفيان بن حرب، و عكرمة بن أبي جهل، و ساير رؤساي قريش كه پيمان شكني كردند. و حذيفة بن يمان (يكي از اصحاب رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله) ميگفت: أهل اين آيه پس از اين خواهند آمد، و مجاهد

گفته: آنان مردم روم و فارس هستند، و امير المؤمنين عليه السلام اين آيه را در جنگ بصره قرائت كرد آن گاه فرمود: هان بخدا سوگند كه رسول خدا- صلي- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 31

اللَّه عليه و آله- با من عهد و وصيت كرده و بمن فرموده.

اي علي تو با گروه پيمان شكن، و گروه متجاوز و ستمگر، و دسته بيرون روندگان (از دين) پيكار خواهي كرد. «1»

«إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ» - آنكه بفتح همزه- (ايمان) خوانده است- معنايش اين است كه اينها پاي بند پيمان و سوگند خود نيستند، چنانچه گويند: فلان كس عهد و پيمان ندارد يعني پاي بند پيمان خود نيست و بدان وفا نكند،- و آنكه بكسر همزه خوانده- معنايش اين است كه پس از پيمان شكني كه كردند شما ديگر بدانها امان ندهيد، و محتمل است معناي آن اين باشد كه اگر آنها بكسي امان بدهند به امان خود وفا نكنند، و احتمال ديگر آنكه معناي آيه آن باشد كه اينان كافر شدند پس ايمان ندارند.

«لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ» يعني با آنها كار زار كنيد شايد دست از كفر بدارند چون بدون كار زار آنها دست از كفر نميكشند، و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه هدف شما از كارزار با آنها همين باشد كه آنها دست از شرك و بت پرستي بردارند.

سؤال اگر كسي بگويد: در آغاز آيه خداي تعالي سوگند و عهدي براي آنها اثبات كرده كه فرمايد: «وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ … » پس چگونه دنبال آن يكسره عهد آنها را نفي كرده و فرموده: «إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ … »؟

پاسخ آنچه خداي تعالي

اثبات فرموده همان عهد و پيماني بود كه بستند و چون آنها بر طبق آن عمل نكرده و بدان وفا نمودند خداوند آن را نفي فرموده.

«أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ» الف (در … أَ لا تُقاتِلُونَ..)

__________________________________________________

(1)- اين حديث- باختلاف عبارت- در روايات بسياري كه شيعه و سني از رسول خدا- (ص) نقل كرده اند آمده است، و منظور از گروه پيمان شكن: طلحه و زبير، و گروه متجاوز: معاويه و دار و دسته اش، و بيرون روندگان از دين خوارج هستند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 32

استفهامي است ولي منظور تحريك و ايجاب است و معناي اين جمله آن است كه چرا كار زار نميكنيد با مردمي كه پيمانهاي خويش شكستند … و در اينكه منظور چه كساني بودند اختلاف است برخي گفته اند: آنها يهودياني بودند كه پيمان شكني كرده و (در جنگ احزاب) بطرفداري از مشركين بجنگ مسلمانان آمدند.

«وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ» و چنانچه مردم مكه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را از مكه بيرون كردند اينها نيز در صدد بيرون كردن آن حضرت از مدينه برآمدند- و اين مطابق تفسيري است كه از جبائي و قاضي در تفسير اين جمله نقل شده- و برخي گفته اند: منظور همان مردم مشرك قريش و اهل مكه هستند.

«وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» ابن اسحاق و جبائي گفته اند: يعني اينها بودند كه آغاز به پيمان شكني كردند، زجاج گفته: يعني با هم پيمانان رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- كه منظور قبيله خزاعه است، آغاز كار زار و جنگ كردند، و برخي گفته اند: يعني در جنگ بدر با شما آغاز

كارزار كردند و با اينكه كاروانشان بسلامت بمكه رسيد (و ديگر سببي براي توقف و جنگ آنها در بدر نبود) گفتند: ما از اينجا باز نگرديم تا محمد و همراهانش را نابود و ريشه كن كنيم.

«أَ تَخْشَوْنَهُمْ … » يعني آيا ميترسيد كه از جنگ با آنها بناراحتي و پيش آمد ناگواري دچار شويد؟.. كه جمله در قالب استفهام ادا شده ولي منظور دلير كردن مسلمانان است براي كارزار با آنها، و غايت فصاحت در اين جمله بكار رفته زيرا با يك لفظ هم آنها را سرزنش فرموده و هم بجنگ دليرشان ساخته.

«فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» يعني از آنها نترسيد، و بخاطر حفظ جان خود از جنگ با آنها دست نكشيد زيرا اگر براستي بعقاب و ثواب خدا ايمان داريد خداي تعالي سزاوارتر است كه بخاطر واگذاردن دستوري كه در كار زار با آنها داده و ترك آن از عقابش ترس و بيم داشته باشيد، و به بيان ديگر يعني اگر براستي مؤمن هستيد بهتر است از خدا ترس داشته باشيد نه از ديگران- در صورتي كه خدا داناتر و حكمش والاتر است-.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 33

سوره التوبة (9): آيات 14 تا 16 … ص: 33

اشاره

قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14) وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (15) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (16)

ترجمه … ص: 33

با آنها كارزار كنيد تا خدا آنها را بدست شما عذاب كند و خوارشان گرداند و بر آنها پيروزي و ظفر دهد و دلهاي مردمان با ايمان را (بدينوسيله) شفا بخشد (14) و خشم دلهاي مؤمنان را ببرد، و خدا توبه هر كه را كه خواهد ميپذيرد، و خداوند دانا و فرزانه است (15).

شما خيال ميكنيد كه رهايتان ميكنند (و آزمايش نمي شويد) با اينكه هنوز خداوند معلوم نكرده آن كساني را از شما كه جهاد ميكنند، و جز خدا و رسول او و مردمان با ايمان همدمي براي خود نگيرند، و خدا بكارهايي كه ميكنيد آگاهست (16)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 34

بيان آيه 14- 15 … ص: 34
تفسير … ص: 34

خداي تعالي دستور كارزار با مشركين را (كه در آيات پيش بدان دستور فرموده) در اين آيات تأكيد كرده و مسلمانان را بنصرت و پيروزي نويد داده و فرموده:

«قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ» يعني بكشتن آنها و اسارتشان عذابشان كند.

«وَ يُخْزِهِمْ» و خدا آنها را خوار و زبون سازد.

«وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ» يعني شما را بر آنها ياري دهد.

«وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ» يعني دلهاي قبيله بني خزاعة- هم پيمانان پيغمبر صلي اللَّه عليه و آله- را كه قبيله بني بكر بر آنها شبيخون زدند. شفا بخشد «وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ» يعني بدينوسيله دلهاي مردم با ايمان را كه از كثرت آزار مشركان پر از خشم و غيظ گشته با اين نصرت شفا بخشد. آن گاه بسخن ديگري آغاز كرده فرمايد:

«وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلي مَنْ يَشاءُ» يعني خداوند از روي مهر و بخشش خود هر يك از آنها را كه توبه كنند- با اينكه تجاوزشان از حد گذشته است- با

اينحال توبه شان را ميآمرزد.

«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» يعني بتوبه آنها- اگر توبه كنند- دانا است، و نسبت به دستوري نيز كه بشما داده در مورد كار زار با آنها پيش از توبه فرزانه و حكيم است، زيرا كارهاي خدا همه از روي حكمت و درستي است، ضمناً اين آيه دليل بر صدق نبوت پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- نيز ميباشد زيرا خبري كه آن حضرت داد مطابق در آمد.

ارتباط و نظم … ص: 34

و اما ارتباط آيه: «وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلي مَنْ يَشاءُ … » بما قبل آن بدو وجه است: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 35

1- اين آيه مژده اي است (براي مسلمانان يا براي خود مشركان) كه در ميان آنها افرادي هستند كه توبه خواهند كرد، و از كفر بسوي ايمان باز خواهند گشت.

2- منظور بيان اينمطلب است كه دستور بكار زار با آنها راه توبه را بروي آنها نمي بندد، و پس از اين دستور نيز آنها ميتوانند توبه و بازگشت كنند

. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 36

بيان آيه 16 … ص: 36
شرح لغات … ص: 36

«حسب» - و حسبان- بدان معنايي گويند كه در نفس قوت گرفته ولي هنوز شخص بدان قطع پيدا نكرده، و از حساب مشتق است زيرا جزء امور محاسباتي محسوب شود.

و ترك رها كردن و واگذاردن است نسبت بكاري كه انجام آن مقدور است.

«وليجة … » در اصل كسي را گويند كه داخل در گروه و قومي شود و از آنها نباشد، مانند لفظ «بطانة» و وليجه انسان كسي است كه محرم اسرار و راز او باشد و مفرد و جمع آن در لفظ يكسان است، و هر چه كه در چيز ديگري در آيد و از آن چيز نباشد آن را وليجه گويند.

تفسير … ص: 36
اشاره

در اين آيات خداي سبحان موقعيت بزرگ جهاد را گوشزد كرده فرمايد:

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا»؟ يعني آيا چنين گمان كرده ايد كه شما- بي آنكه مكلف بجهاد در راه خدا با اخلاص گرديد- رها ميشويد؟! «وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ» و هنوز خداي سبحان آنچه را درباره شما ميداند آشكار نساخته. و مراد از نفي علم در اينجا نفي معلوم است، و گرنه خداي تعالي بتمام اشياء دانا است پيش از آنكه وجود پيدا كند، و ميداند كه اگر وجود پيدا كند

__________________________________________________

(1)- مؤلف در اينجا بشعري از اشعار طرفة استشهاد كرده كه ترجمه آن بشرحي نيازمند بود كه گذشته از اينكه مورد استفاده اكثر خوانندگان نبود از وضع ترجمه ما نيز خارج بود از از اينجهت از نقل و شرح آن خودداري شد، و شعر مزبور با شرحش در ديوان طرفة (ط بيروت ص 47) نقل شده طالبين بدانجا مراجعه كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 37

چگونه خواهد بود

… و تقدير اين جمله چنين است: آيا گمان كرده ايد كه بحال خود واگذار ميشويد و جهاد نميكنيد؟!..

«وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً» يعني و معلوم نكرده خداوند آن كساني را كه جز خدا و رسول او و مؤمنان همدم و دوستاني براي خود نگيرند كه دوستشان دارند و اسرار خود را براي آنان باز گويند، جبائي و حسن گفته اند:

يعني منافق گردند. و اين آيه دليل است بر حرمت دوستي كردن با كافران و اهل فسق و الفت با آنها.

«وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» يعني دانا است به اعمال شما و بدان پاداشتان دهد.

ارتباط اين آيه با آيه پيشين … ص: 37

و اما ارتباط اين آيه با آيه قبلي اين است كه چون در آيه پيشين دستور بكارزار داد در اين آيه شرط آن را كه اخلاص و قطع ارتباط با كفار است بيان فرمود تا در نتيجه پيروزي حاصل شده و سزاوار پاداش نيك گردند

. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 38

سوره التوبة (9): آيات 17 تا 18 … ص: 38

اشاره

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلي أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (17) إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسي أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (18)

ترجمه … ص: 38

مشركان- در حالي كه بكفر خويش گواهي ميدهند- حق ندارند مساجد خدا را تعمير كنند، و كارهاي آنها باطل است، و آنها در آتش دوزخ جاودانند (17) فقط مساجد خدا را كسي تعمير كند كه بخدا و روز جزا ايمان آورده و نماز بپا دارد و زكات دهد، و جز از خدا نترسد، چنين اشخاصي اميد است كه از راه يافتگان باشند (18).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 39

بيان آيه 17- 18 … ص: 39
شرح لغات … ص: 39

مسجد در اصل بمعناي جاي سجده است، و بجايي كه مهياي براي نماز جماعت است اطلاق گردد، و تعمير بمعناي ترميم خرابي بنا است، و از همين باب است تعمير بمعناي زيارت (و ديدار دوستان) زيرا بوسيله زيارت ترميم حال گردد.

تفسير … ص: 39

پس از آنكه خداي سبحان بكارزار مشركان دستور فرمود و از دوستي و ارتباط با آنها جلوگيري كرد، در اينجا دستور جلوگيري و ممانعت آنها را از مساجد صادر كرده فرمايد:

«ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» يعني شايسته نيست مشركان اقدام بتعمير مساجد خدا كرده و سرپرستي و توليت اينكار را بعهده گيرند، و كار تعمير آنها حق مسلمانان است، و برخي گفته اند: منظور مسجد الحرام تنها است، و در مقابل اينها برخي گفته اند: اين آيه همه مساجد را شامل شود.

«شاهِدِينَ عَلي أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ» يعني در حال گواهي دادنشان بكفر خويشتن- يا با گواهي دادن بر كفر خويش- و در اينكه آيا منظور از تعمير چيست اختلاف است، برخي گفته اند: منظور از تعمير رفتن بمسجد و ورود در آن است چنانچه گويند:

فلان كس فلان مجلس را تعمير ميكند، يعني زياد بدانجا ميرود، و تعمير مسجد نيز بهمان انجام عبادت و اطاعت خدا در آن صورت گيرد، و دسته اي ديگر چون جبائي گفته اند: تعمير مسجد همان اصلاح كردن و ترميم ويراني آن است، مقصود اين است كه آنها ترميم مسجد نكنند چون منظور از ترميم خرابي مسجد عبادت در آن است (نه اعمال شرك آميز آنها) و حسن گفته: تعمير مسجد يعني از اهل آن بودن، و منظور ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 40

در اين آيه آن است كه

شايسته نيست مشركان را واگذارند كه مسجد بدست آنها باشد.

و نيز در اينكه گواهي دادن آنها بر زيان خويش بكفر (در جمله شاهِدِينَ عَلي - أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ) چگونه است اختلاف است، سدّي گفته: مثل همين كه از نصراني بپرسند: چه ديني داري؟ بگويد: نصراني، و يهودي در پاسخ بگويد: من يهودي هستم، و از مشرك بپرسند: دينت چيست؟ بگويد: مشرك هستم. و حسن گفته: يعني همان سخن ايشان دليل بر كفر آنها است، چنانچه گويند: سخن فلاني دليل بر بطلان مدعاي او است، و ديگري گفته: منظور آن سخني بود كه در تلبيه ميگفتند يعني اينكه ميگفتند: «لبيك لا شريك لك الا شريكاً هو لك تملكه و ما ملك» «1»، و ابن عباس گويد:

گواهي آنها همان سجده آنها براي بتان بود با اينكه اعتراف داشتند كه آنها مخلوق هستند، و معناي آيه اين است كه آنها با رفتار و احوال خود بزيان خويش گواهي ميدادند، و معناي گواهي دادن و شهادت همان اظهار كردن است.

«أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» يعني همان اعمالي را كه مانند عبادت مردمان با ايمان انجام ميدادند باطل است بخاطر آنكه آن را طوري انجام ميدادند كه در نزد خدا مستحق ثواب نبودند.

«وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ» يعني در آتش براي هميشه جاودانند.

«إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» لفظ «انما» براي اثبات مطلبي و نفي مطالب ديگر جز آن بكار رود، و در اينجا معناي آيه اين است: تعمير مسجد نكند كسي- بوسيله زيارت و انجام عبادت در آن يا به بنا و ترميم ويراني آن- جز آن كس كه اقرار بيگانگي حق كرده و بروز قيامت اعتراف دارد.

«وَ

أَقامَ الصَّلاةَ» يعني نماز را با حدود و مقررات آن بپا دارد.

«وَ آتَي الزَّكاةَ» و زكات را در جايي كه واجب شود بمستحقش بپردازد.

«وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ» يعني جز خدا از هيچيك از آفريدگان نترسد. و اين جمله

__________________________________________________

(1)- يعني: بلي شريكي براي تو نيست جز همان شريكي كه تو او را و هر چه را دارد مالك هستي.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 41

مربوط است بگفتار خداي تعالي (كه پيش از اين فرمايد): «أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ» و منظور اين است كه اگر شما از آنها بترسيد در شرك ورزي با آنها يكسانيد …

«فعسي اولئك ان يكونوا من المهتدين» يعني راه يافتگان بسوي بهشت، و رسيدن بثواب آن، و در اينكه خداي تعالي در اين آيه پس از ايمان بخدا، نماز و زكات را جداگانه ذكر فرموده دليل بر اين است كه لفظ ايمان شامل اعمال و افعال اعضاء و جوارح نشود، (و معناي ايمان تنها همان اعتقاد قلبي است) و گرنه عطف كردن اعمالي را كه داخل در همان ايمان است بدان جايز نبود، و آن كس كه گفته است: مقصود از اين عطف شرح و تفصيل معناي ايمان و توضيح بيشتري براي آن است ظاهر آيه را ناديده گرفته است «1».

__________________________________________________

(1)- براي توضيح اين قسمت از گفتار مؤلف بايد خوانندگان محترم توجه داشته باشند كه ميان علما اختلاف است كه آيا ايمان تنها همان اقرار و اعتراف و عقيده قلبي بيگانگي خدا و دستورات پيمبران و نمايندگان او است يا اضافه بر عقيده و اقرار، عمل به اعمال ديني و افعال واجبه هم نيز جزء ايمان است

كه شخص مؤمن گذشته از اينكه بايد بزبان اقرار بيگانگي خدا و ساير اصول و فروع اسلام كند و بدانها اعتقاد هم داشته باشد، بايد به احكام و دستورات اسلام نيز در خارج عمل كند تا اطلاق مؤمن بر او صحيح باشد، (و باصطلاح ساده، مؤمن باشد) يا تنها همان اقرار و عقيده براي اطلاق ايمان كافي است، و مؤلف بزرگوار ميخواهد با اين آيه استدلال كند كه ايمان تنها همان اقرار و عقيده است، و عمل بدستورات و احكام اسلام دخالتي در اطلاق ايمان بر شخص مؤمن ندارد … و البته اين مختصر براي توضيح سخن مؤلف بود و اما اينكه آيا اين نظر مؤلف صحيح است يا نه، احتياج ببحث مفصلي دارد كه از وضع ترجمه و پاورقي خارج است، و براي توضيح بيشتر بايد بكتب ديگري كه مشروحاً در اينباره بحث كرده اند مراجعه شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 42

سوره التوبة (9): آيات 19 تا 22 … ص: 42

اشاره

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (19) الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (20) يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ (21) خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (22)

ترجمه … ص: 42

آيا (منصب) سقايت (و آب دادن) حاجيان و تعمير مسجد حرام را با (مقام) آن كس كه بخدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده يكسان كرده ايد؟

آنها نزد خدا يكسان نيستند، و خدا مردمان ستمكار را هدايت نميكند (19) آن كساني كه ايمان آورده و هجرت كردند و بمال و جان خود در راه خدا جهاد كرده اند در درجه (و مقام) برترند (و رتبه والاتري) نزد خدا (دارند) و آنها بخصوص كاميابان هستند (20) پروردگارشان آنها را برحمت و خوشنودي خويش و (هم) ببهشتهايي كه در آنها نعمتهاي جاوداني است نويد و مژده دهد (21) كه براي هميشه در آن جاويدانند، براستي كه نزد خدا (براي كردار نيك) پاداشي بس بزرگ است (22).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 43

بيان آيه 19 تا 22 … ص: 43
شرح لغات … ص: 43

سقاية … وسيله كشيدن آب را گويند، و محلي كه در آن چاه آب است نيز سقاية گويند.

بشارت … چيزي است كه بدان سرور در بشره صورت ظاهر گردد.

رضوان … آن حقيقتي است كه در برابر احسان مستحق گردد.

نعيم … از نعمت مشتق است.

ابد … زمان آينده اي است كه انتها ندارد. چنانچه «قطّ» در ماضي بهمين معنا است.

شأن نزول … ص: 43

بگفته حسن و شعبي و محمد بن كعب قرظي اين آيه درباره علي بن ابي طالب عليه السلام و عباس بن عبد المطلب و طلحة بن شيبه نازل شد، و اين بدانجهت بود كه هر يك افتخار كرده طلحة گفت: من صاحب خانه كعبه و كليد دار آن هستم و اگر بخواهم ميتوانم شب خود را آنجا بسر برم، و عباس گفت: من داراي منصب سقايت و عهده دار آن هستم.

و علي عليه السلام فرمود: من از اينمصبها كه شما بدان افتخار كنيد چيزي ندانم ولي همين قدر ميدانم كه من مدت ششماه پيش از ساير مردم بسوي قبله نماز گذاردم، و متصدي امر جهاد و پيكار با دشمنان دين بودم.

و برخي چون ابن سيرين و مرّة همداني گفته اند: علي عليه السلام بعمويش عباس فرمود: اي عمو! چرا از مكه هجرت نمي كني و برسول خدا نمي پيوندي؟ عباس در پاسخ آن حضرت گفت:

آيا كاري كه من عهده دار آن هستم فضيلت آن از هجرت بيشتر نيست؟ منم كه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 44

مسجد الحرام را تعمير كرده و منصب سقايت حاجيان را بعهده دارم؟ و دنبال اين گفتگو بود كه آيه فوق نازل شد.

و حاكم ابو القاسم حسكاني بسندش از بريدة روايت كرده كه وقتي

شيبة و عباس بيكديگر فخر و مباهات ميكردند، در اينميان علي بن ابي طالب بدانها گذشت و فرمود:

بچه چيز بيكديگر مباهات ميكنيد؟ عباس گفت: فضيلتي را كه من دارم هيچكس دارا نيست، و آن منصب سقايت حاجيان است. شيبة گفت: و من هم متصدي تعمير مسجد الحرام هستم! علي عليه السلام فرمود: من براي شما شرم دارم زيرا من در كودكي بفضيلتي مفتخر شدم كه شما بدان فضيلت مفتخر نگشتيد، آن دو گفتند: آن فضيلت چيست؟

فرمود: بيني شما دو نفر را با شمشير زدم تا وقتي كه بخدا و رسول او ايمان آورديد.

عباس كه اين سخن را از علي عليه السلام شنيد خشمناك برخاست و هم چنان كه دامنش (از خشم) بر زمين كشيده ميشد بنزد رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله آمده گفت:

مي بيني كه علي با من چگونه روبرو شده و چه ميگويد؟ حضرت دستور داده فرمود:

علي را نزد من آريد، و چون علي عليه السلام بنزد آن حضرت آمد رسول خدا (ص) بدو فرمود:

چرا با عمويت اينگونه سخن گفتي؟ علي در پاسخ آن حضرت عرض كرد: اي رسول خدا من از روي حق و حقيقت با وي سخن گفتم چه او را خوش آيد و چه ناخوش! در اينوقت جبرئيل نازل شد و سلام پروردگار را برسول خدا رسانيد و سپس اين آيه را نازل كرد.

عباس كه اين جريان را مشاهده كرد سه بار گفت: «ما راضي شديم … »

و در تفسير ابو حمزه است كه چون عباس در جنگ بدر بدست مسلمانان اسير شد جمعي از مهاجر و انصار بنزد او رفته و او را به

كفري كه داشت و پيوند خويشاوندي خود را كه با رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله قطع كرده بود سرزنش و توبيخ كردند، عباس در پاسخ آنان اظهار كرد: شما چرا كارهاي بد ما را بزبان ميآوريد اما كارهاي خوب ما را كتمان ميكنيد؟ گفتند: مگر شما كار خوب هم داريد؟ گفت: آري بخدا مائيم كه مسجد الحرام را تعمير كرده و پرده دار خانه كعبه هستيم، سقايت حاجيان بعهده ما است، و بيچارگان و درماندگان را ما از بند اسارت آزاد كنيم … در اينوقت آيه فوق نازل شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 45

تفسير … ص: 45

«أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ … »

اين جمله در اصطلاح استفهام انكاري است يعني أهل سقايت حاجيان و تعمير مسجد را برابر قرار ندهيد با كساني كه ايمان بخدا آورده اند … و روي اين معني بايد لفظ «أهل» در دو جمله «سِقايَةَ الْحاجِّ» و «عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» در تقدير گرفته شود تا مقابله بين شخص باشد. و ممكن است لفظ «اهل» را در تقدير نگرفت ولي در جمله «كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» مصدري از لفظ «آمن» تقدير گرفت تا مقابله بين دو فعل باشد و تقدير چنين باشد: «أ جعلتم السقاية و العمارة كايمان من آمن باللَّه … »

و حسن گفته: سقايت حاجيان عبارت بود از شراب كشمشي كه در ايام حج بحاجيان مي نوشاندند. و منظور خداي تعالي آن است كه اينكارها با ايمان بخدا مقابل نيست.

«وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» و بجهاد در راه خدا.

«لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ» يعني در فضيلت و ثواب ايندو در پيشگاه خداوند مساوي نيستند.

«وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» و خدا

مردم ستمكار را براه ثواب خويش هدايت نميكند چنانچه آن كساني را كه نسبت بدو عارف هستند و فرمانبرداري او كنند و از نافرمانيش دوري گزينند هدايت فرمايد.

«الَّذِينَ آمَنُوا … » يعني آنان كه او را تصديق كرده و بيگانگيش اعتراف دارند.

«وَ هاجَرُوا» و از وطنهاي خود- يعني سرزمين كفر- بسرزمين اسلام هجرت كنند.

«وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ … » و در بر خورد با دشمنان دين سختيها را بر جان بخرند، و بمال و جان جهاد كنند.

« … أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ» منزلت و مقام اينان بزرگتر از ديگراني است كه چنين نكنند.

«وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» اينانند كاميابان.

«يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ» پروردگارشان اينان را بزبان پيمبران و وعده هايي كه در كتاب خود برحمت و مهر خود در دنيا مژده داده، يعني بدان ثوابي ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 46

كه بر جهاد نويد داده. و به رضوان در آخرت.

«وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ … » و بهشتهايي كه در آنها نعمتهايي دائمي و تمام نشدني است.

«خالِدِينَ فِيها أَبَداً» آن بهشتهايي كه هميشه در آن جاويدانند.

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» و پاداش كرداري كه آن پاداش بسيار است و نعمتهاي خلق بدان پايه نرسد نزد خدا است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 47

سوره التوبة (9): آيات 23 تا 24 … ص: 47

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23) قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ

اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (24)

ترجمه … ص: 47

اي كساني كه ايمان آورده ايد پدران و مادران خويش را، اگر (ديديد) كفر را بر ايمان برگزيده (و ترجيح داده) اند بدوستي مگيريد، و هر كه از شما (با اينحال) آنان را دوست بدارد آنها ستمكارانند (23) بگو اگر پدرانتان و پسرانتان و برادران و زنانتان، و اموالي كه جمع آوري كرده ايد، و تجارتي كه از كساد آن ميترسيد، و مسكنهايي كه بآن دل خوش هستيد نزد شما از خدا و پيغمبر او و پيكار در راه او محبوبتر است به انتظار باشيد تا خدا فرمان خويش را درباره شما بياورد و خدا مردم فاسق (و بد كار) را هدايت نميكند. (24).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 48

بيان آيه 23- 24 … ص: 48
شأن نزول … ص: 48

از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده كه فرموده اند اين آيه درباره حاطب بن ابي بلتعه نازل شد كه وقتي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله آهنگ فتح مكه كرد وي نامه اي بقريش نوشت كه آنان را از جريان با خبر سازد.

تفسير … ص: 48

خداي تعالي در اين آيات مؤمنان را از دوستي با كفار اگر چه پيوند خويشاوندي با آنها داشته باشند- نهي كرد و فرمود:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا … » اي كساني كه ايمان آورده ايد پدران و مادران خويش را بدوستي مگيريد … و اين دستور درباره امر دين است و اما در موضوع كارهاي دنيا مجالست و معاشرت با آنان جايز است بدليل آيه شريفه «وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً» (يعني و در دنيا به نيكي با آنها همدم باش) «1». ابن عباس گفته: چون خداي تعالي بمؤمنان دستور داد تا از مكه هجرت كنند و آنها تصميم به اين كار گرفتند دچار مخالفت با زن و پدر و مادر و فرزندان خود شدند كه آنها دست بدامن اينان انداخته و از اينكار بازشان ميداشتند، مؤمنان نيز بخاطر آنها ترك هجرت كردند، خداي سبحان در اين آيات بيان فرمود كه أمر دين مقدم بر مراعات پيوند خويشاوندي و نسب است، و حتي ارتباط پدر

__________________________________________________

(1)- آيه در سوره لقمان- آيه 15- و درباره طرز معاشرت با پدر و مادر است، و تمامي آيه چنين است:

«وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً» و خلاصه معناي آن اين است كه اگر خواستند تو را مشرك سازند اطاعتشان مكن ولي

در دنيا به نيكي با آن دو رفتار كن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 49

و مادري را بايد در اينمورد قطع كرد تا چه رسد بديگران.

«إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي الْإِيمانِ» يعني اگر كفر را برگزيدند و بر ايمان ترجيح دادند، حسن گفته: هر كس مشرك را دوست داشته باشد و به شرك او راضي باشد او نيز مشرك است.

«وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ … » يعني هر كه آنان را دوست بدارد و بخاطر آنان دست از فرمانبرداري خدا بكشد و آنها را بر اسرار مسلمانان مطلع سازد، اينان بخويش ستم كرده اند زيرا دوستي را در جاي خود كه اهل ايمان بوده مصرف نكرده و در غير آن صرف كرده اند.

«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ … » بگو اي محمد به اين مردماني كه از هجرت بشهر اسلام (مدينه) روي گردانده اند، اگر پدرانتان كه وسيله تولد شما بوده اند.

«وَ أَبْناؤُكُمْ» يعني پسرانتان كه شما وسيله پيدايش آنها بوده ايد.

«وَ إِخْوانُكُمْ» و برادران نسبي شما.

«وَ أَزْواجُكُمْ» و زنانتان كه با آنها عقد ازدواج بسته ايد.

«وَ عَشِيرَتُكُمْ» و نزديكانتان.

«وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» و اموالي را كه بدست آورده ايد و جمع كرده ايد.

«وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها» و تجارتي را كه اگر بفرمانبرداري خداي تعالي و جهاد مشغول شويد ترس كسادي آن را داريد.

«وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها» و مسكنهايي را كه براي خود انتخاب كرده و بماندن در آنها دل خوشيد.

«أَحَبَّ إِلَيْكُمْ» پيش شما محبوبتر و اثرش در دل شما بيشتر است.

«مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» از فرمانبرداري خدا و فرمانبرداري پيغمبر او.

«وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ» و جهاد در راه خدا.

«فَتَرَبَّصُوا» پس انتظار بريد.

«حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» تا خدا حكم خود را درباره شما صادر كند، و

برخي چون ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 50

حسن و جبائي گفته اند يعني دستور عقوبت شما را در آينده نزديك يا دور صادر كند بخاطر آنكه شما آنچه را گفته شد بر جهاد و فرمانبرداري خدا ترجيح داديد، و در اين كلام تهديد سختي است. و مجاهد گفته: منظور از أمر خدا فتح مكه است. و برخي گفته اند اين تفسير صحيح نيست چون سوره برائة پس از فتح مكه نازل شده.

«وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» تفسير آن گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 51

سوره التوبة (9): آيات 25 تا 27 … ص: 51

اشاره

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (26) ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (27)

ترجمه … ص: 51

خدا شما را در مواقع بسيار نصرت داد، و روز (جنگ) حنين هنگامي كه كثرت سپاهيانتان شما را مسرور ساخت، ولي اين زيادي سپاه بكار شما نيامد، و زمين با همه فراخيش بر شما تنگ شد، و منهزمانه پشت كرده و گريختيد (25) سپس خداوند آرامش خود را بر پيغمبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و لشگرياني كه شما آنها را نميديديد فرود آورد، و كساني را كه كفر ميورزيدند بعذاب دچار كرد (و مغلوب ساخت) و همين است سزاي كافران (26) آن گاه پس از اين جريان خدا توبه هر كه را خواهد ميپذيرد و خدا آمرزنده و مهربان است (27).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 52

بيان آيه 25 تا 27 … ص: 52
شرح لغات … ص: 52

موطن: جايي است كه صاحب آن در آنجا اقامت گزيند.

حنين: نام دره اي است ميان مكه و طائف.

اعجاب: (در أعجبتكم) خوشحالي و سرور است از آنچه بشگفت آورد.

رحب: بمعناي فراخي در مكان است، و ضدّ آن تنگي است.

سكينه: آرامش و امنيت.

تفسير … ص: 52
اشاره

چون در آيات پيش بمؤمنان دستور كارزار داده شد، در اين آيات خداي تعالي نصرتهايي را كه در حالات مختلف نصيب آنان كرده تذكر ميدهد:

«لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ … » لام در اينجا لام قسم است، و گويا خداي تعالي سوگند خورده كه مؤمنان را در جاهاي بسياري ياري كرده و با وجود ضعف و افراد اندك آنان را بر دشمن پيروز گردانده، و اين سخن را بدانجهت فرمود كه آنان را تشويق كند تا در مورد فرمانبرداري خدا پاي بند خاندان و نزديكان نشوند و دل از آنها برگرفته بسوي خداي تعالي متوجه شوند، و از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده كه فرمودند: اين «مواطن كثيرة» در آيه، هشتاد مورد بود (كه خدا مسلمانان را ياري كرد). و در حديث آمده كه متوكل سخت بيمار شد و نذر كرد: اگر خدا او را شفا داد مالي «كثير» صدقه بدهد، و چون بهبودي يافت از علماء پرسيد (براي اداي نذر چه اندازه بايد صدقه بدهم) و حد مال كثير چقدر است؟ آنان در اينباره اختلاف كردند، نزديكان متوكل نظر دادند كه اين مسئله را از حضرت علي بن محمد (امام هادي) عليه السلام بپرسد، و اين جريان در وقتي بود كه آن حضرت در خانه متوكل زنداني بود، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 53

متوكل دستور داد نامه اي در

اينباره بحضرت هادي بنويسند، و حضرت در جواب نوشت:

هشتاد درهم صدقه بدهد، و چون علت آن را پرسيدند امام عليه السلام اين آيه را تلاوت كرد و فرمود: ما اين «مواطن كثيرة» را شمرده ايم هشتاد موطن بوده است.

«وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ» يعني در روز حنين.

«إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ» يعني كثرت لشكر شما را خوشحال كرد و از زيادي لشكرتان بشگفت آمديد. قتادة گفته: سبب هزيمت مسلمانان در جنگ حنين آن بود كه برخي از مسلمين چون كثرت سپاهيان خود را مشاهده كرده گفتند: امروز ديگر بخاطر كمي سپاه شكست نخواهيم خورد، و همين سبب شد كه پس از ساعتي منهزم گشتند، و عدد سپاهيانشان در آن روز دوازده هزار نفر بود، و برخي گفته اند: ده هزار نفر بودند، و ديگري گفته: هشت هزار بوده اند، ولي روايت نخستين (يعني همان دوازده هزار) صحيحتر است و در بيشتر روايات همان اندازه ذكر شده است.

«وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» يعني زمين با فراخيش بر شما تنگ شد و جايي كه بدانجا فرار كنيد نيافتيد.

«ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ» يعني بدشمن پشت كرده و گريختيد.

«ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ» يعني آن رحمتي را كه نفس انساني بدان آرام شود و ترس و خوف بدان زائل گردد نازل فرمود.

«عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ» يعني بر آن مؤمناني كه بازگشتند و با كافران كارزار كردند، و ضحاك بن مزاحم گفته: منظور از مؤمنان كساني بودند كه در آن هنگامه در كنار رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله ماندند و فرار نكردند، و آنها علي عليه السلام و عباس و چند تن ديگر از بني هاشم بودند، و حسن بن علي بن فضال از

حضرت رضا عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «سكينه» نسيمي خوشبو است از بهشت كه بصورت آدمي در آيد و با پيمبران باشد، و اين روايتي است كه عياشي آن را روايت كرده است.

«وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها» منظور لشكرياني از فرشتگان است، و برخي چون ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 54

جبائي گفته اند: فرشتگان در روز حنين براي قوي دل ساختن مؤمنان و پشت گرمي آنان بجنگ آمدند و دست بكار زار نشدند، و تنها در جنگ بدر بود كه بطرفداري مسلمانان وارد جنگ شدند.

«وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا» يعني آنان را بوسيله قتل و اسارت و سلب اموال و فرزندان عذاب فرمود.

«وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ» يعني اين عذاب، كيفر كافران بود بواسطه كفرشان.

«ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلي مَنْ يَشاءُ» خداي تعالي در آيات فوق در سه جا لفظ «ثم» را دنبال هم ذكر فرمود: 1- در آيه «ثُمَّ وَلَّيْتُمْ..» كه بفعل قبل از آن يعني «ضاقَتْ عَلَيْكُمُ» عطف شده 2- در آيه «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ» كه به «وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ» عطف شده. 3- آيه «ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ … » كه به «وَ أَنْزَلَ جُنُوداً … » عطف شده است.

و وجه اينكه در اينجا مستقبل بماضي عطف شده بخاطر تشابه آن دو بيكديگر است، زيرا آيه نخستين درباره يادآوري نعمت خدا، و آيه دوم وعده بنعمت خدا است، و معناي آيه چنين است: آن گاه خداوند هر كه را كه از شرك توبه كند و بفرمانبرداري خدا باز گردد، و از اعمال زشت پيشين خود پشيمان گردد توبه اش را مي پذيرد، و ممكن است مقصود توبه آن مسلماناني باشد كه

پس از انهزام بازگشتند، و معناي سوم آن است كه منظور توبه آنها از آن حال شگفت و سروري بود كه از كثرت سپاهيان اسلام بدانها دست داد، و اينكه خداوند در اين آيه پذيرش توبه آنها را بسته بمشيت و اراده خود ساخته بخاطر آن است كه پذيرش توبه بر خدا لازم نيست چنانچه دسته معتقدند بلكه قبول آن تفضلي است از جانب خداي تعالي.

«وَ اللَّهُ غَفُورٌ» يعني پوشنده گناهان است «رحيم» يعني نسبت به بندگان رحيم و مهربان است.

داستان جنگ حنين … ص: 54

تاريخ نويسان و مفسرين گفته اند كه چون رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله مكه را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 55

فتح كرد از آنجا براي جنگ با قبائل هوازن و ثقيف بسوي حنين حركت كرد، و اين جريان در آخر ماه رمضان يا در شوال سال هشتم هجرت بود، و سبب اينكار رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله آن بود كه رؤساي هوازن بنزد مالك بن عوف نصري اجتماع كرده و اموال و زنان و كودكان را نيز بهمراه خود آوردند، و در سرزمين «اوطاس» «1» فرود آمدند در ميان آنها پيري سالخورده كه دو چشم خود را از دست داده بود وجود داشت كه نامش دريد بن صمة و رئيس قبيله جشم بود.

بدانجا كه رسيدند، دريد پرسيد: اكنون در چه سرزميني هستيد؟ در پاسخش گفتند: در وادي اوطاس! دريد گفت: براي جولان اسبان جاي خوبي است، نه سنگلاخي است سخت، و نه ريگزاري است نرم. آن گاه سخن خود را ادامه داده پرسيد:

چه شده كه صداي اشتران، و بانگ خران، و سر و صداي گاوان و گوسفندان

و گريه كودكان بگوش ميرسد؟ در پاسخش گفتند: مالك بن عوف دستور داده مردم فرزندان و زنان و اموال خود را نيز همراه بياورند تا هر كس بخاطر دفاع آنها بخوبي جنگ كند دريد (با ناراحتي) گفت: بپروردگار كعبه سوگند اين مرد گوسفند چران است (او را با جنگ چه كار)! آن گاه دستور داد مالك را بنزدش حاضر كنند چون مالك پيش وي آمد بدو گفت: اي مالك تو امروز رئيس قبيله خود هستي و از پس امروز فردايي است، اين مردم را بسرزمينهاي خود باز گردان آن گاه مردانشان را انتخاب كرده بر پشت اسبان سوار كن و آنها را بجنگ بياور، زيرا آنچه بكار تو آيد سوار كاران شمشير زنند و در آن هنگامه اگر جنگ بنفع تو پايان يافت كه آنها كه پشت سر توأند (از زنان و فرزندان) بتو ملحق خواهند شد، و اگر بشكست تو انجاميد در مورد زنان و خاندانت رسوا نگشته اي (و آنها را بدست دشمن نسپارده اي)؟

مالك (كه حاضر نبود زير بار حرف ديگري برود) در پاسخش گفت: تو پير شده اي و دانش و عقل تو از دست رفته است.

__________________________________________________

(1)- اوطاس نام جايي در سه منزلي جنوب مكه بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 56

از آن سو رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله پرچم بزرگ جنگ را بست و بدست علي بن ابي طالب عليه السلام سپرد و پرچمهاي ديگر را نيز بدست همانهايي داد كه آن را با خود بمكه آورده بودند، و پس از آنكه پانزده روز در مكه توقف فرمود بسوي حنين حركت كرد، و براي تجهيز كار نيز كسي را

بنزد صفوان بن اميه (كه يكي از ثروتمندان مكه بود) فرستاد و تعداد يكصد زره بصورت عاريه از او درخواست كرد، صفوان پيغام داد:

آيا بصورت عاريه ميخواهي يا بزور ميخواهي بگيري؟ رسول خدا (ص) فرمود: به صورت عاريه مضمونه ميخواهم (كه اگر يكي از آنها نيز از بين رفت عوض آن را بتو باز گردانم)! صفوان كه چنان ديد يكصد زره بصورت امانت براي آن حضرت فرستاد و خود نيز بهمراه لشگريان اسلام حركت كرد، و دو هزار نفر ديگر از تازه مسلمانان مكه با لشگر اسلام بسوي حنين حركت كردند كه با ده هزار نفري كه همراه رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله بمكه آمده بودند جمعاً دوازده هزار نفر ميشدند.

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله يك تن از اصحاب خود را فرستاد تا خبري از دشمن بياورد، و آن مرد چون بنزد مالك بن عوف رسيد از او شنيد كه بلشگريان خويش ميگويد هر يك از شما زن و دارايي خود را پشت سر قرار دهيد، و غلاف شمشيرها را بشكنيد و در اطراف اين درّه و پشت درختان كمين كنيد و چون سپيده صبح زد يكباره حمله افكنيد و دشمن را درهم بشكنيد زيرا محمد با مردم جنگجوي سلحشوري روبرو نشده (تا مزه شكست را بچشد)! رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله چون نماز صبح را با اصحاب خود خواند از درّه حنين سرازير شد، در اينوقت لشكريان هوازن از هر سو بمسلمانان حمله كردند، جلوداران لشگر اسلام كه قبيله بني سليم بودند با اين حمله ناگهاني دشمن فرار كردند و بدنبال آنان ديگراني كه پشت سر آنها

قرار داشتند دسته دسته گريختند و بخاطر آن غروري كه از كثرت سپاهيان بدانها دست داده بود دشمن كنترل ميدان جنگ را بدست گرفت، و اينها نيز رو بفرار نهاده از پيش روي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله نيز گذشتند و به پشت سرشان نيز ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 57

نگاه نكردند، و بجز علي عليه السلام كه پرچم جنگ در دست او بود با چند تن ديگر كه ايستادگي كردند بقيه همگي فرار كردند، و آن چند تن عبارت بودند از عباس بن عبد المطلب كه دهنه استر رسول خدا را بدست داشت، و فضل بن عباس كه در سمت راست آن حضرت بود، و ابو سفيان بن حارث بن عبد المطلب كه در سمت چپ او قرار داشت، و نوفل بن حارث و ربيعة بن حارث و رويهمرفته نه تن از بني هاشم و يك تن از غير آنها و او ايمن بن ام ايمن بود كه در همانروز بشهادت رسيد، و در همين باره عباس گفته است:

1- نصرنا رسول اللَّه في الحرب تسعة و قد فرّ من قد فرّ عنه فأقشعوا

2- و قولي اذا ما الفضل كرّ بسيفه علي القوم اخري يا بني ليرجعوا

3- و عاشرنا لا قي الحمام بنفسه لما ناله في اللَّه لا يتوجع

ترجمه:

1- ما بوديم كه رسول خدا را در جنگ ياري كرديم و ما نه تن بيش نبوديم و ديگران همه گريخته و پراكنده شدند.

2- و گفتار من كه بپسرم فضل- در وقتي كه بدشمن حمله ميكرد- ميگفتم كه اي پسرم ضربت ديگري بزن تا (دشمن يا گريختگان مسلمانان) باز گردند.

3-

و دهمين ما كه خود مرگ را ديدار كرد (و بشهادت رسيد) و از آنچه در راه خدا بدو رسيده بود اظهار درد نميكرد.

و چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- انهزام لشگريان را ديد بعمويش عباس- كه صداي رسا و بلندي داشت- فرمود: بالاي اين بلندي برو و صدا بزن: اي گروه مهاجر و انصار، اي اصحاب سوره بقره «1»، و اي اهل بيعت شجره «2»، بكجا فرار ميكنيد؟

__________________________________________________

(1)- در اينكه منظور از اين جمله چيست مرحوم مجلسي (ره) و ديگران وجوهي گفته اند، يكي آنكه: اي كساني كه سوره بقرة را خوانده و ميدانيد و آن همه آياتي را كه درباره جنگ با مشركان در آن سوره نازل گشته ميدانيد؟ مانند آيه 191: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ … » و آيه 193 «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ … » و ديگر آيات، و ديگر آنكه منظور سرزنش و تشبيه آنها بمردمي است كه خدا در آيه 246 از اين سوره سرگذشتشان را بيان فرموده كه آنها به پيغمبر خود اظهار كردند «فرمانروايي براي ما معين كن تا همراهش كار زار كنيم» … - تا آنجا كه فرمايد: «و چون كار زار بر آنها مقرر شد جز اندكي بقيه روي گردانده و گريختند».

(2)- منظور درختي است كه مسلمانان در حديبية در زير آن درخت با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بيعت كردند و آن بيعت بخاطر آن درخت به بيعت شجرة موسوم گشت. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 58

اين رسول خدا است! مسلمانان كه صداي عباس را شنيدند بازگشتند و گفتند: «لبيك، لبيك» و بخصوص انصار

سبقت جسته بجنگ مشركين پرداختند تا جايي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- (كه از دور ميدان جنگ را تماشا ميكرد) فرمود: «اكنون تنور جنگ گرم شد، من از روي صدق و راستي پيغمبرم، و منم فرزند عبد المطلب».

در اينوقت بود كه نصرت خداي تعالي نازل گشت، و قبيله هوازن بسختي شكست خورده و منهزم گشتند و بهر سو گريختند، و مالك بن عوف بيامد تا داخل قلعه طائف گشت مسلمانان آنها را تعقيب كرده حدود صد نفر آنان را كشتند و اموال و زنان و فرزندانشان را باسارت گرفتند، رسول خدا (ص) دستور داد كودكان و اموال را بسوي- جعرانة «1» ببرند، و بديل بن ورقاء خزاعي را بر آنها گماشت، و خود بدنبال فراريان و مالك بن عوف به طائف آمد و آن شهر را محاصره كرد و بقيه ماه شوال را در همانجا توقف كرد، و چون ماه ذيقعده شد از آنجا حركت كرده به جعرانة آمد و غنائم جنگ را تقسيم نمود.

سعيد بن مسيب گويد: مردي كه در جنگ حنين بهمراه مشركان بود براي من گفت:

هنگامي كه ما با لشگر رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- برخورد كرديم باندازه دوشيدن گوسفند در برابر ما تاب مقاومت: اوردند و منهزم گشتند، ما بتعقيب آنان پرداختيم تا چون بصاحب استر شهباء (خاكستري رنگ) يعني رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- رسيديم، مرداني سفيد رو را ديديم كه بما گفتند رويتان زشت باد باز گرديد و ما باز گشته و آنها بر ما غالب شدند و ما را شكست دادند، و منظورش از مردان سفيد رو همان فرشتگان بودند.

و

زهري گفته: شنيدم كه در آن روز شيبة بن عثمان نقل كرده كه من پشت سر

__________________________________________________

(1)- جعرانة نام جايي است ميان مكه و طائف و فاصله آن تا مكه هفت ميل است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 59

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- رفتم تا آن حضرت را بجاي طلحة بن عثمان و عثمان بن طلحة كه هر دو در جنگ احد كشته شده بودند بقتل رسانم، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از قصد دروني من آگاه شد و رو بمن كرده دستي بسينه ام زد و فرمود: اي شيبة تو را در پناه خدا مي نهم، من كه اين سخن را شنيدم لرزه بر اندامم افتاد و نگاهي بدو كرده ديدم آن حضرت پيش من از چشم و گوشم محبوبتر است، بي اختيار گفتم: گواهي دهم كه تو پيغمبر خدايي، و براستي خداوند تو را بر راز دروني من مطلع ساخت.

و بهر صورت رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- غنائم جنگ را در جعرّانة تقسيم كرد، و مجموع زنان و كودكاني كه در جنگ حنين از هوازن اسير شده بودند ششهزار نفر بودند و شتران و گوسفنداني كه بدست آنها افتاده بود از حساب بيرون بود.

ابو سعيد خدري گويد: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- غنائم را ميان آن دسته از قريش كه تازه مسلمان شده بودند و ساير عرب تقسيم نمود تا دل آنها را بدينوسيله بدست آورد و براي انصار مدينه چيزي از آن غنائم منظور نفرمود، (و همين سبب شد كه آنها دلتنگ شوند) از اينرو سعد بن عبادة (رئيس انصار) بنزد آن حضرت آمد و گفت:

اي رسول خدا انصار مدينه از اين تقسيم كه مخصوص قبيله خود و ساير عرب ساختي و براي اينان نصيبي منظور نكرده اي ناراضي هستند؟ حضرت بسعد فرمود: تو خود چه نظر داري؟

عرضكرد: من نيز يكي از همان قوم خود هستم، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود:

پس قوم خود را در اين «آغل» «1» جمع كن، سعد بدستور آن حضرت انصار را در آنجا جمع كرد، و رسول خدا (ص) بدانجا آمد و ميان آنها ايستاد و پس از حمد و ثناي الهي چنين فرمود:

اي گروه انصار آيا هنگامي كه من بنزد شما آمدم گمراه نبوديد و خدا شما را هدايت كرد؟ و آيا فقير نبوديد و خدا توانگرتان ساخت؟ با هم دشمن نبوديد و خدا دلهاي شما را با هم مهربان ساخت؟

همه در پاسخ گفتند: چرا اي رسول خدا.

__________________________________________________

(1)- آغل بجايي گويند كه اطراف آن را ديوار كشند تا گاو و شتر و گوسفند در آنجا نگهداري كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 60

سپس فرمود: اي گروه انصار چرا شما بمن پاسخ نميدهيد؟

گفتند: چه بگوئيم؟ و چه پاسخي بدهيم اين منتي است كه خدا و رسول بر ما دارند! فرمود: بخدا اگر ميخواستيد پاسخ دهيد بمن مي گفتيد- و گفته تان هم صحيح بود- كه تو نيز وقتي بنزد آمدي كه آواره بودي و ما منزل بتو داديم، و فقير و ندار بودي و ما با بذل مال و جان با تو مواسات كرديم، و ترسان بودي ما امنيت خاطرت را فراهم كرديم، و ديگران دست از ياريت كشيده بودند و ما تو را ياري كرديم؟

در پاسخ گفتند: اين نيز منتي

از خدا و رسول او بود كه بر ما دارند! فرمود: اي گروه انصار آيا بخاطر مختصر گياه سبزي از مال دنيا كه من خواستم بوسيله آن دل مردمي را بدست آورم تا مسلمان شوند از من گله مند شديد در صورتي كه من شما را بهمان بهره اي كه خدا برايتان مقدّر فرمود يعني (همان نعمت) اسلام واگذاشتم؟

اي گروه انصار آيا راضي نيستيد كه مردم از اينجا با گوسفند و شتر بخانه هاي خود باز گردند ولي شما، رسول خدا را بمنازل خود ببريد؟ سوگند بآنكه جانم بدست او است اگر همه مردم بيك راه روند و انصار تنها براهي ديگر من همان راه انصار را پيش ميگيرم، و اگر موضوع هجرت در كار نبود من خود يكي از انصار بودم، (آن گاه دست بدعا برداشته فرمود:) خدايا انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان انصار را رحمت كن.

انصار كه اين سخنان را شنيدند آن قدر گريستند كه محاسن آنان تر شد و در پاسخ آن حضرت گفتند: ما بقسمتي كه خدا و رسول بر ايمان تعيين كنند (يا با قرار گرفتن خدا و رسول در سهم خود) راضي هستيم، و دنبال اين سخن پراكنده شده و بدنبال كار خود رفتند.

انس بن مالك گويد: در آن روز رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- دستور داد تا جار بزنند: كسي با زنان آبستن (از اسيران) هم بستر نشود، و با زنان غير آبستن نيز تا خون حيض نه بينند هم بستر نشوند، و پس از اين جريان فرستادگان هوازن در جعرانة بنزد آن حضرت آمده مسلمان شدند و بدنبال اين جريان سخنوري از ايشان ترجمه مجمع البيان

في تفسير القرآن، ج 11، ص: 61

برخاسته و عرضكرد: يا رسول اللَّه در ميان اين زنان اسير، خاله ها و دايه هاي شما (از قبيله بني اسد) هستند كه كفالت تو را در كودكي بعهده داشتند، و اگر ابن ابي شمر (پادشاه شام)، و يا نعمان بن منذر (پادشاه عراق) بر ما حكومت ميكردند، و آنچه را اكنون ما بدان دچار گشته ايم در آن وقت دچار آن ميشديم اميد لطف و محبت آنها را نسبت بخود داشتيم و تو بهترين كفيلاني، آن گاه اشعاري نيز قرائت كرد.

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود: كداميك نزد شما محبوبتر است:

اسيران، يا اموال؟ آنان در پاسخ گفتند: اي رسول خدا ما را ميان شرف و مال مخير ساختي و شرف نزد ما محبوبتر است و با وجود آن ما درباره گوسفند و شتر سخني بزبان نميآوريم! رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود: اما آنچه از اسيران كه در دست بني هاشم است آنها از شما است (و من متعهد ميشوم كه آنها را بشما باز گردانم) و اما آنچه در دست ساير مسلمانان است من با آنها در اينباره سخن ميگويم و براي آزادي آنها نيز وساطت خواهم كرد، و خودتان نيز با آنها سخن بگوئيد و اسلام خود را آشكار سازيد (تا مؤثرتر واقع شود)! و چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نماز ظهر را خواند آنها برخاسته همان سخنان را تكرار كردند، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نيز (دوباره در ميان مردم) فرمود: آنچه از آنها كه در دست بني هاشم هستند من آنها را باز گرداندم و آنچه در دست

ساير مسلمانان است هر كه خواهد از روي ميل و رغبت بدون گرفتن فديه (و پول) آنها را باز گرداند، و هر كه خواهد فديه گيرد من فديه آنها را ميپردازم تا آنها را باز گردانند.

بدنبال اين سخن بيشتر مسلمانان حاضر شدند بدون فديه اسيران را باز گردانند و گروه اندكي نيز فديه گرفته و آنها را آزاد كردند، و پس از آن رسول خدا- صلي اللَّه عليه- و آله- براي مالك عوف پيغام داد كه اگر اسلام آورده پيش ما بيايي اموال و خاندانت را بتو باز گردانم و علاوه صد شتر هم بتو ميدهم، اين پيغام كه بمالك رسيد از طائف حركت كرده بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آمد و آن حضرت نيز اموال و زن و فرزند او را بوي بازگرداند و صد شتر نيز بدو داد و او را بر مسلمانان قومش امير ساخت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 62

سوره التوبة (9): آيات 28 تا 29 … ص: 62

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (28) قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّي يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (29)

ترجمه … ص: 62

اي كساني كه ايمان آورده ايد (بدانيد كه) بطور تحقيق مشركان نجس هستند، و پس از اين سال ديگر نبايد بمسجد الحرام نزديك شوند، و اگر از فقر ميترسيد (بدانيد كه) بزودي خدا شما را از فضل خويش- اگر بخواهد- توانگر سازد كه خدا دانا و فرزانه است (28).

با آن دسته از اهل كتاب كه ايمان بخدا و روز جزا ندارند، و آنچه را خدا و رسولش حرام كرده حرام ندانند، و بدين حق نميگروند پيكار و كارزار كنيد تا بدست خود با خواري و فروتني جزيه دهند (29).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 63

بيان آيه 28 … ص: 63
شرح لغات … ص: 63

عيلة: بمعناي فقر است، و ماضي آن «عال» و مضارعش «يعيل» است شاعر گفته:

و ما يدري الفقير متي غناه و ما يدري الغنيّ متي يعيل «1»

تفسير … ص: 63

بدنبال دستوري كه خداوند در مورد جلوگيري از دوستي با مردمان مشرك صادر كرد در اينجا دستور جلوگيري آنها را از ورود بمسجد الحرام صادر فرموده و گويد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا» يعني آنها را از دخول مسجد الحرام منع كنيد، و عطا گفته: منظور منع از دخول تمام محوطه حرم است چون همه حرم مسجد و قبله مسلمانان است. و منظور از سالي كه در آيه بدان اشاره شده، همان سال نهم هجرت است كه علي عليه السلام سوره برائة را بر مردم خواند، و دنبالش فرمود: از امسال به بعد ديگر هيچ مشركي نبايد حج كند، و برخي گفته اند: منظور منع آنها است كه از دخول مسجد الحرام در ايام حج و عمرة بصورت سرپرستي و ولايت بر حجاج نه بطور مطلق، و از جبائي نقل شده كه منظور منع دخول آنها در مسجد الحرام است بطور كلي، و منع از حضور و دخول آنها در حرم در موسم حج ميباشد.

و در مورد نجاست كفار نيز اختلاف كرده اند دسته اي از فقهاء گفته اند: كافر نجس العين است، و ظاهر آيه نيز بهمين سخن دلالت كند، و گويند عمر بن عبد العزيز

__________________________________________________

(1)- يعني شخص فقير نداند زمان توانگريش چه وقت است، و شخص توانگر نيز نداند چه زماني فقير شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 64

بشهرها نوشت: يهود و نصاري را از ورود بمساجد مسلمانان

جلوگيري كنيد، و دنبال اين آيه شريفه را نوشت: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ … »

و از حسن نقل شده كه گفته است: با مشركان دست ندهيد، و هر كه با آنها دست دهد بايد دست خود را بشويد، و اين سخن موافق است با آنچه بزرگان گفته اند: هر كه با كفار دست دهد و دست او تر باشد واجب است دست خود را بشويد، و اگر دستش خشك باشد آن را بديوار بمالد، و دسته ديگر گفته اند: اينكه خدا آنها را نجس خوانده براي اعتقاد و رفتار و گفتار منحرف و ناپسند آنها است، و از اينرو براي كافران ذمي ورود در مساجد را جايز دانسته اند، و تنها براي انجام عمل حج ورود بمكه را براي آنها جايز ندانسته اند.

قتاده گفته: اينكه خداوند آنها را نجس ناميده بخاطر آن است كه آنها غسل جنابت نميكنند و براي حدث وضوء نميگيرند، و از اين جهت ورود آنها بمسجد حرام است، بخاطر آنكه ورود جنب بمسجد حرام است.

«وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً» يعني اگر از فقر و احتياج بترسيد، و اين بدانجهت بوده كه ميترسيدند با جلوگيري مشركان از دخول حرم لطمه بتجارت و كسب آنها بخورد.

«فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ … » يعني خدا اگر بخواهد از راه ديگري شما را بي نياز و توانگر خواهد كرد، و از روي رحمت خويش مردم ساير شهرها را وادار كند تا خواروبار بمكه بياورند. مقاتل گفته: پس از منع دخول مشركين بمكه مردم نجدة و صنعاء و جرش از يمن مسلمان شدند و بوسيله شتران و چهار پايان ديگر خوراكي بمكه حمل ميكردند، و بدين ترتيب خداوند ترس آنان را از اين ناحيه

بر طرف كرد.

و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه خدا بوسيله جزيه (باج و خراجي) كه از اهل كتاب ميگيريد شما را توانگر سازد، و برخي گفته اند: بوسيله باران و گياه، و ديگري گفته با غنائم جنگي.

و اينكه اين موضوع را خداوند بمشيت و اراده خود معلق كرد يا بخاطر آنست ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 65

كه خداوند ميدانست برخي از آنها تا زمان فتح كشورهاي بزرگ و بدست آوردن اموال، زنده ميمانند و بدين ترتيب توانگر ميشوند، و برخي تا آن زمان باقي نخواهند ماند، و يا بگفته بعضي بخاطر آن است كه مردم تشويق شوند تا براي تحصيل مال از خداي تعالي درخواست كنند و بدانند كه توانگري با تلاش و كوشش تنها بدست نيايد.

«إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ» يعني خدا بمصالح و تدبير كار بندگان و بهر چيز دانا است.

«حَكِيمٌ» و در آنچه دستور ميدهد يا جلوگيري كند فرزانه و حكيم است

. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 66

بيان آيه 29 … ص: 66
شرح لغات … ص: 66

دين: در اصل بمعناي اطاعت و فرمانبرداري است.

جزية: از جزاء و كيفر است و جزيه كفار چيزي است كه بكيفر كفر خود بصورت مخصوصي ميپردازند.

صاغرون: يعني در حال خواري.

شأن نزول … ص: 66

از مجاهد نقل شده كه اين آيه در وقتي نازل شد كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- دستور جنگ با روميان را صادر فرمود و بدنبال آن بجنگ تبوك رفتند. و برخي گفته اند اختصاص بدان جنگ ندارد و بنحو عموم نازل گشته.

تفسير … ص: 66

در اين آيات خداي سبحان بيان ميكند كه در ميان كافران كساني هستند كه با دريافت جزيه از آنان جايز است آنان را بحال خود واگذارد، و از اينرو فرمايد:

«قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ» يعني آنان كه بيگانگي خدا و بر انگيخته شدن در روز جزا اقرار ندارند، و اين آيه دليل بر گفتار بزرگان ما است كه گفته اند: نمي شود در ميان كافران كساني باشند كه نسبت بخداوند معرفت داشته باشند و اگر چه بزبان هم اقرار بوجود خدا كنند بلكه اعتقاد آنها بخدا از روي علم و دانايي نيست، زيرا آيه صراحت دارد كه آن دسته از اهل كتاب كه بايد جزيه بپردازند بخدا و روز جزا ايمان نياورده اند.

و در مقابل آنها كه گويند: ممكن است آنها نيز معرفت بخدا داشته باشند در اينجا گفته اند: منظور از اين كلام مذمت و نكوهش آنها است، زيرا آنها از نظر ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 67

بزرگي گناه همانند آن كساني هستند كه منكر خدا و روز جزا هستند، و جبائي گفته: بدانجهت بوده كه آنها چيزهايي را كه شايسته خدا نيست (چون فرزند و همسر و چيزهاي ديگر) بخدا نسبت دهند، و اين مانند آن است كه خدا را نشناخته باشند.

و اينكه خداوند با بيان و اوصاف مذكوره (ايمان نداشتن بخدا، و روز جزا،

و حرام ندانستن آنچه را خدا و رسول حرام كرده و نگرويدن بدين حق) آنها را معرفي كرده، و بطور اجمال نفرمود: «كافران از اهل كتاب» براي آن است كه مسلمانان را بدين ترتيب بهتر بجنگ و پيكار با آنان تشويق كند، زيرا آنان صفات مذمومي را دارا هستند كه موجب بيزاري جستن مسلمانان از آنها و دشمني با ايشان است.

«وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» مقصود از رسول در اين آيه موسي و عيسي عليهما- السلام هستند و چيزي را كه آنان حرام كرده و اينها حرام ندانند همان كتمان كردن صفت محمد- صلي اللَّه عليه و آله- بوده، و برخي گفته اند: يعني آنچه را محمد- صلي اللَّه عليه و آله- حرام كرده، و مقصود از رسول خدا خود آن حضرت ميباشد.

«وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ» برخي گفته اند: منظور از «حق» در اين آيه خداي تعالي است يعني دين خدا و عمل بدانچه در تورات آمده بود از پيروي پيغمبر ما محمد صلي اللَّه عليه و آله، و از قتادة نقل شده كه مقصود از حق خداي تعالي است، و منظور از دين، دين اسلام است- و از أبي عبيده روايت شده كه مقصود آن است كه اينها خدا را چون متدينين بدين اسلام اطاعت نكنند، و برخي گفته اند: يعني به اسلام كه دين حق است اعتراف نكنند.

«مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» با اين جمله بيان فرموده كه منظور از مذكورين اهل كتاب هستند كه همان يهود و نصاري باشند، و بزرگان ما فرموده اند: مجوس نيز در حكم يهود و نصاري هستند.

«حَتَّي يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ» يعني شخصاً جزيه را بدست خود بپردازند

بي- آنكه نائبي در اينكار بگيرند، و برخي گفته اند منظور آن است كه از روي قدرت و تسلطي كه شما بر آنها داريد جزيه را بپردازند، و ديگري گفته است: منظور از «يد» ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 68

يعني تسلطي كه شما بر آنها داريد و منتي را كه با پذيرفتن جزيه بر سر آنها ميگذاريد.

«وَ هُمْ صاغِرُونَ» يعني در حال خواري و مغلوبيت كه آنها را به اجبار بجايگاه پرداخت جزيه ببرند و بدين ترتيب جزيه را بپردازند، و از عكرمه نقل شده: يعني آنها در حال ايستادن جزيه بپردازند و گيرنده آن در حال نشستن آن را دريافت كند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 69

سوره التوبة (9): آيات 30 تا 31 … ص: 69

اشاره

وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاري الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّي يُؤْفَكُونَ (30) اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31)

ترجمه … ص: 69

يهود گفتند: عزيز پسر خدا است، و نصاري گفتند: مسيح پسر خدا است، اين گفتاري است كه اينها بدهنهاي خود گويند، و (در اين گفتار) شباهت دارند بگفتار كساني كه پيش از آن كافر بوده اند، خدايشان بكشد كه چگونه (بخدا) بهتان ميزنند (30) اينان غير خدا علماء و راهبان خود و مسيح پسر مريم را خدايان خود گرفتند، با اينكه مأمور نبودند جز آنكه خداي يكتايي را كه معبودي جز او نيست پرستش كنند، منزه است خدا از آنكه شريك او پندارند. (31)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 70

بيان آيه 30- 31 … ص: 70
شرح لغات … ص: 70

حبر: دانشمندي است كه كار او زيور دادن معاني با بياني خوش و زيبا باشد.

رهبان: جمع راهب: آن كسي را گويند كه از خدا ترسان و لباس ترس و خشيت در بر داشته باشد.

تفسير … ص: 70

خداي تعالي در اين آيات گفتار زشت يهود و نصاري را حكايت كند.

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ» ابن عباس گفته: گوينده اين سخن جمعي از يهود مانند: سلام بن مشكم و نعمان بن اوفي و شاس بن قيس و مالك بن ضيف بودند كه بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آمده و اين سخن را گفتند، و عقيده داشتند كه عزيز تورات را از قلب خود املاء كرد، و جبرئيل بدو تعليم كرده بود و بدينجهت او را پسر خدا دانستند. ولي خدا اين گفتار را بهمه يهود نسبت داد اگر چه گوينده آن همان چند تن بودند كه از ميان رفتند، چنانچه در مثل گويند: خوارج معتقدند كه اطفال مشركان عذاب ميشوند اگر چه گوينده آن دسته مخصوصي از خوارجند كه همان پيروان نافع بن ازرق باشند ولي اين سخن را بهمه خوارج نسبت دهند، و دليل بر اينكه اين سخن عقيده همه يهود است آن است كه چون اين آيه نازل شد يهوديان انكار نكردند با اينكه در صدد بودند تا بهر نحو شده رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را تكذيب كنند، و همين تكذيب نكردن آنها از رسول خدا- در اين گفتار- و انكار نكردنشان دليل بر اعتقاد آنها باين سخن بود.

«وَ قالَتِ النَّصاري الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ» معناي اين آيه آن است كه اينان اين گفتار را از پيش خود

بزبان اختراع كردند و گرنه در كتابي ذكر نشده ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 71

و پيامبري نگفته بود، و دليل و برهاني بر آن نداشتند و سخن نادرستي بود، و برخي گفته اند: در جايي كه لفظ «قول» با لفظ «افواه» (زبانها) با هم ذكر شد معنايش آن است كه اين سخن دروغ و نادرست است، مانند آيه شريفه «يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ» «1».

«يُضاهِؤُنَ» ابن عباس گفته: يعني (در اين گفتار) شبيه هستند … و حسن گفته: يعني موافقند …

«قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا» ابن عباس و مجاهد و فراء گفته اند: منظور بت پرستانند در مورد پرستش لات و عزي، و برخي گفته اند: در مورد پرستش آنها فرشتگان را و سخنشان كه ميگفتند: فرشتگان دختران خدايند.

«مِنْ قَبْلُ» قتاده و سدي گويند: يعني گفتار نصاري شبيه گفتار يهود است از پيش، يعني و نصاري گفتند: مسيح پسر خدا است چنانچه پيش از آن يهود گفتند: عزيز پسر خدا است.

و حسن گفته: خداوند كفر آنان را بكفر كافران گذشته تشبيه فرموده.

«قاتَلَهُمُ اللَّهُ» ابن عباس گفته: يعني خدايشان لعنت كند، ابن انباري گويد:

كسي را كه خدا لعنت كند بمنزله كسي است كه كشته شده و نابود گشته است.

«أَنَّي يُؤْفَكُونَ» يعني چگونه اينان از حق رو گردانده و بدروغ سخن گويند، و غرض اين است كه بچه منظور اينان بدين گفتار گرائيده اند؟.

«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ» يعني علماء خود را «وَ رُهْبانَهُمْ» يعني عابدانشان.

«أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده كه فرمودند: بخدا آنان (براي احبار و رهبانان) نماز و روزه نخوانند، ولي آنها حرامي را براي آنها حلال كردند، و

حلالي را حرام كردند و آنان نيز پيرويشان كردند، و از آنجا كه نميدانستند پرستش آنها را كردند (و اين است منظور از پرستش احبار و رهبانان در اين آيه).

__________________________________________________

(1)- سوره آل عمران آيه 167.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 72

و ثعلبي بسند خود از عدي بن حاتم روايت كرده كه گفت: بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- رفتم و در آن حال صليبي از طلا بگردن داشتم، حضرت فرمود:

اين بت را از گردنت بردار، من آن را از گردنم برداشتم و بنزد وي رفتم ديدم همين آيه را قرائت فرمود، من عرضكردم: ما آنان را پرستش نميكنيم؟ فرمود: آيا چنان نيست كه آنان حلال خدا را حرام كرده و شما نيز حرام دانستيد و حرام خدا را حلال شمرده اند و شما نيز حلال شمرديد؟ گفتم: چرا، فرمود: همين كار پرستش از آنها است.

«وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ» يعني اينان مسيح را نيز بجز خدا معبود خود گرفتند.

«وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً» يعني معبود يكتايي كه او خداي تعالي است.

«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» كه پرستش جز براي او شايسته نيست و كسي جز او شايسته پرستش نيست.

«سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» منزه است او از شرك ورزي ايشان و از آنچه درباره اش گويند و سزاوار او نيست

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 73

سوره التوبة (9): آيات 32 تا 33 … ص: 73

اشاره

يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (32) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (33)

ترجمه … ص: 73

اينان ميخواهند نور خدا را بدهنهاي خويش خاموش كنند و خدا نميخواهد جز آنكه نور خود را كامل (و آشكار) سازد و گرچه كافران خوش نداشته باشند (32) او است (آن خدايي) كه پيغمبر خود را بهدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه دينها غالب (و پيروز) گرداند و گرچه مشركان خوش نداشته (و مخالف) باشند. (33)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 74

بيان آيه 32- 33 … ص: 74
شرح لغات … ص: 74

اطفاء: بمعناي خاموش كردن نور آتش است ولي در خاموش كردن هر روشنايي و نوري استعمال گردد.

افواه: جمع فم بمعناي دهان است، و اصل «فم» فوه بوده كه چون هاء حذف شد بجاي «واو» ميم آمده چون ميم حرف صحيح و هم شكل واو بود.

اباء: بمعناي امتناع و خودداري است، شاعر گفته:

«و ان أرادوا ظلمنا أبينا»

يعني اگر بخواهند بما ستم كنند ما از آن جلوگيري ميكنيم.

تفسير … ص: 74

خداي سبحان در اين آيات بيان فرمايد كه اين كافران- يهود و نصاري- ميخواهند نور خدا خاموش كنند.

«يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ» بيشتر مفسران گفته اند منظور از نور خدا قرآن و اسلام است، و از جبائي نقل شده كه نور خدا دلالت و برهان است. زيرا آن دو همانند نور وسيله راهنمايي هستند.

«بِأَفْواهِهِمْ» بدهنهاشان، و اينكه فرمود: بدهنهاشان بجهت آنكه خاموش كردن معمولا بوسيله فوت دهان انجام شود، و اين تعبير براي بيان ناتواني قدرت و شكستن شخصيت آنان تعبيري شگفت آور است زيرا معمولا نورهاي ضعيف را با دهان خاموش كنند، و فوت دهان در خاموش ساختن نورهاي قوي هيچگونه مؤثر نيست «1» «وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ» يعني خدا مانع است جز آنكه امر قرآن و اسلام را

__________________________________________________

(1)- غرض اين است كه اين بيچارگان ميخواهند نور خدا را با فوت دهان خاموش كنند، مانند كسي كه بخواهد خورشيد را با فوت كردن دهان خاموش سازد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 75

غالب گرداند و حجت خود را باتمام رساند، و اصل «اباء» بمعناي خودداري و جلوگيري كردن است، و معناي خوش نداشتن و اكراه در آن ملحوظ نيست. زيرا در مثل گويند:

فلاني از ظلم اباء دارد، و معنايش اين نيست كه ظلم را خوش ندارد زيرا اين موجب مدح نيست چون قوي و ضعيف در اينباره مساوي هستند و آنچه موجب مدح است همان جلوگيري و خودداري از ظلم است.

«وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» يعني با اكراه كافران.

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ» يعني محمد- صلي اللَّه عليه و آله- را كه رسالتهاي خود را براي ابلاغ به امت بعهده او واگذار كرد.

«بِالْهُدي » يعني بحجتها و دلائل و براهين.

«وَ دِينِ الْحَقِّ» كه همان اسلام باشد، و هر آنچه اسلام از احكام و دستورات ديني متضمن است كه انجام دهنده اش مستحق ثواب است، و هر ديني جز آن باطل و موجب عتاب است.

«لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ» يعني تا دين اسلام را بوسيله حجت و غلبه بر تمام اديان پيروز گرداند بدانسان كه در روي زمين ديني بجاي نماند جز آنكه مغلوب حجت اسلام گردد، و كسي نباشد كه در حجت و برهان بر مسلمانان پيروز گردد، و اما از نظر غلبه ظاهري نيز چنان شد كه هر دسته از مسلمانان بر ناحيه اي از نواحي مشركان پيروز شدند كفار بنوعي مقهور آنان گشتند. «1»

و ضحاك گفته: منظور زمان نزول عيسي بن مريم است كه تمام پيروان اديان مسلمان

__________________________________________________

(1)- منظور اين است كه اين خبر قرآني در خارج محقق شد و اين خود يكي از معجزات قرآن است چون قرآن خبر داده كه اسلام بر تمام اديان پيروز خواهد شد، و تا حدودي چنين هم شد اگر چه مسلمانان بر تمامي كشورهاي مشركان و كفار پيروز نشدند ولي در هر جا اسلام توانست بنوعي شرك و كفر را مقهور خود سازد،

يهود را بنوعي و نصاري و مجوس را نيز بنوعي ديگر و بت پرستان را تا حدود زيادي مقهور خود ساخت، ولي تفاسير ديگري كه از اين آيه شده و بخصوص در نظر ما تفسيري كه امام باقر (ع) از اين آيه كرده اند و آن را ناظر بزمان ظهور حضرت مهدي (ع) دانسته اند دلچسب تر و بحقيقت نزديكتر است و اللَّه العالم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 76

شوند يا خراج و جزيه دهند.

و امام باقر عليه السلام فرمود: اين جريان در زمان ظهور حضرت مهدي از آل محمد است كه احدي روي زمين باقي نماند جز آنكه به نبوت محمد- صلي اللَّه عليه و آله- اعتراف كند. و همين قول را سدي نيز اختيار كرده.

و كلبي گفته: ديني و آئيني در دنيا باقي نخواهد ماند جز آنكه اسلام بر آن پيروز خواهد شد و اين جريان حتمي است اگر چه تا كنون بوقوع نه پيوسته ولي قيامت برپا نشود تا اين جريان وقوع يابد.

مقداد بن اسود گويد: شنيدم از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- كه ميفرمود: هيچ خانه گلي و مويي در روي زمين بجاي نماند جز آنكه كلمه اسلام در آن داخل گردد، يا با عزت و يا بخواري، يا اينكه اسلام آنان را عزيز گرداند و خدا آنان را اهل اين دين گرداند و در نتيجه بوسيله آن عزيز گردند، و يا خوارشان گرداند و بخواري تحت اطاعت اسلام در آيند. (اينها همه روي اين است كه مرجع ضمير در ليظهره، دين حق باشد).

و از ابن عباس نقل شده كه ضمير به رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- باز

گردد، يعني خدا همه اديان را بوي تعليم كند بدانسان كه چيزي از اديان جهان بر او پوشيده نماند.

«وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» يعني اگر چه مشركان از اين دين كراهت داشته باشند ولي خداوند بر خلاف ميل آنها اين دين را پيروز خواهد كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 77

سوره التوبة (9): آيات 34 تا 35 … ص: 77

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (34) يَوْمَ يُحْمي عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوي بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (35)

ترجمه … ص: 77

اي كساني كه ايمان آورده ايد همانا بسياري از علماء و راهبان (يهود و نصاري) مالهاي مردم را بنا حق ميخورند، و (مردم را) از راه خدا باز ميدارند، و آنان كه طلا و نقره را ذخيره و گنجينه ميكنند و در راه خدا انفاق نميكنند، آنها را بعذابي دردناك بشارت بده (34) روزي كه آن را در آتش جهنم گداخته و سرخ كنند، و پيشاني و پهلو و پشت آنها را بدان داغ كنند (و بدانها گفته شود) اين است (كيفر) آنچه براي خود ذخيره كرديد، پس بچشيد (عذاب) آنچه را ذخيره كرده ايد. (35).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 78

بيان آيه 34- 35 … ص: 78
شرح لغات … ص: 78

كنز: چيزي را گويند كه رويهم جمع شود.

ذهب و فضه: طلا و نقره. نفطويه گفته: «ذهب» را كه ذهب گفتند بخاطر آن است كه «يذهب و لا يبقي» يعني ميرود و باقي نماند، و فضة را كه فضة گفتند بخاطر آن است كه «تنفض اي تتفرق فلا يبقي» يعني متفرق و پراكنده شود و بجاي نماند و دنبال آن ادامه داده گويد: «و حسبك بالاسمين دلالة علي فنائهما» و همين دو نام براي آنكه تو را بفنا و نابودي آن دو راهنمايي كند كافي است.

احماء: داغ كردن و گرم كردن چيزي را گويند. و ضدّ آن تبريد است.

كيّ: چسباندن چيز داغ است بعضوي از بدن.

تفسير … ص: 78

خداي تعالي وضع حال علماء و راهبان يهود و نصاري را در اين آيه بيان كرده فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ» حسن و جبائي گفته اند: يعني در قضاوت رشوه ميگيرند، و خوردن مال بنا حق و باطل يعني مالك شدن آن از راههاي حرام، و چون بيشتر تملكات و تصرفات در اموال بخاطر خوردن است از اينرو تعبير بخوردن مال بباطل شده. و برخي گفته اند: مقصود پول طعام است و خوردن پول خوراكي مانند خوردن خود آن است چنانچه شاعر گويد:

ذر الاكلين الماء لوماً فما اري ينالون خيراً بعد اكلهم الماء «1»

__________________________________________________

(1)- خورندگان آب را از نظر ملامت و سرزنش واگذار كه بنظر من پس از خوردن آب بخيري نخواهند رسيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 79

كه منظور خوردن پول آب است.

«يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» يعني ديگران را از پيروي دين اسلام كه همان راه خدايي

است كه آنها را بدان دعوت كرده، و هم از پيروي كردن محمد- صلي اللَّه عليه و آله- باز دارند.

«وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ» يعني اموال را انباشته ميكنند و زكاتش را نمي پردازند، چون از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت شده كه فرمود: هر مالي را كه زكاتش نپردازي گنج است (و مشمول اين آيه است) اگر چه آشكار و در دسترس باشد، و هر مالي كه زكاتش را بپردازي گنج نيست (و مشمول اين آيه نيست) اگر چه در زمين مدفون باشد. و ابن عباس و حسن و شعبي و سدّي نيز همين قول را اختيار كرده (و گفته اند: منظور از گنج مالي است كه زكاتش پرداخته نشود). و جبائي گفته: اجماع مسلمانان بر همين گفتار است.

و از علي عليه السلام روايت شده كه فرمود: آنچه بيش از چهار هزار (درهم يا دينار) «1» باشد آن گنج است (و مشمول اين آيه است) چه زكاتش پرداخت شده باشد و چه پرداخت نشده باشد، و كمتر از آن مقدار نفقه است.

و بيشتر مفسران معتقدند كه اين آيه از آيات پيشين جدا است و ناظر بمانعان زكات از اين امت (و مسلمانان) ميباشد، (و درباره آنان نازل شده) و برخي گفته اند:

عطف بما قبل است (و منظور همان علماء و رهبانان يهود و نصاري ميباشند) و بهتر آن است كه بگوئيم: هر دو دسته را شامل ميشود.

«فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» يعني آنها را بعذابي دردناك آگاه كن. و سالم بن ابي الجعد روايت كرده كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله-

فرمود: نابود باد طلا، نابود باد نقره، و سه بار اين جمله را تكرار فرمود، اين سخن بر اصحاب آن حضرت گران آمد، عمر عرضكرد: اي رسول خدا پس چه مالي (خوب است كه) ما برگيريم؟

__________________________________________________

(1)- واحد پول در روايت ذكر نشده از اينرو ما بطور ترديد در ميان پرانتز درهم يا دينار را ذكر كرديم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 80

فرمود: زباني گوياي بذكر، و دلي سپاسگزار، و همسري با ايمان كه شما را بر دينتان ياري كند.

«يَوْمَ يُحْمي عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ» يعني گنجها يا طلا و نقره در آتش جهنم گداخته شود تا آتش گردد.

«فَتُكْوي بِها» يعني به اين گنجهاي گداخته و اموالي كه حق خدا را از آنها منع كردند.

«جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ» و جهت اينكه اين اعضاء بالخصوص را ذكر فرمود بخاطر آنست كه اينها اعضاي مهم بدن هستند، و ابو ذر غفاري را رسم چنان بود كه ميگفت:

گنج داران را مژده ده بداغ كردن پهلو، و داغ كردن پشت تا اينكه حرارت آتش بدرونشان برسد، و بهمين جهت كه ابو ذر گفته خداوند اين اعضا را بالخصوص ذكر فرموده چون اعضاي مذكور مجوف (و تو خالي) است (و با داغ كردن آنها بدرون سرايت كند و موجب تشديد عذاب گردد) بخلاف دست و پا.

و برخي گفته اند: جهت اختصاص اين مواضع آنست كه پيشاني بخاطر ظهور و آشكار بودنش محل داع نهادن و نشانه گذاري است. و پهلو محل درد است، و پشت جاي اجراء حدود ميباشد.

و ماوردي گفته: پيشاني جاي سجده است كه گنج دار حق آن را بجاي نياورده، و پهلو برابر با دل است

كه در عقيده اش اخلاص نداشته، و پشت جاي بر داشتن بار سخت (يا گناه).

و ابو بكر وراق گفته: تخصيص اين اعضاء بدانجهت است كه توانگر چون فقير را ببيند (ابتدا) رو در هم كشد و خم به ابرو آورد، و (سپس) رو بگرداند و (آن گاه) پشت بدو كند.

«هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» يعني وقت داغ كردن اين اعضاء يا پس از آن بدانها گويند:

اين كيفر گنجينه كردن و جمع آوري مال و نپرداختن حق خدا از آن است.

«فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ» پس بچشيد عذاب را بسبب اينكه اموال را جمع آوري ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 81

كرديد و حق خدا را از آن دريغ داشتيد، و اين جمله اخير چون كلام بر آن دلالت داشت در اصل نيامده و حذف شده.

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود: هيچ بنده اي نيست كه مالي داشته باشد و زكات آن را نپردازد جز آنكه روز قيامت بصورت صفحه هايي در آيد و در آتش جهنم گداخته شود و بدانها پيشاني و دو پهلو و پشت صاحبش را داغ كنند تا وقتي كه خداوند ميان بندگانش حكم فرمايد (و از حساب خلائق فارغ گردد) در آن روزي كه باندازه پنجاه هزار سال است، آن گاه اگر اهل بهشت است ببهشت رود و اگر اهل دوزخ است بدوزخ. و اين حديث را مسلم در صحيح آورده.

و ثوبان از پيغمبر اكرم- صلي اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: هر كه گنجي بجاي گذارد روز قيامت بصورت ماري پر زهر (كشنده و خطرناك) در آيد كه بالاي چشمانش دو خال سياه باشد و بدنبال صاحب گنج براه

افتد، چون شخص آن مار را به بيند بدو گويد: واي بر تو! كيستي؟ گويد: من همان گنجي هستم كه پس از خود بجاي گذاردي، و هم چنان او را دنبال كند تا دستش را در دهان گيرد و در اثر آن دستش از كار بيفتد و همچنين يك يك ساير اعضاي او را بدندان گيرد (و هلاكش سازد).

و ثعلبي بسند خود از ابي ذر روايت كرده كه گفت: روزي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در سايه خانه كعبه بود و من بنزد آن حضرت رفتم، چون مرا ديد دو بار فرمود:

بپروردگار كعبه سوگند كه آنها زيانكارانند! … من از اين سخن دلم اندوهگين شد و نفسم بشماره افتاد و با خود گفتم: لا بد اين سخن بخاطر پيش آمدي است كه درباره من اتفاق افتاده از اينرو عرض كردم: پدر و مادرم بقربانت! آنها (كه فرمودي) كيانند؟ فرمود:

بيشتر مردم، مگر آنهايي كه مال خود را در ميان بندگان خدا از اين سو و آن سو و از راست و چپ و پشت سر انفاق كنند كه آنها نيز اندك هستند.

و از أبي ذر روايت شده كه گفت: هر كه درهم و ديناري بجاي گذارد روز قيامت او را با آنها داغ كنند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 82

سوره التوبة (9): آيه 36 … ص: 82

اشاره

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (36)

ترجمه … ص: 82

همانا عدد ماهها نزد خدا دوازده ماه است در كتاب خدا آن روز كه آسمانها و زمين را آفريد، كه از آن جمله چهار ماه آن (ماههاي) حرام است، اين است آئين درست و محكم، پس در اين ماهها بخويشتن ستم نكنيد، و همگي با مشركان كارزار و جنگ كنيد چنانچه آنها نيز متفقاً با شما كارزار كنند، و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است (36).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 83

بيان آيه 36 … ص: 83
تفسير … ص: 83

چون خداوند در آيه پيشين سرانجام اشخاصي را كه بجمع آوري اموال سرگرمند و زكات و ساير حقوق واجبه آن را نپردازند ذكر فرمود، مقتضي بود كه از امثال اينگونه ظلمهاي بنفس و خويشتن- كه يكي همين ظلم در ماههاي حرام است- نهي فرمايد و از اينرو فرمود:

«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً» يعني عدد ماههاي سال در حكم خدا و تقدير او دوازده ماه است، و اينكه خداوند مسلمانان را ملزم ساخته تا سال خود را روي دوازده ماه قرار دهند براي آن است كه سال آنها با گردش ماههاي هلالي موافق باشد نه روي آنچه اهل كتاب براي خويش معين كرده بودند.

«فِي كِتابِ اللَّهِ» يعني در آنچه خداوند در لوح محفوظ نوشته است، و هم چنين در آن كتابهايي كه بر پيغمبرانش نازل فرموده، و برخي گفته اند: يعني در قرآن، و برخي چون ابو مسلم گفته اند: يعني در حكم خدا و قضا و تقدير او.

«يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» و اين كلام خداي تعالي بدان خاطر است كه در آن روزي كه خدا آسمانها و زمين را آفريد خورشيد و ماه را نيز در آنها بجريان

انداخت، و با جريان آنها روز و ماه پيدا شد، (پس از آن روز اين برنامه پي ريزي شد).

«مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» يعني از اين دوازده ماه چهار ماه آن حرام است كه سه تاي آنها پشت سر هم است يعني ماه ذي قعدة و ذي حجه و محرم، و يكي جدا است كه ماه رجب باشد. و معناي حرام بودن اين چهار ماه آنست كه دريدن پرده محرمات در اين ماهها خيلي بزرگتر از ماههاي ديگر است، و مردم عرب در قديم اين چهار ماه را بزرگ ميشمردند تا بدانجا كه اگر كسي قاتل پدر خود را ديدار ميكرد بدو كاري نداشت و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 84

آزاري بدو نميرسانيد، و اينكه خداوند در ميان دوازده ماه حرمت برخي را بزرگتر از ديگري قرار داد بخاطر مصالحي بود كه در جلوگيري از ظلم در آنها وجود داشت، و چه بسا همين جلوگيري از ظلم در اين ماهها منجر بترك ظلم در دوره سال ميگشت، و نائره جنگ يكسره خاموش ميشد، و آن حميت و تعصب در اين فرصت موقت شكسته ميشد، و معلوم است كه هر چيزي بمانند خود متمايل است، (يعني خود داري از جنگ و انتقام در اين ماهها در ماههاي بعد نيز تأثير ميكرد) «1».

«ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» يعني اين حساب مستقيم و درست است، نه آنچه را عرب از «نسي ء» «2» انجام ميدهند. (و اينكه دين را بحساب معني كرديم بدانجهت است كه) در مثل گويند: «الكيّس من دان نفسه» (زيرك آن كسي است كه حساب خود را برسد) و اينكه حساب را دين ناميده اند بخاطر آن است كه

پاي بند بودن بحساب و مراعات آن لازم است چنانچه الزام بدين و عبادت لازم است.

و كلبي گفته: معناي آيه اين است كه: حكم مستقيم حق اين است.

و برخي گفته اند: يعني دين همين است پس بدان گردن بنه، كه بر تو لازم است.

«فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ» ابن عباس گفته: يعني در همه اين دوازده ماه (بخود ظلم نكنيد)، و قتاده و فراء گفته اند: يعني در خصوص اين چهار ماه، و فراء براي گفته خود چنين استدلال كرده و گفته است: اگر منظور همه دوازده ماه بود بجاي «فيهنّ»

__________________________________________________

(1)- در اينجا مرحوم طبرسي (ره) براي وجه تسميه ماههاي قمري وجوهي ذكر كرده كه چون براي پارسي زبانان چندان قابل استفاده نبود و گذشته خيلي از آنها نيز از خدشه و ايراد خالي نبود از ذكر آن خود داري شد، چنانچه همين سخني را هم كه درباره علت حرمت قتال در اين چهار ماه ذكر فرموده خالي از ايراد نيست، چون ممكن است كسي بعكس اين كلام بگويد: معمولا در جنگها اعلان آتش بس، موجب تجديد قواي طرفين جنگ ميگردد، و هميشه چنان نيست كه تعطيل جنگ ميان دو دسته در يك مدت موقتي موجب مصالحه و ترك جنگ هميشگي گردد

(2)- معناي «نسي ء» در تفسير آيه بعدي ذكر خواهد شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 85

«فيها» گفته بود. «1»

«أَنْفُسَكُمْ» يعني با ترك دستورهاي خدا، و دست زدن به نهيهاي او (بخود ستم نكنيد) و بنا بگفته ابن عباس اگر بگوئيم ضمير بهمه ماههاي دوازده گانه باز گردد آيه در مقام نهي از ظلم و ستم در تمام دوران عمر است، و اگر ضمير بماههاي حرام

بالخصوص برگردد فائده اختصاص بماههاي مذكور و منظور آن است كه اطاعت در اين ماهها ثوابي بيشتر و گناه نيز عقاب زيادتري دارد، چنانچه در هر وقت شريف و مكان مقدسي حكم خدا اينچنين است (كه شرافت زمان و مكان موجب تشديد ثواب و عقاب گردد).

«وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً» يعني همگي شما در حالي كه با هم مؤتلف باشيد و اختلافي نداشته باشيد كارزار كنيد.

«كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً» چنانچه آنها نيز همگي با شما كارزار كنند. و اين معني روي آن است كه از نظر اعراب لفظ «كافة» در (جمله اولي) حال مسلمانان باشد، ولي اگر آن را حال مشركين گرفتيم معني چنين ميشود: با همه مشركين كارزار كنيد (چه ذمي و چه غير ذمي) و عهد و پيماني از آنها نپذيريد جز آن دسته از اهل جزيه (و خراج پردازاني) كه جزيه خود را از روي خواري (چنانچه در چند آيه پيش از اين گذشت) پرداخته باشند. ولي معناي ظاهر همان معناي نخست است.

و أصمّ گفته: معناي آيه اين است كه پشت در پشت (و نسلا بعد نسل) با آنها كار زار كنيد چنانچه آنها با شما اينگونه كار زار كنند.

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» يعني بوسيله نصرت و ياري.

و اين آيه دليل است بر اينكه اعتبار در سالها بماههاي قمري است، و احكام شرعيه نيز روي ماههاي قمري است نه ماههاي شمسي، بخاطر مصالحي كه خداي سبحان براي تشريع آن دانسته و ديگر بدانجهت كه شناختن ماههاي قمري براي خاص و عام آسان است.

__________________________________________________

(1)- يعني ضمير جمع قلة را چون ضمائر جمع مؤنث «هن» آورند، و ضمير جمع كثرة را چون ضمير مفرد

مؤنث «ها» آورند، و بعبارت ديگر قاعده آنست كه چون عدد از سه تا ده باشد ضمير آن را «هن» ميآورند، و چون از عدد ده تجاوز كرد ضمير را مفرد مؤنث «ها» ميآورند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 86

سوره التوبة (9): آيه 37 … ص: 86

اشاره

إِنَّمَا النَّسِي ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (37)

ترجمه … ص: 86

تأخير ماه حرام (از ترتيب معين) افزودن در كفر است، و آنان كه كافر شدند بدان گمراه گردند، سالي ماه حرام را حلال كنند، و سالي آن را حرام كنند تا با شماره ماههايي كه خدا حرام كرده برابر شوند، و از اينرو آنچه را خدا حرام كرده حلال كنند، كارهاي بدشان براي اينها آراسته شده، و خدا مردم كافر را هدايت نميكند. (37)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 87

بيان آيه 37 … ص: 87
شرح لغات … ص: 87

نسي ء: تأخير انداختن. عرب گويد: «نسأت الإبل عن الحوض» يعني آن را از حوض عقب راندم.

ليواطئوا: يعني تا موافق در آيند. و مواطاة بمعناي موافقت است، گويند:

«واطأ في الشعر» يعني دو شعر را بيك قافيه موافق با هم گفت.

تفسير … ص: 87

چون خداي سبحان در آيه پيشين سال و ماه را بيان فرمود، در اين آيه موضوع «نسي ء» را كه مردم جاهليت انجام ميدادند تذكر داده و فرمايد:

«إِنَّمَا النَّسِي ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ» يعني تأخير انداختن ماههاي حرام از آن ترتيبي كه خداي تعالي براي آنها مقرر فرموده، و عرب را رسم اين بود كه ماههاي چهارگانه را (كه در آيه پيشين نام برديم) ماههاي حرام ميدانستند (و در آنها جنگ و كار زار نمي كردند) و اين رسم و شيوه از دين ابراهيم و اسماعيل بدانها رسيده بود، و چون آنها اهل غارت و جنگ بودند گاهي بر آنها سخت و گران بود كه سه ماه متوالي صبر كنند، و در اين سه ماه جنگي نكنند، در اينرو حرمت جنگ ماه محرم را بماه صفر ميأنداختند و ماه صفر را ماه حرام ميگرفتند و محرم را جزء ماههاي حلال بشمار آورده و دست بجنگ و غارت ميزدند، و چند سالي چنين ميكردند آن گاه دوباره حرمت را بماه محرم باز ميگرداندند، و البته اينكار را جز در ذي حجة انجام نميدادند، «1» ابن عباس گفته: معناي گفتار خداي تعالي: «زيادة في الكفر» همان است كه اينان حرام خدا را حلال كرده بودند و حلال خدا را حرام.

فراء گفته: و شخصي كه اينكار را انجام ميداد مردي از كنانة بود بنام نعيم بن ثعلبة،

__________________________________________________

(1)- يعني در موسم

اجتماع حاجيان در مكه كه همان ماه ذيحجه بود اينكار را ميكردند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 88

و او رئيس حاجيان بود، وي ميگفت: منم كه مورد نكوهش قرار نگيرم و نوميد نگردم و حكمم را كسي ردّ نكند؟ حاجيان در پاسخش ميگفتند: آري تو اينچنين هستي اكنون يك ماه را براي ما تأخير بينداز و حرمت ماه محرم را بماه صفر بيانداز و محرم را براي ما حلال كن، و او نيز چنين ميكرد، و پس از ظهور اسلام نيز كسي كه اين كار را ميكرد: جنادة بن عوف بن اميه كناني بود.

ابن عباس گفته: نخستين كسي كه اين بنا را گذارد عمرو بن لحي بن قمعة بن خندف بود، و ابو مسلم گفته: مردي از بني كنانه بنام قلمس بود كه ميگفت: من امسال محرم را صفر قرار ميدهم و در اين سال دو ماه صفر داريم و بجاي آن سال آينده ماه صفر را محرم قرار داده و دو ماه محرم ميگيريم، و شاعر بني كنانة گفته: «و منا ناسئ الشهد القلمس» يعني قلمس كه ماه را بعقب ميانداخت از ما قبيله بوده است. و كميت نيز گويد:

و نحن الناسئون علي معدّ شهور الحل نجعلها حراما «1»

و مجاهد گفته: مشركان چنان بودند كه هر دو سال در يك ماه حج بجا ميآوردند، دو سال در ماه ذي حجة، و دو سال در محرم و دو سال در صفر و همچنين در ماههاي ديگر «2»، تا سال قبل از حجة الوداع حج آنها در ماه ذي قعدة انجام شد و سال بعد كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و

آله- بحجة الوداع رفت حج در ماه ذي حجة انجام گرديد و از اينرو رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در خطبه اي كه ايراد كرد فرمود: هان (اي مردم) بدانيد كه زمان مانند روزي كه خدا آسمانها و زمين را آفريد باز گردد، سال دوازده ماه است كه چهار ماه آن ماههاي حرام است، و اين چهار ماه، سه ماهش پشت سر هم يعني ذي قعدة و ذي حجة و محرم است، و يك ماه هم رجب «مضر» كه ميان ماه جمادي و شعبان است و مقصود آن حضرت عليه السلام اين بود كه ماههاي حرام بهمان وضع سابق خود

__________________________________________________

(1)- مائيم كه ماههاي حلال را بر قبيله معد بتاخير انداخته و حرامش ميكرديم.

(2)- يعني چون ميخواستند سال قمري را با شمسي منطبق سازند و حج را در فصول مناسب از نظر هوا از روي ماههاي شمسي انجام دهند قهراً اينطور ميشد كه در هر دو سال حج در يك ماه انجام ميشد، دو سال در ذيحجة، دو سال در محرم و همچنين. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 89

باز ميگردد و حج بايد در همان ماه ذي حجة انجام شود، و «نسي ء» را بدين ترتيب باطل فرمود. «1»

«يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا» يعني با اين «نسي ء» آنان كه كفر ورزيدند گمراه شوند، و برخي «يضل» - بكسر ضاد- خوانده اند و روي آن قرائت معنا چنين ميشود كه اينها با اينكار ديگران را گمراه ميكنند، و گمراه ساختن آنها باين بود كه اينكار را ميكردند تا ماههاي حرامي را كه خدا جنگ در آنها را حرام كرده بود و حج را

در قسمتي از آن ماهها واجب فرموده بود حلال كنند، و در نتيجه ترك حج را در آن وقتي كه خدا واجب كرده بود حلال

__________________________________________________

(1)- و خلاصه سخن اين شد كه در معناي نسي ء دو وجه گفته شده: يكي آنكه «نسي ء» يعني تأخير انداختن ماه حرام، بدين ترتيب كه سال را همان دوازده ماه قمري ميگرفتند و چون روي ماههاي قمري سه ماه متوالي ماههاي حرام بود و اعراب نيز اهل جنگ و غارت بودند بر آنها سخت بود كه سه ماه متوالي دست از جنگ و غارت بكشند، بخاطر فقر و بيچارگي كه داشتند و اينكار گاهي منجر بهلاكت و نابودي آنها ميشد از اينرو در صدد چاره بر آمده و گاهي حرمت ماه محرم را- كه ماه سوم بود- بماه صفر ميأنداختند و ماه محرم شروع بجنگ و غارت ميكردند و ماه صفر را ماه محرم ميگرفتند و دست از جنگ مي كشيدند، و روي اين تفسير اينها ماهها را همان ماههاي قمري ميگرفتند لكن حكم برخي از آنها را كه حرمت قتال بود جابجا ميكردند.

و تفسير دومي كه مجاهد و برخي ديگر كرده اند روي اين است كه ميخواسته اند سال قمري را بسال شمسي منطبق سازند و حج را در فصل معيني را كه هوا مناسب باشد انجام دهند و چون سال قمري با سال شمسي معمولا ده روز تفاوت دارد از اينرو در هر سه سال يك ماه تفاوت ميكرد در سال سوم يك ماه زياد ميكردند و آن را سيزده ماه ميگرفتند و روي اين حساب مبدء سال سوم اول ماه صفر ميشد ولي آن را محرم ميناميدند، و حج را قهراً

در همان ماه محرم حقيقي انجام ميدادند، و با گذشتن دو سال، حج در ماه صفر قرار ميگرفت و همچنين تا يك دور تمام بگردد، و روي اين تفسير، آنها براي آنكه سال قمري را با شمسي منطبق سازند ماهها را جابجا ميكردند نه آنكه حكم را جابجا كنند.

و مؤلف بطور اجمال هر دو تفسير را نقل كرده و بطور واضح معلوم نيست كدام را اختيار فرموده، زيرا از آغاز كلام او ظاهر ميشود كه تفسير اول را اختيار كرده، ولي از كلامي كه در تفسير دنباله آيه يعني جمله «ليضل به الذين كفروا» در توضيح قرائت «يضل» - بضم ياء- ذكر كرده چنين بر ميآيد كه تفسير دوم را اختيار فرموده و اللَّه العالم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 90

ميدانستند، و در وقتي كه واجب نبود آن را واجب ميدانستند و بدين ترتيب مردم با پيروي كردن از آنها گمراه ميشدند.

«يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً» يعني هنگامي كه بجنگ و كارزار نيازمند ميشوند ماه حرام را حلال ميكنند، و ماه حلال را حرام ميسازند و ميگويند: ماهي، بماه ديگر، و چون نيازمند نيستند اينكار را نميكنند.

«لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ» يعني اينها يك ماه از ماههاي حرام را كه حلال ميكنند بجاي آن يك ماه حلال را حرام ميكنند و بالعكس تا اينكه ماهها در عدد موافقت داشته باشد.

«زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ» يعني نفسشان اينكار را براي آنها آراسته و زينت داده، و حسن گفته: يعني شيطان براي ايشان آن را آراسته، و برخي گفته اند: يعني خودشان از روي هواي نفس خود اينكار را زيبا دانسته اند.

«وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» تفسير

آن گذشت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 91

سوره التوبة (9): آيات 38 تا 39 … ص: 91

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ (38) إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (39)

ترجمه … ص: 91

اي كساني كه ايمان آورده ايد شما را چه شده كه چون بشما گفته شود: در راه خدا (براي جهاد) بيرون شويد بزمين سنگيني ميكنيد (و بدان مي چسبيد) آيا بجاي (زندگاني ابدي) آخرت به زندگي (دو روزه) دنيا راضي شده ايد! (با اينكه) متاع زندگي دنيا در (برابر) آخرت جز اندكي نيست. (38) اگر بيرون نرويد خداوند شما را بعذابي دردناك عذاب كند و گروه ديگري (كه پا بر جاي در جنگ باشند) بجاي شما آورد، و شما (با اين تخلف از جهاد) بدو زيان نرسانيد، و خدا بر هر چيز توانا است. (39)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 92

بيان آيه 38- 39 … ص: 92
شأن نزول … ص: 92

گفته اند: چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از جنگ طائف بازگشت دستور جنگ با روميان را صادر فرمود، و اين جريان هنگام رسيدن ميوه ها بود از اينرو مسلمانان دوست داشتند در خانه نزد اموال خود بمانند و خروج بسوي جنگ براي آنها سخت و دشوار بود، و رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- كمتر شده بود كه بخواهد بجنگي برود و بطور صريح و آشكار مقصد خود را اظهار كند جز در اين جنگ كه بخاطر دوري راه و زيادي دشمن مقصد را آشكارا گفت تا مردم آمادگي بهتري پيدا كنند، و چون خداي سبحان سنگيني مردم را از رفتن به اين سفر ميدانست اين آيه را نازل فرمود.

شرح لغات … ص: 92

نفر: خارج شدن براي كاري است.

تثاقل: اظهار ثقل و سنگيني نفس است، مثل «تباطؤ» و ضدّ آن تسرع (شتاب كردن) است.

متاع: بهره بردن بدانچه براي حواس ظاهر باشد، و از همين باب است اين جمله كه گويند: «تمتع بالرياض و المناظر الحسان» بديدن باغها و مناظر زيبا بهره مند شو.

و از روي تشبيه بهر چيزي كه ارزش پولي داشته باشد متاع گويند.

استبدال: چيزي را- با درخواست طرف- بجاي چيز ديگري نهادن.

تفسير … ص: 92

خداي سبحان در اين آيات مؤمنان را در سنگيني كردن از جهاد نكوهش فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ» يعني چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- شما را بخواند و بگويد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 93

«انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» يعني براي جهاد با مشركان بيرون شويد. و بگفته حسن و مجاهد منظور در اينجا غزوه تبوك است.

«اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ» يعني سنگيني ميكنيد و بماندن روي زميني كه بر آن قرار داريد متمايل ميشويد، جبائي گفته: اين كندي كردن (در خروج براي جنگ) مخصوص بدسته اي از مؤمنان بود چون تمامي آنها از رفتن جهاد سنگيني نميكردند. و باصطلاح اين كلام عامي است كه خاص از آن اراده شده.

«أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» اين استفهام انكاري است، و معنايش آن است كه آيا زندگي دنياي ناپايدار را بر زندگي آخرت پايدار و نعمت جاويدان ترجيح داده ايد؟

«فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ» يعني بهره هاي دنيا و فوائد آن در برابر بهره هاي آخرت جز اندكي نيست، زيرا اين دنيا ناپايدار است و آنجا سرايي است پايدار و جاويدان، و بدنبال اين كلام خداي تعالي تهديد فرموده

كه گويد:

«إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً» يعني اگر براي جهادي كه پيامبر، شما را بدان دعوت كرده بيرون نرويد و تقاعد ورزيد، خداوند شما را بعذاب دردناك الم انگيزي در آخرت عذاب خواهد كرد، و برخي گفته اند: بعذاب دردناكي در دنيا عذاب خواهد كرد.

«وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ» و بجاي شما مردم ديگري را كه در جهاد تخلف نكنند خواهد آورد، سعيد بن جبير گفته: منظور از آنها مردم فارس هستند، و ابو روق گفته:

منظور اهل يمن ميباشند، و جبائي گفته: منظور مردماني هستند كه پس از اين آيه مسلمان شدند.

«وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً» حسن و ابو علي گفته اند: يعني و با اين تقاعد و تخلف از جهاد بخدا زياني نزنيد چون خداوند غنيّ بالذات است و بچيزي نياز ندارد.

و برخي گفته اند: مرجع ضمير رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- است يعني به پيغمبر زياني نرسانيد زيرا خدا او را از همه مردم محافظت كرده و بوسيله فرشتگان يا مردم ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 94

با ايمان ديگري او را ياري خواهد كرد.

«وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ» و خدا بر هر چيز توانا است، و مي تواند بجاي شما مردم ديگري را بياورد، و هم چنين بر هر كار ديگري قدرت دارد، زجاج گفته: اين سخن تهديد سختي براي تخلف از جهاد ميباشد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 95

سوره التوبة (9): آيه 40 … ص: 95

اشاره

إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَ

كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (40)

ترجمه … ص: 95

اگر شما ياريش نكنيد (بدانيد كه) خدا او را ياري كرد در آن وقت كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند، (وقتي كه) دومين نفر از آن دو بود كه هر دو در غار بودند، و بهمراه خود ميگفت: نترس كه خدا با ما است، و خدا آرامش خويش را بر او نازل فرمود و بسپاهياني كه شما نميديديد نيرومندش كرد، و كلمه مردمان كافر را پست و زبون گردانيد و كلمه خدا والا است، و خدا نيرومند و فرزانه است (40).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 96

بيان آيه 40 … ص: 96
تفسير … ص: 96

در اين آيه خداي سبحان بمردم گوشزد كند كه اگر شما دست از ياري پيمبر او بكشيد زياني باو نرسد چنانچه وقتي آن حضرت در مكه بود و كافران قصد كشتن او كردند كمي ياران بدو زياني نرساند و خدا عهده دار ياري او شد.

«إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» معناي اين جمله اين است كه اگر شما پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- را در جنگ با دشمنان ياري نميكنيد خدا او را ياري كرده.

«إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا» هنگامي كه كافران او را از مكه بيرون كردند و او بسوي مدينه رهسپار شد.

«ثانِيَ اثْنَيْنِ» يعني او و ابو بكر.

«إِذْ هُما فِي الْغارِ» هنگامي كه آن دو در غار بودند و شخص سومي با آن دو نبود و او يكي از دو نفر بود، و معناي آيه اين است كه خدا او را در وقتي كه جز ابو بكر هيچكس با او نبود ياريش كرد، و منظور از اين غار، غار ثور است، و ثور نام كوهي است در مكه.

«إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ» هنگامي كه پيغمبر به

ابو بكر گفت:

«لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» يعني نترس كه خدا بوضع ما مطلع و بحال ما آگاه است، و او ما را نگهداشته و ياري ميكند.

زهري گفته: هنگامي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- با ابو بكر داخل غار شدند خداوند يك جفت كبوتر فرستاد تا بر در غار تخم گذاردند، و عنكبوت را مأمور كرد تا بر آنجا تاري تنيد، و چون سراقة بن مالك بجستجوي آن دو آمد و تخم كبوتران و تار عنكبوت را مشاهده كرد، گفت: اگر كسي داخل اين غار شده بود اين تخمها شكسته شده بود و تار عنكبوت از هم گسيخته بود، و بهمين جهت از آنجا گذشت. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 97

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نيز دعا كرده گفت: خدايا چشمشان را كور كن، و در اثر همان دعا نتوانستند داخل غار گردند و شروع بگردش اطراف غار كردند، در آن حال ابو بكر گفت: اگر اينها بپاهاي خود نگاه كرده بودند ما را ميديدند.

و علي بن ابراهيم بن هاشم روايت كرده كه همراه آنها مردي از قبيله خزاعة بود كه نامش ابو كرز بود، وي هم چنان رد پاي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را گرفته بود و پيش ميآمد تا چون بدر غار رسيد بمشركين گفت: اين جاي پاي محمد است و بخدا همانند جاي پايي است كه در مقام (ابراهيم) است. و اين ديگر جاي پاي ابي قحافة و يا پسر او است، و اين دو از اين نقطه نگذشته اند، يا اينكه بآسمان بالا رفته و يا در زمين فرو رفته اند،

در همين حال سواري از فرشتگان بصورت انساني حاضر شد و بر در غار ايستاده بدانها گفت: او را در اين كوه ها و درّه ها جستجو كنيد كه در اين جا نيست، و عنكبوت بر در غار تار تنيده بود. و در آن حال مردي از قريش بر در غار نشست و بول كرد، ابو بكر گفت: اي رسول خدا اينها ما را ديدند؟ حضرت فرمود: اگر ما را ديده بودند با عورت باز روبروي ما نميآمدند.

«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» يعني بر محمد- صلي اللَّه عليه و آله- زجاج گفته: يعني آرامش خاطري بر دل او انداخت كه از آن دانست مشركين بدو دسترسي پيدا نخواهند كرد.

«وَ أَيَّدَهُ» و او را نيرو داد و ياري كرد «بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» زجاج گفته: يعني بفرشتگاني كه در روي كفار و ديدگانشان در آمده و مانع شدند كه آنها رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را ببينند.

و ابن عباس گفته: يعني بفرشتگاني او را نيرومند ساخت كه آنها براي نجات آن حضرت دعا كردند. و مجاهد و كلبي گفته اند: معنايش آن است كه خداوند او را بفرشتگان بدر كمك كرد، و بدو در همانوقت كه در غار بود خبر داد كه نقشه دشمنان را از او بگرداند، و در جنگ بدر نصرت خود را براي آن حضرت آشكار ساخت.

و برخي گفته اند: ضمير در «عليه» به ابي بكر برميگردد (يعني خدا آرامش خود را بر ابي بكر نازل فرمود). ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 98

ولي اين سخن بعيد است زيرا همه مفسرين گفته اند: ضمائر پيش از اين جمله و بعد از آن همگي برسول خدا- صلي

اللَّه عليه و آله- بر ميگردد مانند ضمير در جمله «إِلَّا- تَنْصُرُوهُ» و جمله «فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» و جمله «إِذْ أَخْرَجَهُ» و جمله «لِصاحِبِهِ» و هم چنين در ما بعد آن در جمله «وَ أَيَّدَهُ» و با اين ترتيب چگونه ممكن است در اين ميان تنها ضمير در جمله «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» به ابي بكر برگردد.

گذشته از اينكه در همين سوره خداوند (در داستان جنگ حنين) فرموده:

«ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ … » و در سوره فتح فرمايد: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ» «1» (كه در اين دو جا تصريح فرموده كه «سكينة» و آرامش برسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نازل گشت، و اين آيه نيز از نظر سياق با آنها در معنا متحد است). و شيعيان در تخصيص «سكينة» به پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- در اين آيه سخني گفته اند كه ما چون نخواستيم مورد سوء ظن (و اتهام به اعمال تعصب) قرار گيريم از اينجهت از نقل آن خودداري كرديم.

«وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي » يعني خداي سبحان كلمه (و دعواي) آنان را پست و بيمقدار كرد، و منظور اين است كه تهديدات آنها و ارعابي را كه از پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- كرده بودند پست كرد، و آن را با نصرت آن حضرت بر ايشان باطل فرمود، و از اين منظور بدين سخن تعبير كرد.

«وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» يعني كلمه خدا والا و منصور است بي آنكه كسي آن را والايي مقام داده باشد، زيرا ممكن نيست كه كلمه خدا مردم را بر خلاف حكمت دعوت كند و

برخي گفته اند: كلمه كافران كلمه شرك است، و كلمه خدا كلمه توحيد و گفتار، «لا اله الا اللَّه» است، و معناي پست ساختن كلمه كافران آن است كه آنان را زبون و پست كرد، و كلمه خدا را برتري داد يعني اسلام و مسلمين را عزت بخشيد.

«وَ اللَّهُ عَزِيزٌ» يعني در انتقام گرفتن از اهل شرك و «حكيم» است در تدبير كارها.

__________________________________________________

(1)- سوره فتح آيه 26

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 99

سوره التوبة (9): آيات 41 تا 43 … ص: 99

اشاره

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41) لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42) عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (43)

ترجمه … ص: 99

سبكبار باشيد يا سنگين بار (در هر حال براي جهاد با مشركان) بيرون رويد، و در راه خدا با مال و جان خويش جهاد كنيد كه اين براي شما بهتر است اگر بدانيد (41) اگر بهره اي نزديك و سفري كوتاه بود پيروي تو را ميكردند (و بي چون و چرا همراهت ميآمدند) ولي اين مسافت بنظرشان دور آمد، و بزودي (آنان كه بجهاد حاضر نشدند) براي تو بخدا سوگند ميخورند كه ما اگر ميدانستيم با شما بيرون ميشديم، اينان (با اينكار) خود را بهلاكت (و نابودي) مياندازند، و خدا ميداند كه آنها دروغ ميگويند (42) خدا از تو بگذرد چرا پيش از آنكه راستگويان بر تو آشكار شوند و دروغگويان را بشناسي به آنها اجازه (تخلف از جنگ را) دادي (43)؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 100

بيان آيه 41 تا 43 … ص: 100
شرح لغات … ص: 100

قاصد: مقصدي است كه راهش آسان و نزديك باشد. و بخاطر آسانيش آهنگ آن كنند و «عدل» را نيز «قصد» گويند بدانجهت كه براي قصد انسان (و آهنگ آن) شايسته است.

شقة: آن قطعه از زمين را گويند كه سواري آن بخاطر دوريش براي سوار دشوار و سخت باشد و ممكن است اين لغت از «شق» بفتح شين- بمعناي ناحيه اي از كوه- گرفته شده باشد، و احتمال ديگر آن است كه از مشقت و سختي باشد. و «شقة» بمعناي سفر و مسافت نيز آمده.

تفسير … ص: 100

خداي سبحان در اين آيات دستور جهاد داده و تأكيد وجوب آن را بر بندگان بيان فرموده كه گويد:

«انْفِرُوا» يعني بسوي جنگ و جهاد بيرون شويد «خِفافاً وَ ثِقالًا» حسن و مجاهد و عكرمة و ضحاك گفته اند: يعني جوان و پير، و ابن عباس و قتادة گفته اند: يعني در حال نشاط و غير نشاط، و حكم گفته: يعني مشغول و غير مشغول، ابي صالح گفته: يعني توانگر و فقير، و فراء گفته: منظور از «خفاف» مردمان تنگدست و كم عيال است، و منظور از «ثقال» مردمان ثروتمند و پر عيال ميباشد، و ابو عمرو و عطيه عوفي گفته اند: يعني سواره و پياده، و ابن زيد گفته: يعني اهل صنعت و غير آنها، و يمان گفته: يعني اشخاص بي- همسر، و همسرداران.

و بهتر آنست كه بگوئيم همه اين افراد را شامل ميشود به اين بيان كه معناي آيه آن است كه بسوي جهاد بيرون شويد چه بر شما آسان باشد و چه سخت، بر هر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 101

حالي كه هستيد، زيرا انسان از يكي از اين

مشاغل (كه مفسران گفته اند) خالي نيست.

«وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» و اين آيه دلالت دارد بر اينكه جهاد با جان و مال بر هر كس كه توانايي آن را داشته باشد واجب است، و هر كه توانايي آن دو يا يكي از آن دو را نداشته باشد بهر ترتيب كه ميتواند بايد جهاد كند.

«ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ» معنايش اين است كه بيرون شدن براي جهاد با جان و مال براي شما بهتر است از سنگيني كردن و ترك جهاد و توجه بكارهاي مباح ديگر.

«إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» يعني اگر ميدانيد كه خداي تعالي در نويد و تهديد خود صادق و راستگو است.

و برخي گفته اند: يعني اگر ميدانيد كه خير و خوبي چيست بدانيد كه اين كار براي شما خير است.

سدي گفته: چون اين آيه نازل شد كار بر مردم سخت شد (زيرا جهاد را بطور كلي بر همه واجب فرموده بود) پس خداي تعالي آن را به آيه «لَيْسَ عَلَي الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَي الْمَرْضي … » تا آخر نسخ فرمود. «1»

«لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً» يعني اگر آنچه شما را بدان دعوت كرديم غنيمتي (و بهره اي) آماده و حاضر بود.

«وَ سَفَراً قاصِداً» يعني سفري آسان و نزديك، و مبرد گفته: يعني سفري ميانه رو، و برخي گفته اند: يعني سفري آسان و متوسط و بي تكلف.

«لَاتَّبَعُوكَ» يعني بطمع مال پيرويت ميكردند.

«وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» ولي مسافت بر ايشان دور آمد، يعني مسافت غزوه تبوك كه در آن مأمور بخروج سوي شام بودند.

«وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ» يعني اينان بزودي درباره تقاعد خود از جهاد نزد تو معذرت خواهي كنند و سوگند خورند كه

اگر ما مي توانستيم و قدرت

__________________________________________________

(1)- منظور آيه 91 و 92 به بعد از همين سوره است كه خداوند در آن آيات حكم وجوب جهاد را از جمعي از مردمان معذور و عليل برداشته است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 102

آمدن داشتيم با شما ميآمديم.

«يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ» اينان با اين شركي كه در دل پنهان داشتند و برخي گفته اند:

يعني با اين سوگند دروغ و عذر بي جا خود را بهلاكت و نابودي اندازند زيرا با اينكار مستحق عقاب گردند.

«وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» يعني در اين عذر خواهي و سوگند، و اين آيه دليل بر صحت نبوت پيغمبر اكرم- صلي اللَّه عليه و آله- است، زيرا آن حضرت پيش از اين جريان خبر داد كه اينان بزودي سوگند ميخورند، و چنان شد كه فرموده بود، و نيز در اين آيه دلالت روشني است بر اينكه قدرت و توانايي بر هر كاري پيش از اقدام بدان كار موجود است «1» زيرا اينان يا قدرت و توانايي براي رفتن داشتند و نرفتند، و يا آنكه قدرت نداشتند و قسم خوردند كه اگر در آينده (در وقت حركت) قدرت داشتيم ميآييم، و در صورت اول گفته ما ثابت شود كه قدرت بر هر كاري پيش از آن موجود است، و در صورت دوم نيز خداوند آنان را تكذيب فرموده و بيان داشته كه اگر توانايي هم بدانها ميداد نميرفتند، و اين نيز ثابت ميكند كه قدرت پيش از انجام كار است. و اگر كسي بگويد:

منظور از نداشتن قدرت و توانايي نبودن مقدمات سفر و اسباب آن است، لازمه اين سخن آن است كه از ظاهر آيه بي جهت

دست برداريم. زيرا حقيقت توانايي (و معناي استطاعت كه در آيه است) همان قدرت كار است نه مقدمات آن، گذشته از آنكه اگر نداشتن مقدمات

__________________________________________________

(1)- اين كلام اشاره باختلافي است كه ميان اشاعرة از يك طرف و حكماء و معتزله از طرف ديگر پيدا شده در اينكه آيا قدرت مقدم بر فعل است يا مقارن با آن، يعني انسان كه ميخواهد كاري را انجام دهد پيش از اقدام بدان كار قدرت انجام آن را دارد يا مقارن انجام كار قدرت پيدا ميكند، حكماء و معتزله قول اول را اختيار كرده و گفته اند: قدرت مقدم بر فعل است، و اشاعره قول دوم را و براي اطلاع از استدلال حكماء بر گفته خود و بطلان قول اشاعره بكتب مفصله كلامي چون شرح تجريد و ساير كتابها بايد مراجعه شود، و مؤلف مرحوم براي اثبات قول حكماء و بطلان قول اشاعره در اينجا بر اين نيز استدلال كرده بشرحي كه در بالاست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 103

و اسباب عذر باشد، نداشتن اصل قدرت براي عذر شايسته تر خواهد بود. «1» و بهر صورت دنبال اين آيه خداوند پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- را مخاطب ساخته در مورد اذني كه بمتخلفين از جنگ تبوك داد عتاب كرده فرمايد:

«عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» قتاده و عمرو بن ميمون گفته اند: دو كار بود كه رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله- انجام داد و بدانها مأمور نشده بود، يكي اجازه اي كه در اين قضيه بمنافقان داد، و ديگر فديه گرفتن براي اسيران، و خدا او را مورد عتاب و سرزنش قرار داد چنانچه مشاهده ميشود. و

اين نوع سرزنش سرزنشي لطيف است كه پيش از عتاب، سخن بعفو و گذشت او آغاز شده، و در اينكه آيا اين اجازه اي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بمنافقين داد قبيح بوده يا نه اختلاف است، جبائي گفته: قبيح بوده و گناهي صغيره است، زيرا در كار مباح گفته نمي شود: چرا اينكار را انجام دادي؟

ولي گفتار جبائي درست نيست زيرا در كاري نيز كه طرف ديگرش از اينكار بهتر باشد چنين تعبير ميكنند و گفته ميشود: چرا كردي؟ چنانچه اگر كسي به بيند شخصي برادرش را مورد عتاب قرار داده است در اينجا بدو ميگويد: چرا برادر مرا مورد عتاب قرار دادي و با او بدين طرز سخن گفتي كه موجب ناراحتيش شود؟ در صورتي كه اين طرز سخن گفتن و عتاب كردن براي او جايز بود (ولي با اينحال لفظ چرا گفتي؟

و چرا كردي؟ استعمال ميكنند، پس چنان نيست كه تنها در مورد كار حرام و گناه بگويند:

چرا كردي؟) گذشته از اينكه چگونه ميتوان گفت: اجازه اي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله بدانها داد قبيح بود با اينكه خداي سبحان در جاي ديگر ميفرمايد: «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ … » «2» (يعني اگر براي بعضي از كارهايشان از تو اجازه

__________________________________________________

(1)- يعني وقتي كسي با نداشتن زاد و راحله و مقدمات معذور باشد.، كسي كه اصلا قدرت بر رفتن نداشته باشد مسلماً معذور خواهد بود.

(2)- سوره نور آيه 62.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 104

خواستند بهر كدامشان كه خواستي اجازه بده). «1»

و ابو مسلم گفته: معناي آيه اين است كه خدا عفو

و گذشت خود را براي تو مستدام دارد چرا بدانها اجازه بيرون رفتن بجنگ دادي در صورتي كه اينها نظرشان از اين اجازه خواستن چيزي جز تملق و چاپلوسي نبود، و اگر بيرون ميشدند منظوري جز خرابكاري و فساد نداشتند و رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از اين منظور باطني آنها آگاه نبود. «2»

«حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ» يعني تا اينكه معذور و غير معذور را بشناسي و اجازه اي كه ميدهي از روي علم و دانايي باشد. ابن عباس گفته: و اين خطاب بدانجهت بود كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- منافقان را در آن روز نمي شناخت.

و برخي گفته اند: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آنها را مخير ساخت ميان حركت بسوي تبوك و توقف در مدينه اما با تهديد بعذاب، ولي آنها همين اجازه را غنيمت دانسته و در مدينه ماندند، و در اين آيه خداي سبحان خبر ميدهد كه بهتر آن بود رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله- آنها را ملزم بحركت بطرف تبوك مي ساخت تا چون بيرون نمي شدند نفاقشان آشكار ميشد، اما با اجازه اي كه براي توقف بدانها داد معلوم نشد تخلف آنها از روي نفاق بود يا براستي عذري داشتند، و آنان كه از وي اجازه ماندن گرفتند مردمان منافقي بودند كه از آن جمله بود: جدّ بن قيس و معتب بن قشير كه هر دو از انصار مدينه اند.

__________________________________________________

(1)- علامه طباطبائي دامت بركاته براي تنزيه مقام مقدس رسول گرامي اسلام از سخنان ناهنجار جبائي و امثال او كه خواسته اند با اين آيه اثبات معصيت براي آن حضرت كنند تحقيق لطيفي دارد

كه مراجعه بدان براي خواننده محترم لازم است.

(2)- و خلاصه تفسير ابو مسلم- چنانچه در آيات آينده نيز چنين گفته- آن است كه اجازه خواستن آنها يعني منافقان را بر اجازه در خروج حمل كرده نه بر اجازه در توقف و تخلف از جنگ، و گفته: منافقان از روي تملق و چاپلوسي ميآمدند و از آن حضرت اجازه ميخواستند كه براي جنگ حركت كنند، ولي مردمان با ايمان نيازي به اجازه خروج نداشتند چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله در آغاز جنگ همه را بطور عموم دعوت فرمود، و ابو مسلم در آيه «لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ … »

و «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ … » نيز همين تفسير را كرده بشرحي كه در صفحات بعد خواهد آمد، و روي اين تفسير بسياري از اشكالات مرتفع ميشود ولي با ظاهر آيه چندان سازگار نيست و اللَّه العالم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 105

سوره التوبة (9): آيات 44 تا 45 … ص: 105

اشاره

لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (44) إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45)

ترجمه … ص: 105

آنان كه بخدا و روز باز پسين ايمان دارند از تو اجازه نمي خواهند كه بمال و جان خويش جهاد كنند و خدا به احوال پرهيزكاران آگاهست. (44) فقط كساني از تو اجازه ميخواهند كه بخدا و روز باز پسين ايمان نياورده و دلهاشان بشك و ترديد افتاده، و اينان (پيوسته) در شك خود سرگردانند (45).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 106

بيان آيه 44- 45 … ص: 106
تفسير … ص: 106

خداي سبحان در اين آيه حال مؤمنان و منافقان را در اجازه اي كه خواستند بيان فرموده:

«لا يَسْتَأْذِنُكَ» يعني با بيان عذرهاي بي جا از تو اجازه تخلف از جهاد نميخواهند.

و ابو مسلم گفته: از تو اجازه بيرون شدن بجهاد نميخواهند، زيرا با دعوتي كه تو براي خروج كردي از تحصيل اجازه بي نياز است.

«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» آنان كه بخدا و روز جزا ايمان آورده اند در اينكه با مال و جانشان جهاد كنند.

«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ» ابن عباس گفته: اين سخن سرزنشي است از منافقان كه براي تخلف از جهاد از وي اجازه خواستند و عذري است براي مؤمنان در آنجا كه فرمايد:

« … لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ» «1» و معني اين كلام آن است كه خدا آنها را از صفت پرهيزكاران بيرون نبرد جز آنكه بداند كه آنها از جمله پرهيزكاران نيستند.

«إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ» تنها آن كساني براي تخلف از جهاد و توقف در مدينه از تو اجازه خواهند.

__________________________________________________

(1)- آيه 62 سوره نور، و تمام آيه چنين است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ، إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ

فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» يعني: مؤمنان كساني هستند كه بخدا و رسول او ايمان آورده و چون با وي در كار عموي باشند نروند تا از او اجازه گيرند، كساني كه از تو اجازه ميگيرند كساني هستند كه بخدا و رسول او ايمان آورده اند، و اگر براي بعضي از كارهاشان از تو اجازه خواستند بهر كدام كه خواستي اجازه بده و براي ايشان از خدا آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده و مهربان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 107

و ابو مسلم گفته: يعني براي بيرون شدن بسوي جنگ (نه تخلف از آن) زيرا منافق است كه از روي تملق و چاپلوسي اجازه حركت ميخواهد، و مانند مؤمنان آمادگي ندارد.

«الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» يعني خدا را باور ندارند «وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» يعني حشر و نشر قيامت را.

«وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ» يعني دلهاشان پريشان گشته و بحال شك و ترديد در آمده.

«فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» اينان در شك و ترديد خود در رفت و آمد هستند، و معناي تردد: رفتن و بازگشتن بطور مكرر است، مانند تحير (و سرگرداني) و منظور منافقاني هستند كه بخاطر شك و ترديدشان درباره دين خدا و وعده اي كه بمجاهدين داده درصدد تحصيل اجازه (براي تخلف از جنگ) بر آيند، و اگر اينان خلوصي در دل داشتند بنصرت خدا و پاداش نيك او اطمينان داشتند و بي آنكه بفكر تحصيل اجازه (براي تخلف از جنگ) بيفتند براي جهاد پيشقدم ميشدند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 108

سوره التوبة (9): آيات 46 تا 48 … ص: 108

اشاره

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ

فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّي جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (48)

ترجمه … ص: 108

اگر اينان آهنگ بيرون شدن را (براي جهاد) داشتند (و مهياي آن بودند) اسباب و وسائلي (براي آن) مهيا ميكردند، ولي خدا هم جنبش و حركت آنها را خوش نداشت و بازشان داشت و بدانها گفته شد: شما هم با متقاعدان (از جنگ در خانه ها) بنشينيد (46) اگر اينها با شما بيرون ميآمدند جز تباهي (كار) براي شما چيزي نميافزودند و ميان شما سعايت و اخلال ميكردند، و براي شما فتنه جويي ميكردند، و در ميان شما از آنها جاسوساني است، و خدا به احوال ستمگران آگاه است. (47) اينان از پيش فتنه جويي ميكردند و كارها را بر تو وارونه ميساختند تا وقتي كه حق آمد و فرمان خدا (و دين او) آشكار شد و آنها (اين پيروزي را) خوش نداشتند (48).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 109

بيان آيه 46 تا 48 … ص: 109
شرح لغات … ص: 109

عدة: بمعناي آلت و ابزار كار است.

انبعاث: بشتاب رفتن در كاري. و گويند: فلان «ينبعث في الحاجة» يعني نفوذي در كار ندارد.

تثبيط: باز داشتن و جلوگيري از كار.

خبال: بمعناي فساد، و نيز بمعناي مرگ، و بمعناي آشفتگي در رأي نيز آمده.

و «خبل» بسكون باء و فتح آن بمعناي جنون و ديوانگي است و «خبل» بمعناي فساد اعضاء نيز آمده.

ايضاع (در أوضعوا): تند رفتن. امرؤ القيس گويد:

ارانا موضعين لحتم غيب و نسحر بالطعام و بالشراب

(يعني ما بسرعت بسوي مرگي كه از ما پنهان است شتابانيم و از آن بخوراكي و آشاميدني سرگرم گشته ايم).

«خلالكم» يعني در ميان شما، از «تخلل» مشتق است. و در حديث است: «تراصوا بين الصفوف لا يتخللكم الشياطين كأنها بنات حذف» (يعني صفوف خود را بهم بچسبانيد كه شياطين در ميان

شما در نيايند كه آنها مانند بره هاي كوچك حجاز هستند).

تقليب (در «قلبوا») بمعناي زير و رو كردن و وارونه ساختن چيزي است، و گويند:

«رجل حوّل قلّب» يعني مردي است كه آراء مردم را در كارها زير و رو كند.

تفسير … ص: 109

خداي سبحان از حال اين منافقان چنين گزارش دهد كه فرمايد:

«وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ» يعني خروج بهمراه پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- براي ياري

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 110

آن حضرت يا اشتياق بجهاد با كفار چنانچه مؤمنان بدان قصد رفتند.

«لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً» يعني براي خروج اسباب و لوازم فراهم ميكردند، و «عدة» بمعناي تهيه وسائل براي كاري شدني پيش از وقوع آن كار ميباشد، و مقصود اين است كه اينها (اگر حقيقتاً قصد بيرون شدن داشتند) لوازم جنگي از قبيل مركب و اسلحه تهيه ميكردند، زيرا نشانه كسي كه آهنگ كاري را دارد آن است كه پيش از وقوع آن آماده و مهياي آن كار گردد.

«وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ» يعني خداوند از رفتن آنها بجنگ كراهت داشت چون ميدانست اگر اينها بدان جنگ بروند كارشان نمّامي در ميان مسلمانان خواهد بود و براي مشركان جاسوسي خواهند كرد و رويهمرفته زيانشان بيش از سودشان خواهد بود «فَثَبَّطَهُمْ» و از اينرو از رفتن آنها روي آن تصميمي كه خودشان داشتند جلوگيري كرده و بازشان داشت از رفتني كه خود دستور فرموده بود، زيرا آن طرز رفتن (يعني رفتن براي انجام آن نقشه هاي شوم) كفر بود ولي رفتن روي صورت دوم اطاعت و فرمانبرداري (حق) است. و روي اين معنا كه گفتيم ديگر جايي براي اين سؤال باقي نميماند كه كسي

بگويد: چگونه خداوند از حركت آنها كراهت داشت (كه فرمود:

«وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ») با اينكه در آيه پيش از آن دستور خروج و حركت آنها را بسوي جنگ صادر فرمود (در آيه- انْفِرُوا خِفافاً … -). زيرا دستور خروج بجهاد روي آن است كه آنها براي دفاع از دين و آهنگ جهاد با كفار حركت كنند (و اين طرز حركت مورد پسند و فرمان خدا است) ولي رفتن آنها بمنظور فساد و اخلالگري و فتنه جويي مورد رضايت خدا و فرمان او نيست و بدان دستور نداده و از آن كراهت دارد.

«وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ» يعني بدانها گفته شد: با زنان و كودكان (خانه نشين كه جنگ بر آنها نيست). بنشينيد، و محتمل است گوينده اين سخن همان اصحاب و ياران خودشان بودند كه آنها را از رفتن با پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- براي جهاد باز ميداشتند، و احتمال ديگر آن است كه اين سخن را رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از روي تهديد بآنان فرموده نه بعنوان اجازه درماندن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 111

و ممكن است اين جمله را بمنظور همان اجازه در توقف آنان فرموده است كه پس از آن مورد سرزنش و عتاب قرار گرفت، زيرا بهتر آن بود كه اين اجازه را بدانها نميداد تا نفاقشان براي مردم آشكار ميشد.

ابو مسلم (كه در آيات پيش گفته بود منظور از اجازه خواستن منافقان و اجازه دادن رسول خدا همه مربوط به اجازه در رفتن بجنگ بوده نه اجازه در توقف مدينه و تخلف از جنگ) در اينجا گويد: و همين سخن دليل

آن است كه اجازه گرفتن براي رفتن بوده نه ماندن، زيرا مطابق آيه (وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ) خدا رفتن آنها را خوش نداشت و ماندنشان را خوش داشت، پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- نيز اگر همان اجازه ماندنشان را (روي گفته شما) داده بود با اين ترتيب سرزنش و عتابي بر او نبود، ولي آنها روي تملق و چاپلوسي و براي افساد كاري اجازه خروج با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را خواستند و آن حضرت نيز اجازه شان داد و اطلاعي از تصميمات دروني آنها نداشت ولي خدا كه بر ضمائر آنان آگاه بود از رفتن جلوگيريشان فرمود چون رفتنشان را خوش نداشت.

و بالجمله خداوند حكمت كراهت خويش را از رفتن آنها و جهت جلوگيريش را از حركت آنان چنين بيان فرمايد:

«لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا» يعني اگر اين منافقان بهمراه شما بيرون ميآمدند اين آمدن براي شما جز شر و فساد چيزي نميأفزود (و حاصل ديگري نداشت).

و ابن عباس (در معناي خبال) گفته: يعني جز ناتواني و ترس چيزي نميافزود.

يعني اينان از ديدار دشمن و برخورد با آنان شما را ميترسانند، و آن را براي شما هول انگيز جلوه ميدادند.

«وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ» يعني براي فساد كاري و سخن چيني ميان شما شتاب ميكردند.

و منظور اين است كه براي جدايي و اختلاف ميان مسلمانان سعي و كوشش ميكردند.

«يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ» يعني براي شما با ايجاد اختلاف و تفرقه فتنه جويي ميكردند، و حسن گفته: يعني ميخواستند تا شما را مشرك سازند، و مقصود از فتنه شرك است، و ضحاك گفته: يعني شما را از دشمن ميترساندند و بشما ميگفتند: دشمن

بر شما پيروز

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 112

خواهد شد و شما شكست ميخوريد.

«وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ» مجاهد و ابن زيد گفته اند: يعني آنها در ميان شما جاسوساني داشتند كه اخباري را كه از شما مي شنيدند باطلاع آنها ميرساندند، و قتاده و ابن اسحاق و گروهي ديگر گفته اند: يعني در ميان شما مسلمانان مردماني ضعيف القلب و سست عقيده هستند كه گفتار آنها را باور ميكنند و گوش بشبهات و سخنان آنها ميدهند.

«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» يعني: دانا است بحال اين منافقان كه با پنهان كردن نيتهاي فاسد بخويشتن ستم ميكردند، كه از آن جمله بود: عبد اللَّه بن ابي، وجد بن قيس و اوس بن قبطي، سپس خداي سبحان سوگند ياد كرده فرمايد:

«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ» فتنه: نامي است كه بهر بدي و شري اطلاق ميشود، و معناي اين آيه آن است كه اين منافقان در صدد ايجاد اختلاف و تفرقه و پراكندگي شما پيش از جنگ تبوك بودند، يعني در جنگ احد هنگامي كه عبد اللَّه بن ابي با همراهانش بازگشتند و دست از ياري پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- كشيدند، و خدا آن فتنه را از مسلمانان دور كرد، و حسن گفته: منظور از فتنه بي ايمان ساختن مردم و القاء شبهات در دل مسلمانان سست عقيده است، و سعيد بن جبير و ابي جريح گفته اند:

منظور از فتنه سوء قصدي بود كه در جنگ تبوك در شب عقبه نسبت برسولخدا- صلي اللَّه- عليه و آله- كردند، و جريان اين بود كه دوازده نفر از منافقان بر سرگردنه اي كمين كرده و قصد كشتن پيغمبر- صلي اللَّه عليه

و آله- را كردند.

«وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ» يعني نقشه كشيدند تا اساس كار تو را بهمزنند و ميان مؤمنان اختلاف ايجاد كنند و تو را بهر نحو شده بقتل رسانند ولي نتوانستند، و ابو مسلم گفته: منظور از دگرگون ساختن كارها اين بود كه نقشه اي براي آن حضرت كشيدند و چون در آن نقشه موفق نشدند نقشه ديگري كشيدند.

«حَتَّي جاءَ الْحَقُّ» يعني تا اينكه آن نصرت و كاميابي كه خدا وعده فرموده بود آمد.

«وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ» و دين خدا كه اسلام بود براي كفار آشكار شد.

«وَ هُمْ كارِهُونَ» در حالي كه كراهت داشتند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 113

سوره التوبة (9): آيات 49 تا 52 … ص: 113

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (49) إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50) قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)

ترجمه … ص: 113

و برخي از آنها گويند بما اجازه (ماندن) بده (و ما را از جنگ معاف دار) و بفتنه ام مينداز، بدانيد كه (اينان) خود در فتنه افتادند، و همانا جهنم بكافران احاطه دارد (49) اگر حادثه خوشي بتو رسد بر آنها ناگوار آيد (و غمگينشان سازد) و اگر حادثه ناگواري بتو رسد گويند: ما از پيش احتياط كار خود كرديم و شادمان باز گردند (50) بگو: هرگز چيزي جز آنچه خدا براي ما مقرر كرده بما نخواهد رسيد كه او مولا (و ياور) ما است و البته مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند (51) بگو آيا براي ما جز يكي از دو نيكي (فتح يا خلود در بهشت) را انتظار ميبريد؟ ولي ما درباره شما انتظار داريم كه خدا بعذابي از جانب خود دچار كند يا بدست ما نابودتان كند، پس شما (براي ما) انتظار بريد كه ما نيز (براي شما) انتظار ميبريم (52).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 114

بيان آيه 49 تا 52 … ص: 114
شأن نزول … ص: 114

گويند: وقتي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- مردم را براي رفتن بجنگ تبوك بسيج ميكرد بدانها فرمود: بيرون شويد شايد بزنان رومي دست يابيد، جدّ بن قيس كه از طائفه بني سلمة و از خزرجيان بود برخاسته گفت: اي رسول خدا مرا از اين جنگ معاف دار و بزنان رومي مفتونم مكن كه مي ترسم مفتون آنان گردم، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود: تو را معاف كردم، پس خداي تعالي اين آيه را نازل فرمود، و اين سخني است كه از ابن عباس و مجاهد نقل شده.

و چون اين آيه نازل شد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- به

بني سلمة فرمود:

رئيس شما كيست؟ گفت: جدّ بن قيس رئيس ما است جز آنكه او مردي بخيل و ترسو است، رسول خدا فرمود: چه بيماري بدتر از بخل است! رئيس شما جوان سفيد روي سخاوتمند: براء بن معروف است. و حسان بن ثابت اين داستان را بشعر در آورده چنين گفت:

و قال رسول اللَّه و القول لا حق بمن قال منا من تعدون سيداً

فقلنا له جد بن قيس علي الذي نبخّله فينا و ان كان أنكدا

فقال و أي الداء أدوي من الذي رميتم به جداً و ان كان امجدا

و سوّد بشر بن البراء بجوده و حق لبشر ذي النداء أن يسودا

اذا ما أتاه الوفد أنهب ماله و قال خذوه انه عائد غدا

تفسير … ص: 114

«وَ مِنْهُمْ»

يعني از اين منافقان «مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي» اجازه در تخلف از جهاد ميخواهد (و گويد):

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 115

«وَ لا تَفْتِنِّي» ابن عباس و مجاهد گفته اند: يعني مرا بزنان رومي مفتون مكن، و حسن و قتاده و جبائي و زجاج گفته اند: يعني مرا بگناه مينداز زيرا براي من مقدور نيست كه با تو بيرون آيم و اگر بمن اجازه توقف ندهي ناچارم از دستور تو سرپيچي كنم و در نتيجه بگناه دچار شوم.

«أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» يعني اينها با مخالفت دستور تو در بيرون شدن بسوي جهاد در گناه و كفر در افتادند. و ابو مسلم گفته: معناي آيه چنان است كه آن منافق به پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- گفت: مرا در اين شدت گرما با تكليف به بيرون شدن بسوي جهاد معذب مكن، (خداوند فرمايد:) آگاه باش كه اينها (با

اين سخن) در گرمايي سخت تر كه همان گرماي آتش جهنم باشد در افتادند. و دليل بر اين معني گفتار خداي تعالي است (كه در چند آيه ديگر «1» از منافقين حكايت كند) «وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا … » (يعني اين منافقان گفتند: در اين گرما بيرون نرويد، بگو آتش جهنم حرارتش بيشتر و سخت تر است … ).

«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ» يعني بزودي آنها را احاطه خواهد كرد و راهي براي رهايي از آن ندارند.

«إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» در اين جمله خداوند پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- را مخاطب ساخته و معنايش آن است كه اگر از جانب خدا نعمت و پيروزي و غنيمتي بتو برسد منافقان غمگين شوند.

«وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ» و اگر دچار سختي و رنج و آفت جاني يا مالي گردي.

«يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ» مجاهد گفته: يعني ما احتياط كار خود كرديم و پيش از رسيدن اين مصيبت براي آنكه دچارش نشويم از رفتن خودداري كرديم «وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ» و در حالي كه از مصيبتهايي كه بمؤمنان رسيده خوشحالند بخانه هاي خود باز گردند.

__________________________________________________

(1)- آيه 81 از همين سوره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 116

«قُلْ» اي محمد بدانها بگو:

«لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا» حسن گفته: يعني هر خير و شري كه بما رسد خداي سبحان آن را در لوح محفوظ ثبت كرده، و چنان نيست كه شما گمان كرده و پنداشته ايد كه كار ما بي سر و سامان است و تدبيري در آن نيست، و زجاج و جبائي گفته اند: معناي آيه اين است كه: عاقبت كار جز

آنچه خدا در قرآن نوشته بما نخواهد رسيد: يا نصرت بر دشمنان كه خدا وعده فرموده و سرانجام ما بر دشمنان پيروز خواهيم شد، و اين نصرت براي ما بهره اي است، و يا بشهادت خواهيم رسيد كه آن نيز بهره اي است، يعني جز آنچه خدا براي ما مقرر فرموده- كه همه اش خير و بهره است- چيزي بما نخواهد رسيد. «هُوَ مَوْلانا» يعني او مالك ما است و ما بندگان اوئيم، و برخي گفته اند: يعني او يار و ياور ما است كه ما را محافظت و ياري كند، و زيان و ضرر را از ما دور سازد.

«وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» اين آيه دستوري است از جانب خداي تعالي براي مردمان با ايمان در مورد توكل كردن بر وي و راضي بودن بتدبير او، و تقدير آيه چنين است: «فليتوكل علي اللَّه المؤمنون».

«قُلْ» اي محمد به اين منافقان بگو:

«هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ» يعني آيا درباره ما چيزي انتظار بريد جز يكي از دو بهره پسنديده و دو نعمت بزرگ: يا پيروزي و غنيمت در دنيا و يا شهادت و پاداش نيكوي هميشگي در آخرت، و اين سخني است كه ابن عباس و حسن و مجاهد و ديگران گفته اند.

«وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ» يعني ما هم درباره شما انتظار بريم.

«أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا» يعني خداوند عذابي از نزد خود بر شما فرود آرد كه شما را هلاك سازد، و يا آنكه ما را بر شما پيروز گرداند و بدست ما نابودتان سازد.

«فَتَرَبَّصُوا» صورت لفظ صورت أمر است ولي منظور تهديد آنها است مانند ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص:

117

آيه شريفه: «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» «1» (يعني هر چه ميخواهيد بكنيد … ) زيرا اگر در حقيقت أمر بود و آنها در انتظار بردن نسبت بقتل مؤمنان مأمور بودند ميبايستي در اينكار مطيع پروردگار باشند.

«إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ» يعني ما نيز در انتظار هستيم براي خود: يا شهادت و بهشت را و يا غنيمت و اجر را، و براي شما: يا زنده ماندن در خواري و ذلت، و يا مرگ و نابودي و بدنبالش ورود بدوزخ و جهنم. و روي اين معني آيه فوق، تفسير آيه پيشين است كه فرمود: «قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا».

و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه شما انتظار هلاكت ما را ببريد ما هم انتظار هلاكت شما را ميكشيم، و برخي ديگر گفته اند: يعني شما انتظار وعده شيطان را براي باطل ساختن دين خدا ببريد، و ما هم منتظر وعده هاي خداوند در مورد پيروزي دين و نصرت پيامبر خود و نابودي مخالفينش هستيم.

__________________________________________________

(1)- سوره فصلت آيه 40.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 118

سوره التوبة (9): آيات 53 تا 55 … ص: 118

اشاره

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ (53) وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالي وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ (54) فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (55)

ترجمه … ص: 118

بگو شما چه از روي ميل (و رغبت) خرج (و انفاق) كنيد و چه از روي كراهت، هرگز از شما پذيرفته نخواهد شد كه شما مردمي فاسق هستيد (53) و چيزي مانع قبول شدن (نفقات و) خرجهاي آنها نبود جز آنكه ايشان بخدا و پيغمبرش كافر شدند، و جز بحال كسالت بنماز نيايند، و جز از روي كراهت (و ناراحتي) خرج (و انفاق) نكنند (54) اموال و اولاد ايشان تو را بشگفت نياورد، خدا ميخواهد اينان را بوسيله آن در زندگاني دنيا عذابشان كند، و در حال كفر جانشان (از قالب تن) بيرون آيد. (55)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 119

بيان آيه 53 تا 55 … ص: 119
شرح لغات … ص: 119

طوع: فرمانبرداري از روي اراده و ميل.

كره: انجام دادن چيزي از روي كراهت و بر خلاف ميل.

منع: در مقابل فعل و منافي با آن است، و آن دو جور است يكي خود داري از انجام كار، و ديگر جلوگيري از كار شخص ديگر، و در اينجا اينان از پذيرفتن خرجهاشان ممنوع گشتند (يعني معناي دوم منع در اينجا مورد نظر است).

زهق: بيرون آمدن بسختي است. و در اصل بمعناي هلاكت و نابودي است، و بحيوانات خيلي چاق نيز «زاهق» گويند از باب اينكه بخاطر چاقي و سنگيني بدن در راه رفتن و جنگ و گريز بهلاكت خواهد افتاد.

اعجاب: خوشحالي بچيزي كه موجب شگفت گردد. گويند: «أعجبني حديثه» يعني حديث و نقل او مرا مسرور ساخت.

تفسير … ص: 119

خداي سبحان در اين آيات بيان فرموده كه منافقان با حال كفري كه دارند از آنچه خرج ميكنند سودي نمي برند و بدين منظور فرمود:

«قُلْ» اي محمد به اينان بگو: «أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً … » يعني اينكه انفاق و خرج شما پذيرفته نمي شود بخاطر آن است كه از فرمانبرداري خداوند رو گردان هستيد و خداي سبحان نيز كار را از مؤمنان با اخلاص مي پذيرد.

«وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ … » يعني چيزي جلوگيري نكند از اينكه اين منافقان براي خرجهايي كه ميكنند پاداش نيك و ثواب ببرند جز همان كفر اينها بخدا و پيغمبر او، و همين است كه اعمال را از بين ببرد، و از استحقاق پاداش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 120

جلوگيري كند.

«وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالي » يعني در حال سنگيني، و منظور آن است كه نماز را آن

طور كه مأمور به انجام آن هستند انجام ندهند.

«وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ» و اين كراهت بدانجهت است كه نماز و انفاق اينان بخاطر رضاي خدا نيست بلكه براي رياء و خودنمايي و تظاهر به اسلام است.

مطلبي كه از اين آيه استفاده ميشود آن است كه كفار نيز در شرائع و احكام مورد خطاب هستند، و آنها نيز بتكاليف الهي مكلفند زيرا خداي سبحان آنها را بر ترك نماز و زكاة نكوهش كند و اگر آن دو بر آنها واجب نبود مورد نكوهش واقع نمي شدند. «1»

«فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ» خطاب در آيه متوجه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- است ولي همه مؤمنين مورد نظر هستند، و برخي گفته اند: مخاطب شنونده است، يعني اي شنونده تو را بشگفت نياورد، يعني در دل نگيري آنچه را از كثرت اموال و اولاد اين منافقان مشاهده ميكني، و با ديده اعجاب بدانها نگاه مكن.

«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» در معناي اين جمله چند وجه گفته اند:

1- گفته ابن عباس و قتاده است كه گفته اند: از نظر معني در اين آيه پس و پيش و تقديم و تأخير است و اصل آن چنين است: «فلا تعجبك اموالهم و اولادهم في الحياة الدنيا انما يريد اللَّه ليعذبهم بها في الآخرة» يعني (اموال و اولاد اينها در اين دنيا تو را بشگفت نيندازد چون خدا ميخواهد آنان را بوسيله آنها در قيامت عذاب كند) و روي اين معني جمله «فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» متعلق به جمله «أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ» ميباشد،

__________________________________________________

(1)- اشاره ببحثي است كه علماء در كتب كلاميه متعرض آن شده اند كه

آيا كفار نيز مانند مؤمنين مكلف بتكاليف اسلام هستند يا نه، و مؤلف در اينجا ميخواهد به اين آيه نيز استدلال كند كه آنها نيز در تكاليف مورد خطاب بوده و مكلفند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 121

مانند گفتار خداي تعالي: «فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ» «1» كه تقدير آن چنين است: «فالقه اليهم فانظر ما ذا يرجعون ثم تول عنهم».

2- سخني است كه حسن و بلخي در تفسير آن ذكر كرده و گفته اند: يعني خدا ميخواهد با سخت گرفتن در تكليف آنها را در دنيا عذاب كند به اين ترتيب كه آنها را به انفاق در زكات و هم در جنگ مأمور كند تا آنها با توجه به اينكه بثواب روز جزا ايمان ندارند از اينرو با كراهت و عدم رضايت آن را بپردازند و اين خود براي آنها عذابي است سخت.

3- ابن زيد گفته: يعني خدا ميخواهد آنها را با حفظ مال و مصيبتهايي كه بخاطر آن تحمل ميكنند و از آن سو از استفاده و منفعت آن محروم ميشوند در دنيا عذابشان كند.

4- جبائي گفته: يعني خدا ميخواهد آنها را در وقت پيروزي مؤمنان و تسلط آنها بر سر ايشان با گرفتن اموال و اولادشان بعذاب حسرت و ناراحتي دنيايي دچارشان سازد، و اين سزاي كفر آنها باشد.

5- منظور از عذاب آنها در دنيا بوسيله مال و اولاد آن است كه اينان با جمع و حفظ و دوستي آن و بخل و غصه اي كه براي آنها ميخورند همه اينها براي ايشان عذاب است، و همچنين در هنگام مرگ جدايي از آنها عذاب ديگري است زيرا نميدانند

بر سر آن اموال و اولاد چه ميآيد.

و حرف لام در «لِيُعَذِّبَهُمْ» محتمل است بمعناي «أن» باشد، و محتمل است لام نتيجه باشد، و تقدير چنين ميشود: خدا ميخواهد آنان را در دنيا مهلت دهد تا عذابشان كند.

«وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ» يعني جانشان با مرگ هلاك شود و از بين برود.

__________________________________________________

(1)- سوره نمل آيه 28 و ترجمه آيه چنين است: (اين نامه را ببر) و نزد ايشان بيفكن سپس بازگرد و ببين چه ميگويند، كه تقدير آن اين است: كه نامه را نزد ايشان ببر و ببين چه ميگويند سپس باز گرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 122

«وَ هُمْ كافِرُونَ» يعني در حالي كه كافر باشند، و اراده خداوند «(در جمله:

إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ … ) به «زهوق نفس» و گرفتن جانشان تعلق گرفته و كفر ايشان (كه در اين آيه است) مورد تعلق اراده نيست (تا اشكال لازم آيد) و اين سخن مانند آن است كه بگويي: «اريد ان أضربه و هو عاص» (يعني ميخواهم او را بزنم كه او نافرمان است) كه در اينجا اراده شما بزدن آن شخص تعلق گرفته نه بنافرماني او

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 123

سوره التوبة (9): آيات 56 تا 59 … ص: 123

اشاره

وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ (56) لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ (57) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ (58) وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَي اللَّهِ راغِبُونَ (59)

ترجمه … ص: 123

اينان بخدا سوگند ميخورند كه از شما هستند ولي آنها از شما نيستند بلكه مردمي هستند كه (از كشته شدن و اسارت) ميترسند (56) اگر پناهگاه يا نهانگاهها يا گريزگاهي مييافتند شتابان بسوي آن رو ميكردند (57).

و برخي از آنها در تقسيم صدقات بر تو خرده ميگيرند اگر از آن بدانها داده شود راضي شوند و اگر از آن بدانها داده نشود در آن وقت خشمگين شوند (58) (چقدر براي آنها بهتر بود) اگر بدانچه خدا و پيغمبرش به آنها داده بود راضي ميشدند و ميگفتند:

خدا ما را بس است و خدا از فضل خويش بما عطا خواهد كرد و پيغمبر او نيز (بما خواهد داد) كه ما بسوي خدا مشتاقيم (59).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 124

بيان آيه 56- 57 … ص: 124
شرح لغات … ص: 124

فرق: اضطراب و وحشت نفس از رسيدن زيان.

ملجأ: جايي است كه بدان پناه برند و متحصن شوند، و معقل، و موئل، و معتصم، و معتمد همه بهمين معنا است.

مغارات: جمع مغارة: پنهانگاه، از غار است كه همان نقب در كوه باشد.

مدّخل: راهي است كه براي رفتن در آن دسيسه كنند (و نقشه بكشند).

جماح: بشتاب رفتن شخص را گويند كه چيزي نتواند او را از راه باز گرداند.

تفسير … ص: 124

در اين آيات خداي سبحان يكي از اسرار منافقان را فاش كرده فرمايد:

«وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ» اين منافقان بخدا قسم ميخورند كه از جمله شما مردمان با ايمان هستند يعني مانند شما مؤمن هستند.

«وَ ما هُمْ مِنْكُمْ» ولي ايماني بخدا ندارند چنانچه شما ايمان داريد.

«وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ» بلكه اينها ترس كشته شدن و اسارت را دارند اگر تظاهر به ايمان نكنند. «لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً» ابن عباس گفته: يعني اگر پناهگاهي بيابند، و قتاده گفته: يعني قلعه اي.

«أَوْ مَغاراتٍ» ابن عباس گفته: يعني غارهايي در كوه، و عطا گفته است: يعني سردابهايي. «أَوْ مُدَّخَلًا» ضحاك گفته: يعني ورودگاه هايي كه در آن مأوي گيرند، و ابن زيد گفته: يعني لانه اي چون لانه موش، و از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

يعني نقب هاي زميني. چنانچه از ابن عباس هم همين تفسير نقل شده. و حسن گفته: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 125

يعني راهي كه بر خلاف رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- باشد و بدان راه در آيند.

«لَوَلَّوْا إِلَيْهِ» يعني بدان رو كنند، و برخي گفته اند: يعني از طرف شما بدان رو- گردان شوند.

«وَ هُمْ يَجْمَحُونَ» و در رفتن بدان شتاب كنند.

و معناي آيه آن است كه اينان از خبث باطن و نهاد زشت و حرصي كه براي اظهار نفاق و كفر دروني خود دارند اگر يكي از اين جايگاهها را بدست آورند بدان پناه آورند تا باطن خود را آشكار كرده و از تو روي بگردانند

. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 126

بيان آيه 58- 59 … ص: 126
شرح لغات … ص: 126

لمز: بمعناي عيبجويي است چنانچه همز نيز بهمين معنا است.

شأن نزول … ص: 126

از أبي سعيد خدري روايت شده كه هنگامي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- تقسيمي ميكرد- و ابن عباس گفته: اين جريان در جنگ حنين و تقسيم غنائم هوازن بود- در اينوقت حرقوص بن زهير كه همان ابن أبي ذي الخويصرة تميمي بود و بعدها رئيس خوارج شد بنزد آن حضرت آمده گفت: اي رسول خدا از روي عدالت رفتار كن، حضرت در جواب او فرمود: واي بر تو اگر من بعدالت رفتار نكنم كيست كه بعدالت عمل كند؟

عمر گفت: اي رسول خدا اجازه بده گردن اين مرد را بزنم؟ پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود: او را بگذار كه او اصحاب و ياراني دارد كه هر يك از شما نماز خود را در برابر نماز آنها و روزه اش را در مقابل روزه آنها اندك شمارد، اينان از دين بيرون ميروند هم چنان كه تير از شكار بيرون رود، پس (شخص شكارچي) نظر به پرهاي پيكانش كند چيزي در آن ديده نشود، دوباره نگاه بميانه تير كند در آن نيز چيزي يافت نشود، سپس نظر به خود پيكان كند در آن نيز چيزي ديده نشود، با اينكه آن تير از سرگين و خون (باطن حيوان) گذشته (ولي هيچ اثري از آنها در تير نمانده) «1» نشانه اين خوارج مرد سياهي است كه در يكي از دو پستانش- يا فرمود: در يكي از دو دستش- (غدّه اي) چون پستان زنان است يا پاره گوشتي است كه حركت ميكند و در حال آرامش و صلح مردم خروج ميكنند.

و در حديث ديگري است كه فرمود: هر گاه

خروج كردند آنان را بكشيد، سپس

__________________________________________________

(1)- يعني چنان از دين بيرون ميروند كه هيچگونه اثري از دين در آنها باقي نميماند. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 127

وقتي خروج كردند آنان را بكشيد، آن گاه آيه فوق نازل گرديد.

ابو سعيد خدري گويد: من گواهي ميدهم كه اين سخن را از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- شنيدم و گواهي ميدهم كه چون علي عليه السلام آنها را كشت همان مرد را با همان وصفي كه پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- توصيف كرده بود بنزدش آوردند. و اين روايت را ثعلبي نيز در تفسير خود روايت كرده است.

و كلبي گفته: اين آيه درباره «مؤلفة قلوبهم» «1» كه همان منافقين بودند نازل شد چون مردي از آنها بنام ابن جواز درباره رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- گفت كه او بطور مساوات تقسيم نكرد، و خداوند اين آيه را نازل كرد.

و حسن گفته: هنگامي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بتقسيم غنائم مشغول بود مردي بنزد او آمده گفت: آيا چنان نيست كه تو پنداري خدا مأمورت ساخته تا صدقات را در ميان فقراء و مستمندان تقسيم كني؟ فرمود: چرا، عرضكرد: پس چرا ميان گوسفند چرا نان قسمت ميكني؟

حضرت فرمود: همانا پيغمبر خدا موسي عليه السلام گوسفند چران بود، و چون آن مرد دور شد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بمردم فرمود: از اين مرد (پرهيز كنيد و) بر حذر باشيد.

و ابن زيد گفته: منافقان گفتند: محمد اين غنائم را جز بهر كس كه دوست دارد بديگري نمي پردازد و بر طبق دلخواه خود رفتار ميكند، پس

اين آيه نازل شد.

تفسير … ص: 127

«وَ مِنْهُمْ»

و از اين مردم يعني از اين منافقان «مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ» يعني در امر صدقات بر تو عيبجويي كرده و خرده ميگيرند.

«فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» اگر از اين صدقات بدانها بدهي اقرار بعدالت تو ميكنند.

__________________________________________________

(1)- تازه مسلماناني كه در فتح مكه مسلمان شده بودند و رسول خدا- (ص) براي اينكه دلشان را بدست آورد سهم بيشتري از غنائم حنين بدانها داد بشرحي كه پيش از اين در داستان جنگ حنين گذشت، و در آيه بعد نيز شرحش بيايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 128

«وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ» و اگر ندهي خشم كرده و عيبجويي كنند. امام صادق عليه السلام فرمود: بيش از دو ثلث مردم اهل اين آيه هستند.

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» يعني اگر اين منافقاني كه صدقات از تو طلب كرده و عيبجوئيت كنند به همان كه خدا و پيغمبرش بدانها داده راضي بودند.

«وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ» و با آن حال ميگفتند: خدا ما را كفايت كرده يا كافي است.

«سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ» يعني خدا از فضل و انعام خويش بما عطا فرموده و پيغمبرش نيز هم چنين بما داده است. و دنبالش نيز ميگفتند:

«إِنَّا إِلَي اللَّهِ راغِبُونَ» (ما روي شوق را بدرگاه خدا مي بريم) تا از فضل خويش بر ما گشايش دهد و ما را از مالهاي مردم بي نياز سازد. و برخي گفته اند: يعني بدو شوقمنديم درباره آن پاداشي كه بما ميدهد و عذابي را كه از ما دور مي سازد.

و جواب «لو» (در وَ لَوْ أَنَّهُمْ) محذوف است، و تقدير آن چنين

است: «و لو انهم- رضوا … لكان خيرا لهم» (اگر بدانچه گفته شد راضي ميشدند براي آنها بهتر بود) و حذف جواب «لو» در امثال اين موارد بليغتر ميباشد بشرحي كه پيش از اين گذشت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 129

سوره التوبة (9): آيه 60 … ص: 129

اشاره

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60)

ترجمه … ص: 129

صدقات فقط مال فقيران، و مسكينان، و عاملان (جمع كنندگان) آن و آنها كه جلب دلهاشان (را با مال) كنند، و آزاد ساختن بندگان، و قرض داران (ورشكسته شدگان) و در راه خدا، و در راه مانده است، (و اين) فرض و حكم خدا است، و خدا دانا و فرزانه است (60).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 130

بيان آيه 60 … ص: 130
تفسير … ص: 130

خداي سبحان در اين آيات بيان فرموده كه صدقات مال چه كسي است.

«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ» معناي آيه آن است كه صدقات كه همان زكات اموال است مال چند طائفه زير است. و در فرق بين فقير و مسكين بر دو قول اختلاف كرده اند:

اول- قول ابو علي جبائي و ابو يوسف و محمد است كه گفته اند: فقير و مسكين هر دو يك صنف هستند و از اينرو گفته اند: اگر كسي وصيت كرد كه ثلث مال من از فقراء و مساكين و فلان كس باشد، در اينصورت نصف آن مال كه نصف ثلث باشد مال آن شخصي است و نصف ديگر ثلث، مال فقراء و مساكين است، زيرا آن هر دو يك صنف هستند.

قول دوم- كه بيشتر بدان رفته اند اينكه آنها دو صنف هستند، و اين گفتار شافعي و ابو حنيفه است، و از اينرو اينان در مسئله بالا گفته اند: يك ثلث آن مال، از آن شخص است و دو ثلث ديگر از فقراء و مساكين است. آن گاه اينان نيز در اينكه فقير كيست و مسكين كدام است بر چند قول اختلاف كرده اند:

1- آنكه فقير آن نيازمند عفيفي است كه سؤال نكند، و مسكين آن كسي است كه سؤال كند، و اين

قول از ابن عباس و زهري و مجاهد نقل شده و اينان گفته اند: مسكين از «مسكنت بسئوال» مشتق است. و از امام باقر عليه السلام نيز اين قول روايت شده است.

2- آنكه گفته اند: فقير كسي است كه سؤال ميكند و مسكين آن است كه سؤال نميكند، و در حديث نيز آمده كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود: مسكين آن كسي نيست كه يك خوراك و دو خوراك و يك خرما و دو خرما (كه بدو ميدهيد) او را باز گرداند بلكه مسكين كسي است كه توانگري نيابد تا او را بي نياز كند، و از مردم چيزي درخواست نكند و كسي هم نفهمد كه باو صدقه بدهد. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 131

3- قتاده گفته: فقير: بشخص زمين گير محتاج گويند، و مسكين بشخص سالم محتاج گويند.

4- ضحاك و ابراهيم گفته اند: مقصود از فقراء، مهاجرين مكه هستند، و مقصود از مساكين ديگران هستند، و بدنبال اين اختلاف در معناي فقير و مسكين اختلاف ديگري هم كرده اند بدين شرح: كه دسته اي چون شافعي و ابن انباري گفته اند: فقير بكسي گويند كه سخت حال تر از مسكين باشد زيرا فقير آن كسي است كه هيچ ندارد، و مسكين كسي است كه زندگي مختصري دارد كه كفايت او را نكند. و ايندو براي اثبات قول خود به اين آيه استدلال كرده اند كه خداي تعالي فرمايد: «أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ» «1» (يعني اما كشتي از مسكيناني است كه در دريا كار ميكنند).

و دليل ديگر آنكه «فقير» از «فقار ظهر» (ستون فقرات پشت) مشتق شده، و اينكه شخص فقير را فقير گويند بدانجهت

است كه گويا نيازمندي، استخوان فقرات او را در هم شكسته.

و دسته اي ديگر چون ابو حنيفة و ابن دريد و اهل لغت گفته اند: مسكين بدتر از فقير است، زيرا فقير آن كسي است كه مختصر زندگي دارد و مسكين آن است كه هيچ ندارد، و اينان براي اثبات گفته خود به اين شعر استدلال كرده اند:

اما الفقير الذي كانت حلوبته وفق العيال فلم يترك له سبد «2»

كه شاعر در اين شعر شخصي را كه شتر شيرده دارد فقير ناميده است.

و از آيه «أَمَّا السَّفِينَةُ … » كه شافعي بدان استدلال كرده است پاسخ داده اند كه آن كشتي مشترك ميان گروهي بود كه هر كدام مختصري از آن را مالك بودند. و گذشته

__________________________________________________

(1)- سوره كهف آيه 79. و وجه استدلال آنست كه با اينكه صاحب يك كشتي بوده اند خداوند آنها را مساكين ناميده است.

(2)- اما آن فقيري كه در آمد شتر شيرده او باندازه نانخورانش ميباشد و چيزي زياد نيايد …

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 132

ممكن است از باب ترحم آنان را مسكين ناميده باشد (نه بمعناي حقيقي مسكين) چنانچه در حديث، اهل دوزخ را مسكين ناميده اند و گفته اند: «مساكين اهل النار» و شاعر نيز گويد:

مساكين اهل الحبّ حتي قبورهم عليها تراب الذل بين المقابر «1»

گذشته از اينكه برخي گفته اند: آن كشتي در اجاره آنها بوده و خودشان مالك آن نبوده اند.

«وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها» يعني متصديان زكات و جمع كنندگان آن.

«وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» و آنها مردماني از اشراف زمان پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- بودند كه آن حضرت سهمي از زكات بدانها ميداد تا بوسيله آن بدين اسلام علاقه مندشان

سازد و در مواقع لزوم از آنها براي جنگ با دشمنان دين كمك بگيرد.

و در اينكه آيا اين سهم پس از رحلت رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نيز ثابت است يا نه اختلاف است شافعي و جبائي گفته اند: ثابت است، و از امام صادق عليه السلام نيز همين قول روايت شده جز آنكه آن حضرت مشروط فرموده به اينكه امام عادل باشد كه دل آنها را بدين اسلام جلب كند.

و برخي چون حسن و شعبي و ابو حنيفة و پيروانش گفته اند: اين سهم مخصوص بزمان رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بوده و پس از وي ساقط است، زيرا خداي سبحان اسلام را نيرومند ساخت (و نيازي به اينكار نيست).

«وَ فِي الرِّقابِ» يعني براي آزاد كردن بردگان، و منظور آن بردگان مكاتب هستند «2» علماي ما (گروه شيعه) اجازه داده اند كه اگر برده مؤمني در سختي و شدت بود وي را از اين سهم خريداري كرده آزاد كنند و صاحبان زكات حق ولايت او را داشته باشند. و قول ابن عباس و حسن و مالك نيز، همين است.

__________________________________________________

(1)- عاشقان مسكين كه حتي بر گورهاشان خاك مذلت نشسته.

(2)- برده مكاتب برده اي است كه روي قرار داد كتبي كه با مولاي خود كرده ميتواند با پرداخت مبلغي بطور اقساط يا غير اقساط خود را آزاد كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 133

«وَ الْغارِمِينَ» و آنها كساني هستند كه زير بار قرض و بدهكاري رفته اند، قرضهايي كه صرف در معصيت نشده و در خرج آنها اسراف كاري هم نكرده باشند، كه در اينصورت بدهكاري آنها را از زكات ميپردازند.

«وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» منظور

از «سبيل اللَّه» (راه خدا) جهاد است بدون هيچ اختلافي، و در نظر علماي ما همه مصالح مسلمانان نيز تحت اين عنوان در آيد، و ابن عمر و عطا و بلخي و جعفر بن مبشر نيز همين قول را پذيرفته اند و گفته اند: مخارج بناي مساجد و پلها را نيز از همين سهم ميتوان پرداخت.

«وَ ابْنِ السَّبِيلِ» يعني مسافر در راه مانده، كه باو سهمي از زكات ميدهند اگر چه در شهر خودش توانگر و در رفاه باشد، و اينكه مسافر در راه مانده را «ابن السبيل» (فرزند راه) گويند بخاطر آن است كه ملازم و گرفتار راه است، چنانچه شاعر در وصف خود (بجنگجويي و ملازم بودن با جنگ) گويد:

انا ابن الحرب ربتني وليداً الي أن شبت و اكتهلت لداتي «1»

و قتاده گفته: منظور از «ابن السبيل» ميهمان است.

«فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ» يعني دستور واجبي است كه خدا آن را مقدر و حتم فرموده.

«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ» و خدا بحاجات خلق دانا است «حَكِيمٌ» و در آنچه از پرداخت صدقات و چيزهاي ديگر بر ايشان واجب كرده حكيم و فرزانه است.

__________________________________________________

(1)- من زاده جنگم كه از كودكي او مرا تربيت كرد تا وقتي كه پير شدم و همسالانم نيز بسن كهولت رسيدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 134

سوره التوبة (9): آيات 61 تا 63 … ص: 134

اشاره

وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (61) يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كانُوا مُؤْمِنِينَ (62) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ

رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ (63)

ترجمه … ص: 134

و برخي از ايشان پيغمبر را بيازارند و گويند: او گوش است، (و هر چه را مي شنود زود باور ميكند) بگو براي شما گوش خوبي است كه خدا را تصديق كند و مؤمنان را (نيز) تصديق كند و براي آنان كه از شما ايمان آورده اند رحمتي است، و آنان كه رسول خدا را بيازارند عذابي دردناك دارند (61) اينان براي شما بخدا قسم خورند تا شما را راضي سازند، و اگر ايمان داشتند بهتر آن بود كه خدا و رسول او را از خود راضي سازند (62) مگر نميدانند كه هر كس با خدا و رسولش بمخالفت برخيزد كيفرش آتش دوزخ است كه هميشه در آن باشند و اين رسوايي بزرگي است (63).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 135

بيان آيه 61 تا 63 … ص: 135
شرح لغات … ص: 135

فرق بين «أحق» (سزاوارتر) و «اصلح» (شايسته تر) آن است كه «احق» گاهي از غير صفات فعل است مانند آنكه گويي «زيد أحق بالمال» (زيد سزاوارتر بمال است) ولي «أصلح» مخصوص صفات فعل است، و از اينرو گفته ميشود: «اللَّه أحق بأن يطاع» (خدا سزاوارتر است كه فرمانبرداريش شود) ولي در اينمورد «اصلح» گفته نمي شود.

محادة: بمعناي تجاوز از حد از روي دشمني است، و محادة، و مخالفت، و معاداة، در معنا نظير يكديگر هستند، و اصل آن بمعناي منع است. و نيز محادة بحالت شتاب و سبكي در حال غضب گويند زيرا آن حالت انسان را از وظيفه خود باز دارد.

خزي: رسوايي و آنچه از آن شرم آيد.

شأن نزول … ص: 135

برخي گفته اند: اين آيات درباره گروهي از منافقين نازل شد كه از آن جمله بود:

جلاس بن سويد، و وشاس بن قيس، و مخشي بن حمير، و رفاعة بن عبد المنذر و ديگران كه اينان سخنان نابجايي (درباره رسول خدا) ميگفتند، مردي از آنها گفت:

اين سخنان را نگوئيد كه ميترسيم بگوش محمد برسد و درباره ما تصميمي بگيرد! جلاس بدو گفت: ما هر چه خواستيم مي گوييم آن گاه بنزد او ميرويم و منكر آن ميشويم و او باور ميكند چون محمد گوش شنوايي است.

و محمد بن اسحاق و جمعي ديگر گفته اند: اين آيات درباره مردي بنام نبتل بن حارث نازل شد و او مردي سياه چهره و سرخ چشم و سوخته گونه و زشت رو بود كه سخنان پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- را بگوش منافقان ميرسانيد، بدو گفتند: اينكار را ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 136

مكن، او در پاسخ گفت: محمد كسي

است كه هر كس چيزي بدو بگويد باور كند، ما هر چه خواستيم مي گوييم آن گاه بنزد او ميرويم و برايش قسم ميخوريم و او قسم ما را هم باور ميكند، و اين نبتل كسي است كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- درباره اش فرمود: هر كه ميخواهد شيطان را ببيند به نبتل بن حارث بنگرد.

و آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ» را برخي چون مقاتل و كلبي گفته اند:

درباره منافقاني كه از جنگ تبوك تخلف كردند نازل شده كه چون آن حضرت از تبوك بازگشت بنزد مؤمنان آمده و از تخلف خود عذر خواهي كرده بهانه تراشي نمودند و براي آنها قسم خوردند.

و قتادة و سدي گفته اند: درباره جلاس بن سويد و ديگر از منافقان نازل شد كه گفتند: اگر آنچه محمد گويد حق باشد ما از خران پست تريم، و در آن وقت غلامي از انصار بنام عامر بن قيس نزد ايشان بود چون اين سخن را شنيد بدانها گفت: بخدا قسم آنچه محمد ميگويد: حق است و شما بدتر از خران هستيد، سپس بنزد پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- آمد و جريان را باطلاع آن حضرت رسانيد، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آنان را خواست و گفته عامر بن قيس را از آنها پرسيد آنان قسم خوردند كه عامر دروغ ميگويد. پس اين آيه نازل شد.

تفسير … ص: 136

خداي سبحان در اين آيات دوباره بذكر حال منافقان پرداخته چنين فرمايد:

«وَ مِنْهُمُ» يعني از اين منافقان.

«الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ» اذيت و آزار گاهي عملي است و گاهي قولي و زباني، و در اينجا منظور اذيت زباني است.

«وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» يعني ميگويند او

چنان است كه هر چه بدو گويند مي شنود و آن را مي پذيرد.

«قُلْ» بگو اي محمد «أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ» يعني او گوش خوبي است كه آنچه بخير و صلاح شما است مي شنود كه همان وحي باشد. و برخي گفته اند: معناي اين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 137

كلام آن است كه او خير مي شنود و بدان عمل ميكند.

(و اين دو معنا روي آن است كه «اذن خير» را بصورت اضافه «اذن» به «خير» بخوانيم، چنانچه قرائت مشهور است) و اما روي قرائت «اذن خير» كه «خير» صفت «اذن» باشد (چنانچه قتاده و عيسي بن عمر و جمعي خوانده اند) معني چنين ميشود: بگو گوش بودن او براي شما بهتر است (و بصلاح شما است) زيرا عذر شما را مي پذيرد و سخنتان را استماع ميكند، و اگر عذر شما را نپذيرد براي شما شرّ است، پس چگونه او را در چيزي كه بنفع شما است عيبجويي ميكنيد؟

«يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» معناي اين آيه آن است كه گوش بودن او بر او زيان نرساند زيرا وي گوش خوبي است كه نمي پذيرد جز خبر راستي را كه از جانب خدا باشد، و آنچه را مؤمنان نيز بدو گزارش دهند تصديق كرده و از آنها مي پذيرد نه آنچه منافقان گويند، و اين تفسيري است كه از ابن عباس نقل شده و روي اين تفسير معناي ايمان آن حضرت بمؤمنان (در جمله وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ) همان تصديق سخن ايشان است.

و برخي گفته اند: معناي «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» آنست كه آن حضرت مؤمنان را در آنچه بدانها رسد امانشان دهد، ولي بمنافقان امان ندهد و آنها هميشه در خوف و ترس بسر

ميبرند اگر چه قسم بخورند.

«وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ» يعني آن حضرت براي آنها (كه ايمان آورده اند) رحمتي است، زيرا اينان بوسيله هدايت و دعاي او موفق به قبول ايمان شدند.

«وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» يعني در آخرت.

«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ» خداي سبحان خبر ميدهد كه اين منافقان براي عذر خواهي و جلب رضايت شما به خدا قسم ميخورند كه آنچه از آنها بسمع شما رسيده دروغ است.

«وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ» يعني خدا و پيغمبر او شايسته تر و سزاوارترند كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 138

جلب رضايتشان شود.

«إِنْ كانُوا مُؤْمِنِينَ» اگر خداي را تصديق كنند و به نبوت پيغمبرش محمد- صلي اللَّه عليه و آله- اقرار دارند سپس خداي تعالي بصورت توبيخ و سرزنش اين منافقان فرمايد:

«أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» يعني اينان نميدانند كه هر كس از حدودي كه خداوند براي مكلفين تعيين فرموده تجاوز كند، و اينكه خداوند بمردمي كه نميدانستند فرموده: «أَ لَمْ يَعْلَمُوا» آيا نميدانند (يا مگر نميدانند)، بدان جهت است كه ميخواهد بفرمايد: اينان چرا نبايد بدانند با اينكه قادر بعمل بدين علم هستند و برخي گفته اند: اين خود دستور بعلم (و ياد گرفتن) است يعني با اين خبر واجب است بدانند. و جبائي گفته: يعني آيا پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- اين جريان را باطلاع آنها نرسانيد و بدانها نگفت؟

«فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِيها» يعني در جهنم جاويدان است. «ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ» اين است رسوايي و خواري بزرگ.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 139

سوره التوبة (9): آيات 64 تا 66 … ص: 139

اشاره

يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ

بِما فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (64) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65) لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (66)

ترجمه … ص: 139

منافقان ميترسند كه سوره اي درباره آنها نازل شود كه آنها را بدانچه در دلهاي ايشان است آگاه سازد بگو اكنون مسخره كنيد كه خدا آنچه را از آن بيم داريد آشكار خواهد ساخت (64) و اگر از آنها (درباره تمسخرشان) بپرسي (كه چه ميگفتند) گويند از روي شوخي سخن ميگفتيم، بگو آيا بخدا و آيات او و پيغمبرش تمسخر ميكرديد (65) عذر نياوريد كه شما (با اينكارتان) پس از ايمان آوردنتان (در ظاهر) كافر شديد، اگر (هم) دسته اي از شما را ببخشيم دسته اي ديگر را عذاب خواهيم كرد بدانجهت كه اينان مردماني روگردان از حق (و گنه كار) بوده اند (66).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 140

بيان آيه 64 تا 66 … ص: 140
شرح لغات … ص: 140

حذر: آماده كردن وسائل دفع ضرر.

منافق: كسي است كه بر خلاف كفر باطني خود تظاهر به ايمان كند، و اين لفظ مشتق است از «نافقاء» بمعناي سوراخ لانه موش صحرايي، چون حيوان مزبور براي لانه خود دو راه ميسازد يكي را ميپوشاند و ديگري را آشكار ميكند كه اگر از يكي از آنها بسراغ او آمدند از راه ديگر بيرون رود.

خوض: پا نهادن در گل و لاي و در اثر كثرت استعمال در غير آن هم استعمال ميشود.

لعب: كاري است كه براي تحصيل لذت موجب سقوط منزلت گردد مانند كارهاي كودك. و از همين جهت (بشجاع معروف عرب: عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب) ملاعب الاسنّة (شوخي كننده با نيزه ها) گفته اند، يعني آن مرد بخاطر شجاعتي كه داشت پيش روي نيزه ها ميرفت مانند كارهاي بچگانه كه از روي مآل انديشي (و فكر عاقبت كار) نبود.

اعتذار: عذر خواهي.

اجرام: از حق بريدن و بباطل گرويدن.

شأن نزول … ص: 140

از ابن كيسان نقل شده كه گويد: اين آيات درباره دوازده نفر نازل شد كه در عقبه (گردنه اي در راه مدينه) كمين كردند تا وقتي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از جنگ تبوك مراجعت ميكند آن حضرت را بقتل برسانند، جبرئيل اين جريان را بآن حضرت گزارش داد و او را مأمور ساخت تا كسي را بنزد آنها روانه كند و مركبهاي ايشان را بزند تا آنها را از سر راه دور سازد، و در آن حال افسار مركب رسول خدا- صلي اللَّه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 141

عليه و آله- در دست عمار بود، و حذيفه از پشت سر، آن مركب را ميراند، حضرت

رو بحذيفة كرد و فرمود: آنها را شناختي؟ عرضكرد: نه يا رسول اللَّه هيچيك از آنها را نشناختم، حضرت يك يك نام آنها را برد، حذيفة گفت: پس چرا آنان را بقتل نمي- رساني؟ فرمود: خوش ندارم كه عرب بگويند: محمد چون بر اصحاب خود مسلط شد شروع بقتل آنان كرد! و مانند همين حديث از امام باقر عليه السلام روايت شده جز آنكه در روايت آن حضرت چنين است: كه آنها درباره قتل آن حضرت مشورت كردند، و با هم گفتند اگر محمد از تصميم ما با خبر شد بدو مي گوييم: ما بشوخي سخن ميكرديم، و اگر خبر دار نشد كه او را بقتل ميرسانيم.

و حسن و قتادة گفته اند: جريان بدين قرار بود كه گروهي از منافقان در غزوه تبوك گفتند: اين مرد چنين پندارد كه قصرهاي شام و قلعه هاي آن را خواهد گرفت! اوه! چه آرزوي دور و درازي! خداي تعالي سخن آنها را باطلاع آن حضرت رسانيد، حضرت دستور داد لشگر توقف كنند پس آنها را خواست و بدانها فرمود: شما چنين و چنان گفته ايد! در پاسخ گفتند: اي پيغمبر خدا ما بشوخي سخن ميرانديم و براي اثبات گفته خود سوگند خوردند، در اينجا بود كه اين آيه نازل شد: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ … » تا آخر آيه.

و از كلبي و علي بن ابراهيم و ابي حمزة نقل شده كه گفته اند: در مراجعت آن حضرت از غزوه تبوك سه نفر يا چهار نفر بودند كه اينها تمسخر و خنده ميكردند و يكي از آنها ميخنديد ولي سخن نميگفت، تا اينكه جبرئيل بر آن حضرت نازل شده و جريان را خبر داد،

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- عمار را خواسته بدو فرمود: اين چند تن مرا و قرآن را مسخره ميكنند، و اين جريان را جبرئيل بمن خبر داده، و اگر از آنها بپرسي كه چه ميگفتند؟ گويند: سخن از راه سفر و سوارگان بميان بود! عمار بنزد آنها آمده گفت: چرا ميخنديد؟ گفتند: سخن را از راه سفر و سوارگان بود! عمار گفت: خدا و رسولش راست گفتند، خدايتان بسوزاند كه سوختيد! آنان كه اين سخن را شنيدند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 142

بنزد پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- آمده عذر خواهي كردند خداي تعالي آيات فوق را نازل فرمود.

ابن عمر و زيد بن اسلم و محمد بن كعب گفته اند: در غزوه تبوك مردي گفت: من دروغگوتر و ترسوتر از اينان- يعني پيغمبر اسلام و يارانش- نديده ام، عوف بن مالك كه اين سخن را شنيد بدو گفت: دروغ مي گويي و تو مردي منافق هستي؟ و براي اينكه جريان را باطلاع رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- برساند، بنزد آن حضرت آمد ديد خداي تعالي از طريق وحي پيغمبر را از سخن آن شخص مطلع ساخته، گوينده آن سخن نيز براي عذر خواهي بنزد حضرت آمده و گفت: ما بشوخي و مزاح سخن ميرانديم، در اينوقت بود كه اين آيه نازل شد.

و مجاهد گفته: مردي از منافقان گفت: محمد ميگويد: شتر فلان كس در فلان دره است در صورتي كه وي از غيب خبر ندارد! در اينوقت آيه فوق نازل شد.

و ضحاك گفته: درباره عبد اللَّه بن ابيّ و هم مسلكان فاميل او (از منافقان) نازل شد.

تفسير … ص: 142

«يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ

تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِي قُلُوبِهِمْ»

در تفسير اين آيه دو قول است:

اول: سخني است كه حسن و مجاهد و جبائي و بيشتر مفسران گفته اند كه مقصود از آيه اخبار از اينمطلب است كه منافقان ميترسند اسرارشان فاش گردد و از آن بيمناكند، و معناي آيه اين است كه: منافقان ميترسند خدا بر پيغمبر و مؤمنان سوره اي نازل كند كه از نفاق و شرك دروني ايشان خبر دهد.

و دنبال اين معني ابو مسلم گفته: آنها از روي تمسخر اظهار ترس ميكردند نه از روي حقيقت، زيرا وقتي متوجه شدند كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در هر پيش- آمدي و هر چيزي بوحي الهي سخن ميگويد از روي تمسخر و خنده بيكديگر گفتند:

مواظب باشيد وحي درباره شما نازل نشود.

و جبائي گفته: اينان ميترسيدند كه آن حضرت در گفتار خود صادق باشد و درباره

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 143

آنها وحي نازل گردد و رسوا شوند.

و مجاهد گفته: آنان ميان خود سخناني ميگفتند سپس دنبال آن سخنان ميگفتند:

اميد است خداوند راز ما را فاش نكند.

دوم- آنكه بگوئيم: در اين آيه اگر چه «يحذر … » بصورت خبر ذكر شده ولي معناي آن أمر است مانند آنكه گفته شود: «منافقان بايد بترسند از اينكه سوره اي درباره آنان نازل شود كه از نفاق دروني آنها خبر دهد … » و جهت اينكه خبر بجاي انشاء آمده بخاطر آن است كه در مقام تهديد ذكر شده.

«قُلِ اسْتَهْزِؤُا» يعني اي محمد به اين منافقان بگو مسخره كنيد، و اين كلام تهديدي است بصورت أمر.

«إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ» خداوند آشكار سازد

آنچه را شما ترس آشكار شدنش را داريد. يعني خداوند براي پيغمبرش درون حال و نفاق شما را آشكار ميسازد.

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ» يعني اگر از اين عيبجويي آنها از دين و تمسخرشان از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و مسلمانان پرسش كني.

«لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ» - لام (در يقولن) براي تأكيد و قسم است- يعني ميگويند ما براي گذراندن راه سخن ميكرديم و در سخنانمان نظر جدّي نداشتيم بلكه براي سرگرمي اين سخنان را گفتيم، كه عذر آنها از جرم و جنايتشان بدتر است.

«قُلْ» بگو اي محمد «أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ» و منظور از آيات حجتها و دليلها و كتاب خدا است.

«وَ رَسُولِهِ» يعني محمد- صلي اللَّه عليه و آله- «كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ» تمسخر ميكنيد.

آن گاه خداوند به پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- دستور ميدهد كه دنبال اين سخنان بمنافقان بگويد:

«لا تَعْتَذِرُوا» به اين عذرهاي دروغين عذر نياوريد.

«قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ» يعني شما با اين كردارتان كافر شديد پس از آنكه اظهار ايمان كرديد آن ايماني كه هر كس آن را اظهار كند حكم به اسلام او ميشود، و منظور ايمان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 144

حقيقي نيست زيرا در جاي خود ثابت شده كه كفر پس از ايمان حقيقي ممكن نيست. «1»

«إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ» و مجرم در اينجا كافر اصرار ورز بر نفاق، است و در اين آيه خداوند سبحان خبر دهد كه اگر در اثر توبه از گروهي از آنان بگذرد آن گروه ديگر را كه بحال نفاق باقي مانده و توبه نكرده اند عذاب فرمايد. و «طائفة»

(كه در آيه است) در اصل نام جماعت است ولي گاهي بيك نفر هم «طائفة» گفته ميشود چنانچه در آيه شريفه «وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» «2» كه مطابق روايات ما كه از ائمه اطهار روايت شده كمترين كسي در شكنجه و عذاب آن دو (يعني مرد و زن زنا كار) بايد حضور يابد يك نفر شخص مؤمن است.

و در روايت آمده كه اين دو طائفه (كه در آيه است) سه نفر بودند كه دو نفرشان مسخره ميكردند و يك نفر ميخنديد، و آن يك نفر همان بود كه از نفاق خود توبه كرد و خدا از گناه او در گذشت و نامش: مخشي بن حمير بود.

__________________________________________________

(1)- ممكن است كسي بگويد: ايمان داراي مراتبي است و چنان نيست كه در تمام مراتب آن كفر راه نيابد چون بعضي از مراتب ضعيف ايمان قابل زوال است و خدا نيز در قرآن كريم (سوره نساء آيه 137) فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا … ». و شايد منظور مؤلف همان مرتبه قوي ايمان باشد كه قابل زوال نيست.

(2)- سوره نور آيه 2، يعني در شكنجه زن و مرد زناكار بايد طائفه اي از مؤمنان حضور يابند. و منظور از اين استدلال بضميمه روايت آن است كه «طائفة» بيك نفر نيز اطلاق شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 145

سوره التوبة (9): آيات 67 تا 70 … ص: 145

اشاره

الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67) وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ

مُقِيمٌ (68) كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69) أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (70)

ترجمه … ص: 145

مردان منافق و زنان منافق برخي از آنها از برخي ديگرند كه بكار بد دستور ميدهند، و از كار نيك باز ميدارند و دستهاي خود را (از انفاق يا جنگ) نگه ميدارند، خدا را فراموش كردند، خدا نيز آنها را فراموش كرد، «1» براستي كه منافقان فاسق

__________________________________________________

(1)- معناي فراموشي خدا در تفسير آيه خواهد آمد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 146

(و زشت كار) هستند (67) خدا بمردان و زنان منافق و كافران وعده آتش دوزخ داده كه جاويدان در آنند، و همان (آتش دوزخ) آنها را بس است، و خدا لعنتشان كرده و عذابي هميشگي دارند (68) مانند كساني كه پيش از شما بودند و قوت (و نيروي) ايشان از شما بيشتر و اموال و اولادشان از شما زيادتر بود، آنها از بهره (و نصيب) خويش بهره مند گشتند شما نيز از بهره خويش بهره ور شويد چنانچه گذشتگان شما از نصيب خود بهره مند گشتند، شما (در شهوات) فرو رفتيد چنانچه آنان فرو رفتند، اينان اعمالشان در دنيا و آخرت باطل گشته، و آنها زيانكارند (69) مگر خبر آنان كه پيش از اينان بودند (يعني) قوم نوح و عاد و ثمود

و قوم ابراهيم و اهل مدين و دهكده هاي واژگون شده بآنان نرسيده كه پيمبرانشان با دلائل و حجتها بسويشان آمدند، و چنان نبود كه خدا بر آنها ستم كند بلكه خودشان در حق خويش ستم ميكردند. (70)

بيان آيه 67 تا 70 … ص: 146
شرح لغات … ص: 146

استمتاع: خواستن چيزي است كه در آن لذت باشد چه خوراكي و نوشيدني باشد و چه لذتهاي جنسي.

خلاق: بهره و نصيب، زود رس يا دير رس.

مؤتفكات: جمع «مؤتفكة» يعني واژگون شده.

تفسير … ص: 146

خداي سبحان در اين آيات حال اهل نفاق را متذكر شده فرمايد:

«الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» يعني آنها از يكديگرند و در گرد آمدن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 147

بر نفاق و شرك با هم هستند چنانچه مي گويي من از فلان كس هستم و فلاني از من است، يعني كار ما يكي است و با يكديگر هم عقيده هستيم. و كلبي گفته: يعني آنها بدين هم هستند. و ابو مسلم گفته: يعني آنها در رسيدن خشم سخت خداوند بدانها همگي يكسانند.

«يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ» يعني بشرك و گناهان.

«وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» يعني از كارهاي نيكي كه خداوند بدانها دستور داده و مردم را بانجام آن وادار كرده.

«وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ» حسن و قتادة گفته اند: يعني از انفاق اموال خود در راه اطاعت و خوشنودي خدا خودداري ميكنند، و جبائي گفته: يعني از جهاد در راه خدا خود داري ميكنند.

«نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» أصم گفته: يعني آنها طاعت خدا را واگذاردند خداوند نيز آنها را در آتش واگذارد و رحمت و پاداش نيك خود را از آنان بازداشت. و برخي گفته اند: يعني آنها خداي را بدست فراموشي سپردند چون انديشه نكردند كه آنها را خدايي است كه پاداش نيك و كيفرشان دهد تا اين انديشه آنها را از كفر و كارهاي زشت باز دارد خدا نيز آنان را از نظر پاداش همانند فراموش شدگان كرد، و اينكه لفظ نسيان و فراموشي در اينجا آورده

شد بخاطر يك سنخ بودن كلام است و گرنه اسناد نسيان بخداي تعالي جايز نيست.

«إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ» يعني بيرون شدگان از ايمان بخدا و پيغمبر و از اطاعت او هستند، و برخي گفته اند فاسقان: يعني سرگردانان در شرك.

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ» در اين آيه خداوند بهر دو دسته يعني آنان كه تظاهر باسلام ميكنند ولي در باطن كافرند، و كافران وعده آتش دوزخ داده است، و اينكه منافقان را جداي از كافران ذكر فرموده با اينكه نفاق در حقيقت كفر است بدانجهت بود كه براي هر يك جداگانه وعده دوزخ را بيان كند.

«خالِدِينَ فِيها» جاويدانند در آن.

«هِيَ حَسْبُهُمْ» يعني آتش دوزخ و كيفر آن برابر گناه آنان است. چنانچه گويي: من

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 148

تو را برابر آنچه انجام داده اي شكنجه كنم.

«وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ» يعني از بهشت و خير خود دورشان كند.

«وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ» يعني عذابي جاويدان كه زوال نپذيرد.

«كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» زجاج و جبائي گفته اند: يعني اين وعده اي كه بر نفاق و تمسخر شما داده شد همانند وعده اي است كه بكافران پيش از شما كه رفتاري همانند رفتار شما داشتند داده شده بود. و برخي گفته اند: يعني رفتار شما مانند رفتار كافران پيش از شما است.

«كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً» يعني در نيروي بدني از شما نيرومندتر بودند.

«وَ أَكْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً» و مال و اولادشان بيش از شما بود ولي بدانها سودي نداد و عذاب خداوند آنها را فرا گرفت.

«فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ» يعني از نصيب و بهره اي كه در دنيا داشتند بهره مند شدند، يعني آنها را در شهوات نامشروع و مواردي كه خداوند

نهيشان كرده بود مصرف كردند. و سپس نابود گشتند.

«فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ» يعني شما نيز بهره خود را در دنيا گرفتيد چنانچه آنها بهره خود را گرفتند.

«وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا» شما نيز در كفر خود و تمسخر بمؤمنان فرو رفتيد چنانچه پيشينيان شما در آن فرو رفتند.

«أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» يعني آن اعمالي كه از مؤمنان بصورت طاعت پذيرفته شود مانند انفاق در راههاي خير و صله رحم و اعمال ديگر.

«فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» زيرا در آخرت كه مستحق پاداش نيستند، و در دنيا نيز بخاطر كفر و شركشان مستحق تعظيم و احترام نيستند.

«وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ» يعني خود را بواسطه گناهان هلاكت بار بزيان و نابودي انداختند.

از ابن عباس روايت شده كه در اين آيه بمثل معروف «ما أشبه الليلة بالبارحة» «1» تمثل

__________________________________________________

(1)- امشب چقدر شبيه به ديشب است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 149

جسته و دنبال آن گفته: منظور از گفتار خداي تعالي «كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» بني اسرائيل هستند كه ما بدانها تشبيه شده ايم، و اينقدر ميدانم كه گفت: «1» سوگند بدانكه جانم بدست او است شما از آنها (يعني بني اسرائيل) پيروي خواهيد كرد تا بدانجا كه اگر مردي از آنها بسوراخ سوسماري رفته باشد شما هم در آن خواهيد رفت.

و مانند اين حديث از أبي هريرة از أبي سعيد خدري از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت شده كه آن حضرت فرمود: همانا شما وجب به وجب و ذراع بذراع و باع به باع. «2»

كارهاي مردمان گذشته را پيش خواهيد گرفت، تا بدانجا كه اگر يكي از آنها در سوراخ سوسماري رفته باشد

شما هم خواهيد رفت، اصحاب عرضكردند: اي رسول خدا يعني همان كارهايي را كه مردم فارس و روم و اهل كتاب انجام داده اند؟ فرمود: مگر مردم جز آنها هستند! و عبد اللَّه بن مسعود گفته: شما در روش و رفتار شبيه ترين مردم به بني اسرائيل هستيد، كه رفتار آنها را مو بمو پيروي خواهيد كرد، جز آنكه من ندانم آيا گوساله پرستي هم خواهيد كرد يا نه.

و حذيفة گفته: منافقاني كه در ميان شما هستند بدتر از منافقان زمان رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- ميباشند، بدو گفته شد: چگونه؟ در پاسخ گفت: بدانجهت كه آنها نفاق خود را مخفي ميكردند و اينان نفاقشان را آشكار ميسازند.

و روايات فوق را بجملگي ثعلبي در تفسير خود آورده است.

«أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» يعني آيا به اين منافقان كه توصيفشان گذشت اخبار آنان كه پيش از آنها بودند نرسيده است! «قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ» در اينجا خداي سبحان

__________________________________________________

(1)- ظاهراً فاعل رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- است و ابن عباس اين قسمت به بعد را از آن حضرت روايت كرده است.

(2)- باع: اندازه دو دست را كه باز باشد گويند، و منظور اين است كه هر كاري آنها كرده اند شما بي كم و زياد همانها را انجام خواهيد داد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 150

سرگذشت ملتهاي گذشته و جريان نابودي آنان را بخاطر تكذيب پيمبرانشان ياد آوري فرموده تا اينان آسوده خاطر نباشند كه عذابي مانند عذاب آنان بر ايشان فرود نيايد، و جريان آنها چنين بود كه قوم نوح را بوسيله غرق شدن

نابود كرد، و قوم هود- يعني عاد- را بباد صرصر، و قوم صالح-- يعني ثمود- را به زلزله، و قوم ابراهيم را با گرفتن نعمتهاي خود و هلاكت نمرود، و اصحاب مدين يعني آن شهري كه قوم شعيب در آن بودند بعذاب ابر آتشبار «1» هلاك ساخت. و برخي گفته اند «مدين» نام كسي است كه آن شهر بدو منسوب گشته و شرحش پيش از اين گذشت.

«وَ الْمُؤْتَفِكاتِ» يعني شهرهاي واژگون شده، و آنها سه شهر بود كه قوم لوط در آنها زندگي ميكردند كه خدا آنها را فرو برد و شهر را بر سرشان واژگون ساخت.

«أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ» يعني بحجتها و معجزات.

«فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ» خدا در مورد نابود كردنشان بآنان ستم نمي كند.

«وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» بلكه از روي استحقاق آنها را كيفر كند، چون مانند شما پيمبران خدا را تكذيب كردند و خدا نيز بكيفر كفر و نافرماني نابودشان ساخت.

__________________________________________________

(1)- داستان آن در سوره شعراء آيه 190 بيان شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 151

سوره التوبة (9): آيات 71 تا 73 … ص: 151

اشاره

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (71) وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (72) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (73)

ترجمه … ص: 151

مردان و زنان مؤمن دوستدار (و كمككار) يكديگرند بمعروف واميدارند، و از منكر باز ميدارند، نماز بپا ميدارند، و زكات ميدهند، و خدا و پيغمبرش را فرمان مي برند، اينان را خدا مورد رحمت خويش قرار ميدهد، كه براستي خدا نيرومند و فرزانه است (71) خدا بمردان و زنان با ايمان بهشتهايي را وعده داده كه نهرها در آن جاري است و در آن جاويدانند و جايگاههاي پاكيزه در بهشتهاي عدن، و خوشنودي خدا (از آنها) بزرگتر (از همه اين نعمتها) است، و كاميابي بزرگ همين است (72) اي پيغمبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير و جايگاهشان دوزخ است كه بد منزلگاهي است (73).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 152

بيان آيه 71 تا 73 … ص: 152
شرح لغات … ص: 152

عدن: با اقامت و خلود (جاويد) در معني نظير يكديگرند. و معدن نيز از همين باب است.

رضوان: مصدر «رضي يرضي» (بمعني خوشنود بودن) است.

جهاد: ممارست كار دشوار. و اصل آن از جهد (كوشش) است.

تفسير … ص: 152

چون خداي تعالي شرح حال منافقان و توصيف خصلتهاي زشت آنان را نمود حكمت (كلام) اقتضا ميكرد تا اوصاف مؤمنان و شرح حال ايشان را نيز بيان فرمايد كه از نظر بيان نقيض، پس و پيش كلام بيكديگر متصل باشد، و از اينرو فرمود:

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» يعني يار و كمككار همديگرند، و هر يك از آنها خود را ملزم بياري و دوستي رفيق خود ميداند تا آنجا كه زن وسائل سفر شوهر خود را فراهم كند، و در غياب او وظيفه وفاداري را انجام دهد، و آنها در برابر دشمنان يك صدا و يك دست هستند.

«يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» و منظور از معروف چيزهايي است كه خداوند فعل آن را واجب كرده يا از نظر عقلي يا شرعي مردم را بدان واداشته.

«وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» و «منكر» آن چيزهايي است كه خداوند انجام آن را قدغن كرده و از نظر عقل و يا شرع بكناره گيري آن دستور فرموده.

«وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» يعني مداومت بر خواندن نماز و پرداخت زكات دارند و در جايي كه خداي تعالي دستور فرموده صرف

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 153

ميكنند، و از خدا و رسولش فرمانبرداري كرده و روي خواسته و خوشنودي آن دو گام بر ميدارند.

«أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ» يعني آنان كه داراي چنين اوصافي هستند خداوند آنان را در آخرت مورد رحمت خود

قرار دهد.

«إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» يعني برحمت و عذاب، هر دو توانا است و هر كدام را در جاي خود مي نهد، و اين آيه دليل است بر اينكه أمر بمعروف و نهي از منكر واجب عيني است، زيرا آن دو را از صفات همه مؤمنان بشمار آورده و مخصوص بدسته خاصي نكرده است.

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» يعني جويها از زير درختهاي آن روانست.

«خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً» يعني زندگي در آن گوارا است، و خدا آن مسكنها را از درّ و ياقوت سرخ و زبر جد سبز بنا فرموده كه آزار و رنجي در آنها نيست، چنانچه حسن گفته است.

«فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ» يعني در بهشتهاي ماندگار و جاويدان.

و ابن مسعود گفته: «عدن» نام وسط بهشت است.

و ضحّاك گفته: شهري است در بهشت كه رسولان و پيمبران و شهيدان و امامان راهنما در آنجا سكونت دارند و مردم در اطراف آنها مسكن دارند، و بهشتهاي ديگر در اطراف آنها بنا شده.

و مقاتل و كلبي گفته اند: «عدن» بلندترين درجات بهشت است، و چشمه «تسنيم» در آنجاست، و بهشتهاي ديگر در اطراف آن قرار دارد، و از روزي كه خدا آن را آفريده پوشيده است، تا آن گاه كه خداوند صاحبانش را كه همان پيمبران و شهيدان و مردمان شايسته و صالح باشند و هر كه را خدا بخواهد در آن منزل دهد، و كاخهايي از درّ و ياقوت و طلا در آن است، و باد خوشي از زير عرش ميوزد و تلهايي از مشك سفيد را با خود برداشته بر آنها در آورد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص:

154

و از پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- روايت شده كه فرمود: «عدن» آن خانه اي است كه خدا آفريده و چشمي آن را نديده و بر دل افراد بشر خطور نكرده و جز سه دسته در آن مسكن نگيرند: پيمبران، صديقان، شهيدان، خداي عز و جل بدان گويد: خوشا بحال كسي كه در تو در آيد.

«وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» و خوشنودي خداي تعالي از آنها، بالاتر از همه اينها است.

جبائي گفته: و اينكه خوشنودي خدا بالاتر از همه آن پاداشها است بدان جهت است كه هيچيك از آنها جز بواسطه خوشنودي او حاصل نگردد، و همان خوشنودي او است كه انسان را بدان ثواب وادار كند.

و حسن گفته: بدانجهت است كه سروري كه از رضايت خدا بر انسان دست دهد از همه آنها بالاتر است.

«ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» يعني اين نعمتهايي كه شرحش داده شد كاميابي بزرگي است كه چيزي بزرگتر از آنها نيست. آن گاه خداي سبحان دستور جهاد داده فرمايد:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ» يعني با شمشير و كارزار.

«وَ الْمُنافِقِينَ» و در اينكه جهاد با منافقان چگونه است اختلاف شده:

جبائي گفته: يعني با زبان و موعظه و تهديد. و ديگري گفته: يعني با اجراء حدود بر آنها، زيرا بهره آنها در اينباره بيش از ديگران بوده «1»، و برخي چون ابن مسعود گفته اند: جهاد با منافقان بسه نوع است،- يعني بهر نوع كه ممكن بود-:

نخست بوسيله دست، و اگر نتوانست با زبان، و اگر با زبان هم نتوانست با دل و قلب،

__________________________________________________

(1)- اين جمله جوابي از سؤال مقدر است كه اگر كسي بگويد: اجراء حدود اسلام بر هر- گناهكاري

واجب است و اختصاصي بمردم منافق ندارد؟ در جواب گفته شود كه بيشتر كساني كه در زمان رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بخاطر انجام گناهان حد بر آنها جاري ميشد همين منافقان بودند و بهره آنها بيش از ديگران بود. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 155

و چنانچه قدرت نداشت روي خود را بدانها ترش كند. «1»

و در قرائت اهل بيت عليهم السلام چنين است: «جاهد الكفار بالمنافقين» (با كفار بوسيله منافقان پيكار كن) و فرموده اند اين معني بدانجهت است كه پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- چنان نبود كه با منافقان جنگ كند بلكه بهر ترتيب ميتوانست با آنها مدارا ميكرد و جلب رضايت آنها را ميفرمود، چون منافقان تظاهر بكفر خود نميكردند بلكه بر عكس تظاهر بايمان ميكردند و صرف اينكه خداي تعالي عالم بكفر باطني آنها بود موجب قتل آنها نمي شود.

«وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» يعني سخن درشت و سخت بدانها بگو و با آنها مدارا نكن.

«وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ» و جايگاه آن هر دو دسته (كفار و منافقان) و مسكنشان دوزخ است.

«وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» و بد جايگاه و مأوايي است.

__________________________________________________

(1)- مخفي نماند كه عبارت در اينجا مجمل است زيرا سه نوع: همان جهاد با دست و زبان و قلب است، و جمله اخير نوع چهارم است، گذشته از اينكه عدم قدرت بر جهاد با دل (يعني در دل مخالفت با آنها كردن) معنايش معلوم نشد كه چگونه انسان نمي تواند در دل نيز با آنان پيكار كند و از اعمال آنها قلباً اظهار تنفر كند. و عبارت تفسير فخر رازي در اينجا واضح تر است كه گويد:

«و قال

عبد اللَّه في قوله: «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ» قال تارة باليد و تارة باللسان، فمن لم يستطع فليكشر في وجهه، فمن لم يستطع فبالقلب» يعني عبد اللَّه در تفسير اين آيه گفته: جهاد با منافقان گاهي بدست است و گاهي بزبان، و اگر با آن دو نتوانست رو بدانها ترش كند، و اگر اينكار هم مقدورش نبود در دل با آنها جهاد كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 156

سوره التوبة (9): آيه 74 … ص: 156

اشاره

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (74)

ترجمه … ص: 156

اينان بخدا قسم ميخورند كه چيزي نگفته اند ولي محققاً سخن كفر را گفته اند.

و پس از (اظهار) اسلامشان كافر شدند و آهنگ كاري را كه بدان نرسيدند كردند، و كينه (و عقده) اي (در دل) نداشتند جز آنكه خدا و رسول او از كرم خود آنان را (بي نياز و) توانگر ساختند، پس اگر (با اينحال نيز) توبه كنند براي آنها بهتر است، و اگر روي بگردانند خداوند آنان را در دنيا و آخرت بعذابي دردناك معذب خواهد كرد، و در روي زمين يار و ياوري نخواهند داشت (74).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 157

بيان آيه 74 … ص: 157
شرح لغات … ص: 157

همّ: آهنگ مقارن با انجام فعل است، و به آهنگ تنها «همّ» نگويند مگر آنكه بحد نهايي قوت در نفس برسد (يعني تصميم قطعي).

نيل: رسيدن بكار است.

نقم: ناخوش داشت.

فضل: فزوني در خير و نيكي است. و تفضل آن فزوني در خيري را گويند كه قادر بر آن ميتواند بكند و ميتواند نكند.

شأن نزول … ص: 157

در اينكه اين آيات درباره چه كساني نازل شده چند قول است:

1- ابن عباس گفته: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در سايه درختي نشسته بود و رو باصحاب خود كرده فرمود: هم اكنون شخصي بنزد شما ميآيد و با ديدگان شيطان بشما نگاه ميكند، طولي نكشيد كه مردي كبود چشم از راه رسيد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- او را پيش خود خواند و فرمود: چرا تو و يارانت مرا دشنام ميدهيد؟ آن مرد رفت و ياران خود را بياورد و همگي بخدا قسم خوردند كه سخني نگفته اند در اينوقت آيه فوق نازل گشت.

2- ضحاك گفته: منافقان بهمراه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بتبوك رفتند، و هر گاه با هم خلوت ميكردند به رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و اصحاب آن حضرت دشنام ميدادند و در دين طعن ميزدند، حذيفة (كه سخنان آنها را شنيده بود) ماجرا را برسولخدا- صلي اللَّه عليه و آله- گزارش داد، حضرت بدانها فرمود: اين سخنها چيست كه از شما بمن گزارش داده اند؟ آنها قسم خوردند كه سخني نگفته اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 158

3- كلبي و مجاهد و محمد بن اسحاق گفته اند: اين آيه درباره جلاس بن سويد- بن صامت نازل شد و جريان از

اينقرار بود كه روزي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در تبوك خطبه اي خواند و منافقان را در آن خطبه گوشزد كرده و آنها را پليد ناميد و نكوهششان كرد، جلاس كه اين سخن را شنيد گفت: بخدا قسم اگر محمد در اين سخنان كه ميگويد صادق و راستگو است ما از خران پست تريم، عامر بن قيس سخن جلاس را شنيد و گفت: آري بخدا قسم محمد راستگو است و شما از خران پست تريد، اين جريان گذشت تا وقتي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بمدينه بازگشت عامر بن- قيس بنزد آن حضرت رفته و سخن جلاس را بآن حضرت گفت، جلاس عرضكرد: اي رسول خدا عامر دروغ ميگويد، حضرت بهر دوي آنها دستور داد در كنار منبر بروند و قسم بخورند، جلاس در پاي منبر بپاخاست و قسم خورد كه اين حرف را نزده است، عامر نيز بدنبال او برخاست و بخدا قسم خورد كه او اين حرف را زده است آن گاه عامر ادامه داده گفت: خدايا هر كدام از ما را كه راستگو هستيم بوسيله آيه اي بر پيغمبرت آشكار فرما، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و مؤمنان نيز آمين گفتند، هنوز مردم از آن مجلس برنخاسته بودند كه اين آيه بوسيله جبرئيل بر آن حضرت نازل شد، و چون بجمله «فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ» رسيد جلاس بر خاست و گفت: مي شنوم كه خداوند توبه را بر من عرضه داشته، عامر بن قيس راست گفت و من اين سخن را گفتم ولي اكنون بدرگاه خدا توبه ميكنم، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نيز توبه اش را

پذيرفت.

4- قتاده گفته: اين آيه درباره عبد اللَّه بن ابيّ بن سلول نازل شد كه گفت: «اگر بمدينه بازگشتيم عزيزتر (كه منظور خودش بود) خوارتر را (كه منظورش رسول خدا بود) از آن شهر بيرون خواهد كرد» «1».

5- زجاج و واقدي و كلبي گفته اند: آيه در شأن أهل عقبه نازل شد و آنها كساني بودند كه هم عهد شدند تا در مراجعت از تبوك در عقبه (نام گردنه اي بوده) رسول خدا را بطور ناگهاني بقتل برسانند بدين ترتيب كه نخست تسمه زير شكم شتر آن حضرت را

__________________________________________________

(1)- بشرحي كه در سوره منافقون آيه 8 ذكر شده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 159

قطع كنند و سپس بدو حمله كنند (يا شتر را رم دهند) رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از تصميم آنها خبر داد، و اين سخن از معجزات آن حضرت بود، زيرا اطلاع از چنين جرياني جز بوسيله وحي خداي تعالي ممكن نيست، و بالجملة رسول خدا- صلي اللَّه- عليه و آله- راه عقبه را پيش گرفت، و عمار و حذيفة نيز همراه وي بودند كه يكي در جلوي مركب آن حضرت راه ميرفت و ديگري در پشت سر آن، و بمردم دستور فرمود از ميان دره بروند، و آنان كه تصميم قتل آن حضرت را گرفته بودند دوازده يا پانزده نفر بودند بنا بر اختلافي كه در اينباره هست، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آنها را شناخت و نام يك يك آنها را برد. و داستان آنها در كتاب واقدي بطور مشروح نقل شده.

و امام باقر عليه السلام فرمود: دوازده نفر آنها از قريش بودند و چهار نفر

ديگر از ساير عرب.

تفسير … ص: 159

خداي تعالي در اين آيات اسرار منافقان را فاش كرده فرمايد:

«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا … » اينان بدروغ سوگند ميخورند كه اين سخنان را نگفته اند … و بدنبال آن قسم ميخورد كه چنين نيست و آن سخن را گفته اند، زيرا «لام» در جمله «لَقَدْ قالُوا» لام قسم است، و منظور از «كلمه كفر» هر كلمه اي است كه بوسيله آن نعمتهاي الهي انكار شود، و آنها چنان بودند كه در دين اسلام طعنه ميزدند.

«وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ» و پس از اظهار اسلام كفر ورزيدند، يعني كفر باطني ايشان آشكار شد.

«وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» در اين جمله سه قول است:

1- كلبي و مجاهد و ديگران گفته اند: يعني در شب عقبه تصميم بقتل رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و رم دادن شتر آن حضرت گرفتند.

2- قتاده و سدّي گفته اند: يعني آهنگ بيرون كردن رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را از مدينه كردند ولي نتوانستند منظور خود را عملي كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 160

3- جبائي گفته يعني در صدد ايجاد اختلاف و دو بهمزني ميان اصحاب آن حضرت بر آمدند.

«وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» يعني اينان مخالف آنچه را بر ايشان واجب بود رفتار كردند، و بجاي سپاسگزاري نعمت ناسپاسي كردند، و بيان مطلب اين است كه اينان در جايي بصدد انتقام بر آمدند كه جاي انتقام نبود زيرا مسلمانان گناهي نداشتند كه آنها در صدد انتقام آن باشند، بلكه خداي تعالي غنائم جنگي را براي آنها مباح فرموده بود و بدينوسيله توانگرشان كرد و در چنين

موردي شايسته بود كه آنها سپاس آن نعمتها را بجاي آرند ولي كفران كردند، و نظير اينمطلب نيز در سوره مائده در ذيل آيه «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا … » گذشت.

«فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ» يعني اگر اين منافقان توبه كنند و بحق بازگردند براي دنيا و آخرت ايشان بهتر است زيرا بدينوسيله رضايت خدا و رسولش را جلب كرده ببهشت دست يافته اند.

«وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا» و اگر از حق و گام نهادن در راه راست روي بگردانند.

«يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» خداوند بعذابي دردناك عذابشان كند، اما در دنيا بحسرت و اندوه و بدنامي، و اما در آخرت بعذاب دوزخ.

«وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ» و اينان را در روي زمين نه دوستي باشد، و نه ياوري كه آنها را ياري كند و عذاب خدا را از آنها دفع كند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 161

سوره التوبة (9): آيات 75 تا 78 … ص: 161

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (75) فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (76) فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلي يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (77) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (78)

ترجمه … ص: 161

برخي از آنها با خدا عهد بست كه اگر خدا از فضل خويش (چيزي) بما عطا كند ما (نيز بفقيران) تصدق كنيم و از مردمان شايسته گرديم (75) ولي چون خدا از فضل خود بدانها عطا كرد بخل ورزيدند و روي گردانده (از حق) اعراض كردند (76) خدا (نيز) براي اين كردارشان در دل آنها تا روزي كه او را (يعني خداوند و يا كيفر كردارشان را) ديدار كنند نفاق انداخت، براي آن تخلفي كه از وعده خود با وي كردند، و براي آنكه آنها دروغ ميگفتند (77) آيا نميدانند كه خداوند باطن كار و سخنان سرّي آنها را ميداند، و محققاً باسرار پنهاني آگاهست (78).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 162

بيان آيه 75 تا 78 … ص: 162
شرح لغات … ص: 162

معاهدة: آنست كه انسان بگويد: «بر عهد و پيمان خدا فلان كار را خواهم كرد» و با اين جمله آن كار را بر خود واجب ساخته، و خداي تعالي بدان كار حكم كرده، و در شرع اسلام آن عمل بر او واجب گردد.

بخل: خود داري از عطاي مال بسائل است بخاطر آنكه عطاي آن بر وي دشوار آيد، و در شرع اسلام بخودداري كردن از پرداخت مال واجب اطلاق شود زيرا كسي كه از دادن زكات خودداري كند بدان بخل كرده.

«أعقبه»: (در جمله و أعقابهم) بمعناي پرداختن و بجاي نهادن است و گاهي نيز بمعناي پاداش و كيفر دادن ميآيد، نابغة گويد:

فمن أطاع فأعقبه بطاعته كما أطاعك و ادلله علي الرشد

و من عصاك فعاقبه معاقبة تنهي الظلوم و لا تقعد علي ضمد «1»

نجوي: سخن پنهاني و پوشيده. و اصل اين لغت از «نجوي» بمعناي دور است، كه چون دو

نفر با هم رازگويي كنند همانند آن است كه از ديگران فاصله گرفته و دور شده اند از اينرو بسخن گفتن آنان نجوي گفته اند، و برخي گفته اند از «نجوة» بمعناي جاي بلندي كه سيل آن را فرا نگيرد گرفته شده و گويا سخن گفتن دو نفر رازگو چنان است كه دست ديگري بدان نرسد.

__________________________________________________

(1)- يعني هر كه فرمانبرداريت كرد او را در برابر فرمانبرداريش پاداش ده و براه راست راهنماييش كن، و هر كه نافرمانيت كرد او را باندازه اي كه دست از ستمكاري بردارد و متنبه گردد كيفر كن و از كينه جويي و انتقام كشيدن خودداري نما.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 163

شأن نزول … ص: 163

از ابي امامه باهلي نقل شده و در روايت مرفوعي نيز روايت شده كه اين آيات درباره ثعلبة بن حاطب كه مردي از انصار بود نازل شد، و او مردي بود كه برسولخدا- صلي اللَّه عليه و آله- عرضكرد: از خدا بخواه تا مالي روزي من گرداند، حضرت در پاسخش فرمود: اي ثعلبه مال اندكي كه شكرش را بجاي آري بهتر از مال بسياري است كه تاب آن را نداشته باشي! مگر نميخواهي به پيامبر خدا اقتدا كني (و از وي پيروي داشته باشي؟) سوگند بدانكه جانم بدست اوست اگر بخواهم كوه ها بصورت طلا و نقره در آمده و در همراهم روان گردد خواهد شد (ولي در همين حالي كه هستم براي من بهتر است)! ثعلبه (آن روز برفت و پس از چند روزي) دوباره بنزد آن حضرت آمده گفت:

اي رسول خدا از خدا بخواه تا مالي روزي من گرداند، و سوگند بدانكه تو را براستي مبعوث برسالت فرموده

اگر خدا مالي روزي من كرد بهر صاحب حقي حق او را از آن مال ميپردازم.

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- دعا كرده گفت: خدايا مالي روزي ثعلبه گردان، ثعلبة پس از اين دعا برفت و گوسفندي گرفت، و اين گوسفند همانند كرم خاكي زمين بسرعت افزايش يافت تا جايي كه شهر مدينه بر او تنگ شد و بيكي از درّه هاي اطراف رفت، ولي باز هم در اثر ازدياد گوسفندان ناچار شد از آنجا هم دورتر برود و همين دوري سبب شد كه از حضور بجماعت و نماز جمعه محروم گردد، تا اينكه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- براي گرفتن زكات مأمور خود را بنزد وي فرستاد، ثعلبه حاضر بپرداخت زكات نشد و بخل ورزيد و در پاسخ مأمور آن حضرت گفت: اين كه از ما مطالبه ميكنيد نوعي جزيه است (كه از كفار دريافت ميكنيد، و اين هم يك نوع باج و خراجي است)! رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- كه اين سخن را شنيد (دو بار) فرمود: اي واي بر ثعلبه، اي واي بر ثعلبه و دنبال آن آيات فوق نازل گرديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 164

و از ابن عباس و سعيد بن جبير روايت شده كه ثعلبه بيكي از مجالس انصار آمده و آنها را گواه گرفته و گفت: اگر خدا از فضل خويش بمن چيزي بدهد زكاتش را ميدهم و حق هر كس را كه در آن حقي داشته باشد ميپردازم، و بخويشاوندان رسيدگي ميكنم، خداي تعالي او را آزمايش كرد، بدين ترتيب كه عموزاده او از دنيا رفت و ثروتي از وي

بدو رسيد ولي ثعلبه بعهد خويش وفا نكرد، و در اينباره آيات فوق نازل گشت.

حسن و مجاهد گفته اند: آيات فوق درباره ثعلبة بن حاطب و معتب بن قشير كه هر دو از طائفه عمرو بن عوف بودند نازل گشت، و آن دو گفتند: اگر خدا مالي روزي ما كرد صدقه خواهيم داد ولي چون خدا مالي روزي ايشان كرد بدان بخل ورزيدند.

ضحاك گفته: آيات فوق درباره چند تن از منافقان بنامهاي: نبتل بن حارث، و جدّ بن قيس، و ثعلبة بن حاطب و معتب بن قشير نازل گشت.

و كلبي گفته: اين آيات درباره حاطب بن ابي بلتعة نازل گشت كه او مال التجارة اي در شام داشت و رسيدن آن مال بطول انجاميد و همين سبب شد كه او در مضيقه سختي قرار گرفت، و از اينرو قسم خورد كه اگر خدا آن مال را بوي برساند صدقه بدهد، و چون خداوند مال مزبور را بدو رسانيد بر طبق قسمي كه خورده بود رفتار نكرد.

تفسير … ص: 164

خداي سبحان در اين آيات وضع منافقان را كه در آيات پيش نامشان مذكور گشته بيان كرده چنين فرمايد:

«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ» يعني اگر از روزي خويش بما عطا كند بفقيران صدقه دهيم.

«وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» و در نتيجه بسبب انفاق آن در راه خدا و صله رحم و مواسات با نيازمندان از شايستگان گرديم.

«فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» و چون همان را كه خواسته بودند خداي تعالي بديشان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 165

عطا فرمود، و مالي كه آرزو كرده بودند روزيشان كرد.

«بَخِلُوا بِهِ» از وفاي بعهد و پيمان خود

داري كردند و حق خداي را از آن دريغ داشتند.

«وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» و از انجام آنچه خداوند مأمور ساخته بود سرپيچي كرده و از دين خداي تعالي روگردان شدند.

«فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ» و همين بخل ورزيدن آنها از انجام دستور خداي تعالي، موجب جايگير شدن نفاق در دلهاي ايشان گشت، و اين معنايي است كه حسن در تفسير آيه گفته است.

و مجاهد گويد: معناي آيه اين است كه خداي تعالي بدين سبب آنان را از توبه محروم ساخت چنانچه نسبت به شيطان چنين كرد، و منظورش از اين سخن آن است كه خداي تعالي با اين كلام ما را آگاه ساخت كه آنها توبه نمي كنند چنانچه از وضع شيطان نيز خبر داد كه وي توبه نخواهد كرد زيرا قدرت توبه را از وي سلب فرمود.

«إِلي يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ» يعني تا روزي كه كيفر بخل خود را ديدار كنند، و منظور از ديدار بخل (كه ضمير بدان باز ميگردد) كيفر بخل است، چنانچه در گفتار خداي تعالي: «أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ» «1» همين معني منظور است.

و بنا بر قول دوم (كه فاعل أعقب خداوند باشد ضمير در «يلقونه» نيز بدو باز گردد) و منظور ديدار خداوند است، يعني روزي كه كسي مالك سود و زياني در آن روز نيست جز خداي تعالي، و خداوند در اين آيه خبر از حال اين منافقان دهد كه بر حال نفاق خواهند مرد و همين طور هم شد و اين خود يكي از معجزات رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بود (كه از آينده خبر داد).

«بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ» يعني اين تباهي

حال از كردار بد آنها بديشان رسيد و آن كردار بد همان خلف وعده و دروغ ايشان بود.

«أَ لَمْ يَعْلَمُوا» يعني آيا اين منافقان نميدانند.

__________________________________________________

(1)- كارهاي آنها چون خاكستري است كه باد بر آن بوزد … سوره ابراهيم آيه 18.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 166

«أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ» كه خداوند آنچه در دلهاي خويش پنهان كنند ميداند.

«وَ نَجْواهُمْ» و هم آنچه را در ميان خود بطور سرّي و راز گويند؟ و اين جمله بصورت استفهام است و منظور توبيخ و سرزنش آنها است، و غرض اين است كه اينان بايد اين حقيقت را بدانند.

«وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» و هم بدانند كه خدا داناي هر ناديده اي است.

و غيوب: جمع غيب است، و غيب چيزي است كه به احساس نيايد. و معناي آيه اين است كه خدا ميداند هر چه را از بندگان و ادراك آنان پوشيده باشد چه موجود باشد و چه معدوم و بهر طريقي كه بتوان بعلم آن پي برد، زيرا «علام» صيغه مبالغه است.

و آيه «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً … » دلالت دارد بر اينكه برخي از گناهان چنان است كه انسان را بگناهان ديگر ميخواند زيرا اينان چون در اداي حق سستي كردند همين كار آنها را تا هنگام مرگ در حال نفاق و دورويي نگاه داشت چنانچه برخي از طاعتها و فرمانبرداريهاي خداوند نيز اينچنين است كه انسان را بكار نيك و اطاعت ديگري ميكشاند، و ترتيب شرايع دين بر همين منوال بوده. و مطلب ديگري كه از اين آيه استفاده ميشود آنست كه خلف وعده و خيانت و دروغ از اخلاق مردمان منافق است، و در روايت صحيح

از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت شده كه آن حضرت فرمود:

نشانه منافق سه چيز است: 1- چون حديث كند دروغ گويد. 2- و چون وعده دهد خلف كند، 3- و چون امانتي نزدش بسپارند بدان خيانت كند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 167

سوره التوبة (9): آيات 79 تا 80 … ص: 167

اشاره

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (79) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (80)

ترجمه … ص: 167

آنان كه عيبجويي ميكنند از آن دسته مؤمناني كه در كار انفاق زياده از آنچه بر ايشان واجب است انفاق كنند، و نيز بر آن دسته (از مؤمنان) كه جز باندازه استطاعت و طاقتشان (براي انفاق چيزي) نمييابند، و آنان را مسخره ميكنند، خدا (در عوض) تمسخرشان كند، و عذابي دردناك دارند (79) برايشان آمرزش بخواه يا براي ايشان آمرزش نخواه، اگر هفتاد بار براي آنها آمرزش بخواهي هرگز خدا آنها را نخواهد آمرزيد، و اين بدانجهت است كه اينان بخدا و پيامبرش كافر شدند و خدا مردمان فاسق را هدايت نميكند (80).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 168

بيان آيه 79- 80 … ص: 168
شرح لغات … ص: 168

مطوّع- در اصل متطوع بوده- و تطوع: هر كاري است كه انسان در انجام آن شايسته مدح و ستايش باشد ولي در ترك آن مذمتي نداشته باشد و نظيرش در لغت: نافلة و مستحبّ است.

جهد: - بفتح جيم و ضمّ آن هر دو بيك معني است- و آن واداشتن نفس است بدانچه بر آن دشوار و سخت باشد، و برخي گفته اند: جهد- بفتح جيم- در كار استعمال گردد و بضم جيم- در قوت و روزي استعمال شود. و قتيبي گفته: جهد- بفتح جيم مشقت است، و بضم جيم بمعناي طاعت و فرمانبرداري است.

تفسير … ص: 168

در اينجا خداوند بنحو ديگري آنان را توصيف كرده فرمايد:

«الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ» يعني عيبجويي كنند از مؤمناني كه بطور استحباب صدقه دهند (بي آنكه بر آنها واجب باشد)، و بر آنها طعن زنند.

«وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ» يعني و عيبجويي كنند بر آن كساني كه جز بمقدار طاقت و استطاعت خود چيزي نيابند، و در نتيجه بچيز اندكي صدقه دهند.

گويند: عبد الرحمن بن عوف يك كيسه درهم بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آورد و آن درهمها باندازه اي بود كه مشت را پر ميكرد. و عقبة بن زيد حارثي يك صاع (سه كيلو) خرما آورد و عرضكرد: اي رسول خدا من باندازه دو صاع خرما كار كردم، يك صاع آن را براي زن و بچه ام گذاردم و يك صاع ديگر را بپروردگار خود وام دادم. و زيد بن اسلم نيز چيز مختصري آورد، در اينجا بود كه معتب بن قشير و عبد اللَّه بن نبتل (دو

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 169

تن

از مردمان منافق) گفتند: عبد الرحمن مردي است ريا كار كه تظاهر را دوست دارد و خوش دارد نامش بر سر زبانها بيفتد و نيز گفتند: خداوند از يك صاع خرما بي نياز و مستغني است، و خلاصه آنها از كساني كه بمقدار زيادتري صدقه ميدادند بنام رياكاري عيبجويي ميكردند، و از آنها كه كمتر داشتند بهمان عنوان كمي و ناچيزي زبان عيبجويي بر آنها باز ميكردند.

«فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» يعني استهزاشان ميكردند.

«سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» يعني خدا بكيفر تمسخرشان آنها را تمسخر كند آن گاه كه بسوي دوزخ روند.

«وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» يعني عذابي دردناك و الم انگيز. و در روايت است كه از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- سؤال شد: كدام صدقه بهتر است؟ فرمود: آنچه را شخص نيازمند فقير طاقت آن را داشته باشد.

«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ» صيغه «استغفر» صيغه امر است ولي مقصود مبالغه در نوميد ساختن از آمرزش است، يعني اگر بر طبق دستور و فرمان نيز براي آنها استغفار كني يا بعنوان حرمت براي ايشان استغفار نكني در اينجهت يكسان است كه خداي تعالي آنها را نخواهد آمرزيد، چنانچه در جاي ديگر خداي سبحان فرمايد: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» «1» «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» و منظور از لفظ هفتاد در اينجا مبالغه است نه اينكه خصوص اين عدد مقصود باشد، مانند اينكه مردم ميگويند: «اگر هزار بار هم بگويي من نمي پذيرم» كه در اينجا منظور آن است كه هر چه بگويي من سخنت را نمي پذيرم نه اينكه مقصود خصوص عدد هزار باشد، در اين آيه نيز

مقصود مبالغه است نه اينكه در عدد هفتاد خصوصيتي باشد يعني براي ايشان آمرزشي نيست.

و برخي گفته اند: عرب را رسم است كه عدد هفت و هفتاد را براي مبالغه بكار ميبرد،

__________________________________________________

(1)- براي آنها يكسان است چه برايشان آمرزش بخواهي و چه آمرزش نخواهي هرگز خداوند آنها را نخواهد آمرزيد (سوره منافقون آيه 6)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 170

و از اينرو به شير درنده «سبع» گويند و منظورشان اين است كه قوت و نيروي او هفت مرتبه زياد شده.

و اما روايتي كه از پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- نقل شده كه فرمود: «بخدا من زياده از هفتاد بار استغفار خواهم كرد» خبر واحدي است و (در اينگونه مسائل) قابل اعتماد نيست. و ديگر آنكه حديث متضمن اينمطلب نيست كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- براي كافران آمرزش ميخواست زيرا اينمطلب بدليل اجماع جايز نيست (و از اينرو بايد مضمون حديث را بر فرض صحت تأويل كرد) و گذشته در روايتي ديگر از آن حضرت آمده كه فرمود: اگر ميدانستم با افزودن استغفار بر هفتاد بار خدا آنها را ميآمرزد من اينكار را انجام ميدادم. و محتمل است كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- اميدوار بود تا شايد در وجود آنها مصلحتي باشد كه شايسته استغفار باشند و از اينرو در صدد بر آمد تا براي ايشان استغفار كند ولي پس از اينكه خداي تعالي وي را از حال آنان آگاه ساخت از اينكار منصرف شد.

و احتمال ديگر آنكه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پيش از آنكه از كفر و نفاق آنان مطلع گردد، يا پيش از

آنكه آگاه شود كه كافر آمرزيده نميشود براي آنها آمرزش خواست.

و يا اينكه استغفار آن حضرت براي ايشان مشروط بتوبه آنها بود ولي خدا بآن حضرت اطلاع داد كه اينان هرگز ايمان نياورند و از اينرو استغفار تو براي آنها سودي ندارد. اينها احتمالاتي بود كه داده اند و اللَّه اعلم.

«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» يعني محروميت ايشان از آمرزش حقتعالي بخاطر كفر ايشان بخدا و رسول او بود.

«وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» معناي آن گذشت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 171

سوره التوبة (9): آيات 81 تا 83 … ص: 171

اشاره

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ (81) فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلي طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ (83)

ترجمه … ص: 171

بازماندگان (از جهاد) از تخلف خود پس از رفتن رسول خدا خوشحال گشتند و خوش نداشتند كه با مالها و جانهاي خويش در راه خدا جهاد كنند و گفتند: در اين گرما بيرون نرويد، بگو آتش دوزخ داغ تر است اگر ميفهميد (81) بكيفر كارهايي كه ميكرده اند بايد كم بخندند و بسيار بگريند (82) اگر خدا ترا سوي دسته اي از اينان (در مراجعت بمدينه) باز گردانيد، و از تو اجازه بيرون آمدن خواستند بگو هرگز با من بيرون نيائيد و هرگز بهمراه من با دشمني كار زار نكنيد كه شما در نخستين بار بتخلف (از جهاد) راضي گشتيد و اينك نيز با واماندگان (در خانه هاي خود) بنشينيد (83).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 172

بيان آيه 81 تا 83 … ص: 172
شرح لغات … ص: 172

مخلّف: وامانده را گويند چنانچه مؤخر نيز بهمين معنا است.

فرخ: ضد اندوه، و آن لذتي است كه با رسيدن بخواسته دل در قلب حاصل گردد، مانند سرور. و آنان كه در بصره بر عقيده معتزله ميزيسته اند، گفته اند: سرور و غم دو صفت هستند كه بازگشت آنها باعتقاد است. و سرور اعتقاد به وصول منفعت يا دفع ضرر در آينده است، و غم و اندوه نيز در مقابل آن اعتقاد برسيدن ضرر يا از دست رفتن منفعتي در آينده است، و مرحوم سيد مرتضي قدس اللَّه روحه نيز همين گفتار را اختيار فرموده.

خلاف: بمعناي مخالفت است، و ابو عبيده معتقد است كه بمعناي دور شدن ميباشد ضحك: حالت انبساط و باز رويي است كه از روي تعجب و خوشي در چهره انسان پديدار گردد.

بكاء: حالت گرفتگي است كه بخاطر اندوه در چهره پيدا گردد و بدنبالش اشگ بر گونه روان شود.

تفسير … ص: 172

خداي تعالي در اين آيات خبر دهد كه جمعي از منافقان كه پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- آنان را با خود به تبوك نبرد و براي ماندن كسب اجازه كردند از اين تخلف خود خوشحال و شادمان بودند و بهمين منظور فرمايد:

«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ» يعني به خودداري كردن و تخلف از جهاد (خوشحالند) «خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ» يعني بدوري از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و برخي گفته اند يعني بخاطر مخالفتشان با آن حضرت.

«وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ» يعني براي آنكه مسلمانان را از جنگ باز دارند بدانها

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 173

گفتند: باين شتاب در اين گرما بيرون نشويد، و برخي گفته اند: طرف سخن آنها افرادي

از خودشان (يعني منافقان) بودند، و اينها بخاطر اينكه در راه فرمانبرداري و جلب رضايت حقتعالي متحمل رنجي نشوند و آسوده بسر برند اين سخنان را بيكديگر ميگفتند «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ» اي محمد بدانها بگو: آتش دوزخي كه با اين تخلف از جهاد براي شما مقرر گشته سوزانتر از اين حرارت است، و بهتر آن است كه از آن آتش سوزان احتراز كنيد، اگر قوانين خداي تعالي و نويد و تهديد او را فهم ميكنيد، زيرا حرارت اين هواي داغ در برابر حرارت سوزان آتش دوزخ قابل توجه نيست.

«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً» اين جمله تهديدي است بصورت امر، يعني اين منافقان بايد در اين دنياي فاني زود گذر كم بخندند زيرا هر چه باشد فاني است گذشته از آنكه خنده در دنيا اندك است چون غم و اندوه آن بسيار است. و در آخرت بسيار بگريند زيرا آن روزي است كه اندازه اش پنجاه هزار سال است و چون روزش طولاني است در نتيجه گريه آنها نيز بسيار خواهد بود.

«جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» بكيفر كفر و نفاق و تخلف بي عذر آنان از جهاد، ابن- عباس گفته است: مردمان منافق در دوزخ باندازه عمر دنيا گريه ميكنند در اينمدت اشگشان خشك نمي شود و خواب بچشمشان نميرود. و انس بن مالك از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: اگر آنچه را من ميدانستم شما نيز ميدانستيد براستي كه كم ميخنديديد و بسيار ميگريستيد.

«فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلي طائِفَةٍ مِنْهُمْ» اگر خدايت تو را از اين سفر و جنگ بسوي گروهي از اين منافقان كه از همراهي و جنگ

در ركاب تو تخلف ورزيدند بازگردانيد.

«فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ» و از تو براي بيرون شدن بهمراهيت در جنگ ديگري اجازه خواستند.

«فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً … » بگو هرگز براي جنگي بهمراه من بيرون نيائيد و سبب اين دستور را در آيه بعدي بيان فرموده كه گويد: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 174

«إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ» كه شما در نخستين بار- يعني در غزوه تبوك- تخلف كرديد پس در هر غزوه اي بايد در خانه بنشينيد.

و در اينكه منظور از «خالفين» (بجاي ماندگان) در آيه چه كساني هستند اختلاف است. حسن و ضحاك گفته اند: منظور زنان و كودكان هستند.

و از ابن عباس نقل شده كه گفته است: منظور مرداني هستند كه بي عذر و جهت از جنگ تخلف ورزيدند.

و برخي گفته اند: منظور مخالفان (با جنگ) هستند. بدليل آنكه فراء در معناي «عبد خالف» و «صاحب خالف» گفته: يعني (بنده و يا همدم) مخالف.

و ديگري گفته: منظور مردمان خسيس و فرومايه است.

و قولي است كه منظور مردمان فساد پيشه و تبهكاران ميباشند. چنانچه گويند:

«نبيذ خالف» يعني فاسد.

و از جبائي نقل شده كه منظور: بيماران و مردمان زمين گير و هر كس كه بخاطر نقصي از جنگ بازمانده است ميباشد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 175

سوره التوبة (9): آيات 84 تا 85 … ص: 175

اشاره

وَ لا تُصَلِّ عَلي أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (84) وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (85)

ترجمه … ص: 175

و (اي محمد) هيچگاه بر يكي از آنان كه مرده نماز نخوان و بر سر قبرش (براي دعا) نه ايست، كه اينان بخدا و پيغمبرش كافر شده و در حال فسق (و گناه و انكار) مردند (84) اموال و اولاد ايشان تو را بشگفت نياورد چون خدا ميخواهد بدانوسيله آنها را در دنيا معذب گرداند و در حالي كه كافرند جانشان بيرون آيد. (85)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 176

بيان آيه 84- 85 … ص: 176
تفسير … ص: 176

خداي تعالي پيغمبر خود- صلي اللَّه عليه و آله- را از نماز بر آنها نهي كرده فرمايد:

«وَ لا تُصَلِّ عَلي أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً» اي محمد بر هيچيك از اين منافقان پس از مردنش نماز نخوان، چون رسم رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- چنان بود كه بر آنها نماز ميخواند و احكام ساير مسلمانان را بر ايشان جاري ميكرد.

«وَ لا تَقُمْ عَلي قَبْرِهِ» و براي دعا كردن بر سر قبرش نه ايست، و اين نيز بدانجهت بود كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- چون بر شخص مرده اي نماز ميخواند ساعتي نيز بر سر قبر آن ميت ميايستاد و براي او دعا ميكرد، و خداي سبحان او را از اين دو كار جلوگيري فرمود. و بدنبال اين دستور، سبب آن را چنين بيان كرده:

«إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ» و پس از نزول آيه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- تا روزي كه از اينجهان رفت بر هيچ منافقي نماز نخواند. و اين آيه دليل است بر آنكه ايستادن بر سر قبر براي خواندن دعا عبادت مشروعي است، و گرنه خداي سبحان خصوص

كافر را بوسيله نهي از اينكار اختصاص نميداد.

و از ابن عباس و جابر و قتاده نقل شده كه گويند: پيش از آنكه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از نماز بر منافقان نهي شود بر جنازه عبد اللَّه بن أبيّ (رئيس منافقان مدينه) نماز خواند، و پيراهن خود را بر او پوشانيد. «1»

و از انس و حسن (بصري) نقل شده كه گفته اند: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- خواست تا بر جنازه وي نماز بخواند كه جبرئيل (نزديك آمده و) جامه او را گرفت و

__________________________________________________

(1)- از روايت بعدي معلوم شود كه عبد اللَّه بن أبي براي استشفاء از آن حضرت خواست تا پيراهن خود را بوي عطا كند و حضرت نيز بدنبال درخواست او پيراهن خود را براي وي فرستاد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 177

آيه (فوق) «وَ لا تُصَلِّ عَلي أَحَدٍ … » را بر او خواند.

و در روايتي كه زجاج نقل كرده، به رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- عرض شد:

اي رسول خدا چگونه با اينكه وي شخص كافري است پيراهن خود را برايش فرستادي تا خود را بدان كفن كند؟.

حضرت در جواب فرمود: (من ميدانم كه) پيراهن من براي او سودي ندارد ولي من از درگاه خداوند آرزومندم كه بدينوسيله جمع بسياري بدين اسلام در آيند و در روايت است كه چون (قبيله) خزرج مشاهده كردند عبد اللَّه از جامه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- استشفاء ميطلبد هزار نفرشان مسلمان گشتند. و دنبال اين سخنان زجاج گويد: آنچه از بيشتر روايات بدست آيد آن است كه حضرت بر جنازه وي نماز نخواند.

«وَ لا

تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ» (اموال و اولاد ايشان تو را بشگفت نياورد) مخاطب در اين آيه پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- است ولي مقصود امت وي هستند.

«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا» و عذاب آنها به اموال و اولاد در دنيا بهمان مصيبتها و اندوه هايي است كه درباره آنها بديشان ميرسد و آنچه مسلمانان بصورت غنيمت از آنها ميگيرند و گذشته با اعتقادي كه آنها ببطلان اسلام دارند دادن زكات و انفاق در راه خدا بر آنها سخت و دشوار است و همين عذابي است براي آنها.

«وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ» و بميرند در حالي كه كافرند، و نظير اين جمله در آيات پيش نيز با تفسير آن گذشت، و ممكن است هر كدام از اين دو آيه (كه تكرار شده) درباره دسته اي از منافقان بطور جداگانه باشد، نظير آنكه كسي بگويد: بشگفت نياورد تو را وضع زيد، و بشگفت نياورد تو را وضع عمرو.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 178

سوره التوبة (9): آيات 86 تا 89 … ص: 178

اشاره

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ (86) رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (87) لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (89)

ترجمه … ص: 178

و چون سوره اي نازل شود كه بخدا ايمان بياوريد و بهمراه پيغمبر او جهاد كنيد توانگرانشان از تو رخصت طلبند و گويند: ما را بازگذار تا با نشستگان (و معاف شدگان از جهاد) باشيم (86) راضي شدند كه با معاف شدگان (از جنگ چون زنان و كودكان) باشند و بر دلهاشان مهر زده شد كه ديگر فهم نمي كنند (87) ولي پيغمبر و آنان كه بدو ايمان آورده اند با مالها و جانهاي خود (در راه خدا) جهاد كردند همه خوبيها مخصوص ايشان است و آنان رستگارانند (88) آماده كرده است خدا براي آنان بهشتهايي كه جويها در آن روانست و هميشه در آن جاودانند و اين است كاميابي بزرگ (89)

شرح لغات … ص: 178

خوالف: بگفته زجاج: زنان هستند كه از جهاد باز مانند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 179

طبع: بمعني مهر نهادن است.

خيرات: منافعي است كه نفس انساني بدان آرامش گيرد و آسوده گردد مانند زنان نيك منظر و غير آن از نعمتهاي بهشتي. و زجاج گفته: خيرات كنيزكان نيكو هستند.

تفسير … ص: 179

در اين آيات خداي سبحان دنباله اخبار منافقان را بيان فرمايد:

«وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ» و چون سوره اي از قرآن بر محمد- صلي اللَّه عليه و آله- نازل گردد.

«أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ» كه بخدا ايمان آوريد، و اين خطاب چنانچه شامل منافقان گردد به اينكه ايمان خود را بطور حقيقت تجديد كنند و از نفاق دست بدارند شامل مؤمنان نيز گردد و بدانها دستور دهد كه بر ايمان خود ادامه دهند و در آينده نيز بدان تمسك جويند.

«وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ» يعني براي جهاد در ركاب او بيرون شويد، و اين مانند آنست كه فرموده باشد: خودتان ايمان آوريد و ديگران را نيز به ايمان دعوت كنيد.

«اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ» مالداران و توانگران و ثروتمندان از منافقان از تو رخصت تخلف و بازنشستن خواهند.

«وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ» و گويند ما را واگذار با متخلفين از جهاد باشيم يعني با زنان و كودكان، و اينكه اينان مورد مذمت قرار گرفته اند بدينجهت است كه نيروي بر جهاد دارند.

«رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» اينها درباره خودشان راضي شده (و بر جان خويش خريده اند) كه با زنان و كودكان و بيماران و زمين گيران در خانه بنشينند.

«وَ طُبِعَ عَلي قُلُوبِهِمْ» پيش از اين معناي مهر خوردن بر دلها را بيان داشته ايم. «1»

__________________________________________________

(1)- يعني در تفسير آيه

«خَتَمَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ» - آيه 7 از سوره بقره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 180

و حسن گفته: آنها بحدي رسيده اند كه هر كه بدان حد برسد دلش يكسره بميرد.

«فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ» اينان ديگر فرامين خدا و نواهي او را فهم نكنند و دليل هاي او را تدبر ننمايند. سپس بدنبال اين آيات پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- و مؤمنان را مدح فرموده گويد:

«لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» مالهاي خود را در راه خدا و آنچه موجب خوشنودي او است انفاق كنند و با جانهاي خويش با كفار نبرد كنند. و پاداش اين فرمانبرداري آنان از خدا و رسول او همانست كه دنبالش فرمايد:

«وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ» ايشان را است خوبيها يعني بهشت و نعمتهاي آن. و برخي گفته اند: خيرات: منافع و مدح و تعظيم در دنيا و ثواب و بهشت در آخرت است.

«وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و اينان با رسيدن بدانچه ميخواستند كاميابند.

«أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ» يعني مهيا كرده و براي ايشان آفريده است.

«جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها» تفسير اين جمله در چند جا گذشت.

«ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» اين است كاميابي بزرگ، و اينكه آن را به لفظ «عظيم» توصيف فرموده بخاطر همان دوام و عزت و شوكت آن است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 181

سوره التوبة (9): آيه 90 … ص: 181

اشاره

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (90)

ترجمه … ص: 181

عذر جويان از اعراب (باديه نشين بنزد تو) آمدند تا (براي تخلف از جهاد) بدانها اذن داده شود، و (هم چنين) كساني كه (در ادعاي ايمان خود) بخدا و رسول دروغ ميگويند (در جهاد) باز نشستند، زود باشد برسد بكساني از ايشان كه كافر شده اند عذابي دردناك (90)

تفسير … ص: 181

چون داستان تخلف كنندگان از جهاد در پيش گذشت خداي تعالي اعراب باديه نشين آنان را بدو دسته تقسيم فرمود:

«وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ» بيشتر مفسران گفته اند: يعني عذر تراشان و بهانه جوياني كه در واقع عذري ندارند و مقصر هستند، و برخي چون ابن عباس گفته اند:

منظور عذر داران هستند كه براستي عذري براي تخلف از جنگ داشته اند و آنها گروهي از بني غفار بودند.

وي براي اثبات سخن خود استدلال بجمله بعدي آيه كرده كه فرمايد: «وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا … » و گفته است: خداوند دروغگويان منافقان را بدانها عطف كرده و اين دليل آن است كه دسته نخست در بيان عذر خود راستگو و صادق بوده اند، و برخي گفته اند: يعني آنان كه خود را بصورت مردمان معذور در آورده و در حقيقت معذور نبودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 182

«لِيُؤْذَنَ لَهُمْ» جبائي گفته: يعني تا در تخلف از جهاد بدانها اجازه داده شود.

«وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» يعني و گروهي از منافقان كه در اظهار ايمان خود دروغ ميگويند بي آنكه عذري براي خود بيان كنند از رفتن بجهاد باز نشستند.

«سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» ابو عمرو بن علا گفته: از اين آيه معلوم گردد كه هر دو دسته بدكار بوده اند، چه آن دسته كه بدروغ عذرجويي كردند

و چه آن دسته كه بي عذر از جهاد تخلف نمودند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 183

سوره التوبة (9): آيات 91 تا 93 … ص: 183

اشاره

لَيْسَ عَلَي الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَي الْمَرْضي وَ لا عَلَي الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (91) وَ لا عَلَي الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (93)

ترجمه … ص: 183

بر ناتوان و نه بر بيماران و نه بر آنان كه براي هزينه (سفر) چيزي ندارند در صورتي كه براي خدا و رسول او خير خواهي كنند باكي (از تخلف در جهاد) نيست (چون) كه راهي (براي تعرض) بر ضد نيكوكاران نيست و خدا آمرزنده و مهربان است (91) و نه بر آن دسته (از مؤمناني) كه چون بنزد تو آمدند تا (بر مركبي) سوارشان كني (در جواب) گفتي: چيزي كه شما را بر آن سوار كنم ندارم و آنها (نيز بدنبال اين جواب) با چشم گريان باز گشتند و محزون و غمگينند كه چرا چيزي براي خرج كردن (و هزينه سفر) ندارند (92) راه (تعرض و عقاب) بر آن كساني است كه با اينكه توانگرند از تو رخصت (ماندن) ميخواهند، اينان راضي هستند كه جزء بازماندگان (همچون زنان و كودكان) باشند و خدا بر دلهاشان مهر نهاده ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 184

كه ايشان نميدانند (93)

شرح لغات … ص: 184

نصح: اخلاص عمل از غش.

حمل: بمعناي دادن مركبي از اسب و شتر و غيره.

فيض: لبريز شدن.

حزن: سوزش دل بخاطر از دست رفتن چيزي.

شأن نزول … ص: 184

گويند: آيه اول درباره عبد اللَّه بن زائدة- ابن ام مكتوم معروف- كه در ضمن از چشم نابينا بود نازل شد كه وي بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آمده عرض كرد: اي رسول خدا من پيري ناتوان و نابينا و لاغر اندام هستم و كسي هم كه دستم را در راهها بگيرد ندارم آيا بمن اجازه ماندن در شهر را ميدهي؟ حضرت در پاسخ او خاموش شد تا اينكه اين آيه نازل گشت. و اين سخني است كه ضحاك در تفسير آيه گفته است.

و قتاده گفته: درباره عائد بن عمرو و يارانش نازل گشت.

و آيه دوم درباره «بكاؤن» (گريه كنندگان معروف) نازل گشت- و آنها هفت نفر بودند بنامهاي: عبد الرحمن بن كعب، عقبة بن زيد، عمرو بن غنمة، و اين سه نفر از بني النجار بودند- و سالم بن عمير، و هرم بن عبد اللَّه، و عبد اللَّه بن عمرو بن عوف، و عبد اللَّه بن مغفل- و اين چهار نفر از مزينه هستند- اينان بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آمده گفتند: اي پيغمبر خدا ما را بر مركبي سوار كن (تا همراهت به جنگ بيائيم) چون كه ما مركبي نداريم، حضرت در پاسخشان فرمود: مركبي ندارم.

و اين تفسيري است كه ابو حمزه ثمالي براي آيه كرده است.

و محمد بن كعب و ابن اسحاق گويند: آيه درباره هفت تن از قبائل مختلف نازل شده كه نزد آن حضرت آمده گفتند: بما كفش و مركب بده

… و مجاهد گفته: آنها گروهي از قبيله مزينه بودند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 185

و واقدي گفته: هفت تن از فقراي انصار بودند كه چون گريستند دو تن آنها را عثمان بر مركب خويش سوار كرد و دو تن را عباس بن عبد المطلب و آن سه تن ديگر را يامين بن كعب نضري مركب داد و بدين ترتيب آنان نيز بجنگ حاضر شدند، وي گفته است: مجموع افرادي كه در جنگ تبوك همراه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آمدند سي هزار نفر بودند كه ده هزار نفر آنها سواره بودند.

تفسير … ص: 185

«لَيْسَ عَلَي الضُّعَفاءِ» يعني آنان كه زمين گير و ناتوان هستند. چنان كه ابن عباس گفته- و برخي گفته اند يعني آنان كه نيروي بيرون شدن را ندارند (چه از نظر جسمي و چه از ساير جهات).

«وَ لا عَلَي الْمَرْضي » يعني دردمندان كه دردشان جلوگير آنها از بيرون شدن است.

«حَرَجٌ» يعني سختي و تكليفي در تخلف از جهاد و بيرون شدن با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- (بر آنها نيست).

«إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ» يعني در صورتي كه كارشان را از غش و تقلب خالص گردانند.

«ما عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ» يعني آن كس كه كار نيكو كند راهي براي سر- كوفت دادن او در دنيا و عذابش در آخرت نخواهد بود، و برخي گفته اند: اين آيه هر احسان كننده اي را شامل گردد چه آنكه هر كس بديگري احسان كند احسان او بنفس خود باشد، و احسان بخود بدانست كه شخص رفتار نيكويي داشته باشد كه بدان شايسته ستايش و ثواب گردد.

«وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و خدا آمرزنده

است بدان كه عذر عذر داران را پذيرفته و معذورشان داشته، و بدانها مهربان است كه بيش از طاقت آنها چيزي برايشان واجب نكرده.

«وَ لا عَلَي الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ … » و نيز باكي و تكليفي نيست و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 186

راهي بر مذمت و عقاب نيست بر آن كساني كه چون بنزد تو آيند و بخاطر نداشتن مركب و هزينه سفر درخواست مركبي و هزينه راهي از تو كنند تا بدان وسيله در همراهي تو بجهاد حاضر شوند، تو در جواب آنها گويي: مركبي كه شما را بدان سوار كنم و چيزي كه ترتيب كارتان را بدان بدهم ندارم.

«تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ … » باز گشتند و چشمانشان در اثر اندوه و حزن اشگبار است كه چرا مركبي كه بدان سوار شوند و چيزي كه در راه خرج كنند ندارند تا بدانوسيله با شما بيرون شوند.

«إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ» راه عتاب و تكليف بر آن كساني است كه با وجود توانگري و قدرت بر جهاد از تو رخصت ماندن ميخواهند.

«رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» تفسيرش در آيات پيش گذشت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 187

سوره التوبة (9): آيات 94 تا 96 … ص: 187

اشاره

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلي عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (94) سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (95) يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ

فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضي عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (96)

ترجمه … ص: 187

هنگامي كه بسوي اينان باز گرديد عذر پيش شما آرند. بگو عذر نياوريد كه باورتان نكنيم و خدا ما را از أخبار شما آگاه ساخت، و زود است كه خدا و رسول او (در آينده) عمل شما را ببينند و سپس بسوي جهان غيب و شهود باز گرديد و او شما را بدانچه ميكرديد آگاه گرداند (94) و بزودي هنگامي كه بسويشان باز گرديد براي شما قسم خواهند خورد تا از (جرم و گناهشان) چشم بپوشيد، شما از آنها روي بگردانيد كه مردماني پليد هستند و جايگاهشان بكيفر اعمالي كه ميكردند دوزخ خواهد بود (95) اينها براي شما قسم ميخورند كه شما از آنها راضي شويد ولي اگر شما (هم) از آنها راضي شويد خدا از مردمان نافرمان (و عصيان پيشه) راضي نخواهد شد. (96)

شأن نزول … ص: 187

از ابن عباس نقل شده كه اين آيات درباره جدّ بن قيس و معتب بن قشير و ياران

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 188

آن دو از منافقان كه جمعاً هشتاد نفر بودند نازل شد كه چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از جنگ تبوك بازگشت دستور داد تا كسي با آنها مجالست نكند و سخن نگويد.

و مقاتل گفته: درباره عبد اللَّه بن أبيّ نازل گشت كه بنزد پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- آمده قسم خورد كه از اين پس در هيچ جنگي تخلف نكند و بدنبال قسمي كه خورد از آن حضرت خواست تا از وي راضي شود.

تفسير … ص: 188

«يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ»

چون از جنگ تبوك بمدينه باز گرديد اينان براي تخلف خود از جنگ عذرهاي باطل و دروغ براي شما آورند.

«قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ … » اي محمد بگو عذر نياوريد كه در اين گفتارتان شما را تصديق نخواهيم كرد. چون كه خداوند از حال و اخبار شما و حقيقت كارتان ما را با خبر ساخته و دروغ شما را ميدانيم، و برخي گفته اند: منظور از اين اخبار همانست كه در آيه «لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا … » «1» بيان فرموده.

«وَ سَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ» يعني خدا و رسول او عمل شما را پس از اين خواهند ديد كه آيا از نفاق خود توبه ميكنيد يا بر حال نفاق باقي ميمانيد. و برخي گفته اند:

معناي آيه آن است كه خدا اعمال و تصميمات آينده شما را ميداند و پيغمبر خود را نيز از آنها بياگاهاند بدانسان كه گويا آنها را از

نزديك مي بيند و براي او ديدني شود چنانچه در گذشته چنين كرد.

«ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلي عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» يعني پس از مرگ بنزد خداي سبحاني كه پنهان و عيان را ميداند، و از پيدا و ناپيدا چيزي بر او پوشيده نيست باز خواهيد گشت.

«فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و او شما را بتمام اعمال و كردارتان آگاه كند چه خوب باشد و چه بد، و پاداش و كيفر تمامي آنها را خواهيد ديد.

«سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ» اين منافقاني كه از آمدن با شما تخلف كردند. چون بنزد آنها باز گرديد براي شما قسم ميخورند تا از جرم و گناهشان

__________________________________________________

(1)- آيه 47 از همين سوره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 189

درگذريد، و آنها را مورد توبيخ و سرزنش قرار ندهيد.

«فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ» از آنها روي بگردانيد و بصورت انكار و خشم از آنها اعراض كنيد «إِنَّهُمْ رِجْسٌ» زيرا كه آنها پليدند و همانطور كه از چيزهاي پليد و نجس اجتناب بايد كرد از آنها نيز بايد اجتناب كنيد.

«وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» جايگاه و بازگشت آنها بكيفر نافرماني هايي كه كرده اند دوزخ است.

«يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ» اينان بخاطر اينكه جلب رضايت شما مردمان با ايمان را بكنند براي شما قسم ميخورند.

«فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضي عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ» ولي اگر شما هم بخاطر بي اطلاعيتان از حال آنها از ايشان راضي شويد خداي سبحان بخاطر آنكه از حال ايشان آگاه است از اين دسته مردمي كه از فرمانبرداري او سرپيچي كرده و نافرماني نموده اند راضي نخواهد شد. و مقصود اين است كه رضايت شما در صورتي كه خدا از

آنان راضي نباشد براي آنها سودي ندارد، و اين سخن را بدانجهت فرمود كه كسي خيال نكند اگر مردمان با ايمان از آنها راضي شدند خدا هم از آنها راضي شده است.

و منظور از رويهمرفته آن است كه با اينكه خدا از اينان نميگذرد شايسته است كه شما نيز از آنان نگذريد و راضي نشويد.

مطلب ديگري كه از اين آيه استفاده ميشود آن است كه هر كس هدفش جلب رضايت مردم باشد و رضايت خداوند را منظور نداشته باشد خداوند مردم را نيز نسبت باو خشمگين سازد، چنانچه در حديث از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آمده كه آن حضرت فرمود: هر كه رضايت خدا را بخشم مردم بجويد (و منظورش جلب رضايت خدا باشد اگر چه مردم نسبت بدو خشم كنند) خدا از او خوشنود گشته و مردم را نيز از او خوشنود سازد، و هر كس بوسيله خشم خداوند در صدد جلب رضايت مردم باشد هم خدا بر او خشم كند و هم مردم را نسبت باو خشمگين سازد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 190

سوره التوبة (9): آيات 97 تا 99 … ص: 190

اشاره

الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (97) وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (98) وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (99)

ترجمه … ص: 190

اعراب باديه نشين در كفر و نفاق سخت ترند و سزاوارترند بندانستن حدود و احكامى را كه خدا بر پيغمبرش نازل كرده، و خدا دانا و فرزانه است (97) و بعضى از اعراب باديه نشين آنچه را (در راه دين و جهاد) خرج ميكنند غرامت و زيان مى پندارند، و انتظار حوادث ناگوارى براى شما ميكشند، در صورتى كه حوادث ناگوار بر آنها است و خدا شنوا و دانا است (98) و (در عوض) برخى ديگر از آن اعراب باديه نشين بخدا و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را (در اين راه) خرج ميكند موجب تقرب بخدا و دعاى پيغمبر ميداند، هان! بدانيد كه براستى همان مايه تقرب ايشان است و بزودى خدا آنها را در رحمت خويش داخلشان خواهد كرد و همانا خدا آمرزنده و مهربان است (99).

شرح لغات … ص: 190

اعراب: باديه نشينان. و عرب دو دسته اند، عرب عدنان، و عرب قحطان، و چون

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 191

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از عدنان بود عرب عدنان بر آن دسته ديگر برتري دارد.

أجدر: شايسته تر و اساسي تر، از «جدر» بسكون دال گرفته شده كه بمعناي اساس ديوار است.

مغرم: بمعناي غرم است و آن رسيدن زيان و ضرر بمال ميباشد.

تربص: انتظار كشيدن و چشم براه بودن.

دوائر: جمع دائرة و بمعناي حوادث روزگار است. و برخي گفته اند: دگرگوني و برگشت روزگار از حال نعمت به بلا است.

قربة: طلب ثواب و كرامت از خداي تعالي بخاطر خوش فرماني.

تفسير … ص: 191

چون سخن منافقان بميان آمد خداوند در اين آيات بيان فرمايد كه منافقان باديه نشين در نفاق سخت تر و نادانيشان نسبت باحكام خدا بيشتر است.

«الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً» منظور اعراب باديه نشين اطراف مدينه هستند، و اينكه كفر آنها سخت تر است بدانجهت است كه آنها سخت دل تر و جفا كارتر از مردم شهرند و همچنين از شنيدن قرآن و بيم دادن پيمبر دورتر بودند- چنانچه زجاج گفته است- و معناي آيه آن است كه باديه نشينان اگر كافر يا منافق بودند در كفر و نفاق خود سخت تر از مردم شهر هستند بخاطر آنكه از دسترسي و استماع حجتهاي الهي و مشاهده معجزات و بركتهاي وحي دورند.

«وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ … » و بدين ترتيب سزاوارترند كه حدود الهي را در مورد حلال و حرام ندانند.

«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خدا به احوال آنان دانا است و درباره حكمي كه نسبت بدانان ميكند حكيم و فرزانه است.

«وَ مِنَ الْأَعْرابِ

مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً» از باديه نشينان منافق كساني هستند كه هر چه را در راه جهاد و راه خير خرج ميكند غرامت و زيان مي پندارد بخاطر آنكه بثوابي اميدوار نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 192

«وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ» و انتظار حوادث بد روزگار و سرنوشتهاي ناپسند را در مورد شما دارند، زجاج و فراء گفته اند: انتظار مرگ يا كشته شدن مؤمنان را ميبردند، و چشم براه مرگ پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- بودند تا به آئين مشركان باز گردند.

«عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» ولي بلاء و حوادث بد بر آنها است، يعني آنچه را انتظار ميكشند خود سزاوارتر بدانند و براي هميشه مغلوبند.

«وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خدا بگفتارشان شنوا است و به نيتهاي دل آنان دانا و آگاه است، و چيزي از گفتار و مقاصدشان بر خدا پوشيده نيست.

«وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» و از همان اعراب باديه نشين مردماني هستند كه اعتقادي سالم بخدا و روز جزا و بهشت و دوزخ دارند.

«وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ» و آنچه را كه در راه جهاد و راههاي ديگر خيرات خرج ميكنند منظورشان فرمانبرداري در پيشگاه خدا و بزرگداشت فرمان او و مراعات حق وي ميباشد، و يا بگفته بعضي: منظورشان تقرب بخدا است و در طلب ثواب و جلب رضايت او هستند.

«وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ» قتاده گفته: يعني مترصد دعاي رسول خدا- صلي اللَّه عليه- و آله- بخير و بركت براي خود هستند، و ابن عباس و حسن گفته اند: منظور از صلوات رسول استغفار آن حضرت است. و بهر صورت دعاي خير آن حضرت را

براي خود ميخواهند.

«أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ» يعني: دعاي خير آن حضرت موجب تقرب آنها است كه آنها را بثواب خدا نزديك ميسازد. و ممكن است مقصود اين باشد كه همان انفاق و خرج كردن آنها موجب تقرب آنان بخدا است.

«سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ» و اين وعده اي است كه خداي سبحان بآنان داده كه آنان را مورد رحمت خويش قرار دهد و در بهشت داخلشان ميكند، و در اين جمله مبالغه نيز هست به اينكه رحمت خدا بطور كامل آنها را فرا ميگيرد و شاملشان ميشود.

«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و خدا آمرزنده گناهانشان ميباشد و بفرمانبرداران خود مهربان است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 193

سوره التوبة (9): آيه 100 … ص: 193

اشاره

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (100)

ترجمه … ص: 193

و پيش گامان نخستين از مهاجر و انصار و آنان كه به نيكي پيرويشان كردند خدا از آنان خوشنود است و آنان نيز از خدا خوشنودند، و براي آنان بهشتهايي آماده كرده است كه جويها در آنها روانست و براي هميشه در آن جاودانند، و اين است كاميابي بزرگ (100)

شأن نزول … ص: 193

سعيد بن مسيب و حسن و ابن سيرين و قتاده گفته اند: اين آيه درباره كساني نازل شده كه بسوي دو قبله (بيت المقدس و كعبه) نماز خواندند، و شعبي گفته: درباره كساني نازل گشت كه در بيعت رضوان- يعني بيعت حديبية- حضور داشتند و بيعت كردند. و دنبال اين سخن گفته: كساني كه پس از بيعت رضوان اسلام آورده و يا از مكه مهاجرت كردند جزء مهاجرين اولين نيستند.

و عطاء بن رباح گفته است: مقصود از اين آيه اهل بدر ميباشند.

و جبائي گفته: منظور كساني هستند كه پيش از هجرت مسلمان شدند.

تفسير … ص: 193

«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ»

و آنان كه به ايمان و فرمانبرداري خدا پيشي گرفتند،

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 194

و اينكه خدا آنان را بسبقت و پيشي گرفتن ستايش فرموده بدانجهت است كه چون كسي بچيزي سبقت گيرد ديگران از او پيروي كنند و تابع او گردند، پس او رهبر و داعي آن كار است، و اگر كار خير و نيكي باشد او پيش گام در آن كار است و اگر كار بد و شرّي باشد نيز حال او بدتر از پيروان او است بهمين جهت.

«مِنَ الْمُهاجِرِينَ» آنان كه از مكه بمدينه و بحبشه هجرت كردند.

«وَ الْأَنْصارِ» و از آن دسته انصار مدينه كه بزرگانشان به پذيرش اسلام سبقت جستند.

«وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» و آنان كه بكارهاي خير و پذيرش اسلام و پيروي راه آنها از ايشان پيروي كردند، و اين آيه تمامي كساني را كه در اين كارها از آنان پيروي كنند تا روز قيامت شامل ميشود.

«رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» خدا از اعمال و رفتار آنان راضي است،

و آنان نيز از خداي سبحان راضي هستند بخاطر پاداش شاياني كه به فرمانبرداري و ايمان و يقينشان بآنها ميدهد.

«وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي … » يعني تا خدا پايدار و باقي است آنان نيز در نعمتهاي بهشت باقي و پايدار خواهند بود.

«ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» يعني رستگاري بزرگي كه هر نعمتي در برابرش اندك و كوچك است. و اين آيه دليل بر فضيلت پيشروان در اسلام و امتيازشان بر ديگران است بخاطر آن سختيها و مشقتهايي كه در پيشرفت دين كشيدند، مانند جدايي و دوري از نزديكان و فاميل، و نصرت دين با كمي افراد و زيادي دشمن، و سبقت جستن به ايمان و دعوت بدان، كه در هر يك از اين موارد دچار سختيها و دشواريهاي بسياري گشتند.

و درباره نخستين كسي كه از مهاجرين برسولخدا- صلي اللَّه عليه و آله- ايمان آورد و مسلمان شد اختلاف است. عبد اللَّه بن عباس و جابر بن عبد اللَّه و انس و زيد بن ارقم و مجاهد و قتاده و ابن اسحاق و ديگران معتقدند كه نخستين كسي كه ايمان آورد خديجه بود و سپس علي بن ابي طالب عليه السلام، انس گويد: رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 195

روز دوشنبه مبعوث بنبوت شد، و علي عليه السلام روز سه شنبه (يعني روز ديگر) مسلمان شد و نماز خواند.

مجاهد و ابن اسحاق گفته اند: علي عليه السلام ده ساله بود كه ايمان آورد، و پيوسته با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بود، چون كه آن حضرت او را از پدرش ابو طالب گرفته و بنزد خود برد و

در كنار خود تربيتش كرد و هم چنان با آن حضرت بود تا وقتي كه مبعوث بنبوت شد.

و كلبي گفته: هنگامي كه علي عليه السلام مسلمان شد نه ساله بود.

و أبو الأسود گفته: دوازده ساله بود، و اين سخني است كه سيد ابو طالب هروي گفته و صحيح هم همين است.

و در تفسير ثعلبي است كه اسماعيل بن اياس بن عفيف از پدرش از جدش عفيف روايت كرده كه گفت: من تجارت ميكردم و در ايام حج بمكه رفتم و بخانه عباس بن- عبد المطلب كه سابقه رفاقتي با او داشتم وارد شدم، و او شغلش آن بود كه بيمن ميرفت و عطر ميخريد و در ايام حج در مكه ميفروخت، روزي من و عباس در مني بوديم كه ديدم هنگام زوال خورشيد جواني بيامد و نگاهي به آسمان كرد آن گاه بسمت كعبه ايستاد و طولي نكشيد پسري بيامد و در طرف راستش بايستاد و بدنبال او زني آمد و پشت سر آن دو ايستاد، آن جوان بركوع رفت آن دو نيز بركوع رفتند، از ركوع برخاسته بسجده رفت آن دو نيز بسجده افتادند، از سجده برخاست آن دو نيز برخاستند.

من كه آن جريان را ديدم بعباس گفتم: جريان بزرگي را مشاهده ميكنم! گفت: آري جريان بزرگي است! گفتم: اين چيست؟ پاسخ داد: اين جوان برادر زاده من محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب است كه عقيده دارد خدا او را به پيغمبري برانگيخته و بزودي گنجهاي امپراطور ايران و روم را فتح ميكند، و آن پسر علي بن ابي طالب است، و آن زن خديجه دختر خويلد همسر او است و اين

هر دو بدين او در آمده اند، و سوگند بخدا كه در روي كره زمين كسي جز همين سه نفر پيرو اين دين نيستند.

عفيف كندي (راوي حديث) پس از اينكه مسلمان شد ميگفت: اي كاش من

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 196

چهارمي آنها بودم.

و روايت شده كه ابو طالب به علي عليه السلام گفت: اي فرزند اين چه آئيني است كه تو بر آن هستي؟ پاسخداد: پدر جان بخدا و پيغمبرش ايمان آورده ام و هر آنچه آورده تصديق كرده ام و با او براي خدا نماز ميگذارم، ابو طالب بدو گفت: براستي كه محمد جز بكار نيك دعوت نكند او را رها مكن.

و عبد اللَّه بن موسي بسندش از عباد بن عبد اللَّه روايت كرده و گفت: از علي عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: منم بنده خدا، و منم برادر رسول خدا، و منم صديق اكبر (راستگوي بزرگ) كسي پس از من اين سخن را نگويد جز دروغگوي تهمت زن، و من هفت سال پيش از مردم نماز گذاردم.

و در مسند سيد ابو طالب هروي است كه از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: فرشتگان هفت سال بر من و علي درود فرستادند، و اين بدانجهت بود كه كسي جز من و او در زمين نماز نخواند.

و ابراهيم نخعي گفته: نخستين كسي كه پس از خديجه مسلمان شد ابو بكر بود.

و زهري و سليمان بن يسار و عروة بن زبير گفته اند: پس از خديجه نخستين مسلمان زيد بن حارثه بود.

و حاكم ابو القاسم حسكاني بسند خود از عبد الرحمن بن عوف روايت كرده كه در تفسير اين آيه گفته:

«پيشروان نخستين … » ده تن از قريش بودند و نخستين كسي كه از آن ده نفر مسلمان شد علي بن ابي طالب عليه السلام بود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 197

سوره التوبة (9): آيات 101 تا 102 … ص: 197

اشاره

وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذابٍ عَظِيمٍ (101) وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (102)

ترجمه … ص: 197

و از آن اعراب باديه نشين كه اطراف (شهر) شمايند منافقان هستند و از مردم مدينه نيز كه اينها بر نفاق خود ثابت و سركش هستند، تو آنها را نمي شناسي و ما مي شناسيمشان، دو بار عذابشان خواهيم كرد سپس بعذابي بزرگ برده ميشوند (101) و ديگران كه بگناهان خود اعتراف كردند، و عمل شايسته اي با عمل بد ديگري آميخته اند، اميد است كه خدا توبه شان را بپذيرد كه خدا آمرزنده و مهربان است (102)

شرح لغات … ص: 197

حول: اطراف چيزي كه بدان احاطه دارد.

مرد (در مردوا): اصل آن بمعناي چيز صاف است، و از اينرو بجواني كه مو در صورت ندارد «امرد» گويند، و برخي گفته اند: بمعناي ظهور است. و مارد بكسي گويند كه شرّ و بدي او ظاهر گردد. و «مرد الرجل» يعني سركشي كرد و از فرمان سرپيچي نمود.

تفسير … ص: 197

«وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ» از اعراب باديه نشين كه در اطراف شهر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 198

شما هستند مردمان منافقي هستند كه بظاهر ادعاي ايمان ميكنند و كفر باطني خود را ميپوشانند، و برخي گفته اند: اينان قبائل جهينه و مزينه و اسلم و اشجع و غفار بودند كه در اطراف مدينه سكونت داشتند.

«وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ» يعني و از مردم مدينه نيز منافقاني هستند.

«مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ» فراء گفته: يعني بر نفاق سخت و دلير گشته اند. و ابن زيد و ابان بن تغلب گفته اند: يعني بر آن پا بر جا و ثابت گشته اند و مانند ديگران توبه نكرده اند، و ابن اسحاق گفته: يعني در نفاق خود اصرار ورزند و دست بردار نيستند.

«لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» كه تو اي محمد آنها را نمي شناسي ولي ما مي شناسيمشان.

«سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ» ما آنان را دو بار عذاب ميكنيم، و در اينكه مقصود از اين دو بار عذاب چيست چند قول است:

1- ابن عباس و سدي و كلبي گفته اند: يعني در دنيا آنان را عذاب خواهيم كرد برسواشدنشان چنانچه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در روز جمعه اي در خطبه نام چند تن از آنها را برد و فرمود: بيرون شويد كه شما منافق هستيد، و در قبر نيز بعذاب

قبر عذابشان ميكنيم.

2- و مجاهد گفته: يعني يك بار در دنيا عذابشان ميكنيم بوسيله اسارت و كشته شدن و بار ديگر در قبر.

3- حصيف روايت كرده كه آنان دو بار بگرسنگي معذب شدند.

4- حسن گفته: يعني يك بار بوسيله گرفتن زكات و ديگري در قبر.

5- ابن اسحاق گفته: يكي خشمي بود كه آنها نسبت بمسلمانان داشتند (كه آنها را معذّب داشت) و ديگري عذاب قبر.

6- برخي گفته اند: يكي عذابي است كه در وقت جان دادن دچار ميشوند كه فرشتگان بصورت و پشت سرشان مي زنند، و ديگري در قبر.

7- و قول ديگري از ابن عباس نقل شده كه عذاب نخست اقامه حدود اسلامي است بر آنان، و عذاب دوم عذاب قبر است، و همه اين وجوهي كه گفته اند محتمل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 199

است و آنچه مسلم است آنكه اين دو عذاب هر دو پيش از آني است كه بدوزخ روند.

«ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذابٍ عَظِيمٍ» آن گاه در روز قيامت بعذاب هميشگي دوزخ دچار گردند.

«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ» و از مردم مدينه يا از اعراب باديه نشين مردمان ديگري هستند كه بگناهان خويش اعتراف كردند يعني دانسته اقرار كردند.

«خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» يعني كارهاي نيكي انجام ميدهند و كارهاي بد و زشتي هم ميكنند.

«عَسَي اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» (اميد است خدا توبه شان را بپذيرد) مفسران گويند: هر كجا نسبت لفظ «عسي» (كه به معناي اميد و شايد است) بخدا داده شد، انجام شدني است، منتهي به اين لفظ فرمود تا آنان ميان بيم و اميد باشند و چنان نباشد كه يكسره بعفو و گذشت خدا تكيه كنند و از توبه

دست بازدارند.

و برخي از تابعين «1» گفته اند: براي اين امت آيه اي در قرآن اميدوار كننده تر از اين آيه نيست.

ضمناً اين آيه دليل بر بطلان گفتار كساني است كه گويند اعمال بد كارهاي خوب را «حبط» كرده و از بين ميبرد و يا بالعكس، زيرا خدا در اين آيه ميفرمايد:

اعمال خوب و بد را بهم آميختند و بنا بر قول به «احباط» جمع آنها ممكن نيست و با آمدن يكي از آنها ديگري از بين ميرود.

«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و اين جمله علت قبول توبه گنهكاران است كه ميفرمايد:

همانا خدا آمرزنده و مهربان است.

شأن نزول … ص: 199

ابو حمزه ثمالي گويد: اينان سه نفر از انصار بودند بنامهاي: ابو لبابة بن

__________________________________________________

(1)- تابعين بكساني گويند كه زمان رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را درك نكرده و اصحاب آن حضرت را ديدار كرده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 200

عبد المنذر، و ثعلبة وديعة، و اوس بن حذام كه از رفتن با رسول خدا- صلي اللَّه- عليه و آله- به تبوك خودداري و تخلف كردند، و چون آياتي را كه درباره متخلفين از آن حضرت نازل شد شنيدند يقين بهلاكت خود كرده و خود را بستونهاي مسجد مدينه بستند و هم چنان بودند تا وقتي كه آن حضرت از تبوك بازگشت جوياي حال آنها شد، بدو گفتند: اينان خود را بستونهاي مسجد بسته و قسم خورده اند خود را باز نكنند تا رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بدست خود آنان را باز كند، حضرت فرمود:

من نيز قسم ميخورم كه آنها را باز نكنم تا دستوري درباره شان برسد. و چون اين آيه نازل شد حضرت

بمسجد آمده آنها را باز كرد، آن سه نفر رفتند و اموال خويش را بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آورده گفتند: اين اموال ما است كه ما را از آمدن با تو بازداشت اكنون آنها را بگير و صدقه بده.

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرمود: دستوري درباره آنها بمن نرسيده، تا اينكه آيه (بعدي): «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً … » نازل شد.

و علي بن ابي طلحة و ابن عباس گفته اند: آنان ده نفر بودند كه از آن جمله ابو لبابة بود.

و سعيد بن جبير و زيد بن اسلم گفته اند: آنان هشت تن بودند كه از آنها بود:

ابو لبابه و هلال و كردم و ابو قيس.

و قتادة گفته: هفت نفر بودند. و برخي ديگر گفته اند: پنج نفر بودند.

و از امام باقر عليه السلام روايت شده كه آن حضرت فرمود: اين آيه درباره ابو لبابة نازل شد و نام شخص ديگري را ذكر نفرموده. و سبب نزول آن در اين روايت داستان بني قريظة و سخن ابو لبابة است كه بدانها گفت: اگر بحكم رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- تن دهيد كشته خواهيد شد، چنانچه مجاهد نيز همين قول را اختيار كرده است.

و زهري گفته: آيه درباره خصوص ابو لبابة نازل شد كه در جنگ تبوك از رفتن با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- خود داري كرد و پس از آن بشرحي كه در بالا ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 201

گفته شد خود را بستون مسجد بست، و چون حضرت او را از ستون باز كرد بدانحضرت گفت: اي رسول خدا براي اتمام توبه ام

بايد از اين شهري كه در آن مبتلاي بگناه شده ام هجرت نمايم و اموال خود را نيز همه را واگذار كنم، رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بدو فرمود: اي ابا لبابة پرداخت ثلثي از مال تو را كافي است (و دو ثلث ديگر را براي خود نگهدار).

و بنا بر تمام اقوالي كه ذكر شد اين مطلب مسلم است كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- پس از اين جريان ثلث مال آنها را گرفت و دو ثلث ديگر را بخودشان واگذار كرد، و اين عمل مطابق دستوري بود كه از خداوند بدو رسيده بود كه فرمود:

«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ … » يعني قسمتي از اموال آنان را بگير، و نفرمود «خذ أموالهم» همه اموالشان را بگير

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 202

سوره التوبة (9): آيات 103 تا 105 … ص: 202

اشاره

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (103) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (104) وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلي عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

ترجمه … ص: 202

از اموالشان صدقه (يا زكات واجب) بگير تا پاكشان سازد و تو بوسيله آن پاكيزه شان گرداني، و درباره شان دعا كن كه دعاي تو آرامشي است براي آنها و خدا شنوا و دانا است (103) آيا نميدانند كه براستي خدا توبه بندگان خود را مي پذيرد و صدقه ها (يا زكاتهاي) ايشان را ميگيرد، و براستي كه خدا توبه پذير و مهربان است (104) بگو بعمل (و انجام دستورات الهي) كوشيد كه خدا عمل شما را خواهد ديد، و پيغمبر خدا و مؤمنان نيز (آن را مي بينند) و بزودي بسوي خداي داناي غيب و شهود باز خواهيد گشت و او شما را بدانچه ميكرديد خبر ميدهد (105)

تفسير … ص: 202

خداي سبحان در اينجا پيغمبرش را مخاطب ساخته و بدو دستور ميدهد براي پاكيزه كردن مؤمنان و هم كفاره گناهانشان صدقه اموال آنها را دريافت دارد، و بهمين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 203

منظور فرمايد:

«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ» اي محمد از اموال ايشان دريافت دار. لفظ «من» (كه در فارسي بمعناي «از» ميباشد) دلالت بر تبعيض دارد (يعني قسمتي از اموالشان را بگير) و صدقه دادن تمام مال واجب نيست. و نكته ديگري كه در آيه است آنكه فرمود: «مِنْ أَمْوالِهِمْ» (از مالهاي ايشان) و نفرمود: «من مالهم» (از مالشان) تا شامل تمامي اجناس مال گردد (نه مال مخصوصي) و ديگر آنكه اين دستور اختصاصي بدسته معيني ندارد و همه مسلمانان بپرداخت آن موظفند چون در مورد دستورات و احكام دين برابرند.

«صَدَقَةً» برخي چون حسن و غير او گفته اند: منظور از اين آيه دستور دريافت صدقه از همان چند نفري است كه توبه كردند بخاطر تشديد تكليف بر آنها،

و منظور صدقه واجب (و زكات) نيست بلكه اين دستور براي كفاره گناهان ايشان بود.

ولي جبائي و بيشتر مفسران گفته اند: منظور همان زكات واجبي است كه در اسلام فرض شد و ظاهر بنظر ما نيز همين است كه مقصود زكات واجب ميباشد، زيرا وجهي ندارد كه ما آيه را بر دسته مخصوصي حمل كنيم، و بنا بر اين خداوند در اين آيه بدريافت زكات از مالكين نصاب دستور فرموده است، و نصاب آن در نقره دويست درهم است، و در طلا چون به بيست مثقال برسد، و در شتر چون به پنج رأس برسد، و در گاو وقتي به سي رأس رسيد، و گوسفند چون به چهل برسد، و از غله و ميوه جات چون بمقدار پنج وسق «1» برسد.

«تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» يعني اين صدقه آنها را از گناهان پاك كند، و تو اي

__________________________________________________

(1)- وسق شصت صاع است و هر صاعي قريب سه كيلو است، ضمناً بايد دانست كه براي اطلاع از تمامي حكم زكات و خصوصيات و فروع آن بايد بكتب فقهي رجوع كرد، و در اينجا مؤلف بطور اجمال اشاره بچيزهايي كه زكات در آنها واجب است كرده، و در تمام موارد زكات نيز نصاب اول آن را ذكر فرموده، و منظور از ميوه جات هم لا بد خرما و مويز است، و گرنه در ساير ميوه جات مستحبّ است و واجب نيست بشرحي كه فقهاء در كتب فقهي متعرض شده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 204

پيغمبر آنها را بوسيله آن پاك گرداني و دعا كني كه آنها بدينوسيله از پاكان گردند (كه «تطهر» بصورت مضارع غايب خوانده شود و فاعلش صدقه باشد

و تزكيهم خطاب به پيغمبر اكرم باشد)، و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه تو آنها را پاك كني و هم تو آنها را پاكيزه گرداني كه هر دو جمله خطاب به پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- باشد.

«وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» دستوري است از خداي تعالي به پيغمبر خود- صلي اللَّه عليه و آله- كه چون از آنها صدقه (يا زكات) را دريافت كردي براي قبولي صدقه شان درباره آنها دعا كن، چنانچه در اينگونه موارد ميگويند: خدا در برابر آنچه داده اي پاداش نيكت دهد و به باقيمانده مالت بركت دهد. و در روايت است كه چون مردمي صدقه بنزد آن حضرت ميآوردند درباره آنها اينگونه دعا ميكرد «اللهم صلّ عليهم» (خدايا بر اينان رحمت فرست) و بخاري و مسلم در كتاب صحيح خود از عبد اللَّه بن ابي أوفي- كه از اصحاب بيعت شجره است- روايت كرده اند كه چون صدقه براي آن حضرت آورد چنين دعا كرد: «اللهم صلّ علي آل ابي أوفي» (خدايا بر خاندان ابي أوفي رحمت فرست).

«إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» يعني دعاهاي تو مايه آرامش دل آنها است، و ابن عباس گفته: يعني رحمتي است براي آنها، و قتاده و كلبي گفته اند: يعني براي آنها مايه اطمينان قلبي است كه خدا آن را از آنها پذيرفته است، أبو عبيده گفته: يعني موجب ثبات و استقامت آنها ميباشد.

«وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خدا دعاي تو را مي شنود و بحال آنها در مورد صدقه هاشان دانا است.

«أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ» (آيا ندانند كه خدا توبه بندگانش را مي پذيرد) و اين جمله استفهامي است كه منظور آگاه ساختن مخاطب

است بر آنچه بايد آن را بداند. و جهت آنكه بايد اينمطلب را بداند كه همانا خداوند توبه را مي پذيرد آنست كه چون بدان آگاه شد همان آگاهي او را بتوبه و توجه بسوي حق واميدارد و از اينرو دانستن آن لازم است تا در نتيجه از عقاب خود را نجات دهد و بدرك ثواب نائل گردد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 205

و سبب بيان اينمطلب از جانب خداي تعالي آن بود كه چون آنها از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- درخواست كردند براي كفاره گناهانشان اموالي از آنها بگيرد آن حضرت دريافت آن را موكول برسيدن دستوري از خداي تعالي در اينباره كرد، و خداوند در اين آيه بيان فرمايد كه پذيرفتن توبه بدست خدا است و او است كه بايد توبه بندگان را بپذيرد.

«وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ» و صدقه ها را قبول كند و بدان پاداش دهد، جبائي گفته:

خداوند در اين آيه دريافت پيغمبر و مؤمنان را از راه تشبيه و مجاز دريافت خود دانسته چون دريافت آنها بدستور خدا بود، و در روايت از پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- رسيده كه صدقه پيش از آنكه بدست سائل برسد بدست خدا ميرسد، و اين تعبير بخاطر آن است كه بندگان شوق بيشتري در انجام آن پيدا كنند.

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» اين دستوري است كه خداي سبحان به پيغمبر خود ميدهد كه بمسلمانان گوشزد كند هر آنچه را خدا بشما دستور داده انجام دهيد با توجه بدانكه خدا پاداش اعمالتان را ميدهد زيرا كه او عمل شما را مي بيند، و مثل آن است

كه فرموده باشد: هر كاري بكنيد خدا آن را مي بيند.

و برخي گفته اند: منظور از ديدن خدا آگاه بودن و دانستن او است، يعني خدا كارهاي شما را ميداند و بدان پاداش ميدهد. و اضافه ميفرمايد كه: پيغمبر او هم آن را ميداند و در نزد خدا بدان گواهي ميدهد و هم چنين مؤمنان نيز آن را ميدانند و در اينكه منظور از مؤمنان در آيه چه كساني هستند اختلاف است، دسته اي گفته اند: منظور شهيدان هستند. و برخي گويند: مؤمنان در اين آيه فرشتگاني هستند كه اعمال بندگان را يادداشت ميكنند.

و در روايات ما شيعيان آمده كه اعمال اين امت را در هر روز دوشنبه و پنجشنبه بنظر رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و ائمه هدي عليهم السلام ميرسانند و آن بزرگواران آنها را مشاهده ميكنند، و منظور از مؤمنان نيز در اين آيه همان ائمه هدي عليهم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 206

السلام هستند.

«وَ سَتُرَدُّونَ إِلي عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» يعني و بزودي بنزد خداوندي كه داناي نهان و عيان است باز گرديد.

«فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و او شما را بكارهايي كه كرده ايد آگاه ميسازد و بدانها پاداشتان دهد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 207

سوره التوبة (9): آيه 106 … ص: 207

اشاره

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (106)

ترجمه … ص: 207

و دسته ديگري (از اينان) هستند كه محول بفرمان خدايند يا عذابشان كند يا توبه شان را بپذيرد (و از گناهشان بگذرد) و خدا دانا و فرزانه است (106)

شأن نزول … ص: 207

مجاهد و قتاده گفته اند: اين آيه در شأن هلال بن اميه واقفي و مرارة بن ربيع و كعب بن مالك- كه از قبيله اوس و خزرج بودند- نازل شد و كعب بن مالك مردي درستكار بود ولي از روي سهل انگاري در كار حركت بجنگ تبوك حاضر نشد و چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بمدينه بازگشت نزد آن حضرت آمده بي آنكه بدروغ عذري براي تأخير خود بياورد عرضكرد: بخدا من عذري نداشتم، حضرت فرمود:

راست گفتي اكنون برخيز تا خدا درباره ات حكم كند، آن دو نفر ديگر نيز بنزد آن حضرت آمده و سخناني نظير سخن كعب گفتند و همانگونه پاسخ شنيدند.

از آن سو رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- مردم را از سخن گفتن با آنها ممنوع كرد، و بزنانشان نيز دستور داد از آنها كناره گيري كنند، و همين دستورها سبب شد كه كار بر آنها سخت شود و زندگي بر آنها تنگ گردد و اين جريان پنجاه روز طول كشيد، كعب بن مالك خيمه اي بر كنار كوه سلع زد و بتنهايي در آنجا زندگي ميكرد تا پس از اينكه پنجاه روز بدين وضع دشوار بسر بردند توبه شان پذيرفته شد و آيه «وَ عَلَي ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 208

الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا … »

«1» درباره شان نازل شد، مسلمانان كه از جريان مطلع شدند بنزد آنها شتافته و مژده پذيرفتن توبه شان را باطلاع آنان رساندند.

كعب گويد: من بنزد رسول

خدا- صلي اللَّه عليه و آله- كه در مسجد بود آمدم، و شيوه آن حضرت چنان بود كه هر گاه بخاطر خبر خوشي مسرور ميشد رويش همچون قرص ماه ميدرخشيد، در اينوقت مشاهده كردم رويش از خوشحالي ميدرخشد و چون مرا ديد فرمود: مژده باد تو را ببهترين روزهاي زندگيت از روزي كه مادر تو را زائيده، كعب گويد: گفتم: آيا اين مژده از طرف خدا است يا از طرف خود شما است؟ فرمود:

از خدا است.

كعب نيز بشكرانه اينكه خدا توبه اش را پذيرفته ثلث مال خود را در راه خدا صدقه داد.

تفسير … ص: 208

«وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» يعني دسته ديگري كه كارشان موقوف و بسته به فرمان خدا است.

«إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» كه آنها را عذاب كند يا ببخشد، و البته سر- نوشت آنها نزد خدا معلوم و روشن بود ولي اين تعبير براي بندگان بود، يعني سرنوشت كار آنها در نظر شما معلوم نيست و روي بيم و اميد است.

و اين آيه دليل بر صحت عقيده ما در مورد جواز گذشت خدا از گنهكاران ميباشد بدليل آنكه ميفرمايد: كار آنها كه مردمي گناهكار بودند بدست خدا است كه بخواهد آنها را عذاب كند يا ببخشد، و نيز دليل است بر اينكه گذشت از گنهكاران و پذيرفتن توبه آنها تفضلي است از طرف خداي سبحان و بر او واجب نيست زيرا اگر واجب بود آن را معلق بمشيت و خواست خود نميكرد (و يكسره ميفرمود آنها را مي آمرزد). «2»

__________________________________________________

(1)- آيه 118 از همين سوره.

(2)- براي اينكه خواننده محترم بموضوع بحث و استدلال مؤلف بهتر آشنا شود توضيح

ترجمه مجمع البيان في تفسير

القرآن، ج 11، ص: 209

سوره التوبة (9): آيات 107 تا 110 … ص: 209

اشاره

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْني وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (107) لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (108) أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلي تَقْوي مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلي شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (109) لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (110)

ترجمه … ص: 209

و آنان كه براي ضرر زدن (بمسلمانان) و كفر و ايجاد تفرقه ميان مؤمنان و

__________________________________________________

(ميدهيم: كه دانشمندان علم كلام اين بحث را در كتابهاي خود عنوان كرده اند كه آيا عذاب مردمان با ايماني كه مرتكب گناهان كبيره شده اند دائمي است (مانند كفار) يا موقت است، و بيشتر نظريه دوم را پذيرفته اند كه عذاب گنهكار دائمي نيست و موقت است، و از جمله دليلهايي كه براي مدعاي خود ذكر كرده اند همين است كه خدا ميتواند از شخص گنهكار بگذرد و كيفرش را ببخشد و چنان نيست كه كيفر عمل لازمه عقلي و حتمي گناه باشد هم چنان كه سوختن لازمه آتش است، بلكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 210

تهيه جايگاهي براي كسي كه پيش از اين با خدا و رسولش ستيزه كرده مسجدي بنا كردند، و بطور مؤكد قسم ميخورند كه ما منظوري جز نكو كاري نداشتيم خدا گواهي ميدهد كه اينان دروغ ميگويند (107) هيچوقت در آن (مسجد

براي نماز) نه ايست، زيرا مسجدي كه از نخستين روز بنيان آن بر پرهيزكاري بنا شده سزاوارتر است كه در آن بايستي (و اقامه نماز كني)، در آن مسجد مرداني هستند كه دوست دارند پاكيزه گردند و خدا پاكيزگان را دوست دارد (108) آيا آنكه شالوده بناي خود را بر تقوي (و پرهيزكاري) بنا كرده بهتر است يا آنكه شالوده اش را بر لب پرتگاهي ريزان نهاده كه در آتش دوزخش اندازد، و خدا مردم ستمكار را هدايت نميكند (109) پيوسته اين بنائي كه ساخته اند مايه اضطراب و حيرت دلهاي ايشان است تا وقتي كه دلهاشان پاره پاره شود و خدا دانا و فرزانه است (110).

شرح لغات … ص: 210

ضرار: جستجوي ضرر و زيان و دست زدن بدان.

ارصاد: انتظار داشتن و آماده كردن.

تقوي: خصلتي است كه بوسيله آن از عقوبت احتراز شود.

شفا جرف: انتهاي مساحت چيز است، و جرف سيلگاه و درّه: بكناره آن گويند

__________________________________________________

(كيفر گناه، حقي است از حقوق خداي تعالي و قابل اسقاط، و اگر مشيتش تعلق گرفت ميتواند بگذرد، و مؤلف بزرگوار براي اثبات اينمطلب به اين آيه نيز استدلال كرده كه ميفرمايد: كار گنهكاران و كيفر آنان بدست خدا است كه بخواهد آنها را عذاب كند يا ببخشد. (اين راجع بقسمت اول استدلال).

و در قسمت دوم نيز بحث شده است كه وقتي شخص گنهكار از گناه خود توبه كرد آيا بر خدا واجب است توبه او را بپذيرد و كيفرش نكند يا واجب نيست و البته بمشيت او است، مؤلف مرحوم مانند بسياري از علماي كلامي معتقد است كه قبول توبه گنهكار بر خدا واجب نيست بلكه اگر قبول كند از باب تفضل و لطف

است، و براي اثبات اين سخن به اين آيه استدلال كرده كه در اينجا خدا ميفرمايد: كار آنها بدست خدا است كه بخواهد عذابشان كند يا بخواهد آنها را ببخشد، و اگر قبول توبه بر او واجب بود تعلق بر مشيت و اراده خدا معني نداشت. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 211

كه سيل آن را برده باشد؟

هار: ساقط و ريخته شده.

شأن نزول … ص: 211

مفسران گفته اند: قبيله بني عمرو بن عوف مسجد قبا را بنا كردند و بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- فرستادند و درخواست كردند حضرت در آن مسجد نماز گزارد، رسول خدا نيز بدانجا رفت و در آن مسجد نماز خواند، گروهي از منافقان از قبيله بني غنم بن عوف بر آنها رشگ برده گفتند: ما نيز مسجدي ميسازيم و در آن نماز ميگزاريم و از اين پس به جماعت محمد حاضر نمي شويم، و اينان دوازده نفر- و بگفته بعضي پانزده نفر بودند- كه از آن جمله بود: ثعلبة بن حاطب و معتب بن قشير و نبتل بن حارث، آنها مسجدي در كنار مسجد قبا ساختند و چون از بناي آن فراغت يافتند بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- رفته و در وقتي كه آن حضرت آماده حركت بسوي تبوك بود بوي عرضكردند: ما براي بيماران و گرفتاران و شبهاي باراني و شبهاي زمستاني مسجدي ساخته ايم و ميل داريم حضرتت بدانجا آمده و نمازي در آن بگزاري و براي بركت آن دعا كني، حضرت در جواب آنان فرمود: من اكنون در سر راه سفر هستم و بخواست خدا چون بازگشتيم بنزد شما خواهم آمد و در

آن مسجد نماز ميگذاريم، و چون آن حضرت از تبوك بازگشت آيات فوق درباره مسجد مزبور نازل شد.

تفسير … ص: 211

سپس خداوند سبحان از جماعت ديگري از منافقين نام ميبرد كه براي تفرقه انداختن ميان مسلمانان و ايجاد پريشاني در آنان مسجدي بنا نهاده و از اينرو فرمايد:

«وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً» و آنهايي كه مسجدي بنا كردند. مسجد در اصل بمعني محل سجود و در زبان عاميانه مكان مخصوص نماز است كه در اينجا از معني عرفي مسجد استفاده شده نه از اصل آن.

«ضِراراً» يعني زيان آور براي اهل مسجد قباء و مسجد پيغمبر (ص) تا مردم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 212

در آنها كمتر اجتماع كنند.

«وَ كُفْراً» يعني براي بر پا ساختن كفر در آن و گفته شده مقصود ايشان اين بود كه در آن مسجد با طعن بر رسول خدا و اسلام كافر گردند.

«وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ» و براي ايجاد اختلاف و بهم زدن مسلمانان و دور كردن آنان از اطراف رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله.

«وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ» و آن را براي كسي كه از پيش با خدا و رسولش در جنگ بود آماده ساختند و آن شخص ابو عامر راهب بود و او كسي بود كه از پيش با خدا و رسولش در ستيز بوده و سر گذشت او چنان بود كه در زمان جاهليت برهبانيت در آمد و لباس زبر و خشن پوشيد و چون پيغمبر (ص) بشهر مدينه آمد بر آن حضرت رشگ برد و بر عليه آن حضرت دسته بندي كرده و احزاب تشكيل داد. و بعد از فتح

مكه بسوي طائف گريخت و هنگامي كه مردم طائف مسلمان شدند بشام رفته و از آنجا بسوي روم رفت در آنجا بدين نصاري در آمد. وي پدر حنظله غسيل الملائكه بود كه در جنگ احد در ركاب پيغمبر (ص) شهيد گرديد هنگامي كه جنب بود و ملائكه او را غسل دادند و رسول خدا (ص) ابا عامر را فاسق ناميد و او براي منافقين پيغام فرستاد كه آماده پيكار شويد و مسجدي بسازيد. من نيز بسوي امپراطور خواهم رفت و لشكري از آنجا خواهم آورد تا محمد را از شهر بيرون نمائيم. منافقين منتظر بودند تا ابو عامر بيايد ولي او قبل از اينكه بامپراطور روم برسد از اين جهان رخت بر بست.

«وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْني » و آنها سوگند ياد ميكنند كه ما از بناي اين مسجد نظري جز كار خير نداريم و نميخواهيم اين مسجد را بسازيم مگر براي توسعه و كمك بناتوانان و بيماران مسلمان. خداوند پيغمبرش را از نيت شوم و طينت بد آنها آگاه كرده و فرمود:

«وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» و خدا گواهي دهد كه آنها دروغ ميگويند و گواهي خداوند براي رسوايي كسي كه او بدروغش گواهي دهد كافي است و چون رسول خدا از تبوك بازگشت بنزد عاصم بن عوف عجلاني و مالك بن دخشم كه از قبيله بني عمرو بن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 213

عوف بود فرستاد و بدانها دستور داد باين مسجدي كه مشتي ستمگر بنا كرده اند برويد و آن را ويران كرده بسوزانيد و روايت شده كه آن حضرت عمار بن ياسر و وحشي را فرستاد تا آن

را آتش زدند. و دستور داد كه آنجا را زباله داني كرده و مردارها را در آن بياندازند. و بدنبال آن جريان خداي سبحان از اقامه نماز در آن نهي فرمود:

«لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً» يعني هرگز در آن نماز نگزار و سپس قسم ياد كرده فرمود:

«لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ» يعني قسم بخدا مسجدي كه از نخستين روز بناي آن، اساس و بنيانش بر تقوي و اطاعت خدا ساخته شده.

«أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ» سزاوارتر است كه در آن اقامه نماز كني و در اينكه اين مسجد كدام بوده اختلاف است، ابن عباس و حسن و عروة بن زبير گفته اند كه مراد مسجد قباء است. زيد بن ثابت و ابن عمرو ابي سعيد خدري گفته اند كه مقصود مسجد رسول خدا است. و روايت شده از پيغمبر (ص) كه فرمود آن همين مسجد من است و نيز ابو مسلم گويد كه مقصود هر مسجدي است كه براي اسلام و براي خاطر خدا بنا شود. سپس مسجد و اهل آن را توصيف نموده ميفرمايد:

«فِيهِ» يعني در اين مسجدي كه بر پايه تقوي و پرهيزكاري بنا شده است.

«رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» مرداني هستند كه دوست دارند براي خدا نماز گذارند در حالي كه ببهترين پاكيزگي پاك باشند و حسن گفته: يعني دوست دارند از گناهان پاك گردند و همين معني از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت شده و در روايت است كه پيغمبر از اهل قباء پرسيد شما براي تطهير چه ميكنيد كه خداي تعالي شما را بدان نيكو ستايش كرده گفتند: ما جاي غائط را (با آب) شستشو ميدهيم حضرت

فرمود خداوند درباره شما نازل فرموده:

«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» و خداوند پاكيزگان را دوست ميدارد، سپس خداي سبحان فرق ميان دو مسجد را اينگونه بيان فرمايد:

«أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلي تَقْوي مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلي شَفا جُرُفٍ هارٍ» بيانش در پيش گذشت، خداي تعالي تشبيه فرموده بناي آنها را بر آتش دوزخ

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 214

به بناي كناره جويي ويران يعني همانطور كه بناي بر كناره جوي ويران در آب فرو ميريزد هم چنان بناي اينان در آتش دوزخ سقوط كرده و فرو ميريزد.

يعني عمل شخص متقي و پرهيزگار با عمل آدم منافق مساوي نيست زيرا كارهاي اشخاص متقي بر اصل صحيح و ثابتي استوار است و عمل منافق بر اصل ثابتي استوار نبوده و سريع الزوال است.

«فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ» ترجمه و تفسيرش گذشت، و از جابر بن عبد اللَّه روايت شده كه گفت مسجد ضرار را (پس از سوختن) ديدم كه از آن دودي بيرون ميآمد.

«لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ» يعني پيوسته اين بنائي كه كرده بودند موجب شك و ترديد در دلهاشان شده بود كه در ظاهر تظاهر باسلام ميكردند و در باطن بر نفاق خود پايدار بودند.

و گفته شده معناي آن ناراحتي و خشمي بود كه در دلهاشان پديد آمده بود. و بقول ديگر حسرتي بود كه در دلهاشان پديدار گشته و در آن حسرت بسر ميبردند.

«إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» يعني تا وقتي كه بميرند. و مراد آيه اين است كه آنها از خطا و گناه خود دست نميكشند و توبه نميكنند تا اينكه بر

نفاق و كفرشان بميرند و چون مردند بوسيله مرگ، كيفر دست كشيدن از ايمان و ثبات در كفر را ببينند.

و برخي گفته اند: معناي آن اين است كه مگر توبه كنند توبه اي كه از شدت پشيماني و حسرت بر گذشته دلهاشان پاره پاره شود.

«وَ اللَّهُ عَلِيمٌ» و خدا آگاه است به انديشه هاي آنها در ساختن مسجد ضرار.

«حَكِيمٌ» و فرزانه است در دستوري كه براي ويراني و جلوگيري از اقامه نماز در آن داده است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 215

سوره التوبة (9): آيات 111 تا 112 … ص: 215

اشاره

إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (111) التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (112)

ترجمه … ص: 215

خدا از مردمان با ايمان جانها و مالهاشان را خريد كه (در عوض) بهشت از آنها باشد، كار زار كنند در راه خدا، بكشند و كشته شوند، و اين وعده اي است بر خدا كه در تورات و انجيل و قرآن بر او قطعي گشته، و كيست كه بعهد خود وفادارتر از خدا باشد، پس بدين معامله خود كه انجام داده ايد خورسند باشيد، و كاميابي بزرگ همين است (111) (اين مؤمنان) توبه كنندگان، و پرستش كنندگان، و ستايش گران، و رهروان، و ركوع و سجده گذاران و امر كنندگان بمعروف و نهي كنندگان از منكر و نگهبانان حدود خدايند و مؤمنان را نويد ده (112)

شرح لغات … ص: 215

سائح: از سياحت و گردش كردن در زمين است بنحو استمرار و بهمين جهت روزه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 216

دار را سائح گويند چون براي اطاعت پروردگار ترك خواسته هاي دل را استمرار دهد.

تفسير … ص: 216

پس از آنكه خداي سبحان سرگذشت منافقان را بيان فرمود دنبالش مردم را تشويق كرده فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» حقيقت معناي خريد و فروش در مورد خداي تعالي شايسته نيست زيرا مشتري و خريدار آنچه را كه در ملك و تصرف او نيست خريداري مي كند و خداي عز اسمه مالك تمام چيزهاست لكن منظور درين آيه همانند معناي آيه «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» «1» است كه لفظ خريدن و وام براي تاكيد پاداش است و چون خداي سبحان ثواب و پاداش را بر خود ضمانت نموده آن را بخريدن تعبير نموده و ثواب را بهاء و اعمال را كالاي آن قرار داده و اين تعبير از باب مجاز ميباشد. و متذكر شده كه جانهاي مؤمنان را كه در جهاد در راه خدا از دست ميدهند و اموالشان را كه در راه رضاي خدا انفاق مي كنند ميخرد و در عوض آن بهشت را بدانها ارزاني ميدارد. و جهاد بر دو نوع است: جهاد با شمشير و جهاد با زبان، و چه بسا جهاد با زبان رساتر و نافذتر است زيرا راه خدا دين اوست و دعوت بدين ابتدا بزبان است و سپس با شمشير. و ديگر آنكه اقامه دليل بر صحت مدعي بهتر و آشكار ساختن حق و بيان آن (براي پيشرفت دين) سزاوارتر است و اين جز

با زبان صورت نگيرد. و پيغمبر (ص) فرمود اي علي اگر خدا بدست تو انساني را هدايت كند بهتر است براي تو از آنچه خورشيد بر آن ميتابد. و اما جهت اينكه فقط خداي سبحان از خريد جان و مال نام برده اينست كه عبادات دو گونه است بدني و مالي و قسم ديگري ندارد و روايت شده كه خداوند سبحان با مؤمنان سودا كند و از اينرو ارج و بهاي آنان را بالا برده و بهشت قرار داده است.

امام صادق عليه السلام ميفرمود: أيا مردماني كه همتي نداريد (و در فكر ارزش خود نيستيد) بهاي بدنهاي شما بهشت است، جز بدان خود را نفروشيد، و اصمعي اين

__________________________________________________

(1)- كيست كه بخدا وام دهد وام دادن نيكويي.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 217

سه شعر را نيز از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمايد:

اثامن بالنفس النفيسة ربها فليس لها في الخلق كلهم ثمن «1»

بها نشتري الجنات ان انا بعتها بشي ء سواها ان ذلكم غبن «2»

اذا ذهبت نفسي بدنيا اصبتها فقد ذهب الدنيا و قد ذهب الثمن «3»

«يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» بيان علتي است كه خدا بخاطر همان آنان را خريداري كرد (كه همان كار زار كردن در راه خدا باشد).

«فَيَقْتُلُونَ» مشركين را ميكشند.

«وَ يُقْتَلُونَ» و مشركين نيز از آنها ميكشند. يعني بهشت پاداش جهاد آنها است چه بكشند و چه كشته شوند.

«وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا» يعني اينكه بهشت پاداش آنهاست وعده حقي است از جانب خدا و هيچ شك و شبهه اي در آن نيست. و در حقيقت معناي آن چنين است كه خدا به آنها وعده بهشت داده بضمانت خود

و آن وعده حقي يعني وعده راستي است كه هيچگونه در آن تخلف نيست.

«فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ» زجاج گويد: اين دليل بر اينست كه خداوند هر ملتي را كه دستور بجهاد داده، وعده بهشت نيز بآنها داده است.

«وَ مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ» يعني احدي از خدا وفا كننده تر بعهد خود نيست زيرا خدا بعهد خود وفا نموده و هيچگاه خلف وعده نمينمايد.

«فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ» پس باين سوداگري خورسند باشيد تا بواسطه اين سوداگري آثار سرور و خوشحالي در چهره تان هويدا گردد، زيرا شما كالا را

__________________________________________________

(1)- جان خود را در نزد پروردگارش بمعرض فروش ميگذارم چون در تمامي خلق براي آن بهايي وجود ندارد.

(2)- و بدان بهشت را خريداري ميكنيم و اگر بچيز ديگري جز بهشت آن را بفروشم مغبون گشته ام.

(3- اگر در مقابل جان خود مال دنيايي بدست آورم با رفتن از دنيا آن بهاء و مال هم از دستم برود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 218

بمالك آن فروخته و بهاي آن را گرفتيد و ديگر اينكه چيز فاني را به باقي و آنچه زائل شدني است به كالاي دائمي فروختيد.

«وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» اين خريد و فروش، پيروزي بزرگي است كه هيچ چيز بپايه آن نميرسد سپس خداي سبحان مؤمنيني را كه از آنها جان و مالشان را خريده، باين صفات توصيف كرده ميفرمايد:

«التَّائِبُونَ» كساني كه بسوي طاعت خدا بازگشت مينمايد و از خلق بسوي وي بريده و از كارهاي زشت گذشته خويش پشيمان گشته اند.

«الْعابِدُونَ» آنهايي كه خداي يگانه را پرستش نموده و با انجام اوامر و نواهي او روي خواري بدرگاهش نهند. حسن و

قتاده گويند: آنهايي كه بدنهاي خود را در روز و شب بعبادت واميدارند و خداي را در آساني و سختي ميپرستند.

«الْحامِدُونَ» حسن گويد: يعني كساني كه خداي را در همه حال حمد و ستايش مي نمايند ديگري گفته مراد آنهايي هستند كه نعمتهاي خدا را با ديده اخلاص سپاسگزاري كنند.

«السَّائِحُونَ» ابن عباس و ابن مسعود و حسن و سعيد بن جبير و مجاهد گفته اند:

كه مراد روزه دارانند. و از پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- روايت شده كه فرمود: سير و سياحت امت من روزه است، و نيز گفته شده آنها كساني هستند كه در زمين گردش ميكنند و از عجائب خلقت خداي تعالي عبرت ميگيرند. عكرمه گويد آنها طالبان علم هستند كه در جستجوي آن در زمين گردش ميكنند.

«الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ» يعني آنهايي كه نماز واجب و فريضه را كه در آن ركوع و سجود است بجا ميآورند.

«الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ» ذكر «واو» در اينجا دليل بر اين است كه امر بمعروف مستلزم نهي از منكر ميباشد و گويا آنها هر دو يك چيزند و ديگر اينكه در پيشتر جاها نهي از منكر به امر بمعروف مقرون است و از اينرو «واو» در اينجا آمده تا دلالت بر اين مقارنه و نزديكي كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 219

«وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ» ابن عباس گويد: يعني آنان كه باطاعت خداوند قيام كنند و آنهايي كه فرائض خدا و اوامر او را انجام داده و از نواهي او اجتناب مي كنند. زيرا حدود خداوند دستورات و نواهي او است.

«وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» اين دستوري است به پيغمبر صلي اللَّه عليه و آله كه

تصديق كنندگان خداوند و معترفان نبوت خود را به ثواب جزيل و منزلت بزرگ و مخصوص مژده دهد، در صورتي كه تمام اين اوصاف در آنان جمع باشد و بزرگان ما روايت كرده اند كه اين صفات مختص به ائمه معصومين ميباشد. زيرا اين اوصاف بطور كامل در شخص ديگري جز آنها جمع نشود.

زهري حضرت علي بن الحسين (ع) را در راه حج ديدار كرد و بآن حضرت عرضكرد:

جهاد و سختي آن را واگذاردي و رو بحج آوردي، با اينكه خداي سبحان فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنِينَ … » تا آخر؟ حضرت در پاسخش فرمود: آيه دنبالش را نيز بخوان كه فرمايد: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ … » تا آخر پس فرمود: هر گاه مردماني را كه داراي اين صفات باشند ديدار كنيم در آن وقت فضيلت جهاد بهمراه آنان از حج بيشتر خواهد بود (و بهمراه آنها بجنگ ميرويم)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 220

سوره التوبة (9): آيات 113 تا 114 … ص: 220

اشاره

ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبي مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (113) وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (114)

ترجمه … ص: 220

پيغمبر و كساني كه ايمان آورده اند نبايد براي مشركان آمرزش بخواهند پس از آنكه براي ايشان واضح شد كه آنها اهل دوزخند (113) ابراهيم هم كه براي پدرش آمرزش خواست تنها بخاطر وعده اي بود كه بدو داده بود، و چون براي او آشكار شد كه وي دشمن خدا است از او بيزاري جست و براستي كه ابراهيم بسيار زاري كننده و بردبار بود (114)

شرح لغات … ص: 220

اوّاه: اصل آن از «تأوّه» بمعناي دردناكي و غمزدگي و حزن است شاعر گويد:

اذا ما قمت أرحلها بليل تأوه آهة الرجل الحزين «1»

تفسير … ص: 220

«ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ» يعني پيغمبر و مؤمنين براي كساني كه مشرك بخدا هستند و با خدا معبود ديگري را نيز پرستش مي كنند و هم آنان كه او را يكتا نميدانند و اقرار بخداوندي او ندارند نبايد طلب آمرزش و

__________________________________________________

(1)- چون بر ميخيزم تا شبانه از نزدش بروم همچون مردي محزون آه و ناله سر ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 221

مغفرت كنند.

«وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبي » يعني هر چند اين اشخاص نزديكترين كسان بآنها باشند.

«مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ» يعني: پس از اينكه معلوم گرديد آنها كافر بوده و سزاوار خلود در آتش ميباشند، و در تفسير حسن چنين آمده: كه مسلمانان به پيغمبر اكرم (ص) عرض كردند: آيا براي پدران ما كه در زمان جاهليت مرده اند طلب آمرزش نميكني؟ پس خداي سبحان اين آيه را نازل كرد و بيان فرمود كه پيغمبر و هيچ مؤمني سزاوار نيست كه براي كافري دعا و طلب مغفرت نمايند.

و اينكه خداي سبحان در آيه فرمود «ما كانَ لِلنَّبِيِّ … » اين تعبير بليغ تر و رساتر از اين بود كه بفرمايد «لا ينبغي للنبي … » زيرا از اين تعبير چنين برميآيد كه اين عمل يعني: طلب آمرزش براي كفار، عمل قبيحي بوده ولي حكمت خدا مانع آن گرديده اما اگر بصورت «لا ينبغي» ميفرمود دلالت نداشت كه از حكمت خدا دور بود بلكه دالّ بر اين بود كه شايسته نيست پيغمبر اين

كار را اختيار نمايد و معناي آن اين بود كه خداوند طلب استغفار و آمرزش براي مشركين را در دين و حكم خود قرار نداده است، گرچه مهر و محبت خويشاوندي و علاقه رحم آنان را وادار بآمرزشخواهي براي آنها كند. پس از آنكه آشكار شد براي ايشان كه آنان را عذابي بزرگ است.

سپس خداي سبحان علت استغفار ابراهيم را براي پدرش با اينكه كافر بود بيان ميكند- چه روي سخن آنان كه ميگويند پدر حقيقي او بود و چه بگوئيم جدّ مادري و يا عمويش بود چنانچه بزرگان ما گفته اند-.

«وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ» يعني استغفار ابراهيم براي پدرش نبود جز از روي وعده اي كه داده بود و در اينكه چه كسي اين وعده را داده بود اختلاف است كه آيا از طرف ابراهيم بود يا پدرش و برخي گفته اند كه پدرش وعده داد كه هر گاه او برايش طلب آمرزش كند ايمان خواهد آورد و ابراهيم روي اين وعده بود كه براي او استغفار كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 222

«فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ» پس هنگامي كه ابراهيم متوجه شد كه پدرش دشمن خداست و بوعده خويش وفا نمي كند.

«تَبَرَّأَ مِنْهُ» از وي بيزاري جست و برايش دعا ننمود. ابن عباس و مجاهد و قتاده گويند: عداوت و دشمني او با خدا هنگامي آشكار شد كه او در حال كفر مرد.

و گفته شده كه وعده از طرف ابراهيم داده شد كه گفت من تا موقعي كه در قيد حياتم براي تو استغفار خواهم نمود و شرط استغفار او ايمان آوردن پدرش بود و

همين كه از ايمان آوردن وي مأيوس شد از او بيزاري جست.

«إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ» ابن عباس گويد يعني: ابراهيم دعا كننده اي پر گريه و پر دعا بود و همين معني از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

حسن و قتاده گفته اند: اوّاه بمعني مهربان نسبت ببندگان خدا است.

و كعب گفته: اوّاه كسي است كه چون نام آتش دوزخ را برايش ببرند بگويد:

اوه. و ابن عباس گويد: اوّاه در لغت حبشه بمعني مؤمن است.

عكرمه و مجاهد گويند: اوّاه بمعني يقين دارنده است.

و نخعي گويد: اوّاه بمعناي عفيف و پاكدامن است.

عطا گويد: اواه كسي را گويند كه از آنچه خداي عز و جل خوش ندارد روي گردانيده و ترك كند.

عبد اللَّه بن شداد از پيغمبر (ص) روايت كند كه فرمود: اوّاه خاشع و زاري كننده است.

عقبة بن عامر گويد: اوّاه كسي است كه بسيار براي خدا تسبيح گويد.

ابي عبيده گويد: اوّاه بكسي گويند كه از روي ترس آه كشد و با يقين به اجابت دعايش زاري كند و ملازم طاعت حق باشد.

زجاج گفته: قول ابي عبيده جامع بيشتر معاني اوّاه است كه اهل تفسير گفته اند.

«حَلِيمٌ» گويند: حلم ابراهيم بحدي بود كه شخصي او را آزار و شماتت نمود. ابراهيم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 223

در پاسخ او گفت: خدا ترا هدايت كند. ابن عباس گفته: حليم بمعناي بزرگ است و در اصل حليم بكسي گويند كه بر آزار مردم شكيبا و از خطا و گناهشان در گذرد.

ارتباط اين چند آيه با آيات سابق … ص: 223

چون در آيات قبل، سخن از منافقان و منع از دوستي و نماز بر مردگان آنها و توقف بر سر قبرشان براي دعا، بميان آمد

بدنبال آن خداي تعالي از دعا كردن براي آنها پس از مرگشان نيز نهي فرمود و چون سخن از نهي پيغمبر (ص) و مؤمنان براي دعاي بر مشركان پس از مرگشان بميان آمد خداوند داستان ابراهيم و عذر در آمرزشخواهي او را براي پدرش بيان فرمود. و جمله «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» نيز بدين مناسبت ذكر شده كه چون مردي رئوف و مهربان بود اخلاصش در وقت دعا بيشتر و علاقه و حرصش در نجات دادن نزديكان خود از عذاب زيادتر بود و با اينحال چون از رستگاري پدر مأيوس گشت از وي بيزاري خست

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 224

سوره التوبة (9): آيات 115 تا 116 … ص: 224

اشاره

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّي يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (115) إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (116)

ترجمه … ص: 224

خدا چنان نيست كه قومي را گمراه كند از پس آنكه هدايتشان نمود تا چيزي كه بايد از آن پرهيز كنند بر ايشان بيان كند كه خدا بهمه چيز دانا است (115) براستي كه ملك آسمانها و زمين از آن خدا است، زنده ميكند و ميميراند و شما را جز خدا سرپرست و ياوري نيست. (116)

شأن نزول … ص: 224

حسن گويد: عده اي از مسلمانان قبل از اينكه واجبات و فرائض از جانب خداي تعالي نازل گردد از دنيا رفتند. مسلمانان ديگر عرضكردند: يا رسول اللَّه وضع برادران ما كه قبل از نزول فرائض از اين دنيا رفتند در نزد خدا چگونه است؟ خداوند اين آيه را نازل فرمود.

تفسير … ص: 224

«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ» يعني خداوند هيچگاه پس از آنكه حكم بهدايت گروهي فرمود به گمراهي و ضلالت آنها حكم نميدهد.

«حَتَّي يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ» يعني تا اينكه براي آنها دستور بطاعات و نهي از معصيتها را بيان كند و آنها پرهيز نكنند. در اينصورت خداوند حكم بگمراهي آنان مينمايد. و بقولي: خداوند چنان نيست كه قومي را عذاب كند و از راه از ثواب و كرامت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 225

و طريق بهشت گمراه سازد تا اينكه بر ايشان بيان كند آنچه را بوسيله آن از طريق اطاعت و نافرماني مستحق ثواب و عقاب گردند و كلبي گفته: چون برخي از شرايع اسلام نسخ شد و گروهي از نسخ آن آگاه نبودند و بهمان دستور نخست و قبل از نسخ عمل ميكردند مانند تحويل قبله و غيره، و اينان در اثر بي اطلاعي بدستور نخست عمل كرده و از اينجهان رفتند وضع آنان را از رسول خدا پرسيدند خداوند اين آيه را نازل فرمود يعني: خداوند كساني را كه اطلاعي از نسخ حكم نداشتند و بهمان حكم نخست عمل ميكردند عذاب نكند تا وقتي كه حكم دوم را بشنوند و با اينحال بدان عمل نكنند كه در اين صورت عذاب خواهند شد.

«إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ» خداوند

بتمام دانستنيها آگاه است و چيزي نيست كه خداوند از آن بي خبر باشد زيرا علم خدا عين ذات اوست.

«إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ملك: يعني تسلط و فرمانروايي بر چيزي براي كسي كه سياست و تدبير آن بدست او است.

«يُحْيِي وَ يُمِيتُ» جماد را زنده ميكند و حيوان را ميميراند.

«وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ» غير از خدا نگهباني كه شما را حفاظت كند و سرپرستي كه كارهاي شما را سرپرستي بنمايد و ياوري كه شما را ياري دهد و عذاب را از شما دفع نمايد وجود ندارد.

ارتباط اين آيات با آيات پيشين … ص: 225

مجاهد گفته: وجه ارتباط آيه نخست به ما قبل آن است كه چون خداي سبحان آمرزشخواهي براي مشركان را بر مؤمنين حرام فرمود بدنبال آن بيان فرموده كه آنها را مؤاخذه نخواهد كرد مگر پس از اينكه بحرمت اين عمل خود راهنماييشان كند. و در ارتباط آيه دوم علي بن عيسي گفته: اين آيه بدنبال آيات پيشين، بمؤمنان دستور جهاد با مردمان مشرك بزرگان و غير بزرگانشان را ميدهد، و بدانان گوشزد ميكند كه اينان بندگان خدايي هستند كه فرمانرواي آسمانها و زمين است و بهر گونه بخواهد دستورشان دهد و تدبير كارشان فرمايد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 226

سوره التوبة (9): آيات 117 تا 118 … ص: 226

اشاره

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (117) وَ عَلَي الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّي إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (118)

ترجمه … ص: 226

خداوند بخشيد پيغمبر و مهاجران و انصاري را كه در موقع سختي پيرويش كردند از پس آنكه نزديك بود دلهاي گروهي از ايشان بلغزد، و توبه آنها را پذيرفت كه براستي وي نسبت بدانها رءوف و مهربان است (117) و نيز بر آن سه كس كه بازماندند تا وقتي كه زمين با همه فراخيش بر آنها تنگ شد، و (بلكه) از جان خويش به تنگ آمدند، و دانستند كه از خدا جز بسوي او پناهي نيست، خدا بسوي آنها باز لطف فرمود تا توبه كنند كه براستي خدا توبه پذير و مهربان است (118)

شرح لغات … ص: 226

زيغ: انحراف و گشتن دل از حق، و از همين باب است آيه «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «1» و نيز «زاغت الشمس» يعني خورشيد گرديد.

تخلف (در خلفوا): باز ماندن و بجاي ماندن كسي از شخص ديگري كه

__________________________________________________

(1)- و چون منحرف گشتند خدا دلهاشان را منحرف كرد. (سوره صف آيه 5)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 227

بسويي رفته.

رحب: فراخي. و جمله «مرحباً و أهلا» (كه معمولا در بر خوردها بهم ميگويند) از همين باب است يعني سرزمينها بر تو فراخ باد.

ضيق: تنگي ضد فراخي.

ظنّ: در اينجا بمعناي يقين است، چنانچه دريد بن صمة نيز در شعر خود گفته:

فقلت لهم ظنوا بألفي مدجج سراتهم في الفارسي المسرّد «1»

شأن نزول … ص: 227

آيه نخست درباره جنگ تبوك و سختيهايي كه بمسلمانان رسيد تا حدّي كه جمعي آهنگ بازگشت كردند ولي لطف خداي سبحان شامل حالشان گشت، نازل شد حسن گفته: كار سختي آنها بجايي كشيد كه هر ده نفر از مسلمانان يك شتر داشتند كه هر كدام ساعتي روي نوبت سوار ميشدند و سپس پياده شده ديگري بجاي او سوار ميشد و آذوقه آنها عبارت بود از جو، و خرماي كرم زده و پيه بدبو. و چنان بود كه بهر دسته مقداري خرما رسيده بود و چون يكي از آنها سخت گرسنه ميشد يك دانه از آن خرماها را در دهان ميگذارد و قدري ميمكيد كه دهانش شيرين شود سپس آن را از دهان بيرون ميآورد و برفيقش ميداد و جرعه اي آب دنبالش سر ميكشيد، رفيقش نيز قدري ميمكيد و بديگري ميداد و همچنين تا به آخرين نفر كه ميرسيد هسته اش بجاي مانده بود.

و گويند: أبو

خيثمة- يعني عبد اللَّه بن خيثمة- از كساني بود كه از رفتن به تبوك تخلف كرد تا وقتي كه ده روز از رفتن رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- گذشت، در آن روز- كه روز گرمي بود- بخانه نزد دو تن از زنانش كه هر يك سايبان خانه خود را مرتب ساخته و بوسيله آب آن را خنك كرده و خوراكي براي وي آماده ساخته بودند بيامد و چون آن منظره را ديد گفت: سبحان اللَّه! پيغمبر خدايي كه گناه گذشته

__________________________________________________

(1)- يعني بدانها گفتم يقين كردند بدو هزار مرد مسلحي كه سرانشان زره هاي فارسي پوشيده اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 228

و آينده اش را خدا آمرزيد در سوز گرما و سرماي بيابان اسلحه جنگ بدوش كشد ولي ابو خيثمة در زير سايبان خنك و خوراك آماده در كنار زنان زيبا بسر برد؟ اين انصاف نيست! سپس رو بزنان خود كرده گفت: سوگند بخدا با هيچيك از شما سخن نميگويم و زير سايبان نميآيم تا خود را به پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- برسانم، اين سخن را گفت و بر شتر خويش سوار شده بسرعت راه تبوك را پيش گرفت، و هر چه زنانش با او سخن گفتند پاسخشان را نداد و بسرعت آمده تا نزديك تبوك رسيد، مردم كه از دور وي را مشاهده كردند گفتند: سواري از راه ميرسد، پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله فرمود: واي بر تو أبا خيثمة هستي! و چون نزديك شد مردم گفتند: يا رسول- اللَّه ابا خيثمة است، وي از شتر پياده شد و بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- رفته سلام كرد،

حضرت بدو فرمود: واي بر تو اي أبا خيثمة! ابو خيثمة جريان خود را براي آن حضرت نقل كرد و رسول خدا درباره اش دعاي خير فرمود، و منظور از آيه نخست او است كه در آغاز انحرافي در دلش پيدا شد، و از رفتن با رسول خدا تخلف كرد و سپس خدا پا بر جايش ساخت. و اما آيه دوم درباره كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن امية نازل شد كه آنان از رفتن به تبوك خود داري كردند اما نه از روي نفاق بلكه از روي تنبلي، و سپس پشيمان گشتند. و چون رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بمدينه باز گشت بنزد آن حضرت آمده عذر خواهي كردند ولي رسول خدا پاسخشان را نداد و بمسلمانان نيز دستور داد با آنها سخن نگويند، مردم نيز حتي كودكان خردسال به پيروي از دستور رسول خدا از آنها كناره گرفتند، زنانشان كه چنان ديدند بنزد رسول خدا آمده گفتند: ما نيز از آنها كناره گيري كنيم؟ حضرت فرمود: نه، ولي مواظب باشيد آنها با شما نزديكي نكنند، اين جريان سبب شد كه شهر مدينه بر آن سه نفر تنگ شود و از اينرو از شهر بيرون رفته بكوهها پناه بردند، و خانواده هاي آنها غذا برايشان ميبردند ولي با آنها سخن نمي گفتند، چند روزي بر اينمنوال گذشت و آن سه نفر پهلوي يكديگر بسر ميبردند تا اينكه يكي از آنها گفت: مردم كه از ما بريده اند و كسي با ما سخن نميگويد خوبست ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 229

ما هم از يكديگر جدا شويم و بدنبال اين سخن آن

سه نفر نيز از هم جدا شده هر يك بسويي رفت و پنجاه روز تمام بدينحال بسر بردند و بدرگاه خداي تعالي زاري و تضرع و توبه كردند تا اينكه خداوند توبه شان را پذيرفت و اين آيه در شأنشان نازل شد.

تفسير … ص: 229

«لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ» لام در اينجا لام قسم است، و خداي تعالي قسم ياد فرموده كه توبه آنان را بخشيد، و اينكه نام پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- در اينجا ذكر شده براي افتتاح و زيبايي كلام است، و ديگر بدانجهت است كه آن حضرت سبب توبه آنان بود و گرنه از آن جناب عملي كه موجب توبه باشد سر نزده. و در روايتي كه از حضرت رضا عليه السلام نقل شده آن حضرت اين آيه را چنين قرائت فرمود: «لقد تاب اللَّه بالنبي علي المهاجرين و الانصار» يعني خداي تعالي بوسيله پيغمبر توبه مهاجران و انصار را قبول كرد.

«الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ» آنان كه در خروج بسوي تبوك از او پيروي كردند.

«فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» ساعت عسرت بمعناي دشواري كار است، جابر گفته: يعني سختي و دشواري از نظر توشه و مركب، و آب. و منظور از ساعت وقت است، زيرا ساعت بهر زماني اطلاق گردد. و عمر بن خطاب گفته: بگرمايي سخت و تشنگي دچار شديم، و خداي سبحان در اثر دعاي پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- باراني بر ما نازل كرد كه از آن سختي و گرما آسوده شديم.

«مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ» پس از آنكه نزديك بود دلهاي گروهي از ايشان برگردد و بدون دستور خدا خواستند باز گردند اما خداوند آنها

را از اين عمل نگاه داشت و همراه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- رفتند.

«ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ» و خدا پس از اين لغزش از آنها گذشت، و منظور از «زيغ» كه بمعناي لغزش و انحراف است همان اراده باز گشت آنها از جنگ است نه لغزش در ايمان.

«إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» كه خداوند بآنها رئوف و مهربان است كه با رحمت خويش لغزش آنها را تدارك فرمود. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 230

«وَ عَلَي الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا» (و بر آن سه نفر كه باز ماندند) مجاهد گفته: يعني از پذيرفته شدن توبه باز ماندند، و بدنبال پذيرفته شدن توبه جمعي از منافقان (بشرحي كه در ذيل آيه 101 گفته شد) پذيرش توبه اينان بتأخير افتاد، و از آنها باز ماندند، چنانچه در آيه «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ … » «1» نيز گفته شد.

و حسن و قتاده گفته اند: يعني از جنگ تبوك باز ماندند و همراه رسول خدا نرفتند.

و در قرائت اهل بيت عليهم السلام «خالفوا» است يعني مخالفت كردند، آنان فرموده اند اگر بجاي مانده بودند عتاب و سرزنشي متوجه آنان نبود، و از اين ملامت و سرزنشي كه از آنها شده معلوم ميشود كه آنان خودشان از جنگ تخلف كردند، و آيه «خالفوا» است.

«حَتَّي إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» يعني تا اينكه دنيا با همه فراخيش بر آنها تنگ گرديد، و اين تعبير براي بيان حال كسي است كه به نهايت پشيماني رسيده باشد تا بدان حد كه گويا براي خود راهي نيابد، و اين بدانجهت بود كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه

و آله- بمردم دستور داد از نشست و برخاست و تكلم با آنان خودداري كنند چنان كه شرحش گذشت، روي آنكه قبولي توبه مردم ديگر نازل شد ولي از پذيرش توبه آنان خبري نشد، و اين بدان معني نبود كه توبه آنها ردّ شده و پذيرفته نشده بود زيرا آنها مأمور بتوبه بودند، و از حكمت خداي تعالي بدور است كه كسي در وقت توبه بدرگاه او توبه كند و توبه اش ردّ شود ولي خداي سبحان ميخواست تا بدينوسيله با تأخير پذيرش توبه كار را بر آنها سخت گيرد تا آنان و اشخاص ديگر را بدينوسيله اصلاح كند و كسي ديگر به اين چنين اعمالي دست نزند.

«وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ» اين تعبير را براي مبالغه در غم و اندوه ميكنند يعني چنان كار بر آنها سخت شد كه گويا جايگاهي براي پنهان كردن اندوهشان در جان و نفسشان نمي يافتند، و برخي گفته اند: معناي تنگي جان تنگي سينه هاشان بود.

__________________________________________________

(1)- آيه 106.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 231

«وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ» و يقين كردند كه جز خدا جايگاهي نيست كه بتواند آنها را از خدا حفظ كند و بدان پناه برند، و معناي اين جمله آنست كه دانستند پناهگاهي از خدا نيست جز خود او، و چيزي جز توبه نمي تواند آنان را از عذاب خدا رهايي بخشد.

«ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» يعني سپس خداي تعالي توبه را بر ايشان آسان كرد تا توبه كنند.

و برخي گفته اند: «ليتوبوا» يعني تا بحال نخستينشان كه پيش از آلودگي بكناه داشتند باز گردند، و ديگري گفته: معناي آيه آن است كه خداوند آن سه نفر

را بخشيد و توبه شان را بر پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- نازل فرمود تا مؤمنان از گناهان خود توبه كنند و بدانند كه خداي سبحان توبه پذير است.

حسن گفته: هان بخدا سوگند آنان نه خوني ريخته بودند و نه مالي بردند و نه قطع رحمي كردند ولي مسلمانان در رفتن با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- از اينان سبقت جستند و آنها باز ماندند، يكي بخاطر باغ و ملك، ديگري بخاطر خانواده و زن و بچه، و سومي براي راحتي، ولي پس از آن پشيمان شدند و توبه كردند و خدا توبه شان را پذيرفت.

«إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» كه براستي خدا بسيار توبه پذير و نسبت به بندگانش مهربان است.

ارتباط اين آيات … ص: 231

ابو مسلم گفته آيه نخست مرتبط به گفتار خداي تعالي است كه در آيات پيش فرمود «التَّائِبُونَ … الْحامِدُونَ … » كه در آنجا خداي سبحان آنان را مدح فرمود، و در اين آيه بيان فرمايد كه خداوند در اثر پيروي كردنشان از پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- در ساعت سختي توبه شان را پذيرفت و از آنان راضي شده. و برخي گفته اند:

چون خداي سبحان در آيات پيش بيان داشته كه فرمانروايي آسمانها و زمين خاص او است و جز او براي كسي ياوري و مدد كاري نيست بدنبال آن رحمت خود را نسبت بمؤمنان يادآور شده و فرموده است كه خداوند در مورد قبول توبه شان نسبت بدانها مهربان و رءوف است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 232

سوره التوبة (9): آيه 119 … ص: 232

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (119)

ترجمه … ص: 232

اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد (119)

شرح لغات … ص: 232

صادق: كسي است كه حق بگويد و بدان عمل كند.

تفسير … ص: 232

خداي سبحان در اين آيه مؤمناني كه خدا را تصديق كرده و بنبوت پيغمبر او اقرار نموده مخاطب ساخته فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» اي كساني كه ايمان آورده ايد از نافرمانيهاي خدا پرهيز كنيد و از معصيت او اجتناب نمائيد.

«وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» و با كساني باشيد كه راست ميگويند و دروغگو نيستند.

يعني راه و روش كسي را انتخاب كنيد كه در گفتار و كردار راستگو است و مصاحب و رفيق آنها باشيد، چنانچه گويي «من در اين مسئله با فلاني هستم» يعني پيرو نظريه او هستم، و خداي سبحان صادقين را در سوره بقره اينگونه توصيف كرده كه فرمايد:

« … وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ- تا آنجا كه فرمايد- أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «1» كه در اينجا خداوند دستور به پيروي و اقتداء بآنان را ميدهد، و ميفرمايد با آن مردمان راستگو و با تقوي باشيد. و برخي گفته اند: منظور از «صادقين» در اين آيه آنهايي هستند كه در جاي ديگر قرآن درباره شان فرموده:

__________________________________________________

(1)- سوره بقره آيه 176- 177

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 233

«رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» «1» كه منظور از جمله اول حمزة بن عبد المطلب و جعفر بن ابي طالب است، و منظور از جمله دوم علي بن ابي طالب عليه السلام ميباشد.

و كلبي از ابي صالح از ابن عباس روايت كرده كه گفته: «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» يعني با علي بن ابي طالب و پيروان او باشيد.

و جابر

از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: يعني با آل محمد عليهم السلام باشيد.

و از ضحاك روايت شده كه گفته است: يعني بوسيله انجام عمل صالح در دنيا با پيغمبران و صديقان در بهشت باشيد.

نافع گفته: يعني با محمد و پيروانش باشيد.

و از ابن عباس روايت شده كه گويد: يعني با كساني باشيد كه نيتهاشان پاك و دلهاشان محكم و اعمالشان درست بوده و همراه پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- بجنگ رفتند و از جهاد تخلف نكردند.

و ابن مسعود در ذيل اين آيه گفته است: دروغ بهيچ نحو جايز نيست چه از روي شوخي باشد و چه از روي جدّ، و صحيح نيست كه كسي به بچه اش وعده اي بدهد و بدان وفا نكند، و براي اثبات اين مطلب گويد: اين آيه را بخوانيد و به بينيد آيا هيچگونه رخصتي در دروغ ذكر شده (و جايي استثناء گرديده) است؟.

__________________________________________________

(1)- سوره احزاب آيه 23

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 234

سوره التوبة (9): آيات 120 تا 121 … ص: 234

اشاره

ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (120) وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (121)

ترجمه … ص: 234

مردم مدينه و باديه نشينان اطراف نبايد از پيغمبر خدا تخلف كنند، و نه آنكه هيچ تشنگي و گرسنگي و رنجي بدانها نرسد و در جايي كه كافران را بخشم آورد گاهي ننهند و دستبردي بدشمنان نزنند جز آنكه در عوض هر كدام از اين پيش آمدها عمل صالحي براي آنها نوشته شود، و براستي كه خدا پاداش نيكوكاران را تباه نسازد (120) و هيچ خرجي چه كم باشد و چه زياد نكنند و هيچ دره اي را در نوردند جز آنكه در نامه شان نوشته شود تا خداوند پاداشي بهتر از آنچه ميكردند بدانها بدهد (121)

شرح لغات … ص: 234

رغبت: بمعناي طلب منفعت. و «ظمأ» شدت تشنگي است.

نصب: بمعناي رنج و تعب است مانند «وصب». ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 235

مخمصة: گرسنگي، و اصل اين لغت از «خمص» و «خميص» بمعناي تهي بودن شكم و لاغري آن از گرسنگي است.

غيظ: دگرگون شدن نفس از ديدن چيزهاي ناراحت كننده.

تفسير … ص: 235

پس از آنكه خداي سبحان داستان متخلفين از جنگ تبوك و عذر خواهي و پذيرفتن توبه نادمان آنها را بيان داشت دنبال آن بصورت توبيخ از اين عمل آنها فرمايد:

«ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ … » ظاهر اين كلام بصورت خبر ذكر شده ولي معناي آن نهي است مانند آيه ديگري كه ميفرمايد: «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» «1» - نرسيده است شما را كه رسول خدا را آزار كنيد- (يعني آن حضرت را آزار نكنيد) در اين جا هم معناي آيه اين است كه براي مردم مدينه و باديه نشينان اطراف آن جايز نيست كه در جنگ تبوك و غير آن جنگ بدون عذر از رفتن با پيغمبر تخلف كنند، و برخي گفته اند: منظور قبائل مزينة و جهينة و اشجع و غفار و اسلم بوده اند.

«وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» يعني بر آنها و بر همه مؤمنان جايز نيست كه نفع خود را خواسته و جان خود را حفظ نكنند، و اين فريضه اي است كه خداي تعالي بر ايشان واجب فرموده روي حقي كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بر آنها دارد از نظر اينكه آنها را هدايت فرموده و از ظلمت كفر بنور ايمان راهنمايي شده اند. و برخي گفته اند: معناي آيه اين

است كه راضي نشوند، خود در خوشي و آسايش بسر برند و رسول خدا در گرما و سختي باشد، بلكه بايد جان خود را سپر جان آن حضرت قرار دهند.

«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ … » و اين نهي از تخلف بدانجهت است كه ايشان را تشنگي و رنجي در بدن و گرسنگي سختي در راه اطاعت خدا نرسد …

__________________________________________________

(1)- سوره احزاب آيه 53

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 236

«وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ» و گام در جايي ننهند كه كفار بخشم آيند يعني ميدان جنگ، زيرا انسان وقتي به بيند كسي قدم در جاي او نهاده خشمگين و غضبناك ميشود …

«وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا … » و قتل و جراحت و يا صدمه مالي ديگري و يا پيش آمد غم انگيز و خشمگين كننده اي از مشركان بدانها نرسد، جز اينكه عمل صالح و طاعت نيكو و پر ارزشي براي آنها نوشته شود.

«إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» كه خدا اعمال كساني را كه كارهاي نيك انجام ميدهند و بدان شايسته مدح و ثواب گردند ضايع نمي كند، و اين جمله براي تشويق و تحريص بجهاد و اعمال خير و نيكو است.

«وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً … » و اينان هيچ خرجي در راه جهاد و ساير كارهاي نيك از كم و زياد نكنند كه منظورشان سربلند ساختن دين خدا و نفع بمسلمانان و تقرب بخداي تعالي باشد … «وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً» و از دره اي نگذرند، جز آنكه ثواب آن براي آنها نوشته شود و ثبت گردد.

«لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» يعني اطاعتها و كارهاي نيك آنها

ثبت شود تا باندازه استحقاق، پاداش آنها را بدهد، و از فضل خويش بر آنها بيفزايد تا اينكه ثواب، بهتر و زيادتر از عمل آنها گردد.

و برخي گفته اند لفظ «أحسن» صفت عمل و كار آنها است يعني خداوند پاداش عمل نيكوتر آنها را بدهد، زيرا اعمال و رفتار انسان گاهي بصورت واجب است و گاهي بصورت مستحبّ و گاهي بصورت مباح، و پاداش در مورد عمل واجب و مستحبّ است نه در مورد عمل مباح و از اينرو پاداش در مقابل بهترين اعمال قرار ميگيرد.

و ابن عباس گفته: يعني آنها را بثواب خوشنود سازد و بي حساب در بهشت در آورد.

و بهر صورت اين دو آيه دلالت ميكند بر وجوب جهاد بهمراهي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- و نهي از تخلف و سرپيچي كردن از دستور آن حضرت و در اينكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 237

آيا چه كساني مأمور به اين دستور بودند اختلاف شده:

يك قول اينكه منظور تمام كساني بوده اند كه پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- آنها را بجهاد دعوت فرمود، و صحيح هم همين قول است.

و قول ديگر آن است كه منظور اهل مدينه و اطرافيان آن ميباشند.

اختلاف ديگري كه شده اين است كه آيا اين دستور مخصوص زمان رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله است كه كسي بدون عذر نبايد از جهاد با آن حضرت تخلف كند، و اما ساير ائمه و رهبران اينگونه نبوده اند و تخلف از رفتن با آنها جايز است؟ و اين قولي است كه از قتاده نقل شده.

و قول ديگر آن است كه اين آيه اختصاص بزمان آن حضرت ندارد،

و مجاهدان در هر زمان- از آغاز تا انجام اين امت- بدان مأمورند، و اين قولي است كه اوزاعي و ابن مبارك گفته اند.

و ابن زيد گفته: اين دستور مخصوص بصدر اسلام است كه مسلمانان اندك بودند و اما اكنون كه اسلام نيرومند گرديده و پيروانش زياد شده اين دستور (يعني بسيج عمومي و همگاني) بوسيله آيه: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً … » «1»

منسوخ گرديده.

و اين گفتار بهتر از گفتار ديگران است زيرا اين مسئله اتفاقي است كه جهاد از واجبات كفايي است و اگر بر هر كس واجب بود از واجبات عيني بود.

__________________________________________________

(1)- آيه بعدي همين آيه كه در صفحه بعد با ترجمه و تفسيرش بيايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 238

سوره التوبة (9): آيات 122 تا 125 … ص: 238

اشاره

وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (122) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (123) وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (124) وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ (125)

ترجمه … ص: 238

مؤمنان نبايد همگي (براي جنك) كوچ كنند، چرا نبايد از هر گروه دسته اي كوچ كنند تا (كوچ كنندگان يا بازماندگان) در كار دين علم بياموزند و چون بنزد قومشان بازگشتند (يا قومشان بنزد آنها بازگشتند) آنها را بترسانند شايد آنها بترسند (122) اي كساني كه ايمان آورده ايد پيكار كنيد با كافراني كه مجاور شمايند آنها بايد در شما درشتي (و خشونتي) ببينند و بدانيد كه خدا يار پرهيزكاران است (123) و چون سوره اي نازل گردد برخي از ايشان گويند: اين سوره بر ايمان كداميك از شما افزايد؟ اما آنان كه براستي ايمان آورده اند ايمانشان را بيفزوده و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 239

شادماني ميكنند (124) و اما آنان كه در دلشان بيماري است پليدي (نفاق و كفر) بر پليديشان افزوده گردد و بحال كفر جان دادند (125)

شرح لغات … ص: 239

تفقه: ياد گرفتن فقه است. و فقه دانا شدن بچيزي را گويند. و در حديث سلمان است كه بزني گفت: «فقهت» يعني دانستي و فهميدي. و فقه در اصطلاح، علم باحكام شرعيه را گويند و از اينرو بهر كس كه در احكام دين دانا گردد فقيه گويند و برخي گفته اند: فقه درك معاني استنباطي است و از اينرو بخداي سبحان «فقيه» نگويند.

حذر: دوري كردن از چيزي بخاطر زيان آن.

مرض: بيماري و در اين آيه منظور از آن شك و ترديد است، زيرا شك و ترديد بيماري دل است كه نياز بدرمان دارد، چنانچه بيماري تن محتاج بدرمان است، و بيماري دل سخت تر و درمانش مشكلتر و دارويش ناياب تر و طبيبش كمتر است.

شأن نزول … ص: 239

كلبي از ابن عباس روايت كرده كه رسم رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- چنان بود كه چون بجنگي ميرفت جز منافقان و عذر داران كسي از رفتن با آن حضرت تخلف نميكرد و چون جنگ تبوك پيش آمد و خداوند در ضمن آيات گذشته عيبهاي منافقان و اصل نفاقشان را بيان فرمود، مردمان با ايمان سوگند ياد كرده گفتند: بخدا قسم از اين پس در هيچ غزوه و هيچ سريه اي «1» از رفتن تخلف نخواهيم كرد، و بهمين جهت هنگامي كه رسول خدا براي رفتن بسريه ها دستور داد همه مسلمانان بجنگ رفتند و رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- را تنها در مدينه گذاردند، و از اينرو آيات فوق نازل شد.

__________________________________________________

(1)- غزوه بدان جنگهايي گويند كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- خود در آن جنگ حاضر ميشد، و سريه بدانها گويند كه عده اي را مأمور رفتن بجنگ ميكرد

و خود در مدينه ميماند و بگفته ابن اسحاق در سيره مجموع غزوات آن حضرت بيست و هفت غزوه و مجموع سرايا سي و هشت سريه بوده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 240

و مجاهد گفته: اين آيه درباره جمعي از اصحاب رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نازل شد كه به باديه هاي اطراف رفته بودند و ضمن تحصيل و جمع آوري اموال بمردمي هم كه برخورد كردند آنان را بهدايت دعوت نمودند، مردم بآنها گفتند: شما كار خوبي نكرده ايد كه پيغمبر خود را رها كرده و بنزد ما آمده ايد، اين گفتار سبب شد كه اينها در دل غمناك گردند و بالآخره همگي از باديه بسوي مدينه حركت كرده و بنزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آمدند، خداي عز و جل بدنبال كوچ كردن دستجمعي آنان از باديه آيه فوق را نازل فرمود.

تفسير … ص: 240

پس از اينكه خداي تعالي در آيات پيشين با بهترين طرز ممكن مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنها را از سرپيچي و تخلف از آن سرزنش فرمود، در اين آيه بيان فرمايد كه در چه مواردي ميتوان از اين امر تخلف كرد.

«وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً» اين جمله بصورت نفي است ولي معناي آن نهي ميباشد يعني مؤمنان نبايد همگي بسوي جهاد رفته و پيغمبر را تك و تنها بگذارند.

و جبائي گفته: يعني مؤمنان نبايد همگي بمنظور ياد گرفتن احكام دين از شهرهاي خود كوچ كنند و بنزد پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- بيايند و ديار خود را خالي سازند.

«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» و در معناي اين

آيه چند وجه گفته اند:

1- ابن عباس و قتاده و ضحاك گفته اند: معناي آيه اين است كه چرا نبايد از هر قبيله گروهي بجنگ بروند و گروهي ديگر براي ياد گرفتن احكام دين نزد پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- بمانند، يعني آنها كه مانده اند قرآن را ياد گرفته و دستورات الهي و احكام و سنتها را بياموزند، و اگر آياتي از قرآن در زمان غيبت مجاهدان و سربازان اسلام نازل شد ماندگان در نزد رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- آنها را ياد گيرند تا پس از اينكه مجاهدان برگشتند آنها را بديشان ياد دهند و بگويند: پس از رفتن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 241

شما اين آيات نازل شد و ما ياد گرفته ايم و بدين ترتيب بدانها ياد دهند.

و معناي جمله بعدي كه فرمايد: «و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم» نيز همين است كه چون آنها بنزد ايشان باز گشتند اينان قرآن را بدانها بياموزند و بوسيله آن بيمشان دهند.

«لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» باشد كه آنها بترسند و بر خلاف دستور عمل نكنند و امام باقر عليه السلام در حديثي فرمود: اين دستور مال وقتي بود كه مردم زياد شدند و خداوند آنها را مأمور فرمود تا جمعي بجهاد بروند و جمعي براي ياد گرفتن احكام دين در شهر بمانند، و جنگ روي نوبت باشد.

2- از حسن و أبي مسلم نقل شده كه گفته اند: دستور «تفقه» و «انذار» - ياد گرفتن احكام و بيم دادن مردم- هر دو مربوط بكوچ كنندگان و بيرون روندگان بسوي جنگ ميباشد، و خداوند آنان را ضمن پيكار با دشمن مأمور بياد گرفتن امور ديني نيز

فرموده تا در بازگشت بشهر مردمي را كه در شهر مانده اند بترسانند. و معناي «تفقه در دين» - كه در آيه است- اين ميشود كه اينان در ضمن پيكار با دشمن بصيرتي پيدا كرده و به پيروزي خود بر مردمان مشرك يقين نموده و نصرت دين خدا را از نزديك ببينند، و چون بشهر بازگشتند افراد ديگر قوم خود را كه در وطن مانده و در حال كفر بسر ميبرند از جريان مطلع ساخته و ياري خدا را از پيغمبر و مؤمنان بدانها گوشزد كنند، و بدانها بفهمانند كه از جنگ با پيغمبر و مردمان با ايمان طرفي نبسته و سودي عايدشان نمي شود، شايد بدينوسيله آنها از جنگ و قتال با پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- بيم كنند، و از سرنوشت كفار ديگر بر خويش بترسند.

و ابو مسلم بدنبال اين قول گفته است: و بنا بر اين براي كوچ كنندگان سه پاداش بوده: پاداش جهاد، و پاداش «تفقه در دين» و پاداش بيم دادن مردم خويش.

3- وجهي است كه جبائي گفته، و آن اين است كه گويد: «تفقه در دين» مربوط بكوچ كنندگان است، و معناي جمله چنين است: نشايد همه مؤمنان بنزد پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- كوچ كنند و سرزمينهاي خود را خالي بگذارند، بلكه بايد از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 242

هر ناحيه اي گروهي كوچ كنند تا سخن آن حضرت را بشنوند و دستورات دين را از او ياد گيرند و سپس بنزد قوم خود باز گردند، و احكام را باطلاع آنان برسانند و آنان را بيم دهند.

جبائي بدنبال اين گفتار گويد: مقصود از «نفر» (كوچ كردن) بيرون

رفتن براي تحصيل علم است، و اينكه آن را «نفر» ناميده بخاطر آن است كه در اين راه مجاهده و پيكار با دشمنان بايد كرد.

قاضي ابو عاصم گويد: از اين آيه مطلب ديگري بدست آيد كه غربت (و دوري از وطن) خصوصيتي در تحصيل علم و فرا گرفتن احكام دين دارد، انسان ميتواند در غربت چيزهايي ياد بگيرد كه در وطن براي او ميسر نيست.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» يعني با كفاري كه با شما نزديكند كار زار كنيد چه از نظر نسب با شما نزديك باشند و چه از نظر مكان و منزل.

حسن گويد: اين قبل از دستور كار زار با همه مشركين بود و ديگري گفته: اين حكم را در اينزمان نيز بايد اجرا كرد، زيرا براي اهل هيچ شهري شايسته نيست كه بكار زار دشمنان دور دست بروند و نزديكان را واگذارند زيرا اينكار منجرّ به زيان گردد، و چه بسا همين وضع آنان را از مسير خود باز دارد جز آنكه ميان مسلمانان و دشمنان نزديكشان معاهده و پيمان صلح برقرار شده باشد كه در اينصورت گذشتن از دشمنان نزديك براي جنگ با دوردستان بهر نحو كه زمامدار مسلمانان صلاح بداند مانعي ندارد.

و اين آيه دلالت دارد كه مردم هر ناحيه و مرزي- هر گاه از هجوم دشمن بر حدود اسلام بيم داشته باشند- بر آنها واجب است از خود دفاع كنند اگر چه امام عادلي نيز در ميان آنها نباشد.

ابن عباس گويد: آنها به كارزار با دشمنان نزديك و نزديكتر مأمور شده بودند مانند بني قريضه و بني النضير و أهل خيبر و فدك. ابن عمر

گويد: آنها اهل روم بودند كه در شام سكونت داشتند. و شام بمدينه نزديكتر از عراق بود و هر گاه از حسن راجع به-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 243

كار زار با روم و ترك و ديلم پرسش ميشد اين آيه را ميخواند.

«وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً» و بايد آنها در شما درشتي ببينند. ابن عباس گفته: «غلظت» در اينجا بمعناي شجاعت است. و مجاهد گفته: يعني سختي، و حسن گفته: يعني صبر و پايداري در جهاد، و معناي آيه اين است كه اينان بايد خلاف نرمش و رقت را كه همان خشونت و سخت گيري است از شما احساس كنند تا جلوگير و مانع آنها گردد.

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» و بدانيد كه خدا كمك كار و ياور آن كساني است كه از شرك پرهيز ميكنند، و كسي كه خدا ياور او باشد احدي بر او چيره و غالب نگردد.

در اينجا دوباره سخن از منافقان بميان آورده فرمايد:

«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ … » و چون سوره اي از قرآن نازل گردد، برخي از اين منافقان از روي انكار ببرخي ديگر گويند:

«أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً» اين سوره بر ايمان كداميك از شماها افزود؟ و برخي گفته اند: يعني منافقان (از روي تمسخر) بمردمان با ايماني كه دچار ضعف ايمان هستند گويند: اين سوره بر ايمان- يعني بر يقين و بصيرت- كداميك از شما افزود؟

«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً» اما مؤمنان با اخلاص گذشته بر ايماني كه بخدا دارند تصديق بدستورات و فرائض الهي نيز بر آن افزوده گردد، و اين معنايي است كه ابن عباس كرده است، و وجه زيادتي ايمان آنها

به اين است كه آنان بدانچه قبلا نازل شده بود ايمان داشتند و آنچه نيز اكنون نازل گشته ايمان آورند (و تصديق كنند) «وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» و آنان خورسند گشته و يكديگر را مژده دهند، و از نزول آن سوره چهره هاشان باز شده و خوشحالند.

«وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ … » و اما آنان كه در دلشان بيماري است يعني ترديد و نفاق است. نفاق و كفري بر نفاق و كفرشان افزون گردد، زيرا اينان همانطور كه در سوره هاي قبلي شك و ترديد داشتند در اين سوره نيز شك دارند، و همين معناي افزوده شدن و زيادي است.

و اينكه كفر در اينجا «رجس» - پليدي- ناميده شده از روي مذمت آن و توجه به

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 244

اين نكته است كه همانطوري كه اجتناب و دوري از پليديها لازم است پرهيز و اجتناب از كفر نيز لازم ميباشد، و اينكه افزودن را بسوره نسبت داده (و فرموده است: آن سوره بر پليدي آنان ميأفزايد) بخاطر آن است كه نزول سوره موجب افزوده شدن پليدي آنان گرديد و اين مثل آنست كه گويند: «كفي بالسلامة داء» (همان سلامتي براي درد و بيماري تو كافي است) و شاعر نيز گفته: «و حسبك داء أن تصح و تسلما» (همين درد تو را كافي است كه صحيح و سالم گردي).

«وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ» يعني همان شك و ترديدي كه اينان در مورد نزول سوره ها از جانب خداي تعالي داشتند منجر شد كه آنها بر حال كفر بميرند و ببدترين بازگشت باز گردند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 245

سوره التوبة (9): آيات 126 تا 129 … ص: 245

اشاره

أَ وَ

لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (126) وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (127) لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (128) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (129)

ترجمه … ص: 245

آيا اينان نمي بينند كه در هر سال يك بار يا دو بار آزمايش ميشوند و باز هم پس از آن نه توبه كنند و نه پند گيرند (126) و چون سوره اي نازل گردد برخي از آنها ببرخي (ديگر) نگاه كنند و (گويند) آيا كسي شما را مي بيند، آن گاه باز ميگردند خدا دلهاشان را برگرداند كه آنها مردمي هستند كه فهم نميكنند (127) بحقيقت براي شما پيغمبري از خودتان آمد كه رنج بردن شما بر او گرانست و نسبت به (ايمان) و (نجات) شما بسيار حريص است و بمؤمنان رءوف و مهربانست (128) اگر (از تو) روي بگردانند بگو خدا مرا بس است معبودي جز او نيست بدو توكل كنم كه او پروردگار عرش بزرگ است (129).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 246

شرح لغات … ص: 245

عزيز: بمعناي سخت. و عزيز در صفات خداي تعالي بمعناي منيع و نيرومندي است كه هر چه بخواهد انجام دهد بر او گران نيست.

عنت: برخورد با رنج و آزاري است كه سينه را تنگ كند.

توكل: واگذاردن كار است بخدا روي اطمينان و اعتماد بحسن تدبير و كفايت او.

تفسير … ص: 246

سپس خداي سبحان اين مطلب را ياد آوري فرموده كه اين منافقان از نظر و تدبر در چيزهايي كه موجب تنبه و شايسته تدبر است رو گردانده و اعراض ميكنند، و از اينرو فرمايد:

«أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ … » آيا اين منافقان نمي دانند يا نمي بينند كه مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.

«فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ» در هر سالي يك بار يا دو بار به بيماريها و گرسنگي و اين خود خبر دهنده مرگ است.

«ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ» و با اينحال از گفته خود باز نگشته و متذكر نعمتهاي خدا كه در وجود آنها است نيستند، و از ابن عباس و حسن نقل شده كه گفته اند:

يعني اينها بوسيله جهاد در ركاب رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- امتحان شوند، كه نصرت و ياري خدا را كه از پيغمبر فرموده مشاهده ميكنند، و هم چنين ابتلاي دشمنان آن حضرت را بقتل و اسارت مي بينند.. و مجاهد گفته: يعني بقحطي و گرسنگي امتحان شوند. و مقاتل گفته: بوسيله دريده شدن پرده و آشكار شدن خبث سريره و ناپاكي باطنشان امتحان گردند، و ضحاك گويد: بوسيله بلا و جلاي از وطن و نيامدن باران و از بين رفتن ميوه ها.

«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ» و چون در وقتي

كه حضور پيغمبر هستند سوره اي از قرآن نازل گردد شنيدن آن سوره را خوش ندارند و بهمديگر مي نگرند، و اشاره مي كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 247

«هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ» كه آيا كسي شما را ديد؟ و اينكه اينكار را مي كنند بدانجهت است كه چون منافق و دورو هستند و ترس آن را دارند كه كسي از حالشان مطلع گردد از اينرو با اشاره گفتگو مي كنند … و سپس برخاسته و ميروند. و اين نحو گفتگوي رمزي و اشاره اي براي آنست كه مي ترسند آيه اي درباره شان نازل گردد و رسواشان سازد از اينرو بزبان چيزي نمي گويند و با چشم و اشاره با هم سخن گويند.

و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه منافقان بيكديگر نگاههاي طعن و انكار بقرآن ميكردند و سپس بهم ميگفتند: آيا احدي از مسلمانان ما را ديدار كرد، و چون يقين ميكردند كه كسي آنها را نديده هر چه ميتوانستند درباره طعن بقرآن ميگفتند، و هر گاه ميدانستند كه شخصي آنها را ديده است خود داري ميكردند.

«ثُمَّ انْصَرَفُوا» سپس از مجلس روگردان ميشده و ميرفتند، و برخي گفته اند:

يعني از ايمان روگردان مي شدند.

«صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» خدا دلهاشان را روگردان كند از آن بهره هايي كه مردمان با ايمان ميبرند و بدان شادمان ميشوند. و بعضي گفته اند: يعني خدا دلهاي آنها را از رحمت و ثواب خويش محروم گرداند بكيفر رو گرداند نشان از ايمان بقرآن كريم و انصرافشان از مجلس پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله-. و برخي ديگر گويند: اين جمله صورت نفرين دارد يعني خدايشان خوار سازد كه مستحق خواري هستند، و نفرين خدا بر بندگان صورت تهديد

دارد و خبر از دچار شدن بعذاب ميدهد.

«بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ» و اين بدانجهت است كه اينان منظور خداي تعالي را از خطاب وي فهم نمي كنند زيرا دقت در آن نمي كنند.

«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» منظور از رسول: محمد- صلي اللَّه عليه و آله- ميباشد يعني پيغمبري از جنس خودتان از بشر، و از عرب، و از بني اسرائيل براي شما آمد، و اين معنايي است كه از سدّي نقل شده، و ابن عباس گويد: مخاطب در اين آيه عربها هستند، و در ميان عرب قبيله اي نيست جز آنكه با پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- از طريقي نسبت دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 248

و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: منظور اين است كه آن حضرت از روي ازدواج صحيح بدنيا آمد و آلوده بوضع ناهنجار زمان جاهليت نشده بود، و ابن عباس در حديثي از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

وضع ازدواجهاي نامشروع زمان جاهليت در من تأثيري نداشته و من از روي نكاح و ازدواج صحيحي چون ازدواج اسلام بدنيا آمدم.

و اينكه خداوند بر مردم منت نهاده كه آن حضرت از جنس خود شما است جهتش روشن است، زيرا وقتي وضع ولادت و زادگاه و اصل و نسب او را دانستند و در كوچكي و بزرگي او را از نزديك مشاهده كردند، و صداقت و امانت او را دانستند، و عملي كه موجب نقصي در زندگي او باشد از وي سراغ نداشتند بايد بهتر موجب پذيرفتن سخنان و انقياد آنان در مقابل او گردد.

«عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ»

و زياني كه در اثر ترك ايمان بشما ميرسد بر وي دشوار و ناگوار است، و كلبي و ضحاك گفته اند: يعني گناهاني كه شما انجام ميدهيد بر وي سخت است، و قتيبي گفته: يعني آنچه موجب رنج و زيان شما گردد بر او سخت و دشوار است، و ابن انباري گويد: يعني آنچه موجب هلاكت شما گردد.

«حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ» حسن و قتاده گفته اند: يعني حريص است بر آن كساني كه ايمان نياورده اند كه بلكه ايمان آورند.

«بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» نسبت بمؤمنان رءوف و مهربان است. و برخي گفته اند:

«رءوف» و «رحيم» هر دو بيك معني است، و رأفت شدت رحمت را گويند. و برخي گويند:

يعني نسبت بمطيعان رءوف و نسبت بگنهكاران رحيم است، و يا نسبت بخويشان رءوف و نسبت بدوستان رحيم است، نسبت بآنان كه او را ديدار ميكنند رءوف و نسبت بآنان كه او را نديده اند رحيم است.

و بعضي از گذشتگان گفته اند: خداي سبحان براي هيچيك از پيغمبران دو نام از نامهاي خود را در يك جا جمع نكرده جز براي پيغمبر اكرم- صلي اللَّه عليه و آله- كه فرمود: « … بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» و درباره خود نيز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ» ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 249

«فَإِنْ تَوَلَّوْا» و اگر از حق و پيروي پيغمبر رو گردانده و از قبول آن سرپيچي نمودند و برخي گفته اند: يعني اگر از تو و از اقرار كردن به نبوتت رو گردان شدند.

«فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ … » بگو خدا مرا بس است كه او بر هر چيز قادر و توانا است، معبودي جز او نيست بر او توكل و اعتماد كرده

و كارهايم را بدو واگذار ميكنم.

«وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» و او پروردگار عرش بزرگ است. و اينكه نام عرش را بالخصوص ذكر فرمود (با اينكه خدا پروردگار هر چيزي است) بخاطر بزرگداشت آن و بجهت آنست كه وقتي خداوند پروردگار عرش با آن عظمت باشد پروردگار چيزهاي كوچكتر از آن نيز خواهد بود. ابو مسلم گفته: عرش بمعناي سلطنت و ملك است، يعني پروردگار پادشاهي بزرگ در آسمانها و زمين. و بعضي گفته اند: اين آيه آخرين آيه اي است كه از آسمان نازل شد، و آخرين سوره كاملي كه نازل گشت سوره برائة بود. و قتاده گفته:

آخرين آيه اي كه از آسمان نازل شد همين دو آيه بود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 250

سوره يونس … ص: 250

اشاره

بيشتر مفسران گفته اند كه اين سوره در مكه نازل شده ولى ابن عباس و قتاده گويند: سه آيه آن يعنى از آيه «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ ...» تا سه آيه، در مدينه و ما بقى در مكه نازل گرديد. و ابن مبارك گويد: جز آيه «وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ ...» كه در شأن يهود نازل شد ما بقى آن مكى است.

فضيلت اين سوره … ص: 250

ابى بن كعب از رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: هر كس اين سوره را بخواند ده حسنه خدا بدو عطا ميكند بشماره هر كس كه يونس پيغمبر را تصديق كرده و يا تكذيب نموده، و بشماره هر كس كه همراه فرعون غرق شده است.

و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كه سوره يونس را در هر دو ماه يا سه ماه (يك بار) بخواند ترس آنكه وى از جاهلان باشد براى او نيست، و در روز قيامت از مقربان خواهد بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 251

سوره يونس (10): آيات 1 تا 2 … ص: 251

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (1) أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلي رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ (2)

ترجمه … ص: 251

بنام خداوند بخشاينده مهربان. الف، لام، را اين آيه هاي كتاب محكمه (الهي) است (1) آيا براي اين مردم شگفت آور است كه وحي كنيم بمردي از ايشان كه مردم را بترسان و نويد ده آنان را كه ايمان آورده اند بمقام والايي كه نزد پروردگارشان دارند كافران گويند: اين (مرد) جادوگري است آشكار (2)

شرح لغات … ص: 251

آية: نشانه اي است كه از جهت مخصوصي بمقطع سخن آگاهي دهد.

حكيم: در اينجا بمعناي محكم است. چنانچه اعشي در شعر خود گويد:

و غريبة تأتي الملوك حكيمة قد قلتها ليقال من ذا قالها «1»

و برخي گفته اند: حكيم بمعناي حاكم (و داور) است بدليل آنكه خداوند در جاي ديگر درباره قرآن فرمود: «لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ».

قدم: بگفته ازهري چيزي است كه انسان آن را پيش از خود ميفرستد كه براي وي ذخيره اي باشد. و ابن اعرابي گفته: قدم بمعناي متقدم در شرف است. و ابو عبيده

__________________________________________________

(1)- و قصيده شگفت آور و محكمي را كه بدربار سلاطين روم سرودم تا پرسيده شود كه چه شخصي آن را سروده. و شاهد در حكيمه است كه بمعناي محكمه ميباشد. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 252

و كسايي گفته اند: هر كس در كار خير و يا كار شري پيشقدم شود عرب او را «قدم» گويند، چنانچه گويند: فلاني را در اسلام قدمي است. يعني تقدم دارد.

تفسير … ص: 252

معناي حروف معجمه اوائل سوره ها پيش از اين (در سوره بقرة) گفته شد.

«تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ» يعني آيه هايي كه ذكر آن در پيش شده يا آيه هايي كه بر محمد نازل گرديده آنها آيات كريم قرآني است كه از هر باطلي محفوظ و از هر فساد و تباهي ممنوع است. اختلاف و دروغي در آن نيست.

و برخي گفته اند: «تلك» اشاره بسوره هاي قرآن است. يعني اين سوره ها آيه هاي كتاب حكيم يعني لوح محفوظ است، و اينكه آن را محكم ناميده چون گوياي بحكمت است، و يا براي آنكه علوم و حكمت را جمع كرده. و قولي است كه علت توصيف

كتاب به «حكيم» آن است كه كتاب دليل و راهنماي بر حق است مانند كسي كه گوياي بحق باشد، و هم براي آنكه بانسان معرفت و بينشي ميدهد كه بدانوسيله راه هلاكت را از طريق نجات و رستگاري تميز ميدهد.

«أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلي رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ» جمله بصورت استفهام است اما منظور انكار است (و باصطلاح استفهام انكاري است) و چنانچه بعضي گفته اند:

منظور از «ناس» - مردم- نيز مردم مكه هستند، يعني ما در شگفتيم كه آيا خداي سبحان جز يتيم ابي طالب كسي را پيدا نكرد كه وي را بعنوان پيغمبري براي مردم بفرستد. و روي اين ترتيب معناي آيه اين ميشود كه: آيا اينكه ما بيكي از اين مردم وحي كرديم تا مردم را بترساند موجب تعجب و شگفت است! يعني براي چه تعجب ميكنند و چرا بايد تعجب كنند كه ما بمردي از خودشان وحي كنيم! با اينكه اينجا جاي تعجب نيست، و پيش نظر هر عاقلي چنين برنامه اي لازم و واجب بود، زيرا وقتي خداي- تعالي عقل بندگانش را كامل فرمود، و معرفت خويش و اداي شكرش را بر آنان واجب ساخت، و اين هم معلوم بود كه آنها باين راه نيايند و اصلاح نگردند جز بوسيله شخصي كه از نزديك بيايد و آنها را بخدا دعوت كند، و كسي باشد كه آنها را بياد خدا انداخته ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 253

و متنبهشان سازد، در اينصورت از روي حكمت انجام چنين كاري بر خداوند لازم بود.

سپس بدنبال اين مطلب خداوند آن وجهي را كه بخاطر آن پيغمبر را فرستاد و آنچه

را بدو وحي كرده ذكر فرموده با اين جمله كه گويد: ما بدو وحي كرديم كه مردم را بعذاب آگاه كن، و بدان بيمشان ده.

«وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ» و وسيله شرافت و خلود در نعمتهاي بهشتي را براي آنها معرفي كن، تا ضمناً ارزش و ارج اعمال صالح و كارهاي نيك هم معلوم گردد. و برخي گفته اند: منظور از «قدم صدق» پاداش نيك و مقام ارجمندي است كه در نتيجه پيش فرستادن اعمال نيك بدان داده شود. و يا منظور سعادتي است كه قبلا براي آنها سبق ذكر يافته. و اين هر دو وجه از ابن عباس نقل شده. و مؤيد اين قول دوم است آيه شريفه: «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْني … » «1».

و قول ديگر آن است كه معناي «قَدَمَ صِدْقٍ» پيش انداختن خداوند آنها را در روز قيامت ميباشد، چنانچه در آن حديث نيز فرموده است: «نحن الآخرون السابقون يوم القيامة» - مائيم آن امتي كه از نظر زمان آخرين امت هستيم ولي در روز قيامت بر ديگران سبقت جوييم- و برخي گويند: «قَدَمَ صِدْقٍ» يعني شفاعت محمد- صلي اللَّه عليه و آله- در روز قيامت. و اين وجهي است كه ابو سعيد خدري گفته و از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده.

«قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ» كافران گويند: اين پيغمبر ساحري است كه سحرش آشكار است. و اين سخن دليل بر عجز و ناتواني آنها از معارضه با قرآن كريم بوده كه به اين گفتار متوسل شده اند، و آن را بسحر و جادو منسوب داشته اند.

__________________________________________________

(1)- سوره انبياء آيه 101

ترجمه مجمع البيان في

تفسير القرآن، ج 11، ص: 254

سوره يونس (10): آيات 3 تا 4 … ص: 254

اشاره

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (3) إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (4)

ترجمه … ص: 254

بحقيقت پروردگار شما آن خدايي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد آن گاه بعرش پرداخت، كار را تدبير كند، شفيعي جز پس از اذن او نيست اين خداوند بحقيقت پروردگار شما است او را بپرستيد چرا متذكر نمي شويد (4) بازگشت شما همگي بسوي او است، وعده خدا حق است، براستي او است كه خلق را در ابتداء بيافريد سپس بازش گرداند تا آنان را كه ايمان آورده و كار شايسته كردند بعدل و انصاف پاداش دهد، و كساني كه كفر ورزيده اند آنها را است شرابي از آب جوشان و عذابي دردناك بكيفر آنكه كفر ميورزيدند.

شرح لغات … ص: 254

قسط- بكسر قاف- بمعناي عدالت است، و نيز بمعناي نصيب و بهره آمده و بفتح قاف بمعناي جور و بي عدالتي. و بفتح قاف و سين هر دو، بمعناي كجي و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 255

اعوجاج در پاها.

حميم: آبي را گويند كه با آتش داغ شده و بحدّ اعلاي داغي رسيده است.

تفسير … ص: 255

«إِنَّ رَبَّكُمُ» يعني آفريدگار و خالق و مالك تدبير كار شما و كسي كه پرستش او بر شما واجب است.

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» خدايي است كه آسمانها و زمين را پديد آورد، و با اينهمه عجائب صنعت و حكمتهاي بديع آفريد.

«فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» در شش روز بدون كم و زياد با اينكه خدا قادر بود آنها را دفعتاً ايجاد كند، و جهت آن همان مصلحت حال فرشتگان و عبرت آنان و غير آنها در اطلاع از اين جريان بود، و همچنين تغيير حال انسانها و بيرون آمدن ميوه ها و گلها تدريجاً كه هر يك براي تدبر و عبرت آنان تأثير بيشتري داشت با اينكه خداوند قادر بود كه تمامي آنها را در مدتي كمتر از يك چشم بهمزدن بيافريند زيرا اين ترتيب تدريجي خلقت توهم تصادف و اتفاق در خلقت را ضعيف تر ميسازد.

«ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ» تفسير آن در سوره اعراف گذشت، و بعضي گفته اند:

منظور از عرش در اينجا آسمانها و زمين است. زيرا آنها بناي او است و عرش نيز بمعني بنا است، و اما آن عرش معظمي كه خدا فرشتگان را ملزم بر گردش بدور آن و اعظام و تكريمش فرموده، و منظور خداي تعالي در آيه «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ» «1» نيز

ميباشد، غير از اين عرش است.

و برخي گفته اند: «ثم» در اينجا بمعناي «واو» است (يعني: و استوي علي العرش).

و ديگري گفته: لفظ «ثم» و در اينجا براي فهماندن معناي تدبير در كار آمده، يعني پس از آنكه آسمانها و زمين را آفريد دست بكار تدبير (و اداره كار) آنها شد چنانچه استواء پادشاه بر تاج و تخت پادشاهي به آنست كه بتدبير كار استيلا يابد و چون تدبير همه كارها از طرف عرش صادر گردد از اينرو نام عرش ذكر شده و بهمين جهت است

__________________________________________________

(1)- سوره غافر آيه 7.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 256

كه مردم براي خواستن حاجتهاي خود دست بطرف عرش بلند ميكنند.

«يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» يعني كار را اندازه گيري كرده و بترتيب خود جاري ساخت و روي مراتبي مرتب نمود با توجه به اينكه استحكام و دوام عاقبت آنها را نيز منظور داشته.

«ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» شفيعي نيست جز باذن وي. و اينكه نام شفاعت بميان آمده و اين كلام را فرموده در صورتي كه ذكري از شفيعان نشده بود، بدانجهت است كه كفار مي گفتند: اين بتها پيش خدا از ما شفاعت كنند، خداي سبحان در اين آيات بيان فرموده كه شفيعان در صورتي نزد او شفاعت كنند كه وي اذن شفاعت بدانها بدهد، و اين بتهايي كه درك و عقل ندارند چگونه ميتوانند شفاعت كسي را بكنند. با اينكه هيچيك از فرشتگان و پيغمبران نيز بدون اذن و اجازه او نميتوانند شفاعت كسي را بكنند.

«ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ» يعني آن كسي كه متصف باين اوصاف است همان معبود شما است.

«فَاعْبُدُوهُ … » تنها او را بپرستيد كه جز او

معبودي نداريد، و شايسته اين اوصاف كسي جز او نيست، و اين بتان را پرستش نكنيد.

«إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً» مرجع دو معنا دارد: يكي اينكه بمعناي مصدر يعني رجوع باشد. و ديگر اينكه اسم مكان و بمعناي جايگاه رجوع باشد.

«وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» اين وعده اي كه خدا به بندگانش داده و عده اي حق و راست است.

«إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» كه در آغاز آنها را پديد آورده و دوباره پس از مرگ ايشان را باز گرداند.

«لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ» تا پاداش اعمال نيك مردمان با ايمان را از روي عدالت بدهد، و چيزي از پاداش آنها كم نخواهد كرد.

«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ» آنان كه كفر ورزيدند آبي جوشان براي آنها است كه در حرارت بحد اعلا رسيده است.

«وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ» و عذابي دردناك بكيفر كفرشان.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 257

ارتباط اين آيه با آيات پيش از آن … ص: 257

ارتباط اين آيه با آيات پيش بدان است كه چون فرمود: «آيا عجب است براي اين مردم كه … » ممكن بود بگويند: چگونه عجب نباشد با اينكه ما اطلاعي از آن خدايي كه اين پيغمبر را فرستاده نداريم و بهمين جهت خداوند اين آيات را در معرفي خود نازل فرمود- أصم گفته: ممكن است اين آيات ارتباطي بآيات قبل نداشته باشد و خداوند براي احتجاج بر بندگان، با ذكر اين آيات بدايع خلقت خود را در آسمان ها و زمين ها بيان فرموده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 258

سوره يونس (10): آيات 5 تا 6 … ص: 258

اشاره

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5) إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6)

ترجمه … ص: 258

أو است كه خورشيد را درخشان و ماه را تابان كرد و براي آن منزلهايي مقرر فرمود تا شماره سالها و حساب را بدانيد، خدا اينها را جز بحق (و درستي) نيافريد، و اين آيه ها را براي مردمي كه ميدانند (و در آيات حق بخوبي تدبر ميكنند) شرح ميدهد، همانا در اختلاف شب و روز و آنچه را خدا در آسمانها و زمين آفريده است نشانه هايي است براي مردمي كه پرهيزكاري ميكنند.

شرح لغات … ص: 258

جعل: ايجاد چيزيست بر وصفي كه پيش از آن بدان وصف نبوده.

ضياء: جميع ضوء و يا مصدر است.

ليل: وقت غروب خورشيد تا طلوع فجر دوم.

نهار: عبارت از پهن شدن نور خورشيد از طلوع فجر دوم تا غروب خورشيد.

تفسير … ص: 258

آن گاه خداوند براي استدلال بر توحيد آيات ذيل را نيز بر آنها افزوده چنين فرمايد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 259

«هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» يعني در روز خورشيد را نور قرار داد و در شب ماه را.

و «ضياء» در كشف تاريكيها از نور قوي تر است و بر نور زيادتي دارد.

«وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ» و ماه را منزلهاي معلومي تقدير كرد، تا بوسيله آن منزلها شماره سالها و اول و آخر هر ماه و پايان هر سال و اندازه آن را بدانيد. و خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي بزرگ خداي تعالي است كه در آن دو، بزرگترين دليل بر وحدانيت خداوند از راههاي زيادي وجود دارد، از آن جمله همان خلقت ضياء و نور در آنها و گردش و سيرشان و دور شدن و نزديك شدنشان و طلوع و غروبشان، و خسوف و كسوفشان، و نور افشاني خورشيد در جهان و تأثير آن در سرما و گرما و بيرون آمدن گياهان، و رسيدن ميوه ها و امثال آن. و در ماه نيز همان كمال و نقصان آن كه موجب ميگردد تا اول و آخر و وسط ماه معلوم گردد، و هر كدام از اينها نعمت بزرگي است از خداي سبحان نسبت بخلق. و از اينرو دنبالش فرمود:

«ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ» خدا اينها

را جز بحق نيافريد، زيرا در آنها منافع بسياري براي دين و دنياي خلق، و نشانه هايي براي وحدانيت حق تعالي و قدرتش و علم ازلي و ابديش وجود دارد.

«يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» و آيات خود را آيه آيه شرح و تفصيل ميدهد براي مردماني كه ميدانند تا در هر آيه آن طور كه بايد و شايد تأمل و دقت كنند. و برخي گويند: معناي «وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ» يعني هم خورشيد و هم ماه را منزلهايي قرار داد، منتهي براي رعايت اختصار و هم براي روشن بودن مطلب، ضمير را مفرد آورد، و نظيرش قبل از اين در جاهايي ذكر شد، و آن شاعر نيز در شعر خود گويد:

رماني بأمر كنت منه و والدي بريئاً و من جول الطوي رماني «1»

__________________________________________________

(1)- من و پدرم را بكاري نسبت داد كه ما از آن بري هستيم و بخاطر كينه اي كه از ما در دل داشت اين نسبت را بما داد. شاهد در «بريئاً» است كه بصورت مفرد آمده در صورتي كه معناي آن «بريئان» و تثنيه است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 260

زيرا خورشيد در سال منزلهايي را طي ميكند و ماه در هر ماه، و حساب سالها و ماهها و زمستان و تابستان و غيره از رويهمرفته گردش خورشيد و ماه بدست ميآيد.

«إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» يعني در تقديري كه خداي تعالي روي حكمت خود در ايندو انجام داده و افلاك و ستارگان ثابت و سيار در آسمان، و حيوان و گياه و جماد و ساير انواع روزيها و نعمتهايي كه در زمين

قرار داده است.

«لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ» حجتها و دليلهايي است بر وحدانيت حقتعالي براي مردمي كه از نافرمانيهاي خدا و گناهان پرهيز كنند و از عقاب او بترسند. و اينكه فقط مردمان پرهيزكار را نام برد و آنها را نشانه و دليل بر اين دسته از مردم دانست بدانجهت است كه تنها مردمان پرهيزكار هستند كه از آنها بهره مند شده و سودمند گردند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 261

سوره يونس (10): آيات 7 تا 10 … ص: 261

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ (7) أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (8) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (9) دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (10)

ترجمه … ص: 261

براستي آنان كه انتظار ديدار ما را ندارند و بزندگي دنيا خوشنود گشته و دل بدان بسته اند، و آنان كه از آيات و نشانه هاي ما غافلند (7) آنها جايگاهشان به كيفر كارهايي كه ميكردند دوزخ خواهد بود (8) و آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردند پروردگارشان به (سبب همان) ايمانشان هدايتشان ميكند در بهشتهاي پر نعمتي كه جويها از زير قصرهاشان جاري است (9) و دعاي آنها در بهشت «منزهي تو خدايا» است، و درودشان «سلام» است، و آخرين دعايشان اين است كه «ستايش از آن خدا پروردگار جهانيان است» (10)

شرح لغات … ص: 261

غفلت: رفتن معني از نفس، و سهو نيز بهمين معني است.

دعوي: ادعاي چيزي كردن.

تحيت: اكرام بر حال نيكو. و از اينرو ملك (سلطنت و دارايي) را تحيت نامند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 262

تفسير … ص: 262

در اين آيات خداي سبحان مردماني را كه از اين نشانه هاي فوق الذكر غافلند و معاد را تكذيب كنند تهديد كرده فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا» آن مردماني كه ديدار كيفر و جزاي ما را باور ندارند، يعني طمع در ثواب ما ندارند، و اينكه ديدار كيفر و پاداش را ديدار خود دانست و بخود منسوب داشت (و لقائنا فرمود) براي تعظيم و بزرگداشت كيفر و پاداش است. و محتمل است كه معناي جمله اين باشد كه از عقاب ما نمي ترسند، چنانچه «رجاء» بمعناي خوف و ترس آمده در گفتار «هذلي» شاعر كه ميگويد:

اذا لسعته النحل لم يرج لسعها و خالفها في بيت نوب عواسل «1»

و در اينجا خداي تعالي ديدار چيزي را كه كسي جز او قدرت بر آن ندارد ديدار خود دانسته چنانچه آمدن فرشتگان را در آيه شريفه «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ» «2» آمدن خود دانسته است، تا عظمت آن را بفهماند.

«وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا» و با اينكه دنيا فاني و ناپايدار است براي آن كار ميكنند و كوشش و سعي خود را بدان اختصاص داده بجاي ديگري اميدوار نيستند.

«وَ اطْمَأَنُّوا بِها» و بدان دل بسته و خود را بدان دلخوش كرده اند، و از تأمل در آيات و نشانه هاي ما غافل گشته از آنها پند و عبرت نمي گيرند.

«أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ … » اينان بكيفر نافرمانيهاشان جايگاهشان دوزخ است، و پس از

تهديد كافران اينك نوبت نويد مؤمنان شده و خداي سبحان دنبال آن فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آنان كه خدا و پيغمبران او را تصديق كرده و بعلاوه اعمال صالح و كارهاي شايسته انجام دهند.

__________________________________________________

(1)- چون زنبور او را نيش زند از گزيدن آن نمي ترسد و دست در كندو كرده عسل بر ميدارد شاهد در «لم يرج» است كه بمعناي «لم يخف» آمده.

(2)- سوره بقره آيه 210.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 263

«يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ … » خداوند بپاداش ايمانشان ببهشتي هدايتشان كند كه «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ» يعني از پيش روي آنها نهرها جاري است، و آنها از بلندي آن نهرها را مي نگرند، و منظور از «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ» همين است، چنانچه در آيه ديگر در «داستان مريم» ميفرمايد: «قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا» «1» و روشن است كه منظور آن نيست كه مريم روي جوي آب نشسته بود و آب در آن جوي روان بود، بلكه منظور اين است كه آب از پيش رويش ميگذشت. و جبائي گفته: يعني از زير درختان و باغهاشان نهرها جاري است.

«دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ» دعاي مؤمنان و ذكرشان در بهشت اين است كه ميگويند: «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ» و البته اين جمله را هم نه بعنوان عبادت و وظيفه ميگويند زيرا در آنجا تكليفي نيست بلكه براي آنكه از تسبيح پروردگار لذت مي برند. و ابن جريج گفته: هر گاه پرنده اي در هوا بر بهشتيان ميگذرد و آنها به آن پرنده ميل ميكنند اين جمله را ميگويند، آن پرنده بريان شده در جلوي رويشان حاضر ميشود، و چون مطابق ميلشان از آن خوردند دوباره ميگويند «الْحَمْدُ لِلَّهِ

رَبِّ الْعالَمِينَ» در اينوقت پرنده زنده شده و بهوا پرواز ميكند. و بدين ترتيب در همه كارها افتتاح و آغاز سخنشان تسبيح است و پايان آن حمد و ستايش خداوند، و در نتيجه تسبيح براي بهشتيان بجاي «بسم اللَّه» ميباشد.

«وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ» يعني تحيتي كه از خداي سبحان براي آنها ميرسد سلام است، و برخي گويند: يعني تحيت خودشان بيكديگر يا تحيت فرشتگان بآنها سلام است كه ميگويند «سلام عليك» يعني از آفات و بلياتي كه دوزخيان بدانها مبتلا گشته اند شما سالم مانديد.

«وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» معناي آن را گفتيم، و البته منظور اين نيست كه آخرين سخن آنها اين است كه سخن ديگري نميگويند بلكه منظور اين است كه پايان سخنشان را اين جمله را قرار ميدهند كه ميگويند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».

__________________________________________________

(1)- سوره مريم آيه 24.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 264

سوره يونس (10): آيات 11 تا 12 … ص: 264

اشاره

وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (11) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلي ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (12)

ترجمه … ص: 264

و اگر خدا در مورد شتاب مردم در (استجابت) دعاي شر شتاب ميفرمود همانند دعاي خير محققاً عمرشان سر آمده بود (و نابود شده بودند) ولي ما كساني را كه انتظار قيامت را ندارند بحال خود واميگذاريم كه در سركشي خود سرگردان باشند (11) و چون به انسان محنتي برسد در حال خفته يا نشسته يا ايستاده (در هر حالي كه هست) ما را بخواند، و چون محنتش را برطرف كنيم براه خود برود چنان كه گويي هيچگاه ما را براي محنتي كه بدو رسيده بود نخوانده است اين چنين براي اسرافگران كارهايشان جلوه گر شده است. (12)

تفسير … ص: 264

باز سخن از علاقه مندان بدنيا و دلبستگان بدان و غافلان از آخرت بميان آورده فرمايد:

«وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ» يعني اگر خداوند دعاي اين مردم را در مورد شر مستجاب ميفرمود و در آن شتاب ميكرد، يعني وقتي در اثر خشم و ناراحتي به خود و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 265

خاندانشان نفرين ميكنند و در استجابت آن شتاب دارند، مثل اينكه ميگويد: خدا مرا از ميان شما ببرد، يا بفرزندش ميگويد: خدا لعنت كند و بركتت ندهد …

«اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ» يعني همانطور كه در مورد دعاي خير وقتي اجابتش را زود ميخواهند خدا نيز در اجابت آن تعجيل ميكند.

«لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ» عمرشان بسر آمده بود و نابود شده بودند، ولي خداوند در هلاكتشان شتاب ننموده و بدانها مهلت ميدهد تا توبه كنند. و برخي گفته اند: معناي آيه اين است: اگر خداوند در كيفري كه اينان سزاوارند شتاب كند چنانچه در مورد كار خير شتاب ميكند- و چه بسا در جايي كه مصلحت

اقتضاء كند دعاشان نيز به اجابت رسد. اينان يكسره نابود شده بودند، زيرا ساختمان بدن انساني در دنيا تاب تحمل كيفر آخرت بلكه پائين تر آن را ندارد. ولي خداي سبحان آن كيفر را در وقت خود بدانها ميرساند. و اينكه عقاب را شر خوانده بخاطر سختي و زياني است كه در آن وجود دارد، و فائده اش آن است كه اگر در كيفر شتاب كند تكليف برداشته خواهد شد، و تكليف نيز جز بوسيله مرگ برداشته نخواهد شد، و با آمدن و شتاب در مرگ، كسي باقي نخواهد ماند.

«فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» يعني آن دسته مردماني را كه از روز قيامت و حساب و كتاب واهمه و باكي ندارند واميگذاريم تا در كفر و عدولشان از حق بسوي باطل و سركشي و تمردشان در ظلم و ستم سرگردان و متحير باشند. و «عمه» بمعناي شدت تحير و سرگرداني است.

سپس خداي سبحان از كم صبري انسان در مقابل ضررها و سختيها خبر داده و ميفرمايد:

«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ» و چون به انسان مشقت و بلا و محنتي از محنت هاي دنيا برسد.

«دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً» در حالي كه بپهلو خفته يا در حال قيام يا قعود يعني در هر حالي براي رفع آن ما را بخواند و در دعا بكوشد و دفع آن را بخواهد …

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 266

و هدفش از اين دعا ثواب آخرتي نيست بلكه غرض او برطرف شدن همان درد و گرفتاري است. و برخي گفته اند: تقدير آيه اين است «و اذا مس الانسان الضر مضطجعاً أو قاعداً أو قائماً دعانا

لكشفه» يعني وقتي به انسان در حال خفتن يا در حال قعود يا در حال قيام ناراحتي و زياني برسد براي برطرف شدن آن ما را بخواند … و در لفظ تقديم و تأخير واقع شده ولي معنا همين است.

«فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ» و چون ما اين زيان و ناراحتي را از او برطرف كرديم و عافيت و سلامتيش را باز گردانديم.

«مَرَّ» از سپاسگزاري ما رو گردان شده و بهمان رفتار سابق خود ادامه ميدهد «كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلي ضُرٍّ مَسَّهُ» گويا هرگز ما را براي رفع گرفتاري خود نخوانده، و از ما درخواست برطرف كردن درد خود را نكرده.

«كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» حسن گفته يعني هم چنان كه شيطان و همنوعان گمراهشان دست كشيدن از دعا را در وقت فراغت و آسايش براي آنها جلوه داده همچنين براي اسرافگران يعني مشركان كردارشان را جلوه و زينت داده.

و محتمل است معني اين باشد كه اسرافگران براي يكديگر كار خود را جلوه ميدهند.

و خداي سبحان در اين آيه مردماني را كه پس از سختي آسايش مي بينند و پس از بلاء بنعمت و خوشي ميرسند وادار كرده كه خدا را فراموش نكنند و مراتب سپاسگزاري او را بجا آرند، و از خداي تعالي دوام نعمت را بخواهند.

و نكته ديگري كه در اين آيه است: امر به شكيبايي در وقت گرفتاري و محنت است، و خداي تعالي گوشزد فرموده كه انسان بايستي براي رسيدن بثواب و اجر هنگام رسيدن بلا بيتابي نكند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 267

سوره يونس (10): آيات 13 تا 14 … ص: 267

اشاره

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا

كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (13) ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (14)

ترجمه … ص: 267

و همانا پيش از شما ملتهايي را كه ظلم كردند و پيمبرانشان با حجتها بسويشان آمدند و ايمان آوردني نبودند نابود كرديم، و ما مردمان بزهكار را اينگونه كيفر دهيم (13) سپس شما را پس از آنها جانشينان در اين زمين كرديم تا بنگريم چگونه رفتار ميكنيد (14)

شرح لغات … ص: 267

قرون جمع قرن: مردم هر زمان.

تفسير … ص: 267

در اين آيات خداي سبحان از بلاهايي كه به امتهاي گذشته فرود آمده خبر ميدهد و اين امت را از نزول آن بلاها بر حذر ميدارد.

«وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ … » ما امتهاي پيشين را هنگامي كه بخويشتن ستم كردند و شرك و عصيان ورزيدند و پس از آنكه پيمبرانشان با معجزات آشكار و حجتهاي واضح بنزدشان آمدند بانواع عذاب نابود كرديم.

«وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا» اين آيه خبر ميدهد كه سرّ اينكه هلاك شدند آن بود كه مسلماً اگر باقي هم ميماندند به پيمبران خود و كتابهايي كه برايشان آمده بود ايمان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 268

نميآوردند: و ابو علي جبائي به اين آيه استدلال كرده و گفته: در صورتي كه از حال كافري معلوم باشد كه اگر باقي بماند ايمان ميآورد نگهداشتن او واجب است.

«كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ» و ما مردمان مشرك را پس از اتمام حجت و علم به اينكه آنها ايمان نياورده و اصلاح نميگردند همچنين در آينده عذاب خواهيم كرد.

«ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ … » سپس اي امت محمد ما شما را پس از ملتهاي گذشته جانشينان در زمين گردانيديم.

«لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» تا ببينيم عمل شما نسبت بعمل آنها چگونه است، و آيا از آنها پيروي كرده و همانند آنها مستحق عذاب ميگرديد، يا ايمان آورده و شايسته ثواب و پاداش نيك ميشويد؟

و منظور از نگريستن نه نگريستن بچشم و نه تفكر و انديشه بقلب است زيرا اسناد هيچكداميك از آن دو بر خداي تعالي صحيح نيست، بلكه منظور اينست كه خداوند همانند كسي كه در مقام آزمايش و امتحان

است با بنده خود اينگونه رفتار ميكند، و پاداش و كيفر خدا بسته بطرز رفتار و عمل بنده است

. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 269

سوره يونس (10): آيات 15 تا 17 … ص: 269

اشاره

وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (16) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17)

ترجمه … ص: 269

و چون آيه هاي روشن ما برايشان خوانده شود آن كساني كه انتظار ديدار ما (و روز قيامت) را ندارند گويند: قرآني غير از اين بياور يا آن را عوض كن، بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم، و من جز آنچه را كه بمن وحي ميشود پيروي نميكنم، كه براستي من اگر نافرماني پروردگارم را كنم از عذاب روزي بزرگ بر خود ميترسم (15) بگو اگر خدا ميخواست من آن را بر شما نمي خواندم و بدان آگاهتان نمي ساختم، كه من روزگار درازي پيش از اين در ميان شما زيسته ام، آيا تعقل نمي كنيد (16) پس چه كسي ستمكارتر است از آنكه بخدا دروغ ببندد يا آيه هاي او را دروغ شمارد، براستي كه بزهكاران رستگار نخواهند شد (17)

شرح لغات … ص: 269

تلقاء: جهت روبروي چيز.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 270

شأن نزول … ص: 270

مقاتل گفته: اين آيات درباره پنج تن بنامهاي: عبد اللَّه بن امية مخزومي، و وليد بن مغيرة، و مكرز بن حفص، و عمرو بن عبد اللَّه بن أبي قيس عامري، و عاص بن عامر بن هاشم نازل شد كه به پيغمبر اكرم- صلي اللَّه عليه و آله- گفتند: قرآني براي ما بياور كه موضوع دست كشيدن از پرستش «لات» و «عزي» و «مناة» و «هبل» در آن نباشد و از آنها عيبجويي نكرده باشد، يا آن را تغيير و تبديل داده از پيش خود سخني در اينباره بگو.

و كلبي گويد: اين آيات درباره مستهزءين (مسخره كنندگان) نازل گشت كه گفتند اي محمد قرآني جز اين بياور كه مطابق طريقه و رفتار ما باشد.

تفسير … ص: 270

«وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ»

و چون آيه هاي ما كه در قرآن نازل شده و حلال و حرام و ساير احكام را كه بطور وضوح بيان داشته ايم بر آنها خوانده شود.

«قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا» آنان كه به قيامت و حشر و نشر ايمان نياورده و از عتاب ما نمي ترسند و پاداش نيك ما را خواهان نيستند، ميگويند:

«ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا» قرآني جز اين كه بر ما ميخواني براي ما بياور.

«أَوْ بَدِّلْهُ» يا آن را بر خلاف آنچه قرائت ميكني بگردان. و برخي گفته اند: يعني احكام حلال و حرام آن را تغيير ده، و منظورشان از اين سخن آن بود كه خطر از آنها زائل گشته و آزادانه هر چه ميخواهند انجام دهند.

«قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي» بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود تغيير دهم، و گذشته اين آيه ها معجزه است و من

قدرت ندارم مانند آنها بياورم.

«إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحي إِلَيَّ» جز آنچه را بر من وحي ميشود پيروي نميكنم.

«إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» و من اگر نافرماني پروردگار خود را بكنم و از ديگري پيروي نمايم از عذاب روز قيامت ميترسم، و كسي كه خواسته است با اين آيه استدلال كند كه نسخ قرآن بسنت جايز نيست از راه صواب بدور رفته، زيرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 271

كلامي را كه پيغمبر بگويد از پيش خود نگفته و از اينرو قرآن نسخ نشده و هيچگاه پيغمبر از پيش خود قرآن را تغيير نخواهد داد و اگر سخني در نسخ قرآن بگويد همان سخن از جانب خدا است منتهي بصورت قرآن نيست و دليل بر اين همان آيه اي است كه خدا فرموده:

«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحي » «1» پيغمبر از روي هوي و هوس سخن نگويد و هر چه بگويد از روي وحيي است كه بدو شده.

«قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ» يعني اگر خدا ميخواست آن را بر شما نميخواندم يعني آن را بر من نازل نميكرد.

«وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ» و خدا شما را بدان دانا نميكرد، يعني بر من نازل نميكرد تا من بر شما بخوانم، و در نتيجه شما بدان دانا گرديد.

«فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ» و من پيش از نزول قرآن روزگار درازي در ميان شما بودم و چيزي از آن بر شما نخواندم و ادعاي پيغمبري نكردم تا وقتي كه خدا مرا بنبوت مبعوث فرمود.

«أَ فَلا تَعْقِلُونَ» آيا بخردهاي خود در آن انديشه نميكنيد تا بدانيد كه مصلحت

در آني است كه خدا نازل فرموده نه آنچه شما آن را ميخوانيد. علي بن عيسي گفته:

عقل آن علمي است كه بتوان بوسيله آن از روي چيز موجود و حاضر بر چيزي كه مخفي و غايب است استدلال كرد، و مردم در اينباره متفاوتند. برخي عاقلتر از ديگران هستند و قدرت بيشتري براي استدلال دارند.

«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ كَذِباً … » يعني هيچكس ستمكارتر نيست از آنكه بر خدا افتراء بندد.

«إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» (و براستي كه گروه مجرم رستگار نشوند) حسن گفته منظور از مجرمان مردمان مشرك هستند.

__________________________________________________

(1)- سوره نجم آيه 3- 4.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 272

سوره يونس (10): آيات 18 تا 20 … ص: 272

اشاره

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمَّا يُشْرِكُونَ (18) وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (19) وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (20)

ترجمه … ص: 272

و غير از خدا چيزهايي را مي پرستند كه نه زيانشان رساند و نه سودشان دهد و ميگويند: اينان شفيعان ما در نزد خدا هستند بگو آيا بخدا چيزي را كه در آسمانها و زمينها علم بدان ندارد خبر ميدهيد، خدا منزه است و برتر است از آنچه شريك او سازند (18) مردم (در آغاز) جز يك امت نبودند آن گاه مختلف گشتند و اگر فرمان پروردگار تو از پيش نگذشته بود حتماً در ميان آنها درباره چيزهايي كه اختلاف ميكنند داوري شده بود (19) گويند چرا معجزه اي (كه در نتيجه آن مردم قهراً مطيع گردند) بر وي نازل نگردد، بگو غيب مخصوص خدا است، پس چشم براه باشيد كه من هم با شما چشم براه آن هستم (20)

تفسير … ص: 272

«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» يعني اين مشركان بتهايي را مي پرستند كه اگر دست از پرستش آنها بردارند زيانشان نرسانند و اگر پرستششان كنند سودشان ندهند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 273

سؤال:

اگر كسي بگويد: چگونه خدا اينها را در مورد پرستش بتي كه سود و زيان نرساند نكوهش فرموده در صورتي كه اگر سود و زيان هم ميرساندند باز هم پرستش آنها جايز نبود؟

پاسخ:

اينكه خداي تعالي آنان را در پرستش بتاني كه قادر بسود و زيان نيستند بالخصوص مذمت فرموده بخاطر آن است كه در صورتي كه پرستش آن چيزي كه نتواند بكسي نعمتي دهد اگر چه قدرت بر سود و زياني داشته باشد قبيح و زشت باشد، در اينصورت پرستش آن جماد بي شعوري كه به هيچ وجه قادر بر سود و زياني نيست زشت تر خواهد بود، و از اينجهت است كه

خداي تعالي آن را بالخصوص ذكر فرموده و گرنه اصل پرستش غير خدا بهيچ نحو جايز نيست.

«وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» اين كافران ميگويند: ما اين بتان را پرستش ميكنيم تا در پيشگاه خدا براي ما وساطت كنند، و خداوند بما اجازه پرستش آنها را داده و در روز قيامت شفاعتشان را مي پذيرد، و چنين گمان كرده اند كه پرستش اين بتان در تعظيم خداي تعالي مؤثر است، و با اين توهم غلط هم سخني زشت گفتند و هم عمل زشتي انجام دادند و هم توهم غلط و بيجايي كردند.

و حسن گفته: معناي آيه اين است كه اينها ميگفتند: اين بتان شفيعان ما در دنيا هستند و زندگي دنياي ما را اصلاح ميكنند. وي گويد: و اين بدانجهت بود كه آنها بروز قيامت اعتقاد نداشتند چنانچه خداي تعالي از آنها حكايت كرده و فرموده:

«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ» «1» (و بخدا قسمهاي مؤكد خوردند كه هر كه بميرد خدا زنده اش نميكند)، و از اينرو منظورشان از وساطت و شفاعت بتان يعني و ساعت در دنيا و زندگي آن نه شفاعت در روز آخرت.

«قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ» خداي سبحان در اين

__________________________________________________

(1)- سوره نحل آيه 38.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 274

آيه به پيغمبر خود دستور ميدهد كه اينان را ملزم ساخته و بدانها بگويد: آيا شما چيزي را كه خدا آگاه نيست يعني فايده پرستش بتان و مقام شفاعت آنها را به او گزارش ميدهيد، و منظور اين است كه اگر اينمطلب صحيح بود خداي تعالي بدان آگاه بود،

و باصطلاح نفي علم خدا در اينجا بمعناي نفي معلوم است، يعني چنين چيزي نيست، و در تمام آسمانها و زمين معبودي جز خداي يگانه وجود ندارد، و احدي نيست كه در روز قيامت از شما شفاعت كند.

و برخي گفته اند معناي آيه اين است كه آيا بخدا گزارش شريك يا شفيعي را ميدهيد كه هيچ نميداند (كه نفي علم منسوب به آن شريك يا شفيع باشد نه بخدا) چنانچه در آيه ديگري فرموده: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» «1» (و جز خدا چيزهايي را مي پرستند كه از آسمانها و زمين مالك روزي براي آنان نيستند) و در اينجا هم منظور اين است كه اين بتان- كه اينها مي پرستند- از آسمانها و زمين هيچ نميدانند.

«سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمَّا يُشْرِكُونَ» خدا منزه است از اينكه شريكي داشته باشد كه شايسته پرستش باشد.

«وَ ما كانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً» در معناي اين آيه چند قول است:

1- معناي آيه اين است كه مردم در آغاز همگي بر دين حق و بر يك مذهب بودند و سپس در آن دين همگاني اختلاف كردند، حالا چه وقت اختلاف كردند؟ ابن عباس و سدّي و مجاهد و جبائي و ابو مسلم گفته اند: در همان زمان آدم و فرزندان او اين اختلاف پيدا شد.

و آيا چگونه اختلاف كردند؟

برخي گفته اند: در آن وقت كه يكي از فرزندان آدم برادرش را كشت.

و ابو روق گفته: اين اختلاف پس از مرگ آدم عليه السلام واقع شد، چون آنها تا زمان حضرت نوح كه ده قرن بود همه تابع يك دين و آئين بودند، و در زمان

او

__________________________________________________

(1)- سوره نخل آيه 73.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 275

اختلاف كردند.

و عطا گفته: يعني از زمان ابراهيم به بعد همه بر دين اسلام بودند تا اينكه عمرو بن لحي (يكي از بزرگان عرب) آمد و اين دين را تغيير داد، و او نخستين كسي بود كه در عرب دين ابراهيم عليه السلام را دگرگون كرده و پرستش بت كرد.

2- از ابن عباس و حسن و كلبي و گروهي ديگر روايت شده كه گفته اند: مردم همه بر حال شرك و كفر بودند سپس اختلاف كردند.

قائلين اين قول بدنبال آن اختلاف ديگري كرده اند، كلبي گفته: اينان تا زمان ابراهيم عليه السلام كافر بودند آن گاه اختلاف كرده و پراكنده شدند گروهي مؤمن شدند و گروهي كافر. و حسن گفته: از زمان آدم عليه السلام تا زمان نوح به حال كفر بودند. و برخي ديگر گفته اند: منظور، اعراب پيش از بعثت رسول خدا- صلي اللَّه عليه- و آله- ميباشند، كه اينان تا وقت بعثت آن حضرت بحال شرك بودند و چون آن حضرت مبعوث گشت جمعي ايمان آورده و جمع ديگري بحال شرك باقي ماندند.

و اشكالي كه بر اين قول- يعني قول به اينكه مردم در حال كفر بودند و سپس مؤمن شدند- ميشود اين است كه چگونه ممكن است مردم همگي در حال كفر باشند و كسي در ميان آنها بحال ايمان نباشد كه بر آنها گواه باشد در صورتي كه خداي تعالي فرموده: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ» «1» (چگونه باشد آن زمان كه از هر أمتي گواهي بياوريم)؟

و پاسخي كه از اين اشكال داده شده آن است كه منظور همه

مردم نيستند بلكه حكم كفر و ايمان روي عموم مردم رفته، و از اينرو گفته ميشود «دار الاسلام» و «دار الكفر» و اين منافات ندارد با اينكه افراد مؤمني هم بندرت در آنها يافت شوند. و از اينرو در تفسير حسن آمده كه مردم عموماً تا زمان نوح بحال كفر بسر ميبردند مگر اندكي از خواص، زيرا زمين هيچگاه خالي از حجت خدا نخواهد بود.

3- مقصود از آيه اين است كه مردم بر فطرت اسلام آفريده شده اند سپس بدين

__________________________________________________

(1)- سوره نساء آيه 41

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 276

هاي ديگر ميگروند.

«وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ» و اگر كلمه پروردگارت نگذشته بود كه خدا از روي لطفي كه دارد در عقاب گنهكاران شتاب نميكند.

«لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ» كار آنها را فيصله داده بود، و نافرمانان را نابود كرده و مؤمنان را نجات ميداد، و لكن از روي لطف و فضلي كه نسبت بدانها دارد كيفرشان را بقيامت انداخت.

«وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ» و گويند چرا بر محمد آيه اي نازل نشود كه مردم بدانوسيله بناچار صدق گفتار او را بدانند، و احتياجي بفكر و استدلال نباشد، و براي صدق گفتارش از وي معجزه نخواهند! و پاسخ اين گفتار كافران آن است كه اضطرار منافات با تكليف دارد. زيرا غرض از تكليف آن است كه آنها با فكر و اختيار خود او را بشناسند و بدرك ثواب نائل آيند. و اگر بنا شد معرفت آنها اضطراري باشد و از اختيار آنها بيرون باشد مستحق ثواب نگردند، و گذشته از آنكه با هدف از تكليف نيز منافات دارد و نقض

غرض لازم آيد.

«فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ» يعني اي محمد بگو: آن كس كه از غيب آگاه است و مصلحت كارها را پيش از انجام آنها ميداند او خدايي است كه هر چيز را قبل از وجود و پس از وجود آن ميداند، و چيزي بر او پنهان نيست، و هر چه را بداند كه در وجود و آمدنش مصلحت است نازل گرداند، و هر چه را بداند كه در آوردنش مصلحت نيست نازل نكند، و از اينرو آنچه را اينان ميخواهند خدا روي مصلحت نخواهد آورد.

«فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ» يعني شما چشم براه عقاب خدا باشيد كه در دنيا مغلوب شده و كشته شويد و در آخرت نيز بعقاب الهي گرفتار شويد، و من هم چشم براه وعده خدا هستم كه مرا بر شما نصرت و پيروزي دهد.

و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه شما چشم براه خواري كافران باشيد كه من هم چشم براه عزت و سربلندي مؤمنان هستم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 277

سوره يونس (10): آيات 21 تا 23 … ص: 277

اشاره

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ (21) هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّي إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (22) فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلي أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما

كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23)

ترجمه … ص: 277

و چون ما مردم را بدنبال رنج و محنتي كه بايشان رسيده رحمتي بچشانيم در آن هنگام نسبت به آيات ما (و محو آنها) مكر بكار برند، بگو مكر و تدبير خدا سريعتر است كه فرستادگان ما (از فرشتگان) آنچه را شما مكر كنيد مي نويسند (21) اوست كه شما را در خشكي و دريا سير ميدهد كه چون بكشتي در آئيد و كشتيها با باد ملايمي آنها را ببرند و بدان خورسند باشند، بناگاه بادي سهمگين بر آنها بوزد، و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 278

از هر طرف موج بيايد و گمان كنند كه راه نجات ندارند، خدا را (در چنين وقتي) از روي اخلاص بخوانند كه (خدايا) اگر ما را از اين ورطه برهاني ما از سپاسگزاران خواهيم بود (22) ولي همين كه نجاتشان داد آنها بناحق روي زمين ستمگري آغاز كنند، اي مردم (بدانيد) كه هر ستمي بكنيد بخودتان كرده ايد، بهره (ناچيزي از) زندگي دنيا است و سپس بازگشتتان بسوي ماست، و ما شما را بكارهايي كه كرده ايد آگاه خواهيم كرد (23)

شرح لغات … ص: 278

تسيير: حركت دادن در جهتي كه دنباله دارد.

برّ: بيابان وسيع ما بين دو بلد.

بحر: مركز آب و درياي وسيعي است كه از وسط آن دو طرفش ديده نشود.

فلك: در اصل لغت بمعناي دائره است و كشتي را هم كه بدين نام خوانده اند بخاطر دور زدن در آب دريا است. و چرخ پنبه و پشم ريسي را نيز بهمين اعتبار فلك گويند كه بصورت دائره است. و فلك بصورت جمع و مفرد هر دو استعمال شود، و در اينجا بمعناي جمع استعمال شده است.

عاصف: باد سخت.

تفسير … ص: 278

«وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً» منظور از لفظ «ناس» در اينجا كافران هستند و بنا بر اين، لفظ عامي است كه مقصود از آن دسته معيني از مردم هستند.

«مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ» يعني هنگامي كه پس از شدت و سختي رحمتي بدانها رسد.

«إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا» در اين هنگام اينان براي دفع آيه هاي ما بهر حيله اي متوسل شوند، و از راههاي ايجاد شبهه و مناظره و امثال آن در آيند. و مجاهد گفته: منظور از مكر آنها: مسخره كردن و دروغ شمردنشان ميباشد.

«قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً» بگو خدا نيرومندتر است به اينكه پاداش مكر شما را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 279

بدهد. و معناي آيه بنا بر اين آن است كه آن عقابي كه بسراغشان ميآيد سريعتر از مكر آنها است. و برخي گفته اند: مكر خدا آن است كه عقوبت آنها را از جايي كه نمي فهمند بر آنها فرود آورد.

«إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ» يعني فرشتگان ما آن تدبيرهاي غلطي را كه مي كنيد ياد داشت مي كنند.

و اين حدّ اعلاي تهديد است كه أولا: مكر و حيله

آنها محفوظ ميماند، و ثانياً:

خدا بكيفر آنها نيرومندتر و سريعتر از آنها است. آن گاه خداي تعالي از روي امتنان نعمتهاي خود را بر آنها ياد آور شده ميفرمايد:

«هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» او است كه امكان سير در خشگي و دريا را بشما داده و وسائل آن را براي شما آماده ساخته، چهار پايان را آفريده و آنها را رام شما گردانيده كه بارهاي خود را بر آنها بار كنيد، و براي مسافرت در دريا كشتي براي شما آماده كرده و بادها را فرستاده تا در هر جهتي كه بخواهيد كشتي را به حركت در آورد.

«حَتَّي إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ» تا چون سوار كشتي شويد.

«وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ» و كشتي ها مردم را بحركت در آورند، بوسيله بادي ملايم.

«وَ فَرِحُوا بِها» و بدان بادي كه آنها را بمقصد ميرساند دلخوش باشند. و يا بآن كشتي كه خود و اثاث سفرشان را ميبرد خوشي كند.

«جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ» بادي تند و سهمناك بكشتي بوزد.

«وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ» و از هر سوي دريا موج بيايد.

«وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ» بهلاكت خويش يقين كنند.

«دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» در اين هنگام كه اين سختيها و مناظر هولناك را ببينند خدا را از روي اخلاص بخوانند و براي رفع بلا بدو ملتجي شوند، و در آن وقت نامي از بتها بميان نميآورند چون ميدانند كه آنها در چنين وضعي هيچگونه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 280

سودي براي آنها ندارند. و بهمين جهت گويند:

«لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» اگر ما را از اين سختي برهاني ما از سپاسگزاران

نعمتهاي تو خواهيم شد.

«فَلَمَّا أَنْجاهُمْ» اما چون خداي تعالي آنها را از اين محنت رهايي داد.

«إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ» يعني در اين هنگام نافرماني و فساد كنند، و بستم پيمبران و مسلمانان مشغول شوند.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلي أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا» اي مردم ستم شما نسبت بيكديگر و آنچه را در نتيجه ستم از مال دنيا بدست آوريد بزيان خودتان است، زيرا شما بدنياي زودگذر علاقه بسته و آنچه را از عبادات كه موجب تقرب بخدا ميشود رها كرده ايد.

«ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» بازگشت شما در آخرت بسوي ما است و شما را بكارهايي كه كرده ايد آگاه ميكنيم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 281

سوره يونس (10): آيات 24 تا 25 … ص: 281

اشاره

إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّي إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (24) وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلي دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (25)

ترجمه … ص: 281

محققاً حكايت زندگاني دنيا مانند آبي است كه از آسمان فرو فرستيم و در گياه هاي زمين مخلوط گردد (يا گياهان مختلف بوسيله آن برويد) از آنچه مردم از آن بخورند و آنچه حيوانات تغذيه كنند، تا چون زمين از خرمي آنها بخود زيور گيرد (و سر سبز و خرم گردد) و مردم آن گمان برند كه آنها را در قدرت خويش دارند، (و تحت اختيار آنها است) كه ناگاه فرمان ما در شب يا در روز در رسد و از ريشه آن را بر آريم چنانچه گويي اصلا در روز پيش (چنين چيزي) نبوده، اين چنين آيات خويش را براي مردماني كه انديشه ميكنند شرح ميدهيم (24) و خدا (مردم را) براي سلامت دعوت ميكند و هر كه را بخواهد براهي راست هدايت فرمايد (25)

شرح لغات … ص: 281

زخرف: حد اعلاي زيبايي هر چيز. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 282

دعاء: درخواست و طلب، و فرق ميان دعا و «أمر» آن است كه در أمر گذشته از ترغيب به انجام فعل از ترك آن نيز نهي ميكند و با صيغه مخصوص أداء ميشود، ولي دعا اينگونه نيست، و فرق ديگر آنكه كسي كه أمر ميكند از نظر رتبه بالاتر از مأمور است ولي در دعا بعكس است.

تفسير … ص: 282

«إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ … »

حكايت زندگي دنيا يا زود گذشتن و سرعت زوال آن چون آب باران است كه گياه زمين بدان ممزوج گشته. و اين تعبير بدان جهت است كه آب باران در خلال گياه داخل گردد و مخلوط شود. و برخي گفته اند:

يعني بسبب باران گياه هايي كه خوراك انسان و حيوان است، و همچنين آنچه قوت روزي است با ميوه جات بهم مختلط گردد، و در آيه بعدي آنها را از هم جدا كرده فرمايد.

«يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ» از آنچه مردم ميخورند چون حبوبات و ميوه جات و سبزيجات. و آنچه حيوانات خورند چون گياهها و علفهاي ديگر.

و در معناي اين تشبيهي كه خدا از زندگي دنيا بآب و گياه با آن اوصاف كرده است وجوهي گفته اند:

1- اينكه خداي تعالي زندگي دنيا را بخود آن آب تشبيه كرده كه از آن انتفاع برند و سپس منقطع گردد.

2- آن را تشبيه به گياهي با آن اوصاف كرده بخاطر آنكه چنين گياهي انسان را گول ميزند و سپس بنا بودي و زوال گرايد- و اين وجهي است كه جبائي و ابي مسلم گفته اند-.

3- خداي تعالي زندگي دنيا را بيك زندگاني با اين

اوصاف تشبيه فرموده.

«حَتَّي إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها» يعني تا آن وقتي كه زمين خرمي و زيور گيرد، و گلها و گياههاي رنگارنگ در آن برويد، «وَ ازَّيَّنَتْ» و در چشم بيننده آراسته گردد.

«وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها» و مالك و صاحب آن گمان برد كه قدرت بهره- برداري و انتفاع از آن را دارد، و خلاصه بدان حدي رسد كه صاحبانشان گمان كنند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 283

آن را درو كرده و بصورت غله در خواهد آمد.

«أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً» عذاب ما بر آن فرود آيد. و برخي گفته اند يعني: حكم و فرمان ما براي نابودي و هلاكت آن بيايد.

«فَجَعَلْناها حَصِيداً» پس آن را از ريشه در آريم و بصورت گياهي خشك و چيده در آريم.

«كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ» مانند آنكه در روز گذشته و ديروز بآن حال نبوده، يعني گويا اصلا چنين چيزي وجود نداشته.

«كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» ما آيات خود را براي مردمي كه انديشه ميكنند اينگونه متمايز ميكنيم تا بدان عبرت و پند گيرند. و پس از بيان اين حقيقت كه دنيا با مرگ منقطع و فاني ميشود، چنانچه گياه مزبور بوسيله آفات گوناگون از بين ميرود، و بدنبالش نيز اينمطلب را گوشزد فرمود كه نبايد بدان مغرور شد و انتظار نابودي و فناي آن را بايد داشت، در آيه زير مردم را به آخرت ترغيب كرده فرمايد:

«وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلي دارِ السَّلامِ» و خدا مردم را بخانه سلامت ميخواند، حسن و قتاده گفته اند: منظور از «سلام» خداي تعالي است كه مردم را بخانه خود ميخواند كه همان بهشت باشد، و جبائي گفته: «دارِ

السَّلامِ» آن خانه اي است كه از آفات مصون است، و برخي گفته اند: اينكه بهشت را دار السلام ناميده اند بدانجهت است كه اهل بهشت بيكديگر سلام كنند، و فرشتگان نيز بر آنها سلام كنند، و پروردگار نيز بر آنها سلام فرستد، و آنها در بهشت جز سلام نشنوند و جز سلام نبينند. و شاهد بر اين گفتار آن آيه است كه فرمايد: «تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ … «1»» (تحيت آنها در بهشت سلام است..) و امثال اين آيه.

«وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» چنانچه بعضي گفته اند: يعني خدا هر كه را خواهد بسبب ايجاد توفيق و آسان كردن وسائل كار و الطاف خود او را به ايمان و دين حق هدايت كند. و جبائي گفته: يعني براي همه مكلفان- نه اطفال و مجانين- راهها و ادله را نصب فرمايد. و برخي گفته اند: يعني در آخرت هر كه را خواهد براه بهشت هدايت كند.

__________________________________________________

(1)- سوره ابراهيم آيه 23.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 284

سوره يونس (10): آيات 26 تا 27 … ص: 284

اشاره

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْني وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (26) وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (27)

ترجمه … ص: 284

براي كساني كه كار نيك كرده اند پاداش نيك با زياده است و گرد سختي و زبوني چهره شان را فرا نگيرد، آنان اهل بهشتند و در آن جاويدان خواهند بود (26) و آنان كه بدي كردند كيفر بدي همانند آن (بدي) است، و بخواري گرفتار شوند، و از (عذاب) خدا نگهباني ندارند، گويي چهره شان را پاره هايي از شب تار پوشانده آنان اهل دوزخند و در آن جاويدانند (27)

شرح لغات … ص: 284

رهق: رسيدن و درك چيزي است. و زهري گفته: رهق از ارهاق گرفته شده و آن بمعناي تحميل كردن چيزي بر انسان است كه طاقت آن را ندارد.

كسب: جلب منفعت.

قتر: غبار و گرد.

تفسير … ص: 284

«لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْني »

يعني كساني كه كار خوب كنند و خداي تعالي را در دنيا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 285

اطاعت كنند پاداش آنان خوشي حال و جايگاه نيك است، و اين كاملترين لذتها و نعمتها و جامعترين آنها و خلاصه بهترين وضعي است كه ممكن است براي يك نفر گرد آيد.

«و زيادة» و درباره اين زياده چند وجه گفته اند:

1- از ابن عباس و حسن و مجاهد و قتادة نقل شده كه گفته اند: مقصود از «حسني» در اول آيه آن پاداش معيني است كه در نتيجه كار خوب مستحق آن هستند، و مقصود از زياده آن پاداشي است كه از روي تفضل و فوق استحقاق بدانها داده ميشود.

2- از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرموده است: مقصود از زياده نعمتهايي است كه خداوند در دنيا به نيكوكاران داده و در قيامت حساب آنها را از ايشان نميكشد.

3- از علي عليه السلام روايت شده كه فرمود: «زيادة» غرفه اي است از مرواريد يك تيكه كه چهار در دارد. و برخي گفته اند: زيادة آن نعمتهايي است كه پيوسته از فضل خدا بر آنها تجديد ميشود.

4- از أبي بكر و ابي موسي اشعري نقل شده كه گفته اند: مقصود از زياده رويت «وجه اللَّه» تعالي است.

و خداي سبحان اين زياده را در جاي ديگر بدينگونه بيان فرمود: «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ … «1»» (تا پاداش آنان را بپردازد و

از فضل خويش بر آنها بيفزايد) «وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ». ابن عباس و قتاده گفته اند: يعني سياهي چهره شان- را نگيرد. و ديگري گفته: يعني گرد و غبار و خواري چهره شان را نگيرد. و برخي آن را به اندوه و محنت و گرفتگي تفسير كرده اند.

فضيل بن يسار از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله فرمود: هيچ ديده اي نيست كه از خوف خدا به اشگ تر شود جز آنكه خداوند آن بدن را بر آتش دوزخ حرام گرداند، و اگر اشگش جاري گرديد آن چهره را غبار و خواري نگيرد.

__________________________________________________

(1)- سوره فاطر آيه 30.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 286

«وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ» و آنان كه مرتكب كارهاي بد و گناه گردند.

«جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها» يعني پاداش هر كار بدي مثل آن است، و همانند كارهاشان كيفر بينند، و بهمان اندازه كه استحقاق دارند كيفر خواهند شد نه زيادتر از آن، زيرا كيفر زيادتر از استحقاق ظلم است (و آن بر خدا قبيح است) و اما در طرف ثواب و پاداش كار نيك، زيادتر از استحقاق تفضل است و (از خداي تعالي) نيكو است. و بنا بر اين مقصود از «مثل» در اين آيه يعني بدون كم و زياد بقدر استحقاقشان كيفر بينند.

«وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» يعني بدانها پستي و خواري رسد، زيرا عقاب و كيفر با پستي و خواري قرين خواهد بود.

«ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» يعني نگهبان و مانعي نيست كه عقاب خدا را از آنها جلوگيري كند.

«كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً» يعني گويا چهره هاشان را تاريكي شب فرا گرفته،

و منظور توصيف سياهي چهره هاشان ميباشد. مانند آيه ديگر كه خداي تعالي فرمود: «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَي الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَي اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» «1» (و روز رستاخيز كساني را كه بر خدا دروغ گفته اند به بيني كه چهره هاشان سياه گشته).

__________________________________________________

(1)- سوره زمر آيه 60.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 287

سوره يونس (10): آيات 28 تا 30 … ص: 287

اشاره

وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ (28) فَكَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ (29) هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَي اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (30)

ترجمه … ص: 287

و روزي كه همه شان را محشور كنيم آن گاه بكساني كه شرك ورزيده اند گوئيم: شما و معبودانتان (كه شريك خدا قرار داده بوديد) بجاي خود بايستيد، و ميانشان را جدا كنيم، و (در اينوقت) بتها (و معبودان دروغين) شان گويند شما ما را بندگي نميكرديد (28) و خدا براي گواه ميان ما و شما كافي است كه ما از پرستش شما غافل و بي خبر بوديم (29) در آن وقت (يا در آنجا) بداند هر كسي آنچه را از پيش انجام داده، و بسوي خدا- مولاي حقيقي خود- باز گردند، و آنچه را بدروغ ادعا ميكردند باطل و نابود گردد.

شرح لغات … ص: 287

و روزي كه همه شان را محشور كنيم آن گاه بكساني كه شرك ورزيده اند گوئيم: شما و معبودانتان (كه شريك خدا قرار داده بوديد) بجاي خود بايستيد، و ميانشان را جدا كنيم، و (در اينوقت) بتها (و معبودان دروغين) شان گويند شما ما را بندگي نميكرديد (28) و خدا براي گواه ميان ما و شما كافي است كه ما از پرستش شما غافل و بي خبر بوديم (29) در آن وقت (يا در آنجا) بداند هر كسي آنچه را از پيش انجام داده، و بسوي خدا- مولاي حقيقي خود- باز گردند، و آنچه را بدروغ ادعا ميكردند باطل و نابود گردد.

تفسير … ص: 287

«وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً» يعني روزي كه ما همه خلائق را از هر جا در موقف

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 288

گرد آوريم.

«ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا» سپس بآنان كه جز خدا را در عبادت شريك او ساخته و در مالهاي خود براي آنان سهمي قرار داده اند.

«مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ» يعني شما با آن شريكان عبادتتان يعني بتهاتان در يك جا بايستيد، و همانطور كه در دنيا با آنها مصاحبت داشتيد اكنون نيز در محشر همراه آنها باشيد. و برخي گفته اند: يعني بايستيد تا از شما بازخواست شود، چنانچه در آيه ديگر است: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» «1» (نگاهشان داريد كه آنها مورد بازخواست هستند).

«فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ» يعني آنها را از هم جدا كرده و هنگام بازخواست ميانشان جدايي اندازيم، و از مشركان جداگانه بازخواست كنيم كه چرا بتها را پرستش كرديد؟ و از بتها هم جداگانه بپرسيم كه چرا مورد پرستش قرار گرفتيد و بچه سبب شما را عبادت كردند چنانچه اين قول از

«حسن» نقل شده و برخي گفته اند: يعني ميان آنها و بتها را جدا كنيم و آن بتها از ايشان بيزاري جويند و در نتيجه وسائل و اسباب آنها منقطع گردد.

«وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ» مجاهد گفته: يعني خداوند آن بتها را بنطق آورده و گويند: ما نميدانستيم و نمي فهميديم كه شما ما را مي پرستيد. و ديگري گفته: آن شريكاني را كه در عبادت براي خدا گرفته بودند شياطين بوده اند، و برخي گفته اند: فرشتگاني بوده اند كه جز خدا آنها را مي پرستيده اند.

و روي اين تفسير درباره اينكه چگونه آنها منكر پرستش خود مي شوند (و از خويشتن دفاع مي كنند) دو قول گفته اند:

1- شياطين- يا فرشتگان- اين سخن را بخاطر اهانت و ردّ گفتار مشركان گويند يعني ما براي شما در اين پرستش كه از ما ميكرديد عذري نميآوريم، و شما را معذور نميدانيم.

2- جبائي گفته: منظورشان از اين انكار آن است كه پرستش شما بدستور و دعوت

__________________________________________________

(1)- سوره صافات آيه 24. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 289

ما نبود، و منظور آن نيست كه اصلا شما ما را پرستش نميكرديد، زيرا اين سخن دروغ است، و از خصوصيات روز قيامت آن است كه كسي در آنجا نتواند عمل خلافي انجام دهد و كار زشتي بكند (و در نتيجه نمي تواند دروغ بگويد) و اين آيه نظير آن آيه ديگري است كه خداي تعالي فرمايد: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا … »

(هنگامي كه پيشواياني كه پيرويشان كرده اند از پيروان (خود) بيزاري جويند … )

«فَكَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» يعني خدا براي فصل خصومت ميان ما و شما كافي است.

«إِنْ

كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ» كه ما از پرستش شما غافل بوديم.

و اين معنا كه گفته شد روي اينكه معبود آنها فرشتگان بوده باشند، ظاهر است، زيرا فرشتگان از اين ادعاي آنان بي خبر بوده و اطلاعي از كارشان نداشتند و نه بدان دستور داده بودند، و اما اگر مقصود بتهاي بي حس و شعور و بي علم باشد منظور از اين كلام حدّ اعلاي الزام حجت است كه اين نادانان چيزهايي را كه اصلا شعور نداشته و آنها را بخويش نخوانده و به هيچ وجه دركي نداشتند براي پرستش انتخاب كرده بودند «هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ» يعني در آنجا، يا در آن وقت، يا در آن حال بر هر كس آشكار و معلوم گردد آنچه را از كار نيك و بد كه از پيش فرستاده و پاداش و كيفر آن را به بيند.

«وَ رُدُّوا إِلَي اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» و بسوي كيفر خدا و جايي كه هيچكس جز خدا مالك آن نيست باز گردند، و لفظ «حق» صفت خداي تعالي و معناي آن قديم هميشگي است كه فنا نه پذيرد، و جز او هر چه باشد نابود گردد. و برخي گفته اند: «حق» آن كسي است كه معناي لفظ بطور حقيقت براي او حاصل باشد و خداي تعالي اينگونه است كه معناي الهيت براي او بطور حقيقت حاصل است.

«وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ» و آنچه را بدروغ درباره شريكان ادعايي خداي تعالي مدعي بودند باطل گردد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 290

سوره يونس (10): آيات 31 تا 33 … ص: 290

اشاره

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ

وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (31) فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّي تُصْرَفُونَ (32) كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَي الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (33)

ترجمه … ص: 290

بگو كيست كه شما را از آسمان و زمين روزي دهد، يا كيست كه چشم و گوشها را مالك گردد، و كيست كه زنده را از مرده بيرون آورد، و مرده را از زنده پديد آرد، و كيست كه تدبير كار را بكند، خواهند گفت: خدا، بگو پس چرا از وي نمي ترسيد (31) پس اين است خدا پروردگار حقيقي شما، و از حق كه گذشت جز گمراهي چيست؟

پس بكجا ميرويد؟ (32) اين چنين كلمه پروردگارت بر كساني كه نافرماني كردند محقق گشته كه آنها ايمان نميآورند (33)

تفسير … ص: 290

«قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ»

اي محمد به اين كافران بگو: كيست كه روزيهاي شما را از آسمان بوسيله فرو فرستادن باران خلق فرمايد.

«وَ الْأَرْضِ» و از زمين با بيرون آوردن گياه و انواع ميوه جات روزيتان دهد.

و «رزق» در لغت به عطاي جاري گويند، چنانچه گويند: سلطان بلشكر روزي داد، جز آنكه چون هر رزق و روزيي را خدا ميدهد، و اگر آن را بدست انساني نسپارد آن انسان نمي تواند بديگران بدهد از اين جهت جز بر خداي تعالي نام «رزاق»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 291

بر ديگري اطلاق نشود، و اگر بخواهند آن را بر ديگري جز خدا اطلاق كنند بايد مقيد بقيدي كنند، چنانچه نام «رب» نيز اينگونه است كه بطور مطلق بغير از خداوند بر ديگري اطلاق نگردد، و در مورد ديگري جز خداي تعالي مقيد شود چنانچه گويند «رب الدار» - پروردگار خانه- و «رب الضيعة» - پروردگار آب و ملك- و خداي تعالي هر جانداري را كه بيافريند و قصد ماندن آن را داشته باشد بايد روزيش را بدهد، زيرا

اگر بقاء او را بخواهد آن جاندار محتاج بغذا است.

«أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» يعني و آيا كيست كه بتواند گوش و چشم بشما بدهد و بآنها قدرت شنيدن و نيروي ديدن دهد و اگر بخواهد آن نيرو و حس را از آنها بگيرد.

«وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ» زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون آورد، بعضي گفته اند: يعني انسان را از نطفه و نطفه را از انسان بيرون آورد، و برخي ديگر گفته اند: يعني حيوان زنده را از شكم مادر مرده اش بيرون آورد، و آنكه خلقتش كامل نشده و بحد كمال نرسيده از زنده خارج كند. و ديگري گفته:

يعني مؤمن را از كافر، و كافر را از مؤمن بيرون آرد.

«وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» و كيست كه همه كارها را بر طبق حكمت در آسمان و زمين تدبير كند؟

«فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ» بزودي اعتراف كنند كه او خداي تعالي است كه اين كار را انجام دهد، و بتها قدرت آن را ندارند.

«فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» چون اين اعتراف را كردند بگو: آيا در مورد پرستش بتها از عقاب او نمي ترسيد؟ و اين آيه بما مي فهماند كه احتجاج و بحث درباره دين نيكو است زيرا خداي تعالي در اين آيه با مشركان احتجاج فرمايد. و مطلب ديگري كه از آيه استفاده ميشود آن است كه اينان بخالق و آفريدگار خود اعتراف و اقرار داشتند اگر چه مشرك بودند، زيرا جمهور عاقلان- بجز اندكي از ملحدان از فلاسفه- خدا را اقرار دارند. و آنان كه بصانع خود اقرار دارند بر دو دسته تقسيم شوند دسته اي كه

ترجمه مجمع البيان

في تفسير القرآن، ج 11، ص: 292

موحد هستند و معتقدند كه صانع يكتا است و چيزي شريك او نيست و دسته ديگر مشركند.

مشركان نيز دو دسته اند، دسته اي براي خداي يكتا در ملك او شريك قائلند و معتقدند كه آن شريك در مقابل خدا قرار دارد و اينها «ثنويه» و «مجوس» هستند اينها نيز بر دو دسته اند جمعي شريك قديم براي خدا قائلند مانند «مانويه» و جمعي شريك جديد چون «مجوس».

و دسته ديگر مشركان كساني هستند كه در ملك و فرمان خداوند براي او شريكي قائل نيستند ولي در عبادت براي وي شريك قائلند، اينها نيز دو گروه اند، گروهي اجسام علويه مانند ستارگان و خورشيد و ماه را وسائط و شريكان در عبادت قرار داده، و گروهي اجسام زميني مانند بتها را شريك حق پنداشته اند.

«فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ» يعني اين خدايي كه توصيف شد كه رازق خلق و برون آرنده زنده از مرده و مرده از زنده است پروردگار حقيقي شما است كه شما را آفريده، و معبودي است كه شايسته پرستش و عبادت است، نه آن بتها …

«فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ» خو پس از رو گرداندن از حق جز سقوط در گمراهي راه ديگري نيست، زيرا با اثبات اينكه فقط عبادت و پرستش او حق است، عبادت چيز ديگري جز او هر چه باشد باطل و گمراهي است.

«فَأَنَّي تُصْرَفُونَ» يعني پس چرا با اين دلالت آشكارا از پرستش او روي ميگردانيد؟

«كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَي الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» و اين چنين- يعني همانطور كه پس از حق گمراهي است، يا همانطور كه از ايمان بحق روي گرداندند- عقاب بر آنها مسلم

شد و اين كيفر رو گرداندن آنان از حق است. و البته اين آيه درباره كساني است كه در علم خدا گذشته كه ايمان نخواهند آورد. و برخي گفته اند جمله «أَنَّهُمْ … » جمله تعليلية است، يعني اين عقوبت بخاطر آن است كه ايمان نميآورند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 293

سوره يونس (10): آيات 34 تا 36 … ص: 293

اشاره

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ (34) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35) وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (36)

ترجمه … ص: 293

بگو آيا هيچيك از شريكان (در عبادت) شما (و بتها) هستند كه بتوانند خلق را در آغاز بيافريند و سپس بازش آرد؟ بگو خدا است كه خلق را بيافريند و سپس باز آرد، پس چرا (از حق) رو گردانيد (34) بگو آيا هيچيك از شريكان (در عبادت) شما ميتواند بحق هدايت كند؟ بگو خدا است كه بسوي حق هدايت ميكند، آيا آن كس كه بسوي حق هدايت ميكند براي پيروي كردن شايسته تر است يا آن كس كه هدايت نمي كند جز آنكه خود هدايت شود؟ شما را چه شده! و چگونه قضاوت ميكنيد (35) و بيشتر اينها جز از گمان پيروي نمي كنند، در صورتي كه گمان جاي حق را نميگيرد، و براستي كه خدا بكارهايي كه انجام ميدهند دانا و آگاه است. (36)

تفسير … ص: 293

در اينجا خداي سبحان براي توحيد از راه ديگري استدلال فرموده و گويد:

«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» اي محمد بگو آيا در اين بتهايي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 294

كه آنها را شريك در عبادت خداي تعالي قرار داده ايد- يا شريك در اموال خود قرارشان داده ايد- كسي هست كه بتواند موجودات را از عدم بوجود آورد، و دوباره در عالم ديگر بازشان گرداند؟

«قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» يعني اگر گفتند: شريكان (در عبادت يا اموال ما) چنين قدرتي ندارند، و يا در جواب سكوت كردند، در آن وقت بآنها بگو: خدا است كه خلق را در آغاز بدون نمونه آفريده و سپس از بين ميبرد و دوباره در روز قيامت بازش گرداند.

«فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ» پس چگونه و چرا از حق روي بگردانيد، و از ايمان

بحق باز گرديد؟ آن گاه خداي تعالي از راه ديگر احتجاج با آنها را آغاز كرده فرمايد:

«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ» اي محمد بگو: آيا در اين بتها كسي هست كه مردم را از روي دليل و برهان بهدايت و صلاح و رستگاري و خوبي راهبري كند؟ چاره اي ندارند جز آنكه بگويند: نه! «قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ» در اينوقت تو بدانها بگو خدا است آن كسي كه براه رستگاري راهبري كند.

«أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ» آيا كسي كه ديگران را براه توحيد و رستگاري هدايت كند براي اطاعت أمر و نهي او شايسته تر است.

«أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدي » يا آن كس كه احدي را بسوي حق راهبري نكند جز آنكه خود هدايت و راهبري شود، و بتها اين چنين بودند كه نمي توانستند راهبر شوند و نه راهبري گردند، زيرا آنها سنگهاي مرده و بيجاني بودند. و اينكه خداي تعالي فرمود: «إِلَّا أَنْ يُهْدي » (مگر آنكه هدايت شوند) نه چنان بوده كه اگر كسي آنها را هدايت كند هدايت يابند بلكه روي عقيده فاسد و الزام آنها فرموده، و براي رساندن غايت جهل و ناداني آنها است كه با اينكه اين بتها اجساد مرده و بي- شعوري هستند كه اگر هدايت هم شوند هدايت نيابند باز هم اينان دست از پرستش آنها بر ندارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 295

و برخي گفته اند: منظور از اين شريكان فرشتگان و پريان هستند كه اگر مورد هدايت قرار گيرند هدايت شوند. و برخي گفته اند: منظور بزرگان و رؤساي گمراه كننده آن مردم بوده اند كه مردم را بگمراهي ميكشاندند.

«فَما

لَكُمْ» يعني شما را چه شده كه چيزهايي را پرستش ميكنيد كه هيچگونه سود و زياني ندارند؟

«كَيْفَ تَحْكُمُونَ» و اين جمله بيان شگفت حال آنها است يعني چگونه قضاوت ميكنيد كه اين بتها معبودان ما هستند، و شايسته پرستش ميباشند؟ و برخي گفته اند: يعني چگونه بدون دليل و برهان بنفع خود حكم ميكنيد؟

«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا» و بيشتر اين كافران جز از گمان پيروي نمي كنند، آن گماني را كه از روي تقليد رؤساء و پدرانشان هست و نفعي نبخشد.

«إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» و همانا گمان به هيچ وجه جاي حق را نميگيرد، زيرا حق در صورتي نفع مي بخشد كه انسان علم بحقانيت آن داشته و از روي معرفت صحيح آن را بشناسد، و گمان اين چنين نيست زيرا ممكن است آنچه مورد گمان واقع شده بر خلاف حقيقت باشد، و از اينرو با علم برابري نكند.

«إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ» و خدا بدانچه ميكنند دانا است، و بر طبق اعمالشان آنها را كيفر دهد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 296

سوره يونس (10): آيات 37 تا 40 … ص: 296

اشاره

وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَري مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (37) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (38) بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (39) وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ (40)

ترجمه … ص: 296

و اين قرآن چنان نيست كه افتراي از غير خدا باشد (و ساخته ديگري باشد) بلكه تصديق كننده ساير كتابها ميباشد، و توضيح احكام الهي را ميكند و ترديدي در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميان است (37) آيا اينها گويند كه (محمد) آن را بافته (و ساخته او است) بگو پس يك سوره مانند آن بياوريد، و هر كس را كه مي توانيد غير خدا (براي كمك) بخوانيد اگر راست مي گوييد (38) بلكه اينها چيزي را كه علمشان بدان احاطه ندارد و تأويل (و حقيقت آن) برايشان نيامده دروغ شمارند، و آنان كه پيش از اينها بوده اند (نيز) اينگونه تكذيب كردند، بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه بوده (39) بعضي از اينها بقرآن ايمان آورند، و بعضي ايمان نياورند و پروردگار تو به احوال مردمان تبهكار داناتر است (40).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 297

شرح لغات … ص: 297

قرآن: همين كلامي است كه در أعلي درجه بلاغت و نظم و گزيده گويي است.

تفصيل: بمعناي تقسيم و تميز است.

سورة: بقسمتي از قرآن اطلاق شود كه آيات خدا آن را احاطه كرده است، مانند احاطه سور (و ديوار) ساختمان بر آن.

تفسير … ص: 297

خداي سبحان در اين آيات براي ردّ كافران كه گفتند: «قرآني جز اين بياور يا آن را تبديل كن» و هم چنين گفتار ديگرشان كه گفتند «پيغمبر اين قرآن را ساخته است» فرمايد:

«وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَري مِنْ دُونِ اللَّهِ» اين قرآن چنان نيست كه افتراي از جانب غير خدا باشد.

«وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ» بلكه تصديق كننده كتابهاي ديگر است، و اين كلام شهادتي است از خداي تعالي كه قرآن گواه كتابهاي گذشته از تورات و انجيل و زبور است و شاهدي است بر اينكه آنها حق است. و هم شاهد است بر اينكه مصداق همان بشارتي است كه آنها درباره اش داده اند. و برخي گفته اند: يعني گواه است بر آنچه در آينده خواهد آمد از حشر و نشر و حساب و كيفر.

«وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ» يعني بيان كننده معاني مجملي كه در قرآن است از حلال و حرام و ساير احكام شرعيه، و برخي گفته اند: معنايش آنست كه اين قرآن بيان كننده دليلهايي است كه در امور دين بدان محتاج هستيد.

«لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» يعني شكي نيست كه آن از جانب خداي تعالي نازل گشته و معجزه اي است كه هيچكس قادر نيست مانندش را بياورد.

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» و اگر ميگويند كه آن را بدروغ بر خدا بسته بگو: يك سوره همانند آن در بلاغت

بياوريد، زيرا شما اهل زبان هستيد و اگر محمد قادر باشد كه چنين سخني بگويد شما هم قدرت آن را خواهيد داشت، و چون از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 298

آوردن مانند آن عاجزيد پس بدانيد كه اين كلام بشر نيست، و از جانب خداي سبحان نازل گرديده.

«وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و هر كه را جز خدا بر آنها قدرت داريد براي كمك كاري بخوانيد و براي معارضه با آوردن سوره اي مثل آن از آنها كمك بگيريد.

«إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» اگر راست مي گوييد كه اين قرآن از جانب غير خدا است.

«بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ» بلكه اينان تكذيب كنند چون بطور كامل بقرآن علم ندارند، زيرا در قرآن آياتي هست كه فهم مدلول آن احتياج بتفكر و مراجعه به پيغمبر داشت مانند آيات متشابه، و چون كافران مدلول آن را از ظاهر آيات نمي توانستند بفهمند آن را تكذيب ميكردند. و برخي گفته اند: يعني تكذيب آيات را ميكردند بجهت آنكه از كيفيت نظم و ترتيب آن اطلاعي نداشتند. چنانچه اشخاص معمولي لفظهاي اشعار و خطبه ها را مي فهمند ولي بخاطر جهل به نظم و ترتيب آن انشاء آنها براي آنان ممكن نيست. و حسن گفته: معناي آيه آن است كه اينها بي آنكه علم ببطلان قرآن داشته باشند آن را تكذيب ميكنند. و برخي ديگر گفته اند: يعني بلكه اينان چيزهايي را كه در قرآن است يعني بهشت و جهنم و حشر و نشر در قيامت و ثواب و عقاب را تكذيب كنند.

«وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ» و هنوز حقيقت آنچه در قرآن براي آنها وعده داده شده است و سرانجام كارشان بدان منتهي

ميشود نيامده است، و برخي گفته اند: يعني در قرآن چيزهايي است كه آن را نمي دانند، و معرفت بدانها نيز جز با مراجعه به پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- ممكن نيست، و چون بآن حضرت مراجعه نكرده و تكذيب آنها را كردند تفسير و تأويل آن چيزهاي مجمل را ندانستند، و بنا بر اين معناي آيه اينگونه ميشود كه اينان چيزي را از قرآن كه بعلم آن دست نيافتند تكذيب كردند و تفسير آن بر ايشان نيامد و اگر به رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- مراجعه ميكردند داناي بدان ميشدند.

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداي تعالي اين امت را بدو آيه از قرآن مخصوص داشت: يكي آنكه آنچه را نميدانند نگويند، و ديگر آنكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 299

آنچه را نميدانند ردّ نكنند (و منكر نشوند) آن گاه دو آيه را تلاوت فرمود:

يكي اين آيه كه فرمايد: «أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَي اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ … » «1»

- آيا از آنها پيمان گرفته نشد كه درباره خدا جز حق نگويند؟ … -

و ديگر همين آيه: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ … ».

و گويند: امير المؤمنين عليه السلام اين سخن را از همين آيه گرفته كه فرمود:

«الناس اعداء ما جهلوا»

«2». و گفتار ديگرش را كه فرموده:

«قيمة كل امرئ ما يحسنه»

«3» از آيه ديگري گرفته كه خداي تعالي فرمايد: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» «4» (از كسي كه از ياد ما روي بگرداند و

جز زندگي اين دنيا را نخواهد از وي روي بگردان اندازه علمشان همين است … » و گفتار ديگرش را كه فرمود:

«تكلموا تعرفوا»

«5» از اين آيه گرفته است كه خداوند فرمايد: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ» «6» (آنها را در طرز گفتارشان خواهي شناخت).

«كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» يعني امتهاي گذشته نيز همانند اينان پيغمبران خود را تكذيب كردند.

«فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ» اي محمد بنگر كه چنانچه سرانجام آنان نابودي و هلاكت بود سرانجام اينان نيز هلاكت خواهد بود. سپس خداي سبحان در آيه بعدي خبر ميدهد كه در ميان همين تكذيب كنندگان آيات قرآن و كساني كه قرآن را به افتراء و دروغ نسبت ميدهند افرادي وجود دارند كه در آينده بدان ايمان آورده و تصديق خواهند نمود كه آن از جانب خداي تعالي است، و برخي هم هستند كه بهمان حال كفر خواهند مرد.

__________________________________________________

(1)- سوره اعراف آيه 169.

(2)- مردم دشمن چيزي هستند كه آن را نمي دانند.

(3- ارزش هر كس باندازه نيكي اوست.

(4- سوره نجم آيه 29.

(5- سخن گوئيد تا شناخته شويد. (يعني انسان بسخن شناخته ميشود).

(6- سوره محمد- صلي اللَّه عليه و آله- آيه 30.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 300

«وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ» و بعضي از اينان كساني هستند كه بدان ايمان مي آورند و برخي بدان ايمان نخواهند آورد، و منظور خداوند آن است كه جهت آنكه اكنون ما آنها را نابود نمي كنيم بدانجهت است كه مصلحت در باقي ماندن آنها است. و برخي گفته اند: معناي آيه آن است كه برخي از اينها بخود قرآن ايمان خواهند آورد و داناي

بدرستي و صحت آن خواهند شد جز اينكه عناد ميورزند و بر خلاف عقيده و علم خود با آن بمخالفت بر ميخيزند و برخي از آنها درباره قرآن شك و ترديد دارند و گويا روي اين معني خدا فرموده است: «و برخي از آنها معاند هستند و برخي در حال شك و ترديد … »

«وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ» و پروردگار تو بر حال كسي كه بفساد خود ادامه ميدهد دانا است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 301

سوره يونس (10): آيات 41 تا 44 … ص: 301

اشاره

وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ (42) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ (43) إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (44)

ترجمه … ص: 301

و اگر تو را تكذيب كردند بگو عمل من براي من و عمل شما براي خودتان باشد، شما از عملي كه من ميكنم بيزاريد و من از عملي كه شما ميكنيد بيزارم (41) و بعضي از اينها كساني هستند كه (بظاهر) گوش بتو فرا دهند، آيا تو كراني را كه عقل هم ندارند شنوا تواني كرد؟ (42) و بعضي از اينها كسي است كه بتو مي نگرد، آيا تو كوراني را كه هيچ نمي بينند هدايت تواني كرد؟ (43) براستي كه خدا به هيچ وجه بمردم ستم نمي كند ولي مردم هستند كه بخودشان ستم ميكنند (44)

تفسير … ص: 301

خداي تعالي در اين آيات پيغمبر خود را مخاطب ساخته فرمايد:

«وَ إِنْ كَذَّبُوكَ» يعني اي محمد اگر تو را تكذيب كنند و تصديقت ننمايند و سخنانت را رد كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 302

«فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ» بگو اگر من دروغ ميگويم و بال و كيفر آن بر- خودم باشد و كيفر عمل شما هم بر خودتان باشد.

«أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ» شما از كاري كه من ميكنم بيزاريد و من از آنچه شما ميكنيد بيزارم. و اين آيات نظير آيات سوره كافرون است: «قُلْ يا- أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ … » و اين تهديدي است از جانب خداي تعالي براي كافران، مانند آيه ديگر كه فرمايد: «اعْمَلُوا عَلي مَكانَتِكُمْ … » «1» (شما بجاي خويش عمل كنيد من هم بجاي خود … بزودي خواهيد دانست … ) و مانند آن. و برخي گفته اند: اين آيه بوسيله آيه قتال منسوخ گشته كه در آنجا خداوند دستور كشتار آنها

را ميدهد. و برخي ديگر گفته اند: منافاتي ميان اين دو آيه نيست، زيرا اين آيه براي بيزاري جستن و تهديد آنها است، و منافاتي با دستور جهاد و كارزار با آنها ندارد.

«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ» يعني و از اين كافران كساني هستند كه بتو گوش فرا دهند، و البته اين گوش دادنشان نه براي فهميدن بوده بلكه براي رد كردن آن است، و از اينرو مورد نكوهش و مذمت قرار گرفتند و آنها را همچون كراني قرار داده است چون گوش دادني كه براي فهم نباشد و براي رد كردن باشد سودي نبخشد و مانند كساني هستند كه اصلا گوش ندارند.

«أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ» آيا اي پيغمبر تو ميتواني كر را بشنواني، با اينكه جاهل هم هستند.

«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ» خو از آنها كساني هستند كه بتو نگاه ميكنند، يعني به اعمال و رفتار تو نگاه ميكنند، نه آنكه نگاه آنها از روي حقيقت و اعتبار باشد بلكه نگاهشان بر طبق عادت است، و از اينرو از نگاه خود سودمند نگردند.

«أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ» يعني همانطور كه تو نمي تواني شخص كور را بينا كني و از بينايي بهره مندشان سازي، هم چنين نمي تواني از آن دليلها و براهيني كه آورده اي مردمي را كه صرفاً بدان مي نگرند و در صدد بهره بردن و سودمند شدن بدانها نيستند بهره مند سازي. و بعضي گفته اند: معناي اين دو آيه آن است كه: برخي

__________________________________________________

(1)- سوره انعام آيه 135 و هود آيه 93 و 121 و زمر آيه 39.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 303

از اينها هستند كه

بسخن تو گوش مي دهند و به دليلها و براهين تو مي نگرند اما گوش دادن و نگاه گردنشان هر دو از روي طعن و ايراد است و در صدد تكذيب و رد آنها هستند، نه آنكه بخواهند از آنها بهره مند گردند و از اينرو تو نمي تواني آنها را بهره مند گرداني.

«إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» خداوند هيچگونه ستمي بمردم نميكند، ولي خود مردم هستند كه بخودشان ظلم ميكنند، يعني خداوند جلوي كسي را از انتفاع و سودمند شدن از قرآن و دليلهاي ديگر الهي نميگيرد و مانع آن نمي شود، ولي مردم هستند كه خودشان با ترك نظر و استدلال بر خود ظلم ميكنند و خود را مستحق كيفر ميسازند. و از اين آيه گفتار جبريان نيز باطل گردد.

ارتباط و نظم اين آيات … ص: 303

درباره ارتباط آيه اولي بما قبل آن گفته اند: چون خداي تعالي دليلهاي توحيد و نبوت را بيان داشت و كافران دشمني كرده و آنها را تكذيب نمودند خداوند در اين آيه دستور قطع ارتباط با آنها و تهديدشان را به پيغمبر داد.

و اما در مورد ارتباط آيه اخير يعني «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ … » با آيات قبلي يك وجه آن است كه بگوئيم اين آيه مربوط است بگفتار خداي تعالي كه فرمود:

«فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ» يعني اين نابودي و عذاب را اينان بواسطه كردار و افعال خودشان مستحق آن گشتند، و ما بكسي ظلم و ستم نخواهيم كرد.

و جبائي و ابو مسلم گفته اند: اين آيه مربوط است به آيه «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ … وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ … » يعني خداي تعالي از استفاده و انتفاع

آنها از دستورها و تكاليف مانع نبوده و جلوگيرشان نيست، بلكه قدرت انتفاع را به آنها داده و دليلها را بيان فرموده و راهنماييشان كرده، و موانع را هم از سر راه آنها برداشته است ولي آنها خودشان بر نفس خويش ستم كردند كه بهره مند نشدند.

و برخي گفته اند: چون خداي سبحان در آيات پيش سخن از وعده و تهديد بميان آورد در اينجا بيان فرموده كه خداوند چيزي از حسنات آنها كم نمي كند و بر سيئات آنان نيز چيزي نمي افزايد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 304

سوره يونس (10): آيات 45 تا 47 … ص: 304

اشاره

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (45) وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلي ما يَفْعَلُونَ (46) وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (47)

ترجمه … ص: 304

و روزي كه خداوند آنان را محشور كند، گويي جز ساعتي از روز درنگ نكرده اند، در آن وقت يكديگر را مي شناسند، براستي آنان كه ديدار خدا (و روز جزا) را تكذيب كردند زيان كردند، و هدايت يافته نبودند (45) و يا (در زمان حيات) شمه اي از آنچه را بكافران وعده داده ايم بتو نشان دهيم و يا (پيش از آن) تو را بر- گيريم و (بهر صورت) بازگشت آنان بسوي ما است، و خدا بر آنچه ميكنند گواه است (46) هر امتي را پيامبري است، و چون پيامبرشان آمد ميان آنها بعدالت رفتار شود و بكسي ستم نشود (47)

تفسير … ص: 304

خداي تعالي در اين آيات حال آنان را در روز قيامت بيان فرموده.

«وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ» روزي كه خداوند آنها را از هر جا گرد آورد.

«كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ» گويا آنها در دنيا جز ساعتي از روز درنگ

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 305

نكرده اند، ضحاك و گروهي ديگر گفته اند: يعني اينان روزهاي دنيا در نظرشان اندك مي آيد، زيرا درنگ كردن در دنيا بهر اندازه هم كه زياد باشد در مقابل آخرت بمنزله ساعتي بيش نيست. و برخي ديگر گفته اند: در آن وقت زندگي دنيا در نظرشان اندك مي آيد زيرا از عمر خود اندكي بهره مند شدند، و چون فائده عمر آنها اندك بوده مانند آن است كه از عمر خود جز اندكي استفاده نكردند. و از ابن عباس نقل شده كه گفته است: آنها مدت توقف خود را در گورها اندك شمارند. و بهر صورت خداي سبحان در اين آيه گوشزد فرموده كه هيچكس نبايد گول آرزوي درازي را كه در مورد بقاء

در دنيا دارد بخورد زيرا سرانجام آن زوال و نابودي است.

«يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ» يعني مردم در آن وقت همديگر را مي شناسند چنانچه در دنيا يكديگر را مي شناختند، و برخي گفته اند: يعني از نظر گناه و كفر همديگر را مي شناسند، و كلبي گفته: يعني هنگامي كه از گورها بيرون ميآيند يكديگر را مي شناسند اما وقتي كه عذاب خدا را مشاهده ميكنند آشنايي آنها مستقيم گردد و از يكديگر بيزاري جويند.

«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ» براستي آنهايي كه ديدار خدا- يعني ديدار كيفر و جزاي خدا- را تكذيب كردند زيانكار شده و راهبر بحق نبودند. حسن گفته: يعني خود را زيانكار ساختند، زيرا اينان در دنيا هدايت نشدند. و اگر در دنيا هدايت مييافتند خود را دچار خسران و زيان نميكردند، و معناي آيه آن است كه اينان دنيا را بخسران بردند چون كه آن را در گناهان صرف كردند، و از نظر نعمت هاي آخرتي هم زيان كردند زيرا با گناهاني كه انجام دادند آنها را از دست دادند.

«وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ» و يا اين است كه ما اي محمد در زمان حيات بتو نشان دهيم برخي از آن عقوبتهايي را كه به اين كافران و عده دهيم- كه بگفته بعضي از آن جمله داستان بدر بود-.

«أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ» يا پيش از آنكه عذاب بر آنها نازل گردد تو را بر گيريم و از اين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 306

جهان ببريم، و پس از مرگ تو عذاب بر آنها فرود آيد.

«فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ» يعني بازگشت آنان در قيامت بحكم ما است، و از حكم ما بدر نخواهد رفت. و

برخي گفته اند: خداي سبحان در اين آيه به پيغمبرش وعده مي دهد كه از دشمنان وي انتقام خواهد گرفت چه در زمان آن حضرت و چه پس از وفات او، و آن را بوقتي محدود نساخته، و فرمود آنچه را ما وعده كرده ايم حق است و بطور مسلم واقع خواهد شد.

«ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلي ما يَفْعَلُونَ» و خداوند بكارهاي آنها دانا است و آنها را ضبط كرده و كيفر نافرمانيهايشان را خواهد داد.

«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ» يعني براي هر گروهي كه بر يك راه باشند و دين واحدي داشته باشند- مانند امت محمد- صلي اللَّه عليه و آله- و امت عيسي و موسي عليه السلام رسول و پيغمبري است كه خدا او را بسوي آنها مبعوث فرموده و براي رساندن رسالت خويش وي را مأمور ساخته است.

«فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ» در اينجا جمله اي در تقدير است، و معني چنين است: و چون پيغمبرشان آمد و رسالت خويش را ابلاغ كرد و جمعي او را تكذيب كرده و گروهي تصديقش كردند. «قُضِيَ بَيْنَهُمْ» در آن وقت تكذيب كنندگان هلاك گردند، و مؤمنان نجات يابند. و برخي چون مجاهد گفته اند: معناي آيه چنان است: كه چون پيغمبرشان در قيامت بيايد بر عليه آنها گواهي دهد. و ديگري گفته: يعني در دنيا روي آن اجازه اي كه خداي تعالي به پيغمبرش در مورد نفرين بر آنها داده كارشان را بطور حتم يكسره ميكند.

«بِالْقِسْطِ» يعني بعدل و داد.

«وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» و بآنها در مورد ثواب و عقاب ستم نشود، يعني چيزي از پاداش طاعتهاشان كم نشود، و در كيفر گناهانشان افزوده نگردد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 307

سوره يونس (10): آيات 48 تا 52 … ص: 307

اشاره

وَ

يَقُولُونَ مَتي هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (48) قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (49) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً أَوْ نَهاراً ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (50) أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51) ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (52)

ترجمه … ص: 307

و گويند: اين وعده (قيامت و عذاب) كي خواهد آمد اگر راست گويانيد (48) بگو من مالك سود و زيان خود نيستم مگر آنچه خدا بخواهد، براي هر امتي أجل (و سر آمدي) است كه چون اجلشان فرا رسد ساعتي عقب و جلو نيفتند (49) بگو: آيا دانسته ايد كه اگر عذاب خدا شب يا روز بشما برسد (چه خواهيد كرد؟) و اين چه شتابي است كه بدكاران درباره آن (عذاب) دارند؟ (50) آيا در آن وقت كه عذاب واقع شد بدو ايمان ميآوريد؟ آن وقت! با اينكه پيش از آن در آمدن عذاب شتاب داشتيد (51) آن گاه بكساني كه ستم كردند گفته شود: عذاب جاويدان را بچشيد آيا سزاي اعمالي را كه كرده ايد بشما مي دهند (52)

شرح لغات … ص: 307

وعد: خبر از رسيدن چيز خير، و وعيد خبر از رسيدن شر است. و چون در جايي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 308

تنها «وعد» ذكر شود بر هر دو معنا اطلاق گردد.

نفع: لذت و خوشي و هر چه بدين دو چيز يا يكي از آن دو باز گردد.

ضرر: رنج و اندوه و هر آنچه بازگشتش بآن دو يا يكي از آنها باشد.

أجل: وقت و زماني است كه براي چيزي و يا كاري تعيين شده باشد مانند زمان سر رسيد بدهكاري، و يا سر رسيد عمر انساني.

تفسير … ص: 308

پس از اينكه خداي تعالي سخن تكذيب كنندگان را بميان آورد دنبالش شتاب و عجله آنها را در آمدن عذاب از روي همان تكذيب و ردّ سخنان خويش بيان فرموده، چنين گويد:

«وَ يَقُولُونَ مَتي هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» اين مشركان گويند: اين وعده اي كه بما مي داديد از حشر و نشر و قيامت، و بگفته بعضي آن عذاب، كي خواهد آمد، و كجاست، اگر راست مي گوييد؟

«قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» بگو اي محمد من مالك سود و زياني بر جان خود نيستم.

«إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» جز آنچه را خدا بخواهد كه مرا بر اينكار قدرت و نيرو دهد، و با اينوصف من چگونه قدرتي بر وضع و حال شما دارم؟ زيرا من وقتي بر سرنوشت حال خود قدرتي نداشته باشم و از اينكار ناتوان باشم مسلماً از آوردن عذاب و هم چنين از اطلاع وقت آمدن آن ناتوان تر هستم. و يا معناي آيه اين است كه در صورتي كه من هيچگونه قدرتي بر نفس خويش ندارم جز آنچه را خدا بمن داده

با اينحال من چگونه ميتوانم قيامت را پيش اندازم، و در عقوبت و كيفر شما قبل از رسيدن سر آمد آن شتاب نمايم.

«لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» و براي عذاب هر امتي در مورد تكذيب پيمبران سر آمد معين و زماني است.

«إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» كه از آن وقت نه پس افتند، و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 309

نه از آن سر آمد پيش افتند بلكه در همانوقت مخصوص و معين نابود خواهند شد.

«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً أَوْ نَهاراً» اي محمد به اين افرادي كه تكذيب كنند، و در عذاب شتاب جويند، بگو: آيا دانسته ايد كه اگر عذاب خدا در شب يا روز بيايد.

«ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ» چيست آنكه مجرمان شتاب در آمدنش ميكردند؟

و اين جمله بصورت استفهام است و معناي آن تهديد و براي ترساندن آنها است. و اين مانند آن است كه انسان بشخصي كه دست بكار وخيمي زده بگويد:

«چه جنايتي بر جان خود ميكني؟.» و بهر صورت اين جمله پاسخ سؤال آنها است كه مي پرسيدند: اين وعده عذاب و قيامت كي خواهد بود؟

و امام باقر عليه السلام فرموده: منظور از اين آيه عذابي است كه در آخر الزمان بر مسلمانان فاسق از آسمان فرود آيد- پناه ميبريم بخدا-.

«أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ» اين جمله باصطلاح استفهام انكاري است، يعني: آيا در آن وقتي كه عذاب در آن وقت معين و سر آمد مخصوص بر شما واقع شود در وقت نوميدي بدو يعني بخدا، يا بقرآن، يا بعذابي كه منكر بوديد ايمان ميآوريد؟

«آلْآنَ» يعني در آن وقت بشما گفته ميشود

اكنون ايمان ميآوريد كه در تنگنا قرار گرفته ايد؟

«وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ» با اينكه پيش از اين از روي تكذيب و استهزاء شتاب و تعجيل عذاب را ميخواستيد. و حسن گفته: معناي آيه اين است كه: شما بزودي در هنگام وقوع عذاب بدو ايمان خواهيد آورد ولي در آن وقت ايمان شما سودي برايتان ندارد، نظير آيه ديگري كه درباره فرعون آمده «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ «1»».

«ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ» آن گاه در روز قيامت به آن كساني كه بر خويشتن ستم كردند گفته ميشود: اكنون عذاب جاويدان در آخرت را پس از عذاب دنيا بچشيد.

__________________________________________________

(1)- همين سوره آيه 91، و تفسيرش انشاء اللَّه در جاي خود بيايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 310

«هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ» يعني پس از آنكه شما را بحق دعوت و راهنمايي كردند و دليلها براي شما بيان شد، و عذر شما برطرف گرديد ولي شما روي كفر و انكار خود پافشاري كرديد، و از گمراهي خود دست نكشيديد، اكنون سزاي اعمال خود را بچشيد. و اينكه از حس ذائقة در مورد عذاب آنها استفاده شده بدان جهت است كه احساس اين حس قوي تر از ساير حواس ميباشد. و يا بخاطر آنكه اينها عذاب خدا را كه از راه گلو در دل آنها ميريزد با حس ذائقه احساس مي كنند، چنانچه بعضي گفته اند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 311

سوره يونس (10): آيات 53 تا 56 … ص: 311

اشاره

وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (53) وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا

الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (54) أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (55) هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (56)

ترجمه … ص: 311

و از تو مي پرسند كه آن (چه مي گويي) حق است! بگو: آري بپروردگار خودم سوگند كه آن حق است و شما فرار از آن نتوانيد كرد (53) و (در آن روز) هر كسي كه ستم كرده اگر تمام دارايي روي زمين از وي باشد هر آينه (حاضر است براي رهايي خود از عذاب) آنها را فديه دهد (و خود را از عذاب برهاند) و چون عذاب را ببينند پشيماني خود را پنهان كنند، و در آن حال از روي عدالت و انصاف ميان آنها قضاوت شود و مورد ستم واقع نشوند (54) آگاه باشيد كه هر آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است، و آگاه باشيد كه وعده خدا حق است ولي بيشترشان نمي دانند (55) او است كه زنده ميكند و ميميراند و بسوي او بازگشت ميكنيد (56)

شرح لغات … ص: 311

استنباء: خبرگيري.

افتداء: چيزي را بجاي چيز ديگر نهادن براي دفع مكروه و ناراحتي.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 312

تفسير … ص: 312

«وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ» اي محمد از تو ميخواهند كه بدانها خبر دهي: كه آيا آنچه را از قرآن و احكام و نبوت خود آورده اي حق است يا نه؟ و جبائي گفته: يعني حقانيت محشر و قيامت و عذاب را از تو ميپرسند.

«قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ» بگو آري بحق خدا كه آن حق است و شك و ترديدي در آن نيست و شما نمي توانيد از آن فرار كنيد. و اين سؤال و خبرگيري آنها ممكن است حقيقتاً از روي اطلاع و تحقيق باشد، و ممكن است از روي استهزاء و مسخره انجام شده باشد.

«وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ» ابن عباس گفته: يعني هر كس كه بخدا شرك آورده و ديگري گفته: يعني هر كس ستم كرده بهر چيزي كه ستم ناميده شود.

«ما فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ» يعني هر چه مال داشته باشد آن را فدا دهد بخاطر وحشتي كه از ديدن عذاب بدو دست ميدهد.

«وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ» و چون عذاب را بينند ندامت و پشيماني خود را مخفي سازند، يعني سران و بزرگان پشيماني خود را از پيران و دون رتبه گان مخفي سازند. و برخي چون ابو عبيده و جبائي گفته اند: يعني پشيماني خود را آشكار و عيان سازند. ولي ازهري گفته: اين معني صحيح نيست، زيرا اسرار با سين بمعناي اظهار نيايد، و آنكه بمعناي اظهار آيد «اشرار» با شين است.

«وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» و در آن هنگام از روي عدالت ميان

آنها قضاوت شود.

«وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» و در عقاب و كيفري كه بدانها رسد هيچگونه ستمي به آنها نشود. زيرا اين كيفر را خود براي خويش خريدند.

امام صادق عليه السلام فرموده: اينان در وقتي كه در دوزخ هستند پشيماني خود را پنهان دارند تا مورد شماتت دشمنان واقع نشوند.

«أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» يعني فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه در آن دو است از آن او است و هيچكس قادر نيست جلوي او را از فرود آوردن عذابي را كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 313

براي بنده اش مقرر داشته و مستحق آن است بگيرد.

«أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ … » بدانيد كه وعده خدا در مورد نزول عذاب و عقاب بر مردمان مجرم و گنه پيشه حق و مسلم است ولي بيشترشان از روي ناداني نسبت بخداي تعالي و آنچه را پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- آورده صحت و درستي آن را نميدانند.

«هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» او است كه مردم را پس از اينكه مردگاني بودند زنده ميكند، و پس از زندگي شان ميميراند، و روز قيامت بسوي او بازگشت كنند و بر طبق اعمالشان جزاي آنها را بدهد.

نظم و ترتيب اين آيات … ص: 313

چون در آيات قبلي سخن از شتاب منكران در آمدن قيامت بود و پرسيده بودند كه اين روز رستاخيز و عذاب چه وقت است؟ آيه «وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ … » نيز دنبال همان آيه و عطف بدان ميباشد، يعني اينان ميپرسند: اين قيامت و عذاب كجاست و نيز ميپرسند: كه آيا براستي آنچه مي گويي حق است؟

و اما ارتباط آيه «أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

… » بما قبل آن از باب ارتباط اثبات به نفي است، و معناي آيه چنين ميشود كه شخص ستمكار چيزي ندارد كه بجاي خود فديه بدهد، بلكه هر چه هست از آن خدا است.

و ارتباط آيه بعدي يعني آيه: «أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ … » بآيات قبلي بدين ترتيب است كه چون سخن در خلقت آسمانها و زمين بود و روي اين حقيقت كه خدا آسمانها و زمين را بيهوده و عبث نيافريده بلكه منظور از خلقت آنها بهره برداري و استفاده خلق بوده است، آن گاه اين مطلب پيش ميآيد كه چنين آفريدگاري خلف وعده نخواهد كرد و هر چه وعده داده حق است و انجام خواهد داد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 314

سوره يونس (10): آيات 57 تا 58 … ص: 314

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (57) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (58)

ترجمه … ص: 314

اي مردم! بحقيقت كه شما را پندي از جانب پروردگارتان رسيده و شفاي آن بيماري است كه در دلها است، و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان (57) بگو تنها بكرم و رحمت خدا، بهمان شادمان باشيد كه آن بهتر است از اموالي كه آنان (يعني كافران) جمع ميكنند (58)

تفسير … ص: 314

چون در آيات قبلي سخن از قرآن كريم و وعده و وعيد آن بميان آمد خداي تعالي بدنبال آن آيات بحث عظمت و موقعيت بزرگي را كه در قرآن دارد پيش آورده و ميفرمايد:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ» و مخاطب در اين خطاب همه مردم هستند، و برخي گفته اند مخصوص بقريش است.

«قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» براستي كه شما را پندي از جانب پروردگارتان آمد، و منظور از اين پند همان قرآن كريم است، و «موعظة» - كه در اين آيه است:

بيان آن چيزهايي است كه حذر كردن از آنها لازم و يا رغبت در آنها واجب است. و برخي گفته اند: موعظه عبارت است از آنچه انسان را بصلاح و درستي دعوت كند و از فساد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 315

و بدبختي باز دارد. «وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ» و شفاي دردهايي است كه در سينه ها است. و «شفاء» از نظر معنا همانند دارو است كه براي برطرف ساختن بيماري بكار ميرود. و بيماري جهل و ناداني زيانبخش تر از بيماري جسم است و درمانش نيز دشوارتر و طبيب آن نيز كمتر است، و بهمين نسبت شفاي از اين بيماري هم مهمتر خواهد بود، و سينه هم كه جايگاه دل است بخاطر شرافت دل شريفترين جايگاه بدن است.

«وَ هُديً» يعني و راهنمايي

است كه انسان را بمعرفت حق ميرساند.

«وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» يعني براي كسي كه بدان تمسك جويد و بمندرجاتش عمل كند نعمتي است، و اينكه تنها مؤمنان را به اين نعمت مخصوص داشت با اينكه قرآن كريم براي همه مردم پند و رحمت است، بدان جهت است كه از ميان مردم تنها مردمان با ايمان هستند كه از آن بهره مند و منتفع گردند.

ضمناً خداي تعالي در اين آيه قرآن كريم را بچهار صفت توصيف فرموده: موعظة، و شفاي دردهايي كه در سينه ها است، و هدايت، و رحمت.

«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» بگو اي محمد بزياده بخشي خدا و رحمت او.

«فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» بهمين شادمان باشيد، زجاج گفته از نظر تركيب و اعراب «فبذلك» بدل از جمله «بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ … » است و روي اين حساب منظور قرآن است، يعني بايد مردم بوجود قرآن شادمان باشند زيرا اي اصحاب محمد اين قرآن براي شما بهتر از آن اموالي است كه اين مردمان كافر روي هم اندوخته ميكنند.

و رويهمرفته معناي آيه چنين است: اي محمد به اين مردماني كه بدنيا دل خوش كرده و شادمان هستند، و بدان تكيه كرده و جمع آوري ميكنند، به اينها بگو: اگر خواستيد بچيزي دل خوش شويد و شادمان گرديد بفضل و رحمت خدا دلخوش شويد كه قرآن را بر شما نازل فرموده و محمد را بسوي شما فرستاده است، زيرا شما بوسيله آن دو ميتوانيد نعمت دائمي و جاويداني را براي خود تحصيل كنيد كه بهتر از اين دنياي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 316

ناپايدار است.

و از ابي سعيد خدري و حسن روايت شده

كه گفته اند: منظور از «فضل خدا» در اين آيه: قرآن است، ولي منظور از «رحمت» دين اسلام ميباشد.

و انس از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

هر كه را خداوند بدين اسلام هدايت فرمود، و قرآن را بوي تعليم كرد و با اينحال از فقر و نداري شكوه و شكايت كند خداي تعالي فقر و نداري را تا روز قيامت در ميان دو چشم او ثبت فرمايد (و او را فقير و بينوا سازد) «1» و سپس دنبال اين سخن همين آيه را تلاوت فرمود.

و از قتاده و مجاهد و ديگران نقل شده كه گفته اند: «فضل خدا» اسلام است، و «رحمت او» قرآن.

و امام باقر عليه السلام فرمود: «فضل خدا» رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- است، و «رحمت او» علي بن ابي طالب ميباشد.

و همين تفسير را كلبي از أبي صالح از ابن عباس روايت كرده است.

__________________________________________________

(1)- منظور اين است كه با داشتن نعمت اسلام و قرآن ديگر فقير نيست و بزرگترين ثروت را داراست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 317

سوره يونس (10): آيات 59 تا 61 … ص: 317

اشاره

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللَّهِ تَفْتَرُونَ (59) وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ (60) وَ ما تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ

لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (61)

ترجمه … ص: 317

بگو: آيا اين روزي كه خدا براي شما فرستاد (و آن را حلال فرمود) شما از پيش خود بعضي را (براي خود) حرام و بعضي را حلال كرده ايد؟ بگو: آيا خدا بشما اين اجازه را داده يا بر خدا دروغ مي بنديد (59) آن كساني كه بر خدا دروغ مي بندند نسبت بروز قيامت (و كيفرشان در آن روز) چه گمان مي برند براستي كه خدا نسبت بمردم كرم و احسان دارد ولي بيشترشان سپاس نگزارند (60) و در هيچ حالي نباشي و قرآني نخواني، و هيچ كاري كه بدان دست ميزنند آن را انجام ندهيد جز آنكه ما در آنها ناظر و شاهد (كارهاي) شما هستيم، و هيچ ذره اي در زمين و آسمان از پروردگار تو پنهان نيست، و نه كوچكتر از ذره و نه بزرگتر از آن (چيزي نيست) جز آنكه همه در مكتوبي روشن (ثبت و مضبوط) است (61).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 318

شرح لغات … ص: 318

شأن: نامي است كه بر عمل و بر حال انسان اطلاق ميشود مثلا مي گويي «ما شأنك» يعني حال تو يا كار تو چگونه است چنانچه گفته ميشود «ما بالك» و «ما حالك»؟

«تفيضون فيه» از افاضه است بمعناي دخول در عمل و غور در آن.

عزوب: نهان شدن چيزي از علم انسان.

تفسير … ص: 318

طرف خطاب در اين آيات كفار مكه هستند كه خداي سبحان پيغمبر خود را مأمور ساخته با آنها سخن گويد.

«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ … » بگو اي محمد آيا چگونه است كه رزقي را كه خدا براي شما فرستاده و آن را حلال فرموده.

«فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا» شما از پيش خود بعضي را حرام و بعضي را حلال كرده ايد؟ و منظور از حرام كردن روزي حلال خدا «سائبة» و «بحيرة» و «وصيله» «1» و مانند آنها از كشت و محصول است كه آنها بر خود حرام كرده بودند.

«قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللَّهِ تَفْتَرُونَ» بگو اي محمد آيا خدا بشما اجازه داده (كه اينگونه از پيش خود حلال و حرام قرار دهيد) يا بر خدا دروغ مي بنديد، يعني خدا كه چنين اجازه اي بشما نداده بلكه شما در اينباره بر خداي سبحان دروغ مي بنديد.

«وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ» يعني آن كساني كه بر خدا دروغ مي بندند چه گماني نسبت بجزاي خدا در روز قيامت در اين دروغي كه بسته اند مي برند؟ و مقصود آن است كه جز عذاب سخت و كيفر دردناك گمان ديگري نبايد ببرند (و انتظار ديگري نبايد داشته باشند).

«إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ» خداي سبحان با نعمتهاي گوناگوني كه بمردم داده

نسبت بدانها فضل و احسان دارد.

__________________________________________________

(1)- معناي سائبة و بحيرة و وصيلة در آيه 103 سوره مائده گذشته است بدانجا مراجعه شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 319

«وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ» ولي بيشترشان سپاس نعمتهاي خدا را نميدارند و راه كفران و انكار را مي پيمايند. و معناي آيه- چنانچه بعضي گفته اند- چنين است كه: آنچه را شما مدعي حرمت آنها هستيد خداوند بر شما حرام نكرده و بدينوسيله زندگي را بر شما تنگ نساخته است. و يا معناي آيه چنين است كه فضل خداوند چنان است كه از شتاب كردن در كيفر آنان كه بر خدا دروغ مي بندند در دنيا صرفنظر فرموده و آنها را تا روز قيامت مهلت داده است، و بدنبال آن اين نكته را بيان ميكند كه اين مهلتي كه خدا بدانها داده است نه بخاطر جهل و بي اطلاعي از حال آنها است.

و لذا فرمود:

«وَ ما تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ … » يعني اي محمد تو در هيچ حالي از حالات و در هيچ كاري از كارها مانند تبليغ رسالت و تعليم شريعت و غيره نيستي، و چيزي از قرآن را تلاوت نكني، و تو و امت تو هيچ كاري از كارها را انجام ندهيد جز آنكه ما بر اعمال شما آگاه و شاهد و ناظر آنها هستيم.

«إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ» يعني در كاري كه داخل ميشويد و بدان سر گرم ميگرديد.

«وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ» يعني چيزي نيست كه از علم و ديدار و قدرت پروردگار تو دور و پنهان شود.

«مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ» يعني از وزن مورچه

كوچك (چون ذره بمعناي مورچه كوچك است).

«وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ» و نه كوچكتر از وزن مورچه كوچك و نه بزرگتر از آن چيزي نيست جز آنكه پيش از خلقت خداوند آن را در كتابي بيان داشته، و منظور از اين كتاب «لوح محفوظ» يا نامه اي است كه فرشتگان مخصوص آن را يادداشت و ضبط كرده اند.

امام صادق عليه السلام فرمود: هر گاه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- اين آيه را تلاوت ميكرد بسختي ميگريست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 320

ارتباط اين آيات … ص: 320

از أبي مسلم نقل شده كه گفته است: اين آيه مربوط به آيه «قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ … » است كه خدا در آنجا فرمود: كيست كه شما را از آسمان و زمين روزي دهد؟ و آنها در جواب ميگفتند: خدا است كه ما را روزي دهد؟ و چون اقرار و اعتراف به اين مطلب دارند دنبال آن خداوند در اين آيه اينمطلب را گوشزد ميفرمايد: كه آيا آنچه را خدا بشما روزي داده از پيش خود بعضي را حرام و بعضي را حلال ميدانيد … ؟

و ديگري گفته: چون در آيات قبلي سخن درباره توصيف قرآن به هدايت و رحمت بود و خداي تعالي مردم را بتمسك بدان مأمور ساخته بود بدنبال آن بحث مخالفت آنان را با دستورات قرآن و حرام كردن آنچه را خدا بر آنها حلال فرموده آورده و ذكر فرموده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 321

سوره يونس (10): آيات 62 تا 65 … ص: 321

اشاره

أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62) الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْري فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (64) وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (65)

ترجمه … ص: 321

آگاه باشيد كه دوستان خدا نه بيمي دارند و نه اندوهگين ميشوند (62) آنان كه ايمان آورده و پرهيزكار بوده اند (63) آنها را بشارت است در زندگي دنيا و در آخرت، در كلمات خدا تغييري نيست، و اين است كاميابي بزرگ (64) گفتار آنها تو را غمگين نسازد، براستي كه عزت يكسره خاص خدا است و او شنوا و دانا است. (65)

شرح لغات … ص: 321

خوف: از نظر معني با فزع و جزع نظير يكديگرند، و آن اضطراب دل از وقوع امري ناگوار است و مقابل آن امنيت و آرامش است.

حزن: سختي اندوه است. و در اصل لغت از «حزن» گرفته شده است كه بمعناي زمين سخت است. و مقابل آن سرور و خوشحالي است.

بشري: خبري است كه خوشحالي آن در بشره چهره ظاهر گردد، و بشارت نيز بهمين معنا است.

عزت: شدت غلبه را گويند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 322

تفسير … ص: 322

«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» خداي سبحان در اين آيه بيان فرموده كه فرمانبرداران و مطيعان پروردگار كه بدستور وي عمل كنند و خداي سبحان آنان را دوست دارد در روز قيامت بيمي از كيفر ندارند، و نمي ترسند.

و در اينكه منظور از «اولياء» خدا كيانند؟ چند قول گفته شده:

1- آنها كه خداي تعالي توصيفشان فرموده كه سيماي خير و خوبي در آنها است 2- آنها كه دوستيشان در راه خدا (و براي خدا) است «1» و اين تفسير در خبري مرفوع ذكر شده است.

3- آنان كه ايمان آورده و پرهيزكارند، يعني همانهايي كه خداي تعالي در آيه بعدي ذكر فرموده، و بعبارت ديگر تفسير آن در آيه بعدي است. و اين قول از ابن زيد نقل شده.

4- آنان كه واجبات خدا را انجام داده و به دستورات رسول خدا عمل كرده و از محرمات الهي پارسايي دارند، در دنياي زودگذر زهد ورزيده، و بپاداشي كه در نزد خدا دارند مشتاقند، روزي حلال و پاكيزه خدا را بمنظور ادامه زندگي به دست آورده و صرف ميكنند، و منظورشان از كسب مال،

فخر فروشي و بخود باليدن و ازدياد مال نيست و از اينرو حقوق واجبه آن را ميپردازند … و اين معني در حديثي از امام سجاد عليه السلام روايت شده.

5- آنان كه رفتارشان موافق و مطابق با حق است.

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ» آنان كه خداي يگانه را تصديق داشته و به يگانيش اعتراف دارند، و از نافرمانيهايش نيز پرهيز ميكنند.

َهُمُ الْبُشْري فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»

آنها را در زندگي دنيا و در آخرت بشارت و مژده است. و در اينكه آيا منظور از اين بشارت در دنيا و در آخرت چيست؟

__________________________________________________

(1)- يعني ميزان و ملاك دوستي و دشمنيشان خداي تعالي است، و هر چه و يا هر كه را خدا دوست بدارد و منظور از آن خدا و بازگشتش بخدا باشد دوست دارند و غير آن را دوست ندارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 323

چند قول است:

1- بشارت در زندگي دنيا همان است كه خداي تعالي در قرآن كريم براي كار هاي نيك و اعمال صالح (به بندگان خويش) داده است، نظير آيه «وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ» «1» و آيه ديگري كه فرموده: «يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ … » «2» و اين قول از زجاج و فراء نقل شده است.

2- از قتاده و زهري و ضحاك و جبائي كه گفته اند: بشارت در دنيا همان بشارتي است كه فرشتگان در وقت مرگ بمؤمنين مي دهند و بآنها ميگويند « … نترسيد و اندوهگين نباشيد و به بهشت مژده گيريد … ». «3»

3- بشارت در زندگي دنيا، خوابهاي خوبي است كه مؤمن براي خودش مي-

بيند و يا ديگران براي او مي بينند، و بشارت در آخرت همان است كه فرشتگان هنگام بيرون آمدن از گور و در روز قيامت آنها را به بهشت بشارت مي دهند. يعني هم چنان پيوسته در حالات مختلف تا هنگامي كه ببهشت وارد ميشوند آنها را بورود در آنجا مژده مي دهند، و اين معني از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده و در حديث مرفوعي از رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- هم روايت شده است.

و عقبة بن خالد از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: اي عقبة! خداوند در روز قيامت از بندگان خود جز آنچه را شما بدان معتقد هستيد نخواهد پذيرفت، و چيزي ميان يكي از شما و ميان ديدن آنچه ديده اش را روشن گرداند فاصله نيست جز آنكه نفس او بدينجا برسد- و با دست خود به رگ گردن اشاره فرمود- … تا بآخر حديث، آن گاه فرمود: اين مطلب در كتاب خدا نيز هست، و دنبال آن همين آيه را تلاوت فرمود. و برخي گفته اند: براي مؤمن دريچه اي از قبر وي بسوي بهشت باز ميگردد، و او پيش از آنكه وارد بهشت گردد آنچه را برايش

__________________________________________________

(1)- همين سوره آيه 2.

(2)- سوره توبه آيه 21. كه در همين جلد، ترجمه و تفسيرش گذشته است.

(3- اشاره به آيه 30 از سوره فصلت ميباشد. [ … ]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 324

مهيا كرده اند بچشم مي بيند.

تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ»

يعني در وعده خدا هيچگونه خلافي نيست، و چنان نيست كه سخن ديگري بجاي سخن او نهاده شود، زيرا كلام او حق است، و در كلام حق هيچگونه خلافي نيست.

لِكَ

هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»

يعني اين بشارتي كه نامش برده شد و در دنيا و آخرت بدانها داده ميشود همان رستگاري و نجات بزرگي است كه هر چيزي در كنار آن كوچك است.

«وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ» گفتار اينان تو را غمناك نكند، و صورت اين جمله نهي است ولي منظور تسليت و دلداري دادن بپيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- در مقابل آزار هاي زباني و گفتارهاي زننده آن مردم است، يعني به آزارهاي اينان اهميتي مده و اعتنايي نكن.

«إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» كه تمام عزت و قدرت از آن خدا است و خداوند بوسيله قدرت خويش آزار آنها را از تو دفع خواهد كرد. و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه گفتار اينان كه تو را جادوگر يا ديوانه ميخوانند غمناك و محزونت نكند كه خداوند بزودي تو را بر آنها ياري مي دهد و آنان را خوار و زبون ميسازد، و انتقام تو را از آنان ميكشد و خداي تعالي بر اينكار قادر و نيرومند است.

«هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» و او شنوا و دانا است كه گفتار آنها را ميشنود و نهادشان را مي داند و كيفرشان را خواهد داد و شر آنها را از تو دور كرده و نقشه هاي شوم و زيانشان را بخودشان باز ميگرداند.

ارتباط اين آيات … ص: 324

اما وجه ارتباط آيه اول با آيات قبلي بدانجهت است كه چون در آن آيات سخن از مؤمن و كافر بود خداي تعالي دنبال آن بيان فرمود كه براي دوستان و اولياء او ترس و خوفي نيست. و برخي گفته اند: چون خداي تعالي جريان شماره كردن و بررسي اعمال بندگانش را ذكر فرمود به دنبال آن دوستان خود را

بشارت داده و نعمت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 325

هايي را كه براي ايشان آماده فرموده است بيان داشته است.

و اما آيه «وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ … » به گفتار خداي تعالي مربوط است كه فرمود: «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي … » «1» يعني اگر تو را تكذيب كردند- محزون و غمگين مباش- و بدانها بگو مرا عمل خود و شما را عمل خود …

و برخي گفته اند: مربوط بآيه قبل است، و گويا خداي تعالي به پيغمبر خود فرموده: هنگامي كه تو از دوستان خدا و اهل بشارت بودي پس نبايد از طعن و ايراد كساني كه بر تو ايراد ميكنند و طعن ميزنند غمگين شوي.

و دنبال آن كه فرمود: «هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» يعني خداي تعالي سخنشان را مي شنود و كيفرشان مي دهد و از اينرو گفتار آنها تو را غمگين نسازد.

__________________________________________________

(1)- آيه 41.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 326

سوره يونس (10): آيات 66 تا 67 … ص: 326

اشاره

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (66) هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (67)

ترجمه … ص: 326

آگاه باشيد كه هر كه (و هر چه) در آسمانها و زمين است از آن خدا است و آنچه را كه (مشركان) غير از خدا پيروي ميكنند و بصورت شريكي براي خدا در آورده اند جز از گماني (باطل) پيروي نكنند، و جز اين نيست كه (بغلط) تخمين ميزنند (و دروغ مي بافند) (66) او است خداوندي كه شب را براي آسايش شما و روز را (براي بصيرت و بينش شما) روشن قرار داد، براستي كه در اين (نعمت) نشانه هايي است براي مردماني كه گوششان شنوا است (67)

تفسير … ص: 326

پس از آنكه خداي سبحان با جمله «و لا يحزنك قولهم … » پيغمبر خود را دلداري ميدهد كه سخن آنها تو را محزون نكند كه آنها از تحت قدرت ما خارج نيستند بدنبال آن بعنوان دليل بر اينمطلب فرموده:

«أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ» بدانيد كه هر كه در آسمانها و زمين هست همه ملك خدا است، و از لفظ «من» كه در اين آيه است (و بمعناي هر كه ترجمه كرديم) استفاده ميشود كه منظور خردمندان و صاحبان عقل هستند يعني تمام افرادي كه عقل بدانها داده شده است و در آسمانها و زمين هستند همه ملك خدايند، و وقتي بنا شد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 327

عاقلان ملك او باشند موجودات ديگر نيز تابع آنهايند و همه ملك خدا هستند، و اينكه عاقلان را مخصوص فرمود براي بزرگداشت مقام آنها بوده.

«وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ» اين آيه را سه جور ميشود معني كرد:

1- آنكه لفظ «ما» استفهامية باشد يعني و چه چيز را

غير از خداي يكتا اين مردم بصورت شريك براي او پيروي ميكنند؟ و منظور زشت شمردن و تقبيح كار آنها است.

2- آنكه لفظ «ما» نافيه باشد، و معناي آن چنين ميشود: و پيروي نمي كنند شريكاني را براي خدا در حقيقت و واقع.

3- آنكه «ما» بمعني «الذي» باشد و با مختصر تصرف و تقدير در معني، تفسير آيه چنين ميشود: و آنان كه از بتها پيروي ميكنند آن كساني هستند كه آنان را شريكان خدا ميدانند …

«إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» و اينان در انتخاب اين شريكان براي خدا، جز از گمان خويش چيز ديگري را پيروي نمي كنند، بدانجهت كه از گذشتگان خود در اينمورد پيروي و تقليد كرده، و يا از روي اشتباهي است كه خيال ميكنند بدينوسيله بدرگاه خداي تعالي تقرب ميجويند.

«وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ» و در اين عقيده و گفتار جز دروغ چيزي نگويند.

«هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ» يعني آن خدايي كه مالك است هر كه را در آسمانها و زمين مي باشد همان خدايي است كه شب را براي شما آفريد تا در آن آرامش يابيد، و تا در نتيجه همين آرامش رنج و مشقت از شما دور گردد.

«وَ النَّهارَ مُبْصِراً» يعني و روز را نور دهنده و روشني بخش قرار داد كه با ديدگان خود از روشني آن استفاده كرده و بدنبال احتياجات خود برويد.

«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ» براستي كه در اينها حجتها و برهانهاي روشني بر يگانگي خداي سبحان وجود دارد زيرا ديگري را قدرت بر انجام آن نيست

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 328

سوره يونس (10): آيات 68 تا 70 … ص: 328

اشاره

قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ

وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (68) قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (69) مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70)

ترجمه … ص: 328

(اين كافران) گويند: كه خدا (براي خود) فرزندي گرفته، او منزه است (از اين گفتار) و بي نياز، او را است هر چه در آسمانها و زمين است، و براي اين گفتار دليلي نزد شما نيست، آيا چيزي را كه نميدانيد درباره خدا مي گوييد؟ (69) بگو آنان كه بر خدا دروغ مي بندند رستگار نمي شوند (70) بهره اي است در دنيا و سپس بازگشتشان بسوي ما است، آن گاه بكيفر كفرشان عذاب سخت را بآنان بچشانيم.

تفسير … ص: 328

خداي سبحان در اين آيات از دسته اي از كافران حكايت فرموده كه اينان او را بداشتن فرزند نسبت ميدهند، و آنها دو دسته بودند.

دسته اول كفار قريش و عرب كه فرشتگان را دختران خدا ميدانستند.

و دسته ديگر نصاري بودند كه مسيح را فرزند خدا خواندند.

«قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» گفتند خدا فرزندي گرفته. و اينكه خدا فرموده «گفتند … » با اينكه قبلا ذكري از آنها و گفتارشان بميان نيامده بود، بدانجهت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 329

است كه اينان و گفتارشان همه مشهود رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بود و آن حضرت عقايد و سخنانشان را ميدانست، و همانطور كه كنايه آوردن از چيزي كه قبلا ذكر شد صحيح است، از چيزي هم كه معلوم و مشهود است كنايه صحيح ميباشد.

«سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ» خداوند از آنچه گويند منزه است، و از گرفتن فرزند بي نياز ميباشد.

«لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» يعني وقتي بنا شد هر آنچه در آسمانها و زمين است همه مخلوق او و در تحت ملك و فرمانروايي او باشد نيازي بگرفتن فرزند ندارد، زيرا گرفتن فرزند براي آن است كه انسان بوسيله

او از ناتواني و ضعف خود را برهاند، و يا از فقر و نداري خود را مستغني سازد، و خداي سبحان از آنها منزه است، و چون گرفتن فرزند حقيقي براي او محال است، بخود بستن فرزندي هم بصورت فرزند خوانده نيز بر او محال است.

«إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا» يعني پيش شما در اينباره حجت و دليلي نيست.

«أَ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» آيا چيزي را كه نميدانيد درباره خدا مي گوييد؟

و اين سخن توبيخي است از خداي تعالي براي آنان در مورد گفتار بي جاشان، و بدنبال آن تهديدشان هم كرده كه فرمود:

«قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ» اي محمد بآنان بگو كساني كه از روي دروغ بر خدا افتراء ميزنند، و او را داراي فرزند ميدانند هيچگاه رستگار نشوند.

«مَتاعٌ فِي الدُّنْيا» يعني اينان بهره اندكي از دنيا دارند كه در اين چند روزه اندك از آن بهره مند شده و منقضي گردد.

«ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ» ولي بازگشت آنان بسوي حكم و فرمان ما است.

«ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ» و سپس بكيفر كفرشان عذاب سخت- يعني عذاب دوزخ- را بآنان بچشانيم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 330

سوره يونس (10): آيات 71 تا 73 … ص: 330

اشاره

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَي اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (71) فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (72) فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا

بِآياتِنا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ (73)

ترجمه … ص: 330

خبر نوح را بر اينها بخوان كه بقوم خود گفت: اگر ماندن من (در ميان شما) و ياد آوريم از آيات خدا بر شما گران (و سخت) است من بخدا توكل ميكنم و شما هم با شريكانتان تصميم خود را درباره من بگيريد (و آن را قطعي كنيد) تا كار بر شما پنهان و پوشيده نماند، و كار مرا يكسره كنيد و مهلتم ندهيد (71) و اگر رو گردان شديد من از شما مزدي نخواستم و مزد من جز بر عهده خدا نيست و دستور دارم كه تسليم و از جمله گردن نهادگان باشم (72) ولي آنان وي را تكذيب كردند و ما نيز او را با همراهانش در كشتي نجات داديم و آنان را جانشينان (روي زمين) قرار داديم و كساني كه آيات ما را تكذيب كردند غرق كرديم پس بنگر كه سرانجام كار بيم يافتگان چگونه بود. (73)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 331

شرح لغات … ص: 331

عمة: پيش آمد دشواري است كه موجب اندوه گردد، و با «شدت» و «كربة» و «ضغطة» در معني نظير يكديگر هستند. و نقيض آن «فرجة» و گشايش است. و برخي لفظ «غمة» را از «غمم» بمعناي پنهان داشتن دانسته اند و معناي آن در تفسير بيايد.

تفسير … ص: 331

خداي سبحان در اين آيات پيامبر خود را مأمور كرده تا اخبار قوم نوح را براي مردم بخواند و فرموده:

«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ» بخوان بر ايشان خبر نوح عليه السلام را وقتي كه بقوم خود كه بسويشان مبعوث شده بود فرمود:

«يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي» اگر براستي توقف و ماندن من در ميان شما برايتان سنگين است.

«وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ» و همچنين شنيدن تذكرات سودمند و پند و اندرز من كه بوسيله برهانها و دليلهاي روشن درباره صحت توحيد و عدل و نبوت و معاد بر شما بيان ميدارم براي شما سخت و گران است. و بدينجهت تصميم بقتل من گرفته و يا ميخواهيد مرا از ميان خود دور كنيد.

«فَعَلَي اللَّهِ تَوَكَّلْتُ» من بخدا توكل ميكنم. و اينكه نوح عليه السلام در اينحال در پاسخ آنان ميگويد: «من بخدا توكل ميكنم» با اينكه آن حضرت در هر حالي توكلش بر خدا بود براي تهديد و زجر آنها است، يعني در اينصورت من كار خودم را بخدا واميگذارم و اطمينان دارم كه او مرا از شر شما حفظ خواهد كرد.

«فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ» پس شما و شريكانتان تصميم خود را يك جهت كنيد و روي قتل و يا تبعيد من اتفاق كنيد و دو دلي و اضطراب را بكنار نهيد تا آنچه را

در مقابل از من مي بينيد حالات شما را بهم نزند، و بالجمله اين كلام تهديدي است كه بصورت امر و دستور آمده. و برخي گفته اند: معناي آيه آن است كه تصميم خود را بگيريد و شريكانتان را هم بخوانيد، يعني شما هر تصميمي بگيريد من دست از دعوت خود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 332

بر نداشته و بر خدايان دروغين شما عيبجويي خواهم كرد و توكل من بر خدا است و اطمينان دارم كه او مرا از شر شما حفظ خواهد فرمود. و برخي گفته اند: منظور از شريكانشان بتهايي است كه آنها را مي پرستيدند. و قول ديگر اين است كه: منظور شريكان در دين و آئين آنها است.

«ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً» يعني كار شما در اثر اختلاف و دو دستگي برايتان موجب اندوه و غم نباشد، و قول ديگر اين كه معناي آيه چنين است: تا كار شما آشكار و هويدا باشد و زير پرده و پنهان نباشد، كه لفظ «غمة» را از «غمم» بمعناي پنهان داشتن و پوشانيدن گرفته اند.

و معناي ديگري كه گفته اند آن است كه: در كار خود مشورت كنيد و بدون تبادل نظر و تصميم قطعي دست بكاري نزنيد زيرا معمولا اشخاصي كه بدون تأمل و دقت در سرانجام هر كاري بدان دست ميزنند موجبات اندوه و غم را در آن كار براي خود فراهم سازند.

«ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ» آن گاه اگر توانستيد بمن مهلت ندهيد و بمن حمله ور شده مرا بقتل رسانيد. و اين معنايي است كه ابن عباس گفته است. و معناي ديگري كه گفته اند آن است كه: بر من در آئيد و

هر چه ميخواهيد نسبت بمن بكنيد، و هر چه از دستتان بر ميآيد انجام دهيد، و نقل شده كه برخي جمله «ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ … » را بفاء قرائت كرده و «ثم افضوا … » خوانده اند و روي آن قرائت معناي آن اين ميشود كه … بسوي من شتاب كنيد …

و بهر صورت اين سخن يكي از معجزات نوح عليه السلام بود كه با وجود آنكه يكه و تنها بود و افراد اندكي بدو ايمان آورده بودند با اينحال خبر داد كه آنان قادر بر قتل او نيستند و نمي توانند گزندي بوي برسانند چون خداوند حافظ و نگهبان او است «فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ» يعني اگر از حق رو گردان شديد و آن را پيروي نكرده و نپذيرفتيد.

«فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ» من در مقابل كار خود كه اداي رسالت حق باشد پاداشي از شما نميخواهم تا پرداخت آن بر شما دشوار آيد. و معناي ديگري كه برخي گفته اند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 333

اين است: كه اگر از پذيرفتن گفتار من رو گردان شويد بمن زياني نرسد زيرا من طمعي در مال شما نداشته ام تا رو گرداندن شما موجب ضرر و زياني براي من باشد بلكه زيان عمل شما بخودتان برميگردد.

«إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ» و پاداش من در انجام كار رسالت و اداي آن جز بعهده خدا نيست.

«وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» و خداي سبحان مرا مأمور ساخته تا از تسليم شدگان در برابر فرمانبرداري و أوامر او باشم بخاطر آنكه اطمينان دارم بهتر چيزي را كه بندگان خدا بدست آورند همين است كه فرمانبردار و تسليم او باشند.

«فَكَذَّبُوهُ» آنان نوح

پيغمبر را تكذيب كردند، يعني سخن او را كه ميگفت: من پيغمبر خدا هستم و خدا مرا مأمور ساخته تا مردم را بفرمانبرداري او بخوانم، بدروغ نسبت دادند.

«فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ» و ما او را با كساني كه در كشتي با او بودند نجات داديم و آنان را جانشينان كساني كه غرق شده بودند گردانديم. و گفته اند كه عدد آنان هفتاد نفر بوده. و بلخي گفته است: منظور اين است كه ما آن را رؤساي زمين گردانديم.

«وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا» و باقي مردم روي زمين را بكيفر تكذيبي كه از نوح عليه السلام كردند غرق كرديم.

«فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ» پس اي كسي كه اين داستان را مي شنوي بنگر كه سرانجام بيم يافتگان بعذاب خدا چگونه بوده است، يعني بنگر كه چگونه خداوند آنان را هلاك كرد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 334

سوره يونس (10): آيات 74 تا 78 … ص: 334

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلي قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلي قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ (74) ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسي وَ هارُونَ إِلي فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ (75) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ (76) قالَ مُوسي أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (77) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ (78)

ترجمه … ص: 334

و پس از نوح پيمبراني را بسوي قوم خود فرستاديم و دليلها و حجتها برايشان آوردند ولي چنان نبود كه بدانچه پيش از آن تكذيب كرده بودند ايمان بياورند و ما بدينسان بر دلهاي كساني كه متجاوزند مهر مي نهيم (74) آن گاه پس از آن پيامبران، موسي و هارون را بهمراه نشانه ها و معجزات خويش بسوي فرعون و بزرگان مملكتش فرستاديم ولي آنان سر بزرگي و تكبر كرده و مردمي تبه كار بودند (75) و چون براي آنكه حق از پيش ما آمد گفتند اين جادويي است آشكار (76) موسي گفت آيا پس از آنكه حق براي شما آمد بدان جادو مي گوييد (و آن را سحر مي ناميد) با اينكه ساحران ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 335

(و جادوگران) رستگار (و پيروز) نمي شوند (77) گفتند آيا تو بنزد ما آمده اي تا ما را از آن عقايدي كه پدران خود را بر آن يافته ايم باز داري و بزرگي و سلطنت از روي زمين مال شما باشد و ما ايمان آور بشما نيستيم (78)

شرح لغات … ص: 335

اجرام: گناه بدست آوردن.

لفت: انصراف و جلوگيري از كار.

تفسير … ص: 335

خداي سبحان در اين آيات داستان پيمبراني را كه پس از نوح عليه السلام مبعوث فرموده بيان ميدارد.

«ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلي قَوْمِهِمْ» و پس از نوح و نابود شدن قوم او پيمبراني را بسوي قوم خود كه در اثر ازدواج و تناسل دوباره زياد شده بودند، فرستاديم كه منظور حضرت ابراهيم و هود و صالح و لوط و شعيب ميباشند.

«فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ» و اينان با دليلهاي روشن و معجزاتي كه شاهد بر نبوت و دليل راستگويي آنها بود بنزد آن مردم آمدند.

«فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ» ولي آنها چنان مردمي نبودند كه ايمان آورند بدانچه پيشينيانشان كه همان قوم نوح بودند آن را تكذيب كرده بودند، يعني اينان نيز در كبر و سركشي همانند گذشتگانشان بودند.

و معناي ديگري كه براي اين جمله از أبي مسلم و بلخي نقل شده اين است كه اينان چنان نبودند كه پس از آمدن آيات و معجزات ايمان بياورند بدانچه پيش از آن تكذيب آنها را ميكردند، يعني هر دو وقت براي آنها يكسان بود چه پيش از آمدن معجزات و چه پس از آن.

«كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلي قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ» يعني بر دلهاي مردمي كه بر خويش ستم ميكنند و از حدود خدا تجاوز ميكنند اينگونه علامت و نشانه كفر را ثبت ميكنيم تا مورد نكوهش قرار گرفته و فرشتگان آنان را بشناسند چنانچه درباره دلهاي كافران اين

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 336

كار را انجام داديم، و معناي «مهر كردن بر دل» كه چگونه است پيش از اين گذشت.

«ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسي وَ

هارُونَ إِلي فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ» و پس از آن رسولان- يا پس از آن ملتها- موسي و هارون را بسوي فرعون و رؤساي قوم او فرستاديم.

«بِآياتِنا» يعني با دليلها و معجزات خويش.

«فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ» ولي آنان از گردن نهادن و فرمانبرداري و ايمان آوردن بدان معجزات تكبر ورزيده و سركشي كردند.

«وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ» و مردمي نافرمان پروردگار خويش و مستحق عذاب جاويدان بودند.

«فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا» و چون موسي با آن معجزات و دليلهاي روشن نزد قوم فرعون آمد.

«قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ» گفتند: اين جادويي ظاهر و آشكار است.

«قالَ مُوسي أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ … » آيات معجزات را سحر و جادو ميخوانيد با اينكه سحر باطل است و معجزه حق، و آن دو ضد يكديگرند.

«وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ» و مردمان ساحر براي كار خود برهاني ندارند و بر ادعاي خود دليلي نميآورند، و كاري كه ميكنند آن است كه امري را بر خلاف آنچه هست پيش روي كوته بينان فكران جلوه ميدهند.

«قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا … » فرعون و قوم او بموسي گفتند: آيا بنزد ما آمده اي تا ما را از آنچه پدرانمان بر آن بودند باز داري … و منظور از «كبرياء» بگفته مجاهد پادشاهي است، و بگفته ديگري عظمت و تسلط است، و منظور از «أرض» سرزمين مصر است، و برخي گفته اند: اسم جنس است و همه زمين را شامل ميشود. و استفهام در اين آيه استفهام انكاري است، يعني اينان ميگفتند: ما بعقيده پدران خود هستيم و هر كس ما را بر خلاف آن عقيده بخواند منظوري جز رياست ندارد و از اينجهت ما پيروي او را نخواهيم

كرد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 337

سوره يونس (10): آيات 79 تا 82 … ص: 337

اشاره

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ (79) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسي أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (80) فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسي ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ (81) وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (82)

ترجمه … ص: 337

و فرعون گفت: همه ساحران دانا و ماهر را نزد من آريد (79) و چون ساحران آمدند موسي بدانها گفت: هر چه ميخواهيد بيفكنيد (هم اكنون) بيفكنيد (و سحر خود را آشكار سازيد) (80) و چون بيفكندند موسي گفت: آنچه آورديد سحر و جادو است و خدا آن را باطل ميكند كه براستي خداوند عمل تبه كاران را اصلاح نميكند (81) و خداوند بكلمات خويش حق را آشكار و ثابت ميكند و گرچه تبه كاران كراهت داشته باشند (82)

تفسير … ص: 337

فرعون كه ديد معجزات موسي عليه السلام او را درمانده و بيچاره ساخته و راهي براي دفع آن ندارد قوم خويش را مخاطب ساخته بدانها گفت:

«ائْتُونِي بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ» هر ساحر و جادوگري را كه در كار خود ماهر است پيش من آريد، و البته فرعون اينكار را براي آن كرد تا ساحران در دفع معجزه موسي او را كمك دهند، و اينكه همه ساحران را طلبيد براي آن بود تا هيچ سحر و جادويي

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 338

نزد ساحري بجاي نماند و چيزي در اين زمينه از وي فوت نشود، ولي غافل بود كه كار موسي سحر و جادو نيست بلكه معجزه اي است كه وي از پيش خدا آورده است، و هنگامي كه دانست آن وقت راه عناد و لجاج را پيش گرفت چنانچه خداي سبحان در جاي ديگر بيان فرمود كه موسي عليه السلام بدو فرمود: «تو بخوبي دانسته اي كه اين معجزات را جز پروردگار آسمان ها و زمين آنهم براي هدايت نازل نكرده است … » «1»

و برخي گفته اند فرعون اين مطلب را دانست كه عمل موسي سحر

نيست ولي خيال كرد كه سحر و جادو نيز شبيه بدان است و از اين طريق بهم نزديك هستند.

«فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ» و چون ساحران و جادوگراني كه فرعون خواسته بود بنزد وي آمدند و موسي عليه السلام نيز در آن مجلس حاضر بود.

«قالَ لَهُمْ مُوسي أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ» موسي بدانها فرمود بيفكنيد آنچه را ميخواهيد بيفكنيد، و براي رواني عبارت بايد جمله اي را در تقدير گرفت و آن چنين است كه «چون ساحران نزد وي آمدند و چوبها و طنابها را براي معارضه با موسي حاضر ساختند در آن زمان موسي بدانها فرمود: بيفكنيد هر آنچه ميخواهيد بيفكنيد يعني هر چه را آورده ايد بزمين افكنيد.

و برخي گفته اند: يعني هر چه ميخواهيد بكنيد انجام دهيد، و معناي اين جمله اين نيست كه آنها را دستور بسحر و جادو داده باشد بلكه از روي الزام و محكوم ساختن طرف- و باصطلاح براي «تحدي» - اين كلام را فرمود، و معنايش اين است كه هر يك از شما ميتواند عملي انجام دهد كه با معجزه برابري و مقاومت كند انجام دهد. و معناي ديگري كه گفته اند: آن است كه موسي عليه السلام حقيقتاً بدانها دستور داد هر چه آورده اند بزمين افكنند تا بطلان كارشان را آشكار سازد. و اينكه دنبالش اضافه كرد « … هر چه را ميخواهيد بيفكنيد» بدين منظور بود كه خواست بفرمايد: همه آنچه را ميخواهيد در آينده بيفكنيد همه را اكنون بيفكنيد …

«فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسي ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ» و پس از اينكه ساحران سحر خود را

__________________________________________________

(1)- سوره اسري آيه 102.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 339

افكندند موسي بدانها

گفت: آنچه را كه شما از چوبها و طنابها آورديد همه سحر و جادو بود، يعني آنچه را من آوردم سحر نبود بلكه آنچه را شما آورديد سحر بود، و اين معنايي است كه «فراء» گفته، و ألف و لام در «السحر» را ألف و لام عهد گرفته است.

«إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ» و بزودي خداوند اين سحري را كه انجام داديد باطل ميكند و براستي كه خدا كار مفسدان را اصلاح نميكند، يعني خداوند كار كسي را كه قصد افساد در دين دارد روبراه نمي كند و آن را باطل ميسازد تا حق آشكار گردد و حق دار از پيرو باطل متمايز گردد.

«وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ» و خداوند بكلمات خويش حق را آشكار و پيروز و ثابت گرداند و اهل حق را ياري دهد. و در اينكه منظور از «كلمات خدا» در اينجا چيست چند وجه گفته اند:

1- منظور وعده نصرتي است كه موسي به پيروان خود داده بود و خدا باين وعده عمل كرد، و اين قولي است كه از حسن نقل شده.

2- جبائي گفته: يعني آن كلامي كه بوسيله آن معاني آيه هايي را كه بر پيغمبر خدا- صلي اللَّه عليه و آله- نازل فرموده بود آشكار ميكرد.

3- حكم مسلم و قطعي كه در لوح محفوظ ثبت شده بود كه اين كار در آينده خواهد شد.

«وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» و گرچه بدكاران پيروزي حق و نابودي باطل را خوش ندارند. و اين آيه دليل است بر اينكه خداي تعالي طرفداران حق را در مورد حقشان ياري ميكند بدو جور:

اول- بوسيله حجت و برهان كه اين در هر حالي با

حق همراه خواهد بود.

و دوم- بوسيله پيروزي و غلبه كه البته اين نوع ياري بحسب مصلحت فرق ميكند زيرا مصلحت گاهي به رها ساختن جلوي دشمن، و گاهي بجلوگيري و ممانعت از آنها است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 340

سوره يونس (10): آيات 83 تا 86 … ص: 340

اشاره

فَما آمَنَ لِمُوسي إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلي خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (83) وَ قالَ مُوسي يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ (84) فَقالُوا عَلَي اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (85) وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (86)

ترجمه … ص: 340

و بموسي جز فرزنداني از قوم او ايمان نياوردند، آن هم از روي بيم و ترس از فرعون و بزرگان (مملكت) او كه مبادا آنان را بمحنت و بلا افكنند و براستي كه فرعون (در آن روز) در سرزمين (مصر و اطراف آن) سركش بود (83) و براستي كه كار (نافرماني و ظلم) را از حد گذرانده بود (84) موسي (بقوم خود) گفت: اي مردم اگر ايمان بخدا آورده ايد و تسليم فرمان او هستيد بدو توكل كنيد، گفتند: ما بخدا توكل ميكنيم، پروردگارا! ما را دستخوش فتنه (و بلاي) مردم ستمكار قرار مده (85) و ما را برحمت خويش از گروه كافران رهايي بخش (86)

شرح لغات … ص: 340

ذرية: گروه از نسل قبيله … و سخن در اصل لغت و وزن آن در پيش گذشت.

فتنه: در اصل بمعناي بلية و گرفتاري است، و آن معامله اي است كه امور باطني را آشكار سازد، چنانچه در مورد آتش دادن طلا براي بدست آوردن طلاي خالص اين لغت استعمال ميگردد و گفته ميشود «فتنت الذهب».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 341

تفسير … ص: 341

خداي سبحان در اينجا سرگذشت آن افرادي را كه از قوم موسي عليه السلام ايمان آورده بيان ميكند و چنين فرمايد:

«فَما آمَنَ لِمُوسي » پس از آن معجزات آشكاري را كه ظاهر نمود كسي او را در ادعاي نبوت و پيامبريش تصديق نكرد …

«إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ» جز فرزنداني از قوم فرعون- چنانچه برخي گفته اند: و فرزنداني از قوم موسي عليه السلام- چنانچه دسته ديگر گويند.

و آن دسته كه قول اول را اختيار كرده و گفته اند: «يعني فرزنداني از قوم فرعون» در اينكه منظور كيانند اختلاف كرده اند گروهي چون ابن عباس گفته اند: منظور آنهايي بودند كه مادرهاشان از بني اسرائيل و پدرانشان از «قبطيان» و قوم فرعون بوده اند، كه اينان از مادران و دائيهاي خود پيروي كرده و بموسي ايمان آوردند.

گروه ديگر گفته اند: اينان افراد كمي بودند از قوم فرعون كه بموسي عليه السلام ايمان آوردند مانند همسر فرعون و مؤمن آل فرعون، و كنيزكي، و زن آرايشگر همسر فرعون … و اين قول را هم عطية از ابن عباس نقل كرده.

و قول ديگر آن است كه: آنان برخي از فرزندان قبطيان بودند كه پدرانشان بموسي ايمان نياوردند.

و دسته دوم كه گفته اند: منظور فرزندان قوم موسي عليه السلام است آنان نيز اختلاف

كرده، و برخي چون جبائي گفته: آنان گروهي از بني اسرائيل بودند كه فرعون آنها را براي ياد گرفتن سحر و جادو استخدام كرده بود و از ياران خود گردانده بود، و در جريان مبارزه با موسي عليه السلام ايمان آوردند.

گروه ديگر گفته اند: منظور همان بني اسرائيل هستند كه بموسي ايمان آوردند، و اينان ششصد هزار نفر بودند كه وقتي يعقوب پيغمبر بمصر آمد شماره آنها هفتاد و دو نفر بيشتر نبود و در اثر توالد و تناسل به ششصد هزار نفر رسيدند، و علت اينكه خداوند با اين عدد بسياري كه داشتند آنها را بعنوان «ذريّه» و فرزند ذكر فرموده و اندك

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 342

شمرده بخاطر ناتواني و ضعف آنها در برابر قدرت فرعون بوده است. و اين قولي است كه در روايت ديگري از ابن عباس نقل شده است.

و مجاهد گفته: منظور فرزندان آن كساني هستند كه موسي عليه السلام بسوي آنها مبعوث برسالت گرديد، و در اثر طول زمان، پدران از بين رفته و فرزندان بجاي ماندند.

«عَلي خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ» يعني آنان در حالي كه از خشم و آزار فرعون و بزرگانشان بيمناك بودند بموسي ايمان آوردند.

«أَنْ يَفْتِنَهُمْ» بيمناك بودند كه آنان را از دين باز گردانند، يعني آنها را بمحنتي دچار سازند كه طاعت صبر بر آن را نداشته باشند و همين سبب بيرون رفتنشان از دين گردد، و اين بدانجهت بود كه لشكريان فرعون بني اسرائيل را شكنجه و آزار ميكردند، و ترس اينان از همان شكنجه و آزار لشكريان فرعون بود.

«وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ» يعني فرعون در سرزمين مصر

و اطراف آن گردنكش و طغيان و سركش بود.

«وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ» و از كساني بود كه در عصيان و نافرماني از حدّ تجاوز كرده بود زيرا ادعاي خدايي كرد، و در آدمكشي و ظلم نيز از حدّ گذرانده بود، و اسراف نيز همان تجاوز و گذشتن از حد در هر چيز را گويند.

«وَ قالَ مُوسي يا قَوْمِ … » و موسي نيز بمردمي كه بوي ايمان آورده بودند چنين گفت: اگر براستي چنانچه اظهار ميكنيد (در باطن) بخدا ايمان آورده و بحقيقت مسلمان و تسليم فرمان او هستيد بر خدا توكل كنيد … و اينكه دنبال ذكر ايمان بخدا سخن از تسليم و اسلام نيز بميان آورده براي آن است كه هر دو معني يعني تصديق و انقياد را بصورت اجتماع بيان فرمايد، يعني اگر براستي بخدا ايمان آورده ايد در برابر فرمان او تسليم شويد، و فائده اين آيه بيان اين مطلب است كه در وقت نزول شدت و سختي بايد بخدا توكل كرد، و با اطمينان كامل به تدبير نيكوي وي تسليم فرمان او گرديد و كار را بدو واگذار نمود.

«فَقالُوا عَلَي اللَّهِ تَوَكَّلْنا» خداي سبحان در اين آيه از فرمانبرداري و اطاعت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 343

آنان خبر مي دهد كه در پاسخ موسي عليه السلام گفتند: ما كارهاي خود را بخدا واگذار كرديم و بدو اميدواريم.

«رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» يعني پروردگارا بستمگران اين نيرو و قدرت را مده كه بتوانند با ظلم و ستم خود ما را باظهار انصراف و بازگشت از دين ناچار كنند … و اين معنايي است كه از مجاهد نقل شده. و

از حسن و أبي مجاز نقل شده كه گفته اند: يعني پروردگارا! فرعون و قوم او را بر ما پيروز مكن تا سبب شود كافران مفتون گشته و بما طعن زنند و گويند: اگر اينان بر حق بودند ما بر ايشان پيروز نمي شديم.

و در روايتي كه زرارة و محمد بن مسلم از امام باقر و صادق عليهما السلام نقل كرده اند چنين است كه فرموده اند: معناي آيه اين است كه (پروردگارا) اينان را بر ما مسلط مگردان تا در نتيجه آنها را مفتون ما گرداني.

«وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ» و برحمت خويش ما را از گروه كافران يعني قوم فرعون كه ما را به بردگي خود گرفته و كارهاي دشوار و شغلهاي پست را بما سپرده اند نجات ده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 344

سوره يونس (10): آيات 87 تا 89 … ص: 344

اشاره

وَ أَوْحَيْنا إِلي مُوسي وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (87) وَ قالَ مُوسي رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلي أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلي قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّي يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (88) قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (89)

ترجمه … ص: 344

ما بموسي و برادرش (هارون) وحي كرديم كه براي قوم خويش در مصر خانه هايي مهيا كنيد، و خانه هاتان را (رو به) قبله (و يا معبدگاه خود) قرار دهيد، و نماز بپا داريد، و مؤمنان را نويد بده (87) موسي گفت: پروردگارا تو بفرعون و بزرگان قومش در زندگي دنيا زيور و مالها داده اي، پروردگارا تا اينكه (مردم را) بدينوسيله از راه تو گمراه كنند، پروردگارا اموالشان را نابود گردان، و دلهاشان را سخت كن كه ايمان نياورند تا وقتي عذاب دردناك را ببينند (88) (خداوند) فرمود: دعاي شما مستجاب شد پس استقامت ورزيد و راه كساني را كه نميدانند پيروي نكنيد (89)

شرح لغات … ص: 344

تبوءا: يعني بگيريد و مهيا سازيد … ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 345

طمس: بمعناي محو آثار و نابود كردن است.

تفسير … ص: 345

«وَ أَوْحَيْنا إِلي مُوسي … » ما بموسي و برادرش دستور داديم كه براي افرادي كه بشما ايمان آورده و در شهر مصر يعني همان شهر معروف هستند خانه هايي بسازيد كه در آنها سكونت گرفته و زندگي كنيد.

«وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً» در معناي اين آيه چند وجه گفته شده:

1- از حسن نقل شده كه گفته است: چون خداي تعالي فرعون را غرق كرد و موسي وارد شهر مصر گرديد مأمور شد مسجدهايي بسازد كه در آنها نام خدا برده شود، و آن مسجدها را رو بقبله يعني رو بكعبه بنا كند، چون قبله آنها همان خانه كعبه بود.

2- قول ديگر از ابن عباس و مجاهد و سدي و ديگران نقل شده كه گفته اند:

فرعون دستور داد مسجدهاي بني اسرائيل را ويران كنند و از نمازشان جلوگيري كنند. خداي تعالي آنها را مأمور كرد تا مسجدهايي در خانه هاي خويش بسازند و در آنجا نماز بخوانند تا از شر فرعون در امان باشند، و معناي آيه اين است كه خانه هاي خود را عبادتگاه قرار دهيد و در خانه هاتان نماز بخوانيد تا از خوف فرعون در امان باشيد.

3- قول سوم از سعيد بن جبير نقل شده كه معناي «قبلة» در آيه اين است كه خانه هاتان را مقابل همديگر قرار دهيد.

«وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ» و نماز را ادامه دهيد و بر انجام آن مواظبت كنيد.

«وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» و مؤمنان را به بهشت و وعده هاي ثواب و نعمتهاي گوناگون مژده بده، و بگفته أبو مسلم طرف

خطاب موسي عليه السلام است، و بگفته ديگري خطاب به پيغمبر اسلام محمد- صلي اللَّه عليه و آله- متوجه است.

«وَ قالَ مُوسي رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالًا … » موسي گفت:

پروردگارا تو بفرعون و قوم او در زندگي دنيا زيور و مالها داده اي، و منظور از زيور ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 346

امثال جامه و ابزار آرايش و طلا و نقره است، و برخي گفته اند: منظور از «زيور» زيبايي صورت و سلامتي بدن و كشيدگي قامت و خوشگلي است.

«رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ» لام در «ليضلوا» باصطلاح لام عاقبت و نتيجه است، يعني پروردگارا سرانجام و عاقبت كار اينها چنان است كه (مردم را) از راه تو گمراه كنند، و لام غرض و علت نيست، زيرا ما با دليلهاي روشن و محكم اين مطلب را ميدانيم كه هيچگاه خداوند پيغمبر نميفرستد تا مردم را بگمراهي دستور دهد، و نه گمراهي آنها را ميخواهد، و نه آنكه خداوند مال را بمردم ميدهد كه گمراه شوند.

و برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه: «تا از راه تو گمراه نشوند» بتقدير «لا» و أصل آن چنين بوده «لئلا يضلوا عن سبيلك» مانند آيه ديگر « … شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ» كه در اصل «لئلا تقولوا … » بوده و لفظ «لا» حذف شده ولي اين تقدير با عقل موافق نيست.

و قول ديگر آن است كه «لام» براي نفرين است، يعني پروردگارا اينان را بهمين حال گمراهي نگاه دار كه در همين گمراهي بمانند، و اين را بدانجهت گفت كه از طريق وحي ميدانست كه آنها ايمان نخواهند آورد، و فايده

اين نفرين همان اظهار بيزاري از آنان ميباشد چنانچه شيطان را لعن ميكنند. و شاهد اين قول همان نفريني است كه دنبالش فرموده كه گويد:

«رَبَّنَا اطْمِسْ عَلي أَمْوالِهِمْ» خدايا اموالشان را از بين ببر. و منظور از طمس اموال (كه ما به از بين بردن ترجمه كرديم) آن است كه آن اموال را از اين جهتي كه دارد (و استفاده از آن ميبرند) براه و جهت ديگري دگرگون ساز كه از اين پس هيچ نفعي از آن نبرند. و چنانچه مجاهد و قتاده و بيشتر مفسران گفته اند: همه اموال آنها- حتي شكر و مواد شيريني- بسنگ مبدل گرديد.

«وَ اشْدُدْ عَلي قُلُوبِهِمْ» يعني پس از آنكه مالهاشان را نابود كردي آنان را در همين شهر خودشان كه در آن هستند پا بر جا كن (كه بجاي ديگر نروند) زيرا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 347

اينكار موجب سختي بيشتري براي آنها ميگردد. و برخي گفته اند: يعني پس از گرفتن اموال آنان را بميران و نابودشان گردان، و قول سوم آن است كه منظور سخت دلي و مهر زدن بر دل آنان باشد «1».

«فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّي يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ» در اين آيه از نظر اعراب و معني چند قول است:

1- جمله «فَلا يُؤْمِنُوا» از نظر اعراب منصوب و جواب صيغه أمر در «رَبَّنَا اطْمِسْ … » باشد يعني پروردگارا اموالشان را نابود گردان … كه ديگر ايمان نياورند تا وقتي كه عذاب دردناك تو را ببينند …

2- و يا اينكه بنا بر همان نصب بگذاريم ولي آن را به جمله «ليضلوا» عطف كنيم، يعني تا گمراه شوند و در نتيجه ايمان نياورند

3- اينكه آن را مجزوم بدانيم و معناي آن همان نفرين باشد كه خدايا اينان تا وقتي عذاب دردناك را مي بينند ايمان نياورند.

4- معناي ديگر آن است كه اينان از روي اجبار هم تا وقتي عذاب را نبينند ايمان نخواهند آورد، و در همان حال هم از روي اختيار هرگز ايمان نميآورند.

خداي تعالي بدنبال اين آيه خبر ميدهد كه دعاي آن دو را مستجاب فرموده كه گويد:

«قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما» خداي تعالي بموسي فرمود: دعاي شما مستجاب شد و چنانچه عكرمة و ربيع و ابو العالية و بيشتر مفسران گفته اند: كسي كه دعا كرد موسي عليه السلام بود، و هارون بدعاي موسي آمين گفت، و خداي تعالي هر دو را دعا كننده ناميده است، و گذشته از اين معناي آمين نيز دعا است يعني «خدايا اين دعا را مستجاب فرما» (پس در حقيقت هارون نيز دعا كرد).

«فَاسْتَقِيما» يعني طبق مأموريتي كه داريد در موعظه و بيم دادن مردم از عذاب خدا و دعوت آنان بسوي ايمان بخداي تعالي استقامت ورزيد. ابن جريح گفته:

__________________________________________________

(1)- بمعنايي كه در آيه 87 سوره توبه … «وَ طُبِعَ عَلي قُلُوبِهِمْ» و امثال آن گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 348

پس از اين دعا چهل سال ديگر فرعون زنده ماند (و اثر استجابت دعا در خارج چهل سال طول كشيد) و همين معني در حديثي از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

«وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» خداي سبحان در اين آيه موسي و هارون را نهي كرده و ميفرمايد: از طريقه كسي كه بخدا ايمان ندارد، و خدا و پيغمبران او را

نمي شناسد پيروي نكنيد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 349

سوره يونس (10): آيات 90 تا 92 … ص: 349

اشاره

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّي إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ (90) آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (91) فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ (92)

ترجمه … ص: 349

و ما بني اسرائيل را از دريا گذرانديم و فرعون و سپاهيانش از پي آنها بقصد ستم و تجاوز آمدند تا چون هنگام غرقش در رسيد گفت ايمان آوردم كه خدايي جز آنكه بني اسرائيل بدو ايمان آورده اند نيست و من هم از كساني هستم كه تسليم فرمان اويند (90) (بدو گفته شد) اكنون! (ايمان آوردي) با اينكه پيش از اين عصيان ورزيدي و از مفسدان بودي (91) پس اكنون پيكرت را در جاي بلندي (بساحل) مي افكنيم تا عبرت آيندگان پس از تو باشد و راستي كه بسياري از مردم از آيات ما بي خبرند (92).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 350

شرح لغات … ص: 350

مجاوزة: تجاوز از حد از يكي از چهار جهت.

اتباع: تعقيب از جلو راندگان. و ابو عبيدة از كسايي نقل كرده كه در تعقيب «اتباع» بدون تشديد و قطع همزه گفته ميشود، و در مورد اقتداء و پيروي «اتباع» با تشديد و وصل همزه گفته ميشود.

بغي: سربلندي كردن بنا حق.

عدوان: ظلم و ستم.

نجوة: (در ننجيك) زمين بلندي است كه سيل آن را ميگيرد.

تفسير … ص: 350

خداي سبحان در اين آيات سرانجام فرعونيان را بيان فرموده و گويد:

«وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ» يعني بني اسرائيل را از دريا عبور داديم تا وقتي كه سالم از آنجا گذشتند باين ترتيب كه كف دريا را براي آنها خشك كرديم، و آب را بدوازده قسمت شكافتيم (بشرحي كه در تواريخ مضبوط است و در تفسير آيه بعدي اجمال آن بيايد).

«فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً» فرعون و سپاهيانش براي اينكه بدانها ستم و تجاوز كنند بتعقيب آنها پرداختند، و جريان اين بود كه چون خداي سبحان دعاي موسي را مستجاب فرمود بوي دستور داد بني اسرائيل را شبانه از مصر بيرون ببرد، موسي عليه السلام آنها را برداشته تا كنار دريا آمد، و صبح روز ديگر فرعون و لشكريانش بدنبال آنان بيرون آمدند، خداي تعالي بموسي دستور داد عصاي خود را بدريا زد و دريا دوازده شكاف شد، و هر شكافي براي يكي از اسباط دوازده گانه بني اسرائيل مانند راهي خشك و هموار گرديد، و ميان هر راهي آبها مانند كوهي رويهم سوار گرديد، و از دو طرف مانند پنجره پيدا بود، كه بني اسرائيل هنگام عبور يكديگر را ميديدند، در اين هنگام كه فرعون و لشكريانش بدريا رسيدند، و

دريا را بآن وضع ديدند از ورود بدريا بيمناك گشتند، فرعون در اينوقت بر اسب نر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 351

ابلقي سوار بود، جبرئيل بر مادياني سوار شده پيش روي فرعون وارد دريا شد و ميكائيل نيز از پشت سر فرعونيان را به پيش ميراند، و چون اسب فرعون ماديان جبرئيل را بديد و بويش را شنيد خود را بدنبال آن بدريا انداخت و اسبان ديگر نيز بدنبال او وارد دريا شدند، و چون همگي وارد دريا شدند و خواستند از دريا بيرون آيند آب يكباره آنها را فرا گرفت.

«حَتَّي إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ» و چون فرعون ديد كه ميخواهد غرق شود و بهلاكت خود يقين كرد.

«قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» گفت من ايمان آوردم كه خدايي جز آنكه بني اسرائيل بدو ايمان آورده اند نيست … و اين ايمان او از روي ناچاري و اضطرار بود كه در آن وقت براي وي سودي نداشت.

«آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ» خيعني بدو گفته شد اكنون كه ايمان سودي ندارد ايمان آوردي در صورتي كه پيش از اينكه ايمان سودي براي تو داشته باشد در آن وقت ايمان نياوردي؟

«وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» و پيش از اين از مفسدان بودي كه مردمان با ايمان را ميكشتي و ادعاي خدايي ميكردي و كارهاي كفر آميز ديگري را انجام ميدادي. و اختلاف است كه گوينده اين قول بفرعون كه بود؟ برخي گفته اند: جبرئيل عليه السلام بود، و ديگري گفته اين جمله از گفتار خداي تعالي است كه براي توبيخ و اهانت او فرموده و اين از معجزات موسي

عليه السلام بود.

و علي بن ابراهيم در تفسير خود بسندش از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه جبرئيل هر گاه بر پيغمبر نازل ميگشت افسرده و غمگين بود، و پيوسته از روزي كه خداي تعالي فرعون را هلاك كرده بود محزون و غمناك بود تا وقتي كه از جانب خداي سبحان مأمور شد اين آيه را نازل كند خوشحال و مسرور بر پيغمبر نازل شد، حضرت بدو فرمود: اي حبيب من جبرئيل تا كنون هر وقت بر من نازل ميشدي غمنده و محزون بودي و اكنون خوشحالي؟ عرض كرد: آري اي محمد همين كه خداوند فرعون را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 352

غرق كرد وي گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ … » و بدين ترتيب بخدا ايمان آورد، ولي من در آن وقت مشت گلي را برداشته و بدهانش افكندم و بدو گفتم: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ … » ولي پس از اينكه اين كار را كردم و اين جمله را بدو گفتم ترسيدم كه مبادا رحمت حق او را در آن حال فرا گرفته باشد و مرا بخاطر اين كاري كه كردم معذب فرمايد، ولي اكنون كه مأمور شدم اين آيه را بر تو نازل كنم و همان سخني را كه گفته بودم بصورت آيه اي بر تو فرود آورم خاطرم آسوده شد و دانستم كه سخن من مورد رضايت پروردگار متعال بوده است.

«فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ» و در معناي اين آيه اختلاف است، بيشتر مفسران گفته اند: چون خداي تعالي فرعون و قومش را غرق كرد برخي از بني اسرائيل باور

نمي كردند كه وي غرق شده باشد و ميگفتند: او بزرگتر از آن بود كه غرق شود، از اينرو خداي تعالي پيكرش را از آب بيرون انداخت تا وي را ببينند، و معناي آيه روي اين تفسير چنين ميشود كه ما پيكر بي روح تو را در جاي بلندي افكنديم.

و برخي ديگر چون ابن عباس گفته اند: «ننجيك» از نجات است، و «بدن» نيز بمعناي زره ميباشد و فرعون زرهي طلايي بر تن داشت. يعني: مرده تو را با آن زره طلايي و معروف از آب بيرون آورديم تا تو را بدان بشناسند.

«لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً» تا عبرتي براي آيندگان پس از خود باشي و آنان سخن تو را نگويند (و ادعايي چون ادعاي تو نكنند) و برخي گفته اند: يعني چون او ادعاي خدايي ميكرد خداي تعالي سرانجام كار و بندگي او را در اين آيه بيان فرموده، و همين كه او را با قوم خود غرق كرد ولي تنها پيكر او را از ميان دريا بيرون آورد آيتي از آيات الهي است، و اين قولي است كه زجاج گفته است.

«وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ» يعني براستي كه بيشتر مردم از تفكر در نشانه هاي ما و تدبر در حجتها و دليلهاي ما غافل و رو گردانند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 353

سوره يونس (10): آيه 93 … ص: 353

اشاره

وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّي جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (93)

ترجمه … ص: 353

و براستي كه بني اسرائيل را در جايگاه صدق (از هر جهت مناسب و آماده) جاي داديم، و از نعمتهاي پاك و پاكيزه روزيشان داديم، و تا وقتي كه اين دانش سويشان آمد اختلاف نكردند، همانا پروردگار تو روز قيامت ميان آنها درباره آنچه اختلاف دارند حكم خواهد كرد (93)

تفسير … ص: 353

خداي سبحان در اين آيات حال بني اسرائيل را پس از هلاكت فرعون بيان فرموده چنين گويد:

«وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ» خداي سبحان با اين جمله از نعمتهايي كه پس از نجات آنها و نابودي دشمنشان بدانها داده است ياد ميكند و ميفرمايد:

ما در جاي شايسته و مناسبي آنها را جاي داديم كه منظور سرزمين شام و بيت المقدس ميباشد، و اينكه آن را «جايگاه صدق» ناميده است بدين مناسبت بوده كه برتري و فضيلت آنجا بر ساير جايگاهها چون برتري و فضيلت صدق و راستي بر دروغ و نادرستي است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 354

و برخي گفته اند: «جايگاه صدق» يعني سرزمين پر نعمت و آسايشي كه نعمتهاي سرشار آن ظاهرش را تصديق ميكند. و حسن گفته: منظور از اين «جايگاه صدق» سرزمين مصر است بخاطر آنكه موسي عليه السلام دوباره بني اسرائيل را از دريا عبور داده و بسرزمين مصر باز گرداند، و در خانه هاي فرعونيان آنان را مسكن داد. و ضحاك گفته: شام و مصر هر دو بوده است.

«وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ» يعني و چيزهاي لذيذ را در اختيار ايشان گذارديم، و از اين آيه وسعت رزق بني اسرائيل معلوم ميشود.

«فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّي جاءَهُمُ الْعِلْمُ» و اينان يعني يهود درباره پيغمبر اسلام محمد- صلي اللَّه

عليه و آله- اختلاف نكردند و هم چنان قبل از بعثت آن حضرت بدو اقرار داشتند تا زماني كه «علم» يعني قرآن را پيغمبر اسلام براي آنها آورد … و اين وجهي است كه ابن عباس گفته است.

و فراء گفته: «علم» در اينجا يعني محمد- صلي اللَّه عليه و آله- زيرا كه آن حضرت نزد يهود به اوصاف معلوم و شناخته شده بود، و چون بنزدشان آمد بيشتر آنها بدان حضرت كافر شدند. و برخي گفته اند: آيه مربوط بزمان موسي عليه السلام است، يعني بني اسرائيل اختلاف نكردند و هم چنان همگي بحال كفر بودند تا وقتي كه حق بدست موسي و هارون براي آنها آمد، در آن وقت بود كه اختلاف كرده دسته اي بدانحضرت ايمان آوردند، و جمعي بحال كفر خود باقي ماندند.

«إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ» خداي تعالي در اين جمله خبر ميدهد كه روز قيامت، حاكم و داور ميان آنها در اموري كه مورد اختلاف آنها است او ميباشد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 355

سوره يونس (10): آيات 94 تا 97 … ص: 355

اشاره

فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ (94) وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ (95) إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ (96) وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّي يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (97)

ترجمه … ص: 355

و اگر درباره آنچه بر تو نازل كرده ايم شك و ترديدي داري از كساني كه پيش از تو كتاب (آسماني) را خوانده اند بپرس، براستي كه حق از جانب پروردگارت براي تو آمده پس در اين باره از دو دلان مباش (94) و از كساني هم كه آيات خدا را تكذيب كرده (و دروغ شمردند) مباش كه از زيانكاران ميشوي (95) براستي آنان كه گفتار خدا درباره آنان حتم و مقرر شده ايمان نميآورند (96) و گرچه همه گونه معجزه و آيتي براي ايشان بيايد تا وقتي كه عذاب دردناك را ببينند (97)

شرح لغات … ص: 355

امتراء: شك آوردن با آشكار بودن دليل.

تفسير … ص: 355

سپس خداي سبحان صحت و درستي نبوت محمد- صلي اللَّه عليه و آله- را بيان كرده ميفرمايد:

«فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 356

مفسران در معناي اين قسمت از آيه اختلاف كرده و چند قول گفته اند:

1- زجاج گفته: اين آيه از آياتي است كه سخن درباره آن بسيار شده و معناي آن را زياد پرسش ميكنند ولي در خود اين سوره معناي آن را ميتوان پيدا كرد، زيرا خداي تعالي در اينجا پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- را مخاطب قرار داد ولي اين خطابي است كه شامل همه مردم ميشود، و معناي آن چنين ميشود: كه اي مردم اگر درباره قرآن شك داريد از آنهايي كه قرآن خوانده اند بپرسيد … و دليل بر اين معنا آيه اي است كه در آخر سوره است كه خداي سبحان مردم را مخاطب ساخته و ميفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي … » و با اين آيه خداي سبحان معلوم كرد كه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- در شك و ترديد نبوده و منظور از وي ساير مردم هستند، و نظير اين آيه آيات ديگري است كه مخاطب در ظاهر پيغمبر است ولي در حقيقت مخاطب ساير مردم هستند، مانند اين آيه: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ … » كه مخاطب پيغمبر است ولي ضمير را جمع آورده و «طلقتم» فرموده و اين دليل است بر اينكه منظور ديگران بوده اند نه پيغمبر.

و اين وجهي است كه اكثر مفسران گفته

و حسن و ابن عباس و ديگران نيز آن را اختيار نموده اند. و از حسن و قتاده و سعيد بن جبير روايت شده كه گفته اند: پيغمبر هيچگاه شك نكرد و از اهل كتاب نيز پرسش ننمود. و همين مضمون از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

2- مخاطب در اين آيه خود پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- است، و با اينكه وي شكي نداشت و خدا هم ميدانست كه او شك و ترديدي ندارد، ولي اين كلام براي تقرير و افهام نازل گشته، چنانچه كسي به بنده و برده خود بگويد: اگر تو بنده من هستي از من حرف شنوي داشته باش … و يا به پدرش بگويد: اگر تو پدر من هستي نسبت بمن مهربان باش … و يا بفرزندش بگويد: اگر تو پسر من هستي بمن نيكي كن … و امثال اين كلمات كه منظور مبالغه در كار است، و گاهي است كه در مورد مبالغه چيزي را كه اصلا محال است بر زبان جاري ميكنند، مثل اينكه ميگويند: آسمان بر مرگ فلاني

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 357

گريست … و معناي اين جمله آن است كه اگر آسمان بر مرگ كسي بگريد بر او ميگريد، و در اينجا هم اينگونه است، و معناي آيه اين است كه اگر تو- بر فرض محال- از شكاكان شوي و شك و ترديدي پيدا كني در اينصورت از آنان كه پيش از تو بوده و كتاب را ميخوانند بپرس … و اين وجهي است كه از فراء و ديگران نقل شده.

3- مخاطب در اين آيه هر شنونده و مخاطبي است يعني

اي مخاطب و اي شنونده اگر تو در آنچه ما بوسيله پيغمبر خود محمد- صلي اللَّه عليه و آله- بر تو فرستاده ايم شك و ترديد داري پس بپرس … و بنا بر اين مورد خطاب در اين آيه ديگران هستند نه رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله-.

4- زجاج گفته ممكن است «ان» در آيه بمعناي «ما» باشد يعني اي محمد تو نسبت به آنچه بر تو نازل كرده ايم در شك و ترديدي نيستي اما براي ازدياد و بصيرت از اهل كتاب بپرس … يعني ما كه بتو دستور ميدهيم از اهل كتاب بپرس نه بخاطر آن است كه تو شك داري، بلكه براي ازدياد ايمان و بصيرت تو است … چنانچه در داستان ابراهيم عليه السلام است كه وقتي خداي تعالي بدو گفت: مگر ايمان نياورده اي؟

پاسخ داد: چرا! ولي براي آنكه دلم مطمئن گردد … و اين ازدياد ايمان و بصيرت موجب ابطال صحت عقيده نميگردد.

و اينكه خداي سبحان بسئوال از اهل كتاب دستور فرموده با اينكه اكثر آنها نبوت پيغمبر را منكر بودند بيكي از دو جهت بوده:

اول- اين دستور در مورد سؤال از همان ايراد اندكي از اهل كتاب بوده كه ايمان آورده بودند مانند عبد اللَّه بن سلام و كعب الاحبار و تميم الداري و امثال آنها- و اين وجهي است كه ابن عباس و مجاهد و ضحاك گفته اند.

دوم- معناي آيه اين است كه اوصاف پيغمبري را كه در كتابهاي آنها به آمدنش بشارت داده و از ظهورش خبر داده اند سؤال كن آن گاه آن اوصاف را با رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- تطبيق كن و ببين چگونه

مطابقت با آن حضرت دارد، و اين قول دوم قوي است، زيرا اين سوره شريفه در مكه نازل شده و عبد اللَّه بن سلام و ديگران

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 358

در مدينه مسلمان شدند.

و زهري گفته است: اين آيه در آسمان- در شب معراج- نازل شد (و رسول خدا مأمور شد تا از پيغمبران پيش از خود كه در آسمان بودند سؤال كند) و اگر اين قول درست باشد اين اشكال مرتفع ميگردد، و اتفاقاً همين قول (زهري) را اصحاب ما از امام صادق عليه السلام نيز روايت كرده اند.

و برخي گفته اند: مراد از «شك» در اين آيه سختي و فشاري است كه از طرف مردم بدانحضرت ميرسيد و آزارهايي كه بدو ميرساندند، يعني اي محمد اگر حوصله ات از اذيت و آزار مردم تنگ شده، از اهل كتاب پيش از خود بپرس كه پيغمبران قبل از تو چگونه در برابر آزار و اذيت مردم صبر ميكردند، تو هم اينگونه صبر كن.

«لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» حق يعني قرآن و اسلام از جانب پروردگار براي تو آمده.

«فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ» از شكاكان مباش.

«وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» و از كساني مباش كه آيات خدا را انكار كرده و آنها را باور ندارند.

«فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ» كه اگر چنين كني از زمره زيانكاران خواهي بود.

و اينكه نفرمود: «از كافران خواهي بود» بدانجهت است كه انسان شدت تأسف و حسرت خود را در زيان مالي ميداند، تا چه رسد بوقتي كه در دين و جان خود مبتلاي بخسران و زيان گردد.

«إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ» يعني آنان كه خداي تعالي

بدون شرط خبر داده است كه ايمان نميآورند.

آنان ايمان نميآورند، و بدين ترتيب خداي سبحان نفي ايمان از ايشان كرده ولي نفي قدرت بر ايمان را از ايشان ننموده، و نفي فعل نفي قدرت نيست (يعني وقتي فرمود آنها ايمان نميآورند معناي اين جمله آن نيست كه آنها قدرت اينكار را ندارند و نمي توانند ايمان بياورند).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 359

چنانچه خداي تعالي آمرزش مشركان را از خود نفي كرده (و گفته است: من مشركان را نميآمرزم) ولي اين خبري كه خداي تعالي در اينمورد داده است نفي قدرت از وي نميكند و چنان نيست كه خداوند قدرت مغفرت و آمرزش مشركان را ندارد.

و برخي چون قتاده گفته اند: معناي آيه اين است كه آنهايي كه غضب و خشم خدا بر ايشان واجب و محقق گشته است.

و ديگري گفته: آنان كه تهديدهاي خداوند درباره شان صورت گرفته و حتم و واجب گرديده.

«وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ» و گرچه هر معجزه و آيتي كه بخواهند براي آنها بيايد.

«حَتَّي يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ» تا عذاب دردناك را ببينند و ناچار به ايمان گردند، و اين آيه خبر ميدهد كه در مورد اين دسته از كفار لطفي معلوم نبوده كه از روي اختيار ايمان بياورند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 360

سوره يونس (10): آيه 98 … ص: 360

اشاره

فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلي حِينٍ (98)

ترجمه

و گفته شد اي زمين آب خود را فرو بر، و اي آسمان (باران را) بازگير، و آب فرو رفت، و فرمان انجام شد، و كشتي بر (كوه) جودي قرار گرفت، و گفته شد دوري (از رحمت حق) بر گروه ستمكاران باد (44)

تفسير … ص: 360
اشاره

چون خداي سبحان در آيات پيش بيان فرمود كه ايمان فرعون در وقت مشاهده عذاب پذيرفته نشد دنبال آن داستان ايمان قوم يونس را پيش از نزول عذاب بيان فرموده و چنين گويد:

«فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ» زجاج گفته: معناي آيه اين است كه چرا نبايد مردم هر قريه اي در وقتي كه ايمان سودشان ميدهد ايمان بياورند (و تا هنگام نزول عذاب از ايمان بخدا خودداري كنند) كه خداي سبحان بدينوسيله اعلام فرموده كه ايمان در وقت نزول عذاب و هنگام مرگ سودي ندارد ولي قوم يونس هنگامي كه ايمان آوردند عذاب را از ايشان برداشتيم. و زجاج بدنبال اين سخن گفته است: قوم يونس نيز چنان نبود كه عذاب بر ايشان فرود آمده باشد بلكه آنها نشانه هاي عذاب را مشاهده كردند، و مثل آنها مثل آن بيماري است كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 361

در حال بيماري- يعني در وقتي كه هم اميد بهبودي دارد و هم از رسيدن مرگ ترسان و خائف است- توبه ميكند.

و از حسن نقل شده كه گفته است معناي آيه اين است كه سابقه ندارد در گذشته أهل هيچ قريه و دهكده اي بتمامي ايمان بياورند جز قوم يونس، پس چرا نبايد ساير مردمان قريه ها و اهالي ساير دهكده ها اينگونه باشند …

و ديگري گفته: معناي آيه اين

است كه: نبوده است قريه اي كه اهل آن ايمان بياورند و ايمانشان سودي بدانها دهد … يعني در هيچ امتي چنين مطلبي سابقه ندارد و معروف نيست كه كافر شوند و سپس هنگام نزول عذاب ايمان آورند و عذاب از آنان برطرف گردد جز قوم يونس … يعني ما اينكار را جز در مورد قوم يونس در مورد ساير امتها انجام نداده ايم …

«لَمَّا آمَنُوا» چون هنگام نزول عذاب و پس از رسيدن آن ايمان آوردند.

«كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» عذاب خواري را در زندگي دنيا از ايشان برداشتيم. و اين مطابق تفسيري است كه از قتاده و ابن عباس- بر طبق روايت عطاء- نقل شده. و از جبائي روايت شده كه گفته است منظور از صدر آيه يعني «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ … » قوم ثمود ميباشد كه عذاب خدا تدريجا روز بروز بسراغ آنها آمد همانند قوم يونس، جز آنكه قوم يونس بوسيله توبه و استغفار از نزول آن جلوگيري كرده و از خود دور كردند، ولي قوم ثمود اينكار را نكردند و از اينرو عذاب آنها را فرا گرفت و نابودشان كرد. و معناي آيه روي اين قول چنين ميشود: آيا مردم قريه اي نبودند كه ايمان آورند- جز قوم يونس- …

اما قول جبائي در صورتي صحيح است كه «قوم يونس» را از نظر اعراب مرفوع بخوانيم، و آن را صفت يا بدل از «قرية» بگيريم ولي هيچيك از قراء آن را برفع نخوانده و همگي «إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ» بنصب خوانده اند.

«وَ مَتَّعْناهُمْ إِلي حِينٍ» و تا مدتي معين- يعني سر آمد اجلشان- آنها را از زندگي بهره مند ساختيم. ترجمه

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 362

داستان قوم يونس … ص: 362

سعيد بن جبير و سدي و وهب و ديگران گفته اند: كه قوم يونس در شهر نينوي در سرزمين موصل زندگي ميكردند، و يونس پيغمبر، آنها را بسوي ايمان بخدا دعوت ميكرد ولي آنها نپذيرفتند تا وقتي كه يونس به آنها خبر داد اگر توبه نكنيد عذاب خدا از فردا صبح تا سه روز بر شما فرود خواهد آمد. مردم بهمديگر گفتند:

- ما تا كنون دروغي از يونس نشنيده ايم، اينك بنگريد اگر يونس امشب در ميان شما بسر برد كه چيزي نيست، ولي اگر از ميان شما رفت بدانيد كه فردا صبح عذاب شما را فرا خواهد گرفت.

چون نيمه شب شد يونس از ميان آن مردم بيرون رفت، و همين كه صبح شد عذاب بسراغشان آمد. وهب گفته است: ابر تاريكي آسمان را فرا گرفت و دود غليظي از ابر بيرون آمده سراسر آن شهر را تاريك كرد و هم چنان پائين آمد تا پشت بامها را نيز تاريك و سياه كرد. و ابن عباس گفته است: عذاب تا دو سوم ميل بالاي سرشان رسيد.

و چون عذاب را ديدند يقين بهلاكت خويش كردند و بسراغ پيغمبرشان آمده او را نيافتند، و بدنبال آن سر بصحرا نهاده زنها و بچه ها و حيوانات را هم با خود به صحرا بردند، جامه هاي زبر و خشن بر تن كرده و ايمان آوردند و توبه كردند، و نيت هاي خود را پاك و خالص ساختند، و ميان زنان و بچه ها و هم چنين حيوانات كوچك را با مادرهاشان جدايي انداخته آنها را از هم دور كردند، در اينموقع صداي ضجه و شيون

از بچه ها و مادرها بلند شد و فضا را گرفت، و خود آنها نيز شروع بتضرع و زاري كرده گفتند: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 363

- هر چه را يونس پيغمبر آورده بدان ايمان آورديم، در اين هنگام بود كه خداي متعال بدانها رحم كرده و دعاشان را مستجاب فرمود، و عذابي را كه بر سرشان سايه افكنده بود از آنها دور كرد.

و ابن مسعود گفته است: توبه اهل نينوي آن چنان بود كه هر كس حقي از كسي بگردنش بود همه را پرداختند، تا آنجا كه قطعه سنگي را كه پايه خانه اش بر روي آن بنا شده بود و مال ديگري بود از زير پايه مي كند و بنزد صاحبش مي برد.

و ابو مخلد گفته است: هنگامي كه عذاب بسراغ قوم يونس آمد و آنها را گرفت بنزد يكي از باقيماندگان علماء كه پيري بود و در ميانشان سكونت داشت رفتند و بدو گفتند: عذاب بر ما نازل شده چه بكنيم؟

گفت: بگوئيد: «يا حي حين لا حي، و يا حي محي الموتي، و يا حي لا اله الا أنت» - يعني اي زنده در آن وقت كه زنده اي نبود، و اي زنده اي كه زنده كننده مردگاني، و اي زنده اي كه معبودي جز تو نيست- آنان نيز اين جملات را گفته و خداوند عذاب را از آنها دور كرد.

و علي بن ابراهيم در تفسير خود بسندش از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: مرد عابدي در ميان ايشان بود كه نامش «مليخا» بود، و مرد دانشمند و عالمي ديگر هم بود كه اسمش «روبيل» بود.

آن عابد يعني مليخا پيوسته بيونس ميگفت: درباره

اين مردم نفرين كن، ولي آن مرد عالم او را از نفرين كردن نهي ميكرد و ميگفت: در حق اينان نفرين مكن كه خداي تعالي دعايت را مستجاب ميكند ولي نابودي و هلاكت بندگانش را دوست ندارد، يونس در اين ميان قول آن مرد عابد را پذيرفت و درباره آن مردم نفرين كرد، خداي تعالي بيونس وحي كرد كه عذاب در فلان ماه و در فلان روز به سراغ آنها مي آيد.

همين كه موعد مزبور نزديك شد يونس با آن مرد عابد از ميان آنها بيرون رفتند ولي آن مرد عالم در شهر بماند، و چون روز موعد فرا رسيد، آن مرد عالم بدانها گفت: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 364

بدرگاه خدا رو آورده و بدو پناه ببريد شايد خداوند بشما رحم كند و عذاب را از شما دور سازد، و براي اينكار همگي رو بصحرا نهاده و ميان زنان و كودكان و حيوانات ديگر را با مادرهاشان جدايي افكنده همه را از هم جدا و دور سازيد، آن گاه بگريه و دعا مشغول شويد.

مردم چنين كردند و خداوند عذاب را كه بر آنان فرود آمده و نزديكشان شده بود از آنها دور ساخت.

از آن سو يونس پيغمبر هم چنان خشمناك از شهر بيرون رفت تا بكنار دريا رسيد، در آنجا كشتيي را مشاهده كرد كه مسافران در آن سوار شده و ميخواهند حركت كنند يونس از آنها خواست تا او را نيز در آن كشتي سوار كنند و آنان نيز پذيرفتند، و چون بوسط دريا رسيدند خداي تعالي ماهي بزرگي را مأمور ساخت تا سر راه كشتي آنها را بگيرد، آنها كه

چنان ديدند ميان خود قرعه زدند و قرعه بنام يونس افتاد. از اينرو يونس را از كشتي بيرون آورده بدريا انداختند و ماهي مزبور نيز يونس را در كام خود بلعيد، و به زير آب رفت.

و برخي گويند: كشتيبانان گفتند: ما قرعه ميزنيم و قرعه بنام هر كس اصابت كرد او را بدريا مي افكنيم زيرا در اينجا بنده اي فراري و نافرمان هست كه اين اتفاق براي ما پيش آمده! و چون قرعه زدند بنام يونس در آمد و هفت بار اينكار را تكرار كردند و هر هفت مرتبه قرعه بنام يونس اصابت كرد، در اينوقت يونس برخاسته و گفت:

آن بنده فراري من هستم و بدنبال اين سخن خود را در آب انداخت و ماهي او را بلعيد، خداي سبحان بآن ماهي وحي فرمود: مبادا بمويي از بدن او آزار برساني (تا چه رسد كه او را بخوري) زيرا من شكم تو را زندان يونس قرار دادم و او را خوراك تو نكرده ام.

سه روز بدين منوال يونس در شكم ماهي بود، و برخي هفت روز گفته اند و ديگري مدت توقف آن حضرت را در شكم ماهي چهل روز ذكر كرده اند.

و در حديث است كه مردي يهودي از امير المؤمنين عليه السلام پرسيد: آن ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 365

زنداني كه صاحب خود را برداشته و باطراف زمين گرداند كدام بود؟ حضرت در پاسخ فرمود: اي يهودي آن ماهيي بود كه يونس در شكمش محبوس بود، و آن ماهي به درياي قلزم رفت و از آنجا بدرياي مصر و سپس بدرياي طبرستان وارد شد تا بالآخره از دجله بيرون آمد.

عبد اللَّه بن مسعود

گفته است: آن ماهي را ماهي ديگري بلعيد و به قعر دريا برد و يونس چهل شب در شكم ماهي بود تا اينكه «در آن ظلمات (و تاريكيها) خدا را خوانده و گفت معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از ستمكارانم … » و خدا دعايش را مستجاب كرد و بماهي دستور داد تا او را در كنار دريا آورده بساحل انداخت، در آن وقت يونس عليه السلام در اثر ضعف و بيحالي چون جوجه بي بال و پري بود كه در ساحل قرار گرفت، خداي تعالي كدوبني براي وي برويانيد تا يونس از سايه اش استفاده كند، و بزي كوهي را نيز مأمور ساخت تا بنزد وي برود و آن حضرت از شير آن بز استفاده كند و بنوشد. چندي نگذشت كه آن كدوبن خشك شد و يونس براي آن گريست، خداي تعالي بدو وحي فرمود: تو براي خشك شدن درختي گريه ميكني ولي براي صد هزار مردم يا بيشتر كه ميخواستي تا من آنها را هلاك كنم نمي گريي؟

يونس از آنجا برخاست و به پسركي برخورد كه گوسفند ميچرانيد. بدو فرمود:

تو كيستي؟ گفت: از قوم يونس پيغمبر هستم، بدو فرمود: چون بنزد مردم برگشتي بدانها بگو: من يونس را ديدار كردم.

پسرك بازگشت و جريان را بمردم گفت و خداوند نيز نيروي بدني يونس را بوي باز گردانيد و بدين ترتيب دوباره بنزد قوم خود باز گشت.

و برخي گفته اند: بار دوم مأمور تبليغ مردم ديگري غير از مردم خويش گرديد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 366

سوره يونس (10): آيات 99 تا 100 … ص: 366

اشاره

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّي يَكُونُوا

مُؤْمِنِينَ (99) وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (100)

ترجمه … ص: 366

و اگر پروردگار تو ميخواست همه مردمي كه در زمين هستند يكسره ايمان ميآوردند، مگر تو مي تواني مردم را مجبور كني تا ايمان بياورند؟ (99) و هيچكس نتواند جز باذن خدا ايمان آورد، و پليدي (يا عذاب) را خداوند براي كساني كه خردورزي نميكنند مقرر ميدارد (100)

شرح لغات … ص: 366

مشيت و اراده و ايثار و اختيار همگي در معني شبيه بيكديگر هستند، منتهي موارد استعمال آنها فرق ميكند.

نفس: بگفته علي بن عيسي: آن حقيقتي است كه اگر در موجودي جز آن چيزهاي ديگر از بين روند آن حقيقت از بين نرود، و نفس هر چيز و ذات آن، هر دو يكي است جز آنكه گاهي دنبال نام چيزي، با لفظ نفس آن را تأكيد ميكنند ولي بوسيله لفظ «ذات» تأكيد نمي آورند.

تفسير … ص: 366

چون مطلب بدينجا رسيد كه ايمان در وقت اضطرار سودبخش نيست، خداي سبحان در اينجا بيان فرموده كه اگر چنين ايماني سود بخش بود خداوند همه مردم ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 367

روي زمين را بطور اجبار وادار به ايمان ميكرد.

«وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ … » اي محمد اگر خداي تو ميخواست همه مردم روي زمين ايمان ميآوردند. يعني خداوند اين قدرت را داشت كه همه مردم را بطور اكراه و اجبار به ايمان وادار كند. مانند آن آيه ديگر كه ميفرمايد:

«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ» «1» يعني ما اگر ميخواستيم آيه اي از آسمان بر ايشان نازل ميكرديم كه گردنهاشان در مقابل آن خاضع گردد، و از اين رو پس از آن فرموده:

«أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّي يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» يعني شايسته نيست كه تو هم بخواهي تا اينان از روي اجبار و اكراه ايمان آورند با اينكه تو قدرت اينكار را هم نداري، و خداي سبحان با اينكه قدرت آن را دارد معذالك اينكار را نكرد، زيرا اينكار با تكليف و مكلف بودن ايشان منافات دارد.

و منظور از

اين جمله دلداري و تسليت پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- است تا از تأسف و علاقه شديدي كه نسبت به ايمان آنها داشت بكاهد. و ضمناً اين آيه شريفه دليل بر بطلان قول جبريان نيز ميباشد كه ميگويند: «مشيت خداوند هميشگي است و مقيد بخواستن و اراده نمي شود … » زيرا خداوند در اين آيه خبر ميدهد كه اگر ايمان همه مردم را بطور اجبار و اكراه ميخواست قدرت بر اينكار را داشت ولي نخواسته است و از اينرو در خارج تحقق نيافته، و اگر مشيت حقتعالي به آن معني ازلي بود تعليق آن بر اين شرط درست نبود …

«وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» يعني براي هيچكس ممكن نيست كه ايمان آورد مگر به اينكه خداوند اسباب آن را برايش فراهم سازد و او را بر اينكار نيرو دهد و با نيروي خرد و عقلي كه بدو داده است وي را دعوت به ايمان كند.

و برخي چون حسن و جبائي گفته اند: منظور از «اذن خدا» در اينجا أمر و دستور او است چنانچه در آن آيه ديگر فرموده است:

__________________________________________________

(1)- سوره شعراء آيه 4

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 368

«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ» «1» و قائلين به اين قول گفته اند: حقيقت اذن به اين است كه بوسيله «أمر» و فرمان انجام عمل و فعل را آزاد كند، و گاهي هم به اين است كه موانع را از سر راه بردارد.

و ديگري گفته: منظور از «اذن» خدا در اينجا علم او است، يعني هيچكس ايمان نياورد جز از روي علم

خدا (يعني خدا ميداند كه چه كسي ايمان خواهد آورد)، و اين آيه براي آن است كه از علم خداوند سبحان بجميع كائنات خبر دهد (و بفهماند كه خداوند بر همه چيز آگاه است). و ممكن است كه منظور خداي تعالي اعلام و آگاه ساختن مكلفين بفضل ايمان باشد.

«وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» يعني و خداوند عذاب را بر كساني مقرر ميفرمايد كه تفكر و انديشه نمي كنند تا بفهمند، و چنان است كه گويا اصلا عقل ندارند، و اين معنايي است كه از قتاده و ابن زيد نقل شده، و حسن گفته: يعني خداوند كفر را بر ايشان مقرر كرده يعني بكفرشان حكم فرموده و بر آن مذمتشان نموده است، و از ابن عباس نقل شده كه گفته است: «رجس» در اينجا بمعناي خشم و غضب است، و كسايي گفته: «رجس» بمعناي پليدي است. و ابو علي گفته: «رجس» بر دو معنا است: يكي بمعناي عذاب، و ديگري بمعناي پليدي و نجاست، يعني خداي تعالي به نجاست و پليدي ايشان حكم ميكند، همانطور كه در آيه ديگر فرموده: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» «2» يعني مشركان نجس هستند.

__________________________________________________

(1)- سوره نساء آيه 170. و براي ترجمه و تفسير آن بجلدهاي گذشته مراجعه شود.

(2)- سوره توبه آيه 28.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 369

سوره يونس (10): آيات 101 تا 103 … ص: 369

اشاره

قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (101) فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (102) ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ (103)

ترجمه … ص: 369

بگو بنگريد در آسمانها و زمين چه چيزهاست (و چه اندازه آيات و نشانه هاي حكمت آميز وجود دارد) ولي اين آيات و بيم دادنها مردمي را كه ايمان نميآورند سود نمي بخشد (101) آيا منتظر چه هستند جز (آنكه ببينند) همانند روزهايي (روزهاي هلاكت باري) را كه پيشينيان داشتند، بگو شما منتظر (آن) باشيد كه من هم با شما منتظر هستم (102) آن گاه ما پيمبران خويش و كساني را كه ايمان آورده اند نجات ميدهيم، اين چنين بر عهده ما فرض است كه مؤمنان را نجات ميدهيم (103)

شرح لغات … ص: 369

نظر: دقت در چيز از راه فكر و انديشه.

نذر: جمع نذير، بيم دهنده.

تفسير … ص: 369

خداي سبحان آيات زير را براي ازدياد تنبيه و ارشاد مردم بيان فرموده كه گويد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 370

«قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اي محمد بكسي كه از آيات و نشانه ها از تو سؤال ميكند بگو: بنگريد و نشانه ها و عبرت ها را از اختلاف شب و روز و جريان ستارگان و افلاك و كوه ها و درياها و درختان و ميوه ها و حيوانات گوناگون ببينيد، زيرا دقت در فرد فرد و يا جملگي آنها انسان را به ايمان و شناسايي پروردگار تعالي راهبري ميكند و به يگانگي و علم و قدرت و حكمت وي دلالت مينمايد.

«وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ» يعني اين نشانه ها و برهانهاي آشكار با كثرت و ظهوري كه دارد و نيز اين فرستادگان بيم دهنده براي تنبه مردمي كه روي اين نشانه ها تفكر و تدبر نمي كنند و ايمان بحق را نمي خواهند سودي نميدهد.

و برخي گفته اند: معناي «ما تُغْنِي» يعني چه چيز بدانها سود دهد از جلب منفعت و دفع زيان در وقتي كه راهنماي آنان نباشد؟ و روي اين قول لفظ «ما» استفهاميه است. و رسم حسن بر اين بود كه هر گاه اين آيه را ميخواند فرياد ميزد و ميگفت: برهانها و حجتهاي آشكار براي مردمي كه آنها را نمي پذيرند سودي ندهد.

و امام صادق عليه السلام فرمود: در شب معراج جبرئيل براي رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- براق آورد و آن حضرت بر آن سوار شده به بيت المقدس آمد، در آنجا بگروهي از

پيمبران برخورد و آنها را ملاقات كرده برگشت و چون صبح شد بأصحاب خود فرمود:

من دوش به بيت المقدس رفته و برادران پيغمبر خود را ملاقات كردم، حاضران پرسيدند:

چگونه در يك شب به بيت المقدس رفتي و باز گشتي؟ فرمود: جبرئيل براي من براق را آورد و بر آن سوار شده اين مسافت را طي كردم، و نشانه اش اين است كه در سر فلان آب بكارواني از أبي سفيان بر خوردم كه شتر قرمز رنگي را گم كرده و در جستجوي آن بودند.

اين سخنان را كه از آن حضرت شنيدند نگاهي بهم كرده برخي از آنها گفتند:

ممكن است سوار تندروي بنزد او آمده و اين خبر را باو داده است ولي شما بشام رفته و آنجا را ديده ايد اكنون از بازارها و تاجران شام از وي سؤال كنيد (و ببينيد چه ميگويد)؟.

رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- چنان بود كه اگر چيزي را از وي مي پرسيدند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 371

و نميدانست بر او دشوار و ناگوار ميآمد بدانسان كه اثر ناراحتي در چهره اش نمودار ميشد، در همين حال بود كه جبرئيل عليه السلام بر آن حضرت نازل شده گفت: اي رسول خدا اين شهر شام است كه من آن را پيش روي تو بلند كرده ام تا آن را ببيني! رسول خدا نگريست شام را برابر خود ديد، و چون از وي پرسيدند: فلان خانه و فلان جا كجاست؟ همه را يك يك جواب داد ولي با اينوصف جز اندكي از آن مردم كسي بوي ايمان نياورد، و همين است معناي گفتار خداي تعالي: «وَ ما تُغْنِي

الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ» سپس امام عليه السلام دنبال آن فرمود: پناه ميبريم بخدا كه بوي ايمان نياوريم … آمنا باللَّه و رسوله …

«فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ» يعني آيا اين مردمي كه به ايمان و دقت در آيات الهي مأمور گشته ولي ايمان نياوردند، و در آيات وي دقت و تفكر نكردند آيا جز عذاب و هلاكت را در آن روزهايي كه كافران پيشينيانشان هلاك گشتند انتظار مي برند؟

قتادة گفته: منظور از اين روزها همان عذابهايي است كه براي قوم عاد و ثمود و قوم نوح اتفاق افتاد، و از نابودي و هلاكت به «ايام» و روزها تعبير شده چنانچه گويند:

ايام دولت يا ايام محنت.

و لفظ آيه استفهام است ولي منظور نفي است يعني انتظار نمي برند …

«قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ» اي محمد بآنان بگو منتظر عذاب خدا باشيد كه من هم با همه منتظران ديگر انتظار آن را دارم.

«ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا» آن گاه پيمبران خود و آن كساني را كه ايمان آورده اند از ميان آن مردم نجات داده و بيرون مي بريم، و برخي گفته اند: يعني از شر دشمنان و نقشه هاي شوم آنان نجاتشان ميدهيم.

«كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ» حسن گفته: يعني شيوه ما چنان بوده كه هر گاه امتي را از امتهاي گذشته هلاك ميكرديم پيغمبر آنها و مردماني را كه بدو ايمان آورده بودند نجات ميداديم، اكنون نيز هنگامي كه اين مشركان را نابود كرديم تو را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 372

اي محمد با آن كساني كه بتو ايمان آورده اند همه را نجات خواهيم داد.

و

برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه اين چنين از روي حكمت بر ما واجب است كه مؤمنان را از عذاب آخرت نجات بخشيم همانطور كه از عذاب دنيا نجاتشان ميدهيم.

و امام صادق عليه السلام باصحاب خود فرمود: چه مانعي دارد كه چون يكي از شماها با ايمان و اعتقاد باين مذهب از دنيا رفت درباره اش گواهي دهيم كه او از اهل بهشت است با اين وعده اي كه خداي تعالي داده و فرموده است: «كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 373

سوره يونس (10): آيات 104 تا 107 … ص: 373

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (104) وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (105) وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (106) وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (107)

ترجمه … ص: 373

بگو اي مردم اگر در دين من شك داريد من هرگز آنچه را شما بغير از خدا مي پرستيد پرستش نمي كنم، ولي خدايي را مي پرستم كه (مرگ شما بدست او است و) شما را ميميراند، و مأمورم كه از مؤمنان باشم (104) و (نيز بمن دستور داده و گفته اند كه) پيوسته روي اخلاص بسوي اين دين بياور، و هرگز از مشركان مباش (105) و غير از خدا چيزي را كه سودت ندهد و زياني بتو نرساند (بخدايي) مخوان كه اگر چنين كني از ستمكاران خواهي بود (106) و اگر خدا براي تو ضرري خواهد هيچكس جز او رفع آن نتواند، و اگر خيري براي تو خواهد كسي (جلوي) فضل او را نتواند (بگيرد و) باز گرداند، و آن را بهر يك از بندگانش بخواهد ميرساند، و او آمرزنده و مهربان است (107).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 374

شرح لغات … ص: 374

شك: ترديد و دو دلي كه هر دو طرف براي انسان يكسان است و در نتيجه توقف ميكند. چنانچه اگر كسي شك داشت كه زيد در خانه است يا نه، براي چنين كسي هيچيك از دو طرف اين قضيه مزيتي بر آن طرف ديگر ندارد.

توفي: گرفتن چيزي بتمام جهات.

اقامه: نصب كردن.

مماسة: تماس پيدا كردن و در معني با مطابقه و مجامعت شبيه است و نقيض آن مباينت است.

كشف: رفع حجاب و پرده اي كه مانع از درك است.

تفسير … ص: 374

سپس خداي سبحان پيغمبر را به بيزاري جستن از هر معبودي جز خدا مأمور ساخته و فرمايد:

«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ … » اي محمد باين كافران بگو اگر در دين من شك داريد كه حق است يا نه.

«فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» من بخاطر شكي كه شما در آئينم داريد آنچه را شما جز خدا مي پرستيد من پرستش نخواهم كرد.

«وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ» ولي من خدايي را مي پرستم كه قدرت دارد شما را بميراند، و اين جمله متضمن تهديدي براي آنها بود، زيرا معناي وفات مشركان وعده عذاب آنها بود. و اگر كسي بپرسد كه چگونه: خدا ميفرمايد: «بگو اگر در دين من شك داريد» در صورتي كه آنها اعتقاد ببطلان دين آن حضرت داشتند و شكي در اينباره نداشتند؟ پاسخ آن بچند وجه است:

1- تقدير اين جمله آن است كه هر كس در دين من شك داشته باشد …

2- آنها بخاطر اضطراب و نگرانيشان در وقت ورود آيات همانند مردمان شاك و دو دل بودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 375

3- حتماً در ميان آنها افرادي بودند

كه در حال شك و ترديد بودند و ديگران نيز در نامبرداري تابع آنها گشتند و ذكر آنها غلبه كرد.

«وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» و پروردگار من مرا مأمور كرده كه از تصديق كنندگان توحيد بوده و پرستشم را براي او خالص گردانم.

«وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ … » اين جمله عطف بما قبل است، يعني و بمن گفته شده كه خود را براي دين پا بر جا كن، يعني استقامت در دين داشته باش، و بدانچه مأمور گشته اي از تحمل امر شريعت و قيام بوظائف رسالت روي آر. و برخي گفته اند:

يعني روي خود را در نماز بسوي كعبه متوجه كن.

«حَنِيفاً» يعني از روي استقامت در دين.

«وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» معناي اين جمله نهي از شرك در عبادت است يعني از مشركان در عبادت پروردگار خود مباش.

«وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ» و مخوان جز خدا چيزي را كه اگر فرمانبرداريش كني سودي بتو نرساند، و اگر نافرمانيش كني و رهايش سازي زياني بتو نزند، يعني چنانچه مشركان بتهاي خويش را بصورت معبود خود ميخوانند تو غير خدا را اينگونه مخوان.

و اينكه فرمود: … مخوان جز خدا آنچه را سودت ندهد و زيانت نرساند …

با اينكه اگر فرضاً غير خدا سود و زياني هم داشت عبادت و پرستش آن چيز جايز نبود بدو جهت است:

1- معناي جمله اين است كه نفع و زيان او مانند نفع و زيان خدا باشد يعني چيزي را كه چون سودت ندهد چون سود خدا و زيانت نرساند چون زيان خدا.

2- معناي اين آيه آن است كه وقتي بنا

شد پرستش غير خدا- اگر چه سود و زياني هم داشته باشد- قبيح و زشت باشد، پرستش چيزي كه سود و زياني ندارد قبيح تر و زشت تر خواهد بود.

«فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ» و اگر با امر و فرمان خدا مخالفت كرده و غير

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 376

خدا را پرستش كني از ستمكاران بنفس خويش خواهي بود، زيرا زياني را كه همان عقاب و عذاب باشد بنفس خود وارد ساخته اي. و اين خطاب اگر چه در ظاهر به پيغمبر است، ولي در حقيقت مقصود از آن امت ميباشند «1».

«وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ» و اگر خداوند محنتي از بلا، يا سختي يا بيماري براي تو بياورد هيچكس جز وي قادر بر رفع آن نيست، و گويا خداي سبحان پس از بيان اينمطلب كه غير او سود و زيان نميرساند ميخواهد بفرمايد: قدرت بر سود و زيان تنها بدست او است.

«وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ» و اگر خيري براي تو بخواهد از سلامتي جسم و نعمت و فراخي در زندگي و امثال آن نيز احدي قدرت جلوگيري و منع آن را ندارد.

«يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» خير را بهر كه خواهد از بندگان خويش ميرساند و بمقتضاي حكمت و بر طبق مصلحتي كه ميداند بوي عطا ميكند.

«وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» و او در مورد گناهان بندگان خود آمرزنده است و نسبت بدانها مهربان و رحيم است.

__________________________________________________

(1)- چنانچه نظائر آن گذشت، و در مقدمه كتاب هم تذكر داده شد كه قرآن از باب «اياك اعني و اسمعي يا جاره» است. كه در بسياري از

موارد مخاطب رسول خدا (ص) است ولي منظور امت او هستند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 377

سوره يونس (10): آيات 108 تا 109 … ص: 377

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدي فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (108) وَ اتَّبِعْ ما يُوحي إِلَيْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّي يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (109)

ترجمه … ص: 377

بگو اي محمد حق از جانب پروردگارتان براي شما آمد پس هر كه هدايت يافت بسوي خود هدايت يافته، و هر كه گمراه شود بزيان خود گمراه گشته و من نگهبان شما نيستم (108) و پيروي كن آنچه را بتو وحي ميشود و صبر كن تا خدا (ميان تو و ايشان) حكم كند و او بهترين داوران است. (109)

تفسير … ص: 377

خداي سبحان اين سوره را بخاطر دلداري پيغمبر خود بموعظه و وعده مؤمنان و تهديد كافران ختم كرده فرمايد:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ» و منظور از حق در اين آيه، قرآن و دين اسلام و نشانه هايي است كه برحمت وي دلالت داشت، و برخي گفته اند: منظور از حق: پيغمبر- صلي اللَّه عليه و آله- و معجزات ظاهري وي ميباشد.

«فَمَنِ اهْتَدي فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ» پس هر كه با نظر و دقت بدو هدايت يافت و آن را بعنوان حق و درستي شناخت نفع و سودش عايد خود وي گردد.

«وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها» و هر كس گمراه شد و از تأمل و استدلال در آن رو گرداند بزيان خود گمراه شده و بر نفس خود جنايت كرده. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 378

«وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ» و در صورتي كه شما بفكر خود نباشيد من نگهبان و حافظ شما از عذاب و نابودي نيستم چنانچه شخص وكيل و نگهبان، مال ديگري را نگهباني و حفظ ميكند. يعني وظيفه من جز تبليغ نيست و ملزم نيستم كه حتماً شما را از عذاب دوزخ نجات داده و بهدايت برسانم چنانچه شخصي كه در مال غير وكيل است ملزم است آن

را از زيان و ضرر حفظ كند. (من چنين الزامي نسبت بشما ندارم).

«وَ اتَّبِعْ ما يُوحي إِلَيْكَ وَ اصْبِرْ» و پيروي كن از آنچه بتو وحي ميشود، و بر اذيت و آزار كافران و تكذيبشان صبر كن.

«حَتَّي يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ» تا خداوند ميان تو و ايشان بوسيله پيروزي دين تو داوري كند كه براستي وي بهترين داوران است و جز بعدالت و درستي حكم نميكند.

پايان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 379

فهرست جلد يازدهم ترجمه تفسير مجمع البيان … ص: 379

از اول سوره توبه تا پايان سوره يونس موضوع صفحه نزول سوره توبه و شماره آيات و اسامي آن 3 فضيلت اين سوره مباركه و اينكه چرا بسم اللَّه در آغاز آن نيست 5 آيه 1- 2 و ترجمه آن 7 شرح لغات و اعراب و تفسير اين دو آيه 8 داستان ابلاغ سوره برائت 10 آيه 3- 4 و ترجمه آن 14 بيان و شرح لغات و تفسير دو آيه فوق 15 آيه 5- 6 و ترجمه آن 18 بيان و شرح لغات و تفسير آن دو 19 آيه 7- 8 و ترجمه آن 23 شرح لغات و تفسير آن 24 آيات 9- 13 و ترجمه آن 28 شرح لغات و تفسير آيات فوق 29 يك سؤال و جواب 31 آيات 14- 16 و ترجمه آن 33 تفسير و ارتباط اين آيات 34- 37 آيه 17- 18 و ترجمه آن 38 موضوع صفحه در اينكه آيا ايمان تنها اقرار بزبان است يا نه؟ 41 آيات 19- 22 و ترجمه آن 42 شرح لغات و شأن نزول آيات فوق 43 تفسير اين آيات 45 آيه 23- 24 و ترجمه

آن 47 شأن نزول و تفسير آن 48 آيات 25- 27 و ترجمه آن 51 شرح لغات و تفسير آن 52 داستان جنگ حنين 54 آيه 27- 29 و ترجمه آن 62 شرح لغات و تفسير آيه 28 63 شرح لغات و شأن نزول و تفسير آيه 29 66 آيه 30- 31 و ترجمه آن 69 شرح لغات و تفسير آن 70 آيه 32- 33 و ترجمه آن 73 شرح لغات و تفسير آن 74 آيه 34- 35 و ترجمه آن 77 شرح لغات و تفسير آيات فوق 78

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 380

موضوع صفحه آيه 36 و ترجمه آن 82 تفسير اين آيه 83 آيه 37 و ترجمه آن 86 شرح لغات و تفسير آن 87 معناي نسي ء و داستان كنانة 87 آيه 38- 39 و ترجمه آن 91 شأن نزول و لغات و تفسير اين دو آيه 92 آيه 40 و ترجمه آن 95 تفسير اين آيه و داستان غار ثور و هجرت رسول خدا- صلي اللَّه عليه و آله- بمدينه 96 آيه 41- 43 و ترجمه آن 99 شرح لغات و تفسير اين آيات 100 آيا قدرت مقدم بر فعل است يا نه؟ 102 آيه 44- 45 و ترجمه آن 105 تفسير اين دو آيه 106 آيه 46- 48 و ترجمه آن 108 شرح لغات و تفسير آيات فوق 109 آيات 49- 52 و ترجمه آنها 113 شأن نزول و تفسير آيات فوق 114 آيات 53- 55 و ترجمه آن 118 شرح لغات و تفسير آيات فوق 119 آيا كفار نيز مكلف هستند؟ 120 آيات 56- 59 و

ترجمه آنها 123 شرح لغات و تفسير آيه 56- 57 124 شرح لغات و شأن نزول آيه 58- 59 126 تفسير اين دو آيه 127 آيه 60 و ترجمه آن 129 تفسير اين آيه و فرق بين فقير و مسكين 130 آيات 61- 63 و ترجمه آن 134 موضوع صفحه شرح لغات و شأن نزول اين آيات 135 تفسير آيات فوق 136 آيات 64- 66 و ترجمه آن 139 شرح لغات و شأن نزول آنها 140 تفسير اين آيات 142 آيات 67- 70 و ترجمه آنها 145 شرح لغات و تفسير اين آيات 146 آيات 71- 73 و ترجمه آنها 151 شرح لغات و تفسير 152 آيه 74 و ترجمه آن 156 شرح لغات و شأن نزول اين آيه 157 تفسير آن 159 آيه 75- 78 و ترجمه آنها 161 شرح لغات 162 شأن نزول اين آيات و داستان ثعلبه انصاري 163 تفسير 164 آيه 79- 80 و ترجمه آن 167 شرح لغات و تفسير 168 آيه 81- 83 و ترجمه آن 171 شرح لغات و تفسير اين آيات 172 آيه 84- 85 و ترجمه آن 175 تفسير آن 176 آيات 86- 89 و ترجمه آنها 178 شرح لغات و تفسير 179 آيه 90 و ترجمه و تفسير آن 181 آيه 91- 93 و ترجمه آن 183 شرح لغات و شأن نزول اين آيات 184 تفسير اين آيات 185

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 381

موضوع صفحه آيه 94- 96 و ترجمه و شأن نزول آن 187 تفسير اين آيات 188 آيات 97- 99 و ترجمه آنها 190 شرح لغات و تفسير 191

آيه 100 و ترجمه و شأن نزول و تفسير آن 193 نخستين كسي كه به رسول خدا (ص) از مردان- ايمان آورد علي عليه السلام بود 194 آيه 101- 102 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 197 شأن نزول اين دو آيه 199 آيه 103- 105 و ترجمه و تفسير آن 202 آيه 106 و ترجمه و شان نزول آن 207 تفسير اين آيه 208 آيه 107- 110 و ترجمه آن 209 شرح لغات اين آيات 210 شأن نزول و تفسير آن 211 آيه 111- 112 و ترجمه آن و شرح لغات 215 تفسير اين آيات 216 آيه 113- 114 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 220 ارتباط اين آيات با آيات گذشته 223 آيه 115- 116 و ترجمه و شان نزول و تفسير آن 224 ارتباط اين آيات با آيات پيشين 225 آيه 117- 118 و ترجمه و شرح لغات آن 226 موضوع صفحه شأن نزول اين آيات 227 تفسير آن 229 ارتباط آيات 231 آيه 119 و ترجمه و شرح لغات و تفسير 232 آيه 120- 121 و ترجمه و شرح لغات 234 تفسير اين دو آيه 235 آيه 122- 125 و ترجمه آن 238 شرح لغات و شان نزول 239 تفسير اين آيات 240 آيه 126- 129 و ترجمه آن 245 شرح لغات و تفسير اين آيات 246 سوره يونس فضيلت اين سوره 250 آيه 1- 2 و ترجمه و شرح لغات 251 تفسير اين دو آيه 252 آيه 3- 4 و ترجمه و شرح لغات 254 تفسير اين دو آيه 255 ارتباط و نظم آيات 257 آيه

5- 6 و ترجمه و شرح لغات و تفسير

258 آيه 7- 10 و ترجمه و شرح لغات 261 تفسير اين آيات 262 آيه 11- 12 و ترجمه و تفسير آن 264 آيه 13- 14 و ترجمه و شرح لغات 267 آيه 15- 17 و ترجمه و شرح لغات 269 شأن نزول و تفسير اين آيات 270 آيه 18- 20 و ترجمه و تفسير آن 272 ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 382

موضوع صفحه يك سؤال و پاسخ 273 آيه 21- 23 و ترجمه آن 277 شرح لغات و تفسير آيات فوق 278 آيه 24- 25 و ترجمه و شرح- لغات 281 تفسير اين آيات 282 آيه 26- 27 و ترجمه و شرح لغات و تفسير 284 آيه 28- 30 و ترجمه و شرح لغات و تفسير 287 آيه 31- 33 و ترجمه و تفسير آن 290 آيه 34- 36 و ترجمه و تفسير آن 293 آيه 37- 40 و ترجمه آنها 294 شرح لغات و تفسير اين آيات 297 آيه 41- 45 و ترجمه و تفسير آن 301 ارتباط و نظم آيات 303 آيه 45- 47 و ترجمه و تفسير آن 304 آيه 48- 52 و ترجمه و شرح لغات آن 307 تفسير اين آيات 308 آيه 53- 56 و ترجمه و شرح لغات آن 311 تفسير اين آيات 312 نظم و ترتيب اين آيات 313 آيه 57- 58 و ترجمه و تفسير آن 414 آيه 59- 61 و ترجمه آن 317 شرح لغات و تفسير اين آيات 318 ارتباط و نظم آيات 320 موضوع صفحه آيه 62- 65 و ترجمه و شرح

لغات آن 321 تفسير آيات فوق 322 ارتباط اين آيات 324 آيه 66- 67 و ترجمه و تفسير آن 326 آيه 68- 70 و ترجمه و تفسير آن 328 آيه 71- 73 و ترجمه آن 330 شرح لغات و تفسير آيات فوق 331 آيه 74- 78 و ترجمه آن 334 شرح لغات و تفسير آيات فوق 335 آيه 79- 82 و ترجمه و تفسير آن 336 آيه 83- 86 و ترجمه و شرح لغات 340 تفسير آيات فوق 341 آيه 87- 89 و ترجمه و شرح لغات 344 تفسير آيات فوق 345 آيه 90- 92 و ترجمه آن 349 شرح لغات و تفسير آن 350 آيه 93 و ترجمه و شرح لغات 353 تفسير اين آيه 354 آيه 94- 97 و ترجمه و تفسير آن 355 آيه 98 و ترجمه و تفسير آن 360 داستان قوم يونس 365 آيه 99- 100 و ترجمه و تفسير آن 366 آيه 101- 103 و ترجمه و شرح لغات 369 تفسير اين آيات 370 آيه 104- 107 و ترجمه آن 373 شرح لغات و تفسير آيات فوق 374 آيه 108- 109 و ترجمه و تفسير آن 377

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109