ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه: بيستوني ، محمد، ‫1337 -

عنوان و نام پديدآور: ‫تفسير مجمع البيان جوان (برگرفته از تفسير مجمع البيان طبرسي «ره») / تاليف محمد بيستوني.

مشخصات نشر: قم : بيان جوان؛ مشهد: آستان قدس رضوي، شركت به نشر ‫، ‫1390 .

مشخصات ظاهري: 10ج.

شابك: ‫دوره ‫ ‫ 978-600-228-058-9: ؛ ‫ج.1 ‫ 978-600-228-057-2: ؛ ‫ج.2 ‫ 978-600-228-059-6: ؛ ‫ج.3 ‫: ‫ 978-600-228-062-6 ؛ ‫ج.4 ‫: 978-600-228-610-9 ؛ ‫ج.5 ‫ 978-600-228-060-2: ؛ ‫ج.6 ‫: ‫ 978-600-228-063-3 ؛ ‫ج.7 ‫: ‫ 978-600-228-064-0 ؛ ‫ج.8 ‫ 978-600-228-087-9: ؛ ‫ ج.9 ‫: 978-600-228-066-4 ‮ ؛ ‫ج.10 ‫ 978-600-228-088-6:

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

يادداشت: نويسنده براي تهيه اين كتاب از ترجمه علي كرمي بر كتاب مجمع البيان استفاده كرده است .

يادداشت: چاپ قبلي: فراهاني ‫، 1381 - 1382(30ج.).

يادداشت: ج. 2 - 10 (چاپ اول: 1390) (فيپا).

مندرجات: ‫ج. 1. شامل جزءهاي 1 و 2 و 3 ‫.- ج. 2. شامل جزءهاي 4 و 5 و 6 .- ج.3. شامل جزءهاي 7و 8 و 9.- ج.4. شامل جزء هاي 11،10 و 12 ‫.- ج. 5. شامل جزءهاي 13 و 14 و 15 .-ج. 6. شامل جزءهاي 16 و 17 و 18.-ج.7. شامل جزء هاي 19 و 20 و 21.-ج.8. شامل جزءهاي 22 و 23 و 24.-ج.9. شامل جزء هاي 25 و 26 و 27.-ج.10. شامل جزء هاي 28و 29 و 30

موضوع: تفاسير شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده: كرمي ، عليرضا، 1340 -، مترجم

شناسه افزوده: ‫طبرسي، فضل بن حسن، 468؟ - 548ق. . مجمع البيان في تفسير القرآن.

شناسه افزوده: شركت به نشر (انتشارات آستان قدس رضوي)

رده بندي كنگره: ‫ BP98 ‮ ‫ /ب 95ت 76 1390

رده بندي ديويي: ‫ 297/179 ‮

جلد دوم

[ادامه سوره بقره ] ... ص : 1

[سوره البقرة (2): آيه 114] ... ص : 1

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (114)

[ترجمه ] ... ص : 1

و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه باز ميدارد مساجد خدا را كه در آن نام خدا يادآورى شود و در خراب كردن آنها كوشش ميكند چنين گروهى وارد آن مساجد نميشوند مگر با بيم و هراس، براى آنها در دنيا خوارى و براى آنها در آخرت عذاب بزرگى است (114)

شرح لغات ... ص : 1

منع: بازداشت.

داستان ... ص : 1

مفسرين در منظور از اين آيه عقائد مختلفى دارند.

ابن عباس و مجاهد ميگويند منظور از اين اهل روم است با بيت المقدس پيكار نمودند و در خرابى آن كوشش كردند تا زمان عمر فرا رسيد در اين هنگام خداوند مسلمين را غالب و پيروز گردانيد و اهل روم وارد بيت المقدس نميشدند مگر با بيم و هراس حسن و قتاده ميگويند منظور: بخت النّصر است كه با كمك نصارى بيت المقدس را خراب كرد.

از امام صادق عليه السلام روايت شده منظور قريش است هنگامى كه جلوگيرى نمودند از ورود پيامبر به مكّه و مسجد الحرام، و همين معنا را بلخى و رمانى و جبائى اختيار نمودند.

ليكن طبرى اين معنا را تضعيف نموده و گفته است: مشركين عرب در خراب كردن مسجد الحرام كوشش ننمودند.

و گفتار طبرى نادرست است زيرا كه آباد كردن مساجد بنماز خواندن در آنها و خراب كردن آنها بجلوگيرى از نماز در آنها تحقّق پيدا ميكند و از طرفى روايت وارد است كه پس از هجرت پيامبر بمدينه منوّره مشركين مساجدى را كه ياران پيامبر در مكّه در آن نماز ميگزاردند خراب كردند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 2

طبرى نيز گفته:- اگر اين آيه در باره مشركين عرب باشد- ارتباطى با آيات گذشته كه در مقام نكوهش اهل كتاب بود پيدا نمى كند و اگر منظور نصارى و بيت- المقدس باشد ارتباط كاملًا ثابت است.

و پاسخ او اين است كه در آيه گذشته «كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» سخن از غير اهل كتاب نيز بميان آمده- و اختصاصى بآنان ندارد-.

و همين احتمال سوّم- مطابق روايتى كه ذكر

شد- نزديكتر است زيرا كه بطور كلّى آيات در مقام نكوهش است گاهى توبيخ متوجه يهود و گاهى متوجه نصارى و گاهى متوجّه بندگان بتها و مشركين.

تفسير ... ص : 2

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ...- و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه باز ميدارد مساجد خدا را كه در آن نام خدا يادآورى شود يعنى جلوگيرى ميكند كه در مساجد خدا نام خدا ذكر شود و نميگذارد در آنها نماز جماعت بپاى شود و پرستش خدا صورت گيرد.

و در صورتى كه منظور از «مَساجِدَ اللَّهِ» خصوص بيت المقدس و يا كعبه باشد علّت جمع آوردن آن يكى از دو وجه است:

1- منظور از مساجد مواضع سجود باشد و از اينرو در مسجد بزرگ نسبت بهر موضعى عنوان مسجد گفته ميشود و بتمام آن نيز اطلاق ميگردد.

2- داخل ميشود در اين لفظ «مَساجِدَ اللَّهِ» مساجدى كه مسلمانها براى نماز تأسيس نمودند.

از زيد بن على از پدرانش از على عليه السلام روايت شده كه منظور از «مَساجِدَ اللَّهِ» تمام روى زمين است زيرا كه پيامبر خدا فرمود:

تمام زمين براى من مسجد و خاك آن طهور قرار داده شد.

و سعى فى خرابها ...- و در خراب كردن آنها- مساجد- كوشش نمايد.

و منظور از تخريب بيرون كردن مؤمنين است از آنها هنگام هجرت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 3

و برخى گفته اند: جلوگيرى كردن آنان است، و ممكن است هر دو احتمال منظور باشد.

و بعضى گفته اند: منظور جلوگيرى از نماز و فرمانبردارى خدا است در آنها.

أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِينَ ...- آنها وارد آن مساجد نميشوند مگر با

بيم و هراس.

در معناى اين جمله ميان مفسرين اختلاف است.

ابن عباس ميگويد: هيچ نصرانى وارد بيت المقدس نميشود مگر اينكه مضروب واقع شده و بالاترين مراتب كيفر را خواهد ديد، و امروز هم وضع چنين است.

و كسى كه معتقد است منظور از «مَساجِدَ اللَّهِ» مسجد الحرام است ميگويد:

هنگامى كه اين آيه نازل شد پيامبر اكرم دستور داد كه منادى اعلام كند: بعد از اين سال هيچ مشركى نميتواند حجّ كند و هيچ عريانى طواف بيت نمايد و از آن پس ديگر وارد مسجد الحرام نميشدند.

جبائى ميگويد: خداوند بيان كرد كه مشركين نميتوانند وارد مسجد الحرام و ديگر مساجد شوند و چنانچه داخل شدند بر مسلمين لازم است آنها را بيرون كنند مگر اينكه بعنوان محاكمه نزد برخى از قضات وارد شود و در اين صورت نيز بيم دارد كه پس از تمام شدن محاكمه مسلمانها او را بيرون كنند و نميتواند آن نحوى كه يك فرد مسلمان با آرامش خاطر در مسجد توقف ميكند او نيز توقف كند، شيخ ابو جعفر طوسى قدس سره فرموده اين معنا- گفتار جبائى- با مرام اماميه نزديكتر و مناسبتر است.

و ممكن است باين آيه شريفه استدلال شود بر اينكه در هيچ حالى جايز نيست كفّار را اجازه ورود بمساجد دهند و امّا نسبت بخصوص مسجد الحرام و اينكه مشركين ممنوع از ورود در آن هستند و در هيچ حالى- خواه براى محاكمه باشد و خواه براى امر ديگر- اجازه ورود بآنها داده نميشود دليل بر آن آيه شريفه: «ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 4

أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ»

«1»

كه منظور مسجد الحرام است و آيه: «فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ» «2» ميباشد- و حاجتى بآيه محلّ بحث ما نيست-.

زجاج ميگويد: خداوند در اين آيه اعلام فرموده كه مسلمين بر تمام مخالفين پيروز خواهند شد بنحوى كه جز با بيم و هراس نميتوانند وارد مساجد آنها شوند مانند آيه شريفه: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»»

پس گويا چنين گفته شده آن گروه نميتوانند وارد مساجد مسلمين شوند جز با بيم و هراس زيرا كه خداوند دين را عزيز و مسلمين را پيروز گردانيده.

لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ ...- براى آنها در دنيا خوارى و رسوايى است.

در آن چهار وجه است:

1- قتاده ميگويد: منظور از خوارى در دنيا- پرداختن ماليات با خوارى و كوچكى است.

2- زجاج ميگويد: در مورد كافر حربى منظور كشتن و اسير كردن اطفال و زنها و در مورد كافر ذمّى پرداختن ماليات است.

3- سدى ميگويد: منظور اين است: كه هنگام قيام مهدى و فتح قسطنطنيّه آنها بدست او كشته ميشوند.

4- ابو على ميگويد: منظور دور كردن آنان است از مساجد مسلمين.

وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ ...- و براى آنان در روز قيامت كيفر بزرگى است.

__________________________________________________

(1) سوره 9 آيه 17 مشركين در حالى كه نسبت بخودشان شهادت بكفر ميدهند حق آباد كردن مساجد خدا را ندارند.

(2) سوره 9 آيه 28 پس نزديك شوند بر مسجد الحرام بعد از اين سال.

(3) سوره 9 آيه 33 تا او را بر همه اديان پيروز گرداند و اگر چه مشركين ناراحت شوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 5

خداوند در روز قيامت كيفر دهد آنها را در

آتش جهنم ببزرگترين كيفرها زيرا كه اين گروه از هر ستم پيشه اى ستمكارترند

[سوره البقرة (2): آيه 115] ... ص : 5

اشاره

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ (115)

[ترجمه ] ... ص : 5

و براى خدا است مشرق و مغرب پس هر جانب متوجه شويد آنجا وجه خداوند است خداوند بى نياز و دانا است (115)

شرح لغات: ... ص : 5

المشرق و المغرب ...- جاى طلوع و غروب خورشيد و ماه.

واسع ...- بى نياز و ثروتمند.

داستان: ... ص : 5

در علت نزول اين آيه شريفه اختلاف است:

برخى مانند ابن عباس و جبائى گفته اند: يهود موضوع تغيير دادن قبله را از بيت المقدس به كعبه انكار نمودند و خداوند آيه شريفه را بعنوان ردّ بر آنها نازل فرمود، جبائى ميگويد: خداوند در اين آيه روشن كرد كه او در جانب معيّنى نيست همانطور كه مجسّمه- آنهايى كه خدا را جسم ميدانند- اعتقاد دارند.

قتاده ميگويد: مسلمين در ابتداء امر ميتوانستند در نماز بهر جانبى متوجّه شوند و آيه دلالت بر همين امر ميكند و سپس اين حكم نسخ گرديد بسبب آيه شريفه «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» «1» وى ميگويد: پيامبر اكرم در حالى كه ميتوانست بهر طرفى متوجه شود توجّه به بيت المقدس را اختيار نمود.

و پاره اى معتقدند: آيه شريفه در مورد نماز مستحبّى بر مركب در مسافرت وارد شده زيرا كه در آن جايز است بهر جانب كه مركب متوجه ميشود توجّه نمود و در نماز واجب اين آيه وارد است: «وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» «2» يعنى

__________________________________________________

(1) سوره 2 آيه 144 و 149 و 150 پس بگردان روى خود را بسوى مسجد الحرام

(2) سوره 2 آيه 144 و 150 و هر كجا هستيد روى خود را بسوى آن- مسجد- الحرام- بگردانيد-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 6

نمازهاى واجب جز بجانب قبله خوانده نميشود.

و اين معنا از پيشوايان ما روايت شده فرمودند: پيامبر خدا هنگامى كه بجنگ خيبر ميرفت و زمانى كه از مكّه برميگشت بر همان مركب نماز گزارد و بهر

طرفى كه متوجه ميشد او نيز متوجّه ميگرديد و- ركوع و سجود- را بطور اشاره انجام داد و كعبه را پشت سر قرار داد، و از جابر روايت شده كه گفت: پيامبر خدا گروهى را بجنگ فرستاد كه من نيز با آنان بودم در اثر تاريكى قبله را تشخيص نداديم گروهى از ما گفتند: ما قبله را شناختيم آن اينجا جانب شمال است پس بهمان طرف نماز گزارده و خطوطى ترسيم نمودند- كه جاى نماز مشخص باشد- و برخى ديگر گفتند:

قبله اينجا جانب جنوب است و خطوطى بهمان طرف كشيدند، پس از طلوع خورشيد و فرا رسيدن صبح معلوم گشت تمام آن خطوط بجانب غير قبله بوده است پس از بازگشت از سفر از پيامبر خدا در باره اين جريان پرسش نموديم او سكوت كرد و سپس خداوند اين آيه شريفه را نازل نمود.

تفسير: ... ص : 6
اشاره

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ...- و براى خدا است مشرق و مغرب.

منظور اين است: كه مشرق و مغرب ملك خداوند است.

و برخى گفته اند: مراد اين است كه خداوند هستى دهنده و ايجاد كننده آن دو است.

و پاره اى معتقدند: منظور اين است: خداوند متصدّى طلوع دادن خورشيد از مشرق و غروب دادن آن از مغرب است فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ...- پس بهر جانب متوجّه شويد آنجا وجه خدا است.

حسن و مجاهد و قتاده ميگويند: يعنى بهر سوى صورت خود را بگردانيد- و حذف كردن مفعول براى معلوم بودن آن است- همان سوى وجه و قبله خداوند است و «وجه» و «جهت» و «وجهه» بمعناى قبله است و مانند آن «وزن» و «زنه» است و عرب مقصودى را كه انسان

باو توجّه ميكند وجه مى نامد شاعر ميگويد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 7

استغفر اللَّه ذنباً لست محصيه رب العباد اليه الوجه و العمل «1»

كه معناى آن اين است مقصود در عبادت و پرستش او است.

كلبى ميگويد: منظور اين است: در همان سوى خدا مى داند و مى بيند پس بخوانيد او را بهر سوى كه توجه پيدا كرديد مانند آيه شريفه: «يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» «2» يعنى او را بسبب دعا اراده ميكنند و در جاى نزديك كلمه «هنا» و در جاى دور كلمه «ثم» و «هناك» بكار ميرود و در «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» «3» نيز منظور از وجه خداوند است و همين طور «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» «4» كه معناى آن و باقى ميماند پروردگار تو ميباشد.

ابو على و رمانى ميگويند منظور از «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» اين است كه آنجا رضوان خداوند است يعنى طرفى است كه به رضوان خدا منتهى ميشود همانطور كه گفته ميشود «هذا وجه الصواب» اين جانبى است كه بدرستى ميگرايد.

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ ...- خداوند بى نياز است.

ابو عبيده ميگويد: يعنى بى نياز است از فرمانبردارى شما و آن را تنها براى منافع شما اراده كرده است.

زجاج ميگويد: رحمت او وسيع است و از اينرو در شريعت توسعه داده است.

برخى گفته اند: دائره قدرت او وسيع است و هر عملى را بخواهد انجام ميدهد.

عليم ...- دانا است.

راههاى حكمت و مصلحت را ميداند پس دستورات او را زودتر و سريعتر انجام دهيد.

__________________________________________________

(1) تقاضاى مغفرت دارم از خدا نسبت بگناهايى كه از لحاظ كثرت نميتوانم بشمار در آورم و بسوى پروردگار بندگان است قصد در مقام پرستش و عمل.

(2) سوره

18 آيه 28 اراده ميكنند وجه او را يعنى خود او را. [...]

(3) سوره 28 آيه 88 هر چيزى فنا پذير است مگر وجه او يعنى خود او.

(4) سوره 55 آيه 27 و باقى ميماند وجه پروردگار تو يعنى خود او.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 8

برخى گفته اند: ميداند كه رحمت خويش را در چه محلّى بر وفق حكمت قرار دهد.

پاره اى گفته اند: هر كجا نماز بگزاريد و او را بخوانيد نيّات و مقاصد شما را ميداند.

ارتباط آيه با آيه پيشين ... ص : 8

على بن عيسى گويد: وجه ارتباط اين آيه با آيه گذشته اين است كه خراب كردن مساجد بدست ستمكاران نبايد شما را از ياد خدا جلوگيرى كند بلكه در هر كجاى زمين هستيد او را ياد كنيد زيرا كه مشرق و مغرب و تمام جهات و جوانب ملك او است.

و برخى گفته اند، چون در آيات گذشته سخن از نماز و مساجد بود در اين آيه بمناسبت صحبت از قبله و بحث از آن گرديد

[سوره البقرة (2): آيه 116] ... ص : 8

اشاره

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116)

[ترجمه ] ... ص : 8

و گفتند- يهود- خداوند فرزندى اتخاذ نموده است منزّه است او بلكه آنچه در آسمانها و زمين است ملك او است همه در برابر او فرمانبردارند (116)

شرح لغات: ... ص : 8

قانتون ...- فرمانبرداران.

داستان: ... ص : 8

آيه شريفه در مورد نصارى نازل شده زيرا كه معتقدند: مسيح پسر خدا است.

و برخى گفته اند: در مورد ايشان و مشركين عرب هر دو وارد شده چون كه معتقدند: ملائكه دختران خدا هستند.

تفسير: ... ص : 8

پس از اينكه خداوند گفتار يهود را در باره قبله نقل فرمود و ردّ كرد گفتار ديگرى را از آنان در موضوع توحيد بيان و پاسخ داد فرمود:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 9

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ ...- و گفتند خداوند فرزندى اتخاذ نموده منزّه است او.

از اينكه فرزندى اتخاذ نمايد و بطور كلى از تمام زشتيها و پليديها و اوصافى كه با مقام خداوند تناسب ندارد منزّه و مبرّا است.

از طلحة بن عبيد اللَّه روايت شده كه از پيامبر اكرم پرسش نمود: از معناى «سبحانه» پيامبر پاسخ داد: كه او منزّه از هر بدى است.

بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است ملك او است.

اين جمله پاسخ از گفتار يهود: «خداوند فرزندى اتخاذ نموده» است يعنى مطلب آن طوريكه يهود معتقدند نيست زيرا كه آنچه در آسمانها و زمين است ملك او است، و فرزند نميتواند مملوك پدر باشد زيرا كه فرزندى و ملكيت در يك جا نميتواند اجتماع پيدا كند پس چگونه ممكن است ملائكه اى كه در آسمان و مسيحى كه در زمين است فرزند او باشند، و از اين راه بيان نمود كه مسيح و ديگران بندگان و آفريده- شدگان و مملوكهاى او هستند مانند ديگر موجودات.

و برخى گفته اند: معناى جمله اين است: كه هر فعلى در آسمانها و زمين از او است و فعل

نميتواند از جنس فاعل باشد در حالى كه فرزند جز از جنس پدر نيست- و مجانست كامل ميان آن دو ثابت است- و از اينرو اگر كسى انسانى را بفرزندى اختيار كند حتماً بايد از جنس همان فرزند باشد- و چون خداوند از جنس بشر نيست پس نميتواند مسيح فرزند او باشد-.

كلّ له قانتون: همه در برابر او فرمانبردارند.

ابن عباس و مجاهد ميگويند معناى «قانتون» فرمانبرداران است.

سدى ميگويد: همه در برابر او روز قيامت فرمانبردارند.

حسن ميگويد: «قانتون» معناى قيام دارد يعنى همه در برابر او بشهادت بندگى قيام خواهند كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 10

جبائى ميگويد: همه بر يك حال استقرار دارند- يعنى قنوت معناى دوام را دارد- و آن حال شهادت دادن به خداوندگارى او است از راه آثار صنعت او.

ابو مسلم ميگويد: همه در دائره ملك و سلطنت او هستند و هر نحو بخواهد تصرّف ميكند و براى او امتناع ندارد ..

[سوره البقرة (2): آيه 117] ... ص : 10

اشاره

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)

[ترجمه ] ... ص : 10

اختراع كننده است آسمانها در زمين را، و هنگامى كه اراده كند عملى را بآن ميگويد: باش و سپس آن ميباشد. (117)

شرح لغات: ... ص : 10

بديع ...- مخترع.

قضى ...- حكم كرد.

تفسير: ... ص : 10
اشاره

پس از آنكه خداوند تنزيه كرد خود را از اتخاذ ولد و استدلال نمود به اينكه آنچه در آسمانها و زمين است ملك او است- و ملكيت با فرزند بودن سازش ندارد- تأكيد نمود اين معنى را و فرمود:

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...- اختراع كننده است آسمانها و زمين را.

و ايجاد نمود آن دو را از روى ابتكار بدون اينكه از ساخته شده ديگرى اقتباس كرده و فرا گرفته باشد.

وَ إِذا قَضى أَمْراً ...- و هنگامى كه اراده كند عملى را.

برخى گفته اند: معناى آن اين است: هنگامى كه امرى را بجا آورد يعنى اراده نمايد كه امرى را احداث نمايد مانند آيه شريفه: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» «1» كه معناى آن اين است: هنگامى كه اراده قرائت قرآن نمودى استعاذه بخدا بنما- و اعوذ باللَّه بگو-.

پاره اى گفته اند: معناى آن: هنگامى كه استوار كند امرى را ميباشد.

__________________________________________________

(1) سوره 16 آيه 98 هنگامى كه اراده قرائت قرآن نمودى پناه بخدا ببر.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 11

بعضى گفته اند منظور از آن: هنگامى كه حكم كند و حتم نمايد كه عملى را انجام دهد است، و گفتار اوّل بهتر است.

فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ...- بآن ميگويد: باش و سپس آن ميباشد.

و در آن چند وجه است:

1- ابو على و ابو القاسم و گروهى از مفسرين ميگويند: اين تعبير بمنزله تمثيل است زيرا كه معدوم نميتواند مخاطب و مأمور واقع شود و در حقيقت معناى آن اين است: كه انجام دادن هر عملى از نظر سهولت و آسانى و مشكل نبودن براى خداوند مانند اين است كه

بآن گفته شود: باش و آن هم بشود همانطور كه در مورد حركت دادن سر و يا اشاره بدست كلمه «گفتن» بكار ميرود و گفته ميشود: فلان كس با سر خود و يا با دست خود فلان مطلب را گفت در حالى كه هيچ سخن نگفته و حرفى نزده است و همانطور كه ابو النجم گفته:

قد قالت الأنساع للبطن الحق قدماً فاضت كالفنيق المحنق «1»

و عجاج در مقام توصيف گاوى ميگويد:

و فيه كالاعراض للعكور فكر ثم قال في التفكير انّ الحياة اليوم في الكرور «2»

عمرو بن قميئه سدوسى ميگويد:

فاصبحت مثل النّسر طارت فراخه اذا رام تطياراً يقال له قع «3»

ديگرى ميگويد:

__________________________________________________

(1) فرمان داد به شكم طنابها كه اقدام به لحوق و اتصال بكمر بنما پس دستور را عملى كرد بنحوى كه مانند حيوان بزى كه در اثر كثرت جماع و لاغرى شكمش بكمر اتصال پيدا كرده گرديد.

(2) و در باره آن فكر كرد مانند حيوانى كه بقصد فرار پشت كرده و سپس در حال انديشه گفت: زندگى امروز در گذر است.

(3) پس صبح كردم مانند كركسى كه جوجه هاى آن پرواز ميكند كه هنگامى كه پرنده اى را قصد ميكند بآن گفته ميشود: جستن كن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 12

و قالت له العينان سمعاً و طاعةً و حدّ كالدر لمّا يثقب «1»

و مشهور در اين باره گفتار شاعر است:

امتلا الحوض و قال قطني مهلًا رويداً قد ملأت بطنى «2»

2- از ابو الهذيل حكايت شده: كه اين تعبير نشانه اى بود كه خداوند براى ملائكه قرار داده بود و هر هنگام آن

را مى شنيدند پى ميبردند كه خداوند امرى را احداث كرده است.

3- برخى گفته اند: چيزهاى معدوم چون نزد خدا معلوم است از اين جهت مانند موجود قابليّت تخاطب دارد و ممكن است هنگام اراده ايجاد بآنها كلمه «كن» گفته شود.

و بهترين گفتارها همان قول اوّل است و با كلام عرب نزديك تر و شبيه تر ميباشد و تأييد ميكند آن را آيه شريفه: «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ» «3».

و اگر حمل بر معناى دوّم شود منظور اين است: كه خداوند بملائكه بعنوان اعلام و با خبر ساختن آنها از غيب ميگويد: «كن» يعنى ميگويد: «اكون» هستى ميدهم و در اين صورت فاعل «كن» خداوند و لفظ اگر چه بصورت امر- و انشاء- است ليكن منظور: اخبار و خبر دادن ميباشد، و بنا بر اين احتمال- معناى دوّم- ممكن است فاعل «كن» همان امر معدومى باشد كه منظور ايجاد آن است، و در حقيقت منظور اين است: خداوند بملائكه- پس از گفتن «كن»- خبر ميدهد كه

__________________________________________________

(1) و دو چشم باو گفتند ما مطيع و فرمانبرداريم و مانند درّ هنگام سوراخ شدن اشگ با سرعت از آنها بيرون آمد.

(2) حوض پر شد بنحوى كه گفت مرا كافى است مهلت دهيد شكم من پر گشت و سيراب شد.

(3) سوره 41 آيه 11 پس گفت بآن- آسمان- و بزمين بيائيد با رغبت و يا كراهت گفتند: آمديم در حالى كه راغب هستيم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 13

فلان چيز موجود خواهد شد و بهمان كيفيّتى كه خبر داده موجود ميشود و خلاف و تغييرى در آن واقع نخواهد شد.

و احتمال سوّم

دور است زيرا كه معدوم صلاحيت خطاب و امر ندارد و امر آن اگر چه بوجود و هستى تعلق گرفته شده و پس از آن موجود شود ليكن اين مقدار كافى نيست زيرا كه موجود شدن آن فرمانبردارى دستور و پذيرفتن امر است و اين در صورتى است كه مأمور موجود باشد نه معدوم و چنانچه اين معنى درست باشد بايد مأمور معدوم در خود فعلى انجام داده و فاعل خويشتن باشد همانطورى كه در سائر موارد مأمورى كه فرمانبردار است فاعل مأمور به و بجا آورنده آن شمرده ميشود، و اين معنا فاسد و بطلان آن آشكار است.

و برخى گفته اند: كلمه «كن» همزمان با وجود اشياء گفته ميشود نه پيش از آن و نه بعد از آن مانند آيه شريفه: «ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ» «1» كه منظور اين است: در حال بيرون آمدن ميخواند آنان را نه قبل از آن و نه بعد از آن. و اين احتمال نيز نادرست است زيرا كه از جمله شرائط نيكو بودن امر و دستور اين است كه قبل از تحقّق مأمور به باشد- نه همزمان با آن- و همين طور دعا و خواستن

آنچه از آيه استفاده ميشود: ... ص : 13

اين است كه خداوند نميتواند فرزندى براى خود اتخاذ نمايد زيرا بعد از آنكه ثابت شد او مخترع آسمانها و زمين است از اين راه ثابت ميشود كه او اوصاف اجسام و جواهر را دارا نيست زيرا كه جسم نميتواند فاعل جسم باشد و كسى كه داراى اوصاف جسم نباشد نميتواند فرزندى اتخاذ نمايد، و از طرفى خداوند عيسى را بدون پدر هستى داد از لحاظ اينكه او مخترع

و مبتكر اشياء است پس او بزرگتر است از اينكه فرزندى اتخاذ نموده و منزّه است از مانند اين امور.

__________________________________________________

(1) سوره 30 آيه 25 پس هنگامى كه خواند شما را در حالى كه از زمين بيرون مى آمديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 14

[سوره البقرة (2): آيه 118] ... ص : 14

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (118)

[ترجمه ] ... ص : 14

و گفتند آنهايى كه نميدانند: چرا خدا با ما سخن نميگويد يا اينكه آيه اى براى ما نمى آيد، اين چنين گفتند پيشينيان مانند گفتار ايشان، دلهاى آنان همانند يكديگر است، ما روشن كرديم نشانه ها را براى گروهى كه يقين دارند. (118)

تفسير: ... ص : 14

پس از آنكه خداوند گفتار ايشان را در باره اتخاذ فرزند و انكار توحيد بيان فرمود در دنبال آن عقيده آنان را در مورد پيامبريها و راه عنادى را كه در آن پيموده اند بازگو كرد و گفت:

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ ...- و گفتند آنهايى كه نادانند.

مجاهد ميگويد: منظور نصارى است.

ابن عباس ميگويد: مراد يهود است.

حسن و قتاده ميگويند: مقصود: مشركين عرب است.

و اين گفتار نزديكتر است زيرا اينان كسانى هستند كه امور ممتنع را تقاضا و درخواست كردند و اكتفاء به معجزات آشكار و نشانه هاى روشن ننموده گفتند ما بتو ايمان نمى آوريم تا چشمه اى را از زمين براى ما بيرون نياورى تا آخر مطالبى كه در پيش ذكر شد، و علاوه خداوند آنها را بعنوان نادانان ياد كرد و از اينجا معلوم ميشود كه از اهل كتاب نيستند.

و كسى كه معتقد است منظور نصارى است چنين استدلال مى كند: خداوند پيش از اين آيه گفتار آنهايى را كه ميگفتند: خداوند فرزندى براى خود اتخاذ فرموده بيان كرد و اين گروه همانهايى هستند كه مسيح را پسر خدا ميدانستند- پس معلوم ميشود كه اين آيه نيز در باره آنها است-.

و اين استدلال نادرست است زيرا ممكن است خداوند در آيه اى گروهى و در ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 15

آيه ديگر گروه ديگر را بيان كند، علاوه مشركين عرب نيز در آيه گذشته

وارد بودند زيرا كه بخداوند دروغ بسته و گفتند او داراى دخترها است.

لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ ...- چرا خدا با ما سخن نميگويد.

بنحوى كه ما او را به بينيم و ما را خبر دهد به پيامبرى تو.

و برخى گفته اند معناى آن اين است: همانطورى كه با موسى و پيامبران ديگر سخن گفت چرا بهمان كيفيت با ما سخن نميگويد.

أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ ...- يا اينكه آيه اى نمى آيد براى ما.

منظور آيه اى است كه با خواسته آنان موافق باشد مانند آياتى كه با خواسته پيامبران موافق است و منظور اين نيست كه آيه اى بطور كلّى نيامده زيرا آيات و معجزات زيادى براى آنان آمده است.

كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ ...- اين چنين گفتند پيشينيان مانند گفتار ايشان.

مجاهد ميگويد: منظور يهود است زيرا كه امور ممتنع را از موسى درخواست كردند و همانطورى كه گذشت وى منظور از «الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» را نصارى ميداند.

قتاده و سدى ميگويند: منظور يهود و نصارى است بطور كلّى.

ابو مسلم ميگويد: مراد سائر كفّارى است كه پيش از اسلام بودند.

تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ ...- دلهاى آنان همانند يكديگر است.

دلهاى آنان برخى با بعض ديگر همانند است در كفر و قساوت و اعتراض بر پيامبران بدون دليل و عناد و ستيزه مانند گفتار يهود بموسى: «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» «1» و گفتار نصارى بمسيح: «أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ» «2» و گفتار عرب به پيامبر ما:

__________________________________________________

(1) سوره 4 آيه 153 بنمايان بما خدا را آشكار.

(2) سوره 5 آيه 114 براى ما سفره اى از آسمان نازل كن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 16

«حَوِّلْ لَنا اْلصَّفا ذَهَباً» «1» و از همين جهت

است كه خداوند فرمود: «أَ تَواصَوْا بِهِ» «2» قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ ...- ما روشن كرديم نشانه ها را.

يعنى دلائل و معجزاتى كه از آنها راستى پيامبرى محمّد دانسته ميشود.

لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ...- براى گروهى كه يقين دارند.

يعنى گروهى كه از راه معجزات و دلائل روشن وارد شده و در نتيجه بمقام يقين رسيدند پس شما هم همان روش را پيروى نمائيد تا يقين پيدا كنيد و منظور اصلى اين است: كه اين آيات و نشانه هايى كه دليل بر راستى پيامبرى او است براى كسى كه عناد را رها كرده و جوياى حقّ باشد كاملًا كافى است.

پرسش:

چه مانعى داشت كه آن نشانه هايى را كه آنان درخواست كردند از جانب خداوند ميآمد تا دليل و برهان محكم تر و استوارتر گردد.

پاسخ:

ميزان در مورد آمدن آيات مصلحت است و چنانچه خدا ميدانست كه در آمدن آن نشانه ها نيز مصلحت موجود است حتماً آنها را اظهار ميكرد و چون اظهار نكرد پى ميبريم كه مصلحتى در آنها وجود نداشته و ميزان در آنها محقّق نبوده است.

[سوره البقرة (2): آيه 119] ... ص : 16

اشاره

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ (119)

[ترجمه ] ... ص : 16

ما تو را بحقّ فرستاديم در حالى كه مژده دهنده و ترساننده هستى و از ياران آتش سؤال كرده نميشوى (119)

شرح لغات ... ص : 16

جحيم ...- آتش شعله ور.

__________________________________________________

(1) بگردان براى ما كوه صفا را طلا.

(2) سوره 51 آيه 53 آيا سفارش كرده اند پيشينيان اينها را باين سخن- كه گفتند او يا ساحر است و يا ديوانه-. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 17

تفسير: ... ص : 17

خداوند در اين آيه شريفه بيان فرمود كه پيامبرش را بسبب دلائل و معجزات توانايى و او را براستى برانگيخته است.

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ ...- ما تو را- اى محمّد- بحق فرستاديم.

ابن عباس ميگويد: منظور از حقّ قرآن است.

اصم ميگويد: مراد از آن اسلام است.

برخى گفته اند: منظور اين است كه ما تو را بر حق فرستاديم همانطورى كه خداوند ميفرمايد: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» «1» خلق كرد خداوند آسمانها و زمين را بر حقّ يعنى باطل نيستند.

بَشِيراً وَ نَذِيراً ...- در حالى كه مژده دهنده و ترساننده هستى.

مژده ميدهى پيروان خود را بپاداش و ميترسانى مخالفين خود را از كيفر.

وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ ...- از ياران جهنم پرسش كرده نميشود.

يعنى از حالات آنها پرسش نمى شوى.

و در اين جمله تسليتى است نسبت به پيامبر به اينكه تو تنها مژده دهنده و ترساننده هستى و از ياران آتش سؤال نميشوى و لازم نيست كه آنان را به پذيرفتن مجبور گردانى و مانند اين، فرمايش خداوند است: «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ» «2» و فرمايش ديگر: «لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ» «3».

و برخى گفته اند معناى جمله اين است: در برابر گناه آنان مسئوليتى متوجّه تو نخواهد بود مانند آيه: «عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ» «4» يعنى وظيفه او رساندن پيام و وظيفه شما پذيرفتن است.

__________________________________________________

(1) سوره 64 آيه 3

(2)

سوره 35 آيه 8 هلاك نشود نفس تو بر گمراهى ايشان براى تأسف و حسرتهاى متوالى

(3) سوره 2 آيه 272 نيست بر تو راهنمايى ايشان

(4) سوره 24 آيه 54

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 18

[سوره البقرة (2): آيه 120] ... ص : 18

اشاره

وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (120)

[ترجمه ] ... ص : 18

و هرگز يهود و نصارى از تو خشنود نمى شوند مگر اينكه پيروى نمايى طريقه ايشان را بگو كه راهنمايى خدا تنها راهنمايى است، و اگر چنانچه پيروى نمايى خواهشهاى ايشان را بعد از علمى كه براى تو آمده از جانب خدا ولى و نصيرى نخواهى داشت. (120)

شرح لغات: ... ص : 18

و لن ترضى ...- هرگز خشنود نميگردد ملّتهم ...- طريقه آنان را.

تفسير: ... ص : 18
اشاره

يهود و نصارى از پيامبر اسلام درخواست متاركه جنگ و آتش بس نموده و چنين وانمود كردند كه بعد از متاركه و مهلت دادن اسلام را پذيرفته و از او پيروى كنند از اينرو خداوند پيامبرش را از موافقت آنان نااميد ساخته و فرمود:

وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ...- هرگز يهود و نصارى از تو خشنود نميگردند تا پيروى از طريقه ايشان نكنى.

و برخى گفته اند: پيامبر اكرم سعى و كوشش فراوان مبذول ميداشت تا آنان را راضى كرده و در دين اسلام وارد شوند از اين نظر باو دستور داده شده كه در اين راه سعى و كوشش بكار مبر بلكه دستور الهى را كه عبارت از مجاهده و جنگ با آنان است مورد عمل قرار ده.

و اين جمله دلالت ميكند بر اينكه در هيچ حال خشنود كردن آنان ممكن نيست زيرا خداوند خشنودى آنان را فقط در يك صورت عملى ميداند و آن وقتى است كه پيامبر اسلام يهودى و يا نصرانى شود و چون اين معنى ممتنع است پس خشنود كردن آنان نيز همين نحو است.

و بالآخره معناى جمله اين است كه هيچ فرقه اى از يهود و نصارى از تو خشنود ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 19

نميگردند مگر اينكه دين آن گروه و يا قبله آنان را- همانطور كه برخى گفته اند- پيروى نمايى.

قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى ...- بگو راهنمايى خدا تنها راهنمايى است.

ابن عباس در تفسير اين جمله ميگويد: بگو اى محمّد: دين خدا كه موجب خشنودى او است

همان دينى كه تو د برخى گفته اند: هدايت خدا يعنى قرآن تنها چيزى است كه مردم را بسوى بهشت راهنمايى مى كند- نه روش يهود و نصارى- پاره اى گفته اند. منظور از جمله اين است: كه راهنمايى خدا تنها راهنمايى است و هدايت او تنها حق است همانطور كه گفته ميشود: روش فلان كس تنها فلان روش است.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ ...- و اگر چنانچه پيروى كنى اهواء ايشان را.

يعنى خواهشهاى آنان را.

ابن عباس ميگويد معناى آن اين است: هر گاه بسوى قبله آنان نماز گزارى.

بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ...- بعد از علمى كه براى تو آمده.

منظور از «علم» بيانى است كه از ناحيه خداوند آمده و برخى گفته اند:

مراد دين است.

ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ ...- نيست براى تو اى محمّد از جانب خدا ولىّ و نصيرى.

منظور از «ولىّ» كسى است كه او را از كيفر مصون بدارد و مقصود از «نصير» كسى است كه با كمك خود كيفر را از او باز دارد.

آنچه از آيه استفاده ميشود: ... ص : 19

اين است كه كسى را كه خداوند ميداند نافرمانى نخواهد كرد و گرفتار مخالفت به هيچ وجه نخواهد شد با اين حال ميتواند او را بترساند و توعيد نمايد زيرا خداوند ميداند كه پيامبر او هيچگاه پيروى خواهشهاى يهود و نصارى را نخواهد كرد پس اين ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 20

جمله مانند آيه شريفه: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» «1» ميباشد و منظور اين است كه حال پيروان پيامبر در اين جهت از حال او مشكل تر و سخت تر است زيرا كه مقام آنان پائين تر از مقام پيامبر است.

و برخى گفته اند: خطاب در «مالك من

اللَّه» اگر چه پيامبر است ليكن منظور پيروان و امّت او ميباشد.

[سوره البقرة (2): آيه 121] ... ص : 20

اشاره

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

[ترجمه ] ... ص : 20

آنهايى را كه كتاب اعطا نموديم در حالى كه پيروى ميكنند آن را كاملا آنها ايمان بكتاب آورده اند و آنهايى كه نسبت بآن كافر شوند آنان زيانكارانند. (121)

داستان: ... ص : 20

ابن عباس ميگويد: آيه شريفه در مورد اهل كشتى وارد شده كه با جعفر بن ابى طالب از حبشه وارد شدند و آنها چهل نفر بودند سى و دو نفر از حبشه و هشت نفر از راهبهاى شام كه از جمله آنها بحير بود.

ضحاك ميگويد: در مورد آنهايى كه از يهود قبول اسلام كرده و مؤمن شدند نازل گرديد مانند عبد اللَّه بن سلام و شعبة بن عمرو و تمام بن يهودا و اسد و اسيد دو پسر كعب و ابن يابين و ابن صوريا.

قتاده و عكرمه ميگويند: در باره ياران محمّد صلى اللَّه عليه و آله وارد شده.

بنا بر دو قول اوّل منظور از «الكتاب» تورات و بنا بر قول اخير مراد قرآن است.

تفسير ... ص : 20

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ ...- آنهايى را كه كتاب اعطا نموديم.

يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ ...- در حالى كه پيروى مى كنند آن را كاملًا.

در معناى آن چند وجه است.

1- پيروى ميكنند تورات را كاملًا و تحريف نميكنند آن را و بر طبق حلال

__________________________________________________

(1) سوره 29 آيه 65 اگر چنانچه مشرك شوى عمل تو حبط ميشود و از بين ميرود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 21

آن عمل نموده و نزد حرام آن توقف مينمايند- و مرتكب نمى شوند- و از همين قبيل است آيه شريفه: «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها» «1» كه بمعناى پيروى كردن است.

و همين احتمال را ابن مسعود و مجاهد و قتاده گفته اند ليكن منظور از كتاب را قرآن قرار داده اند.

2- كلبى ميگويد: منظور اين است كه در برابر كسانى كه از او- محمّد- پرسش مينمايند كاملًا او را توصيف و اوصافى را كه در كتب ايشان ذكر شده بيان

مى كنند و بنا بر اين ضمير در «يتلونه» به محمّد برميگردد- نه بكتاب- 3- چيزى است كه امام صادق عليه السلام بنا بروايتى فرموده كه منظور از «حقّ تلاوته» اين است هنگامى كه برخورد مينمايند بآيه اى كه در آن ذكر بهشت شده آن را از خدا درخواست نمايد و زمانى كه مواجه ميشود با آيه اى كه در آن ذكر جهنم شده از آن بخدا پناه برد.

4- مراد آن است كه كتاب را كاملًا قرائت و از لحاظ الفاظ نيكو اداء كنند و از نظر معنى آن را درك نمايند.

5- حسن ميگويد: منظور آن است كه بر طبق كتاب كاملًا عمل نموده محكمات آن را برنامه اجرا و بمتشابهات آن ايمان آورده و مشكلات را واگذار باهلش نمايند.

أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ...- آنها ايمان آورده اند باو.

اكثر مفسّرين معتقدند ضمير در «به» بكتاب رجوع ميكند.

كلبى ميگويد ضمير به محمّد صلى اللَّه عليه و آله برميگردد.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ ...- و آنهايى كه باور نكردند او را.

منظور يهود و يا بطورى كه برخى گفته اند همه كفار است و اين احتمال بهتر است زيرا كه لفظ عموميّت دارد.

فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ ...- آنان زيانكارانند.

در خويشتن و اعمالشان زيانكارند.

__________________________________________________

(1) سوره 91 آيه 2 و ماه هنگامى كه پيروى كرد آن را- خورشيد را-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 22

و برخى گفته اند: در دنيا زيانكارند از نظر پيروزى و نصرت و در آخرت زيانكارند از لحاظ نعمتهاى بهشت كه خداوند براى مؤمنين آماده كرده است

[سوره البقرة (2): آيه 122] ... ص : 22

اشاره

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (122)

[ترجمه ] ... ص : 22

اى بنى اسرائيل بياد آوريد نعمتى را كه بشما عطا كردم و اينكه شما را برترى و فضيلت دادم بر همه مردم. (122)

تفسير: ... ص : 22

مانند اين آيه در آيه چهل و اندى گذشت و همين طور تفسير آن ليكن در علت تكرار آن سه گفتار است:

1- نعمتهاى خداوند چون كه ريشه ها و پايه هاى تمام نعمتها است از اين جهت خداوند مكرّراً يادآورى ميفرمايد بمنظور مبالغه در خواندن آنان به شكر نعمتها تا فرمانبردارى او را پذيرفته و شكر نعمتهاى او را بجاى آورند و بدانند كه او از هيچ نعمتى دريغ نفرموده.

2- چون بين دو كلام فاصله زياد شد از اينرو تكرار يادآورى بمنظور تأكيد و ابلاغ در حجّت نيكو است.

3- خداوند چون سخن از تورات را بميان آورد و در تورات راجع به پيامبرى عيسى و محمّد و مژده آمدن آنها صحبت شده از اينرو يادآورى كرد آنان را نسبت به- نعمتهايى كه ارزانى داشته و امتيازهايى كه براى آنان قائل شده است همانطور كه در سوره «الرّحمن» نعمتهاى خود را شمرده و آيه: «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» را تكرار نموده است و هر كدام ارتباط بياد آورى نعمت مخصوصى دارد و مربوط بهمان نعمتى است كه اين جمله دنبال آن ذكر شده و همين طور وعيد و وعده كيفرى كه در سوره مرسلات مكرّراً ميفرمايد و آيه: «فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» را در دنبال كارهايى كه تكذيب براهين و مقتضاى ادلّه را بزرگ ميكند ذكر ميفرمايد- كه منظور وعده كيفر در برابر هر يك از آن اعمال است- و در حقيقت تكرارى وجود ندارد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 23

[سوره البقرة (2): آيه 123] ... ص : 23

اشاره

وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (123)

[ترجمه ] ... ص : 23

و بترسيد از روزى كه كسى بجاى ديگرى پاداش و كيفر نه بيند و از هيچكس فدايى پذيرفته نشود و شفاعتى او را سودمند نيافتد و كسى را ياورى نباشد: (123)

تفسير: ... ص : 23

مانند اين آيه و تفسيرش در سابق گذشت

[سوره البقرة (2): آيه 124] ... ص : 23

اشاره

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)

[ترجمه ] ... ص : 23

هنگامى كه خداوند ابراهيم عليه السلام را بچند امر امتحان فرمود و او همه را بانجام رسانيد، خداوند باو گفت:

«من ترا براى پيشوايى مردم انتخاب ميكنم» ابراهيم عليه السلام عرضكرد:

«پروردگارا اين پيشوايى را براى فرزندان من نيز قرار بده» خداوند فرمود: «امامت كه عهد من است هرگز بستمكاران نخواهد رسيد» (124)

شرح لغات ... ص : 23

ابتلى ...- امتحان كرد اتمهن ...- آنها را بانجام رسانيد ذريه ...- نسل، فرزندان لا ينال ...- نميرسد

تفسير: ... ص : 23
اشاره

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ ...- هنگامى كه خداوند ابراهيم عليه السلام را امتحان كرد

امتحان خداوند بچه معنا است؟ ... ص : 23
اشاره

بايد توجه داشت كه نسبت دادن «امتحان» بخداوند مجاز است زيرا امتحان حقيقى از كسى صادر ميشود كه عاقبت امر را نداند و بخواهد بوسيله «امتحان» آن را معلوم كند و حال آنكه خداوند از عواقب امور كاملًا آگاهست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 24

در اينجا منظور از «امتحان خداوند» اين است كه او ابراهيم عليه السلام را بانجام تكاليفى مكلّف ساخت و اينكه مى بينيم باين موضوع يعنى بتكاليفى كه خداوند متوجه اشخاص ميسازد گاهى امتحان اطلاق ميگردد بيكى از اين دو جهت است:

1- چون مردم، بسيارى از تكاليف و اوامر خود را براى امتحان صادر ميكنند و منظورشان اين است كه اشخاص را به اين وسيله آزمايش كنند و اين را نيز مى دانيم كه قرآن مجيد طبق اطلاقات و اصطلاحات معمولى مردم سخن ميگويد. لذا بتكاليفى كه خداوند متوجه اشخاص ميسازد نيز «امتحان» اطلاق مى گردد.

2- چون نحوه رفتار خداوند با بندگان خود، مانند رفتار آزمايش كنندگانست يعنى همانطور كه مردم تا كسى را آزمايش نكنند پاداش نمى دهند و بكيفر نميرسانند خداوند هم با اينكه از اعمال اشخاص قبل از انجام دادن آن، كاملًا آگاهست، تا اشخاص مرتكب اعمال- خوب يا بد- نشوند بآنها پاداش نميدهد و آنها را عقوبت نميكند باين مناسب برفتار خداوند با بندگان، «امتحان» گفته ميشود.

بِكَلِماتٍ ...- بچند امر.

در باره «كلماتى» كه ابراهيم عليه السلام در انجام آنها مورد آزمايش قرار گرفته است اقوال و نظريّات متعددى است:

1- ذبح فرزند و دستوراتى در زمينه نظافت ... ص : 24

على بن ابراهيم در تفسير خود از حضرت صادق عليه السلام نقل ميكند كه منظور از «كلمات» خوابى است كه ابراهيم عليه السلام در ضمن آن بكشتن فرزند خود

اسماعيل عليه السلام مأمور گرديد و او آن مأموريت را با عزم راسخ عملى ساخت از آن پس خداوند باو فرمود «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» يعنى ترا پيشواى مردم قرار ميدهم.

بعلاوه، منظور از «كلمات» دستورهايى است كه در زمينه نظافت و پاكيزگى خداوند بر او نازل فرمود و آن ده چيز است پنج تا از آنها كه متعلق بسر انسان است باين شرح است: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 25

1- چيدن شارب.

2- ريش گذاشتن.

3- اصلاح و كوتاه كردن موها.

4- مسواك كردن.

5- خلال كردن دندانها و پنج تا از آنها كه متعلّق ببدن انسان است عبارت است از:

1- زائل كردن مويها.

2- ختنه كردن.

3- چيدن ناخن ها.

4- غسل جنابت.

5- شستشوى با آب.

اين دستورات كه «حنفيّه»- يعنى سنّت مستقيمه- ناميده ميشود تا كنون منسوخ نگرديده است و تا روز قيامت نيز هم چنان باقى خواهد بود و منظور از جمله «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» «1» نيز همين دستورات است.

2- خصلتهاى ده گانه ... ص : 25

قتاده ميگويد: منظور از «كلمات» واقع در آيه «ده خصلت» است كه در شرعيت ابراهيم عليه السلام واجب بوده و در دين «اسلام» مستحبّ است پنج خصلت از آنها كه به سر انسان تعلق دارد باين شرح است:

1- مضمضه.

2- استنشاق.

3- شانه كردن سر.

4- چيدن شارب.

5- مسواك كردن.

__________________________________________________

(1) آيه 95 سوره آل عمران يعنى: «از آئين پاك و بى آلايش ابراهيم پيروى كنيد»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 26

و پنج خصلت از آنها كه ببدن انسان متعلّق است عبارت است از:

1- ختنه كردن «1».

2- زائل كردن موى زير بغل.

3- زائل كردن موى زهار.

4- چيدن ناخن ها.

5- استنجا با آب.

اين قول از ابن عبّاس نيز نقل

گرديده است.

3- خصلتهاى 30 گانه ... ص : 26

ابن عباس در روايات ديگر گفته است: منظور از «كلماتى» كه ابراهيم عليه السلام در باره آنها مورد آزمايش قرار گرفت 30 خصلت از شريعت اسلام است كه قبل از وى هيچكس بآنها مكلّف نگرديده بود ولى او همه آنها را بانجام رسانيد و خداوند در باره او فرمود «وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» «2» يعنى: «ابراهيم عليه السلام آن چنان كسى است كه وفا كرد».

و آن 30 خصلت باين ترتيب است:

ده تا از آنها در سوره توبه در ضمن اين آيه بيان گرديده است: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» «3».

__________________________________________________

(1) ختنه كردن در دين اسلام واجب است ولى قتاده آن را جز مستحبات بشمار آورده است

(2) آيه 37 سوره نجم.

(3) آيه 112 سوره توبه يعنى: 1- توبه كنندگان. 2- عبادت كنندگان.

3- حمد و شكر 4- نعمت بجا آورندگان روزه داران 5- ركوع 6- سجده كنندگان 7- امر بمعروف 8- نهى از منكر كنندگان 9- نگهبانان حدود الهى 10- و بشارت بده مؤمنين را.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 27

ده تاى ديگر از آنها در اوّل سوره مؤمنون تا «اولئك هم الوارثون» ذكر شده است «1».

و ده تاى ديگر از آن خصلتهاى 30 گانه در سوره احزاب در ضمن اين آيه است: «ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدقات و الصائمين و الصّائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين اللَّه كثير او لذاكرات

اعد اللَّه لهم مغفرة و اجرا عظيما

«2»

4- خصلتهاى 40 گانه ... ص : 27

در روايت ديگرى از ابن عباس «كلمات» واقع در آيه به 40 «خصلت» تفسير گرديده است و آنها عبارت است از: 30 خصلتى كه در قول سابق ذكر گرديد باضافه ده خصلت ديگرى كه از آيات سوره معارج از قوله تعالى إِلَّا الْمُصَلِّينَ تا عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ «3» استفاده ميشود.

__________________________________________________

(1) اين ده خصلت كه از اول سوره مؤمنون تا آيه 9 آن بدست ميآيد عبارت است از: «1- ايمان، 2- خشوع در نماز، 3- احتراز از لغو و باطل، 4- دادن زكاة 5- حفظ دامن از غير همسر و كنيز ملكى، 6 و 7- نسبت بهمسر و كنيز ملكى مباشرت داشتن، 8- رعايت امانت، 9- رعايت پيمان، 10- محافظت بر نمازها»

(2) آيه 35 سوره احزاب و آن متضمن اين ده خصلت است: «1- اسلام، 2- ايمان، 3- اطاعت و عبادت خدا، 4- راستگويى، 5- صبر، 6- ترس و خشوع نسبت بخدا، 7- تصدق دادن، 8- روزه گرفتن، 9- حفظ دامن از حرام، 10- زياد بياد خدا بودن».

(3) ده خصلتى كه از آيه 22 تا 34 سوره معارج استفاده ميشود باين شرح است:

1- ثبات و استقامت در نماز گزاردن 2- از مال خود حق معلومى براى محرومان در نظر گرفتن 3- تصديق بروز جزا 4- ترس از عذاب الهى 5- حفظ دامن از حرام 6- مباشرت با همسر و كنيز 7- رعايت امانت 8- رعايت پيمان 9- قيام بشهادت بحق 10- محافظت بر نمازها.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 28

5- انجام مناسك حج ... ص : 28

در روايت چهارمى كه از ابن عباس در دست است «كلماتى» كه ابراهيم عليه السلام درباره آنها مورد امتحان خداوند قرار

گرفته است بانجام مناسك حج تفسير گرديده است.

6- مواجهه با ستاره پرستان تا مهاجرت ... ص : 28

حسن ميگويد: «منظور از «كلمات» واقع در آيه اين است كه خداوند ابراهيم عليه السلام را باين جهات آزمايش كرد:

در ميان ستاره پرستان و خورشيد پرستان و ماه پرستان قرار گرفت بذبح فرزند خود مأموريّت يافت بعملى كردن ختنه در ميان امت خويش مأمور گرديد، بميان آتش افكنده شد و بمهاجرت از وطن خود مأمور گشت. و او در تمام اين موارد از آزمايش بخوبى در آمد».

7- انتخاب بامامت و ساختن كعبه ... ... ص : 28

مجاهد ميگويد منظور از «كلمات» اين است كه خداوند متعال ابراهيم عليه السلام را بمطالبى كه از همين آيه و آيات بعد از آن استفاده ميشود از قبيل: «انتخاب او بامامت و ساختن خانه كعبه» و وصيت او فرزندان خود را برعايت اسلام» امتحان فرمود.

8- كليه تكاليف ... ص : 28

ابو على جبائى ميگويد: منظور از «كلمات» «كليه تكاليف عقليه و شرعيه اى است كه خداوند ابراهيم عليه السلام را بآنها مكلّف نمود».

مؤلف: كليّه اقوالى كه ذكر گرديد از آيه احتمال ميرود.

9- نام پنج تن عليه السلام ... ص : 28

شيخ بزرگوار صدوق ره در كتاب «نبوت» از مفضل بن عمر نقل ميكند كه وى ميگويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم منظور از كلماتى كه در آيه «و اذا ابتلى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 29

ابراهيم ربّه بكلمات» واقع گرديده است چيست؟ حضرتش فرمود مراد از آنها، كلماتى است كه آدم عليه السلام آنها را از پروردگار متعال فرا گرفت و خداوند باحترام آنها توبه آدم عليه السلام را قبول كرد و آن كلمات» نام محمّد على فاطمه حسن و حسين عليهم السلام است كه آدم عليه السلام پس از فرا گرفتن آنها گفت «پروردگارا از تو مسألت مينمايم كه بحق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام توبه مرا بپذير. خداوند توبه او را قبول فرمود زيرا او توبه پذير و مهربان است.

سپس پرسيدم: يا بن رسول اللَّه منظور خداوند از جمله فَاتَمَّهُنَّ چيست؟ حضرت فرمود مراد اين است كه خداوند نام آن پنج نفر بوسيله نام بقيّه امامان تا حضرت قائم عليه السلام كه آنها 9 نفر از فرزندان حسين عليه السلام ميباشند- تتميم و تكميل كرد.

بعد گفتم يا بن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله منظور از آيه وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ «1» چيست؟

فرمود مقصود از آن امامت است كه خداوند آن را تا روز قيامت و در ذريّه حسين عليه السلام قرار داد.

گفتم يا بن رسول اللَّه صلى

اللَّه عليه و آله بچه علّت امامت در ذريّه حسين عليه السلام قرار داده شد و در ذريه حسن عليه السلام قرار داده نشد؟ با اينكه هر دو فرزند و سبط پيغمبر بودند و هر دو سيّد جوانان اهل بهشت ميباشند.

حضرتش در جواب فرمود: همانطور كه خداوند نبوت را در فرزندان هارون عليه السلام قرار داد و در ذريّة موسى عليه السلام قرار نداد به اينكه هارون عليه السلام و موسى عليه السلام برادر و هر دو پيغمبر بودند، امامت نيز در ذريّه حسين عليه السلام مقرّر گرديد و در ذريّه حسن عليه السلام قرار داده نشد.

اى مفضّل! امامت منصبى است الهى و خلافتى است ربّانى. خداوند هر طور كه مصلحت بداند و در هر مورد كه حكمت ايجاب نمايد آن را قرار ميدهد. و كسى را نميرسد كه بگويد: چرا آن در صُلب حسين عليه السلام قرار داده شد و در صُلب حسن عليه السلام

__________________________________________________

(1) آيه 28 سوره زخرف [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 30

قرار داده نشد؟ لا يسأل عمّا يفعل و هم يسألون» «1».

10- خداوند ابراهيم (ع) در 19 مورد امتحان كرد ... ص : 30

شيخ صدوق ره ميگويد: امتحان بر دو نوع است:

1- امتحانى كه بمنظور كشف حقيقت و پى بردن بعاقبت امر صورت ميگيرد اين نوع امتحان بر خداوند محال است زيرا خداوند علام الغيوب است و حقيقت هر موضوعى و عاقبت هر امرى را ميداند.

2- خداوند در زندگى براى اشخاص حوادثى پيش ميآورد تا استعدادها بروز كند و حقايق اشخاص معلوم گردد كسانى كه در برابر اين حوادث بوظيفه خود عمل ميكنند و شكيبايى و مقاومت بخرج ميدهند بكمال ميرسند و مستحق پاداش ميگردند و استحقاق

ارتقاء بمقام بالاتر و كمال عاليتر را پيدا مى كنند ضمناً عمل آنها سرمشق ديگران نيز واقع ميگردد بنا بر اين حوادث زندگى در عين حال كه سنگ محك است نردبان تكامل نيز محسوب ميشود امتحان خداوند ابراهيم عليه السلام را از نوع دوّم است.

خداوند براى ابراهيم عليه السلام حوادثى پيش آورد و او در آن حوادث با كمال مقاومت و شكيبايى بوظيفه خود عمل كرد و در نتيجه، شايستگى وى براى مقام امامت» براى همه روشن و مسلّم گرديد سپس ميگويد:

«كلماتى» كه خداوند بوسيله آنها ابراهيم عليه السلام را مورد آزمايش قرار داد باين شرح است:

1- يقين. بدليل قول خداوند: «وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ «2».

__________________________________________________

(1) آيه 23 سوره انبيا يعنى «خداوند در باره افعال خود مورد بازخواست قرار نميگيرد و تنها مردم هستند كه نسبت باعمالشان بازخواست ميشوند».

(2) آيه 75 سوره انعام «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض و ليكون من الموقنين» يعنى «ما بابراهيم عليه السلام آيات و علائم قدرت خود را در آسمانها و زمين نشان داديم تا از دل يقين گرديد».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 31

2- توحيد خداوند و منزّه دانستن او از تشبيه هنگامى كه او بستاره و ماه خورشيد، در ميان ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشيد پرستان، نگاه كرد و رو بخدا آورد.

3- شجاعت. بدليل قول خداوند: فَجَعَلَهُمْ جُذذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ «1» و بدليل مقاومتى كه يك تنه در برابر هزاران نفر دشمن بخرج داد.

4- حلم. بدليل گفتار خداوند إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ «2».

5- سخاوت. و دليل آن گفتار خداوند است: هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ «3»

6- اعتزال و كناره جويى در راه خدا از خويشاوندان خود، بدليل قول خداوند وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ «4».

7- امر بمعروف و نهى از منكر. دليل آن قول خداوند است: يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ

«5».

8- بدى را بنيكى مكافات كردن هنگامى كه پدر وى گفت لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا «6».

__________________________________________________

(1) آيه 58 سوره انبيا يعنى: «همه بتها را جز بت بزرگ در هم شكست

(2) آيه 75 سوره هود يعنى: «ابراهيم داراى حلم بود و بدرگاه خدا بسيار تضرع داشت و از خداوند طلب مغفرت مينمود»

(3) آيه 24 سوره ذاريات يعنى: آيا جريان مهمان نوازى ابراهيم از مهمانهاى گرامى بتو رسيده است.

(4) آيه 48 سوره مريم يعنى من از شما و بتهايى كه بجاى خدا مى پرستيد دورى ميجويم.

(5) آيه 42 سوره مريم يعنى اى پدر چرا عبادت ميكنى چيزى را كه نميشنود و نمى بيند. طبق روايات اين شخص عموى ابراهيم بوده است كه «آذر» نام داشته و ابراهيم باو پدر خطاب ميكرده است.

(6) آيه 46 سوره مريم يعنى اگر دست از سخنان خود كه عليه بت و بت پرستى مى گويى بر ندارى ترا سنگسار ميكنم از من سالها بدور باش.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 32

ولى ابراهيم عليه السلام در جواب گفت سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا «1» 9- توكّل و اعتماد مخصوص بر خداوند. بدليل گفتار خداوند: الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «2».

10- امتحان در باره شخص خود، هنگامى

كه در ميان منجنيق گذارده شد و بآغوش آتش پرتاب گرديد.

11- امتحان نسبت بفرزند خود اسماعيل عليه السلام وقتى كه مأمور بذبح وى گرديد.

12- امتحان در باره خانواده خود كه عاقبت خداوند او را از قبطى نجات بخشيد.

13- شكيبايى بر بد اخلاقى همسرش ساره.

14- خود را در عبادت مقصر محسوب داشت بدليل قول خداوند «وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ «3».

15- موقعيت و مقام ممتاز وى. بدليل گفتار خداوند «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً» «4».

16- جامع بودن شرائط عبادات و طاعات. بدليل آيات:

__________________________________________________

(1) آيه 47 سوره مريم يعنى: «سلام بر تو باد من از خداوند براى تو آمرزش مى طلبم زيرا او نسبت بمن بسيار مهربان است».

(2) آيه 78- 80 سوره الشعراء يعنى «اعتماد من تنها بآن خدائيست كه مرا آفريد و براه راستم هدايت كرد، چون گرسنه شوم سير و چون تشنه شوم سيرابم ميگرداند چون بيمار شوم شفايم مى بخشد».

(3) آيه 87 سوره الشعراء يعنى: «پروردگارا روزى كه مردم از قبر برانگيخته ميشوند مرا رسوا مكن».

(4) آيه 67 سوره آل عمران يعنى «ابراهيم عليه السلام بآئين يهود و نصارى نبود ولى بدين پاك توحيد و اسلام بود».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 33

«إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ «1».

17- اجابت خداوند دعاى او را هنگامى كه گفت: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى » «2».

18- خداوند وى را در دنيا برگزيد و گواهى داد به اينكه او در آخرت در زمرة صالحين است. اين موضوع از اين آيه

استفاده ميشود «وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» «3».

19- پيروى پيغمبران بعد، از وى بدليل اين آيات:

«وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» «4».

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً «5»

ابراهيم اول كسى است كه ... ... ص : 33

سعيد بن مسيب ميگويد:

__________________________________________________

(1) آيه 162- 163 سوره انعام يعنى: «نماز و كليه طاعات و زندگى و مرگ من همه براى خداست او را شريكى نيست و بهمين اخلاص كامل من مأمور گرديده ام و من نخستين كسى هستم كه در برابر او كاملا تسليم ميباشم».

(2) آيه 260 سوره بقره يعنى: «پروردگارا كيفيّت زنده كردن مردگان را بمن نشان بده». [...]

(3) آيه 130 سوره بقره يعنى: «ما در دنيا ابراهيم را برگزيديم و او در آخرت هم البته از شايستگانست».

(4) آيه 132 سوره بقره يعنى: «ابراهيم و يعقوب بفرزندان خود راجع بتسليم بودن در برابر خداوند توصيه كردند و گفتند اى فرزندان، خدا شما را با آئين پاك برگزيد پيوسته از آن آئين پيروى كنيد و تا وقت جان سپردن جز در برابر خداوند تسليم نباشيد».

(5) آيه 123 سوره نحل يعنى: «بر تو وحى كرديم كه از آئين پاك ابراهيم پيروى كن».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 34

«ابراهيم عليه السلام اوّل كسى است كه مهماندارى كرد، اوّل كسى است كه ختنه كردن را عملى ساخت اول كسى است كه شارب خود را چيد و كوتاه كرد اوّل كسى است كه موى سفيد در محاسن خود ديد و در آن حال از خداوند سؤال كرد كه پروردگار

را اين چيست؟ خداوند فرمود: اين وقار است» ابراهيم عليه السلام عرضكرد: پروردگارا! بر وقار من بيفزاى».

سكونى گفتار فوق را- باستثناى اين جمله كه ابراهيم عليه السلام اول كسى است كه شارب خود را چيد- و باضافه مطالب ذيل از امام صادق عليه السلام نقل كرده است.

ابراهيم عليه السلام اوّل كسى كه در راه خدا بجهاد و مقاتله پرداخت، اول كسى كه از مال خود خمس را اخراج كرد.

اول كسى است كه پوشيدن كفش را معمول ساخت و اول كسى است كه پرچم بست.

فَأَتَمَّهُنَّ ...- ابراهيم آن كلمات را بانجام رسانيد.

حسن ميگويد «ضمير فاعل» در كلمه «فاتمهنّ» بابراهيم عليه السلام برميگردد «1» ولى ابو القاسم بلخى و حسين بن على مغربى ميگويد: «ضمير فاعل» در «فاتمهنّ» بخداوند برميگردد و مراد از «كلمات» امامت است زيرا ميان «فاتمهنّ» و «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» واو عطف فاصله نگرديده است بنا بر اين معناى كلام اين است كه خداوند ابراهيم را بواسطه كلماتى آزمايش كرد و آن كلمات را عملى و محقق ساخت به اينكه بابراهيم عليه السلام فرمود من ترا امام و پيشواى مردم قرار ميدهم».

قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ...- من ترا امام مردم قرار ميدهم.

امامت دو معنا دارد ... ص : 34

1- امام يعنى كسى كه مردم در گفتار و كردار از او پيروى كنند.

__________________________________________________

(1) بيشتر اقوال و نظرياتى كه در تفسير «كلمات» مذكور گرديد نيز همين را ايجاب ميكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 35

2- امام يعنى كسى كه امور ملّت را اداره ميكنه و حدود الهى را اجراء مينمايد و متخلّفين از قوانين را بمجازات ميرساند و بافراد كه شايستگى منصب و مقام دارند، حكومت

و فرمانروايى ميدهد و با كسانى كه با ملّت وى بدشمنى برميخيزند و در راه پيشرفت آن ملّت موانعى ايجاد ميكنند بمحاربه و جهاد ميپردازد.

بنا بر معناى اول هر پيغمبرى «امام» نيز هست زيرا كردار و گفتار هر پيغمبرى سرمشق ملّت وى ميباشد ولى بنا بر معناى دوّم «امامت» يك منصب و مقام ممتازى است و لازم نيست كه هر پيغمبرى امام نيز باشد.

ابراهيم عليه السلام علاوه بر نبوّت بامامت نيز رسيد ... ص : 35

منظور از «امام» كه در آيه واقع گرديده است معناى دوم است يعنى خداوند پس از آنكه ابراهيم را آزمايش كرد و ابراهيم از امتحان كاملًا بر آمد وى را پاداش عنايت كرد با اينكه او را «امام مردم» قرار داد.

دليل اين مطلب اين است كه «اماماً مفعول «جاعلك» است و اسم فاعل بمعناى ماضى عمل نميكند و مفعول نميگيرد و لذا «انا ضارب زيدا امس» صحيح نيست و تنها صورتى اسم فاعل عمل ميكند كه بمعناى حال و استقبال باشد. چنان كه مى گوييم انَا ضارِبُ زيداً ألان او غداً».

و از طرفى ميدانيم ابراهيم عليه السلام قبل از اين امتحانها پيغمبر بوده است پس بايد منظور از «امامت» همان منصب و مقام شامخ و ممتازى باشد كه ذكر گرديد «1».

__________________________________________________

(1) اين مطلب روايتى است كه در كتاب كافى از حضرت باقر عليه السلام نقل گرديده است:

«ان اللَّه قد اتخذ ابراهيم خليلا قبل ان يتخذه نبياً و اتخذه نبياً قبل ان يتخذه رسولا قبل ان يتخذه خليلا و اتخذه خليلا قبل ان يتخذه اماماً فلمّا جمع له هذه الاشياء قال انّى جاعلك للناس اماماً

يعنى خداوند ابراهيم را ببندگى قبول كرد پيش از آنكه او را بمقام نبوت برساند و او

را بنبوت رسانيد پيش از آنكه وى را برياست مبعوث نمايد و او را برياست رسانيد پيش از آنكه وى را دوست مخصوص خود اتخاذ كند و او را دوست خود اتخاذ كرد قبل از آنكه او را بمقام امامت برساند و هنگامى كه وى جامع اين منصبها گرديد فرمود:

إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 36

قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي ...- گفت از فرزندان من نيز پيشوا و امام قرار بده.

بهتر اين است كه اين جمله از ابراهيم عليه السلام بطور سؤال و تقاضا صادر گرديده باشد يعنى خداوند از فرزندان من نيز پيشوا و امام قرار بده.

ابراهيم عليه السلام اين طور گفت تا بداند كه آيا از نسل وى نيز كسانى باين مقام خواهند رسيد يا نه؟

قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ...- ستمكاران هرگز بامامت نميرسند.

مجاهد ميگويد: منظور از «عهد» امامت است اين معنا از حضرت باقر عليه السلام نيز نقل گرديده يعنى ستمكار لايق «امامت» نيست.

از جمله «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» كه خداوند در جواب ابراهيم عليه السلام فرمود استفاده ميشود كه بعضى از فرزندان ابراهيم عليه السلام كه ستمكار نباشد بامامت ميرسند زيرا اگر خداوند نميخواست كه هيچيك از فرزندان وى بامامت برسند در جواب ميفرمود: «لا ينال عهدى ذريتك» يعنى هيچيك از ذريه تو بامامت نميرسند و حال آنكه فرموده است «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ».

از لحاظ جمله بندى عربى ممكن بود كه گفته شود «لا ينال عهدى الظالمون» «1» چنان كه در قرائت ابن مسعود نيز همين طور واقع شده است.

امام بايد معصوم باشد. ... ص : 36

علماء مذهب اماميه براى لزوم «عصمت امام» باين آيه استدلال كرده اند، باين بيان: كه خداوند، بطور

صريح ميگويد:

امامت بستمكار نميرسد، اين را نيز ميدانيم كسى كه معصوم نيست بالآخره يا بخود يا بديگران ستم كرده است.

نتيجه اين ميشود كه شخص ستمكار هرگز نميتواند «امام» باشد.

پرسش:

ممكن است كسى بگويد كه از آيه همين قدر استفاده ميشود كه ظالم در حال

__________________________________________________

(1) يعنى عهدى مفعول و الظالمون فاعل باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 37

ظالم بودنش بامامت نميرسد ولى آيه دلالت ندارد كه اگر توبه كرد بعد از توبه نيز ممكن نيست بامامت نائل شود.

پاسخ:

ظالم هر چند توبه هم بكند باز آيه دلالت دارد كه او تا آخر عمر نميتواند بامامت برسد زيرا آيه در آن حالى كه ظالم ظلم ميكند شامل وى ميگردد و ميگويد «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» و كلمه لا ينال چنان كه مى بينيم- مطلق است و مقيد بزمان مخصوص نيست و لذا شامل همه زمانها ميشود.

نتيجه، اين ميشود كه كسى كه ظلم كرد هر چند بعداً توبه هم بكند- در هيچ زمانى بامامت نميرسد.

[سوره البقرة (2): آيه 125] ... ص : 37

اشاره

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (125)

[ترجمه ] ... ص : 37

هنگامى كه خانه كعبه را مرجع مردم و محل امنى براى آنها قرار داديم.

مقام ابراهيم را جايگاه نماز خود قرار دهيد، بابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاورين و ركوع و سجده بجا آورندگان پاكيزه كنيد (125).

شرح لغات ... ص : 37

بيت ...- منزل، در اينجا منظور خانه كعبه است مثابه ...- محل بازگشت طائفين ...- طواف كنندگان عاكفين ...- اقامت گزيدگان ركع ...- جمع راكع يعنى ركوع كننده سجود ...- جمع ساجد يعنى سجده كننده

تفسير ... ص : 37
اشاره

وَ إِذْ جَعَلْنَا ...- هنگامى كه قرار داديم عطف بجاى «وَ إِذِ ابْتَلى » است كه در آيه قبل واقع گرديده بود. جمله

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 38

(وَ إِذِ ابْتَلى نيز معطوف بجاى «يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ» است كه در آيات قبل بود.

الْبَيْتَ: خانه كعبه را.

منظور از خانه اى كه خداوند آن را مرجع مردم قرار داده است «كعبه» است كه «بيت الحرام» نيز ناميده ميشود و علّت اينكه «كعبه» بيت الحرام ناميده ميشود اين است كه بر مشركين حرام است كه داخل آن گردند.

«خانه كعبه» را باين مناسب كعبه مينامند كه شكل آن چهار گوشه است و جهت مربع بودن آن اين است كه در محاذات «البيت المعمور» كه در آسمان واقع گرديده و داراى شكل مربّع است قرار گرفته است و شكل «البيت المعمور» نيز باين جهت مربع است كه در محاذات «عرش» كه داراى شكل مربع است واقع گرديده است و «عرش» نيز از اين نظر مربع است كه هر يك از گوشه هاى آن اشاره بيكى از اين چهار كلمه سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر است و اين چهار كلمه پايه و اساس دين اسلام است.

مَثابَةً لِلنَّاسِ ...- مرجع مردم در معناى اين كلمه پنج قول است:

1- حسن ميگويد: مثابت بمعناى مرجع است و «كعبه» باين مناسبت مرجع ناميده ميشود كه مردم هر ساله

بسوى آن روى ميآوردند».

2- ابن عباس نيز ميگويد «مثابت» بمعناى مرجع است ولى اين اطلاق باين مناسبت است كه نوعا مسلمانانى كه از خانه كعبه باز ميگردند قصد دارند دو باره بسوى آن برگردند و هيچگاه زيارت و احتياج خود را نسبت بآن تمام شده نميدانند.

و لذا در حديث وارد گرديده است كسى كه از مكّه باين قصد مراجعت كند در آينده بسوى آن برگردد عمرش زياد ميشود ولى كسى كه هنگام خروج از مكّه قصد بازگشت بسوى آن نكند اين موضوع علامت آن است كه مرگ وى نزديك گرديده است!.

3- بعضى گفته اند كه «مثابت» بمعناى محل استحقاق ثواب است بمناسبت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 39

اينكه مردم هر سال بمنظور انجام مراسم حج بزيارت آن ميآيند و مستحق ثواب ميگردند.

4- بعضى، «مثابت» را بمعنى پناهگاه دانسته اند.

5- برخى «مثابت» را بمحل اجتماع تفسير كرده اند.

مؤلف: بالآخره در همه معانى فوق، اين مناسبت منظور گرديده است كه مردم هر سال بسوى اين خانه مقدس رفت و آمد ميكنند.

وَ أَمْناً ...- و محل امن خانه «كعبه» باين مناسبت «محل امن» ناميده ميشود كه خداوند مقرر فرموده كسى كه باين خانه پناهنده شود تا هنگامى كه در آنجا است جان و مال او ايمن باشد و هرگز ترس بخود راه ندهد. و مردم بجهت عظمت و احترامى كه براى اين خانه قائل هستند بكسى كه خود را در پناه آن قرار بدهد اصلا متعرض نميشوند.

بواسطه رعايت همين احترام در دين اسلام مقرر گرديده است كه قانون جزائى اسلام بكسى كه پس از ارتكاب جنايتى در خارج، بخانه كعبه يا به «حرم» پناهنده شود اجراء نشود.

از

طرفى براى آنكه اين موضوع وسيله اى براى تعطيل حدود الهى نشود و افراد از اين قانون سوء استفاده نكنند در «اسلام مقرر شده است كه آن شخص را از لحاظ مواد غذايى و آشاميدنى و خريد و فروش در مضيقه بگذاريد تا ناگزير از خانه كعبه و حرم آن خارج شود و حدّ الهى در باره او جارى گردد تا هم احترام خانه كعبه رعايت شود و هم حدود الهى تعطيل نگردد.

ولى باين نكته هم بايد توجه داشت كسى كه در خانه كعبه و حرم مرتكب جنايتى كه موجب حدّ است گرديد و احترام اين مكان مقدس را رعايت نكرد بدون تأخير در همانجا حدّ الهى درباره آن بايد جارى شود.

قبل از اسلام نيز مردم همين احترام را براى خانه كعبه قائل بودند بطورى كه اگر شخص قاتل پدر خود را در حرم ميديد هرگز متعرض او نميشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 40

مردم اين احترام را از شريعت ابراهيم عليه السلام فرا گرفته تا زمان پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله رعايت ميكردند.

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى ...- مقام ابراهيم را جايگاه نماز قرار دهيد

در تعيين مقام ابراهيم (ع) 4 قول است ... ص : 40

1- طبق روايتى كه از حضرت صادق عليه السلام نقل گرديده است «مقام ابراهيم» همان نقطه اى كه در مسجد الحرام باين نام معروف است.

شخصى از آن حضرت پرسيد، كسى كه طواف واجب خود را بجا آورد ولى فراموش كرد كه نماز طواف را در «مقام ابراهيم» بخواند وظيفه اش چيست؟ حضرتش فرمود: «در همان مقام بعد از چند روز هم كه باشد بايد نماز طواف را بجا بياورد زيرا خداوند ميفرمايد: اتخذوا من مقام

ابراهيم مصلّى».

2- ابن عباس ميگويد: «تمام نقاطى كه اعمال حج از قبيل طواف و سعى و وقوف و ذبح در آنها انجام ميگيرد مقام ابراهيم است».

3- عطا ميگويد «مقام ابراهيم عبارت است از عرفه و مزدلفه و محلّى كه در آن رمى حجرات انجام ميگردد».

4- مجاهد ميگويد همه «حرم مقام ابراهيم است».

قول اوّل روشنتر و صحيح تر است زيرا مردم از مقام ابراهيم همان نقطه اى را كه در مسجد الحرام باين نام معروف است ميفهمند.

«در مقام ابراهيم» دلالت روشنى بر نبوّت حضرت ابراهيم عليه السلام موجود است زيرا هم اكنون اثر پاى آن حضرت در روى سنگ كاملًا نمايان است و اين موضوع معجزه اى براى وى محسوب ميشود كه خداوند سنگ را زير پاى او مانند گل، نرم قرار داده است.

سنگهاى بهشتى ... ص : 40

از حضرت باقر عليه السلام نقل شده است كه خداوند سه قطعه سنگ را از بهشت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 41

بروى زمين فرود آورده است:

1- سنگى كه در مقام ابراهيم عليه السلام است.

2- سنگ بنى اسرائيل «1».

3- حجر اسود و آن سنگى است كه ابراهيم عليه السلام آن را در خانه كعبه نصب كرد و رنگ آن در ابتدا از كاغذ سفيدتر بود ولى در اثر گناهان فرزندان آدم سياه گرديد.

يك داستان راجع بمقام ابراهيم ... ص : 41

ابن عباس ميگويد پس از اينكه ابراهيم عليه السلام اسماعيل و هاجر را بمكّه آورد و در آن سرزمين قرار داد و بعد از زمانى قبيله اى بنام جرهم در آن مكان فرود آمده و اقامت گزيدند و اسماعيل از آن قبيله همسرى براى خود انتخاب كرد و هاجر از دنيا درگذشت. ابراهيم عليه السلام از ساره اجازه خواست كه براى ملاقات هاجر رهسپار مكّه شود ساره با اين پيشنهاد با اين شرط موافقت كرد كه ابراهيم در مكّه از مركب خود پياده نشود! ابراهيم عليه السلام بطرف مكّه حركت كرد و پس از طى راه وارد مكّه گرديد- در حالى كه هاجر از دنيا درگذشته بود- و بطرف خانه اسماعيل رفت و از همسر او پرسيد شوهرت كجا است؟ وى گفت براى شكار از منزل بيرون رفته است- اسماعيل معمولًا براى شكار از حرم بيرون رفت- ابراهيم گفت آيا وسيله اى براى پذيرايى از من دارى؟ همسر اسماعيل گفت نزد من چيزى نيست و كسى هم فعلًا در منزل نيست كه در پذيرايى از مهمان بمن كمك كند! ابراهيم قصد مراجعت كرد و تنها جمله اى كه در اين هنگام باو

گفت اين بود:

__________________________________________________

(1) آن سنگ مخصوصى بود كه هر موقع موسى عليه السلام عصاى خود را بآن ميزد 12 چشمه از آن ميجوشيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 42

موقعى كه شوهر بخانه آمد از قول من باو بگو كه «آستانه خانه ات را تغيير بده» پس از زمانى اسماعيل بخانه آمد و بوى پدرش را از محيط خانه استشمام كرد از همسر خود پرسيد آيا كسى بخانه ما آمده بود؟ همسر وى گفت: بلى پير مردى باين اوصاف در غياب تو بمنزل ما آمد ولى اوصاف ابراهيم عليه السلام را با لحن تحقير آميزى ذكر كرد! اسماعيل گفت آن پير مرد بتو چيزى نگفت همسر او گفت، بمن سفارش كرد هنگامى كه شوهرت آمد از قول من باو سلام برسان و بگو كه آستانه خانه ات را تغيير بده! اسماعيل آن زن را طلاق گفت و براى خود همسر ديگرى انتخاب كرد.

پس از مدتى باز ابراهيم عليه السلام از ساره اجازه خواست كه براى ملاقات اسماعيل بمكه برود ساره باين شرط نيز موافقت كرد كه ابراهيم در مكه از مركب خود فرود نيايد.

ابراهيم عليه السلام بطرف مكّه حركت كرد و هنگامى كه بدر خانه اسماعيل رسيد ديد اسماعيل در خانه نيست از همسر وى پرسيد اسماعيل كجا رفته است؟ او در جواب گفت شوهرم بعزم شكار بخارج منزل رفته است و الآن انشاء اللَّه خواهد آمد تو اكنون از مركب خود پائين بيا و استراحت كن ابراهيم گفت: آيا وسيله پذيرايى از مهمان دارى او گفت: بلى و فوراً مقدارى شير و گوشت بحضور آورد ابراهيم عليه السلام آن شير را نوشيد و

آن گوشت را خورد و از خداوند براى شير و گوشت بركت خواست- چنانچه آن زن در آن روز نان يا گندم يا جو يا خرما آورده بود و ابراهيم عليه السلام درباره اينها دعا ميكرد، بركت بيشترى باينها داده ميشد- پس از اينكه ابراهيم عليه السلام غذا ميل كرد همسر اسماعيل مجدداً بوى گفت از مركب پائين بيا تا سرت را بشويم ولى ابراهيم عليه السلام پياده نشد. همسر اسماعيل قطعه سنگى را كه امروز «مقام ابراهيم» ناميده ميشود آورد و زير پاى راست ابراهيم عليه السلام گذارد و جانب راست سر ابراهيم را شستشو داد و اثر پاى راست وى در آن نقش بست بعد از آن، آن سنگ را در زير پاى چپ ابراهيم قرار داد و طرف چپ سر او را شستشو داد و اثر پاى چپ او در آن سنگ ماند.

ابراهيم عليه السلام بطرف مسكن خود قصد مراجعت كرد و هنگام حركت بهمسر ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 43

اسماعيل گفت: وقتى كه شوهرت بمنزل آمد از قول من باو سلام برسان و بگو آستانه خانه ات بسيار مناسب و درست است.

اسماعيل كه بخانه مراجعت كرد بوى پدرش بمشامش رسيد و از همسرش پرسيد آيا در غياب من كسى بخانه ما آمد؟ وى با لحن تجليل آميزى گفت: بلى پير مردى كه خوشبوترين افراد و داراى نيكوترين قيافه بود بمنزل ما آمد و من از وى پذيرايى نمودم و سرش را شستشو دادم و هم اكنون اثر پاهايش در اين سنگ باقى مانده است» اسماعيل گفت: «او پدر من ابراهيم عليه السلام است».

اين داستان را- با تفاوت مختصرى

در عبارت- علىّ بن ابراهيم از پدر خود از ابن عمر از ابان از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده است ولى در پايان آن، اين مطلب اضافه شده است كه: «ابراهيم عليه السلام بهمسر اسماعيل گفت: هنگامى كه شوهرت بخانه آمد باو بگو پير مردى به اينجا آمد و او توصيه كرد كه درباره آستانه خانه ات نيكى كن و قدر او را بدان. آن وقت اسماعيل كه بخانه آمد و از جريان استحضار حاصل كرد خود را با چشمهاى اشكبار روى آن سنگ كه اكنون مقام ابراهيم ناميده ميشود افكند و آن را بوسيد».

در روايت ديگرى از حضرت صادق عليه السلام نقل گرديده است كه حضرت ابراهيم عليه السلام از ساره اجازه ملاقات اسماعيل عليه السلام را خواست و ساره باين شرط، موافقت كرد كه او تا شب مراجعت كند و از الاغش پياده نشود از حضرت سؤال شد كه اين مسافرت با اين سرعت چگونه صورت گرفت؟

حضرت فرمود: «زمين بقدرت خداوند زير پاى ابراهيم عليه السلام پيچيده شد».

دو ياقوت بهشتى ... ص : 43

عبد اللَّه بن عمر از حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل كرده است كه آن حضرت فرمودند: ركن و مقام دو ياقوت از ياقوتهاى بهشت ميباشند و خداوند نور آنها را گرفته است و اگر نه اين بود، آنها ما بين مشرق و مغرب را روشن ميكردند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 44

مُصَلًّى ...- نمازگاه در اينكه منظور از «مصلّى» چيست 3 قول است:

1- از ائمه اطهار عليه السلام روايت شده است كه «منظور از «مصلّى» محلّ نماز است يعنى: مقام ابراهيم را محلّ نماز خود

قرار بدهيد» قتاده و سدى نيز همين قول را اختيار كرده اند.

فقهاء مذهب اماميّه براى وجوب نماز طواف بهمين آيه استدلال نموده اند زيرا خداوند بخواندن نماز در «مقام ابراهيم» امر فرموده و دلالت «امر» بر وجوب نيز مسلّم است و از طرفى غير از نماز طواف، مسلماً هيچ نمازى در آن مكان واجب نيست نتيجه اين است كه متعلّق «امر» واقع در آيه نماز طواف است.

2- مجاهد ميگويد: منظور از مصلّى محلّ دعا است زيرا كلمه «صلاة» در لغت بمعناى «دعا» نيز آمده است.

3- حسن ميگويد: مقصود از مصلّى «قبله» است يعنى مقام ابراهيم را در حال نماز در جلو خود قرار دهيد.

وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ ...- بابراهيم و اسماعيل گفتيم.

«عهد» را باين مناسبت به «گفتن» تفسير كرديم كه كلمه ان كه بعد از آن واقع گرديده است «مفسره است و هنگامى كه «ان مفسره» بعد از الفاظ كه معناى قول را در بر دارد واقع گردد آن الفاظ معناى قول ميدهند نتيجه اين ميشود كه با ابراهيم و اسماعيل گفتم:

أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ ...- خانه مرا پاكيزه كنيد در معناى «تطهير» در اينجا 3 قول است:

1- جبائى ميگويد: «منظور پاك كردن آن است از سرگين و خونى كه مشركين قبل از اينكه خانه كعبه در تصرف ابراهيم عليه السلام و اسماعيل عليه السلام درآيد، در آن ميريخته اند».

2- مجاهد و قتاده ميگويد: «مراد اين است كه آن را از بتهايى كه بر در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 45

آن ميآويخته اند پاك نمايند».

3- بعضى گفته اند: مراد آن است كه خانه كعبه را بر اساس طهارت و تقوى بنا كنند.

چنان كه خداوند

فرمود: أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ «1» يعنى آيا كسى كه بنائى را مقصد تقوى و جلب خشنودى خداوند تاسيس كند بهتر است يا كسى كه بر اساس سست و متزلزل در لبه رودخانه اى كه در شرف ويرانى است بنائى بسازد و علت اينكه خداوند بر «خانه كعبه» بيتى گفت و بخود نسبت داد اين است كه مزيت و فضيلت آن خانه را بر مكانهاى ديگر روشن بسازد.

لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ ...- براى طواف كنندگان و مجاورين بيشتر مفسرين ميگويند: منظور از «طائفين» كسانى هستند كه در گرد خانه كعبه مشغول طواف ميباشند و منظور از «عاكفين» افرادى است كه مجاور خانه كعبه ميباشد.

سعيد بن جبير ميگويد «طائفين كسانى هستند كه از آفاق بمنظور اداء مراسم حج آمده اند و مراد از «عاكفين» اشخاصى است كه در مكّه اقامت دارند».

ابن عباس ميگويد: «منظور از عاكفين» نمازگزاران و مراد از طائفين طواف كنندگان است».

مؤلف: قول اول صحيح تر است زيرا با معنايى كه از كلمه طائفين و عاكفين فهميده ميشود مطابق است.

وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ...- ركوع و سجده بجا آورندگان در تفسير اين دو كلمه 3 وجه گفته شده است:

1- قتاده ميگويد مراد از آنها نمازگزارانى است كه در نزديكى خانه كعبه بركوع و سجود ميروند.

__________________________________________________

(1) آيه 109 سوره توبه.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 46

2- حسن ميگويد: منظور جمع مسلمانان است باعتبار اينكه آنان ركوع و سجود بجا ميآورند.

3- عطا ميگويد: اين «كلمات» باعتبار حالات اشخاص گفته شده است زيرا شخص هنگامى كه طواف ميكند طائف يعنى طواف كننده است

و وقتى مى نشيند عاكف است يعنى مجاور خانه كعبه است و هنگامى كه نماز مى خواند راكع و ساجد است.

فضيلت خانه كعبه ... ص : 46

پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: «خداوند در هر شبانه روز صد و بيست رحمت بر خانه كعبه نازل ميكند كه شصت تا از آنها مخصوص طائفين و چهل تا مخصوص عاكفين «1» و بيست تا از آنها مخصوص كسانى است كه بآنجا نگاه ميكنند»

[سوره البقرة (2): آيه 126] ... ص : 46

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)

[ترجمه ] ... ص : 46

هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا اين شهر را محل امن و آسايش قرار بده و بكسانى از اهل آن، كه ايمان بخدا و روز قيامت دارند از ميوه هاى فراوان روزى عنايت كن پروردگار فرمود: بكسانى كه با وجود اين نعمت سپاسگزارى نكنند هر چند در دنيا بهره كمى خواهم داد ولى در آخرت آنان را بآتش دوزخ خواهم كشانيد و آن منزلگاه بسيار بديست (126).

شرح لغات ... ص : 46

بلد ...- شهر اضطرار ...- مقهور ساختن، مقهور شدن مصير ...- مآل، عاقبت

__________________________________________________

(1) در بعضى از نسخه ها بجاى عاكفين «مصلّين» نوشته شده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 47

تفسير: ... ص : 47
اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا ...- هنگامى كه ابراهيم گفت پروردگارا! اين را يعنى «مكّه» را قرار بده.

بَلَداً آمِناً ...- منظور از «بلد آمن» شهر صاحب امنيّت است همانطور كه مى گوييم «بلد آهل» يعنى شهر صاحب اهل بعضى گفته اند: «بلد آمن» از قبيل اسناد بمكان است باعتبار اهل آن مثل «ليل نائم» يعنى شب خواب رونده باعتبار اينكه مردم در آن بخواب ميروند و مراد در اينجا شهرى است كه مردم در آن ايمن هستند ابن عباس ميگويد: منظور اين است كه پروردگارا اين شهر را مورد احترام قرار بده بطورى كه حتى پرندگان آن شكار نشود و درخت آن قطع نگردد و گياه آن چيده نشود.

آنچه از حضرت صادق عليه السلام نقل گرديده است كه فرمود: كسى كه داخل حرم گردد در حالى كه بآن پناه آورده باشد از غضب پروردگار ايمن است و حيوانات وحشى و پرندگانى كه بحرم داخل ميگردند تا از حرم بيرون نرفته اند امنيّت دارند و كسى حق ندارد آنها را رم بدهد يا اذيّت كند نيز بهمين معنى برميگردد.

پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نيز روز فتح مكه فرمودند: خداوند روزى كه آسمانها و زمين را آفريد «مكه» را محترم قرار داد تا روز قيامت. و براى هيچكس- نه پيش از من و نه بعد از من- جائز نبوده و نيست كه احترام آن را بشكند، تنها براى من در يك ساعت از

روز جائز گرديد كه بقصد فتح و تسخير آن با سپاه وارد آن گردم از اين روايت و امثال آن كه در ميان محدّثين مشهور است استفاده ميشود كه «مكه» پيش از دعاء ابراهيم عليه السلام مورد احترام بوده است منتها اين احترام بواسطه دعاء آن حضرت تاكيد و تجديد شده است.

ولى بعضى گفته اند كه «مكه» بواسطه دعاء ابراهيم عليه السلام احترام يافته است و پيش از آن مانند شهرى ديگر بوده است. دليل آن روايتى است كه از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 48

انّ ابراهيم حرم مكة و انى حرمت المدينه. يعنى: ابراهيم عليه السلام مكه را محترم گردانيد و من مدينه را محترم قرار دادم.

احترام تكوينى و تشريعى ... ص : 48

بعضى ميگويند احترامى كه آن شهر ذاتا داراى آن بوده است غير از آن احترامى است كه بسبب دعاء ابراهيم عليه السلام قرار داده شد: احترامى كه آن شهر ذاتاً دارا بوده است «احترام تكوينى» است يعنى خداوند آن را در طول قرون و اعصار بسبب عظمت و هيبتى كه براى آن در دل مردم قرار داده است از تخريب و استيصالى كه براى بسيارى از شهرها رخ داده است، حفظ نموده است.

ولى احترامى كه بواسطه دعاء ابراهيم عليه السلام مقرر گرديد «احترامى تشريعى» بود يعنى پيغمبران الهى مأمور شدند كه مردم را بتعظيم و رعايت احترام «مكه» موظّف و مكلّف بسازند.

مؤلف: منظور ابراهيم عليه السلام در دعاى خود، درخواست ايمنى «مكه» از خرابى و انهدام نبود زيرا اين نوع امنيت براى آن شهر پيش از ادّعاى آن حضرت وجود داشت بلكه

مقصود وى تقاضاى ايمنى از قحطى و تنگ دستى بود و اين تقاضا به اين جهت بود كه او اهل و عيال خويش را در سرزمين بى آب و گياهى ساكن گردانيد. ولى برخى ميگويند: آن حضرت از هر دو جهت ايمنى را براى «مكه» از خداوند خواست هر چند امنيت از تخريب و انهدام قبلًا وجود داشت.

وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ ...- انواع روزيها و ميوه ها باهل آن عنايت كن مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ «1» ...- روزيها و ميوه ها را مخصوص كسانى از اهل مكه كه ايمان بخدا و روز قيامت دارند بگردان منظور ابراهيم عليه السلام اين بود كه مردم مكه علاوه بر امنيت، از فراوانى نعمت نيز بهره مند شوند.

__________________________________________________

(1) مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ، بدل از «اهل» است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 49

ميوه گل يا ميوه دل ... ص : 49

حضرت باقر عليه السلام فرمودند: مقصود ابراهيم عليه السلام در دعاى خود اين بود كه ميوه ها از شهرهاى ديگر بمكه حمل شود و در دسترس اهالى آن قرار بگيرد.

ولى حضرت صادق عليه السلام فرمودند كه: مراد حضرت ابراهيم عليه السلام از ميوه هايى كه آنها را براى اهل مكه تقاضا كرد ميوه هاى خوردنى نيست بلكه منظور ميوه دلهاى مردم يعنى «محبت» است باين معنا پروردگارا! مردم مكه را محبوب خلق بگردان تا بسوى آنها رفت و آمد كنند.

علّت اينكه ابراهيم عليه السلام دعاى خود را مخصوص مؤمنين قرار داد و گفت «مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» اين است كه خداوند باو در ضمن آيه قبل- موقعى كه از پيشگاه او امامت را براى ذريّه خود تقاضا كرد و

گفت «و من ذريّتى» و او فرمود:

لا ينال عهدى الظالمين- اعلام فرمود كه در ميان ذريّه او ظالمانى پديد خواهند آمد لذا ابراهيم عليه السلام براى رعايت ادب روزى و رفاه را تنها براى مؤمنين درخواست كرد.

بعضى گفته اند روى اين اصل ابراهيم عليه السلام دعاى خود را مخصوص مؤمنين قرار داد كه اگر براى عموم مردم مكه حتى كفّار نيز درخواست روزى و رفاه ميكرد اجتماع كفّار در مكّه زياد مى گشت و آنها مفاسدى بوجود ميآوردند و چه بسا ممكن بود مردم را از انجام مراسم حج منع نمايند.

قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ...- يعنى ابراهيم عليه السلام دعاى تو را در باره مؤمنين مستجاب كردم كفّار را نيز تا موقع مرگ روزى ميدهم.

بعضى گفته اند منظور اين است كه كفار را در دنيا فورا بهلاكت نميرسانم و بآنها در مدت زندگى آنان در دنيا روزى ميرسانم.

حسن ميگويد: مراد اين است كه كفّار را از امنيّت و روزى تا زمان خروج حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله بهره مند ميگردانم ولى هنگامى كه آن حضرت خروج كرد يا آنها را مى كشد و يا از مكه اخراج ميكند.

ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ ...- يعنى در آخرت بسوى آتش ميكشانم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 50

وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ ...- منزلگاه بد و نامطلوب است.

[سوره البقرة (2): آيه 127] ... ص : 50

اشاره

وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (127)

[ترجمه ] ... ص : 50

هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه كعبه را بالا ميبردند و ميگفتند پروردگارا اين عمل را از ما قبول بفرما تويى كه دعاى ما را ميشنوى و باسرار و مصالح دانايى (127)

شرح لغات ... ص : 50

رفع ...- بالا بردن، برافراشتن.

قواعد- ... جمع قاعده يعنى پايه.

تفسير ... ص : 50
اشاره

خداوند كيفيت بناى خانه كعبه را شرح ميدهد:

وَ إِذْ يَرْفَعُ ...- يعنى «و اذكر اذ رفع» بياد بياوريد هنگامى را كه:

ابراهيم القواعد من البيت: ابراهيم پايه هاى خانه كعبه را بالا ميبرد.

خانه كعبه را كه تاسيس كرد؟ ... ص : 50

از ائمه اطهار عليهم السلام نقل گرديده است كه خانه كعبه را آدم عليه السلام قبلًا ساخته بود ولى چون آثار آن بتدريج رو بزوال و انهدام ميرفت ابراهيم عليه السلام مأمور گرديد كه پايه هاى قبلى را بالا ببرد و ساختمان آن خانه را تجديد كند، ابن عباس و عطا نيز بهمين قول قائل ميباشند ولى مجاهد ميگويد ابراهيم عليه السلام بامر خداوند خانه كعبه را تأسيس كرد.

حسن ميگويد اول كسى كه «خانه كعبه» را زيارت كرد ابراهيم بود اما در روايات علما شيعه باين مطلب تصريح شده است كه اول كسى كه خانه كعبه را زيارت كرد آدم عليه السلام بود و اين خود دليل روشنى است كه خانه كعبه قبل از ابراهيم عليه السلام وجود داشته است و او فقط ساختمان آن را تجديد نموده است.

از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است كه خداوند متعال تعداد چهار ستون در ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 51

زير عرش قرار داد و آن را «ضراح» ناميد و آن همان «البيت المعمور» است و بعد از آن دستور داد ملائكه در اطراف آن طواف كنند پس از آن بجمعى از فرشتگان فرمود كه در روى زمين خانه اى بشكل و اندازه آن بنا نمايند و بكسانى كه در روى زمين هستند فرمان داد كه در گرد آن طواف كنند.

عيّاشى در كتاب خود از حضرت صادق عليه السلام روايت ميكند كه خداوند «الحجر

الاسود» را از بهشت نازل كرد در حالى كه خانه «كعبه» از در سفيد بود پس از آن آن را بآسمان برد و تنها پايه هاى آن روى زمين باقى ماند و آن خانه اصلى در آسمان در محاذات اين خانه است و روزى 70 هزار فرشته بقصد زيارت داخل آن ميگردند و از آن خارج گشته ديگر بسوى آن برنميگردند و خداوند ابراهيم و اسماعيل را امر فرمود كه خانه كعبه را روى همان پايه ها كه بجا مانده بود برپا سازد».

حضرت امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: «اول چيزى كه از آسمان بزمين نازل گرديده است خانه اى است كه در مكه است خداوند آن را در حالى كه ياقوت سرخ بود از آسمان نازل كرد ولى هنگامى كه ملّت نوح صلى اللَّه عليه و آله معصيت كردند خداوند آن را بآسمان بالا برد.

وَ إِسْماعِيلُ ...- يعنى ابراهيم و اسماعيل با هم پايه خانه كعبه را بالا ميبردند.

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا ...- همانطورى كه اگر كسى هديه اى به پيشگاه سلطانى ببرد در صورتى در برابر آن پاداش ميدهد كه آن را قبول كند.

إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ...- يعنى تو شنونده دعاى ما هستى و عالم بحال ما و بآنچه بصلاح ما است ميباشى.

اسماعيل عليه السلام اول كسى است كه بعربى تكلم كرد ... ص : 51

از حضرت باقر عليه السلام نقل شده است كه اسماعيل نخستين كسى است كه بزبان عربى تكلم كرد و ابراهيم عليه السلام هنگام ساختن كعبه بزبان عبرانى بوى مى گفت اى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 52

اسماعيل! «هانى ابن» «1» يعنى سنگ بمن بده اسماعيل در جواب بعربى مى گفت «يا ابه هاك حجرا» يعنى اى پدر سنگ را بگير.

ضمناً از اين آيه

اين نكته نيز استفاده ميشود كه پس از فراغت از عبادت «دعا» مطلوب و مندوب است چنان كه ابراهيم و فرزندش پس از انجام ساختمان كعبه دعا كردند و از خداوند پذيرش آن را درخواست نمودند.

داستان مهاجرت اسماعيل و هاجر ... ص : 52

على بن ابراهيم بن هاشم از پدر خود و او از نضر بن سويد از هشام از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه: براى ابراهيم عليه السلام هنگامى كه در صحرايى از سرزمينهاى شام اقامت داشت فرزندى از هاجر متولد گرديد كه اسماعيل نام يافت.

ساره همسر ديگر ابراهيم عليه السلام چون داراى فرزندى نبود از اين موضوع بشدت متأثر و ناراحت گرديد.

تقدير اين جمله اين است: «يقولون» رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا يعنى در حالى كه مى گفتند پروردگارا! از ما بپذير در قرائت عبد اللَّه بن مسعود است: «يقولون ربنا تقبل منّا» نظير حذف كلمه «يقولون» كه در اين مورد واقع گرديده است در قرآن كريم بسيار است مثل: «وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» «2» منظور اين است كه يقولون سلام عليكم و مثل وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ «3»

__________________________________________________

(1) در نسخه مصححه اين كلمه بهمين صورت است ولى ظاهرا اشتباه است و در زبان عبرانى «ابن» بمعناى سنگ و «تن لى» بمعناى آن است كه بمن بده و منظور روايت اين است كه اسماعيل نخستين كسى از اولاد ابراهيم است كه زبان عربى را ياد گرفت و بآن تكلم كرد و اينموضوع باين جهت بود كه وى با اعراب «جرهم» كه بآنسرزمين آمدند معاشرت كرد (شعرانى).

(2) آيه 22- 23 سوره رعد يعنى «ملائكه از هر درى بر آنها وارد ميگردند و

ميگويند سلام و تحيت بر شما باد».

(3) آيه 93 سوره انعام يعنى ملائكه براى قبض روح آنها دست بسوى آنها ميگشايند و ميگويند جان خود را از بدن بيرون كنيد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 53

بعضى گفته اند تقدير آيه اين است: «يقول ربنا تقبل منا» يعنى در حالى كه ميگفت پروردگارا از ما بپذير و ضمير يقول به «ابراهيم» برميگردد باعتبار اينكه اسماعيل در وقت ساختن خانه كعبه كودكى بيش نبود و تنها ابراهيم عليه السلام پايه هاى آن را برمى افراشت ولى اين قول نادر، و غير قابل است زيرا مسلم است كه ابراهيم و اسماعيل با هم خانه كعبه را بنا ميكرده اند.

ابن عباس ميگويد باين مناسبت بناى خانه كعبه بابراهيم و اسماعيل نسبت داده شده است كه اسماعيل بابراهيم سنگ ميداد و او آن را روى پايه هاى خانه كعبه ميپيچد و بالا ميبرد.

جمله «تَقَبَّلْ مِنَّا» دليل آن است كه «كعبه» را بعنوان عبادتگاه ساخته اند زيرا توقع و انتظار پاداش از خداوند تنها در تأسيس ساختمانى است كه داراى جنبه عبادت و اطاعت باشد.

و منظور از جمله «تقبل منّا» اين است كه پروردگارا بما در برابر اين عمل ثواب عنايت كن و موجبات ناراحتى ابراهيم عليه السلام را نيز فراهم كرد، ابراهيم عليه السلام در اين باره بدرگاه خداوند شكايت نمود خداوند بوى وحى كرد كه: زن مانند دنده كج است اگر آن را بحال خود بگذارى از آن بهره مند ميشوى ولى راست كردن آن موجب شكسته شدن آن ميگردد «1».

از آن پس پروردگار او را امر فرمود كه اسماعيل را با مادرش هاجر از آن سرزمين بيرون ببرد ابراهيم عرض كرد پروردگارا

آنها را كجا ببرم؟ خداوند فرمود آن را به «حرم» و محل امن من و نخستين نقطه اى از زمين كه آفريده ام يعنى «مكه» ببر در آن حال جبرئيل عليه السلام با «براق» بحضور ابراهيم آمد ابراهيم هاجر و اسماعيل را

__________________________________________________

(1) مؤلّف در اين مورد باين شعر استشهاد كرده است: هى الضلع العوجاء لست تقيمها الا ان تقويم الضلوع انكسارها. يعنى زنان استخوانها و دنده هاى كجى هستند كه هرگز نميتوانى آنها را راست كنى بدانيد كه راست كردن دنده ها موجب شكسته شدن آنها است [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 54

بر براق سوار نموده حركت كردند و در ميان راه بهر نقطه سرسبز و با صفايى كه داراى درخت خرما و غير آن و زراعت بود كه ميرسيدند ابراهيم عليه السلام از جبرائيل ميپرسيد آيا مقصد ما اينجا است؟ جبرائيل در جواب ميگفت نه تا اينكه بالآخره بمكّه رسيدند جبرائيل گفت، مقصد اينجا است:

ابراهيم عليه السلام اسماعيل و هاجر را در محل خانه كعبه گذارد و در آن نقطه درختى بود كه هاجر گليمى را بمنظور سايبان روى آن انداخت و در زير آن نشست و از طرفى چون ساره از ابراهيم عليه السلام قول گرفته بود كه در هيچ نقطه اى تا بمنزل برگردد پياده نشود. لذا ابراهيم عليه السلام بدون توقف قصد مراجعت كرد در اين هنگام هاجر از ابراهيم پرسيد چرا ما را در اين مكان كه نه انيسى در آن ديده ميشود و نه آب و زراعتى بچشم ميخورد، ميگذارى؟ ابراهيم گفت من از جانب خداوند مأمورم كه شما را در اين نقطه بگذارم و بروم. ابراهيم از آنجا

بطرف محل اقامت خود عزيمت كرد و هنگامى كه به «كدى» كم كوهى است در «ذى طوى» رسيد رو بسوى اسماعيل و هاجر برگردانيد و بخداوند گفت «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» «1».

و براه پيمايى بسوى مقصد خود هم چنان ادامه داد.

وقتى كه آفتاب بالاتر آمد و هوا گرم تر شد اسماعيل سخت تشنه شد هاجر براى بدست آوردن آب- در حالى كه صدا ميزد آيا انيسى در اين وادى نيست؟- رو به بيابان گذاشت تا به «مسعى» يعنى محل سعى ميان صفا و مروه رسيد و در اين حال اسماعيل از نظر او ناپديد شد براى ديدن او ببالاى تپه «صفا» درآمد و نگاهى به بيابان انداخت «سرابى» در نظر او در جانب «مروه» پديدار گرديد و چنين گمان

__________________________________________________

(1) آيه 37 سوره ابراهيم يعنى: پروردگارا من بعضى از ذريه خود را در وادى بى كشت زرعى نزد بيت الحرام خانه محترم تو براى بپا داشتن نماز مسكن دادم بار خدايا تو دلهاى مردمان را بسوى آنها مايل گردان و بانواع ثمرات آنها را روزى ده باشد كه شكر تو را بجا بياورند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 55

كرد كه آن آب است لذا از تپه «صفا» رو به بيابان فرود آمده براى بدست آوردن آب شتابان در حال حركت بود تا اينكه اسماعيل از نظر وى مجدداً ناپديد شد و براى ديدن او ببالاى تپه مروه رفت ضمناً نگاهى بسوى بيابان افكند و «سرابى» در ناحيه صفا در نظر

او نمايان شد لذا فوراً از مروه بطرف صفا سرازير شد و در بيابان بمنظور تحصيل آب شتابان قدم برميداشت تا اينكه باز اسماعيل از نظر وى غائب گرديد و ببالاى تپه صفا رفت و باسماعيل نگاه كرد و در اين حال نيز نگاهى به بيابان انداخت و سرابى كه آن را آب پنداشت در جانب «مروه» در نظر او جلوه گر شد و لذا از صفا فوراً بزير آمد و رو به بيابان گذاشت و هم چنان براى تحصيل آب پيش رفت تا اسماعيل از چشم او ناپديد گرديد و براى ديدن او ببالاى «مروه» رفت ...

و همچنين تا هفت مرتبه ميان صفا و مروه آمد و شد كرد و در دفعه هفتم كه در بالاى «مروه» بود نگاهى بطرف اسماعيل افكند ديد ناگهان چشمه آبى از زير پاى او بجوشش درآمده است و لذا فوراً با كمال مسرت بطرف اسماعيل روانه شد و مقدارى از شنهاى بيابان را در اطراف آب جمع كرد و مانع روان شدن آن در بيابان گرديد و بهمين جهت «زمزم» ناميده شد «1» رفته رفته پرندگان و وحوش بيابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند.

اجتماع حيوانات در كنار آن چشمه توجه طائفه «جرهم» كه در «ذى المجاز» «عرفات» اقامت داشتند بسوى آن چشمه جلب كرد و بهمين علت آنان بسوى آن چشمه آمده زنى را با پسرى كه از درخت براى خود سايبانى ترتيب داده بودند در كنار آن ديدند افراد قبيله جرهم از هاجر پرسيدند تو كيستى؟ و بچه مناسبت با فرزندت اين بيابان را محل اقامت خود قرار داده اى؟ هاجر در جواب گفت من مملوك ابراهيم خليل

الرحمن عليه السلام هستم و اين كودك هم فرزند او ميباشد و خداوند بآن حضرت امر فرموده است كه ما را در اين سرزمين اقامت دهد» آنان گفتند: آيا اجازه ميدهى كه ما هم در نزديكى شما ساكن گرديم؟

__________________________________________________

(1) چون كلمه «زم» در لغت عرب بمعناى بستن آمده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 56

هاجر گفت: بايد در اين مورد از ابراهيم عليه السلام اجازه بگيرم.

ابراهيم بفاصله سه روز از اين جريان براى ملاقات آنها آمد. هاجر باو گفت در اين مكان طايفه اى است از «جرهم» تقاضا دارند كه اجازه دهى در نزديكى ما اقامت گزينند ابراهيم عليه السلام با اين تقاضا موافقت كرد و هاجر به قبيله جرهم موافقت ابراهيم عليه السلام را اعلام نمود.

آنان در جوار اسماعيل و هاجر فرود آمدند و خيمه هاى خود را برافراشتند هاجر و اسماعيل با آنها انس گرفتند.

پس از مدتى ابراهيم عليه السلام مجدداً براى ملاقات اسماعيل و هاجر بمكه آمد و چون جمعيت زيادى را در اطراف آنها ديد بسيار خرسند گرديد.

اسماعيل چون بزرگ شد هر يك از افراد قبيله «جرهم» يك يا دو گوسفند باو اهداء كردند و باين ترتيب وسيله معيشت هاجر و فرزندش كاملًا تأمين شد.

هنگامى كه اسماعيل بحد بلوغ رسيد خداوند فرمان تأسيس خانه كعبه را بابراهيم عليه السلام صادر فرمود ابراهيم عرضكرد پروردگارا در چه نقطه اى آن را بنا كنم خداوند فرمود در آن نقطه اى كه قبه اى براى آدم نازل كرده بودم و آن قبه تمام «حرم» را روشن كرده بود.

حضرت صادق عليه السلام فرمود قبه اى كه خداوند متعال براى آدم نازل كرده بود تا زمان نوح عليه

السلام هم چنان برپا بود ولى در روزگار طوفان نوح عليه السلام هنگامى كه آب روى زمين را فرا گرفت خداوند آن قبه را بآسمان برد و «مكه» در آن جريان غرق نشد و بهمين مناسبت «بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ يعنى سرزمين «آزاد شده از غرق» ناميده شد.

و وقتى ابراهيم را بتأسيس خانه كعبه مأمور ساخت او نميدانست كه آن را در چه نقطه اى بنا كند تا اينكه خداوند جبرائيل عليه السلام را مأمور كرد كه موضع خانه كعبه را با خطوطى معين كرد و پايه هاى آن را از بهشت آورد و آن سنگى كه خداوند آن را براى آدم عليه السلام فرود آورده بود، در ابتدا از برف سفيدتر بود اما هنگامى كه دستهاى كفّار آن را لمس كرد رنگ آن تغيير كرد و سياه گرديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 57

ابراهيم عليه السلام بر حسب فرمان الهى براى ساختن خانه كعبه دست بكار شد و اسماعيل سنگها را از «ذى طوى» حمل ميكرد و باو ميداد تا اينكه بمقدار 9 ذرع ديوارها را بالا برد از آن پس جبرئيل عليه السلام ابراهيم عليه السلام را بمكانى كه «الحجر الاسود» در آن بود راهنمايى كرد و او آن را از آنجا بيرون آورد و در موضعى كه هم اكنون در آن قرار دارد نصب كرد و براى آن از دو طرف يكى بطرف مشرق و ديگرى بطرف مغرب- درب قرار داد و آن درب كه بطرف مغرب است «مستجار» ناميده ميشود، بعد از آن از گياهان خوشبوى بيابان بروى آن ريخت و هاجر گليمى را كه با خود داشت و در زير

آن بسر ميبردند بر در آن آويخت.

هنگامى كه ساختمان آن تكميل گرديد و بپايان رسيد و ابراهيم و اسماعيل تصميم گرفتند كه مناسك حج را انجام دهند جبرئيل عليه السلام روز «ترويه» كه هشت روز از ذى الحجّه گذشته بود نازل گشت و بابراهيم عليه السلام گفت بهمراه خود از مكه آب بردارد زيرا در منى و عرفات آب وجود نداشت و لذا آن روز «ترويه» يعنى «سيراب كردن» ناميده شد پس از انجام اعمال عرفات او ابراهيم را به «منى» آورد و او شب را در آنجا بسر ميبرد و اعمالى را كه بآدم عليه السلام راهنمايى كرده بود بابراهيم عليه السلام نيز نشان داد.

هنگامى كه ابراهيم عليه السلام از ساختن كعبه فراغت يافت گفت: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ تا آخر آيه ...

[سوره البقرة (2): آيه 128] ... ص : 57

اشاره

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128)

[ترجمه ] ... ص : 57

ابراهيم و اسماعيل عرضكردند پروردگارا! ما را در راه تسليم فرمان خود استوار بدار و فرزندان ما را نيز تسليم فرمان خود بگردان و راههاى پرستش و طاعت را بما بنما و توبه ما را بپذير كه تنها تو توبه پذير و مهربانى (128)

شرح لغات ... ص : 57

اسلام ...- انقياد، تسليم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 58

مناسك ...- منسك هم بعبادت گفته ميشود و هم بمحل عبادت و در اينجا مراد معناى دوم است.

تفسير ... ص : 58

سپس خداوند بقيه دعاى ابراهيم و اسماعيل را بيان ميفرمايد:

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ ...- ابراهيم و اسماعيل دعا كردند كه پروردگارا ما را چنان كه در گذشته از عمر خود مسلمان قرار داده اى در آينده نيز بر «دين اسلام» باقى بدار. معناى اين دعا اين نيست كه اسلام و كفر اشخاص فقط بمشيت خداوند بستگى دارد و براى افراد در آن اختيارى وجود ندارد بلكه منظور اين است كه پروردگارا همانطور كه در گذشته بتوفيق تو داراى اسلام بوده ايم در آينده نيز توفيق، عنايت كن تا در اسلام خود ثابت و استوار بمانيم.

همانطورى كه ما هنگامى كه در تربيت صحيح و تأديب و تعليم فرزند خود بكوشيم گفته ميشود فرزند خود را مؤدب و دانشمند قرار داد و بعكس، در صورتى كه در تربيت او مراقبت نكنيم ميگويند: فرزند خود را فاسد كرد با اينكه ميدانيم تربيت و عدم آن هيچگاه اختيار را از فرزند سلب نميكند.

بعضى گفته اند: «مراد از اين جمله اين است كه پروردگارا ما را موحد و مخلص قرار بده كه جز تو را نپرستيم و غير تو را نخوانيم».

برخى گفته اند «منظور اين است كه بجميع آداب و شرائط اسلام قيام كنيم زيرا اسلام بمعناى انقياد كامل و خضوع بتمام معنا است».

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا ...- يعنى پروردگارا بعضى از فرزندان ما را. و علت اينكه ابراهيم بعضى از فرزندان خود را مخصوص اين دعا گردانيد اين بود كه خداوند باو

در ضمن آيه قبل «1»- كه فرمود «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»- اعلام كرد كه بعضى از ذريه او چون ظالم خواهند بود، شايستگى پيشوايى مردم را ندارند.

سدى ميگويد منظور ابراهيم عليه السلام از ذريه اى كه مخصوص دعاى خود قرار داد تنها «نژاد عرب» است ولى صحيح همان قول اول است.

__________________________________________________

(1) آيه 124 همين سوره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 59

أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ ...- يعنى پروردگارا از بعضى از ذريه ما جماعت موحد و منقادى تشكيل بده و مراد او امت حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم است بدليل «و ابعث فيهم رسولا منهم» كه در آيه بعد ذكر گرديده است.

حضرت صادق فرمود: «منظور از «امت» واقع در آيه فقط بنو هاشم است».

وَ أَرِنا مَناسِكَنا ...- يعنى پروردگارا مواضعى را كه عبادت حج بايد در آنها انجام بگيرد بما معرفى كن تا عبادات خود را در آنجا انجام بدهيم. قتاده ميگويد خداوند آن مواضع را بآنها نشان داد تا «طواف» را در گرد خانه كعبه و «سعى» را ميان صفا و مروه و «وقوف» را در عرفات انجام دادند و از عرفات بسوى مشعر روانه شده پس از وقوف در مشعر از مشعر بسوى منى حركت كرده اعمال منى و «رمى جمار» «1» را بپايان رساندند.

عطا و مجاهد. مناسك را بمعناى محل ذبح گرفته ميگويند و «أَرِنا مَناسِكَنا» يعنى محل ذبح را بما نشان بده ولى قول اول صحيح تر است «2».

وَ تُبْ عَلَيْنا ...- يعنى توبه ما را بپذير در منظور از اين جمله سه وجه گفته شده است:

1- ابراهيم و اسماعيل اين جمله را نه از جهت اينكه

مرتكب گناه صغيره يا كبيره شده يا مرتكب فعل قبيحى شده باشند گفته اند، زيرا دلائل متقن و محكمى دلالت دارند كه كليه پيغمبران خدا معصوم و از گناه كوچك و بزرگ منزّه و مبرّا بوده اند-.

در اينجا فرصت بحث در اين موضوع نيست- بلكه براى تحقق بندگى كامل و انقطاع بتمام معنا نسبت بخدا اين جمله از آنها صادر گرديده است تا مردم ديگر از آنها پيروى كنند اين وجه صحيح ترين وجوه است.

__________________________________________________

(1) پرتاب كردن تعدادى از سنگها در نقاط مخصوصى «رمى جمار» ناميده ميشود.

(2) شايد صحيح بودن قول اول باين جهت است كه «مناسك» جمع است و حال آنكه محل ذبح يكى بيشتر نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 60

2- منظور ابراهيم و اسماعيل درخواست توبه پذيرى از خداوند نسبت بستمكاران ذريّه خود بوده است.

3- مراد اين است كه پروردگارا رحمت و عنايت خود را شامل ما بگردان.

إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ ...- تو اى پروردگارا! نسبت بگناهان بزرگ، توبه پذير ميباشى، بعضى گفته اند مراد از كلمه «التواب» اين است كه تو توبه را مكرر ميپذيرى.

الرَّحِيمُ ...- نسبت ببندگان خود داراى رحمت هستى نعمت هاى بزرگ بآنها عنايت ميكنى و پرده روى گناهان آنها ميپوشى.

از اين آيه اين نكته استفاده ميشود كه «دعا» نسبت بامورى كه دعا كننده ميداند تحقق پيدا نخواهد كرد نيز صحيح است زيرا ابراهيم و اسماعيل مى دانستند كه هرگز گناه نخواهند كرد و هيچگاه از دين اسلام جدا نخواهند شد

[سوره البقرة (2): آيه 129] ... ص : 60

اشاره

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129)

[ترجمه ] ... ص : 60

پروردگارا در ميان فرزندان پيغمبرى از خودشان برانگيز كه آيات تو را بر مردم تلاوت كند و آنان را كتاب و حكمت بياموزد و آنها را پاك و منزه بسازد تويى كه داراى قدرت كامل و حكمت ميباشى (129)

شرح لغات ... ص : 60

عزيز ...- توانايى كه مغلوب نميگردد.

حكيم ...- گاهى بمعناى مدبرى است كه با صنع محكم و تدبير نيكو افعال خود را انجام ميدهد در اين صورت از صفات فعل است و گاهى بمعناى دانا است كه از صفات ذات است.

تفسير: ... ص : 60
اشاره

بقيه دعاى ابراهيم را خداوند بيان ميفرمايد:

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ ...- پروردگارا در ميان آنها پيغمبرى از خودشان برانگيز. ضمير در «فيهم» به «امت مسلمان» واقع در آيه قبل برميگردد چون

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 61

ابراهيم از خداوند تقاضا كرد كه از ذريه او امت مسلمانى قرار بدهد.

حسن و قتاده و جمعى از علماء ميگويند: منظور از پيغمبرى كه از خداوند بعثت او را در ميان ذريه خود تقاضا كرده است «پيغمبر ما» ميباشد زيرا از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: انا دعوة ابى ابراهيم عليه السلام و بشارت عيسى عليه السلام يعنى دعاى ابراهيم عليه السلام و بشارت عيسى عليه السلام من هستم و مراد از بشارت عيسى عليه السلام بشارتى است كه از جمله مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد «1» استفاده ميشود.

و دليل اين موضوع اين است كه ابراهيم عليه السلام دعا را درباره ذريه خود كه در مكه و حوالى آن اقامت دارند كرد و گفت «ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم» يعنى پروردگارا در ميان ذريه من كه در مكه اقامت دارند پيغمبرى مبعوث كن در حالى كه ميدانيم اين خصوصيّت بغير از حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم بر هيچكس قابل تطبيق نيست.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ ...- يعنى: آياتى كه تو

بر آن پيغمبر نازل ميكنى بر مردم بخواند».

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ ...- يعنى: قرآن را بر مردم تعليم كند. البته جمله دوّم تكرار جمله اوّل نيست زيرا مفاد جمله اول اين است كه آيات الهى را بر مردم تلاوت كند تا خود مردم از دقت در اسلوب و مضامين آن آيات براستگويى و نبوت او پى ببرند و معناى جمله دوم اين است كه او شخصاً براى مردم مفاد و مدلول آن آيات را از لحاظ اشتمال آنها بر معارف و دلائل توحيد و احكام الهى بيان نمايد.

وَ الْحِكْمَةَ ...- در معناى «حكمت» اقوال متعددى است.

1- قتاده ميگويد: مراد از آن سنّت يعنى احاديث نبوى است.

__________________________________________________

(1) منظور اين آيه است: وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ يعنى هنگامى كه عيسى بن مريم ببنى اسرائيل گفت من رسول خدا بسوى شما هستم و بحقانيت تورات كه پيش من نازل گرديده است تصديق ميكنم و نيز شما را مژده ميدهم كه بعد از من پيغمبرى كه نامش «احمد است خواهد آمد (آيه 6 سوره الصف).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 62

2- مالك بن انس معتقد است كه منظور از آن معرفت بامور دين و تأويل آيات قرآن است.

3- ابن زيد ميگويد مراد از آن احكامى است كه فقط بوسيله تعليم پيغمبران بدست ميآيد.

4- مقاتل ميگويد مقصود از آن مواعظ و حلال حرامى است كه در قرآن بيان گرديده است.

5- بعضى گفته اند «حكمت» صفت كتابى است كه در آيه ذكر شده است.

6- برخى ميگويند «حكمت»

چيزى است كه خداوند قلب را بوسيله آن روشن مى كند همانطور كه چشم را بوسيله قدرت بينايى روشن ميگرداند.

مؤلف: همه اين اقوال نيكو و قابل توجه است.

وَ يُزَكِّيهِمْ ...- در معناى اين جمله نيز 4 قول است:

1- ابن عباس ميگويد «يزكهم» يعنى: «پيغمبر مردم را نسبت بخداوند مطيع و مخلص بگرداند زيرا «زكاء» بمعناى اطاعت و اخلاص است».

2- ابن جريح معتقد است معناى «يزكهم» آنست كه مردم را از آلايش شرك پاك سازد.

3- جبائى ميگويد يزكهم يعنى «پيغمبر مردم را بافعال و اعمالى دعوت نمايد كه انجام آنها وسيله تقويت ايمان مردم گردد».

4- اصم معتقد است كه منظور از اين كلمه اين است كه پيغمبر روز قيامت بپاكيزگى پيروان خود شهادت بدهد.

إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ...- يعنى تو داراى كمال قدرت و جلال و عظمت هستى و صنعت هاى بديع تو با اتقان و علم توام است و علت اينكه در ميان اوصاف خداوند اين دو وصف را در مقام دعا ذكر كرده است اين است كه آنها با دعا، كمال ارتباط و تناسب را دارند مثل اينكه ميگويد: پروردگارا از اين نظر ما در دعاى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 63

خود بتو پناهنده شده ايم كه تو باجابت دعاى ما قادر هستى و عالم بآنچه در ضمير و بآنچه صلاح ماست ميباشى.

شرائط نبوت ... ص : 63

از اين آيه اين نكته نيز استفاده ميشود كه ابراهيم و اسماعيل جميع شرائط نبوت يعنى بيان نيكو و علم و سنّت را براى پيغمبر ما صلى اللَّه عليه و آله و پاكيزگى را براى امت وى از خداوند خواسته اند زيرا تلاوت آيات الهى مستلزم بيان نيكو و تعليم كتاب

مستلزم علم بكتاب و تعليم حكمت مستلزم علم بسنّت است و تزكيه مستلزم پاكيزگى و طهارت است.

و از طرفى چون دعا از اسماعيل عليه السلام صادر گرديده بايد پيغمبر مورد دعا، از فرزندان او باشد نه از فرزندان اسحاق و اين مطلب نيز مسلم است كه از نسل اسماعيل عليه السلام پيغمبرى جز پيغمبر ما صلى اللَّه عليه و آله بوجود نيامده است.

[سوره البقرة (2): آيه 130] ... ص : 63

اشاره

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (130)

[ترجمه ] ... ص : 63

از شريعت ابراهيم هيچكس جز كسانى كه خود را بهلاكت بيفكند روى بر نمى گرداند، ما ابراهيم را در دنيا برگزيديم و او در آخرت هم البته از شايستگانست (130)

شرح لغات ... ص : 63

«رغبت» اگر با كلمه «فى» متعدى شود بمعناى محبت و چنان كه با كلمه «عن» متعدى گردد بمعناى اعراض نمودن و روى گرداندن است.

اصطفاه ...- برگزيدن

شأن نزول آيه ... ص : 63

عبد اللَّه بن سلام پسران برادر خود «سلمه» و «مهاجر» را باسلام دعوت كرد و ضمناً اوصاف حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را از تورات براى آنها بيان نمود، در نتيجه، «سلمه» اسلام آورد ولى «مهاجر» امتناع ورزيد در اين حال خداوند اين آيه را نازل فرمود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 64

تفسير: ... ص : 64

خداوند پس از بيان قصّه ابراهيم عليه السلام و اينكه طريقه و ملت او طريقه و ملت حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله است، مردم را به پيروى از ملّت ابراهيم عليه السلام ترغيب كرد و فرمود:

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ...- يعنى از دين و شريعت ابراهيم جز كسانى كه خود را بهلاكت بيفكنند روى برنميگردانند.

حسن ميگويد: مراد اين است: شريعت ابراهيم را جز كسانى كه خود را گمراه كنند ترك نمى كنند.

اصم ميگويد منظور اين است: جز افرادى كه جاهل بموقعيت و مقام خود باشند از شريعت ابراهيم اعراض نميكنند.

ابو مسلم معتقد است كه معناى آيه اين است كه از شريعت ابراهيم جز افرادى كه بوجود خود از لحاظ آيات و دلائل توحيد كه در آن موجود است، پى نبرده اند، روى برنميگردانند.

وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا ...- يعنى در دنيا او را به پيغمبرى برگزيديم.

وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ...- زجاج ميگويد: مراد اين است. كه او در آخرت از رستگاران است.

ابن عباس ميگويد: منظور اين است كه او در آخرت با صالحين يعنى همراه پدران خود كه پيمبر بوده اند در بهشت خواهد بود.

و نكته اينكه تنها رستگارى اخروى را براى ابراهيم ذكر كرده و فرمود «وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ

لَمِنَ الصَّالِحِينَ» با اينكه او در دنيا هم داراى همين امتياز و صفت نيز هست اين است كه ابراهيم بجهت شايستگى مخصوصى كه دارد استحقاق كرامت و پاداش نيكو و كامل را داراست و البته پاداش كامل و خالص تنها در آخرت وجود دارد.

و اين گفتار خداوند وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ دلالت دارد بر اينكه هر كس از شريعت حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله اعراض كند خود را بهلاكت افكنده است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 65

و اين دلالت از اين نظر است كه شريعت حضرت ابراهيم صلى اللَّه عليه و آله در شريعت حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله داخل است يعنى شريعت حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم علاوه بر اينكه بر شريعت حضرت ابراهيم مشتمل است داراى مزاياى و احكام بيشترى نيز ميباشد.

نتيجه اين است كه كفارى كه از شريعت حضرت خاتم النبيّين كه همان شريعت ابراهيم است روى برميگردانند خود را بهلاكت مياندازند قتاده و ربيع. نيز از اين آيه همين معنا را استفاده كرده اند و دليل روشن اين معنا اين جمله است: ملّة ابيكم ابراهيم «1» يعنى شريعت پيغمبر اسلام همان شريعت پدر شما ابراهيم است

[سوره البقرة (2): آيه 131] ... ص : 65

اشاره

إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (131)

[ترجمه ] ... ص : 65

آن وقت خداوند ابراهيم را برسالت برگزيد كه فرمود تسليم درگاه خدا باش، وى گفت مطيع فرمانم. (131)

تفسير: ... ص : 65
اشاره

هنگامى كه خداوند بابراهيم گفت تسليم باش و او گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم گرديدم اين جمله ارتباط كامل به «وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا» كه در آيه قبل واقع گرديده است دارد و محل كلمه «اذ» به «اصطفينا» منصوب است تقدير كلام اينست كه: ابراهيم را هنگامى برگزيديم كه خداوند باو گفت تسليم باش.

فرمان تسليم چه وقت صادر شد؟ ... ص : 65

در تعين زمانى كه از طرف خداوند اين فرمان براى ابراهيم صادر گرديده است چهار قول است:

1- حسن ميگويد: اين موضوع هنگامى بود كه ابراهيم در ميان ستاره و ماه و خورشيد پرستان از «غار» بيرون آمد و در ابتدا ستاره اى را كه معبود آن طايفه بود ديد كه رو بغروب رفت پس از آن ماه را در حال حركت مشاهده كرد و ديد كه آن نيز غروب كرد بعد از آن خورشيد را مشاهده نمود و بالآخره ديد كه آن نيز ناپديد گرديد از حركت و

__________________________________________________

(1) قسمتى از آيه 78 سوره حج و جمله قبل، اين است وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حرج يعنى «خداوند بر شما در دين اسلام مشقتى قرار نداده است».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 66

غروب آنها بوجود خداوند استدلال كرد و گفت: «يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» «1» يعنى:

«اى گروه! من از آنچه شما شريك خدا قرار ميدهيد بيزارم من با ايمان خالص رو بسوى خدايى آوردم كه آفريننده آسمانها و زمين است و من هرگز با عقيده مشركان موافق نخواهم بود».

در اين هنگام تسليم درگاه خداوند گرديد. و اين موضوع

البته قبل از نبوت ابراهيم بود زيرا مقام نبوت، مقام شامخ و بلندى است كه تا تسليم در برابر خداوند تحقق پيدا نكنند، انسان هرگز بمرحله نبوت نميرسد باين ترتيب اول تسليم، بعد از آن نبوّت تحقق پيدا كرد. باين نكته نيز بايد توجه داشت كه فرمان تسليم نسبت بابراهيم بطور الهام بود نه وحى زيرا وحى قبل از رسيدن بنبوّت هرگز صورت نميگيرد».

2- ابن عباس ميگويد: «اين فرمان يعنى «اسلم» هنگامى كه از «غار» بيرون آمد نسبت بابراهيم عليه السلام صادر گرديد».

3- بعضى گفته اند: معناى اسلم اين است كه: «در راه اسلام، استقامت داشته باش مثل فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ يعنى: «در راه علم و يقين خود بتوحيد، با استقامت و ثابت قدم باش. و اين فرمان پس از رسيدن ابراهيم بمقام نبوت صادر شد.

4- برخى ميگويند: «معناى اسلم يعنى: دين خود را بوسيله توحيد، خالص بگردان و اين فرمان در آغاز نبوت ابراهيم، محقق گرديد و «قول ابراهيم: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ» نيز باين معنا است كه دين خود را براى پروردگار جهانيان خالص گردانيدم».

[سوره البقرة (2): آيه 132] ... ص : 66

اشاره

وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)

[ترجمه ] ... ص : 66

ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را نسبت بتسليم در برابر خداوند توصيه كردند كه: اى فرزندان ما خدا شما را بآئين پاك برگزيد پس سعى كنيد كه از دنيا نرويد مگر در حال مسلمان بودن (132)

__________________________________________________

(1) آيه 78 و 79 سوره انعام.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 67

شرح لغات ... ص : 67

وَصَّى ...- پيمان بست، امر كرد

تفسير: ... ص : 67
اشاره

بعد از آنكه خداوند دعاى ابراهيم عليه السلام را براى فرزندانش بيان كرد و بسفاهت و جهالت كسانى كه از طريقه و شريعت ابراهيم اعراض نمودند تصريح نمود، اهتمام ابراهيم عليه السلام را بامر دين و پيمانى كه او در وصيّت خود بفرزندانش بعمل آورد تذكر ميدهد و ميفرمايد:

وَ وَصَّى بِها ...- ضمير در لفاظ «بها» يا بملّت برميگردد در اينصورت مراد اين است كه او بفرزندانش درباره رعايت شريعت و ملت خود توصيه كرد و يا ضمير به «كلمه» برميگردد كه منظور از آن «كلمه» «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ» است كه در آيه قبل واقع گرديده است و مؤيّد اين معنى اين جمله است.

وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ ... «1»- يعنى ابراهيم تسليم در برابر خدا را در ميان ذريه خود كلمه باقى و هميشگى گردانيد.

بعضى گفته اند: «ضمير بكلمه اخلاص يعنى لا اله الا اللَّه برميگردد».

إِبْراهِيمُ بَنِيهِ ...- يعنى ابراهيم بفرزندان خود توصيه كرد و علت اينكه توصيه را اختصاص بفرزندان خود داد اين بود كه محبّت و دلسوزى بيشترى نسبت بفرزندان خويش داشت و آنان نيز بقبول وصيّت وى شايسته تر بودند و گرنه اين نكته معلوم است كه او همه مردم را باسلام دعوت ميكرد.

يعقوب فرزند اسحاق است ابن عباس ميگويد: «علّت اينكه يعقوب ناميده شد اين بود كه او و «عيص» دو قلو متولد شدند ولى هنگام تولد اول عيص بدنيا آمد و يعقوب در حالى كه «عقب» يعنى پاشنه او را با دست خود گرفته بود متولد گرديد.

منظور از اين جمله اين است كه يعقوب نيز بدوازده فرزند خود كه «اسباط» ناميده ميشدند اين وصيت

را كرد:

__________________________________________________

(1) آيه 28 سوره زخرف

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 68

يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ ...- يعنى ابراهيم و يعقوب هر دو بفرزندان خود گفتند اى فرزندان من! خداوند دين اسلام را براى شما برگزيده است.

فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ...- يعنى: «اسلام را ترك نكنيد كه در اين صورت مرگ با شما در حال ترك اسلام، مصادف ميگردد». يا مراد اين است: مبادا در حال كفر در معرض مرگ قرار بگيرد بلكه هميشه سعى كنيد كه در حال مرگ مسلمان باشيد.

زجاج ميگويد مراد اين است كه از اسلام هيچگاه دست برنداريد تا در هنگام مردن، مرگ شما را در حال اسلام دريابد.

وصيت هنگام مردن ... ص : 68

اين آيه مردم را ترغيب بوصيّت در هنگام مرگ ميكند و ضمناً باين نكته نيز دلالت دارد كه شايسته است اشخاص كسان خود را در ضمن وصيّت بمراعات و احكام دين و اطاعت خداوند سفارش كنند.

[سوره البقرة (2): آيه 133] ... ص : 68

اشاره

أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)

[ترجمه ] ... ص : 68

آيا شما حاضر بوديد هنگامى كه يعقوب را مرگ در رسيد و بفرزندان خود گفت كه شما بعد از من چه چيز را ميپرستيد؟ گفتند خداى تو و خداى پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه خداى يگانه است ميپرستيم و ما در برابر او تسليم ميباشيم. (133)

شرح لغات ... ص : 68

شهداء ...- جمع شهيد يعنى حاضر، گواه.

تفسير: ... ص : 68

خداوند اهل كتاب را مخاطب قرار داده ميفرمايد:

أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ ...- آيا شما حضور داشتيد بمعناى اينكه حاضر نبوديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 69

إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ ...- در هنگامى كه مرگ يعقوب در رسيد.

إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي ...- هنگامى كه بفرزندان خود گفت پس از من چه چيز را ميپرستيد؟ منظور اين است شما اهل كتاب در آن وقت كه حضور نداشتيد، در اين صورت مطالب بى اساس و باطل را بر پيغمبران من نسبت ندهيد و آنها را بيهوديت و نصرانيت متهم نسازيد زيرا من پيغمبر خود را جز بشريعت پاك و توحيد مبعوث ننموده ام.

اين كلام روى اين اصل است كه يهود مى گفتند: يعقوب هنگام مرگ فرزندان خود را بيهوديت توصيه كرده است خداوند با اين بيان بى اساس بودن گفتار آنان را آشكار نمود.

و علت اينكه يعقوب بفرزندان خود «ما تَعْبُدُونَ» گفت و «من تعبدون» نگفت «1» اين بود كه مردم در آن زمان بت مى پرستيدند لذا يعقوب گفت چه چيز را مى پرستيد؟ و نگفت كه را مى پرستيد؟

قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ ...- يعنى گفتند:

پروردگار تو و پروردگار پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را ميپرستيم و علّت اينكه خداوند اسماعيل را بر اسحاق مقدم داشت اين است كه او بزرگتر از اسحاق بود و اسماعيل را با اينكه عموى يعقوب بود به اين جهت در رديف پدران او بشمار آورد كه «جدّ» را پدر مينامد «عمو را نيز پدر مينامد و اين نامگذارى باين مناسبت است كه تعظيم آنها مانند

تعظيم پدر لازم است و بهمين جهت بود كه پيغمبر اكرم درباره عموى خود عباس فرمود:

ردّوا علىّ ابى ...- يعنى پدر من را بمن برگردانيد.

إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ...- خداى يكتا و ما باو ايمان داريم و ببندگى خود در برابر او اعتراف مينمائيم. بعضى گفته اند: «منظور اين است كه ما در برابر

__________________________________________________

(1) تفاوت ميان «من» و «ما» اين است كه نوعا كلمه «ما درباره غير عاقل و كلمه «من» درباره عاقل بكار ميرود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 70

او خاضع و در مقابل امر و نهى وى قلباً و قولًا تسليم ميباشيم». برخى گفته اند: مراد اين است كه ما جزء مسلمانان هستيم بدليل گفتار خداوند «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ».

[سوره البقرة (2): آيه 134] ... ص : 70

اشاره

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (134)

[ترجمه ] ... ص : 70

اينان امّتى بودند كه در گذشتند نتيجه اعمال آنها- نيك يا بد- بآنها برميگردد و نتيجه اعمال شما نيز بخودتان عايد ميشود و شما هيچگاه مسئول اعمال آنان نميباشيد (134)

شرح لغات ... ص : 70

امّت بچند معنى گفته ميشود:

1- جماعت كه در اين آيه منظور همين معنا است.

2- پيشوا باين معنا است در گفتار خداوند: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً» «1» يعنى ابراهيم پيشوايى بود مطيع خداوند.

3- قامت «2».

4- استقامت در امور دين «3».

5- مقدارى از زمان چنان كه در اين گفتار خداوند. و اذكر بعد امة «4» يعنى بعد از مدتى متذكر گرديد همين معنا مراد است.

__________________________________________________

(1) آيه 120 سوره نحل.

(2) مؤلف براى اثبات اين معنا استشهاد باين شعر اعشى كرده است: «و ان معاوية الأكرمين حسان الوجوه طوال الامم.

يعنى مسلماً طايفه گرامى معاويه داراى صورت نيكو و قامت بلند هستند.

(3) مؤلف براى اثبات معنا باين شعر نابغة استشهاد كرده است (: حلفت فلم اترك لنفسى ريبة و هل يأثمن ذو امة و هو طائع يعنى من قسم خورده ام و براى خود ترديدى باقى نگذاشته ام و آيا صاحب استقامت گناه ميكند و از قسم خود برميگردد و حال اينكه صاحب استقامت مطيع قسم خود ميباشد.

(4) آيه 12 سوره يوسف. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 71

6- اهل يك ملت چنان كه مى گوييم امت موسى عليه السلام امت عيسى عليه السلام امت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم.

خلت ...- گذشت.

كسب ...- عملى كه براى جلب منفعت يا دفع ضرر انجام بگيرد.

تفسير: ... ص : 71

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ...- يعنى ابراهيم و فرزندان او جماعتى بودند كه گذشتند.

لَها ما كَسَبَتْ ...- هر عملى كه انجام دادند- طاعت يا معصيت- نتيجه آن بآنان برميگردد.

وَ لَكُمْ ...- براى شما يهود و نصارى نيز.

ما كَسَبْتُمْ ...- نتيجه هر عملى- نيك يا بد- كه انجام بدهيد بازميگردد.

وَ

لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ ...- شما مسئول اعمال آنها نخواهيد بود چنان كه آنان نيز مسئوليت اعمال شما را ندارند بلكه هر شخص تنها در برابر اعمال خود مسئول است همانطور كه خداوند فرمود: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «1» يعنى هيچكس بار مسئوليت ديگرى را بر دوش نگيرد.

اين آيه دلالت روشن، بر بطلان گفتار گروه مجبّره دارد كه ميگويند: «فرزندان را بگناه پدران مؤاخذه ميكنند و گناهان مسلمانان بر كفار تحميل ميشود»

[سوره البقرة (2): آيه 135] ... ص : 71

اشاره

وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (135)

[ترجمه ] ... ص : 71

يهود و نصارى بمسلمانان گفتند بآئين ما در آئيد تا راه حق را در يابيد اى پيغمبر بگو در جواب آنها كه ما از شريعت ابراهيم كه حق است پيروى ميكنيم و او از مشركين نبود. (135)

شرح لغات: ... ص : 71

حنيف ...- مستقيم، متمايل از باطل بسوى حق و بهمين جهت شريعت ابراهيم «حنفيه» يعنى متمايل از يهوديت و نصرانيت ناميده شده است و در حديث است كه

__________________________________________________

(1) آيه 164 سوره انعام و آيه 7 سوره زمر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 72

محبوبترين شريعت ها در نزد خدا «حنفيه» است كه بر اساس سهولت پايه گزارى شده است و آن شريعت اسلام است كه در آن مشقتى نيست.

شأن نزول ... ص : 72

ابن عباس ميگويد: «عبد اللَّه بن صوريا و كعب بن اشرف و مالك بن صيف و جماعتى از يهود و همچنين جماعتى از نصاراى نجران با مسلمانان مشاجره نمودند و هر طايفه اى مى گفتند كه دين ما نزد پروردگار صحيح و بر حق است، يهود مى گفتند «پيغمبر ما موسى از همه پيغمبران و كتاب آسمانى ما تورات از همه كتابها با فضيلت تر است» نصارى مى گفتند: «پيغمبر ما عيسى از همه پيغمبران و كتاب آسمانى انجيل از همه كتابها بهتر است» و هر يك از اين دو طايفه بمسلمانان مى گفتند: بدين ما در آئيد. در اين حال خداوند اين آيه را نازل فرمود بعضى گفته اند: عبد اللَّه بن صوريا به پيغمبر اسلام گفت هدايت و سعادت تنها در دين ما است تو اى محمّد از دين ما پيروى كن و نصارى نيز عيناً همين قول را به پيغمبر اسلام مى گفتند. در اين حال خداوند اين آيه را نازل فرمود.

تفسير: ... ص : 72
اشاره

وَ قالُوا ...- ضمير در «قالوا» بيهود و نصارى برميگردد يعنى يهود گفتند:

كُونُوا هُوداً ...- بدين ما درآئيد أَوْ نَصارى . نصارى گفتند: بدين ما درآئيد. و هر يك از اين دو فرقه مسلمانان را بدين خود دعوت نمودند.

تَهْتَدُوا ...- يعنى بدين ما درآئيد تا طريق حق را درك كنيد.

قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ ...- بگو اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله بلكه ما از دين ابراهيم پيروى ميكنيم وجه ديگر آنكه اتّبعوا دين ابراهيم يعنى اى مسلمانان! از دين ابراهيم پيروى كنيد.

حَنِيفاً ...- يعنى آن آئين مستقيم است بعضى گفته اند مراد اين است كه آن مايل بدين اسلام است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص:

7

چرا دين ابراهيم (ع) «حنيف» ناميده شد؟ ... ص : 73

در اينكه ملّت ابراهيم عليه السلام بچه علت «حنيف» ناميده شد و پيروى از آن لازم گرديد چهار قول است:

1- ابن عباس و مجاهد و حسن ميگويد: «اين نامگذارى بجهت اشتمال آن بر اعمال حج است، 2- مجاهد در قول ديگر ميگويد: «علت اينكه آن دين «حنيف» است و پيروى از آن لازم است اينست كه پيروى از آن پيروى از حق است».

3- بعضى ميگويند: «اين موضوع باين مناسبت است كه پيروى از آن، متابعت شريعتى است كه ابراهيم عليه السلام بوسيله آوردن احكام آن- از قبيل لزوم حج و ختنه و غير آن از احكام اسلام- امام مردم گرديده است».

4- برخى گفته اند: «حنيف» يعنى اخلاص در زمينه اقرار بربوبيت خداوند و بندگى انسان در برابر او.

مؤلف: «تمام اين اقوال باستقامت و بتمايل از باطل بسوى حق كه در معناى «حنيف» گفتيم برميگردد.

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ...- يعنى ابراهيم از مشركين نبود خداوند باين بيان «شرك» را از ملت ابراهيم عليه السلام نفى كرده و ضمناً آن را براى يهود و نصارى اثبات نموده است زيرا يهود گفتند «عزير» پسر خداست و نصارى گفتند «مسيح» پسر خداست و باين سبب هر دو مشرك گرديدند.

يهود و نصارى تناقض ميگويند ... ص : 73

اينكه خداوند تنها به پيروى از ملت ابراهيم امر كرده فرمود: بل ملّة ابراهيم حنيفا از اين جهت است كه تناقضهايى كه در يهود و نصرانيّت موجود است در ملّت ابراهيم اصلا وجود ندارد و لذا آن ملت براى پيروى و لزوم عمل بآن از ملّتهاى ديگر شايسته تر است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 74

جهات تناقض در يهود ... ص : 74

يهود از جهاتى كه ذيلا خاطرنشان ميگردد تناقض ميگويند:

1- ميگويند احكام شريعت موسى عليه السلام قابل نسخ نيست و هميشگى است با اينكه تورات، دلالت بر جواز نسخ شريعت موسى دارد! 2- ميگويند ما بتورات عمل مى كنيم با اينكه در آن بشارتى راجع بظهور پيغمبر «امى» (پيغمبر اسلام) و لزوم پيروى از آن موجود است و عمل بآن نميكنند! 3- ميگويند ما از اين جهت بنبوّت موسى عليه السلام اعتراف و ايمان داريم كه او داراى معجزاتى بوده است با اينكه معجزات روشنترى براى نبوّت عيسى و پيغمبر اسلام موجود است و بآن توجّه نميكنند از اين قبيل تناقضها در يهوديت فراوان است

تناقض در نصرانيّت ... ص : 74

از جمله تناقضى كه در نصرانيت موجود است اين است كه ميگويند: پدر و پسر و روح القدس يك خداست، با اينكه معتقدند كه پدر غير از پسر است و پدر يك خداست و پسر يك خداست و روح القدس يك خداست و از طرفى از اعتراف بسه خدا امتناع ميورزند البته غير از اين تناقض، ضد و نقيضهاى ديگرى را نيز ميگويند كه در كتب مذكور است.

[سوره البقرة (2): آيه 136] ... ص : 74

اشاره

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)

[ترجمه ] ... ص : 74

بگوئيد كه ما مسلمانان بخدا ايمان آورديم و همچنين ايمان داريم بآنچه بر پيغمبر ما نازل گرديده و بآنچه بابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او نازل شده است و ايمان داريم بآنچه بموسى و عيسى و ساير پيغمبران خدا نازل گرديده است بهمه پيغمبران خدا ايمان داريم و ميان هيچيك از آنها فرق نميگذاريم و در برابر پروردگار تسليم ميباشيم. (136)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 75

شرح لغات ... ص : 75

اسباط ...- جمع سبط يعنى فرزند، باولاد اسرائيل «اسباط» ميگويند و اسرائيل لقب يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم است تعداد اسباط دوازده است كه از دوازده فرزند يعقوب بوجود آمده اند.

لا نفرق ...- فرق نميگذاريم.

تفسير: ... ص : 75
اشاره

خداوند بمسلمانان خطاب نموده ميفرمايد:

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ...- يعنى بگوئيد: بخدا ايمان آورديم بعضى گفته اند:

خطاب متوجه تنها مسلمانان نيست بلكه پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز مورد خطاب است.

خداوند در اين آيه مسلمانان را مأمور ساخته است كه بآنچه قلبا ايمان دارند اظهار كنند و در اين مقام از اين جهت نخست ايمان بخدا را ذكر كرده است كه آن پيش از همه واجبات است و ديگر اينكه معرفت خدا پايه معرفت پيغمبران الهى و شرايع آسمانى است.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا ...- و همچنين بگوئيد كه ما ايمان آورديم بآنچه بما نازل گرديده است يعنى ايمان داريم به اينكه قرآن بر حق است و تنها پيروى از آن بر ما فعلا لازم است هر چند پيش از آن كتابهايى از جانب خدا نازل شده است.

وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ ...- و بگوئيد كه ايمان داريم بآنچه بابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده است.

اسباط كيستند؟ ... ص : 75

قتاده ميگويد: «منظور از «اسباط» فرزندان يعقوب ميباشد كه از آنها جمعيتى بوجود آمد».

سدى و ربيع و محمّد بن اسحاق نيز همين قول را قائلند و نامهاى دوازده فرزند يعقوب را باين شرح بيان كرده اند: يوسف، بنيامين، زابالون، روبيل، يهودا،

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 76

شمعون، لاوى، دان قهاب «1»، يشجر، نفتالى، جاد اشرفهم اينها فرزندان يعقوب ميباشند و در اين موضوع ميان مفسرين اختلافى نيست.

بسيارى از مفسرين ميگويند همه آنها پيغمبر بودند ولى طبق اصول مذهب ما نميتوان اين معنا را قبول كرد زيرا ناگفته پيدا است كه آنچه

آنها نسبت بيوسف انجام دادند معصيت بود و حال آنكه يكى از اصول مذهب ما اين است كه پيغمبر بايد از معاصى و كارهاى قبيح كوچك و بزرگ معصوم و منزّه باشد در قرآن هم دليلى بر پيغمبر بودن همه آنان وجود ندارد.

و جمله ما «أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ» دلالت ندارد كه همه آنها پيغمبر بودند زيرا ممكن است كه نزول آيات فقط بر بعضى از آنها كه مرتكب معصيت نشده اند و پيغمبر بوده اند صورت گرفته باشد نه بر همه آنها يعنى احتمال ميرود كه استعمال جمله «ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ» مثل «ما أُنْزِلَ إِلَيْنا» باشد.

يعنى همانطورى كه نزول قرآن تنها به پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله بوده ولى چون مسلمانان مأمور بودند كه بآن عمل كنند بهمه آنها نسبت داده شده است درباره «اسباط» نيز نزول آيات الهى واقعاً بر بعضى از آنها بوده ولى چون مأمور بوده اند كه بآن عمل نمايند بهمه آنها نسبت داده شده است.

عياشى: در تفسير خود از حنان بن سدير نقل ميكند كه بحضرت باقر عليه السلام گفتم: «آيا فرزند يعقوب عليه السلام پيغمبر بودند؟ حضرتش فرمود: نه. پيغمبرزاده بودند و پس از اينكه از معصيت خود توبه كردند در حال سعادت از دنيا درگذشتند.

وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى ...- و ايمان داريم بآنچه بر موسى عليه السلام و عيسى نازل شده است خداوند از اين نظر موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام را مخصوصاً ذكر كرده است كه احتجاج بر يهود و نصارى بعمل بيايد و يهود و نصارى بدانند كه مسلمانان بآنچه

__________________________________________________

(1) «قهاب» در روايت ابن اسحاق و همچنين در كتب يهود نيست و صحيح

آنست كه اين نام زائد باشد زيرا با انضمام آن تعداد از دوازده تجاوز ميكند و همين طور نام آخرين اسباط «اشر» است و لفظ و «فهم» زائد است. (شعرانى)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 77

واقعاً بر موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام نازل گرديده است ايمان دارند و منظور از آنچه بر موسى عليه السلام نازل گرديده «تورات» و از آنچه بر عيسى عليه السلام نازل شد «انجيل» است.

وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ ...- و ايمان داريم بآنچه بر ساير پيغمبران الهى از جانب خداوند نازل گرديد.

لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ ...- ميان هيچيك از آنها تفاوت نميگذاريم يعنى اينطور نيست كه ما مسلمانان ببعضى از آنها ايمان بياوريم و ببعضى ايمان نياوريم چنان كه يهود و نصارى ميان پيغمبران خدا فرق گذاشتند و يهود بحضرت عيسى عليه السلام و حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم ايمان نياوردند و نصارى بحضرت سليمان و پيغمبر ما حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم ايمان نياوردند.

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ...- يعنى در برابر كليه آنچه ذكر گرديد تسليم هستيم بعضى گفته اند معناى جمله «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» اين است كه ما نسبت بپروردگار خضوع در مقام اطاعت، و اقرار ببندگى داريم برخى ميگويند معناى آن اين است كه ما نسبت بامر و نهى خدا مطيع ميباشيم. در ذيل آيه 133 نيز همين احتمالات ذكر گرديد.

فائده اين آيه اين است كه خداوند در ضمن آن ما را امر فرموده است كه بخدا و پيغمبران او و آنچه بر آنها از كتب آسمانى و شرايع نازل گرديده است

ايمان بياوريم و ضمناً اين آيه رويّه كسانى را كه ميان پيغمبران الهى فرق گذاشتند و ببعضى ايمان آوردند و ببرخى ايمان نياوردند مردود و محكوم ساخته است.

اين نكته نيز روشن است كه ايمان به پيغمبران الهى مستلزم آن نيست كه ما بشرايع آنها نيز عمل كنيم. ما در عين حال كه همه پيغمبران خدا را تصديق ميكنيم بر خود لازم ميدانيم كه تنها بشريعت اسلام كه كاملترين شرايع الهى است عمل كنيم.

از ضحاك نقل گرديده است كه مى گفت: بفرزندان و خانواده و خدمتگزاران خود نامهاى پيغمبرانى را كه خداوند در قرآن ذكر كرده است تعليم كنيد تا بآنها ايمان ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 78

بياورند و آنچه را كه بر آنان نازل گرديده است تصديق كنند زيرا خداوند ميفرمايد:

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ... تا آخر آيه.

[سوره البقرة (2): آيه 137] ... ص : 78

اشاره

فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (137)

[ترجمه ] ... ص : 78

اگر يهود و نصارى بآنچه شما مسلمانان ايمان آورده ايد. ايمان آوردند.

راه حق را يافته اند. چنانچه اعراض كردند و آئين شما را نپذيرفتند، بدون ترديد راه كفر و خلاف حق را پيش گرفته اند.

خداوند تو را اى پيغمبر از شر و آسيب آنها حفظ خواهد كرد چه او شنوا و دانا است (137).

شرح لغات ... ص : 78

شقاق ...- منازعه، مخالفت.

كفايت ...- رسيدن، نگاه داشتن.

شأن نزول ... ص : 78

هنگامى كه قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ... (آيه سابق) نازل گرديد و پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله آن را بر يهود و نصارى تلاوت كرد يهود آن آيه را چون متضمّن نبوّت عيسى عليه السلام بود سخت انكار كردند و نصارى هم گفتند عيسى در رديف ساير پيغمبران و مانند آنان نيست بلكه او پسر خداست لذا آنها نيز آن آيه را رد كردند و در اين حال اين آيه نازل گرديد:

تفسير: ... ص : 78

فَإِنْ آمَنُوا ...- خداوند خبر ميدهد كه چنان كه كفار بهمان نحو كه مؤمنين ايمان آورده اند ايمان بياورند.

فَقَدِ اهْتَدَوْا ...- راه بهشت را يافته اند بعضى گفته اند مراد اين كه راه استقامت و هدايت را پيموده اند.

برخى ميگويند: «ابن عباس بمردم مى گفته اوست بجاى فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 79

آمَنْتُمْ»

«فان آمنوا بما آمنتم» يعنى اگر كفار بآنچه شما مسلمانان ايمان آورده ايد ايمان بياورند- بخوانند».

ولى او ظاهراً اين مطلب را بعنوان تفسير ميگفته است و گرنه نزول آيه بهمان ترتيبى است كه مذكور گرديد.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا ...- يعنى اگر كفار اعراض كردند و بآنچه شما ايمان آورده ايد اعتراف نكردند.

فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ ...- در اين صورت بدون ترديد آنان در حال شقاق هستند، حضرت صادق عليه السلام «شقاق» را به «كفر» تفسير كرده است يعنى آنها راه كفر را پيش گرفته اند و ابن عباس آن را بمعناى مخالفت گرفته است يعنى آنان راه مخالفت با حق را پيش گرفته و بباطل تمسك جسته اند، در نتيجه، با خدا مخالفت كرده اند ابو عبيده «شقاق» را بمعناى ضلال، و حسن. بمعناى عداوت گرفته است.

فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ ...- خداوند پيغمبر خود

را بكمك و نگاهدارى از شر يهود و نصارى كه با او عداوت و مخالفت ميورزيدند، وعده ميدهد.

اين موضوع دلالت روشنى بر نبوّت و حقانيت پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله دارد زيرا خداوند او را از آسيب آنها- با اينكه آن همه جدّيت در اين راه بخرج دادند- حفظ كرد.

وَ هُوَ السَّمِيعُ ...- خداوند شنونده گفتار آنها.

الْعَلِيمُ ...- و باعمالى كه آنها عليه تو انجام ميدهند و نقشه هايى كه مى كشند و توطئه هايى كه مى چينند دانا است و همه آنها را عقيم و بى نتيجه خواهد كرد

[سوره البقرة (2): آيه 138] ... ص : 79

اشاره

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)

[ترجمه ] ... ص : 79

ايمان و توحيد رنگ آميزى خداست كه فطرتا در وجود ما قرار داده است و كيست كه بهتر از خداوند رنگ آميزى كند؟ و ما او را عبادت مى كنيم (138)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 80

شرح لغات ... ص : 80

صبغة اللَّه از «صبغ» يعنى رنگ آميزى مأخوذ است فرّاء ميگويد «اين تعبير باين جهت است كه بعضى از نصارى نوزادان خود را در آب مخصوصى كه «معموديه» ناميده ميشد فرو ميبردند و اين عمل را تطهير آن نوزاد ميدانستند. نظر در اين آيه باين نكته است كه رنگ آميزى خدا كه همان فطرت پاك است تطهير شما است نه آن تطهيرى كه آنها گمان ميكنند» بعضى گفته اند: «چون يهود و نصارى است كه فرزندان خود را در اثر تلقينات باطل برنگ يهود و نصارى در ميآوردند لذا خداوند در اين آيه ميفرمايد رنگ آميزى خدا همان فطرت اسلام است بهتر از رنگ آميزى يهود و نصارى است كه فرزندان خود را از مسير فطرت منحرف ميسازند».

تفسير: ... ص : 80

صِبْغَةَ اللَّهِ حضرت صادق عليه السلام ميفرمايد:» «منظور اين است كه:» «اتبعوا صبغة اللَّه يعنى از «اسلام» كه مقتضاى فطرت الهى است پيروى كنيد. ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد نيز قريب بهمين معنا گفته اند.

فرّاء و بلخى ميگويند: «مراد از صبغة اللَّه شريعت و آئينى است كه يكى از موادّ آن لزوم ختنه كردن است».

ابو العاليه و بعضى ديگر ميگويند: منظور از صبغة اللَّه فطرتى است كه خداوند مردم را طبق آن آفريده است».

وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ...- كيست كه از خداوند بهتر رنگ آميزى كند يعنى شريعت و آئينى مقرر نمايد كه مطابق فطرت باشد؟ اين استفهام» در مقام انكار است يعنى هيچكس نميتواند بهتر از خداوند رنگ آميزى كند.

وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ...- ما طبق رنگ توحيد و ايمانى كه خداوند ذاتا و فطرتا بما بخشيده است او را ميپرستيم يعنى بر ما لازم است كه

رنگ آميزى خدا را بپذيريم و او را بپرستيم نه رنگ آميزى پدران و اجداد را بعضى گفته اند منظور اين است كه ما ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 81

خدا را بواسطه پيروى از ملّت ابراهيم پرستش مى كنيم

[سوره البقرة (2): آيه 139] ... ص : 81

اشاره

قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)

[ترجمه ] ... ص : 81

اى پيغمبر! بيهود و غير آنها از كفار بگو كه شما را با ما در دين خدا چه جاى بحث و جدال است؟

در صورتى كه او پروردگار ما و شما است و مصالح ما و شما را بهتر ميداند و شما مسئول اعمال خويش و ما مسئول اعمال خود هستيم و ما تنها ملتى هستيم كه او را از روى خلوص نيت پرستش ميكنيم. (139)

شرح لغات: ... ص : 81

محاجّه ...- مجادله و گفتگوى خصومت آميز.

اعمال ...- جمع عمل يعنى كار.

اخلاص ...- خالص قرار دادن.

تفسير: ... ص : 81
اشاره

خداوند در اين آيه پيغمبر خود را مأمور ساخته است كه بيهود و غير آنها از كفّار بگويد:

أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ ...- در دين خدا با ما چه مجادله ميكنيد؟ و حال آنكه خداوند آفريننده و نعمت بخش ما و شما ميباشد و او هر آئينى كه بصلاح ما و شما باشد همان را تشريع ميكند.

چگونه با پيغمبر اسلام (ص) محاجّه ميكردند ... ص : 81

در اينكه محاجّه يهود و نصارى با پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله بچه كيفيّت بود اقوالى است:

1- آنها ميگفتند كه: «ما نسبت بحقّ شايسته تر ميباشيم بدليل اينكه نبوّت در ميان ما پيش از شما تحقق يافته و كتاب آسمانى در ميان ما قبل از شما نازل گرديده است».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 82

2- آنان مى گفتند «ما نسبت بايمان بحقّ شايسته تر از اعرابى هستيم كه مدتها بت پرست بودند».

3- به پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله مى گفتند «پيغمبران سابق از ما بودند و از عرب نبودند و تو اگر راستى پيغمبر بودى ميبايست از ما باشى!».

4- حسن ميگويد: محاجّه آنها باين صورت بود كه مى گفتند ما در درگاه خدا محبوب تر و مقدّم تر از شما هستيم نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «1» يعنى ما فرزندان و دوستان خدا هستيم و مى گفتند لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى «2» يعنى جز يهود و نصارى هيچ طائفه اى ببهشت نميرود و مقصودشان اين بود كه دين بايد تنها در ميان آنها كه داراى فضيلت هايى هستند پديد بيايد و نبوّت فقط بايد در ميان آنها باشد.

خداوند اين محاجّه را باين بيان جواب ميدهد:

وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ ...- يعنى خداوند پروردگار ما و شما

و آفريننده ما و شما است و بتدبير امور مصالح مردم داناتر ميباشد و در هر موردى و در ميان هر جمعيتى كه مصلحت بداند نبوّت را قرار ميدهد و هر شخصى كه بهتر بتواند مسئوليّت اين مقام را تحمّل كند به پيغمبرى برميانگيزد.

وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ ...- يعنى دين ما براى ما و دين شما براى شما است.

بعضى گفته اند «منظور اين است ضرر اعمال شما بما نميرسد و منفعت و ثواب اعمال ما نيز بشما عايد نميگردد. ضرر اعمال شما فقط براى شما و نفع اعمال ما تنها براى ما است».

برخى ميگويند «خداوند باين جمله جواب از گفتار آنها كه مى گفتند اعراب چون بت پرست بودند شايستگى نبوّت ندارند، داده است كه اگر افرادى از اعراب بت پرست

__________________________________________________

(1) اين گفتار يهود و نصارى را خداوند در آيه 18 سوره مائده ذكر كرده است:

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»

(2) اين گفتار را خداوند در آيه 111 سوره بقره ذكر نموده است: «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى ».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 83

بوده اند بما مسلمانان ارتباط ندارد و ما نبايد بجرم اعمال آنها مؤاخذه شويم».

وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ...- يعنى ما موحّد هستيم. منظور اين است كه ما چون مخلص هستيم نسبت بحق شايسته تر ميباشيم تا مشركين بعضى ميگويند «اين جمله جوابى است از دليلى كه يهود و نصارى اقامه ميكردند و مى گفتند: «اعراب چون بت پرست بودند شايستگى مقام نبوّت را ندارند» و بيان جواب اين است كه ما چون فعلًا موحّد هستيم عيب و نقص بت پرستى

اعراب بر ما متوجه نيست چنان كه شما يهود اگر فعلًا خدا پرست كامل باشيد عيب و ايراد گوساله پرستى جمعى از يهودان سابق ابداً متوجه شما نميگردد».

فصلى است در بيان معناى اخلاص ... ص : 83

مؤلّف بمناسبت اينكه اين آيه بكلمه «اخلاص» ختم گرديد. فصلى در معناى اخلاص منعقد نموده ميگويد: از حذيفة بن يمان. روايت شده است كه ميگويد از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پرسيدم: اخلاص چيست؟ حضرتش فرمود: اين موضوع را از جبرئيل سؤال كردم او گفت اين موضوع را از حضرت رب العزّه پرسيدم، فرمود: آن سرّى از اسرار من است كه در قلب هر يك از بندگان خود كه او را دوست داشته باشم قرار ميدهم.

ابن ادريس خولانى از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده است كه فرمودند براى هر حقّى حقيقتى و نشانه اى موجود است و شخص تا هنگامى كه دوست دارد مردم او را درباره اعمالى براى خدا انجام ميدهد تعريف و ستايش كنند بحقيقت «اخلاص» نرسيده است.

سعيد بن جبير ميگويد: اخلاص اين است كه شخص دين و عمل خود را بطور خالص براى خداوند قرار بدهد يعنى در ايمان خود براى خداوند شريكى قرار ندهد و در عمل خود هرگز «ريا» بكار نبرد.

بعضى «اخلاص» را به «اتحاد اعمال شخص در ظاهر و باطن» معنا كرده اند.

برخى ميگويند، اخلاص اين است كه انسان ملكات فاضله اى در روح خود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 84

براى خدا بدون توجّه بمادّيات بوجود بياورد.

بعضى گفته اند اخلاص اين است كه شخص همانطور كه گناهان خود را از مردم پنهان ميكند حسناتش را نيز مخفى بدارد.

[سوره البقرة (2): آيه 140] ... ص : 84

اشاره

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا

اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)

[ترجمه ] ... ص : 84

يا شما يهود و نصارى مى گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او يهود و نصارى بودند اى پيغمبر! باينها بگو آيا شما بهتر ميدانيد يا خدا؟ كيست ستمكارتر از كسى كه شهادتى را كه در نزد او از طرف خدا ثابت گرديده است كتمان كند و خدا از آنچه انجام ميدهيد هرگز غافل نيست. (140)

شرح لغات ... ص : 84

اعلم ...- داناتر.

اظلم ...- ستمكارتر.

غفلت ...- فراموشى.

تفسير: ... ص : 84

أَمْ تَقُولُونَ ...-

اين جمله بر دو وجه قرائت شده است يكى اينكه «ام تقولون» را بطور خطاب خوانده اند در اين صورت كلمه «ام» متّصله و اين جمله عطف بجمله «تحاجّوننا» واقع در آيه قبل خواهد بود و معنا اين است: آيا شما يهود و نصارى مى گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او يهود و نصارى بوده اند؟

ديگر اينكه «ام يقولون» خوانده اند در اين صورت ضمير آن بيهود و نصارى برميگردد و كلمه «ام» منقطعه و بمعناى «بل» است و معنا اين است: بلكه يهود و نصارى ميگويند ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان وى يهود و نصارى اند.

بهر تقدير در اين آيه ادّعاى يهود و نصارى كه مى گفتند. «لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 85

إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى »

«1» يعنى جز يهود و نصارى هيچكس داخل بهشت نميگردد بجهاتى كه ذيلا شرح داده ميشود، جواب گفته شده است:

1- اخبار پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله به اينكه اين ادّعاى يهود و نصارى درست نيست و معجزات روشنى هم صحّت گفتار پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله را ثابت ميكرد در بين بود.

2- آنچه در تورات و انجيل هست كه اين پيغمبران و اين پيغمبر زادگان يهود و نصارى نبودند و داراى دين حنيف ابراهيم بودند و از طرفى مسلّم است كه اينها ببهشت ميروند.

3- يهود و نصارى اين مطلب را قبول داشتند كه يهود فقط بكسانى گفته ميشود كه معتقد بشريعت تورات باشند و نصارى تنها بكسانى گفته ميشود كه عقيده مند بشريعت انجيل

باشند و حال آنكه كتاب هاى تورات و انجيل بعد از اين پيغمبران و اين پيغمبران زادگان نازل گرديده است همانطور كه خداوند فرمود: «وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ» «2» يعنى تورات و انجيل بعد از ابراهيم نازل گرديد.

4- يهود و نصارى بدون دليل اين مطلب را ادّعا كردند خداوند هم آنها را در ضمن جمله أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ ... جدّا توبيخ كرد.

قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ ...- آيا شما داناتر هستيد يا خداوند اين جمله هر چند صورتاً استفهام است ولى در حقيقت توبيخ و سرزنش بر يهود و نصارى است «مثل أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها» «3» مراد از اين جمله اين است كه خداوند خبر ميدهد كه پيغمبر زادگان نامبرده داراى دين حنيف ابراهيم بودند و شما يهود و نصارى ادّعا ميكنيد كه آنان داراى دين يهود و نصارى بودند اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله بآنها بگو آيا شما داناتر هستيد يا خداوند؟ يعنى

__________________________________________________

(1) آيه 111 سوره بقره

(2) آيه 65 سوره آل عمران

(3) آيه 27 سوره نازعات يعنى: «آيا خلقت شما آدميان محكم تر است يا خلقت آسمانى كه خدا آن را بر افراشته است؟».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 86

لازمه قول شما اين است كه خود را از خدا داناتر بدانيد و اين نهايت فضاحت و وقاحت است!!! اينجا جاى اين سؤال هست كه جمله «أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ» اين استفهام با توجه به اينكه يهود و نصارى قلباً ميدانستند كه خدا از آنها بهتر ميداند و خدا هم كه يقيناً ميدانست كه آنها ميدانند خدا بهتر

از آنها ميداند- هر چند كتمان كرده اعتراف بآن نمينمودند- چه معنا دارد؟

جواب اين سؤال اين است كه استفهام نسبت بكسانى كه روى ظنّ و گمان خود مى گفتند بهشت اختصاص بيهود و نصارى دارد كاملا بجا است زيرا معنا اين است كه شما علم داريد يا خدا؟ يعنى تنها خداوند عالم است و شما روى گمان و ظنّ حرف ميزنيد.

و نسبت بكسانى كه علم داشتند كه خدا بهتر ميداند و بهشت اختصاص بيهود و نصارى ندارد ولى عناد ميورزيدند و اعتراف نميكردند اين استفهام نيز از اين نظر بجا است كه توبيخ است كه شما با اينكه ميدانيد خداوند بهتر از شما ميداند چرا بمقتضاى علم خود اعتراف نميكنيد و در برابر خدا تسليم نميشويد؟

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ ...- كيست ستمكارتر از كسى كه شهادتى نزد او از خدا هست و آن را كتمان ميكند؟ در تفسير اين جمله چند قول است:

1- كلمه «من» در «من اللَّه» بمعناى «ابتداء غايت» و بشهادت تعلق دارد و به «كتمان» مربوط نيست در اين صورت حسن و قتاده ميگويند: «منظور اين است كه هيچكس ظالمتر از كسى نيست. كه شهادتى نزد او از خدا باشد و آن را كتمان كند و مراد از اين شهادت اين است كه خداوند در كتب يهود و نصارى صحت نبوّت پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و بشارت بآن را بيان فرمود است».

مجاهد ميگويد: مراد از اين شهادت اين است كه در نزد يهود و نصارى با اينكه ثابت بود كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او بر دين حنيف

ترجمه

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 87

اسلام بودند با اينوصف آن را كتمان نموده ادعا ميكردند كه آنها بر دين يهود و نصارى بودند.

2- كلمه «من» متعلق به «كتمان» است در اين صورت معنا اين است: كيست ظالمتر از كسى كه كتمان كند و بجا نياورد آن عباداتى را كه در تورات از طرف خداوند صادر گرديده است «1» يا اينكه كلمه «من» بمعناى «الى» و تقدير اينطور است «كتم شهادة ان يؤديها الى اللَّه يعنى شهادت خود را كتمان كند و در برابر خداوند ادا نكند.

3- بلخى و ابو مسلم ميگويند:» مراد اين است اگر خدا كتمان شهادت كند و حقيقت را بگويد در اينصورت كيست كه از خدا ظالمتر باشد؟ و اين جمله مثل اين است كه بگوئيم: «من اظلم ممن يجور على الفقير الضعيف من السلطان الغنى القوى» يعنى سلطان توانگر و نيرومند اگر بر فقير ضعيف ظلم كند در اين صورت از او ستمكارتر كيست؟ يعنى اى يهود و نصارى لازمه حرف شما كه مى گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او بر دين شما بودند و خداوند ميگويد آنان بر دين شما نبودند اين است كه خداوند حقيقتى را كتمان كند و بر خلاف حقيقت بگويد و در نتيجه بندگان خود را بضلالت و گمراهى بياندازد!! و حال اينكه ساحت و موقعيّت الهى بسيار برتر و بالاتر از اين نسبتها است و اگر اين پيغمبران و پيغمبر زادگان يهود و نصارى بودند مسلماً خداوند كتمان نميكرد و حقيقت را ميگفت.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ...- خداوند از آنچه انجام ميدهيد غافل نيست، در اين

جمله خداوند يهود و نصارى را سخت تهديد ميكند كه او كتمان شهادت شما را ميداند و شما را نسبت بآن مسلماً مجازات خواهد كرد.

بعضى گفته اند كه معناى اين جمله عموميّت دارد و اختصاص بموضوع كتمان شهادت ندارد و معناى آن اين است كه بر خداوند چيزى پوشيده نيست و او چون از

__________________________________________________

(1) اين قول با تعبير آيه مناسبت ندارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 88

تمام اعمال شما آگاهست از او بترسيد كه شما را در برابر اعمالتان مجازات خواهد نمود

[سوره البقرة (2): آيه 141] ... ص : 88

اشاره

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (141)

[ترجمه ] ... ص : 88

اينها كه تذكر داده شدند جماعتى بودند كه گذشتند آنچه انجام دادند نتيجه آن بآنها بازميگردد و نتيجه اعمال شما نيز بشما برميگردد شما نسبت باعمال آنها مسئوليتى نداريد (141)

تفسير: ... ص : 88

تفسير آيه كه با آيه 134 همين سوره متّحد است قبلا ذكر گرديده، و جهت تكرار آيه اين است كه منظور از «امّتى» كه در آيه قبل ذكر شد ابراهيم و پيغمبرانى است كه نامبرده شد و مراد از «امّتى» كه در اين آيه واقع است جماعت يهود است.

بعضى ميگويند: اساساً تكرار يك مطلب در اوقات و موارد مختلف عيب نيست و روى اين اصل ممكن است مراد از «امّت» در اين آيه و آيه قبل يكى باشد يعنى جماعتى كه گذشته اند و از آنها در ضمن آيات قبل نامبرده شده است.

و ارتباط اين آيه با آيات قبل اين است كه خداوند ميفرمايد: بر فرض اينكه ادّعاى شما يهود و نصارى دائر بر اينكه پيغمبران قبل داراى دين يهود و نصارى بوده اند درست هم باشد، اين موضوع دليل عدم صحت نبوت پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله نخواهد بود زيرا شرايع و اديان الهى كه از مصالح و حكمتهاى واقعى سرچشمه ميگيرد ممكن است در اعصار و ادوار مختلف، تفاوت كند و روى همين جهت خداوند متعال باقتضاى مصالح ميتواند شريعتى نسخ كند و بجاى آن شريعت ديگرى را بوجود بياورد.

بعضى گفته اند كه اين آيه متضمن وعظ و اندرز بيهوده است كه آنها بفضيلت آباء و اجداد خود اتكاء نكنند زيرا در صورتى كه فرمان پروردگار را مخالفت كنند فضيلت گذشتگان آنها بحال آنان سودى نخواهد داشت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص:

89

[سوره البقرة (2): آيه 142] ... ص : 89

اشاره

سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (142)

[ترجمه ] ... ص : 89

بزودى مردم نادان خواهند گفت چه موجب گرديد كه مسلمانان از قبله اى كه بر آن بودند (بيت المقدس) روى گرداندند و بسوى كعبه رو آوردند؟ بگو اى پيغمبر مشرق و مغرب ملك خداست و هر كه را او بخواهد براه راست هدايت مى كند. (142)

شرح لغات ... ص : 89

سفيه ...- نادان وليّهم ...- روى برگرداند، منصرف كرد آنان را قبله ...- آن سمتى كه در حال نماز مقابل انسان قرار ميگيرد

تفسير ... ص : 89
اشاره

پروردگار متعال در اين آيه حال كسانى را كه بر مسلمانان در موضوع تحويل قبله از «بيت المقدّس» به «كعبه» ايراد ميگرفتند تذكر ميدهد و ميفرمايد:

سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ...- يعنى بزودى نادانهايى از مردم و آنها دسته اى از كفّار بودند خواهند گفت:

ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها ...- چه چيز مسلمانان را از قبله سابق يعنى بيت المقدّس كه رو بسوى آن نماز ميخواندند برگردانيد.

چه كسانى اين ايراد را ميگرفتند؟ ... ص : 89

در اينكه چه افرادى بر مسلمانان ايراد ميگرفتند چند قول است:

1- ابن عباس و جمعى ميگويند: آنها يهود بودند».

2- حسن ميگويد: «آنها مشركين عرب بودند و هنگامى كه پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و اله و سلّم از بيت المقدّس بسوى كعبه متوجه گرديد زبان اعتراض بآن حضرت گشوده گفتند بچه علّتى در ابتدا از قبله اعراب و پدران خود كه خانه كعبه است اعراض كردى و اكنون بسوى آن رو آوردى؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 90

حال كه چنين است بايد بدين اعراب درآيى چون اين عمل تصديق ضمنى بصحّت دين اعراب است».

سدى ميگويد: آنان منافقين بودند كه از روى استهزاء بمسلمانان ايراد مى گرفتند و انتقاد ميكردند.

علت اين ايراد چه بود ... ص : 90

ابن عباس ميگويد: اين ايراد كه از جانب يهود بود باين علت بود كه نسخ را انكار ميكردند. وى در قول ديگر خود گفته است: يهود به پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و اله مى گفتند چرا از قبله اى كه تا كنون رو بسوى آن نماز ميخواندى- يعنى بيت المقدّس كه قبله يهود بود- رو برگرداندى. حال مجدداً بسوى قبله ما برگرد تا ما دين تو را قبول كنيم و مقصودشان اين بود كه پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و اله را امتحان كنند!! بعضى گفته اند اين گفتار كه از جانب مشركين عرب بود، براى اين بود كه مى خواستند باين وسيله اثبات كنند كه از اول حق با ما بوده است كه «كعبه» را قبله مى دانستيم.

علت تحويل قبله مسلمانان چه بود؟ ... ص : 90

در اينكه اساساً بچه علت قبله مسلمانان از بيت المقدس «به كعبه» انتقال يافت دو قول است:

1- تغيير قبله بواسطه تغيير مصلحتى بود كه فقط خداوند آن را ميداند.

2- علت آن از گفتار خداوند: لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ «1» يعنى قبله را از اينجهت تغيير داديم تا پيروان پيغمبر را از كسانى كه بمخالفت او برميخيزند، معلوم كنيم. چون مسلمانان تا هنگامى كه در مكّه اقامت داشتند مأمور بودند بسوى بيت المقدس نماز بخوانند تا نسبت بمشركين مكّه كه بسوى كعبه متوجه بودند امتياز داشته باشند و وقتى كه نبى اكرم صلى اللَّه عليه و اله بمدينه هجرت فرمود چون يهود كه در آن شهر اقامت

__________________________________________________

(1) آيه 143 سوره بقره

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 91

داشتند بسوى بيت المقدس متوجه بودند مسلمانان مأمور گرديدند كه بسوى كعبه توجه كنند تا نسبت بيهود

امتياز داشته باشند.

قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ... اين جمله فرمانى است از طرف خداوند برسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله كه او بكسانى كه از انصراف مسلمانان از بيت المقدس به «كعبه» انتقاد ميكردند و ايراد مى گرفتند بگويد كه مشرق و مغرب «1» هر دو ملك خداست و در آنها بهر طور كه مصلحت و حكمت او اقتضا كند تصرف ميكند.

خداوند بوسيله اين گفتار، قول كسانى را كه گمان ميكردند «بيت المقدس» از «كعبه» با شرافت تر است و بهتر آنست كه آن هميشه «قبله» باشد بعلت اينكه آنجا وطن پيغمبران بوده است و خداوند آن را شرافت و عظمت مخصوص بخشيده است در اين صورت دليلى نيست كه از آن روى برگردانند. باطل و مردود ساخت كه همه مكانها ملك خداست هر يك از آنها را در هر زمانى كه بخواهد طبق مصلحت و حكمت شرافت و عظمت مى بخشد.

انتقال قبله در چه تاريخى صورت گرفت؟ ... ص : 91

ابن عباس ميگويد «مسلمانان» نماز خود را از هنگامى كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و اله وارد شهر مدينه گرديد تا هفده ماه بسوى بيت المقدس مى خواند و براء بن عازب ميگويد مدت شانزده يا هفده ماه همراه پيغمبر بطرف بيت المقدس نماز خواندم و پس از آن ما مسلمانان بامر الهى بسوى «كعبه» منصرف گرديديم.

مؤلف: «اين مطلب را مسلم هم در صحيح خود بهمين ترتيب روايت كرده است».

انس بن مالك ميگويد: تحويل قبله بسوى كعبه بعد از نه ماه يا ده ماه پس از ورود پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و اله بمدينه صورت گرفت «معاذ بن جبل مى گويد» اين جريان پس از سيزده ماه از ورود آن حضرت بمدينه بوقوع پيوست».

على

بن ابراهيم بسند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل مى كند: «پس از اينكه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و اله سيزده سال در مكّه و هفت ماه در مدينه بسوى بيت المقدس نماز

__________________________________________________

(1) بيت المقدّس در مشرق مدينه و در مغرب آن واقع بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 92

خواهند خداوند او را بسوى كعبه متوجه كرد و علت اين امر اين بود كه يهود پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و اله و سلّم را سرزنش ميكردند و مى گفتند تو تابع ما هستى و بسوى قبله ما نماز ميگزارى از اين سرزنشها رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله سخت غمگين و ناراحت گرديد و در دل شب از خانه بيرون آمد و بآفاق چشم دوخته منتظر فرمان الهى در اين زمينه گرديد و چون آن شب سپرى شد و روز فرا رسيد در هنگام ظهر در مسجد بنى سالم در حالى كه دو ركعت از نماز ظهر خوانده بود جبرئيل نازل گرديد و بازوهاى آن حضرت را گرفت و او را از جانب بيت المقدّس بسوى «كعبه» برگردانيد و اين آيه را آورد: «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ «1» يعنى ما توجه تو را بر آسمان بانتظار وحى ميديديم و البته تو را بقبله اى كه بآن خشنود باشى متوجه مى كنيم پس روى كن بطرف مسجد الحرام». از آن پس آن حضرت دو ركعت ديگر از نماز ظهر را بطرف «كعبه» خواند در اين حال يهود و جمعى از نادانان گفتند ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها. يعنى چه چيز موجب

گرديد كه مسلمانان از قبله سابق خود رو برگردانند؟

اين هم امتحانى بود ... ص : 92

زجّاج ميگويد: از اين نظر آن حضرت مأمور بود مدّتى نماز را بطرف بيت المقدّس بخواند كه اعراب عادت كرده بودند در انجام اعمال حج بطرف كعبه توجه كنند و خداوند خواست آنها را بر خلاف آنچه عادت كرده و انس گرفته بودند وادار كند تا به اين وسيله آزمايشى بعمل بيايد و پيروان واقعى اسلام معلوم گردد.

يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ...- منظور از صراط مستقيم «دين» است يعنى خداوند هر كه را بخواهد بدين اسلام ارشاد ميكند و علّت اينكه دين را «صراط مستقيم» ناميد اين است كه همانطور راه اشخاص را بمقصد ميرساند، دين اسلام نيز راهى است كه رهروان خود را ببهشت ميرساند. بعضى «صراط مستقيم» را به راه بهشت تفسير نموده اند.

__________________________________________________

(1) آيه 144 سوره بقره

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 93

[سوره البقرة (2): آيه 143] ... ص : 93

اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (143)

[ترجمه ] ... ص : 93

ما هم چنان شما مسلمانان را امت معتدل قرار داديم تا گواه و دليل مردم باشيد و پيغمبر هم گواه و دليل شما باشد ما قبله اى كه بر آن بودى تغيير نداديم مگر براى اينكه جدا سازيم گروهى را كه از پيغمبر خدا پيروى مى كنند از آنان كه بمخالفت او برميخيزند و اين تغيير قبله بسى سنگين و بزرگ جلوه كرد جز در نظر كسانى كه خداوند آنان را هدايت كرده است و خداوند اجر ايمان شما را تباه نميكند كه خدا بخلق مشفق و مهربانست (143)

شرح لغات ... ص : 93

وسط ...- عدل عقب ...- پاشنه ينقلب على عقبيه ...- بشر رو بفساد ميل ميكند. ادبار مى نمايد.

صنايع ...- تباه

تفسير: ... ص : 93
اشاره

خداوند فضيلت اين امّت را نسبت بامتّهاى ديگر بيان ميفرمايد:

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً ...- كاف در «و كذلك» متعلق به جمله يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» واقع در آيه قبل است يعنى خداوند هر كه را بخواهد براه راست هدايت ميكند همانطور كه شما مسلمانان را امّت معتدل قرار داديم.

خداوند باين بيان خبر ميدهد كه امّت پيغمبر خويش حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و اله را معتدل و واسطه ميان پيغمبر و مردم ديگر قرار داده است.

اگر گفته شود: چگونه خداوند امّت مسلمان را به اين وصف توصيف كرده است و حال آنكه در ميان آنها افرادى ديده ميشوند كه داراى صفت اعتدال نيستند؟

جواب آن اين است كه منظور از آيه افرادى از اين امّت است كه داراى اين وصف

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 94

باشند و هيچ عصرى از جماعتى كه داراى وصف مذكور باشند، خالى نيست.

امت وسط ائمه (ع) ميباشند ... ص : 94

بريدن معاويه عجلى، از حضرت باقر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

نحن الامة الوسط و شهداء اللَّه على خلقه و حجته في ارضه يعنى امّت وسط مائيم و گواهان خدا بر مردم و حجت او در روى زمين ما هستيم». در روايت ديگر اين جمله اضافه شده است: الينا يرجع الغالى و بنا يلحق المقصّر يعنى كسى كه افراط ورزيده و غلوّ كرده بايد بسوى ما برگردد و كسى كه تقصير كرده نيز بايد بما ملحق شود تا اعتدال خود را دريابد.

حاكم ابو القاسم حسكانى در كتاب شواهد التّنزيل لقواعد التفضيل بسند خود از سليم بن قيس هلالى از على عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:

«خداوند در گفتار خود لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ يعنى براى اينكه گواهان مردم باشيد- ما را در نظر گرفته است پيغمبر خدا گواه بر ما و ما گواهان خدا بر مردم هستيم و ما حجّت خدا روى زمين مى باشيم خداوند درباره ما فرموده است و كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً».

لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ...- در معناى اين جمله سه قول است:

1- مراد اين است كه شما ملّت مسلمان نسبت باعمال بر خلاف حقّى كه از مردم صادر ميگردد، در دنيا و آخرت گواه باشيد چنان كه فرمود وَ جِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ «1» يعنى روز قيامت پيغمبران و گواهان احضار شوند و نيز فرمود: يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ «2» يعنى روزى كه گواهان اعمال مردم، بشهادت قيام كنند كه مراد از گواهان اعمال ملّت اسلام است.

ابو زيد ميگويد: گواهان اعمال مردم چهار تا است 1- ملائكه 2- پيغمبران 3- امّت محمّد صلى اللَّه عليه و اله 4- اعضاء جوارح انسان چنان كه فرمود يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ.

__________________________________________________

(1) آيه 69 سوره زمر

(2) آيه 51 سوره غافر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 95

أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ «1» ... يعنى روزى كه زبانها و دستها و پاهاى آنها بر اعمالشان گواهى ميدهند.

2- منظور اين است كه شما امت مسلمان حجّت و دليل مردم باشيد تا حقيقت و تعاليم دين اسلام را براى مردم بيان كنيد و پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و اله و سلّم هم دليل شما باشد و تعليمات دينى را براى شما بيان نمايد و شاهد را از اين جهت شاهد ميگويند كه موضوع مورد شهادت را بيان مى كند. و از همين

نظر «شهادت» «بيّنه» يعنى بيان كننده ناميده ميشود.

3- مقصود اين است كه شما امّت مسلمان درباره پيغمبران و امّتهاى آن گواهى بدهيد به اينكه پيغمبران حقايق دينى را با هم خود رساندند و اين احتمال از اين نظر صحيح است كه ممكن است پيغمبر اسلام كيفيت تبليغ پيغمبران ديگر را بامّت مسلمان ابلاغ كند.

وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً ...- پيغمبر عليه السلام هم گواه اعمال شما باشد و بعضى گفته اند يعنى پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلّم دليل و راهنماى شما باشد بعضى ميگويند: كلمه «على» در «عليكم» بمعناى «لام» است مثل وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ «2» كه «على» بمعناى لام ميباشد در اين صورت معنا، چنين ميشود كه: پيغمبر اسلام بنفع شما روز قيامت شهادت بدهد به اينكه شما در آنچه شهادت ميدهيد راست مى گوييد».

وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها ...- در معناى آيه بعضى از مفسرين «كُنْتَ عَلَيْها» را بمعناى «انت عليها» گرفته اند مثل «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ» كه بمعناى «انتم خير امّة» است يعنى قرار نداديم آن قبله اى را كه الان بر آن هستى يعنى خانه كعبه را ولى صحيح تر اين است- چنان كه برخى نيز گفته اند- كه مراد از آن بيت المقدس باشد و منظور اين است كه: ما صرفناك عن القبلة التي كنت عليها الا لنعلم يعنى تو را از آن قبله اى كه سابقاً بسوى آن نماز ميخواندى بسوى «كعبه» منتقل نكرديم مگر براى

__________________________________________________

(1) آيه 24 سوره نور [...]

(2) آيه سوره مائده يعنى حيوانى كه براى بتها مى كشند حرام است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 96

اينكه به اين وسيله بدانيم و از

طرفى اين نكته نيز معلوم است كه خداوند همه امور را قبل از تحقّق آن ميداند لذا در تفسير اين جمله چهار قول گفته اند:

1- مراد اين است كه «حزب ما» يعنى پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و مؤمنين بدانند همانطور كه سلطان ميگويد تا فلان شهر را فتح كرديم يا فلان كار را انجام داديم با اينكه اتباع سلطان آن شهر را فتح كرده و آن كار را انجام داده اند.

2- منظور اين است كه معلوم ما در خارج تحقق پيدا كند يعنى ما با اينكه قبلا ميدانستيم ولى قبله را تغيير داديم تا معلوم ما در خارج، موجود و محقّق گردد.

3- مقصود اين است كه ما به اين وسيله عمل كسى را كه چيزى را نميداند و مى خواهد امتحان كند انجام بدهيم و عدل الهى نيز همين دو معنا را ايجاب مى كند زيرا اگر خداوند با اشخاص پيش از آنكه اعمالى انجام دهند طبق علم خود رفتار كند بآنها ظلم كرده است.

4- قول سيّد مرتضى علم الهدى ره است و آن اينست كه «لنعلم» صيغه متكلم مع الغير است يعنى تا به اين وسيله من و ديگران بدانيم و روشن است كه علم باين كيفيت بعداً تحقق پيدا مى كند و آنچه قبلا محقّق بوده است علم خداوند بتنهايى است.

مؤلف: اين قول با ظاهر آيه تطبيق مى كند.

و منظور از «مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ» كسانى است كه به پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله ايمان دارند و در رفتار و گفتار از او پيروى مى كنند.

وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ ...- از كسانى كه بعقب برميگردند و مخالفت مى كنند.

در تفسير اين جمله دو قول است:

1- مراد از آن

كسانى است كه چون بحكمت و مصلحت انتقال قبله از بيت المقدّس به «كعبه» پى نبرده بودند از دين اسلام برگشتند و مرتد شدند.

2- منظور از آن افراد است كه در آن وقت در حال كفر زندگى ميكردند و توصيف حالت كفر آنان بعقب برگشتن از اين نظر است كه استقامت و ايمان، اقبال و پيشرفت است و خلاف آن «ادبار» و بعقب برگشتن است و لذا خداوند در غير اين مورد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 97

كافر را به «ادبار» توصيف نموده ميفرمايد: أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ «1» يعنى پشت كرد و تكبّر ورزيد و نيز ميفرمايد كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «2» يعنى تكذيب نمود و پشت كرد.

وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ ...- هر چند اين تغيير قبله جز بر كسانى كه خداوند آنان را هدايت كرده است بزرگ و سنگين بود.

ابو العاليه ميگويد: ضمير در «كانت» بقبله برميگردد يعنى هر چند قبله سنگين بود.

ابن عباس و مجاهد و قتاده ميگويند ضمير «در كانت» به «تحويله» و مفارقت قبله اولى برميگردد و اين قول بهتر است زيرا قبله در نظر آن مردم سنگين و بزرگ نبود بلكه تحويل آن و مفارقت از قبله اوّلى بزرگ و سنگين بود.

ابن زيد ميگويد: ضمير كانت بنماز برميگردد.

حسن ميگويد معناى «لكبيرة» اين است كه توجّه بسوى بيت المقدّس سنگين بود زيرا هيچ قبيله اى براى عرب از خانه «كعبه» محبوب تر نبود.

بعضى گفته اند معناى جمله اين است كه «انتقال قبله از بيت المقدس بسوى كعبه نسبت بكسانى كه حكمت و مصلحت اين امر را نميدانند سنگين بود ولى نسبت بكسانى كه خداوند آنها

را بحكمت و مصلحت اين امر هدايت كرده است و آنها افرادى هستند كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله را در تحويل قبله تصديق كردند ابداً سنگين نيست.

و علت اينكه در آيه «هدايت خدا» بافراد معيّنى مخصوص گرديده با اينكه او همه را هدايت مى كند اين است كه هدايت كسانى كه از هدايت الهى بهره اى نبردند و بآن توجه نكردند، مورد توجّه و اعتنا قرار نميگيرد.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ ...- در تفسير اين قسمت از آيه چند قول است.

1- ابن عباس و قتاده ميگويند: «اين جمله جواب كسانى است كه هنگام انتقال قبله از بيت المقدس بكعبه، گفتند: آيا اعمالى كه ما سابقاً رو بسوى بيت المقدّس

__________________________________________________

(1) آيه 23 سوره مدثر

(2) آيه 16 سوره الليل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 98

انجام داديم چطور ميشود؟ آيا باطل است يا صحيح است؟ خداوند در مقام جواب بآنها فرمود: «ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ» يعنى خداوند پاداش ايمان شما را كه بر طبق آن اعمالى انجام داديد هرگز تباه نميكند.

2- بعضى ميگويند: اين جمله جواب از گفتار كسانى است كه مى گفتند:

عبادات اسعد بن زراره و براء بن معرور كه مرده اند و از نقباء بودند چطور ميشود؟

خداوند در جواب فرمود:

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ ...- يعنى خداوند نماز شما را بسوى بيت المقدس ضايع و بدون ثواب نخواهد گذشت.

مؤلف: ممكن است «ايمان» را بمعناى اصلى خودش يعنى تصديق «نه بمعناى اعمال يا نماز) بگيريم و معنا چنين باشد كه خداوند تصديق شما را بامر قبله ضايع و بدون ثواب نخواهد گذاشت.

3- حسن ميگويد: «چون خداوند ميدانست كه تحويل قبله

مؤمنين سنگين است لذا پاداشى را كه براى ايمان قرار داده است در اين مورد تذكر داد تا آنها از روى رضا و رغبت از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلّم پيروى كنند».

4- ابو القاسم بلخى ميگويد: چون تحويل قبله از بيت المقدس بكعبه انعام و تفضّلى از طرف خدا بر مسلمانان بود لذا بآنها تذكّر داد كه اين انعام و تفضل باين جهت بود كه شما مسلمانان در نتيجه ايمان خود، در ابتداء امر توجّه به بيت المقدّس را پذيرفتند و اكنون نتيجه آن ايمان اين تفضّل است كه از اين تاريخ بطرف محبوب خودتان يعنى كعبه توجه كنيد.

إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ ...- يعنى خداوند نسبت بمردم داراى رأفت و رحمت است كه شديدترين مرتبه رحمت را «رأفت» ميگويند خداوند بسبب ذكر لفظ رأفت و رحمت اين نكته را ميخواهد تذكر بدهد كه او بمردم هر اندازه پاداش كه استحقاق داشته باشند عنايت ميكند و چيزى از عمل آنها را ضايع نميگذارد.

بعضى گفته اند: پروردگار متعال با ذكر وصف «رءوف و رحيم» اين مطلب را ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 99

بيان مى كند كه او بمردم مسلمان در موضوع تحويل قبله انعام و تفضّل كرد.

آيا اين آيه دليل حجيّت اجماع است؟ ... ص : 99

بسيارى از علماء عامّه ميگويد: اين آيه دلالت بر حجيّت اجماع امّت مسلمان دارد زيرا خداوند آن امّت را بعدالت توصيف كرده و فرمود: «كنتم امة وسطا»، و لازمه توصيف آنها بعدالت اين است كه بايد شهادت آنها مورد قبول و تصديق قرار بگيرد».

ولى صحيح آنست كه آيه دلالت بر اين مطلب نميتواند داشته باشد زيرا ظاهر آيه اين است كه تمام افراد امّت

عادل باشند و حال آنكه خلاف آن معلوم است چه اينكه ميدانيم تمام افراد امّت عادل نيستند و اگر آيه را بر بعض افراد امّت حمل كنند اين حمل بهتر از آن نيست كه بگوئيم مراد از آن بعض ائمّه معصومين عليه السلام ميباشد

اين آيه دليل جواز نسخ است ... ص : 99

باين نكته در اينجا بايد توجه كنيم كه اين آيه بر جواز نسخ در احكام دين، بلكه بر وقوع آن، دلالت كامل دارد زيرا خداوند فرمود: و ما جعلنا القبله التي كنت عليها» و مفاد اين عبارت اين است كه خداوند اول قبله اى براى مردم قرار داد و بعد آن را نسخ نمود و قبله را از نقطه بنقطه ديگر انتقال داد و نسخ چيزى جز اين نيست.

[سوره البقرة (2): آيه 144] ... ص : 99

اشاره

قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (144)

[ترجمه ] ... ص : 99

ما توجه تو را بآسمان بانتظار وحى مى بينيم و البته تو را بقبله اى كه بآن خشنود شوى برميگردانيم پس روى كن بطرف مسجد الحرام و شما مسلمانان نيز هر كجا باشيد روى بجانب مسجد الحرام كنيد اهل كتاب بخوبى ميدانند كه اين تغيير قبله بحق و از جانب خدا است و خدا غافل از كردار آنها نيست (144)

شرح لغات ... ص : 99

رؤيت اصلًا بمعناى ديدن بوسيله چشم است ولى بمعناى علم نيز بكار ميرود.

تقلّب ...- حركت جسم در جهات مختلف.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 100

فلنولينك ...- روى تو را مقابل قبله قرار ميدهيم.

رضا ...- خشنودى شطر ...- جانب، نصيف حق ...- چيزى در جاى خود قرار گرفتن، ثابت.

نزول ... ص : 100

مفسّرين ميگويند: محبوبترين قبله در نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله «كعبه» بود و لذا آن حضرت بجبرئيل فرمود: دوست ميدارم كه خداوند غير از قبله يهود، براى من، قبله اى قرار بدهد جبرئيل در جواب گفت: من هم مانند تو بنده خدا هستم و تو در نزد او از من عزيزتر ميباشى اين موضوع را از خداوند بخواه و دعا كن تا بمطلوب برسى، پس از اينكه جبرئيل بآسمان بالا رفت آن حضرت باميد اينكه خبرى درباره آنچه آن حضرت از خداوند تقاضا ميكرد بياورد بآسمان چشم ميدوخت در اين حال خداوند اين آيه را نازل فرمود:

تفسير: ... ص : 100
اشاره

قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ ...- ما توجه تو را بآسمان بانتظار وحى درباره قبله مى بينيم.

در علّت توجّه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله بآسمان دو قول است:

1- چون قبلًا بآن حضرت وعده اى در تحويل قبله از بيت المقدس داده شده بود لذا بآسمان بانتظار عملى شدن آن وعده نگاه ميكرد، همانطور كه هر كسى كه منتظر چيزى باشد چشم بجانب آن ميدوزد.

2- آن حضرت از اينكه بيت المقدس قبله مسلمانان باشد قلباً كراهت داشت و دوست ميداشت كه «كعبه» قبله اسلام باشد ولى در اين موضوع از خداوند چيزى سؤال نميكرد زيرا تا از خداوند درباره موضوعى اجازه اى نرسد، پيغمبران هرگز سؤال نمى كنند چه اينكه احتمال ميرود كه مصلحتى در موضوع مورد سؤال نباشد بهمين جهت سؤال آنها باجابت نرسد و اين مطلب دست آويزى براى مخالفين آنان بشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 1

چرا پيغمبر اسلام (ص) دوست ميداشت كه قبله به «كعبه» منتقل شود؟ ... ص : 101

در اين موضوع ميان مفسرين چند قول مشهور است:

1- ابن عباس ميگويد اين موضوع باين جهت بود كه خانه «كعبه» قبله ابراهيم عليه السلام و پدران آن حضرت بود.

2- مجاهد ميگويد: «اين امر باين علت بود كه يهود مى گفتند: محمّد صلّى اللَّه عليه و اله با دين ما مخالفت مى كند ولى از قبله ما تبعيت مينمايد».

3- ابن زيد ميگويد يهود مى گفتند: «محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و اصحابش قبله را نمى شناختند ما آنها را بقبله هدايت كرديم».

4- بعضى گفته اند: «اعراب چون «كعبه» را دوست ميداشتند و در تعظيم آن فوق العاده مى كوشيدند لذا قبله بودن آن موجب جلب توجّه آنان بسوى دين اسلام ميگرديد و زمينه بهترى براى دعوت آنان بسوى دين فراهم

ميشد و آن حضرت هم علاقه زيادى بگرايش آنان بدين اسلام داشت. از اينجهت دوست ميداشت كه «كعبه» قبله قرار داده شود.

مؤلف: احتمال ميرود كه آن حضرت تحويل قبله را بعلّت همه اين وجوه كه گفته شد، دوست داشته باشد، چه اينكه ميان وجوه مزبور منافاتى نيست.

فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها ...- ترا بقبله اى كه قصد آن را داشتى و دوستش ميدارى برميگردانيم و منظور از دوست اين قبله تمايل قلبى آن حضرت است بآن، نه اينكه قبله سابق را دشمن داشته باشد.

فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ... پس رو بجانب مسجد الحرام كن مراد از متوجه ساختن «روى» بسوى مسجد الحرام اين است كه خود را بسوى آن متوجه كن زيرا «وجه» هر چيز بخود آن، اطلاق ميگردد، بعضى گفته اند مراد از «وجه» روى است يعنى روى خود را بجانب مسجد الحرام متوجه كن چه اينكه توجه بوسيله روى برگرداندن محقق ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 102

ابو على جبائى ميگويد: «مراد از «شطر» نصف است و خداوند از اين جهت امر فرموده است كه توجه بنصف مسجد الحرام شود كه تا به اين وسيله انسان، در مقابل «كعبه» قرار بگيرد».

مؤلف: «اين قول درست نيست زيرا بر خلاف گفتار همه مفسرين است».

وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ...- در هر جا كه باشيد در دريا و خشكى، زمين هموار و كوهستانى روى خود را بجانب مسجد الحرام برگردانيد جمله اوّل (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ) خطاب به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله و اهل مدينه است و جمله دوّم (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) خطاب بهمه اهل آفاق

است اگر اكتفاء بهمان جمله اوّل ميشد، ممكن بود اين توهم پيش بيايد كه توجه بمسجد الحرام مخصوص پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و اهل مدينه است ولى بوسيله جمله دوم اين مطلب را بيان فرمود كه مسجد الحرام قبله نمازگزاران شرق و غرب عالم است.

ابو اسحاق ثعلبى در كتاب خود از ابن عباس نقل ميكند كه همه خانه كعبه قبله است و قبله كعبه «درب» آنست و خانه كعبه قبله كسانى است كه در مسجد الحرام باشند و مسجد الحرام قبله كسانى است كه در «حرم» باشند و «حرم» قبله ساير مردم روى زمين است.

مؤلف: «اين قول با آنچه اصحاب ما ميگويند: كه «حرم» قبله كسانى است كه از حرم دور باشند موافق است».

وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ...- كسانى كه كتاب بر آنها نازل گرديده است، منظور از آن علماء يهود و نصارى ميباشد.

لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ...- ميدانند كه تحويل قبله بسوى كعبه درست است و فرمان خداوند نسبت بآن صادر گرديده است. علماء اهل كتاب صحّت اين موضوع را از، بشارتى كه مربوط به پيغمبران بود و درست داشتند دانسته بودند زيرا در آن بشارات خبر داده شده كه پيغمبرى داراى اوصاف چنين و چنان است ظهور خواهد كرد و از جمله آن اوصاف اين است كه بدو قبله نماز خواهد خواند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 103

روايت شده است كه علماء يهود و نصارى هنگام تحويل قبله پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله را مورد تهمت قرار دادند و گفتند كه «خداوند تو را به اين موضوع امر نكرده است بلكه

تو از جانب خود مدتى بسوى بيت المقدس نماز خواندى و اكنون هم بسوى «كعبه» «متوجه ميگردى». در اين حال خداوند اين آيه را نازل و بيان فرمود كه آنان بر خلاف آنچه ميگويند علم دارند يعنى قلباً ميدانند كه اين موضوع از جانب خداوند است.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ ...- خداوند از آنچه علماء يهود و نصارى انجام ميدهند يعنى صفات و علائم پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را كتمان مى كنند و با او مخالفت ميورزند غافل نيست. اين جمله دلالت دارد كه منظور از «الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» افراد معدودى است كه تبانى آنها بر دروغگويى ممكن است و امّا جمعيت بسيار زيادى كه عادة ممكن نيست بر دروغگويى تبانى كنند و خلاف آنچه را كه ميدانند اظهار نمايند از آيه مراد نيست.

در اينجا توجّه باين نكته نيز لازم است كه اين آيه توجّه به «بيت المقدس» را بطور روشن نسخ كرده است ابن عباس ميگويد اول چيزى كه از قرآن نسخ گرديد مربوط بقبله بود.

قتاده ميگويد اين آيه، آيه قبل را كه دلالت بر توجّه به بيت المقدس داشت نسخ نموده است.

جعفر بن مبشّر ميگويد: «تحويل قبله از مواردى است كه «سنّت» بسبب قرآن نسخ شده است». و اقوى همين است زيرا در قرآن آيه اى كه دلالت بر لزوم توجه به بيت المقدس» باشد وجود ندارد و آن فقط از سنّت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله ثابت گرديد است.

و قول به اينكه اين آيه، جمله «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» «1» را نسخ كرده است درست نيست زيرا طبق رواياتى كه از حضرت باقر عليه السلام و

حضرت صادق نقل گرديده است «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» مخصوص نمازهاى نافله در حال سفر است و ابداً منسوخ نشده است.

__________________________________________________

(1) آيه 115 سوره بقره يعنى بهر طرف كه رو كنيد، آن بجانب خداست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 104

در كيفيّت نماز خواندن پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله به بيت المقدس ميان مردم اختلاف است:

جمعى ميگويند: «آن حضرت تا هنگامى كه در مكّه اقامت داشت بسوى كعبه نماز مى خواند و از وقتى كه بمدينه وارد گرديد مأمور شد كه بسوى بيت المقدس نماز بخواند تا اينكه مجددا مأمور گرديد كه بسوى «كعبه» نماز بگزارد».

عده اى گفته اند كه «آن حضرت در مكّه نيز بسوى بيت المقدس نماز ميگذاشت ولى خانه كعبه را نيز ميان خود و بيت المقدّس قرار ميداد و در هر نقطه اى كه اين عمل ممكن نبود نماز نميخواند».

عدّه ديگرى ميگويند: «پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله تا هنگامى كه در مكّه بود و بعد از هجرت بمدينه تنها بسوى بيت المقدّس نماز ميگذاشت و در اين مدّت اصلًا كعبه را ميان خود و بيت المقدّس قرار نميداد و اين موضوع هم چنان ادامه داشت تا اينكه خداوند او را بتوجّه بكعبه مأمور گردانيد.

[سوره البقرة (2): آيه 145] ... ص : 104

اشاره

وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (145)

[ترجمه ] ... ص : 104

تو اى پيغمبر قسم بخدا اگر هر نوع معجزه و برهان براى علماء اهل كتاب بياورى پيرو قبله تو نشوند و تو نيز تابع قبله آنان نخواهى بود و بعضى از اهل كتاب تابع قبله برخى ديگر نگردند و اگر تو تابع دلخواه و هوسهاى آنها شوى بعد از آنكه از جانب خدا علم يافته اى البته از گروه ستمكاران خواهى بود. (145)

تفسير ... ص : 104

وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ...- در اين كلام از لحاظ معنى، سوگند بكار رفته است يعنى قسم بخدا اگر براى اهل كتاب كه مراد از آن بقول زجاج و بلخى علماء يهود و نصارى است كه با پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم عناد و لجاجت ميورزيدند و بقول حسن و ابو على مراد همه اهل كتاب است.

بِكُلِّ آيَةٍ ...- هر نوع حجّت و دليل بياورى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 105

ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ ...- بنا بقول دوّم يعنى به پيروى از قبله تو اجتماع نخواهند كرد بنا بر قول اوّل يعنى ايمان نخواهند آورد زيرا اقامه دليل و برهان نسبت باشخاصى كه عناد ميورزند بى نتيجه است.

وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ ...- تو نيز تابع قبله آنان نخواهى شد در تفسير اين جمله چهار قول است:

1- اين جمله اعلان است به اينكه بعد از اين «كعبه» هميشه قبله مسلمانان خواهد بود و اين حكم هيچگاه نسخ نخواهد شد.

2- اين كلام بر سبيل مقابله با جمله «ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ» گفته شده است يعنى آنها تابع قبله تو نميشوند همانطور كه تو هم تابع قبله آنان نخواهى گشت مثل اينكه گفته ميشود آنها از انكار حقّ

دست برنميدارند در مقابل، تو هم از اعتراف بحق دست برنميدارى در اينصورت براى بيان اين جمله علّتى جز تقابل با جمله سابق در بين نيست.

3- مراد اين است كه براى تو اصلاح يهود و نصارى بوسيله تبعيت تو از قبله آنان ممكن نيست چون قبله آنها يكى نيست و نصارى بجانب مشرق رو بآن مكانى كه عيسى عليه السّلام در آن تولّد يافته است توجّه مى كنند و آن را قبله خود ميدانند و يهود بطرف بيت المقدّس توجّه مى نمايند در اين صورت جلب رضايت اين دو طايفه براى تو اصلا ممكن نيست.

4- منظور اين است كه جواب قطعى بيهود داده شود زيرا آنها گمان ميكردند كه بالآخره آن حضرت بطرف بيت المقدّس در نماز خود توجّه خواهد كرد و در انتظار اين موضوع بسر ميبردند.

وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ ...- در تفسير اين جمله دو قول است:

1- حسن و سدى ميگويند: مراد اين است همه نصارى يهود و همه يهود نصارى نميگردند همانطور كه همه آنها از اسلام نيز تبعيت نميكنند و اين موضوع يكى از اخبار غيبى قرآن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 106

2- بعضى گفته اند چون اهل كتاب مى گفتند بيت المقدس قبله پيغمبران سابق بوده است و آنچه بطور توارث از پيغمبران الهى بما رسيده است نبايد تغيير كند لذا لازم است كه هميشه همان، قبله مردم باشد.

خداوند باين جمله جواب از اين گفتار داده است كه لازم نيست نقطه اى كه براى ملّتى قبله بوده است براى ملت ديگر هم «قبله همان باشد بلكه جائز است خداوند بر حسب مصالحى كه ميداند براى هر ملّتى

قبله مخصوصى قرار بدهد.

قاضى ميگويد ظاهر آيه اين است كه هيچيك از يهود و نصارى از قبله ديگرى تبعيّت نخواهند كرد و ضرورتى در بين نيست كه از ظاهر آيه دست برداشته آن را تأويل نمائيم زيرا تا كنون ثابت نشده است هيچ فردى از يهود نصرانى شود و يا فردى از نصرانى يهودى گردد و از قبله خود صرف نظر كرده تابع قبله ديگرى گرديده باشد.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ ...- ظاهر خطاب متوجه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله ميباشد و در معناى آن چهار قول است:

1- حسن و زجّاج ميگويند: «در اين خطاب حقيقة شخص پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله مراد نيست بلكه اين تهديد متوجّه امّت اسلام ميباشد كه بدانند، پيروى از يهود و نصارى موجب استحقاق عذاب است».

2- جبائى ميگويد: «منظور اين است كه اگر تو اى پيغمبر از هوسهاى اهل كتاب از روى مدارا پيروى كنى بتوقّع اينكه آنها بتو ايمان بياورند در اين صورت بخودت ظلم كرده اى زيرا ما بتو اعلان كرده ايم كه آنها هرگز بتو ايمان نخواهند آورد».

3- خداوند خواسته است باين بيان، فساد مذهب آنها را بطور صريح بيان كند و اينكه مذهب آنان باندازه اى فاسد و بى اساس است كه هر كس از آن تبعيّت كند جزء ستمكاران خواهد شد.

4- قاضى ميگويد: خداوند با اين بيان پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را نهى ميكند كه بآنها اعتماد نكند و با آنها معاشرت ننمايد تا آن حضرت و پيروانش در مخالفت با يهود و نصارى ثابت قدم باشند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 107

مِنْ بَعْدِ

ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ...- بعد از آنكه از جانب خداوند علم بتو رسيده است مراد از علم آيات و وحى قرآنى است كه راه علم است و بعضى گفته اند منظور اين است كه بعد از اينكه ميدانى راهى كه تو ميروى در امر قبله و دين اسلام بر حق است.

إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ ...- در اينصورت تو از گروه ستمكاران خواهى بود تفسير اين جمله از آنچه گفتيم معلوم گرديد (از چهار قولى كه ذكر گرديد) اين جمله مانند «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» «1» است.

ضمناً بايد توجّه داشت كه اين آيه دلالت دارد بر بطلان قول كسانى كه ميگويند «تهديد و وعده عذاب با شرطى كه خدا ميداند آن شرط تحقّق پيدا نخواهد كرد صحيح نيست» زيرا در وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ ... خداوند پيغمبر را بشرط پيروى از تمايلات اهل كتاب تهديد كرده است با علم به اينكه اين شرط حاصل نخواهد شد.

اين آيه نيز دلالت دارد بر بطلان قول كسانى كه ميگويد: «اگر خداوند كلّيه الطافى كه در دائره قدرت و اختيار است نسبت بكفّار عملى كند حتماً آنان ايمان ميآورند» چه اينكه خداوند فرموده است: «وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ» يعنى اگر براى اهل كتاب هر نوع معجزه و آيه و برهان بياورى آنها بتو ايمان نخواهند آورد و از قبله تو پيروى نخواهند كرد.

اگر منظور از اهل كتاب فقط معاندين باشد، روشن است كه آنان هيچ برهانى را قبول نخواهند كرد و اگر مقصود كليّه اهل كتاب باشند- اعمّ از معاند و غير معاند- باز هم آيه دلالت دارد كه همه آنها ايمان نخواهند

آورد.

اين آيه باين نكته نيز دلالت دارد كه همه كفّار تابع اسلام نخواهند شد

[سوره البقرة (2): آيه 146] ... ص : 107

اشاره

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (146)

[ترجمه ] ... ص : 107

كسانى كه بآنها كتاب فرستاده ايم (يهود و نصارى) محمّد (ص) و حقانيت او را بخوبى ميشناسند همانطور كه فرزندان خود را مى شناسند و ليكن گروهى از آنان حق را دانسته كتمان مى كنند (146)

__________________________________________________

(1) آيه 65 سوره الزمر يعنى اگر براى خداوند شريك قرار بدهى عملت محو و نابود خواهد شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 108

تفسير ... ص : 108

خداوند خبر ميدهد به اينكه علماء اهل كتاب پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله را كاملًا ميشناسند و صحت نبوّت آن حضرت را ميدانند و ميفرمايد: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يعنى بكسانى كه كتاب فرستاديم كه منظور از آن علماء اهل كتاب است.

يَعْرِفُونَهُ ...- يعنى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله را ميشناسند و ميدانند كه او بر حقّ است.

كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ ...- چنان كه پسران خود را ميشناسند بعضى گفته اند:

ضمير در «يعرفونه» بعلم يعنى نبوّت برميگردد ابن عبّاس ميگويد ضمير در «يعرفونه» بامر قبله برميگردد.

اگر سؤال شود كه چگونه خداوند فرمود «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» و حال آنكه آنها فرزندان خود را فقط از لحاظ حكم ميشناختند يعنى آثار فرزند خود بودن را چون در فراش آنها متولّد بود مترتّب ميكردند ولى نسبت بحقانيّت پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله حقيقة علم و يقين داشتند.

جواب آن اين است كه تشبيه ميان دو معرفت واقع در آيه فقط در اصل معرفت است ولى طريق معرفتها بيكديگر تشبيه نشده است. طريق معرفت نسبت به پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم برهان و يقين است ولى طريق معرفت در پسرانشان تولّد از همسران آنها و امثال آن است كه ظاهرا موجب لحوق فرزند بپدر

ميباشد.

وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ...- يعنى طايفه اى از اهل كتاب حق را با اينكه ميدانند كتمان مى كنند و علّت اينكه طايفه اى از آنها را فقط ذكر كرد اين است كه بعضى از آنها مانند عبد اللَّه بن سلام و كعب الأحبار و غير آنها اسلام را پذيرفتند

سوره البقرة (2): آيه 147] ... ص : 108

اشاره

الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (147)

[ترجمه ] ... ص : 108

آنچه از جانب خداوند بتو رسيده است حق همانست البته هيچ شبهه و ترديدى بخود راه مده. (147)

تفسير: ... ص : 108

تقدير اين است هو الحق من ربك ...- يعنى نسبت بوحى و آيات و شرايعى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 109

كه خداوند بتو فرستاده است هرگز شكّ و ترديدى بخود راه نده، همچنين عناد و لجاجت كسانى كه نبوّت تو را كتمان مى كنند و در برابر براهين نبوّت تو تسليم نميگردند تو را بشكّ و ترديد وادار نكند.

بعضى گفته اند مراد اين است كه كليه «آنچه علم» لازم است شكّ و ترديد مكن و اين قول از نظر اينكه عموميّت دارد، اولى است.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ...- اين خطاب هر چند در ظاهر متوجه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله است ولى در واقع مراد از آن امّت پيغمبر اسلام است و مثل يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ «1» و امثال آن است.

بعضى گفته اند: خطاب در آيه متوجه پيغمبر است و ترديد و شك از اين نظر بر او جائز است هر چند شك و ترديد از او تحقق پيدا نميكند كه لازم اوامر الهى است.

و اين آيه بر خلاف آنچه «گروه» مجبّره ميگويند دلالت دارد كه قدرت بر خلاف معلوم تعلّق پيدا مى كند زيرا با اينكه معلوم بوده است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله شك و ترديد نميكند نهى بآن تعلق پيدا كرده است و نهى هميشه بامر مقدور تعلّق مى گيرد

[سوره البقرة (2): آيه 148] ... ص : 109

اشاره

وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (148)

[ترجمه ] ... ص : 109

براى هر ملتى طريقه اى (يا قبله اى) است كه بآن توجه كند پس بانجام خيرات و عبادت بشتابيد كه هر كجا باشيد همه شما را خداوند بعرصه محشر خواهد آورد محقّقاً خدا بر هر چيز توانا است. (148)

شرح لغات ... ص : 109

«وجهه» را بعضى مصدر بمعناى توجّه كردن گرفته ولى قول برخى ديگر كه آنها اسم بمعناى جهت يا راه ميدانند صحيح تر است.

استبقوا ...- پيشى بگيريد

__________________________________________________

(1) آيه 1 سوره طلاق يعنى اى پيغمبر هنگامى كه زنها را طلاق گفتيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 110

تفسير: ... ص : 110

اين آيه نيز مربوط بامر قبله است لِكُلٍّ وِجْهَةٌ ...

- در معناى اين جمله چهار قول است:

1- مجاهد و بيشتر مفسرين ميگويند مراد اين است براى هر ملّتى از يهود و نصارى قبله اى است».

2- حسن ميگويد: «منظور اين است كه براى هر پيغمبر و صاحب ملّتى طريقه اى است و آن» «اسلام» است هر چند احكام آن بر حسب شرايع و اديان مختلف فرق ميكند ولى اصل طريقه هر پيغمبر «دين اسلام» است اين جمله مثل آنست كه فرمود: «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً «1» كه منظور شرايع پيغمبران است».

3- قتاده ميگويد: «مقصود اين است كه براى هر يك از ملل مسلمان و اهل كتاب قبله مخصوصى است كه قبله آنها بيت المقدس «2» و قبله مسلمانان كعبه است».

4- جبائى گفته است: «مراد اين است كه براى هر طائفه اى از مسلمانان جهتى است در استقبال كعبه كه بآن جهت توجّه ميكنند عدّه اى از پشت سر خانه كعبه و عده اى از روبرو طايفه اى از طرف راست و جمعى از طرف چپ هر يك جهت مخصوصى را مورد توجّه و استقبال خود قرار ميدهند».

َ مُوَلِّيها ...

- خدا آن ملل و طوايف را بآن جهت برگردانده است يعنى امر فرموده است كه بآن جهت در نماز خود توجه كنند و دليل اين موضوع، گفتار خداوند است كه فرمود: «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ

قِبْلَةً تَرْضاها» «3» يعنى ترا بسوى قبله اى كه آن را دوست ميدارى برميگردانم.

بعضى گفته اند: «مراد اين است: كه الكل مول لوجهة وجهه او نفسه يعنى

__________________________________________________

(1) آيه 48 سوره مائده يعنى ما بر هر قومى شريعت و طريقه اى مقرّر داشتيم.

(2) اين مطلب با آنچه قبلا گفته شد كه قبله نصارى محل تولّد حضرت عيسى عليه السّلام است منافات دارد.

(3) در آيه 144 سوره بقره

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 111

همه مردم بجهتى روى خود يا خودشان را برميگردانند در اين صورت ضمير «هو» در آيه به «كلّ» برميگردد كه در لفظ آن هر چند مفرد است ولى داراى معناى جمع است زيرا معنا، اين است كه تمام جماعت مسلمانان روى خود را بجهت كعبه برميگردانند و آن را استقبال مينمايند».

سْتَبِقُوا الْخَيْراتِ ...

- ربيع ميگويد: «مراد از خيرات طاعات است و معنا اين است كه بانجام طاعات بشتابند».

زجاج ميگويد: «منظور اين است بقبول آنچه خداوند امر ميكند بشتابيد».

ابن عباس گفته است مقصود اين است كه در انجام امورى كه بآن ترغيب ميشويد بيكديگر پيشى بگيريد كه خداوند ثواب هر يك از افراد را كه سبقت در اين امور بگيرند عنايت خواهد كرد».

ْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً ...

- در هر نقطه اى كه بميريد خداوند شما را روز قيامت بمحشر خواهد آورد.

در اخبار اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه مراد از آن، اصحاب مهدى عليه السلام در آخر الزمان است حضرت رضا عليه السلام فرمود قسم بخدا هر موقع قائم ما قيام كند خداوند جميع شيعيان را از شهرها بسوى او جمع ميكند»:

َّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ ...

-

خداوند بر حشر و جمع شما توانا و بر هر چيز توانا است

[سوره البقرة (2): آيه 149] ... ص : 111

اشاره

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149)

[ترجمه ] ... ص : 111

اى پيغمبر از هر شهر و ديارى كه خارج گرديدى روى بطرف مسجد الحرام كن چون اين دستور قبله از طرف خدا است و خدا از كار شما غافل نيست. (149)

تفسير: ... ص : 111

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ ...- اى پيغمبر از هر نقطه اى كه خارج گرديدى و بهر سوى روى آوردى. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 112

فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...- روى بطرف مسجد الحرام بياور اين موضوع با اينكه در آيه 144 ذكر گرديد در اين آيه نيز متذكر داده شده است و لذا در علّت تكرار آن چند وجه گفته شده است:

1- چون مدتى بيت المقدس قبله مسلمانان بود و بآن عادت كرده بودند لذا نسخ آن احتياج بتأكيد و تكرار داشت تا مردم بطور يقين از حالت اوّلى صرفنظر كنند و «كعبه» را مورد توجّه و استقبال خود قرار بدهند از اينجهت اين حكم كه ناسخ قبله اول است تكرار گرديده است.

2- تذكّر اين موضوع در اين آيه مقدمه اى براى ذكر مطلبى است كه بعداً تذكر ميدهد و ميگويد: وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ... در اين صورت تكرار اين موضوع مانند آنست كه «اسمى» را بطور مكرر ذكر كنيم تا بمنظور فوائدى كه در نظر است خبرهايى از آن بدهيم مثل اينكه بگوئيم: زيد كريم زيد عالم زيد فاضل و اين، نوع تكرار كه داراى فوائدى است اصلا مورد ايراد قرار نميگيرد.

3- آنچه در آيه قبل ذكر گرديد حكم حال «حَضَر» يعنى غير مسافرت است و آنچه در اين آيه ذكر شده است بمناسبت جمله «و من حيث خرجت» مربوط بحال مسافرت است.

وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ...-

يعنى توجه بكعبه حق است كه امر بآن از جانب خداوند صادر گرديده است و احتمال ميرود كه مراد از «حقّ» امر ثابتى باشد كه نسخ و زائل نميگردد همانطور كه خداوند را بوصف «حقّ» بمعناى ثابت كه هميشگى و زائل نميگردد توصيف ميكنم.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ...- خداوند از آنچه انجام ميدهيد مسلماً غافل نيست معناى اين جمله در اينجا تهديد است همانطور كه سلطان ببندگان خود ميگويد اعمال شما بر من مخفى نيست و مانند اين جمله است گفتار خداوند «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ «1»

__________________________________________________

(1) آيه 14 سوره الفجر يعنى خداوند در كمين گاه ستمكارانست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 113

[سوره البقرة (2): آيه 150] ... ص : 113

اشاره

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (150)

[ترجمه ] ... ص : 113

اى پيغمبر از هر جا و بهر ديار بيرون شدى روى بجانب مسجد الحرام كن و شما مسلمانان نيز از هر نقطه و بهر طرف خارج شديد روى بسوى مسجد الحرام كنيد تا براى مردم بر شما حجتى نباشد جز گروه ستمكار و معاند اسلام از آنان نيز نينديشيد تنها از من بترسيد قبله را از اين جهت تغيير دادم تا نعمت خود را بر شما كامل بگردانم و شايد بطريق حق و ثواب راه يابيد (150)

تفسير: ... ص : 113

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...- معناى اين قسمت از آيه از آنچه در آيه قبل ذكر گرديد، كاملًا روشن گرديد و در علّت تكرار آن چند وجه گفته اند:

1- هر چند لفظ در اين دو آيه متّحد است ولى معنا مختلف ميباشد زيرا مراد از آيه قبل اين است كه: «من حيث خرجت منصرفا عن التوجه الى بيت المقدس» يعنى در هر حالى كه از توجّه به بيت المقدس منصرف شدى روى بطرف مسجد الحرام برگردان و مراد در اين آيه اين است كه: «اين ما كنت من البلاد» يعنى در هر شهر و در هر نقطه اى و در هر جهتى از جهات «كعبه» كه باشى رو بجانب مسجد الحرام كن» 2- براى اينكه حكم توجه به بيت المقدس كه مدتها قبله مسلمانان بود نسخ گردد احتياج شديدى بتأكيد داشت و آن تنها از راه تكرار حاصل ميگرديد و لذا اين حكم مكرّرا تذكر داده شده است.

3- چون مكانها و اوقات نمازها مختلف است احتياج بتكرار هست تا مردم در هر نقطه و در هر نماز اين حكم را مراعات كنند.

لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ

حُجَّةٌ ...- در معناى اين آيه چند وجه گفته شده است:

1- اگر شما مسلمانان هميشه بطرف بيت المقدس نماز ميخوانديد و قبله شما بكعبه منتقل نميگرديد اهل كتاب ميگفتند اين شخص (حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله) آن پيغمبرى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 114

كه كتابهاى، بشارت بظهور آن داده اند نيست زيرا كتابهاى ما آن پيغمبر موعود را اين طور معرّفى مى كنند كه او بدو قبله نماز گزارد لذا ما قبله را تغيير داديم تا اهل كتاب بدانند كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم همان پيغمبرى است كه در كتب اهل كتاب مورد بشارت واقع شده است و بر شما مسلمانان حجتى نداشته باشند».

2- جبائى ميگويد: «مراد اين است كه شما مسلمانان از آنچه خداوند امر بآن فرموده است يعنى توجّه بكعبه هرگز عدول نكنيد كه در اين صورت اهل كتاب بر شما حجّت پيدا مى كنند و ايراد مى گيرند و ميگويند اگر شما مسلمانان مى دانستيد كه اين حكم از جانب خدا است چرا از آن عدول گرديد».

3- ابو روق ميگويد: «يهودى مى دانستند پيغمبرى در آخر الزمان مبعوث خواهد شد كه قبله او كعبه است و چون از طرفى ميديدند كه پيغمبر اسلام بطرف بيت المقدس نماز مى خواند بر مسلمانان احتجاج ميكردند و مى گفتند اين شخص آن پيغمبر موعود نيست لذا خداوند قبله را كعبه قرار داد تا فرصتى براى محاجّه و مجادله اهل كتاب باقى نماند».

إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ...- مراد اين است كه رو بطرف مسجد الحرام كنيد تا اهل كتاب نتواند با شما محاجّه كنند همانطور كه گفته شد و بدانند كه اين شخص

(حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله) همان پيغمبر موعود است و تسليم شوند مگر كسانى از آنها كه متجاوز و ستمگر هستند و عناد ميورزند آنان با اينكه ميدانند كه اين شخص همان است كه در كتب تورات و انجيل مورد بشارت قرار گرفته است با اينوصف ظالمانه كتمان مى كنند، بنا بر اين اين استثناء متّصل است.

علماء در وجه اين استثناء اختلاف دارند و اين اختلاف نظر باين جهت است كه ظالم هيچوقت حجّتى ندارد و هميشه اعتقاد خود را باطل و بى اساس است بصورت حجّت و برهان ذكر ميكند چنان كه خداوند هم فرمود: حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ «1» لذا جمعى از دانشمندان اين استثنا را منقطع دانسته ميگويند مراد اين است

__________________________________________________

(1) آيه 16 سوره الشورى يعنى حجت آنها لغو و باطل است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 115

كه اشخاص ستمكار از حجّت و دليل پيروى نمى كنند و مقصود از اشخاص ستمكار قريش و طايفه يهود است زيرا قريش مى گفتند محمّد صلى اللَّه عليه و اله بالآخر متوجه شد كه ما بر حق هستيم و لذا بسوى قبله ما يعنى كعبه متوجه گرديد و يهود مى گفتند: محمّد صلّى اللَّه عليه و اله از قبله ما از روى علم و يقين برنگشت بلكه از روى رأى خود از قبله ما صرف نظر كرد و چنين گمان كرد كه از جانب خدا مأمور گرديده است.

يا مقصود از اشخاص ستمكار عموم كسانى است كه در برابر برهان و حجّت تسليم نشدند و آنها يا بسخنان مستدلّ پيغمبر اسلام اصلا توجه نكردند يا علاوه بر اين:

در مقابل آن حضرت و مسلمانان بمحاربه و ستيزه

پرداختند.

فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي ...- چون خداوند خصومت و محاجّه و ظلم اهل كتاب و ستمگران را ذكر كرد بمسلمانان دلدارى و اطمينان داد و فرمود:

«فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي» يعنى از آنها بينديشيد و تنها از من بترسيد و از نقشه هايى كه آنها مى كشند هرگز ترس نداشته باشيد زيرا عاقبت سوء آن مكرها و نقشه بخود آنان برميگردد.

بعضى گفته اند مراد اين است كه در امر استقبال كعبه از آنها نترسيد تنها از عقاب من در ترك استقبال كعبه بترسيد زيرا من شما را از مكر آنها محافظت ميكنم.

وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ ...- عطف بجاى «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ» است يعنى قبله را بواسطه دو هدف تغيير دادم يكى آنكه مردم بر شما حجتى نداشته باشند و قدرت محاجّه در برابر شما پيدا نكنند و ديگر اينكه شما را بقبله پدرتان ابراهيم هدايت كردم تا به اين وسيله نعمت خود را بر شما تكميل كرده باشم.

ابن عباس ميگويد: «مراد اين است تا نعمت خود را در دنيا و آخرت بر شما تمام كنم امّا در دنيا شما را بر دشمنانتان نصرت ميدهم و شما را وارث اموال و خانه هاى آنها مى گردانم امّا در آخرت بهشت و رحمت من مخصوص شما خواهد بود».

از حضرت امير مؤمنان على عليه السلام منقول است كه نعمت هاى پروردگار شش چيز است 1- اسلام 2- قرآن 3- حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله 4- مستور بودن عيوب و گناهان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 116

5- عاقبت 6- بى نيازى از آنچه در دست مردم است.

وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ...- يعنى براى اينكه شما هدايت شويد حسن

ميگويد «لعلّ» از خداوند وجوب را ميرساند يعنى بر شما واجب است كه هدايت را بپذيريد بعضى گفته اند مراد اين است كه بثواب استقبال قبله هدايت شويد برخى ميگويند منظور اين است كه بپاداش تمسّك بقبله هدايت گرديد

[سوره البقرة (2): آيه 151] ... ص : 116

اشاره

كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (151)

[ترجمه ] ... ص : 116

چنان كه در ميان شما پيغمبرى از جنس خودتان فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت كند و شما را بحد كمال برساند و كتاب و حكمت بشما بياموزد و آنچه را كه لازم است بدانيد بشما تعليم كند (151)

شرح لغات ... ص : 116

ارسال: فرستادن تلاوت ذكر كلمات يكى پس از ديگرى با نظم و ترتيب تزكيه: نموّ دادن، در معرض نمو و ترقى قرار دادن حكمت: عملى كه موجب قدرت و تمكن بر انجام كارهاى نيك و مستقيم گردد

تفسير ... ص : 116

كَما أَرْسَلْنا ...- كاف در «كَما أَرْسَلْنا» بنا بقول زجاج و جبائى متعلق است به «لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ» واقع در آيه قبل يعنى تا نعمت خود را در امر قبله بر شما اتمام كنم چنان كه پيغمبرى از جنس شما بسوى شما فرستادم و البته ارسال پيغمبر نعمتى است بزرگ و داراى مصالح فراوانى است و بنا بقول مجاهد و حسن و قول ديگر زجاج متعلق است «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي» واقع در آيه بعد، در اينصورت معنا، اين است بعثت رسول بسوى شما از جنس خودتان نعمتى است و چون اين نعمت بزرگ را بشما عنايت كردم بياد من باشيد تا من هم شما را ياد كنم و شكر نعمت مرا بجا بياوريد تا بشما پاداش عنايت كنم و اين خطاب بنا بقول جميع مفسرين مخصوص عرب است ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 117

رَسُولًا ...- منظور از آن حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله است مِنْكُمْ ...- يعنى آن پيغمبر در نسب از شما طايفه عرب است و اين موضوع چون موجب شرافت و نام نيك و افتخار عرب ميگردد لذا نعمتى براى آنان محسوب ميشود علاوه چون اعراب داراى نخوت و غرور مخصوصى هستند اگر پيغمبرى بسوى آنها از غير عرب مبعوث ميگرديد هرگز از او متابعت نميكردند.

يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا ...- آيات ما را- كه منظور از قرآن است براى

شما بخواند وَ يُزَكِّيكُمْ ...- و او شما را بواسطه امر باطاعت پروردگار و جلب خشنودى او در معرض ترقى و كمال قرار بدهد احتمال ميرود معناى آن اين باشد كه او شما را بواسطه شهادت درباره شما بترقى و كمال نسبت بدهد تا مردم شما را به اين وصف بشناسند وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ...- او بشما كتاب و حكمت بياموزد و مراد از كتاب حكمت قرآن است و ايندو وصف را از جهت اينكه داراى معانى مختلف و متفاوت است ذكر كرده است چنان كه مى گوييم: «خداوند بهمه امور عالم دانا و بر همه آنها قادر است».

بعضى گفته اند «مراد از كتاب قرآن و منظور از حكمت وحى هايى است كه بطور سنّت در زمينه احكام بآن حضرت ميرسيد».

وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ...- و چيزهايى كه راهى بدانستن آنها نداشتيد، با ذكر دليل و برهان بشما بياموزد و كلمه تعلم در جايى بكار ميرود كه مطلب را با ذكر دليل عقلى بيان كنند و لذا اين موضوع هم، مناسب است كه در رديف نعمت ها محسوب گردد

[سوره البقرة (2): آيه 152] ... ص : 117

اشاره

فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ (152)

[ترجمه ] ... ص : 117

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكر نعمت مرا بجاى آوريد و كفران نعمت نكنيد (152)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 118

شرح لغات: ... ص : 118

ذكر: يادآورى مطلب در ذهن و اين موضوع خود بخود و گاهى بوسيله گفتار و تذكّر شخص ديگرى انجام ميگيرد اين كلمه هر چند اغلب بعد از فراموشى بكار ميرود ولى در اصل لغت معناى آن عموميّت دارد فرق ميان ذكر و خاطر اين است كه خاطر تنها آنچه در ذهن خطور ميكند گفته ميشود ولى ذكر گاهى بوسيله قول نيز صورت مى گيرد.

تفسير ... ص : 118

فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ ...- در معناى آن چند قول است:

1- سعيد بن جبير ميگويد: يعنى شما مرا بواسطه اطاعت بياد بياوريد تا من هم شما را بوسيله رحمت خود بياد بياورم چنان كه فرمود أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «1» يعنى خدا و رسول را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت گرديد.

2- ابن عباس ميگويد: يعنى مرا بوسيله اطاعت بياد بياوريد تا شما را بوسيله كمك و امداد خود يادآورى كنم همانطور كه فرمود: وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا «2» يعنى كسانى كه در رضايت ما كوشش مى كنند آنان را براههاى موفقيّت هدايت مى كنيم».

3- ابن كيسان ميگويد يعنى شما مرا بوسيله شكر نعمت من بياد بياوريد تا من شما را بواسطه افزودن نعمت هاى خود ياد كنم چنان كه فرمود: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ «3» يعنى هر گاه شكر نعمت مرا بجا بياوريد بر نعمت شما ميافزايم».

4- بعضى گفته اند يعنى «مرا در روى زمين بياد بياوريد تا شما را در موقعى كه در زير زمين قرار خواهيد گرفت ياد كنم چنان كه در دعا هست: خدايا مرا در هنگام بلا آن موقعى كه فراموشكاران از مردم فراموش مى كنند تو ياد كن».

5- برخى گفتند يعنى «در دنيا بياد من باشيد تا در آخرت بياد شما

باشم».

__________________________________________________

(1) آيه 123 سوره آل عمران

(2) آيه 69 سوره عنكبوت

(3) آيه 7 سوره ابراهيم [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 119

6- بعضى گفتند «در هنگام نعمت و رفاه بياد من باشيد تا هنگام شدّت و گرفتارى شما را ياد كنم همانطور كه فرمود فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» «1» يعنى اگر او (يونس عليه السلام) بتسبيح و ستايش خدا نمى پرداخت ميبايست تا قيامت در شكم ماهى زيست كند» و در خبر وارد شده است در هنگام رفاه متوجّه خداوند باش تا در هنگام شدت او بتو توجه كند».

7- برخى مى گويند: «يعنى شما مرا بوسيله دعا ياد كنيد تا بوسيله اجابت ياد كنم بدليل قول خداوند ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ «2» يعنى بخوانيد تا اجابت كنم».

از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: فرشته اى كه اعمال را مى نويسد نامه اعمال انسان را اول روز و اوّل شب براى ثبت اعمال مهيّا مى كند شما در اول افعال روزانه و آخر آن، عمل خيرى انجام بدهيد تا در صحيفه اعمال شما درج گردد.

در اين صورت خداوند ما بين آن دو را انشاء اللَّه مى بخشد زيرا فرمود: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ».

ربيع درباره اين آيه مى گفت: «ان اللَّه ذاكر من ذكره و زائد من شكره و معذب من كفره يعنى خداوند كسانى را كه بياد او باشند ياد مى كند و بر نعمت افرادى كه شكر نعمت او را بجا ميآورند ميافزايد و كسانى كه كفران نعمت وى را مى كنند عذاب مينمايد» وَ اشْكُرُوا لِي ...- يعنى شكر نعمت هاى مرا بجا

بياوريد و آنها را اظهار كنيد و بآنها اعتراف بنمائيد.

وَ لا تَكْفُرُونِ ...- يعنى نعمت هاى مرا بواسطه انكار آنها هرگز نپوشانيد و نعمتى كه مخصوصاً مورد نظر است نعمتى است كه از صدر آيه استفاده گرديد و آن وجود با بركت پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است.

__________________________________________________

(1) آيه 143- 164 سوره الصافات

(2) آيه 60 سوره غافر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 120

[سوره البقرة (2): آيه 153] ... ص : 120

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153)

[ترجمه ] ... ص : 120

اى اهل ايمان! در انجام طاعات و عبادات از صبر و نماز كمك بگريد كه خداوند با صابران است (153)

تفسير: ... ص : 120

بتفسير «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» واقع در اين آيه قبلًا پرداختيم «1». خداوند مؤمنين را به «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» مورد خطاب قرار داده ميفرمايد:

اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ ...- «ضمير دو نوع است 1- خوددارى از افعال ناپسندى كه كه نفس انسان بآنها تمايل دارد 2- وادار ساختن آن بر طاعاتى كه انجام آنها براى انسان سنگين و دشوار است بهمين معنا حضرت امير مؤمنان عليه السلام اشاره كرده ميفرمايد:

الصَّبْرُ صَبْرانِ صبر عَلى ما تكره و صبر على ما تحبّ» يعنى: صبر بر دو نوع است 1- صبر بر آنچه بر تو سنگين و دشوار است و بانجام آن ميل دارى 2- صبر و خود دارى از آنچه دوست ميدارى منظور اين است كه بوسيله اين دو نوع صبر كمك بجوئيد وَ الصَّلاةِ ...- بوسيله نماز نيز كه متضمّن يادآورى از خدا و خشوع در برابر او و تلاوت قرآن كه بر وعده ثواب و عذاب و هدايت مشتمل است كمك بجوئيد البتّه نماز كه داراى اين اوصاف است انسان را بحسنات مى خواند و از سيّئات باز ميدارد.

مفسّرين در اينكه از «صبر و نماز» براى انجام چه عملى بايد كمك گرفت و استعانت جست اختلاف نظر دارند بعضى گفته اند منظور اين است كه از اين دو چيز براى انجام همه طاعات كمك بگيرند مثل اينكه فرموده است از راه انجام اين دو عبادت براى انجام ساير عبادات و طاعات استعانت بجوئيد.

برخى ميگويند مراد اين است كه از اين دو چيز براى جهاد در راه خداوند استعانت بجوئيد.

إِنَّ

اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ...- در معناى آن دو وجه است:

__________________________________________________

(1) در آيه 45 همين سوره

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 121

1- خداوند از لحاظ كمك و نصرت با صابرين است همانطور كه مى گوييم «چون سلطان با تو است» با هر كه برخورد كنى مهم نيست يعنى سلطان تو را كمك خواهد كرد.

2- معناى خداوند با صابرين است اين است كه خداوند بآنها توفيق ميدهد و آنان را تجهيز و تسديد ميكند و در نتيجه انجام عبادات و ترك افعال ناپسند براى آنان آسان ميگردد نظر آن اين جمله است:

وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً ... «1»- يعنى خداوند بر هدايت كسانى كه بدايت الهى را پذيرفته اند، ميافزايد كلمه «مع» در اينجا جائز نيست بمعناى «اجتماع در يك مكان» باشد زيرا اجتماع در مكان از اوصاف اجسام است بطور كلى منزّه است.

ضمناً اين آيه دلالت دارد بر اينكه تشريع نماز لطفى است از جانب خداوند ببندگان خود كه بآنوسيله بر انجام ساير عبادات توفيق حاصل كنند چنان كه فرمود إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ «2». يعنى نماز از فعل قبيح و ناپسند انسان را بازميدارد

[سوره البقرة (2): آيه 154] ... ص : 121

اشاره

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (154)

[ترجمه ] ... ص : 121

بآن كسانى كه در راه خدا كشته ميشوند، «مرده» نگوئيد بلكه آنان زنده هستند ولى شما متوجّه نيستيد.

شرح لغات ... ص : 121

سبيل: راه و بجهاد، باين مناسبت سبيل اللَّه گفته ميشود كه آن راهى است بسوى ثواب خداوند.

حياة: در انسان و بسيارى از موجودات منشأ علم و قدرت و اراده است و موت خلاف آن است.

شعور: ادراكى است كه از راه مشاعر صورت مى گيرد و لذا خداوند به «شاعر» متصف نميگردد.

__________________________________________________

(1) آيه 76 سوره مريم

(2) آيه 45 سوره عنكبوت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 122

بعضى گفته اند شعور بآن قبيل ادراك گفته ميشود كه از راه حسّ صورت بگيرد و لطيف هم باشد و آن از «شعر» بمعناى موى مأخوذ است و «شاعر» را باين مناسبت شاعر ميگويند كه دركهاى لطيف و دقيقى در تنظيم الفاظ و معانى دارد.

تفسير: ... ص : 122
اشاره

پس از اينكه خداوند بصبر و نماز بمنظور كمك گرفتن از آنها و افزودن نيرو بوسيله آنها در راه جهاد بوسيله آنها در راه جهاد امر نمود، فرمود:

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ...- بكسانى كه در راه خدا در جهاد كشته ميشوند هرگز «اموات» نگوئيد.

بَلْ أَحْياءٌ ...- در معناى اين عبارت چند قول است:

1- ابن عباس و قتاده و مجاهد و حسن و عمر و بن عبيد و واصل بن عطا ميگويند: مراد اين است كه آنان نمرده اند و در حقيقت تا روز قيامت زنده ميباشند جبائى و رمّانى و جميع مفسرين همين قول را اختيار كرده اند و صحيح هم همين است 2- مشركين مى گفتند اصحاب محمّد بدون جهت خود را در جنگها بكشتن ميدهند و آنان بكشته شدن از بين ميروند و نابود مى شوند خداوند در جواب آنها اعلام كرد كه گفتار مشركين ابداً درست نيست و مقتولين

در جهاد در روز قيامت مجدّداً زنده ميشوند و بپاداش خود مى رسند اين قول را غير از بلخى هيچكس نگفته است.

3- اصمّ ميگويد مراد اين است كه كشته شدگان راه خدا چون داراى هدايت و ايمان و دين صحيح هستند نمرده اند و زنده هستند بدليل گفتار خداوند: أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ «1» يعنى آيا كسى كه مرده بود و او را زنده نموديم كه منظور از مرگ و زندگى ضلالت و هدايت است».

4- مقصود اين است كه چون از آنها نام نيك در روزگار باقى مانده است زنده ميباشند، چنان كه حضرت امير مؤمنان عليه السَّلام فرمود:

«هلك خزّان الأموال و العلماء باقون ما بقى الدّهر اعيانهم مفقودة و آثارهم في القلوب موجودة»

يعنى آنان كه مالك

__________________________________________________

(1) آيه 122 سوره انعام

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 123

گنجهايى از اموال بودند هلاك گرديدند ولى علماء تا روزگار باقيست زنده هستند هر چند بدنهاى آنها از نظر پنهان، امّا آثار آنها در دلها موجود است.

مؤلف: در ميان اين اقوال همانطور كه گفتم تنها قول اوّل مورد اعتماد است زيرا اجماع مفسرين بر طبق همان قول است بعلاوه خطاب در آيه مخصوص مؤمنين است و آنها مسلماً ميدانستند كه شهداء راه خدا هدايت يافته و بر حق ميباشند و نيز ميدانستند كه روز قيامت آنها زنده ميشوند و به پاداش خود ميرسند لذا صحيح نيست نسبت باين معانى كه در قول دوم و سوّم مذكور است بمؤمنين گفته شود «وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ».

و ديگر اينكه اگر مراد قول دوّم و سوم بود فائده اى براى تخصيص اين معنا بشهدا نبود زيرا غير شهدا هم

روز قيامت زنده ميشوند و از غير شهدا نيز افراد بسيارى هدايت يافته و داراى حيات بمعناى دين صحيح و هدايت الهى ميباشند.

و نيز چون مؤمنين كه در آيه مورد خطاب واقع شده اند ميدانستند هر كه در راه خدا بميرد بنام نيك و افتخار جاويد نائل گشته است لذا صحيح نيست بآنها گفته شود «وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ ..

روى اين جهات، تنها قول اول صحيح است و علّت اينكه حيات بعد از مرگ در اين آيه بشهدا تخصيص داده شده است با اينكه در واقع اين موضوع اختصاص بآنها ندارد اين است كه بشارتى ببازماندگان آنان و ساير مؤمنين- با توجّه بوصفى كه براى آنها در آيه واقع در سوره ديگر ذكر گرديده است كه يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ «1»- داده شود.

روح در عالم برزخ در قالب مثالى است ... ص : 123

اگر كسى بگويد ما مى بينيم كه اجساد شهدا روى زمين افتاده و در آن آثارى

__________________________________________________

(1) آيه 169- 170 سوره آل عمران يعنى كسانى كه در راه خدا بشهادت رسيدند زنده هستند و روزى خود را از پروردگار متعال دريافت ميدارند و بآنچه خداوند بآنها از فضل خود عنايت كرده است شادمان و مسرور ميباشند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 124

از حيات ابداً ديده نميشود به اين وصف چگونه گفته شده است كه شهدا پس از مرگ زنده هستند؟

جواب اين سؤال اين است كه طبق مذهب علماء اماميّه خداوند براى ارواح آنها پس از مرگ «قالب هايى» مانند قالب دنيوى قرار ميدهد كه با آن در «عالم برزخ متنعّم هستند هر چند بدن دنيوى آنها در زير خاك مدفون شده باشد».

بنا بر اين قول ثواب و عذاب در

آن عالم به «انسان» ميرسد زيرا انسانيت «انسان» وابسته بروح است نه بجثّه اى كه در زير خاك مدفون است.

مؤيّد اين قول روايتى است كه شيخ بزرگوار ابو جعفر طوسى ره در كتاب تهذيب بسند خود از على بن مهزيار از قاسم بن محمّد از حسين بن احمد از نويس بن ظبيان نقل كرده است كه او ميگويد من در حضور حضرت صادق عليه السلام نشسته بودم آن حضرت رو بمن كرد و فرمود: مردم درباره ارواح مؤمنين چه ميگويند؟ عرضكردم مى گويند خداوند آنها را در پيكر پرندگان سبز رنگ در قنديلهايى در زير عرش قرار ميدهد حضرتش فرمود سبحان اللَّه!!! اين چه قولى است. مؤمن در نزد خدا عزيزتر از آنست كه او را در پيكر پرنده اى قرار بدهد! اى نويس! هنگامى كه خداوند مؤمن را قبض روح ميكند روح او را در قالبى مانند همان قالب كه در دنيا داشت جا ميدهد ارواح مؤمنين در قالب هاى برزخى خود متنعّم هستند ميخورند و مى آشامند و موقعى كه يكى از مؤمنين از دنيا رفت و بجمع آنها ملحق گرديد آنها او را با همان قيافه كه در دنيا داشت ميشناسند و نيز على بن مهزيار از ابن ابى عمير از حماد از ابو بصير نقل ميكند كه از حضرت صادق عليه السلام درباره ارواح مؤمنين، پس از مرگ سؤال نمودم حضرتش فرمود: با همان قيافه ها كه در دنيا داشتند در بهشت بسر ميبرند بطورى كه اگر او را به بينيد مى گوييد اين همان شخص است.

زندگى پس از مرگ بصورت ديگر ... ص : 124

آنچه در فوق گفته شد بنا بر مذهب كسانى است كه براى روح پس از مرگ استقلال و تجرّد قائلند و

امّا آن عدّه از دانشمندانى كه بروح مجرّد قائل نيستند و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 125

انسانيّت انسان را منحصر در همين بدن محسوس ميدانند و روح را چيزى جز نفسى كه در مجراى تنفّس جارى است نميدانند، بگويند: حيات انسان تنها باين نيست كه اين بدن با تمام اجزاء خود موجود باشد بلكه اجزاء لطيفى كه وسيله تحقق حيات است در حين مرگ از انسان جدا ميشود و در عالم برزخ نعمت هاى الهى بآن اجزاء كه زنده است ميرسد».

بعضى ديگر گفته اند ممكن است در عين حال كه جثّه انسان روى زمين افتاده يا زير خاك مدفون گرديده است او نمرده باشد و لذّات را درك مى كند چنان كه شخصى كه در خواب است لذّات را درك مى كند با اينكه با بدن خود چيزى را حسّ نميكند اين شخص كه در عين حال بوسيله بدن خود چيزى را درك نمى كند بواسطه رؤياهايى كه مى بيند اين مسرّت و لذّات را درك مينمايد حتى دوست ميدارد كه خوابش طولانى تر شود تا از لذّات بيشترى بهره مند گردد. در حديث نيز وارد گرديده است كه بقبر مؤمن وسعت داده ميشود و باو گفته ميشود نم نومة العروس يعنى مانند عروس بخواب راحت و لذّت بخش مشغول باش».

وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ ...- يعنى شما نميدانيد كه كشته شدگان راه خدا زنده ميباشند.

ضمناً اين آيه بر صحّت مذهب ما درباره سؤال قبر و اينكه مؤمنين بثواب و گناهكاران بعقاب، پس از مرگ نائل ميگردند، دلالت كامل دارد و اخبار نيز بطور روشن بر اين مطلب دلالت دارند و علّت اينكه بلخى آيه را بر زندگى روز قيامت حمل

كرده است اين است كه او عذاب قبر را منكر است.

[سوره البقرة (2): آيه 155] ... ص : 125

اشاره

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155)

[ترجمه ] ... ص : 125

البته شما را بمقدارى از ترس و گرسنگى و نقصان اموال و نفوس و ميوه ها آزمايش مى كنيم و بكسانى كه در برابر اين امور صبر ميكنند بشارت بده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 126

شرح لغات ... ص : 126

لنبلونّكم: آزمايش مى كنيم.

خوف: ترس.

جوع: گرسنگى.

ثمره: ميوه.

تفسير: ... ص : 126

پس از اينكه خداوند عباداتى را كه بندگان خود را بانجام آنها مكلّف ساخته است بيان كرد، ببيان مشقّتها و مشكلاتى كه بوسيله آنها آنان را آزمايش مى كند پرداخت و فرمود:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ ...- البته شما را امتحان مى كنيم. مراد اين است كه نحوه عمل كسى را كه آزمايش ميكند نسبت بشما انجام ميدهيم تا آنچه ما واقعاً ميدانستيم محقّق و ظاهر گردد.

عطا و ربيع ميگويند: اين خطاب مخصوص اصحاب پيغمبر است ولى اگر بگوئيم كه خطاب بهمه مردم متوجه است نيز صحيح است.

بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ ...- مقصود اين است كه بمقدارى از ترس نه ترس هميشگى و همچنين بمقدارى از گرسنگى و مقدارى از نقصان اموال و مقدارى از نفوس و اين نكته را از اين نظر پروردگار متعال تذكر داد كه افراد، خود را براى تحمّل مشكلات و مشقتهايى كه در راه كمك به پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله پيش ميآمد آماده كنند و ترس باين علت پيش ميآمد كه دشمنانى از مشركين همواره قصد اذيّت آنان را داشتند و علّت گرسنگى اين بود كه در نتيجه اشتغال بجهاد در راه خدا بمعاش و اقتصاد آنها لطمه بزرگى وارد ميآمد بعلاوه لازم بود براى تأمين بودجه جهاد از مال خود انفاق كنند.

بعضى گفته اند: «علت گرسنگى قحطى و كميابى موادّ غذايى بود كه در ميان آنان پديد آمد».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 127

و علت نقصان اموال اين بود كه بواسطه اشغال بجنگهاى مداوم فرصت آباد كردن زمينها را نداشتند و جهت نقصان نفوس كشته

شدن در جنگها بهمراه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود.

بعضى گفته اند «علّت نقصان اموال هلاكت چهارپايان آنها بود».

وَ الثَّمَراتِ ...- بعضى گفته اند «مراد از آن: از بين رفتن ميوه هاى درختان و كمبود زراعت و گياهان است». برخى ميگويند: «منظور از آن فرزندان است زيرا فرزند ميوه دل انسان است».

و علّت نقصان ميوه ها اين بود كه بواسطه اشتغال بجهاد، از تعمير باغهاى خود و معاشرت با زنان باز ميماندند و در نتيجه بميوه هاى آنها لطمه وارد ميآمد و كمتر از آنها فرزند متولّد مى گرديد.

البتّه اين آزمايشها. بمقتضاى حكمت و لطف و مصلحت پروردگار صورت ميگيرد و او پاداشهاى سنگينى كه موجب خشنودى آنان ميشود عنايت مى كند.

در وجه مصلحت و لطف اين آزمايشها دو قول است:

1- كسانى كه بعد از آنها بوجود ميآيند هنگامى كه با اين نوع پيش آمدها و مشكلات برخورد ميكنند بدانند كه اينها دليل پستى مقام انسان نيست زيرا اين امور براى اصحاب پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله كه از لحاظ مقام و منزلت از آنها بالاتر بوده اند نيز پيش آمده است.

2- هنگامى كه كفّار به بينند، مؤمنين در راه يارى پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله در عين حال كه با اين نوع مشكلات و مشقتها هميشه مواجه هستند، از يارى او صرف نظر نميكنند: بلكه هم چنان با بصيرت كامل به پشتيبانى و يارى خود ادامه ميدهند، از اين جريان پى ميبرند كه آنان يقين و معرفت كامل بصحت و حقانيّت دين اسلام پيدا كرده اند و همين موضوع موجب ميگردد كه كفّار بدين اسلام توجّه كنند و بالأخره در رديف مسلمانان درآيند.

وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ...-

صابران را بپاداشهاى سنگين و عواقب نيكو كه در نتيجه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 128

تحمّل اين مشكلات و مشقّات خداوند بآنها عنايت خواهد فرمود بشارت بده

[سوره البقرة (2): آيات 156 تا 157] ... ص : 128

اشاره

الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (156) أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)

[ترجمه ] ... ص : 128

آنان كه چون مصيبتى بآنها فرا رسد ميگويند ما بفرمان خدا پديد آمده و مملوك او هستيم و بسوى او رجوع خواهيم كرد (156) در رودها و الطاف و رحمت خاص الهى مخصوص آنها است و آنان در حقيقت هدايت يافته گانند

شرح لغات ... ص : 128

مصيبت: مشقّتى كه در روح انسان اثر مى كند.

رجوع: بازگشت.

اهتداء: رسيدن بحق.

تفسير ... ص : 128

خداوند صابران را توصيف نموده ميفرمايد:

الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ ...- آنان كسانى هستند كه هنگامى كه مصيبتى بخود آنها يا مالشان وارد گرديد خود را آماده كرده آن را بخاطر اجر و پاداش الهى تحمّل مى كنند.

قالُوا إِنَّا لِلَّهِ ...- مفاد اين جمله اقرار ببندگى خداوند است يعنى ما بندگان خدا هستيم.

وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ...- مفاد اين جمله اقرار ببعث روز قيامت است يعنى بازگشت ما بسوى حكم پروردگار است لذا حضرت امير مؤمنان عليه السلام فرمود: انَّ قولنا إِنَّا لِلَّهِ اقرارا على انفسنا بالملك وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اقرارا على انفسنا بالهلك يعنى اينكه مى گوييم «إِنَّا لِلَّهِ» اين، اقرار و اعتراف است از طرف ما به اينكه ما مملوك خدا ميباشيم وَ «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» اعتراف بمردن است».

و علّت اينكه كلمه «استرجاع» يعنى «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» تسليت و تغريت در مقام مصيبت محسوب ميشود اين است كه دلالت دارد به اينكه مصيبتى كه رخ داده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 129

است اگر از روى عدالت است خداوند آن را جبران خواهد كرد و اگر از روى ظلم است خداوند از آنكه اين مصيبت را وارد كرده است انتقام خواهد كشيد تقدير كلام اين است كه ما مملوك خدا بوده در برابر فرمان او تسليم و بتدبير وى راضى انتقام ميباشيم و بسوى او بازگشت ميكنيم يعنى سرانجام بنقطه اى كه او منحصراً با كمال عدالت حكم خواهد كرد برميگرديم و در حديث وارد شده است: «كسى كه هنگام مصيبت «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد خداوند

مصيبت او را جبران مى كند و عاقبت وى را نيكو ميگرداند و بر آن مصيبت، عوض شايسته اى كه موجب خشنودى انسان گردد قرار ميدهد».

حضرت امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: «كسى كه بمصيبتى گرفتار گرديده است هر موقع كه متذكّر آن شود- و لو بعد از مدّت بسيار طولانى- و استرجاع كند خداوند مانند پاداش روز مصيبت را باد عنايت ميفرمايد» حضرت صادق عليه السلام از پدران بزرگوار خود از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده است كسى كه داراى چهار چيز باشد خداوند او را از اهل بهشت مينويسد 1- خود را در پناه «لا اله الّا اللَّه» قرار دهد 2- هنگامى كه نعمتى باو رسيد «الحمد للَّه» بگويد 3- موقعى كه گناهى از وى صادر گرديد «استغفر اللَّه» بگويد 4- هنگامى كه مصيبتى باو رسيد «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد».

أُولئِكَ ...- اشاره است بصابرانى كه مورد توصيف قرار گرفت.

عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ...- درودهاى فراوان از پروردگارشان مخصوص آنان است اين جمله داراى معناى دعا است براى اينكه منظور درود هميشگى است چنان كه دعا چون تكرار ميشود مستلزم دوام و هميشگى است.

ابن عباس ميگويد: صلوات بمعناى بركات است و بعضى آن را بمعناى مغفرت گرفته اند.

وَ رَحْمَةٌ ...- يعنى نعمت دنيا و آخرت، زيرا رحمت بمعناى نعمت بر محتاج است و هر فردى بنعمت خدا در دنيا و آخرت محتاج ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 130

وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ...- آنان، در اينكه در برابر مقدّرات الهى تسليم هستند و در برابر مصيبت ها «استرجاع» ميگويند راه حق و صواب را، يافته اند و بعضى گفته اند

مراد اين است كه آنان براه بهشت و ثواب نائل گرديده اند.

عمر بن خطّاب هنگامى كه اين آيه را ميخواند مى گفت: «خداوند بمقتضاى عدالت خود در مقابل مصيبت، صلوات و رحمت عنايت كرده بعلاوه صابران را برسيدن بحق و صواب توصيف نيز فرموده است»

[سوره البقرة (2): آيه 158] ... ص : 130

اشاره

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ (158)

[ترجمه ] ... ص : 130

صفا و مروه محل انجام عبادات خداست پس كسى كه حج خانه كعبه يا عمره بجا بياورد مانعى نيست كه سعى بين صفا و مروه نيز بجا بيارد و هر كس اعمال خير انجام بدهد خداوند پاداش او را عنايت خواهد كرد كه او بهمه امور خلق آگاه است

شرح لغات: ... ص : 130

صفا: سنگ صاف، سنگ خالص. مروه: سنگ نرم بعضى آن را بمعناى سنگ ريز گرفته اند. اكنون صفا و مروه نام دو كوه معروف مكّه است و الف و لام در آنها براى تعريف است.

شعائر: جميع شعيرة بمعناى محلّى است كه براى عبادت معين گرديده است.

بمعناى علامت عبادت نيز گفته اند.

حج: در لغت قصدى كه بطور مكرّر صورت ميگيرد و در شرع عبارت است از قصد خانه كعبه بمنظور انجام عبادات مخصوصى از قبيل احرام و طواف سعى ميان صفا و مروه و وقوف ...

عمره: زيارت.

جناح: از حق ميل كردن.

طواف: بر گرد چيزى گرديدن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 131

تطوّع: تبرّع بانجام نافله.

شاكر: سپاسگزار نعمت و اين كلمه بر خداوند بطور «مجاز» اطلاق ميشود زيرا او بر همه نعمت عنايت ميكند و كسى باو نعمتى نميدهد.

تفسير: ... ص : 131
اشاره

چون پروردگار متعال امتحان مردم را كه گاهى بوسيله تكاليف و وظائفى كه مقرّر داشته است و گاهى بوسيله مصيبت ها و مشقتها صورت مى گيرد، تذكّر داد اين اين نكته را نيز بيان كرد كه از جمله تكاليف الهى تكاليفى است كه درباره حج مقرّر گرديده است:

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...- يعنى «صفا» و «مروه» از جمله علائم عبادات خداوند است، بعضى گفته اند يعنى هر يك از صفا و مروه محلّ عبادت و اطاعت خداوند ميباشد و بعضى گفته اند يعنى توجه بآنها جزء دين است برخى ميگويند در اين كلام حذف رخ داده است و مقصود اين است كه سعى ميان صفا و مروه از شعائر خداست.

از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كه آدم عليه السلام از بهشت بر «صفا» و حوّا

بر «مروه» فرود آمد و باين مناسبت «صفا» بنام آدم مصطفى، و مروه بنام مرئه «1» يعنى زن ناميده شد.

فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ ...- كسى كه بمنظور اعمال حج قصد خانه كعبه نمايد.

أَوِ اعْتَمَرَ ...- يا عمره بجا بياورد.

فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ...- مانعى و اشكالى بر او نيست كه سعى ميان صفا و مروه نيز بجا بياورد. حضرت صادق عليه السلام فرمود: «مسلمانان گمان ميكردند كه صفا و مروه از بدعت هاى اهل جاهليّة است لذا خداوند اين آيه را نازل فرمود».

شعبى و بسيارى از علماء ميگويند علّت اينكه خداوند فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما- يعنى مانعى نيست كه سعى بجا بياورد- فرموده و حال آنكه سعى ميان صفا و

__________________________________________________

(1) شايد مراد اين است كه مروه با كلمه مرئه مناسبت لفظى دارد يا باعتبار اينكه داراى علامت تأنيث است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 132

مروه يا واجب يا مستحبّ است «بنا بر اختلافى كه ميان فقهاء موجود است» اين است كه بالاى كوه «صفا» بتى بنام «اساف» و بالاى كوه «مروه» بتى بنام نائله نصب گرديده بود مشركين هر موقعى كه ميان صفا و مروه سعى ميكردند آنها را بعنوان تبرك مسح ميكردند و لذا مسلمانان از سعى ميان صفا و مروه بواسطه همان بت ها خوددارى ميكردند، خداوند در اين مورد اين آيه را نازل و اعلام كرد كه با وجود اين بت ها مانعى از سعى بين صفا و مروه وجود ندارد. در اينصورت منظور اين است كه از لحاظ وجود آن بت ها مانعى و اشكالى نيست و الّا اصل سعى ميان صفا و مروه معلوم بوده است كه مانعى

ندارد.

همانطور كه اگر انسان در مكانى محبوس باشد كه نماز خواندن در آن مستلزم توجّه بنقطه اى است كه توجه بآن در حال نماز مكروه است و غير از آن نقطه بجهت ديگر هم نماز خواندن ممكن نباشد، در اين حال بوى بگويند «مانعى براى تو از نماز خواندن بآن جهت نيست» روشن است كه عدم منع در اين عبارت مربوط باصل نماز نيست بلكه فقط مربوط بنماز خواندن بآن جهت است.

در روايت ديگرى كه از حضرت صادق نقل شده است ميفرمايد: «نزول آيه در «عمره قضا» بود و جريان آن باين شرح است كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با مشركين شرط نموده بود كه در حال عمره اصحاب، بت ها را از روى صفا و مروه بردارند ولى عمره يكى از اصحاب بواسطه اشتغال ديگرى كه پيدا كرد بتأخير افتاد بطورى كه بت ها را مشركين قبل از انجام عمره او بجاى خود برگرداندند، در اين حال از آن حضرت پرسيده شد با اينكه آن صحابى هنوز عمره خود را بجا نياورده است بت ها را بجاى خود برگردانده اند تكليف چيست؟ در جواب، اين آيه نازل گرديد و سعى ميان صفا و مروه را با وجود بتهايى كه روى آنها بود، ترخيص كرد و از آن پس مردم با همان حال سعى ميكردند تا هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله حجّ بجا آورد و آنها را بپائين افكند».

وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً ...- در معناى آن سه قول است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 133

1- ابن عباس و غير او ميگويند: «يعنى كسى كه بعد از انجام

طواف و سعى واجب طواف و سعى مستحبّ بجا بياورد».

2- اصمّ ميگويد: «مراد اين است كسى كه پس از انجام حج و عمره واجب حج و عمره مستحبى بجا بياورد».

3- حسن ميگويد «يعنى كسى كه بانواع خيرات و طاعات اقدام كند».

مؤلّف: كسانى كه سعى ميان صفا و مروه را در حج و عمره اصلًا واجب نميدانند اين جمله را اين طور تفسير مى كنند كه كسى كه سعى ميان صفا و مروه را بعنوان مستحبّ بجا بياورد.

فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ ...- خداوند باو پاداش عنايت مى كند و علّت اينكه خداوند نسبت بخود كلمه «شاكر» را ذكر كرد اين بود كه خواست نسبت ببندگان خود تلطّف نموده با آنها از روى لطف و بزرگوارى سخن گفته باشد چنان كه فرمود مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً «1» يعنى كيست آنكه بخداوند قرض نيكو بدهد. و حال اينكه مسلّم است كه خداوند محتاج نيست تا قرض كند ولى اين تعبير را از روى تلطّف كرده است يعنى با بندگان خود نحوه معامله كسى كه قرض بخواهد انجام ميدهد در مورد اين آيه نيز چون خداوند بمقتضاى كرم و بزرگوارى با بندگان خود معامله سپاسگزاران را انجام ميدهد و براى بندگان خود در برابر عبادت و اطاعت ثواب و ثناء مقرّر ميدارد لذا خود را «شاكر» ناميده است.

و اينكه خود را «به عليم توصيف كرده باين منظور است كه او بافعال شما عالم است و بشما جزا و پاداش عنايت خواهد كرد بعضى ميگويند «مراد اين كه خداوند بمقدار جزا علم دارد و از حق كسى چيزى فروگذار نمى كند.»

آيا سعى ميان صفا و مروه واجب است؟ ... ص : 133

اين آيه دلالت دارد بر اينكه سعى ميان صفا

و مروه عبادت است در اين موضوع

__________________________________________________

(1) آيه 245 سوره البقره و آيه 11 سوره الحديد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 134

اختلافى ميان علماء نيست امّا آيا در ضمن حج و عمره آن، واجب است يا نه؟ باين شرح است:

در نزد ما اماميّه در ضمن اعمال حج و عمره واجب است و بهمين قول حسن و عائشة نيز قائل ميباشند مذهب شافعى و اصحابش نيز همين است ولى شافعى ميگويد وجوب سعى از سنّت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله ماخوذ است زيرا آن حضرت فرمود: «كتب عليكم السعى فاسعوا» يعنى سعى كنيد كه آن بر شما نوشته و لازم شده است».

ابو حنيفه و اصحابش «سعى» را در حجّ و عمره مستحبّ ميدانند اختيار جبائى نيز همين است از انس و ابن عبّاس نيز همين قول نقل شده است.

در نزد ما و شافعى كسى كه از روى عمد سعى ميان صفا و مروه را ترك كند حجّ او صحيح نيست.

و امّا سعى ابتدايى يعنى بدون حج و عمره ظاهره آيه دلالت بر مباح بودن آن دارد ولى شافعى و اصحابش آن را مكروه دانسته اند.

[سوره البقرة (2): آيه 159] ... ص : 134

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159)

[ترجمه ] ... ص : 134

كسانى كه آنچه از دلائل و براهين كه ما نازل كرده ايم كتمان مى كنند و پس از اينكه آنها را در كتاب براى مردم بيان كرده ايم پنهان ميدارند آنان را خدا و ملائكه و مردم لعن مى كنند.

شأن نزول ... ص : 134

ابن عباس و مجاهد و حسن و قتاده و اغلب دانشمندان مى گويند: مراد از اين آيه يهود و نصارى مانند كعب بن اشرف و كعب بن اسد و ابن صوريا و زيد بن تابوه و غير آنها از علماء نصارى است كه امر پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و نبوّت آن حضرترا با اينكه در تورات و انجيل وارد گرديده بود كتمان كردند. ولى بعضى ميگويند آيه شامل كليّه كسانى است كه كتمان مى كنند آنچه را از خداوند متعال نازل گرديده است. بلخى اين قول را اختيار كرده است و اقوى هم همين است بدليل اينكه عموميّت دارد يهود و نصارى و غير آنها را نيز شامل است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 135

تفسير: ... ص : 135
اشاره

سپس خداوند متعال مردم را بر اظهار حق ترغيب نمود و از پنهان داشتن و كتمان آن جدّا نهى كرده و فرمود:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ...- كسانى كه پنهان ميدارند.

ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ ...- دلائلى را كه در كتب آسمانى نازل كرده ايم.

وَ الْهُدى ...- و براهين را مراد از اول علوم شرعى و منظور از دوّم براهين عقلى است كتمان هر دو را مورد تهديد و نهى قرار داد.

بعضى گفته اند: مراد از «البيّنات» دلائل نبوت پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و منظور از «الهدى» احكامى است كه آن حضرت بمردم ميرسانيد».

برخى مى گويند: «البيّنات و الهدى» هر دو بمعناى ادلّه است و تكرار فقط بجهت اختلاف در لفظ است».

مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ ...- يعنى اوصاف پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و احكام الهى كه در تورات و انجيل بيان گرديده است.

بعضى ميگويند:

مراد كليّه مطالبى است كه در كتب آسمانى از جانب خداوند نازل شده است».

برخى ميگويند: «منظور از «ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ» كتبى كه قبل از قرآن نازل گرديده است و مقصود از: «الكتاب «قرآن مجيد است.

أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ ...- آنان را خداوند از رحمت خود بواسطه ايجاب عذاب دور ميكند چون لعن كسى كه مستحق عذاب نيست جائز نيست.

وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ...- در معناى آن چند قول است:

1- قتاده و ربيع ميگويند «مراد از «لاعنون» ملائكه و مردم است» صحيح هم همين است بدليل عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ «1» كه در اين آيه ملائكه و مردم عطف بخداوند گرديده است.

__________________________________________________

(1) آيه 161 سوره البقرة و آيه 87 آل عمران

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 136

2- مجاهد و عكرمه ميگويند: «مراد از آن جنبدگان روى زمين و حشرات است كه مى گويند: ما بواسطه گناهان فرزندان آدم از باران محروم گرديده ايم».

3- ابن عباس ميگويد: «مراد از آن تمام موجودات غير از جنّ و انس است».

4- ابن مسعود گفته است: «چنانچه دو نفر بيكديگر لعنت كنند، لعنت بر آن كسى كه از آن دو مستحق لعن است برميگردد و در صورتى كه هيچيك مستحق آن نباشند بطائفه يهود كه آنچه خداوند نازل كرده بود كتمان نمودند برميگردد».

سؤال اگر گفته شود چگونه ممكن است مراد از «لاعنون» حيوانات باشد در حالى كه اين جمع (جمع با واو و نون و با ياء و نون) اختصاص بعقلاء دارد؟

جواب چون فعل عقلاء كه لعن كردن است بآنها نسبت داده شده لذا با آنها مانند عقلاء رفتار شده است مانند وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ

رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ «1» چون سجده كه از افعال عاقلان است «به شمس و قمر» نسبت داده شده است لذا با آنها مانند عقلا رفتار شده است يعنى جمع بياء و نون كه مخصوص عقلاء است درباره آنها بكار رفته است.

و لعن كردن غير عقلاء باين صورت ميگيرد كه خداوند بآنها لعن كردن را الهام مى كند و علّت لعن كردن آنها اين است كه اين موضوع تأثير بيشترى در جلوگيرى از گناهان دارد زيرا مردم وقتى بدانند كه بواسطه ارتكاب معاصى مستحق لعن گرديده اند و حتى حيوانات روى زمين و حشرات آنها را لعن مى كنند انزجارى بيشترى از معاصى حاصل مى نمايند و از ارتكاب آنها خوددارى مى كنند. بعضى ميگويند: «لعن كردن حيوانات در آخرت پس از اينكه خداوند بآنها عقل خواهد بخشيد صورت خواهد گرفت».

يكى از بزرگترين گناهان كتمان حقيقت است ... ص : 136

اين آيه دلالت دارد بر اينكه كتمان حق در صورتى كه مردم باظهار آن احتياج داشته باشند از بزرگترين گناهان است و اينكه كسى كه چيزى از علوم دين را مانند

__________________________________________________

(1) آيه 4 سوره يوسف

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 137

يهود و نصارى كتمان كند، مانند آنها مرتكب گناه بسيار بزرگى گرديده و مثل آنها مورد تهديد و عذاب الهى است.

از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

«من سئل عن علم يعلمه فكتمه الجم يوم القيامة بلجام من نار

يعنى هر گاه از كسى درباره علومى كه ميداند چيزى بپرسند و او كتمان كند و جواب نگويد روز قيامت بدهان او لجام آتشين زده خواهد شد».

آيه نيز دلالت بر وجوب دعوت مردم بتوحيد و عدل دارد زيرا بر اين دو موضوع

علاوه بر اينكه برهان عقلى قائم است قرآن مجيد نيز دلالت كامل دارد و آنچه در قرآن است طبق همين آيه اظهار و تبليغ آن لازم و كتمان آن حرام است.

[سوره البقرة (2): آيه 160] ... ص : 137

اشاره

إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160)

[ترجمه ] ... ص : 137

مگر كسانى كه توبه كردند و باصلاح اعمال خود پرداختند و براى مردم آنچه را كه كتمان ميكردند بيان كردند پس توبه اينگروه را ميپذيرم كه منم توبه پذير و رحيم

شرح لغات: ... ص : 137

توبه: پشيمانى از گناه نسبت بگذشته و تصميم بعدم ارتكاب آن در آينده.

اصلحوا: خالص قرار دادند.

بيّنوا: بيان كردند.

تفسير ... ص : 137

خداوند در اين آيه افرادى را كه توبه كرده باصلاح خود پرداختند و حقيقت را بيان كردند، از كسانى كه مستحق لعن هستند استثنا كرده و فرمود:

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا ...- مگر كسانى كه از آنچه انجام داده بودند پشيمان شدند.

وَ أَصْلَحُوا ...- و نيّت خود را نسبت بآينده اصلاح كردند.

وَ بَيَّنُوا ...- در معناى اين جمله مفسّرين اختلاف كرده اند:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 138

1- بيشتر مفسّرين مى گويند: «يعنى آنچه را كه راجع ببشارت به بعثت پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در تورات و انجيل بود و كتمان كرده بودند بيان كردند».

2- بعضى گفته اند «منظور اين است كه توبه و پشيمانى خود را آشكار كردند زيرا كسى كه بطور پنهانى مرتكب معصيت گرديده است كافى است كه توبه خود را نيز پنهانى انجام بدهد ولى كسى كه بطور آشكار معصيت كرده است بايد توبه خود را نيز آشكارا بجا بياورد».

3- برخى ميگويند: «مقصود اين است كه توبه خود را بسبب اخلاص عمل بيان كند و بثبوت برساند».

فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ ...- توبه آنها را قبول مى كنم اصل در معناى كلمه «اتوب» اين است كه توبه ميكنم الّا اينكه اين كلمه هر گاه با حرف «على» متعدى شود معناى قبول توبه را ميرساند.

لفظ «توبه» از اين نظر ميان فاعل و قابل يعنى توبه كننده و توبه پذير مشترك است كه معلوم شود كه آن اختصاص بگناهكار ندارد و چنان كه او بطرف پروردگار بعنوان توبه توجّه ميكند و پروردگار نيز

بعنوان توبه باو توجّه مينمايد و اين خود انعام و تفضّلى است كه خداوند نسبت ببندگان خود نموده است تا بدانند كه اتّصاف باين لفظ (لفظ توبه) كه دلالت بر ارتكاب گناه دارد عيب نيست و چنان كه آن وصف بندگان قرار ميگيرد وصف خداوند نيز واقع ميشود، بلكه آن از عاليترين اوصاف خداوند محسوب ميگردد.

وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ...- كلمه «توّاب» براى مبالغه يا بجهت آنست كه او توبه را زياد و بطور مكرّر قبول مى كند يا بجهت اينكه تائب حقيقى را هرگز رد نمى كند و توصيف خداوند خود را به «الرّحيم» پس از توصيف به «التوّاب» دلالت دارد بر اينكه اسقاط عقاب پس از توبه تفضّل و رحمتى است از خداوند و از نظر عقل اسقاط عقاب بر او واجب نيست اصحاب ما نيز همين را معتقدند ولى معتزله اسقاط عقاب را بعد از توبه عقلا بر خداوند واجب ميدانند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 139

سؤال اگر معتزله بگويند ممكن است اعطاء چيزى از جانب خداوند در عين حال كه واجب است نعمت هم باشد تا با اتّصاف او به «رحيم» بودن منافات نداشته باشد چنان كه بر خداوند لازم است عقلا در برابر اعمال نيك بندگان ثواب بدهد و در عين حال اعطاء آن نعمت هم محسوب ميگردد و همچنين بر او عقلا لازم است كه در برابر تحمّل دردها و امراض باشخاص پاداش بدهد و اعطاء آن، نعمت هم هست جواب در جواب مى گوييم در مورد ثواب و پاداش ضرورت عقلى ايجاب كرده است كه ما آن را واجب بدانيم ولى در مورد توبه ضرورتى ايجاب نمى كند

كه اسقاط عقاب از گناهكار را بر خداوند عقلا واجب بدانيم و لذا قول اصحاب ما كه اسقاط عذاب از تائب فقط از روى تفضّل است صحيح است.

[سوره البقرة (2): آيات 161 تا 162] ... ص : 139

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (161) خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (162)

[ترجمه ] ... ص : 139

كسانى كه كافرند و با عقيده كفر مردند لعنت خداوند و ملائكه و همه مردم بر آنان نازل ميشود (161) هميشه لعنت شامل آنها ميشود و بر عذاب آنها تخفيف داده نشود و بآنان مهلت عذرخواهى داده نميشود

شرح لغات ... ص : 139

النّاس: مردم واحد آن در «معنا» انسان است ولى در لفظ واحد ندارد و مانند «نَفر» «و رهط» اسم جمع است.

خلود: لزوم هميشگى. فرق ميان خلود و دوام اين است كه دوام هميشگى وجود است نسبت بگذشته هر چند در آينده منقطع شود ولى خلود هميشگى است نسبت بآينده.

عذاب: دردى كه داراى امتداد است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 140

انظار: مهلت دادن.

تفسير: ... ص : 140

پس از آنكه خداوند حال كسانى را كه كتمان حق كردند و وضع كسانى را كه توبه نمودند بيان كرد ببيان حال افرادى كه بدون توبه از آنها يا مطلق كفّار مردند پرداخت و فرمود:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ ...- كسانى كه كافر شدند و در حال اصرار بر كفر مردند و علّت اينكه در استحقاق لعن كفّار فرمود «وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ» يعنى در حال كفر مردند با اينكه هر كافرى در حال كفر- و لو در حال كفر نميرد- ملعون است، اين است كه لعن در آيه مطلق است و لعن مطلق مخصوص كافرانى است كه در حال كفر بميرند و الّا «لعن» مشروط است به اينكه توبه نكنند.

بعضى گفته اند «شرط مرگ در حال كفر» در خلود لعن اعتبار دارد نه در اصل لعن و آيه هم بدليل «خالِدِينَ فِيها» خلود لعن را مى گويد».

أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ ...- بر آنان لعنت خداوند يعنى دورى از رحمت او.

وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ ...- و لعنت ملائكة و همه مردم است.

اگر گفته شود: چگونه خداوند لعنت همه مردم را فرموده است و حال آنكه در ميان مردم كسانى هستند كه كافر را لعن نمى كنند؟

در

جواب آن چند وجه گفته شده است:

1- ابو العاليه ميگويد هر فردى از افراد مردم، كافر را يا در دنيا يا در آخرت يا در دنيا و آخرت لعن مى كند چنان كه خداوند فرمود يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً «1» يعنى چون روز قيامت شود شما (خطاب بكفّار است) هر يك ديگرى را كافر بدانيد و بيكديگر لعن كنيد.

2- قتاده و ربيع ميگويند مراد از «النّاس» مؤمنين هستند گويا خداوند بغير آنها اعتنا نكرده و كفّار را بحساب نياورده است چنان كه مى گوييم المؤمنون هم

__________________________________________________

(1) آيه 25 سوره عنكبوت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 141

النّاس يعنى مردم منحصر در مؤمنين است.

3- سدى ميگويد: هيچ فردى از لعن كردن بر ظالم خوددارى نميكند و كافر هم جزء ظالمين است ضمناً بايد توجه داشت كه هميشه لعنت از مردم بصورت دعا و از خداوند بصورت حكم واقع ميشود.

خالِدِينَ فِيها ...- زجاج و جبائى مى گويند ضمير به «لعنت» برميگردد يعنى هميشه در لعنت خواهند بود بعضى گفته اند ضمير بر «نار» برميگردد و آن هر چند در كلام مذكور نيست ولى بواسطه اشتهارى كه نسبت باهل عذاب دارد مثل اينكه مذكور است و ديگر اينكه لعنت يعنى دورى از رحمت و ايجاب عقاب و عقاب هم بآتش خواهد بود و امّا خلود لعنت داراى دو احتمال است:

1- استحقاق لعنت هميشگى است 2- عاقبت و نتيجه لعنت كه عذاب و آتش است هميشگى است.

لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ ...- عذاب آنها تخفيف داده نشود منظور اين است كه عذاب آنها هميشه بر يك حال است و اينطور نيست كه گاهى تخفيف پيدا كند و

گاهى تشديد شود.

وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ ...- ابو العاليه ميگويد يعنى بآنها مهلت عذرخواهى داده نميشود چنان كه فرمود: وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ «1» يعنى بآنها اذن نمى دهند كه عذرخواهى كنند بعضى ميگويند مراد اين است كه عذاب آنها بتأخير افكنده نميشود بلكه آن حاضر و آماده است

[سوره البقرة (2): آيه 163] ... ص : 141

اشاره

وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ (163)

[ترجمه ] ... ص : 141

خداى شما خداى يكتا است و الوهيت محصر در اوست كه بخشاينده و مهربان است.

شرح لغات ... ص : 141

واحد: چيزى كه قابل قسمت نيست.

__________________________________________________

(1) آيه 35 سوره المرسلات

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 142

شأن نزول ... ص : 142

ابن عبّاس مى گويد: كفّار قريش به پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مى گفتند اى محمّد! پروردگار خود را براى ما توصيف كن در اين حال خداوند اين آيه و سوره اخلاص را نازل فرمود.

تفسير: ... ص : 142
اشاره

وَ إِلهُكُمْ ...- آفريننده شما و آنكه بشما نعمت هايى عنايت كرده است كه غير او از اعطاء آنها عاجز است و آن كسى كه شايسته عبادت است.

على بن عيسى مى گويد «آله» يعنى كسى كه فعلًا مستحق عبادت است ولى اين تفسير درست نيست زيرا لازمه اين قول آن است كه خداوند قديم از اوّل اله نباشد زيرا او در ابتداء امر فعلى كه بواسطه آن شايستگى عبادت را داشته باشد انجام نداده بود و حال اينكه او هميشه و از اوّل امر بالهيّت متّصف بوده است و منظور ما از اينكه «آله» را «به شايسته عبادت» معنا كرديم اين است كه او قادر است بر انجام فعلى كه اگر او را انجام دهد استحقاق فعلى عبادت را پيدا مى كند و اين وصف براى او از اوّل تحقّق داشته است.

إِلهٌ واحِدٌ ...- خداى واحدى است.

بايد توجّه داشت كه: اتّصاف خداوند بوحدت بر چهار قسم است.

1- انقسام و تجزيه پذير نيست يعنى «بسيط» است و اصلًا جزء ندارد.

2- يكى است يعنى نظير و شبيهى ندارد.

3- او در شايستگى براى عبادت يعنى الوهيّت يكى و منحصر است.

4- در صفاتى كه بر او اطلاق ميشود نيز واحد است يعنى آن صفات بر غير او اطلاق نميگردد زيرا معناى «قديم» كه بر خداوند اطلاق ميگردد اين است كه او قديم ذاتى است «1» و ديگرى در اينوصف با او شركت ندارد و مراد

از اينكه باو «عالم و قادر» مى گوييم اين است كه تنها او مخصوص اين دو وصف است باين معنا

__________________________________________________

(1) قديم ذاتى يعنى ذاتى كه «مسبوق بعدم» نيست. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 143

كه منظور از «عالم» اين است كه او بجميع معلومات عالم است و جهل بر او اصلًا جائز نيست و مقصود از «قادر» كه او بر همه چيز قدرت دارد و ابداً عجز بر او جائز نيست و مراد از «حىّ و باقى» اين است كه مرگ و فنا بر او هرگز روا نيست در اين صورت اين نوع صفات و كيفيت اتّصاف بآنها مخصوص خداوند است.

اگر در اجسام فوق قسّم اوّل را توحيد در ذات و دوّم را توحيد در نفى شريك و سوّم را توحيد در عبادت و چهارم را توحيد در صفات بگوئيم بسيار مناسب خواهد بود.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ ...- معناى اين كلمه اين است كه: اللَّه هو الأله وحده يعنى الهيّت منحصر در اوست علماء اختلاف كرده اند كه آيا اين كلمه دلالت بر «نفى مثل» از خداوند دارد يا نه؟ محقّقين ميگويند مفاد اين كلمه «نفى مثل» از خداوند نيست زيرا خداوند مثل ندارد تا با اين كلمه آن را نفى كنيم ولى بعضى گفته اند مفاد آن نفى مثل است يعنى در عالم تصوّر مثلى براى خدا ميتوان فرض كرد و اين كلمه آن را نفى مى كند.

الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ...- از اين نظر وصف «الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ» را پس از «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» ذكر كرد كه علّت استحقاق عبادت را بيان كرده باشد يعنى او از اين جهت شايستگى عبادت را دارد كه از

روى رحمت خود نعمت هاى بزرگى كه غير او قدرت اعطاء آنها را ندارد ببندگان خود بخشيده است زيرا رحمت بمعناى نعمت بخشى بر محتاجان است و ما معناى «رحمن و رحيم» را قبلًا بطور مشروح بيان كرده ايم.

نظم كلام ... ص : 143

اين آيه با قبل و بعد خود ارتباط كامل دارد و امّا ارتباط آن بما قبل خود نحوه ارتباط حسنه با سيّئه است كه اثر آن را محو مى كند زيرا خداوند پس از ذكر شرك و احكام و آثار آن بذكر توحيد و احكام آن پرداخت و امّا ارتباط آن با ما بعد آن مانند ارتباط دليل با مدّعا و مدلول است چون مطالبى كه در آيه بعد ذكر فرموده است دليل بر صحّت توحيد و خداشناسى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 144

[سوره البقرة (2): آيه 164] ... ص : 144

اشاره

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)

[ترجمه ] ... ص : 144

در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت منظم شب و روز و كشتى هايى كه براى تأمين منافع مردم بروى آبهاى درياها در حركت است و بارانى كه خداوند آن را از آسمان نازل كرد و بآنوسيله زمين را پس از مرگ زنده گردانيد و انواع جانورانى كه در روى زمين آنها را پراكنده و در وزيدن بادها و ابرهايى كه ميان آسمان و زمين مسخر است آيات توحيد براى عاقلان پديدار است

شرح لغات ... ص : 144

خلق: ايجاد بطور ابتكار با اندازه گيرى و محاسبه مخصوص و لذا اين «وصف» مخصوص خداوند است چون غير از او كسى نيست كه افعال او بطور ابتكار صورت بگيرد.

سماوات: جمع سماء هر چيزى كه در جهت بالا قرار بگيرد «سما» است و هر چيزى كه در سمت پائين واقع شود «ارض» است ولى هنگامى كه «سماوات» اطلاق شود مراد از آن آسمان هفتگانه است و علّت اينكه «سماوات» بطور جمع و «ارض» بطور مفرد در قرآن بكار برده ميشود اين است كه در جمله فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ «1» و «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ» «2» علاوه بر اينكه تصريح به جمع و تعدّد سماء شده است بطور جمع نيز بكار رفته است ولى در جمله «مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» «3» كه دلالت بر هفت زمين دارد «ارض» مانند «سماوات» بطور جمع بكار نرفته است. بعلاوه چون زمين ها مانند هم بوده و يك جنس ميباشند درباره آنها كلمه «ارض» بطور جنس بكار برده ميشود ولى آسمانها متفاوت هستند لذا احتياج بجمع بستن هست.

__________________________________________________

(1) آيه 29 سوره بقره

(2) آيه 12 سوره طلاق و آيه 3 سوره الملك

(3) آيه 12 سوره طلاق

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 145

اختلاف ليل و نهار: از مادّه خَلَف باعتبار اينكه هر يك از شب و روز جانشين ديگرى ميگردد مأخوذ است ولى بعضى اختلاف را بمعناى تفاوت و تباين آنها گرفته اند چون نور و ظلمت با هم تباين دارند.

ليل: شب واحد آن ليله مثل تمر و تمره است.

نهار: روز.

فلك: كشتى بر مفرد و جمع هر دو اطلاق ميشود.

بحر: دريا.

احيا: زنده كرد.

بثّ: پراكنده كرد.

تصريف: گرداندن.

سحاب: ابر

تفسير ... ص : 145
اشاره

پس از اينكه خداوند در جواب سؤالى كه از طرف كفّار در زمينه اوصاف خداوند صورت گرفت، گفت خداى شما يكى است آنها براى اين مطلب دليل خواستند لذا بمنظور ذكر دليل فرمود:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...- در ايجاد آسمانها و زمين كه بنحو ابتكار و اختراع صورت گرفته است.

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ...- آمد و رفت منظم شب و روز كه هر يك از آنها جايگزين ديگرى ميشود و اختلافى كه با هم از لحاظ روشنى و تاريكى و طولانى و كوتاه بودن دارند.

وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ ...- كشتى هايى كه كالاهاى مورد احتياج را از يك نقطه بنقطه ديگر حمل مى كنند.

بِما يَنْفَعُ النَّاسَ ...- علّت اينكه منفعت را تذكر داد با اينكه گاهى وسيله ضرر نيز واقع ميشوند اين است كه كلام در بيان ذكر نعمت ها است بعلاوه هر كس

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 146

كه آنها را وسيله ضرر و خسارت ديگرى قرار ميدهد منفعت خود را قصد ميكند «1» منفعت كشتى ها، مسافرت و حمل و نقل كالاها در كسب و تجارت است.

وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ ...- جميع مفسرين مى گويند مراد اين

است:

«آنچه از جانب آسمان نازل مى كند» ولى بعضى گفته اند منظور از «سماء» در اينجا «ابر» است.

فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ...- يعنى زمين را پس از خزان و خرابى آن، آباد مى كند، چون زمين هنگامى كه باران بآن ميرسد گل و گياه و ميوه و محصول ميروياند و وقتى كه باران بآن نميرسد پژمرده ميشود و چيزى نميروياند از اين نظر تشبيه آن بزنده و مرده مناسب است.

ولى بعضى گفته اند مراد از زنده كردن زمين، زنده كردن اهل زمين است بوسيله قوت و غذايى كه براى آنها فراهم ميگردد.

وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ ...- انواع جنبندگانى كه در روى زمين در مناطق مختلف آنها پراكنده ساخته است.

وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ ...- در گرداندن بادها به اينكه بعضى از آنها شمالى و بعضى جنوبى برخى از شرق بغرب و بعضى بعكس آن ميوزند.

قتاده ميگويد: مراد اين است كه بعضى از باد رحمت و برخى وسيله عذاب است.

روايت شده است كه در زمان ابن عبّاس باد تندى وزيد بعضى از مردم آن را دشنام دادند.

ابن عباس در اين حال گفت: باد را هرگز دشنام ندهيد و لكن بگوئيد: خداوندا آن را وسيله رحمت قرار بده و وسيله عذاب مگردان.

وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ...- ابرهايى كه ميان آسمان و

__________________________________________________

(1) اين وجه صحيح بنظر نميرسد همان وجه اول صحيح است بعلاوه منظور اصلّى از خلقت كشتى ها منفعت مردم است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 147

زمين مسخّر و مطيع فرمان پروردگار است و آبها را از شهرى بشهر ديگر از نقطه اى بنقطه اى حمل ميكند.

لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ...- در اينها علائم و دلايلى براى

عاقلان موجود است بعضى گفته اند اين ها دلائلى است كه براى همه عاقلان- چه اينكه كسى بآنها استدلال بكند يا كند- قرار داده شده است ولى بعضى ميگويند: مراد از عاقلان افرادى است كه باين امور استدلال كنند يعنى فكر خود را در راه استدلال باينها بكار بيندازند و گرنه كسانى كه باين ادلّه استدلال و توجّه نمى كنند مانند اين است كه اصلًا عقل ندارند و جزء عقلاء نميباشند، در اين صورت اين كلام نظير إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها «1» و «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» است «2».

دلائل توحيد ... ص : 147

خداوند متعال در اين آيه هر چند دلائلى را ذكر كرد ولى بيان نفرمود كه اين دلائل بر چه چيز دلالت دارند، بعبارت روشنتر «مدلول عليه» اين دلائل را ذكر نكرد و ليكن عدم ذكر آن بواسطه معلوم بودن آن است لذا دانشمندان بتفضيل آن پرداخته و گفته اند:

1- آسمان ها و زمين از لحاظ اينكه در حال تغيّر و تحوّل ميباشند و از لحاظ اينكه زياده و نقصان در خصوصيّات آنها ممكن بوده است در حدّ و اندازه معيّنى بوجود آمده اند، دلالت بر حدوث خود دارند و حدوث و خلقت آنها، دليل روشنى بر وجود آفريننده اى كه بآنها شباهت ندارد و آنها نيز شبيه او نيستند، زيرا

__________________________________________________

(1) آيه 45 سوره النازعات معناى آيه اين است كه فقط كسانى را انداز ميكنى كه از قيامت مى ترسند انذار پيغمبر (ص) با اينكه عموميت داشته مثل اينكه غير آنها را اصلا انذار نكرده است.

(2) آيه 2 سوره بقره يعنى قرآن وسيله هدايت براى پرهيزكارانست باين معنا چون غير از پرهيزكاران كسى از آن بهره اى نميبرد لذا فقط براى آنها وسيله هدايت محسوب

گرديده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 148

بر خلقت اجسام غير از مبدء قديمى كه جسم و عرض نيست قادر نيست چون اشيايى كه داراى اوصاف اجسام و اعراض است حادث است و هر حادثى احتياج بمُحدث دارد و گرنه تسلسل لازم ميآيد و بطلان آن روشن است.

و از نظام متقن و مستحكم و دقيقى كه در آسمانها و زمين بكار رفته است اين نكته نيز روشن ميگردد كه پديد آورنده آنها عالم و حكيم است.

2- آمد و رفت منظم شب و روز از لحاظ اينكه داراى نظام مخصوصى است و از هر يك از آنها كه كاسته ميشود بهمان مقدار بطور منظم بر ديگرى افزوده ميشود و هيچگاه در اين نظام اختلال و هرج و مرج راه پيدا نميكند اين موضوع كه با حركت منظم خورشيد و ماه «1» ارتباط كامل دارد، دليل بزرگى بر وجود مبدء دانا و توانايى است كه با تدبير و حكمت خود آنها را اداره ميكند و هرگز غفلت و نسيان بر او عارض نميگردد.

3- كشتى هايى كه بمنظور تأمين منافع مردم در روى آبها در جريان است از لحاظ اينكه آب در خلقت خود داراى لطافت و رقّت مخصوصى است كه اگر اينطور نميبود جريان كشتى ها بر روى آن ممكن نميشد و از لحاظ اينكه بادها طورى منظم و مسخّر گرديده اند كه بر خلاف جهت جريان آب هم ميوزند، دلالت كامل بر وجود پروردگار نعمت بخش و مهربانى كه براى تأمين منافع بشر اين تدبيرها را بكار برده و اين خواص را براى آب و باد و موادّى كه كشتى ها را از آنها ميسازند قرار داده است،

دارد و بر اين نكته نيز ضمناً دلالت دارد كه آن پروردگار از جنس بشر و از قبيل اجسام نيست زيرا اجسام هرگز نميتواند اين تدبيرها را بكار برده، اين خواصّ را ايجاد كنند.

4- امّا اصل وجود آب در روى زمين و از لحاظ اينكه آن، از آسمان قطره

__________________________________________________

(1) حركت ماه در اين موضوع دخالت ندارد بلكه همانطور كه امروز ثابت شده است «حركت وضعى و انتقالى زمين» كه طبق نظام معينى صورت ميگيرد علت تفاوت منظم شب و روز و پيدايش فصول سال است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 149

قطره فرو ميريزد و قطرات آن در فضا با يكديگر برخورد نميكنند و از اجتماع آنها جويها و نهرها تشكيل ميشود و گاهى سيلهاى مهيبى براه ميافتد و از جهت اينكه در اوقات مخصوصى و با اندازه معيّنى نازل ميگردد همه اينها بر وجود مدبّر عالم و حكيمى كه بر هر چه بخواهد، قدرت و توانايى دارد، دلالت كامل دارند.

5- زنده شدن زمين پس از مرگ از نظر روئيدن انواع گياهان و تكوّن ميوه ها و محصولات و تأمين نيازمنديهاى غذايى و دوائى انسانها و فراهم شدن قوت و غذاى جانوران ديگر و از نظر اختلافى كه ميان ميوه ها و محصولات نباتى از لحاظ طعم و رنگ و بو و منافع و مضارّ موجود است دليل كمال قدرت و بدايع حكمت آفريدگار جهان است.

6- وجود جانورانى كه در سطح پهناور گيتى پراكنده شده اند از لحاظ تنوّعى كه در خلقت آنها بكار رفته و از لحاظ اعضاء و دستگاههاى مختلفى كه از گوشت و استخوان و پوست و اعصاب و رگها و غير آنها

پديد آمده و هر يك از آنها براى هدف مخصوصى قرار داده شده است، دليل بزرگى بر علم و قدرت و انعام و حكمت آفريننده اين عالم است.

7- بادها از جهت اينكه داراى نظام مخصوصى ميباشند، زمانى از جهت شمال و مدّتى از طرف جنوب، زمانى از مشرق و گاهى از مغرب گاهى گرم و گاهى سرد زمانى تند و شديد و گاهى ملايم و فرح بخش ميوزند و در «لقاح گياهان» نيز تأثير شايانى دارند بر وجود آفريدگارى كه قادر بر انجام كارهايى است كه جز او هيچكس بر آنها قادر نيست دلالت دارند.

زيرا اگر تمام مردم روى زمين جمع شوند هرگز نميتوانند جهت وزش باد را تغيير بدهند مثلًا باد شمالى را جنوبى، و جنوبى را شمالى بگردانند!! 8- تسخير ابرها از جهت نگاه داشتن آنها در فضا يكى از دلائل و براهين وجود خداوند است چون هيچكس جز او بر نگاه داشتن اجسام سنگين در فضا بدون ستون قادر نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 150

اينها دلائل و براهينى است كه بطور روشن دلالت دارند بر اينكه خداوند صانعى است غير مصنوع توانايى است كه از انجام هيچ كارى ناتوان نيست دانايى است كه هيچ چيزى بر او مخفى نيست زنده اى است كه هرگز آفات باو نميرسد و حوادث در وجود او تغييرى نميدهد. ذرّه اى از امور زمين و آسمان از او غائب نيست و او بجميع امور دانا و بينا است.

خداوند متعال، از راه حدوث امور نامبرده بر ازليّت و قديم بودن خود و از ناتوانى و مسخّر بودن آنها بر قدرت و از شگفتيهايى كه در

وجود آنها بكار رفته بر خلقت شگرف خود استدلال كرده است.

در اين امور نيز دلالتى هست بر اينكه خداوند نسبت ببندگان خود انعام و احسان فراوانى كرده است و نعمت هايى بآنها عنايت نموده است كه غير از او هيچكس قدرت اعطاء آنها را ندارد.

و از ارتباطى كه امور مذكور با هم دارند اين مطلب نيز ثابت ميشود كه او يكى است و تنها او شايسته عبادت است و جز او هيچكس استحقاق عبادت را ندارد.

ضمناً اين آيه باين نكته نيز دلالت دارد كه «براى خداشناسى و تحصيل ايمان، استدلال و تحقيق واجب و تقليد در آن باطل است.

و راه پى بردن بوجود خداوند، و مطالعه در موجودات اسرار آميز اينجهان است و استدلال نيز بايد از همين راه انجام بگيرد».

[سوره البقرة (2): آيه 165] ... ص : 150

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ (165)

[ترجمه ] ... ص : 150

بعضى از مردم غير خدا را مانند خدا اتخاذ مى كنند و چنان كه خدا را بايد دوست داشت با غير خدا دوستى ميورزند و ليكن آنها كه اهل ايمانند نسبت بخدا محبت بيشترى دارند ستمكاران هنگامى كه عذاب خدا را مشاهده مى كنند و ميدانند كه همه قدرت ها و قوّت ها مخصوص خداوند است آن وقت ضرر و بدى عاقبت كار خود را درك مى كنند، و عذاب خدا بسيار سخت است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 151

شرح لغات: ... ص : 151

انداد: جمع ندّ يعنى مثل.

محبّت: دوست داشتن.

لو يرى: اگر ب بينند.

تفسير ... ص : 151

وَ مِنَ النَّاسِ ...- «من» در اينجا براى تبعيض است يعنى بعضى از مردم.

مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً ...-

1- مجاهد و قتاده و بيشتر مفسرين ميگويند مراد از «انداد» بتهايى است كه مشركين آنها را مى پرستيدند يعنى بعضى از مردم بت ها را (كه غير خداست) مانند خدا قرار ميدهند.

2- حضرت باقر عليه السلام فرمودند: منظور از آن، پيشوايان ستمكار است «سدى» نيز همين قول را قائل است.

و جمله يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ ...- يعنى آنها را مانند خدا دوست ميدارند بر قول دوّم دلالت بيشترى دارد زيرا بعيد بنظر ميرسد كه آنان بت ها را با اينكه ميدانستند آنها نفع و ضررى بانسان نميرسانند مانند خدا دوست داشته باشند و بر اين قول گفتار خداوند «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا» كه در آيه بعد ذكر خواهد شد، نيز دلالت دارد و منظور از «يُحِبُّونَهُمْ» اين است كه بندگى آنها را يا تقرّب بآنها را يا اطاعت و انقياد آنها را يا همه اينها را دوست ميدارند و باين امور علاقه ميورزند.

و در معناى «كَحُبِّ اللَّهِ» سه قول هست:

1- تقدير كلام اين است كه «كحبّكم اللَّه» يعنى مانند دوست داشتن شما مؤمنين خداوند را اين قول را ابن عباس و حسن اختيار كرده اند.

2- ابو على و ابو مسلم ميگويند تقدير اين است «كحبّهم اللَّه» يعنى مشركين كه بت پرست بودند و در عين حال خدا را نيز ميشناختند بت هاى خود را مانند خدا دوست ميداشتند باين معنا كه محبّت آنها نسبت بخدا و بت مساوى بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 152

3- مراد اين است كه: آن طور كه بايد خدا را دوست داشته باشند بت ها را دوست مى داشتند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ...- محبّت مؤمنين نسبت بخدا شديدتر و بيشتر از محبّتى است كه كفّار نسبت بمحبوب خود (بت ها يا پيشوايان ستمكار) دارند. و شدّت محبت مؤمنين نسبت بخدا در سه موضوع ذيل كاملًا جلوه گر بود.

1- با كمال اخلاص او را عبادت و تعظيم ميكردند و در ستايش او فوق العاده مى كوشيدند.

2- او را از روى علم و يقين به اينكه بدون سؤال نعمت ها بخشيده است و اينكه او در جمع احوال آنچه را كه خير و صلاح آنها را تأمين ميكند تقدير و تدبير كرده است، دوست ميداشتند و او را از روى سپاسگزارى عبادت مى كردند و برحمت و كرم او از روى بصيرت و يقين اميدوار بودند و لذا محبّت آنها نسبت بخداوند شديدتر بود.

3- ميدانستند كه صفات عالى تر و اسماء نيكوتر فقط مخصوص خداوند است و او حكيم و خبيرى است كه مثل و مانند ندارد و منفعت و ضرر و ثواب و عقاب تنها در قبضه اختيار اوست و بازگشت همه بسوى اوست.

در معناى «أَشَدُّ حُبًّا»: دو وجه است.

1- ابن عباس ميگويد «اشدّ» بمعناى ثابت تر و دائمى تر است چون مشركين در دلبستگى و محبّت خود ثابت و پايدار نبودند و محبّت خود را از اين بت بآن بت منتقل ميكردند ولى مؤمنين در محبّت خدا پايدار ميباشند.

2- حسن ميگويد: اشدّ بمعناى محكم تر است زيرا مؤمنين خدا را بدون واسطه عبادت ميكردند ولى بت پرستان او را با واسطه (بواسطه بت ها) مى پرستيدند.

وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا ...- اگر ستمكاران به بينند يا

بدانند احتمال اوّل صحيح تر است زيرا «رؤيت» در اينجا بمعناى ديدن است چنان كه در جمله «إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ» نيز بهمين معنا است.

إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ ...- هنگامى كه عذاب را مى بينند اين معنا در صورتى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 153

است كه «يرى» را با ياء بخوانيم ولى اگر آن را «ترى» با تاء چنان كه حسن خوانده است بخوانيم خطاب متوجّه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خواهد بود- هر چند مراد واقعى غير آن حضرت يعنى افراد امّت است- بعضى گفته اند مخاطب بآن «سامع» يا انسان است يا «انسان» يعنى اگر تو شنونده يا انسان، ستمكاران را به بينى.

أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً ...- از اين كلام كلمه اى حذف گرديده است و مراد اين است «لرأيت انّ القوة للَّه جميعا» يعنى در آن وقت خواهى ديد كه همه قدرتها مخصوص خداوند است. در صورتى كه «ترى» را بصيغه مخاطب بخوانيم جمله مزبور جواب «لو» خواهد بود ولى اگر «يرى» بخوانيم تقدير كلام چنين خواهد بود و لو يرى الظالمون اذ يرون العذاب ان القوة للَّه جميعا لرأوا مضرة فعلهم. يعنى اگر ستمكاران به بينند- هنگامى كه عذاب را مشاهده مى كنند- كه تمام قدرتها مخصوص خدا است آن وقت ضرر و بدى عاقبت كار خود را خواهند ديد.

و معناى «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» اين است كه خداوند قدرت آن را دارد كه آنان را مؤاخذه و عقوبت كند در اين كلام اشاره است كه اين جبّاران هر قدر كه داراى عزّت ظاهرى و مادّى باشند، هنگام حشر روز قيامت ذليل و پست خواهند گشت.

در آيه جواب «لو» بهر

تقدير- چه اينكه «يرى يا «ترى» بخوانيم- محذوف است.

وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ ...- توصيف عذاب به «شدّت» مجاز و از روى مبالغه است زيرا شدّت از صفاتى است كه مخصوص اجسام ميباشد

[سوره البقرة (2): آيات 166 تا 167] ... ص : 153

اشاره

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166) وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)

[ترجمه ] ... ص : 153

هنگامى كه رؤسا و پيشوايان باطل از پيروان خود بيزارى بجويند و عذاب را مشاهده كنند و هر گونه وسائل و اسباب قطع شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 154

[ترجمه ] ... ص : 154

آن گاه پيروان آن پيشوايان باطل از روى پشيمانى و حسرت مى گويند كاش ما بدنيا بازميگشتيم و از اينها بيزارى مى جستم چنان كه اينها از ما بيزارى جستند، اينگونه خداوند كردار آنها را مايه حسرت و پشيمانى آنها قرار ميدهد و آنها هيچگاه از عذاب آتش خارج نخواهند شد

شرح لغات ... ص : 154

تبرّء: بيزارى جستن.

اتّباع: پيروى كردن.

تقطّع: بريده شدن.

كرّة: بازگشت.

حسرات: جمع حسرت يعنى ندامت شديد

تفسير: ... ص : 154

پس از اينكه خداوند وضع كسانى را كه براى او مثل و شريك قرار دادند تذكر داد بشرح حال آنها در روز قيامت پرداخت و فرمود:

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا ...- هنگامى كه پيشوايان بيزارى بجويند.

قتاده و ربيع و عطا ميگويند: «منظور، پيشوايان و رؤساء مشرك از نوع انسان است» «سدى» ميگويد «مراد از آنها شياطين است كه مردم از وسوسه آنها متابعت كردند» بعضى گفته اند «از آن شياطين جنّ و انس است» ولى قول اوّل ظاهرتر است.

مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا ...- از پيروان پست خود.

وَ رَأَوُا الْعَذابَ ...- يعنى پيشوايان و پيروان آنها عذاب را هنگامى كه داخل آتش ميشوند به بينند.

وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ ...- در معناى آن چند وجه است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 155

1- مجاهد و قتاده و ربيع ميگويند «يعنى وسائل ارتباطى كه در دنيا ميان آنها برقرار بود قطع شود».

2- ابن عباس ميگويد: اسباب خويشاوندى كه بوسيله آن عاطفه و ترحّم نسبت بهم داشتند قطع گردد».

3- ابن عباس در قول ديگر ميگويد: «يعنى پيمانهاى الفت و مودّت كه با هم بسته بودند منقطع شود».

4- ابن زيد و سدى ميگويند «مراد اين است كه علل و اسباب اعمال و افعالى كه بوسيله انجام آنها با يكديگر ارتباط و تقرّب برقرار ميساختند قطع شود».

5- ابو على ميگويد منظور اين است كه «وسائل نجات از عذاب الهى بكلّى منقطع گردد».

مؤلّف: ظاهر آيه احتمال همه اين اقوال را دارد و لذا حمل آن بر عموم شايسته تر است بنا بر اين مثل اينكه فرموده است تمام اسبابى

كه در دنيا بوسيله آنها ارتباط حاصل ميكردند از قبيل منزلت و مقام، خويشاوندى، دوستى، پيمان و قسم همه اينها از آنها قطع ميگردد و اين نهايت يأس و نوميدى است.

وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا ...- پيروان آنها گفتند.

لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً ...- اى كاش براى ما بازگشت بدنيا فراهم مى شد! فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ ...- تا ما در دنيا از اين پيشوايان بيزارى مى جستيم.

كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا ...- چنان كه آنها در آخرت از ما بيزارى جستند.

كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ ...- اينگونه خداوند كردار زشت آنها را مايه حسرت آنان ميگرداند و در تفسير آن چند وجه است:

1- ربيع و ابن زيد ميگويند «حسرت بر گناهانى ميخورند كه در دنيا مرتكب شدند و اين قول اختيار جبائى و بلخى نيز ميباشند».

2- سدى ميگويد «يعنى حسرت ميخورند كه چرا در دنيا اطاعت پروردگار نكردند و عبادات را ضايع گذاشتند».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 156

3- اصحاب ما از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:

«مراد اين است كه شخص اموالى را بدست ميآورد ولى آن را در راه خير صرف نميكند و پس از اينكه او مرد و ديگرى آن را بعنوان «ارث» مالك گرديد آن را وسيله اعمال نيك و سعادت خود قرار ميدهد پس اوّلى چون نتيجه زحمات خود را در ميزان اعمال ديگرى مى بيند شديداً متاسف ميشود و حسرت ميخورد».

4- خداوند در روز قيامت مقدار پاداشهايى كه اگر اعمال نيك انجام ميدادند بآنها داده ميشد بآنان نشان ميدهد از ديدن اين وضع فوق العاده متاسف ميشوند و حسرت ميخورند كه چرا در دنيا آن پاداشها را

تحصيل نكردند.

مؤلف: آيه احتمال تمام اين وجوه را دارد و لذا حمل آن بر عموم بهتر است.

وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ ...- آنان هميشه در آتش خواهند بود و از آن خارج نخواهند گشت.

خداوند در اين آيه حال كسانى را كه در موقعى پشيمان ميشوند و حسرت ميخورند كه پشيمانى در آن، سود ندارد بيان فرموده است و اين خود ترغيبى است كه افراد گناهكار بايد وقتى پشيمان شوند كه پشيمانى آنها نتيجه بخش باشد.

بيشتر مفسرين ميگويند اين آيه درباره كفّار نازل گرديده است.

اين آيه بر اين مطلب نيز دلالت كامل دارد كه انسان بر اطاعت و معصيت قدرت دارد زيرا پشيمانى و تأسف هميشه بر افعالى است كه مقدور انسان باشد و لذا معقول نيست كه انسان بر ترك فعلى كه نميتوانست آن را انجام دهد يا بر انجام فعلى كه نميتوانست آن را ترك كند حسرت بخورد. از همين جهت است كه انسان- مثلًا- چون بدون وسيله قدرت بالا رفتن بآسمان را ندارد بر ترك آن هرگز تأسّف نميخورد

[سوره البقرة (2): آيه 168] ... ص : 156

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (168)

[ترجمه ] ... ص : 156

اى مردم! از آنچه در زمين است بطور حلال و پاكيزه تناول كنيد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او براى شما دشمن آشكاريست

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 157

شرح لغات: ... ص : 157

كلوا: بخوريد.

حلال: جائز.

طيّب: خالص از عوامل ناگوارى، پاكيزه.

خطوه: گام و جمع خُطُوات است خُطُوات شيطان يعنى آثار آن:

شأن نزول ... ص : 157

ابن عبّاس ميگويد: «اين آيه درباره ثقيف و خزاعه و بنى عامر بن صعصعه و بنى مدلج هنگامى كه قسمتى از زراعت و چهارپايان خود را بعنوان «بحيره و سائبه و وصيله «1»» بر خود حرام كردند نازل گرديد و خداوند بوسيله اين آيه آنها را از اين عمل نهى كرد».

تفسير ... ص : 157
اشاره

خداوند پس از اينكه توحيد و اهل آن و شرك و مشركين را ذكر كرد، نعمت ها و احسانهايى كه نسبت بهر دو گروه اعطا كرده است خاطر نشان ساخت و آنان را از پيروى شيطان كه موجب كفران نعمت ها است نيز نهى كرد و فرمود:

يا أَيُّهَا النَّاسُ ...- اين خطاب عموميت دارد و شامل همه افراد بشر مى گردد يعنى اى مردم! كُلُوا ...- اين لفظ امر است ولى معناى آن اباحه است يعنى جائز و مباح است كه بخوريد.

مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً ...- پس از اينكه خداوند تناول كردن را مباح گردانيد ببيان اينكه آن خوردنى بايد داراى چه وصفى باشد پرداخت چون در ميان خوردنيها حلال و حرام هر دو وجود دارد و حرام موجب هلاكت و حلال باعث نيرومندى بر انجام عبادت است و در صورتى غذاى انسان حلال خواهد بود كه جز محرّمات ذاتى نباشد و حقّ غير بر آن تعلّق نگرفته باشد و «طيّب» را بعضى بمعناى حلال

__________________________________________________

(1) تفصيل اين موضوع در ضمن تفسير آيه 103 سوره مائده ذكر گرديده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 158

گرفته و اجتماع اين دو لفظ (حلال و طيّب) را فقط براى تاكيد دانسته اند ولى برخى آن را بمعناى چيزى كه در دنيا و آخرت لذّت بخش و پاكيزه است

گرفته اند.

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ ...- در معناى آن اختلاف است ابن عبّاس «خطوات شيطان» را باعمال شيطان مجاهد و قتاده بگامهاى شيطان «سدى» باطاعت هاى شيطان قاضى بوسوسه ها و خواطر شيطان و خليل بآثار شيطان تفسير كرده است.

ماوردى ميگويد: «خطوات بمعناى گامها است و چنان كه انسان بوسيله گام برداشتن خود از مكانى بمكان ديگر منتقل ميشود منظور در آيه هم اين است كه شيطان شما را از معصيتى بمعصيت ديگر منتقل نكند تا به اين وسيله همه معاصى را مرتكب شويد».

حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق عليه السلام فرمودند: «از جمله خطوات شيطان است بطلان قسم خوردن و نذر در راه معصيت و هر گونه قسمى كه بغير خدا باشد».

إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ...- او براى شما دشمن آشكاريست كه دشمنى خود را بوسيله دعوت شما بمعصيت آشكار ميكند.

اصل اولى در اشياء چيست؟ ... ص : 158

مردم درباره خوردنيها و اشياء مفيدى كه بر هيچكس ضرر آن معلوم نيست اختلاف كرده اند كه اصل اوّلى در آنها چيست؟ بعضى گفته اند كه اشياء ذاتاً ممنوع و حرام هستند تا دليلى بر اباحه آنها قائم گردد و برخى ميگويند تا هنگامى كه دليل بر حرمت اشياء قائم نگرديده است شرعاً مباح ميباشند اين قول را سيّد مرتضى (ره) اختيار كرده است بعضى در اين مسأله توقّف كرده از اظهار نظر خوددارى نموده اند.

اين آيه دلالت بر قول دوّم دارد، در اينصورت مفاد آن تاكيد حكم عقل است.

[سوره البقرة (2): آيه 169] ... ص: 158

اشاره

إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (169)

[ترجمه ] ... ص : 158

او شما را بكارهاى بد و ناپسند دعوت مى كند و همچنين شما را وادار مى كند كه از روى نادانى نسبتهايى بخداوند بدهيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 159

شرح لغات ... ص : 159

امر شيطان: دعوت او.

سوء: كار بدى كه عقل يا شرع انسان را از ارتكاب آن منع مى كند.

فاحشه: كارى كه با حقّ مطابق نيست.

تفسير: ... ص : 159
اشاره

خداوند پس از اينكه از شيطان نام برد و از پيروى از آثار او نهى كرد ببيان اعمال او كه او مخالف دين است پرداخت و فرمود:

إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ ...- سدى و قتاده ميگويند: يعنى شما را بمعاصى دعوت مى كند بعضى گفته اند: مراد اين است كه شما را بانجام عملى كه زيان بخش است دعوت مينمايد اين معنا با معناى اول در نتيجه، يكى است.

وَ الْفَحْشاءِ ...- بعضى گفته اند مراد از آن زنا است ابن عباس ميگويد: فرق ميان «سوء و فحشاء» اين است كه سوء گناهانى است كه حدّى براى آنها معيّن نشده است بخلاف فحشاء كه براى آنها كيفر معيّنى در شرع مقرّر شده است.

وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ...- ابو مسلّم ميگويد: «مراد اين است كه شيطان مردم را وادار مى كند كه براى خداوند، شريك و فرزند قرار بدهند و كارهاى خلاف عقل را باو نسبت بدهند». بعضى گفته اند اين جمله شامل جميع مذاهب فاسد و اعتقادات باطل مى گردد.

دعوت شيطان چگونه صورت مى گيرد؟ ... ص : 159

از جمله سؤالهايى كه اينجا پيش ميآيد اين است كه شيطان چگونه انسان را امر مى كند و حال آنكه ما او را اصلًا نمى بينيم و حرف او را نميشنويم.

جواب آن اين است كه معناى «امر شيطان» دعوت شيطان است چنان كه مى گوييم: «نفسى تأمرنى بكذا» و مراد اين است كه نفس من مرا بفلان چيز دعوت مى كند.

بعضى گفته اند: «شيطان انسان را حقيقةً بمعصيت امر ميكند و گاهى انسان ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 160

اين معنا را درك ميكند و مى بيند كه انجام بعضى از طاعت ها بر او سنگين و او بر بعضى از معاصى ميل دارد

و اين، همان «امر شيطان» و وسوسه شيطان است زيرا وسوسه چيزى جز صوت آهسته نيست و شيطان اعمالى را با صوت بسيار آهسته در گوش انسان مى خواند».

اگر كسى سؤال كند كه فرق ميان وسوسه شيطان و آنچه كه نفس انسان، بآن دعوت ميكند چيست؟ و با چه علامتى انسان ميتواند اين دو را از هم تشخيص بدهد؟

در جواب مى گوييم: عدم قدرت ما بتشخيص اين دو از يكديگر، اشكالى بمطلب نميرساند زيرا هر موقعى كه در خاطر انسان ميل بمعصيت و ترك طاعت پديد آمد، احتمال ميدهد كه اين از وساوس شيطان باشد و از طرفى هم ميداند كه او دشمن سرسخت انسان است بنا بر اين لازم است كه از اقدام بآن معصيت و ترك اطاعت جداً خوددارى كند تا يقين حاصل نمايد كه از شيطان اطاعت نكرده است.

[سوره البقرة (2): آيه 170] ... ص : 160

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (170)

[ترجمه ] ... ص : 160

هنگامى كه بكافران گفته ميشود از آنچه خداوند نازل فرموده است پيروى كنيد جواب ميدهند كه ما از آئينى كه پدران خود را در آن يافته ايم پيروى مى كنيم آيا بايست آنها تابع پدران خود باشند در صورتى كه آنان بيعقل و نادان بودند و هرگز براه حقّ نرسيده بودند؟

شرح لغات ... ص : 160

الفينا: يافتيم.

آباء: جمع اب يعنى پدر.

اهتداء: از روى علم براه حق رسيدن.

شأن نزول ... ص : 160

ابن عبّاس ميگويد: «پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يهود را بدين اسلام دعوت كرد آنان در پاسخ گفتند ما از پدران خود كه از ما داناتر بودند پيروى مى كنيم و از دين پدران ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 161

خود هرگز دست برنميداريم در اين حال اين آيه نازل گرديد».

از ضحاك نقل شده است كه «اين آيه درباره كفّار قريش نازل گرديده است»

تفسير: ... ص : 161

چون در آيات گذشته ذكر كفّار بميان آمد خداوند حال آنها را از لحاظ تقليد و قبول نكردن اسلام و نپذيرفتن حقايقى كه به پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در قرآن مجيد نازل گرديده است تذكّر داد و فرمود:

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ...- در مرجع ضمير اختلاف است بعضى گفته اند كه آن به «من» در گفتار خداوند «وَ مِنَ النَّاسِ «مَنْ» يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً» «1» برميگيرد كه مراد از آن مشركين عرب است برخى ميگويند به «ناس» در قول خداوند يا أَيُّهَا النَّاسُ «2» برميگردد بنا بر اين از «خطاب» به «غيبت» عدول شده است چنان كه در «حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ» «3» نيز اين عدول بعمل آمده است بعضى گفته اند مرجع ضمير كفّار است زيرا ذكرى از آنها قبلًا بميان آمده است بعلاوه، جائز است كه ضمير بكفّار برگردد هر چند قبلًا ذكرى از آنها بميان نيامده باشد زيرا ضمير همانطور كه بمذكور در كلام برميگردد بمعلوم نيز برمى گردد و قائل پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و مسلمانان بودند كه بآنها مى گفتند:

اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ ...- يعنى از قرآن

و شرايع اسلام پيروى كنيد بعضى گفته اند مراد اين است كه در حلال و حرام از آنچه خداوند نازل فرموده است پيروى كنيد.

قالُوا ...- كفّار مى گفتند.

بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا ...- بلكه ما از آئينى كه پدران خود را در

__________________________________________________

(1) اين جمله در آيه 165 گذشت.

(2) در آيه 168 همين سوره

(3) آيه 22 سوره يونس يعنى تا آن گاه كه در كشتى باشيد و باد ملائمى آن را بحركت درآورد شما شادمان گرديد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 162

آن يافته ايم پيروى مى كنيم. اگر خطاب بمشركين باشد معناى اين جمله اين است كه از پرستش بت ها صرف نظر نمى كنيم و اگر مخاطب در «اتّبعوا» يهود باشند منظور اين است كه از تمسّك بدين يهود دست برنميداريم.

أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً ...- آيا اين طور نيست كه پدران آنها چيزى از امور دين را تعقّل نميكردند.

وَ لا يَهْتَدُونَ ...- و براه حق نرسيده بودند مراد اين است كه اگر براى شما معلوم شود كه پدران شما چيزى از آنچه معرفت بآن لازم است نميدانستند آيا در اين صورت شما از آنها پيروى خواهيد كرد يا از پيروى آنها صرف نظر خواهيد نمود وقتى كه ثابت شد كه بايد از پيروى آنها در صورتى كه گمراه باشند دست برداريد پس معلوم و مسلّم ميگردد كه لازم است از دليل و برهان پيروى كنيد نه از پدران خود

[سوره البقرة (2): آيه 171] ... ص : 162

اشاره

وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ (171)

[ترجمه ] ... ص : 162

مثل كافران در شنيدن سخن پيغمبر (ص) و درك نكردن معناى آن چون حيوانى است كه آوازش كنند كه از آن آواز معنايى درك نمى كند و فقط صدايى ميشنود كفار هم از شنيدن و گفتن و ديدن حق كر و گنگ و كورند زيرا عقل خود را بكار نمى بندند.

شرح لغات ... ص : 162

مثل: گفتارى كه دلالت دارد بر اينكه دوّمى مانند اوّلى است.

نعق: بانگ زدن بر حيوان.

دعاء: خواندن.

نداء: صدا زدن.

تفسير ... ص : 162
اشاره

خداوند مثلى براى كفّار از لحاظ اينكه كسى كه آنها را دعوت بتوحيد مى كند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 163

نميپذيرند و بتحقيق نميپردازند و تنها بتقليد تمسّك مى جويند ميزند و ميفرمايد:

وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ ...- مثل كسى كه كافران را بتوحيد مى خواند. چون كسى است كه بانك بزند.

بِما لا يَسْمَعُ ...- بحيوانى كه نميشنود و درك نميكند.

إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً ...- چيزى جز خواندن و صدا.

مفسرين در تقدير و تأويل اين كلام بر چند وجه اختلاف كرده اند.

1- تشبيه پيغمبر (ص) بشبان ... ص : 163

مراد اين است كه مثل تو اى پيغمبر! كه كفّار را بايمان و توحيد دعوت ميكنى چون آواز دهنده چهارپايان است باين معنا، همانطور كه چهارپايان تنها صداى چوپان را ميشنوند ولى معناى آن را درك نمى كنند كفّار نيز از دعوت تو فقط آوازى ميشوند ولى معنا و حقيقت را درك نمينمايند «1» و علّت اين امر آنست كه آنها از سخنان تو اعراض مى كنند و در آن دقّت و مطالعه بكار نميبرند.

اين وجه از حضرت باقر عليه السلام نقل شده است و ابن عباس و مجاهد و قتاده و حسن نيز همين وجه را گفته و جبائى و رمّانى و طبرى نيز آن را اختيار كرده اند.

2- تشبيه پيغمبر و كفّار بچوپان و چهار پايان ... ص : 163

منظور اين است كه مثل كافران و ما «يعنى خداوند يا تو اى پيغمبر! مانند چهارپايان و چوپان است همانطور كه چهار پايان جز صداى شبان چيزى نميشنوند و حقيقت را درك نميكنند كافران نيز از دعوت بسوى توحيد و ايمان جز آوازى نميشنوند.

بنا بر اين وجه، بواسطه ذكر يك مثل، مثل ديگر حذف گرديده است زيرا در آيه دو چيز بدو چيز تشبيه است.

__________________________________________________

(1) بنا بر اين وجه در كلام، مضاف حذف گرديده است و تقدير اين است مثل داعى الذين كفروا ...

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 164

1- كفّار بچهارپايان تشبيه گرديده است.

2- خواننده كفّار بسوى توحيد بچوپان تشبيه شده است. و از تشبيه اوّل چهارپايان و از تشبيه دوّم خواننده كفّار بسوى توحيد حذف گرديده است و اين حذف بجهت آنست كه محذوف از مدلول كلام بدست ميآيد نظير گفتار خداوند.

«وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ» «1» كه مراد اين است

تقيكم الحرّ و البرد يعنى خداوند براى شما لباس قرار داد تا از گرما و سرما شما را حفظ كند. اين وجه را اخفش و زجّاج گفته اند.

3- تشبيه كفار به چوپان و وجه تشبيه جهالت كفار و چوپان ... ص : 164

مقصود اين است كه مثل كافران در خواندن بت ها مانند چوپانى است كه چهارپايان را با كلماتى مى خواند و حال آنكه آنها چيزى از آن كلمات نمى فهمند يعنى همانطور كه كسى كه چهارپايان را به اين وصف مى خواند نادان شمرده ميشود كافران كه بت هاى سنگى را مى خوانند نادان تر ميباشند زيرا چهارپايان آواز را ميشنوند هر چند معناى آن را نمى فهمند ولى بت ها اصلًا چيزى را نميشنوند اين وجه را ابو القاسم بلخى و غير او گفته اند.

4- تشبيه كفّار بچوپان و وجه تشبيه عدم فهم بت ها و چهارپايان ... ص : 164

مراد اين است كه مثل كافران در اينكه بت هاى بى عقل و فهم را مى خوانند، مانند شبانى است كه چهارپايان را بانگ ميزند و مى خواند حال آنكه چهارپايان چيزى از آن نمى فهمند.

بنا بر اين اين وجه، دعاءً و نداءً منصوب به «ينعق» است و «الّا» زايد و فقط براى تأكيد كلام است.

5- تشبيه كفّار بچهارپايان ... ص : 164

مقصود اين است كه مثل كافران مانند گوسفندى است كه آواز بانگ زننده را

__________________________________________________

(1) آيه 81 سوره نحل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 165

نمى فهمد، بنا بر اين وجه هر چند خداوند مثل دوّم را بناعق اضافه كرده است ولى مراد از آن «معوّق به» يعنى چهار پا است پس از آن خداوند كافران را مورد توبيخ قرار داد و فرمود:

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ.

«ابن عباس و قتاده و سدى» مى گويند: يعنى آنان از شنيدن دليل كر و از تكلّم بحق گنگ و از ديدن آن كورند «1».

فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ ...- يعنى آنان چون از عقل خود بهره بردارى نكردند بمنزله بيخردان ميباشند.

[سوره البقرة (2): آيه 172] ... ص : 165

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (172)

[ترجمه ] ... ص : 165

اى اهل ايمان روزى حلال و پاكيزه اى كه ما نصيب شما كرديم بخوريد و خدا را سپاسگزارى كنيد اگر منحصراً او را ميپرستيد

شرح لغات ... ص : 165

شكر: اعتراف بنعمت كه با نوعى از تعظيم مقرون باشد و آن بر دو نوع است:

1- اعتراف بنعمت در هر زمانى كه منعم عليه متذكر آن شود.

2- اطاعت و فرمانبردارى از منعم بر حسب بزرگى نعمت نوع اول در هر حالى از احوال كه انسان متذكر نعمت گردد لازم است و نوع دوم در حالى لازم است كه قيام بحق در آن حال لازم باشد.

عبادت نيز نوع مخصوصى از شكر است كه با خضوع خاصى توأم است و علّت اينكه كسى غير از خدا استحقاق عبادت را ندارد اين است كه اصول نعمت ها را كه حيات و قدرت و شهوت و انواع منافع ديگر ميباشند تنها او بانسان عنايت كرده است و جز او هيچكس قدرت اعطاء آنها را ندارد.

تفسير: ... ص : 165

پس از آن خداوند مؤمنان را مورد خطاب قرار داده نعمت هاى آشكار و

__________________________________________________

(1) معناى اين جمله در اوائل سوره بطور مشروح بيان گرديد. [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 166

احسانهاى خود را بآنها تذكر داد و فرمود:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا ...- اى اهل ايمان بخوريد. ظاهر آن امر است و ليكن مراد اباحه است زيرا تناول آنچه مورد تمايل و اشتهاء انسان است قابل اطاعت و تعبّد نيست و امر هميشه بچيزى تعلق مى گيرد كه قابل تعبّد و اطاعت باشد ولى قاضى آن را از دو جهت امر دانسته است:

1- اينكه انسان از حلال بخورد.

2- فقط در مورد احتياج بخورد تا ضررى متوجّه او نشود.

مؤلف: اين قيود و شرائط در بعضى از مواقع پيش ميآيد و حال اينكه آيه مخصوص اينها نيست لذا آن بايد بر عموم حمل شود.

مِنْ طَيِّباتِ ما

رَزَقْناكُمْ ...- يعنى از روزيهايى كه پاكيزه و لذّت بخش است «بلخى» و غير او ميگويند: «اين جمله دلالت بر نهى از اكل پليديها دارد مثل اينكه فرموده است از روزيهاى پاكيزه بخوريد و از خوردن پليديها خوددارى كنيد همانطور كه اگر ميگفت از حلال بخوريد دلالت بر خوددارى از حرام ميكرد.

مؤلّف: اين بيان در مواردى صحيح است كه چيزى كه مورد امر واقع شده است داراى ضدّ قبيح مفهومى باشد و امّا در غير اين مورد اين كلام دلالت بر تقبيح ضدّ مورد امر، ندارد مثلًا اگر قائلى بگويد از مال زيد بخوريد اين كلام اصلًا دلالت بر تحريم مال غير زيد ببيان ديگرى محتاج است امّا چيزى كه ضدّ آن قبيح باشد عقلًا در اين صورت كلام دلالت بر تحريم و تقبيح آن ضدّ دارد.

إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ...- يعنى اگر او را از روى علم به اينكه تنها او نعمت بخش است عبادت ميكنيد بعضى گفته اند مراد اين است: اگر او را از روى اخلاص عبادت مى نمائيد.

ذكر اين شرط بمنظور اقامه حجيّت بر لزوم شكر است بعلاوه، آن يكى از محسّنات بيان است و خلاصه كلام اين است كه اگر عبادت خدا را از نظر اينكه او ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 167

خالق شما است لازم ميدانيد شكر او هم از نظر اينكه احسان و انعام نسبت بشما كرده است لازم است

[سوره البقرة (2): آيه 173] ... ص : 167

اشاره

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (173)

[ترجمه ] ... ص : 167

خداوند بر شما منحصرا ميته و خون و گوشت خوك و هر حيوانى كه آن را بغير اسم خدا كشته باشند حرام گردانيد پس هر كس كه بخوردن آنها اضطرار حاصل كند در صورتى كه بر امام مسلمانان خروج نكرده و قاطع طريق نباشد بر او گناهى نيست زيرا خداوند بخشنده و مهربان است.

شرح لغات: ... ص : 167

اهلال در ذبيحه: رفع صوت به بسم اللَّه گفتن مشركين در موقع ذبح نام بت ها و مسلمانان نام خدا را ميبردند.

اضطرار: كارى كه خوددارى از آن ممكن نيست.

باغى: طلب كنند.

عادى: تجاوز كننده.

تفسير: ... ص : 167

خداوند پس از ذكر اباحه طيّبات ببيان تحريم محرّمات پرداخت و فرمود:

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ ...- خداوند تنها ميته را بر شما حرام گردانيد و آن هر حيوانى است كه خود بخود بميرد.

وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ ...- و خون و گوشت خوك علّت اينكه گوشت آن را تذكّر داد با اينكه كلّيه قسمتهاى بدن آن حرام است اين است كه گوشت مهمترين قسمتهاى بدن را تشكيل ميدهد و بعلاوه آن مقصود از اين حيوان است.

وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ ...- در معناى آن دو قول است:

1- ربيع و بيشتر مفسرين ميگويند «يعنى در موقع ذبح غير نام خدا بر آن ذكر شود». ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 168

2- مجاهد و قتاده ميگويند «يعنى براى غير خدا (بت و امثال آن) كشته شود».

مؤلّف: قول اوّل بهتر است.

فَمَنِ اضْطُرَّ ...- كسى كه اضطرار بخوردن محرّمات نامبرده پيدا كرد.

بيشتر مفسّرين ميگويند: «مراد اضطرارى است كه از روى گرسنگى عارض ميگردد ولى مجاهد ميگويد: منظور اضطرارى است كه از روى اكراه و اجبار پيش ميآيد، تقدير كلام اين است كسى كه از گرسنگى بر جان خود بترسد و چيزى كه وسيله «سدّ رمق» است پيدا نكند.

غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ ...- در معناى آن سه قول هست:

1- حسن و قتاده و مجاهد ميگويند: «يعنى از محرّمات مزبور بقصد طلب لذّت نخورد و از مقدارى كه بآن رفع گرسنگى ميشود تجاوز نكند.»

2-

زجّاج ميگويد: «غير باغ» يعنى افراط و زياده روى نكند و لا عاد يعنى نسبت باندازه لازم تقصير و كوتاهى ننمايد.

3- از حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق نقل شده است كه «مراد از «باغى» كسى است كه بر امام مسلمانان خروج كرده باشد و منظور از «عادى» كسى است كه قطع طريق كند يعنى راهزن باشد». اين قول را سعيد بن جبير و مجاهد نيز گفته اند.

علىّ بن عيسى بر اين قول ايراد كرده است كه خداوند متعال بر هيچكس اجازه خودكشى نداده است و خود را در معرض قتل قرار دادن در «دين اسلام» در حكم خودكشى است بعلاوه ترخيصى كه در اين مورد نسبت با كل محرّمات بعمل آمده است بجهت آن است كه از خطر گرسنگى جلوگيرى شود نه بجهت سفر طاعت تا گفته شود كسى كه بقصد راهزنى اقدام بمسافرت كرده است سفر او سفر معصيت است. پس ترخيصى براى او نيست».

مؤلّف: ايراد علىّ بن عيسى درست نيست زيرا كسى كه بر امام مسلمانان خروج ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 169

كرده است خود را در معرض قتل درآورده است و براى چنين شخصى ارتكاب محرّمات الهى حلال نميشود. چنان كه براى او جائز نيست كه ديگرى را براى حفظ جان خود بكشد «1».

و اينكه ميگويد: «چون اين ترخيص براى رفع خطر گرسنگى است لذا براى هر فردى كه در اين خطر قرار بگيرد آن ثابت است» اين مطلب نيز مسلّم نيست زيرا ميتوان گفت ترخيص مخصوص كسانى است كه خود را در معرض كشته شدن قرار ندهند و كسى كه اقدام براهزنى كرده است خود را در

معرض كشته شدن در آورده است.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ ...- يعنى گناهى بر او نيست، عبارت «لا اثم» عليه را از اينجهت ذكر كرد كه معلوم كند كه اينها ذاتاً مباح نيستند و تنها در موقع ضرورت مباح گرديده اند.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...- مغفرت پروردگار را در اين مورد بعلّت يكى از اين دو جهت ذكر كرد:

1- اين نكته را بيان كرده باشد كه خداوندى كه معصيت را مى بخشد، بچيزى كه خود ارتكاب آن را ترخيص كرده است حتماً مؤاخذه نخواهد كرد.

2- با اين تعبير نسبت بكسانى كه اشيايى را كه خداوند حرام نكرده بود از قبيل «سائبه» و غير آن «2» بر خود حرام كرده بودند، بشرط توبه و انابه، وعده مغفرت داده است.

__________________________________________________

(1) كشتن شخصى براى حفظ جان خود براى هيچكس در هيچ حال جائز نيست.

(2) تفصيل آن در آيه 103 سوره مائده ذكر گرديده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 170

[سوره البقرة (2): آيه 174] ... ص : 170

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (174)

[ترجمه ] ... ص : 170

آنان كه (از يهود و غير آنها) كتمان كردند آياتى از كتاب آسمانى را كه خداوند در علائم نبوت و بعثت محمد (ص) فرستاده بود و آن را ببهاى اندك فروختند جز آتش چيز ديگرى را در شكم خود جا نميدهند و در قيامت خدا از خشم با آنها سخن نميگويد و از پليديهاى آنها را پاك نگرداند و براى آنها عذاب دردناك مهيا خواهد بود.

شرح لغات: ... ص : 170

بطون: جمع بطن يعنى شكم.

شأن نزول ... ص : 170

اجماع مفسران بر اين است كه اين آيه درباره اهل كتاب نازل گرديده است الّا اينكه طبق گفتار بيشتر آنان مربوط بعلماء يهود از قبيل كعب بن اشرف و حُيَى بن اخطب و كعب بن اسد ميباشد، آنها اميدوار بودند كه پيغمبرى كه در انتظار او بودند از يهود باشد و چون هدايايى از افراد عادى يهود دريافت ميداشتند و داراى موقعيّتى بودند هنگامى كه آن پيغمبر از غير يهود مبعوث گرديد موقعيّت خود را در خطر ديدند لذا اوصاف پيغمبر را كتمان كردند و تغيير دادند در اين حال خداوند اين آيه را نازل فرمود.

تفسير ... ص : 170

خداوند مجدّداً سخن را متوجّه يهود كه ذكر آنها در آيات قبل گذشت گردانيد و فرمود:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ ...- كسانى كه آياتى را كه خداوند در كتاب نازل كرده بود كتمان كردند.

ابن عباس و قتاده و سدى ميگويند علائم و اوصاف پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و بشارت مربوط بآن حضرت را كتمان نمودند. حسن ميگويد يعنى احكام الهى را پنهان داشتند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 171

مراد از كتاب بنا بر قول اول تورات است و بنا بر قول دوّم ممكن است قرآن باشد و ممكن است بر كتب آسمانى ديگر حمل گردد.

وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا ...- آن را ببهاى اندك فروختند يعنى كتمان آن اوصاف يا آن احكام را با متاع قليلى معاوضه كردند البتّه منظور اين نيست كه اگر بها زيادتر بود اين معاوضه جائز بود بلكه فائده اين تعبير آن است كه در برابر كتمان «ما أَنْزَلَ اللَّهُ» هر اندازه از

متاع دنيا كه بگيرند كم است، اين قبيل تعبيرات در اينگونه موارد در ميان عرب معروف و مشهور است و مانند آن در قرآن هم زياد است مثل گفتار خداوند «وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ «1» يعنى كسى كه غير خدا را بالهيّت بخواند براى اين مطلب برهانى ندارد منظور اين است كه برهانى كه براى اين مطلب اقامه ميكنند درست نيست و اين موضوع جز بغير برهان صورت نميگيرد و مثل «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ» «2» يعنى پيغمبران را بدون حق مى كشتند مراد اين است كه قتل پيغمبران جز بغير حق واقع نميشود. بعبارت روشنتر اين وصف ها وصف احترازى نيست بلكه در امثال اين تعبيرات موصوف بآن وصفى كه واقعاً هست توصيف ميشود.

أُولئِكَ ...- آنان كه كتمان كردند و پاداش و عوض در برابر آن گرفتند.

ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ ...- جز آتش را در شكم خود جا نميدهند.

حسن و ربيع و بيشتر مفسّران ميگويند «مراد اين است كه خوردن آنها در دنيا هر چند لذّت بخش است ولى مثل اينكه جز آتش چيزى نخورده اند زيرا اين خوردن چون بطور حرام انجام ميگيرد بالآخره موجب عذاب آتش خواهد شد همانطور كه درباره مال يتيم فرمود «إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» «3» يعنى آتش را در شكم خود جا ميدهند.

__________________________________________________

(1) آيه 117 سوره مؤمنون

(2) آيه 112 سوره آل عمران

(3) آيه 10 سوره نساء

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 172

بعضى ميگويند مراد اين است كه آنها حقيقةً آتش مى خورند باين معنا آنچه را كه در دنيا هم اكنون ميخورند در روز قيامت در

جهنّم تبديل بآتش خواهد شد و چون در آينده آتش خواهد گشت آن را فعلًا بهمين مناسبت آتش ناميده است.

علّت اينكه خوردن را در «بطون» ذكر كرده است با اينكه خوردن جز در شكم نخواهد بود براى اين دو جهت است:

1- چون در ميان «عرب» معمول است در موقعى كه يكى از نزديكانشان كه گرسنگى او بمنزله گرسنگى خودشان باشد، گرسنه شود ميگويند «جُعتُ في غير بطنى» يعنى در غير شكم خودم گرسنه شدم و درباره كسى كه سيرى او بمنزله سيرى خودشان باشد ميگويند «شبعتُ في غير بطنى» يعنى در غير شكم خودم سير شدم لذا خداوند «في بطونهم» را ذكر كرد تا با اين موارد اشتباه نشود.

2- چون بطور «مجاز» بر رشوه لفظ آتش را اطلاق كرده لفظ «بطن» را نيز ذكر كرد تا اين نكته را اعلان كند كه چنان كه رشوه در شكم قرار ميگيرد آتش هم در شكم آنها جاى ميگيرد.

وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ...- در معناى آن دو وجه است:

1- حسن و جبائى مى گويند: مراد اين نيست كه خداوند با آنها اصلًا حرف نميزند بلكه منظور اين است كه با آنان بطورى كه مى خواهند و دوست ميدارند سخن نميگويد و اين خود علامت خشم و غضب پروردگار است و گرنه با آنها بطور توبيخ و سؤال سخن خواهد گفت بدليل «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ «1» يعنى از كليه كسانى كه پيغمبران را بسوى آنها فرستاده ايم سؤال، بعمل خواهيم آورد. و بدليل اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ «2» يعنى خداوند- در جواب تقاضاى اهل جهنّم كه مى گويند ما را از جهنم بيرون بياور تا راه اطاعت پيش بگيريم-

ميفرمايد با خوارى در دوزخ باشيد و حرف نزنيد».

__________________________________________________

(1) آيه 6 سوره اعراف

(2) آيه 108 سوره مؤمنون

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 173

2- با آنها اصلًا حرف نميزند. بنا بر اين وجه مراد از آياتى كه دلالت بر اين دارد كه خداوند از همه سؤال بعمل خواهد آورد اين است كه ملائكه بامر خداوند از آنها سؤال مى كنند، «اخْسَؤُا فِيها» هم حمل بر دلالت حال ميشود باين معنا كه اهل جهنم در حالى هستند كه مناسب است بآنها «اخسئوا» گفته شود.

بنا بر وجه اوّل نفى تكلم خداوند از اين لحاظ دلالت بر غضب او دارد كه كلام ذاتاً براى آن وضع شده است كه فايده اى بمستمع برساند و وقتى كه مستمع از آن فايده اى نبرد بلكه موجب محروميّت او گرديد، دلالت بر غضب متكلّم مى كند. بنا بر اين كلامى كه موجب غصه و ناراحتى مستمع باشد در حقيقت كلام و تكلّم نيست.

وَ لا يُزَكِّيهِمْ ...- معناى آن اين است كه خداوند آنها را نميستايد و آنان را بپاكيزكى توصيف نميكند و روشن است كه كسى را كه خداوند بپاكيزكى توصيف نكند اهل عذاب خواهد بود.

بعضى گفته اند مراد اين است كه «خداوند چنان كه اعمال پاكان را قبول ميكند، اعمال آنها را قبول نمى كند». برخى ميگويند منظور اين است كه «خداوند آنها را از آلودگى اعمالشان بواسطه مغفرت خود پاك نميسازد».

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ ...- براى آنها است عذاب دردناك

[سوره البقرة (2): آيه 175] ... ص : 173

اشاره

أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ (175)

[ترجمه ] ... ص : 173

آنها همان گروهند كه ضلالت را بجاى هدايت و عذاب را بجاى مغفرت اختيار كردند. چقدر بر تحمل آتش جهنم پر طاقت هستند!!

تفسير: ... ص : 173

أُولئِكَ ...- آنها اشاره بكسانى است كه اوصاف پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و احكام الهى را كتمان كردند كه در آيه قبل مذكور گرديد.

الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى ...- همان كسانى هستند كه ضلالت را در برابر هدايت خريدارى كردند يعنى ايمان به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را با كفر باو تبديل كردند در اين صورت مانند كسانى هستند كه متاعى را خريدارى كنند بعضى گفته اند كه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 174

منظور از ضلالت اين است كه امر پيغمبر اسلام را با اينكه علم داشتند، كتمان كردند و مقصود از هدايت اظهار اوصاف پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است.

برخى ميگويند مراد از ضلالت عذاب و مقصود از هدايت ثواب و راه بهشت است يعنى بهشت را با آتش مبادله كردند.

وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ ...- ابو مسلم ميگويد: اين جمله تاكيد جمله قبل است ولى قاضى ميگويد: مراد اين است كه آنها پس از اينكه دانستند كه عاقبت معصيت عذاب و نتيجه طاعت ثواب است با اينوصف اصرار بر معصيت كردند.

مؤلف: وجه دوم اولى است زيرا حمل كلام بر معنايى كه داراى فائده بيشترى باشد بهتر است در اين صورت مثل اينكه اشتراء ضلالت مربوط بعدول آنها از راه بهشت براه جهنم است.

فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ...- در معناى اين جمله پنج قول هست:

1- علىّ بن ابراهيم باسناد خود از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده است كه:

«مراد اين است كه آنها چقدر بر آتش جرئت دارند!» حسن و قتاده نيز همين قول را گفته اند.

2- از حضرت صادق عليه السلام نيز نقل گرديده است كه منظور اين است كه: «چقدر براى انجام اعمال اهل آتش كوشا هستند!». اين وجه را مجاهد نيز گفته است.

3- زجاج ميگويد: مقصود اين است كه آنها چقدر در آتش باقى خواهند بود! چنان كه گفته ميشود فلان شخص چقدر بر توقّف در زندان صبر دارد!! 4- كسايى و قطرب ميگويند منظور اين است كه چقدر آنها بر انجام اعمال اهل آتش در دنيا ادامه ميدهند! چنان كه گفته ميشود ما اشبه سخائك بحاتم كه منظور اين است «چقدر ببخشندگى يى كه شبيه بخشندگى «حاتم» است ادامه ميدهى!.

مؤلّف بنا بر همه اين وجوه ظاهر كلام محمول بر تعجّب است و حال اينكه تعجّب بر خداوند هرگز جائز نيست زيرا تعجّب هميشه نسبت بامورى كه علّت آن درست معلوم نيست واقع ميگردد و خداوند بر جميع امور عالم است و چيزى بر او پوشيده ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 175

نيست بنا بر اين، منظور خداوند اين است كه ما را باين نكته راهنمايى كند كه اعمال كفّار شايسته تعجّب است يعنى: خداوند ميخواهد ما را بتعجّب وادار كند نه اينكه او تعجّب مى كند.

5- ابن عبّاس مى گويد: مراد اين است كه چه چيز آنها را بر تحمّل آتش جهنم صبور و خويشتن دار نموده است؟ در اين صورت «ما اصبر» فعل تعجّب نيست بلكه «كلمه ما» براى استفهام است. و ممكن است در وجه اوّل و دوّم و سوّم نيز «ما» بر استفهام حمل گردد و معنا اينطور

ميشود: چه چيز آنها را بر تحمل آتش جهنم جرئت بخشيده است؟ و چه چيز آنها را بر انجام اعمال اهل آتش كوشا ساخته است؟ و چه چيز موجب بقاء آنها در آتش جهنم خواهد بود؟

كسايى مى گويد در اينجا كلمه «ما» براى استفهام است كه بطور تعجّب واقع شده است و «مبرّد» گفته است اين وجه نيكو و قابل توجّه است زيرا اين تعبير نسبت بكفّار توبيخ است و ما را بتعجّب، ضمناً وادار ميكند چنان كه بكسى كه در ورطه اى واقع شود- كه نميبايست در آن واقع گردد- گفته ميشود «ما اضطرّك الى هذا» يعنى چه چيز تو را باين كار وادار كرده است و مراد از آن انكار و توبيخ نسبت بآن شخص و بتعجّب وادار ساختن ديگران است.

و كسى كه ميگويد مراد اين است كه چه چيز بآنها براى تحمل آتش جرئت بخشيده است؟ منظور او استفهام از صبر است زيرا كسى كه بر تحمل شدائد صبور است داراى جرئت نيز ميباشد

[سوره البقرة (2): آيه 176] ... ص : 175

اشاره

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (176)

[ترجمه ] ... ص : 175

اين امر بواسطه اين است كه خداوند كتاب آسمانى را بحق فرستاد و كسانى كه در آن اختلاف و مكابره كردند در خلاف و كشمكش دور از صواب خواهند بود.

شرح لغات ... ص : 175

اختلاف: افتراق.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 176

شقاق: مكابره و نزاع.

تفسير: ... ص : 176

ذلِكَ ...- اشاره بيكى از سه چيز است كه در آيه قبل مذكور گرديده است:

1- اين حكم بآتش- اين وجه را حسن گفته است 2- اين عذاب 3- اين ضلال.

و در تقدير «خبر» آن سه وجه هست:

1- زجاج ميگويد: خبر «ذلك» «الأمر» ميباشد يعنى ذلك الأمر بان اللَّه نزل ...

2- خبر محذوف «معلومٌ» است و تقدير كلام اين است «ذلك الحكم بالنار» يا «ذلك العذاب» يا «ذلك الضلال» معلومٌ بدلالة بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ يعنى اين حكم بآتش يا اين عذاب يا اين گمراهى بدليل اينكه خداوند كتاب را بحق فرستاده معلوم است و چون كلام دلالت بر خبر محذوف دارد لذا حذف گرديده است.

3- تقدير اين است «ذلك العذاب لهم بان اللَّه نزل الكتاب بالحق» در اين صورت بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ در محلّ خبر «ذلك» است.

بنا بر وجه دوّم اگر بگوئيم تقدير اين است كه «ذلك الحكم معلومٌ بان اللَّه نزل الكتاب بالحق» كلام بهمين صورت خواهد بود ولى اگر بگوئيم مراد اين است كه ذلك العذاب يا ذلك الضلّال معلوم بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ ... در كلام «حذف» واقع شده است و تقدير اين است «ذلك العذاب» يا «ذلك الضلال» معلومٌ بدلالة ان اللَّه نزل الكتاب بالحق فكفروا به يعنى عذاب يا گمراهى به اين جهت است كه خداوند كتاب را بحق فرستاد و آنها بآن ايمان نياوردند و مراد از كتاب در اينجا تورات است ولى جبائى ميگويد «مقصود از آن قرآن و غير آن كتب آسمانى ديگر است» برخى ميگويند «منظور از كتاب كه در اوّل

ذكر شده است تورات و مراد از دوّم قرآن است».

وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ ...- كسانى كه در كتاب اختلاف كردند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 177

بيشتر مفسران مى گويند مراد از اينها همه كفّار است كه درباره قرآن اختلاف كردند جمعى از آنها گفتند كه آن از قبيل كلام جادوگران است برخى گفتند كه آن كلامى است كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آن را از بشر ياد گرفته است دسته اى گفتند كه آن را از جانب خود ترتيب داده است.

«سدى» گفته منظور از آنها همه كفّار نيستند بلكه مراد اهل كتاب يعنى يهود و نصارى ميباشند كه آنان در تأويل و تنزيل تورات و انجيل اختلاف كردند زيرا آنها تورات و انجيل را تحريف كردند و اوصاف پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را كه در تورات و انجيل موجود بود كتمان نمودند و يهود، انجيل و قرآن را هر دو را انكار كردند.

لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ ...- در اختلاف و مكابره اى هستند كه از الفت و اجتماع بر صواب دور ميباشند «1» بعضى گفته اند «مراد اين است كه در اختلاف عميق و شديدى هستند، زيرا هر يك بضلالت ديگرى شهادت ميدهند» «2» برخى ميگويند: مقصود اين است كه «در اختلاف شديدى نسبت باحكام تورات و انجيل بسر مى برند»

[سوره البقرة (2): آيه 177] ... ص : 177

اشاره

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ

أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)

ترجمه ... ص : 177

نيكوكارى بآن نيست كه روى بجانب مشرق يا مغرب كنيد و ليكن نيكوكار كسيست كه بخداوند و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيغمبران ايمان بياورد و مال خود را در راه دوستى خدا بخويشان و يتيمان و فقيران و رهگذران وامانده و گدايان بدهد و هم در آزاد كردن بندگان صرف كند و نماز بپا دارد و زكاة مال بمستحق برساند و با هر كه عهد بسته بموقع خود وفا كند و در هنگام فقر و تهيدستى و درد و مرض و جهاد با دشمنان دين صبور و شكيبا باشد كسانى كه باين اوصاف آراسته اند، در حقيقت راستگو و پرهيزكارند

__________________________________________________

(1) در اين صورت فاعل «بعيد» محذوف است و تقدير اين است لفى شقاق بعيد اجتماعهم على الصواب.

(2) بنا بر اين وجه ضمير فاعل در «بعيد» به «شقاق» برميگردد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 178

شرح لغات ... ص : 178

البرّ: نيكوكارى و ممكن است بمعناى بارّ يعنى نيكوكار باشد.

مساكين: جمع مسكين يعنى تهيدست.

ابن السّبيل: رهگذر.

الرّقاب: جميع رقبه يعنى برده.

الباساء: فقر.

الضّرّاء: درد، مرض.

نظم و نزول ... ص : 178

هنگامى كه قبله مسلمانان از بيت المقدس بكعبه منتقل گرديد بحث ها و مناقشات فراوانى ميان مسلمانان يهود و نصارى بعمل آمد، بيشتر يهود و نصارى توجّه و روى كردن بجانب معيّنى در حال نماز را تنها راه اطاعت معرّفى مى كردند. در اين حال خداوند اين آيه را نازل فرمود:

قتاده ميگويد: اين آيه درباره يهود نازل گرديده است

تفسير: ... ص : 178
اشاره

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ...- نيكوكارى باين نيست كه در حال نماز بطرف معيّنى- از مشرق يا مغرب- روى كنيد چون نماز از اين جهت مورد امر قرار گرفته است كه داراى مصلحت مخصوصى است و ضمناً انسان را از فساد و انحراف باز ميدارد و همچنين عبادات ديگر براى اين جهت مورد امر واقع شده اند كه مصالح معيّنى بر آنها مترتّب است و راه تحصيل مصالح و جلوگيرى از مفاسد بر حسب اوقات و ازمان فرق ميكند بنا بر اين نيكوكارى و تحصيل مصالح تنها در اين است كه از اوامر خداوند پيروى شود نه اينكه در حال نماز بطرف معينى توجه شود. اين موضوع مقياس ساير عبادات و طاعات نيز قرار ميگيرد. اين وجه را ابن عباس و مجاهد گفته اند. ابو مسلم نيز آن را اختيار كرده است.

قتاده و ربيع ميگويند: مراد اين است كه نيكوكارى در آن نيست كه نصارى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 179

بجا ميآورند و در حال نماز بسمت مشرق توجه ميكنند و همچنين نيكى در آن نيست كه يهود آن را لازم ميدانند و در حال نماز روى بسمت مغرب مينمايند اين وجه را جبائى و بلخى اختيار كرده اند.

وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ

آمَنَ بِاللَّهِ.

قطرب و زجاج و فرّاء ميگويند تقدير كلام اين است «و لكن البر بر من آمن باللَّه» يعنى و ليكن نيكوكارى نيكوكارى آن كسيست كه ايمان بخدا بياورد چنان كه گفته ميشود: «السّخاء حاتم و الشّعر زهير» كه تقدير آن اين است السّخاء سخاء حاتم و الشعر شعر زهير يعنى سخاوت سخاوت حاتم است و شعر شعر زهير است.

اين وجه را جبائى نيز اختيار كرده است.

بعضى گفته اند تقدير كلام اين است «و لكن الباريا و لكن ذا البر من آمن باللَّه» يعنى نيكوكار كسيست كه ايمان بخدا بياورد. «ايمان بخدا» شامل تمام چيزهايى كه معرفت بآن موقوف است از قبيل معرفت حدوث عالم و اينكه عالم محدثى يعنى آفريننده اى دارد.

و از قبيل صفاتى كه بر خداوند لازم و صفاتى جائز و اوصافى كه بر او ممتنع است و معرفت عدل و حكمت او- ميگردد.

وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ...- ايمان بروز قيامت كه شامل ايمان بزندگى پس از مرگ و حساب و ثواب و عقاب ميشود.

وَ الْمَلائِكَةِ ...- ايمان بوجود فرشتگان الهى و اينكه آنها بندگان گرامى پروردگار هستند و در هيچ كارى بر فرمان او سبقت نميگيرند و از امر او تخلف نميكنند «1».

وَ النَّبِيِّينَ ...- ايمان بهمه پيغمبران خدا و اينكه آنها همه معصوم و منزّه از معاصى و در آنچه بمردم رسانده اند راستگو بوده اند و اينكه سرور جميع آنها و خاتم آنان حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و شريعت او ناسخ همه شرايع است و تمسك بآن شريعت براى همه مكلّفين تا روز قيامت لازم است.

__________________________________________________

(1) اشاره به آيه 27 سوره انبيا

ترجمه مجمع البيان

في تفسير القرآن، ج 2، ص: 180

وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ...- در معناى اين جمله چند وجه گفته شده است:

1- ضمير «عَلى حُبِّهِ» بمال برميگردد بنا بر اين مصدر بمفعول اضافه شده است يعنى مال را با محبّتى كه بآن دارد .. معناى گفتار ابن عباس و ابن مسعود كه در تفسير اين آيه گفته اند: يعنى «مال را در حالى كه صحيح و سالم هستى و بزندگى اميدوار ميباشى و از فقر و احتياج ميترسى بفقرا بدهى نه اينكه انفاق و احسان بفقرا را بتأخير بيندازى تا هنگامى كه در آستانه مرگ قرار گرفتى بگويى: اين مقدار بفلانى، و اين مقدار بفلانى بدهيد» بهمين وجه برميگردد.

2- ضمير در «على حبّه» به من آمن» برميگردد در اينصورت مصدر بفاعل اضافه شده است و مفعول بواسطه اينك روشن بوده است (يعنى المال) مذكور نگرديده است يعنى مال را با محبّتى كه مؤمن بآن دارد بخويشاوندان و غير آنها بدهد اين وجه در معنا با وجه اوّل يكسان است.

3- ضمير در «على حبّه» بايتاء برميگردد و آن هر چند در كلام مذكور نيست ولى از «وَ آتَى الْمالَ» استفاده ميشود «1» بنا بر اين معناى آن اين است: مال را از روى علاقه و محبّت باعطاء و بخشش، بخويشاوندان و غير آنها بدهد.

4- ضمير در «على حبّه» به «اللَّه» كه در آيه مذكور است برمى گردد يعنى:

«و آتى المال على حب اللَّه» باين معنا مال را در راه محبّت خدا و خالصاً لوجه اللَّه بخويشاوندان و غير آنها بدهد اين وجه از سيّد مرتضى علم الهدى ره نقل گرديده است وى ميگويد: «هيچكس در اين وجه بر من

سبقت نگرفته است».

مؤلف: اين وجه بهترين وجهى است كه در تفسير اين جمله گفته شده است زيرا بدون قصد قربت- هر چند شخص با اينكه بمال خود علاقه دارد آن را بفقرا بدهد-

__________________________________________________

(1) چنان كه قطامى گفته است: هم الملوك و ابناء الملوك لهم و الاخذون به و الساسة الاول يعنى آنها پادشاهان و فرزندان پادشاهان هستند كه ملك را در قبضه خود گرفتند و سياستمداران درجه اول ميباشند در اين شعر ضمير «به» به «الملك» برميگردد كه آن از كلام استفاده ميشود. (مؤلف)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 181

ثوابى بدست نميآيد و علاقه بمال در صورتى در زيادت ثواب تأثير دارد كه عمل براى خدا و در راه محبت او انجام بگيرد.

ذَوِي الْقُرْبى ...- بخويشاوندان كه مراد خويشاوند صاحب مال است چنان كه از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه در جواب سؤال از اينكه بهترين صدقه كدام است فرمودند بهترين صدقه اين است كه شخصى كه وسعت مالى ندارد از مال خود بخويشاوندانش بدهد.

و نيز حضرتش بفاطمه دختر قيس هنگامى را كه باو گفت يا رسول اللَّه من داراى 70 مثقال طلا هستم فرمود: «اجعلها في قرابتك» يعنى آن را بخويشان خود بده.

در آيه وجه ديگر نيز احتمال ميرود و آن اين است كه منظور از «ذوى القربى» خويشان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باشد چنان كه فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى «1» يعنى «بگو من از شما اجر رسالت جز اين نمى خواهم كه نسبت بخويشاوندان من محبّت و مودت داشته باشيد اين وجه از

حضرت صادق عليه السلام و حضرت باقر نقل گرديده است.

وَ الْيَتامى ...- و يتيمان. «يتيم» بكودكى كه پدر ندارد گفته ميشود بعضى ميگويند مراد اين است كه مال را بخود يتيمان بدهد برخى گفته اند مراد اين است كه مال را باولياء يتيمان يعنى كسانى كه آنها را اداره مى كنند بدهد زيرا دادن مال بكسى كه داراى رشد و عقل كافى نميباشد صحيح نيست.

بنا بر اين «اليتامى» محلًا مجرور و عطف بجاى «القربى» ميباشد يعنى و آتى المال على ذوى اليتامى. مال را بصاحبان يتيمان بدهد ولى بنا بر قول اوّل «اليتامى» محلا منصوب و عطف بجاى «ذوى القربى» است.

وَ الْمَساكِينَ ...- محتاجان.

حضرت باقر آن را به «وامانده» در راه تفسير كرده است مجاهد نيز همين قول را قائل است ولى ابن عباس و قتاده و ابن جبير آن را بهمان تفسير كرده اند.

وَ السَّائِلِينَ ...- كسانى كه مطالبه تصدّق مى كنند البتّه تفاوت معناى اين كلمه

__________________________________________________

(1) آيه 23 الشورى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 182

با مساكين معلوم است زيرا هر مسكينى طلب تصدق نميكند.

وَ فِي الرِّقابِ ...- در معناى آن دو وجه است:

1- مراد اين است كه مطلق بردگان را بخرد و آزاد كند.

2- منظور اين است كه مال خود را در راه آزاد ساختن «مكاتبين» يعنى بردگانى كه با مالكين خود قراردادى بسته اند كه مبلغ معيّنى بآنها بدهند تا آزاد شوند، خرج كند.

مؤلّف: چون هر دو وجه از آيه احتمال ميرود بهتر آنست كه آن بر هر دو حمل شود چنان كه اختيار جبّائى و رمّانى نيز همين است.

اين آيه مخصوص زكاة نيست ... ص : 182

در اينكه آيه دلالت بر وجوب اداء مالى كه بعنوان زكاة در مال شخص

معين گرديده است هيچ اختلافى نيست و ابن عباس ميگويد در مال، حقوق واجبى غير از زكاة نيز هست و آيه بآن نيز دلالت دارد شعبى نيز گفته است اين آيه بر وجوب اداء حقوق غير از زكاة كه بمال شخص تعلق ميگيرد از قبيل انفاق بر كسانى كه واجب النفقه هستند و انفاق باندازه «سدّ رمق» بر كسى كه در معرض تلف قرار گرفته و از قبيل اداء نذرها و كفّاره ها، دلالت دارد.

مؤلّف اموالى كه انسان بر وجه مستحبّ و بمنظور جلب تقرّب پروردگار ميدهد مسلّماً در آيه داخل است زيرا همه اينها جزء «برّ» يعنى نيكوكارى است كه در آيه ذكر شده است جبّائى نيز همين قول را اختيار كرده است. مفسّرين مى گويند اساساً جائز نيست كه آيه را تنها بر زكاة واجب حمل كنيم زيرا آن بطور خصوص در همين آيه در جمله بعد ذكر گرديده است.

باين نكته نيز بايد توجّه داشت كه خداوند از اين نظر اين طبقات را ذكر نموده است كه غالباً اضطرار و احتياج در اينها تحقّق پيدا مى كند و گرنه «برّ» يعنى نيكوكارى كه مورد تشويق آيه واقع شده است در زمينه انفاق و احسان داراى معناى وسيعى است. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 183

وَ أَقامَ الصَّلاةَ ...- نماز را با رعايت اوقات و شرايط آن بجا بياورد.

وَ آتَى الزَّكاةَ ...- زكاة مال خود را بدهد.

وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا ...- كسانى كه بعهد و پيمان خود وفا مى كنند يعنى عهدها و نذرهايى كه ميان آنها و خداوند است و همچنين پيمانها و قراردادهايى كه با مردم مى بندند بهمه آنها وفا مى نمايند.

وَ الصَّابِرِينَ

فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ ...- ابن مسعود و قتادة و جماعتى از مفسرين ميگويند مراد از «باساء» فقر و تهيدستى از منظور از «ضرّاء» درد و مرض است.

وَ حِينَ الْبَأْسِ ...- مراد از «بأس» جنگ است يعنى در هنگام جنگ و جهاد با دشمنان، خويشتن دار هستند دليل اينكه «بأس» بمعناى جنگ ميآيد گفتار حضرت امير مؤمنان عليه السلام است كه فرمود

: كنّا اذا احمرّ البأس اتّقينا برسول اللَّه فلم يكن احد منّا اقرب الى العدوّ منه

- يعنى هنگامى كه جنگ شدّت مى كرد ما همه به پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پناه ميبرديم و هيچيك از ما نسبت بدشمن از او نزديكتر نبود.

أُولئِكَ ...- اشاره بكسانى است كه مذكور گرديد.

الَّذِينَ صَدَقُوا ... ابن عباس و حسن مى گويند يعنى «آنها كسانى هستند كه هر چه را از خداوند پذيرفتند راست گفتند و بآن ملتزم و متعهد شدند و عملًا هرگز از آن تخلّف نكردند». بعضى گفته اند «مراد اين است كه نيّت هاى آنها با اعمالشان مطابق است».

وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ...- يعنى آنها بسبب انجام اعمالى كه در آيه ذكر گرديد، از آتش جهنّم دورى گزيدند.

حضرت امير مؤمنان (ع) جامع اين اوصاف بود ... ص : 183

اصحاب ما مى گويند حضرت امير مؤمنان عليه السلام حتماً از اين آيه اراده شده است زيرا اختلافى ميان امّت نيست كه حضرتش جامع اين اوصاف و خصال بود ولى قطع نداريم كه كسى غير او داراى اين اوصاف باشد و لذا زجاج و فرّاء مى گويند عمل كردن باين آيه مخصوص پيغمبران معصوم است زيرا غير از انبيا هيچكس نميتواند ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 184

اعمال و اوصافى را كه در آن ذكر گرديده است

بطور كامل عملى كند.

[سوره البقرة (2): آيه 178] ... ص : 184

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178)

[ترجمه ] ... ص : 184

اى اهل ايمان بر شما حكم قصاص درباره كشته شدگان باين شرح فرض و لازم گرديده است كه آزاد را بجاى آزاد و بنده را بجاى بنده و زن را در برابر زن قصاص توانيد كرد و چون صاحب خون از قاتل كه برادر دينى اوست بخواهد درگذرد و قصاص نكند پس قاتل ديه مقتول را بدهد و صاحب خون بر او سخت نگيرد و بيش از حق خود مطالبه نكند و قاتل با رضايت ديه را بپردازد در اين حكم، تخفيف و رحمتى از طرف پروردگار بعمل آمده است پس از اين دستور، هر كه از آن سركشى كند و بقاتل ظلم و تعدى روا دارد مشمول عذاب دردناك خواهد گشت.

شرح لغات: ... ص : 184

كتب: فرض و لازم گرديده است.

قصاص: بطور مساوى جبران و تلافى كردن.

حرّ: آزاد.

عبد: بنده.

شأن نزول ... ص : 184

يكى از قبائل عرب در برابر قبيله ديگر، براى خود امتياز و فضيلتى قائل بود و روى همين جهت افراد اين قبيله اين رويّه را پيش گرفته بودند كه زنان آن قبيله را بدون مهر بازدواج خود در مى آوردند و قسم ياد كرده بودند كه اگر آن قبيله يكى از بندگان ما را بكشد ما در مقابل آن يك فرد آزاد از آنها را خواهيم كشت و اگر زنى از ما بكشند ما مردى از آنان را مى كشيم و چنانچه يك مرد از ما بكشند ما دو

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 185

مرد از آنها را مقتول خواهيم ساخت بعلاوه ديه جراحات خود را دو برابر ديه جراحات آنان قرار داده بودند تا اينكه دين اسلام پديد آمد و اين آيه را خداوند نازل فرمود

تفسير: ... ص : 185

پس از اينكه خداوند در بيان معناى نيكوكارى فرمود كه آن تنها از راه ايمان و تمسّك بشرايع انبيا بدست ميآيد. ببيان شرايع پرداخت و بشرح حكم قصاص در باره خون ها و زخمها مبادرت كرد و فرمود:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ ...- اى اهل ايمان بر شما فرض و لازم گرديده است، بعضى گفته اند مراد اين است كه در لوح محفوظ بطور فرض بر شما نوشته شده است.

الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى ...- مساوات درباره كشته شدگان يعنى درباره قاتل همان عملى كه نسبت بمقتول انجام داده است بعمل خواهد آمد اختلافى در ميان مفسّران نيست كه مراد از اين آيه «قتل عمد» است زيرا تنها در قتل عمد قصاص واجب است و در قتل خطاء محض و خطاى شبيه بعمد قصاص واجب نيست.

سؤال اگر گفته شود

كه خداوند چگونه فرموده است قصاص واجب است با اينكه اولياء مقتول مخيّر هستند كه قصاص كنند يا ديه بگيرند يا بطور كلى عفو نمايند بعلاوه، قاتل در اختيار ولىّ مقتول قرار گرفته است و كارى را فعلًا انجام نميدهد در اين صورت چگونه فرموده است قصاص بر شما واجب گرديد.

جواب آن بيكى از اين دو وجه است:

1- مراد اين است كه قصاص در صورتى كه اولياء مقتول آن را اختيار كنند واجب است و در إطلاق واجب بر «قصاص» اشكالى نيست زيرا واجب گاهى بطور تعيين ثابت ميشود و گاهى بطور تخيير.

2- منظور اين است كه بر شما مؤمنان لازم است كه در «قصاص بآنچه از طرف خداوند معيّن شده است تمسك بجوئيد و عمل كنيد و از آن تجاوز نكنيد و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 186

امّا بر جارى كننده قصاص كه او يا امام مسلمانان يا كسى است كه از طرف او نائب و نماينده باشد در صورتى واجب است قصاص را جارى كند كه ولى مقتول اجراء آن را مطالبه نمايد زيرا آن حق النّاس است و اداء حق فقط در صورت مطالبه آن لازم است و بر قاتل هم در اين مورد واجب است خود را براى اجراء حكم قصاص تسليم كند.

الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى ...- آزاد در برابر آزاد. و بنده در مقابل بنده. و زن در برابر زن. حضرت صادق عليه السلام فرمود: آزاد را در برابر كشتن بنده نبايد كشت بلكه بايد او را در مقابل اين عمل بشدّت مضروب ساخت و ديه بنده را از او گرفت

«1» شافعى نيز همين را گفته است وى ميگويد: «در صورتى كه مردى زنى را كشته باشد اگر اولياء مقتول بخواهند او را بعنوان قصاص بكشند بايد نصف ديه او را باولياء وى تسليم كنند».

حقيقت مساوات نيز همين را ايجاب مى كند زيرا زن با مرد مساوى نيست و خونبهاى او نصف خونبهاى مرد است و بكشتن كامل در برابر ناقص در صورتى مساوات عملى خواهد شد كه نصف ديه كامل (مرد) را باولياء او بپردازند.

طبرى در تفسير خود اين حكم را از حضرت امير مؤمنان عليه السلام نيز نقل كرده است.

ولى اگر بنده اى آزاد را بكشد كشتن آنها در اين صورت بعنوان قصاص اجماعاً جائز است و آيه نيز از اين موضوع منع نكرده است زيرا آيه نميگويد زن در مقابل مرد و بنده در مقابل آزاد كشته نشود. بنا بر اين آنچه از آيه استفاده ميشود مورد عمل است و طبق آنچه گفتيم اجماع نيز منعقد گرديده است و گفتار خداوند: النَّفْسَ بِالنَّفْسِ «2» نيز اين را (كشتن زن در مقابل مرد و كشتن بنده در برابر آزاد را) اقتضا مى كند.

فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ ...- در معناى اين جمله دو قول است:

__________________________________________________

(1) منظور از ديه بنده قيمت او ميباشد

(2) آيه 45 سوره مائده يعنى نفس را نفس بكشند [...]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 187

1- مراد از «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ» قاتل است يعنى كسى كه درباره او از واجب كه قصاص است صرف نظر شده است و تقدير «اخيه»، «دم اخيه» است و مضاف كه «دم» باشد چون معلوم است حذف گرديده است و مراد از «اخ» مقتول

است و خداوند براى بيان اين نكته او را برادر قاتل خوانده است: كه رابطه اخوت و برادرى ميان آنها بواسطه قتل، قطع نشده است و قاتل از ايمان خارج نگرديده است. بنا بر اين معناى عبارت اين است: كسى كه درباره او از خون برادرش گذشت بعمل آمده است بعضى گفته اند مراد از «اخ» ولّى مقتول است كه ميتواند عفو كند و خداوند او را برادر قاتل خوانده است، و «شى ء» كه «نكره» است و ابهام دارد دلالت بر اين دارد كه بعضى از اولياء مقتول نيز هنگامى كه از حق قصاص صرف نظر كنند قصاص ساقط ميشود زيرا «شى ء» بر هر مقدارى از حق صدق ميكند.

بنا بر اين قول ضمير در «له» و «اخيه» به «من» كه مراد از آن قاتل است برميگردد. ضمناً بايد توجّه داشت كه اين قول قول بيشتر مفسرين است. آنان ميگويند: «منظور از عفو آنست كه ولى مقتول در قتل عمد ديه را اختيار كند و «عافى» يعنى عفو كننده هر چند در آيه مذكور نيست ولى معلوم است كه مراد از آن كسى است كه حق قصاص دارد و آن ولى مقتول است» 2- منظور از «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ» ولىّ مقتول است و ضمير در «اخيه» نيز باو برميگردد و مراد از اخ قاتل است يعنى «كسى كه چيزى باو از طرف برادرش در زمينه خونبها داده شود» اين قول را مالك گفته است كسانى كه اين قول را تأييد مى كنند ميگويند لفظ «شى ء» نكره و مبهم است لذا نميتوان آن را- چنان كه قول اول اقتضاء ميكرد- عبارت از قصاص كه معلوم است

و ابهام ندارد بگيريم ولى بنا بر قول دوّم كلمه «شى ء» بر چيز مبهمى از مال- باندازه ديه باشد يا كمتر يا بيشتر نقد باشد يا جنس- قابل حمل است.

مؤلّف: قول اول ظاهرتر است و نكته اينكه «شى ء» را نكره آورده است در دو قول اوّل بيان گرديد بنا بر مذهب علماء ما كليه كسانى كه از ديه ارث ميبرند- غير ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 188

از زن و شوهر را نيز استثنا نكرده اند.

فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ ...- يعنى بر عفو كننده كه ولىّ مقتول است لازم است كه روشى نيكوكارى پيش بگيرد و آن اين است كه در مطالبه ديه سختگيرى نكنند و در صورتى كه قاتل فعلًا از اداء آن عاجز است باو مهلت بدهد و بيش از حقّ خود نيز از او چيزى مطالبه ننمايد.

وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ...- از حضرت صادق منقول است كه يعنى قاتل در صورت امكان بدون معطّلى و سهل انگارى ديه را بايد بدهد ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد نيز بهمين نحو تفسير كرده اند.

بعضى گفته اند مراد اين است كه قاتل با نيكوكارى يعنى با رضايت و خشنودى ديه را ادا كند.

ذلِكَ ...- اشاره است بجميع آنچه گذشت.

تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ ...- يعنى اينكه شما در ميان قصاص و گرفتن ديه و عفو مخيّر گشته ايد تخفيف و رحمتى از جانب پروردگار است و حال اينكه براى اهل تورات تنها قصاص يا عفو مقرّر گرديده بود و براى اهل انجيل فقط عفو يا ديه معيّن گشته بود.

فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ ...- از حضرت صادق عليه السلام و حضرت باقر عليه السلام نقل شده

است كه مراد از اعتداء اين است: «كه قاتل را بعد از اختيار ديه و عفو از قصاص بكشد» ابن عباس و مجاهد و حسن و قتاده نيز همين وجه را اختيار نموده اند. بعضى گفته اند منظور اين است كه غير قاتل را بكشد يا بيش از ديه مقرّره مطالبه كند قاضى گفته است مقصود اين است كه در قصاص از كيفيّت معيّن تجاوز بكند.

مؤلّف: چون لفظ آيه عموميّت دارد، لازم است آن را بر عموم حمل كنيم.

فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ ...- او در آخرت مشمول عذاب دردناك خواهد بود.

[سوره البقرة (2): آيه 179] ... ص : 188

اشاره

وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)

[ترجمه ] ... ص : 188

اى عاقلان زندگى شما در قصاص است شايد به اين وسيله پرهيزكار شويد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 189

شرح لغات ... ص : 189

الباب: جمع لبّ يعنى عقل

تفسير ... ص : 189

پس از بيان حكم قصاص خداوند متعال ببيان حكمت آن پرداخت و فرمود:

وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ ...- براى شما در قصاص زندگى است در بيان مراد از اين جمله دو قول است:

1- مجاهد و قتاده و بيشتر اهل ميگويند: «منظور اين است كه زندگى شما در ايجاب «قصاص» است زيرا هر كس كه قصد كشتن ديگرى را بكند همين قدر كه متذكّر «قصاص» شود از قصد خود منصرف گردد و همين امر موجب تأمين زندگى افراد اجتماع ميشود.

2- سدى ميگويد «معناى آن اين است كه براى شما در كشته شدن يك فرد بعنوان قصاص حياة است زيرا حكم قصاص- بر خلاف آنچه اهل جاهليّت انجام ميدادند و جمعيّت زيادى را براى خاطر يك نفر مى كشتند. ايجاب مى كند كه فقط قاتل كشته شود.

مؤلّف: اين دو معنا هر دو خوب است و نظير آن در كلام عرب اين جمله است «القتل انفى للقتل» يعنى كشتن، بهر كشتن را از بين ميبرد الّا اينكه تعبير قرآن داراى فائده بيشترى است بعلاوه، عبارت قرآن مختصرتر و داراى حروف متناسب ترى است و از تكلّفى كه در آن جمله، بواسطه تكرار بوجود آمده است دورتر است.

امّا تعبير قرآنى از اين نظر داراى فائده بيشترى است كه آن علاوه بر اينكه معناى «القتل انفى للقتل» را ميرساند فوائدى را كه ذيلًا ذكر ميشود نيز ميرساند:

1- كلمه قصاص كه بمعناى مساوات است عدالت را مى فهماند.

2- هدف از تشريع حكم قصاص را كه حياة است مى رساند.

3- رغبت باجراء قصاص و ترس از تخلّف از آن از حكم خداوند بدست ميآيد.

و عبارت قرآنى از اين جهت مختصرتر است كه

«القتل انفى للقتل» داراى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 190

14 حرف است ولى «فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» از 10 حرف تشكيل گرديده است.

و در «فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» چون حروف تكرار نشده است كلفتى نيست ولى در «القتل انفى للقتل» حروف تكرار شده است و تكلّفى بوجود آمده است.

و امّا تناسب حروف در تعبير قرآن، علاوه بر اينكه حسّ آن را درك ميكند از اين نظر است كه انتقال از فاء به لام (في القصاص) از انتقال از لام به همزه (در القتل انفى) مناسب تر است زيرا ميان لام و همزه از لحاظ مخارج حروف فاصله بسيار است و همين طور انتقال از صاد به حاء در (فِي الْقِصاصِ حَياةٌ) از انتقال از الف به لام (در انفى للقتل مناسب تر است.

بنا بر اين، هر چند آن تعبير نيكو و بليغ است ولى تعبير قرآنى از لحاظ اينكه جامع مزاياى نامبرده است بليغتر و بهتر است.

شاعر نيز از قرآن اقتباس كرده و گفته است:

(ابلغ ابا مسمع عنّى مغلغلةً و في العتاب حياة بين اقوام

يعنى از طرف من به ابو مسمع از شهرى بشهرى ابلاغ كنيد كه زندگى ميان اقوام تنها در عتاب است.

اين شعر هر چند لطيف و نيكو است ولى تفاوت ميان آن و تعبير قرآن همان تفاوتى است كه ميان ادنى درجه فصاحت و بلاغت و اعلى درجه آن موجود است و نخستين تفاوت ميان آنها اين است كه در اين شعر از «عتاب» سخن بميان آمده ولى در عبارت قرآن دعوت بعدل است بعلاوه در شعر ابهامى وجود دارد امّا آيه بر توضيح و بيان است مشتمل است.

يا أُولِي

الْأَلْبابِ ...- اى خردمندان! از اينجهت خردمندان را مورد خطاب قرار داد كه تنها آنان عواقب امور را درك مى كنند.

لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ...- در معناى «لعلّ» سه قول است:

1- بمعناى «لام» است يعنى «لتتّقوا» تا داراى تقوى بگرديد.

2- بمعناى طمع و رجاء است يعنى باميد اينكه داراى تقوى شويد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 191

3- معناى تعرّض را ميرساند يعنى تا متعرّض تقوى شويد.

و در معناى «تتّقون» نيز دو قول است:

1- ابن عباس و حسن و ابن زيد ميگويند: يعنى شايد از كشتن اشخاص بوسيله ترس از «قصاص» پرهيز و خوددارى كنيد».

2- شايد از پروردگار بترسيد و در نتيجه، از ارتكاب گناه خوددارى نمائيد.

مؤلّف: معناى دوّم اعمّ است

[سوره البقرة (2): آيه 180] ... ص : 191

اشاره

كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (180)

[ترجمه ] ... ص : 191

بر شما فرض و لازم گرديد كه هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسيد در صورتى كه داراى مال باشيد براى پدر و مادر و خويشاوندان خود بطورى كه شايسته عدل است وصيت كنيد. براى كسانى كه داراى تقوى باشند وصيت حق ثابت و واجب است

شرح لغات ... ص : 191

معروف: عدالتى كه هيچگونه ظلم و اجحافى در آن نباشد.

حَضَرَ: حاضر گرديد.

حقّ: فعلى كه انكار آن روا نيست بعضى گفته اند «حقّ» بچيزى كه صحّت آن مسلّم و معلوم است اعمّ از اينكه فعل يا قول يا اعتقاد باشد گفته ميشود.

تفسير ... ص : 191
اشاره

بعد از آن خداوند متعال ببيان قانون ديگرى پرداخت و فرمود:

كُتِبَ عَلَيْكُمْ ...- يعنى بر شما فرض و لازم گرديد.

إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ ...- وقتى كه مرگ يكى از شما رسيد. مراد از آن فرا رسيدن اسباب مرگ از قبيل مرض و پيرى و مانند آن است نه اينكه هنگامى كه مرگ بوسيله رؤيت حضرت «ملك الموت» محقّق شد وصيّت كند زيرا آن حالت مانع آنست كه انسان بوصيّت بپردازد.

بعضى گفته اند مراد اين است كه بر شما فرض گرديده است كه در حال صحّت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 192

و سلامت وصيّت كنيد و بگوئيد وقتى كه مرگ ما فرا رسيد چنين و چنان كنيد.

إِنْ تَرَكَ خَيْراً ...- اگر داراى «خير يعنى مال باشد.

در اينكه اگر داراى چه مقدارى از مال باشد وصيّت واجب است اختلاف است:

زهرى مى گويد «همين قدر كه داراى مالى باشد كم يا زياد وصيّت واجب است» ابراهيم نخعى ميگويد: «مقدار آن بايد از هزار درهم تا پانصد درهم باشد» ابن عباس ميگويد:

«بايد از هزار درهم تا هشتصد درهم باشد».

نقل شده است كه امير مؤمنان على عليه السلام بر بالين يكى از دوستانش كه مريض و داراى 700 درهم بود حاضر گرديد. او از حضرتش پرسيد كه آيا وصيّت بكنم؟

حضرت فرمود: «نه» زيرا خداوند فرموده است «ان ترك خيرا» و تو مال فراوانى ندارى.

مؤلّف: در نزد ما

همين قول مورد عمل و اعتماد است زيرا گفتار آن حضرت براى ما دليل و حجّت است.

الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ ...- يعنى براى پدر و مادر و خويشاوندانش وصيّت كند.

بِالْمَعْرُوفِ ...- بچيزى كه صاحبان خرد و تشخيص، ميدانند كه در آن ظلم و اجحافى نيست.

احتمال ميرود كه «وصيّت بمعروف» مربوط بمقدار مالى باشد كه مورد وصيّت قرار ميگيرد زيرا وصيّت بمقدار بسيار كم از كسى كه داراى مال فراوانى است «وصيّت بمعروف نيست.

و احتمال ميرود كه مربوط بموصى له (كسى كه وصيّت براى او ميشود) باشد يعنى در وصيّت خود راه نيكوكارى را پيش بگيريد در اين صورت اگر كسى براى شخص توانگر، چيزى وصيّت بكند ولى فقرا را محروم كند يا براى خويشاوندان دور خود وصيّت بكند امّا خويشاوندان نزديك خود را محروم سازد «وصيّت بمعروف» نكرده است. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 193

مؤلّف: لازم است وصيّت بمعروف بهر دو جهت يعنى از جهت مقدار و «موصى له حمل شود.

حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ...- يعنى براى كسانى كه داراى تقوى باشند وصيّت حق ثابت و واجب است و اين جمله تأكيد وجوب را ميرساند.

آيا اين آيه نسخ شده است؟ ... ص : 193

در مفاد اين آيه اختلافى رخ داده است بعضى گفته اند كه آن نسخ گرديده است برخى ميگويند فقط نسبت بكسانى است كه ارث ميبرند نسخ شده است ولى كسانى كه از شخص ارث نميبرند درباره آنها بايد وصيّت بعمل آيد بعضى ميگويند مفاد آيه اصلًا نسخ نشده است.

مؤلّف: قول صحيح همين است و محققين از اصحاب ما نيز همين قول را قائل هستند زيرا قول كسانى كه مى گويند اين آيه بسبب آيات ارث منسوخ گرديده است باطل

است زيرا نسخ در صورتى تحقق پيدا مى كند كه دو چيز با هم منافات داشته قابل جمع نباشند و حال اينكه ميان آيات ارث و آيه وصيّت اصلًا منافاتى نيست و قول كسانى كه مى گويند آيه اين بگفتار نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه فرموده است «لا وصيّه لوارث» يعنى براى وارث وصيتى نيست نسخ شده است بسيار بعيد است زيرا اين حديث در صورتى كه از هر اشكالى خالى باشد بالأخره خبر واحد» و مفيد ظنّ است و جائز نيست «كتاب اللَّه» كه مفيد علم و يقين است بچيزى كه مفيد ظنّ است نسخ شود در صورتى كه «حديث مذكور را با اينكه گفته اند راويان او ضعيف ميباشند قبول كنيم عموم آيه را (كه اقتضا دارد وصيت مطلقاً نافذ و صحيح باشد (تخصيص ميزنيم و مى گوييم مراد اين است كه وصيّت بمقدارى كه بيش از ثلث باشد جائز نيست و قول كسانى كه مى گويند آيه وصيت از اين جهت منسوخ است كه اجتماع بر عدم وجوب وصيّت داريم نيز مردود و باطل است بدليل اينكه اجماع دلالت دارد بر اينكه آيه وصيّت نبايد حمل بر وجوب وصيّت گردد و اين، مانع از آن نيست كه آيه بر استحباب حمل شود و وصيّت مستحبّ باشد و اصحاب ما از حضرت باقر عليه السلام

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 194

روايت كرده اند كه از آن حضرت سؤال شد كه آيا وصيّت براى وارث جائز است؟

فرمود: بلى و اين آيه را تلاوت كرد.

سكونى از حضرت صادق عليه السلام از پدر بزرگوار خود از حضرت امير مؤمنان نقل نموده است كه

فرموده «عمل كسى كه هنگام مرگ براى خويشاوندانى كه از او ارث نميبرند وصيت نكند، با معصيت پايان يافته است».

مؤيّد آنچه گفتيم روايتى است كه از حضرت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه فرمود:

«من مات بغير وصيّة مات ميتة جاهليّة»

يعنى مرگ كسى كه بدون وصيّت بميرد، مرگ زمان جاهليت است» و نيز فرمود

«من لم يحسن وصيّته عند موته كان نقصاً في مروءته و عقله»

يعنى كسى كه در حين مرگ بطور شايسته وصيّت نكند، اين علامت آنست كه مردانگى و عقل او ناقص است از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «شايسته نيست مسلمانى، شبى را بروز بياورد مگر اينكه وصيّت نامه او در زير سرش قرار داشته باشد».

[سوره البقرة (2): آيه 181] ... ص : 194

اشاره

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (181)

[ترجمه ] ... ص : 194

پس هر گاه كسى بعد از شنيدن وصيت آن را تغيير دهد گناه اين عمل بر كسانى است كه عمل بر خلاف وصيت كنند و آن را تغيير بدهند خداوند بهر چه خلاف بگوئيد شنوا و باعمال آنان دانا است

تفسير: ... ص : 194

پس از بيان حكم وصيّت، خداوند تغيير وصيّت را مورد تهديد قرار داد و فرمود:

فَمَنْ بَدَّلَهُ ...- هر كس از اوصياء يا اولياء ميّت يا شهود وصيّت «وصيّت» را تغيير بدهد و ضمير در «بدّله» از اينجهت مذكّر آمده است كه بايصاء برميگردد مانند «فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ» «1» كه مذكّر بودن آن باعتبار و «عظ» است.

بعد ما سمعه ...- بعد از آنكه وصيّت را از وصى بشنود لفظ «سماع» را

__________________________________________________

(1) آيه 275 سوره بقره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 195

از اين جهت ذكر كرد تا معلوم شود كه تهديد منحصر به علم «بوصيّت» يا شنيدن آن است.

فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ ...- گناه اين تغيير تنها بر كسانى است كه وصيّت را تغيير داده اند و بر ميّت گناهى نيست.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ...- خداوند بآنچه موصى وصيّت كرده است- عادلانه باشد يا ظالمانه- شنوا و بآنچه وصى عمل ميكند- بطور صحيح و كامل بآن عمل كند يا وصيّت را تغيير بدهد- عالم است بعضى گفته اند «مراد اين است كه خداوند وصيّت- هاى شما را ميشنود و بنيّت هاى شما عالم است» برخى ميگويند: «مقصود اين است كه خداوند كليه شنيدنيها را ميشنود و بجميع معلومات دانا است اين آيه دلالت بر اين مطلب دارد كه تغيير دادن وصى يا وارث در وصيّت و تقصير آنها در عمل بآن موجب مسئووليّت و

گناه بر موصى نميگردد و از اجر او چيزى كاسته نميشود زيرا هيچ فردى بجهت گناهى كه ديگرى مرتكب شده است مورد مؤاخذه و مجازات قرار نميگيرد.

اين آيه بر بطلان قول كسانى كه مى گويند: «چنانچه وارث دين ميّت را ادا نكند ميّت در عالم قبر يا در عالم آخرت مورد مؤاخذه قرار مى گيرد». دلالت دارد زيرا همانطور كه گفتيم از آيه استفاده ميشود كه هيچكس بعلّت گناهى كه ديگرى مرتكب شده است مؤاخذه و مجازات نميشود و در مورد نامبرده «ميّت» گناهى ندارد گناه و مسئوليّت تنها متوجّه وارث است.

باين نكته نيز بايد توجّه داشت كه اگر وارث دين ميّت را بدون اينكه او وصيّت نمايد ادا كرد اين موضوع موجب سقوط عقاب از ميّت نميشود مگر اينكه خداوند تفضّل كند و عقاب را از او بردارد «1»

__________________________________________________

(1) اخبارى كه دلالت دارند كه ميت از عمل احياء بهره ميبرند دلالت بر سقوط دين و عقاب از ميت نيز دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 196

[سوره البقرة (2): آيه 182] ... ص : 196

اشاره

فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (182)

[ترجمه ] ... ص : 196

كسى كه بترسد كه موصى در وصيت خود لغزش و خطايى پيدا كرده يا مرتكب گناهى شده آن را اصلاح كند و برفع اختلاف ميان ورثه و افراد كه براى آنها وصيت شده است بپردازد بر او گناهى نيست خداوند آمرزنده گناهان و در حق همه مهربان است.

شرح لغات: ... ص : 196

جنف: ميل كردن از حق بسوى باطل مى گويند و تفاوت آن با حيف اين است كه مخصوص قضاوت است ولى «جنف» به جور در مطلق امور گفته ميشود.

تفسير ... ص : 196

چون در آيه قبل خداوند كسى را كه در وصيّت تغيير بدهد مورد تهديد قرار داد در اين آيه اين مطلب را بيان كرد كه اين تهديد متوجه تنها كسانى است كه «وصيّت صحيح و حق» را تغيير بدهند و امّا كسى كه وصيّت باطل را تغيير داده و بصورت حق و صحيح درآورد تهديدى بر او متوجه نيست بلكه نيكوكار است و فرموده:

فَمَنْ خافَ ...- كسى كه بترسد بعضى گفته اند معناى «خوف» در اينجا «علم» است يعنى كسى كه بداند و باين مناسبت بعلم «خوف» اطلاق شده است كه خوف گاهى با علم توأم است مثلًا گاهى مراد كسى كه ميگويد «اخاف ان يقع امر كذا» اين است كه «اعلم وقوع امر كذا» يعنى وقوع فلان امر را ميدانم از اين قبيل است گفتار خداوند وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ «1» يعنى باين قرآن كسانى را كه ميدانند در پيشگاه خداوندشان حضور خواهند يافت بترسان و الا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ «2» يعنى مگر اينكه شوهر و زن بدانند كه نخواهند توانست حدود و حقوق الهى را اقامه كنند.

__________________________________________________

(1) آيه 51 سوره انعام.

(2) آيه 229 سوره بقره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 197

مِنْ مُوصٍ جَنَفاً ...- كه موصى در وصيّت خود از حق بسوى باطل ميل كرده است.

اگر سؤال شود كه خداوند چگونه براى امرى كه واقع شده است «فَمَنْ خافَ» گفته است و «خوف»

را بكار برده است و حال آنكه خوف هميشه نسبت بآينده و امورى كه واقع نشده است استعمال ميشود در جواب آن دو قول است:

1- مراد اين است كه وصى چون ميداند يا گمان دارد كه موصى در وصيت خود مرتكب خطا يا گناهى شده است لذا از اظهار آن در آينده مى ترسد و بمناسبت اينكه ترس در آينده است كلمه «خوف» بكار رفته است.

2- چون وصى در حيات موصى نوعاً با دو قسمت از وصيّت او مواجه ميشود قسمتى از آن مطالبى است كه وصيّت كرده است و قسمت ديگر آن هنوز واقع نشده است و موصى در نظر دارد كه بعداً وصيت بكند لذا بمناسبت اينكه مجموع وصيّت هنوز محقق نشده است و در آينده محقق خواهد شد كلمه «خوف» را بكار برده است.

در مورد مذكور در آن قسمت از وصيّت كه هنوز واقع نشده است اگر موصى قصد «جنف» يعنى ظلم را دارد وصى او را وادار ميكند كه آن را اصلاح كند و بعدالت برگردد و در آن قسمتى كه وصيّت واقع شده است اگر در آن ظلمى بكار رفته است و موصى آن را اصلاح نكند وصى بعد از مرگ او آن را اصلاح ميكند و بعدل و صلاح برميگرداند.

حسن مى گويد «جنف» اين است كه موصى براى غير خويشاوندان خود وصيّت بكند» او از اين نظر «جنف» را اين طور تفسير كرده است كه وصيّت را براى خويشاوندان خود واجب ميداند و حال آنكه ما آن را واجب نميدانيم و لذا «جنف» را به ظلم يعنى محروم ساختن بعضى از حق مسلّم خود تفسير كرديم كه در اين صورت وصى

پس از مرگ موصى ميتواند آن را اصلاح كند و بعدالت برگرداند.

بعضى در تفسير آيه مى گويند: مراد اين است كه كسى كه بترسد از اينكه موصى در حال مرض خود كه قصد وصيّت دارد ظلم كند يعنى به بعضى از اموال خود ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 198

بدهد و بعضى را محروم بسازد در اين صورت بر او گناهى نيست كه موصى را بحق و حقيقت ارشاد كند و او را براه صواب برگرداند و ميان موصى و ورثه و موصى له را اصلاح كند بطورى كه رضايت همه آنها را جلب و تأمين كند بنا بر اين معناى «فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ» است كه ميان آنها را اصلاح كند و از اختلافى كه احتمال ميرود تحقق پيدا كند جلوگيرى بعمل بياورد.

بنا بر اين قول «فمن خاف» بر معناى ظاهر خود حمل مى شود زيرا «خوف» چنان كه گفته شد نسبت بآينده استعمال ميشود و در اين قول خوف آن هست كه موصى مريض كه قصد وصيّت دارد در وصيّت خود ظلم كند.

مؤلف: اين قول باعتبار و صواب نزديك است الّا اينكه قول اوّل كه مفاد آن اين بود كه بعد از مرگ موصى اگر وصيت او عادلانه باشد وصى ميتواند آن را تغيير داده بصواب و عدل برگرداند قول بيشتر مفسّرين است و بر طبق آن روايتى از حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق عليه السلام نيز نقل شده است.

أَوْ إِثْماً ...- يا از اينكه موصى در وصيت خود مرتكب گناهى شده باشد بترسد از حضرت باقر عليه السلام نقل شده است كه معناى «اثم» اين است كه شخص بطور عمد از

حق بسوى باطل ميل كند و معناى «جنف» اين است كه ميل بباطل بطور خطا و ندانسته انجام بگيرد ابن عباس و حسن نيز همين را گفته اند.

فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ ...- ميان ورثه و موصى لهم را (يعنى افرادى كه براى آنها وصيّت شده است) اصلاح كند و اختلافى را كه ميان آنهاست برطرف كند.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ ...- در اين صورت گناهى بر او نيست زيرا او واسطه است و چيزى جز اصلاح در نظر ندارد و علّت اينكه «فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ» تعبير كرد و نگفت كه او مستحق ثواب است ببيان اين نكته است كه واسطه غالباً كار خود را باين ترتيب انجام ميدهد كه از صاحب حق تقاضا مى كند كه چيزى از حق خود كسر كند ولى چون قصد اصلاح دارد اين امر موجب گناه او نميگردد بعضى گفته اند «چون در آيه قبل «تبديل وصيّت» را گناه معرّفى كرد لذا در اين آيه «لا اثم» عليه گفت تا معلوم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 199

كند كه اين تبديل چون باين منظور انجام مى گيرد كه ظلم را بعدالت برگرداند موجب گناه نيست».

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...- يعنى خداوند چون گناهان را مى بخشد و بگناهكار ترحّم مى كند. بخشايش وى اين مورد را كه گناهى در آن نيست بطريق اولى شامل ميگردد.

در روايتى كه از حضرت صادق عليه السلام منقول است «جنفاً او اثما» باين تفسير شده است كه در وصيت تعدّى كرده بزيادتر از ثلث وصيّت نمايد اين تفسير از ابن عباس نيز روايت شده است.

از حضرت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل گرديده است كه فرمودند: كسى كه در آستانه

مرگ قرار ميگيرد اگر طبق «كتاب خدا» وصيّت كند اين عمل كفّاره تضييع زكاة وى خواهد بود

[سوره البقرة (2): آيه 183] ... ص : 199

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183)

[ترجمه ] ... ص : 199

اى كسانى كه ايمان داريد روزه بر شما واجب شد هم چنان كه بر پيشينيان شما واجب بود، شايد پرهيزكارى كنيد

شرح لغات ... ص : 199

صوم- در لغت خوددارى است. و از همين جهت است كه به صمت (سكوت) نيز صوم ميگويند زير آنهم خوددارى از سخن گفتن است.

«و ابن دريد» ميگويد هر چيزى كه از حركت باز ماند آن را صوم ميگويند و صامت الرّيح- بمعنى بازماندن «باد» از حركت است.

و صامَتِ الْشَّمْس- يعنى خورشيد در وسط روز قرار گرفت. و صام النهار- نيز بهمان معنى است.

بنا بر اين اصل صوم در لغت بمعنى امساك و خوددارى است ولى در شرع عبارت است از اينكه كسانى كه داراى شرائط خاصى هستند.

بايد از چيزهاى مخصوص (كه ده عدد بوده و از آنها بمفطرات «روزه» تعبير

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 200

ميكنند) در زمان معينى خوددارى نمايند.

و آن اسم است براى يك عمل شرعى كه در آن معنى لغوى نيز نهفته است و صيام نيز بمعنى صوم است چنان كه گفته ميشود صمت، صوماً و صياماً (و هر دو مصدر فعل «صام» ميباشند).

تفسير: ... ص : 200

در اين آيه نيز يكى از واجبات ديگر بيان شده است.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ...- يعنى اى كسانى كه تصديق (باصول و فروع دين) نموده ايد و از امام ششم حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود «آن لذّتى كه در مورد نداء و خطاب (خداوند) واقع شدن است سختى و مشقت عبادت را برطرف مينمايد.»

«حسن» كه يكى از مفسران است) ميگويد بايد توجه داشت هر كجا خداوند فرموده (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) در مورد «امر» يا «نهى» بيكى از چيزها وارد شده است.

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ ...- يعنى بر شما عبادت معروف در شرع «روزه» واجب شده است در اينجا ممكن است

سؤال- شود با اينكه «روزه» براى تمام مكلفين از مردم واجب است پس چرا در اين آيه فقط مردم مؤمن مورد خطاب واقع شده اند؟.

پاسخ اختصاص خطاب بمؤمنين از دو نظر است يكى اينكه چون مؤمنين فقط آن را قبول ميكنند لذا مخاطب قرار گرفته اند و ديگر از اين جهت كه عبادت فقط از مؤمنين صحيح است نه از ديگران.

ولى در هر صورت اختصاص خطاب بمردم مؤمن منافات ندارد كه روزه به غير آنان نيز واجب باشد.

كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ ...-

مفسرين در معنى اين جمله داراى سه نظريه هستند.

1- وجوب روزه بر ما اجمالًا تشبيه شده به وجوب روزه ملتهايى كه پيش از ما

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 201

نيز بر آنها لازم بوده است و مراد اين نيست كه روزه ما از نظر وقت و عدد و سائر خصوصيات مانند روزه آنها بوده بلكه مقصود اينست كه «روزه» روزهايى بر شما واجب شد همانطور كه در روزه روزهايى پيشينيان نيز واجب بوده است (ابى مسلم- جبائى).

2- روزه ماه رمضان همانطور كه بر ما واجب شده بر «مسيحيان» نيز واجب بوده ولى چون ماه رمضان در بعضى از سالها مصادف با گرما (تابستان) و سرما (زمستان) مى شد آنان وقت روزه را در بهار قرار دادند و چند روزى نيز بآن اضافه كردند (شعبى- حسن).

3- روزه ما از پاره اى از شب بود تا پاره اى از شب بعد و در وقت آن نيز اختلاف شده است عده اى گفتند از وقت نماز عشاء تا نماز عشاء شب بعد خوردن و آشاميدن حرام است و جمعى معتقد شدند كه از وقت خواب تا

موقع خواب شب بعد، ولى مسلّم است كه اين حكم برداشته شد.

و مراد از (قبلكم) بنا بر قول (حسن- شعبى) فقط مسيحيان اند و بنا بر قول ساير مفسرين همه اهل كتاب ميباشند.

لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ...- يعنى تا اينكه بواسطه روزه از گناهان دور گرديد (جبائى) و بعضى گفته اند يعنى در اثر روزه از پرهيزكاران شويد زيرا «روزه» نيرومندترين وسيله اى است كه انسان را از زشتيها باز ميدارد چنان كه از نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مضمونى نقل شده است امّت من وقتى روزه گرفتند نيروى شهوت و هوا و هوس در آنها ضعيف شده ديگر گرد اعمال زشت نميگردند).

و هشام بن حكم از امام جعفر صادق عليه السلام از علّت (جعل) روزه سؤال كرد حضرت فرموده «روزه واجب شده كه ثروتمندان و فقراء با هم مساوى شوند (در تحمّل گرسنگى زيرا ثروت مندان تا روزه نگيرند از رنج گرسنگى بيچارگان اطّلاعى ندارند تا آنان را مورد توجّه و كمك قرار دهند.

از اين رو خداوند روزه را واجب فرمود تا اغنيا نيز از ناراحتيهاى گرسنگى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 202

بينوايان با خبر شوند و بحال ضعيفان و فقراء رقّت و ترحّم نموده آنها را مورد نوازش قرار دهند.

[سوره البقرة (2): آيه 184] ... ص : 202

اشاره

أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)

[ترجمه ] ... ص : 202

روزهايى چند و هر كس از شما مريض باشد يا مسافر پس چندى از روزهاى ديگر (غير از ماه رمضان) و بر كسانى كه بزحمت و مشقت ميتوانند عوض هر روز فديه دهند غذاى مسكين و هر كس كار نيكى باختيار كند همان براى وى خوبست و روزه داشتن شما را بهتر خواهد بود اگر فوائد آن را بدانيد.

شرح لغات ... ص : 202

سفر- اصلًا اين كلمه از «سفر بمعناى كشف است و چون معمولًا در سفر آنچه براى انسان آشكار نبوده از اخلاق و آداب مردم كشف و روشن ميشده لذا باين نام خوانده شده است.

عدّه- بمعناى معدود يعنى شمرده شده ميباشد.

يطيقونه- نميتوانند يا بزحمت و تكلّف ميتوانند از طاقت بمعناى توانايى است و طوق از طلا و يا نقره كه بدارنده اش عظمت و نيرو مى بخشد باين نام خواندند.

تفسير: ... ص : 202

أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ ...- روزهاى معلوم و معيّنى و نيز ممكن است منظور اين باشد كه روزهايى كم مانند آيه كريمه «دراهم معدوده» (درهم هايى كه).

در اينكه منظور از اين «ايّام» چيست دو قول نقل شده است.

1- منظور، سه روز از هر ماه است كه بعداً اين حكم نسخ شد (معاذ و عطا و ابن عباس) و يا سه روز هر ماه باضافه روز عاشورا (قتاده) كه روزه اين ايام بقول بعضى واجب و بقول ديگران مستحبّ بوده است ولى در اينكه هر چه بود نسخ شد ترديدى ندارند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 203

قول دوّم- بيشتر مفسّران چون ابن عباس و حسن و جبائى و ابو مسلم و ديگران ميگويند مراد از اين ايّام معلوم همان ماه رمضان است چيزى كه هست خداوند در آيه قبل: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» بطور سر بسته فرمود روزه واجب است و در اين آيه بيان ميكند كه آن روزه، در روزهاى معينى ميباشد سپس در آيه بعد (شهر رمضان) توضيح ميدهد كه آن روزهاى معيّن ماه رمضان است.

قاضى ميگويد چون دليلى بر نسخ در دست نيست از اين جهت احتمال دوم در مورد (ايّام) بهتر است كه مستلزم نسخ

نيست.

(فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ». هر كسى از شما مريض و يا مسافر باشد پس روزهايى ديگر.

در اين آيه كلمه: «عَلى سَفَرٍ» كه ظرف مى باشد بر كلمه «مريضاً» كه اسم است و از جنبه ادبى ميگويند عطف ظرف بر اسم جايز نيست بنا بر اين گفته ميشود كلمه «على سفر» نيز كه ظرف است باسم تأويل ميشود كه «مسافر» باشد و معنايش چنين است كه هر كس مريض يا مسافر باشد ...

اين آيه دلالت ميكند كه روزه شخص مسافر و مريض درست نيست و بايد بخورند زيرا خداوند بمجرد سفر و مرض، قضاى روزه آنان را واجب كرده است.

بعضى تصوّر كرده اند كه در آيه چنين تقدير شده است كه «فانظر» يعنى روزه اش را خورده باشد بر او قضاى روزه لازم است ولى اين تقدير بر خلاف ظاهر آيه است و عدّه زيادى از صحابه قائل بوجوب افطار در سفر شده اند و همين نظريه از پيشوايان ما نيز نقل شده است. و نقل شده مردى كه در سفر روزه گرفته بود عمر باو دستور داد كه روزه اش را دوباره بگيرد.

و يوسف بن حكم ميگويد از عمر سؤال كردم از حكم روزه در مسافرت؟ او جواب داد اگر تو بكسى صدقه اى بدهى و او آن را بتو برگرداند آيا تو خشمگين نمى شوى! افطار روزه در سفر هم صدقه اى است كه خداوند بشما داده است.

و عبد الرحمن بن عوف از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه حضرت فرمود: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 204

«كسى كه در سفر روزه بگيرد از نظر گناه مانند

آن است كه در وطن آن را خورده باشد» از ابن عباس نيز نقل شده كه خوردن روزه، در سفر لازم است.

و اصحاب ما از امام جعفر صادق عليه السلام نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود:

كسى كه در ماه رمضان در مسافرت روزه بگيرد مانند آنست كه در وطن، روزه خود را خورده باشد.

و نيز از آن حضرت نقل شده كه فرمود: «اگر كسى در سفر باشد و روزه بگيرد من بر او نماز نميخوانم.

و از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نيز نقل شده است كه فرمود: «هر كس سفرش براى شكار و در راه گناه نباشد لازم است كه روزه خود را افطار نمايد و نمازهايش را شكسته بخواند.

عيّاشى از محمّد بن مسلّم و او از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه رسول اكرم در سفر نه روزه مستحبى ميگرفت و نه واجب تا وقتى اين آيه در «كراع الغميم» (كه محلّى بين مكه و مدينه بود نازل شد و موقع ظهر بود حضرت در آنجا آبى طلبيد و آشاميد و دستور داد ديگران هم روزه خود افطار كنند جمعى از آن حضرت پيروى كردند ولى عده اى گفتند اكنون ظهر است ما روزه خود را بپايان ميرسانيم رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله دسته دوم را گناهكار ناميد و تا رسول اكرم زنده بود آنان بهمين نام خوانده ميشدند.

وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ ...- بيشتر دانشمندان ضمير آخر اين فعل را به «صوم» برگردانده و معنا كرده اند كه خداوند كسانى را كه قدرت روزه گرفتن دارند مخير كرده است بين اينكه روزه بگيرند و كفّاره ندهند و يا اينكه عوض روزه

از هر روزى يك مسكين را غذا دهند و اين تخير از جهت عادت نداشتن مردم بروزه جعل شد. ولى اين حكم بعداً با آيه كريمه: «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ» (هر كه در ماه رمضان حاضر باشد بايد روزه بگيرد) نسخ شد.

و برخى چون «حسن» و ابو مسلم ضمير «هاء» در يطيقونه» به «فديه»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 205

(كفاره) برگردانده و معنا كرده اند كه بر كسانى كه توانايى فديه دارند ...

در اينكه منظور از: «الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ» چه كسانى هستند سه قول بيان شده است.

1- منظور همه مردم اند كه در آغاز مخيّر بودند بين روزه و يا فديه ولى اين حكم نسخ شد.

2- اين حكم تخيير درباره زنان باردار و يا شيرده و پير مردان بود و سپس زنان باردار و بچه شيرده از اين حكم استثناء شده و پيران باقى ماندند (حسن- عطا).

3- مقصود كسانى اند كه نخست قدرت روزه گرفتن داشته و سپس عاجز شده اند بنا بر اين در آيه نسخ و تغيير حكمى پيش نيامده است (سدى).

از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده كه مراد كسانى اند كه اول توانايى بروزه گرفتن داشته و بعد، در اثر پيرى و يا مرض تشنگى و نظائر آن ناتوان گشته اند و واجب است كه آنان براى هر روزى يك «مد» «1» طعام بدهند.

على بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود: مراد از «الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ» اينست كه شخصى كه در ماه رمضان بواسطه مرض روزه خود را خورده و سپس خوب شده است ولى تا ماه رمضان ديگر قضاى آن را بجا نياورده است در

اين صورت بايد روزه آن روزها را بگيرد و نيز براى هر روز يك «مدّ» غذا بدهد.

فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ ...- درباره مقدار «فديه» اختلاف شده است اهل عراق گفته اند براى يك روز نصف صاع است «2» شافعى معتقد است كه براى هر يك روز يك «مد» است.

بعقيده ما كسى كه قدرت دارد بايد براى هر روز دو «مد» بدهد و چنانچه قدرت ندارد يك «مد» كافى است.

__________________________________________________

(1) «مد» تقريباً ده سير است.

(2) مقدار صاع 3 كيلو ميباشد كه نصف آن يك كيلو و نيم است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 206

فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ ...- (هر كه بدلخواه نيكويى كند برايش بهتر است.

در اينكه مراد از «خير» (نيكويى) در اين جمله چيست؟ چند قول گفته شده است:

1- غذا به بيش از يك مسكين دهد (عطا- طاووس).

2- زيادتر از مقدار خوراك به يك مسكين بدهد كه از نصف صاع نيز تجاوز كند (مجاهد).

3- نيكى كند به بيشتر غذا دادن و ابن عباس با اين قول جمع بين دو قول بالا نموده است.

4- كسى كه در همه مورد نيكى كند (حسن) 5- كسى كه هم روزه بگيرد و فديه دهد (زهرى) أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ ...- روزه بگيريد بهتر است از اينكه بخوريد و در عوض كفاره دهيد و اين حكم در صورتى بود كه وجوب روزه معين نشده و جائز بود مردم بجاى روزه گرفتن كفاره دهند اما پس از نسخ اين حكم و يقين روزه ديگر نميتوان گفت روزه بهتر از كفاره دادن است زيرا روزه واجب و افطار حرام است.

بعضى گفته اند معناى آيه اينست كه روزه براى

كسانى كه توانايى گرفتن آن را دارند اجر و ثواب بيشترى دارد از كفاره دادن كسانى كه نميتوانند روزه بگيرند بايد كفاره دهند.

إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ...- اگر بدانيد كه روزه براى شما بهتر از كفاره دادن يا اگر شما چنين باشيد كه برترين و بهترين اعمال خود را بدانيد و در اين آيه كريمه «يُطِيقُونَهُ ...» نيز اشاره ايست به اينكه قدرت بر هر كار قبل از آنست «1»

__________________________________________________

(1) اشاره به بحثى كلامى و فلسفى است كه آيا قدرت بر هر كار قبل از آنست و يا همراه با آن و بيشتر فلاسفه معتقدند كه قدرت قبل از فعل و كار موجود است و الا لازم ميآيد كه كافر و مكلف نباشند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 207

[سوره البقرة (2): آيه 185] ... ص : 207

اشاره

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)

[ترجمه ] ... ص : 207

ماه رمضان ماهى است كه نازل شده است در آن قرآن براى هدايت مردم و با دليل هاى روشن براى راهنمايى و امتياز حق از باطل، پس هر كه دريابد ماه را بايد روزه بدارد و هر كس مريض و يا در سفر باشد چندى از روزهاى ديگر، خداوند براى شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است تا اينكه عدد روزه را تكميل كرده خدا را بعظمت ياد كنيد كه شما را هدايت كرد، باشد كه از اين نعمت شكرگزار گرديد

شرح لغات: ... ص : 207

شهر- بمعناى «ماه» و جمع آن «شهور» و «اشهر» مى باشد و اصل اين كلمه بمعناى ظهور و آشكار شدن است و چون هر يك از ماه هاى قمرى با ديدن هلال و ماه شب اول ظاهر ميگردد لذا بآن «شهر» گفته اند.

رمضان، اصل اين كلمه از «رمض» كه بمعناى شدت تابش خورشيد بر ريگ ها مى باشد.

در اينكه چرا اين ماه به «رمضان» ناميده شد سه وجه بيان شده است:

1- عادت عرب بر اين بوده كه ماه ها را به زمانها و خصوصيت هاى آن نامگذارى ميكردند و چون ماه روزه به تابستان و زمان تابش شديد خورشيد بر ريگ ها مصادف بود لذا، به كلمه اسم «رمضان» ناميده شد.

2- برخى ميگويند كلمه «رمضان» اسمى از اسم هاى الهى است و چون اين ماه فضيلت و شرافت دارد باين نام خوانده شده است روى همين اصل از مجاهد نقل شده است كه نگوئيد «رمضان» بلكه بگوئيد ماه رمضان و شما نميدانيد كه رمضان چيست و در فضيلت و شرافت اين ماه از رسول اكرم نقل شده كه فرمود: هر كس از روى ايمان و يقين ماه رمضان را روزه

بدارد گناهان گذشته اش بخشيده مى شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 208

3- جمعى ديگر ميگويند مناسبت اينكه ماه روزه ماه رمضان ناميدند اينست كه روزه اين ماه گناهان را مى سوزاند و «رمض» بمعناى سوزاندن است.

قرآن- اصلا اين كلمه بمعناى جمع است كلمات: «قرائت» و «قارى» نيز از همين معنا گرفته شده اند چون جمع حروف و كلمات مى باشد.

فرقان جدا كننده ميان حق و باطل.

يسر- سهولت و آسانى.

عسر- سختى و مشقت.

لتكملوا- تكميل كنيد آن را و بپايان برسانيد.

تفسير ... ص : 208
اشاره

در اين آيه وقت روزه بيان شده است و آنچه در آيات پيش گفته شده بود در باره روزهاى معيّنى كه روزه آنها واجب است در اينجا معيّن ميكند كه ماه رمضان مى باشد. و ممكن است «شهر رمضان» مبتداء براى خبر بعدى باشد كه نزول قرآن است و معنايش اينست كه ماه رمضان آن ماهى است كه قرآن نازل شده است.

الَّذِي أُنْزِلَ (فِيهِ الْقُرْآنُ) ...- و از آنجا كه در ماه رمضان قرآن كه اساس دين و ايمان است نازل شده داراى شرافت و فضيلت مخصوصى شده است كه مناسب با وجوب روزه كه عبادت مهمّى است گرديده است.

چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شد؟ ... ص : 208

در اين كه مراد از نازل شدن قرآن در ماه رمضان چيست وجوهى بيان شده است:

1- تمام قرآن در شب قدر بآسمان دنيا فرود آمد و سپس تدريجاً در مدت بيست سال بر پيغمبر اكرم نازل گشت «ابن عباس- سعيد بن جبير- حسن- قتاده) و از امام صادق عليه السلام نيز همين معنا نقل شده است.

2- ابتداء نزول قرآن در شب قدر بوده كه در ماه رمضان است (ابن اسحاق) 3- در شب قدر آنچه در يك سال مورد نياز بود به آسمان دنيا فرود مى آمد سپس تدريجاً بر حسب لزوم بر پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نازل مى گشت (سدى از ابن عباس)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 209

و ثعلبى از ابى ذر غفارى و او از پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: صحف حضرت ابراهيم عليه السلام در سوم ماه رمضان (و بنقلى در شب اول) نازل گشت و تورات موسى عليه

السلام در ششم و انجيل عيسى عليه السلام در سيزدهم و زبور داود عليه السلام در هيجدهم و فرقان بر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در 24 ماه رمضان نازل گشت و همين روايت را عياشى از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نيز نقل نموده است.

4- مراد از «أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» اينست كه قرآن در مورد وجوب روزه نازل شده و حكم آن را بيان كرده است. مثل اين كه گفته ميشود خداوند در مورد زكات فلان مطلب را نازل نموده كه منظور نزول در وجوب آن است سپس در وصف قرآن مى فرمايد «هُدىً لِلنَّاسِ» هادى و رهنماى است در علومى كه مردم را بدان موظف كرده است.

وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى ...- در آن دليلهايى است از هدايت و در فرق هدايت اول و دوم در اين دو جمله اين دو قول گفته شده است.

1- هدايت اول راهنمايى و هدايت از گمراهى و هدايت دوم بمعنى بيان احكام حلال و حرام مى باشد از (ابن عباس).

2- مردم از هدايت اول راهنمايى بعلومى است كه مردم به آنها مكلّف شده اند و هدايت دوم بيان تاريخ پيغمبران و اديان و سرگذشت آنها است چه آنها (بطور صحيح) از غير قرآن بدست نمى آيد از (قاضى- اصم).

وَ الْفُرْقانِ ...- آنچه باعث امتياز حق و باطل مى شود از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: قرآن اسم است براى تمام آن و فرقان نام قسمتى است كه لازم است مردم به آنها عمل نمايند.

از امام پنجم حضرت باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: رسول اكرم صلّى

اللَّه عليه و آله در جمعه آخر ماه شعبان براى مردم خطبه اى (در مورد ماه رمضان) خواند بدين نحو، پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: «اى جمعيّت ماهى بر سر شما سايه افكنده كه در آن شبى قرار دارد كه از هزار ماه بهتر است و آن كسى كه يك شب در اين ماه به انجام ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 210

نمازهاى مستحبى بپردازد مانند آن است كه در ماههاى ديگر هفتاد شب را نماز خوانده باشد و كسى كه يك كار نيك مستحبى در آن انجام دهد پاداش آن به مقدار پاداش عبادت واجبى است كه در ماههاى ديگر كرده است. و كسى كه عبادت واجبى را در اين ماه بجاى آورد مانند كسى است كه در ماههاى ديگر هفتاد عبادت واجب از واجبات خدا را انجام داده باشد.

ماه رمضان ماه شكيبايى است و پاداش آن بهشت است. اين ماه كمك (بديگران) است، اين ماهى است كه خداوند روزى مردمان مؤمن را فراوان مى گرداند.

كسى كه در اين ماه يك بنده مؤمن روزه دار را افطار دهد پاداش و ثواب آن مانند آزاد كردن يك بنده است و گناهان گذشته او بخشيده مى شود شخصى عرض كرد يا رسول اللَّه تمام ما قدرت افطار دادن نداريم فرمود: خداوند داراى كرم است هر كه قدرت بر افطار دادن ندارد اگر يك مقدار شير يا يك شربت آب گوارا و يا دانه خرمايى بدهد خداوند همان ثواب را به او خواهد داد.

كسى كه در اين ماه كار نوكر و غلام خود را سبك گرداند. خداوند عالم در روز قيامت حساب اعمال او را آسان

و سهل ميگيرد.

اين ماهى است كه اوّل آن، رحمت و وسط آن، آمرزش و پايانش پذيرفتن دعا و آزادى از آتش دوزخ مى باشد.

چهار عمل است كه ناگزير از انجام آن هستيد كه بواسطه دو تاى از آنها خدا را راضى ميگردانيد و دو تاى ديگر را نيز بايد داشته باشيد. امّا آن دو كه موجب رضايت خدا است.

1- شهادت به اينكه خدايى بجز پروردگار عالم نيست.

2- اقرار به اينكه من فرستاده خدا هستم.

و آن دو وظيفه ديگر عبارت است از.

1- خواستن حاجتها و طلب بهشت از خداوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 211

2- درخواست سلامت و رهايى از آتش.

سلمان فارسى از آن حضرت نقل كرده كه فرمود چهار عمل و صفت است هر چه ميتوانيد آن را زياد گردانيد در دو تاى از آنها خشنودى و رضايت پروردگار شما است و دو تاى ديگر است كه ناگزير بايد داشته باشيد امّا آنچه باعث خشنودى خدا مى باشد.

1- شهادت به اينكه خدايى نيست جز پروردگار يكتا.

2- از خداوند درخواست آمرزش نمائيد.

و آن دو كه ناگزير بايد داشته باشيد.

1- از خداوند درخواست بهشت نمائيد.

2- نجات خود را از آتش بخواهيد.

و فرمود خواب روزه دار عبادت است و سكوت او تسبيح، دعايش اجابت شده پاداش عمل او دو چندان ميباشد.

فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ ...- در معناى اين جمله دو قول گفته شده.

1- كسى كه در ماه غائب نبوده و در شهر و وطن خويش حاضر است بايد تمام ماه را روزه بگيرد بنا بر اين «الف و لام» در «الشهر» براى عهد ذهنى است كه بماه رمضان اشاره است و همين احتمال را زرارة از

امام محمّد باقر عليه السلام نيز نقل كرده وقتى كه از آن حضرت سؤال كرد درباره اين جمله حضرت فرمود هر كه حاضر باشد در ماه رمضان بايد روزه بگيرد و هر كس مسافرت كند بايد آن را افطار نمايد.

و نيز على عليه السلام و ابن عباس، مجاهد و عده اى ديگر از مفسرين ميگويند مراد از آيه اين است «هر كه در محل خود باشد و ماه رمضان برسد بايد تمام آن را روزه بگيرد.

2- كسى كه ماه رمضان را ببيند در حالى كه مقيم در وطنش باشد اگر مكلّف است لازم است كه همان ماه را روزه بگيرد.

و در اين آيه اگر چه به آيات قبلى متصل است ولى حكم مختار بودن بين روزه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 212

گرفتن و فديه دادن را نسخ نموده است چه، آيه اى كه ناسخ آيه ديگر است لازم نيست كه بين او و آيه منسوخ فاصله باشد بلكه ممكن است هر دو در يك وقت نازل شده باشند. و وجه اوّل از اين دو معنا در نظر تقويت ميشود.

وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ ...- تفسير اين آيه قبلًا گفته شد و ميزان در مرضى كه موجب افطار روزه ميشود ترس از زياد شدن بيش از اندازه آن است. ابو بصير از امام جعفر صادق عليه السلام سؤال كرد كه ميزان مرضى كه اگر پديد آمد ميتوان روزه را افطار نمود چيست؟ امام عليه السلام فرمود خود انسان امين شناخته شده و تشخيص آن بخودش واگذار شده است مرض هر چه باشد اگر شخص در خودش توانايى روزه

گرفتن نمى بيند بايد روزه را افطار كند و اگر در خود توانايى مى بيند بايد روزه را بگيرد.

و نيز نقل شده كه اگر مرض طورى باشد كه انسان نتواند بمقدار نماز خواندن سر پا بايستد بايد روزه را افطار نمايد- و بالآخره ميان دانشمندان در بيان ميزان مرضى كه مجوّز روزه نگرفتن است اختلاف ميباشد.

و اما ميزان سفرى كه باعث افطار كردن است در نزد ما (شيعه) با قيد اينكه بايد سفر مباح يا در راه اطاعت خدا باشد هشت فرسخ است كه 24 ميل ميباشد و از نظر شافعى 16 فرسخ و ابى حنيفه 24 فرسخ است.

در اينكه مراد از (عدة من ايام اخر) چه وقت است اين اقوال گفته شده است:

1- جمعى از مفسرين ميگويند وقت آن مضيّق و فورى است بنا بر اين بمجرد اينكه مرض او برطرف شد و يا اينكه از سفر باز آمد قضاء آنها را بجا آورد.

2- ابو حنيفه ميگويد وقت آن وسعت دارد هر وقت بجا آورد كافى است.

3- در نزد ما (شيعه) وقت آن تا رسيدن ماه رمضان بعد از آن است و چنانچه ماه رمضان رسيد و هنوز قضاء آنها را نگرفته است بايد بعد از آن ماه رمضان قضاى روزه ها را بگيرد و فديه هم بدهد و در گرفتن آنها ميتواند پشت سر هم انجام دهد و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 213

و ميتواند متفرق بجا آورد ولى پشت سر هم بودن بهتر است شافعى نيز همين طور گفته است.

يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ ...- بعضى گفته اند مراد سهل بودن حكم حكم خدا است در مورد اينكه بمريض و مسافر دستور افطار

داده و روزه را مانند ديگران بر آنها واجب نكرده است.

و عده اى گفته اند منظور سهل و آسان بودن حكم خدا در تمام كارها است.

وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ...- سختى و زحمت شما را نميخواهد.

اين آيه دليل است بر فساد قول «جبريّه «1» چه از اين آيه استفاده ميشود كه كارهايى كه مردم مى كنند دو قسمت است يك قسمت از آنها سهل و آسان است و قسمت ديگر پر مشقّت و سخت و چيزهايى كه خداوند از مردم انجام يا ترك آن را ميخواهد از قسمت اوّل ميباشد نه از قسمت دوّم و در صورتى كه خداوند چيزهاى پر مشقت و سخت را از آنان نميخواهد پس آنچه از قدرت آنها خارج است بطور مسلّم نمى طلبد.

وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ ...- در معناى اين جمله سه قول گفته شده است.

1- خداوند آنچه بر شما سهل و آسان است ميخواهد بنا بر اين چند روزى كه مريض يا در سفر بوده و روزه نگرفته ايد وقتى كه مرض شما برطرف شد و يا از سفر بوطن خويش آمديد چند روزى كه در ماه رمضان روزه نگرفته ايد قضاى آنها را بجا آوريد تا اينكه عدد ماه رمضان تكميل شود.

2- براى اينكه عدد ماه رمضان تكميل گردد بشما اجازه افطار روزه داده شد.

3- اتمام عدد ماه رمضان براى افراد سالم و حاضر در وطن سهل است ولى بر كسانى كه مريض يا در سفراند سخت خواهد بود و بايد براى آنكه ماه رمضان را تكميل نمايند چند روزى در وقت ديگر روزه بگيرند.

__________________________________________________

(1) جبريه كسانى هستند كه معتقدند انسان از خود هيچ اختيارى ندارد و آنچه از كار نيك انجام

ميدهد در آنها مجبور است. فساد و بطلان اين عقيده از نظر ادلّه عقلى و شرعى در جاى خود ثابت شده است و در آيه فوق نيز اشاره اى بآن ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 214

بعضى ها معتقدند كه عدد روزه ماه رمضان 30 روزه است و اگر ماه 29 روز هم باشد بايد 30 روز را تمام كرد. آنان براى اثبات قول خويش بآيه فوق استناد كرده اند از اين پندار دو جواب داده شده است.

1- مراد از آيه اين است كه آنچه بر شما واجب شده بايد تمام كنيد و اين معنى منافات ندارد كه گاهى آنچه واجب شده 30 روز 29 روز.

2- مقصود اين است كه چند روزى كه از ماه رمضان را در حال مرض يا سفر افطار كرده ايد در حال صحت و در وطن جبران كنيد و شاهد اين معنا اين است كه اين جمله را بعد از بيان حكم مريض و مسافر ذكر نموده است.

[سوره البقرة (2): آيه 186] ... ص : 214

اشاره

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)

[ترجمه ] ... ص : 214

چنانچه بندگانم مرا از تو پرسند من نزديك هستم و اگر كسى مرا بخواند دعاى او را اجابت مينمايم بايد مرا اجابت كنند و ايمان بمن آورند شايد براه راست و هدايت برسند.

شرح لغات: ... ص : 214

اجاب و استجاب: بيك معنا است و اصل آنها از «وجوب» است كه بمعنى قطع مى باشد و از آنجا كه سائل وقتى سؤال مى كند جواب دهنده بواسطه پاسخ، بسخن او پايان مى دهد و در حقيقت جواب، قطع كلام او است لذا با آن جواب گفته مى شود.

مبرّد مى گويد. اجاب و استجاب با هم فرق دارند «استجاب بمعناى انقياد است ولى اجاب به آن معنا نيست».

يرشدون: براه راست برسند از «رشد» بمعناى راستى و درستى آن ضدّ غى است كه بمعناى انحراف و گمراهى مى باشد.

جهت نزول ... ص : 214

در مورد نزول آيه فوق دو مطلب نقل شده است:

1- كسى از پيغمبر اكرم سؤال كرد: آيا خدا نزديك است كه او را آهسته

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 215

بخوانم يا دور است تا با او به صداى بلند سخن گويم سپس اين آيه فرود آمد. حسن 2- جمعى از رسول اكرم سؤال كردند كه خدا را چگونه بخوانيم؟ در پاسخ آنان اين آيه نازل گشت (قتاده).

تفسير ... ص : 215

پس از آن كه خداوند روزه را بيان نموده بدنبال آن، دعا و ارزش آن، و كيفيّت اجابتش را بيان مى نمايد.

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي ...- در اينجا بقرينه جمله بعد، از صفت خدا سؤال شده است.

فَإِنِّي قَرِيبٌ ...- بگو خدا نزديك است. از اين آيه استفاده مى شود كه خداوند مكان ندارد چه اگر مكان داشت نسبت به تمام دعا كنندگان نزديك نبود.

و بعضى گفته اند معناى آن، سرعت در اجابت دعاء، دعاكنندگان است چه سريع و قريب (از نظر معنا) نزديك بهم هستند.

و عده ديگر گفته اند: از آنجا كه نزديك بودن مكانى مناسب با افرادى دارد كه در مكان و مادّى باشند و خداوند منزّه از آن است. از اين رو معناى آيه، چنين است: «من مى شنوم دعاى كسى را كه مرا بخواند مانند كسى كه در مكان نزديك باشد».

أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ ...- (اجابت مى كنم خواسته خوانندگان را بهنگام خواندن من).

فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي ...- در معناى اين جمله چهار قول گفته شده است:

1- در آنچه آنها را خوانده ام بايد اجابت كنند (ابو عبيده).

2- بايد به فرمان حق باشند و بخواهند پيروى او را در انجام اوامر و ترك منهيات (مبرّد- سراج).

3- مراد بفرمانبردارى

اجابت كنند (مجاهد).

4- مرا بخوانند- از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه فرمود: ناتوان ترين ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 216

مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسى است كه در سلام (بديگران) بخل نمايد.

وَ لْيُؤْمِنُوا بِي ...- آنچه من فرستاده ام تصديق كنند.

از امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: معناى اين جمله اين است كه بطور يقين بايد بدانند كه من قدرت دارم آنچه را مى خواهند به آنان بدهم.

لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ...- شايد هدايت، شده و بحق برسند.

سؤال:

ممكن است سؤال شود كه ما بسيارى از مردم را مى بينيم كه دعا مى كنند ولى خداوند اجابت نمى كند بنا بر اين، با آيه فوق چگونه سازگار است؟

پاسخ:

كسى نيست كه دعا كند و دعايش موافق حكمت خداوند و بنفع دين او بوده و فسادى هم برايش نداشته باشد جز اين كه خداوند دعايش را اجابت ميكند.

اين مطلبى است كه بايد دعا كننده باور داشته باشد چيزى كه هست گاهى مصالح و منافع بنده ايجاب مى كند كه زودتر آن دعا مستجاب شود و زمانى ديرتر.

سؤال:

اگر گفته شود ما ميدانيم آنچه حكمت خداوند ايجاب كند انجام ميدهد و در اين صورت دعاى بنده و اجابت خدا چه معنا است؟

پاسخ:

در پاسخ به دو نكته بايد توجه داشت:

1- از آنجا كه خود دعا اظهار خضوع و انقياد در برابر خداوند است پس دعا عبادت خواهد بود.

2- چه بسا خود دعا مصلحتى بوجود مى آورد كه حكمت خداوند ايجاب مى كند بر طبق آن مصلحت دعايش را مستجاب كند در صورتى كه قبل از دعا چنين مصلحتى ترجمه مجمع البيان في

تفسير القرآن، ج 2، ص: 217

نبوده و در نتيجه حكمتى هم از خدا درباره آن وجود نداشت شاهد اين مطلب روايت زير است:

ابى سعيد خدرى از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: هر مسلمانى كه دعا كند در صورتى كه دعاى او در مورد گناه و قطع رحم نباشد خداوند يكى از اين سه مطلب را باو ميدهد.

1- فوراً دعايش را مستجاب مى كند.

2- در آخرت خواسته اش را باو ميدهد.

3- (بواسطه آن دعا) يك بدى و گرفتارى را نميگذارد باو برسد.

بعضى عرض كردند يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنا بر اين ما زياد دعا مى كنيم. فرمود خدا زيادتر كند و در روايت انس بن مالك است كه رسول اكرم سه مرتبه فرمود: خدا زيادتر و نيكوتر كند.

و نيز جابر بن عبد اللَّه از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل كرده كه حضرت فرمود چه بسا بنده اى دعا مى كند ولى از آنجا كه خداوند آن بنده را دوست ميدارد به جبرئيل خطاب مى كند اجابت دعاى بنده ام را عقب بينداز من دوست دارم پيوسته صداى او را بشنوم و گاهى بنده اى دعا مى كند ولى چون مورد غضب خدا است به جبرئيل امر مى كند زود دعاى او را مستجاب نما، چه من نمى خواهم صداى او را بشنوم.

و از امير المؤمنين على عليه السلام نقل شده كه فرمود: «گاهى براى اين كه پاداش و خواسته دعا كننده زيادتر گردد اجابت دعايش تأخير مى افتد».

از ابراهيم بن ادهم سؤال كردند چرا ما دعا مى كنيم ولى مستجاب نمى گردد؟

در پاسخ آنان گفت: «براى اين كه شما خدا را شناخته ايد ولى

فرمانش را نمى بريد.

پيغمبر را شناخته ايد ولى از دستوراتش پيروى نمى كنيد قرآن را شناخته ايد ولى به آنچه در آن است. عمل نمى كنيد. نعمتهاى خدا را مى خوريد و شكر آنها را بجا نمى آوريد. بهشت را شناخته ايد ولى آن را طلب نمى كنيد. آتش (دوزخ) را شناخته ايد ولى خود را از آن نجات نميدهيد. شيطان را مى شناسيد ولى با او مبارزه نكرده بلكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 218

مطابق خواسته اش رفتار مى نماييد.

مرگ را ميدانيد ولى خود را براى آن آماده نمى كنيد. مردگان را زير خاك مى نماييد و از آنها عبرت نمى گيريد. عيبهاى خود را رها كرده و به عيبجويى از مردم پرداخته ايد.

[سوره البقرة (2): آيه 187] ... ص : 218

اشاره

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)

[ترجمه ] ... ص : 218

آميزش زنان شما در شب روزه براى شما حلال شد آنان پوشش شما هستند و شما پوشش آنها مى باشيد خدا دانا بود كه شما خود را بخيانت مى دهيد شما را بخشيد اينك ميتوانيد با آنها آميزش كنيد آنچه را خدا براى شما قرار داده پيروى كنيد، بخوريد و بياشاميد تا سفيدى صبح از شب براى شما نمايان گردد آن گاه روزه بگيريد تا شب، وقتى كه در مسجد معتكفيد با زنان آميزش نكنيد اين حدود خدا است بآن نزديك نگرديد چنين خدا آيات خود را براى مردم بيان مى كند شايد پرهيزگارى نماييد

شرح لغات ... ص : 218

رفث: آميزش و بعضى گفته اند اصل آن سخن زشت است كه كنايه از آميزش آورده شده است لباس: چيزى كه بدن را ميپوشاند.

تختانون: خيانت مى كنيد از «اختيان» بمعنا خيانت.

باشروهنّ: با آنها نزديك شويد از «مباشرت» كه بمعناى رساندن پوست بدن بپوست بدن ديگرى است.

الخيط الأبيض: سفيدى اول صبح- بنا بر اين اول روز، طلوع فجر دوّم است الخيط الاسود: سياهى شب.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 219

عاكفون: معتكفيد- از «عكوف و اعتكاف» كه ماندن در مكان است و در شرع عبارت است از ماندن در مكان مخصوصى (مسجد) براى انجام عبادت:

حد: منع و حدود خدا واجبات او است. و حد بمعانى ديگرى نيز آمده است از قبيل حد براى زناكاران حد بمعناى تيزى شمشير و غير شمشير حد براى حدود خانه و غير خانه كه جدا كننده بين دو چيز است و باين مناسبت به «حدّ» خانه «حد» گفته اند كه مانع است از داخل شدن بيگانه و آهن را كه حديد مى گويند براى آن است كه دشمن را دور

مى گرداند و بالأخره معناى اصلى حد منع است و اينها موارد استعمال اين كلمه است.

شأن نزول آيه: ... ص : 219

على بن ابراهيم از پدر خود و بالأخره از امام جعفر صادق عليه السلام نقل كرده كه (در اول اسلام حكم روزه اين بود) عمل زناشويى از اوّل تا آخر ماه رمضان حرام بود و نيز اگر كسى در شب، پيش از افطار خوابش مى برد خوردن و آشاميدن براى او حرام مى باشد تا موقع افطار شب بعد از آن (اتفاقاً) يكى از اصحاب پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنام «مطعم بن جبير» برادر «عبد اللَّه بن جبير» كه مردى پير و ضعيف بود روزه بود و موقع افطار بخانه آمده كه افطار كند همسرش دير غذا آورد و وى خوابش برد وقتى كه (غذا حاضر گشت) از خواب بيدار شد و به همسرش گفت: غذا خوردن براى من ديگر حرام شده است. (چيزى نخورد) فرداى آن شب در كندن خندق شركت نمود «1».

ولى به زمين افتاده غش كرد وقتى كه رسول اكرم او را ديد دلش بحال وى سوخت از طرفى بعضى از جوانان پنهانى در شبهاى ماه رمضان با زنان خود آميزش مى كردند پس اين آيه نازل شد و آميزش در شب هاى ماه رمضان و غذا خوردن اگر چه بخواب

__________________________________________________

(1) لشكر كشى قريش در جنگ احزاب و خندق كندن مسلمانان مصادف با ماه رمضان شده بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 220

روند حلال گشت.

اهل سنت در اين كه اين شخص «قيس بن صرمة» يا «ابو صرمة» يا «ابو قيس بن صرمة» يا «صرمة بن اياس» بوده است اختلاف كرده اند ميگويند وى

نزد رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمده گفت: من تمام روز را در باغ خود كار مى كردم وقتى كه موقع افطار بخانه آمدم تا افطار كنم همسرم در آوردن غذا دير كرد من خوابم برد. مرا از خواب بيدار كردند ولى غذا خوردن برايم ممنوع شده بود و روزه گرفتن برايم مشكل بود (يعنى روزه خود را خوردم) عمر برخواسته گفت: يا رسول اللَّه خيلى معذرت مى خواهم من شب با همسر خود آميزش كردم. عده ديگر نيز برخواسته گفتند ما نيز چنين كرده ايم سپس آيه فوق نازل گشت (ابن عباس- سدى).

تفسير: ... ص : 220

سپس خداوند وقت روزه و احكام آن را بيان مى كند.

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ ...- يعنى آميزش با زنان در شب روزه براى شما حلال شده است.

ابن عباس مى گويد خداوند روى رعايت عفّت و حيا در كلام هر چه بيان مى كند كه ممكن است زنندگى داشته باشد از آنها كنايه مى آورد مانند اين كلمات: رفث، لباس، مباشره، افضاء همه كنايه از عمل آميزشى است.

و زجاج مى گويد «رفث» كلمه جامعى است كه كنايه آورده مى شود از هر چيزى كه مرد از زن خود مى خواهد و اين آيه مى رساند كه عمل آميزش قبلًا (در ماه رمضان) حرام بوده كه مى خواهد ممنوعيّت آن را به دارد.

و مراد از شب روزه آن شبى است كه فرداى آن، روزه مى گيرند.

از امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود عمل آميزشى در تمام شبهاى اول ماه مكروه است جز در شب اول ماه رمضان كه بخاطر نزول اين آيه مستحبّ مى باشد.

و مناسب تر اين است كه مراد مستحبّ بودن عمل آميزشى در تمام شبهاى

ماه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 221

رمضان باشد و كلمه «ليلة» در آيه بمعنى جنس شب است كه تمام شبهاى آن را شامل مى گردد.

هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ ...- يعنى آنان (سبب) آرامش اند براى شما و شما نيز آرامشيد براى آنها همانطور كه ميفرمايد وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً يعنى شهر را آرامش براى شما قرار داديم (ابن عباس- مجاهد- قتاده) و معنايش اين است كه شما با زنان با آرامش زندگى ميكنيد و بسيار كم اتفاق مى افتد كه زن و مرد بدون يكديگر آرامش و آسايشى داشته باشند.

و بعضى گفته اند: علت اين كه هر كدام از زن و شوهر را لباس ديگرى معرفى كرده آن است كه چون در موقع آميزش بدن هر كدام به بدن ديگرى قرار مى گيرد پس هر يك در حكم لباس ديگرى است.

عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ ...- چون آميزش شبهاى ماه رمضان و غذا خوردن بعد از خواب براى شما حرام بود و شما نافرمانى كرديد. اكنون متوجه نعمت خدا باشيد كه شما را در انجام آنها مجاز نمود. خدا ميداند كه شما بوسيله گناه آميزش خيانت كرديد.

و بعضى گفته اند: لازم بود شما شهوات خود را كم كنيد و با دورى از منهيات الهى از لذّتها خوددارى كنيد ولى خداوند بر شما آسان گرفت.

فَتابَ عَلَيْكُمْ ...- توبه شما را پذيرفت و بعضى گفته اند: يعنى شما را مجاز نمود و سخت گيرى را از شما برداشت.

وَ عَفا عَنْكُمْ ...- اين جمله به دو صورت ممكن است معنا شود.

1- گناهان شما را بخشيد.

2- ممنوعيّت را از شما برداشت زيرا برداشتن حرمت، بخشش آنها است.

فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ

...- در شب، آميزش كنيد. عبارت آيه اگر چه بصورت «امر» گفته شده ولى معناى آن، مباح بودن است.

وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ ...- در معنى اين جمله دو وجه گفته شده است. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 222

1- بخواهيد فرزندى كه خدا براى شما قرار مى دهد يعنى وقتى مرد با همسر خود آميزش مى كند منظورش اين باشد كه خداوند فرزندى باو عطا كند كه خدا را پرستش كند و حمد او گويد (بيشتر مفسّرين).

2- بخواهيد آنچه را كه خداوند در كتابش (قرآن) براى شما حلال كرده است چه خداوند همانطورى كه دوست دارد كه آنچه حرام كرده ترك شود همچنين دوست دارد آنچه را اجازه داده مورد استفاده قرار گيرد.

وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا ...- بخوريد و بياشاميد يعنى مجازيد در خوردن و آشاميدن.

حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ...- تا روشن شود براى شما يعنى واقعاً براى شما ظاهر و روشن گردد.

الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ ...- روزه از شب، بنا بر اين، اول روز همان طلوع فجر دوم است «1» و بعضى گفته اند يعنى سفيدى صبح از تاريكى شب واضح گردد و بعضى ديگر گفته اند: يعنى سفيدى اول روز از سياهى آخر شب روشن شود.

و جهت اين كه ظهور صبح باين نحو، بنخ تشبيه شده اين است كه ملاك در حرمت افطار و وجوب روزه پخش شدن سفيدى نيست بلكه ملاك پيدا شدن خط روشنايى است به اندازه نخ از ميان سياهى شب كه در نظر به اندازه نخى اگر پيدا شد همين كافى است در حرمت غذا خوردن.

مِنَ الْفَجْرِ ...- در معناى «من» دو احتمال داده شده است.

1- من تبعيضيه

كه معناى بعض داشته باشد يعنى تمام صبح باعث حرمت غذا خوردن نيست بلكه همين كه خطى به مقدار نخ از بعض صبح روشن شد بايد از چيزهايى كه روزه را باطل مى كند خوددارى شود (ابن دريد).

2- بمعنى بيان باشد و آنچه را در جمله پيش «پيدا شدن خط سفيدى در سياهى»

__________________________________________________

(1) اول كمى روشنايى در آسمان از افق پيدا مى شود پس از مدتى از بين رفته و روشنايى ديگرى مى آيد بر سطح افق پديد مى آيد ملاك صبح اين دومى است كه آن را فجر صادق مى گويند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 223

گفته شده اينك بيان مى كند كه منظور خط سفيدى به اندازه نخ از صبح ظاهر شود.

نقل شده كه «عدى بن حاتم» به رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم عرض كرد من دو نخ از «مو» يكى سفيد و ديگرى سياه در برابر خود قرار دادم و هر چه به آنها نگاه كردم چيزى برايم روشن نشد. پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بطورى از گفته او خنديد كه دندانهايش نمايان گشت سپس فرمود اى پسر حاتم منظور بيان اول روزه است از وقتى كه سفيدى روز از سياهى شب آشكار شود سپس آخرين وقت روزه را بيان كرده مى فرمايد:

ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ ...- اول روزه، طلوع فجر دوم است كه آن روشنايى است كه بشكل مستطيل در افق پيدا مى شود و آن را فجر صادق مى گويند و نماز صبح از اين موقع واجب مى شود و آخر روزه به آمدن شب است و آنهم بعد از غروب مى باشد و علامت آن اين است كه مقدارى

سرخى كه با پنهان شدن خورشيد در سمت مشرق بوجود مى آيد كم كم از بين ميرود و بجاى آن سياهى پيدا ميشود (موقع افطار است) اين علامت فقط مخصوص مكانهايى است كه كوه و تپّه دارد اما در افق هاى باز و بدون كوه و بلندى تنها پنهان شدن خورشيد كافى است.

وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ ...- در معناى اين جمله دو قول گفته شده است.

1- منظور از آن منع از آميزش است (ابن عباس- حسن).

2- مراد منع از آميزش و كمتر از آن مانند بوسيدن و غير آن مى باشد اين قول از مالك و ابن زيد نقل شده عقيده ما (شيعه) نيز همين است.

وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ ...- يعنى در حالى كه در مساجد اعتكاف كرده ايد با زنان در نياميزيد و نزد ما (شيعه) اعتكاف فقط در چهار مسجد درست است.

1- مسجد الحرام (در مكّه).

2- مسجد پيغمبر (در مدينه).

3- مسجد كوفه.

4- مسجد بصره.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 224

و ساير دانشمندان اهل سنت ميگويند در تمام مسجدها اعتكاف صحيح است و فقط مالك است كه آن را مختص به مسجد جامع (شهر) ميداند.

و نيز نزد ما اعتكاف بدون روزه گرفتن صحيح نيست و ابو حنيفه و مالك نيز چنين گفته اند ولى شافعى مى گويد بدون روزه هم صحيح است.

و باز نزد ما (شيعه) اعتكاف در كمتر از سه روز صحيح نيست ولى در نزد ابو حنيفه بيك روز هم صحيح است و مالك مى گويد بايد ده روز باشد.

و شافعى مى گويد هر چه باشد كافى است اگر چه يك ساعت باشد و ضمناً از اين آيه استفاده مى شود كه در حال اعتكاف آميزش با

زنان حرام است چه شب باشد و چه روز زيرا عدم جواز را مشروط نمود بحال اعتكاف.

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ...- اشاره به احكامى است كه بيان شده است. و حدود خدا محرمات او است (حسن) و ضحّاك گفته مراد گناهان است و زجاج مى گويد منظور چيزهايى است كه خداوند از آنها منع كرده است.

فَلا تَقْرَبُوها ...- يعنى آنها را انجام ندهيد و بعضى گفته اند مراد واجبات خدا است پس نزديك آنها نشويد به مخالفت و نافرمانى در آنها.

كَذلِكَ ...- يعنى مثل اين بيانى كه گفته شد.

يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ ...- يعنى حجّتها و براهين كه در مورد اوامر و نواهى بيان شده است.

لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ...- يعنى تا اين كه از گناهان و تجاوز به حدودى كه درباره واجبات و محرّمات و مباحات تعيين كرده. پرهيز كنيد.

و اين آيه مى رساند كه خداوند پرهيزكارى را از تمام مردم خواسته است

[سوره البقرة (2): آيه 188] ... ص : 224

اشاره

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)

[ترجمه ] ... ص : 224

از روى نادانى بباطل مالهاى يكديگر را مخوريد و نبريد آنها را نزد قاضيان كه قسمتى از مالهاى مردم را از راه گناه بخوريد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 225

شرح لغات: ... ص : 225

باطل: چيزى كه از بين مى رود و بعضى گفته اند باطل چيزى است كه بر خلاف واقع و حقيقت باشد.

حَكَم: كسى كه بين طرفين دعوا و نزاع حكم كند.

تدلوا: و بياندازيد كه در اينجا بمعناى اقامه و آوردن دليل است

تفسير ... ص : 225

پس از آن كه در آيات پيش قسمتى از احكام اسلام را در مورد حلال و حرام بيان كرد در اينجا نيز يكى از دستورات اسلامى را بيان مى نمايد.

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ ...- نبايد بوجه غير حلال مانند غضب و ستم نمودن مالهاى يكديگر را بخوريد مانند لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ يعنى بعضى مر بعضى ديگر را نكشيد و بعضى گفته اند مراد اين است كه مالهاى يكديگر را بوسيله لهو و لعب مانند قمار و بازيهاى ديگر نگيريد.

و از امام محمّد باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود قريش همسر و مالهاى شخصى را بسا قمار كرده ميگرفتند آن گاه خداوند آنان را از اين كار نهى نمود و بهتر اين است مراد از آيه تمام اينها باشد چه همه آنها را شامل مى شود.

وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ ...- آنها را نزد قاضيان ببريد. در معنا و مراد از اين جمله از آيه چند احتمال داده شده است.

1- وديعه ها و چيزهايى كه «بيّنه» و دليل بر آنها نيست (ابن عباس- حسن- قتاده).

2- مال يتيمان كه در دست اوصياء آنها است كه وقتى از آنان مطالبه مى شود نزد قاضيان مى برند كه قسمتى را بگيرند و در ظاهر راهى براى آنها بود (جبائى) 3- مالهايى كه به گواهى و شهادت دروغ گرفته مى شود (كلبى) و بهتر آن است كه همه آنها مراد باشد. ترجمه مجمع البيان في

تفسير القرآن، ج 2، ص: 226

لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ ...- يعنى تا اين كه قسمتى از مالهاى مردم را بنحوى كه موجب گناه است بخوريد مثل اين كه مالى را مى دانيد از خود شما نيست ولى نزد قاضى برده و او حكم كند كه از شما است اگر چه آن مال در ظاهر از شما مى شود ولى در حقيقت مال مردم است و شما مى خوريد و داراى كيفرى سخت مى باشد.

و از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود خدا ميدانست كه بزودى در ميان اين امّت قاضيانى خواهند آمد كه بر خلاف حق و واقع حكم مى كنند از اين جهت مردمان با ايمان را نهى مى كرد كه به اين گونه قاضيان كه ميدانند بر خلاف حق حكم مى كنند مراجعه ننمايند.

و از اين آيه استفاده مى شود كه اقدام بر گناه با علم و اطلاع از آن يا در صورتى كه امكان علم و اطلاع برايش باشد گناه بيشترى است

[سوره البقرة (2): آيه 189] ... ص : 226

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)

[ترجمه ] ... ص : 226

از ماههاى نو از تو سؤال مى كنند بگو آنها وقت ها است براى مردم و حج. نيكى آن نيست كه از پشت، بخانه ها درآئيد بلكه نيكى آن است كه پرهيزكارى نماييد و از درها بخانه ها برويد و از خدا بترسيد شايد رستگار گرديد

شرح لغات ... ص : 226

اهلّه: جمع هلال است و هلال بمعناى ماه شب اول مى باشد.

توقيت: معين كردن وقت و هر چيزى كه نهايت آن معين شده باشد موقت مى گويند و ميقات بمعناى آخر وقت است همانطورى كه آخرت، ميقات مخلوقات مى باشد و ديدن هر ماه، آخر ماه (گذشته) است.

حجّ: معناى آن در پيش گفته شده است.

البرّ: فايده و نفع نيكو.

ظهر: پشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 227

باب: محل ورود (درب).

جهت نزول آيه ... ص : 227

نقل شده كه معاذ بن جبل گفت: يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يهوديان زياد از اهله (ماهها) از ما سؤال مى كنند. سپس اين آيه فرود آمد.

و قتاده مى گويد. براى ما گفته اند كه يهوديان به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مى گفتند:

چرا اين ماهها را پديد آورده اى؟ آن گاه اين آيه نازل گشت.

تفسير: ... ص : 227
اشاره

حكم ديگرى را اين آيات بيان ميكند باين صورت كه ميفرمايد: مردم از تو درباره «هلال» (ماه شب اول) و زياد و كم شدن حجم آن مى پرسند كه چه فلسفه و حكمتى در آن نهفته است؟

در پاسخ بگو: اين حالات مختلف ماه وسيله ايست براى تقدير و اندازه گيرى زمان ها كه در نتيجه آن در كارهاى دينى چون روزه ماه رمضان و افطار در ماه شوال و عدّه زنان و نيز از آن در كارهاى دنيوى بهره بردارى كرده و حساب كنيد.

زيرا اگر ماه هميشه بيك حالت و مثلًا مدور بود اين نتيجه بدست نمى آمد.

از اين آيه كه معيار و ملاك اندازه گيرى را «هلال» و حالات مختلف آن قرار داده ميتوان فهميد كه تنها ديدن ماه رمضان، ملاك واجب شدن روز و ديدن ماه شوال ميزان افطار است و حساب روزها ميزان نيست.

لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها ...- نيكى آن نيست كه از پشت ديوار بخانه ها درآئيد.

در معناى اين جمله سه قول گفته شده است:

1- در جاهليت رسم اين بود كه اگر كسى براى حجّ محرم مى شد از در خانه اش وارد نمى شد تا حجّش تمام شود و سوراخ هايى در پشت خانه ها باين منظور درست كرده بودند كه در آنها در اين هنگام داخل خارج ميشدند و

مسلمانان از عمل ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 228

باين كار نهى شدند (ابن عباس- قتاده- عطا-) و ابو الجارود نيز همين معنا را از امام محمّد باقر عليه السلام نقل كرده است.

برخى ميگويند تنها قبيله هاى: «قريش، كنانه، خزاعه» «ثقيف و جشم» كه از نظر تعصب شديد و صلابت در عقيده بآنها «حمس» (ميگفتند «حمس» بمعناى سختى است) چنين رفتارى را نداشتند. اگر چه بعقيده بعضى ديگر آنها نيز مانند ساير قبيله ها داراى حسن عادتى بودند.

علت اينكه اينان در موقع احرام چنين روشى داشتند اين بود كه ميخواستند ميان آنها در آسمان چيزى حائل و حاجب نباشد.

2- در كارها از راهش وارد شويد و منظور داخل شدن خانه ها نيست اين معنا را جابر از امام باقر عليه السلام نقل كرده است.

3- نيكى آن نيست كه از افراد نالايق انتظار كار نيك داشته باشيد بلكه نيكى در اينست كه كارهاى خوب را از افرادى شايسته طلب كنيد.

لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى ...- (نيكويى آنست كه پارسا و پرهيزكار باشيد) كه قبلًا شرح اين قسمت داده شد.

وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها ...- (بهر كار و يا هر خانه از در آن داخل شويد).

امام باقر عليه السلام ميفرمايد اهل بيت پيامبر درهاى الهى و دعوت كنندگان و راهنمايان بسوى بهشت اند تا روز قيامت.

رسول اكرم فرمود من شهر علم و مطابق برخى روايات حكمتم و على در آن شهر است و نميتوان باين شهر جز از در آن داخل شد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ...- (تقوى پيشه كنيد شايد رستگار شويد) يعنى از آنچه خداوند نهى كرده و فرمان به ترك آن داده پرهيز كنيد باشد تا

رستگار شده بپاداش پرهيزكاران نائل شويد.

نظم آيات و تناسب آنها با هم ... ص : 228

وجه اتصال اين آيات (لَيْسَ الْبِرُّ ...) به آيات قبلى (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ ...)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 229

اينست كه چون در آن آيات بيان شد كه «هلال» براى اندازه گيرى وقت ها و حجّ است بدنبال آن، اين قسمت از حكم احرام را بيان ميكند كه اين عادت مردم پس از احرام و داخل نشدن از در خانه نميتواند ملاك نيكى و خوبى باشد.

بعضى گفته اند مناسبت اين آيات با مطالب قبلى اينست كه همانطورى كه اختلاف شكل «ماه» معيار و ميزان شناسايى وقت و زمان و سبب اندازه گيرى است همچنين هر چيزى بايد معيار و ملاك داشته باشد و روى آن تنظيم گردد و داخل شدن به خانه از سوراخ هاى پشت خانه روى ميزان منطقى و صحيح نيست و بايد هر چيزى به محور فرمان الهى استوار گردد چه، خضوع در برابر فرمان حق و ترك آنچه نخواسته بهتر است از دنباله روى كوركورانه از محيط و عمل به چيزهايى كه خدا نخواسته است.

[سوره البقرة (2): آيه 190] ... ص : 229

اشاره

وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (190)

[ترجمه ] ... ص : 229

در راه خدا با كسانى كه به جنگ شما ميآيند پيكار كنيد ولى ستمكار نباشيد كه خدا ستمكاران را دوست ندارد).

شرح لغات: ... ص : 229

قاتلوا- نبرد كنيد از «قتال» بمعناى جنگ با كسى كه آماده جنگ شده است لا تعتدوا- تجاوز نكنيد- از «اعتداء» از حد و اندازه گذران.

شأن نزول ... ص : 229

ابن عباس ميگويد اين آيه در مورد صلح حديبيه نازل شد و خلاصه جريان اين بود كه رسول اكرم بقصد انجام عمره با يارانش كه يكهزار و چهار صد نفر بودند از مدينه بطرف مكه حركت نمود و هنگامى كه در «حديبيه» فرود آمدند مشركين از رفتن آنها بمكه جلوگيرى كردند رسول اكرم در همانجا قربانيها را ذبح كرد و پيمان صلحى باين نحو ميان آن حضرت و مشركين برقرار گشت.

پيمان صلح حديبيه ... ص : 229

قسمتى از مواد صلح حديبيه از اينقرار است «در آن سال پيامبر اكرم بمكه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 230

نرفته بمدينه بازگردد متقابلًا در سال بعد، مشركين مانع نشوند و پيغمبر و يارانش با كمال امن بمكه روند و در مدت سه روز طواف خانه كعبه كرده و ساير اعمال را انجام دهند ولى بلافاصله پس از سه روز بمدينه برگردند».

روى اين قرارداد، آن سال مسلمين بمدينه برگشتند و سال بعدش در همان موقع رسول اكرم و يارانش براى انجام «عمره قضا» آماده حركت بمكه شدند و با آنكه طبق پيمان حديبيه مشركين قرار بود با مسلمانان كارى نداشته باشند ولى باز مسلمانان مى ترسيدند كه مبادا قريش به پيمان خود وفا نكنند و باز هم از رفتن بمكه مبالغت نمايند و كار بجنگ بكشد و چون در ماه حرام بود آن حضرت از وقوع جنگ نگران بود سپس خداوند اين آيه را نازل فرمود كه اگر مشركين پيشى به جنگ كردند شما نيز جنگ كنيد اگر چه در ماه حرام باشد.

بعضى گفته اند اين اولين آيه ايست كه در مورد جنگ نازل شده است و از وقتى اين آيه نازل شد

هر كس با پيامبر مى جنگيد آن حضرت هم با او نبرد ميكرد و هر كس سر جنگ نداشت آن حضرت را با او كارى نبود تا اينكه اين آيه نازل شد:

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ...- (مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد) كه دستور كلى ميدهد مشركان را هر كجا ديديد چه در حال جنگ و چه در حال عادى بكشيد و بنا بر اين، حكم قتلى كه تنها در حال جنگ بايد مشركان را كشت با اين آيه منسوخ شد.

تفسير ... ص : 230
اشاره

در اين آيات خداوند بمؤمن فرمان جهاد داده ميفرمايد: وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ...

در راه دين پروردگار و براى خدا بكشيد و جنگ كنيد با كسانى كه با شما مى جنگند.

بعضى گفته اند مقصود از اين آيه اينست كه مسلمانان مأمور شدند كه فقط با مردان بجنگند نه زنان.

برخى ديگر معتقدند كه اين آيه فقط براى جنگ مسلمانان با اهل مكه است ولى بهتر اينست كه بگوئيم كه اين آيه مطلق است و فرمان جنگ با مشركان را ميدهد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 231

مگر مواردى كه با دليل استثناء شده باشد.

وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ...- (تجاوز نكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست نميدارد).

در بيان اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- فقط با كسانى كه مأمور به جنگ با آنها شده ايد نبرد كنيد و بجنگ ديگران نرويد.

2- با كسانى كه با شما سر جنگ دارند بجنگيد و از اين مورد تجاوز نكنيد و با كسانى كه با شما كارى ندارند نجنگيد.

خدا تجاوزكاران را دوست ندارد و معناى دوست نداشتن اين نوع مدار و بيان غضب خدا و

نكوهش مردم است و ما قبلًا معناى دوستى خدا را بيان كرديم.

آيا اين حكم نسخ شد؟ ... ص : 231

بعضى گفته اند كه اين آيه نسخ شده با آيه كريمه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ... «كه دستور جنگ با مشركان را مطلقاً ميدهد.

ولى از ابن عباس و مجاهد نقل شده است كه اين آيه نسخ شد زيرا از اول منظور، عدم تعرّض نسبت بزنان و كودكان و جنگ با خصوص مردان بوده است و اين حكم همچنين باقى است.

و از ائمه عليهم السلام نقل شده است كه فرمودند اين آيه نسخ كرد آيه ديگرى را كه ميفرمايد، «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ» «1» از كشتن مشركان دست برداشته نماز را بپا داريد.

و همچنين آيه كريمه: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» (هر كجا آنها را يافتيد بكشيد آنها را) نسخ كرد آيه ديگرى كه فرمود: «وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ «2»» از كفار و منافقان پيروى مكن و دست از تعرض آنها بردار.

__________________________________________________

(1) آيه 77 از سوره نساء.

(2) آيه 48 از سوره احزاب.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 232

[سوره البقرة (2): آيه 191] ... ص : 232

اشاره

وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (191)

[ترجمه ] ... ص : 232

هر كجا مشركان را يافتيد آنها را بكشيد و همانطور كه آنها شما را (از مكه) بيرون كردند شما (نيز) آنان را بيرون كنيد و فتنه گرى (كه آنها دارند) سخت تر از جنگ است و در مسجد الحرام با آنها بجنگ برنخيزيد مگر آنكه آنها با شما نبرد كنند كه در اين صورت آنها را بكشيد و جزاى كافران همين است.

شرح لغات: ... ص : 232

ثقفتموهم: يافتيد آنها را.

فتنه: اصل اين كلمه بمعناى آزمايش و امتحان است ولى بمعانى نيز بكار رفته است كه از آن جمله بمعناى گرفتارى مانند آيه كريمه و «فَتَنَّاكَ فُتُوناً «1»» (ترا پى در پى گرفتار كرديم) و بمعناى عذاب مانند «جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ» «2» (قرار دادند عذاب مردم را مانند عذاب خدا يعنى آنها را با هم برابر شمردند) و بمعناى جلوگيرى از دين مانند: «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ «3»» (و بينديش كه مبادا جلوى تو را بگيرند از عمل به آنچه خدا بتو نازل كرده است.

ولى در اين آيه «فتنه» بمعناى شرك بخدا و پيامبر اوست.

شأن نزول: ... ص : 232

يكى از اصحاب پيامبر اكرم مردى از كفار را در يكى از ماه هاى حرام كشت مسلمانان او را بر اين عمل سرزنش كردند در اين موقع آيه كريمه نازل شد كه شرك مشركان بالاتر از كشتن در ماه حرام است اگر چه خود اين كشتن نيز حرام است.

__________________________________________________

(1) آيه (40) از سوره طه.

(2) آيه 10 از سوره عنكبوت. [...]

(3) آيه 49 از سوره مائده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 233

تفسير: ... ص : 233

خداوند مسلمانان را مخاطب قرار داده طرز جنگ با كفار را براى آنان بيان ميكند كه شما هر كجا آنها را يافتيد بكشيد و همانطور كه آنها شما را از مكه بيرون كنيد و كشتن مشركان در ماه حرام اگر چه گناه است ولى شرك و كفر آنها بخدا و پيامبر مهمتر و شر و گناهش بيشتر است.

علت اينكه از شرك و كفر به فتنه تعبير شده اينست كه كفر بهلاكت و بدبختى ميكشاند و فتنه آن چيزيست كه باعث بدبختى و هلاك است.

و برخى گفته اند «كفر» فساد و تباهى است كه در موقع آزمايش روشن ميشود و لذا به كفر «فتنه» گفته ميشود.

وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ ...- در مسجد الحرام با آنان نجنگيد تا اينكه آنها با شما بجنگند.

منظور، ممنوعيت شروع به نبرد در مسجد الحرام و كشتن مشركان است مگر اينكه آنان آغاز كند كه مسلمين حق دفاع دارند لذا ميفرمايد اگر آنان دست بجنگ زدند شما نيز به مقابله برخيزيد و با آنها جنگ كنيد كه سزاى كافران همين است اين آيه دلالت دارد كه واجب است كفار را از مكه بيرون

كرد تا فتنه و فسادى پيش نيايد و در حديث نيز وارد شده است كه مضمونش اينست «در جزيرة العرب دو آئين نبايد باشد»

[سوره البقرة (2): آيه 192] ... ص : 233

اشاره

فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192)

[ترجمه ] ... ص : 233

اگر از كفر و شرك دست بردارند همانا خدا آمرزنده است و مهربانست

شرح لغات ... ص : 233

انتهوا: خوددارى كرده اند و ترك گناه نمودند از انتهاء كه بمعناى امتناع است.

غفور: پوشاننده گناه بطورى كه گويا نبوده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 234

تفسير: ... ص : 234

اگر اينان از كفر و شرك دست برداشتند همانا خدا آمرزنده و مهربانست و از اين آيه ميتوان فهميد كه توبه قاتل عمدى نيز قبول ميشود زيرا شرك بالاتر از قتل و گناه شرك بيشتر از گناه قاتل است

[سوره البقرة (2): آيه 193] ... ص : 234

اشاره

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ (193)

[ترجمه ] ... ص : 234

با آنان نبرد كنيد تا فتنه و فساد نباشد و فقط خدا اطاعت و فرمانبردارى شود و اگر اينان از كفر دست بر ندارند (با آنها خوشرفتارى كنيد) و جز بر ستمگران تجاوز روا نيست

شرح لغات: ... ص : 234

دين: اعتقاد بفرمانبردارى و بعقيده بعضى همان دين اسلام است و اصل اين كلمه بمعناى عادت مى باشد كه بمعناى اطاعت و يا «اسلام» بكار رفته است.

تفسير: ... ص : 234

در اين آيات هدف اساسى از جنگ بيان شده است كه با كفار و مشركان بجنگيد تا «فتنه» (كه بقول ابن عباس و قتاده و مجاهد و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده همان مشرك است) ريشه كن شود و تنها دين و اطاعت از فرمان خدا يا تنها اسلام باقى بماند و اسلام بر همه دين ها غالب و پيروز گردد. اگر اينان پذيرفته و از شرك و گناه امتناع ورزيدند و بازگشتند بر آنان عقوبت و كيفرى نخواهد بود و تنها كيفر قتل، براى كفاريست كه هم چنان به شرك و كفر خود باقى ميمانند.

سؤال؟

چرا كيفر قتل در اين آيه بنام «عدوان» و ظلم ناميده شده با اينكه عين عدل و داد است.

پاسخ قبلًا نيز گفته شد كه عرب پاداش و جزاى هر كارى را گاه بنام همان كار مى نامد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 235

بنا بر اين، عقوبت و كيفر كفاره بر تجاوز و ستمگرى آنان بنام «عدوان» و ظلم ناميده شده است همانطور كه در آيه كريمه ميفرمايد «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ» «1» (هر كس بشما تجاوز كرد شما نيز باو تجاوز كنيد (1)) كه كيفر تجاوز بنام «تجاوز» خوانده شده است با اينكه خود اقتضاى عدل است و آيه كريمه «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ، سَيِّئَةٌ «2» مثلها- كيفر بر گناه همانند همان گناه مى باشد كه از كيفر گناه تتغير به «سيئة» شده است.

اين وجه تفسير را

«قتاده» و «ربيع» و «عكرمه» گفته اند.

ولى «مجاهد» و «سدى» ميگويند مقصود از «عدوان» ابتداء به جنگ است.

اين آيه كه دستور كشتن مشركان را در هر حال و هر كجا باشند ميدهد ناسخ آيه قبلى است كه ميفرمايد با مشركان در مسجد الحرام بجنگيد تا وقتى آنان ابتداء به جنگ نكرده اند (حسن و جبائى).

ولى بنا تفسير ابن عباس در آيه گذشته كه ميگفت آيه براى بيان حرمت تعرض نسبت بزنان و كودكان و وجوب نبرد با خصوص مردان است ديگر منسوخ به اين آيه نميباشد.

بعضى ميگويند اين آيه نيز بيان همان حكم آيات مسابقه است و ميفرمايد اگر مشركان در حرم شروع به جنگ با شما كردند شما آنان را بكشيد تا فتنه و شرك از ميان برود نه دستور كشتن آنها در هر حال و هر جا است.

[سوره البقرة (2): آيه 194] ... ص : 235

اشاره

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (194)

[ترجمه ] ... ص : 235

ماه حرام در مقابل ماه حرام پس هر كس بر شما تجاوز كرد شما نيز باو تجاوز كنيد مانند همان تعدى و تجاوزى كه بشما كرده است و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است.

__________________________________________________

(1) آيه 40 از سوره «شورى»

(2) آيه 126 از سوره نحل.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 236

شرح لغات: ... ص : 236

الشهر الحرام- ماه حرام و علت اينكه اين ماه ها را بنام ماه حرام ناميده اند اينست كه جنگ و مانند آن در اين ماه ها حرام است.

حرمات- جمع حرمت و آن چيزيست كه بايد حفظ و نگهدارى شود و هتك آن حرام است.

قصاص گرفتن حق مظلوم است از ظالم.

اعتدى- ستم كرد و با فعل «عدى» بيك معنا است اگر چه بعضى گفته اند كه كلمه «اعتدى» ظلم بيشترى را ميرساند.

تفسير: ... ص : 236

سپس خداوند حكم جنگ در ماه هاى حرام را بيان ميكند و ميفرمايد:

«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ، و منظور از اين ماه حرام همان ذو القعده است و همان ماهى بود كه پيامبر قصد مكه داشت در آن ماه و مشركان جلوگيرى كردند و بالآخره پيمان «حديبيه» منعقد شد.

در معناى اين آيه «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ» (ماه حرام در برابر ماه حرام) دو وجه بيان شده است:

1- در آيه كلمه «قتال» (جنگ) حذف شده است و معنايش اينست كه جنگ در ماه حرام در برابر جنگ در همين ماه است.

2- اين ماه حرام «ذو القعده» در سال هفتم بعثت كه مسلمين موفق بزيارت خانه كعبه و عمره شدند در مقابل آن ماه حرام ذو القعده سال ششم بعثت كه مشركان جلوگيرى كردند.

ماه هاى حرام چهار ماه است: «ذو القعده، ذو الحجه محرم و رجب) كه سه ماه اول پى در پى (سرد) است و ماه رجب، فرد است.

در اين ماه اعراب جنگ را حرام ميدانستند حتى كسى قاتل پدر و يا برادرش را ميديد در اين ماه او را نميكشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 237

وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ ...- اين آيه را بدو صورت تفسير كرده اند:

1-

چون قريش در سال ششم از رفتن رسول اكرم و يارانش بمكه با آنكه حرام بسته بودند جلوگيرى كردند و آنان را مجبور به بازگشت بمدينه نمودند بخود مى باليدند بر اين قدرت و پيروزى خداوند بمسلمانان در سال هفتم توفيق و امكان داخل شدن بمكه و انجام عمره داد تا جبران و قصاصى باشد از آنچه در سال گذشته اش واقع شده بود (قتاده- ضحاك- ربيع- عبد الرحمن بن زيد، اين وجه را گفته و از امام باقر عليه السلام و ابن عباس نيز همين وجه نقل شده است.

2- حرمات قصاص است يعنى جنگ براى مسلمانان در ماه هاى حرام جائز نيست و حرام است جز اينكه بصورت قصاص و مقابله بمثل با مشركان باشد.

حسن ميگويند مشركين عرب برسول اكرم عرض كردند آيا در ماه هاى از جنگ با ما ممنوعى؟

حضرت فرمود بلى، منظور مشركان اين بود كه وقتى مطمئن شوند مسلمانان در ماه هاى حرام با آنها نمى جنگند در اين ماه بمسلمانان حمله كنند و فكر ميكردند كه مسلمانان پاسخ نخواهند داد در اين موقع اين آيه نازل شد كه اگر مشركان جنگ كنند و حرمت اين ماه ها را نگاه ندارند بر شما نيز منعى و اشكالى نيست كه به آنها حمله كنيد و قصاص نمائيد مانند آنچه آنها كردند (اين وجه را «زجاج» و «جبائى» گفته اند.

علت اينكه «حرمات» بصورت جمع بيان شده اينست كه منظور حرمت ماه و حرمت شهر مكّه و حرمت احرام ميباشد.

و بعضى گفته اند علت جمع آوردن «حرمات» اينست كه شامل هر حرمتى كه حلال شمرده شده گردد كه مقابله با آن جائز است.

فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا ...- هر كس بشما تجاوز ظلم كرد

شما نيز متقابلًا باو ستم كنيد و گفتيم اگر چه كيفر ستم، عدل است ولى بنام آن فعل ناميده شده است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ...- از خدا بترسيد در آنچه بشما امر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 238

كرد و آنچه از آن نهى نموده است و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است در كمك كردن به آنان و يا كمك خدا با پرهيزكاران است.

و اصل كلمه «مع» (با) بمعناى با هم بودن در مكان و يا در زمان است ولى در اينجا منظور همراه بودن كمك حق با آنها است.

از اين آيه اين حكم فقهى نيز استفاده ميشود كه اگر كسى مال ديگرى را غصب و تلف كرد بايد اگر مثل و مانند دارد مثل آن را بدهد و اگر مثل ندارد قيمت آن را بپردازد

[سوره البقرة (2): آيه 195] ... ص : 238

اشاره

وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (195)

[ترجمه ] ... ص : 238

از مال خويش در راه خدا انفاق كنيد و با دست خويش خود را به هلاكت نيندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد

شرح لغات ... ص : 238

انفقوا- انفاق كنيد و انفاق بيرون كردن مال از ملك و قرار دادن آن در ملك ديگرى است.

و لا تلقوا- نيندازيد از القاء انداختن چيزى بسمت پائين.

التهلكه- بمعناى هلاك است و بعضى گفته اند تهلكه آنست كه بهلاكت ميكشد

تفسير: ... ص : 238

پس از آنكه در آيات گذشته وجوب نبرد با كفار بيان شد بدنبال آن لزوم انفاق در راه خدا بيان ميشود و ميفرمايد: در راه خدا انفاق كنيد يعنى از مال هاى خويش در راه جهاد و دين و هر آنچه خدا بدان فرمان داده است انفاق كنيد.

كلمه «سبيل» بمعناى راه است و راه خدا همان راه رحمت و ثواب است ولى بيشتر كلمه «سبيل اللَّه» در مورد جهاد بكار ميرود كه بذل جان عاليترين مرتبه جود و بخشش مى باشد.

وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ...- (خود را بهلاك و خطر مياندازيد). ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 239

در تفسير و بيان اين آيه وجوهى گفته شده است از اينقرار:

1- با ترك انفاق خود را به بدبختى نيندازيد چه ما در اين صورت دشمنان بر شما چيره شده و شما هلاك ميشويد (ابن عباس و جمعى از مفسران).

2- در اثر نااميدى از آمرزش الهى مرتكب گناه بيشتر نشويد (براء بن عازب و عبيدة).

3- تا وقتى قدرت دفاعى و جنگى در برابر دشمن نداريد خود را به جنگ با آنها نيندازيد (ثورى و بلخى).

4- در انفاق زياده روى نكنيد (جبائى).

و نزديك بهمين وجه را امام باقر عليه السلام ميفرمايد كه اگر كسى تمام آنچه دارد در راه خدا انفاق كند كار درست و خوبى نكرد و باين آيه كريمه عمل ننموده است.

وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ

الْمُحْسِنِينَ ...- نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد منظور از اين نيكوكارى در اينجا: اقتصاد و ميانه روى است و نيكوكاران همان مقتصدان و ميانه روان اند.

«عكرمه» ميگويد معناى آيه اينست نيك كنيد گمان خود را به پروردگارتان تا خدا بشما نيكى كند.

«عبد الرحمن بن زيد» در معناى آيه ميگويد: به نيازمندان مكرّر كمك كنيد.

ولى بايد گفت آيه معناى عام و وسيعى دارد و شامل تمام اين مصاديق مى باشد و منافاتى هم با هم ندارد.

از اين آيه استفاده ميشود كه براى انسان جائز نيست دست بكارهايى بزند كه احتمال و خوف خطر جانى دارد و همچنين در مواردى كه امر بمعروف مواجه با خطر احتمالى است جائز است ترك آن.

و نيز اين آيه دلالت دارد بر جائز بودن صلح با كفار در صورتى كه امام براى خود و يا براى مسلمين خطرى به بينيد همانطورى كه رسول اكرم در «حديبيه» و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 240

حضرت على در «صفين» و امام حسن عليه السلام با معاويه صلح برقرار كردند.

و اما داستان حسين بن على و جنگش با طرفداران يزيد با احتمال كشته شدن داشت ميتوان گفت روى چند جهت بود:

1- او فكر ميكرد كه مردم نسبت او را با رسول اكرم در نظر دارند حضرتش را نميكشند.

2- حضرت ميدانست و يا ظن قوى داشت كه اگر جنگ هم نكند او را ميكشند هم چنان كه پسر عمش مسلم بن عقيل را كشتند در اين صورت كشته شدن با عزت و در راه خدا و جهاد برايش آسان تر و گواراتر بود

[سوره البقرة (2): آيه 196] ... ص : 240

اشاره

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا

اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (196)

[ترجمه ] ... ص : 240

اعمال حج و عمره را براى خدا به پايان برسانيد و اگر ممنوع شديد هر اندازه از قربانى كه سهل است انجام دهيد و سر نتراشيد تا وقتى كه قربانى شما بمحل خود برسد و هر كه از شما مريض است، يا دردسر دارد سر بتراشيد بعوض، روزه اى يا صدقه اى يا ذبح گوسفندى مى بايد، و چون امان يافتيد هر كه پس از فراغ از عمره به حج پرداخته باشد، هر چه ميسّر شود قربان كند و هر كس بقربانى قدرت نداشت سه روز در حج و هفت روز چون بازگشتيد روزه داريد اين ده روز تمام است اين براى كسى است كه خانواده اش مقيم مسجد الحرام نباشد از خدا بترسيد و بدانيد كه مجازات خدا سخت است

شرح لغات: ... ص : 240

احصرتم- ممنوع شديد و بمردى كه حبس شده «محصور» ميگويند.

الهدى- قربانى در بيان معناى اصلى اين كلمه دو قول است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 241

1- «هديه» كه قربانى هديه ايست كه شخص بمنظور تقرب بخدا ميدهد.

2- راندن همانطور كه ميگويند: «هداه» الى الرشاد يعنى او را بسوى نيكى راند و سوق داد و قربانى را از اين جهت كه به حرم سوق داده ميشود «هدى» گفته اند.

حلق- تراشيدن.

الاذى- آزار و اذيت و هر چيزى كه باعث ناراحتى گردد.

نسك- جمع «نسيكه» كه بمعناى قربانى است و بمعناى عبادت نيز آمده است و ناسك به مرد عابد ميگويند:

تمتّع- لذّت ببرد از «تمتع» كه لذّت بردن است حجّ تمتّع اينست كه شخص در ماه حج عمره بجا بياورد سپس از احرام خارج شده و آنچه را كه در حال احرام ممنوع بود انجام دهد و لذت برد و

بعد، براى حجّ محرم گردد بدون اينكه به يكى از ميقات ها برود.

اهل- زن و يا نزديكترين فرد به مرد، اهل او شمرده ميشود و تاهل «بمعناى زن گرفتن» است. اهل بيت ساكنان خانه را گويند و كلمه «اهلًا و مرحباً» و كلمه: «اهلًا و مرحباً» نيز بمعناى اختصاص تحيت و سلام به شخص.

العقاب- عذاب و كيفر و با ريشه و اصل اين كلمه كه از عقب بمعناى دنبال است تناسب دارد چه، كيفر كارهاى زشت بدنبال آن مى باشد.

تفسير: ... ص : 241
اشاره

ابن عباس و مجاهد، ميگويند اين قسمت از آيات براى بيان حكم لزوم و وجوب حج و عمره پس از بيان حكم وجوب جهاد آمده است و ميفرمايد كه اعمال حج و حدود و خصوصيات حج و عمره را انجام داده آنها را بپايان رسانيد.

ولى مطابق نقلى از امير المؤمنين و على بن الحسين عليهما السلام كلمه «اتمّوا» بمعناى بپايان رسانيد نيست بلكه بمعناى «اقيموا» (بپا داريد) مى باشد و از مفسرين «سعيد بن جبير و مسروق و سدى» همين وجه را گفته اند كه معناى آيه چنين ميشود: حج و عمره تا آخر آنچه دارند بپا داريد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 242

كلمه: «للَّه» (براى خدا) يعنى عمل حج را براى خدا و نزديك شدن به او انجام دهيد.

و عمره مانند حج از نظر ما (اماميه) واجب است و عقيده شافعى نيز همين است در نظر بعديش ولى دانشمندان عراق ميگويند عمره مستحبّ است.

اركان اعمال حج عبارتند از: نيّت، احرام، وقوف بعرفه، وقوف بمشعر، طواف زيارت، و سعى بين صفا و مروه.

اما اعمال واجب حج كه ركن نيستند از اينقرار است: تلبيه (لَبَّيكَ الَّهُمَّ

لَبَّيْكَ ...)، دو ركعت نماز طواف، طواف النّساء و دو ركعت نماز آن و اعمال مستحبى حج در كتاب هاى فقهى مفصّل بيان شده است.

واجبات ركن عمره نيز از اينقرار است: نيت، احرام، طواف زيارت، سعى بين صفا و مروه و واجبات غير ركن عمره همان، تلبيه، دو ركعت نماز طواف، طواف النّساء و دو ركعت نماز آن مى باشد.

فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ ...- (اگر ممنوع شديد ...) در تفسير اين قسمت دو قول بيان شده است از اينقرار:

1- اگر ترس يا دشمن يا بيمارى شما را منع كرد (ابن عباس- مجاهد- قتاده و عطا) و نيز همين معنا از ائمّه ما نقل شده است.

2- اگر قدرت جبّار و زرمندى شما را مانع شد (مالك).

فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ ...- (آنچه از قربانى ممكن شد) بر شما است آن قربانى كه آسانتر است يا هديه كنيد آن قربانى را كه براى شما امكان دارد.

قربانى سه قسم است 1- شتر 2- گاو 3- گوسفند و آسانتر از همه آنها همان گوسفند است.

اين قول كه بر سه نوع حيوان ميتواند قربانى شده از على عليه السلام نقل شده است و ابن عباس و حسن و قتاده بر همين عقيده اند.

ولى عبد اللَّه بن عمر و عايشه ميگويند كه جز گاو و شتر جائز نيست نزد ما قول

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 243

اول صحيح است.

وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ ...- سر را نتراشيد تا برسد قربانى بمحلّ خودش.

يعنى تا قربانى بمحلّش نرسيده و ذبح شده شما از احرام خارج نشويد و سر نتراشيد در اينكه محل اين قربانى (هدى) كجا است دو قول شده است، 1-

«حرم» كه اگر شخص محرم در حرم قربانى را ذبح و نحر كند در روز عيد از احرام خارج ميشود (ابن عباس، ابن مسعود، حسن و عطا).

2- محلى كه رسول خدا در آن محل از رفتن بمكه ممنوع شد در «حديبيه» و خود آن حضرت نحر كرد و بيارانش دستور داد كه همه نحر كنند و حديبيه جزء حرم نيست.

ولى بنا بمذهب اماميه در احرام حج محل قربانى منى است و تنها براى مريض و يا محصور بدشمن جائز است كه در حرم و يا در حديبيه نحر و ذبح كند و در احرام عمره محل قربانى مكه است:

فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ ...- (هر كس بيمار يا آزار بسر داشته باشد (و سر بتراشد) غرض آن روزه اى يا صدقه اى يا ذبح گوسفندى مى باشد).

يعنى اگر كسى بيمار شود يا نوعى ناراحتى در سرش پديد آيد كه تنها درمانش سر تراشى است در اين صورت ميتواند در حال احرام سر بتراشد ولى بايد «فديه» دهد، و اصحاب ما (اماميه) ميگويند اين آيه درباره شخصى بنام «كعب بن عجره» نازل شد كه در سرش ناراحتى خاصى پيدا شده و جانور افتاده بود.

فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ ...- بجاى اين سر تراشيدن فديه اى بايد داد كه روزه يا صدقه و يا قربانى است و از ائمه ما عليهم السلام نقل شده كه روزه سه روزه است و صدقه بايد بر 6 مسكين باشد و بنا بروايتى ده مسكين و قربانى هم گوسفند باشد و شخص مخيَّر است كه يكى از اينها را اختيار كند.

فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ

مِنَ الْهَدْيِ ...- (هر گاه ايمن ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 244

شديد هر كه پس از فراغ از عمره به حجّ پرداخته باشد ميسر نشود قربان كند).

يعنى هر گاه از ترس دشمن و يا بيمارى و يا هر مانع ديگر ايمن يافتيد پس هر قربانى كه ممكن شد بدهيد.

حجّ تمتّع از نظر ما (شيعه) فرض كسى است كه در مسجد الحرام حاضر نباشد و حد اقل، دوازده ميل از هر طرف با مكه فاصله داشته باشد.

و حكم عمره تمتّع اينست كه شخص در ماه هاى حرام از ميقات محرم شده داخل مكه شود طواف كند و سعى بين صفا و مروه نمايد و پس از تقصير (كوتاه كردن ناخن يا موى سر) از احرام خارج گردد و بار ديگر براى حج از مسجد الحرام احرام به بندد و بسوى عرفات خارج شود سپس بمشعر رود و اعمال حج را آن چنان كه در كتاب هاى فقهى نوشته شده انجام دهد و در بعضى از آنچه گفته شد ميان دانشمندان اختلاف است.

قربانى حج تمتّع بدون ترديد و اختلاف واجب است بنصّ آيه كريمه ولى خلاف در اينست كه آيا قربانى خود، يكى از اعمال است و يا جبران و فديه مى باشد ولى بعقيده ما خود قربانى يكى از اعمال مستقل حج است.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ ...- كسى كه نه خود قربانى و نه پولش را دارد بر اوست روزه سه روز در حج.

ما معتقديم اين سه روز هفتم و هشتم و نهم ذيحجه ميباشد اگر در اول دهه ذيحجه هم اگر سه روز بگيرد نيز كافى است ولى اگر روز

هشتم و نهم را گرفت يك روز باقيمانده را بعد از ايام تشريق بايد قضا كند.

و اگر روز هشتم هم روزه نگرفت بايد پس از ايام تشريق سه روز بدنبال هم روزه بگيرد.

وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ ...- و هفت روز ديگر را هنگامى كه بوطن خويش بازگشتيد روزه بگيريد اين دو قول را قتاده و عطا گفته اند.

مجاهد ميگويد منظور از مراجعت بازگشت از «منى» است يعنى پس از آنكه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 245

از منى بمكه برگشتند بايد آن هفت روز را روزه بگيريد ولى نزد ما (شيعه) همان قول اول صحيح است تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ...- در معناى اين جمله چند احتمال داده شده است:

1- وقتى كه عوض قربانى روزه گرفتيد ثواب آن كامل و تمام ميشود اين قول را حسن گفته و مجاهد نيز آن را اختيار كرده است و از حضرت امام باقر عليه السلام همين معنا نقل شده است.

2- آن سه روز كه در حج روزه گرفته ايد با هفت روزى كه در وطن روزه ميگيريد بر رويهم ده روز كامل ميشود روزه ده روز براى شما واجب بوده است.

بنا بر وجه دوم آوردن اين جمله (تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ) در آيه كريمه براى دفع توهمى است در آيه و آن توهم اينست كه شخص مخيّر باشد كه سه روز روزه در حج بگيرد يا هفت روز در وطن.

اين توهم وقتى از آيه پيدا ميشود كه حرف «و» را در آيه (وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ) بمعناى «او» (يا) بگيريم مانند آيه كريمه: «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» (از زنان كه پاكيزه اند براى

شما دو يا سه يا چهار بهمسرى خود اختيار كنيد) كه در اين آيه كلمه «و» بمعناى «او» (يا) مى باشد.

3- اين جمله فقط براى تاكيد آمده است.

ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...- يعنى عمرة تمتع گفته شد براى اهل مكه و كسانى كه مانند آنها است نميباشد و فقط براى كسانى است كه حاضر در مكه نبوده و بين محل زندگى او و مكّه بيش از دوازده ميل از هر طرف فاصله باشد وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ ...- از خدا بپرهيزيد و آنچه بشما امر و يا نهى ميكند و بدانيد كه مجازات خدا سخت است براى كسانى كه نافرمانى او كنند.

داستان حج پيامبر (ص) ... ص : 245

معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل ميكند كه فرمود رسول اكرم در مدت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 246

ده سال كه در مدينه بود حج بجا نياورد تا آيه كريمه: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ ... «1»»

نازل شد.

رسول اكرم عازم حج شده بمناديان دستور داد با صداى رسا بمردم مدينه و حومه آن اعلان كنند كه امسال پيامبر ميخواهد بمكه رود و حجّ كند اين اطلاع بمردم ساكن مدينه و اطراف و باديه نشينان رسيد و همه اجتماع كردند.

رسول اكرم چهار روز بآخر ذيقعده مانده حركت كرد و هنگامى كه به «ذى الحليفه» رسيد ظهر شد حضرت در آنجا غسل كرد و حركت كرد تا رسيد بمسجد شجره در آنجا نماز ظهر را خواند و براى حجّ احرام بست.

حديث ادامه دارد تا اينجا كه فرمود هنگامى كه رسول اكرم از سعى بين صفا و مروه فارغ شد در مروه

ايستاد و رو بمردم كرد حمد و ثناى الهى بجا آورد.

سپس فرمود اين جبرئيل است (و اشاره كرد به پشت سرش) بمن امر ميكند كه دستور دهم هر كس قربانى نياورده بايد محلّ «2» شود و حتى اگر من قربانى نياورده بودم مُحلّ ميشدم ولى هر كس قربانى آورده جائز نيست كه از احرام خارج شود تا وقتى قربانى بمحلّ خود برسد (در منى ذبح و نحر شود).

پس مردى از ميان جمعيت برخاست و از روى انكار عرض كرد آيا ما «حاج» و قاصد حج باشيم در حالى كه از سر ما آب بچكد؟ (يعنى غسل جنابت كرده باشيم).

حضرت فرموده تو باين حكم هرگز ايمان نخواهى آورد! سپس سراقة بن مالك از جا برخاسته عرض كرد يا رسول اللَّه احكام دين را بما آموختى گويا ما امروز بدنيا آمديم اينك بما بگو اين حكم مخصوص همين سال است يا براى هميشه ميباشد؟

رسول اكرم فرمود اين حكم، ابدى است تا روز قيامت سپس انگشتان خود را

__________________________________________________

(1) آيه 27 از سوره حج

(2) يعنى از احرام خارج گردد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 247

در يكديگر جفت كرد فرمود: عمره و حج اين چنين باهم اند و عمره داخل حج شد تا روز قيامت.

در اين هنگام على عليه السلام از يمن بمكّه رسيد و وارد بر رسول اكرم شد وقتى كه بخانه رفت ديد فاطمه زهرا از حال احرام خارج شده و لباس هاى رنگين پوشيده است.

از فاطمه سؤال كرد كه اين چه حال است چرا از احرام خارج شده اى؟ دختر پيغمبر گفت رسول خدا ما را چنين دستور داده است.

على عليه السلام نزد رسول اكرم آمده

عرض كرد يا رسول .. من فاطمه را ديدم كه لباس رنگين پوشيده و از احرام خارج شده است رسول اكرم فرمود: من مردم را باين حكم دستور داده ام.

سپس فرمود يا على تو چگونه محرم شده و تلبيه گفته اى عرض كرد مانند شما، حضرت فرمود تو بر احرامت باقى باش مانند خود من و تو در قربانى با من شريك هستى.

امام صادق بعد، فرمود رسول اكرم و يارانش وقتى بمكّه رسيدند بمنزل هيچ كس نرفته و در بيرون شهر مكه منزل كردند تا روز هشتم موقع ظهر كه رسول اكرم دستور داد تا مردم غسل كنند و براى حجّ احرام بسته و تلبيه گويند.

رسول اكرم و يارانش لبيك گويان حركت كردند براى حجّ تا رسيدند به «منى» در آنجا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نيز نماز صبح را خواندند و صبح كردند در حالى كه مردم بدور آن حضرت جمع بودند.

عادت قريش اين بود كه در عرفات با مردم وقوف نميكردند و در مزدلفه ميماندند و از آنجا حركت ميكردند و ديگران را مانع مى شدند زيرا آنان از مساوات با مردم ديگر ننگ داشتند و در مشعر نيز از راهى ديگر بازميگشتند تا خداوند اين آيه را نازل كرد:

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ...- (هم چنان كه مردم حركت ميكنند شما نيز حركت كنيد).

ميگويند منظور قرآن از كلمه «الناس» ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و كسانى اند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 248

كه بعد از ايشان بودند و دستور اينست كه همه شما حركت كنيد.

بدنبال نزول آيه رسول اكرم دستور حركت از مزدلفه بعرفات داد و اين

امر مخالف تصور قريش بود كه رسول خدا مانند آنها حركت كند.

رسول اكرم وارد صحراى عرفات شد و در مكانى بنام «غره» كه وسط آن صحرا بود نزديك كوه هاى اراك خيمه خود را برپا كرد و مسلمين نيز گرد آن حضرت خيمه زدند وقتى ظهر شد حضرت غسل كرد و تلبيه را ترك گفت تا بمحل نماز آمد و در آنجا مردم را موعظه كرد احكام و اوامر و نواهى الهى را بيان نموده سپس نماز ظهر و عصر را با يك اذان و دو اقامه خواند.

از آنجا حركت كرد بموقف عرفات رسيد و در آنجا ايستاد مردم همه دور آن حضرت ايستادند و شترها را خواباندند حضرت بآنها فرمود همه اين بيابان و صحرا موقوف است و تنها محل وقوف اينجا نيست كه من ايستاده و شترم را خواباندم مردم متفرق شدند تا وقتى كه خورشيد غروب كرد.

رسول اكرم آن گاه دستور حركت داد تا بمزدلفه كه همان مشعر الحرام است رسيدند در آنجا نماز مغرب و عشاء را باز بيك اذان و اقامه خواندند و در آنجا ماند تا وقتى نماز صبح را نيز بجا آورد.

رسول خدا دستور داد افراد ناتوان بنى هاشم عجله كنند و در شب جلوتر از ديگران بسوى منى حركت نمايند ولى فرمود كه تا خورشيد طلوع نكند رمى جمره عقبه ننمايند.

وقتى هوا روشن شد رسول (خدا و مسلمانان بسوى منى كوچ كرده وارد منى شدند و جمره عقبه را رمى كردند و قربانى هايى را كه رسول اكرم آورده بود 64 يا 66 رأس بود و على عليه السلام 34 يا 36 رأس در آنجا همه قربانى ها را كشتند

و رسول خدا فرمود از هر قربانى كمى بگيرند و آنها را در ديگ پخته و حضرت با على خوردند و گوشت و پوست همه قربانيها را صدقه دادند.

رسول خدا سپس بزيارت بيت اللَّه رفت و بعد، بسوى منى بازگشت و تا آخر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 249

روزهاى تشريق (سيزدهم ماه) در آنجا ماندند و هر روز سه جمره را رمى كردند و از آنجا حركت كردند تا به بيابان اطراف مكه رسيدند.

در اين هنگام عايشه جلو آمد عرض كرد ساير زنان شما حج و عمره را انجام دادند و من حجّ را انجام داده ام پيغمبر او را با برادرش عبد الرحمن بن ابى بكر به «تنعيم» (محلى است خارج مكه كه براى احرام عمره بدانجا ميروند) فرستاد و از آنجا براى عمره مفرده محرم شد و به خانه رفت و طواف كرده و دو ركعت نماز طواف خواند در مقام ابراهيم و بين صفا و مروه سعى كرد نزد رسول اكرم آمد و همانروز از مكه حركت كردند و حضرت داخل مسجد الحرام نشد و طواف نكرد از بالاى مكه وارد شد و از پائين مكه محله «ذى طوى» خارج گشت.

[سوره البقرة (2): آيه 197] ... ص : 249

اشاره

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (197)

[ترجمه ] ... ص : 249

وقت حج ماه هاى معين است پس هر كس كه ملتزم به حج شود در آن ماه ها بايد آميزش با زنان و كار ناروا چون دروغ و مجادله و بدگويى را ترك كند و شما هر كار نيك كنيد خدا بر آن آگاه است و توشه گيريد كه بهترين توشه ها پرهيزكارى است و از من بترسيد اى صاحبان عقل و بصيرت

شرح لغات: ... ص : 249

الرّفث- اصل اين كلمه بمعناى بدگويى و فحش است ولى در مورد آميزش با زنان و يا وعده و اشاره به آنان بكار ميرود.

فسوق- بيرون آمدن از اطاعت.

جدال- با مجادله، منازعه، مشاجره و مخاصمه هم معنى است.

تزوّدوا توشه بگيريد و «زاد» غذايى است كه براى سفر تهيه ميشود.

الالباب- جمع «لُبّ» بمعناى عقل است و چون عقل بهترين و بالاترين نعمتى است در انسان بآن «لبّ» گفته اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 250

تفسير: ... ص : 250

وقت حج ماه هاى معينى است كه تغير پذير نيست و مقدّم و مؤخّر نميشود و كسانى كه آن را تاخير ميانداختند مورد سرزنش قرار گرفته و آيه كريمه در حقشان ميفرمايد: «إِنَّمَا النَّسِي ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ «1»» ...- تاخير حج افزايش در كفر است.

ماه هاى حج از نظر ما: شوال، ذو القعده و ده روز اول از ذى الحجّه است بنا بر آنچه از امام باقر عليه السلام نقل شده است و ابن عباس و مجاهد و حسن و بعضى ديگر نيز بر همين عقيده اند.

ولى جمعى چون «عطا، و ربيع و طاوس» معتقدند كه ماه هاى حج شوال ذى القعده و تمام ذى الحجّه است و در اخبار ما نيز همان عقيده نقل شده است.

جهت اينكه اين ماه ها را ماه حج ميگويند اينست كه بدون خلاف احرام براى حج درست نيست جز در اين ماه ها و نزد ماه احرام براى عمره تمتع نيز جز در اين ماه ها جائز نيست.

و كسانى كه معتقدند تمام ذى الحجه از ماه هاى حجّ است ميگويند چون بعضى از اعمالى كه بايد در ماه حج انجام شود مانند سه روز روزه و ذبح قربانى وقتى صحيح باشد كه بعد

از عيد نيز انجام شود ما مى فهميم كه ذيحجّه ماه حج است.

سؤال اگر گفته شود بنا بر اينكه ماه تنها حج شوال و ذيقعده و ده روز از ذيحجه باشد نه آن، چگونه كلمه جمع «اشهر» (ماه ها) بر آن دو ماه و ده روز اطلاق شده است؟

پاسخ در پاسخ از اين سؤال دو وجه ذكر كرده اند.

1- در عرب معمول است كه لفظ جمع را بدو فرد هم اطلاق ميكنند.

2- كارى كه در يك قسمت و جزء از زمانى واقع ميشود گاهى به همه آن زمان

__________________________________________________

(1) آيه 37 از سوره توبه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 251

نسبت ميدهند و چون حج در دهه اول ذيحجّه واقع ميشود بهمه آن ماه، ماه حجّ ميگويند و باضافه آن دو ماه «شوال و ذيقعده» سه ماه ميشود مثل روز ورود زيد كه ورود در يك قسمت از آن روز واقع شده ولى همه آن روز را بنام روز ورود ميخوانند.

فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ ...- پس هر كس كه بر خود لازم كند حج را در اين ماه و ملتزم بدان گردد و احرام بندد به حج باتفاق همه مذاهب) يا به عمره تمتع (بنا بذهب اماميه) بايد آميزش با زنان را ترك كند و كلمه «رفث» در آيه بوجوهى تفسير شده است از اينقرار:

1- خود آميزش كه به اين كلمه كنايه آورده شده است اين عقيده اصحاب ما و قتاده و ابن مسعود است 2- وعده گذارى آميزش بقول ابن عباس، عبد اللَّه بن عمر و عطا.

3- معنايى عام شامل خود آميزش و مقدمات آن از مزاح و مشابه آن و نيز وعده گذارى آن بقول «حسن».

وَ لا

فُسُوقَ ...- در بيان مقصود از كلمه «فسوق» نيز اقوالى است:

1- اصحاب ما (شيعه) ميگويند مقصود، دروغ است كه در موقع احرام بايد ترك شود.

2- مراد از اين كلمه همه معاصى و گناهان است كه بايد ترك شود (ابن عباس، حسن و قتاده) و اين معنا اعم از وجه اول كه خصوص دروغ بوده مى باشد.

3- مقصود، مردم را به لقب زشت ياد كردن است بقرينه آيه كريمه: «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ «1»» (پس از ايمان، زشت است كه مردم را به لقب هاى بد ياد كنيد) (اين عقيده «ضحاك» است).

4- منظور فحش دادن بمردم مؤمن است چون در حديث آمده است كه فحش بمؤمن از فسوق و كشتن او كفر است (على بن ابراهيم و مجاهد)

__________________________________________________

(1) آيه 11 از سوره حجرات

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 252

5- مراد همه كارهايى است كه در غير حال احرام جائز ولى در حال احرام حرام است ولى اين وجه كه اختصاص دادن نهى محرم به آنچه در حال احرام باو حرام شده است تخصيص عام است بدون دليل.

و كلمه «لا فسوق» نهى عام است و كلمه: في الحج فقط براى بيان عظمت حج است نه بيان تخصص به آن مثل اينكه اگر كسى: بگويد: «اگر روزه اى بايد گوش و چشم تو نيز روزه باشد» كه معنايش ترك گناه بوسيله چشم و گوش كه هميشه حرام است ولى در حال روزه تأكيد بيشترى شده است.

وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ ...- اصحاب ما ميگويند منظور از «جدال» گفتن «لا و اللَّه» و «بلى و اللَّه» است چه براستى سوگند بخورد و چه بدروغ.

ولى مفسرين ديگر در بيان

آن دو قول گفته اند:

1- از روى دشمنى و عصبانيت، لجاج و فحاشى نكنيد (ابن عباس، ابن مسعود و حسن).

2- در اينكه حج بايد در ماه ذيحجه باشد جدال نكنيد چه، مردم گاهى ماه هاى حج را فراموش ميكردند، آنها را جلو و يا عقب ميانداختند و گاهى در غير آن واقع ميشد (مجاهد و سدى).

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ...- آنچه را از نيكى و خير انجام دهيد خدا ميداند يعنى آنچه شما از كارهاى خير انجام ميدهيد خداوند شما را بآنها پاداش ميدهد چه او در همه حال عالم بهمه معلومات است نه فقط به كارهاى نيك مردم ولى جمله «ميداند كارهاى شما را» بجاى «پاداش ميدهد شما را بر آنها» آورده تا مبالغه بيشترى باشد در بيان عدل خودش كه او مانند كسى است كه كارى نيك را ديده و آشكارا شده و پاداش ميدهد نه اينكه فقط بداند او اين كار را خواهد كرد.

تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى ...- توشه بگيريد كه بهترين توشه ها پرهيزكارى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 253

در معناى اين جمله دو قول است:

1- خطاب متوجه بمردمى است كه خود را بنام صاحبان توكّل به خدا شناسانده و توشه و ذخيره اى نداشتند و ميگويد شما بايد براى خود غذا و توشه ذخيره كنيد و زحمت خودتان را به دوش ديگران نيندازيد ولى بدانيد كه بهترين توشه ها تقوى و پرهيزكارى است (حسن- قتاده و مجاهد).

2- از اعمال صالحه و كارهاى نيك توشه برداريد كه بهترين توشه ها تقوى است.

ذكر اين جمله پس از بيان احكام حج براى بيان اين مطلب است كه موقعيت حج سزاوارترين

و بهترين وقتى است كه در آن بايد اعمال نيك انجام داده و از آنها توشه گرفت.

وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ ...- اى صاحبان عقل و بصيرت در آنچه امر كرده يا نهى نموده ام پرهيزكارى را پيشه كنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 198] ... ص : 253

اشاره

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)

[ترجمه ] ... ص : 253

گناهى بر شما نيست كه از پروردگار خويش فزونى خواهيد و چون از عرفات سرازير شديد پس خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، بياد او باشيد كه شما را پس از آنكه در گمراهى بوديد هدايت كرد

شرح لغات ... ص : 253

جناح- باك- گناه دينى و انحراف از راه راست.

تبتغوا- طلب كنيد از «ابتغاء» بمعناى طلب و خواستن.

افضتم- كوچ كرديد سرازير شديد از «فيض و فيضان آب بمعناى سر ريز و سرازير شدن آن است.

عرفات- اسم ناحيه مخصوصى است كه وقوف در آن در روز عرفه براى حج واجب است در مناسبت ناميدنش باين اسم اين وجوه بيان شده است.

1- ابراهيم در اين روز فهميد آنچه برايش قبلًا توصيف شده بود (از حضرت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 254

على عليه السلام و ابن عباس).

2- آدم و حوا در همين نقطه گرد هم آمده يكديگر را شناختند پس از آنكه از هم جدا بودند (ضحاك و سدى و از اصحاب ما نيز بر اين مضمون روايت شده است).

3- بمناسب رفعت و بلندى اين موقف بدين اسم ناميده شده است.

4- جبرائيل ابراهيم را مناسك و اعمال ميآموخت و او ميگفت: «عرفت عرفت» دانستم و لذا اينجا باسم «عرفات» خوانده شد. (عطا).

5- ابراهيم در شب هشتم خواب ديد كه بايد فرزندش را بكشد صبح از خواب برخاست و همه روز را فكر ميكرد كه آيا اين امر از طرف خدا است يا نه باين مناسب روز هشتم را بنام روز «ترويه» يعنى روز شك و فكر ميخوانند.

در شب نهم دو باره همان مطلب را خواب ديد وقتى بيدار شد دانست كه امر خدا است و لذا بنام

«عرفه» خوانده شد.

6- روايت دارد كه جبرئيل به آدم در همين سرزمين گفت: «بگناهت اعتراف كن و اعمال و مناسكت ياد بگير» آدم گفت: پروردگارا ما بخود ستم كرديم (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ...- و از اين جهت اين بيابان بنام «عرفات» شد.

مشعر الحرام- همان مزدلفه است كه چون نشان حج است و نيز نماز در آن و بيتوته و دعاء در آنجا از اعمال حج مى باشد لذا بنام «مشعر الحرام» خوانده شد و نيز «مزدلفه» اش گويند چون در آنجا دو نماز مغرب و عشاء با هم خوانده ميشده (مزدلفه از ازدلاف بمعناى جمع و قرب و نزديكى است و چون در مشعر دو نماز يك جا و با هم خوانده ميشود يا حاجيان در اين مكان مجتمع و نزديك بهم بعبادت مى پردازند و يا بسبب اجتماع آدم و حوا در اين محل، لذا بنام «مزدلفه» ناميده شد).

و نيز جبرئيل به ابراهيم گفت «ازدلف الى المشعر الحرام» (بمشعر الحرام نزديك شود) لذا بنام «مزدلفه» شد.

منى- اين سرزمين بنام منى خوانده شده چون ابراهيم آرزو كرد در آنجا كه خدا بجاى كشتن فرزندش قربانى معيّن كند (منى بمعناى آرزو و خواهش است).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 255

تفسير: ... ص : 255

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ...- بر شما باكى نيست كه از پروردگارتان فزونى طلب كنيد.

در تفسير اين آيه سه وجه گفته شده است.

1- جمعى، تجارت در حج را گناه ميدانستند و اين آيه گناه بودن آن را نفى كرده و اذن تجارت ميدهد (ابن عباس- مجاهد- حسن و عطا) و از ائمه ما نيز همين وجه روايت شده است.

2- بعضى از افراد

كه بصورت اجير يا مكارى در حج شركت ميكردند مردم ميگفتند كه براى آنها حجّ نيست ولى اين آيه ميگويد بر آنان باكى نيست كه اجير يا مكارى باشند و روزى طلب كنند.

3- اين طلب درخواست آمرزش است نه مال و آيه ميگويد بر شما باكى نيست كه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد اين معنا را جابر از امام محمّد باقر عليه السلام نقل كرده است.

فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...- هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد پس خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد.

از اين آيه ميتوان وجوب وقوف بمشعر را استفاده كرد همانطور كه ما معتقديم زيرا ظاهر امر، اقتضاى وجوب دارد پس خداوند ذكر را در مشعر واجب كرده و وجوب ذكر مستلزم وجوب بودن و وقوف در آنجا است و لذا هر كس ذكر را واجب دانسته وقوف را نيز واجب ميداند.

وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ ...- بياد خدا باشيد و شكر كنيد او را در برابر نعمت او بر شما كه هدايت اوست چه، شكر بايد باندازه نعمت باشد و روا نيست در برابر نعمت بزرگ و زياد، شكر اندك.

وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ ...- اگر چه شما پيش از آن و يا قبل از بعثت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله از گمراهان نسبت به نبوّت و شريعت بوديد و او شما را هدايت كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 256

[سوره البقرة (2): آيه 199] ... ص : 256

اشاره

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (199)

[ترجمه ] ... ص : 256

پس از جايى كه مردم حركت ميكنند شما نيز حركت كنيد و از خداوند درخواست آمرزش و مغفرت نمائيد كه خدا آمرزنده و مهربان است.

شرح لغات: ... ص : 256

و استغفروا- طلب آمرزش و مغفرت كنيد و مغفرت بمعناى پوشاندن گناه است و كلمات «غفور و غافر» هر دو بمعناى بخشنده و پوشانيده گناه مى باشد اما در كلمه «غفور مبالغه بيشترى است.

تفسير: ... ص : 256

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ...- كوچ كنيد از جايى كه مردم كوچ كردند.

در بيان مقصود از آيه دو قول است.

1- مقصود كوچ كردن از عرفات است و اين آيه متوجه قريش و هم پيمانان قريش است كه بنام «حمس» خوانده ميشوند و آنان با مردم بعرفات نميرفتند و ميگفتند ما اهل حرم الهى هستيم و از آن نبايد بيرون رويم و در همان «مزدلفه» ميماندند از آنجا كوچ ميكردند خداوند با اين آيه آنان را نيز امر به حركت بسوى عرفات و وقوف در آنجا و افاضه از عرفات، فرمود و بنا بر اين قول مراد از «الناس» بقيه مردم است (ابن عباس عايشه عطا- مجاهد- حسن و قتاده) و از امام باقر عليه السلام همين قول مروى است.

ضحاك همين قول را تأييد ميكند با اين اختلاف كه ميگويد مراد از «النّاس» ابراهيم است و چون ابراهيم امام و پيشواى مردم بوده لذا بمنزله امّت و ملت شمرده شده از او بتعبير به «النّاس» شده است.

2- منظور حركت از مزدلفه است براى «منى» در روز عيد قربان قبل از طلوع خورشيد براى رمى جمره و قربانى (جبائى).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 257

در بيان و تأييد اين قول، جبائى ميگويد اين قسمت از آيه بدنبال: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ» (هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد) ذكر شده پس اين يك حركت و كوچ كردن ديگرى است

و از اين آيه مى فهميم كه هر دو حركت دستجمعى از عرفات بمشعر و از مشعر به منى واجب است.

مراد از كلمه «النّاس» همان ابراهيم است و نظير اين آيه كه از يك شخص تعبير به مردم شده آيه ديگرى است: «الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ «1»» كه مراد از «النّاس» نعيم بن مسعود اشجعى است.

بعضى معتقدند كه مراد از «النَّاس» تنها ابراهيم نيست بلكه او و اسماعيل و پيغمبران بعد از آنها است و اين معنا از امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده است.

سؤال؟

بكسانى كه قول اول را اختيار كرده و ميگويند خطاب به قريش است اين سؤال متوجه ميشود كه كلمه «ثُمَّ» در آيه براى بيان ترتيب و تأخير است در حالى كه اين حركت و رفتن بعرفات قبل از «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ» (وقتى از عرفات كوچ كرديد) مى باشد.

پاسخ اصحاب ما در جواب گفته اند كه در اين آيات تقديم و تأخير و يا تقدير آن است و آيه چنين ميشود: «ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم ثم افيضوا من حيث افاض الناس»، فاذا افضتم من عرفات فاذكروا ...»

سعيد بن جبير و زهرى ميگويند مقصود از «النّاس» آدم است و كلبى معتقد است كه «اهل يمن و ربيعه» مقصود از «النّاس» هستند و بعضى ديگر گفته اند كه مقصود از «الناس» علماء، و دانشمندان اند كه احكام دين را ميدانند و بديگران نيز ميآموزند.

__________________________________________________

(1) آيه 172 از سوره آل عمران

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 258

وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...- از خداوند با پشيمانى از گناهان گذشته طلب مغفرت كنيد كه خدا آمرزنده و مهربان است.

[سوره البقرة (2): آيه 200] ... ص : 258

اشاره

فَإِذا

قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200)

[ترجمه ] ... ص : 258

آن گاه كه اعمال حج را انجام داديد پس خدا را ياد كنيد همانند ياد كردن پدر و اجدادتان يا بهتر از آن، پس بعضى از مردم ميگويند پروردگارا از دنيا بما بده و براى آنان در آخرت بهره اى نيست.

شرح لغات: ... ص : 258

قضيتم- انجام داديد، اصل «قضا» فيصله دادن كار است يا به فراغت از آن مانند همين آيه يا به اتمام رساندن آن يا به خبر دادن قطعى از آن.

خلاق- بهره و نصيب از خير.

تفسير: ... ص : 258
اشاره

فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ- زمانى كه اعمال خود را انجام داديد و يا از آنها فراغت يافتيد.

مناسك جمع «منسك است و «منسك» يا اسم مكان است بمعناى محل عبادت و يا مصدر و بمعناى خود عبادت است اگر بمعناى اول باشد مضمون آيه اينست:

هنگامى كه فراغت يافتيد از امكنه عبادت و وظائف عبادى آن محل ها و انجام داديد آنچه بايد در آنجا واقع شود پس بذكر خدا پردازيد ولى اگر بمعناى مصدر باشد جمع آوردنش براى بيان همه افعال و اذكار حج است و معنايش اينست كه وقتى انجام داديد افعال و اعمال حج را پس بذكر خدا بپردازيد.

ذكر خدا چيست؟ ... ص : 258

در بيان ذكر دو قول است.

1- تكبيرات مخصوصه ايام منى زيرا ذكرى كه در اين ايام مستحبّ است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 259

همين تكبيرات است.

2- منظور از اين ذكر، همه ادعيه مستحبه در اوقات مختلفه است كه اگر در اين مواطن و اماكن مقدسه خوانده شود فضيلت بيشترى خواهد داشت.

كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ ...- مانند ياد كردن شما از پدر و اجدادتان.

معناى اين آيه هانست كه از حضرت باقر عليه السلام نقل شده كه عادت عرب دوران جاهليت اين بوده كه پس از فراغ از حج در اين نقطه مجتمع شده و مفاخر پدران و اجداد خود را مى شمردند و دوران گذشته و نعمت هاى و قدرت هاى سابق خود را يادآورى ميكردند اين آيه دستور ميدهد كه بجاى ياد از پدران و آثار گذشته در اينجا بياد خدا باشيد.

أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً ...- (يا شديدتر و بيشتر از آن) به اينكه بيشتر نعمت هاى خدا را بياد آوريد و بر آن نعمت ها شكر و سپاس كنيد زيرا

اگر چه پدران آنها وضعى و قدرتى و نعمتى داشتند.

ولى بلا شك، نعمت هاى خدا بر اينان بيشتر و بالاتر است زيرا آنچه را كه پدران آنها از افتخارات دارا بودند باز بعنايت اليه بوده و اين وجه را از مفسرين «حسن» بيان كرده است در تشبيه ذكر خدا كه بالاتر است به ذكر پدران كه بمراتب ما دون و متنزل از آن ميباشد.

از خدا كمك بجوئيد ... ص : 259

بعضى ميگويند مقصود از «فَاذْكُرُوا اللَّهَ» اينست كه از خدا كمك بگيريد و بسوى او پناه بريد همانطورى كه كودك به پدر خود پناه مى برد و او را به عنوان «اى پدر» صدا ميزند اين وجه را «عطا» از مفسرين گفته است ولى وجه اول بهتر است.

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا ...- قرآن در اين آيات هدف و خواسته هاى مردم را در اين اماكن مقدسه بيان ميكند كه بعضى نعمت هاى دنيا را ميخواهند و چيزى از نعمت هاى آخرت آرزو نميكند و به بعث و رستاخيز ايمان و اعتقاد ندارند و براى اينان از آخرت نصيب و بهره اى نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 260

[سوره البقرة (2): آيات 201 تا 202] ... ص : 260

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (201) أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ (202)

[ترجمه ] ... ص : 260

از جمله آنها كسى است كه ميگويد پروردگارا ما را از نعمت هاى دنيا و آخرت هر دو بهره مند گردان و از عذاب آتش نگاهدار (201) آنان از آنچه كسب كرده اند بهره دارند و خدا سريع الحساب است.

شرح لغات: ... ص : 260

نصيب- حظّ و بهره.

كسبوا- كسب كردند و كسب، كارى است كه وسيله جلب منفعت و يا دفع ضرر مى باشد.

تفسير: ... ص : 260

بدنبال آيات سابقه كه حال مردم دنيا پرست را بيان ميكرد كه تنها خواسته آنها از خدا امور مربوط بدنيا است اين آيات حال مردمى را بيان ميكند كه از خدا نعمت دنيا و آخرت را خواستارند بقول «انس» و «قتاده» در تفسير آيه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه مراد از «حسنة» در دنيا گشايش روزى و خوبى معاش و حسن خلق است و مراد از «حسنة» در آخرت خشنودى خدا و بهشت مى باشد.

وجوه ديگرى در تفسير اين دو «حسنة» گفته شده است از اينقرار:

1- علم و عبادت در دنيا و بهشت در آخرت از «حسن» و «قتاده».

2- مال و ثروت دنيا و بهشت در آخرت از «ابن زيد و سدى».

3- زن صالحه در دنيا و بهشت در آخرت از «حضرت على عليه السلام».

از رسول اكرم نقل شده كه فرموده: بهر كس قلب شاكر و زبان ذاكر و همسر مؤمنة كه او را در كارهاى دنيوى و اخروى كمك كند داده شد پس باو «حسنة» در دنيا و «حسنة» در آخرت داده شده و از عذاب آتش مصون و محفوظ است.

وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ ...- در تفسير اين آيه وجوهى گفته اند:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 261

1- خداوند زود پاداش نيكوكاران را ميدهد و زمان پاداش آنها نزديك است و از نظر مضمون مانند آيه «وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ، أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» «1» (و نيست كار قيامت در سرعت مگر باندازه يك چشم بهم زدن

يا كمتر از آن).

علت اينكه از پاداش اعمال به حساب تعبير كرده اينست كه درست، پاداش برابر با عمل و بمقدار آن است.

2- خداوند حساب همه مردم را در قيامت در مدتى كوتاه بررسى مينمايد بدون اينكه حساب يكى از مردم مزاحم حساب ديگرى گردد زيرا خداوند «لا يشغله شأن عن شان» است و رسيدگى بيك كار مانع از رسيدگى بكار ديگر در آن نخواهد بود.

در روايت آمده است كه خداوند حساب تمام مخلوقات را در مدت يك چشم بهم زدن انجام ميدهد.

اين مطلب شاهد ديگرى است بر اينكه خداوند جسم نيست و اينكه در سخن گفتن (مثلًا) نيازمند بوسيله و ابزار نميباشد و ميدانيم اگر جسم بوده و يا ابزار مادى كار ميكرد و سخن ميگفت امكان نداشت كه در يك وقت با دو نفر كه در دو نقطه و مكان مختلف اند دو مخاطبه و تكلم مختلف داشته باشد طبعاً خطاب يكى، از خطاب به ديگرى مانع ميشد و لازم مى آمد كه مدت حساب مردم باندازه زمان اعمال آنها طولانى باشد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام نقل شده است كه فرمود: خداوند همانطور كه همه مردم را در زمان واحد روزى ميدهد در يك زمان هم بحسابشان رسيدگى ميكند.

3- خداوند دعاى اين گروه را فورى اجابت كرد و خواسته آنها را زود بر ميآورد بدون معطلى و صرف وقت براى بدست آوردن مقدار استحقاق آنها نه آن چنان كه مردم در برآوردن خواسته هاى ديگران مدتى صرف بررسى وضع آنها مى نمايند.

قريب بهمين مضمون از ابن عباس نقل شده است كه در معناى آيه ميگويد:

منظور اينست كه خداوند آنچه عنايت ميكند روى تفضّل است نه حساب

و در

__________________________________________________

(1) آيه 77 از سوره نحل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 262

روز قيامت نامه هاى اعمال مردم بدست راست آنها داده شده و بآنها گفته ميشود: اين گناهان شما است كه مورد عفو، قرار گرفت و اين اعمال نيك شما است كه دو برابر پاداش ميگيريد

[سوره البقرة (2): آيه 203] ... ص : 262

اشاره

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)

[ترجمه ] ... ص : 262

خدا را در روزهايى چند ياد كنيد (ايام تشريق) و هر كه دو روز شتاب و يا تأخير كند (در حركت از منى) گناهى بر او نيست براى آن كس كه پرهيزكار باشد، از خدا بترسيد و بدانيد كه در پيشگاه او محشور ميشويد.

شرح لغات: ... ص : 262

معدودات- در لغت، بيشتر براى عدد كم، بكار ميرود اگر چه هر عددى زياد و يا كم معدود (شمرده شده) است ولى كلمه «معدود» بر عدد كم بيشتر دلالت دارد.

تحشرون- محشور ميشويد و «محشر» محلى است كه در آن جمع ميشوند.

تفسير: ... ص : 262
اشاره

اين آيات متضمن امر الهى است كه در ايام تشريق كه سه روز بعد از عيد قربان است بياد خدا باشيد و بقول (ابن عباس و حسن» مراد از «ايام معدودات) سه روز بعد از عيد (ايام تشريق) و مراد از «ايام معلومات» دهه اوّل ذيحجه است و همين معنى از ائمه ما عليهم السلام نقل شده است.

ولى از مفسرين «فرّاء» ميگويد مراد از «معلومات» ايام تشريق و مراد از «معدودات» دهه اول ذيحجه است.

ذكر خدا چيست؟ ... ص : 262

ذكرى كه در آيه امر بآن شده است همين است كه پس از هر نماز در اين سه روز اين تكبيرات خوانده شود «اللَّه اكبر اللَّه اكبر لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر اللَّه اكبر و للَّه الحمد اللَّه اكبر على ما هدانا و الحمد للَّه على ما أولانا و اللَّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 263

اولين نماز كه پس از آن، اين تكبيرات خوانده ميشود نماز عيد است و آخر آنها نماز صبح روز چهارم عيد. اين دستور براى كسى است كه در منى باشد و اما كسانى كه در شهرها هستند در منى نيستند آنان عقب ده نماز كه اولش نماز ظهر روز عيد است اين تكبيرات را ميگويند بنا بر آنچه از امام صادق عليه السلام نقل شده است.

درباره شروع اين تكبيرات كه از چه نمازى است بين فقها اختلاف است و ابن عباس و ابن عمر با ما در آنچه گفتيم موافق اند.

فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ ...- اين آيات متضمن رخصت و جواز حركت در روز دوم از ايام تشريق است اگر چه افضل ماندن

تا روز سوم مى باشد ولى چنانچه بخواهد قبل از سوم حركت كند بايد بعد از زوال و قبل از غروب باشد كه اگر غروب شد بايد شب را بماند و روز سيزدهم حركت كند.

در معناى «فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ» دو قول گفته شده است:

1- چون بسبب حجّ گناهان شخص بخشيده است بنا بر اين گناهى بر او نيست (ابن مسعود).

2- در تعجيل و تأخير (كوچ كردن) گناهى بر او نيست چون ممكن بود بعضى گمان كنند كه عجله كردن در حركت گناه است آيه براى رفع اين گمان ميفرمايد «كسى هم كه عجله كند گناهى بر او نيست» و در اين صورت عطف «و من تاخر» و بيان اينكه در صورت تاخر هم گناهى نيست صرفاً براى بيان حكم هر دو صورت بوده و الا روشن است كه تاخر آن بدون اشكال است، مثل اينكه ميگويند صدقه را اگر آشكارا و يا پنهانى بدهى نيك است با اينكه صدقه دادن پنهانى مسلماً افضل است اين وجه را «حسن» گفته است.

لِمَنِ اتَّقى ...- در تفسير اين قسمت دو قول است:

1- اصحاب ما ميگويند كه كلمه «لمن اتقى» مربوط به «فمن تعجّل» است كه معنايش چنين ميشود: هر كس زودتر حركت كند بر او گناهى نيست بشرطى كه پرهيز از «صيد» كند تا آخرين روز حركت مردم، اين وجه را ابن عباس گفته و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 264

«فرّاء» نيز اختيار كرده است.

از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده است درباره تفسير: «فَمَنْ تَعَجَّلَ ... فِي يَوْمَيْنِ» فرمود هر كس در اين دو روز بميرد همه گناهان او بخشيده شده است و

اگر مرگش تاخير افتاد در صورتى كه از گناهان كبيره پرهيز كند هم چنان مورد عفو و بخشش است و بر او گناهى نيست.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ...- از گناهان دورى كنيد و بدانيد كه شما پس از مرگ در مكانى مجتمع خواهيد شد كه در آنجا خدا بين شما حكم كرد و برفتار اعمالتان پاداش ميدهد.

[سوره البقرة (2): آيات 204 تا 205] ... ص : 264

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (204) وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ (205)

[ترجمه ] ... ص : 264

بعضى مردم از گفتار دل فريب خود درباره دنيا تو را بشكفت آرند و خدا را براستى خود گواه گيرند در حالى كه او سخت ترين دشمنان است و چون برود كوشش كند تا در زمين فساد كند و كشت و دام را نابود نمايد و خدا فساد را دوست نميدارد.

شرح لغات ... ص : 264

يعجبك- به شگفت آورد و شاد كند تو را از «اعجاب» كه بمعناى خوشى شخص به چيزى كه آن را نيكو مى شمرد و كلمه «عجب» كه بمعناى خويشتن خواهى و خودستايى است نيز از همين ماده است كه از رفتار خودش خوشحال است.

الد- شديد و سخت در دشمن.

الخصام- جمع «خصم» بعقيده «زجاج» مانند كلمه «صعب» كه جمعش «صعاب است ولى «خليل» آن را مصدر ميداند مانند «مخاصمه».

تولّى- پشت كرده- و تولّى بمعناى انحراف و برگشتن از چيزيست به خلاف آن سعى- ممكن است بمعناى «فعاليت كرد» باشد و نيز ممكن است بمعناى «شتاب نمود» گرفته شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 265

يهلك- نابود كند- از «اهلاك» بمعناى از بين بردن و نابود كردن چيزى كه از قابليت استفاده بيافتد.

حرث- كشت و زرع.

نسل- هر صاحب روحى.

شأن نزول ... ص : 265

درباره شان نزول اين آيات سه قول گفته شده است.

1- ابن عباس ميگويد اين سه آيه (دو آيه بالا و يك آيه بعد،) درباره رياكاران نازل شده است چه، رياكار، ظاهر سازى هايى بر خلاف باطنش دارد و همين مطلب از امام صادق عليه السلام نقل شده جز اينكه آن حضرت شخصى را كه درباره او نازل شده است معين فرمود.

2- «حسن» ميگويد اين آيات درباره منافقين نازل شده.

3- از «سدى» نقل شده كه اين آيات درباره «اخنس بن شريق» نازل شد كه نزد پيامبر اكرم خودش را نيكو و دوستدار حضرت جلوه ميداد و اظهار علاقه ميكرد در حالى كه در باطن و حقيقت خلاف آن بود.

تفسير: ... ص : 265

پس از آنكه خداوند در آيات پيش، از حالات و اوصاف مردم مؤمن و كافر مطالبى را بيان كرد اينك درباره منافقان و صفات آنها سخن ميگويد كه بعضى از اين مردم اند كه سخن آنها تو را بشگفتى واميدارد به اينكه گفتارشان را نيكو جلوه ميدهند تا در دل تو براى خود موقعيتى بدست آورند و خدا را گواه ميگيرند و سوگند ميخورند كه آنچه ميگويند موافق با درونشان است در صورتى كه در باطن بر خلاف آنچه ميگويند هستند در حقيقت سخت ترين دشمنان تواند يا سخت ترين مردم اند در دشمن با تو.

إِذا تَوَلَّى ...- در معناى كلمه «اذا تولّى» سه قول است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 266

1- وقتى اعراض كرد و پشت نموده (حسن).

2- هنگامى كه «عهده دار حكومت و مقامى شد جور و ستم ميكند» (ضحاك) 3- وقتى كه برگشت از آنچه اظهار ميكرد ...- (ابن جريح).

سَعى فِي الْأَرْضِ ...- شتاب كند در

رفتن از پيش تو و بقول بعضى عمل و فعاليت كند در زمين.

لِيُفْسِدَ فِيها- تا قطع رحم كند و خون بريزد (ابن جريح) و يا فسادش آشكارا كند و گناه گناه (بقول بعضى ديگر).

وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ ...- تا اينكه كشت ها و فرزندان را از بين ببرد و زهرى ميگويد مراد از «حرث» زنان و از «نسل» فرزندان مى باشد چه در جاى ديگر ميفرمايد «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ».

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود مراد از «حرث» در اينجا «دين» است و منظور از «نسل» مردم اند.

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ ...- خدا فساد كنندگان و يا خود عمل فساد را دوست نميدارد از اين آيه ضمناً باطل بودن قول «جبر» استفاده ميشود زيرا خداوند ميفرمايد كه فساد را دوست نميدارد و اگر خود او فاعل زشتى ها و فساد باشد بايد اراده بآنها داشته باشد و اراده همان شوق و محبت است در حالى كه خدا محبت بفساد ندارد

[سوره البقرة (2): آيه 206] ... ص : 266

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (206)

[ترجمه ] ... ص : 266

وقتى باو گفته ميشود از خدا بترس غرور بزرگى او را بگناه واميدارد براى او جهنم كافى است كه چه بد جايگاهى است

شرح لغات: ... ص : 266

اتق- پرهيز از اتقاء كه درخواست سلاست به چيزى است كه مانع ترس باشد و «اتقاء» از خدا پرهيز از عذاب اوست.

اخذته- مانع ميشود او را ضد عطا كردن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 267

عزّه- عزّت آنچه كه مانع ذات و بدبختى است.

مهاد- جايگاه

تفسير: ... ص : 267

بدنبال آيه پيش در اين آيه نيز خداوند يكى ديگر از صفات منافقين را بيان ميكند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ ...- يعنى وقتى كه به منافق گفته ميشود از نافرمانى خدا بترس و از انجام كار زشت و فساد و نابود كردن كشت و نسل كه خدا منع كرده دورى نما.

أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ- ... در معناى اين جمله دو قول است.

1- غرور بزرگى و تعصب جاهليت او را وادار بگناه ميكند كه آن را انجام دهد همانطورى كه ميگويند «اخذته بكذا» يعنى او را بدان كار وادار كرد.

2- گناهى كه در اثر كفر در دل داشت او را مغرور كرد كه خود را بزرگ بشمارد (حسن).

فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ ...- براى كيفر گمراهى از كافى است كه دچار آتش گردد.

وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ ...- بد قرارگاهى است براى او، «حسن» نظير آيه ديگر كه ميفرمايد «وَ بِئْسَ «1» الْقَرارُ».

علت اينكه «جهنم» را قرآن «مهاد» ميگويد اينست كه بجاى «مهاد» كه آمادگاه و قرارگاه راحت است باو «جهنم» داده ميشود مانند آيه كريم «فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «2»» (او را بعذابى دردناك بشارت ده) كه تعبير «بشارت شده و بايد بنعمت بشارت داد ولى چون گناهكار است بجاى نعمت به عذاب بشارت داده ميشود از اين آيه استفاده ميشود كه اگر كسى را دعوت بحق كنند و او تكبر كند و

از پذيرفتن

__________________________________________________

(1) آيه 60 از سوره ص

(2) آيه 8 از سوره جاثيه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 268

آن امتناع ورزد، بزرگترين گناه كبيره را مرتكب شده است و لذا ابن مسعود ميگويد:

يكى از گناهانى كه بخشيده نميشود اينست كه بكسى بگويند از خدا بترس او پاسخ دهد: «تو خودت را نگاهدار و خودت بترس».

فردى كه چنين پاسخ دهد گناهش بخشيده نميشود

[سوره البقرة (2): آيه 207] ... ص : 268

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207)

[ترجمه ] ... ص : 268

بعضى از مردم اند كه در راه خدا و براى خوشنودى او جان خود را ميفروشند و خدا به بندگانش مهربان و رؤوف است

شرح لغات: ... ص : 268

يشرى- از كلماتى است كه در دو معناى متقابل استعمال شده و بمعناى فروختن و خريدن آمده است ولى در آيه منظور معناى اول است.

مرضات- اصل آن از «رضا» و بمعناى خشنودى و ضدّ غضب است.

رؤوف- مهربان كه قبلًا معناى آن را گفتيم.

شأن نزول ... ص : 268

درباره شأن نزول اين آيه چند قول است.

1- «سدى» از ابن عباس نقل كرده كه اين آيه درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شد هنگامى كه مشركان تصميم بر قتل رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله داشتند و آن حضرت از مكه خارج شد و بغار «ثور» پناه برد.

در آن شب على! در رختخواب رسول اكرم خوابيد و در بين مكه و مدينه اين آيه فرود آمد و نقل شده كه وقتى على عليه السلام در رختخواب پيغمبر خوابيد جبرئيل در بالاى على عليه السلام و ميكائيل در پائين پايش ايستاده بودند و جبرئيل فرياد ميزد «آفرين، آفرين بر مثل تو باد كه خداوند بتو بر ملائكه مباهات كرد.

2- عكرمه ميگويد اين آيه درباره ابو ذر غفارى، جندب بن سكن و صهيب بن سنان (سه نفر از مسلمانان فداكار) نازل شد و هر كدام داستانى دارند طائفه ابو ذر ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 269

او را گرفتند و او فرار كرد تا نزد رسول اكرم آمده ايمان آورد و سپس براى تبليغ اسلام بسوى قوم و قبيله اش بازگشت ولى قبيله اش از او دورى كردند او دوباره نزد رسول خدا آمد.

و اما صهيب، مشركان او را از فاميلش گرفتند صهيب با مالش خود را خريد و بسوى رسول اكرم هجرت كرد.

3- از على عليه السلام و

ابن عباس نقل شده است كه مراد از آيه مردى است كه بسبب امر بمعروف و نهى از منكر كشته ميشود.

4- «قتاده» ميگويد اين آيه درباره مهاجر و انصار نازل شده است.

«حسن» معتقد است كه اين آيه عموميت دارد و همه مجاهدان و فداكاران در راه خدا را شامل ميشود.

تفسير: ... ص : 269

چون خداوند در آيه پيش فرموده وقتى بمنافق گفته ميشود «از خدا بترس» بزرگى و غرور او را مانع ميشود گوينده اين نوع كلمات را كه متضمن امر بمعروف و نهى از منكر است معرفى ميكند كه خود يكى از صفات مؤمن است.

كه برخى از مردم در راه كسب رضاى خدا جان خود را ميفروشد و مناسبت اينكه از فداكارى و جانبازى تعبير به «فروختن» شده اينست كه فروشنده جنس هميشه در صدد بدست آوردن پول جنس است، فداكاران هم در فداكارى خود رضاء و خوشنودى خدا را طالبند.

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ- خدا به بندگان رؤوف و مهربان است و آنچه را كه آنان آرزو دارند كه در اينجا رضا و خوشنودى خدا است به آنان ميدهد

[سوره البقرة (2): آيه 208] ... ص : 269

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208)

[ترجمه ] ... ص : 269

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى در مقام تسليم درآئيد و بدنبال راه هاى شيطان مرويد كه او براى شما دشمن آشكار است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 270

شرح لغات: ... ص : 270

كافّة- همگى

تفسير: ... ص : 270

چون در آيات پيش خداوند صفات سه دسته از مردم را بيان كرد: مؤمن، منافقين كفار» اينك با اين آيه همه آنها را بفرمانبرى و انقياد و اطاعت خدا دعوت ميكند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً ...- در معناى «ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ» سه قول است:

1- داخل در اسلام شويد و با توجه به اينكه خطاب بعنوان مردم مؤمن است پس بايد آن را بمعناى «باسلام خود ادامه دهيد» گرفت مانند آيه كريم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ «1» (اى كسانى كه ايمان آورده ايد ايمان بياوريد) اين وجه را «ابن عباس، سدى، ضحاك، مجاهد» گفته اند.

2- مقصود از «دخول در سلم» داخل شدن در فرمان خدا و اطاعت از امر اوست «ربيع و بلخى» اين قول را اختيار كرده اند.

و هر يك از دو معناى فوق ممكن است مراد از آيه كريمه باشد ولى جمله آيه بر اطاعت و فرمانبرى خدا عموميت بيشترى داشته و شامل آنچه اصحاب ما نقل كرده اند كه مقصود از «سلم» ولايت» است نيز مى باشد.

كافة- بدو صورت معنا شده:

1- همگى داخل اسلام شويد 2- بطور كلى و همه جانبه باسلام و تسليم گرائيد و بهمه احكام دين بدون انتشار و تبعيض عمل كنيد.

معناى دوم را تأييد ميكند اين روايت كه جمعى از يهود خدمت رسول خدا

__________________________________________________

(1). 126 از سوره نساء

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 271

آمده اسلام آوردند و از آن حضرت درخواست كردند كه حكم حرام بودن كار در روز شنبه و نيز حرمت گوشت شتر (كه در آئين يهود است) هم چنان در حق آنها باقى بماند رسول اكرم فرمود: بهمه احكام

اسلام بدون استثناء بايد ملتزم شويد.

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ ...- از آثار و كردار شيطان پيروى نكنيد و توجه كنيد كه ترك از احكام اسلام در حقيقت، پيروى شيطان است.

إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ...- شيطان در اثر خوددارى از سجده بر آدم دشمن براى شما شده است و او گفت «لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا «1» (همه اولاد آدم را مهار كرده گمراه ميكنم جز عده كمى»

[سوره البقرة (2): آيه 209] ... ص : 271

اشاره

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209)

[ترجمه ] ... ص : 271

اگر با وجود اين حجت ها كه براى شما آمده باز براه خطا رويد بدانيد كه خدا عزيز و دانا است

شرح لغات ... ص : 271

زللتم- لغزيديد- مصدر آن «زلل و زلّ و مزلّه» است كه بمعناى زوال و انحراف از راستى است.

عزيز- نيرومندى كه هيچ چيز او را از پا در نميآورد.

تفسير: ... ص : 271

پس از آنكه خداوند در آيه پيش بندگانش را به اطاعت و فرمانبرى فرمان داد اينك آنها را تهديد ميكند كه اگر از راه روشن و روش محكم كه خدا شما را امر بآن هدايت كرده منحرف شويد پس از آن همه دليل و برهان كه براى شما آمده پس بدانيد كه خداوند در انتقام و عذاب، نيرومند است و هيچ چيز نميتواند جلو عذاب و شكنجه او را بگيرد.

و حكيم است- يعنى احكامى كه براى شما قرار داده و عقابى كه بر ترك آن احكام ميكند پس از بيان راه و روش صحيح روى حكمت است.

__________________________________________________

(1) آيه 62 از سوره اسرى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 272

[سوره البقرة (2): آيه 210] ... ص : 272

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)

[ترجمه ] ... ص : 272

آيا انتظار دارند كه خدا در سايه به آنهايى از ابر و فرشتگان بر آنها فرود آيد و كار يكسره شد و همه كارها بخدا برميگردد.

شرح لغات: ... ص : 272

ينظرون- در اينجا بمعناى انتظار است و «نظر» در اصل لغت بمعناى طلب و درك است و در مورد «فكر» و «نگاه» كه بكار ميرود بهمين مناسبت است كه متفكر و بيننده، معرفت و يافتن چيزى را طلب ميكنند.

ظلل- جمع «ظله» است (سايه بان) آنچه از حرارت خورشيد بسايه آن ميروند و به ابر «ظله» ميگويند چون سايبانى از خورشيد است.

غمام- ابر سفيد نازك و اصل غمام بمعناى ستر و پوشش است و چون ابر آسمان را ميگيرد و مى پوشاند بآن «غمام» گفته اند.

تفسير: ... ص : 272
اشاره

بدنبال تهديدى كه به متخلفين از اطاعت خدا در آيات پيش شد اينك خداوند باز تهديد ميكند:

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ ...- اينان انتظار دارند كه خدا در سايه بانهايى از ابر و ملائكه بر ايشان فرود آيد.

در تفسير اين قسمت «أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ» (اينكه بيايد خدا ايشان را) سه وجه گفته اند.

1- امر و عذاب خدا ... ص : 272

آيا كسانى كه آيات خدا را منكر ميشوند انتظار دارند كه امر خدا و يا عذاب الهى و آنچه بآنان درباره كيفر گناهانشان وعده داده است در پرده اى از ابرها به آنان فرود آيد و مناسبت اينكه آمدن عذاب را به آمدن خدا تعبير كرده همين است ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 273

كه اگر مأمور كارى انجام دهد به كار فرما و آمر نسبت داده ميشود و آمدن آمر و عذاب خدا، مانند آمدن خود اوست.

2- آيات بزرگ الهى ... ص : 273

منظور اينست آيا اين مردم در انتظار دارند كه آيات بزرگ خدا بر آنان فرود آيد و براى بيان عظمت آن آيات، آمدن آنها تعبير به آمدن خدا شده است مثل اينكه ميگويند امير وارد شهر شد و منظور وارد شدن لشكر است.

براى بيان هول و هراسى كه مردم را فرا ميگيرد تعبير به «غمام» شد چه، نگرانيها و ترس همچون ابر بر مردم سايه ميافكند مانند آيه كريمه «وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ» «1» (وقتى كه موجى مانند كوه ها آنان را فرا گرفت).

3- خدا بآنچه وعده داده عمل ميكند ... ص : 273

زجاج ميگويد: معناى اين جمله اينست كه خداوند بآنچه وعده داده از عذاب و حساب عمل ميكند و ميدهد مانند آيه كريمه: «فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» «2» (عذاب خدا از آنجا كه حساب نميكردند بآنها رسيد» يعنى خذلان و خوارى و عذاب را براى آنان آورد اين اقوال همه بهم نزديك اند و معناى همه يكى است و همه باين مضمون برميگردند:

آيا اينان انتظار قيامت را دارند؟ و اين استفهام انكارى است كه منظور نفى و انكار است و مراد اينست كه اينان به انتظار اين روز نيستند مانند آيه كريمه:

َلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ»

«3» (مگر جز اين انتظار دارند كه فرشتگان سوى ايشان بيايند يا فرمان پروردگارت بيايد).

گاهى نسبت به آمدن به چيزى داده ميشود كه بى روح است و آمد و رفت ندارد

__________________________________________________

(1) آيه 32 از سوره لقمان [...]

(2) آيه 2 از سوره حشر

(3) آيه 33 از سوره نحل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 274

مثل اينكه ميگويند «وعده هاى فلانى آمد» و «خبرش آمد» و مانند اين

جمله ها كه مسلماً مراد، آمدن بمعناى حقيقى نيست.

و اما كلمه «و الملائكة- در اين آيه مورد بحث يا عطف به «غمام» است كه بايد مجرور خواند و معنايش باين صورت ميشود: «مگر اينكه خدا در سايه بانهايى از ابر و فرشتگان بر ايشان فرود آيد» و يا عطف بر كلمه «اللَّه» است كه مرفوع خوانده ميشود معنايش اينست: «مگر آنكه خدا و فرشتگان بيايند».

وَ قُضِيَ الْأَمْرُ ...- و كار يكسره و تمام شود به اينكه حساب پايان يابد و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش قرار گيرند اين بيان، مخصوص آخرت است اما اگر مراد، دنيا باشد معنايش اينست كه عذاب ريشه كن و نابود كننده ايشان را گرفته و كارشان پايان يابد.

وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ...- يعنى سؤال از اعمال و مجازات بر آنها و همه چيز بسوى خدا بازميگردد هم چنان كه همه چيز در آغاز براى خدا بود و در دنيا بعضى از امور را مردم مالك شد بر برخى امور قدرت و تسلط يافتند اما همه آنها بدون استثناء در حشر بار ديگر بسوى او برميگردد كه در آنجا هيچ كس مالك چيزى نيست بعضى گفته اند معناى آيه اينست كه: امور دنيا و آخرت همه بسوى خدا برميگردد.

[سوره البقرة (2): آيه 211] ... ص : 274

اشاره

سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (211)

[ترجمه ] ... ص : 274

از بنى اسرائيل بپرس، چه معجزه ها و براهين روشن برايشان فرستاديم و هر كه نعمت خدا را كه بسوى او آمده تغيير دهد، مجازات خدا بسيار سخت است.

تفسير: ... ص : 274
اشاره

اى محمّد از فرزندان يعقوب كه مراد همان دانشمندان يهود اطراف مدينه است و منظور از اين سؤال تاكيد بيشتر و اتمام حجت است بر ايشان.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 275

بپرس كه چقدر آيات و دليل هاى روشن بايشان داديم.

بعقيده برخى از مفسرين مانند «حسن و مجاهد» اين آيات همان «يد بيضا» و اژدها شدن عصاى موسى و شكافتن دريا و سايه انداختن ابر بر آنها و فرستادن «منّ» و «سلوى» و مانند آنها است؟ كه بر گذشته بنى اسرائيل داده شد.

ولى «جبائى» ميگويد مقصود از اين آيات، همان دليل هاى روشن و واضحى است كه بر صدق نبوت پيامبر اسلام ديده بودند.

وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ (كسى كه نعمت خدا را كه بسوى او آمده تغيير دهد).

دو وجه در تفسير اين آيه گفته اند:

1- در آيه جمله اى مقدّر و محذوف است كه اينان نعمت خدا را تغيير داده به آيات الهى ايمان نياوردند و بمخالفت برخاستند و در نتيجه، خود گمراه، و سبب گمراهى ديگران شدند و هر كس نعمت خدا را تغيير دهد ...

2- آن كس كه دليل ها را با تاويلات ناصحيح و باطل از ظاهرشان برگرداند.

فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ ...- خدا كيفر سختى براى اين شخص يا براى گناهكاران و از جمله «او» دارد.

و اين آيه ضمناً دلالت ميكند بر باطل بودن قول جبريها كه ميگويند خدا براى كفّار نعمتى ندارد زيرا در اين آيه صريحاً ميگويد كافران

نعمتى كه خدا بآنان داده است تبديل نمودند پس وجود نعمت براى آنان مسلّم فرض شده است.

در جاى ديگر، قرآن ميفرمايد: «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها» «1» (نعمت هاى خدا را شناخته سپس آنها را انكار ميكنند) كه نعمت به كفار داده شده است.

و نيز در اين آية تبديل نعمت را بكفّار نسبت ميدهد و آنها را تهديد بكيفر و عذاب مى نمايد و اگر اين افكار و تبديل نعمت كار آنها نبوده سزاوار كيفر نبودند.

__________________________________________________

(1) آيه 83 از سوره نحل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 276

تبديل اين آيات باينست كه آن را تحريف يا كتمان يا تاويل و تعبير غير صحيح كنند همانطور كه اين كارها را در مورد تورات و انجيل انجام دادند و در اسلام هم بدعت گذاران و «مبتدعه» در قرآن نظير آن را مرتكب شدند.

نظم آيات گذشته ... ص : 276

پس از بيان احكام و شرايع الهى و اينكه مردم در عمل و ترك آنها سه دسته اند:

«مؤمن، كافر و منافق» و بيان وعد و وعيد الهى اين مطلب را به پيامبر يادآورى ميكند كه اگر مردمى بتو ايمان نميآورند نه از جهت نارسايى ادله و براهين تو است بلكه بعلت ناپاكى طبيعت و آلودگى رفتار و كردار آنها است و قبل از تو نيز نظير اين مخالفت، را با انبياء كردند و از آنها بپرس ...

[سوره البقرة (2): آيه 212] ... ص : 276

اشاره

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (212)

[ترجمه ] ... ص : 276

براى آنها كه كافرند زندگى اين دنيا جلوه نموده و اهل ايمان را مسخره ميكنند، كسانى كه پرهيز كارى كرده اند روز قيامت مقامى برتر دارند و خدا هر كه را خواهد بى حساب روزى دهد

شأن نزول ... ص : 276

در شأن نزول اين آيه سه قول است:

1- قول ابن عباس كه ميگويد آيه درباره ابو جهل و ديگر رؤساء قريش نازل شد كه نعمت هاى دنيا برايشان فراهم گسترده بود و تهى دستان از مؤمنين چون «عبد اللَّه بن مسعود، عمّار، بلال و جناب» را مسخره ميكردند و ميگفتند اگر محمّد پيغمبر بود اشراف و ثروتمندان قريش دور او را ميگرفتند.

2- قول «مقاتل» كه معتقد است آيه درباره «عبد اللَّه بن ابى» و يارانش نازل شد كه ضعفاء مؤمنين را مسخره ميكردند.

3- قول «عطا» كه مورد نزول آيه را رؤساء يهود از بنى قريظه و بنى نظير و بنى قينقاع ميداند كه اينان مهاجران فقير را مسخره ميكردند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 277

ولى مانعى نيست كه گفته شود آيه درباره همه آنها نازل شده است.

تفسير: ... ص : 277

در اينجا خداوند بيان ميكند كه علت روگردانى و ايمان نياوردن كفّار همان اختيار دنيا و ترجيح آن است بر آخرت.

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا ...- در اينكه زينت دهنده كيست؟ دو قول است:

1- شيطان دنيا را به آنها جلوه داد به اينكه انگيزه شرّ و گناه را در وجودشان تقويت كرد و انجام كارهاى زشت و ترك واجب را در نظر آنان نيكو نشان داد.

و نميتوان گفت كه خدا دنيا را در نظر اين مردم زينت داد زيرا خداوند امر بزهد در دنيا نموده و فرموده است كه «دنيا متاع غرور «1» و «متاع قليل «2» است.

2- خداوند دنيا را براى آنها زينت داد به اينكه چيزهاى دوست داشتى و خوش آيند آفريد و نيز ميل و شهوت را در وجود آنان قرار داد

همانطور كه فرمود:

«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ «3» ... (زينت يافته براى مردم دوستى شهوات از زنان و فرزندان و بسته هاى فراهم شده از طلا ...)

سؤال براى چه خداوند اين ميل ها را در انسان قرار داد؟

پاسخ تكليف تنها از اين راه صحيح است زيرا تكليف اينست كه انسان را به امرى وادار كنند كه بطبع خود بآن ميل نداشته و يا از آن روگردان باشد و يا از چيزى باز دارند كه بدان شوق و علاقه دارد.

__________________________________________________

(1) آيه 185 از سوره آل عمران

(2) آيه 77 از سوره نساء

(3) آيه 16 از سوره آل عمران

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 278

چنان كه رسول اكرم فرمود: بهشت به ناراحتيها و آتش به شهوت و خواستنى ها پيچيده شده اند يعنى در راه بهشت رنج و خلاف ميل و در راه آتش ميل و شهوت قرار دارد.

وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا ...- آنان مردم با ايمان را از نظر اينكه فقيرند مسخره ميكنند و بعضى گفته اند مراد اينست كه مؤمنين را بخاطر ايمانشان بقيامت و كوشش و جديت آنها در اين راه و يا بخاطر زهد و ترك دنيا، مسخره ميكنند.

و ممكن است آيه بهمه اين وجوه حمل شود زيرا همه با هم قابل جمع اند.

وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ...- كسانى كه پرهيزكارند برترند از آنها در روز قيامت) درباره اين برترى چهار قول نقل شده است:

1- برترى در درجات انسانى از لذت بردن اينان در دنيا.

2- برترى در لذت بردن از نعمت هاى آخرت.

3- برترى از نظر مكان و مقام در آخرت زيرا پرهيزكاران در فردوس برين و

اينان در دوزخ قرار دارند چنان كه ميفرمايد: «أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا «1» (اهل بهشت در آن روز جايگاهشان بهتر است).

4- برترى مسخره كردن مومنين، نسبت بكفار بر مسخره كردن آنان مؤمنين را، شاهد اين وجه آيه كريم است: «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (جنايت كاران و مجرمان بمردم مؤمن ميخندند) تا اينكه ميفرمايد: فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» (امروز هم (قيامت) مؤمنين به كفّار مى خندند).

وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ ...- (خداوند هر كه را بخواهد بى حساب روزى ميدهد».

در معناى اين جمله از آيه اقوالى است.

1- خداوند آن قدر زياد مى بخشد كه در اثر زيادى بحساب نميآيد.

__________________________________________________

(1) آيه 26 از سوره فرقان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 279

2- خداوند در دنيا مردم را در برابر اعمالشان روزى نميدهد بنا بر اين ثروتمند بودن و وسعت رزق دليل بر منزلت و مقام شخص نزد خدا نيست و اگر بگوئيم كه مراد از اين «رزق» نعمت آخرت باشد در اين وجه بايد گفت: خداوند مؤمنان را باندازه اعمالشان پاداش نميدهد بلكه بمراتب بيش از استحقاق اعمال آنها است.

3- خداوند چيزى را كه بخشيد كسى از او سؤال و مواخذه نميكند و حساب نميخواهد و خود نيز انتظار پاداش و جبران ندارد.

4- خداوند آنچه عنايت ميكند بهر مقدار محدود باشد ولى از منبع فياض و سرچشمه بى حساب فيض و لطف غير متناهى اوست و عطاى الهى نه از مقداريست محدود كه با آن عطا و بخشش كم شود مانند عطاى مخلوقات كه آنچه ميدهند از منبعى محدود است يعنى هر چه ثروتمند هم باشد و از ثروت

فراوان خود بدهند ولى بهر حال ثروت و دارايى آنها محدود است ولى تنها خدا است كه قدرت و مكنت بى حساب دارد.

5- خداوند به اهل بهشت آن قدر رزق و روزى ميدهد كه بحساب نميآيد و نامتناهى است و همه اين وجوه صحيح است.

[سوره البقرة (2): آيه 213] ... ص : 279

اشاره

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)

[ترجمه ] ... ص : 279

مردم يك گروه و ملت بودند خداوند رسولانى بشارت دهنده و ترساننده، فرستاد و با آنها كتاب ها بحق و راستى نازل كرد تا در ميان مردم درباره آن چيزها كه اختلاف كرده بودند، داورى كنند. و اختلاف نكردند جز آن گروه كه بر آنان كتاب (آسمانى) آمد از روى حسد بهم، پس از آن همه حجت ها كه براى آنها آمده بود پس خدا بلطف خود كسانى را كه ايمان آورده بودند بحقيقت آنچه در آن اختلاف كرده بودند هدايت نمود كه خداوند هر كه را بخواهد براه راست هدايت ميكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 280

تفسير: ... ص : 280

در اينجا خداوند براى تسلّى خاطر رسول اكرم حالات كفّار را در گذشته بيان ميكند.

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً ...- مردم يك گروه و يك ملت و بر آئين بودند.

در اينكه مردم در آغاز به چه آئينى بودند اختلاف شده است:

جمعى ميگويند بر «كفر» و اين معنا در يك نقل از ابن عباس و حسن نقل شده و «جبائى» نيز آن را اختيار كرده است.

اينان در اينكه اين كفر، چه زمانى بوده نيز با هم اختلاف دارند «حسن» ميگويد در فاصله زمانى بين آدم و نوح. بعضى ميگويند پس از نوح تا بعثت ابراهيم و پيامبران بعدى.

و بعضى ديگر معتقدند اين كفر، قبل از بعثت هر پيامبرى بوده ولى اين قول صحيح نيست زيرا خداوند بيشتر پيغمبران را براى مردم مؤمن و گرويده ميفرستاد.

سؤال:

با اينكه ممكن نيست از طرف خدا، زمين از وجود حجت بر مردم خالى بماند چگونه ميتوان گفت كه تمام مردم كافر بودند؟

پاسخ:

ممكن است گفت فردى و يا افرادى مؤمن و هدايت يافته و حجت

الهى در آن زمانها موجود بوده اند ولى چون كم بودند و قدرت نداشتند نميتوانستند دين خود را ظاهر نمايند و چون اكثريت و غلبه با كفار بوده آنان بحساب نيامده اند.

در تفسير «أُمَّةً واحِدَةً» جمعى ميگويند مراد اينست كه تمام مردم بر دين حق بودند اين قول از «قتاده» و «مجاهد» و «عكرمه» و «ضحاك» و در نقل ديگرى از «ابن عباس» نقل شده است.

اين دسته در اينكه اين دين حق در چه زمان بوده اقوالى دارند از اينقرار: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 281

1- از زمان حضرت آدم تا زمان نوح دوازده فرقه بودند كه دين حق را قبول داشتند و سپس در آن اختلاف كردند (ابن عباس- قتاده).

2- آنان كسانى بودند كه بحضرت نوح ايمان آورده و در كشتى بودند زمانى كه ديگران غرق شدند و پس از آن، آنها با هم اختلاف كردند (واقدى- كلبى).

3- مجاهد ميگويد مراد از «امت واحده» حضرت آدم است كه پيشواى فرزندانش بود و خداوند پيامبران را در فرزندانش فرستاد.

4- اصحاب ما (شيعه) از امام محمّد باقر عليه السّلام نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود «قبل از حضرت نوح ملتى بودند كه بر فطرت خدايى ميزيستند نه هدايت شده بودند و نه گمراه پس خداوند پيغمبران را فرستاد».

بنا بر اين روايت معناى آيه اينست كه آنان بدين و پيامبرى معتقد نبودند بلكه آنچه عقل و فطرت حكم ميكرد بدان عمل ميكردند و چون خدا ميدانست كه مصلحت و خير بشر در فرستادن انبياء است لذا پيغمبران را براى هدايت مردم فرستاد كه بشارت دهنده به بهشت بودند براى اطاعت كنندگان و ترساننده از عذاب

براى گناهكاران.

وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ ...- (با آنان كتاب نازل كرده) در اينكه «كتاب» مفرد آمده و نبيّين جمع، چند وجه گفته شده است.

1- با هر يك از پيغمبران يك كتاب فرستاد.

2- خدا با فرستادن و بعث انبياء كتاب هم با آنان فرستاد و مراد بعضى از انبياء است زيرا همه پيامبران صاحب كتاب نبودند.

3- كلمه «كتاب» اسم جنس است و بمعناى كتاب ميباشد يعنى خدا پيامبران را فرستاد و كتب هايى بر آنان نازل كرد.

بِالْحَقِّ ...- در معناى اين كه كلمه سه قول است.

1- براستى و عدالت.

2- خداوند با آنها كتاب فرستاد كه او حقّ و از طرف خدا ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 282

3- كتاب را فرستاد كه در آن بيان «حق» است.

لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ ...- (تا بين مردم داورى كند) ضمير در «يحكم» (داورى كند) به خدا يا كتاب برميگردد يعنى تا خدا كه فرستنده كتاب است و يا خود كتاب» بين آنها داورى كند.

فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ...- در آنچه اختلاف كردند قبل از آمدن كتاب.

سؤال بنا بر قول اول كه «امة واحده» كفر باشد و در آن وقت همه مردم كافر بودند چگونه ممكن است درباره آنان گفته شود: «در حق اختلاف كردند» و كتاب، فرستاده شد كه ميان آنها حكم كند.

پاسخ در پاسخ ممكن است گفت كه آنان همه كافر بودند لكن بعضى از راه غلوّ و مبالغه در حق انبياء و بعض از راه كوتاهى در فكر همانطور كه يهود و نصارى در حق مسيح كافر شدند و او را يهود «دروغگو» و نصارى «خدا» دانست.

وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ- اختلاف در

حق نكرد مگر گروهى كه بآنان علم داده شده بود مانند يهود كه صفات نبى اكرم را كتمان كردند در حالى كه به آن علم داشتند.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ ...- پس از آنكه 1- دليل ها و برهان هاى واضح يا 2- تورات و انجيل و يا 3- معجزات پيامبر اسلام براى آنان آمده و ديدند.

بَغْياً بَيْنَهُمْ ...- از روى ظلم و حسد و رياست طلبى.

فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ...- خداوند كسانى را كه ايمان آورده بودند در آنچه اختلاف كرده بودند بحقيقت هدايت فرمود و منظور از كلمه «اذن» يا علم است و يا «لطف» و در آيه چيزى محذوف است كه اينان به علم و يا لطف خدا هدايت شدند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 283

وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ...- (خدا هر كه را بخواهد براه راست هدايت ميكند» در تفسير اين قسمت سه وجه بيان شده است:

1- خداوند صراط مستقيم را كه همان اسلام است براى هر كس كه بخواهد كه همان مكلفان هستند بيان و دلالت ميكند (جبائى) 2- آنها را بلطف خويش هدايت مينمايد بنا بر اين، اين هدايت مخصوص كسانى است كه لياقت و شايستگى اين نوع هدايت را در علم خدا دارند (بلخى و ابن اخشيد) 3- خداوند آنها را براه بهشت راهنمايى ميكند و دست آنها را گرفته در اين راه قرار ميدهد (غير از هدايت عمومى) كه اين نوع هدايت مخصوص مؤمنين است

[سوره البقرة (2): آيه 214] ... ص : 283

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا

حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (214)

[ترجمه ] ... ص : 283

آيا گمان ميكنيد و مى پنداريد كه داخل بهشت مى شويد در حالى كه سرگذشت و داستان كسانى كه بيش از شما در گذشتند بشما نرسيده كه آنان رنج و سختيها ديدند و تكان خوردند تا آنجا كه پيغمبر و كسانى كه با او بودند گفتند: «پس يارى و كمك خدا چه وقت است»؟ بدانيد كه كمك و يارى خدا نزديك است.

شرح لغات: ... ص : 283

مثل- مانند- شبيه- حكايت.

خلد- گذشتند.

مستهم- رسيد بايشان- مسّ و لمس بيك معنا است.

البأساء- تنگدستى در برابر «نعماء» (خوشى) و نيز بمعناى «قتل» آمده.

الضّراء- سختى در مقابل «سراء» (راحتى) و بمعناى «فقر» نيز مى باشد.

زلزلوا- تكان خوردند- ناراحت شدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 284

شأن نزول: ... ص : 284

درباره شأن نزول اين آيه سه قول است.

1- در جنگ خندق كه مسلمانان مدينه بحال وحشت و در محاصره كفار قريش بسر ميبردند اين آيه نازل شد و مسلمانان را امر بصبر كرد و وعده نصرت داد (قتاده) 2- در جنگ احد وقتى كه عبد اللَّه بن ابىّ (رئيس منافقان) باصحاب پيغمبر اكرم ميگفت چرا خود را بكشتن ميدهد اگر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله حق باشد هرگز كشته و اسير نميشود اين آيه نازل شد.

3- اين آيه درباره اصحاب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه از مال و خانه و زندگى خويش در مكه دست برداشته و بخاطر ايمانشان همراه آن حضرت بمدينه مهاجرت كرده و در سختى بسر ميبردند نازل شده است (عطا).

تفسير: ... ص : 284

خداوند در اين آيات سرگذشت امت هاى پيشين و حوادث ناگوار و تلخى كه براى آنها از ناحيه مشركين و كفار رخ داده بود بيان ميكند تا براى رسول اكرم و يارانش تسليت خاطرى باشد از ناملائماتى كه بآنها ميرست زيرا طبيعى است كه شنيدن اخبار نيكان شخص را در دنبال گيرى از روش آنها ترغيب ميكند.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ...- (آيا گمان ميكنيد كه ببهشت ميرويد و حكايت آنها كه پيش از شما بودند و درگذشتند بشما نرسيده.

يعنى شما ميخواهيد بدون آنكه مانند گذشتگان گرفتار رنج و مشقّت شويد به بهشت داخل گرديد و امتحان و گرفتارى نبينيد.

اين آيه دستور به صبر و وعده كمك خداوند را به آنان ميدهد.

مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ ...- بآنان تنگدستى و ناراحتى و قتل و دورى از اهل مال رسيد ولى آنان هم چنان

در انتظار فرج بودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 285

حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ ...- يا پيامبر و كسانى كه با او بودند و گفتند يارى خدا چه وقت است؟

در توضيح اين قسمت از آيه دو قول است:

1- در اين جمله درخواست تعجيل وعده خداوند شده است به كمك. همانطور كه هر گرفتار و مبتلايى چنين درخواستى را دارد و پيامبر نيز بخاطر دير آمدن كمك آرزوى زود رسيدن آن را نمود.

2- معناى اين جمله اينست كه رسول و يارانش فقط دعا كردند كه خدا آنها را كمك كند نه اينكه بخاطر دير شدن كمك اين جمله را گفته باشد زيرا پيغمبر خوب ميداند كه خداوند كمك خود را از وقتى كه حكمت و مصلحت، ايجاب كند تأخير نمياندازد.

أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ ...- (بدانيد كه كمك خدا نزديك است) و اين، اخبارى است از طرف خدا كه او كمك اولياء و دوستان خودش ميباشد.

و بعضى گفته اند كه اين جمله، سخن خود آن مردم بود كه وقتى مأيوس شدند گفتند «مَتى نَصْرُ اللَّهِ» (كمك خدا چه وقت است) ولى بعداً فكر كردند و دانستند كه خداوند بوعده هاى خود عمل ميكند و گفتند «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» همانا كمك خدا نزديك است احتمال ديگرى در آيه داده شده است كه مؤمنان گفتند: «كمك خدا در چه وقت است» رسول اكرم در جواب گفت «همانا كمك خدا نزديك است» كه كلمه «يقول» در آيه به پيامبر، راجع بيك جمله و به مؤمنان راجع به جمله ديگر نسبت داده شده باشد.

اين سبك مانند آيه كريمه «جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ

وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ «1»» (خداوند شب و روز را براى شما قرار داد تا اينكه شب را استراحت كنيد و از فضل او در روز كسب كنيد).

كه فعل «لتسكنوا به «الليل» و «لتبتغوا» به «النهار» نسبت داده شده است

__________________________________________________

(1) آيه 77 از سوره قصص

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 286

[سوره البقرة (2): آيه 215] ... ص : 286

اشاره

يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (215)

[ترجمه ] ... ص : 286

از تو ميپرسند كه چى انفاق كنند بگو، هر آنچه از مال خود انفاق كنيد درباره پدر و مادر و خويشان و فقيران و ابن سبيل ها رواست و هر نيكويى كنيد خدا بر آن آگاه است.

شرح لغات: ... ص : 286

يسئلونك- مى پرسند از تو- و سؤال طلب جواب است با لفظى مخصوص.

ينفقون- انفاق كنند- و نفقه اخراج چيزيست از ملك از راه بيع يا هبة يا صله يا مانند آن:

شأن نزول ... ص : 286

عمر بن جموح كه مردى پير و ثروتمند بود از پيغمبر سؤال كرد كه من چه چيز، صدقه بدهم و به چه كسانى بدهم سپس اين آيه در جواب او نازل شد.

تفسير: ... ص : 286
اشاره

يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ ...- اى محمّد از تو مى پرسند كه چه انفاق كنند و سؤال از انفاق درباره دو جهت است.

1- چه انفاق كنند.

2- بچه كسى بدهند و جواب ناظر بهر دو جنبه است و ميفرمايد: «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ» آنچه از مال انفاق كنيد و اينكه فرمود «من خير» معلوم ميشود كه بايد مقدارى از مال كه قابل استفاده است باشد زيرا چيزى كه قابل استفاده نباشد آن را «خير» نميگويند.

فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ ...- براى پدر و مادر و خويشان است و مراد از «والدين» در اينجا پدر و مادر و پدر پدر و مادر پدر است و هر چه بالا روند مى باشد زيرا همه مشمول اسم والدين ميباشند.

و منظور از «اقربين» خويشان انفاق كننده است.

وَ الْيَتامى ...- و هر كودكى كه پدر ندارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 287

وَ الْمَساكِينِ ...- فقيران وَ ابْنِ السَّبِيلِ ...- دور افتادگان از وطن. و در اين كه مراد از نفقه كه بايد به اين گروه داده شود چيست؟ دو قول گفته شده است:

1- از مفسرين «حسن» ميگويد: مراد، نفقات مستحبى است نسبت بكسانى كه نميشود به آنها زكاة داد و زكات است اگر به كسانى داده شود كه مى توانند زكات بگيرند بنا بر اين، نفقه در اينجا اعم است از «زكات» واجب و «صدقه» مستحبّ 2- و «سدى» معتقد است كه اين آيه درباره زكات وارد شده ولى با

بيان مصارف زكات در آيه «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ ... «1»» (همانا زكات براى فقراء ...) نسخ شده است ولى بايد گفت: از آنجا كه دليلى بر نسخ آن نيست قول اول بهتر بنظر مى آيد و تمام علماء متّفقند در اين كه زكات را نمى توان به پدر و مادر و جد و جده و اولاد داد و اما در مورد نفقه، خلافى نيست كه اگر پدر و مادر فقير باشند به فرزند واجب است در صورت توانايى مخارج آنان را بدهد.

ولى نفقه به خويشان بنا به قول ما (شيعه) و شافعى واجب نيست ولى ابو حنيفه آن را واجب ميداند وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ ...- آنچه از اعمال نيك كه شما را بخدا نزديك ميكند انجام دهيد فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ ...- همانا خدا به آن داناست. و پاداش آن را بدون اين كه چيزى از آن از بين برود ميدهد زيرا چيزى بر خدا پوشيده نيست

مناسبت ... ص : 287

مناسبت اتصال اين آيه به آيه پيش، اين است كه در آيه سابق دستور بصبر و جهاد در راه خدا داده بود در اين آيه نيز دستور بانفاق در راه خدا ميدهد و هر دوى آنها دعوت بكار نيك و اطاعت از فرمان خداست

__________________________________________________

(1) آيه 60 از سوره مائده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 288

[سوره البقرة (2): آيه 216] ... ص : 288

اشاره

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)

[ترجمه ] ... ص : 288

جهاد بر شما مقرر شد و آن ناخوش آيند شما است و چه بسا چيزى را دوست نداريد در صورتى كه خير شما است و چه بسا چيزى را دوست داريد با اينكه بضرر شما ميباشد خدا ميداند و شما نميدانيد.

شرح لغات ... ص : 288

كره: در فرق بين دو كلمه «كره» (بضم كاف) و «كره» (بفتح آن بعضى معتقدند كه اولى بمعناى مشقت و دومى بمعناى كراهت و بى ميلى است و اين دو با هم ملازمه ندارند چه بسا چيزى را انسان دوست دارد ولى برايش مشقت دارد و چه بسا چيزى بى مشقت است ولى انسان آن را دوست ندارد.

و بعضى اين دو كلمه را با هم بيك معنا گرفته اند مانند «ضَعف و ضُعف».

خير: خوبى و نقيض شر.

تفسير: ... ص : 288

اين آيه بيان مى كند كه بهر كس دستور جهاد داده شده در آن مصلحت است.

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ ...- جهاد در راه خدا براى شما واجب گشت.

وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ...- در حالى كه آن جهاد براى شما مشقّت داشته و شما طبعاً به آن ميل نداريد نه اين كه آن را دشمن داشته باشيد.

گاهى ممكن است انسان چيزى را از آن نظر كه موافق طبع او نيست دوست ندارد و يا مورد تنفر او باشد ولى چون خداوند دستور داده است اراده كند و بجا آورد مانند روزه گرفتن در تابستان.

و بعضى گفته اند مراد از كراهت اين است كه قبل از آن كه حكم وجوب جهاد بر شما بيان شود رفتن بجهاد بر خلاف ميل شما بود ولى بعد از بيان آن معلوم است مؤمن چيزى را كه خدا بر او واجب كرده هيچگاه اكراه ندارد.

وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً ...- چه بسا چيزى را در حال حاضر اكراه داريد ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 289

ولى سرانجام آن بنفع شما است مثل اين كه از جهاد چون در آن كشته شدن است است اكراه داريد.

وَ هُوَ خَيْرٌ

لَكُمْ ...- در صورتى كه آن بنفع شما مى باشد و در آن يكى از دو خير خواهد بود يا پيروزى و غنيمت و يا شهادت در راه خدا و بهشت.

وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ ...- (و چه بسا چيزى را كه دوست ميداريد در صورتى كه به ضرر شما است) كه مراد همان ترك جهاد است، كه بخاطر علاقه بزندگى از رفتن، خوددارى مى كنند در صورتى كه سبب تسلّط دشمن و ذلّت و فقر و محروميت از غنيمت و پاداش اخروى مى گردد.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ...- خدا بمنافع و مصالح و سرانجام نيك عواقب كارهاى شما دانا است.

وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ...- ولى شما عواقب آنها را نمى دانيد بنا بر اين در انجام آنچه كه خداوند بشما دستور داده است كه كوشش كنيد اگر چه در آن زحمت و مشقّت براى شما باشد.

و تمام مفسّرين غير از «عطا» اتّفاق دارند كه اين آيه بر وجوب جهاد دلالت مى كند چيزى كه هست وجوب آن «كفايى» است يعنى اگر تمام مردم از آن خوددارى كردند همه گناهكارند ولى اگر عده اى كه براى آن كافى هستند؟ به آن قيام نمودند وجوب آن از ديگران برداشته ميشود.

ولى «عطا» مى گويد: اين آيه فقط ميرساند كه جهاد بر اصحاب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله لازم بوده است و بر ديگران واجب نيست ولى قول عطا در مقابل اجماع ساير مفسرين ارزشى ندارد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 290

[سوره البقرة (2): آيه 217] ... ص : 290

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ

اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (217)

[ترجمه ] ... ص : 290

راجع به جنگ در ماه حرام از تو سؤال مى كنند بگو جنگ در آن (گناه) بزرگ است. ولى جلوگيرى از راه خدا و كفر به او و (منع از) مسجد الحرام و بيرون كردن اهل آن را از آن نزد خدا (گناهش) بزرگتر است. و فتنه گرى فساد- انگيزتر از قتل است و آنان (مشركين) با شما مى جنگند تا اگر قدرت پيدا كردند شما را از دينتان برگردانند و هر كس از دين خود برگردد و كافر بميرد پس آنان در دنيا و آخرت اعمالشان باطل شده و براى هميشه اهل آتش (دوزخ) هستند

شرح لغات: ... ص : 290

صد، جلوگيرى و با كلمات: منع و صرف هم معنا است.

لا يزالون: هميشه- هم چنان- اصل اين كلمه از زوال بمعناى «عدول» و برگشت ميباشد ولى با افزودن كلمه «لا» معناى اثبات پيدا ميكند.

حبطت: باطل شد از «حبط» بمعناى فساد و نابودى.

شأن نزول ... ص : 290

مفسرين ميگويند هفده ماه پس از ورود رسول اكرم بمدينه و دو ماه قبل از جنگ بدر سپاهى از مسلمين را آن حضرت بفرماندهى پسر عمه اش «عبد اللَّه بن جهش اسدى» اعزام داشت و آنها حركت كردند تا در روز آخرى جمادى الثانية در زير درختى فرود آمدند و آنجا با عمرو بن حضرمى را كه رمه اى تجارتى كفار قريش مكه را با خود همراه داشت برخورد نمودند.

مسلمين معتقد بودند كه آن روز، آخر جمادى است در حالى كه اول رجب بود (كه جنگ در آن را حرام ميدانستند) در اينكه آيا جنگ كنند يا نه ميان مسلمانان اختلاف افتاد بعضى ميگفتند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 291

ما نميدانيم كه امروز از ماه هاى حرام است برخى ديگر ميگفتند ما امروز را جز از ماه حرام نميدانيم هيچ مجوّزى براى جنگ نداريم.

بالآخره جنگ در گرفت و بر سر عمرو بن حضرمى ريخته او را كشتند و رمه و كالايش را براى اولين بار در اسلام بغارت و غنيمت گرفتند: و ابن حضرمى اول كسى است از مسلمين كه بدست مشركان كشته شد، اين مطلب را كفّار قريش شنيدند نمايندگانى را حضور رسول اكرم فرستاده سؤال كردند آيا زد و خورد و جنگ در ماه حرام جائز است؟ و خداوند اين آيه را فرستاد.

تفسير: ... ص : 291
اشاره

يَسْئَلُونَكَ ...- از تو اى محمّد درباره ماه حرام و جنگ در آن سؤال ميكنند و اين سؤال از ناحيه مشركان قريش بود كه ميخواستند بر مسلمانانى كه جنگ در ماه حرام را روا دانسته بودند عيب و اشكال بگيرند «حسن» و اكثر مفسرين اين وجه را گفته اند.

بعضى ديگر

از مفسرين ميگويند سؤال كننده يا خود مسلمانان بودند كه ميخواستند نظر اسلام را در اين باره اصولًا بدانند.

عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ ...- يعنى از جنگ در ماه حرام و منظور در اينجا ماه رجب بود و اين ماه ها را بعلت اينكه جنگ در آنها حرام بود و نيز بخاطر حُرمت و احترام آنها بعنوان «حرام» ناميدند و از اين جهت در زمان جاهليت ماه رجب را ماه «نابود كننده قحطى و آلات جنگ» ميناميدند زيرا با ترك جنگ فقر و قحطى و خونريزى از بين ميرفت.

ماه رجب را ماه «كر» نيز ميگفتند زيرا با آمدن اين ماه ديگر صداى اسلحه ها بگوش نميرسيد و اگر چه در آن، صداى جنگ شنيده نميشد ولى مجازاً نسبت نشنيدن را بهمان ماه دادند مثل اينكه ميگويند «ليس نائم» شب خواب با اينكه خواب در شب واقع ميشود ولى مجازاً نسبت خواب را بخود شب ميدهند.

و مثل «سركاتم» (سرّ پنهان) كه واقع آن اين است كه مطلب، پنهان است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 292

ولى مجازاً نسبت پنهانى را بخود «سر» ميدهند.

در هر صورت با آمدن ماه رجب تا پايان آن امنيّت مطلقه همه جا را فرا ميگرفت مردم ديگر از يكديگر ترس و وحشت نداشتند و راهها نيز امن مى گشت.

قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ...- بگو اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله جنگ در ماه حرام گناه بزرگى خواهد بود.

سپس كلام و مطلب را مجدداً شروع كرده ميفرمايد:

وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ ...- و جلوگيرى از راه خدا و كفر باو وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...- و جلوگيرى از (آمدن به) مسجد الحرام

و بعضى گفته اند مراد اين است كه جنگ در ماه حرام و نزد مسجد الحرام و برخى نيز گفته اند يعنى كفر بخدا و مسجد الحرام (جبائى) وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ ...- و بيرون كردن مسلمين را كه اهل مسجد الحرام بودند از آن (اكبر) گناه آن بزرگتر است (عند اللَّه) نزد خدا. مراد وقتى است كه كفار قريش مسلمانان را از مكه بيرون كردند و آنان هجرت نموده بمدينه آمدند.

و از اينكه فرموده «قتال فيه كبير» استفاده ميشود كه جنگ نمودن در ماه حرام جايز نيست زيرا اين نحو عبارت را در جايى ميگويند كه كار، گناه و ممنوع باشد. و نقل شده كه پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله ديه و پول خون «عمر بن حضرمى». (مقتول را) بعهده گرفته ادا نمود.

وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ...- فساد و فتنه انگيزى در دين بزرگتر است از قتل عمر بن حضرمى در ماه حرام بعضى از مفسرين مانند قتاده و ديگران ميگويند حرمت جنگ در ماه حرام و در نزد مسجد الحرام نسخ شد بآيه: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ «1»» (مشركين را بكشيد تا اينكه فتنه اى نباشد» و بآيه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ «2»»

__________________________________________________

(1) آيه 193 از سوره بقره.

(2) آيه 91 از سوره نساء

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 293

(هر كجا مشركين را پيدا كرديد آنها را بقتل برسانيد) ولى عطا معتقد است كه نسخ نشده و جنگ در آن ماه ها مطلقا بحرمت خود باقى است.

و عقيده ما (شيعه) اينست كه كسانى كه براى ماههاى حرام و مسجد الحرام احترامى قائلند و در آنها آغاز به جنگ نمى كنند حرمت

جنگ در آنها بحال خود باقى است و اينكه خداوند جنگ با اهل مكه را در سال «فتح» مكه براى پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله مباح و جايز نمود جنبه استثنايى داشته چنان كه آن حضرت فرمود خداوند در اين ساعت جنگ را حلال نموده و بعد از من تا روز قيامت براى احدى جايز نيست ولى هر كس كه براى مسجد الحرام و ماههاى حرام، احترامى قائل نباشد تحريم در حق او نسخ شده و هر وقتى كه باشد جنگ با او جايز است.

وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ ...- اى مسلمانان پيوسته اهل مكه با شما نبرد و مقابله خواهند كرد.

حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ ...- تا اينكه شما را از دين اسلام برگردانده و بارتداد (و كفر) وادار كنند. «إِنِ اسْتَطاعُوا» اگر قدرت بر آن پيدا نمودند.

وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ ...- كسى كه از شما از دين خود برگردد اين جمله تهديد و ترساندن از ارتداد و عواقب آن مانند سزاوار عذاب شدن است فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ ...- چنين كسى كه در حال كفر بميرد فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ ...- اينان اعمالشان در دنيا و آخرت باطل گشته است چون بر خلاف دستور خداوند قرار گرفته در حكم عدم ميباشد زيرا «احباط عمل» و «ابطال» آن است كه بر خلاف دستور واقع شود كه مستحق ثواب و پاداش نيست.

و معناى «احباطه» اين نيست كه آنان مستحق پاداش ميشوند ولى پاداش آن از بين ميرود زيرا دليلى كه در دست داريم اين نوع از احباط نادرست و غير جايز ميباشد.

وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ ...- و

آنان هميشه دوزخ خواهند بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 294

مناسبت آيه: ... ص : 294

مناسبت جملات اين آيه با هم اين است كه در آغاز ميفرمايد مشركين از تو اى پيغمبر سؤال ميكنند كه جنگ در ماه حرام و ترد مسجد الحرام چگونه است؟

به آنان بگو آن (گناه) بزرگ است ولى كفر بخدا و منع مسلمين از خانه خدا و از دينشان و بيرون كردن آنان را از وطن خويش گناهش نزد خدا بزرگتر و كيفرش بيشتر است و (اى مسلمانان) اين كفار با شما مى جنگند كه شما را از دين خودتان بيرون برند و هر كدام از اين دو عمل كه آنان مرتكب ميشوند (گناهش) بزرگتر است از آنچه كه مى پرسند (كه جنگ در ماه حرام و نزد مسجد الحرام چگونه است)

[سوره البقرة (2): آيه 218] ... ص : 294

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)

[ترجمه ] ... ص : 294

كسانى كه ايمان آورده و در راه خدا مهاجرت و جهاد كردند آنان برحمت خدا اميد دارند و پروردگار آمرزنده و رحيم است.

شرح لغات: ... ص : 294

هاجروا- مهاجرت كردند از «هجر» كه بمعناى جدايى و مفارقت و ضد وصل مى باشد و از آنجا كه مردمان مكه كه در مكه به پيغمبر ايمان آورده و از وطن و قبيله خود جدا شده بودند به آنان «مهاجرين» گفتند.

جاهدوا- جهاد كردند و جهاد اين است كه شخص در برابر دشمن متحمل مشقّت شده و با او نبرد كند.

يَرجون- اميد دارند از «رجاء» كه بمعناى آرزو ميباشد.

شأن نزول ... ص : 294

اين آيه در مورد عبد اللَّه بن جهش و يارانش نازل شد كه بدستور پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از مدينه بيرون رفته و در نزد آن درخت كه جريانش گذشت در ماه رجب جنگ كردند و واقد سهمى، عبد اللَّه حضرمى را كشت. چون جمعى معتقد بودند كه بر فرض كه آنان گناهى نكرده باشند ولى پاداش هم نخواهند داشت چون در ماه حرام

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 295

بوده از اين رو خداوند آيه فوق را در مورد آنان فرستاده و آنها را وعده ثواب داد.

تفسير: ... ص : 294
اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ...- (كسانى كه) خدا و رسولش را تصديق نمودند.

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا ...- (و آنان كه) از خويشان دست برداشته و وطن و مال خود را رها كردند.

وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ...- (و آنهايى كه) در راه اطاعت خدا و آن راهى كه براى بندگان خدا معين شده با كفّار مى جنگند و علت اين كه اين سه كار (ايمان، هجرت، جهاد) را با هم بيان كرد فضيلت آنها و براى ترغيب به آنها است نه اين كه هر يك از آنها بطور تنهايى سزاوار پاداش نبوده بلكه بايد با هم باشند.

أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ...- آنان در دنيا و آخرت آرزو و اميد- نعمتهاى پروردگار را دارند كه در دنيا آنها را يارى نموده و در آخرت به آنها پاداش دهد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...- خداوند آمرزنده و پوشاننده گناه، و مهربان است.

سؤال:

با اين كه بطور مسلم مردم با ايمان سزاوار پاداش هستند چرا آن را بطور اميد و آرزو تعبير نموده است؟

پاسخ:

از اين پرسش

به دو صورت جواب داده شده است:

1- آنان نمى دانند سرانجامشان چه خواهد شد آيا در راه اطاعت خدا باقى مى مانند و يا اين كه تحولى در فكر و اعتقاد آنها پديد آمده و در گناه و معصيت احتمالًا قرار بگيرند.

2- نسبت به آن گناهانى كه توفيق توبه از آنها پيدا نكرده و از دنيا رفته اند تنها اميدوار برحمت و آمرزش الهى هستند كه بر آنها خدا عذاب نكند.

جواب دوم صحيح و درست است زيرا پاسخ نخست بنا به عقيده كسانى درست ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 296

ميايد كه ميگويند ممكن است مؤمن، كافر گردد و اين كه گناه كبيره اى را انجام دهد كه ثواب ايمانش را از بين ببرد.

ولى اين عقيده از نظر مذهب ما (شيعه) صحيح نيست.

و «حسن» در جواب از اين اشكال ميگويد مراد از آيه اين است كه بايد مؤمن هميشه اميدوار برحمت پروردگار باشد زيرا اميد برحمت خدا از اركان دين و يأس و نااميدى از رحمت، كفر است چنان كه مى فرمايد:

إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ ...- «1» (از رحمت خدا مأيوس نميگردند مگر مردمى كه كافرند) و اطمينان و ايمنى از عذاب خدا (نيز) خسران و زيان ميباشد چنان كه مى فرمايد:

فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ ...- «2» (از عذاب خدا ايمن نميشوند مگر زيانكاران).

بنا بر اين لازم است كه شخص با ايمان از رحمت خدا مأيوس نباشد و ايمن از عذاب خدا نيز نگردد همانطور كه آيه كريمه مى فرمايد: «يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» «3» (از آخرت ميترسد و برحمت پروردگارش اميد دارد) و نيز ميفرمايد:

«يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً

وَ طَمَعاً» «4» (پروردگارشان را با ترس و اميد مى خوانند) از اين آيه نمى توان مفهوم گرفت كه اگر كسى در همان حالت ارتكاب گناهان كبيره و اصرار بر آنها بميرد بايد برحمت خدا اميدوار نباشد.

زيرا اولًا اين نوع مفهوم كه از روى بيان وصف است نمى تواند دليل و سند باشد و بيشتر دانشمندان هم بدان تكيه نمى كنند.

ثانياً: ممكن است اتفاق بيفتد كه ايمان و مهاجرت جهاد كه مايه اميد و آرزو

__________________________________________________

(1) آيه 87 از سوره يوسف

(2) آيه 97 از سوره اعراف

(3) آيه 12 از سوره «زمر» [...]

(4) آيه 16 از سوره سجده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 297

است همراه ارتكاب گناه كبير باشد و نمى توان گفت كه آيه اين مورد را شامل نمى شود.

نظم آيه: ... ص : 297

مناسبت اتصال اين آيه با آيات گذشته اين است كه چون در آيه قبلى عذاب خدا بيان شده بود در اين آيه پاداش و ثواب ذكر شد تا مردم هميشه بين خوف و رجاء باشند.

[سوره البقرة (2): آيات 219 تا 220] ... ص : 297

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)

[ترجمه ] ... ص : 297

درباره شراب و قمار از تو سؤال مى كنند (اى محمد (ص) بگو در آنها گناه بزرگى است و منافعى (نيز) براى مردم دارد (ولى) گناهشان از منافعشان زيادتر است و از تو مى پرسند كه چه انفاق كنند؟

بگو زيادى را همين طور خداوند از براى شما براهين خود را بيان ميكند تا اين كه فكر و تدبير كنيد در امور دنيا و آخرت و درباره يتيمان از تو سؤال مى كنند بگو اصلاح براى آنها بهتر است و اگر با آنها شركت كرديد پس آنان برادران شمايند. (219)

و خدا مفسد را از مصلح ميداند و اگر خدا مى خواست بر شما سخت ميگرفت. خدا عزيز و حكيم است

شرح لغات ... ص : 297

خمر: اصل آن از سر (پرشيدن) است و «خمر» چيزى است كه انسان را مى پوشاند و پنهان مى كند مانند درخت و امثال آن و لذا به مقنعه نيز «خمار» ميگويند چون صورت را مى پوشاند.

ميسر- قمار

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 298

عفو- زياده و بعضى گفته اند بمعناى ترك است.

تخالطوهم- اصل آن از مخالطه است كه بمعناى اجتماع و آميختن مى باشد و آن اجتماعى كه تشخيص اجزاء آن از يكديگر امكان نداشته باشد مثل مخلوط شدن سركه با آب و «خليطان» به دو شريك مى گويند كه مالشان با هم مخلوط شده است.

أعنتكم- به زحمت و سختى ميانداخت شما را از «اعنات» كه بمعناى به مشقت و سختى انداختن است.

شأن نزول ... ص : 298

جمعى از اصحاب پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله آمده عرض كردند نظر خود را در مورد شراب و قمار بيان نما زيرا اين دو، عقل را از بين برده و مال را نابود مى كنند (در آنان) آيه فوق نازل گشت.

تفسير: ... ص : 298

اينك خداوند مجدداً به بيان احكام ميپردازد.

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ ...- اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله درباره خمر (شراب) از تو ميپرسند و بهر شراب مست كننده اى كه موجب فساد عقل و پوشانيدن آن گردد «خمر» گويند و هر چيزى كه زياد آن باعث مستى شود كم آن نيز حرام است. اين مطلبى است كه از ظاهر روايت اصحاب ما (شيعه) بخوبى روشن ميشود و مذهب شافعى نيز همين است و بعضى گفته اند شراب آب انگورى است كه جوش آمده و بسته شده باشد، اين مذهب ابى حنيفه است.

وَ الْمَيْسِرِ ...- مراد از آن همه اقسام قمارها است (ابن عباس- ابن مسعود- مجاهد- قتاده- حسن و همين معنا از پيشوايان ما (شيعه) نيز نقل شده است.

تا جايى كه فرمودند بازيهايى كه بچه با گردو مى كنند نيز قمار مى باشد.

قُلْ فِيهِما ...- يعنى بگو در شراب و قمار (اثم كبير) گناه بزرگ و بسيارى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 299

وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ ...- و استفاده هائى براى مردم است) استفاده شراب به اين است كه بواسطه خريد و فروش آن مالى بدست مى آورند و با آشاميدن آن لذت و طرب و نيرويى كسب مى نمايند و نفع قمار اين است كه ممكن است شخصى بدون كار و زحمت پول رفيق خود را تصاحب ميكند و (گاهى) بفقيران كمك نمايد.

وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ

نَفْعِهِما ...- گناهى كه در آنها است زيادتر از منافع آنها مى باشد زيرا استفاده هاى آنها محدود ولى گناه آنها موجب غضب پروردگار عالم ميگردد در صورتى كه در برابر آن، نفع ناچيز و محدودى بدست آمده است.

و در اين كه تا چه اندازه حكم «شراب» از اين آيه استفاده مى شود اقوالى است.

1- «حسن» ميگويد: كه اين آيه از دو نظر دلالت بر حرمت شرب خمر دارد اولًا ميفرمايد: ضرر آنها زيادتر از نفع آنها است و اگر ضرر چيزى زيادتر از نفع آن شد عقل بر حرمت و ممنوعيت آن حكم مى نمايد.

ثانياً ميفرمايد: در شراب و قمار «اثم» (گناه) است و در آيه ديگرى «اثم» را حرام نموده و ميفرمايد:

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ «1» ...- اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) بگو خدا زشتيهاى ظاهر و باطن و اثم را حرام كرده است) و بعضى گفته اند كه (اساساً) در لغت خمر را اثم ميگويند چنان كه شاعر ميگويد:

شربت الاثم حتى ضل عقلى كذلك الاثم يصنع بالعقول

اثم (خمر) را آشاميدم تا عقلم از بين رفت (آرى) اين چنين ميكند اثم (خمر) با عقلها از آن گذشته اثم را بعنوان كبير «بزرگ» توصيف كرده است و بدون خلاف منظور از آن گناه بزرگ است.

2- و «ضحاك» معتقد است: مراد از اين آيه اين است كه گناه شراب و قمار پس از اين كه تحريم شده است از نفع آن بزرگتر مى باشد نه در مقام تحريم آن باشد

__________________________________________________

(1) آيه 31 از سوره اعراف

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 300

3- بعقيده «سعيد بن

جبير» حكم زيادتر بودن گناه شراب و قمار جلوتر از بيان حكم حرمت آنها است.

4- قتاده ميگويد از اين آيه حكم حرمت شراب و قمار استفاده نميشود ولى آيه اى كه در سوره مائده مى باشد كه ميفرمايد: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ ...» حرمت شراب و قمار را ميرساند وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ ...- (و اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) از تو مى پرسند كه چه چيز بايد انفاق كنند و سؤال كننده عمرو بن جموح بود كه از انفاق در جهاد و بعضى گفته اند از صدقه ها سؤال كرد (قُلِ الْعَفْوَ ...- (اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) بگو «عفو» و در اين كه منظور از «عفو» چيست اقوالى گفته شده است:

1- آنچه از مخارج زن و فرزند زياد مى آيد يا بكلى آنچه بدان نيازى نيست (ابن عباس- قتاده).

2- حد وسط ميان اسراف و سخت گيرى است (حسن- عطا) و همين معنا از امام جعفر صادق عليه السلام نيز نقل شده است.

3- آنچه كه از خوراك سال زياد بيايد اين معنا از امام محمّد باقر عليه السلام نقل شده است و فرمود حكم اين آيه با آيه زكاة نسخ شد و «سدى» نيز همين را گفته است.

4- قسمتى از مال كه از همه پاكيزه تر و بهتر است.

الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ ...- (خداوند آيات خود را براى شما اين چنين بيان مى نمايد) مراد از آيات، براهين و دليل ها است بر انفاق و شراب و قمار و بعضى گفته اند مراد براهين همه احكام اسلام است.

لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ ...- تا اين كه در امور دنيا و آخرت تفكّر و تدبّر

نموده، بدانيد دنيا جاى گرفتارى، ذلّت، فناء است ولى آخرت محل بقاء و پاداش مى باشد بنا بر اين در دنيا زهد ورزيد و متمايل به آخرت باشيد و بعضى گفته اند كلمه «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» متعلق و مربوط به «يبيّن» است يعنى خداوند در مورد شراب ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 301

و قمار و نيز درباره امور دنيا و آخرت، احكام و براهين خود را بيان ميكنيد تا در آنها فكر و مطالعه نماييد.

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى ...- (و در مورد يتيمان از تو مى پرسند).

ابن عباس ميگويند وقتى كه آيات: «لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ»

«1» (بمال يتيم نزديك نشويد).

و «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً» «2» (كسانى كه مالهاى يتيمان را از روى ستم ميخورند ...) نازل شد كسانى كه نزدشان يتيمى ميزيست رفتند و آب و خوراك آنها را از آب و خوراك خويش جدا نمودند و در زحمت زيادى قرار گرفتند لذا نزد رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله آمده راه چاره اى خواستند در اين وقت اين آيه نازل گشت.

بنا بر اين، چون در آيه، پرسشى درباره خود يتيمان نشده و پاسخ آنها از آن نظر نسبت لازم است) تقدير گرفته شود باين صورت.

«درباره قيام بامور يتيمان و تصرف در اموال ايشان از تو مى پرسند.

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بگو: (اصلاح لهم) اصلاح اموال آنان بدون اجرت و عوض گرفتن، خوب است و پاداش آن زيادتر ميباشد.

وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ ...- اگر با آنها شركت كرده و مالهاى يتيمان را با مالهاى خود مخلوط كنيد و پاداش و مزدى نيز در برابر زحماتى كه براى انجام

كارهاى آنها مى كشيد از مالهايشان برداريد.

فَإِخْوانُكُمْ ...- پس آنان برادران شمايند كه بعضى به ديگر كمك كرده و از مالهاى يكديگر بهره مند ميگردند.

اين اجازه اى است در اين كه اگر نفع و صلاح يتيمان در نظر گرفته شود ميتوانند در مالهايشان تصرف كرده و خوردن و آشاميدن و منزل با آنان مشاركت نمايند «حسن» و مفسران ديگر. و همين معنا در اخبار ما (شيعه) نيز آمده است.

__________________________________________________

(1) آيه 152 از سوره انعام و 34 از سوره اسراء

(2) آيه 10 از سوره نساء

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 302

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ ...- كسانى كه از معاشرت و شركت با يتيمان منظورشان افساد يا اصلاح باشد خداوند به آنان دانا است.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ ...- اگر خدا ميخواست در امور يتيمان و معاشرتشان بشما سختگيرى كرده و بر شما لازم مى نمود كه از شركت آنان دورى كنيد.

و زجاج ميگويد: منظور اين است كه اگر خدا ميخواست شما را بامورى پر مشقّت، مكلّف ميكرد و شما را در مضيقه قرار ميداد ولى خداوند در حق شما اين كار را نكرد.

و اين آيه ضمناً بر فساد قول «جبريها» نيز دلالت ميكند زيرا اگر خدا ميخواست بر آنها سخت بگيرد صحيح و نيكو بود ولى عنايت كرد در وسعتشان قرار داد در اين صورت چگونه ممكن بود كه خدا آنها را بامورى مكلّف كند كه قدرت بر آن ندارند و از آنها چيزى بخواهد كه راهى بآن ندارند و متصوّر است كه آنان را مأمور به انجام چيزى نمايد كه از ناحيه خود او انجام نمى گيرد و اگر چنين بود ديگر سختى و

مضيقه اى بالاتر از اين متصور نبود.

و بلخى ميگويد: اين آيه فساد و بطلان قول كسانى را ميرساند كه معتقدند خداوند قدرت بر ستم كردن ندارد زيرا اين آيه مى رساند كه سخت گرفتن در انجام تكليفى كه از نظر مصلحت و حكمت درست نيست مقدور خداوند بود و اگر ميخواست ميكرد (ولى چون نخواسته ننموده است).

إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ...- (خداوند عزيز است و با عزت خود آنچه «مصلحت» ايجاب كند انجام ميدهد و هيچ قدرتى نمى تواند او را از كار خود باز دارد.

حَكِيمٌ ...- در تدبير و كارهايش حكيم است و مانعى از آنچه حكمتش اقتضا كند، نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 303

[سوره البقرة (2): آيه 221] ... ص : 303

اشاره

وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (221)

[ترجمه ] ... ص : 303

با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر آنكه ايمان آرند، همانا كنيزى با ايمان بهتر از زن مشرك است هر چند (جمال او) اعجاب شما را برانگيزد.

با مردان مشرك نيز تا وقتى ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد و همانا بنده مؤمن بهتر است از مشرك هر- چند (زيبايى يا ما (ار) اعجاب شما را برانگيزد.

مشركان شما را بآتش مى خوانند و خدا ببهشت و مغفرت و خدا آيات خويش را براى مردم بيان ميكند شايد آنان پند گيرند.

شرح لغات: ... ص : 303

لا تنكحوا: نكاح نكنيد و نكاح بمعناى «عقد» و «عمل آميزش» آمده ولى بعضى ميگويند كه اصل آن بمعناى «عمل آميزش» است و چون در مورد عقد زياد استعمال شده لذا اكنون همان معناى عقد از آن فهميده ميشود.

امَه- كنيز-

شأن نزول ... ص : 303

اين آيه درباره «مرثد بن ابى مرثد غنوى نازل شد، رسول اكرم او را كه مردى شجاع و نيرومند بود بمكه فرستاد تا جمعى از مسلمانان را كه در مكه بودند از آنجا بيرون آورد.

در مكه زنى از مشركان او را بخود خواند و او كه مردى مسلمان و پاى بند احكام بود اجابت نكرده زن گفت آيا امكان دارد كه با من ازدواج كنى آن مرد گفت بايد از رسول اكرم سؤال كنم كه جائز است يا نه؟! وقتى بمحضر آن حضرت شرفياب شد و جريان را معروض داشت آيه كريمه نازل شد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 304

تفسير: ... ص : 304

پس از آنكه در آيه گذشته اشاره اى به موضوع ارتباط اجتماعى (در مورد يتيمان) شد در اينجا قسمتى از احكام ارتباطات اجتماعى را بيان ميكند:

وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ ...- با زنانى كه كافرند تا وقتى ايمان نياورده و خدا و رسولش را تصديق نكرده اند ازدواج نكنيد.

بعقيده ما اين آيه بر حرمت ازدواج با زنان كافر مطلقا (اهل كتاب و غير آن) دلالت دارد ولى مفسرين در اين جهت اختلاف كرده اند و آن از اينقرار:

1- جمعى ميگويند چون كلمه «مشرك» به اهل كتاب صادق نيست و در آيات كريمه مشرك و اهل كتاب جداى از هم و بصورت عطف به يكديگر بيان شده مانند:

«لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ» «1» (كسانى كه كافرند از اهل كتاب و مشركين جدا نبودند) و «ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لَا الْمُشْرِكِينَ» «2» (كافران از اهل كتاب و مشركان دوست ندارند كه ...).

بنا بر اين كلمه حرمت ازدواج

شامل اهل كتاب نميشود.

2- بعقيده جمعى ديگر كلمه مشرك شامل اهل كتاب نيز ميشود زيرا آنها با انكار نبوت پيامبر اسلام و انكار معجزات آن حضرت و اسناد آنها بغير خدا عمداً شرك بخدا آوردند بنا بر اين، حكم حرمت ازدواج شامل آنها هم ميگردد.

اين دسته در اينكه زنان كتابى چگونه از اين حكم كلى (حرمت ازدواج) خارج شده و ازدواج با آن جائز شده است دو عقيده اظهار كرده اند:

بعضى ميگويند خروج زنان كتابى از اين حكم باستناد آيه: «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» «3» (زنان پارسا از آنها كه پيش از شما كتاب داشته اند ...)

كه در مقام بيان حكم حلال بودن ازدواج اين زنان است بعقيده اينان اين آيه

__________________________________________________

(1) آيه 1 از سوره بينه

(2) آيه 99 از سوره بقره

(3) آيه 7 از سوره مائده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 305

ناسخ حكم كلى حرمت ازدواج است (ابن عباس- حسن- مجاهد).

ولى بعضى ديگر معتقدند كه اين حكم (حرمت ازدواج) مخصوص غير كتابى است (قتاده- سعيد بن جبير).

عده از مفسرين مانند ما بر اين عقيده اند كه ظاهر آيه دلالت بر حرمت ازدواج زنان كافر مطلقا دارد و هيچ تخصيص و يا نسخى هم بر اين حكم عارض نشده است.

وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ...- كنيز مؤمن از زنان مشركه هر چه دلفريب و اعجاب انگيز هم باشند (از نظر مال و يا جمال) بهتر است.

از اين آيه استفاده ميشود كه ازدواج كنيز جائز است اگر چه مرد داراى قدرت مالى باشد و منظور از آيه كريمه: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ

ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ «1» ...- (هر كس از شما از نظر قدرت مالى نتواند زنان عفيف مؤمن (آزاد) بنكاح آرد پس ميتواند از كنيزانى كه مالك شده ايد ...).

اين نيست كه شرط حلال بودن نكاح كنيزان نداشتن قدرت مالى است كه اگر توانايى مالى بر ازدواج زنان آزاد داشته باشد نكاح كنيز حرام باشد.

وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا ...- با مردان مشرك نبايد ازدواج كنيد مگر ايمان آورند- اين حكم نيز مانند حكم حرمت ازدواج با زنان كافر، مطلق و كلى است و شامل همه مردان كافر كتابى و غير كتابى ميشود.

وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ ...- بنده مؤمن و مسلمان بهتر است از مرد مشرك (آزاد) اگر چه از نظر مال و جمال جالب و چشم گير باشد.

أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ...- اينان شما را بسوى آتش ميخوانند كه همان كفر و گناه است كه سبب دخول در آتش و عذاب مى باشد اين قسمت از آيه بمنزله بيان علت حكم قبلى است كه حرمت ازدواج باشد زيرا برترى قدرت شوهر ايجاب ميكند كه همسرش را بدين و عقيده خود بخواند و وادار كند.

وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ...- ولى خدا با امر و يا اعلامش شما را

__________________________________________________

(1) آيه 25 از سوره نساء

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 306

دعوت به بهشت و آمرزش ميكند يعنى چيزهايى را كه از شما ميخواهد كه با انجام دادن آنها به بهشت و مغفرت الهى ميرسيد.

و كلمه «اذن بمعناى» «امر» و يا «اعلام» است.

وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ ...- و آيات خود را براى مردم بيان ميكند يعنى حجت ها و دليل هاى

خودش را و يا اوامر و نواهى و آنچه حرام و يا مباح نموده روش و آشكار ميكند.

لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ...- باشد تا مردم متذكر شوند و پند بگيرند

[سوره البقرة (2): آيه 222] ... ص : 306

اشاره

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (222)

[ترجمه ] ... ص : 306

تو را از عادت شدن زنان مى پرسند بگو: آن رنجى است براى زنان در آن حال از زنان كناره گيرى كنيد و نزديكشان نشويد تا پاك شوند و چون پاك شدند از آنجا كه خدا دستور داده بر آنها درآئيد كه خداوند توبه كنندگان و پاكان و پاكيزه خويان را دوست دارد.

شرح لغات: ... ص : 306

محيض- عادت شدن زنان و با كلمه «حيض» بيك معنى است.

فاعتزلوا كناره گيرى كنيد- از «اعتزال» بمعناى كناره گيرى.

يطهرن- پاك شوند از «طهر» بمعناى پاكى در برابر آلودگى است.

شأن نزول: ... ص : 306

درباره شأن نزول اين آيه كريمه بعضى معتقدند كه در زمان جاهليت رسم چنين بود كه با زنان در ايام عادت غذا نمى خوردند و از مجالست با آنها دورى مى جستند تا از رسول اكرم درباره اين مطلب سؤال كردند و اين آيه نازل شد (حسن- قتاده و ربيع).

مجاهد ميگويد: جمعى نزد رسول اكرم آمده و ميخواستند حكم آميزش ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 307

زنان را در ايام عادت بصورت غير عادى بفهمند و لذا همين مطلب را سؤال كردند و آيه نازل شد. ولى در نظر ما قول اول صحيح تر است.

تفسير: ... ص : 307

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ...- در اينجا خداوند حكم ديگرى را بيان ميكند كه از تو (اى محمّد) درباره عادت زنان سؤال ميكنند بعضى گفته اند سؤال كننده مردى بنام «ابو الدحداح» بود.

قُلْ هُوَ أَذىً ...- كلمه «اذى» را «قتاده و سدى» بمعناى كثيف و نجس گرفته اند و مجاهد بمعناى «خون» و قاضى بمعناى رنج و آزار دانسته اند كه زنان در اين ايام متحمل ميشوند.

فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ ...- از آميزش با زنان در ايام عادت دورى كنيد بعقيده ما اين حكم حرمت فقط براى آميزش بصورت عادى است و ابن عباس، عائشه، حسن، قتاده، مجاهد و محمّد بن حسن نيز بر اين عقيده اند.

وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ ...- با آنان پاك نشوند نزديكى نكنيد.

در قرائت كلمه «يطهرن» بعضى با تشديد و بعضى بدون آن خوانده اند كه معنايش در دو صورت فرق ميكند اگر بدون تشديد باشد بمعناى پاكى و تمام شدن خون است نه غسل كردن ولى اگر با تشديد خوانده شود معنايش غسل كردن ميباشد كه مذهب ما و عقيده

مجاهد و طاوس بر همين است.

فَإِذا تَطَهَّرْنَ ...- هنگامى كه غسل كردند يا وضو گرفتند خود را شستند و تميز كردند كه هر سه معنا براى كلمه «تطهرن» شده است.

فَأْتُوهُنَّ ...- پس درآئيد آنها را، و مراد از اين، بيان جواز است نه امر به آن نظير آيه كريمه: «وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا» هر وقت از احرام خارج شديد صيد كنيد) كه منظور بيان جواز صيد است نه امر به آن و وجوب صيد.

مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ...- (از جايى كه خدا شما را بدان امر كرده است) در معناى اين جمله اقوالى گفته شده است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 308

1- از جايى كه در حال عادت حرام بوده و طريق عادى (ابن عباس، مجاهد قتاده و ربيع).

2- در حال پاكى نه عادت (سدى، ضحاك).

3- از راه نكاح نه زنا و فسق (ابن الحنفيّة) و معناى اول با ظاهر آيه مناسب تر است.

4- در حالى با آنان نزديك شويد كه براى آنها جائز و حلال است و در غير آن حال، مانند وقتى كه روزه اند يا محرم و يا معتكف، با آنان آميزش نكنيد.

«فرّاء» ميگويد مراد از «مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ» بيان جواز نزديكى بصورت عادى نيست و الّا ميفرمود: في حيث امركم اللَّه».

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» (خدا توبه كنندگان و پاكان را دوست دارد عطا و اصحاب ما در تفسير آيه معتقدند كه مراد از «متطهرين» پاكيزگان با در اثر بكار بردن آب و شستشوى با آنست.

ولى سعيد بن جبير ميگويد منظور پاك شدگان از گناه است.

بعض ديگر دو كلمه «توّابين و متطهرين» را چنين معنا

كرده اند: توبه كنندگان از گناه كبيره و پاكان از گناه صغيره.

از اين آيه استفاده ميشود كه لازم است در حال (حيض از زنان كناره گيرى گردد تا وقتى كه پاك شوند كه آخر حدّ حرمت است و اين باب مشتمل بر چند فصل است.

1- مدت حيض- بعقيده ما اقل مدت حيض سه روز است و اكثر آن ده روز و نظر فقها عراق هم همينست.

شافعى و بيشتر از فقهاء مدينه اقل مدت آن را يك روز و اكثر را پانزده روز ميدانند.

2- حكم آميزش در حال حيض ...- از نظر ما (حرام است بايد كفاره دهد)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 309

و كفاره اش در روزهاى اول عادت «يك دينار» «1» و در روزهاى وسط «نيم دينار» و در روزهاى آخر يك «چهارم دينار» است.

ابن عباس در تمام اين صورت يك دينار را لازم ميداند ولى حسن ميگويد بايد يا يك شتر بدهد يا بنده اى آزاد كند و يا بيست صاع (30 كيلو) بدهد.

3- آخرين مدت حرمت آميزش.

اقوالى در اين باب گفته اند از اينقرار:

1- بعضى آخرين مدت حرمت آميزش را قطع خون ميدانند.

2- عده معتقدند در صورت خون اگر وضوء بگيرد و خود را بشويد آميزش حلال است (عطا و طاووس).

مذهب ما (شيعه) نيز همين است اگر چه مستحبّ است كه قبل از غسل آميزش نشود.

3- شافعى ميگويد بعد از قطع خون شرط حلال بودن آميزش، غسل كردن زن است.

4- ابى حنيفه تفصيل داده است باين صورت كه اگر مدت حيض زن ده روز باشد بمجرد تمام شدن خون آميزش حلال است و اگر مدّت آن كمتر از ده روز باشد تا وقتى

كه زن غسل نكند يا تيمم ننمايد يا وقت نمازى بر او نگذرد و آميزش با او حلال نميشود

[سوره البقرة (2): آيه 223] ... ص : 309

اشاره

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (223)

[ترجمه ] ... ص : 309

زنان شما كشت شمايند بكشت خويش چنان كه خواستيد در آئيد و براى خويش پيش فرستيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه نزد خدا خواهيد رفت و (اى رسول) مؤمنان را بشارت ده

__________________________________________________

(1) يك دينار مساوى است با 18 نخود طلا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 310

شأن نزول ... ص : 310

اين آيه درباره عقيده هاى ناصحيح كه يهود درباره كيفيت آميزش و اثر آن داشتند نازل شد و حليت آميزش را در صورت هاى مختلف بيان نمود.

تفسير: ... ص : 310

پس از آنكه خداوند احوال زنان در حال عادى و عادت بيان نموده بدنبال آن ميفرمايد:

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ ...- در معناى اين جمله سه قول است:

1- زنان كشت زار شمايند (ابن عباس و سدى) 2- زنان صاحب كشتند براى شما كه فرزند و لذت از آنان بدست ميآوريد (زجاج).

3- زنان مانند كشت اند براى شما فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ ...- درآئيد به كشت خود از هر جا و يا بهر كيفيت كه خواستيد.

مالك باين آيه استدلال كرده است بر جواز آميزش از غير راه طبيعى با زنان در حال حيض و نافع از ابن عمر و زيد بن اسلم از محمّد بن منكدر و به همين مطلب نقل كرده است ولى بسيارى از فقها با اين مطلب مخالفت كرده و گفته اند قرآن تعبير به «حرث» (كشت) كرده پس بايد آميزش بطور عادى باشد كه سبب نسل گردد و بآن «حرث» گفته شده وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ...- براى خويش اعمال صالحه اى كه مأمور بآنها ترغيب شده ايد پيش فرستيد تا اينكه ذخيره اى براى شما باشد و بسبب ترك تجاوز از حدودى كه براى شما بيان شده است از خدا بترس.

مناسب اتصال اين جمله بجملات پيش اينست كه چون در سابق بانجام كارهايى امر نموده اكنون ميفرمايد از اين طاعاتى كه بانجام آنها مأمور شده ايد براى خود پيش فرستيد. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 311

درباره جمله «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» براى خود پيش فرستيد وجوهى بيان شده است از اينقرار:

1-

درخواست فرزند كه داشتن فرزند صالح پيش فرستادن بزرگى است چنان كه ميفرمايد: «وقتى انسان ميميرد پرونده اش بسته ميشود و عملش قطع ميگردد مگر از سه دسته كه عملشان ادامه دارد: «فرزند صالحى كه دعا كند، صدقه جاريه، و علمى كه بعد از او مورد استفاده مردم قرار گيرد.

2- مردن فرزند كه در حديث آمده است: كسى كه فرزند نابالغ پيش از خود فرستاده باشد آتش دوزخ باو نميرسد.

بعضى عرض كردند يا رسول ...- اگر دو فرزند از او بميرد چطور؟

فرموده: همين پاداش را خواهد داشت.

3- بسم ا ... گفتن هنگام آميزش (عطا) 4- دعا خواندن در اين هنگام (مجاهد) و مؤيد اين وجه است روايتى كه ابن عباس از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل فرمود وقتى شخصى خواست بهمسر خود درآيد

«بسم اللَّه اللهم جنبى الشيطان و جنب الشيطان ما رزقنا فان قدر بينهما ولد لم تضره شيطان

«يعنى بنام خدا، خدايا شيطان را از من دور كن و شيطان را از آنچه بما روزى ميكنى دور نما (سپس حضرت فرمود) اگر فرزندى در ميان آنها روزى شد حتماً شيطان باو آسيبى نميرساند.

5- ازدواج با زنان عفيف تا فرزندانى پاك و صالح بوجود آيد «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ» و بدانيد كه جزاء و پاداش خدا را اگر اطاعت كرده باشيد و يا كيفر و عذاب گناهان را در صورت ارتكاب، خواهيد ديد «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» و مؤمنان را به پاداش و بهشت بشارت ده.

مطابق تفسير ما، مراد از ملاقات خدا ديدن پاداش الهى است نه ديدن خود او چون كلمه «لقاء» بمعناى يافتن بكار ميرود مانند «لقى جهده (نتيجه

كوشش و زحمتش را يافت) و باضافه حتى فرقه «مشبهه» نميگويند كه همه مردم خدا را مى بيند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 312

[سوره البقرة (2): آيه 224] ... ص : 312

اشاره

وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (224)

[ترجمه ] ... ص : 312

خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد كه نيكوكار و پرهيزكار باشيد و ميان مردم اصلاح دهيد و خداوند شنوا و دانا است

شرح لغات: ... ص : 312

عرضه- چيزيست كه صلاحيت و لياقت كارى را داشته باشد و ابو العباس ميگويد «آنچه در معرض خير و شر قرار ميگيرد «عرضه» است.

ايمان- جمع «يمين» و يمين و حلف بمعناى سوگند است و بعضى گفته اند كلمه «يمين» بمعناى قسم با معناى اصلى كه «دست» است مناسبت دارد زيرا وقتى كه قسم ميخوردند دست هاى خود را بهم ميزدند و از اين نظر به آن «يمين» گفته اند:

و برخى گفته اند از «يمن» بمعناى بركت است و يمين عقد چيزى است كه بسبب گفتن قسم بركت آن بيشتر ميشود.

شأن نزول: ... ص : 312

عبد اللَّه بن رواحه قسم خورده بود كه ازدواج نكند و كسى با او نحن نگويد و كسى ميان او و همسرش اصلاح ندهد و ميگفت من درباره اين امور قسم خورده ام و انجام آنها بر من حلال نيست اين آيه نازل شد.

تفسير ... ص : 312

پس از آنكه در آيات گذشته احوال زنان و آنچه در مورد آنان حلال و جائز بود بيان شد اينك حكم «ايلا» (سوگندى كه به سبب آن همسر حرام ميگردد) ذكر ميشود و قبل بيان اين حكم مسئله خود سوگند مورد توجه قرار ميگيرد.

وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ ...- (خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد).

در معناى اين جمله و اينكه مراد از آن چيست سه قول است:

1- سوگند بخدا را مانع از نيكوكارى و پرهيزكارى قرار ندهيد به اينكه بقسم ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 313

خدا استناد كرده و آن را علت قرار دهيد و بگوئيد: ما بخدا سوگند خورده ايم (حسن- طاووس قتاده).

بنا بر اين، «عرضه» در اينجا بمعناى اعتراض است كه مانع شدن ميان دو چيز ميباشد و معترض چيزيست كه مانع بين دو امر است و نميگذارد يكى از آنها بديگرى برسد و در اينجا منظور نيست كه قسم خوردن و علت آوردن آن را فاصله بين خود و نيكى قرار ندهيد.

2- «عرضه» بمعناى حجت و معناى آيه اينست كه سوگند بخدا را حجت و دليل خود براى خوددارى از نيكى و پرهيزكارى قرار ندهيد و اگر قبلا سوگندى خورده ايد و اكنون دانستيد كه خير و مصلحت در خلاف آن ميباشد بايد آنچه مصلحت در خلاف آن ميباشد بايد آنچه مصلحت و خير

است انجام دهيد و استناد بسوگند گذشته ننمائيد (ابن عباس، مجاهد، ربيع).

و معناى آيه در اين دو وجه يكى است زيرا در هر دو معنا اينست كه سوگند بخدا را مانع كار نيك نكنيد به اينكه سوگند را علت و يا حجت قرار دهيد.

3- سوگند بخدا را وسيله مبتذل و عادى در هر حق و باطل قرار ندهيد نيكو و خوب شويد و از گناهان مصون باشيد از «عايشه» و او گفت «قسم بخدا نخوريد اگر چه راست بگوئيد و همين معنا از ائمه ما عليهم السلام و از جبائى و ابو مسلّم نقل شده است عثمان بن عيسى از ابى ايوب خراز نقل ميكند كه ميگويد: شنيدم از حضرت ابى عبد اللَّه كه فرمود «بخدا قسم نخوريد اعم از اينكه راست بگوئيد يا دروغ زيرا خداوند ميفرمايد «لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ».

ابو مسلّم ميگويد: هر كس چيزى را زياد در يك معنى تكرار كند آن را «عرضه» براى آن معنا قرار داده است.

أَنْ تَبَرُّوا: در معناى اين جمله اقوالى گفته شده است.

1- تا نيك و خوب شويد يعنى قسم نخوريد تا خوب باشيد زيرا كسى كه كم سوگند ميخورد به نيكى نزديك تر است از كسى كه مرتب سوگند ياد ميكند و بعضى گفته اند تا ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 314

نيكى و خوبى كنند در سوگند.

2- براى دفع و ترك خوبى بنا بر اين قول، در آيه حذفى شده است يعنى «لترك ان تبرّوا» (برد) يعنى قسم نخوريد تا كار نيكى را ترك كنيد.

3- معنايش اينست كه «لا تبرّوا» يعنى سوگند نخوريد كه نيكى ننمائيد بنا بر اين، كلمه «لا» حذف

شده است براى اينكه در معناى قسم بوده و در اين صورت حذف «لا» جائز است (ابو عبيده).

اگر چه «مرد» اين مطلب را نپذيرفته زيرا چون با كلمه «ان» آمده نميتواند جواب قسم باشد او ميگويد اگر جواب قسم بدون كلمه «ان» باشد ميتوان در آن حذفى تقدير گرفت مثلا: «و اللَّه اقوم» و تقدير اين باشد «و اللَّه لا اقوم».

وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ: و دورى كنيد از گناه و معصيت در قسم ها و اصلاح كنيد در مردم كه اين جمله (تصلحوا) عطف به فعل قبل «ان تبروا» است و معنايش اينست كه قسم بخدا را علت يا حجت قرار ندهيد در اينكه نيكى نكنيد و پرهيزكار نباشيد و در ميان مردم به اصلاح نپردازيد و بايد اين كار را داشته باشيد اين معنا بنا بر وجه اول و دوم.

اما بنا بر وجه سوم معنايش اينست كه خدا را وسيله مبتذل قرار ندهيد تا نيكو باشد و نيكى كنيد و پرهيزكار و اصلاح گر در بين مردم شويد زيرا اگر كسى زياد قسم بخورد به تقوى و اصلاح بين مردم نزديكتر است وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ: خدا شنواست سخنان شما را و دانا است بآنچه در فكر و درون شما است و بر او هيچ چيز پوشيده و پنهان نيست.

اين آيه دلالت بر اين دارد كه اگر به چيزى سوگند خورد ولى ديد كار ديگرى بهتر از آن كار است كه او قسم خورده كه انجام دهد بر اين شخص است كه قسم خود را بشكند و آنچه خير و صلاح است انجام دهد:

در اينكه آيا بر چنين شخصى كفّاره واجب است يا نه

اختلاف است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 315

بيشتر فقها: ميگويند كفّاره بر او لازم است ولى عقيده ما بر اينست كه كفّاره ندارد.

اگر كسى ديگرى را قسم دهد كه كارى را انجام دهد يا از بجا آوردن كارى خوددارى نمايد ولى آن شخص اعتناى بآن سوگند نكند بعضى گفته اند كه گناه نكرده است در اين بى اعتنايى به قسم، ولى نظر صحيح اينست كه او گناهكار است زيرا پيامبر اكرم فرمود:

«هر كس چيزى از شما بخواهد و شما را بخدا قسم دهد در آن درخواست حتماً باو عطا كنيد و هر كس بشما پناهنده شد او را پناه دهيد

[سوره البقرة (2): آيه 225] ... ص : 315

اشاره

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (225)

[ترجمه ] ... ص : 315

خدا شما را به قسم هاى بيهوده بازخواست نميكند ولى بآنچه دل هايتان كسب كرده بازخواست ميكند و خدا آمرزنده و بردبار است.

شرح لغات: ... ص : 315

لغو- سخن بى فايده است «لاغيه» سخن زشت و كلمه «لغت» از اين جهت كه در نظر بعضى بى فايده است با معناى اصلى لغو مناسبت دارد.

حليم بردبار و در مورد پروردگار هر وقت گفته ميشود منظور از آن، مهلت دادن در تاخير عذاب و كيفر است.

تفسير: ... ص : 315

«لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ:» (خدا شما را به قسم هاى بيهوده باز خواست نميكند).

در اين آيات اقسام سوگند بيان شده است و در اينكه منظور از «سوگند لغو» چيست چهار قول گفته شده است.

1- مراد سوگندهايى است كه مردم روى عادت و بدون توجه به اينكه سوگند ميخورند بزبان ميرانند مانند كلمات: و اللَّه، نه و اللَّه».

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 316

و همين معنا از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نقل شده است و قول شافعى نيز همين است.

2- مقصود اينست كه كسى بگمان و پندار اينكه سخن او راست است سوگند بخورد و بعد، بفهمد كه آنچه گفته و به صحت آن سوگند خورده، دروغ بوده است چنين شخصى بر اين سوگند دروغين خود عقاب نميشود كفاره اى بر او نيست و سوگند لغو همين است (مجاهد قتاده و جمعى ديگر) و ابو حنيفه و يارانش همين قول را پذيرفته اند.

3- مقصود، سوگند كسى است كه از روى ناراحتى و غضب قسم ياد كرد كه در اين صورت خداوند بر شكستن و مخالفت اين قسم را مواخذه نميكند (ابن عباس- طاووس و سعيد بن جبير)» ولى سعيد بن جبير در اين صورت كفاره را لازم ميداند.

4- مسروق معتقد است كه هر سوگندى كه لازم الوفا: نباشد «سوگند لغو» و كفاره بر آن

واجب نيست.

وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ ...- (ولى بآنچه دل هايتان كسب كرده بازخواست ميكند).

مقصود از اينكه قلب و دل شما كسب كرده، همان نيت و تصميم است و در اين جا حذفى شده كه «من ايمانكم» از سوگندهايتان است.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ...- خدا آمرزنده است و گناهان را مى پوشد و مى بخشد و حليم است كه در عقوبت شتاب و تعجيل نميكند

[سوره البقرة (2): آيات 226 تا 227] ... ص : 316

اشاره

لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (226) وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (227)

[ترجمه ] ... ص : 316

آنان كه سوگند ميخورند كه از زنان خويش دورى جويند انتظار چهار ماه است كه اگر بازگردند خدا آمرزنده و رحيم است و اگر قصد طلاق كردند خدا شنوا و دانا است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 317

شرح لغات: ... ص : 317

يؤلون- قسم ميخورند و مصدر اين فعل «ايلاء» است بمعناى سوگند خوردن.

تربّص- انتظار كشيدن فاؤوا- بازگشتند از «في ء» بمعناى بازگشت- و نيز بمعناى غنيمت هاى بدست آمده از مشركان ميباشد.

عزموا- تصميم گرفتند- از عزم بمعناى قصد و «عزائم قرآن» آياتى است كه بر دردمندان خوانده ميشود تا بهبودى و شفا يابند.

طلاق- گشودن و بهم زدن عقد از ناحيه مرد.

تفسير: ... ص : 317

در اين آيه حكم «ايلاء» كه يك قسم سوگند است بيان شده است.

لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ ...- براى كسانى كه سوگند ميخورند در اينجا حذفى واقع شده است.

يعنى براى كسانى كه بصورت اعتراض سوگند ميخورند كه از آنان كناره گيرى كنند، توقف و صبر چهار ماه است.

سوگندى كه «ايلاء» با آنان تحقق ميشود سوگند به ذات و صفات الهى است كه در آن صفات، ديگرى شريك و نظير نيست و بصورت خشم و اعتراض باشد و همين معنا از على عليه السلام و ابن عباس و حسن نقل شده است.

ولى بعضى معتقدند كه اين سوگند در حال غضب و يا رضا موجب حكم «ايلاء» است اين وجه را ابراهيم و شعبى و جمعى از فقهاء گفته اند.

سعيد بن مسيب معتقد است كه اين حكم مخصوص آميزش تنها نيست بلكه اگر سوگند بخورد كه با زن حرف نزند نيز جارى است.

فَإِنْ فاؤُ ...- اگر بازگردند به دستور خدا و آميزش با زنان در صورت دانايى يا قول به آن صورت عجز (ابن عباس، صدوق، سعيد بن مسيب) و مذهب، نيز همين است و ابو حنيفه و يارانش نيز همين عقيده را دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 318

بعضى گفته اند در حال عجز

از آميزش كافى است كه نيّت و قصد آن را داشته باشد كه در صورت امكان و قدرت آن را انجام دهد و بايد بر اين تصميم و قصد رجوع از سوگند، جمعى را گواه بگيرد كه بعقيده ما اين گواه گرفتن در مورد عجز و ناتوانى از آميزش است.

بعقيده ما بر كسى كه از اين سوگند برگشت كفاره لازم است ولى كيفر و عقوبت ندارد و ابن عباس و سعيد بن مسيب و قتاده نيز بر اين عقيده اند.

ولى حسن و ابراهيم ميگويند بر اين شخص نه كفاره لازم است و نه عقوبت و كيفرى است.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...- معناى غفور از نظر ما اينست كه كيفر و عقوبتى بدنبال اين سوگند و بازگشت نيست.

كسى كه قسم ميخورد كه مدتى كمتر از چهار ماه با همسرش نزديك نشود يا چون همسرش شير ميدهد و بيم دارد كه آسيب بفرزند وارد آيد به اينكه زن باردار شود و روى اين جهت سوگند ميخورد كه آميزش نكند، اين دو صورت مشمول حكم «ايلاء» نيستند.

اگر چهار ماه گذشت از خوددارى مرد، حاكم شرع او را مجبور ميكند كه يا رجوع كرده و كفّاره دهد و يا اينكه همسرش را رها كند و اگر از انجام هر دو امتناع كرده حاكم شرع او را زندان ميكند تا برگردد و يا طلاق دهد.

وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ ...- (اگر تصميم بر طلاق گرفت از نظر ما اينست كه پس از قصد بزبان نيز بياورد و تا وقتى صيغه طلاق صحيح و مشروع جارى نگردد همسرش از او جدا نميشود مگر اينكه زن نزد حاكم رفته و تظلّم كند كه در

اين صورت حاكم دستور ميده تا چهار ماه صبر كند و اگر در اين مدت مرد آميزش نكرد پس از اين مدّت حاكم مرد را مجبور ميكند كه يا از اين تصميم برگرد و يا طلاق بده و اگر هيچكدام را نكرد حاكم او را زندان ميكند تا طلاق دهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 319

شافعى نيز مانند ما گفته جز اينكه او معتقد است در صورت گذشتن چهار ماه و اجبار حاكم بر طلاق يا بازگشت اگر امتناع كرد خود حاكم ميتواند از طرف آن مرد زن را طلاق دهد ولى اين طلاق رجعى است.

ابو حنيفه و يارانش ميگويند در صورت امتناع از طلاق و رجوع همسرش از او جدا ميشود لكن بصورت يك طلاق و بدون رجوع و زن بايد عده نگاهدارد و اگر همان همسر اولى بخواهد ميتواند در عدّه با او مجدداً ازدواج كند ولى ديگرى چنين حقى ندارد و بايد تا تمام شدن عدّه صبر كند.

فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ...- خدا شنوا و دانا است و مى شنود سخن اين مرد را و ميداند نيت او را.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 321

فهرست جلد دوم ترجمه تفسير مجمع البيان ... ص : 321

موضوع صفحه آيه 114 و ترجمه و شرح لغات آن 1 تفسير و داستان مربوط بآن 1 منظور از مساجد چيست؟ 2 چه كسانى از ورود بمسجد ممنوع اند؟ 4 آيه 115 و ترجمه و شرح لغات و بيان داستان 5 تفسير آيه فوق 6 ارتباط آيه به آيه پيشين 7 آيه (116) و ترجمه آن 8 علت نزول آيه فوق 8 تفسير 8 قانتون چه كسانى هستند؟ 9 آيه- 117- و ترجمه

آن 10 شرح لغات و تفسير 10 آنچه از آيه استفاده ميشود 13 آيه 118 ترجمه و تفسير 14 پرسشى درباره معجزه و پاسخ آن 16 آيه 119 و ترجمه آن 16 شرح لغات 16 تفسير 17 آيه 120 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 18 آنچه از آيه استفاده ميشود 19 موضوع صفحه آيه 121 و ترجمه و داستان اين آيه و تفسير 20 آيه 122 و ترجمه و تفسير آن 22 ترجمه آيه 123 23 آيه فوق قبلا گذشت 23 آيه 124 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 23 امتحان خداوند بچه معنا است 23 1- ذبح و فرزند و دستوراتى در زمينه نظافت 24 درباره كلمات اقوالى است 24 منظور از كلمات چيست؟ 24 خصلتهاى ده گانه 25 خصلتهاى 30 گانه 26 خصلتهاى 40 گانه 27 خداوند ابراهيم عليه السلام در 19 مورد امتحان كرد 30 كلماتى كه بوسيله آن خدا حضرت ابراهيم را امتحان كرد؟ 30 ابراهيم اول كسى است كه ... 33

اجابت خداوند بدعاى ابراهيم 33 امامت دو معنا دارد 34 ابراهيم علاوه بر نبوت بامامت نيز رسيد 35

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 322

موضوع صفحه امام بايد معصوم باشد 36 آيه 125 و ترجمه و شرح لغات آن 37 مرجع مردم چه مكانست؟ 38 خانه كعبه را چرا كعبه ناميد؟ 38 در تعيين مقام ابراهيم چهار قول است 40 سنگهاى بهشتى 40 يك داستان راجع بمقام ابراهيم عليه السلام 41 دو ياقوت بهشتى 43 طائفين و عاكفين كيانند؟ 45 فضيلت خانه كعبه 46 آيه 126 و ترجمه و شرح لغات آن

46 تفسير آيه فوق 47 احترام تكوينى و تشريعى 48 ميوه گل يا ميوه دل 49 علت دعاى ابراهيم عليه السلام مخصوص بمؤمنين 49 آيه 127 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 50 خانه كعبه را كه تأسيس نمود؟ 50 اسماعيل (ع) اول كسى است كه بعربى تكلم كرد 51 داستان مهاجرت اسماعيل و هاجر آيه (128) و ترجمه و شرح لغات آن 57 تفسير آيه فوق 58 آيه (129) و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 60 موضوع صفحه معناى كتاب و الحكمة چيست؟ 61 جمله يزكيهم 4 قول است 62 شرايط نبوت 63 آيه (130) و ترجمه و شرح لغات آن 63 شأن نزول آيه 63 تفسير آيه (130) 64 گفتار خداوند در ترغيب از ملت ابراهيم 64 آيه (131) و تَرجمه و تفسير آن 65 فرمان تسليم چه وقت صادر شد؟ 65 معناى تسليم چيست؟ 66 آيه (132) و ترجمه آن 66 شرح لغات و تفسير 67 علت توصيه حضرت ابراهيم بفرزندانش 67 وصيت هنگام مردن 68 آيه 133 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 68 علت اينكه يعقوب بفرزندان خود «ما تعبدون» گفت چيست؟ 69 آيه 134 و ترجمه و شرح لغات 70 امت بچند معنا گفته ميشود؟ 70 تفسير آيه فوق 71 آيه 135 و ترجمه و شرح لغات آن 71 شأن نزول 72 تفسير آيه (135) 72 معناى حنيف چيست؟ 72 چرا دين ابراهيم (ع) «حنيف»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 323

ناميده شد؟ 73 يهود و نصارى تناقض ميگويند! 73 جهات تناقض در يهود 74 تناقض در نصرانيت 74 آيه

136 و ترجمه 74 شرح لغات و تفسير آيه فوق 75 اسباط كيانند؟ 75 آيه 137 و ترجمه و شرح لغات آن 78 شأن نزول 78 تفسير آيه (137) 78 گفتار امام صادق درباره «شقاق» 79 آيه 138 و ترجمه و 79 شرح لغات و تفسير 80 گفتار بلخى و فرا راجع به «صبغة اللَّه» 80 آيه 139 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 81 چگونه با پيامبر اسلام (ص) محاجه ميكردند؟ 81 خدا با محاجه كنندگان پاسخ ميدهد 82 فصلى در بيان معناى اخلاص 83 گفتار سعيد بن جبير در باره اخلاص 83 آيه (140) و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 84 آيه (141) و ترجمه و تفسير آن 88 اتحاد تفسير آيه 141 با 134 88 موضوع صفحه آيه (142) و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 89 چه كسانى اين ايراد را ميگرفتند؟ 89 علت اين ايراد چه بود؟ 90 علت تحويل قبله مسلمانان چه بود؟ 90 اين هم امتحانى بود 92 ترجمه آيه 144 و شرح لغات و تفسير آن 93 امت وسط ائمه عليهم السلام ميباشد 94 آيا اين آيه دليل حجيت اجماع است؟ 99 اين آيه دليل جواز نسخ است 99 ترجمه آيه 144 و شرح آن 99 نزول 100 تفسير آيه فوق 100 چرا پيغمبر (ص) دوست ميداشت كه قبله به «كعبه» منتقل شود؟ 101 ترجمه آيه 145 و تفسير آن 104 آيه 146 و ترجمه 107 تفسير آيه فوق 108 آيه 147 و ترجمه و تفسير آن 108 آيه 147 و ترجمه و شرح لغات 109 تفسير آيه فوق 110 آيه 149

و ترجمه و تفسير آن 111 ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 324

موضوع صفحه آيه 150 و ترجمه و تفسير آن 113 گفتار حضرت امير عليه السلام درباره نعمت و تفسير آن 115 آيه 151 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 116 آيه 152 و ترجمه 117 شرح لغات و تفسير آيه فوق 118 آيه 153 و ترجمه و تفسير آن 120 معناى صابرين 120 آيه 154 و ترجمه و شرح لغات 121 تفسير 122 روح در عالم برزخ در قالب مثالى است 123 زندگى پس از مرگ بصورت ديگر 124 آيه (155) و ترجمه 125 شرح لغات و تفسير 126 آيه 156 و 157 و ترجمه و ترجمه لغات و تفسير آن 128 آيه 158 و ترجمه و شرح لغات 130 تفسير آيه فوق 131 صفا و مروه از شعائر خداست 131 گفتار امام صادق عليه السلام درباره صفا و مروه 131 آيا سعى ميان صفا و مروه واجب است؟ 133 آيه (159) و ترجمه و شأن نزول 134 موضوع صفحه تفسير آيه فوق 135 سؤال از «لاعنون» و پاسخ آن 136 يكى از بزرگترين گناهان كتمان حقيقت است 136 آيه 160 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 137 سؤال و جواب 139 آيه 161 و 162 و ترجمه و شرح لغات آنها 139 تفسير 140 آيه 163 و ترجمه و شرح لغات 141 شأن نزول و تفسير آن 142 اتصاف خداوند بوحدت بر چهار قسم است 142 نظم كلام 143 وصف «الرحمن الرحيم» بعد از «لا اله الا هو» 143 آيه 164 و ترجمه و شرح

لغات 144 تفسير 145 اختلاف ليل و نهار 145 دلائل توحيد 147 آيه 165 و ترجمه آن 150 شرح لغات و تفسير آيه فوق 151 معناى «اشد حباً» 152 آيه 166 و ترجمه 153 آيه 167 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 154 آيه

168 و ترجمه آن 156

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 325

موضوع صفحه شرح لغات و شأن نزول و تفسير آن 167 اصل اولى در اشياء چيست؟ 158 آيه 169 و ترجمه 158 شرح لغات و تفسير 159 دعوت شيطان چگونه صورت ميگيرد؟ 159 فرق بين وسوسه شيطان و نفس چيست؟ 160 آيه 170 و ترجمه و شرح لغات و شأن نزول 160 تفسير آيه فوق 161 آيه 171 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 162 تشبّه پيغمبر (ص) بشبان 163 تشبّه پيغمبر و كفار بچوپان و چهار پايان 163 تشبيه كفار به چوپان و وجه تشبيه جهالت كفار به چوپان 164 تشبيه كفار بچوپان و وجه تشبيه عدم فهم بت ها و چهارپايان 164 تشبيه كفّار بچهارپايان 164 آيه 172 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 165 آيه 173 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 167 ياغى كيست؟ 168 ترخيص اكل ميت براى چه كسى است؟ 169 آيه 174 ترجمه و شرح لغات شأن نزول آن 170 آيه 175 ترجمه و تفسير آن 173 آيه 176 ترجمه و شرح لغات 175 تفسير آيه فوق 176 آيه 177 و ترجمه 177 شرح لغات نظم و نزول و تفسير آن 178 معناى و «فى الرقاب» 182 اين آيه مخصوص زكاة نيست 182 حضرت

امير مؤمنان عليه السلام جامع اين اوصاف بود 183 آيه 178 و ترجمه و شرح لغات و شأن نزول 184 تفسير آيه 178 185 يك سؤال به دو پاسخ 185 آيه 179 و ترجمه 188 شرح لغات و تفسير آيه آيه فوق 189 زندگى در ايجاد قصاص است 189 آيه 180 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آيا اين آيه نسخ شده است؟ 193 آيه 181 و ترجمه و تفسير 194 آيه 182 و ترجمه و شرح لغات تفسير آن 196 آيه 183 و ترجمه و شرح لغات 199 تفسير 200 پاسخ درباره سؤال روزه كه خطاب بمؤمنين شده است 200

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 326

هشام از امام صادق از علت (جعل) روزه سؤال ميكند 201 ترجمه آيه 184 و شرح لغات و تفسير آن 202 نزول آيه روزه در «كراع الغميم» 204 آيه (185) و ترجمه و شرح لغات آن 207 تفسير 208 چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شد؟ 208 گفتار سلمان فارسى 211 آيه 186 و ترجمه و شرح لغات 214 جهت نزول 214 تفسير 215 سؤال و پاسخ 216 سؤال و پاسخ 216 آيه 187 و ترجمه و شرح لغات 218 شأن نزول آيه 219 داستان 219 تفسير 220 آيه 188 و ترجمه آن 224 شرح لغات و تفسير 225 گفتار امام باقر عليه السلام 225 آيه 189 و ترجمه و شرح لغات 226 جهت نزول آيه 227 رسم جاهليت 227 گفتار امام باقر (ع) 228 نظم آيات و تناسب آنها با هم 228 آيه 190 و ترجمه و شرح لغات 229 شأن نزول 229

پيمان صلح حديبيه 229 تفسير 230 آيا اين كلمه نسخ شده است؟ 231 آيه 191 و ترجمه و شرح لغات 232 شأن نزول 232 تفسير 233 آيه 192 و ترجمه و شرح لغات 233 تفسير آيه فوق 234 آيه (193) و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 234 آيه 194 و ترجمه 235 شرح لغات و تفسير 236 آيه 195 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 238 ترجمه آيه 196 و شرح لغات 240 تفسير 241 داستان حج پيامبر (ص) 245 مزدلفه يا مشعر الحرام 248 آيه 197 و ترجمه و شرح لغات 249 تفسير 250 سؤال و پاسخ 250 ترجمه آيه 198 و شرح لغات 253

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 327

وجه تسميه عرفات 254 تفسير 255 آيه 199 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 255 سؤال؟ و پاسخ آن 257 آيه 200 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 258 ذكر خدا چيست؟ 258 از خدا كمك بجوئيد 259 ترجمه آيه 201 و 202 و شرح لغات و تفسير آنها 260 گفتار امام صادق درباره «حسنه» 260 آيه 203 و ترجمه و شرح لغات و تفسير 262 ذكر خداى منان كدام است 262 آيه 204 و 205 ترجمه و شرح لغات 264 شأن نزول 265 تفسير 265 آيه 206 و ترجمه و شرح لغات 266 تفسير 267 ترجمه آيه (207) و شرح لغات 268 شأن نزول 268 تفسير 269 آيه 208 و ترجمه 269 شرح لغات و تفسير 270 آيه 209 و ترجمه شرح لغات و تفسير آن 271 آيه 210 و

ترجمه شرح لغات و تفسير آن 272 امر و عذاب خدا 272 آيات بزرگ الهى 273 خدا بآنچه وعده داده عمل ميكند 273 آيه 211 و ترجمه و تفسير 274 آيه 212 276 شأن نزول 276 تفسير آيه 212 267 سؤال و پاسخ 277 آيه 213 و ترجمه 279 تفسير آيه فوق 280 سؤال و پاسخ آن 280 آيه 114 ترجمه و شرح لغات 283 شأن نزول 284 تفسير 284 آيه 215 و ترجمه و شأن نزول 286 تفسير آيه 286 مناسبت 287 آيه 216 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 288 آيه 217 و ترجمه و شرح لغات و تفسير آن 290 شأن نزول 290 تفسير آيه 291 حبط اعمال 293 مناسبت آيه 294

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص: 328

ترجمه آيه 218 و شرح 294 شأن نزول 294 تفسير 295 سؤال و جواب 295 مؤمن از رحمت خدا مأيوس نميشود 296 نظم آيه 297 ترجمه آيه (219) و 220 و شرح لغات آن 297 شأن نزول و تفسير 298 گفتار سعيد بن جبير درباره شراب 300 ترجمه آيه 221 و شرح لغات 303 شأن نزول 303 تفسير 304 ترجمه آيه (222) و شرح لغات و شأن نزول 306 تفسير 307 ترجمه آيه 223 309 شأن نزول و تفسير 310 ترجمه آيه 224 و شرح لغات 312 شأن نزول و تفسير آن 312 ترجمه آيه 225 و شرح لغات و تفسير

آن 315 ترجمه آيه 226 و 227 316 شرح لغات و تفسير دو آيه فوق 317 گفتار سعيد بن مسيب در مورد سوگند 317 حكم «ايلاء» كه يك نوع

قسمى درباره حنث قسم 318 گفتار ابو حنيفه و يارانش 319 تصحيح اين كتاب و تنظيم آيات شريفه زير نظر دانشمند معظم جناب آقاى موسوى دامغانى انجام پذيرفت توفيق و سعادت روز افزون مترجمين معظم و مصحح را از خداى بزرگ آرزومندم (شمس فراهانى)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109