111. سوره المسد

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره المسد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ (1)

ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ (2)

سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3)

وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4)

فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)

آشنايي با سوره

111- تبت [شكسته باد]

ابولهب، و همسر آتش افروز و هيزم كش او از سردمداران مشركين مخالف پيامبر بودند و آن حضرت را آزار مى دادند. در اين سوره (آيه 1) نفرين شده كه شكسته باد دستان ابولهب و خودش نابود باد. نام ديگر سوره، «مسد» است. يعنى ريسمانى بافته شده از ليف خرما. در مورد همسر ابولهب در آخرين آيه مى گويد كه در گردن زنش در حالت عذاب ريسمانى از اين نوع خواهد بود. سوره لهب هم گفته شده است. بعد از سوره «فاتحه و به قولى بعد از «مدثر» در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 6 آيه دارد.

شان نزول

مرگ بر دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره تبت

فرمان خداوند مبنى بر دعوت آشكار مردم، به پيامبر گرامى اسلام ابلاغ شد. اينك رسول خدا وظيفه سنگين ترى بر دوش دارد. فضاى شهر مكه به گونه اى بود كه اگر كسى با انديشه هاى پليد و شرك آميز كافران مخالفت مى كرد، به شدت مورد تنفر قرار مى گرفت. چه رسد به اين كه كسى بخواهد آشكارا از توحيد و ترك بت پرستى سخن بگويد.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اين موانع نمى هراسيد. به همين منظور، كوه «صبا» را كه مشرف به شهر مكه بود، براى دعوت آسمانى خود انتخاب كرد و مردم را به آن مكان فراخواند. سپس دعوت آسمانى خويش را اعلام كرد. همهمه جمعيت زياد شد و هر كس به گونه اى مخالفت خود را نشان مى داد. سران بت پرست از جمله ابولهب، بيش از همه عصبانى شدند و با تحقير و ريشخند كردن پيامبر، مخالفت و بيزارى خود را از اين سخنان نشان دادند. ابولهب كه عموى پيامبر نيز بود،

خطاب به پيامبر با جمله اى تنفرآميز گفت: مرگ بر تو باد. خبر مهمى كه ما را براى شنيدن آن گرد آوردى، همين بود؟ چگونه به خودت اجازه مى دهى به خدايان ما اهانت كنى؟ ما تو را «امين» مى شناختيم، ولى از اين پس بهتر است تو را «مجنون» بناميم. عده اى از مردم براى نشان دادن موافقت خود با ابولهب، هر يك سخنى مى گفتند و عمل پيامبر را رد مى كردند. عده اى نيز سكوت كرده و به فكر فرورفته بودند و با رجوع به ضمير حقيقت جوى خود در دل، سخن پيامبر را تأييد مى كردند، ولى جرأت نمى كردند و دم بر نمى آوردند. در اين جا، آيه هاى 1 تا 5 سوره تبّت نازل شد و عمل ابولهب را محكوم كرد و براى او جايگاهى بدتر از بت پرستان ديگر مشخص كرد:

بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد، «» دارايى او و آن چه اندوخت، سودش نكرد «» به زودى در آتشى پرزبانه در آيد. «» و زنش، آن هيمه كش آتش افروز «»، برگردن طنابى از ليف خرماست. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 416.

مرگ بر دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره تبت

فرمان خداوند مبنى بر دعوت آشكار مردم، به پيامبر گرامى اسلام ابلاغ شد. اينك رسول خدا وظيفه سنگين ترى بر دوش دارد. فضاى شهر مكه به گونه اى بود كه اگر كسى با انديشه هاى پليد و شرك آميز كافران مخالفت مى كرد، به شدت مورد تنفر قرار مى گرفت. چه رسد به اين كه كسى بخواهد آشكارا از توحيد و ترك بت پرستى سخن بگويد.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اين موانع نمى هراسيد. به همين منظور، كوه «صبا» را كه مشرف به شهر مكه

بود، براى دعوت آسمانى خود انتخاب كرد و مردم را به آن مكان فراخواند. سپس دعوت آسمانى خويش را اعلام كرد. همهمه جمعيت زياد شد و هر كس به گونه اى مخالفت خود را نشان مى داد. سران بت پرست از جمله ابولهب، بيش از همه عصبانى شدند و با تحقير و ريشخند كردن پيامبر، مخالفت و بيزارى خود را از اين سخنان نشان دادند. ابولهب كه عموى پيامبر نيز بود، خطاب به پيامبر با جمله اى تنفرآميز گفت: مرگ بر تو باد. خبر مهمى كه ما را براى شنيدن آن گرد آوردى، همين بود؟ چگونه به خودت اجازه مى دهى به خدايان ما اهانت كنى؟ ما تو را «امين» مى شناختيم، ولى از اين پس بهتر است تو را «مجنون» بناميم. عده اى از مردم براى نشان دادن موافقت خود با ابولهب، هر يك سخنى مى گفتند و عمل پيامبر را رد مى كردند. عده اى نيز سكوت كرده و به فكر فرورفته بودند و با رجوع به ضمير حقيقت جوى خود در دل، سخن پيامبر را تأييد مى كردند، ولى جرأت نمى كردند و دم بر نمى آوردند. در اين جا، آيه هاى 1 تا 5 سوره تبّت نازل شد و عمل ابولهب را محكوم كرد و براى او جايگاهى بدتر از بت پرستان ديگر مشخص كرد:

بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد، «» دارايى او و آن چه اندوخت، سودش نكرد «» به زودى در آتشى پرزبانه در آيد. «» و زنش، آن هيمه كش آتش افروز «»، برگردن طنابى از ليف خرماست. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 416.

مرگ بر دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره تبت

فرمان خداوند مبنى بر دعوت آشكار مردم،

به پيامبر گرامى اسلام ابلاغ شد. اينك رسول خدا وظيفه سنگين ترى بر دوش دارد. فضاى شهر مكه به گونه اى بود كه اگر كسى با انديشه هاى پليد و شرك آميز كافران مخالفت مى كرد، به شدت مورد تنفر قرار مى گرفت. چه رسد به اين كه كسى بخواهد آشكارا از توحيد و ترك بت پرستى سخن بگويد.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اين موانع نمى هراسيد. به همين منظور، كوه «صبا» را كه مشرف به شهر مكه بود، براى دعوت آسمانى خود انتخاب كرد و مردم را به آن مكان فراخواند. سپس دعوت آسمانى خويش را اعلام كرد. همهمه جمعيت زياد شد و هر كس به گونه اى مخالفت خود را نشان مى داد. سران بت پرست از جمله ابولهب، بيش از همه عصبانى شدند و با تحقير و ريشخند كردن پيامبر، مخالفت و بيزارى خود را از اين سخنان نشان دادند. ابولهب كه عموى پيامبر نيز بود، خطاب به پيامبر با جمله اى تنفرآميز گفت: مرگ بر تو باد. خبر مهمى كه ما را براى شنيدن آن گرد آوردى، همين بود؟ چگونه به خودت اجازه مى دهى به خدايان ما اهانت كنى؟ ما تو را «امين» مى شناختيم، ولى از اين پس بهتر است تو را «مجنون» بناميم. عده اى از مردم براى نشان دادن موافقت خود با ابولهب، هر يك سخنى مى گفتند و عمل پيامبر را رد مى كردند. عده اى نيز سكوت كرده و به فكر فرورفته بودند و با رجوع به ضمير حقيقت جوى خود در دل، سخن پيامبر را تأييد مى كردند، ولى جرأت نمى كردند و دم بر نمى آوردند. در اين جا، آيه هاى 1 تا 5 سوره تبّت نازل شد و عمل ابولهب را محكوم كرد و براى او

جايگاهى بدتر از بت پرستان ديگر مشخص كرد:

بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد، «» دارايى او و آن چه اندوخت، سودش نكرد «» به زودى در آتشى پرزبانه در آيد. «» و زنش، آن هيمه كش آتش افروز «»، برگردن طنابى از ليف خرماست. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 416.

مرگ بر دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره تبت

فرمان خداوند مبنى بر دعوت آشكار مردم، به پيامبر گرامى اسلام ابلاغ شد. اينك رسول خدا وظيفه سنگين ترى بر دوش دارد. فضاى شهر مكه به گونه اى بود كه اگر كسى با انديشه هاى پليد و شرك آميز كافران مخالفت مى كرد، به شدت مورد تنفر قرار مى گرفت. چه رسد به اين كه كسى بخواهد آشكارا از توحيد و ترك بت پرستى سخن بگويد.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اين موانع نمى هراسيد. به همين منظور، كوه «صبا» را كه مشرف به شهر مكه بود، براى دعوت آسمانى خود انتخاب كرد و مردم را به آن مكان فراخواند. سپس دعوت آسمانى خويش را اعلام كرد. همهمه جمعيت زياد شد و هر كس به گونه اى مخالفت خود را نشان مى داد. سران بت پرست از جمله ابولهب، بيش از همه عصبانى شدند و با تحقير و ريشخند كردن پيامبر، مخالفت و بيزارى خود را از اين سخنان نشان دادند. ابولهب كه عموى پيامبر نيز بود، خطاب به پيامبر با جمله اى تنفرآميز گفت: مرگ بر تو باد. خبر مهمى كه ما را براى شنيدن آن گرد آوردى، همين بود؟ چگونه به خودت اجازه مى دهى به خدايان ما اهانت كنى؟ ما تو را «امين» مى شناختيم، ولى از اين پس بهتر است تو را «مجنون» بناميم.

عده اى از مردم براى نشان دادن موافقت خود با ابولهب، هر يك سخنى مى گفتند و عمل پيامبر را رد مى كردند. عده اى نيز سكوت كرده و به فكر فرورفته بودند و با رجوع به ضمير حقيقت جوى خود در دل، سخن پيامبر را تأييد مى كردند، ولى جرأت نمى كردند و دم بر نمى آوردند. در اين جا، آيه هاى 1 تا 5 سوره تبّت نازل شد و عمل ابولهب را محكوم كرد و براى او جايگاهى بدتر از بت پرستان ديگر مشخص كرد:

بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد، «» دارايى او و آن چه اندوخت، سودش نكرد «» به زودى در آتشى پرزبانه در آيد. «» و زنش، آن هيمه كش آتش افروز «»، برگردن طنابى از ليف خرماست. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 416.

مرگ بر دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره تبت

فرمان خداوند مبنى بر دعوت آشكار مردم، به پيامبر گرامى اسلام ابلاغ شد. اينك رسول خدا وظيفه سنگين ترى بر دوش دارد. فضاى شهر مكه به گونه اى بود كه اگر كسى با انديشه هاى پليد و شرك آميز كافران مخالفت مى كرد، به شدت مورد تنفر قرار مى گرفت. چه رسد به اين كه كسى بخواهد آشكارا از توحيد و ترك بت پرستى سخن بگويد.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اين موانع نمى هراسيد. به همين منظور، كوه «صبا» را كه مشرف به شهر مكه بود، براى دعوت آسمانى خود انتخاب كرد و مردم را به آن مكان فراخواند. سپس دعوت آسمانى خويش را اعلام كرد. همهمه جمعيت زياد شد و هر كس به گونه اى مخالفت خود را نشان مى داد. سران بت پرست از جمله ابولهب، بيش از همه عصبانى شدند و با

تحقير و ريشخند كردن پيامبر، مخالفت و بيزارى خود را از اين سخنان نشان دادند. ابولهب كه عموى پيامبر نيز بود، خطاب به پيامبر با جمله اى تنفرآميز گفت: مرگ بر تو باد. خبر مهمى كه ما را براى شنيدن آن گرد آوردى، همين بود؟ چگونه به خودت اجازه مى دهى به خدايان ما اهانت كنى؟ ما تو را «امين» مى شناختيم، ولى از اين پس بهتر است تو را «مجنون» بناميم. عده اى از مردم براى نشان دادن موافقت خود با ابولهب، هر يك سخنى مى گفتند و عمل پيامبر را رد مى كردند. عده اى نيز سكوت كرده و به فكر فرورفته بودند و با رجوع به ضمير حقيقت جوى خود در دل، سخن پيامبر را تأييد مى كردند، ولى جرأت نمى كردند و دم بر نمى آوردند. در اين جا، آيه هاى 1 تا 5 سوره تبّت نازل شد و عمل ابولهب را محكوم كرد و براى او جايگاهى بدتر از بت پرستان ديگر مشخص كرد:

بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد، «» دارايى او و آن چه اندوخت، سودش نكرد «» به زودى در آتشى پرزبانه در آيد. «» و زنش، آن هيمه كش آتش افروز «»، برگردن طنابى از ليف خرماست. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 416.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{تَبَّتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث {يَدا} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {أَبِي} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لَهَبٍ} مضاف اليه، مجرور يا در

محل جر {وَتَبَّ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{ما} حرف نفى غير عامل {أَغْنى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {عَنْهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مالُهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَما} (و) حرف عطف / حرف مصدرى {كَسَبَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{سَيَصْلى} (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {ناراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {ذاتَ} نعت تابع {لَهَبٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{وَامْرَأَتُهُ} (و) حرف عطف / عطف (هو) / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {حَمَّالَةَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الْحَطَبِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{فِي} حرف جر {جِيدِها} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر مقدّم محذوف {حَبْلٌ} مبتدا مؤخّر {مِنْ} حرف جر {مَسَدٍ} اسم مجرور يا در محل جر

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Tabbat yada abee lahabin watabba

2.Ma aghna AAanhu maluhu wama kasaba

3.Sayasla naran thata lahabin

4.Waimraatuhu hammalata alhatabi

5.Fee jeediha hablun min masadin

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد. (1)

دارايى او و آنچه اندوخت، سودش نكرد. (2)

بزودى در آتشى پرزبانه درآيد. (3)

و زنش، آن هيمه كش [آتش فروز]، (4)

بر گردنش طنابى از ليف خرماست. (5)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» بريده باد هر دو دست ابولهب [و مرگ بر او باد]!

«2» هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد!

«3» و بزودى وارد آتشى شعله ور و پرلهيب مى شود؛

«4» و [نيز] همسرش، در حالى كه هيزم كش [دوزخ] است،

«5» و در گردنش طنابى است از ليف خرما!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

نابود باد قدرت ابولهب، و نابود باد خودش؛ (1)

ثروتش و آنچه از امكانات به دست آورد چيزى [از عذاب خدا را كه در دنيا عذاب استيصال است] از او دفع نكرد. (2)

به زودى در آتشى زبانه دار درآيد؛ (3)

و [نيز] همسرش كه هيزم كش است [در آتش زبانه دار در آيد.] (4)

[همان كه] بر گردنش طنابى تابيده از ليف خرماست. (5)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

ابو لهب كه دايم در پى آزار و دشمنى پيغمبر (ص) بود با تمام اقتدار و دارائى نابود شد و دو دستش كه سنگ به رسول (ص) مى افكند قطع گرديد (1)

مال و ثروتى كه اندوخت براى محو اسلام هيچ به كارش نيامد و از هلاكش نرهانيد (2)

زود باشد كه به دوزخ در آتشى شعله ور درافتد (3)

و همسرش ام جميله خواهر ابو سفيان هيزم آتش افروز دوزخ باشد (4)

در حالى كه با ذلت و خوارى طنابى از ليف خرما به گردن دارد (5)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

بريده باد دو دست ابولهب و نابود باد. (1)

نه دارائيش و نه آنچه بدست آورد، به حالش سودى نكرد. (2)

به زودى به آتشى شعله ور درآيد. (3)

(همراه) زنش، آن هيزم كش (آتش افروز). (4)

(در حالى كه) در گردنش ريسمانى از ليف خرما است. (5)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

زيان كار - يا بريده - باد دو دست ابولهب - يعنى كردارش - و نابود باد خود او. (1)

مالش و آنچه به دست آورده او را سود ندهد - عذاب را از او دفع نكند -. (2)

زودا كه بر آتشى زبانه دار درآيد و بسوزد، (3)

و زنش نيز كه هيمه كش و آتشافروز باشد، (4)

در گردنش ريسمانى است تابيده از ليف [خرما] - يا زنجير آتشين دوزخ -. (5)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

دستهاي ابولهب بريده باد و هلاك بر او باد. (1)

دارايي او و آنچه به دست آورده بود به حالش سود نكرد. (2)

زودا كه به آتشي شعله ور درافتد. (3)

و زنش هيزم كش است. (4)

و بر گردن ريسماني از ليف خرما دارد. (5)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

زيانكار باد دستان ابولهب، و خود او هم زيانكار شد (1)

مالش و دستاوردش به كارش نيامد (2)

زودا كه به آتشى شعله ور در آيد (3)

و زنش هيزمكش [و آتشافروز معركه] است (4)

و ريسمانى از ليف خرماى تافته بر گردن دارد (5)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

بريده باد دستهاى ابى لهب و بريده باد (1)

بى نياز نكرد از او مالش و آنچه فراهم كرد (2)

زود است بچشد آتشى شعله ور (3)

و زن او بردارنده هيزم (4)

در گردنش بندى است از ليف خرما (5)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Perish the hands of Abu Lahab, and perish he!

2 Neither his wealth availed him, nor what he had earned.

3 Soon he will enter the blazing fire,

4 and his wife [too], the firewood carrier,

5 with a rope of palm fibre around her neck.

ترجمه انگليسي شاكر

Perdition overtake both hands of Abu Lahab, and he will perish. (1)

His wealth and what he earns will not avail him. (2)

He shall soon burn in fire that flames, (3)

And his wife, the bearer of fuel, (4)

Upon her neck a halter of strongly twisted rope. (5)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) May Abu-Lahab's both hands waste away and may he waste away [as well]!

(2) His wealth and what he's earned will never profit him:

(3) he'll roast in a fire with a flame ;

(4) while his wife who carries kindling around

(5) will have a palm-fiber rope around her neck.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Perish the hands of Abu Lahab, and perish he! (1)

His wealth avails him not, neither what he has earned; (2)

he shall roast at a flaming fire (3)

and his wife, the carrier of the firewood, (4)

upon her neck a rope of palm-fibre. (5)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

The power of Abu Lahab will perish, and he will perish. (1)

His wealth and gains will not exempt him. (2)

He will be plunged in flaming fire, (3)

And his wife, the wood carrier, (4)

Will have upon her neck a halter of palm fibre. (5)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Perish the hands of the Father of Flame! Perish he! (1)

No profit to him from all his wealth and all his gains! (2)

Burnt soon will he be in a Fire of blazing Flame! (3)

His wife shall carry the (crackling) wood as fuel! (4)

A twisted rope of palm-leaf fibre round her (own) neck! (5)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Que périssent les deux mains d'Abu-Lahab et que lui-même périsse.

2. Sa fortune ne lui sert à rien, ni ce qu'il a acquis.

3. Il sera brûlé dans un Feu plein de flammes.

4. de même sa femme, la porteuse de bois,

5. à son cou, une corde de fibres.

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Perezcan las manos de Abu Lahab! ¡Perezca él!

2. Ni su hacienda ni sus adquisiciones le servirán de nada.

3. Arderá en un fuego llameante,

4. así como su mujer, la acarreadora de leña,

5. a su cuello una cuerda de fibras.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Die beiden Hنnde von Abu Lahab werden vergehen, und er wird vergehen.

2. Sein Reichtum und was er erworben hat, soll ihm nichts nützen.

3. Bald wird er in ein flammendes Feuer eingehen;

4. Und sein Weib (ebenfalls), die arge Verleumderin.

5. Um ihren Hals wird ein Strick von gewundenen Palmenfasern sein.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Periscano le mani di Abu Lahab , e perisca anche lui.

2. Le sue ricchezze e i suoi figli non gli gioveranno .

3. Sarà bruciato nel Fuoco ardente,

4. assieme a sua moglie , la portatrice di legna,

5. che avrà al collo una corda di fibre di palma .

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Пycть пpoпaдyт oбe pyки Aбy Лaxaбa, a caм oн пpoпaл!

2. He пoмoглo eмy eгo бoгaтcтвo и тo, чтo oн пpиoбpeл.

3. Бyдeт oн гopeть в oгнe c плaмeнeм

4. и жeнa eгo тoжe) - нocильщицa дpoв;

5. нa шee y нee - (тoлькo) вepeвкa из пaльмoвыx вoлoкoн.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Elleri kuruyasca Abû-Leheb ve kendi, kurudu da.

2- Mal da bir fayda vermedi ona, kazandً da.

3- Alev-alev yanan bir ate e atlacaktr o da.

4- Ve odun hamal, kars da.

5- Hurma lifinden ِrülmü bir ip de güzelim boynunda.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. Əbu Ləhəbin əlləri qurusun, qurudu da! (Və ya: Əbu Ləhəbin əlləri qurusun, o ölsün!)

2. (Qiyamət günü) ona nə mal-dövləti fayda verəcək, nə də qazandığı (və ya: oğul-uşağı).

3. O, alovlu atəşə girəcəkdir.

4. Onun odun daşıyan (Peyğəmbərlə düşmənçilik edən, adamlar arasında söz gəzdirən) övrəti də həmçinin!

5. Onun (övrətinin) boğazında xurma lifindən hörülmüş ip (və ya: yetmiş arşın uzunluğunda zəncir) olacaqdır!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. ابولہب كے ہاتھ ٹوٹيں اور وہ ہلاك ہو

2. نہ تو اس كا مال ہي اس كے كچھ كام آيا اور نہ وہ جو اس نے كمايا

3. وہ جلد بھڑكتي ہوئي آگ ميں داخل ہو گا

4. اور اس كي جورو بھي جو ايندھن سر پر اٹھائے پھرتي ہے

5. اس كے گلے ميں مونج كي رسّي ہو گي

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. مات دې شي (تل دې په خسارې كښې وي) د ابولهب دوه لاسونه

2. د دۀ مال به د دۀ هلاكت دفع نه كړي او (نه) به يې هغه څه چې ګټلي يې دي.

3. ډېر زر به ننه وځي داسې اور ته چې لمبې لري

4. او (د ابي لهب) ښځه به هم پداسې حالت كښې (اور ته ننه وځي) چې (د دوزخ اور له به) د خسو بار راوړنكي وي.

5. او (د دې ښځې) په غاړه كښې (د خرما) له رسويو څخه يوه رسي ده.

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Her du destê Ebî Lehib şîl bibe, şixwa şîl bûye jî.

2. Mal û keda (Ebî Leheb) ewa (ji şapata Yezda) neda parisandinê.

3. Di nêzîk da ewê li bal agirekî bi alev da bê avîtinê.

4. Û Jina wîye, ku êzinga dikişine jî (dikebe agir).

5. Di sitûyê (wê jinêkê da) kapekî li hev alyaî heye

ترجمه اندونزي

Binasalah kedua tangan Abu Lahab dan sesungguhnya dia akan binasa.(1)

Tidaklah berfaedah kepadanya harta bendanya dan apa yang ia usahakan.(2) (1)

Kelak dia akan masuk ke dalam api yang bergejolak.(3) (2)

Dan (begitu pula) istrinya, pembawa kayu bakar.(4) (3)

Yang di lehernya ada tali dari sabut.(5) (4)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah (5)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Binasalah kedua-dua tangan Abu lahab, dan binasalah ia bersama! (1)

Hartanya dan segala yang diusahakannya, tidak dapat menolongnya. (2)

Ia akan menderita bakaran api neraka yang marak menjulang. (3)

Dan juga isterinya, seorang perempuan pemunggah kayu api. - (4)

Di lehernya sejenis tali, dari tali-tali yang dipintal. (5)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Imeangamia mikono miwili ya Abu Lahab naye ameangamia.

2. Hayatamfaa mali yake wala alichokichuma.

3. Hivi karibuni ataingia katika Moto wenye muwako.

4. Na mkewe, mchukuzi wa kuni.

5. Shingoni mwake mna kamba iliyosokotwa.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 663

(111) سوره تبت مكى است و پنج آيه دارد (5)

[سوره المسد (111): آيات 1 تا 5] ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

بريده باد دو دست ابى لهب (مرگ بر او باد) (1).

مال وى و آنچه را به دست آورده دردى را از او دوا نكرد (2).

به زودى وارد آتشى شعله ور شود (3).

با زنش كه باركش هيزم است (4).

و طنابى تابيده (از ليف خرما) به گردن دارد (5).

بيان آيات اين سوره تهديد شديدى است به ابو لهب، تهديدى است به هلاكت خودش و عملش، تهديدى است به آتش جهنم براى خودش و همسرش، و اين سوره در مكه نازل شده است.

" تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ"" تب" و" تباب" بنا بر آنچه جوهرى معنى كرده به معناى خسران و هلاكت است «1».

_______________

(1) صحاح اللغة، ماده" تب". ______________________________________________________ صفحه ى 664

و راغب آن را به دوام خسران معنا كرده «1». بعضى «2» هم گفته اند به معناى خيبت و نوميدى است. بعضى «3» ديگر آن را به معناى تهى دستى از همه خيرها دانسته اند. ولى- به طورى كه ديگران هم «4» گفته اند- همه اين معانى نزديك به همند، و بنا بر اين كلمه" يد" در آيه نيز به معناى لغويش نيست، بلكه كنايه است از قدرت آدمى، چون دست در انسان عضوى است كه مقاصدش به وسيله آن انجام مى شود، و

بيشتر كارهاى آدمى را به دست او نسبت مى دهند، و تباب و خاسر شدن دست به معناى بى نتيجه شدن اعمال آدمى، و بلكه نتيجه معكوس دادن آن است، و يا به عبارت ديگر به معناى باطل شدن اعمال او و به نتيجه نرسيدن آن است، به طورى كه زحماتش هدر رود و مورد استفاده اش قرار نگيرد، اين معناى تباب دست انسان بود.

و معناى تباب خود آدمى، خسران او در نفس و حاق ذاتش است، به طورى كه از سعادت دائميش محروم شود، و اين همان هلاكت دائمى او است.

[معناى" تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ" و وجه اينكه در اين نفرين از ابو لهب به كنيه ياد شده است

پس اينكه فرمود:" تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ"، معنايش در حقيقت" تب ابو لهب" است، و اين نفرينى به او به هلاكت خودش و بطلان و بى اثر گشتن توطئه هايى است كه به منظور خاموش كردن نور نبوت مى كرد، و يا قضايى است از خداى تعالى به اين هلاكت و بطلان توطئه ها.

و اين ابو لهب كه مورد نفرين و يا قضاى حق تعالى قرار گرفته، فرزند عبد المطلب و عموى رسول خدا (ص) است، كه سخت با رسول خدا (ص) دشمنى مى كرد و در تكذيب گفته ها و دعوت او و نبوتش و در آزار و اذيتش اصرار مى ورزيد، و در اين راه از هيچ گفته و عملى فروگذار نمى كرد، و او همان كسى بود كه وقتى رسول خدا (ص) او و ساير عشيره اقربين خود را براى اولين بار دعوت كرد، با كمال بى شرمى در پاسخش گفت" تبا لك- خسران و هلاكت بر تو باد" و

اين سوره نازل شد و گفتار او را به خودش رد كرد كه خسران و هلاكت بر او باد.

بعضى «5» ها گفته اند: نام او همين ابو لهب بوده، هر چند كه به شكل كنيه است.

بعضى «6» ديگر گفته اند كلمه" ابو لهب" كنيه او بوده و نامش عبد العزى بوده. بعضى ديگر گفته اند عبد مناف بوده. و از همه اقوالى كه در پاسخ اين سؤال (چرا اسم او را نياورد) گفته _______________

(1) مفردات راغب، ماده" تب".

(2 و 3 و 4) روح المعانى، ج 30، ص 260.

(5 و 6) مجمع البيان، ج 10، ص 556. ______________________________________________________ صفحه ى 665

شده، اين قول «1» است كه خواسته است او را به آتش نسبت دهد، چون أبو لهب، اشعارى به انتساب به آتش دارد، وقتى مى گويند فلانى ابو الخير است، معنايش اين است كه: با خير رابطه اى دارد، و همچنين ابو الفضل و ابو الشر، و چون در آيات بعد مى فرمايد:" سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ- به زودى در آتشى زبانه دار مى سوزد" از آن فهميده مى شود كه معناى" تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ" هم اين است كه: از كار افتاده باد دو دست مردى جهنمى، كه هميشه ملازم با شعله و زبانه آن است.

بعضى «2» ديگر گفته اند: نام او عبد العزى بوده، و اگر قرآن كريم نامش را نبرده، بدين جهت بود كه كلمه" عبد العزى" به معناى بنده عزى است، و" عزى" نام يكى از بت ها است، خداى تعالى كراهت داشته كه بر حسب لفظ نام عبدى را ببرد كه عبد او نباشد، بلكه عبد غير او باشد، و خلاصه با اينكه در حقيقت عبد اللَّه است، عبد العزى اش بخواند، اگر چه

در اسم اشخاص معنا مورد نظر نيست، ولى همانطور كه گفتيم قرآن كريم خواست از چنين نسبتى حتى بر حسب لفظ خود دارى كرده باشد.

" ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ" در اين آيه كلمه" ما" دو بار آمده، اولى نافيه است، و دومى مى تواند موصوله باشد، و معناى" ما كسب"،" آنچه با اعمالش به دست آورده" بوده باشد، و مى تواند مصدريه باشد، و معنايش كسب كردن به دست خود باشد، و كسب كردن به دست خود، همان عمل او است، و معناى آيه به فرض دوم اين است كه: عمل او دردى از او دوا نكرد.

و معناى آيه به هر حال اين است كه مال ابو لهب و عملش و يا اثر عملش دردى از او دوا نكرد و به نفرين خدا و يا قضاى او، هم دچار تباب و خسران نفس شد و هم تباب و خسران دو دستش.

" سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ" يعنى به زودى داخل آتشى زبانه دار خواهد شد. و منظور از اين آتش، آتش دوزخ است كه جاودانى است، و اگر كلمه" نار" را نكره و بدون الف و لام آورد، براى اين بود كه عظمت و هولناكى آن را برساند.

" وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ" اين آيه عطف است بر ضمير فاعلى كه در جمله" سيصلى" مستتر است، و تقدير كلام" سيصلى ابو لهب و سيصلى امرأته" است، يعنى بزودى ابو لهب داخل آتشى زبانه دار

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 261.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 559. ______________________________________________________ صفحه ى 666

مى شود، و به زودى همسرش نيز داخل آن خواهد شد، و كلمه" حمالة"- به فتحه آخر- در جمله" حَمَّالَةَ

الْحَطَبِ" از اين جهت فتحه به خود گرفته كه به اصطلاح وصفى است كه به منظور مذمت موصوف آن از وصفيت افتاده و در اينجا به عنوان نام آن زن آمده، و در نتيجه چنين معنا مى دهد: من مذمت مى كنم حمالة الحطب را.

ولى بعضى«1» گفته اند منصوب شدن" حمالة" بخاطر آن است كه حال از كلمه" امرأة" است، و اين معناى لطيفى مى دهد كه به زودى مى آيد.

" فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ" كلمه" مسد" به معناى طنابى است كه از ليف خرما بافته شده باشد، و اين جمله بنا بر اينكه كلمه" حمالة" حال باشد، حال دوم از كلمه" امرأة" است.

و ظاهرا مراد از اين دو آيه اين باشد كه همسر ابو لهب به زودى در آتش دوزخ در روز قيامت به همان هيئتى ممثل مى گردد كه در دنيا به خود گرفته بود، در دنيا شاخه هاى خاربن و بته هايى ديگر را با طناب مى پيچيد و حمل مى كرد، و شبانه آنها را بر سر راه رسول خدا (ص) مى ريخت تا به اين وسيله آن جناب را آزار دهد، در آتش هم با همين حال، يعنى طناب به گردن و هيزم به پشت ممثل گشته عذاب مى شود.

[توضيحى در باره اينكه نفرين به ابو لهب و اينكه فرمود:" سَيَصْلى ناراً ..." عدم اختيار ابو لهب در جهنمى شدن را افاده نمى كند]

در مجمع البيان مى گويد: اگر كسى سؤال كند بعد از اين نفرين كه خدا در حق ابو لهب كرده، آيا جهنمى بودن او جبرى نيست، و آيا او باز هم مى توانسته ايمان بياورد، و آيا اگر ايمان مى آورد نفرين خدا تكذيب نمى شد؟

در پاسخ مى گوييم: باز هم ايمان آوردن، تكليف

ابو لهب بوده، چون نفرين، تكليف ثابت را بر نمى دارد، و نفرين خداى تعالى بر او در حقيقت تهديد او است، خواسته است بفرمايد اگر ايمان نياورى چنين و چنانت مى كنم «2».

مؤلف: اشكال مذكور ناشى از غفلت است، غفلت از اين حقيقت كه تعلق قضاى حتمى الهى به فعلى از افعال اختيارى انسان، باعث بطلان اختيار انسان نمى شود، چون فرض اين است كه اراده الهى- و همچنين فعل خداى تعالى- تعلق گرفته به فعل اختيارى انسان، بدان جهت كه فعل انسان است، يعنى اختيارى است، و اگر فعل انسان و به عبارتى فعل ابو لهب به اختيار خود او صادر نشود، باعث مى شود كه اراده خدا از مرادش تخلف كند و اين محال است، و وقتى فعلى كه متعلق قضاء موجب است، اختيارى شد، تركش هم اختيارى خواهد

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 263.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 560. ______________________________________________________ صفحه ى 667

بود، هر چند كه آن ترك واقع نمى شود، (دقت بفرماييد) و ما در چند مورد از مباحث گذشته اين كتاب در اين باره بحث كرديم.

پس روشن شد كه ابو لهب مى توانسته ايمان بياورد و از آتش نجات پيدا كند، آتشى كه در صورت كافر مردن وى حتمى بوده، و قضايش رانده شده بود.

و از اين باب است همه آياتى كه در باره كفار قريش نازل شده و خبر مى دهد به اينكه اينان ايمان نخواهند آورد، نظير آيات زير كه مى فرمايد:" إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ" «1»، و نيز مى فرمايد:" لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ" «2»، و نيز از همين باب است آياتى كه

سخن از مهر زدن بر دلها دارد، هيچ يك از آن آيات و اين آيات مستلزم جبر نيست.

بحث روايتى [(چند روايت در باره بد رفتارى ابو لهب و همسرش با رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و نزول سوره تبت)]

در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ" از ابن عباس روايت آورده كه گفت: وقتى اين آيه نازل شد، رسول خدا (ص) بر بالاى صفا رفت و با بلندترين صوتش فرياد زد يك خبر مهم، و قريش بدون درنگ دورش جمع شدند، پرسيدند چه شده است مگر؟ فرمود: به نظر شما اگر خبرى بدهم كه فردا صبح و يا امروز عصر دشمنى بر سر شما مى تازد از من مى پذيريد يا نه؟ همه گفتند: بلى (براى اينكه ما از تو دروغى نشنيده ايم). فرمود: هم اكنون شما را انذار و هشدار مى دهم از عذابى سخت كه در انتظار شما است، ابو لهب گفت:" تبا لك- مرگت باد"، براى اين همه ما را صدا زدى و اينجا جمع كردى؟ خداى عز و جل در پاسخ وى اين سوره را نازل كرد «3».

مؤلف: اين روايت را در تفسير اين سوره نيز از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده، ولى در آن نيامده كه دعوت بر بالاى صفا هنگام نزول آيه" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ ..." بوده «4».

و نيز در مجمع البيان از طارق محاربى روايت كرده كه گفت: روزى در هنگامى كه _______________

(1) همانا كسانى كه كفر ورزيده اند چه انذارشان كنى و چه نكنى فرقى به حالشان ندارد و ايمان نخواهند آورد. سوره بقره، آيه 6.

(2) البته وعده عذاب ما بر اكثر آنان چون

ايمان نمى آورند حتمى و لازم گرديد. سوره يس، آيه 7.

(3) مجمع البيان، ج 7، ص 206.

(4) مجمع البيان، ج 10، ص 559. ______________________________________________________ صفحه ى 668

من در بازار ذى المجاز بودم، ناگهان به جوانى برخوردم كه صدا مى زد هان اى مردم! بگوييد:

" لا اله الا اللَّه" تا رستگار شويد، و ناگهان به مردى برخوردم كه در عقب سر او مى آمد و به طرف او سنگ مى انداخت، و ديدم كه ساق پا و پشت پاشنه او را خون انداخته بود و صدا مى زد هان اى مردم او كذاب است، گوش به سخنش ندهيد. من از اشخاص پرسيدم اين مرد كيست؟ گفتند اين محمد است كه مدعى نبوت است، و آن ابو لهب عموى او است كه معتقد است وى دروغ مى گويد «1».

و در قرب الاسناد به سند خود از موسى بن جعفر (ع) روايت كرده كه در حديثى طولانى كه معجزات رسول خدا (ص) را بر مى شمارد، فرموده يكى از آنها داستان ام جميل همسر ابو لهب است كه وقتى سوره" تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ" نازل شد، نزد رسول خدا (ص) آمد در حالى كه ابو بكر پسر ابو قحافه نيز در حضور آن جناب بود، عرضه داشت يا رسول اللَّه، ام جميل است كه با خشم مى آيد، و چه خشمى! گويا قصد اذيت تو را دارد، چون سنگى به دست گرفته مى خواهد آن را به طرف تو پرتاب كند. رسول خدا (ص) فرمود: او مرا نمى بيند. ابو بكر اضافه مى كند ام جميل نزديك آمد و از من پرسيد رفيقت كجا است؟ گفتم آنجايى كه خدا خواسته است. گفت: من به سر وقت او آمده ام اگر او

را ببينم اين سنگ را به سويش مى افكنم، چون او مرا هجو كرده، به لات و عزى سوگند كه من زنى شاعر هستم، (و مى دانم چگونه هجوش كنم، اين را گفت و رفت)، ابو بكر از رسول خدا (ص) پرسيد: راستى او تو را نديد؟ فرمود: نه، خداى تعالى حجابى بين من و او انداخت، و مانع ديدنش شد «2».

مؤلف: قريب به اين معنا از چند طريق از طرق اهل سنت روايت شده «3».

و در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ" روايت كرده كه امام فرمود:

ام جميل دختر صخر بود، و عليه رسول خدا (ص) سخن چينى مى كرد و احاديث و سخنان رسول خدا (ص) را براى كفار مى برد «4».

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 559.

(2) قرب الاسناد، ص 140.

(3) روح المعانى، ج 30، ص 264.

(4) تفسير قمى، ج 2، ص 448.

تفسير نمونه

سوره تبت

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى پنج آيه است.

محتوى و فضيلت سوره تبت

اين سوره كه در مكه و تقريبا در اوائل دعوت آشكار پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده تنها سوره اى است كه در آن حمله شديدى با ذكر نام نسبت به يكى از دشمنان اسلام و پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آن عصر و زمان (يعنى ابولهب ) شده است ، و محتواى آن نشان مى دهد كه او عداوت خاصى نسبت به پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشت ، و از هيچگونه كارشكنى و بد زبانى او و همسرش مضايقه نداشتند.

قرآن با صراحت مى گويد: هر دو

اهل دوزخند، و راه نجاتى براى آنها نيست ، و اين معنى به واقعيت پيوست ، سرانجام هر دوايمان از دنيا رفتند و اين يك پيشگوئى صريح قرآن است .

و در حديثى (از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: من قراءها رجوت ان لا يجمع الله بينه و بين ابى لهب فى دار واحدة : كسى كه آن را تلاوت كند من اميدوارم خداوند او و ابولهب را در خانه واحدى جمع نكند (يعنى او اهل بهشت خواهد بود در حالى كه ابولهب اهل دوزخ است ). <1>

ناگفته پيدا است اين فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره خط خود را از خط ابولهب جدا كند، نه كسانى كه با زبان مى خوانند ولى ابولهب وار عمل مى كنند.

شاءن نزول سوره :

از ابن عباس نقل شده : هنگامى كه آيه ((وانذر عشيرتك الاقربين )) نازل شد و پيغمبر ماموريت يافت فاميل نزديك خود را انذار كند و به اسلام دعوت نمايد (دعوت خود را علنى سازد) پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر فراز كوه صفا آمد و فرياد زد: يا ((صباحاه ))! (اين جمله را عرب زمانى مى گفت كه مورد هجوم غافلگيرانه دشمن قرار مى گرفت ، براى اينكه همه را با خبر سازند و به مقابله برخيزند كسى صدا ميزد ((ياصباحاه !)) انتخاب كلمه صباح به خاطر اين بود كه هجومهاى غافلگيرانه غالبا در اول صبح واقع مى شد).

هنگامى كه مردم مكه اين صدا را شنيدند گفتند: كيست كه فرياد مى كشد؟

گفته شد ((محمد)) است

، جمعيت به سراغ حضرتش رفتند، او قبائل عرب را با نام صدا زد، و با صداى او جمع شدند، فرمود به من به گوئيد: اگر به شما خبر دهم كه سواران دشمن از كنار اين كوه به شما حمله ور مى شوند، آيا مرا تصديق خواهيد كرد؟ در پاسخ گفتند: ما هرگز از تو دروغى نشنيده ايم .

فرمود: انى نذير لكم بين يدى عذاب شديد: من شما را در برابر عذاب شديد الهى انذار مى كنم (شما را به توحيد و ترك بتها دعوت مى نمايم ) هنگامى كه ابولهب اين سخن را شنيد گفت : تبا لك ! اءما جمعتنا الا لهذا؟!: زيان و مرگ بر تو باد! آيا تو فقط براى همين سخن ما را جمع كردى ؟!

در اين هنگام بود كه اين سوره نازل شده : ((تبت يدا ابى لهب و تب )) زيان و هلاكت بر دستان ابولهب باد كه زيانكار و هلاك شده است .

بعضى در اينجا افزوده اند هنگامى كه همسر ابولهب (نامش ام جميل بود) با خبر شد كه اين سوره در باره او و همسرش نازل شده ، به سراغ پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد در حالى كه آن حضرت را مى ديد، سنگى در دست داشت و گفت من شنيده ام محمد مرا هجو كرده ، به خدا سوگند اگر او را بيابم با همين سنگ بر دهانش مى زنم ! من خودم نيز شاعرم ! سپس به اصطلاح اشعارى در مذمت پيغمبر و اسلام بيان كرد. <2>

خطر ابولهب و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به

اين نبود، و اگر مى بينيم قرآن لبه تيز حمله را متوجه آنها كرده و با صراحت از آنها نكوهش مى كند دلائلى بيش از اين دارد كه بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد.

تفسير :

بريده باد دست ابولهب !

همانگونه كه در شاءن نزول سوره گفتيم اين سوره در حقيقت پاسخى است به سخنان زشت ((ابولهب )) عموى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و فرزند عبدالمطلب كه از دشمنان سرسخت اسلام بود و به هنگام شنيدن دعوت آشكار و عمومى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و انذار او نسبت به عذاب الهى گفت : زيان و هلاكت بر تو باد، آيا براى همين حرفها ما را فرا خواندى ؟! قرآن مجيد در پاسخ اين مرد بد زبان مى فرمايد: بريده باد هر دو دست ابولهب ، يا مرگ و خسران بر او باد (تبت يدا ابى لهب و تب ).

((تب )) و ((تباب )) (بر وزن خراب ) به گفته راغب در مفردات به معنى زيان مستمر و مداوم است ، ولى طبرسى در مجمع البيان مى گويد: به معنى زيانى است كه منتهى به هلاكت مى شود.

بعضى از ارباب لغت نيز آن را به معنى قطع كردن تفسير كرده اند، و اين شايد به خاطر آن است كه زيان مستمر و منتهى به هلاكت طبعا سبب قطع و بريدگى مى شود، و از مجموع اين معانى همان استفاده مى شود كه در معنى آيه گفته ايم .

البته اين هلاكت و خسران مى تواند جنبه دنيوى داشته باشد، يا معنوى و اخروى

، و يا هر دو.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه قرآن مجيد بر خلاف روش و سيره خود در اينجا نام شخصى را برده ، و با اين شدت او را مورد حمله قرار داده است ؟!

ولى با روشن شدن موضع ابولهب پاسخ اين سؤ ال نيز روشن مى شود.

نام او عبد العزى (بنده بت عزى ) و كنيه او ابولهب بود، انتخاب اين كنيه براى او شايد از اين جهت بوده كه صورتى سرخ و برافروخته داشت ، چون لهب در لغت به معنى شعله آتش است .

او و همسرش ام جميل كه خواهر ابوسفيان بود از سختترين و بدزبان ترين دشمنان پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند.

در روايتى آمده است كه شخصى بنام ((طارق محاربى )) مى گويد: من در بازار ((ذى المجاز)) بودم (ذى المجاز نزديك عرفات در فاصله كمى از مكه است ) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مى زند: ((اى مردم ! بگوئيد: لا اله الا الله تا رستگار شويد))، و مردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ به پشت پاى او مى زند به گونه اى كه خون از پاهايش جارى بود، و فرياد مى زد: اى مردم ! اين دروغگو است ، او را تصديق نكنيد!

من سؤ ال كردم اين جوان كيست ؟ گفتند: ((محمد)) است كه گمان مى كند پيامبر مى باشد، و اين پيرمرد عمويش ابولهب است كه او را دروغگو مى داند. <3>

در خبر ديگرى آمده است كه ربيعة بن عباد مى گويد: من با پدرم بودم رسول الله (صلى اللّه

عليه و آله و سلّم ) را ديدم كه به سراغ قبائل عرب مى رفت ، و هر كدام را صدا مى زد و مى گفت : من رسول خدا به سوى شما هستم ، جز خداى يگانه را نپرستيد، و چيزى را همتاى او قرار ندهيد…

هنگامى كه او از سخنش فارغ مى شد مرد احول خوش صورتى كه پشت سرش بود صدا مى زد: ((اى قبيله فلان ! اين مرد مى خواهد كه شما بت لات و عزى ، و هم پيمانهاى خود را از جن رها كنيد ، و به سراغ بدعت و ضلالت او

برويد، به سخنانش گوش فرا ندهيد، و از او پيروى نكنيد))! من سؤ ال كردم او كيست ؟ گفتند: عمويش ابولهب است . <4>

در خبر ديگرى مى خوانيم : هر زمان گروهى از اعراب خارج مكه وارد آن شهر مى شدند به سراغ ابولهب مى رفتند، به خاطر خويشاونديش نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سن و سال بالاى او، و از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تحقيق مى نمودند، او مى گفت : محمد مرد ساحرى است ، آنها نيز بى آنكه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ملاقات كنند بازمى گشتند، در اين هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مكه بازنمى گرديم تا او را ببينيم ، ابولهب گفت : ما پيوسته مشغول مداواى جنون او هستيم ! مرگ بر او باد!. <5>

از اين روايات به خوبى استفاده مى شود كه او در بسيارى از مواقع همچون سايه

به دنبال پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و از هيچ كارشكنى فروگذار نمى كرد، مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت ، و تعبيرات ركيك و زننده مى كرد، و شايد از اين نظر سرآمد تمام دشمنان پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محسوب مى شد، و به همين جهت آيات مورد بحث با اين صراحت و خشونت او و همسرش ام جميل را به باد انتقاد مى گيرد.

او تنها كسى بود كه پيمان حمايت بنى هاشم را از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) امضاء نكرد، و در صف دشمنان او قرار گرفت ، و در پيمانهاى دشمنان شركت نمود.

با توجه به اين حقايق دليل وضع استثنائى اين سوره روشن مى شود.

سپس مى افزايد: هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورده ، به حال او سودى نبخشيده ، و عذاب الهى را از او بازنمى دارد (ما اغنى عنه

ماله و ما كسب ). <6>

از اين تعبير استفاده مى شود كه او مرد ثروتمند مغرورى بود كه بر اموال و ثروت خود در كوششهاى ضد اسلاميش تكيه مى كرد.

در آيه بعد مى افزايد: به زودى وارد آتشى مى شود كه داراى شعله برافروخته است (سيصلى نارا ذات لهب ).

اگر نام او ((ابولهب )) بود، آتش عذاب او نيز ابولهب است و شعله هاى عظيم دارد (توجه داشته باشيد لهب در اينجا به صورت نكره و دلالت بر عظمت آن شعله مى كند).

نه تنها ((ابولهب )) كه هيچيك از كافران و بدكاران اموال و ثروت و موقعيت اجتماعيشان آنها

را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمى بخشد، چنانكه در آيه 88 و 89 سوره شعراء مى خوانيم : يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سليم : قيامت روزى است كه نه اموال و نه فرزندان ، هيچكدام سودى به حال انسان ندارد، مگر آن كس كه با قلب سالم (روحى با ايمان و با تقوى ) در محضر پروردگار حاضر شود.

مسلما منظور از آيه ((سيصلى نارا ذات لهب )) آتش دوزخ است ، ولى بعضى احتمال داده اند كه آتش دنيا را نيز شامل شود.

در روايات آمده است كه بعد از جنگ ((بدر)) و شكست سختى كه نصيب مشركان قريش شد، ابولهب كه شخصا در ميدان جنگ شركت نكرده بود پس

از بازگشت ابوسفيان ماجرا را از او پرسيد.

ابوسفيان چگونگى شكست و درهم كوبيده شدن لشگر قريش را براى او شرح داد، سپس افزود: به خدا سوگند ما در اين جنگ سوارانى را ديديم در ميان آسمان و زمين كه به يارى محمد آمده بودند!

در اينجا ((ابورافع )) يكى از غلامان عباس مى گويد: من در آنجا نشسته بودم ، دستم را بلند كردم و گفتم : آنها فرشتگان آسمان بودند.

ابولهب سخت برآشفت و سيلى محكمى بر صورت من زد، و مرا بلند كرده بر زمين كوبيد، و از سوز دل خود پيوسته مرا كتك مى زد، در اينجا همسر عباس ((ام الفضل )) حاضر بود چوبى برداشت و محكم بر سر ابولهب كوبيد، و گفت : اين مرد ضعيف را تنها گير آورده اى !

سر ابولهب شكست و خون جارى شد، و بعد از هفت روز

بدنش عفونت كرد و دانه هائى همچون ((طاعون )) بر پوست تنش ظاهر شد، و با همان بيمارى از دنيا رفت .

عفونت بدن او به حدى بود كه جمعيت جراءت نمى كردند نزديك او شوند، او را به بيرون مكه بردند، و از دور آب بر او ريختند، و سپس سنگ بر او پرتاب كردند تا بدنش زير سنگ و خاك پنهان شد!. <7>

در آيه بعد به وضع همسرش ((ام جميل )) پرداخته ، مى فرمايد: ((همسر او نيز وارد آتش سوزان جهنم مى شود، در حالى كه هيزم به دوش مى كشد)) (و امراءته حمالة الحطب ). <8>

و در حالى كه در گردنش طناب يا گردنبندى از ليف خرما است ! (فى جيدها حبل من مسد).

در اينكه همسر ابولهب كه خواهر ((ابوسفيان )) و عمه ((معاويه )) بود در عداوتها و كارشكنيهاى شوهرش بر ضد اسلام شركت داشت حرفى نيست ، اما در اينكه قرآن چرا او را حمالة الحطب (زنى كه هيزم بر دوش مى كشد) توصيف كرده تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند: بعضى گفته اند اين به خاطر آن است كه بوته هاى خار را بر دوش مى كشيد، و بر سر راه پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى ريخت تا پاهاى مباركش آزرده شود.

و بعضى گفته اند اين تعبير كنايه از سخن چينى و نمامى او است ، همانگونه كه در ادبيات فارسى نيز همين تعبير در مورد سخن چينى آمده است كه مى گويند: ميان دو كس جنگ چون آتش است سخن چين بدبخت هيزمكش است ! بعضى نيز آن را كنايه از

شدت بخل او مى دانند كه با آن همه ثروت حاضر نبود كمكى به نيازمندان كند به همين دليل تشبيه به هيزمكش فقير شده است .

بعضى نيز مى گويند او در قيامت بار گناهان گروه زيادى را بر دوش مى كشد.

از ميان اين معانى معنى اول از همه مناسب تر است ، هر چند جمع ميان آنها نيز بعيد نيست .

جيد (بر وزن ديد) به معنى گردن است ، و جمع آن ((اجياد)) مى باشد، بعضى از ارباب لغت معتقدند كه جيد و ((عنق )) و ((رقبه )) هر سه معنى مشابهى دارند، با اين تفاوت كه ((جيد)) به قسمت بالاى سينه گفته مى شود، و ((عنق )) به پشت گردن يا همه گردن و ((رقبه )) به گردن گفته مى شود، و گاه به يك انسان نيز مى گويند مانند ((فك رقبة )) يعنى آزاد كردن انسان . <9>

((مسد)) (بر وزن حسد) به معنى طنابى است كه از الياف بافته شده .

بعضى گفته اند ((مسد)) طنابى است كه در جهنم بر گردن او مى نهند كه خشونت الياف را دارد، و حرارت آتش و سنگينى آهن را! بعضى نيز گفته اند از آنجا كه زنان اشرافى شخصيت خود را در زينت آلات مخصوصا گردن بندهاى پر قيمت ميدانند، خداوند در قيامت براى تحقير اين زن خودخواه اشرافى گردنبندى از ليف خرما در گردن او مى افكند و يا اصلا كنايه از تحقير او است .

بعضى نيز گفته اند علت اين تعبير آن است كه ام جميل گردنبند جواهر نشان پر قيمتى داشت ، و سوگند ياد كرده بود كه آن را در

راه دشمنى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خرج كند، لذا به كيفر اين كار خداوند چنين عذابى را براى او مقرر داشته .

1 - باز هم نشانه ديگرى از اعجاز قرآن

مى دانيم اين آيات در مكه نازل شد، و قرآن با قاطعيت خبر داد كه ابولهب

و همسرش در آتش دوزخ خواهند بود، يعنى هرگز ايمان نمى آورند، و سرانجام چنين شد، بسيارى از مشركان مكه واقعا ايمان آوردند، و بعضى ظاهرا، اما از كسانى كه نه در واقع و نه در ظاهر ايمان نياوردند اين دو نفر بودند، و اين يكى از اخبار غيبى قرآن مجيد است ، و قرآن از اينگونه اخبار در آيات ديگر نيز دارد كه فصلى را در اعجاز قرآن تحت عنوان خبرهاى غيبى قرآن به خود اختصاص داده ، و ما در ذيل هر يك از اين آيات بحث مناسب را داشته ايم .

2 - پاسخ به يك سؤ ال

در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه با اين پيشگوئى قرآن مجيد ديگر ممكن نبوده است ابولهب و همسرش ايمان بياورند، و الا اين خبر كذب و دروغ مى شد.

اين سؤ ال مانند سؤ ال معروفى است كه درباره مساءله علم خدا در بحث جبر مطرح شده ، و آن اينكه مى دانيم خداوندى كه از ازل عالم به همه چيز بوده ، معصيت گنهكاران و اطاعت مطيعان را نيز مى دانسته است ، بنا بر اين اگر گنهكار گناه نكند علم خدا جهل شود! پاسخ اين سؤ ال را دانشمندان و فلاسفه اسلامى از قديم داده اند و آن اينكه خداوند مى داند

كه هر كس با استفاده از اختيار و آزاديش چه كارى را انجام مى دهد، مثلا در آيات مورد بحث خداوند از آغاز مى دانسته است كه ابولهب و همسرش با ميل و اراده خود هرگز ايمان نمى آورند نه از طريق اجبار و الزام .

و به تعبير ديگر عنصر آزادى اراده و اختيار نيز جزء معلوم خداوند بوده ، او مى دانسته است كه بندگان با صفت اختيار، و با اراده خويش چه عملى را انجام مى دهند.

مسلما چنين علمى ، و خبر دادن از چنان آينده اى تاءكيدى است بر مساءله

اختيار، نه دليلى بر اجبار (دقت كنيد).

3 - هميشه نزديكان بى بصر دورند!

اين سوره بار ديگر اين حقيقت را تاءكيد مى كند كه خويشاوندى در صورتى كه با پيوند مكتبى همراه نباشد كمترين ارزشى ندارد، و مردان خدا در برابر منحرفان و جباران و گردنكشان هيچگونه انعطافى نشان نمى دادند هر چند نزديكترين بستگان آنها بودند.

با اينكه ابولهب عموى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود و از نزديكترين نزديكانش محسوب مى شد وقتى خط مكتبى و اعتقادى و عملى خود را از او جدا كرد همچون ساير منحرفان و گمراهان زير شديدترين رگبارهاى توبيخ و سرزنش قرار گرفت ، و به عكس افراد دور افتاده اى بودند كه نه تنها از بستگان پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محسوب نمى شدند، بلكه از نژاد او و اهل زبان او هم نبودند، ولى بر اثر پيوند فكرى و اعتقادى و عملى آنقدر نزديك شدند كه طبق حديث معروف سلمان منا اهل البيت : ((سلمان از خانواده

ما است )) گوئى جزء خاندان پيغمبر شدند. <10>

درست است كه آيات اين سوره تنها از ابولهب و همسرش سخن مى گويد، ولى پيدا است كه آنها را به خاطر صفاتشان اينچنين مورد نكوهش قرار مى دهد، بنا بر اين هر فرد يا گروهى داراى همان اوصاف باشند سرنوشتى شبيه آنها دارند.

خداوندا! قلب ما را از هر گونه لجاجت و عناد پاك كن .

پروردگارا! ما همه از عاقبت كار بيمناكيم ، تو ما را امنيت و آرامش بخش و اجعل عاقبة امرنا خيرا.

بار الها! ما مى دانيم در آن دادگاه بزرگ نه مال و ثروت و نه رابطه خويشاوندى سودى نمى بخشد تنها لطف تو كارساز است ما را مشمول الطاف فرما.

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در برابر سوره ديگرى هستيم و پيش از ترجمه آن به شناسنامه اش مى نگريم:

نام اين سوره ابولهب و همسر حق ناپذير و آتش افروزش از سردمداران شرك و استبداد و از دشمنان كينه توز پيامبر آزادى و تحول بودند.

آن دو، در اين راه آن حضرت را بسيار آزار دادند. به همين دليل در اين سوره نفرين شده اند: تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ...

و نام اين سوره از آغازين و آخرين آيه هاى آن اقتباس شده است و «تبت» و «مسد» نام دارد.

2 - فرودگاه آن اين سوره پس از سوره «مدّثر» در آغازين ماه هاى بعثت، در مكّه و در كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا بر قلب نورانى پيامبر فرود آمده است.

3 - شمار آيه ها و واژه ها و حروف آن اين سوره داراى 5 آيه است، و از 23

واژه و 81 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر آورده اند كه:

من قرأها رجوت ان لايجمع الله بينه و بين ابى لهب فى دار واحدة.(338)

كسى كه اين سوره را تلاوت كند اميد است كه خدا او و ابولهب را در يك خانه گرد نياورد، چرا كه ابولهب بى ترديد به كيفر اصلاح ستيزى و كينه توزى اش در آتش است.

و از امام صادق آورده اند كه :

اذا قرأتم «تبت» فادعوا على ابى لهب فانه كان من المكذين بالنبى(ص) و بما جاء من عند الله.(339)

هرگاه سوره «تبت» را تلاوت كرديد بر «ابولهب» نفرين كنيد، چرا كه او از دورغ شمرندگان رسالت پيامبر و آيات و كتابى است كه از سوى خدا آورده است.

گفتنى است كه اين پاداش ها در اين سوره و ديگر سوره ها، نه براى تلاوتگر و حافظ و مفسر و ناشر تنها، بلكه در گرو تدبر در قرآن و عمل به مقررات خدا و رعايت حقوق انسان هاست.

1 - زيانكار باد دو دست ابولهب، و زيان كرده است.

2 - دارايى اش و آنچه به دست آورد به كارش نيامد.

3 - به زودى در آتشى شعله ور خواهد سوخت.

4 - و زنش [نيز] كه هيزم كش است،

5 - و در گردنش ريسمانى بافته شده از ليف [خرما] است [به آن آتش مى سوزد].

نگرشى بر واژه ها

تب و تباب: به معنى زيانى است كه انسان را به نابودى و هلاكت سوق مى دهد.

جيد: به معنى گردن مى باشد و «اجياد» جمع آن است. واژه هاى «عنق» و «رقبه» نيز به همين معنى آمده اند.

مسد: به معنى طناب و

ريسمانى است از ليف خرما. اين واژه مفرد است و «امساد» جمع آن است.

شأن نزول در داستان فرود اين آيه «سعيد بن جبير» از «ابن عباس» آورده است كه: پس از دستور خدا به پيامبرش بر دعوت و هشدار نزديكانش با فرود آيه «وانذر عشيرتك الأقربين»(340) آن حضرت بر بلنداى كوه صفا آمد و ندا داد كه: يا «صباحاه»!

طنين افكن ساختن اين واژه از سوى پيامبر سخن و حكمت، بدان دليل بود كه در فرهنگ آن روز عرب هرگاه دشمن به يورش غافلگيركننده اى دست مى زد، بزرگ و دلسوز قوم براى آگاه ساختن مردم خويش فرياد بر مى آورد كه يا «صباحاه»! و بدين وسيله آنان را آماده دفاع مى ساخت. و بدان دليل كه يورش هاى غافلگيركننده در ساعت هاى پايانى شب و سپيده دمان صورت مى گرفت، اين واژه به كار رفته است.

به هر حال مردم مكّه با شنيدن اين ندا به سوى كوه صفا رفتند و آن حضرت رو به آنان كرد و پرسيد: هان اى مردم! اگر به شما خبر دهم كه سواران يورشگر دشمن آماده هجوم بر شما هستند و سحرگاهان و يا شامگاهان بر شما خواهند تاخت گفتارم را باور مى داريد؟

همگى در پاسخ آن حضرت - كه به امين و راستگوى جامعه عرب شهرت داشت - گفتند آرى،

فرمود: فانى نذير لكم بين يدى عذاب شديد اينك به هوش باشيد كه من شما را از عذابى سخت كه پيشاروى شماست هشدار مى دهم.

«ابولهب» با شنيدن اين دعوت و هشدار حكيمانه ضمن واكنش تند و كينه توزانه اى گفت: «تباً لك! لهذا دعوتنا جميعاً، فانزل الله هذه السورة!(341) مرگ و نابودى بر

تو باد! آيا به خاطر اين سخن ما را در اين كوه گرد آوردى؟

درست در اين هنگام بود كه فرشته وحى فرود آمد و اين سوره را آورد كه: بريده باد دو دست ابولهب...

«بخارى» نيز در «صحيح» خود اين شأن نزول را آورده است.

تفسير

مرگ بر آن اصلاح ستيز روزگار

در آيات روح پرور و نويدبخش سوره پيش خداى فرزانه به پيامبرش نويد پيروزى داد، اينك در اين سوره روشنگرى و قوت قلب مى بخشد كه خود براى سركوبى دشمنان حق ستيز و خشونت كيش و كينه توز او بسنده است و موانع را از سر راه دعوت او كنار خواهد زد.

نخست مى فرمايد:

تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ

بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: زيانكار باد دو دست ابولهب و زيانكار هم هست و زيان كرده است.

اين نفرين بدان جهت است كه بيشتر كارها پس از انديشه و طرح به وسيله دو دست آغاز مى گردد، و به انجام مى رسد؛ و منظور از زيانكارى بى ثمر بودن تلاش هاى كينه توزانه او و به آتش دوزخ افكنده شدنش مى باشد.

به باور پاره اى واژه «يد» در آيه «صله» است، بسان اين مثال كه گفته مى شود «يد الدهر» دست روزگار. يا مى گويند: « و ايدى الرزايا بالذخائر مولع» و دست هاى رويدادهاى ناگوار شيفته اندوخته ها و ذخيره هاست.

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: دست او از هر خير و پاداشى تهى است.

از ديدگاه «فراء» آغاز آيه نفرين است و پايانش خبر؛ بسان اين سخن كه گفته شود: خدا او را نابود كند، و راستى كه

نابود شده است.

در برخى قرائت ها «وقد تب» خوانده شده است.

امّا از ديدگاه پاره اى ديگر آغاز آيه نيز خبر و گزارش مى باشد و منظور اين است كه: دو دست ابولهب هرگز كار شايسته و خيرى انجام نداد و با اين وصف او به هر حال زيانكار است و در خسرانى جبران ناپذير.

اين عنصر خشن و اصلاح ستيز كه نام و نشانش در قرآن با نفرين و نكوهش آمده، فرزند «عبدالمطلب» بود، و عموى پيامبر گرامى؛ امّا نسبت به آن حضرت و دعوت توحيدى و اصلاحى اش سخت دشمنى مى ورزيد و در تلاش براى حفظ وضعيت جاهلى و ظالمانه موجود بود و مخالف سرسخت تحول و اصلاح جامعه.

مردى به نام «طارق» آورده است كه: من در بازار «ذى المجاز» - كه ميان مكّه و عرفات قرار داشت - بودم كه به ناگاه جوانى پرشكوه و پرمعنويت را ديدم كه با صدايى دلنشين مى گفت: «ايها الناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا» هان اى مردم! بياييد نيك بينديشيد و آگاهانه و خالصانه بگوييد! خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار و سعادتمند شويد؛ و در همان حال مردى را ديدم كه از پشت سرش بى رحمانه با سنگ بر پاى او مى زند و خون از پاهاى او جارى مى سازد و نعره مى كشد كه: هان اى مردم، اين جوان دروغ پرداز است، او را در دعوتش گواهى نكنيد!ايها الناس! انّه كذّاب فلاتصدّقوه.

از آن منظره بسيار تعجب كردم! پرسيدم: اين جوان كيست؟

گفتند: محمد است كه فكر مى كند پيام آور خداست، و از سوى حق به او وحى مى گردد و در انديشه اصلاح جامعه و نجات

مردم خويش است. آن هم عمويش «ابولهب» مى باشد كه او را دورغ پرداز مى شمارد و آماج سنگ قرارش داده است.

در اين آيه خداى فرزانه او را به كنيه خوانده است، چرا كه در فرهنگ عرب افراد را بيشتر با كنيه مى خواندند؛ افزون بر اين نام او «عبد العزى» بود و خدا نپسنديد كه او را بنده بت بخواند؛ چرا كه او را خدا آفريده و بنده گناه كار و حق ستيز خداست.

پاره اى بر آنند كه «ابولهب» نه كنيه، بلكه نام او بود و بدان دليل او را به اين نام مى خواندند كه چهره اى زيبا و دل فريب داشت و دو گونه اش بسان شعله آتش مى نمود.

آن گاه مى افزايد:

ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ

ثروت او و هرآنچه اندوخت به كارش نيامد و سودش نداد.

آرى، ثروت بسيار و بادآورده او نتوانست عذاب خدا و كيفر سخت او را، كه به خاطر بدانديشى و كينه توزى و خشونت و دشمنى اش با پيامبر آزادى و عدالت گريبان او را گرفت، رهايش سازد.

گفتنى است كه در «ماكسب»، «ما» موصوله است و ضميرى كه بايد به «صله» باز گردد در تقدير است و در حقيقت «ماكسبه» مى باشد.

به باور پاره اى منظور اين است كه ثروت و فرزندان او نمى توانند او را از خدا بى نياز سازند و عذاب را از او دور كنند. اين تفسير بدان دليل است كه او در برابر دعوت پيامبر و هشدار او از عذاب خدا براى كفرگرايان و ظالمان از آنجايى كه مست ثروت و مغرور فرزندانش بود، گفت: هان اى محمد! اگر آنچه تو مى گويى درست از كار در آمد، باز

هم غمى نيست، چرا كه من ثروت بسيار و دار و دسته توانايى دارم و حاضرم همه را براى نجات خويش فدا كنم و فديه دهم.

سپس مى فرمايد:

سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ

به زودى در آتشى شعله ور و پرزبانه در خواهد آمد و در آن خواهد سوخت.

منظور از آتش شعله ور در آيه، آتش سوزان دوزخ است، و اين آيه و اين گزارش از سرنوشت آن عنصر اصلاح ستيز، يكى از معجزه هاى پيامبر و از اسناد راستى و درستى دعوت اوست، چرا كه او از آينده «ابولهب» خبر داد كه سرانجامِ كارش آتش است، و تاريخ نشانگر آن است كه او بر اصلاح ناپذيرى و دشمنى و كفر پافشارى كرد تا مُرد و به دوزخ درآمد!

در چهارمين آيه مورد بحث در اشاره به شرايط فكرى و عملكرد همسر كفرگرا و كينه توز او مى فرمايد:

وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ

و زن او نيز كه هيزم كش و آتش افروز است، و در گردنش طنابى از ليف خرماست، به همان آتش برافروخته خواهد سوخت.

همسر «ابولهب»، «ام جميل» خوانده مى شد. او دختر «حرب» و خواهر ابوسفيان بود.

«ابن عباس» آورده است كه آن زن كينه توز و حق ناپذير خار و خاشاك و بوته هاى خار را بر دوش مى كشيد و بر سر راه پيامبر مى ريخت تا آن حضرت به هنگام رفتن به نماز و يا براى دعوت و هشدار مردم، پاهاى مباركش آزرده گردد.

پاره اى آورده اند كه: او خارهاى تند و تيز بر سر راه پيامبر مى ريخت، امّا به لطف حق هنگامى كه پيامبر پا بر آن ها مى نهاد، چنان بود كه گويى پا بر حرير نرم مى گذارد.

برخى

بر آنند كه اين تعبير در مورد او بدان جهت است كه در سخن چينى و فتنه انگيزى و بر افروختن آتش درگيرى و كشمكش از هيچ تلاشى فروگزار نمى كرد و آتش بيار معركه و هيزم كش فتنه ها بود. در فرهنگ عرب از سخن چين به هيزم آتش، و آتش افروزى تعبير شده است.

گروهى از جمله «مجاهد» آن را كنايه از تهمت تراشى و دروغسازى و دروغبافى و بدگويى و عيب جويى دانسته، و برآنند كه به كسى كه ميان دو تن و يا دو خانواده و دو فاميل با اين تلاش هاى تخريبى و ويرانگر بنيان هاى دوستى و پيوندهاى مهر و صفا را ويران سازد و به آتش كشد، هيزم كش مى گويند.

و گروهى ديگر از جمله «ابومسلم» برآنند كه منظور به دوش كشنده بارگران گناهان است. اين آيه بسان آيه ديگرى است كه مى فرمايد:

و هم يحملون اوزارهم على ظهورهم(342)

... و آنان بارگران گناهان خود را به دوش مى كشند...

و در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است مى افزايد:

فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ

و زن او نيز كه هيزم كش و آتش افروز است، و در گردنش ريسمانى بافته شده از ليف خرماست، به همان آتش شعله ور خواهد سوخت.

گفتنى است كه وصف آن زن در اين دو آيه و با اين خصلت و وصف نكوهيده براى نشان دادن نهايت فرومايگى و حق ستيزى و حقارت اوست.

در مورد واژه «مسد» كه به معنى طناب و يا ريسمان بافته شده از ليف خرماست، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور طنابى است كه درشتى و زبرى و خشونت ليف خرما را دارد، و سوزش

و حرارت آتش شعله ور، و سنگين آهن را، كه در دوزخ به كيفر بيدادش برگردنش مى اندازند.

2 - امّا به باور برخى از جمله «ابن عباس» اشاره به زنجيرگرانى است به طول هفتاد زراع كه در دوزخ از دهان او وارد و از نشيمنگاه او خارج و دور گردنش پيچيده مى شود.

3 - «سعيد بن مسيب» آورده است كه: او گردنبندى پرقيمت و جواهر نشان داشت كه به آن بسيار مى نازيد و سوگند ياد مى كرد كه آن را در راه پيكار با محمد(ص) و راه و رسم آزاديخواهانه و عدالت آفرين او هزينه خواهد كرد؛ به همين دليل در روز رستاخيز و سراى آخرت به صورت عذابى سهمگين بر گردن او افكنده خواهد شد.

از «اسماء» آورده اند كه: پس از فرود اين سوره و نكوهش سخت خدا از ابولهب و همسرش به كيفر حق ستيزى و كينه توزيشان، زن او كه «عوراء» نام داشت، سنگى بزرگ بر گرفت و با جار و جنجال بسيار به سراغ پيامبر رفت. او در حالى كه فرياد مى زد: و به پيامبر گرامى اهانت روا مى داشت و به جاى محمد(ص) يا ستوده شده بارگاه خدا، آن حضرت را «مذمّم» يا «نكوهش شده» مى خواند، نعره برآورد كه: كجاست اين سرزنشگر پدران ما؟ همو كه دين و كتاب او، ما را به خشم آورده و دعوت اصلاحى و عدالت خواهانه اش دلمان را سوزانده و ما را به نافرمانى و عصيان كشيده است! او كجاست؟ پيامبر گرامى در مسجد نشسته بود و برخى از جمله «ابوبكر» در حضورش بودند كه آن زن سررسيد. با آمدن او «ابوبكر» گفت: هان اى پيامبر خدا، زن ابولهب آمد

و به گونه اى خشمگين و خشن به نظر مى رسد كه مى ترسم به شما جسارت كند. پيامبر فرمود: نگران مباش او هرگز مرا نخواهد ديد. آن گاه آياتى را زمزمه كرد و به خدا پناه برد و اين آيه راخواند كه:

و اذا قرأت القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايؤمنون حجاباً مستوراً(343)

و هنگامى كه قرآن را بخوانى، ميان تو و كسانى كه به سراى آخرت ايمان ندارند، پرده اى پوشيده قرار مى دهيم.

او، رسيد و بر سر «ابوبكر» ايستاد، و در حالى كه گويى پيامبر را نمى ديد، فرياد كشيد كه: محمد(ص) كجاست؟

به من گزارش رسيده، كه او مرا به باد نكوهش گرفته است.

ابوبكر سوگند ياد كرد كه چنين نيست. او برگشت در حالى كه اين جمله را با غرور و تندى تكرار مى كرد كه: قريش نيك مى داند كه من دختر رهبر و پيشواى آنان هستم «قريش تعلم انى بنت سيدها».

از پيامبر آورده اند كه فرمود: خداى فرزانه دل هاى آنان را از دين و آيين من برگردانيد، چرا كه آنان كار دشمنى و كينه توزى را با من به جايى رساندند كه مرا به جاى محمد(ص)، «مذمّم» مارك مى زدند.

دو پرسش و پاسخ آن ها

1 - چگونه ممكن است «ام جميل» به مسجد برود و پيامبر را كه در برابر ديدگانش نشسته است، و همگان او را نظاره مى كنند، نبيند؟ در اين مورد پاسخ هايى رسيده است:

به باور پاره اى ممكن است خداوند قدرت شعاع ديدگان او را به گونه اى تغيير دهد كه نتواند آن حضرت را ببيند.

و به باور برخى ديگر ممكن است فضا و هوا را ميان او و خورشيد رسالت

به گونه اى نفوذناپذير سازد كه شعاع چشمان او نتواند نفوذ كند و سيماى درخشان پيامبر را بنگرد.

و يا شعاع ديدگان او را به صورتى بپراكند كه به آن حضرت نرسد و نتواند او را بشناسد.

از پيامبر آورده اند كه مى فرمود: مازال ملك يسترنى عنها هماره فرشته اى مرا از چشم آن زن حق ستيز پوشيده مى دارد و او نمى تواند مرا ببيند.

2 - پرسش ديگر در مورد اين آيات و اين سوره اين است كه: با اين پيشگويى قرآن در مورد ابولهب و همسرش، آيا آنان ديگر مى توانند ايمان بياورند و اصلاح پذيرگردند؟ اگر ايمان بياورند، آيا خبر قرآن و پيشگويى آن دروغ از كار درنمى آيد؟

پاسخ اين پرسش آن است كه: چرا پس از فرود اين آيات نيز آنان وظيفه دارند بسان همه خردمندان در مورد قرآن و پيامبر و دعوت او بينديشند و ايمان آورند، و اين وظيفه آنان و هر انسانى است كه در انديشه حق باشد و حق را بپذيرد، و اين هشدار خدا در آيات و نكوهش آنان به خاطر حق ستيزى و بيداد آنان، و مشروط بر پافشارى بر گناه و اصلاح ستيزى تا هنگامه مرگ است.

با اين بيان، اگر ايمان آورند و اصلاح پذيرند، ديگر آن نكوهش شامل حال شخصيت تحول يافته آنان نيست، چرا كه «ابولهبِ» كفرگرا و حق ستيز با «ابولهبِ» حقگرا و درست انديش و با ايمان، زمين تا آسمان تفاوت دارد.

آيات مورد بحث بسان اين آيه است كه خدا در مورد فرعون مى فرمايد: ءَآلان و قد عصيت من قبل و كنت من المفسدين(344)

اينك روى توبه به بارگاه خدا مى آورى در حالى كه پيش از اين نافرمانى

مى كردى و از تبهكاران بودى؟

آيا نه اين است كه آيه به صراحت روشنگرى مى كند كه اگر فرعون پيش از آن و به هنگام، توبه مى كرد و اصلاح مى پذيرفت، سرنوشت و شرايط او دگرگون مى شد؟ چرا پذيرفته نشدن توبه او را به توبه نابهنگام واپسين لحظات اختصاص داد؟ آيا جز به خاطر اين است كه توبه بهنگام پذيرفته است.

داستان نكوهش ابولهب و ايمان و اختيار او و مكلف بودنش به حقگرايى نيز اين گونه است؛ به همين دليل اگر او تصميم بر ايمان مى گرفت و از پيامبر مى پرسيد كه آيا توبه او پذيرفته است و مى تواند ايمان بياورد، پيامبر چه پاسخى مى داد؟

و اگر مى پرسيد، اگر ايمان راستين آورد، باز هم بايد به آتش دوزخ درآيد، پاسخ پيامبر چه بود؟

به باور ما پيامبر در برابر پرسش او مى فرمود: آرى، ايمانش پذيرفته است، و در آتش هم نخواهد سوخت؛ و اين نشانگر آن است كه آن آيات و آن نكوهش ها مشروط به عدم تحول فكرى و عقيدتى و ايمان نياوردن آنان است و اگر ايمان مى آوردند سرنوشت ديگرى داشتند.

افزون بر اين خدا از آغاز مى دانسته است كه او و همسرش با اختيار و آزادى هرگز ايمان نخواهند آورد و با اراده خويش اين گونه عمل مى كنند و در خور اين نكوهش اند. روشن است كه چنين آگاهى و علم و چنين پيشگويى و خبر از آينده كسى خود نشانگر موضوع آزادى اراده و اختيار است و نه نشان جبر و تحميل.

بار خدايا، ما را در گزينش راه زندگى هدايت گر و راهنما، و در پيمايش آن، يار و ياور باش.

تفسير اطيب البيان

سوره مسد ، غرض سوره

:تهديد و انذار ابولهب و همسرش كه پيامبراسلام ص را آزار و اذيت مي كردند.

(1) (تبت يدا ابي لهب وتب ):(بريده باد دو دست ابي لهب )

(2) (ما اغني عنه ماله و ما كسب ):(مال او و آنچه بدست آورده بود، دردي از اودوا نكرد)

(3) (سيصلي نارا ذات لهب ):(به زودي وارد آتش شعله ور مي شود)

(4) (و امراته حماله الحطب ):(با زنش كه باركش هيزم است )

(5) (في جيدها حبل من مسد):(و طنابي تافته از ليف خرما به گردن دارد)(تب )و (تباب ) به معناي خسران و هلاكت و بطلان است ، بنابراين ، اين آيات درحكم نفرين به هلاكت ابولهب و بطلان و بي اثرگشتن توطئه هايي است كه او به منظورخاموش كردن نور نبوت انجام مي داد و يا حكم و قضاي خداي تعالي به هلاكت او وبطلان توطئه هاي اوست .ابولهب فرزند عبدالمطلب و عموي رسولخدا ص بود كه سخت بارسولخدا(ص )دشمني مي كرد و در تكذيب و انكار آنحضرت اصرار مي ورزيد، به گونه اي كه دردعوت خصوصي كه پيامبر از عشيره خود به عمل آورد و آنان را به دين خود دعوت نمود با كمال بي شرمي خطاب به رسولخدا ص گفت :(تبا لك يعني هلاكت بر تو باد)وآنگاه اين سوره در رد گفتار او نازل شد و كلام او را به خودش ارجاع داد.و ابولهب كنيه او بوده و نامش عبدالعزي يا عبد مناف بوده است و اينكه خداوند اورا با كنيه نام مي برد براي اشاره به انتسابي است كه او به آتش جهنم دارد، چون لهب يعني زبانه آتش .در ادامه مي فرمايد: مال و ثروتش و

آن اعمالي كه با دست خود مرتكب شده بودهيچ دردي از او دوا نكرد و نفرين خدا و قضاي حتمي او مبني بر هلاكت و خسران رانتوانست از وي دور كند و به زودي داخل آتشي برافروخته و زبانه دار خواهد شد(كه مراد از آن همان آتش دوزخ است كه در عظمت و هولناكي همتا ندارد)و به زودي همسرش نيز داخل آن آتش خواهد شد، در حاليكه هيزم به دوش مي كشد و طنابي ازليف خرما به گردن دارد و اين آيات در حكم مذمت و هجو همسر ابولهب است ومي خواهد بفرمايد: او در قيامت با همان هيئتي ممثل مي گردد كه در دنيا به خود گرفته بود و شاخه هاي خاررا با طناب مي پيچيد و حمل مي كرد و شبانه آنها را بر سر راه رسولخدا ص مي ريخت تا آنجناب را آزار دهد.

تفسير نور

اين سوره به نامهاى تبّت و مسد معروف است. امام صادق عليه السلام فرمودند: هرگاه اين سوره را خوانديد بر ابولهب نفرين كنيد.<1118>

هنگامى كه آيه <<و انذر عشيرتك الاقربين>><1119> نازل شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نزديكان و خويشاوندان را دعوت كرد و پيام وحى را به آنان رساند. ابولهب كه عموى حضرت بود گفت: «تبّاً لك» هلاكت بر تو باد. اين سوره نازل شد و گفتار او را به خودش ردّ

رد.

از آنجا كه اين نفرين عملى شد و ابولهب و همسرش با كفر از دنيا رفتند، معلوم مى شود كه در اين سوره نسبت به ابولهب يك پيشگويى نيز شده است.

«تبّت» از ريشه «تبّ» به معناى خسران و هلاكت است و مراد از «يد» در آيه، دستِ

ظاهرى نيست، بلكه كنايه از وسيله قدرت و تلاش انسان است. بنابراين معناى آيه چنين است كه تلاشهاى ابولهب به هدر رفت و او گرفتار زيان و خسارت شد.<1120>

در تاريخ آورده اند كه رسول خداصلى الله عليه وآله مردم را به كلمه «لااله الاّ اللّه» دعوت مى كرد و ابولهب از پشت سر او را تكذيب و به سوى او سنگ پرتاب مى كرد.

گاهى زائران مكه به سراغ ابولهب مى آمدند و از او درباره حضرت محمد صلى الله عليه وآله سؤال مى كردند. او مى گفت: محمد مجنون است و ما مشغول مداواى او هستيم.<1121>

ابولهب هيچ گاه از مخالفت با پيامبر و از همكارى با مخالفان او دست نكشيد. او و همسرش كلمات ركيك به حضرت مى گفتند و شايد به همين خاطر نام اين دو در قرآن برده شده است.

آهنگ اين سوره چنان كوبنده بود كه همه آن را حفظ كردند و ابولهب ضربه سنگينى خورد و خانه نشين شد تا آنكه مرد و باقى كفار حساب كار خودشان را كردند كه مبادا سوره اى نيز عليه آنان نازل شود.

علاقه ها و روابط خانوادگى نبايد خللى در ايمان و مكتب ايجاد كند. <<تبّت يدا ابى لهب>>

با آنكه ابولهب و همسرش مردهاند و استخوانهايشان پوسيده است اما اين آيات همچنان بايد تلاوت شود تا مايه عبرت ديگران و زياد شدن قهر و عذاب الهى بر آنان گردد.

ابولهب برادران خوبى مثل حضرت حمزه و ابوطالب و پدر خوبى چون عبدالمطلب داشت اما هر كس براى خود حسابى دارد.

در قديم بته هاى هيزم را كه جمع مى كردند، آن را با طناب مى بستند و آن را به دوش مى انداختند. چ.ن همسر ابولهب، هيزم در مسير راه پيامبر مى ريخت

تا آن حضرت را آزار دهد، لذا قرآن مى فرمايد: در قيامت نيز هيزم آتش دوزخ است و آن طناب هايى كه براى جمع آورى هي

استفاده مى كرد، به گردنش آويخته است.<1122>

ابولهب فرزندى به نام لهب نداشت ولى شايد به خاطر سرخى صورتش او را ابولهب مى گفتند.

زن ابولهب، فردى شاعر بود. نامش امّ جهل، خواهر ابوسفيان و عمه معاويه بود. كينه ديرينه با پيامبر داشت و خار بر سر راه پيامبر مى ريخت و اشعارى در تحقير و هجو آن حضرت مى سرود.

روز قيامت، مال و ثروت به درد انسان نمى خورد: <<ما أغنى ماله و ماكسب>>

<<ما اغنى عنّى ماليه>> مال و ثروتم چاره كارم نكرد.

<<هلك عنّى سلطانيه>><1123> سلطنت و حكومتم از بين رفت و برايم سودى نداشت.

<<ما اغنى عنكم جمعكم>><1124> جمعيّت و ثروت شما را بى نياز نكرد.

<<لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم>><1125> نه ثروت و نه فرزند به حال آنان سودى نداشت.

در قرآن چهار نوع زن و شوهر ذكر شده است:

زن و شوهرى كه در كار نيك همفكر و همراهند. (حضرت على و حضرت زهراءعليهما السلام كه به يتيم و اسير و مسكين طعام دادند.) <<و يطعمون الطعام>><1126>

زن و شوهرى كه در كار بد همراهند. <<ابى لهب... و امراته>>

زن و شوهرى كه مرد در راه حق و زن در راه باطل است نظير حضرت نوح و حضرت لوط كه همسرانشان به آنها ايمان نياوردند و با مخالفان همدست شدند. <<كانتا تحت عبدين>><1127>

زن و شوهرى كه زن در راه حق و مرد در راه باطل است. نظير فرعون و همسرش. <<ضرب اللّه مثلاً للذين آمنوا امرأت فرعون>><1128>

زن ابولهب گردنبندى قيمتى داشت كه سوگند ياد كرد آن را در راه مخالفت

پيامبر مصرف كند. <<فى جيدها حبل من مسد>>

حضرت على عليه السلام در نامه اى به معاويه نوشت: «منّا خير نساء العالمين و منكم حمّالة الحطب>><1129> بهترين زنان از ماست و هيزم آور آتش از شماست.

سلمان فارسى از اهل بيت پيامبر مى شود و ابولهب عموى پيامبر، مورد لعن و نفرين خداوند.

چون همسر ابولهب در سر راه پيامبر هيزم مى ريخت، ممكن است «حمّالة الحطب» اشاره به اين باشد كه ورود او به دوزخ در حالى است كه هيزم بدوش دارد.

دست و بازو براى تلاش است و تلاش براى رسيدن به هدف مطلوب. هدف ابولهب جلوگيرى از رشد اسلام بود و در اين راه تلاش بسيار كرد ولى به هدفش نرسيد، پس تلاش بازوى او هدر رفت. <<تبّت يدا ابى لهب>>

1- اعلام برائت از نااهلان جزء دين است. <<تبّت يدا ابى لهب>>

2- كيفر توهين به مقدسات، لعن و نفرين ابدى است. <<تبّت يدا ابى لهب>>

3- بايد براى نابودى كامل كفر دعا كنيم. <<يدا>> (قطع شدن دو دست نشانه بى نتيجه ماندن تلاشهاست.)

4- پاسخ مخالفان را مثل خودشان بدهيد. در پاسخ آنان كه به پيامبر گفتند: «تبّاً لك» خداوند فرمود: <<تبّت يدا ابى لهب>>

5 - در نظام مكتبى، ضابطه بر رابطه مقدم است. <<تبّت يدا ابى لهب>>

6- مال و ثروت، يكى از ابزارهاى مخالفان انبياست. <<ما اغنى عنه ماله و ما كسب>> (ابولهب سرمايه دارى بود كه ثروتش را براى محو اسلام هزينه كرد.)

7- بدتر از فساد تكرار آن است. <<حمّالة>>

8 - در برابر قهر الهى نه ثروت كارائى دارد و نه هر چيز كه در اثر تلاش به دست آيد، خواه ثروت باشد يا مقام و عنوان و حكومت و شهرت. <<ما

اغنى عنه ماله و ما كسب>>

9- قهر الهى نسبت به ستمگران دور نيست. <<سيصلى>>

10- اشرافيّت دنيا، همراه با تحقير آخرت است. <<فى جيدها حبل من مسد>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Abu Lahab, literally "the father of flame", was the nickname of Abul Uzza, an uncle of the Holy Prophet, and a bitter and fiery opponent of Islam and the Holy Prophet. Refer to the commentary of Ali Imran: 52 and 53 for

dawat dhil ashira in which he flared up and shouted at the Holy Prophet, saying: "Perdition to you". He made it his business to torment the Holy Prophet; and his wife, Umm Jumail, sister of Abu Sufyan, took pleasure in carrying thorny bushes and strewing them in the sand where she knew that the Holy Prophet was sure to walk

barefooted, because of which she is referred to as the bearer of the wood. Abu Lahab used to persuade the people to throw stones at the Holy Prophet, whenever he passed the streets of Makka, by telling them that he was a mad man. The two hands he used to throw stones at the Holy Prophet are cursed. The two hands of Abu Lahab may also refer to the evil deeds he had sent forth which condemns him to suffer severest punishment till eternity. Neither his wealth nor his supporters will be able to save him from the blazing fire.

A week after the battle of Badr, Abu Lahab perished, consumed with grief and his own fiery passions. The angel of death strangled his wife with the rope

she used to wear around her neck. On the day of judgement the fire of punishment like a rope of iron strongly twisted will be put on her neck.

Aqa Mahdi Puya says: No relationship whatsoever, even with the Holy Prophet, can be of any advantage to the disbeliever. Abu Lahab, an uncle of the Holy Prophet, will burn in the blazing fire. On the contrary, it is noticeable, that Salman, a Persian outsider, through his faith and submission to Allah, the Holy Prophet and his Ahl ul Bayt achieved the highest distinction of being included in the Ahl ul Bayt.

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109