87. سوره الأعلي

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الأعلي

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى (1)

الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى (2)

وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى (3)

وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى (4)

فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى (5)

سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى (6)

إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى (7)

وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى (8)

فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى (9)

سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى (10)

وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (11)

الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى (12)

ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (13)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (14)

وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (15)

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا (16)

وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (17)

إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى (18)

صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى (19)

آشنايي با سوره

87- اعلى [برتر]

در آيه اول خدا را با صفت «برتر» بيان كرده است و به تسبيح او، كه آفريدگار و مدبر جهان است فرمان داده است. در اين سوره، حيات برتر و جاودانه آخرت، و «فلاح در سايه «تزكيه و «ذكر» و «نماز» مطرح شده، و همه، در رابطه با توحيد الهى است. پيامبر اين سوره را دوست داشت و در نماز جمعه و عيد فطر و قربان آن را مى خواند و ذكر سجده را از آيه اول اين سوره الهام گرفته است. بعد از سوره تكوير و در اوائل بعثت در مكه نازل شده و داراى 19 آيه مى باشد.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{سَبِّحِ} فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {اسْمَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {الْأَعْلَى} نعت تابع

{الَّذِي} نعت تابع {خَلَقَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فَسَوَّى} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَالَّذِي} (و) حرف عطف / معطوف تابع {قَدَّرَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فَهَدى} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَالَّذِي} (و)

حرف عطف / معطوف تابع {أَخْرَجَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {الْمَرْعى} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{فَجَعَلَهُ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {غُثاءً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {أَحْوى} نعت تابع

{سَنُقْرِئُكَ} (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير {فَلا} (ف) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {تَنْسى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

{إِلاَّ} حرف استثنا {ما} مستثنى، منصوب {شاءَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {إِنَّهُ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {يَعْلَمُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر إنَّ محذوف {الْجَهْرَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَما} (و) حرف عطف / معطوف تابع {يَخْفى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَنُيَسِّرُكَ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير {لِلْيُسْرى} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

{فَذَكِّرْ} (ف) رابط جواب براى شرط /

فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {إِنْ} حرف شرط جازم {نَفَعَتِ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث {الذِّكْرى} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{سَيَذَّكَّرُ} (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {مَنْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {يَخْشى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَيَتَجَنَّبُهَا} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {الْأَشْقَى} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{الَّذِي} نعت تابع {يَصْلَى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {النَّارَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الْكُبْرى} نعت تابع

{ثُمَّ} حرف عطف {لا} حرف نفى غير عامل {يَمُوتُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {يَحْيى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{قَدْ} حرف تحقيق {أَفْلَحَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {مَنْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {تَزَكَّى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَذَكَرَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {اسْمَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {رَبِّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه)

ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَصَلَّى} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{بَلْ} حرف اضراب {تُؤْثِرُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الْحَياةَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الدُّنْيا} نعت تابع

{وَالْآخِرَةُ} (و) حاليه / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {خَيْرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {وَأَبْقى} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {هذا} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {لَفِي} (ل) حرف مزحلقه / حرف جر {الصُّحُفِ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف {الْأُولى} نعت تابع

{صُحُفِ} بدل تابع {إِبْراهِيمَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَمُوسى} (و) حرف عطف / معطوف تابع

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Sabbihi isma rabbika al-aAAla

2.Allathee khalaqa fasawwa

3.Waallathee qaddara fahada

4.Waallathee akhraja almarAAa

5.FajaAAalahu ghuthaan ahwa

6.Sanuqri-oka fala tansa

7.Illa ma shaa Allahu innahu yaAAlamu aljahra wama yakhfa

8.Wanuyassiruka lilyusra

9.Fathakkir in nafaAAati alththikra

10.Sayaththakkaru man yakhsha

11.Wayatajannabuha al-ashqa

12.Allathee yasla alnnara alkubra

13.Thumma la yamootu feeha wala yahya

14.Qad aflaha man tazakka

15.Wathakara isma rabbihi fasalla

16.Bal tu/thiroona alhayata alddunya

17.Waal-akhiratu khayrun waabqa

18.Inna hatha lafee alssuhufi al-oola

19.Suhufi ibraheema wamoosa

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

نام پروردگار والاى خود را به پاكى بستاى: (1)

همان كه آفريد و هماهنگى بخشيد. (2)

و آنكه اندازه گيرى كرد و راه نمود. (3)

و آنكه چمنزار را برآورد؛ (4)

و پس [از چندى آن را خاشاكى تيره گون گردانيد. (5)

ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى بر تو خواهيم خواند، تا فراموش نكنى؛ (6)

جز آنچه خدا خواهد، كه او آشكار و آنچه را كه نهان است مى داند. (7)

و براى تو آسانترين [راه را فراهم مى گردانيم. (8)

پس پند ده، اگر پند سود بخشد. (9)

آن كس كه ترسد، بزودى عبرت گيرد. (10)

و نگون بخت، خود را از آن دور مى دارد؛ (11)

همان كس كه در آتشى بزرگ در آيد؛ (12)

آنگاه نه در آن مى ميرد و نه زندگانى مى يابد. (13)

رستگار آن كس كه خود را پاك گردانيد؛ (14)

و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد. (15)

ليكن [شما] زندگى دنيا را بر مى گزينيد؛ (16)

با آنكه [جهان آخرت نيكوتر و پايدارتر است. (17)

قطعاً در صحيفه هاى گذشته اين [معنى هست، (18)

صحيفه هاى ابراهيم و موسى. (19)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» منزّه شمار نام پروردگار بلندمرتبه ات را!

«2» همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد،

«3» و همان كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود،

«4» و آن كس را كه چراگاه را به وجود آورد،

«5» سپس آن را خشك و تيره قرار داد!

«6» ما بزودى [قرآن را] بر تو مى خوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد،

«7» مگر آنچه را خدا بخواهد، كه او آشكار و نهان را مى داند!

«8» و ما تو را براى انجام هر كار خير آماده مى كنيم!

«9» پس تذكّر ده اگر تذكّر مفيد باشد!

«10» و بزودى كسى كه از خدا مى ترسد متذكّر مى شود.

«11» امّا بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزيند،

«12» همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود،

«13» سپس در آن آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود!

«14» به يقين كسى كه پاكى جست [و خود را تزكيه كرد]، رستگار شد.

«15» و [آن كه] نام پروردگارش را ياد كرد سپس نماز خواند!

«16» ولى شما زندگى دنيا را مقدم مى داريد،

«17» در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است!

«18» اين دستورها در كتب آسمانى پيشين [نيز] آمده است،

«19» در كتب ابراهيم و موسى.

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

نام پروردگار برتر و بلند مرتبه ات را [از هرچه رنگ شرك خفى و جلى دارد] منزّه و پاك بدار. (1)

آنكه آفريد، پس درست و نيكو گردانيد. (2)

و آنكه اندازه قرار داد و هدايت كرد، (3)

و آنكه چراگاه را رويانيد، (4)

و آن را خاشاكى سياه گردانيد، (5)

به زودى قرآن

را بر تو مى خوانيم، پس هرگز فراموش نخواهى كرد، (6)

جز آنچه را خدا بخواهد، كه او آشكار و آنچه را پنهان است، مى داند. (7)

و تو را براى آسان ترين راه [كه شريعت سمحه و سهله است] آماده مى كنيم. (8)

پس [مردم را] اندرز ده، اگر اندرز سودمند افتد. (9)

كسى كه از خدا مى ترسد، به زودى متذكّر مى شود. (10)

و كسى كه از همه بدبخت تر است از آن كناره مى گيرد. (11)

همان كسى كه در آتش بزرگ تر درمى آيد. (12)

آن گاه در آنجا نه مى ميرد و نه به خوشى زندگى مى كند. (13)

بى ترديد كسى كه خود را [از زشتى هاى باطن و ظاهر] پاك كرد، رستگار شد. (14)

و نام پروردگارش را ياد كرد، پس نماز خواند. (15)

[ولى شما منكران لجوج به سوى راه رستگارى نمى رويد] بلكه زندگى دنيا را [بر آن] ترجيح مى دهيد. (16)

در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است. (17)

همانا اين [حقايق] در كتاب هاى آسمانى پيشين هست. (18)

[در] كتاب هاى ابراهيم وموسى. (19)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

اى رسول ما، به نام خداى خود كه برتر و بالاتر از همه موجوداتست به تسبيح و ستايش مشغول باش (1)

آن خدائى كه عالم را خلق كرد و همه را به حد كمال خود رسانيد (2)

آن خدائى را كه هر چيز را قدر و اندازه اى داد و به راه كمالش هدايت نمود (3)

آن خدائى كه گياه را سبز و خرم از زمين برويانيد (4)

و آنگاه خشك و سياه گردانيد (5)

و ما آيات قرآن را بر تو مكرر قرائت مى كنيم تا هيچ فراموش نكنى (6)

مگر آنچه خدا خواهد كه از يادت برد كه او به امور آشكار و پنهان عالم آگاهست (7)

و ما تو را بر طريقه شريعت سهل و آسان موفق مى داريم (8)

پس به آيات الهى خلق را اگر سودمند افتد متذكر ساز (9)

البته هر كه خداترس باشد به اين تذكر پند ميگيرد (10)

و آنكه شقى تر نفس و بدبختترين مردم است آن پند و موعظه الهى نپذيرد و از آن دورى گزيند (11)

آنكس عاقبت به آتش بسيار سخت دوزخ درافتد (12)

و در آن دوزخ نه بميرد تا راحت شود و نه زنده ماند و برخوردار از زندگانى باشد (13)

حقا فلاح و رستگارى يافت آن كسى كه تزكيه نفس كرد (14)

و به ذكر نام خدا به نماز و طاعت پرداخت (15)

اما مردم از جهل و غفلت از پى اين سعادت نروند بلكه زندگانى دنيا را بگزينند و عزيز دارند (16)

در صورتى كه منزل آخرت بسى بهتر و پاينده تر از دنياى چند روزه است (17)

اين گفتار به حقيقت در كتب رسولان پيشين ذكر شده (18)

بخصوص قبل از قرآن در صحف ابراهيم و تورات موسى مفصل بيان گرديده است (19)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

نام پروردگار بلندمرتبه ات را به پاكى ياد كن. (1)

همان كه آفريد و سامان بخشيد. (2)

و آنكه (هر چيز را) اندازه اى نهاد و هدايت كرد. (3)

آنكه (گياه) چراگاه را رويانيد. (4)

و سرانجام آن را خشك و تيره كرد. (5)

ما تو را به قرائت درست وامى داريم، پس فراموش نخواهى كرد. (6)

مگر آنچه خدا بخواهد كه او بى گمان

آشكار و نهان را مى داند. (7)

و ما تو را براى آسان ترين (راه دعوت) آماده مى سازيم. (8)

پس تذكّر بده، (البتّه) اگر تذكّر مفيد افتد. (9)

هر كس خشيت الهى داشته باشد، بزودى پند گيرد. (10)

و بدبخت ترين افراد از آن دورى كند. (11)

همان كس كه به آتش بزرگ درافتد. (12)

پس در آنجا نه بميرد و نه زندگانى كند. (13)

به راستى رستگار شد آن كس كه خود را (از پليدى ها) پاك گردانيد. (14)

نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گذارد. (15)

ولى شما زندگى دنيا را ترجيح مى دهيد. (16)

و حال آنكه آخرت بهتر و ماندگارتر است. (17)

اين سخن در كتب آسمانى پيشين نيز آمده است. (18)

كتاب هاى ابراهيم و موسى. (19)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

نام پروردگار والاترت را - كه برتر از همه چيزهاست - به پاكى بستاى. (1)

آن كه آفريد - آفريدگان را - و راست و هموار ساخت - سامان بخشيد -. (2)

و آن كه اندازه كرد پس راه نمود. (3)

و آن كه [گياه] چراگاه را بيرون آورد - برويانيد -. (4)

پس آن را خاشاكى خشك و سياه گردانيد. (5)

زودا كه تو را [به قرآن] خوانا گردانيم پس فراموش نمى كنى، (6)

مگر آنچه خداى خواهد، همانا او آشكار را مى داند و نيز آنچه را پنهان و پوشيده است. (7)

و تو را براى آسانترين راه آماده مى سازيم - تو را توفيق پيمودن راه آسان در تبليغ اسلام مى دهيم، يا به شريعت آسان راه مى نماييم -. (8)

پس پند ده و يادآورى كن اگر پند دادن و يادآورى سود داشته باشد.

(9)

زودا كه پند گيرد آن كه [از خداى] مى ترسد. (10)

و بدبخت ترين [مردم] از آن (پند) كناره مى گيرد. (11)

آن كه به آن آتش بزرگ - دوزخ - درمى آيد، (12)

آنگاه در آن آتش نه مى ميرد و نه زنده مى ماند. (13)

براستى رستگار شد هر كه پاكى ورزيد - از كفر و شرك و گناهان -، (14)

و نام پروردگارش را ياد كرد - به توحيد و تكبير - پس نماز گزارد. (15)

بلكه شما زندگى اين جهان را برمى گزينيد، (16)

و حال آنكه آن جهان بهتر و پاينده تر است. (17)

هرآينه اين - كه ياد شد - در كتابهاى پيشينيان هست، (18)

[در] كتابهاى ابراهيم و موسى. (19)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

نام پروردگار بزرگ خويش را به پاكي ياد كن: (1)

آن كه آفريد و درست اندام آفريد. (2)

و آن كه اندازه معين كرد. سپس راه نمود. (3)

و آن كه چراگاهها را رويانيد، (4)

سپس خشك و سياه گردانيد. (5)

زودا كه براي تو بخوانيم، مباد كه فراموش كني . (6)

مگر آنچه خدا بخواهد. اوست كه آشكارا و نهان را مي داند. (7)

و تو را به كيش آسان توفيق دهيم. (8)

اگر پند دادنت سود كند، پند ده . (9)

آن كه مي ترسد، پند مي پذيرد. (10)

و بدبخت از آن دوري مي گزيند: (11)

آن كه به آتش بزرگ جهنم درافتد، (12)

و در آنجا نه بميرد و نه زنده باشد. (13)

هر آينه پاكان رستگار شدند، (14)

آنان كه نام پروردگار خود را بر زبان آوردند و نماز گزاردند. (15)

آري ، شما زندگي

اين جهان را بر مي گزينيد، (16)

حال آنكه آخرت بهتر و پاينده تر است. (17)

اين سخن در صحيفه هاي نخستين است: (18)

صحيفه هاي ابراهيم و موسي . (19)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

به نام پروردگارت كه بلندمرتبه است، تسبيح گوى (1)

همانكه آفريد و سامان بخشيد (2)

همان كسى كه اندازه آفرينى و رهنمايى كرد (3)

و همان كسى كه چراگاه ها[ى سبز و خرم] رويانيد (4)

و سرانجام آن را خاشاكى [پژمرده و] سياه گردانيد (5)

زودا كه تو را به خواندن آوريم و از ياد مگذارى (6)

مگر آنچه خدا خواهد، كه او آشكار و نهان را مى داند (7)

و در كار تو آسانى پديد آوريم (8)

پس اندرز ده، اگر [دهى] اندرز سود دهد (9)

زودا كسى كه خشيت پيشه كرده است، پند گيرد (10)

و شقاوتپيشه از آن دورى كند (11)

همان كسى كه به آتش سترگ درآيد (12)

آنگاه در آنجا نه بميرد و نه زنده بماند (13)

به راستى هر كس پاكدلى پيشه كرد، رستگار شد (14)

و [هر كس] كه نام پروردگارش را ياد كرد و نيايش كرد (15)

حق اين است كه شما زندگانى دنيا را بر مى گزينيد (16)

و حال آنكه آخرت بهتر و پاينده تر است (17)

اين [نكته] در كتب آسمانى پيشين هم هست (18)

در صحف ابراهيم و موسى (19)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

تسبيح گوى نام پروردگار خويش را آن برتر (1)

آنكه آفريد پس راست كرد (2)

و آنكه تقدير كرد پس هدايت كرد (3)

و آنكو برون آورد چراگاه را (4)

پس گردانيدش خشك سياه (5)

زود است بخوانيم بر تو (خوانا گردانيمت) تا فرامواش نكنى (6)

مگر آنچه خواهد خدا كه او مى داند آشكار را و آنچه نهان شود (7)

و روان گردانيمت بسوى آسانى (8)

پس يادآورى

كن اگر سود دهد يادآوردن (9)

زود است يادآورد آنكه مى ترسد (10)

و دورى گزيندش بدبخت ترى (11)

كه مى چشد آتش بزرگتر را (12)

پس نميرد در آن و نه زنده شود (13)

همانا رستگار شد آنكه پاكى جست (14)

و ياد كرد نام پروردگارش را پس نماز گزارد (15)

بلكه برمى گزينيد زندگانى دنيا را (16)

و آخرت بهتر است و پايدارتر (17)

همانا اين است در نامه هاى نخستين (18)

نامه هاى ابراهيم و موسى (19)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Celebrate the Name of your Lord, the Most Exalted,

2 who created and proportioned,

3 who determined and guided,

4 who brought forth the pasture,

5 then turned it into a black scum.

6 We shall have you recite [the Qur’an], then you will not forget [any of it]

7 except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden.

8 We shall smooth your way to [preach] the easiest [canon].

9 So admonish, for admonition is indeed beneficial:

10 he who fears will take admonition,

11 and the most wretched will shun it

12 —he who will enter the Great Fire,

13 then neither live in it, nor die.

14 Felicitous is he who purifies himself,

15 celebrates the Name of his Lord, and prays.

16 Rather you prefer the life of this world,

17 while the Hereafter is better and more lasting.

18 This is indeed in the former scriptures,

19 the scriptures of Abraham and Moses.

ترجمه انگليسي شاكر

Glorify the name of your Lord, the Most High, (1)

Who creates, then makes complete, (2)

And Who makes (things) according to a measure, then guides (them to their goal), (3)

And Who brings forth herbage, (4)

Then makes it dried up, dust-colored. (5)

We will make you recite so you shall not forget, (6)

Except what Allah pleases, surely He knows the manifest, and what is hidden. (7)

And We will make your way smooth to a state of ease. (8)

Therefore do remind, surely reminding does profit. (9)

He who fears will mind, (10)

And the most unfortunate one will avoid it, (11)

Who shall enter the great fire; (12)

Then therein he shall neither live nor die. (13)

He indeed shall be successful who purifies himself, (14)

And magnifies the name of his Lord and prays. (15)

Nay! you prefer the life of this world, (16)

While the hereafter is better and more lasting. (17)

Most surely this is in the earlier scriptures, (18)

The scriptures of Ibrahim and Musa. (19)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Glorify the name of your Lord, the All-Highest ,

(2) Who has created and fashioned,

(3) Who has proportioned and guided,

(4) Who brings forth pasturage,

(5) then turns it into weather-beaten stubble.

(6) We shall make you recite, so do not forget [anything]

(7) except whatever God may wish; He knows the obvious and what is hidden.

(8) We will make it easy for you to take the easy way,

(9) so remind [men], if reminding will benefit [anyone].

(10) Anyone who feels afraid will be reminded

(11) while the unluckiest,

(12) the one who will roast in the greatest Fire, shunts it aside;

(13) then he will neither die in it, nor yet live there.

(14) Anyone who purifies himself,

(15) mentions his Lord's name and prays, will prosper.

(16) Instead you prefer worldly life

(17) whereas the Hereafter is better and more enduring.

(18) This has been [written] on the

earliest scrolls,

(19) the scriptures of Abraham and Moses.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Magnify the Name of thy Lord the Most High (1)

who created and shaped, (2)

who determined and guided, (3)

who brought forth the pasturage (4)

then made it a blackening wrack. (5)

We shall make thee recite, to forget not (6)

save what God wills; surely He knows what is spoken aloud and what is hidden. (7)

We shall ease thee unto the Easing. (8)

Therefore remind, if the Reminder profits, (9)

and he who fears shall remember, (10)

but the most wretched shall flout it, (11)

even he who shall roast in the Great Fire, (12)

then he shall neither die therein, nor live. (13)

Prosperous is he who has cleansed himself, (14)

and mentions the Name of his Lord, and prays. (15)

Nay, but you prefer the present life; (16)

and the world to come is better, and more enduring. (17)

Surely this is in the ancient scrolls, (18)

the scrolls of Abraham and Moses. (19)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Praise the name of thy Lord the Most High, (1)

Who createth, then disposeth; (2)

Who measureth, then guideth; (3)

Who bringeth forth the pasturage, (4)

Then turneth it to russet stubble. (5)

We shall make thee read (O Muhammad) so that thou shalt not forget (6)

Save that which Allah willeth. Lo! He knoweth the disclosed and that which still is hidden; (7)

And We shall ease thy way unto the state of ease. (8)

Therefor remind

(men), for of use is the reminder. (9)

He will heed who feareth, (10)

But the most hapless will flout it, (11)

He who will be flung to the great fire (12)

Wherein he will neither die nor live. (13)

He is successful who groweth, (14)

And remembereth the name of his Lord, so prayeth. (15)

But ye prefer the life of the world (16)

Although the Hereafter is better and more lasting. (17)

Lo! This is in the former scrolls, (18)

The Book of Abraham and Moses. (19)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Glorify the name of thy Guardian-Lord Most High. (1)

Who hath created and further given order and proportion; (2)

Who hath ordained laws. And granted guidance; (3)

And Who bringeth out the (green and luscious) pasture. (4)

And then doth make it (but) swarthy stubble. (5)

By degrees shall We teach thee to declare (the Message) so thou shalt not forget (6)

Except as Allah wills: For He knoweth what is manifest and what is hidden. (7)

And We will make it easy for thee (to follow) the simple (Path). (8)

Therefore give admonition in case the admonition profits (the hearer). (9)

The admonition will be received by those who fear (Allah): (10)

But it will be avoided by those most unfortunate ones. (11)

Who will enter the Great Fire (12)

In which they will then neither die nor live. (13)

But those will prosper who purify themselves. (14)

And glorify the name of their Guardian-Lord and

(lift their hearts) in Prayer. (15)

Nay (behold) ye prefer the life of this world; (16)

But the Hereafter is better and more enduring. (17)

And this is in the Books of the earliest (Revelations) (18)

The Books of Abraham and Moses. (19)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Glorifie le nom de ton Seigneur, le Très Haut,

2. Celui Qui a crée et agencé harmonieusement,

3. qui a décrété et guidé,

4. et qui a fait pousser le pâturage,

5. et en a fait ensuite un foin sombre.

6. Nous te ferons réciter (le Coran), de sorte que tu n'oublieras

7. que ce qu'Allah veut. Car, Il connaît ce qui paraît au grand jour ainsi que ce qui est caché.

8. Nous te mettrons sur la voie la plus facile.

9. Rappelle, donc, où le Rappel doit être utile.

10. Quiconque craint (Allah) s'[en] rappellera,

11. et s'en écartera le grand malheureux,

12. qui brûlera dans le plus grand Feu,

13. où il ne mourra ni ne vivra.

14. Réussit, certes, celui qui se purifie,

15. et se rappelle le nom de son Seigneur, puis célèbre la Salat.

16. Mais, vous préférez plutٍt la vie présente,

17. alors que l'au-delà est meilleur et plus durable.

18. Ceci se trouve, certes, dans les Feuilles anciennes,

19. les Feuilles d'Abraham et de Moïse.

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Glorifica el nombre de tu Señor, el Altísimo,

2. Que ha creado y dado forma armoniosa,

3. Que ha determinado y dirigido,

4. Que ha sacado el pasto

5. y, luego, hecho de él obscuro heno!

6. Te haremos recitar y, así no olvidarás,

7. salvo lo que Alá quiera. Él conoce lo patente y lo escondido.

8. Te facilitaremos el acceso a la mayor felicidad.

9. ¡Amonesta, pues, si la

amonestación aprovecha!

10. Se dejará amonestar quien tenga miedo de Alá,

11. y la evitará el infame,

12. que arderá en el tan grande Fuego.

13. sin en él morir ni vivir.

14. ¡Bienaventurado, en cambio, quien se purifique,

15. quien mencione el nombre de su Señor y ore!

16. Pero preferís la vida de acá,

17. siendo así que la otra es mejor y más duradera.

18. Esto se encuentra en las Hojas primeras,

19. las Hojas de Abraham y de Moisés.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Preise den Namen deines Herrn, des Hِchsten,

2. Der da erschafft und vollendet,

3. Und Der bestimmt und leitet,

4. Der die Weide hervorbringt,

5. Und sie dann schwarz verdorren lنكt.

6. Wir werden dich (den Koran) lehren, und du wirst (ihn) nicht vergessen,

7. Es sei denn, was Allah will. Fürwahr, Er kennt, was offen ist und was verborgen.

8. Und Wir werden es dir leicht machen.

9. Ermahne also; gewiك, Ermahnung frommt.

10. Der da fürchtet, wird (sie) beachten;

11. Doch der Ruchlose wird sie meiden -

12. Er, der ins groكe Feuer eingehen soll.

13. Dann wird er darinnen weder sterben noch leben.

14. Wahrlich, der wird Erfolg haben, der sich reinigt,

15. Und des Namens seines Herrn gedenkt und betet.

16. Ihr aber bevorzugt das Leben in dieser Welt,

17. Wiewohl das Jenseits besser ist und bleibender.

18. Dies ist fürwahr dasselbe, was in den früheren Schriften steht,

19. Den Schriften Abrahams und Moses'.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Glorifica il Nome del tuo Signore, l'Altissimo,

2. Colui che ha creato e dato forma armoniosa,

3. Colui che ha decretato e guidato ,

4. Colui che fa germinare i pascoli,

5. e ne fa poi fieno scuro.

6. Ti faremo recitare [il Corano] e non dimenticherai

7. se non ciò che Allah vuole. Egli conosce il palese e l'occulto.

8. Ti faciliteremo la [via] più facile .

9. Ricorda, ché il Ricordo è utile:

10. se ne ricorderà chi

teme [Allah]

11. e solo il malvagio se ne allontanerà:

12. brucerà nel Fuoco più grande,

13. in cui non morrà e non vivrà.

14. Avrà successo chi si sarà purificato,

15. e avrà ricordato il Nome di Allah e assolto all'orazione.

16. Ma voi preferite la vita terrena,

17. mentre l'altra è migliore e più duratura.

18. In verità ciò è nei Fogli antichi,

19. i Fogli di Abramo e di Mosè.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Хвали же им Господа твоего высочайшего,

2. который сотворил и соразмерил,

3. который распределил и направил

4. и который вывел пастбище,

5. и сделал его коричневым сором!

6. Мы дадим прочесть тебе, и ты не забудешь,

7. если не пожелает чего-нибудь Аллах, - ведь, поистине, Он знает явное и то, что скрыто!

8. И Мы облегчим тебе для легчайшего.

9. Поминай же, если полезно поминание.

10. Вспомнит тот, кто боязлив.

11. И отвернется от него несчастнейший,

12. который будет гореть в огне величайшем.

13. Потом не умрет он там и не будет жив.

14. Получил прибыль тот, кто очистился,

15. и помянул им Господа своего и помолился.

16. Да, вы предпочитаете жизнь ближайшую,

17. а последняя лучше и длительнее.

18. Поистине, это - в свитках первых,

19. свитках Ибрахима и Мусы!

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Tenzîh et yücelerden yüce Rab-binin adn.

2- Bir Rab ki yaratt, derken düzüp ko tu.

3- Bir Rab ki ِlçüp biçti, derken doًru yolu buldurdu.

4- Bir Rab ki otlaً çkard.

5- Derken onu kapkara, kupkuru bir hale dِndürdü.

6- Seni okutacaًz da unutmayacaksn.

7- Ancak Allah dilerse o ba ka; üphe yok ki o, açًa vurulan da, gizli kalan da bilir.

8- Ve sana, en kolay yolda ba ar vereceًiz.

9- Artk ًِüt ver, fayda verirse eًer.

10- Korkan, ًِüt alr.

11- En kِtü ve bahtsz olan, ondan saknr.

12- ضyle bahtsz ki o, pek büyük ata e atlr, yanar.

13- Sonra da orada ne ِlür, ne dirilir.

14- Gerçekten de kurtulur, murâda erer kendini

temizleyen.

15- Ve Rabbinin adn anp da namaz klan.

16- Hayr, siz dünyâ ya ay n üstün tutarsnz.

17- Ahiretse daha hayrldr ve daha da sürekli.

18- قüphe yok ki bu vard, elbette daha ِnceki sahîfelerde.

19- فbrâhim’in ve Mûsa’nn sahî-felerinde.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. (Ya Peyğəmbər!) Ən uca olan Rəbbinin adını pak (müqəddəs) tutub şə'ninə təriflər de!

2. O Rəbbin ki, (hər şeyi) xəlq etdi və nizama saldı.

3. O Rəbbin ki, (hər şeyin keyfiyyətini, xüsusiyyətini, davam müddətini) əzəldən müəyyən etdi və (hamıya) yol göstərdi.

4. O Rəbbin ki, (torpağı yarıb ondan yamyaşıl) otlar çıxartdı.

5. Sonra da onu (qupquru) qara çör-çöpə döndərdi.

6. (Ya Peyğəmbər!) Biz sənə (Qur'anı) oxudacağıq və sən (onu) unutmayacaqsan;

7. Yalnız Allahın dilədiyindən (hökmünü ləğv etdiyimiz bu və ya digər ayədən) başqa! Şübhəsiz ki, O, aşkarı da, gizlini də bilir!

8. Biz sənə ən asan olanı (islam şəriətini) müyəssər edərik.

9. (Ya Peyğəmbər!) Əgər nəsihət etmək fayda versə, (ümmətinə Qur'anla) öyüd-nəsihət ver!

10. (Allahdan) qorxan kimsə mütləq öyüd-nəsihət qəbul edəcəkdir!

11. Bədbəxt (kafir) isə ondan (öyüd-nəsihətdən) qaçacaqdır.

12. (O bədbəxt ki) ən böyük oda (cəhənnəm oduna) girəcəkdir.

13. Orada nə öləcək, nə də yaşayacaqdır! (Nə ölü kimi ölü, nə də diri kimi diri olacaqdır!)

14. (Günahlardan) təmizlənən kimsə isə nicat tapacaqdır.

15. O kimsə ki, Rəbbinin adını zikr edib namaz qılar!

16. Lakin siz (ey insanlar!) dünyanı üstün tutursunuz!

17. Halbuki axirət daha xeyirli və daha baqidir.

18. Həqiqətən, bu deyilənlər (Qur'andan) əvvəlki kitablarda mövcuddur -

19. İbrahimin və Musanın kitablarında!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. (اے پيغمبر) اپنے پروردگار جليل الشان كے نام كي تسبيح كرو

2. جس نے (انسان كو) بنايا پھر( اس كے اعضاء كو) درست كيا

3. اور جس نے( اس كا)اندازہ ٹہرايا (پھر اس

كو) رستہ بتايا

4. اور جس نے چارہ اگايا

5. پھر اس كو سياہ رنگ كا كوڑا كر ديا

6. ہم تمہيں پڑھا ديں گے كہ تم فراموش نہ كرو گے

7. مگر جو خدا چاہے۔ وہ كھلي بات كو بھي جانتا ہے اور چھپي كو بھي

8. ہم تم كو آسان طريقے كي توفيق ديں گے

9. سو جہاں تك نصيحت (كے) نافع( ہونے كي اميد) ہو نصيحت كرتے رہو

10. جو خوف ركھتا ہے وہ تو نصيحت پكڑے گا

11. اور (بيخوف) بدبخت پہلو تہي كرے گا

12. جو (قيامت كو) بڑي (تيز) آگ ميں داخل ہو گا

13. پھر وہاں نہ مرے گا اور نہ جئے گا

14. بے شك وہ مراد كو پہنچ گيا جو پاك ہوا

15. اور اپنے پروردگار كے نام كا ذكر كرتا رہا اور نماز پڑھتا رہا

16. مگر تم لوگ تو دنيا كي زندگي كو اختيار كرتے ہو

17. حالانكہ آخرت بہت بہتر اور پائندہ تر ہے

18. يہ بات پہلے صحيفوں ميں (مرقوم) ہے

19. (يعني) ابراہيم اور موسيٰ كے صحيفوں ميں

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے د خپل رب د نوم پاكي بيان كړه چې ډېره لوړه مرتبه لري

2. هماغه خداي چې (ټول څېزونه) يې پيدا كړل او منظم (برابر او بې نقصانه) يې كړل

3. او هغه (خداي) چې اندازه يې كړل او هدايت يې كړل (لاره يې وروښوده)

4. او هغه (خداي) چې له ځمكې يې تازه ګياه (د څرند ځاي) راويستې ده

5. بيا يې هغه (شنه ګياه) وچه

توره وګرځوله (پخه يې كړه)

6. ډېر زر به مونږ (قرآن د جبرائيل په ژبه) په تا ولولو او هيڅ كله به يې ته نه هيروې

7. مګر هغه څه چې خداي وغواړي بېشكه هغه ته څرګند او پټ (ټول) معلوم دي

8. او مونږ تا آسانې لارې (د شريعت يا د خېر هر كار) ته چمتو كوو

9. نو پند (يادونه) وركړه كه چېرې يادونه فائده ولري

10. زر به هغه څوك پند واخلي چې كوم له خدايه ويريږي

11. او له دې (پند) څخه له ټولو لوي بدبخت ډډه كوي

12. هغه (لوي بدبخت) چې ننوځي به لوي اور ته

13. بيا به هغې (اور) كښې نه مري او نه به (ښه) ژوندے وي

14. په تحقيق سره چې چا ځان (له ګناهونو) پاك كړ هغۀ برې بيا موند

15. او د خپل پروردګار نوم يې ياد كړ بيا يې لمونځ وكړ

16. خو تاسو د دنيا (لږ) ژوند پر آخرت غوره كوئ

17. پداسې حال كښې چې آخرت (ستاسو لپاره) ښه او تل تر تله باقي دے

18. په تحقيق سره چې دا (خبرې او حكمونه) په وړاندې (آسماني) كتابونو كښې (هم) راغلي دي

19. د ابراهيم(ع) او موسيٰ(ع) په كتابونو كښې

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn (Muhemmed!) tu bi navê Xuda yê xweyê bilintir paqîjî ya vî ji kêmayan bike.

2. Ew (Xweda yê te) afirandin kirîye, îdî bi pêkanî rast kiriye.

3. Ewî ji hemû heyan ra (temtêla wan) pîvaye, îdî paşê anîye rêya rast.

4. Ewî kovîçêr derxistîye.

5. Îdî paşê ewa (çêra) xistêye gîhakî reşê hişk

maye.

6. (Muhemmed) di nêzîk da (bi Cibraîl) emê (Qur'an ê) ji te ra bidin xûndinê, îdî tu bîrva nekî.

7. Ji pêştirê tişta Yezdan (bîrva kirina wê) va ye. Loma bi rastî Yezdan bi tişta xûyayî û bi tişta veşartî dizane.

8. Û emê ji bona te ra rêya hêsabûna (berkirinê) pêk bîn in.

9. (Muhemmed) heke şîreta (bi Qur'an ê)ji bona wan ra kêr tê tu ji wan ra şîretan bike.

10. Bi rastî ewê (ji Xudê) bitirs e, wê (ji Qur'an ê) şîretan hilde.

11. Ewê gunehkarê ji rê derketî heye! Ewa jî xwe (ji şîretê Qur'an ê) diparisîn e.

12. Ewa di agirê mezin da tê avêtinê.

13. Paşê (di agirda jî) ne dijî û ne jî dimire.

14. Bi sond! Ewê ku xwe ji (gunehan) paqij kirîye haye! Ewa feredte bûye.

15. Îdî ewî bi navê Xuda yê xwe şîret hildaye û nimêj kirîye.

16. Lê hûnê jîna cihanê heldibijêrin.

17. Jîna parada jî (ji jîna cihanê) çêtir û mayîtir e.

18. Bi rastî evan (şîretan) di pirtûk û rûpelên berêda jî hebûn e.

19. Ewan rûpelan, rûpelê Ibrahîm û Mûsa nin.

ترجمه اندونزي

Oleh sebab itu berikanlah peringatan karena peringatan itu bermanfaat,(9)

Orang yang takut (kepada Allah) akan mendapat pelajaran,(10)

Orang- orang yang celaka (kafir) akan menjauhinya.(11) (2)

(Yaitu) orang yang akan memasuki api yang besar (neraka).(12) (3)

Kemudian dia tidak mati di dalamnya dan tidak (pula) hidup.(13) (4)

Sesungguhnya beruntunglah orang yang membersihkan diri (dengan beriman),(14) (5)

Dan dia ingat nama Tuhannya, lalu dia sembahyang.(15) (6)

Tetapi kamu (orang- orang

kafir) memilih kehidupan duniawi.(16) (7)

Sedang kehidupan akhirat adalah lebih baik dan lebih kekal.(17) (8)

Sesungguhnya ini benar- benar terdapat dalam kitab- kitab yang dahulu,(18) (9)

(Yaitu) Kitab- kitab Ibrahim dan Musa.(19) (10)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (11)

Sudah datangkah kepadamu berita (tentang) hari pembalasan.(1) (12)

Banyak muka pada hari itu tunduk terhina,(2) (13)

Bekerja keras lagi kepayahan,(3) (14)

Memasuki api yang sangat panas (neraka),(4) (15)

Diberi minum (dengan air) dari sumber yang sangat panas.(5) (16)

Mereka tiada memperoleh makanan selain dari pohon yang berduri,(6) (17)

Yang tidak menggemukkan dan tidak pula menghilangkan lapar.(7) (18)

Banyak muka pada hari itu berseri- seri,(8) (19)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Bertasbihlah mensucikan nama Tuhanmu Yang Maha Tinggi (dari segala sifat-sifat kekurangan), - (1)

Yang telah menciptakan (sekalian makhlukNya) serta menyempurnakan kejadiannya dengan kelengkapan yang sesuai dengan keadaannya; (2)

Dan Yang telah mengatur (keadaan makhluk-makhlukNya) serta memberikan hidayah petunjuk (ke jalan keselamatannya dan kesempurnaannya); (3)

Dan Yang telah mengeluarkan tumbuh-tumbuhan untuk binatang-binatang ternak, (4)

Kemudian Ia menjadikan (tumbuh-tumbuhan yang menghijau) itu kering - (berubah warnanya) kehitam-hitaman. (5)

Kami sentiasa menjadikan engkau (wahai Muhammad) dapat membaca (Al-Quran yang diturunkan kepadamu - dengan perantaraan jibril), sehingga engkau (menghafaznya dan) tidak lupa, (6)

Kecuali apa yang dikehendaki Allah engkau lupakan; sesungguhnya Ia mengetahui (segala keadaan yang patut berlaku), dan yang tersembunyi. (7)

Dan Kami tetap memberi kemudahan kepadamu untuk (melaksanakan segala perkara) Ugama yang mudah diterima oleh akal yang sihat. (8)

Oleh itu berilah peringatan (kepada umat manusia dengan ajaran Al-Quran),

kalau-kalau peringatan itu berguna (dan sudah tentu berguna); (9)

Kerana orang yang takut (melanggar perintah Allah) akan menerima peringatan itu; (10)

Dan (sebaliknya) orang yang sangat celaka akan menjauhinya, (11)

Dia lah orang yang akan menderita bakaran neraka yang amat besar (azab seksanya), (12)

Selain dari itu, ia tidak mati di dalamnya dan tidak pula hidup senang. (13)

Sesungguhnya berjayalah orang yang - setelah menerima peringatan itu - berusaha membersihkan dirinya (dengan taat dan amal yang soleh), (14)

Dan menyebut-nyebut dengan lidah dan hatinya akan nama Tuhannya serta mangerjakan sembahyang (dengan khusyuk). (15)

(Tetapi kebanyakkan kamu tidak melakukan yang demikian), bahkan kamu utamakan kehidupan dunia; (16)

Padahal kehidupan akhirat lebih baik dan lebih kekal. (17)

Sesungguhnya (keterangan-keterangan yang dinyatakan) ini ada (disebutkan) di dalam Kitab-kitab yang terdahulu, - (18)

Iaitu Kitab-kitab Nabi Ibrahim dan Nabi Musa. (19)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Litakase jina la Mola wako aliye Mtukufu.

2. Ambaye ameumba akakamilisha.

3. Na ambaye amekadiria na akaongoza.

4. Na ambaye ameotesha malisho.

5. Kisha akayafanya makavu, yenye kupiga weusi.

6. Tutakusomesha wala hutasahau.

7. Ila akipenda Mwenyeezi Mungu, hakika yeye anayajua yaliyo wazi na yaliyofichika.

8. Na tutakurahisishia yawe mepesi.

9. Basi kumbusha ikiwa utafaa ukumbusho.

10. Atakumbuka anayemcha (Mwenyeezi Mungu).

11. Na atajiepusha nao mwingi wa mateso.

12. Ambaye atauingia Moto mkubwa.

13. Kisha humo hatakufa wala hatakuwa hai.

14. Hakika amekwisha faulu aliyejitakasa.

15. Na akakumbuka jina la Mola wake na akaswali.

16. Lakini nyinyi mnapenda zaidi maisha ya dunia.

17. Hali akhera ni bora na

yenye kudumu.

18. Hakika haya yamo katika Vitabu vya kwanza.

19. Vitabu vya Ibrahimu, na Musa.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 437

(87) سوره اعلى مكى است و نوزده آيه دارد (19)

[سوره الأعلى (87): آيات 1 تا 19] ترجمه آيات بنام خداى رحمان و رحيم،

نام پروردگار بلند مرتبه خود را منزه بدار (و در رديف نامهاى ديگرش قرار مده) (1). پروردگارى كه اجزاى عالم را از عدم به وجود آورد و هر يك را در جايى قرار داد كه بايد قرار مى داد (2).

و پروردگارى كه هر چيزى را داراى حدود و اندازه اى كرد به طورى كه براى رسيدنش به هدف نهايى از خلقتش مجهز باشد (3).

و پروردگارى كه چراگاه ها از زمين رويانيد (4). ______________________________________________________ صفحه ى 438

و دوباره خزانش كرد و به صورت خاشاكى سياه در آورد (5).

از نظر حفظ قرآن دلواپس مباش اينقدر برايت مى خوانيم كه ديگر از يادش نبرى (6).

البته به اذن ما از ياد نبرى و گر نه هر چه را كه بخواهد از ياد خواهى برد كه خدا داناى به آشكار و نهان است (7).

و ما در سر هر دو راهى تو را به راه آسان تر دعوت، سوق مى دهيم و انتخاب آن را به فطرت پاكت الهام مى كنيم (8).

پس تو به كار تذكر دادنت بپرداز البته جايى كه تذكر مفيد باشد (9).

كه به زودى آنها كه از خدا مى ترسند متذكر مى شوند (10).

ولى بدبخت ترين افراد از تذكر تو اعراض مى كنند (11).

بدبخت هايى كه در آتش خواهند سوخت آتشى كه از آتش دنيا سوزنده تر است (12).

چون در آن مرگ و حياتى نيست (13).

محققا هر كس كه خود را تزكيه كند رستگار مى شود (14).

و هر وقت نام خدا را به ياد

آورد بلافاصله به نماز بايستد (15).

ولى شما اى مردم! زندگى دنيا را بر آن رستگارى مقدم مى داريد (16).

با اينكه زندگى آخرت خير محض و فنا ناپذير است (17).

اين سفارش ها در صحف قديم نيز بود (18).

يعنى صحف ابراهيم و موسى (19).

بيان آيات در اين آيات به توحيد خداى تعالى امر شده، توحيدى كه لايق به ساحت مقدس او باشد، و نيز به تنزيه ذات متعاليه اش از اينكه نام مقدسش با نامى ديگر ذكر شود، و يا چيزى كه بايد به او مستند شود بغير او نسبت دهند، مثلا كسى ديگر را در خلقت و تدبير و رزق شريك او بدانند، و به رسول خدا (ص) وعده تاييد مى دهد، تاييد به وسيله علم و حفظ، و نيز وعده مى دهد كه او را از آسان ترين طريق و مناسب ترين راه موفق به تبليغ و دعوت بفرمايد.

و سياق آيات اول سوره سياق آيات مكى است، و اما ذيل سوره يعنى از جمله" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى ..." مورد ترديد است براى اينكه از طرق ائمه اهل بيت و همچنين از طرق اهل سنت ______________________________________________________ صفحه ى 439

رواياتى رسيده كه منظور از" تزكى" دادن زكات فطره و خواندن نماز عيد است، و اين را هم مى دانيم كه روزه و توابعش كه يكى زكات فطره است و همچنين نماز عيد، بعد از هجرت در مدينه تشريع شده نتيجه مى گيريم كه آيات ذيل سوره در مدينه نازل شده، پس سوره مورد بحث مشتمل است بر آيات مكى و مدنى هر دو، و اين با رواياتى كه مى گويد اين سوره مكى است منافاتى ندارد، براى اينكه مى توان آن را حمل كرد به اينكه منظور صدر

سوره است.

[توضيح معناى اينكه فرمود:" سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ- نام پروردگارت را تنزيه كن" و اقوال مختلف در اين باره

" سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى" در اين آيه به رسول خدا (ص) دستور مى دهد اسم پروردگار خود را تقديس و تنزيه كند، و از اينكه نفرمود پروردگارت را تنزيه كن، فرمود اسم پروردگارت را تنزيه كن- و ظاهر لفظ" اسم" كلمه اى است كه بر مسمى دلالت كند- و كلمه هم جايش در زبان است، مى فهميم كه منظور اين است كه: هر وقت نام پروردگارت را به زبان مى آورى نام چيز ديگرى از قبيل آلهه و شركا و شفعا كه خدا از آن منزه است با آن كلمه به زبان ميار، و نسبت ربوبيت به آنها مده يعنى امورى كه از شؤون ربوبيت است و مختص به خداى تعالى است، از قبيل خلقت، ايجاد، رزق، احياء، اماته، و امثال آن را بغير خدا نسبت مده.

و يا معنايش اين است كه: امورى كه لايق ساحت مقدس خداى تعالى نيست از قبيل عجز، جهل، ظلم، غفلت و نظائر آن از هر صفت نقص و عيب را به خدا منسوب مكن.

و كوتاه سخن اينكه: تنزيه نام خدا اين است كه وقتى سخن از خدا مى رود بايد كلام از ذكر امورى كه مناسب با ذكر او نيست خالى باشد، اين تنزيه خدا در مرحله زبان و سخن است كه بايد با تنزيه او در مرحله عمل موافق باشد و لازمه اين تنزيه توحيد كامل و نفى شرك جلى است، و شرك جلى درست عكس توحيد است، و شخص مشرك نه تنها خداى تعالى را منزه از نواقص مذكور نمى داند، بلكه از

شنيدن نام خدا به تنهايى ناراحت مى شود، و دو آيه زير بر اين معنا ناطق است:" وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ" «1»،" وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً" «2».

_______________

(1) و چون خدا به تنهايى نامش برده مى شود آنهايى كه به آخرت ايمان ندارند دلهايشان متنفر مى شود، و چون نام خدايانى كه به جاى خداى تعالى مى پرستند برده شود بشاش و خشنود مى گردند. سوره زمر، آيه 45.

(2) و چون نام پروردگارت به تنهايى در قرآن برده مى شود از شدت تنفر پشت مى كنند و مى روند.

سوره اسرى، آيه 46. ______________________________________________________ صفحه ى 440

و در اينكه اسم را اضافه كرد به كلمه" رب" و رب را اضافه كرد به كاف خطاب نكته اى است كه بيان قبلى ما را تاييد مى كند، چون معناى آن چنين مى شود: منزه بدار نام پروردگارت را كه تو او را پروردگار خود گرفته اى، و مردم را به ربوبيت و الوهيت او مى خوانى، پس ديگر در كلام خود آنجا كه نام او را به ربوبيت مى برى، نبايد نام غير او به طورى ذكر شود كه با ربوبيت خداى تعالى كه خودش نيز خود را بدان ناميده منافات داشته باشد.

كلمه" الاعلى"- به معناى كسى است كه بر فراز هر بلندى كه تصور شود در آمده، و بر هر چيزى قاهر و چيره باشد، و اين كلمه صفت" ربك" است، نه صفت" اسم"، و همين صفت حكم آيه را تعليل مى كند، و مى فهماند كه چرا گفتيم نام پروردگارت را منزه بدار، براى اينكه او از هر علوى كه تصور

شود عالى تر است.

مفسرين در باره اين جمله چهار قول دارند:

بعضى «1» گفته اند: معناى" سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى" اين است كه: بايد بگويى" سبحان ربى الاعلى"، نقل از ابن عباس. البته اين نسبت را هم به وى داده اند كه گفته معنايش اين است كه نماز بخوان.

بعضى «2» گفته اند: مراد از كلمه" اسم"، مسمى، يعنى خود خداى تعالى است، و معناى آيه اين است كه: خدا را از هر فعل و صفتى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزه بدار.

بعضى «3» گفته اند: منظور از آوردن كلمه" اسم" تعظيم مسمى است، و استشهاد شده به گفته لبيد شاعر كه گفته است:

" الى الحول ثم اسم السلام عليكما- تا سر يك سال و سپس اسم سلام بر شما دو نفر باد"، يعنى سلام بر شما باد، در اينجا هم معنايش:" سبح ربك الاعلى" است.

و بعضى «4» گفته اند: مراد تنزيه اسماى خداى تعالى است از هر رفتارى كه لايق به ساحت قدس او نباشد، مثلا اگر لفظى از اسماى خدا عمومى باشد، هم به خداى تعالى اطلاق شود، هم به غير او، مانند عالم و قادر و امثال آن، در مورد خداى تعالى آن را تاويل نكند (و با اسماى خدا بازى ننمايد) و اگر لفظى باشد كه معناى اصلى و لغوى آن در مورد خداى تعالى _______________

(1 و 2 و 3) مجمع البيان، ج 10، ص 474.

(4) روح المعانى، ج 30، ص 102. ______________________________________________________ صفحه ى 441

صادق نباشد، كلمه را بر معناى اصليش باقى نگذارد، و آن را تاويل نمايد مانند" وَ جاءَ رَبُّكَ- پروردگار تو آمد" كه حتما بايد تاويل شود، و اگر كلمه اى است كه جز در

مورد خداى تعالى اطلاق نمى شود، مانند كلمه" اللَّه" بايد آن را بر غير خداى تعالى اطلاق نكند، و در جاهاى نامناسب از قبيل مستراح آن را به زبان نياورد، و به همين قياس رعايت ادب را در باره اسم خدا بنمايد.

و ليكن معنايى كه ما ارائه داديم هم عمومى تر و وسيع تر است، و هم با سياق آيات بعدى كه مى فرمايد:" سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى و" نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى فَذَكِّرْ" مناسب تر است، چون سياق اين آيات سياق تحريك و تشويق به تبليغ رسالت، و تذكر دادن و بيدار كردن مردم است، و لذا نخست دستور مى دهد كه آن جناب كلام خود را اصلاح كند و از هر چيزى كه بويى از شرك جلى و يا شرك خفى دارد پاك نمايد، و اسم پروردگارش را منزه بدارد، و در مرحله دوم او را وعده مى دهد به اينكه آن قدر وحى را برايش بخواند كه ديگر چيزى از آن را فراموش نكند، و در مرحله سوم وعده اش مى دهد كه طريقه تبليغ را بر او آسان سازد، و در آخر دستور مى دهد مردم را تذكر دهد و تبليغ كند، (دقت بفرماييد).

[مظاهر تدبير الهى: خلقت، تسويه، تقدير، هدايت و ...]

" الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى"" خلقت هر چيزى" به معناى گردآورى اجزاى آن است، و" تسويه اش" به معناى روى هم نهادن آن اجزا به نحوى است كه هر جزئى در جايى قرار گيرد كه جايى بهتر از آن برايش تصور نشود، و علاوه بر آن جايى قرار گيرد كه اثر مطلوب را از هر جاى ديگرى بهتر بدهد، مثلا در مورد انسان چشم را در جايى و گوش را در جايى و هر

عضو ديگر را در جايى قرار دهد كه بهتر از آن تصور نشود، و حقش ادا شود.

و اين دو كلمه يعنى" خلقت" و" تسويه" هر چند در آيه شريفه مطلق آمده، ليكن تنها شامل مخلوقاتى مى شود كه يا در آن تركيب باشد، و يا شايبه اى از تركيب داشته باشد، و آيه مورد بحث تا چهار آيه بعد در مقام توصيف تدبير الهى است، و اين خود برهانى است بر ربوبيت مطلقه او.

" وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى يعنى آنچه را خلق كرده با اندازه مخصوص و حدود معين خلق كرده، هم در ذاتش و هم در صفاتش و هم در كارش، و نيز آن را با جهازى مجهز كرده كه با آن اندازه ها متناسب باشد، و بوسيله همان جهاز او را به سوى آنچه تقدير كرده هدايت فرموده، پس هر موجودى به سوى آنچه برايش مقدر شده و با هدايتى ربانى و تكوينى در حركت است، مانند طفل كه از ______________________________________________________ صفحه ى 442

همان اولين روز تولدش راه پستان مادر را مى شناسد، و جوجه كبوتر مى داند كه بايد منقار در دهان مادر و پدرش كند، و هر حيوان نرى به سوى ماده اش هدايت و هر ذى نفعى به سوى نفع خود هدايت شده است، و بر همين قياس هر موجودى به سوى كمال وجوديش هدايت شده.

و خداى تعالى در اين معانى فرموده:" وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ" «1» و نيز فرموده:" ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ" «2»، و نيز فرموده:" لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها" «3».

" وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى كلمه" مرعى" به معناى چرايى است كه علف خواران آن را

مى چرند، و كسى كه آن را از زمين خارج مى كند و مى روياند همان خداى سبحان است.

" فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى كلمه" غثاء" به معناى گياه خار و خاشاكى است كه سيل به كنار بيابان مى ريزد، و منظور از آن در اينجا- به طورى كه گفته اند «4»- گياه خشكيده است. و كلمه" احوى" به معناى سياه شده است.

و منظور از بيرون كردن مرعى براى آذوقه حيوان و سپس خاشاك سياه كردنش، ارائه نمونه اى از تدبير ربوبى و دلائل ربوبيت خدا است، هم چنان كه خلقت و تسويه و تقدير و هدايت نمونه ديگرى از آن است.

" سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى راغب در مفردات گفته كلمه" قرائت" به معناى ضميمه كردن حروف براى به وجود آوردن كلمه، و رديف كردن كلمات براى به وجود آوردن جمله است در حال خواندن، پس اين ماده در هر ضميمه كردنى استعمال نمى شود، مثلا وقتى مى خواهى بفهمانى من مردم محل را گردهم جمع كردم، نمى توانى بگويى:" قرات القوم"، و باز به همين دليل به يك حرف كه از دهان در آيد قرائت گفته نمى شود «5».

[معناى" اقراء" در" سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى و مفاد استثناء" إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ..."]

و در مجمع البيان گفته كلمه" اقراء" كه فعل" نقرئك" مشتق از آن است به معناى _______________

(1) و هيچ چيز نيست مگر آنكه خزينه هايش نزد ما است، و ما نازلش نمى كنيم مگر به اندازه اى معلوم. سوره حجر، آيه 21.

(2) سپس راه را برايش آسان و فراهم كرد، سوره عبس، آيه 20.

(3) براى هر يك هدفى است كه بدان سو روان است. سوره بقره،

آيه 148.

(4) روح المعانى، ج 30، ص 104.

(5) مفردات راغب، ماده" قرأ". ______________________________________________________ صفحه ى 443

تحويل گرفتن قرائت قارى است، به منظور غلط گيرى و تصحيح قرائت وى، و قارى به معناى خود خواننده است «1».

البته بايد توجه داشت كه در مورد بحث كه مى فرمايد ما به زودى تو را اقراء مى كنيم، به معناى اقراى معمول در بين خود افراد معلولى نيست، كه استاد گوش بدهد و غلطهاى شاگرد را تصحيح كند، و يا جايى كه خوب نخوانده خوب خواندن را به او بياموزد، چون چنين چيزى از رسول خدا (ص) سابقه نداشته، و معهود نيست كه چيزى از قرآن را خوانده باشد، و چون به علت فراموشى خوب نخوانده و يا به غلط خوانده، خداى تعالى فرموده باشد تو بخوان و من گوش مى دهم، تا درست خواندن را به تو ياد دهم، بلكه منظور از اقراء در خصوص مورد، اين است كه ما چنين قدرتى به تو مى دهيم كه درست بخوانى و خوب بخوانى، و آن طور كه نازل شده و بدون كم و كاست و غلط و تحريف بخوانى، و خلاصه آنچه را كه نازل شده فراموش نكنى.

و جمله" سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى وعده اى است از خداى تعالى به پيامبرش، به اينكه علم به قرآن و حفظ قرآن را در اختيارش بگذارد، به طورى كه قرآن را آن طور كه نازل شده همواره حافظ باشد، و هرگز دچار نسيان نگردد، و همانطور كه نازل شده قرائتش كند، و ملاك در تبليغ رسالت و وحى به همانطور كه وحى شده همين است.

و جمله" إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ" استثنايى است كه تنها به منظور بقاى قدرت

الهى بر اطلاقش آورده شده، مى خواهد بفهماند چنين نيست كه خداى تعالى بعد از دادن چنين عطيه اى ديگر قادر نباشد تو را گرفتار فراموشى كند، نه، بعد از اعطاء هم باز به قدرت مطلقه خود باقى است، و اين استثنايى نظير استثنايى است كه در آيه شريفه:" وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ" «2» مى باشد، كه توضيحش در همان سوره گذشت.

پس در اين استثنا نمى خواهد بعضى از مصاديق نسيان را از عموم" لا تنسى" خارج كند و بفرمايد به زودى علم قرآن را به تو مى دهيم به طورى كه هيچ چيز از قرآن را فراموش نكنى، مگر آنچه را كه او خواسته است فراموش كنى، براى اينكه اگر معنا چنين باشد اختصاص به رسول خدا (ص) ندارد، همه مردم اينطورند، و از هر چيزى و

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 474.

(2) و اما كسانى كه سعادت داده شده اند در بهشتند، در حالى كه جاودان در آنند، ما دام كه آسمان و زمين بر جا است، مگر آنچه كه پروردگارت بخواهد، عطايى غير مقطوع. سوره هود، آيه 108. ______________________________________________________ صفحه ى 444

هر محفوظى آن مقدارى را فراموش مى كنند كه خدا خواسته باشد، و از اشيا مقدارى را حفظ مى كنند و مقدارى را فراموش مى نمايند، پس اين چه منتى است كه بر شخص رسول خدا (ص) نهاده؟ با اينكه عطيه، عطيه اى است عمومى و مشترك بين آن جناب و عموم مردم. پس وجه درست همان است كه ما بيان كرديم.

و آيه شريفه با سياقى كه دارد خالى از تاييد گفتار بعضى «1» از مفسرين

نيست كه گفته اند: رسول خدا (ص) هر وقت جبرئيل بر او نازل مى شد قرآن را مى خواند تا مبادا چيزى از آن را فراموش كرده باشد، به طورى كه هيچ گاه نمى شد كه جبرئيل وحى را به آخر برساند، و آن جناب شروع به خواندن از اولش نكرده باشد، ولى همين كه اين آيه نازل شد رسول خدا (ص) از اين دلواپسى در آمد، و چيزى را فراموش نكرد.

و اين معنا به ذهن نزديك مى رسد كه بگوييم آيه شريفه مورد بحث يعنى آيه" سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى قبل از آيه" لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ" «2»، و اين آيه قبل از آيه" وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً" «3»، نازل شده باشد.

" إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى - كلمه" جهر" به معناى ظهور هر چيزى در حد كمال براى حاسه اى از حواس آدمى است، يا حاسه باصره كه در آيه" فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً" «4»، به اين معنا آمده. و يا حاسه سامعه كه در آيه" إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ" «5»، منظور شده است، اين بود معناى جهر. و اما در آيه مورد بحث كه سخنى از ديدن و شنيدن نرفته منظور مطلق هر چيزى است كه براى ادراك ظاهر باشد، به قرينه مقابل آن يعنى جمله" و ما يخفى" كه آن را نيز مقيد به سمع و بصر نكرده.

و اين جمله در مقام تعليل براى مضمون جمله" سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى است، و معنايش _______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص

475.

(2) زبانت را از شتابزدگى بخواندن قرآن حركت مده، كه جمع قرآن به عهده ما است، همين كه ما آن را خوانديم تو دنبال ما بخوان، و آن گاه بيانش را هم خود ما شرح مى دهيم. سوره قيامت، آيات 16- 19.

(3) به قرآن عجله مكن و قبل از تمام شدن وحيش به سوى تو آن را مخوان، و بگو پروردگارا علمم را بيشتر كن. سوره طه، آيه 114.

(4) خدا را در كمال هويدايى نشان ما بده. سوره نساء، آيه 153.

(5) او سخن جهر و فاش را مى داند. سوره انبياء، آيه 110. ______________________________________________________ صفحه ى 445

اين است كه ما به زودى خاطرت را در تلقى وحى و حفظ آن آسوده مى كنيم، به علت اينكه ما هم به ظاهر اشيا آگهى داريم، و هم به باطن آنها، در مورد تو نيز هم از ظاهر حالت خبر داريم و هم از باطنت، و مى دانيم كه در دل چقدر اهتمام به امر وحى دارى، و تا چه حد بر اطاعت پروردگارت در آنچه دستورت مى دهد حريصى.

و در جمله" إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ ..." التفاتى از تكلم مع الغير" ما به زودى چنين و چنان مى كنيم" به غيبت (مگر آنچه خدا بخواهد)، بكار رفته، و نكته آن اشاره به حجت و دليل استثنا است، مى فهماند كه اگر گفتيم ما كه به پيامبر (ص) علم و حفظ قرآن را افاضه مى كنيم، قدرت بر خلاف آن را از خود سلب نمى كنيم، علتش اين است كه خداى تعالى مستجمع جميع صفات كمال است، كه يكى از آنها قدرت مطلقه است، و عين اين علت در جمله" انه يعلم" نيز جريان دارد، يعنى

اگر در آن هم التفات بكار رفته براى اشاره به علت مذكور است.

[معناى اينكه خطاب به پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود:" وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى تو را براى يسرى آسان مى كنيم" و نكته اى كه اين تعبير متضمن است

" وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى كلمه" يسرى" مؤنث" ايسر" است، و مصدر" تيسير" كه فعل" نيسر" از آن مشتق شده به معناى آسان كردن است، و در اين جمله كلمه" يسرى" صفتى است كه در جاى موصوف محذوف خود نشسته، تقدير كلام" و نيسرك للطريقة اليسرى" است، مى فرمايد ما تو را آن چنان رهنمون مى شويم كه همواره براى دعوت و تبليغ زبانى و عمليت آسان ترين طرق را اتخاذ كنى، عده اى را هدايت كنى، و عده اى ديگر را اتمام حجت نمايى، و در برابر آزارشان صبر كنى.

مقتضاى ظاهر كلام اين بود كه بفرمايد:" و نيسر لك اليسرى" طريقه آسان را براى تو فراهم مى كنيم، هم چنان كه موسى (ع) در دعايش گفت:" وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي" «1»، نه اينكه بفرمايد تو را براى يسرى آسان مى كنيم، حال بايد ديد چرا اينطور تعبير كرد؟ در جواب مى گوييم: در آيه شريفه سخن از اين معنا رفته كه نفس شريف پيامبر (ص) را مجهز به الهامهايى مى كند كه بتواند وظيفه رسالت خود را به آسانى و به بهترين طريق انجام دهد، اگر فرموده بود:" و نيسر لك اليسرى" نفس شريف رسول خدا (ص) را در اين موهبت هيچكاره معرفى كرده بود، و با دگرگون كردن تعبير فهمانده كه كارى مى كنيم كه خود تو بهترين طريقه را انتخاب كنى.

_______________

(1) امر مرا براى من آسان كن. سوره طه، آيه 26. ______________________________________________________

صفحه ى 446

علاوه بر اين اگر اينطور كه گفتيم تعبير آورده بود نوعى تحصيل حاصل مرتكب شده بود، براى اينكه معنايش چنين مى شد:" ما آسان را براى تو آسان مى كنيم"، آن وقت اشكال تحصيل حاصل و اينكه آسان كردن آسان معنا ندارد، جوابى نداشت.

پس مراد از آسان كردن، آسان كردن خود رسول خدا (ص) است، و منظور اين است كه فطرت آن جناب را آن چنان صاف كند، كه جز طريقه آسان را انتخاب نكند، طريقه اى را كه همان طريقه فطرت است از ساير طرق تشخيص دهد، پس آيه شريفه در معناى آيه زير است كه از موسى حكايت مى كند كه گفت" حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ" «1».

[سبب و مفاد اينكه امر به تذكر دادن را مشروط نمود به اينكه: اگر تذكر سود به بخشد (فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى ]

" فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى اين آيه شريفه به دليل اينكه حرف" فاء" بر سرش آمده، نتيجه گيرى از مطالب قبل است كه رسول خدا (ص) را دستور مى داد تا نام پروردگارش را منزه بدارد، و وعده اش مى داد كه وحى را آن قدر اقراء كند كه به هيچ وجه فراموشش نكند، و فطرتش را آن قدر صاف كند كه طريقه سهل را از ميان همه طريقه ها تشخيص دهد، و همه اينها از شرايط ضرورى يك دعوت دينى است، و دعوت دينى بدون آنها به ثمر نمى رسد و مؤثر واقع نمى شود.

و معناى آيه مورد بحث با در نظر داشتن اين مطالب چنين مى شود: حال كه همه وسايل امتثال امر خود را برايت فراهم نموديم و تو را اقراء كرديم تا فراموش نكنى، و تشخيص

طريقه سهل را برايت فراهم ساختيم، پس تو هم هر جا كه ديدى تذكر ثمربخش است تذكر بده.

در اين جمله امر به تذكره را مشروط كرده به موردى كه تشخيص دهد، تذكره سودمند است، و اين شرطى است بر اساس حقيقت، چون وقتى تشخيص دهد تذكره سودى ندارد كار لغوى (نظير ايجاد قنات با آب دستى) مى شود، و خداى تعالى أجل از آن است كه رسول گرامى خود را امر كند به اينكه كار بيهوده كند، پس تذكره در موردى بايد استعمال شود كه در خود طرف زمينه اى براى تذكر باشد كه در اين مورد تذكره در نوبت اول دل او را متمايل به حق مى سازد و قهرا تذكره نافع واقع مى شود، و همچنين در نوبت هاى بعدى هم تمايل او را بيشتر مى سازد، هم چنان كه فرمود:" سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى و در موردى كه طرف هيچ زمينه اى براى نرم شدن دل ندارد، نوبت اول حجت را بر او تمام مى كند، اين نيز نافع است، چون _______________

(1) سزاوار است بر اينكه به خدا نسبت ندهم مگر حق را. سوره اعراف، آيه 105. ______________________________________________________ صفحه ى 447

باعث مى شود طرف از حق دورى كند، هم چنان كه فرمود:" وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى" و اما تذكره نوبت دوم او به خاطر اينكه نه خاصيت نرم كردن دل دارد، و نه اثر اتمام حجت، كارى لغو خواهد بود، و به همين جهت در اينجا فرمان خود را مشروط كرد به صورتى كه تذكره مفيد باشد، و در آيه زير صريحا فرموده:" فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا" «1».

بعضى «2» از مفسرين گفته اند: اين شرط صورى

است نه حقيقى، مى خواهد بفرمايد تذكره هميشه نافع است، در بعضى موارد باعث اطاعت بيشتر، و در بعضى دورى از معصيت مى شود، هم چنان كه خود ما به طرف مقابل بگوييم از فلانى بپرس اگر پرسيدن فايده دارد، و به همين جهت بعضى «3» ها گفته اند: كلمه" ان" در آيه شريفه به معناى معروفش" اگر" نيست، بلكه به معناى" قد- به تحقيق" است، و بعضى «4» ديگر گفته اند: به معناى" اذ- زيرا" است، مى فرمايد تذكر بده زيرا تذكر نافع است.

ولى اين حرف صحيح نيست، براى اينكه مى بينيم كه تذكر همه جا و حتى در مورد معاندين كه حجت بر آنان تمام شده نافع نيست، و چگونه مى توان چنين ادعايى كرد با اينكه قرآن در باره آن دسته از مردم فرموده:" سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ" «5».

بعضى «6» ديگر گفته اند: در كلام به منظور اختصار گويى چيزى حذف شده، و تقدير كلام اين است:" فذكر ان نفعت الذكرى و ان لم تنفع- تو تذكر بده چه تذكرت سود داشته باشد و چه نداشته باشد"، و بر گفته خود چنين استدلال كرده اند كه رسول خدا (ص) براى تذكره مبعوث شده، تا عذر براى احدى باقى نگذارد، او مقيد به نافع بودن تذكره نيست، رسالت خود را انجام مى دهد چه نافع باشد و چه نباشد، و در حقيقت آيه مورد بحث با جمله حذف شده اش نظير آيه" وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ" «7» مى باشد كه _______________

(1) از كسى كه از ذكر ما روى گردان است و جز حيات دنيا را نمى خواهد اعراض كن.

سوره نجم، آيه 29.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 474.

(3 و 4) تفسير قرطبى، ج 20، ص 20.

(5) براى آنان هيچ تفاوتى نمى كند چه انذارشان بكنى و چه نكنى ايمان نخواهند آورد، خداى تعالى بر دلهايشان مهر زده، و بر گوش و چشمشان پرده افتاده است. سوره بقره، آيه 7.

(6) مجمع البيان، ج 10، ص 475.

(7) و براى شما پيراهن هايى درست كرد تا از گرما حفظتان كند. سوره نحل، آيه 81. ______________________________________________________ صفحه ى 448

تقديرش" الحر و البرد- گرما و سرما" است.

اين وجه هم درست نيست، براى اينكه قبول نداريم كه آن جناب موظف به تذكره بوده، چه در مواردى كه نافع باشد و چه آنجا كه نباشد.

بعضى «1» ديگر گفته اند: شرط (اگر سودمند باشد) را براى اين آورده كه اشاره كند به اينكه نافع واقع شدن تذكر در دل نامبردگان، امر بعيدى است، و اين يك پيشگويى است در مورد آنان، گويا فرموده تو وظيفه خودت را انجام بده، كه اجرت را مى برى، هر چند كه بعيد است در آنان مؤثر افتد.

اين وجه هم درست نيست، به دليل اينكه دنبال آيه بلافاصله مى فرمايد:" سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى و با اينكه خودش مى فرمايد افراد بيمناك از آخرت به زودى متذكر مى شوند، چگونه ممكن است بفرمايد: تذكر بده هر چند بعيد است كه مفيد واقع شود؟!" سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى يعنى به زودى افرادى كه در قلب چيزى از خشيت خدا و ترس از عقاب او دارند بوسيله قرآن متذكر شده، اندرز مى گيرند.

" وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى" ضمير" هاء" به كلمه" ذكرى" بر مى گردد، و منظور از كلمه" اشقى" به قرينه مقابله اش با جمله" من يخشى" كسى است

كه در دل هيچ دلواپسى و خشيتى از عذاب خدا نداشته باشد، و اما فعل" يتجنب" از مصدر تجنب است كه به معناى دور شدن از چيزى است.

و معناى آيه اين است كه: به زودى همانطور كه" من يخشى" از تذكره تو متذكر مى شود" اشقى" هم كه از خدا نمى ترسد از تذكره تو دور مى گردد.

" الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى از ظاهر آيه بر مى آيد كه مراد از" آتش كبرى" آتش دوزخ باشد، كه معلوم است در مقايسه با آتش دنيا آتشى است بزرگتر و سوزنده تر.

ولى بعضى «2» گفته اند: مراد از آن، پايين ترين دركات دوزخ است كه عذابش از هر جاى ديگر دوزخ سخت تر است.

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 108.

(2) تفسير قرطبى، ج 20، ص 21. ______________________________________________________ صفحه ى 449

" ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى كلمه" ثم" كه براى تاخر چيزى از چيز ديگر استعمال مى شود، در اينجا براى تاخر رتبى كلام است، و مراد از" نمردن و زنده نشدن در آتش" اين است كه: بفهماند تا ابد كسى از آن نجات نمى يابد، چون نجات به معناى قطع شدن عذاب به يكى از دو راه است، يا اينكه شخص معذب بميرد و هستيش فانى شود، و يا زندگى شقا و بدبختيش را مبدل به سعادت و عذابش را مبدل براحتى كند. پس منظور از حيات در خصوص اين آيه حيات طيبه و سعادتمندانه است، و آيه شريفه نظير تعبيرى است كه خود ما در باره بيمارمان مى گوييم نه زنده است كه آدم اميدى به وى داشته باشد، و نه مرده كه اميدش قطع شود و فراموش گردد.

[معناى اينكه شقى دوزخى در آتش

نه مى ميرد و نه زنده مى شود، و مراد از تزكى در:" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى"]

" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى" كلمه" تزكى" به معناى در پى پاك شدن است، و در اينجا منظور پاك شدن از لوث تعلقات مادى دنيوى است كه آدمى را از امر آخرت منصرف و مشغول مى كند به دليل اينكه دنبالش فرموده:" بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا ..." و نيز منظور از تزكى برگشتن به خداى تعالى و توبه كردن است، چون يكى از وسايل كه دل انسان را از فرورفتگى در ماديات حفظ مى كند توبه است، و نيز انفاق در راه خدا است كه باز دل را از لوث تعلقات مالى پاك مى كند، و حتى اگر دستور داده اند، در حقيقت خواسته اند طهارت از قذارتهايى كه صورت و دست و پاى انسان در اشتغال به امور دنيا به خود مى گيرد مجسم و ممثل كرده باشند.

" وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى"- ظاهرا مراد از" ذكر نام خدا"، ذكر زبانى و مراد از" صلاة" همان نماز معمولى و توجه خاص عبودى است كه در اسلام تشريع شده.

و اين دو آيه به حسب ظاهر مدلولى كه دارند نسبت به همه مصاديق طهارت كه برايت شمرديم عموميت دارد، ولى از نظر روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) تنها در باره زكات فطره و نماز عيد نازل شده، روايات وارده از طرق اهل سنت هم همين را مى گويد.

" بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا" مصدر" ايثار" كه فعل" تؤثرون" از آن مشتق است به معناى برگزيدن و انتخاب كردن و ترجيح دادن است. در اين آيه از مطلب قبلى اعراض و خطاب را

به عموم بشر نموده، مى فرمايد حقيقت همان است كه گفتيم كه رستگارى در تزكى و ياد پروردگار است، و ليكن شما انسانها در پى پاك شدن نيستيد، و بر اساس دعوتى كه طبع بشرى شما دارد شما را به تعلق تام به دنيا و اشتغال به تعمير آن و ترجيح آن بر زندگى آخرت مى خواند. ______________________________________________________ صفحه ى 450

بعضى«1» از مفسرين گفته اند: خطاب در آيه به خصوص كفار است، و به هر حال چه به عموم بشر باشد و چه به خصوص كفار، سياق كلام، سياق عتاب است، و التفات از غيبت (هر كس تزكى كند رستگار مى شود) به خطاب (شما چنين و چنان مى كنيد) براى تاكيد به مطلب، و رو در رو سخن گفتن است.

" وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى كلمه" ابقى- باقى تر" معمولا در مقايسه بين دو چيز استعمال مى شود كه عمر يكى بلندتر از ديگرى باشد، مى گويند اين باقى تر و با دوام تر است، و زندگى آخرت چنين نيست كه از زندگى دنيا با دوام تر باشد، بلكه زندگى آخرت الى الابد باقى است، پس اين سؤال پيش مى آيد كه چرا در اين آيه فرموده زندگى آخرت باقى تر و بهتر است. جواب اين است كه:

مقام آيه مقام ترجيح دادن يكى از دو زندگى دنيا و آخرت بر ديگرى است، و در اين ترجيح همين مقدار كافى است كه آخرت خوب تر و باقى تر نسبت به دنيا باشد، و براى ترجيح لازم نيست كه زندگى آخرت ابدى هم باشد، هر چند كه ابدى و باقى هم هست.

" إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى كلمه" هذا" اشاره است به مطلبى كه از آيه"

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى" تا تمام چهار آيه بيان مى كرد، مى فرمايد آنچه گفته شد در صحف اولى هم گفته بوديم.

ولى بعضى «2» از مفسرين گفته اند كلمه مذكور اشاره است به مضمون آيه اخرى كه مى فرمود:" آخرت بهتر و باقى تر است".

بعضى «3» از مفسرين در اين آيه گفته اند قرآن كريم نخست فرموده اين مطالب در صحف اولى بود، و بعد آن را بيان نموده، مى فرمايد: منظورم صحف ابراهيم و موسى است، و اينكه اين اجمال و تفصيل احترام و بزرگداشتى از آن صحف است بر كسى پوشيده نيست.

بحث روايتى [(رواياتى در ذيل آيات:" سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى"،" سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى ،" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى" و در باره صحف اولى)]

در تفسير عياشى از عقبة بن عامر جهنى روايت آورده كه گفت: وقتى آيه" فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ" نازل شد، رسول خدا (ص) فرمود: اين ذكر را در

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 476.

(2 و 3) روح المعانى، ج 30، ص 111. ______________________________________________________ صفحه ى 451

ركوع خود بگوييد، و چون آيه" سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى" نازل شد فرمود: اين ذكر را در سجده خود بگوييد «1».

مؤلف: اين روايت را سيوطى هم در الدر المنثور از احمد و ابى داوود و ابن ماجه و ابن منذر و ابن مردويه، از عقبه از آن جناب نقل كرده است «2».

و در تفسير قمى فرموده:" سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى" يعنى بگو" سبحان ربى الاعلى" و در ذيل آيه" الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى فرموده: مقدر فرموده اشياء را با تقدير اول، سپس هدايت كرده بسويش هر كه را مى خواهد «3».

و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه" وَ الَّذِي

أَخْرَجَ الْمَرْعى آمده كه منظور از مرعى نبات است، و منظور از جمله" غُثاءً أَحْوى اين است كه همان نيات بعد از رسيدن به حد بلوغش خشك و سياه مى شود «4».

و در الدر المنثور آمده كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) دائما قرآن را بياد مى آورد، از ترس اينكه مبادا فراموشش كند، تا آنكه به او وعده دادند كه ما حل اين مشكلت را عهده دار شديم، و اين آيه نازل شد:" سنقرئك فلا تنسى" «5».

و در كتاب فقيه آمده كه شخصى از امام صادق (ع) پرسيد معناى آيه" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى" چيست؟ فرمود: اين است كه هر كس زكات فطره بدهد رستگار مى شود.

پرسيد معناى آيه" وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى" چيست؟ فرمود اين است كه (براى نماز عيد) به سوى" جبانه" برود و نماز بخواند «6» و منظور از جبانه، صحرا است.

اين معنا از حماد از جرير از ابو بصير و زراره از آن جناب نيز نقل شده «7». و قمى آن را بدون ذكر سند و بدون نام آن جناب بلكه به تعبير" از آن جناب" آورده است «8».

و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه گفت:

_______________

(1) نور الثقلين، ج 5، ص 554 به نقل از عياشى.

(2) الدر المنثور، ج 6، ص 338.

(3 و 4) تفسير قمى، ج 2، ص 416.

(5) الدر المنثور، ج 6، ص 339.

(6) فقيه، ج 1، ص 323.

(7) فقيه، ج 2، ص 119، ح 25.

(8) تفسير قمى، ج 2، ص 417. ______________________________________________________ صفحه ى 452

رسول خدا (ص) همواره در روزهاى عيد فطر قبل از

رفتن به مصلى فطره را تقسيم مى كرد و اين آيه را مى خواند:" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى" «1».

مؤلف: و نيز در اين معنا كه دو آيه مورد بحث درباره زكات فطره و نماز عيد نازل شد به دو طريق از ابو سعيد روايت شده، البته روايتى موقوف به اين معنى كه نام معصوم در آن ذكر نشده است. و همچنين به دو طريق از ابن عمر، و به دو طريق از نائلة بن أصقع، و به دو طريق از ابى العاليه، و به دو طريق از عطاء، و به دو طريق از محمد بن سيرين، و به دو طريق از ابراهيم نخعى روايت آورده، و همچنين از عمرو بن عوف از رسول خدا (ص) روايت كرده «2».

و در خصال از عتبة بن عمرو ليثى از ابو ذر روايت كرده كه در ضمن حديثى گفت از رسول خدا (ص) پرسيدم: يا رسول اللَّه (ص) از آنچه خداى تعالى درباره دنيا بر تو نازل كرده كدامش در صحف ابراهيم و موسى بوده، فرمود:

اى أبا ذر بخوان" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى ، و خلاصه آنچه در صحف ابراهيم و موسى بوده مضمون همين چهار آيه قبل بوده كه مى فرمايد:" هر كس زكات دهد و نماز بخواند رستگار شده است، ولى شما مردم زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهيد، با اينكه آخرت بهتر و باقى تر است" «3».

مؤلف: همين حديث مؤيد گفته ما است، كه گفتيم كلمه" هذا" اشاره است به مجموع

چهار آيه.

و در بصائر به سند خود از ابو بصير روايت كرده كه گفت: امام صادق (ع) فرمود آن صحفى كه خداى تعالى در آيه" صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى نام مى برد، نزد ما است، پرسيد: آيا صحف نامبرده به صورت الواح است؟ فرمود: آرى «4».

مؤلف: اين روايت را به طريقى ديگر از ابو بصير از آن جناب نقل كرده «5». و ظاهرا مراد از ألواح بودن صحف اين باشد كه صحف نامبرده همان تورات باشد كه قرآن كريم در چند جا از آن تعبير به الواح كرده نظير آيه" وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ" «6»، و نيز آيه _______________

(1 و 2) الدر المنثور، ج 6، ص 340.

(3) خصال، ج 2، ص 525.

(4 و 5) بصائر الدرجات، ص 136، ح 5، و ص 137، ح 8.

(6) براى موسى در الواح از هر چيزى مقدارى راى نوشتيم. سوره اعراف، آيه 145. ______________________________________________________ صفحه ى 453

" وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ" «1»، و آيه" أَخَذَ الْأَلْواحَ" «2».

و در مجمع البيان است كه از ابو ذر روايت شده كه گفت: به رسول خدا (ص) عرضه داشتم: يا رسول اللَّه (ص) انبياء چند تن بودند؟

فرمود: صد و بيست و چهار هزار تن، عرضه داشتم مرسلين از آنان چند تن بودند؟ فرمود سيصد و سيزده تن، و بقيه آنان انبياء بودند. پرسيدم: آدم نبى بود؟ فرمود: آرى خداوند با وى سخن گفت و او را به دست قدرت خود بيافريد.

اى أبا ذر! چهار تن از انبيا، عرب بودند هود و صالح و شعيب، و پيامبر خودت. عرضه داشتم يا رسول اللَّه خداى تعالى چند كتاب نازل كرده؟ فرمود: صد و

چهار كتاب، كه ده صحيفه از آن بر آدم، و پنجاه صحيفه بر شيث، و سى صحيفه بر اخنوخ، كه همان ادريس است، و او اولين كسى است كه با قلم خط نوشت، و ده صحيفه بر ابراهيم، و چهار صحيفه باقى تورات و انجيل و زبور و فرقان است «3».

مؤلف: اين معنا را سيوطى هم در الدر المنثور از عبد بن حميد، و ابن مردويه و ابن عساكر، از ابو ذر نقل كرده، با اين تفاوت كه در نقل آنان صحف آدم را نشمرده، و به جايش قبل از ذكر تورات ده صحيفه براى موسى شمرده است «4».

_______________

(1) سوره اعراف، آيه 150.

(2) سوره اعراف، آيه 154.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 476.

(4) الدر المنثور، ج 6، ص 341.

تفسير نمونه

سوره اعلى

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 19 آيه است

محتواى سوره ((اعلى )) و فضيلت آن

اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل يافته ، بخشى كه در آن روى سخن به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و دستوراتى را در زمينه تسبيح پروردگار، و اداى رسالت ، به او مى دهد، و اوصاف هفتگانه اى از خداوند بزرگ در اين رابطه مى شمرد.

و بخش ديگرى كه از مؤ منان خاشع ، و كافران شقى ، سخن به مى آورد، و عوامل سعادت و شقاوت اين دو گروه را به طور فشرده در اين بخش بيان مى كند.

و در پايان سوره اعلام مى دارد كه اين مطالب تنها در قرآن مجيد نيامده است ، بلكه حقايقى است كه در كتب و صحف پيشين ، صحف ابراهيم و موسى

، نيز بر آن تاءكيد شده است .

در فضيلت تلاوت اين سوره روايات فراوانى رسيده : از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قرئها اعطاه الله عشر حسنات بعدد كل حرف انزل الله على ابراهيم و موسى و محمد (صلوات الله عليهم ):

((هر كسى سوره اعلى را بخواند خداوند به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم (عليه السلام ) و موسى (عليه السلام ) و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل كرده ده حسنه به او عطا مى فرمايد)). <1>

و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء سبح اسم ربك الاعلى فى فرائضه او نوافله قيل له يوم القيامه ادخل الجنة من اى ابواب الجنة شئت ان شاءالله !

((كسى كه سوره اعلى را در فرائض يا نوافل خود بخواند، روز قيامت به او گفته مى شود: از هر يك از درهاى بهشت مى خواهى وارد شو ان شاء - الله )). <2>

در روايات متعددى نيز آمده است هنگامى كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا ائمه هدى (عليهم السلام ) آيه ((سبح اسم ربك الاعلى )) را مى خواندند بعد از آن به اين دستور عمل كرده مى فرمودند سبحان ربى الاعلى . <3>

و در روايت ديگرى آمده كه يكى از ياران على (عليه السلام ) مى گويد: بيست شب پشت سر آن حضرت نماز خواندم جز سوره سبح اسم ربك الاعلى را در نماز نمى خواند، و مى فرمود اگر مى دانستيد چه بركاتى

در آن است هر يك از شما در هر روز ده بار آن را تلاوت مى كرديد، و هر كس آن را بخواند گويى كتب و صحف موسى و ابراهيم را تلاوت كرده است . <4>

خلاصه از مجموعه رواياتى كه در اين زمينه رسيده استفاده مى شود كه اين سوره از اهميت خاصى برخوردار است ، تا آنجا كه در حديثى از على (عليه السلام ) مى خوانيم : اين سوره محبوب پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود كان رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يحب هذه السورة سبح اسم ربك الاعلى . <5>

در اينكه آيا اين سوره در مكه نازل شده يا در مدينه ؟ در ميان مفسران گفتگو است مشهور آن است كه اين سوره در مكه نازل شده است ، در حالى كه بعضى معتقدند كه مدنى است .

علامه طباطبايى (رحمة الله عليه ) ترجيح مى دهد كه قسمت اول سوره مكى باشد، و ذيل سوره مدنى ، چرا كه در آن سخن از نماز و زكات است و طبق

تفسيرى كه از ائمه اهل بيت (عليه السلام ) رسيده منظور ((نماز عيد فطر)) و ((زكات فطره )) است ، و مى دانيم روزه ماه مبارك و نماز عيد و زكات فطره در مدينه نازل شده است . <6>

ولى اين احتمال وجود دارد كه دستور به نماز و زكات در بخش آخر اين سوره يك دستور عام باشد هر چند نماز عيد فطر و زكات فطره يكى از مصاديق روشن آن محسوب مى شود، و مى دانيم تفسير به مصداق

روشن در روايات اهل بيت (عليه السلام ) بسيار فراوان است .

بنابراين نظر مشهور كه مى گويند تمام سوره مكى است بعيد به نظر نمى رسد، به خصوص اينكه آيات آغاز و پايان سوره كاملا از نظر مقاطع حروف هماهنگ است ، و مشكل بتوان گفت قسمتى در مكه و قسمتى در مدينه نازل شده در روايتى نيز آمده است كه هر گروهى از مسلمانان وارد مدينه مى شدند اين سوره را براى مردم مدينه مى خواندند. <7>

و اين احتمال كه فقط صدر آن خوانده مى شد و ذيل آن در مدينه نازل شده بسيار بعيد است .

تفسير :

خداوند بزرگ را تسبيح گوى

اين سوره كه در حقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران از تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود در آغاز روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى فرمايد: ((نام پروردگار بلند مرتبه ات را از هر عيب و نقص پاك بشمر)) (سبح اسم ربك الاعلى )

جمعى از مفسران معتقدند كه منظور از ((اسم )) در اينجا ((مسمى )) است ، در حالى كه جمعى گفته اند منظور خود نام پروردگار است ، البته نامى كه دلالت بر مسمى مى كند، و ميان اين دو تفسير تفاوت چندانى نيست و به هر حال منظور اين است كه نام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود، و ذات پاك او را از هر گونه عيب و نقص ، و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت ، و هر گونه محدوديت و نقصان منزه بشمريم ، نه همچون بت پرستان كه نام او

را در كنار نام بتهاى خود قرار مى دهند، يا كسانى كه او را جسم و جسمانى مى شمرند.

تعبير به ((اعلى )) بيانگر اين حقيقت است كه او از هر كس و هر چيز و و هر چه تصور كنيم ، و هر خيال و قياس و گمان و وهم ، و هر گونه شرك جلى و خفى برتر و بالاتر است .

تعبير به ((ربك )) (پروردگارت ) اشاره به اين است كه پروردگارى كه تو مردم را به سوى او مى خوانى از پروردگار بت پرستان جدا است .

و بعد از اين دو توصيف (رب و اعلى ) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مى كند كه همگى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است ، مى فرمايد: ((همان خداوندى كه آفريد و مرتب و منظم كرد)) (الذى خلق فسوى ).

((سوى )) از ماده تسويه به معنى نظام بخشيدن و مرتب نمودن است و مفهوم گسترده اى دارد كه تمام نظامات جهان را شامل مى شود، اعم از نظاماتى كه بر منظومه ها و كواكب آسمان حاكم است ، و يا آنچه بر مخلوقات زمينى ، مخصوصا انسان از نظر جسم و جان ، و اينكه بعضى از مفسران آن را تنها به نظام خاص دست و پا و چشمهاى انسان ، و يا راست قامت بودن او تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداق محدودى از اين مفهوم وسيع است .

و به هر حال نظام عالم آفرينش كه از بزرگترين منظومه هاى آسمانى را شامل مى شود تا موضوعات سادهاى همچون خطوط سر انگشتهاى انسان كه در سوره قيامت به آن اشاره شده

بلى قادرين على ان نسوى بنانه (قيامت 4) شاهد گويايى بر ربوبيت او، و اثبات وجود پروردگار است ، و در اين تعبير كوتاه يك دنيا مطلب نهفته است .

بعد از مساءله آفرينش و نظم بندى خلقت ، به موضوع برنامه ريزى براى حركت كمالى ، و هدايت موجودات در اين مسير، پرداخته ، مى افزايد: ((همان كسى كه تقدير كرد و هدايت فرمود)) (و الذى قدر فهدى ).

منظور از ((تقدير)) همان اندازه گيرى و تعيين برنامه هاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شده اند.

و منظور از ((هدايت )) همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزه ها و قوانينى كه به بر هر موجودى حاكم ساخته (اعم از انگيزه هاى درونى و برونى مى باشد.

فى المثل از يكسو پستان مادر و شير آن را براى تغذيه طفل آفريده و به مادر عاطفه شديد مادرى داده و از سوى ديگر در طفل انگيزه اى آفريده كه او را

به سوى پستان مادر مى كشاند، و اين آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسير هدف ، در همه موجودات ديده مى شود.

خلاصه اينكه : دقت در ساختمان هر موجود و مسيرى را كه در طول عمر خود طى مى كند، به وضوح اين حقيقت را نشان مى دهد كه برنامه ريزى دقيقى دارد، و دست هدايت نيرومندى پشت سر آن است ، و آن براى اجراى اين برنامه ها كمك مى كند، و اين نشانه ديگرى از ربوبيت پروردگار است .

البته در مورد انسان غير از برنامه هدايت تكوينى ، نوع هدايت ديگرى وجود دارد كه از طريق وحى و ارسال

انبياء صورت مى گيرد، و هدايت تشريعى نام دارد، و جالب اينكه هدايت تشريعى انسان نيز در تمام زمينه ها مكمل هدايت تكوينى او است .

نظير اين معنى در آيه 50 طه نيز آمده است ، آنجا كه موسى (عليه السلام ) در مقابل اين سؤ ال فرعون كه مى گويد: پروردگار شما كيست ))؟ و من ربكما يا موسى ؟ جواب مى دهد: ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى : ((پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داد، سپس رهبريش كرد)).

مفهوم اين سخن در زمان موسى بن عمران يا نزول قرآن گرچه اجمالا معلوم بود، ولى امروز با پيشرفت علوم و دانش بشرى در زمينه شناخت انواع موجودات ، مخصوصا جانداران و گياهان ، از هر زمان آشكارتر شده است ، و هزاران هزار كتاب در زمينه اين ((تقدير)) و ((هدايت تكوينى )) نوشته شده ، و در عين حال اعتراف مى كنند، آنچه هنوز ناگفته مانده به مراتب بيشتر است .

در مرحله بعد اشاره به گياهان و مخصوصا مواد غذايى چهار پايان كرده ، مى افزايد: ((آن كسى كه چراگاه را به وجود آورد و از دل زمين بيرون فرستاد)) (و الذى اخرج المرعى ).

تعبير به ((اخرج )) از ماده ((اخراج )) اشاره به اين است كه گويى همه اينها در دل زمين وجود داشته ، و خداوند آنها را بيرون فرستاده ، بديهى است تغذيه حيوانات مقدمه اى است براى تغذيه انسان ، و فايده آن سرانجام به انسانها باز مى گردد.

و بعد مى افزايد: ((سپس خداوند آن را خشك و سياه

قرار داد)) (فجعله غثاءا احوى ).

((غثاء)) در اصل به معنى گياهان خشكى است كه روى سيلاب قرار مى گيرد، همچنين به كفهايى كه روى ديگ در حال جوشيدن پيدا مى شود ((غثاء)) مى گويند، و اين تعبير به عنوان كنايه از هر چيزى كه ضايع مى شود و بيهوده از دست مى رود استعمال مى شود، و در آيه مورد بحث به معنى گياهان خشكيده و در هم ريخته است .

((احوى )) از ماده ((حوه )) (بر وزن قوه ) به معنى رنگ سبز سير و گاه به معنى رنگ سياه آمده است .

و هر دو به يك معنى باز مى گردد، چرا كه رنگ سبز سير همواره متمايل به سياهى است ، و اين تعبير به خاطر آن است كه گياهان خشك هنگامى كه روى هم متراكم مى شوند تدريجا ميل به سياهى پيدا مى كنند.

انتخاب اين تعبير با اينكه در مقام بيان نعمتهاى الهى است ممكن است به يكى از سه علت بوده باشد:

نخست اينكه اين وضع گياهان بازگو كننده فناى دنيا است ، و هميشه درس عبرتى براى انسانها محسوب مى شود، همان گياهى كه در فصل بهار سرسبز و خرم و با طراوت و نشاط آفرين بود با گذشت چند ماه خشك و بى فروغ و مرده و سياه رنگ مى شود، و با زبان حال بيانگر ناپايدارى دنيا و گذشت سريع روزگار است .

ديگر اينكه : گياهان خشكيده هنگامى كه روى هم متراكم مى شوند و مى پوسند تبديل به نوعى كود طبيعى مى شوند كه به زمين قدرت كافى براى پرورش گياهان تازه مى دهد.

سوم اينكه بعضى گفته اند

در اين آيه اشاره اى است به مساءله پيدايش زغال سنگ از گياهان و درختان ، زيرا مى دانيم زغال سنگ كه يكى از مهم ترين منابع انرژى در كره زمين است ، و بشر در زندگى روزمره و صنايع خود از آن استفاده فراوان كرده و مى كند، باقيمانده گياهان و درختانى است كه ميليونها سال قبل خشكيده و در زمين دفن شده ، و با گذشت زمان متحجر و سياه رنگ گشته است .

بعضى از دانشمندان معتقدند مراتعى كه امروز به صورت زغال سنگ در آمده اند حدود دويست و پنجاه ميليون سال قبل روئيده سپس در دل زمين مدفون شده است !

اين مراتع بقدرى زيادند كه اگر مصرف فعلى زغال سنگ دنيا را در نظر بگيريم نياز بيش از چهار هزار سال مردم دنيا را تاءمين مى كند. <8>

البته تفسير آيه به خصوص معنى اخير بعيد به نظر مى رسد ولى آيه مى تواند معنى جامعى داشته باشد كه هر سه تفسير در آن جمع گردد.

به هر حال غثاء احوى (گياهان خشكيده تيره رنگ ) منافع زيادى در بر دارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حيوانات ، و هم وسيله اى است براى سوخت و سوز انسان ، و هم كود مناسبى است براى زمينها.

قابل توجه اينكه در هفت توصيفى كه در آيات فوق آمده (ربوبيت علو - خلقت - تسويه - تقدير - هدايت - روياندن گياهان ).

در حقيقت مساءله ربوبيت عالى پروردگار با پنج وصف اخير به نحو احسن تشريح شده است كه مطالعه آنها انسان را به خوبى به مقام ربوبيت والاى خداوند آشنا مى سازد،

و نور ايمان را در دل او مى افكند، و مهم ترين نعمتهاى الهى را به طور اجمال بازگو مى كند، و حسن شكرگزارى را در آدمى برمى انگيزد.

مساءله تقدير (اندازه گيرى ) و هدايت عمومى موجودات كه در آيات فوق از مظاهر ربوبيت پروردگار شمرده شده ، از مسائلى است كه هر قدر زمان بر آن بگذرد و علم و دانش بشر پيشرفت كند حقايق بيشترى از آن بروز مى كند.

اكتشافات علمى به ما امكان مى دهد كه چهره هاى تازه و شگفت آور و شوق انگيزترى از اين تقدير و هدايت را در تمام ذرات جهان بنگريم ، بعضى از مفسران در اينجا با استناد به نوشته هاى دانشمند معروف ((كمريسى موريسن )) در كتاب ((راز آفرينش انسان )) نمونه هايى از اين راز بزرگ را در مورد هدايت حيوانات و انواع مختلف جانداران آورده است كه ذيلا به قسمتى از آن با مختصر تغيير و تكميل اشاره مى شود.

1 - پرندگان مهاجر كه گاهى در سال هزاران كيلومتر را بر فراز اقيانوسها و جنگلها و بيابانها مى پيمايند هرگز آشيانه خود را گم نمى كنند، و بعد از بازگشت

درست به وطن اصلى باز مى گردند، و همچنين زنبوران عسل هر قدر از كندوى خود دور شوند و باد آنها از اين طرف و آن طرف ببرد باز دقيقا به آشيانه خود بر مى گردند، در حالى كه انسان براى بازگشت به وطن احتياج به نشانه ها و آدرسهاى دقيق و راهنما دارد.

2 - حشرات چشمهاى ميكروسكوبى (ذره بين ) دارند كه ساختمان و قدرت ديد آن انسان را به حيرت وا مى

دارد، در حالى كه بازهاى شكارى داراى چشمهاى تلسكوبى (دوربين ) هستند.

3 - انسان براى پيدا كردن راه خويش در شب بايد از منبع نور استفاده كند، ولى بسيارى از پرندگان در نهايت ظلمت و تاريكى شب اهداف خود را مى بينند، و اين از طريق چشمانى است كه در برابر اشعه ، مادون قرمز حساسيت دارد و همچنين دستگاه رادارمانندى است كه در وجود بعضى از آنها به يادگار گذاشته شده است .

4 - سگها به خاطر داشتن شامه اضافى مى توانند هر حيوانى را در مسير آنها باشند از طريق بو بشناسند، در حالى كه انسان حتى با وسائلى كه در دست دارد قادر به چنين مطلبى نيست .

5 - تمام حيوانات صداهايى را كه شدت ارتعاش آن بيرون از قدرت سامعه ما است درك مى كنند، و شنوايى آنها به مراتب از شنوايى ما دقيقتر است ، هر چند انسان توانسته است اين مطلب را با وسائل و ابزار علمى جبران كند و صداى بال مگسى را كه چندين كيلومتر از او دور است آنچنان بشنود كه گويى روى لاله گوش او قرار گرفته ! و شايد اين تفاوت قدرتى را كه خداوند ميان انسان و حيوان قائل شده به خاطر همين است كه انسان از طريق علم و عقل قادر بر جبران ضعفهايش مى باشد ولى حيوانات چنين نيستند.

6 - نوعى ماهى كوچك است كه سالها در دريا زندگى مى كند سپس براى

تخم ريزى به همان نهرى كه در آن متولد شده است باز مى گردد و بر ضد امواج پيش مى رود موطن اصلى را كه مناسبت پرورش

او است بعد از سالها آن در فاصله دور دستى پيدا مى كند!

7 - و از اين عجيب تر داستان بعضى از حيوانات آبى است كه آنها عكس اين مسير را طى مى كنند. ما تو را براى هر كار خير آماده مى كنيم

در آيات گذشته سخن از ربوبيت و ((توحيد)) پروردگار بود و به دنبال آن در آيات مورد بحث سخن از قرآن و ((نبوت )) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، در آيات گذشته سخن از ((هدايت عمومى )) موجودات بود، و در آيات مورد بحث سخن از ((هدايت نوع انسان )) است ، و بالاخره در آيات گذشته تسبيح پروردگار على اعلى آمده بود، و در اين آيات از قرآن كه بيانگر اين تسبيح است سخن به ميان مى آورد.

مى فرمايد: ((ما به زودى بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد (سنقرئك فلا تنسى ).

بنابراين هنگام نزول وحى عجله مكن ، و هرگز نگران فراموش كردن آيات الهى مباش ، آن كس كه اين آيات بزرگ را براى هدايت انسانها بر تو فرستاده ، هم او حافظ و نگاهبان آنها است ، آرى او نقش اين آيات را در سينه پاك تو ثابت مى دارد، به طورى كه هرگز گرد و غبارنسيان بر آن نخواهد نشست .

اين نظير مطلبى است كه در آيه 114 سوره طه آمده است : فلا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما: ((براى خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود عجله مكن ، و بگو پروردگارا علم مرا

افزون كن )) و در آيه 16 سوره قيامت مى خوانيم لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه : ((زبان خود را به قرآن حركت مده پيش از آنكه وحى بر تو تمام شود، بر ما است كه آن را جمع آورى كنيم و بر تو بخوانيم )).

سپس براى اثبات قدرت خداوند و اينكه هر خير و بركتى است از ناحيه او است مى افزايد: (تو چيزى از آيات الهى را فراموش نمى كنى ) مگر آنچه را خدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مى داند)) (الا ماشاءالله انه يعلم الجهر و ما يخفى ).

مفهوم اين تعبير آن نيست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چيزى از آيات الهى را فراموش مى كند و الا از گفتار او سلب اطمينان خواهد شد بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه موهبت حفظ آيات الهى از سوى خدا است ، و لذا هر لحظه بخواهد مى تواند آن را از پيامبرش بگيرد، و يا به تعبير ديگر هدف بيان تفاوت علم ذاتى خداوند و علم موهبتى پيامبرش (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است .

اين آيه در حقيقت شبيه چيزى است كه درباره خلود بهشتيان در آيه 108 سوره هود آمده است : و اما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربك عطاءا غير مجذوذ: ((سعادتمندان هميشه در بهشت خواهند بود نه مادام كه آسمانها و زمين برپا است ، مگر آنچه را پروردگار تو بخواهد اين عطايى است كه هرگز قطع نمى شود)).

مسلم است كه

بهشتيان هرگز از بهشت بيرون نمى روند و ذيل آيه خود گواه اين موضوع است ، بنابراين جمله ((الا ماشاء ربك )) اشاره به حاكميت اراده و قدرت خداوند، و ارتباط همه چيز به مشيت و خواست او است ، هم در آغاز پيدايش و هم در بقاء.

از جمله امورى كه بر اين معنى گواهى مى دهد اين است كه حفظ بعضى از مسائل و فراموشى بعضى ديگر در ميان همه انسانها است ، و اين امتيازى نيست كه خداوند آن را به عنوان يك موهبت براى پيامبرش بيان كند، بنابراين منظور حفظ تمامى آيات قرآن و احكام و معارف اسلام است .

بعضى نيز گفته اند منظور از اين استثناء آياتى است كه هم محتوا و هم تلاوت

آن هر دو نسخ شده است .

ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد، اصولا وجود چنين آياتى ثابت نيست .

بعضى نيز احتمال داده اند كه استثناء از مساءله قرائت باشد، بنابراين مفهوم آيه چنين مى شود: ما به زودى بر تو قرائت مى كنيم و آيات خود را بيان مى داريم ، مگر آياتى كه پروردگارت اراده كرده كه در علم مخزون او مكتوم باشد اين تفسير نيز با توجه به سياق آيه بعيد به نظر مى رسد.

جمله ((انه يعلم الجهر و ما يخفى )) در حقيقت بيان علت مطلبى است كه در جمله ((سنقرئك )) آمده است ، اشاره به اينكه خداوندى كه از تمام حقايق آشكار و پنهان با خبر است ، آنچه مورد نياز بشر بوده و هست از طريق وحى به تو القا مى كند، و چيزى را در اين زمينه

فروگذار نخواهد كرد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور اين است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در گرفتن وحى عجله نكند، و از نسيان و فراموشكارى بيم نداشته باشد، چرا كه خداوند عالم به حقايق آشكار و پنهان وعده داده است كه او چيزى را فراموش نكند.

به هر حال اين يكى از معجزات پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه آيات و سوره هاى طولانى را با يكبار تلاوت جبرييل به خاطر مى سپرد، و هميشه به خاطر داشت ، و چيزى را فراموش نمى كرد.

سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دلدارى داده ، مى افزايد: ((ما تو را به انجام هر كار خيرى توفيق مى دهيم و كارها را بر تو آسان مى سازيم )) (و نيسرك لليسرى ). <9>

و به تعبير ديگر هدف بيان اين حقيقت است كه در راهى كه تو در پيش دارى مشكلات و سختيها فراوان است ، هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن ، و هم در تبليغ رسالت و اداى آن ، و هم در انجام كارهاى خير و عمل به آن ، ما در تمام اين امور (دريافت وحى و ابلاغ و نشر و تعليم و عمل كردن به آن ) به تو يارى مى دهيم و مشكلات را بر تو آسان مى سازيم .

اين جمله ممكن است اشاره به محتواى دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تكاليف و برنامه هاى الهى نيز باشد يعنى محتواى آن آسان ، و شريعت او

شريعت سمحه سهله است ، و تكاليف شاق و كمرشكن در اين آيين الهى وجود ندارد.

بنابراين ، آيه فوق مفهوم بسيار وسيعى دارد هر چند بسيارى از مفسران آن را در يكى از ابعادش محدود كرده اند.

و به راستى اگر يارى و توفيق و نصرت الهى نبود پيروزى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر آنهمه مشكلات غير ممكن بود.

زندگانى خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نمونه كاملى از تعليم اين حقيقت بود.

او در هيچ چيز، اعم از لباس و خوراك و مركب و وسائل زندگى ، سخت گير نبود، هر غذاى مناسبى را تناول مى فرمود، هر گونه لباسى را كه زنندگى نداشت مى پوشيد، گاه در بستر مى آرميد، و گاه روى فرش ، و گاه حتى روى شنهاى بيابان ، و از هر گونه تعلق و تقيدى آزاد بود.

بعد از بيان موهبت وحى آسمانى به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و وعده توفيق و تسهيل امور براى او، به ذكر مهم ترين وظيفه او پرداخته ، مى فرمايد: ((پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد)) (فذكر ان نفعت الذكرى ).

بعضى گفته اند: منظور اين است كه تذكر به هر حال سودمند است ،

و افرادى كه به هيچوجه از آن منتفع نشوند كمند، بعلاوه حداقل موجب اتمام حجت بر منكران مى شوند كه اين خود منفعت بزرگى است . <10>

در حالى كه بعضى عقيده دارند آيه محذوفى دارد و مفهومش اين است تذكر ده خواه مفيد باشد يا نباشد، ((فذكر ان نفعت الذكرى او لم تنفع )) و در

حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه 81 سوره نحل آمده است و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر: ((خداوند براى شما پيراهنهايى قرار داد كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مى كند)) در اين آيه فقط ((گرما)) ذكر شده و ((سرما)) به قرينه مقابله معلوم مى شود.

ولى بعضى از مفسران اصرار دارند كه ((جمله شرطيه )) در اينجا مفهوم دارد، و منظور اين است كه در آن جايى بايد تذكر دهى كه مفيد است ، و در آنجا كه هيچ فايده اى ندارد لازم نيست .

اين احتمال نيز داده شده كه ((ان )) در اينجا ((شرطيه )) نباشد، بلكه به معنى ((قد)) و براى تاءكيد و تحقيق است و مفهوم جمله اين است : تذكر ده كه تذكر مفيد و سودمند است .

از ميان اين چهار تفسير، تفسير اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد.

برنامه عملى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز گواه بر اين است كه او براى تبليغات و تذكرات خود هيچ قيد و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مى كرد و انذار مى نمود.

در آيات بعد به عكس العمل مردم در برابر تذكر وعظ و انذار پرداخته ، و آنها را به دو گروه تقسيم مى كند: مى فرمايد: ((به زودى آنها كه از خدا مى ترسند و احساس مسؤ وليت مى كنند متذكر مى شوند)) (سيذكر من يخشى ).

آرى تا روح خشيت و ترس ، و يا به تعبير ديگر روح ((حق طلبى )) و ((حق جويى )) كه مرتبه اى از تقوا است در انسان وجود نداشته باشد از

مواعظ الهى و تذكرات پيامبران نفعى نمى برد، لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مايه هدايت براى پرهيزگاران شمرده مى گويد: هدى للمتقين .

و در آيه بعد به گروه دوم پرداخته مى افزايد: ((اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزينند)) (و يتجنبها الاشقى ). <11>

در بعضى از روايات آمده است كه ابن عباس مى گويد: آيه ((سيذكر من يخشى )) درباره ((عبدالله بن ام مكتوم )) آن مرد نابيناى پاكدل حق طلب نازل شده ، و بعضى گفته اند: آيه ((و يتجنبها الاشقى )) درباره ((وليد بن مغيره )) و ((عتبة بن ربيعه )) است كه از سران شرك و كفر بودند. <12>

بعضى گفته اند كه منظور از ((اشقى )) در اينجا معاندين و دشمنان حق است ، چرا كه مردم سه گروهند: گروهى عارف و آگاه ، و گروهى متوقف و شاك ، و گروهى معاند، و طبيعى است كه گروه اول و دوم از تذكرات منتفع مى شوند، تنها گروه سودمند كه بهره مثبتى نمى گيرند و تنها تاءثير تذكر در مورد آنها همان

اتمام حجت است .

ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گروه سوم را هم نيز مشمول تذكرات خود قرار مى داد، ولى آنها دورى مى كردند و چهره بر مى تافتند.

قابل توجه اين است كه در اين دو آيه ((شقاوت )) نقطه مقابل ((خشيت )) قرار داده شده ، در حالى كه قاعده بايد در مقابل سعادت قرار گيرد، و اين به خاطر آن است كه ريشه اصلى سعادت و خوشبختى انسان ، همان احساس

مسؤ وليت و خشيت است .

و در آيه بعد سرنوشت گروه اخير را چنين بيان مى كند ((همان شقاوتمندى كه در آتش بزرگ دوزخ وارد مى شود، و در آن جاى مى گيرد)) (الذى يصلى النار الكبرى ).

((سپس در آن آتش براى هميشه مى ماند، نه مى ميرد، و نه زنده مى شود)) (ثم لا يموت فيها و لا يحيى ).

يعنى نه مى ميرد كه آسوده گردد، و نه حالتى را كه در آن است مى توان زندگى نام نهاد، بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى زند، و اين بدترين بلا و مصيبت براى آنها است .

در اينكه منظور از ((النارالكبرى )) (آتش بزرگ ) چيست ؟ جمعى گفته اند منظور پايين ترين طبقه جهنم و اسفل السافلين است ، چرا چنين نباشد كه آنها شقى ترين و معاندترين مردم بودند، و عذاب آنها نيز بايد سخت ترين و هولناك ترين عذاب باشد.

ولى بعضى گفته اند كه توصيف اين آتش به ((كبرى )) در مقابل آتش ((صغرى )) است ، يعنى آتشهاى اين دنيا مى باشد، همانگونه كه در حديثى آمده كه امام

صادق (عليه السلام ) فرمود: ان ناركم هذه جزء من سبعين جزء من نار جهنم ، و قد اطفئت سبعين مرة بالماء ثم التهبت و لو لا ذلك ما استطاع آدمى ان يطيقها:

((اين آتش شما جزيى از هفتاد جزء از آتش دوزخ است ، كه هفتاد مرتبه با آب خاموش شده ، باز شعله ور گرديده و اگر چنين نبود هيچ انسانى قدرت تحمل آن را نداشت و نمى توانست در كنار آن قرار گيرد. <13>

در

دعاى معروف كميل كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) منقول است درباره مقايسه آتش دنيا و آخرت مى خوانيم : على ان ذلك بلاء و مكروه قليل مكثه يسير بقائه قصير مدته : ((اين بلا و مكروهى است كه توقف آن كم و بقايش مختصر و مدتش كوتاه است )). برنامه اى كه در همه كتب آسمانى آمده

در آيات قبل اشاره اى به مجازات سخت كفار معاند، و دشمنان حق شده

بود، و در آيات مورد بحث به نجات اهل ايمان و عوامل اين نجات اشاره مى كند، نخست مى فرمايد ((مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند)) (قد افلح من تزكى ).

((و نام پروردگارش را به ياد آورد و به دنبال آن نماز بخواند)) (و ذكر اسم ربه فصلى ).

به اين ترتيب عامل فلاح و رستگارى و پيروزى و نجات را سه چيز مى شمرد: ((تزكيه )) و ((ذكر نام خداوند)) و سپس ((بجا آوردن نماز)).

در اينكه منظور از ((تزكيه )) چيست تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده اند:

نخست اينكه منظور پاكسازى روح از شرك است ، به قرينه آيات قبل ، و نيز به قرينه اينكه مهم ترين پاكسازى همان پاكسازى از شرك است .

ديگر اينكه منظور پاكسازى دل از رذائل اخلاقى و انجام اعمال صالح است ، به قرينه آيات فلاح در قرآن مجيد از جمله آيات آغاز سوره مؤ منون كه فلاح را در گرو اعمال صالح مى شمرد، و به قرينه آيه 9 سوره شمس كه بعد از ذكر مساءله تقوى و فجور مى فرمايد: قد افلح من زكيها: ((رستگار شد كسى كه نفس خود را از

فجور و اعمال زشت پاك كرد و به زينت تقوى بياراست )).

ديگر اينكه منظور ((زكات فطره )) در روز عيد فطر است كه نخست بايد زكات را پرداخت و بعد نماز عيد را بجا آورد، چنانكه در روايات متعددى از امام صادق (عليه السلام ) اين معنى نقل شده است . <14>

همين معنى در منابع اهل سنت از امير مؤ منان على (عليه السلام ) روايت شده . <15>

در اينجا اين سؤ ال مطرح است كه سوره اعلى سوره مكى است ، و در مكه نه زكات فطر مقرر شده بود، و نه روزه ماه مبارك ، و نه مراسم نماز عيد فطر.

در پاسخ اين سؤ ال بعضى گفته اند كه هيچ مانعى ندارد آغاز اين سوره در مكه نازل شده باشد و پايانش در مدينه .

اين احتمال نيز قويا وجود دارد كه تفسير فوق از قبيل بيان يك مصداق روشن و تطبيق آيه بر فرد واضح است .

بعضى نيز ((تزكيه )) را در اينجا به معنى دادن صدقه مالى دانسته اند.

مهم اين است كه ((تزكيه )) معنى وسيعى دارد كه همه اين مفاهيم را در بر مى گيرد، هم پاكسازى روح از آلودگى شرك ، و هم پاكسازى از اخلاق رذيله ، و هم پاكسازى عمل از محرمات ، و هر گونه ريا، و هم پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا، زيرا طبق آيه خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها: ((از اموال آنها صدقه اى (زكات ) بگير تا آنها را به وسيله آن پاكسازى و تزكيه كنى )) دادن زكات سبب پاكى روح و

جان است .

بنابراين ، تمام تفسيرها ممكن است در معنى گسترده آيه جمع باشد.

قابل توجه اينكه : در آيات فوق نخست سخن از تزكيه و بعد ذكر پروردگار و سپس نماز است .

به گفته بعضى از مفسران مراحل عملى مكلف سه مرحله است :

نخست ((ازاله عقائد فاسده از قلب )) سپس ((حضور معرفة الله و صفات و اسماء او در دل )) و سوم ((اشتغال به خدمت )) آيات فوق در سه جمله كوتاه اشاره به اين سه مرحله كرده است . <16>

اين نكته نيز قابل توجه است كه ((نماز)) را فرع بر ((ذكر پروردگار)) مى شمرد، اين به خاطر آن است كه تا بياد او نيفتد و نور ايمان در دل او پرتو افكن

نشود به نماز نمى ايستد، بعلاوه نمازى ارزشمند است كه تواءم با ذكر او و ناشى از ياد او باشد، و اينكه بعضى ذكر پروردگار را تنها به معنى ((الله اكبر)) يا ((بسم الله الرحمن الرحيم )) كه در آغاز نماز گفته مى شود تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداقهايى از آن است .

سپس به عامل اصلى انحراف از اين برنامه فلاح و رستگارى اشاره كرده ، مى افزايد: ((بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى داريد)) (بل تؤ ثرون الحيوة الدنيا).

((در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است )) (و الاخرة خير و ابقى ).

و اين در حقيقت همان مطلبى است كه در احاديث نيز آمده : حب الدنيا راءس كل خطيئة : ((محبت دنيا سرچشمه هر گناهى است . <17>

در حالى كه هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه انسان ((سراى باقى )) را به ((متاع فانى

)) بفروشد و اين لذات مختصر و آميخته با انواع درد و رنج را بر آن همه نعمت جاويدان و خالى از هرگونه ناملائمات مقدم بشمرد.

و سرانجام در پايان سوره مى فرمايد: ((اين دستوراتى كه گفته شد منحصر به اين كتاب آسمانى نيست ، بلكه در صحف و كتب پيشين نيز آمده است )) (ان هذا لفى الصحف الاولى ).

((صحف و كتب ابراهيم و موسى )) (صحف ابراهيم و موسى ). <18>

در اينكه مشار اليه ((هذا)) چيست ؟ نظرات گوناگونى وجود دارد: جمعى گفته اند اشاره به دستورات اخير در زمينه تزكيه و نماز و مقدم نشمردن حيات دنيا بر آخرت است ، چرا كه اينها از اساسى ترين تعليمات همه انبيا بوده ، و در تمام كتب آسمانى آمده است .

بعضى ديگر آن را اشاره به تمام ((سوره )) مى دانند، چرا كه از توحيد شروع مى شود، و با نبوت ادامه مى يابد، و به برنامه هاى عملى ختم مى شود.

و به هر حال ، اين تعبير نشان مى دهد كه محتواى پر اهميت اين سوره ، يا خصوص آيات اخير، از اصول اساسى عالم اديان ، و از تعليمات بنيادى همه انبيا و پيامبران است و اين خود نشانه اى است از عظمت سوره و از اهميت اين تعليمات .

((صحف )) جمع ((صحيفه )) در اينجا به معنى لوح و يا صفحه اى است كه چيزى بر آن مى نويسند.

آيات فوق نشان مى دهد كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) و موسى (عليه السلام ) نيز داراى كتابهاى آسمانى بوده اند.

در روايتى از ابو ذر مى خوانيم كه مى گويد: به

پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردم انبيا چند نفر بودند؟

فرمود يكصد و بيست و چهار هزار نفر.

گفتيم : رسولان آنها چند نفر بودند؟

فرمود: سيصد و سيزده نفر، و بقيه فقط ((نبى )) بودند.

عرض كردم : آدم نبى بود؟

فرمود بله ، خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفريد، سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) افزود، اى ابو ذر! چهار نفر از انبياء عرب بودند: هود و صالح و شعيب و پيامبر تو.

گفتم : اى رسول خدا! خداوند چند كتاب نازل فرمود؟

فرمود: صد و چهار كتاب ، ده كتاب بر ((آدم )) پنجاه كتاب بر ((شيث )) و بر ((اخنوخ )) كه ادريس است سى كتاب ، و او نخستين كسى است كه با قلم نوشت و بر ((ابراهيم )) ده كتاب و نيز تورات و انجيل و زبور و فرقان را (بر موسى و مسيح و داود و پيامبر اسلام نازل كرد). <19>

تعبير به ((الصحف الاولى )) در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده است .

تحليلى بر حديث ((حب الدنيا راءس كل خطيئة ))

مسلما براى افراد مؤ من اين محاسبه قرآنى كه در آيات فوق آمده در مقايسه دنيا با آخرت كه مى گويد ((آخرت بهتر و پايدارتر است )).

كاملا روشن است ، اما با اين حال چگونه انسان مؤ من در بسيارى از اوقات اين علم و آگاهى خود را زير پا مى گذارد و آلوده گناهان

و جرائمى مى شود؟!

پاسخ اين سؤ ال يك جمله است ، و آن غلبه شهوات بر وجود انسان ، و سرچشمه غلبه شهوات نيز حب دنيا است .

حب دنيا اعم از حب مال ، مقام ، شهوت جنسى ، تفوق طلبى ، برترى جويى ،

تن پرورى ، انتقام جويى ، و مانند اينها، گاه چنان طوفانى در روح انسان ايجاد مى كند كه تمام معلومات او را بر باد مى دهد، و حتى گاه حس تشخيص او را از ميان مى برد، و در نتيجه حيات دنيا بر آخرت مقدم مى دارد.

اينكه در روايات اسلامى كرارا حب دنيا به عنوان سرچشمه تمام گناهان شمرده شده است يك واقعيت عينى و محسوس است كه در زندگى خود و ديگران بارها آن را آزموده ايم .

بنابراين براى قطع ريشه هاى گناه راهى جز اين نيست كه حب و عشق دنيا را از دل بيرون كنيم .

بايد به دنيا همچون وسيله اى ، گذرگاهى ، پلى ، و يا همچون مزرعه اى بنگريم .

ممكن نيست عاشقان دنيا بر سر دو راهى ((وصول به متاع اين جهان و نيل به رضاى خدا)) دومى را مقدم شمرند.

اگر پرونده هاى جنايى را بنگريم واقعيت حديث فوق را در آنها به خوبى مشاهده مى كنيم .

هنگامى كه علل جنگها، خونريزيها، كشت و كشتارها (حتى برادران و دوستان ) را مورد توجه قرار مى دهيم جاى پاى حب دنيا در همه آنها مشهود و نمايان است .

اما چگونه مى توان حب دنيا را از دل بيرون كرد با اينكه ما همه فرزند دنياييم ، و علاقه فرزند به مادر يك امر طبيعى

است ؟!

اين نياز به آموزش فكرى و فرهنگى و عقيدتى ، و سپس تهذيب نفس دارد. و از جمله امورى كه مى تواند بالاترين كمك را به سالكان راه در اين مسير كند ملاحظه عاقبت كار دنيا پرستان است .

فراعنه با آنهمه قدرت و امكانات مالى سرانجام چه كردند؟ قارون از اينهمه

گنجهائى كه كليد آنها را چندين انسان نيرومند به زحمت مى كشيدند چه اندازه با خود برد؟!

قدرتهاى عظيمى را كه در عصر و زمان خود مى نگريم ، و با نسيمى دفتر زندگانيشان بر هم مى خورد، و با يك گردش ليل و نهار از تخت قدرت فرو مى افتند، و كاخها و ثروتهايشان را مى گذارند و مى گريزند، و يا به زير خاك پنهان مى شوند، خود بهترين واعظ و معلم ماست .

اين سخن دامنه دار را با حديثى از امام على بن الحسين (عليه السلام ) كه بسيار رسا و گويا است پايان مى دهيم :

از حضرتش پرسيدند كه افضل اعمال نزد خدا چيست ؟

فرمود: ما من عمل بعد معرفة الله عز و جل و معرفة رسوله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) افضل من بغض الدنيا: ((هيچ عملى بعد از معرفت خداوند و رسولش افضل از دشمنى با دنيا نيست ))!

سپس افزود: زيرا براى حب دنيا شعب بسيارى است ، و معاصى نيز شعب بسيارى دارد، اولين چيزى كه با آن معصيت خدا شد معصيت ابليس بود در آن زمان كه ابا كرد و ((تكبر)) ورزيد و از كافرين شد.

سپس ((حرص )) بود كه سرچشمه معصيت (و ترك اولاى ) آدم و حوا گشت ، در آن

زمان كه خداوند متعال به آنها فرمود: از هر جاى بهشت مى خواهيد بخوريد، ولى نزديك اين درخت (ممنوع ) نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود ولى آنها به سراغ چيزى رفتند كه به آن نياز نداشتند! و همين براى فرزندان آنها تا روز قيامت باقى ماند، چرا كه غالب چيزهايى را كه انسان مى طلبد به آن نيازى ندارد (نيازها غالبا منشاء گناه نيستند، آنچه منشاء گناه است هوسها و امور زائد بر نياز است ) سپس ((حسد)) بود كه سرچشمه گناه فرزند آدم شد، نسبت به برادرش حسد ورزيد و او را به قتل رساند.

و از شعب آن حب زنان ، حب دنيا، <20> حب رياست ، حب راحتى ، حب سخن ، حب برترى ، و حب ثروت است ، اينها هفت خصلتند كه همگى در حب دنيا جمعند، و لذا پيامبران و دانشمندان بعد از آگاهى بر اين حقيقت گفته اند: حب الدنيا راءس كل خطيئة . <21>

خداوندا! حب دنيا را كه ريشه همه گناهان است از دل ما بيرون ببر.

پروردگارا! خودت در مسير پر پيچ و خم تكامل دست ما را بگير و به سر منزل مقصود هدايت فرما.

بار الها تو از پنهان و آشكار آگاهى گناهان مخفى و آشكار ما را به لطف و كرمت ببخشا.

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره براى آشنايى با حال و هواى اين سوره نخست به شناسنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره در نخستين آيه از اين سوره، با وصف «برتر» و و «الاتر» خدا و ستايش او كه پديد آورنده و گرداننده هستى و

مدبر جهان است، رو به رو مى گرديم:

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى

نام پروردگارت را كه برترين و والاترين نام هاست به پاكى ستايش كن... و نام اين سوره از همين آيه دريافت شده است.

2 - فرودگاه آن در مورد فرودگاه اين سوره دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» اين سوره در مكّه فرود آمده است.

2 - امّا به باور «ضحاك» در مدينه فرود آمده است.

3 - شمار آيه هاى آن اين سوره از 19 آيه، 72 واژه، و 271 حرف ساخته شده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر آورده اند كه فرمود:

من قرأها اعطاه اللَّه عشر حسنات بعدد كل حرف انزل اللَّه على ابراهيم و موسى و محمد(ص)(131)

هر كس سوره «اعلى را بخواند، خدا به شمار هر حرفى كه بر ابراهيم و موسى و محمد(ص) فرو فرستاده است ، ده پاداش به او ارزانى خواهد داشت.

از اميرمؤمنان آورده اند كه:

كان رسول اللَّه يحب هذه السّورة...(132)

پيامبر گرامى اين سوره را بسيار دوست مى داشت، و كسى كه نخستين بار با واژه هاى آغازين آيه اين سوره خدا را ستود، ميكائيل بود.

و نيز در روايت آورده اند كه: پيامبر و اميرمؤمنان و برخى از ياران به هنگام تلاوت نخستين آيه اين سوره، اين فرمان را به جان خريده و مى گفتند: «سبحان ربى الاعلى و ذات بى همتاى او را ستايش مى نمودند.(133)

و پاره اى آورده اند كه: هر كس اين سوره را تلاوت كرد بايد با اقتداى به پيامبر همان گونه خدا را بستايد و بگويد: «سبحان ربى الأعلى»

از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

من

قرأ سبح اسم ربك الأعلى فى فريضة او نافلة قيل له يوم القيامة ادخل الجنة من اى ابواب الجنة شئت ان شاءاللَّه.(134)

هر كس سوره «اعلى را در نماز واجب و يا نافله اش بخواند، در روز رستاخيز به او ندا مى رسد كه: از هر در بهشت كه مى خواهى وارد شو.

يكى از ياران اميرمؤمنان در فضيلت اين سوره آورده است كه: من بيست شب به امامت على (ع) نماز خواندم، و آن حضرت در همه نمازها سوره «اعلى را خواند. و آن گاه فرمود: لو يعلمون ما فيها لقرأها الرجّل كل يوم عشرين مرة، و انّ من قرأها فكانما قرأ صحف موسى و ابراهيم الذّى و فى (135)

اگر مردم مى دانستند كه تلاوت اين سوره چه پاداش پر شكوهى دارد، آن گاه است كه هر كدام از شما روزى بيست مرتبه آن را تلاوت مى نمود. و بدانيد كه هر كس اين سوره را تلاوت كند، بسان آن است كه كتاب هاى موسى و ابراهيم را - كه به عهد خود با خدا وفا كرد - خوانده است.

و نيز آورده اند كه: با فرود آيه «فسبح باسم ربك العظيم»، پيامبر فرمود: اين آيه را در ركوع نمازهاى خود بخوانيد؛ و آن گاه كه آيه مورد بحث فرود آمد، فرمود: اين آيه را هم در سجده نمازهاى خود بخوانيد.(136)

5 - دورنمايى از مفاهيم اين سوره در آغاز اين سوره، قرآن روى سخن را به پيشواى بزرگ توحيد و آزادى مى كند و اين نكات و بحث هاى ارزشمند و دگرگون ساز را به تابلو مى برد:

ستايش شايسته و بايسته پروردگار يا اصل «ربوبيت»،

يكتايى خدا و رسالت پيامبر،

وصف هاى

هفتگانه اى از او،

وصف دنيا و زندگى دنيا،

هدايت عمومى موجودات،

هدايت انسان،

نكاتى در پيام رسانى و ايجاد تحول مطلوب در انديشه ها،

حق شنوى و اصلاح پذيرى، شرط رهايى و رستگارى،

اصلاح ناپذيرى و تعصب و بيداد، عامل انحطاط و سقوط،

حيات برتر،

سعادت و رستگارى در سايه خودسازى و رابطه عاشقانه با خدا، و نكات ظريف ديگرى كه خواهد آمد.

1 - [هان اى پيامبر!] نام پروردگارت را كه والاترين نام هاست به پاكى ستايش كن؛

2 - همان كسى كه [هستى را] آفريد و نظام بخشيد.

3 - و همو كه [هر چيزى را] اندازه گيرى كرد و راه نمود.

4 - وهمو كه چمنزار را پديد آورد؛

5 - آن گاه [پس از چندى آن را خاشاكى تيره گردانيد.

6 - ما به زودى [قرآن را به وسيله فرشته وحى برتو خواهيم خواند، و [تو آن را ]فراموش نخواهى كرد.

7 - جز آنچه خدا بخواهد، كه او آشكار و نهان را مى داند.

8 - و آسان ترين [راه را براى تو فراهم مى سازيم.

9 - پس [به مردم خود] اندرز ده، اگر اندرز دادن سودبخش افتد.

10 - به زودى آن كسى كه [از خدا حساب برد و] بترسد، اندرز [و اصلاح ]خواهد پذيرفت.

11 - و تيره بخت ترين ها[ى روزگاران خود را از آن دور مى سازد [و اصلاح نمى پذيرد]؛

12 - همان كسى كه به سهمگين ترين آتش در مى آيد.

13 - آن گاه نه در آن مى ميرد و نه زندگى مى يابد.

14 - راستى كه رستگار گرديد آن كس كه خويشتن را پاك گردانيد [و اصلاح كرد]،

15 - و

نام پروردگارش را [آن گونه كه بايد به اخلاص ياد كرد و نماز گزارد.

16 - امّا [شما اصلاح ناپذيران در انديشه سعادت و رستگارى واقعى نيستيد، ]بلكه [تنها] زندگى دنيا را بر مى گزينيد؛

17 - با اين كه سراى آخرت بهتر و ماندگارتر است.

18 - بى گمان اين [واقعيت در صحيفه هاى آسمانى پيشينيان آمده است:

19 - [در] صحيفه هاى ابراهيم و موسى.

نگرشى بر واژه ها

اعلى اين واژه به معنى برتر و بزرگتر آمده و منظور اين است كه قدرت و فرمانروايى اوست كه كران تا كران هستى را در برگرفته، و هماره پايدار و ماندگار است.

سوّى: از ماده «تسويه» به معنى نظام بخشيدن آمده است.

غثاء: اين واژه در اصل به معنى گياهان خشكيده اى است كه سيلاب آنها را به دشت و دره ها مى پراكند، و آن گاه به همين تناسب به هر چيز بى ارزش و بيهوده و جامعه اى كه از نژادهاى گوناگون پديدار آمده است گفته مى شود.

احوى: به معنى سياه و گاه سبز پررنگ كه به سياهى مى گرايد، آمده است.

اقراء: شروع تلاوت و خواندن قرآن براى شنيدن ديگران و اصلاح غلطها و خطاهاى آنان.

نسيان: فراموش ساختن و زدوده شدن مفهوم و معنا از خاطر انسان، بسان «سهو» كه در برابر آنها واژه «ذكر» به معنى «ياد كردن» مى باشد.

تفسير

ستايش خالصانه و عملى خدا

آخرين آيات سوره پيش با هشدار به كفرگرايان و ظالمان به پايان رسيد، اينك اين سوره با آيات روشنگرى آغاز مى گردد كه همگان را به قدرت بى كران پديدآورنده و تدبيرگر والاى جهان و انسان توجه مى دهد.

نخست روى سخن را به

پيامبر گرامى مى كند كه:

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى

هان اى پيامبر! نام پروردگارت را كه والاترين و برترين نامهاست، به پاكى ستايش كن و او را از هر پندار شرك آلود و خرافى پاكيزه بشمار.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: با همه وجود بگو: سبحان ربى الاعلى

امّا به باور گروهى ديگر، ذات پرشكوه پروردگارت را از هر وصفى كه در خور او نيست پاك و پاكيزه بشمار، چرا كه ستايش به مفهوم واقعى آن، به اين معنى است كه ذات بى همتاى خدا و وصف و كارهاى او را از آنچه، ناپسند و سست و خرافى است پاك و پاكيزه اعلام دارى و بگويى: خدايى جز او نيست و او بى همتا و بى نظير و يگانه است.

پاره اى از مفسران برآنند كه منظور از ستايش «نام» خدا، در حقيقت ستايش خداست، به همين جهت بسيار زيبنده است كه انسان توحيدگرا هرگاه اين آيه را تلاوت نمود، با همه وجود بگويد: «سبحان ربى الاعلى و بدين وسيله ذات پاك پروردگار والاتر و برتر خود را ستايش كند

امّا پاره اى ديگر برآنند كه منظور ستايش نام مقدس پروردگار است و نه ذات او، و روشنگرى مى كند كه اين نام بلند را در رديف هيچ نام ديگرى مپندار.

واژه «اعلى به معنى برتر و والاتر است كه به هركس و هر چيزى چيره است و از او تواناتر قابل تصور نيست. اين واژه را پاره اى وصف «اسم» گرفته اند و مى گويند منظور آيه اين است كه: با ياد نام برتر والاتر پروردگارت او را بستاى.

امّا به باور «ابن عباس»

منظور اين است كه به نام والاتر و برتر پروردگارت نماز بگزار.

در آيه بعد در اشاره به وصف ديگر ذات پاك او پس از وصف «تدبيرگرى» و «برترى» و والاترى مى فرمايد:

الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى

آن پروردگارى كه جهان و انسان را پديد آورد و نظام بخشيد.

به باور «كلبى»، آن خدايى كه هر موجود زنده اى را پديد آورد، آن گاه دو دست، دو چشم و دو پاى او را مساوى قرار داد.

امّا به باور «زجاج» آن خدايى كه انسان را آفريد و به او قامت بر افراشته داد، و نه بسان چارپايان كه بر روى دست پا راه رود و سر به زير باشد.

و از ديدگاه برخى، آن خدايى كه پديده هاى گوناگون را بر اساس خواست حكيمانه اش پديد آورد، و به گونه اى آنها را نظام بخشيد كه نشانگر يكتايى و بى همتاى او باشند.

آن گاه مى افزايد:

وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى

همو كه هر چيزى را اندازه گيرى فرمود و آن گاه به راه زندگى راه نمود.

آرى، ذات بى همتاى او دو وصف ديگرش اين است كه: پديده هاى گوناگون جهان آفرينش را در چهره ها و قيافه ها و شكل هاى متنوعى طراحى فرمود و نظام بخشيد، آن گاه اسباب رزق و روزى و راه هاى زندگى را به آنان ارزانى داشت و رهنمود داد، و در اين ميان انسان را در پرتو انبوهى از دليل ها و برهان ها به شناخت خدا و دين او راه نمود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: همو كه روزى آنها را اندازه گيرى فرمود و به سوى به دست آوردن آن هدايت شان كرد.

امّا به باور پاره اى ديگر، همو كه

آنها را بر اساس حكمت اندازه گيرى كرد و هر كدام را به سوى سود و زيان خويش راه نمود و آگاه ساخت: درست همانسان كه نوزاد، به سينه مادر هدايت شده است، و جوجه هاى پرندگان به زير پر و بال مادر.

برخى برآنند كه: همو كه اندازه گيرى كرد و نر و ماده را به سوى يكديگر راه نمود و نشان داد كه چگونه نسل خويش را ادامه دهند.

و برخى ديگر برآنند كه: آنها را به راه نيك و بد راه نمود، تا كدام راه را بروند.

از ديدگاه «سدى» منظور اين است كه: آن خدايى را ستايش كنيد كه دوران رشد كودك را در شكم مادر، نه ماه يا اندكى كم و بيش اندازه گيرى كرد و به او راه نمود كه چگونه و از چه راهى به دنيا بيايد.

و از ديدگاه برخى ديگر، منظور هدايت انسان به سوى بهره ورى از پديده هاى گوناگونى است كه چگونه از برخى به عنوان غذا و از پاره اى به عنوان دارو بهره گيرد، و نشان داد كه چگونه آنها را از دل زمين و گنجينه هاى آن استخراج كند.

و مى فرمايد:

وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى

و آن كسى كه چمنزار و چراگاه و انواع گياهان را از دل زمين براى خوردن حيوانات به سود شما بيرون آورد.

آن گاه آن ها را پس از سر سبزى و طراوت به صورت خار و خاشاكى در مى آورد كه بر روى سيلاب به اين سو و آن سو پراكنده مى شود.

فََعَلَهُ غُثاءً أَحْوى

به باور پاره اى منظور اين است كه: همان كسى كه علف ها و گياهان را سر سبز و سير

سبز و متمايل به سياهى از دل زمين مى روياند، آن گاه پس از آن طراوت و سر سبزى آنها را مى خشكاند و در هر دو حالت علوفه و خوراك دام ها مى سازد؛ آرى، چنين تدبيرگر فرزانه اى پاك و منزه است و بايد او را ستايش كرد.

امّا به باور پاره اى ديگر اين آيه بيانگر وصف دنياى پر زرق و برق ماست، كه پس از خرمى و طراوت و جلوه گرى سرانجام پائيزش مى رسد و با آمدن فصل خزان پژمرده مى گردد.

هدايت انسان در پرتو پديده وحى و رسالت در ادامه آيات در اشاره به هدايت انسان به وسيله پديده وحى و رسالت مى فرمايد:

سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى

ما به زودى قرآن و آيات روشنگر آن را بر تو مى خوانيم و تو آنها را فراموش نخواهى كرد.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: به زودى فرشته وحى قرآن را به فرمان ما بر تو مى خواند و تو آن را حفظ مى گردى و هرگز فراموش نخواهى ساخت.

در اين مورد «ابن عباس» آورده است كه: وقتى فرشته وحى آيه اى را بر پيامبر مى خواند، آن حضرت از فرط شور و عشق و براى آنكه حفظ شود، آيه را به همراه جبرئيل مى خواند و پس از پايان وحى نيز مرتب تكرار مى كرد، به همين جهت اين آيه فرود آمد، تا به او آرامش خاطر ببخشد كه آن را فراموش نخواهد كرد.

آن گاه مى افزايد:

إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى

مگر چيزى را خدا بخواهد كه از ياد تو ببرد و به خواست آن تدبيرگر توانا آن را به فراموشى سپارى.

به باور گروهى از

جمله «قتاده» مگر چيزى را كه خدا بخواهد با نسخ و برداشتن حكم آن، تو حكم و تلاوت را از ياد ببرى. با اين بيان منظور از «خواستن خدا» در اين جا نوعى نسخ و برداشتن حكم است كه در سوره بقره مورد بحث قرار گرفت.(137)

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: مگر چيزى را كه خدا خواسته و فرود آن ها را به تأخير افكنده است، كه آنها را تلاوت نخواهى كرد، كه با اين بيان استثنا از قرائت است.

در تفسير آيه، «فراء» مى گويد: خداى فرزانه نخواسته است كه آن حضرت چيزى از آيات را فراموش كند، و اين بيان بسان اين آيه است كه مى فرمايد: خالدين فيها ما دامت السّماوات و الأرض الاّ ما شاء ربك...(138) و امّا كسانى كه سعادتمند شده اند، تا آسمان ها و زمين برجاست، در بهشت جاودانه اند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد...

و نيز بسان اين سخن است كه كسى بگويد: هر آنچه را بخواهى به تو خواهم داد، مگر آنچه را خود نخواهم، و منظورش اين باشد كه شنونده را از چيزى محروم نسازد.

با اين بيان در آيه مورد بحث برترى و امتياز بزرگى براى پيامبر گرامى است، چرا كه آن حضرت با اينكه مكتب نرفته و درس ناخوانده بود، هر سوره از سورهاى بزرگ و يا كوتاه قرآن را كه فرشته وحى بر او مى خواند، به لطف خدا حفظ مى شد و هرگز فراموش نمى كرد، و اين چيزى جز اعجاز و سند درستى دعوت و رسالت، نام ديگرى ندارد.

در ادامه آيه مى افزايد:

إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى

مگر آنچه را خدا بخواهد، كه ذات

پاك او آشكار و نهان را مى داند.

واژه «جهر» به معنى بالابردن صدا در خواندن است، در برابر آن واژه «همس» به معنى آهسته خواندن مى باشد، و منظور اين است كه: خدا هر آنچه از قرآن را با صداى بلند و يا آهسته بخوانى، همه را مى داند و آنچه را كه بخواهد براى هميشه به خاطر تو مى سپارد و آن را حفظ خواهى شد.

سپس در راه آرامش خاطر و قوت قلب بخشيدن به آن حضرت در كار بزرگ دعوت خويش مى فرمايد:

وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى

و آسان ترين راه موفقيت و پيروزى را برايت آماده ساخته و پيش پايت مى گذاريم.

واژه «يسرى از ماده «يسر» به معنى سهولت و آسانى كار نيك و شايسته است، و منظور آيه اين است كه: ما تو را براى بيان و رساندن شريعت سهل و آسان و ناب و پاك توفيق ارزانى مى داريم و پيام و وحى خود را بر تو آسان مى سازيم، تا با شنيدن آن از فرشته وحى حفظ كردى و هرگز فراموش نكنى و عمل به آن برايت دلنشين و دلنواز باشد و هرگز در عمل به آن مخالفت ننمايى.

به باور «ابومسلم» منظور اين است كه: ما هر مهر و لطفى كه تو را در كار پيام رسانى و روشنگرى ات يارى كند و كار را بر تو آسان سازد و مشكلات را از سر راه تو بر دارد، آن را از تو دريغ نخواهيم داشت و كارها را بر تو سهل و آسان، و شكيبايى در اين كار سترك را بر تو ارزانى خواهيم داشت. و اين بهترين چيزى است كه در تفسير

آيه گفته شده است، چرا كه آيه مورد بحث به دو آيه پيش پيوند دارد و منظور اين است كه: خداى فرزانه آن حضرت را به رساندن پيام خويش فرمان داد و به آن بزرگوار وعده يارى فرمود و او را به شكيبايى دستور داد.

و از ديدگاه «جبايى» واژه «يسرى عبارت از بهشت پر طراوت و زيباست و اين بزرگترين نعمت خدا بر آن بزرگوار است كه مى فرمايد! ما درآمدن به بهشت را بر تو آسان مى سازيم.

با اين بيان خدا به پيامبرش اين موهبت ها را ارزانى داشت:

موهبت وحى و رسالت، وعده يارى و ارزانى داشتن موفقيت در كار، و ديگر آسان ساختن كارها بر او.

در آيه بعد به آن حضرت فرمان مى دهد كه:

فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى

پس اى پيامبر! به جامعه و مردم خويش اندرده، اگر اندرز دادن سودبخش افتد.

در اين آيه به پيامبر فرمان مى رسد كه آنان را اندرز دهد، چرا كه پند و اندرز سرانجام در اطاعت خدا و دورى گزيدن از گناه و نافرمانى او كارگر مى افتد، به همين جهت شرط در آيه، شرط حقيقى نيست و منظور اين است كه پند و اندرز در انگيزش مردم به قانون گرايى و دورى گزيدن از قانون شكنى اثرگذار است و آنان را سود مى بخشد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: به آنان پند و اندرز ده، خواه آنان را سودبخش افتد، يا نه؛ چرا كه پيامبر براى رساندن پيام خدا به مردم و اندرز دادن به آنان فرمان يافته است، بنابراين بر اوست كه اندرز دهد، خواه سودشان بخشد، يانبخشد.

با اين بيان آيه

مخدوف دارد كه از قرينه مقابله دريافت مى گردد، بسان اين آيه كه مى فرمايد: وجعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكم بأسكم...(139) و براى شما تن پوشهايى مقرر كرده است كه شما را از گرما [و سرما] حفظ مى كند و زره هايى كه شما را در پيكارتان حمايت مى نمايد.

در ادامه آيات به دو حالت و دو واكنش انسان ها در برابر پند و اندرز پيامبر پرداخته و مى فرمايد:

سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى

به زودى آن كسى كه از خدا حساب مى برد و احساس مسئوليت مى نمايد، از قرآن اندرز خواهد پذيرفت و از بازخواست خدا و كيفر رستاخيز خواهد ترسيد.

امّا تيره بخت ترين هاى روزگاران خود را از آن دور ساخته و اصلاح نخواهد پذيرفت.

وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى

بدان دليل در آيه واژه «اشقى» را به كار مى برد كه گناه كاران و تيره بختان نيز در گناه و شقاوت براى خود مراحل و درجاتى دارند، كه پست ترين آنان كسانى هستند كه به خداى يكتا شرك ورزيده و يا جز او را بپرستند و فرمان برند.

به باور «ابومسلم» تيره بخت ها آنانى هستند كه در گناه و نافرمانى خدا غرق گردند و از ياد خدا و اندرز كتاب او دورى جويند.

آن گاه در اشاره به سرنوشت آن گروه اصلاح ناپذير و تيره بخت مى فرمايد:

الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى

همان شقاوت پيشه اى كه در سراى آخرت به سهمگين ترين آتش در مى آيد.

به باور «حسن» منظور اين است كه: همان شقاوت پيشه اى كه به آتش دوزخ در خواهد آمد و در آن ماندگار خواهد شد. منظور از آتش بزرگتر و سهمگين تر، آتش دوزخ است و در برابر آن آتش كوچك تر، يا

آتش دنياست.

و به باور «فراء» منظور از آتش بزرگ تر، آتش طبقه زيرين دوزخ است.

سپس مى افزايد:

ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى

آن گاه در آن آتش نه مى ميرد تا راحت شود و بياسايد، و نه زنده مى شود تا به زندگى درست و شايسته اى برسد، بلكه به گونه اى گرفتار عذاب و كيفر عملكرد خويش است كه هماره آرزوى نابودى خويش را مى كشد.

به باور پاره اى منظور اين است كه چنين كسى روح حيات و زندگى انسانى را در خود نمى يابد.

سه راز رستگارى و نجات در آيه بعد در اشاره به راز نجات و رستگارى انسان ها مى فرمايد:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى

راستى كه رستگار گرديد آن كسى كه خود را پاك گردانيد و اصلاح كرد.

از ديدگاه گروهى منظور پاكسازى دنياى وجود خويش از بلاى شرك و كفر است.

امّا به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: بى گمان آن كسى كه با انجام كارهاى شايسته و پرواى از خدا خويشتن را پاك و پاكيزه ساخت، به نهايت آرزوى خود بال گشود.

به باور «ابن مسعود»، هر كس زكات و حقوق مالى خويش را داد رستگار گرديد. او به هنگام تلاوت اين آيه مى گفت: خداى رحمت كند آن كسى را كه حقوق محرومان را از ثروتش بدهد، و ضمن اصلاح رابطه خويش با بندگان خدا، نماز بخواند و با خداى خويش نيز رابطه اش گرم و عاشقانه باشد.

و به باور گروهى ديگر از مفسران پيشين از جمله «ابوالعاليه» منظور پرداخت زكات مال و زكات فطره است.

از اميرمؤمنان و امام صادق نيز اين ديدگاه روايت شده

است.(140)

در اين جا اين پرسش در خور طرح است كه اين سوره در مكّه فرود آمده است، و در آنجا و آن شرايط آغازين سال هاى بعثت، نه زكات مقرر شده بود، و نه زكات فطره و نه ماه رمضان يا مراسم عيد فطر تا آيه مورد بحث اين گونه تفسير گردد.

پاسخ اين است كه ممكن است آيات آغازين اين سوره در مدينه فرود آمده باشد، و آيات پايانى آن در مكّه.

و نيز مى فرمايد:

وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى

و نام پروردگارش را آن گونه كه بايد با اخلاص ياد كرد و نماز گزارد.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: و خدا را به يكتايى ياد نمود و براى او شريك و همتايى تصور نكرد.

و به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه: و خدا را به هنگام نماز با همه وجود به خاطر داشته باش، و ضمن اميد بستن به پاداش او، از كيفر او بترس، چرا كه خشوع در نماز همين است كه انسان به مهر و رحمت خدا اميدوار باشد، و از كيفر او بيمناك.

از ديدگاه برخى، به هنگام آغاز نماز با ياد خدا آن را آغاز كن و بگو: اللَّه اكبر، چرا كه نماز با اين جمله آغاز مى گردد.

و از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: و نمازهاى شبانه روزى خود را با ياد و نام خدا آغاز كن.

دنياطلبى سر چشمه انحراف و سقوط

در شانزدهمين آيه مورد بحث روى سخن را به كفرگرايان و حق ناپذيران نموده و در بيان راز انحراف از شاهراه رستگارى و نجات مى فرمايد:

بَلْ تُؤْثِرُونَ

الْحَياةَ الدُّنْيا

امّا شما اصلاح ناپذيران در انديشه سعادت و رستگارى واقعى نيستيد، بلكه تنها در انديشه زندگى دنيا هستيد و آن را آباد مى سازيد و آن را بر زندگى جاودانه آخرت برگزيده ايد.

از ديدگاه پاره اى روى سخن در آيه جهان شمول و همگانى است و از توحيدگرا و كفرگرا انتقاد مى شود كه شما در انديشه دنيا و لذت هاى آن هستيد و در مورد آخرت نمى انديشيد.

«ابن مسعود» مى گويد: دنيا و لذت ها و خوردنى ها و نوشيدنى ها و زيبايى هاى آن در برابر ديدگان ماست، امّا سراى آخرت و نعمت هاى وصف ناپذير آن تنها براى ما وصف شده و در برابر ديدگان ما نيست، به همين جهت ما دنياى نقد را گرفته و نعمت هاى آخرت و آينده را، گرچه ماندگار و شكوهبار است رها ساخته ايم.

آن گاه در انگيزش انسان به ساختن آخرت مى فرمايد:

وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى

با اين كه سراى آخرت و بهشت پر طراوت و زيبا بهتر و ماندگارتر است.

در روايت آمده است: كسى كه آخرت خود را دوست بدارد به دنياى خود زيان مى رساند و كسى كه دنيا را برگزيند و دوست بدارد به آخرت خويش زيان مى زند.

سپس مى فرمايد:

إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى

اين برنامه خودسازى و خود شكوفايى در صحيفه هاى آسمانى پيشين نيز آمده است، و اين تنها قرآن نيست كه اين برنامه را براى انسان ها آورده است كه رستگارى و نجات در گرو رابطه عاشقانه با خدا و نماز خواندن، رعايت حقوق مردم و پرداخت زكات و نيز برگزيدن نعمت هاى سراى آخرت بر نعمت هاى فناپذير دنياست.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آن كسى

كه خودسازى كند و خدا را به عظمت ياد نمايد، و نماز بخواند، چنين كسى در كتاب هاى آسمانى پيشين، بسان قرآن ستايش شده است.

در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است در تفسير آيه پيش مى فرمايد:

صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى

در كتاب هاى ابراهيم و موسى.

از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه بر خلاف پندار برخى از مفسران، ابراهيم نيز داراى كتاب آسمانى بوده است.

در روايتى از «ابوذر» مى خوانيم كه مى گويد: از پيامبر گرامى در مورد شمار پيامبران پرسيدم كه چند نفر بودند؛ فرمود: يكصد و بيست و چهار هزار نفر.

پرسيدم: رسولان آنان چند نفر بودند؟

فرمود: سيصد و سيزده نفر و بقيه آنان پيام رسان بودند.

گفتم: آيا آدم پيامبر خدا بود.

فرمود: آرى، خدا با او سخن گفت و او را با دست قدرت خويش آفريد.

آن گاه افزود: هان اى ابوذر! چهار نفر از پيامبران عرب بودند: هود، صالح، شعيب، و پيامبر تو.

پرسيدم: خداى فرزانه چند كتاب فرو فرستاده است؟

فرمود: يكصد و چهار كتاب؛ ده كتاب بر «آدم» پنجاه كتاب بر «شيث»، سى كتاب بر «ادريس» و او نخستين كسى است كه به وسيله قلم به نگارش پرداخت. بر «ابراهيم» ده كتاب، و نيز تورات، انجيل، زبور و فرقان را، بر موسى، مسيح، داود و محمد(ص).

در روايت آمده است كه در صحف ابراهيم چنين آمده است:

ينبغى للعاقل اَنْ يكون حافظاً للسانه، عارفاً بزمانه، مقبلاً على شأنه.

بر انسان خردمند و خردورز زيبنده است كه حافظ زبان خويش، و آگاه به روزگار خود باشد و به موقعيت و جايگاه خويش بينديشد.

پاره اى برآنند

كه همه كتاب هاى آسمانى در ماه رمضان فرود آمده اند.

پرتوى از سوره مباركه در آيات نوزده گانه اين سوره اين نكات در خور نگرش و تدبير و درس آموزى بسيار است:

1 - تدبّر در ستايش خالصانه و عارفانه خدا در قلمرو انديشه، قلب، زبان و ميدان گوناگون زندگى.

2 - تدبّر در اوصاف چندگانه خدا، نظير: وصف تدبيرگرى خدا، برترى و والاترى او،

آفريدگارى او،

نظام بخشى او،

برنامه ريزى و تقديرگرى او براى حركت موجودات به سوى كمال، هدايت گرى او،

آگاهى و دانش بى كران او

3 - تدبّر درباره موهبت و رسالت،

4 - تدبّر در مورد واكنش انسان هاى اصلاح پذير و اصلاح ستيز در برابر پيامبر خدا،

5 - تدبّر در مورد سرنوشت سعادتمندان و تيره بختان،

6 - تدبّر در برنامه رستگارى و نجات كه به بيان آيات اين سوره عبارتند از: خودسازى و خود شكوفايى و تزكيه دل و جان و انديشه و روان از تاريك انديشى و شرك و خودكامگى،

و تلاش در روشن ساختن جان و احساس حضور خدا و وصف او با همه وجود و هماره به ياد او بودن،

و آن گاه رابطه عاشقانه با خدا كه رمز آن نماز است،

و سرانجام عمل به مقررات او و رعايت حقوق انسان ها.

7 - و تدبّر در مورد اهميت اين برنامه نجات كه در همه كتاب هاى آسمانى آمده است.

بار خدايا ما را در شناخت برنامه و عمل به آن يارى فرما!

تفسير اطيب البيان

سوره اعلي ، غرض سوره :تسبيح و منزه داشتن خالق مدبر عالم و موعظه و انذار خلق .

(1) (سبح اسم ربك الاعلي ):(نام پروردگار بلند مرتبه خود

را منزه بدار)

(2) (الذي خلق فسوي ):(آنكس كه آفريد و هر چيز را در جاي خود قرار داد)

(3) (و الذي قدر فهدي ):(و آنكس كه هر چيز را اندازه گيري نمود و بسوي هدفش هدايت فرمود)

(4) (و الذي اخرج المرعي ):(و آنكس كه چراگاهها را از زمين بيرون آورد)

(5) (فجعله غثاء احوي ):(و سپس آن را به صورت خاشاكي سياه در آورد)از آنجاكه اسم دلالت بر مسمي مي كند،متوجه مي شويم منظور از اينكه به پيامبر ص فرمان مي دهد، نام پروردگارت را تنزيه كن ، اين است كه : هر وقت نام پروردگارت را به زبان مي آوري نام غير او نظير آلهه و شركاء و شفعاء را به زبان مياور و به آنها نسبت ربوبيت مده ، چون ساحت پروردگارت منزه از شرك است و شايد هم مراد اين باشد كه اموري را كه لايق ساحت مقدس خداوند نيست از قبيل : جهل و ظلم و غفلت و....و هرصفت نقص و عيب را به خدا منسوب نكن ، اين مرحله تنزيه و تقديس زباني است كه البته بايد با تنزيه خدا در مرحله عمل نيز موافق باشد و لازمه چنين تنزيهي توحيد كامل ونفي شرك است .و اينكه پروردگار را با نام اعلي ياد كرد، به جهت اشاره به بلندي و قهر و چيرگي پروردگار بر مخلوقات است ، چون او از هر بلند مرتبه و قاهري ، والاتر و قهارتر است ،در ادامه مي فرمايد: همان پروردگاري كه همه موجودات را از كتم عدم ايجاد كرد واجزاي آنها را گردآوري نمود و سپس هر جزء را در جاي مناسب خود قرار داد،

همان پروردگاري كه آنچه را آفريده با اندازه مخصوص وحدود معين خلق كرده ، هم درمرحله ذات و هم در مرحله صفات و افعال و نيز آن مخلوق را به جهازي مجهز نموده كه بوسيله آن بسوي هدف مقدر شده خود، هدايت مي شود، پس هر موجودي به هدايت تكويني در سير تكامل خود به پيش مي رود، همچنانكه فرمود:(لكل وجهه هوموليها براي هر يك هدفيست كه بدان سو روانند).در ادامه مي فرمايد: همان پروردگاري كه چراگاه و مرتع را از زمين مي روياند تاچهارپايان از آن استفاده كنند و سپس در چرخه حيات آن را بصورت خاشاكي خشك و سياه در مي آورد و اين آيات همه نمونه هايي از تدبير ربوبي و دلائلي بر توحيدربوبيت است .

(6) (سنقرئك فلا تنسي ):(بزودي آنقدر قرآن را بر تو مي خوانيم كه ديگر آن رافراموش نكني )

(7) (الا ما شاء الله انه يعلم الجهر و ما يخفي ):(البته به اذن ما، وگرنه هر چه را خدابخواهد از ياد مي بري ، همانا خدا داناي به آشكار و نهان است ؟)

(8) (و نيسرك لليسري ):(و ما بر سر هر دو راهي تو را به سوي راه آسانتر سوق مي دهيم و به هدايت فطري به تو راه درست را الهام مي كنيم )

(9) (فذكر ان نفعت الذكري ):(پس تو تذكر بده ، البته اگر تذكر مفيد باشد)

(10) (سيذكر من يخشي ):(بزودي آنها كه از خدا خشيت دارند متذكر مي شوند)

(11) (و يتجنبها الاشقي ):(ولي بدبخت ترين افراد از آن اعراض مي كنند)

(12)(الذي يصلي النارالكبري ):(همان كساني كه درآتش عظيم دوزخ خواهندسوخت )

(13) (ثم لا يموت فيها و

لا يحيي ):(سپس در آن نه مرگي هست و نه حياتي ) در ادامه خطاب به رسولخدا ص مي فرمايد: ما چنان قدرتي به تو مي دهيم كه قرآن را درست و خوب بخواني و همانطور كه نازل شد، بدون كم و كاست آن را به گوش مردم برساني و چيزي از آن را فراموش نكني .بنابراين در اين عبارت خداوند ضمانت كرده و وعده داده كه قرآن را همانطور كه نازل شده حفظ كند و مانع از تحريف و تغيير آن شود چون خدا علم به قرآن و حفظآن را در اختيار پيامبراكرم ص قرار داده است ، آنگاه در مقام استثناء و به منظور بقاي قدرت الهي بر اطلاق مورد مي فرمايد، چنين نيست كه بعد از اعطاي اين موهبت ، خدانتواند تو را دچار فراموشي كند، بلكه قدرت خدا به جاي خود باقيست و هر آن اراده كند مي تواند قرآن را از ياد تو ببرد، آنگاه در مقام تعليل اين مطلب كه خداوند قرآن راحفظ نموده و خاطر پيامبر را از تلقي وحي آسوده مي كند، مي فرمايد: ما هم از ظاهراشياء آگاهي داريم و هم به باطن آنها و لذا به ظاهر و باطن تو نيز آگاهيم و مي دانيم كه توچقدر در حفظ وحي اهتمام داري و چقدر در اطاعت پروردگارت مشتاقي ، به همين دليل تو را مدد نموده و قدرتي به تو افاضه مي كنيم كه وحي را درست تلقي نموده و آن را از ياد نبري .در ادامه مي فرمايد: ما بزودي طريقه آسان را براي تو فراهم مي كنيم ، يعني تو راآنچنان هدايت مي

كنيم كه براي دعوت و تبليغ زباني و عملي آسانترين راه را انتخاب كني و تو را مجهز به الهامهايي مي كنيم كه بتواني وظيفه رسالت خود را به بهترين وجهي به انجام رساني و خودت بهترين طريقه را انتخاب كني ، يعني فطرت تو را چنان صافي مي كنيم كه جز طريقه آسان و احسن را بر نگزيني .آنگاه به عنوان نتيجه گيري مي فرمايد: پس تو هم هر جا كه ديدي تذكر، ثمر بخش است ، تذكر بده ، چون تذكر در غير آن مورد امري لغو و بي ثمر است ، پس تذكر وموعظه در موردي بايد بكار رود كه در طرف مقابل زمينه اي براي تذكر باشد كه درمورد چنين شخص تذكر بيشتر هر چه بهتر دل او را به جانب حق متمايل مي سازد، اما درمورد شخصي كه هيچ زمينه اي براي تذكر ندارد و سنگدل است ، يكبار تذكر دادن براي اتمام حجت ضروري است ، اما تذكر بيشتر او امري لغو و بي ثمراست .آنگاه در توضيح بيشتر مي فرمايد: بزودي افرادي كه در قلب خود ذره اي خشيت خدا و ترس از عقاب او دارند، بوسيله قرآن متذكر شده و اندرز مي گيرند، بنابراين تذكرتو به چنين افرادي سودمند است ، اما افراد سنگدل و شقي كه در دل خود هيچ نگراني وخشيتي از عذاب خدا نداشته باشند بواسطه قرآن و تذكر تو، بيشتر از تذكر تو فاصله مي گيرند و اجتناب مي كنند، چون آنها افرادي هستند كه از حق گريزانند و جايگاهشان آتش دوزخ است كه در مقايسه با آتش دنيا، آتشي بزرگتر و سوزاننده

تر است و آنگاه در آن آتش نه مي ميرند كه از عذاب منقطع و آسوده شوند و نه با وجود عذاب سوزنده آن لحظه اي مي توانند در آرامش و سعادت زندگي طيبه داشته باشند، بنابراين آنها درآتش جهنم هيچ روزنه نجاتي ندارند و تا ابد در آن جاودانه هستند، مانند:بيمارلاعلاجي كه نه اميدي به بهبودي او هست و نه مي ميرد كه اميدها از او قطع شده وفراموش گردد.

(14) (قد افلح من تزكي ):(به تحقيق كسي كه خود را تزكيه نمود، رستگار شد)

(15) (و ذكر اسم ربه فصلي ):(و هر وقت نام خدا را به ياد آورد به نماز ايستاد)(تزكي ) در اينجا يعني تمايل به پاك شدن از لوث تعلقات مادي دنيوي كه اين ا مربوسيله توبه كردن و بازگشت بسوي خداي تعالي و نيز انفاق در راه او تحقق مي يابد و به اين وسيله انسان خود را از تعلقات مادي آزاد مي سازد، و مراد از (ذكر نام خدا) ذكرزباني و مراد از (صلوه ) همان نماز معمولي و توجه خاص عبادي است كه در اسلام تشريع شده ، اين آيات ظاهرا براي همه مصاديق طاعات عموميت دارند، اما روايات وارده از طريق ائمه (عليهم السلام ) و نيز از طريق اهل سنت شأن نزول اين آيات را درباره زكات فطره و نماز عيد فطر دانسته اند.

(16) (بل تؤثرون الحيوه الدنيا):(بلكه شما زندگي دنيا را ترجيح مي دهيد)

(17) (و الاخره خير و ابقي ):(در حاليكه آخرت بهتر و پايدارتر است )

(18) (ان هذا لفي الصحف الاولي ):(اين سفارشها در كتابهاي قديمي نيز بوده )

(19) (صحف ابراهيم و موسي ):(كتابهاي ابراهيم

و موسي )با لحني توبيخي مي فرمايد: علي رغم اينكه گفتيم رستگاري در تزكيه و ياد پروردگاراست ، ولي شما انسانها در پي پاك شدن نيستيد و بر اساس دعوتي كه طبع بشري شمادارد، شما تعلق تام به دنيا و اشتغال به آباداني دنيا را بر زندگي آخرت ترجيح مي دهيد وحال اينكه زندگي آخرت در مقايسه با دنيا بسيار برتر و پايدارتر است ، بلكه اصولاحيات آخرت دائمي و ابدي است و اين مطالبي كه ما به شما تذكر داديم و شما را امر به تزكيه و ياد پروردگار نموديم ، قبلا در صحف اولي هم گفته بوديم و آن صحف عظيم الشأن كتابهاي آسماني نازل بر ابراهيم ع و موسي ع مي باشد.

تفسير نور

تسبيحِ نام خدا، يعنى نه فقط براى ذات خداوند، شريك قائل نشويم، بلكه حتّى براى نام او نيز شريك نياوريم و نام ديگران را هم رديف نام خداوند قرار ندهيم. چنانكه برخى گروه هاى التقاطى مى گفتند: «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران»

در قرآن و حديث نشانه هاى زيادى است كه اسلام به محترم شمردن نام هاى مقدّس عنايت دارد. چنانكه در اين سوره مى فرمايد: علاوه بر تسبيح ذات، اسم پروردگار را هم بايد منزه بدانى. در جاى ديگر مى فرمايد: نام پيامبر را مثل نام هاى خودتان ساده نبريد: <<لاتجعلوا

اء الرسول كدعاء بعضكم بعضا>><791> در جاى ديگر مى فرمايد: چرا فرشتگان را به نام زن مى خوانند: <<ليسمّون الملائكة تسمية الانثى>><792> و پيامبر اسلام نام هاى نامناسب ياران را تغيير مى دادند.

مسئله آفرينش و هدايت، در آيه پنجاه سوره طه نيز آمده است، آنجا كه فرعون از حضرت موسى عليه السلام پرسيد: پروردگار شما كيست؟ گفت: <<ربّنا الّذى اعطى

كلّ شى ء خلقه ثم هَدى >>ناگفته پيداست كه مراد از اين هدايت، هدايت تكوينى است كه خداوند در موجودات قرار د

ه است. مثلا ساختمان بدن مادر را به گونه اى هدايت كرد كه شير توليد كند و نوزاد را هدايت كرد كه به سراغ سينه مادر رفته و شد بمكد.

هدايت تكوينى موجودات با مرور زمان بهتر فهميده مى شود. همين امر است كه هزاران دانشمند را به تحقيق وا داشته كه چگونه پرندگان يا ماهى ها حتّى اگر صدها كيلومتر از جاى خود دور شوند باز به محل خود بر مى گردند. هدايت الهى در هر موجودى چيزى قرار داده كه او ر

به راه تكامل خود پيش مى برد. ذرات خاك ميوه مى شود، ميوه نطفه و سپس انسان، دوباره جسم انسان، خاك مى شود.

«سَوّى» به معناى نظام بخشيدن است. از نظام كهكشانها گرفته تا نظام حاكم بر يك حشره ذرّه بينى. «غُثاء» يعنى گياه خشك و خاشاك و «أحوى به معناى سبزى است كه رو به سياهى باشد.

حتّى يك برگ كوچك و خاشاك ناچيز هم به حال خود رها شده نيست. سبزه زارى كه در ديد ما خشك و تيره مى شود، در نظام هدايت الهى است، زيرا همان برگهاى خشكيده به ماده ديگرى تبديل مى شود كه براى قوت و قوّت زمين و درخت لازم است يا در شرايط انبوه تبديل به زغال سن

شده و يا آثار مفيد ديگرى در خاك دارد.

1- نام خداوند مقدّس است. از هرگونه بى احترامى به نام او پرهيز كنيد. <<سبّح اسم ربّك>>

2- اوصاف ناشايست را در كنار نام خدا قرار ندهيد. <<سبّح اسم ربّك>>

3- نام هاى اختصاصى خداوند را بر ديگران ننهيد. <<سبح اسم ربّك>>

4- تسبيح او

سبب رشد و پرورش شما است. <<سبح اسم ربّك>>

5 - مسئوليّت شرك زدايى در درجه اول به دوش رهبر آسمانى و سپس بر عهده همه مؤمنان است. <<سبّح>>

6- توحيد كامل در پرتو تنزيه ذات و تسبيح نام اوست. <<سبّح اسم ربّك>>

7- خداوند، از هرچه گفته و نوشته و تصور شود، برتر است. او در همه كمالات برتر است. <<ربّك الاعلى>>

8 - خداوند، فقط خالق نيست، بلكه نظام بخش هستى و موجودات است. <<خلق فَسَوّى>>

9- ظرفيّت و هدايت موجودات، دليل بر هدفمندى آفرينش است. <<قدّر فَهدى>>

10- فرمان هاى الهى همراه با حكمت و دليل است. نام خدا را تسبيح كن، زيرا او اعلى است، آفريد و سامان داد و هدايت كرد <<سبّح... الاعلى، خلق فسوّى و الّذى قدّر فهدى>>

11- هدايت تكوينى آفريده ها در چهره هاى مختلفى است، گاهى سبز و گاهى خشك ولى هر دو در مدار هدايت است. <<اخرج المرعى فجعله غثاء احوى>>

حضرت موسى براى موفقيّت در انجام تبليغ، دو چيز از خدا خواست، يكى سعه صدر ويكى آسان شدن امر رسالت: <<ربّ اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى>><796> خداوند اين دو امر را بدون درخواست، به پيامبر اسلام عطا فرمود. چنانكه درباره سعه صدر فرمود: <<ألم نشرح لك صدرك>

<797> و درباره آسان شدن امر دعوت در اين آيه مى فرمايد: <<و نيسّرك لليسرى>>.<798>

مراد از <<نيسّرك>> آن است كه اى پيامبر! نفس شريف تو را با خلق عظيم و سعه صدر و صفا و سادگى، چنان مهيّا مى كنيم كه بتواند وظيفه رسالت را به آسانى و به بهترين طريق انجام دهد. كارى مى كنيم كه تو خود راه آسان را انتخاب كنى كه همان راه فطرت است.<799>

شرايط تذكّر و موعظه:

الف: شرط

موعظه، آمادگى واعظ است. <<نيسّرك... فذكّر>>

ب: تذكّر و موعظه بايد بر اساس قرآن باشد. <<سنقرئك... فذكّر>>

ج: واعظ بايد خود اهل غفلت و نسيان نباشد. <<فلا تنسى... فذكّر>>

د: واعظى موفق است كه به امدادهاى الهى اميدوار باشد. <<سنقرئك... نيسّرك... فذكّر>>

1- تبليغ دين و دعوت مردم به سوى خدا، مشكلات و سختى هاى فراوانى در پيش دارد كه خداوند وعده داده است، مبلّغ دين را يارى دهد و تحمّل سختى ها را بر او آسان سازد. <<نيسرك لليسرى >

2- به هر كس مأموريّتى مى دهيد، گره كارش را باز كنيد. <<نيسرك لليسرى فذكّر>>

3- تسبيح ما مقدّمه كار گشايى خداوند است. <<سبّح اسم ربّك ... نيسرك لليُسرى >>

4- نزول وحى براى تذكّر به مردم است. <<سنقرئك... فذكّر>>

5 - شرط تذكّر، پند پذيرى است و پيامبر نسبت به افراد پندناپذير مسئوليّتى ندارد. <<فذكّر اِن نفعت الذكرى>>

6- تنها افراد خداترس تذكّر را مى پذيرند. <<سيذكّر من يخشى>>

7- پنددادن افراد خداترس آسان تر است. <<نيسرك لليُسرى... سيذكر من يخشى>>

8 - به مُبلّغ بايد دلدارى داد كه كارش بيهوده نيست. <<فذكّر... سيذكّر...>>

9- مُبلّغ نبايد توقّع تأثير فورى داشته باشد. <<سيذكّر>>

10- مشكل كفّار دورى خود آنان از قرآن و پيامبر است، نه آنكه در اين دو عنصر پاك، ضعف يا نقصى باشد. <<يتجنّبها>>

11- قرآن ميزان است. پندپذير آن مدال «يَخشى» مى گيرد، <<سيذكر من يخشى>> و پندناپذير آن لقب «اشقى» دريافت مى كند. <<و يتجنّبها الاشقى>>

12- دورى از پند و پيام قرآن، مايه شقاوت است. <<يتجنّبها الاشقى>>

13- سيره دائمى تيره بختان دورى از پند است. <<يتجنبها>> در قالب مضارع براى معناى استمرار و دوام است.

14- بدبخت ترين مردم كسى است كه خشيت الهى ندارد. <<اَشقى>> در برابر <<يَخشى>> قرار گرفته است.

15- توقّع

اصلاح همه مردم را نداشته باشيد. <<سيذكر من يخشى و يتجنّبها الاشقى>>

16- عامل پذيرش و عدم پذيرش در درون خود انسان است. <<يخشى... اشقى>>

17- كيفر به مقدار خباثت است. <<اشقى - النار الكبرى>>

18- دوزخ براى گروهى ابدى و هميشگى است. <<لايموت فيها و لايحيى>>

19- خلود در دوزخ، طبيعت دوزخيان را تغيير نمى دهد كه ديگر از آتش رنج نبرند، بلكه دائما در شكنجه هستند. <<لايموت فيها و لا يحيى>>

تزكيه، آن است كه فكر از عقايد فاسد و نفس از اخلاق فاسد و اعضاء از رفتار فاسد، پاك شود و زكات پاك كردن روح از حرص و بخل و مال از حقوق محرومان است.

در مكتب انبيا، رستگاران پاكان هستند: <<قد افلح من تزكى>> ولى در مكتب طاغوتيان، رستگاران زورمندانند. فرعون مى گفت: هر كس پيروز شود رستگار است. <<قد افلح اليوم من استعلى>><800>

در قرآن رستگارى قطعى، هم براى مؤمنين آمده: <<قد افلح المؤمنون>><801> و هم براى كسانى كه خود را تزكيه كرده اند: <<قد افلح من تزكّى>> پس مؤمن واقعى همان كسانى هستند كه خود را تزكيه كرده باشند.

1- قرآن در پايان برخى آيات مى فرمايد: اميد است رستگار شويد. <<لعلّكم تفلحون>> زيرا كار خير از افرادى كه تزكيه نكرده اند، با ريا و غرور و گناه و منّت گذارى محو مى شود. ولى درباره تزكيه شدگان مى فرمايد: قطعاً رستگارند. <<قد افلح من تزكى>>

2- تزكيه خود به خود حاصل نمى شود، بايد به سراغ آن رفت. <<تزكىّ>>

3- تزكيه بدون نماز و عبادت نمى شود. <<تزكّى، ذكر اسم ربّه فصلّى>>

در روايات، علاقه به دنيا سرچشمه تمام خطاهاست. «حبّ الدنيا رأس كل خطيئة»<802> دنيا پل عبور است، نه توقفگاه، بايد از آن عبور كرد و به اقامتگاه

رسيد. «خذوا من ممرّكم لمقرّكم»<803>

در قرآن معمولاً زكات بعد از نماز آمده است: <<يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة>><804> ولى امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در عيد فطر پرداخت زكات به فقرا قبل از نماز عيد آمده است. سپس اين آيه را تلاوت فرمود:<805> <<قد افلح من تزكّى و ذكر اسم ربّه فصلّ

>

امام رضاعليه السلام از معناى اين آيه سؤال كرد: <<ذكر اسم ربّه فَصَلى>> شخصى گفت: هرگاه نام خدا را برد نماز بخواند. امام فرمود: اين تكليف سختى است كه در شبانه روز هر وقت نام خدا برده شد انسان نماز بخواند. او پرسيد: پس معنا چيست؟

امام فرمود: هرگاه نام خدا برده شد، صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد. «كلمّا ذكر ربّه صَلّى على محمّد و اله»<806>

آخرت بهتر از دنيا است، زيرا ويژگى هاى زير را دارد:

1- جاودانگى زمانى: <<خالدين فيها>><807>

2- وسعت مكانى: <<عرضها كعرض السماء و الارض>><808>

3- تنوع در خوراكى: <<انهار من عسل>><809>، <<فاكهة كثير>><810>

4- دورى از ترس و اندوه: <<آمنين>><811>

5 - دوستان وفادار: <<اخواناً على سرر متقابلين>><812>

6- همسران زيبا: <<كامثال اللؤلؤ المكنون>><813>

ابوذر از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل مى كند كه خداوند يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر فرستاده كه 313 نفر آنها رسول و مابقى نبىّ بوده اند و جمعاً 104 كتاب داشتند.<814>

1- مانع تزكيه، علاقه به دنياست. <<بل تؤثرون>>

2- دنيا بد نيست، آنچه مورد انتقاد است ترجيح آن بر آخرت است. <<تؤثرون>>

3- هرگاه از چيزى انتقاد مى كنيد، نمونه خوب و راهكار آن را نشان دهيد. <<تؤثرون... و الاخرة خير>>

4- ذكر مداوم نام خدا، راه پاك شدن دل و فكر انسان است. <<تزكى و ذكر اسم ربّه>>

5 - توجه به جلوه هاى

ربوبيّت، عامل ياد خداست. <<ذكر اسم ربّه>>

6- نماز بايد بر اساس ذكر و توجه باشد، نه غافلانه و بر اساس عادت. <<ذكر اسم ربّه فَصلّى>>

7- نمازگزاران زمانى رستگارند كه اهل تزكيه و ياد خدا باشند. <<تزكّى و ذكر اسم ربّه فصَلّى>>

8 - كتب آسمانى، همسو و هماهنگ با يكديگر هستند. <<انّ هذا لفى الصحف الاولى>>

9- در ميان كتب آسمانى، كتب حضرت ابراهيم و حضرت موسى امتياز خاصى دارد. <<صحف ابراهيم و موسى>>

«والحمد للّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Refer to the commentary of Fatihah: 2 for the word rabb.

Aqa Mahdi Puya says:

The Holy Prophet asked his followers to recite this verse in the state of prostration, as he had asked them to recite verse 96 of Waqi-ah in the state of ruku (bowing).

When any name (attribute) of Allah is glorified it must be kept in mind that there is no resemblance whatsoever when the same attribute is attributed to a finite being. Refer to the commentary of Fatihah: 1 and Hashr: 22 to 24.

Refer to the commentary of Anam: 2.

There are several references which come to our mind when we glorify the name of our Lord-He brings us into being; He endows us with forms and faculties suited to what is expected of us, and to the environment in which we are placed, giving to everything order, property and proportion.

Refer to the commentary of Rad: 2; Jathiyah: 3 to 11 and Rahman: 5 for the laws made by Allah to govern the universe. Man is discovering these laws and using them to his advantage, and in the process

comes to know that violation of any of these laws brings destruction, therefore he must also follow the laws made by Allah to discipline his conduct both as an individual and as a member of human society. The divine guidance to show him the right path was made known through His messengers; and the final decisive laws to discipline human society in all ages was sent through the Holy Prophet. Whoso follows the laws mentioned in Quran and the life pattern of the Holy Prophet and his Ahl ul Bayt shall attain success in the life of hereafter.

Refer to the commentary of Tariq: 11 to 14 for the sustenance the earth provides to man. Here reference is made to the cycle of growth and decay in that which the earth produces by which the continuous supply of means of sustenance is maintained.

(see commentary for verse 4)

Refer to the commentary of Baqarah: 2; Zumar: 23 and Dahr: 23 for the gradual revelation of the Quran.

As man makes gradual progress for going into light from darkness, so the Quran was recited by the Holy Prophet as and when commanded by Allah so that the people might remember each commandment and apply it in their day to day life and grow steadily in spiritual development.

La tansa implies divine protection from forgetfulness. While living among people, though the verses of the Quran were revealed to him only once, the Holy Prophet always remembered them in verbatim.

Aqa Mahdi Puya says:

Any tradition which narrates that the Holy Prophet did not remember

the verses of the Quran or some parts of the prayers must be treated as spurious in the light of this verse. Refer to the commentary of Baqarah: 78; Mumin: 55, Muhammad: 15 and 19 and Fat-h: 2 to know the reasons for attributing ordinary human frailties to the Holy Prophet. If it was possible that he could forget any of his duties, the people would not have been commanded by Allah to follow and obey him. The Holy Prophet is protected from forgetting his duties.

It is said in verse 108 of Hud that those who will be blessed shall abide in paradise so long as the heavens and the earth survive except if Allah wills otherwise. Although Allah has the power to do what He wills but the exception mentioned may not be willed as His grace once willed will not be reversed in the life of hereafter. The exception in these verses is similar to the exception mentioned in the above noted verse.

(see commentary for verse 6)

The path of Islam is not confused by abstruse mysteries. It invites man to do good and avoid evil in accordance with the laws of mans nature as implanted in him by Allah. See commentary of Baqarah: 112, 135; Ali Imran: 95; Bara-at: 36 and Rum: 30.

The effectiveness of the admonition depends upon the capacity of those who hear the reminder. The cases where admonition produces positive benefits and where it does not, are mentioned in verses 10 and 11. When the message of Allah is proclaimed,

it creates positive response in those in whose hearts is the fear of Allah, which those who run away from it, reject and belie it prepare their own ruin. They will be thrown into the fire of hell where they will neither die nor live. See commentary of Ta Ha: 74. Those in whose hearts is the fear of Allah purify their souls by not disobeying or revolting against the commands of Allah, and by submitting their souls to the will of Allah, and never going astray from the path of righteousness. They are those who really glorify the name of their most high Lord as mentioned in verse 1. The transgressors prefer the life of this world but those who have purified their souls know that the blessings of the hereafter are for ever with which they will be rewarded by Allah.

Refer to the commentary of Ibrahim: 4. Godliness and righteousness have been preached to mankind in all ages. They have been renewed and reiterated again and again. All the prophets of Allah came to convey the message of Allah. Some paid attention and accepted the truth and some rejected and rebelled against it.

There must have been some testament of Ibrahim, which like so many other scriptures is now lost to the world. A book, said to be apocryphal, entitled the Testament of Abraham was translated from the Greek original and published for the first time in 1892, at Cambridge, by M. R. James.

The book of Musa referred to here is the original Tawrat.

The present Pentateuch is a man-made revision (see page 374).

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

(see commentary for verse 9)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109