85. سوره البروج

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره البروج

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1)

وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (2)

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3)

قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4)

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5)

إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (6)

وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (7)

وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (8)

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (9)

إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ (10)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (11)

إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ (12)

إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ (13)

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14)

ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ (15)

فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (16)

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ (17)

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18)

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ (19)

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ (20)

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ (21)

فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)

آشنايي با سوره

85- بروج [برج ها]

در اولين آيه، به آسمانى كه داراى برج هاست سوگند ياد شده است. برجهاى آسمان، جايگاه و خط سير ستارگان در آسمان است. بعضى هم آن را برجهاى دوازده گانه فلكى دانسته اند. و در بعضى احاديث، دوازده برج به دوازده امام تاويل شده است. در اين سوره هشدار و تهديدى است نسبت به كسانى كه مؤمنين را تنها به جرم مؤمن بودن، آزار مى دادند و اين را بعنوان آزمايشى از سختيها و مشكلات در پيش پاى مؤمنان در راه ايمان و اعتقاد مى داند. داستان «اصحاب اخدود» كه در آتش سوختند - به جرم ايمان - و نيز سپاه فرعون و ثمود، و نمونه اى از

مؤمنانى كه در راه ايمان، بر شدائد فرعونى صبر و مقاومت كردند بيان شده است تا امت محمد (ص) هم از استقامت آنان، درس صبر بياموزند و نويد پيروزى به مسلمين داده شده است. اين سوره را، سوره پيامبران نيز گفته اند. بعد از سوره شمس و در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 22 آيه دارد.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَالسَّماءِ} (و) حرف قسم / اسم مجرور يا در محل جر {ذاتِ} نعت تابع {الْبُرُوجِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{وَالْيَوْمِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {الْمَوْعُودِ} نعت تابع

{وَشاهِدٍ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {وَمَشْهُودٍ} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{قُتِلَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {أَصْحابُ} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع {الْأُخْدُودِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{النَّارِ} بدل تابع {ذاتِ} نعت تابع {الْوَقُودِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{إِذْ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {هُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عَلَيْها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {قُعُودٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{وَهُمْ} (و) حاليه / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عَلى} حرف جر {ما} اسم مجرور يا در محل جر {يَفْعَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِالْمُؤْمِنِينَ} (ب) حرف جر / اسم مجرور يا در محل جر {شُهُودٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{وَما} (و) حرف

عطف / حرف نفى غير عامل {نَقَمُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {مِنْهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {إِلاَّ} حرف استثنا {أَنْ} حرف نصب {يُؤْمِنُوا} فعل مضارع، منصوب به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِاللَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْعَزِيزِ} نعت تابع {الْحَمِيدِ} نعت تابع

{الَّذِي} نعت تابع {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {مُلْكُ} مبتدا مؤخّر {السَّماواتِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَالْأَرْضِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عَلى} حرف جر {كُلِّ} اسم مجرور يا در محل جر {شَيْءٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {شَهِيدٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الَّذِينَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {فَتَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الْمُؤْمِنِينَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَالْمُؤْمِناتِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {ثُمَّ} حرف عطف {لَمْ} حرف جزم {يَتُوبُوا} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فَلَهُمْ} (ف) حرف زائد / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {عَذابُ} مبتدا مؤخّر {جَهَنَّمَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف {وَلَهُمْ} (و) حرف عطف / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {عَذابُ} مبتدا مؤخّر

{الْحَرِيقِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الَّذِينَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَعَمِلُوا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الصَّالِحاتِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {لَهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {جَنَّاتٌ} مبتدا مؤخّر / خبر إنَّ محذوف {تَجْرِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {مِنْ} حرف جر {تَحْتِهَا} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {الْأَنْهارُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {ذلِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْفَوْزُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْكَبِيرُ} نعت تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {بَطْشَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لَشَدِيدٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{إِنَّهُ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {هُوَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يُبْدِئُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل / خبر إنَّ محذوف {وَيُعِيدُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{وَهُوَ} (و) حرف

عطف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْغَفُورُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْوَدُودُ} خبر ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع

{ذُو} خبر ثالث (سوم)، مرفوع يا در محل رفع {الْعَرْشِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {الْمَجِيدُ} نعت تابع

{فَعَّالٌ} خبر رابع (چهارم)، مرفوع يا در محل رفع {لِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يُرِيدُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{هَلْ} حرف استفهام {أَتاكَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {حَدِيثُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {الْجُنُودِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{فِرْعَوْنَ} بدل تابع {وَثَمُودَ} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{بَلِ} حرف اضراب {الَّذِينَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {كَفَرُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِي} حرف جر {تَكْذِيبٍ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{وَاللَّهُ} (و) حاليه / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {مِنْ} حرف جر {وَرائِهِمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مُحِيطٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{بَلْ} حرف اضراب {هُوَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {قُرْآنٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {مَجِيدٌ} نعت تابع

{فِي} حرف جر {لَوْحٍ} اسم مجرور يا در محل جر {مَحْفُوظٍ} نعت تابع

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Waalssama-i thati alburooji

2.Waalyawmi almawAAoodi

3.Washahidin wamashhoodin

4.Qutila as-habu alukhdoodi

5.Alnnari thati alwaqoodi

6.Ith hum AAalayha quAAoodun

7.Wahum AAala ma yafAAaloona bialmu/mineena

shuhoodun

8.Wama naqamoo minhum illa an yu/minoo biAllahi alAAazeezi alhameedi

9.Allathee lahu mulku alssamawati waal-ardi waAllahu AAala kulli shay-in shaheedun

10.Inna allatheena fatanoo almu/mineena waalmu/minati thumma lam yatooboo falahum AAathabu jahannama walahum AAathabu alhareeqi

11.Inna allatheena amanoo waAAamiloo alssalihati lahum jannatun tajree min tahtiha al-anharu thalika alfawzu alkabeeru

12.Inna batsha rabbika lashadeedun

13.Innahu huwa yubdi-o wayuAAeedu

14.Wahuwa alghafooru alwadoodu

15.Thoo alAAarshi almajeedi

16.FaAAAAalun lima yureedu

17.Hal ataka hadeethu aljunoodi

18.FirAAawna wathamooda

19.Bali allatheena kafaroo fee taktheebin

20.WaAllahu min wara-ihim muheetun

21.Bal huwa qur-anun majeedun

22.Fee lawhin mahfoothin

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سوگند به آسمان آكنده ز برج، (1)

و به روز موعود، (2)

و به گواه و مورد گواهى، (3)

مرگ بر آدم سوزان خندق. (4)

همان آتش مايه دار [و انبوه . (5)

آنگاه كه آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند. (6)

و خود بر آنچه بر [سر] مؤمنان مى آوردند، گواه بودند. (7)

و بر آنان عيبى نگرفته بودند جز اينكه به خداى ارجمند ستوده ايمان آورده بودند. (8)

همان [خدايى كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست و خدا[ست كه بر هر چيزى گواه است. (9)

كسانى كه مردان و زنان مؤمن را آزار كرده و بعد توبه نكرده اند، ايشان راست عذاب جهنم، و ايشان راست عذاب سوزان. (10)

كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، براى آنان باغهايى است كه از زير [درختان آن جويها روان است؛ اين است [همان رستگارى بزرگ. (11)

آرى، عقاب پروردگارت سخت سنگين است. (12)

هم اوست كه [آفرينش را] آغاز مى كند و بازمى گرداند. (13)

و اوست آن آمرزنده دوستدار

[مؤمنان . (14)

صاحب ارجمند عرش. (15)

هر چه را بخواهد انجام مى دهد. (16)

آيا حديث [آن سپاهيان: (17)

فرعون و ثمود بر تو آمد؟ (18)

[نه،] بلكه آنان كه كافر شده اند در تكذيب اند؛ (19)

با آنكه خدا از هر سو بر ايشان محيط است. (20)

آرى، آن قرآنى ارجمند است، (21)

كه در لوحى محفوظ است. (22)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است،

«2» و سوگند به آن روز موعود،

«3» و سوگند به (شاهد) و (مشهود)! [(شاهد): پيامبر و گواهان اعمال، و (مشهود): اعمال امّت است]

«4» مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال [آتش]،

«5» آتشى عظيم و شعله ور!

«6» هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند،

«7» و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند [با خونسردى و قساوت] تماشا مى كردند!

«8» آنها هيچ ايرادى بر مؤمنان نداشتند جز اينكه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند؛

«9» همان كسى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست و خداوند بر همه چيز گواه است!

«10» كسانى كه مردان و زنان باايمان را شكنجه دادند سپس توبه نكردند، براى آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است!

«11» و براى كسانى كه ايمان آوردند و اعمال شايسته انجام دادند، باغهايى از بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است؛ و اين نجات و پيروزى بزرگ است!

«12» گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت به يقين بسيار شديد است!

«13» اوست كه آفرينش را آغاز مى كند و بازمى گرداند،

«14» و او آمرزنده و دوستدار [مؤمنان] است،

«15» صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است،

«16»

و آنچه را مى خواهد انجام مى دهد!

«17» آيا داستان لشكرها به تو رسيده است،

«18» لشكريان فرعون و ثمود؟!

«19» ولى كافران پيوسته در تكذيب حقند،

«20» و خداوند به همه آنها احاطه دارد!

«21» [اين آيات، سحر و دروغ نيست،] بلكه قرآن باعظمت است...

«22» كه در لوح محفوظ جاى دارد!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

سوگند به آسمان كه داراى برج هاست (1)

و سوگند به روزى كه [برپا شدنش را براى داورى ميان مردم] وعده داده اند (2)

و سوگند به شاهد [كه پيامبر هر امت است] و مورد مشاهده [كه اعمال هر امت است؛] (3)

مرده باد صاحبان آن خندق [كه مؤمنان را در آن سوزاندند.] (4)

آن آتشى كه آتش گيرانه اش فراوان و بسيار بود، (5)

هنگامى كه آنان پيرامونش [به تماشا] نشسته بودند (6)

و آنچه را از شكنجه و آسيب درباره مؤمنان انجام مى دادند تماشاگر و ناظر بودند (7)

و از مؤمنان چيزى را منفور و ناپسند نمى داشتند مگر ايمانشان را به خداى تواناى شكست ناپذير و ستوده؛ (8)

خدايى كه مالكيّت و فرمانروايى آسمان ها و زمين در سيطره اوست و خدا بر همه چيز گواه است. (9)

كسانى كه مردان و زنان مؤمن را مورد شكنجه و آزار قرار دادند، سپس توبه نكردند، نهايتاً عذاب دوزخ و عذاب سوزان براى آنان است. (10)

بى ترديد كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، ويژه آنان است، اين است كاميابى بزرگ. (11)

بى ترديد به قهر گرفتن و مجازات پروردگارت بسيار سخت است.…. (12)

اوست

كه [مخلوقات را] مى آفريند، و [پس از مرگ] بازمى گرداند…. (13)

و او بسيار آمرزنده و دوستدار [مؤمنان] است. (14)

صاحب عرش و ارجمند [و عالى صفات] است.…. (15)

آنچه را بخواهد [بى آنكه بازدارنده اى در برابرش باشد] انجام مى دهد.…. (16)

آيا خبر آن سپاهيان به تو رسيده است؟ (17)

[سپاهيان] فرعون و ثمود [كه به سبب تكذيبشان به عذابى دردناك دچار شدند؛] (18)

[فقط آنان تكذيب گر نبودند] بلكه كافران [قوم تو] در تكذيبى سخت ترند…. (19)

و خدا از همه سو بر آنان احاطه دارد. (20)

[چنين نيست كه درباره قرآن مى پندارند] بلكه آن، قرآنى باعظمت و بلند مرتبه است (21)

كه در لوح محفوظ است [به همين خاطر از دستبرد هر تحريف گرى مصون است.] (22)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

قسم به آسمان بلند كه داراى كاخهاى با عظمت است (1)

و قسم به روز موعود قيامت كه وعده گاه خلايق است (2)

و قسم به شاهد عالم پيغمبر خاتم (ص) و به مشهود او قيامت و امت روايت است كه كودكى چون ماه تابان در مسجد پيغمبر خلق را به آيات قرآن موعظه مى كرد و از او معنى شاهد و مشهود را سوال كردم فرمود شاهد رسول (ص) و مشهود قيامتست پرسيدم اين كودك كيست؟ گفتند حسين بن على (ع) است (3)

قسم به اينان كه اصحاب اخدود يعنى آن قوم كافرى كه بر مومنان به مكر مسلط شدند و آنها را به خندقهاى آتش درافكندند همه كشته و نابود شدند (4)

همان مردم ظالمى كه آتش سختى به جان خلق برافروختند به حقيقت خود را سوختند (5)

كه بيرحمانه بر كنار

آن خندقهاى آتش بنشستند (6)

و سوختن مومنانى كه به آتش افكندند مشاهده مى كردند (7)

و با آن مومنان كه بسوختند هيچ عداوتى نداشتند جز آنكه آنان به خداى مقتدر ستوده صفات ايمان آورده بودند (8)

آن خدائى كه مالك زمين و آسمانهاست و بر هر چه در عالم است به علم شهودى ازلى گواهست (9)

آنان كه چون اصحاب اخدود مردان و زنان با ايمان را به آتش فتنه سوختند و توبه نكردند بر آنها عذاب جهنم و آتش دوزخ مهيا است (10)

آنان كه به خدا ايمان آورده و نيكوكار شدند بر آنها البته در بهشت باغهائيست كه زير درختانش نهرها جاريست اين بهشت ابد به حقيقت خوبان را سعادت و فيروزى بزرگ است (11)

اى رسول ما، بدان و امت را بگو كه مواخذه و انتقام خدا بسيار سخت است از قهر او بترسيد (12)

او به حقيقت نخست خلق را بيافريند و پس از مرگ باز به عرصه قيامت برگرداند (13)

و هم او بسيار آمرزنده و مهربانست (14)

و خداوند عرش اقتدار و عزت است (15)

و هر چه بخواهد آن را در كمال قدرت و اختيار انجام دهد (16)

اى رسول آيا احوال جنود شاهان گذشته بر تو حكايت شده است؟ (17)

داستان فرعون و قومش و قوم ثمود؟ كه به كيفر كفر، و دشمنى با رسل، هلاك شدند (18)

بلى آنان كه كافرند به تكذيب قرآن تو كه بزرگتر و بزرگوارترين كتاب آسمانى است مى پردازند (19)

و خدا بر همه احوال و افعالشان محيط است آنها هم از روز كيفر كفر و مواخذه خداى منتقم بترسند

كه هلاك خواهند شد (20)

بلكه اين كتاب قرآن بزرگوار الهيست (21)

كه در لوح محفوظ حق و صفحه علم ازلى نگاشته است (22)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است. (1)

به روز موعود سوگند. (2)

به شاهد و مشهود سوگند. (3)

مرگ بر صاحبان گودال (پر آتش). (4)

همان آتش پر هيزم. (5)

آنگاه كه آنان بالاى آن نشسته بودند. (6)

و تماشاگر شكنجه اى بودند كه نسبت به مؤمنان روا مى داشتند. (7)

آنان هيچ ايرادى به مؤمنان نداشتند، جز آنكه به خداى عزيز و حميد ايمان آورده بودند. (8)

آن كه حكومت آسمان ها و زمين براى اوست و خداوند بر هر چيز گواه است. (9)

همانا كسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد آزار و شكنجه قرار دادند و توبه نكردند، پس براى آنان عذاب دوزخ و همچنين عذاب سوزان است. (10)

همانا براى كسانى كه اهل ايمان و عمل صالح هستند، باغ هايى بهشتى است كه نهرها از زير آن جارى است، اين است رستگارى بزرگ. (11)

همانا قهر و مجازات پروردگارت شديد است. (12)

بى ترديد اوست كه (آفرينش را) آغاز مى كند و بازمى گرداند. (13)

و هموست بخشنده و دوستدار (مؤمنين). (14)

صاحب عرش و داراى مجد و عظمت. (15)

آنچه را اراده كند حتماً انجام مى دهد. (16)

آيا سرگذشت آن سپاه به تو رسيده است؟ (17)

(سپاه) فرعون و ثمود. (18)

آرى، كافران (پيوسته) در تكذيب (حق) هستند. (19)

و خداوند از هر سو بر ايشان احاطه دارد. (20)

آرى آن قرآن مجيد است. (21)

كه در لوحى محفوظ ثبت است. (22)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

سوگند به آسمان داراى برجها، (1)

و به روز وعده داده شده - روز رستاخيز -، (2)

و به گواه و

گواهى شده [كه پاداش اعمال راست است]. (3)

مرگ بر صاحبان آن خندق، (4)

آن آتش داراى هيمه بسيار. (5)

آنگاه كه بر [كنار] آن نشسته بودند - تا شكنجه آن آتش افكنده شدگان را تماشا كنند -. (6)

و آنان بر آنچه با مومنان مى كردند حاضر و تماشاگر بودند. (7)

و از آنها چيزى را ناپسند نشمردند - يا از آنها كينه نداشتند - جز اينكه به خداى تواناى بى همتا و ستوده ايمان آورده بودند، (8)

آن كه او راست پادشاهى آسمانها و زمين، و خدا بر هر چيزى گواه است. (9)

همانا كسانى كه مردان و زنان مومن را آزار و شكنجه كردند - ياران اخدود و مشركان مكه -، سپس توبه نكردند، آنان راست عذاب دوزخ - مانند زقوم و گرزهاى آهنين - و آنان راست عذاب سوزان. (10)

همانا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيك و شايسته كردند ايشان راست بهشتهايى كه از زير آنها جوى ها روان است، اين است كاميابى و رستگارى بزرگ. (11)

هرآينه گرفتن پروردگار تو بسى سخت است. (12)

همانا اوست كه [آفرينش آفريدگان را] آغاز مى كند و باز مى گرداند - به هنگام رستاخيز -. (13)

و اوست آمرزگار و دوستدار [مومنان]، (14)

خداوند بزرگوار عرش. (15)

هر چه را بخواهد كننده است. (16)

آيا خبر آن لشكرها به تو رسيده است؟ (17)

[لشكرهاى] فرعون و ثمود - قوم صالح -. (18)

بلكه آنها كه كافر شدند در تكذيب و باور نداشتن به سر مى برند. (19)

و خداوند از همه سو ايشان را فراگيرنده است - به دانش و قدرت بر آنها احاطه دارد -. (20)

بلكه آن [سخن]، قرآنى ارجمند است، (21)

در لوحى محفوظ - كه تغيير و تحريف به آن راه ندارد -. (22)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

قسم به آسمان كه دارنده برجهاست، (1)

و قسم به روز موعود، (2)

و قسم به شهادتدهنده و آنچه بدان شهادت دهند، (3)

كه اصحاب اخدود به هلاكت رسيدند. (4)

آتشي افروخته از هيزمها، (5)

آنگاه كه بر كنار آن آتش نشسته بودند، (6)

و بر آنچه بر سر مومنان مي آوردند، شاهد بودند. (7)

و هيچ عيبي در آنها نيافتند جز آنكه به خداي پيروزمند در خور ستايش ايمان آورده بودند. (8)

آن خدايي كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست، و بر هر چيزي ناظر است. (9)

هر آينه آنان كه مردان و زنان مومن را شكنجه كردند و توبه نكردند، عذاب جهنم و عذاب آتش براي آنهاست. (10)

براي كساني كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند بهشتهايي است كه در آن نهرها جاري است و آن كاميابي بزرگي است. (11)

فرو گرفتن پروردگار تو سخت است. (12)

اوست كه نخست مي آفريند و پس از مرگ زنده مي سازد. (13)

او آمرزنده و دوست- دارنده است. (14)

اوست صاحب عرش ارجمند. (15)

هر چه را اراده كند به انجام مي رساند. (16)

آيا داستان لشكرها را شنيده اي ؟ (17)

لشكرهاي فرعون و قوم ثمود؟ (18)

آري ، آنان كه راه كفر پيش- گرفته اند همچنان در تكذيب هستند. (19)

و خدا از همه سو بر آنها احاطه دارد. (20)

بلي اين قرآن مجيد است، (21)

در لوح محفوظ. (22)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به آسمانى كه داراى برجهاست (1)

و سوگند به روز موعود (2)

و سوگند به گواه و

مورد گواهى (3)

مرگ بر آتش افروزان گودال پرآتش (4)

آتشى داراى هيزم (5)

آنگاه كه آنان بر كناره آن نشسته بودند (6)

و آنان بر آنچه در حق مومنان مى كردند، گواه بودند (7)

و به آنان كينه نورزيدند، مگر از آن روى كه به خداوند پيروزمند ستوده ايمان مى ورزيدند (8)

كسى كه فرمانروايى آسمانها و زمين او راست، و خداوند بر همه چيز گواه است (9)

كسانى كه مردان مومن و زنان مومن را آزار دادند و سپس توبه نكردند، براى آنان عذاب جهنم [مهيا] است و عذاب آتش [در پيش] دارند (10)

بى گمان كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، ايشان راست بوستانهايى [بهشتى] كه جويباران از فرودست آن جارى است، اين رستگارى بزرگ است (11)

بى گمان سختگيرى پروردگارت، سهمگين است (12)

اوست كه [آفرينش را] آغاز كرده است و باز مى گرداند (13)

و اوست آمرزگار دوستدار (14)

صاحب ارجمند عرش (15)

كردگار خواسته خويش (16)

آيا داستان سپاهيان به تو رسيده است؟ (17)

فرعون و قوم ثمود (18)

آرى كافران در انكارند (19)

و خداوند بر فراز ايشان چيره است (20)

حق اين است كه آن قرآن مجيد است (21)

در لوحى محفوظ (22)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

سوگند به آسمان دارنده برجها (1)

و به روز وعده شده (2)

و به گواه و گواهى شده (3)

كشته شوند ياران حفره ها (4)

آن آتش فروزان (يا دارنده) سوخت (5)

گاهى كه ايشانند بر آن نشستگان (6)

و آنانند بر آنچه به مؤمنان كنند گواهان (7)

و خشم نگرفتند بر ايشان جز از آن رو كه ايمان آوردند به خداى عزّتمند ستوده (8)

آنكه

وى را است پادشاهى آسمانها و زمين و خدا است بر همه چيز گواه (9)

همانا آنان كه فريب دادند مردان و زنان مؤمن را سپس توبه نكردند ايشان را است عذاب دوزخ و ايشان را است عذاب سوزان (10)

همانا آنان كه ايمان آوردند و كردار شايسته كردند ايشان را است باغهائى كه روان است زير آنها جوى ها اين است رستگارى بزرگ (11)

همانا خشم آورى پروردگار تو است سخت (12)

همانا او پديد آرد و بازگرداند (13)

و او است آمرزگار دوست دار (14)

دارنده عرش گرامى (15)

كننده هر آنچه خواهد (16)

آيا بيامدت داستان لشكرها (17)

فرعون و ثمود (18)

بلكه آنان كه كفر ورزيدند در تكذيبند (19)

و خدا است از پشت سرشان فراگيرنده (20)

بلكه آن قرآنى است گرامى (21)

در لوحى نگهداشته (22)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 By the sky with its houses,

2 by the Promised Day,

3 by the Witness and the Witnessed:

4 perish the Men of the Ditch!

5 The fire, abounding in fuel,

6 above which they sat

7 as they were themselves witnesses to what they did to the faithful.

8 They were vindictive towards them only because they had faith in Allah, the All-mighty, the All-laudable,

9 to whom belongs the kingdom of the heavens and the earth, and Allah is witness to all things.

10 Indeed those who persecute the faithful men and women, and then do not repent, for them there is the punishment of hell, and for them there is the punishment of burning.

11 Indeed those who have faith and do righteous deeds,—for them will be gardens with streams running in them. That is the supreme success.

12 Indeed your Lord’s striking is severe.

13 It is indeed He who originates and brings back again,

14 and He is the All-forgiving, the All-affectionate,

15 Lord of the Throne, the All-glorious,

16 doer of what He desires.

17 Did you receive the story of the hosts

18 of Pharaoh and Thamud?

19 Rather the faithless dwell in denial,

20 and Allah besieges them from all around.

21 Rather it is a glorious Qur’an,

22 in a preserved tablet.

ترجمه انگليسي شاكر

I swear by the mansions of the stars, (1)

And the promised day, (2)

And the bearer of witness and those against whom the witness is borne. (3)

Cursed be the makers of the pit, (4)

Of the fire (kept burning) with fuel, (5)

When they sat by it, (6)

And they were witnesses of what they did with the believers. (7)

And they did not take vengeance on them for aught except that they believed in Allah, the Mighty, the Praised, (8)

Whose is the kingdom of the heavens and the earth; and Allah is a Witness of all things. (9)

Surely (as for) those who persecute the believing men and the believing women, then do not repent, they shall have the chastisement of hell, and they shall have the chastisement of burning. (10)

Surely (as for) those who believe and do good, they shall have gardens beneath which rivers

flow, that is the great achievement. (11)

Surely the might of your Lord is great. (12)

Surely He it is Who originates and reproduces, (13)

And He is the Forgiving, the Loving, (14)

Lord of the Arsh, the Glorious, (15)

The great doer of what He will. (16)

Has not there come to you the story of the hosts, (17)

Of Firon and Samood? (18)

Nay! those who disbelieve are in (the act of) giving the lie to the truth. (19)

And Allah encompasses them on every side. (20)

Nay! it is a glorious Quran, (21)

In a guarded tablet. (22)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) By the sky holding constellations

(2) and the promised day,

(3) and a witness plus his evidence,

(4) the diggers of the Trench will be slain!

(5) The fire was full of fuel

(6) as they were crouching over it,

(7) and themselves were witnesses of what they were doing to believers.

(8) They persecuted them merely because they believed in God, the Powerful, the Praiseworthy,

(9) Who holds control over Heaven and Earth. God is a Witness for everything!

(10) Those who harass believing men and women, then do not repent, will have Hell's torment; they will have the torment of burning.

(11) The ones who believe and perform honorable deeds will have gardens through which rivers flow; that will be the great Achievement.

(12) Nevertheless your Lord's onslaught will be severe;

(13) He is the One Who originates [matters], then repeats them

all over again.

(14) He is the Forgiving,the Affectionate,

(15) Possessor of the Majestic Throne,

(16) Doer of anything He wants.

(17) Has the report on the armies ever come to you,

(18) about Pharaoh and Thamud?

(19) Rather those who disbelieve [persist] in denial

(20) while God comes sweeping in behind them.

(21) Still it is a majestic Reading

(22) [preserved] on a guarded tablet!

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

By heaven of the constellations, (1)

by the promised day, (2)

by the witness and the witnessed, (3)

slain were the Men of the Pit, (4)

the fire abounding in fuel, (5)

when they were seated over it (6)

and were themselves witnesses of what they did with the believers. (7)

They took revenge on them only because they believed in God the All-mighty,the All-laudable, (8)

to whom belongs the Kingdom of the heavens and the earth, and God is Witnessover everything. (9)

Those who persecute the believers, men and women, and then have not repented,there awaits them the chastisement of Gehenna, and there awaits them thechastisement of the burning. (10)

Those who believe, and do righteous deeds, for them await gardens underneathwhich rivers flow; that is the great triumph. (11)

Surely thy Lord's assault is terrible. (12)

Surely it is He who originates, and brings again, (13)

and He is the All-forgiving, the All-loving, (14)

Lord of the Throne, the All-glorious, (15)

Performer of what He desires. (16)

Hast thou received the story of the hosts, (17)

Pharaoh and

Thamood? (18)

Nay, but the unbelievers still cry lies, (19)

and God is behind them, encompassing. (20)

Nay, but it is a glorious Koran, (21)

in a guarded tablet. (22)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

By the heaven, holding mansions of the stars, (1)

And by the Promised Day. (2)

And by the witness and that whereunto he beareth testimony, (3)

(Self) destroyed were the owners of the ditch (4)

Of the fuel fed fire, (5)

When they sat by it, (6)

And were themselves the witnesses of what they did to the believers. (7)

They had naught against them save that they believed in Allah, the Mighty, the Owner of Praise, (8)

Him unto Whom belongeth the Sovereignty off the heavens and the earth; and Allah is of all things the Witness. (9)

Lo! they who persecute believing men and believing women and repent not, theirs verily will be the doom of hell, and theirs the doom of burning. (10)

Lo! those who believe and do good works, theirs will be Gardens underneath which rivers flow. That is the Great Success. (11)

Lo! the punishment of thy Lord is stern. (12)

Lo! He it is Who produceth, then reproduceth, (13)

And He is the Forgiving, the loving, (14)

Lord of the Throne of Glory, (15)

Doer of what He will. (16)

Hath there come unto thee the story of the hosts (17)

Of Pharaoh and (the tribe of) Thamud? (18)

Nay, but those who disbelieve live in denial (19)

And

Allah, all unseen, surroundeth them. (20)

Nay, but it is a glorious Quran (21)

On a guarded tablet. (22)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

By the Sky (displaying) the Zodiacal Signs; (1)

By the promised Day (of Judgment); (2)

By one that witnesses and the subject of the witness (3)

Woe to the makers of the pit (of Fire) (4)

Fire supplied (abundantly) with Fuel: (5)

Behold! they sat over against the (fire). (6)

And they witnessed (all) that they were doing against the Believers. (7)

And they ill-treated them for no other reason than that they believed in Allah Exalted in Power worthy of all Praise! (8)

Him to Whom belongs the dominion of the heavens and the earth! and Allah is Witness to all things. (9)

Those who persecute (or draw into temptation) the Believers men and women and do not turn in repentance will have the Penalty of Hell: they will have the Penalty of the Burning Fire. (10)

For those who believe and do righteous deeds will be Gardens Beneath which Rivers flow: that is the great Salvation (the fulfillment of all desires). (11)

Truly strong is the Grip (and Power) of thy Lord. (12)

It is He Who creates from the very beginning and He can restore (life). (13)

And He is the Oft-Forgiving Full of loving-kindness (14)

Lord of the Throne of Glory (15)

Doer (without let) of all that He intends. (16)

Has the story reached thee of the Forces (17)

Of Pharaoh and

the Thamud? (18)

And yet the Unbelievers (persist) in rejecting (the Truth)! (19)

But Allah doth encompass them from behind! (20)

Nay this is a Glorious Quran (21)

(Inscribed) in a Tablet Preserved! (22)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Par le ciel aux constellations!

2. et par le jour promis!

3. et par le témoin et ce dont on témoigne!

4. Périssent les gens de l'Ukhdoud,

5. par le feu plein de combustible,

6. cependant qu'ils étaient assis tout autour,

7. ils étaient ainsi témoins de ce qu'ils faisaient des croyants,

8. à qui ils ne leur reprochaient que d'avoir cru en Allah, le Puissant, le Digne de louange,

9. Auquel appartient la royauté des cieux et de la terre. Allah est témoin de toute chose.

10. Ceux qui font subir des épreuves aux croyants et aux croyantes, puis ne se repentent pas, auront le châtiment de l'Enfer et le supplice du feu.

11. Ceux qui croient et accomplissent les bonnes oeuvres auront des Jardins sous lesquels coulent les ruisseaux. Cela est le grand succès.

12. La riposte de ton Seigneur est redoutable.

13. C'est Lui, certes, qui commence (la création) et la refait.

14. Et c'est Lui le Pardonneur, le Tout Affectueux,

15. Le Maître du Trٍne, le Tout Glorieux,

16. Il réalise parfaitement tout ce qu'Il veut.

17. T'est-il parvenu le récit des armées,

18. de Pharaon, et de Tamud?

19. Mais ceux qui ne croient pas persistent à démentir,

20. alors qu'Allah, derrière eux, les cerne de

toutes parts.

21. Mais c'est plutٍt un Coran glorifié

22. préservé sur une Tablette (auprès d'Allah).

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Por el cielo con sus constelaciones!

2. ¡Por el día con que se ha amenazado!

3. ¡Por el testigo y lo atestiguado!

4. ¡Malditos sean los hombres del Foso,

5. del fuego bien alimentado,

6. sentados a él,

7. dando testimonio de lo que ellos han hecho a los creyentes,

8. resentidos con ellos sólo porque creyeron en Alá, el Poderoso, el Digno de Alabanza,

9. a Quien pertenece el dominio de los cielos y de la tierra. Alá es testigo de todo.

10. Quienes sometan a los creyentes y a las creyentes a una prueba y no se arrepientan luego, tendrán el castigo de la gehena, el castigo de su fuego.

11. Quienes, en cambio, hayan creído y obrado bien tendrán jardines por cuyos bajos fluyen arroyos. ¡Ese es el gran éxito!

12. ¡Sí, es duro el rigor de tu Señor!

13. Él crea y re-crea.

14. Él es el Indulgente, el Lleno de Amor,

15. el Señor del Trono, el Glorioso,

16. Que siempre hace lo que quiere.

17. ¿Te has enterado de la historia de los ejércitos,

18. de Faraón y de los tamudeos?

19. Los infieles, no obstante, persisten en desmentir,

20. pero Alá les tiene a Su merced.

21. ¡Sí es un Corán glorioso,

22. en una Tabla bien guardada!

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Beim Himmel mit den Burgen,

2. Und beim verheiكenen Tag,

3. Und beim Zeugen und beim Bezeugten,

4. Vernichtet sind die Leute des Grabens -

5. Des Feuers voll von Brennstoff

-,

6. Wie sie daran saكen

7. Und bezeugten, was sie den Glنubigen antaten.

8. Und sie haكten sie aus keinem andern Grund, als weil sie an Allah glaubten, den Allmنchtigen, den Preiswürdigen,

9. Des das Kِnigreich der Himmel und der Erde ist; und Allah ist Zeuge aller Dinge.

10. Jene nun, welche die glنubigen Mنnner und die glنubigen Frauen verfolgen und dann nicht bereuen - für sie ist die Strafe der Hِlle, und für sie ist die Strafe des Brennens.

11. Doch jene, die glauben und gute Werke tun - für sie sind Gنrten, durch die Strِme flieكen. Das ist die hِchste Glückseligkeit.

12. In Wahrheit, deines Herrn Erfassung ist furchtbar.

13. Er ist es, Der erschafft und wiederkehren lنكt;

14. Und Er ist der Allverzeihende, der Liebreiche;

15. Der Herr des Throns, der Hocherhabene;

16. Bewirker alles dessen, was Er will.

17. Ist nicht die Geschichte von den Heerscharen zu dir gedrungen,

18. Von Pharao und den Thamüd?

19. Nein. aber die Unglنubigen verharren im Leugnen.

20. Und Allah umfaكt sie von allen Seiten.

21. Nein, es ist der hocherhabene Koran,

22. Auf einer wohlverwahrten Tafel.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Per il cielo dalle costellazioni ,

2. per il Giorno promesso,

3. per il testimone e la [sua] testimonianza !

4. Sia maledetta la gente del Fossato

5. dal fuoco incessantemente attizzato,

6. quando se ne stavano seduti accanto,

7. testimoni di quel che facevano ai credenti.

8. E non li tormentavano che per aver creduto in Allah,

il Potente, il Degno di lode,

9. Colui al Quale appartiene la sovranità dei cieli e della terra. Allah è Testimone di ogni cosa.

10. In verità coloro che perseguitano i credenti e le credenti e poi non se ne pentono, avranno il castigo dell'Inferno e il castigo dell'Incendio .

11. In verità coloro che credono e compiono il bene avranno i Giardini dove scorrono i ruscelli. Questa è il grande successo.

12. La risposta del tuo Signore è severa.

13. Invero Egli è Colui che inizia e reitera .

14. Egli è il Perdonatore, l'Amorevole,

15. il Signore del Trono glorioso,

16. Colui che fa [tutto] ciò che vuole.

17. Non ti è giunta la storia delle armate

18. di Faraone e dei Thamûd?

19. I miscredenti continuano invece a tacciare di menzogna ,

20. nonostante che Allah sia dietro di loro e li circondi .

21. Questo è invece un Corano glorioso,

22. [impresso] su di una Tavola protetta.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Клянусь небом - обладателем башен,

2. и днем обещанным,

3. и свидетелем, и тем, о ком он свидетельствует!

4. Убиты будут владетели рва,

5. огня, обладающего искрами.

6. Вот они сидят над ним

7. и созерцают то, что творят с верующими.

8. И вымещали они им только за то, что они уверовали в Аллаха Великого, Достохвального,

9. которому принадлежит власть над небесами и землей. И Аллах о каждой вещи свидетель!

10. Ведь те, которые испытывали верующих мужчин и женщин, а потом не покаялись, - им ведь наказание геенны,

им наказание огня.

11. Ведь те, которые уверовали и творили добрые дела, им - сады, под которыми текут реки; это - великая прибыль!

12. Поистине, мощь твоего Господа сильна!

13. Ведь Он начинает и возвращает.

14. И Он - Прощающ и Любвеобилен,

15. Владыка трона, Славный,

16. совершитель того, что пожелает.

17. Дошел ли до тебя рассказ о войсках,

18. о Фир'ауне и самудянах?

19. Нет! Те, которые не веруют, - во лжи,

20. а Аллах окружает их сзади!

21. Да, это - Коран славный

22. в скрижали хранимой!

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Andolsun burçlar bulunan gًِe.

2- Ve vaadedilen güne.

3- Ve tanًa ve gِrünene.

4- Kahrolsun yerde hendekler kazp ate ler yakanlar.

5- ضylesine ate ki odunlar var.

6- O srada kendileri de kysnda oturmu lar.

7- فnananlara yaptklarn seyrediyor onlar.

8- Ve ancak üstün ve hamde lâyk Allah'a inandklar için onlar azaplan-drmadalar.

9- O mâbut ki onundur saltanat ve tedbîri gِklerin ve yeryüzünün ve Allah her eye tanktr.

10- Kadn ve erkek, inananlar azap-landranlar, sonra da tِvbe etmeyenler yok mu, onlaradr cehennem azâb ve onlaradr yakp kavuran azap.

11- فnananlara ve iyi i lerde bulunanlara gelince: Onlaradr kylarndan rmakla akan cennetler ve buysa pek büyük bir kurtulu tur, bu kutluluk ve murâda eri

12- قüphe yok ki Rabbinin, tutup helâk edi i, pek çetindir.

13- قüphe yok ki o, ilk defa var eder ve ِlümden sonra gene de yaratr.

14- Ve odur suçlar ِrten ve çok-çok seven.

15- قerefli ar n sâhibi.

16- Dilediًini i ler-durur.

17- Sana, ordulara âit olan sِz gelmedi mi.

18- Firavun'a

ve Semûd’a âid olan?

19- Kâfir olanlar, zâten de yalanlamaya dalm lardr.

20- Ve Allah'sa yaptklar i in ardndan onlar kavram ku atm tr.

21- Hayr, o erefli Kur’ân'dr.

22- Korunmu levhada.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. And olsun bürclər sahibi olan göyə;

2. And olsun və'd olunmuş günə (qiyamət gününə);

3. And olsun şəhadət verənə və (haqqından) şəhadət verilənə (peyğəmbərlərə və onların ümmətlərinə, yaxud cümə və Ərəfə günlərinə) ki,

4. (Nəcrandan İsaya iman gətirmiş kimsələri yandırıb külə döndərən) xəndək sahibləri (lə'nətə düçar olub) qətl edildilər.

5. O xəndəklər ki, çırpı ilə alovlandırılmışdı.

6. O zaman onlar (xəndəklərin) kənarında oturub,

7. (?z əsgərlərinin) mö'minlərin başlarına gətirdiklərinə (müsibətlərə) tamaşa edirdilər.

8. Onlardan (mö'minlərdən) yalnız yenilməz qüvvət sahibi, (hər cür) şükrə (tə'rifə) layiq olan Allaha iman gətirdiklərinə görə intiqam alırdılar.

9. O Allah ki, göylərin və yerin istiyarı Onun əlindədir. Allah hər şeyə şahiddir!

10. Şübhəsiz ki, mö'min kişi və qadınları (dinlərdən döndərmək üçün) bəlaya düçar edən, sonra da tövbə etməyən kimsələri cəhənnəm əzabı və yandırıb-yaxın atəş əzabı gözləyir.

11. İman gətirib yaxşı əməllər edən kimsələri isə (ağacları) altından çaylar axan cənnətlər gözləyir. Bu, böyük qurtuluşdur (uğurdur)!

12. Həqiqətən, sənin Rəbbinin intiqamı çox şiddətlidir!

13. Həqiqətən, (insanı) yoxdan var edən və (öldükdən sonra) təkrar dirildən Odur!

14. (Bəndələrini) çox bağışlayan, çox sevən də Odur.

15. Ərşin sahibi də, şanlı-şərəfli olan da Odur!

16. O, istədiyini edəndir.

17. (Ya Peyğəmbər!) Orduların xəbəri gəlib sənə çatdımı?-

18. Fir'on və Səmud (ordularının)?

19. Xeyr, kafir olanlar (səni və Qur'anı) elə hey təkzib etməkdədirlər.

20. Onların bütün ixtiyarı Allahın əlindədir!

21. Xeyr, o

(şe'r deyil) şanlı-şərəfli Qur'andır!

22. O, lövhi-məhfuzdadır! (Qur'an Allah dərgahında qorunur. Ona şeytan əli dəyə bilməz, o heç zaman təhrif olunmaz!)

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. آسمان كي قسم جس ميں برج ہيں

2. اور اس دن كي جس كا وعدہ ہے

3. اور حاضر ہونے والے كي اور جو اس كے پاس حاضر كيا جائے اسكي

4. كہ خندقوں (كے كھودنے) والے ہلاك كر ديئے گئے

5. (يعني) آگ (كي خندقيں) جس ميں ايندھن (جھونك ركھا) تھا

6. جب كہ وہ ان (كے كناروں) پر بيٹھے ہوئے تھے

7. اور جو( سختياں) اہل ايمان پر كر رہے تھے ان كو سامنے ديكھ رہے تھے

8. ان كو مومنوں كي يہي بات بري لگتي تھي كہ وہ خدا پر ايمان لائے ہوئے تھے جو غالب (اور) قابل ستائش ہے

9. وہي جس كي آسمانوں اور زمين ميں بادشاہت ہے۔ اور خدا ہر چيز سے واقف ہے

10. جن لوگوں نے مومن مردوں اور مومن عورتوں كو تكليفيں ديں اور توبہ نہ كي ان كو دوزخ كا (اور) عذاب بھي ہوگا اور جلنے كا عذاب بھي ہوگا

11. (اور) جو لوگ ايمان لائے اور نيك كام كرتے رہے ان كے ليے باغات ہيں جن كے نيچے نہريں بہہ رہي ہيں۔ يہ ہي بڑي كاميابي ہے

12. بيشك تمہارے پروردگار كي پكڑ بڑي سخت ہے

13. وہي پہلي دفعہ پيدا كرتا ہے اور وہي دوبارہ( زندہ) كرے گا

14. اور وہ بخشنے والا اور محبت كرنے والا ہے

15. عرش كا مالك بڑي شان والا

16. جو چاہتا

ہے كر ديتا ہے

17. بھلا تم كو لشكروں كا حال معلوم ہوا ہے

18. (يعني) فرعون اور ثمود كا

19. ليكن كافر (جان بوجھ كر) تكذيب ميں (گرفتار) ہيں

20. اور خدا (بھي) ان كو گردا گرد سے گھيرے ہوئے ہے

21. (يہ كتاب ہزل و بطلان نہيں) بلكہ يہ قرآن عظيم الشان ہے

22. لوح محفوظ ميں (لكھا ہوا)

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے قسم په آسمان چې ډېر برجونه لري

2. او قسم په هغې وعدې وركړې شوې ورځ (د قيامت)

3. او قسم په شاهد (پيمغمبر او په نورو ګوايانو) او په مشهود (د امت په عملونو) باندې

4. وژلي شوي دي (مرګ دې وي) په اصحاب اخدود (د اور د كندې په خاوندانو) باندې

5. (هغه كندې چې) لوي لمبې وهوونكې اور (پكښې بل ؤ)

6. كله چې دوي د اور په غاړه ناست وو

7. او كوم كار چې به يې مؤمنانو سره كول (په اور كښې به يې اچول) هغې ته به يې (په بے رحمۍ سره) كتل

8. او هغوي له مؤمنانو څخه عيب نه ليدۀ خو يوازې دا چې په الله باندې يې ايمان راوې ؤ (هغه الله) چې ډېر غالب او ستايلے شوے دے

9. هغه (الله) چې د آسمانونو او ځمكې حكومت د هغه دے او الله په هر يو څېر شاهد (د هر يو څېر ليدوونكې) دے

10. كومو كسانو چې مؤمنان سړي او ښځې آزار كړي دي (په امتحان كښې يې اچولي دي) او بيا يې توبه نه ده ايستې د

دوي لپاره د دوزخ عذاب دے او دوي لپاره سوزوونكې عذاب دے

11. او كومو كسانو چې ايمان راوے دے او ښه عملونه يې كړي دي دوي لپاره داسې باغونه (جنتونه) دي چې (د ونو يا ماڼو) لاندې ترې ويالې بهيږي او د لويه بريالي ده

12. په تحقيق سره د خداي نيول (انتقام) ډېر سخت دے

13. بېشكه همدغه (الله) په لومړي ځل هر څۀ خلق كړو (شوور يې وكړه) او بيا به يې (په قيامت كښې) بېرته راګرځوي

14. او هغه (الله) ډېر بخښوونكې او (مؤمنانو سره) ډېره مينه لروونكې دے

15. د عرش مالك او د لوي عزت خاوند دے

16. او كوم يو شې چې وغواړي ډېر ښه يې كوي

17. آيا تا ته (ستا غوږو ته) د لښكرونو كيسه (خبره) دررسيدلې ده؟

18. د فرعون او د ثمود د لښكريانو (كيسه)

19. بلكې كومو كسانو چې كفر كړے دے هغوي تل (ستا) په دروغجنولو (درواغجن ګڼلو) پسې دي

20. او خداي له ګېر چاپېره هغوي ګېر كړي دي

21. (دا چټي كيسې نه دي) بلكې دا لوي عزت لروونكې قرآن دے

22. چې په لوح محفوظ كښې ځاي لري

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Bi wî ezmanê xwedîyê beden.

2. Bi wî roya hatîye peymandanê.

3. Û bi nehrivan û dîtinê wî va.

4. (Sond dixum!) ku hevrîne çala (agir) hatine kuştinê.

5. Ewa (çala) xayê agirê pêketî ye.

6. Ewan (cewr karan) gava (meriv di avêtina agir) bi xweber jî li ser (agir) rûniştîbûn e.

7. Ça jî ewan (cewr karan) tişta bi serê bawerkeran dihate kirinê,

bi xweber didît in.

8. Ji ber, ku ewan biYezdan ê servahatê pesinvan bawer kirin e ewan (cewr karan) ji wan (bawer karan) tûla (baweryî) hildan e.

9. Ewê, ku seroktî ya ezman û zemên ji bona wî ra ne heye! Ewa (Yezdan ê servahatê pesinvan e). Bi rastî Yezdan nehrîvanê hemî tiştan e.

10. Bi rastî ewanê, ku ji bona mêr û jinê bawerker ra cefayê di din û paşê ji kirinê xwe jî poşman nabin hene! Ji bona wan ra şapata dojê heye û ji bona wan ra şapata şewitandinê heye.

11. (Lê) ewanê, ku bi rastî bawer kirin e û karê aşitî kirin e hene! Ji bona wan ra behiştên wusa hene, di binê (darê) wan da çem dikişin. Serfirazî ya mezin eva ye.

12. Bi rastî (şapata) Xuda yê te (ku bi wan cewr karan digire) pir zor e.

13. Loma bi rastî (Xuda yê te di cara yekem da ewan) afirandin e (ji piştî mirinê, dîsa ewan para da) dizvirîn e.

14. Baxişkarê, hizker (Xuda yê te bi xweber e.)

15. Xweyê erşê pesinvan ewa bi xweber e.

16. (Xuda yê te) çi bivê ewî pêk tîn e.

17. Maqey bûyara leşkerê.

18. Fir'ewn û Semûd ji bona te ra ne hatî ye?

19. Lê ewanê filetî kirin e hene! Ewanan .

20. Û bi rastî ewanan hêj di pişta hevdan in, Yezdan (bi zanîna xwe) ewan som kirin e.

21. Na! (wekî ewan ça dibêjin: "Qur'an hinek peyv in hatin e aloz e kirinê" gotina wan nîn lê) Qur'an

(Pirtûkeke) pesinvan e.

22. Di rûperên parisvandan in.

ترجمه اندونزي

Yang mempunyai kerajaan langit dan bumi dan Allah Maha Menyaksikan segala sesuatu.(9)

Sesungguhnya orang- orang yang mendatangkan cobaan kepada orang- orang yang mukmin laki- laki dan perempuan kemudian mereka tidak bertobat, maka bagi mereka azab Jahanam dan bagi mereka azab (neraka) yang membakar.(10)

Sesungguhnya orang- orang yang beriman dan mengerjakan amal- amal yang saleh bagi mereka surga yang mengalir di bawahnya sungai- sungai; itulah keberuntungan yang besar.(11) (2)

Sesungguhnya azab Tuhanmu benar- benar keras.(12) (3)

Sesungguhnya Dia- lah Yang menciptakan (makhluk) dari permulaan dan menghidupkannya (kembali).(13) (4)

Dia- lah Yang Maha Pengampun lagi Maha Pengasih,(14) (5)

Yang mempunyai Arasy lagi Maha Mulia,(15) (6)

Maha Kuasa berbuat apa yang dikehendaki-Nya.(16) (7)

Sudahkah datang kepadamu berita kaum- kaum penentang,(17) (8)

(Yaitu kaum) Firaun dan (kaum) Tsamud.(18) (9)

Sesungguhnya orang- orang kafir selalu mendustakan,(19) (10)

Padahal Allah mengepung mereka dari belakang mereka.(20) (11)

Bahkan yang didustakan mereka itu ialah Al Quran yang mulia,(21) (12)

Yang (tersimpan) dalam Lohmahfuz.(22) (13)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (14)

Demi langit dan yang datang pada malam hari.(1) (15)

Tahukah kamu apakah yang datang pada malam hari itu,(2) (16)

(yaitu) bintang yang cahayanya menembus,(3) (17)

Tidak ada suatu jiwa pun (diri) melainkan ada penjaganya.(4) (18)

Maka hendaklah manusia memperhatikan dari apakah dia diciptakan.(5) (19)

Dia diciptakan dari air yang terpancar,(6) (20)

Yang keluar dari antara tulang sulbi dan tulang dada.(7) (21)

Sesungguhnya Allah benar- benar kuasa untuk mengembalikannya (hidup sesudah mati).(8) (22)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Demi langit yang mempunyai tempat-tempat peredaran bintang-bintang;

(1)

Dan hari (pembalasan) yang dijanjikan; (2)

Dan makhluk-makhluk yang hadir menyaksikan hari itu, serta segala keadaan yang disaksikan; - (3)

Celakalah kaum yang menggali parit, (4)

(Parit) api yang penuh dengan bahan bakaran, (5)

(Mereka dilaknat) ketika mereka duduk di kelilingnya, (6)

Sambil mereka melihat apa yang mereka lakukan kepada orang-orang yang beriman. (7)

Dan mereka tidak marah dan menyeksakan orang-orang yang beriman itu melainkan kerana orang-orang itu beriman kepada Allah Yang Maha Kuasa, lagi Maha Terpuji! (8)

Tuhan yang menguasai segala alam langit dan bumi. Dan (ingatlah), Allah sentiasa menyaksikan tiap-tiap sesuatu. (9)

Sesungguhnya orang-orang yang menimpakan bencana untuk memesongkan orang-orang lelaki yang beriman dan orang-orang perempuan yang beriman, kemudian mereka tidak bertaubat, maka mereka akan beroleh azab neraka Jahannam (kerana perbuatan buruk itu), dan mereka akan beroleh lagi azab api yang kuat membakar (kerana mereka tidak bertaubat). (10)

Sesungguhnya orang-orang yang beriman dan beramal soleh, mereka akan beroleh Syurga yang mengalir di bawahnya beberapa sungai; yang demikian itu ialah kemenangan yang besar. (11)

Sesungguhnya azab Tuhanmu (terhadap orang-orang yang kufur ingkar) amatlah berat. (12)

Sesungguhnya Dia lah yang menciptakan (sekalian makhluk) pada mulanya, dan yang mengembalikannya (hidup semula sesudah mati). (13)

Dan Dia lah yang Maha Pengampun, lagi Maha Pengasih. (14)

Tuhan yang mempunyai Arasy yang tinggi kemuliaannya, (15)

Yang berkuasa melakukan segala yang dikehendakinya. (16)

Sudahkah sampai kepadamu (wahai Muhammad) perihal (kebinasaan yang telah menimpa) kaum-kaum yang menentang (Rasul-rasul yang diutuskan kepada mereka)? (17)

(Mereka itu ialah kaum) Firaun, dan Thamud (kaum Nabi Soleh). (18)

(Kaummu wahai Muhammad, bukan sahaja menolak

ajaranmu), bahkan orang-orang yang kafir itu terus tenggelam dalam keadaan mendustakan kebenaran; (19)

Sedang Allah, dari belakang mereka, melingkungi mereka (dengan kekuasaanNya)! (20)

(Sebenarnya apa yang engkau sampaikan kepada mereka bukanlah syair atau sihir), bahkan ialah Al-Quran yang tertinggi kemuliaannya; (21)

(Lagi yang terpelihara dengan sebaik-baiknya) pada Lauh Mahfuz. (22)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Naapa kwa mbingu yenye nyota.

2. Na kwa siku iliyoahidiwa.

3. Na kwa shahidi na kwa anayeshuhudiwa.

4. Wameangamizwa watu wa mahandaki.

5. Moto wenye kuni.

6. Walipokuwa wamekaa hapo.

7. Nao ni mashahidi wa yale waliyoyafanya kwa Waumini.

8. Nao hawakuwachukia ila kwa sababu walimwamini Mwenyeezi Mungu, Mwenye nguvu, Mwenye kusifiwa.

9. Ambaye ni wake ufalme wa mbingu na ardhi, na Mwenyeezi Mungu ni Mwenye kuona kila kitu.

10. Hakika wale wanaowafitini Waumini wanaume na Waumini wanawake, kisha hawakutubu, basi watapata adhabu ya kuungua.

11. Hakika wale Walioamini na kutenda vitendo vizuri watapata Mabustani yanayopita mito chini yake, huko ndiko kufaulu kukubwa.

12. Hakika kutesa kwa Mola wako ni kukali.

13. Hakika yeye ndiye anayeanzisha na kurudisha.

14. Naye ni Mwingi wa kusamehe, Mwenye mapenzi.

15- Mwenye ufalme, Mtukufu.

16. Mwingi wa kutenda alipendalo.

17. Je, imekufikia khabari ya majeshi.

18. (Ya) Firaun na Thamudi?

19. Lakini wale waliokufuru wamo katika kukadhibisha.

20. Na Mwenyeezi Mungu, kwa nyuma yao amewazunguka.

21. Bali hii ni Qur'an Tukufu.

22. Katika ubao uliohifadhiwa.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 411

(85) سوره بروج مكى است و بيست و دو آيه دارد (22)

[سوره البروج (85): آيات 1 تا 22]

ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

سوگند به آسمان داراى برجهاى بسيار (1).

و به روز موعود (2).

و به همه بينندگان آن روز و به خود آن روز كه مشهود همه مى شود (3).

كه هلاك شدند ستمگرانى كه براى سوزاندن مؤمنين چاله هايى پر از آتش مى ساختند (4). ______________________________________________________ صفحه ى 412

آتشى كه براى گيراندنش وسيله اى درست كرده بودند

(5).

در حالى كه خودشان براى تماشاى ناله و جان دادن و سوختن مؤمنين بر لبه آن آتش مى نشستند (6).

و خود نظاره گر جنايتى بودند كه بر مؤمنين روا مى داشتند (7).

در حالى كه هيچ نقطه ضعفى و تقصيرى از مؤمنين سراغ نداشتند بجز اينكه به خدا ايمان آورده بودند (8).

خداى مقتدر حميدى كه ملك آسمانها و زمين از آن اوست و خدا بر همه چيز شاهد و نظاره گر است (9).

محققا اين ستمگران و همه ستمگران روزگار كه مؤمنين و مؤمنات را گرفتار مى كنند و بعدا از كرده خود پشيمان هم نمى شوند عذاب جهنم در پيش دارند و عذابى سوزاننده (10).

محققا كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته مى كنند باغهايى در پيش دارند كه نهرها از زير درختانش جارى است و اين خود رستگارى بزرگ است (11).

و محققا دستگير كردن پروردگار تو بسيار سخت است (12).

آرى اوست آغازگر پيدايش عالم و او است كه بعد از فناى آن، دوباره اعاده اش مى دهد (13).

و آمرزگار و محبوب و مهربان هم او است (14).

صاحب عرش پر عظمت (15).

و تنها كسى است كه هر چه بخواهد مى كند (16).

آيا داستان لشكريان را شنيده اى؟ (17).

لشكريان فرعون و ثمود (18).

كفار قوم تو از سرنوشت آنان پند نخواهند گرفت چون تكذيب خوى آنان شده است (19).

و خداى تعالى از خارج وجودشان محيط به وجودشان است (20).

و اين قرآن افسانه نيست بلكه قرآنى است مجيد (21).

كه در لوح محفوظ جاى دارد (22).

بيان آيات [اشاره به مضامين سوره مباركه بروج

اين سوره مشتمل بر انذار و بشارت است، و در آن به سختى كسانى را انذار كرده كه مردان و زنان مسلمان را به جرم اينكه به خدا

ايمان آورده اند شكنجه مى كنند، نظير مشركين ______________________________________________________ صفحه ى 413

مكه كه با گروندگان به رسول خدا (ص) چنين مى كردند، آنان را شكنجه مى كردند تا از دين اسلام به شرك سابق خود برگردند، بعضى از اين مسلمانان صبر مى كردند و برنمى گشتند و لو شكنجه به هر جا كه خواست برسد، و بعضى برگشته مرتد مى شدند، و اينها افرادى بودند كه ايمانى ضعيف داشتند هم چنان كه دو آيه" وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ" «1»،" وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ" «2». به وضع آنان اشاره مى كند. خداى سبحان در اين آيات قبل از اين مطالب اشاره اى به" اصحاب اخدود" مى كند، و اين خود تشويق مؤمنين به صبر در راه خداى تعالى است، دنبال اين داستان اشاره اى هم به سرگذشت لشكريان فرعون و ثمود دارد، و اين مايه دلخوشى رسول خدا (ص) و وعده نصرت به آن جناب و تهديد مشركين است، و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده.

[مراد از ذات البروج بودن آسمان

" وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ" كلمه" بروج" جمع برج است، و" برج" به معناى هر چيز پيدا و ظاهر است، و اگر بيشتر در كاخهاى عالى استعمال مى شود، براى اين است كه كاخها در نظر تماشا كنندگان و بينندگان ظاهر و هويدا است، ساختمان استوانه اى شكلى كه در چارگوشه قلعه ها براى دفاع مى سازند نيز برج ناميده مى شود، و همين معنا منظور آيه است چون مى فرمايد:" وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ وَ

حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ" «3»، پس مراد از كلمه" بروج" موضع ستارگان در آسمان است.

با اين بيان روشن مى شود اينكه بعضى «4» از مفسرين بروج را به دوازده برج اصطلاحى علم نجوم معنا كرده اند، درست نيست.

_______________

(1) و بعضى از مردم كسانيند كه مى گويند به خدا ايمان آورديم ولى همين كه در راه خدا شكنجه مى شدند فتنه مردم را نظير عذاب خدا مى پنداشتند. سوره عنكبوت، آيه 10.

(2) و بعضى از مردم كسانيند كه خدا را به ظاهر و به زبان مى پرستند نه به حقيقت از اين رو هر گاه خير و نعمتى برسد اطمينان خاطر پيدا مى كنند و اگر شر و فقر و آفتى برسد، از خدا رو بگردانند. سوره حج، آيه 11.

(3) ما براى بناى آسمان برجها قرار داديم، و آسمان را براى نظر كنندگان زينت داده، آن را از هر شيطانى رانده شده حفظ كرديم. سوره حجر، آيه 17.

(4) تفسير روح المعانى، ج 30، ص 85. ______________________________________________________ صفحه ى 414

و در آيه مورد بحث سوگند به آسمانى ياد شده كه به وسيله برجها محفوظ مى شود، و مناسبت اين سوگند با قصه اى كه به زودى بدان اشاره مى كند، و با وعده و وعيدى كه مى دهد بر كسى پوشيده نماند، و ما به زودى به اين مناسبت اشاره مى كنيم.

" وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ" اين جمله عطف است بر كلمه" السماء"، يعنى سوگند به آسمان داراى برجها، و" سوگند به روز موعود" كه منظور از آن روز قيامتى است كه خداى تعالى وعده داده در آن روز ميان بندگانش داورى كند.

[مقصود از" شاهد" در" وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ" رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و مراد از"

مشهود" شكنجه هاى كفار به مؤمنين و ثواب و كيفر اخروى هر كدام است

" وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ" اين دو كلمه نيز عطف بر" سماء" است، و همه اين مذكورات سوگند بعد از سوگند است بر مطلبى كه مى خواهد در اين سوره بيان كند، و آن- همانطور كه اشاره كرديم- تهديد شديد است به كسانى كه مؤمنين را فريب مى دهند و يا شكنجه مى كنند كه چرا ايمان آورده ايد، و نيز وعده جميلى است به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند.

پس گويا فرموده: سوگند مى خورم به آسمان داراى بروج كه شيطانها به وسيله آن رانده مى شوند، كه خدا كيد شيطانها و اولياى كافرشان را از ايمان مؤمنين دفع مى كند، و سوگند مى خورم به روز موعودى كه هر انسانى به جزاى اعمالش مى رسد، و سوگند مى خورم به شاهدى كه اعمال اين كفار را و رفتارشان با مؤمنين را مى بينند، و سوگند مى خورم به آينده مشهودى كه همه آن را به زودى خواهند ديد كه آن افرادى كه مؤمنين را اذيت مى كنند چنين و چنان مى شوند، تا آخر دو آيه.

از اينجا روشن مى گردد كه شهادت در دو كلمه" شاهد" و" مشهود" به يك معنا است، و آن عبارت است از حاضر بودن و به چشم خود ديدن، نه به معناى اقامه شهادت، براى اينكه اگر به آن معنا مى بود جا داشت بفرمايد:" و مشهود عليه" چون شهادت به اين معنا حتما بايد با حرف على متعدى شود.

بنا بر اين، كلمه" شاهد" قابل انطباق است بر رسول خدا (ص)، براى اينكه آن جناب امروز شاهد اعمال امت است، و فرداى قيامت بدانچه ديده شهادت مى دهد. و كلمه"

مشهود" هم قابل انطباق است با شكنجه اى كه كفار به اين مؤمنين مى دادند، و وضعى كه در آخرت به خود مى گيرند، و يا به عبارتى جزاى آن رفتار، و يا به عبارتى ديگر آنچه در روز قيامت براى اين ظالمان و مظلومان رخ مى دهد، چه ثواب و چه عقاب. و بنا بر اين احتمال نكره آمدن اين دو كلمه به منظور تعظيم بوده و خواسته است ______________________________________________________ صفحه ى 415

بفهماند، شاهد و مشهودى كه از حيطه تعريف بيرون است. [اقوال عديده مفسرين در باره مراد از" شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ"]

مفسرين در تفسير" شاهد" و" مشهود" سخنان بسيار دارند كه بعضى آنها را تا سى وجه شمرده اند، از قبيل اينكه بعضى «1» گفته اند: شاهد روز جمعه، و مشهود روز عرفه است. يا شاهد روز عيد قربان و مشهود روز عرفه است. و يا شاهد روز عرفه و مشهود روز قيامت است.

يا شاهد فرشته است كه عليه انسان شهادت مى دهد و مشهود روز قيامت است. و يا اينكه شاهد گواهانند كه عليه مردم شهادت مى دهند و مشهود مردمى هستند كه عليه شان شهادت داده شده.

و يا اينكه شاهد امت اسلام و مشهود ساير امت ها هستند. و يا شاهد اعضاى بنى آدم و مشهود خود آدمى است. و يا شاهد حجر الاسود و مشهود حاجيان هستند. و يا شاهد شب و روزها و مشهود بنى آدم است. و يا شاهد انبيا و مشهود محمد (ص) است، و يا شاهد خداى سبحان و مشهود كلمه" لا اله الا اللَّه" است.

و يا اينكه شاهد خلق و مشهود حق است. يا شاهد خداى تعالى و مشهود روز قيامت است. يا شاهد آدم و ذريه

او، و مشهود روز قيامت است. يا شاهد روز ترويه، و مشهود روز عرفه است و يا روز دوشنبه و روز جمعه است. و يا اينكه شاهد مقربين، و مشهود عليين هستند.

و يا شاهد طفل در داستان اخدود است كه به مادرش گفت صبر كن كه تو بر حقى، و مشهود خود واقعه است. و يا اينكه شاهد ملائكه دنبال رو و نويسنده اعمال، و مشهود قرآن فجر است، و اقوال ديگرى از اين قبيل «2».

و اكثر اين اقوال- به طورى كه ملاحظه مى كنيد- مبنى بر اين است كه شهادت را به معناى اداى شهادت بگيريم. و بعضى مبنى بر اين است كه براى شاهد و مشهود دو معنا قائل شويم، و خواننده محترم ضعف اين دو اساس را به دست آورد و توجه فرمود كه: مناسب تر با سياق اين است كه اين دو كلمه را به معناى مشاهده بگيريم، هر چند كه مستلزم شهادت به معناى ادا در روز قيامت هم باشد، و شاهد قابل انطباق بر رسول خدا (ص) نيز باشد.

و چطور ممكن است منطبق نباشد با اينكه خود خداى تعالى او را شاهد خوانده و فرموده:" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً" «3»، و نيز او را شهيد خوانده و فرموده:

_______________

(1 و 2) تفسير روح المعانى، ج 30، ص 86.

(3) هان اى پيامبر ما تو را به عنوان شاهد و مبشر و نذير فرستاده ايم. سوره احزاب، آيه 45. ______________________________________________________ صفحه ى 416

" لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ" «1» و خواننده توجه فرمود كه گفتيم شهادت بر اعمال از ناحيه شاهدان اعمال چه معنا دارد.

در اين سوگندها جواب حذف شده، چون با

بودن آيه" إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ... ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ"، احتياجى به ذكر آن نبود، و آيه" قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ ..."، هم اشعار به آن داشت، و خواننده اين آيات مى فهمد كه تقدير كلام چنين است:" به آسمان داراى برجها و به روز موعود و به شاهد و مشهود سوگند كه آزار دهندگان مؤمنين عذابى در جهنم دارند، و خداوند مؤمنين صالح را اگر خلوص به خرج دهند موفق به صبر مى كند، و در حفظ ايمانشان از كيد دشمنان ياريشان مى فرمايد، همانطور كه در داستان اخدود كرد".

[مراد از" اصحاب الاخدود" و معناى" قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ"]

" قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ" در اين آيه به داستان اخدود اشاره مى كند تا زمينه را براى آيات بعدى كه مى فرمايد:

" إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا ..." فراهم سازد، و به هيچ وجه جواب قسم نيست.

و كلمه" اخدود" به معناى شكاف بزرگ زمين است، و" اصحاب اخدود" جباران ستمگرى بودند كه زمين را مى شكافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنين را به جرم اينكه ايمان دارند در آن مى انداختند، و تا آخرين نفرشان را مى سوزاندند.

پس جمله" قتل ..." نفرين بر آنان است، نه اينكه خواسته باشد خبر دهد، و منظور از" قتل"، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است.

بعضى «2» گفته اند: مراد از" اصحاب اخدود" مردان و زنان مؤمنى هستند كه در آن قوم سوخته شدند، و جمله" قتل" مى خواهد خبر دهد كه اين مردان و زنان به وسيله سوختن در آتش كشته شدند، نه اينكه بخواهد بر آنان نفرين كند. ليكن اين نظريه ضعيف است، به دليل اينكه بر حسب ظاهر ضميرهاى" إِذْ هُمْ عَلَيْها" و" هُمْ عَلى

ما يَفْعَلُونَ" و" ما نَقَمُوا" به اصحاب اخدود برمى گردد، و مراد از اين ضمائر و مخصوصا دومى و سومى جباران ستمگرى هستند كه ناقم و شكنجه گر بودند، نه مؤمنين شكنجه شده.

" النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ" كلمه" النار" بدل است از كلمه" اخدود"، در نتيجه معنا چنين مى شود" قتل _______________

(1) تا رسول شهيد بر شما باشد. سوره حج، آيه 78.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 466. ______________________________________________________ صفحه ى 417

اصحاب النار"، و كلمه" وقود" به معناى آتش گيرانه است، حال چه كبريت باشد و چه هيزم و چه چيز ديگر، و اگر نار را به وصف" وقود" توصيف كرد براى اشاره به عظمت امر آن آتش و شدت اشتعال و افروختگى آن بود.

" إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ" يعنى در حالى كه خود ستمكاران لب آتش و پيرامون آن نشسته بودند تا سوخته شدن مؤمنين را نظاره كنند.

" وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ" يعنى حاضر بودند و عمل سوزاندن و سوخته شدن مؤمنين را مشاهده مى كردند.

" وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ" كلمه" نقم"- به فتحه نون و قاف- به معناى كراهت شديد است، مى فرمايد نفرتشان از مؤمنين فقط براى اين بود كه به خدا ايمان داشتند، و به خاطر همين داشتن ايمان، ايشان را سوزاندند.

[آنچه آوردن اوصاف: عزيز، حميد، مالكيت سماوات و ارض و شهيد بودن بر هر چيز براى خداوند در آيه:" و ما نقموا منهم ..." افاده مى كند]

" الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ" اوصافى كه در اين آيه براى اسم جلاله- اللَّه- آورده به حجت و دليل حقانيت مؤمنين و مظلوميت آنان، و بر

باطل بودن جباران كه بر خدا جرأت نموده، دست به چنان جناياتى زدند، اشاره دارد و مى فهماند كه به زودى خداى تعالى به آنان جزاى خير، و به اينان عذاب دوزخ مى چشاند.

براى اينكه خداى تعالى اللَّه عزيز حميد است، غالبى است شكست ناپذير على الاطلاق، و در آنچه مى كند جميل است على الاطلاق، پس او به تنهايى همه جلالها و جمالها را دارد، و در برابر چنين خدايى بايد خاضع شد، و نبايد متعرض خشم او گرديد، و چون ملك آسمانها و زمين از آن او است، پس او مليك على الاطلاق است، و امر و حكم، مخصوص او است، بنا بر اين او رب العالمين است، در نتيجه واجب است كه او معبود گرفته شود، و برايش شريك اتخاذ نشود، و از اين بيان نتيجه مى گيريم كه پس مؤمنين بر حق و كفار در ضلالتند.

از سوى ديگر اللَّه- كه پديد آورنده هر چيز است- بر هر چيزى شهيد و حاضر است، و هيچ چيز از خلق او بر او پوشيده نيست، و نه عملى از اعمال خلقش، و او به احسان هر محسن و بدى هر بدكار آگاه است، و به زودى هر كسى را بدانچه كرده جزا مى دهد.

و كوتاه سخن اينكه: وقتى خداى تعالى متصف به اين صفات كريمه هست، اين ______________________________________________________ صفحه ى 418

مؤمنين بايد به او ايمان بياورند، و آن جباران هم نبايد متعرض حال ايشان شده به آنان صدمه بزنند.

بعضى «1» از مفسرين در توجيه اجراى صفات نامبرده در آيه شريفه گفته اند: اين مردمى كه از مؤمنين نفرت دارند اگر از مشركين بوده اند آنچه از مؤمنين مورد نفرتشان بوده و بر

سر آن، مؤمنين را مذمت مى كرده اند ايمان به خداى تعالى نبوده، بلكه انكار خدايان دروغين ايشان بوده، و اگر از طايفه معطله كه خدا را در تدبير عالم هيچكاره مى دانستند بوده اند، باز مايه نفرتشان ايمان مؤمنين به خدا نبوده، بلكه اثبات معبودى بوده كه براى آنان شناخته شده نبود، و ليكن در هر دو حال از آنجايى كه برگشت هر دو امر به انكار معبود حق، و خداى موصوف به صفات جلال بوده لذا در آيه شريفه صفاتى را براى خداى تعالى ذكر نمود.

اشكالى كه متوجه اين توجيه است اين است كه: مشركين يعنى وثنى مسلكان اصلا خدا را معبود نمى دانستند چون براى او قائل به ربوبيتى نسبت به خود نبودند، و تنها صنع و ايجاد را به او نسبت مى دادند و اما ربوبيت را كه مستلزم الوهيت و معبوديت است و به خاطر آن عبادت رب و معبود لازم مى شود، منحصر در ارباب ها و آلهه خيالى خود مى دانستند، در نتيجه تنها آن آلهه را مى پرستيدند و خدا را نمى پرستيدند، پس خداى تعالى به اعتقاد آنان تنها رب ارباب بود و براى مردم ربوبيتى نداشت «2».

[تهديد شكنجه كنندگان مؤمنين و مؤمنات به عذاب جهنم و عذاب حريق

" إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ" كلمه" فتنه" به معناى محنت و شكنجه است، و جمله" الَّذِينَ فَتَنُوا ..." عام است، شامل اصحاب اخدود و مشركين قريش كه گروندگان به رسول خدا (ص) را شكنجه مى دادند، و زن و مردشان را در تنگنا قرار مى دادند، تا از دين اسلام به دين آنان برگردند مى شود.

در مجمع البيان مى گويد:

اگر كسى بپرسد چرا در اين آيه بين عذاب جهنم و عذاب حريق جدايى انداخت و فرمود: پس براى ايشان است عذاب جهنم، و براى ايشان است عذاب حريق، با اينكه اين دو عذاب يكى است؟ در جواب گفته مى شود: مراد از اين دو جمله اين است كه: اين طايفه غير از عذاب حريق و آتش گرفتن، عذابهاى ديگرى در جهنم از قبيل _______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 90.

(2) و خلاصه اينكه همه مشركين معطله هستند و خدا را در تدبير عالم هيچكاره مى دانند،" مترجم". ______________________________________________________ صفحه ى 419

زقوم و غسلين و مقامع دارند «1».

" إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ" اين آيه وعده جميلى است به مؤمنين كه مايه دلگرمى آنان است، هم چنان كه آيه قبلى وعيد و تهديدى بود به كفارى كه مؤمنين را شكنجه مى دادند.

" إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ" اين آيه تا تمام هفت آيه، تاكيد و تحقيق وعده و وعيد سابق الذكر است، و كلمه" بطش"- بطورى كه راغب «2» گفته- به معناى گرفتن چيزى با خشم و صولت است.

و اگر كلمه" بطش" را اضافه كرد به كلمه" رب"، و آن را هم اضافه كرد به كاف خطاب و فرمود:" بطش ربك" براى دلگرمى به تاييد و نصرت پروردگارش بود، و اشاره بود به اينكه جباران اين امت نيز سهمى از تهديد و وعيد قبلى دارند.

[توضيح تعليل شديد بودن بطش پروردگار به اينكه او مبدء و معيد است

" إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ" مقابله انداختن بين پديد آورنده و برگشت دهنده، قرينه است بر اينكه منظور از كلمه" ابداء" همان

واژه بدء است، كه به معناى افتتاح و آغاز كردن چيزى است، چون از عرب شنيده نشده كلمه" ابداء" را استعمال كنند، تا در نتيجه مضارع آن" يبدء"- به ضمه ياء- باشد و ليكن در قرائت چنين آمده، و در بعضى قرائت هاى متروك به جاى" يبدء"" يبدء"- به فتحه يا و فتحه دال- آمده.

و به هر حال آيه شريفه شدت بطش خداى تعالى را تعليل مى كند، به اين بيان كه خداى تعالى مبدء و پديد آورنده است، و معلوم است كه هر چه را بخواهد ايجاد مى كند، بدون اينكه از چيزى و يا كسى غير از خودش كمك بگيرد، و او است كه هر چيزى را به عين آن وضعى كه قبل از فوت داشت برمى گرداند، پس خداى تعالى از هيچ امرى كه اراده اش را كرده باشد جلوگير ندارد، و هيچ چيزى كه فوت شده و از بين رفته براى او فوت شده نيست، و وقتى مطلب بدين قرار باشد، پس او قادر است بر اينكه بر بنده اى كه از حد خود تجاوز كرده عذابى را تحميل كند كه خارج از حد و طاقت او باشد، و نيز مى تواند او را هم چنان زنده نگه دارد تا عذاب را بچشد، هم چنان كه فرمود:

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 468.

(2) مفردات راغب، ماده" بطش". ______________________________________________________ صفحه ى 420

" وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها" «1».

و او قادر است بر اينكه آنچه به سبب عذاب، فاسد شده به حالت اولش برگرداند، تا مجرم هم چنان عذاب را بچشد، بدون اينكه لحظه اى در بين دو عذاب استراحت داشته

باشد، هم چنان كه فرمود:" إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ" «2»، با اين بيان چند نكته روشن مى گردد:

اول اينكه: سياق آيه مى فهماند كه جمله" إِنَّهُ هُوَ ..." در مقام افاده قصر است، يعنى مى خواهد بفهماند ايجاد بدون ابزار و مصالح موجودات، و نيز اعاده آنها تنها و تنها كار خداى سبحان است، چون در صنع و ايجاد، هيچ كس ديگرى دخالت ندارد.

دوم اينكه: حدود هر چيزى به دست خداى تعالى است، اگر بخواهد محدود نمى كند، و اگر بخواهد حد چيزى را به حدى ديگر مبدل مى سازد، پس اوست كه عذابها و شكنجه هاى دنيا را به مرگ محدود كرده، و او مى تواند در آخرت اين حد را بردارد، و معذب، در دوزخ الى الابد شكنجه ببيند، و هر چه آرزوى مرگ كند بدان نرسد.

سوم اينكه: مراد از شدت بطش (با در نظر گرفتن اينكه گفتيم بطش عبارت است از گرفتن به شدت)، اين است كه هيچ كس نمى تواند بطش او را جلوگيرى كند، و كسى نيست كه حكم او را رد نمايد،- حال هر حكمى كه رانده باشد- مگر آنكه حكم ديگرى از او، جلو حكم اولش را بگيرد.

" وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ" يعنى او كثير المغفرة و كثير المودة است، و اين دو صفت ناظر به وعده اى است كه قبلا به مؤمنين داده بود، هم چنان كه صفت شديد البطش ناظر به وعيدى بود كه به كفار داده بود.

" ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" منظور از كلمه" عرش" كه در لغت به معناى تخت سلطنت است، مقام مالكيت خداى تعالى، و كنايه است از

اينكه او هر تصرفى كه بخواهد مى تواند در مملكتش كه سراپاى _______________

(1) و كسانى كه كافر شدند آتش جهنم بهره شان است، و در جهنم نخواهند مرد، و عذاب آن برايشان سبك نخواهد شد. سوره فاطر، آيه 26.

(2) به درستى آنها كه به آيات ما كافر شدند بزودى ايشان را در آتش مى سوزانيم، كه هر بار پوست بدن آنان سوخته شود پوست هاى ديگرى به ايشان مى دهيم، تا عذاب را بدون وقفه بچشند. سوره نساء، آيه 56. ______________________________________________________ صفحه ى 421

عالم است بكند، و هر حكمى را كه بخواهد به هر نحوى كه بخواهد براند. و كلمه" مجيد" صفت مشبهه از مجد است، كه به معناى عظمت معنوى است، و همان كمال ذات و صفات خدا است و معناى اينكه فرمود:" فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" اين است كه او هر چه بخواهد مى كند، و چيزى نيست كه او را از آنچه اراده كرده منصرف سازد، نه از داخل ذات خود، كه مثلا دچار كسالت و خستگى شود، و يا اراده اش مبدل به اراده اى ديگر شود، و يا به هر جهت ديگر از اراده اش صرفنظر كند، و نه از خارج، مثل اينكه كسى جلو او را از انفاذ اراده اش بگيرد، پس او مى تواند به كسانى كه مؤمنين را شكنجه مى دهند وعده آتش دوزخ بدهد، و به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند وعده بهشت بدهد، براى اينكه او هم ذو العرش است و هم مجيد، و او خلف وعده نمى كند، چون" فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" است.

" هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ" اين استفهام مى خواهد مطالب گذشته را مسلم كند، و براى شدت بطش خداى تعالى نمونه هايى ارائه

دهد و بفهماند چطور" مالك" و" مجيد" و" فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" است، و اين در عين حال، دلگرمى براى رسول خدا (ص) و مايه مسرت نفس شريف آن جناب نيز هست، و معناى دو آيه روشن است.

" بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ" بعيد نيست كه از سياق استفاده شود كه مراد از" الَّذِينَ كَفَرُوا" تنها كفار از قوم رسول خدا (ص) باشد، و در اين آيه كه كلمه" بل" بر سرش در آمده، از اثر كردن مواعظ و استدلالهاى گذشته در دل كفار اعراض شده، مى فرمايد: نبايد از آنان اميد داشت كه با شنيدن اين مواعظ و حجت ها ايمان بياورند، براى اينكه آنهايى كه كفر مى ورزند و هم چنان بر تكذيب خود پافشارى مى كنند، آنها از موعظه و استدلال منتفع نمى گردند.

از اينجا روشن مى شود كه مراد از ظرف قرار دادن تكذيب و گفتن اينكه كفار در ظرف تكذيب قرار دارند، همان اصرار ورزيدن آنان بر تكذيب است.

" وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ"" وراى هر چيزى" جهات خارجى آن است، جهاتى كه از آن خارج و به آن محيط است. مى فرمايد: خدا از خارج محيط به آنان و ناظر اعمالشان است، و اين اشاره است به اينكه كفار نمى توانند با كفر خود خدا را عاجز سازند، چون او محيط به ايشان و از هر جهت قادر بر ايشان است، اين جمله نيز تسليت خاطر خطير رسول خدا (ص) است. ______________________________________________________ صفحه ى 422

و از بعضى «1» از مفسرين نقل شده كه گفته اند جمله" من ورائهم" اشاره است به اينكه كفار خدا را پشت سر خود انداخته اند. معلوم مى شود اين مفسر كلمه" وراء" را به معناى پشت گرفته.

"

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" اين جمله از اعراض قبلى هم اعراض مى كند، مى فرمايد علت اينكه گفتيم موعظه و حجت به دردشان نمى خورد، اصرار بر تكذيبشان نيست، بلكه اين است كه كفار قرآن را از ناحيه خدا نمى دانند و حال آنكه چنين نيست، بلكه قرآن كتابى است خواندنى و داراى معانى والا و معارفى زياد كه در لوح محفوظ بوده لوحى كه از دستبرد باطل و شيطانها محفوظ است.

بحث روايتى [رواياتى در باره مراد از" وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ" داستان اصحاب اخدود، وصف لوح محفوظ، و ...)]

در الدر المنثور است كه ابن مردويه از جابر بن عبد اللَّه روايت كرده كه گفت:

شخصى از رسول خدا (ص) از آيه" وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ" پرسيد، فرمود: يعنى آسمان داراى كواكب. و از آيه" الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً" پرسيد، فرمود:

باز يعنى كواكب. شخصى ديگر پرسيد پس جمله" فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ" چه معنا دارد؟ فرمود: يعنى قصور و كاخهاى مجلل «2».

و در همان كتاب است كه عبد بن حميد، ترمذى، ابن ابى الدنيا، (در كتاب اصول) ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، و بيهقى (در كتاب سنن خود)، از ابو هريره روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: منظور از" يوم موعود" روز قيامت، و منظور از" يوم مشهود" روز عرفه است، و منظور از" شاهد"، روز جمعه است ... «3».

مؤلف: الدر المنثور نظير اين روايت را به طرقى ديگر از ابى مالك و سعيد بن مسيب و جبير بن مطعم، از رسول خدا (ص) نقل كرده، كه عبارت طريق آخرى اين است: شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است «4».

_______________

(1)

روح المعانى، ج 30، ص 93.

(2 و 3) الدر المنثور، ج 6، ص 331.

(4) الدر المنثور، ج 6، ص 332. ______________________________________________________ صفحه ى 423

و اين عبارت از عبد الرزاق و فاريابى و عبد بن حميد و ابن جرير و ابن منذر از على بن ابى طالب نقل شده «1».

و نيز در آن كتاب آمده كه عبد بن حميد و ابن منذر، از على (ع) روايت كرده اند كه فرمود: يوم موعود، روز قيامت، و شاهد، روز جمعه، و مشهود، روز عيد قربان است «2».

و در مجمع البيان گفته: روايت شده كه مردى داخل مسجد رسول خدا (ص) شد ديد مردى دارد از رسول خدا (ص) حديث نقل مى كند، مى گويد من پرسيدم: شاهد و مشهود چيست؟ گفت: بله، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است. از او گذشته نزد مرد ديگرى رفتم كه او نيز از رسول خدا (ص) حديث مى كرد، از او نيز همين سؤال را كردم، گفت: اما شاهد، روز جمعه است، و اما مشهود روز عيد قربان است.

از پيش او هم گذشته نزد جوانى رفتم كه رخساره اى چون دينار طلا درخشنده داشت، او نيز از رسول خدا (ص) حديث مى كرد، پرسيدم: به من خبر بده از اينكه شاهد و مشهود چيست؟ گفت: بله شاهد، محمد رسول اللَّه (ص)، و مشهود روز قيامت است، مگر كلام خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد:" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً" و در آن رسول خدا (ص) را شاهد و مبشر و نذير ناميده، و نيز مگر نشنيده اى كه مى فرمايد:" ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ"، و در آن روز قيامت را

روز مشهود مى خواند.

پرسيدم: آن محدث اولى كيست؟ گفتند: ابن عباس است، از دومى پرسيدم گفتند:

ابن عمر است، از سومى پرسيدم گفتند: حسن بن على (ع) است «3».

مؤلف: و اين حديث بطرق مختلف و الفاظى نزديك به هم نقل شده، و در تفسير اين آيه گذشت كه آنچه حسن بن على (ع) فرموده، از نظر سياق آيات به ذهن روشن تر مى رسد، هر چند كه لفظ شاهد و مشهود با وجوه ديگر نيز به وجهى قابل انطباق است.

و در تفسير قمى در ذيل جمله" قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ" آمده كه: علت نزول اين آيه چنين بود، كه" ذونواس"، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين _______________

(1 و 2) الدر المنثور، ج 6، ص 332.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 466. ______________________________________________________ صفحه ى 424

پادشاه از دودمان" حمير" و از يهوديان بود، و به همين جهت همه مردم، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللَّه بن بريامن است، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين

كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و ... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام" دوش ذو ثعلبان" بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد ناآشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و هم چنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه" قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ ... الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ" مربوط به اين جريان است «1».

و در مجمع البيان است كه سعيد بن جبير گفته: وقتى اهالى اسفندهان شكست خوردند، عمر بن خطاب گفت: اينان نه يهودند و نه نصرانى، و هيچ كتابى ندارند، بلكه مجوسيند. على بن ابى طالب فرمود: بلى، اهل كتابند، چون كتابى داشته اند كه از بين رفته.

و جريانش بدين قرار بوده كه يكى از پادشاهان ايشان در حال مستى با دختر خود زنا كرد،- و يا فرمود: با خواهر خود- همين كه از مستى به خود آمد و فهميد كه چه كرده، در فكر چاره برآمد، دخترش (و يا خواهرش) گفت: اهل مملكت را جمع كن و به ايشان بگو كه من معتقدم ازدواج با دختران جائز است، و دستور بده كه ايشان نيز با دختران خود ازدواج كنند، و اين كار

را حلال بدانند، شاه مردم را گرد آورد، ولى مردم حاضر نشدند او را در اين عمل پيروى كنند، ناگزير براى آتش زدن آنان زمين را كند و گودالى- اخدودى- درست كرده، آن را پر از آتش ساخت، و به يك يك آنان پيشنهاد كرد سنت او را بپذيرند، هر كس امتناع ورزيد در آن اخدود افكند، و هر كس پذيرفت رهايش كرد «2».

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 413.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 465. ______________________________________________________ صفحه ى 425

مؤلف: اين معنا در الدر المنثور هم از عبد بن حميد از آن جناب روايت شده «1».

و از تفسير عياشى نقل مى كنند كه به سند خود از جابر از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: على (ع) شخصى را نزد اسقف نجران فرستاد تا بپرسد اصحاب اخدود چه كسانى بودند، اسقف پاسخى فرستاد امام فرمود اينطور كه او پنداشته نبوده، و به زودى من داستان اصحاب اخدود را برايتان مى گويم.

خداى عز و جل مردى از اهل حبشه را به نبوت برگزيد، مردم حبشه او را تكذيب كردند، پيامبرشان با كفار نبردى را آغاز كردند ولى يارانش همه كشته شدند، و خود و جمعى از اصحابش اسير شدند، آن گاه براى كشتنش گودالى درست نموده، از آتش پر كردند، آن گاه مردم را جمع آورده گفتند هر كس بر دين ما است و دستور ما را گردن مى نهد كنار برود، و هر كس بر دين اين مردم است بايد به پاى خود (داخل) در آتش شود، اصحاب آن پيامبر براى رفتن در آتش از يكديگر سبقت مى گرفتند، تا نوبت به زنى رسيد كه كودكى يك ماهه در

بغل داشت، همين كه خيز گرفت تا در آتش شود ترس از آتش و ترحم در باره كودك بر دلش مستولى شد، ولى كودك يك ماهه اش به زبان آمد كه مادر مترس، من و خودت را در آتش بينداز، براى اينكه اين مجاهدت در راه خدا، به خدا سوگند ناچيز است، زن خود و كودكش را در آتش افكند، و اين يكى از كودكانى است كه در كودكى به زبان آمده «2».

مؤلف: اين معنا در الدر المنثور (نيز) از ابن مردويه از عبد اللَّه بن نجى از آن جناب نقل شده «3».

و نيز الدر المنثور از ابن ابى حاتم از طريق عبد اللَّه بن نجى از آن جناب نقل كرده كه فرمود: پيامبر اصحاب اخدود، حبشى بود «4».

و نيز از ابن ابى حاتم و ابن منذر از طريق حسن از آن جناب روايت آورده كه در تفسير آيه" اصحاب الاخدود" فرمود: اهل حبشه بودند «5».

و بعيد نيست از روايات وارده در باره اصحاب اخدود استفاده شود كه داستان اصحاب اخدود يك داستان نبوده، بلكه وقايع متعددى بوده كه يكى در حبشه و يكى در يمن و يكى در عجم اتفاق افتاده، و آيه شريفه مى خواهد به همه داستانها اشاره كند. و در اين ميان _______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 333.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 465 به نقل از عياشى.

(3) الدر المنثور، ج 6، ص 333.

(4 و 5) الدر المنثور، ج 6، ص 332. ______________________________________________________ صفحه ى 426

روايات ديگرى نيز هست كه از محل وقوع اين داستان ساكت است.

و در تفسير قمى در ذيل آيه" بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" آمده كه: لوح

محفوظ دو طرف دارد، يك طرفش بر سمت راست عرش بر پيشانى اسرافيل است كه هر وقت خداى تعالى سخن از وحى مى كند لوح به پيشانى اسرافيل مى زند، و اسرافيل در لوح نظر مى كند، و آنچه را در لوح مى بيند به جبرئيل وحى مى كند «1».

و در الدر المنثور است كه ابو الشيخ و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود خداى تعالى لوحى از در سفيد خلق كرد كه دو جلد آن از زبرجد سبز است، و خطوط آن از نور است كه روزى سيصد و شصت بار بدان توجه مى كند، و با آن لحظه ها، زنده مى كند، مى ميراند، خلق مى كند، رزق مى دهد، عزيز مى كند، ذليل مى سازد، و هر چه مى خواهد مى كند «2».

مؤلف: روايات در صفت لوح بسيار زياد و مختلف است كه در باره همه آنها بايد دانست كه جنبه تمثيل دارد، يعنى امور معنوى را با لسان مادى مجسم ساخته اند.

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 415.

(2) الدر المنثور، ج 6، ص 335.

تفسير نمونه

سوره بروج

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 22 آيه است

محتواى سوره و فضيلت آن

مؤ منان در مكه مخصوصا در آغاز دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخت در رنج و فشار بودند، و دائما از طرف دشمنان شكنجه هاى روحى و جسمى مى شدند تا از ايمان خود بازگردند، گروهى مقاومت كرده ، و بعضى از افراد ضعيف تسليم مى شدند، و باز مى گشتند.

با توجه به اينكه اين سوره از سوره هاى مكى است چنين به نظر مى رسد كه هدف اصلى تقويت روحيه مؤ منان در برابر اين

جريان و تشويق آنان به پايمردى و استقامت است .

و در همين رابطه در اين سوره داستان ((اصحاب اخدود)) را نقل مى كند، همانها كه خندقها كندند و آتشهاى عظيمى در آن افروختند، و مؤ منان را تهديد به شكنجه با آتش كردند، گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند، اما آنها از ايمانشان بازنگشتند.

در قسمت ديگرى از اين سوره كافرانى را كه مؤ منان را تحت فشار قرار مى دهند سخت مورد حمله قرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهديد مى كند، در حالى كه مؤ منان را بشارت به باغهاى پرنعمت بهشتى مى دهد.

در مقطع بعد آنها را به گذشته تاريخ باز مى گرداند، و داستان فرعون و ثمود و اقوام زورمند و گردنكش را در برابر ديدگانشان مجسم مى سازد كه چگونه در مقابل فرمان عذاب الهى به زانو درآمدند و نابود شدند، تا كفار مكه كه نسبت به آنها قدرت ناچيزى داشتند حساب خود را بكنند، و هم مايه تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان بوده باشد.

و در آخرين مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن مجيد و اهميت فوق العاده

اين وحى الهى مى كند، و سوره را با آن پايان مى دهد.

رويهمرفته اين سوره ، سوره استقامت و پايمردى و شكيبايى در برابر فشارهايى است كه از ظالمان و مستكبران بر مؤ منان وارد مى شود، و در لابلاى آيات آن وعده نصرت الهى نهفته است .

نامگذارى اين سوره به سوره ((بروج )) به تناسب سوگندى است كه در آيه اول آمده است .

در فضيلت اين سوره همين بس

كه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء هذه السورة اعطاه الله من الاجر بعدد كل من اجتمع فى جمعة و كل من اجتمع يوم عرفه عشر حسنات ، و قرائتها تنجى من المخاوف و الشدائد: ((هر كس اين سوره را بخواند خداوند به تعداد تمام كسانى كه در نماز جمعه اجتماع مى كنند، و تمام كسانى كه روز عرفه (در عرفات ) جمع مى شوند، ده حسنه به او مى دهد، و تلاوت آن انسان را از ترسها و شدائد رهايى مى بخشد)). <1>

با توجه به اينكه يكى از تفسيرهاى آيه ((و شاهد و مشهود)) روز جمعه و روز عرفه است ، و نيز با توجه به اينكه سوره حكايت از مقاومت شديد مؤ منان پيشين در برابر شدائد و فشارها مى كند، تناسب اين پاداشها با محتواى سوره روشن مى شود، و در ضمن نشان مى دهد كه اينهمه اجر و پاداش از آن كسانى است كه آن را بخوانند و در آن بينديشند و سپس عمل كنند.

تفسير :

مؤ منان در برابر كوره هاى آدم سوزى !

مى دانيم مسلمانان مكه در آغاز سخت در فشار بودند، و دشمنان هرگونه شكنجه را درباره آنان روا مى داشتند، و همانگونه كه در شرح محتواى سوره گفتيم هدف از نزول اين سوره هشدارى است به اين شكنجه گران كه سرنوشت اقوام مشابه خود را در گذشته تاريخ به خاطر بياورند، و از سوى ديگر تسلى و دلدارى و تقويت روحيه مؤ منان نخستين است و درسى است براى همه مسلمانان در طول تاريخ

.

نخست مى فرمايد: ((سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است )) (و السماء ذات البروج ).

((بروج )) جمع ((برج )) در اصل به معنى قصر است ، و بعضى آن را به معنى ((شى ء ظاهر و آشكار)) مى دانند، و نامگذارى قصرها و عمارتهاى بلند و مرتفع را به اين نام به خاطر وضوح و ظهورشان دانسته اند، به همين جهت قسمت مخصوصى از ديوار اطراف شهر يا محل اجتماع لشكر كه بروز و ظهور خاصى دارد ((برج )) ناميده مى شود، و هنگامى كه زن زينت خود را آشكار سازد ((تبرجت المراة )) مى گويند. <2>

برجهاى آسمانى يا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است يا به معنى ((صورتهاى فلكى )) است ، يعنى مجموعه اى از ستارگان كه در نظر ما شباهت به يكى از موجودات زمينى دارد، و برجهاى دوازدهگانه دوازده صورت فلكى است كه خورشيد در مسير سالانه خود در هر ماه محاذى يكى از آنها قرار مى گيرد (البته خورشيد حركت نمى كند بلكه زمين به دور آن مى گردد ولى به نظر مى رسد كه خورشيد جا به جا مى شود و محاذى يكى از اين صورتهاى فلكى مى گردد). <3>

سوگند به هر يك از اين معانى باشد حكايت از عظمت آن مى كند، عظمتى كه شايد در آن زمان در نظر عرب روشن نبود، ولى امروز براى ما كاملا شناخته شده است ، هر چند بيشتر به نظر مى رسد كه منظور همان ستارگان درخشان آسمانى باشد.

لذا در حديثى آمده است كه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )

تفسير اين آيه را خواستند فرمود: ((منظور كواكب و ستارگان است )). <4>

سپس مى افزايد: ((و سوگند به آن روز موعود)) (روز رستاخيز) (و اليوم الموعود).

همان روزى كه تمام انبيا و پيامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آيه قرآن مجيد از آن خبر مى دهد، همان روزى كه ميعاد و وعده گاه همه اولين و آخرين است و روزى است كه بايد حساب همگان تصفيه شود.

و در سومين و چهارمين سوگند مى فرمايد: ((و قسم به شاهد و مشهود)) (و شاهد و مشهود).

در اينكه منظور از ((شاهد)) و ((مشهود)) چيست ؟ تفسيرهاى بسيار فراوانى ذكر كرده اند كه بالغ بر سى تفسير مى شود، و مهمترين آنها تفسيرهاى زير است :

1 - ((شاهد)) شخص پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است چنانكه قرآن مى گويد: يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا: ((اى پيغمبر ما تو را شاهد و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم )) (احزاب 45).

و ((مشهود)) همان روز قيامت است ، چنانكه قرآن مى گويد ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود: ((روز قيامت روزى است كه همه مردم در آن جمع مى شوند، و روزى است كاملا ((مشهود)) و آشكار)) (هود 103).

2 - شاهد گواهان عمل انسانند، مانند اعضاى پيكر او چنانكه در آيه 24

سوره نور مى خوانيم : يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون : ((روزى كه زبانها و دستها و پاهايشان به اعمالى كه انجام داده اند گواهى مى دهد)).

و ((مشهود)) انسانها و اعمال آنها هستند.

3 - ((شاهد)) به معنى روز

جمعه است كه شاهد اجتماع مسلمين در مراسم بسيار مهم نماز آن روز است .

و مشهود روز عرفه است كه زائران بيت الله الحرام شاهد و ناظر آن روزند، در روايتى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) اين تفسير نقل شده است . <5>

4 - ((شاهد)) روز عيد قربان و ((مشهود)) روز عرفه (روز ما قبل آن ) مى باشد.

در حديثى آمده است كه ((مردى وارد مسجد پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شد كسى را ديد كه نشسته و از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حديث نقل مى كند، مى گويد: تفسير اين آيه را از او خواستم گفت : آرى ((شاهد)) روز جمعه و ((مشهود)) روز عرفه است ، از او گذشتم به ديگرى رسيدم كه از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن مى گويد، تفسير همين آيه را از او خواستم ، گفت : ((شاهد)) روز جمعه و ((مشهود)) روز عيد قربان است ، از او نيز گذشتم به نوجوانى رسيدم خوشرو كه او نيز از رسول خدا حديث مى گفت گفتم : از تفسير اين آيه برايم سخن بگو، گفت : ((شاهد)) محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و ((مشهود)) روز قيامت آيا نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: ((يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا)) و نيز نشنيده اى كه مى گويد: ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم

مشهود.

من سؤ ال كردم نخستين نفر كه بود گفتند: ابن عباس ، دومين نفر را

پرسيدم ، گفتند: عبدالله بن عمر، و از سومين نفر سؤ ال كردم گفتند: حسن بن على (عليه السلام ) است ! <6>

5 - منظور از ((شاهد)) شبها و روزها است ، و ((مشهود)) بنى آدم است كه به اعمال او گواهى مى دهد، همان گونه كه در دعاى امام زين العابدين (عليه السلام ) در دعاى صباح و مساء مى خوانيم : هذا يوم حادث جديد و هو علينا شاهد عتيد، ان احسنا ودعنا بحمد، و ان اسانا فارقنا بذنب : ((اين روز تازه اى است كه شاهد آماده بر اعمال ما است ، اگر نيكى كنيم با حمد و سپاس ما را وداع مى گويد، و اگر بد كنيم با نكوهش و مذمت از ما جدا مى شود)). <7>

6 - منظور از ((شاهد)) ملائكه و ((مشهود)) قرآن است .

7 - منظور از ((شاهد)) حجر الاسود و ((مشهود)) حاجيانند كه در كنار آن مى آيند و دست بر آن مى نهند.

8 - ((شاهد)) خلق است و ((مشهود)) حق است .

9 - منظور از ((شاهد)) امت اسلامى است و ((مشهود)) امتهاى ديگر همانگونه كه در آيه 143 سوره بقره آمده است : لتكونوا شهداء على الناس ((هدف اين است كه شما گواه بر ديگر امتها باشيد)).

10 - ((شاهد)) پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ((مشهود)) ساير انبياء هستند، به گواهى آيه 41 سوره نساء و جئنابك على هؤ لاء شهيدا: ((در آن روز ما تو را به عنوان گواه بر آنها (بر پيامبران ديگر)

مى آوريم )).

11 - يا اينكه ((شاهد)) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ((مشهود)) امير مؤ منان على (عليه السلام ) است .

البته تناسب اين آيه با آيات قبل ايجاب مى كند كه اشاره به شهود روز قيامت باشد، اعم از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا ساير پيامبران نسبت به امتهاى خود، و ملائكه و فرشتگان و اعضاء پيكر آدمى و شب و روز، و مانند آنها، و ((مشهود)) انسانها يا اعمال آنها است .

و به اين ترتيب بسيارى از تفاسير فوق درهم ادغام مى شود و در يك مجموعه با يك مفهوم وسيع خلاصه مى گردد

ولى تفسيرهايى مانند روز ((جمعه )) و روز ((عرفه )) و روز ((عيد)) از اين معنى جدا است ، هر چند آنها نيز از شهود روز محشر و گواهان اعمال انسانها هستند، بلكه هر يك از اين ايام پر اجتماع خود صحنه اى از رستاخيز در اين دنيا محسوب مى شود.

با توجه به اين بيان روشن مى شود كه ميان تفاسير فوق تضادى وجود ندارد، و ممكن است در مفهوم گسترده ((شاهد)) و ((مشهود)) جمع باشد، و اين از نشانه هاى عظمت قرآن است كه مفاهيمى چنان گسترده دارد كه تفسيرهاى زيادى را در خود جاى مى دهد، چرا كه ((شاهد)) هرگونه گواه را شامل مى شود، و ((مشهود)) هر چيزى را كه بر آن گواهى مى دهند، و اينكه هر دو به صورت نكره ذكر شده است اشاره به عظمت اين شاهد و مشهود است كه در تمام تفسيرهاى بالا به خوبى منعكس مى باشد.

نكته قابل توجه اينكه

پيوند ظريفى در ميان اين قسمتهاى چهارگانه از يكسو، و مطلبى كه براى آن سوگند ياد شده از سوى ديگر وجود دارد، آسمان و ستارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم و حساب است و ((يوم موعود)) صحنه روشنى از حساب و كتاب ، و شاهد و مشهود نيز وسيله اى است براى رسيدگى دقيق به اين حساب ، وانگهى همه اين سوگندها براى آن است كه به شكنجه گران ظالم هشدار دهد اعمال آنها در برابر مؤ منان راستين

همگى ثبت و ضبط، و براى روز موعود نگهدارى مى شود، و شهودى كه گرداگرد وجود شما را فرا گرفته اند، اعم از فرشتگان ، و اعضاى پيكر و شبها و روزها، و مانند آن همه اين كارها را زير نظر دارند و در آن روز گواهى مى دهند. <8>

لذا بعد از اين سوگندها مى فرمايد: ((مرگ و عذاب بر صاحبان گودال شكنجه باد))! (قتل اصحاب الاخدود).

((همان گودالهاى پرآتش و پرهيزم كه شعله هاى عظيم داشت )) (النار ذات الوقود).

((در آن هنگام كه در كنار آن گودال آتش (با خونسردى ) نشسته بودند)) (اذ هم عليها قعود).

((و آنچه را كه نسبت به مؤ منان انجام مى دادند تماشا مى كردند))! (و هم على ما يفعلون بالمؤ منين شهود).

((اخدود)) به گفته ((راغب )) در ((مفردات )) به معنى شكاف وسيع و عميق و گسترده در زمين است ، يا به تعبير ديگر گودالها و خندقهاى بزرگ را گويند، و جمع آن ((اخاديد)) و در اصل از ((خد)) انسان گرفته شده كه به معنى دو

فرورفتگى است كه در دو طرف بينى انسان در سمت راست و

چپ قرار دارد (و به هنگام گريه اشك بر آن جارى مى شود) و سپس كنايتا بر گودالى كه بر صورت زمين ظاهر مى شود اطلاق شده (و بعدا به صورت يك معنى حقيقى درآمده است ).

در اينكه اين گروه شكنجه گر چه اشخاصى بودند؟ و در چه زمانى مى زيستند؟ مفسران و ارباب تواريخ نظرات مختلفى دارند كه شرح آن به خواست خدا در نكات ذيل آيات مى آيد، ولى قدر مسلم اين است كه آنها خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند، و مؤ منان را وادار مى كردند كه دست از ايمان خود بردارند، هنگامى كه با مقاومت آنان روبرو مى شدند آنها را در اين كوره هاى آدم سوزى انداخته ، به آتش مى كشيدند!

((وقود)) در اصل به معنى ماده اى است كه آتش با آن مى افروزند، (مانند هيزم ) و تعبير به ((ذات الوقود)) با اينكه همه آتشها احتياج به هيزم و مانند آن دارد اشاره به كثرت مواد آتش زايى است كه آنها به كار مى گرفتند، و طبعا آتش آن بسيار دامنه دار و پر شعله اى به وجود مى آمد و اگر بعضى ((ذات الوقود)) را در اينجا به معنى آتش شعله ور تفسير كرده اند، ظاهرا به همين دليل است ، نه آنچه بعضى پنداشته اند كه ((وقود)) داراى دو معنى است يكى هيزم و ديگرى ((شعله )) و تاءسف خورده اند كه چرا مفسران و مترجمان به اين نكته توجه نكرده اند!

منظور از آيه ((اذ هم عليها قعود)) و آيه بعد، اين است كه گروهى با كمال خونسردى نشسته بودند و صحنه هاى

شكنجه را تماشا مى كردند و لذت مى بردند كه اين خود نشانه نهايت قساوت آنها بود.

بعضى نيز گفته اند اين گروه ماءمور بازجويى و اجبار مؤ منان به ترك مذهب حق بودند.

بعضى نيز آنها را دو گروه دانسته اند گروهى ((شكنجه گر)) و گروهى

((تماشاچى )) و از آنجا كه تماشاچيان راضى به اعمال شكنجه گران بودند اين فعل به همه آنها نسبت داده شده است ، و اين طبيعى است كه در يك چنين برنامه اى هميشه گروهى عاملند، و گروهى تماشاگر، بعلاوه سران آنها معمولا دستور مى دهند و عمال از قشرهاى پايين ترند.

اين نيز گفته شده است كه گروهى نشسته بودند و مراقب عمال شكنجه بودند تا از برنامه خود تخلف نكنند، و نزد سلطان شهادت دهند كه آنها وظائف خود را به خوبى انجام مى دادند!

تركيب آن جمعيت از همه اين گروه هاى مختلف نيز بعيد به نظر نمى رسد، بنابراين جمع ميان همه اين تفسيرها نيز ممكن است .

و به هر حال جمله ((يفعلون )) به صورت فعل مضارع دليل بر اين است كه اين عمل مدتى استمرار داشت و يك حادثه زودگذر نبود.

سپس مى افزايد: ((آنها (شكنجه گران ) هيچ ايرادى بر آنان (مؤ منان ) نداشتند جز اينكه به خداوند عزيز حميد ايمان آورده بودند))؟! (و ما نقموا منهم الا ان يؤ منوا بالله العزيز الحميد).

آرى تنها جرم و گناهشان همان ايمان به خداوند يگانه يكتا بود، خداوند قادر كه شايسته هر گونه ستايش و جامع هر گونه كمال است ، آيا ايمان به چنين خداوندى گناه بود؟ يا ايمان به بتهاى فاقد عقل و شعور و خالى

از هر گونه شايستگى ؟!

((نقموا)) از ماده ((نقم )) (بر وزن قلم ) به معنى انكار و عيب گرفتن چيزى است يا به زبان و يا عملا از طريق مجازات ، و ((انتقام )) نيز از همين ماده است .

مسلما چنين كارى در مقابل يك جرم بزرگ و گناه آشكار انجام مى گيرد، نه در مقابل ايمان به خداوند توانا و شايسته هر گونه حمد و ستايش ، و اين نشان مى دهد كه تا چه حد فرهنگ آن قوم منحط و تحريف يافته بود كه بزرگترين افتخارات نزد آنها بزرگترين جرم و گناه بود.

به هر حال اين شبيه چيزى است كه در آيه 59 سوره مائده آمده كه ساحران بعد از ايمان به موسى و تهديد به شكنجه و قتل از ناحيه فرعون ، به او گفتند: و ما تنقم منا الا ان آمنا بايات ربنا: ((تو انتقامى از ما نمى گيرى مگر از اين جهت كه به آيات پروردگارمان ايمان آورده ايم )).

تعبير به ((عزيز)) (قدرتمند شكست ناپذير) و ((حميد)) (شايسته هر گونه ستايش و داراى هر گونه كمال ) در حقيقت پاسخى است به جنايتهاى آنها، و دليلى است بر ضد آنان ، يعنى مگر ايمان به چنين خدايى جرم و گناه است ؟! و در ضمن تهديد و هشدارى نيز به اين شكنجه گران در طول تاريخ محسوب مى شود كه خداوند عزيز و حميد در كمين آنها است .

سپس به بيان دو وصف ديگر از اوصاف اين معبود بزرگ پرداخته مى افزايد: ((همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن او است و بر همه چيز شاهد و گواه

و حاضر است )) (الذى له ملك السموات و الارض و الله على كل شى ء شهيد).

در حقيقت اين چهار وصف از اوصافى است كه شايستگى براى عبوديت را مسلم مى كند، قدرت و توانايى ، واجد هر گونه كمال بودن ، مالكيت آسمانها و زمين ، و آگاهى از همه چيز.

در ضمن بشارتى است به مؤ منان كه خدا حاضر و ناظر است و صبر و شكيبايى

و استقامتشان را در راه حفظ ايمان مى بيند، و ناظر ايثارگرى و فداكاريهاى آنها است و البته توجه به اين حقيقت به آنها نيرو و نشاط مى دهد.

از سوى ديگر تهديدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است كه اگر خدا مانع كار آنها نمى شود نه به خاطر ناتوانى است ، بلكه به خاطر آزمون و امتحان است ، و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناك خدا را خواهند چشيد.

1 - اصحاب اخدود چه كسانى بودند؟

گفتيم ((اخدود)) به معنى گودال بزرگ يا خندق است ، و منظور در اينجا خندقهاى عظيمى است كه مملو از آتش بود تا شكنجه گران مؤ منان را در آنها بيفكنند و بسوزانند.

در اينكه اين ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است ؟ و آيا اين يك ماجراى خاص و معين بوده ، و يا اشاره به ماجراهاى متعددى از اين قبيل در مناطق مختلف جهان است ؟ در ميان مفسران و مورخان گفتگو است .

معروفتر از همه آن است كه مربوط به ((ذونواس )) آخرين پادشاه ((حمير)) <9> در سرزمين ((يمن )) است .

توضيح اينكه : ((ذونواس )) كه آخرين نفر از سلسله گروه ((حمير)) بود به آيين يهود

درآمد، و گروه ((حمير)) نيز از او پيروى كردند، او نام خود را ((يوسف )) نهاد، و مدتى بر اين منوال گذشت ، سپس به او خبر دادند كه در سرزمين ((نجران )) (در شمال يمن ) هنوز گروهى بر آيين نصرانيتند، هم مسلكان ((ذونواس )) او را وادار كردند كه اهل ((نجران )) را مجبور به پذيرش آيين يهود

كند، او به سوى نجران حركت كرد، و ساكنان آنجا را جمع نمود، و آيين يهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار كرد آن را پذيرا شوند، ولى آنها ابا كردند حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر كردن از آيين خود نبودند.

((ذونواس )) دستور داد خندق عظيمى كندند و هيزم در آن ريختند و آتش زدند، گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشير كشت و قطعه قطعه كرد، به طورى كه عدد مقتولين و سوختگان به آتش به بيست هزار نفر رسيد!. <10>

بعضى افزوده اند كه در اين گيرودار يك تن از نصاراى نجران فرار كرد و به سوى روم و دربار قيصر شتافت ، و از ذونواس شكايت كرد و يارى طلبيد.

((قيصر)) گفت : سرزمين شما از من دور است ، اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نويسم كه او مسيحى است و همسايه شما است ، و از او مى خواهم شما را يارى دهد، سپس نامه اى نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسيحيان نجران را خواست مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى آمد، و نجاشى از شنيدن اين داستان سخت متاءثر گشت ، و از خاموشى شعله آيين

مسيح (عليه السلام ) در سرزمين نجران افسوس خورد، و تصميم بر انتقام شهيدان را از او گرفت .

لشكريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يك پيكار سخت سپاه ذونواس را شكست دادند، و گروه زيادى از آنان كشته شد، و طولى نكشيد كه مملكت يمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ايالتى از ايالات حبشه درآمد. <11>

بعضى از مفسران نقل كرده اند كه طول آن خندق چهل ذراع ، و عرض آن دوازده ذراع بوده است (هر ذراع تقريبا نيم متر است و گاه به معنى گز كه حدود يك متر است به كار مى رود) و بعضى نقل كرده اند هفت گودال بوده كه

هر كدام وسعتش به مقدارى كه در بالا ذكر شده بوده است . <12>

ماجراى فوق به صورتهاى متفاوتى در بسيارى از كتب تفسير و تاريخ آمده است از جمله مفسر بزرگ ((طبرسى )) در ((مجمع البيان )) و ((ابوالفتوح رازى )) در تفسير خود، و ((فخر رازى )) در تفسير كبير و ((آلوسى )) در ((روح المعانى )) و ((قرطبى )) در تفسير خود ذيل آيات مورد بحث ، و همچنين ((ابن هشام )) در سيره خود (جلد اول صفحه 35) و جمعى ديگر آورده اند.

از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود كه اين شكنجه گران بيرحم ، سرانجام به عذاب الهى گرفتار شدند و انتقام خونهايى كه ريخته بودند در همين دنيا از آنها گرفته شد، و عذاب حريق و سوزنده قيامت نيز در انتظارشان است .

اين كوره هاى آدم سوزى كه به دست يهود به وجود آمد احتمالا نخستين كوره هاى آدم

سوزى در طول تاريخ بود، ولى عجب اينكه اين بدعت قساوت بار ضد انسانى سرانجام دامان خود يهود را گرفت ، و چنانكه مى دانيم گروه زيادى از آنها در ماجراى آلمان هيتلرى در كوره هاى آدم سوزى به آتش كشيده شدند، و مصداق ((عذاب الحريق )) اين جهان نيز درباره آنها تحقق يافت .

علاوه بر اين ((ذونواس يهودى )) بنيانگذار اصلى اين بناى شوم ، نيز از شر اعمال خود بر كنار نماند.

آنچه در بالا در مورد اصحاب اخدود گفته شد، موافق نظريه معروف و مشهور است ولى روايات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد كه نشان مى دهد اصحاب اخدود تنها در ((يمن ))، و در عصر ((ذونواس )) نبودند، تا آنجا كه بعضى از مفسران ده قول درباره اصحاب اخدود نقل كرده اند!

در روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: ((مجوس اهل

كتاب بودند و به كتاب آسمانى خود عمل مى كردند، يكى از پادشاهان آنها با خواهر خود همبستر شد و آن زن از پادشاه خواست كه ازدواج با خواهر را مجاز بشمرد، ولى مردم نپذيرفتند و زير بار نرفتند، و پادشاه عده اى از مؤ منان را كه سخن او را قبول نكردند در خندقى از آتش افكند)). <13>

و اين در مورد ((اصحاب الاخدود فارس )) است ، و در مورد ((اصحاب اخدود شام )) نيز نوشته اند در آنجا مردم مؤ منى مى زيستند، و ((آنتياخوس )) آنها را در خندق آتش افكند. <14>

بعضى نيز اين ماجرا را مربوط به اصحاب ((دانيال )) پيامبر معروف بنى اسرائيل و يارانش دانسته

اند كه در كتاب دانيال از تورات به آنها اشاره شده ، و ((ثعلبى )) هم اخدود فارس را بر آنها منطبق ساخته است . <15>

هيچ بعيد نيست كه ((اصحاب اخدود)) شامل همه اينها و مانند آن بشود، هر چند مصداق معروف و مشهور آن همان داستان ذونواس در سرزمين يمن است .

2 - استقامت در طريق حفظ ايمان

فداكارى در حفظ ايمان در گذشته و حال جلوه هاى باشكوهى داشته ، و تاريخ افراد زيادى را نشان مى دهد كه عاشقانه جام بلا را در اين راه نوشيدند، بر طناب دار، يا بر لبه شمشير دژخيمان ، بوسه زدند، و پروانه وار در آتش شكنجه گران سوختند كه نام و نشان گروهى از آنها در تاريخ ثبت شده است .

داستان همسر فرعون ((آسيه )) كه به خاطر ايمان به ((موسى بن عمران ))

مورد آنهمه شكنجه قرار گرفت و سرانجام جان خود را در اين راه باخت همه شنيده ايم .

در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه خداوند پيامبرى از ميان مردم ((حبشه )) بر آنها مبعوث كرد، آنها به تكذيبش برخاستند، و در ميان آنان جنگى واقع شد، سرانجام گروهى از ياران آن پيامبر را كشتند، و گروه ديگرى را با خود آن پيامبر اسير كردند، سپس محلى آماده كردند و آن را پر از آتش ساختند، و مردم را به كنار آن دعوت كردند و گفتند: هر كس بر آيين ما است به كنارى رود، و هر كس دين اين گروه را دارد بايد خودش را در آتش بيفكند، ياران آن پيامبر (چون ديدند هيچ

راهى نيست شجاعانه خود را در آتش افكندند) و بر يكديگر سبقت مى گرفتند، در اين هنگام زنى آمد كه فرزند خردسال يكماهه اى در آغوش داشت ، هنگامى كه مى خواست خود را در آتش بيفكند، عطوفت مادرى به هيجان آمد و مانع شد كودك شيرخوار صدا زد: مادرم نترس ! هم خود را بيفكن و هم مرا! به خدا سوگند اين در راه خدا چيز اندكى است : ان هذا و الله فى الله قليل … و اين كودك از كسانى بود كه در گاهواره سخن گفت )). <16>

از اين داستان استفاده مى شود كه گروه چهارمى از اصحاب الاخدود در حبشه بودند.

داستان پدر و مادر عمار ياسر و افراد ديگرى مانند او، و از آن بالاتر داستان ياران امام حسين (عليه السلام ) در ميدان جانبازى ((كربلا)) و سبقت گرفتن بر يكديگر براى نوشيدن شربت شهادت ، در تاريخ اسلام معروف است .

در عصر ما نيز نمونه هاى بسيار زيادى از اين موضوع را با چشم خود ديده يا شنيده ايم كه پير و جوان در طريق حفظ دين و ايمان جان بر كف نهاده و آگاهانه و عاشقانه به سوى شهادت گام برداشتند و بايد گفت : بقاء آيينهاى الهى در گذشته و امروز بدون چنين ايثارگريهايى امكان پذير نبوده و نيست . شكنجه گران در برابر مجازات الهى

بعد از بيان جنايت عظيم شكنجهگران اقوام پيشين كه مؤ منان با استقامت را زنده زنده در آتش مى سوزاندند، در اين آيات به كيفر سخت الهى نسبت به آن شكنجه گران و پاداشهاى عظيم مؤ منان اشاره مى كند.

نخست مى فرمايد:

((كسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد آزار و عذاب و شكنجه قرار دادند، سپس توبه نكردند، عذاب دوزخ براى آنها است ، و همچنين عذاب آتش سوزان )) (ان الذين فتنوا المؤ منين و المؤ منات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحريق ).

((فتنوا)) از ماده ((فتن )) (بر وزن متن ) و ((فتنه )) در اصل به معنى قرار دادن طلا در آتش است تا ميزان خلوص آن روشن شود، سپس اين ماده (فتنه ) هم به معنى ((آزمايش ))، و هم به معنى ((عذاب و مجازات )) و هم به معنى ((گمراهى و شرك )) به كار رفته است و در آيه مورد بحث به معنى عذاب و آزار و شكنجه است ، نظير آن در آيه 13 و 14 ذاريات نيز آمده : يوم هم على النار يفتنون ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون : ((همان روزى كه آنها بر آتش سوزانده مى شوند، و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه درباره آن عجله داشتيد))!

جمله ((ثم لم يتوبوا)) نشان مى دهد كه راه توبه حتى براى چنين شكنجه - گران ستمگرى باز است ، و اين نهايت لطف پروردگار را نسبت به گنهكاران نشان مى دهد، و ضمنا هشدارى است به مردم مكه كه تا دير نشده است دست از آزار و شكنجه مؤ منان بردارند، و به سوى خدا بازگردند.

اصولا قرآن راه بازگشت را به روى كسى نمى بندد، و اين نشان مى دهد كه قرار دادن مجازاتهاى سخت و دردناك نيز براى اصلاح فاسدان و

مفسدان و به منظور بازگشت آنها به سوى حق است .

قابل توجه اينكه در اين آيه دو گونه عذاب براى آنها ذكر كرده : يكى عذاب جهنم و ديگرى ((عذاب حريق )) (عذاب آتش سوزان ) ذكر اين دو ممكن است به خاطر اين باشد كه در جهنم انواعى از مجازاتها وجود دارد كه يكى از آنها آتش سوزان است ، و ذكر آن بالخصوص به خاطر اين است كه شكنجه - گران مزبور مؤ منان را با آتش مى سوزاندند و بايد در آنجا با آتش مجازات شوند اما اين آتش كجا و آن آتش كجا.

اين آتش از شعله هاى قهر و غضب خدا افروخته شده ، آتشى است جاويدان و هميشگى ، آتشى است تواءم با ذلت و خوارى ، ولى آن آتش دنيا آتش ناپايدارى است كه به دست خلق ضعيف افروخته شده است ، و مؤ منانى كه با آن مى سوزند سربلند و مفتخرند، و در صف اول شهيدان راه خدا جاى دارند.

بعضى نيز گفته اند عذاب جهنم در برابر كفر آنها بوده ، و عذاب حريق در مقابل اعمال شكنجه آنها است .

سپس به پاداش مؤ منان پرداخته ، مى فرمايد: ((كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است ، و اين پيروزى و نجات بزرگى است )) (ان الذين آمنوا و عملوا

الصالحات لهم جنات تجرى من تحتها الانهار ذلك الفوز الكبير).

چه فوز و پيروزى از اين برتر كه در جوار قرب پروردگار و در ميان انواع نعمتهاى پايدار، با سربلندى و افتخار جاى

گيرند، ولى نبايد فراموش كرد كه كليد اصلى اين پيروزى و فوز كبير، ((ايمان و عمل صالح )) است ، اين است سرمايه اصلى اين راه ، و بقيه هر چه هست شاخ و برگ است .

تعبير به ((عملواالصالحات )) (با توجه به اينكه صالحات جمع صالح است ) نشان مى دهد تنها يك يا چند عمل صالح كافى نيست ، بايد برنامه در همه جا بر محور عمل صالح دور زند.

تعبير به ((ذلك )) كه در لغت عرب براى اشاره به دور است در اينگونه مقامات بيانگر اهميت و علو مقام است ، يعنى پيروزى و نجات و افتخارات آنها بقدرى است كه از دسترس فكر ما بيرون است .

سپس بار ديگر به تهديد كفار و شكنجهگران پرداخته ، مى افزايد: ((مسلما گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت بسيار شديد است ))! (ان بطش ربك لشديد)

بعد مى فرمايد گمان نكنيد قيامتى در كار نيست و يا بازگشت شما مشكل است ((او است كه آفرينش را آغاز مى كند، و او است كه باز مى گرداند)) (انه هو يبدى و يعيد).

((بطش )) به معنى گرفتن تواءم با قهر و قدرت است ، و از آنجا كه اين كار غالبا مقدمه مجازات مى باشد اين واژه به معنى مجازات و كيفر نيز آمده .

تعبير به ((ربك )) (پروردگار تو) براى تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تاءكيد بر حمايت خداوند از او است .

قابل توجه اينكه آيه فوق با انواع تاءكيدها همراه است از يكسو واژه ((بطش )) خود به معنى گرفتن قهرآميز است ، و شدت در آن نهفته

شده ، و از سوى ديگر ((جمله اسميه )) معمولا براى تاءكيد مى آيد، و از سوى سوم تعبير به ((شديد))، و از سوى چهارم كلمه ((ان )) و از سوى پنجم ((لام )) كه در اينگونه موارد نيز براى تاءكيد مى باشد در اين يك آيه جمع است .

بنابراين قرآن مجيد مى خواهد آنها را با نهايت قاطعيت تهديد به مجازات كند و جمله انه هو يبدى ء و يعيد كه دليل اجمالى معاد در آن نهفته است نيز تاءكيد ديگرى بر آن مى افزايد. <17>

سپس به بيان پنج وصف از اوصاف خداوند بزرگ پرداخته ، مى گويد: ((او آمرزنده بندگان توبهكار، و دوستدار مؤ منان است )) (و هو الغفور الودود).

((او داراى تخت قدرت ، و حكومت مطلقه بر عالم هستى و صاحب مجد و عظمت است )) (ذو العرش المجيد).

((او هر كارى را اراده كند انجام مى دهد)) (فعال لما يريد).

((غفور)) و ((ودود)) كه هر دو صيغه مبالغه هستند اشاره به نهايت بخشندگى

و محبت او است ، بخشنده و آمرزنده نسبت به گنهكاران توبه كار، و پر محبت نسبت به بندگان صالح .

در حقيقت ذكر اين اوصاف در برابر تهديدى كه در آيات قبل آمده براى بيان اين حقيقت است كه راه بازگشت به روى گنهكاران باز است ، و خداوند در عين شديدالعقاب بودن غفور و ودود و رحيم و مهربان است .

از آنچه گفته شد: روشن مى شود كه و ((ودود)) در اينجا معنى فاعلى دارد نه مفعولى ، و اينكه بعضى صيغه ودود را به معنى ((اسم مفعول )) دانسته اند مانند ((ركوب )) كه به معنى ((مركوب

)) آمده است ، يعنى خداوند بسيار دوست داشتنى است تناسب با وصف ((غفور)) كه قبل از آن آمده ، ندارد زيرا هدف بيان محبت پروردگار نسبت به بندگان است ، نه علاقه و محبت بندگان نسبت به او.

وصف سوم يعنى ((ذوالعرش )) با توجه به اينكه عرش كه به معنى تخت بلند سلطنتى است در اينگونه موارد كنايه از قدرت و حاكميت مى باشد، و بيانگر اين واقعيت است كه حكومت جهان هستى از آن او است ، و هر چه اراده كند انجام مى گيرد بنابراين در حقيقت جمله ((فعال لما يريد)) از لوازم اين حاكميت مطلقه است ، و در مجموع قدرت او را بر مساءله معاد و زنده كردن مردگان بعد از مرگ و كيفر و مجازات جباران و شكنجه گران نشان مى دهد.

((مجيد)) از ماده ((مجد)) به معنى گستردگى كرم و شرافت و جلال است ، و اين از صفاتى است كه مخصوص خداوند مى باشد، و در مورد ديگران كمتر به كار مى رود. <18>

اين پنج وصف انسجام روشنى دارد، زيرا ((غفور)) و ((ودود)) بودن آنگاه مفيد است كه شخص داراى ((قدرت )) باشد، و كرمش وسيع و نعمتش بى پايان ، تا

هر چه را اراده كند انجام دهد، نه چيزى مانع كار او گردد، و نه كسى قدرت بر مقابله داشته باشد و نه در اراده اش ضعف و فتور و ترديد و فسخ حاصل گردد. ديدى خدا با لشكر فرعون و ثمود چه كرد؟

آيات قبل بيان قدرت مطلقه خداوند و حاكميت بلا منازع او، و تهديد كفار و شكنجه گران بود، براى اينكه معلوم شود

اين تهديدها عملى است و تنها سخن و شعار نمى باشد، در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم

كرده مى فرمايد: ((آيا داستان لشكرها به تو رسيده است )) (هل اتيك حديث الجنود).

لشكريان عظيمى كه در برابر پيامبران الهى صف آرايى كردند و به مبارزه برخاستند به گمان اينكه مى توانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام كنند.

و بعد به دو نمونه آشكار از آنها كه يكى در قديم الايام ، و ديگرى در عصر نزديكتر واقع شد اشاره كرده مى افزايد: ((همان لشكريان فرعون و قوم ثمود)) (فرعون و ثمود).

همانها كه بعضى شرق و غرب جهان را زير سلطه خود قرار دادند، و بعضى دل كوهها را شكافتند و سنگهاى عظيم آن را بركندند، و از آن خانه ها و قصرهاى عظيم ساختند، و كسى را ياراى مقابله با آنها نبود.

اما خداوند گروه اول را با ((آب ))، و گروه دوم را با ((باد)) كه هر دو وسيله هاى حيات آدمى هستند، و از لطيف ترين و ظريفترين موجودات محسوب مى شوند درهم كوبيد! امواج نيل ، فرعون و لشكرش را در كام خود فرو بلعيد، و باد سرد و كوبنده ، قوم ثمود را همچون پر كاه از مقابل خود برميداشت و بعد از مدتى جسم بى جانشان را بر صفحه زمين مى افكند.

تا مشركان عرب بدانند كارى از آنها ساخته نيست ، جايى كه خدا از آن لشكرهاى عظيم و قدرتمند چنين انتقام گرفت وضع كسانى كه از آنها ضعيف ترند و ناتوانترند روشن است ، هر چند ضعيف و قوى در برابر قدرت

او يكسان است

انتخاب قوم ((فرعون )) و ((ثمود)) از ميان همه اقوام پيشين به عنوان دو نمونه از اقوام سركش به خاطر اين است كه هر دو در نهايت قدرت بودند، يكى مربوط به گذشته هاى دور است (قوم ثمود) و ديگرى به گذشته نزديكتر

(قوم فرعون ) بعلاوه اقوام عرب با نام آنها آشنا بودند و از تاريخشان اجمالا باخبر.

در آيه بعد مى افزايد: ((بلكه كسانى كه كافر شدند پيوسته گرفتار تكذيب و انكار حقند)) (بل الذين كفروا فى تكذيب ).

چنان نيست كه نشانه هاى حق بر كسى مخفى و پنهان باشد، لجاجت و عناد اجازه نمى دهد كه بعضى راه را پيدا كنند، و در طريق حق گام بگذارند.

تعبير به ((بل )) كه به اصطلاح براى ((اضراب )) (عدول از چيزى به چيز ديگر است ) گويى اشاره به اين است كه اين گروه مشرك از قوم فرعون و ثمود هم بدتر و لجوجترند، دائما مشغول تكذيب و انكار قرآنند، و از هر وسيله براى اين مقصود بهره مى گيرند.

ولى آنها بايد بدانند كه ((خداوند به همه آنها احاطه دارد و همه در چنگال قدرت او هستند)) (والله من ورائهم محيط).

اگر خدا به آنها مهلت مى دهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است ، و اگر آنها را سريعا مجازات نمى كند نه به خاطر اين است كه از قلمرو قدرتش بيرونند.

تعبير به ((ورائهم )) (پشت سر آنها) اشاره به اين است كه آنها از هر جهت در قبضه قدرت الهى هستند، و خداوند از تمام جهات به آنها احاطه دارد، بنابراين ممكن نيست از چنگال عدالت و كيفر او فرار كنند.

اين

احتمال نيز وجود دارد كه منظور احاطه علمى خداوند به اعمال آنها در جميع جهات است به گونه اى كه هيچ گفتار و كردار و نيات آنها از وى مخفى

نمى ماند.

در آيه بعد مى افزايد: اصرار آنها در تكذيب قرآن و نسبت آن به سحر و كهانت و شعر بيهوده است ((بلكه آن قرآن مجيد و با عظمت و بلند مقام است )) (بل هو قرآن مجيد).

((كلامى است كه در لوح محفوظ ثبت است )) و دست نا اهلان و شياطين و كاهنان هرگز به آن نمى رسد، و از هر گونه تغيير و تبديل و زياده و نقصان بر كنار مى باشد (فى لوح محفوظ).

بنابراين اگر نسبتهاى ناروا به تو مى دهند، و شاعر و ساحر و كاهن و مجنونت مى خوانند، هرگز غمگين مباش ، تكيه گاه تو محكم ، راهت روشن ، و پشتيبانت قدرتمند و توانا است .

((مجيد)) چنانكه گفتيم از ماده ((مجد)) به معنى گستردگى شرافت و جلالت است ، و اين معنى درباره قرآن كاملا صادق مى باشد، چرا كه محتوايش عظيم و گسترده ، و معانيش بلند و پرمايه است ، هم در زمينه معارف و اعتقادات ، و هم اخلاق و مواعظ، و هم احكام و سنن .

((لوح )) (به فتح لام ) به معنى صفحه عريضى است كه چيزى بر آن مى نويسند، و ((لوح )) (به ضم لام ) به معنى عطش ، و همچنين هوايى است كه بين آسمان و زمين قرار دارد.

فعلى كه از اولى مشتق مى شود به معنى آشكار شدن و درخشيدن است .

و به هر حال در اينجا منظور صفحه

اى است كه قرآن مجيد بر آن ثبت و ضبط شده است ولى نه صفحه اى همچون الواح متداول در ميان ما، بلكه در تفسيرى از ابن عباس آمده است ((لوح محفوظ)) طولش به اندازه فاصله زمين

و آسمان ! و عرضش به اندازه فاصله مغرب و مشرق است !

و اينجا است كه به نظر مى رسد كه لوح محفوظ همان صفحه علم خداوند است كه شرق و غرب عالم را فرا گرفته ، و از هر گونه دگرگونى و تحريف مصون و محفوظ است .

آرى قرآن از علم بى پايان حق سرچشمه گرفته ، نه زاييده فكر بشر است و نه القاء شياطين ، و محتوايش شاهد بر اين مدعى است .

اين احتمالا همان چيزى است كه در قرآن مجيد گاه از آن به ((كتاب مبين )) و گاه به ((ام الكتاب )) تعبير شده ، چنانكه در آيه 39 رعد مى خوانيم : يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب : ((خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد ثابت مى دارد، و ام الكتاب (كتاب اصلى و مادر) نزد او است )).

و در آيه 59 انعام آمده است : و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين : ((و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب آشكار ثبت است )).

ضمنا بايد توجه داشت كه تعبير به ((لوح محفوظ)) در قرآن مجيد تنها در همين جا آمده است .

خداوندا! ما را به حقيقت اين كتاب بزرگ آسمانيت آشناتر بفرما.

پروردگارا! در آن روز كه مؤ منان صالح به فوز كبير و كافران مجرم به عذاب

حريق مى رسند ما را در كنف حمايتت قرار ده .

بار الها! تو غفور و ودود و رحيم و مهربانى با ما آن كن كه اين اسماء و صفاتت ايجاب مى كند نه آنچه اعمال ما اقتضا دارد.

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در آستانه بوستان پر گل و لاله اى ديگر ايستاده ايم. نخست به شناسنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره در نخستين آيه اين سوره، با سوگند به آسمانى كه داراى برج هاست، رو به رو مى گرديم: و السماء ذات البروج... سوگند به آسمان داراى برج ها، و به آن روزِ وعده داده شده، و به شاهدى ارجمند و مشاهده شده اى بس بزرگ كه شرك گرايان و بيدادگران از رحمت خدا دورند.

و نام اين سوره از همين آيات برگرفته شده است.

2 - فرودگاه آن اين سوره به اتفاق همه صاحب نظران در مكّه و در كنار خانه خدا بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمده است. اين ديدگاه را محتواى آيات و مفاهيم متنوع آن نيز گواهى مى نمايد.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن اين سوره داراى 22 آيه است، و از 109 واژه، و 458 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت اين سوره در اين مورد از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

من قرأها اعطاه اللَّه من الاجر بعدد كل يوم جمعة و كلّ يوم عرفة يكون فى دار الدنيا عشر حسنات.(109)

هر كس اين سوره را تلاوت كند، خداى فرزانه به شمار هر جمعه و عرفه اى كه در دنيا زندگى كند، ده پاداش به او ارزانى مى دارد.

و از امام صادق

آورده اند كه فرمود:

و مَن قرأ «والسماء ذات البروج» فى فرائضه فانّها سورة النبيين كان محشره و موقفه مع النبيين و المرسلين.(110)

هر كس اين سوره را در نمازهاى شبانه روزى خود بخواند، بايد بداند كه اين سوره، سوره پيامبران خداست، و به پاداش آن، برانگيخته شدن و اقامتگاه او با پيامبران خواهد بود.

5 - دورنمايى از مفاهيم اين سوره اين سوره مباركه نيز با سوگندهايى انديشاننده آغاز مى گردد و پس از توجه دادن به روز رستاخيز و روز داورى و حسابرسى سراى آخرت اين موضوعات را در چشم انداز كمال طلبان قرار مى دهد:

هشدار به پايمال كنندگان حق آزادى انديشه و مذهب،

اصل آزمون در زندگى انسان ها،

سرگذشت درس آموز «اصحاب اُخدود»،

پايدارى قهرمانانه در راه آزادى انديشه و عقيده و انتخاب،

به آن روز موعود سوگند،

پايدارى شگفت انگيز اصلاح طلبان،

راز خرده گيرى و دشمنى ظالمان با ستم ستيزان،

هشدار به شكنجه گران و دژخيمان،

نويد رستگارى و كاميابى بزرگ به نيكان،

آفريدگار هستى و پديد آورنده رستاخيز،

اوصاف پنجگانه خدا،

آيا در فرجام شوم تجاوزكاران انديشيده ايد؟

پرتوى از شكوه و عظمت قرآن.

1 - سوگند به آسمان داراى برج ها،

2 - و به آن روز موعود،

3 - و به گواهى [ارجمند] و مورد گواهى [كه حق ناپذيران از مهر و رحمت خدا دور خواهند بود].

4 - مرگ بر صاحبان آن خندق آكنده از آتش،

5 - آن آتشِ دارنده سوخت [بسيار]؛

6 - آن گاه كه [آن شكنجه گران بر بالاى [خندق براى تماشاى سوختن آزادى خواهان و ظلم ستيزان نشسته بودند؛

7 - و خود آنچه را بر سر ايمانداران مى آوردند،

نظاره مى كردند؛

8 - و تنها به اين جهت بر آنان عيب مى گرفتند كه به خداى شكست ناپذير و ستوده ايمان آورده بودند.

9 - همان كسى كه فرمانروايى آسمان ها و زمين تنها از آنِ اوست؛ و خدا بر هر چيزى گواه است.

10 - بى گمان كسانى كه مردان و زنان با ايمان را شكنجه كردند، آن گاه [از اين جنايت توبه نكردند، براى آنان عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان خواهد بود.

11 - بى ترديد آن كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، براى آنان [در بهشت پر طراوت و زيبا ]بوستان هايى خواهد بود كه از زير [درختان آن جويبارها روان است؛ اين است كه آن كاميابى بزرگ.

12 - راستى كه [به كيفر] گرفتن پروردگارت سخت [دردناك است.

13 - بى گمان اوست كه [آفرينش را] آغاز مى كند و [دگرباره آن را ]باز مى گرداند.

14 - و اوست آن بسيار آمرزنده و دوستدار [كمال طلبان .

15 - صاحب ارجمند عرش است،

16 - [و] به انجام رسان هر چيزى است كه بخواهد.

17 - آيا داستان آن سپاهيان [خونخوار] به تو رسيده است؟

18 - [سپاهيان فرعون و ثمود،

19 - [نه، اين گونه نيست كه اين اصلاح ستيزان سرگذشت حق ناپذيران پيشين را نشنيده باشند،] بلكه كفرگرايان هماره [خدا و روز رستاخيز را] دروغ مى شمارند.

20 - و خدا از هر سو بر آنان احاطه دارد.

21 - [چنين نيست كه حق ستيزان مى گويند،] بلكه اين [كتاب ، قرآنى ارجمند است،

22 - كه در لوحى محفوظ [ثبت شده است.

نگرشى در واژه ها

بروج: اين واژه جمع «برج» به معنى

قصر و نيز به مفهوم پديده آشكار و نمايان آمده است. به همين جهت است كه از خودنمايى «زن» به «تبرج» تعبير مى گردد.

اُخدود: خندق و شكاف عميق در زمين كه به آن گودال مى گويند. واژه «خّد» به معنى «گونه» نيز از همين ريشه است و به مسير جريان اشك چشم ها گفته مى شود.

وقود: در اصل به معنى هيزم و سوخت و يا ماده اى است كه با آن آتش مى افروزند. اين واژه با فتح «و» و ضم آن به معنى آتش افروختن آمده است.

فتنوا: اين واژه از ماده «فَتْن» و «فتنه» كه در اصل به معنى قرار دادن طلا در آتش براى آزمون آن از نظر خالص بودن آمده است، و آن گاه به همين تناسب به معنى «آزمون»، «شكنجه و عذاب سخت» و «گمراهى و سرگشتگى» به كار رفته است. واژه «فتين» نيز به معنى سنگ سياه و محل سوختن آمده است.

نقموا: اين واژه از ماده «نَقَمْ» به معنى عيب گرفتن با زبان و يا از راه اذيت و انتقام گرفتن آمده است.

سرگذشت درس آموز «اصحاب اُخدود»

در مورد سرگذشت «اصحاب اُخدود» روايات متعددى آورده اند، براى نمونه:در اين مورد از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: در روزگاران پيش از شما، فرمانروايى خودكامه بود كه در دربار خويش ساحرى چيره دست داشت و براى فريب و به بند كشيدن توده هاى مردم از جادو و افسون او بهره مى برد.

افسونگر شاه بيمار شد و جوانى خواست تا جادوگرى را به او بياموزد. جوانى را به او معرفى كردند و آن جوان نزد او به آموزش سحر و افسون پرداخت.

ميان كاخ شاه و قرارگاه

آن جادوگر، صومعه اى نيز سر راه بود و راهبى در آنجا خداى خود را عبادت مى كرد. روزى اين جوان به هنگام عبور از آنجا گوشش با سخنان راهب آشنا شد و همان آشنايى باعث جذب او گرديد؛ به گونه اى كه هر روز به هنگام گذر از آنجا بى اختيار ساعتى را نزد او مى ماند و به سخنان وى گوش جان مى سپرد و از ساعت مقررى كه بايد نزد افسونگر مى رسيد و به خانه اش باز مى گشت تأخير مى نمود و به خاطر اين تأخير مورد اعتراض قرار مى گرفت و كتك مى خورد.

او مشكل خود را با راهب در ميان نهاد و راهب به او راهنمايى كرد كه از آشنايى خويش با صومعه و راهب چيزى نگويد و سبب تأخير خويش را در كاخ، توقف در خانه، و علت تأخير را در خانه، نگاه داشتن او در كاخ از سوى درباريان عنوان سازد.

او مدتى با اين سبك به كار خويش ادامه داد و ضمن آموزش سحر و جادو و رفت و آمد ميان كاخ و قرارگاه ساحر به آشنايى با صومعه و راهب آن نيز ادامه داد.

روزى در راه خويش گروه بى شمارى از مردم را ديد كه اژدهايى بزرگ را محاصره كرده اند و براى از پا در آوردن آن در تلاشند. او پيش رفت و گفت: امروز روشن خواهم ساخت كه راه راهب برتر است يا ساحر؟ و از پى آن سنگى برداشت و گفت: بار خدايا، اگر راه راهب درنظر تو پسنديده تر است، اين اژدها را به وسيله اين سنگ از پا در آور و آن گاه سنگ را بر سر اژدها كوبيد و آن را

از پا در آورد و مردم را از خطر آن نجات داد.

مردم با شادمانى به دنبال كار خود رفتند و او نيز به سوى راهب رفت و جريان را به او گزارش كرد. امّا راهب به او اعلام داشت كه به زودى دستگير خواهد شد و به او سفارش كرد كه پس از بازداشت از راهب و راه و رسم او و آشنايى خود با وى سخن نگويد.

آن جوان از آن پس به يارى مردم برخاست و به معالجه بيماران پرداخت و كارش بالا گرفت، به گونه اى كه بيمارانِ مبتلا به جذام و برص نزد او مى رفتند و بهبودى مى يافتند. در اين شرايط بود كه يكى از درباريان شاه در خطر نابينايى قرار گرفت و براى نجات خويش با پولى كلان نزد آن جوان رفت و به او گفت: اگر بتواند او را از خطر نابينايى نجات دهد، هر آنچه بخواهد به او خواهد پرداخت؛ امّا آن جوان گفت: دوست عزيز! من نمى توانم كسى را شفا بخشم، و اين خداى يكتاست كه مرگ و زندگى در دست اوست و اوست كه شفا مى بخشد، از اين رو اگر ايمان به او بياورى من دست به دعا بر مى دارم تا تو را شفا بخشد.

كارگزار شاه ايمان آورد و آن جوان نيز دست نياز به بارگاه آن بى نياز گشود و دعايش كرد و خدا او را شفا بخشيد، و آن مرد با چشم سالم و بينا نزد شاه باز آمد و در برابر پرسش شاه، فرياد بر آورد كه خداى يكتا او را شفا بخشيده و او را از خطر كورى نجات داده است.

شاه

پرسيد كدامين خدا؟ آيا جز من به خدايى ديگر ايمان آورده اى؟

او پاسخ داد: آرى، به خدايى ايمان آورده ام كه پديدآورنده آسمان و زمين و انسان هاست و تو نيز بنده اى از بندگان او هستى.

به دستور شاه او را دستگير نمودند و زير شكنجه قرار دادند تا بر اثر فشار مرگبار، آن جوان خداجو را معرفى كرد و او را نيز دستگير نمودند و از او پرسيدند كه چگونه بيماران جذامى را شفا مى بخشد؟ او پاسخ داد: اين خداى يكتاست كه شفابخش است و نه جز او

از او پرسيدند: آيا به خدايى جز فرمانرواى كشورش ايمان دارد؟ او پاسخ داد به خداى يكتا ايمان آورده است و او خداى همه انسان ها از جمله آفريدگار رهبر و مردم است.

به دستور شاه او نيز زير شكنجه قرار گرفت تا راهب را، كه راهنماى او به سوى خداى يكتا بوده است، معرفى كند. او زير فشار لب به سخن گشود و راهب را معرفى كرد و دژخيمان حكومت بر سر آن راهب ريختند و به وسيله اره او را به دو نيم كردند. آن گاه از آن جوان دربارى خواستند تا از خداى يكتا روى برتابد، امّا نپذيرفت. دستور صادر گرديد كه جلادان حكومت او را بر بلنداى كوه برند و اگر از خداى يكتا بازنگشت و به حاكم مطلقه روزگارش ايمان نياورد از همان بلنداى كوه به عمق دره اى ژرف پرتابش كنند تا نابود گردد.

جلادان حاكم او را بر قله كوه بردند، امّا پيش از شرارت آنان، او دست به بارگاه خدا گشود و از شرارت آنان به خدا پناه برد، و دردم كوه

به لرزه درآمد و همه شكنجه گران را به دره پرتاب نمود و نابود ساخت و آن جوان به لطف خدا به سلامت ماند.

جريان را به شاه گزارش كردند، و او خشمگين گرديد و دستور داد اگر از دين و آيين خود دست بر نداشت، او را به امواج خروشان دريا بسپاريد!

از پى اين دستور دژخيمان استبداد او را گرفتند و به وسيله يك كشتى به وسط دريا بردند و او را بر سر دو راهىِ افكنده شدن به دريا و يا واپسگرايى و بازگشت از توحيدگرايى و آزاديخواهى قرار دادند. امّا هنگامى كه او ايمان خلل ناپذير خويش را بار ديگر اعلام داشت، و آنان بر آن شدند تا او را به دريا افكنند، رو به بارگاه خدا نمود و گفت: پروردگارا، شرارت و بدانديشى اين ستمكاران را از من دور ساز و خود از من حمايت كن. درست در اين هنگام بود كه كشتى به لرزه درآمد و همه دژخيمان استبداد را با خود زير آب برد و بى درنگ همه آنها طعمه نهنگ ها و كوسه ها شدند، امّا آن جوان توحيدگرا و استبدادستيز نجات يافت و به سوى پادشاه بازگشت.

شاه از سرنوشت دژخيمان پرسيد، او پاسخ داد خدا شرارت همه آنان را از من دفع كرد و همه آنان را به امواج آب ها سپرد.

آن گاه افزود: اگر آنچه مى گويم انجام دهى، تو قاتل من نخواهى بود.

شاه پرسيد، چه كنم؟ او گفت: اگر در انديشه جان من هستى مردم را گردآور و مرا بر تنه درخت خرمايى به دار بزن، آن گاه تيرى از تيرهاى من برگير و به نام خداى يكتاى من، مرا

هدف قرار ده.

شاه مردم را گرد آورد و آن جوان را همان گونه كه خود سفارش كرده بود به دار آويخت و تيرباران كرد و به شهادت رساند. و مردم بر بيدادگرى شاه شوريدند و كشتن آن جوان انديشمند و كمال جو را محكوم كردند و به خداى يكتا - كه آن جوان هماره مردم را فراخوانده بود - ايمان آوردند.

درباريان به او گفتند: آنچه از آن مى ترسيدى بر سرت آمد و مردم بيدار شدند و با پشت كردن به كيش شخصيت و بت پرستى مورد نظر تو، به خداى آن جوان ايمان آوردند، اينك چه خواهى كرد.

او دستور داد تا براى ترسانيدن آنان، خندق ها و گودال هايى عميق و گسترده اى كندند و در آنها آتشى سهمگين برافروختند. آن گاه رو به مردم نمود و نعره برآورد كه: هان اى مردم! هر كس از شما به خداى اين جوان ايمان آورده است، اگر باز گردد، او را رها خواهيم ساخت، امّا هر كس در ايمان خود پافشارى كند او را در اين گودال آتش خواهيم افكند. و از پى اين تهديد دژخيمان حكومت مردم با ايمان را يكى پس از ديگرى دستگير و بر خندق آتش افكندند. نوبت به بانويى آزادى خواه و توحيدگرا رسيد كه كودكى شيرخوار در آغوش داشت. او را براى افكندن به گودال آتش، به سوى آن كشيدند، زن دستخوش تزلزل گرديد و خواست تا از ايمان خويش دست بردارد، كه به ناگاه كودك شيرخوارش به قدرت خداوند به سخن آمد كه: هان اى مادر! شكيبايى پيشه ساز كه تو در راه حق و عدالت گام سپرده اى.

2 - برخى آورده اند كه:

ما نزد «عمر» نشسته بوديم، كه نامه اى از سوى يارانش براى او آوردند. در آن نامه نوشته شده بود كه به هنگام حفارى پيكر، جوانى را يافته اند كه دست بر پيشانى خفته است و هر چه دست او را كنارش قرار مى دهند، باز به صورت نخست باز مى گردد! «عمر» شگفت زده شد و دستور داد تا آن جسد را همان گونه كه يافته اند به خاك سپارند.

3 - از «سعيدبن جبير» آورده اند كه: در زمان «عمر»، آن گاه كه در پيكارى، مردم «اصفندهان» گريختند، او گفت: آنان نه يهودى هستند و نه نصارا، بلكه مجوسى هستند و از اهل كتاب نيستند.

اميرمؤمنان فرمود: نه، اين گونه نيست، بلكه آنان كتابى داشتند كه از ميان آنان برداشته شد؛ چرا كه آنان فرمانروايى خودكامه داشتند كه شراب خورد و مست كرد، و در حال مستى و پستى به دختر خويش يا خواهرش تجاوز نمود. هنگامى كه به خود آمد به چاره انديشى پرداخت و در اين راه تصميم گرفت تا مردم را گردآورد و به همگان اعلام دارد كه ازدواج با دختر و يا خواهر روا و حلال است و خود فرمانروا در انجام اين كار پيشگام مى باشد و از شما نيز مى خواهد كه اين كار را حلال شماريد.

از پى اين تدبير فريب كارانه مردم را گرد آورد و تصميم خود را اعلام داشت، امّا مردم نپذيرفتند و كار او را ناروا و ظالمانه شمردند. در اين هنگام بود كه آن عنصر خود سر دستور داد تا گودالى عميق كندند و در ميان آن آتشى افروختند و مردم را بر سر دو راهىِ پذيرش فرمان حاكم و يا افكنده شدن بر

گودال آتش قرار داد و سوزانيد.(111)

4 - در اين مورد «حسن» آورده است كه: هرگاه در حضور پيامبر گرامى از «اصحاب اُخدود» سخن به ميان مى آمد، آن بزرگوار از آزمون دشوار و گرفتارى سخت آنان به خدا پناه مى برد.

5 - از امام باقر در اين مورد آورده اند كه: اميرمؤمنان كسى را نزد اسقف «نجران» گسيل داشت و از سرگذشت «اصحاب اُخدُود» پرسيد.

او در پاسخ اميرمؤمنان چيزى نوشت و فرستاد، امّا آن حضرت نپذيرفت و فرمود: سرگذشت آنان اين گونه نيست كه او مى گويد اينك من او را از داستان آنان آگاه مى سازم. آن گاه فرمود: خداى مهربان مردى از مردم «حبشه» را به رسالت برگزيد، امّا مردم آن سرزمين با وسوسه سردمداران خودكامه خويش آن پيامبر خدا را تكذيب كردند و در برابر او به خشونت و بيداد برخاستند.

آن بزرگوار با آنان به مبارزه برخاست و آنان گروهى از ياران و ايمان آوردگان به او را كشتند و گروهى را به همراه خود او به اسارت گرفتند. سپس سردابى براى او ساختند و آنجا را آكنده از آتش نمودند و مردم را گرد آوردند و گفتند: هر كس بر راه و رسم حكومت وفادار است در امان مى باشد، امّا هر كس به خداى اين مرد ايمان آورده و در ايمان خويش پايدارى مى ورزد بايد به اين درياى آتش درآيد.

مردم با ايمان به ايمان خويش وفادار ماندند و در رفتن به آتش و همراهى با پيامبر خويش بر يكديگر سبقت جستند.

در ميان آنان بانويى بود كه كودكى شيرخوار در آغوش داشت.او نيز به آتش سوق داده شد، امّا هنگامى كه خواست گام به

درون آتش نهد بر كودك خويش رقّت برد و بر آن شد تا از ايمان خويش دست كشد كه به قدرت خدا كودك شيرخوارش به صدا درآمد كه: هان اى مادر! نترس و پايدارى پيشه ساز و مرا نيز به همراه خويش به سوى آتش بر، به خداى سوگند كه اين شكنجه بى رحمانه و آتش شعله ور در راه خدا ناچيز است فانّ هذا واللَّه فى اللَّه قليل... و آن گاه بود كه آن زن آزاديخواه خود را به همراه كودك خويش به درياى آتش افكند.(112)

گفتنى است كه اين كودك از شمار كودكانى است كه در گاهواره سخن گفت و قدرت خدا را به نمايش نهاد.

6 - و نيز در روايت ديگرى از اميرمؤمنان آورده اند كه: فرمود «اصحاب اُخدُود» ده تن بودند كه در راه حق و عدالت جان را فداساختند، و در اين بازار نيز ده تن در راه حق، و پافشارى در راه عدالت كشته خواهند شد.

7 - امّا «مقاتل» شمار رهبران آن گروه آزادى خواه و توحيدگرا را سه تن مى خواند، كه به باور او يكى از آنان در نجران، ديگرى در شام و نفر سوم در فارس بود، و هر سه از سوى استبدادگران به جرم توحيدگرايى و آزادى خواهى به آتش افكنده شدند.

آن گاه مى افزايد: اما آن مردى كه در شام بود «انطياخوس» نام داشت، و آن كسى كه در فارس بود «بخت نصر» بود و مردى كه در سرزمين عرب بود «يوسف بن ذينواس» نام داشت.

در قرآن شريف در مورد آن دو گروه از «اصحاب اُخدود» كه در فارس و شام بودند چيزى نيامده است، و آنچه آمده در مورد گروهى است كه

در خندق هاى آتش «نجران» يا كوره هاى آدم سوزى آنجا سوختند و تا پاى جان در راه عقيده و ايمان خويش و حق آزادى عقيده و گزينش مذهب فدا كردند. داستان آنان اين گونه بود: دو تن از آگاهان به انجيل و رهروان راستين راه مسيح پس از هجوم تعصب ورزان و تاريك انديشان يهود به آن حضرت و اوج دادنش به سوى آسمان از سوى خداى يكتا، و تحريف دين او به وسيله دنياداران و سوداگران، بر توحيدگرايى و درست كارى مورد نظر مسيح وفادار ماندند. آنان انجيل را با اخلاص و ايمان تلاوت و به آن عمل مى كردند. يكى از اين دو تن در «تهامه» رحل اقامت افكند و ديگرى در «نجران».

روزى يكى از آنان براى يكى از صاحبان قدرت كارى انجام مى داد، و در همان حال آياتى از كتاب مسيح را زير لب زمزمه مى كرد كه درخشش نور ايمان و آيات خدا را از دهان او ديدند و راز آن را پرسيدند.

او از ايمان به خداى يكتا و سر فرودآوردن در برابر فرمان او را براى آنان تفسير كرد. به تدريج ده ها زن و مرد به خداى يكتا و نويد از آمدن اسلام ايمان آوردند. آوازه ايمان و درست انديشى آنان و تركِ دينِ ساختگى و شرك آلود استبداد حاكم به گوش «يوسف بن ذينواس» رهبر خودكامه روزگار آنان رسيد، و او آنان را احضار كرد و پس از بازجويى طولانى و بيدادگرانه آنان را به ترك راه و رسم توحيدگرايانه خويش و بازگشت به كفر و بيداد مورد نظر خويش فراخواند و هنگامى كه با مقاومت آنان رو به رو شد دستور داد

تا خندق هايى كندند و آنها را از آتش شعله ور آكنده ساختند و نعره بر آورد كه: هر كس به همراه اين مرد بر راه و رسم توحيدى مسيح پافشارى كند و از دين مورد نظر ما دست بردارد، بايد در اين گودال آتش درآيد و در اين كوره هاى آدم سوزى بسوزد!

و آن گاه به دستور آن عنصر خودكامه و بى رحم، آن انسان هاى نوانديش و كمال طلب را به آتش افكندند. در ميان آنان زنى بود كه كودكى شيرخوار در آغوش داشت. هنگامى كه او را بر لبه خندق آوردند، نظرى بر چهره معصوم كودك خويش افكند و بر آن شد تا براى نجات او از آتش استبداد، به دين رسمى حكومت باز گردد و از يكتاپرستى و عدالتخواهى روى برتابد كه ناگاه كودك شير خوارش به قدرت خدا لب به سخن گشود كه: اى مادر! در ايمان خويش پايدار باش و ترسى به دل راه مده كه اگر جز اين رفتار كنى به آتش سهمگين دوزخ كه سر راه كفرگرايان و حق ستيزان است خواهى سوخت!

آن بانوى آزاديخواه با شنيدن سخن كودك شيرخوارش خود را به آتش سپرد و خداى مهربان او را به همراه كودك ارجمندش به بهشت پر طراوت و زيباى خود راه نمود.

گفتنى است كه در آن رويداد تكاندهنده، دژخيمان و پاسداران اختناق و استبداد هفتاد و هفت نفر را در كوره هاى آدم سوزى و شقاوت خود، تنها به جرم پافشارى در راه حق آزادى انديشه و عقيده و انتخاب آگاهانه سوزاندند.

از «ابن عباس» آورده اند كه: در آن رويداد دهشتناك، دژخيمان حكومت خودكامه مردم با ايمان و آزادى خواه را با

ضربات شلاق و تازيانه به سوى آتش راندند و خداى مهربان روح آنان را - پيش از آن كه پيكرهايشان به آتش هاى سوزان خندق ها سپرده شود - به بهشت پر طراوت و زيبا اوج بخشيدند.

تفسير

به آن روز «موعود» سوگند!

آخرين آيات سوره پيش با يادى از مردم با ايمان و فرجام خوش و پر افتخار آنان به پايان رسيد، اينك اين سوره نيز با به تابلو بردن ايمانِ استوار و پايدارى و شهامت به يادماندنى گروهى توحيدگرا و آزادى خواه از جامعه هاى پيشين آغاز مى شود تا از سويى هشدارى به استدادگران و تاريك انديشان عصر پيامبر باشد، و از دگر سو مايه آرامش خاطرى به ايمان آوردگان به قرآن و اسلام تا در راه ايمان و آزادى و پايدارى در برابر اختناق پرانگيزه باشند و بر طبيعى ترين و ابتدايى ترين حقوق خويش پاى فشارند و از باور درست خويش دفاع كنند.

در آيه نخست مى فرمايد:

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ

به آسمان زيبا و داراى برج هاى فراوان سوگند،

واژه «بروج» جمع «برج»، در اصل به معنى قصرها و كاخ هاى بلند و سر به آسمان كشيده و زيبا آمده است؛ چرا كه از دور آشكار و نمايان هستند. امّا در آيه شريفه منظور برج ها و منزلگاهاى خورشيد و ماه و ستارگان مى باشد. اين برج ها به برج هاى دوازده گانه مشهورند و منظور از آنها دوازده صورت فلكى است كه خورشيد در مسير سالانه خود در هر برجى يك ماه، و ماه در هر برجى از آن دو روز و دو سوم روز سير مى نمايند.

آن گاه مى افزايد:

وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ

و به آن روز وعده داده

شده سوگند،

منظور از آن روز موعود از ديدگاه همه مفسران و قرآن پژوهان روزى است كه انسان در برابر دادگاه خدا و ثمره عملكرد خويش قرار مى گيرد و با داورى حق به پاداش و كيفر كارهايش در دنيا مى رسد.

سپس در سوگند به «گواه» و «مورد گواهى» مى فرمايد:

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ

و به آن گواه ارجمند و مورد گواهى سوگند كه همه شما در روز موعود برانگيخته شده و به پاداش و كيفر خويش خواهيد رسيد.

در مورد دو واژه «شاهد» و «مشهود» ميان مفسران و قرآن پژوهان بحث و گفت گو است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «شاهد»، روز «جمعه» مى باشد و «مشهود» روز «عرفه». از حضرت باقر و امام صادق نيز اين ديدگاه روايت شده است.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: روز جمعه را بدان دليل «شاهد» ناميده اند كه هركس در آن روز كارهاى نيك و يا ظالمانه و نادرست انجام دهد، آن روز به سود و يا به زيان او گواهى خواهد داد «و سمى يوم الجمعة شاهداً لانّه يشهد على كلّ عامل بما عمل فيه»(113)

و نيز در روايتى آورده اند كه: خورشيد بر روزى برتر از روز جمعه چشم نگشود و غروب ننمود؛ چرا كه در روز جمعه ساعت ها و فرصت هايى است كه هر كس موفق گردد در آن فرصت ها دعا كند و يا از شرارت و بيدادى به خدا پناه برد، جز اينكه دعاى او پذيرفته شده و خدا او را پناه خواهد داد. روز «عرفه» را نيز «مشهود» يا مورد گواهى گفته اند، چرا كه فرشتگان و مردم در آن روز در

صحراى «عرفات» در هنگام برگزارى مراسم «حج» حضور مى يابند.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور از «شاهد» روز «عيد قربان» و منظور از واژه «مشهود» روز «عرفه» است.

3 - از ديدگاه برخى ديگر منظور از «شاهد» وجود گرانمايه محمد(ص) و منظور از «مشهود» روز رستاخيز است. از امام حسن نيز همين ديدگاه روايت شده است.

و نيز در اين مورد آورده اند كه: مردى وارد مسجد پيامبر شد و ديد گوينده اى از آن حضرت روايت مى خواند. او پيش رفت و از آيه مورد بحث پرسيد. گوينده پاسخ داد: منظور از «شاهد» روز جمعه است و «مشهود» روز عرفه.

آن بنده خدا از آن گوينده گذشت و از ديگرى در اين مورد پرسيد. او پاسخ داد منظور روز جمعه و روز عيد قربان است.

از آن گوينده نيز گذشت و به جوانى زيباچهره و با معنويت رسيد كه از پيامبر گرامى روايت مى خواند، و از او از معنى «شاهد» و «مشهود» پرسيد. او پاسخ داد: دوست من! امّا الشاهد فمحمد(ص) و امّا المشهود فيوم القيامة منظور از «شاهد» پيامبر گرامى است و «مشهود» روز رستاخيز. آن گاه افزود: آيا نشنيده اى كه قرآن شريف مى فرمايد: يا ايها النّبى انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً(114)

هان اى پيامبر! ما تو را به عنوان گواه و بشارتگر و هشدار دهنده، فرستاديم...

و نيز مى فرمايد:

... ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود(115)

آن روز روزى است كه مردم را براى آن گرد مى آورند، و آن روز روزى است كه همه در آن حضور مى يابند.

روايت گر اين روايت در پايان آن مى گويد: به پرسش خود و

سه پاسخ سه شخصيتى كه از پيامبرگرامى روايت مى كردند انديشيدم و بازگشتم از نام آنان پرسيدم، كه گفتند: نفر اوّل «ابن عباس» است و نفر دوّم «ابن عمر» و آن جوان پر شكوه و پر معنويت حضرت حسن، فرزند گرامى على(ع) است.(116)

4 - و از ديدگاه برخى ديگر منظور از واژه «شاهد» روز «عرفه» و «مشهود» روز «رستاخيز» است.

در اين مورد از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: روز جمعه تا مى توانيد بر من درود بفرستيد، چرا كه آن روز روز «مشهود» است و فرشتگان حاضر مى گردند. در روز جمعه كسى بر من درود نخواهد فرستاد، جز اينكه درود او را بر من مى رسانند تا از آن فراغت يابد. «ابودرداء» مى گويد: پرسيدم پس از رحلت شما نيز همين گونه است؟

فرمود: «اِنّ اللَّه حرم على الأرض اَنْ تأكل اجساد الانبياء فنبّى اللَّه حىّ يرزق» خداى فرزانه پيكر پيامبران را بر زمين حرام فرموده است، به همين جهت زمين اجساد آنان را نمى خورد و نابود نمى سازد و پيام آور خدا زنده است و در بارگاه خدا روزى مى خورد.

5 - از «عكرمه» آورده اند: كه منظور از «شاهد» فرشته مراقب انسان است كه در روز رستاخيز بر عملكرد انسان گواهى خواهد داد، چرا كه قرآن مى فرمايد: و جائت كل نفس معها سائق و شهيد(117) و هركس در روز رستاخيز در حالى مى آيد كه به همراه او سوق دهنده و گواهى كننده اى است. و مى فرمايد:

و ذلك يوم مشهود(118) و آن روز روزى است كه همگى در آن گردآمده و حاضر مى گردند.

6 - و از نظر «جبايى» منظور از «شاهد» كسانى هستند كه بر اعمال مردم گواهى مى دهند، و «مشهود»

كسانى هستند كه به سود و يا زيانِ آنان گواهى داده مى شود.

7 - برخى برآنند كه منظور از «شاهد»، امت اسلام است و «مشهود» امت هاى ديگر، كه قرآن مى فرمايد: لتكونوا شهداء على الناس(119) و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم، تا بر مردم گواه باشيد.

8 - و برخى ديگر بر اين باورند كه «شاهد» اعضا و اندام هاى انسان مى باشند و «مشهود» خود انسان است كه در روز رستاخيز بر عملكرد او گواهى مى دهند؛ چرا كه قرآن مى فرمايد: يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون(120) ... در روزى كه زبان و دست ها و پاهاى آنان به زيان آنچه انجام مى دادند گواهى مى كنند.

9 - به باور پاره اى «شاهد» عبارت است از «حجرالاسود» و «مشهود» زائران خانه خدا.

10 - و به باور پاره اى ديگر، «شاهد» عبارت است از «شبانه روز» و «مشهود» عملكرد فرزندان انسان.(121)

واژه «شهيد» به معنى روز، در اين شعر كه شاعر آن را در وصف پيشواى آزادى سروده، اين گونه آمده است:

مضى امسك الماضى شهيداً معدلا

و خلفت فى يوم عليك شهيد

روز گذشته تو در حالى گذشت كه گواه عادلى است بر عملكرد تو، و آن را در روزى پشت سر نهادى كه بر شاهكار سترك تو گواهى خواهد داد.

و آن گاه خطاب به انسان ها مى گويد:

فان انت بالأمس اقترفت اسائة

فقيّد باحسان و انت حميد...

هان اى انسان! اگر ديروز به كارى ناپسند دست يازيدى، اينك آن را به كار نيكى پيوند ده تا فردا ستوده و پسنديده به حساب آيى.

و كار نيك را از امروز به فردا به تأخيز مينداز، چرا

كه ممكن است فردا بيايد و تو جهان را بدرود گفته باشى.

11 - بعضى برآنند كه منظور از واژه «شاهد» پيامبران خدا و «مشهود» وجود گرانقدر محمد(ص) است، كه قرآن مى فرمايد: و اذا اخذاللَّه ميثاق النبيين... فاشهدوا و انا معكم من الشّاهدين.(122)

و هنگامى را به ياد آور كه خدا از پيامبران پيمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم، آن گاه شما را فرستاده اى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد، بدون ترديد به او ايمان بياوريد و ياريش كنيد. آن گاه فرمود: آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمان مرا پذيرفتيد؟ گفتند آرى، اقرار كرديم. فرمود: پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم.

12 - و بعضى ديگر برآنند كه منظور از «شاهد»، خدا و «مشهود» گواهى بر يكتايى اوست، كه قرآن مى فرمايد:

شهداللَّه انّه لااله الّا هو...(123)

خداى يكتا گواهى مى دهد كه خدايى جز ذات بى همتاى او نيست...

13 - گروهى منظور از «شاهد» را خلق خدا و پديده هاى آفرينش گرفته اند، و «مشهود» را پديد آورنده و تدبيرگر فرزانه و تواناى هستى. شاعر دانشمند در اشاره به اين ديدگاه مى گويد:

أيا عجباً كيف يعصى الاَله ام كيف يجحدوه الجاهد...

شگفتا! چگونه انسان نافرمان، خدا را نافرمانى و يا ذات پاك او را انكار مى نمايد، در حالى كه در هر حركت بخشيدن به پديده هاى گوناگون، و بى حركت و ساكن گردانيدن نظامات شگرف هستى، بر يكتايى و قدرت و حكمت خدا گواهى است انكارناپذير.

آرى، در هر پديده اى از پديده هاى بى شمار خلقت نشانى روشن و روشنگر از ذات پاك و بى همتاى اوست، و خردمندان و خردورزان را به يكتايى و

بى همتاى او راه مى نمايد.

پايدارى شگفت انگيز اصلاح طلبان پس از سوگندهايى كه گذشت، قرآن شريف در اشاره به پايدارى شگفت انگيز مردم نوانديش و اصلاح طلب در برابر فشار بيداد و دهشتناك استبدادگران و واپسگرايان مى فرمايد:

قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ

مرگ و عذاب بر آن صاحبان خندق هاى آكنده از آتش.

آرى، لعنت و نفرين بر ستمكارانى كه مردم حق طلب و ستم ناپذير را در دنيا بر خندق و گودال هاى آتش افكندند و به خاطر آگاهى و ايمان و نفى دنباله روى از ظالمان و پافشارى در ابتدايى ترين حقوق انسانى خويش سوزانيدند.

بدين سان خداى فرزانه بر مردم با ايمان و آگاهى كه در راه آزادى انديشه و عقيده پايدارى و پايمردى كردند، درود مى فرستد، و بر كفرگرايان و خودكامگان به خاطر پايمال ساختن حقوق انسان ها لعنت و نفرين نثار نموده و وعده دوزخ مى دهد.

آن گاه مى فرمايد:

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ

لعنت و نفرين بر آن پديدآورندگان و صاحبان آن كوره هاى آدم سوزى يا همان خندق هاى آكنده از آتش و هيزم و مواد سوختنى بسيار، كه آنها را براى سوزانيدن مردم با ايمان و شكنجه آنان فراهم آوردند.

و مى فرمايد:

إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ

آن گاه كه آن شكنجه گران و جلادان استبداد بر بالاى گودال هاى آتش نشسته بودند و سوختن آزادى خواهان را تماشا مى كردند.

به باور «ابن عباس» منظور، كفرگرايان سياهكارى هستند كه در اطراف خندق هاى آتش نشسته و مردم با ايمان و استبدادناپذير را بر آنها مى افكندند و شكنجه مى نمودند.

امّا به باور «مقاتل» آنان بر گرد خندق ها گرد آمده و توحيدگرايان را به پشت كردن به حق و عدالت و روى آوردن

به استبداد و كفر دعوت مى كردند.

و «مجاهد» بر آن است كه: كفرگرايان و ظالمان حاكم، بر كنار خندق هاى آتش بر صندلى هاى خود تكيه زده و شكنجه آزادى خواهان را نظاره مى كردند.

گفتنى است كه ضمير «هم» به رهبر خودكامه آن روز و دار و دسته تبهكار او اشاره دارد.

و مى افزايد:

وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ

و خود آنچه را بر سر ايمانداران و خداجويان مى آوردند، نظاره مى كردند.

آرى، آن سياهكاران، هم افكنده شدن آن انسان هاى خدا جو بر آتش را تماشا مى كردند، و هم فشار و شكنجه بر آنان را، به خاطر اين هدف كه از دين و آيين توحيدى و آزادى خواهانه خود بازگردند، و به شرك و استبداد تن سپارند.

«زجاج» در وصف اين مردم شكيبا مى گويد: خداى فرزانه در اين آيات، داستان درس آموز مردمى را به تابلو مى برد كه بينش ژرف و ايمان استوارشان به جايى اوج گرفته بود كه در راه ايمان و پروا و آزادى و آزادگى تا پاى سوختن در آتش پيش رفتند و جان را در راه خدا در طبق اخلاص نهادند.

«ربيع» مى گويد: هنگامى كه آنان را به كوره هاى آدم سوزى افكندند، خدا روح آنان راپيش از سوختن پيكرشان در آتش، برگرفت و شعله هاى آتش به خواست خدا از كناره هاى خندق زبانه كشيد و كفرگرايان و شكنجه گران را به كام كشيد.

به باور «ابومسلم» در آن جامعه استبدادزده، جز مردم با ايمانى كه در بند بودند، دو گروه ديگر حضور داشتند: يك دسته شكنجه گران و بيداد پيشگانى كه مردم كمال جو و با ايمان را به آتش مى سوزانيدند، و گروه ديگر ايمانداران

بى تفاوتى بودند كه بر كناره خندق اين منظره را تماشا مى كردند و لب به اعتراض نمى گشودند؛ به همين جهت خدا هم دو گروه را مورد لعنت و نفرين قرار داد.

واژه «قعود» جمع «قاعد» است و «شهود» جمع «شاهد» و منظور كسانى هستند كه يا با شنيدن فرياد و ناله ستمديدگان در زير شكنجه و يا با ديدن آن مناظر دردآور گواه آن رويداد تكاندهنده و جنايت هاى فجيع بودند.

در آيه بعد روشنگرى مى كند كه:

وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ

آن بيدادگران خشونت كيش تنها به اين جهت بر مردم با ايمان عيب و ايراد مى گرفتند، كه به خداى شكست ناپذير و فرزانه ايمان آورده و بر ايمان خود هر لحظه پايدارى مى ورزيدند.

آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: هل تنقمون منا الا اَنْ آمنا باللَّه(124) هان اى اهل كتاب! آيا جز اين را بر ما عيب مى گيريد كه ما به خدا و به آنچه به سوى ما فرود فرستاده شده است ايمان آورده ايم؟

به باور «جبايى» منظور اين است كه: كفرگرايان و ظالمان اين شكنجه و بيداد را بر آنان روا نداشتند، جز اين كه اين انسان هاى شريف و كمال جو به خداى توانمند و شكست ناپذيرى كه همه كارهايش در خور ستايش و سپاس است ايمان آورده و در ايمان آگاهانه و خالص خود پايدارى مى ورزيدند.

و مى افزايد:

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

همان خدايى كه فرمانروايى آسمان ها و زمين از آن اوست، و همه امور آنها را او تدبير مى كند.

وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ

و خدا بر هر چيزى گواه

است.

آرى، نه بيداد و شكنجه آنان در مورد مردم با ايمان بر او نهان مى ماند و نه ديگر پنهان كارى ها و جنايت هاى ضد بشرى آنان، و سرانجام داد مردم ستمديده را از ستمكار خواهد گرفت.

هشدار به شكنجه گران و دژخيمان پس از ترسيم شكنجه هاى ضدانسانى خودكامگان و ظالمان،

در مورد آزاديخواهان، اينك در هشدار به شكنجه گران و جلّادان مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ

بى گمان آن كسانى كه مردان و زنان توحيدگرا و كمال جو را شكنجه كردند، و آن گاه از جنايت و بيداد خويش توبه نكردند و اصلاح نپذيرفتند، براى آنان به كيفر بيدادشان عذاب دوزخ خواهد بود...

وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ

و نيز به كيفر شكنجه و سوزانيدن انسان ها عذاب آتش شعله ور دوزخ خواهند داشت.

از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه «عذاب دوزخ» و «عذاب آتش» يكى است، با اين وصف چگونه در آيه، هر كدام جداگانه وعده داده شده اند؟

پاسخ اين است كه منظور از «عذاب دوزخ»، عبارت از انواع و اقسام عذاب ها، غير از سوختن از بلاى «زقوم» و «غسلين» و گرزها و عمودهاى آتشين است. با اين بيان دو بخش قراردادن عذاب درست است.

«ربيع» مى گويد: براى اين كفرگرايان و شكنجه گران «عذاب حريق» در سراى آخرت خواهد بود، و در دنيا عذاب سوختن در آتش؛ به همين جهت هم، آتش از كنارهاى خندق زبانه كشيد و آنان را سوزانيد.

و «فرّاء» بر آن است كه آتش به فرمان خدا از درون گودال ها و خندق ها زبانه كشيد و شكنجه گران و ظالمان را - كه بر كنار خندق ها نشسته

و آن منظره دلخراش را تماشا مى كردند - سوزاند و مردم با ايمان نجات يافتند.

آن گاه در بيان پاداش توحيدگرايانِ آزاده و عدالت خواه كه در راه حق در آتش شقاوت بيدادگران سوختند و از آرمان هاى بلند خود دست بر نداشتند، مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

بى گمان آن كسانى كه ايمان به خدا و روز رستاخيز آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، براى آنان بوستان هايى در بهشت پر طراوت و زيبا خواهد بود كه از زير درختان آن جويبارها روان است.

ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ

اين است آن كاميابى بزرگ.

در آيه بدان دليل رستگارى و كاميابى مردم با ايمان و شايسته كردار، بزرگ و پرشكوه وصف مى گردد، كه نعمت و پاداش كسانى كه به بركت ايمان و انجام كارهاى شايسته وارد بهشت مى گردند، نسبت به كسانى كه به بركت فضل و كرامت خدا و يا شفاعت به بهشت راه يافته اند، به راستى پرشكوه و بزرگ است.

افزون بر آن اين پاداش شكوهبار، با گراميداشت و احترام ويژه اى همراه است.

سپس در هشدارى ديگر به بيدادگران و پايمال كنندگان حقوق مردم مى افزايد:

إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ

راستى كه به كيفرگرفتن پروردگارت سخت دردناك است.

آرى، حسابرسى پروردگارت از كفرگرايان و گناه ورزان سخت دقيق و باز خواست و عذاب او براى آنان شديد و دردناك است. خود واژه «بطش» به معنى به كيفرگرفتن آمده است، و زمانى كه اين واژه با «شديد» وصف گردد، نشانگر چندين و چند برابر بودن سختى عذاب و شكنجه براى آنان است.

در آيه بعد مى افزايد:

إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ

يُعِيدُ

بى گمان ذات بى همتاى اوست كه آفرينش را آغاز مى كند و اوست كه آن را در آستانه رستاخيز باز مى گرداند.

آرى، همان خدايى كه انسان را براى نخستين بار پديد آورد، در آستانه رستاخيز دگرباره زنده مى سازد، تا درستكار و زشت كردار به پاداش و كيفر كارشان برسند؛ و هشدارتان باد كه اگر در دنيا فرصت و مهلت مى دهد، بر اساس حكمت است و نه بى دليل و بى هدف.

از ديدگاه «ابن عباس» وصف عذاب و كيفر به شدت و سختى، بدان جهت است كه نخست آنان را در دنيا به كيفر مى گيرد و پس از مرگ به عذاب دوزخ.

و باز در وصف خداى توانا مى افزايد:

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ

و او آمرزنده انسان هاى توبه كار و اصلاح پذير، و دوستدار مردم خدا دوست و با ايمان و عدالت خواه است.

«زهرى» واژه «ودود» بر وزن «فعول» را به معنى مفعول گرفته اند كه در اين صورت منظور اين است كه: بندگان شايسته كردار خدا، ذات پاك او را به خاطر فضل و كرامت او و نعمت هايش در حق خود مى شناسند و بسيار دوست مى دارند.

با اين بيان واژه مورد بحث در هر دو صورت و طبق هر دو تفسير وصف خدا و ستايش اوست، چرا كه اگر خدا دوستدار بندگان با ايمان و شايسته كردار باشد، اين فضل و كرامتى است از سوى او و اگر بندگان حق طلب نيز او را بشناسند و فرمان برند، باز هم اوست كه محبوب دل هاى كمال طلب و حق پذير است.

و نيز مى افزايد:

ذُو الْعَرْشِ الَْمجِيدُ

او داراى فرمانروايى و قدرتى وصف ناپذير و صاحب ارجمند

عرش است.

واژه «مجيد» از ديدگاه بيشتر قرآن پژوهان و قاريان قرآن به رفع خوانده شده، چرا كه وصف خداست، و جز در ذات پاك او شنيده نشده است، اگر چه واژه «ماجد» به كار رفته است؛ امّا پاره اى نيز آن را به كسر خوانده و وصف «عرش» شمرده اند.

از «ابن عباس» نيز آورده اند كه: واژه «مجيد» وصف «عرش» مى باشد و منظور بيان شكوه و زيبايى آن است. اين ديدگاه را آيه ديگرى هم تأييد مى كند كه در آن واژه «عرش» با عنوان «كريم» وصف شده است.(125) و در آيه ديگرى با واژه «عظيم». با اين بيان مى توان عرش را با واژه «مجيد» هم وصف كرد.

گفتنى است كه واژه «عرش» به معنى كامل ترين و برترين و جامع ترين هر چيز آمده است.

و مى افزايد:

فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ

و به انجام رسان هر كار و هر چيزى است كه بخواهد.

آرى، او هر كارى كه بخواهد و اراده كند، انجام مى دهد و آفرينش و تدبير امور به دست اوست؛ نه خواستن چيزى او را ناتوان و خسته مى كند، و نه هنگامى كه چيزى را اراده كند برايش ناممكن است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: او هر آنچه را بخواهد پديد آورد، و يا دگرباره آفرينش را باز گرداند، بر همه آنها تواناست.

آيا در فرجام سپاه تجاوزكار فرعون انديشيده ايد؟

پس از اشاره به قدرت بى كران خدا در آيه پيش، اينك روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و با هدف هشدار به شرك گرايان و ظالمان قرون و اعصار مى فرمايد:

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ

هان اى پيامبر! آيا داستان آن

سپاهيان خشن و بى رحمى كه بر ضد پيامبران به حركت در آمدند، به تو رسيده است؟

سپاهيان گمراه فرعون و قوم ثمود.

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ

منظور اين است كه: آيا به تو رسيده است كه آنان چگونه وحى و رسالت را دروغ شمردند و با آن به دشمنى و ضديت پرداختند، و آن گاه چگونه عذاب خدا گريبان آنان را به كيفر كفر و بيدادشان گرفت و پيامبران و شايسته كرداران را به پاداش ايمان و اخلاص و شكيبايى در راه حق، يارى رساند و پيروز ساخت؟ بنابراين تو هم اى پيامبر! شكيبايى پيشه ساز و ياران و پيروان خويش را به پايدارى تشويق كن تا يارى خدا برسد.

آن گاه مى افزايد:

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ

نه، چنين نيست كه نشانه هاى حق بر كفرگرايان پوشيده مانده باشد، بلكه كسانى كه كفر و شرك پيشه ساخته اند و رسالت تو و قرآن را تكذيب مى كنند، از هر آنچه مايه هدايت و عبرت آموزى و اصلاح پذيرى است روى برتافته و به سركشى و بيداد روى مى آورند.

امّا آنان بايد بدانند كه خدا از هر سو بر آنان احاطه دارد و همه انسان ها در قلمرو قدرت او هستند، و براى كسى امكان فرار و يا رهايى خويش از ثمره عملكردش نيست.

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ

سپس مى افزايد:

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ

نه، اين گونه نيست كه كفرگرايان مى پندارند، بلكه اين كتاب پرشكوه، قرآنى ارجمند و پربركت است.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اين كتاب پرشكوه آن چنانكه كفرگرايان مى گويند، نه شعر است و نه كهانت و يا سحر و افسون،

بلكه به خاطر خير و بركت فكرى و فرهنگى و معنوى آن براى حق طلبان گرانقدر و با عظمت است.

و به باور پاره اى ديگر گرانقدر و پرشكوه بودن قرآن به خاطر مفاهيم ارزشمند و دليل هاى ارجدار و روشنگرى است كه براى انسان ها به ارمغان دارد؛ و نيز بدان جهت است كه كران تا كران قرآن «حكمت» است و «حكمت» بر سه معنى و سه گونه است، و نه بيشتر كه عبارتند از:

1 - مفاهيم و معارف بلندى كه پروا و احساس مسئوليت مى آفريند.

2 - پند و اندرزى كه دل را براى عمل شايسته و آراستگى به صفات والا نرم و آماده مى سازد.

3 - دليل روشن و چراغ روشنگرى است كه حق را از باطل و عدل را از ستم، در دانش دين و دنيا جدا مى سازد.

گفتنى است كه همه علوم و دانش ها ريشه در قرآن دارد.

و در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است، مى فرمايد:

فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ

اين قرآن در لوحى محفوظ به ثبت رسيده است. بنابراين از تحريف و تغيير و هر نوع كاهش و فزونى دور از دسترس است.

اين ترجمه و دريافت از آيه بر اين اساس است كه آيه را به آيه پيش عطف نموده و آن را به رفع بخوانيم و وصف قرآن بدانيم، چرا كه پاره اى آن را مجرور خوانده و وصف «لوح» دانسته اند.

آرى، قرآن در لوحى محفوظ است، و جز فرشتگان هيچ كس از آن آگاهى ندارد.

از ديدگاه برخى از جمله «مجاهد» منظور اين است كه: اين كتاب پر شكوه نزد خدا و در «ام

الكتاب» - كه قرآن و همه كتاب هاى آسمانى از آن سرچشمه گرفته - به ثبت رسيده است.

در مورد «ام الكتاب» ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور همان لوح محفوظ است.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور درّ سپيدى است كه گستره آن از زمين تا آسمان و از خاور تا باختر است.

«انس» مى گويد: منظور از لوح محفوظ آن است كه در پيشانى اسرافيل نگارش يافته است.

و از ديدگاه «مقاتل» لوح محفوظ در سمت راست عرش خداست.

پرتوى از آيات پنج وصف الهام بخش خدا

در آيات انسان پرورى كه گذشت، قرآن شريف ضمن درس هاى روشنگرى اوصاف پنجگانه اى را براى خداى فرزانه ترسيم مى كند، تا بدين وسيله انسان هاى حق طلب را به هدفدارى آفرينش و قدرت و حكمت و علم خدا توجه دهد و روشنگرى كند كه رستاخيز و حسابرسى، بازخواست و داورى و پاداش و كيفرى عادلانه و دقيق در راه است، و نجات و رستگارى در آن، در گرو احساس مسئوليت در زندگى و محاسبه پذيرى و درست كردارى و رعايت حقوق انسان ها در اين سراست.

اين ويژگى ها و صفات چندگانه خدا - كه اگر در آنها انديشيده شود درس ها دارد و ره آوردها در انديشه و حركت و خلق و خو و عملكرد انسان بر جاى مى نهد - عبارتند از:

1 - خداى آغازگر آفرينش،

2 - خداى پايان بخش آفرينش و پديد آورنده رستاخيز،

3 - آمرزشگر و بخشايشگرى او نسبت به توبه كاران و اصلاح پذيران،

4 - مِهر هماره و بزرگ او نسبت به كمال طلبان،

5 - قدرت بى كران او در آفرينش و

تدبير جهان،

6 - خداى دارنده مجد و كرامت بى كران،

7 - خداى توانا بر انجام هر كارى كه اراده كند،

8 - خداى دارنده علم بى پايان،

بار خدايا، ما را با وصف و ويژگى هاى خود آشنا، به مقررات و فرمان هاى قرآن بينا و آگاه، و به احساس مسئوليت، پروا، آزادگى و آزادمنشى توفيق ارزانى دار.

تفسير اطيب البيان

سوره بروج ، غرض سوره :بيم دادن كفار و بشارت به مؤمنان و انذار و تهديد شديد در باره كساني كه مؤمنان را به جهت ايمانشان شكنجه مي كردند و تحريك مؤمنان به صبر درراه رضاي خداي تعالي .

(1) (و السماء ذات البروج ):(سوگند به آسمان داراي برجها)

(2) (و اليوم الموعود):(و قسم به روز وعده داده شده )

(3) (و شاهد و مشهود):(و به همه بينندگان آن روز و به خود آن روز كه مشهودهمه واقع مي شود)(برج )به معناي هر چيز پيدا و آشكار است و اغلب در بناهاي مرتفع استفاده مي شودو منظور از بروج در اين آيات ، موضع ستارگان در آسمان است .مي فرمايد: قسم به آسماني كه به وسيله برجها از آن محافظت مي شود و شياطين ازآن رانده مي شوند، و در اين كلام اشارتي وجود دارد كه خداوند كيد شياطين و اولياءآنها از كافران را از مؤمنين دفع مي كند و آنان را رهايي مي بخشد، آنگاه به روز قيامت كه روزيست كه خداوند آن را به بندگانش وعده داده و روزيست كه در آن ، ميان مردم بواسطه اعمالشان داوري مي شود، سوگند مي خورد و سپس به آينده مشهودي كه همه آن را به زودي خواهند ديد و آن همان روز

قيامت است ، سوگند مي خورد و جواب قسم اين است كه كافراني كه مؤمنان را عذاب مي دهند، دچار عقوبت اعمال خودمي شوند و تا ابد در عذاب جهنم جاودان خواهند بود و مؤمنان صالح و صابر از كيدآنان نجات خواهند يافت .پس شهادت در دو كلمه (شاهد) و (مشهود)به يك معناست و آن عبارتست ازحاضر بودن و به چشم خود ديدن ، بنابراين (شاهد) قابل انطباق است بر رسولخدا ص چون آن حضرت شاهد اعمال امت است (8).و كلمه (مشهود) هم قابل انطباق بر شكنجه كفار نسبت به مؤمنان است و وضعي كه در آخرت پيدا مي كنند(9)،يا به عبارتي منطور از آن جزاي آن رفتار ايشان و آنچه درروز قيامت براي اين ظالمان و مظلومان رخ مي دهد و عقاب و ثوابي كه مي بينند،مي باشد.

(4) (قتل اصحاب الاخدود):(ستمگراني كه براي هلاكت مؤمنان چاله هايي پر ازآتش مي ساختند، هلاك شدند)

(5) (النار ذات الوقود):(آتشي كه داراي سوختي بود)

(6) (اذهم عليها قعود):(در حاليكه خودشان بر لبه آتش مي نشستند)

(7) (و هم علي ما يفعلون بالمؤمنين شهود):(و خود نظاره گر جنايتي بودند كه برمؤمنين روا مي داشتند)

(8) (و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزير الحميد):(در حاليكه هيچ تقصيري از ايشان سراغ نداشتند، بجز اينكه آنها به خداي مقتدر و ستوده ايمان آورده بودند)

(9) (الذي له ملك السموات و الارض و الله علي كل شي ء شهيد):(خدايي كه ملك آسمانها و زمين از آن اوست و او بر هر چيز گواه است )(اخدود) يعني شكاف بزرگ در زمين ، و اصحاب اخدود جباران و ستمكاراني بودند كه مؤمنان را در چاله هايي پر از آتش

مي انداختند، آتشي كه داراي آتش زنه وسوختي بود كه در نهايت افروختگي و اشتعال زبانه مي كشيد، مي فرمايد: نفرين و لعنت از درگاه الهي و رحمت حق بر اصحاب اخدود باد، چون آنها پيرامون آتش برافروخته مي نشستند و شكنجه و سوزاندن مؤمنين را مشاهده مي كردند و نفرتشان از مؤمنين فقطبدليل ايمان آنهابود، ايمان به خداي عزيز و حميد، يعني خداي شكست ناپذير و ستوده كه به تنهائي صاحب همه جلال و جمال است و همه افعالش جميل و پسنديده مي باشد وملك و سلطنت آسمانها و زمين از آن اوست ، بنابراين او رب العالمين است و عبادت اوواجب ، لذا مؤمنين بر حق ، و كفار در ضلالت هستند، از سوي ديگر (الله ) يا معبودمؤمنان پديد آورنده هر چيز است و بر هر چيزي شاهد و حاضر است و به آن احاطه دارد،لذاازهمه خلق خودواعمالشان آگاه است وبزودي هركسي رامطابق عملش جزامي دهد.از علي ع روايت شده كه خداوند مردي از اهل حبشه را به نبوت برگزيد و مردم حبشه او را تكذيب كردند، آن پيامبر با كفار نبردي را آغاز كرد، ولي يارانش كشته شدند و خود او همراه جمعي از اصحابش اسير گشتند، آنگاه كافران براي كشتن آنهاگودالي درست كرده و آن را از آتش پر كردند و سپس مردم را جمع آورده و گفتند: هركس از دين ماست كنار برود و هر كس پيرو اين پيامبر است ، با پاي خود داخل آتش شود، اصحاب آن پيامبر براي رفتن در آتش بر يكديگر سبقت مي گرفتند، تا اينكه نوبت به زني رسيد كه كودكي يك ماهه

در آغوش داشت ، همينكه خواست وارد آتش شود،ترس بر او چيره شد، ولي كودك يك ماهه به زبان آمد، كه مادر مترس ، من و خودت رادر آتش بيانداز، براي اينكه اين مجاهدت در راه خدا، به خدا قسم ناچيز است ، زن خودو كودكش را در آتش افكند و اين كودك يكي از كودكاني است كه در كودكي به زبان آمده .

(10) (ان الذين فتنوا المؤمنين و المؤمنات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحريق ):(بدرستي كسانيكه مؤمنان را گرفتار مي كنند و سپس توبه نمي كنند،عذاب سوزنده جهنم را خواهند داشت )

(11) (ان الذين امنوا و عملوا الصالحات لهم جنات تجري من تحتها الانهارذلك الفوز الكبير):(محققا كسانيكه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهند برايشان بهشتهايي خواهد بود كه نهرها از زير آن جاريست و اين رستگاري بزرگ است )مي فرمايد: اين كافران و ساير كفاري كه مردان و زنان مؤمنان را به قصد منصرف شدن از دينشان عذاب و شكنجه مي كنند و سپس از اعمال خود پشيمان نشده و به سوي خدا توبه و رجوع نمي كنند، عذابهاي جهنم (درخت زقوم ، شراب غسلين و غل وزنجيرو ...) و عذاب سوختن را خواهند داشت و اين معنا متوجه مشركين قريش كه مؤمنان راعذاب مي كردند، مي شود.در ادامه به مؤمنين وعده جميلي مي دهد كه مايه دلگرمي آنهاست و مي فرمايد: آنهابهشتهايي چنين و چنان خواهد داشت و اين نعمات فوز و سعادتي دائمي و لاينقطع است .

(12) (ان بطش ربك لشديد):(محققا دستگيري و مؤاخذه پروردگارت بسيارشديد است )

(13) (انه هو يبدي ء و يعيد):(و همانا اوست

كه آغازگر هستي و اعاده دهنده آنست )

(14) (و هو الغفور الودود):(و اوست كه محبوب و دوستدار است )

(15) (ذوالعرش المجيد):(صاحب عرش پرعظمت )

(16) (فعال لما يريد):(آنكه هر چه بخواهد، مي كند)(بطش )يعني گرفتن چيزي با خشم و غلبه در مقام تهديد جباران امت پيامبر ص خطاب به آنحضرت مي فرمايد:محققامؤاخذه پروردگارت شديد است ، پس بزودي مكذبان امت تو نيز سهمي از تهديد ووعيد خواهند داشت ، همانا پروردگار تو كسي است كه پديد آورنده و برگشت دهنده آفرينش است ، پس هر چه بخواهد ايجاد مي كند، بدون اينكه از كسي يا چيزي كمك بگيرد و اوست كه هر چيزي را به عين آن وضعي كه قبل از فوت و فساد داشت برمي گرداند، لذا او قادر است بر اينكه بر بنده اي كه از حد خود تجاوز كرده عذابي راتحميل كند كه خارج از حد و طاقت او باشد و نيز مي تواند او را تا ابد زنده نگه دارد تاعذاب را بچشد، همچنانكه فرمود:(لا يقضي عليهم فيموتوا و لا يخفف عنهم من عذابها(11) و كسانيكه كافر شدند در جهنم نه مي ميرند و نه عذاب آن بر آنها تخفيف مي يابد)و او قادر است كه آنچه را به سبب عذاب فاسد شده به حالت اولش برگرداند تا مجرم ابدا از عذاب رهايي نداشته باشد، همچنانكه فرمود:( كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب (12) هر زمان كه پوست بدنشان بسوزد، پوستهاي ديگري به آنها مي دهيم ، تا عذاب را بدون وقفه بچشند)آنگاه خداوند را با دونام غفور و ودود ياد مي كند(غفور)يعني بسيار آمرزنده وصاحب مغفرت و (ودود) يعني

بسيار با محبت و دوستدار و اين دو صفت ناظر به وعده ايست كه قبلا به مؤمنان داده بود، يعني بهشت هرگز از مؤمنان تخلف نمي يابد،چون خداوند آمرزنده و دوستدار است .در ادامه مي فرمايد: خداوند صاحب عرش مجيد است ، يعني داراي تصرف مطلق درمملكت خود و واجد كمال ذاتي و صفاتي مي باشد و به دليل همين تصرف مطلق وعظمت معنوي است كه هر چه اراده كند، به انجام مي رساند، چون هيچ انگيزه دروني يابيروني نمي تواند او را از نفوذ حكمش مانع شود و باعث گردد كه او در وعده و وعيدخود تخلف نمايد.

(17) (هل اتيك حديث الجنود):(آيا داستان لشكريان بر تو حكايت شده ؟)

(18) (فرعون و ثمود):(لشكريان فرعون و ثمود)

(19) (بل الذين كفروا في تكذيب ):(بلكه كافران همواره در تكذيب هستند)

(20) (و الله من ورائهم محيط):( و خداوند از خارج وجودشان بر آنهااحاطه دارد)

(21) (بل هو قر ان مجيد):(بلكه اين قرآني با عظمت و مجيد است )

(22) (في لوح محفوظ):(كه در لوح محفوظ جاي دارد)خطاب به رسولخدا ص و در مقام دلگرم نمودن آنحضرت به تحقق وعده الهي مي فرمايد: آيا ماجراي لشكريان فرعون و ثمود را شنيده اي و دانستي كه چگونه خداوندآنها را به عذاب خود گرفتار كرد و بطش و عقاب خود را در ايشان آشكار نمود؟ پس بدان كه خداوند مكذبان و كفار امت تو را نيز عقاب خواهد كرد، ولي اين كفار ازسرنوشت مكذبان سابق پند نخواهند گرفت ، و حجتها و مواعظ تو براي آنان سودي ندارد، چون آنها همواره بر تكذيب خود پافشاري مي كنند و به انكار و تكذيب خوگرفته

اند.در حاليكه خدا از خارج ، محيط به آنهاو ناظر بر اعمالشان است ، بنابراين كفار هرگزنمي توانند با كفر خود، خدا را به عجز و ستوه در آورند، چون او از هر جهت محيط وقادر بر ايشان است ، اين آيه نيز در مقام تسلي خاطر رسولخدا ص مي باشد.در ادامه مي فرمايد: علت ايمان نياوردن كفار اصرار بر تكذيب هم نيست ، بلكه اين است كه ايشان قرآن را كتابي از ناحيه خدا نمي دانند در حاليكه چنين نيست ، بلكه قرآن كتابي خواندنيست كه معاني والا و معارفي فراوان دارد و از دروغ و باطل و دستبردشياطين محفوظ است ، چون در لوحي محفوظ قرار دارد.

تفسير نور

«بُروج» جمع «بُرج» به معناى امر ظاهر و آشكار است، چنانكه «تبرّج» به معناى آشكار ساختن زينت است. اگر به عمارت هاى بلند و مرتفع، برج گفته مى شود، از آن جهت است كه در ميان ديگر ساختمان ها، آشكارتر است. مراد از «بروج» در اين آيات، ستارگان آسمان است كه هم

ن برجى بلند، از دور آشكار و درخشان هستند. چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد: <<و لقد جعلنا فى السماء بروجاً و زيّناها للناظرين>><779>

براى آيه <<شاهد و مشهود>> حدود سى مصداق گفته شده است، از جمله اينكه شاهد، خداوند و مشهود، ما سوى اللّه است، يعنى سوگند به خالق و به كلّ هستى.

امام حسن عليه السلام مى فرمايد:<780> مراد از شاهد، پيامبر است به دليل آيه <<انّا ارسلناك شاهداً...>><781> و مراد از مشهود، قيامت است، به دليل آيه <<ذلك يوم مجموع له الناس ذلك يوم مشهود>><782>

«وقود» به معناى آتش گيرانه و مايه سوخت است.

«اُخدود» به معناى گودال عميق است و مراد

از «اصحاب الاخدود» كسانى هستند كه در زمين گودالى وسيع ايجاد كردند و آتشى بزرگ در آن افروختند و سپس مؤمنان را در آتش انداخته و آنان را زنده زنده سوزاندند. چنانكه در مورد حضرت ابراهيم نيز چنين عمل كردند.

امّا اينكه اين ستمگران و آن مؤمنان چه كسانى بودند، روايات گوناگونى وارد شده، ولى در قرآن ذكرى از آنها به ميان نيامده است.

1- همه هستى در نزد خداوند ارزش دارد و قابل سوگند است، از جمله: آسمان و ستارگانش. <<و السماء ذات البروج>>

2- از قيامت غافل نباشيد كه ميعادگاه همه است. <<اليوم الموعود>>

3- شما وكارهايتان، همه زير نظر است، آن هم زير نظر خدا. <<و شاهد و مشهود>>

4- اعلام برائت و اظهار تنفّر از ستمگر لازم است. <<قتل اصحاب الاخدود>>

5 - در نقل تاريخ، عبرت ها مهم است نه جزئيات. (از مكان اخدود، زمان حادثه، نام و تعداد ستمگران و تعداد شهدا و... سخنى به ميان نيامده است، چون اثرى در گرفتن عبرت ندارد.) <<قتل اصحاب الاخدود>>

6- تفكّر ظلم ستيزى و ظالم كوبى ارزش است، گرچه ظالم وجود نداشته باشد. (اصحاب اخدود امروز حضور ندارند، چنانكه ابولهب امروز نيست، روحيه تنفّر از آنان بايد همچنان زنده باشد. <<تبّت يدا ابى لهب و تبّ>>) <<قتل اصحاب الاخدود>>

7- سوزاندن، سخت ترين نوع عذاب است و در ميان انواع كشتن ها، خداوند نام در آتش انداختن مؤمنان را برده است. <<النار ذات الوقود>>

8 - نقل ظلم ها و مظلوميّت ها و ذكر مصيبت و روضه خوانى، سابقه قرآنى دارد. <<اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذ هم عليها قعود...>>

9- ارتكاب گناه يك مسئله است، ولى سنگدلى و نظاره گرى و رضايت بر آن، مسئله ديگر. <<و

هم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود>>

10- ستمگرانى كه شاهد بر شكنجه مؤمنانند، بدانند كه خدا شاهد بر آنان و كار آنهاست. <<شاهد و مشهود - هم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود>>

11- پايدارى بر ايمان، تاوان دارد. <<و ما نقموا منهم الاّ ان يؤمنوا>> (جمله <<يؤمنوا>> به جاى «آمنوا» رمز آن است كه كفّار از پايدارى مؤمنان ناراحت بودند و اگر دست بر مى داشتند شكنجه اى در كار نبود.)

12- منطق كافر، تهديد و انتقام است. <<و ما نقموا منهم>>

13- در نزد كفّار، ايمان بزرگ ترين جرم است و جز با دست برداشتن از ايمان به چيز ديگرى راضى نمى شوند. <<و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا...>>

14- كافران بدانند كه حامى مؤمنين خداى عزيز است كه قدرت انتقام دارد. <<يؤمنوا باللّه العزيز>>

15- جاذبه اتّصال به خداى قادر، اشكالات وارده بر شهادت و از جان گذشتگى در راه خدا را حل مى كند. <<يؤمنوا باللّه العزيز الحميد>>

16- حكومت واقعى از آنِ خداوند است. <<له ملك السموات و الارض>>

17- حكومت الهى همراه با علم و حضور اوست. <<واللّه على كُلّ شى ءٍ شهيد>>

«فتنة» در اصل به معناى قرار دادن طلا در آتش، براى به دست آوردن ميزان خلوص آن است و در اصطلاح، به معناى عذاب و شكنجه و يا آزمايش هاى سخت نيز به كار مى رود. امّا در آيه مورد بحث به معناى عذاب و آزار است.<783> چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد: <<يوم هم

لى النار يفتنون ذوقوا فتنتكم هذا الّذى كنتم به تستعجلون>><784>

در حوادث تلخ و سخت تاريخ، همواره زنان و مردان مؤمن در كنار يكديگر بوده اند و نقش زنان در حركت هاى اصلاحى و انقلابى فراموش نشدنى است. لذا ستمگران جنايتكار نيز، آنان

را همچون مردان مورد آزار و شكنجه قرار مى دادند. <<فتنوا المؤمنين و المؤمنات>>

1- اصحاب اخدود و همه شكنجه گران تاريخ، مورد قهر الهى هستند. <<الّذين فَتنوا المؤمنين...>>

2- زنان با ايمان در كنار مردان، آزار و شكنجه ها را به جان مى خريدند. <<فَتنوا المؤمنين و المؤمنات>>

3- در دفاع از مظلوم، تفاوتى ميان زن و مرد نيست. <<فَتنوا المؤمنين و المؤمنات ...>>

4- راه توبه همواره باز است و براى هيچ كس بن بست وجود ندارد و لذا يأس از رحمت خدا ممنوع است. (آرى، خداوند حتّى شكنجه گرانى كه مؤمنان را مى سوزاندند، دعوت به توبه كرده است.) <<فتنوا... ثمّ لم يتوبوا>>

5 - خداوند توبه پذير است، گرچه مدّتى طول كشيده باشد. <<ثُمّ>>

6- كيفر سوزاندن، سوزاندن است. <<النّار ذات الوقود - عذاب الحريق>>

7- بشارت و انذار بايد همراه يكديگر باشد. <<عذاب الحريق... جنات تجرى...>>

8 - بهترين لذّت ها، لذّت بردن از طبيعت است. <<جنّات... اَنهار>>

9- براى كفّار شكنجه گر دو عذاب است: عذاب كفر و عذاب شكنجه. <<فلهم عذاب جهنّم و لهم عذاب الحريق>>

10- دنيا زودگذر است. هم كاميابى هاى ستمگران گذراست و هم سختى هاى مؤمنان. به فكر آخرت باشيد كه عذاب دوزخيان بى پايان و پاداش بهشتيان، جاودان است. <<فتنوا المؤمنين... لهم عذاب الحريق - الّذين آمنوا... لهم جنّات>>

«بَطش» به معناى گرفتن همراه با قهر و غلبه است.

«عَرش» به معناى تخت فرمانروايى و كنايه از تدبير الهى است. عرش را به معناى جايگاهى كه همه هستى را در برگرفته است نيز گفته اند. بنابراين «ذوالعرش» يعنى صاحب همه هستى و مركز اداره هستى.

1- قهر و غلبه الهى به گونه اى است كه هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند مانع آن شود. <<انّ بطش ربّك لشديد>>

2- قهر و

كيفر از شئون ربوبيّت و در جهت پيشبرد اهداف رسالت و دلدارى پيامبر است. <<بطش ربّك>>

3- آفريدن و بازگرداندن، كار هميشگى خداوند است. <<انّه هو يبدئ و يعيد>>

4- قدرت خداوند بر آفريدن و بازگرداندن يكسان است. <<يبدئ و يعيد>>

5 - خداوند هم قهر و غلبه دارد و هم بخشش و محبّت. <<بطش ربّك لشديد... و هو الغفور الودود>>

6- علاوه بر آفريدن، تدبير و فرمان روايى همه چيز براى اوست. <<ذوالعرش>>

7- در قهر و مهر، هيچ چيز مانع اراده الهى نيست. <<بطش ربّك لشديد - هو الغفور الودود - فعّال لما يريد>>

8 - كارهاى الهى محدوديّت ندارد. <<لما يُريد>> (ناگفته پيداست كه اراده الهى همراه با حكمت است و كارى كه حكيمانه نباشد، اراده نمى كند تا انجام دهد.)

قوم فرعون و ثمود، در قدرت و تمدن و امكانات، بالاترين اقوام بودند و در آيات ديگر قرآن به قدرت آنها اشاره شده است. لذا در اينجا از اين دو قوم نام برده شده است.

اعلام توانايى خداوند در قلع و قمع ابرقدرت ها، نوعى آرام بخشى به مؤمنان است.

كلمه «قرآن» هرگاه با الف و لام بيايد، مراد از آن، كتاب قرآن است ولى بدون الف و لام، به معناى «مقروء» يعنى خوانده شده است. چنانكه در اين آيات مى فرمايد: <<بل هو قرآن مجيد>> يعنى الفاظ وحى بر پيامبر قرائت شده است.

1- ابتدا شنونده را تشنه كنيم، سپس سخن خود را بگوييم. <<هل اتاك حديث الجنود>>

2- بايد از تاريخ گذشتگان آگاه بود و از برخورد خداوند با آنان عبرت گرفت. <<هل اتاك حديث الجنود فرعون و ثمود>>

3- مجهّزترين سپاه و لشكرها در برابر قهر او ناچيزند. <<الجنود فرعون و ثمود>>

4- كافران، در

تكذيب قرآن و وعده هاى آن اصرار و پافشارى دارند. <<بل الّذين كفروا فى تكذيب>>

5 - ستمگران از مدار قدرت الهى خارج نيستند و هيچ راه گريزى ندارند، ولى خودشان نمى فهمند. <<و اللّه من ورائهم محيط>> (كلمه <<ورائهم>> نشانه غفلت آنان از علم و قدرت خداست.)

6- هم خداوند، صاحب مجد و عظمت است و هم قرآن او. <<ذو العرش المجيد... بل هو قرآن مجيد>>

7- لوحى كه قرآن بر آن ثبت شده، براى ما ناشناخته است، گرچه در نزد خداوند محفوظ است. <<فى لوح محفوظ>>

8 - قرآن، از هر گونه تهديد و تحريف بيمه است. <<قرآن مجيد فى لوح محفوظ>>

«والحمد للّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

See commentary of Hijr: 16 for buruj the imaginary belt of the constellations marking the twelve signs of the Zodiac. The constellations are as follows:

(i) Aries (Ram)

(ii) Taurus (bull).

(iii) Gemini (Twins)

(iv) Cancer (Crab).

(v) Leo (Lion).

(vi) Virgo (Virgin).

(vii) Libra (Balance).

(viii) Scorpio (Scorpion).

(ix) Sagittarius (Archer).

(x) Capricorn (Goat).

(xi) Aquarius (Water-bearer).

(xii) Pisces (Fishes).

The promised day is the day of judgement which will inevitably come to pass. See commentary of Waqi-ah; Haqqah; Ma-arij; Qiyamah; Nazi-at; Takwir; Infitar; Inshiqaq and other references mentioned therein.

On the day of judgement there will be certain persons who will be witnesses, and certain persons or things which will be the subjects of the witness.

The witnesses may be:

Allah (All Imran: 81 and Yunus: 61).

(ii) The prophets (Nisa: 41).

The recording angels (Qaf: 21).

(vi) The sinners limbs (Nur: 24).

(v) The records of deeds (Bani Israil: 14).

(vi) The sinner (Bani Israil: 14).

(vii) The Holy Prophet (Barat: 105; Ahzab: 45).

The subject of the witness may be the crimes of

the sinners and the sinners against whom the witnesses bear witness. So the sinner will not be able to escape the consequences of his crimes, but if he repents, before death seizes him, make amends and lives a life free from sins, thereafter he may be forgiven.

Aqa Mahdi Puya says:

The literal meaning of shahidin wa mash-hud is clear, but its application has been explained in a variety of ways by different commentators.

Imam Hasan bin Ali al Mujtaba said:

"Shahid is the Holy Prophet and mash-hud refers to the day of resurrection."

In every age there were people who believed in Allah and the truth, did good deeds and opposed tyranny and despotism, so the tyrants persecuted the righteous servants of Allah. In Arab tradition there is the story of Ibrahim whom Nimrud tried to burn to death (see Anbiya: 51 to 70). Another case cited is that of Zu-Nuwas. The true events concerning him and those whom he persecuted have been narrated by Imam Ali as follows:

"Allah sent a prophet to the people of Abyssinia. Zu Nuwas, the king, was a pagan and asked the people to worship him as their god. The prophet prevented the people from worshipping him. The king killed many of the companions of the prophet and arrested him along with a few remaining believers. A huge pit of burning fire was prepared and it was announced that whoso believed in the God whom the prophet worshipped should jump into that pit. A believing woman came with a baby in her arms but

stopped at the eleventh hour on account of her love for her child. The child cried (as Allah willed so): "Mother, jump into the fire with me. It is a test to prove our faith in Allah." She jumped and the prophet along with his remaining followers also jumped into the fire. By Allahs command all of them were saved from the fire.

The words are no doubt general but the reference can very appropriately be construed to be the persecution to which the Ahl ul Bayt and their followers were subjected by the rulers who usurped power after the departure of the Holy Prophet.

Aqa Mahdi Puya says:

The Quran condemns not only the cruel persecutors but also those who witnessed the cruelties and did not take steps to prevent persecution, nor even said a word of disapproval. It was a warning to the pagans of Makka who were persecuting those who accepted Islam as their religion. It also refers to those who persecuted and killed the Imams of the Ahl ul Bayt and their followers.

In Ziyarat Imam Husayn it is said:

"O Allah, curse those who persecuted you, and also those who hear about it and remain agreeable to it, or rejoice."

The persecutors who inflicted cruelty on men for their faith in Allah deserve to be punished in the fire of hell.

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary

available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

Refer to the commentary of Araf: 73 to 79 for the people of Thamud, and Yunus: 75 to 92 for the hosts of Firawn.

(see commentary for verse 17)

In spite of the examples of the past, the disbelievers persist (in all ages) in refusing to believe in Allah and His religion.

(see commentary for verse 19)

Refer to the commentary of Baqarah: 2; All Imran: 7; Hidr: 9 and Waqi-ah: 77 to 79.

(see commentary for verse 21)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109