94. سوره الشرح

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الشرح

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (1)

وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ (2)

الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ (3)

وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ (4)

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (5)

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (6)

فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7)

وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ (8)

آشنايي با سوره

94- انشراح [گشاده شدن، وسيع شدن]

شرح صدر و فراخى سينه، كنايه از ظرفيت زياد، براى دريافت حقائق و تحمل سختيهاى راه دعوت است. در آيه اول خداوند، عطاى چنين شرح صدرى را به پيامبر بيان مى كند و او را دعوت به كار مستمر و پيگير مى نمايد و نويد مى دهد كه: با هر سختى، آسانى است. (نانبرده رنج، گنج ميسر نمى شود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد) اين سوره بعد از «ضحى نازل شده و مكى است (و بعضى گفته اند مدنى است). بعضى اين سوره را با سوره قبلى اش، مجموعا يكسوره حساب كرده اند. سوره «الم نشرح داراى 8 آيه مى باشد. نام ديگر اين سوره، «شرح است.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{أَلَمْ} همزه (أ) حرف استفهام / حرف جزم {نَشْرَحْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير {لَكَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {صَدْرَكَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه

{وَوَضَعْنا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {عَنْكَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وِزْرَكَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه

{الَّذِي} نعت تابع {أَنْقَضَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {ظَهْرَكَ} مفعولٌ به، منصوب يا در

محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه

{وَرَفَعْنا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {لَكَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ذِكْرَكَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه

{فَإِنَّ} (ف) حرف استيناف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {مَعَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {الْعُسْرِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف {يُسْراً} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {مَعَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {الْعُسْرِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف {يُسْراً} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب

{فَإِذا} (ف) حرف عطف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {فَرَغْتَ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {فَانْصَبْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

{وَإِلى} (و) حرف عطف / حرف جر {رَبِّكَ} اسم مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَارْغَبْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Alam nashrah laka sadraka

2.WawadaAAna AAanka wizraka

3.Allathee anqada thahraka

4.WarafaAAna laka thikraka

5.Fa-inna maAAa alAAusri yusran

6.Inna maAAa alAAusri yusran

7.Fa-itha faraghta fainsab

8.Wa-ila rabbika fairghab

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

آيا براى تو سينه ات را نگشاده ايم؟ (1)

و بار گرانت را از [دوش تو برنداشتيم؟ (2)

[بارى كه [گويى پشت تو را شكست. (3)

و نامت را براى تو بلند گردانيديم. (4)

پس [بدان كه با دشوارى، آسانى است. (5)

آرى، با دشوارى، آسانى است. (6)

پس چون فراغت يافتى، به طاعت دركوش؛ (7)

و با اشتياق، به سوى پروردگارت روى آور. (8)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم،

«2» و بار سنگين تو را از تو برنداشتيم؟!

«3» همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد!

«4» و آوازه تو را بلند ساختيم!

«5» به يقين با [هر] سختى آسانى است!

«6» [آرى] مسلّماً با [هر] سختى آسانى است،

«7» پس هنگامى كه از كار مهمّى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز،

«8» و به سوى پروردگارت توجّه كن!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آيا سينه ات را [به نورى از سوى خود] گشاده نكرديم؟ (1)

و بار گرانت را فرو ننهاديم؟ (2)

همان بار گرانى كه پشتت را شكست. (3)

و آوازه ات را برايت بلند نكرديم؟ (4)

پس بى ترديد با دشوارى آسانى است. (5)

[آرى] بى ترديد با دشوارى آسانى است. (6)

پس هنگامى كه [از كار بسيار مهم تبليغ] فراغت مى يابى، به عبادت و دعا بكوش (7)

و مشتاقانه به سوى پروردگارت رو آور. (8)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

اى رسول گرامى، آيا ما تو را به نعمت حكمت و رسالت شرح صدر و بلندى همت عطا نكرديم؟ كه توجه به ما سوى الله نكردى (1)

و بار سنگين گناه را به اعطاى مقام عصمت از تو دور داشتيم (2)

در صورتى كه آن بار سنگين ممكن بود پشت تو را گران دارد مفسرين گفتند يا مراد گناه امت است يا گناهى كه مشركان بر پيغمبر مى شمردند كه مردم را به خداى يگانه چرا ميخواند (3)

و نام نكوى تو را به رغم دشمنان در عالم بلند كرديم (4)

پس بدان كه به لطف خدا با هر سختى البته آسانى هست (5)

و در دو عالم با هر سختى البته آسانى هست و هر رنجى را راحتى باشد (6)

پس تو چون از نماز و طاعت پرداختى براى دعا يا چون از تبليغ نبوت پرداختى برنصب خلافت على (ع) همت مصروف دار (7)

و به سوى خداى خود و قطع توجه از خلق هميشه متوجه و مشتاق باش و از كس مينديش (8)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

(اى پيامبر!) آيا به تو شرح صدر عطا نكرديم؟ (1)

و بار سنگين ات را از (دوش) تو برنداشتيم؟ (2)

آن (بار گرانى) كه براى تو كمرشكن بود. (3)

و نام تو را بلند (آوازه) گردانيديم. (4)

پس (بدان كه) با هر سختى آسانى است. (5)

آرى، با هر دشوارى آسانى است. (6)

پس هر وقت (از كارى) فراغت يافتى (براى كار جديد) خود را به تعب انداز. (7)

و با رغبت و اشتياق به سوى پروردگارت روى آور. (8)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

آيا ما سينه تو را برايت گشاده نكرديم؟ (1)

و بار گرانت را از تو فرو ننهاديم؟ (2)

آن [بار گرانى] كه پشتت را بشكسته بود. (3)

و نام و آوازه ات را بلند نكرديم؟ (4)

پس، همانا با دشوارى آسانى است. (5)

همانا با دشوارى آسانى است. (6)

پس چون [از كار] فارغ شدى به عبادت كوش و رنج آن را بر خود هموار كن. (7)

و به سوى پروردگارت روى آر - آهنگ او كن و هر چه خواهى از او بخواه -. (8)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

آيا سينه ات را برايت نگشوديم؟ (1)

و بار گرانت را از پشت برنداشتيم؟ (2)

باري كه بر پشت تو سنگيني مي كرد؟ (3)

آيا تو را بلند آوازه نساختيم؟ (4)

پس، از پي دشواري آساني است. (5)

هر- آينه از پي دشواري آساني است. (6)

چون از كار فارغ شوي ، به - عبادت كوش. (7)

و به پروردگارت مشتاق شو. (8)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

آيا دلت را برايت گشاده نداشتيم؟ (1)

و بارت را [از دوشت] برنگرفتيم؟ (2)

همان كه مى خواست پشت را بشكند (3)

و آوازه ات را بلند گردانديم (4)

بى گمان در جنب دشوارى، آسانى است (5)

آرى در جنب دشوارى آسانى است (6)

پس چون فراغت يافتى، [در دعا] بكوش (7)

و به سوى پروردگارت بگراى (8)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

آيا فراخ نگردانيديم (گشاده نداشتيم) برايت سينه ات را (1)

و نهاديم از تو بارت را (2)

آن را كه بشكست پشتت را (3)

و بلند ساختيم برايت نامت (يا سخنت) را (4)

همانا با سختى است گشايشى (5)

همانا با سختى است گشايشى (6)

پس هر گاه كه فراغت يافتى بايست (بكوش) (7)

و بسوى پروردگار خويش بگراى (8)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Did We not open your breast for you

2 and relieve you of your burden

3 which [almost] broke your back?

4 Did We not exalt your name?

5 Indeed ease accompanies hardship.

6 Indeed ease accompanies hardship.

7 So when you are done, appoint,

8 and turn eagerly to your Lord.

ترجمه انگليسي شاكر

Have We not expanded for you your breast, (1)

And taken off from you your burden, (2)

Which pressed heavily upon your back, (3)

And exalted for you your esteem? (4)

Surely with difficulty is ease. (5)

With difficulty is surely ease. (6)

So when you are free, nominate. (7)

And make your Lord your exclusive object. (8)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Did We not relieve your breast for you,

(2) and remove your burden from you

(3) that pressed down upon your back?

(4) We have even raised up renown of you!

(5) Yet hardship will bring ease.

(6) Indeed, hardship must bring ease!

(7) So whenever you have finished, still toil on!

(8) Towards your Lord direct your longing!

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Did we not expand thy breast for thee (1)

and lift from thee thy burden, (2)

the burden that weighed down thy back? (3)

Did we not exalt thy fame? (4)

So truly with hardship comes ease, (5)

truly with hardship comes ease. (6)

So when thou art empty, labour, (7)

and let thy Lord be thy Quest. (8)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Have We not caused thy bosom to dilate, (1)

And eased thee of the burden (2)

Which weighed down thy back; (3)

And exalted thy fame? (4)

But lo! with hardship goeth ease, (5)

Lo! with hardship goeth ease; (6)

So when thou art relieved, still toil (7)

And strive to please thy Lord. (8)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Have We not expanded thee thy breast? (1)

And removed from thee thy burden (2)

The which did gall thy back? (3)

And raised high the esteem (in which) thou (art held)? (4)

So verily with every difficulty there is relief: (5)

Verily with every difficulty there is relief. (6)

Therefore when thou art free (from thine immediate task) still labor hard (7)

And to thy Lord turn (all) thy attention. (8)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. N'avons-Nous pas ouvert pour toi ta poitrine?

2. Et ne t'avons-Nous pas déchargé du fardeau

3. qui accablait ton dos?

4. Et exalté pour toi ta renommée?

5. A cٍté de la difficulté est, certes, une facilité!

6. A cٍté de la difficulté, est certes, une facilité!

7. Quand tu te libères, donc, lève-toi,

8. et à ton Seigneur aspire.

ترجمه اسپانيايي

1. ¿No te hemos infundido ánimo,

2. Liberado de la carga

3. Que agobiaba tu espalda

4. Y alzado tu reputación?

5. ¡La adversidad y la felicidad van a una!

6. ¡La adversidad y la felicidad van a una!

7. Cuando estés libre, ¡mantente diligente!

8. Y a tu Señor ¡deséale ardientemente!

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Haben Wir dir nicht deine Brust erschlossen,

2. Und dir abgenommen deine Last,

3. Die dir den Rücken niederwuchtete,

4. Und haben Wir (nicht) deinen Ruf erhِht?

5. Also, wahrlich, kommt mit der Drangsal die Erleichterung,

6. Wahrlich, mit der Drangsal kommt die Erleichterung.

7. Wenn du nun entlastet bist, mühe dich eifrig.

8. Und deinem Herrn widme dich ganz.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Non ti abbiamo forse aperto il petto [alla fede] ?

2. E non ti abbiamo sbarazzato del fardello

3. che gravava sulle tue spalle?

4. [Non abbiamo] innalzato la tua fama ?

5. In verità per ogni difficoltà c'è una facilità .

6. Sì, per ogni difficoltà c'è una facilità .

7. Appena ne hai il tempo , mettiti dunque ritto ,

8. e aspira al tuo Signore.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Paзвe Mы нe pacкpыли тeбe твoю гpyдь?

2. И нe cняли c тeбя твoю нoшy,

3. кoтopaя тягoтилa твoю cпинy?

4. И вoзвыcили твoи пoминaния?

5. Beдь, пoиcтинe, c тягocтью лeгкocть, -

6. пoиcтинe, c тягocтью лeгкocть!

7. И кoгдa ты пoкoнчишь, тo тpyждaйcя

8. и к твoeмy Гocпoдy ycтpeмляйcя!

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Senin gًِsünü açp geni letmedik mi?

2- Ve senin yükünü kaldrp attk.

3- ضylesine yük ki çِkertmi ti belini.

4- Ve adn yücelttik.

5- Artk üphe yok ki her güçlükle berâber bir de kolaylk var.

6- قüphe yok ki her güçlükle berâber bir de kolaylk var.

7- Artk sen de ibâdeti bitirince yorul.

8- Ve ancak Rabbinden iste, ona doًrul.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. (Ya Peyğəmbər!) Məgər Biz (haqqı bilmək, elm və hikmət dəryası etmək üçün) sənin köksünü (qəlbini) açıb genişlətmədikmi?! (Allahın öz lütfü ilə köksünü açıb genişlətdiyi kimsənin qəlbinə Şeytan vəsvəsə sala bilməz. O, qüdsiyyət kəsb edər, vəhy qəbul etməyə layiq olar!)

2. Ağır yükünü səndən götürmədikmi?! (Sənin peyğəmbərlik yükünü yüngülləşdirmədikmi?!)

3. (Elə bir yük ki) sənin belini bükürdü.

4. Sənin ad-sanını (şan-şöhrətini) ucaltmadıqmı?! (Yerdə, göydə səndən söhbət gedər; xütbələrdə adın çəkilər!)

5. Şübhəsiz ki, hər çətinlikdən sonra bir asanlıq gələr! (Asanlıq yalnız çətinliklə hasil olar!)

6. Həqiqətən, hər çətinlikdən sonra bir asanlıq gələr! (Buna görə də çətinliklərə səbirlə dözmək lazımdır!)

7. (Ya Peyğəmbər!) Elə ki (risaləti təbliğ etməkdən və ya dünya işlərindən) azad oldun, qalx (dua et)! (Axirət üçün çalış-vuruş!)

8. Və ancaq Rəbbinə yalvar! (Uzünü Allaha çevirib yalnız Onun köməyinə bel bağla, Ona tərəf yönəl !)

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. (اے محمد) كيا ہم نے تمہارا سينہ كھول نہيں ديا؟ (بيشك كھول ديا)

2. اور تم پر سے بوجھ بھي اتار ديا

3. جس نے تمہاري پيٹھ توڑ ركھي تھي

4. اور تمہارا ذكر بلند كيا

5. ہاں ہاں مشكل كے ساتھ آساني بھي ہے

6. (اور) بے شك مشكل كے ساتھ آساني ہے

7. تو جب فارغ ہوا كرو تو (عبادت ميں) محنت كيا كرو

8. اور اپنے پروردگار كي طرف متوجہ ہو جايا كرو

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. آيا مونږ ستا سينه نه كړه فراخه؟

2. او ستا دروند بار مو له تا كوز نه كړ؟

3. هغه بار چې ستا مَلا يې ماتوله (د ملا د ماتيدو آواز يې راغے)

4. او ستا ذكر مو پورته نه كړ؟ (ته مو مشهور كړے)

5. نو بېشكه چې هرې سختۍ سره آسانتيا شته

6. بېشكه (دا منلې شوې ده چې) هرې سختۍ سره آسانتيا شته

7. نو كله چې فارغ شې (له مهمو كارونو) نو (په يو بل مهم كار) ځان ستړې كړه (عبادت)

8. او خپل پروردګار ته پام (رغبت) وكړه.

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn (Muhemmed!) maqey me ji bona te ra singê te venekirîye (ku tu îdî zanîna retkokî bi zanî)?

2. Meqey li ser te barê te hil nedaye?

3. Ku ewî (barî ji giranîyê) pişta te dişkênand.

4. Maqey me ji bona te ra nav ü dengê te bilind nekirîye?

5. Îdî bi rastî bi her tengayîyê ra firetîyek heye.

6. Bi rastî jî bi her tengayîyê ra firetîyek heye.

7. Îdî gava (Muhemmed!) tu ji karê xwe valabûyî (rabe) bi karekî dinê ra xebatê bike (nehewe).

8. Îdî li bal Xuda yê xwe da bizvire (perestî bike).

ترجمه اندونزي

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang.

Demi (buah) Tin dan (buah) Zaitun,(1)

Dan demi bukit Sinai,(2)

Dan demi kota (Mekkah) ini yang aman.(3)

Sesungguhnya Kami telah menciptakan manusia dalam bentuk yang sebaik- baiknya.(4)

Kemudian Kami kembalikan dia ke tempat yang serendah- rendahnya (neraka),(5)

Kecuali orang- orang yang beriman dan mengerjakan amal saleh; maka bagi mereka pahala yang tiada putus- putusnya.(6)

Maka apakah yang menyebabkan kamu mendustakan (hari) pembalasan sesudah (adanya keterangan- keterangan) itu.(7)

Bukankah Allah Hakim yang seadil- adilnya.(8)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Bukankah Kami telah melapangkan bagimu: dadamu (wahai Muhammad serta mengisinya dengan iman dan hidayah petunjuk) ? (1)

Dan Kami telah meringankan daripadamu: bebanmu (menyiarkan Islam) - (2)

Yang memberati tanggunganmu, (dengan memberikan berbagai kemudahan dalam melaksanakannya)? (3)

Dan Kami telah meninggikan bagimu: sebutan namamu (dengan mengurniakan pangkat Nabi dan berbagai kemuliaan)? (4)

Oleh itu, maka (tetapkanlah kepercayaanmu) bahawa sesungguhnya tiap-tiap kesukaran disertai kemudahan, (5)

(Sekali lagi ditegaskan): bahawa sesungguhnya tiap-tiap kesukaran disertai kemudahan. (6)

Kemudian apabila engkau telah selesai (daripada sesuatu amal soleh), maka bersungguh-sungguhlah engkau berusaha (mengerjakan amal soleh yang lain), (7)

Dan kepada Tuhanmu sahaja hendaklah engkau memohon (apa yang engkau gemar dan ingini). (8)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Je, hatukukupanulia kifua chako?

2. Na tukakuondolea mzigo wako.

3. Ambao ulielemea mgongo wako.

4. Na tukakutukuzia sifa zako.

5. Basi kwa hakika pamoja na dhiki iko faraja.

6. Hakika pamoja na dhiki iko faraja.

7. Basi ukipata faragha, fanya juhudi.

8. Na kwa Mola wako elekea kwa shauku.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 528

(94) سوره انشراح، مكى يا مدنى است و هشت آيه دارد (8)

[سوره الشرح (94): آيات 1 تا 8] ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم؟ (1).

و بار سنگين را از تو برنداشتيم؟ (2).

همان بارى كه پشتت را مى شكست (3).

و نامت را بلند آوازه كرديم (4).

از اين به بعد هم دل خوشدار كه بعد از هر دشوارى گشايشى است (5).

بلكه با هر دشوارى دو گشايش است (6).

پس هر گاه از كار روزانه ات فراغت يافتى به نماز و شكرانه پروردگارت بايست (7).

و به سوى پروردگارت تمايل كن (8).

بيان آيات در اين سوره رسول خدا (ص) را امر مى كند به اينكه كمر ______________________________________________________ صفحه ى 529

خدمت در راه خدا ببندد، و به سوى او رغبت كند، و به اين منظور نخست منت هايى كه بر او نهاده تذكر مى دهد، و اين سوره هم مى تواند مكى باشد و هم مدنى، ولى سياق آياتش به مدنى بودن سازگارتر است.

و در بعضى از روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده كه فرموده اند:

سوره" و الضحى" و سوره" ا لم نشرح" يك سوره اند، و نيز اين معنا از طاووس و از عمر بن عبد العزيز نقل شده.

[نادرستى سخن فخر رازى در رد اين قول كه

سوره" و الضحى" و" الم نشرح" يك سوره اند]

فخر رازى در تفسير كبير خود بعد از نقل اين معنا از دو نفر نامبرده گفته است: اين دو نفر پنداشته اند ابتداى سوره دوم يعنى جمله" أَ لَمْ نَشْرَحْ" به منزله عطف است بر آيه ششم سوره قبل، يعنى جمله" أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى ، و اين پندارشان درست نيست، براى اينكه سوره" و الضحى" در حال اندوه رسول خدا (ص) از آزار كفار نازل شده، و جنبه تسليت دارد، چون حالت آن جناب حالت محنت و تنگ حوصلگى است، و سوره دوم اقتضا دارد در حالى نازل شده باشد كه آن جناب شرح صدر و حالت خرسندى داشته باشد، و چگونه ممكن است در يك سوره اين دو حالت در آن جناب و اين دو لحن در بيان جمع شود؟! «1».

و ليكن اشكالش وارد نيست، براى اينكه مراد از شرح صدر رسول خدا (ص) در سوره مورد بحث اين است كه خداى تعالى آن جناب را طورى كند كه قلب نازنينش وسعتى داشته باشد كه حقائق و معارفى كه به وى القاء مى شود بپذيرد، و از پذيرش آن به تنگ نيايد، و نيز تحمل آزارهايى كه از ناحيه مردم مى بيند داشته باشد، كه بيانش مى آيد، نه اينكه بخواهد صرفا آن جناب را خوشحال كرده باشد، پس پندار خود فخر رازى پندار درستى نيست.

دليل بر اين معنا روايتى است كه ابن ابى حاتم از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: من از پروردگارم مساله اى پرسيدم كه دوست داشتم اى كاش نمى پرسيدم، و آن اين بود كه پروردگارا قبل از

من انبيايى بودند، براى بعضى از آنان باد را مسخر كردى، و بعضى ديگر مرده زنده مى كردند، خطاب رسيد مگر تو يتيم نبودى، و ما تو را مورد توجه مردم قرار داديم؟ عرضه داشتم: بلى. فرمود: مگر نبود كه من تو را گم شده ديدم، و هدايتت كردم؟ عرضه داشتم: بله، اى پروردگار من. فرمود:

آيا سينه ات را گشاده نكردم، و گرفتاريهايت را بر طرف ننمودم؟ عرضه داشتم بله اى پروردگار

_______________

(1) تفسير فخر رازى، ج 32، ص 2. ______________________________________________________ صفحه ى 530

من «1». پس معلوم شد كه اشكال فخر به نظريه مذكور وارد نيست، البته اين بحث دنباله اى دارد كه ان شاء اللَّه در سوره ايلاف مى آيد.

[مقصود از شرح صدر رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، و وجوه مختلف در باره مراد از" وضع وزر" از آن حضرت

" أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ" راغب گفته: كلمه" شرح" در اصل لغت به معناى باز كردن گوشت و امثال آن است، وقتى گفته مى شود:" شرحت اللحم" معنايش اين است كه گوشت باز شد، و" شرحت اللحم" معنايش اين است كه من گوشت را باز كردم، و از جمله موارد استعمالش" شرح صدر" است، كه معنايش باز شدن و گستردگى سينه به نور الهى و سكينتى از ناحيه خدا و روحى از او است، و در قرآن فرموده:" أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ" و نيز فرموده:" فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ" «2».

ترتب آيات سه گانه اول سوره كه مضمون هر يك مترتب بر آيه قبل است، و سپس تعليل آنها به آيه" فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً" كه از ظاهرش بر مى آيد كه با وضع رسول خدا (ص) در اوائل بعثتش

و اواخر آن منطبق باشد، و سپس تكرار اين تعليل و نيز تفريع دو آيه آخر سوره بر ما قبل همه شاهد بر آنند كه مراد از شرح صدر رسول خدا (ص) گستردگى و وسعت نظر وى است، به طورى كه ظرفيت تلقى وحى را داشته باشد، و نيز نيروى تبليغ آن و تحمل ناملايماتى را كه در اين راه مى بيند داشته باشد، و به عبارتى ديگر نفس شريف آن جناب را طورى نيرومند كند كه نهايت درجه استعداد را براى قبول افاضات الهى پيدا كند.

" وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ" كلمه" وزر" به معناى بار سنگين است، و" انقاض ظهر" به معناى شكستن پشت كسى است، شكستنى كه صدايش به گوش برسد، آن طور كه از تخت و كرسى و امثال آن وقتى كسى روى آن مى نشيند، و يا چيز سنگينى روى آن مى گذارند صدا برمى خيزد، و مراد از" انقاض ظهر" (غالبا) معناى لغوى آن نيست، (چون كسى پشت كسى را آن طور نمى شكند كه صداى تخت و كرسى كند)، بلكه منظور ظهور آثار سنگينى وزر بر آدمى است، ظهورى بالغ.

و" وضع وزر" به معناى از بين بردن آن سنگينى است، كه رسول خدا (ص)

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 508.

(2) مفردات راغب، ماده" شرح". ______________________________________________________ صفحه ى 531

احساسش مى كرد، و جمله" وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ" عطف است بر جمله" أَ لَمْ نَشْرَحْ ..."، چون معنايش" قد شرحنا لك صدرك" است، در نتيجه معناى دو جمله چنين مى شود:" محققا ما سينه ات را گشوديم، و سنگينى هايى كه بر دوشت بود برداشتيم".

و مراد از وضع وزر رسول خدا (ص)- به طورى كه از سياق بر

مى آيد، و قبلا هم اشاره كرديم- اين است كه دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش در راه خدا را امضا نمود، به اين معنا كه اسباب پيشرفت دعوتش را فراهم كرد، چون رسالت و دعوت و فروعات آن ثقلى بود كه به دنبالش شرح صدر بر آن جناب تحميل نمود.

ولى بعضى «1» از مفسرين گفته اند: وضع وزر، اشاره است به داستانى كه در روايات آمده كه در ايام كودكيش دو تا فرشته بر آن جناب نازل شدند، و سينه اش را شكافته قلبش را در آوردند، و دوباره در جايش قرار دادند، كه روايتش به زودى از نظر خواننده خواهد گذشت.

بعضى «2» ديگر گفته اند: منظور از وزر، اعمالى است كه قبل از بعثت از آن جناب سر زده بود.

و بعضى «3» گفته اند: منظور غفلتش از شرايع و امثال آن است كه آگاه شدن بدان جز با وحى صورت نمى گيرد، و بيان هر شريعتى را بايد آن جناب بخواهد، تا پاسخش از راه وحى برسد.

بعضى «4» ديگر گفته اند: منظور تحير آن جناب است در اينكه آيا رسالت الهى را آن طور كه بايد انجام داده ام يا نه.

بعضى «5» هم گفته اند: منظور وحى و سنگينى آن است، چون در اوائل بعثت گرفتن وحى بر او دشوار بوده.

بعضى «6» گفته اند: منظور رنجى است كه آن جناب از گمراهى قومش و دشمنيشان با آن جناب مى برده، و وى از ارشادشان عاجز مى شده.

و بعضى «7» گفته اند: منظور رنجى است كه از تعدى دشمن در آزار آن جناب مى برده.

بعضى «8» ديگر گفته اند: مراد اندوهى است كه از مرگ عمويش ابو طالب و مرگ همسرش خديجه در دل داشته.

بعضى «9» ديگر گفته اند:

كلمه" وزر" به معناى معصيت است، و رفع و زر به معناى عصمت است.

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 167.

(2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9) روح المعانى، ج 30، ص 169. ______________________________________________________ صفحه ى 532

بعضى «1» گفته اند: منظور از وزر گناه امت آن جناب است، و قهرا مراد از وضع وزر آمرزش آن گناهان است.

و اين وجوهى كه نقل شد بعضى ها سخيف و بعضى ديگرش ضعيف است و با سياق سازگار نيست، بعضى ها به عنوان" قيل- گفته شده" نقل شده، و بعضى ديگرش به صورت احتمال ذكر شده است.

" وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ"" رفع ذكر" به معناى بلند آوازه كردن كسى است، به طورى كه نامش و گفتگويش از همه نامها و همه خاطره ها بلندتر باشد، و خداى تعالى نام آن حضرت را چنين كرد (همه جا سخن از آن حضرت بود)، و يكى از مصاديق رفع ذكر آن جناب اين است كه خداى تعالى نام او را قرين نام خود كرد، و در نتيجه در مساله شهادتين كه اساس دين خدا است نام او قرين نام پروردگارش قرار گرفت، و بر هر مسلمانى واجب كرد كه در هر روز در نمازهاى پنجگانه واجب نام آن جناب را با نام خداى تعالى به زبان جارى سازد، و لطفى كه در آيه مورد بحث بكار رفته از نظر خواننده دور نماند، و آن اين است كه: بعد از كلمه" وضع" در آيه سابق كلمه" رفع" را كه درست مقابل آن است آورد.

[توضيح مفاد آيه:" فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً" و رد سخنى از زمخشرى در اين باره

" فَإِنَّ

مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً" بعيد نيست اين آيه تعليل مطالب گذشته يعنى وضع وزر و رفع ذكر باشد، چون رسالتى كه خداى تعالى بر آن جناب تحميل كرده، و دستور داد مردم را به سوى آن دعوت كند سنگين ترين بارى است كه بر يك بشر تحميل شود، و معلوم است كه با قبول اين مسئوليت كار بر آن جناب دشوار شده، و همچنين تكذيبى كه قومش نسبت به دعوتش نموده و استخفافى كه به آن جناب كردند، و اصرارى كه در محو نام او مى ورزيدند، همه براى آن جناب دشوارى روى دشوارى بوده، و خداى تعالى در آيه قبلى فرمود: ما اين دشوارى ها را از دوش تو برداشتيم، و معلوم است كه اين عمل خداى تعالى مانند همه اعمالش بر طبق سنتى بوده كه در عالم به جريان انداخته، و آن اين است كه هميشه بعد از هر دشوارى سهولتى پديد مى آورد، و به همين جهت مطلب دو آيه قبل را تعليل كرده به اينكه اگر از تو وضع وزر كرديم، و اگر نامت را بلند ساختيم، براى اين بود كه سنت ما بر اين جارى شده كه بعد از عسر، يسر بفرستيم، و بنا بر اين احتمال لام در كلمه" العسر" لام جنس خواهد بود، نه لام استغراق،

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 169. ______________________________________________________ صفحه ى 533

مى خواهد بفرمايد جنس عسر اين طور است كه به دنبالش يسر مى آيد، نه تمامى فرد فرد عسرها، و بعيد هم نيست كه يسر يا عسر از مصاديق سنتى ديگر باشد، و آن سنت تحول حوادث و تقلب احوال و بى دوامى همه شؤون زندگى دنيا است.

و از زمخشرى حكايت

شده كه در كشاف گفته: حرف" فاء" در جمله" فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ ..." فاى فصيحه است، و زمينه كلام زمينه تسليت دادن و دلخوش كردن رسول خدا (ص) به وسيله وعده اى جميل است.

وى مى گويد: مشركين رسول خدا (ص) و مؤمنين را سرزنش مى كردند به اينكه مردمى فقيرند، چيزى از مال دنيا ندارند، به حدى اين زخم زبان اوج گرفت كه به دل شريف آن حضرت افتاد كه نكند اسلام نياوردن مردم و تحقيرشان از مؤمنين به خاطر همين تهى دستى مؤمنين است، و خداى تعالى براى دفع اين احتمال نعمت هاى بزرگى را كه به آن جناب ارزانى داشته بود به رخش كشيد، آن گاه اضافه كرد:" فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً" گويا فهماند اين ما بوديم كه به تو داديم آنچه كه خودت مى دانى، پس از فضل خدا مايوس نباش، و بدانكه بعد از سختى ها گشايشى براى شما خواهد بود «1».

و ظاهر گفتار وى اين است كه لام در" العسر" را لام عهد گرفته، نه لام جنس، و مراد از يسر هم غنيمت هايى است كه خداى تعالى در سالهاى بعد نصيب مؤمنين كرده.

ليكن ما اين حرف را قبول نداريم، براى اينكه ذهن شريف رسول خدا (ص) اجل از آن است كه از حال كفار و علت كفرشان بى خبر باشد، و نداند كه علت اصلى آن استكبار از حق است، و خلاصه خدا را كوچك تر از آن مى دانند كه دعوت پيامبرش را بپذيرند، به شهادت اينكه اين كفار بعد از ظهور شوكت اسلام و پولدار شدن مؤمنين هم ايمان نياوردند، و خداى تعالى پيامبرش را از اميدوارى به ايمان آوردن اكثر آنان نهى و نوميد كرده،

هم در آيات سوره يس كه در مكه يعنى در ايام فقر مؤمنين نازل شده فرموده:" لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ ... وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ" «2»، و هم در سوره بقره كه در مدينه يعنى در روزگار خوش مؤمنين نازل شده فرموده:" إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ" «3».

_______________

(1) تفسير كشاف، ج 4، ص 771.

(2) البته وعده عذاب ما بر اكثر آنان چون ايمان نمى آورند حتمى و لازم شد ... و تو چه ايشان را انذار بكنى و چه نكنى يكسان است، هرگز ايمان نخواهند آورد. سوره يس، آيه 10.

(3) كسانى كه كافر شدند براى آنها تفاوت نمى كند كه آنان را بترسانى يا نترسانى، ايمان نخواهند آورد. سوره بقره، آيه 6. ______________________________________________________ صفحه ى 534

و اگر ما يسر بعد از عسر را حمل كنيم بر شوكت اسلام و رفعتش بعد از دوران سختى، و سوره را هم از سوره هاى مكى بگيريم، خيلى مورد اشكال واقع نمى شود.

[مفاد تكرار جمله:" إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً" و چند وجه در باره امر" فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ..." به پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)]

" إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً" اين جمله تاكيد آيه قبل و تثبيت آن است.

ولى بعضى «1» گفته اند: جمله اى است استينافى و مفسرين «2» گفته اند: اين دو آيه دلالت دارد بر اينكه با يك عسر دو يسر هست، و اين گفتار ناشى از يك قاعده اى است كه مى گويد: كلمه اى كه الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح معرفه است، اگر در كلامى تكرار شود، منظور از آن همان كلمه اول است،

و هر دو كلمه يك چيز را مى رسانند، ولى اگر نكره باشد دومى معنا و منظورى غير منظور اولى را افاده مى كند، مثلا اگر بگويى:" اذا اكتسبت الدرهم- يا: درهما- فانفق الدرهم" معنايش اين است كه وقتى درهمى- يك درهم- كاسبى كردى، همان درهم را خرج كن، و اما اگر بگويى" اذا اكتسبت درهما فانفق درهما" معنايش اين است كه اگر درهمى را كسب كردى، درهمى را خرج كن، و در اين جمله منظور اين است كه درهمى را خرج كن، ليكن اين قاعده كليت ندارد.

تنوينى كه در كلمه" يسرا" است به قول بعضى «3» براى بزرگداشت يسر است، و مى فهماند با هر عسر، يسرى گرانقدر مى آيد، ولى به نظر ما تنوين تنويع است، و مى خواهد بفرمايد با هر دشوارى نوعى گشايش هست، و منظور از كلمه" مع- با" واقع شدن يسر به دنبال عسر است، نه اينكه منظور از معيت اين باشد كه يسر و عسر در زمان واحد تحقق مى يابد.

" فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ" اين آيه خطاب به رسول خدا (ص) است، و مطلبش به خاطر اينكه حرف" فاء" در آغازش آمده نتيجه گيرى از بيان آيات قبل است، كه سخن از تحميل رسالت و دعوت بر آن جناب داشت، و منت هاى خدا را بر او كه شرح صدرش داده، وزر را از او برداشت، و نامش را بلند آوازه كرد، بر مى شمرد، و در آخر، همه اينها را از باب يسر بعد از عسر دانست.

و بنا بر اين، معنايش اين مى شود: حال كه معلوم شد هر عسرى كه تصور شود بعدش _______________

(1 و 2) روح المعانى، ج 30، ص 170.

(3)

روح المعانى، ج 30، ص 170. ______________________________________________________ صفحه ى 535

يسر مى آيد، و زمام عسر و يسر تنها به دست خدا است و لا غير، پس هر گاه از انجام آنچه بر تو واجب شده فارغ شدى نفس خود را در راه خدا يعنى عبادت و دعا خسته كن، و در آن رغبت نشان بده، تا خدا بر تو منت نهاده راحتى كه دنبال اين تعب است و يسرى كه دنبال اين عسر است، به تو روزى فرمايد.

بعضى «1» از مفسرين گفته اند: مراد اين است كه هر گاه از واجباتت فارغ شدى، به نمازهاى مستحبّ بايست.

بعضى «2» ديگر گفته اند: معنايش اين است كه هر گاه از نماز فارغ شدى به دعا بپرداز.

ليكن صاحبان اين دو قول بر روى بعضى از مصاديق انگشت گذاشته اند، و نمى توانند بگويند آيه تنها در اين معنا نازل شده.

بعضى «3» ديگر گفته اند: معنايش اين است كه هر گاه از جنگ فارغ شدى، در عبادت بكوش.

و بعضى «4» گفته اند: مراد اين است كه هر گاه از دنيايت فارغ شدى به آخرتت بپرداز، و بعضى وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه وجوهى ضعيف است.

بحث روايتى [(رواياتى متضمن تمثيلى حاكى از شكافته شدن سينه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و تبديل قلب او و رواياتى ديگر در ذيل آيات گذشته)]

در الدر المنثور است كه عبد اللَّه بن احمد در كتاب" زوائد الزهد"، از ابى بن كعب روايت كرده كه گفت: ابو هريره از رسول خدا (ص) پرسيد اولين چيزى كه از امر نبوت ديدى چه بود؟ رسول خدا (ص) خود را جمع و جور كرد و نشست، و فرمود: اى ابو هريره (خوب) سؤالى كردى، من

در صحرا بودم در حالى كه بيست سال و چند ماه از عمرم گذشته بود، ناگهان از بالاى سرم سخنى شنيدم، به بالا نظر كردم مردى را ديدم كه از مردى ديگر مى پرسيد، آيا اين همان است؟ آن گاه هر دو به طرفم آمدند، با چهره هايى كه نظير آن را هرگز در خلق نديده بودم، و ارواحى كه در خلق هيچ چنين چيزهايى نديده بودم، و نيز جامه هايى كه در خلق بر تن احدى نديده بودم، آن دو نفر نزديك من مى آمدند، و آن قدر جلو آمدند كه هر كدام يك بازوى مرا گرفت، ولى من احساس تماس دست آنها با

_______________

(1 و 2) روح المعانى، ج 30، ص 172.

(3 و 4) روح المعانى، ج 30، ص 172. ______________________________________________________ صفحه ى 536

بازويم را نمى كردم.

در اين حال يكى به ديگرى گفت بخوابانش و او بدون فشار و يا كشيدن مرا خوابانيد، پس يكى به ديگرى گفت: سينه اش را بشكاف، پس آن ديگرى سينه ام را گرفت آن را شكافت، و تا آنجا كه خودم مى ديدم خونى و دردى مشاهده نكردم، پس آن ديگرى به وى گفت: كينه و حسد را در آور، و او چيزى بشكل لخته خون در آورده بيرون انداخت، باز آن ديگرى گفت رافت و رحمت را در جاى آن بگذار، و او چيزى به شكل نقره در همانجاى دلم گذاشت، آن گاه انگشت ابهام دست راستم را تكان داد و گفت برو به سلامت. من برگشتم در حالى كه احساس كردم كه نسبت به اطفال رقت، و نسبت به بزرگسالان رحمت داشتم «1».

مؤلف: و در نقل بعضى از ناقلان- از قبيل نقلى كه در روح

المعانى آمده- كه:" من ده ساله بودم" بجاى" بيست سال و چند ماه" «2».

و در بعضى «3» روايات آمده كه اين قصه در هنگام نزول سوره" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ ..." واقع شده كه آن جناب چهل ساله بوده.

و در بعضى «4» ديگر نظير آنچه در صحيح بخارى «5» و مسلم و ترمذى و نسايى نقل شده آمده كه اين قصه در شب معراج اتفاق افتاده.

و به هر حال بدون اشكال اين قصه جنبه تمثيل دارد، و دانشمندان اسلامى بحث هايى طولانى پيرامون مفاد اين روايات كرده اند كه همه اين بحث ها بر اساس اين پندار است كه جريان يك جريان مادى و يك برخورد مادى بوده، و به همين جهت وجوهى را ذكر كرده اند كه چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خوددارى كرديم.

و در همان كتاب است كه ابو يعلى، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن حبان، ابن مردويه، و ابو نعيم (در كتاب دلائل)، همگى از ابى سعيد خدرى از رسول خدا (ص) روايت كرده اند كه فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: پروردگارت مى فرمايد: هيچ مى دانى چگونه نامت را بلند آواز كردم؟ عرضه داشتم خدا بهتر مى داند.

گفت پروردگارت مى فرمايد: از اين راه كه هر وقت نام من برده شود نامت با نام من ذكر شود «6».

_______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 363.

(2 و 3 و 4 و 5) روح المعانى، ج 30، ص 167 به نقل از كتب مذكور.

(6) الدر المنثور، ج 6، ص 364. ______________________________________________________ صفحه ى 537

و در همان كتاب است كه عبد الرزاق، ابن جرير، حاكم و بيهقى، از حسن روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) روزى

خوشحال و خندان از خانه بيرون مى آمد و مى فرمود: هرگز يك" عسر" حريف دو" يسر" نمى شود،" إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً"،" إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً" «1».

و در مجمع البيان در ذيل آيه" فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ" مى گويد معنايش اين است كه وقتى از نماز واجب بپرداختى، برخيز و در برابر پروردگارت به دعا بايست، و با رغبت از او درخواست كن. آن گاه صاحب مجمع البيان مى گويد: اين معنا از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) نقل شده «2».

_______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 364.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 509.

تفسير نمونه

سوره الم نشرح

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 8 آيه است.

محتوى و فضيلت سوره ا لم نشرح

معروف اين است كه اين سوره بعد از سوره و الضحى نازل شده است و محتواى آن نيز همين مطلب را تاييد مى كند چرا كه در اين سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره ا لم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه اين سوره همه جنبه معنوى دارد و عمده اين سوره بر سه محور دور مى زند:

يكى بيان همين نعمتهاى سه گانه و ديگر بشارت به پيامبر از نظر بر طرف شدن مشكلات دعوت او در آينده و ديگر توجه به خداوند يگانه و تحريص و ترغيب به عبادت و نيايش .

و به همين دليل در روايات اهل بيت (عليهمالسلام )

چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اين دو به منزله يك سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اينكه يك سوره كامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند.

در ميان اهل سنت نيز بعضى طرفدار اين نظريه هستند چنانكه فخر رازى از طاووس و عمر بن عبد العزيز نقل كرده كه آنها نيز مى گفتند اين دو سوره سوره واحده است و در يك ركعت هر دو را تلاوت مى كردند و ميان اين دو بسم الله را حذف مى كردند (ولى طبق فتاواى فقهاى ما بسم الله در هر دو بايد باشد و اينكه مرحوم طبرسى در مجمع البيان نقل كرده كه فقهاى ما بسم الله را حذف مى كنند درست به نظر نمى رسد).

عجب اينكه فخر رازى بعد از ذكر قول كسانى كه آنها را سوره واحده مى گويند، مى گويد اين سخن درست نيست زيرا محتواى آن دو با هم فرق دارد

سوره و الضحى هنگامى نازل شد كه رسول خدا از ايذاء كفار ناراحت بود و در محنت و اندوه بسر مى برد در حالى كه دومى وقتى نازل شد كه پيغمبر خوشحال و شادمان بود اين دو چگونه با هم جمع مى شود. <1>

ولى اين استدلال عجيبى است چرا كه هر دو سوره سخن از زندگى گذشته پيغمبر مى گويد و اين در حالى بود كه بسيارى از مشكلات را پشت سر نهاده و قلب پاك او غرق اميد و سرور بوده است هر دو سوره از مواهب الهى سخن مى گويد و گذشته سخت و پر محنت را يادآور مى شود تا مايه تسلى

خاطر پيامبر و اميدوارى بيشتر و كاملتر گردد.

به هر حال پيوند نزديك محتواى اين دو سوره چيزى نيست كه قابل شك و ترديد باشد نظير همين معنى در سوره فيل و قريش نيز خواهد آمد انشاء الله در اينكه اين سوره (ا لم نشرح ) در مكه نازل شده يا مدينه از بيانات فوق روشن مى شود كه در مكه نازل شده است ولى با توجه آيه و رفعنا لك ذكرك : ما نام تو را بلند كرديم بعضى معتقدند كه در مدينه نازل شده است در آن زمان كه آوازه اسلام و پيامبر همه جا را گرفته بود ولى انصاف اين است كه اين دليل قانع كننده نمى باشد زيرا پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با تمام مشكلاتى كه در مكه داشت بلند آوازه بود و در تمام محافل سخن از قيام و رسالت و دعوت او بود و به وسيله اجتماع سالانه حج اين آوازه به ساير مناطق حجاز مخصوصا مدينه رسيد.

در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: من قراءها اعطى من الاجر كمن لقى محمدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مغتما ففرج عنه : هر كس اين سوره را بخواند پاداش كسى را دارد كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را غمگين ديده و اندوه را از قلب او زدوده است . <2>

تفسير :

ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختيم

لحن آيات آميخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى

پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است .

در نخستين آيه به مهمترين موهبت الهى اشاره كرده مى فرمايد: آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم (ا لم نشرح لك صدرك ).

((نشرح )) از ماده شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى گسترش دادن قطعات گوشت و توليد ورقه هاى نازكتر است سپس مى افزايد منظور از شرح صدر گسترش آن به وسيله نور الهى و سكينه و آرامش خداداد مى باشد و بعد مى گويد شرح دادن مشكلات سخن به معنى گسترش آن و توضيح معانى مخفى است به هر حال شك نيست كه منظور از شرح صدر در اينجا معنى كنائى آن است و آن توسعه دادن به روح و فكر پيامبر است و اين توسعه مى تواند

مفهوم وسيعى داشته باشد كه هم وسعت علمى پيامبر را از طريق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و كارشكنيهاى دشمنان و مخالفان .

و لذا هنگامى كه موسى بن عمران ماءموريت دعوت فرعون طغيانگر را پيدا مى كند اذهب الى فرعون انه طغى بلافاصله عرض مى كند رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى خداوندا سينه ام را گشاده ساز و كار را بر من آسان كن (طه 25 - 26).

و در جائى ديگر خطاب به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اكنون كه چنين است منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شكيبائى كن و مانند يونس مباش (كه بر اثر ترك شكيبائى

لازم گرفتار آن همه مشكلات و مرارت شد) (قلم - 48).

شرح صدر در حقيقت نقطه مقابل ضيق صدر است چنانكه در آيه 97 سوره حجر مى خوانيم و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون : ما مى دانيم كه سينه تو بخاطر گفتگوهاى (مغرضانه ) آنها تنگ مى شود اصولا هيچ رهبر بزرگى نمى تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشكلات رود و آن كس كه رسالتش از همه عظيم تر است (مانند پيغمبر اكرم ) شرح صدر او بايد از همه بيشتر باشد طوفانها آرامش اقيانوس روح او را بر هم نزند مشكلات او را به زانو در نياورد كارشكنيهاى دشمنان ماءيوسش نسازد سؤ الات از مسائل پيچيده او را در تنگنا قرار ندهد و اين عظيم ترين هديه الهى به رسول الله بود.

و لذا در حديثى آمده است كه پيامبر مى فرمايد: من تقاضائى از پروردگارم كردم و دوست مى داشتم اين تقاضا را نمى كردم عرض كردم خداوندا پيامبران قبل از من بعضى جريان باد در اختيارشان قرار دادى ، و بعضى مردگان را زنده مى كردند، خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم ؟ گفتم آرى ،

فرمود: آيا گمشده نبودى هدايتت كردم ؟ عرض كردم : آرى ، اى پروردگار! فرمود: آيا سينه تو را گشاده ، و پشتت را سبكبار نكردم ؟ عرض كردم : آرى اى پروردگار! <3>

اين نشان مى دهد كه نعمت شرح صدر ما فوق معجزات انبيا است ، و به راستى اگر كسى حالات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دقيقا مطالعه كند و ميزان

شرح صدر او را در حوادث سخت و پيچيده دوران عمرش بنگرد يقين مى كند كه اين از طريق عادى ممكن نيست ، اين يك تاءييد الهى و ربانى است .

در اينجا بعضى گفته اند كه منظور از شرح صدر همان حادثه اى است كه در طفوليت يا جوانى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شد كه فرشتگان آسمان آمدند و سينه او را شكافتند و قلبش را بيرون آورده شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و راءفت و رحمت پر كردند. <4>

بديهى است كه منظور از اين حديث اين قلب جسمانى نيست ، بلكه كنايه و اشاره اى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقويت عزم و اراده پيغمبر و پاكسازى او از هر گونه نقايص اخلاقى و وسوسه هاى شيطانى .

ولى به هر حال دليلى نداريم كه آيه مورد بحث اشاره به خصوص اين ماجرا باشد، بلكه مفهومى گسترده و وسيع دارد كه اين داستان ممكن است مصداقى از آن محسوب شود.

و به خاطر همين شرح صدر بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عاليترين وجهى مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در اين طريق به خوبى انجام داد

سپس به ذكر موهبت ديگرى از مواهب عظيم خود به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرداخته مى افزايد: ((آيا ما بار سنگين را از تو برنداشتيم !؟)) (و وضعنا عنك وزرك ).

همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد (الذى انقض ظهرك ). ((وزر)) در لغت به معنى سنگينى

است ، واژه ((وزير)) نيز از همين معنى مشتق شده است ، چون بارهاى سنگين حكومت را بر دوش مى كشد، و گناهان را نيز به همين جهت وزر گويند چرا كه بار سنگينى است بر دوش گنهكار.

((انقض )) از ماده ((نقض )) به معنى گشودن گره طناب ، يا جدا كردن قسمتهاى به هم فشرده ساختمان است ، و ((انتقاض )) به صدائى گفته مى شود كه به هنگام جدا شدن قطعات ساختمان از يكديگر بگوش مى رسد، و يا صداى مهره هاى كمر به هنگامى كه زير بار سنگينى قرار مى گيرد.

اين كلمه در مورد شكستن پيمانها و قراردادها نيز به كار مى رود و مى گويند فلانكس نقض عهد كرد.

به اين ترتيب آيه فوق مى گويد: خداوند آن بار سنگين و كمرشكن را از تو برداشت .

اين كدام بار بود كه خداوند از پشت پيامبرش برداشت ؟ قرائن آيات به خوبى نشان مى دهد كه منظور همان مشكلات رسالت و نبوت ، و دعوت به سوى توحيد و يكتاپرستى ، و برچيدن آثار فساد از آن محيط بسيار آلوده بوده است ، نه تنها پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه همه پيغمبران در آغاز دعوت با چنين مشكلات عظيمى روبرو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پيروز مى شدند، منتها شرائط محيط و زمان پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از جهاتى سخت تر و سنگين تر بود.

بعضى نيز ((وزر)) را به معنى بار سنگين ((وحى )) در آغاز نزول ، تفسير كرده اند.

بعضى نيز به ضلالت و گمراهى و لجاج

و عناد مشركان .

و بعضى به اذيت و آزار فوق العاده آنها.

و بعضى به اندوه ناشى از وفات عمويش ابو طالب و همسرش خديجه و بالاخره بعضى به مساءله عصمت و پاكى از گناه تفسير كرده اند.

ولى ظاهرا همان تفسير اول از همه مناسب تر است ، و اينها شاخ و برگى براى آن محسوب مى شود.

و در سومين موهبت مى فرمايد: ((ما آوازه تو را بلند كرديم )) (و رفعنا لك ذكرك ). <5>

نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پيچيد، و از آن بهتر اينكه نام تو در كنار نام الله هر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در كنار شهادت به توحيد و يگانگى خداوند نشان اسلام ، و دليل پذيرش اين آئين پاك است .

چه افتخارى از اين برتر، و رفعت مقامى از اين بالاتر تصور مى شود؟!

در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود: جبرئيل به من گفت : خداوند متعال مى گويد: هنگامى كه نام من برده مى شود نام تو نيز همراه من ذكر مى شود (و در عظمت مقام تو همين بس ).

تعبير به ((لك )) (براى تو) تاءكيدى است بر اينكه نام و آوازه پيامبر را عليرغم تمام آن كارشكنيها و دشمنيها بلند ساخت .

در اينجا سؤ الى مطرح است كه اين سوره در مكه نازل شده در حالى كه گسترش اسلام ، و حل مشكلات رسالت ، و برداشتن بارهاى سنگين از دوش پيامبر (صلى اللّه عليه

و آله و سلّم ) و بلند شدن آوازه او در اقطار جهان ، در مدينه واقع شد.

در پاسخ اين سؤ ال بعضى گفته اند: منظور اين است كه بشارت آن قبلا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده شد، و همان بود كه بار اندوه و غم را از دل او برداشت ، و گاه گفته اند: فعل ماضى در اينجا معنى مستقبل را مى بخشد، و نويدى است نسبت به آينده .

ولى حق اين است كه قسمتى از اين امور در مكه مخصوصا در اواخر دوران سيزده ساله اى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه مشغول به دعوت مردم بود تحقق يافت ، ايمان در قلوب عده زيادى نفوذ كرد، و مشكلات نسبة كمتر شد اسم و آوازه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، همه جا پيچيد، و زمينه براى پيروزيهاى بزرگ آينده فراهم گشت .

جالب اينكه ((حسان بن ثابت )) شاعر معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدح آن حضرت به مضمون همين آيه در شكل زيبائى اشاره كرده ، مى گويد:

و ضم الاله اسم النبى الى اسمه اذا

قال فى الخمس المؤ ذن اشهد

و شق له من اسمه ليجله

فذو العرش محمود و هذا محمد

خداوند اسم پيامبر را به اسم خود ضميمه كرد در آن هنگام كه مؤ ذن در پنج نوبت اشهد… مى گويد.

و از نام خود نامى براى او انتخاب كرد تا احترامش كند لذا خداوند صاحب عرش محمود است و او محمد است !

سيمرغ فهم هيچكس از انبيا نرفت

آنجا كه

تو به بال كرامت پريده اى

هر يك بقدر خويش بجائى رسيده اند

آنجا كه جاى نيست بجائى رسيده اى

در آيه بعد به پيامبرش مهمترين بشارت را مى دهد و انوار اميد را بر قلب پاكش مى پاشد، و مى فرمايد: قطعا با سختى آسانى است (فان مع العسر يسرى )

باز تاءكيد مى كند قطعا با سختى آسانى است (ان مع العسر يسرى ) غم مخور مشكلات و سختيها به اين صورت باقى نمى ماند، كارشكنيهاى دشمنان براى هميشه ادامه نخواهد يافت ، و محروميتهاى مادى و مشكلات اقتصادى و فقر مسلمين به همين صورت ادامه نمى يابد.

آن كس كه تحمل مشكلات كند، و در برابر طوفانها ايستادگى به خرج دهد روزى ميوه شيرين آن را ميچشد، روزى كه فرياد دشمنان خاموش ، كارشكنيها بى رنگ ، جاده هاى پيشرفت و تكامل صاف ، و پيمودن مسير حق آسان خواهد شد.

گرچه بعضى از مفسران اين آيات را اشاره به فقر مالى عمومى مسلمانان در آغاز ظهور اسلام شمرده اند، ولى گستردگى مفهوم آيات همه مشكلات را شامل مى شود، اين دو آيه به صورتى مطرح شده كه اختصاص به شخص پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و زمان آن حضرت نيز ندارد و بلكه به صورت يك قاعده كلى و به عنوان تعليلى بر مباحث سابق مطرح است ، و به همه انسانهاى مؤ من مخلص و تلاشگر نويد مى دهد كه هميشه در كنار سختيها آسانيها است ، حتى تعبير به (()) (بعد نمى كند بلكه تعبير به ((مع )) كه نشانه همراهى است مى كند.

آرى چنين است كه با هر مشكلى

آسانى آميخته ، و با هر صعوبتى سهولتى همراه است ، و اين دو هميشه با هم بوده و با هم خواهند بود.

اين نويد و وعده الهى است كه دل را نور و صفا مى بخشد، و به پيروزيها اميدوار مى كند، و گرد و غبار ياس و نوميدى را از صفحه روح انسان مى زدايد. <6>

در حديثى آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: و اعلم ان مع العسر يسرا، و ان مع الصبر النصر، و ان الفرج مع الكرب : بدان كه با سختيها آسانى است ، و با صبر پيروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشايش است <7>

و در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : زنى شكايت همسرش را نزد آن حضرت برد كه او چيزى بر من انفاق نمى كند، در حالى كه همسرش واقعا تنگدست بود، على (عليه السلام ) از اينكه همسر او را به زندان بيفكند خوددارى كرد، و در جواب فرمود: ان مع العسر يسرا (و او را به صبر و شكيبائى دعوت كرد) <8>

آرى :

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند

بر اثر صبر نوبت ظفر آيد

سپس در آخرين آيات اين سوره مى فرمايد: پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز (فاذا فرغت فانصب ).

هرگز بيكار نمان ، تلاش و كوشش را كنار مگذار، پيوسته مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده .

و در تمام اين احوال به خدا تكيه كن و به سوى پروردگارت توجه نما (و

الى ربك فارغب ).

رضايت او را بطلب ، و خشنودى او را جستجو كن ، و به سوى قرب جوارش بشتاب .

مطابق آنچه گفته شد آيه مفهوم گسترده اى دارد كه فراغت از هر مهمى ، و پرداختن به مهم ديگر را شامل مى شود، و جهت گيرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصيه مى كند، ولى غالب مفسران معانى محدودى براى آيه ذكر كرده اند كه مى توان هر يك از آنها را به عنوان مصداقى پذيرفت :

جمعى گفته اند منظور اين است هنگامى كه از نماز واجب فراغت يافتى به دعا پرداز و از خدا تمنا كن تا هر چه مى خواهى به تو بدهد.

يا اينكه هنگامى كه از فرائض فارغ شدى براى نافله شب برخيز.

يا اينكه هنگامى كه از دنيا فارغ شدى به امور آخرت و عبادت و نماز پروردگارت بپرداز.

يا اينكه هنگامى كه از واجبات فراغت پيدا كردى به مستحباتى كه خدا دستور داده توجه كن .

يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به عبادت برخيز.

يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به جهاد نفس پرداز.

يا اينكه هنگامى از اداى رسالت فارغ شدى به تقاضاى شفاعت برخيز!

در روايات متعددى كه دانشمند معروف اهل سنت حافظ ((حاكم حسكانى )) در ((شواهد التنزيل )) نقل كرده از امام صادق چنين آمده است كه فرمود: يعنى هنگامى كه فراغت يافتى على را به ولايت نصب كن . <9>

قرطبى نيز در تفسير خود از بعضى نقل كرده است كه معناى آيه اين است هنگامى كه فراغت يافتى امامى را كه جانشين تو است نصب كن (هر چند

نامبرده

خودش اين معنى را نپذيرفته است ). <10>

با توجه به اينكه در آيه شريفه موضوع ((فراغت )) معين نشده است و ((فانصب )) از ماده ((نصب )) (بر وزن نسب ) به معنى تعب و زحمت است آيه بيانگر يك اصل كلى و فراگير است ، و هدف آن است كه پيامبر را به عنوان يك الگو و سرمشق از اشتغال به استراحت بعد از پايان يك امر مهم باز دارد، و تلاش مستمر و پى گير را در زندگى به او گوشزد كند.

با توجه به اين معنى روشن مى شود كه تمام تفاسير فوق صحيح است ولى هر كدام به عنوان يك مصداق از اين معنى فراگير و عام .

و چه برنامه سازنده و مؤ ثرى كه رمز پيروزى و تكامل در آن نهفته است ، اصولا بيكار بودن و فراغت كامل مايه خستگى ، كم شدن نشاط، تنبلى و فرسودگى ، و در بسيارى از مواقع مايه فساد و تباهى و انواع گناهان است .

قابل توجه اينكه آمارها نشان مى دهد كه به هنگام تعطيلات مؤ سسات آموزشى ميزان فساد گاهى تا هفت برابر بالا مى رود!

به هر حال مجموعه اين سوره بيانگر عنايت خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تسلى او در برابر مشكلات ، و وعده نصرت و تاءييد او در برابر مشكلات و فراز و نشيبهاى راه رسالت است .

و در عين حال مجموعه اى است اميدبخش سازنده و حيات آفرين براى همه انسانها و همه رهروان راه حق .

1 - همانگونه كه در بالا اشاره كرده ايم در روايات متعددى

آمده است كه

منظور از آيه ((فاذا فرغت فانصب )) (به عنوان بيان يك مصداق ) نصب امير - مؤ منان على (عليه السلام ) به خلافت بعد از انجام امر رسالت است .

آلوسى در ((روح المعانى )) بعد از نقل اين سخن از بعضى از ((اماميه )) مى گويد: آنها ((فانصب )) را با كسر ((ص )) خوانده اند، و به فرض كه چنين باشد دليلى بر اين نمى شود كه منظور نصب على بن ابيطالب باشد، سپس از زمخشرى در كشاف نقل مى كند كه اگر براى شيعه چنين تفسيرى ممكن باشد ناصبيها (دشمنان على (عليه السلام ) نيز مى توانند آن را به عنوان دستور به نصب (به معنى بغض على بن ابيطالب ) تفسير كنند!. <11>

زيرا ((انصب )) (بفتح ص ) به معنى خود را به تعب بينداز و جد و جهد كن آمده در حالى كه ((انصب )) (به كسر ((ص )) ) دستور به نصب كردن و بالا بردن و برپا داشتن است .

اين مفسران چنين پنداشته اند كه ((شيعه )) قرائت آيه را تغيير مى دهد، تا براى مساءله ولايت به آن استدلال كند، در حالى كه هرگز نياز به چنين تغييرى نيست ، بلكه همين قرائت معروف و شناخته شده براى تفسير مزبور كافى است ، زيرا مى گويد بعد از فراغت از امر مهمى مانند رسالت براى امر مهم ديگرى مانند ولايت تلاش و كوشش كن ، و اين به عنوان يك مصداق ، كاملا قابل قبول است ، و مى دانيم پيامبر طبق حديث معروف غدير و احاديث فراوان ديگر كه در كتب همه علماى

اسلام آمده است تلاش پى گير و مستمرى در اين زمينه داشت . اما چقدر زننده است كه دانشمندى همچون زمخشرى كه على (عليه السلام ) را به عنوان چهارمين پيشواى بزرگ اسلام و جانشين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى شمرد به خود اجازه دهد كه بگويد ناصبيها نيز حق دارند آيه را به بغض على بن ابيطالب

تفسير كنند، چه تعبير ركيك و زننده اى ؟ آنهم از چنين مفسرى ؟

راستى تعصب چه پيامدهاى زشتى كه ندارد؟!

2 - دانشمند معروف معتزلى ((ابن ابى الحديد)) در شرح ((نهج البلاغه )) از زبير بن بكار كه به گفته او نه شيعه بود و نه با معاويه دشمنى داشت بلكه از على (عليه السلام ) جدا شد و كناره گيرى كرد، و به مخالفان پيوست او از فرزند مغيرة بن شعبه نقل مى كند كه پدرم ((مغيره )) از عقل و درايت معاويه سخن بسيار مى گفت ، و از طرز تفكرش اعجاب داشت ، ولى شبى از نزد او آمد در حالى كه بسيار غمگين و ناراحت بود فهميدم مساءله مهمى رخ داده است از او سؤ ال كردم ديدم از معاويه شديدا بدگوئى مى كند، علت را سؤ ال كردم گفت : امشب با او خلوت كرده بودم ، و به او گفتم تو به مقاماتى كه مى خواستى رسيدى ، اكنون در عدالت و گسترش خيرات بكوش ، زيرا سن تو بالا رفته است ، نسبت به بنى هاشم نيز نيكى كن ، چرا كه امروز تهديدى براى تو محسوب نمى شوند، و اين سبب نام نيك براى تو مى

شود.

او در پاسخ گفت : هيهات چه نامى از من باقى مى ماند؟ خليفه اول و دوم آن همه كار كردند چه نامى از آنها باقى مانده ؟ ولى شما ابن ابى كبشه (محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )) را بنگريد كه هر روز پنج مرتبه نام او را بر فراز ماذنه ها به صورت ((اشهد ان محمدا رسول الله )) مى برند، اى بيچاره ! چه كارى بعد از او باقى مى ماند؟ و چه نامى براى ما خواهد ماند؟ نه به خدا سوگند مگر اينكه اين وضع دگرگون گردد و نام پيامبر مدفون شود! <12>

ولى به مقتضاى و رفعنا لك ذكرك خدا خواسته است كه اين نام در سراسر

تاريخ و در تمام جهان بشريت بلندآوازه باشد چه ديگران بپسندند يا نپسندند؟ خشنود باشند يا ناخشنود؟ اصلا اين تعبيرات را اگر بشكافيم چه معنى خواهد داشت ؟! لا حول و لا قوة الا بالله !.

خداوندا! قلب ما را از حب ذات تهى كن و از عشق خودت مملو ساز.

پروردگارا! تو خود وعده دادهاى كه با هر مشكلى راحتى و آسودگى است ، مسلمين امروز را از اين مشكلات عظيم و ناملائماتى كه از ناحيه دشمنان به آنها مى رسد آسوده ساز.

بارالها! نعمتها و مواهب تو بر ما فراوان است به ما توفيق شكرگزارى آنها را مرحمت فرما.

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در برابر بوستان پرطروات و زيباى ديگرى قرار داريم. و پيش از هر چيز به شناسنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره شرح صدر و گشادگى و فراخى سينه در نگرش قرآن، كنايه

از ظرفيت بسيار به منظور شناخت حقايق و دريافت واقعيت ها از سراب ها، و اشاره به تحمل سختى ها و رنج ها در راه هدف، و نيز مهر و مدارا با همدين و همنوع در زندگى است. پيامبر گرامى به اين ويژگى بزرگ آراسته بود و اين يكى از نعمت هاى گران خدا بر اوست، كه در نخستين آيه آمده و نام اين سوره نيز از آيه اول برگرفته شده است.

2 - فرودگاه اين سوره اين سوره پس از سوره «ضحى» در مكّه بر جان نورانى پيامبر فرود آمده است، به همين جهت پاره اى هر دو سوره را، يك سوره شناخته اند.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن اين سوره 8 آيه دارد، و از 27 واژه، و 103 حرف ساخته شده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر آورده اند كه در اين مورد فرمود:

من قرأها اعطى من الاجر كمن لقى محمداً مغتماً ففرّح عنه.(200)

هر كس اين سوره را تلاوت كند، پاداش او بسان پاداش كسى است كه پيامبر را اندوه زده ديده، و اندوه را از قلب او زدوده است.

همان گونه كه اشاره رفت از قرآن پژوهان شيعه روايت شده است كه: اين سوره با سوره «ضحى» به دليل قالب و محتواى آيات يك سوره اند و «بسم الله الرحمن الرحيم» نيز كه ميان آيات آن ها آمده، مشكلى ايجاد نمى كند و دليل دو سوره بودن آيات آن ها نيست، به همين جهت در نمازهاى واجب به جاى يك سوره مى توان اين دو سوره را خواند. در مورد سوره «فيل» و قريش» نيز همين گونه آمده است.

5 - دورنمايى

از محتواى اين سوره در اين سوره كوتاه و آيات چندگانه آن، اين نكات ارزشمند و الهام بخش به تابلو مى رود:

سه موهبت پرشكوه خدا به پيامبر،

موهبت توسعه شخصيت،

برداشته شدن بارهاى گران از دوش،

بلند آوازه شدن نام پيامبر،

ماندگار شدن راه سعادت آفرين او،

نويدهاى شورانگيز و شوق آفرين،

بشارت رفع مشكلات و تنگناها در آينده نزديك،

يك اصل اميد بخش در زندگى،

چند رهنمود سر نوشت ساز براى خود شكوفايى بيشتر.

1 - آيا سينه ات را براى تو گشاده نساختيم؟!

2 - و بار گرانت را از [دوش تو برنداشتيم؟

3 - [بارى كه [گويى پشت تو را شكست.

4 - و [نام و] ياد تورا برايت بلند آوازه ساختيم.

5 - پس به يقين با دشوارى آسانى است.

6 - بى ترديد با دشوارى آسانى است.

7 - پس هنگامى كه [از نماز] فارغ شدى، [در دعا و نيايش سخت بكوش.

8 - و تنها به پروردگارت [اميد ببند و به درگاه او] تضرع نما.

نگرشى بر واژه ها

شرح: اين واژه در اصل به معنى گشودن و گسترش بخشيدن به دل با برداشتن چيزهايى است كه مانع از دريافت و احساس آن مى گردد.

از شادمانى قلب به گشايش و باز شدن دل، و از اندوه دل، به گرفتگى آن تعبير مى گردد. به همين تناسب از توسعه دادن به روح، كه مى تواند گسترش دانش از راه وحى، و گسترش اخلاقى و انسانى - نظير تحمل و مدارا و پايدارى و شكيبايى را شامل گردد - به «شرح صدر» تعبير مى كنند.

وزر: اين واژه به معنى سنگينى و گرانى

آمده است، و واژه «وزير» از همين ريشه گرفته شده است، چراكه بارهاى گران حاكم را بر دوش مى كشد. و نيز به همين تناسب از گناهان بزرگ به «وزر» و «اوزار» تعبير مى كنند، چرا كه كيفرهارا در پى دارد.

انقاض: به معنى صداى شكستن و جدا شدن بندها و مهره ها و پيوندهايى است كه زير بارهاى گران و كمرشكن از هم جدا مى شوند. با اين بيان واژه «نقض» به معنى «هدم» و در هم شكستن آمده است.

نصب: اين واژه به معنى «رنج» و خستگى آمده است.

تفسير

نعمت «شرح صدر» يا توسعه شخصيت آغازين آيات اين سوره از نظر قالب ها و مفاهيم و سبك و آهنگ، بسان آيات سوره پيش است و هم چنان روى سخن خدا با پيامبر برگزيده و بنده گرانقدر خويش محمد(ص)مى باشد.

نخست از او مى پرسد:

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ

هان اى پيامبر! آيا سينه ات را براى تو نگشاده و گسترش بنخشيده ايم؟

از پيامبر آورده اند كه فرمود: من از پروردگار خويش تقاضايى نمودم كه اينك دلم مى خواست آن تقاضا را نمى كردم. گفتم: پروردگارا، پيامبرانى پيش از من بودند كه در برابر پاره اى از آنان «باد» را رام و فرانبردار فرمودى، و به پاره اى قدرت زنده ساختن مردگان با يك اشاره، و اين نعمت ها را سند صداقت آنان در دعوت و رسالت شان قرار دادى. پيام آمد كه: الم اجدك يتيماً فآويناك... آيا تو را يتيم نيافتم و پناه دادم؟

گفتم: چرا.

فرمود: آيا تو را گمنام نيافتم و بلند آوازه ساختم؟

گفتم: چرا.

فرمود: آيا سينه ات را براى تو نگشادم و گسترش نبخشيدم؟

گفتم: چرا،

فرمود: آيا بار گرانت را از دوش تو بر نگرفتم؟

گفتم: چرا پروردگار من.

با اين بيان آيه شريفه در مقام بيان يكى از نعمت هاى گران خدا به پيامبر است و مى پرسد: هان اى پيامبر! آيا سينه ات را براى تو نگشاده ايم؟ و آيا قلب و جان گرامى ات را به وسيله وحى و رسالت و دانش و قدرت تحمل و شكيبايى و مدارا گسترش نبخشيده ايم، تا بتوانى بار گران هدايت و ارشاد مردم را به دوش كشى و در برابر رنج ها و ناراحتى ها شكيبايى ورزى و با ايمان به هدف و پاداش پرشكوه كار سترگ خويش، همه گرفتارى ها و ناراحتى ها را در درياى ژرف مهر و مدارا و قدرت تحمل خويش براى خشنودى خدا و سعادت بشر هضم كنى؟

واژه «شرح» همان گونه كه اشاره رفت، به معنى گشودن و گسترش بخشيدن آمده، و «تشريح اللحم» به معنى گسترش دادن به قطعات گوشت و برش دادن و نازك ساختن آن است، و در آيه منظور گسترش بخشيدن به سينه آن حضرت با ارزانى داشتن دانش و حكمت، توان حفظ قرآن و مقررات خدا از راه وحى و رسالت، و دادن قدرت وصف ناپذير شكيبايى و پايدارى و مهر و مدارا و تحمل قهرمانانه در برابر كارشكنى ها و تاريك انديشى ها و اذيت و آزارها در راه هدف هاى والاست.

«بلخى» مى گويد: سينه پيامبر گرامى بر اثر دشمنى ها و كينه توزى هاى پاره اى از پريان و آدميان تنگ گرديد، از اين رو خداى فرزانه با مهر وصف ناپذير خود به او، سينه اش را به گونه اى گسترش بخشيد كه آن حضرت همه رنج ها و مشكلات را در راه انجام فرمان خدا به جان خريد و

از پا ننشست، و اين «شرح صدر» از نعمت هاى گران خدا به او بود.

«ابن عباس» آورده است كه: گروهى از پيامبر پرسيدند، آيا گسترش يافتگى سينه و توسعه شخصيت ممكن است؟ أينشرح الصدر؟

پيامبرفرمود: آرى.

پرسيدند آيا نشانه علامتى هم دارد؟ و هل لذلك علامة يعرف بها؟

فرمود: آرى، دورى گزيدن و روى بر تافتن از جاذبه هاى فريبنده اين جهان ناپايدار، روى آوردن به سراى آخرت و نعمت هاى ماندگار آن، و آماده شدن براى مرگ پيش از رسيدن آخرين لحظات از نشانه هاى رسيدن به نعمت «شرح صدر» و توسعه شخصيت و گسترش يافتن قلب و دل انسان هاى تربيت يافته و بزرگ است.التجافى عن دار الغرور، و الأنابة الى دار الخلود، و الاعداد للموت قبل نزول الموت.(201)

گفتنى است كه پرسش در آيه شريفه به مفهوم تقرير و بيان مى باشد و منظور اين است كه ما اين نعمت گران را به تو ارزانى داشتيم.

آن گاه در بيان نعمت گران ديگر خدا به پيامبر مى فرمايد:

وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ

آيا ما بار گرانت را از دوش تو برنداشتيم؟

همان بار گرانى كه گويى پشت تو را مى شكست.

الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ

از ديدگاه «زجاج» منظور اين است كه همان بارگرانى كه به گونه اى بر پشت تو سنگينى مى كرد كه گويى صداى شكستن مهره ها و استخوان هايت به گوش مى رسيد.

امّا از ديدگاه برخى منظور آسان ساختن كار سترگ رسالت و پيام رسانى بر آن حضرت است، كه اين كار را به عنوان نعمتى گران در حق آن حضرت مى شمارد.

به باور «ابومسلم» منظور رفع نگرانى هايى است كه بر اثر شرارت و بيداد كفر و استبداد

در آن حضرت پديد آمده و روح مقدس او را آزار مى داد، چرا كه در فرهنگ و ادبيات عرب از نگرانى به بارگران، و از رفع آن ها به برداشتن بار گران تعبير مى شود.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: ما تو را از به دوش كشيدن بار گران گناه دور ساخته و به تو قدرت عصمت بخشيديم.

مرحوم «سيد مرتضى» مى گويد: بدان دليل از گناه به «وزر» تعبير مى گردد كه بر گناهكار سنگينى مى كند و او را گرانبار مى سازد؛ از اين رو هر چيزى بر انسان سنگينى كند و اندوه زده اش سازد، مى توان از آن به «ورز» تعبير كرد؛ بنابر اين ممكن است منظور از واژه «وزر» در آيه، اندوه گرفتگى دل پيامبر از بيداد و فشار شرك و استبداد باشد؛ چراكه آن حضرت و ياران خداجو و كمال طلب اش در آن جامعه شرك زده در بند بودند و آن گاه كه خداى فرزانه بر آن بزرگوار منّت نهاد و راه و رسم آزادمنشانه او را نيرو بخشيد و دست او را باز كرد و سينه اش با ارزانى داشتن پيروزى گشود، اين را به عنوان نعمت گران خود بر او ياد آور گرديد تا سپاس آن نعمت را به جا آورد. اين دريافت از آيه را، ادامه آيات تأييد مى كند، چرا كه آسان ساختن كارها به زدودن رنج ها و سختى ها شبيه تر است.

در اين جا اين پرسش قابل طرح است كه: اين سوره در مكه فرود آمده است، در حالى كه پيروزى اسلام و بلند آوازه شدن نام پيامبر و راه رسم مترقى او در مدينه تحقق يافت، با اين بيان چگونه مى توان اين تفسير

را پذيرفت؟

پاسخ اين است كه خداى فرزانه با نويد اين پيروزى در آينده نزديك و بشارت بلند آوازه ساختن منطق و راه رسم او بر همه مرام هاى خرافى و شرك آلود، غم و اندوه گران را از دل پيامبر زدود، و اثر ويرانگر اذيت و آزار شرك گرايان را از ميان برد و قوت قلب و اعتماد به نفس و شادمانى و گشادگى دل را جايگزين گرفتگى و تنگى دل ساخت، چراكه آن حضرت اطمينان داشت كه وعده خدا حق است. گفتنى است كه گرچه واژه هاى به كار رفته در اين آيه ماضى است، امّا پيام آن براى آينده است و اين گونه آيات در قرآن بسيار است، از آن جمله اين آيه كه مى فرمايد:

و نادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقاً...(202) و بهشتيان دوزخيان را ندا مى دهند كه: ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، درست يافتيم.

و نيز اين آيه كه مى فرمايد: و نادوا يا مالك ليقض علينا ربّك...(203)

و دوزخيان فرياد بر مى آورند كه: هان اى مالك! بگو پروردگارت جان ما را بستاند...

در چهارمين آيه مورد بحث در مورد سومين نعمت خدا به آن حضرت در اين آيات مى فرمايد:

وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ

و ياد و نامت را بلند آوازه ساختيم.

به باور گروهى از جمله «حسن» منظور اين است كه: و ياد و نام تو را در كنار ياد و نام خود قرار داديم، به گونه اى كه در اذان، اقامه، تشّهد نماز و خطبه هاى منبرها و تريبون ها هماره نام تو پس از نام خدا به عظمت برده خواهد شد.

و به

باور «قتاده» خدا نام پيامبرش را در دنيا و آخرت بلندآوازه ساخت، به گونه اى كه هيچ گوينده و شهادت دهنده به يكتايى خدا و هيچ نمازگزارى نداى يكتايى و عظمت خدا را طنين افكن نمى سازد، جز اين كه به رسالت پيامبر نيز گواهى مى دهد.

از پيامبر آورده اند كه فرشته وحى به من گفت: خداى فرزانه فرمود هرگاه نام من برده شود، نام تو برده مى شود.

«حسان» شاعر نامدار عصر رسالت در ستايش پيامبر با اشاره به اين نكته از جمله مى گويد:

و ضم الاله اسم النبى الى اسمه اذا قال فى الخمس المؤذن اشهد...

خداى يكتا نام گرامى پيامبرش را در كنار نام بلند خود نهاد، آن گاه كه دستور داد در نمازهاى شبانه روزى گواهى به رسالت محمد(ص)، پس از گواهى به يكتايى خدا طنين افكن گردد.

و براى آن حضرت نامى از دل نام خويش بيرون كشيد، تا او را گرامى دارد و بزرگ كند؛ از اين رو است كه خداوند عرش، «محمود» است و پيامبر «محمد».

در آيه بعد خداى آگاه نويد آسانى پس از سختى و آسايش پس از گرفتارى را به پيامبرش مى دهد، چراكه آن حضرت در مكّه به همراه يارانش سخت زير فشار استبداد بود.

در نويد به فرارسيدن دوران توانايى و آسانى مى فرمايد:

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً

پس يقين داشته باش كه با دشوارى، آسانى خواهد بود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: با فقر و تهيدستى، توانگرى و بى نيازى خواهد بود.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: با اين اذيت و آزار شرك و استبداد، و شكيبايى شما در برابر آنان، سرانجام آسايش و راحتى

خواهد بود و خدا شما را بر آنان پيروزى خواهد بخشيد و آنان خواه ناخواه در برابر دين حق سرفرود خواهند آورد.

و روشنگرى مى كند كه:

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً

آرى، با دشوارى آسانى است و با هر ناراحتى و سختى آسايش و آرامش خواهد بود.

از «ابن عباس» آورده اند كه خدا مى فرمايد: من يك دشوارى آفريدم و دو آسانى، بنابر اين هرگز يك دشوارى نخواهد توانست بر دو آسايش و راحتى چيره گردد.

از پيامبر آورده اند كه پس از فرود اين آيات، روزى در حالى كه شاد و شادمان از خانه بيرون مى آمد، فرمود: هرگز رنج و دشوارى بر آسايش و آسانى چيره نخواهد شد، و آن گاه به تلاوت آيات مورد بحث پرداخت.

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً...

«فراء» مى گويد: در فرهنگ عرب هر گاه نكره اى آمد، و پس از آن نكره اى ديگر به كار رفت، نكره دوم غير از اول خواهد بود؛ براى نمونه، هنگامى كه گفته شود: من درهمى به دست آوردم، پس يك درهم هزينه خواهم نمودم، در اينجا درهم دوم، غير از درهم اول است.

اما اگر به صورت معرفه آمد، معرفه دوم همان اولى خواهد بود؛ براى نمونه، اگر گفته شود: هر گاه يك درهم به دست آوردم، يك درهم هزينه خواهم كرد، اين درهم دوم، همان درهم اول است.

بيان «زجاج» در تفسير آيه بسان نكته اى است كه ترسيم گرديد، چراكه واژه «عسر» در هر دو آيه با «الف و لام» آمده و دومى همان اولى است، در حالى كه واژه «يُسر» در هر آيه نكره است و دومى غير اولى است؛ با اين بيان با

يك دشوارى دو آسانى خواهد بود.

صاحب كتاب «النظم» در تفسير آيه مى گويد: خداى فرزانه هنگامى كه پيامبرش را فرمان بعثت داد، آن حضرت از ثروت و امكانات محروم بود و در برابر او سردمداران قريش، داراى ثروت و قدرت بادآورده اى بودند و او را به باد نكوهش مى گرفتند و عيب جويى مى نمودند. آنان به آن حضرت گفتند اگر در دعوت آسمانى خويش در انديشه ثروت و قدرت هستى، دست از دعوت خود بردار تاتو را به خواسته ات برسانيم و آن گاه كه صدافت و پايدارى او را در دعوت توحيدى اش ديدند به تكذيب او پرداختند.

اين رفتار ابلهانه و ظالمانه آنان دل نورانى پيامبر را اندوهگين ساخت، و خداى مهربان با نويد توانگرى و پيروزى حق بر باطل و عدالت بر ظلم و استبداد، به او آرامش خاطر بخشيد و روشنگرى فرمود كه با دشوارى، آسانى است.

آن گاه آن نويد پيروزى و آسايش را با يارى خويش جامه عمل پوشاند، و آن بزرگوار در زندگى خويش گسترش دين و روى آوردن مردم به اسلام و گشوده شدن دروازه هاى حجاز و شام و يمن را بر روى ياران خود ديد و ثروت و قدرت و امكاناتى به او ارزانى گرديد كه در آن شرايط مى توانست دويست شتر ببخشد، و هداياى ارزشمندى فراهم آورد و براى خاندانش زاد و توشه سال را پس انداز نمايد.

نكته ديگر در اينجا اين است كه «اِنّ مع العسر يسراً» آغاز مطلب است، چرا كه بدون «فا» و «و» آمده و بيانگر اين قانون جهانشمول براى مردم با ايمان است كه: هان اى مردم! بدانيد كه با هر دشوارى و سختى، آسانى

و آسايش خواهد بود؛ يكى در اين جهان و ديگرى در جهان ديگر. اين نويد خداست كه دل را صفا مى دهد و به انسان اميد مى بخشد و غم و اندوه و غبار نوميدى را مى زدايد؛ و چه بسا كه هر دو آسايش و راحتى دنيا و سراى آخرت - كه در دو آيه آمده است - روزى كسى گردد.

و بيان پيامبر نيز بيانگر همين نكته است كه فرمود: يك دشوارى هرگز نمى تواند بر دو آسانى چيره شود، چرا كه دشوارى ميان دو آسايش است: يا پيروزى و آسايش دنيا و يا پاداش آخرت.

آنچه آمد ديدگاه «جرجانى» در مورد آيه بود كه ديدگاه «سيدمرتضى» را نيز تأييد مى كند، چرا كه او نيز بر اين باور است كه هر گاه گوينده اى حكيم سخنى بگويد و آن را تكرار كند، ظاهر دوسخن، نشانگر دو مفهوم است، مگر اين كه ميان دو مخاطب عهد و نشانى باشد كه منظور از سخن دوم، همان سخن اول است، و جز آن را در نظر نگرفته است.

شاعر در اين مورد مى گويد:

اذا بلع العسر مجهوده فثق عند ذلك بيسر سريع ...

هنگامى كه دشوارى به نهايت خود رسيد، آن گاه اطمينان داشته باشد كه آسانى زودرسى در راه است.

آيا نديدى كه شومى و سختى سرماى زمستان را كه از پى ان بهار پرطراوت و زيبا رخ مى گشايد.

و ديگرى مى گويد:

فلا تيأس و ان اعسرت يوماً

فقد ايسرت فى دهر طويل اگر روزى در دشوارى و فشار افتادى نوميد مشو، چراكه روزگارى دراز در آسايش و توانگرى خواهى زيست.

و به پروردگارت گمان بد مبر، چرا كه ذات

بى همتاى خدا به خوش گمان بودن به او زيباتر است.

بى ترديد در پى دشوارى آسانى خواهد آمد، و سخن خدا راست ترين گفتارهاست كه فرمود: ان مع العسر يسراً.

در هفتمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فاذا فرغت، فانصب پس هنگامى كه از كار حساسى فراغت يافتى به كار حساس ديگرى بپرداز.

به باور گروهى از مفسران منظور اين است كه: هر گاه از نماز واجب فراغت يافتى، دست راز و نياز به بارگاه پروردگارت بگشاى و نيازمندى هايت را از او بخواه كه خواسته هايت را بر مى آورد. اين ديدگاه از امام باقر و صادق نيز روايت شده است.

واژه «فانصب» از ماده «نصب» به معنى رنج و زحمت آمده و منظور آيه اين است كه: هان اى پيامبر! هنگامى كه فراغت يافتى به كار مهم ديگرى بكوش و به راحتى مپرداز.

«زهرى» مى گويد: هرگاه از نمازهاى واجب فراغت يافتى به دعا و راز و نياز بپرداز.

از امام صادق آورده اند كه منظور دعاى پس از سلام نماز است كه خدا پيامبرش را به آن رهنمون مى گردد.

به باور «ابن مسعود» منظور ترغيب به شب زنده دارى پس از نماز شب مى باشد.

اما به باور «مجاهد» منظور اين است كه: هر گاه از كار دنيا فراغت يافتى در عبادت خدا بكوش.

از ديدگاه «ابن عباس» منظور اين است كه: هر گاه از كارهاى واجب فراغت يافتى به كارهاى پسنديده ديگرى كه خدا تو را ترغيب فرموده است بپرداز.

و از ديدگاه «حسن» و «ابن زيد» هر گاه از جهاد با تجاوزكاران فراغت يافتى به عبادت خدا بكوش.

برخى برآنند كه: هر گاه از جهاد با

دشمن تجاوزكار فارغ شدى به جهاد با نفس بپردازد.

و برخى ديگر بر اين باورند كه: وقتى از رساندن پيام خدا فراغت يافتى براى شفاعت بكوش.

از «على بن طلحه» از تفسير آيه مورد بحث پرسيدند، او پاسخ داد: بحث در اين مورد بسيار است و ما شنيديم مى گويند: هنگامى كه از بيمارى نجات يافتى از سلامت و فرصت براى عبادت و بندگى بهره گير.

و از «شريح» داستانى آورده اند كه بر همين نكته راهكشاست. او روزى بر دو تن گذر كرد كه در حال كشتى بودند و سخت در تلاش براى موفقيت. او به آن دو گفت: اين كار شما نه آن است كه خدا فرمان مى دهد و مى فرمايد: پس هنگامى كه فراغت يافتى در اطاعت و عبادت خدا بكوش و خواسته هايت را از بارگاه او بخواه و به كسى از خلق روى مياور.

و «عطاء» بر آن است كه: پس آن گاه كه فراغت يافتى در حالى كه در شور و شوق بهشت هستى و از دوزخ سخت ترسان و گريزان، به راز و نياز با او روى آور.

و از حضرت صادق آورده اند كه فرمود: فاذا فرعت فانصب...(204)

هنگامى كه از رساندن پيام خدا فراغت يافتى، على (ع) را به رهبرى و هدايت جامعه برگزين و او را به مردم بشناسان.

تفسير اطيب البيان

سوره انشراح ، غرض سوره : دعوت براي توجه بسوي خدا و بذل همت در راه خدا و رغبت بسوي او و بيان اينكه تنها طريقه آسان و مطابق فطرت همين است .

(1) (الم نشرح لك صدرك ):(آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم ؟)

(2) (و وضعنا عنك وزرك ): (و بار سنگين

را از دوشت بر نداشتيم ؟)

(3) (الذي انقض ظهرك ):(همان باري كه پشت تو را مي شكست )

(4) (و رفعنالك ذكرك ):(و نامت را بلند آوازه كرديم )در مقام امتنان نعمات الهي را كه به حضرت رسول ص اعطا شده بر مي شمارد ومي فرمايد: آيا ما سينه تو را گستردگي و وسعت نبخشيديم تا ظرفيت دريافت و تلقي وحي را داشته و نيروي تبليغ آن و تحمل ناملايماتي را كه در اين راه مي بيند، داشته باشد؟ يعني مي خواهد بفرمايد: ما نفس تو را آنچنان نيرومند ساختيم كه نهايت درجه استعداد براي قبول افاضات الهي را پيدا كند و آرامش و سكينه داشته باشد.در ادامه مي فرمايد: آيا ما بار سنگين و كمرشكن را از دوش تو برنداشتيم كه مراد ازآن بار سنگين دعوت و رسالت و تبليغ وحي الهي است و خداوند با فراهم كردن اسباب پيشرفت دعوت و رسالت آنحضرت تحمل اين بار سنگين را بر او ممكن و آسان نمود.ولي بعضي مفسرين (29) وزر را در مورد داستاني دانسته اند كه در بعضي روايات ازابوهريره از قول رسولخدا ص آمده ، به اين مضمون كه در هنگام كودكي آنحضرت دو فرشته بر آنجناب نازل شدند و سينه اش را شكافته و قلبش را بيرون آورده و چيزي به شكل لخته اي از آن بيرون انداختند و سپس دوباره آن را در جاي خود قرار دادند وظاهرا اين ماجرا مي خواهد به مسأله عصمت آنحضرت اشاره كند و آن لخته خون كه ازقلب آنحضرت جدا شده ، ظاهرا همان ميل به گناه و كينه و حسد بوده است ، اما اين

روايت بدون اشكال نيست و اگر هم صحيح باشد، جنبه تمثيلي دارد.آنگاه مي فرمايد: آيا ما نام تو را بلند آوازه نساختيم ؟ يعني نام و ياد پيامبر ص ازهمه نامها و يادها بلند آوازه تر است ، چون خدا نام آنحضرت را در كلمه شهادتين (كه اساس دين است و فرد با اداي آن مسلمان مي شود) قرين نام خود نموده و بر هر مسلماني واجب كرده كه نام آنجناب را در هر روز هنگام نمازهاي پنجگانه ياد كند و در هنگام اداي تشهد بر آنحضرت درود و صلوات بفرستد.

(5) (فان مع العسر يسرا):(بدرستي كه با هر سختي ، آسانيست )

(6) (ان مع العسر يسرا):(آري پس از هر سختي آسانيست )

(7) (فاذا فرغت فانصب ):(پس هرگاه از امور خود فراغت يافتي ، به نماز و شكرانه پروردگارت قيام كن )

(8) (و الي ربك فارغب ):(و به سوي پروردگارت مايل شو)در تعليل مطلب قبلي مي فرمايد: اينكه ما بار سنگين را از دوش تو برداشتيم و نامت رابلند آوازه كرديم ، براي اين است كه سنت ما بر اين قرار گرفته كه پس از دشواري ، آساني و گشايش قرار دهيم ، و آنگاه در مقام تأكيد و تثبيت مطلب مي فرمايد:براستي با هرسختي آسانيست ، اما بعضي مفسرين گفته اند اينكه كلمه عسر كه معرفه است و (الف ) و(لام ) دارد دوبار تكرار شده معلوم مي شود منظور در هر دو مورد يكسان بوده ، اما كلمه (يسر) چون نكره و با تنوين نصب آمده و تكرار شده ، دومي معنايي غير از معناي اولي را افاده مي كند، بنابراين در اينجا مي

خواهد بفرمايد: با هر سختي دو آساني وجوددارد(30)،(اما اين قاعده كليت ندارد)بنابراين مي خواهد به رسولخدا ص آرامش بدهد كه بداند بعد از اين همه دشواريهاو ناملايماتي كه در راه دعوت و رسالت متحمل شده است ، در نهايت شدت و گرفتاري آنحضرت برطرف خواهد شد و دعوت او به ثمر مي رسد.در ادامه مطلب خطاب به رسولخدا ص مي فرمايد: حال كه معلوم گشت هر عسري بعد از آن يسر مي آيد و زمام اين امور هم بدست خداست ، پس هرگاه از انجام آنچه برتو واجب شده فراغت يافتي ، نفس خود را در راه خدا و عبادت و دعا به درگاه او خسته كن و در آن رغبت و تمايل نشان بده ، تا خدا هم بر تو منت نهاده و به دنبال اين تعب ودشواري عبادت ، آساني و يسر به تو اعطا كند، بعضي مفسران (31)گفته اند: مراد اين است كه هرگاه از واجبات فارغ شدي ، به مستحبات بپرداز، يا هرگاه از جنگ فارغ شدي به عبادت مشغول شو يا بعد از فراغت از امور دنيا به امر آخرتت بپرداز و يا پس از نماز به دعا و نيايش مشغول شو.

تفسير نور

در سوره قبل (ضُحى) فرمود: خداوند تو را رها نكرده است: <<ما ودّعك ربّك>> در اين سوره مى فرمايد: چگونه تو را رها كرده، كسى كه بزرگ ترين الطاف و سرمايه ها را كه شرح صدر است به تو داده است: <<ألم نشرح لك صدرك>>

«شرح صدر» به معناى گشايش سينه و بالا رفتن ظرفيّت انسان است تا بتواند ناملايمات را تحمّل كند و در مشكلات و سختى ها صبر و پايدارى ورزد.

هنگامى

كه خداوند حضرت موسى را به رسالت برگزيد، اولين خواسته او سعه صدر بود كه گفت: <<ربّ اشرح لى صدرى>><881> پروردگارا! سعه صدر به من عطا كن. ولى پيامبر اسلام بدون درخواست مورد لطف قرار گرفت و سعه صدر را از خداوند دريافت كرد. <<الم نشرح لك صدرك>>

مراد از بار سنگين كه بر دوش پيامبر سنگينى مى كرد و خداوند با دادن شرح صدر، آن را ازدوش پيامبر برداشت، مسئوليّت رسالت و دعوت مردم به توحيد و مبارزه با فساد و شرك و خرافات است.

از آنجا كه غم و غصه ها را نمى توان كم كرد، پس بايد ظرفيّت ها را بالا برد تا بتوان مشكلات را تحمّل كرد و كم نياورد. شرح صدر نشانه لطف ويژه الهى است: <<فمن يرد اللّه ان يهديه يشرح صدره للاسلام>><882> يعنى هر كس را خداوند اراده كند هدايت يابد، روح او

براى پذيرش اسلام باز مى كند.

از نظر روانى، هنگام برخورد با مشكلات نبايد تمام ذهن متوجه آن شود، بلكه بايد به سهولت هاى پس از آن كه مورد وعده و سنت الهى است نيز توجه نمود.

عُسرها سبب يُسر است. كلمه «مَعَ» ممكن است به معناى سبب باشد، يعنى هر سختى در درون خود تجربه ها و سازندگى هايى دارد. <<انّ مع العسر يسراً>>

حذف حرف فاء در جمله دوم <<فانّ مع العسر يسرا، انّ مع العسر يسرا>> بيانگر آن است كه اين اصل عمومى است و مخصوص پيامبر نيست.

رهبران حق كه در برابر طوفان مخالفت ها و مشكلات و شكنجه ها و تهديدها و توطئه ها و تهمت ها و لجاجت ها و جنگ ها و... قرار مى گيرند بيش از هر چيز به سعه صدر نياز دارند. <<ألم نشرح لك صدرك>>

بر اساس روايات كه

مورد فتواى مراجع دينى نيز قرار گرفته است، اين سوره و سوره ضُحى يك سوره حساب مى شوند نظير سوره فيل و قريش و در نمازهاى واجب كه بعد از سوره حمد، خواندن بيش از يك سوره جايز نيست، اين دو سوره بايد با هم خوانده شود. شاهد يكى بودن اين دو

ره، تناسب آيه آخر سوره قبل با آيه اول اين سوره است كه مى فرمايد: <<ألم نشرح لك صدرك>>

شرح صدرى كه به پيامبر اسلام داده شد، باعث شد تا آن حضرت در برابر آن همه آزارها، قومش را نفرين نكند و مى فرمود: «اللّهم اهد قومى فانّهم لا يعلمون»<883> يعنى خداوندا اين مردم را هدايت كن زيرا كه نمى دانند و در فتح مكه با اعلام عفو عمومى فرمود: <<لا ت

يب عليكم اليوم>> امروز باكى بر شما نيست و همه را بخشيدم، همانگونه كه يوسف با اين جمله تمام برادرانش را يكجا عفو كرد.

نمونه <<وضعنا عنك وزرك و رفعنا لك ذكرك>> اين بود كه مردم فوج فوج در دين خدا وارد مى شدند <<يدخلون فى دين اللّه افواجاً>><884> و در جنگ هاى بدر و خندق و حنين اسلام پيروز شد و با اينكه بعضى منافق و يا ترسو بودند و فرار مى كردند باز اسلام رو به رشد بو

در اكثر موارد اين بار سنگين توسط حضرت على عليه السلام از دوش پيامبر برداشته مى شد. او در بدر و خيبر و احد شجاعانه ترين عمليات را انجام داد.

البته در برخى موارد، «وزر» و سنگينى را، از طريق امدادهاى غيبى و نزول فرشتگان 885> و يا القاء ترس 886> در دل دشمنان، از دوش پيامبر اكرم برداشته شد.

خداوند، نام و ياد پيامبرش را گرامى داشته

است. در قرآن، به درود و صلوات بر پيامبرش فرمان داده است: <<يا ايها الّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً>><887> نام او را در بسيارى از آيات در كنار نام خودش آورد است، <<يا ايها الّذين آمنوا اطيعوا اللّه و

طيعوا الرسول>><888> در اذان، شهادت به رسالت او را در كنار شهادت به وحدانيّت خودش قرار داده است. «اشهد أن لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه» و در تشهد هر نماز، نيز اين شهادتين را تكرار كرده است.

زنى از ندادن نفقه شوهر فقيرش، نزد حضرت على عليه السلام شكايت كرد. حضرت مرد را زندانى نكرد و فرمود: <<انّ مع العسر يُسرا>><889>

1- سعه صدر، زمينه ساز انجام برنامه هاى سنگين رسالت است. <<الم نشرح... وضعنا عنك ورزك>>

2- از آينده مكتب نگران مباشيد. <<و رفعنا لك ذكرك>>

3- مبارزه با خرافات و آداب و رسوم جاهلى بسيار سنگين است. <<وزرك>>

4- كار پيامبر در حدّ كمرشكن بود. <<انقض ظهرك>>

5 - نام نيك و آبرو لازمه توفيق در رهبرى جامعه است. <<رفعنا لك ذكرك>>

6- سنّت و برنامه الهى آن است كه بدنبال هر سختى، آسانى است. <<انّ مع العسر يسرا>> (در جاى ديگر قرآن مى خوانيم: <<سيجعل اللّه بعد عُسر يسرا>><890> سختى ها و مشكلات زوال پذيرند و به آسانى تبديل مى شوند).

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند

بر اثر صبر نوبت ظفر آيد

7- انسان بايد بعد از فارغ شدن از هر كار و مسئوليّتى، آماده پذيرش مسئوليّت ديگر و تلاش و كوشش ديگر باشد. <<فاذا فرغت فانصب>>

8 - تلاش ها بايد جهت الهى داشته باشد. <<الى ربّك فارغب>>

9- تلاش و كوشش بايد همراه با اخلاص باشد. <<فانصب... الى ربّك فارغب>>

10- براى توجه به

خداوند بايد نهايت تلاش را بكار برد. <<فانصب - الى ربك فارغب>>

11- پيمودن راه خدا بايد عاشقانه و با رغبت باشد. <<الى ربّك فارغب>>

12- رغبت ها و تمايلات تنها سزاوار اوست نه ديگران. <<الى ربّك فارغب>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Sharah Sadar means to expand the breast or heart which implies perfecting the faculties of reasoning, feeling and understanding for receiving knowledge and making best use of it. Refer to Anam: 12, wherein it is stated that Allah guides whomsoever He pleases by "expanding his breast" to accept Islam. Refer to the commentary of Ta Ha: 9 to 98. When Musa was commanded by Allah to go to Firawn for admonishing him, he prayed to Allah:

"O my Lord, expand my breast, make my task easy, and give me from my family a supporter, Harun my brother, to strengthen my back." (Ta Ha: 25, 26, 29, 30, 31 and 32).

In connection with the Holy Prophet who had been thoroughly purified, and also his Ahl ul Bayt, as declared in verse 33 of Ahzab, sharah sadar means absolute perfection in wisdom, guidance and mercy only next to Allah as also stated in Najm: 5 to 9. The advent of the Holy Prophet was the fulfilment of the divine promise to give mankind a perfect guide. Refer to Baqarah: 40, 89 and Saff: 6 for reference from the Old and New Testaments.

In his prayer mentioned in the commentary of verse 1, Musa asked Allah to make his task easy and strengthen his back by appointing his brother Harun as his supporter

for preaching the message of Allah. In the commentary of verses 9 to 98 of Ta Ha it has been mentioned with authentic references from well known Muslim scholars that the Holy Prophet also asked Allah to appoint Ali as his supporter and vicegerent. Refer to the event of dawat dhil ashirah in the commentary of Ali Imran: 52 and 53. For vizr (the "burden or weight" of prophethood) see commentary of Muzzammil: 5. So Ali ibn abi Talib was appointed by Allah as the bearer of the burden, announced by the Holy Prophet in dawat dhil ashirah and at Ghadir Khum (see commentary of Ma-idah: 67). To appoint Ali as his successor has been commanded by Allah in verse 7 of this surah.

(see commentary for verse 2)

It is a divine announcement of the superior most eminence and glory of the Holy Prophet.

Aqa Mahdi Puya says:

"Exalted your fame" refers to the name of the Holy Prophet pronounced in every azan (call to prayer) and in tashahhud recited in every prayer in the form of salawat (salutation on him and his Ahl ul Bayt). See commentary of Ahzab: 56.

There is no possible way to find out the nearest number the names of the Holy Prophet and his Ahl ul Bayt are remembered by the believers in a single day.

Verse 5 is repeated in verse 6 for extra emphasis.

This surah was revealed at the moment of the greatest difficulties in the life of the Holy Prophet. At that time of persecution and disbelief speaking of his exalted

glory and eminence, in verse 4, seemed almost impossible to the disbelievers and the hypocrites, but the promise of Allah is always fulfilled.

(see commentary for verse 5)

Through verse 7 the Holy Prophet is asked to establish imamah or wilayah of Ali ibn abi Talib when he completes the duties of conveying the divine guidance to mankind, so as to continue it forever as stated in the commentary of verse 51 of Qasas; also refer to the commentary of verses 2 and 3 of this surah and other references mentioned therein. In verse 67 of Ma-idah Allah reminds the Holy Prophet: "Deliver what has been sent down to you from your Lord"; which in fact refers to this verse. Refer to the commentary of Ali Imran: 52 and 53; Ma-idah: 67 and 3 to understand the true interpretation of this verse.

Aqa Mahdi Puya says:

In the light of the meanings of surah ad Duha and al Inshirah no other translation or interpretation of verse 7 seems appropriate except "So when you have completed (the duties of your ministry), then establish (your successorship)." In this early Makkan surah, after referring to the weighty task of conveying the last guidance from Allah to mankind, the Holy Prophet is asked to keep in mind the equally important task of establishing the institution of keeping alive the purity of the divine guidance (Islam) in all ages which will have to be carried out at the time and place chosen by Allah. The equally weighty or important task is the establishment, continuation

and perpetuation of the guidance of Allah (see commentary of Qasas: 51, by nominating and appointing his successor who shall act as a guardian and exponent of all that he has conveyed and preached. In al Ma-idah, last revealed surah, verse 67 was revealed in the closing days of his ministry, after execution of which its verse 3 was revealed (see commentary of both verses). After completing the tasks of preaching and establishing his successorship he is given the option to return to his Lord with satisfaction of having fulfilled the divine command.

In verse 8 Allah expresses His will that the Holy Prophet should return to his Lord after carrying out His commands. There is no mention of death. He is advised to desire, wish or incline (raghb) to turn to Allah at his own choice and pleasure. Departure from this world was a willing return.

(see commentary for verse 7)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109