104. سوره الهمزة

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الهمزة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1)

الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ (2)

يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (3)

كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (4)

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ (5)

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6)

الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (7)

إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (8)

فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

آشنايي با سوره

104- همزه [عيبجو و طعنه زن]

در اين سوره از كسانى كه از ديگران عيجبوئى كرده و با حركات چشم و ابر و مسخره شان مى كنند و به ثروتهاى جمع شده خود مغرورند نكوهش شده است و وعده آتش به آنها داده شده و آيات تنذيرى اين سوره مربوط به آغاز دعوت و دوران درگيرى با اشراف است. بعد از سوره قيامت نازل شده و از سوره هاى مكى است و 9 آيه دارد.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَيْلٌ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {لِكُلِّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {هُمَزَةٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {لُمَزَةٍ} نعت تابع

{الَّذِي} بدل تابع {جَمَعَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مالاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَعَدَّدَهُ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{يَحْسَبُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {أَنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {مالَهُ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {أَخْلَدَهُ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر

(هو) در تقدير / خبر إنَّ محذوف

{كَلاَّ} حرف ردع {لَيُنْبَذَنَّ} (ل) حرف قسم / فعل مضارع، مبنى بر فتحه / نون تأكيد ثقليه / نائب فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فِي} حرف جر {الْحُطَمَةِ} اسم مجرور يا در محل جر

{وَما} (و) حرف اعتراض / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَدْراكَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {مَا} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْحُطَمَةُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{نارُ} مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل / خبر، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {الْمُوقَدَةُ} نعت تابع

{الَّتِي} نعت تابع {تَطَّلِعُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير {عَلَى} حرف جر {الْأَفْئِدَةِ} اسم مجرور يا در محل جر

{إِنَّها} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مُؤْصَدَةٌ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{فِي} حرف جر {عَمَدٍ} اسم مجرور يا در محل جر {مُمَدَّدَةٍ} نعت تابع

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Waylun likulli humazatin lumazatin

2.Allathee jamaAAa malan waAAaddadahu

3.Yahsabu anna malahu akhladahu

4.Kalla layunbathanna fee alhutamati

5.Wama adraka ma alhutamatu

6.Naru Allahi almooqadatu

7.Allatee tattaliAAu AAala al-af-idati

8.lnnaha AAalayhim mu/sadatun

9.Fee AAamadin mumaddadatin

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

واى بر هر بدگوى عيبجويى، (1)

كه مالى گرد آورد و برشمردش. (2)

پندارد كه مالش او را جاويد كرده، (3)

ولى نه! قطعاً در آتش خردكننده فرو افكنده خواهد شد. (4)

و تو چه دانى كه آن آتش خردكننده چيست؟ (5)

آتش افروخته خدا[يى است. (6)

[آتشى كه به دلها مى رسد. (7)

و [آتشى كه در ستونهايى دراز، آنان را در ميان فرامى گيرد. (8)

و در ستونهايي دراز (9)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى!

«2» همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده [بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند]!

«3» او گمان مى كند كه اموالش او را جاودانه مى سازد!

«4» چنين نيست كه مى پندارد؛ بزودى در (حُطَمه) [= آتشى خردكننده] پرتاب مى شود!

«5» و تو چه مى دانى (حُطمه) چيست؟!

«6» آتش برافروخته الهى است،

«7» آتشى كه از دلها سرمى زند!

«8» اين آتش بر آنها فروبسته شده،

«9» در ستونهاى كشيده و طولانى!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

واى بر هر عيب جوى بدگوى! (1)

همان كه ثروتى فراهم آورده و [پى در پى] آن را شمرد [و ذخيره كرد.] (2)

گمان مى كند كه ثروتش او را جاودانه خواهد كرد. (3)

اين چنين نيست، بى ترديد او را در آن شكننده، اندازند؛ (4)

و تو چه مى دانى آن شكننده چيست؟ (5)

آتش برافروخته خداست (6)

[آتشى] كه بر دل ها برآيد و چيره شود. (7)

آن آتش بر آنان سربسته است [كه هيچ راه گريزى از آن ندارند؛] (8)

[آتشى] در ستون هايى بلند و كشيده. (9)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

واى بر هر عيب جوى هرزه زبان مراد وليد بن مغيره و اخنس بن شريق است كه دايماز رسول (ص) و اصحابش عيبجوئى مى كردند و تا قيامت بر هر كه از نيكان و اهلايمان عيبجوئى كند شاملست (1)

همان كسى كه مالى جمع كرده و دايم به حساب و شماره اش سرگرم است (2)

زدمى پندارد كه مال و دارائى دنيا عمر ابدش خواهد بخشيد (3)

چنين نيست بلكه محققا به آتش دوزخ سوزان درافتد (4)

زتشى كه چگونه تصور سختى آن توانى كرد؟ (5)

آن آتش را خشم خدا افروخته (6)

شراره آن بر دلهاى ناپاك پر از حرص دنياى كافران شعله ور است (7)

زتشى كه بر آنها از هر سو سخت احاطه كرده (8)

و مانند ستونهاى بلند زبانه كشيده است (9)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

واى بر هر عيب جوى طعنه زن. (1)

او خيال مى كند كه اموالش او را جاودان ساخته است. (2)

او خيال مى كند كه اموالش او را جاودان ساخته است. (3)

چنين نيست (كه مى پندارد) قطعاً او در (آتش) شكننده اى افكنده شود. (4)

و تو چه دانى كه (آتش) خوردكننده چيست؟ (5)

آتش افروخته الهى، (6)

كه بر دلها راه يابد. (7)

آن آتش بر آنان فرو بسته شده (و راه گريزى از آن نيست.) (8)

در ستونهايى بلند و كشيده. (9)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

واى بر هر بدگوى طعنه زننده [در پشت سر و پيش روى]، (1)

آن كه مالى را فراهم ساخته و آن را پى درپى مى شمرد - به سبب دوست داشتن و لذت بردن از شمردنش -. (2)

مى پندارد كه مالش وى را جاويد و پاينده مى دارد. (3)

چنين نيست [كه مى پندارد]، هرآينه در آن شكننده خردكننده - دوزخ - افكنده شود. (4)

و تو چه دانى كه آن شكننده خردكننده چيست؟ (5)

آتش افروخته خداست. (6)

آتشى كه بر دلها برآيد و چيره شود - دلها را فراگيرد -. (7)

همانا آن آتش بر آنها فرو بسته شده است - درهاى آن را بسته اند و گريزى از آن نيست -، (8)

در ستونهايى دراز و كشيده. (9)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

واي بر هر غيبت كننده عيبجويي ، (1)

آن كه مالي گرد كرد و حساب آن نگه داشت. (2)

مي پندارد كه دارايي اش جاويدانش گرداند. (3)

نه چنين است. كه او را در حطمه اندازند. (4)

و تو چه داني كه حطمه چيست؟ (5)

آتش افروخته خداست، (6)

كه بر دلها غلبه مي يابد. (7)

و از هر سو در ميانشان گرفته است، (8)

در شعله هايي برافراشته . (9)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

واى بر هر عيبجوى طعنه زن (1)

همان كه مالى گردآورد و شماره اش كرد (2)

پندارد كه مالش او را جاودانه مى سازد (3)

حاشا، بى شبهه به كام درهم شكن انداخته شود (4)

و تو چه دانى كه درهم شكن چيست (5)

آتش الهى فروزان (6)

همان كه بر دلها راه يابد (7)

بر ايشان لايه لايه فرو افتد (8)

در ستونهايى بالا بلند (9)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

واى بر هر نكوهشگرى عيب جوى (1)

آنكه گردآورد مالى را و شمردش (2)

پندارد كه مالش جاودان داردش (3)

نه چنين است همانا انداخته شود در حُطَمه (4)

و ندانستت چيست حُطَمه (5)

آتش خداى افروخته (6)

كه چيره گردد بر دلها (7)

همانا آن است بر ايشان افروخته (يا پوشيده) (8)

در ستونهاى كشيده (9)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Woe to every scandal-monger and slanderer,

2 who amasses wealth and counts it over.

3 He supposes his wealth will make him immortal!

4 No indeed! He will surely be cast into the Crusher.

5 And what will show you what is the Crusher?

6 [It is] the fire of Allah, set ablaze,

7 which will overspread the hearts.

8 Indeed it will close in upon them

9 in outstretched columns.

ترجمه انگليسي شاكر

Woe to every slanderer, defamer, (1)

Who amasses wealth and considers it a provision (against mishap); (2)

He thinks that his wealth will make him immortal. (3)

Nay! he shall most certainly be hurled into the crushing disaster, (4)

And what will make you realize what the crushing disaster is? (5)

It is the fire kindled by Allah, (6)

Which rises above the hearts. (7)

Surely it shall be closed over upon them, (8)

In extended columns. (9)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) How awful [will it be] for every backbiting slanderer

(2) who hoards wealth and keeps on adding to it!

(3) He reckons that his money will make him immortal.

(4) Nevertheless he will be flung into the Bonecrusher!

(5) What will make you realize what the Bonecrusher is?

(6) [It is] God's kindled fire which leaps up

(7) to clutch at one's vitals.

(8) It will be vaulted over them

(9) in outstretched columns.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Woe unto every backbiter, slanderer, (1)

who has gathered riches and counted them over (2)

thinking his riches have made him immortal! (3)

No indeed; he shall be thrust into the Crusher; (4)

and what shall teach thee what is the Crusher? (5)

The Fire Of God kindled (6)

roaring over the hearts (7)

covered down upon them, (8)

in columns outstretched. (9)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Woe unto every slandering traducer, (1)

Who hath gathered wealth (of this world) and arranged it. (2)

He thinketh that his wealth will render him immortal. (3)

Nay, but verily he will be flung to the Consuming One. (4)

Ah, what will convey unto thee what the Consuming One is! (5)

(It is) the fire of Allah, kindled, (6)

Which leapeth up over the hearts (of men). (7)

Lo! it is closed in on them (8)

In outstretched columns. (9)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Woe to every (kind of) scandal-monger and backbiter. (1)

Who pileth up wealth and layeth it by (2)

Thinking that his wealth would make him last for ever! (3)

By no means! He will be sure to be thrown into that which breaks to pieces. (4)

And what will explain to thee That which Breaks to Pieces? (5)

(It is) the Fire of (the Wrath of) Allah kindled (to a blaze) (6)

The which doth mount (Right) to the Hearts: (7)

It shall be made into a vault over them (8)

In columns outstretched. (9)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Malheur à tout calomniateur diffamateur,

2. qui amasse une fortune et la compte,

3. pensant que sa fortune l'immortalisera.

4. Mais non! Il sera certes, jeté dans la Hutamah.

5. Et qui te dira ce qu'est la Hutamah?

6. Le Feu attisé d'Allah

7. qui monte jusqu'aux coeurs.

8. Il se refermera sur eux,

9. en colonnes (de flammes) étendues.

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Ay de todo aquél que difame, que critique,

2. que amase hacienda y la cuente una y otra vez,

3. creyendo que su hacienda le hará inmortal!

4. ¡No! ¡Será precipitado, ciertamente, en la hutama !

5. Y ¿cómo sabrás qué es la hutama ?

6. Es el fuego de Alá encendido,

7. Que llega hasta las entrañas.

8. Se cerrará sobre ellos

9. en extensas columnas.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Wehe jedem Lنsterer, Verleumder,

2. Der Reichtum zusammengeschart hat und ihn berechnet Mal um Mal.

3. Er wنhnt, sein Reichtum habe ihn unsterblich gemacht.

4. Nein! er wird sicherlich bald in das Verzehrende geschleudert werden.

5. Und was lehrt dich wissen, was das Verzehrende ist? -

6. Das Feuer Allahs, das entzündete,

7. Das über die Herzen hinweg züngelt.

8. Es wird sich wِlben über ihnen

9. In ausgestreckten Sنulen.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Guai ad ogni diffamatore maldicente,

2. che accumula ricchezze e le conta ;

3. pensa che la sua ricchezza lo renderà immortale?

4. No, sarà certamente gettato nella Voragine .

5. E chi mai ti farà comprendere cos'è la Voragine ?

6. [E'] il Fuoco attizzato di Allah,

7. che consuma i cuori

8. Invero [si chiuderà] su di loro ,

9. in estese colonne .

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Гope вcякoмy xyлитeлю - пoнocитeлю,

2. кoтopый coбpaл бoгaтcтвo и пpигoтoвил eгo!

3. Дyмaeт oн, чтo бoгaтcтвo eгo yвeкoвeчит.

4. Taк нeт жe! Бyдeт ввepгнyт oн в "coкpyшилищe".

5. A чтo дacт тeбe знaть, чтo тaкoe "coкpyшилищe"?

6. Oгoнь Aллaxa вocплaмeнeнный,

7. кoтopый вздымaeтcя нaд cepдцaми!

8. Oн нaд ними вoздвигнyт cвoдoм

9. нa кoлoннax вытянyтыx.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Bütün inceden-inceye alay eden kovucularn vay hallerine.

2- ضylesine ki mal yًar ve onu sayar-durur.

3- Sanr ki gerçekten de mal, onu ebedîle tirir.

4- ف ِyle deًil, andolsun ki o, krp dِken, silip süpüren cehenneme atlr.

5- Ve ne bildirdi sana, o krp dِken, silip süpüren cehennem nedir?

6- Allah'n tutu turulmu bir ate idir.

7- ضylesine ate ki yürekleri sarar, kaplar.

8- قüphe yok ki üstlerine kaplar kapanm tr.

9- Upuzun uzatlm direklerle.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. (Dalda) qeybət edib (üzdə) tə'nə vuran hər kəsin vay halına!

2. O kimsə ki, mal yığıb onu dönə-dönə sayar (çoxaldar).

3. Və elə zənn edər ki, mal-dövləti onu əbədi yaşadacaqdır.

4. Xeyr! (Heç də onun güman etdiyi kimi deyildir). O mütləq (Cəhənnəmin alt mərtəbələrindən biri olan) Hütəməyə atılacaqdır!

5. Sən nə bilirsən (haradan bilirsən) ki, Hütəmə nədir?!

6. O, Allahın yanar odudur.

7. Elə bir od ki, ürəkləri yandırıb-yaxar.

8. O, belələrinin (qeybətçilərin və tə'nə vuranların) üzünə qapanıb kilidlənəcəkdir.

9. Onlar (Cəhənnəmdə) hündür sütunlara bağlanmış olacaqlar!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. ہر طعن آميز اشارتيں كرنے والے چغل خور كي خرابي ہے

2. جو مال جمع كرتا اور اس كو گن گن كر ركھتا ہے

3. (اور) خيال كرتا ہے كہ اس كا مال اس كي ہميشہ كي زندگي كا موجب ہو گا

4. ہر گز نہيں وہ ضرور حطمہ ميں ڈالا جائے گا

5. اور تم كيا سمجھے حطمہ كيا ہے؟

6. وہ خدا كي بھڑكائي ہوئي آگ ہے

7. جو دلوں پر جا لپٹے گي

8. (اور) وہ اس ميں بند كر ديئے جائيں گے

9. (يعني آگ كے) لمبے لمبے ستونوں ميں

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. "ويل" (د جهنم كنده) دې وي د هر يو عيب ګر مسخره كوونكي لره

2. هغه (عيب ګر) چې مال يې په وار وار شمېرلے او جمع كړے يې دے

3. هغه دا ګمان كوي چې مال به يې تل ژوندې ولري

4. نه داسې نه ده بلكه قسم دے چې خامخا به دې په "حُطمه" (سوځوونكې، ماتونكې اور) كښې وغورځول شي

5. او تا ته څه پته ده چې "حُطمه" څه شې دے؟

6. هغه د الله بل كړې شوې اور دے

7. (هغه اور) چې له زړونو خيژي (د كافرانوا په ناپاك زړۀ لګيدلے دے

8. دا اور په دوي باندې تړلې شوې دے (له دې خلاصې نه لري)

9. (د دې لمبې) د اوږدو راښكليو شوو ستنو په شان (دي)

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Ewanê ku bi zimanê xwe bi (merivan) tirana dikin û bi çav û birûyê xwe va niqandinêdikin (me¬rivan didine nîşanê hev) hene! Xwelî li wan hemûyan be.

2. Ewî mal civandîye qe nahewe, tim ewî malî dihijmire.

3. Ewa guman dike, ku malêewî (di cihanê da) tim carî bide jînandinê.

4. Na! (bira ewa wusa guman neke) bi rastî ewê li bal (doja bi nav) Hutem da bê avînê.

5. (Muhemmed!) tu ji ku dizanî, ka Hutem çîye?

6. (ewa) agirê Yezdan ê ( pêketîye.

7. Ewa (agira) li ser dilan bilind dibe (qe ji dilan dernakeve).

8.Bi rastî (derê wê dojê) li ser wan hatîye girtinê.

9. Ewan

di (nava) sitünê direj da (bi giredayî) wê bi mînin.

ترجمه اندونزي

Sesungguhnya api itu ditutup rapat atas mereka,(8)

sedang mereka itu. diikat pada tiang- tiang yang panjang.(9) (1)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah (2)

lagi Maha Penyayang. (3)

Apakah kamu tidak memperhatikan bagaimana Tuhanmu telah bertindak terhadap tentara bergajah. (2) (4)

Bukankah Dia telah menjadikan tipu daya mereka (untuk menghancurkan Kakbah) itu sia-sia,(2) (5)

Dan Dia mengirimkan kepada mereka burung yang berbondong- bondong,(3) (6)

yang melempari mereka dengan batu (berasal) dari tanah yang terbakar,(4) (7)

lalu Dia menjadikan mereka seperti daun- daun yang dimakan (ulat).(5) (8)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah (9)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Kecelakaan besar bagi tiap-tiap pencaci, pengeji, (1)

Yang mengumpulkan harta dan berulang-ulang menghitung kekayaannya; (2)

Ia menyangka bahawa hartanya itu dapat mengekalkannya (dalam dunia ini)! (3)

Tidak! Sesungguhnya dia akan dicampakkan ke dalam "Al-Hutamah". (4)

Dan apa jalannya engkau dapat mengetahui, apa dia "Al-Hutamah" itu? (5)

(Al-Hutamah) ialah api Allah yang dinyalakan (dengan perintahNya), - (6)

Yang naik menjulang ke hati; (7)

Sesungguhnnya api neraka itu ditutup rapat atas mereka. (8)

(Mereka terikat di situ) pada batang-batang palang yang melintang panjang. (9)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Ole wake kila safihi, msengenyaji.

2. Ambaye amekusanya mali na kuyahesabu.

3. Anadhani kuwa mali yake yatambakisha milele.

4. Sivyo, lazima atatupwa katika Hutama!

5. Na nini kitakujulisha ni nini Hutama.

6. Ni Moto wa Mwenyeezi Mungu uliowashwa.

7. Ambao unapanda nyoyoni.

8. Hakika huo (Moto) utafungwa juu yao.

9. Ndani ya nguzo ndefu ndefu.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 614

(104) سوره همزه مكى است و نه آيه دارد (9)

[سوره الهمزة (104): آيات 1 تا 9] ترجمه آيات به نام اللَّه كه رحمان و رحيم است.

واى به حال هر طعنه زن عيب جوى (1).

كسى كه مالى را جمع مى كند و از شمردن مكرر آن لذت مى برد (2).

گمان مى كند كه مال او وى را براى ابد از مرگ نگه مى دارد (3).

نه، چنين نيست به طور حتم در حطمه اش مى افكنند (4).

و تو چه مى دانى كه حطمه چيست؟ (5).

آتش فروزان و خرد كننده خداست (6).

آتشى كه نه تنها ظاهر جسم را مى سوزاند بلكه بر باطن و جان انسان نيز نزديك مى شود (7).

آتشى كه دربش به روى آنان بسته مى شود (8).

در ستونهاى بلند و كشيده شده (9). ______________________________________________________ صفحه ى 615

بيان آيات اين سوره تهديد شديدى است به كسانى كه عاشق جمع مالند، و مى خواهند با مال بيشتر خود بر سر و گردن مردم سوار شوند، و بر آنان كبريايى بفروشند، و به همين جهت از مردم عيب هايى مى گيرند كه عيب نيست و اين سوره در مكه نازل شده است.

[تهديد شديد به گرد آورندگان مال و ذكر اوصاف آنان كه" همزه" اند و" لمزه" و مال خود را مايه جاودانى مى پندارند و ...]

" وَيْلٌ

لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ" در مجمع البيان گفته: كلمه" همزه" به معناى كسى است كه بدون جهت بسيار به ديگران طعنه مى زند و عيب جويى و خرده گيريهايى مى كند كه در واقع عيب نيست. و اصل ماده" همز" به معناى شكستن است، و كلمه" لمز" نيز به معناى عيب است پس" همزه" و" لمزه" هر دو به يك معنا است.

ولى بعضى گفته اند: بين آن دو فرقى هست، و آن اين است" همزه" به آن كسى گويند كه دنبال سر مردم عيب مى گويد و خرده مى گيرد، و اما" لمزه" كسى را گويند كه پيش روى طرف خرده مى گيرد- نقل از ليث.

و بعضى گفته اند: همزه كسى را گويند كه همنشين خود را با سخنان زشت آزار دهد، و لمزه آن كسى است كه با چشم و سر عليه همنشين خود اشاره كند، و به اصطلاح فارسى تقليد او را در آورد. آن گاه مى گويد صيغه" فعلة" براى مبالغه در صفتى بنا شده كه باعث مى شود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زياد سر بزند، و خلاصه فعل مذكور عادتش شده باشد، مثلا به مردى كه زياد زن مى گيرد، مى گويند، فلانى مردى" نكحة" است، و به كسى كه زياد مى خندد، مى گويد فلانى" ضحكة" است" همزه و لمزة" هم از همين باب است «1».

پس معناى آيه اين است كه: واى بر هر كسى كه بسيار مردم را عيبگويى و غيبت مى كند. البته اين دو كلمه به معانى ديگرى نيز تفسير شده، و در نتيجه آيه را هم به معانى مختلفى معنا كرده اند.

" الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ" اين آيه،" همزه" و" لمزه" را بيان مى كند،

و اگر كلمه" مالا" را نكره آورد به منظور

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 537. ______________________________________________________ صفحه ى 616

تحقير و ناچيز معرفى كردن مال دنيا بوده، چون مال هر قدر هم كه زياد و زيادتر باشد دردى از صاحبش را دوا نمى كند، تنها سودى كه به حالش دارد همان مقدارى است كه به مصرف حوائج طبيعى خودش مى رساند، مختصرى غذا كه سيرش كند، و شربتى آب كه سيرابش سازد، و دو قطعه جامه كه به تن كند.

و كلمه" عدده" از ماده" عد" به معناى شمردن است، مى فرمايد شخصى كه همزه و لمزه است از بس عاشق مال و حريص بر جمع آن است، مال را روى هم جمع مى كند و پى در پى آن را مى شمارد، و از بسيار بودن آن لذت مى برد.

ولى بعضى «1» گفته اند: معنايش اين است كه مال را عده و ذخيره مى كند براى روزى كه مورد هجوم ناملايمات روزگار واقع شود، كه بنا بر اين، كلمه" عدده" ديگر به معناى شمردن نيست.

" يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ"- يعنى او خيال مى كند مالى كه براى روز مبادا جمع كرده زندگى جاودانه به او مى دهد، و از مردنش جلوگيرى مى نمايد، بنا بر اين منظور از جمله" اخلده" كه صيغه ماضى است، معناى مضارع- آينده- است، به قرينه جمله" يحسب" كه آن نيز مضارع است.

پس انسان نامبرده به خاطر اخلاد در ارض و چسبيدنش به زمين و زندگى مادى زمينى، و فرو رفتنش در آرزوهاى دور و دراز، از مال دنيا به آن مقدارى كه حوائج ضرورى زندگى كوتاه دنيا و ايام گذراى آن را كفايت كند قانع نمى شود، بلكه هر قدر مالش زيادتر شود حرصش

تا بى نهايت زيادتر مى گردد، پس از ظاهر حالش پيداست كه مى پندارد مال، او را در دنيا جاودان مى سازد، و چون جاودانگى و بقاى خود را دوست مى دارد، تمام همش را صرف جمع مال و شمردن آن مى كند، و وقتى جمع شد و خود را بى نياز احساس كرد، شروع به ياغى گرى نموده، بر ديگران تفوق و استعلا مى ورزد، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:

" إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى «2»، و اين استكبار و تعدى اثرى كه براى آدمى دارد همز و لمز است.

از اينجا روشن مى گردد كه جمله" يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ" به منزله تعليل است براى جمله" الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ"، و مى فهماند اگر مال پشيز دنيا را جمع مى كند و مى شمارد، انگيزه و علتش پندار غلطى است كه دارد، و اين خطاى عمليش مستند به خطاى فكرى او

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 538.

(2) آدمى حتما دچار طغيان مى شود در صورتى كه خود را بى نياز احساس كند. سوره علق، آيه 7. ______________________________________________________ صفحه ى 617

است، كه پنداشته مال او را جاودان مى سازد، و نيز جمله" الَّذِي جَمَعَ ..." به منزله تعليل است براى جمله" وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ"، و مى فهماند علت اينكه ويل را نثار هر همزه و لمزه كرديم اين است كه او مال پشيز دنيا را جمع مى كند و مى شمارد.

" كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ" اين جمله ردع و تخطئه پندار غلط او است، كه مى پندارد مال، جاودانه اش مى كند، و لام در كلمه" لينبذن" لام سوگند است، و واژه" نبذ" به معناى پرت كردن و دور انداختن چيزى است. و كلمه" حطمة" (بر وزن همزه و نيز بر وزن

لمزه و نكحة و ضحكة) صيغه مبالغه است، و مبالغه در حطم (شكستن) را مى رساند، البته به معناى خوردن هم استعمال شده، و اين كلمه يكى از نامهاى جهنم است چون جمله" نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ" آن را به آتش جهنم تفسير كرده.

و معناى آيه اين است كه: نه، او اشتباه كرده، مال دنيايش جاودانش نمى سازد، سوگند مى خورم كه به زودى مى ميرد و در حطمه اش پرت مى كنند.

" وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ" و تو نمى دانى حطمه چه حطمه اى است؟! اين جمله تعظيم و هول انگيزى حطمه را مى رساند.

[معناى اينكه در وصف آتش جهنم فرمود:" الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ" و معناى" فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ"]

" نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ"" ايقاد نار" به معناى شعله ور ساختن آتش است. و كلمه" اطلاع و طلوع بر هر چيز" به معناى اشراف بر آن چيز، و ظاهر شدن آن است، و كلمه" افئدة" جمع كلمه" فؤاد" است كه به معناى قلب است، و مراد از قلب در اصطلاح قرآن كريم (عضو صنوبرى شكل كه تلمبه خون براى رساندن آن به سراسر بدن است نيست بلكه) چيزى است به نام نفس انسانيت، كه شعور و فكر بشر از آن ناشى مى شود.

و گويا مراد از" اطلاع آتش بر قلوب" اين است كه آتش دوزخ باطن آدمى را مى سوزاند، همانطور كه ظاهرش را مى سوزاند، به خلاف آتش دنيا كه تنها ظاهر را مى سوزاند.

قرآن درباره سوزاندن آتش جهنم فرموده:" وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ" «1».

" إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ" يعنى آتش بر آنان منطبق است، به اين معنا كه از آنان احدى بيرون آتش نمى ماند،

_______________

(1) آتش گيرانه اش انسان و سنگ است. سوره بقره، آيه 24. ______________________________________________________

صفحه ى 618

و از داخل آن نجات نمى يابد.

" فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ" كلمه" عمد"- با فتحه عين و فتحه ميم- جمع عمود (ستون) است، و كلمه" ممدده" اسم مفعول از مصدر تمديد است، و تمديد مبالغه در مد (كشيدن) است.

بعضى «1» از مفسرين گفته اند: منظور از" عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ" گل ميخ هايى است كه اهل عذاب را ميخكوب مى كند.

بعضى «2» ديگر گفته اند: عمد ممدده تنه هاى درختان است كه چون مقطار، زندانى را با آن مى بندند، و" مقطار" چوب و يا تنه درختى بسيار سنگين است، كه در آن سوراخهايى باز مى كردند تا پاهاى دزدان و ساير مجرمين زندانى را در آن سوراخها كنند، بعضى ديگر معانى ديگرى براى آن كرده اند.

بحث روايتى [(رواياتى در باره شان نزول سوره همزه، معناى" همزه" و" لمزه" و ... مراد از" عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ")]

در روح المعانى در ذيل آيه" وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ" گفته است اين سوره بنا به روايتى كه ابن ابى حاتم از طريق ابن اسحاق از عثمان بن عمر نقل كرده، در شان ابى بن خلف و بنا به روايتى كه سدى نقل كرده در شان ابى بن عمر و ثقفى، معروف به اخنس بن شريق نازل شده، چون مردى هرزه دهن بود، بسيار غيبت مردم را مى كرد، و به آنان تهمت مى زد و بنا بر آنچه ابن اسحاق نقل كرده امية بن خلف جمحى نسبت به رسول خدا (ص) همز و لمز مى كرد، و بنا بر آنچه ابن جرير و غير او از مجاهد نقل كرده اند، در باره جميل بن عامر و بنا بر آنچه ديگران گفته اند در شان وليد بن مغيره و بدگوئيش نسبت به رسول خدا (ص) و سعى

در تنقيص آن جناب نازل شده، و بنا بر قولى ديگر در شان عاص بن وائل نازل شده است «3».

مؤلف: روح المعانى سپس گفته: ممكن است در باره همه نامبردگان نازل شده باشد «4». ولى به نظر ما بعيد نيست كه راويان احاديث نامبرده، هر يك به سليقه خود سوره را بر يكى از نامبردگان تطبيق كرده اند، و از اينگونه تطبيق ها در روايات شان نزول بسيار است.

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 538.

(2) روح المعانى، ج 30، ص 232.

(3 و 4) تفسير روح المعانى، ج 30، ص 230. ______________________________________________________ صفحه ى 619

و در تفسير قمى در معناى كلمه" لمزة" آمده كه اين كلمه به كسى اطلاق مى شود كه با سر و گردن خود ژست مى گيرد، و چون فقيرى و يا سائلى را ببيند ناراحت مى شود. و در معناى جمله" الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ" آمده: يعنى مى شمارد و سر جايش مى گذارد «1».

و در همان تفسير در ذيل آيه" الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ" آمده كه بر دلها شعله مى زند، و ابو ذر غفارى (رضى اللَّه عنه) فرموده: به متكبرين دو چيز را بشارت دهيد، يكى اينكه به سينه هايشان داغ بگذارند و ديگر اينكه پشتشان را بر زمين بكشند. و در ذيل آيه" إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ" آمده كه آتش دوزخ همه اهل دوزخ را فرا مى گيرد" فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ"، يعنى وقتى كنده و زنجيرها بر آنان استوار مى گردد به خدا سوگند كه پوستشان را مى خورد «2».

و در مجمع البيان است كه عياشى به سند خود از محمد بن نعمان احول از حمران بن اعين از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: كفار و مشركين در قيامت اهل

توحيد را كه به خاطر گناهان در آتش شده اند سرزنش مى كنند، كه امروز نمى بينيم كه توحيد شما دردى از شما دوا كرده باشد، چون مى بينيم خدا فرقى ميان ما و شما نگذاشت، در اين هنگام خداى تعالى براى اهل توحيد غيرت به خرج مى دهد و به ملائكه دستور مى دهد اهل توحيد را شفاعت كنيد، آنان هر كس را كه خدا خواسته باشد شفاعت مى كنند، سپس به انبيا دستور مى دهد شفاعت كنيد، آنان هم هر كسى را كه خدا خواسته باشد شفاعت مى كنند، سپس به مؤمنين دستور مى دهد شفاعت كنيد، مؤمنين نيز هر كس را كه خدا خواسته باشد شفاعت مى كنند، آن گاه خداى تعالى مى فرمايد: من از همه اينان مهربانترم، به رحمت من از آتش خارج شويد، و همه چون مور و ملخ بيرون مى آيند.

آن گاه امام باقر (ع) فرمود: سپس عمد كشيده مى شود و راه نجات را برويشان مى بندد و به خدا سوگند كه خلود از اينجا شروع مى شود «3».

_______________

(1 و 2) تفسير قمى، ج 2، ص 441.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 538.

تفسير نمونه

جمعى از مفسران چنين گفته اند كه آيات اين سوره درباره ((وليد بن مغيره )) نازل شده است كه در پشت سر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) غيبت مى كرد، و در پيش رو طعن و استهزاء مى نمود.

بعضى ديگر آن را درباره افراد ديگرى از سران شرك و دشمنان كينه توز و سرشناس اسلام مانند ((اخنس بن شريق )) و ((امية بن خلف )) و ((عاص بن وائل )) دانسته اند.

ولى چنانچه اين شاءن نزولها را بپذيريم باز عموميت مفهوم آيات شكسته نمى شود،

بلكه شامل تمام كسانى است كه داراى اين صفاتند.

سوره همزه

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 9 آيه است.

محتوى و فضيلت سوره همزة

اين سوره كه از سوره هاى مكى است از كسانى سخن مى گويد كه تمام هم خود را متوجه جمع مال كرده ، و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مى كنند، سپس نسبت به كسانى كه دستشان از آن خالى است به ديده حقارت مى نگرند و آنها را به باد استهزا مى گيرند.

اين ثروت اندوزان مستكبر، و خودخواهان حيله گر چنان از باده كبر و غرور مست مى شوند كه از تحقير ديگران و عيب جوئى و استهزا و غيبت آنها لذت مى برند و با آن تفريح مى كنند.

و در پايان سوره از سرنوشت دردناك آنها سخن مى گويد كه چگونه به صورت حقارت آميزى در دوزخ پرتاب مى شوند، و آتش سوزان جهنم قبل از هر چيز بر قلب آنها مسلط مى گردد، و روح و جان آنها را كه كانون اين همه كبر و غرور و اين همه شرارت بود به آتش مى كشد، آتشى سوزان و مستمر و طولانى . در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قراء سورة الهمزة اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من استهزاء بمحمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اصحابه : هر كس اين سوره را تلاوت كند به عدد هر يك از كسانى كه محمد و يارانش را استهزاء كردند ده حسنه به او داده مى شود. <1>

و

در حديثى از امام صادق مى خوانيم : هر كس آن را در نماز فريضه اى بخواند فقر از او دور مى شود، روزى به او رو مى آورد، و مرگهاى زشت و بد از او دفع مى گردد. <2>

تفسير :

واى بر عيبجويان و غيبت كنندگان !

اين سوره با تهديدى كوبنده آغاز مى شود مى فرمايد: واى بر هر عيب جوى مسخره كننده اى ! (ويل لكل همزة لمزة )

آنها كه با نيش زبان و حركات ، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پيش رو، ديگران را استهزاء كرده ، يا عيب جوئى و غيبت مى كنند، يا آنها را هدف تيرهاى طعن و تهم قرار مى دهند.

((همزة )) و ((لمزة )) هر دو صيغه مبالغه است <3> اولى از ماده ((همز)) در اصل به معنى شكستن است و از آنجا كه افراد عيب جو و غيبت كننده شخصيت ديگران را درهم مى شكنند به آنها همزة اطلاق شده .

و ((لمزة )) از ماده ((لمز)) (بر وزن رمز) در اصل به معنى غيبت كردن و عيب جوئى نمودن است .

در اينكه آيا اين دو واژه به يك معنى است ، و اشاره به غيبت كنندگان و عيب جويان مى كند؟ يا در ميان اين دو فرقى است ؟ مفسران احتمالات زيادى داده اند، بعضى آنها را به يك معنى گرفته اند، و بنابراين ذكر اين دو با هم براى تاءكيد است .

ولى بعضى گفته اند ((همزه )) به معنى غيبت كننده و ((لمزه )) به معنى عيب جو است .

بعضى ديگر ((همزه )) را به معنى كسانى كه با

اشارت دست و سر عيب جوئى

مى كنند و لمزه را به معنى كسانى كه با زبان اين كار را انجام مى دهند دانسته اند.

بعضى اولى را اشاره به عيب جوئى روبرو، و دومى را به عيب جوئى پشت سر مى دانند.

بعضى اولى را به معنى عيب جوئى آشكار، و دومى را عيب جوئى پنهان و با اشاره چشم و ابرو شمرده اند.

و گاه گفته شده هر دو به معنى كسى است كه مردم را با القاب زشت و زننده ياد مى كند.

و بالاخره در سخنى از ابن عباس آمده است كه در تفسير اين دو چنين مى گفت : هم المشاؤ ون بالنميمة ، المفرقون بين الاحبة ، الناعتون للناس بالعيب : آنها كسانى هستند كه سخن چينى مى كنند، و ميان دوستان جدائى مى افكنند، و مردم را با عيوب توصيف مى كنند. <4>

گويا ابن عباس اين سخن را از حديثى كه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است استفاده كرده ، آنجا كه فرمود: الا انبئكم بشراركم ؟ قالوا: بلى يا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قال : المشاؤ ون بالنميمة ، المفرقون بين الاحبة ، الباغون للبرآء المعايب : آيا شما را از شريرترين افراد خبر دهم ؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمود: آنها كه بسيار سخن چينى مى كنند، در ميان دوستان جدائى مى افكنند، و براى افراد پاك و بى گناه در جستجوى عيوبند. <5>

ولى از مجموع كلمات ارباب لغت استفاده مى شود كه اين دو واژه به يك معنى است ، و مفهوم

وسيعى دارد كه هر گونه عيب جوئى و غيبت و طعن و استهزاء به وسيله زبان و علائم و اشارات و سخن چينى و بدگوئى را شامل مى شود.

به هر حال تعبير به ((ويل )) تهديد شديدى است نسبت به اين گروه ، و اصولا آيات قرآن موضع گيرى سختى در برابر اينگونه افراد نموده ، و تعبيراتى دارد كه درباره هيچ گناهى مانند آن ديده نمى شود، مثلا بعد از آنكه منافقان كوردل را به خاطر سخريه مؤ منان به عذاب اليم تهديد مى كند، مى فرمايد: استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم : چه براى آنها استغفار كنى و چه نكنى ، حتى اگر هفتاد بار براى آنها استغفار كنى خداوند آنها را هرگز نمى بخشد (توبه 80).

شبيه همين معنى در باره منافقانى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را استهزا مى كردند در سوره منافقون آيه 5 آمده است .

اصولا آبرو و حيثيت اشخاص از نظر اسلام بسيار محترم است ، و هر كارى كه موجب تحقير مردم گردد گناه بزرگى است ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : اذل الناس من اهان الناس : ذليل ترين مردم كسى است كه به مردم توهين كند!. <6>

شرح بيشترى در اين زمينه ذيل آيه 11 و 12 سوره حجرات (جلد 22 صفحه 177 تا 195) آورده ايم .

سپس به سرچشمه اين عمل زشت (عيب جوئى و استهزاء) كه غالبا از كبر و غرور ناشى از ثروت مايه مى گيرد)

پرداخته ، مى افزايد: همان كسى كه مال را جمع آورى و شماره كرده بى آنكه حساب مشروع و نامشروع آنرا كند (الذى جمع مالا و عدده ).

آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد كه پيوسته آنها را مى شمرد، و از برق درهم و دينار، و پولهاى ديگر، لذت مى برد و شادى مى كند.

هر درهم و دينارى براى او بتى است ، نه تنها شخصيت خويش كه تمام شخصيتها را در آن خلاصه مى بيند، و طبيعى است كه چنين انسان گمراه و ابلهى مؤ منان فقير را پيوسته به باد سخريه بگيرد.

((عدده )) در اصل از ماده ((عد)) به معنى شمارش است ، بعضى نيز احتمال داده اند كه از ((عده )) (بر وزن غده ) به معنى آماده كردن اين اموال و ذخيره نمودن براى مشكلات و روز مبادا است .

بعضى نيز آن را به امساك و نگهدارى تفسير نموده اند.

ولى معنى اول از همه ظاهرتر است .

به هر حال آيه ناظر به ثروت اندوزانى است كه مال را نه به عنوان يك وسيله بلكه به عنوان يك هدف مى نگرند، و در جمع آورى آن هيچ قيد و شرطى قائل نيستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق ديگران ، از طريق شرافتمندانه و يا طرق پست و رذيلانه آن را جمع آورى مى كنند، و آنرا تنها نشانه عظمت و شخصيت مى دانند.

آنها مال را براى رفع نيازهاى زندگى نمى خواهند، و به همين دليل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بيشتر مى گردد، و گرنه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم

نيست ، بلكه در قرآن مجيد گاهى از آن به عنوان ((فضل الله )) تعبير شده ، آنجا كه مى فرمايد: و ابتغوا من فضل الله (جمعه - 10) و در جاى ديگر از آن تعبير به خير مى كند: كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية : بر شما مقرر شده كه وقتى مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذارده وصيت كند.

چنين مالى مسلما نه مايه طغيان است ، نه وسيله تفاخر، نه بهانه استهزاى ديگران ، اما مالى كه معبود است و هدف نهائى است ، و صاحبان آن را همچون ((قارون )) دعوت به طغيان مى كند ننگ است و ذلت ، و مصيبت است و نكبت ،

و مايه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است .

و غالبا جمع آورى كميت زيادى از اين مال جز با آلودگيهاى فراوان ممكن نمى شود.

لذا در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم : كه فرمود: لا يجتمع المال الا بخمس خصال : بخل شديد، و امل طويل ، و حرص غالب ، و قطيعة رحم ، و ايثار الدنيا على الاخرة : مال جز با پنج خصلت در يك جا جمع نمى شود: بخل شديد، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب ، قطع رحم ، و مقدم داشتن دنيا بر آخرت . <7>

زيرا كسانى كه سخاوتمندند و گرفتار آرزوهاى دور و دراز نيستند مراقب حلال و حرامند، به ارحام خود كمك مى كنند، و غالبا اموال نزد آنها جمع نمى شود، هر چند درآمدشان زياد باشد.

در آيه بعد

مى افزايد: اين انسان زراندوز و مال پرست گمان مى كند اموالش سبب جاودانگى او است (يحسب ان ماله اخلده ). <8>

جالب اينكه ((اخلد)) در اينجا به صورت فعل ماضى آمده ، يعنى او گمان مى كند اموالش او را به صورت يك موجود جاودانه در آورده است ، نه مرگ مى تواند به سراغ او آيد، نه بيماريها و حوادث جهان مشكلى براى او ايجاد مى كند، چرا كه مشكل گشا در نظرش تنها مال و ثروت است و اين مشكل گشا

را در دست دارد.

چه پندار غلط و خيال خامى ؟ اموالى كه آنقدر در اختيار قارون بود كه كليد گنجهايش را چندين مرد زورمند به زحمت برمى داشت ، ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تاءخير اندازند، و خداوند او و گنجهايش را در يك لحظه با يك زمين لرزه مختصر در زمين فرو برد: فخسفنا به و بداره الارض (قصص - 81).

اموالى كه نمونه كاملش در دست فراعنه مصر بود، ولى به مصداق كم تركوا من جنات و عيون و زروع و مقام كريم و نعمة كانوا فيها فاكهين : چه بسيار باغها و چشمه ها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعم بودند (دخان - 25 تا 27) ولى همه اينها به آسانى در عرض ساعتى به ديگران رسيد: كذلك و اورثناها قوما آخرين (دخان - 28).

و لذا در قيامت كه پرده ها كنار مى رود آنها به اشتباه بزرگشان پى مى برند و فريادشان بلند مى شود: ما اغنى عنى

ماليه هلك عنى سلطانيه : مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد، قدرت من نيز از دست رفت (حاقه - 28 و 29). اصولا انسان از فنا و نيستى متنفر است ، و طرفدار خلود و جاودانگى است ، و همين علاقه درونى به ما در مباحث معاد كمك مى كند كه بدانيم انسان براى جاودانگى آفريده شده است ، و الا غريزه عشق به جاودانگى در او نبود.

ولى اين انسان مغرور و خودخواه و دنياپرست گاه جاودانگى خود را در امورى مى بيند كه درست مايه فنا و نيستى او است ، فى المثل مال و مقام را كه غالبا دشمنان بقاى او هستند وسيله جاودانگى مى شمرد.

از اين بيان روشن شد كه پندار جاودانگى به وسيله مال دليلى براى جمع مال ، و جمع مال نيز عاملى براى استهزاء و سخريه ديگران در نظر اين كوردلان

محسوب مى شود.

قرآن در پاسخ اين گروه مى فرمايد: چنان نيست كه او مى پندارد (كلا).

بلكه به زودى با كمال ذلت و حقارت در آتشى خرد كننده پرتاب مى شود! (لينبذن فى الحطمة ).

بعد ((حطمة )) را چنين تفسير مى كند: و تو چه مى دانى حطمه چيست ؟! (و ما ادراك ما الحطمة ).

آتش برافروخته الهى است (نار الله الموقدة ).

آتشى كه از دلها سرمى زند و نخستين جرقه هايش در قلوب ظاهر مى شود! (التى تطلع على الافئدة ).

((لينبذن )) از ماده ((نبذ)) (بر وزن سبز) به گفته راغب در ((مفردات )) در اصل به معنى دور انداختن چيزى به خاطر حقارت و بى ارزشى آن است .

يعنى خداوند، اين مغروران خودخواه خود برتربين را

در آن روز به صورت موجوداتى ذليل و بى ارزش در آتش دوزخ پرتاب مى كند، تا نتيجه كبر و غرور خود را ببينند.

((حطمه )) صيغه مبالغه از ماده حطم به معنى درهم شكستن چيزى است ، و اين نشان مى دهد كه آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى شكند، ولى از بعضى از روايات استفاده مى شود كه ((حطمه )) نام تمام جهنم

نيست بلكه نام بخش فوق العاده سوزانى از آن است . <9>

فهم اين معنى كه آتش به جاى سوزاندن ، اعضا را درهم بشكند شايد در گذشته مشكل بود، ولى امروز كه مساءله شدت تاءثير امواج انفجار بر همه ما واضح شده كه چگونه ممكن است امواج ناشى از يك انفجار مهيب نه تنها انسانها بلكه ميله هاى محكم آهن و ستونهاى عظيم ساختمانها را درهم بشكند مطلب عجيبى نيست .

تعبير به ((نارالله )) (آتش الهى ) دليل بر عظمت آن است و تعبير به ((موقدة )) دليل بر فروزان بودن هميشگى آن است .

عجيب اينكه اين آتش بر خلاف تمام آتشهاى دنيا كه نخست پوست را مى سوزاند و سپس به داخل نفوذ مى كند، اول بر دلها شراره مى زند، و درون را مى سوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرايت مى كند.

اين چه آتشى است كه اولين جرقه هايش بر دل آدمى ظاهر مى شود؟ اين چه آتشى است كه درون را قبل از برون مى سوزاند؟ همه چيز قيامت عجيب است و با اين جهان تفاوت بسيار دارد، حتى درگيرى آتش سوزانش !. چرا

چنين نباشد؟ در حالى كه قلبهاى آنها كانون كفر و كبر و غرور بود و مركز حب دنيا و ثروت و مال .

چرا آتش قهر و غضب الهى قبل از هر چيز بر قلوب آنها مسلط نشود در حالى كه آنها دل مؤ منان را در اين دنيا با سخريه ها و عيب جوئى و غيبت و تحقير سوزاندند، عدالت الهى ايجاب مى كند كه آنها كيفرى همانند اعمالشان را ببينند.

در آخرين آيات اين سوره مى فرمايد: اين آتش سوزان بر آنها به صورت دربسته است ! (انها عليهم مؤ صدة ).

((مؤ صده )) از ماده ((ايصاد)) به معنى بستن در و محكم كردن آن است ، و لذا به اطاقكهائى كه در درون كوه ها. براى جمع اموال بوجود مى آورند ((وصيد)) مى گفتند.

در حقيقت همانگونه كه آنها اموال خود را در گاوصندوقها و مخازن در بسته نگاه مى داشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ كه راه خلاص و نجاتى از آن نيست زندانى مى كند!.

و سرانجام مى گويد:

((آنها در ستونهاى كشيده و طولانى قرار خواهند داشت )) (فى عمد ممددة ) ((عمد)) جمع ((عمود)) به معنى ستون يا هر شى ء طولانى مانند قطعات چوب و آهن است ، و ((ممددة )) به معنى كشيده و طويل است .

جمعى از مفسران اين تعبير را اشاره به ميخهاى عظيم آهنين دانسته اند كه درهاى جهنم محكم با آنها بسته مى شود، به گونهاى كه راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابر اين تاءكيدى است بر آيه قبل كه مى گويد درهاى جهنم را بر آنها مى بندند و

از هر طرف محصورند.

بعضى نيز آن را اشاره به نوعى از وسائل عذاب و مجازات دانسته اند، شبيه چيزى كه در ميان ما به ((كند و زنجير)) معروف است ، و آن قطعه چوب يا آهن سنگينى است كه دو فرورفتگى در آن به اندازه مچ پاها وجود دارد، پا را در آن مى نهادند، و با ميل هاى روى آن را گرفته و قفل مى كردند، به طورى كه شخص قدرت بر حركت نداشت ، و اين جزاى شكنجه هاى آنها نسبت به مردم بى گناه در اين دنيا است .

بعضى نيز تفسير سومى به كمك اكتشافات اخير براى آن ذكر كرده اند، و آن اين كه شعله هاى سوزان جهنم به صورت ستونهاى كشيده و طولانى بر آنها مسلط مى شود آنها مى گويند در اكتشافات اخير ثابت شده كه اشعه مخصوص ايكس (رونتگن ) بر خلاف اشعه هاى ديگر كه به صورت مخروطى پخش مى شود به صورت استوانه اى درست همچون ستون منتشر مى گردد، و عجيب اينكه اين اشعه در تمام وجود انسان نفوذ مى كند، و حتى بر قلب مسلط مى شود، و به همين دليل براى عكسبردارى از اعضاى داخلى از آن استفاده مى كنند، معلوم مى شود اشعه اى از آتش سوزان جهنم برمى خيزد كه بى شباهت به اشعه فوق نيست . <10>

ولى از ميان اين تفاسير مناسب تر همان تفسير اول است (البته بنا بر بعضى از اين تفاسير جمله فى ((عمد ممددة )) بيان حالت دوزخ و در بعضى ديگر بيان حال دوزخيان است.

1 - كبر و غرور، سرچشمه گناهان بزرگ است .

خود

برتربينى بلاى عظيمى است كه خمير مايه بسيارى از معاصى محسوب مى شود، غفلت از خدا، كفران نعمتها، غرق شدن در عياشى و هوسبازى ، تحقير ديگران ، و استهزاى مؤ منان ، همه از آثار شوم اين صفت رذيله است ، افراد كم ظرفيت همين كه به نوائى مى رسند، چنان گرفتار كبر و غرور مى شوند كه مطلقا ارزشى براى ديگران قائل نيستند، و همان سبب جدائى آنها از جامعه ، و جدائى جامعه از آنها مى شود.

در عالمى از پندار فرو مى روند، خود را تافته اى جدا بافته مى پندارند

و حتى از مقربان خدا مى شمارند، و همين سبب مى شود كه عرض و آبرو و حتى جان ديگران در نظر آنها، بى ارزش و بى مقدار باشد، به همز و لمز مشغول مى شوند، و با عيب جوئى و مذمت ديگران ، به گمان خود بر عظمت خويش مى افزايند! جالب اينكه در بعضى از روايات اينگونه افراد به عقرب تشبيه شده اند، كه كارشان نيش زدن است ، (و اگر نيش عقرب نه از ره كين است ، نيش آنها از راه كينه توزيهاست ).

در حديثى آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من در شب معراج گروهى از دوزخيان را ديدم كه گوشت از پهلويشان جدا مى كردند و به آنها مى خوراندند!، از جبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟! گفت : هؤ لاء الهمازون من امتك ، اللمازون !: اينها عيب جويان و استهزاء كنندگان از امت تواند <11> همانگونه كه در بالا اشاره كرديم ، بحث مشروحى در اين زمينه

ذيل آيات سوره حجرات داشته ايم .

2 - حرص بر جمع مال

درباره مال و ثروت ، نظرات متفاوتى در جهت افراط و تفريط وجود دارد، بعضى چنان اهميتى براى آن قائلند كه حلال تمام مشكلاتش مى دانند، تا آنجا كه طرفداران اين عقيده در اشعار خود داد سخن در اين زمينه داده اند، از جمله شاعر عرب : مى گويد: فصاحة سحبان و خط ابن مقلة و حكمة لقمان و زهد بن ادهم اذا اجتمعت فى المرء و المرء مفلس فليس له قدر به مقدار درهم !

: فصاحت سحبان (فصيح معروف عرب ) و خط ابن مقله (خطاط معروف ) و حكمت لقمان و زهد ابراهيم بن ادهم اگر در انسانى جمع شود و مفلس و بى پول باشد قدر و مقامى حتى به مقدار يك درهم نخواهد داشت ! و لذا جاى تعجب نيست كه اين گروه دائما به جمع اموال پردازند و آنى راحت ننشينند و هيچ قيد و شرطى براى آن قائل نباشند و حلال و حرام در نظرشان يكسان باشد.

در نقطه مقابل اين گروه جمعيتى هستند كه براى مال و ثروت ، كمترين ارزشى قائل نيستند، فقر را مى ستايند و براى آن ارج قائلند، حتى مال را مزاحم تقوى و قرب خدا مى دانند!

ولى در برابر اين دو عقيده كه در طرف افراط و تفريط قرار دارد آنچه از قرآن مجيد و روايات اسلامى استفاده مى شود، اين است كه مال خوب است اما به چند شرط: نخست اينكه : وسيله باشد و نه هدف .

ديگر اينكه انسان را اسير خود نسازد، بلكه انسان امير بر آن باشد.

سوم اينكه

از طرق مشروع به دست آيد و در راه رضاى خدا مصرف گردد.

علاقه به چنين مالى نه تنها دنياپرستى نيست بلكه دليلى بر علاقه به آخرت است ، و لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : هنگامى كه حضرت ذهب و فضه (طلا و نقره ) را لعن و نفرين فرمود: يكى از ياران تعجب كرد و در اين سؤ ال نمود امام (عليه السلام ) فرمود: ليس حيث تذهب اليه انما الذهب الذى ذهب بالدين و الفضة التى افاضت الكفر: منظور از ذهب چيزى است كه دين را از بين برد و منظور از فضه چيزى است كه سرچشمه كفر و بى ايمانى مى شود. <12>

در حديث ديگرى از امام امير مؤ منان (عليه السلام ) مى خوانيم : السكر اربع سكرات سكر الشراب ، و سكر المال ، و سكر النوم ، و سكر الملك : مستى چهار - گونه است ، مستى شراب ، مستى مال ، مستى خواب و مستى قدرت !. <13>

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه مردى خدمتش آمد و عرض كرد پدر و مادرم به فدايت باد، مرا موعظه اى كن ، فرمود: ان كان الحسنات حقا فالجمع لما ذا؟ و ان كان الخلف من الله عز و جل حقا فالبخل لما ذا؟!: اگر حسنات حق است و به آن ايمان داريم ، جمع مال براى چيست ؟ (چرا در راه خدا انفاق نكنيم ) و اگر پاداش و جبران الهى حق است ، بخل براى چيست ؟. <14>

بسيارى هستند تا پايان عمر به

جمع آورى مال مشغولند، و سرانجام براى ديگران وامى گذارند، حسابش را آنها بايد بدهند و بهره اش نصيب ديگران است لذا در حديثى مى خوانيم از امير مؤ منان على (عليه السلام ) سؤ ال كردند، من اعظم الناس حسرة ؟: چه كسى حسرتش از همه بيشتر است ؟!

فرمود: من راءى ماله فى ميزان غيره ، و ادخله الله به النار و ادخل وارثه به الجنة !: كسى كه اموال خود را در ترازوى سنجش اعمال ديگران ببيند، خداوند او را به خاطر اموالش وارد دوزخ كند، و وارث او را به خاطر آن وارد بهشت سازد!. <15>

و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه ((كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم : ((اينگونه خداوند اعمال آنها را مايه حسرتشان قرار مى دهد)) فرمود: هو الرجل يدع المال لا ينفقه فى طاعة الله بخلا ثم يموت

فيدعه لمن يعمل به فى طاعة الله او فى معصيته : ((اين درباره كسى است كه مالى را وامى گذارد و به خاطر بخل ، در راه طاعت الهى انفاق نمى كند، سپس مى ميرد و آن را براى كسى مى نهد كه در طاعت الهى يا در معصيتش مصرف مى كند)).

سپس امام (عليه السلام ) افزود اگر در طريق اطاعت خدا صرف كند آن را در ميزان عمل ديگرى مى بيند و حسرت مى خورد، چرا كه مال مال او بوده ، و اگر در معصيت الهى صرف كند سبب تقويت او شده تا گناه كند (و باز عقوبت و حسرتش متوجه او است ). <16>

آرى موضع گيرى انسانها در برابر اموال

مختلف است گاه از آن بت خطرناكى مى سازند و گاه وسيله سعادت بزرگى .

اين سخن را با حديث پر معنائى از ابن عباس پايان مى دهيم ، او مى گويد: ان اول درهم و دينار ضربا فى الارض نظر اليهما ابليس فلما عاينهما اخذهما فوضعهما على عينيه ، ثم ضمهما الى صدره ، ثم صرخ صرخة ، ثم ضمهما الى صدره ، ثم قال : انتما قرة عينى ! و ثمرة فؤ ادى ما ابالى من بنى آدم اذا احبوكما ان لا يعبدوا وثنا! حسبى من بنى آدم ان يحبوكما:

هنگامى كه نخستين سكه درهم و دينار در جهان زده شد ابليس نگاهى به آنها افكند وقتى آنها را تماشا كرد آن دو را گرفت و بر چشمانش گذاشت ، سپس برداشت و به سينه اش چسباند! بعد فرياد عاشقانه اى كشيد! دگر بار به سينه اش چسباند، سپس گفت : شما (خطاب به درهم و دينار) نور چشمان منيد و ميوه دل من ! اگر انسانها شما را دوست دارند براى من مهم نيست كه بت پرستى نكنند. همين كه شما را دوست دارند براى من كافى است (چرا كه شما برترين بت هستيد). <17>

خداوندا! ما را از مستى مال و مقام و دنيا و شهوات حفظ كن .

پروردگارا ! ما را از سلطه شيطان و بندگى درهم و دينار رهائى بخش .

بارالها! آتش دوزخ سخت شكننده است و رهائى از آن جز به لطف تو ممكن نيست ما را مشمول لطفت فرما.

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در برابر يكصد و چهارمين بوستان زيبا و عطرافشان كتاب خدا

قرار داريم و به خواست خدا به شناسنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره اين سوره مباركه با هشدارى به عيبجويان و طعنه زنان و كسانى كه با زبان گزنده، و واژه هاى زننده و يا حركات نامناسب چشم و ابرو ديگران را به باد ريشخند مى گيرند و دل ها را مى شكنند، آغاز مى گردد و مى فرمايد:

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ...

واى بر هر عيبجوى طعنه زننده اى!

و نام اين سوره از نخستين آيه اقتباس شده و «همزه» نام دارد.

2 - فرودگاه آن اين سوره از ديدگاه همه مفسران و محدثان «مكّى» است، و پس از سوره قيامت در كنار خانه خدا بر قلب نورانى محمّد(ص) فرود آمده است.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن اين سوره داراى 9 آيه است، و از 33 واژه، و 132 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من استهزء بمحمد(ص) و اصحابه.(298)

كسى كه اين سوره را بخواند و در انديشه عمل به آن باشد، به شمار هر يك از كسانى كه محمد(ص) و يارانش را مسخره كردند، ده پاداش به او ارزانى مى گردد.

و از امام صادق آورده اند كه:

و من قرأ «ويل لكل همزة...» فى فريضة من قرائضه نفت عنه الفقر و جلبت عليه الرّزق و تدفع عنه ميتة السوء.(299)

كسى كه سوره «همزه» را در نمازهاى واجب خود بخواند، خدا فقر را از او دور نموده، و رزق و روزى را به سوى او جلب مى كند، و مرگ بد و ناگوار را از

او دور مى سازد.

5 - دور نمايى از مفاهيم آن محور بحث و روشنگرى در اين سوره در جهت نقد و نكوهش انديشه و عملكرد منحط و تخريبى و ضد مردمى زرسالاران خودكامه و فريبكارى است كه به ثروت هاى باد آورده و حرام خويش مغرورند، و به جاه و مقام ظالمانه و غاصبانه خويش كه به قيمت تحقير و سركوب مردم به دست آورده اند، مى نازند و مى بالند و به جاى خدمت به خلق و تأمين رفاه و آسايش و آرامش آنان و رعايت حقوق انسانى شان، زبان به تحقير آنان مى گشايند و ريشخند آنان را وسيله تفريح خود مى سازند... آرى، در اين سوره به اين نكات توجه داده شده است:

1 - هشدار به عيبجويان،

2 - هشدار به بدگويان و طعنه زنان،

3 - خصلت هاى نكوهيده اى كه در خور آتش است،

4 - مستى ثروت و قدرت باد آورده و تباهى هاى آن.

1 - واى بر هر عيبجويى طعنه زننده!

2 - همان كسى كه ثروتى هنگفت گرد آورد و به شمارش آن پرداخت.

3 - مى پندارد كه ثروتش او را جاودان ساخته است.

4 - چنين نيست؛ بى ترديد در آن [آتش درهم شكننده افكنده خواهد شد.

5 - و تو چه مى دانى كه آن [آتش درهم شكننده چيست؟

6 - آتش بر افروخته خداست،

7 - كه بر دل ها سرمى كشد.

8 - بى ترديد آن [آتش بر آنان پوشيده شده است،

9 - در ستون هايى كشيده و [طولانى .

نگرشى بر واژه ها

همزه: اين واژه از ريشه «همز» به معنى طعنه زدن و متلك

پرانى بسيار است، و در اصل به معنى «شكستن» آمده است؛ و از آن جايى كه عيب جو و طعنه زننده با كار خويش شخصيت و اعتبار ديگران را به ناروا هدف عيبجويى و آماج تيرهاى غيبت و تهمت و طعنه مى سازد، اين واژه در اين مورد به كار مى رود.

لمزه: از ريشه «لمز» به معنى عيبجويى رويارو آمده است. با اين بيان تفاوت ميان اين دو واژه اين است كه «همزه» به معنى عيبجويى نهان و پشت سر ديگران است، امّا «لمزه» به معنى عيب جويى آشكار و رويارو.

پاره اى بر آنند كه «همزه» به معنى اذيت و آزار ديگرى با زبان گزنده است و واژه «لمزه» به معنى تحقير و آزار ديگرى با اشاره چشم و ابرو. واژه هاى «لمّاز» و «همّاز»، به معنى بسيار چشمك زن و بسيار عيبجو، از همين ريشه ها هستند.

عدده: از ريشه «عدَّ» به معنى شمردن آمده است.

حطمه: اين واژه به معنى «پرخور» آمده است. با اين بيان هنگامى كه گفته شود: «رجل حطمة» منظور مرد بسيار پرخور است؛ همين گونه «رحل نكحة» و يا «رجل ضحكة» به معنى مردى كه بسيار ازدواج مى كند، و مردى كه بسيار مى خندد، آمده است و همين گونه دو واژه «همزه» و لمزه» معنى مبالغه دارند.

واژه «حطمه» از ريشه «حطم» به معنى شكستن و خردكردن نيز آمده است.

نبذ: اين واژه در اصل به معنى دور افكندن چيزى به خاطر حقير و ناچيز شمردن آن آمده است، و واژه «لينبذن» از اين باب است.

عمد: به معنى ستون ها آمده است. اين واژه جمع مى باشد و مفرد آن «عمود» است.

تفسير

واى بر

زبان هاى گزنده و عيب جو

در سوره پيش سخن از زيانكارى و خسران انسان ها بود، اينك به بيان نمونه هايى از زيانكاران و خصلت هاى نكوهيده آنان مى پردازد و به زور مداران و زرسالاران و شيوه منحط آنان كه با انواع شگردها و نيرنگ ها شخصيت آزادى خواهان و ستم ناپذيران را آماج تحقير و اهانت و تمسخر قرار مى دهند، سخت هشدار مى دهد و آنان را از عذاب دردناك و آتش شعله ور دوزخ مى ترساند.

نخست مى فرمايد:

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ

واى بر هر عيبجوى طعنه زننده اى!

به باور پاره اى منظوراين است كه: واى بر هر عيبجويى كه در نهان و آشكار و يا رويارو و پشت سر، عيب ديگران را مى جويد.

امّا از ديدگاه «ابن عباس» آيه شريفه هشدارى است به كسانى كه غيبت ديگران را مى كنند و با سخن چينى و دو به هم زدن بذر كينه و دشمنى و جدايى در دل ها مى افشانند.

از نامبرده در روايت ديگرى آورده اند كه: واژه «همزه» را به معنى «طعنه زننده» مى داند و واژه «لمزه» را به معنى غيبت كننده.

به باور «سعيد بن جبير» و «قتاده» واژه «همزه» به معنى غيبت كننده است و «لمزه» طعنه زننده.

امّا به باور گروهى از جمله «ابوالعاليه» و «عطاء» واژه «همزه» به معنى عيبجويى و طعنه زدن در برابر ديگرى آمده است و «لمزه» به معنى غيبت ديگران.

«ابن زيد» مى گويد: واژه «همزه» به معنى كار كسى است كه پشت سر مردم حرف مى زند و به آنان اذيت و آزار مى رساند، و «لمزه» به معنى اذيت ديگران با اشاره چشم و ابرو و زبان گزنده است.

آن گاه در اشاره اى روشنگر به علل اين خصلت هاى

نكوهيده كه مستى ثروت و قدرت بادآورده و جنون دنياپرستى است، مى فرمايد:

الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ

همو كه ثروتى هنگفت از راه هاى ناروا و ظالمانه گرد آورد و به شمارش آن پرداخت.

به باور «فراء» منظور اين است كه به شمردن و نازيدن به آن اموالِ بسيار پرداخت. اما به باور «زجاج» آن را براى روزها و سال هاى آينده آماده ساخت.

از ديدگاه «جبايى» ثروتى بسيار از راه حرام گرد آورد، و بدون پرداختن حقوق مالى خويش، آن را براى روز مبادا ذخيره كرد.

شأن نزول و داستان فرود

در مورد شأن نزول و داستان فرود اين آيات دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى از جمله «مقاتل» اين آيات در نكوهش «وليد بن مغيره» فرود آمد؛ چراكه او از زرسالاران و زورمداران خودكامه اى بود كه به جاى خردورزى و حق پذيرى، در برابر پيامبر صلح و آزادى مى ايستاد و با زبان گزنده با او سخن مى گفت و در جايى كه آن حضرت حضور نداشت به غيبت و عيبجويى از او مى پرداخت، و خدا در نكوهش كار زشت او و نيز نكوهش از اين شيوه ظالمانه آيات اين سوره را فرو فرستاد.

2 - امّا پاره اى برآنند كه اين آيات در نكوهش «اخنس بن شريف» از سردمداران شرك و استبداد و رفتار زشت و ظالمانه او كه با چشمك و غيبت ديگران، به اذيت و آزار آنان مى پرداخت، فرود آمد.

سپس در اشاره به پندار سست و آرزوهاى دور و دراز آن عنصر عيب جو و حق ستيز مى فرمايد:

يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ

مى پندارد كه ثروت بسيارش او را از مرگ نجات

داده و جاودانه خواهد ساخت.

واژه «اخلد» گرچه در قالب ماضى است، امّا به مفهوم مضارع يا «يخلد» مى باشد، و قرينه اين سخن واژه «يحسب» در آيه است. و با اين كه قطعى بودن مرگ بر همگان روشن است، اين تعبير بدان جهت كه آن زرسالار مغرور و مست، رفتارش به گونه اى بود كه گويى مى پنداشت ثروت و قدرت بادآورده اش مى تواند او را از مرگ نجات دهد.

در آيه بعد در نفى پندار پوچ اين عناصر اصلاح ستيز و تاريك انديش مى فرمايد:

كَلاَّ

نه، هرگز آن گونه نيست كه او مى پندارد، و ثروت و قدرت بادآورده و محاسبه ناپذير او، نه مى تواند او را از مرگ نجات دهد و نه جاودانه اش سازد.

به باور پاره اى واژه «كلّا» به معنى «حقاً» آمده و منظور اين است كه: بى ترديد پندار او درست نيست.

لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ

بى گمان او در آتش خردكننده اى فرو افكنده خواهد شد.

واژه «حطمه» يكى از نام هاى دوزخ است.

به باور «مقاتل» اين واژه در اصل به معنى خُردكننده و شكننده آمده، و منظور اين است كه: او در آتش دوزخ كه استخوان ها را خرد مى كند و درهم مى شكند افكنده خواهد شد.

آن گاه در اشاره به عظمت و سهمگينى آن مى فرمايد:

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ

و تو چه مى دانى كه «حطمه» چيست؟

سپس در تفسير آن مى افزايد:

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ

آتش شعله ور و برافروخته خدايى است.

اضافه شدن آتش به نام بلند و با عظمت خدا نشان دهنده آن است كه اين آتش چيزى جز آتش دنياست.

و در وصف آن مى افزايد:

الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ

آتش

شعله ورى كه به ژرفاى دل ها مى رسد و درد و سوزشش را تا اعماق جان ظالمان مى رساند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اين آتش بر خلاف آتش دنيا از اعماق دل زبانه مى كشد و باطن را مى سوزاند تا به ظاهر برسد.

و نيز مى افزايد:

إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ

اين آتش شعله ور، بر آن تبهكاران و ظالمان به صورت در بسته است؛ چرا كه وقتى آنان را به دوزخ افكندند براى نوميد ساختن آنان از نجات و رهايى، درها را بر روى آن ها مى بندند و آنان در محاصره قرار مى گيرند.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش سوره است، مى فرمايد:

فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ

و در ميان ستون هايى دراز و كشيده از آتش خواهند بود.

واژه «عمد» جمع «عمود» به معنى ستون است، و «ممدده» به معنى هر پديده دراز و كشيده مى باشد.

«ابو عبيده» مى گويد: واژه «عماد» مفرد «عمد» مى باشد و «عمد» به معنى ميخ هايى دراز از آهن گداخته اى است كه درها و طبقه هاى متعدد دوزخ، پس از افكنده شدن دوزخيان در آن ها، به وسيله آن ميخ هاى عجيب بسته مى شود تا آنان در ميان همان حرارت دردناك و سوزان و فشار و اندوه عذاب بمانند. بدين سان ديگر نه درى بر روى آنان گشوده مى شود و نه نسيم رحمت بر آنان مى وزد.

«حسن» بر آن است كه منظور از «عمد» ستون هاى سراپرده و چادرى از آتش است كه به بيان قرآن، خدا براى بيدادگران آماده ساخته و آنان را در بر مى گيرد. انا اعتدنا للظالمين ناراً احاط بهم سرادقها...(300)

در روز رستاخيز آنان را در آن چادرها مى افكنند و

ستون ها را مى كشند و دريايى از آتش آنان را به كام مى كشد.

امّا «كلبى» بر آن است كه منظور وسيله اى از وسايل عذاب دوزخ است كه دوزخيان را با آن به بند مى كشند.

و به باور «ابن عباس» منظور غل و زنجير است كه بر دست و پا و گردن آنان افكنده مى شود.

از امام صادق آورده اند كه: كفرگرايان و ظالمان در آتش دوزخ، خداپرستان گناه كار را به باد سرزنش و ريشخند مى گيرند و مى گويند: ديديد خداپرستى شما برايتان سودبخش نيفتاد، و اينك با ما شرك گرايان هم بند هستيد و گرفتار آتش؟

درست در اين هنگام است كه خداى مهربان در نفى پندار پوچ و در پاسخ به سرزنش و نكوهش آنان به فرشتگان فرمان شفاعت مى دهد، و آنان هر آن كس را كه خدا بخواهد شفاعت مى كنند. از پى آن، به پيامبران دستور شفاعت مى رسد، و آنان نيز شفاعت مى كنند، و سرانجام به ايمانداران راستين اجازه شفاعت داده مى شود و آنان نيز كسانى را كه خدا بخواهد از آتش نجات مى دهند و آن گاه هنگامى كه جز كفرگرايان و ظالمان كسى در دوزخ نماند، درها را بر روى آنان مى بندند و آنان براى هميشه در آنجا ماندگارند.

پرتوى از سوره مباركه ترور شخصيت از خصلت هاى بسيار زشت و گناهان بزرگ، بدگويى و بدزبانى و به كارگرفتن سلاح مرگبار دروغ و تهمت و عيبجويى و سخن چينى و غيبت و تلاشهايى ناجوانمردانه از اين دست براى كوبيدن و بى اعتبار ساختن ديگرى است. اين جنايت در حقيقت ترور شخصيت است و شقاوتى است گاه بدتر از كشتن يك انسان آزادى خواه و ستم ستيز.

اين ساز و افزارهاى جنايت و شقاوت گاه به وسيله فردى بر ضد فردى ديگر به كار گرفته مى شود، وگاه به وسيله تشكيلات و حكومتى بر ضد معترضان و منتقدان و مخالفان استبداد و ستم ستيزان.

اين شيوه شيطانى خسارات بزرگ و جبران ناپذيرى براى بشريت به بار مى آورد و توده ها را از انديشه بلند و افكار نورانى كمال طلبان و ترقى خواهان محروم مى سازد و جنايتى است وحشتناك كه شرورترين هاى روزگاران بدان دست مى يازند.

پيامبر گرامى فرمود: الا انبئكم بشراركم؟

آيا شما را از شرورترين هاى جامعه خبر ندهم؟

گفتند: چرا، قالوا بلى يا رسول اللّه.

فرمود: المشاؤن باالنميمة، المفرقون بين الاحبة، الباغون للبراء المعايب.(301) شرورترين ها آنانى هستند كه بسيار سخن چينى مى كنند، در ميان دوستان جدايى مى افكنند و براى پاكان و خوبان و آزادى خواهان عيب مى جويند و پرونده مى سازند.

اميرمؤمنان در هشدار از اين آفت به مالك مى نويسد:

وليكن ابعد رعيتك منك و اشنأهم عندك اطلبهم لمعائب الناس...(302)

از مردم و كارگزاران دولت خويش، آن كسانى كه عيب جوتر هستند، آنان را از خود بران، چرا كه به هر حال مردم عيوبى دارند كه پيشواى جامعه در پنهان داشتن و اصلاح شايسته و بايسته آن عيوب از همه سزاوارتر است...

و اين سفارش و هشدار بدان دليل است كه در نگرش قرآنى و علوى انسان صاحب كرامت و حقوق انسانى است و گناهى سهمگين تر از شرك و پايمال ساختن حقوق بشر نيست ، و پايمال كنندگان حقوق انسان ها و تحقيركنندگان مردم فرومايه ترين هاى روزگاران هستند و از بيگانه ترين هاى از خدا و قرآن، چراكه پيامبر فرمود: اذل الناس من اهان الناس.(303)

فرومايه ترين انسان ها كسى است كه به مردم اهانت كند.

خدايا، ما را

در مسئول ساختن و خواستن دست و زبان خويش يارى فرما، و از شّر شرورترين هاى روزگاران و شگردها و شقاوت هاى آنان پناهمان ده.

تفسير اطيب البيان

سوره همزه ، غرض سوره :تهديد شديدي به مالدوستان و افرادي كه با جمع آوري مال مي خواهند بر ديگران تكبر كنند و مردم را به عيب و ايراد نسبت مي دهند.

(1) (ويل لكل همزه لمزه ):(واي بر هر عيب جوي طعنه زننده )

(2) (الذي جمع مالا وعدده ):(همانكه مالي را جمع مي كند و از شمردن آن لذت مي برد)

(3) (يحسب ان ماله اخلده ):(گمان مي كند كه مالش او را تا ابد از مرگ نگه مي دارد)(همزه )يعني كسي كه بي جهت به ديگران طعنه مي زند و عيب جويي و خرده گيري مي كند(در غياب افراد)،(لمزه ) يعني كسي كه پيش روي افراد به آنها طعنه مي زند وايراد مي گيرد، به هر جهت مي فرمايد: واي بر هر كسي كه بسيار مردم را عيب گويي وغيبت مي كند، همانكسي كه مال ناچيز و حقير دنيوي را جمع مي كند و به شمارش آن سرگرم و خوشحال مي شود، در حالي كه آن مال هيچ دردي را از او دوا نمي كند، اما اوگمان مي كند كه مالش مي تواند او را جاودان سازد(و به جهت دلبستگي كه به دنيا و مال آن دارد، جاودانگي در اين دنيا آرمان مطلوب اوست ).

(4) (كلا لينبذن في الحطمه ):(نه ! چنين نيست ، محققا او را در آتش دوزخ مي افكنده شود)

(5) (و ما ادريك ماالحطمه ):(و تو چه مي داني كه آن چيست )

(6) (نار الله الموقده ):(آتش فروزان و

خردكننده خداست )

(7) (التي تطلع علي الافئده ):(آتشي كه نه تنها ظاهر جسم را مي سوزاند، بلكه برباطن و جان انسان نيز غلبه مي يابد)

(8) (انها عليهم مؤصده ):(آتشي كه از هر سو بر ايشان احاطه دارد و منطبق است )

(9) (في عمد ممدده ):(در ستونهاي بلند و كشيده شده )(حطمه ) از نامهاي دوزخ است كه به معناي بسيار شكننده مي باشد.در مقام ردع و تخطئه پندار غلط آن انسان مالدوست و طعنه زننده ، مي فرمايد: چنين نيست كه مالش بتواند او را جاودان نگه دارد، سوگند مي خورم كه او به زودي مي ميرد واو را در حطمه پرتاب مي كنند،آنگاه در مقام تعظيم و هول انگيزي مي فرمايد: و تو چه مي داني كه حطمه چيست ؟سپس در مقام توضيح مي فرمايد:(حطمه )آتش شعله كشيده و برافروخته الهي است ،همان آتشي كه علاوه بر ظاهر، باطن آدمي را مي سوزاند و نفس او را شعله ور مي سازد،همچنانكه فرمود:(وقودها الناس و الحجاره (58) هيزم آن آتش انسانها و سنگ است )ونفس آدمي همان مبدأ شعور و فكر اوست ، و جايگاه كفر و اعتقادات فاسد و نيتهاي پليد مي باشدو اين آتش بر آنان منطبق است ، يعني احدي از آنان بيرون آتش نمي ماند واز درون آن نجات نمي يابد، و آن آتش بصورت ستونهاي برافراشته است و آنها را درعذاب ميخكوب مي كند.

تفسير نور

«همزة» از «هَمز» به معناى عيب جويى از طريق چشم و ابرو و اشاره است. «لَمز» به معناى عيب جويى با زبان است. حرف (ة) در پايان اين دو كلمه براى مبالغه است، نظير «ضحكة» به

معناى كسى كه زياد مى خندد.

«حطمة» به معناى خورد كردن و شكستن كامل است. «موصدة» به حفره اى گفته مى شود كه در كوه ايجاد كنند و درب آن را محكم ببندند.

منظور از «عمد ممدّدة» (ستون هاى بلند و كشيده)، يا ميخ هاى بلندى است كه اهل عذاب را با آن ميخكوب و زندانى مى كنند و يا شعله هاى عظيم آتش كه همچون ستون هاى بلند، كشيده است.

در لسان قرآن اگر بعد از توجه به خدا به سراغ مال رفتيد ارزش است، <<قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض وابتغوا...>><1047> ولى اگر به جاى ياد خدا به سراغ مال رفتيد مورد انتقاد است. <<و اذا رأوا تجارة او لهوًا انفضوا...>><1048>

عيب جويى و طعنه به هر نحو و شكل ممنوع و حرام است. غيابى يا حضورى، با زبان يا اشاره، شوخى يا جدى، كوچك يا بزرگ مربوط به كار و صنعت يا آفرينش طبيعت.

برخى افراد از شمارش اموال خود، به رخ كشيدن آن و سرگرم شدن به آن لذت مى بردند و گمان مى كنند اين ثروت هميشگى است و آنها را براى هميشه در دنيا نگه مى دارد و ديگر بيمارى و مرگ به سراغ آنها نمى آيد. قرآن اين ديدگاه را مذمّت كرده و مى فرمايد: اين نگاه به

يا، انسان را دوزخى مى كند. وگرنه داشتن مال دنيا و بهره بردن از آن مذمّتى ندارد.

1- يكى از آفات و خطرات ثروت اندوزى، تحقير ديگران است. <<همزة لمزة... جمع مالاً و عدّده>>

2- مسائل اخلاقى جزء دين است و انسان مؤمن، بايد زبان و نگاه خود را كنترل كند. <<ويل لكلّ همزة لمزة>>

3- مراقب باشيم فريب دنيا را نخوريم و به مال دنيا مغرور نشويم. <<يحسب انّ ماله اخلده>>

4- آنان كه

به جاى انفاق مال، در فكر جمع و احتكار اموال هستند، منتظر عذاب خورد كننده قيامت باشند. <<جمع مالاً و عدّده... لينبذنّ فى الحطمة>>

5 - نيش زبان و طعنه زدن، از گناهان كبيره است، زيرا درباره آن وعده عذاب آمده است. <<ويل لكلّ همزة لمزة... لينبذنّ فى الحطمة>>

6- آتشى كه خدا بيفروزد، نه فقط بر جسم، بلكه بر جان و دل مجرمان نفوذ مى كند. <<نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة>>

7- فكر بشر از درك حقايق دوزخ و بهشت عاجز است. <<و ما ادراك ما الحطمة>>

8 - ستون هاى بلند آتش، راه فرار را بر دوزخيان مى بندد. <<مؤصدة فى عمد ممددة>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Humazah is one who defames men, or speaks evil of men, or backbites them-a backbiter; a scandal-monger.

A scandal-monger habitually blames, upbraids, reproaches, finds faults with and attacks the honour and character of others with evil motives. Piling up wealth, by not spending it in the service of those who need it, is another vice condemned in this surah. The miser imagines that his wealth can prolong his life or protect him from punishment. The slanderer, the backbiter and the hoarder will be thrown into hutamah. Hutamah is that which smashes and breaks to pieces. It is a vehement fire that destroys everything that is cast into it. It is the fire of the wrath of Allah, kindled by Him, therefore shall not be extinguished by any one or any thing. The fire will not only scorch the body but also destroy the soul. It will cover them all over.

Imam Ali ibn Abi Talib

said:

"What you bring forth will go into dust; what you hoard will be left behind. What you build will be levelled to the ground in time; but what you do is recorded, and increases (as an asset) for the day of final requital."

Though the application of three verses is universal, they were revealed to curse and condemn Akhans bin Saqfi, Umayya bin Khalaf and Walid bin Mughayra (Qalam: 8 to 13 and 16 and Muddaththir 11 to 26) who were actively busy with the character assassination of the Holy Prophet.

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109