100. سوره العاديات

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره العاديات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً (1)

فَالْمُورِياتِ قَدْحاً (2)

فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً (3)

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (4)

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (5)

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (6)

وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ (7)

وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (8)

أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ (9)

وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ (10)

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ (11)

آشنايي با سوره

100- عاديات [دوندگان]

عاديات، اسبهاى تيزتك و تندرو مى باشد كه هنگام دويدن، همهمه صدايش بگوش مى رسد. خداوند در نخستين آيه، به چنين اسبها و اسب سواران چابك كه از سم اسبان آتش مى پرد و سحرگاهان بر سر دشمن هجوم مى آورند، سوگند مى خورد و برخى نكات تربيتى و انسان شناسى و كفران انسان نسبت به نعمتها و مالدوستى شديد انسان، در پى آن مطرح مى شود و با اشاره اى به رستاخيز و قيامت، پايان مى گيرد. لحن آيات مى رساند كه بايد در مدينه و پس از تشريع حكم جهاد با دشمن، آيات، نازل شده باشد. در روايات آمده كه اين سوره درباره على(ع) و گروه پارتيزانى او كه در جنگ «ذات السلاسل به دشمن شبيخون زدند، نازل شده است كه گروههاى اعزامى سابق ناموفق بودند ولى اين گروه توانستند ضربه خود را بزنند. اين سوره مدنى است و 11 آيه دارد و پس از سوره «عصر» نازل گشته است.

شان نزول

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در

حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى

كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد.

چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على

عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در

دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان

نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر

مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند

به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در

همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم

هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و

گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون

نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن

چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد

شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت.

آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است

«» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

سوگندبه جهادگران بيدار

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات

سال هشتم هجرت بود. به پيامبر گرامى اسلام خبر دادند كه دوازده هزار سوار جنگ جو، در سرزمين «يابس» جمع شده و برآنند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل برسانند و لشكر مسلمانان را متلاشى كنند و از پاى درآورند. پيامبراكرم لشكرى از ياران خود را به فرماندهى ابوبكر به سوى آنان فرستاد، ولى او كارى از پيش نبرد و بى نتيجه بازگشت. سرانجام پيامبراكرم، على عليه السلامرا با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد آنان گسيل داشت. آنان به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند تا اين كه در دمدمه هاى صبح، دشمن را در حلقه محاصره گرفتند. نخست آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى چون نپذيرفتند پيش از روشنى هوا، به آنان حمله ور شدند و سپاهشان را درهم شكستند. عده اى را كشتند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و غنايم فراوانى نيز به دست آوردند. در همين حال، سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند. پيغمبر خدا، آن روز، هنگام نماز صبح اين سوره را در نماز تلاوت فرمود. پس از پايان نماز، عده اى گفتند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده

بوديم. پيامبر فرمود: آرى، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد. چند روز بعد، على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

از اين آيه ها چنين برمى آيد كه جهاد در راه خدا آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفس هاى اسب هاى مجاهدان نيز شايسته سوگند است و هم چنين جرقه هاى ناشى از برخورد سُمشان به سنگ ها و گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند. آرى، حتى گردو غبار صحنه جهاد هم پر ارزش است. آيه هاى 1 تا 11 سوره والعاديات، بشارت پيروزى مسلمانان بر كافران را چنين بيان مى كند:

سوگند به ماديان هاى كه با همهمه تازانند «» و با سمّ[هاى] خود برق [از سنگ] همى جهانند. «» و صبحگاهان هجوم آرند. «» و با آن [يورش]، گردن برانگيزند «» و بدان [هجوم] در دل گروهى درآيند «» كه انسان نسبت به پرودگارش سخت ناسپاس است «» و او خود بر اين [امر] نيك گواه است «» و راستى او سخت شيفته مال است «» مگر نمى دانى كه چون آن چه در گورهاست بيرون ريخته گردد «» و آن چه در سينه هاست، فاش شود «» در چنان روزى پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است «». (1)

پاورقى:

(1) بحارالانوار، ج 21، ص 66.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَالْعادِياتِ} (و) حرف قسم / اسم مجرور يا در محل جر {ضَبْحاً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{فَالْمُورِياتِ} (ف) حرف عطف / معطوف تابع {قَدْحاً}

مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{فَالْمُغِيراتِ} (ف) حرف عطف / معطوف تابع {صُبْحاً} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب

{فَأَثَرْنَ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {نَقْعاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{فَوَسَطْنَ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {جَمْعاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الْإِنْسانَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {لِرَبِّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لَكَنُودٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ محذوف

{وَإِنَّهُ} (و) حرف عطف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {عَلى} حرف جر {ذلِكَ} اسم مجرور يا در محل جر {لَشَهِيدٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{وَإِنَّهُ} (و) حرف عطف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {لِحُبِّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْخَيْرِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لَشَدِيدٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{أَفَلا} همزه (أ) حرف استفهام / (ف) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {يَعْلَمُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {إِذا} ظرف

يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {بُعْثِرَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {ما} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فِي} حرف جر {الْقُبُورِ} اسم مجرور يا در محل جر

{وَحُصِّلَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {ما} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فِي} حرف جر {الصُّدُورِ} اسم مجرور يا در محل جر

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {رَبَّهُمْ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يَوْمَئِذٍ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (إذ) مضاف إليه {لَخَبِيرٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.WaalAAadiyati dabhan

2.Faalmooriyati qadhan

3.Faalmugheerati subhan

4.Faatharna bihi naqAAan

5.Fawasatna bihi jamAAan

6.Inna al-insana lirabbihi lakanoodun

7.Wa-innahu AAala thalika lashaheedun

8.Wa-innahu lihubbi alkhayri lashadeedun

9.Afala yaAAlamu itha buAAthira ma fee alquboori

10.Wahussila ma fee alssudoori

11.Inna rabbahum bihim yawma-ithin lakhabeerun

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سوگند به ماديانهائى كه با همهمه تازانند و با سم هاى خود از سنگ آتش مى جهانند! (1)

و برق [از سنگ همى جهانند، (2)

و صبحگاهان هجوم آرند، (3)

و با آن [يورش ، گردى برانگيزند، (4)

و بدان [هجوم ، در دل گروهى درآيند، (5)

كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است، (6)

و او خود بر اين [امر]، نيك گواه است. (7)

و راستى او سخت شيفته مال است. (8)

مگر نمى داند كه چون آنچه در گورهاست بيرون ريخته گردد، (9)

و آنچه در سينه هاست فاش شود، (10)

در چنان روزى پروردگارشان به [حال ايشان نيك آگاه است؟ (11)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» [كيفر لشكر فيل سواران] بخاطر اين بود كه قريش [به اين سرزمين مقدس] الفت گيرند [و زمينه ظهور پيامبر فراهم شود]!

«2» و سوگند به افروزندگان جرقه آتش [در برخورد سمهايشان با سنگهاى بيابان]،

«3» و سوگند به هجوم آوران سپيده دم

«4» كه گرد و غبار به هر سو پراكندند،

«5» و [ناگهان] در ميان دشمن ظاهر شدند،

«6» كه انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است؛

«7» و او خود [نيز] بر اين معنى گواه است!

«8» و او علاقه شديد به مال دارد!

«9» آيا نمى داند در آن روز كه تمام كسانى كه در قبرها هستند برانگيخته مى شوند،

«10» و آنچه در درون سينه هاست آشكار مى گردد،

«11» در آن روز پروردگارشان از آنها كاملاً باخبر است!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

سوگند به اسبان دونده اى كه همهمه كنان [به سوى جنگ] مى تازند (1)

و سوگند به اسبانى كه با كوبيدن سمشان از سنگ ها جرقه مى جهانند (2)

و سوگند به سوارانى كه هنگام صبح غافل گيرانه به دشمن هجوم مى برند (3)

و به وسيله آن هجوم، گرد و غبار فراوانى برانگيزند (4)

و ناگاه در آن وقت در ميان گروهى دشمن در آيند؛ (5)

[كه] قطعاً انسان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است، (6)

و بى ترديد خود او بر اين ناسپاسى گواه است، (7)

و همانا او نسبت به ثروت و مال سخت علاقه مند است [و به اين سبب بخل مى ورزد.] (8)

آيا نمى داند هنگامى كه آنچه در گورهاست برانگيخته شود. (9)

و آنچه در سينه هاست پديدار گردد، (10)

بى ترديد

در آن روز پروردگارشان نسبت به آنان آگاه است [و بر پايه اعمال نيك و بدشان به آنان پاداش و كيفر دهد.] (11)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

قسم به اسبانى كه سواران اسلام در جهاد كفار تاختند تا جائى كه نفسشان به شماره افتاد (1)

و در تاختن از سم ستوران بر سنگ آتش افروختند (2)

و بر دشمن شبيخون زدند تا صبحگاه آنها را به غارت گرفتند (3)

و گرد و غبار از ديار كفار برانگيختند (4)

و سپاه دشمن را همه در ميان گرفتند مفسرين گفتند رسول (ص) سه بار سپاهى به رياست سه تن از اصحاب، عمر، ابوبكر، و عمروعاص به جنگ دشمن فرستاد و هر سه ترسيدند و بى نتيجه بازگشتند آنگاه على (ع) را امير لشكر فرمود حضرتاز بيراه رفت و ناگاه بر دشمن شبيخون زد و صبحگاه اسير و غنيمت بسيار گرفت و از جنگ فاتح بازگشت و اين سوره در شانش نازل شد (5)

قسم به اين مجاهدان دين خدا كه انسان نسبت به پروردگارش كافر نعمت و ناسپاس است (6)

و خدا و يا خود او بر اين ناسپاسى محققا گواهى خواهد داد (7)

و هم او بر حب مال دنيا سخت فريفته و بخيل است (8)

آيا آدمى نمى داند كه روزى براى جزاى نيك و بد اعمال از قبرها برانگيخته ميشود (9)

و آنچه در دلها از نيك و بد پنهان است همه را پديدار ميسازد (10)

محققا آن روز پروردگار بر نيك و بد كردارشان كاملا آگاهست و نكوكاران و بدكاران را به ثواب و عقابشان مى رساند (11)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

سوگند به اسبان دونده كه (در ميدان جهاد) نفسشان به شماره افتاد. (1)

و (به هنگام تاختن، از برخورد نعل اسبان با سنگ هاى

بيابان) به شدّت برق افروزند. (2)

و صبحگاهان بر دشمن هجوم برند. (3)

و گرد و غبار برانگيزند. (4)

و در ميان معركه و جمع دشمنان در آمده اند. (5)

همانا انسان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است. (6)

و بى شك بر اين (ناسپاسى) گواه است. (7)

و همانا او علاقه شديدى به مال دارد. (8)

آيا انسان نمى داند كه وقتى آنچه در گورهاست برانگيخته شود. (9)

و آنچه در سينه هاست فاش شود. (10)

همانا خداوند در آن روز به كارشان آگاه است. (11)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

سوگند به اسبان دونده كه گاه دويدن نفس نفس زنند، (1)

پس سوگند به اسبانى كه با سم خود از سنگ آتش مى جهانند. (2)

پس سوگند به يورش برندگان بامدادى، (3)

كه بدان گردى برانگيزند، (4)

و بدان - در همان بامداد، يا به سبب دوانيدن اسب و پراكندن غبار - در ميان شوند - در ميان دشمن درآيند -، (5)

كه هرآينه آدمى پروردگار خويش را ناسپاس است، (6)

و همانا خود بر آن [ناسپاسى] گواه است. (7)

و هرآينه وى به سبب دوستى خير - مال بسيار - سخت بخيل است - يا: هرآينه وى سخت مال دوست است -. (8)

پس آيا [سرانجام را] نمى داند آنگاه كه آنچه را در گورهاست زير و رو كنند و برآرند، (9)

و آنچه در سينه هاست - از ايمان و كفر و خير و شرى كه ورزيده اند - فراديد آرند، (10)

هرآينه پروردگارشان در آن روز بديشان - به اعمال و پاداش آنان - آگاه است. (11)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

سوگند به اسبان دونده اي كه نفس نفس مي زنند، (1)

سوگند به اسباني كه به سم از سنگ آتش مي جهانند، (2)

و سوگند به اسباني كه بامدادان هجوم آورند، (3)

و در آنجا غبار برانگيزند، (4)

و در آنجا همه را در ميان گيرند، (5)

كه : آدمي پروردگار خود را سپاس نمي گويد، (6)

و او خود بر اين گواه است. (7)

او مال را فراوان دوست دارد. (8)

آيا نمي داند كه چون آنچه در گورهاست زنده گردد، (9)

و آنچه در دلها نهان است

آشكار شود، (10)

پروردگارشان در آن روز از حالشان آگاه است؟ (11)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به اسبان تيز تك [جهادگر] كه نفس نفس مى زنند (1)

و سوگند به اخگرانگيزان [از برخورد سمها] (2)

و سوگند به تكاوران بامدادى (3)

كه در آنجا گرد برانگيزند (4)

و با همديگر به ميانه آن [معركه] در آيند (5)

كه انسان در برابر پروردگارش ناسپاس است (6)

و او بر اين امر گواه است (7)

و او [انسان] از مالدوستى بخيل است (8)

آيا نمى داند كه چون آنچه در گورهاست زير و زبر شود (9)

و راز دلها آشكار گردانيده شود (10)

بى گمان پروردگارت در چنين روز از حال آنان آگاه است (11)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

سوگند به دوندگان به ستوه آمدن (1)

پس آتش افروزندگان به نواختن سمها بر زمين (2)

پس تاخت آرندگان به بامداد (3)

پس برانگيزند بدان گردى (4)

پس درآيند بدان در ميان گروهى (5)

همانا انسان است به پروردگار خويش ناسپاس (6)

و همانا او است بر اين گواه (7)

و همانا او است در دوستى خواسته (يا اسبان) سرسخت (8)

پس آيا نداند گاهى كه انگيخته شود آنچه در گورها است (9)

و فراهم شود آنچه در سينه ها است (10)

كه پروردگار ايشان است بديشان آگاه (11)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 By the snorting chargers,

2 by the strikers of sparks [with their hoofs],

3 by the raiders at dawn,

4 raising therein a trail of dust,

5 and cleaving therein a host!

6 Indeed man is ungrateful to his Lord,

7 and indeed he is [himself] witness to that!

8 He is indeed avid in the love of wealth.

9 Does he not know, when what is in the graves is turned over,

10 and what is in the breasts is divulged,

11 indeed their Lord will be best aware of them on that day?

ترجمه انگليسي شاكر

I swear by the runners breathing pantingly, (1)

Then those that produce fire striking, (2)

Then those that make raids at morn, (3)

Then thereby raise dust, (4)

Then rush thereby upon an assembly: (5)

Most surely man is ungrateful to his Lord. (6)

And most surely he is a witness of that. (7)

And most surely he is tenacious in the love of wealth. (8)

Does he not then know when what is in the graves is raised, (9)

And what is in the breasts is made apparent? (10)

Most surely their Lord that day shall be fully aware of them. (11)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) By the snorting chargers

(2) striking sparks [with their hooves]

(3) and racing [home] by morning,

(4) so they leave a trail of dust

(5) as they dash into the middle of the troops with it;

(6) everyman is grudging towards his Lord!

(7) He himself [acts] as a witness to that;

(8) and is quite passionate in his love of wealth.

(9) Does he not realize that when whatever [lies] in graves is tumbled out,

(10) and whatever is on [people's] minds is checked up on,

(11) their Lord will have full knowledge about them on that day?

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

By the snorting chargers, (1)

by the strikers of fire, (2)

by the dawn-raiders (3)

blazing a trail of dust, (4)

cleaving there with a host! (5)

Surely Man is ungrateful to his Lord, (6)

and surely he a witness against that! (7)

Surely he is passionate in his love for (wealth) good things (of this world). (8)

Knows he not that when that which is in the tombs is over-thrown, (9)

and that which is in the breasts is brought out-- (10)

surely on that day their Lord shall be aware of them! (11)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

By the snorting coursers, (1)

Striking sparks of fire (2)

And scouring to the raid at dawn, (3)

Then, therewith, with their trail of dust, (4)

Cleaving, as one, the center (of the foe), (5)

Lo! man is an ingrate unto his Lord (6)

And lo! he is a witness unto that; (7)

And lo! in the love of wealth he is violent. (8)

Knoweth he not that, when the contents of the graves are poured forth (9)

And the secrets of the breasts are made known. (10)

On that day will their Lord be perfectly informed concerning them. (11)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

By the (Steeds) that run with panting (breath). (1)

And strike sparks of Fire (2)

And push home the charge in the morning (3)

And raise the dust in clouds the while (4)

And penetrate forthwith into the midst (of the foe) en masse (5)

Truly Man is to his Lord ungrateful; (6)

And to that (fact) he bears witness (by his deeds); (7)

And violent is he in his love of wealth. (8)

Does he not know when that which is in the graves is Scattered abroad (9)

And that which is (locked up) in (human) breasts is made manifest (10)

That their Lord had been well-acquainted with them (Even to) that Day? (11)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Par les coursiers qui halètent,

2. qui font jaillir des étincelles,

3. qui attaquent au matin.

4. et font ainsi voler la poussière,

5. et pénètrent au centre de la troupe ennemie.

6. L'homme est, certes, ingrat envers son Seigneur;

7. et pourtant, il est certes, témoin de cela;

8. et pour l'amour des richesses il est certes ardent.

9. Ne sait-il donc pas que lorsque ce qui est dans les tombes sera bouleversé,

10. et que sera dévoilé ce qui est dans les poitrines,

11. ce jour-là, certes, leur Seigneur sera Parfaitement Connaisseur d'eux?

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Por los corceles jadeantes,

2. que hacen saltar chispas,

3. cargan el alba,

4. levantando, así, una nube de polvo

5. y rompen a través de una hueste!

6. El hombre, en verdad, es muy desagradecido con su Señor,

7. y él es, sí, testigo de ello.

8. Y ama ardientemente, sí, los bienes terrenales.

9. ¿No sabe, acaso, que cuando lo que hay en las sepulturas sea vuelto al revés

10. y se haga público lo que hay en los pechos,

11. ese día, su Señor estará, ciertamente, bien informado de ellos?

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Bei den schnaubenden Rennern,

2. Feuerfunken schlagenden,

3. Frühmorgens anstürmenden,

4. Und damit Staub aufwirbelnden,

5. Und dadurch in die Mitte (der Feinde) eindringenden -

6. Wahrlich, der Mensch ist undankbar gegen seinen Herrn;

7. Wahrlich, er bezeugt es selber;

8. Wahrlich, er ist zنh in der Liebe zum Besitz.

9. Weiك er denn nicht, daك wenn der Inhalt der Grنber bloكgelegt wird,

10. Und das, was in den Herzen ist, offenbar wird,

11. Daك ihr Herr (allein) an jenem Tage sie am besten kennt?

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Per le scalpitanti ansimanti

2. che fan sprizzare scintille ,

3. che caricano al mattino,

4. che fanno volare la polvere,

5. che irrompono in mezzo [al nemico].

6. Invero l'uomo è ingrato verso il suo Signore,

7. invero è ben conscio di ciò.

8. Invero è avido per amore delle ricchezze!

9. Non sa che, quando sarà messo sottosopra quello che è nelle tombe

10. e reso noto quello che è nei petti,

11. il loro Signore, in quel Giorno, sarà ben informato su di loro?

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Kлянycь мчaщимиcя, зaдыxaяcь,

2. и выбивaющими иcкpы,

3. и нaпaдaющими нa зape...

4. И oни пoдняли тaм пыль,

5. и вopвaлиcь тaм тoлпoй...

6. Пoиcтинe, чeлoвeк нeблaгoдapeн пpeд cвoим Гocпoдoм,

7. и caм oн в этoм cвидeтeль!

8. И, пoиcтинe, oн твepд в любви к блaгaм!

9. Paзвe oн нe знaeт, кoгдa бyдeт извeдeнo тo, чтo в мoгилax,

10. и бyдeт oбнapyжeнo тo, чтo в гpyди, -

11. пoиcтинe, Гocпoдь иx в тoт дeнь o ниx ocвeдoмлeн.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Andolsun soluya soluya ko anlara.

2- Trnaklaryle bastkça ta tan kvlcm saçanlara.

3- Sabah çaً, dü man basanlara

4- Derken her yan toza, dumana boًanlara.

5- Derken dü man topluluًunun tâ ortasna dalanlara.

6- قüphe yok ki insan, Rabbine kar pek inatçdr, pek nankِrdür.

7- Ve üphe yok ki o, buna tanktr.

8- Ve üphe yok ki insan, hayrna yaryan mala-mülke kar da pek dü kündür, pek nekestir.

9- Fakat bilmez mi ki kabirlerdekiler, d ar çknca.

10- Ve gِnüllerdekiler, meydana vurulup bilinince.

11- قüphe yok ki Rabbin, o gün, onlarn her eyini bilir elbette.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. And olsun (cihad zamanı) tövşüyə-tövşüyə qaçan atlara;

2. And olsun (dırnaqları ilə daşdan) qığılcım qoparan atlara;

3. And olsun sübh çağı hücum edən atlara;

4. And olsun o vaxt (və ya: o yerdə) toz-duman qopardan atlara;

5. Sonra da onunla (tozanaqla) dəstəyə (düşmən dəstəsinə) təpinən atlara ki,

6. İnsan öz Rəbbinə qarşı çox nankordur.

7. Və o özü də buna şahiddir.

8. Həqiqətən, insan var-dövlətə çox hərisdir!

9. Məgər o bilmirmi ki, qəbirlərdə olanlar (dirilib) çıxardılacağı;

10. Urəklərdə olanlar faş ediləcəyi zaman

11. Həmin gün Rəbbi onları (özlərinin bütün əməllərindən) xəbərdar edəcəkdir (cəzalarını verəcəkdir)!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. ان سرپٹ دوڑنے والے گھوڑوں كي قسم جو ہانپ اٹھتيہيں

2. پھر (پتھروں پر نعل) مار كر آگ نكالتے ہيں

3. پھر صبح كو چھاپہ مارتے ہيں

4. پھر اس ميں گرد اٹھاتے ہيں

5. پھر اس وقت دشمن كي فوج ميں جا گھستے ہيں

6. كہ انسان اپنے پروردگار كا احسان ناشناس (اور ناشكرا) ہے

7. اور وہ اس سے آگاہ بھي ہے

8. وہ تو مال سے سخت محبت كرنے والا ہے

9. كيا وہ اس وقت كو نہيں جانتا كہ جو( مردے) قبروں ميں ہيں وہ باہر نكال ليے جائيں گے

10. اور جو (بھيد) دلوں ميں ہيں وہ ظاہر كر ديئے جائيں گے

11. بيشك ان كا پروردگار اس روز ان سے خوب واقف ہوگا

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. قسم د (مجاهدينو په) ځغليدونكو اسونو باندې چې (د ځغليدولو له سببه يې) ساګانې لنډې وي

2. او قسم (د هغه اسونو) په سمانو چې (په كاڼو باندې د لګيدو په وجې) اور راوباسونكي دي

3. او قسم په هغه كسانو په د سهار په وخت لوټ كوونكي دي

4. چې (هغوي د خپلو اسونو) په سُمانو سره يې ګرد و غبار پورته كړ

5. او ناګهانه (د دښمنانو) تر مينځ څرګند شول (دښمن يې مينځ كښې ګېر كړ)

6. بيشكه چې انسان د خپل پالوونكي (رب) وړاندې خامخا ناشكره دے

7. او بيشكه هغه په خپله په دې (ناشكرۍ) ګواه (كتوونكې) دے

8. او بېشكه

چې دې د دنيا مال سره ډېره مينه لري

9. آيا نه پوهيږي دا انسان كله چې (د قيامت په ورځ) له قبرونو څخه راويستل شي

10. او كومې خبرې چې زړۀ كښې دي څرګندې كړې شي

11. بيشكه د دوي رب په دغه ورځ په دوي باندې ښه پوه (خبردار) دے.

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Bi wan hespên behindayî.

2. Û bi wan hespên, ku (bi simên xwe çirûskên) agir derdixin.

3. Û bi wan hespên, ku (di êrişa serê sibehê da) tozê derdixin.

4. Û bi wan hespên, ku (bi wê êrişa xwe, bi tozê) şop li pey xwe hîştine.

5. Bi vî awayî ewan (hespan bi sîyarê xwe va) di nava neyaran da cî vedane.

6. (Bi van sond dixum!) ku meriv bi rastî ji bona Xuda yê xwe ra pir nankor e.

7. Û bi xweber jî nihrevanê vê kirina xwe ye.

8. Û bi rastî (meriv) ji bona civandina mal ra zor hizkere.

9. Ma qey meriv nizan e, gava tiştên di goran da heyî radibin (ji bona civînê) têne şandinê (we gavê temtêla wan ça dibe)?

10.Wê (gavê çi)di dilê wan da heye derketî ye hatîye xu yandinê.

11. (Erê!) di wê rojê da Xuda yê wan bi temtêla wan agahdare.

ترجمه اندونزي

Maka apakah dia tidak mengetahui apabila dibangkitkan apa yang ada di dalam kubur,(9)

Dan dilahirkan apa yang ada di dalam dada,(10)

Sesungguhnya Tuhan mereka pada hari itu Maha Mengetahui keadaan mereka.(11) (2)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (3)

Hari Kiamat.(1) (4)

Apakah hari Kiamat itu.(2) (5)

Tahukah kamu apakah hari Kiamat itu.(3) (6)

Pada hari itu manusia seperti anai- anai yang bertebaran,(4) (7)

Dan gunung- gunung seperti bulu yang dihambur- hamburkan.(5) (8)

Dan adapun orang- orang yang berat timbangan (kebaikan) nya,(6) (9)

Maka dia berada dalam kehidupan yang memuaskan.(7) (10)

Dan adapun

orang- orang yang ringan timbangan (kebaikan) nya,(8) (11)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Demi Kuda Perang yang tangkas berlari dengan kedengaran kencang nafasnya, (1)

Serta mencetuskan api dari telapak kakinya, (2)

Dan meluru menyerbu musuh pada waktu subuh, (3)

Sehingga menghamburkan debu pada waktu itu, (4)

Lalu menggempur ketika itu di tengah-tengah kumpulan musuh; (5)

Sesungguhnya manusia sangat tidak bersyukur akan nikmat Tuhannya. (6)

Dan sesungguhnya ia (dengan bawaannya) menerangkan dengan jelas keadaan yang demikian; (7)

Dan sesungguhnya ia melampau sangat sayangkan harta (secara tamak haloba). (8)

(Patutkah ia bersikap demikian?) Tidakkah ia mengetahui (bagaimana keadaan) ketika dibongkarkan segala yang ada dalam kubur? (9)

Dan dikumpul serta didedahkan segala yang terpendam dalam dada? (10)

Sesungguhnya Tuhan mereka Maha Mengetahui dengan mendalam tentang (balasan yang diberikanNya kepada) mereka - pada hari itu. (11)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Naapa kwa farasi wanaokwenda mbio wakitweta.

2. Wanaotoa moto kwa kupiga kwato.

3. Tena kwa wale wanaoshambulia wakati wa asubuhi.

4. Wakarusha mavumbi wakati huo.

5- Wakaingia katikati ya kundi.

6. Hakika Mwanadamu ni mtovu wa shukrani sana kwa Mola wake.

7. Naye hasa ni shahidi wa hayo.

8. Naye kwa hakika ana mapenzi sana na mali.

9. Je, hajui watakapofufuliwa waliomo makaburini!

10. Na yakadhihirishwa yaliyomo vifuani!

11. Hakika Mola wao atawajua sana siku hiyo.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 587

(100) سوره عاديات مدنى است و يازده آيه دارد (11)

[سوره العاديات (100): آيات 1 تا 11] ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قسم به اسبانى كه (سواران در جهاد كفار تاختند تا جايى كه) نفسشان به شماره افتاد (1).

و در تاختن از سم ستوران بر سنگ آتش افروختند (2).

و (بر دشمن شبيخون زدند تا) صبحگاهان آنها را به غارت گرفتند (3).

و گرد و غبار (از ديار كفار) بر انگيختند (4).

و سپاه دشمن را همه در ميان گرفتند (5).

كه انسان نسبت به پروردگارش كافر نعمت و ناسپاس است (6).

و خود او نيز بر اين ناسپاسى البته گواهى خواهد داد (7).

و هم او بر حب مال دنيا سخت فريفته و بخيل است (8).

آيا نمى داند كه روزى (براى جزاى نيك و بد اعمال) از قبرها بر انگيخته مى شود؟ (9). ______________________________________________________ صفحه ى 588

و آنچه در دلها (از نيك و بد پنهان) است همه را پديدار مى سازد (10).

محققا آن روز پروردگار بر (نيك و بد) كردارشان كاملا آگاه هست (و به ثواب و عقابشان مى رساند) (11).

بيان آيات اين سوره در باره ناسپاسى انسان

و كفران نعمت هاى پروردگارش و حب شديدش نسبت به خير سخن مى گويد، و نتيجه مى گيرد با اينكه دوستدار خير خلق شد، و با اينكه خير را تشخيص مى دهد، اگر انجام ندهد حجتى بر خدا ندارد، بلكه خدا بر او حجت دارد، و به زودى به حسابش مى رساند.

و اين سوره به شهادت سوگندهاى اولش در مدينه نازل شده، چون يكى از آن سوگندها جمله" وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً ..." است، كه ظاهرش به بيانى كه مى آيد اين است كه مراد از آن اسبان سربازان و مجاهدين در جنگ است، و همه مى دانيم كه جنگهاى اسلامى در مدينه واقع شده، و اصولا مساله جهاد بعد از هجرت تشريع شد، رواياتى هم كه از طرق شيعه از ائمه اهل بيت (ع) رسيده مؤيد اين نظريه است، چون در آن روايات آمده كه اين سوره در باره على (ع) نازل شده، آن زمانى كه به غزوه ذات السلاسل رفته بود. و نيز بعضى از روايات وارده از طرق اهل سنت آن را تاييد مى كند، كه ان شاء اللَّه در بحث روايتى آينده به آن روايات اشاره مى شود.

[وجوهى كه در باره مراد از سوگندهاى:" وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً ..." گفته شده و بيان اينكه اين قسم ها قسم به سوارگان رزمنده است

" وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً" كلمه" عاديات" از مصدر" عدو" است، كه به معناى دويدن به سرعت است، و كلمه" ضبح" به معناى صوتى است كه از نفس نفس زدن اسبان در حين دويدن شنيده مى شود، و آنچه معهود در ذهن همه و معروف در بين اهل لسان است، اين است كه اين كلمه در خصوص اسبان بكار مى رود، هر چند كه

بعضى «1» ادعا كرده اند كه اين صدا براى بسيارى حيوانات ديگر نيز دست مى دهد، و به هر حال معناى آيه اين است كه: سوگند مى خورم به اسبان تيزتك، كه نفس نفس مى زنند.

ولى بعضى «2» گفته اند: مراد از آن شتران حاجيان است، كه صاحبان خود را در روز

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 215.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 529. ______________________________________________________ صفحه ى 589

عيد قربان از مشعر به منى مى برند.

بعضى «1» ديگر گفته اند: مراد شتران سربازان و جنگجويان در راه خدا است.

ولى صفاتى كه در آيات بعدى براى عاديات ذكر كرده با اين دو قول كه عاديات را به شتران معنا كرده اند نمى سازد.

" فَالْمُورِياتِ قَدْحاً" كلمه" موريات" جمع اسم فاعل از مصدر" ايراء" است، كه به معناى برون كردن آتش (از سنگ چخماق) است، و كلمه" قدح" به معناى زدن به ضرب است وقتى گفته مى شود:" قدح فاورى" معنايش اين است سنگ و چخماق را به هم كوبيد، و جرقه بيرون آورد. و منظور از اينكه اسبان عاديات را توصيف كرده به" موريات قدحا" اين است كه اين اسبان در هنگام دويدن در زمين سنگزار جرقه هايى از برخورد نعلهايشان به سنگ زمين بيرون مى جهد.

ولى بعضى «2» ها گفته اند: مراد از" ايراء" مكر جنگندگان در ميدان جنگ است.

بعضى «3» ديگر گفته اند: منظور آتش افروختن است.

بعضى «4» ديگر گفته اند: منظور زبان مردان است كه آتش ها مى افروزد، و با پاره سخنان سخت و ناهنجار خود فتنه ها مى انگيزند، ليكن اين اقوال سخنانى ضعيف است.

" فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً" كلمه" مغيرات" جمع مؤنث اسم فاعل از باب افعال (اغارة) است، و" اغارة" و همچنين" غارت" به معناى سواره هجوم بردن بر دشمن به طور

ناگهانى است، و اين جمله كه به ظاهر و مجازا صفت خيل قرار گرفته، در واقع صفت سوارگان صاحب خيل است، و معنايش اين است كه: سوگند مى خورم به سوارگان كه در هنگام صبح و بناگهانى بر دشمن هجوم مى آورند.

ولى بعضى «5» گفته اند: مراد از مغيرات، شترانى است كه سوارگان خود را در روز قربان از مشعر به منى مى آورند، سنت هم همين است كه از مشعر حركت نكنند تا آفتاب روز عيد طلوع كند، و اغاره در اينجا به معناى غارت بردن نيست، بلكه به معناى سير سريع است.

ولى اين تفسير از اين نظر كه خلاف ظاهر كلمه" اغاره" است درست نيست.

_______________

(1) معجم البيان، ج 10، ص 529.

(2 و 3 و 4) تفسير قرطبى، ج 20، ص 157.

(5) تفسير قرطبى، ج 20، ص 158. ______________________________________________________ صفحه ى 590

" فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً" كلمه" اثرن" جمع مؤنث غايب از فعل ماضى و از مصدر" اثاره" است كه به معناى انگيختن گرد و غبار و امثال آن است، و كلمه" نقع" به معناى غبار است.

و معناى آيه اين است كه: سوگند به هجوم كنندگان در صبح، كه با اغاره به دشمن و دست و پاچه كردن آنان گرد و غبار برمى انگيزند.

بعضى «1» از مفسرين در پاسخ از اين اشكال كه چرا در اين سوره، فعل (أثرن) عطف بر اسم فاعل (مغيرات) شده، با اينكه اسم فاعل صفت است، و فعل عطف به صفت نمى شود؟

گفته: هيچ عيبى ندارد، چون اسم فاعل مذكور به معناى فعل است و كانه فرموده:" اقسم باللاتى عدون فاورين فاغرن فاثرن" (سوگند به سوارگانى كه نفس زنان مى دوند، و جرقه از نعل اسبانشان مى جهد، پس غارت

مى برند و غبار مى انگيزند).

" فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً" كلمه" وسط" كه مصدر فعل" وسطن" است، به معناى توسط- در وسط قرار گرفتن- است، و ضمير" به" به صبح بر مى گردد، و حرف" باء" به معناى حرف" فى" است، كه در اين صورت معنا چنين مى شود:" پس در وقت صبح در وسط جمع قرار گرفتند". ممكن هم هست ضمير به كلمه" نقع" برگردد، و حرف" با" براى ملابسه باشد، كه در اين صورت معنا چنين مى شود:" پس در هنگام صبح دسته جمعى در وسط غبار قرار گرفتند".

بعضى «2» گفته اند: منظور در وسط قرار گرفتن شتران در جمع منى است.

ولى خواننده محترم توجه دارد كه حمل كردن آيات پنجگانه، با اينكه تك تك مفردات آن ظهور در سواركاران دارد، بر شتران حاجيان كه از مشعر به منى كوچ مى كنند حملى است بى اندازه خلاف ظاهر.

پس متعين آن است كه آيات را حمل بر جنگندگان اسلام كنيم، و سياق آيات مخصوصا جمله" فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً"، و جمله" فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً" مى رساند كه منظور همان جنگندگان است، كه خداى تعالى در اين آيات به آنان سوگند ياد كرده، و حرف" فاء" در آيات چهارگانه دلالت دارد بر اينكه مضمون آنها مترتب بر همين سوگند است.

[دو خصلت بنى آدم:" كنود" بودن و حب مال

" إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ" كلمه" كنود" به معناى كفرانگر است و اين آيه مانند آيه شريفه _______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 216.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 529. ______________________________________________________ صفحه ى 591

" إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ" «1» از آنچه در طبع بشر نهفته شده خبر مى دهد، و آن اين است كه پيرو هواى نفس و دلداده به لذائذ دنيا

است، و در نتيجه از شكر پروردگارش در مقابل نعمت هايى كه به او ارزانى داشته منقطع مى شود.

و در اين لحن گفتار تعريضى است به آن مردمى كه مسلمانان بر سرشان تاختند، و گويا منظور از كفرانگريشان، كفران نعمت اسلام است، كه از بزرگترين نعمت هايى است كه خدا بر بشر و بر آنان انعام فرموده، و چه كفرانى بالاتر از اين كه چنين نعمتى را كه مايه پاكى زندگى دنيا و سعادت حيات ابديشان است نپذيرند، و كار به جايى برسد كه لشكر اسلام بر سرشان بتازد.

" وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ" ظاهر سياق ضميرهاى پى در پى اين است كه: ضمير در جمله مورد بحث هم مانند ساير ضماير به انسان بر گردد، آن وقت مقصود از شاهد بودن انسان عليه خودش، اين مى شود كه انسان خودش آگاه به كفرانگرى خود هست، و نيز مى داند كه كفران صفت نكوهيده اى است، در نتيجه معناى آيه قبل و آيه مورد بحث اين مى شود كه: انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است، و خودش بر اين معنا شاهد است، و كفران خود را تحمل مى كند. پس آيه شريفه در معناى آيه" بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ" «2» است.

و بعضى «3» گفته اند: ضمير به كلمه" اللَّه" بر مى گردد. ولى وحدت سياق اجازه نمى دهد اين چنين مرجع ضماير را مختلف بدانيم.

" وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ" بعضى «4» از مفسرين گفته اند: لام در جمله" لحب الخير" لام تعليل است، و كلمه" خير" در اينجا به معناى مال است، و معناى جمله اين است كه: انسان براى دوستى مال، بسيار شديد يعنى بخيل و تنگ نظر است.

و بعضى «5» گفته اند: مراد آيه

اين است كه: انسان نسبت به مال دنيا شديد الحب است، و اين شدت حب وادارش مى كند به اينكه از دادن حق خدا امتناع بورزد، و مال خود را در راه خدا انفاق نكند. اين چنين آيه را تفسير كرده اند.

_______________

(1) همانا انسان كفران كننده و ناسپاس است. سوره حج، آيه 66.

(2) انسان بر نفس خود بينا است. سوره قيامت، آيه 14.

(3 و 4) مجمع البيان، ج 10، ص 530.

(5) مجمع البيان، ج 10، ص 531. ______________________________________________________ صفحه ى 592

و بعيد نيست مراد از" خير"، تنها مال نباشد، بلكه مطلق خير باشد، و آيه شريفه بخواهد بفرمايد: حب خير فطرى هر انسانى است، و به همين جهت وقتى زينت و مال دنيا را خير خود مى پندارد قهرا دلش مجذوب آن مى شود، و اين شيفتگى ياد خدا را از دلش مى برد و در مقام شكرگزارى او بر نمى آيد.

" أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ ... لَخَبِيرٌ" مصدر" بعثرة" نظير مصدر" بحثرة" به معناى بعث و نشر است، يعنى برانگيخته شدن و منتشر گشتن، و در جمله" وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ" منظور از تحصيل آنچه در سينه ها است، جدا سازى صفاتى است كه در باطن نفوس است، يعنى صفات ايمان از كفر و رسم نيكوكارى از بدكارى، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده" يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ" «1».

ولى بعضى «2» از مفسرين گفته اند: منظور از تحصيل ما فى الصدور، بر ملا شدن نهانى هايى است كه هر كس در باطن خود پنهان كرده، در آن روز اين باطنها ظاهر مى شود، كه هر فردى همانطور كه به حساب ظاهرش رسيدند، و جزاى اعمال ظاهريش را دادند، به حساب

باطنش هم برسند، و جزاى آن را نيز بدهند.

و جمله" أَ فَلا يَعْلَمُ" جمله اى است استفهامى كه بوى انكار از آن مى آيد، و استفهامش براى انكار است، و مفعول فعل" يعلم" جمله اى است كه حذف شده، و مقام دلالت دارد بر اينكه آن جمله چيست، و آن جمله قائم مقام هر دو مفعول فعل" يعلم" است، و جمله" أَ فَلا يَعْلَمُ" با آنچه حذف شده جمله اى است تمام، و از كلمه" إِذا بُعْثِرَ" مطلبى از نو شروع شده، تا انكار در جمله قبل را تاكيد كند. و منظور از جمله" ما فِي الْقُبُورِ" بدنهاى آدميان است.

و معناى آيه- و خدا داناتر است- اين است كه: آيا انسان نمى داند كه به خاطر كفران نعمت هاى پروردگارش عقوبت هايى دارد كه وى به زودى به آن مى رسد، و با آن جزا داده مى شود؟ وقتى آنچه بدن در قبرها هست از قبرها بيرون شود، و نهفته هاى در باطن نفوس بر ملا گردد، و معلوم شود در باطن كافرند يا مؤمن؟ مطيعند يا عاصى؟ در آن وقت خدا به وضع ايشان با خبر است، و بر معيار باطن نفوس، جزايشان مى دهد.

_______________

(1) روزى كه باطنها ظاهر مى شود. سوره طارق، آيه 9.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 531. ______________________________________________________ صفحه ى 593

بحث روايتى [(روايتى راجع به نزول سوره عاديات در باره نبرد امير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ ذات السلاسل، و روايتى ديگر)]

در مجمع البيان، است كه: گويند رسول خدا (ص) لشكرى به سوى قبيله اى از كنانه گسيل داشت، و منذر بن عمرو انصارى يكى از نقباء را سرپرست آنان كرد، لشكر به طرف آن قبيله روان شد، و مراجعتش طول كشيد، منافقان گفتند

همه آنان كشته شدند، خداى تعالى سوره مورد بحث را نازل كرد، و خبر داد كه" وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً"- نقل از مقاتل «1».

بعضى «2» ديگر گفته اند: اين سوره وقتى نازل شد كه رسول خدا (ص) على (ع) را به جنگ ذات السلاسل فرستاد، و على (ع) لشكر دشمن را شكست داده بود، و اين بعد از چند نوبت اعزام لشكر واقع شد كه رسول خدا (ص) بسركردگى غير على (ع) فرستاده بود، آنها نتوانستند كارى صورت دهند و هر يك لشكر را دچار شكست نموده، نزد رسول خدا (ص) برگشتند، اين قصه در حديثى طولانى از امام صادق (ع) روايت شده.

آن گاه فرموده: و از اين جهت آن را ذات السلاسل خوانده اند كه آن جناب شكست فاحشى به ايشان داده و عده اى را كشت و جمعى را اسير نموده، اسيران را در طناب آن چنان به هم بست كه گويى در كنده و زنجيرند.

و وقتى اين سوره نازل شد رسول خدا (ص) از خانه به ميان مردم آمد و نماز صبح را خواند و در نماز همين سوره را تلاوت كرد، بعد از آنكه نمازش تمام شد اصحابش عرضه داشتند: ما اين سوره را نشنيده بوديم، رسول خدا (ص) فرمود: بله على بر دشمنانش ظفر يافت و خداى تعالى اين سوره را فرستاد، و جبرئيل امشب با آوردن آن، فتح على را به من مژده داد، چند روز بيشتر نگذشت كه على (ع) با غنائم و اسيران برسيد.

_______________

(1 و 2) مجمع البيان، ج 10، ص 528.

تفسير نمونه

در حديثى آمده است كه اين سوره بعد از جنگ ذات السلاسل نازل شد و ماجرا چنين بود:

در سال

هشتم هجرت به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خبر دادند كه دوازده هزار سوار در سرزمين يابس جمع شده ، و با يكديگر عهد كرده اند كه تا پيامبر

(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) را به قتل نرسانند و جماعت مسلمين را متلاشى نكنند از پاى ننشينند!

پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جمع كثيرى از ياران خود را به سركردگى بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد، ولى بعد از گفتگوهائى بدون نتيجه بازگشتند، سرانجام پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) على (عليه السلام ) را با گروه كثيرى از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت ، آنها به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند، و صبحگاهان دشمن را در حلقه محاصره گرفتند، نخست اسلام را بر آنها عرضه داشتند چون نپذيرفتند هنوز هوا تاريك بود كه به آنها حمله كردند و آنان را درهم شكستند، عده اى را كشتند، و زنان و فرزندانشان را اسير كردند، و اموال فراوانى به غنيمت گرفتند.

سوره و العاديات نازل شد در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه باز نگشته بودند، پيغمبر خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن روز براى نماز صبح آمد، و اين سوره را در نماز تلاوت فرمود، بعد از پايان نماز اصحاب عرض كردند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم !.

فرمود: آرى ، على (عليه السلام ) بر دشمنان پيروز شد، و جبرئيل ديشب با آوردن اين

سوره به من بشارت داد.

چند روز بعد على (عليه السلام ) با غنائم و اسيران به مدينه وارد شد

بعضى معتقدند كه اين يكى از مصاديق روشن آيه است نه شاءن نزول .

سوره والعاديات

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 11 آيه است.

محتوى و فضيلت سوره و العاديات :

در اينكه اين سوره در مكه نازل شده است يا در مدينه ؟ در ميان مفسران سخت گفتگو است ، بسيارى آن را مكى شمرده اند، در حالى كه جمعى آن را مدنى مى دانند.

كوتاه بودن مقطع آيات ، و تكيه بر سوگندها، و همچنين تكيه بر مساءله معاد قرائنى است كه مكى بودن سوره را تاءييد مى كند.

ولى از سوى ديگر مضمون سوگندهاى اين سوره كه تناسب زيادى با مسائل جهاد دارد - چنانكه انشاء الله مشروحا بيان خواهد شد - و همچنين رواياتى كه مى گويد اين سوره بعد از جنگ ((ذات السلاسل )) نازل شده است .

(جنگى كه در سال هشتم هجرت واقع شد و در آن گروه كثيرى از كفار به اسارت درآمدند، و آنها را با طنابها محكم بستند و لذا آن را ذات السلاسل ناميده اند و شرح آن در تفسير آيات به خواست خدا خواهد آمد) گواه بر مدنى بودن اين سوره است ، حتى اگر سوگندهاى آغاز اين سوره را ناظر به حركت حجاج به سوى منى و مشعر بدانيم نيز تناسب با مدينه دارد.

درست است كه مراسم حج با اكثر شاخ و برگهايش در ميان عرب جاهلى نيز - به خاطر اقتدا به سنت ابراهيم - رواج داشت ولى آنها چنان با خرافات آميخته شده بود كه بعيد

به نظر مى رسد قرآن به آن سوگند ياد كرده باشد.

با توجه به مجموع اين جهات ما مدنى بودن آن را ترجيح مى دهيم . از آنچه گفتيم ضمنا محتواى سوره نيز روشن شد كه در آغاز سوگندهاى بيدار كننده اى را ذكر مى كند، و بعد از آن سخن از پاره اى از ضعفهاى نوع انسان همچون كفر و بخل و دنياپرستى به ميان مى آورد، و سرانجام با اشاره كوتاه

و گويائى به مساءله معاد، و احاطه علمى خداوند به بندگان ، سوره را پايان مى دهد.

در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قراءها اعطى من الاجر عشر حسنات ، بعدد من بات بالمزدلفة ، و شهد جمعا: هر كس آن را تلاوت كند به عدد هر يك از حاجيانى كه (شب عيد قربان ) در مزدلفه توقف مى كنند و در آنجا حضور دارند ده حسنه به او داده مى شود و

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء و العاديات و اءدمن قرائتها بعثه الله مع امير المؤ منين (سلام الله عليه ) يوم القيامة خاصه ، و كان فى حجره و رفقائه : هر كس سوره و العاديات را بخواند، و بر آن مداومت كند، خداوند روز قيامت او را با امير مؤ منان (سلام الله عليه ) مبعوث مى كند، و در جمع او و ميان دوستان او خواهد بود.

از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه سوره و العاديات معادل نصف قرآن است .

ناگفته پيدا است كه اين همه

فضيلت براى آنها است كه آن را برنامه زندگى خويش قرار دهند و به تمام محتواى آن ايمان دارند و عمل مى كنند.

تفسير :

سوگند به جهادگران بيدار!

گفتيم اين سوره با سوگندهاى بيدارگرى آغاز شد، نخست مى فرمايد: به اسبان دونده اى كه نفس زنان (به سوى ميدان جهاد) پيش رفتند سوگند (و العاديات ضبحا).

يا به شتران حاجيان كه از سرزمين عرفات به مشعر الحرام و از مشعر نفس زنان به سوى منى حركت مى كنند سوگند.

((عاديات )) جمع عادية از ماده عدو (بر وزن صبر) در اصل به معنى گذشتن و جدا شدن است ، خواه قلبا بوده باشد كه آن را عداوت گويند و يا در حركت خارجى كه آن را عدو (دويدن ) مى خوانند، و گاه در معاملات است كه آن را عدوان مى نامند، و در اينجا منظور همان دويدن با سرعت است .

ضبح (بر وزن مدح ) به معنى صداى نفسهاى تند و سريع اسب است كه هنگام دويدن از او به گوش مى رسد.

همانگونه كه در بالا اشاره كرديم در تفسير اين آيه دو نظر وجود دارد:

نخست اينكه منظور سوگند به اسبهائى است كه با سرعت به سوى ميدان جهاد پيش مى روند، و از آنجا كه جهاد امر مقدسى است اين حيوانات نيز در اين مسير مقدس آنچنان ارزش پيدا مى كنند كه شايسته است سوگند به آنها ياد شود.

تفسير ديگر سوگند به شترانى است كه در فريضه بزرگ حج در ميان مواقف و اماكن مقدس به سرعت حركت مى كنند، و به همين دليل داراى قداستى هستند شايسته سوگند.

در حديثى آمده است كه ابن عباس مى

گويد: در حجر اسماعيل در كنار خانه كعبه بودم ، مردى آمد در باره آيه ((والعاديات ضبحا)) از من سؤ ال كرد، من گفتم : منظور اسبانى است كه در راه جهاد حمله مى كنند، و شبانگاه به محل استراحت باز مى گردند، و سربازانى كه آتش روشن مى كنند و براى خود غذا درست مى كنند.

آن مرد از من دور شد و به سراغ على بن ابيطالب (عليه السلام ) رفت در حالى كه در كنار زمزم بود و از همين آيه از آن حضرت سؤ ال كرد.

فرمود: آيا از كسى قبل از من اين آيه را پرسيده اى عرض كرد آرى ، از ابن عباس پرسيده ام او گفت منظور اسبانى است كه در راه جهاد حمله مى كنند، فرمود: برو و او را صدا كن نزد من بيايد.

هنگامى كه خدمت حضرت على (عليه السلام ) آمدم فرمود: چرا مردم را به چيزى كه نمى دانى فتوا مى دهى ؟ اولين غزوه در اسلام بدر بود و با ما جز دو اسب نبود: اسبى از زبير و اسبى از مقداد چگونه عاديات به معنى اسبان است ؟! نه ، مقصود شترانى است كه از عرفات به مشعر و از مشعر به منى مى روند.

ابن عباس مى گويد اين را كه شنيدم از نظر خود بازگشتم و نظر امير مؤ منان على (عليه السلام ) را پذيرفتم .

اين احتمال نيز وجود دارد كه ((عاديات )) داراى معنى وسيعى است كه

هم اسبان مجاهدان را شامل مى شود، و هم شتران حاجيان را، و منظور از روايت فوق اين است كه نبايد معنى آن را محدود

به اسبان كرد چرا كه اين معنى همه جا صادق نيست ، مصداق واضحترش شتران حجاج است . اين تفسير از جهاتى مناسب تر به نظر مى رسد. سپس مى افزايد: سوگند به آنها كه جرقه هاى آتش افروختند (فالموريات قدحا).

اسبان مجاهدانى كه چنان با سرعت به سوى ميدان نبرد حركت مى كنند كه از اثر برخورد سم آنها به سنگهاى بيابان جرقه ها مى پرد، يا شترانى كه به سرعت به مواقف حج مى دوند و سنگها و ريگها از زير پاى آنها پريده و بر اثر برخورد به سنگهائى ديگر توليد جرقه مى كند.

يا طوائف و گروه هائى كه در مواقف حج براى تهيه غذا آتش مى افروزند، يا كنايه از كسانى است كه آتش جنگ و جهاد را برمى افروزند و يا زبانهائى كه با بيان كوبنده خود آتش به دل دشمن مى زنند، و يا منظور كسانى است كه به گفته بعضى از مفسران در انجام حاجات مردم تلاش مى كنند و مقصود خود را پيش مى برند همانگونه كه آتش از سنگ آتشزنه بيرون مى آيد ولى اين احتمالات بسيار بعيد به نظر مى رسد و ظاهر آيه همان دو تفسير نخست است .

((موريات )) جمع ((موريه )) از ماده ((ايراء)) به معنى آتش افروختن و قدح به معنى زدن سنگ يا چوب و يا آهن و چخماق به يكديگر براى توليد جرقه است .

سپس در سومين سوگند مى فرمايد: ((قسم به آنها كه با دميدن صبح

بر دشمن حمله كردند)) (فالمغيرات صبحا).

رسم عرب - چنانكه طبرسى در ((مجمع البيان )) مى گويد - بر اين بوده كه شبانگاه

نزديك منطقه دشمن رفته و كمين مى كردند تا صبحگاهان حمله كنند.

در شاءن نزول اين آيات (يا يكى از مصداقهاى روشن آن ) خوانديم كه لشگريان اسلام به فرماندهى على (عليه السلام ) از تاريكى شب استفاده كرده و به سوى ميدان نبرد پيش رفته اند و در نزديكى قبيله دشمن كمين كرده ، صبحگاهان همچون صاعقه بر آنها يورش بردند، و پيش از آنكه دشمن بتواند عكس العملى از خود نشان دهد قدرت آنها را درهم شكستند.

و اگر سوگندها را اشاره به شتران حاجيان بدانيم منظور از اين آيه هجوم قافله هاى شتران در صبحگاهان عيد از مشعر به منى است .

((مغيرات )) جمع ((مغيرة )) از ماده ((اغارة )) به معنى هجوم و حمله به دشمن است ، و از آنجا كه گاهى اين هجوم و حمله به منظور گرفتن اموال صورت مى گيرد، گاه اين واژه به معنى معمول در فارسى ، يعنى غارت كردن و گرفتن اموال ديگران به كار مى رود.

بعضى گفته اند در ماده اين لغت ، هجوم و حمله با اسب نهفته شده است ، ولى موارد استعمال آن به خوبى نشان مى دهد كه اگر در آغاز، اين قيد وجود داشته ، تدريجا حذف گرديده است .

و اينكه بعضى احتمال داده اند، منظور از ((مغيرات )) در اينجا قبائل و طوائف مهاجم است كه به سوى ميدان نبرد، و يا با عجله به سوى منى حركت مى كنند، بعيد به نظر مى رسد، چرا كه آيه ((والعاديات ضبحا)) مسلما توصيفى براى اسبها يا شتران بود، نه صاحبان آنها، اين آيه نيز ادامه همان است .

سپس به يكى

ديگر از ويژگيهاى اين مجاهدان و مركبهاى آنها اشاره كرده مى افزايد: ((آنچنان بر دشمن هجوم سريع مى برند كه به سبب آن گرد و غبار را به هر سو پخش كردند)) (فاثرن به نقعا).

يا اينكه بر اثر هجوم شتران حاجيان از مشعر الحرام به سوى منى ، گرد و غبار از هر سو پراكنده مى شود.

((اثرن )) از ماده ((اثاره )) به معنى پراكندن غبار يا دود است ، و گاه به معنى هيجان آوردن نيز به كار رفته است ، همچنين گاه به معنى پخش شدن امواج صوت در فضا آمده .

((نقع )) (بر وزن نفع ) به معنى غبار است ، و اصل اين ماده به معنى فرو رفتن آب يا فرو رفتن در آب است و از آنجا كه فرو رفتن در غبار نيز شباهت با آن دارد، اين كلمه ، بر آن اطلاق شده ، ((نقيع )) به آب راكد گفته مى شود

و در آخرين ويژگى از ويژگيهاى آنها مى فرمايد: آنها در همان بامداد در ميان دشمن ظاهر شدند (فوسطن به جمعا).

چنان هجوم آنها غافلگيرانه و برق آسا بود كه در چند لحظه صفوف

دشمن را از هم شكافته و به قلب آنها هجوم بردند، و جمعيت آنها را از هم متلاشى كردند، و اين نتيجه همان سرعت عمل و بيدارى و آمادگى و شهامت و شجاعت است .

و يا اشاره به ورود حاجيان از ((مشعر)) به قلب منى است .

بعضى نيز گفته اند: منظور، قرار دادن دشمن در حلقه محاصره است ، ولى اين تفسير، در صورتى صحيح است كه جمله ((فوسطن )) با تشديد سين خوانده شود

در حالى كه قرائت مشهور چنين نيست ، بنابراين صحيح همان معنى اول است .

رويهمرفته در يك جمعبندى نهائى به اينجا مى رسيم كه سوگند به اسبهائى ياد شده كه نخست با سرعت ، نفس زنان به سوى ميدان جهاد پيش مى روند، و سپس سرعت آنها بيشتر مى شود، آنچنان كه از ضربات سم آنها بر سنگها جرقه هائى برمى خيزد و تاريكى شب را مى شكافد، و در مرحله بعد كه به نزديكى منطقه دشمن مى رسند، آنها را غافلگير ساخته ، و هنگام روشن شدن هوا بر آنها هجوم مى برند، آنچنان هجومى - كه گرد و غبار را در فضا پراكنده مى كند و سرانجام به قلب جمعيت دشمن وارد شده ، صفوف آنها را از هم متلاشى مى كنند.

سوگند به اين اسبهاى پر قدرت !

سوگند به اين سواران شجاع !

سوگند به نفسهاى مركبهاى مجاهدان !

سوگند به آن جرقه هاى آتشين كه از سم آنها برمى خيزد!

سوگند به آن هجوم غافلگيرانه شان !

سوگند به آن ذرات گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند!.

و سرانجام سوگند به ورودشان در قلب صفوف دشمن و متلاشى كردن آنها

و پيروزى درخشانشان !

گر چه تمام آنچه گفته شده در معنى اين سوگندها نيامده ، ولى در دلالت ضمنى كلام همه اينها جمع است .

و از اينجا روشن مى شود كه جهاد آنچنان عظمتى دارد كه حتى نفسهاى اسبهاى مجاهدين شايسته سوگند است ، و همچنين جرقه هاى ناشى از برخورد سمشان به سنگها، و همچنين گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند، آرى گرد و غبار صحنه جهاد هم پر ارزش

و با عظمت است .

بعضى گفته اند منظور از اين سوگندها احتمالا نفوسى است كه مى توانند كمالات خود را به ديگران منتقل سازند، و جرقه هاى دانش را با افكار خود ظاهر كنند، و بر هوا و هوس هجوم برند. و شوق الهى را در خود و ديگران پراكنده كنند، و سرانجام در قلب ساكنان عليين جاى گيرند.

ولى پيدا است كه اينها را نمى توان به عنوان تفسير آيات فوق پذيرفت ، بلكه اينها تشبيهاتى است كه به تناسب تفسير آيه به ذهن مى رسد.

بعد از اين سوگندهاى عظيم به پاسخ قسم ، يعنى چيزى كه سوگندها به خاطر آن ياد شده است پرداخته ، مى فرمايد: مسلما انسان نسبت به نعمتهاى پروردگارش ناسپاس و بخيل است (ان الانسان لربه لكنود).

همان انسان تربيت نايافته ، همان انسانى كه انوار معارف الهى و تعليمات انبيا بر قلبش نتافته ، و بالاخره همان انسانى كه خود را تسليم غرائز و شهوات سركش نموده است او مسلما ناسپاس و بخيل است .

((كنود)) به زمينى مى گويند كه چيزى از آن نمى رويد، و به انسان

ناسپاس و بخيل نيز اطلاق مى شود.

مفسران براى كنود معانى زيادى گفته اند، ابوالفتوح رازى حدود پانزده معنى در اين زمينه نقل كرده است ، ولى غالبا شاخ و برگ همان معنى اصلى است كه در بالا آورده ايم از جمله اينكه :

1 - كنود كسى است كه مصائبش را با آب و تاب مى شمرد ، ولى نعمتها را فراموش مى كند.

2 - كنود كسى است كه نعمتهاى خدا را تنها مى خورد، و از ديگران منع مى كند، چنانكه در حديثى

از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ((اتدرون من الكنود)) ((مى دانيد كنود كيست ))؟! عرض كرد خدا و رسولش آگاه تر است .

فرمود: الكنود الذى ياكل وحده ، و يمنع رفده ، و يضرب عبده : كنود كسى است كه تنها غذا مى خورد، و از عطا و بخشش به ديگران خوددارى مى كند، و بنده زيردستش را مى زند.

3 - كنود كسى است كه در مشكلات و مصائب با دوستان خود همدردى نمى كند.

4 - كسى كه خيرش بسيار كم است .

5 - كسى كه وقتى نعمتى به او برسد از ديگران دريغ مى دارد و اگر گرفتار مشكلى گردد ناشكيبائى و جزع مى كند.

6 - كسى كه نعمتهاى الهى را در معصيت صرف مى كند.

7 - كسى كه نعمت خدا را انكار مى كند. ولى همانگونه كه گفتيم همه اين معانى مصداقها و شاخ و برگهاى همان ناسپاسى و بخل است .

تعبير به ((انسان )) در اينگونه موارد به معنى انسانهاى شرور هواپرست سركش و طغيانگر است ، و بعضى آن را به انسان كافر تفسير كرده اند، و گرنه مسلما هر انسانى چنين نيست ، بسيارند كسانى كه سپاسگزارى و عطا و بخشش با روحشان عجين شده ، و از كفران و بخل بيزارند، همچنين انسانهائى كه در پرتو ايمان به خدا از وادى خودخواهى و خودپرستى گام بيرون نهاده ، و در آسمان معرفت اسماء و صفات پروردگار و تخلق به اخلاق الهى به پرواز درآمده اند.

سپس مى افزايد: خود او نيز بر اين معنى گواه است (و انه على ذلك لشهيد).

چرا كه

انسان نسبت به نفس خويش بصيرت دارد، و اگر صفات درونى خود را از هر كس بتواند پنهان كند از خدا و وجدان خويش نمى تواند مخفى دارد ، خواه به اين حقيقت اعتراف كند يا نه !

بعضى نيز گفته اند ضمير در ((انه )) به خدا برمى گردد، يعنى خداوند گواه وجود صفت كنود در انسان است .

ولى با توجه به آيات قبل و بعد كه ضمائر مشابه آن در اين آيات به انسان برمى گردد اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد، هر چند بسيارى از مفسران اين تفسير را ترجيح داده اند.

اين احتمال نيز داده شده كه منظور شهادت انسان بر گناهان و عيوب خود در قيامت است ، چنانكه از بسيارى از آيات قرآن استفاده مى شود.

اين تفسير نيز در اينجا هيچ دليلى ندارد، زيرا آيه مفهوم گسترده اى دارد كه شهادت و گواهى او را بر كفران و بخل خويش در اين دنيا نيز شامل مى شود.

درست است كه گاهى انسان از شناخت خويش عاجز مى گردد، و به اصطلاح وجدان خود را فريب مى دهد، و تسويل و تزيين شيطانى صفات مذمومش را در نظرش زيبا جلوه گر مى سازد، ولى در خصوص مورد كفران و بخل مطلب آنقدر واضح است كه نمى تواند بر آن پرده پوشى كند و وجدان خود را بفريبد.

باز در آيه مى افزايد: او علاقه شديدى به مال و ماديات دارد (و انه لحب الخير لشديد).

و همين علاقه شديد و افراطى او به مال و ثروت سبب بخل و ناسپاسى و كفران او مى شود.

البته ((خير)) معنى وسيعى دارد كه هر گونه

نيكى را شامل مى شود، و مسلما علاقه به بسيارى از نيكيها همچون علم و دانش و تقوى و بهشت و سعادت مطلب مذمومى نيست كه قرآن با تعبير فوق از آن نكوهش كند، و لذا مفسران آن را در اينجا به معنى ((مال )) تفسير كرده اند كه هم قرينه مقام و آيه گذشته گواه بر آن است ، و هم بعضى آيات ديگر قرآن ، مانند آيه 180 سوره بقره كه مى فرمايد: كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين : بر شما مقرر شده است كه اگر كسى از شما مالى از خود بگذارد، براى پدر و مادر و نزديكان وصيت كند.

مسلما اطلاق خير بر ((مال )) به خاطر آن است كه در حد ذات خود چيز خوبى است ، و مى تواند وسيله انواع خيرات گردد، ولى انسان ناسپاس و بخيل

آن را از هدف اصليش بازداشته ، و در مسير خودخواهى و خودكامگى به كار مى گيرد.

سپس به صورت يك استفهام انكارى تواءم با تهديد مى فرمايد: آيا اين انسان ناسپاس و بخيل و دنياپرست نمى داند هنگامى كه تمام آنچه در قبرهاست زنده مى شوند...؟ (ا فلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور ).

و هنگامى كه آنچه در درون سينه ها از كفر و ايمان و اخلاص و ريا كبر و غرور و تواضع نيات خير و سوء است آشكار مى گردد: (و حصل ما فى الصدور).

((در آن روز پروردگارشان از آنها و اعمال و نياتشان آگاه است )) و بر طبق آن به آنها كيفر مى دهد (ان ربهم بهم يؤ مئذ

لخبير).

بعثر از ماده بعثرة (بر وزن منقبة ) در اصل به معنى زير و رو كردن و بيرون آوردن و استخراج نمودن است ، و از آنجا كه به هنگام احياى مردگان ، قبرها زير و رو مى شود، و آنچه در درون آنها است ظاهر مى گردد، اين تعبير در آيات فوق در مورد رستاخيز به كار رفته است .

تعبير به ((ما فى القبور)) (با توجه به اينكه ((ما)) معمولا براى غير ذوى العقول مى آيد) يا به خاطر آن است كه نظر به حالتى دارد كه هنوز مردگان خاكند، و يا به خاطر ابهامى است كه بر آنها حاكم است كه معلوم نيست چه اشخاصى هستند؟

تعبير به ((قبور)) (قبرها) منافاتى با اين ندارد كه گروهى از مردم اصولا قبر ندارند، فى المثل در دريا غرق مى شوند، يا قبرشان بعد از مدتى از ميان

مى رود و خاكهايشان متفرق مى شود، زيرا نظر به غالب مردم است كه داراى قبر هستند، بعلاوه قبر در اينجا مى تواند معنى وسيعى داشته باشد يعنى محلى كه خاكهاى انسانها در آنجا قرار دارد، هر چند به صورت قبر معمولى نباشد.

((حصل )) از ماده ((تحصيل )) در اصل به معنى بيرون آوردن مغز از پوست است ، همچنين به تصفيه معادن ، و خارج كردن طلا و امثال آن از سنگ معدن اطلاق مى شود، سپس در معنى وسيعى يعنى مطلق استخراج و مجزا ساختن به كار رفته است ، و در آيه مورد بحث منظور جداسازى خير و شرى است كه در دلها نهفته شده ، اعم از ايمان و كفر، يا صفات حسنه و رذيله ،

و يا نيات خوب و بد كه در آن روز آنها از يكديگر جدا و ظاهر و آشكار مى شود، و هر كس بر طبق آن به پاداش كيفر خود مى رسد.

همانگونه كه در آيه 9 سوره طارق آمده است : يوم تبلى السرائر: در آن روز كه اسرار درون آشكار گردد.

تعبير به يومئذ و تكيه بر اين معنى كه خداوند در آن روز از اعمال و اسرار مكنون دلهاى آنها با خبر است ، با اينكه ميدانيم خدا هميشه از اين مسائل آگاه مى باشد، به خاطر آن است كه آن روز، روز جزا است ، و آنها را بر اعمال و عقائدشان جزا مى دهد.

به گفته بعضى از مفسران اين تعبير مانند آن است كه كسى در مقام تهديد به ديگرى مى گويد ساعرف لك اءمرك به زودى عملت را به تو معرفى خواهم كرد در حالى كه هم امروز نيز چنين معرفى موجود است ، منظور آن است كه نتيجه آن را به تو خواهم داد.

آرى خداوند هميشه و در همه حال از اسرار درون و برون به طور كامل آگاه است ، ولى اثر اين آگاهى در قيامت و به هنگام پاداش و كيفر ظاهرتر و آشكارتر مى گردد، و اين هشدارى است به همه انسانها كه اگر به راستى به آن

ايمان داشته باشند سد نيرومندى در ميان آنان و گناهان ايجاد مى كند، اعم از گناهان آشكار و پنهان ، و گناهان برون و درون ، و اثر تربيتى اين اعتقاد بر كسى پنهان نيست .

1 - رابطه سوگندهاى اين سوره و هدف آن

از سؤ الاتى كه پيرامون اين

سوره مطرح مى شود اين است كه چه ارتباطى ميان سوگند به اسبهاى مجاهدان و جمله ((ان الانسان لربه لكنود)) وجود دارد؟ زيرا بررسى آيات قرآن به ما نشان مى دهد كه همواره نوعى ارتباط در ميان قسمها و مقسم به (آنچه به آن قسم ياد مى شود) موجود است و اصولا بلاغت و فصاحت قرآن نيز چنين مطلبى اقتضا مى كند.

درباره آيات مورد بحث ممكن است رابطه چنين باشد كه قرآن مى گويد انسانهائى يافت مى شوند ايثارگر كه در مسير جهاد بى پروا پيش مى روند، و از هيچگونه فداكارى مضايقه ندارند، جان و مال خود را در راه خدا مى دهند، با اين حال چگونه بعضى آن همه بخيل و ناسپاسند، و در برابر نعمتهاى حق نه حمد خدا مى گويند و نه در راه او ايثار مى كنند؟

درست است كه قسم به اسبها خورده شده است ، ولى مى دانيم كه اهميت آنها از اين نظر است كه ابزارى براى مجاهدان هستند در واقع سوگند به جهاد مجاهدان است (همچنين اگر سوگند به شتران حاجيان و زوار خانه خدا باشد).

بعضى نيز گفته اند كه ارتباط از اين رو حاصل مى شود كه اين حيوانات در طريق رضاى حق به سرعت پيش مى روند پس تو اى انسان چرا تسليم او نيستى ،

تو كه اشرف مخلوقاتى ، و شايسته ترى ؟! ولى مناسبت اول روشن تر است .

2 - آيا طبيعت انسان ناسپاسى و بخل است ؟

ممكن است كسانى از جمله ان الانسان لربه لكنود چنين استفاده كنند كه حالت كنود بودن ، يعنى ناسپاسى و بخل ، جزء طبيعت همه

انسانها است ، سپس اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين امر با وجدان بيدار و شعور فطرى كه انسان را دعوت به شكر منعم و ايثار مى كند چگونه مى تواند سازگار باشد؟

نظير اين سؤ ال در آيات زيادى از قرآن مجيد كه انسان را با نقاط ضعف واضحى توصيف مى كند مطرح مى شود.

در يك جا انسان ((ظلوم و جهول )) شمرده شده (احزاب - 72).

در جاى ديگر ((هلوع ))(كم ظرفيت ) (معارج - 19).

و در جاى ديگر يؤ وس و كفور (ماءيوس و ناسپاس ) (هود - 9).

و در جاى ديگر طغيانگر (علق - 6) توصيف شده است .

آيا به راستى همه اين نقاط ضعف در طبيعت انسان نهفته است ؟ با اينكه قرآن تصريح مى كند كه خدا بنى آدم را گرامى داشته ، و بر همه خلايق برترى بخشيده ،: و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا (اسراء - 70).

پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود، و آن اينكه : انسان داراى دو بعد وجودى است ، و به همين دليل مى تواند در قوس صعوديش به اعلى عليين رسد، و در قوس نزوليش به اسفل سافلين كشيده شود.

اگر تحت تربيت مربيان الهى قرار گيرد، و از پيام عقل الهام پذيرد

و خودسازى كند، مصداق ((وفضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا)) مى شود.

و اگر به ايمان و تقوى پشت كند، و از خط اولياى خدا خارج گردد، به صورت موجودى ((ظلوم )) و ((كفار)) و ((يؤ وس )) و

((كفور)) و ((هلوع )) و ((كنود)) درمى آيد.

و به اين ترتيب هيچگونه تضادى در ميان اين آيات وجود ندارد، منتها هر كدام به يكى از ابعاد وجود انسان نگاه مى كند.

آرى در درون فطرت انسان ريشه تمام خوبيها و نيكيها و افتخارات و فضائل نهفته است ، همانگونه كه انسان آمادگى براى نقطه مقابل اين فضائل نيز دارد، و لذا هيچ موجودى در عالم آفرينش در ميان قوس صعودى و نزوليش اينقدر فاصله نيست (دقت كنيد).

3 - عظمت جهاد!

در قرآن مجيد سخن از مساءله جهاد و عظمت مجاهدان راه خدا بسيار به ميان آمده ، ولى شايد در هيچ جا مساءله با اين عظمت ترسيم نشده است كه حتى نفس زدن اسبهاى آنها، و جرقه هاى سم اين ستوران و گرد و غبار ناشى از حركت سريع آنان ، آنقدر با عظمت شناخته شده كه مورد قسم قرار گرفته .

مخصوصا روى سرعت عمل آنها كه يكى از مهمترين عوامل پيروزى در جنگها است تكيه شده ، و نيز روى اصل غافلگيرى كه يكى ديگر از عوامل موفقيت در جنگ است تكيه گرديده است .

و اينها همه آموزشى است در زمينه برنامه ((جهاد)).

قابل توجه اينكه در شاءن نزول اين سوره نيز آمده است كه على (عليه السلام ) دستور داد در تاريكى شب مركبها را آماده كنند، خوراك لازم به آنها بدهند و زين بر آنها

نهند و به حالت آماده باش كامل درآيند، هنگامى كه پرده تاريكى شب شكافته شد فورا نماز صبح را با ياران خود بجا آورد، و بلافاصله به دشمن حمله كرد، دشمن وقتى بيدار شد كه زير دست و پاى اسبهاى

مجاهدين اسلام قرار گرفته بود. اين حمله سريع و غافلگيرانه ، هم تعداد تلفات را به حداقل رساند، و هم در ساعاتى كوتاه به جنگ خاتمه داد، و جالب اينكه همه اين مسائل در آيات اين سوره به طرز ظريفى منعكس شده است .

بديهى است نه اسب خصوصيت دارد، و نه مساءله جرقه ناشى از برخورد سم آنها به سنگهاى بيابان و نه گرد و غبار پاى آنها آنچه موضوعيت دارد مساءله جهاد، و سپس ابزار آن است كه تمام وسائل جنگى امروز را شامل مى شود همانگونه كه در آيه 60 سوره انفال در كنار رباط الخيل (اسبهاى ورزيده ) سخن از قوه و (نيرو) به صورت كلى به ميان آمده .

خداوندا! توفيق جهاد و ايثار در راه رضايت را به ما مرحمت كن .

پروردگارا! نفس سركش تمايل به ناسپاسى و كفر دارد، ما را از خطرات آن حفظ فرما.

بارالها! تو از اسرار درون و برون همه كس آگاهى ، و از اعمال ما باخبرى ، با لطف و عنايت خود با ما رفتار كن .

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در آستانه يكصدمين سوره از بوستان قرآن قرار داريم. براى آشنايى با آن به نكاتى از شناسنامه اش مى نگريم:

نام اين سوره اين سوره را، «عاديات» - به معنى اسب هاى تيز تك و تندرو، كه هنگام دويدن به سوى ميدان جهاد همهمه صدايشان به گوش مى رسد - خوانده اند. در نخستين آيه خداى فرزانه به چنين اسب ها و سواران چابك و حق طلب آن ها كه سپيده دمان در راه دفاع از حقوق و آزادى و امنيت مردم بر سر تجاوزكاران و

خشونت طلبان مى تازند و از سم اسبانشان برق مى جهد و آتش مى پرد، سوگند ياد مى كند. نام اين سوره از همين آيه اقتباس شده است.

2 - فرودگاه آن در مورد فرودگاه آن دو نظر است:

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» اين سوره در مدينه فرود آمده است؛ امّا پاره اى نيز اين سوره را مكّى مى دانند.

قالب و محتواى آيات نيز از سويى نشانگر مشخصات مكّى بودن سوره است، چرا كه داراى آهنگ خاص، سوگندها و طرح بحث هاى عقيدتى، نظير بحث معاد و جهان پس از مرگ است، امّا از سوى ديگر از موضوع جهاد و دفاع نيز سخن دارد كه از ويژگى سوره هاى مدنى است.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن به باور همه مفسران و قرآن پژوهان اين سوره از يازده آيه، چهل واژه، و 163 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر آورده اند كه فرمود:

من قرأها اعطى من الاجر عشر حسنات، بعدد من بات بالمزدلفه و شهد جمعاً(260)

هر كس اين سوره را تلاوت كند و در آن بينديشد، به شمار هر يك از زائران خانه خدا - كه شب عيد قربان را در «مزدلفه» به عبادت و نيايش مى گذرانند، و در «مشعر» گرد مى آيند - ده پاداش به او داده مى شود.

از امام صادق آورده اند كه فرمود:

من قرأ و العاديات و ادمن قرائتها بعثه الله مع اميرالمؤمنين يوم القيامة خاصّة و كان فى حجرة و رفقائه(261)

هر كس اين سوره را هماره تلاوت كند، خدا او را در روز رستاخيز با امير مؤمنان بر مى انگيزد و در حضور آن حضرت

و از شمار دوستان او خواهد بود.

و در پاداش پرشكوه آن همين بس كه در پاره اى از روايات تلاوت آگاهانه و خالصانه و هدفدار آن را براى شناخت و خودسازى و عمل شايسته و رعايت حقوق انسان ها، معادل نيمى از قرآن به حساب آورده اند.(262)

5 - دورنمايى از محتواى آن اين سوره، هم از ويژگى هاى سوره هاى مكّى بهره ور است و هم از امتيازات سوره هاى مدنى؛ به همين دليل نكات الهام بخش و متنوعى را در چشم انداز حقجويان فرار مى دهد؛ مفاهيمى اين گونه:

سوگندى بيدارگر و انديشاننده،

جهاد و تلاش حق طلبانه براى دفاع از حقوق و آزادى و مهار خودسرى و خشنونت و بيداد،

هشدار از حق ناشناسى و ناسپاسى در برابر نعمت ها،

ثروت اندوزى و پول پرستى،

بلاى بخل و تنگ چشمى،

معاد و جهان پس از مرگ،

دانش بى كران خدا و آگاهى او از حال و روز و عملكردها و نيت هاى قلبى انسان، و نيز نكات ظريف ديگرى كه به تدريج خواهد آمد.

1 - سوگند به [اسب هاى جهادگران،] آن دوندگان نفس زن،

2 - و آن شراره پديدآورندگان با زدن [سم ها بر صخره ها]،

3 - و آن يورش برندگان در بامداد،

4 - كه با آن [يورش ]غبارى بر مى انگيزند،

5 - و با آن هجوم در ميان گروهى [از دشمن در مى آيند،

6 - كه بى ترديد انسان نسبت به پرودگارش بسيار ناسپاس است.

7 - و بى گمان خود بر اين [ناسپاسى گواه است.

8 - و به راستى او سخت شيفته مال است.

9 - پس آيا نمى داند، آن گاه كه آن چه در گورهاست

برانگيخته گردند،

10 - و آن چه در سينه هاست آشكار شود،

11 - در آن روز، پروردگارشان از[حال آنان نيك آگاه است؟!

نگرشى بر واژه ها

عاديات: اين واژه جمع «عاديه» از ماده «عدو»، در اصل به معنى گذشتن و جداشدن، به معنى «دويدن» و يا گذشتن قلبى از مرز دوستى و رسيدن به «عداوت» و دشمنى، و نيز به معنى تجاوز در روابط اجتماعى آمده است. در آيه منظور «دويدن» است.

ضَبْح: اين واژه به معنى «همهمه و صداى نفس هاى تند و سريع اسب ها به هنگام دويدن» آمده است.

پاره اى نيز آن را به معنى «نفس تند زدن به هنگام دويدن» گرفته اند.

و به باور پاره اى ديگر «ضبع» نيز به معنى واژه «ضبح» آمده هر دو به معنى «نفس نفس بسيار شديد» به هنگام دويدن آمده است.

قدح: اين واژه به معنى آتش گيرانه و زدن سنگ يا چوب و يا چماق آتش زا براى توليد جرقه و آتش آمده است.

ايراء: به معنى آتش افروختن، و واژه «موريات» جمع «موريه» از ريشه «ايراء» آمده است.

اغاره: در اصل به معنى غارت، و به همين تناسب به معنى يورش به دشمن آمده است.

نقع: اين واژه به معنى گرد و غبار بسيار است، به گونه اى كه فرد در آن فرو مى رود؛ درست بسان فرو رفتن در آب. و واژه «نقيع» به معنى «آب راكد» آمده است.

كنود: در اصل به زمينى گفته مى شود كه در آن چيزى نمى رويد، و به همين تناسب به بخيل و تنگ چشم گفته مى شود.

اثاره: به معنى برانگيختن شور و هيجان، و پراكندن گرد و غبار و «دود» آمده است.

واژه «اثرن» از همين ماده و ريشه مى باشد.

شأن نزول در شأن نزول و داستان فرود آيات اين سوره آورده اند كه:

1 - پيامبر گرامى گروهى از ياران را به فرماندهى «منذر انصارى» براى فرونشاندن آتش دشمنى گروهى از شرك گرايان بر ضد اسلام گسيل داشت، اما بازگشت آنان از هنگامه مقرر به طول انجاميد. اين جريان دست مايه و بهانه اى براى بدانديشان گرديد تا شايعه ها بپراكنند و دورغهابيافرينند. آنان به دروغ، خبر كشته شدن همه نيروهاى اعزامى را در مدينه پخش كردند و آن گاه بود كه اين سوره بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد.

2 - در روايت ديگرى آورده اند كه: در سال هشتم از هجرت گزارشات متعددى به پيامبر رسيد كه هزاران نفر از شرك گرايان و تجاوزكاران در نقطه اى دور از مدينه، گرد آمده و براى در هم نورديدن جامعه نو بنياد اسلامى با هم عهد بسته اند.

پيامبر پس از بررسى دقيق، گروهى بزرگ از مردم را به فرماندهى پاره اى از ياران به سوى تجاوزكاران گسيل داشت، امّا آنان هر كدام رفتند، با شكست و ناكامى باز آمدند.(263)

اين رويداد بارها تكرار گرديد و پيامبر در اين هنگام اميرمؤمنان را خواست و پس از گزينش او به فرماندهى ستونى از مجاهدان، آنان را براى درهم شكستن تجاوز تاريك انديشان گسيل داشت. آن حضرت با درايت و تدبيرى وصف ناپذير و شجاعتى ماندگار، كار را به سود حق به پايان برد و باز گشت. آن گاه بود كه اين سوره فرود آمد.

از امام صادق در روايت طولانى آورده اند كه: اين سوره درباره جانبازى و ماندگارى اميرمؤمنان و مجاهدان راه آزادى در «عزوه ذات السلاسل» فرود آمد،

چرا كه در آن پيكار گروهى از تجاوزكاران كشته شدند و گروهى اسير؛ و بدان دليل كه اسيران را به بند كشيدند، به «ذات السلاسل» مشهور گرديد.(264)

پس از پايان اين پيكار و پيروزى مردم به فرماندهى على(ع) اين سوره بر جان نورانى پيامبر فرود آمد. آن حضرت در تدارك استقبال از سربازان مسلمان و فرمانده گرانقدرشان اميرمؤمنان آماده شد، و نماز صبح را با مردم خواند و اين سوره را برايشان تلاوت كرد. پس از تلاوت آيات اين سوره، ياران گفتند: اى پيامبر خدا، تا كنون اين آيات را نشنيده ايم و برايمان ناشناس و تازه است. فرمود: آرى، مژده كه على(ع) بر تجاوزكاران پيروز گرديد و فرشته وحى شب هنگام بر من فرود آمد و با آوردن اين سوره، مژده پيروزى را آورد.

پس از چند روز اميرمؤمنان و سربازانش به مدينه آمدند و غنايم و اسيران را آوردند.(265)

تفسير

سوگندى بديع و شورانگيز

در آغازين آيه اين سوره، قرآن در سوگندى بديع و شورآفرين مى فرمايد:

وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً

سوگند به اسب هاى جهادگران راه عدالت و آزادى كه نفس زنان به سوى هدف شتافتند.

آنچه آمد ترجمه و دريافتى از آيه است، و در تفسير آن ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «ابن عباس»، «عطاء»، «مجاهد»، «عكرمه»، «ربيع» و... آيه شريفه به «غزوه ذات السّلاسل» اشاره دارد و خداى فرزانه به اسب هاى تيزتك و تندرو مجاهدان راه آزادى - كه براى جهاد و مبارزه با تجاوزكاران سخت مى دويدند و از شدت سرعت صداى نفس هاى آن ها طنين انداز بود - سوگند ياد مى كند.

2 - از امير مؤمنان

آورده اند كه منظور شترهايى است كه به هنگام حركت به سوى جهاد «بدر» با سرعت مى دويدند و با كشيدن گردن ها و سرهاى خود، نفس زنان به پيش مى رفتند. از «ابن مسعود» و ديگران نيز اين ديدگاه آمده است.

3 - برخى برآنند كه منظور شترهاى حاجيان و زائران خانه خداست كه از سرزمين «عرفات» به «مشعر»، و از آن جا به سوى «منا» به سرعت مى دويدند و نفس مى زدند.

واژه «عاديات» در نثر و شعر عرب به معنى «اسب هاى دونده» آمده است. نظير اين شعر «صفيه» دختر «عبدالمطلب» كه مى گويد:

الا و العاديات غداة جمع بايديها اذا سطع الغبار

به هر صورت روايات در اين مورد متفاوت است.

«ابوصالح» آورده است كه با «عكرمه» در تفسير آيه گفت گو نموده، و او گفته است كه ضمن بحث با «ابن عباس» در اين مورد، او گفت: منظور شترهايى هستند كه به سوى ميدان جهاد شتاب مى گيرند. گفتم: على(ع) بر اين باور است كه منظور شترهايى هستند كه حاجيان و زائران خانه خدا را به آن جا مى رسانند و سرور و استاد من از سرور تو داناتر است.

در روايت ديگرى «ابن عباس» مى گويد منظور اسب هاى تيزتك هستند كه با سم خود گرد و غبار را به هوا مى پراكنند و شترها بسان اسب ها نفس نمى زنند. على(ع) فرمود: نه مطلب آن گونه نيست كه تو مى گويى، چرا كه تو پيكار «بدر» را به ياد دارى كه ما تنها يك اسب داشتيم و آن هم اسب كبود «مقداد» بود.

در روايت ديگرى از «ابن عباس» آورده اند كه: ما در «حجر اسماعيل» نشسته بوديم كه مردى از راه رسيد و از

تفسير آيه «والعاديات» پرسيد.

من گفتم: منظور اسب هايى است كه مجاهدان و مبارزان بر آن ها سوار مى شوند و يورش مى برند و شامگاه به قرار گاه خود باز مى گردند و آن گاه پيكارگران آتش بر مى افروزند و غذا درست مى كنند و مى خورند.

آن مرد از من دور شد و به حضور على(ع) كه در كنار زمزم بود، شرفياب گرديد، و از تفسير آيه پرسيد.

آن حضرت فرمود: آيا در اين مورد از كسى پرسيده اى؟

آن مرد پاسخ داد: آرى از «ابن عباس» پرسيدم و او گفت: منظور اسب هايى است كه سربازان خداجو براى دفاع از حق به وسيله آن ها بر دشمن يورش مى برند.

فرمود: او را صدا بزن و اينجا حاضر كن.

او نزد من آمد و به همراه او به حضور آن حضرت رفتيم. آن بزرگوار فرمود: چرا مردم را با پاسخ هاى نسنجيده به بيراهه مى برى و در مورد چيزى كه نمى دانى نظر و فتوا مى دهى؟ به خداى سوگند كه نخستين جهاد در اسلام پيكار «بدر» بود و همه ما در ركاب پيامبر، جز دو اسب نداشتيم كه يكى اسب «زبير» بود و ديگرى اسب «مقداد»؛ پس چگونه واژه «عاديات» به معنى اسب هاست؟ آن گاه افزود: نه، بلكه منظور شترهايى است كه از «عرفات» به «مشعر» و از آن جا به «منا» مى روند.

اين جا بود كه «ابن عباس» - به بيان خويش - از نظر خود بازگشت و ديدگاه اميرمؤمنان را برگزيد!(266)

آن گاه مى فرمايد:

فَالْمُورِياتِ قَدْحاً

سوگند به سواران پيكارگر و مجاهدى كه با زدن سم اسب هاى خود بر صخره ها، شراره ها پديد آوردند و برجان دشمن آتش افروختند.

به باور گروهى از جمله «ضحاك» منظور اين

است كه با برخورد سم اسب هاى آنان بر سنگ و صخره، جرقه هاى آتش پديد مى آيد.

و به باور «ابن عباس» منظور برخورد سم اسب ها بر سنگ و صخره است كه بسان آتش زنه، جرقه و شراره پديد مى آيد و آتش بر مى افروزد.

به باور «مجاهد» منظور تدبير و نقشه مردان جنگى در ميدان هاى پيكار است، چرا كه در فرهنگ عرب هرگاه جنگاورى بخواهد با بيان كوبنده و نقشه هاى خطرناك خود رقيب خود را فريب دهد و از پا درآورد، مى گويد: به خداى سوگند كه برايت آتشى خواهم افروخت...

از ديدگاه «محمد بن كعب» منظور آتشى است كه به وسيله زائران بيت اللّه در «مشعر» افروخته مى شود.

و از ديدگاه «عكرمه» منظور زبان مردان علم و سياست و پيكار و مديريت است كه با سخنان سنجيده و حماسى و حساب شده خويش در دل ستمكاران آتش بر مى افروزند.

سپس مى فرمايد:

فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً

و سوگند به حق طلبانى كه با دميدن سپيده سحر بر دشمن تجاوزكار و تاريك انديش يورش بردند.

به باور گروهى از مفسران بدان دليل در آيه از سپيده دم سخن رفته است كه آن مجاهدان و مبارزان خداجو و عدالت خواه شب هنگام به سوى هدف حركت نموده و سپيده دم بر سر دشمن شبيخون زدند و با درهم شكستن صف هاى تاريك انديشان و تجاوزكاران، گروهى را كشته و گروهى را در بند كشيده و دارايى ها و امكانات آنان را به غنيمت گرفتند.

امّا به باور «محمد بن كعب» منظور شترهايى است كه در روز عيد قربان زائران بيت اللّه را از «مشعر» به سوى سرزمين «منا» مى برند.

واژه «اغاره» در اصل به معنى سرعت و شتاب در

سفر، و نيز يورش سريع و غافلگير كننده بر دشمن آمده است.

عرب به هنگام حركت از «مشعر» به سوى «منا» در روز عيد قربان مى گفت: «اشرق ثبير كما نغير» هان اى كوه ثبير! همان گونه كه ما پرشتاب و سريع به سوى هدف مى رانيم، تو هم به سرعت طلوع كن و با نور خود همه جا را روشن ساز.

در آيه بعد در وصف ديگر اين مبارزان راه آزادى و مركب هاى آنان مى فرمايد:

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً

و به گونه اى سريع و كوبنده بر بدانديشان مى تازند كه با آن يورش، گرد و غبارى غليظ بر مى انگيزند.

واژه «اثاره» به معنى بر انگيختن و پراكندن آمده، و «اثرته» يعنى او را به هيجان درآوردم و بر انگيختم. در آيه، ضمير «به» به مكان معلوم بر مى گردد و منظور اين است كه: و چنان به سرعت بر قرارگاه دشمن مى تازند، كه با آن يورش خود به آن جا، گرد و غبارى غليظ و يا دودى سياه پديد مى آورند و به هر سو مى پراكنند.

و مى افزايد:

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً

و با آن يورش سريع، در سپيده دمان در دل نيروى گرد آمده دشمن در مى آيند و صف هاى آن ها را از هم مى پاشند،

به باور «محمد بن كعب»، واژه «جمعاً» نه نيروى گردآمده دشمن براى يورش، بلكه منظور زائران بيت الله هستند كه در «منا» گرد مى آيند.

و سرانجام در جواب سوگندهاى چندگانه مى فرمايد:

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ

آرى، به همه اين ها سوگند كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس و حق ناشناس است.

از ديدگاه گروهى از جمله «ابن عباس» اين آيه جواب قسم

است و واژه «كنود» نيز به معنى كسى است كه بر نعمت هاى خدا كفران مى ورزد و ناسپاسى مى كند.

امّا «كلبى» برآن است كه واژه «كنود» به زبان برخى تيره هاى عرب نظير «كنده» و «حضرموت» به معنى گناهكار و به زبان تيره هاى «مضر»، «ربيعه» و «قضاعه» به معنى كفرانگر و ناسپاس آمده است.

«حسن» مى گويد: واژه «كنود» به معنى كسى است كه نعمت ها را فراموش مى كند و رويدادهاى ناگوار و عيوب را مى شمارد، بسان فرد مورد نظر اين شاعر كه مى گويد:

يا ايها الظالم فى فعله و الظلم مردود على من ظلم الى متى انت و حتى متى تشكو المصيبات و تنسى النعم هان اى كسى كه در انديشه و عملكردت ستم پيشه اى! به ياد داشته باش كه ستم و ثمره شوم آن به ستمكار باز مى گردد.

تا كى و كجا از رويدادهاى ناگوار شكوه مى كنى و نعمت ها را از ياد مى برى؟

از پيامبر آورده اند كه رو به گروهى از ياران كرد و فرمود:

أَندرون من الكنود؟

مى دانيد «كنود» چه كسى است؟

گفتند: الله و رسوله اعلم. خدا و پيامبرش داناترند.

فرمود: الكنود الذى يأكل وحده، و يمنع رفده، و يضرب عبده.(267)

«كنود» آن كسى است كه تنها غذا مى خورد، و از بخشش خوددارى مى كند و بخل مى ورزد، و با بنده و زيردست خود با تندى و خشونت رفتار مى كند و در حق ناتوان ستم مى نمايد.

به باور «عطاء» واژه «كنود» به معنى كسى است كه در رويدادهاى ناگوار و روزگاران سخت چيزى به بستگان خود نمى دهد.

امّا به باور «ابوعبيده» كسى است كه نيكى و بخشش او بسيار ناچيز است.

و

مى افزايد:

وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ

و خود او بر اين مطلب گواه است.

از ديدگاه گروهى از جمله «ابن عباس» و خود او بر كفر و حق ناپذيرى اش گواه است.

امّا به باور پاره اى ضمير در «انّه» به انسان، در آيه پيش باز مى گردد و منظور اين است كه: اين انسان در روز رستاخيز ونيز در همين دنيا گواه ناسپاسى خويش است؛ به گونه اى كه اگر او را به حرف آورى و از نعمت هايى كه به او ارزانى شده است بپرسى كمتر از آن ها ياد مى كند و سپاس مى گزارد، امّا همه گرفتارى ها و ناگوارى ها را چندين و چند برابر مى سازد و بيان مى كند.

و مى افزايد:

وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ

و راستى كه اين انسان شيفته ثروت و دارايى است.

به باور «حسن» منظور اين است كه اين انسان سخت شيفته مال و ثروت است و به همين دليل هم بخل مى ورزد و از پرداخت حقوق مالى خويش در راه خشنودى خدا خوددارى مى كند.

در فرهنگ «عرب» به فرد بخيل و تنگ چشم واژه «شديد» به كار مى رود و او را «متشدد» نيز مى خوانند؛ براى نمونه شاعر مى گويد:

ارى الموت يعتام الكرام و يصطفى عقيلة مال الفاحش المتشدد

مرگ را مى نگرم كه مردان بزرگ و بهترين ثروت هاى انسان ها بخيل و تنگ چشم را برمى گزيند.

به باور «فراء» منظور آيه اين است كه: راستى اين انسان شيفته ثروت و دارايى است.

و به باور «ابن زيد» با اين وصف كه مال حرام، نه تنها خير نيست، بلكه پليد است، خداى فرزانه بدان دليل از آن به خير تعبير مى كند كه مردم آن را

خير مى شمارند و او با زبان مردم با آنان سخن مى گويد؛ درست همان گونه كه آنان از جهاد در راه خدا و عدالت و آزادى به رويداد «ناگوار» تعبير مى كنند و خدا نيز به زبان آنان مى فرمايد: ... و لم يمسسهم سوءٌ...(268) پس با نعمت و بخششى از سوى خدا از ميدان جهاد باز گشتند، در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود.

در ادامه آيات در هشدارى سخت به آنان مى فرمايد:

أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ

پس آيا اين انسان تنگ چشم و بخيل نمى داند آن گاه كه در آستانه رستاخيز هر آنچه در گورهاست بيرون ريخته مى شود؟

و هرآنچه از كفر و ايمان و راستى و رياكارى در ژرفاى سينه ها نهفته است، همه و همه فاش مى گردد تا بر آن ها پاداش و كيفر دهند...

وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ

در چنان روزى دشوار كه همه چيز آشكار مى گردد، پروردگارشان به حال آنان آگاه است و انديشه هاى مترقى و منحط، نيت هاى درست و نادرست و عملكردهاى عادلانه و ظالمانه را مى داند و بر اساس حق بر آن ها پاداش و كيفر مى دهد؟ آيا به راستى بخيل و پول پرست اين را نمى داند؟

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ

«زجاج» مى گويد: ذات بى همتاى او، هم آن روز، هم روزهاى ديگر و هم در اين جهان و سراى آخرت دانا و آگاه است و بر انديشه ها وعملكردهاى بندگان خود بيناست. منظور آيه اين است كه خدا در روز رستاخيز بر اساس آگاهى و علم خود بر كفرانگرى و ناسپاسى انسان بخيل و ناسپاسگزار كيفر مى دهد.

آيه مورد بحث بسان

اين آيه اى كه مى فرمايد:

اولئك الذين يعلم الله ما فى قلوبهم...(269)

اينان همان كسانى هستند كه خدا مى داند چه در دل هاى خود دارند... بنابر اين آنان را به تناسب كارشان به كيفر و پاداش مى رساند.

بدينسان آيه شريفه با اين بيان روشن به انسان ها هشدار مى دهد و آنان را از گناه و زشتى و خصلت هاى نكوهيده باز مى دارد و روشنگرى مى كند كه چيزى بر او پوشيده نخواهد ماند و ذات پاك او از همه نيت ها و عملكردها آگاه است، و بى ترديد در روز رستاخيز پاداش ها و كيفرها بر اساس عدالت و آگاهى است، بنابر اين هان اى انسان ها!

اى خردمندان!

اى آينده نگران!

اى مردم با ايمان!

اى آدميان عبرت گيريد و درست عمل كنيد واز تاريك انديشى و بيداد و پايمال ساختن حقوق و حرمت انسان ها دورى جوييد.

پرتوى از سوره مباركه مفاهيم و درس هاى آيات يازده گانه اين سوره را مى توان اين گونه شكل داد و در آن انديشيد:

1 - سوگندهاى بديع و شور آفرين و راز آن ها

در آيات 5 - 1 خداى فرزانه چندين سوگند بديع و شورانگيز ياد مى كند كه هر كدام بسيار انديشاننده است.

سوگند به اسب هاى تيز تك و چابك مجاهدان و مبارزان راه خدا،

سوگند به سرنشينان و سواران خداجو و آزادى خواه آنها،

سوگند به نفس نفس آن مركب ها كه وسيله دفاع از حق و عدالت اند،

سوگند به جهش برق و جرقه ها و شراره ها كه از برخورد سم آن ها بر سنگ و صخره ها مى جهد و پديد مى آيد،

سوگند به سپيده دمانى كه آنان با دو اصل پيروزى آفرين غافلگيرى و استتار و سرعت عمل و يورش

برق آسا صف هاى شرارت و شقاوت و بيداد را هدف مى گيرند و از هم فرو مى پاشند،

سوگند به گرد و غبارى كه در تلاش و كوشش خستگى ناپذيرشان مى پراكنند،

سوگند به دل هاى پراخلاص آنان،

سوگند به جهاد بى امانشان،

سوگند به پيروزى برق آساى آنان و سوگند به فرمانده آگاه و دلير و توحيدگرا و پراخلاص آنان اميرمؤمنان كه آن پيروزى را آفريد و آن خطر را دفع كرد...

آيا اين سوگندها برانگيزاننده خردها و انديشه ها نيست؟ آيا درس ايمان و اخلاص و جهاد و پاكى و تلاش و ده ها درس ظريف و دقيق نمى دهد؟

آيا روشنگرى نمى كند كه بايد در زندگى، نه ستم كرد و برترى جست و بدمستى و استبداد پيشه ساخت و نه پذيرفت؟ و آيا نشان نمى دهد كه يكى از ملاك هاى برترى و بزرگى در بارگاه خدا تلاش هماره و جهاد خالصانه در راه آزادى است؟

تفسير اطيب البيان

سوره عاديات ، غرض سوره :بيان عاقبت كفران نعمات الهي .

(1) (و العاديات ضبحا):(قسم به اسباني كه در راه جهاد نفسشان به شماره افتاده )

(2) (فالموريات قدحا):(و به ستوراني كه هنگام تاختن از سمهايشان آتش مي جهد)

(3) (فالمغيرات صبحا):(و صبحگاهان دشمن را غافلگير كرده و به غارت گرفتند)

(4) (فاثرن به نقعا):(و گرد و غبار برانگيختند)

(5) (فوسطن به جمعا):(و سپاه دشمن را در ميان گرفتند)(عدو)يعني دويدن به سرعت (ضبح )يعني صوتي كه از نفس نفس زدن اسبان در حين دويدن شنيده مي شود، (موريات ) به معناي بيرون كردن آتش از سنگ چخماق است ،(قدح )يعني سنگ آتش زنه را به هم كوبيدن ،(مغيرات )يعني غافلگير كنندگان وهجوم برندگان (اثاره )يعني گرد و غبار برانگيختن و (نقع )يعني

غبار.مي فرمايد: سوگند به اسبان تيز تكي كه نفس نفس مي زنند و اين اسبان در هنگام تاختن در اثر برخورد سمهايشان به سنگها آتش از زمين بيرون مي كند و قسم به سواراني كه در هنگام صبح غفلتا بر دشمن هجوم مي برند و با غافلگير كردن آنها، گرد و غبار برمي انگيزند و دسته جمعي آنها را در ميان مي گيرند.اين آيات در وصف علي ع نازل شد آن زمان كه با سپاه خود در غزوه ذات سلاسل (داراي زنجيرها)شركت نمود و لشكر دشمن را شكست داد و اين پيروزي بعد از چندنوبت اعزام لشكر واقع شد كه رسولخدا ص غير علي ع به سركردگي سپاه گسيل داشته بود و آنها نتوانسته بودند كاري صورت دهند و هر يك لشكر را دچار شكست نمودندو در خصوص پيروزي اميرالمؤمنين در اين جنگ ، سوره عاديات نازل شد، در حاليكه مردم همراه حضرت رسول نماز صبح را مي خواندند و وقتي پيامبر ص اين سوره راتلاوت فرمود بعد از نماز، اصحاب عرضه داشتند: يا رسول الله ، ما اين سوره رانمي شناسيم و نشنيده بوديم ، رسولخدا ص فرمود: بلي ، علي بر دشمنانش ظفر يافت وخداي تعالي اين سوره را توسط جبرئيل فرستاد و فتح علي را به من مژده داد، چند روزبيشتر نگذشت كه اميرالمؤمنين با غنائم و اسيران از جنگ بازگشت و اين جنگ را به اين جهت ذات سلاسل مي گويند كه حضرت علي ع شكست فاحشي به دشمن داد و عده اي را كشت و جمع بسياري را اسير و در بند نمود.

(6) (ان الانسان لربه لكنود):(بدرستي كه انسان نسبت

به پروردگارش كافر وناسپاس است )

(7) (و انه علي ذلك لشهيد):(و خود او نيز به اين ناسپاسي گواه است )

(8) (و انه لحب الخير لشديد):(و بدرستي كه او بر حب مال سخت فريفته و بخيل است )

(9) (افلا يعلم اذا بعثر ما في القبور):(آيا نمي داند كه روزي از قبرها برانگيخته مي شوند؟)

(10) (و حصل ما في الصدور):(و آنچه در سينه هاست همه پديدار مي شود)

(11) (ان ربهم بهم يومئد لخبير):(محققا آن روز پروردگار بر كردارشان كاملاآگاه است )در اين آيات از طبيعت بشر خبر مي دهد و مي فرمايد: انسان طبيعتش به گونه اي است كه به جهت پيروي از هواي نفس و دلدادگي به لذايذ دنيوي ، از شكر پروردگار غافل مي شود و دست به كفر انگيزي مي زند و انسان خودش به كفر انگيزي خود آگاه است وبا اينكه مي داند اين كفران صفت ناپسندي است ، اما بازهم ناسپاسي مي كند و نيز طبيعت انسان چنان است كه نسبت به دوستي مال بسيار بخيل و تنگ نظر است و شايد هم مي خواهد بفرمايد: حب خير فطري انسان است ، در نتيجه فريفته زينت و مال دنيامي شود و آنها را خير خود مي پندارد، ولي اين شيفتگي ياد خدا را از دلش مي برد و درمقام شكرگزاري بر نمي آيد.در اين آيات تعريضي نسبت به آن مردمي كه مسلمانان با آنان جهاد كردند وجوددارد، چون آنها نعمت اسلام و هدايت را كفران كرده بودند.در ادامه مي فرمايد: آيا انسان نمي داند كه به خاطر اين كفر و ناسپاسي عقوبتهايي داردكه بزودي به آن مي رسد و با آن جزا

داده مي شود؟ و وقتي آنچه بدن در قبرهاست ازقبرهابيرون آورده مي شود و اسرار و نهفته هاي باطني انسانها برملا مي گردد و آشكارمي شود كه در باطن كافرند يا مؤمن ؟ مطيعند يا عاصي ؟ در آن هنگام خداوند به وضع وحال ايشان آگاهي دارد و بر اساس باطنشان آنها را جزا مي دهد، همچنانكه فرمود،(يوم تبلي السرائر(50) روزقيامت روزيست كه باطنها آشكار مي شود)

تفسير نور

كلمه «عَدْو» به معناى تجاوز است. چون دويدن، تجاوز از حدّ حركت عادى است، به آن «عَدْو» گفته مى شود. «ضَبْح» به معناى صداى نفس اسب است. «قَدْح» به معناى خروج آتش از سنگ چخماق، «المغيرات» از «اِغارة» به معناى تاختن سريع، «صُبحا» كنايه از غافلگير كردن دش

و پنهان كردن زمان هجوم است. «أثَرن» از «اِثارة» به معناى منتشر ساختن، «نَقْع» به معناى غبار و «كَنود» به معناى كَفور است. در كلمه «بُعثر» معناى بعث و اثاره نهفته است يعنى بيرون كشيدن و زيرو رو كردن. «حُصّل» به معناى استخراج مغز از پوسته و متمايز شدن

لت هاى نيك و بد در آن روز از يكديگر است.

قرآن در برخى آيات، انسان را به خاطر برخى صفات، مورد سرزنش قرار داده و او را <<ظلوماً جهولاً>><994> (ستمگر و نادان)، <<هلوعاً>><995> (حريص)، <<يؤوساً>><996> (نااميد)، <<كفوراً>><997> (ناسپاس)، <<جزوعاً>><998> (بى صبر)، <<منوعاً>><999> (بخي

خوانده است. ولى از سوى ديگر درباره انسان مى فرمايد: <<كرّمنا>><1000> (گرامى داشتيم)، <<فضّلنا>><1001> (برترى داديم)، <<احسن تقويم>><1002> (بهترين قوام را به او داديم)، <<نفخت فيه من روحى>><1003> (روح الهى در او دميديم) و اين دوگانگى به خاطر آ

ست كه در انسان دو نوع عامل حركت وجود دارد: يكى عقل و يكى غريزه. اگر

در مسير بندگى خدا و تربيت اولياى خدا قرار گيرد، به گونه اى است و اگر در مسير هوسها و طاغوت ها و وسوسه ها قرار گيرد، به گونه ديگر.

در قرآن از علاقه شديد و حريصانه به مال دنيا كه سبب فراموش كردن آخرت و محرومان شود، انتقاد شده است. <<انّه لحبّ الخير لشديد>>

قرآن از مال دنيا به «خير» تعبير كرده است: <<لحبّ الخير>> تا بفهماند مال بايد از راه خير به دست آيد و در راه خير با نيت خير و با شيوه خير مصرف گردد.

1- جهاد و دفاع به قدرى ارزش دارد كه خداوند به نفس اسب هاى زير پاى جهادگران سوگند ياد مى كند. <<و العاديات ضبحا>>

2- جهاد مقدس، همه ابزارش را مقدس مى كند تا آنجا كه نفس اسب زير پاى رزمنده قابل سوگند خداوند مى شود. <<و العاديات ضبحا>>

3- مسلمانان بايد اسب سوار و چابك باشند. (در سوگند به نفس اسب، نوعى تشويق به اسب سوارى هدفدار است.) <<و العاديات ضبحا>>

4- اسبان در راه خدا مى دوند، ولى انسان در برابر خدا سرسختى مى كند. <<والعاديات... انّ الانسان لربّه لكنود>>

5 - در جهاد با دشمن، سرعت عمل يك ارزش است.<<العاديات ضبحا>>

6- هنگام غفلت دشمن براى حمله استفاده كنيد. <<فالمغيرات صبحا>>

7- دشمن را چنان غافلگير كنيد كه ناگاه در وسط آنان باشيد تا فرصت مقابله با شما را نداشته باشند. <<فوسطن به جمعًا>>

8 - ناسپاسى و مال دوستى انسان را در برابر جبهه حق قرار مى دهد. <<و العاديات... انّ الانسان لربّه لكنود... لحبّ الخير لشديد>>

9- شهداى جبهه ها و امدادهاى الهى را فراموش نكنيد. <<انّ الانسان لربّه لكنود>>

10- پيروزى و امنيّت انسان را مغرور مى كند، هشدار لازم است. <<لربّه لكنود>>

11- وجدان

انسان آگاه است؛ حتى در مواردى كه عذر و بهانه مى آورد خود مى داند كه چه كاره است. <<و انّه على ذلك لشهيد>>

12- در فرهنگ اسلامى، ثروت و مال خير است. <<انّه لحبّ الخير لشديد>>

13- علاقه به مال، امرى فطرى است، آنچه مذموم است علاقه افراطى است كه انسان از يك سو دست به هر نوع درآمدى مى زند و از سوى ديگر حقوق واجب الهى را نمى پردازد. <<لشديد>>

14- معاد جسمانى است زيرا سخن از قبر است. <<بعثر ما فى القبور>> (در آيه اى ديگر مى فرمايد: <<يبعث من فى القبور>><1004>)

15- ياد قيامت، عامل هشدار به ناسپاسان و مال پرستان است. <<أفلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور>>

16- روز قيامت اسرار درونى كشف وحسابرسى خواهد شد. <<حصّل ما فى الصّدور>>

17- خداوند بر افكار و اعمال ما آگاهى كامل دارد. («خبير» به معناى آگاهى از ظاهر و باطن است) <<انّ ربّهم بهم... لخبير>>

18- خداوند در دنيا نيز به امور مردم آگاه است، امّا در قيامت، اين خبير بودن براى همه ظاهر مى شود. <<يومئذ>>

19- چون خداوند خبير است، حسابرسى او نيز دقيق است. <<يومئذ لخبير>>

20- انسان در برابر ديگران اين همه سركشى ندارد، كفر و ناسپاسى شديد انسان تنها در برابر پروردگارش است. <<لربّه لكنود>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Commentators have given imaginary interpretation to the metaphors and symbols mentioned in verses 1 to 5.

Imam Jafar bin Muhammad as Sadiq said:

"The tribes of Bani Salim raised a huge army to launch a surprise attack on Madina in order to kill the believers and arrest the Holy Prophet. The Holy Prophet, after receiving the information, sent one of his companions along with a party

of Muslim warriors to prevent the planned attack, but in the first encounter he ran away from the battlefield, leaving a large number of his men dead. Another companion was sent. He also returned defeated. Then Umar volunteered to go with a promise that he would certainly disperse the enemy. He too failed. At last Ali was sent. He with his men, travelling in the night and resting in the daytime, reached the scene of battle, attacked the enemy in the early hours of dawn, and won a decisive victory. When he turned, the Holy Prophet received him outside the city and said:

"O Ali, if there had not been the risk of people idolizing you as the Christians worship Isa, I would have made public such of your merits as would make people use the soil under your feet to cure their ailments."

These verses were revealed on this occasion. (Minhajus Sadiqin).

These verses describe the glory of the event when the ever victorious commander of the faithfuls, Ali ibn Abi Talib, took action to save the faith and the faithfuls.

Aqa Mahdi Puya says: Besides the reference to the expedition of "Zatus Salasal", the first 5 verses may also refer to camels or horses used by the believers in war against the disbelievers, or for going to pilgrimage.

The march of the charging cavalry sparked fire in the night by the striking of the hoofs on the rocky soil. As said above Ali attacked the enemy in the early hours of the dawn.

(see commentary for verse 1)

(see commentary

for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

The disbeliever, by his conduct, proves the charges of selfishness and ingratitude levelled against him, because he rejects truth and wages war against the truthful. According to the Holy Prophet "kanud" is he who eats alone and prevents others from receiving anything. He is grossly selfish and niggardly because of his intense love for the wealth he hoards.

(see commentary for verse 6)

(see commentary for verse 6)

Dead bodies from the graves, and closely guarded secret plots and evil thoughts from the breasts of the resurrected men will stand forth before Allah on the day of resurrection. Allahs knowledge is all-encompassing at all times. On the day of judgement His knowledge will make manifest all secrets long forgotten or blotted out from the memory of mankind; and the books of their deeds will make known whatever they did in the world before the seat of judgement.

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109