88. سوره الغاشية

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الغاشية

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ (1)

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (2)

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3)

تَصْلى ناراً حامِيَةً (4)

تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5)

لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِيعٍ (6)

لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ (7)

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (8)

لِسَعْيِها راضِيَةٌ (9)

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ (10)

لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً (11)

فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ (12)

فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13)

وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (14)

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15)

وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (16)

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17)

وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18)

وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19)

وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20)

فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21)

لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22)

إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ (23)

فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (24)

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25)

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ (26)

آشنايي با سوره

88- غاشيه [فرا گيرنده]

يكى از نامهاى روز قيامت است كه در آيه اول بيان شده است. فراگيرنده و احاطه كننده مردم، از نظر هراس و وحشت، از نظر محاسبه و بررسى اعمال و ... در اين سوره، مردم از نظر شقاوت و سعادت اخروى به دو بخش تقسيم شده اند و كيفر و پاداش هر يك، در بهشت و جهنم بيان شده است و ربوبيت خداوند يادآورى مى شود و در نهايت، بازگشت همه انسانها براى حساب، در نزد پروردگار، مطرح شده است. بعد از سوره ذاريات در مكه نازل شده است و 26 آيه دارد.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{هَلْ} حرف استفهام {أَتاكَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {حَدِيثُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {الْغاشِيَةِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{وُجُوهٌ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَوْمَئِذٍ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (إذ) مضاف إليه {خاشِعَةٌ} نعت تابع

{عامِلَةٌ} نعت تابع {ناصِبَةٌ} نعت تابع

{تَصْلى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {ناراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {حامِيَةً} نعت تابع

{تُسْقى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / نائب فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير {مِنْ} حرف جر {عَيْنٍ} اسم مجرور يا در محل جر {آنِيَةٍ} نعت تابع

{لَيْسَ} فعل ماضى، مبنى

بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {لَهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر ليس محذوف {طَعامٌ} اسم ليس، مرفوع يا در محل رفع {إِلاَّ} حرف استثنا {مِنْ} حرف جر {ضَرِيعٍ} اسم مجرور يا در محل جر

{لا} حرف نفى غير عامل {يُسْمِنُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {يُغْنِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مِنْ} حرف جر زائد {جُوعٍ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{وُجُوهٌ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَوْمَئِذٍ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (إذ) مضاف إليه {ناعِمَةٌ} نعت تابع

{لِسَعْيِها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {راضِيَةٌ} نعت تابع

{فِي} حرف جر {جَنَّةٍ} اسم مجرور يا در محل جر {عالِيَةٍ} نعت تابع / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{لا} حرف نفى غير عامل {تَسْمَعُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {لاغِيَةً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {عَيْنٌ} مبتدا مؤخّر {جارِيَةٌ} نعت تابع

{فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {سُرُرٌ} مبتدا مؤخّر {مَرْفُوعَةٌ} نعت تابع

{وَأَكْوابٌ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {مَوْضُوعَةٌ} نعت تابع

{وَنَمارِقُ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {مَصْفُوفَةٌ} نعت تابع

{وَزَرابِيُّ} (و) حرف عطف /

معطوف تابع {مَبْثُوثَةٌ} نعت تابع

{أَفَلا} همزه (أ) حرف استفهام / (ف) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {يَنْظُرُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِلَى} حرف جر {الْإِبِلِ} اسم مجرور يا در محل جر {كَيْفَ} حال، منصوب {خُلِقَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / نائب فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير

{وَإِلَى} (و) حرف عطف / حرف جر {السَّماءِ} اسم مجرور يا در محل جر {كَيْفَ} حال، منصوب {رُفِعَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / نائب فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير

{وَإِلَى} (و) حرف عطف / حرف جر {الْجِبالِ} اسم مجرور يا در محل جر {كَيْفَ} حال، منصوب {نُصِبَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / نائب فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير

{وَإِلَى} (و) حرف عطف / حرف جر {الْأَرْضِ} اسم مجرور يا در محل جر {كَيْفَ} حال، منصوب {سُطِحَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / نائب فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير

{فَذَكِّرْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {إِنَّما} حرف مكفوف (كافّه و مكفوفه) {أَنْتَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {مُذَكِّرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{لَسْتَ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم ليس {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {بِمُصَيْطِرٍ} (ب) حرف جر زائد / خبر ليس، منصوب يا در محل نصب

{إِلاَّ} حرف استثنا {مَنْ} مستثنى، منصوب {تَوَلَّى}

فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَكَفَرَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{فَيُعَذِّبُهُ} (ف) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {الْعَذابَ} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {الْأَكْبَرَ} نعت تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {إِلَيْنا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر إنَّ محذوف {إِيابَهُمْ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه

{ثُمَّ} حرف عطف {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {عَلَيْنا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر إنَّ محذوف {حِسابَهُمْ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Hal ataka hadeethu alghashiyati

2.Wujoohun yawma-ithin khashiAAatun

3.AAamilatun nasibatun

4.Tasla naran hamiyatan

5.Tusqa min AAaynin aniyatin

6.Laysa lahum taAAamun illa min dareeAAin

7.La yusminu wala yughnee min jooAAin

8.Wujoohun yawma-ithin naAAimatun

9.LisaAAyiha radiyatun

10.Fee jannatin AAaliyatin

11.La tasmaAAu feeha laghiyatan

12.Feeha AAaynun jariyatun

13.Feeha sururun marfooAAatun

14.Waakwabun mawdooAAatun

15.Wanamariqu masfoofatun

16.Wazarabiyyu mabthoothatun

17.Afala yanthuroona ila al-ibili kayfa khuliqat

18.Wa-ila alssama-i kayfa rufiAAat

19.Wa-ila aljibali kayfa nusibat

20.Wa-ila al-ardi kayfa sutihat

21.Fathakkir innama anta muthakkirun

22.Lasta AAalayhim bimusaytirin

23.Illa man tawalla wakafara

24.FayuAAaththibuhu Allahu alAAathaba al-akbara

25.Inna ilayna iyabahum

26.Thumma inna AAalayna hisabahum

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

آيا خبر «غاشيه» به تو رسيده است؟ (1)

در آن روز، چهره هايى زبونند، (2)

كه تلاش كرده، رنج [بيهوده برده اند. (3)

[ناچار] در آتشى سوزان درآيند. (4)

از چشمه اى داغ نوشانيده شوند. (5)

خوراكى جز خار خشك ندارند، (6)

[كه نه فربه كند، و نه گرسنگى را باز دارد. (7)

در آن روز، چهره هايى شادابند. (8)

از كوشش خود خشنودند. (9)

در بهشت برين اند. (10)

سخن بيهوده اى در آنجا نشنوند. (11)

در آن، چشمه اى روان باشد. (12)

تختهايى بلند در آنجاست. (13)

و قدحهايى نهاده شده. (14)

و بالشهايى پهلوى هم [چيده . (15)

و فرشهايى [زربفت گسترده. (16)

آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده؟ (17)

و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟ (18)

و به كوه ها كه چگونه برپا داشته شده؟ (19)

و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟ (20)

پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهنده اى. (21)

بر آنان تسلّطى ندارى، (22)

مگر كسى كه روى

بگرداند و كفر ورزد، (23)

كه خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب كند. (24)

در حقيقت، بازگشت آنان به سوى ماست، (25)

آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست. (26)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» آيا داستان غاشيه (= روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مى پوشاند) به تو رسيده است؟!

«2» چهره هايى در آن روز خاشع و ذلّت بارند،

«3» آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند [و نتيجه اى عايدشان نشده است]،

«4» و در آتش سوزان وارد مى گردند؛

«5» از چشمه اى بسيار داغ به آنان مى نوشانند؛

«6» غذائى جز از ضَريع [= خار خشك تلخ و بدبو] ندارند؛

«7» غذايى كه نه آنها را فربه مى كند و نه از گرسنگى مى رهاند!

«8» چهره هايى در آن روز شاداب و باطراوتند،

«9» و از سعى و تلاش خود خشنودند،

«10» در بهشتى عالى جاى دارند،

«11» كه در آن هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوند!

«12» در آن چشمه اى جارى است،

«13» در آن تختهاى زيباى بلندى است،

«14» و قدحهايى [كه در كنار اين چشمه] نهاده،

«15» و بالشها و پشتيهاى صف داده شده،

«16» و فرشهاى فاخر گسترده!

«17» آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟!

«18» و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده؟!

«19» و به كوه ها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده!

«20» و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟!

«21» پس تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهنده اى!

«22» تو سلطه گر بر آنان نيستى كه [بر ايمان] مجبورشان كنى،

«23» مگر كسى كه پشت كند و كافر شود،

«24» كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند!

«25» به يقين بازگشت [همه] آنان به سوى ماست،

«26» و مسلّماً حسابشان [نيز] با ماست!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آيا خبر حادثه هولناكى كه [همه انسان ها را از هر سو] فرامى گيرد، به تو رسيده است؟ (1)

در آن روز چهره هايى زبون و شرمسارند؛ (2)

[آنان كه همواره در دنيا] كوشيده اند و خسته شده اند [و سرانجام سودى نيافته اند] (3)

در آتشى سوزان درآيند. (4)

آنان را از چشمه اى بسيار داغ مى نوشانند؛ (5)

براى آنان طعامى جز خار خشك و زهرآگين وجود ندارد (6)

كه نه فربه مى كند و نه از گرسنگى بى نياز مى نمايد. (7)

در آن روز چهره هايى شاداب و باطراوت اند (8)

از تلاش و كوشش خود خشنودند (9)

در بهشتى برين اند (10)

در آنجا سخن لغو وبيهوده نشنوند (11)

در آن چشمه اى روان است (12)

[و] در آنجا تخت هايى بلند و با ارزش قرار دارد (13)

و [در كنار چشمه هايش] قدح ها نهاده شده است (14)

و [ديگر از نعمت هايش] بالش هايى پهلوى هم چيده [براى تكيه زدن بهشتى ها]ست (15)

و فرش هايى زربافت و گسترده [كه روى آن مى نشينند.] (16)

آيا با تأمل به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده؟ (17)

و به آسمان كه چگونه بر افراشته شده؟ (18)

و به كوه ها كه چگونه در جاى خود نصب شده؟ (19)

و به زمين كه چگونه گسترده شده؟ (20)

پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهنده اى؛ (21)

تو بر آنان مسلط نيستى [كه به قبول ايمان مجبورشان كنى،] (22)

ولى كسى كه [به دنبال تذكر پى در پى] روى

گردانيد و كفر ورزيد. (23)

پس خدا او را به عذاب بزرگ تر عذاب خواهد كرد. (24)

قطعاً بازگشت آنان به سوى ماست. (25)

آن گاه بى ترديد حسابشان بر عهده ماست. (26)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

اى رسول ما، آيا خبر هولناك قيامت و بليه عالم گير محشر بر تو حكايت شده است؟ (1)

كه آن روز رخسار گروهى كافر و متكبر ترسناك و ذليل باشد (2)

و همه كارشان رنج و مشقت است (3)

و پيوسته در آتش فروزان دوزخ معذبند (4)

و از چشمه آب گرم جهنم آب نوشند (5)

طعامى غير صريح دوزخ كه علفى بد طعم و بوست غذاى آنها نيست (6)

كه به آن طعام هر چه خورند نه فربه شوند و نه سير گردند (7)

جمعى ديگر به نعمتهاى بهشتى رخسارشان شادمان و خندانست (8)

و از سعى و كوشش خود در طاعت خدا خشنودند (9)

كه در بهشت بلند مرتبت مقام عالى يافته اند (10)

و در آنجا بهشتيان به هم هيچ سخن زشت و بيهوده نگويند و نشنوند (11)

در آن بهشت چشمه هاى آب زلال و گوارا جاريست (12)

و هم آنجا تختهاى عالى و كرسيهاى بلند پايه نهاده اند (13)

و قدحهاى بزرگ بهترين شراب گذاشته اند (14)

و بر هر تخت مسند و بالشهاى لطيف مرتب داشته اند (15)

و فرشهاى عالى گرانبها گسترده اند (16)

آيا مردم در خلقت شتر نمى نگرند كه چگونه به انواع حكمت و منفعت براى بشرخلق شده است؟ كه يك قطار اين حيوان را خدا مطيع يك كودك انسان گردانيده و از شير و گوشت و پوست و كرك

و باركشى آن هزاران سود ميبرند (17)

و در خلقت كاخ آسمان بلند فكر نمى كنند كه چقدر و چگونه به استحكام و نظم گردش و اشعه و انوار نيكو آفريده اند (18)

و كوه هاى معدن زاى و چشمه زار را نمى بينند كه چگونه بر زمين برافراشته اند؟ (19)

و به زمين كه حكمتها در آن آشكار و پنهانست نظر نمى كنند كه چگونه گسترده اند (20)

اى رسول تو خلق را به حكمتهاى الهى متذكر ساز كه وظيفه پيغمبرى تو غير از اين نيست (21)

و تو مسلط و توانا بر تبديل كفر و ايمان آنها نيستى (22)

جز آنكه هر كس پس از تذكر روى از حق بگرداند و كافر شود (23)

او را خدا به عذابى بزرگ در دوزخ معذب كند (24)

تا بدانند كه البته بازگشت آنها بسوى ماست (25)

آنگاه حساب و جزاى اعمال نيك و بدشان بر ما خواهد بود (26)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

آيا خبر آن حادثه فراگير به تو رسيده است؟ (1)

در آن روز، چهره هايى خوار و زبونند. (2)

(با آنكه) تلاش كرده و رنج برده اند. (3)

(امّا) به آتشى سوزان درآيند. (4)

و از چشمه اى جوشان نوشانده شوند. (5)

و خوراكى جز خار خشك و تلخ ندارند. (6)

كه نه فربه كند و نه گرسنگى را از ميان برد. (7)

در چنين روزى چهره هايى خرّم باشند. (8)

از كوشش خود خشنود. (9)

در بهشت برين (جاى دارند). (10)

در آنجا سخن بيهوده اى نشنوند. (11)

در آنجا چشمه اى جارى است. (12)

در آنجا تختهايى است برافراشته. (13)

و سبوهايى چيده شده، (14)

و بالشهايى رديف شده، (15)

و فرش هايى گسترده شده. (16)

آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده؟ (17)

و به آسمان، كه چگونه برافراشته شده؟ (18)

و به كوه كه چگونه برپا داشته شده؟ (19)

و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟ (20)

پس تذكّر بده كه همانا تو تذكّر دهنده اى، (21)

و بر آنان سيطره و تسلّطى ندارى (كه به ايمان آوردن مجبورشان كنى). (22)

مگر آن كس كه روى گرداند و كفر پيشه كرد. (23)

كه خداوند او را به بزرگترين عذاب مجازات مى كند. (24)

همانا بازگشت آنان به سوى ماست. (25)

آنگاه حسابشان بر ماست. (26)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

آيا خبر آن پوشنده فراگير - يعنى رستاخيز - به تو رسيده است؟ (1)

روى هايى در آن روز فروشكسته اند - ترسناك و خوارند -. (2)

كوشنده اند - در اين جهان - و رنج كشنده - در آن جهان -. (3)

در آتشى سخت سوزنده درآيند - يا به آتشى سخت سوزنده بسوزند -. (4)

از چشمه اى بسيار گرم آبشان دهند. (5)

آنها را هيچ خوردنى نيست مگر خار درشت تلخ - كه هيچ چارپايى نمى خورد -، (6)

كه نه فربه مى كند و نه از گرسنگى سودى دهد - گرسنگى را از ميان نمى برد -. (7)

روى هايى در آن روز تازه و نازنده - به نعمت - باشند، (8)

از كردار خود خشنود، (9)

در بهشتى برين. (10)

در آنجا سخن بيهوده و ياوه نشنوند. (11)

در آنجا چشمه اى روان باشد. (12)

در آنجا تختهايى است بلند. (13)

و سبوهايى نهاده - سرشار از مى ، (14)

و بالشهايى به

رديف چيده، (15)

و فرشهايى گسترده. (16)

پس آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده؟ (17)

و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟ (18)

و به كوه ها كه چگونه نهاده شده و استوار گشته؟ (19)

و به زمين كه چگونه گسترانيده شده؟ (20)

پس يادآورى كن و پند ده كه تو يادآور و پنددهنده اى و بس. (21)

بر آنان گماشته و چيره نيستى. (22)

مگر آن كس را كه پشت كرد و كفر ورزيد - كه او را سود نكند -. (23)

پس خدا او را عذاب كند بزرگترين عذاب. (24)

همانا بازگشتشان به سوى ماست. (25)

آنگاه حسابشان بر ماست. (26)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

آيا داستان غاشيه به تو رسيده است؟ (1)

در آن روز وحشت در چهره ها پديدار است، (2)

تلاش كرده و رنج ديده ، (3)

در آتش سوزان درافتند. (4)

از آن چشمه بسيار گرم آبشان دهند، (5)

طعامي جز خار ندارند، (6)

كه نه فربه مي كند و نه دفع گرسنگي . (7)

و در آن روز چهره هايي تازه باشند: (8)

از كار خويشتن خشنود، (9)

در بهشتي برين، (10)

كه در آن سخن لغو نشنوي ، (11)

و در آن چشمه سارها روان باشد، (12)

و تختهايي بلند زده ، (13)

و سبوهايي نهاده ، (14)

و بالشهايي در كنار هم چيده ، (15)

و فرشهايي گسترده . (16)

آيا به شتر نمي نگرند كه چگونه آفريده شده ؟ (17)

و به آسمان كه چسانش برافراشته اند؟ (18)

و به كوهها كه چگونه بركشيده اند؟ (19)

و به زمين كه چسان گسترده شده ؟

(20)

پس پند ده ، كه تو پنددهنده اي هستي . (21)

تو بر آنان فرمانروا نيستي . (22)

مگر آن كس كه رويگردان شد و كفر ورزيد، (23)

پس خدايش به عذاب بزرگتر عذاب مي كند. (24)

هر آينه بازگشتشان به سوي ماست. (25)

سپس حسابشان با ماست. (26)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

آيا داستان هنگامه فراگير به تو رسيده است؟ (1)

در چنين روز چهره هايى خاكسار باشند (2)

سختى ديده و محنت كشيده (3)

كه به آتشى بس سوزان درآيند (4)

از چشمه اى گرم به آنان نوشانده شود (5)

خوراكى غير از خار خشك زهردار ندارند (6)

كه نه فربه گرداند، و نه گرسنگى را چاره كند (7)

در چنين روز چهره هايى خرم باشند (8)

از كوشش [پيشين] خود خشنود (9)

در بهشت برين (10)

در آنجا لغوى نشنوند (11)

در آنجا چشمه اى روان باشد (12)

در آنجا تختهايى است بالا بلند (13)

و كوزه هايى پيش نهاده (14)

و بالشهايى رديف شده (15)

و فرشهاى زرباف گسترده (16)

آيا در شتر نمى نگرند كه چگونه [بديع] آفريده شده است؟ (17)

و نيز به آسمان كه چگونه برافراشته شده است (18)

و نيز به كوه ها كه چگونه بر قرار گرديده است (19)

و نيز به زمين كه چگونه گسترده شده است (20)

پس اندرز ده كه همانا تو اندرزگويى (21)

[و] بر آنان مسلط [و حكمفرما] نيستى (22)

مگر كسى كه روى برتابد و كفر پيشه كند (23)

كه خداوند او را به عذابى سهمگين، عذاب كند (24)

بى گمان بازگشت آنان به نزد ماست (25)

سپس حساب آنان با ماست (26)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

آيا بيامدت داستان فراگيرنده (1)

روى هائى است در آن روز سرافكنده (2)

كاركننده اند رنجبرنده (3)

چشند آتشى سوزان (4)

نوشانيده شوند از چشمه جوشان (5)

نيستشان خوراكى جز از خار (6)

نه فربه سازد و نه بى نياز كند از گرسنگى (7)

روى هائى است در آن روز شاداب (8)

از

كوشش خويشند خوشنود (9)

در بهشتى فرازنده (10)

نشنوند در آن ياوه اى (11)

در آن است چشمه روان (12)

در آن است تختهائى افراشته (13)

و جامهائى نهاده (14)

و بالشهائى چيده (صف آورده) (15)

و پرده هاى گسترده (16)

آيا ننگرند بسوى اشتر چگونه آفريده شد (17)

و بسوى آسمان چگونه افراشته شد (18)

و بسوى كوه ها چگونه نشانده شد (19)

و بسوى زمين چگونه گسترده شد (20)

پس يادآورى كن جز اين نيست توئى يادآورنده (21)

نيستى بر ايشان فرمانده (22)

مگر آنكه روى برتافت و كفر ورزيد (23)

كه عذاب كندش خدا آن عذاب بزرگتر (24)

همانا بسوى ماست بازگشتشان (25)

سپس همانا بر ماست حسابشان (26)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Did you receive the account of the Enveloper?

2 Some faces on that day will be humbled,

3 wrought-up and weary:

4 they will enter a scorching fire,

5 and made to drink from a boiling spring.

6 They will have no food except cactus,

7 neither nourishing, nor availing against hunger.

8 Some faces on that day will be joyous,

9 pleased with their endeavour;

10 in a lofty paradise,

11 wherein they will not hear any vain talk.

12 In it there is a flowing spring

13 and in it there are raised couches,

14 and goblets set,

15 and cushions laid out in an array,

16 and carpets spread out.

17 Do they not observe the camel, [to see] how she has been created?

18 and the sky, how it has been raised?

19 and the mountains, how they have been set?

20 and the earth, how it has been surfaced?

21 So admonish—for you are only an admonisher,

22 and not a taskmaster over them—

23 except him who turns back and disbelieves.

24 Him Allah will punish with the greatest punishment.

25 Indeed to Us will be their return.

26 Then, indeed, their reckoning will lie with Us.

ترجمه انگليسي شاكر

Has not there come to you the news of the overwhelming calamity? (1)

(Some) faces on that day shall be downcast, (2)

Laboring, toiling, (3)

Entering into burning fire, (4)

Made to drink from a boiling spring. (5)

They shall have no food but of thorns, (6)

Which will neither fatten nor avail against hunger. (7)

(Other) faces on that day shall be happy, (8)

Well-pleased because of their striving, (9)

In a lofty garden, (10)

Wherein you shall not hear vain talk. (11)

Therein is a fountain flowing, (12)

Therein are thrones raised high, (13)

And drinking-cups ready placed, (14)

And cushions set in a row, (15)

And carpets spread out. (16)

Will they not then consider the camels, how they are created? (17)

And the heaven, how it is reared aloft, (18)

And the mountains, how they are firmly fixed, (19)

And the earth, how it is made a vast expanse? (20)

Therefore do remind, for you are only a reminder. (21)

You are not a watcher over them; (22)

But whoever turns back and disbelieves, (23)

Allah will chastise him with the greatest chastisement. (24)

Surely to Us is their turning back, (25)

Then surely upon Us is the taking of their account. (26)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Has the story of the Pall ever reached you?

(2) Some faces will be downcast on that day,

(3) laboring, toiling.

(4) They will roast in a scorching fire;

(5) offered a boiling spring to drink from,

(6) they will have no food except some cactus

(7) which will neither fatten (them) nor satisfy their hunger.

(8) Other faces will be blissful on that day,

(9) pleased with their effort,

(10) (dwelling) in a lofty garden.

(11) No loose talk will be heard in it.

(12) There will be a flowing spring there;

(13) by it couches will be raised up,

(14) glasses set in place,

(15) cushions lined up

(16) and carpets spread around.

(17) Do they not consider how camels have been created?

(18) Nor how the sky has been lifted up?

(19) Nor how the mountains have been erected?

(20) Nor even how the earth has been flattened out?

(21) So remind: you need only to remind!

(22) You are no taskmaster set up over them,

(23) except for someone who turns away and disbelieves;

(24) God will punish him with the worst torment.

(25) Toward Us lies their retreat;

(26) then their reckoning will fall on Us.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Hast thou received the story of the Enveloper? (1)

Faces on that day humbled, (2)

labouring, toilworn, (3)

roasting at a scorching fire, (4)

watered at a boiling fountain, (5)

no food for them but

cactus thorn (6)

unfattening, unappeasing hunger. (7)

Faces on that day jocund, (8)

with their striving well-pleased, (9)

in a sublime Garden, (10)

hearing there no babble; (11)

therein a running fountain, (12)

therein uplifted couches (13)

and goblets set forth (14)

and cushions arrayed (15)

and carpets outspread. (16)

What, do they not consider how the camel was created, (17)

how heaven was lifted up, (18)

how the mountains were hoisted, (19)

how the earth was outstretched? (20)

Then remind them! Thou art only a reminder; (21)

thou art not charged to oversee them. (22)

But he who turns his back, and disbelieves, (23)

God shall chastise him with the greatest chastisement. (24)

Truly, to Us is their return; (25)

then upon Us shall rest their reckoning. (26)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Hath there come unto thee tidings of the Overwhelming? (1)

On that day (many) faces will be downcast, (2)

Toiling, weary, (3)

Scorched by burning fire, (4)

Drinking from a boiling spring, (5)

No food for them save bitter thorn fruit (6)

Which doth not nourish nor release from hunger. (7)

In that day other faces will be calm, (8)

Glad for their effort past, (9)

In a high garden (10)

Where they hear no idle speech, (11)

Wherein is a gushing spring, (12)

Wherein are couches raised (13)

And goblets set at hand (14)

And cushions ranged (15)

And silken carts spread (16)

Will they not regard the camels, how they are created? (17)

And the

heaven, how it is railed? (18)

And the hills, how they are set up? (19)

And the earth, how it is spread? (20)

Remind them, for thou art but a remembrancer, (21)

Thou art not at all a warder over them. (22)

But whoso is averse and disbelieveth, (23)

Allah will punish him with direst punishment. (24)

Lo! unto Us is their return (25)

And Ours their reckoning. (26)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Has the story reached thee of the Overwhelming (Event)? (1)

Some faces that Day will be humiliated (2)

Laboring (hard) weary (3)

The while they enter the Blazing Fire (4)

The while they are given to drink of a boiling hot spring. (5)

No food will there be for them but a bitter Dhari (6)

Which will neither nourish nor satisfy hunger. (7)

Other) faces that Day will be joyful. (8)

Pleased with their Striving (9)

In a Garden on high (10)

Where they shall hear no (word) of vanity: (11)

Therein will be a bubbling spring: (12)

Therein will be Thrones (of dignity) raised on high. (13)

Goblets placed (ready). (14)

And Cushions set in rows (15)

And rich carpets (All) spread out. (16)

Do they not look at the Camels how they are made? (17)

And at the Sky how it is raised high? (18)

And at the Mountains How they are fixed firm? (19)

And at the Earth how it is spread out? (20)

Therefore do thou give admonition for thou art one to

admonish. (21)

Thou art not one to manage (mens) affairs. (22)

But if any turn away and reject Allah (23)

Allah will punish him with a mighty Punishment. (24)

For to Us will be their Return; (25)

Then it will be for Us to call them to account. (26)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. T'est-il parvenu le récit de l'enveloppante?

2. Ce jour-là, il y aura des visages humiliés,

3. préoccupés, harassés.

4. Ils brûleront dans un Feu ardent,

5. et seront abreuvés d'une source bouillante.

6. Il n'y aura pour eux d'autre nourriture que des plantes épineuses [darii],

7. qui n'engraisse, ni n'apaise la faim.

8. Ce jour-là, il y aura des visages épanouis,

9. contents de leurs efforts,

10. dans un haut Jardin,

11. où ils n'entendent aucune futilité.

12. Là, il y aura une source coulante.

13. Là, des divans élevés

14. et des coupes posées

15. et des coussins rangés

16. et des tapis étalés.

17. Ne considèrent-ils donc pas les chameaux, comment ils ont été créés,

18. et le ciel comment il est élevé,

19. et les montagnes comment elles sont dressées

20. et la terre comment elle est nivelée?

21. Eh bien, rappelle! Tu n'es qu'un rappeleur,

22. et tu n'es pas un dominateur sur eux.

23. Sauf celui qui tourne le dos et ne croit pas,

24. alors Allah le châtiera du plus grand châtiment.

25. Vers Nous est leur retour.

26. Ensuite, c'est à Nous de leur demander compte.

ترجمه اسپانيايي

1. ¿Te has enterado de la historia de la que cubre?

2. Ese día, unos rostros, humillados,

3. preocupados, cansados,

4. arderán en un fuego abrasador.

5. Se les dará de beber de una fuente hirviente.

6. No tendrán más alimento que de dari,

7. que no engorda, ni sacia.

8. Otros

rostros, ese día, estarán alegres,

9. satisfechos de su esfuerzo,

10. en un Jardín elevado,

11. en el que no se oirá vaniloquio.

12. Habrá allí una fuente caudalosa,

13. lechos elevados,

14. copas preparadas,

15. cojines alineados

16. y alfombras extendidas.

17. ¿Es que no consideran cómo han sido creados los camélidos,

18. cómo alzado el cielo.

19. cómo erigidas las montañas,

20. cómo extendida la tierra?

21. ¡Amonesta, pues! Tú eres sólo un monitor,

22. no tienes autoridad sobre ellos.

23. Sin embargo, a quien se desvíe y no crea,

24. Alá le infligirá el castigo mayor.

25. Volverán todos a Nosotros.

26. Luego, nos tocará a Nosotros pedirles cuentas.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Ist zu dir die Kunde von der überwنltigenden (Heimsuchung) gedrungen?

2. (Manche) Gesichter werden an jenem Tage niedergeschlagen sein;

3. Sich abarbeitend, müde,

4. Werden sie in ein schreckliches Feuer eingehen;

5. Getrنnkt sollen sie werden aus einem siedenden Quell;

6. Keine Speise sollen sie erhalten als das trockene, bittere, dornige Kraut,

7. Das nicht nنhrt und nicht den Hunger stillt.

8. (Und manche) Gesichter werden an jenem Tage frِhlich sein,

9. Wohlzufrieden mit ihrer Mühe,

10. In einem hohen Garten,

11. In dem du keine müكige Rede hِren wirst;

12. In dem eine strِmende Quelle ist,

13. In dem erhِhte Ruhebetten sind,

14. Und Becher hingestellt,

15. Und Kissen gereiht,

16. Und feine Teppiche ausgebreitet.

17. Wie! wollen sie nicht die Wolken betrachten, wie sie erschaffen sind,

18. Und den Himmel, wie er erhِht

ist,

19. Und die Berge, wie sie aufgerichtet sind,

20. Und die Erde, wie sie hingebreitet ist?

21. Ermahne drum; denn du bist nur ein Ermahner;

22. Du bist nicht Wنchter über sie.

23. Jener aber, der sich abkehrt und im Unglauben verharrt,

24. Ihn wird Allah mit der schwersten Strafe strafen.

25. Zu Uns ist ihre Heimkehr,

26. Alsdann obliegt Uns ihre Rechenschaft.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Ti è giunta notizia dell'Avvolgente ?

2. Ci saranno in quel Giorno volti umiliati,

3. di spossati e afflitti,

4. che bruceranno nel Fuoco ardente,

5. e saranno abbeverati da una fonte bollente.

6. Per essi non ci sarà altro cibo che il darî' ,

7. che non nutre e non placa la fame.

8. Ci saranno in quel Giorno volti lieti,

9. soddisfatti delle loro opere,

10. in un Giardino elevato,

11. in cui non s'odono discorsi vani.

12. Colà vi è una fonte che scorre,

13. colà alti divani,

14. e coppe poste [a portata di mano]

15. e cuscini assestati

16. e tappeti distesi.

17. Non riflettono sui cammelli e su come sono stati creati,

18. sul cielo e come è stato elevato,

19. sulle montagne e come sono state infisse ,

20. sulla terra e come è stata distesa?

21. Ammonisci dunque, ché tu altro non sei che un ammonitore

22. e non hai autorità alcuna su di loro .

23. Quanto a chi volge le spalle e non crede,

24. Allah lo castigherà con il castigo più

grande.

25. In verità a Noi ritorneranno,

26. e allora spetterà a Noi chieder loro conto [delle loro azioni].

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Дошел ли до тебя рассказ о покрывающем?

2. Лица в тот день униженные,

3. трудящиеся, работающие,

4. горят в огне пылающем,

5. поятся из источника кипящего.

6. Нет у них пищи, кроме дари',

7. он не утучняет и от голода не избавляет.

8. Лица в тот день благостные,

9. своим стремлением довольные,

10. в саду возвышенном.

11. Не услышишь ты в нем болтовни.

12. Там источник проточный,

13. там седалища воздвигнуты,

14. и чаши поставлены,

15. и подушки разложены,

16. и ковры разостланы.

17. Разве они не посмотрят на верблюдов, как они созданы,

18. и на небо, как оно возвышено,

19. и на горы, как они водружены,

20. и на землю, как она распростерта.

21. Напоминай же, ведь ты - только напоминатель!

22. Ты над ними - не властитель.

23. Кроме тех, кто отвратился и впал в неверие.

24. Ведь их накажет Аллах величайшим наказанием!

25. Ведь к Нам их возврат,

26. а потом, на Нас ведь - их расчет.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Geldi mi sana her yan ve herkesi kavrayp kaplayan o felâketin haberi?

2- O gün yüzler eًilirler.

3- اal p çabalarlar, zahmete girip yorulurlar.

4- Pek kzgn ate e atlrlar.

5- Pek ss bir suyla suvarlrlar.

6- Onlara orada yemek olarak ancak zehirli diken var,

7- Ne besler ve ne doyurur, açlً defeder.

8- O gün yüzler, sevinçlidir, ne eye dalar.

9- اal tklarndan ho nût olurlar.

10- Yüce cennettedirler.

11- Orada bo sِz duymazlar.

12- Orada akan bir pnar var.

13- Orada yükseltilmi tahtlar.

14- Ve konmu

saًraklar.

15- Ve sra-sra konmu yastklar.

16- Yer-yer yaylm dِ emeler.

17- Hâlâ m bakmazlar deveye, nasl da yaratlm

18- Ve gًِe, nasl da yüceltilmi

19- Ve daًlara, nasl da dikilmi

20- Ve yeryüzüne, nasl da yaylm

21- Artk korkut, ًِüt ver, sen, ancak bir korkutucusun, bir ًِütçü.

22- Onlara mûsâllat olmu biri deًilsin.

23- Ancak kabûl etmeyen ve kâfir olana gelince.

24- Artk onu Allah azaplandrr pek büyük bir azapla.

25- قüphe yok ki tapmzdr gelecekleri yer.

26- Sonra da üphe yok ki hesaplarn gِrmek, bize dü er.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. (Ya Peyğəmbər! Dəhşəti aləmi) bürüyəcək qiyamətin xəbəri sənə gəlib çatdımı?

2. (O gün) bir çox üzlər zəlil görkəm alacaq;

3. (Onlar Cəhənnəmin pillələrinə çıxıb-düşməklə boş yerə) zəhmət çəkib yorulacaq;

4. Yanar oda girəcəkdir;

5. Və onlara qaynar bulaqdan (su) içirdiləcəkdir.

6. Onların yeməyi (zəhərdən və acı) zəri'dən başqa bir şey olmayacaqdır.

7. (O yemək onlara) nə qüvvət verər, nə də aclıqdan qurtarar.

8. (O gün) bir çox üzlər sevinəcək;

9. (Dünyadakı) zəhmətindən razı qalacaq;

10. (Dərəcəsi, qədir-qiyməti) yüksək Cənətdə olacaq,

11. Və orada heç bir boş söz (lağlağı) eşitməyəcəkdir.

12. Orada axar bulaq;

13. Orada uca taxtlar;

14. (Ceşmələr kənarında) piyalələr;

15. Bir-birinin yanına düzülmüş (yumşaq) balışlar

16. Və döşənmiş (nəfis) xalılar vardır!

17. Məgər dəvəyə baxmırlar ki, necə yaradılmışdır?

18. Göyə (baxmırlar ki) necə ucaldılmışdır?

19. Dağlara (baxmırlar ki) necə dikəldilmişdir?

20. Və yerə (baxmırlar ki) necə döşədilmişdir?

21. (Ya Peyğəmbər! Mənim bəndələrimə) öyüd-nəsihət ver. Sən ancaq öyüd-nəsihət verənsən!

22. Sən onların üzərində hakim deyilsən!

23. Lakin

kim (imandan) üz döndərib (Qur'anı) inkar etsə

24. Allah onu ən böyük əzaba (axirət əzabına) düçar edər!

25. Şübhəsiz ki, onların axır dönüşü Bizədir!

26. Onlarla haqq-hesab çəkmək də Bizə aiddir!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. بھلا تم كو ڈھانپ لينے والي (يعني قيامت كا) حال معلوم ہوا ہے

2. اس روز بہت سے منہ (والے) ذليل ہوں گے

3. سخت محنت كرنے والے تھكے ماندے

4. دہكتي آگ ميں داخل ہوں گے

5. ايك كھولتے ہوئے چشمے كا ان كو پاني پلايا جائے گا

6. اور خار دار جھاڑ كے سوا ان كے ليے كوئي كھانا نہيں (ہو گا)

7. جو نہ فربہي لائے اور نہ بھوك ميں كچھ كام آئے

8. اور بہت سے منہ (والے) اس روز شادماں ہوں گے

9. اپنے اعمال (كي جزا )سے خوش دل

10. بہشت بريں ميں

11. وہاں كسي طرح كي بكواس نہيں سنيں گے

12. اس ميں چشمے بہ رہے ہوں گے

13. وہاں تخت ہوں گے اونچے بچھے ہوئے

14. اور آبخورے (قرينے سے) ركھے ہوئے

15. اور گاؤ تكيے قطار كي قطار لگے ہوئے

16. اور نفيس مسنديں بچھي ہوئي

17. يہ لوگ اونٹوں كي طرف نہيں ديكھتے كہ كيسے (عجيب )پيدا كيے گئے ہيں

18. اور آسمان كي طرف كہ كيسا بلند كيا گيا ہے

19. اور پہاڑوں كي طرف كہ كس طرح كھڑے كيے گئے ہيں

20. اور زمين كي طرف كہ كس طرح بچھائي گئي

21. تو تم نصيحت كرتے رہو كہ تم نصيحت كرنے والے ہي ہو

22. تم ان

پر داروغہ نہيں ہو

23. ہاں جس نے منہ پھيرا اور نہ مانا

24. تو خدا اس كو بڑا عذاب دے گا

25. بيشك ان كو ہمارے پاس لوٹ كر آنا ہے

26. پھر ہم ہي كو ان سے حساب لينا ہے

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے آيا د غاشيه (د قيامت هغه ورځ چې په سختو عذابونو كښې به خلك پټوي) كيسه تا ته درغلې نه ده

2. ځينې مخونه به (د قيامت) په دغه ورځ ويريدونكي او ذليله وي

3. پرله پسې عمل كوونكي، تكليف كوونكي او ذليله به وي

4. ډېر ګرم اور ته به ننوځي

5. له ډېرې ګرمې چينې څخه به پرې ورڅښل كيږي

6. د دوي طعام به بل څه نه وي خو يوازې ضريع (تريخ ازغي لروونكې بدبويه بوټي)

7. (هغه طعام) چې نه به يې څربوي او نه به يې له لوږې خلاصوي (مَړَه وي)

8. ځينې مخونه به په دغه ورځې كښې ښائسته او تازه وي

9. له خپل كوښښه (چې دنيا كښې يې كړے دے) به راضي وي

10. په لوړ جنت كښې به وي

11. په هغې كښې به كومه چټي خبره نه اوري

12. په دې (جنت) كښې بهيدوونكې (جاري) چينه ده

13. په دې كښې لوړ تختونه دي

14. جامونه (د څښوونكيو په اندازه) كيښودې شوي دي

15. او بالښتونه څنګ په څنګ (په يوۀ قطار كښې) ايښودې شوي دي

16. او فاخره (اعلي قسم) فرشونه غوړولي شوي دي

17. نو آيا هغوي اوښ ته نه ګوري چې څرنګه پيدا كړے

شوے دے

18. او آسمان ته (نه ګوري) چې څرنګه اوچت كړے شوے دے

19. او غرونو ته (نه ګوري) چې څرنګه درولي شوي دي

20. او ځمكې ته (نه ګوري) چې څنګه غوړولې شوې ده

21. نو ته (اے محمده!) يې پوهه كړه (پند وركړه) بېشكه هم دا ته پوهوونكې (پند وركوونكې) يې

22. ته پر هغوي مسلط (زور لروونكې) نه يې (چې زور يې مسلمان كړې)

23. مګر هغه څوك چې وګرځيد (له ايمانه يې مخ واړوه) او كافر شو

24. نو خداي به يې (د قيامت) په لوي عذاب په عذابوي

25. بېشكه چې د دوي راتګ (راتږ) خاص مونږ ته دے

26. بيا بېشكه د دوي حساب (هم) زمونږ سره دے

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Bi sond! Ji bona te ra ji bûyera (Qarsê, ku hemû tiştî kavil dike) peyv hatîye.

2. Di wê rojê da hinek rû hene, melûl dibin.

3. Xebitîne(westîyane) bi kerbî hatine teşqeladanê.

4. Di agirê sor da têne avêtinê.

5. Ji kanîyeke kel da vedixun.

6. Ji pêştirê (berêdara) ererê qe tu xwarina wan tuneye.

7. (Ewa) bi xwarinê qelew nabin, ça ji birçîbûnê jî fereste nabin.

8. Di wê rojê da hinek rû jî hene, di nava xwarinan da (berxudarin).

9. Ji bona xebata xwe ye (cihanê) qayîl in.

10. Ewanan (di behiştê da) qe tu (axiftinê) kêr nehatî nabîhên.

11. Di (behiştê da) kanînê avê wan dikişin hene.

12. Û textegahên hatine bilind kirinê hene.

13. Û şel bikne (avê) bi tijî amade (hene)

14. Û balgînê rêzkirî (hene).

15. Binraxne

baha (hene).

16

17. Maqey ewan (merivan) îdî li bal devê da mêze nakin, ka ça hatîye afirandinê?

18. (Ewan) li bal ezman da jî (mêze nakin) ka ça hatîye bilind kirinê?

19. Û li bal çîyan da jî (mêze nakin) ka ça hatine çikandinê?

20. Û li bal zemin da jî mêze nakin) ka ça hatîye çê kirin û raxistinê?

21. Îdî (Muhemmed!) Tu (ji bona wan ra) şîretan bike. Loma bi rastî hey tu şîret karî.

22. Tu (ferman dêrekî) li ser wan hetibî (Verêhte kirinê) ku bi zor ewan bînî ser gotina xwe, nînî.

23. Lê kîjan (ji piştî şîretan) rû fetilandibe û bibe file.

24. Îdî Yezdan ê ewî bi şapateke meztir bide şapat kirinê.

25. Loma bi rastî vegerandin û êwra wan bal me dane.

26. Paşê bi rastî hijmara (kirinê wan) li ser meye (emê bihijmir in).

ترجمه اندونزي

Merasa senang karena usahanya, (9)

Dalam surga yang tinggi,(10)

Tidak kamu dengar di dalamnya perkataan yang tidak berguna.(11) (2)

Di dalamnya ada mata air yang mengalir.(12) (3)

Di dalamnya ada takhta- takhta yang ditinggikan,(13) (4)

Dan gelas- gelas yang terletak (di dekatnya),(14) (5)

Dan bantal- bantal sandaran yang tersusun,(15) (6)

Dan permadani- permadani yang terhampar.(16) (7)

Maka apakah mereka tidak memperhatikan unta bagaimana dia diciptakan,(17) (8)

Dan langit, bagaimana ia ditinggikan.(18) (9)

Dan gunung- gunung bagaimana ia ditegakkan.(19) (10)

Dan bumi bagaimana ia dihamparkan.(20) (11)

Maka berilah peringatan, karena sesungguhnya kamu hanyalah orang yang memberi peringatan.(21) (12)

Kamu bukanlah orang yang berkuasa atas mereka,(22) (13)

Tetapi orang yang berpaling dan kafir,(23) (14)

Maka Allah akan mengazabnya dengan azab yang besar.(24) (15)

Sesungguhnya kepada Kami- lah kembali mereka,(25) (16)

Kemudian sesungguhnya kewajiban Kami- lah menghisab mereka.(26) (17)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (18)

Demi fajar.(1) (19)

Dan malam yang sepuluh,(2) (20)

Dan yang genap dan yang ganjil,(3) (21)

Dan malam bila berlalu.(4) (22)

Pada yang demikian itu terdapat sumpah (yang dapat diterima) oleh orang- orang yang berakal.(5) (23)

Apakah kamu tidak memperhatikan bagaimana Tuhanmu berbuat terhadap kaum Ad,(6) (24)

(Yaitu) penduduk Iram yang mempunyai bangunan- bangunan yang tinggi,(7) (25)

Yang belum pernah dibangun (suatu kota) seperti itu, di negeri- negeri lain,(8) (26)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Sudahkah sampai kepadamu (wahai Muhammad) perihal hari kiamat yang huru-haranya meliputi? (1)

Muka (orang-orang yang kafir) pada hari itu tunduk kerana merasa hina, (2)

Mereka menjalankan kerja yang berat lagi berpenat lelah, (3)

Mereka tetap menderita bakaran neraka yang amat panas (membakar), - (4)

Mereka diberi minum dari matair yang menggelegak panasnya. (5)

Tiada makanan bagi mereka (di situ) selain dari pokok-pokok yang berduri, (6)

Yang tidak menggemokkan, dan tidak pula dapat menghilangkan sedikit kelaparan pun. (7)

(Sebaliknya) muka (orang-orang yang beriman) pada hari itu berseri-seri, (8)

Berpuas hati dengan balasan amal usahanya (yang baik yang telah dikerjakannya di dunia), - (9)

(Mereka tinggal menetap) di dalam Syurga tinggi (tempat kedudukannya darjatnya), (10)

Mereka tidak mendengar di situ sebarang perkataan yang sia-sia, (11)

Di dalam Syurga itu ada matair yang mengalir, (12)

Di situ juga ada pelamin-pelamin (berhias) yang tinggi (tempatnya), (13)

Dan piala-piala minuman yang disediakan (untuk mereka), (14)

Dan bantal-bantal yang teratur (untuk mereka berbaring atau bersandar), (15)

Serta hamparan-hamparan yang terbentang. (16)

(Mengapa mereka yang kafir masih mengingkari akhirat) tidakkah mereka memperhatikan keadaan unta bagaimana ia diciptakan? (17)

Dan keadaan langit bagaimana ia ditinggikan binaannya.? (18)

Dan keadaan gunung-ganang bagaimana ia ditegakkan? (19)

Dan keadaan bumi bagaimana ia dihamparkan? (20)

Oleh itu berikanlah sahaja peringatan (wahai Muhammad, kepada manusia, dan janganlah berdukacita kiranya ada yang menolaknya), kerana sesungguhnya engkau hanyalah seorang Rasul pemberi ingatan; (21)

Bukanlah engkau seorang yang berkuasa memaksa mereka (menerima ajaran Islam yang engkau sampaikan itu). (22)

Akan tetapi sesiapa yang berpaling (dari kebenaran) serta ia kufur ingkar, - (23)

Maka Allah akan menyeksanya dengan azab seksa yang sebesar-besarnya. (24)

Sesungguhnya kepada Kamilah kembalinya mereka, (25)

Selain dari itu, sesungguhnya tanggungan Kamilah soal menghitung amal mereka. (26)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Je, imekufikia khabari ya Kiyama?

2. Siku hiyo nyuso zitakuwa na huzuni.

3. Zitatumika na kutaabika.

4. Zitaingia katika Moto mkali.

5. Watanyweshwa katika chemchem ichemkayo.

6. Hawatakuwa na chakula isipokuwa cha miba.

7. Hakinenepeshi wala hakifai kwa njaa.

8. Nyuso siku hiyo zitanawiri.

9. Watakuwa radhi kwa amali yake.

10. Katika Bustani tukufu.

11. Humo hutasikia upuuzi.

12. Humo mna chemchem inayotiririka.

13. Humo mna viti vya fakhari.

14. Na vikombe vilivyowekwa.

15. Na mito iliyopangwa.

16. Na ma^ulia yaliyotandikwa.

17. Je, hawamtazami ngamia namna gani alivyoumbwa.

18. Na mbingu namna gani zilivyoinuliwa?

19. Na milima jinsi ilivyosimikwa?

20. Na ardhi jinsi ilivyotandazwa?

21. Basi kumbusha hakika wewe ni Mkumbushaji tu.

22. Wewe si mwenye kuwatawalia.

23. Lakini anayerudi nyuma na kukataa.

24. Mwenyeezi Mungu atamuadhibu adhabu kubwa sana.

25. Hakika marejeo yao ni kwetu.

26. Kisha bila shaka hesabu yao ni juu yetu.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 454

(88) سوره غاشيه مكى است و بيست و شش آيه دارد (26)

[سوره الغاشية (88): آيات 1 تا 26] ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده مهربان.

آيا داستان غاشيه يعنى روز قيامت به تو رسيده است؟ (1).

در آن روز چهره هايى از شدت شرمسارى، حالت ذلت به خود مى گيرند (2).

از سيمايشان اين معنا خوانده مى شود كه در دنيا تلاش بسيار كرده اند و در اينجا تلاشهاى خود را بى فايده يافته اند و در نتيجه خستگى دنيا از تنشان بيرون نرفته (3).

داخل آتشى سوزان مى شوند (4). ______________________________________________________ صفحه ى 455

و از چشمه اى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند (5).

طعامى جز از خار تهوع آور ضريع ندارند (6).

كه آنهم نه كسى را فربه مى كند و نه گرسنگى را دفع مى سازد (7).

چهره هايى ديگر در آن روز خرسند و با طراوتند (8).

پيداست كه از تلاش خود در دنيا راضيند (9).

آنان در باغى بلند هستند (10).

كه در آن هيچ سخن بيهوده نمى شنوند (11).

در آن چشمه اى روان است (12).

در آن تختهايى بلند مرتبه است (13).

و قدحهايى (كه در كنار اين چشمه ها) نهاده (14).

و بالش ها (و پشتيهاى) رديف شده (15).

و فرشهايى گسترده (16).

راستى اين منكرين خدا و قيامت چرا در باره شتر زير پاى خود نظر نمى كنند كه چسان خلق شده؟ (17).

و به آسمان كه چسان برافراشته شده؟ (18).

و به كوه ها كه چسان پاى بر جا و استوار شده؟ (19).

و به زمين كه چسان گسترده

گشته؟ (20).

پس تو اى پيامبر ايشان را تذكر بده كه وظيفه تو تنها همين تذكر است (21).

و گرنه تو بر آنان تسلطى ندارى، تذكر را هم تنها به كسانى بده كه تذكر پذيرند (22).

نه آنها كه اعراض كرده و كفر ورزيدند (23).

كه خدا ايشان را به عذاب اكبر قيامت شكنجه خواهد كرد (24).

آرى محققا به سوى ما مى آيند (25).

و حسابشان به عهده ما است (26).

بيان آيات سوره غاشيه سوره انذار و بشارت است و" غاشيه" همان روز قيامت است كه بر مردم از هر سو احاطه پيدا مى كند و در اين سوره قيامت را با شرح حال مردم توصيف مى كند از اين ______________________________________________________ صفحه ى 456

جهت كه به دو دسته تقسيم مى شوند سعيدها و شقى ها و هر طائفه اى در جايى كه برايشان آماده شده مستقر مى گردند يكى در بهشت و ديگرى در دوزخ و رشته كلام بدينجا كشيده مى شود كه رسول خدا (ص) را دستور مى دهد كه مردم را تذكر دهد به اينكه مقام ربوبى چه فنونى از تدبير در اين عالم بكار برده، فنونى كه هر يك دلالت دارد بر ربوبيت او براى همه عالم و براى خصوص ايشان و اينكه بازگشتشان به سوى او و حسابرسى اعمالشان با او است، و اين سوره به شهادت سياقى كه آياتش دارد در مكه نازل شده است.

" هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ" اين جمله استفهامى است اما نه به منظور سؤال جدى بلكه به منظور مهم جلوه دادن مطلب، و مراد از كلمه" غاشيه" روز قيامت است و اگر آن را غاشيه ناميده اند يا براى اين است كه انسانها را از هر جهت فرا مى گيرد هم چنان كه

در جاى ديگر درباره فراگيرى قيامت به طور شكفته و باز فرموده:" وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً" «1»، و يا به قول بعضى «2» ها از اين جهت است كه مواقف و مناظر هولناكش ناگهان مردم را فرا مى گيرد و يا به خاطر اين بوده كه روز قيامت وجوه كفار را به عذاب خود فرا مى گيرد.

" وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ" يعنى چهره هايى در آن روز از شدت اندوه و عذاب ذليل و شرمسار است و اين شرمسارى بر آن چهره ها فراگير مى شود و" خشوع"، حالت و وصف انسان ها است ولى در اين آيه به وجوه آنان نسبت داده و اين بدان جهت است كه چهره از هر عضو ديگرى حالت خشوع درونى را مى نماياند.

[وجه تسميه قيامت به" غاشيه- فرا گيرنده" و معناى اينكه در قيامت وجوهى خاشعه اند و" عامِلَةٌ ناصِبَةٌ"]

" عامِلَةٌ ناصِبَةٌ" مصدر" نصب" كه اسم فاعل ناصبه از آن مشتق است به معناى تعب و كوفتگى است، و در اين آيه كلمه" عاملة" خبر بعد از خبرى است كه از وجوه داده. و همچنين كلمه" ناصبة" كه بعد از عامله آمده، و نيز كلمات" تصلى"، و" تسقى"، و" ليس لهم"، همه خبرهايى هستند براى كلمه" وجوه"، و مراد از عمل و نصب، به قرينه اينكه در مقابل صفت اهل جنت يعنى جمله" لِسَعْيِها راضِيَةٌ" قرار گرفته، اين است كه اهل دوزخ خستگى تلاشى _______________

(1) ما ايشان را محشور كرديم به طورى كه حتى يك نفر از آنان از قلم ما نيفتاد. سوره كهف، آيه 47.

(2) تفسير فخر رازى، ج 31، ص 150. ______________________________________________________ صفحه ى 457

كه در دنيا كردند از تنشان در نمى آيد، به خلاف

اهل بهشت كه وقتى تلاش خود را سودمند مى يابند خستگى از تنشان بيرون مى آيد، چون انسان هر تلاشى كه در دنيا مى كند به منظور تامين سعادت خود مى كند، منظورش اين است كه به هدف خود نائل آيد، و دوزخيان در قيامت مى بينند كه آنچه در دنيا تلاش كردند بى نتيجه مانده و خردلى سودمند نبوده، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:" وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً" «1»، در نتيجه از اعمالى كه داشتند چيزى به جز خستگى عايدشان نمى شود، به خلاف اهل بهشت كه از سعى و عمل خود راضيند، چون همه به صورت بهشت و راحتى مبدل گشت.

بعضى «2» گفته اند: مراد از جمله مورد بحث اين است كه اهل دوزخ در دوزخ عمل مى كنند و خسته مى شوند، چون دوزخ محل انواع شكنجه ها است، يكى از انحاى شكنجه كار بدون مزد و نتيجه كردن و خسته شدن است.

بعضى «3» ديگر گفته اند: مراد اين است كه دوزخيان به نافرمانى خدا عمل مى كنند، و در آتش قيامت خسته مى شوند.

" تَصْلى ناراً حامِيَةً" يعنى ملازم آتشى هستند در نهايت درجه حرارت.

" تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ" يعنى از چشمه اى مى نوشند كه در نهايت درجه حرارت است.

" لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ" بعضى «4» گفته اند:" ضريع" نام نوعى از تيغ ها است كه به آن" شبرق" هم مى گويند، و اهل حجاز آن را وقتى خشك شد ضريع مى نامند، و ناگوارترين و تهوع آورترين گياه است كه هيچ حيوانى آن را نمى خورد، و شايد ناميدن آنچه در آتش است به نام ضريع، صرفا از نظر شباهت در شكل و خاصيت

بوده باشد.

" وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ" كلمه" ناعمه" يا از" نعومة" است، پس عبارت آيه كنايه است از بهجت و سرورى كه از باطن به ظاهر انسان سرايت مى كند، و هر بيننده را از مسرت باطنى با خبر مى سازد،

_______________

(1) به اعمالى كه آنان در دنيا كردند مى پردازيم و همه را هيچ و پوچ مى كنيم. سوره فرقان، آيه 23.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 478.

(3 و 4) مجمع البيان، ج 10، ص 479. ______________________________________________________ صفحه ى 458

هم چنان كه در جاى ديگر فرموده" تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ" «1»، و يا از" نعمت" است كه در اين صورت ناعمه به معناى متنعمه خواهد بود.

بعضى «2» گفته اند: اگر جمله مورد بحث را با حرف" واو" به جمله قبلى عطف نكرده، براى اين بوده كه به كمال بينونت و اختلاف بين حال دو فريق اشاره كند.

" لِسَعْيِها راضِيَةٌ" اين" لام" را در اصطلاح، لام تقويت مى گويند و مراد از" سعى" تلاش و فعاليت دنيايى با اعمال صالح است.

و معناى آيه اين است كه: وجوهى كه در آن روز ناعم است از كار خود راضى است، چون كارش همه اعمال صالح است، كه به بهترين جزا پاداش داده شده است.

[وصف جنت عاليه اى كه چهره هاى ناعمه در قيامت در آن جاى دارند]

" فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ ... وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ" مراد از" عالى بودن بهشت" ارتفاع درجات و شرافت و جلالت قدر و گوارايى عيش آن است، چون در بهشت حياتى هست كه دنبالش مماتى نيست، و لذتى است كه آميخته با الم و درد نيست، و سرورى هست كه مشوب با هيچ غم و اندوهى نيست، و اهل بهشت نه تنها هر

چه دوست بدارند در دسترسشان هست، بلكه لذايذى هست كه ما فوق خواست آنان است.

" لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً"- يعنى وجوه نامبرده و يا به عبارتى اهل بهشت، در بهشت حتى يك كلمه لاغيه- بيهوده و بى فايده- نمى شنوند.

" فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ"- مراد از كلمه" عين" جنس چشمه است، نه اينكه بخواهد بفرمايد در بهشت تنها يك چشمه هست، چون در جاى ديگر صريحا فرموده در بهشت چشمه هايى هست، مانند" چشمه سلسبيل" و" چشمه شراب" و" چشمه طهور" و غير آن.

" فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ"- كلمه" سرر" جمع" سرير- تخت" است، و منظور از" مرفوع بودن تخت"، مرفوع بودن مقام و منزلت كسى است كه بر آن تكيه مى زند.

" وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ"- كلمه" اكواب" جمع" كوب" است، كه به معناى آفتابه بدون خرطوم و دسته است (كه در فارسى آن را تنگ مى گويند) كه در آن شراب مى گيرند.

" وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ"- كلمه" نمارق" جمع" نمرقه" است، كه به معناى بالش و پشتى است، كه بدان تكيه مى دهند. و" مصفوفه بودن نمارق" به اين معنا است كه اين پشتى ها را در مجلس پشت سر هم بگذارند، همانطور كه در مجالس فاخر دنيا چنين مى كنند.

_______________

(1) خرمى برخوردارى از نعمت از سر و رويشان پيداست. سوره مطففين، آيه 24.

(2) روح المعانى، ج 30، ص 114. ______________________________________________________ صفحه ى 459

" وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ"- كلمه" زرابى" جمع" زربيه" است كه هم با فتحه اول و هم با ضمه و هم با كسره آن خوانده مى شود، و زربيه به معناى بساط فاخر است، و منظور از مبثوثه آن مبسوطه بودن و گسترده شدن آن است، تا رويش بنشينند.

[دعوت به نظر در مظاهر تدبير الهى

" أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ" بعد از آنكه اوصاف غاشيه و حال دو طايفه مؤمن و كافر را بيان نمود، دنبالش اشاره اى اجمالى كرد به تدبير ربوبى كه به خوبى دلالت بر ربوبيت خداى تعالى مى كند، ربوبيتى كه مقتضى وجوب عبادت است، و لازمه آن هم رسيدن به حساب اعمال و جزا دادن به مؤمن و كافر است، مؤمن را در برابر ايمانش، و كافر را در برابر كفرش، و ظرفى كه اين حساب و جزا در آن واقع مى شود همان روز غاشيه است.

در اين آيه منكرين ربوبيت خداى تعالى را نخست دعوت مى كند به اينكه در كيفيت خلقت شتر نظر و دقت كنند كه چگونه خلق شده، و خداى تعالى آن را چگونه از زمينى مرده و فاقد حيات و بى شعور به اين صورت عجيب در آورده، صورتى كه نه تنها خودش عجيب است، بلكه اعضا و قوا و افعالش نيز عجيب است، و اين هيكل درشت را مسخر انسانها كرده، (يك كودك از انسانها افسارش را مى كشد، و به هر جا بخواهد مى برد)، و انسانها از سوارى و باركشى و گوشت و شير و پوست و كركش و حتى از بول و پشكلش استفاده مى كنند، آيا هيچ انسان عاقلى به خود اجازه مى دهد كه احتمال معقول بدهد كه شتر و اين فوايدش به خودى خود پديد آمده باشد، و در خلقت او براى انسان هيچ غرضى در كار نبوده، و انسان هيچ مسئوليتى در برابر آن و ساير نعمت ها ندارد؟

و اگر در بين همه تدابير الهى و نعمت هايش خصوص تدبير در خلقت شتر را ذكر كرد، از اين جهت

است كه سوره مورد بحث در مكه نازل شده و جزو اولين سوره هايى است كه به گوش مردم عرب مى خورد، و در مكه در آن ايام داشتن شتر از اركان اصلى زندگيشان بوده.

" وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ" و چرا به آسمان نمى نگرند كه چگونه افراشته شده، و به قنديل هاى پر نور چون خورشيد و ماه و ستارگان درخشنده آراسته گشته، و در زير آن كره هوا قرار داده شده كه مايه بقاى هر جاندار است و بدون تنفس آن هوا زنده نمى ماند.

" وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ" و چرا به كوه ها نمى انديشند كه چگونه ايستاده اند، و ريشه هاى آنها مانند ميخ اجزاى ______________________________________________________ صفحه ى 460

زمين را بهم ميخكوب كرده، و از مخازن آن چشمه ها و نهرها جارى مى شود، و معادن را در سينه خود حفظ مى كنند.

" وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ" و چرا به وضع خلقت زمين فكر نمى كنند كه چگونه گسترده شده، به طورى كه شايسته سكنى براى بشر گشته و نقل و انتقال در آن آسان و انواع تصرفات صناعى كه انسانها دارند در آن مسير گشته است؟ پس تدابير كلى همه اش بدون هيچ شكى مستند به خداى تعالى است، بنا بر اين، او رب آسمان و زمين و موجودات بين آنها است، در نتيجه رب عالم انسانى هم او است كه بر انسانها واجب است ربوبيتش را گردن نهند، و يگانه در ربوبيتش بدانند و تنها او را بپرستند، و چگونه واجب نباشد با اينكه در پيش رويشان عالم آخرت و غاشيه را دارند كه به حسابشان رسيدگى شده، جزاى نيك و بدشان را مى بينند.

" فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ" اين جمله به

دليل اينكه حرف" فاء" بر سر دارد تفريع بر مطالب گذشته و نتيجه گيرى از آن است، و معنايش اين است كه وقتى معلوم شد خداى سبحان رب ايشان است و رب ديگرى سواى او ندارند، و نيز معلوم شد كه در پيش رو يوم الحساب و يوم الجزا را دارند كه در آن روز مؤمن و كافرشان جزا داده مى شوند، پس تو اى پيامبر ايشان را به اين حقايق تذكر بده كه" إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ"، وظيفه تو- كه پيامبر خدايى- تنها همين تذكر دادن است، به اميد اينكه دعوتت را اجابت كنند و به طيب خاطر و بدون اكراه و اجبار ايمان آورند.

" لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ" كلمه" مصيطر" در اصل" مسيطر" با سين بوده، كه به معناى متسلط است، و جمله مورد بحث بيان و تفسير جمله" إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ" است.

[توضيحى راجع به استثناء" إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ" از" فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ"]

" إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ" اين جمله استثنايى است از مفعول جمله" فذكر" كه در كلام نيامده بود، و تقدير كلام چنين است:" فذكر الناس انما انت مذكر و لست عليهم بمصيطر الا من تولى منهم عن التذكرة و كفر- مردم را تذكر بده كه وظيفه تو تنها تذكر دادن است، تو دست زور به ايشان ندارى مگر افرادى از ايشان كه از تذكر و پندگيرى روى گردانند و كفر مى ورزند"، چون تذكر دادن آن جناب به افراد آن چنانى لغو و بى فايده است و معلوم است كه تولى و اعراض و كفر، همواره بعد از تذكر رخ مى دهند، پس آنچه با اين استثناء نفى شد تذكر مكرر است،

گويا فرموده: تو به ايشان تذكر بده و تذكر خود را پى بگير و آن را قطع مكن، مگر از كسى كه ______________________________________________________ صفحه ى 461

يك بار و دو بار تذكرش دادى و او روى گردانيد و كفر ورزيد كه در اين صورت ديگر لازم نيست به تذكر خود ادامه دهى، بلكه بايد از او اعراض كنى، تا خداى تعالى به عذاب بزرگتر معذبش سازد.

پس جمله" فَذَكِّرْ ... إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ" در معناى آيه زير است كه مى فرمايد:" فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى ... وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى «1» كه رجمه و بيانش گذشت.

بعضى «2» از مفسرين درباره اين استثناء گفته اند: استثناء منقطع و به معناى ليكن است، و معناى آيه اين است كه تو بر آنان دست زور ندارى، و ليكن هر كس كه از دعوت تو اعراض كند و كفر بورزد خداى تعالى به عذاب اكبر گرفتارش مى كند، ولى آنچه به نظر ما رسيد، بهتر و به ذهن نزديك تر است.

بعضى «3» ديگر گفته اند: استثناء متصل است، و مستثنى منه آن كلمه" عليهم" است، و معنايش اين است كه تو دست زورى به مردم ندارى، مگر به كسى كه از تذكر روى گردان شود و كفر بورزد كه خداى تعالى به زودى تو را بر او مسلط نموده، دستور مى دهد تا با او جهاد و قتال كنى، و در آخر به قتلش برسانى.

" فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ" منظور از عذاب اكبر عذاب جهنم است، پس آيه شريفه همانطور كه گفتيم محاذى آيه سوره اعلى است كه مى فرمود:" الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى .

" إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ" مصدر" اياب"

به معناى بازگشتن است، و كلمه" الينا" خبر مقدم براى كلمه" ان" است، و اگر جلوتر ذكر شده براى تاكيد و نيز براى رعايت فواصل آيات بوده نه اينكه بخواهد انحصار را برساند، چون هيچ كس نگفته كه مردم بعد از مرگ بغير خداى سبحان بر مى گردند، تا آيه شريفه بفرمايد: تنها برگشتشان به سوى ما است، و اين جمله در مقام بيان علت عذاب اكبر در آيه قبل است.

" ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ" گفتار در باره اين آيه همان گفتارى است كه در آيه قبل داشتيم.

_______________

(1) سوره اعلى، آيه 9- 12.

(2 و 3) روح المعانى، ج 30، ص 117. ______________________________________________________ صفحه ى 462

بحث روايتى [(رواياتى در ذيل آيات" عامِلَةٌ ناصِبَةٌ"" فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ" و در باره حساب اعمال)]

در مجمع البيان آمده كه ابو عبد اللَّه امام صادق (ع) فرمود: هر مسلمان ناصبى كه با على (ع) و دودمانش دشمنى مى ورزد، هر چند اهل عبادت و رياضت باشد، سرانجامش به اين آيه است كه مى فرمايد:" عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلى ناراً حامِيَةً" «1».

مؤلف: اين روايت را صاحب كتاب ثواب الاعمال هم با ذكر سند نقل كرده، به اين عبارت كه هر ناصبى هر چند اهل عبادت و رياضت باشد سرانجام به اين عاقبت مى رسد كه آيه" عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلى ناراً حامِيَةً" بيانگر آن است «2».

و در همان كتاب از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود:" ضريع" چيزى است كه در آتش دوزخ شبيه بخار كه از صمغ صبر تلخ تر، و از جيفه متعفن بدبوتر، و از آتش سوزنده تر است، و نام ضريع را خداى تعالى بر آن نهاده «3».

و در تفسير قمى در

ذيل آيه" لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً" آمده كه امام فرمود: لاغيه به معناى شوخى و دروغ است. و در معناى جمله" لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ" فرمود يعنى تو نه حافظ ايشانى، و نه نويسنده اعمالشان «4».

و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه، احمد، عبد بن حميد، مسلم، ترمذى، نسايى، ابن ماجه، ابن جرير، حاكم، ابن مردويه، و بيهقى در كتاب" الاسماء و الصفات" از جابر روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: من مامور شدم به اينكه با مردم جنگ كنم تا بگويند" لا اله الا اللَّه"، همين كه اين كلمه را گفتند از ناحيه من اموال و خونهايشان محفوظ و محترم خواهد بود، و من جز به حق نه مالى از ايشان مى ستانم و نه خونى مى ريزم، حال چه اينكه گفتن اين كلمه توأم با اعتقاد درونى باشد، و چه صرف لقلقه زبان، حساب اين معنا با خداست، آن گاه اين آيه را قرائت كردند:" فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ" «5».

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 479.

(2) ثواب الاعمال، ص 247، ح 3.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 479.

(4) تفسير قمى، ج 2، ص 418 و 419.

(5) الدر المنثور، ج 6، ص 343. ______________________________________________________ صفحه ى 463

مؤلف: اين روايت دلالتى بر اين معنا ندارد كه استثناء در جمله" إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ" از ضمير در" عليهم" است «1».

و نيز در همان كتاب يعنى تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (ع) در ذيل آيه" إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ" آمده كه منظور كسى است كه از تذكر تو متعظ نشود و تو را تصديق نكند، و ربوبيت

مرا انكار كند و نعمت مرا كفران نمايد،" فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ" منظور عذاب غليظ و شديد و دائمى است" إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ" يعنى بازگشتشان به سوى ما است،" ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ"، يعنى جزايشان با ما است«2».

و در نهج البلاغه آمده كه شخصى از امير المؤمنين (صلوات اللَّه عليه) پرسيد: چگونه خداى عز و جل به حساب اعمال خلائق با آن كثرت كه در آنهاست مى رسد؟ فرمود: به همان جورى كه رزقشان را مى دهد، و با آن كثرتى كه در عدد آنها است رزق هيچ جنبنده اى را فراموش نمى كند. شخصى پرسيد چطور به حساب آنان مى رسد، با اينكه خلائق او را نمى بينند؟ فرمود همانطور كه روزيشان مى دهد، با اينكه خلائق او را نمى بينند «3».

و نيز در همان كتاب است كه امام صادق (ع) فرمود: حساب هر امتى را امام زمانش مى رسد و امامان، دوست داران خود و اعدايشان را به سيمايشان مى شناسند، و اين كلام خداست كه مى فرمايد:" وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ- بر اعراف مردانى هستند كه هر كسى را به سيمايش مى شناسند ... «4»"

مؤلف: در سابق يعنى در تفسير همين آيه از سوره اعراف توضيح معناى اين حديث گذشت، و اين معنا در كتاب بصائر الدرجات «5» نيز از امام صادق و با سند نقل شده و كافى «6» آن را از امام باقر و امام كاظم (عليهما السلام) و فقيه «7» آن را از امام هادى (ع) در ضمن زيارت جامعه روايت كرده.

_______________

(1) چون بنا به نظريه ما نيز اين روايت درست است، ما گفتيم آيه شريفه متعرض تذكرهاى پى در پى است، كه در مورد كفار معاند لغو و

در مورد سايرين واجب و وظيفه مقام رسالت است، و روايت متعرض مساله ديگرى است، و آن اين است كه من مامورم با كفار بجنگم و بجنگم تا زمانى كه به كلمه" لا اله الا اللَّه" اقرار كنند هر چند زبانى،" مترجم".

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 419.

(3) نهج البلاغه صبحى صالح، ص 528، خطبه 300.

(4) نور الثقلين، ج 5، ص 570 به نقل از تفسير قمى.

(5) نور الثقلين، ج 5، ص 569 به نقل از بصائر الدرجات.

(6) نور الثقلين، ج 5، ص 568 به نقل از كافى.

(7) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 372.

تفسير نمونه

سوره غاشيه

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و 26 آيه دارد

محتوا و فضيلت سوره ((غاشيه ))

اين سوره كه از سوره هاى مكى است عمدتا بر سه محور دور مى زند:

((محور اول )) بحث ((معاد)) است ، مخصوصا كيفرهاى دردناك مجرمان و پاداشهاى شوق انگيز مؤ منان .

((محور دوم )) بحث ((توحيد)) است كه با اشاره به آفرينش آسمان و خلقت جبال و زمين و توجه انسانها به اين سه موضوع اسرار آميز بيان شده .

و ((محور سوم )) بحث از ((نبوت )) و گوشه اى از وظائف پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، و در مجموع اهداف سوره هاى مكى را كه تقويت مبانى ايمان و اعتقاد است تعقيب مى كند.

در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراءها حاسبه الله حسابا يسيرا: ((هر كس آن را تلاوت كند خداوند حساب او را در قيامت آسان مى كند.

<1>

و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ((كسى كه مداومت بر قرائت اين سوره در نمازهاى فريضه يا نافله كند خداوند او را تحت پوشش رحمت خود در دنيا و آخرت قرار مى دهد، و در قيامت او را از عذاب آتش امان مى بخشد. <2>

و مسلما اين همه ثواب و فضيلت در صورتى عائد مى شود كه تلاوت انگيزه انديشه و عمل گردد.

تفسير :

خستگان بى نصيب !

در آغاز اين سوره به نام تازه اى درباره قيامت برخورد مى كنيم كه آن ((غاشيه )) است ، مى فرمايد:

((آيا داستان غاشيه به تو رسيده است ))؟! (هل اتيك حديث الغاشيه ) ((غاشيه )) از ماده ((غشاوة )) به معنى پوشاندن است ، انتخاب اين نام براى قيامت به خاطر آن است كه حوادث وحشتناك آن ناگهان همه را زير پوشش خود قرار مى دهد.

بعضى گفته اند به خاطر آن است كه خلق و اولين و آخرين در آن روز براى حساب جمع مى شوند.

و نيز گفته اند كه منظور آتشى است كه چهره هاى كفار و مجرمان را مى پوشاند.

ولى تفسير اول از همه مناسب تر است .

ظاهر اين است كه مخاطب در اين آيه شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و ذكر اين جمله به صورت استفهام از شخص پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى بيان عظمت و اهميت آن روز بزرگ است .

بعضى نيز احتمال داده اند كه مخاطب در اين آيه هر انسانى است ، ولى اين معنى بعيد به نظر مى رسد.

سپس به بيان

چگونگى حال مجرمان پرداخته ، مى گويد: ((چهره هايى در آن روز خاشع و ذلت بار است )) (وجوه يومئذ خاشعة ).

ذلت و ترس از عذاب و كيفرهاى عظيم آن روز تمام وجود آنها را فرا گرفته ، و از آنجا كه حالات روحى انسان بيش از همه جا در چهره او منعكس مى شود، اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مى كند كه سراسر چهره آنها را مى پوشاند

بعضى نيز گفته اند: منظور از ((وجوه )) در اينجا بزرگان و سردمداران كفر است كه در ذلت عميقى فرو مى روند، ولى معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.

آنگاه مى افزايد: ((اينها كسانى هستند كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند))، (عاملة ناصبة ).

تلاش و كوشش زيادى در زندگى دنيا به خرج مى دهند، ولى هيچ فايده اى جز خستگى در حقيقت نصيبشان نمى شود، نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند، و نه چيزى از آنهمه ثروتهايى كه اندوخته اند مى توانند با خود ببرند، و نه نام نيكى از خود به يادگار مى گذارند، و نه فرزند صالحى ، آنها زحمتكشان خسته و بينوايند، و چه تعبير رسايى است جمله ((عاملة ناصبة )) در حق آنان .

بعضى در تفسير اين جمله گفته اند: منظور اين است كه در اين دنيا عمل مى كنند، اما خستگى و رنج در آخرت مى برند!

و بعضى گفته اند: مجرمان را در دوزخ وادار به انجام اعمال شاقه و طاقت فرسا مى كنند تا عذاب بيشترى ببينند.

اما تفسير اول از ميان اين سه تفسير صحيح تر به نظر مى رسد.

سرانجام اين زحمتكشان خسته و بيهوده

گر، وارد آتش داغ و سوزان مى شوند و با آن مى سوزند)) (تصلى نارا حامية ).

((تصلى )) از ماده ((صلى )) (بر وزن نفى ) به معنى ورود در آتش و ماندن و سوختن با آن است . <3>

ولى مجازات آنها به همين جا ختم نمى گردد، بلكه هنگامى كه بر اثر حرارت آتش تشنه مى شوند ((از چشمه اى فوق العاده سوزان به آنها مى نوشانند)) (تسقى من عين آنية ).

((آنية )) مؤ نث ((آنى )) از ماده ((انى )) (بر وزن حلى ) به معنى تاءخير افكندن است ، و براى بيان فرا رسيدن وقت چيزى گفته مى شود، و در اينجا به معنى آب سوزانى است كه حرارتش به منتها درجه رسيده است .

در آيه 29 سوره كهف مى خوانيم : و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا: ((و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مى آورند مانند فلز گداخته كه صورتهايشان را بريان مى كند، چه بد نوشيدنى است و چه بد محل اجتماعى ؟!

و در آيه بعد درباره خوراك آنها به هنگامى كه گرسنه مى شوند بعد مى افزايد: ((آنها طعامى جز ضريع ندارند)) (ليس لهم طعام الا من ضريع ).

در اينكه ((ضريع )) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند: بعضى گفته اند: نوعى خار است كه به زمين مى چسبد، هنگامى كه تر باشد قريش آن را ((شبرق )) مى ناميدند، و هنگامى كه خشك مى شد آن را

((ضريع )) مى گفتند، گياهى است سمى كه هيچ حيوان و چهارپايى به آن نزديك نمى شود. <4>

((خليل )) از علماى

لغت مى گويد: ((ضريع )): ((گياه سبز بدبويى است كه از دريا بيرون مى افتد)).

((ابن عباس )) گفته است : ((درختى است از آتش كه اگر در دنيا باشد زمين و هر چه را بر آن است مى سوزاند))!

ولى در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ((ضريع چيزى است كه در آتش دوزخ ، شبيه خار، تلخ تر از صبر، و متعفن تر از مردار، و سوزنده تر از آتش ، خداوند آن را ضريع نام نهاده است )) (الضريع شى ء يكون فى النار يشبه الشوك ، اشد مرارة من الصبر، و انتن من الجيفة ، و احر من النار، سماه الله ضريعا).

بعضى نيز گفته اند: ((ضريع )) طعامى است ذلت آفرين كه دوزخيان براى رهايى از آن به درگاه خدا تضرع مى كنند <5> فراموش نكنيم كه ماده ضرع به معنى ضعف و ذلت و خضوع است ) <6> اين تفسيرها با هم منافاتى ندارد و ممكن است در معنى اين واژه جمع باشد.

سپس مى افزايد: ((نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند)) (لا يسمن و لا يغنى من جوع ).

مسلما چنين غذايى براى تقويت جسم و فرونشاندن گرسنگى نيست ، غذايى است گلوگير كه خود نوعى عذاب است ، چنانكه در آيه 13 مزمل مى خوانيم : و طعاما ذا غصة و عذابا اليما: ((نزد ما غذاهايى است گلوگير و عذابى است دردناك ))!

آنها كه در اين دنيا انواع غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين را از طريق ظلم و تجاوز به حقوق ديگران فراهم كردند، و

آنها كه اجازه ندادند محرومان جز از غذاهاى گلوگير و ناگوار استفاده كنند، بايد در آنجا غذايى داشته باشند كه ((عذاب اليم )) آنها گردد.

البته همانگونه كه بارها گفته ايم نه نعمتهاى بهشتى ، و نه عذابهاى دوزخى را مى توان براى ما محبوسان زندان دنيا توصيف كرد، اينها همه اشاراتى است و تنها شبحهايى است كه از دور مى بينيم . دورنمائى از نعمتهاى روحپرور بهشتى

به دنبال توصيفى كه در آيات گذشته از حال مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذابهاى دوزخى آمده ، در اين آيات به شرح حال مؤ منان نيكوكار، و توصيف نعمتهاى بى نظير بهشتى مى پردازد، تا ((قهر)) را با ((مهر)) بياميزد، و ((انذار)) را با ((بشارت )) همراه سازد.

مى فرمايد: ((چهره هايى در آن روز شاداب و با طراوت و غرق در سرور است )) (وجوه يومئذ ناعمة ).

به عكس چهره بدكاران كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه غرق ذلت و اندوه است .

((ناعمة )) از ماده ((نعمة )) در اينجا اشاره به چهره هايى است كه غرق نعمت شده و تر و تازه و شاداب و مسرور و نورانى است ، همانگونه كه در آيه 24 سوره مطففين آمده است كه در توصيف بهشتيان مى فرمايد: تعرف فى وجوههم نضرة النعيم : ((در چهره هاى آنها طراوت و خرمى نعمت را مشاهده مى كنى )).

اين چهره ها چنان مى نمايد كه از سعى و تلاش خود راضى و خشنود است )) (لسعيها راضية ).

به عكس دوزخيان كه از تلاش و كوشش خود جز خستگى و رنج بهره اى

نبردند و ((عاملة ناصبه ))

بودند، بهشتيان نتائج تلاش و كوشش خود را به احسن وجه مى بينند و كاملا راضى و خشنودند.

تلاشهايى كه در پرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف ، گاه ده برابر، و گاه هفتصد برابر، و گاه بيشتر، رشد و نمو يافته ، و گاهى با آن جزاى بى حساب را خريدارى كرده اند: ((انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب )) (زمر - 10).

سپس به شرح اين مطلب پرداخته ، مى گويد: آنان در بهشتى عالى قرار دارند)) (فى جنة عالية ).

واژه ((عالية )) ممكن است اشاره به علو مكانى باشد، يعنى آنها در طبقات عالى بهشتند، و يا ((علو مقامى )) و هر دو احتمال را مفسران گفته اند، ولى تفسير دوم مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند جمع ميان دو معنى نيز ممكن است .

بعد به توصيف ديگرى از اين بهشت كه جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته مى افزايد: ((در آنجا هيچ سخن لغو و بيهوده اى را نمى شنوى )) (لا تسمع فيها لاغية ). <7>

نه سخنى كه حاكى از نفاق باشد، يا عداوت و جنگ و جدال ، و يا كينه - توزى و حسد، نه سخنان دروغ ، نه تهمت و افترا، نه غيبت و ايذاء، و نه حتى لغو و بى فايده .

و چه آرامبخش است محيطى كه از همه اين سخنان پاك باشد، و اگر درست بينديشيم قسمت عمده ناراحتيهاى زندگى دنيا از شنيدن اينگونه سخنان است كه آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى زند و آتش فتنه ها را

شعله ور مى سازد.

بعد از ذكر اين نعمت روحانى و آرامش كه بر

روح و جان بهشتيان به خاطر نبودن سخنان لغو و بيهوده حكم فرماست به بيان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته ، مى گويد: ((در آن بهشت چشمه ها جارى است )) (فيها عين جارية ).

گرچه ((عين )) در اينجا ((نكره )) است و معمولا نكره براى بيان يك فرد مى آيد، ولى به قرينه ساير آيات قرآن معنى جنس دارد، و شامل چشمه هاى مختلف مى شود، همانگونه كه در آيه 15 ذاريات مى خوانيم : ان المتقين فى جنات و عيون : ((پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و چشمه ها قرار دارند))

بعضى نيز گفته اند در هر قصرى از قصرهاى بهشتيان چشمه اى جارى است و مفرد بودن ((عين )) در اينجا ناظر به آن است ، چشمه اى كه مطابق ميل بهشتيان به هر طرف كه بخواهند جريان پيدا مى كند، و نيازى به شكافتن نهر و ساختن بستر ندارد.

البته وجود چشمه هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زيبايى و طراوت ، اين فايده را نيز دارد كه هر كدام نوشابه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر مى كند.

بعد از ذكر چشمه ها به سراغ تختهاى بهشتى مى رود، و مى فرمايد: ((در آن باغهاى بهشتى تختها و سريرهائى بلند وجود دارد)) (فيها سرر مرفوعة ).

((سرر)) جمع ((سرير)) از ماده ((سرور)) به معنى تختهايى است كه در مجالس انس و سرور بر آن مى نشينند. <8>

بلند بودن اين تختها به خاطر آن است كه بهشتيان بر تمام مناظر و صحنه هاى اطراف خود مسلط باشند، و از مشاهده آن لذت برند.

((ابن عباس

مى گويد: اين تختهاى بلند چنان هستند كه وقتى صاحبان آنها اراده جلوس بر آن كنند تواضع مى كند و فرو مى نشيند، و بعد از جلوس به حال اول باز مى گردد!

اين احتمال نيز وجود دارد كه توصيف اين تختها به ((مرفوعة )) اشاره به گرانبها بودن آنها است ، و آنگونه كه بعضى گفته اند از قطعات طلا ساخته شده ، و مزين به زبرجد و در و ياقوت است .

جمع ميان هر دو تفسير نيز ممكن است .

و از آنجا كه استفاده از آن چشمه هاى گوارا و شرابهاى طهور بهشتى ، نياز به ظرفهايى دارد، در آيه بعد مى افزايد: ((قدحهاى زيبا و جالبى در كنار اين چشمه ها گذارده شده )) (و اكواب موضوعة ).

هر زمان اراده كنند قدحها از چشمه ها پر مى شود، و در برابر آنان قرار مى گيرد، تازه به تازه مى نوشند، و سيراب مى شوند و لذت مى برند، لذتى كه توصيفش براى ساكنان دنيا غير ممكن است .

((اكواب )) جمع ((كوب )) (بر وزن خوب ) به معنى ((قدح )) يا ظرفى است كه دسته دار باشد.

توجه به اين نكته لازم است كه در قرآن تعبيرات مختلفى درباره ظرفهاى شراب طهور بهشتيان آمده ، در اينجا و بعضى از آيات ديگر تعبير به ((اءكواب )) شده ، در حالى كه در بعضى از آيات ديگر تعبير به ((اباريق )) جمع ((ابريق )) به معنى ظرفى كه داراى دسته و لوله براى ريختن مايعات است يا ((كاس ))

(به معنى جام پر از شراب ) آمده است ، مانند يطوف عليهم ولدان مخلدون باكواب و

اباريق و كاس من معين : ((گرداگرد آنها نوجوانانى مى گردند كه هميشه طراوت جوانى را دارا هستند، در حالى كه قدحها و كوزه ها و جامهايى پر از شراب طهور در دست دارند و به آنها عرضه مى كنند)) (واقعه - 17 و 18).

باز به نكته هاى بيشترى از جزييات نعمتهاى بهشتى پرداخته ، اضافه مى كند: ((در آنجا بالشها و پشتيهايى بر تختها وجود دارد كه صف داده شده است )) (و نمارق مصفوفة ).

((نمارق )) جمع ((نمرقه )) (بر وزن غلغله ) به معنى پشتى كوچك است كه بر آن تكيه مى كنند <9> و معمولا به هنگام استراحت كامل از آنها استفاده مى شود، و تعبير به ((مصفوفة )) اشاره به تعدد و نظم خاصى است كه بر آنها حاكم است ، اين تعبير نشان مى دهد كه آنها جلسات انس دستجمعى تشكيل مى دهند، و اين اجتماع كه خالى از هر گونه لغو و بيهوده گى است ، و تنها از الطاف الهى و نعمتهاى بى پايان او، و نجات از درد و رنجهاى دنيا و عذاب آخرت ، در آن سخن گفته مى شود چنان لطف و لذتى دارد كه چيزى با آن برابرى نمى كند.

و در آخرين آيه مورد بحث به فرشهاى فاخر بهشتى اشاره كرده ، مى فرمايد: ((در آنجا فرشهايى گرانبها و بسيار زيبا گسترده شده )) (و زرابى مبثوثة ).

((زرابى )) جمع ((زريبة )) به معنى فرشهاى عالى خوابدار است كه هم نرم و راحت است ، و هم گرانبها و پر قيمت .

و پيدا است به موازات اين وسائل آسايش و لذت ،

چه وسائل ديگرى در

آنجا وجود دارد كه مشت نمونه خروار است .

در اين آيات هفت نعمت مهم بهشتى ذكر شده كه هر يك از ديگرى جالبتر و زيباتر است .

كوتاه سخن اينكه بهشت جايگاهى است بى نظير از هر جهت و خالى از هر گونه ناراحتى و جنگ و جدال ، با انواع ميوه هاى رنگارنگ ، و نغمه هاى دلپذير و چشمه هاى آب جارى ، و شرابهاى طهور، و خدمتگزارانى شايسته و همسرانى بى مانند، و تختهايى مرصع ، و فرشهائى فاخر، و دوستانى با صفا و ظروف و قدحهائى جالب در كنار چشمه ها، و خلاصه نعمتهايى كه نه بالفاظ محدود اين جهان قابل شرح است ، و نه در عالم خيال قابل درك ، و همه اينها در انتظار مقدم مؤ منانى است كه با اعمال صالح خود اجازه ورود در اين كانون نعمت الهى را كسب كرده اند.

و فراتر از اين لذات مادى لذات معنوى ، و برتر از همه ((لقاءالله )) و جلوه هاى محبوب ، و الطاف آن معبود است كه اگر يك لحظه آن به دست آيد بر تمام نعمتهاى مادى بهشت برترى دارد، و به گفته شاعر.

گرم به دامن وصل تو دسترس باشد

دگر ز طالع خويشم چه ملتمس باشد؟!

اگر به هر دو جهان يك نفس زنم با دوست

مرا ز هر دو جهان حاصل آن نفس باشد به شتر نگاه كن كه خود آيتى است !

در آيات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود، اما در آيات مورد بحث سخن از كليد اصلى وصول آنهمه نعمتها كه ((معرفة الله )) است به آمده ، و

با ذكر چهار نمونه از مظاهر قدرت خداوند، از خلقت بديع خدا، و دعوت انسان به مطالعه درباره آنها راه ورود به بهشت را نشان مى دهد، در ضمن اشاره اى است به قدرت بى پايان خدا كه كليد حل مساءله ((معاد)) است .

نخست مى فرمايد: ((آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده ))؟! (ا فلا ينظرون الى الابل كيف خلقت ).

در اينكه چرا در اينجا قبل از هر چيز بر مساءله آفرينش ((شتر)) تكيه شده است مفسران سخنان بسيار دارند، ولى پيدا است كه روى سخن در مرحله اول به اعراب مكه بود كه ((شتر)) همه چيز زندگى آنها را تشكيل مى داد، و شب و روز با آن سر و كار داشتند.

از اين گذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى كند، و به حق آيتى است از آيات خدا، از جمله اينكه :

1 - بعضى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى شود، و بعضى ديگر غالبا از شيرشان ، بعضى ديگر تنها به درد سوارى مى خورند، و بعضى براى باربرى ، اما شتر حيوانى است كه تمام اين جهات در آن جمع است ، هم گوشتش قابل استفاده است ، و هم شيرش ، هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مى شود.

2 - شتر نيرومندترين و با مقاومتت رين حيوانات اهلى است ، بار زيادى با خود مى برد، و عجب اينكه به هنگامى كه خوابيده است بار سنگينى را بر او حمل مى كنند، و او با يك حركت برمى خيزد و روى پا مى ايستد، در حالى

كه چهارپايان ديگر قدرت بر چنين كارى ندارند.

3 - شتر مى تواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند، و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيار دارد.

4 - شتر مى تواند هر روز مسافتى طولانى راه را طى كند، و از زمينهاى صعب العبور، و شنزارهايى كه هيچ حيوانى قادر بر عبور از آن نيست بگذرد، و به همين دليل عربها آن را ((كشتى بيابانها))! مى نامند.

5 - او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى خورد.

6 - او در شرائط نامناسب جوى در ميان طوفانهاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى كند با وسائل خاصى كه خداوند در پلكها و گوشها و بينى او آفريده مقاومت مى كند، و به راه خود ادامه مى دهد!

7 - شتر با تمام قدرتى كه دارد از رام ترين حيوانات است به طورى كه يك كودك خردسال مى تواند مهار يك قطار شتر را در دست گرفته و هر جا كه خاطر خواه او است ببرد.

خلاصه اينكه ويژگيهاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او

انسان را متوجه خالق بزرگى مى كند كه آفريننده چنين موجودى است ، آرى قرآن مى گويد آيا اين گمشدگان وادى غفلت ، به اسرار شگفت انگيز اين موجود انديشه نمى كنند، تا راهى به حق يافته و از بيراهه بازگردند.

ناگفته پيدا است منظور از ((نظر)) در جمله ((افلا ينظرون )) نگاه كردن عادى نيست ، بلكه نگاهى است تواءم با تفكر و انديشه و دقت .

و بعد از آن به آسمان مى پردازد، و مى

فرمايد: ((آيا به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه بر پا شده ))؟! (و الى السماء كيف رفعت ).

آسمان با آن عظمتش ، و با آنهمه شگفتيهايش ، ستاره ها و كهكشانها و آنهمه جمال و زيبايى و شكوه كه آدمى را غرق در حيرت مى كند، و خود را در مقابل آفريننده اين جهان عظيم و مملو از نظم و حساب كوچك و ناچيز، بلكه همچون ((صفر)) در مقابل ((بى نهايت )) مى بيند.

چگونه اين كرات عظيم هر يك در مدار خود ميخكوب شده اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته اند؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى گذرد و محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى يابد.

آفرينش آسمان گرچه هميشه عجيب بوده ، ولى در پرتو اكتشافات علمى امروز شگفتيهايش به مراتب بيشتر و عظمتش جلوه گرتر شده است .

آيا نبايد درباره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ و والاى او نزديك شد؟!

سپس از آسمان به زمين آمده ، مى افزايد: آيا ((به كوهها نگاه نمى كنند چگونه در جاى خود نصب شده است ))؟! (و الى الجبال كيف نصبت ).

كوههايى كه ريشه هاى آن به يكديگر متصل است ، و همچون حلقه هاى زره گرداگرد زمين را فرا گرفته ، و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى ، و جزر و مد ناشى از جاذبه هاى ماه و خورشيد را به حداقل مى رساند.

كوههايى كه پناهگاه مطمئن است و سپرى است در مقابل طوفانها كه اگر نبودند كره زمين تبديل به بيابانى مى شد غير قابل زندگى .

و بالاخره كوههايى كه آبها را در

خود حفظ مى كند و تدريجا به سوى سرزمينهاى تشنه روان مى سازد، و در دامنه هاى خود نشاط حيات و سرسبزى و خرمى و طراوت مى آفريند و شايد به خاطر همين جهات است كه در آيات ديگر قرآن كوهها به عنوان ميخها و اوتاد زمين معرفى شده .

اصولا كوهها مظهر ابهت و عظمت و صلابت ، و همه جا مايه خير و بركت است ، و شايد به همين دليل انسان در دل كوهها انديشه بيدارترى مى يابد، و بى جهت نيست كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از بعثتش مدتها به عبادت در ((جبل النور)) و ((غار حرا)) مشغول بود.

((نصبت )) از ماده ((نصب )) به معنى ثابت قرار دادن است ، و ممكن است اين تعبير ضمنا اشاره اى به كيفيت خلقت كوهها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد، همان چيزى كه علم امروز پرده از آن برداشته ، و پيدايش كوهها را به عوامل متعددى نسبت مى دهد، و انواع و اقسامى براى آن قائل است :

كوههائى كه بر اثر چين خوردگى زمين پيدا شده .

كوههائى كه از آتشفشانها به وجود آمده .

كوههائى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است .

و كوههائى كه در دل درياها تكوين مى يابد و مجموعه اى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن (مانند كوهها و جزائر مرجانى ).

آرى هر كدام از اين كوهها، تكوين آنها، و آثار و بركات آنها درخور

دقت و اهميت است ، و براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زندهاى است از قدرت پروردگار.

سپس به زمين مى پردازد، و مى گويد: ((آيا به

زمين نگاه نمى كنند چگونه مسطح شده ))؟! (و الى الارض كيف سطحت ).

چگونه بارانهاى مداوم كوهها را شسته ، و ذرات خاك را به وجود آورده ، سپس در گودالها پهن كرده و زمينهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هر گونه ساختمان ، در اختيار انسان قرار داده است ؟

اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل و طاقت فرسا بود؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت ؟ اينها همه امورى است كه قرآن ما را به انديشه كردن در آن دعوت مى كند.

در اينجا اين سؤ ال مطرح است كه چه ارتباط و پيوندى ميان اين امور چهارگانه وجود دارد: شتر، آسمان ، كوهها و زمين ؟

فخر رازى در تفسير خود مى گويد: ((اين به خاطر آن است كه قرآن به لغت عرب نازل شده ، و آنها غالبا اقدام به مسافرت مى كردند چون بلادشان خالى از زراعت و فرآورده هاى كشاورزى بود، از طرفى بيشتر سفرهاى آنها با شتر صورت مى گرفت ، و هنگامى كه در اين بيابانهاى هولناك و دور از اجتماع سفر مى كردند انديشه و فكر در آنان زنده مى شد، كسى نبود كه با آنها سخن گويد، و چيزى نبود كه چشم و گوش آنها را به خود مشغول دارد، در اين حال هنگامى كه فكر مى كردند قبل از هر چيز چشمشان به شترى مى افتاد كه بر آن سوار بودند، منظره عجيب آن را مى ديدند و در فكر فرو مى رفتند، و هنگامى

كه نگاه بالاى سرشان مى كردند چيزى جز آسمان مشاهده نمى نمودند، و هنگامى كه به چپ و راست خود نظر مى افكندند، جز كوهها چيزى مشاهده نمى شد، و هنگامى كه

به زير پاى خود نظر مى افكندند چيزى جز زمين وجود نداشت ، گويى خداوند مى خواهد به آنها دستور انديشه كردن دهد، انديشه اى به هنگام تنهايى كه طبعا بر محور اين چهار چيز دور مى زند)). <10>

ولى اگر بخواهيم نظر را از محيط زندگى محدود عرب برداريم و در جوى وسيع تر به انديشه پردازيم ، مى توان گفت : امور چهارگانه اى كه در آيات فوق آمده زير بناى زندگى انسان را تشكيل مى دهد:

آسمان كانون نور است و باران و هوا، و زمين مركز پرورش انواع مواد غذايى كوهها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى ، و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد.

به اين ترتيب هم مسائل كشاورزى ، هم دامدارى و هم صنعتى در اين امور چهارگانه نهفته شده است ، و انديشه در اين نعمتهاى گوناگون ، خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وامى دارد، و شكر منعم او را به معرفت الله و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند.

و به دنبال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: ((اكنون كه چنين است آنها را يادآورى كن ، تو فقط يادآورى كننده اى )) (فذكر انما انت مذكر).

تو هرگز مسلط بر آنان نيستى كه مجبورشان به ايمان سازى )) (لست عليهم بمصيطر).

آرى آفرينش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مى دهد كه

اين عالم بى حساب نيست ، و آفرينش انسان نيز هدفى داشته ، اكنون كه چنين است آنها

را با تذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشناساز، و راه قرب خدا را به آنها نشان ده ، و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش .

البته راه كمال در صورتى پيموده مى شود كه با ميل و اراده و اختيار همراه باشد، و گرنه تكامل اجبارى سخنى بى مفهوم است ، تو هرگز نمى توانى آنها را مجبور سازى ، و اگر هم مى توانستى فايده اى نداشت .

بعضى تصور كرده اند كه اين دستور قبل از نزول فرمان ((جهاد)) بوده ، و با نزول حكم جهاد نسخ شد.

چه اشتباه بزرگى ؟ مساءله تذكر و تبليغ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از نخستين روز شروع شد، و تا آخرين دقيقه حيات آن حضرت ادامه داشت ، و بعد از او نيز به وسيله جانشينان معصوم و علماى دين تداوم داشته و خواهد داشت اين مطلبى نسخ شدنى نيست ، همچنين عدم اجبار مردم بر ايمان نيز يك اصل ثابت است ، و هدف جهاد عمده مبارزه با طغيانگران و برداشتن موانع از راه مردم حق طلب است .

اين مطلب شبيه چيزى است كه در آيه 80 سوره نساء آمده است كه مى گويد: و من تولى فما ارسلناك عليهم حفيظا: ((هر كس رويگردان شود ما تو را مسؤ ول آنها قرار نداديم )) و آيه 107 انعام ، و 48 شورى كه همين معنى را بازگو مى كند.

((مصيطر)) از ماده ((سطر)) به معنى همان سطور كتاب است و ((مسيطر)) كسى است

كه سطربندى مى كند، و سطور كتاب را تنظيم مى نمايد، سپس به عنوان هر شخصى كه بر چيزى مسلط باشد، و خطوط آن را تنظيم كند، يا او را به اجبار وادار بر انجام كارى نمايد اطلاق شده است .

در آيه بعد به صورت يك استثناء مى فرمايد: ((مگر كسى كه پشت كند

و كافر شود)) (الا من تولى و كفر)

((كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند)) (فيعذبه الله العذاب الاكبر).

در اينكه اين استثناء از كدام جمله است ؟ تفسيرهاى مختلفى وجود دارد:

نخست اينكه استثناء از مفعول جمله ((فذكر)) است ، يعنى لزومى ندارد افراد معاندى را كه از حق رويگردانند و اندرزناپذيرند تذكر دهى ، و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه 83 سوره زخرف آمده است : فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون : ((آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود غوطه ور باشند و بازى كنند، تا روزى را كه وعده داده شده ملاقات نمايند))!

دوم اينكه از جمله محذوفى است ، و در معنى چنين است : ((تذكر ده كه تذكر براى همه نافع است ، مگر آنها كه با حق دشمنى دارند)) شبيه چيزى كه در آيه 9 سوره اعلى آمده : فذكر ان نفعت الذكرى (بنابر اينكه آيه معنى شرطى داشته باشد).

سوم اينكه استثناء از ضمير ((عليهم )) در آيه قبل است ، يعنى : ((تو سلطه اى بر آنها ندارى مگر كسانى كه رويگردان شوند، و از در لجاج و عناد درآيند كه موظفى با آنها به مقابله برخيزى )). <11>

اينها همه در صورتى است كه استثناء

به اصطلاح ((متصل )) باشد، ولى

اين احتمال نيز وجود دارد كه استثناى ((منقطع )) باشد كه تقريبا مفهوم ((بلكه )) دارد، و معنى جمله چنين مى شود، بلكه كسانى كه رويگردان شوند و كافر گردند خداوند بر آنها مسلط است ، يا خداوند آنها را به عذاب اكبر مجازات مى كند.

از ميان اين تفاسير دو تفسير مناسب تر است نخست اينكه استثنا متصل باشد و به جمله ((لست عليهم بمصيطر)) بازگردد، و اشاره به توسل به زور در مقابل زورگويان باشد، و يا منفصل و به معنى مشمول عذاب الهى نسبت به كافران لجوج باشد.

منظور از عذاب اكبر ((عذاب آخرت )) است در برابر ((عذاب دنيا)) كه عذاب كوچك و كم اهميت نسبت به آن است ، همانگونه كه در آيه 26 سوره ((زمر)) مى خوانيم : فاذاقهم الله الخزى فى الحياة الدنيا و لعذاب الاخرة اكبر : ((خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد، و عذاب آخرت اكبر است اگر مى دانستند)).

اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از ((عذاب اكبر)) قسمت شديدترى از عذاب قيامت و دوزخ باشد، زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست .

و در پايان اين سوره با لحنى تهديد آميز مى گويد: ((مسلما بازگشت آنها به سوى ما است )) (ان الينا ايابهم ).

و بعد مى افزايد: ((سپس مسلما حساب آنها بر ما است )) (ثم ان علينا حسابهم ).

و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه در

مقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود، و به كار خود ادامه دهد، و در

ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست .

به اين ترتيب سوره غاشيه كه از مساءله قيامت آغاز شد به مساءله قيامت نيز پايان مى يابد، و در اثناء آن به توحيد و نبوت كه پايه هاى معاد را تشكيل مى دهد اشاره شده است ، و در ضمن آيات آغاز اين سوره بخشى از مجازاتهاى سنگين مجرمان ، و سپس قسمت مهمى از پاداشهاى روحپرور مؤ منان آمده است ، ضمنا اختيار انتخاب طريق به مردم واگذار شده در عين حال هشدار داده است كه بازگشت همگى به سوى خدا و حسابشان با او است .

در ضمن روشن مى سازد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماءمور ابلاغ رسالت است ، و در برابر كفر و خطا و گناه مردم مسؤ ول نيست ، و اينگونه است وظيفه همه مبلغان راه حق .

خداوندا! در آن روز كه بازگشت همه خلايق به سوى تو است و حساب همگى بر تو، ما را مشمول لطف و رحمت گردان .

پروردگارا! ما را با رحمت كبرايت از عذاب اكبرت رهايى بخش .

بار الها! نعمتهاى بهشتيت كه گوشه اى از آن را در اين سوره بازگو كردهاى بسيار پربها و شوق انگيز است ، اگر به اعمالمان مستحق آنها نيستيم با فضلت آنها را به ما مرحمت كن .

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در آستانه سوره ديگرى قرار داريم. بجاست كه پيش از ورود به اين بوستان پر گل و لاله به شناسنامه اش بنگريم:

1 - نام اين سوره نام اين سوره مباركه

«غاشيه» يا «فراگيرنده» مى باشد كه يكى از نام هاى قيامت است. اين نام از نخستين آيه اين سوره برگرفته شده، و به فراگيرى و احاطه هراس و وحشت روز رستاخير بر مردم اشاره دارد.

2 - فرودگاه آن از ديدگاه همه مفسران و قرآن پژوهان اين سوره در مكّه فرود آمده است. اين واقعيت را حال و هواى سوره و فضاى ويژه آن نيز گواهى مى كند.

3 - شمار آيه هاى آن اين سوره داراى 24 آيه است. و نيز از 92 واژه و 381 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

من قرأها حاسبه اللَّه حساباً يسيرا.(141)

هر كس اين سوره را بخواند و در آن بينديشد، خدا خساب او را در روز رستاخير بر او آسان مى سازد.

و از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

من ادمن قرائة «هل اتاك حديث الغاشية» فى فرائضه او نوافله غشاه اللَّه برحمته فى الدنيا و الاخرة، و اعطاه الامن يوم القيامة من عذاب النار.(142)

كسى كه بر تلاوت اين سوره در نمازهاى واجب و مستحب خود مداومت ورزد، خدا او را در دنيا و آخرت در پوشش رحمت و مهر خويش قرارداده و از عذاب سراى آخرت امنيت مى بخشد.

5 - دور نمايى از مفاهيم آن

اين سوره پس از ياد الهام بخش خدا، خطاب به پيامبر آغاز مى گردد و در آيات جان بخش خود اين بحث ها و مفاهيم روح پرور را در چشم انداز كمال جويان و حق طلبان قرار مى دهد:

موضوع رستاخيز و سراى آخرت،

چهره هاى ذلت زده و زبون،

كيفرهاى دردناك آنان،

چهره هاى شاد و

شاداب روز رستاخيز،

... از نعمت هاى شوق انگيز خدا به اينان،

آيا به آفرينش اين چهار پديده شگفت انگيز نمى نگرند؟

اصل اندرزدهى و ارشاد براى تحول مطلوب در دلها،

هشدار از اجبار و تحميل دين،

هشدار از حق گريزى و اصلاح ناپذيرى،

و نكات ظريف و دقيق ديگرى كه خواهد آمد.

1 - آيا داستان آن [روز] فراگيرنده به تو رسيده است؟

2 - در آن روز چهره هايى [خواز و] زبونند.

3 - [در دنيا] كار كرده اند و [در آخرت رنج مى برند.

4 - به آتش سوزان مى سوزند.

5 - از چشمه اى بى نهايت داغ نوشانيده مى شوند.

6 - خوراكى جز از خارى تلخ و سوزان ندارند.

7 - كه نه [آنان را] فربه مى كند و نه گرسنگى را باز مى دارد.

8 - چهره هاى در آن زوز شادابند.

9 - از تلاش خود خشنودند.

10 - در بهشت برين جاى دارند.

11 - در آنجا [سخن بيهوده اى نمى شنوند.

12 - در آنجا چشمه اى است روان.

13 - در آنجا تخت هايى است بلند.

14 - و تُنگ هايى است نهاده شده.

15 - و پشتى هايى است كنار هم چيده شده؛

16 - و فرشهايى است گسترده.

17 - پس آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده؟

18 - و به آسمان كه چگونه بر افراشته گرديده؟

19 - و به كوه ها كه چگونه بر نشانده شده؟

20 - و به زمين كه چگونه گسترش يافته است؟!

21 - پس اندرز ده كه تو اندرز دهنده اى؛

22 - [و] هر گز بر آنان چيرگى ندارى ؛

23 - مگر آن كسى كه روى بر تابد و كفر ورزد؛

24 - كه خدا او را به بزرگترين عذاب، عذاب خواهد كرد.

25 - بى گمان باز گشت آنان تنها به سوى ما است.

26 - آن گاه حساب آنان [نيز] تنها بر عهده ما است.

نگرشى بر واژه ها

غاشيه: اين واژه از ماده ى «غشاوه» به معناى فراگرفتن و پوشاندن آمده است، اين نام براى روز رستاخيز به خاطر آن است كه ترسى و هراس رويدادهاى وحشت بار آن همه را بسان سايه اى سهمگين زير پوشش مى گيرد.

ناصبه: از ريشه «نصب» به معنى رنج بردن آمده است.

آنيه: مؤنث «آنى» به معنى آبى است كه بى نهايت سوزان است.

ضريع: گياهى است كه آن را شتر مى خورد، و براى حيوان زيانبار است و سودى نمى بخشد. پاره اى نيز آن را گياهى سمى شناخته اند كه هيج چهارپايى به آن نزديك نمى شود.

سرور: اين واژه جمع «سرير» به معنى تخت و جايگاه شادى مى باشد.

اكواب: جمع «كُوب» به معنى تُنگ يا ظرف دسته دار آمده است.

نمارق: اين واژه جمع «نمرقه» به معنى بالش آمده است.

زرابى: جمع «زربيه» به معنى فرش هاى ظريف و گسترده شده.

مصيطر: چيره و تسلط يافته بر ديگرى با قهر و اجبار.

تفسير

چهره هاى ذلت زده و زبون در روز رستاخيز

آيات پايانى سوره پيش در مورد سراى آخرت و وصف آن - كه بهتر و پاينده تر از دنياست - به پايان رسيد، اينك اين سوره از روز رستاخيز و رويدادهاى تكاندهنده آن آغاز مى گردد.

نخست روى سخن را به پيامبر مى كند و مى پرسد:

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ

هان اى پيامبر! آيا داستان آن روز فراگيرنده و پوشاننده به تو رسيده است؟

از ديدگاه گروهى از جمله «ابن عباس»، «حسن» و «قتاده» روى سخن با پيامبر مى باشد و منظور اين است كه: بى ترديد خبر روز رستاخيز و هراس و سختى هاى آن كه يكباره همه را فرامى گيرد به تو رسيده است.

اما از ديدگاه كروهى ديگر واژه «غاشيه» به معنى عذاب و آتش است كه چهره هاى كفرگرايان را فرا مى گيرد.

آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: ... و تغشى وجوههم النار(143) و چهره هايشان را آتش مى پوشاند.

آن گاه در بيان حال و روز گناهكاران مى فرمايد:

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ

در آن روز سخت، چهره هايى ذلت زده و سر افكنده اند.

منظور از چهره ها، در حقيقت صاحبان چهره ها مى باشند، و آنان هستند كه به خاطر شدت عذاب و كيفرى كه آنان را فرامى گيرد و رويدادهاى سهمگينى كه نظاره مى كنند ذلت زده و سر افكنده مى شوند. و بدان دليل به چهره ها توجه مى دهد كه ذلت و زبونى در آنها پديدار مى گردد.

از ديدگاه پاره اى منظور از «وجوه»، چهره هاى سردمداران و رهبران هستند، چرا كه در فر هنگ عرب هنگامى كه گفته مى شود: چهره هاى آن شهر يا كشور آمدند، منظور سران آن است. با اين بيان در آيه شريفه منظور زورمداران و سردمداران كفر و استبداد هستند كه سرافكنده و ذلت زده حاضر مى گردند.

اما از ديدگاه «مقاتل» منظور از «وجوه»، همه كفر گرايان و ظالمان هستند، چرا كه همه آنان در دنيا تكبر ورزيده و خود را فراتر از مقررات خدا به حساب آوردند و از اصلاح پذيرى و قانون گرايى به بهانه هاى گوناگون سر باز زدند.

سپس در معرفى آنان مى فرمايد:

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ

آنان كسانى هستند كه همواره در زندگى

دنيا تلاش كرده و رنج بيهوده برده اند.

آنچه آمد ترجمه و دريافتى از آيه است و در تفسير آن ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور پاره اى از جمله «حسن» منظور اين است كه: آنان در آتش دوزخ به انجام كارهاى دشوار نا گزير مى گردند تا رنج و عذاب بيشترى بچشند؛ چرا كه آنان در دنيا براى خدا كارى انجام ندادند؛ به همين دليل در آتش دوزخ به تلاش و كوشش ناگزير مى گردند تا با تلاش و رنج بسيار غل ها و زنجيرهاى آتشين را از دست و پا و سر وگردن خود دور سازند.

«ضحاك» بر ان است كه: آنان ناگزير مى گردند تا از كوه آهنين و آتشين در دوزخ بالا روند.

و از ديدگاه «كلبى» آنان ناگزير مى گردند كه با چهره هايشان در آتش كشيده شوند.

2 - اما به باور برخى از جمله «سدى» و «عكرمه» منظور اين است كه: گناهكاران و ظالمان آنان هستند كه در دنيا رنج بسيار برده و در سراى آخرت در آتش مى سوزند و رنج مى برند.

3 - گروهى از جمله «سعيدبن جبير» از «ابن عباس» آورده اند كه: منظور راهبان و تاركان دنيا و بدعت سازان هستند كه در دنيا بر اساس پندارها و بافته هاى بى اساس خويش در عبادت خدا رنج بيهوده اى را مى برند، اما جز عذاب و بدبختى نمى دروند.

امام صادق در مورد پاره اى از اين تاريك انديشان فرمود:

كل ناصب لنا و ان تعبد واجتهد يصير الى هذه الآيه...

هر بدانديش و بدرفتارى نسبت به ما خاندان رسالت، گرچه خدا را به باور خود بپرستد و تلاش و كوشش بسيارى در ديندارى كند، مصداق آيه مورد

بحث است.

و در اشاره به فرجام كار اين تيره بختان مى افزايد:

تَصْلى ناراً حامِيَةً

و به آتش سوزان و شعله ور وارد مى شوند.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: و به آتش سخت و سوزان سوزانده مى شوند.

اما به باور برخى به آتش بى نهايت سوزان وارد مى گردند و همواره در آن مى مانند.

و مى افزايد:

تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ

افزون بر رنج و عذاب و آتش شعله ور دوزخ، از چشمه اى بى نهايت داغ و سوزان به آنان مى نوشانند.

«حسن» بر آن است كه: اين چشمه از روزى كه پديد آمده، آتش دوزخ براى به جوش آوردن آن بر افروخته شده است و در روز رستاخيز اين تيره بختان و ظالمان را در حالى كه سخت عطش زده هستند در آن مى افكنند تا از اين نوشابه مرگبار بنوشند.

در آيه بعد در مورد خوراك آنان مى فرمايد:

لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِيعٍ خوراكى جز از خارى تلخ و سوزان ندارند.

ديدگاه مفسران در مورد «ضريع» متفاوت است:

به باور پاره اى منظور از آن، خارى است كه به آن «شبرق» مى گويند. هنگامى كه خشك گردد، اهل حجاز از آن به «ضريع» تعبير مى كنند. اين خار بدترين نوع خارهاست، به گونه اى كه هيج حيوانى آن را نمى خورد.

از پيامبر آورده اند كه فرمود:

الضريع شى ء يكون فى النار، يشبه الشوك، اشدّ مرارة من الصبر، و انتن من الجيفه، و احرّ من النار، سمّاه الله ضريعاً(144)

«ضريع» چيزى است در آتش دوزخ، شبيه خار، تلخ تر از زهر، بدتر از مردار و سوزاننده تر از آتش، كه خدا آن را به اين نام خوانده است.

برخى از جمله

«ابودرداء» آورده اندكه: در روز رستاخيز و سراى آخرت دوزخيان تيره بخت به خواست خدا سخت گرسنه مى شوند؛ به گونه اى كه اين گرسنگى بسان بدترين آتش و عذاب آنان را زير فشار مى گذارد. آن گاه غذا مى طلبند و غذايى سخت گلوگير به آنان داده مى شود. به ياد مى آورند كه در دنيا هنگامى كه گلويشان با غم و اندوه مى گرفت، به وسيله آب، گلوگير را بر طرف مى ساختند، به همين جهت آب مى طلبند. خداى دادگر آنان را به كيفر بيدادشان در زندگى دنيا هزار سال تشنه نگاه مى دارد، آن گاه از چشمه بسيار سوزان و پر حرارت، آبى بى نهايت جوشان به آنان مى نوشانند. شرايط مرگبار آن چشمه به گونه اى است كه وقتى آنان را به آنجا نزديك مى كنند، پوست چهره هايشان بريان و جدامى گردد، و زمانى كه از آن چشمه به آنان مى نوشانند، شكم آنان را پاره پاره مى كند و روده هايشان را فرومى پاشد(145)

هنگامى كه اين آيه فرود آمد، كفرگرايان به ريشخند گفتند: ما شترهاى خود را به وسيله «ضريع» چاق و چله مى كنيم، اما آن تبهكاران و حق ناپذيران دروغ گفتند، چراكه «ضريع» به گونه اى تند و تيز و بدبو و دهشتناك است كه شترها به آن لب نمى زنند! خداى فرزانه در تكذيب بافته هاى آنان اين آيه را فرو فرستاد كه:

لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ اين خوراك مرگبار، دوزخيان تيره بخت را نه فربه مى كند و نه گرسنگى سخت و مرگبارشان را فرومى نشاند.

به هر حال حسن مى گويد: من در مورد واژه «ضريع» چيزى از ياران پيامبر نشنيدم و نمى دانم منظور چيست.

پاره اى آن را به معنى زهركشنده گرفته اند، و پاره اى بر آنند كه «ضريع»

به معنى «مضرع» مى باشد و منظور اين است كه دوزخيان را ذليل و سر افكنده مى كند.

به باور «ابن كيسان» اين خار مرگبار را بدان دليل «ضريع» ناميده اند كه به خاطر شدت خشونت و تلخى اش هركس را بخوردنش ناگزير سازند، با تضرع و زارى از خوردن آن پوزش مى طلبد.

اما به باور «سعيد بن جبير» منظور از آن سنگ آتشين است.

چهره هاى شاد و شاداب در روز رستاخيز

در آيات پيش در مورد چهره هاى ذلت زده و سر افكنده، فرجام شوم آنان، سوختن و بريان شدن و ماندگاريشان در آتش، و خوراك مرگبار و نوشابه هاى عفن زده آنان سخن رفت، اينك در برابر آنان، به چهره هاى شاد و شاداب و نعمت هاى پرشكوهى كه خداوند به آنان ارزانى مى دارد توجه مى دهد و مى فرمايد:

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ

در آن روز چهره هايى شاد و شادابند.

اينان مردم شايسته كردار و درست انديشى هستند كه اثر نعمت و مهر خدا و شادى و شادمانى از سر و روى آنان هويداست و چهره هايشان فروزان است.

آن گاه مى فرمايد:

لِسَعْيِها راضِيَةٌ

اين چهره هاى شادمان از ثمره تلاش و كوشش مترقى خود در زندگى دنيا خشنودند و ارزانى دارنده آن مقام و نعمت ها را سپاس مى گويند.

سپس مى افزايد:

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ

آنان در بهشت پر طراوت و بلند مرتبه جاى دارند.

آرى، آنان در بهشت برين كه كاخهاى آن بلند و عالى است جاى خواهند داشت.

به باور پاره اى بلند و بلند جايگاهى بهشت دو گونه است: بلندى معنوى، و بلندى در مكان كه از همه جا بلندتر و پاكيزه تر است.

گفتنى است: كه بهشت خدا داراى درجات و

مراتبى است، بسان دوزخ كه دركات و طبقه هاى گوناگونى دارد.

در آيه بعد در وصف ديگرى از بهشت مى فرمايد:

لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً

در آنجا هيج گفتار بى فايده و بيهوده اى نخواهى شنيد؛ و از دروغ پردازى، افترا، اهانت و كتمان حقيقت اثرى نيست.

و مى افزايد:

فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ

در آن بهشت پرطراوت و زيبا چشمه اى روان است.

از ديدگاه برخى واژه «عين» اسم جنس مى باشد و منظور اين است كه: در بهشت زيباى خدا، در سرا و كاخ هر انسان شايسته كرداراى چشمه اى جارى است كه از هر نوشابه اى كه بخواهد و بداند، و نيز نوشابه هاى كه نديده و نشنيده است از آن مى جوشد.

و پاره اى بر آنند كه چشمه هاى بهشت با خواست بهشتيان و اشاره آنان مى جوشد و روان مى گردد، چرا كه نيازى به جدول بندى و شكافتن زمين نيست.

و نيز روشنگرى مى كند كه:

فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ

در آنجا تخت هايى پر شكوه و زيبا براى آنان رديف شده است.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اين تخت هاى پر شكوه و بر افراشته بهشتى با طلا و در و ياقوت و زبرجد آراسته شده، و به گونه اى هستند كه وقتى صاحبان آنها اراده جلوس بر آن كنند، فروتنانه فرودمى آيند و پس از نشستن آنان در جايگاه بلند خويش، باز مى گردند.

واژه «سرر» جمع «سرير» به معنى تخت و جاى شادى و شادمانى است.

به باور پاره اى بلند شدن تختهاى بهشت به خاطر آن است كه صاحبان آنها بتوانند همه جارا تماشا كنند.

و مى افزايد:

وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ

در آنجا براى بهره ورى از چشمه هاى جارى و نوشابه هاى متنوع آنها، ظرفها و

پارچ هاى گوناگون و زيبانهاده شده است، كه هر گاه انسان شايسته كردارى خواست بر دارد و به وسيله آن بنوشد، آنها را لبريز مى يابد.

واژه «اكواب» جمع «كوب» به معنى ظرف دسته دارى است كه با آن شراب پاك مى نوشند.

از ديدگاه پاره اى، در آنجا ظرفهايى است بسيار زيبا از طلا و نقره و جواهرنشان كه در برابر آنان نهاده شده است، و به وسيله آنها هر آنچه بخواهند مى نوشند و از زيبايى آنها لذت مى برند.

در اشاره به نعمت ديگر بهشت مى افزايد:

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ

و در آنجا پشتى ها و بالشهايى براى تكيه دادن بر روى تختها نشانده و رديف شده است، تا آنان بسان فرمانروايان دادگر و پرشكوه بر آنها تكيه زنند.

و مى فرمايد:

وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ

در آنجا فرشهايى زربفت و بسيار جالب و گران قيمت گسترده شده است.

از امير مؤمنان آورده اند كه آن بزرگوار به هنگام يادكردى از بهشت فرمود: انسانهاى نيك بخت در روز رستاخيز وارد بهشت مى گردند، و مى نگرند كه فرشهاى كاخهايشان از لوءلوء و مرواريد بافته شده،تختها برافراشته، ظرفهاى زيبا آماده، پشتى ها در كنار هم چيده شده و فرشها گسترده است، و اگر خداوند برايشان آنجارا روزى نساخته بود، با ديدن آن همه نعمت پرشكوه چشمانشان از حركت باز مى ايستاد و نمى ديد. آرى، آنان پس از ديدن آن نعمتها با همسران زيباى خود روبرو مى گردند و با آنها ديده بوسى مى كنند و بر تختها تكيه مى زنند، و با همه وجود مى گويند: خداى را سپاس كه مارا به سوى بهشت پر نعمت و زيباى خود راه نمود.

«قتاده» مى گويد: خداى فرزانه پر از وصف بهشت و نعمتهاى

پر شكوه آن، كه بهت و حيرت حق ناپذيران و گمراهان را بر مى انگيزد، اينك با سبك ويژه اى به شناخت خدا از راه نگرش بر پديده هاى آفرينش توجه مى دهد و مى فرمايد:

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ آيا به شتر نظاره نمى كنند كه چگونه آفريده شده است؟

از انجايى كه شتر هم كالا و ثروت كفرگرايان عصر رسالت، و هم وسيله زندگى آنان بود، با برانگيختن خردها و انديشه ها مى پرسد: آيا اينان به آفرينش اين حيوان نجيب و سودبخش نمى نگرند؟

آيا نمى انديشند كه چگونه خدا از ميان چرك و خون، شير خالص و سپيد و گوارا براى آنان مى جوشاند، و بيرون مى آورد؟ آرى، همان سان كه اين موجود شگفت، و شير آن را براى اينان آفريدم، آن نعمت هارا نيز براى بهشتيان آماده ساخته ام.

به باور گروهى منظور اين است كه: آيا اينان به آفرينش شتر نمى نگرند و به شگفتى هاى آن نمى انديشند كه چگونه خدا اين حيوان درشت و بزرگ را در برابر كودكى نا توان رام گردانيده كه آن را مى خواباند و بر آن سوار مى گردد و يا بارهاى خود را به وسيله آن جابه جا مى كند؟ راستى چه كسى به اين حيوان آموخت كه در برابر اين كودك رام باشد و به هنگام سوار شدن و پياده گرديدن و چيدن بار بخوابد؟ چرا حيوانات ديگر اين گونه نيستند، آيا نبايد با نگرش به اين پديده شگفت انگيز و هدايت آن، پديدآورنده را جست و يافت و شناخت؟ و با اين نشانه قدرت خدا، بر وجود و يكتايى و حكمت او استدلال كرد؟

از «حسن» پرسيدند، چرا در اين آيه خداى فرزانه به آفرينش شتر

توجه مى دهد، نه «فيل» كه از آن بزركتر است؟

او گفت: بدان دليل كه عرب با شتر و شگفتى هاى آن آشنا بود. بر آن سوار مى شد و از كوشت و شير و پوست و كرك آن بهره مى برد و ارزشمندترين ثروت عرب به شمار مى رفت. اين حيوان نجيب هسته خرما مى خورد و بچه مى آورد، و شير مى داد. يك كودك ناتوان افسار او را مى گرفت و اين حيوان، رام او بود و از پى او مى رفت... تا آنجايى كه آورده اند: موشى مهار شتر را گرفت و براى بردن ريسمان آن كشيد و رفت. شتر از پى آن رفت تا به لانه موش رسيد و چون موش افسار را به لانه كشيد شتر خوابيد و دهانش را بر در لانه موش نهاد! راستى اين موجود را چه كسى براى شما رام ساخته است؟

آن گاه مى پرسد:

وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ و آيا به آسمان نمى نگرند كه چگونه بر فراز سر شان بر افراشته شده است؟

راستى چگونه خداى توانا اين آسمان را بر فراز سر انسان و بر روى زمين بر افراشت؟ و ميان آسمان بلند و زمين گسترده، اين فضاى تفكرانگيز و اين هوا را قرار داد كه مايه حيات و اساس زندگى است و آن گاه پديده هاى شگفت آورى چون: خورشيد، ماه، و ستارگان را كه هر كدام نقشى شگرف و حياتى در نظام آفرينش دارند، به صورتى تفكرانگيز، پديد آورد؟

سپس مى فرمايد:

وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ

و آيا به كوه ها نمى نگرند كه چكونه بر نشانده شده اند؟

راستى خداى فرزانه چگونه اين كوه ها را بسان ميخ هاى بر دل زمين

نشاند تا حركت زمين را كنترل كنند و استوار سازند؟ به گونه كه اگر آنها نبودند زمين قرار نداشت و ساكنان خود را در دل خويش فرو مى برد.

در آيه بعد به آفرينش زمين توجه مى دهد و مى فرمايد:

وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ آيا به زمين نگاه نمى كنند كه چگونه گسترده شده است؟

اگر زمين اين گونه كه هست گسترده و پهناور نبود، چگونه مى شد روى آن زندگى كرد و از انواع نعمت هاى آن بهره مند بود؟ اين از نعمت گران خدا بر انسان است كه نعمت هيچ نعمت بخش ديگرى نمى تواند با آن برابرى كند، و در آفرينش و ويژگى هاى آن دليل هاى روشن و روشنگرى است كه اگر خردمندان در آنها بينديشند، در خواهند يافت كه اين نعمت شگفت را آفريدگارى دانا و توانا پديد آورده است.

پس از توجه دادن به اين نعمت هاى گوناگون و اين نشانه هاى قدرت و علم و يكتايى و حكمت پديد آورنده هستى، اينك قرآن روى سخن را به پيامبر مى كند و مى فرمايد:

فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ

هان اى پيامبر! اينك كه چنين است آنان را اندرز ده و نعمت هاى خدا را به يادشان آور، كه تو تنها اندرز دهنده اى و بايد نعمت هاى خدا و آثار قدرت او را برايشان بازگويى و بشناسانى، و به آنان ياد آورگردى كه آيا نبايد ارزانى دارنده اين نعمت ها را بشناسند و سپاس او را گزارند و او را عبادت كنند؟!

بدين سان خداى فرزانه دين شناسى و راه هاى شناخت خدارا بر بندگان، با روشنگرى خود آسان ساخت، به گونه اى كه در قلمرو شناخت اصول و پايه هاى دين جايى براى تقليد از

ديگرى نمى ماند، چرا كه ذات بى همتاى او به پيامبر فرمان دادكه: و پند ده، كه ايمان آوردگان را پند و اندرز سود مى بخشد، و روشنگرى مى كند كه: در اين پديده هاى گوناگون وشگفت انگيز براى كسانى كه بينديشند، نشانه هايى از يكتايى و قدرت خداست....

به باور «جبايى» و «ابو مسلم» منظور اين است كه: آنان را به اين دليل و برهان ها توجه ده و روشنگرى كن كه از اين راه بر يكتايى خدا و بى همتايى او استدلال كنند و به بارگاه او راه جويند.

آن گاه هشدار مى دهد كه:

لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ

تو هر گز بر آنان چيرگى و سلطه اى ندارى كه به ايمان و اسلام اجبارشان سازى و دين را در دل هاى آنان جاى دهى. بنا بر اين وظيفه تو روشنگرى و اندرز دهى و انديشاندن است(146) بنا بر اين به همين كار بزرگ بسنده نما و در راه رساندن پيام خدا شكيباى پيشه ساز.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: هان اى پيامبر! تو اينك به مبارزه با مخالفان وحى و رسالت فرمان نيافته اى.

به ياور پاره اى اين آيه و حكم آن به وسيله آيات جهاد نسخ گرديد، اما به باور ما اين تفسير درستى نيست، چرا كه اجبار و اكراه مردم به دين باورى و ديندارى جهاد نيست؛ با اين بيان منظور اين است كه: تو تنها براى روشنگرى راه برانگيخته شده اى، بنابراين تو كار خود را انجام ده و آنان را به سوى حق دعوت كن، كه پذيرفتن حق و يا اصلاح ناپديرى آنان برعهده تو نيست.

در آيه بعد مى فرمايد:

إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ

مگر

آن كسى كه به حق پشت كرد و كفر ورزيد و روشنگرى تو را نپديرفت...

به باور پاره اى منظور اين است كه: در آن صورت ديگر تو وظيفه اندرزدهى و روشنگرى به چنين عنصر تعصب ورز و تاريك انديشى را ندارى، چرا كه او نمى خواهد بپذيرد، نه اين كه حقيقت براى او روشن نشده و پيام خدا به او نرسيده است.

آن گاه در مورد چنين كسى مى فرمايد:

فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ

خداى دادگر چنين انسان حق ستيزى را به بزرگ ترين عذاب، كيفر خواهد كرد، و او را در آتش دوزخ ماندگار خواهد ساخت.

در ادامه آيات هشدار مى دهد كه:

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ

بى ترديد بازگشت آنان پس از مرگ به سوى ماست.

آن گاه حساب آنان نيز تنها بر عهده ماست، و ما هستيم كه پاداش كارهاى شايسته و كيفر گناهان آنان را خواهيم داد.

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ با اين بيان خدا به پيامبرش خاطرنشان مى سازد كه حق ناپذيرى آنان تو را ناراحت نسازد، چرا كه اگر آنان تو را بيازارند و دشمنى ورزند، بازگشت آنان به سوى ماست و كيفر آنان محفوظ است، همان گونه كه پاداش كارشان؛ و آنان نمى توانند از قلمرو قدرت ما فرار كنند، و به زودى آنان را در دوزخ گرفتار انواع عذاب ها خواهى نگريست.

نظم و پيوند آيات در مورد پيوند اين آيات به آيه هاى پيش - كه از بهشت و نعمت هاى گوناگون آن سخن دارد - دو نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى آياتى كه به نگرش بر آفرينش شتر، آسمان، زمين و كوه ها توجه مى دهد، به آيه دوم در

آغاز سوره پيوند دارد، و منظور اين است كه: چرا مردم گناهكار و حق ناپذير به آفرينش اين پديده هاى شگفت انگير - كه بر فراز سر و زير پا و روبه روى آنهاست - نمى انديشند تا با ديدن شگفتى هاى آنها به پديد آورنده توانا و حكيم و آگاه آنها راه يابند و خدا را بشناسند و با سپاس او و عبادت و فرمانبردارى از او، در روز رستاخير، با چهره هاى ذلت زده و زبون و سرافكنده برانگيخته نشوند؟ بلكه با چهره اى شاد و شادمان حاضر گردند.

2 - اما به باور پاره اى ديگر هنگامى كه قرآن از نعمت هاى بهشت، از آن جمله تخت هاى پرشكوه و بلند بهشتى ياد كرد، سردمداران قريش با تمسخر و تعجب پرسيدند، چگونه مى توان بر آنها تكيه زد؟ خدا در پاسخ آنان اين آيات را فروفرستاد و روشنگرى فرمود كه چگونه پديد آورنده آسمان ها و زمين و كوه ها، آنها را پديد آورد و استوار ساخت؟ و چگونه شتر را با اين آفرينش شگفت آور و بزرگى اش در برابر انسان رام ساخته است كه به هنگام سوار و پياده شدن يك كودك مى خوابد و بر مى خيزد، آن تخت هاى بلند و پرشكوه نيز در برابر انسان با فروتنى پايين مى آيند و اوج مى گيرند.

و بدين سان اين پديده هاى چهارگانه را در چشم انداز مردم قرار داد و به نگرش در آنها رهنمون داد كه هر انسانى به گونه اى مى تواند با نگرش بر آنها و نظام شگفتى كه بر آنها حاكم است، به سوى پديده آورنده توانا و فرزانه آنها راه جويد.

تفسير اطيب البيان

سوره غاشيه ، غرض سوره :توصيف روز قيامت و تقسيم شدن مردم به دو گروه سعيد و

شقي همراه با بيان وعده و وعيد.

(1) (هل اتيك حديث الغاشيه ):(آيا داستان روز فراگير قيامت به تو رسيده است )؟

(2)(وجوه يومئذخاشعه ):(درآن روزچهره هايي ازشدت شرم ،فروافكنده وذليل است ؟)

(3)(عامله ناصبه ):(ازسيمايشان خستگي وتعب ناشي ازتلاشهاي بي نتيجه نموداراست )

(4) (تصلي نارا حاميه ):(داخل آتشي سوزان مي شوند)

(5) (تسقي من عين انيه ):(و از چشمه اي سوزان به آنها نوشانده مي شود)

(6) (ليس لهم طعام الا من ضريع ):(خوراكي جز خار تهوع آور بدبو ندارند)

(7) (لا يسمن ولا يغني من جوع ):(و آنهم نه كسي را فربه مي كند ونه سيرمي سازد)قيامت را از آن جهت (غاشيه ) ناميده است كه انسانها را از هر سو احاطه مي كند وآنها را فرا مي گيرد و استفهام ابتداي آيه به منظور تعظيم و مهم جلوه دادن امر قيامت است ، مي فرمايد: آيا ماجراي روز فراگير را شنيده اي ؟ در آن روز چهره هايي از شدت اندوه و عذاب ذليل و شرمسار است ، در حاليكه براي دنيا نهايت عمل و تلاش خود راكرده اند، اما چون تلاششان بي نتيجه مانده وهيچ سودي عايدشان نشده ، خستگي و تعب از تنشان بيرون نرفته و آثار آن تلاش بي نتيجه و خستگي ناشي از آن در چهره هايشان آشكار است و ملازم آتشي هستند كه در نهايت درجه حرارت است و از چشمه اي سوزان و جوشان مي نوشند و خوراكشان از نوعي خار بدمزه و تهوع آور است (كه بدترين نوع خار است ، و هيچ حيواني آن را نمي خورد) و اين خوراك دائمي آنهاست ،ولي نه آنها را سير مي كند و

نه ايشان را فربه مي سازد.

(8) (وجوه يومئذ ناعمه ):(در آن روز چهره هايي خرسند و باطراوتند)

(9) (لسعيها راضيه ):(و آشكار است كه از تلاش خود راضيند)

(10) (في جنه عاليه ):(آنان در باغي بلند و مرتفع هستند)

(11) (لا تسمع فيها لاغيه ):(كه درآن هيچ سخن بيهوده اي نمي شنوند)

(12) (فيها عين جاريه ):(و در آن چشمه اي روان است )

(13) (فيها سرر مرفوعه ):(در آن تختهايي مرتفع قرار دارد)

(14) (و اكواب موضوعه ):(و قدحهايي كه نهاده شده )

(15) (و نمارق مصفوفه ):(و بالش ها و پشتيهاي رديف شده )

(16) (و زرابي مبثوثه ):(و فرشهايي گسترده )در اينجا در مقابله با وضع كفار و دنياطلبان به وضع اهل ايمان و تقوي مي پردازد.مي فرمايد: درآن روز چهره هايي شادمان و مسرورند و آثار برخورداري از نعمت ازچهره هايشان هويداست و از نتيجه سعي و عمل خود راضي هستند، چون اعمالشان اعمالي صالح بوده و با بهترين جزا پاداش داده شده اند، آنها در درجات مرتفع و عالي بهشت از عيشي گوارا و لذاتي بدون الم برخوردارند، بطوريكه حتي يك كلمه سخن بيهوده نمي شوند، و در بهشت چشمه هايي مانند سلسبيل و تسنيم و طهور و... جريان دارد و در آنجا تختها و تكيه گاههايي رفيع و عظيم هست (رفعت كرسيها كنايه از مقام ومنزلت كساني است كه به آنها تكيه مي زنند) و در آنجا تنگهاي شراب نهاده شده وپشتيها به صورت رديف و پشت سرهم قرار گرفته و اهل بهشت به آنهاتكيه مي زنند وفرشها و بساطهاي فاخر گسترده شده تا اهل بهشت بر آنها بنشينند.

(17) (افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت ):(آيا اينها

به شتر نظر نمي كنند كه چگونه آفريده شده ؟)

(18) (و الي السماء كيف رفعت ):(و به آسمان كه چگونه برافراشته شده ؟)

(19) (و الي الجبال كيف نصبت ):(و به كوهها كه چسان پابرجا گشته ؟)

(20) (و الي الارض كيف سطحت ):(و به زمين كه چگونه گسترانده شده ؟)بعد از ذكر وضعيت دوگروه مؤمن و كافر، اينك به تدبير ربوبي خود اشاره اي اجمالي مي نمايد و بالحني توبيخي به منكران ربوبيت مي فرمايد: چرا اينها به همين شتر ومركبي كه در اختيارشان است و ما آن را مسخر ايشان كرده ايم با نظر دقت نمي نگرند تااز خلقت عجيب او پي به قدرت خالقش ببرند و اگر در خلقت او بيانديشند و به شگفتيهاي خلقتش موشكافانه ، نظر كنند، اذعان مي كنند كه امكان ندارد، چنين موجودي بي فايده و بدون غرض و براساس تصادف و گزاف پديد آمده باشد و اينكه از ميان همه مخلوقات به شتر اشاره مي كند به جهت آنست كه در ميان مردم عرب شتر از اركان اصلي زندگي بوده .در ادامه مي فرمايد: چرا به آسمان نمي نگرند كه چگونه به اين هيئت شگفت برافراشته شده و بدون ستوني برپاگشته و انواع ستارگان و خورشيد و ماه آن را آراسته اندو جو زمين از هواي قابل تنفس بشر آكنده شده و همه اينها شايسته توجه و دقت است وهر انسان عاقلي را متوجه قدرت و حكمت خالق و مدبر آنها مي سازد.آنگاه مي فرمايد: چرا به كوهها نظر نمي كنند كه چگونه خدا آنها را برپا و محكم واداشته است و ريشه هاي آنها مانند ميخ اجزاي زمين

را محكم كرده و از مخازن آن چشمه ها و نهرها جاري مي شود و معادن را در سينه خود حفظ مي كند.و چرا به وضع زمين نمي انديشند كه چگونه خداوند آن را براي بشر گسترانده و انواع نعمات را براي بقاء نوع بشر در آن فراهم آورده ، بطوريكه شايسته سكونت انسان شده .لذا اين تدابير كلي مستند به خالق و مدبر هستي است ، پس بر انسانها واجب است كه به ربوبيت او ايمان آورند و اعتراف نمايند و تنها او را بپرستند، چون آنها در پيش رويشان عالم آخرت را دارند كه در آن برانگيخته و مبعوث شده و به حسابشان رسيدگي مي شود و مطابق اعمال نيك و بدشان جزا مي بينند.

(21) (فذكر انما انت مذكر):(پس اي پيامبر، تو تذكر بده كه تنها وظيفه تو تذكردادن است )

(22) (لست عليهم بمصيطر):(و تو بر آنها تسلطي نداري )

(23) (الا من تولي و كفر):(جز آنها كه اعراض كرده و كفر ورزيدند)

(24) (فيعذبه الله العذاب الاكبر):(كه خدا آنان را به عذاب بزرگتر قيامت معذب خواهد كرد)

(25) (ان الينا ايابهم ):(بدرستي كه آنها بازگشتشان بسوي ماست )

(26) (ثم ان علينا حسابهم ):(و سپس محققا حساب ايشان بر عهده ماست )مي فرمايد: وقتي معلوم شد كه خداي سبحان رب مردم است ودر پيش رويشان حساب و جزا را در پيش دارند، پس تو اي پيامبر، آنها را به اين حقايق تذكر بده ، كه تنهاوظيفه تو به عنوان پيامبر، همين تذكر دادن است ، به اميد آنكه آنها با طيب خاطر و بدون اكراه ايمان بياورند، چون تو قاهر و مسلط بر آنها نيستي و

نمي تواني آنها را مجبور به ايمان نمايي و فقط مي تواني افرادي را كه صلاحيت تذكر پذيري دارند (قلبهايشان ازخدا خشيت دارد) موعظه و تذكر بدهي و تو بايد آنان را موعظه كني و براي تذكرمداومت داشته باشي ، مگر كساني كه بعد از تذكرتو روي گردانيده و كفر ورزيدند كه دراين صورت ديگر لازم نيست به تذكر خود ادامه بدهي ، بلكه بايد از آنها اعراض كني وامر ايشان را به ما واگذار كني تا ما آنها را به عذاب آخرت كه به مراتب از عذاب دنيابزرگتر است ، معذب نمائيم . پس اين آيات مضموني شبيه آيات 12_9 سوره اعلي دارند كه تفسير آن گذشت .در ادامه مي فرمايد: بدرستي بازگشت آنها بسوي ماست و در نهايت آنها و همه مخلوقات بسوي ما باز مي گردند و آنگاه حسابرسي ايشان نيز برعهده ماست ،(پس لازم است فقط مرا بپرستند و از من اطاعت كنند و خود را از عذاب من حفظ نمايند)

تفسير نور

«غاشية» به معناى پوشاننده است، و منظور از آن، حادثه قيامت است كه همه را تحت پوشش قرار مى دهد. «عاملة» به معناى كوشنده و «ناصبة» به معناى كار پرمشقت است كه انسان را خسته مى كند. «حامية» به معناى بسيار داغ و «ءانية» نهايت درجه سوزندگى است.

ممكن است مراد از «وجوه»، صاحبان وجوه و چهره هاى برجسته باشد، يعنى چهره هاى شاخص هر يك از دو گروه نيك و بد.

«ضريع» به فرموده پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله چيزى است در دوزخ شبيه به خار كه از مردار بد بوتر و از آتش داغ تر و بسيار تلخ است.<815> شايد گذاردن نام «ضريع» بر

اين خار به خاطر آن باشد كه خوردن آن انسان را به فرياد و تضرّع وادار مى كند.

كارهاى پر زحمت فراوانى در دنيا انجام مى شود ولى به خاطر آنكه اخلاص در آن نيست يا طبق دستور الهى انجام نشده است و يا با عجب و غرور و منت و گناه و شرك همراه بوده، حبط مى شود و هدر مى رود و در قيامت مورد بهره قرار نمى گيرد.

در جهان بينى الهى، عنصر كار بايد با عنصر هدف و جهت و عنصر رهبرى هم سو و مقدّس باشند.

1- حادثه قيامت چنان فراگير است، كه همه بايد به فكر آن باشند. <<هل اتاك حديث الغاشية>>

2- هر تلاش و زحمتى، در قيامت مفيد نخواهد بود. <<عاملة ناصبة>>

3- تنها گروه مخلص از تلاش هاى خود بهره خواهند گرفت. <<لسعيها راضية>>

4- معاد جسمانى است، زيرا مسئله چاقى و لاغرى تنها در مورد اجسام قابل قبول است. <<لايُسمن>>

«ناعمة» به معناى در ناز و نعمت به سر بردن و «لاغية» به معناى گفتار بيهوده است.

1- شادى و خرّمى واقعى در چهره منعكس مى شود. <<وجوه... ناعمة >>رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمير.

2- نعمت هاى بهشت و الطاف خاص الهى، از نتايج سعى و تلاش است. <<ناعمة لسعيها>>

3- سختى كار در دنيا زودگذر است ولى شادمانى و كاميابى دائمى در آخرت را به همراه دارد. <<لسعيها راضية>>

4- بهشت، نقطه اعتلاى مادى و معنوى است. <<جنّة عالية>>

5 - كسانى كه در دنيا از لغو دورى كنند، در سراى ديگر، در فضاى بدون لغو زندگى خواهند كرد.<<لا تسمع فيها لاغية>>

6- در بهشت نه تنها لغو نيست بلكه كلامى كه به نحوى سبب پديد آمدن لغو هم شود وجود ندارد. <<لا تسمع

فيها لاغية>>

كلمه «عين» به معناى چشمه، بر يك يا چند چشمه قابل تطبيق است و به دليل آيه 15 سوره ذاريات، چشمه هاى بهشتى متعدد است. <<ان المتقين فى جنّات و عيون>>

«سُرر» و «سرور» از يك ريشه است. سرير به تختى گفته مى شود كه براى سرور باشد و كلمه «مرفوعة» نشانه جايگاه بلند تخت هاى بهشتى است كه بر صحنه هاى ديدنى بهشت اشراف دارد.

«اكواب» جمع «كوب» بر وزن خوب به معناى قدحى است كه دسته ندارد. در سوره واقعه آيات 17 و 18 انواع ظرف ها آمده است. <<باكواب و اباريق و كأس من معين>>

«نمارق» جمع «نمرقة» به معناى بالش و پشتى كوچك است. «زرابىّ» فرش فاخر و زربافت است.

1- عظمت چشمه هاى بهشتى قابل شناخت نيست. <<فيها عين جارية >>(كلمه «عين» نكره آمده است.

2- جايگاه بهشتيان، رفيع و بلند است، نه آنكه روى زمين بنشينند. <<سُرر مرفوعة>>

اگر روحيه تفكر در انسان باشد، همه هستى كلاس درس است. يك چوپان در بيابان هم گويى در بزرگترين كتابخانه هاى دنياست؛ زير پايش زمين است، بالاى سرش آسمان، در اطرافش كوهها و جلوى رويش شترها، و اگر در هر يك دقت كند، اسرار بسيارى را كشف مى كند. مثلاً شتر از ا

ب بيشتر مى دود، از الاغ بيشتر بار مى برد. در ميان حيوانات بعضى براى سوارى، بعضى براى گوشت و بعضى براى شير مورد استفاده قرار مى گيرند، ولى شتر همه چيزش قابل استفاده است. پلك هايش در برابر باد و خاك بيابان مقاوم است، در كوهان خود چربى و غذا را ذخيره كر

در برابر گرسنگى مقاوم است. در بدنش آب را نگهدارى كرده و در برابر تشنگى مقاوم است، راه را مى داند، چنان رام است

كه صدها شتر تسليم يك ساربان مى شوند، كف پاى او براى ريگزار آفريده شده، گردن او پله سوار شدن و اهرم بار برداشتن و خلاصه به قول عربها، شتر كش

بيابانهاست. قوى ترين، كم خرج ترين، پرفايده ترين و آرام ترين و بردبارترين حيوان است.

پيدايش آسمانها و كوهها و زمين تصادفى نيست، بلكه كاملاً حكيمانه آفريده شده و در جاى خود قرار داده شده اند.

در هر نعمتى يك جهتى برجستگى دارد (در شتر، نحوه ى آفرينش؛ در آسمان، بلندى؛ در زمين، گستردگى و در كوهها نحوه ى نصب شدن).

آسمان ها، كرات، مَدار كرات، نظم و حساب آنها كه هر روز گوشه اى از عجايب آنها كشف مى شود، از عرصه هاى هميشگى مطالعه و كشف و تأمّل هستند.

كوه ها و ريشه هاى آنها در دل زمين، مثل ميخها و حلقه هاى زنجير زمين را از تزلزل و اضطرابى كه در اثر مواد گداخته درون زمين پديد مى آيد، حفظ مى كنند، برفها را در خود ذخيره نموده و به تدريج روانه مى كنند، جلو طوفان ها را گرفته و سبب تصفيه هوا مى شوند، مخ

انواع معدن ها و مواد صنعتى بوده و علاماتى براى مسافران و بسترى براى پرورش بعضى از گياهان هستند. ديگر كوهها از طريق انواع سنگهاى قيمتى و زينتى مثل عقيق يا سنگهاى عمرانى همچون مرمر در ساختمان ها، سرمايه اى پايان ناپذير براى بشر هستند و خلاصه در اين آيا

ه مسائل جهان شناسى و حتّى تمام مسائلى همچون كشاورزى، دامدارى، صنعت و امور فضايى به نحوى اشاره شده است.

1- كسانى كه در كشف حقايق هستى عميق نمى شوند، مورد سرزنش خداوند هستند. <<افلا ينظرون>>

2- از محسوسات عبور كنيد تا به معقولات برسيد. <<افلا ينظرون...>>

3- در معاد و نعمت هاى ويژه بهشتيان شك نكنيد، مگر آفريده هاى عجيب خدا را

در دنيا نمى بينيد؟ <<افلا ينظرون الى الابل>>

4- همان گونه كه اصل آفريده ها دليل بر وجود خداست چگونگى و پيچيدگى آفريده ها هم دليل بر قدرت و علم و حكمت اوست. <<كيف، كيف، كيف، >>

تذكّر براى اتمام حجت است تا كافران در قيامت نگويند: <<لولا ارسلت الينا رسولاً فنتّبع>><816> خدايا! چرا براى ما هشدار دهنده اى نفرستادى، كه از او پيروى كنيم. البتّه جز صاحبان خرد از اين تذكّرها پند نمى گيرد. <<انّما يتذكّر اولوا الالباب>><817>

در سوره قبل (سوره اعلى) خداوند به پيامبرش دستور تذكّر داد و فرمود: تو تذكّر بده كه هر كس خشيت دارد متذكّر مى شود و افراد شقى از تذكّر دورى خواهند كرد و به بزرگترين عذاب گرفتار خواهند شد. <<يتجنّبها الاشقى الّذى يصلى النّار الكبرى>>

در اين سوره نيز مى فرمايد: تو تذكّر بده ولى بدان كه گروهى اعراض خواهند كرد و به عذاب اكبر گرفتار خواهند شد. <<الاّ من تولّى و كَفَر فَيُعذّبه اللّه العذاب الاكبر>> به هر حال «نار كبرى در سوره اعلى و «عذاب اكبر» در اين سوره، كيفر كسانى است كه تذكّرپ

ر نيستند و پند و اندرز الهى را پشت گوش مى اندازند.

«مُصيطر» از «سطر» و «سيطره» به كسى گفته مى شود كه افراد تحت امر خود را به بند مى كشد و آنان را در جهتى كه خود مى خواهد تنظيم مى كند.

امام صادق عليه السلام فرمود: «كلّ امّة يحاسبها امام زمانها يعرف الائمة اوليائهم و اعدائهم سيماهم و هو قوله <<و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم>><818>» حساب هر امت به عهده امام زمان آنهاست و امامان، دوستان و دشمنان خود را از سيمايشان مى شناسند،

انگونه كه در سوره اعراف چنين آمده است.

در زيارت جامعه خطاب

به معصومين عليهم السلام نيز مى خوانيم: «و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم»<819> رجوع مردم به سوى شماست و حساب مردم با شماست. از امام كاظم و امام باقر و امام هادى عليهم السلام نيز اين معنا نقل شده است.<820>

جمله <<الاّ من تولّى و كفر>>، استثناء از جمله ى <<انّما انت مذكّر>> است. يعنى اى پيامبر تو تذكّر دهنده اى، جز آن كه كفر ورزد، كه تذكّر تو در او اثرى ندارد.

امام باقرعليه السلام فرمود: مراد از عذاب اكبر، عذاب شديد و ابدى است.<821>

1- پيامبر، مأمور به وظيفه است نه نتيجه. <<انّما انت مُذكّر>> (پيامبرصلى الله عليه وآله براى هدايت مردم اهتمام وحرص داشت و خداوند به او فرمود: وظيفه تو فقط تذكّر است.)

2- وظيفه پيامبران، تذكّر است نه تسلط و تحميل عقيده. <<لَسْت عليهم بمصيطر>>

3- بى اعتنايى مردم، وظيفه را ساقط نمى كند. <<انما انت مذكّر لَست عليهم بمصيطر>>

4- منشأ كفر، عناد و لجاجت و روى گردانى از حق و حقيقت است. <<من تولّى و كفر>>

5 - قهر خدا درجاتى دارد. <<العذاب الاكبر>>

6- فرار از قهر الهى براى هيچكس امكان ندارد. <<انّ الينا ايابهم>>

7- حسابرسى از سنّت هايى است كه خداوند بر خود واجب كرده است. <<انّ علينا حسابهم>>

«والحمد للّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Ghashiyah means that which overshadows or overwhelms-a terrible thing or event which makes people lose their senses. The day of judgement is indicated as an event when all that which we have seen and experienced in the life of this world will be lost and the only reality before us will be the process of reckoning.

Verses 2 to 7 describe the conditions in which the disbelievers, the transgressors and

those who opposed the true servants of Allah in this world will live for ever. Dhari is understood to be a bitter and thorny plant, loathsome in smell and appearance.

Verses 8 to 16 describe the state of bliss in which the righteous will live for ever.

Aqa Mahdi Puya says:

The enjoyments referred to in these verses are the figurative presentation of the heavenly bliss which the souls of the righteous will live through.

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

As evidence of Allahs mercy to mankind a few signs have been referred to, which are full of meaning, design and goodness to man. To prove the purposefulness of creation mans attention has been drawn to the book of nature. The camel, a domesticated animal, serves the dwellers of the desert in many ways. The blue sky high above us is a source of many bounties mankind receive for sustenance. The mountains not only stabilize the earth but also store water, moderate climate, provide stone for many purposes; and there are other services they render which are known to the students of physical geography. The earth is a globe, yet it seems to be spread out before us in plains, valleys, hills and deserts.

Seeing these things man must

find out the divine plan and purpose of his life in this world.

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

The prophet of Allah is sent to teach, preach and guide the people, but not to force people to adopt the right path.

Musaytir has been used here in the sense of an enforcer or compeller who forces or coerces in order to make any one carry out commands against ones will under duress. As has been said in Baqarah: 256, there is no compulsion in religion, so the prophet of Allah is not a compeller in this sense, otherwise as the vicegerent of Allah he has the authority to execute His divine legislative will. It is Allah who will punish the transgressors.

Aqa Mahdi Puya says:

The authority of Allah is absolute, yet all the functionaries carrying out His authority on His behalf, such as the prophets, the Imams as their successors, the angels and the spirits, are authorised by Him to execute His will.

(see commentary for verse 21)

(see commentary for verse 21)

(see commentary for verse 21)

(see commentary for verse 21)

(see commentary for verse 21)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109