92. سوره الليل

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الليل

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى (1)

وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى (2)

وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (3)

إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى (4)

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى (5)

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى (6)

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى (7)

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى (8)

وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى (9)

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى (10)

وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى (11)

إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى (12)

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى (13)

فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى (14)

لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى (15)

الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (16)

وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى (17)

الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى (18)

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى (19)

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى (20)

وَ لَسَوْفَ يَرْضى (21)

آشنايي با سوره

92- ليل [شب]

خداوند، به شب، هنگامى كه جهان و انسانها را فرا مى گيرد سوگند خورده است. (آيه 1) شب و روز، خلقت و تلاش انسانها، هدايت الهى، انذار و تبشير و قيامت و پاداش ... از مطالب اين سوره است و توجه خاصى به انفاق اموال در اين سوره مى باشد. قبل از سوره فجر و بعد از سوره «اعلى نازل شده است. به اين ترتيب نگاه كنيد: شب - فجر - ضحى و نور - انشراح ... اين ترتيب نزولى چند سوره اى است كه پياپى آمده، آيا در نظام طبيعت هم چنين نيست؟! از سوره هاى مكى است و 22 آيه دارد.

شان نزول

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد

درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را

خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره

الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل

را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و

جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و

شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار،

به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد،

[ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در

اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى

بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و

خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار

كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى

آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و

گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى

مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى

مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين

تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است،

«» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به

خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و

به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى

كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين

كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به

شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به

او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول

خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

عاقبت سخاوتمند و بخيل

شأن نزول آيه هاى 1

تا 11 سوره الليل

در مدينه مرد طمع كارى زندگى مى كرد كه شاخه درخت خرماى خانه او در حياط خانه مردى فقير و عيال مند كشيده شده بود. صاحب نخل هنگامى كه براى چيدن خرما بالاى درخت مى رفت، گاه چند دانه از خرماها در حياط فرد فقير مى افتاد. كودكان او نيز آن خرماها را مى خوردند و تا اندازه اى رفع گرسنگى مى كردند. از وقتى كه آن مرد بخيل متوجه اين موضوع شد، مراقب بود تا خرما در حياط همسايه نريزد و اگر هم مى ريخت، از نخل به زير مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت. حتى اگر خرما را به دهان گذاشته بودند، با انگشت از دهان كودكان بيرون مى كشيد. مرد فقير با دلى شكسته و چهره اى غمگين و شكمى گرسنه، براى درد دل و بيان ماجرا نزد پيامبر آمد. پيامبر براى پى گيرى و رسيدگى به اين موضوع، صاحب باغ را فرا خواند و به او پيشنهاد داد درخت مورد نظر را در قبال بهاى آن و نخلى در بهشت به او واگذارد. مرد سنگدل گفت: من درختان بسيارى دارم. اتفاقا خرماى هيچ يك به خوبى خرماى اين درخت نيست و من چنين معامله اى را نمى پذيرم. يكى از ياران خوب پيامبر به نام «ابودحداح» اين گفت وگو را شنيد. به سرعت نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! پيشنهادت را به اين مرد شنيدم. من حاضرم اين درخت را به هر قيمتى از اين مرد بى ادب خريدارى كنم و به شما واگذارم. در اين صورت آيا درخت بهشتى را به من مى دهى و آن را براى من ضمانت مى كنى؟ پيامبر فرمود: آرى. ابودحداح خوشحال شد و از آن جا رفت

و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. آن مرد حريص گفت: محمد صلى الله عليه و آلهحاضر است در برابر اين درخت باارزش، حتى درختى را در بهشت برايم تضمين كند و من نپذيرفتم و به اين معامله رضايت ندادم. من اين درخت را نمى فروشم مگر در قبال چهل نخل كه گمان نمى كنم براى خريد يك نخل، تو اين تعداد نخل را به من بدهى. خريدار از اين بهاى سنگين شگفت زده شد و پس از اندكى درنگ گفت: پذيرفتم. چهل نخل به تو مى دهم. مرد طمع كار كه از پذيرش اين پيشنهاد تعجب كرده بود، گفت: اگر راست مى گويى، براى معامله چند شاهد بياور. با آوردن چند شاهد، معامله صورت گرفت. فروشنده از بيم پشيمانى خريدار، به سرعت آن جا را ترك كرد، ولى خريدار از اين كه به معامله پرسودى دست زده، با چهره اى خندان نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، نخل را خريدم و مالك آن شدم و حالا آن را تقديمتان مى كنم. رسول خدا پس از دعا براى آن مرد نيكوكار به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه فرمود: از اين پس اين درخت متعلق به شماست. اين جا بود كه سوره «الليل» نازل شد. قرآن در اين آيه ها از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤمن و با تقوا و سخاوتمند و گروهى بى ايمان و بى تقوا و بخيل. گروه نخست با استفاده از توفيق الهى، مسير خود را به سادگى پيموده و به سوى بهشت و نعمت هاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبه رو هستند. آنان اموال سرشارى را گرد مى آورند و مى گذارند

و مى روند و جز حسرت و اندوه و مجازات الهى، بهره اى به آنان نمى رسد. آيه هاى 1 تا 11 سوره الليل شرح حال اين دو دسته را بيان مى كند:

سوگند به شب چون پرده افكند «» سوگند به روز چون جلوه گرى آغاز كند «» و [سوگند به] آن كه نرو ماده را آفريد «» كه همانا تلاش شما پراكنده است، «» ولى آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت «» و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد «» به زودى، راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت، «» ولى آن كه بخل ورزيد و خود را بى نيازديد «» و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت «» به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود «» و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد «». (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 501؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 68.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَاللَّيْلِ} (و) حرف قسم / اسم مجرور يا در محل جر {إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {يَغْشى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَالنَّهارِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {تَجَلَّى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَما} (و) حرف عطف / معطوف تابع {خَلَقَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو)

در تقدير {الذَّكَرَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَالْأُنْثى} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {سَعْيَكُمْ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لَشَتَّى} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{فَأَمَّا} (ف) حرف استيناف / حرف شرط و تفصيل {مَنْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَعْطى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَاتَّقى} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَصَدَّقَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {بِالْحُسْنى} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

{فَسَنُيَسِّرُهُ} (ف) رابط جواب براى شرط / (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {لِلْيُسْرى} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

{وَأَمَّا} (و) حرف عطف / حرف شرط و تفصيل {مَنْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {بَخِلَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَاسْتَغْنى} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَكَذَّبَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {بِالْحُسْنى}

حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

{فَسَنُيَسِّرُهُ} (ف) رابط جواب براى شرط / (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {لِلْعُسْرى} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

{وَما} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {يُغْنِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {عَنْهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مالُهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {تَرَدَّى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {عَلَيْنا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر إنَّ محذوف {لَلْهُدى} (ل) حرف ابتدا / اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب

{وَإِنَّ} (و) حرف عطف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {لَنا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر إنَّ محذوف {لَلْآخِرَةَ} (ل) حرف ابتدا / اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {وَالْأُولى} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{فَأَنْذَرْتُكُمْ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {ناراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {تَلَظَّى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير

{لا} حرف

نفى غير عامل {يَصْلاها} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {إِلاَّ} حرف استثنا {الْأَشْقَى} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{الَّذِي} نعت تابع {كَذَّبَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَتَوَلَّى} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَسَيُجَنَّبُهَا} (و) حرف عطف / (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {الْأَتْقَى} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{الَّذِي} نعت تابع {يُؤْتِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مالَهُ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {يَتَزَكَّى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَما} (و) حاليه / حرف نفى غير عامل {لِأَحَدٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {عِنْدَهُ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مِنْ} حرف جر زائد {نِعْمَةٍ} مبتدا مؤخّر {تُجْزى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / نائب فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير

{إِلاَّ} حرف استثنا {ابْتِغاءَ} مستثنى، منصوب {وَجْهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {رَبِّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {الْأَعْلى} نعت تابع

{وَلَسَوْفَ} (و) حرف استيناف / (ل) حرف

قسم / حرف استقبال {يَرْضى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Waallayli itha yaghsha

2.Waalnnahari itha tajalla

3.Wama khalaqa alththakara waal-ontha

4.Inna saAAyakum lashatta

5.Faamma man aAAta waittaqa

6.Wasaddaqa bialhusna

7.Fasanuyassiruhu lilyusra

8.Waamma man bakhila waistaghna

9.Wakaththaba bialhusna

10.Fasanuyassiruhu lilAAusra

11.Wama yughnee AAanhu maluhu itha taradda

12.Inna AAalayna lalhuda

13.Wa-inna lana lal-akhirata waal-oola

14.Faanthartukum naran talaththa

15.La yaslaha illa al-ashqa

16.Allathee kaththaba watawalla

17.Wasayujannabuha al-atqa

18.Allathee yu/tee malahu yatazakka

19.Wama li-ahadin AAindahu min niAAmatin tujza

20.Illa ibtighaa wajhi rabbihi al-aAAla

21.Walasawfa yarda

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سوگند به شب چون پرده افكند، (1)

سوگند به روز چون جلوه گرى آغازد، (2)

و [سوگند به آنكه نر و ماده را آفريد، (3)

كه همانا تلاش شما پراكنده است. (4)

اما آنكه [حق خدا را] داد و پروا داشت، (5)

و [پاداش نيكوتر را تصديق كرد، (6)

بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت. (7)

و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد، (8)

و [پاداش نيكوتر را به دروغ گرفت، (9)

بزودى راه دشوارى به او خواهيم نمود. (10)

و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى آيد. (11)

همانا هدايت بر ماست. (12)

و در حقيقت، دنيا و آخرت از آن ماست. (13)

پس شما را به آتشى كه زبانه مى كشد هشدار دادم. (14)

جز نگون بخت تر[ين مردم در آن درنيايد: (15)

همان كه تكذيب كرد و رخ برتافت. (16)

و پاك رفتارتر[ين مردم از آن دور داشته خواهد شد: (17)

همان كه مال خود را مى دهد [براى آنكه پاك شود، (18)

و هيچ كس را به قصد پاداش يافتن نعمت نمى بخشد، (19)

جز خواستن

رضاى پروردگارش كه بسى برتر است [منظورى ندارد]. (20)

و قطعاً بزودى خشنود خواهد شد. (21)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» قسم به شب در آن هنگام كه [جهان را] بپوشاند،

«2» و قسم به روز هنگامى كه تجلّى كند،

«3» و قسم به آن كس كه جنس مذكّر و مؤنّث را آفريد،

«4» كه سعى و تلاش شما مختلف است:

«5» امّا آن كس كه [در راه خدا] انفاق كند و پرهيزگارى پيش گيرد،

«6» و جزاى نيك [الهى] را تصديق كند،

«7» ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم!

«8» امّا كسى كه بخل ورزد و [از اين راه] بى نيازى طلبد،

«9» و پاداش نيك [الهى] را انكار كند،

«10» بزودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم؛

«11» و در آن هنگام كه [در جهنّم] سقوط مى كند، اموالش به حال او سودى نخواهد داشت!

«12» به يقين هدايت كردن بر ماست،

«13» و آخرت و دنيا از آن ماست،

«14» و من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم،

«15» كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود؛

«16» همان كس كه [آيات خدا را] تكذيب كرد و به آن پشت نمود!

«17» و بزودى با تقواترين مردم از آن دور داشته مى شود،

«18» همان كس كه مال خود را [در راه خدا] مى بخشد تا پاك شود.

«19» و هيچ كس را نزد او حق نعمتى نيست تا بخواهد [به اين وسيله] او را جزا دهد،

«20» بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست؛

«21» و بزودى راضى و خشنود مى شود!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

سوگند به شب هنگامى كه فرو پوشد (1)

و به روز هنگامى كه

آشكار شود (2)

و به آنكه نر و ماده آفريد؛ (3)

همانا تلاشتان گوناگون و پراكنده است؛ (4)

اما كسى كه [ثروتش را در راه خدا] انفاق كرد و پرهيزكارى پيشه ساخت (5)

و وعده نيكوتر را [كه وعده خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهيزكارى است] باور كرد؛ (6)

پس به زودى او را براى راه آسانى [كه انجام همه اعمال نيك به توفيق خداست] آماده مى كنيم (7)

و اما كسى كه [از انفاق ثروت] بخل ورزيد و خود را بى نياز نشان داد (8)

و وعده نيكوتر را تكذيب كرد، (9)

پس او را براى راه سخت و دشوارى [كه سلب هرگونه توفيق از اوست] آماده مى كنيم، (10)

و هنگامى كه [به چاه هلاكت و گودال گور] سقوط كند ثروتش [چيزى از عذاب خدا] را از او دفع نمى كند. (11)

بى ترديد هدايت كردن بر عهده ماست. (12)

و به يقين دنيا و آخرت در سيطره مالكيّت ماست. (13)

پس شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم. (14)

[كه] جز بدبخت ترين مردم در آن در نيايند. (15)

همان كه [دين را] تكذيب كرد و از آن روى گردانيد. (16)

و به زودى پرهيزكارترين [مردم] را از آن دور مى دارند. (17)

همان كه مال خود را انفاق مى كند تا [مال] رشد و نمو كند. (18)

و هيچ كس را نزد خدا حق نعمتى نيست تا اين مالى كه انفاق كرده به عنوان پاداش آن نعمت به حساب او گذارد. (19)

بلكه [انفاق كننده با تقوا مال خود را در راه خدا انفاق مى كند] تا خشنودى پروردگار والايش را به دست آورد. (20)

و

[بى ترديد] به زودى [در قيامت با دريافت لطف، رحمت حق و پاداش بى پايان او] خشنود خواهد شد. (21)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

قسم بشب تار هنگامى كه جهان را در پرده سياه بپوشاند (1)

و قسم بروز فروزان هنگامى كه عالم را به ظهور خود روشن سازد شايد شب و روز اشاره باشد بزمان پيش از ظهور و بعد از ظهور حجت عصر (ع) (2)

و قسم بمخلوقات عالم كه خدا همه را براى بقاى نوع جفت نر و ماده بيافريد (3)

قسم باين آيات الهى كه سعى و كوشش شما مردم بسيار مختلف است برخى بر صلاح و برخى بر فساد و بعضى بر ضرر و شر و زحمت خود و بعضى بر نفع و خير و آسايشخود و خلق ميكوشيد (4)

اما هر كس عطا و احسان كرد و خداترس و پرهيزكار شد (5)

و به نيكوئى يعنى به نعيم آخرت يا هر خير و سعادت كه در قرآن بيان شده تصديقكرد (6)

ما هم البته كار او را در دو عالم سهل و آسان مى گردانيم (7)

اما هر كس بخلورزيد و از جهل و غرور خود را از لطف خدا بى نياز دانست (8)

و عدل و نيكوئى را تكذيب كرد (9)

پس بزودى كار او را در دو عالم دشوار ميكنيم (10)

و گاه عذاب و هلاكت دارائيش وى را هيچ نجات نتواند داد (11)

و البته برماست كه از لطف و كرم خلق را هدايت كنيم (12)

و ملك دنيا و آخرت از ماست به هر كه بخواهيم و صلاح دانيم مى بخشيم (13)

من شما را از آتش

شعله ور دوزخ ترسانيدم و آگاه ساختم (14)

هيچكس در آن آتش درنيفتد مگر شقى ترين خلق (15)

همان كس كه آيات و رسل حق را تكذيب كرد و روى از آن بگردانيد (16)

و اهل تقوى از آن آتش دورى جستند و محفوظ ماندند (17)

كه آنها مال خود را به فقيران اسلام به وجه زكات اعطا كردند (18)

و حال آنكه هيچكس از رسول و امت بر وى حق نعمت نداشت (19)

او احسان نكرد جز در طلب رضاى خداى خود كه برتر و بالاترين موجوداتست (20)

و البته در بهشت آخرت به آن نعمتهاى ابدى خشنود خواهد گرديد (21)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

به شب سوگند، آنگاه كه (زمين را در پرده اى سياه) فرو پوشاند. (1)

به روز سوگند، آنگاه كه روشن شود. (2)

سوگند به آن كس كه نر و ماده را آفريد. (3)

همانا تلاش هاى شما پراكنده است. (4)

امّا آن كه انفاق كرد و پروا داشت، (5)

و پاداش نيك (روز جزا) را تصديق كرد. (6)

به زودى ما او را براى پيمودن بهترين راه آماده خواهيم كرد. (7)

ولى آنكه بخل ورزيد و خود را بى نياز پنداشت. (8)

و پاداش نيك (روز جزا) را تكذيب نمود. (9)

پس او را به پيمودن دشوارترين راه خواهيم انداخت. (10)

و چون هلاك شد، دارايى اش براى او كارساز نخواهد بود. (11)

همانا هدايت (مردم) بر عهده ماست. (12)

و بى شك آخرت و دنيا از آنِ ماست. (13)

پس شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم دادم. (14)

(آتشى كه) جز بدبخت ترين افراد در آن در نيايد. (15)

همان كه

(حق را) تكذيب كرد و روى بر تافت. (16)

ولى با تقوى ترين مردم از آن آتش دور داشته خواهد شد. (17)

همان كه مال خود را مى بخشد تا پاك شود. (18)

در حالى كه براى احدى (از كسانى كه به آنان مال مى بخشد،) نعمت و منتى كه بايد جزا داده شود، نزد او نيست. (19)

جز رضاى پروردگار بلند مرتبه اش، نمى طلبد. (20)

و به زودى خشنود شود. (21)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

سوگند به شب آنگاه كه فرو پوشد - روز يا زمين يا خورشيد را -. (1)

و به روز آنگاه كه روشن و پديدار شود. (2)

و به آن كه نر و ماده را آفريد. (3)

كه هرآينه كوشش شما بسى پراكنده است - مختلف است نه يكسان -. (4)

پس هر كه بخشيد - مال خود را - و پرهيزگارى كرد، (5)

و آن [وعده] نيكو - پاداش اخروى - را باور داشت و راست انگاشت، (6)

پس زودا كه او را براى راه آسان - خير يا راه راست و شريعت آسان يا بهشت يا همه اينها - آماده سازيم. (7)

و اما هر كه بخل ورزيد - حق خدا را در مال ادا نكرد - و بى نيازى نمود - از دين حق و ثواب الهى -، (8)

و آن [وعده] نيكو را انكار كرد و دروغ انگاشت، (9)

پس زودا كه او را براى راه دشوار - شر كه گمراهى و كفر و آتش دوزخ است - آماده سازيم. (10)

و چه سود دارد او را مالش آنگاه كه به هلاكت درافتد. (11)

هرآينه رهنمونى بر ماست. (12)

و

هرآينه ما راست آن جهان و اين جهان. (13)

پس شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم. (14)

در آن درنيايد و بدان نسوزد مگر آن بدبخت تر، (15)

آن كه تكذيب كرد و [از حق] برگشت. (16)

و زودا كه آن پرهيزگارتر، از آن (آتش) دور داشته شود. (17)

آن كه مال خود را مى دهد تا پاك و پيراسته شود - از پليدى بخل و امساك -. (18)

و هيچ كس را نزد او نعمتى نيست كه بايست پاداش داده شود - انفاق او به تلافى يا به پس دادن حقوق ديگران نيست -. (19)

جز آنكه براى جستن خشنودى پروردگار والاى خويش [انفاق مى كند]. (20)

و هرآينه خشنود خواهد شد - آنگاه كه به ثواب و پاداش خود برسد -. (21)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

سوگند به شب آنگاه كه جهان را در خود فرو پوشد، (1)

و سوگند به روز آنگاه كه آشكار شود، (2)

و سوگند به آن كه نر و ماده را بيافريد، (3)

كه : حاصل كوششهاي شما متفاوت است. (4)

اما كسي كه بخشايش و پرهيزگاري كرد، (5)

و آن بهترين را تصديق كرد، (6)

پس براي بهشت آماده اش مي كنيم. (7)

اما آن كس كه بخل و بي نيازي ورزيد، (8)

و آن بهترين را تكذيب كرد، (9)

او را براي دوزخ آماده مي سازيم. (10)

و چون هلاكش در رسد، دارايي اش به حالش سود نبخشد. (11)

و آنچه بر ماست راهنمايي است. (12)

و از آن ماست آن جهان و اين جهان. (13)

پس شما را از آتشي كه زبانه مي كشد

مي ترسانم. (14)

جز اهل شقاوت بدان درنيفتد: (15)

آن كه تكذيب كرد و رويگردان شد. (16)

و پرهيزگارترين مردم را از آن دور- دارند: (17)

آن كه مال خويش مي بخشايد و پاكي مي جويد. (18)

و هيچ كس را بر او حقي نباشد كه اينك پاداش خواهد، (19)

مگر جستن خشنودي پروردگار والاي خويش. (20)

و زودا كه خشنود شود. (21)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به شب چون فرو پوشاند (1)

و سوگند به روز چون روشن شود (2)

و سوگند به آنكه نرينه و مادينه آفريد (3)

كه كوشش شما پراكنده [و گونه گون] است (4)

حال اگر كسى [مالى] بخشيد و پروا و پرهيز ورزيد (5)

و [وعده] بهشت را استوار داشت (6)

زودا كه راهش را به سوى خير و آسانى هموار كنيم (7)

و اما كسى كه دريغورزيد و بى نيازى نمود (8)

و وعده بهشت را دروغ انگاشت (9)

زودا كه راهش را به سوى شر و دشوارى هموار كنيم (10)

و چون به هلاكت افتد مالش به كار او نيايد (11)

بى گمان راهنمايى [بندگان] بر ماست (12)

و بى گمان [جهان] واپسين و نخستين ما راست (13)

پس شما را از آتشى كه زبانه زند هشدار دهم (14)

كه جز شقاوت پيشه وارد آن نشود (15)

همان كسى كه [حق را] انكار كرد و روى بر تافت (16)

و تقواپيشه از آن دور داشته خواهد شد (17)

همان كسى كه مالش را مى بخشد كه پاكدلى يابد (18)

و بر او [منت از] نعمت كسى نيست كه بايد جزايش را بدهد (19)

[و نمى كند آنچه مى كند] مگر در

طلب خشنودى پروردگار بلندمرتبه اش (20)

و زودا كه خشنود شود (21)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

سوگند به شب گاهى كه فراگيرد (1)

و روز گاهى كه برتابد (2)

و آنچه (يا آنكه) آفريد نر و ماده را (3)

كه كوشش شما است همانا گوناگون (4)

پس اما آنكه بخشيد و پرهيزكارى كرد (5)

تصديق به نكوكارى كرد (6)

زود است رهنمونش شويم بسوى گشايش (7)

و اما آنكه بخل ورزيد و بى نيازى گرفت (8)

و تكذيب به نيكوكارى كرد (9)

پس زود است برانيمش بسوى دشوارى (10)

و بى نياز نكند از او مالش گاهى كه تباه شود (11)

همانا بر ما است هدايت (12)

و همانا براى ما است بازپسين و نخستين (13)

پس ترسانيدم شما را از آتش كه زبانه كشد (14)

نچشدش جز بدبخت ترى (15)

كه تكذيب كند و پشت كند (16)

و زود است دور شودش پرهيزكارترى (17)

كه دهد مالش را پاكى جويد (18)

و نيست كسى را نزدش نعمتى كه پاداش داده شود (19)

جز در پى روى پروردگار برترش (20)

و همانا بزودى خوشنود شود (21)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 By the night when it envelops,

2 by the day when it brightens,

3 by Him who created the male and the female:

4 your endeavours are indeed unlike.

5 As for him who gives and is Godwary

6 and confirms the best promise,

7 We shall surely ease him into facility.

8 But as for him who is stingy and self-complacent,

9 and denies the best promise,

10 We shall surely ease him into hardship.

11 His wealth shall not avail him

when he perishes.

12 Indeed with Us rests guidance,

13 and indeed to Us belong the world and the Hereafter.

14 So I warn you of a blazing fire,

15 which none shall enter except the most wretched

16 —he who denies and turns back.

17 The Godwary shall be spared it

18 —he who gives his wealth to purify himself

19 and does not expect any reward from anyone,

20 but seeks only the pleasure of his Lord, the Most Exalted,

21 and, surely, soon he will be well-pleased.

ترجمه انگليسي شاكر

I swear by the night when it draws a veil, (1)

And the day when it shines in brightness, (2)

And the creating of the male and the female, (3)

Your striving is most surely (directed to) various (ends). (4)

Then as for him who gives away and guards (against evil), (5)

And accepts the best, (6)

We will facilitate for him the easy end. (7)

And as for him who is niggardly and considers himself free from need (of Allah), (8)

And rejects the best, (9)

We will facilitate for him the difficult end. (10)

And his wealth will not avail him when he perishes. (11)

Surely Ours is it to show the way, (12)

And most surely Ours is the hereafter and the former. (13)

Therefore I warn you of the fire that flames: (14)

None shall enter it but the most unhappy, (15)

Who gives the lie (to the truth) and turns (his) back. (16)

And away from it shall be kept

the one who guards most (against evil), (17)

Who gives away his wealth, purifying himself (18)

And no one has with him any boon for which he should be rewarded, (19)

Except the seeking of the pleasure of his Lord, the Most High. (20)

And he shall soon be well-pleased. (21)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) By night as it broods,

(2) and daylight when things seem radiant,

(3) and whatever has created the male and the female,

(4) your effort has been too diffuse.

(5) For anyone who gives [generously], performs his duty

(6) and acts charitably in the finest manner

(7) We shall facilitate an easy way for him;

(8) while anyone who acts miserably, and feels he is self-sufficient

(9) and rejects the finest [things in life]

(10) We shall make it easy for him [to go] the hard way.

(11) His money will not help him out as he stumbles along.

(12) Guidance is Our concern:

(13) to Us belongs the Hereafter and the very First [of life];

(14) So I have warned you (all) about a raging fire.

(15) Only the most wretched will roast in it,

(16) the one who rejects [the Message] and turns away;

(17) while the most heedful will keep away from it,

(18) the one who gives his money away and (thereby) purifies himself.

(19) No one is awarded any favor by Him

(20) except through seeking the countenance of his Lord, the All- Highest.

(21) [Such a man] shall

meet approval.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

By the night enshrouding (1)

and the day in splendour (2)

and That which created the male and the female, (3)

Surely your striving is to diverse ends. (4)

As for him who gives and is godfearing (5)

and confirms the reward most fair, (6)

We shall surely ease him to the Easing. (7)

But as for him who is a miser, and self-sufficient, (8)

and cries lies to the reward most fair, (9)

We shall surely ease him to the Hardship; (10)

his wealth shall not avail him when he perishes. (11)

Surely upon Us rests the guidance, (12)

and to Us belong the Last and the First. (13)

Now I have warned you of a Fire that flames, (14)

whereat none but the most wretched shall be roasted, (15)

even he who cried lies, and turned away; (16)

and from which the most godfearing shall be removed, (17)

even he who gives his wealth to purify himself (18)

and confers no favour on any man for recompense, (19)

only seeking the Face of his Lord the Most High; (20)

and he shall surely be satisfied. (21)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

By the night enshrouding (1)

And the day resplendent (2)

And Him Who hath created male and female, (3)

Lo! your effort is dispersed (toward divers ends). (4)

As for him who giveth and is dutiful (toward Allah) (5)

And believeth in goodness; (6)

Surely We will ease

his way unto the state of ease. (7)

But as for him who hoardeth and deemeth himself independent, (8)

And disbelieveth in goodness; (9)

Surely We will ease his way unto adversity. (10)

His riches will not save him when he perisheth. (11)

Lo! Ours it is (to give) the guidance (12)

And lo! unto Us belong the latter portion and the former. (13)

Therefor have I warned you of the flaming Fire (14)

Which only the most wretched must endure, (15)

He who denieth and turneth away. (16)

Far removed from it will be the righteous (17)

Who giveth his wealth that he may grow (in goodness), (18)

And none hath with him any favor for reward, (19)

Except as seeking (to fulfil) the purpose of his Lord Most High. (20)

He verily will be content. (21)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

By the Night as it conceals (the light); (1)

By the Day as it appears in glory; (2)

By (the mystery of) the creation of male and female (3)

Verily (the ends) ye strive for are diverse. (4)

So he who gives (in charity) and fears (Allah) (5)

And (in all sincerity) testifies to the Best (6)

We will indeed make smooth for him the path to Bliss. (7)

But he who is a greedy miser and thinks himself self-sufficient. (8)

And gives the lie to the Best (9)

We will indeed make smooth for him the Path to Misery; (10)

Nor will his wealth profit him when

he falls headlong (into the Pit). (11)

Verily We take upon Ourselves to guide. (12)

And verily unto Us (belong) the End and the Beginning. (13)

Therefore do I warn you of a Fire blazing fiercely; (14)

None shall reach it but those most unfortunate ones (15)

Who give the lie to Truth and turn their backs. (16)

But those most devoted to Allah shall be removed far from it (17)

Those who spend their wealth for increase in self-purification (18)

And have in their minds no favor from anyone for which a reward is expected in return (19)

But only the desire to seek for the countenance of their Lord Most High. (20)

And soon will they attain (complete) satisfaction. (21)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Par la nuit quand elle enveloppe tous!

2. Par le jour quand il éclaire!

3. Et par ce qu'Il a créé, mâle et femelle!

4. Vos efforts sont divergents.

5. Celui qui donne et craint (Allah)

6. et déclare véridique la plus belle récompense

7. Nous lui faciliterons la voie au plus grand bonheur.

8. Et quand à celui qui est avare, se dispense (de l'adoration d'Allah),

9. et traite de mensonge la plus belle récompense,

10. Nous lui faciliterons la voie à la plus grande difficulté,

11. et à rien ne lui serviront ses richesses quand il sera jeté (au Feu).

12. C'est à Nous, certes, de guider;

13. à Nous appartient, certes, la vie dernière et la vie présente.

14. Je

vous ai donc avertis d'un Feu qui flambe

15. où ne brûlera que le damné,

16. qui dément et tourne le dos;

17. alors qu'en sera écarté le pieux,

18. qui donne ses biens pour se purifier

19. et auprès de qui personne ne profite d'un bienfait intéressé,

20. mais seulement pour la recherche de La Face de son seigneur le Très- Haut.

21. Et certes, il sera bientٍt satisfait!

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Por la noche cuando extiende su velo!

2. ¡Por el día cuando resplandece!

3. ¡Por Quien ha creado al varón y a la hembra!

4. Vuestro esfuerzo, en verdad, da resultados diversos.

5. A quien da, teme a Dios,

6. y cree en lo más bello,

7. le facilitaremos el acceso a la mayor felicidad.

8. En cambio, a quien es avaro, cree bastarse a sí mismo

9. y desmiente lo más bello,

10. le facilitaremos el acceso a la mayor adversidad,

11. y de nada le servirá su hacienda cuando sea precipitado.

12. Sí, es de incumbencia Nuestra la Dirección.

13. Sí, es cosa Nuestra la otra vida y ésta.

14. Os he prevenido contra un fuego llameante,

15. en el cual sólo arderá el infame,

16. que desmiente y se desvía,

17. el cual evitará quien de veras teme a Dios,

18. que da su hacienda para purificarse,

19. que, cuando hace un favor, no lo hace con ánimo de ser retribuido,

20. sino tan sólo por deseo de agradar a su altísimo Señor.

21. ¡Sí, ése quedará satisfecho!

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Bei der Nacht, wenn sie überschattet,

2. Und bei dem Tag, wenn er strahlend erscheint,

3. Und bei der Erschaffung von Mann und Weib,

4. Fürwahr, eure Aufgabe ist in der Tat verschieden.

5. Jener aber, der gibt und sich vor Unrecht hütet

6. Und an das Beste glaubt,

7. Wir wollen es ihm leicht machen.

8. Jener aber, der geizt und gleichgültig ist

9.

Und das Beste leugnet,

10. Ihm wollen Wir den Weg zur Drangsal leicht machen.

11. Und sein Reichtum soll ihm nichts nützen, wenn er zugrunde geht.

12. Wahrlich, Uns obliegt die Führung;

13. Und Unser ist die kommende wie diese Welt.

14. Darum warne Ich euch vor einem flammenden Feuer,

15. Keiner soll dort eingehen als der Bِsewicht,

16. Der da leugnet und den Rücken kehrt.

17. Doch weit ferne von ihm wird der Gerechte sein,

18. Der seinen Reichtum dahingibt, um sich zu lنutern.

19. Und er schuldet keinem eine Gunst, die zurückgezahlt werden müكte;

20. Dennoch (gibt er seinen Reichtum hin) im Trachten nach dem Wohlgefallen seines Herrn, des Hِchsten.

21. Und bald wird Er (mit ihm) wohlzufrieden sein.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Per la notte quando avvolge [con le sue tenebre],

2. per il giorno quando risplende,

3. per Colui che ha creato il maschio e la femmina.

4. Invero i vostri sforzi divergono .

5. A chi sarà stato generoso e timorato

6. e avrà attestato la verità della cosa più bella ,

7. faciliteremo il facile ;

8. a chi invece sarà stato avaro e avrà creduto di bastare a se stesso

9. e tacciato di menzogna la cosa più bella,

10. faciliteremo il difficile .

11. Quando precipiterà [nell'abisso], a nulla gli serviranno i suoi beni!

12. In verità spetta a Noi la guida!

13. In verità a Noi appartengono l'altra vita e questa vita.

14. Vi ho dunque messo in guardia da un

fuoco fiammeggiante,

15. nel quale brucerà solo il malvagio,

16. che avrà tacciato di menzogna e avrà girato le spalle;

17. mentre ne sarà preservato il timorato,

18. che dà dei suoi beni per purificarsi,

19. che a nessuno avrà fatto un bene per ottenere ricompensa,

20. ma solo per amore del suo Signore l'Altissimo.

21. Per certo sarà soddisfatto.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Kлянycь нoчью, кoгдa oнa пoкpывaeт,

2. и днeм, кoгдa oн зacиял,

3. и тeм, чтo coздaлo мyжчинy и жeнщинy, -

4. cтpeмлeния вaши paзличны!

5. Ho тoт, ктo дaвaл и cтpaшилcя,

6. и cчитaл иcтинoй пpeкpacнeйшee, -

7. тoмy Mы oблeгчим к лeгчaйшeмy.

8. A ктo cкyпилcя и oбoгaщaлcя,

9. и cчитaл лoжью пpeкpacнeйшee, -

10. тoмy Mы oблeгчим к тягчaйшeмy.

11. И нe cпaceт eгo дocтoяниe, кoгдa он низвepгнeтcя.

12. Beдь нa Hac лeжит пpямoй пyть.

13. И вeдь Haм пpинaдлeжит жизнь пocлeдняя и пepвaя.

14. И вoт yвeщaю Я вac oгнeм, кoтopый пылaeт,

15. гopит в нeм тoлькo нecчacтнeйший,

16. кoтopый cчeл лoжью и oтвepнyлcя.

17. Удaлeн oт нeгo бyдeт бoгoбoязнeнный,

18. кoтopый пpинocит cвoe дocтoяниe, чтoбы oчиcтитьcя.

19. И ни зa кeм нeт y нeгo милocти, кoтopaя дoлжнa быть вoзнaгpaждeнa,

20. ecли нe из cтpeмлeния к ликy Гocпoдa eгo Выcoчaйшeгo.

21. И oн бyдeт дoвoлeн.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Andolsun basnca, geceye.

2- Ve ynca, güne.

3- Ve erkeًi ve di iyi yaratana.

4- قüphe yok ki çal manz, elbette çe itlidir, ba ka-ba ka.

5- Ve kim verdi ve çekindiyse.

6- Ve en güzel sِzü gerçeklediyse.

7- Artk ona en kolay yolu kolayla trrz.

8- Ve ama kim nekeslik etti ve zenginle meyi dilediyse.

9- Ve en güzel sِzü yalanladysa.

10- Artk ona da en güç yolu kolayla trrz.

11- Ve helâk olduًu zaman mal, ona bir fayda vermez.

12- قüphe yok ki doًru yolu gِstermek, bize dü er.

13- Ve üphe yok ki bizimdir son ya ay da ve ِnceki de.

14-

Artk sizi korkuttum alev-alev parlayan ate le.

15- Oraya da ancak pek bahtsz ki i atlr, yanar.

16- ضyle ki yalanlam tr o ve yüzünü dِndürmü tür.

17- Ve ondan, ancak, pek ziyâde çekinen uzak kalr.

18- ضylesine ki maln verir de ِzünü tertemiz bir hâle kor.

19- Ve hiçbir kimseden, bir nîmetle mükâfatlanmay dilemez.

20- Yaptًn, ancak yücelerden yüce Rabbinin rzâs için yapar.

21- Ve o da, râz olacaktr ondan.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. And olsun (aləmi zülmətə) bürüməkdə olan gecəyə;

2. And olsun işıqlanmaqda olan gündüzə;

3. And olsun kişini və qadını (erkəyi və dişini) yaradana ki,

4. Sizin zəhmətiniz (ey insanlar!) cürbəcürdür! (Bə'ziniz Cənnət üçün, bə'ziniz isə Cəhənnəm üçün çalışırsınız).

5. Kim (malını Allah yolunda) versə, (Allahdan) qorxsa,

6. Və ən gözəl sözü (la ilahə illallah kəlməsini) təsdiq etsə,

7. Biz ona ən asan olanı (Cənnəti) müyəssər edəcəyik!

8. Amma kim (malını Allah yolunda xərcləməyə) xəsislik etsə, (mal-dövlətinə güvənib Allaha) möhtac olmadığını sansa,

9. Və ən gözəl sözü (la ilahə illallah kəlməsini) yalan saysa,

10. Biz ona ən çətin olanı (Cəhənnəmi) müyəssər edəcəyik (onu Cəhənnəm üçün hazırlayacağıq!)

11. (O, Cəhənnəmə) düşəcəyi zaman mal-dövləti ona heç bir fayda verməz.

12. Bizim öhdəmizə düşən yalnız doğru yolu göstərməkdir! (Mö'min və ya kafir olmaq isə hər kəsin öz işidir).

13. Axirət də Bizim, dünya da Bizimdir!

14. (Ey insanlar!) Mən sizi alovlanan bir atəşlə qorxutdum.

15. Ora ancaq azğın (kafir) daxil olar.

16. O kimsə ki, (haqqı) yalan sayar, (imandan) üz döndərər!

17. Allahdan qorxub pis əməllərdən çəkinən isə ondan uzaqlaşdırılar (nicat tapar).

18. O kimsə ki,

malını (Allah yolunda) verib (günahlardan) təmizlənər,

19. O şəxsin boynunda heç kəsin bir minnəti (ne'məti) yoxdur ki, onun əvəzi verilsin (etdiyi yaxşılıq ona əvəz olsun; və ya: o, etdiyi yaxşılıq müqabilində heç kəsdən bir mükafat gözləməz).

20. O ancaq ən uca olan Rəbbinin rizasını qazanmaq üçün belə edər.

21. And olsun ki, o (öz Rəbbindən Cənnətdə ona verəcəyi ne'mətlərə görə) razı olacaqdır!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. رات كي قسم جب (دن كو) چھپالے

2. اور دن كي قسم جب چمك اٹھے

3. اور اس (ذات) كي قسم جس نے نر اور مادہ پيدا كيے

4. كہ تم لوگوں كي كوششں طرح طرح كي ہے

5. تو جس نے (خدا كے رستے ميں مال) ديا اور پرہيز گاري كي

6. اور نيك بات كو سچ جانا

7. اس كو ہم آسان طريقے كي توفيق ديں گے

8. اور جس نے بخل كيا اور بيپروا بنا رہا

9. اور نيك بات كو جھوٹ سمجھا

10. اسے سختي ميں پہنچائيں گے

11. اور جب وہ (دوزخ كے گڑھے ميں) گرے گا تو اس كا مال اس كے كچھ كام نہ آئے گا

12. ہميں تو راہ دكھا دينا ہے

13. اور آخرت او ردنيا ہماري ہي چيزيں ہيں

14. سو ميں نے تم كو بھڑكتي آگ سے متنبہ كر ديا

15. اس ميں وہي داخل ہو گا جو بڑا بدبخت ہے

16. جس نے جھٹلايا اور منہ پھيرا

17. اور جو بڑا پرہيزگار ہے وہ (اس سے) بچا ليا جائے گا

18. جو مال ديتا ہے تاكہ پاك

ہو

19. اور (اس ليے) نہيں( ديتا كہ) اس پر كسي كا احسان (ہے) جس كا وہ بدلہ اتارتا ہے

20. بلكہ اپنے خداوند اعليٰ كي رضامندي حاصل كرنے كے ليے ديتا ہے

21. اور وہ عنقريب خوش ہو جائے گا

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. قسم دے په شپې باندې كله چې پټ كړي (هر شې په خپله تياره كښې)

2. او قسم دے په ورځې كله چې روښانه شي

3. او قسم په هغه ذات باندې چې نارينه او ښځينه يې پيدا كړي دي

4. چې بېشكه ستاسو كوښښونه او عملونه ډول ډول (مختلف) دي

5. نو هغه كس چې (د خداي په لاره كښې يې) وركړه وكړه او (له خدايه) وويريدۀ

6. او (د ايمان يا د خداي د نعمتونو) د ښې كلمې تصديق يې وكړ

7. مونږ د هغه كارونه (په دواړه جهانو كښې) آسانوو

8. او هر چا چې بخل وكړ او ځان يې له خدايه بې نيازه وګڼۀ

9. او (د ايمان) ښه كلمه يې دروغ وګڼله

10. مونږ د هغه كارونه (په دواړو جهانو كښې) سختوو

11. او كله چې (په دوزخ كښې) لويږي نو د دۀ مال به دۀ ته څه ګټه ورنه كړي (له دوزخ به يې ونه ساتي)

12. بېشكه چې هدايت كول زمونږ كار دے

13. او آخرت او دنيا زمونږ (په لاس كښې) دي

14. ما تاسو د لمبې وهوونكي اوره وويرولئ

15. او له بدبخته سړي (كافرانو) پرته به بل څوك دې (اور) ته نه ننوځي

16. هماغه سړے چې (د

خداي آياتونه يې) دروغ ګڼلي وي او مخ يې ترې اړولې وي

17. او ډېره تقوا لروونكي به له هغه (اوره) بيل كړې شي (و به ژغورل شي)

18. هغه كس چې خپل مال (د الله په لاره كښې) د دې لپاره وركوي چې پاك شي

19. او هيڅ څوك په خداي د جزاء په توګه د نعمت حق نه لري

20. خو يوازې د لوي خداي د رضا لپاره (عمل كوي)

21. او ډېر زر به راضي شي

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Bi şeva gava taritî ewê som dike.

2. Bi roya gava derdikeve (rohnaî dike).

3. Bi wîyê ku nêr û mê afirandîye.

4. (Sond dixum!) ku xebata we bi rastî cure û cureye.

5. Îdî kîjan (ji bona xezanan ra mal) bi sixurîne û Xuda parizî bike.

6. Û (perestîne) qenc jî bike û rast bi dêrîne.

7. Îdî emê ji bona wî ra (hatina li bal rêya rast da) hêsanî bikin.

8. Kîjan jî çikûsî bike û xwe (ji Yezdan) ne hewce bibîne.

9. Û qencê (gotinan jî) bide derewdêrandinê.

10. Îdî emê ji bona wî ra (çûna li bal rêne zehmet da) hêsanî bikin.

11. Û gava ewa bikeVe dojê, malê wî qe ji bona wî ra tu karê nake.

12. Loma bi rastî hatina wî li bal rêya rast da li ser meye.

13. Û bi rastî cihan û parada jî ji bona me ra ne.

14. Îdî min hûn (gelî gunehkaran!) Bi agirekî pêtdayî dane hişyar kirinê.

15. Ji pêştirê wanê rûreşê ji rêya rast

derketî, tu kes nakeve wî agirî.

16. Ewî (rûreşê) maf daye derewdêrandinê, pişta xwe daye (mafê).

17. Bi rastî ji wî (agirî) merivê Xu¬da pariz tê dûr xistinê.

18. (Ewê Xuda pariz) ew e, ku malê xwe (di rêya Yezdan da )sixurandîye (mali xwe) paqij kirîye.

19. Û (li bal Yezdan) ji bona tu kesekî ra qe tu qencîyek tuneye, ku ewan bi wê qencîyê bêne xelat kirinê.

20. Ji pêştirê (maldana) ji bona qayîl bûna (Xuda yê xwe) yê bililindtir (heke dabe).

21. Di nêzîk da jî (ewa qencîya) ku Xuda yê wî (ji bona wî ra bide, ewê) bi wê qencîyê qayîl bibe.

ترجمه اندونزي

Serta mendustakan pahala yang terbaik,(9)

Maka kelak Kami akan menyiapkan baginya (jalan) yang sukar.(10)

Dan hartanya tidak bermanfaat baginya apabila ia telah binasa.(11) (2)

Sesungguhnya kewajiban Kami- lah memberi petunjuk,(12) (3)

Dan sesungguhnya kepunyaan Kami- lah akhirat dan dunia.(12) (4)

Maka Kami memperingatkan kamu dengan neraka yang menyala- nyala.(14) (5)

Tidak ada yang masuk ke dalamnya kecuali orang yang paling celaka,(15) (6)

Yang mendustakan (kebenaran) dan berpaling (dari iman).(16) (7)

Dan kelak akan dijauhkan orang yang paling takwa dari neraka itu,(17) (8)

Yang menafkahkan hartanya (di jalan Allah) untuk membersihkannya,(18) (9)

Padahal tidak ada seorang pun memberikan suatu nikmat kepadanya yang harus dibalasnya,) 81) (10)

Tetapi (dia memberikan itu semata- mata) karena mencari keridaan Tuhannya Yang Maha Tinggi.(20) (11)

Dan kelak dia benar- benar mendapat kepuasan.(21) (12)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (13)

Demi waktu matahari sepenggalahan naik.(1) (14)

Dan demi malam apabila telah sunyi,(2)

(15)

Tuhanmu tiada meninggalkan kamu dan tiada (pula) benci kepadamu,(3) (16)

dan sesungguhnya akhir itu lebih baik bagimu dari permulaan.(4) (17)

Dan kelak Tuhanmu pasti memberikan karunia-Nya kepadamu, lalu (hati) kamu menjadi puas.(5) (18)

Bukankah Dia mendapatimu sebagai seorang yatim, lalu Dia melindungimu.(6) (19)

Dan Dia mendapatimu sebagai seorang yang bingung, lalu Dia memberikan petunjuk.(7) (20)

Dan Dia mendapatimu sebagai seorang yang kekurangan, lalu Dia memberikan kecukupan.(8) (21)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Demi malam apabila ia menyelubungi segala-galanya (dengan gelap-gelitanya), (1)

Dan siang apabila ia lahir terang-benderang; (2)

Demi Yang menciptakan (makhluk-makhlukNya) lelaki dan perempuan, (jantan dan betina); - (3)

Sesungguhnya amal usaha kamu adalah berbagai-bagai keadaannya. (4)

Jelasnya: adapun orang yang memberikan apa yang ada padanya ke jalan kebaikan dan bertaqwa (mengerjakan suruhan Allah dan meninggalkan segala laranganNya), - (5)

Serta ia mengakui dengan yakin akan perkara yang baik, (6)

Maka sesungguhnya Kami akan memberikannya kemudahan untuk mendapat kesenangan (Syurga). (7)

Sebaliknya: orang yang bakhil (daripada berbuat kebajikan) dan merasa cukup dengan kekayaan dan kemewahannya, - (8)

Serta ia mendustakan perkara yang baik, (9)

Maka sesungguhnya Kami akan memberikannya kemudahan untuk mendapat kesusahan dan kesengsaraan; (10)

Dan apakah pertolongan yang dapat diberi kepadanya oleh hartanya apabiha ia telah terjerumus (ke dalam azab seksa hari akhirat)? (11)

Sesungguhnya tanggungan Kamilah memberi hidayah petunjuk (tentang yang benar dan yang salah). (12)

Dan sesungguhnya Kamilah yang menguasai hari akhirat dan alam dunia. (13)

Maka (serentak dengan memberi hidayah petunjuk) Aku juga telah memberi amaran mengingatkan kamu akan api neraka yang marak menjulang,

(14)

Yang tidak akan menderita bakarannya melainkan orang yang sungguh celaka, - (15)

Yang telah mendustakan (kebenaran) dan berpaling ingkar. (16)

Dan (sebaliknya) akan dijauhkan (azab neraka) itu daripada orang yang sungguh bertaqwa, - (17)

Yang mendermakan hartanya dengan tujuan membersihkan dirinya dan hartabendanya, (18)

Sedang ia tidak menanggung budi sesiapapun, yang patut di balas, (19)

Hanyalah mengharapkan keredaan Tuhannya Yang Maha Tinggi; (20)

Dan demi sesungguhnya, ia tetap akan berpuas hati (pada hari akhirat, dengan mendapat segala yang diharapkannya). (21)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Naapa kwa usiku unapofunika.

2. Na kwa mchana unapoangaza.

3. Na kwa yule aliyeumba kiume na kike.

4. Hakika amali zenu ni mbali mbali.

5. Lakini anayetoa na kumcha (Mwenyeezi Mungu).

6. Na akalisadiki jambo jema.

7. Basi tutamrahisishia yawe mepesi.

8. Ama Mwenye kufanya ubakhili, akajiona hana haja.

9. Na akalikadhibisha jambo jema.

10. Basi tutamrahisishia kupata taabu.

11. Na mali yake haitamfaa atakapoangamia..

12. Hakika ni juu yetu kuongoza.

13. Na bila shaka, ni yetu sisi Akhera na ulimwengu.

14. Basi nakuhadharisheni na Moto uwakao.

15. Hatauingia ila muovu sana.

16. Ambaye amekadhibisha na kuipa mgongo (dini ya haki).

17. Na amchaye (Mwenyeezi Mungu) ataepushwa nao.

18. Ambaye hutoa mali yake (kwa) kujitakasa.

19. Na hapana yeyote aliyemfanyia hisani ili apate kulipwa.

20. Ila ni kutaka radhi ya Mola wake aliye Mtukufu mno.

21. Na hakika atakuwa radhi.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 506

(92) سوره ليل مكى است و بيست و آيه دارد (21)

[سوره الليل (92): آيات 1 تا 21] ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم،

سوگند به شب وقتى كه روى روز را مى پوشاند (1).

و سوگند به روز وقتى كه ظاهر مى گردد (2).

و سوگند به كسى كه جنس نر و ماده را خلق كرده (3).

كه اعمال شما متفرق و گوناگون است (4). اما آنكه انفاق كند و پرهيزكار باشد (5).

و پاداش نيك روز جزا را قبول داشته باشد (6).

به زودى راه انجام كارهاى نيك را برايش آسان مى سازيم (7). ______________________________________________________ صفحه ى 507

و اما كسى كه بخل بورزد و طالب ثروت و غنى باشد (8).

و پاداش

نيك روز جزا را تكذيب كند (9).

اعمال نيك را در نظرش سنگين و دشوار مى سازيم (10).

و او وقتى هلاك شود مالش هيچ سودى به حالش نخواهد داشت (11).

آرى هدايت به عهده ما است (12).

و دنيا و آخرت مال ما است (13).

اينك شما را از آتشى هشدار مى دهم كه زبانه مى كشد (14).

و جز شقى ترها را نمى سوزاند (15).

آن كسان را كه آيات و دعوت ما را تكذيب نموده از قبولش اعراض كردند (16).

و به زودى افراد با تقواتر از آن دور داشته مى شوند (17).

آنان كه مال خود را مى دهند تا آن را پاك و پر بركت و داراى نمو سازند (18).

و احدى از صاحب مال طلبكار نيست تا پاداش بخواهد (19).

مال خدا را در راه به دست آوردن رضايت پروردگار اعلاى خود داده (20).

كه به زودى راضى هم مى شود (21).

بيان آيات غرض اين سوره تهديد و انذار است، و اين هدف را از اين راه دنبال مى كند كه به انسانها بفهماند مساعى و تلاشهايشان يك جور نيست، بعضى از مردمند كه انفاق مى كنند، و از خدا پروا دارند، و وعده حسناى خدا را تصديق مى كنند، و خداى تعالى هم در مقابل، حياتى جاودانه و سراسر سعادت در اختيارشان مى گذارد، و بعضى ديگرند كه بخل مى ورزند، و به خيال خود مى خواهند بى نياز شوند، و وعده حسناى خدايى را تكذيب مى كنند، و خداى تعالى هم آنان را به سوى عاقبت شر راه مى برد، و در اين سوره اهتمام و عنايت خاصى به مساله انفاق مالى شده است، و اين سوره از نظر زمينه آياتش هم مى تواند مكى باشد، و هم مدنى.

" وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى در اين

آيه به شب هنگامى كه روز را فرا مى گيرد سوگند ياد شده، و فراگيرى شب نسبت به روز در جاى ديگر نيز آمده، فرموده:" يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ" «1» و احتمال هم دارد كه _______________

(1) شب روز را فرا مى گيرد. سوره اعراف، آيه 54. ______________________________________________________ صفحه ى 508

مراد فراگيرى زمين و يا فراگيرى و پوشاندن قرص خورشيد باشد.

" وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى" اين آيه عطف است به كلمه" الليل"، و كلمه" تجلى" به معناى ظهور و پيدا شدن چيزى است بعد از خفاء و ناپيدائيش، و اگر صفت" ليل" را به صيغه مضارع و صفت" نهار" را به صيغه ماضى آورد براى همان نكته اى بود كه در آغاز سوره قبلى بيان كرديم.

" وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى اين آيه نيز مانند آيه قبلى عطف است بر كلمه" ليل"، و كلمه" ما" در آن موصوله است، و منظور از آن خداى سبحان است و اگر از خداى تعالى تعبير كرد به" ما- چيزى كه"، با اينكه بايد تعبير كرده بود به" من- كسى كه"، براى آن بود كه ابهام گويى در اينجا كه به عظمت اشعار دارد رعايتش لازم تر بود تا رعايت معناى لغوى.

و معناى آيه اين است كه سوگند مى خورم به شب، وقتى همه جا را فرا مى گيرد، و به روز وقتى كه همه پنهان ها را آشكار مى سازد، و به چيزى كه نر و ماده را با اينكه از يك نوعند مختلف آفريد.

ولى بعضى «1» از مفسرين كلمه" ما" را مصدريه گرفته اند، كه معنايش چنين مى شود، و سوگند مى خورم به خلقت نر و ماده. ولى اين نظريه ضعيف است.

و مراد از نر و ماده مطلق نر

و ماده است، هر چه كه باشد، و هر جا محقق شود.

ولى بعضى «2» گفته اند: خصوص نر و ماده از انسان است.

و بعضى «3» ديگر گفته اند مراد خصوص آدم و حوا است. ولى از همه وجوه بهتر همان وجه اول است.

" إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى" كلمه" سعى" به معناى راه رفتن به سرعت است، و مراد از آن عملى است كه با كمال اهتمام انجام شود، و اين كلمه هر چند مفرد است ولى معناى جمع را مى دهد، و كلمه" شتى" جمع كلمه" شتيت- متفرق" است، مانند كلمه" مرضى" كه جمع" مريض" است.

و جمله مورد بحث جواب سوگندهاى سه گانه است، و معنايش اين است كه: من _______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 500.

(2 و 3) تفسير قرطبى، ج 20، ص 82. ______________________________________________________ صفحه ى 509

سوگند مى خورم به اين واقعيات متفرق كه هم در خلقت و هم در اثر متفرقند، به اينكه مساعى شما نيز هم از نظر نفس عمل، و هم از نظر اثر مختلفند، بعضى عنوان اعطاء و تقوى و تصديق را دارد، و اثرش هم خاص به خودش است، و بعضى ها عنوان بخل و استغناء و تكذيب دارد و اثرش هم مخصوص خودش است.

" فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى و مراد از" اعطاء" انفاق مال در راه رضاى خداست، به دليل اينكه در مقابلش بخل را آورده، كه ظهور در امساك از انفاق مال دارد، و نيز به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد:" وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى" و جمله" وَ اتَّقى به منزله تفسيرى است براى اعطاء، و مى فهماند كه مراد از اعطاء، اعطاى بر سبيل تقواى دينى

است.

" وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى - كلمه" حسنى" صفتى است كه در جاى موصوف خود نشسته، و ظاهرا موصوفش وعده باشد، و تقدير كلام" و صدق بالعدة الحسنى" باشد، و مراد از" عده" وعده ثوابى است كه خداى تعالى در مقابل انفاق به انگيزه رضاى او داده، انفاقى كه تصديق قيامت و ايمان بدان باشد، كه لازمه چنين انفاق و چنين تصديقى، تصديق به وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت نيز هست، و همچنين مستلزم ايمان به رسالت رسولان هم هست، چون رسالت تنها راه رسيدن و ابلاغ وعده ثواب او است.

و حاصل دو آيه اين است كه: كسى كه مؤمن به خدا و به رسول او و به روز جزا باشد، و مال خود را به خاطر خدا و تحصيل ثواب او انفاق كند، ثوابى كه به زبان رسولش وعده اش را داده (ما چنين و چنانش مى كنيم) به او مى دهيم.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى كلمه" تيسير" به معناى تهيه كردن و آماده نمودن است، و كلمه" يسرى" به معناى خصلتى است كه در آن آسانى باشد و هيچ دشوارى نداشته باشد، و اگر تهيه كردن را توصيف كرد به آسانى، در حقيقت نوعى مجاز گويى شده، پس منظور از آن اين است كه توفيق اعمال صالحه را به او بدهد، و انجام اينگونه اعمال را برايش آسان سازد، به طورى كه هيچ گونه دشوارى در آن نباشد، و يا منظور اين است كه او را آماده حياتى سعيد كند، حياتى نزد پروردگارش، حياتى بهشتى، و به اين نحو آماده اش كند كه توفيق اعمال صالحى را به او بدهد. و وجه دوم، هم به ذهن نزديك تر است

و هم انطباقش با وعده هايى كه از قرآن معهود ما است منطبق تر. ______________________________________________________ صفحه ى 510

[مراد از اينكه در باره مؤمن انفاق كننده متقى فرمود:" فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى و در باره بخل ورزنده مكذب فرمود:" فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى ]

" وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى" كلمه" بخل" در مقابل كلمه" اعطاء- دادن" به معناى ندادن است، و كلمه" استغناء" به معناى طلب غنى و ثروت از راه ندادن و جمع كردن است، و مراد از" تكذيب به حسنى"، كفر وعده حسنى و ثواب خدا است، كه انبيا آن را به بشر رسانده اند، و معلوم است كه كفر به آن وعده، كفر به اصل قيامت است.

و مراد از" تيسير للعسرى" خذلان و ندادن توفيق اعمال صالح است، به اين گونه كه اعمال صالح را در نظرش سنگين كند، و سينه اش را براى ايمان به خدا گشاده نسازد، و يا او را آماده عذاب كند.

و كلمه" تردى" كه مصدر فعل ماضى" تردى" است، به معناى سقوط از مكانى بلند است، كه بر هلاكت هم اطلاق مى شود، پس مراد از" تردى" در اينجا اين است كه چنين كسى وقتى در حفره قبر و يا در جهنم و يا در ورطه هلاكت سقوط مى كند مالش به چه دردش مى خورد؟

و كلمه" ما"، هم مى تواند استفهامى باشد، و هم نافيه، اگر استفهامى باشد كه معنايش همان بود كه گفتيم، و اگر نافيه باشد معنايش اين مى شود كه چنين كسى در هنگامى كه به ورطه هلاكت مى افتد مالش به دردش نمى خورد.

[هدايت خلق از قضاهاى الهى است كه بر خود واجب كرده (إِنَّ

عَلَيْنا لَلْهُدى و با هادى بودن انبياء (عليهم السلام) منافات ندارد]

" إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى اين دو آيه مطالب قبل يعنى تيسير براى" يسرى" و" عسرى" را تعليل مى كند، ممكن هم هست بگوييم از همان مطالب قبل با كوتاه ترين بيان خبر مى دهد، و حاصلش اين است كه ما اين تيسير را مى كنيم، و يا اين بيان را مى آوريم، براى اينكه هدايت كرده باشيم، چون هدايت خلق به عهده ما است، و هيچ مانعى ما را در اين هدايت مزاحمت نمى كند، و مانع نمى شود.

پس جمله" إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى مى رساند كه هدايت خلق از امورى است كه خداى سبحان قضايش را رانده، و آن را بر خود واجب كرده، چون حكمتش اين ايجاب را اقتضا مى كرده، بنا بر اين، خلايق را آفريده تا او را عبادت كنند و خودش غرض از خلقت را عبادت خود دانسته، فرموده:" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" «1»، و به حكم اين آيه غرض از

_______________

(1) و من جن و انس را خلق نكردم مگر براى اينكه عبادتم كنند. سوره ذاريات، آيه 56. ______________________________________________________ صفحه ى 511

خلقت را عبادت خود معرفى نموده، و به حكم آيه زير آن را راه مستقيم بين خود و خلقش دانسته، و فرموده:" إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ" «1»، و نيز فرموده" وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ صِراطِ اللَّهِ"«2».

و بر خود واجب كرده كه راه خود را براى آنان بيان نموده، سپس ايشان را به آن راه هدايت كند، البته هدايت به معناى نشان دادن راه، حال چه اينكه بپذيرند و آن راه

را پيش بگيرند، و چه نپذيرند، و راه ديگر بروند، هم چنان كه فرمود:" وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ" «3»، و نيز فرموده:" وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ" «4»، و باز فرموده:" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً" «5».

خواهى گفت از اين آيات بر مى آيد كه هدايت تنها كار خداست، و بنا بر اين پس انبيا چكاره اند؟ در پاسخ مى گوييم منافات ندارد كه انبيا هم قيام به اين امر بكنند براى اينكه اگر هدايت كنند به اذن او مى كنند، و خود مستقل در اين كار نيستند، (هم چنان كه در هيچ كارى نيستند) و خود خداى تعالى در عين اينكه فرموده:" إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ" «6» فرموده:" وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ" «7» و نيز فرموده:" قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي" «8».

_______________

(1) محققا اللَّه پروردگار من و پروردگار شما است، پس تنها او را بپرستيد، كه راه مستقيم همين است. سوره آل عمران، آيه 51.

(2) و محققا تو ايشان را به سوى صراط مستقيم يعنى صراط اللَّه هدايت مى كنى. سوره شورى، آيه 53.

(3) هدايت به سوى راه ميانه به عهده خداست چون همه راهها ميانه نيست بعضى انحرافى است.

سوره نحل، آيه 9.

(4) خدا حق را مى گويد و خود او به سوى راه هدايت مى كند. سوره احزاب، آيه 4.

(5) ما او را به سوى راه هدايت كرديم، حال يا شكر اين نعمت را بجا مى آورد، و يا كفران مى كند.

سوره انسان، آيه 3.

(6) (اى رسول ما!) چنين نيست كه هر كس را تو بخواهى

بتوانى هدايت كنى ليكن خدا هر كه را بخواهد، هدايت مى كند. سوره قصص، آيه 56.

(7) و همانا تو خلق را به راه راست هدايت مى كنى. سوره شورى، آيه 52.

(8) بگو اين است راه من كه خلق را با بصيرت به سوى خدا بخوانم، هم خودم و هم پيروانم. سوره يوسف، آيه 108. ______________________________________________________ صفحه ى 512

و ما در جلد دوم اين كتاب در خلال مباحث نبوت بيان عقلى اين مساله را آورديم.

[فرق بين هدايت به معناى ارائه طريق و هدايت به معناى ايصال به هدف

همه اينها در باب هدايت به معناى ارائه طريق بود، و اما هدايت به معناى رساندن به هدف كه در آيات مورد بحث رساندن به آثار حسنه اى است كه به دنبال يافتن هدايت الهى و متصف شدن به صفت عبوديت مى آيد، از قبيل رسيدن به حيات طيبه در دنيا، و حيات سعيده ابدى آخرت، پر واضح است كه از قبيل صنع و ايجاد است، كه مختص به خداى تعالى است، و از امورى است كه خدا قضايش را رانده، و بر خود واجب كرده، و در آيه زير وعده اش را مسجل نموده:" فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى «1»، و نيز فرموده:" مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ" «2»، و نيز فرموده:" وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا" «3».

پس فرق بين هدايت به معناى راه نشاندادن و بين هدايت به معناى رساندن به هدف اين شد

كه هدايت اولى مستقيما كار انبيا و اوليا و ساير هدايت گران است، ولى مؤثر شدنش منوط به اذن خدا است، ولى هدايت دوم چون از باب صنع و خلقت است مستقيما كار خود خداست، البته اسبابى كه بين او و خلقش در اين مورد و در همه موارد خلقت واسطه اند بى دخالت نيستند، پس اين هدايت را هم مى توان به تبع بغير خداى تعالى نسبت داد.

و در معناى آيه مى گوييم اگر مراد از هدايت در آيه شريفه هدايت به معناى اول باشد، معنايش اين مى شود كه ما اگر بيان مى كنيم براى شما آنچه را كه بيان مى كنيم براى اين است كه ارائه طريق عبوديت به عهده ما است. و اگر مراد از هدايت، رساندن به هدف باشد معناى آيه چنين مى شود: اگر ما براى كسانى كه انفاق مى كنند و ثواب را تصديق دارند يسرى را تيسير مى كنيم و خلاصه اگر اعمال صالح و حيات سهله ابدى و دخول بهشت را برايشان _______________

(1) كسى كه هدايت مرا پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه دچار شقاوت مى گردد. سوره طه، آيه 123.

(2) هر كس با داشتن ايمان عملى صالح انجام دهد چه مرد و چه زن، بدانند كه ما به طور قطع به زندگانى اى طيب زنده شان مى كنيم، و آنچه را كردند به بهترين وجه پاداششان مى دهيم. سوره نحل، آيه 97.

(3) و كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند به زودى ايشان را داخل باغهايى مى كنيم كه نهرها در زير درختانش جارى است، و ايشان تا ابد در آن باغها خواهند بود، و اين وعده خداست، و چه كسى است كه سخنش از سخن خدا

راست تر باشد. سوره نساء، آيه 122. ______________________________________________________ صفحه ى 513

آسان مى كنيم براى اين است كه: اين كار مربوط به صنع و ايجاد و از باب رساندن هر مخلوقى به هدف نهايى او است، و معلوم است كه اين كار به عهده ما است.

و اما تيسير عسرى و يا ساده تر بگوييم آسان تر كردن گناه، كار مستقيم خداى تعالى نيست بلكه لازمه قهرى تيسير يسرى است، وقتى خداى تعالى بخواهد براى آن بندگانى كه اوصافشان گذشت راه عبوديت را آسان سازد، قهرا براى عده ديگر راه كفر آسان مى شود (آرى آسان كردن كار نيك براى عده اول، به اين است كه انبيايى بر انگيزد، و كتب آسمانى بفرستد، و اين باعث نافرمانى آن عده ديگر، و در نتيجه آسان شدن گناه بيشترشان مى شود، اگر براى طايفه اول، انبيا نمى فرستاد، طايفه دوم انبيايى را نمى كشتند، اگر براى طايفه اول كتاب نمى آمد، طايفه دوم هم نافرمانى نمى كردند) پس نتيجه قهرى هدايت طايفه اول و تيسير يسرى براى آنان، ضلالت و تيسير عسراى طايفه دوم است، هم چنان كه فرمود:" لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ" «1»، و حتى در باره قرآن كه هدايت براى عالميان است فرموده:" وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً" «2».

ممكن هم هست مراد از آن مطلق هدايت باشد، اعم از هدايت دومى، يعنى تكوينى و حقيقى، و هدايت اولى يعنى تشريعى و اعتبارى- و اتفاقا ظاهر آيه هم كه مطلق آمده همين است-، و بنا بر اين، هم هدايت حقيقى به عهده خداست، هم چنان كه

فرمود:" الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى «3»، و هم هدايت اعتبارى هم چنان كه فرمود:" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً" «4».

" وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى - يعنى عالم بدء و عالم عود- و يا به عبارت ديگر خلقت نخستين و خلقت در معاد- هر دو از آن ما است، پس هر چه كه اسم" شى ء- چيز" بر او اطلاق شود مملوك خداى تعالى است آن هم به حقيقت معناى ملك كه عبارت است از قيام مملوك _______________

(1) (كفار مال خود را خرج مى كنند براى اينكه راه خدا را ببندند) و اين براى آن است كه خدا خبيث را از طيب جدا كند، و همه خبيث ها را روى هم انباشته نموده آن گاه همه را در جهنم قرار دهد. سوره انفال، آيه 37.

(2) ما پاره اى از قرآن را به منظور شفا و رحمت مؤمنين نازل مى كنيم، و همان رحمت و شفا هم در مورد ستمكاران جز بيشتر شدن خسارت اثرى نمى بخشد. سوره اسرى، آيه 82.

(3) آن كسى است كه خلقت هر چيزى را بداد و سپس هدايت كرد. سوره طه، آيه 50.

(4) سوره انسان، آيه 3. ______________________________________________________ صفحه ى 514

به وجود مالك، و اما ملك اعتبارى كه يكى از آثارش جواز تصرفات است، از متفرعات ملك حقيقى است.

پس خداى تعالى مالك هر چيزى است، نه از يك جهت و دو جهت، بلكه از هر جهت، و هيچ چيزى از او چيزى را مالك نيست، پس كسى معارض او نيست و مانعى كه او را از ملكش منع كند وجود ندارد، و هيچ چيزى بر او غالب نمى شود، هم چنان

كه خودش فرمود:" وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ" «1»، و نيز فرمود:" وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ" «2».

[بيان اينكه تكذيب كننده دعوت حق و روى گرداننده از آن" اشقى" است، و اينكه مفاد آيه" لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى ..." اينست كه فقط كافر اشقى خالد در جهنم است

" فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى" اين قسمت از آيات به خاطر اينكه حرف" فاء" در آغازش آمده نتيجه گيرى از مطالب گذشته است، مى فرمايد: حال كه معلوم شد هدايت به عهده ما است، اينك من شما را از آتش جهنم انذار مى كنم، با اين بيان نكته التفاتى هم كه در جمله" فَأَنْذَرْتُكُمْ" بكار رفته روشن مى شود، قبلا يعنى در جمله" إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى هدايت را به خدا و كاركنان درگاهش نسبت داده، مى فرمود" بر ما است"، و در اين جمله انذار را تنها به خود نسبت داده مى فرمايد:" من شما را انذار مى كنم" خواسته به اين نكته اشاره كند كه هدايت، قضايى است حتمى، و به همين جهت منذر حقيقى خداى تعالى است، هر چند كه با زبان رسول خدا (ص) انجام شود.

و" تلظى آتش" به معناى زبانه كشيدن شعله آتش است، و مراد از" آتشى كه تلظى مى كند" آتش جهنم است، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" كَلَّا إِنَّها لَظى «3».

و مراد از كلمه" اشقى" مطلق هر كافرى است كه با تكذيب آيات خدا و اعراض از آن كافر شود، چون چنين كسى از هر شقى اى شقى تر است، براى اينكه ساير بدبخت ها در زندگى دنياى خود بدبختند، يا در بدن خود مبتلا به بيمارى و يا

نقص عضوند، و يا مالشان از بين مى رود، و يا به داغ فرزند خود مبتلا مى شوند، و اين بدبختى ها تمام شدنى است، ولى آن كسى كه كفر مى ورزد، در زندگى آخرتى بدبخت است، يعنى بدبختى است كه بدبختيش پايان ندارد، و منتهى به خلاصى و نجات نمى شود، و اميد رهايى در آن نيست.

پس مراد از كلمه" اشقى" هر كافرى است كه دعوت حق را تكذيب كند و از آن _______________

(1) خدا حكم مى كند و كسى نيست كه حكم او را عقب اندازد. سوره يوسف، آيه 21.

(2) و خدا هر چه بخواهد مى كند. سوره ابراهيم، آيه 27.

(3) هرگز نجات نيابد، كه آتش دوزخ شعله ور است. سوره معارج، آيه 15. ______________________________________________________ صفحه ى 515

روى بگرداند، به دليل اينكه دنبال اين كلمه و در معرفى آن فرموده:" الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى"، و مؤيد آن اين است كه انذار را مطلق آورد و فرمود: همه شما را انذار مى كنم. و اما معناى تحت اللفظى كلمه" اشقى" كه افعل التفضيل است، و تنها شامل كسى مى شود كه از تمامى شقى ها شقى تر است، با سياق آيه سازگار نيست.

و مراد از" صلى نار" پيروى آن و ملازم آن بودن است، پس اين كلمه معناى خلود را افاده مى كند، و اين خلود در آتش قضايى است كه خداى تعالى در حق كافر رانده و فرموده:" وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ" «1».

با اين بيان استفاده اى كه بعضى «2» از مفسرين از آيه مورد بحث كرده دفع مى شود، او از آيه" لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى" استفاده كرده كه به حكم اين آيه مؤمنين گنهكار و فاسق و فاجر داخل

آتش دوزخ نمى شوند، براى اينكه اين آيه دخول در آتش را منحصر كرده در كسى كه كافر و اشقى باشد، وجه نادرستى اين سخن اين است كه: آيه شريفه تنها خلود در آتش را منحصر در كافر اشقى كرده، نه اصل دخول در آتش را.

[متقى ترين افراد كسى است كه در راه رضاى خدا از مال خود انفاق مى كند]

" وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى كلمه" تجنب" به معناى دور كردن است، و ضمير در" سيجنبها" به آتش بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه: به زودى كسى كه مصداق" اتقى" باشد از آتش دور مى شود.

و مراد از كلمه" اتقى" هر كسى است كه از شخصى ديگر با تقواتر باشد، و بيش از او از مخاطر پروا كند، چون بعضى از مردم تنها اين مقدار با تقوا هستند كه از اتلاف نفوس و كشتن مردم پرهيز مى كنند، و بعضى هستند كه تنها از فساد اموال مى پرهيزند، و بعضى هستند كه چون از فقر مى ترسند، به همين جهت از انفاق مال در راه خدا خوددارى مى كنند، و همچنين بعضى هستند كه از خدا مى پرهيزند، و مال خود را در راه رضاى او انفاق مى كنند، و از همه اين چند طايفه با تقواتر آن كسى است كه از خدا پروا نموده مال خود را در راه او انفاق مى كند، و به عبارت ديگر كسى است كه از خسران آخرت مى پرهيزد، و به همين انگيزه مال خود را انفاق مى كند.

_______________

(1) و كسانى كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود.

سوره

بقره، آيه 39.

(2) روح المعانى، ج 30، ص 150. ______________________________________________________ صفحه ى 516

پس مفضل عليه كلمه" اتقى" كسى است كه با دادن مال از خدا نمى پرهيزد، هر چند كه از پاره اى مخاطر دنيوى پرهيز دارد، و يا ساير اعمال صالح را انجام داده، به اين مقدار از خداى تعالى پروا مى كند.

پس آيه شريفه به حسب مدلولش عام است و اختصاص به طايفه اى ندارد، دليل بر اين معنا اين است كه كلمه" اتقى" را با جمله" الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ" توصيف كرده، و معلوم است كه اين توصيف امرى است عمومى، و همچنين توصيف هاى بعدى، و اين منافات ندارد با اينكه آيات و يا همه سوره به خاطر يك واقعه خاصى نازل شده باشد، هم چنان كه در روايات اسباب نزول سبب خاصى برايش ذكر شده.

و اما اطلاق مفضل عليه به طورى كه شامل همه مردم از صالح و طالح شود، و در نتيجه مفضل تنها شامل يك نفر گردد، و يا يك نفر در هر عصر بشود، و معنا چنين گردد كه از ميان همه مردم تنها آن يك نفرى داخل دوزخ نمى شود كه از همه با تقواتر است، و نيز در جمله قبلى معنا چنين شود كه داخل دوزخ نمى شود مگر تنها آن يك فردى كه در هر عصر از سايرين شقى تر باشد، توجيهى است كه به هيچ وجه سياق آيات اول سوره با آن مساعدت ندارد، و همچنين با انذار عمومى كه در جمله" فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى" شده نمى سازد، چون معنا ندارد بگوييم: همه شما را انذار مى كنم از آتش دوزخى كه به جز يك نفر از شما در آن جاودانه نمى افتد، و تنها يك

نفر از شما از آن نجات مى يابد.

" الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى"- اين جمله صفت كلمه" اتقى" است، مى فرمايد اتقى آن كسى است كه مال خود را مى دهد و انفاق مى كند، تا به اين وسيله مال خود را به نموى شايسته نمو دهد.

" وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى - اين آيه مضمون آيه قبلى را تثبيت مى كند، مى فرمايد و اتقى كسى است كه كسى از او طلبى ندارد، و نعمتى نداده، تا به عنوان تلافى آن مال را كه وى انفاق كرده به او داده باشد، پس كسى كه مصداق اتقى است مال را براى رضاى خدا انفاق مى كند، مؤيد اين معنا جمله بعدى است كه مى فرمايد:" إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى .

" إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى اين استثناء منقطع و به معناى ليكن است، و معناى آيه اين است كه: كسى طلبكار خدا نبوده، و خدا مالى را كه به او داده به عنوان اداى دين نداده، پس شخص انفاقگر مال خدا را در راه خدا انفاق مى كند تا رضاى پروردگار والاى خود را به دست آورد. و ما در سابق در ______________________________________________________ صفحه ى 517

معناى وجه اللَّه تعالى و در معناى اسم اعلى بحث كرديم.

" وَ لَسَوْفَ يَرْضى يعنى و هر آينه او- همان مرد اتقى- به زودى با دريافت اجر جزيل و پاداش حسن و جميلى كه پروردگارش به او مى دهد خشنود مى گردد.

در اين آيه خداى تعالى را با دو صفت" رب" و" اعلى" ستوده، تا اشاره كرده باشد به اينكه آنچه به عنوان جزا به او مى دهند كه بزرگترين جزا و گرانقدرترين است، به مقتضاى ربوبيت خداى تعالى

و تناسب با بلندى مقام او است، (نه متناسب با عمل بنده) و از اينجا وجه التفات در آيه قبلى روشن مى شود، در آيه" فانذرتكم" خداى تعالى متكلم بود، و در آيه قبلى غايب فرض شده، تا به دو وصف رب و اعلى متصف گردد.

بحث روايتى [(رواياتى در باره نزول آيات:" فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى ..." در شان" ابو دحداح" و روايتى در باره اينكه هدايت كننده خدا است) 5]

در كافى به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: از امام باقر (ع) معناى آيه" وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى ، و آيه" وَ النَّجْمِ إِذا هَوى و آيات نظائر اين دو را كه در آنها به حقايق تكوينى سوگند ياد شده پرسيدم و عرضه داشتم" آيا ما نيز مى توانيم مثلا به خورشيد و ستاره سوگند بخوريم؟" فرمود: خداى تعالى مى تواند به هر يك از مخلوقاتش سوگند ياد كند، ولى بندگانش نمى توانند به غير او سوگند بخورند «1».

مؤلف: اين روايت را مرحوم صدوق هم به سند خود از على بن مهزيار از ابو جعفر دوم امام جواد (ع) نقل كرده «2». و در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى آمده كه امام درباره معنايش فرمود: سوگند به شب وقتى كه روز را مى پوشاند «3».

و از حميرى نقل شده كه در قرب الاسناد از احمد بن محمد، از احمد بن محمد بن ابى نصر، از ابى الحسن رضا (ع) روايت كرده كه گفت: از آن جناب شنيدم در تفسير آيه" وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى مى فرمود: مردى در حياط خانه مسلمانى درخت خرمايى داشت، و به همين بهانه

باعث زحمت صاحب خانه مى شد، صاحب خانه نزد رسول خدا (ص) شكايت كرد، حضرت، صاحب درخت را خواست وقتى آمد

_______________

(1) فروع كافى، ج 7، ص 449، ح 1.

(2) من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 239، ح 51.

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 425. ______________________________________________________ صفحه ى 518

فرمود: درخت خرمايت را به درخت خرمايى در بهشت مى فروشى؟ آن مرد گفت: نه و نفروخت، مردى از انصار كه كنيه اش ابى دحداح بود از اين معامله خبردار شد نزد صاحب نخله رفت، و گفت درخت خرمايت را به حائط «1» من بفروش، آن مرد پذيرفت، ابو دحداح نزد رسول خدا (ص) شد و عرضه داشت: درخت خرماى فلانى را در مقابل حائطم خريدم، حضرت فرمود در مقابل حائطت يك درخت خرماى بهشتى خواهى داشت.

در اينجا بود كه خداى تعالى بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد:" وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى فَأَمَّا مَنْ أَعْطى يعنى درخت خرما را بدهد" وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى يعنى وعده نخله اى كه رسول خدا (ص) داد" فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى ... تَرَدَّى" «2».

مؤلف: اين روايت را قمى در تفسير خود بدون ذكر امام نقل كرده، و كلمه" زوجين" تفسيرى است كه امام براى جمله" الذكر و الانثى" كرده «3».

و نيز در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى" آمده كه امام فرمود: اين اتقى ابو دحداح بوده «4».

مؤلف: اين رواياتى بود كه از طرق شيعه در تفسير اين آيات وارد شده.

طبرسى رحمة اللَّه عليه در مجمع البيان قصه را از واحدى نقل كرده كه او به سند خود از عكرمه از ابن عباس آورده، و در آن

آمده كه مردى انصارى وارد معامله آن درخت خرما شد و با صاحبش صحبت كرد، و در آخر آن را به چهل درخت خريد، و به رسول خدا (ص) بخشيد، رسول خدا (ص) هم آن را به صاحب خانه بخشيد، و سپس طبرسى از عطاء روايت كرده كه گفت: نام خريدار درخت ابو دحداح بود «5».

و سيوطى در الدر المنثور قصه را از ابن ابى حاتم از ابن عباس نقل كرده و بعد آن را تضعيف نموده «6».

_______________

(1) حائط چهار ديوارى هاى اطراف شهر است كه هر كس در حائط خود سبزى و حبوبات مورد حاجت خود را مى كارد.

(2) قرب الاسناد، ص 156.

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 425.

(4) تفسير قمى، ج 2، ص 426.

(5) مجمع البيان، ج 10، ص 501.

(6) الدر المنثور، ج 6، ص 357. ______________________________________________________ صفحه ى 519

از سوى ديگر از طرق اهل سنت رواياتى آمده كه اين سوره در باره ابو بكر نازل شده، فخر رازى در تفسير كبيرش گفته: همه مفسرين اجماع دارند بر اينكه مراد از آن يعنى از كلمه" اتقى" ابو بكر است، ولى بايد دانست كه شيعه به تماميشان منكر اين روايتند و مى گويند اين سوره در باره على بن ابى طالب نازل شده، به دليل اينكه قرآن در جاى ديگر نيز به دادن زكاتش ستوده، فرموده:" يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ" پس آيه" الْأَتْقَى الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى" هم اشاره به مضمون همان آيه دارد، و آن گاه كلمه" اتقى" را به معناى افضل خلق در تقوى، و يا به عبارت ديگر با تقواترين خلق گرفته اند، كه اشكال آن گذشت «1».

و اما اينكه به شيعه نسبت داده شده

كه همگى روايت بالا را منكر شده اند، و روايت ابى دحداح را پذيرفته اند دليل مورد اعتمادشان صحيح حميرى گذشته، و روايات ديگرى است كه همان مفاد را مى رساند.

بله در يك روايت ضعيف از برقى، از اسماعيل بن مهران، از ايمن بن محرز، از ابى بصير، از امام صادق (ع) آمده كه در تفسير آيه" وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى" فرمود: اما اين آيه مربوط است به رسول خدا (ص)، و هر كه او را پيروى كند، و اما آيه" الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى"، در خصوص امير المؤمنين (ع) است چون در باره همان جناب است كه در جاى ديگر فرموده:" وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ" و اما آيه" وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى راجع به رسول خدا (ص) است كه احدى به او نعمتى نداده تا جزاى آن را از او طلبكار باشد بلكه نعمت آن جناب است كه بر تمامى خلايق جارى است، صلوات اللَّه عليه «2».

و اين روايت به خاطر اينكه يكى از راويانش يعنى ايمن بن محرز شناخته شده نيست ضعيف و غير قابل اعتماد است. علاوه بر اين، مضمون آن جنبه تطبيق عمومات بر مصاديق را دارد، و جنبه تفسيرى ندارد، و يكى از ادله واضح آن اين است كه موصوف يعنى كلمه اتقى را بر رسول خدا تطبيق كرده، و صفت آن را كه آيه" الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ ..." است، بر امير المؤمنين، و دوباره آيه بعدى را بر رسول خدا (ص) تطبيق نموده، و اگر اين روايت درست باشد نظم كلام بكلى بهم مى خورد، البته اين در صورتى است كه كلمه" واو" در آيه" الَّذِي يُؤْتِي ..."

در روايت اضافه شده باشد، (هم چنان كه مى بينيم در قرآن واو

_______________

(1) تفسير فخر رازى، ج 31، ص 204.

(2) تفسير برهان، ج 4، ص 471، ح 6. ______________________________________________________ صفحه ى 520

ندارد) و اما اگر فرض كنيم كه جزو آيه بوده، روايت از نظر تحريف مردود است، چون جزو روايات تحريف شمرده مى شود، كه همه مردودند.

و از حميرى حكايت شده كه از احمد بن محمد، از احمد بن محمد ابن ابى نصر، از ابى الحسن رضا (ع) روايت كرده كه راوى گفت: از آن جناب از معناى آيه" إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى پرسيدم، فرمود: آرى خدا است هر كه را بخواهد هدايت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند.

عرضه داشتم: خدا امورت را اصلاح كند، جمعى از ياران ما پنداشته اند كه معرفت اكتسابى است، هر كس فكر خود را درست بكار بيندازد به معرفت مى رسد.

امام اين سخن را نادرست دانست و فرمود: اينها اگر درست مى گويند چرا اين خير را براى خود كسب نمى كنند؟ نه، چنين نيست كه هر كس بخواهد و به هر مقدار كه بخواهد بتواند معرفت كسب كند، هيچ احدى از مردم را نمى بينى مگر آنكه از جهاتى از بعضى ديگر بهتر است، و آن بعض از جهاتى ديگر از او بهترند، نمونه اش بنى هاشمند كه موضعشان موضعى است كه مى دانى، قرابتشان با رسول خدا (ص) به حدى است كه مى دانى، و همه مى دانيم كه آنان سزاوارترند به خلافت از شما، مع ذلك از آن محرومند، گمان مى كنى آل محمد (عليهم السلام) به فكر خود نبودند؟ و آيا مى توانى بگويى كه شما راه و رسم زندگى را مى دانيد و ايشان نمى دانند؟

آن گاه فرمود: ابو

جعفر (ع) مى فرمود: اگر براى همه مردم مقدور بود همه ما را دوست مى داشتند «1».

مؤلف: اما هدايت- كه در اينجا منظور از آن رساندن به هدف است- تنها كار خداى سبحان است، براى اينكه اين هدايت از شؤون ربوبيت است. و اما گمراه كردن، منظور از آن گمراهى به عنوان مجازات است، نه گمراه كردن ابتدايى، كه چنين اضلالى به خداى تعالى نسبت داده نمى شود، پس هر جا اضلال به جناب او منسوب مى شود در حقيقت معنايش امساك از نازل كردن رحمت و هدايت نكردن است، نه گمراه كردن، و چون هدايت كار او است امساك از آن هم منسوب به او است.

_______________

(1) قرب الاسناد، ص 156.

تفسير نمونه

مفسران براى كل اين سوره شاءن نزولى از ابن عباس نقل كرده اند كه ما مطابق آنچه مرحوم طبرسى در مجمع البيان آورده است روايت را مى آوريم :

مردى در ميان مسلمانان بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او

بالاى خانه مرد فقير عيالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى كه بالاى درخت مى رفت تا خرماها را بچيند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقير مى افتاد، و كودكانش آن را برمى داشتند، آن مرد از نخل فرود مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت (و آنقدر بخيل و سنگدل بود كه ) اگر خرما را در دهان يكى از آنها مى ديد انگشتش را در داخل دهان او مى كرد تا خرما را بيرون آورد!.

مرد فقير به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شكايت آورد پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: برو تا به كارت رسيدگى

كنم . سپس صاحب نخل را ملاقات كرد و فرمود: اين درختى كه شاخه هايش بالاى خانه فلانكس آمده است به من مى دهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد، مرد گفت : من درختان نخل بسيارى دارم ، و خرماى هيچ كدام به خوبى اين درخت نيست (و حاضر به چنين معامله اى نيستم ). كسى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين سخن را شنيد، عرض كرد: اى رسول خدا! اگر من بروم و اين درخت را از اين مرد خريدارى و واگذار كنم ، شما همان چيزى را كه به او مى داديد به من عطا خواهى كرد؟ فرمود: آرى .

آن مرد رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفتگو كرد، صاحب نخل گفت : آيا مى دانى كه محمد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل اين به من بدهد (و من نپذيرفتم ) و گفتم من از خرماى اين بسيار لذت مى برم و نخل فراوان دارم و هيچ كدام خرمايش به اين خوبى نيست .

خريدار گفت : آيا مى خواهى آن را بفروشى يا نه ؟ گفت : نمى فروشم مگر آنكه مبلغى را كه گمان نمى كنم كسى بدهد به من بدهى گفت چه مبلغ ؟ گفت چهل نخل .

خريدار تعجب كرد و گفت عجب بهاى سنگينى براى نخلى كه كج شده مطالبه مى كنى ، چهل نخل

سپس بعد از كمى سكوت گفت : بسيار خوب ، چهل نخل به تو مى دهم . فروشنده (طمعكار) گفت اگر راست مى گوئى چند نفر را

به عنوان شهود بطلب ! اتفاقا گروهى از آنجا مى گذشتند آنها را صدا زد، و بر اين معامله شاهد گرفت .

سپس خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و عرض كرد اى رسول خدا! نخل به ملك من در آمد و تقديم (محضر مباركتان ) مى كنم .

رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه گفت اين نخل از آن تو و فرزندان تو است .

اينجا بود كه سوره و الليل نازل شد (و گفتنيها را درباره بخيلان و سخاوتمندان گفت ).

در بعضى از روايات آمده كه مرد خريدار شخصى بنام ابوالدحداح بود. <2>

سوره الليل

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 21 آيه است.

محتوى و فضيلت سوره الليل

اين سوره كه از سوره هاى مكى است ويژگيهاى سوره هاى مكى را در بر دارد، مقطعهاى آيات كوتاه ، محتواى آنها داغ ، و عمدتا ناظر به قيامت و پاداش و كيفر الهى و عوامل و اسباب آن است .

در آغاز بعد از ذكر سه سوگند مردم را به دو گروه تقسيم مى كند: انفاق كنندگان با تقوى ، و بخيلانى كه منكر پاداش قيامتند، پايان كار گروه اول را خوشبختى و سهولت و آرامش ، و پايان كار گروه دوم را سختى و تنگى و بدبختى مى شمرد.

در بخش ديگرى از اين سوره ، بعد از اشاره به اين معنى كه هدايت بندگان بر خدا است ، همگان را از آتش فروزان دوزخ انذار مى كند. و در آخرين بخش كسانى را كه در اين آتش مى سوزند و

گروهى را كه از آن نجات مى يابند با ذكر اوصاف معرفى مى كند.

در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: من قراءها اعطاه الله حتى يرضى ، و عافاه من العسر و يسر له اليسر: هر كس اين سوره را تلاوت كند خداوند آنقدر به او مى بخشد كه راضى شود، و او را از سختيها نجات مى دهد و مسير زندگى را براى او آسان مى سازد. <1>

تفسير :

تقوا و امدادهاى الهى

باز در آغاز اين سوره به سه سوگند تفكرانگيز از مخلوقات و خالق عالم برخورد مى كنيم ، مى فرمايد:

به شب در آن هنگام كه جهان را بپوشاند سوگند (و الليل اذا يغشى ). تعبير به ((يغشى )) ممكن است به خاطر آن باشد كه تاريكى شب همچون پرده اى بر نيمى از كره زمين مى افتد، و آن را زير پوشش خود قرار مى دهد،

و يا به خاطر اينكه چهره روز يا چهره آفتاب عالمتاب با فرا رسيدن آن پوشانده مى شود، و به هر حال اشاره اى است به اهميت شب و نقش مؤ ثر آن در زندگى انسانها، از تعديل حرارت آفتاب گرفته ، تا مساءله آرامش و سكون همه موجودات زنده در پرتو آن ، و نيز عبادت شب زنده داران بيدار دل و آگاه .

سپس به سراغ سوگند ديگرى مى رود و مى افزايد: و قسم به روز هنگامى كه آشكار و ظاهر گردد (و النهار اذا تجلى ). <3>

و اين از آن لحظه اى است كه سپيده صبح پرده ظلمانى

شب را مى شكافد و تاريكيها را به عقب مى راند و بر تمام پهنه آسمان حاكم مى شود، و همه چيز را غرق نور و روشنائى مى كند همان نورى كه رمز حركت و حيات و مايه پرورش تمام موجودات زنده است .

در قرآن مجيد زياد بر مساءله نظام ((نور)) و ((ظلمت ،)) و تاءثير آنها در زندگى بشر توجه داده شده ، چرا كه دو نعمت بزرگ دائمى و دو آيت از آيات مهم پروردگار است .

و بعد به سراغ آخرين قسم رفته ، مى فرمايد: و سوگند به آن كس كه

جنس مذكر و مؤ نث را آفريد (و ما خلق الذكر و الانثى ). چرا كه وجود اين دو جنس در عالم انسان و حيوان و نبات و دگرگونيهائى كه از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام تولد رخ مى دهد، و ويژگيهائى كه هر يك از دو جنس به تناسب فعاليتها و برنامه هايشان دارند، و اسرار فراوانى كه در مفهوم جنسيت نهفته است ، همه نشانه ها و آياتى است از جهان بزرگ آفرينش ، كه از طريق آن مى توان به عظمت آفريننده آن واقف شد.

تعبير به ما (چيزى ) در اينجا درباره خداوند كنايه از عظمت فوق - العاده ذات پاك او و ابهامى است كه از اين نظر در اين قسمت حاكم است ، به طورى كه او را برتر از خيال و قياس و گمان و وهم مى سازد.

بعضى نيز گفته اند ما در اينجا مصدريه است ، و بنابر اين معنى جمله چنين مى شود. سوگند به آفرينش مذكر و مؤ نث ولى اين احتمال

ضعيف به نظر مى رسد.

در حقيقت دو سوگند اول و دوم اشاره به آيات آفاقى است و سوگند سوم اشاره به آيات انفسى .

و سرانجام به هدف نهائى اين سوگندها مى رسد، و مى فرمايد: سعى و تلاش و كوشش شما در زندگى گوناگون و مختلف است (ان سعيكم لشتى ). جهت گيرى تلاشها و نتائج آن نيز كاملا مختلف و متفاوت مى باشد. اشاره به اينكه شما به هر حال در زندگى آرام نخواهيد گرفت ، و حتما به سعى و تلاشى دست مى زنيد، و نيروهاى خدا داد كه سرمايه هاى وجودتان است در مسيرى خرج مى شود، ببينيد سعى و تلاش شما در كدام مسير، به كدام سمت ، و داراى كدام نتيجه است ؟ نكند تمام سرمايه ها و استعدادهاى خود را به بهاى اندكى

بفروشيد، و يا بيهوده به هدر دهيد. ((شتى )) جمع ((شتيت )) از ماده ((شت )) (بر وزن شط) به معنى پراكنده كردن جمعيت است ، و در اينجا اشاره به تفاوت كوششهاى مردم از نظر كيفيت و هدف گيرى و نتيجه آنها است .

سپس مردم را به دو گروه تقسيم كرده ، و ويژگيهاى هر يك را بر مى شمرد، و مى فرمايد: اما آن كس كه در راه خدا اعطا كند و پرهيزگارى پيشه نمايد… (فاما من اعطى و اتقى ).

و به جزاى نيك الهى ايمان داشته باشد… (و صدق بالحسنى ).

ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم و به سوى بهشت جاويدان هدايت مى كنيم (فسنيسره لليسرى ).

منظور از ((اعطى )) همان انفاق در راه خدا و كمك به نيازمندان است .

و

تاءكيد بر ((تقوى )) به دنبال آن ممكن است اشاره به لزوم نيت پاك و قصد خالص به هنگام انفاق ، و تهيه اموال از طريق مشروع ، و انفاق آن نيز در طريق مشروع ، و خالى بودن از هر گونه منت و اذيت و آزار بوده باشد، چرا كه مجموعه اين اوصاف در عنوان تقوى جمع است .

بعضى نيز گفته اند: ((اعطى )) اشاره به عبادات مالى است ، و ((اتقى )) اشاره به ساير عبادات ، و انجام واجبات ، و ترك محرمات است ، ولى تفسير اول هم با ظاهر آيه سازگارتر است ، و هم با شاءن نزولى كه در بالا آورديم .

تصديق كردن ((حسنى )) ( ((حسنى )) مؤ نث ((احسن )) به معنى نيكوتر است )

اشاره به ايمان به پاداشهاى نيكوى الهى است ، همانگونه كه در شاءن نزول آمده بود كه ابو الدحداح با ايمان به پاداشهاى خداوند اموالش را انفاق كرد، در آيه 95 نساء نيز مى خوانيم : و كلا وعد الله الحسنى : خداوند هر يك از آنها را وعده پاداش نيك داده است (حسنى در اين آيه نيز به معنى پاداش نيك است ).

بعضى نيز گفته اند: منظور ((شريعت حسنى )) يعنى ايمان به آئين اسلام است كه بهترين آئينهاست .

و بعضى آن را به كلمه لا اله الا الله يا شهادتين تفسير كرده اند.

اما با توجه به سياق آيات و شاءن نزول ، و ذكر حسنى به معنى پاداش نيك در بسيارى از آيات قرآن تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.

جمله ((فسنيسره لليسرى )) ممكن است اشاره به توفيق الهى

، و آسان كردن امر طاعت بر چنين اشخاص بوده باشد، و يا گشودن راه بهشت به روى آنها و استقبال ملائكه و فرشتگان با تحيت و سلام از آنان ، و يا همه اينها!.

مسلم است آنها كه راه انفاق و تقوى پيش مى گيرند، و به پاداشهاى بزرگ الهى مؤ من و دلگرمند، مشكلات براى آنها آسان مى شود، و در دنيا و آخرت از آرامش خاصى برخوردارند.

از همه اينها گذشته ، ممكن است انفاقهاى مالى در ابتدا بر طبع انسان شاق و مشكل باشد، ولى با تكرار و ادامه راه چنان بر او آسان مى شود كه از آن لذت مى برد.

چه بسيارند افراد سخاوتمندى كه از حضور ميهمان بر سر سفره خود شاد و به عكس اگر يك روز ميهمانى براى آنها نرسد ناراحتند، و اين نيز نوعى آسان كردن مشكلات براى آنها است .

از اين نكته نيز نبايد غفلت كرد كه اصولا ايمان به معاد و پاداشهاى عظيم

الهى تحمل انواع مشكلات را براى انسان سهل و آسان مى كند، نه تنها مال كه جان خود را نيز در طبق اخلاص مى گذارد و به عشق شهادت در ميدان جهاد شركت مى كند، و از اين ايثارگرى خود لذت مى برد.

((يسرى )) از ماده ((يسر)) در اصل به معنى زين كردن اسب و لجام نمودن و آماده ساختن آن براى سوارى است ، و سپس به هر كار سهل و آسانى اطلاق شده است . <4>

در آيات بعد به نقطه مقابل اين گروه پرداخته ، مى فرمايد: اما كسى كه بخل ورزد و از اين طريق بى نيازى طلبد… (و اما

من بخل و استغنى ).

و پاداش نيك الهى را تكذيب كند… (و كذب بالحسنى ).

ما به زودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم (فسنيسره للعسرى ). ((بخل )) در اينجا نقطه مقابل ((اعطاء)) است كه در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بيان شد، ((و استغنى )) (بى نيازى بطلبد) يا بهانهاى است براى بخل ورزيدن ، و وسيله اى است براى ثروت اندوختن ، و يا اشاره به اين است كه او خود را از پاداشهاى الهى بى نياز مى شمرد، بر عكس گروه اول كه چشمشان دائما به لطف خدا است ، و يا خود را از اطاعت پروردگار مستغنى مى بيند و دائما آلوده گناه است .

از ميان اين تفسيرهاى سه گانه تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان هر سه تفسير نيز ممكن است .

منظور از تكذيب ((حسنى )) همان انكار پاداشهاى قيامت است ، و يا انكار دين و آئين و روش نيكوى پيغمبران .

تعبير ((فسنيسره للعسرى )) كه در واقع دو تعبير ظاهر متضاد است (ما راه آنها را به سوى مشكلات آسان مى سازيم ) نقطه مقابل ((فسنيسره لليسرى )) است به اين ترتيب كه خداوند گروه اول را مشمول توفيقات خود قرار مى دهد، و پيمودن راه اطاعت و انفاق را بر آنها آسان مى سازد، تا از مشكلات در زندگى رهائى يابند، ولى گروه دوم توفيقاتشان سلب شده پيمودن راه براى آنها مشكل مى شود، و در دنيا و آخرت مواجه با سختيها خواهند بود، و اصولا براى اين بخيلان بى ايمان انجام اعمال نيك و مخصوصا انفاق در راه

خدا كار سخت و دشوار است ، در حالى كه براى گروه اول نشاطآور و روح افزا است . <5>

و در آخر آيه مورد بحث به اين بخيلان كور دل هشدار مى دهد و مى فرمايد: در آن هنگام كه او در قبر يا جهنم سقوط مى كند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت (و ما يغنى عنه ماله اذا تردى ).

نه مى تواند اين اموال را با خود از اين دنيا ببرد، و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد.

((ما)) در آغاز اين آيه ممكن است نافيه باشد (چنانكه در بالا گفتيم )

يا براى استفهام ) انكارى يعنى اموال او به هنگام سقوط در قبر يا دوزخ چه سودى به حال او خواهد داشت ؟

((تردى )) از ماده ((ردائت )) و ((ردى )) به معنى هلاكت است ، و به معنى سقوط از بلندى كه مايه هلاكت شود نيز آمده است ، بلكه بعضى اصل آن را به معنى سقوط مى دانند، و از آنجا كه سقوط از نقطه مرتفع موجب هلاكت مى شود به معنى هلاكت نيز آمده است ، و در آيه مورد بحث ممكن است به معنى سقوط در قبر، يا دوزخ ، و يا هلاكت به معنى مجازات بوده باشد.

و به اين ترتيب قرآن در اين آيات از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤ من و با تقوى و سخاوتمند، و گروهى بى ايمان و بى تقوى و بخيل كه نمونه هر دو گروه در شاءن نزول به طور وضوح منعكس شده است .

گروه اول با استفاده از توفيقات الهى مسير خود را

با سهولت پيموده و به سوى بهشت و نعمتهاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبرو هستند ، اموال سرشارى را جمع مى كنند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و وبال و مجازات الهى بهرهاى عائدشان نمى شود و متاعى نمى خرند. انفاق و دورى از آتش دوزخ

در تعقيب آيات گذشته كه مردم را به دو گروه مؤ من سخاوتمند و گروه بى ايمان بخيل تقسيم كرده ، و سرنوشت هر كدام را بيان مى نمود در آيات مورد بحث نخست به سراغ اين مطلب مى رود كه كار ما هدايت است نه اجبار و الزام ، اين وظيفه شما است كه تصميم بگيريد و مرد راه باشيد، بعلاوه پيمودن اين راه به سود خود شما است ، و هيچ نيازى ما به آن نداريم .

مى فرمايد: مسلما هدايت كردن بر عهده ما است (ان علينا للهدى ). چه هدايت از طريق تكوين (فطرت و عقل ) و چه از طريق تشريع (كتاب و سنت ) ما آنچه در اين زمينه لازم بوده گفته ايم و حق آن را ادا كرده ايم .

و مسلما آخرت و دنيا همه از آن ما است (و ان لنا للاخرة و الاولى ). <6> هيچ نيازى به ايمان و طاعت شما نداريم ، نه اطاعت شما به سودى مى رساند، و نه معصيت شما زيانى ، و تمام اين برنامه ها به سود شما و براى خود شما است . مطابق اين تفسير هدايت در اينجا به معنى ((ارائه طريق )) است ، اين احتمال

نيز دارد كه هدف از اين دو آيه تشويق مؤ منان سخاوتمند و تاءكيد بر اين مطلب باشد كه ما آنها را مشمول هدايت بيشتر خواهيم ساخت ، و در اين جهان و جهان ديگر راه را بر آنها آسان مى كنيم ، و چون دنيا و آخرت از آن ما است بر انجام اين امر قادريم .

درست است كه دنيا از نظر زمان بر آخرت مقدم است ، ولى از نظر اهميت و هدف نهائى مقصود اصلى آخرت است ، و به همين دليل مقدم داشته شده است .

و از آنجا كه يكى از شعب هدايت هشدار و انذار است در آيه بعد مى افزايد: حال كه چنين است من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم ! (فانذرتكم نارا تلظى ).

((تلظى )) از ماده ((لظى )) (بر وزن قضا) به معنى شعله خالص است ، و مى دانيم شعله هاى خالص و خالى از هر گونه دود گرما و حرارت بيشترى دارد، و گاه واژه ((لظى )) به خود جهنم نيز اطلاق شده است . <7>

سپس به گروهى كه وارد اين آتش بر افروخته و سوزان مى شوند اشاره كرده مى فرمايد: كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود (لا يصلها الا الاشقى ).

و در توصيف اشقى مى فرمايد: همان كسى كه آيات خدا را تكذيب كرد و به آن پشت نمود (الذى كذب و تولى ).

بنابراين معيار خوشبختى و بدبختى همان كفر و ايمان است با پيامدهاى عملى كه اين دو دارد، و به راستى كسى كه آن همه نشانه هاى هدايت و امكانات

براى ايمان و تقوى را ناديده بگيرد مصداق روشن ((اشقى )) و بدبخت ترين مردم است .

در جمله ((الذى كذب و تولى )) ممكن است تكذيب اشاره به كفر و تولى اشاره به ترك اعمال صالح بوده باشد، چرا كه لازمه كفر همين است . و نيز ممكن است هر دو اشاره به ترك ايمان باشد به اين ترتيب كه اول پيامبر خدا را تكذيب مى كند، و بعد پشت كرده براى هميشه از او دور مى شود. بسيارى از مفسران در اينجا اشكالى را مطرح كرده ، و به پاسخ آن پرداخته اند، و آن اينكه : آيات فوق نشان مى دهد كه آتش دوزخ مخصوص كفار است ، و اين مخالف چيزى است كه از آيات ديگر قرآن و مجموعه روايات اسلامى استفاده مى شود كه مؤ منان گنهكار نيز سهمى از آتش دوزخ دارند، و لذا بعضى از گروه هاى منحرف كه معتقدند با وجود ايمان هيچ گناهى ضرر نمى زند به اين آيات براى مقصود خود استدلال كرده اند (اين گروه ((مرجئه )) نام دارند).

در پاسخ به و نكته بايد توجه كرد: نخست اينكه منظور از ورود در آتش در اينجا همان خلود است و مى دانيم خلود مخصوص كفار مى باشد، قرينه اين سخن آياتى است كه نشان مى دهد غير كفار نيز وارد دوزخ مى شوند.

ديگر اينكه آيات فوق و آيات بعد كه مى گويد: بركنارى از آتش دوزخ مخصوص اتقى است (باتقويترين مردم ) يعنى در مجموع مى خواهد فقط حال دو گروه را بيان كند: گروه بى ايمان بخيل ، و گروه مؤ منان سخاوتمند و

بسيار با تقوى ، از اين دو گروه فقط دسته اول وارد جهنم مى شوند و دسته دوم وارد بهشت ، و به اين ترتيب اصلا از گروه سوم يعنى مؤ منان گنهكار سخنى به ميان نيامده است .

به تعبير ديگر ((حصر)) در اينجا ((حصر اضافى )) است ، گوئى بهشت فقط براى گروه دوم و جهنم تنها براى گروه اول آفريده شده است با اين بيان پاسخ اشكال ديگرى كه در ارتباط با تضاد آيات مورد بحث ، و آيات آينده كه نجات را مخصوص اتقى مى كند نيز روشن مى شود.

سپس سخن از گروهى مى گويد كه از اين آتش شعله ور سوزان بركنارند، مى فرمايد: به زودى با تقواترين مردم از اين آتش سوزان دور داشته مى شود (و سيجنبها الاتقى ).

همان كسى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كند، و منظورش جلب رضاى خدا، و تزكيه نفس و پاكى اموال مى باشد (الذى يؤ تى ماله يتزكى ).

تعبير به ((يتزكى )) در حقيقت اشاره به قصد قربت و نيت خالص است خواه اين جمله به معنى كسب نمو معنوى و روحانى باشد، يا به دست آوردن پاكى اموال ، چون ((تزكية )) هم به معنى نمو دادن آمده و هم پاك كردن در آيه 103 توبه نيز مى خوانيم : خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم : از اموال آنها زكاتى بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و پرورش دهى و (هنگام گرفتن زكات ) به آنها دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنها است

.

سپس براى تاءكيد بر مساءله خلوص نيت آنها در انفاقهائى كه دارند، مى افزايد: هيچ كس را نزد او حق نعمتى نيست تا به وسيله اين انفاق جزا داده شود (و ما لاحد عنده من نعمة تجزى ).

بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ او است (الا ابتغاء وجه ربه الاعلى ).

و به تعبير ديگر: بسيارى از انفاقها در ميان مردم پاسخى است به انفاق مشابهى كه از ناحيه طرف مقابل قبلا شده است ، البته حق شناسى و پاسخ احسان به احسان كار خوبى است ، ولى حسابش از انفاقهاى خالصانه پرهيزگاران جدا است ، آيات فوق مى گويد: انفاق مؤ منان پرهيزگار به ديگران نه از روى ريا است و نه به خاطر جواب گوئى خدمات سابق آنها است ، بلكه انگيزه آن تنها و تنها جلب رضاى خداوند است ، و همين است كه به آن انفاقها ارزش فوق العادهاى مى دهد.

تعبير به ((وجه )) در اينجا به معنى ذات است ، و منظور رضايت و خشنودى ذات پاك او است .

تعبير به ((ربه الاعلى )) نشان مى دهد كه اين انفاق با معرفت كامل صورت مى گيرد، و در حالى است كه هم به ربوبيت پروردگار آشنا است و هم از مقام اعلاى او با خبر است .

در ضمن اين استثناء هر گونه نيتهاى انحرافى را نيز نفى مى كند، مانند انفاق كردن براى خوشنامى و جلب توجه مردم و كسب موقعيت اجتماعى و مانند آن ، زيرا مفهوم آن منحصر ساختن انگيزه انفاقهاى آنها در جلب خشنودى

پروردگار است . <8>

و سرانجام در آخرين آيه اين سوره به ذكر پاداش

عظيم و بى نظير اين گروه پرداخته و در يك جمله كوتاه ، مى گويد: و چنين شخصى به زودى راضى و خشنود مى شود (و لسوف يرضى ).

آرى همانگونه كه او براى رضاى خدا كار مى كرد خدا نيز او را راضى مى سازد، رضايتى مطلق و بى قيد و شرط، رضايتى گسترده و نامحدود، رضايتى پر معنى كه تمام نعمتها در آن جمع است رضايتى كه حتى تصورش امروز براى ما غيرممكن است و چه نعمتى از اين برتر و بالاتر تصور مى شود.

آرى پروردگار اعلى ، پاداش و جزاى او نيز اعلى است ، و چيزى برتر از رضايت و خشنودى مطلق بندگان تصور نمى شود.

بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه ضمير در ((يرضى )) به خداوند باز مى گردد، يعنى به زودى خداوند از اين گروه راضى مى شود كه آن نيز موهبتى است عظيم و بى نظير كه خداوند بزرگ و پروردگار اعلى از چنين بندهاى راضى و خشنود شود، آن هم رضايتى مطلق و بى قيد و شرط، و مسلما به دنبال اين رضاى الهى ، رضا و خشنودى آن بنده با ايمان با تقوا است كه اين دو لازم و ملزوم يكديگرند، همانگونه كه در آيه 8 بينه مى خوانيم رضى الله

عنهم و رضوا عنه و يا در آيه 28 فجر آمده است راضية مرضية ولى تفسير اول مناسب تر است .

1 - سخنى در باره شاءن نزول سوره الليل

فخر رازى مى گويد: مفسران اهل سنت عموما معتقدند كه منظور از اتقى در سيجنبها الاتقى ابو بكر است ، و شيعه عموما اين حديث را انكار

مى كنند و مى گويند در حق على بن ابيطالب (عليه السلام ) نازل شده است . <9>

سپس او در يك تحليل مخصوص به خود چنين مى گويد: امت اسلامى (اعم از اهل سنت و شيعه ) اتفاق بر اين دارند كه برترين مردم بعد از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا ابو بكر بوده ، و يا على ، و اين آيه را نمى توان بر على تطبيق كرد، زيرا قرآن در باره اين فرد اتقى مى گويد و ما لاحد عنده من نعمة تجزى : هيچ كس نزد او حق و نعمتى ندارد كه پاداش داده شود و اين صفت بر على (عليه السلام ) تطبيق نمى كند، چرا كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر او حق نعمت داشت ! ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نه تنها بر ابوبكر حق نعمت مادى نداشت بلكه به عكس او انفاق بر رسول الله مى كرد و حق نعمت داشت !

نتيجه اين مى شود كه مصداق اتقى ابو بكر است و چون اتقى به معنى پرهيزكارترين مردم است افضليت او ثابت مى شود!. <10>

گرچه مايل نيستيم در مباحث اين تفسير زياد در اين گونه مسائل وارد

شويم ، ولى اصرار بعضى از مفسران بر اثبات پيشداوريهاى خود به وسيله آيات قرآن تا آنجا كه حتى تعبيراتى مى كنند كه مناسب مقام شامخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى باشد باعث مى شود كه چند نكته را در اينجا يادآور شويم .

اولا - اينكه فخر رازى

مى گويد: اجماع اهل سنت بر اين است كه اين آيه درباره ابوبكر نازل شده بر خلاف چيزى است كه بعضى از مفسران معروف اهل سنت صريحا آورده اند، از جمله قرطبى در تفسيرش در روايتى از ابن عباس نقل مى كند كه تمام اين سوره (سوره الليل ) درباره ابو - الدحداح نازل شده است (كه داستانش را در آغاز سوره آورده ايم ) <11> مخصوصا به آيه و سيجنبها الاتقى كه مى رسد باز مى گويد منظور ابوالدحداح است ، هر چند از اكثر مفسران نقل كرده كه درباره ابوبكر نازل شده ، اما خودش اين نظر را نپذيرفته است .

ثانيا - اينكه گفته است اتفاق شيعه بر اين است كه اين آيه درباره على (عليه السلام ) نازل شده درست نيست ، چرا كه بسيارى از مفسران شيعه همان داستان ابو - الدحداح را ذكر كرده و پذيرفته اند آرى در بعضى از روايات از امام صادق نقل شده كه منظور از اتقى پيروان و شيعيان او است ، و منظور از الذى يؤ تى ماله يتزكى امير مؤ منان على (عليه السلام ) است ولى ظاهر اين است كه اينها جنبه شاءن نزول ندارد بلكه از قبيل تطبيق بر مصداق روشن و بارز است .

ثالثا - بدون شك اتقى در آيه فوق به معنى باتقواترين مردم نيست بلكه مفهوم آن همان متقى بودن است ، شاهد گوياى اين سخن اين است كه اشقى در مقابل آن به معنى بدترين مردم نيست ، بلكه منظور كفارى است كه از انفاق بخل مى ورزيدند، بعلاوه اين آيه زمانى نازل شده كه پيغمبر اكرم

(صلى

اللّه عليه و آله و سلّم ) در حيات بود آيا مى توان ابوبكر را حتى بر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مقدم داشت ، چرا براى اثبات پيشداوريها و ذهنيات خود تعبيرى كنيم كه حتى به مقام شامخ پيغمبر لطمه زند.

و اگر گفته شود حساب پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جدا است ، مى گوئيم پس چرا در آيه ((و ما لاحد عنده من نعمة تجزى )) حساب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جدا نشد، و براى اينكه على (عليه السلام ) را از مورد آيه خارج كنيم بگوئيم چون مشمول نعمتهاى مادى پيغمبر بوده نمى تواند داخل در آيه باشد.

رابعا - چه كسى است كه در زندگيش مورد محبت احدى واقع نشده ، و هيچ كس براى او هديه اى و ضيافتى نكرده است ، آيا واقعا چنين بوده است كه ابوبكر در تمام عمرش نه به ضيافت كسى رفت ، و نه هديه اى از كسى پذيرفت ، و نه هيچ خدمت مادى ديگرى را، آيا اين باور كردنى است ؟ نتيجه اينكه منظور از آيه و ما لاحد عنده من نعمة تجزى اين نيست كه هيچ كس بر آنها حق نعمت ندارد بلكه انفاق كردن آنها به خاطر حق نعمت نيست .

يعنى اگر آنها به كسى انفاقى مى كنند تنها براى خدا است نه به خاطر خدمتى كه بخواهند آن را پاداش دهند.

خامسا - آيات اين سوره نشان مى دهد كه اين سوره در يك ماجراى دو قطبى نازل شده يكى در قطب اتقى بوده است ، و

ديگرى در قطب اشقى هر گاه شاءن نزول آن را داستان ((ابوالدحداح )) بدانيم مساءله حل است ، اما اگر بگوئيم منظور ابوبكر بود مشكل اشقى باقى مى ماند كه منظور از آن چه كسى است ؟!.

شيعه اصرارى ندارد كه خصوص اين آيه در مورد على (عليه السلام ) است آيات در شاءن او بسيار زياد است ولى اگر بر على (عليه السلام ) تطبيق شود مشكل اشقى در آن حل است چرا كه در ذيل آيه 12 سوره شمس (اذا انبعث اشقاها) روايات

زيادى از طرق اهل سنت نقل شده است كه منظور از اشقى قاتل على بن ابى طالب (عليه السلام ) است (اين روايات را چنانكه گفتيم حاكم حسكانى در شواهد التنزيل جمع كرده است ).

كوتاه سخن اينكه گفتار فخر رازى و تحليل او درباره اين آيه بسيار ضعيف و مشتمل بر اشتباهات فراوان است و لذا حتى بعضى از مفسران معروف اهل سنت مانند آلوسى در روح المعانى اين تحليل را نپسنديده و بر آن خرده گرفته است آنجا كه مى گويد: و استدل بذلك الامام على انه (ابوبكر) افضل الامة و ذكر ان فى الايات ما يايى قول الشيعه انها فى على و اءطال الكلام فى ذلك و آتى بما لا يخلو عن قيل و قال : فخر رازى به اين آيه استدلال كرده است كه ابوبكر افضل امت است و اضافه كرده كه در آيات بعضى قرائن است كه با قول شيعه سازگار نيست ، و در اينجا سخن را طولانى كرده و مطالبى گفته كه خالى از قيل و قال (و اشكال ) نيست . <12>

فراموش نبايد كرد

كه خود آلوسى نيز نسبة مرد متعصبى است با اين حال تحليل فخر رازى را در اين آيه نپسنديده است .

2 - فضيلت انفاق فى سبيل الله

انفاق و بخشش در راه خدا و كمك مالى به افراد محروم و مخصوصا آبرومند، تواءم با خلوص نيت از امورى است كه در آيات قرآن مجيد مكرر بر مكرر روى آن تكيه شده ، و از نشانه هاى ايمان ذكر شده است .

روايات اسلامى نيز مملو از تاءكيد در اين باره است تا آنجا كه نشان مى دهد در فرهنگ اسلام انفاق مالى به شرط اينكه انگيزهاى جز رضاى

پروردگار نداشته باشد و از هر گونه رياكارى و منت و آزار خالى باشد از بهترين اعمال است .

اين بحث را با ذكر چند حديث پر معنى تكميل مى كنيم .

1 - در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ان احب الاعمال الى الله ادخال السرور على المؤ من ، شبعة مسلم او قضاء دينه : محبوبترين اعمال نزد خدا اين است كه قلب مؤ من نيازمندى را مسرور كند، به اينكه او را سير كرده ، يا بدهى او را ادا كند. <13>

2 - در حديثى از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من الايمان حسن الخلق ، و اطعام الطعام ، و اراقة الدماء: از ايمان حسن خلق و اطعام طعام و ريختن خون (قربانى كردن در راه خدا) است . <14>

3 - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: ما ارى شيئا يعدل زيارة المؤ من الا اطعامه

، و حق على الله ان يطعم من اطعم مؤ منا من طعام الجنة : من چيزى را معادل ديدار مؤ من نمى بينم ، جز اطعام كردن او ، و هر كس مؤ منى را اطعام كند بر خدا است كه او را از طعام جنت اطعام نمايد. <15>

4 - در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه مردى مهار مركب حضرت را گرفت و عرض كرد اى رسول خدا! اى الاعمال افضل ؟ چه عملى از همه اعمال برتر است ؟ فرمود: اطعام الطعام ، و اطياب الكلام : غذا دادن به مردم و خوش زبان بودن . <16>

5 - و سرانجام در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من عال اهل بيت من المسلمين يومهم و ليلتهم غفر الله ذنوبه : كسى كه خانوادهاى از مسلمين را يك شبانه روز پذيرائى كند خداوند گناهانش را مى بخشد. <17>

خداوندا! به همه ما توفيق ده تا در اين خير بزرگ گام نهيم .

پروردگارا! بر اخلاص نيت ما در همه اعمال بيفزاى .

بارالها! از تو مى خواهيم كه ما را آن چنان مشمول نعمت و رحمتت سازى كه هم تو از ما خشنود باشى و هم ما خشنود و راضى شويم .

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره اين سوره نود و دومين سوره قرآن است و پيش از سوره «فجر» و پس از سوره «اعلى» فرود آمده است. براى آشنايى با آن پيش از هر چيز به شناسنامه اش مى نگريم:

1

- نام اين سوره در آغازين آيه اين سوره با سوگندى بيدارگر رو به رو مى شويم:

و الليل اذا يغشى، سوگند به شب آن گاه كه پرده افكند و روز را فروپوشد. نام اين سوره از همين آيه برگرفته شده است، و «ليل» نام دارد.

2 - فرودگاه آن

اين سوره در مكه بر قلب مصفاى محمد (ص) فرود آمده است. اين نكته را افزون بر قرآن پژوهان، مفاهيم و حال و هواى آن نيز گواهى مى كند.

3 - شمار آيه ها

اين سوره داراى 20 آيه است، و از 71 واژه و 310 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن

از پيامبر گرامى آورده اند كه در اين مورد فرمود:

من قرأها اعطاه الله حتى يرضى، و عافاه من العسر و يسّر له اليسر(183)

هر كس اين سوره را بخواند و در آن براى خودسازى و عمل بينديشد، خدا به گونه اى به او نعمت ارزانى مى دارد كه خشنود گردد، و او را از سختى ها نجات مى دهد، و پيمايش راه دشوار زندگى را براى او آسان مى سازد.

5 - دورنمايى از مفاهيم اين سوره به هنگام گذر از كنار اين بوستان پر گل و لاله، با اين مفاهيم ارجدار و دلنواز، جان شيرين را عطر آگين خواهيم ساخت:

به اين نعمت هاى شكوهبار و پديد آورنده آنها سوگند،

درسى در داستان فرود اين سوره،

پاداش حق شناسى و رعايت حقوق مردم،

سزاى حق ناشناسى و حق كشى،

هدايت و ارشاد از سوى خدا و گزينش راه از سوى مردم،

گروه شقاوت پيشه و برخى خصلت هاى آن،

كيفر سهمگين تيره بختان،

گروه

پرواپيشه و نيك بخت و ويژه گى هاى آن،

پاداش پرشكوه نيك بختان.

1 - سوگند به شب آن گاه كه [روز را] فروپوشد،

2 - و به روز آن گاه كه نمايان گردد،

3 - و سوگند به كسى كه نر و ماده را آفريد،

4 - كه بى ترديد تلاش شما [مردم گوناگون است.

5 - امّا هر كس [در راه خدا] بخشش كند و پرهيزگارى نمايد،

6 - و نيكوترين [پاداش ها] را باور دارد،

7 - به زودى او رابراى [پيمودن آسان ترين راه ها توفيق مى دهيم؛

8 - و امّا كسى كه بخل ورزد و از [بخشش خدا] بى نيازى جويد،

9 - و نيكوترين پاداش ها را دروغ بشمارد،

10 - به زودى او را براى [پيمودن دشوارترين راه ها آماده مى سازيم.

11 - و آن گاه كه دستخوش نابودى شود، دارايى او به كارش نخواهد آمد.

12 - بى گمان راهنمايى [مردم تنها بر عهده ماست.

13 - و دنيا و آخرت فقط از آن ماست.

14 - از اين رو شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم دادم.

15 - آتشى كه جز تيره بخت ترين [انسان ها] به آن نمى سوزد.

16 - همان كسى كه [حق را] تكذيب كرد و روى برتافت.

17 - و به زودى پرهيزگارترين انسان ها از آن دور داشته مى شود؛

18 - همان كسى كه دارايى اش را [در راه خدا] مى دهد تا پاك گردد.

19 - و هيچ كس نزد او [حق هيچ نعمتى ندارد كه [در برابر انفاق آن سزا داده شود.

20 - جز اين كه در جستجوى خشنودى پروردگارش كه از همه برتر است [انفاق مى كند].

21 -

و بى ترديد [چه كسى با دريافت پاداش خويش خشنود خواهد گشت.

نگرشى بر واژه ها

شتى: پراكندگى و جدايى ميان پديده ها يا انسانها. واژه «شتان» نيز از همين ريشه آمده، كه منظور « دورى و پراكندگى آنان، بسان دورى آسمان از زمين» مى باشد.

اين واژه از ماده «شت» به معنى پراكنده ساختن آمده و در آيه منظور پراكندگى تلاش مردم از نظر هدف و ره آورد و چگونگى است.

يسرى: اين واژه مؤنث «ايسر» به معنى توانگرى و آسانى مى باشد؛ بسان واژه«عسرى» كه مؤنث «اعسر» به معنى سختى و دشوارى و تنگدستى آمده است.

تردى: از ماده «ردى» به معنى نابودى آمده است.

تلظّى: به معنى شعله و زبانه آتش آمده است. اين واژه از ماده «لظّى»آمده و در اصل «تتلظّى» بوده كه يكى از دو «ت» براى تخفيف حذف شده است.

تجنب: دورى جستن دو پديده يا انسان از يكديگر.

تفسير

به دو نعمت شكوهبار شب و روز سوگند

اين سوره نيز با سوگند آغاز مى گردد.

نخست مى فرمايد:

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى

سوگند به شب آن گاه كه پرده در افكند،

به باور پاره اى منظور اين است كه: سوگند به شب آن گاه كه با پرده سياه خود روشنايى روز را زير پوشش قرار مى دهد.

از ديدگاه برخى منظور اين است كه: سوگند به شب آن گاه كه افق رامى پوشاند و آنچه ميان آسمان و زمين است، همه را پرده مى افكند.

به هر حال آيه شريفه به پرده سياه شب و تاريكى وهراس انگيزى آن، و نقش شب در زندگى انسانها توجه مى دهد.

آن گاه مى فرمايد:

وَ النَّهارِ إِذا

تَجَلَّى

و سوگند به روز آن گاه كه جلوه گرى آغازد و آشكار گردد.

توجه دادن انسان به روشنى و تاريكى و يا شب و روز به خاطر آن است كه هر كدام از اين دو پديده شگفت انگيز از بزرگترين نعمت هاى خدا هستند؛ چراكه اگر شب پايدار بود و تاريكى همواره ادامه داشت، انسان و حيوان، نه امكان مى يافتند تا رزق و روزى خود را بجويند و نه اسباب و وسائل زندگى و راحتى را.

از سوى ديگر اگر روز ادامه مى يافت و روشنايى پاينده مى شد، ديگر آن سكون و آرامش دل انگيز شب نبود تا موجودات زنده از آن بهره ور گردند. درست به همين دليل است كه پديد آورنده فرزانه شب و روز به خاطر توجه دادن به عظمت اين دو نعمت بزرگ و نقش حساس و اساسى آنها در زندگى انسان و جهان و نشان دادن حكمت خويش به صاحبان انديشه، در اين دو سوره از شب و روز ياد كرده است.

سپس مى فرمايد:

وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى

و سوگند به آن قدرت بى همتايى كه نر و ماده را آفريد،

به باور گروهى «ما» در آيه به منزله «من» مى باشد و منظور اين است كه: سوگند به آن كسى كه نر و ماده را پديد آورد.

اما به باور«مقاتل» سوگند به آن كسى كه زن و مرد را آفريد.

از ديدگاه پاره اى، سوگند به آن كسى كه آدم و حوا را پديد آورد، اما به باور پاره اى ديگر منظور هر مردو زن و نر و ماده از جهان انسان و ديگر پديده هاست.

پس از سه

سوگند بيدارگر اينك در بيان واقعيتى كه اين سوگندها براى توجه دادن به آن آمده مى فرمايد:

إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى

به همه اين ها سوگند كه بى ترديد تلاش شما مردم گوناگون و پراكنده است.

آرى، تلاشها از نظر سبك و شيوه، ره آورد و ميوه، و هدف و آرمان مختلف است. آرى، پاره اى براى رسيدن به بهشت است و پاره اى به سوى دوزخ.

به باور پاره اى منظور اين است كه: بى گمان تلاش شما پراكنده است، چراكه يكى براى آزادى خويش از اسارت نفس و گرفتارى در آتش مى كوشد و ديگرى در جهت نابودى خويش.

يكى در انديشه ساختن دنياست و ديگر در كوشش ساختن آخرت.

درسى در داستان فرود اين سوره

در شأن نزول و داستان فرود آيات اين سوره از «ابن عباس» آورده اند كه: در آغازين سال هاى بنياد جامعه نوين در مدينه، مرد بخيلى بود كه شاخه هاى يكى از درختان خرماى او، از روى ديوار عبور كرده و بر خانه مردى تهيدست كه خانواده اى سنگين داشت، سايه مى افكند. به هنگام ببارنشستن درختان، آن گاه كه صاحب درخت براى چيدن خرما بر روى آن بالا مى رفت، گاه شمارى از دانه هاى خرما به خانه همسايه فقير مى افتاد و كودكان محروم به سوى آنها هجوم مى بردند تا آنها را بخورند، اما مرد بخيل و تنگ چشم بيدرنگ از درخت پايين مى آمد و آن دانه ها را با تندى و خشونت از دست و گاه از دهان آن كودكان محروم بيرون مى كشيد؟

پدر اين خانواده نزد پيامبر رفت و از موضوع شكايت كرد. آن حضرت فرمود: شما برو، به كارت رسيدگى خواهد شد و به خواست خدا مشكل

به صورت خداپسندانه و بشردوستانه اى بر طرف خواهد گرديد.

پيامبر پس از اين موضوع، صاحب درخت خرمارا ديد و از او تقاضا كرد و آن درخت خرما را در برابر گرفتن درختى همانند آن در بهشت، به پيامبر واگذار كند. او پاسخ داد كه درختان بسيارى دارد، اما فراورده هيج يك به اندازه خرماى اين درخت مرغوب و مطلوب نيست، به همين دليل آماده نيست تا با پيامبر وارد معامله شود.

در اين ميان يكى از ياران از موضوع آگاه گرديد، و به پيامبر گرامى گفت: اگر آن درخت را خريدارى كند و به آن حضرت واگذار نمايد، آيا همان بها را دريافت خواهد داشت؟

پيامبر فرمود: آرى.

مرد نيك انديش به سوى صاحب درخت رفت و در مورد خريد آن به گفت گو نشست، اما او گفت: آيا مى داند كه پيامبر براى گرفتن آن درخت خرما چه بهاى ارزشمندى پيشنهاد كرده است؟

پاسخ داد، آرى، و به همين دليل به سراغ آن درخت رفته است، اما مرد تنگ چشم گفت: دوست من! من درختان خرماى بسيار دارم، اما محصول اين، از همه خوشمزه تر و بارش بيشتر است، به همين دليل نمى خواهم ان را از دست دهم!

پرسيد اگر بهاى خوبى دريافت دارى باز هم نمى فروشى؟

پاسخ داد: مگر آنكه بهايى به من بدهى كه كسى در برابر آن ندهد.

خريدار پرسيد: چه بهايى؟

گفت چهل درخت خرما!

مرد نيك انديش شگفت زده شد، اما پس از سكوت سنگينى پذيرفت و بر انجام كار گواه گرفت. پس از پايان كار به حضور پيامبر آمد و گفت: اى پيامبر خدا! آن درخت را خريدم، اينك به من افتخار

دهيد و آن را بپذيريد.

پيامبر به همان سبك كه از پيش سخن رفته بود، پذيرفت و آن را به همان خانواده محروم هديه كرد تاكودكان آن از خرمايش بهره ور گردند.

درست در آن هنگام بود كه فرشته وحى فرود آمد و آيات الهام بخش سوره «ليل» را آورد و بدين وسيله از خصلت نكوهيده بخل و آز نكوهش كرد و به بشردوستى و سخاوت و انفاق تشويق نمود.

«عطاء» مى گويد: نام مرد خريدار «ابودحداح» بود.

پاداش حق شناسى و رعايت حقوق

در آيه بعد و شمارى از آيات پس از آن، در تقسيم انسانها به دو گروه درست انديش و كوتاه فكر، به تر سيم وصف و ويژگى هاى آنان مى پردازد.

نخست در وصف نيكان و كمال جويان مى فرمايد:

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى اما آن كسى كه حق خدارا پرداخت و پرواى او را پيشه ساخت... منظور از انفاقگر نيك انديش در آيه - كه هم حقوق خدا و بندگان محروم او را مى پردازد و هم پروا پيشه مى سازد - «ابو دحداح» است. در برابر آن مرد آزمند و بخيل است كه بخل مى ورزد و بى نيازى مى جويد و مى پندارد كه از درخت بهشت و بهايى كه پيامبر پيشنهاد مى كرد، و نيز از انفاق در راه خدا بى نياز است!

همين گونه آيه 15 در نكوهش آن مرد بخيل است كه مى فرمايد: جز نگون بخت ترين مردم در آن آتش دوزخ وارد نمى گردد، و در برابر آن آيه 17 در وصف «ابو دحداح» مى باشد.

همين گونه آخرين آيه اين سوره كه مى فرمايد: و به يقين به زودى آن گاه كه وارد بهشت گردد از كار خويش و از معامله

پر سود خشنود خواهد شد.

در اين مورد آورده اند كه: پيامبر گرامى هنگامى كه عبورش به آن خانه مى افتاد و محصول آن درخت، به بار نشسته بود، مى فرمود: خرماى بهشت، آرى، خرماى بهشت از آن «ابو دحداح» باد كه برايش آماده است.

«ابن زبير» بر اين باور است كه اين آيات در وصف «ابوبكر» فرود آمد، چرا كه او برده هاى ترقى خواهى، چون «بلال» و «عامر» را خريد و در راه خدا آزاد ساخت.

امّا به باور ما شأن نزول هر چه باشد، پيام و مفهوم آيات جهانشمول است و اين درس را مى دهد كه هر كس حقوق محرومان را براى به دست آوردن خشنودى خدا از مال خود بدهد، آن پاداش را خواهد داشت و هر كس هم بخل ورزد و حقوق محرومان را پايمال سازد اين كيفر و نكوهش را؛ و اين دو درس انسان پرور و رشدبخش، ماندگار و براى همگان است.

از امام باقر آورده اند كه در تفسير آيه فرمود:

فاما من اعطى مما اتاه الله و اتقى و صدق بالحسنى اى بانّ الله يعطى بالواحد عشراً الى كثير من ذالك(184)

و امّا كسى كه از آنچه خدا به او ارزانى داشته است انقاق كند، و پاداش نيكوتر را تصديق كند، و باور دارد كه خدا در برابر يك انفاق و يك كار شايسته، ده، يا صد، يا هزار، بلكه صد هزار برابر، و باز هم بيشتر از آن پاداش خواهد داد، به زودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت؛ به گونه اى كه هرگاه اراده كار نيكى نمود، انجام آن را بر او آسان خواهيم ساخت. امّا آن كسى كه بخل

ورزد و از پرداخت حقوق محرومان و پاره اى از نعمتى كه خدا به او داده است خوددارى ورزد و خود را بى نياز پندارد و پاداش نيكويى را كه خدا به صورت ده، صد، هزار، ده هزار برابر و يا فراتر از اين ها وعده فرموده است، با عملكرد خود دروغ شمارد، به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود، كه هر گناه و بدى را اراده كرد، برايش آسان مى گردد.

سپس افزود: وخدا عذاب را از او و مال او باز نمى دارد، و آن گاه كه به دوزخ در غلطد، آگاه باشيد كه از كوه و ديوارى سقوط نمى كند و به چاهى نمى افتد، بلكه به آتش شعله ور دوزخ و اعماق آن سقوط مى كند.

در ترسيم ويژگى دوم نيك انديشان و نيكوكاران مى فرمايد:

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى

امّا آن كه حق را پرداخت و پرواپيشه ساخت، و پاداش نيكوتر را با درست انديشى و عملكردش گواهى نمود...

به باور گروهى از مفسران منظور از تصديق، پاداش نيكوتر در آيه مورد بحث همان وعده پاداش خدا در آخرت است.

و به باور گروهى ديگر به بهشت اشاره دارد كه پاداش نيك انديشان و نيكوكاران و بشردوستان است.

سپس مى فرمايد:

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى

پس به چنين كسى انجام كارهاى شايسته را پياپى آسان مى سازيم.

به باور گروهى منظور اين است كه: به زودى انجام كارهاى شايسته را با انگيزشِ جديت و شور و شوق در او، برايش آسان مى سازيم.

امّا به باور گروهى ديگر او را براى رفتن به بهشت پر طراوت و زيبا و استقبال فرشتگان از او و نويد دادن به او موفق مى سازيم.

سزاى حق ناشناسى و حق كشى آن گاه در ترسيم كيفر سهمگين كسانى كه از نظر انديشه و عملكرد در برابر آن گروه پرواپيشه و حق شناس و رعايت گر حقوق مردم هستند مى پردازد و مى فرمايد:

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى و امّا آن كسى كه بخل ورزيد وخود را بى نياز پنداشت،

و پاداش نيكوتر را دروغ شمرد و جدى نگرفت،

وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى

به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود و پيش پايش خواهيم گذاشت.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى

آرى، آن كسى كه از پرداخت حقوق خدا و محرومان از داريى اش بخل ورزد، و با اين كار نكوهيده بسان كسانى رفتار كند كه خود را از مهر و رحمت خدا بى نياز مى پندارند و با اين كار پاداش پرشكوه خدا و بهشت زيباى او را دروغ شمارد، در آن صورت به كيفر اين حق ناشناسى و حق كشى، و موانع ميان او و عوامل تيره روزى و نگونسارى در دوزخ و عذاب را بر مى داريم و او را به حال خود رها مى كنيم.

و هشدار مى دهد كه:

وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى و آن گاه كه او به دوزخ سقوط مى كند ثروت و امكاناتش براى او سودبخش نخواهند بود.

به باور گروهى از مفسران از جمله «قتاده» منظور اين است كه: و آن گاه كه او در لبه پرتگاه دوزخ قرار گرفت، ثروت و قدرت او نمى تواند او را از سقوط برهاند.

امّا به باور برخى ديگر آن گاه كه مرگ به سراغ او بيايد ثروت و امكاناتش او را از مرگ نجات نخواهند داد.

به دانشورى - ضمن وصف از فردى

- گفته شد: او ثروتى بسيار هنگفت گرد آورده است. او پرسيد، آيا براى نگاهدارى و بهره ورى از آن، عمرى هم فراهم كرده است؟

گفتند: نه، گفت: پس مردگان را با ثروت و امكانات برجاى مانده چكار و چه سود؟ فماتصنع الموتى بالاموال؟

فرجام كار تيره بختان و نيك بختان در ادامه آيات قرآن به اين اصل اساسى توجه مى دهد كه هدايت و ارشاد، از سوى خدا و پيامبر است و حق پذيرى و گزينش درست از خود شماست؛ چرا كه اجبار و اكراهى در كار نيست و سود و زيان حق گرايى و حق پذيرى شما هم به خودتان باز مى گردد، و نه به خداى به نياز.

در اين مورد مى فرمايد:

إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى بى گمان راه نمودن به مردم به عهده ماست، و ما هستيم كه راه را مى نماييم؛ امّا هدايت پذيرى و گزينش راه درست از بيراهه با خود شماست.

با اين بيان روشنگرى مى شود كه خدا هدايت و رهنمود انسان ها را به خود لازم فرموده، نه گمراهى و به بيراهه بردن آنان را، آن گونه كه پاره اى از جبرگرايان مى پندارند.

به باور «قتاده» منظور اين است كه: بيان روشن راه فرمانبردارى و قانون گرايى و انجام شايسته و بايسته نماز و روزه، حج و پرداخت زكات و ديگر كارهاى شايسته و هشدار از گناهان با ماست، و عمل درست با شما مردم.

و مى افزايد:

وَ إِنَّ لَنا لَلْ آخِرَةَ وَ الْأُولى و بى گمان دنيا و آخرت از آن ماست.

ما هيچ نيازى به ايمان و فرمانبردارى شما نداريم، چرا كه فرمانروايى حقيقى دنيا و آخرت از آن ماست، و اطاعت

يا نافرمانى شما نه چيزى بر آن مى افزايد و نه از آن مى كاهد.

اگر ما مى خواستيم مى توانستيم آنان را به اجبار از گناه و بيداد باز داريم، امّا حكمت و مصلحت ما چنين حكم مى كند كه آنان را به راه درست رهنمون گرديم و از بيراهه ها هشدار دهيم، امّا انتخاب راه را به خود آنان واگذارديم.

آن گاه در هشدار به كسانى كه از راه حق و عدالت انحراف جويند مى فرمايد:

فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى اينك كه چنين است من شما را از آتشى كه شعله مى كشد هشدار مى دهم!

سپس در اشاره به تبهكارانى كه در دل آتش در مى آيند مى فرمايد:

لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى

كسى جز تيره بخت ترين انسان ها در آن وارد نمى گردد و ماندگار نمى شود؛

همان كسى كه آيات و نشانه هاى يكتايى خدا و وحى و پيامبران را دروغ شمرد، و از ايمان و پروا روى برتافت.

الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى

در ادامه آيات در مورد گروهى ديگر از انسان ها مى فرمايد:

وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى و به زودى پاك ترين و پرواپيشه ترين مردم از آن آتش شعله ور دور داشته مى شود.

همان كسى كه دارايى خود را در راه خدا انفاق مى كند، تا پاكى جويد و جان خويشتن و دارايى اش پاك و پاكيزه گردد؛ او در اين كار، نه در انديشه رياكارى است و نه شهرت و خودنمايى.

الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى «قاضى» در تفسير اين آيات مى گويد: از آيه هاى 16 -14 اين سوره، هرگز چنين دريافت نمى شود كه تنها كفرگرايان وارد آتش مى شوند، تا پندار پوچ گروه خوارج و برخى از «مرجئه» درست باشد كه مردم بر دو

دسته اند: يا ايماندار هستند كه در بهشت خواهند بود، و يا كفرگرا كه در آتش ماندگار خواهند شد، و ديگر ايماندار گناهكار نداريم؛ نه، هرگز از اين آيات چنين چيزى دريافت نمى گردد، چرا كه واژه «ناراً» به صورت «نكره» آمده ونه «معرفه» تا روشن سازد كه اين آتش، آتشى است كه در آن، كسى جز با اين خصلت هاى نكوهيده وارد نمى گردد، امّا هرگز بيانگر اين نيست كه آتش دوزخ تنها همين است و بس، و دوزخيان نيز تنها اين كافران مى باشند؛ نه، هرگز، بلكه از آيات ديگر، از جمله آياتى از سوره «نساء» به روشنى دريافت مى گردد كه آتش، طبقه ها و دركات ديگرى دارد كه منافقان و گناهكاران در آنها وارد خواهند شد.

به هر حال از آيات اين نكته دريافت مى گردد كه: بر اين آتش جز كسانى كه خدا را تكذيب كنند و از ايمان روى برتابند، هيچ كس ديگرى وارد نمى گردد، و مى دانيم كه «خوارج» و «مرجئه» بر خلاف اين آيات آن كس را هم كه خدا را تكذيب نكند و از حق روى بر نتابد، امّا واجب هايى را ترك و يا به گناهانى دست يازد، در رديف اين گروه قرار مى دهند، و اين به روشنى خلاف ظاهر آيات مورد بحث است.

پاره اى واژه «اتقى» و «اشقى» را در اين آيات، به معنى پرهيزگار و تيره بخت، گرفته اند و نه پرهيزگارتر و تيره بخت تر، درست همان گونه كه در اين شعر واژه «اوحد» به معنى «واحد» آمده است كه مى گويد:

تمنى رجال اَن اموت و ان امت

فتلك سبيل لست فيها باوحد

مردانى آرزو مى كنند كه من بميرم، و اگر من جهان را بدرود گويم

مهم نيست، چرا كه اين راهى است كه همه خواهند رفت و من تنها نخواهم بود.

در آيه بعد در وصف «پرهيزگارترين ها» مى افزايد:

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى و هيچ كس را به هدف پاداش يافتن، نعمت نمى بخشد،

به بيان روشن تر، اين پرواپيشه ترين انسان كسى كه اين انفاق و بخشش او به محرومان، تنها براى خشنودى خداست، نه براى اين كه كسى پاداش انفاق او را به وى بدهد و يا دست او را بگيرد.

جز اين كه در جستجوى خشنودى پروردگار خود مى باشد،كه از همه برتر و والاتر است، و تنها با اين هدف انفاق مى كند.

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى

و در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است مى فرمايد:

وَ لَسَوْفَ يَرْضى و بى ترديد چنين كسى است كه با دريافت پاداش خويش خشنود خواهد گشت.

آرى، ذات به همتاى خدا در سراى آخرت به پرواپيشه ترين انسان ها هر آنچه را آرزو كنند و آنچه بر انديشه آنان نگذرد به گونه اى پاداش خواهد داد كه خشنود و شادمان گردند.

تفسير اطيب البيان

سوره ليل ، غرض سوره :بيم دادن و انذار از بخل و دروغ و اظهار بي نيازي بوسيله بيان عقوبت شقاوت بار آنان و بشارت دادن به كساني كه انفاق كرده و تقوي دارند و نعمات الهي ووعده حسناي او را تصديق مي كنند.

(1) (و الليل اذا يغشي ):(سوگند به شب وقتي كه روز را مي پوشاند)

(2) (و النهار اذا تجلي ):(و قسم به روز وقتي كه ظاهر مي گردد)

(3) (و ما خلق الذكر و الانثي ):(و قسم به آن كسي كه جنس نر

و ماده را خلق كرده )

(4) (ان سعيكم لشتي ):(همانا اعمال شما متفرق و گوناگون است )مي فرمايد: قسم به شب وقتي كه روي روز را مي پوشاند و يا قرص خورشيد را فرامي گيرد و قسم به روز هنگامي كه ظهور و تجلي مي يابد و همه پنهانها را آشكار مي سازدو به آن امر عظيم و اعجاب انگيزي كه دو جنس نر و ماده را از يك نوع واحد آفريد،بعضي مفسران (ما) را مصدريه گرفته اند كه در اين صورت معنا چنين خواهد بودكه :سوگند به خلقت نر و ماده .سپس در جواب اين سوگندها مي فرمايد: سوگند به اين واقعيات متفرق كه هم درخلقت و هم در اثر متفرقند، هر آينه مساعي شما نيز، هم از نظر نفس عمل و هم از نظراثر مختلفند، بعضي از اعمال شما عنوان اعطاء و تقوي و تصديق دارد و اثر مخصوص به خود را هم دارد،(كه همان رستگاري ابدي است )و بعضي از اعمال شما عنوان بخل واستغناءوتكذيب داردواثرش هم مخصوص خودش است (كه همان شقاوت ابدي است )

(5) (فاما من اعطي و اتقي ):(اما آنكه انفاق كند و پرهيزكار باشد)

(6) (و صدق بالحسني ):(و پاداش نيك روز جزا را تصديق كند)

(7) (فسنيسره لليسري ):(به زودي راه انجام كارهاي نيك را برايش آسان مي سازيم )مراد از (اعطاء) انفاق مال در راه خداست و مراد از (تقوا)اعطاء به روش تقواي ديني است ، و مراد از (تصديق حسني ) تصديق و باور داشتن وعده ثوابيست كه خداي تعالي در مقابل انفاق در راه رضاي او، به ايشان داده است ، و چنين تصديقي لازمه اش

تصديق به توحيدربوبيت و الوهيت پروردگاروتصديق رسالت رسولان الهي و تصديق معادنيزهست ، (تيسير) يعني تهيه كردن و آماده نمودن و (يسري )يعني خصلتي كه در آن آساني باشد.مي فرمايد: كسي كه به خدا و رسول او به روز جزا مؤمن باشد و مال خود را به خاطررضاي خدا و تحصيل ثواب او انفاق كند و ثوابي را كه خداوند به زبان رسولش به آنان وعده داده تصديق نمايد، ما او را آماده حياتي سعادتمندانه و طيب در جوارپروردگارش مي نمائيم و يا توفيق اعمال صالحي به او مي دهيم كه او را به سعادت ابدي نايل مي سازند.

(8) (و اما من بخل و استغني ):(و اماكسي كه بخل بورزد و طالب ثروت و بي نيازي باشد)

(9) (و كذب بالحسني ):(و پاداش نيك روز جزا را تكذيب كند)

(10) (فسنيسره للعسري ):(اعمال نيك را در نظرش سنگين و دشوار مي سازيم )

(11) (و ما يغني عنه ماله اذا تردي ):(و وقتي كه هلاك شود، مالش هيچ سودي به حالش نخواهد داشت )در مقابله با فرد مذكور در آيات قبلي ، اينجا به توصيف شخصي مي پردازد كه ازانفاق بخل مي ورزد و در طلب مال اندوزي و كسب ثروت مي باشد و وعده نيكويي راكه خداوند به شخص منفق داده است ، تكذيب مي كند و لازمه چنين تكذيبي ، تكذيب اصل معاد و قيامت است ، مي فرمايد: شخصي كه چنين باشد، ما به او توفيق انجام اعمال صالح را نمي دهيم ، و اين اعمال را در نظرش سخت و دشوار مي سازيم تا او با انجام ندادن آن اعمال آماده عذاب شود، و

چنين كسي وقتي كه در حفره قبر و يا در جهنم وورطه هلاكت سقوط مي كند مالش چه دردي از او دوا مي كند و چه سودي برايش دارد؟اين معنا در صورتي است كه (ما)استفهامي باشد، امااگر (ما) نافيه باشد، معنا اين است كه چنين كسي در وقتي كه به ورطه هلاكت مي افتد مالش به دردش نمي خورد.

(12) (ان علينا للهدي ):(بدرستي كه هدايت به عهده ماست )

(13) (و ان لنا للاخره و الاولي ):(و همانا دنيا و آخرت متعلق به ماست )در مقابل تعليل فرازهاي قبلي مي خواهد بفرمايد: اينكه گفتيم ما براي مؤمنان و اهل تقوا تيسير مي كنيم و براي كافران و بخيلان دشواري پديد مي آوريم ، به دليل اين است كه هدايت خلق به عهده ماست و هيچ مانعي نمي تواند در اين راه ايجاد مزاحمت كند،چون خدا بر نفس خود واجب كرده وچنين حكم رانده كه راه خود را براي مردم بيان كرده و آشكار كند و راه درست و صراط مستقيم را به ايشان بنمايد، خواه مردم آن رابپيمايند و يا آن را ترك كنند، اين در صورتي است كه هدايت به معناي ارائه طريق باشد،اما اگر به معناي رساندن به مطلوب و مقصد مورد نظر باشد در اين صورت ، هدايت الهي به معناي رساندن فرد به آثار حسنه اي است كه بدنبال متصف شدن به صفت عبوديت وانجام عمل صالح ، پديد مي آيد كه همان حيات طيبه و سعادتمندي در دنيا و آخرت است و براي افراد كافر و خبيث هم رساندن ايشان به آثار سيئه اعمال پليدشان است كه همان دخول در آتش

جهنم مي باشد، لذا هدايت به معناي رساندن به مقصد (هدايت تكويني )فقط كار خداست ، چون از باب صنع و ايجاد است ، اما اگر هدايت به معناي ارائه طريق باشد،(هدايت تشريعي ) مستقيما توسط انبياء و اولياء انجام مي شود، ولي تأثير آن نيز منوط به اذن خداست .ممكن هم هست مراد از هدايت مطلق هدايت باشد، اعم از هدايت تكويني وتشريعي ، در هر حال هدايت فقط بر عهده خداست .در ادامه مي فرمايد: عالم بدء و عالم عود يعني خلقت نخستين و خلقت مجدد واعاده ، هر دو از آن ماست ، لذا هر چيز كه در عالم وجود عنوان شي ء بر او حمل شود،مملوك خداي تعالي است و همه اشياء به او قيام دارند، پس او مالك حقيقي و متصرف مطلق در عالم است و هيچ كس معارض و مانع او نيست و هيچ چيز بر او غالب نمي شود.

(14) (فانذرتكم نارا تلظي ):(پس شما را از آتشي هشدار مي دهيم كه زبانه مي كشد)

(15) (لا يصليها الا الاشقي ):(و جز شقي ترين افراد را نمي سوزاند)

(16) (الذي كذب و تولي ):(همان كساني كه آيات و دعوت ما را تكذيب كرده واز آن روي گرداندند)يعني حالا كه آشكار شد هدايت به عهده ماست ، پس من شما را از آتش برافروخته جهنم انذار مي كنم ، لذا منذر حقيقي خداست ، همانطور كه هادي حقيقي هم اوست .آتشي كه به جز شقي ترين افراد كسي تا ابد در آن نمي ماند، آنگاه در مقام توضيح مي فرمايد، مراد از (اشقي ) هر كافري است كه دعوت حق را تكذيب

كند و از آن روي بگرداند، چنين كسي چون بدبختي او ابدي است و اميد خلاصي و نجات ندارد،بدبخترين بدبختهاست و همواره ملازم آتش جهنم خواهد بود.

(17) (و سيجنبها الاتقي ):(و بزودي افرادي كه با تقواترند از آن آتش دورمي شوند)

(18) (الذي يؤتي ماله يتزكي ):(همان كسانيكه مال خود را مي دهند تا آن را پاك و پربركت سازند)

(19) (و مالاحد عنده من نعمه تجزي ):(واحدي از صاحب مال طلبكار نيست تاپاداش بخواهد)

(20) (الا ابتغاء وجه ربه الاعلي ):(جز در راه كسب رضاي پروردگار اعلاي خود)

(21) (و لسوف يرضي ):(و بزودي راضي مي شود)مسلما تقوي درجاتي دارد، بعضي فقط از گناهان بزرگي مثل قتل نفس و فواحش مي پذيرند، بعضي از فساد اموال مردم پروا دارند و بعضي چون از فقر مي ترسند، ازانفاق خودداري مي كنند، اما گروهي هم هستند كه چون از خدا مي پرهيزند و از مقام اوترس دارند، مال خود را در جهت رضاي او انفاق مي كنند و اين طائفه اخير (اتقي )هستند، چون مال خود را در راه حق انفاق مي كنند تا به اين وسيله مالشان را به نحوي صالح و شايسته رشد دهند و اين انفاق فقط و فقط بخاطر كسب رضاي خداست و كسي از آن فرد اتقي طلبي ندارد و به او نعمتي نداده ، تا او به عنوان پاداش و تلافي ، آن مال رابه او انفاق كرده باشد، بلكه هدف او فقط بدست آوردن رضاي خدا و وجه الله (22) است ،به هر حال اين چنين كساني از آتش دوزخ دور نگه داشته مي شوند و به زودي با دريافت اجرنيكووپاداش حسن وجميلي

كه پروردگارشان به آنهامي دهدراضي وخشنودمي گردند.و اينكه خداوند را با دو صفت (رب )و (اعلي ) نام برده به جهت اشاره به اين مطلب است كه خداوند والاترين و مافوق همه عالي هاست و رب العالمين است لذا جزايي هم كه به بندگان متقي خود مي دهد، بزرگترين جزا و والاترين نوع پاداش است به گونه اي كه متناسب با مقام ربوبيت و علو اوست .

تفسير نور

در حديث مى خوانيم: خداوند به هر چه از مخلوقاتش كه بخواهد، حق دارد سوگند ياد كند ولى مردم بايد تنها به خدا سوگند ياد نمايند.<864>

«شتّى جمع «شتيت» به معناى متفرّق است. سوگند، تنها براى تفاوت سعى ها نيست، زيرا كه اين تفاوت بر همه روش است، بلكه سوگند به خاطر نتايج و آثار متفاوت كارها است.

سايه ى شب يك نعمت بزرگ است كه در آن تعديل حرارت، آسايش جسم، آرامش روح و نيايش هاى خالصانه انجام مى گيرد.

1- زمان، امرى مقدّس و قابل سوگند است. <<واليل اذا يغشى >

2- هم به نشانه هاى آفاقى توجه كنيد، <<والليل... والنهار>> هم به نشانه هاى انفسى. <<و ما خلق الذكر و الانثى>>

3- نظام زوجيّت در حيوان و انسان، نشانه قدرت و حكمت خداوند است. <<ما خلق الذكر و الانثى>>

4- تفاوت مهر يا قهر خداوند حكيمانه و عادلانه است نه گزاف، زيرا تلاشهاى شما انسانها گوناگون است. <<ان سيعكم لشتّى >

شايد مراد از عطاى همراه با تقوى، اين باشد كه عطا با نيّت خالص و بدون منت، آن هم از مال حلال و در مسير خدا باشد كه تمام اين امور در كلمه تقوى جمع است. <<اعطى واتقى >

اگر خداوند براى برخى راه خير را باز مى كند،

<<فنيسره لليسرى>> و براى برخى راه شر را <<فنيسره للعسرى > به خاطر تفاوت تلاش خود انسان ها است. <<ان سعيكم لشتّى>>

در خانه شخصى ثروتمند درختى بود كه كودكان همسايه هنگامى كه ميوه آن درخت به زمين مى ريخت، آن را برگرفته و مى خوردند ولى صاحب درخت، ميوه را از دهان اطفال مى گرفت. پدر اطفال مسئله را به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله گزارش داد.

حضرت نزد صاحب خانه رفته و پيشنهاد كردند درخت را در برابر درختى در بهشت به من بفروش. آن مرد جواب رد به پيامبر داد و گفت: دنياى نقد را به آخرت نسيه نمى فروشم. پيامبر برگشت. يكى از ياران پرسيد: آيا اگر من آن درخت را بگيرم و با من نيز چنين معامله اى مى ك

د؟ حضرت فرمود: آرى. آن شخص توانست با بهايى چندين و چند برابر، درخت را خريدارى كند و در اختيار پيامبر گذارد. آن حضرت به نزد آن خانواده فقير آمده و درخت را به آنها بخشيد. در اين هنگام آيات اين سوره نازل شد.<865> <<فامّا من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى

>

هر كس گام اول سخاوت را بر اساس ايمان به معاد و تقوى بردارد، خدا ظرفيّت و شرايط روحى او را براى كارها هموار مى كند و روح او را با كار خير مأنوس مى گرداند، تجربه و تعقل و كاردانى او را بالا مى برد، الهام و ابتكار به او مى دهد، پذيرش مردمى و اجتماعى او

زياد مى كند و راه هاى جديدى را براى كار خير پيش پاى او مى گذارد كه همه اينها مصداق <<فسينسره للعسرى>> است.

نكته لطيف آن است كه قرآن مى فرمايد: او را براى آسان ترين راه آماده مى كنيم <<فسنيسره لليسرى>>

و نفرمود: كار را براى او آسان مى كنيم «سنيسر له اليسرى» و فرق است ميان آنكه انسان روان باشد يا كارش روان باشد. انسان مى تواند با توكل و دعا و اتصال به قدرت

نهايت آسان داراى چنان سكينه و سعه صدر شود كه هر كارى را به راحتى بپذيرد و انجام هر كار خير براى او آسان باشد.

در تاريخ كربلا مى خوانيم كه همين كه زينب كبرى بدن قطعه قطعه امام حسين عليه السلام را ديد گفت: «ربّنا تقبّل منّا هذا القليل» پروردگارا اين شهيد در نزد عظمت تو كوچك است او را بپذير! آرى ايمان و تقوى انسان را در برابر هر حادثه بيمه كرده و كار روان و آسا

مى كند. امام حسين عليه السلام درد شمشير را حس نمى كردند و اين است معناى <<فسنيسره لليسرى >

مراد از كلمه «يُسرى» و «عُسرى» كه در قالب مؤنث آمده است، كارها يا راه هاى آسان و مشكل است.

آنچه مهم است، اصل بخشش است، نوع و مقدار آن در مرحله بعد است. عطا گاهى كم است، گاهى زياد، گاهى از مال است و گاهى از مقام و آبرو.

كلمه ى <<حُسنى>> يا مصدر است مثل رُجعى و يا مؤنث احسن است.

امام باقر عليه السلام در تفسير آيه <<و امّا من اعطى و اتّقى و صدّق بالحسنى فسنيسره لليسرى >>فرمودند: «لا يريد شيئا من الخير الاّ يسّره اللّه له» چيزى را اراده نمى كند مگر آنكه خداوند انجام آن را براى او آسان مى كند.<866>

و در تفسير آيه <<و امّا من بخل واستغنى و كذّب بالحسنى فسينسره للعسرى>> فرمودند: «لا يريد شيئا من الشر الاّ يسره اللّه له» درباره انجام دادن هيچ شرى تصميم نمى گيرد مگر آنكه

خداوند انجام آن شر را براى او آسان كرده و مرتكب مى شود.<867>

1- شيوه تبليغ صحيح اين است كه بعد از كليات، نمونه ها و مصاديق بيان شود. <<انّ سعيكم لشتّى فاما من اعطى >

2- عطا همراه با تقواكار ساز است. <<اعطى واتقى >

3- عطا بايد بدون ريا و غرور و منت و آزار باشد.<<اعطى و اتقى ..>>

4- آنچه عطا مى كنيد مهم نيست، چگونه و با چه انگيزه و حالت عطا كردن مهم است. <<اعطى و اتقى>>

5 - شرط پذيرفته شدن عطا، تقواست. <<اعطى و اتقى>> (وگرنه عطاى مال حرام يا با نيّت غير خالص اجرى ندارد، زيرا <<انما يتقبل اللّه من المتّقين>><868>)

6- آخرت، بهتر از دنيا است. <<الحُسنى >

7 - كسى مى تواند به عطاى خود رنگ الهى داده و اهل پروا باشد كه به معاد ايمان داشته باشد. <<و صدق بالحُسنى > (قرآن به وعده هاى قيامت حُسنى گفته است. <<كُلاً وعد اللّه الحُسنى>><869>)

8 - ايمان به قيامت، شرط پذيرفته شدن عمل است. <<و صدق بالحسنى >

9- بخل و مغرور شدن به مال، نشانه بى تقوايى است. <<من بخل واستغنى >

10- گشايش يا گره خوردن كارهاى انسان، نتيجه سخاوت يا بخل انسان نسبت به ديگران است. <<اعطى... لليسرى، بخل... للعسرى>>

11- نيكى، نيكى مى آورد و شر، شر. <<اعطى واتقى... فسنيسره لليسرى - بخل واستغنى... فسنيسره للعسرى>>

12- پاداش و كيفر الهى متناسب با رفتار انسانهاست، اگر گره از كار فقرا باز كنيم، خداوند گره از كار ما باز مى كند. <<فسنيسره لليسرى > و اگر فقرا را در عُسرت گزاريم، خداوند هم عسرت را پيش پاى ما مى گذارد. <<فسنيسره للعسرى>>

13- اهل بخل بدانند كه ثروت نجات دهنده نيست. <<و مايغنى عنه

ماله اذا تردّى >

14- نتيجه بخل سقوط است، سقوط از انسانيّت، كمال و چشم مردم همراه با سقوط در دوزخ و محروم شدن از درجات اخروى. <<اذا تردّى>>

15- گاهى منشأ بخل امروز، غنى ماندن، به خاطر ترس از فقر در آينده است. <<بَخل واستغنى > (چنانكه در آيه 267 و 268 سوره بقره در كنار دستور انفاق مى فرمايد: اين شيطان است كه شما را از فقر آينده مى ترساند. <<انفقوا... الشيطان يعدكم الفقر>>)

16- گاهى سرچشمه بخل، مغرور شدن به دنيا و احساس بى نيازى نسبت به وعده هاى بهشتى است. <<بخل و استغنى >

هدايت كردن از جانب خداوند، امرى حتمى است، <<انّ علينا للهدى>> ولى پذيرش آن از سوى مردم حتمى نيست. چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: <<و امّا ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى>><870>

«تلظّى»، شعله آتش بدون دود است كه سوزندگى زيادترى دارد.

خلود و جاودانگى در دوزخ مخصوص افراد شقى است. <<لايصلها الا الاشقى>> در كلمه «صَلى» ملازمت و همراهى نهفته است. شايد <<نارًا تلظّى > كه نوع خاصى از آتش است مخصوص افراد شقى باشد و ساير مجرمان به انواع ديگرى از آتش گرفتار شوند.

آيه <<و لسوف يرضى > را دو گونه مى توان معنا كرد: يكى آنكه انسان با رسيدن به اهدافش از خدا راضى مى شود، ديگر آنكه خداوند از او راضى مى شود. البتّه در قرآن، هر دو مورد يعنى رضاى خداوند از انسان و رضاى انسان از خداوند، در كنار هم آمده است: <<رضى اللّه

هم و رضوا عنه>><871>، <<ارجعى الى ربّك راضية مرضيه>><872>

1- يكى از سنّت هاى الهى كه خداوند بر خود واجب كرده، هدايت مردم از طريق عقل و فطرت و پيامبران است. <<انّ علينا

للهدى>>

2- پذيرش هدايت، به نفع خود شماست، وگرنه خداوند بى نياز است. <<و انّ لنا للاخرة و الاولى>>

3- هشدار و انذار وسيله هدايت الهى است. <<فانذرتكم>> (هشدارهاى الهى را بايد جدى گرفت، زيرا از سوى كسى است كه دنيا و آخرت به دست اوست)

4- آتش آخرت، امرى ناشناخته و عظيم است. <<ناراً>> به صورت نكره آمده است.

5 - شقاوت مثل تقوى داراى مراحلى است. <<الاشقى .. الاتقى>> (كسيكه آن همه نشانه هاى هدايت را ناديده بگيرد بدبخت ترين است <<اشقى، الّذى كذّب و تولىَّ>>

6- تقوى، همراه ب كمك به محرومان سپرى است در برابر آتش دوزخ. <<سيجنبها الاتقى الّذى يؤتى ماله>>

7- كمك به محرومان، شيوه دائمى پرهيزگاران است. <<يؤتى>>

8 - كمك از مال شخصى ارزش است. <<ماله>>

9- نشانه تقوى، كمك هاى مالى خالصانه است. <<الاتقى الّذى يوتى ماله>>

10- كمك به فقرا، راهى است براى تزكيه و خودسازى. <<يؤتى ماله يتزكى>>

11- كمكهاى مالى كه بر اساس جبران خوبيهاى ديگران باشد، مايه رشد نيست. <<ما لاَحدٍ عنده من نعمة>> (انفاقى ارزش دارد كه انسان مديون ديگران نباشد و چشم داشتى هم نداشته باشد)

12- متّقى، جز رضاى خدا به دنبال چيز ديگرى نيست. <<الاّ ابتغاء وجه ربّه الاعلى>>

13- قصد قربت، شرط لازم است. <<الاّ ابتغاء وجه ربّه>>

14- انفاق بايد در راه هاى خداپسندانه باشد. <<يؤتى ماله... ابتغاء وجه ربّه>>

15- او پروردگار اعلى است، پس فقط رضاى او را جستجو كنيد كه پاداش اعلى مرحمت مى كند. <<ابتغاء وجه ربّه الاعلى>>

16- انسان مخلص، به مقام رضا مى رسد و همواره از خداوند خشنود است. <<و لسوف يرضى>>

«والحمد للّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

There are contrasts in nature. An appropriate example of such a clear contrast is visible between

the darkness of the night and the light of the day. See commentary of Shams: 1 to 10. Another such contrast is found in the creation of male and female. These contrasts have been brought into evidence and the conclusion is stated in verse 4 that mans aims in life are diverse. These aims may be broadly divided into two classes, good and evil. He who runs after the pleasures of the temporary life of this world, unmindful of the eternal happiness of the hereafter, is striking a bad bargain. He will be a certain loser on the day of reckoning. On the other hand he who does not transgress the bounds laid down by Allah and does not lay his hands on unlawful gains and possessions but bears hardships patiently and willingly shall attain salvation in the hereafter.

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

Large hearted sacrifices in the cause of Allah and His servants, awareness of the laws of Allah to safeguard against evil and sincere belief in Allah and His religion and His book are the distinguishing marks of a righteous servant of Allah. Allah will make his path smoother and smoother so that he may reach his salvation in the easiest manner and style. He who chooses evil, greed and niggardliness will also have a smooth sailing unto hell, no matter how much resources he may have.

Aqa Mahdi Puya says:

Wahidi, in Asbab al Nuzul, narrates on the authority of Ibn Abbas that there was a poor

man with a large family whose children used to collect and eat the dates fell from a branch of palm tree, belonging to another man but leaning in his house. More often the owner would at once rush to his house and snatch the fallen dates from the hands of the children and sometimes even from their mouths. The poor man went to the Holy Prophet and asked for his advice. The Holy Prophet asked the owner if he would give him the tree in exchange for a tree in paradise. The owner did not accept the offer. Abu Huddah said: "O messenger of Allah, if you promise me the same I will buy the tree and give it to you." The Holy Prophet agreed. Abu Huddah purchased that tree and presented it to the Holy Prophet who gave it to the poor man. The occasion of revelation of any verse does not restrict its significance. The word of Allah is applicable in all times.

Imam Jafar bin Muhammad as Sadiq said:

"Good deeds along with sincere belief in Allah and His religion shall obtain salvation and eternal happiness in the hereafter."

(see commentary for verse 5)

(see commentary for verse 5)

(see commentary for verse 5)

(see commentary for verse 5)

(see commentary for verse 5)

(see commentary for verse 5)

Allah in His infinite mercy has provided guidance to His creatures through His book and religion, messengers and guides (Imams of the Ahl ul Bayt). By the help of the faculties Allah has given man, he must use his freedom of choice

and follow the right guidance. If he chooses to go astray and live an evil life, belying Allahs messengers, guides, laws and commands, a fire blazing fiercely will be his eternal abode. No one is more wretched and shaqi (unfortunate) than him. Ashqa is the superlative degree of shaqi. On the other hand there are those believers most devoted to Allah who have safeguarded themselves against evil and spent their wealth in the way of Allah to purify themselves. Such believers give charity and do good deeds to seek pleasure of Allah only, not with the motive that they are returning someone elses favour and compensating someone for some service done to them, or expecting some reward in return for their good deeds. Allah is the source of their goodness, as its goal or purpose.

Atqa is the superlative degree of taqi. Refer to the commentary of Anam: 163 and Hujurat: 13.

The eternal abode of the atqa (the most pious) or those who have nafs mutma-inna mentioned in Yusuf: 53; Qiyamah: 2 and Fajr: 27 to 30 (see commentaries) is Allahs own heaven (His pleasure) mentioned in Fajr: 30. The highest degree of taqwa is found only in the thoroughly purified Holy Prophet and his Ahl ul Bayt (Ahzab 33).

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109