105. سوره الفيل

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الفيل

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ (1)

أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ (2)

وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ (3)

تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (4)

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (5)

آشنايي با سوره

105- فيل

در اين سوره داستان فيل سواران ابرهه را كه براى ويران كردن خانه توحيد، كعبه، هجوم آورده بودند و با قدرت خداوند نابود شدند بطور خلاصه بيان كرده است. خود اين واقعه، كه قبل از اسلام رخ داده بود مبدء تاريخ شد و آن سال به «عام الفيل مشهور گشت. بنا به نقل مورخين، در همان سال هم پيامبر متولد شد و 40 سال بعد از آن ماجرا به رسالت مبعوث گشت. اين تاريخچه و يادآورى آن در قرآن، هشدارى است به كسانى كه از در جنگ و ستيز با خدا و آئين او وارد مى شوند. اين سوره هم بعد از «كافرون در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 5 آيه دارد. بعضى اين سوره را با سوره بعدى يكى دانسته اند، چون مطالبشان بهم مربوط است.

شان نزول

يادآورى ابرهه به دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل

سال ها از ماجراى سپاه «ابرهه» و هجوم آنان براى تخريب خانه كعبه گذشته بود، ولى مردم هنوز آن ماجراى عبرت انگيز را به خاطر داشتند. آن زمانى كه «عبدالمطلب» در برابر هجوم ابرهه به مكه، تنها از او خواست دويست شترش را به او بازگرداند و گفت خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند. هنگامى كه لشكر انبوه ابرهه براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف به مكه سرازير شدند، پرندگانى همانند پرستوها از سوى دريا فرا رسيدند و سنگريزه هايى را بر سر لشكريان ابرهه فروريختند. عده اى هلاك و عده اى نيز فرارى شدند. سال «عام الفيل» كه پيامبر نيز در آن سال متولد شد، در ياد مردم مكه هنوز زنده بود تا اين كه پيامبر

برانگيخته شد. در يكى از روزها، ابوطالب از برادرزاده اش، محمد پرسيد: فرزند برادر! آيا تو براى همه مردم برانگيخته شده اى يا تنها براى قوم خودت؟ پيغمبر فرمود: براى همه انسان ها از سفيد و سياه، عرب و عجم برانگيخته شده ام. سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، من همه انسان هاى سفيدپوست و سياه پوست را به اين آيين دعوت مى كنم و تمام كسانى را كه بر قله كوه ها و درياها هستند، به اين آيين فرا مى خوانم. هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجب كردند و با ريشخند به ابوطالب گفتند: آيا خوب مى شنوى كه فرزند برادرت چه مى گويد؟ به خدا سوگند، اگر مردم ايران و روم اين سخنان را بشنوند، ما بيچاره ايم؛ ما را نابود و خانه كعبه را ويران مى كنند. خداوند در آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل، گويندگان اين سخن را نكوهش و به آنان گوشزد مى كند كه هيچ كس بر چنين كارى قادر نيست:

مگر نديدى پروردگارت با پيل داران چه كرد؟ «» آيا نيرنگشان را بر باد نداد؟ «» و بر سر آنان، دسته دسته پرندگانى «ابابيل» فرستاد «» [كه] بر آنان سنگ هايى از گِل [سخت] مى افكندند. «» و [سرانجام، خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد. «» (1)

پاورقى:

(1) نورالثقلين، ج 5، ص 669.

يادآورى ابرهه به دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل

سال ها از ماجراى سپاه «ابرهه» و هجوم آنان براى تخريب خانه كعبه گذشته بود، ولى مردم هنوز آن ماجراى عبرت انگيز را به خاطر داشتند. آن زمانى كه «عبدالمطلب» در برابر هجوم ابرهه به مكه، تنها از او خواست دويست شترش را به او بازگرداند و گفت خانه كعبه

را خداوند خودش حفظ مى كند. هنگامى كه لشكر انبوه ابرهه براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف به مكه سرازير شدند، پرندگانى همانند پرستوها از سوى دريا فرا رسيدند و سنگريزه هايى را بر سر لشكريان ابرهه فروريختند. عده اى هلاك و عده اى نيز فرارى شدند. سال «عام الفيل» كه پيامبر نيز در آن سال متولد شد، در ياد مردم مكه هنوز زنده بود تا اين كه پيامبر برانگيخته شد. در يكى از روزها، ابوطالب از برادرزاده اش، محمد پرسيد: فرزند برادر! آيا تو براى همه مردم برانگيخته شده اى يا تنها براى قوم خودت؟ پيغمبر فرمود: براى همه انسان ها از سفيد و سياه، عرب و عجم برانگيخته شده ام. سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، من همه انسان هاى سفيدپوست و سياه پوست را به اين آيين دعوت مى كنم و تمام كسانى را كه بر قله كوه ها و درياها هستند، به اين آيين فرا مى خوانم. هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجب كردند و با ريشخند به ابوطالب گفتند: آيا خوب مى شنوى كه فرزند برادرت چه مى گويد؟ به خدا سوگند، اگر مردم ايران و روم اين سخنان را بشنوند، ما بيچاره ايم؛ ما را نابود و خانه كعبه را ويران مى كنند. خداوند در آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل، گويندگان اين سخن را نكوهش و به آنان گوشزد مى كند كه هيچ كس بر چنين كارى قادر نيست:

مگر نديدى پروردگارت با پيل داران چه كرد؟ «» آيا نيرنگشان را بر باد نداد؟ «» و بر سر آنان، دسته دسته پرندگانى «ابابيل» فرستاد «» [كه] بر آنان سنگ هايى از گِل [سخت] مى افكندند. «» و [سرانجام، خدا] آنان را مانند كاه جويده

شده گردانيد. «» (1)

پاورقى:

(1) نورالثقلين، ج 5، ص 669.

يادآورى ابرهه به دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل

سال ها از ماجراى سپاه «ابرهه» و هجوم آنان براى تخريب خانه كعبه گذشته بود، ولى مردم هنوز آن ماجراى عبرت انگيز را به خاطر داشتند. آن زمانى كه «عبدالمطلب» در برابر هجوم ابرهه به مكه، تنها از او خواست دويست شترش را به او بازگرداند و گفت خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند. هنگامى كه لشكر انبوه ابرهه براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف به مكه سرازير شدند، پرندگانى همانند پرستوها از سوى دريا فرا رسيدند و سنگريزه هايى را بر سر لشكريان ابرهه فروريختند. عده اى هلاك و عده اى نيز فرارى شدند. سال «عام الفيل» كه پيامبر نيز در آن سال متولد شد، در ياد مردم مكه هنوز زنده بود تا اين كه پيامبر برانگيخته شد. در يكى از روزها، ابوطالب از برادرزاده اش، محمد پرسيد: فرزند برادر! آيا تو براى همه مردم برانگيخته شده اى يا تنها براى قوم خودت؟ پيغمبر فرمود: براى همه انسان ها از سفيد و سياه، عرب و عجم برانگيخته شده ام. سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، من همه انسان هاى سفيدپوست و سياه پوست را به اين آيين دعوت مى كنم و تمام كسانى را كه بر قله كوه ها و درياها هستند، به اين آيين فرا مى خوانم. هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجب كردند و با ريشخند به ابوطالب گفتند: آيا خوب مى شنوى كه فرزند برادرت چه مى گويد؟ به خدا سوگند، اگر مردم ايران و روم اين سخنان را بشنوند، ما بيچاره ايم؛ ما را نابود و خانه كعبه را ويران مى كنند. خداوند

در آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل، گويندگان اين سخن را نكوهش و به آنان گوشزد مى كند كه هيچ كس بر چنين كارى قادر نيست:

مگر نديدى پروردگارت با پيل داران چه كرد؟ «» آيا نيرنگشان را بر باد نداد؟ «» و بر سر آنان، دسته دسته پرندگانى «ابابيل» فرستاد «» [كه] بر آنان سنگ هايى از گِل [سخت] مى افكندند. «» و [سرانجام، خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد. «» (1)

پاورقى:

(1) نورالثقلين، ج 5، ص 669.

يادآورى ابرهه به دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل

سال ها از ماجراى سپاه «ابرهه» و هجوم آنان براى تخريب خانه كعبه گذشته بود، ولى مردم هنوز آن ماجراى عبرت انگيز را به خاطر داشتند. آن زمانى كه «عبدالمطلب» در برابر هجوم ابرهه به مكه، تنها از او خواست دويست شترش را به او بازگرداند و گفت خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند. هنگامى كه لشكر انبوه ابرهه براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف به مكه سرازير شدند، پرندگانى همانند پرستوها از سوى دريا فرا رسيدند و سنگريزه هايى را بر سر لشكريان ابرهه فروريختند. عده اى هلاك و عده اى نيز فرارى شدند. سال «عام الفيل» كه پيامبر نيز در آن سال متولد شد، در ياد مردم مكه هنوز زنده بود تا اين كه پيامبر برانگيخته شد. در يكى از روزها، ابوطالب از برادرزاده اش، محمد پرسيد: فرزند برادر! آيا تو براى همه مردم برانگيخته شده اى يا تنها براى قوم خودت؟ پيغمبر فرمود: براى همه انسان ها از سفيد و سياه، عرب و عجم برانگيخته شده ام. سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، من همه انسان هاى سفيدپوست و سياه پوست را به اين آيين

دعوت مى كنم و تمام كسانى را كه بر قله كوه ها و درياها هستند، به اين آيين فرا مى خوانم. هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجب كردند و با ريشخند به ابوطالب گفتند: آيا خوب مى شنوى كه فرزند برادرت چه مى گويد؟ به خدا سوگند، اگر مردم ايران و روم اين سخنان را بشنوند، ما بيچاره ايم؛ ما را نابود و خانه كعبه را ويران مى كنند. خداوند در آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل، گويندگان اين سخن را نكوهش و به آنان گوشزد مى كند كه هيچ كس بر چنين كارى قادر نيست:

مگر نديدى پروردگارت با پيل داران چه كرد؟ «» آيا نيرنگشان را بر باد نداد؟ «» و بر سر آنان، دسته دسته پرندگانى «ابابيل» فرستاد «» [كه] بر آنان سنگ هايى از گِل [سخت] مى افكندند. «» و [سرانجام، خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد. «» (1)

پاورقى:

(1) نورالثقلين، ج 5، ص 669.

يادآورى ابرهه به دشمن

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل

سال ها از ماجراى سپاه «ابرهه» و هجوم آنان براى تخريب خانه كعبه گذشته بود، ولى مردم هنوز آن ماجراى عبرت انگيز را به خاطر داشتند. آن زمانى كه «عبدالمطلب» در برابر هجوم ابرهه به مكه، تنها از او خواست دويست شترش را به او بازگرداند و گفت خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند. هنگامى كه لشكر انبوه ابرهه براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف به مكه سرازير شدند، پرندگانى همانند پرستوها از سوى دريا فرا رسيدند و سنگريزه هايى را بر سر لشكريان ابرهه فروريختند. عده اى هلاك و عده اى نيز فرارى شدند. سال «عام الفيل» كه پيامبر نيز در آن سال متولد شد، در ياد

مردم مكه هنوز زنده بود تا اين كه پيامبر برانگيخته شد. در يكى از روزها، ابوطالب از برادرزاده اش، محمد پرسيد: فرزند برادر! آيا تو براى همه مردم برانگيخته شده اى يا تنها براى قوم خودت؟ پيغمبر فرمود: براى همه انسان ها از سفيد و سياه، عرب و عجم برانگيخته شده ام. سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، من همه انسان هاى سفيدپوست و سياه پوست را به اين آيين دعوت مى كنم و تمام كسانى را كه بر قله كوه ها و درياها هستند، به اين آيين فرا مى خوانم. هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجب كردند و با ريشخند به ابوطالب گفتند: آيا خوب مى شنوى كه فرزند برادرت چه مى گويد؟ به خدا سوگند، اگر مردم ايران و روم اين سخنان را بشنوند، ما بيچاره ايم؛ ما را نابود و خانه كعبه را ويران مى كنند. خداوند در آيه هاى 1 تا 5 سوره فيل، گويندگان اين سخن را نكوهش و به آنان گوشزد مى كند كه هيچ كس بر چنين كارى قادر نيست:

مگر نديدى پروردگارت با پيل داران چه كرد؟ «» آيا نيرنگشان را بر باد نداد؟ «» و بر سر آنان، دسته دسته پرندگانى «ابابيل» فرستاد «» [كه] بر آنان سنگ هايى از گِل [سخت] مى افكندند. «» و [سرانجام، خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد. «» (1)

پاورقى:

(1) نورالثقلين، ج 5، ص 669.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{أَلَمْ} همزه (أ) حرف استفهام / حرف جزم {تَرَ} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / فاعل، ضمير

مستتر (أنت) در تقدير {كَيْفَ} حال، منصوب {فَعَلَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {رَبُّكَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِأَصْحابِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْفِيلِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{أَلَمْ} همزه (أ) حرف استفهام / حرف جزم {يَجْعَلْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {كَيْدَهُمْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فِي} حرف جر {تَضْلِيلٍ} اسم مجرور يا در محل جر

{وَأَرْسَلَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {طَيْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَبابِيلَ} نعت تابع

{تَرْمِيهِمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير {بِحِجارَةٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مِنْ} حرف جر {سِجِّيلٍ} اسم مجرور يا در محل جر

{فَجَعَلَهُمْ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {كَعَصْفٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مَأْكُولٍ} نعت تابع

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Alam tara kayfa faAAala rabbuka bi-as-habi alfeeli

2.Alam yajAAal kaydahum fee tadleelin

3.Waarsala AAalayhim tayran ababeela

4.Tarmeehim bihijaratin min sijjeelin

5.FajaAAalahum kaAAasfin ma/koolin

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد؟ (1)

آيا نيرنگشان را بر باد نداد؟ (2)

و بر سر آنها، دسته دسته پرندگانى «اَبابيل» فرستاد. (3)

[كه بر آنان سنگهايى از گل [سخت مى افكندند. (4)

و [سرانجام، خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد. (5)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران (= لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟!

«2» آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟!

«3» و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد،

«4» كه با سنگهاى كوچكى آنان را هدف قرارمى دادند؛

«5» سرانجام آنها را همچون كاه خورده شده [و متلاشى] قرار داد!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آيا ندانسته اى كه پروردگارت با فيل سواران چه كرد؟ (1)

آيا نيرنگشان را در تباهى قرار نداد [ونقشه آنان را نقش بر آب نساخت؟!] (2)

و بر ضد آنان گروه گروه پرندگانى فرستاد؛ (3)

[كه] بر آنان سنگ هايى از نوع سنگ گِل مى افكندند. (4)

سرانجام همه آنان را چون كاه جويده شده قرار داد. (5)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

اى رسول ما آيا نديدى يا اى بينندگان آيا نديديد كه خداى تو با اصحاب فيل و سپاه فيل سوار ابرهه چه كرد؟ (1)

آيا كيد و تدبيرى كه براى خرابى كعبه انديشيدند تباه نكرد؟ (2)

و بر هلاك آنها مرغان ابابيل را فرستاد (3)

تا آن سپاه را به سنگهاى سجيل دوزخى سنگباران كردند (4)

و تنشان چون علفى زير دندان حيوان خرد گردانيد نجاشى پادشاه يمن ابرهه را براى ويرانى كعبه با پيلهاى جنگى فرستاد لشكرش شتران عبد المطلب جد پيغمبر ص را غارت كردند حضرت نزد ابرهه رفت از دور كه مى آمد وقار و جلالش ابرهه راخوش آمد و گفت اگر اين مرد تقاضا كند از خرابى كعبه صرفنظر كنم ليكن او شترانش را خواست و در پاسخ ابرهه گفت من صاحب شترانم خانه را صاحبى است اگر بخواهد حفظ تواند كرد و آن لشكر چنان كه در سوره است به امر حق همه هلاك شدند و اينسال در عرب معروف به عام الفيل گرديد كه تولد پيامبر (ص) در آن واقع شده است (5)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

آيا نديدى كه پرودگارت با ياران فيل (كسانى كه سوار فيل شده و براى انهدام مكه آمده بودند) چه كرد؟ (1)

آيا نيرنگشان را بى اثر نساخت؟ (2)

خداوند بر سر آنان پرندگانى را فوج فوج فرستاد. (3)

كه بر آنان سنگريزه هايى از گل سفت پرتاب كردند. (4)

پس آنان را مثل كاه خورد شده قرار داد. (5)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

آيا نديدى - ندانستى - كه پروردگارت با پيلداران - ابرهه و لشكرش - چه كرد؟ (1)

آيا نيرنگ و ترفندشان را - براى ويران كردن كعبه - تباه و بيهوده نساخت؟ (2)

و بر آنان پرندگانى گروه گروه فرستاد، (3)

كه آنان را سنگ گل - كلوخى كه در آن سنگ ريزه است - مى انداختند. (4)

پس آنها را مانند كاهبرگهاى ريز و خورده شده گردانيد. (5)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

آيا نديده اي كه پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ (1)

آيا مكرشان را باطل نساخت؟ (2)

و بر سر آنها پرندگاني فوج فوج فرستاد، (3)

تا آنها را با سجيل سنگباران كردند. (4)

و آنان را چون كاه پس مانده در آخور ساخت. (5)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

آيا ندانسته اى كه پروردگارت با پيلسواران چگونه رفتار كرد؟ (1)

آيا نيرنگشان را بى اثر نساخت؟ (2)

و بر سر آنان پرندگانى فوجفوج فرستاد (3)

كه بر آنان سنگريزه هايى از سنگ - گل فرو انداختند (4)

و سرانجام آنان را مانند برگ كاه نيمه جويده ساخت (5)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

آيا نديدى چه كرد پروردگار تو به ياران (يا خداوندان) فيل (1)

آيا نگردانيد نيرنگ آنان را در گم گشتگى (2)

و فرستاد بر ايشان مرغانى گروه گروه (3)

مى افكندند بر ايشان (پرتاب مى كردند) سنگى را از سجّيل (4)

پس گردانيدشان مانند خوشه (يا برگى) خورده شده (5)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Have you not regarded how your Lord dealt with the Men of the Elephant?

2 Did He not make their stratagems go awry,

3 and send against them flocks of birds

4 pelting them with stones of shale,

5 thus making them like chewed-up straw?

ترجمه انگليسي شاكر

Have you not considered how your Lord dealt with the possessors of the elephant? (1)

Did He not cause their war to end in confusion, (2)

And send down (to prey) upon them birds in flocks, (3)

Casting against them stones of baked clay, (4)

So He rendered them like straw eaten up? (5)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Have you not considered how your Lord dealt with the owners of the Elephant ?

(2) Did He not cause their plan to miscarry,

(3) and sent birds in flocks against them

(4) which threw stamped clay pellets at them?

(5) It left them just like chewed-up chaff.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Hast thou not seen how thy Lord did with the Men of the Elephant? (1)

Did He not make their guile to go astray? (2)

And He loosed upon them birds in flights, (3)

hurling against them stones of baked clay (4)

and He made them like green blades devoured. (5)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Hast thou not seen how thy Lord dealt with the owners of the Elephant? (1)

Did He not bring their stratagem to naught, (2)

And send against them swarms of flying creatures, (3)

Which pelted them with stones of baked clay (4)

And made them like green crops devoured (by cattle)? (5)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Seest thou not how thy Lord dealt with the Companions of the Elephant? (1)

Did He not make their treacherous plan go astray? (2)

And He sent against them flights of Birds (3)

Striking them with stones of baked clay. (4)

Then did He make them like an empty field of stalks and straw (of which the corn) has been eaten up. (5)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. N'as-tu pas vu comment ton Seigneur a agi envers les gens de l'Eléphant.

2. N'a-t-Il pas rendu leur ruse complètement vaine?

3. et envoyé sur eux des oiseaux par volées

4. qui leur lançaient des pierres d'argile?

5. Et Il les a rendus semblables à une paille mâchée.

ترجمه اسپانيايي

1. ¿No has visto cómo obró tu Señor con los del elefante?

2. ¿No desbarató su artimaña

3. y envió contra ellos bandadas de aves,

4. que descargaron sobre ellos piedras de arcilla,

5. dejándolos como espigas desgranadas?

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Hast du nicht gesehen, wie dein Herr mit den Besitzern des Elefanten verfuhr?

2. Machte Er nicht ihren Anschlag zunichte?

3. Und Er sandte Schwنrme von Vِgeln wider sie,

4. Die die Ziegel aus Steine von Ton auf sie warfen;

5. Und Er machte sie gleich abgeweideten Halmen.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Non hai visto come agì il tuo Signore con quelli dell'elefante?

2. Non fece fallire le loro astuzie?

3. Mandò contro di loro stormi di uccelli

4. lancianti su di loro pietre di argilla indurita.

5. Li ridusse come pula svuotata .

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Paзвe ты нe видeл, кaк пocтyпил Гocпoдь твoй c влaдeльцaми cлoнa?

2. Paзвe Oн нe oбpaтил иx кoзни в зaблyждeниe?

3. И пocлaл Oн нa ниx птиц cтaями?

4. Бpocaли oни в ниx кaмни из oбoжжeннoй глины.

5. И cдeлaл Oн иx тoчнo нивa co cъeдeнными зepнaми.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Fil ashâbna Rabbin ne yapt, neler etti, gِrmedin mi?

2- Düzenlerini bo a çkarmad m?

3- Ve onlara, çe itli yerlerden bِlük-bِlük, birbiri ardnca ku lar gِndermedi mi?

4- Onlar, balçktan ta larla ta ladlar.

5- Onlar da içi bo ekin saplarna, krlp ezilmi samanlara dِndüler.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. (Ya Peyğəmbər!) Məgər Rəbbinin fil sahiblərinə (Kə'bəni dağıtmaq üçün fillərlə Məkkənin üstünə gələn həbəş ordusuna) nələr etdiyini görmədinmi?!

2. Məgər (Rəbbin) onların hiyləsini boşa çıxartmadımı?!

3. Onların üstünə qatar-qatar quşlar (əbabil quşları) göndərdi.

4. (O quşlar) onlara bişmiş gildən düzəlmiş (möhkəm xırda) daşlar atırdı.

5. (Rəbbin) onları (həşərat tərəfindən) yeyilmiş əkin yarpağına (saman çöpünə) döndərdi!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. كيا تم نے نہيں ديكھا كہ تمہارے پروردگار نے ہاتھي والوں كے ساتھ كيا كيا

2. كيا ان كا داؤں غلط نہيں كيا؟ (گيا)

3. اور ان پر جھلڑ كے جھلڑ جانور بھيجے

4. جو ان پر كھنگر كي پتھرياں پھينكتے تھے

5. تو ان كو ايسا كر ديا جيسے كھايا ہوا بھس

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. آيا تا ونه ليدل چې ستا رب د فيل (هتيانو) خاوندانو سره څه كړي ؤ.

2. آيا د دوي مكر و فريب يې باطل او زيانمن ونۀ ګرځول

3. او په هغوي باندې يې ټولګي ټولګي مرغې (توتكركي) راوليږلې

4. چې هغوي به يې په كودړكو (په اور كښې سره شوې خټه) كاڼو سره ويشتل.

5. نو هغوي يې د پائمال شويو وښو (ژويدلي وښو) په شان وګرځول.

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Maqey te nedît, ku Xuda te hevalê fîlan (ça şapat kirîye)?

2.Maqey (Xuda yê te) endeza wan(nexistîye şimitandina) wundabûna wan?

3. Û (Xuda yê te)li serwan da refref (Çukê bi nav hecheck) şandîye.

4. Ku ewan (hecheckan) li ser wan da (xuryêkeviran) di avêtin.

5. Îdî (Xuda yête ewan wusa qul-qulî kirin, te digo qey) ewan belgê kurma xarîne(wusa bedena wan qulbû ye).

ترجمه اندونزي

lagi Maha Penyayang.

Karena kebiasaan orang- orang Quraisy.(1)

(Yaitu) kebiasaan mereka bepergian pada musim dingin dan musim panas.(2)

Maka hendaklah mereka menyembah Tuhan Pemilik rumah ini (Kakbah).(3)

Yang telah memberi makanan kepada mereka untuk menghilangkan lapar dan mengamankan mereka dari ketakutan.(4)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah (5)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Tidakkah engkau mengetahui bagaimana Tuhanmu telah melakukan kepada angkatan tentera (yang dipimpin oleh pembawa) Gajah, (yang hendak meruntuhkan Kaabah)? (1)

Bukankah Tuhanmu telah menjadikan rancangan jahat mereka dalam keadaan yang rugi dan memusnahkan mereka? (2)

Dan Ia telah menghantarkan kepada mereka (rombongan) burung berpasuk-pasukan, - (3)

Yang melontar mereka dengan batu-batu dari sejenis tanah yang dibakar keras, - (4)

Lalu Ia menjadikan mereka hancur berkecai seperti daun-daun kayu yang dimakan ulat. (5)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Je, hukuona jinsi Mola wako alivyowafanya wenye tembo?

2. Je, hakuiharibu hila yao?

3. Na akawapelekea juu yao ndege makundi makundi?

4. Wakawatupia mawe ya udongo mkavu.

5. Na akawafanya kama majani yaliyoliwa.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 620

(105) سوره فيل مكى است و پنج آيه دارد. (5)

[سوره الفيل (105): آيات 1 تا 5] ترجمه آيات به نام اللَّه رحمان و رحيم،

آيا نديدى پروردگارت چه بر سر اصحاب فيل آورد؟ (1).

آيا نقشه هاى شومشان را خنثى نكرد؟ (2).

آرى پروردگارت مرغانى كه دسته دسته بودند به بالاى سرشان فرستاد (3).

تا با سنگى از جنس كلوخ بر سرشان بكوبند (4).

و ايشان را به صورت برگى جويده شده درآورند (5).

بيان آيات در اين سوره به داستان اصحاب فيل اشاره مى كند، كه از ديار خود به قصد تخريب كعبه معظمه حركت كردند، و خداى تعالى با فرستادن مرغ ابابيل و آن مرغان با باريدن كلوخهاى سنگى بر سر آنان هلاكشان كردند، و به صورت گوشت جويده شان كردند. و اين قصه از آيات و معجزات بزرگ الهى است، كه كسى نمى تواند انكارش كند، براى اينكه تاريخ نويسان آن را مسلم دانسته، و شعراى دوران جاهليت در اشعار خود از آن ياد كرده اند، و ______________________________________________________ صفحه ى 621

اين سوره از سوره هاى مكى است.

[بيان مفردات و مفاد آيات سوره مباركه فيل

" أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ" منظور از" رؤيت" معناى لغوى آن يعنى ديدن به چشم نيست، بلكه علمى است كه به مانند احساس با حواس ظاهرى ظاهر و روشن است. و استفهام در آيه انكارى است، و معنايش اين است كه مگر علم يقينى

پيدا نكردى كه چگونه پروردگارت با اصحاب فيل رفتار كرد، و اين قصه در سال ولادت رسول خدا (ص) واقع شد.

" أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ" مراد از كيد آنان سوء قصدى است كه در باره مكه داشتند و مى خواستند بيت الحرام را تخريب كنند، و كلمه" تضليل" و" اضلال" هر دو به يك معنا است، و كيد آنان را در تضليل قرار دادن، به معناى آن است كه نقشه آنان را نقش بر آب ساخته، زحماتشان را بى نتيجه سازد، آنها راه افتادند تا كعبه را ويران كنند، ولى در نتيجه تضليل الهى، خودشان هلاك شدند.

" وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ" كلمه" ابابيل"- به طورى كه گفته اند- «1» به معناى جماعت هايى متفرق و دسته دسته است، و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى جماعت هاى متفرقى از مرغان را بر بالاى سر آنان فرستاد. و اين آيه، و آيه بعديش عطف تفسير است بر آيه" أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ".

" تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ" يعنى آن ابابيل مرغان اصحاب فيل را با سنگ هايى كلوخين هدف گرفتند. و معناى كلمه" سجيل" در قصص قوم لوط گذشت.

" فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ" كلمه" عصف" به معناى برگ زراعت است، و عصف ماكول به معناى برگ زراعتى- مثلا گندم- است كه دانه هايش را خورده باشند، و نيز به معناى پوست زراعتى است مانند غلاف نخود و لوبيا، كه دانه اش را خورده باشند، و منظور آيه اين است كه اصحاب فيل بعد از هدف گيرى مرغان ابابيل به صورت جسدهايى بى روح در آمدند، و يا اين است كه سنگ ريزه ها (به درون دل اصحاب فيل فرو رفته) اندرونشان را سوزانيد.

بعضى

«2» هم گفته اند: مراد از عصف ماكول، برگ زراعتى است كه آكال در آن _______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 539.

(2) روح المعانى، ج 30، ص 227. ______________________________________________________ صفحه ى 622

افتاده باشد، يعنى شته و كرم آن را خورده و فاسدش كرده باشد. و آيه شريفه به وجوه ديگرى نيز معنا شده كه مناسب با ادب قرآن نيست.

بحث روايتى [(داستان اصحاب فيل و هلاكتشان)]

در مجمع البيان مى گويد: تمامى راويان اخبار اتفاق دارند در اينكه پادشاه يمن كه قصد ويران كردن كعبه را داشته شخصى بوده به نام ابرهة بن صباح اشرم. و بعضى از ايشان گفته اند: كنيه او ابو يكسوم بود. و از واقدى نقل شده كه گفته همين شخص جد نجاشى پادشاه يمن در عهد رسول خدا (ص) بوده است.

سپس هم چنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن را نقل مى كند تا آنجا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد، و در آن گنبدهايى از طلا نهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را همچون مراسم حج زيارت نموده پيرامون آن طواف كنند، و در اين بين مردى از بنى كنانه از قبيله خود به يمن آمد، و در آنجا به اين كعبه (قلابى) بر خورد، پس در همانجا نشست تا قضاى حاجت كند، و اتفاقا خود ابرهه از آنجا گذشت، و آن نجاست را ديد، پرسيد چه كسى به چنين عملى جرأت كرده؟ به نصرانيتم سوگند كه آن خانه را ويران خواهم كرد تا كسى به حج و زيارت آنجا نرود، آن گاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آماده حركت باشند، مردم و

مخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از عك و اشعرون و خثعم بودند.

مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه مردى را به سوى بنى سليم فرستاد تا مردم را دعوت كند تا بجاى خانه كعبه خانه اى را كه او بنا كرده زيارت كنند، از آن طرف مردى از حمس از بنى كنانه به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كه كينه ابرهه بيشتر شده، و سريع تر روانه مكه شود.

و چون به طائف رسيد از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند، اهل طائف مردى از هذيل به نام نفيل را با وى روانه كردند، نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت تا به مغمس رسيده، در آنجا اطراق كردند، و مغمس، محلى در شش ميلى (سه فرسخى) مكه است، در آنجا مقدمات لشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير ما يحتاج لشكر را حمل مى كند) را به مكه فرستادند، مردم قريش دسته دسته به بلنديهاى كوه ها بالا آمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند ما هرگز تاب مقاومت با اينان ______________________________________________________ صفحه ى 623

را نداريم، در نتيجه غير از عبد المطلب بن هاشم و شيبة بن عثمان بن عبد الدار كسى در مكه باقى نماند، عبد المطلب هم چنان در كار سقايت خود پايدارى نمود، و شيبه نيز در كار پرده دارى كعبه پايدارى كرد در اين موقعيت حساس عبد المطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت:

لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع جلالك «1» لا يغلبوا بصليبهم و محالهم

عدوا، محالك لا يدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدا لك يعنى: بار الها هر كسى از آنچه دارد دفاع مى كند، تو نيز از خانه ات كه مظهر جلال تو است دفاع كن، و نگذار با صليبشان و كعبه قلابيشان بر كعبه تو تجاوز نموده، حرمت آن را هتك، كنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، اين نظر من است ولى آنچه تو بخواهى همان واقع مى شود.

آن گاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، از آن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسيد، از شهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت، حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعريها بود، و عبد المطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت، و گفت اينك بزرگ قريش بر در است، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى دهد، ابرهه گفت بگو تا داخل شود.

عبد المطلب مردى تنومند و زيبا بود، همين كه چشم ابو يكسوم به او افتاد بسيار احترامش كرد، به خود اجازه نداد او را روى زمين بنشاند در حالى كه خودش بر كرسى تكيه زده، و نخواست او را در كنار خود بر كرسى بنشاند، بناچار از كرسى پياده شد، و با آن جناب روى زمين نشست، آن گاه پرسيد چه حاجتى داشتى؟ گفت حاجت من دويست شتر است كه مقدمه لشكر تو از من برده اند، ابو يكسوم گفت به خدا سوگند ديدنت مرا شيفته ات كرد، ولى سخنت تو را از نظرم انداخت، عبد المطلب پرسيد: چرا؟ گفت: براى اينكه من آمده ام

خانه عزت و شرف و مايه آبرو و فضيلت شما اعراب و معبد دينيتان را كه مى پرستيد ويران سازم و آن را درهم بكوبم، و در ضمن دويست شتر هم از تو گرفته ام، تو در باره خانه دينى ات هيچ سخن نمى گويى، و در باره شترانت حرف مى زنى از آن هيچ دفاعى نمى كنى، از مال شخصيت دفاع مى كنى.

عبد المطلب در پاسخ گفت: اى ملك من با تو در باره مال خودم سخن مى گويم، كه _______________

(1) در مجمع البيان،" حلالك" مى باشد. ______________________________________________________ صفحه ى 624

اختيار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم، اين خانه هم براى خود صاحبى دارد كه از آن دفاع خواهد كرد، و حفظ آن به عهده من نيست، اين سخن آن چنان ابرهه را مرعوب كرد كه بدون درنگ دستور داد شتران او را به وى باز دهند، و عبد المطلب برگشت. آن شب براى لشكر ابرهه شبى سنگين بود ستارگانش تيره و تار به نظر مى رسيد در نتيجه دلهايشان احساس كرد گويا مى خواهد عذابى نازل شود.

صاحب مجمع البيان سپس ادامه مى دهد تا مى رسد به اينجا كه: در همان لحظه اى كه آفتاب داشت طلوع مى كرد، طيور ابابيل نيز از كرانه افق نمودار شدند در حالى كه سنگ ريزه هايى با خود داشتند و شروع كردند آن سنگها را بر سر لشكريان ابرهه افكندن، و هر يك از آن مرغان يك سنگ بر منقار داشت و دو تا به دو چنگالش، همين كه آن يكى سنگهاى خود را مى انداخت و مى رفت يكى ديگر مى رسيد و سنگ خود را مى انداخت، و هيچ سنگى از آن سنگ ها نمى افتاد مگر آنكه هدف را سوراخ مى كرد، به شكم كسى

بر نخورد مگر آنكه پاره اش كرد، و به استخوانى بر نخورد مگر آنكه پوك و سستش كرد و از آن طرفش در آمد.

ابو يكسوم كه بعضى از آن سنگ ها بر بدنش خورده بود از جا پريد كه بگريزد به هر سرزمينى كه مى رسيد يك تكه از گوشت بدنش مى افتاد، تا بالأخره خود را به يمن رساند، وقتى به يمن رسيد ديگر چيزى از او و لشكرش باقى نمانده بود، و همين كه وارد يمن شد سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، و احدى از اشعريها و احدى از خثعم به يمن نرسيد ... «1».

مؤلف: در روايات اين داستان اختلاف شديدى در باره خصوصيات آن هست، اگر كسى بخواهد بايد به تواريخ و سيره هاى مطول مراجعه نمايد.

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 540.

تفسير نمونه

در حديثى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم : ابوطالب همواره با شمشيرش از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دفاع مى كرد تا آنجا كه مى فرمايد: (روزى ) ابوطالب عرض كرد فرزند برادر! آيا تو مبعوث به همه مردم شده اى ، يا تنها به قوم خودت ؟

پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: نه ، مبعوث به جميع انسانها شده ام ، از سفيد و سياه عربى و عجمى ، سوگند به كسى كه جانم در دست او است كه من همه انسانهاى سفيد پوست و سياه پوست را به اين آئين دعوت مى كنم ، و تمام كسانى كه بر قله كوه ها و درياها هستند به اين آئين فرا مى خوانم ،

و من تمام زبانهاى فارس و روم را دعوت مى كنم .

هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد تعجب كردند و گفتند آيا گوش به سخنان فرزند برادرت نمى دهى كه چه مى گويد ؟ به خدا سوگند اگر مردم فارس و روم اين سخنان را بشنوند ما را از سرزمينمان ميربايند! و سنگهاى خانه كعبه را قطعه قطعه جدا مى كنند! اينجا بود كه خداوند آيه شريفه و قالوا ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا ا و لم نمكن لهم حرما آمنا يجبى اليه ثمرات كل شى ء: آنها گفتند اگر ما هدايت را با بپذيريم ما را از سرزمينمان مى ربايند!، آيا ما آنها را در حرم اءمنى كه ثمرات هر چيز را به سوى آن مى آورند جاى نداديم ؟ (قصص - 57).

و درباره اين سخن آنها كه خانه كعبه را متلاشى مى كنند سوره فيل را نازل كرد (و به آنها گوشزد نمود كه هيچكس قادر بر چنين كارى نيست ) <2>

داستان اصحاب الفيل

مفسران و مورخان اين داستان را به صورتهاى مختلفى نقل كرده اند، و در سال وقوع آن نيز گفتگو دارند، اما اصل داستان آنچنان مشهور است كه در رديف اخبار متواتر قرار گرفته ، و ما آن را طبق روايات معروف كه از ((سيره ابن هشام )) و ((بلوغ الارب )) و ((بحار الانوار)) و ((مجمع البيان )) خلاصه كرده ايم مى آوريم :

((ذو نواس )) پادشاه ، مسيحيان نجران را كه در نزديكى آن سرزمين مى زيستند تحت شكنجه شديد قرار داد، تا از آئين مسيحيت بازگردند، (قرآن اين ماجرا را به عنوان اصحاب

الاخدود در سوره بروج آورده ، و ما آن را در تفسير همان سوره مشروحا بيان كرديم ).

بعد از اين جنايت بزرگ مردى بنام ((دوس )) از ميان آنها جان سالم به در برد، و خود را به ((قيصر روم )) كه بر آئين مسيح بود رسانيد، و ماجرا را براى او شرح داد.

از آنجا كه فاصله ميان روم و يمن زياد بود ((قيصر)) نامه اى به ((نجاشى )) سلطان ((حبشه )) نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از ((ذو نواس )) بگيرد، و نامه را با همان شخص براى ((نجاشى )) فرستاد.

((نجاشى )) سپاهى عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى بنام ارياط روانه يمن كرد ((ابرهه )) نيز يكى از فرماندهان اين سپاه بود.

((ذو نواس )) شكست خورد، و ارياط حكمران يمن شد، بعد از مدتى ، ((ابرهه )) بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاى او نشست .

خبر اين ماجرا به نجاشى رسيد، او تصميم گرفت ابرهه را سركوب كند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشيد، و با مقدارى از خاك يمن

به نشانه تسليم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى كرد.

نجاشى چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود.

در اين هنگام ((ابرهه )) براى اثبات خوش خدمتى كليساى بسيار زيبا و مهمى بنا كرد كه مانند آن در آن زمان در كره زمين وجود نداشت ، و به دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاى كعبه به سوى آن فرا خواند، و تصميم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد، و مركزيت مهم

مكه را به آنجا منتقل كند.

براى همين منظور مبلغان بسيارى به اطراف ، و در ميان قبائل عرب و سرزمين حجاز فرستاد، اعراب كه سخت به مكه و كعبه علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ ابراهيم خليل مى دانستند احساس خطر كردند.

طبق بعضى از روايات گروهى آمدند و مخفيانه كليسا را آتش زدند، و طبق نقل ديگرى بعضى آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند، و به اين ترتيب در برابر اين دعوت بزرگ عكس العمل شديد نشان دادند و معبد ابرهه را بى اعتبار كردند.

ابرهه سخت خشمگين شد، و تصميم گرفت خانه كعبه را به كلى ويران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جديد كند، با لشگر عظيمى كه بعضى از سوارانش از فيل استفاده مى كردند عازم مكه شد. هنگامى كه نزديك مكه رسيد كسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را به غارت آورند ، و در اين ميان دويست شتر از ((عبدالمطلب )) غارت شد.

ابرهه كسى را به داخل مكه فرستاد و به او گفت بزرگ مكه را پيدا كند، و به او بگويد: ابرهه پادشاه يمن مى گويد: من براى جنگ نيامده ام ،

تنها براى اين آمده ام كه اين خانه كعبه را ويران كنم ، اگر شما دست به جنگ نبريد نيازى به ريختن خونتان ندارم !

فرستاده ابرهه وارد مكه شد و از رئيس و شريف مكه جستجو كرد، همه عبدالمطلب را به او نشان دادند، ماجرا را نزد عبدالمطلب بازگو كرد عبدالمطلب نيز گفت : ما توانائى جنگ با شما را نداريم ، و اما خانه كعبه را

خداوند خودش حفظ مى كند.

فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت ، بايد با من نزد او بيائى ، هنگامى كه عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تاءثير قامت بلند و قيافه جذاب و ابهت فوق العاده عبدالمطلب قرار گرفت ، تا آنجا كه ابرهه براى احترام او را از جا برخاست و روى زمين نشست ، و عبدالمطلب را در كنار دست خود جاى داد، زيرا نمى خواست او را روى تخت در كنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت از او بپرس حاجت تو چيست ؟

مترجم گفت : حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت برده اند دستور دهيد اموالم را بازگردانند.

ابرهه سخت از اين تقاضا در عجب شد، و به مترجمش گفت : به او بگو هنگامى كه تو را ديدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت ، اما اين سخن را كه گفتى در نظرم كوچك شدى تو در باره دويست شترت سخن مى گوئى ، اما درباره كعبه كه دين تو و اجداد تو است و من براى ويرانيش آمده ام مطلقا سخنى نمى گوئى ؟!

((عبدالمطلب )) گفت : انا رب الابل ، و ان للبيت ربا سيمنعه !: من صاحب شترانم ، و اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى كند (اين سخن ، ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت ).

عبدالمطلب به مكه آمد، و به مردم اطلاع داد كه به كوه هاى اطراف

پناهنده شوند، و خودش با جمعى كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و يارى طلبد، دست در حلقه در خانه كعبه كرد و اشعار

معروفش را خواند:

لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع رحالك

- لا يغلبن صليبهم و محالهم ابدا محالك !

جروا جميع بلادهم و الفيل كى يسبوا عيالك

لاهم ان المرء يمنع رحله فامنع عيالك

و انصر على آل الصليب و عابديه اليوم آلك <3>

خداوندا! هر كس از خانه خود دفاع مى كند تو خانه ات را حفظ كن ! هرگز مباد روزى كه صليب آنها و قدرتشان بر نيروهاى تو غلبه كنند. آنها تمام نيروهاى بلاد خويش و فيل را با خود آورده اند تا ساكنان حرم تو را اسير كنند.

خداوندا! هر كس از خانواده خويش دفاع مى كند تو نيز از ساكنان حرم اءمنت دفاع كن .

و امروز ساكنان اين حرم را بر آل صليب و عبادت كنندگانش يارى فرما.

سپس عبدالمطلب به يكى از دره هاى اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعى از قريش پناه گرفت ، و به يكى از فرزندانش دستور داد بالاى كوه ابو قبيس بروند ببيند چه خبر مى شود.

فرزندش به سرعت نزد پدر آمد و گفت : پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا (درياى احمر) به چشم مى خورد كه به سوى سرزمين ما مى آيد، عبدالمطلب

خرسند شد صدا زد: يا معشر قريش ! ادخلوا منازلكم فقد آتاكم الله بالنصر من عنده : اى جمعيت قريش ! به منزلهاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد اين از يكسو.

از سوى ديگر ابرهه سوار بر فيل معروفش كه ((محمود)) نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف سرازير مكه شد، ولى هر چه بر فيل خود فشار مى آورد پيش نمى رفت ، اما

هنگامى كه سر او را به سوى يمن بازمى گرداندند به سرعت حركت مى كرد، ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و در حيرت فرو رفت .

در اين هنگام پرندگانى از سوى دريا فرا رسيدند، همانند پرستوها و هر يك از آنها سه عدد سنگريزه با خود همراه داشت ، يكى به منقار و دو تا در پنجه ها، تقريبا به اندازه نخود، اين سنگريزه ها را بر سر لشگريان ابرهه فرو ريختند، و به هر كدام از آنها اصابت مى كرد هلاك مى شد، و بعضى گفته اند: سنگريزه ها به هر جاى بدن آنها مى افتاد سوراخ مى كرد و از طرف مقابل خارج مى شد.

در اين هنگام وحشت عجيبى بر تمام لشگر ابرهه سايه افكند، آنها كه زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه يمن را سؤ ال مى كردند كه بازگردند، ولى پيوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمين مى ريختند.

خود ابرهه نيز مورد اصابت سنگى واقع شد و مجروح گشت ، و او را به صنعاء (پايتخت يمن ) بازگرداندند و در آنجا چشم از دنيا پوشيد.

بعضى گفته اند اولين بار كه بيمارى حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شد آن سال بود.

تعداد فيلهائى را كه ابرهه با خود آورده بود بعضى همان فيل ((محمود)) و بعضى هشت فيل و بعضى ده ، و بعضى دوازده نوشته اند.

و در همين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تولد يافت ، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند كه ميان اين دو رابطه اى وجود

داشته .

به هر حال اهميت اين حادثه بزرگ بقدرى بود كه آن سال را ((عام الفيل )) (سال فيل ) ناميدند و مبداء تاريخ عرب شناخته شد. <4>

سوره فيل

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 5 آيه است.

محتوى و فضيلت سوره فيل

اين سوره چنانكه از نامش پيدا است اشاره به داستان تاريخى معروفى مى كند كه در سال تولد پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شده ، و خداوند خانه كعبه را از شر لشكر عظيم كفارى كه از سرزمين يمن سوار بر فيل آمده بودند حفظ كرد.

اين سوره يادآور آن داستان عجيب است كه بسيارى از مردم مكه آن را به خاطر داشتند، زيرا در گذشته نزديكى واقع شده بود.

يادآورى اين داستان هشدارى است به كفار مغرور و لجوج كه بدانند در برابر قدرت خدا كمترين قدرتى ندارند، خداوندى كه لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك ، و آن سنگريزه هاى نيمبند (حجارة من سجيل ) در هم كوبيد قدرت دارد كه اين مستكبران لجوج را نيز مجازات كند.

نه قدرت آنها عظيم تر از قدرت ابرهه بود، و نه لشكر و نفرات آنها هرگز به آن حد مى رسيد، يعنى شما كه اين ماجرا را با چشم خود ديديد چرا از مركب غرور پائين نمى آييد؟!

در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : هر كسى سوره فيل را در نماز واجب بخواند در قيامت هر كوه و زمين هموار و كلوخى براى او شهادت مى دهد كه او او نمازگزاران است ، و منادى صدا مى زند در

باره بنده من راست گفتيد، شهادت شما را به سود يا زيان او مى پذيرم بنده ام را بدون حساب داخل بهشت كنيد او كسى است كه من وى را دوست

دارم و عملش را نيز دوست دارم . <1>

بديهى است اين همه فضيلت و ثواب و پاداش عظيم از آن كسى است كه با خواندن اين آيات از مركب غرور پياده شود و در طريق رضاى حق گام بردارد.

تفسير :

با ابرهه گو كز پى تعجيل نيايد!

در نخستين آيه اين سوره پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته مى فرمايد: آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ (ا لم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل ).

آنها با آن همه لشگر و قدرت آمده بودند تا خانه خدا را ويران سازند، و خداوند با لشگرى به ظاهر بسيار كوچك و ناچيز، آنها را درهم كوبيد، فيلها را با پرنده هاى كوچك و سلاحهاى پيشرفته آن روز را با سنگريزه سجيل از كار انداخت ، تا ضعف و ناتوانى اين انسان مغرور و خيره سر را در برابر قدرت الهى ظاهر و آشكار سازد.

تعبير به ا لم تر (آيا نديدى ؟) با اينكه اين حادثه زمانى رخ داد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديده به جهان نگشوده بود، و يا مقارن تولد آن حضرت بود به خاطر آن است كه حادثه مزبور بسيار نزديك به عصر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود و بعلاوه بقدرى مشهور و معروف و متواتر بود كه گوئى پيغمبر با چشم مباركش آن را

مشاهده

كرده بود، و جمعى از معاصران پيامبر مسلما آن را با چشم خود ديده بودند. تعبير به ((اصحاب الفيل )) به خاطر همان چند فيلى است كه آنها با خود از يمن آورده بودند، تا مخالفان را مرعوب ساخته و شترها و اسبها از مشاهده آن رم كنند و در ميدان جنگ نمانند. <5>

سپس مى افزايد: آيا خداوند نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟!

(ا لم يجعل كيدهم فى تضليل ).

آنها قصد داشتند خانه كعبه را خراب كنند، به اين اميد كه به كليساى يمن مركزيت بخشند، و تمام قبائل عرب را متوجه آنجا سازند، اما آنها نه تنها به مقصد خود نرسيدند، بلكه اين ماجرا كه آوازه اش در تمام جزيره عربستان پيچيد بر عظمت مكه و خانه كعبه افزود، و در دلهاى مشتاقان را بيش از پيش متوجه آن ساخت و به آن ديار امنيت بيشترى بخشيد.

و منظور از تضليل كه همان گمراه ساختن است اين است كه آنها هرگز به هدف خود نرسيدند.

سپس بر شرح اين ماجرا پرداخته ، مى فرمايد: ((خداوند پرندگانى را گروه گروه بر سر آنها فرستاد)) (و ارسل عليهم طيرا ابابيل ).

((ابابيل )) بر خلاف آنچه در زبانهاى مشهور است نام آن پرنده نبود، بلكه معنى وصفى دارد، بعضى آن را به معنى جماعات متفرقه دانسته اند، به اين معنى كه پرندگان مزبور ((گروه ، گروه )) از هر طرف به سوى لشكر فيل آمدند.

اين كلمه معنى جمعى دارد كه بعضى مفرد آن را ابابله به معنى گروهى از پرندگان يا اسبها و شتران دانسته اند، و بعضى مى گويند جمعى است كه مفرد از

جنس خود ندارد.

به هر حال ((طير)) در اينجا معنى جمعى دارد و اين دو واژه طير و ابابيل مجموعا به معنى پرندگان گروه گروه است (نه اينكه ابابيل نام آن پرندگان باشد).

در اينكه اين پرنده چه پرنده اى بوده است ؟ همانطور كه در شرح داستان آورده ايم مشهور اين است پرندگانى شبيه به پرستو و چلچله بودند كه از طريق درياى احمر برخاستند و به سراغ لشگر فيل آمدند.

در آيه بعد مى افزايد: ((اين پرندگان آن لشگر را با سنگهاى كوچكى از سجيل (گلهاى متحجر) هدف قرار مى دادند)) (ترميهم بحجارة من سجيل ). <6>

و چنانكه در شرح اين ماجرا از تواريخ و تفاسير و روايات نقل كرديم هر يك از اين پرندگان كوچك سه سنگريزه به اندازه نخود يا كوچكتر با خود داشتند، كه يكى را با منقار و دو تا را با پاهاى خويش حمل مى كردند، و اين سنگهاى كوچك بر هر كس فرود مى آمد او را از هم متلاشى مى ساخت !

چنانكه در آيه بعد مى فرمايد: آنها را مانند كاه خورده شده قرار داد! (فجعلهم كعصف ماكول ).

((عصف )) (بر وزن حذف ) به معنى برگهائى است كه بر ساقه زراعت است و سپس خشكيده و كوبيده شده است ، و به تعبيرى ديگر به معنى ((كاه )) است ،

و بعضى آن را به معنى پوسته گندم هنگامى كه در خوشه است تفسير كرده اند. و در اينجا مناسب همان معنى اول است .

تعبير به ((ماءكول )) اشاره به آن است كه اين كاه در زير دندانهاى حيوان بار ديگر كوبيده شده ، و كاملا از هم

متلاشى گشته ، سپس معده حيوان نيز آن را براى سومين بار خرد كرده است ، و اين نشان مى دهد كه سنگ ريزه ها بر هر كس فرو مى افتاد او را كاملا از هم متلاشى مى كرد!

اين تعبير علاوه بر اينكه دليل بر شدت متلاشى شدن آنها است اشارهاى به بى ارزش بودن و ضعف و ناتوانى اين گروه و جمعيت طغيانگر و مستكبر و ظاهرا نيرومند است .

1 - معجزه بى نظير! اين خانه را صاحبى است !

جالب اينكه قرآن مجيد اين داستان مفصل و طولانى را در چند جمله كوتاه و كوبنده ، در نهايت فصاحت و بلاغت ، آورده است ، و در واقع روى نقطه هائى انگشت گذارده كه به اهداف قرآن ، يعنى بيدار ساختن گردنكشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت عظيم خداوند كمك مى كند.

اين ماجرا نشان مى دهد كه معجزات و خوارق عادات - بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند - لزومى ندارد كه بر دست پيامبر و امام ظاهر شود، بلكه در هر شرائطى كه خدا بخواهد و لازم بداند انجام مى گيرد، هدف آن است كه مردم به عظمت خداوند و حقانيت آئين او آشنا شوند.

اين مجازات عجيب و اعجازآميز، با مجازات اقوام گردنكش ديگر يك فرق روشن دارد، زيرا مجازاتى همچون طوفان نوح ، زلزله و سنگباران قوم

لوط، تندباد قوم عاد، و صاعقه قوم ثمود، يك سلسله حوادث طبيعى بودند كه فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص معجزه بود.

ولى داستان نابودى لشگر ابرهه به وسيله سنگريزه هائى كه از منقار و پاهاى آن پرندگان كوچك فرو مى افتاد

چيزى نيست كه شبيه حوادث طبيعى باشد.

برخاستن آن پرندگان كوچك ، و آمدن به سوى آن لشكر مخصوص ، و همراه آوردن سنگريزه ها و نشانهگيرى خاص آنها و متلاشى شدن بدنهاى افراد يك لشگر عظيم با آن سنگهاى كوچك همه امورى هستند خارق عادت ، ولى ميدانيم اينها در برابر قدرت خداوند بسيار ناچيز است .

خداوندى كه در درون همين سنگريزه ها قدرت اتمى آفريده كه اگر آزاد شود انفجار عظيمى توليد مى كند، براى او آسان است كه در آنها خاصيتى بيافريند كه اندام لشگر ابرهه را همانند ((عصف ماءكول )) (كاه درهم كوبيده و خورده شده ) قرار دهد.

هيچ نيازى نيست كه مانند بعضى از مفسران مصرى براى توجيه اين حادثه بگوئيم كه سنگها حامل مى كربهاى وبا، يا حصبه و آبله بوده اند. و اگر در بعضى از روايات آمده كه از بدنهاى مصدومين مانند مبتلايان به آبله خون و چرك مى آمد دليل بر اين نيست كه آنها حتما به آبله مبتلا شده بودند.

همچنين نيازى به آن نيست كه بگوئيم اين سنگريزه ها اتمهاى فشردهاى بودند كه خلاء موجود در ميان آنها را از ميان رفته ، و فوق العاده سنگين بودند كه ، بطورى كه به هر كجا فرود مى آمدند سوراخ مى كردند.

اينها همه توجيهاتى است كه براى طبيعى جلوه دادن اين حادثه ذكر شده ، و ما نيازى به اينها نمى بينيم ، همين اندازه ميدانيم كه اين سنگها داراى چنان خاصيت عجيبى بود كه بدنها را متلاشى مى كرد، بيش از اين اطلاعى از آن در دست نيست ، و به هر حال در برابر قدرت

خداوند هيچ كارى مشكل نمى باشد. <8>

2 - سختترين مجازات با كمترين وسيله !

قابل توجه اينكه خداوند قدرت خود را در برابر مستكبران و گردنكشان در اين ماجرا به عاليترين وجهى نشان داده است ، شايد مجازاتى سختتر از مجازات لشكر ابرهه در دنيا پيدا نشود كه جمعى چنان درهم كوبيده شوند كه به صورت كاه خرد شده و خورده شده (عصف ماكول ) درآيند.

براى نابودى جمعيتى با آن همه قدرت و شوكت از سنگريزه هائى سست ، و از پرندهاى ضعيف و كوچكى همانند پرستو استفاده شود، اين هشدارى است به همه گردنكشان و مستكبران جهان ، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟!

حتى گاه مى شود خداوند اين ماموريتهاى بزرگ را به دست موجودات كوچكترى مى سپرد، مثلا مى كربى را كه هرگز با چشم ديده نمى شود ماموريت مى دهد در يك مدت كوتاه به سرعت توالد و تناسل كند، و اقوام نيرومندى را به يك بيمارى خطرناك مسرى مانند وبا و طاعون مبتلا سازد و در مدتى كوتاه همه را مانند برگ خزان بر زمين ريزد.

سد عظيم ((ماءرب )) در ((يمن )) - چنانكه در تفسير سوره سبا گفتيم - وسيله

پيدايش عمران و آبادى فراوان و تمدن عظيم و نيرومندى شد، و به دنبال آن طغيان اين قوم فزون گشت ، ولى فرمان نابودى آن به طورى كه در بعضى از روايات آمده است به يك يا چند موش صحرائى سپرده شد ! تا در آن سد عظيم نفوذ كنند و سوراخى در آن به وجود آوردند. بر اثر نفوذ آب تدريجا اين سوراخ بزرگ و بزرگتر

شد، سرانجام سد عظيم درهم شكست ، و آبى كه پشت آن متراكم بود تمام آن آباديها و خانه ها و كاخها را ويران ساخت ، و آن جمعيت عظيم نابود يا در مناطق ديگر پراكنده و سرگردان شدند، و اين است قدرت نمائى خداوند بزرگ .

3 - اهداف داستان فيل

از سوره آينده (سوره لايلاف ) به خوبى استفاده مى شود كه يكى از اهداف سوره فيل يادآورى خاطره بزرگ نعمتهاى عظيم خداوند به قريش است تا به آنها نشان دهد كه اگر لطف پروردگار نبود نه آثارى از اين كانون مقدس يعنى مكه و كعبه وجود داشت ، و نه از قريش ، شايد از مركب كبر و غرور فرود آيند، و به دعوت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گردن نهند.

از سوى ديگر اين ماجرا كه مقارن ميلاد مسعود پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شد در حقيقت زمينه ساز آن ظهور بزرگ بود، و پيام آور عظمت اين قيام ، و اين همان چيزى است كه مفسران از آن تعبير به ((ارهاص )) كرده اند. <9>

و از سوى سوم تهديدى است كه به همه گردنكشان جهان اعم از قريش

و غير آنها كه بدانند هرگز نمى توانند در برابر قدرت پروردگار بايستند، چه بهتر كه پندار خام را از سر بدر كنند و سر بر فرمان او نهند و تسليم حق و عدالت گردند.

و از سوى چهارم اهميت اين خانه بزرگ را نشان مى دهد كه وقتى دشمنان كعبه توطئه نابودى آن را در سر ميپروراندند، و مى خواستند مركزيت اين سرزمين ابراهيمى

را به جاى ديگر منتقل كنند خداوند چنان گوشمالى به آنها داد كه براى همگان مايه عبرت شد و بر اهميت اين كانون مقدس افزود.

و از سوى پنجم خداوندى كه دعاى ابراهيم خليل را در باره امنيت اين سرزمين مقدس اجابت فرمود و آن را تضمين نمود، در اين ماجرا نشان داد كه مشيتش بر اين قرار گرفته كه اين كانون توحيد و عبادت هميشه مركز اءمنى باشد.

4 - يك رويداد مسلم تاريخى

جالب توجه اينكه ماجراى اصحاب فيل چنان در ميان عرب مسلم بود كه سرآغاز تاريخى براى آنها شد، و همانگونه كه گفتيم قرآن مجيد با تعبير زيباى ((الم تر)) (آيا نديدى ؟) آن هم خطاب به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در آن زمان نبود و نديد از آن ياد مى كند كه نشانه ديگرى بر مسلم بودن اين ماجرا است .

از اينها گذشته هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين آيات را براى مشركان مكه خواند احدى آن را انكار نكرد، هر گاه مطلب مشكوكى بود لا اقل گروهى اعتراض مى كردند، و اعتراض آنها مانند ساير اعتراضهايشان در تاريخ ثبت مى شد، به خصوص اينكه قرآن با جمله ((الم تر)) مطلب را ادا كرده .

در ضمن عظمت اين خانه مقدس با اين اعجاز مسلم تاريخى به ثبوت مى رسد.

خداوندا! ما را توفيقى مرحمت فرما كه اين كانون بزرگ توحيد را پاسدارى كنيم .

پروردگارا! دست كسانى را كه قصد دارند تنها به حفظ ظواهر اين كانون مقدس قناعت كنند، اما پيام حقيقتش را نشنيده بگيرند از اين مركز قطع كن

.

بارالها! زيارتش را با آگاهى و عرفان كامل نصيب همه مشتاقان فرما.

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در آستانه يكصد و پنجمين بوستان پر گل و لاله قرآن ايستاده ايم. براى آشنايى با حال و هواى آن به شناسنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره نام اين سوره را از نخستين آيه آن اقتباس كرده و به عنوان «فيل» برگزيده اند؛ چرا كه در آن، داستان شگفت آور و درس آموز «پيل سواران» آمده است.

2 - فرودگاه آن اين سوره پس از سوره «كافرون» در آغازين سال هاى بعثت پيامبر آزادى، در مكّه و در كنار خانه خدا بر جان مصفاى او فرود آمده است.

3 - شمار آيه هاى آن اين سوره داراى 5 آيه است، و از 23 واژه، و 96 حرف شكل گرفته است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

من قرأها عافاه الله ايام حياته فى الدنيا من المسخ و القذق.(304)

كسى كه اين سوره را بخواند و در آن بينديشد، خدا او را در زندگى از مسخ شدن و دچار تهمت هاى ناروا گرديدن حفظ مى كند.

و از امام صادق آورده اند كه:

من قرأفى فرائضه «الم تر كيف فعل ربك...» شهد يوم القيامة كل سهل و جبل و مدر بانّه كان من المصلين...(305)

كسى كه در نمازهاى واجب خود سوره «فيل» را بخواند، در روز رستاخيز هر دشت و كوه و گل و سنگى گواهى خواهد داد كه او از نمازگزاران است. آن گاه ندا مى رسد كه در مورد بنده من درست گفتيد؛ گواهى شما را در مورد او مى پذيرم، و او را

بدون حساب به بهشت درمى آورم. او كسى است كه وى و عملكردش را دوست دارم...

5 - دورنمايى از محتواى اين سوره در اين سوره همان سان كه از نام آن پيدا است، داستان عبرت انگيز و عبرت آموز فيل سواران كه براى درهم كوبيدن خانه توحيد و تقوا يورش آورده بودند، و با قدرت نمايى عجيب خداوند كعبه نابود گرديدند و به بايگانى تاريخ سپرده شدند، به گونه اى فشرده آمده است.

فرود اين آيات و آمدن اين داستان عجيب بر پيامبر عدالت و آزادى، در شرايط آغازين سال هاى بعثت، كه او و راه ورسم نوين او سخت در فشار استبدادگران پرغرور و تاريك انديش بود، از يك سو در نوانديشان و تحول خواهان يكتاپرست نويدها و اميدها آفريد، و از دگر سو به نيروى سركوبگر شرك و استبداد هشدار داد كه به زر و زور خويش مغرور نگردند و بدانند كه همه نيروها و لشكرها و امكانات خودكامگان در برابر قدرت بى كران خدا هيچ است، و ذات پاك او همان گونه كه مى تواند قدرت نمرود را با يك پشه ناچيز، و استبداد فرعون را با رود خروشان نيل، و سپاه عظيم فيل سواران را با پرندگان كوچك و سنگ ريزه هاى عجيب از پا درآورد و همه را به داستان هايى عبرت انگيز تبديل سازد، براى او بسيار آسان است كه يك بار ديگر حق را بر باطل و داد را بر بيداد و عدالت و آزادى را بر استبداد و زورمدارى و توحيدگرايى و پروا را برشرك و گناه پيروز سازد.

1 - آيا نديدى كه پرودگارت با پيلداران چه كرد؟!

2 - مگر نيرنگ آنان را بى اثر نساخت؟!

3 -

و پرندگانى گروه گروه بر سرشان فرستاد،

4 - كه سنگ هايى از گل سخت بر آنان مى افكندند.

5 - پس آنان را بسان كاهى خورده شده گردانيد.

نگرشى بر واژه ها

ابابيل: اين واژه وصف پرندگانى است كه در دسته هاى گوناگون به سوى هدف خويش به پرواز در مى آيند؛ و در آيه بيانگر وصف دسته هاى پرندگانى است كه از هر سو بر پيل سواران يورش بردند و آن ها را درو كردند. اين واژه مفهوم جمع دارد، و به باور برخى مفرد ندارد؛ امّا برخى واژه «اَبُول» بر وزن «عجول»، پاره اى ديگر «اباله» را مفرد آن دانسته اند.

عصف: به معنى برگ هاى خشكيده و خردشده و يا «كاه خردشده» آمده است.

داستان شگفت انگيز پيل سواران مورخان و مفسران در مورد اصل داستان عجيب پيل سواران، و نيز سركرده آنان «ابرهه»، فرمانرواى خودكامه و مغرور «يمن» - كه در روزگار «نجاشى»، پادشاه «حبشه»، نياى نجاشى مشهور و معاصر بعثت پيامبر - بود اتفاق نظر دارند، امّا اين رويداد شگفت انگيز را به صورت هاى متفاوتى آورده اند:

پاره اى آورده اند كه: يكى از شاهان «يمن» كه آنان را با لقب «تُبع» مى خواندند، به سوى حجاز لشكركشى كرد و بر سر راه خويش در كرانه هاى مدينه و سرزمين «قبا» فرود آمد. در آن جا با سپاه خويش اردو زد و براى تهيه آب، چاهى حفر كرد كه قرن ها بود و به «چاه پادشاه» معروف شد.

در آن هنگام در مدينه گروه هايى از يهود و دو قبيله نيرومند عرب، «اوس» و «خزرج» زندگى مى كردند و آنان براى دفاع از خانه و كاشانه خويش آماده پيكار با نيروى مهاجم شدند.

نبرد آغاز شد و پس از پيكارى شديد،

شب هنگام مردم مدينه شمارى از بزرگان خود را به سوى شاه فرستادند و او را به مهمانى دعوت كردند و از او خواستند تا از كشتار مردم در گذرد. او از رفتار و دعوت آنان شرمنده شد و ضمن پذيرش ميهمانى آنان، از پيكار دست كشيد و ضمن گفت گو با آنان دريافت كه به باور يهوديان سرزمين «مدينه» در آينده قرارگاه و شهر پيامبرى خواهد شد كه موسى و مسيح بشارت آمدن او را داده اند، و اينان در انتظار ظهور مبارك و بعثت دگرگونساز او هستند!

او از ايمان آنان به موضوع و قوت قلب و پايداريشان شگفت زده شد و با آنان پيمان صلح امضا كرد، و با سپاه گران خود به سوى مكّه رهسپار گرديد.

سپاه او به كرانه هاى مكّه رسيد و بدان دليل كه در انديشه تجاوز به آن سرزمين مقدس بود، خدا بادى بلاخيز بر او فرستاد؛ به گونه اى كه بر اثر آن دست و پايش آسيب ديد، و دچار تشنج گرديد. به سراغ يهوديان فرستاد و برخى از بزرگان آنان را كه با كتاب هاى آسمانى آشنا بودند، احضار نمود.

آنان پرسيدند با چه انديشه اى به اينجا آمده اى؟

گفت: براى درهم كوبيدن كعبه!

گفتند: واى بر تو! اين خانه، خانه گرانقدر خداست و هر كسى در مورد آن، بدانديشى كند نابود خواهد شد؛ چرا بر اين كار تصميم گرفتى؟

پرسيد اينك راه نجات از اين بلايى كه گرفتار شده ام چيست؟

گفتند: توبه و اظهار ندامت و طواف خالصانه بر گرد اين خانه و بردن قربانى به بارگاه خداى آن.

او براى توبه و انجام برنامه حجّ و قربانى آماده

شد و خدا او را شفا بخشيد. براى عمل به عهد خويش با خداى كعبه، لباس احرام پوشيد و مراسم حج را به جا آورد و قربانى كرد و مردم را به ميهمانى فرا خواند و پس از پايان مراسم، بى آن كه در انديشه ستم و تجاوز بر اهل آن شهر باشد، به «يمن» بازگشت.

او پس از مدتى در «يمن» گويى به دست شورشيان بدانديش به جرم ايمان به كعبه و خداى كعبه كشته شد و فرزندش به پادشاه روم پناه برد و از او براى سركوب شورشيان يارى خواست.

قيصر روم نامه اى به پادشاه «حبشه» نوشت و از او خواست تا انتقام آن مرد را از شورشيان بگيرد.

«نجاشى» شاه حبشه، سپاهى گران - كه از شصت هزار نفر نظام يافته بود به فرماندهى مردى به نام «روزبه» به همراه پسر او گسيل داشت تا انتقام پدرش را از «حمير» و دار و دسته او كه كشندگان پدر او بودند بگيرد.

اين لشكر گران به «يمن» رسيد و با پيكارى برق آسا «صنعا» را گرفت و در مدتى كوتاه تمامى قلمرو «يمن» را از وجود دشمن پاكسازى كرد و بر اوضاع مسلط شد.

در ميان اين لشكر شصت هزار نفرى مردى به نام «ابرهه» حضور داشت كه از فرماندهان و مشاوران «روزبه» بود. اين عنصر نابكار در توطئه اى ناجوانمردانه و سرّى، فرماندهى كل راكشت و قدرت را در «يمن» به كف گرفت و با نقشه اى شيطانى، شاه «حبشه» را از خود راضى ساخت و خودرا به عنوان رهبر و فرمانده و نفر اوّل «يمن» جا زد.

او در «يمن» در راه خوش خدمتى به

«نجاشى» كه مسيحى بود كليساى پرزرق و برقى در برابر كعبه بنياد كرد و آن را با گنبدها و قبه هاى طلا آراست و به مردم فرمان داد كه به جاى زيارت كعبه و خانه خدا در مكّه، مراسم طواف رابر گرد كليساى «صنعا» انجام دهند! و در اين راه به شقاوت ها و بى رحمى ها و تحميل و اجبارى سخت دست زد.

در اوج فشار و تحميل او، مردى از «بنى كنانه» به «يمن» رفت و شب را در آن كعبه قلابى ماند، و در فرصتى مناسب آن جا را آلوده ساخت و گريخت، و از بخت بد، همان ساعت «ابرهه» بر آنجا وارد شد و آن رفتار بى ادبانه را ديد، و سخت برآشفت. از كسى كه به چنين گستاخى و بى ادبى دست زده بود، پرسيد و دريافت كه مسافرى از مردم مكّه به آن كار زشت دست زده است.

او، كه مسيحى مذهب بود، سوگند ياد كرد كه به انتقام اين جسارت، كعبه را ويران خواهد ساخت تا ديگر كسى به طواف آن خانه نرود و همه دل ها به كعبه «يمن» متوجه شوند.

آن گاه دستور بسيج همگانى داد و با ستون هاى عظيمى از نيروها و امكانات خويش در حالى كه پيل سواران پيشاپيش، و خود بر روى پيل نيرومندى، فرماندهى سپاه را به كف داشت، به سوى مكّه حركت كرد. در ميان راه تا مى توانست قبيله ها را از هدف خويش آگاه ساخت و ضمن سربازگيرى، آنان را براى زيارت كعبه خويش در «صنعاء» تشويق كرد و براى اين كار مبلغانى نيز به روستاها و ميان صحرانشينان گسيل داشت كه برخى نيز به دست مردم كشته شدند

و خشم او افزون گشت و تصميم اش در ويران ساختن كعبه استوارتر گرديد.

عبدالمطلب در لشكر گاه «ابرهه»

به هر حال او با سپاه گران خود در يك فرسخى مكّه فرود آمد و پيشاهنگان لشكر رابه سوى مكّه روان ساخت. مردم مكّه با آگاهى از توان نظامى «ابرهه»، راه فرار را برگزيدند و به كوه ها و دره ها پناه بردند و شهر از ساكنان تهى شد، و جز پرده دار كعبه و جناب «عبدالمطلب» كسى در شهر نماند.

«عبدالمطلب» كه افتخار مهماندارى و آبرسانى به «زائران» حرم را - به ويژه در ماه هاى برگزارى «حج» - به عهده داشت، ميان در خانه خدا ايستاد و در حالى كه دستانش را به اين سو و آن سوى در گرفته بود چنين سرود:

لا هَّم ان المرء يمنع رحله فامنع حلالك لايغلبوا بصليبهم و محالهم عدواً محالك ...

بار خدايا، هر كسى از خانه خويش دفاع مى كند، پس تو نيز از خانه ات دفاع كن و آن را حفظ فرما؛ مبادا روزى صليب آنان و قدرت و نيروهايشان بر قدرت بى كران تو چيره شود.

بار خدايا! مبادا اجازه دهى آنان وارد شهر حرمت يافته و پرمعنويت تو گردند؛ خداوندا، اينك فرمان خويش را بر كيفر آنان صادر فرما و بر نابوديشان فرمان ده.

در اين شرايط بود كه پيشقراولان سپاه «ابرهه» بر رمه شترهاى مكّه يورش برد و تنها 200 شتر از «عبدالمطلب» به غارت بردند.

او پس از دريافت خبر غارت «رمه» مكّه، به سوى قرارگاه «ابرهه» حركت كرد و بر قلب ارودگاه وارد شد.

مردانى از قبيله هاى اطراف كه خواسته و ناخواسته نقش همراه و مترجم «ابرهه»

را داشتند، عبدالمطلب را شناختند و به شاه مغرور «يمن» آمدن بزرگ و رئيس مكّه را گزارش كرده و در وصف او داستان ها گفتند، و خاطرنشان ساختند كه او كسى است كه مردم اين سرزمين را در شهر، و حيوانات و حشى آن را در كوه غذا و علوفه مى دهد!

شاه آماده ديدار گرديد و «عبد المطلب» با قامتى بلند و سيمايى درخشان و قدرت روحى بسيار وارد شد. «ابرهه» مقدم او را گرامى داشت و به گونه اى ابهت و عظمت آن مرد بزرگ، قلبش را آكنده ساخت كه برخود اجاه نداد بر تخت تكيه زند، و او را بر زمين بنشاند؛ از اين رو به زير آمد و بر روى زمين نشست و شريف مكّه را در كنار خود نشاند.

آن گاه پرسيد خواسته شما چيست؟

«عبدالمطلب» گفت: آمده ام دويست شترم را كه به غارت برده اند بازستانم!

«ابرهه» گفت: هنگامى كه شكوه و عظمت تو را ديدم، به خداى قسم مهرت در دلم جاى گرفت، امّا اين گفتارت، تو را در نظرم ناچيز جلوه داد كه از شترانت سخن گفتى، نه از شهر مكّه و خانه كعبه والله لقد رايتك فاعجبتنى ثم تكلمت فزهدت فيك پرسيد: چرا؟ و لم ايها الملك؟

گفت: مرد بزرگ! من آمده ام تا خانه اى را ويران سازم كه رمز عزت و عظمت و نشان موقعيت والا و سرمايه برترى و شرافت شما بر عرب و عجم و پرچم برافراشته دين شما و خدايى است كه آن را مى پرستيد، آن گاه تو در انديشه شترهاى خودت هستى و آن ها را از من مى خواهى و يك كلمه از سرنوشت كعّبه و خانه خدا

نمى گويى؟!

آن مرد بزرگ با آرامش خاطر فرمود: هان اى پادشاه «يمن»!

من از مال خويش دفاع مى كنم و در مورد حقوق پايمال شده ام سخن مى گويم و اين خانه را صاحب خانه اى است كه از آن دفاع خواهد كرد و من وكالت و اختيارى ندارم!ايها الملك! انا اكلمك فى مالى، و لهذا البيت رّب، هو يمنعه لست انا منه فى شى ءٍ!

«ابرهه» بر خود لرزيد و دستور داد شترهاى او را دادند.

آن مرد بزرگ رفت، امّا «ابرهه» شب را با لشكر در همان جا ماند تا فردا تصميم بگيرد. آن شب، شب عجيبى بود، فضا تيره وتار مى نمود و ستاره ها غمزده و گرفته! آنها گويى سخن مى گفتند و از فاجعه اى تكاندهنده و عذابى سخت خبر مى دادند.

فرداى آن شب تيره، سفير و راهنماى لشكر «ابرهه» وارد مكه شد و يك راست به سوى كعبه شتافت و سپاه را ترك كرد. از پى آن، دو قبيله «اشعرى» و خثعم» نيز كه در راه به پادشاه «يمن» پيوسته بودند، شمشيرهاى خود را به نشان تغيير نيت شكستند، و به خدا پناه بردند كه در يورش به خانه پرمعنويت خدا سپاه «ابرهه» را يارى كنند و از پى آن روى توبه به بارگاه خدا آوردند، امّا سپاه «ابرهه» آن شب سياه ر آرايش جنگى گرفت و هنوز سپيده سحر ندميده بود كه بسان مور و ملخ به سوى مكّه به راه افتاد.

«ابرهه» فيل هاى جنگى را در صف مقدم سپاه خود قرار داد و خود بر چابك ترين و قوى ترين «فيل» جنگى سوار شد و فرماندهى سپاه را به كف گرفت. هنگامى كه به نزديكى مكّه رسيد و لشگر گران

خود را براى درهم كوبيدن كعبه جهت داد، با منظره شگفتى رو به رو شد؛ چراكه ديد فيل ها در برابر كعبه زانو زده و هر آنچه بر آن ها فشار مى آورند، گامى به پيش نمى روند! امّا هنگامى كه آن ها را متوجه «يمن» مى كنند، باسرعت برق حركت مى كنند! اين آزمايش بارها تكرار شد، و هر بار فرماندهى سپاه ديد «فيل ها» به سوى «يمن»، برق آسا مى دوند؛ امّا هنگامى كه آن ها را به سوى كعبه به پيش مى رانند از فاصله اى مخصوص گامى به پيش نمى گذارند و زانو مى زنند و فرياد مى كشند!

او از اين رويداد عجيب غرق بهت و حيرت گرديد و به انديشه پرداخت كه چه بايد كرد؟ درست در اين هنگام بود كه با بالا آمدن آفتاب پرندگانى به صورت گروه گروه در آسمان پديدار شدند. اين پرندگان به ظاهر، بسان پرستو بودند و هر كدام گويى سه عدد سنگريزه در منقار و در پنجه هاى خود داشتند. چشم ها از زمين به سوى آسمان و پرندگان جلب شد، به ناگاه گويى فرمان حمله صادر گرديد و آن پرندگان، آن سنگريزه ها را به دقت هدف گيرى كردند و با هر كدام يكى از سربازان «ابرهه» را به گونه اى نشانه رفتند كه با هر سنگريزه اى يكى بر خاك افتاد! نه سنگريزه اى خطا رفت، و نه كسى جان سالم برد! در اين ميان، خود «ابرهه» نيز مورد هدف قرار گرفت و زخمى گرديد، امّا مهلت يافت تا پا به فرار گذارد و به كمك پاره اى خود را به «يمن» رساند؛ امّا او هم در آن جا نابود گرديد، ولى دو قبيله «اشعرى» و «خثعم» كه به هنگام توبه كرده و از تصميم

شيطانى «ابرهه» روگردانيدند از آسيب مصون ماندند.(306)

در اين مورد آورده اند كه: «عبد المطلب» در اوج غربت و تنهايى، رو به بارگاه خدا آورد و اين گونه به زمزمه پرداخت و بر سپاه تجاوزكار «حبشه» نفرين كرد:

يا رب لا ارجو لهم سواكا يارب فامنع منهم حماكا...

پروردگارا! من براى درهم نورديدن تجاوز سپاه «ابرهه» جز به بارگاه تو چشم اميد نمى دوزم؛ پروردگار من، حمايت و قدرت خويش را از آنان بردار و آنان را به حال خود رها ساز.

راستى كه دشمن كعبه و اين خانه پرشكوه با تو دشمنى مى ورزد و بى ترديد اينان نمى توانند بر قدرت بى كران تو چيره گردند.

پاره اى در اين رويداد آورده اند كه: آن پرندگان عجيب همه سپاهيان «ابرهه» رامورد هدف قرار ندادند، بلكه هر كسى از آنان مورد هدف قرار گرفت از پا در آمد، امّا به گروهى مهلت داده شد و آنان پا به فرار نهادند و از «نفيل» كه راهنماى آنان بود، تقاضا كردند تا آنان را از همان راهى كه آمده اند به سوى «يمن» راه نمايد.

راهنماى آنان در اين مورد به دوست خود مى گويد:

هان اى «ردينه»! اگر آنچه را ما به هنگام بمباران سنگريزه ها به وسيله پرندگان ديديم، مى نگريستى خدا را ستايش مى كردى، و از سنگريزهايى كه بر سپاه ما مى افكندند سخت مى ترسيدى.

هر گروهى وحشت زده از «نفيل» راه فرار را مى پرسيد؛ تو گويى من به سپاه «حبشه» تعهد سپرده بودم كه راه نجات را بر آنان بنمايم.

پاره اى از جمله «مقاتل» اين داستان عجيب را به اين صورت آورده اند كه: گروهى از جوانان قريش براى تجارت به حبشه رفتند و

در ساحل دريا، در يكى از شنزارها شب را در كنار كليسايى به استراحت پرداختند. در آن جا آتشى افروختند و كبابى خوردند، امّا به هنگام حركت، آتش را خاموش نكردند. وزش باد آتش را به درون كليسا افكند و آن جا در آتش سوخت. جريان به «نجاشى» پادشاه «حبشه» رسيد و او را خشمگين ساخت، به همين دليل «ابرهه» را به فرماندهى سپاهى گران برگزيد وبه سوى مكّه براى ويران ساختن كعبه گسيل داشت. آنان آمدند و به وسيله پرندگان مورد حمله قرار گرفتند...(307)

از امام صادق آورده اند كه: خداى فرزانه گروه هايى از پرستوها يا چلچه ها را براى نابودى پيل سواران گسيل داشت كه هر كدام سنگريزه اى به اندازه عدسى بر منقار داشت. آن ها در آسمان مكّه پديدار شدند و هنگامى كه بر فراز سپاه «ابرهه» قرار گرفتند، هر كدام با همان سنگريزه، يكى از سپاه را به گونه اى هدف مى گرفت كه بر سر او اصابت مى كرد و از نشيمنگاه او بيرون مى آمد، جز يك نفر، كسى از آنان جان سالم به در نبرد، و او به سرعت به سوى مركز تاخت تا داستان عجيب لشكر را گزارش كند. او پس از رسيدن به مركز در حال گزارش بود كه يكى از همان پرنده ها رسيد و او را هدف قرار داد و از پا درآورد.

تفسير

قدرت نمايى عجيب خداوند كعبه

در آغازين آيه اين سوره، خداى فرزانه روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و به منظور توجه دادن آن حضرت به پرشكوه ترين نشان قدرت حق و معجزه بى نظيرى كه پديدار ساخت، مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ

هان

اى محمد(ص)! مگر نديدى كه پروردگارت با پيل سواران چه كرد؟

به باور «فراّء» منظور اين است كه: آيا خبر ندارى كه پروردگارت با پيل سواران چه كرد؟

به باور «مقاتل» آن سپاه گرانى كه در انديشه انهدام كعبه بود، به همراه خود يك «فيل» جنگى بسيار نيرومندى د اشت كه آن را «محمود» مى خواندند.

امّا «ضحاك» بر آن است كه هشت «فيل» در صف مقدم سپاه بود.

و به باور «واقدى» آن سپاه دوازده «فيل» جنگى داشت.

واژه «فيل» در آيه، اسم جنس مى باشد و منظور از آن، «فيل ها» است، نه يك «فيل».

اين رويداد عجيب به باور بيشتر دانشمندان در سال ولادت پيامبر گرامى روى داد، و حادثه به گونه اى شگفت آور بود كه آن سال را «عام الفيل» ناميدند و مبدأ تاريخ عرب شناخته شد.(308)

امّا پاره اى نيز بر آنند كه اين رويداد بيست و سه، يا چهل سال پيش از طلوع خورشيد جهان افروز محمد(ص) رخ داد، ولى از اين سه ديدگاه همان ديدگاه نخست درست است، چرا كه از خطاب و تعبير آيه چنين دريافت مى گردد كه آن رويداد در برابر ديدگان پيامبر و هنگام ولادت او روى داده است. افزون بر اين در روايت آورده اند كه «عبدالمطلب» از «عتاب» كه از ياران پيامبر بود پرسيد، هان اى عتاب! تو بزرگتر هستى يا پيامبر؟ او پاسخ داد: سن و سال من از پيامبر بيشتر است، امّا آن حضرت از من بزرگتر است؛ چرا كه آن حضرت در رويداد «عام الفيل» ولادت يافت...

از «عايشه» آورده اند كه مى گفت: من «فيلبان» و جلودار آن را ديدم كه هر دو نابينا و زمين گير شده و بر سر

گذر، گدايى مى كردند.

در آيه دوّم مى افزايد:

أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ

آيا خداى توانا نيرنگ آنان را بى اثر نساخت؟

آيا آنان با سپاهى گران و امكانات و تجهيزات بسيار براى درهم كوبيدن خانه خدا نيامده بودند كه خداوندكعبه نقشه آنان را در ويران ساختن آن مكان مقدس و قتل عام ساكنان آن، همه را نقش بر آب ساخت و تلاش و كوشش گمراهگرانه آنان را باطل و بى اثر نمود؟

سپس در تفسير و بيان روشن بى اثر ساختن نقشه ظالمانه آنان مى فرمايد:

وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ

و پرندگانى را به صورت گروه گروه بر سر آن تجاوزكاران فرستاد.

واژه «ابابيل» نه نام و عنوان آن پرنده ها، بلكه گروه گروه آمدن آن ها را وصف مى كند؛ چرا كه اين واژه بسان «اقاطيع» به معنى گروه هايى است كه بسان شترانِ رم كرده پى در پى مى آيند.

«ابن عباس» در مورد اين پرندگان مى گويد: آن ها داراى منقارهايى بسان منقار پرندگان و پنجه هايى بسان پنجه سگ ها بودند. و به بيان «ربيع» داراى دندان هايى بسان دندان هاى درندگان بودند.

«سعيد بن حبير» مى گويد: آن پرندگان، سبز رنگ و داراى منقارى زرد بودند.

و از ديدگاه برخى آن ها پرنده هاى سياه رنگى بودند كه سنگريزه ها را بر منقار و پنجه هاى خود داشتند.

ياد آورى مى گردد كه: ممكن است آن پرندگان در گروه ها و رنگ هاى گوناگون بودند.

در آيه بعد مى افزايد:

تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ

اين پرندگان، سنگ هايى از گل سخت بر سر آن تجاوزكاران مى افكندند.

به باور برخى آن سنگريزه ها از عدس بزرگ تر و از نخد كوچك تر بود.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه

پايان بخش اين سوره است مى فرمايد:

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ

و سرانجام خدا آنان را به صورت كاهى جويده شده درآورد.

به بيان ديگر، و سرانجام آنان رابه صورت مواد زائدى درآورد كه حيوانات پس از خوردن گياه و علف، آن را دفع مى كنند و آن مواد زائد مى خشكد و پخش مى گردد.

«حسن» در مورد «عصف» مى گويد: واژه «عصف» به معنى ساق جو مى باشد و ما در دوران كودكى و نوجوانى در مدينه آن رامى شناختيم و هنگامى كه سبز بود مى خورديم. اما «ابوعبيده» مى گويد: منظور اين است كه ما آنان را بسان برگ كاه و يا برگ زراعت گردانيديم.

گفتنى است كه اين داستان شگفت، و بيان دقيق و ظريف آن از بزرگ ترين معجزه ها و نشانه هاى قدرت بى كران خداست و ذات بى همتاى او بدين وسيله آن را در آستانه ولادت پيامبر پديد آورد تا دليلى بر شناخت يكتايى حق، و زمينه ساز رسالت پيامبر او باشد، چرا كه آن حضرت در همان سال ولادت يافت.

گروهى از معتزله بر آنند كه اين رويداد بزرگ، معجزه يكى از پيامبران خداست. پاره اى نيز نام آن پيامبر را «خالد بن سنان» خوانده اند. امّا ما به اين بافته ها نيازى نداريم و بر اين باوريم كه معجزه، قدرت بر انجام كارى است كه از ديگران ساخته نباشد و اين معجزه را خدا به پيامبران و امامان معصوم ارزانى داشته است.

نكته ديگر اين است كه متلاشى شدن سپاه «ابرهه» به وسيله پرندگان، دليل شكننده و محكمى بر پوچى بافته هاى برخى فلاسفه و ماديگرايان است كه معجزه را انكار مى كنند، چرا كه آنان نمى توانند اين رويداد عجيب را

- بسان خروش آسمانى، تند باد نابود كننده، و ديگر بلاهايى از اين دست را كه بر جامعه هاى ستمكار و فاسد پيشين آمد و آنان را از صفحه روزگار زدود - به امور طبيعى نسبت دهند؛ چرا كه هيچ خردمندى نمى تواند ادعا كند كه هجوم گروه هاى پرندگان و بمباران سپاهى گران با سنگريزه ها و نابودى آنان و آسيب نرساندن به ديگران، يك پديده طبيعى و از اسرار و رموز جوّى است.

افزون بر اين، هيچ خردمند و خردورزى نيز اين تحليل را نمى پذيرد و اين كار هدفدار و سنجيده و حساب شده، جز از سوى پديده آورنده جهان و خداوند كعبه كه سبب ساز و آسان كننده سختى هاست، نمى تواند باشد.

نكته ديگر در مورد اين رويداد بزرگ اين است كه هيچ خردمند و باانصافى نمى تواند درستى اين رويداد را انكار كند، چرا كه پيامبر هنگامى كه اين آيات را براى مردم مكّه مى خواند، شرك گرايان و ظالمانى كه از سويى به هر بهانه اى به آن حضرت مارك دورغ پرداز و افسونگر و ساحر و مجنون مى زدند، و از دگر سو از هيچ فرصتى براى تخريب شخصيت و بى اثر ساختن دعوت او خوددارى نمى كردند، و از سوى سوم با زمان وقوع آن رويداد شگفت نزديك بودند، نه تنها گفتار پيامبر را در اين مورد تكذيب نكردند كه گواهى نمودند. راستى اگر اين رويداد حقيقت نداشت، چگونه اصلاح ستيزان معاصر پيامبر و استبدادحاكم آن را انكار نكردند واز آن وسيله اى براى كوبيدن قرآن نساخته و آن را بسان بنياد كعبه و رحلت بزرگ حجاز، «قصى بن كعب»به عنوان مبدأ تاريخ قرار دادند؟

افزون بر اين، چگونه شاعران و سخنرانان عرب

اين رويداد شگفت را در قالب شعر ريختند و قصيده ها سرودند؟ آرى بسيارى از شاعران، داستان پيل سواران و نابودى آنان را در قالب شعر ريختند و روايت گران در اين مورد اشعار بسيارى آورده اند كه يكى دو نمونه از آن هارا مى نگريم:

1 - در اين مورد «اميّه» آورده كه:

ان آيات ربنّا بينات مايمارى فيهن الاالكفور

بى ترديد نشانه هاى قدرت پرودگار ما روشن و روشنگر است، و جز ناسپاس و كفرانگر در آن ها ترديد روا نمى دارد.

فيل ها در راه طائف به سوى كعبه زمين گير شدند و از رفتن باز ماندند؛ توگويى دست و پاى آن ها را بريده بودند.

2 - و نيز «عبدالله بن عمرو» چنين سرود:

انت الجليل ربنّا لم تدنس انت حبست الفيل بالمغس...

تو اى پروردگار بزرگ ما، به راستى كه هماره پاك و از هر عيب و نقصى منزهى؛ تو همان خداى توانايى هستى كه فيل و فيل سواران را در سر راه «مغمس» به مكّه از پيشروى بازداشتى.

خداى من، تو همان فرزانه اى هستى كه پس از تصميم تجاوزكاران پيل سوار بر ويران ساختن خانه كعبه، فيل آنان را سرنگون و درمانده از پيشروى به سوى آن خانه پرمعنويت بازداشتى و زمين گير كردى.

3 - و نيز از «عبداللّه بن قيس» آورده اند كه:

و استهلت عليهم الطير

بالجندل حتى كانّه مرجوم پرندگان با سنگريزه ها بر فراز سر سپاه «ابرهه» آشكار شدند، و آنان را سنگباران كردند.

تفسير اطيب البيان

سوره فيل ، غرض سوره :ذكر ماجراي اصحاب فيل و عاقبت آنان .

(1) (الم تركيف فعل ربك باصحاب الفيل ):(آيا نديدي پروردگارت با اصحاب فيل چگونه رفتار كرد؟)

(2) (الم يجعل كيد هم في تضليل ):(آيا نقشه هاي

شومشان را خنثي نساخت ؟)

(3) (و ارسل عليهم طيرا ابابيل ):(و پرندگان ابابيل را بسوي آنان نفرستاد)

(4) (ترميهم بحجاره من سجيل ):(تا با سنگي از جنس كلوخ بر سرشان بكوبند)

(5) (فجعلهم كعصف ماكول ):(و ايشان را به صورت برگي جويده شده در آورند)منظور از رؤيت ، علم يافتن است ، آيه شريفه به نحو استفهام انكاري مي فرمايد: مگريقين نيافتي كه پروردگارت چگونه با اصحاب فيل رفتار كرد؟ و سوء قصد و كيدي را كه آنها در باره خانه كعبه داشتند و مي خواستند آن را ويران كنند، بي نتيجه و باطل ساخت و نقشه آنان را نقش بر آب نمود و جماعات متفرق و پراكنده اي از پرندگان را بر بالاي سر ايشان فرستاد و آن پرندگان اصحاب فيل را با سنگهايي از جنس كلوخ مورد هدف قرار دادند و آنان بعد از اينكه مورد اصابت قرار گرفتند، به صورت اجسادي بي روح درآمدند و سنگ ريزه ها اندرونشان را سوزانيد و مانند برگ ريزشده و خرد در آمدند (كه دانه آن را خورده باشند).اين واقعه در سال تولد رسولخدا ص واقع شد و ماجراي آن معروف است ،ظاهراپادشاه يمن به نام ابرهه بن صباح در يمن عبادتگاهي ساخت و آن را با زر و زيورآراست و از مردم مملكت خود خواست تا به جاي رفتن به حج و طواف كعبه ، آن عبادتگاه را زيارت كنند، اما مردم از زيارت آنجا خودداري كردند و به آن عبادتگاه اعتنايي ننمودند، در نتيجه ابرهه تصميم به ويران كردن كعبه گرفت و به سوي مكه حركت كرد و خداوند به اين ترتيب كيد آنان را خنثي

نمود.

تفسير نور

بر خلاف آنچه در ميان مردم مشهور شده است، «ابابيل» نام پرنده اى خاص نيست، بلكه به معناى دسته دسته و گروه گروه است. <<طيراً ابابيل>> يعنى پرندگانى فوج فوج در دسته هاى پراكنده بر سر آنها فرود آمدند. كلمه «طيراً» به معناى جنس پرندگان است، نه به معناى مفر

پرنده.

شأن نزول: پادشاهى به نام ابرهه در يمن معبدى از سنگ مرمر ساخت و دستور داد مردم آن را زيارت و طواف كنند. مرد عربى به اين معبد جسارت كرد. او لشكرى فيل سوار را تا نزديك مكه آورد تا به انتقام آن جسارت، كعبه را خراب كند.

خداوند نيز پرندگانى را كه در منقارشان سنگريزه اى داشتند به سوى آنان فرستاد. با بارش سنگريزه ها، لشكر ابرهه مانند كاه خورد شده به زمين ريختند و نابود شدند. آن سال را عام الفيل ناميدند و پيامبر اسلام نيز در همان سال به دنيا آمد.<1049>

اصحاب فيل هم خورد شدند، هم تحقير. <<عصف مأكول>> تشبيه به كاهى كه خوراك حيوان شده يعنى سرگين، بدترين تحقير است.

1- براى هشدار به مجرمان، از نمونه هاى پيش رو و نزديك استفاده كنيد. (شهرت اصحاب فيل به قدرى بوده كه گويا جلو چشم است و نيازى به دليل ندارد.) <<اَلَم تَر>>

2- تاريخ را فراموش نكنيد. <<الم تر>>

3- كعبه قبل از اسلام نيز مقدس بوده و شكستن حرمت مقدسات كيفر دارد. <<كيف فعل ربّك باصحاب الفيل>>

4- قهر الهى نسبت به مجرمان، جلوه اى از ربوبيّت الهى است. <<فعل ربّك>>

5 - پرندگان مأموران خداوند هستند و شعور دارند. <<ارسل عليهم طيراً ابابيل>>

6- اطلاع از طرح و نقشه دشمن و نقش بر آب كردن آن، مهم است. <<يجعل كيدهم فى تضليل>>

7-

دشمن از بزرگ ترين تجهيزات جنگى (همچون فيل) براى هجوم استفاده مى كند، امّا خداوند با استفاده از كوچك ترين حيوانات يعنى پرندگان آسمان، آنها را نابود مى كند. <<اصحاب الفيل... طيراً ابابيل>>

8 - دشمنان خدا هر چند مجهز باشند ناتوانند. <<اصحاب الفيل... كعصف مأكول>>

9- سخت ترين كيفر براى اهانت به مقدسات است. (اقوام ديگر كه هلاك شدند هيچ كدام مثل كاه جويده نشدند، بلكه يا روى خاك افتادند يا در آب غرق شدند.) <<فجعلهم كعصف مأكول>>

10- معجزه لازم نيست بدست پيامبر و امام باشد، قدرت نمايى خداوند بدون پيامبر و امام نيز امكان دارد. <<ترميهم بحجارة من سجّيل>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

This surah refers to an incident in the history of Makka, as an example of how Allah deals with those who oppose His will. About fifty days before the birth of the Holy Prophet, Abraha, the Abyssinias viceroy of Yemen, Christian by religion, proceeded against Makka, as the head of a large army, with the object of destroying the Ka-bah, because he wanted that there should be no place or structure more glorious than the church he was building at Sana. He had with him elephants. Therefore he and his army is known as ashab al fil, those who brought elephants. At the outskirts of Makka he captured a large number of camels belonging to the chief of Makka, Abd al Muttalib, the grandfather of the Holy Prophet. After receiving the information that Abraha was coming to destroy the holy Ka-bah, Abd al Muttalib went to see him and said:

"I have come to collect my camels. The Ka-bah belongs

to God. He will surely protect it from your evil design."

Abraha gave the captured camels to Abd al Muttalib He returned to the city and asked the people to retire to the neighbouring hills, leaving the Lord of Ka-bah to protect it. When Abraha entered Makka, suddenly a large flock of birds, like swallows, came flying from the sea-coast and pelted the invading army with pebbles of baked clay. They all died. They were like a dead and useless field from which all the produce is eaten up and only straw with stubble is left. Abraha escaped and went directly to the king in Abyssinia. All the way a bird with a stone in her beak followed him. When the king asked Abraha as to what kind of birds they were, Abraha looked to the sky and the bird at once dropped stone in her beak and killed him on the spot.

The lesson to be drawn is twofold. The pagans of Makka were forewarned that as the Holy Prophet was superior to the Ka-bah, Allah, who protects whatever is His own, shall protect him from all their evil schemes. It is also a warning to men in all ages that "if a man intoxicated with power comes out to defeat Allahs holy plan, he cannot prevail against Allah, but his plan will fail and destroy him as well."

Aqa Mahdi Puya says:

The event narrated in this surah is a miracle. It proves the sanctity of the Ka-bah and the strong faith of Abd al Muttalib, the

grandfather of the Holy Prophet, in Allah. When this chapter of the Quran was recited by the Holy Prophet before the Quraysh unbelievers no one raised any voice to belie him.

Refer to the commentary of chapters ad Duha and al Inshirah for the inter-relation of those two chapters and of al Fil and al Quraysh, the next chapter.

The faith of Abd al Muttalib in the oneness of Allah is proved by his following supplication:

O Lord, there is no hope (of receiving help from any quarter) to stop them (Abrahas army) save from You,

O Lord, therefore do not let them have Your protection because he who is the enemy of Your house is Your enemy,

Verily they (the enemies whoever they are) cannot defeat Your power.

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109