93. سوره الضحي

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الضحي

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الضُّحى (1)

وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى (2)

ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى (3)

وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى (4)

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى (5)

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى (6)

وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى (7)

وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى (8)

فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ (9)

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10)

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (11)

آشنايي با سوره

93- ضحى [نور و روشنائى]

خداوند به روشنائى روز و فراگيرى شب قسم ياد كرده كه پيامبر را رها نكرده است (آيات 1 - 3). مى دانيم كه مدتى وحى از پيامبر قطع شد و اين بهانه اى براى عيبجوئى مشركين بود كه خداوند با فرستادن اين آيات در جهت تقويت روحى و تاييد پيامبر رحمت خود نازل كرد. سيزدهمين سوره است كه بعد از سوره قلم و قبل از «مزمل در مكه و اوائل بعثت نازل شده و 11 آيه دارد.

شان نزول

رضايت به آخرت

شأن نزول آيه هاى 4 - 5 سوره ضحى

رسول خدا، هر روز به خانه دخترش «فاطمه» سر مى زد و احوال او، شوهر و دو فرزندش را مى پرسيد. حسن و حسين عليهماالسلامرادر بغل مى گرفت، مى فشرد و آن دو را مى بوسيد و با آنان بازى هاى كودكانه مى كرد.

روزى مانند هميشه، در زد و براى ورودش اجازه خواست. فاطمه نيز اجازه داد و پدر را به خانه دعوت كرد. امام على عليه السلامدر منزل حضور نداشت. دخترش فاطمه را ديد كه با يك دست، براى آرد كردن، آسياب را مى چرخانْد و با دست ديگر، دو طفل خود را بر زانو نشانده و نوازش مى كرد.

پيامبر متأثر شد. به ويژه وقتى چشمش به لباس هاى مندرس فاطمه عليهم السلامافتاد. علاوه بر آن در آن هواى گرم چادرى از پشم و موى شتر بر تن كرده و عرق از سر و صورتش سرازير بود. پيامبر بيش از اين تاب نياورد و دلش سوخت و اشك از چشمانش سرازير گرديد. رو به دخترش كرده و فرمود: اى دخترك عزيزم! سختى هاى دنيا را تحمل كن و رنج آن را با ياد بهشت از خاطرت بزداى. خداوند

آيه هاى 4 تا 5 سوره ضحى، بهشت را به آنان بشارت داد:

و به يقين، آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود «» و به زودى پروردگارت تو را عطا خواهد كرد، تا خرسند گردى. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 505.

رضايت به آخرت

شأن نزول آيه هاى 4 - 5 سوره ضحى

رسول خدا، هر روز به خانه دخترش «فاطمه» سر مى زد و احوال او، شوهر و دو فرزندش را مى پرسيد. حسن و حسين عليهماالسلامرادر بغل مى گرفت، مى فشرد و آن دو را مى بوسيد و با آنان بازى هاى كودكانه مى كرد.

روزى مانند هميشه، در زد و براى ورودش اجازه خواست. فاطمه نيز اجازه داد و پدر را به خانه دعوت كرد. امام على عليه السلامدر منزل حضور نداشت. دخترش فاطمه را ديد كه با يك دست، براى آرد كردن، آسياب را مى چرخانْد و با دست ديگر، دو طفل خود را بر زانو نشانده و نوازش مى كرد.

پيامبر متأثر شد. به ويژه وقتى چشمش به لباس هاى مندرس فاطمه عليهم السلامافتاد. علاوه بر آن در آن هواى گرم چادرى از پشم و موى شتر بر تن كرده و عرق از سر و صورتش سرازير بود. پيامبر بيش از اين تاب نياورد و دلش سوخت و اشك از چشمانش سرازير گرديد. رو به دخترش كرده و فرمود: اى دخترك عزيزم! سختى هاى دنيا را تحمل كن و رنج آن را با ياد بهشت از خاطرت بزداى. خداوند آيه هاى 4 تا 5 سوره ضحى، بهشت را به آنان بشارت داد:

و به يقين، آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود «» و به زودى پروردگارت تو را عطا خواهد كرد، تا خرسند گردى. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع

البيان، ج 10، ص 505.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَالضُّحى} (و) حرف قسم / اسم مجرور يا در محل جر

{وَاللَّيْلِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {سَجى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{ما} حرف نفى غير عامل {وَدَّعَكَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {رَبُّكَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَما} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {قَلى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَلَلْآخِرَةُ} (و) حرف عطف / (ل) حرف قسم / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {خَيْرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {لَكَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مِنَ} حرف جر {الْأُولى} اسم مجرور يا در محل جر

{وَلَسَوْفَ} (و) حرف عطف / (ل) حرف قسم / حرف استقبال {يُعْطِيكَ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {رَبُّكَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَتَرْضى} (ف) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

{أَلَمْ} همزه (أ) حرف استفهام / حرف جزم {يَجِدْكَ} فعل مضارع،

مجزوم به سكون / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {يَتِيماً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {فَآوى} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَوَجَدَكَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {ضَالاًّ} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {فَهَدى} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَوَجَدَكَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عائِلاً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {فَأَغْنى} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{فَأَمَّا} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف شرط و تفصيل {الْيَتِيمَ} مفعولٌ به مقدّم {فَلا} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف جزم {تَقْهَرْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

{وَأَمَّا} (و) حرف عطف / حرف شرط و تفصيل {السَّائِلَ} مفعولٌ به مقدّم {فَلا} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف جزم {تَنْهَرْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

{وَأَمَّا} (و) حرف عطف / حرف شرط و تفصيل {بِنِعْمَةِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رَبِّكَ} مضاف اليه،

مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَحَدِّثْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Waaldduha

2.Waallayli itha saja

3.Ma waddaAAaka rabbuka wama qala

4.Walal-akhiratu khayrun laka mina al-oola

5.Walasawfa yuAAteeka rabbuka fatarda

6.Alam yajidka yateeman faawa

7.Wawajadaka dallan fahada

8.Wawajadaka AAa-ilan faaghna

9.Faamma alyateema fala taqhar

10.Waamma alssa-ila fala tanhar

11.Waamma biniAAmati rabbika fahaddith

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سوگند به روشنايى روز، (1)

سوگند به شب چون آرام گيرد، (2)

[كه پروردگارت تو را وانگذاشته، و دشمن نداشته است. (3)

و قطعاً آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود. (4)

و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد، تا خرسند گردى. (5)

مگر نه تو را يتيم يافت، پس پناه داد؟ (6)

و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد؟ (7)

و تو را تنگدست يافت و بى نياز گردانيد؟ (8)

و اما [تو نيز به پاس نعمت ما] يتيم را ميازار، (9)

و گدا را مران، (10)

و از نعمت پروردگار خويش [با مردم سخن گوى. (11)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآيد [و همه جا را فراگيرد]،

«2» و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد،

«3» كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است!

«4» و مسلّماً آخرت براى تو از دنيا بهتر است!

«5» و بزودى پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى!

«6» آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟!

«7» و تو را گمشده يافت و هدايت كرد،

«8» و تو را فقير يافت و بى نياز نمود،

«9» حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن،

«10» و سؤال كننده را از خود مران،

«11» و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

سوگند به ابتداى روز [وقتى كه خورشيد پرتو افشانى مى كند] (1)

و سوگند به شب آن گاه كه آرام گيرد، (2)

كه پروردگارت تو را رها نكرده و مورد خشم و كينه قرار نداده است. (3)

و بى ترديد آخرت براى تو از دنيا بهتر است، (4)

و به زودى پروردگارت بخششى به تو خواهد كرد تا خشنود شوى. (5)

آيا تو را يتيم نيافت، پس پناه داد؟ (6)

و تو را بدون شريعت نيافت، پس به شريعت هدايت كرد؟ (7)

و تو را تهيدست نيافت، پس بى نياز ساخت؟ (8)

و اما [به شكرانه اين همه نعمت] يتيم را خوار و رانده مكن (9)

و تهيدست حاجت خواه را [به بانگ زدن] از خود مران (10)

و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن. (11)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

قسم به روز روشن يا هنگام ظهر آن (1)

و قسم به شب يا هنگام آرامش آن شايد روز مقام نبوت مراد است و وقت ظهر آن مقامختمى مرتبت و شب زمان غيبت حجت (ع) كه دوران تاريك و عصر فترت است (2)

كه خداى تو هيچگاه تو را ترك نگفته و بر تو خشم ننموده است چهل روز بر رسول وحى نيامد دشمنان به طعنه گفتند خدا از محمد (ص) قهر كرده اين آيه رد بر آنهاست و سبب نيامدن وحى را برخى گفتند كه يهود از رسول (ص) سوالاتى كردند رسول فرمود فردا جواب ميدهم و انشاء الله نگفت و برخى گفتند بعض زوجات پيغمبر بى اطلاع حضرت بچه سگى در خانه آورد و مى پروراند و تا

سگ در خانه باشد وحى و نزول ملك در آن خانه نخواهد بود (3)

و البته عالم آخرت براى تو بسى بهتر از نشاه دنياست (4)

و پروردگار تو بزودى بتو چندان عطا كند كه تو راضى شوى در دنيا فتح و نصرت و در آخرت مقام شفاعت به تو بخشد (5)

آيا خدا تو را يتيمى نيافت كه در پناه خود جاى داد؟ و از شر دشمنانت نگهدارى كرد؟ (6)

و تو را در بيابان مكه ره گم كرده و حيران يافت در طفوليت كه حليمه دايه ات آورد تا به جدت عبد المطلب سپارد در راه مكه گم شدى، حليمه و عبد المطلب سخت پريشان شدند و خدا زود آنها را به تو ره نمائى كرد (7)

و باز تو را فقير الى الله يافت به دولت نبوت توانگر كرد و نعمت رسالت عطا نمود (8)

پس به شكرانه آن تو هم يتيم را هرگز ميازار (9)

و فقير و گداى سائل هيچ از درت به آجر مران بلكه به احسان يا به زبان خوش بازگردان (10)

و اما نعمت پروردگارت را كه مقام نبوت و تقرب كامل به خدا از حق يافتى بر امت بازگو كه اظهار نعمت حق نيز شكر منعم است (11)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

به روشنايى آغاز روز سوگند. (1)

به شب سوگند آنگاه كه آرامش بخشد. (2)

پرودگارت تو را وانگذاشته و خشم نگرفته است. (3)

همانا آخرت براى تو بهتر از دنيا است. (4)

و به زودى پروردگارت (چيزى) به تو عطا كند كه خشنود شوى. (5)

آيا تو را يتيم نيافت، پس پناه داد

و سامانت بخشيد. (6)

و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد. (7)

و تو را تهى دست يافت و بى نياز كرد. (8)

(حال كه چنين است) پس بر يتيم قهر و تندى مكن. (9)

و سائل را از خود مران. (10)

و نعمت پروردگارت را (براى سپاس) بازگو كن. (11)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

سوگند به روشنايى و بر آمدن روز. (1)

و سوگند به شب چون درآيد و آرام گيرد - تاريكى آن همه را فرو پوشد -. (2)

كه پروردگارت نه تو را فرو گذاشته و نه دشمن داشته است. (3)

و هرآينه آن جهان براى تو بهتر است از اين جهان. (4)

و هرآينه پروردگارت تو را بخششى خواهد كرد كه خشنود شوى. (5)

آيا تو را يتيمى نيافت پس جاى و پناه داد - به وسيله عمويت ابوطالب -؟ (6)

و راه گم كرده ات يافت پس راه نمود. (7)

و نيازمندت يافت پس بى نياز و توانگر ساخت - به مال خديجه، يا به قناعت -. (8)

پس، يتيم را خوار مدار و مران. (9)

و خواهنده - سائل نيازمند - را بانگ مزن و مران. (10)

و به نعمت پروردگارت - نبوت و قرآن و هدايت و ... - سخن گوى - كه شكر آن است -. (11)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

سوگند به آغاز روز، (1)

و سوگند به شب چون آرام و در خود شود، (2)

كه پروردگارت تو را ترك نكرده و بر تو خشم نگرفته است. (3)

هر آينه آخرت براي تو بهتر از دنياست. (4)

به زودي پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خشنود شوي . (5)

آيا تو را يتيم نيافت و پناهت داد؟ (6)

آيا تو را گمگشته نيافت و هدايت كرد؟ (7)

آيا تو را درويش نيافت و توانگرت گردانيد؟ (8)

پس يتيم را ميازار، (9)

و گدا را مران، (10)

و از نعمت پروردگارت سخن بگوي . (11)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به روز روشن (1)

و سوگند به شب چون بيارمد (2)

كه پروردگارت با تو بدرود نكرده و بى مهر نشده است (3)

و بى شك جهان واپسين براى تو بهتر از نخستين است (4)

و پروردگارت به زودى به تو [مقام شفاعت] مى بخشد و خشنود مى شوى (5)

آيا يتيمت نيافت كه سر و سامانت داد (6)

و تو را سرگشته يافت و رهنمايى كرد (7)

و تو را تهيدست يافت و بى نيازت كرد (8)

پس با يتيم تندى مكن (9)

و بر خواهنده بانگ مزن [و او را مران] (10)

و اما درباره نعمت پروردگارت [با سپاس] سخن بگوى (11)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

سوگند به چاشتگاه (يا روز) (1)

و به شب گاهى كه تيرگى افكند (2)

بدرودت نگفت پروردگارت و نه خشمگين شد (3)

و همانا انجام بهتر است تو را از آغاز (4)

و هر آينه زود است دهدت پروردگارت تا خشنود شوى (5)

آيا نيافتت يتيمى پس جاى داد (6)

و يافتت سر به گمى پس رهبرى كرد (7)

و يافتت گرانبارى (عيالمند) پس بى نياز كرد (8)

اما يتيم را پس خشم نيار (9)

و اما دريوزه را پس نران (يا نهيب نزن) (10)

و اما به نعمت پروردگار خويش پس زبان گشاى (11)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 By the morning bright-ness,

2 by the night when it is calm!

3 Your Lord has neither forsaken you nor is He displeased with you,

4 and the Hereafter shall be better for you than the world.

5 Soon your Lord will give you [that with which] you will be pleased.

6 Did He not find you an orphan, and shelter you?

7 Did He not find you astray, and guide you?

8 Did He not find you needy, and enrich you?

9 So, as for the orphan, do not oppress him;

10 and as for the beggar, do not chide him;

11 and as for your Lord’s blessing, proclaim it!

ترجمه انگليسي شاكر

I swear by the early hours of the day, (1)

And the night when it covers with darkness. (2)

Your Lord has not forsaken you, nor has He become displeased, (3)

And surely what comes after is better for you than that which has gone before. (4)

And soon will your Lord give you so that you shall be well pleased. (5)

Did He not find you an orphan and give you shelter? (6)

And find you lost (that is, unrecognized by men) and guide (them to you)? (7)

And find you in want and make you to be free from want? (8)

Therefore, as for the orphan, do not oppress (him). (9)

And as for him who asks, do not chide (him), (10)

And as for the favor of your Lord, do announce

(it). (11)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) By the morning bright ,

(2) and at night when all is still

(3) your Lord has not forsaken you nor is He annoyed.

(4) The Hereafter will be even better for you than the first [life] was.

(5) Your Lord will soon give you something which will leave you satisfied.

(6) Did He not find you an orphan and sheltered [you]?

(7) He found you lost and guided [you].

(8) He found you destitute and made you rich!

(9) Thus the orphan must not be exploited;

(10) and the beggar should not be brushed aside

(11) Still tell about your Lord's favor.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

By the white forenoon (1)

and the brooding night! (2)

Thy Lord has neither forsaken thee nor hates thee (3)

and the Last shall be better for thee than the First. (4)

Thy Lord shall give thee, and thou shalt be satisfied. (5)

Did He not find thee an orphan, and shelter thee? (6)

Did He not find thee erring, and guide thee? (7)

Did He not find thee needy, and suffice thee? (8)

As for the orphan, do not oppress him, (9)

and as for the beggar, scold him not; (10)

and as for thy Lord's blessing, declare it. (11)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

By the morning hours (1)

And by the night when it is stillest, (2)

Thy Lord hath not forsaken thee nor doth He hate thee, (3)

And verily the latter portion will be better for thee than the former (4)

And verily thy Lord will give unto thee so that thou wilt be content. (5)

Did He not find thee an orphan and protect (thee)? (6)

Did He not find thee wandering and direct (thee)? (7)

Did He not find thee destitute and enrich (thee)? (8)

Therefor the orphan oppress not, (9)

Therefor the beggar drive not away, (10)

Therefor of the bounty of thy Lord be thy discourse. (11)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

By the Glorious Morning Light. (1)

And by the Night when it is still (2)

The guardian-Lord Hath not forsaken thee Nor is He displeased. (3)

And verily the hereafter will be better for thee than the present. (4)

And soon will thy Guardian-Lord give thee (that wherewith) thou shalt be well-pleased. (5)

Did He not find thee an orphan and give thee shelter (and care)? (6)

And He found thee wandering and He gave thee guidance. (7)

And He found thee in need and made thee independent. (8)

Therefore treat not the orphan with harshness (9)

Nor repulse the petitioner (Unheard); (10)

But the Bounty of thy Lord Rehearse and proclaim! (11)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Par le Jour Montant!

2. Et par la nuit quand elle couvre tout!

3. Ton Seigneur ne t'a ni abandonné, ni détesté.

4. La vie dernière t'est, certes, meilleure que la vie présente.

5. Ton Seigneur t'accordera certes [Ses faveurs], et alors tu seras satisfait.

6. Ne t'a-t-Il pas trouvé orphelin? Alors Il t'a accueilli!

7. Ne t'a-t-Il pas trouvé égaré? Alors Il t'a guidé.

8. Ne t'a-t-Il pas trouvé pauvre? Alors Il t'a enrichi.

9. Quant à l'orphelin, donc, ne le maltraite pas.

10. Quant au demandeur, ne le repousse pas.

11. Et quant au bienfait de ton Seigneur, proclame-le.

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Por la mañana!

2. ¡Por la noche cuando reina la calma!

3. Tu Señor no te ha abonadonado ni aborrecido

4. Sí, la otra vida será mejor para ti que ésta.

5. Tu Señor te dará y quedarás satisfecho.

6. ¿No te encontró huérfano y te recogió?

7. ¿No te encontró extraviado y te dirigió?

8. ¿No te encontró pobre y te enriqueció?

9. En cuanto al huérfano, ¡no le oprimas!

10. Y en cuanto al mendigo, ¡no le rechaces!

11. Y en cuanto a la gracia de tu Señor, ¡publícala!

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Beim Vormittage,

2. Und bei der Nacht, wenn sie am stillsten ist,

3. Dein Herr hat dich nicht verlassen, noch ist Er bِse.

4. Wahrlich, jede (Stunde), die kommt, wird besser für dich sein als die, die (ihr) vorausging.

5. Und fürwahr, dein Herr wird dir geben und du wirst wohlzufrieden sein.

6. Fand Er dich nicht als Waise und gab (dir) Obdach?

7. Er fand dich irrend (in deiner Sehnsucht nach Ihm) und führte (dich) richtig.

8. Und Er fand dich in Armut und machte (dich) reich.

9. Darum bedrücke nicht die Waise,

10. Und schilt nicht den Bettler,

11. Und erzنhle von der Gnade deines Herrn.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Per la luce del mattino,

2. per la notte quando si addensa:

3. il tuo Signore non ti ha abbandonato e non ti disprezza

4. e per te l'altra vita sarà migliore della precedente.

5. Il tuo Signore ti darà [in abbondanza] e ne sarai soddisfatto .

6. Non ti ha trovato orfano e ti ha dato rifugio ?

7. Non ti ha trovato smarrito e ti ha dato la guida?

8. Non ti ha trovato povero e ti ha arricchito ?

9. Dunque non opprimere l'orfano,

10. non respingere il mendicante,

11. e proclama la grazia del tuo Signore.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Kлянycь yтpoм

2. и нoчью, кoгдa oнa гycтeeт!

3. He пoкинyл тeбя твoй Гocпoдь и нe вoзнeнaвидeл.

4. Beдь пocлeднee для тeбя - лyчшe, чeм пepвoe.

5. Beдь дacт тeбe твoй Гocпoдь, и ты бyдeшь дoвoлeн.

6. Paзвe нe нaшeл Oн тeбя cиpoтoй - и пpиютил?

7. И нaшeл тeбя зaблyдшим - и нaпpaвил нa пyть?

8. И нaшeл тeбя бeдным и oбoгaтил?

9. И вoт cиpoтy ты нe пpитecняй,

10. a пpocящeгo нe oтгoняй,

11. a o милocти твoeгo Гocпoдa вoзвeщaй.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Andolsun ku luًa.

2- Ve geceye, karanlً basnca.

3- Rabbin, seni ne terketti, ne de darld sana.

4- Ve elbette âhiret, ِnceki dünyâdan da hayrldr sana.

5- Ve elbette yaknda Rabbin, ِyle eyler verecek ki sana, sonucu râz olacaksn.

6- Seni bir yetîm olarak bulup da yer-yurt vermedi mi sana?

7- Ve seni, yol yitirmi bulup da yol gِstermedi mi sana?

8- Ve seni yoksul bulup da zenginlik vermedi mi sana?

9- Artk sen de yetîmi horlama.

10- Ve bir ey dileyeni bo çevirme, azarlama.

11- Ve Rabbinin nîmetini an, sِyle.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. And olsun səhərə;

2. And olsun sakitləşməkdə olan (və ya: getdikcə zülməti artan) gecəyə ki,

3. (Sənə bir neçə gün vəhy nazil etməməklə) Rəbbin səni (ya Peyğəmbər!) nə tərk etdi, nə də sənə acığı tutdu.

4. Şübhəsiz ki, axirət sənin üçün dünyadan daha xeyirlidir!

5. Həqiqətən, Rəbbin sənə (qiyamət günü ən uca şəfaət məqamı, Cənnətdə tükənməz ne'mətlər) bəxş edəcək və sən (Ondan) razı qalacaqsan!

6. Məgər O səni yetim ikən tapıb sığınacaq vermədimi?!

7. Sənin şaşqın (yaxud: uşaq vaxtı Məkkə vadisində azmış) vəziyyətdə tapıb yol göstərmədimi?!

8. Səni yoxsul ikən tapıb dövlətli etmədimi?!

9. Elə isə yetimə zülm etmə!

10. Dilənçini də (qapıdan) qovma!

11. Və (həmişə) Rəbbinin sənə olan ne'mətindən söhbət aç!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. آفتاب كي روشني كي قسم

2. اور رات (كي تاريكي) كي جب چھا جائے

3. كہ (اے محمد) تمہارے پروردگار نے نہ تو تم كو چھوڑا اور نہ( تم سے )ناراض ہوا

4. اور آخرت تمہارے ليے پہلي (حالت يعني دنيا) سے كہيں بہتر ہے

5. اور تمہيں پروردگار عنقريب وہ كچھ عطا فرمائے گا كہ تم خوش ہو جاؤ گے

6. بھلا اس نے تمہيں يتيم پا كر جگہ نہيں دي؟ (بيشك دي)

7. اور رستے سے ناواقف ديكھا تو رستہ دكھايا

8. اور تنگ دست پايا تو غني كر ديا

9. تو تم بھي يتيم پر ستم نہ كرنا

10. اور مانگنے والے كو جھڑكي نہ دينا

11. اور اپنے پروردگار كي نعمتوں كا بيان كرتے رہنا

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. قسم په ورځې (چاښت، چې كله لمر راوځي)

2. او قسم په شپې كله چې تياره شي (په آرام شي)

3. چې خداي پاك تۀ نۀ يې پريښې او نۀ يې تۀ دښمن ګڼلې يې (تا ته په قهر نه دے شوے)

4. او آخرت ستا لپاره له دنيا څخه ښه دے

5. او ډېر زر به ستا رب تا ته دومره دركړي چې ته به راضي شې

6. آيا ته يې يتيم نه وې موندلې چې د پناه ځاي يې دركړه؟

7. او ته يې ناپوهه موندلې وې نو پوهه (هدايت) يې كړې

8. او ته يې فقير موندلې وې نو غني (شته من) يې

كړې

9. نو بس يتيم ته مه په قهر كيږه

10. او سوالګرې مه رټه

11. او دخپل رب نعمتونه (خلكو ته) بيانوه

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Bi (danê) taştê.

2. Bi şeva gava tarîtîya wê hewya.

3.(Sond dixum!) Ku Xuda yê te dest ji te bernedaye ji te jî ne xeyîdîye.

4. Û bi rastî (danê para da) ji bona te ra (ji danê) cihanê çêtir e.

5. Û Xuda yê teyê bi rastî ji bona te ra di nêzîk da dayîneke wusa bide, ku tu bi wê dayînê qayîl bibî.

6. Maqey (Xuda yê te)gava tu sêwî bûyî tu xweyî ne kirî?

7. Gava tu wundayî bûyî ewî tu ne anî li ser rêya rast?

8. Gava tu xêzan bûyî ewî tu zengin ne kirî?

9. Îdî tu bi tucureyî li sêwîyan zorê neke.

10. Û bi tu cureyî parsekan bê par neke.

11. Û tu bi wan qencîne, ku Xuda yê te bi te kirîye bi axive.

ترجمه اندونزي

Adapun terhadap anak yatim maka janganlah kamu berlaku sewenang- wenang.(9)

Dan terhadap orang yang minta- minta maka janganlah kamu menghardiknya.(10)

Dan terhadap nikmat Tuhanmu maka hendaklah kamu menyebut- nyebutnya (dengan bersyukur).(11) (2)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (3)

Bukankah Kami telah melapangkan untukmu dadamu.(1) (4)

Dan Kami telah menghilangkan dari padamu bebanmu,(2) (5)

Yang memberatkan punggungmu.(3) (6)

Dan Kami tinggikan bagimu sebutan (nama) mu.(4) (7)

Karena sesungguhnya sesudah kesulitan itu ada kemudahan,(5) (8)

sesungguhnya sesudah kesulitan itu ada kemudahan.(6) (9)

Maka apabila kamu telah selesai (dari sesuatu urusan), kerjakanlah dengan sungguh- sungguh (urusan) yang lain,(7) (10)

Dan hanya kepada Tuhanmulah hendaknya kamu berharap.(8) (11)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Demi waktu dhuha, (1)

Dan malam apabila ia sunyi-sepi - (2)

(Bahawa) Tuhanmu (wahai Muhammad) tidak meninggalkanmu, dan Ia tidak benci (kepadamu, sebagaimana yang dituduh oleh kaum musyrik). (3)

Dan sesungguhnya kesudahan keaadaanmu adalah lebih baik bagimu daripada permulaannya. (4)

Dan sesungguhnya Tuhanmu akan memberikanmu (kejayaan dan kebahagiaan di dunia dan di akhirat) sehingga engkau reda - berpuas hati. (5)

Bukankah dia mendapati engkau yatim piatu, lalu la memberikan perlindungan? (6)

Dan didapatiNya engkau mencari-cari (jalan yang benar), lalu Ia memberikan hidayah petunjuk (dengan wahyu - Al-Quran)? (7)

Dan didapatiNya engkau miskin, lalu Ia memberikan kekayaan? (8)

Oleh itu, adapun anak yatim maka janganlah engkau berlaku kasar terhadapnya, (9)

Adapun orang yang meminta (bantuan pimpinan) maka janganlah engkau tengking herdik; (10)

Adapun nikmat Tuhanmu, maka hendaklah engkau sebut-sebutkan (dan zahirkan) sebagai bersyukur kepadaNya. (11)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Naapa kwa mwanzo wa mchana.

2. Na kwa usiku unapotanda.

3. Hakukuacha Mola wako wala hakukasirika.

4. Na bila shaka mwisho ni bora kwako kuliko mwanzo.

5. Na Mola wako hivi karibuni atakupa na utaridhika.

6. Je, hakukukuta ni yatima akakuhifadhi?

7. Na akakukuta ukihangaika (kuongoza watu) naye amekuongoza?

8. Na akakukuta mhitaji naye amekutajirisha.

9. Basi usimkemee yatima.

10. Wala mwenye kuomba usimkaripie.

11. Na neema ya Mola wako izungumze.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 521

(93) سوره ضحى، مكى يا مدنى است و يازده آيه دارد (11)

[سوره الضحى (93): آيات 1 تا 11] ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

سوگند به روز در آن هنگام كه نور خورشيد گسترده مى شود (1).

و سوگند به شب هنگام كه سكونت و آرامش مى بخشد (2).

كه پروردگارت نور وحى را از تو قطع نكرده و تو را مورد خشم قرار نداده است (3).

و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است (4).

و پروردگارت به زودى عطايى مى كند كه راضى شوى (5).

آيا نبود كه تو را يتيم يافت و سپس پنا داده؟ (6).

و آيا نبود كه راه به جايى نمى بردى قدم به قدم هدايتت كرد؟ (7).

و تهى دستت يافت پس بى نيازت نمود (8).

حال كه چنين است پس هيچ يتيمى را از روى قهر خوار مشمار (9).

و هيچ سائلى را مرنجان (10). ______________________________________________________ صفحه ى 522

و نعمت پروردگارت را با رفتار و گفتارت بازگو كن (11).

بيان آيات بعضى «1» گفته اند: چند روزى به رسول خدا (ص) وحى نشد، به طورى كه مردم گفتند خدا با او وداع كرده، در پاسخشان اين سوره نازل شد و خداى

تعالى به اين وسيله آن حضرت را شاد كرد، و در سوره مورد بحث، هم احتمال مكى بودن هست و هم مدنى بودن.

" وَ الضُّحى وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى اين دو آيه سوگند به ضحى و به ليل است، و كلمه" ضحى" به طورى كه در مفردات آمده به معناى گسترده شدن نور خورشيد است «2». ولى بعدها آن زمانى را كه نور خورشيد گسترده مى شود نيز ضحى ناميدند، و مصدر" سجو" كه فعل سجى مشتق از آن است، وقتى در كلمه ليل استعمال مى شود، معناى سكونت و آرامش شب را مى دهد، پس" سجو الليل" آن هنگامى است كه ظلمت شب همه جا را فرا گيرد.

" ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى " توديع" كه مصدر فعل" ودع" است به معناى ترك است، و كلمه" قلى"- به كسره قاف- به معناى بغض و يا شدت بغض است، و اين آيه جواب دو سوگند اول سوره است، و مناسبت نور روز با مساله وحى، و تاريكى شب با انقطاع وحى بر كسى پوشيده نيست.

" وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى اين آيه در معناى ترقى دادن مطلب نسبت به مفاد آيه قبل است، و مفاد آيه قبلى موقف كرامت و عنايت الهى را براى رسول خدا (ص) اثبات مى كرد، در اين آيه مى فرمايد تازه زندگى دنياى تو با آن كرامت و بزرگى كه دارى، و با آن عنايتى كه خداى تعالى به تو دارد در برابر زندگى آخرتت چيزى نيست، و زندگى آخرت تو از دنيايت بهتر است.

" وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى اين آيه شريفه آيه قبل را تثبيت مى كند و مى فرمايد:

در زندگى آخرت خداى تعالى _______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 504.

(2) مفردات راغب، ماده" ضحى". ______________________________________________________ صفحه ى 523

آن قدر به تو عطا مى كند تا راضى شوى، هم عطاى خدا را مطلق آورده، و هم رضايت رسول خدا (ص) را.

ولى بعضى «1» از مفسرين گفته اند: اين آيه ناظر است به هر دو زندگى رسول خدا (ص)، هم به زندگى دنيايى اش، و هم به زندگى آخرتيش.

[مقصود از اينكه خطاب به پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود خدا تو را" يتيم" و" ضال" يافت. چند وجه در اين باره

" أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى اين آيه و دو آيه بعدش به بعضى از نعمت هاى بزرگى اشاره مى كند كه خداى تعالى به آن جناب انعام كرده بود، آرى رسول خدا (ص) هنوز در شكم مادر بود كه پدرش از دنيا رفت، و دو سال بود كه مادرش درگذشت، و هشت ساله بود كه كفيل و سرپرستش و جدش عبد المطلب از دنيا رفت، كه از آن به بعد در تحت تكفل عمويش ابو طالب قرار گرفت.

بعضى «2» گفته اند: مراد از يتيم در اين آيه پدر مرده نيست، بلكه منظور بى نظير بودن است هم چنان كه در بى نظير را هم در يتيم مى گويند، و معناى اين آيه اين است كه: مگر نبود كه خدا تو را فردى بى نظير از بين مردم دانست، و در نتيجه مردم را دور تو جمع كرد؟

" وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى مراد از" ضلال" در اينجا گمراهى نيست بلكه مراد عدم هدايت است، و منظور از هدايت نداشتن رسول خدا (ص)، حال خود آن جناب است، و يا

صرفنظر از هدايت الهى مى خواهد بفرمايد اگر هدايت خدا نباشد تو و هيچ انسانى ديگر از پيش خود هدايت نداريد مگر به وسيله خداى سبحان، پس رسول خدا (ص) هم نفس شريفش با قطع نظر از هدايت خدا ضاله و بى راه بود، هر چند كه هيچ روزى از هدايت الهى جدا نبوده و از لحظه اى كه خلق شده بود ملازم با آن بود، در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه زير است، كه مى فرمايد:" ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ" «3»، و از همين باب است كلام موسى كه بنا به حكايت قرآن كريم از آن جناب گفته بود:" فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ" «4»، يعنى هنوز به هدايت رسالت اهتداء نشده بودم.

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 160.

(2) تفسير قرطبى، ج 20، ص 96.

(3) تو نمى دانستى كتاب چيست و ايمان كدامست. سوره شورى، آيه 52.

(4) در آن هنگامى كه آن مرد قبطى را كشتم از گمراهان بودم. سوره شعراء، آيه 20. ______________________________________________________ صفحه ى 524

قريب به اين معنا گفتار بعضى «1» از مفسرين است كه گفته اند: مراد از ضلالت، از دست دادن علم است، هم چنان كه در آيه" أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى «2»، ضلالت به اين معنا آمده، و مؤيدش آيه زير است كه مى فرمايد:" وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ" «3».

بعضى «4» ديگر گفته اند: معنايش اين است كه خدا تو را در بين مردم گمشده يافت، مردم تو را نمى شناختند، و قدرت را نمى دانستند، و او مردم را به سوى تو و اينكه چه كسى هستى دلالت و هدايت كرد.

بعضى «5» ديگر گفته اند: اين آيه

به گم شدن رسول خدا (ص) در راه هوازن و مكه اشاره دارد، آن زمان كه رسول خدا (ص) در دامن حليمه سعديه دختر ابى ذؤيب بود، و حليمه به طورى كه در روايت آمده مى خواست وى را به جدش عبد المطلب برساند، در بين راه متوجه شد كه محمد (ص) نيست.

بعضى «6» ديگر گفته اند: اشاره است به آن واقعه اى كه در كودكى آن جناب رخ داد، و در دره هاى مكه گم شد.

و بعضى «7» آيه را اشاره به داستان گم شدنش در راه شام دانسته اند كه با عمويش ابو طالب در كاروان ميسره غلام خديجه به شام مى رفت، و در بين راه ناپديد شد.

و بعضى «8» ديگر وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه ضعفش براى هر خواننده اى روشن است.

" وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى كلمه" عائل" به معناى تهى دستى است كه از مال دنيا چيزى ندارد، و رسول خدا (ص) همين طور بود، و خداى تعالى او را بعد از ازدواج با خديجه دختر خويلد (عليها السلام) بى نياز كرد، و خديجه تمامى اموالش را با همه كثرتى كه داشت به آن جناب بخشيد.

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 505.

(2) (شاهد را دو نفر بگيريد) كه اگر يكى فراموش كرد ديگرى بيادش بيندازد. سوره بقره، آيه 282.

(3) تو قبل از اين از سرگذشت يوسف از بى خبران بودى. سوره يوسف، آيه 3.

(4 و 5 و 6 و 7) مجمع البيان، ج 10، ص 505 و 506.

(8) تفسير قرطبى، ج 20، ص 96 و 97. ______________________________________________________ صفحه ى 525

ولى بعضى گفته اند: مراد از اغناء، استجابت دعاى آن حضرت است.

[تو يتيم بودى و درد يتيمى كشيده اى، پس

بر يتيم قهر مكن. تهيدست بوده اى و طعم فقر چشيده اى، پس سائل را از خود مران و ...]

" فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ" راغب مى گويد: كلمه" قهر" به معناى غلبه كردن بر كسى است، اما نه تنها غلبه كردن، بلكه غلبه توأم با خوار كردن او، و قهر به يك يك اين دو معنا هم گفته مى شود «1».

" وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ" كلمه" نهر" كه مصدر فعل نهى" لا تنهر" است، به معناى زجر و رنجاندن با غلظت و خشونت است.

" وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ" كلمه" تحديث" كه مصدر فعل امر" حدث" است، وقتى در نعمت بكار رود تحديث نعمت به معناى ذكر و ياد آورى و نشاندادن آن است، حال يا به زبان و يا به عمل، و اين عمل شكر نعمت است، و اوامر و نواهى اين چند آيه يعنى خوار نكردن يتيم، و نرنجاندن فقير، و نشاندادن نعمت، دستور به همه مردم است، هر چند كه خطاب متوجه به شخص رسول خدا (ص) شده.

و اين آيات سه گانه به خاطر اينكه حرف" فاء" در ابتداى آيه اولى در آمده نتيجه گيرى از آيه قبل است كه عنايات الهى نسبت به رسول خدا (ص) را مى شمرد، گويا فرموده: تو طعم ذلتى را كه يتيم مى چشد چشيده اى، و ذلت و شكسته شدن دل او را احساس كرده اى، پس هيچ يتيمى را خوار مشمار، و مال او را هم خوار مدار و در آن تجاوز مكن، و نيز تو تلخى گمراهى و احتياج به هدايت را، و تلخى فقر و تهى دستى را درك كرده اى، پس هيچ سائلى را كه از تو مى خواهد حاجتش را بر

آورى از خود مران، حاجتش اگر هدايت است و اگر معاش است برآور، و تو طعم انعام خدا را بعد از فقر و تهى دستى چشيده اى، و ارزش جود و كرم و رحمت خدا را مى دانى، پس نعمت او را سپاس گوى، و همه جا نعمتش را يادآور شو، و از مردم پنهانش مدار.

بحث روايتى [رواياتى در باره نزول آيه:" وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى ، شفاعت، و معناى آيه:" وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ" ...]

در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ الضُّحى امام فرموده: ضحى به معناى بلند شدن نور

_______________

(1) مفردات راغب، ماده" قهر". ______________________________________________________ صفحه ى 526

خورشيد است،" وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى يعنى شب در هنگامى كه همه جا را تاريك كند «1».

و در همان كتاب در معناى جمله" وَ ما قَلى فرموده: يعنى و تو را دشمن نداشت «2».

و سيوطى در الدر المنثور در ذيل آيه" وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى از ابن ابى شيبه از ابن مسعود روايت آورده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه خداى تعالى براى ما آخرت را بر دنيا برگزيد و ترجيح داد، و لذا فرمود:" وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى «3».

و در همان كتاب است كه عسكرى در كتاب" المواعظ" و ابن لال و ابن نجار، از جابر بن عبد اللَّه روايت كرده اند كه گفت: روزى رسول خدا (ص) بر على و فاطمه وارد شد، ديد فاطمه مشغول دستاس كردن است، در حالى كه به جاى لباس، حله شتر بر خود افكنده، همين كه چشمش به او افتاد فرمود: يا فاطمه بشتاب و تلخى دنيا را بچش، براى

فردا و نعيم آخرتش، دنبال اين جريان بود كه آيه" وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى نازل شد «4».

مؤلف: در اين روايت دو احتمال وجود دارد: يكى اينكه خواسته باشد بگويد آيه مذكور نخست به تنهايى بعد از آيات قبلش نازل شد، و بعدها بقيه آيات سوره به آن ملحق گرديد، دوم اينكه سوره همه اش يكباره نازل شد، و در خصوص اين داستان آيه مورد بحث دوباره نازل شده باشد.

و در همان كتاب است كه ابن منذر و ابن مردويه و ابو نعيم- در كتاب الحليه- از طريق حرب بن شريح روايت كرده اند كه گفت: من به ابى جعفر محمد بن على بن الحسين (امام باقر (ع)) گفتم: به نظر شما اين شفاعتى كه اهل عراق بر سر زبانها دارند حق است؟ فرمود: آرى به خدا سوگند عمويم محمد بن حنفيه از على بن ابى طالب نقل كرد كه رسول خدا (ص) فرمود: آن قدر از امتم شفاعت مى كنم كه خداى تعالى خطاب مى كند اى محمد آيا راضى شدى؟ عرضه مى دارم: بلى، پروردگارا راضى شدم.

آن گاه رو به من- حرب ابن شريح- كرد و فرمود: شما به اهل عراق مى گوييد: از تمامى آيات قرآن آيه اى كه بيش از همه اميد بخش است آيه زير است كه مى فرمايد:" يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً- اى بندگانم كه بر خود ستم روا داشتيد، از رحمت خدا مايوس نشويد، كه خدا همه گناهان را

_______________

(1 و 2) تفسير قمى، ج 2، ص 427.

(3 و 4) الدر المنثور، ج 6، ص 361. ______________________________________________________ صفحه ى 527

مى آمرزد" عرضه داشتم بله، ما اينطور

معتقديم، فرمود: ليكن ما اهل بيت مى گوييم از همه آيات در كتاب خدا اميدبخش تر آيه" وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى است، كه راجع به شفاعت است «1».

و در تفسير برهان از ابن بابويه نقل كرده كه وى به سند خود از ابن جهم از حضرت رضا (ع) روايت كرده كه در مجلس مامون فرمود: خداى تعالى به پيامبر گراميش محمد (صلوات اللَّه عليه) فرموده:" أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى ، يعنى تو يتيمى بودى خداى تعالى مردم را دور تو جمع كرد،" وَ وَجَدَكَ ضَالًّا" يعنى تو نزد قومت گم شده بودى،" فهدى" يعنى قوم تو را به سوى معرفت تو هدايت نمود،" وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى يعنى تو را بى نياز كرد از اين راه كه دعايت را مستجاب نمود مامون چون اين تفسير را شنيد گفت: خدا در تو بركت دهد يا بن رسول اللَّه (و يا خدا در تو بركت نهاده) «2».

و در همان كتاب از برقى نقل كرده كه او به سند خود از عمرو بن ابى نصر نقل كرده كه گفت: مردى از اهل بصره برايم حديث كرد كه من حسين بن على (عليهما السلام) و عبد اللَّه بن عمر را ديدم در خانه كعبه طواف مى كردند، از ابن عمر معناى آيه" وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ" را پرسيدم، گفت: خداى تعالى به آن جناب دستور داده نعمت هاى خدا را حديث كند و به مردم بگويد.

آن گاه به حسين بن على عرض كردم منظور از آيه" وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ" چيست؟

فرمود به آن جناب دستور داده كه نعمت دين را كه خدا به او انعام فرموده با

مردم در ميان بگذارد «3».

و در الدر المنثور است كه بيهقى از حسن بن على روايت كرده كه در معناى آيه" وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ" فرمود: هر وقت به چيزى رسيدى به برادران ايمانيت اطلاع بده «4».

و در همان كتاب است كه ابو داوود از جابر بن عبد اللَّه روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: هر كس با نعمتى كه به او داده شده مورد آزمايش قرار گيرد و آن را به اطلاع مردم برساند شكرش را به جا آورده و هر كس آن را كتمان كند كفرانش نموده، و هر كس در اين باب بلوف بزند و خود را به چيزى كه ندارد و به او نداده اند بيارايد مثل كسى است كه جامه دروغ به تن كرده باشد «5».

_______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 361.

(2) تفسير برهان، ج 4، ص 473.

(3) تفسير برهان، ج 4، ص 474.

(4 و 5) الدر المنثور، ج 6، ص 362.

تفسير نمونه

درباره شاءن نزول اين سوره روايات زيادى نقل شده كه از همه روشن تر روايت زير است .

ابن عباس مى گويد: پانزده روز گذشت ، و وحى بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل نشد، مشركان گفتند: پروردگار محمد، او را رها كرده ، و دشمن داشته ، اگر راست مى گويد ماءموريت او از سوى خدا است ، بايد وحى به طور مرتب بر او نازل مى شد، در اينجا سوره فوق نازل گشت (و به سخنان آنها پاسخ گفت ). قابل توجه اينكه طبق حديثى وقتى اين سوره نازل شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به

جبرئيل فرمود: دير كردى در حالى كه سخت به تو مشتاق بودم ، جبرئيل گفت و انا كنت اشد اليك شوقا: من به تو مشتاق تر بودم ، ولى من بنده ماءمورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمى شوم !

در حديث ديگرى آمده است كه جماعتى از يهود خدمت رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند، و از داستان ذى القرنين و اصحاب كهف و آفرينش روح سؤ ال كردند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود فردا به شما خبر خواهم داد، و ان شاء الله نگفت ، و همين سبب شد كه وحى الهى ايامى از او قطع شود و زبان دشمنان به شماتت باز گشت ، و از اين جهت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) غمگين شد سوره نازل شد تا مايه تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گردد (ولى اين شاءن نزول بعيد به نظر مى رسد چرا كه تماس يهود با پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اينگونه سؤ الات معمولا در مدينه بود نه در مكه ).

در بعضى از روايات نيز آمده است جمعى از مسلمانان عرض كردند: اى رسول خدا! چرا وحى بر شما نازل نمى شود ؟ فرمود: و كيف ينزل على

الوحى و انتم لا تنقون براجمكم و لا تقلمون اظفاركم : چگونه وحى بر من نازل شود در حالى كه شما مفاصل انگشتان خود را پاكيزه نمى كنيد، و ناخنهاى خود را نمى گيريد!؟. <2>

در اينكه مدت انقطاع وحى چقدر بود؟ روايات مختلف

است ، بعضى دوازده روز، بعضى پانزده ، بعضى نوزده ، بعضى بيست و پنج ، و حتى بعضى چهل روز نقل كرده اند.

و در روايتى نيز فقط دو سه شبانه روز نقل شده است .

سوره ضحى

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و 11 آيه دارد.

محتوى و فضيلت سوره الضحى

اين سوره كه از سوره هاى مكى است ، و طبق بعضى از روايات وقتى نازل شد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر اثر تاءخير و انقطاع موقت وحى ناراحت بود، و زبان دشمنان نيز باز شده بود، سوره نازل شد و همچون باران رحمتى بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشست ، و تاب و توان تازهاى به او بخشيد و زبان بدگويان را قطع كرد.

اين سوره با دو سوگند آغاز مى شود، سپس به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بشارت مى دهد كه خدا هرگز تو را رها نساخته است .

بعد به او نويد مى دهد كه خداوند آنقدر به او عطا مى كند كه خشنود شود. و در آخرين مرحله ، گذشته زندگانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در نظر او مجسم مى سازد كه خداوند چگونه او را هميشه مشمول انواع رحمت خود قرار داده ، و در سخت ترين لحظات زندگى حمايتش نموده است .

و لذا در آخرين آيات به او دستور مى دهد كه (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ الهى ) با يتيمان و مستمندان مهربانى كند و نعمت خدا را بازگو نمايد در فضيلت اين سوره همين بس

كه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است من قراءها كان ممن يرضاه الله ، و لمحمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ان يشفع له و له عشر حسنات بعدد كل يتيم وسائل !: هر كس آن را تلاوت كند از كسانى خواهد بود كه خدا از آنها راضى مى شود و شايسته است كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى او شفاعت كند و به عدد هر يتيم و مسكين سؤ ال كننده ده حسنه براى او خواهد بود. <1>

و اين همه فضيلت از آن كسى است كه آنرا بخواند و در عمل پياده كند.

قابل توجه اينكه مطابق روايات متعددى ، اين سوره و سوره آينده (سوره ا لم نشرح ) يك سوره است ، و لذا براى اينكه در هر ركعت بعد از سوره حمد بايد يك سوره كامل خوانده شود اين دو سوره را بايد با هم خواند (نظير اين معنى درباره سوره هاى ((فيل )) و ((لايلاف )) نيز گفته شده است ).

و اگر درست در محتواى اين دو سوره دقت كنيم مى بينيم پيوند مطالب آنها بقدرى زياد است كه حتما يكى ادامه ديگرى مى باشد، هر چند ميان آن دو بسم الله فاصله شده است .

در اينكه آيا اين دو سوره از هر نظر يكى است ؟ يا در خصوص نماز بايد در حكم يك سوره حساب شود؟ گفتگوئى است كه بايد شرح آن را در كتب فقهى (بحث قرائت نماز) مطالعه كرد، ولى به هر حال اجماع علماء بر اين است

كه در قرائت نماز نمى توان به يكى از اين دو قناعت نمود.

تفسير :

آن قدر به تو ميبخشد كه خشنود شوى !

در آغاز اين سوره نيز با دو سوگند روبرو مى شويم : سوگند به نور و سوگند به ((ظلمت )) مى فرمايد:

قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب بر آيد و همه جا را فرا گيرد (و الضحى ).

و سوگند به شب در آن زمان كه آرام گيرد و همه جا را در آرامش فرو برد (و الليل اذا سجى ).

((ضحى )) به معنى اوائل روز است آن موقعى كه خورشيد در آسمان بالا بيايد و نور آن بر همه جا مسلط شود، و اين در حقيقت بهترين موقع روز است ، و به تعبير بعضى در حكم فصل جوانى است ، در تابستان هوا هنوز گرم نشده ، و در

زمستان سرماى هوا شكسته شده است ، و روح و جان انسان در اين موقع آماده هر گونه فعاليت است .

((سجى )) از ماده ((سجو)) (بر وزن سرد، و بر وزن غلو) در اصل به معنى سكون و آرامش است ، و به معنى پوشاندن و تاريك شدن نيز آمده است و لذا هنگامى كه ميت در كفن مى پيچند ((مسجى )) به او گفته مى شود، ولى در اينجا همان معنى اصلى را مى بخشد كه سكون و آرامش است ، به همين جهت شبهائى كه باد نمى وزد ليلة ساجية (شب آرام ) مى گويند و به درياى خالى از طوفان و امواج خروشان ((بحر ساج )) (درياى آرام ) گفته مى شود.

در هر حال آنچه در شب مهم است

همان آرامشى است كه بر آن حكم فرما است ، و طبعا اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو مى برد، و براى تلاش و كوشش فردا و فرداها آماده مى سازد، و از اين نظر نعمت بسيار مهمى است كه شايسته است سوگند به آن ياد شود.

ميان اين دو قسم و محتواى آيه شباهت و رابطه نزديكى وجود دارد، روز همچون نزول نور وحى بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و شب همچون انقطاع موقت وحى كه آن نيز در بعضى از مقاطع لازم است .

و به دنبال اين دو سوگند بزرگ به نتيجه و جواب قسم پرداخته مى فرمايد: پروردگارت هرگز تو را ترك نگفته ، و هرگز مورد خشم قرار نداده است (ما ودعك ربك و ما قلى ).

((ودع )) از ماده ((توديع )) به معنى ترك گفتن و وداع كردن است .

((قلى )) از ماده ((قلا)) (بر وزن صدا) به معنى شدت بغض و عداوت است و از ماده قلو (بر وزن سرو) به معنى پرتاب كردن نيز آمده است .

راغب معتقد است كه اين هر دو به يك معنى باز مى گردد، زيرا كسى

كه مورد عداوت انسان است گوئى قلب او را پرت مى كند و نمى پذيرد. <3>

به هر حال اين تعبير دلدارى و تسلى خاطرى است براى شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه بداند اگر گاهى در نزول وحى تاءخير افتد روى مصالحى است كه خدا مى داند، و هرگز دليل بر آن نيست كه طبق گفته دشمنان خداوند نسبت به او خشمگين شده

باشد يا بخواهد او را ترك گويد، او هميشه مشمول لطف و عنايات خاصه خدا است ، و همواره در كنف حمايت ويژه او است .

سپس اضافه مى كند: بى شك جهان آخرت براى تو از اين دنيا بهتر است (و للاخرة خير لك من الاولى ).

تو در اين جهان مشمول الطاف او هستى ، و در آخرت بيشتر و بهتر، نه در كوتاه مدت مورد غضب پروردگار خواهى بود، و نه در دراز مدت ، كوتاه سخن اينكه تو در دنيا و آخرت عزيزى ، در دنيا عزيز و در آخرت عزيزتر.

بعضى از مفسران ((آخرت )) و ((اولى )) را اشاره به آغاز و پايان عمر پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دانسته اند و گفته اند منظور اين است كه تو در آينده عمرت موفقتر و پيروزتر خواهى بود، و اين اشاره به گسترش اسلام و پيروزيهاى مكرر مسلمين بر دشمنان ، و فتوحات آنها در غزوات ، و بارور شدن نهال توحيد، و برچيده شدن آثار شرك و بت پرستى است .

جمع ميان اين دو تفسير نيز بى مانع است .

و در آخرين آيه مورد بحث برترين نويد را به او داده مى افزايد: به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى (و لسوف يعطيك ربك فترضى ).

اين بالاترين اكرام و احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه مى فرمايد: آنقدر به تو مى بخشيم كه راضى شوى ، در دنيا بر دشمنان پيروز خواهى شد و آئين تو جهان گير خواهد گشت ، و

در آخرت نيز مشمول بزرگترين مواهب خواهى بود.

بدون شك پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان خاتم انبياء و رهبر عالم بشريت خشنوديش تنها در نجات خويش نيست ، بلكه آن زمان راضى و خشنود مى شود كه شفاعتش درباره امتش نيز پذيرفته شود، به همين دليل در روايات آمده است كه اين آيه اميدبخشترين آيات قرآن مجيد و دليل بر پذيرش شفاعت آن حضرت است .

در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) از پدرش زين العابدين (عليه السلام ) از عمويش محمد بن حنفيه از پدرش امير مؤ منان (عليه السلام ) مى خوانيم : رسول الله فرمود: روز قيامت من در موقف شفاعت مى ايستم ، و آنقدر گنهكاران را شفاعت كنم كه خداوند گويد: ارضيت يا محمد؟!: آيا راضى شدى اى محمد؟! من مى گويم : رضيت ، رضيت : راضى شدم ، راضى شدم !

سپس امير مؤ منان (عليه السلام ) رو به جمعى از اهل كوفه كرده و افزود شما معتقديد اميدبخش ترين آيات قرآن آيه ((قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله )) است (اى كسانى كه نسبت به خود زياده روى كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد).

گفتند: آرى ما چنين مى گوئيم .

فرمود: ولى ما اهل بيت مى گوئيم اميدبخش ترين آيات قرآن آيه

((و لسوف يعطيك ربك فترضى )) است . <4>

ناگفته پيدا است كه شفاعت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرائطى دارد، نه او براى هر كس شفاعت مى كند، و نه هر گنهكارى مى تواند چنين انتظارى را داشته

باشد (مشروح اين بحث را در جلد اول ذيل آيه 48 سوره بقره مطالعه فرمائيد).

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : رسول خدا وارد خانه فاطمه (عليهاالسلام ) شد در حالى كه لباس خشنى از پشم شتر در تن دخترش بود، با يك دست آسيا مى كرد، و با دست ديگر فرزندش را شير مى داد، اشك در چشمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر شد، فرمود دخترم ! تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت تحمل كن ، چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به تو مى بخشد كه راضى شوى (و لسوف يعطيك ربك فترضى ). <5>

فلسفه انقطاع وحى

از مجموع آيات فوق به خوبى روشن مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هر چه دارد از ناحيه خدا است حتى در نزول وحى از خود اختيارى ندارد، هر زمان خدا بخواهد وحى قطع مى شود، و هر زمان بخواهد برقرار مى گردد، و شايد انقطاع وحى نيز به همين منظور بود تا پاسخى باشد به آنها كه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تقاضاى معجزات اقتراحى و بر طبق ميل خود داشتند، يا به او پيشنهاد مى كردند كه فلان حكم يا فلان آيه را تغيير ده ، و او مى فرمود من در اين امور اختيارى از خود ندارم (همانگونه كه در آيه 15 سوره يونس آمده است ). به شكرانه اين همه نعمت كه خدا به تو داده …

چنانكه گفتيم هدف در اين سوره تسلى و دلدارى

پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم

الطاف الهى نسبت به آن حضرت است ، لذا در ادامه آيات گذشته كه از اين معنى سخن مى گفت ، در آيات مورد بحث نخست به ذكر سه موهبت از مواهب خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرداخته ، و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مى دهد.

مى فرمايد: آيا خداوند تو را يتيم نيافت و سپس پناه داد (ا لم يجدك يتيما فاوى ).

در شكم مادر بودى كه پدرت عبدالله از دنيا رفت ، تو را در آغوش جدت عبدالمطلب (سيد مكه ) پرورش دادم .

شش ساله بودى كه مادرت از دنيا رفت ، و از اين نظر نيز تنها شدى ، اما عشق و محبت تو را در قلب عبدالمطلب افزون ساختم .

هشت ساله بودى كه جدت عبدالمطلب از دنيا رفت عمويت ابوطالب را به خدمت و حمايتت گماشتم ، تا تو را همچون جان شيرين در بر گيرد و محافظت كند.

آرى تو يتيم بودى و من به تو پناه دادم .

بعضى از مفسران معانى ديگرى براى اين آيه گفته اند كه با ظاهر آن سازگار نيست ، از جمله اينكه منظور از يتيم كسى است كه در شرافت و فضيلت مثل و مانند ندارد، همانگونه كه گوهر بى نظير را ((درّ يتيم )) گويند، بنابراين معنى جمله چنين مى شود خداوند تو را در شرافت و فضل بى مانند يافت لذا تو را بر گزيد و مقام نبوت بخشيد.

ديگر اينكه : تو خود يك روز يتيم بودى ، ولى سرانجام پناهگاه يتيمان

و رهبر انسانها شدى .

بدون شك معنى اول از هر جهت مناسب تر است و با ظاهر آيه هماهنگ تر.

بعد به ذكر نعمت دوم پرداخته مى فرمايد و تو را گمشده يافت و هدايت كرد (و وجدك ضالا فهدى ).

آرى تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى ، و ما اين نور را در قلب تو افكنديم كه به وسيله آن انسانها را هدايت كنى چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا: تو نه كتاب را مى دانستى و نه ايمان را (از محتواى قرآن و اسلام قبل از نزول وحى آگاه نبودى ) ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مى كنيم (شورى - 52). روشن است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهى بود، خداوند دست او را گرفت و هدايت فرمود، و به اين مقام نشاند، چنانكه در آيه 3 سوره يوسف مى خوانيم : نحن نقص عليك احسن القصص بما او حينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين : ما بهترين داستانها را براى تو از طريق وحى اين قرآن بازگو كرديم ، هر چند پيش از آن از غافلان بودى .

مسلما اگر هدايت الهى و امدادهاى غيبى دست پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نمى گرفت . او هرگز به سر منزل مقصود راه نمى يافت .

بنابراين منظور

از ((ضلالت )) در اينجا نفى ايمان و توحيد و پاكى و تقوى نيست ، بلكه به قرينه آياتى كه در بالا به آن اشاره شد نفى آگاهى از اسرار نبوت ، و قوانين اسلام ، و عدم آشنائى با اين حقايق بود، همانگونه كه بسيارى از مفسران گفته اند، ولى بعد از بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت (دقت كنيد).

در آيه 282 سوره بقره به هنگام ذكر فلسفه تعدد گواهان در مساءله نوشتن سند وامها، مى فرمايد: ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخرى :

اين به خاطر آن است كه اگر يكى از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگرى به او ياد آورى نمايد.

در اين آيه ((ضلالت )) فقط به معنى فراموشى آمده است به قرينه جمله ((فتذكر)).

در اينجا تفسيرهاى متعدد ديگرى نيز براى آيه ذكر شده ، از جمله اينكه : منظور آن است كه تو بى نام و نشان بودى و خداوند آنقدر به تو از مواهب بى نظير عطا كرد كه همه جا شناخته شدى .

يا اينكه : تو چند بار در دوران طفوليتت گم شدى (يكبار در دره هاى مكه ، آنگاه كه در حمايت عبدالمطلب بودى ، بار ديگر زمانى كه مادر رضاعيت ((حليمه )) سعديه بعد از پايان دوران شيرخوارى تو را به سوى مكه مى آورد تا به عبدالمطلب دهد، در راه گم شدى ، و مرتبه سوم در آن هنگام كه با عمويت ابوطالب در قافله اى كه به سوى شام مى رفت در يك شب تاريك و ظلمانى راه را گم كردى ) و خداوند در تمام

اين موارد تو را هدايت كرد و به آغوش پر مهر جد يا عمويت رسانيد.

قابل توجه اينكه ((ضال )) از نظر لغت به دو معنى آمده : گمشده و گمراه مثلا گفته مى شود: الحكمة ضالة المؤ من : دانش گمشده انسان با ايمان است .

و به همين مناسبت به معنى مخفى و غائب نيز آمده ، و لذا در آيه 10 سجده مى خوانيم : منكران معاد مى گفتند: اء إ ذا ضللنا فى الارض اء ئنا لفى خلق جديد: هنگامى كه در زمين پنهان و غائب شديم در خلقت نوينى قرار خواهيم گرفت ؟.

اگر ((ضال )) در آيه مورد بحث به معنى ((گمشده )) باشد مشكلى پيش نمى آيد، و اگر به معنى گمراه باشد منظور نداشتن دسترسى به راه نبوت

و رسالت قبل از بعثت است ، و يا به تعبير ديگر پيامبر در ذات خود چيزى نداشت ، هر چه داشت از سوى خدا بود، بنابراين در هر دو صورت مشكلى پيش نمى آيد.

بعد به بيان سومين نعمت پرداخته ، مى فرمايد: خداوند تو را فقير يافت و غنى و بى نياز كرد (و وجدك عائلا فاغنى ). <6>

توجه ((خديجه )) آن زن مخلص با وفا را به سوى تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختيار تو و اهداف بزرگت قرار دهد، و بعد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصيب تو كرد آن گونه كه براى رسيدن به اهداف بزرگت بى نياز شدى .

در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيات چنين فرمود: ا لم يجدك يتيما فاوى

قال : فردا لا مثل لك فى المخلوقين ، فاوى الناس اليك ، و وجدك ضالا اى ضالة فى قوم لا يعرفون فضلك فهداهم اليك ، و وجدك عائلا تعول اقواما بالعلم فاغناهم بك : آيا تو را يتيم يعنى فردى بى نظير در ميان مخلوقات خود نيافت و سپس مردم را در پناه تو قرار داد؟ و تو را گمشده و ناشناخته در ميان قومى يافت كه مقام فضل تو را نمى دانستند و خدا آنها را به سوى تو هدايت كرد، تو را سرپرست اقوامى در علم و دانش قرار داد و آنها را به وسيله تو بى نياز ساخت . <7>

البته اين حديث ناظر به بطون آيه است ، و گرنه ظاهر آيات همان است كه در بالا گفته شد.

مبادا تصور شود كه بيان اين امور كه در ظاهر آيه است از مقام شامخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كاهد، و يا توصيفى منفى از سوى پروردگار درباره او است ، بلكه اين در حقيقت بيان الطاف الهى و اكرام و احترام او نسبت به اين پيغمبر بزرگ است ، هنگامى كه محبوب ، سخن از الطافش نسبت به عاشق دلباخته مى گويد خود عين لطف و محبت است و دليل بر عنايت خاص او است ، و به همين دليل با شنيدن اين الفاظ از سوى محبوب روح تازه مى شود، و جان او صفا مى يابد و قلبش غرق آرامش و سكينه مى شود.

در آيات بعد به عنوان نتيجه گيرى از آيات قبل ، سه دستور پر اهميت به پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه

و آله و سلّم ) مى دهد كه هر چند مخاطب در آن شخص رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى مسلما همگان را شامل مى شود، نخست مى فرمايد: حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن (فاما اليتيم فلا تقهر).

((تقهر)) از ماده ((قهر)) به گفته ((راغب )) در مفردات به معنى غلبه تواءم با تحقير است ، ولى در هر يك از اين دو معنى نيز جداگانه استعمال مى شود، و مناسب در اينجا همان ((تحقير)) است .

اين نشان مى دهد كه در مورد يتيمان مساءله اطعام و انفاق گرچه مهم است ، ولى از آن مهمتر دلجوئى و نوازش و رفع كمبودهاى عاطفى است ، و لذا در حديث معروفى مى خوانيم كه ((رسول الله )) (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من مسح على راءس يتيم كان له بكل شعرة تمر على يده نور يوم القيامة : هر كس به عنوان نوازش دست بر سر يتيمى كشد به تعداد هر موئى كه دست او از آن مى گذرد در روز

قيامت نورى خواهد داشت . <8>

گوئى خداوند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: تو هم خود يتيم بودى و رنج يتيمى را كشيدهاى ، اكنون از دل و جان مراقب يتيمان باش و روح تشنه آنها را با محبت سيراب كن .

و در آيه بعد به دومين دستور پرداخته ، مى فرمايد: و سؤ ال كننده را از خود مران (و اما السائل فلا تنهر).

((لا تنهر)) از ماده ((نهر)) به معنى راندن تواءم با خشونت است ،

و بعيد نيست ريشه آن با نهر به معنى نهر آب جارى يكى باشد چرا كه آن هم آب را با شدت مى راند!

در اينكه منظور از سائل در اينجا چه كسى است ؟ چند تفسير وجود دارد: نخست اينكه منظور كسانى است كه سؤ الاتى در مسائل علمى و اعتقادى و دينى دارند، به قرينه اينكه اين دستور نفريعى است بر آنچه در آيات قبل آمده ((و وجدك ضالا فهدى )) خداوند تو را گمشده يافت و هدايت كرد پس به شكرانه اين هدايت الهى تو نيز در هدايت نيازمندان كوشا باش ، و هيچ تقاضا كننده هدايتى را از خود مران .

ديگر اينكه منظور كسانى است كه داراى فقر مادى هستند، و به سراغ تو مى آيند، بايد آنچه در توان دارى به كارگيرى ، و آنها را ماءيوس نكنى ، و از خود نرانى .

سوم اينكه هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى ، دستور مى دهد كه به تقاضاى سائلان در هر قسمت پاسخ مثبت ده ، اين معنى هم تناسب با هدايت الهى نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد و هم سرپرستى از او در زمانى كه يتيم بود.

عجب اينكه بعضى از مفسران براى اثبات اينكه مقصود از ((سائل )) در اينجا تنها سؤ ال كننده از مسائل علمى است گفته اند كه تعبير سائل در قرآن مجيد هرگز به معنى تقاضا كننده مالى نيامده است . <9>

در حالى كه مكرر در قرآن در اين معنى به كار رفته است ، چنانكه در آيه 19 ذاريات مى خوانيم : و

فى اموالهم حق للسائل و المحروم : در اموال آنها حقى است براى سائل و محروم همين معنى در آيه 25 معارج و 177 بقره نيز آمده است .

و سرانجام در سومين و آخرين دستور مى فرمايد: و اما نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن (و اما بنعمة ربك فحدث ).

بازگو كردن نعمت ، گاه با زبان است و تعبيراتى كه حاكى از نهايت شكر و سپاس باشد، نه غرور و برترى جوئى ، و گاه با عمل است به اين ترتيب كه از آن انفاق و بخشش در راه خدا كند، بخششى كه نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا كرده است .

اين سنت افراد سخاوتمند و كريم است كه وقتى نعمتى به آنها روى آورد بازگو مى كنند و شكر خدا را بجا مى آورند، و عملشان نيز تاييد و تاءكيدى است بر اين حقيقت ، به عكس بخيلان دون همت كه دائما ناله مى كنند، و اگر دنيا را نيز به آنها بدهى اصرار در پرده پوشى بر نعمتها دارند، چهره آنها فقيرانه ، و سخنانشان آميخته با آه و زارى و عملشان نيز بيانگر فقر است !

اين در حالى است كه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه فرمود: ان الله تعالى اذا انعم على عبد نعمة يحب ان يرى اثر النعمة عليه :

((خداوند هنگامى كه نعمتى به بنده اى مى بخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببيند)). <10>

بنابراين حاصل معنى آيه چنين مى شود: به شكرانه اينكه فقير بودى خدا بى نيازت كرد، تو هم آثار نعمت را آشكار

كن ، و با گفتار و عمل اين موهبت الهى را بازگو نما.

ولى بعضى از مفسران گفته اند منظور از ((نعمت )) در اينجا تنها نعمتهاى معنوى از جمله نبوت يا قرآن مجيد است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مؤ ظف بود آنها را ابلاغ كند و اين است منظور از بازگو كردن نعمت .

اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام نعمتهاى معنوى و مادى را شامل شود.

لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود معنى آيه چنين است : حدث بما اعطاك الله ، و فضلك ، و رزقك ، و احسن اليك و هداك : آنچه را خدا به تو بخشيده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نيكى به تو كرده و هدايت نموده همه را بازگو كن . <11>

و بالاخره در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم به عنوان يك دستور كلى مى خوانيم : من اعطى خيرا فلم ير عليه ، سمى بغيض الله ، معاديا لنعم الله !: هر كس خيرى به او رسد و آثارش بر او ديده نشود، دشمن خدا شمرده مى شود، و مخالف نعمتهاى او. <12>

اين سخن را با حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم كه

فرمود: ان الله جميل يحب الجمال ، و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده : خداوند زيبا است ، و زيبائى را دوست دارد! و همچنين دوست دارد آثار نعمت را بر بنده خود ببيند. <13>

1 - رهبرى برخاسته از ميان درد و رنجها!

آيات بالا ضمن اينكه نعمتهاى خداوند را

به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرح مى دهد اين نكته را نيز منعكس مى كند كه او در آغاز كودكى يتيم بود، و در شرائط سخت مادى زندگى مى كرد، با درد و رنج قرين بود، و از ميان رنجها برخاست و بايد چنين باشد.

يك رهبر الهى و انسانى بايد مرارتهاى زندگى را بچشد، ناراحتيها را شخصا لمس كند، و با تمام وجودش تلخيها را احساس كند، تا بتواند ارزيابى صحيحى از قشرهاى محروم جامعه كند و از حال مردمى كه در درد و رنج غوطه ورند با خبر باشد.

بايد در خردى پدر را از دست دهد تا از درد طفلان يتيمش با خبر باشد، بايد روزها گرسنه بماند و شبها گرسنه بخوابد، تا درد گرسنگان را با تمام وجودش درك كند.

لذا گاه كه يتيمى را مى ديد قطرات اشك از چشمان مباركش سرازير مى شد، او را بر دامان مى نشاند و نوازش مى داد و همچون جان شيرين در بر - مى گرفت .

او بايد فقر فرهنگى جامعه را به خوبى درك كرده باشد، تا كسانى را كه

براى كسب دانشى خدمتش مى رسند گرامى دارد، و با آغوش باز آنها را پذيرا گردد.

نه تنها پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بلكه شايد همه انبياء پرورش يافتگان رنجها و محروميتها بودند، و نه تنها انبياء كه همه رهبران راستين و مؤ فق چنين بودند، و بايد چنين باشند.

آن كس كه در ميان ناز و نعمت پرورش يافته ، در كاخهاى مجلل زندگى كرده ، و هر زمان هر چه مى خواسته در اختيارش بوده

، چگونه مى تواند درد محرومان را درك كند، منظره خانه فقرا و كاشانه يتيمان را در نظر مجسم سازد و به كمك آنها بشتابد؟!

در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ما بعث الله نبيا قط حتى يسترعيه الغنم يعلمه بذلك رعية الناس :

خدا هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد مگر اينكه او را به چوپانى گوسفندان گماشت تا از اين طريق چوپانى انسانها را به او بياموزد. <14>

يعنى هم رنج كشيدند، و هم صبر و تحمل در برابر موجودى كم شعور را تجربه كردند، و هم در ميان كوه و صحرا و آغوش طبيعت درسهاى بزرگ توحيد و عرفان را آموختند.

در حديث ديگرى آمده است كه موسى بن عمران از خداى خود پرسيد: من به چه دليل به اين مقام رسيدم ؟ خطاب آمد آيا به خاطر مى آورى آن روز كه بچه گوسفندى از ميان گله تو فرار كرد، به دنبال آن رفتى و آن را گرفتى ، و به او گفتى : حيوان ! چرا خود را خسته نمودى ؟ سپس بر دوش گرفتى و به گله گوسفندان باز گرداندى به اين دليل من تو را سرپرست خلق

كردم (اين تحمل و حوصله عجيب تو در مقابل يك حيوان دليل بر قدرت عظيم روحى تو است و لذا شايسته آن مقام بزرگى ).

2 - نوازش يتيمان

وجود كودكان يتيم كه پدر خود را در طفوليت از دست داده اند در هر اجتماعى اجتناب ناپذير است ، اين كودكان از جهات مختلفى بايد مورد حمايت قرار گيرند.

از نظر عاطفى داراى كمبودهائى هستند كه اگر خلاء وجود آنها از اين نظر پر

نشود كودكانى ناسالم ، و در بسيارى از مواقع سنگدل و جانى و خطرناك بار مى آيند، بعلاوه عواطف انسانى ايجاب مى كند كه آنها همچون ساير فرزندان جامعه مورد حمايت و توجه عموم باشند، و از همه اينها گذشته مردم از آينده كودكان خود كه ممكن است در چنين شرائطى قرار گيرند مطمئن شوند.

يتيمان در بسيارى از موارد داراى اموالى هستند كه بايد با دقت و امانت براى آينده آنها حفظ شود، و در بسيارى از موارد فاقد امكانات مالى هستند كه بايد از اين نظر نيز مورد توجه قرار گيرند بايد ديگران همچون پدران و مادرانى دلسوز رنج يتيمى را از روح آنها بيرون كنند، و گرد و غبار تنهائى را از چهره آنها بزدانيد.

لذا در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى بسيار روى اين مساءله تكيه شده است كه هم بعد اخلاقى دارد و هم بعد اجتماعى و انسانى .

اين حديث از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) معروف است كه فرمود: ان اليتيم اذا بكى اهتز لبكائه عرش الرحمن !: هنگامى كه يتيم گريه مى كند عرش خدا به لرزه در مى آيد خداوند به فرشتگانش مى فرمايد: اى ملائكه من !

چه كسى اين يتيم را كه پدرش در خاك پنهان شده است به گريه در آورده ؟ ملائكه مى گويند: خدايا! تو آگاهترى ، خداوند مى فرمايد: اى ملائكه من ! شما را گواه مى گيرم كه هر كس گريه او را خاموش ، و قلبش را خشنود كند، من روز قيامت او را خشنود خواهم كرد. <15>

از اين بالاتر حديث ديگرى از

پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : اذا بكى اليتيم وقعت دموعه فى كف الرحمن : هر گاه يتيم گريه كند اشكهاى او در دست خداوند رحمن مى ريزد!. <16>

باز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است كه فرمود: انا و كافل اليتيم كهاتين فى الجنة اذا اتقى الله عز و جل و اءشار بالسبابة و الوسطى : من و سرپرست يتيم مانند اين دو در بهشت خواهيم بود - به شرط اينكه تقواى الهى را پيشه كند - سپس اشاره به انگشت سبابه و انگشت وسط نمود. <17> اهميت اين موضوع آن قدر زياد است كه امير مؤ منان على در وصيت نامه معروفش توجه به يتيمان را در كنار توجه به نماز و قرآن قرار داده ، مى فرمايد: الله الله فى الايتام فلا تغبوا افواههم و لا يضيعوا بحضرتكم : خدا را خدا را درباره يتيمان ، آنها را گاهى سير و گاهى گرسنه نگذاريد، و نكند با حضور شما ضايع شوند. <18>

در حديثى از يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه مى گويد ما خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشسته بوديم ، پسر بچه اى خدمتش آمد، عرض كرد: كودكى يتيم هستم ، و خواهرى يتيم دارم ، و مادرى بيوه زن . از آنچه خدا به تو اطعام

كرده به ما اطعام كن ، تا خداوند از آنچه نزد او است آنقدر به تو ببخشد كه خشنود شوى !

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:

چه زيبا گفتى اى پسر! سپس رو به بلال كرده ، فرمود: برو از آنچه نزد ما است بياور، بلال بيست و يك خرما با خود آورد پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: هفت دانه براى تو، هفت دانه براى خواهرت ، و هفت دانه براى مادرت .

معاذ بن جبل برخاست دستى بر سر كودك يتيم كشيد گفت : خداوند يتيمى تو را جبران كند، و تو را جانشين صالحى براى پدرت سازد (كودك يتيم از فرزندان مهاجران بود).

پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رو به معاذ كرد و فرمود: انگيزه تو براى اينكار چه بود؟ عرض كرد: محبت و رحمت بود.

فرمود: هر كس از شما سرپرستى يتيمى را بر عهده گيرد، و حق آن را ادا كند، و دست بر سر يتيم كشد خداوند به عدد هر موئى حسنه اى براى او مى نويسد، و به هر موئى سيئه اى از او محو مى كند، و به هر موئى درجه اى به او مى بخشد. <19>

البته در جوامع گسترده اى مانند جوامع امروز، مسلمانان بايد به كارهاى فردى در اين زمينه قناعت نكنند بلكه بايد نيروهاى خود را متمركز كرده يتيمان را زير پوشش برنامه هاى حساب شده اقتصادى و فرهنگى و آموزشى قرار دهند، و از آنها افرادى لايق براى جامعه اسلامى بسازند، و اين امر مهم نياز به همكارى عمومى دارد.

3 - بازگو كردن نعمتها

دستورى كه در آيات فوق در اين زمينه آمده در صورتى كه به عنوان شكر و سپاس الهى ، و نه به عنوان افتخار برترى جوئى انجام گيرد، علاوه

بر اينكه انسان را در مقام عبوديت پروردگار تكامل مى بخشد و اثرات مثبت اجتماعى دارد در روح و جان خود انسان نيز اثر آرام بخشى مى گذارد.

يادآورى نعمتهاى خدا سبب مى شود كه انسان كمبودها را كمتر احساس كند، از بيماريها شكوه نكند چرا كه بر سلامت اعضاء ديگر خود شكرگزار است ، بخاطر از دست دادن چيزى جزع و فزع ننمايد چرا كه بقيه امكانات خود را بازگو مى كند.

اينگونه افراد در سختيها و طوفانهاى زندگى گرفتار ياءس و نوميدى و اضطراب و ناراحتى نمى شوند روحى آرام و قلبى مطمئن دارند و توان آنها در مبارزه با مشكلات زياد است .

خداوندا! نعمتهايت بيش از آن است كه بتوان آنها را بازگو كرد، آنها را از ما سلب مكن ، و به كرمت بيفزا.

پروردگارا! ما در اين دنيا غرق احسان توئيم ، انتظار داريم در آن دنيا نيز چنين باشيم .

بارالها! ما را توفيقى مرحمت كن كه هميشه پشتيبان محرومان و حافظ حقوق يتيمان باشيم .

آمين يا رب العالمين به شكرانه اين همه نعمت كه خدا به تو داده ...

چنانكه گفتيم هدف در اين سوره تسلى و دلدارى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم

الطاف الهى نسبت به آن حضرت است ، لذا در ادامه آيات گذشته كه از اين معنى سخن مى گفت ، در آيات مورد بحث نخست به ذكر سه موهبت از مواهب خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرداخته ، و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مى دهد.

مى فرمايد: آيا خداوند تو را يتيم نيافت و

سپس پناه داد (ا لم يجدك يتيما فاوى ).

در شكم مادر بودى كه پدرت عبدالله از دنيا رفت ، تو را در آغوش جدت عبدالمطلب (سيد مكه ) پرورش دادم .

شش ساله بودى كه مادرت از دنيا رفت ، و از اين نظر نيز تنها شدى ، اما عشق و محبت تو را در قلب عبدالمطلب افزون ساختم .

هشت ساله بودى كه جدت عبدالمطلب از دنيا رفت عمويت ابوطالب را به خدمت و حمايتت گماشتم ، تا تو را همچون جان شيرين در بر گيرد و محافظت كند.

آرى تو يتيم بودى و من به تو پناه دادم .

بعضى از مفسران معانى ديگرى براى اين آيه گفته اند كه با ظاهر آن سازگار نيست ، از جمله اينكه منظور از يتيم كسى است كه در شرافت و فضيلت مثل و مانند ندارد، همانگونه كه گوهر بى نظير را ((درّ يتيم )) گويند، بنابراين معنى جمله چنين مى شود خداوند تو را در شرافت و فضل بى مانند يافت لذا تو را بر گزيد و مقام نبوت بخشيد.

ديگر اينكه : تو خود يك روز يتيم بودى ، ولى سرانجام پناهگاه يتيمان و رهبر انسانها شدى .

بدون شك معنى اول از هر جهت مناسب تر است و با ظاهر آيه هماهنگ تر.

بعد به ذكر نعمت دوم پرداخته مى فرمايد و تو را گمشده يافت و هدايت كرد (و وجدك ضالا فهدى ).

آرى تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى ، و ما اين نور را در قلب تو افكنديم كه به وسيله آن انسانها را هدايت كنى چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: ما كنت تدرى

ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا: تو نه كتاب را مى دانستى و نه ايمان را (از محتواى قرآن و اسلام قبل از نزول وحى آگاه نبودى ) ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مى كنيم (شورى - 52). روشن است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهى بود، خداوند دست او را گرفت و هدايت فرمود، و به اين مقام نشاند، چنانكه در آيه 3 سوره يوسف مى خوانيم : نحن نقص عليك احسن القصص بما او حينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين : ما بهترين داستانها را براى تو از طريق وحى اين قرآن بازگو كرديم ، هر چند پيش از آن از غافلان بودى .

مسلما اگر هدايت الهى و امدادهاى غيبى دست پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نمى گرفت . او هرگز به سر منزل مقصود راه نمى يافت .

بنابراين منظور از ((ضلالت )) در اينجا نفى ايمان و توحيد و پاكى و تقوى نيست ، بلكه به قرينه آياتى كه در بالا به آن اشاره شد نفى آگاهى از اسرار نبوت ، و قوانين اسلام ، و عدم آشنائى با اين حقايق بود، همانگونه كه بسيارى از مفسران گفته اند، ولى بعد از بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت (دقت كنيد).

در آيه 282 سوره بقره به هنگام ذكر

فلسفه تعدد گواهان در مساءله نوشتن سند وامها، مى فرمايد: ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخرى :

اين به خاطر آن است كه اگر يكى از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگرى به او ياد آورى نمايد.

در اين آيه ((ضلالت )) فقط به معنى فراموشى آمده است به قرينه جمله ((فتذكر)).

در اينجا تفسيرهاى متعدد ديگرى نيز براى آيه ذكر شده ، از جمله اينكه : منظور آن است كه تو بى نام و نشان بودى و خداوند آنقدر به تو از مواهب بى نظير عطا كرد كه همه جا شناخته شدى .

يا اينكه : تو چند بار در دوران طفوليتت گم شدى (يكبار در دره هاى مكه ، آنگاه كه در حمايت عبدالمطلب بودى ، بار ديگر زمانى كه مادر رضاعيت ((حليمه )) سعديه بعد از پايان دوران شيرخوارى تو را به سوى مكه مى آورد تا به عبدالمطلب دهد، در راه گم شدى ، و مرتبه سوم در آن هنگام كه با عمويت ابوطالب در قافله اى كه به سوى شام مى رفت در يك شب تاريك و ظلمانى راه را گم كردى ) و خداوند در تمام اين موارد تو را هدايت كرد و به آغوش پر مهر جد يا عمويت رسانيد.

قابل توجه اينكه ((ضال )) از نظر لغت به دو معنى آمده : گمشده و گمراه مثلا گفته مى شود: الحكمة ضالة المؤ من : دانش گمشده انسان با ايمان است .

و به همين مناسبت به معنى مخفى و غائب نيز آمده ، و لذا در آيه 10 سجده مى خوانيم : منكران معاد مى گفتند: اء إ ذا ضللنا فى

الارض اء ئنا لفى خلق جديد: هنگامى كه در زمين پنهان و غائب شديم در خلقت نوينى قرار خواهيم گرفت ؟.

اگر ((ضال )) در آيه مورد بحث به معنى ((گمشده )) باشد مشكلى پيش نمى آيد، و اگر به معنى گمراه باشد منظور نداشتن دسترسى به راه نبوت

و رسالت قبل از بعثت است ، و يا به تعبير ديگر پيامبر در ذات خود چيزى نداشت ، هر چه داشت از سوى خدا بود، بنابراين در هر دو صورت مشكلى پيش نمى آيد.

بعد به بيان سومين نعمت پرداخته ، مى فرمايد: خداوند تو را فقير يافت و غنى و بى نياز كرد (و وجدك عائلا فاغنى ).

توجه ((خديجه )) آن زن مخلص با وفا را به سوى تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختيار تو و اهداف بزرگت قرار دهد، و بعد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصيب تو كرد آن گونه كه براى رسيدن به اهداف بزرگت بى نياز شدى .

در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيات چنين فرمود: ا لم يجدك يتيما فاوى قال : فردا لا مثل لك فى المخلوقين ، فاوى الناس اليك ، و وجدك ضالا اى ضالة فى قوم لا يعرفون فضلك فهداهم اليك ، و وجدك عائلا تعول اقواما بالعلم فاغناهم بك : آيا تو را يتيم يعنى فردى بى نظير در ميان مخلوقات خود نيافت و سپس مردم را در پناه تو قرار داد؟ و تو را گمشده و ناشناخته در ميان قومى يافت كه مقام فضل تو را نمى دانستند و خدا آنها

را به سوى تو هدايت كرد، تو را سرپرست اقوامى در علم و دانش قرار داد و آنها را به وسيله تو بى نياز ساخت .

البته اين حديث ناظر به بطون آيه است ، و گرنه ظاهر آيات همان است كه در بالا گفته شد.

مبادا تصور شود كه بيان اين امور كه در ظاهر آيه است از مقام شامخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كاهد، و يا توصيفى منفى از سوى پروردگار درباره او است ، بلكه اين در حقيقت بيان الطاف الهى و اكرام و احترام او نسبت به اين پيغمبر بزرگ است ، هنگامى كه محبوب ، سخن از الطافش نسبت به عاشق دلباخته مى گويد خود عين لطف و محبت است و دليل بر عنايت خاص او است ، و به همين دليل با شنيدن اين الفاظ از سوى محبوب روح تازه مى شود، و جان او صفا مى يابد و قلبش غرق آرامش و سكينه مى شود.

در آيات بعد به عنوان نتيجه گيرى از آيات قبل ، سه دستور پر اهميت به پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دهد كه هر چند مخاطب در آن شخص رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى مسلما همگان را شامل مى شود، نخست مى فرمايد: حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن (فاما اليتيم فلا تقهر).

((تقهر)) از ماده ((قهر)) به گفته ((راغب )) در مفردات به معنى غلبه تواءم با تحقير است ، ولى در هر يك از اين دو معنى نيز جداگانه استعمال مى شود، و مناسب

در اينجا همان ((تحقير)) است .

اين نشان مى دهد كه در مورد يتيمان مساءله اطعام و انفاق گرچه مهم است ، ولى از آن مهمتر دلجوئى و نوازش و رفع كمبودهاى عاطفى است ، و لذا در حديث معروفى مى خوانيم كه ((رسول الله )) (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من مسح على راءس يتيم كان له بكل شعرة تمر على يده نور يوم القيامة : هر كس به عنوان نوازش دست بر سر يتيمى كشد به تعداد هر موئى كه دست او از آن مى گذرد در روز

قيامت نورى خواهد داشت .

گوئى خداوند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: تو هم خود يتيم بودى و رنج يتيمى را كشيدهاى ، اكنون از دل و جان مراقب يتيمان باش و روح تشنه آنها را با محبت سيراب كن .

و در آيه بعد به دومين دستور پرداخته ، مى فرمايد: و سؤ ال كننده را از خود مران (و اما السائل فلا تنهر).

((لا تنهر)) از ماده ((نهر)) به معنى راندن تواءم با خشونت است ، و بعيد نيست ريشه آن با نهر به معنى نهر آب جارى يكى باشد چرا كه آن هم آب را با شدت مى راند!

در اينكه منظور از سائل در اينجا چه كسى است ؟ چند تفسير وجود دارد: نخست اينكه منظور كسانى است كه سؤ الاتى در مسائل علمى و اعتقادى و دينى دارند، به قرينه اينكه اين دستور نفريعى است بر آنچه در آيات قبل آمده ((و وجدك ضالا فهدى )) خداوند تو را گمشده يافت و هدايت كرد پس

به شكرانه اين هدايت الهى تو نيز در هدايت نيازمندان كوشا باش ، و هيچ تقاضا كننده هدايتى را از خود مران .

ديگر اينكه منظور كسانى است كه داراى فقر مادى هستند، و به سراغ تو مى آيند، بايد آنچه در توان دارى به كارگيرى ، و آنها را ماءيوس نكنى ، و از خود نرانى .

سوم اينكه هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى ، دستور مى دهد كه به تقاضاى سائلان در هر قسمت پاسخ مثبت ده ، اين معنى هم تناسب با هدايت الهى نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد و هم سرپرستى از او در زمانى كه يتيم بود.

عجب اينكه بعضى از مفسران براى اثبات اينكه مقصود از ((سائل )) در اينجا تنها سؤ ال كننده از مسائل علمى است گفته اند كه تعبير سائل در قرآن مجيد هرگز به معنى تقاضا كننده مالى نيامده است .

در حالى كه مكرر در قرآن در اين معنى به كار رفته است ، چنانكه در آيه 19 ذاريات مى خوانيم : و فى اموالهم حق للسائل و المحروم : در اموال آنها حقى است براى سائل و محروم همين معنى در آيه 25 معارج و 177 بقره نيز آمده است .

و سرانجام در سومين و آخرين دستور مى فرمايد: و اما نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن (و اما بنعمة ربك فحدث ).

بازگو كردن نعمت ، گاه با زبان است و تعبيراتى كه حاكى از نهايت شكر و سپاس باشد، نه غرور و برترى جوئى ، و گاه با عمل است به اين ترتيب كه از

آن انفاق و بخشش در راه خدا كند، بخششى كه نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا كرده است .

اين سنت افراد سخاوتمند و كريم است كه وقتى نعمتى به آنها روى آورد بازگو مى كنند و شكر خدا را بجا مى آورند، و عملشان نيز تاييد و تاءكيدى است بر اين حقيقت ، به عكس بخيلان دون همت كه دائما ناله مى كنند، و اگر دنيا را نيز به آنها بدهى اصرار در پرده پوشى بر نعمتها دارند، چهره آنها فقيرانه ، و سخنانشان آميخته با آه و زارى و عملشان نيز بيانگر فقر است !

اين در حالى است كه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه فرمود: ان الله تعالى اذا انعم على عبد نعمة يحب ان يرى اثر النعمة عليه :

((خداوند هنگامى كه نعمتى به بنده اى مى بخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببيند)).

بنابراين حاصل معنى آيه چنين مى شود: به شكرانه اينكه فقير بودى خدا بى نيازت كرد، تو هم آثار نعمت را آشكار كن ، و با گفتار و عمل اين موهبت الهى را بازگو نما.

ولى بعضى از مفسران گفته اند منظور از ((نعمت )) در اينجا تنها نعمتهاى معنوى از جمله نبوت يا قرآن مجيد است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مؤ ظف بود آنها را ابلاغ كند و اين است منظور از بازگو كردن نعمت .

اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام نعمتهاى معنوى و مادى را شامل شود.

لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود

معنى آيه چنين است : حدث بما اعطاك الله ، و فضلك ، و رزقك ، و احسن اليك و هداك : آنچه را خدا به تو بخشيده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نيكى به تو كرده و هدايت نموده همه را بازگو كن .

و بالاخره در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم به عنوان يك دستور كلى مى خوانيم : من اعطى خيرا فلم ير عليه ، سمى بغيض الله ، معاديا لنعم الله !: هر كس خيرى به او رسد و آثارش بر او ديده نشود، دشمن خدا شمرده مى شود، و مخالف نعمتهاى او.

اين سخن را با حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم كه

فرمود: ان الله جميل يحب الجمال ، و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده : خداوند زيبا است ، و زيبائى را دوست دارد! و همچنين دوست دارد آثار نعمت را بر بنده خود ببيند.

1 - رهبرى برخاسته از ميان درد و رنجها!

آيات بالا ضمن اينكه نعمتهاى خداوند را به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرح مى دهد اين نكته را نيز منعكس مى كند كه او در آغاز كودكى يتيم بود، و در شرائط سخت مادى زندگى مى كرد، با درد و رنج قرين بود، و از ميان رنجها برخاست و بايد چنين باشد.

يك رهبر الهى و انسانى بايد مرارتهاى زندگى را بچشد، ناراحتيها را شخصا لمس كند، و با تمام وجودش تلخيها را احساس كند، تا بتواند ارزيابى صحيحى از قشرهاى محروم جامعه كند و از حال مردمى كه در درد و

رنج غوطه ورند با خبر باشد.

بايد در خردى پدر را از دست دهد تا از درد طفلان يتيمش با خبر باشد، بايد روزها گرسنه بماند و شبها گرسنه بخوابد، تا درد گرسنگان را با تمام وجودش درك كند.

لذا گاه كه يتيمى را مى ديد قطرات اشك از چشمان مباركش سرازير مى شد، او را بر دامان مى نشاند و نوازش مى داد و همچون جان شيرين در بر - مى گرفت .

او بايد فقر فرهنگى جامعه را به خوبى درك كرده باشد، تا كسانى را كه

براى كسب دانشى خدمتش مى رسند گرامى دارد، و با آغوش باز آنها را پذيرا گردد.

نه تنها پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بلكه شايد همه انبياء پرورش يافتگان رنجها و محروميتها بودند، و نه تنها انبياء كه همه رهبران راستين و مؤ فق چنين بودند، و بايد چنين باشند.

آن كس كه در ميان ناز و نعمت پرورش يافته ، در كاخهاى مجلل زندگى كرده ، و هر زمان هر چه مى خواسته در اختيارش بوده ، چگونه مى تواند درد محرومان را درك كند، منظره خانه فقرا و كاشانه يتيمان را در نظر مجسم سازد و به كمك آنها بشتابد؟!

در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ما بعث الله نبيا قط حتى يسترعيه الغنم يعلمه بذلك رعية الناس :

خدا هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد مگر اينكه او را به چوپانى گوسفندان گماشت تا از اين طريق چوپانى انسانها را به او بياموزد.

يعنى هم رنج كشيدند، و هم صبر و تحمل در برابر موجودى كم شعور را تجربه كردند، و هم در

ميان كوه و صحرا و آغوش طبيعت درسهاى بزرگ توحيد و عرفان را آموختند.

در حديث ديگرى آمده است كه موسى بن عمران از خداى خود پرسيد: من به چه دليل به اين مقام رسيدم ؟ خطاب آمد آيا به خاطر مى آورى آن روز كه بچه گوسفندى از ميان گله تو فرار كرد، به دنبال آن رفتى و آن را گرفتى ، و به او گفتى : حيوان ! چرا خود را خسته نمودى ؟ سپس بر دوش گرفتى و به گله گوسفندان باز گرداندى به اين دليل من تو را سرپرست خلق

كردم (اين تحمل و حوصله عجيب تو در مقابل يك حيوان دليل بر قدرت عظيم روحى تو است و لذا شايسته آن مقام بزرگى ).

2 - نوازش يتيمان

وجود كودكان يتيم كه پدر خود را در طفوليت از دست داده اند در هر اجتماعى اجتناب ناپذير است ، اين كودكان از جهات مختلفى بايد مورد حمايت قرار گيرند.

از نظر عاطفى داراى كمبودهائى هستند كه اگر خلاء وجود آنها از اين نظر پر نشود كودكانى ناسالم ، و در بسيارى از مواقع سنگدل و جانى و خطرناك بار مى آيند، بعلاوه عواطف انسانى ايجاب مى كند كه آنها همچون ساير فرزندان جامعه مورد حمايت و توجه عموم باشند، و از همه اينها گذشته مردم از آينده كودكان خود كه ممكن است در چنين شرائطى قرار گيرند مطمئن شوند.

يتيمان در بسيارى از موارد داراى اموالى هستند كه بايد با دقت و امانت براى آينده آنها حفظ شود، و در بسيارى از موارد فاقد امكانات مالى هستند كه بايد از اين نظر نيز مورد توجه قرار گيرند

بايد ديگران همچون پدران و مادرانى دلسوز رنج يتيمى را از روح آنها بيرون كنند، و گرد و غبار تنهائى را از چهره آنها بزدانيد.

لذا در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى بسيار روى اين مساءله تكيه شده است كه هم بعد اخلاقى دارد و هم بعد اجتماعى و انسانى .

اين حديث از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) معروف است كه فرمود: ان اليتيم اذا بكى اهتز لبكائه عرش الرحمن !: هنگامى كه يتيم گريه مى كند عرش خدا به لرزه در مى آيد خداوند به فرشتگانش مى فرمايد: اى ملائكه من !

چه كسى اين يتيم را كه پدرش در خاك پنهان شده است به گريه در آورده ؟ ملائكه مى گويند: خدايا! تو آگاهترى ، خداوند مى فرمايد: اى ملائكه من ! شما را گواه مى گيرم كه هر كس گريه او را خاموش ، و قلبش را خشنود كند، من روز قيامت او را خشنود خواهم كرد.

از اين بالاتر حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : اذا بكى اليتيم وقعت دموعه فى كف الرحمن : هر گاه يتيم گريه كند اشكهاى او در دست خداوند رحمن مى ريزد!.

باز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است كه فرمود: انا و كافل اليتيم كهاتين فى الجنة اذا اتقى الله عز و جل و اءشار بالسبابة و الوسطى : من و سرپرست يتيم مانند اين دو در بهشت خواهيم بود - به شرط اينكه تقواى الهى را پيشه كند - سپس اشاره به انگشت سبابه و انگشت وسط نمود.

اهميت اين موضوع آن قدر زياد است كه امير مؤ منان على در وصيت نامه معروفش توجه به يتيمان را در كنار توجه به نماز و قرآن قرار داده ، مى فرمايد: الله الله فى الايتام فلا تغبوا افواههم و لا يضيعوا بحضرتكم : خدا را خدا را درباره يتيمان ، آنها را گاهى سير و گاهى گرسنه نگذاريد، و نكند با حضور شما ضايع شوند.

در حديثى از يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه مى گويد ما خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشسته بوديم ، پسر بچه اى خدمتش آمد، عرض كرد: كودكى يتيم هستم ، و خواهرى يتيم دارم ، و مادرى بيوه زن . از آنچه خدا به تو اطعام

كرده به ما اطعام كن ، تا خداوند از آنچه نزد او است آنقدر به تو ببخشد كه خشنود شوى !

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: چه زيبا گفتى اى پسر! سپس رو به بلال كرده ، فرمود: برو از آنچه نزد ما است بياور، بلال بيست و يك خرما با خود آورد پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: هفت دانه براى تو، هفت دانه براى خواهرت ، و هفت دانه براى مادرت .

معاذ بن جبل برخاست دستى بر سر كودك يتيم كشيد گفت : خداوند يتيمى تو را جبران كند، و تو را جانشين صالحى براى پدرت سازد (كودك يتيم از فرزندان مهاجران بود).

پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رو به معاذ كرد و فرمود: انگيزه

تو براى اينكار چه بود؟ عرض كرد: محبت و رحمت بود.

فرمود: هر كس از شما سرپرستى يتيمى را بر عهده گيرد، و حق آن را ادا كند، و دست بر سر يتيم كشد خداوند به عدد هر موئى حسنه اى براى او مى نويسد، و به هر موئى سيئه اى از او محو مى كند، و به هر موئى درجه اى به او مى بخشد.

البته در جوامع گسترده اى مانند جوامع امروز، مسلمانان بايد به كارهاى فردى در اين زمينه قناعت نكنند بلكه بايد نيروهاى خود را متمركز كرده يتيمان را زير پوشش برنامه هاى حساب شده اقتصادى و فرهنگى و آموزشى قرار دهند، و از آنها افرادى لايق براى جامعه اسلامى بسازند، و اين امر مهم نياز به همكارى عمومى دارد.

3 - بازگو كردن نعمتها

دستورى كه در آيات فوق در اين زمينه آمده در صورتى كه به عنوان شكر و سپاس الهى ، و نه به عنوان افتخار برترى جوئى انجام گيرد، علاوه بر اينكه انسان را در مقام عبوديت پروردگار تكامل مى بخشد و اثرات مثبت اجتماعى دارد در روح و جان خود انسان نيز اثر آرام بخشى مى گذارد.

يادآورى نعمتهاى خدا سبب مى شود كه انسان كمبودها را كمتر احساس كند، از بيماريها شكوه نكند چرا كه بر سلامت اعضاء ديگر خود شكرگزار است ، بخاطر از دست دادن چيزى جزع و فزع ننمايد چرا كه بقيه امكانات خود را بازگو مى كند.

اينگونه افراد در سختيها و طوفانهاى زندگى گرفتار ياءس و نوميدى و اضطراب و ناراحتى نمى شوند روحى آرام و قلبى مطمئن دارند و توان آنها در مبارزه با مشكلات

زياد است .

خداوندا! نعمتهايت بيش از آن است كه بتوان آنها را بازگو كرد، آنها را از ما سلب مكن ، و به كرمت بيفزا.

پروردگارا! ما در اين دنيا غرق احسان توئيم ، انتظار داريم در آن دنيا نيز چنين باشيم .

بارالها! ما را توفيقى مرحمت كن كه هميشه پشتيبان محرومان و حافظ حقوق يتيمان باشيم .

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره

در آستانه نود و سومين سوره ايستاده ايم، و پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن به شناسنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره نام اين سوره مباركه «ضحى» به معنى «نور و روشنايى» است.

اين نام بلند و روشنگر از نخستين آيه اين سوره بر گرفته شده است، چراكه خداى فرزانه در اين آيه به روشنايى روز سوگند ياد مى كند.

2 - فرودگاه آن

اين سوره از نظر فرود، سيزده همين سوره است، كه پس از سوره قلم و پيش از سوره «مزّمّل»، در مكّه و كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمده است.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن اين سوره داراى 11 آيه است، و از 40 واژه و 172 حرف شكل گرفته است.

4 - پاداش تلاوت اين سوره از پيامبرگرامى آورده اند كه در اين مورد فرمود:

من قرأها كان ممن يرضاه الله، و لمحمد (ص) اَن يشفع له، و له عشر حسنات بعدد كل يتيم سائل.(185)

هر كس اين سوره را تلاوت كند، از كسانى خواهد بود كه خدا از آنان خشنود مى گردد، و پيامبر از او شفاعت نموده، و به شمار

هر يتيم و فقير سؤال كننده ده پاداش به او داده خواهد شد.

5 - دور نمايى از محتواى اين سوره قرآن پژوهان برآنند كه پس از فرود دوازده سوره از سوره هاى قرآن به پيامبر به صورت تدريجى، مدتى وحى نيامد، و همين موضوع براى شرك و استبداد حاكم بهانه اى براى عيب جوى از پيامبر و قرآن گرديد.

از پى آن خداى فرزانه در راه آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر و قوت قلب آن حضرت و مردم با ايمان اين سوره را بر قلب نورانى او فروفرستاد، و اين مفاهيم بلند و انسان پرور را به تابلو برد!

دو سوگند بيدارگر،

نويدهاى شورانگيز و شوق آفرين به پيامبر،

پرتوى از نعمت هاى خدا به پيامبر،

چند رهنمود بسيار مهم و سرنوشت ساز،

و دستور سپاس گزارى در برابر نعمت ها.

1 - سوگند به نيمروز،

2 - و به شب آن گاه كه آرام گيرد،

3 - كه پروردگارت تو را نه وانهاده و نه دشمن داشته است.

4 - و بى ترديد آخرت براى تو از دنيا بهتر است.

5 - و بى گمان پروردگارت به تو [نعمت ها] خواهد بخشيد كه خشنود گردى.

6 - آيا او تو را يتيم نيافت؛ و جاى داد؟!

7 - و گم گشته ات يافت؛ پس راه نمود.

8 - و تو را تهى دست يافت؛ پس بى نياز گردانيد.

9 - پس بر يتيم چيرگى نجوى؛

10 - و بر گدا بانگ نزن.

11 - و از نعمت پروردگارت سخن گوى.

نگرش بر واژه ها

ضحى: اين واژه به معنى آغازين ساعت هاى روز و آن گاهى است كه خورشيد بالا مى آيد، و نور آن همه

جا گسترش مى يابد.

سجو: اين واژه به معنى سكون و آرامش يافتن، پوشانيدن، و تاريك شدن آمده است، كه در اين جا منظور سكون و آرامش يافتن است. واژه «سجى» از همين واژه «سجو» بر گرفته شده است.

در شعر عرب نيز اين واژه به همين معنى آمده است: براى نمونه شاعر مى گويد:

فما ذنبنا اِذ جاش بحر ابن عمكم، و بحرك ساج ...

گناه ما چيست آن گاه كه درياى پسر عموى شما به هيجان مى آيد، در حالى كه درياى تو آرام است..،

و شاعر ديگرى مى گويد:

يا حبذا القمراء

والليل الساج....

راستى كه مهتاب و شب ساكن و آرام و راه هايى كه بسان پرده بافته شده است، چقدر زيباست!

ودع: از ريشه «توديع» به معنى خداحافظى و وداع آمده است.

قلى: كينه و دشمنى.

تنهر: اين واژه از ريشه «نهر» به معنى فرياد زدن بر چهره سؤال كننده و راندن آن باتندى و خشونت آمده است.

تقهر: از ماده قهر به معنى چيرگى بر ديگرى و تحقير او آمده است.

شأن نزول اين سوره

در مورد شأن نزول و داستان فرود آيات روشنگر اين سوره، رواياتى رسيده، كه اين گونه اند:

1 - «ابن عباس» آورده است كه: در آغازين سال هاى بعثت پيامبر بود كه به مدت 15 روز فرشته وحى نيامد و آيه اى بر محمد (ص) نازل نشد. اين رويداد بهانه اى به دست شرك گرايان و ظالمان داد تا بر بافته هاى منفى و گزنده خود شدت بخشند، كه خداى محمد (ص) او را رها ساخته و به او خشم گرفته است.

درست آن گاه بود كه اين سوره و آيات روح پرور آن فرود آمد.

2 - پاره اى آورده اند كه گروهى از مسلمانان پس از نيامدن وحى و پيام رسان خدا، به حضور پيامبر آمدند و گفتند: چرا فرشته وحى نمى آيد و آيات نازل نمى شود؟

پيامبر فرمود: و كيف ينزل الوحى وانتم لاتتقون براجمكم، ولاتقلمون اظفاركم؟ چگونه وحى فرود آيد در حالى كه شما بندهاى انگشتان خود را پاك و پاكيزه نمى سازيد وناخن هاى خود را نمى گيريد؟ و بدين سان آنان را به رعايت بيشتر بهداشت و نظافت و پاكيزگى ظاهر و باطن ترغيب كرد.

پاره اى مدت نيامدن وحى را دوازده روز، و برخى چهل روز گفته اند...

پس از فرود فرشته وحى، پيامبر به او گفت نيامدى و پيام نياوردى تا سخت در شور و شوق ديدارت شدم ما جئت حتى ما اشتقت اليك. جيريل گفت: من به ديدار تو اى پيامبر! شور و شوق بيشترى داشتم اما من بنده اى فرمان بردارم و تنها به فرمان پروردگارم فرود مى آيم و انا كنت اشد اليك شوقاً و لكنى مأمور...!

3 - در روايت ديگرى آورده اند كه: گروهى از يهود به حضور پيامبر آمدند و از داستان «ذوالقرنين» و «اصحاب كهف» و پديده «روح» پرسيدند.

پيامبر به آنان وعده داد كه فردا پاسخ آنان را بدهد اما «انشاءالله» بر زبان نياورد؛ به همين جهت بود كه فرشته وحى نيامد و پيام نرسيد. پيامبر از اين رويداد غرق در اندوه گرديد و دشمنان شاد شدند و زبان گزنده خود را به نكوهش گشودند. آن گاه بود كه اين سوره براى آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر فرود آمد.

4 - درروايت چهارمى آورده اند كه: انگشت مبارك پيامبر هدف سنگ قرار گرفت و آسيب ديد .به هنگام درد

انگشت، رو به آن نمود و فرمود: بايد در راه خدا آنچه به تو رسيده است شكيبايى ورزى. دراين شرايط بود كه وحى الهى نيز دو، يا سه شب، بر آن بزرگوار نيامد و رنجى بر ناراحتى او افزود. «ام جميل» همسر «ابولهب» نيز بازبان گزنده اش نمك بر زخم دل او پاشيد و گفت: گويى شيطان او را رها ساخته و ديگر سخن جديدى برايش نياورده است! آرى، آن گاه بود كه اين سوره و آيات روح پرور آن براى آرامش بخشيدن به قلب نازنين آن حضرت فرود آمد.

تفسير

نويدهاى شورانگيز وشوق آفرين به پيامبر

در آخرين آيات سوره پيش خداى فرزانه به پرواپيشه ترين انسان ها نويد داد، كه پاداشى پرشكوه - به گونه اى كه خشنود و شادمان گردند - به آنان ارزانى خواهد داشت، اينك اين سوره را باهدف خشنود ساختن بنده برگزيده بارگاه خود در اين جهان و جهان ديگر آغاز مى كند. نخست مى فرمايد

وَ الضُّحى

سوگند به روز، آن گاه كه خورشيد بر آيد و نور آن همه جارا فراگيرد،

در اين آيه به تمام روز و روشنايى آن سوگند ياد مى شود؛ دليل آن، آيه بعد است كه شب دربرابر روز قرار مى گيرد.

آن گاه مى فرمايد:

وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى

و سوگند به شب آن گاه كه تاريكى آن سايه گستر گردد و آرامش و سكوت همه جا را فراگيرد.

از ديدگاه پاره اى از مفسران واژه «ضحى» به معنى ساعت اوّل روز آمده است.

و از ديدگاه پاره اى ديگر به معنى آغاز روز و آنگاهى است كه خورشيد بالا آمده و نور آن همه جارا فراگرفته و هنگامه اعتدال روز در گرما وسرما در تابستان و زمستان

است.

«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه سوگند به پروردگار چاشتگاه و پروردگار شب، آن گاه كه تاريكى شب همه جارا فراگيرد.

در تفسير آيه مورد بحث «عطاء» و «ضحاك» مى گويند: منظور اين است كه: سوگند به شب، آن گاه كه تاريكى آن همه جا را فراگيرد.

و به باور «حسن» سوگند به شب، آن گاه كه تاريكى آن روى آورد.

پس از اين دو سوگند، در پاسخ آنها و در مورد واقعيتى كه سوگندها به خاطر بيان آن است مى فرمايد:

ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى هان اى پيامبر! به روشنايى روز و به تاريكى شب سوگند كه پروردگارت با نفرستادن وحى و قطع موقت آن، نه تو را رها ساخته، و نه از روزى كه تو را برگزيده، دشمن داشته است.

سپس مى فرمايد:

وَ لَلْ آخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى و بى گمان پاداش پر شكوه و نعمت هاى پاينده خدا در سراى آخرت از دنيا و نعمت هاى زودگذر و فناپذير آن بهتر است.

«ابن عباس» مى گويد: خداى فرزانه در بهشت پر طراوت و زيبا قصرها و سراهاى بى شمارى از «لوءلوء» براى آن حضرت آماده ساخته است، كه خاك آن از مشك عطرآگين تر است، و در هر كاخى، از همسران و همدمان و خدمت گزاران زيبا گرفته تا انواع نعمت ها، به بهترين شكل و كامل ترين صورت براى او موجود است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و بى ترديد بخش پايانى عمر تو اى پيامبر! براى تو از بخش نخست آن، از نظر موفقيت و پيروزى و رسيدن به هدفها و آرمان ها بهتر است، و راه و رسم عادلانه ات جهان گستر خواهد شد.

و به آن حضرت نويد مى دهد كه:

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى و به زودى پروردگارت به تو آن قدر نعمت ارزانى خواهد داشت كه خشنود و شادمان گردى.

به باور پاره اى منظور از اين نعمت هاى گران عبارت از مقام شفاعت در سراى آخرت، حوض كوثر، و ديگر نعمت هاى وصف ناپذير در جهان ديگراست كه به پيامبر و به احترام او به امت وى ارزانى خواهد شد.

از «محمد حنفيه» آورده اند كه: هان اى مردم عراق! به باور شما، در كتاب خدا اميدبخش ترين آيه اين است كه مى فرمايد:

قل يا عبادى الذين اسرفواعلى انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله...(186)

بگو: اى بندگان من - كه بر خويشتن زياده روى داشته ايد - از مهر و رحمت خدا نوميد نشويد...؟

آنان پاسخ دادند: آرى، ما چنين مى گوييم.

فرمود: اما ما خاندان رسالت بر اين عقيده ايم كه اميدبخش ترين آيه در كتاب خدا اين است كه:وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى آن گاه افزود: و از جمله اين پاداش پر شكوه و بخشش هاى خدا، مقام شفاعت است كه به پيامبر در روز رستاخيز داده مى شود، و آن بزرگوار از خداپرستان گيتى به قدرى شفاعت خواهد كرد كه شاد و خشنود گردد.(187)

از امام صادق آورده اند كه: پيامبر گرامى به خانه دخت ارجمندش وارد شد و ريحانه اش را ديد كه لباس خشنى از پشم شتر بر تن دارد، آن گاه با دستى دانه ها را آسيا مى كند و با دست ديگر كودك ارجمندش را شير مى دهد. باران اشك از ديدگان پيامبر فرو باريد و فرمود:

يا بنتاه! تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة.(188)

دخترم! تلخى و سختى اين جهان را براى رسيدن به شيرينى نعمت هاى

سراى ديگر بچش، چراكه پروردگارم اين آيه را بر من فرو فرستاده است كه: آن قدر به تو مى بخشد ونعمت ارزانى مى دارد كه شاد و خشنود گردى وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى جناب «زيد»، فرزند امام سجاد در اين مورد مى فرمايد: بى گمان از چيزهايى كه پيامبر را شاد و خشنود مى سازد اين است كه خاندان خود را در بهشت پرطراوت و زيبا در كنار خويش بنگرد « ان من رضا رسول اللَّه(ص) اَن يدخل اهل بيته الجنة»

از امام صادق آورده اند كه:

رضا جدى اَن لا يبقى فى النار موحد.(189) خشنودى نياى گرانقدرم پيامبر در اين است كه هيچ توحيدگرايى در آتش دوزخ باقى نماند و همه را شفاعت كند.

پرتوى از نعمت هاى گران خدا بر پيامبر

در آيات پيش خداى فرزانه پس از دو سوگند بيدارگر و انديشاننده، به پيامبر گرامى در برابر شرارت و بيداد استبداد، آرامش خاطر بخشيد ونويدهايى شورآفرين داد، اينك خاطر شريف او را به گذشته زندگى اش و الطاف خدا در حق او جلب مى كند و مى پرسد:

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَ آوى هان اى محمد (ص)! مگر نه اين است كه خدا تو را يتيم يافت و پناه داد؟

در تفسير اين آيه دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى آيه، نه پرسشى كه تقرير مى باشد و منظور اين است كه: از نعمت هاى گران خدا بر محمد (ص) اين است كه پس از مرگ پدرش - كه كودكى دو ساله بود - خداى فرزانه به وسيله نياى گرانقدرش «عبدالمطلب»، بزرگ و سالار مردم مكّه در روزگار خود، او را پناه داد و دل او

را نسبت به آن كودك ارجمند سرشار از مهر و شور ساخت. پس از هشت سال كه آن مرد بزرگ جهان را بدرود گفت، آن حضرت را محبوب دل عمويش «ابوطالب»، بزرگ و فرزانه حجاز ساخت و وى را پناه داد، به گونه اى كه آن بزرگوار، محمد (ص) را از فرزندانش بيشتر دوست مى داشت و بر پرستارى و تربيت ومراقبت از او افتخار مى نمود و از كارى فروگزار نمى كرد.

واژه «يتيم» به معنى كودكى است كه سايه پدر بر سر ندارد و مى دانيم كه پيامبر در عالم رحم بود كه پدرش، جهان را بدرود گفت، و تنها دو بهار از عمرش گذشته بود كه مام ارجمندش را از دست داد، و هشت سال از عمر مباركش گذشته بود كه نياى گرانقدرش را؛ و خداى سبب ساز او را با تدبيرى شگرف به «ابوطالب» سپرد.

از امام صادق پرسيدند، چرا اين محبوب ترين فرزند آدم در كودكى پدر و مادرش را از دست داد؟

فرمود: براى اين كه هيچ آفريده اى بر گردن او حقِ نعمتى نداشته باشد و او تنها مرهون لطف و مهر و نعمت هاى خدا باشد و بس «لئلايكون لمخلوق عليه حق».(190)

2 - امّا به باور گروهى از مفسران منظور آيه اين است كه: خدا آن حضرت را از نظر شرافت و كرامت و معنويت، بى همانند و بى نظير آفريد و در پناه خود گرفت و به رسالت و پيام رسانى خود برگزيد. درست همان سان كه به گوهر تك دانه و بى همانند «درّ يتيم» گفته مى شود.

و به باور «ماوردى» منظور اين است كه: خدايت تو را پس از آن كه خود دوران يتيمى را گذراندى، پناهگاه

يتيمان قرارت داد و پس از آن كه دوران سرپرستى و مراقبت عموى ارجمندت را سپرى كردى و او در حق تو از هيچ نيكى فروگذار نكرد، خدا تو را پناهگاه مردم ساخت.

آن گاه در مورد نعمت ديگر خدا به پيامبر مى فرمايد:

وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى

و تو را سرگشته يافت و آن گاه هدايت كرد؟

و در تفسير اين آيه نيز ديدگاه ها متفاوت است.

1 - از ديدگاه گروهى از جمله «حسن»، «ضحاك» و... منظور اين است كه: و تو را از مقام والاى رسالت و پيام رسانى كه اينك در آن هستى به دور يافت، آن گاه تو را به سوى آن راه نمود و به رسالت خويش برگزيد.

با اين بيان آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد:

ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان...(191)

«تو اى پيامبر! نه مى دانستى كتاب چيست و نه ايمان كدام است، امّا ما آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى نماييم..

و نيز بسان اين آيه كه: ... و ان كنت من قبله لمن الغافلين(192)

و ما نيكوترين سرگذشت را بر تو حكايت مى كنيم، و تو بى ترديد پيش از وحى آن از سوى ما از بى خبران بودى.

و بسان اين آيه كه: ...ان تضلّ احديهما فتذكّر احديهما الاخرى(193)

... تا اگر يكى از آن دو گواه زن، موضوع را فراموش كرد، زن ديگرى آن را به وى ياد آورى كند...

2 - امّا از ديدگاه «ابومسلم» منظور اين است كه: مگر تو را در انديشه و حيرت در مورد راه هاى زندگى و معاش

نيافت و تو را به راه هاى برتر و بهتر در اين مورد راه نمود؟ چرا كه وقتى انسانى به راه كسب و كار آگاه نباشد، اين تعبير به كار مى رود كه او در بيراهه بود و نمى دانست از چه راهى بايد معاش خودرا تأمين نمايد، و او را به راه درست راه نمودند.

در روايتى آمده است كه آن حضرت فرمود: من در كار پيام رسانى خويش و برچيدن موانع رشد و رستگارى مردم به وسيله افكنده شدن ترس بر دل هاى محرومان يارى شدم، و رزق و روزى من در سايه شمشير عدالت خواه و ستم ستيزم قرار داده شده است، چرا كه من با كفرگرايان و منافقان حق ستيز و تجاوزكار پيكار خواهم كرد.

3 - به باور برخى منظور اين است كه: خداى فرزانه تو را در آغاز زندگى ات از شناخت كامل خدا و صفات و ويژگى هاى او به صورت استدلالى و كامل بيگانه يافت، آن گاه با ارزانى داشتن خرد بزرگ و دليل ها و برهانها و ظرافت ها بر تو، او را در آن جامعه شرك زده آن گونه كه بايد شناختى و شناساندى و وصف كردى.

4 - امّا به باور «ابن عباس»، خدا تو را در دره هاى مكّه گمشده يافت و در حالى كه كودكى خردسال بودى و به راه خانه آشنا نبودى، تو را راه نمود.

در اين موردآورده اند كه آن حضرت در دوران كودكى خويش در دره هاى مكّه گم شده بود كه خدا او را به وسيله «ابو جهل» به خانه نياى گرانقدرش «عبدالمطلب» راه نمود، و در اين آيه به او يادآورى مى گردد كه وى را به دست دشمن تبهكارش به خانه نيايش راه

نمود.

5 - «كعب الاحبار» در تفسير آيه آورده است كه: مادر رضايى محمد(ص)، «حليمه» در روزهايى كه او را شير مى داد به هنگام آوردنش به خانه نياى گرانقدرش «عبدالمطلب»، در نزديكى مكّه او را گم كرد و پس از تلاش و بى قرارى بسيار در يافتن او، فرياد «وا محمداه» سر داد و گفت: اگر او را نيابم خود را از بلنداى كوه به درّه مى افكنم و نابود مى كنم! در همان حال وارد مكّه شد و به مرد سالخورده اى كه بر عصاى خود تكيه داشت برخورد.

آن مرد دليل ناراحتى و پريشانى آن بانو را پرسيد، و پس از آگاه شدن از جريان، گفت: گريه نكن، من تو را به جايى راه مى نمايم كه تو را كمك كند. آن گاه او را به خانه كعبه برد و با اداب خاصّ خود، از بت بزرگ كمك خواست.

امّا «حليمه» آورده است كه با آمدن نام گرانمايه «محمد» به وسيله آن مرد سالخورده، بت ها فرو ريختند و صدايى طنين افكند كه نابودى ما به دست محمد(ص) خواهد بود!

آن مرد سالخورده با خشم، خانه خدا را ترك كرد و آن بانو نيز نزد «عبدالمطلب» شتافت و جريان را با او در ميان نهاد.

نياى محمد(ص) وارد خانه خدا شد و پس از ستايش ذات پاك او، پيداشدن كودك محبوب خود را از بارگاه خدا تقاضا كرد، و در دم نداى جان پرورى شنيد كه او را به جايى كه محمد(ص) آن جا بود راه نمود.

«عبد المطلب» به همراه «ورقه» بى درنگ خود را به آن جا رساندند، و آن عزيزتر از جان را ديدند، كه زير سايه درختى قرار دارد و

با برگ هاى آن بازى مى كند.

6 - «سعيد بن مسيب» آورده است كه: آن حضرت به همراه عموى گرانقدرش با كاروان تجارتى «خديجه» آن بانوى نوانديش و كمال جو در راه شام بود، كه در تاريكى شب شيطان مهار مركب او را گرفت و به بيراهه سوق داد. فرشته وحى رسيد و با دميدن خويش، شيطان را به «حبشه» پرتاب كرد و مركب آن حضرت را به راه شام و به همراهى كاروان آورد! و آيه مورد بحث به آن مهر و نعمت خدا اشاره دارد.

7 - از ديدگاه پاره اى منظور آيه اين است كه: خدا وجود گرانمايه تو را در ميان جامعه و مردمى يافت كه تو را نمى شناختند و به مقام والايت آشنا نبودند، و كرامت و حرمت تو را رعايت نمى نمودند، و خدايت آنان را به موقعيت پرفراز تو ارشاد و معترف ساخت. و بدين سان تو را - كه گمنام و بى نام و نشان در ميان آنان بودى - سخت گرامى داشت و بلند آوازه ساخت.

در آيه بعد در توجّه دادن به نعمت گران ديگر خدا بر او مى فزايد:

وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى و مگر نه اين كه خدا تو را تنگدست يافت و بى نياز گردانيد.

آرى، آن حضرت از نظر ثروت و امكانات زندگى تهيدست بود و خدا با ثروت فراوان «خديجه» و غنايم بسيار، او را بى نياز ساخت.

امّا به باور پاره اى از مفسران: خدا او را با ويژگى قناعت و ساده زيستى بى نياز ساخت، چرا كه توانگرى و بى نيازى، نه در ثروت فراوان، كه در روح بزرگ و چشم سير و دل بريدن از غير خداست،

و ذات بى همتاى او اين نعمت گران را به محمد(ص) ارزانى داشت.

از حضرت رضا در تفسير اين آيات آورده اند كه فرمود:

الم يجدك يتيماً فآوى، قال: فرداً لا مثل لك فى المخلوقين، فآوى الناس اليك، و وجدك ضالاً اى ضالة فى قوم لايعرفون فضلك فهداهم اليك...(194)

آيا تو را در ميان مخلوق، فردى بى همانند و بى نظير نيافت، و آن گاه مردم را در پناه تو قرار داد؟ آيا تو را در ميان جامعه و مردم گمنام نيافت، و به آنان شناساند و بلند آوازه ساخت؟ و آيا تو را در ميان مردمى نيافت كه با مقام والاى تو آشنا نبودند و حقوق و كرامت تو را نمى شناختند، و آنان را به سوى تو ارشاد كرد، و با مقام معنوى ات آشنا گردانيد، و تو را در ميان جامعه ها پرچمدار دانش و بينش و مدنيت قرار داد، و آنان را به وسيله تو بى نياز گردانيد؟

از پيامبر آورده اند كه فرمود: منّ علّى ربى و هو اهل المّن.

پروردگارم به من نعمت ها ارزانى داشت، و او ارزانى دارنده نعمت هاست.

پاره اى از تاريك انديشان با شنيدن اين بيان از آن حضرت به عيب جويى پرداختند كه چگونه منت نهادن و نيكى كردن را مى توان از خداى بزرگ پذيرفت؟ آيا اين كار بزرگان است كه نعمت دهند و منت گزارند؟

در اين مورد پاسخ داده شد كه: منت نهادن در صورتى كه براى تحقير باشد، كارى زشت و ناپسند است، امّا اگر به منظور يادآورى نعمت ها براى سپاس گزاردن و در خور پاداش و نعمت افزونتر شدن باشد، در آن صورت نه تنها ناپسند نيست كه در نهايت زيبايى و مهر است و هدف ذات

بى همتاى او در اين آيات اين است كه آن بنده پرواپيشه و سپاسگزار خود را بيشتر در خور نعمت بنگرد و نعمت هاى والاى ديگرى به او ارزانى دارد.

سه رهنمود بسيار مهم پس از يادآورى نعمت ها

پس از يادآورى آن نعمت هاى گران، اينك در سفارش به احياى حقوق يتيمان و محرومان مى فرمايد:

فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ.

امّا تو اى پيامبر! به پاس آن نعمت هاى گران، اينك هرگز يتيم را ميازار،

به باور «فراء» و «زجاج» از آن جايى كه در جامعه آن روز عرب، «يتيم» را ز مال خود مى راندند و حقوق او را پايمال ساختند، خدا در احياى حقوق اين انسان هاى ناتوان و بى دفاع روشنگرى مى كند كه مباد اجازه دهى در جامعه ات حق يتيمى پايمال شود و او را با قهر و غلبه از مال و ثروتش برانند.

امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: هرگز «يتيم» را تحقير مكن كه تو نيز روزگارى «يتيم» بودى.

پيامبر گرامى در زندگى خويش هماره در مورد يتيمان رفتار و سياستى تحسين برانگيز و نيكو داشت و در مورد آنان به نيكى سفارش مى فرمود.

در روايتى آورده اند كه: روزى كودكى نزد پيامبر آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من سايه پدر بر سر ندارم و خواهرى نيز دارم كه بسان من يتيم است، و مادرم بانويى است شوهر مرده؛ پس مارا سير كنيد كه خدا شما را از نعمت هايش هر آنچه مى خواهيد ارزانى دارد و خشنودتان گرداند!

پيامبر فرمود: ما احسن ما قلت يا غلام! پسر جان! چقدر زيبا و سنجيده سخن گفتى!

آن گاه به بلال» دستور داد به خانه پيامبر برود و هر چه

موجود است بياورد. «بلال» شتابان به خانه رفت و شمارى خرما آورد. پيامبر هفت عدد از آن را به آن پسرك داد، و هفت عدد به وسيله او براى خواهرش فرستاد و هفت عدد هم براى مادرش.

«معاذ» برخاست و دست بر سر آن «يتيم» - كه از فرزندان مهاجر بود - كشيد و گفت: خدا يتيمى ات را جبران كند و پاداش ات دهد و تو را جانشين پدرت سازد.

پيامبر فرمود: «معاذ» در رفتار سرشار از مهرت با اين كودك چه انگيزه اى داشتى؟ گفت: اى پيامبر خدا تنها مهر به او.

فرمود:لايلى احد منكم يتيماً فيحسن ولايته و وضع يده على رأسه الّا كتب اللّه له بكل شعرة حسنة و...(195)

هر يك از شما مردم، سرپرستى و تربيت يتيمى را به عهده گيرد و كارش را خداپسندانه انجام دهد، و دست پدرى بر سرش كشد، خدا به شمار هر مويى كه از زير دست او بگذرد پاداشى نيكو براى او مى نويسد، و به هر مويى گناهى از پرونده زندگى اش مى زدايد و به هر مويى درجه اى به او مى بخشد.

و نيز آورده اند كه فرمود:

من مسح على رأس يتيم كان له بكل شعرة تمر على يده نور يوم القيامة(196)

كسى كه دست بر سر يتيمى بكشد و او را خداپسندانه و بشردوستانه نوازش كند، به شمار هر مويى كه از زير دست او مى گذرد، در روز رستاخيز نورى خواهد داشت.

و نيز فرمود:

انا و كافل اليتيم كهاتين فى الجنة اذا اتقى الله عزّ و جّل...(197)

من و سرپرست يتيم - اگر پرواى خدا را در كارش پيشه سازد - بسان اين دو، در بهشت خواهيم

بود، و آن گاه به انگشت «سبابه» و «وسط» خود اشاره فرمود.

و نيز فرمود:انّ اليتيم اذا بكى اهتز لبكائه عرش الرحمان...

هنگامى كه يتيم گريه مى كند، به خاطر گريه او عرش خدا به لرزه مى آيد، و خدا به فرشتگان مى فرمايد: هان اى فرشتگان من! چه كسى اين كودك را كه پدرش در دل خاك نهان شده، به گريه انداخته است؟ پاسخ مى دهند خدايا، تو داناترى. آن گاه مى فرمايد: شما گواه باشيد كه هر كس او را خاموش سازد و قلبش را شاد كند، من در روز رستاخيز او را شاد و خشنود خواهم ساخت.(198) «عمر» كه اين روايت را آورده است، پس از شنيدن اين سخن، هرگاه يتيمى را مى ديد دست نوازش بر سر او مى كشيد و به او چيزى انفاق مى كرد.

در آيه بعد در سفارش به رسيدگى به محرومان مى فرمايد:

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ

و گدا را مران و بر سرش داد نزن و او را محروم نساز.

آرى، هرگاه محرومى نزد تو آمد او را دست خالى باز مگردان، بلكه به گونه اى رفتار كن كه يا او را از نظر غذا و پوشاك و نيازهاى زندگى بهره ور سازى، و يا با خوش زبانى و خوشرويى و مهر، او را سراغ كارش بفرستى؛ چرا كه تو نيز روزگارى نيازمند بودى و خدا تو را بى نياز ساخت.

از آن حضرت آورده اند كه فرمود: هرگاه گدايى نزد شما آمد، بر او حرمت گزاريد و چيزى دهيد، گرچه به اندازه نصف خرما.

به باور «ابومسلم» منظور آيه اين است كه: هان اى پيامبر! همان گونه كه خدا به تو نعمت ارزانى داشت و مورد رحمت

و مهرش قرارت داد، تو نيز به نيازمندان رحمت آور و چيزى بده.

امّا «جبايى» بر آن است كه گرچه روى سخن با پيامبر است، امّا دستورى است به همه انسان ها.

و از ديدگاه «حسن» آيه مورد بحث به آيه هفتم پيوند دارد و منظور اين است كه: هرگاه دانشجو و پژوهشگرى به سوى تو آمد و چيزى پرسيد، به او بياموز، و از گنجينه دانش خويش او را بهره ور ساز، و نياز علمى او را بر طرف كن، درست همان گونه كه خدا تو را در كودكى سرگشته و تنها و نيازمند به دانش يافت و به وسيله وحى و رسالت و آموزش مقررات خويش بى نيازت ساخت.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است مى فرمايد:

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ و از نعمت گران پروردگارت به خود، با مردم سخن بگو، و آن ها را با بيان رسا بر شمار.

در روايت است كه: هر كس از مردم نيكو كردار سپاسگزارى نكند، خدا را سپاس نگفته است، و نيز كسى كه سپاس نعمت هاى كوچك و اندك را نگزارد، سپاس نعمت هاى بزرگ و گران را هم نمى گزارد. آرى، بر شمردن نعمت هاى خدا و آشكار ساختن آن ها نوعى سپاسگزارى است، همان گونه كه كتمان و نشمردن آن ها، نوعى كفرانگرى و ناسپاسى است.

در مورد واژه «نعمة» ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «كلبى» منظور از آنها، قرآن شريف است كه پرشكوه ترين نعمت خدا به پيامبر مى باشد، و خدا بدين وسيله به تلاوت آن فرمان مى دهد.

2 - امّا به باور «زجاج» و «مجاهد» منظور نعمت گران رسالت

است و بدين وسيله به آن حضرت فرمان مى رسد كه پيام خدا را به مردم برساند.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه به پاس نعمت هايى كه به تو ارزانى شده است و در اين سوره از آن ها سخن رفت، خدا را سپاس بگو.

از امام صادق آورده اند كه: فحدّث بما اعطاك الله و فضّلك و رزقك و احسن اليك و هداك.(199)

نعمت هاى گرانى كه خدا به تو ارزانى داشت بر شمار، و به مردم بگو كه ذات بى همتاى او چگونه تو را برترى بخشيد، و رزق و روزى داد، و در حق تو نيكى كرد، و تو را به سوى خود راه نمود.

نظم و پيوند آيات 1 - آيه چهارم از آيات مورد بحث به آيه پيش از خود پيوند دارد و منظور اين است كه: واقعيت آن گونه نيست كه شرك گرايان و ظالمان مى پندارند، نه، هرگز خداى مهربان، نه تو را به حال خود واگذارده است و نه در آينده چنين خواهد كرد، بلكه تو هماره مورد مهر و لطف او بودى و خواهى بود و دل قوى دار كه در سراى آخرت براى تو از دنيا و نعمت هاى آن بهتر و ارجدارتر خواهد بود.

2 - آيه «الم يجدك...»نيز به آيه پيش از خود پيوند دارد و منظور اين است كه: ارزانى دارنده نعمت ها، كه در گذشته به تو نعمت ارزانى داشت، در آينده نيز چنين خواهد كرد.

پرتوى از سوره مباركه از كنار آيات يازده گانه اين سوره نيز عبور كرديم و جان را به لطف حق عطرآگين ساختيم. اگر بخواهيم فشرده اى از مفاهيم ارزشمند

آن را گزارش گونه به تابلو بريم اين گونه مى شود:

الف - خداى فرزانه نخست به روز و شب سوگند ياد مى كند كه بسيار تفكرانگيز است. بايد شب و روز و نقش حياتى آن هارا در زندگى انسان و ديگر پديده ها شناخت و با شگفتى هاى آن ها آشنا گرديد، تا به گوشه اى از قدرت و حكمت خدا پى برد.

ب - آن گاه به پيامبر مهر اطمينان مى دهد كه او را رها نساخته، و هماره مهر خود را شامل حال او مى سازد، و در دنيا و آخرت او را از نعمت هاى گرانش بهره ور مى گرداند. و بدين سان از سويى پندار شرك و استبداد را پاسخ مى گويد، و از ديگر سو به فلسفه نيامدن وحى به دلخواه پيامبر اشاره كرده و روشنگرى مى كند كه همه كارها بر اساس حكمت و مصلحت و خواست خداست، نه هيچ كس ديگر.

ج - سپس به پيامبر نويد مى دهد كه سراى آخرت و نعمت هاى گران آن براى او و همه رهروان راستين راه او بهتر است، و خدا به او چنان لطف و مهرى خواهد نمود كه در وصف مردم دنيا نگنجد؛ به گونه اى كه او خشنود و شادمان شود.

د - در آيات 8 - 6 به سه نعمت گران خود به پيامبر در آغازين روزها و مراحل زندگى اش توجه مى دهد:

1 - به دوران يتيمى و مهر خدا بر او كه چگونه پناهش داد؟

2 - به دوران گمنامى و لطف خدا بر او، كه چگونه بلندآوازه اش ساخت؟

3 - به دوران نياز و لطف حق بر او، كه چگونه بى نيازش گردانيد؟

و - و سرانجام سه دستور سرنوشت ساز مى دهد كه

اگر فرد و جامعه و حكومت و نظامى به آن ها به راستى دل بندد، و به خاطر سپارد، پيروز و سرفراز خواهد شد. اين سه دستور مهم عبارتند از:

1 - يتيم نوازى و رسيدگى به آن ها و تأمين حقوق و كرامت و اخلاق و تربيت آنان،

2 - نراندن نيازمندان و محرومان در قلمرو زندگى مادى و معنوى و يارى رسانى به آنان در حد توان و تلاش براى تأمين حقوق قشرهاى آسيب پذير،

3 - و ديگر سپاس واقعى نعمت مال، قدرت، پست، دانش، كمال و هر آنچه خدا ارزانى داشته است، و به كارگيرى و بهره ورى از آن ها در راهى كه ارزانى دارنده نعمت ها مقرر داشته است. اميد كه چنين باد!

تفسير اطيب البيان

سوره ضحي ، غرض سوره :آرامش دادن و تسلي خاطر رسولخدا ص .

(1) (و الضحي ):(قسم به روز آن هنگام كه نور خورشيد گسترده مي شود)

(2) (و الليل اذا سجي ):(و قسم به شب هنگامي كه سكون و آرامش مي بخشد)

(3) (ما ودعك ربك و ما قلي ):(كه پروردگارت وحي را از تو قطع نكرده و تو رامورد خشم قرار نداده )

(4) (و للاخره خير لك من الاولي ):(و مسلما آخرت براي تو از دنيا بهتر است )

(5) (و لسوف يعطيك ربك فترضي ):(و پروردگارت به زودي به تو عطايي مي كندكه راضي شوي ) در شأن نزول اين سوره گفته اند: ظاهرا چند روزي به رسولخدا ص وحي نشد،بطوريكه مردم مي گفتند: خدا با او وداع كرده و آنحضرت ناراحت و دل نگران چشم به آسمان داشت ودر انتظار وحي بسرمي برد،تااين سوره نازل شدوقلب آنحضرت شادگشت .مي فرمايد: قسم به گسترده

شدن نور خورشيد و قسم به شب آن هنگام كه ظلمتش همه جا را فرا مي گيرد و آرامش و سكون مي بخشد، كه هرگز پروردگارت تو را ترك نكرده و بر تو خشم نگرفته ، و در اين سوگندها با متعلق آن مناسبت عجيبي وجود داردكه بر كسي پوشيده نيست (نور روز با تابش وحي و تاريكي شب با انقطاع وحي ) سپس در ادامه بعنوان ترقي دادن مطلب مي فرمايد: نه تنها پروردگارت با تو وداع نكرده و بر تو خشم نگرفته ، بلكه تو در نزد خدا آنقدر كرامت و قرب داري كه تازه زندگي دنيوي تو با اين همه كرامات وبزرگي كه داري در برابر زندگي آخرتت چيزي محسوب نمي شود، و آخرت تو از دنيايت بهتر است ، و در زندگي آخرت خداي تعالي كه پروردگار توست ، آنقدر به تو عطا مي كند كه راضي شوي و در اين آيه هم عطاي الهي مطلق و عام است و هم رضايت رسولخدا ص ، بنابر اين مي خواهد بفرمايد: تو هم در زندگي دنيا و هم درآخرت از عطاي پروردگارت راضي مي شوي ، در دنيا بواسطه تقدم بر انبياء و رسولان ديگر و شهادت دادن امتت بر امم ديگر و در آخرت با اعطاءمقام محمود شفاعت كبري و بواسطه ترفيع درجات مؤمنين امتت و علو مراتب ايشان بواسطه شفاعت تو.

(6) (الم يجدك يتيما ف_اوي ):(آيا جز اين بود كه تو را يتيم يافت و سپس پناه داد؟)

(7) (ووجدك ضالا فهدي ):(و تو را كه راه به جايي نمي بردي ، هدايت كرد؟)

(8) (و وجدك عائلا فاغني ):(و تهي دستت

يافت ، پس بي نيازت نمود؟)در اين آيات به نعمتهاي بزرگي كه خداوند به آنحضرت ص اعطاء كرده اشاره مي كند، مي فرمايد: آيا خدا تو را يتيم نيافت و پناه نداد؟ چون حضرت محمد ص هنوز در شكم مادر بود كه پدرش عبدالله وفات يافت و دو ساله بود كه مادرش از دنيارفت و هشت سال داشت كه كفيل و جدش عبدالمطلب درگذشت و او از آن به بعدتحت تكفل عمويش ابوطالب قرار گرفت و پرورش يافت .بعضي مفسران (يتيم ) را به معناي در بي نظير دانسته اند و عبارت را چنين معناكرده اند، مگر خدا نبود كه تو را فرد بي نظيري يافت و مردم را گرد تو جمع كرد؟در ادامه هم به مسأله هدايت اشاره مي كند، بايد گفت مراد از ضلالت در اين آيه ،گمراهي نيست ، بلكه عدم هدايت است ، يعني مي خواهد بفرمايد: اگر عنايت و دستگيري خدا نبود، تو چه مي دانستي كتاب و ايمان چيست ؟،شايد هم به نحو كلي خداوندمي خواهد بفرمايد چه تو و چه افراد ديگر بشر، اگر هدايت خدا نباشد، از پيش خود هيچ هدايتي نخواهيد داشت ، اگر چه كه هدايت الهي همواره ملازم نفس كريم و بزرگوارآنحضرت بوده است ، بعضي مفسران ضلالت را در اين آيه به معناي عدم علم دانسته و يا به معناي مجهول القدر بودن در ميان مردم دانسته اند و يا آن را مربوط به ماجراي گم شدن آنحضرت در كودكي گرفته اند.اما ضعف اين وجوه آشكار است . آنگاه به مسأله تهي دستي آنحضرت اشاره مي كند، چون پيامبر ص قبل از ازدواج

با خديجه (س ) فقير و تنگدست بود و مال چنداني نداشت ، اما خداي تعالي خديجه بنت خويلد(س ) را كه از زنان ثروتمند مكه بود به تزويج آنحضرت در آورد و حضرت خديجه تمام اموال خود را به آن جناب بخشيد، بعضي تفاسير(غني ) رابه استجابت دعاي آنحضرت تفسير كرده اند.

(9) (فاما اليتيم فلا تقهر):(پس تو هيچ يتيمي را خوار نشمار)

(10) (و اما السائل فلا تنهر):(و هيچ سائلي را مرنجان )

(11) (وامابنعمه ربك فحدث ):(وامانعمت پروردگارت رابارفتاروگفتارت بازگوكن )در مقام نتيجه گيري از اعطاي اين نعمات ، خطاب به رسولخدا ص مي فرمايد: پس تو نيز هيچ يتيمي را با قهر و غلبه مران و او را از بابت تنگدستي يا بي كسي خوار مكن وهيچ سائل و درخواست كننده اي را با خشونت و تندي طرد مكن و مرنجان ،(بلكه اگرمي تواني حاجت او را رفع كن و اگر نمي تواني با احترام و عطوفت عذر او را بخواه )و نعمات پروردگارت را با زبان يا عمل يادآوري كن و نمايان ساز و آنها را پنهان نكن ، چون اين عمل شكر نعمت است و اين سه دستور اگر چه ظاهرا خطابش متوجه رسولخدا ص است ، اما در واقع متوجه همه مردم مي باشد.

تفسير نور

«ضحى» به معناى اوايل روز و هنگام چاشت است. «سَجى هم به معناى پوشاندن و هم به معناى سكون و آرامش است.

«وَدّعك» از «توديع» به معناى واگذاشتن و رها كردن است و «قلى» به معناى شدّت عداوت و بغض و خشم و قهر است.

براى چند روزى وحى بر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله قطع شد.

مخالفان سرزنش كردند كه خدا تو را رها كرده است. اين آيات نازل شد و حضرت را دلدارى داد. شايد دليل قطع وحى آن بود كه خداوند به مردم بفهماند هر چه هست از اوست و پيامبر در الفاظ وحى و زمان نزول آ

و مقدار آن، از خود اختيارى ندارد.

نشانه آنكه خدا پيامبرش را رها نكرده، اين است كه در اين سوره كوچك، سيزده بار شخص پيامبر مورد خطاب قرار گرفته است.

1- روشنى روز و تاريكى و آرامش شب دو نعمت بزرگ الهى است كه مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. <<و الضحى و الليل اذا سجى>>

2- با قاطعيّت، زبان بدگويان را قطع و دل پاكان را بدست آوريد. <<والضحى و الليل اذا سجى ما ودّعك ربّك>>

3- به قضاوت ها و پيش داورى ها و تحليل هاى نادرست، صريحاً جواب بدهيد. <<ما ودّعك ربُّك>>

4- مربّى نبايد كسى را كه تحت تربيت اوست رها كند. <<ما ودّعك ربُّك>>

5 - قطع موقت لطف را نشانه غفلت و قهر الهى ندانيد. <<ما ودّعك ربُّك و ما قلى>>

مراد از «آخرت» در آيه <<و للاخرة خير لك من الاولى>> يا روز قيامت است و يا عاقبت كار پيامبر در همين دنيا.

قبل از تولد پيامبرصلى الله عليه وآله، پدرش عبداللّه از دنيا رفت. در كودكى مادرش را از دست داد و هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب از دنيا رفت و از اين رو از درد يتيمان خبر داشت.

قرآن مى فرمايد: <<ما ضلّ صاحبكم و ما غوى ><873> يعنى پيامبر شما حتّى براى يك لحظه گمراه نبوده است. پس مراد از <<وجدك ضالاً فهدى>> آن است كه اگر هدايت الهى نبود، راه به جايى نمى بردى.

چنانكه

در سوره شورى آيه 52 مى فرمايد: <<ما كنت تَدرى ما الكتاب و لا الايمان ولكن جعلناه نورا نهدى به>> اگر لطف ما نبود تو خبرى از كتاب و ايمان نداشتى.

و در سوره يوسف آيه 3 نيز مى فرمايد: <<اوحينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين>> تو قبل از نزول قرآن از بى خبران بودى.

كلمه «ضالّ» هم به معناى گمراه است و هم به معناى گمشده، نظير «الحكمة ضالة المؤمن»<874> حكمت گمشده مؤمن است.

آرى پيامبر قبل از نزول وحى متحيّر بود و با نور وحى با دستورات و وظيفه الهى خود آشنا مى شد.

«عائل» به فقير گفته مى شود و «قهر»، غلبه توأم با تحقير است. «نهر» راندن همراه با خشونت است. عنوان نهر آب نيز به خاطر حركت تند آب است.

اگر نيازهاى يتيم تأمين نشود مفاسد اخلاقى و اجتماعى فراوانى جامعه را تهديد مى كند و كمبود محبت ممكن است يتيم را به صورت فردى سنگدل و عقده اى درآورد.

در حديث مى خوانيم: اميدواركننده ترين آيات قرآن، آيه <<و لسوف يعطيك ربّك فترضى > مى باشد كه مراد شفاعت است.<875>

رضاى پيامبر در دنيا و آخرت، مورد نظر خداست. چنانكه در دنيا قبله را براى رضاى او تغيير داد تا يهوديان بر او منت ننهند كه رو به بيت المقدّس كه قبله ماست نماز مى گزارى. <<فلنولينك قبلةً ترضاها>> و در آخرت، مقام شفاعت به او مى دهد تا راضى شود. <<و لسوف ي

يك ربّك فترضى>><876>

امام باقر عليه السلام دوبار سوگند ياد فرمودند كه مراد از آن عطاى مخصوص كه خداوند به پيامبرش عطا خواهد كرد، شفاعت است. «واللّه الشفاعة واللّه الشفاعة»<877> و امام صادق عليه السلام فرمود: رضايت جدم به اين است كه

موحدى در آتش باقى نماند.<878>

امام صادق عليه السلام در ذيل آيه <<و امّا بنعمة ربّك فحدّث>> فرمودند: «حدّث بما اعطاك اللّه و فضّلك و رزقك و احسن اليك و هداك»<879> آنچه از عطاها، برترى ها، رزق ها، احسان ها و هدايت هاى اوست بازگو كن.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «التحدّث بنعمة اللّه شكر و تركه كفر»<880> كسى كه آثار نعمت هاى الهى در زندگى او ديده نشود، دشمن خدا و مخالف نعمتهاى اوست.

1- خداوند پيامبرش را از هرگونه قهر و غضب در دنيا و آخرت بيمه كرده است. <<وللاخرة خير لك...>>

2- نعمت هاى آخرت، زوال و رنج و نقص نعمت هاى دنيوى را ندارد. <<وللاخرة خير لك من الاولى>>

3- در برابر قطع موقت وحى، خداوند وعده چشمگير به پيامبرش مى دهد. <<ولسوف يعطيك ربُّك>>

4- مالكيّت تمام دنيا هم مردان خدا را راضى نمى كند، پس تحقيق وعده خداوند، در جهان ديگرى است. <<لسوف يعطيك ربّك فترضى>>

5 - جلب رضاى پيامبر، مورد توجه خداست. <<فترضى >

6- رهبر بايد درد آشنا باشد تا درد ديگران را لمس كند. <<الم يجدك يتيماً، عائلاً>>

7- يتيمى، مانع رسيدن به كمال نيست. <<الم يجدك>>

8 - منت گذارى انسان بر انسان زشت است، ولى منت خدا بر انسان يك ارزش است. <<الم يجدك يتيماً فاوى...>>

9- ياد نعمتهاى الهى، روحيه تشكر از خدا و خدمت به ديگران را در انسان زنده مى كند. <<الم يجدك يتيماً فاوى... فاما اليتيم فلا تقهر>>

10- در هنگام قدرت، از زمان ضعف خود ياد كنيد. <<الم يجدك يتيماً >>

11- الطاف الهى با واسطه است. <<آوى > (مَأوى دادن و غنى كردن خداوند از طريق حضرت ابوطالب و حضرت خديجه بود).

12- پناه دادن به يتيم و غنى

كردن فقير، كارى الهى است. <<فاوى - فاغنى >

13- اگر گذشته تلخ است خود را ياد كنيد، محرومان را منع و طرد نمى كنيد. <<فاما اليتيم فلا تقهر>>

14- رسيدگى به يتيم، به دليل شرايط سنى و روحى او در اولويّت است. <<فلا تقهر - فلا تنهر>>

15- نعمتها را از خدا بدانيد و به آن مغرور نشويد. <<نعمة ربّك>>

16- بازگو كردن نعمت يك نوع شكرگزارى است. <<فحدّث>>

17- لطف گذشته خداوند، عامل اميد به آينده است. (خدايى كه در گذشته، يتيمى و فقيرى و تحير تو را برطرف كرد، آينده و آخرت تو را بهتر قرار مى دهد.) <<وللاخرة خير لك... الم يجدك...>>

18- خدا زياد مى بخشد ولى كم مى خواهد، فقير را غنى مى كند ولى از ما نمى خواهد فقير را غنى كنيم، فقط مى فرمايد: فقير را طرد نكنيد. <<و امّا السائل فلا تنهر>> يتيم را مأوى مى دهد ولى از ما در اين حد مى خواهد كه بر يتيم سلطه نيفكنيم. <<و امّا اليتيم فلا

ر>>

19- خداوند، سؤال نكرده عطا مى كند، پس ما لااقل بعد از سؤال و درخواست، به ديگران كمك كنيم. <<ووجدك عائلا فاغنى... و امّا السائل فلا تنهر>>

20- نعمت ها را محصولِ علم و تخصص و زرنگى خود ندانيد، بلكه لطف او بدانيد <<بنعمة ربّك...>>

21- ياد نعمت ها انسان را از يأس و خودباختگى نجات داده و مقاومت او را در برابر حوادث زياد مى كند. <<بنعمة ربّك فحدّث>>

22- مهمتر از غذا و لباس براى يتيمان، محبت است. <<امّا اليتيم فلا تقهر>>

23- اگر بيمارى و فقر و سختى براى انسان رخ دهد، ياد ساير نعمت ها براى او مرهمى است. <<و امّا بنعمة ربّك فحدّث>>

24- نعمت هاى الهى بايد در مسير رشد و تربيت انسان

باشد نه غفلت او. <<نعمة ربّك>>

«والحمد للّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Duha signifies the full light of the sun when its splendour shines forth. See commentary of Shams: 1 to 10. The light of the day is for various productive activities, material as well as spiritual, in contrast with the darkness, stillness and quietness of the night. With sunrise the darkness and inactivity of the night go and in its place light and activity come.

In Layl: 1 and 2, the night is mentioned first and day next. In this surah, to enforce the lesson of contrasts, the growing hours of morning light are mentioned first to lay emphasis on activity while the period of night necessary for rest, repose and recuperation comes next. Day and night are the most meaningful signs of the glory of Allah, so He calls them to witness as evidence to assert what the following verses contain.

(see commentary for verse 1)

Allah never forsakes His devoted servants, much less His prophets and messengers. Thus verse 3 contradicts the reported cry of agony of Isa: "My God, why have You forsaken me". (Mark 15: 34 and Matthew 27: 46).

In the beginning of the ministry of the Holy Prophet there was a short interval during which he received no revelation. The pagans jeered at him as one forsaken by Allah, and slandered and persecuted him as well as those who believed in him, but his faith in Allah was never shaken and he never thought that Allah was not pleased with him, as the talents of

his enemies suggested. He was not in need of any assurance to dispel the feelings of loneliness which might have weighed on his mind as some commentators try to interpret. Nevertheless this verse was revealed to put an end to the mischievous speculations of the enemies of Allah and the Holy Prophet.

The Jews of Madina were aware of the prophesy of the advent of the Holy Prophet written in the Tawrat and the Injil, so they advised the pagans of Makka to ask the following questions from him:

(i) Who were as-habul kahf?

(ii) Who was Dhul Qarnayn?

(iii) What is soul?

As the Holy Prophet never said anything save that which he was commanded to say by Allah (Najm; 3 to 6), he waited for the revelation to give the answers. The answers were revealed to him after three days. In the meantime the pagans indulged in the mischievous speculations mentioned above. He told them that he would give answers only when he received them through revelation. His dependence and reliance upon Allahs will was unshakeable. All other interpretations are mere conjectures.

Though external hindrances used to come in the Holy Prophets way but he was always confident of the success of his divine mission. Real greatness in this world and the hereafter belongs to him. Material gains were not the source of satisfaction for him. It is the right of intercession on behalf of his followers, granted to him, which pleased him the most. He said at several occasions that it would grieve him much if even one

soul fails to obtain the eternal bliss. So as promised all the divine attributes of Allah were received by the thoroughly purified Holy Prophet which he manifested to mankind as the true vicegerent of Allah. In spite of ups and downs he constantly progressed unto infinite perfection as said in verse 8. See commentary of Ta Ha: 114, Bani Israil: 1 and Najm: 1 to 10.

Jalal al Din al Suyuti writes in Tafsir Durr al Manthur that the Holy Prophet, as soon as he received this surah, verse 5, went to Fatimah Zahras house and recited the glad tidings given in verse 5 to her. His happiness knew no bounds when he was given the authority to intercede on behalf of those whom he found suitable for receiving pardon of Allah.

Aqa Mahdi Puya says:

An unequivocal assurance is given to the Holy Prophet that whatever satisfies him will be given to him. Verses 6 to 8 say that he was always under the constant care and protection of Allah. In all these verses "He found him" is mentioned with the conjunctive particle fa which is used to say that as soon as Allah found him in any condition an action was taken as a consequence without any lapse of time between His finding and the action taken. There cannot be any gap or lapse of time between the creation of Muhammad and the grant of wisdom and guidance to him as well as availability of full satisfaction to his needs from the commencement of his existence

in physical as well as in spiritual realms. So verses 2 to 10 of Najm and verses 1 to 4 of Rahman confirm these verses that the Holy Prophet is infallible.

Verse 6 refers to the divine protection arranged for the Holy Prophet when his father Abdullah died before he was born and his mother died when he was only six years old. His grandfather Abdul Muttalib died two years later. Thereafter his uncle Abu Talib loved him, protected him and brought him up as his own son. See commentary of Bara-at: 113. Thus the protection given by Allah to the Holy Prophet was through Abu Talib; and so when the pagan Arabs joined hands to oppose the Holy Prophet, in the process of their hostile scheming and plotting they included Abu Talib also. In the most adverse conditions which the Holy Prophet faced in the beginning of his divine mission Abu Talib stood like a "cemented wall" to protect him and while going away from this world gave his son, Ali, to him as the most trustworthy, reliable and unconquerable defender of the faith and the preacher of the faith. The history of Islam is a witness to the singular services Ali rendered to protect the Holy Prophet and his mission.

Imam Ali bin Musa ar Rida said that the word yatim, in this verse means lonely or unattended.

The character of the Holy Prophet was, even in his childhood and youth, exemplary and exceptional in the most wayward environment of Makka as is borne out by

even his worst enemies. He remained aloof from the coarse and licentious practices of the young around him. Living in the midst of the worst idolatry and polytheism of Makka, reserved and meditative, endowed with refinement, truthfulness and utmost honesty, he earned the titles, by common consent, of al amin and as sadiq. He was under the constant guidance and care of Allah. So there is no implication whatever of error or fallibility on his part. The Arabic root dalla (in verse 7) has various shades of meaning. Here it does not mean astray or ignorant but in view of the occasion of revelation it should be translated "lost". While taking the Holy Prophet to his grandfather, his nurse Halimah left him by the roadside and went inside the desert to clean herself. When she came back the child was not there. After receiving the news from Halimah, Abdul Muttalib, with his friends and relatives, conducted a thorough search but the Holy Prophet was not traceable. Halimah, while making her own queries, met an old man in the precinct of Ka-bah and asked him: "Where is Muhammad?" It is said that when the name of the Holy Prophet was pronounced the idols fell on the ground in Ka-bah. In the meantime Abdul Muttalib arrived there with his men and invoked Allahs help to find out the Holy Prophet. A voice announced: "Go to the valley of Tahamah. He is there." Then Warqa bin Nawfil came and told Abdul Muttalib that he saw the boy in

the valley of Tahamah. They at once went there and found the Holy Prophet playing with the branches of a tree. The Holy Prophet, whom his grandfather had not seen since his birth, told him: "I am Muhammad" He took him in his arms and embraced him for a long time. This verse refers to the event mentioned above.

Verse 7 also implies that the knowledge the Holy Prophet possessed was perfect because he never acquired knowledge from any mortal but was taught by Allah Himself. See commentary of Baqarah: 78; Rahman: 2 to 4 and Najm: 2 to 10. Imam Ali bin Musa ar Rida said:

"The Holy Prophet was lost in the ignorance of the people, so Allah brought his light among them in order to guide them to have true knowledge about him."

Verses 2 of Najm clearly asserts that he had never gone astray, so the word dalla cannot be translated as wandering or going astray.

Some commentators wrongly interpret this verse to say that the wealth of Khadija Kubra made him independent of worldly needs, enabling him to devote his whole life to the service of Allah. Actually independence refers to the "self-sufficiency" which Allah had bestowed on His most beloved prophet.

(see commentary for verse 3)

(see commentary for verse 3)

(see commentary for verse 3)

(see commentary for verse 3)

(see commentary for verse 3)

The believers in particular and mankind in general are addressed through the Holy Prophet. Helpless creatures should be treated as sacred trusts, whether they are orphans, or dependents, or those who are unable

to assert or manage themselves on account of any cause whatever. Then there are the people who come with petitions and ask for something. They may be genuine beggars asking for financial help, or ignorant people asking for, knowledge and guidance, or helpless people asking for protection. Every petition should be attended to and redressed according to the resources Allah has given you. Your duty is to let the bounties, received by you from Allah spread far and wide as the Holy Prophet and his Ahl ul Bayt always did. We all receive Allahs grace and guidance in some degree or other. We are commanded to share them with our fellow-men who are less endowed in any respect than ourselves.

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109