76. سوره الإنسان

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الإنسان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً (1)

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً (2)

إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (3)

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِيراً (4)

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً (5)

عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً (6)

يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً (7)

وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً (8)

إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9)

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً (10)

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11)

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً (12)

مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (13)

وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً (14)

وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا (15)

قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً (16)

وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً (17)

عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً (18)

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19)

وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً (20)

عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21)

إِنَّ

هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً (22)

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً (23)

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (24)

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (25)

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً (26)

إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً (27)

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلاً (28)

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (29)

وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (30)

يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (31)

آشنايي با سوره

76- دهر [روزگار، دوران]

در آيه اول اشاره به «روزگارى مى كند كه بر «انسان گذشته، و او چيزى نبود كه ياد شود. از آن پس اشاره به خلقت انسان، و قرار گرفتن او بر سر دو راهى «شكر» و «كفران مى نمايد. از آنچا كه محور اين سوره، انسان است و عملش و اخلاصش و ايثارش و عاقبت كارش در قيامت و نعمت هاى خوب براى نيكان، نام ديگر اين سوره «انسان است. اين سوره به نام «هل اتى هم مشهور است. چونكه با اين كلمه آغاز شده است. اين سوره در مدينه نازل شده و بنا به روايات، در ستايش از على و فاطمه(ع) است كه بخاطر نذرشان، سه روز روزه گرفتند و هنگام افطار، غذاى ساده خويش را به مسكين و يتيم و اسير، ايثار كردند (آيه 8) و خود با آب افطار نمودند. در آيات بعد، از نعمتهاى خداوند براى اهل بهشت، و پاداش نيكيها در آخرت،

ياد شده و فرمان صبر و مقاومت داده است. داراى 31 آيه است و بعد از «الرحمن نازل شده است.

شان نزول

از ابرار شويد

شأن نزول آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر

حسن و حسين عليهماالسلام كه هنوز كودكى بيش نبودند، هر روز در حياط يا بيرون خانه، به بازى هاى شيرين كودكانه مشغول بودند. زمانى هر دو بيمار شدند و در بستر بيمارى افتادند. مادر از هر دو پرستارى مى كرد. هرگاه پيامبر براى نماز از جلو خانه على عليه السلام مى گذشت، دو فرزندش، حسن و حسين، با قدم هاى كوچك و لرزان از او استقبال مى كردند و پيامبر هر دو را بغل كرده و مى بوسيد، ولى آن روز از دو كودك بهشتى خبرى نبود. پيامبر به خانه دخترش، «فاطمه» رفت و از بيمارى دو فرزندش باخبر شد. على عليه السلام و فاطمه عليهماالسلام براى بهبودى آن دو نذر كردند سه روز روزه بگيرند. بهبودى حاصل شد و براى عمل به نذر خود اقدام كردند. روز نخست هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى از پشت در صدا مى زد و مى گفت: السّلام عليك يا اهل بيت النبوة. من مستمندى هستم كه بسيار گرسنه ام. غذايى به من بدهيد. خداوند از غذاهاى بهشتى به شما ارزانى كند. اهل خانه همه گرسنه بودند. افطارشان هم خرما و اندكى نان جو بود. همان را سخاوتمندانه به فقير بخشيدند و آن شب را گرسنه گذراندند. روز بعد نيز هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى به اهل خانه سلام داد و گفت: من يتيم هستم، بسيار گرسنه ام، مرا كمك كنيد. باز اندك افطارى را كه تهيه كرده بودند، به يتيم دادند. روز

بعد نيز هنگام غروب احساس ضعف كردند و ناى حركت نداشتند. اميد داشتند كه در افطار روز سوم با خوردن كمى غذا از رنج گرسنگى آسوده شوند كه ناگهان صدايى را شنيدند كه به اهل خانه سلام داد و گفت: اسير هستم و بسيار درمانده ام. در اين شهر غريبم و كسى را ندارم، و اكنون بسيار گرسنه ام. به من كمك كنيد. آنان از افطار دست كشيدند و اندك غذاى روز سوم را هم به آن شخص اسير دادند. از شدت گرسنگى، رنگ چهره هايشان به زردى گراييده و چشم ها به گودى افتاده بود و به خود مى لرزيدند. روز بعد، على عليه السلامبه ديدار پيامبر شتافت. پيامبر با ديدن على عليه السلام بسيار ناراحت شد. به همراه او به خانه دخترش آمد. فاطمه با همان وضع، در حال رسيدگى به كارهاى خانه بود. اين صحنه بر پيامبر بسيار گران آمد و ناراحت شد. در اين هنگام، جبرئيل فرود آمد و به سبب داشتن چنين خاندانى به پيامبر تبريك گفت. خداوند در آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر به پاس دارندگان پيمان ها و وفاداران به نذرها، نويد پاداش نيك مى دهد:

همانا نيكان از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد «» چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند «»[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فرا گيرنده است، مى ترسيدند «» و به [پاس] دوستى [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند «» ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم «» ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناكيم «»

پس خدا [هم]، آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت «». (1)

پاورقى:

(1) الغدير، ج 3، ص 107-111.

از ابرار شويد

شأن نزول آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر

حسن و حسين عليهماالسلام كه هنوز كودكى بيش نبودند، هر روز در حياط يا بيرون خانه، به بازى هاى شيرين كودكانه مشغول بودند. زمانى هر دو بيمار شدند و در بستر بيمارى افتادند. مادر از هر دو پرستارى مى كرد. هرگاه پيامبر براى نماز از جلو خانه على عليه السلام مى گذشت، دو فرزندش، حسن و حسين، با قدم هاى كوچك و لرزان از او استقبال مى كردند و پيامبر هر دو را بغل كرده و مى بوسيد، ولى آن روز از دو كودك بهشتى خبرى نبود. پيامبر به خانه دخترش، «فاطمه» رفت و از بيمارى دو فرزندش باخبر شد. على عليه السلام و فاطمه عليهماالسلام براى بهبودى آن دو نذر كردند سه روز روزه بگيرند. بهبودى حاصل شد و براى عمل به نذر خود اقدام كردند. روز نخست هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى از پشت در صدا مى زد و مى گفت: السّلام عليك يا اهل بيت النبوة. من مستمندى هستم كه بسيار گرسنه ام. غذايى به من بدهيد. خداوند از غذاهاى بهشتى به شما ارزانى كند. اهل خانه همه گرسنه بودند. افطارشان هم خرما و اندكى نان جو بود. همان را سخاوتمندانه به فقير بخشيدند و آن شب را گرسنه گذراندند. روز بعد نيز هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى به اهل خانه سلام داد و گفت: من يتيم هستم، بسيار گرسنه ام، مرا كمك كنيد. باز اندك افطارى را كه تهيه كرده بودند،

به يتيم دادند. روز بعد نيز هنگام غروب احساس ضعف كردند و ناى حركت نداشتند. اميد داشتند كه در افطار روز سوم با خوردن كمى غذا از رنج گرسنگى آسوده شوند كه ناگهان صدايى را شنيدند كه به اهل خانه سلام داد و گفت: اسير هستم و بسيار درمانده ام. در اين شهر غريبم و كسى را ندارم، و اكنون بسيار گرسنه ام. به من كمك كنيد. آنان از افطار دست كشيدند و اندك غذاى روز سوم را هم به آن شخص اسير دادند. از شدت گرسنگى، رنگ چهره هايشان به زردى گراييده و چشم ها به گودى افتاده بود و به خود مى لرزيدند. روز بعد، على عليه السلامبه ديدار پيامبر شتافت. پيامبر با ديدن على عليه السلام بسيار ناراحت شد. به همراه او به خانه دخترش آمد. فاطمه با همان وضع، در حال رسيدگى به كارهاى خانه بود. اين صحنه بر پيامبر بسيار گران آمد و ناراحت شد. در اين هنگام، جبرئيل فرود آمد و به سبب داشتن چنين خاندانى به پيامبر تبريك گفت. خداوند در آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر به پاس دارندگان پيمان ها و وفاداران به نذرها، نويد پاداش نيك مى دهد:

همانا نيكان از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد «» چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند «»[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فرا گيرنده است، مى ترسيدند «» و به [پاس] دوستى [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند «» ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم «» ما از پروردگارمان از روز

عبوسى سخت، هراسناكيم «» پس خدا [هم]، آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت «». (1)

پاورقى:

(1) الغدير، ج 3، ص 107-111.

از ابرار شويد

شأن نزول آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر

حسن و حسين عليهماالسلام كه هنوز كودكى بيش نبودند، هر روز در حياط يا بيرون خانه، به بازى هاى شيرين كودكانه مشغول بودند. زمانى هر دو بيمار شدند و در بستر بيمارى افتادند. مادر از هر دو پرستارى مى كرد. هرگاه پيامبر براى نماز از جلو خانه على عليه السلام مى گذشت، دو فرزندش، حسن و حسين، با قدم هاى كوچك و لرزان از او استقبال مى كردند و پيامبر هر دو را بغل كرده و مى بوسيد، ولى آن روز از دو كودك بهشتى خبرى نبود. پيامبر به خانه دخترش، «فاطمه» رفت و از بيمارى دو فرزندش باخبر شد. على عليه السلام و فاطمه عليهماالسلام براى بهبودى آن دو نذر كردند سه روز روزه بگيرند. بهبودى حاصل شد و براى عمل به نذر خود اقدام كردند. روز نخست هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى از پشت در صدا مى زد و مى گفت: السّلام عليك يا اهل بيت النبوة. من مستمندى هستم كه بسيار گرسنه ام. غذايى به من بدهيد. خداوند از غذاهاى بهشتى به شما ارزانى كند. اهل خانه همه گرسنه بودند. افطارشان هم خرما و اندكى نان جو بود. همان را سخاوتمندانه به فقير بخشيدند و آن شب را گرسنه گذراندند. روز بعد نيز هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى به اهل خانه سلام داد و گفت: من يتيم هستم، بسيار گرسنه ام، مرا كمك كنيد. باز اندك افطارى را

كه تهيه كرده بودند، به يتيم دادند. روز بعد نيز هنگام غروب احساس ضعف كردند و ناى حركت نداشتند. اميد داشتند كه در افطار روز سوم با خوردن كمى غذا از رنج گرسنگى آسوده شوند كه ناگهان صدايى را شنيدند كه به اهل خانه سلام داد و گفت: اسير هستم و بسيار درمانده ام. در اين شهر غريبم و كسى را ندارم، و اكنون بسيار گرسنه ام. به من كمك كنيد. آنان از افطار دست كشيدند و اندك غذاى روز سوم را هم به آن شخص اسير دادند. از شدت گرسنگى، رنگ چهره هايشان به زردى گراييده و چشم ها به گودى افتاده بود و به خود مى لرزيدند. روز بعد، على عليه السلامبه ديدار پيامبر شتافت. پيامبر با ديدن على عليه السلام بسيار ناراحت شد. به همراه او به خانه دخترش آمد. فاطمه با همان وضع، در حال رسيدگى به كارهاى خانه بود. اين صحنه بر پيامبر بسيار گران آمد و ناراحت شد. در اين هنگام، جبرئيل فرود آمد و به سبب داشتن چنين خاندانى به پيامبر تبريك گفت. خداوند در آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر به پاس دارندگان پيمان ها و وفاداران به نذرها، نويد پاداش نيك مى دهد:

همانا نيكان از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد «» چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند «»[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فرا گيرنده است، مى ترسيدند «» و به [پاس] دوستى [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند «» ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم «» ما

از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناكيم «» پس خدا [هم]، آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت «». (1)

پاورقى:

(1) الغدير، ج 3، ص 107-111.

از ابرار شويد

شأن نزول آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر

حسن و حسين عليهماالسلام كه هنوز كودكى بيش نبودند، هر روز در حياط يا بيرون خانه، به بازى هاى شيرين كودكانه مشغول بودند. زمانى هر دو بيمار شدند و در بستر بيمارى افتادند. مادر از هر دو پرستارى مى كرد. هرگاه پيامبر براى نماز از جلو خانه على عليه السلام مى گذشت، دو فرزندش، حسن و حسين، با قدم هاى كوچك و لرزان از او استقبال مى كردند و پيامبر هر دو را بغل كرده و مى بوسيد، ولى آن روز از دو كودك بهشتى خبرى نبود. پيامبر به خانه دخترش، «فاطمه» رفت و از بيمارى دو فرزندش باخبر شد. على عليه السلام و فاطمه عليهماالسلام براى بهبودى آن دو نذر كردند سه روز روزه بگيرند. بهبودى حاصل شد و براى عمل به نذر خود اقدام كردند. روز نخست هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى از پشت در صدا مى زد و مى گفت: السّلام عليك يا اهل بيت النبوة. من مستمندى هستم كه بسيار گرسنه ام. غذايى به من بدهيد. خداوند از غذاهاى بهشتى به شما ارزانى كند. اهل خانه همه گرسنه بودند. افطارشان هم خرما و اندكى نان جو بود. همان را سخاوتمندانه به فقير بخشيدند و آن شب را گرسنه گذراندند. روز بعد نيز هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى به اهل خانه سلام داد و گفت: من يتيم هستم، بسيار گرسنه ام، مرا كمك كنيد.

باز اندك افطارى را كه تهيه كرده بودند، به يتيم دادند. روز بعد نيز هنگام غروب احساس ضعف كردند و ناى حركت نداشتند. اميد داشتند كه در افطار روز سوم با خوردن كمى غذا از رنج گرسنگى آسوده شوند كه ناگهان صدايى را شنيدند كه به اهل خانه سلام داد و گفت: اسير هستم و بسيار درمانده ام. در اين شهر غريبم و كسى را ندارم، و اكنون بسيار گرسنه ام. به من كمك كنيد. آنان از افطار دست كشيدند و اندك غذاى روز سوم را هم به آن شخص اسير دادند. از شدت گرسنگى، رنگ چهره هايشان به زردى گراييده و چشم ها به گودى افتاده بود و به خود مى لرزيدند. روز بعد، على عليه السلامبه ديدار پيامبر شتافت. پيامبر با ديدن على عليه السلام بسيار ناراحت شد. به همراه او به خانه دخترش آمد. فاطمه با همان وضع، در حال رسيدگى به كارهاى خانه بود. اين صحنه بر پيامبر بسيار گران آمد و ناراحت شد. در اين هنگام، جبرئيل فرود آمد و به سبب داشتن چنين خاندانى به پيامبر تبريك گفت. خداوند در آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر به پاس دارندگان پيمان ها و وفاداران به نذرها، نويد پاداش نيك مى دهد:

همانا نيكان از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد «» چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند «»[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فرا گيرنده است، مى ترسيدند «» و به [پاس] دوستى [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند «» ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از

شما نمى خواهيم «» ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناكيم «» پس خدا [هم]، آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت «». (1)

پاورقى:

(1) الغدير، ج 3، ص 107-111.

از ابرار شويد

شأن نزول آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر

حسن و حسين عليهماالسلام كه هنوز كودكى بيش نبودند، هر روز در حياط يا بيرون خانه، به بازى هاى شيرين كودكانه مشغول بودند. زمانى هر دو بيمار شدند و در بستر بيمارى افتادند. مادر از هر دو پرستارى مى كرد. هرگاه پيامبر براى نماز از جلو خانه على عليه السلام مى گذشت، دو فرزندش، حسن و حسين، با قدم هاى كوچك و لرزان از او استقبال مى كردند و پيامبر هر دو را بغل كرده و مى بوسيد، ولى آن روز از دو كودك بهشتى خبرى نبود. پيامبر به خانه دخترش، «فاطمه» رفت و از بيمارى دو فرزندش باخبر شد. على عليه السلام و فاطمه عليهماالسلام براى بهبودى آن دو نذر كردند سه روز روزه بگيرند. بهبودى حاصل شد و براى عمل به نذر خود اقدام كردند. روز نخست هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى از پشت در صدا مى زد و مى گفت: السّلام عليك يا اهل بيت النبوة. من مستمندى هستم كه بسيار گرسنه ام. غذايى به من بدهيد. خداوند از غذاهاى بهشتى به شما ارزانى كند. اهل خانه همه گرسنه بودند. افطارشان هم خرما و اندكى نان جو بود. همان را سخاوتمندانه به فقير بخشيدند و آن شب را گرسنه گذراندند. روز بعد نيز هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى به اهل خانه سلام داد و گفت: من يتيم هستم، بسيار

گرسنه ام، مرا كمك كنيد. باز اندك افطارى را كه تهيه كرده بودند، به يتيم دادند. روز بعد نيز هنگام غروب احساس ضعف كردند و ناى حركت نداشتند. اميد داشتند كه در افطار روز سوم با خوردن كمى غذا از رنج گرسنگى آسوده شوند كه ناگهان صدايى را شنيدند كه به اهل خانه سلام داد و گفت: اسير هستم و بسيار درمانده ام. در اين شهر غريبم و كسى را ندارم، و اكنون بسيار گرسنه ام. به من كمك كنيد. آنان از افطار دست كشيدند و اندك غذاى روز سوم را هم به آن شخص اسير دادند. از شدت گرسنگى، رنگ چهره هايشان به زردى گراييده و چشم ها به گودى افتاده بود و به خود مى لرزيدند. روز بعد، على عليه السلامبه ديدار پيامبر شتافت. پيامبر با ديدن على عليه السلام بسيار ناراحت شد. به همراه او به خانه دخترش آمد. فاطمه با همان وضع، در حال رسيدگى به كارهاى خانه بود. اين صحنه بر پيامبر بسيار گران آمد و ناراحت شد. در اين هنگام، جبرئيل فرود آمد و به سبب داشتن چنين خاندانى به پيامبر تبريك گفت. خداوند در آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر به پاس دارندگان پيمان ها و وفاداران به نذرها، نويد پاداش نيك مى دهد:

همانا نيكان از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد «» چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند «»[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فرا گيرنده است، مى ترسيدند «» و به [پاس] دوستى [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند «» ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و

پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم «» ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناكيم «» پس خدا [هم]، آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت «». (1)

پاورقى:

(1) الغدير، ج 3، ص 107-111.

از ابرار شويد

شأن نزول آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر

حسن و حسين عليهماالسلام كه هنوز كودكى بيش نبودند، هر روز در حياط يا بيرون خانه، به بازى هاى شيرين كودكانه مشغول بودند. زمانى هر دو بيمار شدند و در بستر بيمارى افتادند. مادر از هر دو پرستارى مى كرد. هرگاه پيامبر براى نماز از جلو خانه على عليه السلام مى گذشت، دو فرزندش، حسن و حسين، با قدم هاى كوچك و لرزان از او استقبال مى كردند و پيامبر هر دو را بغل كرده و مى بوسيد، ولى آن روز از دو كودك بهشتى خبرى نبود. پيامبر به خانه دخترش، «فاطمه» رفت و از بيمارى دو فرزندش باخبر شد. على عليه السلام و فاطمه عليهماالسلام براى بهبودى آن دو نذر كردند سه روز روزه بگيرند. بهبودى حاصل شد و براى عمل به نذر خود اقدام كردند. روز نخست هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى از پشت در صدا مى زد و مى گفت: السّلام عليك يا اهل بيت النبوة. من مستمندى هستم كه بسيار گرسنه ام. غذايى به من بدهيد. خداوند از غذاهاى بهشتى به شما ارزانى كند. اهل خانه همه گرسنه بودند. افطارشان هم خرما و اندكى نان جو بود. همان را سخاوتمندانه به فقير بخشيدند و آن شب را گرسنه گذراندند. روز بعد نيز هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى به اهل خانه سلام داد و گفت:

من يتيم هستم، بسيار گرسنه ام، مرا كمك كنيد. باز اندك افطارى را كه تهيه كرده بودند، به يتيم دادند. روز بعد نيز هنگام غروب احساس ضعف كردند و ناى حركت نداشتند. اميد داشتند كه در افطار روز سوم با خوردن كمى غذا از رنج گرسنگى آسوده شوند كه ناگهان صدايى را شنيدند كه به اهل خانه سلام داد و گفت: اسير هستم و بسيار درمانده ام. در اين شهر غريبم و كسى را ندارم، و اكنون بسيار گرسنه ام. به من كمك كنيد. آنان از افطار دست كشيدند و اندك غذاى روز سوم را هم به آن شخص اسير دادند. از شدت گرسنگى، رنگ چهره هايشان به زردى گراييده و چشم ها به گودى افتاده بود و به خود مى لرزيدند. روز بعد، على عليه السلامبه ديدار پيامبر شتافت. پيامبر با ديدن على عليه السلام بسيار ناراحت شد. به همراه او به خانه دخترش آمد. فاطمه با همان وضع، در حال رسيدگى به كارهاى خانه بود. اين صحنه بر پيامبر بسيار گران آمد و ناراحت شد. در اين هنگام، جبرئيل فرود آمد و به سبب داشتن چنين خاندانى به پيامبر تبريك گفت. خداوند در آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر به پاس دارندگان پيمان ها و وفاداران به نذرها، نويد پاداش نيك مى دهد:

همانا نيكان از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد «» چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند «»[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فرا گيرنده است، مى ترسيدند «» و به [پاس] دوستى [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند «» ما براى خشنودى خداست كه

به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم «» ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناكيم «» پس خدا [هم]، آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت «». (1)

پاورقى:

(1) الغدير، ج 3، ص 107-111.

از ابرار شويد

شأن نزول آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر

حسن و حسين عليهماالسلام كه هنوز كودكى بيش نبودند، هر روز در حياط يا بيرون خانه، به بازى هاى شيرين كودكانه مشغول بودند. زمانى هر دو بيمار شدند و در بستر بيمارى افتادند. مادر از هر دو پرستارى مى كرد. هرگاه پيامبر براى نماز از جلو خانه على عليه السلام مى گذشت، دو فرزندش، حسن و حسين، با قدم هاى كوچك و لرزان از او استقبال مى كردند و پيامبر هر دو را بغل كرده و مى بوسيد، ولى آن روز از دو كودك بهشتى خبرى نبود. پيامبر به خانه دخترش، «فاطمه» رفت و از بيمارى دو فرزندش باخبر شد. على عليه السلام و فاطمه عليهماالسلام براى بهبودى آن دو نذر كردند سه روز روزه بگيرند. بهبودى حاصل شد و براى عمل به نذر خود اقدام كردند. روز نخست هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى از پشت در صدا مى زد و مى گفت: السّلام عليك يا اهل بيت النبوة. من مستمندى هستم كه بسيار گرسنه ام. غذايى به من بدهيد. خداوند از غذاهاى بهشتى به شما ارزانى كند. اهل خانه همه گرسنه بودند. افطارشان هم خرما و اندكى نان جو بود. همان را سخاوتمندانه به فقير بخشيدند و آن شب را گرسنه گذراندند. روز بعد نيز هنگام افطار، در خانه به صدا در آمد. كسى به اهل خانه

سلام داد و گفت: من يتيم هستم، بسيار گرسنه ام، مرا كمك كنيد. باز اندك افطارى را كه تهيه كرده بودند، به يتيم دادند. روز بعد نيز هنگام غروب احساس ضعف كردند و ناى حركت نداشتند. اميد داشتند كه در افطار روز سوم با خوردن كمى غذا از رنج گرسنگى آسوده شوند كه ناگهان صدايى را شنيدند كه به اهل خانه سلام داد و گفت: اسير هستم و بسيار درمانده ام. در اين شهر غريبم و كسى را ندارم، و اكنون بسيار گرسنه ام. به من كمك كنيد. آنان از افطار دست كشيدند و اندك غذاى روز سوم را هم به آن شخص اسير دادند. از شدت گرسنگى، رنگ چهره هايشان به زردى گراييده و چشم ها به گودى افتاده بود و به خود مى لرزيدند. روز بعد، على عليه السلامبه ديدار پيامبر شتافت. پيامبر با ديدن على عليه السلام بسيار ناراحت شد. به همراه او به خانه دخترش آمد. فاطمه با همان وضع، در حال رسيدگى به كارهاى خانه بود. اين صحنه بر پيامبر بسيار گران آمد و ناراحت شد. در اين هنگام، جبرئيل فرود آمد و به سبب داشتن چنين خاندانى به پيامبر تبريك گفت. خداوند در آيه هاى 5 تا 11 سوره دهر به پاس دارندگان پيمان ها و وفاداران به نذرها، نويد پاداش نيك مى دهد:

همانا نيكان از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد «» چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مى كنند «»[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فرا گيرنده است، مى ترسيدند «» و به [پاس] دوستى [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند «» ما

براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم «» ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناكيم «» پس خدا [هم]، آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت «». (1)

پاورقى:

(1) الغدير، ج 3، ص 107-111.

زندگى آن دنيا خوش تر است

شأن نزول آيه 20 سوره دهر

«عمر بن خطاب» از جا برخاست. لباس هايش را پوشيد و خود را معطّر ساخت و براى ديدار پيامبر حركت كرد. در راه به زندگى ساده پيامبر مى انديشيد. هنگامى كه به ياد مى آورد سطح زندگى پيامبر، از زندگى بسيارى از مسلمانان پايين تر است، از يك سو، شگفت زده و از سوى ديگر، غمگين مى شد. با خود مى گفت كه پيامبر حكومتى را رياست مى كند و در آينده، افراد زيادى از شاهزادگان و سفيران ديگر كشورها به ديدار او خواهند آمد. او بايد به زندگى اش سرو سامانى بدهد و اين تشريفات در عرف حكومت ها پذيرفته شده است و مانعى ندارد. در همين انديشه بود كه خود را در مقابل حجره اى ديد كه پيامبر در آن حجره بر روى حصيرى خوابيده بود. عمر با خود گفت: اين بهترين فرصت است كه نظر و خواسته ام را به او بگويم. حتما ترتيب اثر خواهد داد. عمر پس از گذشت اندكى، به گريه افتاد و اشك از گونه هايش سرازير شد و اين بهترين روش براى متأثر ساختن و نرم كردن يك شخص بود. پيامبر با صداى گريه عمر بيدار شد و نشست. آن گاه فرمود: چرا گريه مى كنى؟ عمر گفت: الان كه مى آمدم، «كسرى» و سلطنت او در روم، «هرمز» و پادشاهى او

در ايران و حبشه و حكومت آنان را به ياد آوردم و زندگى تو را با زندگى آن شاهان مقايسه كردم. ديدم فاصله بسيار زياد است. تو كه رسول خدا هستى چرا بايد بر روى يك حصير بخوابى، ولى كسرى، قيصر و پادشاه حبشه در ناز و نعمت غوطه ور باشند؟ اين بود كه افسرده خاطر شدم و تاب نياوردم و گريه كردم. پيامبر فرمود: آيا خشنود نيستى كه دنيا براى آنان و آخرت براى ما باشد؟

در اين هنگام آيه 20 سوره دهر نازل شد:

و چون بدان جا نگرى [سرزمينى پر از] نعمت و كشورى پهناور مى بينى. «» (1)

پاورقى:

(1) روح المعانى، ج 29، ص 159.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{هَلْ} حرف استفهام {أَتى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {عَلَى} حرف جر {الْإِنْسانِ} اسم مجرور يا در محل جر {حِينٌ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {مِنَ} حرف جر {الدَّهْرِ} اسم مجرور يا در محل جر {لَمْ} حرف جزم {يَكُنْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / اسم كان، ضمير مستتر (هو) در تقدير {شَيْئاً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب {مَذْكُوراً} نعت تابع

{إِنَّا} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (نا) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {خَلَقْنَا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر إنَّ محذوف {الْإِنْسانَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {مِنْ} حرف جر {نُطْفَةٍ} اسم مجرور يا در محل جر

{أَمْشاجٍ} نعت تابع {نَبْتَلِيهِ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير {فَجَعَلْناهُ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {سَمِيعاً} حال، منصوب {بَصِيراً} حال، منصوب

{إِنَّا} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (نا) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {هَدَيْناهُ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / خبر إنَّ محذوف {السَّبِيلَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {إِمَّا} حرف تفصيل {شاكِراً} حال، منصوب {وَإِمَّا} (و) حرف عطف / حرف تفصيل {كَفُوراً} معطوف تابع

{إِنَّا} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (نا) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {أَعْتَدْنا} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر إنَّ محذوف {لِلْكافِرِينَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {سَلاسِلَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَأَغْلالاً} (و) حرف عطف / معطوف تابع {وَسَعِيراً} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الْأَبْرارَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {يَشْرَبُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر إنَّ محذوف {مِنْ} حرف جر {كَأْسٍ} اسم مجرور يا در محل جر {كانَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {مِزاجُها} اسم

كانَ، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {كافُوراً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{عَيْناً} بدل تابع {يَشْرَبُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {بِها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {عِبادُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {يُفَجِّرُونَها} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {تَفْجِيراً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{يُوفُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِالنَّذْرِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَيَخافُونَ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {يَوْماً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {كانَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {شَرُّهُ} اسم كانَ، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مُسْتَطِيراً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{وَيُطْعِمُونَ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الطَّعامَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {عَلى} حرف جر {حُبِّهِ} حال، منصوب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مِسْكِيناً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {وَيَتِيماً} (و) حرف عطف / معطوف تابع {وَأَسِيراً} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{إِنَّما} حرف مكفوف (كافّه و مكفوفه) {نُطْعِمُكُمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا

تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير {لِوَجْهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لا} حرف نفى غير عامل {نُرِيدُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير {مِنْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {جَزاءً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {شُكُوراً} معطوف تابع

{إِنَّا} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (نا) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {نَخافُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير / خبر إنَّ محذوف {مِنْ} حرف جر {رَبِّنا} اسم مجرور يا در محل جر / (نا) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {يَوْماً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {عَبُوساً} نعت تابع {قَمْطَرِيراً} نعت تابع

{فَوَقاهُمُ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {شَرَّ} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {ذلِكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {الْيَوْمِ} بدل تابع {وَلَقَّاهُمْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {نَضْرَةً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {وَسُرُوراً} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{وَجَزاهُمْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى

بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {صَبَرُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {جَنَّةً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {وَحَرِيراً} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{مُتَّكِئِينَ} حال، منصوب {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {عَلَى} حرف جر {الْأَرائِكِ} اسم مجرور يا در محل جر {لا} حرف نفى غير عامل {يَرَوْنَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {شَمْساً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {زَمْهَرِيراً} معطوف تابع

{وَدانِيَةً} (و) حرف عطف / عطف حال، منصوب {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ظِلالُها} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَذُلِّلَتْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث {قُطُوفُها} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {تَذْلِيلاً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{وَيُطافُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {بِآنِيَةٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / نائب فاعل محذوف {مِنْ} حرف جر {فِضَّةٍ} اسم مجرور يا در محل جر {وَأَكْوابٍ} (و) حرف عطف / معطوف

تابع {كانَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / اسم كان، ضمير مستتر (هي) در تقدير {قَوارِيرَا} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{قَوارِيرَا} بدل تابع {مِنْ} حرف جر {فِضَّةٍ} اسم مجرور يا در محل جر {قَدَّرُوها} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {تَقْدِيراً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{وَيُسْقَوْنَ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {كَأْساً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {كانَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {مِزاجُها} اسم كانَ، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {زَنْجَبِيلاً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{عَيْناً} بدل تابع {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {تُسَمَّى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / نائب فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير {سَلْسَبِيلاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{وَيَطُوفُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وِلْدانٌ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {مُخَلَّدُونَ} نعت تابع {إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {رَأَيْتَهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {حَسِبْتَهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل

رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {لُؤْلُؤاً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {مَنْثُوراً} نعت تابع

{وَإِذا} (و) حرف استيناف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {رَأَيْتَ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {ثَمَّ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {رَأَيْتَ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {نَعِيماً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَمُلْكاً} (و) حرف عطف / معطوف تابع {كَبِيراً} نعت تابع

{عالِيَهُمْ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر مقدّم محذوف {ثِيابُ} مبتدا مؤخّر {سُندُسٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {خُضْرٌ} نعت تابع {وَإِسْتَبْرَقٌ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {وَحُلُّوا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {أَساوِرَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {مِنْ} حرف جر {فِضَّةٍ} اسم مجرور يا در محل جر {وَسَقاهُمْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {رَبُّهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {شَراباً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {طَهُوراً} نعت تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {هذا} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {كانَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / اسم كان، ضمير

مستتر (هو) در تقدير {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {جَزاءً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب / خبر إنَّ محذوف {وَكانَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {سَعْيُكُمْ} اسم كانَ، مرفوع يا در محل رفع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مَشْكُوراً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{إِنَّا} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (نا) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {نَحْنُ} توكيد تابع {نَزَّلْنا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر إنَّ محذوف {عَلَيْكَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْقُرْآنَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {تَنْزِيلاً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{فَاصْبِرْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {لِحُكْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَلا} (و) حرف عطف / حرف جزم {تُطِعْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {مِنْهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {آثِماً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَوْ} حرف عطف {كَفُوراً} معطوف تابع

{وَاذْكُرِ} (و) حرف عطف / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {اسْمَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بُكْرَةً} ظرف

يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {وَأَصِيلاً} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{وَمِنَ} (و) حرف عطف / حرف جر {اللَّيْلِ} اسم مجرور يا در محل جر {فَاسْجُدْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَسَبِّحْهُ} (و) حرف عطف / فعل امر مبنى بر سكون / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {لَيْلاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {طَوِيلاً} نعت تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {هؤُلاءِ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {يُحِبُّونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر إنَّ محذوف {الْعاجِلَةَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَيَذَرُونَ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَراءَهُمْ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {يَوْماً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {ثَقِيلاً} نعت تابع

{نَحْنُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {خَلَقْناهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {وَشَدَدْنا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَسْرَهُمْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير

متصل در محل جر، مضاف اليه {وَإِذا} (و) حرف عطف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {شِئْنا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بَدَّلْنا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَمْثالَهُمْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {تَبْدِيلاً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {هذِهِ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {تَذْكِرَةٌ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {فَمَنْ} (ف) حرف عطف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {شاءَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {اتَّخَذَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {إِلى} حرف جر {رَبِّهِ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {سَبِيلاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{وَما} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {تَشاؤُنَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِلاَّ} حرف استثنا {أَنْ} حرف نصب {يَشاءَ} فعل مضارع، منصوب به فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {اللَّهَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {كانَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / اسم كان، ضمير مستتر (هو)

در تقدير {عَلِيماً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب / خبر إنَّ محذوف {حَكِيماً} خبر كان ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب

{يُدْخِلُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مَنْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يَشاءُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فِي} حرف جر {رَحْمَتِهِ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَالظَّالِمِينَ} (و) حرف عطف / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف / مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَعَدَّ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {لَهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {عَذاباً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَلِيماً} نعت تابع

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Hal ata AAala al-insani heenun mina alddahri lam yakun shay-an mathkooran

2.Inna khalaqna al-insana min nutfatin amshajin nabtaleehi fajaAAalnahu sameeAAan baseeran

3.Inna hadaynahu alssabeela imma shakiran wa-imma kafooran

4.Inna aAAtadna lilkafireena salasila waaghlalan wasaAAeeran

5.Inna al-abrara yashraboona min ka/sin kana mizajuha kafooran

6.AAaynan yashrabu biha AAibadu Allahi yufajjiroonaha tafjeeran

7.Yoofoona bialnnathri wayakhafoona yawman kana sharruhu mustateeran

8.WayutAAimona alttaAAama AAala hubbihi miskeenan wayateeman waaseeran

9.Innama nutAAimukum liwajhi Allahi la nureedu minkum jazaan wala shukooran

10.Inna nakhafu min rabbina yawman AAaboosan qamtareeran

11.Fawaqahumu Allahu sharra thalika alyawmi walaqqahum nadratan wasurooran

12.Wajazahum bima sabaroo jannatan wahareeran

13.Muttaki-eena feeha AAala al-ara-iki la yarawna feeha shamsan wala zamhareeran

14.Wadaniyatan AAalayhim thilaluha wathullilat qutoofuha tathleelan

15.Wayutafu AAalayhim bi-aniyatin min

fiddatin waakwabin kanat qawareera

16.Qawareera min fiddatin qaddarooha taqdeeran

17.Wayusqawna feeha ka/san kana mizajuha zanjabeelan

18.AAaynan feeha tusamma salsabeelan

19.Wayatoofu AAalayhim wildanun mukhalladoona itha raaytahum hasibtahum lu/lu-an manthooran

20.Wa-itha raayta thamma raayta naAAeeman wamulkan kabeeran

21.AAaliyahum thiyabu sundusin khudrun wa-istabraqun wahulloo asawira min fiddatin wasaqahum rabbuhum sharaban tahooran

22.Inna hatha kana lakum jazaan wakana saAAyukum mashkooran

23.Inna nahnu nazzalna AAalayka alqur-ana tanzeelan

24.Faisbir lihukmi rabbika wala tutiAA minhum athiman aw kafooran

25.Waothkuri isma rabbika bukratan waaseelan

26.Wamina allayli faosjud lahu wasabbihhu laylan taweelan

27.Inna haola-i yuhibboona alAAajilata wayatharoona waraahum yawman thaqeelan

28.Nahnu khalaqnahum washadadna asrahum wa-itha shi/na baddalna amthalahum tabdeelan

29.Inna hathihi tathkiratun faman shaa ittakhatha ila rabbihi sabeelan

30.Wama tashaoona illa an yashaa Allahu inna Allaha kana AAaleeman hakeeman

31.Yudkhilu man yashao fee rahmatihi waalththalimeena aAAadda lahum AAathaban aleeman

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟! (1)

ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم، و او را مى آزماييم؛ (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم! (2)

ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس! (3)

ما براى كافران، زنجيرها و غُلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم! (4)

به يقين ابرار (و نيكان) از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است، (5)

چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش جاريش مى كنند. (6)

[همان بندگانى كه به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزند آن فراگيرنده است مى ترسيدند. (7)

و به [پاس دوستى [خدا]، بينوا و يتيم

و اسير را خوراك مى دادند. (8)

«ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم. (9)

ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناكيم.» (10)

پس خدا [هم آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت. (11)

و به [پاس آنكه صبر كردند، بهشت و پرنيان پاداششان داد. (12)

در آن [بهشت بر تختها[ى خويش تكيه زنند. در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايى. (13)

و سايه ها[ى درختان به آنان نزديك است، و ميوه هايش [براى چيدن رام. (14)

و ظروف سيمين و جامهاى بلورين، پيرامون آنان گردانده مى شود. (15)

جامهايى از سيم كه درست به اندازه [و با كمال ظرافت آنها را از كار در آورده اند. (16)

و در آنجا از جامى كه آميزه زنجبيل دارد به آنان مى نوشانند. (17)

از چشمه اى در آنجا كه «سلسبيل» ناميده مى شود. (18)

و بر گرد آنان پسرانى جاودانى مى گردند. چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكنده اند. (19)

و چون بدانجا نگرى [سرزمينى از] نعمت و كشورى پهناور مى بينى. (20)

[بهشتيان را] جامه هاى ابريشمى سبز و ديباى ستبر در بر است و پيرايه آنان دستبندهاى سيمين است و پروردگارشان باده اى پاك به آنان مى نوشاند. (21)

اين [پاداش براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است. (22)

در حقيقت، ما قرآن را بر تو به تدريج فرو فرستاديم. (23)

پس در برابر فرمان پروردگارت شكيبايى كن، و از آنان گناهكار يا ناسپاسگزار را فرمان مبر. (24)

و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان ياد كن. (25)

و بخشى از شب را در برابر او سجده كن و شب هاى دراز، او را به پاكى بستاى. (26)

اينان دنياى زودگذر را دوست دارند، و روزى گرانبار را [به غفلت پشت سر مى افكنند. (27)

ماييم كه آنان را آفريده و پيوند مفاصل آنها را استوار كرده ايم، و چون بخواهيم، [آنان را] به نظايرشان تبديل مى كنيم. (28)

اين [آيات،] پندنامه اى است. تا هر كه خواهد، راهى به سوى پروردگار خود پيش گيرد. (29)

و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهيد خواست؛ قطعاً خدا داناى حكيم است. (30)

هر كه را خواهد، به رحمت خويش در مى آورد، و براى ظالمان عذابى پردرد آماده كرده است. (31)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟!

«2» ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم، و او را مى آزماييم؛ [بدين جهت] او را شنوا و بينا قرار داديم!

«3» ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد [و پذيرا گردد] يا ناسپاس!

«4» ما براى كافران، زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم!

«5» به يقين ابرار [و نيكان] از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است،

«6» از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى سازند!

«7» آنها به نذر خود وفا مى كنند، و از روزى كه شرّ و عذابش گسترده است مى ترسند،

«8» و غذاى [خود] را با اينكه به آن علاقه [و نياز] دارند، به (مسكين) و (يتيم) و (اسير) مى دهند!

«9» [و مى گويند:] ما شما را بخاطر خدا اطعام مى كنيم،

و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم!

«10» ما از پروردگارمان خائفيم در آن روزى كه عبوس و سخت است!

«11» [بخاطر اين عقيده و عمل] خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مى دارد و آنها را مى پذيرد در حالى كه غرق شادى و سرورند!

«12» و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش مى دهد!

«13» اين در حالى است كه در بهشت بر تختهاى زيبا تكيه كرده اند، نه آفتاب را در آنجا مى بينند و نه سرما را!

«14» و در حالى است كه سايه هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده و چيدن ميوه هايش بسيار آسان است!

«15» و در گرداگرد آنها ظرفهايى سيمين و قدحهايى بلورين مى گردانند [پر از بهترين غذاها و نوشيدنى ها]،

«16» ظرفهاى بلورينى از نقره، كه آنها را به اندازه مناسب آماده كرده اند!

«17» و در آنجا از جامهايى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى آميخته با زنجبيل است،

«18» از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است!

«19» و بر گردشان [براى پذيرايى] نوجوانانى جاودانى مى گردند كه هرگاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريد پراكنده اند!

«20» و هنگامى كه آنجا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى!

«21» بر اندام آنها [= بهشتيان] لباسهايى است از حرير نازك سبزرنگ، و از ديباى ضخيم، و با دستبندهايى از نقره آراسته اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنان مى نوشاند!

«22» اين پاداش شماست، و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است!

«23» مسلّماً ما قرآن را بر تو نازل كرديم!

«24» پس در [تبليغ و اجراى] حكم پروردگارت شكيبا [و با استقامت] باش، و

از هيچ گنهكار يا كافرى از آنان اطاعت مكن!

«25» و نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور!

«26» و در شبانگاه براى او سجده كن، و مقدارى طولانى از شب، او را تسبيح گوى!

«27» آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند، در حالى كه روز سختى را پشت سر خود رها مى كنند!

«28» ما آنها را آفريديم و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم، و هر زمان بخواهيم جاى آنان را به گروه ديگرى مى دهيم!

«29» اين يك تذكر و يادآورى است، و هر كس بخواهد [با استفاده از آن] راهى به سوى پروردگارش برمى گزيند!

«30» و شما هيچ چيز را نمى خواهيد مگر اينكه خدا بخواهد، خداوند دانا و حكيم بوده و هست!

«31» و هر كس را بخواهد [و شايسته بداند] در رحمت [وسيع] خود وارد مى كند، و براى ظالمان عذاب دردناكى آماده ساخته است!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود؟ (1)

ما انسان را از نطفه آميخته و مختلطى [از مواد و عناصر] آفريديم و او را از حالتى به حالتى و شكلى به شكلى [از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، از مضغه به استخوان تا طفلى كامل] درآورديم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم. (2)

ما راه را به او نشان داديم يا سپاس گزار خواهد بود يا ناسپاس. (3)

ما براى كافران زنجيرها و بندها و آتش فروزان آماده كرده ايم. (4)

همانا نيكان همواره از جامى مى نوشند كه نوشيدنى اش آميخته به كافور [آن ماده سرد، سپيد

و معطر] است. (5)

آن جام از چشمه اى است كه همواره بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به دلخواهشان هرگونه كه بخواهند جارى مى نمايند. (6)

[همانان كه] همواره نذرشان را وفا مى كنند، و از روزى كه آسيب و گزندش گسترده است، مى ترسند، (7)

و غذا را در عين دوست داشتنش، به مسكين و يتيم و اسير انفاق مى كنند. (8)

[و مى گويند:] ما شما را فقط براى خشنودى خدا اطعام مى كنيم و انتظار هيچ پاداش و سپاسى را از شما نداريم. (9)

ما از پروردگارمان در روزى كه روز عبوس و بسيار هولناكى است مى ترسيم. (10)

پس خدا نگه دار آنان از آسيب و گزند آن روز است و شادابى و شادمانى به آنان عطا مى كند. (11)

و آنان را براى اينكه [در برابر تكاليف دينى و حوادث روزگار] شكيبايى ورزيدند، بهشتى [عنبرسرشت] و لباسى ابريشمين پاداش مى دهد. (12)

در آنجا بر تخت ها تكيه مى زنند، در حالى كه آفتابى [كه از گرمايش ناراحت شوند] و سرمايى [كه از سختى اش به زحمت افتند] نمى بينند، (13)

و سايه هاى درختان به آنان نزديك و ميوه هايش به آسانى در دسترس است، (14)

و ظرف هايى از نقره فام، و قدح هايى بلورين [كه پر از غذا و نوشيدنى است] پيرامون آنان مى گردانند؛ (15)

جام هايى از نقره كه آنها را به اندازه مناسب اندازه گيرى كرده اند، (16)

و در آنجا جامى كه نوشيدنى اش آميخته به زنجبيل است، به آنان مى نوشانند، (17)

از چشمه اى در آنجا كه «سلسبيل» ناميده شود، (18)

و پيرامونشان نوجوانانى جاودانى [براى پذيرايى از آنان] مى گردند، كه چون آنان را ببينى پندارى مرواريدى پراكنده اند، (19)

و چون آنجا

را ببينى، نعمتى فراوان و كشورى بزرگ بينى، (20)

بر اندامشان جامه هايى از حرير نازك و سبز رنگ و ديباى ستبر است و با دستبندهايى از نقره آراسته شده اند، و پروردگارشان باده طهور به آنان مى نوشاند. (21)

[به آنان گويد:] يقيناً اين [نعمت ها] پاداش شماست و تلاشتان مقبول افتاده است؛ (22)

به راستى ما قرآن را به تدريج بر تو نازل كرديم؛ (23)

پس در برابر فرمان پروردگارت شكيبا باش، و از هيچ گنهكار يا كافرى از آنان اطاعت مكن، (24)

و صبح و شام نام پروردگارت را ياد كن. (25)

و پاره اى از شب را سر به سجده گذار، و او را در شب طولانى تسبيح گوى. (26)

بى ترديد اينان [كه گنهكار و ناسپاس اند] دنياى زودگذر را دوست دارند [و فقط براى به دست آوردن آن مى كوشند] و روز هولناك و سختى را كه پيش رو دارند وامى گذارند. (27)

ما آنان را آفريديم و مفاصلشان را [با رشته هاى اعصاب و عضلات] محكم و استوار كرديم، و هرگاه بخواهيم [آنان را نابود مى كنيم و] امثال و نظايرشان را [كه مطيع و فرمانبردارند] به جاى آنان قرار مى دهيم. (28)

همانا اين [آيات قرآن] تذكر و هشدارى است؛ پس هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [با تكيه بر اين آيات] برگزيند، (29)

و تا خدا نخواهد، نخواهيد خواست؛ يقيناً خدا همواره دانا و حكيم است. (30)

هر كس را بخواهد در رحمتش درآورد و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده كرده است. (31)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

آيا بر انسان روزگارانى نگذشت كه چيزى لايق ذكر هيچ نبود؟ (1)

ما او را از آب نطفه مختلب

بى حس و شعور خلق كرديم و داراى قواى چشم و گوش و مشاعر و عقل و هوش گردانيديم (2)

ما به حقيقت راه حق و باطل را به انسان نموديم و براى اتمام حجت بر او رسول فرستاديم حال خواهد هدايت پذيرد و شكر اين نعمت گويد و خواهد آن نعمت را كفران كند (3)

ما براى كيفر كافران غل و زنجيرها و آتش سوزان مهيا ساخته ايم (4)

و نكوكاران عالم كه در اين آيه حضرت على (ع) و فاطمه (ع) و حسنين عو شيعيانشان به اجماع خاصه و اخبار عامه مقصودند در بهشت از شرابى نوشند كه طبعش در لطف و رنگ و بوى كافور است برخى گفتند شراب يقين به شهود جمال الهى است (5)

از سرچشمه گوارائى آن بندگان خاص خدا مى نوشند كه به اختيارشان هر كجا خواهند جارى مى شود (6)

كه آن بندگان نيكو به عهد و نذر خود وفا مى كنند و از قهر خدا در روزى كه شر و سختيش همه اهل محشر را فرا گيرد مى ترسند (7)

و هم بر دوستى او يعنى خدا به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مى دهند به روايات عامه و خاصه وقتى حسنين (ع) مريض شدند على (ع) به امر پيغمبر نذر كرد كه اگر شفا يابند سه روز روزه بدارد فاطمه (ع) و حسنين (ع) و فضه هم نذركردند چون شفا يافتند همه روزه گرفتند شب اول فقيرى، شب دوم يتيمى و سوم اسيرى بر در خانه سوال كرد على (ع) نان جوينى كه بر افطار به قرضى از يهودمهيا كرده بود هر سه

شب به سائلان داد فاطمه (ع) و ديگران هم اقتدا كردند، روز چهارم حسنين از ضعف روزه بى تاب شدند كه مائده بهشتى و اين آيات در شانشان نازل گرديد روحى فداهم (8)

و گويند ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مى دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى هم نمى طلبيم (9)

ما از قهر پروردگار خود به روزى كه از رنج و سختى آن رخسار خلق درهم و غمگين است مى ترسيم (10)

خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنها روى خندان و دل شادمان عطا نمود (11)

و پاداش آن صبر كامل بر ايثارشان باغ بهشت و لباس حرير بهشتى لطف فرمود (12)

كه در آن بهشت بر تختهاى عزت تكيه زنند و آنجا نه آفتابى سوزان بينند و نه سرماى آمهرير بلكه در هوائى بسيار خوش و باغى وسيع و دلكش تفرج كنند (13)

و سايه درختان بهشتى بر سر آنها و ميوه هايش در دسترس و به اختيار آنهاست (14)

و ساقيان زيباى حور و غلمان با جامهاى سيمين و كوزه هاى بلورين بر آنها دورزنند (15)

كه آن بلورين كوزه ها به رنگ نقره خام و به اندازه و تناسب اهلش مقدر كرده اند (16)

و آنجا شرابى كه طبعش چون زنجبيل شوق، گرم و عطرزگين است به آنها بنوشانند (17)

در آنجا چشمه ايست كه سلسبيلش نامند و شرابش بخوبى از حد وصف بيرون است (18)

و دور آن بهشيتيان پسرانى زيبا كه تا ابد نوجوانند و خوش سيما به خدمت ميگردند كه در آنها چو بنگرى

از فرط صفا گمان برى كه لولو منثورند (19)

و چون آن جايگاه نيكو را مشاهده كنى عالمى پر نعمت و كشورى بى نهايت بزرگ خواهى يافت (20)

بر بالاى بهشتيان، لطيف ديباى سبز و حرير سطبر است و بر دستهاشان دستبند نقره خام و خدايشان شرابى پاك و گوارا از كوثر عنايت بنوشاند (21)

اين بهشت بدين نعمت و عظمت به حقيقت پاداش اعمال شماست سعى و اشتياقتان درراه طاعت حق مشكور و مقبول است (22)

اى رسول محققا ما اين قرآن عظيم الشان را بر تو فرستاديم (23)

به شكرانه آن بر اطاعت حكم پروردگار صبور و شكيبا باش و هيچ از مردم بدكار كيفر كيش اطاعت مكن (24)

و نام خدا را صبح و شام به عظمت ياد كن (25)

و شب را برخى در نماز به سجده خدا پرداز و شام دراز به تسبيح و ستايش او صبحگردان (26)

اين مردم كافر غافل همه دنياى نقد عاجل را دوست مى دارند و آن روز قيامت سخت سنگين را بكلى از ياد مى برند (27)

ما اينان را آفريديم و محكم بنيان ساختيم و هرگاه بخواهيم همه را فانى ساخته و مانندشان قوم ديگر خلق مى كنيم (28)

اين آيات، پند و تذكريست پس هر كه سعادت و حسن عاقبت بخواهد راهى به سوى خداى خود پيش گيرد (29)

و آنها يعنى اولياء حق چيزى جز آنچه خدا بخواهد نمى خواهند و كار را به او تفويضمى كنند كه البته خدا بهتر به احوال خلق دانا و به صلاح بندگان آگاهست (30)

خدا هر كه را بخواهد در بهشت رحمت خود داخل

گرداند و براى ستمكاران عالم عذاب دردناك مهيا ساخته است (31)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

آيا بر انسان دوره اى از روزگار گذشت كه چيزى قابل ذكرى نبود؟ (1)

همانا ما انسان را از نطفه اى آميخته (از نطفه مرد و زن) آفريديم تا او را بيازماييم، پس او را شنوا و بينا گردانيديم. (2)

به راستى ما راه (حق) را به او نمايانديم، خواه شاكر (و پذيرا) باشد يا ناسپاس. (3)

همانا ما براى كفر پيشه گان زنجيرها و غل ها و آتشى برافروخته آماده ساخته ايم. (4)

همانا نيكان از پيمانه اى مى نوشند كه با كافور (گياهى خوشبو) آميخته شده است. (5)

چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و هر گونه بخواهند، آن را جارى مى سازند. (6)

آنان به نذر وفا مى كنند و از روزى كه شرش فراگير است مى ترسند. (7)

و غذاى خود را با آن كه دوستش دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى دهند. (8)

(و مى گويند:) ما براى رضاى خدا به شما طعام مى دهيم و از شما پاداش و تشكّرى نمى خواهيم. (9)

همانا ما از پروردگارمان، به خاطر روزى عبوس و سخت، مى ترسيم. (10)

پس خداوند آنان را از شرّ آن روز مصون دارد و آنان را با شادى و سُرورى بس بزرگ روبرو كند. (11)

و به سبب صبرى كه كردند، بهشتى بزرگ و پوششى از حرير پاداششان دهد. (12)

در حالى كه در آن بر تخت ها تكيه زده اند، در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايى. (13)

و سايه هاى درختان بر سرشان نزديك و خوشه هاى ميوه در دسترس آنان. (14)

بر دور آنان ظرف هاى نقره فام و تنگ هاى بلورين گردانده شود. (15)

بلورهايى از نقره كه در اندازه هايى (معيّن و متفاوت) اندازه گيرى كرده اند. (16)

در آن بهشت، جامى نوشانده مى شوند كه با زنجبيل آميخته است. (17)

چشمه اى در آنجا است كه سلسبيل ناميده مى شود. (18)

و پسرانى هميشه جوان، (به خدمت) بر آنان مى گردند، هرگاه آنان را بينى، پندارى مرواريدهاى غلطان و پراكنده اند. (19)

و چون آنجا را بنگرى نعمتى فراوان و سلطنتى بزرگ مى بينى. (20)

بر اندامشان جامه هاى سبز از ديباى نازك و ضخيم است و با دستواره هاى نقره زينت شده اند و پروردگارشان شرابى طهور (پاك و پاك كننده) به آنان مى نوشاند. (21)

همانا اين جزايى است براى شما و سعيتان مورد سپاس است. (22)

همانا ما خود قرآن را بر تو فرو فرستاديم. (23)

پس در برابر حكم پروردگارت صبر پيشه كن و از هيچ گنه كار يا كفران پيشه اطاعت مكن. (24)

و در هر صبح و شام، نام پروردگارت را ياد كن. (25)

و بخشى از شب را براى او سجده كن و در بخشى طولانى از شب به تسبيح او بپرداز. (26)

همانا اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روز گرانبار (قيامت) را پشت سر مى نهند. (27)

مائيم كه خلقشان كرديم و مفاصلشان را محكم ساختيم و هرگاه بخواهيم مانند آنها را چنانكه بايد به جاى آنان مى آوريم. (28)

به راستى اين آيات، وسيله تذكّرى است، پس هر كه بخواهد، راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد. (29)

و شما چيزى رانمى خواهيد، مگر اين كه خدا بخواهد، همانا خداوند دانا و حكيم است. (30)

هر كه را بخواهد به رحمت خود درمى آورد و براى ظالمان عذابى دردناك آماده كرده است. (31)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام

خداى بخشاينده مهربان

آيا بر آدمى روزگارى برآمد كه چيزى ياد كردنى نبود؟ (1)

ما آدمى را از نطفه اى آميخته - نطفه مرد و زن - بيافريديم، او را مى آزماييم و از اين رو شنوا و بينايش ساختيم (2)

ما راه را به او بنموديم، يا سپاسگزار باشد و يا ناسپاس. (3)

ما براى كافران زنجيرها و بندها و آتش سوزان آماده ساخته ايم. (4)

همانا نيكوكاران از جامى مى نوشند كه آميزه آن كافور است - سرد و خوشبوست -. (5)

چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى آشامند هرگونه و به هر جا كه بخواهند روانش مى سازند. (6)

به نذر [خود] وفا مى كنند و از روزى كه بدى و سختى آن فراگير است مى ترسند. (7)

و طعام را با دوستى آن - با آنكه خود به آن مايلتر و نيازمندترند - به بينوا و يتيم و اسير مى خورانند، (8)

[زبان حالشان اين است كه] همانا شما را براى خشنودى خداى مى خورانيم، از شما پاداش و سپاسى نمى خواهيم، (9)

ما از پروردگارمان در روزى كه گرفته و دژم و سخت و سهمگين است مى ترسيم. (10)

پس خداى ايشان را از بدى و سختى آن روز نگاه دارد و ايشان را تازگى و شادمانى پيش آرد. (11)

و ايشان را به سبب آنكه شكيبايى كردند بهشت و پرنيان پاداش دهد. (12)

در آنجا بر تختها[ى آراسته] تكيه زنند، در آنجا نه [گرمى] آفتابى بينند و نه سرمايى. (13)

و سايه هاى [درختان] آن بر آنان نزديك باشد و ميوه هايش به آسانى رام گشته - در دسترس - است. (14)

و جامهايى از نقره و سبوهايى از آبگينه بر ايشان

مى گردانند، (15)

آبگينه هايى از سيم - سفيد و شفاف به صفاى آبگينه - كه [فراخور نوشندگان] به اندازه كرده باشند. (16)

و در آنجا جامى بنوشانندشان كه آميزه آن زنجبيل است. (17)

[از] چشمه اى در آنجا كه سلسبيل - روان و گوارا - نامند. (18)

و پسرانى جاودانى و پاينده برگردشان مى گردند - به خدمت - كه چون آنان را ببينى پندارى كه مرواريد پراكنده اند. (19)

و چون به آنجا بنگرى نعمتها بينى - كه در وصف نگنجد - و پادشاهيى بزرگ. (20)

بر بالايشان جامه هاى سبز از ديباى نازك و ستبر است، و با دستواره هاى سيمين زيور شده اند، و پروردگارشان شرابى پاكيزه بنوشاندشان. (21)

همانا اين براى شما پاداشى است و كوشش شما پذيرفته و سپاس داشته است. (22)

همانا ما قرآن را بر تو فرو فرستاديم، فرستادنى - به تدريج، سوره سوره و آيه آيه -. (23)

پس بر فرمان پروردگارت شكيبايى كن و از آنان هيچ گنه پيشه يا ناسپاسى را فرمان مبر. (24)

و نام پروردگارت را بامداد و شبانگاه ياد كن - در نماز و بيرون نماز -. (25)

و در پاسى از شب او را سجده آر - نماز بگزار - و شبى دراز او را به پاكى بستاى. (26)

همانا اينان اين [دنياى] شتابان و زودگذر را دوست مى دارند و روزى گران - يعنى رستاخيز - را پشت سرشان مى افكنند - فراموش مى كنند -. (27)

ما ايشان را آفريديم و آفرينش - يا بندهاى اندامهاى - آنان را استوار ساختيم، و هرگاه بخواهيم به جاى آنها مانندشان را بياوريم آوردنى - كه از آن ناتوان نيستيم -. (28)

همانا

اين - آيات قرآن يا اين سوره - يادآورى و پند است، پس هر كه خواهد به سوى پروردگار خويش راهى فرا گيرد. (29)

و شما نمى خواهيد مگر آنكه خداى بخواهد. همانا خداوند دانا و با حكمت است. (30)

هر كه را خواهد در مهر و بخشايش خويش درآرد، و ستم كاران را عذابى دردناك آماده ساخته است. (31)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

هر آينه بر انسان مدتي از زمان گذشت و او چيزي در خور ذكر نبود. (1)

ما آدمي را از نطفه اي آميخته بيافريده ايم، تا او را امتحان كنيم. و شنوا و بينايش ساخته ايم. (2)

راه را به او نشان داده ايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس. (3)

ما براي كافران زنجيرها و غلها و آتش افروخته آماده كرده ايم. (4)

نيكان از جامهايي مي نوشند كه آميخته به كافور است: (5)

چشمه اي كه بندگان خدا از آن مي نوشند و آن را به هر جاي كه خواهند روان مي سازند. (6)

به نذر وفا مي كنند و از روزي كه شر آن همه جا را گرفته است مي ترسند. (7)

و طعام را در حالي كه خود دوستش دارند به مسكين و يتيم و اسير مي خورانند: (8)

جز اين نيست كه شما را براي خدا اطعام مي كنيم و از شما نه پاداشي مي خواهيم نه سپاسي . (9)

ما از پروردگار خود مي ترسيم، در روزي كه آن روز عبوس و سخت و هولناك است. (10)

خدا ايشان را از شر آن روز نگه - داشت و آنان را طراوت و شادماني بخشيد. (11)

به پاداش

صبري كه كرده اند پاداششان را بهشت و حرير داد. (12)

در آنجا بر تختها تكيه زده اند نه هيچ آفتابي مي بينند و نه سرمايي . (13)

سايه هاي درختانش بر سرشان افتاده و ميوه هايش به فرمانشان باشد. (14)

كاسه هاي سيمين و كوزه هاي شراب ميانشان به گردش در مي آيد. (15)

كوزه هايي از سيم كه آنها را به اندازه پر كرده اند. (16)

در آنجا جامي بنوشانندشان كه آميخته با زنجبيل باشد، (17)

از چشمه اي كه آن را سلسبيل مي گويند. (18)

همواره پسراني به گردشان مي چرخند كه چون آنها را ببيني ، پنداري مرواريد پراكنده اند. (19)

چون بنگري ، هر چه بنگري نعمت فراوان است و فرمانروايي بزرگ. (20)

بر تنشان جامه هايي است از سندس سبز و استبرق. و به دستبندهايي از سيم زينت شده اند. و پروردگارشان از شرابي پاكيزه سيرابشان سازد. (21)

اين پاداش شماست و از كوششتان سپاسگزاري شده است. (22)

ما قرآن را بر تو نازل كرديم، نازل- كردني نيكو. (23)

در برابر فرمان پروردگارت صابر باش و از هيچ گناهكار يا ناسپاسي اطاعت مكن. (24)

و بامدادان و شامگاهان نام پروردگارت را بر زبان بياور. (25)

در پاره اي از شب سجده اش كن و در همه درازناي شب تسبيحش گوي . (26)

اينان اين دنياي زود گذر را دوست دارند و آن روز دشوار را پس پشت مي افكنند. (27)

ما آدميان را آفريديم و اعضا، و مفاصلشان را نيرومند گردانيديم و اگر خواهيم، به جاي آنها قومي همانندشان بياوريم. (28)

اين اندرزي است. پس هر كه خواهد، راهي

به سوي پروردگار خويش برگزيند. (29)

و شما جز آن نمي خواهيد كه خدا خواسته باشد، زيرا خدا دانا و حكيم است. (30)

هر كس را كه بخواهد مشمول رحمت خود سازد، و براي ستمكاران عذابي دردآور آماده كرده است. (31)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

آرى مدتى از روزگار بر انسان گذشت كه هنوز چيزى قابل ذكر نبود (1)

ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريده ايم و به آزمونش كشانده ايم، و او را شنوا و بينا ساخته ايم (2)

ما او را به راه آورده ايم، چه سپاسگزار باشد، چه ناسپاس (3)

ما براى كافران زنجيرها و بندها و آتش فروزان آماده ساخته ايم (4)

بى گمان نيكان از جامى كه آميزه آن كافور است، مى نوشند (5)

چشمه اى كه بندگان [درستكار] خداوند از آن مى آشامند و روان مى كنندش هرگونه بخواهند (6)

آنان به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه شرش دامنگستر است، بيم دارند (7)

و خوراك را با وجود دوست داشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام كنند (8)

[و در دل گويند] ما فقط براى خشنودى خداوند شما را اطعام مى كنيم، از شما نه پاداشى مى خواهيم، و نه سپاسى (9)

ما از پروردگارمان در روزى كه دژم و دشوار است، مى ترسيم (10)

سپس خداوند آنان را از شر آن روز در امان دارد و به ايشان تازگى و خرمى بنماياند (11)

و به آنان به خاطر شكيبى كه ورزيده اند بوستانى [بهشتى] و [جامه] ابريشم پاداش دهد (12)

در آنجا بر اورنگها تكيه زده، در آنجا نه [گرماى] خورشيدى بينند و نه سرماى سختى (13)

و سايه هاى آن به ايشان نزديك باشد، و ميوه هاى

آن در كمال دسترس پذيرى باشد (14)

و بر ايشان ظرفهايى سيمين و كوزه هايى كه آبگينه است مى گردانند (15)

آبگينه هايى از سيم كه آنها را به اندازه پيموده باشند (16)

و در آنجا به آنان جامى بنوشانند كه آميزه آن زنجبيل است (17)

از چشمه اى در آنجا كه سلسبيل ناميده مى شود (18)

و پسرانى جاويدان برگرد آنان گردند، كه چون بنگريشان، پنداريشان كه مرواريد پراكنده اند (19)

و چون آنجا را بنگرى، ناز و نعمت [فراوان] و ملك بيكران بينى (20)

بر بالاى آنان جامه هايى از ابريشم نازك سبز و ابريشم ستبر است، و به دستبندهاى سيمين آراسته اند، و پروردگارشان به آنان شرابى پاكيزه نوشاند (21)

اين پاداشى براى شماست و سعى شما مشكور است (22)

ما خود قرآن را بر تو چنانكه بايد و شايد فرو فرستاده ايم (23)

به انتظار حكم پروردگارت شكيبا باش و از آنان از هيچ گناهكار يا ناسپاسى اطاعت مكن (24)

و هر بامداد و شامگاهى نام پروردگارت را ياد كن (25)

و در بخشى از شب براى او [به نماز] سجده كن و در بخشى بلند از شب او را نيايش كن (26)

بى گمان اينان بهره [زودياب] دنيوى را دوست دارند و روزى سنگين را كه در پيش دارند، رها مى كنند (27)

ما آنان را آفريده ايم و پيوندشان را استوار داشته ايم، و چون خواهيم آنان را به همانندانشان جانشين مى سازيم (28)

اين پندآموزى است، پس هر كس كه خواهد راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد (29)

و [چنين چيزى] نخواهيد مگر آنكه خدا خواهد، بى گمان خداوند داناى فرزانه است (30)

هر كس را كه خواهد به جوار رحمت خويش

در آورد، و براى ستمكاران [مشرك] عذابى دردناك آماده ساخته است (31)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

آيا گذشت بر انسان گاهى از روزگار كه نبود چيزى يادآورده (1)

همانا ما آفريديم انسان را از چكّه آبى به هم آميخته كه مى آزموديمش پس گردانيديمش شنوائى بينا (2)

همانا رهبريش كرديم راه را يا سپاسگزار و يا ناسپاس (3)

همانا ما آماده ساختيم براى كافران زنجيرهائى و گندهائى و آتشى سوزان (4)

همانا نيكان مى آشامند از جامى كه آميزش آن است كافور (5)

چشمه اى كه نوشند از آن بندگان خدا بشكافندش شكافتنى (6)

پايدار مانند بر نذر و ترسند روزى را كه بدى آن است پرزنان (7)

و خورانند خوراك را با دوست داشتنش به بينوائى و يتيمى و برده اى (8)

جز اين نيست كه مى خورانيم شما را براى روى خدا نخواهيم از شما پاداشى و نه سپاسى (9)

همانا ترسيم از پروردگار خويش روزى را دژم خوى آشفته روى (10)

پس نگهداشتشان خدا از بدى آن روز و بديشان ارزانى داشت خرّمى و شادمانى (11)

و پاداششان داد بدانچه شكيبا شدند بهشتى و حريرى (12)

تكيه كنانند در آن بر بالينها نبينند در آن آفتابى و نه سرمائى (13)

و نزديك است بديشان سايه هايش و رام گرديدند ميوه هايش رام شدنى (14)

و گردش داده شود بر ايشان جامهائى از سيم و پياله ها (صراحى هائى) كه باشند آبگينه هائى (15)

آبگينه هائى از سيم كه پرداختندش پرداختنى (16)

و نوشانيده شوند در آن جامى كه باشد آميزش آن زنجبيل (17)

چشمه اى در آن كه ناميده شود سلسبيل (18)

و گردش كنند بر ايشان پسرانى جاودانى گاهى كه بنگريشان پنداريشان مرواريدهاى پوشيده (19)

و گاهى

كه بنگرى آنجا بينى نعمتهائى و پادشاهى بزرگ (20)

بر ايشان (فراز ايشان) است جامه هاى سُندس سبزى و استبرقى و زيب داده شدند با دست بندهائى از سيم و نوشانيدشان پروردگارشان نوشابه پاك كننده (21)

همانا اين است شما را پاداشى و بوده است كوشش شما سپاسگزارده (22)

همانا ما فرستاديم بر تو قرآن را فرستادنى (23)

پس شكيبا شو براى حكم پروردگار خويش و فرمانبردارى نكن از ايشان گنهكارى را يا ناسپاسى (24)

و ببر نام پروردگارت را بامدادان و شب هنگام (25)

و از شب پس سجده كن برايش و تسبيحش گوى شبى دراز (26)

همانا اينان دوست دارند شتابان را و بگذارند پشت سر خويش روزى سنگين را (27)

ما آفريديمشان و استوار ساختيم آفرينش ايشان را و هر گاه خواهيم تبديل كنيم بمانندگان ايشان تبديلى (28)

همانا اين است يادآوريى تا هر كه خواهد برگيرد بسوى پروردگار خويش راهى را (29)

و نخواهيد جز آنكه خواهد خدا همانا بوده است خدا دانشمند حكيم (30)

درآرد هر كه را خواهد به رحمت خويش و ستمگران را آماده ساخت براى ايشان عذابى دردناك (31)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Has there been for man a period of time when he was not anything worthy of mention?

2 Indeed We created man from the drop of a mixed fluid so that We may test him. So We made him endowed with hearing and sight.

3 Indeed We have guided him to the way, be he grateful or ungrateful.

4 Indeed We have prepared for the faithless chains, iron collars, and a blaze.

5 Indeed the pious will drink from a cup seasoned with Kafur,

6 a spring where the servants of Allah drink, which they make to gush forth as they please.

7 They fulfill their vows and fear a day whose ill will be widespread.

8 They give food, for the love of Him, to the needy, the orphan and the prisoner,

9 [saying,] ‘We feed you only for the sake of Allah. We do not want any reward from you nor any thanks.

10 Indeed we fear from our Lord a day, frowning and fateful.’

11 So Allah saved them from the ills of that day, and granted them freshness and joy.

12 And He rewarded them for their patience with a garden and [garments of] silk,

13 reclining therein on couches. They will find in it neither any [scorching] sun, nor any [biting] cold.

14 Its shades will be close over them and its clusters [of fruits] will be hanging low.

15 They will be served around with vessels of silver and goblets of crystal

16 —crystal of silver— [from] which they dispense in a precise measure.

17 They will be served therein with a cup of a drink seasoned with Zanjabeel,

18 a spring in it, named Salsabeel.

19 They will be waited upon by immortal youths, whom, when you see them, you will suppose them to be scattered pearls.

20 As you look, you will see there bliss and a great kingdom.

21 Upon them will be cloaks of green silk and

brocade and they will be adorned with bracelets of silver. Their Lord will give them to drink a pure drink.

22 [They will be told]: ‘This is indeed your reward, and your endeavour has been well-appreciated.’

23 Indeed We have sent down to you the Qur’an in a gradual descent.

24 So submit patiently to the judgement of your Lord, and do not obey any sinner or ingrate among them,

25 and celebrate the Name of your Lord morning and evening,

26 and worship Him for a watch of the night and glorify Him the night long.

27 Indeed they love this transitory life, and disregard a weighty day ahead of them.

28 We created them and made their joints firm, and whenever We like We will replace them with others like them.

29 This is indeed a reminder. So let anyone who wishes take the way toward his Lord.

30 But you do not wish unless it is wished by Allah. Indeed Allah is all-knowing, all-wise.

31 He admits whomever He wishes into His mercy, and as for the wrongdoers, He has prepared for them a painful punishment.

ترجمه انگليسي شاكر

There surely came over man a period of time when he was a thing not worth mentioning. (1)

Surely We have created man from a small life-germ uniting (itself): We mean to try him, so We have made him hearing, seeing. (2)

Surely We have shown him the way: he may be thankful or unthankful. (3)

Surely We have prepared for the unbelievers chains and shackles

and a burning fire. (4)

Surely the righteous shall drink of a cup the admixture of which is camphor (5)

A fountain from which the servants of Allah shall drink; they make it to flow a (goodly) flowing forth. (6)

They fulfill vows and fear a day the evil of which shall be spreading far and wide. (7)

And they give food out of love for Him to the poor and the orphan and the captive: (8)

We only feed you for Allah's sake; we desire from you neither reward nor thanks: (9)

Surely we fear from our Lord a stern, distressful day. (10)

Therefore Allah win guard them from the evil of that day and cause them to meet with ease and happiness; (11)

And reward them, because they were patient, with garden and silk, (12)

Reclining therein on raised couches, they shall find therein neither (the severe heat of) the sun nor intense cold. (13)

And close down upon them (shall be) its shadows, and its fruits shall be made near (to them), being easy to reach. (14)

And there shall be made to go round about them vessels of silver and goblets which are of glass, (15)

(Transparent as) glass, made of silver; they have measured them according to a measure. (16)

And they shall be made to drink therein a cup the admixture of which shall be ginger, (17)

(Of) a fountain therein which is named Salsabil. (18)

And round about them shall go youths never altering in age; when you

see them you will think them to be scattered pearls. (19)

And when you see there, you shall see blessings and a great kingdom. (20)

Upon them shall be garments of fine green silk and thick silk interwoven with gold, and they shall be adorned with bracelets of silver, and their Lord shall make them drink a pure drink. (21)

Surely this is a reward for you, and your striving shall be recompensed. (22)

Surely We Ourselves have revealed the Quran to you revealing (it) in portions. (23)

Therefore wait patiently for the command of your Lord, and obey not from among them a sinner or an ungrateful one. (24)

And glorify the name of your Lord morning and evening. (25)

And during part of the night adore Him, and give glory to Him (a) long (part of the) night. (26)

Surely these love the transitory and neglect a grievous day before them. (27)

We created them and made firm their make, and when We please We will bring in their place the likes of them by a change. (28)

Surely this is a reminder, so whoever pleases takes to his Lord a way. (29)

And you do not please except that Allah please, surely Allah is Knowing, Wise; (30)

He makes whom He pleases to enter into His mercy; and (as for) the unjust, He has prepared for them a painful chastisement. (31)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Has a period in [this] age not come over (every) man

when he was nothing worth mentioning?

(2) We have created man from a drop of semen [forming] cells so We might test him; thus We made him alert, observant.

(3) We have guided him along the [right] path, whether he is thankful or thankless .

(4) We have prepared chains, shackles and a Blaze for disbelievers!

(5) The virtuous will drink from a cup which will be mixed with camphor,

(6) a freely gushing spring where God's servants will drink.

(7) They [always] keep their word, and fear a day whose evil tends to spread around.

(8) They offer food to the needy, the orphan and the captive out of love for Him:

(9) "We are only feeding you for God's sake. We want no reward from you nor any thanks.

(10) We fear a gloomy, dismal day from our Lord."

(11) God will shield them from that day's evil, and procure them splendor and happiness.

(12) Their compensation for being patient will be a garden and silk [clothing],

(13) relaxing on couches there where they will see neither sun nor any frost.

(14) Close over them will hang its awnings, while its clusters of fruit will droop low.

(15) Silver pitchers will be passed around them, and glasses made from crystal,

(16) crystal [set] with silver, which they will measure out just as they please,

(17) and be allowed to drink from them a cup flavored with ginger,

(18) [from] a spring there that is called Nectar.

(19) Immortal youths will stroll around them;

whenever you see them, you will reckon they are scattered pearls.

(20) Wherever you look, you will see bliss and vast control.

(21) They will wear clothing made from green brocade and cloth of gold, and will be dressed up with silver bracelets, while their Lord will offer them a pure drink:

(22) "This is your reward, for your effort has been appreciated."

(23) It is We Who have sent the Qur'an down to you as a revelation

(24) so be patient concerning your Lord's decision and do not obey any wicked or ungrateful person among them.

(25) Remember your Lord's name both in the early morning and late afternoon,

(26) and during the night; bow down on your knees before Him and glorify Him all night long.

(27) Those people love a fleeting show, and leave a heavy day behind them.

(28) We too have created them and strengthened their sinews. Whenever We wish, We will replace them with others like them in exchange.

(29) This is merely a Reminder; anyone who wishes, may adopt a way to [meet] his Lord .

(30) Anything you (all) wish is only if God so wishes too; God is Aware, Wise!

(31) He will admit anyone He wishes into His mercy, while He has prepared painful torment for wrongdoers.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Has there come on man a while of time when he was a thing unremembered? (1)

We created man of a sperm-drop, a mingling, trying him; and We made

himhearing, seeing. (2)

Surely We guided him upon the way whether he be thankful or unthankful. (3)

Surely We have prepared for the unbelievers chains, fetters, and a Blaze. (4)

Surely the pious shall drink of a cup whose mixture is camphor, (5)

a fountain whereat drink the servants of God, making it to gush forthplenteously. (6)

They fulfil their wows, and fear a day whose evil is upon the wing; (7)

they give food, for the love of Him, to the needy, the orphan, the captive: (8)

`We feed you only for the Face of God; we desire no recompense from you, nothankfulness; (9)

for we fear from our Lord a frowning day, inauspicious.' (10)

So God has guarded them from the evil of that day, and has procured themradiancy and gladness, (11)

and recompensed them for their patience with a Garden, and silk; (12)

therein they shall recline upon couches, therein they shall see neither sunnor bitter cold; (13)

near them shall be its shades, and its clusters hung meekly down, (14)

and there shall be passed around them vessels of silver, and goblets ofcrystal, (15)

crystal of silver that they have measured very exactly. (16)

And therein they shall be given to drink a cup whose mixture is ginger, (17)

therein a fountain whose name is called Salsabil. (18)

Immortal youths shall go about them; when thou seest them, thou supposestthem scattered pearls, (19)

when thou seest them then thou seest bliss and a great kingdom. (20)

Upon them shall be green

garments of silk and brocade; they are adorned withbracelets of silver, and their Lord shall give them to drink a pure draught. (21)

`Behold, this is a recompense for you, and your striving is thanked.' (22)

Surely We have sent down the Koran on thee, a sending down; (23)

so be thou patient under the judgment of thy Lord, and obey not one of them,sinner or unbeliever. (24)

And remember the Name of thy Lord at dawn and in the evening (25)

and part of the night; bow down before Him and magnify Him through the longnight. (26)

Surely these men love the hasty world, and leave be behind them a heavy day. (27)

We created them, and We strengthened their joints; and, when We will, We shallexchange their likes. (28)

Surely this is a Reminder; so he who will, takes unto his Lord a way. (29)

But you will not unless God wills; surely God is ever All-knowing,All-wise. (30)

For He admits into His mercy whomsoever He will; as for the evildoers, He hasprepared for them a painful chastisement. (31)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Hath there come Upon man (ever) any period of time in which he was a thing unremembered? (1)

Lo! We create man from a drop of thickened fluid to test him; so We make him hearing, knowing. (2)

Lo! We have shown him the way, whether he be grateful or disbelieving. (3)

Lo! We have prepared for disbelievers manacles and carcans and a raging fire.

(4)

Lo! the righteous shall drink of a cup whereof the mixture is of water of Kafur, (5)

A spring wherefrom the slaves of Allah drink, making it gush forth abundantly, (6)

Because they perform the vow and fear a day whereof the evil is wide spreading, (7)

And feed with food the needy wretch, the orphan and the prisoner, for love of Him, (8)

(Saying): We feed you, for the sake of Allah only. We wish for no reward nor thanks from you; (9)

Lo! we fear from our Lord a day of frowning and of fate. (10)

Therefor Allah hath warded from them the evil of that day, and hath made them find brightness and joy; (11)

And hath awarded them for all that they endured, a Garden and silk attire; (12)

Reclining therein upon couches, they will find there neither (heat of) a sun nor bitter cold. (13)

The shade thereof is close upon them and the clustered fruits thereof bow down. (14)

Goblets of silver are brought round for them, and beakers (as) of glass (15)

(Bright as) glass but (made) of silver, which they (themselves) have measured to the measure (of their deeds). (16)

There are they watered with a cup whereof the mixture is of Zanjabil, (17)

The water of a spring therein, named Salsabil. (18)

There serve them youths of everlasting youth, whom, when thou seest, thou wouldst take for scattered pearls. (19)

When thou seest, thou wilt see there bliss and high estate. (20)

Their raiment will

be fine green silk and gold embroidery. Bracelets of silver will they wear. Their Lord will slake their thirst with a pure drink. (21)

(And it will be said unto them): Lo! this is a reward for you. Your endeavor (upon earth) hath found acceptance. (22)

Lo! We, even We, have revealed unto thee the Quran, a revelation; (23)

So submit patiently to thy Lord's command, and obey not of them any guilty one or disbeliever. (24)

Remember the name of thy Lord at morn and evening. (25)

And worship Him (a portion) of the night. And glorify Him through the livelong night. (26)

Lo! these love fleeting life, and put behind them (the remembrance of) a grievous day. (27)

We, even We, created them, and strengthened thee frame. And when We will, We can replace them, bringing others like them in their stead. (28)

Lo! this is an Admonishment, that whosoever will may choose a way unto his Lord. (29)

Yet ye will not, unless Allah willeth. Lo! Allah is Knower, Wise. (30)

He maketh whom He will to enter His mercy, and for evil doers hath prepared a painful doom. (31)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Has there not been over Man a long period of Time when he was nothing (not even) mentioned? (1)

Verily We created Man from a drop of mingled sperm in order to try him: so We gave him (the gifts) of Hearing and Sight. (2)

We showed him the Way: whether he be

grateful or ungrateful (rests on his will). (3)

For the Rejecters We have prepared Chains Yokes and a Blazing Fire. (4)

As to the Righteous they shall drink of a Cup (of Wine) mixed with Kafur (5)

A Fountain where the Devotees of Allah do drink making it flow in unstinted abundance. (6)

They perform (their) vows and they fear a Day whose evil flies far and wide. (7)

And they feed for the love of Allah the indigent the orphan and the captive (8)

(Saying) "We feed you for the sake of Allah alone: No reward do we desire from you nor thanks. (9)

"We only fear a Day of distressful Wrath from the side of our Lord." (10)

But Allah will deliver them from the evil of that Day and will shed over them a light of Beauty and a (blissful) Joy. (11)

And because they were patient and constant He will reward them with a Garden and (garments of) silk. (12)

Reclining in the (Garden) on raised thrones they will see there neither the suns (excessive heat) nor (the moons) excessive cold. (13)

And the shades of the (Garden) will come low over them and the bunches (of fruit) there will hang low in humility. (14)

And amongst them will be passed round vessels of silver and goblets of crystal (15)

Crystal-clear made of silver: they will determine the measure thereof (according to their wishes). (16)

And they will be given to drink there of a Cup (of Wine) mixed with Zanjabil

(17)

A fountain there called Salsabil. (18)

And round about them will (serve) youths of perpetual (freshness): if thou seest them thou wouldst think them scattered Pearls. (19)

And when thou lookest it is there thou wilt see a Bliss and a Realm Magnificent. (20)

Upon them will be green Garments of fine silk and heavy brocade and they will be adorned with Bracelets of silver; and their Lord will give to them to drink of a Wine Pure and Holy. (21)

"Verily this is a Reward for you and your Endeavor is accepted and recognized." (22)

It is We Who have sent down the Quran to thee by stages. (23)

Therefore be patient with constancy to the Command of thy Lord and hearken not to the sinner or the ingrate among them. (24)

And celebrate the name of thy Lord morning and evening (25)

And part of the night prostrate thyself to Him; and glorify Him a long night through. (26)

As to these they love the fleeting life and put away behind them a Day (that will be) hard. (27)

It is We Who created them and We have made their joints strong; but when We will We can substitute the like of them by a complete change. (28)

This is an admonition: whosoever will let him take a (straight) Path to his Lord. (29)

But ye will not except as Allah wills; for Allah is full of Knowledge and Wisdom. (30)

He will admit to His Mercy Whom He will; but the

wrongdoers for them has He prepared a grievous Penalty. (31)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. S'est-il écoulé pour l'homme un laps de temps durant lequel il n'était même pas une chose mentionnable?

2. En effet, Nous avons créé l'homme d'une goutte de sperme mélangé [aux composantes diverses] pour le mettre à l'épreuve. [C'est pourquoi] Nous l'avons fait entendant et voyant.

3. Nous l'avons guidé dans le chemin, - qu'il soit reconnaissant ou ingrat -

4. Nous avons préparé pour les infidèles des chaînes, des carcans et une fournaise ardente.

5. Les vertueux boiront d'une coupe dont le mélange sera de camphre,

6. d'une source de laquelle boiront les serviteurs d'Allah et ils la feront jaillir en abondance..

7. Ils accomplissent leurs voeux et ils redoutent un jour dont le mal s'étendra partout.

8. et offrent la nourriture, malgré son amour, au pauvre, à l'orphelin et au prisonnier,

9. (disant): ‹C'est pour le visage d'Allah que nous vous nourrissons: nous ne voulons de vous ni récompense ni gratitude.

10. Nous redoutons, de notre Seigneur, un jour terrible et catastrophique›.

11. Allah les protégera donc du mal de ce jour-là, et leur fera rencontrer la splendeur et la joie,

12. et les rétribuera pour ce qu'ils auront enduré, en leur donnant le Paradis et des [vêtements] de soie,

13. ils y seront accoudés sur des divans, n'y voyant ni soleil ni froid glacial.

14. Ses ombrages les couvriront de près, et ses fruits inclinés bien-bas [à portée de leurs mains].

15. Et

l'on fera circuler parmi eux des récipients d'argent et des coupes cristallines,

16. en cristal d'argent, dont le contenu a été savamment dosé.

17. Et là, ils seront abreuvés d'une coupe dont le mélange sera de gingembre,

18. puisé là-dedans à une source qui s'appelle Salsabil.

19. Et parmi eux, circuleront des garçons éternellement jeunes. Quand tu les verras, tu les prendras pour des perles éparpillées.

20. Et quand tu regarderas là-bas, tu verras un délice et un vaste royaume.

21. Ils porteront des vêtements verts de satin et de brocart. Et ils seront parés de bracelets d'argent. Et leur Seigneur les abreuvera d'une boisson très pure.

22. Cela sera pour vous une récompense, et votre effort sera reconnu.

23. En vérité c'est Nous qui avons fait descendre sur toi le Coran graduellement.

24. Endure donc ce que ton Seigneur a décrété, et n'obéis ni au pécheur, parmi eux, ni au grand mécréant.

25. Et invoque le nom de ton Seigneur, matin et après-midi;

26. et prosterne-toi devant Lui une partie de la nuit; et glorifie Le de longues [heures] pendant la nuit.

27. Ces gens-là aiment [la vie] éphémère (la vie sur terre) et laissent derrière eux un jour bien lourd [le jour du Jugement].

28. C'est Nous qui les avons créés et avons fortifié leur constitution. Quand Nous voulons, cependant, Nous les remplaçons [facilement] par leurs semblables.

29. Ceci est un rappel. Que celui qui veut prenne donc le chemin vers son Seigneur!

30. Cependant, vous ne saurez vouloir, à moins qu'Allah veuille.

Et Allah est Omniscient et Sage.

31. Il fait entrer qui Il veut dans Sa miséricorde. Et quant aux injustes, Il leur a préparé un châtiment douloureux.

ترجمه اسپانيايي

1. ¿Ha pasado el hombre por un período de tiempo en que no era nada digno de mención?

2. Hemos creado al hombre de una gota, de ingredientes, para ponerle a prueba. Le hemos dado el oído, la vista.

3. Agradecido o desagradecido, le hemos dirigido por el Camino.

4. Para los infieles hemos preparado cadenas, argollas y fuego de gehena.

5. Los justos beberán de copas de una mezcla alcanforada.

6. de una fuente de la que beberán los siervos de Alá y que harán manar en abundancia.

7. Fueron fieles a sus promesas y temieron un día cuyo mal será de alcance universal.

8. Por mucho amor que tuvieran al alimento, se lo daban al pobre, al huérfano y al cautivo:

9. «Os damos de comer sólo por agradar a Alá. No queremos de vosotros retribución ni gratitud.

10. Tememos, de nuestro Señor, un día terrible, calamitoso».

11. Alá les preservará del mal de ese día y les llenará de esplendor y alegría.

12. Les retribuira, por haber tenido paciencia, con un Jardín y con vestiduras de seda.

13. Reclinados allí en sofás, estarán resguardados allí del calor y del frío excesivo.

14. Cerca de ellos, les cubrirán sus sombras; sus frutos podrán ser cogidos muy fácilmente.

15. Se harán circular entre ellos vasijasa de plata y copas de cristal,

16. de un cristal de plata,

de medidas determinadas.

17. Allí se les servirá una copa que contendrá una mezcla de jengibre,

18. tomada de una fuente de allí, que se llama Salsabil.

19. Y circularán entre ellos criados jóvenes de eterna juventud. Viéndoles, se les creería perlas desparramadas.

20. Cuando se mira allá, no se ve sino delicia y suntuosidad.

21. Vestirán de verde satén y de brocado y llevarán brazaletes de plata. Su Señor les servirá una bebida pura.

22. «Esto se os ha dado como retribución. Vuestro esfuerzo ha sido agradecido».

23. Somos Nosotros Quienes te llemos revelado el Corán de hecho.

24. Espera, pues, paciente, la decisión f de tu Señor y no obedezcas a quien de ellos sea pecador o desagradecido.

25. ¡Y menciona el nombre de tu Señor mañana y tarde!

26. ¡Por la noche, prostérnate ante Él! ¡Glorifícale largamente por la noche!

27. Éstos aman la vida fugaz y descuidan un día grave.

28. Nosotros los hemos creado y hemos fortalecido su constitución. Si quisiéramos, podríamos sustituirlos por otros semejantes.

29. Esto es un Recuerdo. El que quiera ¡que emprenda camino hacia su Señor!

30. Pero vosotros no lo querréis, a menos que Alá quiera. Alá es omnisciente, sabio.

31. lntroduce en Su misericordia a quien Él quiere. Pero a los impíos les ha preparado un castigo doloroso.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Wahrlich, es kam über den Menschen eine Zeit, da er nichts Nennenswertes war.

2. Wir erschufen den Menschen aus einem Mischtropfen, auf daك Wir ihn prüfen mِchten; dann

gaben Wir ihm Gehِr und Gesicht.

3. Wir haben ihm den Weg gezeigt, ob er nun dankbar oder undankbar sei.

4. Wahrlich, Wir haben für die Unglنubigen Ketten, eiserne Nackenfesseln und ein flammendes Feuer bereitet.

5. Die Gerechten aber trinken aus einem Becher, dem Kampfer beigemischt ist -

6. Eine Quelle, von der die Diener Allahs trinken. und die sie hervorsprudeln lassen in reichlichem Sprudel.

7. Sie vollbringen das Gelübde, und sie fürchten einen Tag, dessen _bel sich weithin ausbreitet.

8. Und sie geben Speise, aus Liebe zu Ihm, dem Armen, der Waise und dem Gefangenen,

9. (Indem sie sprechen :) «Wir speisen euch nur um Allahs willen. Wir begehren von euch weder Lohn noch Dank.

10. Wir fürchten von unserem Herrn einen Tag des Finsterblickens und des Unheils.»

11. Drum wird Allah sie vor dem _bel jenes Tags bewahren und ihnen Freude und Glück bescheren.

12. Und Er wird sie für ihre Standhaftigkeit belohnen mit einem Garten und seidnen (Gewنndern),

13. Darin auf erhِhten Sitzen lehnend, werden sie dort weder Gluthitze noch Eiseskنlte erfahren.

14. Und seine Schatten werden dicht über ihnen sein, und seine gebüschelten Früchte werden leicht erreichbar gemacht.

15. Und Trinkgefنكe aus Silber werden unter ihnen kreisen, und Pokale von Glas,

16. (Durchsichtig wie) Glas, doch aus Silber, und sie werden ihren Umfang bemessen nach dem Maك.

17. Und es wird ihnen dort ein Becher zu trinken gereicht werden, dem Ingwer beigemischt ist -

18. Eine Quelle darinnen, Salsabيl geheiكen.

19. Und es werden ihnen dort Jünglinge aufwarten, die kein Alter

berührt. Wenn du sie siehst, du hنltst sie für Perlen, verstreute;

20. Und wenn du dort in irgendeine Richtung schauest, so wirst du Glückseligkeit und ein groكes Reich erblicken.

21. An ihnen werden Gewنnder sein von feiner, grüner Seide und schwerem Brokat. Sie werden mit silbernen Spangen geschmückt sein. Und ihr Herr wird sie mit einem reinen Trank laben.

22. «Das ist euer Lohn, und euer Bemühen ist angenommen worden.»

23. Wahrlich, Wir Selbst haben dir den Koran stückweise offenbart.

24. So warte geduldig auf den Befehl deines Herrn und gehorche keinem, der ein Sünder oder ein Unglنubiger unter ihnen ist.

25. Und gedenke des Namens deines Herrn am Morgen und am Abend.

26. Und wنhrend der Nacht wirf dich nieder vor Ihm und preise Seine Herrlichkeit einen langen Teil der Nacht hindurch.

27. Fürwahr, diese lieben das Gegenwنrtige und setzen den unvermeidlichen Tag hintan.

28. Wir haben sie erschaffen und stark gemacht ihre Beschaffenheit; und wenn Wir wollen, Wir kِnnen andere ihresgleichen an ihre Stelle setzen.

29. Wahrlich, dies ist eine Ermahnung. So mِge, wer da will, einen Weg zu seinem Herrn nehmen.

30. Und ihr wollt, weil Allah will. Wahrlich, Allah ist allwissend, allweise.

31. Er lنكt, wen Er will, in Seine Barmherzigkeit eingehen, und für die Frevler hat Er qualvolle Strafe bereitet.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. E' forse trascorso un lasso di tempo in cui l'uomo non sia stato una creatura degna di menzione ?

2. Invero creammo l'uomo, per metterlo alla prova, da una goccia di

sperma eterogenea e abbiamo fatto sì che sentisse e vedesse

3. e gli abbiamo indicato la Retta Via, sia esso riconoscente o ingrato.

4. In verità abbiamo preparato per i miscredenti catene, gioghi e la Fiamma.

5. In verità i giusti berranno da una coppa in cui è un miscuglio di [acqua e di] Kafûr ,

6. [attinta da una] fonte da cui berranno i servi di Allah, che la faranno fluire con abbondanza,

7. coloro che assolvono ai loro voti e temono il giorno il cui male si propagherà ovunque,

8. [loro] che, nonostante il loro bisogno , nutrono il povero, l'orfano e il prigioniero;

9. [e interiormente affermano:] « E' solo per il volto di Allah, che vi nutriamo; non ci aspettiamo da voi né ricompensa, né gratitudine.

10. Invero noi temiamo un Giorno terribile e catastrofico da parte del nostro Signore».

11. Allah li preserverà dal male di quel Giorno e verserà su di loro splendore e gioia,

12. li compenserà del loro perseverare con il Giardino e la seta .

13. Adagiati su alti divani, non dovranno subire né il sole, né il freddo pungente.

14. Le sue ombre li copriranno e i suoi frutti penderanno a portata di mano.

15. Verranno serviti da un vassoio d'argento e coppe di cristallo,

16. di cristallo e d'argento, convenientemente riempite.

17. E berranno colà, da una coppa contenente una mistura di zenzero,

18. [attinta] da una fonte di quel luogo chiamata Salsabîl .

19. Saranno serviti da fanciulli di eterna giovinezza: vedendoli, ti

sembreranno perle sparse.

20. Quando lo vedrai, vedrai delizia e un vasto regno.

21. Indosseranno abiti verdi di seta finissima e broccato. Saranno ornati con bracciali d'argento e il loro Signore darà loro una bevanda purissima.

22. In verità questo vi sarà concesso in ricompensa e il vostro sforzo sarà riconosciuto.

23. In verità siamo stati Noi a far scendere gradualmente il Corano su di te.

24. Sii paziente [nell'attesa] del Decreto del tuo Signore e non obbedire al peccatore e all'ingrato dei loro.

25. Menziona il Nome del tuo Signore, al mattino e alla sera,

26. e durante la notte prosternati a Lui e glorificaLo a lungo nella notte.

27. Coloro che amano l'effimero trascurano un Giorno grave .

28. Siamo stati Noi a crearli e a consolidare le loro giunture. Se volessimo, li sostituiremmo con altri loro simili.

29. In verità questo è un Monito. Chi vuole, intraprenda dunque la via che conduce al suo Signore.

30. Ma voi lo vorrete solo se Allah lo vuole . Allah è sapiente e saggio.

31. Introduce chi vuole nella Sua misericordia, mentre per gli ingiusti ha preparato un doloroso castigo.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Разве прошел над человеком срок времени, когда он не был вещью поминаемой.

2. Мы ведь создали человека из капли, смеси, испытывая его, и сделали его слышащим, видящим.

3. Мы ведь повели его по пути либо благодарным, либо неверным.

4. Мы ведь приготовили для неверных цепи, узы и огонь.

5. Ведь праведники пьют из сосуда, смесь в котором с кафуром,

6. с источником, откуда пьют рабы божии, заставляя литься его течением.

7. Они исполняют обеты и боятся дня, зло которого разлетается.

8. Они кормят едой, несмотря на любовь к ней, бедняка, сироту и пленника:

9. "Мы ведь кормим вас ради лика божия; не желаем от вас ни воздаяния, ни благодарности!

10. Мы ведь боимся от нашего Господа дня мрачного, грозного".

11. И Аллах избавил их от зла этого дня и дал встретить им блеск и радость.

12. И вознаградил их за то, что они вытерпели, садом и шелком.

13. Лежа там на седалищах, не увидят они там солнца и мороза.

14. Близка над ними тень их, и снижены плоды их низко.

15. И будут обходить их с сосудами из серебра и кубками хрусталя -

16. хрусталя серебряного, который размеряли они мерой.

17. Будут поить там чашей, смесь в которой с инбирем -

18. источником там, который называется салсабилем.

19. И обходят их отроки вечные, - когда увидишь их, сочтешь за рассыпанный жемчуг.

20. И когда увидишь, там увидишь благодать и великую власть.

21. На них одеяния зеленые из сундуса и парчи, (и украшены они ожерельями из серебра), и напоил их Господь их напитком чистым.

22. Поистине, это для вас награда, и усердие ваше отблагодарено!

23. Поистине, Мы низвели тебе Коран ниспосланием.

24. Терпи же до решения Господа твоего и не повинуйся из них грешнику или неверному!

25. И поминай имя Господа твоего утром, и вечером,

26. и ночью; поклоняйся Ему и восхваляй Его долгой ночью!

27. Ведь эти любят проходящую и оставляют за собой день

тяжелый.

28. Мы сотворили их и укрепили их целость, а если пожелаем, заменим подобными им.

29. Это - поистине, напоминание, и кто пожелает, избирает к своему Господу путь.

30. Но не пожелаете вы, если не пожелает Аллах, - поистине, Аллах - Мудрый, Знающий!

31. Вводит Он, кого пожелает, в Свою милость, а обидчикам приготовил Он наказание мучительное.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Gerçekten de insana, zamânn bir çaً gelmi ti ki anlr bir ey bile deًildi insan.

2- قüphe yok ki biz insan, bir katre sudan, erkeklik suyuyla kadnlk suyunun rahîmde birle mesinden yarattk snamak için, derken onu, duyar, gِrür bir hâle getirdik.

3- فster ükretsin, ister nankِr olsun, gerçekten de biz ona doًru yolu gِsterdik.

4- قüphe yok ki kâfirlere zincirleri, boyunduruklar ve yakp kavuran cehennemi hazrladk.

5- فtâat eden ve iyilikte bulunanlar, üphe yok ki kâselerle araplar içerler ki kâfûr rmaًnn suyu da kar trlm tr bu araba.

6- Allah'n has kullarnn içtiًi bu arap, bir kaynaktan çkar ki onlar, diledikleri gibi, diledikleri yerlerde, onu aktp f krtrlar.

7- Adaklarn yerine getirir onlar ve erri, her yan saran, kaplayan günden korkarlar.

8- Ve ona ihtiyaçlar olduًu halde yemeklerini yoksula ve yetime ve tutsaًa verirler, onlar doyururlar.

9- Sizi, ancak Allah rzâs için doyurmadayz ve sizden istemeyiz ne bir kar lk, ne bir ükür.

10- قüphe yok ki biz, suratlar astran, azâb pek iddetli olan gün, Rabbimizden korkarz.

11- Derken Allah da korumu tur onlar, bugünün errinden ve yüzlerine bir parlaklk, gِnüllerine bir sevinçtir, vermi tir.

12- Ve sabretmelerine kar lk da mükâfatlar, cennettir ve ipeklilerdir.

13- Yaslanrlar orada tahtlara, orada ne

güne gِrürler, ne zemheri.

14- Aًaçlarn gِlgeleri, yakndr onlara ve meyveleri, adamakll râm olmu tur onlara.

15- Ve sunulur onlara gümü kadehler ve srça saًraklar.

16- ضylesine srça ki incecik gümü ten ve hepsini de içecekleri miktara, susuzluklarna gِre ِlçmü lerdir âdetâ.

17- Ve bir kadehle susuzluklar giderilir ki içindeki aRaba zencefil kar trlm tr.

18- Orada bulunan ve arl arl akan, her yana giden, boًazdan kayan selsebîl kaynaًndan.

19- Etraflarnda, ِlümsüz delikanllar dola r, onlar gِrünce sanrsn ki saçlm incilerdir.

20- Ne yana baksan nîmetler gِrürsün, ne yana baksan, pek büyük ve zevalsiz bir saltanat ve devletler.

21- _stlerinde, ipincecik ye il ve ipek elbiseler, kaln ipekten dokunmu libaslar vardr ve gümü bilezikler taknrlar ve Rableri, onlar tertemiz bir arapla suvarr.

22- قüphe yok ki bu, size bir mükâfattr ve çal manz, makbûldür.

23- قüphe yok ki biz indirdik Kur'ân' sana âyet-âyet ve zaman-zaman.

24- Artk sabret Rabbinin hükmüne ve uyma, onlardan suçlu, yahut nankِr olana.

25- Ve an Rabbinin adn sabah ve ak am.

26- Ve geceleyin de secde et artk ona ve tenzîh et uzun gecelerde onu.

27- قüphe yok ki bunlar çabucak gelip-geçeni severler de o aًr günü artlarna atar, brakr-giderler.

28- Biz yarattk onlar ve kuvvetlendirdik yaratl larn ve dilersek onlar deًi tiririz de yerlerine, onlara benzer ba kalarn getiririz.

29- قüphe yok ki bu, bir ًِüttür, artk kim dilerse Rabbine doًru, bir yol tutar.

30- Ve Allah dilemedikçe onlar, dileyemezler; üphe yok ki Allah, her eyi bilir, hüküm ve hikmet sâhibidir.

31- Dilediًini rahmetine alr; ve zâlimlere gelince: Elemli bir azap hazrlam tr onlara.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. İnsanın elə

bir dövrü olub keçmişdir ki, o, xatırlanmağa layiq bir şey olmamışdır! (Yaxud insanın elə bir dövrü olub keçmişdir ki, o həmin dövrdə xatırlanası bir şey olmasın?! Əlbəttə, olmuşdur. İnsan əvvəlcə mövcud deyildi. Sonra o, yə'ni ulu babamız Adəm torpaqdan və sudan yoğrulub insan şəklinə salınmış, ona ruh verilmiş və o, həyat sürməyə başlamışdır. İnsanın nə üçün yaradıldığını əvvəlcə nə göy əhli, nə də o özü bilirdi. Tədriclə mələklər və o özü nə üçün yaradıldığını anladı).

2. Həqiqətən, Biz insanı (sonrakı mərhələdə ata-anasının toxumundan ibarət) qarışıq bir nütfədən yaratdıq. Biz onu (dünyada özünü necə aparacağı, hər şeyin xaliqi olan Allaha itaət edib-etməyəcəyi ilə) imtahana çəkəcəyik. Biz onu eşidən, görən yaratdıq.

3. Biz ona haqq yolu göstərdik. İstər (ne'mətlərimizə) minnətdar olsun, istər nankor (bu onun öz işidir).

4. Biz kafirlər üçün zəncirlər, qandallar və alovlu bir atəş hazırlamışıq.

5. Şübhəsiz ki, yaxşı əməl və itaət sahibləri (Cənnətdə) kafur qatılmış (şərabla dolu) qədəhdən içəcəklər.

6. O (kafur) elə bir çeşmədir ki, Allahın bəndələri ondan içəcək və onu (istədikləri yerə) asanlıqla axıdacaqlar.

7. Onlar (Cənnətə nail olacaq müttəqilər) elə kimsələrdirlər ki, verdikləri sözü (etdikləri nəziri) yerinə yetirər və dəhşətli (aləmi) bürüyəcək (şəri hər tərəfə yayılacaq) gündən (qiyamət günündən) qoxarlar.

8. Onlar öz iştahaları çəkdiyi (özləri yemək istədikləri) halda (və ya: Allah rizasını qazanmaq uğrunda) yeməyi yoxsula, yetimə və əsirə yedirərlər.

9. (Və sonra da yedirtdikləri kimsələrə belə deyərlər: ) "Biz sizi ancaq Allah rizasından ötrü yedirdirik. Biz sizdən (bu ehsan müqabilində) nə bir mükafat, nə də bir təşəkkür istəyirik.

10. Həqiqətən, biz Rəbbimizdən, çox sərt (müdhiş), cətin gündən (üzlərin

dəhşətdən eybəcər kökə düşəcəyi, çöhrələrin tutulub qaralacağı qiyamət günündən) qorxuruq!"

11. Allah da onları o günün şərindən qoruyacaq, onlara gözəllik və sevinc bəxş edəcəkdir (üzlərinə təravət verəcək, qəlblərini sevindirəcəkdir).

12. Və onları etdikləri səbr müqabilində Cənnətlə və (geyəcəkləri) ipəklə mükafatlandıracaqdır.

13. Onlar orada (o cənnətlərdə) taxtlara söykənəcək, orada nə günəş (qızmar isti), nə də sərt soyuq görəcəklər.

14. (Cənnət ağaclarının) kölgələri üstlərinə düşəcək, meyvələri də onların ixtiyarında olacaqdır (istədikləri yerdə, istədikləri zaman onları dərib yeyə biləcəklər).

15. (Cənnətdəki xidmətçilər) onların ətrafında gümüş qablar və büllur qədəhlərlə dolanacaqlar.

16. Gümüşdən olan (çox şəffaf olduğu üçün bayırından içərisi görünən) elə billur (qədəhlərlə) ki, (xidmətçilər) onları (sahiblərinə) münasib ölçüdə etmişlər.

17. Orada onlara zəncəfil qatılmış (zəncəfil dadı verən cənnət şərabı ilə dolu) badə də içirdiləcəkdir.

18. (Zəncəfil) orada (Cənnətdə) bir çeşmədir ki, (suyu boğazdan çox rahat keçdiyi üçün) Səlsəbil adlanır.

19. Onların dövrəsində həmişəcavan (xidmətçi) oğlanlar olacaqdır. Onları gördükdə, sanki (ətrafa) səpilmiş inci olduqlarını zənn edərsən.

20. (Orada) hara baxsan, ne'mət və böyük bir mülk görərsən.

21. (Cənnət əhlinin) əyinlərində taftadan və atlazdan (nazik və qalın ipəkdən) yaşıl libaslar olacaq, onlara gümüşdən bilərziklər taxılacaqdır. Rəbbi onlara çox pak bir şərab içirdəcəkdir.

22. (Onlara belə deyiləcəkdir: ) "Bu sizin (dünyada etdiyiniz yaxşı əməllərə görə) mükafatınızdır. Zəhmətiniz (Allah yanında) məqbuldur (təqdirəlayiqdir)!"

23. (Ya Peyğəmbər!) Həqiqətən, Biz Qur'anı sənə tədriclə (ayə-ayə, surə-surə) nazil etdik.

24. Elə isə Rəbbinin hökmünə səbr et və onlardan (Məkkə müşriklərindən) günahkar və nankor olana boyun əymə!

25. Səhər-axşam Rəbbinin adını zikr et! (Səhər, günorta və ikindi namazlarını qıl!)

26. Gecənin bir qismində Ona səcdə et (axşam,

gecə namazlarını qıl) və gecə uzunu da Onu təqdis edib şə'ninə tə'riflər de! (Təhəccüd namazını qılıb gecəni ibadət içində keçir!)

27. Həqiqətən, bunlar (Məkkə müşrikləri) tez keçib gedəni (fani dünyanı) sevər, ağır günə (qiyamət gününə) dal çevirərlər.

28. Onları yaradan da, güclü-qüvvətli edən də (oynaqlarını bir-birinə bağlayan da) Bizik. Əgər istəsək, onları özləri kimilərlə əvəz edərik.

29. Həqiqətən, bu (surə) bir öyüd-nəsihətdir. Kim istəsə, Rəbbinə tərəf bir yol tutar (ibadət və itaətlə Allaha yaxınlaşar).

30. (Ey insanlar! Onu da bilin ki) Allah istəməsə, siz (bunu) istəyə bilməzsiniz. (Ancaq Allah istəsə, istəyə bilərsiniz). Həqiqətən, Allah (hər şeyi) biləndir, hikmət sahibidir!

31. (Allah) istədiyi kimsən ?z mərhəmətinə qovuşdurar. Zalımlara gəldikdə isə, (Allah) onlar üçün (axirətdə) şiddətli bir əzab hazırlamışdır!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. بيشك انسان پر زمانے ميں ايك ايسا وقت بھي آچكا ہے كہ وہ كوئي چيز قابل ذكر نہ تھي

2. ہم نے انسان كو نطفہ مخلوط سے پيدا كيا تاكہ اسے آزمائيں تو ہم نے اس كو سنتا ديكھتا بنايا

3. (اور) اسے رستہ بھي دكھا ديا۔ (اب) وہ خواہ شكرگزار ہو خواہ ناشكرا

4. ہم نے كافروں كے لئے زنجير اور طوق اور دہكتي آگ تيار كر ركھي ہے

5. جو نيكو كار ہيں اور وہ ايسي شراب نوش جان كريں گے جس ميں كافور كي آميزش ہوگي

6. يہ ايك چشمہ ہے جس ميں سے خدا كے بندے پئيں گے اور اس ميں سے (چھوٹي چھوٹي) نہريں نكاليں گے

7. يہ لوگ نذريں پوري كرتے ہيں اور اس دن سے جس كي

سختي پھيل رہي ہوگي خوف ركھتے ہيں

8. اور باوجود يہ كہ ان كو خود طعام كي خواہش (اور حاجت) ہے فقيروں اور يتيموں اور قيديوں كو كھلاتے ہيں

9. (اور كہتے ہيں كہ) ہم تم كو خالص خدا كے لئے كھلاتے ہيں۔ نہ تم سے عوض كے خواستگار ہيں نہ شكرگزاري كے (طلبگار)

10. ہم كو اپنے پروردگار سے اس دن كا ڈر لگتا ہے (جو چہروں كو) كريہہ المنظر اور (دلوں كو) سخت (مضطر كر دينے والا) ہے

11. تو خدا ان كو اس دن كي سختي سے بچالے گا اور تازگي اور خوش دلي عنايت فرمائے گا

12. اور ان كے صبر كے بدلے ان كو بہشت (كے باغات) اور ريشم (كے ملبوسات) عطا كرے گا

13. ان ميں وہ تختوں پر تكيے لگائے بيٹھے ہوں گے۔ وہاں نہ دھوپ (كي حدت) ديكھيں گے نہ سردي كي شدت

14. ان سے (ثمردار شاخيں اور) ان كے سائے قريب ہوں گے اور ميوؤں كے گچھے جھكے ہوئے لٹك رہے ہوں گے

15. خدام) چاندي كے باسن لئے ہوئے ان كے اردگرد پھريں گے اور شيشے كے (نہايت شفاف) گلاس

16. اور شيشے بھي چاندي كے جو ٹھيك اندازے كے مطابق بنائے گئے ہيں

17. اور وہاں ان كو ايسي شراب (بھي) پلائي جائے گي جس ميں سونٹھ كي آميزش ہوگي

18. يہ بہشت ميں ايك چشمہ ہے جس كا نام سلسبيل ہے

19. اور ان كے پاس لڑكے آتے جاتے ہوں گے جو ہميشہ (ايك ہي حالت پر) رہيں گے۔ جب تم ان پر نگاہ ڈالو تو خيال كرو كہ بكھرے ہوئے موتي

ہيں

20. اور بہشت ميں (جہاں) آنكھ اٹھاؤ گے كثرت سے نعمت اور عظيم (الشان) سلطنت ديكھو گے

21. ان (كے بدنوں) پر ديبا سبز اور اطلس كے كپڑے ہوں گے۔ اور انہيں چاندي كے كنگن پہنائے جائيں گے اور ان كا پروردگار ان كو نہايت پاكيزہ شراب پلائے گا

22. يہ تمہارا صلہ اور تمہاري كوشش (خدا كے ہاں) مقبول ہوئي

23. اے محمد() ہم نے تم پر قرآن آہستہ آہستہ نازل كيا ہے

24. تو اپنے پروردگار كے حكم كے مطابق صبر كئے رہو اور ان لوگوں ميں سے كسي بد عمل اور ناشكرے كا كہا نہ مانو

25. اور صبح وشام اپنے پروردگار كا نام ليتے رہو

26. اور رات كو بڑي رات تك سجدے كرو اور اس كي پاكي بيان كرتے رہو

27. يہ لوگ دنيا كو دوست ركھتے ہيں اور (قيامت كے) بھاري دن كو پس پشت چھوڑے ديتے ہيں

28. ہم نے ان كو پيدا كيا اور ان كے مقابل كو مضبوط بنايا۔ اور اگر ہم چاہيں تو ان كے بدلے ان ہي كي طرح اور لوگ لے آئيں

29. يہ تو نصيحت ہے۔ جو چاہے اپنے پروردگار كي طرف پہنچنے كا رستہ اختيار كرے

30. اور تم كچھ بھي نہيں چاہ سكتے مگر جو خدا كو منظور ہو۔ بيشك خدا جاننے والا حكمت والا ہے

31. جس كو چاہتا ہے اپني رحمت ميں داخل كرليتا ہے اور ظالموں كے لئے اس نے دكھ دينے والا عذاب تيار كر ركھا ہے

ترجمه پشتو

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

$ (13)

$ (14)

$ (15)

$ (16)

$ (17)

$ (18)

$ (19)

$ (20)

$ (21)

$ (22)

$ (23)

$ (24)

$ (25)

$ (26)

$ (27)

$ (28)

$ (29)

$ (30)

$ (31)

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Bi sond! meriv qe hêj tu tişt ne bûye, ku navê wî bihata gotinê; dan û demê pir dirêj li ser da borîye (paşê ji xalya qîmîtîye bênketî hêdî hatîye afirandinê).

2. Bi rastî mc meriv di temtêlne pey hev da,ji aveke tevlihevê (ji nêr û mêyan) afirandîye, îdî ji bo ku emê ewî biceribînin, me ji bona wî ra bihîstin û dîtin çê kirîye.

3. Bi rastî me ji bona wî ra rê nîşan daye, îdî ewa (meriva) ya sipazî û ya jî nankorî dike.

4. Bi rastî me ji bona filan û nankoran ra, zincir û bend û doja hilopît amade kirîye.

5. Bi rastî ewanê qenc jî hene! ewanan, meya ku tevê kafûrê bûye, di şelbikan da vedixwun.

6. (Ewa meya) kanyeke wusane, bendanê Yezdan ji wê (kanîye) vedixwun.(Ewanbendan ewê) kanîyê ça bixwazin, wusa didine kişandinê.

7. Ewan (qencan) gorînê xwe pêk tînin. Ewanan ji wê roja ku aşîta wê belav dibe ditirsin.

8. Bi hez kirina xwe, xurekan ji bona belengaz û sewî û zebûnan ra didin.

9. Ewan (ji bona hewcan ra aha dibêjin): "Em hey ji bona qayîlbûna Yezdan bi we didine xwurinê. Loma me ji we qe xelat û sipazî navên.

10. Loma bi rastî em di

roja rû tirş û bi mirûz da ji (şapata) Xuda yê xwe, ditirsin.

11. İdî Yezdan jî ewanan ji şapata wê royê parisandin û Yezdan ji bona wan ra (rûyekî) bi ken û (dilekî) fire daye.

12. Bi sedema, ku ewan li ser (cefan) hew kirine, xelata wan (di wê ro¬yê da) behişt û hevirmûş e.

13. Ewanan di (behiştê da) û ser kursîyan paldayîne ewanan di (behiştê da) germa (şewatok) û serma (qermandok) nabînin.

14. Û sîne (darê behiştê) bi ser wan da hatîye vegirtinê, çiqilên (daran ji bona weşandina beran) berjêr bûne, hatinê jêrê.

15. Bi firaqê ji zîv û bi misînên ji biloran li ber wan digerin.

16. Ewan îstekanê ji zîv in, bi pîvandin hatine pêk anînê.

17. Û ewanan (di behiştê da) bi aveke wusa têne avdanê, ku ewa (ava) bi zencefîlê hatine tevdane (di wan şûşan da) vedixun.

18. Eva di (behiştê da) kanyeke jêra selselbîl tê gotinê.

19. Ewan (vexurinan) zarên, ku di (behiştê da) hermaîne li dora wan da digerînin. Gava tu (ewan zaran) dibînî, tu dibê qey luluyê zêr kildayîne.

20. Tu çi gavê li wura mêze bikî (tu di wura da) qencî û maldar ya mezin dibînî.

21. Li ser (behiştîyan) kincê ji hevirmûşê kesk û birqonek hene. Ewan ji bazinê zîv xwe xemilandin e. Xuda yê wan, ewan bi aveke paqij dane avdanê.

22. Bi rastî ewa ji bona we ra xeleteke û xebata we hatîye sipaz kirinê (litê kirinê).

23. (Muhemmed!) bi rastî me Qur'an bi vekirî li ser te da hînartî ye.

24. Îdî ji bona berawanî ya Xuda yê xwe tu hew bike û tu ji wan (filan) qe bigotina tu gunehkar û nankoran neke.

25. Û tu bi navê Xuda yê xwe di sibeh û êvaran da perestî bike.

26. Û di hinekî şevê da, îdî tu ji (Xuda yê xwe ra) kunde behere û tu di şeva dirêj da jî perestî ya (Xuda yê xwe) bike.

27. Bi rastî evanan (ji vê cihana) zû çûyî hez dikin û dest ji wê roja girane pêş ya xwe da berdan e.

28. Me ewan afirandine û me (momikên wan) pevxistine û ewan bi hez kirine û gava em bivên jî, emê ewanan bi hinekî wekî wan ra biguhurînin.

29. Evan beratan şîret in; îdî kîjan bivê, wê li bal Xuda yê xwe da ji bona xwe ra rêyekî bigire.

30. Û hûn bi xweber jî ji pêştirê vîna Yezdan qe tu tiştî navên.Loma bi rastî Yezdan pirzanê bijejke ye.

31. Ewa ji kîjanî ra bivê ewî dixe nava dilovanî ya xwe. Ewî ji bona cewr karan ra jî şapateke dilsoz amade kirîye.

ترجمه اندونزي

Sesungguhnya Kami memberi makanan kepadamu hanyalah untuk mengharapkan keridaan Allah, kami tidak menghendaki balasan dari kamu dan tidak pula) ucapan (terima kasih.(9)

Sesungguhnya Kami takut akan) azab (Tuhan kami pada suatu hari yang) di hari itu (orang- orang bermuka masam penuh kesulitan.(10)

Maka Tuhan memelihara mereka dari kesusahan hari itu, dan memberikan kepada mereka kejernihan) wajah (dan kegembiraan hati.(11) (2)

Dan Dia memberi balasan kepada mereka karena kesabaran mereka) dengan (surga dan) pakaian (sutera,(12)

(3)

di dalamnya mereka duduk bertelekan di atas dipan, mereka tidak merasakan di dalamnya) teriknya (matahari dan tidak pula dingin yang bersangatan.(13) (4)

Dan naungan (pohon- pohon surga itu) dekat di atas mereka dan buahnya dimudahkan memetiknya semudah- mudahnya.(14) (5)

Dan diedarkan kepada mereka bejana- bejana dari perak dan piala- piala yang bening laksana kaca,(15) (6)

(Yaitu) kaca- kaca (yang terbuat) dari perak yang telah diukur mereka dengan sebaik- baiknya.(16) (7)

Di dalam surga itu mereka diberi minum segelas) minuman (yang campurannya adalah jahe.(17) (8)

Yang didatangkan dari sebuah mata air surga yang dinamakan salsabil.(18) (9)

Dan mereka dikelilingi oleh pelayan- pelayan muda yang tetap muda. Apabila kamu melihat mereka kamu akan mengira mereka, mutiara yang bertaburan.(19) (10)

Dan apabila kamu melihat di sana (surga), niscaya kamu akan melihat berbagai macam kenikmatan dan kerajaan yang besar.(20) (11)

Mereka memakai pakaian sutera halus yang hijau dan sutera tebal dan dipakaikan kepada mereka gelang terbuat dari perak, dan Tuhan memberikan kepada mereka minuman yang bersih.(21) (12)

Sesungguhnya ini adalah balasan untukmu, dan usahamu adalah disyukuri (diberi balasan).(13)

Sesungguhnya Kami telah menurunkan Al Quran kepadamu (hai Muhammad) dengan berangsur- angsur.(23) (14)

Maka bersabarlah kamu untuk (melaksanakan) ketetapan Tuhanmu, dan janganlah kamu ikuti orang yang berdosa dan orang yang kafir di antara mereka.(24) (15)

Dan sebutlah nama Tuhanmu pada (waktu) pagi dan petang.(26) (16)

Dan pada sebagian dari malam, maka sujudlah kepada-Nya dan bertasbihlah kepada-Nya pada bagian yang panjang di malam hari.(26) (17)

Sesungguhnya mereka (orang kafir) menyukai kehidupan dunia dan mereka tidak memperdulikan kesudahan mereka, pada hari yang

berat (hari akhirat).(27) (18)

Kami telah menciptakan mereka dan menguatkan persendian tubuh mereka, apabila Kami menghendaki, Kami sungguh- sungguh mengganti) mereka (dengan orang- orang yang serupa dengan mereka.(28) (19)

Sesungguhnya (ayat- ayat) ini adalah suatu peringatan, maka barang siapa menghendaki (kebaikan bagi dirinya) niscaya dia mengambil jalan kepada Tuhannya.(29) (20)

Dan kamu tidak mampu (menempuh jalan itu), kecuali bila dikehendaki Allah. Sesungguhnya Allah adalah Maha Mengetahui lagi Maha Bijaksana.(30) (21)

Dia memasukkan siapa yang dikehendaki-Nya ke dalam rahmat-Nya (surga). Dan bagi orang- orang lalim disediakan-Nya azab yang pedih.(31) (22)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (23)

Demi malaikat- malaikat yang diutus untuk membawa kebaikan,(1) (24)

dan (malaikat- malaikat) yang terbang dengan kencangnya, (2) (25)

dan (malaikat- malaikat) yang menyebarkan (rahmat Tuhannya) dengan seluas- luasnya,(3) (26)

dan (malaikat- malaikat) yang membedakan (antara yang hak dan yang batil) dengan sejelas- jelasnya,(4) (27)

dan (malaikat- malaikat) yang menyampaikan wahyu, (5) (28)

untuk menolak alasan- alasan atau memberi peringatan, (6) (29)

sesungguhnya apa yang dijanjikan kepadamu itu pasti terjadi.(7) (30)

Maka apabila bintang- bintang telah dihapuskan,(8) (31)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Bukankah telah berlalu kepada manusia satu ketika dari masa (yang beredar), sedang ia (masih belum wujud lagi, dan) tidak menjadi sesuatu benda yang disebut-sebut, (maka mengapa kaum musyrik itu mengingkari hari akhirat)? (1)

Sesungguhnya Kami telah aturkan cara mencipta manusia bermulanya dari air mani yang bercampur (dari pati benih lelaki dan perempuan), serta Kami tetap mengujinya (dengan kewajipan-kewajipan); oleh itu maka Kami jadikan dia berkeadaan mendengar dan melihat. (2)

Kerana keadaan itu tidak mencukupi, maka) sesungguhnya Kami telah menunjukkan kepadanya (melalui akal dan Rasul) akan jalan-jalan (yang benar dan yang salah; maka terserahlah kepadanya) sama ada ia bersyukur (dengan beriman dan taat), ataupun ia berlaku kufur (dengan mengingkari kebenaran atau menderhaka). (3)

(Dalam pada itu), sesungguhnya Kami telah menyediakan bagi sesiapa yang berlaku kufur (atau menderhaka): beberapa rantai dan belenggu serta neraka yang menjulang-julang. (4)

Sesungguhnya orang-orang yang berbakti (dengan taat dan kebajikan), akan meminum dari piala: sejenis minuman yang bercampur dengan "Kafur", - (5)

Iaitu sebuah matair (di Syurga), yang diminum daripadanya oleh hamba-hamba Allah (yang taat); mereka boleh mengalirkannya (di tempat-tempat tinggal mereka) dengan aliran yang semudah-mudahnya dan menurut kemahuannya. (6)

(Mereka dikurniakan kesenangan itu kerana) mereka menyempurnakan nazarnya (apatah lagi yang diwajibkan Tuhan kepadanya), serta mereka takutkan hari (akhirat) yang azab seksanya merebak di sana sini. (7)

Mereka juga memberi makan benda-benda makanan yang dihajati dan disukainya, kepada orang miskin dan anak yatim serta orang tawanan, (8)

(Sambil berkata dengan lidah atau dengan hati): "Sesungguhnya kami memberi makan kepada kamu kerana Allah semata-mata; kami tidak berkehendakkan sebarang balasan dari kamu atau ucapan terima kasih, (9)

"Kami sebenarnya takutkan Tuhan kami, takut Ia kenakan kami azab hari yang padanya muka orang-orang yang bersalah: masam berkerut-kerut". (10)

Dengan sebab (mereka menjaga diri dari kesalahan), maka Allah selamatkan mereka dari kesengsaraan hari yang demikian keadaannya, serta memberikan kepada mereka keindahan yang berseri-seri (di muka), dan perasaan ria gembira (di hati). (11)

Dan kerana kesabaran mereka (mengerjakan suruhan Allah dan meninggalkan laranganNya), mereka dibalas oleh

Allah dengan Syurga dan (persalinan dari) sutera. (12)

Mereka berehat di dalam Syurga dengan berbaring di atas pelamin-pelamin (yang berhias), mereka tidak nampak di situ adanya matahari (usahkan hawa panasnya), dan tidak juga merasai suasana yang terlampau sejuk; (13)

Sedang naungan pohon-pohon Syurga itu dekat kepada mereka, dan buah-buahannya pula dimudahkan (untuk mereka memetiknya) dengan semudah-mudahnya. (14)

Dan (selain itu) diedarkan kepada mereka (oleh pelayan-pelayannya): bijana dari perak dan piala-piala minuman yang keadaannya laksana kaca (nampak jelas isinya) - (15)

(Keadaannya laksana) kaca, (sedang ia) dari perak; pelayan-pelayan itu menentukan kadar isinya sekadar yang cukup betul dengan kehendak penggunanya. (16)

Dan mereka dalam Syurga itu, diberi minum sejenis minuman yang campurannya dari "Zanjabil", (17)

Iaitu sebuah matair dalam Syurga, yang disebutkan sifatnya sebagai "Salsabil". (18)

Dan mereka dilayani oleh anak-anak muda lelaki yang tetap kekal (dalam keadaan mudanya), yang sentiasa beredar di sekitar mereka; apabila engkau melihat anak-anak muda itu, nescaya engkau menyangkanya mutiara yang bertaburan. (19)

Dan apabila engkau melihat di sana (dalam Syurga itu), engkau melihat nikmat yang melimpah-limpah dan kerajaan yang besar (yang tidak ada bandingannya). (20)

Mereka di dalam Syurga memakai pakaian hijau yang diperbuat dari sutera halus dan sutera tebal (yang bertekat), serta mereka dihiasi dengan gelang-gelang tangan dari perak; dan mereka diberi minum oleh Tuhan mereka dengan sejenis minuman (yang lain) yang bersih suci. (21)

(Serta dikatakan kepada mereka): "Sesungguhnya (segala pemberian) ini adalah untuk kamu sebagai balasan, dan adalah usaha amal kamu (di dunia dahulu) diterima dan dihargai (oleh Allah)". (22)

Sesungguhnya Kami telah menurunkan Al-Quran kepadamu (wahai

Muhammad), dengan beransur-ansur. (23)

Oleh itu hendaklah engkau bersabar menerima hukum Tuhanmu (memberi tempoh kepada golongan yang menentangmu), dan janganlah engkau menurut kehendak orang yang berdosa di antara mereka, atau orang yang kufur ingkar. (24)

Dan sebutlah dengan lidah atau dengan hati akan nama Tuhanmu (di dalam dan di luar sembahyang), pada waktu pagi dan petang; (25)

Dan (dengan apa keadaan pun maka) pada sebahagian dari waktu malam sujudlah kepada Tuhan (dengan mengerjakan sembahyang), dan (seboleh-bolehnya) bertasbihlah memujiNya (dengan mengerjakan sembahyang Tahajjud), pada sebahagian yang panjang dari waktu malam. (26)

Sesungguhnya orang-orang (yang menentangmu) itu sentiasa mencintai (kesenangan dan kemewahan dunia) yang cepat habisnya, serta mereka membelakangkan (tidak menghiraukan bekalan) untuk hari akhirat yang amat berat (penderitaannya kepada orang-orang yang tidak bertaqwa). (27)

Kamilah yang menciptakan mereka serta menguatkan tulang sendi dan urat saraf mereka; (Kami berkuasa membinasakan mereka) dan apabila Kami kehendaki, Kami gantikan (mereka dengan) orang-orang yang serupa dengan mereka, dengan penggantian yang sebaik-baiknya. (28)

Sesungguhnya (segala keterangan yang disebutkan) ini, menjadi peringatan; maka sesiapa yang mahukan (kebaikan dirinya) bolehlah ia mengambil jalan yang menyampaikan kepada keredaan Allah (dengan iman dan taat). (29)

Dan tiadalah kamu berkemahuan (melakukan sesuatu perkara) melainkan dengan cara yang dikehendaki Allah; sesungguhnya Allah adalah Maha Mengetahui, lagi Maha Bijaksana (mengaturkan sebarang perkara yang dikehendakiNya). (30)

Ia memasukkan sesiapa yang dikehendakiNya (menurut aturan yang ditetapkan) ke dalam rahmatNya (dengan ditempatkannya di dalam Syurga); dan orang-orang yang zalim, Ia menyediakan untuk mereka azab seksa yang tidak terperi sakitnya. (31)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Hakika

ulimfikia mtu wakati fulani wa zama ambapo hakuwa kitu kinachotajwa.

2. Kwa hakika tulimuumba mtu kutokana na mbegu ya uhai iliyochanganyika, tunamjaribu, hivyo tukamfanya ni mwenye kusikia, mwenye kuona.

3. Hakika sisi tumemuongoza njia awe mwenye kushukuru au awe mwenye kukufuru.

4. Hakika sisi tumewaandalia makafiri minyororo na mapingu na Moto uwakao.

5. Hakika watawa watakunywa katika kikombe kilichochanganyika na kafuri.

6. (Itakuwako) chemchem watakayoinywa waja wa Mwenyeezi Mungu, wataitiririsha mtiririko (mzuri).

7. Wanazitimiza nadhiri na wanaiogopa siku ambayo shari yake itaenea.

8. Na huwalisha chakula masikini na yatima na mfungwa hali ya kuwa wanakipenda.

9. (Husema) Tunakulisheni kwa ajili ya radhi ya Mwenyeezi Mungu tu, hatutaki kwenu malipo wala shukurani.

10. Hakika sisi tunaogopa kutoka kwa Mola wetu siku yenye shida na taabu.

11. Basi Mwenyeezi Mungu atawalinda katika shari ya siku hiyo na kuwakutanisha na neema na furaha.

12. Na atawapa Mabustani na hariri kwa sababu walisubiri.

13. Humo wataegemea viti vya enzi humo hawataona jua (kali) wala baridi (kali).

14. Na vivuli vyake vitafikia karibu yao na matunda yataning'inia chini chini.

15. Na watapitishiwa vyombo vya fedha na vikombe vya vigae.

16. Vigae vya fedha, wamevifanya kwa vipimo.

17. Na humo watanyweshwa kikombe kilichochanganyika na tangawizi.

18. Humo mna chemchem inayoitwa salsabil.

19. Na watawazungukia wavulana wasiochakaa, utakapowaona utawafikiri ni lulu zilizotawanywa.

20. Na utakapoyaona humo utaona neema na ufalme mkubwa.

21. Juu yao (watavaa) nguo za hariri laini ya kijani kibichi na za hariri nzito, na watavikwa bangili za fedha na Mola wao atawanywesha kinywaji safi.

22. Hakika haya ni malipo

yenu, na juhudi yenu imekubaliwa.

23. Hakika sisi tumekuteremshia Qur'an sehemu sehemu.

24. Basi ngojea hukumu ya Mola wako wala usimtii miongoni mwao mwenye dhambi au mwenye kufru.

25. Na litaje jina la Mola wako asubuhi na jioni.

26. Na usiku msujudie yeye, na umtukuze usiku (wakati) mrefu.

27. Kwa hakika hawa wanayapenda wayapatayo upesi, na huiacha nyuma yao siku nzito.

28. Sisi tumewaumba na tukaimarisha viungo vyao, na tutakapotaka tutawaleta wengine badala yao walio kama wao.

29. Hakika huu ni ukumbusho basi anayetaka ashike njia kwa Mola wake.

30. Wala hamuwezi kutaka asipotaka Mwenyeezi Mungu, hakika Mwenyeezi Mungu ni Mwenye elimu, Mwenye hekima.

31. Anamwingiza anayemtaka katika rehema yake, na madhalimu amewawekea dhabu yenye kuumiza.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 190

(76) سوره دهر مدنى است و سى و يك آيه دارد (31)

[سوره الإنسان (76): آيات 1 تا 22] صفحه ى 191

ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

آيا بر انسان روزگارانى بگذشت كه چيزى قابل ذكر نبود؟ (1).

ما او را از آب نطفه مختلط (بى حس و شعور) خلق كرديم و داراى قواى چشم و گوش (و مشاعر و عقل و هوش) گردانيديم (2).

ما به حقيقت راه (حق و باطل) را به انسان نموديم (و با تمام حجت بر او رسول فرستاديم) حالا خواهد هدايت پذيرد و شكر اين نعمت گويد و خواهد آن نعمت را كفران كند (3).

ما براى كيفر كافران غل و زنجيرها و آتش سوزان مهيا ساخته ايم (4).

و نيكوكاران عالم (كه حضرت على و فاطمه و حسن و حسين (ع) و شيعيانشان به اجماع خاصه و اخبار عامه مقصودند) در بهشت از شرابى نوشند كه طبعش (در

لطف و رنگ و بوى) كافور است (5).

از سرچشمه گوارايى آن بندگان خاص خدا مى نوشند كه به اختيارشان هر كجا خواهند جارى مى شود (6).

كه آن بندگان، نيكو به عهد و نذر خود وفا مى كنند و از قهر خدا در روزى كه شر و سختيش همه اهل محشر را فرا گيرد مى ترسند (7).

و بر دوستى خدا به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مى دهند (8).

و (گويند) ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مى دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى هم نمى طلبيم (9).

ما از قهر پروردگار خود به روزى كه از رنج و سختى آن رخسار خلق درهم و غمگين است مى ترسيم (10).

خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنها روى خندان و دل شادمان عطا نمود (11).

و خداوند پاداش آن صبر كامل (بر ايثار) شان را باغ بهشت و لباس حرير بهشتى لطف فرمود (12).

كه در آن بهشت بر تختها (ى عزت) تكيه زنند و آنجا نه آفتابى (سوزان) بينند و نه سرماى زمهرير (13).

و سايه درختان بهشتى بر سر آنها و ميوه هايش در دسترس و به اختيار آنهاست (14).

و (ساقيان زيباى حور و غلمان) با جامهاى سيمين و كوزه هاى بلورين بر آنها دور زنند (15).

كه آن كوزه هاى بلورين نقره اى به اندازه و تناسب (اهلش) اندازه گيرى شده اند (16). ______________________________________________________ صفحه ى 192

و آنجا شرابى كه طبعش مانند زنجبيل گرم و عطرآگين است به آنها بنوشانند (17).

در آنجا چشمه اى است كه سلسبيلش نامند (و شرابش از خوبى از حد وصف بيرون است) (18).

و دور آن بهشتيان، پسرانى زيبا كه تا ابد نوجوانند و خوش سيما به خدمت

مى گروند كه وقتى در آنها بنگرى (از فرط صفا) گمان برى كه لؤلؤ پراكنده اند (19).

و چون آن جايگاه نيكو را مشاهده كنى عالمى پر نعمت و كشورى بى نهايت بزرگ خواهى ديد (20).

بر اندام بهشتيان لباسهايى است از حرير نازك سبز رنگ و از ديباى ضخيم، و با دستبندهايى از نقره تزيين شده اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند (21).

اين بهشت بدين نعمت و عظمت به حقيقت پاداش اعمال شماست و سعيتان (در راه طاعت حق) مشكور و مقبول است (22).

بيان آيات [اشاره به مضامين سوره مباركه دهر]

اين سوره در آغاز، خلقت انسان را بعد از آنكه نامى از او در ميان نبود خاطرنشان مى سازد، و سپس مى فرمايد كه خداى تعالى او را به راهى كه تنها راه اوست هدايت كرد، حال يا اين انسان شكر هدايتش را مى گزارد، و يا كفران مى كند. آن گاه مى فرمايد براى كافران انواعى از عذاب و براى ابرار الوانى از نعمت آماده كرده، و اوصاف آن نعمت ها را در طى هجده آيه شرح مى دهد، و همين دليل است بر اينكه مقصود اصلى هم بيان همين جهت بوده.

و پس از بيان اوصاف آن نعمت، روى سخن را به رسول گرامى خود نموده مى فرمايد:

قرآن نازل شده از ناحيه اوست، و مايه تذكر بشر است، پس بايد كه در برابر حكم پروردگار خود صابر باشد، و هوا و هوس هاى كفار را پيروى نكند، و بايد كه پروردگار خود را صبح و شام به ياد بياورد و براى او شبها به سجده بيفتد، و شبى طولانى تسبيح گويد. و اين سوره به شهادت سياقى كه دارد يا همه اش و يا حد اقل اوائل

آن كه دوازده آيه است، در مدينه و نه آيه ذيلش در مكه نازل شده است. روايات ائمه اهل بيت (ع) همه متفقند بر اينكه اين سوره در مدينه نازل شده، روايات اهل سنت هم در اين باره بسيار زياد است.

با اين حال بعضى «1» گفته اند: اين سوره تماميش در مكه نازل شده، و به زودى بحث _______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 150. ______________________________________________________ صفحه ى 193

مفصل در اين باره در بحث روايتى آينده ان شاء اللَّه خواهد آمد.

[مراد از اينكه انسان شى ء مذكورى نبوده، و احتجاجى كه اين بيان متضمن است

" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً" استفهام در اين آيه براى تثبيت مطلب است، و در نتيجه معنا را به طور سربسته اثبات مى كند، و معناى آن اين است كه به طور مسلم روزگارى بوده كه نام و نشانى از انسان نبوده، و چه بسا مقصود آن مفسرى «1» هم كه گفته كلمه" هل" در اين آيه به معناى كلمه" قد" است همين باشد، نه اينكه خواسته باشد بگويد: يكى از معانى كلمه" هل"" بتحقيق" است، كه بعضى «2» خيال كرده اند.

و مراد از" انسان" در اين آيه جنس بشر است، و اما اينكه بعضى «3» گفته اند: مراد از آن آدم ابو البشر است، با آيه بعدى سازگار نيست، چون آدم ابو البشر از نطفه خلق نشده، و آيه بعدى در باره همين انسان مى فرمايد" إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ".

و كلمه" حين" به معناى يك قطعه محدود از زمان است، حال چه كوتاه باشد و چه طولانى، و كلمه" دهر" به معناى زمانى ممتد و طولانى و بدون

حد است، يعنى زمانى كه نه اولش مشخص است، و نه آخرش.

و منظور از جمله" شَيْئاً مَذْكُوراً" اين است كه انسان چيزى نبود كه با ذكر نامش جزو مذكورات باشد مثلا چيزى در مقابل زمين يا آسمان و خشكى و ترى و غيره بوده باشد، و بدين جهت نامى از او در ميان نبود. هنوز خلق نشده بود تا موجود بشود و مثل ساير موجودات نامش برده شود، و گفته شود: آسمان، زمين، انسان، درخت و غيره، پس مذكور بودن انسان كنايه است از موجود بودن بالفعل او، و نفى آن يعنى نفى مذكور بودنش تنها به مذكور بودنش خورده، نه به اصل شى ء بودن انسان، نمى خواهد بفرمايد انسان شى ء نبود، چون مى دانيم، شى ء بوده، ولى شي ء كه مذكور شود نبوده، شاهدش اين است كه مى فرمايد:" إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ ..." براى اينكه مى فهماند كه ماده انسان موجود بوده، و ليكن هنوز بالفعل به صورت انسان در نيامده بود. و زمينه آيه شريفه و آيات بعدش زمينه احتجاج است مى خواهد بفهماند انسان موجودى است حادث، كه در پديد آمدنش نيازمند به صانعى است تا او را بسازد و خالقى كه او را خلق كند، و همين طور هم بوده است، پروردگارش او را آفريده و به تدبير ربوبيش به ادوات شعور يعنى سمع و بصر مجهزش كرده، تا با آن ادوات شعور به راه حق هدايت شود، راهى كه در طول حياتش واجب است طى كند، حال اگر كفران كند به سوى _______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 150.

(2 و 3) روح المعانى، ج 29، ص 151. ______________________________________________________ صفحه ى 194

عذابى اليم مى رود، و اگر

شكر كند به سوى نعيمى مقيم سير مى كند.

و معناى آيه اين است كه:" هل اتى- قد أتى": به تحقيق آمد بر آدمى قطعه اى محدود از زمانى ممتد و غير محدود در حالى كه انسان بالفعل در شمار مذكورات نبود.

[مقصود از ابتلاء انسان (نبتليه) و آنچه از تفريع" فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً" بر آن استفاده مى شود]

" إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً" كلمه" نطفه" در اصل به معناى آبى اندك بوده، و سپس استعمالش در آب ذكوريت حيوانات كه منشا توليد مثل است بر معناى اصلى غلبه يافته، و كلمه" أمشاج" جمع كلمه" مشيج" و يا" مشج"- به دو فتحه- و يا" مشج"- به فتحه اول و كسره دوم- است، و اين سه كلمه به معناى مخلوط و ممتزج است، و اگر نطفه را به اين صفت معرفى كرده، به اعتبار اجزاى مختلف آن و يا به اعتبار مخلوط شدن آب نر با آب ماده است.

و كلمه" ابتلاء" كه جمله" نبتليه" از آن مشتق است، به معناى نقل چيزى از حالى به حالى و طورى به طور ديگر است، مثلا طلا را در بوته ابتلا مى كنند، تا ذوب شود و به شكلى كه مى خواهند در آيد، و خداى تعالى انسان را ابتلا مى كند، يعنى از نطفه خلقش مى كند، و سپس آن نطفه را علقه و علقه را مضغه مى كند، تا آخر اطوارى كه يكى پس از ديگرى به او مى دهد، تا در آخر خلقتى ديگرش مى كند.

بعضى «1» از مفسرين گفته اند: مراد از ابتلاى انسان، امتحان او از راه تكليف است، ليكن اين سخن با تفريع" فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً" نمى سازد، چون سميع و بصير

شدن انسان نمى تواند متفرع بر امتحان انسان باشد، و اگر مراد از آن تكليف بود جا داشت تكليف را متفرع بر سميع و بصير بودن انسان كند، نه به عكس، و اگر از اين اشكال جواب بدهند، و بگويند كلام پس و پيش شده، و تقدير:" خلقناه من نطفة أمشاج فجعلناه سميعا بصيرا لنبتليه" است، قابل اعتنا نيست.

" فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً"- سياق آيات و مخصوصا آيه" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ ..."

مى فهماند كه ذكر سميع و بصير كردن بشر، براى اين بوده كه به وسيله آن تدبير ربوبى را به باد آورده، بفهماند تدبير ربوبى اقتضا كرد تا براى رساندن انسان به غايت هستيش، او را سميع و بصير كند، تا آيات داله بر مبدأ و معاد را ببيند، و كلمه حق را كه از جانب پروردگارش و از راه ارسال رسل و انزال كتب مى رسد بشنود، و اين ديدن و شنيدن او را به _______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 152. ______________________________________________________ صفحه ى 195

سلوك راه حق، و سير در مسير حيات ايمان و عمل صالح وادار سازد، اگر وادار شد خداى تعالى او را به نعيم ابدى مى رساند و گر نه به عذاب مخلد دچارشان مى سازد.

در آيه مورد بحث با اينكه كلمه" انسان" قبلا ذكر شده بود، و جا داشت به ضمير آن اكتفاء كند، و بفرمايد" انا خلقناه ..." اگر دوباره خود كلمه را ذكر كرد، به حكم اينكه همواره وضع اسم ظاهر در موضع ضمير براى افاده نكته اى است، براى اين بوده كه مسجل كند خداى تعالى خالق و مدبر امر او است.

و معناى آيه اين است كه: ما انسان را از نطفه اى خلق

كرديم كه اجزايى است مختلط و ممتزج، در حالى كه ما او را از حالى به حالى، و از طورى به طورى نقل مى دهيم، و به همين منظور او را سميع و بصير كرديم، تا دعوت الهى را كه به وى مى رسد بشنود، و آيات الهى و داله بر وحدانيت او و بر نبوت و معاد را ببيند.

[معناى شكر و كفر و دو نكته اى كه از آيه:" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً" استفاده مى شود]

" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً" كلمه" هدايت" به معناى ارائه طريق است، نه رساندن به مطلوب، و مراد از" سبيل"، سبيل به حقيقت معناى كلمه است، و آن مسيرى است كه آدمى را به غايت مطلوب برساند، و غايت مطلوب همان حق است.

و كلمه" شكر" به معناى آن است كه نعمت را طورى آشكار به كار ببرى كه به همه بفهمانى اين نعمت را فلان منعم به من داده، و ما تفسير اين كلمه را در ذيل آيه" وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ" «1» ايراد نموده، گفتيم حقيقت شاكر بودن بنده براى خدا اين است كه خالص براى پروردگارش باشد، و در مقابل، كفران به معناى استعمال آن به نحوى است كه از خلق بپوشانى كه اين نعمت از منعم است.

و دو جمله" اما شاكرا" و" و اما كفورا" دو حال هستند از ضمير در" هديناه"، نه از كلمه" سبيل"- كه بعضى «2» پنداشته اند- و كلمه" اما- يا" تقسيم و تنويع را مى رساند، و آيه را چنين معنا مى دهد: مردم در قبال هدايتى كه ما كرديم دو قسم و دو نوعند، يا شاكرند و يا كفور،

خلاصه چه شاكر باشند و چه كفور، به هر حال هدايت شده اند.

و تعبير به" إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً" بر دو نكته دلالت دارد:

نكته اول اينكه: مراد از سبيل، سنت و طريقه اى است كه بر هر انسانى واجب است كه در زندگى دنيائيش آن را بپيمايد، و با پيمودن آن به سعادت دنيا و آخرت برسد، كه اين _______________

(1) و به زودى خداوند شاكران را پاداش خواهد داد. سوره آل عمران، آيه 144.

(2) روح المعانى، ج 29، ص 153. ______________________________________________________ صفحه ى 196

سبيل او را به كرامت زلفى، و قرب پروردگارش سوق مى دهد، كرامتى كه حاصلش دين حق است كه نزد خداى تعالى همان اسلام است.

اين را گفتيم تا روشن گردد اينكه بعضى «1» از مفسرين سبيل را به راه بيرون شدن انسان از رحم تفسير كرده اند تفسير صحيحى نيست.

نكته دوم- كه اين تعبير بر آن دلالت دارد- اين است كه: آن سبيلى كه خدا بدان هدايت كرده سبيلى است اختيارى، و شكر و كفرى كه مترتب بر اين هدايت است، در جو اختيار انسان قرار گرفته، هر فردى به هر يك از آن دو كه بخواهد مى تواند متصف شود، و اكراه و اجبارى در كارش نيست، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ" «2»، و اينكه در آخر سوره فرموده:" فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ" «3» مى فهماند آنچه از بنده وابسته به اراده خداى تعالى است مشيت بنده است، نه عمل بنده، كه مورد مشيت خود بنده است، پس اين آيه هم نمى خواهد تاثير مشيت بنده در عمل او را نفى كند، كه مكرر

در اين كتاب به اين نكته اشاره كرده ايم.

[فرق بين هدايت تكوينى و هدايت تشريعى و بيان اينكه فطرت و خلقت آدمى شاهد بر حق و واجب الاتباع بودن دعوت تشريعى الهى است

و هدايتى كه خود نوعى اعلام از ناحيه خداى تعالى و علامت گذارى بر سر راه بشريت است، دو قسم است:

قسم اول هدايت فطرى است: و آن عبارت از اين است كه بشر را به نوعى خلقت آفريده، و هستيش را به الهامى مجهز كرده كه با آن الهام اعتقاد حق و عمل صالح را تشخيص مى دهد، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" «4» و از اين آيه شريفه وسيع تر و عمومى تر آيه زير است كه مى فرمايد:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ" «5» و فطرت خداى را حاكم بر تمامى خلائق مى داند، نه تنها بر انسان.

قسم دوم هدايت كلامى و زبانى است: كه از طريق دعوت انجام مى شود، يعنى _______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 153.

(2) سپس راه را براى او آسان ساخت. سوره عبس، آيه 20.

(3) سوره دهر، آيه 29 و 30.

(4) سوگند به نفسى كه او بدون نقص آفريدگار آن گاه فجور و تقوايش را به او الهام كرده. سوره شمس، آيه 8.

(5) روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگونگى در آفرينش خدا نيست اين است دين و آيين محكم و استوار. سوره روم، آيه 30. ______________________________________________________ صفحه ى 197

خداى تعالى انبيايى را مبعوث، و رسلى را ارسال، و

كتبى را انزال، و شرايعى را تشريع مى كند، و به اين وسيله پيش پاى بشر را در زندگيش روشن، و سعادت و شقاوتش را بيان مى كند، و اين دعوت به طور مدام در بين بشر جريان داشته، و به وسيله دعوت فطرت تاييد مى شده، هم چنان كه فرمود:" إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ ...

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ" «1».

و بين اين دو هدايت فرق هايى است، يكى اين است كه هدايت فطرى عمومى است و به همه مى رسد، احدى از انسانها نيست كه از اين عموميت مستثنى باشد، براى اينكه هدايت فطرى لازمه خلقت بشر است، و در همه افراد در آغاز خلقتشان بالسويه موجود است، چيزى كه هست بسا مى شود به خاطر عواملى، ضعيف و در بعضى در نهايت بى اثر مى گردد، و آن عوامل امورى است كه نمى گذارد انسان متوجه شود به اينكه عقل و فطرتش او را به چه مى خواند، و يا اگر چنين شواغل و موانعى در كار نيست، و دعوت عقل و فطرتش را خوب مى فهمد، ليكن ملكات زشتى كه (در اثر تكرار گناه) در دلش رسوخ يافته نمى گذارد دعوت فطرت را اجابت كند، از قبيل ملكه عناد، لجاجت و نظائر آن، كه خداى تعالى در آيه زير جامع همه آنها را هواى نفس معرفى نموده، فرموده:" أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ" «2» و هدايتى كه در اين آيه از هواپرستان نفى شده هدايت به معناى ايصال

به مطلوب است، نه هدايت به معناى ارائه طريق.

خلاصه مى خواهد بفرمايد: ما او را به مطلوبش نمى رسانيم، نه اينكه هدايت نمى كنيم، چون دنباله آيه آمده:" وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ".

و اما هدايت زبانى كه دعوت دينى متضمن آن است، چيزى نيست كه خداى تعالى از كسى دريغ بدارد، اين هدايت بايد به جامعه برسد و در معرض و دسترس عقل ها قرار گيرد، تا هر كس كه حق را بر باطل مقدم مى دارد دسترسى به آن هدايت داشته باشد، و اما اينكه اين هدايت به تك تك افراد جامعه برسد، چه بسا فراهم نشود، چون بسا مى شود علل و

_______________

(1) ما به تو وحى كرديم، همانطور كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم ... اينان رسولانى بودند كه بشر را بشارت داده و تهديد مى كردند، تا حجت بر مردم تمام شود، و مردم ديگر بهانه اى براى گمراهى نداشته باشند. سوره نساء، آيه 165.

(2) آيا ديدى آن كسى را كه هواى نفس خويش را معبود و خداى خود گرفت، و خداى تعالى او را با داشتن علم گمراه نموده، بر گوش و قلبش مهر نهاد، و بر ديده اش پرده افكند، ديگر بعد از خدا كيست كه او را هدايت كند. سوره جاثيه، آيه 23. ______________________________________________________ صفحه ى 198

اسبابى كه وسيله ابلاغ اين هدايت به تك تك افراد است، در پاره اى جوامع و يا پاره اى زمانها و يا پاره اى اشخاص مساعدت نكند، چون معمولا هيچ انسانى چيزى را بى واسطه يا با واسطه از تمامى افراد بشر نمى خواهد، و اگر بخواهد نمى تواند خواسته خود را به تمام افراد بشر برساند.

آيه شريفه" وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها

نَذِيرٌ" «1»، به معناى اول و آيه" لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ" «2» به معناى دوم اشاره دارد. پس همين كه دعوت انبيا به آدمى برسد، و به طورى برسد كه حق برايش روشن گردد، حجت خدا بر او تمام مى شود، و كسى كه اين دعوت به وى نرسد، و يا اگر رسيد آن طور واضح كه حق برايش منكشف شده باشد نرسيده، چنين كسى را خداى تعالى مورد فضل خود قرار داده، او را مستضعف خوانده در باره آنان فرموده:" إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا" «3».

و يكى از ادله اى كه دلالت مى كند بر اينكه دعوت الهى كه همان هدايت به سبيل است حق و واجب الاتباع بر انسان است، اين است كه فطرت انسان بدان حكم مى كند، و خلقتش مجهز به جهازى است كه آن جهاز نيز آدمى را به سوى آن سبيل كه همان اعتقاد حق و عمل صالح است دعوت مى كند، و علاوه بر اين در خارج هم اين دعوت از طريق نبوت و رسالت صورت گرفته، و معلوم است كه سعادت هر موجودى و كمال وجودش در آثار و اعمالى است كه مناسب با ذات او و سازگار با ادوات و قوايى باشد كه مجهز به آن است، انسان هم از اين كليت مستثنى نيست، سعادت و كمال او نيز در پيروى دين الهى است، كه سنت حيات فطرى او است، سنتى كه هم عقلش بدان حكم مى كند و هم انبيا و رسولان (ع به سوى آن دعوتش كرده اند.

" إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً" كلمه" اعتاد"

به معناى تهيه كردن است، و كلمه" سلاسل" جمع سلسله است، كه به معناى قيدى است كه دست و پاى مجرم را با آن مى بندند، و كلمه" اغلال" جمع" غل"

_______________

(1) و هيچ امتى نبوده مگر آنكه در ميانشان ترساننده و راهنمايى بوده است. سوره فاطر، آيه 24.

(2) تا قومى كه پدرانشان به كتب آسمانى پيشين انذار شدند تو هم خود آنها را به اين قرآن انذار كنى و بترسانى كه ايشان غافلند. سوره يس، آيه 6.

(3) ... مگر مستضعفين از مردان و زنان و فرزندان، كه نه مى توانند چاره اى بينديشند و نه راه بجايى مى برند. سوره نساء، آيه 98. ______________________________________________________ صفحه ى 199

به ضمه غين- است، كه به گفته بعضى «1» به معناى قيدى است كه دست و پاى مجرم را به گردنش مى بندند. راغب مى گويد: بنا بر اين غل در خصوص چيزى استعمال مى شود كه اعضاى مجرم در وسط آن جمع مى شود «2» و كلمه" سعير" به معناى آتش افروخته است، و معناى آيه روشن است.

و اين آيه شريفه به عاقبت وخيم انسان كفورى كه قبلا در جمله" إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً" نامش به ميان آمده بود اشاره مى كند، و اگر جزاى انسان كفور را بر جزاى انسان شاكر مقدم داشت، براى اين بود كه در مورد كفور كلام را مختصر نموده، سپس به طور مفصل به جزاى افراد شاكر بپردازد.

" إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً" كلمه" كاس" به معناى ظرف مخصوص نوشيدنى ها است، البته در صورتى كه نوشيدنى در آن باشد، و كلمه" مزاج" به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن امتزاج صورت مى گيرد، نظير كلمه" حزام" كه

به معناى چيزى است كه به وسيله آن عمل حزم انجام مى شود، و معناى كلمه" كافور" معروف است، و هر چيز خنك و خوشبويى را به آن مثل مى زنند. ولى بعضى «3» گفته اند: در اينجا نام چشمه اى است در بهشت.

[مراد از" ابرار"، و صفات ايشان

و كلمه" ابرار" جمع كلمه" بر"- به فتحه باء- است، و كلمه" بر" صفت مشبهه از مصدر" بر"- به كسره باء- است، كه به معناى احسان است، و اين معنا در مورد كسى صادق است كه عمل خود را نيكو بسازد، و از نيكو ساختن آن هيچ نفعى كه عايد خودش بگردد در نظر نگرفته باشد، نه جزايى كه در مقابل عملش به او بدهند، و نه حتى تشكرى را. و خلاصه كلمه" بر"- به فتحه باء- به معناى كسى است كه خير را بدان جهت كه خير است مى خواهد، نه بدان جهت كه اگر انجام دهد نفعى عايدش مى شود، بلكه حتى در صورتى هم كه خودش آن را دوست نمى دارد صرفا به خاطر اينكه خير است انجام مى دهد، و بر تلخى آن كه مخالف با خواهش نفسش است صبر مى كند، و عمل خير را بدان جهت كه فى نفسه خير است انجام مى دهد، هر چند به زحمت و ضرر خود تمام شود، نظير وفاى به نذر. و يا بدان جهت كه براى ديگران نافع است انجام مى دهد مانند اطعام طعام به بندگان مستحق خدا.

و با در نظر گرفتن اينكه هيچ خير و صلاحى در هيچ عملى نيست مگر با ايمان به خدا

_______________

(1) تفسير قرطبى، ج 10، ص 124.

(2) مفردات راغب، ماده" غل".

(3) تفسير قرطبى، ج 10، ص 125. ______________________________________________________

صفحه ى 200

و رسولش، و ايمان به روز جزا هم چنان كه در آيه" أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ" «1» و آياتى ديگر از اين معنا خبر داده، لذا" ابرار" كسانى هستند كه عمل خير را به خاطر ايمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام مى دهند، چون ايمانشان ايمان رشد و بصيرت است، يعنى خود را بنده و مملوك پروردگار خود مى دانند، و معتقدند كه خلق و امرشان به دست او است، و خودشان مالك نفع و ضررى براى خود نيستند، قهرا معتقدند كه نبايد اراده كنند مگر چيزى را كه پروردگارشان اراده كرده، و انجام ندهند مگر عملى را كه او بپسندد، در نتيجه اراده او را بر اراده خودشان مقدم مى دارند، و براى خشنودى او عمل مى كنند، هر چند كه به ضرر خودشان تمام شود، بر آن ضرر و ناسازگارى با ميل درونى خود صبر مى كنند، و زحمت اطاعت او را تحمل نموده، آنچه مى كنند به خاطر خشنودى او مى كنند، و در نتيجه در مرحله عمل عبوديت را خالص براى خدا مى سازند.

اين صفات همان صفاتى است كه خداى سبحان ابرار را با آن توصيف كرده، اينك آيات آن از نظر خواننده مى گذرد:" إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً" «2»،" وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا" «3»،" لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ" «4»، و ما در تفسير همين آيه در سوره بقره سخنى پيرامون معناى" بر" داشتيم، در آيه 15 سوره مطففين نيز بحثى خواهيم داشت ان شاء اللَّه.

و از آيه مورد بحث كه مى فرمايد:" إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ

..." از آنجا كه در مقابل آيه" إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ ..." كه بيانگر حال كفار در آخرت است قرار گرفته اين معنا به ذهن مى آيد كه مى خواهد حال ابرار در آخرت را بيان كند، و بفهماند كه ايشان در بهشت از شرابى ممزوج به كافور مى نوشند، شرابى خنك و معطر.

[توضيحى در مورد تنعم ابرار و نوشيدنشان از چشمه اى كه" يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ ..."]

" عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً" كلمه" عينا" اگر منصوب شده به خاطر حذف حرف جر بوده، و تقدير آن" من عين"

_______________

(1) ايشان به خاطر اينكه ايمان نياوردند خدا اعمالشان را بى نتيجه كرد. سوره احزاب، آيه 19.

(2) ما شما را براى خدا طعام مى كنيم و هيچ پاداش و تشكرى از شما نمى خواهيم. سوره دهر، آيه 9.

(3) و پاداش ايشان در برابر شكيباييشان (بهشت و لباسهاى حرير بهشتى است). سوره دهر، آيه 12.

(4) احسان اين نيست كه چهره ها را به سوى مشرق و مغرب كنيد، احسان عمل آن كسى است كه به خدا ايمان داشته باشد. سوره بقره، آيه 177. ______________________________________________________ صفحه ى 201

بوده است، ممكن هم هست به خاطر اختصاص منصوب شده، و تقدير كلام" أخص عينا" بوده باشد يعنى نوشيدن از كاس را كه گفتيم از هر كاسى نيست، بلكه آن كاس را اختصاص مى دهم به چشمه اى كه چنين و چنان است. و كلمه" شرب"- به طورى كه گفته شده- «1» هم به خودى خود متعدى مى شود، و مى گويى:" شربت الماء- آب را نوشيدم"، و هم با حرف باء متعدى مى شود، و مى گويى:" شربت بالكاس- با كاسه نوشيدم" پس هر دو يك معنا را مى رساند. و اگر از نوشندگان آن

كاس تعبير به عباد اللَّه كرد، براى اين بود كه اشاره كند به اينكه اگر از آن كاس مى نوشند به خاطر اين است كه به زيور عبوديت آراسته شدند، و به لوازم آن عمل كردند، اين معنا از سياق فهميده مى شود.

و" تفجير عين" عبارت است از شكافتن زمين براى جارى ساختن آب هاى زير زمينى، و ما ناگزيريم در اينجا تفجير عين را حمل كنيم بر صرف خواستن آن، چون اين معنا مسلم است كه جارى ساختن چشمه هاى بهشتى نيازمند بيل و كلنگ نيست، آرى نعمت هاى بهشتى به جز خواست و اراده اهل بهشت هيچ هزينه ديگرى لازم ندارد، هم چنان كه فرمود:

" لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها" «2».

و اين دو آيه همانطور كه قبلا اشاره كرديم تنعم ابرار را بيان مى كند، كه چگونه از شراب بهشت و آخرت متنعم مى شوند، ديگران هم دو آيه مورد بحث را به همين معنا تفسير كرده اند، و بعيد نيست كه اين دو آيه در مقام بيان حقيقت عمل صالح آنان بر اساس تجسم اعمال باشد، و بفهماند وفاى به نذر و اطعام طعام براى رضاى خدا ظاهرش وفا و اطعام طعام است اما باطنش نوشيدن از كاسى است كه مزاجش كافورى است، آن هم از چشمه اى كه به طور مستمر خودشان با اعمال صالح خود مى شكافند، و به زودى حقيقت عملشان در جنة الخلد برايشان ظاهر مى شود، هر چند كه در دنيا به صورت وفا و اطعام طعام است. در نتيجه دو آيه مورد بحث در مجراى امثال آيه" إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ" «3» است.

مؤيد اين معنا ظاهر جمله" يشربون" و جمله" يشرب بها"

است، كه مى فهماند همين حالا مشغول نوشيدنند، نه اينكه در قيامت مى نوشند، و گر نه مى فرمود" سيشربون"، و

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 407.

(2) اهل بهشت هر چه را بخواهند دارند. سوره ق، آيه 35.

(3) ما هم (چون ايشان كافر شدند) بر گردن آنها تار نخ (زنجيرهاى عذاب) نهاديم در حالى كه سر بلند كرده و چشم بر بسته اند. سوره يس، آيه 8. ______________________________________________________ صفحه ى 202

" سيشربوا بها" علاوه بر اين، نوشيدن، وفا كردن، اطعام نمودن و ترسيدن، همه را در يك سياق آورده و فرموده" يشربون، يوفون، يخافون، يطعمون" و نيز ذكر تفجير در جمله" يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً" مؤيد ديگرى است، براى اينكه ظهور دارد در اينكه شكافتن چشمه و جارى ساختن آب آن را با اسباب اين كار انجام مى دهند، كه همان وفا و اطعام و خوف است، پس حقيقت اين اعمال همان تفجير عين است.

مفسرين در تفسير مفردات اين دو آيه و اعراب آنها سخنانى بسيار و مختلف دارند كه در تفاسير مفصل آمده، هر كس بخواهد از آنها مطلع شود بايد به تفاسير مطول مراجعه كند.

" يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً" كلمه" مستطير" اسم فاعل از فعل" استطار" است، كه به معناى فاش كردن و منتشر كردن در اقطار است به منتها درجه انتشار، و بطورى كه گفته اند «1»: اين كلمه بليغ تر از كلمه" طار" است، وقتى مى گويند:" استطار الحريق" معنايش اين است كه دامنه آتش سوزى گسترده شد، و يا وقتى مى گويند:" استطار الفجر"، معنايش اين است كه روشنى صبح گسترده گشت. و منظور از" استطار شر آن روز" شر روز قيامت است، كه روز به نهايت رسيدن شدائد

و اهوال و عذابها است.

و مراد از" ايفاى به نذر" همان معناى معروف آن است. و اينكه بعضى گفته اند:

مراد از آن تصميم قلبى بر عمل به واجبات، و يا پيروى شارع در همه احكام اوست، خلاف ظاهر لفظ است، و هيچ دليلى در كلام بر اين سخن دلالت نمى كند.

[مفاد، سبب و محل نزول آيه:" وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ ..."]

" وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً" ضمير در جمله" على حبه"- به طورى كه از ظاهر عبارت بر مى آيد- به كلمه" طعام" بر مى گردد، و منظور از" حب طعام" اشتياق و اشتهاى زياد به طعام است، به خاطر شدت احتياج به آن، مؤيد اين معنا آيه شريفه" لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ" است «2».

ولى بعضى «3» از مفسرين گفته اند: ضمير به خداى سبحان بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه طعام را به خاطر محبتى كه به خدا دارند به ديگران مى خورانند، نه به خاطر ثوابى كه خدا به ايشان بدهد. ليكن جمله" إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ" كه حكايت كلام ايشان است _______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 155.

(2) هرگز به خير و خوبى نمى رسيد مگر وقتى كه از آنچه دوست مى داريد انفاق كنيد. سوره آل عمران، آيه 92.

(3) تفسير قرطبى، ج 10، ص 128. ______________________________________________________ صفحه ى 203

اين نظريه را دفع مى كند، زيرا با بودن اين جمله ديگر احتياج نبود كه بفرمايد: طعام را به خاطر محبت به خدا انفاق مى كنند، لذا به خاطر اينكه تكرار بدون جهتى در آيات نشده باشد، ناگزير بايد بگوييم منظور از" حبه" حب طعام است.

از اين نظريه ضعيف تر نظريه آن مفسر ديگر

است كه گفته «1»: ضمير در" حبه" به اطعام كه از جمله" يطعمون" فهميده مى شود بر مى گردد. براى اينكه اگر منظور از حب اطعام حقيقت معناى آن است، عمل اطعام فى نفسه فضيلتى نيست كه خداى تعالى آن را بستايد، و اگر منظور اين است كه اطعام طعام را با طيب خاطر و بدون تكلف انجام مى دهند، خلاف ظاهر آيه است، بلكه ظاهر آيه همين است كه ضمير به كلمه" طعام" برگردد.

و مراد از" مسكين" و" يتيم" معلوم است، و مراد از" اسير" هم همان معنايى است كه از اين اسم به ذهن مى رسد، يعنى كسى كه از اهل دار الحرب گرفتار مسلمين شده باشد.

و اما اينكه بعضى «2» منظور از اسير را مسلمان اسير شده در دست كفار و يا محبوس و يا برده و يا زنان اسير در دست مردان دانسته اند، ادعاهايى است بدون هيچ دليل، و به خاطر اثبات آن خود را به زحمت انداخته اند.

آنچه تنبه بدان لازم است اين است كه سياق اين آيات سياق داستان سرايى است، داستان مردمى از مؤمنين كه قرآن نامشان را ابرار خوانده، و از پاره اى كارهايشان يعنى وفاى به نذر و اطعام مسكين و يتيم و اسيرشان خبر داده، ايشان را مى ستايد، و وعده جميلشان مى دهد.

معلوم مى شود سبب نزول اين آيات هم همين داستان بوده، و اين داستان در خارج واقع شده نه اينكه بخواهد يك قصه فرضى را جعل كند، آن گاه آثار خوب آن را بر شمرده، و كسانى را كه آن چنان عمل كنند وعده جميل بدهد.

نكته ديگرى كه بايد بدان توجه داشت اين است كه در اين آيات يكى از سه طايفه اى

كه به وسيله ابرار اطعام شده اند اسير دانسته، و اين خود شاهد بر آن است كه آيات در مدينه نازل شده، و داستان بعد از هجرت رسول خدا (ص) و قوت يافتن اسلام، و غلبه مسلمين بر كفار و مشركين اتفاق افتاده، نه قبل از آن.

" إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً" كلمه" وجه" به معناى آن روى هر چيز است كه رو به روى تو و يا هر كس ديگر

_______________

(1) تفسير قرطبى، ج 10، ص 128.

(2) روح المعانى، ج 29، ص 155. ______________________________________________________ صفحه ى 204

باشد، و وجه خداى تعالى عبارت است از صفات فعلى خداى تعالى، صفات كريمه اى كه افاضه خير بر خلق و خلقت و تدبير و رزق آنها، و يا به عبارت جامع تر رحمت عامه او كه قوام تمامى موجودات بدان است، از آن صفات نشات مى گيرد، و بنا بر اين معناى اينكه عملى به خاطر وجه اللَّه انجام شود اين است كه در انجام عمل اين نتيجه منظور گردد كه رحمت خداى تعالى و خشنوديش جلب شود، منظور تنها و تنها اين باشد و ذره اى از پاداش هايى كه در دست غير خداى تعالى است منظور نباشد، و به همين جهت خانواده اطعامگر دنبال اين سخن خود كه" إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ" اضافه كردند:" لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً- ما از شما نه پاداشى مى خواهيم، و نه حتى تشكرى".

[معناى اينكه عملى به خاطر وجه اللَّه انجام شود]

گفتيم وجه خداى تعالى عبارت است از صفات فعلى او، كه صفات ذاتى خداى تعالى ما وراى آن صفات قرار دارد، و مبدأ آن و در آخر مبدأ تمامى

خيرات عالم است. و بنا بر اين برگشت اينكه عمل براى وجه اللَّه باشد، به اين مى شود كه عمل انسان به اين انگيزه از انسان سر بزند كه باعث رضاى اوست، و او محبوب ما و رضايتش منظور ما است، براى اينكه او جميل على الاطلاق است، و به تعبير ديگر: برگشت چنين عملى به اين است كه انسان خداى را تنها به اين جهت عبادت كند كه او اهليت عبادت و استحقاق آن را دارد.

هدف واقع شدن وجه اللَّه، و آن را غايت و انگيزه اعمال قرار دادن، در چند جا از كلام مجيدش آمده، مانند آيات زير:" وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ" «1»، و در اين معنا است آيه شريفه" وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ" «2»، و آيه شريفه" وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ" «3»، و آيه شريفه" فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ" «4»، و آيه" أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ" «5».

" لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً"-" جزاء" به معناى آن است كه عمل كسى را به چيزى كه معادل و برابر آن باشد عوض دهى، حال چه عمل خير باشد، كه معادلش جزاى خير

_______________

(1) نفس خويش را با كسانى كه صبح و شام پروردگار خود را مى خوانند، و به جز وجه او هدفى ندارند مقاوم ساز. سوره كهف، آيه 28.

(2) مامور نشدند مگر به اينكه خدا را با وضعى عبادت كنند كه دين خالص براى خدا باشد. سوره بينه، آيه 5.

(3) و انفاق نمى كنيد مگر براى تحصيل وجه اللَّه. سوره بقره، آيه 272.

(4) او را در حالى بخوانيد كه

دين را خالص براى او بدانيد. سوره مؤمن، آيه 65.

(5) آگاه باشيد كه دين خالص تنها از آن خدا است. سوره زمر، آيه 3. ______________________________________________________ صفحه ى 205

قرار مى گيرد، و چه شر كه معادلش جزاى شر واقع مى شود، جزا، هم از اين جهت عموميت دارد و هم از جهت اينكه شامل جزاى عملى و زبانى هر دو مى شود، چيزى كه هست در خصوص آيه مورد بحث به قرينه اينكه در مقابل شكور قرار گرفته (نه جزايى مى خواهيم و نه تشكرى) تنها جزاى عملى منظور است، نه جزا و تلافى زبانى.

و كلمه" شكر" و" شكور" هر دو به معناى ذكر نعمت، و يادآورى آن در زبان و قلب و عمل است، و منظور از آن در آيه شريفه به قرينه اينكه در مقابل جزا قرار گرفته تنها ثناى جميل زبانى است، و آيه شريفه يعنى آيه" إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ ..." خطابى است از اين طايفه به كسانى كه اطعامشان كردند، حال يا به زبان قال، كه در اين صورت اين آيه يا حكايت سخن ايشان است، و كلمه" قالوا" در تقدير آن است، و تقديرش:" قالوا انما نطعمكم ..." است، و خواسته اند به مسكين و يتيم و اسير اطمينان بدهند كه به احدى نخواهيم گفت ما افطار سه روز خود را به فلان و فلان داديم، و آبروى شما را نمى ريزيم، و بر شما منت نمى گذاريم، و يا اينكه اطعامگران اصلا چنين سخنى به زبان نياورده اند، و جمله مذكور زبان حال ايشان است، و خداى تعالى مى خواهد ايشان را به آن اخلاصى كه از باطن آنان خبر دارد بستايد، و بفهماند كه اين طايفه چنين مردمى

بودند، و اطعامشان صرفا به خاطر خدا بود.

" إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً" اينكه روز قيامت را عبوس شمرده از باب استعاره است، و مراد از" عبوس بودن آن" ظهور كمال شدت آن براى مجرمين است، و كلمه" قمطرير"- به طورى كه گفته اند «1»- به معناى دشوار و سخت است.

اين آيه در مقام بيان علت سخنى است كه از ايشان حكايت كرد، مى خواهد بفهماند چرا گفتند:" إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ ..." و اينكه اگر عمل مذكور خود را تنها و تنها به خاطر خدا انجام دادند، و عبوديت خود را براى خدا خالص كردند، براى اين بود كه از آن روز سخت و دشوار مى ترسيدند، و براى بيان علت مذكور اكتفاء نكردند به اينكه ما از آن روز مى ترسيم، بلكه آن روز را به پروردگار خود نسبت داده، گفتند:" ما از پروردگار خود از روزى مى ترسيم كه چنين و چنان است"، تا فهمانده باشند وقتى از اين اطعامشان چيزى غير از پروردگارشان را در نظر ندارند، پس ترسشان هم از غير او نيست، هم چنان كه اميدى هم به غير او ندارند،

_______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 156. ______________________________________________________ صفحه ى 206

پس ترس و اميدشان همه از خدا است، اگر از روز قيامت هم مى ترسند بدان جهت است كه روز پروردگارشان است، روزى است كه خدا به حساب بندگانش مى رسد، و جزاى اعمال ايشان را مى دهد.

و اگر در آيه" وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً" نسبت ترس آنان را به خود قيامت داد، براى اين بود كه گوينده اين سخن خود آنان نبودند، بلكه خداى تعالى است كه قبل از اين آيه شدايد آن

روز را به خودش نسبت داده، و فرموده بود:" إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ ...".

و كوتاه سخن اينكه: مساله خوفى كه اين طايفه در گفتار خود آوردند، خوف در مقام عمل است، چون حساب عمل بنده با خدا است، و بندگى لازمه لا ينفك انسان است، انسان به هر درجه از كمال برسد، و حتى به مقام عصمت و بى گناهى هم اگر برسد، باز هم بنده است، و بنده ممكن نيست از خوف پروردگارش تهى باشد، هم چنان كه فرمود:" إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ" «1».

" فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً"" وقايه" به معناى حفظ كردن و از اذيت جلوگيرى نمودن است، و وقتى گفته مى شود:" فلان لقى فلان بكذا"، معنايش اين است كه با او به چنين وضعى رو به رو شد، و كلمه" نضرة" به معناى بهجت و خوش رويى، و كلمه سرور در مقابل اندوه است.

و معناى آيه اين است كه خداى تعالى ايشان را حفظ و شر آن روز را از ايشان منع كرد، و با بهجت و سرور با ايشان روبرو شد، پس اين طايفه در آن روز خوشحال و مسرورند، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود" وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ" «2».

[وصف نعمت هاى بهشتى ابرار كه در مقابل صبرشان در راه خدا داده شده اند]

" وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً" منظور از" صبر" صبرشان در برابر مصيبت، و در برابر اطاعت، و از معصيت است، چون اين طايفه در زندگى دنيا به جز وجه پروردگارشان طلبى نداشتند، اراده او را بر خواست خود مقدم مى داشتند، در نتيجه در برابر آنچه او براى آنان مقدر

كرده بود، و هر محنت و مصيبتى كه براى آنان خواسته بود صبر مى كردند، و نيز بر امتثال هر فرمانى كه به ايشان داده بود، و بر ترك هر عملى كه ايشان را از آن نهى كرده بود صبر مى كردند، هر چند كه با خواست خودشان مخالف بود، و لذا خداى تعالى مشقت و زحمتى را كه در راه بندگى او

_______________

(1) برگشتشان به سوى ما و حسابشان به عهده ماست. سوره غاشيه، آيه 26.

(2) در آن روز صورتهايى شاداب و مسرورند، سوره قيامت، آيه 22. ______________________________________________________ صفحه ى 207

تحمل كرده بودند به نعمت و راحت مبدل كرد.

" مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً" كلمه" أرائك" جمع كلمه" أريكه" است، كه به معناى هر چيزى است كه به آن تكيه دهند، و كلمه" زمهرير" به معناى سرماى شديد است.

و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى مشقت هايى را كه تحمل كردند به بهشت و نعمت مبدل كرد، در حالى كه اينان در آن بهشت بر تكيه گاهها تكيه داشتند، و در بهشت نه آفتابى مى بينند تا از گرماى آن متاذى شوند، و نه زمهريرى تا از سرماى آن ناراحت گردند.

" وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا" كلمه" ظلال" جمع ظل (سايه) است، و منظور از نزديكى سايه بر سر آنان اين است كه سايه بر سر آنان گسترده است، پس كلمه" دانيه" در خصوص اين مورد هم معناى خود را دارد و هم معناى گستردگى را مى دهد. و كلمه" قطوف" جمع قطف- به كسره قاف و سكون طاء- است، و" قطف" به معناى ميوه چيده شده است. و" تذليل قطوف براى

آنان" به اين معناست كه خداى تعالى ميوه هاى بهشتى را براى ايشان مسخر كرده، و تحت فرمان و اراده آنان قرار داده، به هر نحو كه بخواهند بدون هيچ مانع و زحمتى بچينند.

" وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا" كلمه" آنيه" جمع كلمه" اناء" به معناى ظرف است، همانطور كه كلمه" اكسية" جمع كساء است، و" اكواب" جمع كوب، به معناى ظرف آب است، البته ظرفى كه مانند ليوان نه دسته داشته باشد و نه لوله، و مراد از اينكه فرمود با چنين ظرفهاى نقره فام دور آنان طواف مى كنند، طواف كردن خدام بهشتى است كه براى اهل بهشت طعام و آب مى آورند، و توضيح بيشترش در ذيل آيه" وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ ..." مى آيد.

" قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً" كلمه" قوارير" در اين آيه بدل است از قوارير در آيه قبلى.

و بعضى «1» گفته اند: منظور از نقره اى بودن قوارير تشبيه ظرفهاى بهشتى است، كه از نظر صفا و زيبايى مانند ظرف نقره است نه اينكه حقيقتا از جنس نقره باشد.

بعضى «2» هم احتمال داده اند كه كلمه اى در آيه حذف شده باشد، و تقدير آن" قوارير من صفاء الفضه" باشد.

_______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 159.

(2) تفسير كشاف، ج 4، ص 671. ______________________________________________________ صفحه ى 208

و ضمير فاعلى در فعل" قدروها" به همان طايفه ابرار بر مى گردد، مى خواهد بفهماند ظرفهاى غذا و شراب را خود ابرار بر طبق ميل خود اندازه گيرى مى كنند، از غذا و شراب هر مقدارى كه بخواهند استفاده كنند ظرف آن غذا و شراب را هم به اندازه همان مقدار طعام و شراب اندازه گيرى مى كنند، و خلاصه چيزى از غذا

و شرابشان در ظرف زياد و كم نمى آيد، آيه شريفه" لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها" «1»، و آيه" يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً" نيز اشاره اى به اين معنا دارد.

احتمال هم دارد ضمير به خدمتگزاران طوافگر برگردد، كه در باره آنان فرموده:

" يُطافُ عَلَيْهِمْ" و مراد اين باشد كه خدمتگزاران ظرفهاى غذا و شراب را به آن مقدار غذا و شرابى كه ابرار احتياج دارند اندازه گيرى مى كنند، در نتيجه چيزى از غذا و شرابشان در ظرفها نمى ماند، و كم هم نمى آيد.

" وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا" بعضى «2» از مفسرين گفته اند: در عرب مرسوم بوده كه از زنجبيل استفاده عطر و بوى خوش مى كرده اند، و آن را در جام نوشيدنيها مى ريختند، در اين آيه هم به ابرار وعده داده كه زنجبيل بهشتى را كه پاكيزه تر و خوشبوتر است در جام شرابشان مى ريزند.

" عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا" يعنى" من عين" و يا" أعنى عينا" و يا" أخص عينا" خلاصه منصوب بودن عين يا به خاطر افتادن حرف جر" من" است، و يا فعلى در تقدير است كه كلمه" عين" را به عنوان مفعول نصب داده، راغب گفته: كلمه" سلسبيل" به معناى آبى سبك و لذيذ و برنده است «3».

" وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً" يعنى فرزندانى بهشتى پيرامون ابرار طواف مى كنند، كه هميشه طراوت و خرمى جوانى و زيبايى منظر را دارند.

ولى بعضى «4» گفته اند:" وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ" به معناى جوانانى است كه گوشواره معروف به" خلدة" را به گوش دارند. و منظور از اينكه فرمود: تو گمان مى كنى كه لؤلؤ منثورند، اين است كه آن خدمتگزاران آن قدر صفاى لون دارند، و آن قدر

چهره هايشان نورانى است كه نور رويشان به روى يكديگر مى تابد، تو گويى در مجالسى كه ايشان خدمت مى كنند لؤلؤ نثار

_______________

(1) هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست. سوره ق، آيه 35.

(2) تفسير قرطبى، ج 10، ص 141.

(3) مفردات راغب، ماده" سل".

(4) روح المعانى، ج 29، ص 161. ______________________________________________________ صفحه ى 209

كرده اند.

" وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً" كلمه" ثم"- با فتحه اول- ظرف مكان است، و جز در ظرف مكان استعمال نمى شود، و لذا بعضى «1» گفته اند: معناى" رأيت" اول، اين است كه اگر چشم خود را بدانجا يعنى به بهشت بيفكنى، در آنجا نعيمى مى بينى كه با زبان قابل وصف نيست، و ملك كبيرى مى بينى كه با هيچ مقياسى نمى توان تقديرش كرد.

بعضى «2» ديگر گفته اند: كلمه" ثم" صله اى است كه موصولش حذف شده، و تقدير كلام" و اذا رأيت ما ثم من النعيم و الملك" است، يعنى و اگر ببينى آنچه در آنجا از نعيم و ملك كه هست نعيم و ملكى كبير خواهى ديد، در نتيجه آيه مورد بحث نظير آيه" لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ" «3» است، از ميان علماى نحو كوفيان جائز دانسته اند كه موصول حذف بشود، و صله اش بماند، هر چند بصريها آن را جائز ندانسته اند.

" عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ ..."

ظاهرا كلمه" عاليهم" حال است از ابرار، و ضمير" هم" و ساير ضماير جمع هم به ايشان بر مى گردد، و كلمه" ثياب" فاعل آن حال است، و كلمه" سندس"- همانطورى كه گفته اند «4»- به معناى پارچه نازكى است كه از حرير بافته شده باشد، و كلمه" خضر" صفت كلمه" ثياب" است، و كلمه" استبرق" به معناى پارچه اى

است درشت باف كه از ابريشم بافته شده باشد، اين كلمه مانند كلمه" سندس" در اصل عربى نبوده، بلكه از غير عرب گرفته شده، و تغييرى بدان داده شده است.

" وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ"- مصدر" تحليه" كه فعل" حلوا" از آن مشتق است به معناى زينت دادن و آراستن است، و كلمه" أساور" جمع سوار (النگو) است و راغب گفته اين كلمه معرب" دستواره" است «5».

" وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً"- خدايشان شرابى به ايشان نوشانيد كه طهور بود، يعنى در پاكى به حد نهايت بود، شرابى بود كه هيچ قذارت و پليدى را باقى نمى گذاشت، و يكى _______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 411.

(2) تفسير قرطبى، ج 10، ص 144.

(3) پيوندهاى شما بريده شد. سوره انعام، آيه 94.

(4) روح المعانى، ج 29، ص 162.

(5) مفردات راغب، ماده" سور". ______________________________________________________ صفحه ى 210

از قذارتهاى درونى آدمى غفلت از خداى سبحان، و بى توجهى به اوست، پس ابرار كه اين شراب طهور را نوشيدند محجوب از پروردگارشان نيستند، و لذا آنان مى توانستند خدا را حمد بگويند، هم چنان كه قرآن فرموده:" وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ" «1»، و ما در تفسير سوره حمد گفتيم: حمد وصفى است كه جز بندگان خالص خدا صلاحيت آن را ندارند، چون خود خداى تعالى فرموده:" سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ" «2».

خداى تعالى در جمله" وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ" همه واسطه ها را حذف كرده، و نوشاندن به ايشان را مستقيما به خودش نسبت داده، و اين از همه نعمت هايى كه در بهشت به ايشان داده افضل است، و چه بسا يكى از نعمت هايى باشد كه به حكم آيه"

لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ" «3» خواست خود بشر بدان نمى رسد.

" إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً" در اين آيه شريفه دو احتمال هست، يكى اينكه حكايت خطابى باشد كه از ناحيه خداى تعالى به هنگام پرداخت اجرشان به ايشان مى شود. و احتمال دوم اين است كه جمله" يقال لهم- به ايشان گفته مى شود" در تقدير باشد.

و جمله" وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً" خود، انشاى شكر در برابر مساعى مرضيه و اعمال مقبوله ايشان است، و خوشا به حالشان كه با چه كلام پاكيزه اى خطاب مى شوند.

[اشاره به وجه اينكه در شمار نعم بهشتى ابرار، از حور العين نام برده نشده است

اين را هم بايد دانست كه در آيات مورد بحث نعمت زنان بهشتى يعنى حور العين را جزو نعمت هاى بهشتى ذكر نكرده با اينكه در كلام مجيد خداى تعالى هر جا سخن از نعيم بهشت شده، حور العين جزو مهم ترين آنها ذكر شده است. ممكن است از ظاهر جريان چنين فهميده شود كه علت آن اين بوده كه در بين ابرار مورد نظر آيات، كسى از طايفه زنان بوده، (و خداى تعالى براى رعايت حرمت او سخن از حور العين به ميان نياورده است).

تفسير روح المعانى همين معنا را از لطايف قرآن دانسته و گفته: در صورتى كه آيات در باره اهل بيت (ع) نازل شده باشد، ذكر نشدن حور العين از لطيف ترين نكات خواهد بود، آرى اگر تصريح به" وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ" كرده و نامى از حور العين نبرده، به خاطر

_______________

(1) و آخرين سخنشان حمد مخصوص پروردگار عالميان است. سوره يونس، آيه 10.

(2) منزه است خدا از هر صفتى كه

برايش ذكر مى كنند، مگر آنچه كه بندگان مخلص درباره اش مى گويند. سوره صافات، آيه 160.

(3) هر چه بخواهند براى ايشان در آنجا هست و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى است. سوره ق، آيه 35. ______________________________________________________ صفحه ى 211

رعايت احترام بتول و قرة العين رسول بوده «1».

بحث روايتى [چند روايت حاكى از مدنى بودن سوره هل اتى

در كتاب" اتقان" سيوطى از بيهقى روايت كرده كه او در كتاب" دلائل النبوة" خود به سندى كه به عكرمه و حسين بن ابى الحسن داشته روايت كرده كه گفته اند: خداى تعالى از قرآن كريم سوره اقرء باسم ربك، و سوره ن و سوره مزمل را در مكه نازل كرد- تا آنجا كه گفته اند- و سوره هايى كه در مدينه نازل شد عبارتند از سوره ويل للمطففين، بقره، آل عمران، انفال، احزاب، مائده، ممتحنه، نساء، اذا زلزلت، حديد، محمد، رعد، الرحمن، و هل اتى على الانسان،- تا آخر حديث «2».

و در همان كتاب از ابن الضريس روايت آورده كه در كتاب فضائل القرآن به سند خود از عثمان بن عطاء خراسانى، از پدرش از ابن عباس روايت كرده كه گفت: هر وقت آغاز سوره اى در مكه نازل مى شد، در همان مكه نوشته مى شد، آن گاه خداى تعالى هر چه را مى خواست به آن اضافه مى كرد.

و اولين سوره اى كه نازل شد، سوره اقرء باسم ربك، و بعد از آن سوره ن، و سپس سوره مزمل بود- تا آنجا كه گفت- و آن گاه در مدينه سوره بقره، و سپس انفال، و بعد از آن آل عمران، آن گاه احزاب، و سپس ممتحنه، و بعد از آن نساء، و آن گاه اذا زلزلت، و

بعد از آن حديد، قتال، رعد، الرحمن، و انسان (دهر) نازل شد- تا آخر حديث «3».

و در همان كتاب از بيهقى روايت كرده كه وى در كتاب دلائل به سند خود از مجاهد از ابن عباس روايت كرده كه گفت: اولين سوره اى كه از قرآن بر رسول خدا (ص) نازل شد سوره" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ" بود، و بقيه حديث همان مطالبى است كه در حديث عكرمه و حسين آمده بود، و در حديث عكرمه و حسين سه تا از سوره هاى مكى را ساقط كرده اند، و آنها عبارتند از سوره فاتحه و اعراف و كهيعص «4».

و در الدر المنثور است كه ابن الضريس و ابن مردويه و بيهقى، از ابن عباس روايت _______________

(1) روح المعانى، ج 29، ص 158، ط بيروت.

(2) اتقان سيوطى، ص 10، ط مصر.

(3 و 4) اتقان سيوطى، ص 11، ط مصر. ______________________________________________________ صفحه ى 212

كرده اند كه گفت: سوره انسان در مدينه نازل شده «1».

و نيز در همان كتاب آمده كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه" وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ ..." گفته است، اين آيه در شان على بن ابى طالب و فاطمه دختر رسول اللَّه (ص) نازل شده «2».

مؤلف: نمى توان گفت از سوره مورد بحث تنها آيه مذكور در حق آن دو بزرگوار نازل شده، زيرا آيات قبل و بعد آن نيز از نظر سياق متصل به آن هستند، اگر آن آيه در مدينه نازل شده قطعا همه آنها در مدينه نازل شده است.

[رواياتى راجع به نزول سوره هل اتى در شان امير المؤمنين و فاطمه (عليهما السلام)]

و در تفسير كشاف است كه از ابن عباس

روايت آمده كه حسن و حسين بيمار شدند، و رسول خدا (ص) با جمعى از صحابه از ايشان عيادت كرد، مردم به على (ع) گفتند چه خوب است براى بهبودى فرزندت- فرزندانت- نذرى كنى، على و فاطمه، و فضه كنيز آن دو نذر كردند كه اگر كودكان بهبودى يافتند سه روز روزه بدارند، بچه ها بهبودى يافتند، و اثرى از آن كسالت باقى نماند.

بعد از بهبودى كودكان، على از شمعون خيبرى يهودى سه من قرص جو قرض كرد، و فاطمه يك من آن را دستاس، و سپس خمير كرد، و پنج قرص نان به عدد افراد خانواده پخت، و سهم هر كسى را جلوش گذاشت تا افطار كنند، در همين بين سائلى (به در خانه آمده) گفت: سلام بر شما اهل بيت محمد (ص)، من مسكينى از مساكين مسلمينم، مرا طعام دهيد كه خدا شما را از مائده هاى بهشتى طعام دهد، خاندان پيامبر آن سائل را بر خود مقدم شمرده، افطار خود را به او دادند، و آن شب را جز آب چيزى نخوردند، و شكم گرسنه دوباره نيت روزه كردند، هنگام افطار روز دوم طعام را پيش روى خود نهادند تا افطار كنند، يتيمى بر در سراى ايستاد، آن شب هم يتيم را بر خود مقدم و در شب سوم اسيرى آمد، و همان عمل را با او كردند.

صبح روز چهارم كه شد على دست حسن و حسين را گرفت، و نزد رسول خدا (ص) آمدند، پيامبر اكرم وقتى بچه ها را ديد كه چون جوجه ضعيف از شدت گرسنگى مى لرزند، فرمود: چقدر بر من دشوار مى آيد كه من شما را به چنين حالى ببينم، آن

گاه با على و كودكان به طرف فاطمه رفت، و او را در محراب خود يافت، و ديد كه شكمش از گرسنگى به دنده هاى پشت چسبيده (در نسخه اى ديگر آمده كه شكمش به پشتش _______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 297.

(2) الدر المنثور، ج 6، ص 299. ______________________________________________________ صفحه ى 213

چسبيده)، و چشمهايش گود افتاده از مشاهده اين حال ناراحت شد، در همين بين جبرئيل نازل شد، و عرضه داشت: اين سوره را بگير، خدا تو را در داشتن چنين اهل بيتى تهنيت مى گويد، آن گاه سوره را قرائت كرد «1».

مؤلف: اين روايت به چند طريق از عطاء از ابن عباس نقل شده، و بحرانى آن را در غاية المرام از ابى المؤيد موفق بن احمد صاحب كتاب فضائل امير المؤمنين، و او به سند خود از مجاهد از ابن عباس نقل كرده، و نيز از او به سند ديگرى از ضحاك از ابن عباس «2» نقل كرده. و نيز از حموينى صاحب كتاب" فرائد السمطين" به سند خود از مجاهد از ابن عباس «3» نقل كرده. و نيز از ثعلبى و او به سند خود از ابى صالح از ابن عباس «4» نقل كرده است. و صاحب مجمع البيان از تفسير واحدى روايت كرده «5».

در مجمع البيان به سند خود از حاكم، و او به سند خود از سعيد بن مسيب، از على بن ابى طالب روايت كرده كه فرمود: از رسول خدا (ص) از ثواب قرآن پرسيدم، و رسول خدا (ص) مرا از ثواب سوره هاى قرآن به همان نحوى كه از آسمان نازل شده بود خبر داد.

فرمود: اولين سوره اى كه در مكه نازل شد

سوره فاتحة الكتاب بود، بعد از آن سوره اقرء باسم ربك، و سپس سوره ن نازل شد- تا آنجا كه فرمود- و اولين سوره اى كه در مدينه نازل شد، سوره بقره، سپس انفال، بعد از آن آل عمران، آن گاه احزاب، سپس ممتحنه، بعد از آن نساء، سپس اذا زلزلت، بعد حديد، و آن گاه محمد، رعد، الرحمن و هل اتى نازل شد- تا آخر حديث «6».

باز در مجمع البيان از ابو حمزه ثمالى روايت شده كه وى در تفسير خود گفته: حسن بن حسن ابو عبد اللَّه بن حسن برايم حديث كرد كه اين سوره تماميش در مدينه در شان على و فاطمه (ع) نازل شد «7».

و در تفسير قمى از پدرش از عبد اللَّه بن ميمون از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: نزد فاطمه (ع) مقدارى جو بود، با آن عصيده اى درست كرد،

_______________

(1) تفسير كشاف، ج 4، ص 670.

(2) غاية المرام، ص 368، ط تهران.

(3) فرائد السمطين، ج 2، ص 53.

(4) فرائد السمطين، ج 2، ص 54، ط بيروت.

(5 و 6 و 7) مجمع البيان، ج 10، ص 405. ______________________________________________________ صفحه ى 214

(غذايى است كه جو را با روغن آغشته نموده و سپس مى پزند) همين كه آن را پختند و پيش روى خود نهادند تا تناول كنند، مسكينى آمد و گفت خدا رحمتتان كند مسكينى هستم، على (ع) برخاست و يك سوم آن طعام را به سائل داد. چيزى نگذشت كه يتيمى آمد و گفت: خدا رحمتتان كند، باز على برخاست و يك سوم ديگر را به يتيم داد. پس از لحظه اى اسيرى آمد و گفت خدا رحمتتان كند باز على (ع)

ثلث آخر را هم به او داد، و آن شب حتى طعم آن غذا را نچشيدند، و خداى تعالى اين آيات را در شان ايشان نازل كرد، و اين آيات در مورد هر مؤمنى كه در راه خدا چنين كند جارى است «1».

مؤلف: اين قصه كه در روايت آمده خلاصه اى از داستان است، و روايت را بحرانى هم در غاية المرام «2» از كتاب اختصاص مفيد، و ابن بابويه در امالى «3» به سند خود از مجاهد از ابن عباس، و نيز به سند خود از خالد از جعفر بن محمد از پدرش (ع)، و باز به سند خود از محمد بن عباس بن ماهيار، و او در تفسيرش به سند خود از ابى كثير زبيرى از عبد اللَّه بن عباس روايت كرده اند، و در مناقب آمده كه اين حديث از اصبغ بن نباته روايت شده «4».

و در احتجاج از على (ع) روايت كرده كه در ضمن حديثى كه حكايت گفتار آن جناب با مسلمانان بعد از مرگ عمر بن خطاب است فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا در ميان شما غير از من كسى هست كه در باره او و فرزندانش اين آيه نازل شده باشد:" إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً". تا آخر سوره؟ گفتند: نه «5».

و در كتاب خصال در احتجاج على بر عليه ابو بكر آمده كه فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهم آيا صاحب آيه" يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً" منم يا تويى؟ گفت:

بلكه تويى «6».

[چند روايت از طرق عامه دال بر حضور مردى سياه نزد رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله

وسلّم) و نزول سوره هل اتى

و در الدر المنثور است كه طبرانى و ابن مردويه و ابن عساكر از پسر عمر روايت كرده اند كه گفت: از حبشه مردى نزد رسول اللَّه (ص) آمد و عرضه داشت: آيا اجازه هست سؤالى بكنم؟ فرمود: بپرس، اما به منظور فهميدن بپرس. عرضه داشت _______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 398.

(2) غاية المرام، ص 371، باب 72، ط تهران.

(3) امالى، ص 212، مجلس 44، ط بيروت (4) مناقب، ص 272.

(5) احتجاج، ج 1، ص 202.

(6) خصال صدوق، ج 2، ص 550، ح 30. ______________________________________________________ صفحه ى 215

يا رسول اللَّه شما هم از نظر رنگ بر ما حبشى ها برترى يافته ايد و هم از نظر شكل و هم از نظر نبوت، حال به نظر شما اگر من بدانچه تو ايمان آورده اى ايمان بياورم، و بدانچه تو عمل مى كنى عمل كنم، در بهشت با تو خواهم بود؟ فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست اوست آرى، در بهشت سفيدى روى يك مسلمان سياه از هزار سال راه ديده مى شود. آن گاه فرمود: هر كس بگويد:" لا اله الا اللَّه" نزد خدا عهدى داشته، و هر كس بگويد:" سبحان اللَّه و بحمده" صد و بيست و چهار حسنه برايش نوشته مى شود، و سوره" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ ... مُلْكاً كَبِيراً" درباره او نازل شده است.

مرد حبشى عرضه داشت: آيا ديدگان من هم در بهشت مى بيند آنچه را كه ديدگان تو مى بيند؟ رسول خدا (ص) فرمود: آرى. پس مرد حبشى ناله اى كرد تا جان به جان آفرين تسليم نمود. پسر عمر سپس اضافه كرد كه خودم رسول خدا (ص) را

ديدم كه جنازه او را با دست خود به قبرش سرازير مى كرد «1».

و در همان كتاب است كه احمد در كتاب" الزهد" از محمد بن مطرف روايت كرده كه گفت: ناقلى موثق برايم حديث كرد كه مردى سياه از رسول خدا (ص) از تسبيح و تهليل مى پرسيد، عمر بن خطاب به او گفت: بس كن ديگر چقدر رسول خدا (ص) را اذيت مى كنى. رسول خدا (ص) فرمود:

عمر ساكت باش. در اين هنگام سوره" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ" بر آن جناب نازل شد، تا آنجا كه سخن از بهشت دارد، مرد سياه از شنيدن آن آيات فريادى كرد كه جانش با همان ناله در آمد، و رسول خدا (ص) فرمود: اين مرد از شوق بهشت از دنيا رفت «2».

و باز در همان كتاب است كه ابن وهب از ابن زيد روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) اين سوره را قرائت كرد:" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ"، و اين سوره وقتى بر آن جناب نازل شد كه مردى سياه چهره نزد آن جناب بود، همين كه رسيد به صفت بهشت، مرد سياه ناله اى سر داد و جانش از كالبدش بيرون آمد، رسول خدا (ص) فرمود: شوق به بهشت جان رفيقتان را بيرون كرد «3».

مؤلف: اين سه روايت بر فرض كه صحيح باشند (و صرفنظر كنيم از اينكه هيچ تناسبى بين آيات آن با وضع آن مرد سياه ندارد) بيش از اين دلالت ندارد كه سوره وقتى نازل _______________

(1 و 2 و 3) الدر المنثور، ج 6، ص 297. ______________________________________________________ صفحه ى 216

مى شد آن مرد سياه هم نزد آن جناب نشسته بوده، و

اما اينكه سبب نزول سوره داستان آن مرد بوده، آن روايات دلالتى بر آن ندارد، و اين معنا در روايت آخرى روشن تر به چشم مى خورد. و كوتاه سخن اينكه منافاتى ميان اين سه روايت با نزول سوره در شان اهل بيت (ع) وجود ندارد.

علاوه بر اين، روايت پسر عمر كه از ظاهرش بر مى آيد خود او در داستان آن مرد سياه حاضر بوده، و با در نظر گرفتن اين معنا كه پسر عمر وقتى به مدينه هجرت كرد كودكى يازده ساله بوده، خود شاهد بر اين است كه اين قصه در مدينه نازل شده.

و نيز در الدر المنثور از نحاس از ابن عباس روايت كرده كه سوره انسان در مكه نازل شده «1».

مؤلف: اين روايت خلاصه حديث طويلى است كه نحاس آن را در كتاب" الناسخ و المنسوخ" آورده، و خود سيوطى آن را در كتاب" اتقان" نقل كرده «2» و اين حديث معارض با حديثى است كه با طرق بسيار از ابن عباس نقل كرد كه گفت: سوره انسان در مدينه و در شان اهل بيت (ع) نازل شد.

از اين هم كه بگذريم سياق آيات اين سوره و مخصوصا آيه" يُوفُونَ بِالنَّذْرِ" و آيه" وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ ..." سياق يك داستان واقعى است، كه در خارج اتفاق افتاده، و ذكر اسير در بين كسانى كه به دست آن ابرار اطعام شده اند، بهترين شاهد است بر اينكه اين آيات در مدينه نازل شده، چون مسلمانان همانطور كه قبلا هم اشاره كرديم در مكه قدرتى نداشتند تا اسير داشته باشند.

[رد سخن يكى از مفسرين دائر بر اينكه سوره هل اتى مكى است

بعضى از مفسرين در

اينجا گفتارى دارند كه خلاصه اش از نظر خواننده مى گذرد و آن اين است كه: روايات در مكى بودن و يا مدنى بودن اين سوره مختلف است، و رواياتى كه آن را مكى مى داند بر آن دسته ديگر مى چربد، بلكه از ظاهر سياق سوره بر مى آيد كه از اولين سوره هاى قرآنى است، يعنى سوره هايى كه در اوائل بعثت در مكه نازل شده، مؤيد اين نظريه آن است كه در اين سوره به طور مفصل نعمت هاى بهشتى را تصوير نموده، صور عذابهاى غليظ قيامت را شرح مى دهد، مؤيد ديگرش اين است كه در اين سوره رسول خدا (ص) را امر به صبر در برابر حكم پروردگار خود مى كند و مى فرمايد اطاعت هيچ گنهكار و كفورى از ايشان را نكند، و در برابر، آنچه از دستورات حقه كه بر او نازل مى شود ثبات قدم _______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 297.

(2) الاتقان، جزء اول، ص 9. ______________________________________________________ صفحه ى 217

به خرج دهد، و با مشركين مداهنه و سازش نكند. و اين گونه دستورات همان دستوراتى است كه در مكه در هنگام سختى ها و اذيت هاى مشركين نازل مى شده، نظير اوامرى كه در سوره قلم و مزمل و مدثر نازل شده، پس نبايد به اين احتمال اعتنا كرد كه سوره مورد بحث در مدينه نازل شده باشد.

اين گفتار سراپايش فاسد است، اما اينكه گفت" سوره مشتمل است بر صور نعمت هاى حسى و مفصل و طولانى و صور عذابهاى غليظ" جوابش اين است كه اينگونه بيان اختصاص به سوره هاى مكى ندارد، تا دليل شود بر اينكه پس سوره مورد بحث هم در مكه نازل شده، اين سوره الرحمن و سوره حج است

كه به شهادت رواياتى كه ترتيب نزول سوره هاى قرآنى را ذكر مى كنند هر دو در مدينه نازل شده اند، و هر دو مشتملند بر صور نعمت هاى حسى و مفصل و طويل، و بر صور عذابهاى غليظ، و بلكه در آن دو سوره اين معانى بيشتر از سوره مورد بحث آمده است.

و اما اينكه گفت در اين سوره رسول خدا (ص) را امر به صبر كرده، و از اطاعت آثم و كفور، و مداهنه با آنان نهى كرده، و دستور داده در برابر آنچه بر او نازل مى شود ثبات قدم به خرج دهد، در پاسخ مى گوييم: اين اوامر در فصل دوم از سوره مورد بحث آمده كه از آيه" إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا" شروع، و تا آخر سوره ادامه مى يابد، و ما هم به طور جدى احتمال مى دهيم كه اين فصل از آيات كه سياقى مستقل و تام دارند، در مكه نازل شده باشند، و مؤيد اين احتمال مطلبى است كه در بسيارى از روايات گذشته آمده بود كه مى فرمود آنچه در باره اهل بيت نازل شده، همان فصل اول از آيات است، و بنا بر اين بايد گفت اول سوره در مدينه و آخر آن در مكه نازل شده.

و بر فرض هم كه قبول كنيم كه سوره مورد بحث يك دفعه نازل شده، مى گوييم امر به صبر هم اختصاص به سوره هاى مكى ندارد، به شهادت اينكه مى بينيم همين گونه دستورات در سوره كهف آمده، مى فرمايد:" وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا

وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً" «1» و اين آيه به حكم روايات در مدينه نازل شده، و درست همان معنايى را خاطرنشان مى سازد كه آيه" فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ ..." در مقام بيان آن است، و سياقش بسيار

_______________

(1) با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند و تنها ذات او را مى طلبند، هرگز چشمهاى خود را به خاطر زينتهاى دنيا از آنها بر مگير و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همانها كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است. سوره كهف، آيه 28. ______________________________________________________ صفحه ى 218

شبيه به آيات اين سوره است، كه با مراجعه به سوره كهف و تامل در مضمون آن آيه و آيات آخر اين سوره مطلب روشن مى شود. علاوه بر اين، مگر رنج و محنت و آزارى كه رسول خدا (ص) در مدينه از منافقين و بيماردلان و جفاكاران سست ايمان ديد، كمتر و آسانتر از محنت هايى بود كه در مكه از مشركين ديد، مراجعه به اخبار راجع به زندگى آن جناب ثابت مى كند كه اگر دشوارتر نبوده كمتر هم نبوده است.

عنوان آثم و كفور هم تنها شامل كفار مكه نيست، در مدينه هم كفار و آثم بودند، و اصولا قرآن كريم در آياتى چند آثم را براى جمعى از مسلمانان اثبات كرده، نظير آيه" لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ" «1»، و آيه" وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً" «2».

[رواياتى در بيان معناى جمله:" لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً"]

و در مجمع البيان است كه عياشى به سند خود از

عبد اللَّه بن بكير از زراره روايت كرده كه گفت: از امام باقر (ع) از معناى آيه" لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً" پرسيدم، فرمود: يعنى چيزى بود ولى مذكور نبود «3».

مؤلف: در آن كتاب از عبد الاعلى مولاى آل سام هم روايت كرده كه وى نظير اين معنا را از امام صادق (ع) نقل كرده «4».

باز در همان كتاب از عياشى نقل كرده كه او به سند خود از سعيد حذاء از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: يعنى در علم خدا مذكور بود، ولى در خلق مذكور نبود «5».

مؤلف: يعنى انسان قبل از خلقتش در علم خدا ثبوتى داشت، و سپس مخلوقى بالفعل شد و جزو خلائق مذكور شد.

و در كافى به سند خود از مالك جهنى از امام صادق (ع) روايت كرده كه در تفسير اين جمله فرمود: مقدر بود ولى مذكور نبود «6».

مؤلف: اين معنا همان معناى حديث سابق است.

و در تفسير قمى در ذيل آيه مذكور آمده: يعنى نه در علم بود و نه در ذكر. و در حديثى ديگر

_______________

(1) اثم و گناه هر يك از مسلمانان به گردن خودش است. سوره نور، آيه 11.

(2) و كسى كه خودش خطا يا اثمى را مرتكب شود، و آن گاه به گردن بى گناهى بيندازد وبال و بهتان بزرگى را به دوش كشيده است. سوره نساء، آيه 112.

(3 و 4 و 5) مجمع البيان، ج 10، ص 406.

(6) اصول كافى، ج 1، ص 147، ح 5. ______________________________________________________ صفحه ى 219

آمده كه در علم بود، ولى در ذكر نبود «1».

مؤلف: معناى حديث اول اين است كه نه در علم مردم بود، و نه در بين آنان

مذكور مى شد، و معناى حديث دوم اين است كه در علم خدا بود، ولى نزد مردم مذكور نبود.

و نيز در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) آمده كه در معناى جمله" أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ" فرمود: نطفه مرد و نطفه زن هر دو با هم مخلوط مى شوند «2».

[رواياتى ديگر در ذيل برخى آيات گذشته:" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ ..."،" عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ ..."،" وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ ..." و ...]

و در كافى به سند خود از حمران بن اعين روايت كرده كه گفت: از امام صادق (ع) از اين كلام خداى عز و جل پرسيدم كه مى فرمايد:" إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً" فرمود يعنى ما راه را به او نشان داديم يا اين است كه هدايت ما را مى گيرد كه در اين صورت شاكر است، و يا تارك آن است، كه آن را كفران نموده «3».

مؤلف: مثل اين روايت را قمى در تفسيرش به اسناد خود از ابى عمير از حضرت باقر (ع) روايت كرده «4». و در توحيد به اسناد خود تا حمزة بن طيار از حضرت صادق (ع) قريب به اين روايت را ذكر كرده كه عبارتش چنين است:" ما (راه را) به او شناسانديم مى خواهد بگيرد و مى خواهد ترك كند" «5».

و در الدر المنثور است كه احمد و ابن منذر، از جابر بن عبد اللَّه روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: هر مولودى بر فطرت متولد مى شود، و اين فطرتش هم چنان محفوظ هست، تا زمانى كه زبانش بخواهد از آن تعبير كند، كه در هنگام تعبير كردن يا شاكر است، (و بر طبق فطرت

حكم مى كند) و يا كفور است (و فطرت خود را انكار مى نمايد)، و خداى تعالى داناتر است «6».

و در امالى صدوق به سند خود از امام صادق از پدر بزرگوارش (ع) روايت كرده كه در حديثى در تفسير آيه" عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً" فرمود: اين چشمه در خانه رسول خدا (ص) است، كه از آنجا به سوى خانه هاى انبيا و مؤمنين جارى مى شود،" يُوفُونَ بِالنَّذْرِ" يعنى على و فاطمه و حسن و حسين و كنيزشان، به نذر خود وفا كردند،" وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً" امام باقر مى فرمود: يعنى _______________

(1 و 2) تفسير قمى، ج 2، ص 398.

(3) اصول كافى، ج 2، ص 384، ش 4، باب الكفر.

(4) تفسير قمى، ج 2، ص 398.

(5) توحيد، ص 411.

(6) الدر المنثور، ج 6، ص 298. ______________________________________________________ صفحه ى 220

روزى كه صورتها عبوس مى شود،" وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ"، يعنى با اينكه اشتهاى آن طعام را داشتند ولى ايثار كردند،" مسكينا" به مسكينان مسلمين،" و يتيما" به ايتام مسلمين، و" اسيرا" به اسراى مشركين.

و وقتى داشتند اطعام مى كردند مى گفتند:" إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً" امام فرمود: به خدا سوگند اين سخن را به زبان نگفتند، بلكه اين زبان دل و ضمير ايشان بود، و خدا از باطن آنان خبر داده كه در باطن چشمداشت تلافى ندارند و حتى انتظار تشكر و ثنا هم ندارند، و تنها هدفشان وجه اللَّه و رضاى او و به دست آوردن ثواب او است «1».

و در الدر المنثور است كه سعيد بن منصور، ابن ابى شيبه، ابن منذر و ابن مردويه، از حسن روايت

آورده اند كه گفت: روزى كه آيه" وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً" نازل شد اسيرانى از مشركين در مدينه بودند «2».

مؤلف: از مدلول روايت استفاده مى شود كه آيه مذكور در مدينه نازل شده، و نظير اين روايت، روايت ديگرى است كه در همان كتاب از عبد بن حميد از قتاده آورده، و روايت ديگرى كه از ابن منذر از ابن جريح آورده، و روايت ديگرى كه از عبد الرزاق و ابن منذر از ابن عباس آورده «3».

و در همان كتاب است كه ابن مردويه، از انس بن مالك از رسول خدا (ص) روايت كرده كه در تفسير جمله" يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً" فرمود: يعنى ما بين چشم ها را در هم مى كند «4».

و كلينى در روضه كافى به سند خود از محمد بن اسحاق مدنى از امام أبى جعفر (ع) روايت آورده كه در صفت بهشت فرمود: و ميوه هاى آن" دانيه" است، يعنى در دسترس اهل بهشت است، چنان كه فرمود:" وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا"، و" تذليل بودن آن" همان رام بودن، و در دسترس بودن آن است، مؤمن از هر يك آنها كه اشتها داشته باشد، ميوه خودش از درخت خم شده در دهان او قرار مى گيرد، در حالى كه او هم چنان تكيه داده است، و نيز انواع ميوه ها به مؤمن و ولى خدا مى گويند: اى ولى خدا مرا اول بخور قبل از آنكه آن ديگرى را بخورى «5».

_______________

(1) امالى صدوق، ص 215، باب 44، ح 11.

(2 و 3 و 4) الدر المنثور، ج 6، ص 299.

(5) كافى، ج 8، ص 99، ح 96، چاپ بيروت. ______________________________________________________

صفحه ى 221

و در تفسير قمى در ذيل كلمه مخلدون فرموده: يعنى خدمتگزارانى كه دستبند به دست دارند «1».

و در كتاب معانى به سند خود از عباس بن يزيد روايت كرده كه به امام صادق (ع) در روزى كه در حضورش بودم عرضه داشتم، مرا از معناى كلام خدا كه مى فرمايد:" وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً" خبر بده و بفرما اين ملكى كه خداى تعالى بزرگش دانسته تا آنجا كه ملك كبيرش خوانده چه ملكى است؟ فرمود وقتى خداى تعالى اهل بهشت را داخل بهشت مى كند، اگر فرستاده اى را پيش يكى از آن اولياى خود بفرستد، رسول مى بيند پرده داران جلو در ايستاده مى گويند بايست تا برايت اذن بگيريم، آن قدر ملك ولى خدا كبير است كه حتى فرستاده خدا بدون اجازه او بر او وارد نمى شود، اين است معناى اينكه فرمود:" وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً" «2».

و در مجمع البيان در ذيل همين آيه آمده كه آن ملك، ملكى است زوال و فنا ناپذير (نقل از امام صادق (ع))، و در ذيل آيه" عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ" مى گويد: از امام صادق (ع) روايت شده كه در معناى آن فرمود: جامه بهشتى خودش بالاى سر اولياى خدا قرار مى گيرد پس آن را در تن خود مى كنند «3».

گفتارى در اينكه قرآن كريم چه هويتى براى انسان قائل است [(در ذيل آيه:" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً")]

شكى نيست در اينكه در داخل اين هيكل محسوس كه ما آن را انسان مى ناميم.

مبدئى براى حيات است كه شعور و اراده آدمى مستند بدان است، و خداى تعالى

در آنجا كه سخن از خلقت انسان- به عنوان آدم- دارد، از اين مبدأ تعبير به روح، و در بعضى موارد تعبير به نفس نموده، نظير آيه" فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ" «4»، و آيه _______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 299.

(2) معانى الاخبار، ص 210، ح 1.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 411.

(4) هنگامى كه آن راى نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم براى او سجده كنيد. سوره حجر، آيه 29 و سوره ص، آيه 72. ______________________________________________________ صفحه ى 222

" ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ" «1».

و آنچه در بدو نظر از دو آيه به ذهن مى رسد، اين است كه روح و بدن دو حقيقت قرين يكديگرند، نظير خميرى كه مركب از آرد و آب است، و انسان مجموع هر دو حقيقت است، وقتى روح قرين جسد قرار گرفت، آن انسان زنده است و وقتى از هم جدا شد همين جدا شدن مرگ است.

و ليكن آيه" قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ" «2» اين معنا را تفسير مى كند، چون مى فهماند آن روحى كه در هنگام مرگ و به حكم اين آيه قابض الارواح آن را مى گيرد، عبارت است از آن حقيقتى كه يك عمر به او مى گفتيم تو، شما، جناب عالى و امثال اينها، و آن عبارت است از انسان به تمام حقيقتش، نه يك جزء از مجموعش، پس مراد از" نفخ روح در جسد" اين است كه جسد را بعينه انسان كند، نه اينكه واحدى را ضميمه واحد ديگرى سازد كه هم ذاتش غير آن باشد و هم آثار ذاتش غير آثار ذات آن

باشد، پس انسان بعد از آنكه روح به بدنش تعلق مى گيرد، و بعد از آنكه روحش از بدنش مفارقت مى كند، در هر دو حال يك حقيقت است، و از آيه شريفه زير هم همين معنا استفاده مى شود:" وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ" «3»، پس آن چيزى كه خلقتى ديگر مى شود عينا همان نطفه اى است كه مراحل علقه و مضغه و استخوانى بودن را پيموده است.

و در معناى اين آيه شريفه است آيه زير كه مى فرمايد:" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً" كه شى ء نبودن انسان را مقيد مى كند به قيد مذكور، و مى فهماند انسان چيز بوده، ليكن چيز مذكور نبوده، و همين طور هم هست، چون انسان زمين بوده، نطفه بوده، ليكن در آن مراحل قبلى انسان به شمار نمى رفته، و نمى گفتند فلان مواد عينا

_______________

(1) سپس آن را نيكو بياراست و از روح خود در آن بدميد. سوره سجده، آيه 9.

(2) به آنها بگو فرشته مرگ كه مامور قبض روح شما است جان شما را خواهد گرفت. سوره سجده، آيه 11.

(3) چگونه چنين نباشد با اينكه ما انسان را از خلاصه اى از گل آفريديم، و سپس او را نطفه اى كرديم و در محفظه اى معتبر جاى داديم، سپس آن نطفه را علقه، و بعد آن علقه را مضغه، و آن گاه آن مضغه را استخوانها كرديم، و آن گاه روى آن استخوانها گوشت پوشانديم، و در آخر او را خلقتى ديگر كرديم. سوره مؤمنون، آيه

12- 14. ______________________________________________________ صفحه ى 223

فلان شخص است، پس مفاد كلام خداى تعالى اين است كه انسان يك واحد حقيقى است، كه همان واحد حقيقى يگانه مبدأ است براى تمامى آثار بدنى طبيعى، و آثار روحى، هم چنان كه همين واحد حقيقى فى نفسه مجرد از ماده است، به شهادت اينكه به حكم آيه" قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ"، و آيه اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها" «1»، و آيه" ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ" كه گذشت، در دم مرگ انسان مجرد از بدن مادى رها مى شود و خدا انسان را مى گيرد.

_______________

(1) خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند. سوره زمر، آيه 42.

ترجمه آيات (اى رسول!) محققا ما اين قرآن عظيم الشان را بر تو فرستاديم (23).

به شكرانه آن بر اطاعت حكم پروردگار صبور و شكيبا باش و هيچ از مردم بدكار و كفر پيشه از آنان اطاعت مكن (24).

و نام خدا را صبح و شام (به عظمت) ياد كن (25).

و در شبانگاه به سجده خدا پرداز و مقدارى طولانى از شب را به تسبيح و ستايش او صبح گردان (26).

اين مردم (كافر غافل) زندگى زودگذر دنيا را دوست مى دارند و آن روز (قيامت) سخت سنگين را به كلى از ياد مى برند (27).

______________________________________________________ صفحه ى 225

ما اينان را آفريديم و محكم بنيان ساختيم و هر گاه بخواهيم همه را فانى ساخته و مانندشان قومى ديگر خلق مى كنيم (28).

اين آيات، پند و تذكرى است تا هر كه بخواهد راهى به سوى خداى خود پيش گيرد (29).

و شما (اولياى حق) چيزى جز آنچه خدا بخواهد نمى خواهيد (و كار را به او تفويض مى كنيد كه) البته خدا به احوال خلق دانا و

به صلاح بندگان آگاهست (30).

خدا هر كه را بخواهد در (بهشت) رحمت خود داخل مى كند، و براى ستمكاران عالم عذابى دردناك مهيا ساخته است (31).

بيان آيات بعد از آنكه خداى سبحان جزاى ابرار را بيان كرد و فرمود كه در برابر صبرى كه در راه خدا كردند چه پاداشها از نعيم مقيم ابدى و ملك عظيم برايشان تهيه ديده، اينك در اين فصل از سوره خطاب را متوجه رسول گرامى خود نموده. او را امر مى كند به اينكه باز هم در برابر حكم پروردگارش صبر كند، و اين گنهكاران كافر و علاقه مندان به زندگى زودگذر دنيا را كه از آخرت روى گردانده به دنيا چسبيده اند اطاعت نكند، نه مشركين را، و نه ساير كفار را، و نه منافقين و هواپرستان را، و اينكه همواره به ياد نام پروردگارش باشد و براى او سجده كند و مستمرا او را تسبيح گويد، آن گاه همين فرمان را براى همه امت عموميت داده، مى فرمايد:" إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا".

با اين بيان اتصال اين فصل از آيات سوره با فصل قبلش روشن شد، و در عين حال سياق اين آيات بى شباهت به سياق آيات مكى نيست، و بر فرض كه در مكه نازل شده باشد، بايد بگوييم صدر آن در مدينه و ذيلش در مكه نازل شده است.

" إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا" در اين آيه مطلب از چند راه تاكيد شده: اول اينكه در آغاز كلام حرف" ان" آمده.

دوم اينكه ضمير متكلم مع الغير در آن تكرار شده" انا، نحن" سوم اينكه مفعول مطلق" نَزَّلْنا" را در كلام آورده و فرموده:" تنزيلا" تا

هم مطلب را تاكيد كند و هم مسجل نمايد كه اگر قرآن به تدريج نازل شده، احتمال مداخله شيطان و هواهاى نفسانى در آن نمى رود، چون نازل كننده آن خداى تعالى است. ______________________________________________________ صفحه ى 226

[امر به صبر و نهى از اطاعت از فساق و كفار]

" فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً" حرف" فاء" در اول آيه مى فهماند كه مطلب آن نتيجه گيرى از مضمون آيه قبلى است، و همين طور هم هست، چون لازمه اينكه نازل كننده قرآن خدا باشد اين است كه آنچه از احكام و فرامين كه در قرآن است حكم خداى تعالى باشد، و بر پيامبر واجب باشد آن را اطاعت كند، در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: حال كه معلوم شد نازل كردن قرآن از ناحيه ماست، پس احكامى هم كه در آن است حكم پروردگار تو است، پس بر تو واجب است در برابر آن حكم صبر كنى.

و اينكه در جمله" وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً" كه سياق نهى است ترديد آمده، خود دليل بر اين است كه حكم نهى عموميت دارد، و از اطاعت آثم و كفور در هر حال نهى مى كند، چه آن موردى كه طرف هم آثم است و هم كفور، و چه آنجايى كه طرف آثم هست ولى كفور نيست، و چه به عكسش، و ظاهرا مراد از آثم مسلمان متصف به معصيت باشد، و مراد از كفور افرادى از كفار باشد كه در كفر مبالغه مى كنند، پس آيه شريفه هم شامل كفار است و هم فساق.

و از اينكه قبل از نهى از اطاعت اين دو طايفه امر به صبر در

برابر حكم خدا را آورده فهميده مى شود كه نهى مذكور تفسير همان امر است، و مفاد نهى اين است كه وقتى آثم تو را به اثم خود دعوت مى كند اطاعتش مكن، كفور هم وقتى تو را به كفر خود مى خواند اجابتش مكن، چون اثم آثم از مسلمانان، و كفر كافر، هر دو مخالف حكم پروردگار تو است. اين معنا از سياق نهى كه بعد از امر واقع شده استفاده مى شود، نه از تعليق حكم بر وصف كه مشعر بر عليت است، چون تعليق حكم نهى بر دو وصف آثم و كفور مشعر بر عليت اثم و كفر براى نهى از هر اطاعت است، نه عليت براى نهى از خصوص اثمى كه آثم و كفرى كه كافر بدان دعوت مى كند.

" وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا" يعنى مداومت كن بر ذكر پروردگارت، كه همان نماز در" بكره" و" اصيل" يعنى صبح و عصر باشد.

" وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا" كلمه" من" براى تبعيض است، و مراد از" سجود براى خدا" نماز خواندن است، و مضمون اين دو آيه كه همان ذكر نام خدا در بكره و اصيل و سجده براى او در پاسى از شب باشد، با نماز صبح و عصر و مغرب و عشا تطبيق مى شود، و همين مؤيد آن احتمال است كه ______________________________________________________ صفحه ى 227

گفتيم اين آيات در مكه يعنى قبل از واجب شدن نمازهاى پنجگانه نازل شده باشد، چون آيه اى كه مشتمل بر نمازهاى پنجگانه است آيه" أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ" «1» است.

پس در حقيقت دو آيه مورد بحث نظير آيه" وَ

أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ" «2»، و آيه" وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ" «3» است.

بعضى «4» ها گفته اند كه: كلمه" اصيل" به بعد از ظهر اطلاق مى شود، در نتيجه شامل وقت نماز ظهر و عصر هر دو مى گردد. و اين سخن بدى نيست.

" وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا"- يعنى در شب طولانى، و توصيف" ليل" به" طويل" توضيحى است، نه احترازى، نمى خواهد بفرمايد در شبهاى كوتاه خدا را تسبيح مكن، و منظور از تسبيح همان نماز شب است. احتمال هم دارد كه كلمه" طويل" صفت باشد براى مفعول مطلقى كه حذف شده، و تقدير كلام" و سبحه فى الليل تسبيحا طويلا" باشد، يعنى در شب خدا را تسبيح كن تسبيحى طولانى.

" إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلًا" اين آيه علت امر و نهى قبل را بيان مى كند، و اشاره با" هؤلاء" اشاره به جمعيت آثم و كفور است، چون اين دو كلمه در سياق نهى بدون الف و لام آمده بودند، و نكره در سياق نهى جمعيت و عموميت را مى رساند. و مراد از كلمه" عاجله" زندگى نقد دنيا است، و اگر خود روز را روز ثقيل خوانده، از باب استعاره است، گويا شدت آن روز بار بسيار سنگينى است كه نمى توان به دوشش كشيد، و منظور از" يوم ثقيل" همان روز قيامت است.

و اما اينكه چرا روز قيامت را وراء آثمين و كفار خواند، با اينكه تحقق آن در پيش رو و آينده ايشان است، يا به خاطر اين است كه كلمه" وراء" معناى احاطه را

مى رساند و شامل همه جهات مى شود، و يا به خاطر اين است كه هر چند قيامت در پيش روى آنان است، ولى _______________

(1) نماز را از اول خورشيد تا نهايت تاريكى شب بر پا دار و همچنين قرآن فجر (نماز صبح) را.

سوره اسرى، آيه 78.

(2) نماز را در دو طرف روز و اوائل شب بر پا دار. سوره هود، آيه 114.

(3) و همچنين در اثناى شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجاى آر. سوره طه، آيه 130.

(4) روح المعانى، ج 29، ص 166. ______________________________________________________ صفحه ى 228

ايشان آن را پشت سر مى اندازند، چون كلمه" يذرون" معناى اعراض مى دهد.

و معناى آيه اين است كه: در برابر حكم پروردگارت صبر كن و نماز به پا دار و آثمين و كفار از ايشان را اطاعت مكن، براى اينكه اين آثمين و كفار زندگى دنيا را دوست مى دارند، و جز براى آن عمل نمى كنند، و روز شديدى را كه در پيش دارند رها مى سازند، و يا از آن روز كه حتما ديدارش خواهند كرد اعراض نموده، پشت سر خود مى اندازند.

[معناى آيه:" نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ ..." كه متضمن دفع يك توهم در مورد قدرت خداى تعالى است

" نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا" كلمه" شد"- بستن- بر خلاف كلمه" فك"- باز كردن- است. و كلمه" أسر" در اصل به معناى بستن و طناب پيچ كردن است، و بر خود طناب و زنجير و امثال آن نيز اطلاق مى شود، پس معناى اينكه فرمود:" شَدَدْنا أَسْرَهُمْ" اين است كه ما مفاصل آنان را با رشته هاى اعصاب و بافت هاى عضلانى محكم به هم

پيوستيم. و ممكن هم هست كلمه" أسر" به معناى ماسور و معناى آيه اين باشد كه: ما پيوند اعضاى مختلف و به هم پيوسته آنان را محكم كرديم، به طورى كه از شدت به هم پيوستگى انسان واحدى شدند.

" وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا"- يعنى هر گاه بخواهيم امثال آنان را مبدل مى كنيم، يعنى آنان را از بين مى بريم و امثال آنان را بجاى آنان مى آوريم، و اين همان منقرض كردن يك نسل و پديد آوردن نسلى ديگر است.

بعضى «1» از مفسرين گفته اند: مراد تبديل نشاه دنيايى آنان، به نشاه آخرتى ايشان است، ولى اين معنا از سياق به دور است.

و آيه شريفه در معناى دفع توهمى است كه ممكن است به ذهن كسى بيايد و توهم كند كه آثمين و كفرانگران با دنيا دوستى و اعراضشان از آخرت مى توانند خدا را به ستوه آورند و نگذارند اراده او در عالم به كرسى بنشيند، او اراده كرده كه اينان ايمان بياورند و اطاعتش كنند، ولى چنين نمى كنند. براى دفع اين توهم جواب داده كه آنها هر چه باشند مخلوق خدايند، و اين خداى تعالى است كه با سلسله اعصاب و عضلات، اعضايشان را به هم پيوسته، و هر وقت بخواهد اين پيوند را از هم مى گسلد و از بينشان مى برد و مردمى ديگر بجاى آنان مى آورد، پس چگونه اينان مى توانند خدا را عاجز كنند، با اينكه خلقت و تدبير امرشان و زندگى و مرگشان به دست اوست؟

" إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا" تفسير اين آيه در سوره مزمل گذشت، و كلمه" هذه" اشاره به مطالبى است كه در

_______________

(1) تفسير كشاف،

ج 4، ص 675. ______________________________________________________ صفحه ى 229

سوره آمده.

[اشاره به اينكه مشيت بنده موقوف بر مشيت خدا است (وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ)]

" وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً" در اين آيه استثنايى آمده كه از آن به دست مى آيد كه تحقق يافتن مشيت بنده موقوف برخواست خداى تعالى است، معلوم مى شود مشيت خداى تعالى در مشيت و عمل بنده اثر دارد، به اين معنا كه اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند نخست در او مشيت و خواست ايجاد مى كند، پس مشيت خدا به مشيت عبد تعلق مى گيرد نه به فعل عبد. و به عبارت ديگر مستقلا و بدون واسطه به مشيت عبد تعلق مى گيرد و با واسطه به فعل او تعلق مى گيرد، پس تاثير مشيت خدا طورى نيست كه مستلزم جبر در بنده بشود، و چنان هم نيست كه بنده در اراده خود مستقل باشد و هر كارى خواست بكند هر چند كه خدا نخواسته باشد. پس فعل بنده اختيارى است، چون مستند به اختيار و اراده خود او است، و اما اختيار بنده، مستند به اختيار ديگرى نيست، كه توضيح اين بحث در چند مورد در سابق گذشت.

و اين آيه در مقام دفع توهمى است، و آن اين است كه كفار توهم كرده بودند كه در مشيت خود مستقلند و خواستشان وابسته به خواست پروردگارشان نيست، و شايد توجه دادن آنان به اين حقيقت باعث شد كه در آيه شريفه از غيبت" فمن شاء ..." به خطاب التفات نموده بفرمايد:" وَ ما تَشاؤُنَ ..." هم چنان كه علت التفات از تكلم مع الغير، در

آيه" نَحْنُ خَلَقْناهُمْ ..." كه خداى تعالى گوينده فرض شده بود، به غيبت در جمله" يَشاءَ اللَّهُ ..." كه خداى تعالى غايب فرض شده، اشاره به علت حكم بوده، خواسته است بفهماند آن كسى كه به نام جليل" اللَّه" ناميده مى شود، كسى است كه هر موجودى از ساحت او صادر مى شود، و هر چيزى به سوى او منتهى مى گردد، پس هيچ مشيتى بدون مشيت او نخواهد بود، و بدون خواست او مؤثر واقع نمى شود، و جمله" إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً" زمينه چينى است براى مضمون آيه بعدى.

" يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً" مفعول فعل" يشاء" حذف شده، چون گفتار آيه مى فهماند كه آن چيست، و تقدير آيه چنين است:" يدخل فى رحمته من يشاء دخوله فى رحمته"، داخل در رحمت خود مى كند هر كسى را كه بخواهد داخل آن كند، و نمى خواهد مگر داخل كردن كسى را كه ايمان آورد و تقوى پيشه كند. و اما غير اينان يعنى اهل اثم و كفر را در جمله" وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً" وضعشان را بيان فرمود.

و اين آيه سنت خداى تعالى را كه در بندگانش از حيث سعادت و شقاوت جارى است ______________________________________________________ صفحه ى 230

بيان نموده، و اين بيان را با ذيل آيه قبلى كه گفتيم زمينه چينى براى اين آيه است تعليل مى كند، در نتيجه مى فهماند كه سنت خداى تعالى در بندگانش يك سنت بى حساب و ناشى از جهالت نيست، بلكه او با هر يك از دو طايفه طورى عمل مى كند كه شايسته آن هستند، و به زودى هر دو طايفه را به حقيقت آنچه مى كردند آگاه مى سازد.

بحث روايتى

[(رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته از جمله" وَ ما تَشاؤُنَ ...")]

در الدر المنثور آمده كه عبد بن حميد، ابن جرير و ابن ابى حاتم، از قتاده روايت كرده اند كه در باره آيه" و لا تطع منهم اثما أو كفورا" گفته است: براى ما حديث كرده اند كه اين آيه در باره دشمن خدا يعنى ابو جهل نازل شده است «1».

مؤلف: ليكن اين روايت به تطبيق شباهت بيشترى دارد تا تفسير.

و در مجمع البيان در ذيل جمله" وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا" گفته: از حضرت رضا (ع) روايت شده كه احمد بن محمد از آن جناب از اين آيه پرسيد كه منظور از اين تسبيح چيست؟ فرمود: منظور نماز شب است «2».

و در كتاب خرائج و جرائح از امام قائم (ع) روايت آورده كه در حديثى به كامل بن ابراهيم مدنى فرمود: آمده اى تا از اعتقاد مفوضه سؤال كنى. آنان دروغ گفته اند، بلكه قلوب ما ظرفهايى است براى مشيت خداى عز و جل، وقتى او بخواهد ما مى خواهيم، و خود خداى تعالى فرموده:" وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ" «3».

و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از طريق ابن شهاب، از سالم، از ابو هريره روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) بارها در خطبه خود مى فرمود:

آنچه آمدنى است نزديك است، چيزى كه بناست بيايد دور نيست، و خداى تعالى به خاطر عجله كسى عجله نمى كند، آرى آنچه خدا بخواهد مى شود، نه آنچه مردم بخواهند، مردم چيزى را مى خواهند و خداى تعالى چيزى ديگر را، آنچه خدا خواسته، مى شود، هر چند كه مردم كراهت داشته باشند، و احدى نيست كه آنچه خدا نزديك كرده دور،

و آنچه او دور

_______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 302.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 413.

(3) الخرائج و الجرائح، ص 67. ______________________________________________________ صفحه ى 231

كرده نزديك سازد، هيچ حادثه اى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا «1».

مؤلف: در بعضى از روايات از طرق اهل بيت (ع) حكم در آيه" فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ" و نيز رحمت در جمله" يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ" بر ولايت امامان (ع) تطبيق شده. و اين همان تطبيق آيات بر مصاديق روشن است، و يا از باب بيان باطن قرآن است، و به هيچ وجه نمى تواند تفسير باشد.

_______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 302.

تفسير نمونه

سوره انسان (دهر)

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و 31 آيه دارد

محتواى سوره ((انسان ))

اين سوره در عين كوتاهى محتواى عميق و متنوع و جامعى دارد و از يك نظر مى توان آن را به پنج بخش تقسيم كرد:

در بخش اول از آفرينش انسان و خلقت او از نطفه امشاج (مختلط) و سپس هدايت و آزادى اراده او سخن مى گويد.

در بخش دوم سخن از پاداش ابرار و نيكان است كه شاءن نزول خاصى در مورد اهل بيت (عليهم السلام ) دارد كه به آن اشاره خواهد شد.

در بخش سوم دلائل استحقاق اين پاداشها را در جمله هائى كوتاه و مؤ ثر بازگو مى كند.

در بخش چهارم به اهميت قرآن ، و طريق اجراى احكام آن ، و راه پرفراز و نشيب خودسازى اشاره شده .

و در بخش پنجم سخن از حاكميت مشيت الهى (در عين مختار بودن انسان ) به ميان آمده است .

براى اين سوره نامهاى متعددى است كه مشهورترين آنها سوره ((انسان )) و سوره ((دهر))

و سوره ((هل اتى )) است كه هر كدام از آنها از يكى از كلمات اوائل سوره گرفته شده است ، هر چند در رواياتى كه بعدا در فضيلت سوره مى خوانيم تنها از ((هل اتى )) ياد شده است .

آيا اين سوره در مدينه نازل شده است ؟

در اينكه سوره ((هل اتى )) مدنى يا مكى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، ولى اجماع علما و مفسران شيعه بر اين است كه همه يا حداقل قسمتى از آيات آغاز سوره كه مقام ابرار و اعمال صالح آنها را بيان مى كند در مدينه نازل شده ، كه شاءن نزول آن يعنى داستان نذر على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) و فضه مشروحا خواهد آمد.

و همچنين مشهور در ميان علماى اهل سنت نيز نزول آن در مدينه است ، همانگونه كه قرطبى مفسر مشهور اهل تسنن در تفسيرش مى گويد: و قال الجمهور مدنية : ((مشهور علما معتقدند كه در مدينه نازل شده است )). <1>

از كسانى كه تمام اين سوره يا قسمتى از آيات آن را كه در بالا اشاره شد مدنى مى دانند علماء زير را مى توان نام برد:

1 - حاكم ابوالقاسم حسكانى از ابن عباس تعداد آياتى را كه در مكه و در مدينه نازل شده به ترتيب مشروحا نقل كرده است ، و اين سوره را جزء سوره هاى مدنى شمرده كه بعد از سوره ((رحمن ))، و قبل از سوره ((طلاق )) نازل گرديده . <2>

صاحب كتاب ((ايضاح )) استاد احمد زاهد نيز همين

معنى را از ابن عباس آورده است . <3>

2 - در ((تاريخ القرآن )) ابو عبدالله زنجانى از كتاب ((نظم الدرر و تناسق الايات و السور)) از جمعى از بزرگان اهل سنت نقل كرده كه سوره انسان را

در رديف سوره هاى مدنى آورده اند. <4>

3 - و نيز در همان كتاب از ((فهرست ابن نديم )) از ابن عباس نقل شده كه سوره هل اتى را يازدهمين سوره مدنى مى شمارد. <5>

4 - در ((اتقان )) سيوطى از بيهقى در ((دلائل النبوة )) از عكرمه نقل شده كه سوره هل اتى در مدينه نازل شده است . <6>

5 - در ((در المنثور)) نيز همين معنى از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده . <7>

6 - ((زمخشرى )) در ((تفسير كشاف )) شاءن نزول معروف آيات آغاز اين سوره را در مورد نذر على (عليه السلام ) و همسر و فرزندانش نقل كرده است . <8>

7 - گذشته از موارد بالا جمع كثير ديگرى از بزرگان اهل سنت نزول آيات آغاز اين سوره را (ان الابرار …) درباره على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و حسن و حسين (عليهماالسلام ) نقل كرده اند كه شهادتى است بر مدنى بودن آن (زيرا مى دانيم تولد امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام ) در مدينه بوده است ) مانند واحدى در ((اسباب النزول )) بغوى در ((معالم التنزيل )) سبط بن جوزى در ((تذكره )) گنجى شافعى در ((كفاية الطالب )) و جمعى ديگر. <9>

اين مساءله به قدرى معروف و مشهور است كه ((محمد بن ادريس شافعى

)) يكى از ائمه چهار گانه اهل سنت ، در شعر معروفش مى گويد:

الى م الى م و حتى متى ؟

اعاتب فى حب هذا الفتى !

و هل زوجت فاطم غيره ؟

و فى غيره هل اتى هل اتى ؟!

تا كى تا كى و تا چه زمانى ؟

مرا در محبت اين جوانمرد سرزنش مى كنيد!

مگر فاطمه به غير او تزويج شد؟

و مگر هل اتى درباره غير او نازل شده است ؟! <10>

مدارك فراوان ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه به قسمتى از آنها به هنگام بيان شاءن نزول آيات ان الابرار يشربون … اشاره خواهيم كرد.

اما با اين همه بعضى از متعصبان اصرار دارند كه آن را مكى بدانند، و تمام روايات مربوط به نزول آن در مدينه ، و همچنين نزول اين سوره درباره على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و حسنين انكار كنند!

راستى عجيب است ، هر جا آيه و روايتى منتهى به فضائل على و اهل بيت (عليهم السلام ) مى شود گروهى داد و فرياد بلند مى كنند و حساسيت فوق العاده اى نشان مى دهند گوئى اسلام به خطر افتاده !

با اينكه ادعا مى كنند على (عليه السلام ) را از خلفاى راشدين ، و از پيشوايان بزرگ اسلام مى دانند و نسبت به اهل بيت (عليهم السلام ) اظهار علاقه مى كنند، به اعتقاد ما اين عصبيت نتيجه حاكميت روح اموى بر افكار اين گروه است و زائيده تبليغات آن دوران شوم ، خدا همه ما را از اينگونه اشتباهات حفظ كند.

فضيلت تلاوت سوره انسان

در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى

اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قرأ سورة ((هل اتى )) كان جزاؤ ه على الله جنة و حريرا: ((كسى كه سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباسهاى بهشتى است )). <11>

و در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه ((يكى از پاداشهاى كسى كه سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند اين است كه در قيامت با پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواهد بود)). <12>

تفسير :

نطفه بى ارزش را انسان كرديم ، و تمام وسائل هدايت را در اختيارش نهاديم

با اينكه بيشترين بحثهاى اين سوره پيرامون قيامت و نعمتهاى بهشتى است ، ولى در آغاز آن سخن از آفرينش انسان است چرا كه توجه به اين آفرينش زمينه ساز توجه به قيامت و رستاخيز است همانگونه كه در تفسير سوره قيامت در چند صفحه قبل شرح داديم .

مى فرمايد: ((آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيزى قابل ذكر نبود))؟ (هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا). <13>

آرى ، ذرات وجود او هر كدام در گوشه اى پراكنده بود در ميان خاكها، در لابلاى قطرات آب درياها، در هوائى كه در جو زمين وجود دارد، مواد اصلى وجود او هر كدام در گوشه يكى از اين سه محيط پهناور افتاده بود، و او در ميان آنها در حقيقت گم شده ، و هيچ قابل ذكر نبود.

آيا منظور از ((انسان )) در اينجا نوع انسان است ، و عموم افراد بشر را شامل مى شود؟

يا خصوص حضرت آدم است ؟.

آيه بعد كه مى گويد ما انسان را از نطفه آفريديم قرينه روشنى بر معنى اول مى باشد، هر چند بعضى معتقدند كه انسان در آيه اول به معنى حضرت

((آدم )) و ((انسان )) در آيه دوم اشاره به فرزندان آدم است ، ولى اين جدائى در اين فاصله كوتاه بسيار بعيد به نظر مى رسد.

در تفسير جمله ((لم يكن شيئا مذكورا)): چيز قابل ذكرى نبود نيز نظرات ديگرى اظهار شده است ، از جمله اينكه : انسان به هنگامى كه در عالم نطفه و جنين بود موجود قابل ذكرى نبود، ولى بعدا كه مراحل تكامل را پيمود به موجودى قابل ذكر تبديل شد.

در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: ((انسان در ((علم خدا)) مذكور بود، هر چند در ((عالم خلق )) مذكور نبود)). <14>

در بعضى از تفاسير نيز آمده كه منظور از ((انسان )) در اينجا علماء و دانشمندان است كه قبل از فرا گرفتن علم قابل ذكر نبودند، اما بعد از رسيدن به نظام علم در ميان همه مردم ، در حيات و بعد از موتشان ، همه جا ذكر آنها است .

بعضى نقل كرده اند كه ((عمر بن خطاب )) اين آيه را از كسى شنيد گفت اى كاش آدم همچنان غير مذكور باقى مانده بود، و از مادرزاده نمى شد، و فرزندانش مبتلا نمى شدند!. <15>

و اين سخن تعجب آور است چرا كه در واقع ايرادى است به مساءله آفرينش .

به هر حال بعد از اين مرحله نوبت آفرينش انسان ، و موجود قابل ذكر شدن است ، مى

فرمايد.

((ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزمائيم ، و لذا او

را شنوا و بينا قرار داديم )) (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا).

((امشاج )) جمع ((مشج )) (بر وزن نسج يا بر وزن سبب ) يا جمع ((مشيج )) (بر وزن مريض ) به معنى شى ء مخلوط است .

آفرينش انسان از ((نطفه مخلوط)) ممكن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و تركيب ((اسپر)) و ((اوول )) بوده باشد همانگونه كه در روايات اهلبيت (عليهم السلام ) اجمالا به آن اشاره شده است . يا اشاره به استعدادهاى مختلفى كه در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طريق ژنها و مانند آن وجود دارد، و يا اشاره به اختلاط مواد مختلف تركيبى نطفه است ، چرا كه از دهها ماده مختلف تشكيل يافته ، و يا اختلاط همه اينها با يكديگر معنى اخير از همه جامعتر و مناسبتر است .

اين احتمال نيز داده شده كه امشاج اشاره به تطورات نطفه در دوران جنينى است . <16>

جمله ((نبتليه )) اشاره به رسيدن انسان به مقام ((تكليف و تعهد و مسؤ وليت و آزمايش و امتحان )) است ، و اين يكى از بزرگترين مواهب خدا است كه به انسان كرامت فرموده و او را شايسته ((تكليف و مسؤ وليت )) قرار داده است .

و از آنجا كه ((آزمايش و تكليف )) بدون ((آگاهى )) ممكن نيست ، در آخر آيه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى كند كه در اختيار انسانها قرار داده است .

بعضى نيز گفته اند منظور

از ابتلاء و آزمايش در اينجا تطورات و تحولاتى است كه به جنين از مرحله نطفه تا رسيدن به يك انسان كامل دست مى دهد. ولى با توجه به تعبير ((نبتليه )) و همچنين تعبير به ((انسان )) تفسير اول مناسبتر است .

ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه ريشه همه ادراكات انسان از ادراكات حسى او است : و به تعبير ديگر ادراكات حسى ((مادر)) همه ((معقولات )) است ، و اين نظريه بسيارى از فلاسفه اسلامى است ، و در ميان فلاسفه يونان ((ارسطو)) نيز طرفدار همين نظر بوده است .

و از آنجا كه تكليف و آزمايش انسان علاوه بر مساءله آگاهى و ابزار شناخت نياز به دو عامل ديگر يعنى به مساءله ((هدايت )) و ((اختيار)) دارد آيه بعد به آن اشاره كرده ، مى فرمايد: ((ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر و پذيرا باشد، يا كفران كننده و ناپذيرا)) (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا). <17>

((هدايت )) در اينجا معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم هدايت ((تكوينى )) را شامل مى شود و هم هدايت ((فطرى )) و هم ((تشريعى )) را هر چند سوق آيه بيشتر روى هدايت تشريعى است .

((توضيح )) اينكه از آنجا كه خداوند انسان را براى هدف ((ابتلاء و امتحان )) و تكامل آفريده است مقدمات وصول به اين هدف را در وجود او

آفريده ، و نيروهاى لازم را به او بخشيده اين همان هدايت ((تكوينى )) است .

سپس در اعماق فطرتش عشق به پيمودن اين راه را قرار داده ، و از طريق الهامات فطرى

مسير را به او نشان داده ، و از اين نظر هدايت ((فطرى )) نموده و از سوى ديگر، رهبران آسمانى و انبياى بزرگ را به تعليمات و قوانين روشن براى ((ارائه طريق )) مبعوث كرده ، و به وسيله آنها هدايت ((تشريعى )) فرموده است ، و البته تمام اين شعب سه گانه هدايت ، جنبه عمومى دارد، و همه انسانها را شامل مى شود.

رويهمرفته اين آيه به سه مساءله مهم و سرنوشت ساز در زندگى انسان اشاره مى كند:

مساءله ((تكليف ))، مساءله ((هدايت )) و مساءله ((آزادى اراده و اختيار)) كه لازم و ملزوم يكديگر و مكمل يكديگرند.

در ضمن جمله ((انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا)) خط بطلان بر مكتب جبر مى كشد.

تعبير به ((شاكرا)) و ((كفورا)) مناسبترين تعبيرى است كه در اينجا امكان دارد، چرا كه در مقابل نعمت بزرگ هدايت الهى آنها كه پذيرا و تسليم شوند، و راه هدايت پيش گيرند، شكر اين نعمت را بجا آورده ، و آنها كه مخالفت كنند كفران كرده اند.

و از آنجا كه از دست و زبان هيچكس بر نمى آيد، كه از عهده شكرش بدر آيد، در مورد ((شكر)) تعبير به اسم فاعل كرده ، در حالى كه در مورد ((كفران )) تعبير به ((كفور)) (صيغه مبالغه ) آمده ، زيرا آنها كه اين نعمت بزرگ را ناديده بگيرند بالاترين كفران را كرده اند، چرا كه خداوند انواع وسائل هدايت را در اختيار آنها گذارده ، و اين نهايت كفران است كه همه را ناديده بگيرد و راه خطا برود.

ضمنا بايد توجه داشت ((كفور)) واژه اى است كه هم در مورد

((كفران نعمت )) به كار مى رود و هم در مورد ((كفر اعتقادى )) (همانگونه كه راغب در مفردات آورده است ).

در آخرين آيه مورد بحث اشاره كوتاه و پرمعنائى به سرنوشت كسانى كه راه كفر و كفران را مى پويند كرده ، مى فرمايد: ((ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم )) (انا اعتدنا للكافرين سلاسلا و اغلالا و سعيرا).

تعبير به ((اعتدنا)) (آماده كرده ايم ) تاءكيدى است بر مساءله حتمى بودن مجازات اين گروه درست است كه آماده كردن از قبل ، كار كسانى است كه توانائى محدودى دارند و احتمال مى دهند به هنگام نياز توانائى پيدا نكنند، و اين معنى درباره خداوند موردى ندارد چرا كه هر چه را اراده كند با فرمان ((كن )) فورا موجود مى شود، در عين حال براى بيان قطعى بودن مجازات كافران اعلام مى كند كه وسائل مجازات آنها از هم اكنون آماده است !

((سلاسل )) جمع ((سلسله )) به معنى ((زنجير)) و ((اغلال )) جمع ((غل )) به معنى حلقه اى است كه بر گردن يا دستها قرار مى دهند، سپس آن را با زنجير مى بندند. <18>

به هر حال ذكر غل و زنجير، و سپس شعله هاى سوزان آتش بيانگر مجازات عظيم اين گروه است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده ، و ((عذاب )) و ((اسارت )) در آن جمع است .

آزادى آنها در شهوات در اينجا سبب اسارت آنها در آنجا مى شود،

آتشهائى كه در اين دنيا بر پا كرده اند در آنجا تجسم مى يابد و دامانشان را

مى گيرد.

عالم پر غوغاى جنين :

مى دانيم نطفه انسان از تركيب نطفه مرد و زن كه اولى ((اسپر)) يا ((كرمك )) و دومى ((اوول )) يا ((تخمك )) نام دارد تشكيل مى شود.

اصل وجود ((نطفه )) و سپس تركيب آن ، و بعد مراحل مختلف جنين ، از عجائب و شگفتيهاى بزرگ جهان آفرينش است كه با پيشرفت علم ((جنين شناسى )) پرده از اسرار آن برداشته شده ، هر چند اسرار بيشترى هنوز در پرده نهان است .

از جمله شگفتيهاى مزبور كه گوشه كوچكى را تشكيل مى دهد امور زير است :

1 - ((اسپر)) كه با آب نطفه مرد خارج مى شود موجود زنده متحرك بسيار كوچك ذره بينى است كه داراى يك سر و گردن و دم متحرك مى باشد، و عجب اينكه در هر بار انزال مرد ممكن است از دو تا پانصد ميليون ! اسپر وجود داشته باشد كه مطابق جمعيت چندين كشور است ، ولى از اين عده بيشمار، فقط يك يا چند عدد وارد تخمك شده ، و بارور مى گردد، وجود اين تعداد نطفه نر به خاطر آن است كه اسپرها براى رسيدن به تخمك و تركيب با آن تلفات زيادى مى دهند، و اگر اين تعداد عظيم نبود شايد امر بارور شدن مشكل مى شد.

2 - ((رحم )) قبل از دوران باردارى فقط به اندازه يك گردو است ! اما بعد از انعقاد نطفه و پرورش جنين به قدرى بزرگ مى شود كه جاى زيادى را اشغال مى كند و عجب اينكه جدار آن بقدرى قابل ارتجاع است كه در برابر اين حجم عظيم كاملا مقاومت مى

كند.

3 - خون در ديواره رحم در عروق و رگها نيست ! بلكه به صورت ناودان در ميان عضلات جارى است ، زيرا اگر رگى وجود داشت مسلما در برابر كشش فوق العاده جدار رحم تاب مقاومت نمى آورد!

4 - بعضى از دانشمندان معتقدند كه نطفه زن داراى الكتريسته ((مثبت )) است و اسپر دارى الكتريسته ((منفى ))، و لذا به سوى هم كشيده مى شوند، اما هنگامى كه اسپر وارد تخمك شد بار الكتريكى آن را منفى مى كند و به همين دليل اسپرهاى بيشمار ديگر كه در اطراف آن وجود دارند از آن رانده مى شوند و بعضى نيز گفته اند با ورود اسپر، ماده شيميائى مخصوص ترشح مى شود كه ساير اسپرها را مى راند.

5 - جنين در ميان كيسه اى بزرگ در آبى غليظ بنام ((آمنى بوس )) غوطه ور است كه خاصيت ضد ضربه در مقابل انواع حركات تند مادر، و يا اصابت چيزى به شكم ، دارد، بعلاوه جنين را به صورت يكنواخت گرم نگه مى دارد، و تغيير حرارت خارجى در آن به زودى اثر نمى كند و از همه جالبتر اينكه او را در حالت بى وزنى قرار مى دهد، و از فشار آوردن اعضاى مختلف جنين روى همديگر كه ممكن است موجب ضايعاتى شود جلوگيرى مى كند!

6 - تغذيه جنين از طريق ((جفت )) و ((بند ناف )) صورت مى گيرد، يعنى خون مادر با تمام مواد غذائى و اكسيژن وارد جفت شده ، و با تصفيه جديدى از

طريق بند ناف وارد قلب جنين مى شود، و از آنجا به تمام اعضاى بدن پخش مى گردد.

جالب

اينكه بطن چپ و راست قلب جنين با يكديگر مربوط است چون مساءله تصفيه از طريقه ريه در آنجا مطرح نيست ، زيرا جنين تنفس نمى كند اما به محض ، تولد، حفره ها از هم جدا مى شوند، و دستگاه تنفس به كار مى افتد!. <19> (سندى بزرگ بر فضيلت اهل بيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )).

ابن عباس مى گويد حسن و حسين (عليهماالسلام ) بيمار شدند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با جمعى از ياران به عيادتشان آمدند، و به على (عليه السلام ) گفتند: اى ابوالحسن ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى كردى ، على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند سه روز روزه بگيرند (طبق بعضى از روايات حسن و حسين (عليهماالسلام ) نيز گفتند ما هم نذر مى كنيم روزه بگيريم ).

چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على (عليه السلام ) سه من جو قرض نمود، و فاطمه (صلى الله عليه و آله ) يك سوم آن را آرد كرد، و نان پخت ، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت : السلام عليكم اهل بيت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمين هستم ، غذائى به من بدهيد خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت كند، آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را

به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند.

روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى كه غذا را آماده كرده بودند (همان نان جوين ) يتيمى بر در خانه آمد آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند (بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند).

در سومين روز اسيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى كه صبح شد على (عليه السلام ) دست حسن (عليه السلام ) و حسين (عليه السلام ) را گرفته بود و خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مى لرزند! فرمود! اين حالى را كه در شما مى بينم براى من بسيار گران است ، سپس برخاست و با آنها حركت كرد هنگامى كه وارد خانه فاطمه (عليهاالسلام ) شد ديد در محراب عبادت ايستاده ، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده ، و چشمهايش به گودى نشسته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناراحت شد.

در همين هنگام جبرئيل نازل گشت و گفت اى محمد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى گويد، سپس سوره ((هل اتى )) را بر او خواند (بعضى گفته اند كه از آيه ((ان الابرار)) تا آيه كان سعيكم مشكورا كه مجموعا هيجده آيه است در اين موقع نازل گشت ).

آنچه را در بالا آورديم

نص حديثى است كه با كمى اختصار در ((الغدير)) به عنوان ((قدر مشترك )) ميان روايات زيادى كه در اين باره نقل شده آمده است ، و در همان كتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند (با ذكر نام كتاب و صفحه آن ).

به اين ترتيب روايت فوق از رواياتى است كه در ميان اهل سنت مشهور بلكه متواتر است .

و اما علماى شيعه همه اتفاق نظر دارند كه اين هيجده آيه يا مجموع اين سوره ، در ماجراى فوق نازل شده است ، و همگى بدون استثناء در كتب تفسير يا حديث ، روايت مربوط به آن را به عنوان يكى از افتخارات و فضائل مهم على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و فرزندانشان آورده اند.

حتى چنانكه در آغاز سوره گفتيم اين مطلب به قدرى معروف و مشهور است كه در اشعار شعرا، و حتى در شعر معروف ((امام شافعى )) آمده است .

در اينجا بهانه جويانى كه هر وقت به فضائل على (عليه السلام ) مى رسند حساسيت فوق العاده اى نشان مى دهند منتهاى دقت را در اشكال تراشى به عمل آورده و خرده گيريهائى بر اين شاءن نزول دارند از جمله :

1 - اين سوره ((مكى )) است در حالى كه داستان شاءن نزول مربوط به بعد از تولد امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) است كه قطعا در مدينه واقع شده !

ولى چنانكه در آغاز اين سوره مشروحا بيان كرديم دلائل روشنى در دست داريم كه نشان مى دهد تمام

سوره ((هل اتى )) و يا لااقل ((هيجده آيه )) در مدينه نازل شده است .

2 - لفظ آيه عام است چگونه مى توان آن را تخصيص به افراد معينى داد.

ولى ناگفته پيدا است كه عام بودن مفهوم آيه منافاتى با نزول آن در مورد خاصى ندارد، بسيارى از آيات قرآن مفهوم عام و گسترده اى دارد، ولى شاءن نزول كه مصداق اتم و اعلاى آن است مورد خاصى مى باشد، و اين عجيب است كه عموميت مفهوم آيه اى را كسى دليل بر نفى شاءن نزول آن بگيرد.

3 - بعضى ، شاءن نزولهاى ديگرى نقل كرده اند كه با شاءن نزول فوق سازگار نيست ، از جمله اينكه ((سيوطى )) در ((در المنثور)) نقل كرده كه مرد سياه پوستى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و از ((تسبيح )) و ((تهليل )) سؤ ال كرد.

عمر گفت : بس است زياد از رسول خدا سؤ ال كردى ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود عمر خاموش باش ، و در اين هنگام سوره ((هل اتى )) بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد!.

در حديث ديگرى در همان كتاب آمده است كه مردى از حبشه خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و مى خواست از او سؤ ال كند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود سؤ ال كن و فرا گير، عرض كرد اى رسول خدا گروه شما از نظر رنگ و صورت و نبوت به ما برترى داريد، اگر من به

آنچه تو ايمان آورده اى ايمان بياورم ، و همانند آنچه عمل مى كنى عمل كنم ، من با تو در بهشت خواهم بود؟ فرمود آرى ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است سفيدى سياه پوستان در بهشت از هزار سال راه ديده مى شود، سپس پيامبر ثوابهاى مهمى براى گفتن لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده بيان فرمود و در اين هنگام سوره هل اتى نازل شد!

ولى با توجه به اينكه اين روايات تقريبا هيچگونه تناسبى با مضمون آيات سوره ((هل اتى )) ندارد، به نظر مى رسد كه براى پايمال كردن شاءن نزول سابق از سوى عمال بنى اميه يا مانند آنان جعل شده باشد.

4 - بهانه ديگر كه ممكن است در اينجا مطرح شود اين است كه چگونه انسان مى تواند سه روز گرسنه بماند و تنها با آب افطار كند؟!

ولى اين ايراد عجيبى است براى اينكه خود ما افراد متعددى را ديده ايم كه براى بعضى از معالجات طبى سه روز كه سهل است امساك معروف ((چهل روز)) را انجام داده اند، يعنى چهل روز تمام تنها آب نوشيده اند! و مطلقا غذائى نخورده اند! و همين امر باعث درمان بسيارى از بيماريهاى آنها شده ،

حتى يكى از اطباى معروف غير مسلمان بنام ((الكسى سوفورين )) كتابى در زمينه آثار درمانى مهم چنين امساكى با ذكر برنامه دقيق آن نوشته است .

حتى اگر تعجب نكنيد بعضى از همكاران در تفسير نمونه ، اين امساك را تا 22 روز عملا انجام داده اند.

5 - بعضى ديگر براى اينكه به سادگى از كنار اين فضيلت بگذرند از

طريق ديگرى وارد شده اند، مثلا ((آلوسى )) مى گويد: اگر بگوئيم اين سوره درباره على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) نازل نشده چيزى از قدر آنها نمى كاهد، زيرا داخل بودن آنها در عنوان ((ابرار)) مطلب آشكارى است كه هر كس مى داند، سپس به بيان بعضى از فضائل آنها پرداخته ، مى گويد: انسان چه درباره اين دو بزرگوار مى تواند بگويد جز اينكه على (عليه السلام ) مولاى مؤ منان و وصى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و فاطمه (عليهاالسلام ) پاره تن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و جزء وجود محمدى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و حسنين (عليهماالسلام ) روح و ريحان ، و آقايان جوانان بهشتند، اما مفهوم اين سخن ترك ديگران نيست ، بلكه هر كس غير اين راه را بپويد گمراه است .

ولى ما مى گوييم اگر بنا شود فضيلتى را با اين شهرت ناديده بگيريم ، بقيه فضائل نيز تدريجا به چنين سرنوشتى دچار مى شود، و روزى فرا خواهد رسيد كه بعضى اصل فضيلت على و بانوى اسلام و حسنين (عليهم السلام ) را نيز انكار كنند!

قابل توجه اينكه در بعضى از روايات از خود على (عليه السلام ) نقل شده كه در موارد متعدد به نزول اين آيات در مورد خود و فرزندانش در مقابل مخالفان استدلال كرده است .

اين نكته نيز قابل توجه است كه ((اسير)) معمولا در ((مدينه )) وجود داشت ، و در مكه به حكم آن كه هنوز غزوات اسلامى شروع نشده بود كمتر اسير ديده

مى شد، و اين گواه ديگرى بر مدنى بودن اين سوره است .

آخرين نكته اى را كه در اينجا لازم به ياد آورى مى دانيم اين است كه به گفته جمعى از دانشمندان اسلامى از جمله ((آلوسى )) مفسر معروف اهل سنت بسيارى از نعمتهاى بهشتى در اين سوره بر شمرده شده است ولى از ((حورالعين )) كه غالبا در قرآن مجيد در عداد نعمتهاى بهشتى آمده مطلقا سخنى مطرح نيست ، ممكن است اين امر به خاطر نزول اين سوره درباره فاطمه زهرا و همسر و فرزندانش مى باشد كه به احترام بانوى اسلام (عليهاالسلام ) ذكرى از ((حور)) به ميان نيامده !.

گرچه بحث ما در زمينه اين شاءن نزول طولانى شد ولى در برابر اشكال - تراشيهاى بهانه جويان چاره اى جز اين نبود.

پاداش عظيم ابرار:

در آيات گذشته بعد از آن كه انسانها را به دو گروه ((شكور)) و ((كفور)) يا شكرگزار و كفران كننده تقسيم كرد، اشاره كوتاهى به مجازات و كيفر سخت كفران كنندگان آمده بود، آيات مورد بحث به سراغ پاداشهاى شكر گزاران و ابرار (نيكان و پاكان ) مى رود، و نكات جالبى در اين زمينه يادآورى مى كند.

نخست مى فرمايد: ((نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است ))

(ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا).

((ابرار)) جمع ((بر)) (بر وزن رب ) در اصل به معنى وسعت و گستردگى است ، و به همين جهت صحراهاى وسيع را ((بر)) مى گويند، و از آنجا كه افراد نيكوكار اعمالشان نتائج گسترده اى در سطح جامعه دارد اين واژه بر آنها اطلاق مى شود، و ((بر)) (به

كسر ب ) به معنى ((نيكو كارى )) است ، بعضى گفته اند فرق بيان آن و خير اين است كه بر به معنى نيكى تواءم با توجه است در حالى كه خير معنى اعمى دارد.

((كافور)) در لغت معانى متعددى دارد و يكى از معانى معروف آن بوى خوش است همچنين گياهى است خوشبو، و يكى ديگر از معانى آن همان ((كافور)) معمولى است كه بوى تندى دارد، و براى مصارف طبى از جمله ضدعفونى كردن به كار مى رود.

به هر حال آيه فوق نشان مى دهد كه اين شراب طهور بهشتى بسيار معطر و خوشبو است كه هم ذائقه از آن لذت مى برد، و هم شامه .

بعضى از مفسران نيز گفته اند ((كافور)) نام يكى از چشمه هاى بهشتى است ، ولى اين تفسير با تعبير ((كان مزاجها كافورا)) كه مى گويد آميخته با كافور است سازگار نيست .

از سوى ديگر با توجه به اين كه كافور از ماده ((كفر)) به معنى ((پوشش )) است ، بعضى از ارباب لغت مانند ((راغب )) در ((مفردات )) معتقدند كه انتخاب اين نام براى ((كافور)) به خاطر پوشيده بودن ميوه درختى كه اين ماده از آن گرفته مى شود در ميان غلافها است .

بعضى نيز تعبير ((كافور)) را اشاره به سفيدى فوق العاده و خنكى آن دانسته اند، زيرا كافور معمولى نيز از نظر ((خنكى )) و ((سفيدى )) ضرب المثل است .

اما روى هم رفته تفسير نخست از همه مناسبتر به نظر مى رسد، به خصوص

اين كه گاهى در عبارات كافور را همرديف مشك و عنبر شمرده اند كه از بهترين بوهاى خوش است

.

سپس به سرچشمه اى كه اين جام شراب طهور از آن پر مى شود اشاره كرده مى افزايد: ((اين از چشمه خاصى است كه بندگان خدا از آن مى نوشند، و آن را از هر جا بخواهند جارى مى سازند))! (عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا).

آرى اين چشمه شراب طهور چنان در اختيار ابرار و عباد الله است كه هر جا اراده كنند از همانجا سر بر مى آورد، و جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه در توصيف آن فرمود: هى عين فى دار النبى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تفجر الى دور الانبياء و المؤ منين : ((اين چشمه اى است در خانه پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از آنجا به خانه ساير پيامبران و مؤ منان جارى مى شود)).

آرى همانگونه كه در دنيا چشمه هاى علم و رحمت از خانه پيامبر اكرم

(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سوى بندگان خدا و نيكان سرازير مى شود، در آخرت كه تجسم بزرگى از اين برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همين بيت وحى مى جوشد، و شاخه هاى آن به خانه هاى مؤ منان سرازير مى گردد!

((يفجرون )) از ماده ((تفجير)) در اصل از ريشه ((فجر)) گرفته شده كه به معنى شكافتن وسيع است ، خواه شكافتن زمين باشد يا چيز ديگر، و از آنجا كه نور صبح گوئى پرده شب را مى شكافد به آن ((فجر)) گفته اند، و به شخص فاسق از اين رو ((فاجر)) مى گويند كه پرده حيا و پاكى

را دريده ، و از مسير حق خارج شده است .

اما در آيه مورد بحث به معنى شكافتن زمين است .

قابل توجه اينكه در ميان نعمتهاى فراوان بهشتى كه در اين سوره آمده است نخستين نعمت ((شراب طهور معطر خاصى )) ذكر شده ، و اين شايد به خاطر آن است كه پس از فراغ از حساب محشر در نخستين گام كه در بهشت مى نهند با نوشيدن از اين شراب هرگونه اندوه و ناراحتى و ناخالصى را از درون جان خود مى شويند، و سرمست از عشق حق به استفاده از ساير مواهب بهشتى مى پردازند.

در آيات بعد به ذكر اعمال و اوصافى كه ((ابرار)) و ((عباد الله )) دارند، پرداخته با ذكر پنج وصف دليل استحقاق آنها را نسبت به اين همه نعمتهاى بى مانند توضيح مى دهد.

مى فرمايد: ((آنها به نذر خود وفا مى كنند)) (يوفون بالنذر).

((و از روزى كه عذاب و شر آن گسترده است بيمناكند)) (و يخافون يوما كان شره مستطيرا).

جمله ((يوفون )) و ((يخافون )) و جمله هاى بعد از آن كه همه به صورت فعل مضارع آمده نشان مى دهد كه اين برنامه مستمر و هميشگى آنان است .

البته همانگونه كه در شاءن نزول گفتيم مصداق اتم و اكمل اين آيات امير مؤ منان على و فاطمه زهرا و فرزندان آنها حسن و حسين ((سلام الله عليهم اجمعين )) مى باشند كه نذر خود را در مورد سه روز روزه داشتن ادا كردند، و جز با آب افطار ننمودند، و قلب آنان از خوف خدا و خوف قيامت مالا مال بود.

((مستطير)) به معنى گسترده و پراكنده است ،

و اشاره به عذابهاى گوناگون و وسيع آن روز عظيم مى باشد.

به هر حال وقتى آنها به نذرهائى كه بر خويشتن واجب كرده اند وفا مى كنند به طريق اولى واجبات الهى را محترم شمرده و در انجام آن مى كوشند.

ترس آنها از شر آن روز بزرگ اشاره به ايمانشان به مساءله معاد، و احساس مسؤ وليت شديد در برابر فرمان الهى است .

آنها به خوبى معاد را باور كرده اند، و به تمام كيفرهاى بدكاران در آن روز ايمان دارند، و اثر اين ايمان در اعمالشان كاملا نمايان است .

سپس به ذكر سومين عمل شايسته آنها پرداخته ، مى گويد: ((آنها غذاى خود را در عين اينكه به آن نيازمندند و دوست دارند به ((مسكين )) و ((يتيم )) و ((اسير)) مى دهند)) (و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا).

اطعام كردن آنها ساده نيست ، بلكه تواءم با ايثار در هنگام نياز شديد است ، و از سوى ديگر اطعامى است گسترده كه انواع نيازمندان را از ((مسكين )) و ((يتيم )) و ((اسير)) شامل مى شود، و به اين ترتيب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است .

ضمير در ((على حبه )) به طعام باز مى گردد، يعنى در عين اينكه علاقه به طعام

دارند آن را انفاق مى كنند، و به اين ترتيب شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره آل عمران آمده است لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون : ((هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد))

بعضى نيز گفته اند ضمير مزبور به ((الله )) بر مى گردد كه در آيات

گذشته آمده يعنى آنها به عشق پروردگار اطعام اطعام مى كنند ولى با توجه به اينكه اين مطلب در آيه بعد مى آيد معنى اول صحيحتر به نظر مى رسد.

معنى ((مسكين )) و ((يتيم )) و ((اسير)) روشن است ، اما در اينكه اين اسير اشاره به كدام اسير است در ميان مفسران گفتگو است .

بسيارى گفته اند منظور اسيرانى است كه از مشركان و كفار مى گرفتند، و به قلمرو حكومت اسلامى در مدينه مى آوردند، بعضى احتمال داده اند كه منظور از آن بردگانى است كه اسير دست مالك خود مى باشند، و بعضى آن را به زندانيان تفسير كرده اند، ولى تفسير اول از همه مناسبتر و مشهورتر است .

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مطابق شاءن نزول مرد اسير بر در خانه على (عليه السلام ) به هنگام افطار آمد، مگر اسيران زندانى نبودند؟

اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود كه طبق نقل تواريخ در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مطلقا زندانى وجود نداشت ، و حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسيران را تقسيم كرده و به دست مسلمانان مى سپرد، و مى فرمود مراقب آنها باشيد، و به آنها نيكى كنيد، و گاه كه توانائى بر تاءمين غذاى آنها نداشتند، از ديگر مسلمانان براى اطعام اسيران كمك مى گرفتند، و آنها را همراه خود و يا حتى بدون همراهى خود به سراغ ساير مسلمانان مى فرستادند، تا به آنها كمك كنند.

زيرا در آن موقع مسلمين سخت در مضيقه بودند.

البته بعدا كه حكومت

اسلامى گسترش پيدا كرد، و تعداد اسيران بالا گرفت

و حتى مجرمان با گسترش دامنه حكومت زياد شدند، زندان به وجود آمد، و ارتزاق اسيران و مجرمان از طريق بيت المال صورت مى گرفت .

به هر حال از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه يكى از بهترين اعمال اطعام محرومان و نيازمندان است ، نه تنها نيازمندان مسلمان كه اسيران بلاد شرك نيز تحت پوشش اين دستور اسلامى قرار گرفته ، تا آنجا كه اطعام آنها يكى از كارهاى برجسته ((ابرار)) شمرده شده است .

در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : استوصوا بالاسرى خيرا و كان احدهم يؤ ثر اسيره بطعامه : ((با اسيران به نيكى رفتار كنيد، مسلمانان هنگامى كه اين سخن را شنيدند گاه غذاى خود را به اسير داده و او را بر خويشتن مقدم مى شمردند)).

چهارمين عمل بر جسته ابرار را اخلاص مى شمرد، و مى فرمايد: ((آنها مى گويند ما شما را تنها براى خدا اطعام مى كنيم ، نه پاداشى از شما مى خواهيم و نه تشكرى )) (انما نطعكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا).

اين برنامه منحصر به مساءله اطعام نيست كه تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاك خداوند است و هيچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدير و تشكر آنها نيست ، و اصولا در اسلام ارزش عمل به خلوص نيت است ، و گرنه اعمالى كه انگيزه هاى غير الهى داشته باشد، خواه رياكارانه باشد، و يا به خاطر هواى نفس ، و يا تشكر و قدردانى مردم ، يا پاداش

مادى ، و هيچگونه ارزش معنوى و الهى ندارد، و حديث مشهور پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) لا عمل الا بالنية و انما

الاعمال بالنيات اشاره به همين معنى است .

منظور از وجه الله همان ذات خدا است ، و گرنه خدا صورت جسمانى ندارد، و اين همان چيزى است كه در ساير آيات قرآن نيز روى آن تكيه و تاءكيد شده است ، در آيه 272 بقره مى خوانيم : و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله : ((شما جز براى خداوند انفاق نكنيد)) و در آيه 28 سوره كهف در توصيف همنشينان شايسته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است : و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه : ((با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و شام مى خوانند، و تنها ذات او را مى طلبند)).

و در آخرين توصيف ((ابرار)) مى فرمايد: ((آنها مى گويند: ما از پروردگارمان خائفيم از آن روز كه عبوس و شديد است )) (انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا).

اين سخن ممكن است زبان حال ((ابرار)) باشد يا زبان قال آنها.

تعبير از روز قيامت به روز ((عبوس )) و ((سخت )) با اينكه عبوس از صفات انسان است و به كسى مى گويند كه قيافه اش را درهم كشيده ، به خاطر تاءكيد بر وضع وحشتناك آن روز است ، يعنى آنقدر حوادث آن روز سخت و ناراحت كننده است كه نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلكه گوئى خود آن روز نيز عبوس است .

در اينكه ((قمطرير)) از

چه ماده اى گرفته شده ؟ در ميان مفسران و ارباب لغت گفتگو است بعضى آن را از ((قمطر)) مى دانند، و بعضى آن را مشتق از ماده ((قطر)) (بر وزن مرغ ) و ميم را زائده مى دانند.

ولى مشهور همان اول است كه به معنى شديد و عبوس است .

در اينجا سؤ الى پيش مى آيد و آن اينكه اگر ابرار تنها براى ذات پاك خدا كار مى كنند پس چرا مى گويند ما از عذاب روز قيامت بيمناكيم ، آيا انگيزه الهى ، با انگيزه ترس از عذاب قيامت ، سازگار است ؟!

اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، و آن اين كه آنها به هر حال به خاطر خدا گام بر مى دارند، و اگر از عذاب قيامت مى ترسند به خاطر آن است كه عذاب الهى است ، و اگر به نعمتهاى بهشت علاقه دارند چون اين نعمتها از ناحيه او است ، و اين همان چيزى است كه در باب ((نيت عبادت )) در فقه مطرح است كه مى گويند: قصد قربت در عبادات منافات با انگيزه علاقه به ثواب ، و ترس از عقاب ، و يا حتى كسب مواهب مادى اين دنيا از سوى خداوند (مانند نماز استسقا براى نزول باران ) ندارد، زيرا همه اينها بازگشت به خداوند مى كند، و به اصطلاح از قبيل ((داعى بر داعى )) است ، هر چند مرحله عالى عبادت اين است كه علاقه به نعمتهاى بهشت و ترس از عذاب دوزخ نيز انگيزه آن نباشد بلكه يك پارچه به عنوان ((حبالله )) انجام گيرد.

تعبير

به ((انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا)) نيز شاهد بر اين است كه اين خوف نيز خوف از پروردگار است .

نكته قابل توجه اينكه دومين وصف از اوصاف پنجگانه ، و پنجمين وصف هر دو مساءله خوف است ، با اين تفاوت كه در اولى تنها سخن از خوف روز قيامت است و در دومى خوف از پروردگار در روز قيامت ، در يك مورد روز قيامت چنين توصيف شده كه شر آن گسترده است و در مورد ديگر عبوس و شديد است كه در واقع يكى گستردگى آن را مى رساند و ديگرى گستردگى كيفى را.

در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه اجمالى اعمال نيك و نيات پاكى كه

((ابرار)) دارند اشاره كرده ، مى فرمايد: ((به خاطر همينها خداوند آنها را از شر آن روز نگهدارى مى كند، و در حالى كه با طراوت و مسرور و شادمان هستند از آنها استقبال مى كند)) (فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نظرة و سرورا).

((نظرة )) به معنى طراوت و خرمى و شادابى خاصى است كه بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مى دهد، آرى رنگ رخسار آنها در آن روز آرامش و نشاط درونى آنان خبر مى دهد.

بنابراين اگر در دنيا به خاطر احساس مسؤ وليت از آن روز بيمناك بودند، خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مى كند.

تعبير به ((لقاهم )) از تعبيرهاى بسيار جالبى است كه نشان مى دهد خداوند بزرگ از اين ميهمانان گرانقدر با لطف خاصش استقبال مى كند، و آنها را كه غرق شادى و سرورند در سايه رحمتش

جاى مى دهد.

سير كردن گرسنگان از بهترين حسنات است

نه تنها در آيات مورد بحث اطعام طعام را يكى از كارهاى برجسته ابرار و عباد الله مى شمرد، بلكه در بسيارى از آيات قرآن روى اين معنى تكيه و تاءكيد شده است ، و نشان مى دهد اين كار در پيشگاه خدا محبوبيت خاصى دارد.

و اگر نگاه به دنياى امروز كنيم كه طبق اخبار منتشره هر سال ميليونها نفر از گرسنگى مى ميرند، در حالى كه در مناطق ديگر دنيا آن قدر غذاى اضافى به زباله دانها مى ريزند كه حسابى براى آن نيست ، اهميت اين دستور اسلامى از يكسو و دورى دنياى امروز از موازين اخلاقى از سوى ديگر روشن مى گردد.

در روايات اسلامى نيز تاءكيد بسيار در اين زمينه ديده مى شود كه به عنوان نمونه چند حديث را در اينجا مى آوريم :

1 - در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من اطعم ثلاثة نفر من المسلمين اطعمه الله من ثلاث جنان فى ملكوت السموات : ((كسى كه سه نفر از مسلمانان را اطعام كند خداوند او را از سه باغ بهشتى در ملكوت آسمانها اطعام خواهد كرد)).

و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من اطعم مؤ منا حتى يشبعه لم يدر احد من خلق الله ما له من الاجر فى الاخرة ، لا ملك مقرب ، و لا نبى مرسل الا الله رب العالمين : ((كسى كه مؤ منى را اطعام كند تا سير شود احدى از خلق خدا نمى داند چقدر در آخرت پاداش دارد،

و نه فرشتگان مقرب الهى ، و نه پيامبران مرسل ، جز خداوند كه پروردگار عالميان است )).

در حديث ديگرى از همان امام آمده است كه فرمود: لان اطعم مؤ منا محتاجا احب الى من ان ازوره ، و لان ازوره احب الى من ان اعتق عشر رقاب : ((اگر مؤ من نيازمندى را اطعام كنم نزد من محبوبتر است از اينكه تنها به ديدار او بروم ، و اگر بديدار او بروم نزد من محبوبتر است از اينكه ده برده را آزاد كنم ))!.

قابل توجه اينكه در روايات تنها روى نيازمندان و گرسنگان تكيه نشده بلكه در بعضى صريحا آمده است كه اطعام مؤ منان هر چند بى نياز باشند همچون آزاد كردن برده است ، و اين نشان مى دهد كه هدف از اين كار علاوه بر رفع نيازمنديها جلب محبت و تحكيم پيوندهاى دوستى و صميميت است ، به عكس

آنچه در دنياى مادى امروز معمول است كه گاه دو دوست نزديك ، يا دو خويشاوند به مهمانخانه اى مى روند هر كدام بايد سهم خود را بپردازد گوئى مساءله ميهمانى كردن مخصوصا نفرات بسيار براى آنان بسيار شگفت آور است .

در بعضى از روايات نيز تصريح شده كه اطعام گرسنگان به طور مطلق (هر چند مؤ من و مسلمان هم نباشند) از افضل اعمال است ، چنانكه در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: من افضل الاعمال عند الله ابراد الكباد الحارة و اشباع الكباد الجائعة و الذى نفس محمد صلى الله عليه و آله بيده لا يؤ من بى عبد

يبيت شبعان و اخوه - او قال جاره - المسلم جائع : ((يكى از برترين اعمال نزد خدا خنك كردن جگرهاى داغ است ، و سير كردن شكمهاى گرسنه ، سوگند به كسى كه جان محمد در دست او است بنده اى كه شب سير بخوابد و برادر - يا فرمود همسايه - مسلمانش گرسنه باشد به من ايمان نياورده است ))!.

ذيل حديث فوق گرچه درباره سير كردن مسلمانان است ، ولى آغاز آن هر تشنه و گرسنه اى را شامل مى شود، و بعيد نيست گستردگى مفهوم آن حتى حيوانات را نيز شامل شود.

و در اين زمينه روايات بسيار است . پاداشهاى عظيم بهشتى !

بعد از اشاره اجمالى در آيات گذشته به نجات ابرار و نيكان از عذابهاى دردناك روز قيامت ، و رسيدن آنها به لقاى محبوب ، و غرق سرور و شادمانى شدن ، در آيات مورد بحث به شرح اين نعمتهاى بهشتى پرداخته ، حداقل پانزده نعمت را در طى اين آيات بر مى شمرد:

نخست از مسكن و لباس اين بهشتيان سخن مى گويد و مى فرمايد: ((خداوند در برابر صبر و شكيبائى آنها بهشت و لباسها و فرشهائى از حرير را به آنها پاداش مى دهد)) (و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا).

آرى در برابر آن همه استقامت و ايثار كه نمونه آن وفاء به نذر، و روزه داشتن ، و بخشيدن طعام مورد نياز خود هنگام افطار به مسكين و يتيم و اسير است ، خداوند آنها را در باغهاى مخصوصى از بهشت جاى مى دهد، و بهترين لباسها را بر آنها مى پوشاند.

نه تنها در اين آيه كه

در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت تصريح شده كه پاداشهاى قيامت در مقابل صبر و شكيبائى انسان است (صبر در طريق اطاعت ، صبر در برابر معصيت ، و صبر و استقامت در برابر مشكلات و مصائب ).

در آيه 24 سوره رعد مى خوانيم فرشتگان به بهشتيان چنين خوشامد مى گويند: سلام عليكم بما صبرتم : ((درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى كه داشتيد)).

و در آيه 111 مؤ منون آمده است : انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون : ((من امروز آنها را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم ، آنها پيروز و رستگارند)).

سپس مى افزايد: ((اين در حالى است كه آنها بر تختهاى زيبا تكيه كرده ، نه گرمى آفتاب را مى بينند، و نه سردى هوا را)) (متكئين فيها على الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا)):

ذكر اين حالت (تكيه كردن بر تختها) اشاره به آرامش و راحتى كامل آنها است ، چرا كه انسان معمولا در حالت آرامش در چنين حالتى به سر مى برد، و ذيل آيه نيز اشاره به اعتدال كامل هواى بهشت است .

نه اينكه خورشيد و ماه در آنجا وجود نداشته باشد، بلكه تابش ناراحت كننده خورشيد وجود ندارد، با وجود سايه هاى درختان بهشتى .

((زمهرير)) از ماده ((زمهر)) به معنى شدت سرما، يا شدت غضب ، يا سرخ شدن چشم بر اثر خشم ، مى باشد، و در اينجا منظور همان معنى اول است .

در حديثى آمده است كه در جهنم نقطه اى وجود دارد كه از شدت سرما اعضاى بدن از هم متلاشى مى شود. <38>

((ارائك ))

جمع ((اريكه )) در اصل به تختهائى مى گويند كه در حجله عروس مى نهند و منظور در اينجا تختهاى زيبا و فاخر است .

((آلوسى )) مفسر معروف اهل سنت در ((روح المعانى )) در حديثى از ابن عباس چنين نقل مى كند: بينا اهل الجنة فى الجنة اذا راوا ضوءا كضوء الشمس ، و قد اشرقت الجنان به فيقول اهل الجنة يا رضوان ما هذا؟

و قد قال ربنا لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا، فيقول لهم رضوان ليس هذا بشمس ، و لا قمر، و لكن على (عليه السلام ) و فاطمة (عليهاالسلام ) ضحكا، و اشرقت الجنان من نور ثغريهما!: ((هنگامى كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نورى

همچون نور آفتاب مشاهده مى كنند كه صحنه بهشت را روشن ساخته بهشتيان به رضوان (فرشته ماءمور بهشت ) مى گويند: اين نور چيست با اينكه پروردگار ما فرموده در بهشت نه آفتاب را مى بينند و نه سرما را؟! او در پاسخ مى گويد: اين نور خورشيد و ماه نيست ، ولى على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) خندان شده اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است !. <39>

آيه بعد در ادامه اين نعمتها مى افزايد: ((اين در حالى است كه سايه هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده ، و چيدن ميوه هايش براى آنها بسيار سهل و آسان است )): (و دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا. <39>

نه مشكلى وجود دارد، نه خارى در دست مى رود، و نه احتياج به تلاش و حركتى براى چيدن ميوه ها است !

بار ديگر ياد آورى اين

نكته را ضرورى مى دانيم كه اصول حاكم بر زندگى انسان در آن جهان با اين جهان بسيار متفاوت است ، و آنچه درباره نعمتهاى بهشتى در اين آيات و آيات ديگر قرآن آمده ، تنها اشاراتى است پر معنى به آن مواهب عظيم ، و گرنه طبق تصريح بعضى از روايات در آنجا نعمتهائى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر انديشه هيچ كسى نگذشته است .

((ابن عباس )) سخنى دارد كه در ذيل بعضى از آيات همين سوره بيان كرده است : مى گويد: آنچه را خداوند در قرآن از نعمتهاى بهشتى نام برده مثل

و مانندى در دنيا ندارد، ولى خداوند آن را با نامى كه براى ما شناخته شده است نام مى برد، مثلا از شراب طهورى نام مى برد كه با ((زنجبيل )) ممزوج است اين ماده معطرى بود كه عرب به آن علاقه داشت . <41>

در آيه بعد به توضيح قسمتى از چگونگى پذيرائى از اين ميهمانان بهشتى خدا وسائل پذيرائى آنها، و پذيرائى كنندگان مى پردازد و مى فرمايد: ((در گرداگرد آنها ظرفهائى از نقره و قدحهائى بلورين مى گردانند)) (و يطاف عليهم بانية من فضة و اكواب كانت قواريرا).

((ظرفهاى بلورينى از نقره ! كه آن را به اندازه لازم آماده كرده اند)) (قوارير من فضة قدرها تقديرا).

در اين ظرفها انواع غذاهاى بهشتى ، و در آن قدحهاى بلورين انواع نوشيدنيهاى لذت بخش و نشاط آفرين ، به مقدارى كه مى خواهند و علاقه دارند موجود است ، و خدمتكاران بهشتى پيوسته گرد آنها دور مى زنند و به آنها عرضه مى كنند.

((آنية ))

جمع ((اناء)) به معنى هرگونه ظرف است ، و ((اكواب )) جمع ((كوب )) (بر وزن خوب ) به معنى ظرف آب است كه دسته نداشته باشد كه گاه از آن تعبير به ((قدح )) مى شود.

((قوارير)) جمع ((قاروره )) به معنى ظرف بلورين و شيشه اى است .

عجب اينكه مى فرمايد: ظرفهاى بلورين بهشتى از نقره ساخته شده ! در حالى كه در عالم دنيا چنين ظرفى مطلقا وجود ندارد، و ظرفهاى بلورين را

از سنگهاى مخصوصى كه ذوب مى كنند مى سازند، ولى همان خدائى كه اين امكان را در سنگ تيره آفريد كه قابل تبديل به شيشه و بلور باشد مى تواند در فلزى همچون نقره نيز بيافريند.

و به هر حال از اين تعبير استفاده مى شود كه ظرفها و جامهاى بهشتى هم صفا و شفافيت بلور را دارد، و هم درخشندگى و زيبائى نقره را، و نوشابه هائى كه در آن است كاملا نمايان است .

قابل توجه اينكه : در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه ينفذ البصر فى فضة الجنة كما ينفذ فى الزجاج !: ((نور چشم انسان در نقره بهشتى نفوذ مى كند، آنچنانكه در شيشه و بلور دنيا نفوذ دارد)). <42>

اين را نيز مى دانيم در عصر ما دانشمندان به اشعه هائى پى برده اند (مانند اشعه ايكس ) كه از اجسام تيره نيز عبور مى كند و درون آن را مانند بلور نشان مى دهد.

ابن عباس مى گويد: همه نعمتهاى بهشتى شبيه و مانندى در دنيا دارد جز ظرفهاى بلورين كه از نقره است كه در دنيا شبيه و مانندى براى آن نيست

. <43>

سپس مى افزايد: ((در آنجا از جامهائى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه با زنجبيل آميخته )) (و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجيلا).

بسيارى از مفسران تصريح كرده اند كه عرب جاهلى از شرابهائى كه آميخته با زنجبيل بود لذت مى برد زيرا كه تندى مخصوصى به شراب مى داد، و قرآن در اينجا از جامهائى سخن مى گويد كه شراب طهورش با زنجبيل آميخته

است ، ولى بديهى است ميان اين شراب و آن شراب تفاوت از زمين تا آسمان است ! و يا به تعبير ديگر تفاوت از دنيا تا آخرت است !.

به نظر مى رسد كه عرب دو نوع شراب با دو حالت مختلف داشته يكى به اصطلاح نشاط آور و محرك ، و ديگرى سست كننده و آرام بخش كه اولى را با ((زنجبيل )) مى آميخته ، و دومى را با ((كافور))، و از آنجا كه حقايق عالم آخرت در قالب الفاظ اين جهان نمى گنجد چاره اى جز اين نيست كه اين الفاظ با معانى گسترده تر و والاترى براى آن حقايق بزرگ استخدام شود.

گرچه درباره معنى ((زنجبيل )) تفسيرهاى مختلفى نقل شده ، ولى غالبا به همان ريشه معطر و خوشبوئى كه در ادويه مخصوص غذا، و نوشابه ها به كار مى رود تفسير كرده اند.

سپس مى افزايد: ((اين جامها از چشمه اى در بهشت پر مى شود كه سلسبيل ناميده مى شود)) (عينا فيها تسمى سلسبيلا). <44>

((سلسبيل )) نوشيدنى بسيار لذيذى را مى گويند كه به راحتى در دهان و گلو جارى مى شود و كاملا گوارا است ، بسيارى معتقدند

كه از ماده ((سلاسه )) به معنى ((روانى )) گرفته شده ، همانگونه كه به عبارات روان و جالب نيز ((سليس )) گفته مى شود.

بعضى ديگر گفته اند از ماده ((تسلسل )) گرفته شده كه به معنى ((حركت پى درپى )) است در نتيجه روان بودن چيزى را تداعى مى كند، بنابراين هر دو معنى به هم نزديك است ، و در هر صورت باء در آن اضافى مى باشد.

بعضى نيز معتقدند كه اين واژه اى است مركب از دو كلمه ((سال )) و ((سبيل ))

و بعضى نيز آن را مركب از ((سال )) و ((سبيل )) مى دانند كه در صورت اول مفهومش اين است ((راهى به طلب )) و در صورت دوم ((راهى طلبيد)) و معنى كنائى هر دو ((گوارا)) است .

بعضى نيز تصريح كرده اند كه در لغت عرب كلمه ((سلسبيل )) وجود نداشته و اين از ابداعات قرآن مجيد است . <45>

ولى معنى اول از همه مشهورتر و مناسبتر است .

سپس از پذيرائى كنندگان اين بزم پرسرور كه در جوار رحمت حق در بهشت برين برپا مى شود سخن به ميان آورده ، مى گويد: ((بر گرد آنها نوجوانان جاودانى مى گردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريدهاى پراكنده اند))! (و يطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رايتهم حسبتم لؤ لؤ ا منثورا).

هم خودشان در بهشت جاودانى هستند، و هم طراوت و زيبائى و نشاط جوانى آنها جاودانى است ، و هم پذيرائى كردن آنان ، چرا كه تعبير ((مخلدون )) از يكسو، و تعبير ((يطوف عليهم )) (بر آنها طواف مى كنند) از سوى ديگر بيانگر

اين واقعيت است .

تعبير به ((لؤ لؤ ا منثورا)) (مرواريدهاى پراكنده ) اشاره اى است به زيبائى و صفا و درخشندگى و جذابيت آنها، و هم حضورشان در همه جاى اين بزم الهى و روحانى .

و از آنجا كه نعمتهاى جهان ديگر به وصف نمى آيد هر قدر الفاظ گويا و رسا باشد، در آيه بعد به صورت سربسته مى افزايد: ((و هنگامى كه آنجا را مى نگرى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى ))! (و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا). <46>

براى ((نعيم )) و ((ملك كبير)) تفسيرهاى زيادى شده ، از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم ((معنى آيه اين است كه ملكى است كه هرگز زائل نمى شود و فنا نمى پذيرد)). <47>

يا نعمتهاى بهشتى آنقدر گسترده است كه از نظر كثرت به وصف نمى آيد.

يا اينكه ((ملك كبير)) آن است كه فرشتگان به هنگام دخول بر بهشتيان اذن مى گيرند، و با سلام به آنها تحيت مى گويند.

يا بهشتيان هر چه اراده كنند به آن دست مى يابند.

يا پائين ترين فرد بهشتى قلمرو ملكش به اندازه است كه وقتى نگاه مى كند فاصله هزار سال راه را مى بيند!

يا به معنى ملك دائمى و ابدى و تواءم با تحقق تمام آرزوها است .

واژه ((نعيم )) كه در لغت به معنى نعمتهاى فراوان است ، و ((ملك كبير)) كه از عظمت و وسعت باغهاى بهشتيان خبر مى دهد مفهوم وسيع و گسترده اى

دارند كه همه تفسيرهاى فوق را شامل مى شوند.

تا اينجا به قسمتى از نعمتهاى بهشتى از قبيل ((مساكن )) و

((تختها)) و ((سايه ها)) و ((ميوه ها)) و ((نوشيدنيها)) و ((ظرفها)) و ((گروه پذيرائى كنندگان )) اشاره شد، اكنون نوبت وسائل تزيينى بهشتيان است ، مى فرمايد: ((بر اندام آنها لباسهائى است از حرير نازك سبز، و از ديباى ضخيم )) (عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق ). <48>

سندس به معنى پارچه ابريشمين نازك است ، در حالى كه ((استبرق )) به معنى پارچه ابريشمين ضخيم است ، بعضى آن را از كلمه فارسى استبر يا ((ستبر)) مى دانند، و بعضى احتمال داده اند كه از ريشه عربى ((برق )) به معنى تلاءلؤ گرفته شده . سپس مى افزايد: ((و آنها با دستبندهائى از نقره تزيين شده اند)) (و حلوا اساور من فضة ).

نقره هائى شفاف كه همچون بلور مى درخشد، و از ياقوت و در و مرواريد زيباتر است .

((اساور)) جمع ((اسورة )) (بر وزن مغفرة ) و آن نيز به نوبه خود جمع ((سوار)) (بر وزن غبار) يا سوار (بر وزن كتاب ) است كه در اصل از كلمه فارسى ((دستوار)) به معنى ((دستبند)) گرفته شده ، و به هنگام نقل به زبان عربى مختصر تغييرى در آن پيدا شده است ، و به صورت ((سوار)) در آمده است .

انتخاب رنگ سبز براى لباسهاى بهشتى به خاطر آن است كه رنگى است بسيار نشاط آفرين ، همانند برگهاى زيباى درختان ، و البته رنگ سبز انواع و اقسامى دارد و هر كدام خود داراى لطفى است .

در بعضى از آيات قرآن مانند آيه 30 سوره كهف آمده است كه بهشتيان يا دستبندهائى از طلا تزئين مى شوند ((يحلون فيها من اساور

من ذهب )) و اين منافاتى با آنچه در آيه مورد بحث آمده ندارد، زيرا ممكن است از جهت تنوع ، گاه با اين تزيين كنند، و گاه با آن .

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر دستبند طلا و نقره زينت زنانه نيست ؟ چگونه براى مردان بهشتى اين زينت ذكر شده ؟

ولى جواب آن روشن است چرا كه در بسيارى از محيطها زينت طلا و نقره هم براى مردان است ، و هم براى زنان (هر چند اسلام زينت طلا را براى مردان تحريم كرده ) ولى البته نوع دستبندهاى مردان و زنان متفاوت است ، و از آيه 53 سوره زخرف كه از قول فرعون نقل شده : فلو لا القى عليه اسورة من ذهب ((چرا به موسى دستبندهائى از طلا داده نشده ))؟ بر مى آيد كه دستبند طلا براى مردان در محيط مصر نشانه عظمت محسوب مى شد.

بعلاوه همانگونه كه بارها اشاره كرده ايم چون براى بيان نعمتهاى بهشتى الفاظ معمولى اين دنيا هرگز كافى نيست ، راهى جز اين وجود ندارد كه با اين الفاظ اشاراتى به آن نعمتهاى عظيم و توصيف ناكردنى شود.

و سرانجام در پايان آيه به عنوان آخرين و مهمترين نعمت از اين سلسله نعمتها مى فرمايد ((و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند)) (و سقاهم ربهم شرابا طهورا).

درست است كه در لابلاى اين نعمتها نيز سخن از نوشيدنيهاى گوارا از جامهائى كه از چشمه سلسبيل پر مى شود، و بهشتيان از آن سيراب مى گردند، در

ميان بود، ولى ميان آنها و آنچه در اين آيه آمده است فرق بسيار است .

زيرا از يكسو در آنجا ساقى ((ولدان مخلدون )) بودند، اما در اينجا ساقى ((خدا)) است ، و چه تعبير عجيبى ؟ مخصوصا با تكيه بر كلمه ((رب )) خداوندى كه هميشه اين انسان را پرورش داده و مالك و مربى او است وى را در مراحل تكامل همواره به پيش برده تا به آخرين مرحله رسيده ، و اكنون نوبت آن است كه ربوبيتش را به حد اعلا برساند، و با دست قدرتش از جام شراب طهور بندگان ابرار و نيكان را سيراب و سرخوش كند.

و از سوى ديگر ((طهور)) به معنى چيزى است كه هم پاك است و هم پاك كننده به اين ترتيب اين شراب ، جسم و روح انسان را از هر گونه آلودگى و ناپاكى پاك مى كند، و آنچنان روحانيت و نورانيت و نشاط به او مى بخشد، كه وصفش در هيچ عبارتى نمى گنجد، حتى در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است : يطهر هم عن كل شى ء سوى الله : ((قلب و جان آنها را از همه چيز جز خداوند پاك مى كند)). <49>

پرده هاى غفلت را مى درد، حجابها را از بين مى برد، و انسان را شايسته حضور دائم در جوار قرب خدا مى كند، نشئه اين شراب طهور از هر نعمتى برتر، و از هر موهبتى بالاتر است .

اگر شراب آلوده دنيا عقل را زايل مى كند، و انسان را از خدا دور مى سازد، اما شراب طهورى كه با دست ساقى ((الست )) داده مى شود، او را از ما سوى الله بيگانه كرده ، غرق در

جمال و جلال او مى كند.

كوتاه سخن اينكه لطفى كه در اين آيه و در اين نعمت نهفته است از همه برتر و بالاتر است .

از حديثى كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده استفاده مى شود كه چشمه شراب طهور بر در بهشت قرار دارد: فيسقون منها شربة فيطهر الله بها قلوبهم من الحسد! … و ذلك قول الله عزوجل و سقاهم ربهم شرابا طهورا: ((جرعه اى از اين شراب طهور به آنها داده مى شود و خدا به وسيله آن قلوب آنها را از حسد (و هر گونه صفات رذيله ) پاك مى سازد)). <50>

جالب اينكه تعبير به ((طهور)) در قرآن مجيد فقط در دو مورد آمده يكى در مورد باران (فرقان 48) كه همه چيز را پاك و زنده مى كند و ديگر در آيه مورد بحث درباره شراب مخصوص بهشتى كه آن نيز پاك كننده و حيات بخش است

و در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخن را در اين زمينه بيان كرده ، مى فرمايد: ((از سوى خدا به آنها گفته مى شود: اين نعمتهاى عظيم و مواهب بى نظير پاداش اعمال شما است ، و سعى و كوشش و تلاش شما در طريق اطاعت فرمان حق مقبول و مشكور است )) (ان هذا كان لكم جزاءا و كان سعيكم مشكورا).

مبادا كسى تصور كند كه اين مواهب و پاداشهاى عظيم را بى حساب مى دهند اينها همه جزاى سعى و عمل است ، و پاداش مجاهدتها و خودسازيها و چشم پوشى از گناه است . <51>

بيان اين مطلب خود لذت و لطف

خاصى دارد كه خداوند بزرگ ، يا فرشتگان او، ابرار و نيكان را مخاطب ساخته و به عنوان قدردانى و تشكر از آنها مى گويد: اينها همه پاداش اعمال شما است ، و سعى شما مشكور است ، بلكه به

گفته بعضى از مفسران اين نعمتى است مافوق همه نعمتها و موهبتى است بالاتر از همه مواهب كه خدا از انسان تشكر كند.

تعبير به ((كان )) كه فعل ماضى است خبر از گذشته مى دهد، ممكن است اشاره به اين باشد كه اين نعمتها از قبل براى شما فراهم شده است ، چرا كه هر وقت كسى به ميهمان خود بسيار اهميت دهد وسائل پذيرائى او را از مدتها پيش آماده مى كند. پنج دستور مهم براى موفقيت در اجراى حكم خدا

آيات اين سوره از آغاز تاكنون درباره خلقت انسان و سپس معاد و رستاخيز او سخن مى گفت ، در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، دستورات مؤ كدى براى هدايت انسانها و صبر و مقاومت در اين راه به او مى دهد، در واقع اين آيات راه وصول به آنهمه نعمتهاى بى مانند را نشان داده است كه

تنها از طريق تمسك به قرآن و پيروى از رهبرى چون پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و الهام گرفتن از دستورات او امكان پذير است .

نخست مى فرمايد: ((مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم )) (انا نحن نزلنا عليك القرآن تنزيلا).

بعضى از مفسران ((تنزيلا)) را كه به صورت مفعول مطلق در آيه فوق آمده اشاره به نزول تدريجى

قرآن دانسته اند كه اثر تربيتى آن روشن است ، و بعضى اشاره به عظمت مقام اين كتاب آسمانى و تاءكيدى بر نزول قرآن از ناحيه خداوند، مخصوصا با توجه به تاءكيدات ديگر كه در آيه آمده (تاءكيد به وسيله ((ان )) و ((نحن )) و ((جمله اسميه ))) مى دانند، و در حقيقت پاسخى است به كسانى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به كهانت و سحر و افترا بر خداوند متهم مى كردند.

سپس پنج دستور مهم به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دهد كه نخستين آن دعوت به صبر و استقامت است ، مى فرمايد: ((اكنون كه چنين است در طريق تبليغ و اجراى احكام پروردگارت صابر و شكيبا باش )) (فاصبر لحكم ربك ).

از مشكلات و موانع راه و كثرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده ، و همچنان به پيش حركت كن .

قابل توجه اينكه : دستور به استقامت را (با توجه به ((فاء تفريع )) در ((فاصبر))) فرع بر نزول قرآن از سوى خدا مى گيرد، يعنى چون پشتيبان تو خدا است قطعا در اين راه استقامت كن ، و تعبير به ((رب )) اشاره لطيف ديگرى به همين معنى است .

و در دومين دستور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از هر گونه سازش با منحرفان بر حذر داشته مى گويد: ((از هيچ گنهكار و كافرى از آنها اطاعت مكن )) (و لا تطع منهم اثما او كفورا):

در حقيقت اين حكم دوم تاءكيدى است بر حكم اول چرا كه

جمعيت دشمنان تلاش مى كردند كه از طرق مختلف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در مسير باطل به سازش بكشانند، چنانكه نقل شده كه ((عتبة بن ربيعه )) و ((وليد بن مغيره )) به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گفتند از دعوت خود باز گرد، ما آنقدر ثروت در اختيار تو مى گذاريم كه راضى شوى ، و زيباترين دختران عرب را به همسرى تو در مى آوريم ، و پيشنهادهاى ديگرى از اين قبيل ، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان يك رهبر بزرگ راستين بايد در برابر اين وسوسه هاى شيطانى ، يا تهديداتى كه بعد از بى اثر ماندن اين تطميعات عنوان مى شود، صبر و استقامت به خرج دهد، نه تسليم تطميع گردد، و نه تهديد.

درست است كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز تسليم نشد، ولى اين تاءكيدى است بر اهميت اين موضوع در مورد آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سرمشقى است جاودانى براى ساير رهبران راه خدا.

گرچه بعضى از مفسران ((آثم )) را به ((عتبة بن ربيعه )) و ((كفور)) را به ((وليد بن مغيره )) يا ((ابوجهل )) كه هر سه از مشركان عرب بودند تفسير كرده اند، ولى روشن است كه ((آثم )) (گنهكار) و ((كفور)) (كافر و كفران كننده ) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه مجرمان و مشركان را شامل مى گردد، هر چند اين سه نفر از مصداقهاى روشن آن بودند. اين نكته نيز قابل

توجه است كه ((آثم )) مفهوم عامى دارد كه ((كفور)) را نيز شامل مى شود، بنابراين ذكر ((كفور)) از قبيل ذكر خاص بعد از عام و براى تاءكيد است .

ولى از آنجا كه صبر و استقامت در برابر هجوم اين مشكلات عظيم كار آسانى

نيست ، و پيمودن اين راه را دو توشه خاصى لازم دارد، در آيه بعد مى افزايد:

((نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور)) (و اذكر اسم ربك بكرة و اصيلا).

((و شبانگاه براى او سجده كن ، و مقدار زيادى از شب او را تسبيح گوى )) (و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا).

تا در سايه آن ((ذكر)) و اين ((سجده )) و ((تسبيح ))، نيروى لازم و قدرت معنوى و پشتوانه كافى براى مبارزه با مشكلات اين راه فراهم سازى .

((بكرة )) (بر وزن نكته ) به معنى آغاز روز است و ((اصيل )) نقطه مقابل آن يعنى شامگاهان و آخر روز است .

بعضى گفته اند اطلاق اين واژه بر آخر روز با توجه به اينكه از ماده ((اصل )) گرفته شده ، به خاطر آن است كه آخر روز اصل و اساس شب را تشكيل مى دهد.

از بعضى از تعبيرات استفاده مى شود كه ((اصيل )) گاه به فاصله ميان ظهر و غروب اطلاق مى گردد (مفردات راغب ).

و از بعضى ديگر بر مى آيد كه ((اصيل )) به اوائل شب نيز گفته مى شود، زيرا كه آن را به ((عشى )) تفسير كرده اند و ((عشى )) آغاز شب است چنانكه نماز مغرب و عشا را ((عشائين )) مى گويند، حتى از بعضى كلمات

استفاده مى شود كه ((عشى )) از زوال ظهر تا صبح فردا را نيز شامل مى شود. <52>

ولى با توجه به اينكه ((اصيل )) در آيه شريفه در مقابل ((بكرة )) (صبحگاهان ) قرار گرفته ، و بعد از آن نيز سخن از عبادت شبانه به ميان آمده ، روشن مى شود

كه منظور همان طرف آخر روز است .

به هر حال اين دو آيه در حقيقت بيانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس پروردگار است .

بعضى آنرا به خصوص نمازهاى پنجگانه ، يا به اضافه نماز شب ، يا خصوص نماز صبح و عصر و مغرب و عشا تفسير كرده اند، ولى ظاهر اين است كه اين نمازها مصداقهائى از اين ذكر مستمر الهى ، و تسبيح و سجده در پيشگاه مقدس اوست .

تعبير به ((ليلا طويلا)) اشاره به اين است كه مقدار زيادى از شب را تسبيح خدا كن ، در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) در تفسير آن آمده كه در پاسخ اين سؤ ال كه منظور از اين تسبيح چيست ؟ فرمود: منظور نماز شب است !. <53>

ولى بعيد نيست كه اين تفسير نيز از قبيل بيان مصداق روشن باشد، چرا كه نماز شب در تقويت روح ايمان ، و تهذيب نفوس ، و زنده نگهداشتن اراده انسان در طريق اطاعت خدا، تاءثير فوق العاده اى دارد.

در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه دستورهاى پنجگانه آيات فوق گرچه به صورت برنامه اى براى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ذكر شده ، ولى در حقيقت سرمشقى

است براى همه كسانى كه در مسير رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام بر مى دارند.

آنها بايد بدانند بعد از اطمينان و ايمان كامل به هدف و رسالتى كه دارند لازم است صبر و استقامت پيشه كنند، و از انبوه مشكلات راه ، وحشت نداشته باشند چرا كه هدايت يك جمعيت به خصوص زمانى كه در مقابل انسان افراد ناآگاه و دشمنان لجوج وجود داشته باشند، هميشه تواءم با مشكلات عظيم بوده و هست ،

و اگر صبر و استقامت رهبران نباشد هيچ رسالتى به ثمر نمى رسد.

و در مرحله بعد بايد در برابر وسوسه هاى شياطينى كه مصداق آثم و كفورند و با انواع حيل و تزوير سعى در منحرف ساختن رهبران و پيشوايان مى كنند، تا رسالت آنها عقيم ماند، با كمال قدرت مقاومت كنند، نه فريب تطميع بخورند و نه واهمه اى از تهديد به خود راه دهند.

و در تمام مراحل براى كسب قدرت روحى ، و نيروى اراده ، عزم راسخ ، و تصميم آهنين ، هر صبح و شام به ياد خدا باشند، و پيشانى را بر درگاهش بسايند مخصوصا از عبادتهاى شبانه و راز و نياز با او مدد گيرند كه اگر اين امور رعايت شود پيروزى حتمى است .

و اگر در پاره اى از مراحل مصيبت و شكستى رخ دهد در پرتو اين اصول مى توان آنها را جبران كرد برنامه زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و دعوت و رسالت او سرمشق مؤ ثرى براى رهروان اين راه است . اين يك هشدار است ، و انتخاب راه با شماست !

در آيات

گذشته به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار داده شده كه تحت تاءثير افراد ((آثم )) و ((كفور)) (مجرم و كافر) هرگز واقع نشود، و به شهادت تاريخ آنها كسانى بودند كه به پندار خامشان براى نفوذ در اراده و تصميم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خواستند از تطميع به مال و مقام و زنهاى زيبا كمك بگيرند.

آيات مورد بحث معرفى بيشترى از آنها كرده مى گويد: ((آنها زندگى زود گذر اين جهان را دوست دارند، در حالى كه در پشت سر خود روز سخت و سنگينى را رها مى كنند و ناديده مى گيرند))! (ان هؤ لاء يحبون العاجلة و يذرون وراءهم يوما ثقيلا).

افق افكار آنها از خور و خواب و شهوت فراتر نمى رود، و آخرين نقطه ديد آنها همين لذائد بى قيد و شرط مادى است ، و عجب اينكه مى خواهند روح بزرگ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نيز با همين مقياس بسنجند.

اما اين بيخبران كوردل توجه ندارند كه چه روز سنگينى در پيش دارند؟!، سنگين از نظر مجازاتها، سنگين از نظر محاسبه ، و سنگين از نظر طول زمان و فضاحت و رسوائى سنگين .

تعبير به ((وراءهم )) (پشت سرشان ) با اينكه بايد قاعدتا پيش روى آنها گفته شود به خاطر آن است اينها آن روز را به دست فراموشى مى سپارند،

گوئى پشت سر انداخته اند، ولى به گفته بعضى از مفسران كلمه ((وراء)) گاه به معنى پشت سر، و گاه به معنى پيش رو به كار مى رود. <54>

در آيه بعد به

آنها هشدار مى دهد كه از نيرو و قدرت خود مغرور نشوند كه اينها را همه خدا داده ، و هر زمان بخواهد به سرعت باز پس مى گيرد، مى فرمايد: ((ما آنها را آفريديم ، و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم ، به آنها قوت و قدرت بخشيديم ، و هر زمان بخواهيم آنها را مى بريم و گروه ديگرى را جانشينشان مى سازيم )) (نحن خلقناهم و شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبديلا).

((اسر)) (بر وزن عصر) در اصل به معنى بستن چيزى با زنجير است ، و اسيران را از اين جهت اسير ناميده اند كه آنها را مى بندند ولى ((اسر)) در اينجا اشاره به استحكام پيوندهاى وجودى انسان است كه قدرت حركت و توانائى فعاليتهاى مهم به او مى دهد.

به راستى قرآن در اينجا انگشت روى نقطه حساسى گذارده ، و آن پيوندهاى مختلف اجزاى وجود بشر است از عصبهاى كوچك و بزرگ كه همچون طنابهاى آهنين عضلات را به يكديگر مربوط مى سازد گرفته ، تا رباطها و عضلات مختلف ،

آنچنان قطعات كوچك و بزرگ استخوان و گوشتهاى اندام انسان را به يكديگر محكم بسته كه از مجموع آنها يك واحد كاملا منسجم كه آماده انجام هر گونه فعاليتى است ساخته ، اما رويهمرفته اين جمله كنايه از قدرت و قوت است .

اين آيه در ضمن غنا و بى نيازى ذات پاك خدا را، از آنها، و از اطاعت و ايمانشان ، روشن مى سازد، تا بدانند اگر اصرارى براى ايمان آنها است ، در حقيقت لطف و رحمتى است از ناحيه پروردگار.

نظير اين معنى در آيه 133

سوره انعام نيز آمده است ، آنجا كه مى فرمايد: و ربك الغنى ذو الرحمة ان يشا يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء:

((پروردگار تو بى نياز و مهربان است ، اگر بخواهد همه شما را مى برد، و هر كس را بخواهد جانشين شما مى سازد)).

سپس به كل بحثهائى كه در اين سوره آمده است كه مجموعا يك برنامه جامع سعادت را ارائه مى دهد اشاره كرده ، مى گويد: ((اين يك تذكر و يادآورى است ، و هر كس بخواهد با استفاده از آن راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى كند)) (ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا). <56>

وظيفه ما نشان دادن راه است ، نه اجبار بر انتخاب ، اين شما هستيد كه بايد با عقل و درك خود، حق را از باطل تشخيص دهيد، و با اراده و اختيار خود تصميم بگيريد.

اين در حقيقت تاءكيدى است بر آنچه در آغاز سوره گذشته كه فرمود:

انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا: ((ما راه را به او نشان داديم ، خواه پذيرا شود و شكر اين نعمت را بجا آورد، يا اعراض و كفران كند)).

و از آنجا كه ممكن است افراد كوته فكر از تعبير فوق نوعى تفويض و واگذارى مطلق به بندگان تصور كنند، در آيه بعد براى نفى اين توهم مى افزايد: ((شما چيزى را نمى خواهيد مگر اينكه خدا بخواهد)) (و ما تشاءون الا ان يشاء الله ). <57>

((چرا كه خداوند عالم و حكيم است )) (ان الله كان عليما حكيما).

و اين در حقيقت اثبات اصل معروف ((الامر بين الامرين )) است ، از يكسو

مى فرمايد: ((خدا راه را نشان داده و انتخاب با شما است )) و از سوى ديگر مى افزايد: ((انتخاب شما منوط به مشيت الهى است )) يعنى شما استقلال كامل نداريد بلكه قدرت و توان و آزادى اراده شما همه به خواست خدا و از ناحيه او است ، و هر زمان اراده كند مى تواند اين قدرت و آزادى را سلب كند.

به اين ترتيب نه ((تفويض )) و واگذارى كامل است و نه اجبار و سلب اختيار، بلكه حقيقتى است دقيق و ظريف در ميان اين دو، يا به تعبير ديگر: نوعى آزادى وابسته به مشيت الهى است كه هر لحظه بخواهد مى تواند آن را باز پس گيرد، تا هم بندگان بتوانند بار تكليف و مسؤ وليت را كه رمز تكامل آنهاست بر دوش گيرند و هم خود را بى نياز از خداوند تصور نكنند.

خلاصه اين تعبير براى آن است كه بندگان ، خود را بى نياز از هدايت

و حمايت و توفيق و تاءييد ذات مقدس او ندانند، و در عين تصميم گيرى در كارها، خود را به او بسپارند، و تحت حمايت او قرار دهند.

از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسران جبرى مسلك مانند فخر رازى به اين آيه چسبيده اند به خاطر پيشداوريهائى است كه در اين مساءله داشته اند، او مى گويد: و اعلم ان هذه الاية من جملة الايات التى تلاطمت فيها امواج الجبر و القدر!: ((بدان كه اين آيه از آياتى است كه امواج جبر در آن متلاطم است ))!. <58>

آرى ، اگر اين آيه را از آيات قبل جدا كنيم جاى اين توهم

وجود دارد ولى با توجه به اينكه در يك آيه بيان تاءثير اختيار شده ، و در يك آيه ديگر بيان تاءثير مشيت پروردگار، به خوبى مساءله ((الامر بين الامرين )) تثبيت مى گردد.

عجيب است طرفداران تفويض به همان آيه اى مى چسبند كه سخن از اختيار مطلق مى گويد، و طرفداران جبر به آيه اى كه به تنهائى بوى جبر مى دهد، و هر كدام مى خواهند پيشداوريهاى خود را با آن توجيه كنند، در حالى كه فهم صحيح كلام الهى (و هر كلام ديگر) ايجاب مى كند كه همه را در كنار هم بگذارند، و بدون تعصب و پيشداورى قبلى قضاوت كنند.

ذيل آيه كه مى فرمايد: ان الله كان عليما حكيما نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد چرا كه علم و حكمت خدا ايجاب مى كند بندگان را در پيمودن راه تكامل آزاد بگذارد، و گرنه تكامل اجبارى و تحميلى تكامل نيست بعلاوه علم و حكمت او اجازه نمى دهد كه افرادى را مجبور به كار خير و افرادى را مجبور به كار شر، كند، و بعد گروه اول را پاداش دهد، و گروه دوم را مجازات كند.

و سرانجام در آخرين آيه اين سوره ، به سرنوشت نيكوكاران و بدكاران در يك جمله كوتاه و پرمعنى اشاره كرده ، مى فرمايد: ((خدا هر كس را بخواهد در رحمتش وارد مى كند، و براى ظالمان عذاب دردناكى فراهم ساخته است )) (يدخل من يشاء فى رحمته و الظالمين اعدلهم عذابا اليما).

جالب اينكه در آغاز آيه مى گويد: ((هر كس را بخواهد در رحمت خود وارد مى كند)) ولى در پايان آيه ،

عذاب را روى ظالمان متمركز مى سازد، و اين نشان مى دهد كه مشيت او بر عذاب به دنبال مشيت انسان بر ظلم و گناه است ، و به قرينه مقابله روشن مى شود كه مشيت او در رحمت نيز به دنبال اراده انسان در ايمان و عمل صالح و اجراى عدل است ، و جز اين از حكيم نمى توان انتظار داشت .

عجب اينكه با اين قرينه روشن باز افرادى مانند فخر رازى صدر آيه را دليل بر مساءله جبر گرفته اند بى آنكه ذيل آيه را كه درباره آزادى اراده و عمل ظالمان سخن مى گويد مورد توجه قرار دهند!. <59>

خداوندا! ما را در رحمتت داخل كن ، و از عذاب اليمى كه در انتظار ظالمان است برهان .

پروردگارا! تو راه را نشان دادى ما نيز تصميم به پيمودن اين راه داريم ، ما را مدد فرما!

بارالها! اگر از ((ابرار)) نيستيم دوستدار آنهائيم ، ما را به آنها ملحق نما.

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در آستانه سوره ديگرى قرار داريم. پيش از هر چيز به شناسنامه آن مى نگريم و براى آشنايى با آن نكاتى را از نظر مى گذارنيم:

1 - نام اين سوره اين سوره مباركه با چهار نام خوانده شده است، كه عبارتند از «انسان»، «دهر»، «ابرار» و «هل اتى» كه هر چهار نام اين سوره از خود آيات آن دريافت مى گردد.

2 - فرودگاه اين سوره در مورد فرودگاه اين سوره ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور پاره اى اين سوره در مكّه و در كنار خانه خدا فرود آمده است.

2 - اما به

باور بسيارى از جمله «مجاهد» و «قتاده» در مدينه فرود آمده است.(179)

3 - گروهى برآنند كه جز يك آيه از اين سوره(180) بقيه آيات در مدينه فرود آمده و اين يك آيه «مكّى» است.

4 - و گروهى نيز برآنند كه از آيه 1 تا 22 در مدينه فرود آمده است و 8 آيه آخر سوره در مكّه و كنار خانه خدا.

3 - شمار آيه ها و واژه ها و حروف اين سوره به باور همه مفسران اين سوره داراى 31 آيه است، و از 242 واژه و 1052 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر گرامى آورده اند كه در اين مورد فرمود:

من قرأ سورة هل أتى كان جزائه على اللّه جنة و حريرا.(181)

كسى كه سوره «هل اتى» را آن گونه كه بايد بخواند و از آن شمع زندگى برافروزد، پاداش او از جانب خدا بهشت پرنعمت و لباس هاى زيباى بهشتى است.

و نيز از امام باقر آورده اند كه فرمود:

و من قرأ سورة هل اتى فى كل غداة خميس زوجه اللّه من الحور العين مائة عذراء و اربعة الاف ثيب، و كان مع محمد(ص).(182)

هر كس سوره «هل اتى» را در نماز بامدادى روز پنجشنبه تلاوت كند، خداى فرزانه هزاران حوريه بهشتى را به ازدواج او در خواهد آورد، و در سراى آخرت با پيامبر گرامى همدم خواهد شد.

5 - دورنمايى از مفاهيم اين سوره در آيات روح پرور و زندگى ساز اين سوره مباركه مفاهيم جان بخش و دل انگيزى آمده است كه بخشى از آنها عبارتند از:

موهبت آزادى و حق انتخاب،

آفرينش شگفت انگيز انسان،

پاداش شكوهبار نيكان و پاكان بارگاه خدا،

اوصاف پنج گانه «ابرار»

پاداش متنوع خوبان،

سازش ناپذيرى با خودكامگان،

هشدار به انتخاب نادرست راه زندگى،

برنامه پيامبر براى ايجاد تحول مطلوب.

1 - بى گمان زمانى از روزگار بر انسان آمد [و گذشت كه چيزى در خور يادشدن نبوده است.

2 - ما انسان را از نطفه اى به هم آميخته آفريديم، و او را خواهيم آزمود؛ [به همين دليل او را شنوا و بينا قرار داديم.

3 - ما راه را به او نشان داده ايم، [و او با بهره ورى از نعمت قدرت انتخاب يا سپاسگزار خواهد بود و يا بسيار ناسپاس.

4 - به يقين ما براى كفرگرايان زنجيرها و غل ها و آتشى سوزان آماده ساخته ايم.

5 - بى گمان نيكان [و شايستگان در بهشت پرنعمت خدا] از جامى مى نوشند كه با عطر [دل انگيز و] خوشى درآميخته است.

6 - [آن جام گوارا] از چشمه اى [برگرفته مى شود] كه بندگان [محبوب خدا از آن مى نوشند و [از هر جا كه بخواهند] آن را به آسانى روان مى سازند.

7 - آنان به نذر [خويش وفا مى كنند، و از روزى كه گزند آن فراگير است مى هراسند.

8 - و به [بركت دوست داشتن [خدا در زندگى به بينوا و يتيم و اسير غذا مى خورانند.

9 - [و بى هيچ منت نهادن به محرومان مى گويند:] ما تنها براى خشنودى خدا به شما خوراك مى دهيم؛ و از شما نه مزدى مى خواهيم و نه سپاسى [انتظار داريم.]

10 - بى گمان ما از [عذاب روزى كه چهره درهم كشيده و سخت [عبوس است، از پروردگار خود مى ترسيم.

نگرشى بر واژه ها

دهر: به گذشت شب و روز و روزگار گفته مى شود. جمع اين واژه «دهور» و «ادهر» آمده است.

نطفه: اين واژه در اصل به معنى آب كم و گاه آب زياد آمده است؛ و به همين تناسب هم در نطفه انسان به كار مى رود. اميرمؤمنان از رودخانه «نهروان» و آب بسيار آن، به «نطفه» تعبير مى كند. جمع اين واژه «نطاف» و «نطف» آمده است.

امشاج: اين واژه جمع «مشيج» و «مَشَج»، بسان «رديف» و «كمر» به معنى آميخته و مخلوط آمده است. هنگامى كه گفته شود: «مشجت هذا بهذا» منظور اين است كه: اين را به آن مخلوط ساختم.

ابرار: اين واژه جمع «بّر» و «بار» بسان «ناصر» و «انصار» و به معنى نيكوكار آمده است.

كأس: به پياله يا ظرف شراب گفته مى شود.

نذر: تعهد بر انجام كار شايسته اى است كه انسان انجام آن را بر خود لازم مى سازد.

مستطير: گسترده و فراگير، و گاه به معنى ماندگار هم آمده است.

قمطرير: به معنى بلاى سخت و گرفتارى هراس انگيز و ويرانگر آمده است.

شأن نزول يا داستان فرود

همه مفسران شيعه و اهل سنت براى آيه هاى الهام بخش 5 تا 22، شأن نزول و داستان فرودى آورده اند، كه نشانگر فضيلت و برترى وصف ناپذير على، فاطمه، حسن، حسين - كه درود خدا و بندگانش بر آنان باد - و كارگزار خانه ريحانه پيامبر بانو «فضه» است و برآنند كه اين آيات در مورد آنان فرود آمده است.

داستان فرود اين آيات طولانى است كه فشرده اى از آن ترسيم مى گردد:

گروهى از دانشمندان و قرآن پژوهان پيشين از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و... آورده اند كه: دو نور

ديده پيامبر، حسن و حسين بيمار شدند و آن حضرت به همراه گروهى از ياران به ديدار آنان رفت. در آن ديدار پيامبر به اميرمؤمنان فرمود: على جان! اگر براى شفايافتن و بهبودى فرزندانت مى توانستى نذرى كنى، خدا از سر مهر و كرامت آنان را سلامت ارزانى مى داشت.

اميرمؤمنان در همان لحظه با خدايش عهد بست كه اگر او، دو فرزندش را سلامت دهد، سه روز روزه بدارد. از پى اميرمؤمنان فاطمه نيز نذر كرد و آن گاه «فضه» نيز همان عهد را با خداى خود بست.

چيزى از اين عهد نگذشته بود كه آن دو كودك گرانقدر، سلامت خود را به لطف خدا باز يافتند و خاندان على(ع) براى وفاى به نذر آماده شد، اما در خانه غذايى براى روزه دارى يافت نمى شد.

اميروالايى ها سه صاع جو قرض كرد و ريحانه پيامبر يك سوم آن را آرد نمود و نان فراهم آورد و روزه آغاز شد. على(ع) براى نماز به مسجد رفت و پس از نماز به خانه آمد و سفره افطار گشوده شد، اما در همان لحظه بينوايى به در خانه رسيد و غذا خواست.

خاندان گرانقدر على(ع) آن نان را براى خشنودى خدا به آن بينوا دادند و خود با آب افطار كردند. روز دوم ريحانه پيامبر بخش ديگرى از جو را آرد كرد و نان پخت، امّا به هنگامه افطار پدر مرده اى رسيد و آنان با بزرگمنشى آن نان جوين را به او هديه كردند. همين گونه روز سوم آخرين بخش آن را به اسيرى هديه كردند، كه شب هنگام به در خانه آنان آمد و خود تنها با آب افطار نمودند!

پس از وفاى به عهد و انجام «نذر» على(ع) دست دو نورديده اش را گرفت و به حضور پيامبر رفت و پيامبر آثار گرسنگى و ضعف را بر سيماى آن شايسته ترين انسان هاى روزگاران نگريست و اشك ريخت. درست در آن هنگام بود كه فرشته وحى فرود آمد و اين آيات را آورد كه:

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً

عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً...(183)

در روايت ديگرى «عطاء» از «ابن عباس» آورده است كه: على(ع) پس از نذرى كه از آن سخن رفت، چون مواد غذايى در خانه نبود، با همت بلند خويش يك شب نخلستان باغدار يهودى را آب داد و سه صاع جو به عنوان مزد دريافت داشت و روزه دارى را آغاز كردند، اما هر روز به جاى افطار، غذاى ساده خود را به پدرمرده و بينوا و اسيرى از شرك گرايان دادند... و اين آيات در وصف ايمان و اخلاص و بشردوستى آنان فرود آمد.

در روايات ديگرى از امام صادق(ع) آورده اند كه: پس از شفايافتن حسن و حسين، اميرمؤمنان و خاندانش براى وفاى به عهد آماده شدند و دخت فرزانه پيامبر از آرد جو غذايى آماده ساخت تا افطار كنند؛ اما هنوز آن را نچشيده بودند كه بينوايى از راه رسيد و غذا خواست. على(ع) برخاست و يك سوم آن را به او داد، و همين گونه يك سوم ديگر را به يتيم، و باقى مانده را نيز به اسير، و خود با آب افطار كردند! آن گاه بود كه اين آيات بر قلب مصفاى پيامبر در وصف آنان فرود آمد.

با اين بيان شأن نزول نشانگر آن است كه

اين سوره در مدينه نازل شده است.

در مورد فرودگاه اين سوره ديدگاه ها يكسان نيست، اما همه علماى شيعه و انبوهى از دانشمندان اهل سنت برآنند كه سوره مباركه «انسان» در مدينه فرود آمده است. براى نمونه:

1 - ابوحمزه ثمالى در تفسيرش از حسن، فرزند گرامى امام حسن، آورده است كه اين سوره از آغاز تا انجام در مدينه فرود آمده است.

از «ابن عباس» آورده اند كه: ترتيب فرود سوره هاى قرآن بر قلب پاك پيامبر كه از مكّه آغاز گرديد، بدين صورت بود:

سوره علق،

سوره قلم،

سوره مزّمل،

سوره مدّثر،

سوره تبت،

سوره كوّرت،

سوره اعلى

سوره ليل،

سوره فجر،

سوره ضحى،

سوره شرح،

سوره عصر،

سوره عاديات،

سوره كوثر،

سوره تكاثر،

سوره كافرون،

سوره فيل،

سوره فلق،

سوره ناس،

سوره اخلاص،

سوره نجم،

سوره عبس،

سوره قدر،

سوره شمس،

سوره بروج،

سوره تين،

سوره قريش،

سوره قارعه،

سوره قيامت،

سوره همزه،

سوره مرسلات،

سوره ق،

سوره بلد،

سوره طارق،

سوره قمر،

سوره اعراف،

سوره جنّ،

سوره يس

سوره فرقان،

سوره ملائكه،

سوره مريم،

سوره طه

سوره واقعه،

سوره شعراء،

سوره نمل،

سوره قصص،

سوره اسراء،

سوره يونس،

سوره هود،

سوره يوسف،

سوره حجر،

سوره انعام،

سوره صافات،

سوره لقمان،

سوره فاطر،

سوره زمر،

سوره غافر،

سوره سجده،

سوره شورى،

سوره زخرف،

سوره دخان،

سوره جاثيه،

سوره احقاق،

سوره ذاريات،

سوره غاشيه،

سوره كهف،

سوره نحل،

سوره نوح،

سوره ابراهيم،

سوره انبياء،

سوره مؤمنون،

سوره جاثيه،

سوره طور،

سوره ملك،

سوره حّاقه،

سوره معارج،

سوره نباء،

سوره نازعات،

سوره انفطار،

سوره انشقاق،

سوره روم،

سوره عنكبوت،

سوره مطففين.(184)

و سوره هايى كه در مدينه فرود آمد، به اين ترتيب بود:

سوره بقره،

سوره انفال،

سوره آل عمران،

سوره احزاب،

سوره ممتحنه،

سوره نساء،

سوره زلزال،

سوره حديد،

سوره محمد(ص)،

سوره رعد،

سوره رحمن،

سوره انسان،

سوره طلاق،

سوره بينه،

سوره حشر،

سوره نصر،

سوره نور،

سوره حجّ،

سوره منافقون،

سوره مجادله،

سوره حجرات،

سوره تحريم،

سوره جمعه،

سوره تغابن،

سوره صف،

سوره مائده،

سوره توبه.(185)

نويسنده كتاب «ايضاح»، استاد «احمد زاهد» از «ابن عباس» آورده است كه: هر گاه آغازين آيات سوره اى در مكّه فرود مى آمد، فرودگاه آن به دقت قيد مى شد، آن گاه آنچه در مدينه بر آن آيات در همان سوره افزون مى گشت، در ادامه آيات نوشته مى شد.

و نيز با اسناد خود «از حسن بصرى» آورده است كه: نخستين سوره اى كه در مكّه فرود آمد، سوره «علق» بود، و از پى آن به ترتيب سوره قلم، مزّمل و... به گونه اى كه گذشت فرود آمده اند، و در مدينه نخستين سوره اى كه بر قلب محمد(ص) فرود آمد، سوره مطففين بود و از پى آن سوره بقره، انفال، آل عمران، احزاب، مائده، ممتحنه، نساء، زلزال، حديد، محمد(ص)، رعد، رحمن، و انسان و ...

و نيز از على(ع) آورده است كه فرمود: از پيامبر گرامى از پاداش تلاوت قرآن پرسيدم. آن حضرت در پاسخ پرسش من پاداش تلاوت تك تك سوره ها را، به ترتيبى كه بر قلب پاك او فرود آمده بود، بيان فرمود و روشنگرى نمود كه نخستين سوره اى كه در مكّه فرود آمد، سوره «فاتحه» بود و آن گاه به ترتيب سوره هاى علق، قلم، مزّمل و... و در مدينه نيز نخستين سوره اى

كه فرود آمد، سوره بقره بود، و از پى آن به ترتيب سوره هاى انفال، آل عمران، احزاب، ممتحنه، نساء، زلزال، حديد، محمد(ص)، رعد، رحمن، انسان و ... .

آن گاه پيامبر افزود: قرآن يكصد و چهارده سوره دارد و از 6236 آيه، و 321250 حرف پديد آمده است.

و سرانجام فرمود:

لا يرغب فى تعلم القرآن الا السعداء، و لا يتعهد قرائته الاّ اولياء الرحمن.

جز نيك بختان و كمال طلبان روزگاران كسى به آموزش اين كتاب پرشكوه، شور و شوق نشان نمى دهد و جز دوستان خداى مهربان كسى به تلاوت آن همت نمى گمارد.

به هر حال سخن در اين مورد طولانى شد، به گونه اى كه چيزى نمانده است كه كتاب از سبك تفسيرى خارج گردد و به ما نسبت زياده گويى داده شود، اما چه بايد كرد كه پاره اى از كسانى كه دستخوش تعصب كور و تاريك انديشى و دشمنى با خاندان پر معنويت پيامبرند، به منظور انكار فضيلت و امتيازات بى نظير آنان در آيات اين سوره، با نهايت بى انصافى فرود اين سوره در مدينه را انكار نموده و در برابر اجماع مفسران و محدثان مسلمان(186) آن را «مكّى» عنوان مى كنند تا با حق كشى و كتمان حقايق داستان پرافتخار فرود آيات 25 - 5 اين سوره را در وصف ايمان و اخلاص و بشردوستى خاندان پيامبر و عظمت وصف ناپذير آنان در بارگاه خدا را ساختگى جازنند و حق را نپذيرند! و ما به لطف خدا بر آن بوديم تا حقيقت را با انبوه دلايل و مدارك ترسيم نموده و پرده از دشمنى برخى از تاريك انديشان نسبت به خاندان پيامبر برافكنيم. خداى را سپاس كه به باور ما،

هم به آن هدف دست يافتيم و هم بحث هاى متنوع و جالبى در مورد علوم و مفاهيم قرآن و ترتيب فرود سوره ها و... طرح گرديد.

تفسير

موهبت آزادى و حق انتخاب اين سوره مباركه پس از نام بلند و ياد الهام بخش خدا با طرح آفرينش انسان و اين واقعيت كه خدا به او نعمت اختيار و قدرت مقايسه و انتخاب را ارزانى داشته است آغاز مى گردد.

نخست مى فرمايد:

هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً

آيا نه اين گونه است كه روزگارى بر انسان گذشت كه او چيزى در خور ياد و يادآورى نبود؟

به باور «زجاج» استفهام و پرسش در آغاز آيه، تقريرى مى باشد و منظور اين است كه: انسان روزگارى گل و خاك بود و خداى فرزانه او را پديد آورد و در كالبد طراحى شده او روح دميد.

به باور «جبايى» نيز پرسش آغاز آيه زيباترين و لطيف ترين سبك تقرير مى باشد، و تقدير آن اين است كه: هان اى كسى كه خداى يكتا را انكار مى كنى و قدرت و علم و حكمت او را ناديده مى گيرى! آيا به راستى بر تو انسان روزگارى بسيار طولانى نگذشته است كه نبودى و او تو را پديد آورد؟

گروهى از مفسران پيشين برآنند كه: آيا نه اين است كه تو انسان روزگارى بسيار دراز، پديده اى در خور ياد نبودى آن گاه با لطف خدا و مهر او پديد آمدى و در خور ياد شدى؟

آرى، اگر انسان بخواهد پاسخ اين پرسش را بگيرد و به وجدان و خرد سالم و به دور از دنباله روى و تعصب خويش بازگردد، در مى يابد

كه آرى، او پديده و موجودى نبود، و آن گاه پديد آمد، و از اين جا درمى يابد كه ناگزير پديد آورنده اى دارد، و در مى يابد كه آن پديدآورنده انسان و جهان، با شاهكارى كه در برابر ديدگان انسان قرار داده است، هم دانا و توانا و فرزانه است و هم آراسته به ديگر صفات جلال و جمال، و اوست كه آدم را آفريد و از او فرزندانش را.

از ديدگاه «ابومسلم» منظور از انسان در آيه مورد بحث، همه انسان ها مى باشند؛ چرا كه جنس انسان مورد نظر است و «الف و لام» جنس به كار رفته است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: بر آدم روزگارى به مدت چهل سال گذشت كه در آسمان و زمين پديده اى در خور ياد و نام نبود، بلكه تنها كالبدى از گل بود، و آن گاه خدا بر آن روح دميد و در خور ياد گرديد و كرامت يافت.

اما به باور «عطاء» خدا آدم را پس از يكصد و بيست سال پديد آورد.

از حضرت باقر آورده اند كه در تفسير آيه فرمود: انسان چيزى بود، اما در خور ياد و نام نبود.كان شيئاً و لم يكن مذكوراً.(187)

و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت آورده اند كه فرمود: انسان در علم خدا بود، اما در شمار آفريده شده ها نبود.

از امام صادق نيز چنين روايتى آمده است.

و نيز آورده اند كه فرمود: انسان پيش از آفرينش پديده اى تقدير شده بود، اما آفريده شده نبود.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه: پديده معدوم و آفريده نشده، مى تواند معلوم و مقدر باشد، اگر چه يادشده نباشد، و با اين

بيان معدوم را هم پديده مى نامند.

به باور پاره اى منظور، دانشمندان نامدار و بلندآوازه هستند كه پيش از كسب دانش و بينش نام و نشانى نداشتند، اما خداى فرزانه به بركت دانش و كمال، آنان را در ميان مردم حياتى علمى بخشيد و در زندگى ظاهرى خود و پس از مرگ ياد و نامشان زنده و در خور ياد گرديد.

«عمر» تلاوت آيه مورد بحث را شنيد و گفت: اى كاش انسان بر همان حالى كه در خور ياد نبود باقى مى ماند و ولادت نمى يافت و توليدمثل نمى كرد.

آن گاه در بيان مرحله آفرينش انسان و در خور يادشدن او مى فرمايد:

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ ما انسان را از نطفه اى به هم آميخته آفريديم.

منظور از انسان، آدم و همه فرزندان اويند، كه آنان را از آب شگفت انگيز و بى مقدارى از زن و مرد آفريديم. آرى، فرزند انسان از اين آب مشترك ولادت مى يابد و به باور پاره اى آب هر كدام بر ديگرى چيره تر و قوى تر باشد كودك شبيه به او ولادت مى يابد.

به باور «قتاده» منظور از واژه «امشاج»، «اطوار» به معنى حالات متنوع و گوناگون است؛ نظير: نطفه، علقه، مضغه ،عظام، تا به صورت انسان كامل ديده به جهان گشايد.

اما به باور «ضحاك»، «مجاهد» و «كلبى» منظور تنوع رنگ هاى نطفه است كه در مردها سفيد و سرخ و در زنان سبز و زرد است.

اين ديدگاه از «ابن عباس» نيز روايت شده است.

پاره اى برآنند كه منظور نطفه است كه زن با باردارشدن به وسيله آن، خون حيض را قطع مى كند.

اما به باور «ابن مسعود» منظور رگ هاى

موئين در نطفه است.

و از ديدگاه برخى منظور طبيعت گوناگون انسان ها، نظير: گرم مزاجى، سردمزاجى، خشك مزاجى و رطوبت مزاجى در انسان هاست كه خدا در نطفه قرار داد، آن گاه آن را در مرحله بعد اعتدلال بخشيد، سپس در آن روح حيات دميد، و از پى آن به او خرد و ابزارهاى شناخت ارزانى داشت و فرمود: ما او را شنوا و بينا قرار داديم.

در ادامه آيه مى فرمايد:

نَبْتَلِيهِ و او را به وسيله پاسخگويى و احساس مسئوليت در زندگى، و بيان تكاليف و وظائف در بوته آزمون قرار مى دهيم تا با قانون گرايى و شايسته كردارى، و يا مرزشكنى و بيداد، خويشتن را نشان دهد و در خور پاداش و كيفر گردد.

امّا به باور «فرّاء» منظور اين است كه: پس به انسان نعمت شنوايى و بينايى ارزانى داشتيم تا او را بيازماييم.

فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً

و به همين دليل او را شنوا و بينا قرار داديم.

در آيه بعد در بيان ارزانى شدن دو عامل زندگى ساز هدايت و قدرت مقايسه و انتخاب به انسان مى فرمايد:

إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ ما راه را به انسان نشان داده ايم؛

آرى، ما راه را براى او به روشنى نشان داديم و دليل ها و برهان هاى راهيابى و هدايت را بر سر راه او نصب كرديم و موانع را از سر راه او زدوديم تا او بتواند حق را از باطل و داد را از بيداد باز شناسد و برگزيند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: ما راه خير و شر را به انسان نشان داديم.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور از راه و شناخت آن در آيه، آن

دين و آيينى است كه به وسيله آن مى تواند به پاداش جاودانه برسد و لازم است كه هر انسان كمال طلب آن را بشناسد و بدان عمل كند.

إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً

و او با بهره ورى از نعمت هدايت و قدرت انتخاب، يا راه سپاسگزارى و شايسته كردارى را گام خواهد سپرد و يا راه ناسپاسى و گناه و بيداد را.

از ديدگاه «فرّاء» منظور اين است كه: در صورت گام سپردن در راه سپاس و ناسپاسى به پاداش و كيفر كارش خواهد رسيد.

اما به باور «زجاج» منظور اين است كه: ما انسان را راه نموديم تا يا راه سعادت و كمال طلبى را برگزيند و يا راه تيره بختى و شقاوت را؛ و هر كدام را برگزيند ثمره آن را دريافت خواهد داشت.

آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مى فرمايد:

و قل الحقّ من ربّكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر...(188)

حق از پروردگارتان رسيده است، پس هر كس بخواهد ايمان آورد و هر كس بخواهد كفر ورزد، ما براى بيدادگران آتشى آماده كرده ايم... .

آيه مورد بحث نشانگر يك اصل جهان شمول مى باشد و آن اين است كه خداى فرزانه همه آفريده هاى خود را به راه زندگى هدايت كرده است و هدايت عمومى اصلى است كه از اين آيه دريافت مى گردد.

در ادامه آيات در اشاره به عذاب و كيفرى كه در انتظار ظالمان و حق ناپذيران است مى فرمايد:

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِيراً

ما براى كفرگرايان به كيفر كفر و بيدادشان زنجيرها و غل ها و شعله هاى سوزان آتش فراهم ساخته ايم.

در آيه ديگرى در اين مورد مى فرمايد:

ثم فى سلسلة

ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه.(189)

سپس انسان گناهكار را در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است بگيريد و به بند بكشيد.

پاداش شكوهبار پاكان و نيكان بارگاه خدا

پس از اشاره به آفرينش انسان و موضوع آزمون او، و نيز ارزانى شدن ابزارها و امكانات لازم براى شناخت و آگاهى و نيز نعمت هدايت و قدرت انتخاب، و آن گاه تقسيم شدن انسان ها به دو گروه سعادتمند و تيره بخت، اينك در ترسيم پاداش شكوهبار نيكان و پاكان بارگاه خدا مى فرمايد:

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً

بى گمان نيكان و پاكان در بهشت پرنعمت و زيبا از جامى مى نوشند كه با عطر دل انگيز و خوشى در آميخته است.

واژه «ابرار» جمع «بر» به معنى نيكوكار و شايسته كردار آمده، و در آيه منظور كسى است كه خدا را اطاعت مى كند و كارهاى خوب انجام مى دهد.

به باور «حسن» منظور از اين گروه كسانى هستند كه حقوق خدا و خلق را به گونه اى رعايت مى كنند كه مورچه اى نيز از آنان اذيت و آزار نمى يابد، و از نظر انديشه و دل و عملكرد به گونه اى ساخته شده اند كه بدى و بيداد را دوست نمى دارند و به آن نزديك نمى شوند.

اما به باور پاره اى منظور كسانى هستند كه افزون بر رعايت حقوق واجب ديگران حقوق اخلاقى و مستحب را نيز رعايت مى كنند.

از ديدگاه خاندان پيامبر و رهروان راه آنان و بسيارى از مخالفان آنان، نيكان و پاكان و شايستگان مورد نظر آيه عبارتند از: على، فاطمه، حسن، و حسين - كه درود خدا بر آنان باد - و آيه مورد بحث و آيات پس از آن در

وصف آنان فرود آمده است.

نكته ديگر اين است كه همه مسلمانان اتفاق نظر دارند كه «ابرار»، اين خاندان گرانمايه هستند،(190) اما اين ادعا در باره ديگران سخت مورد اختلاف است.

در مورد واژه «كافور» ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «عطاء» و «كلبى» چشمه اى است در بهشت پر طراوت و زيبا كه بسيار خوشبو و دل انگيزاست.

2 - امّا به باور «مجاهد» و «مقاتل» به معنى چيزى است كه بوى خوش دارد، و در آيه به مفهوم چشمه اى است كه با بوى خوش در آميخته است.

3 - از ديدگاه «قتاده» منظور چشمه اى است كه آميخته به بوى خوش كافور و مشك است.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر، منظور آميخته به بوى خوش كافور و مشك و زنجبيل است.

آن گاه در اشاره به سرچشمه اين جام و نوشيدنى گواراى آن مى فرمايد:

عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ اين جام و اين نوشيدنى خوش و عطرآگين از چشمه اى است كه بندگان برگزيده خدا از آن مى نوشند.

اختصاص دادن چشمه و نوشيدن از آن به بندگان خدا به خاطر گراميداشت آنان است، و نوشيدن از آن چشمه، يا نوشيدن آن، در معنى يكى است و تفاوتى ندارد، و در شعر و نثر عرب نيز اين گونه آمده است.

يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً

و از هر كجا كه بخواهند آن را از برابر كاخ ها و سراهاى خويش روان مى سازند.

واژه «تفجير» به معنى شكافتن و روان ساختن آب، يا شكافتن هر چيزى آمده، و در بهشت براى جارى ساختن چشمه و نهر بسان دنيا نياز به حفارى و گودبردارى نيست، بلكه انسان شايسته كردار هنگامى كه بخواهد

جويبارى در برابر كاخ و يا به سوى بوستان خويش پديد آورد و روان سازد، با كشيدن يك خط آب جوشيدن آغاز مى كند و روان مى گردد.

اوصاف پنج گانه پاكان و نيكان در ادامه سخن در مورد «ابرار» يا بندگان شايسته كردار بارگاه خدا اينك در اشاره به ويژگى هاى آنان مى فرمايد:

يُوفُونَ بِالنَّذْرِ

آنان كسانى هستند كه در زندگى خويش به «نذر» و عهد خود با خدا وفا مى كنند.

به باور «عكرمه» و «قتاده» منظور اين است كه آنان به اين وصف اخلاقى و انسانى آراسته بودند كه به نذر و عهد خويش وفا مى نمودند. وفاى به نذر آن است كه انسان وقتى براى عبادت و انجام كار شايسته اى با خدا عهد بست و كارى را بر خود لازم شمرد آن را آن گونه كه شايسته و بايسته است به انجام رساند.

از ديدگاه «قتاده» وفاى به نذر آن است كه انسان هر آنچه از كارهاى واجب و شايسته را بر خود فرض نموده است به شايستگى انجام دهد.

وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً

و از روزى كه عذاب و گزند آن فراگير است مى هراسند.

در آيه شريفه از عذاب و كيفر روز رستاخيز، به «شّر» تعبير مى كند؛ چرا كه آن روز براى تجاوزكاران و ظالمان خيرى نيست، گرچه در واقع آن روز روزى نيكوست و آنان در خور اين كيفر هستند.

و پاره اى برآنند كه منظور از «شّر» و گزند آن روز، سختى ها و گرفتارهاى آن روز مى باشد.

در بيان سومين وصف و ويژگى «ابرار» مى فرمايد:

وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ آنان غذايى را كه به آن سخت نيازمند بودند، به

ديگران مى خوراندند.

در اين فراز خداى فرزانه ويژگى بشردوستى و مردم خواهى آنان را به تابلو مى برد و نشان مى دهد كه آنان در فراز و نشيب هاى زندگى ديگران را بر خود مقدم داشته و در اوج گرسنگى و نياز و علاقه شديد به غذا و مواد غذايى كه تنها مى توانست نياز آنان را برطرف سازد، آن را براى خشنودى خدا به ديگرى هديه مى كنند.

اين ويژگى پاكان و نيكان در آيه ديگرى نيز آمده است كه مى فرمايد:

و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة(191)

و هر چند در خود نيازى سخت احساس كنند، ديگران را بر خود مقدم مى دارند و ثروت و امكانات خود را در اختيار آنان قرار مى دهند.

«ابو سعيد» از پيامبر آورده است كه فرمود:

ما من مسلم اطعم مسلماً على جوع الا اطعمه اللّه من ثمار الجنة، و ما من مسلم كسا اخاه على عرى الاّ كساه اللّه من خضر الجنة، و من سقى مسلماً على ظمأ سقاه اللّه من الرحيق.(192)

هر انسان توحيدگرايى مسلمان ديگرى را كه در فشار گرسنگى است ميهمان نمايد و سير كند، خدا او را از ميوه هاى بهشت مى خوراند، و كسى كه ديگرى را از برهنگى بپوشاند، خدا او را از لباس هاى بهشت بهره ور مى سازد، و كسى كه مسلمانى را سيراب سازد و از تشنگى نجات دهد، خدا او را از نوشابه هاى سربسته و وصف ناپذير بهشت سيراب خواهد ساخت.

در مورد ضمير «حبه» در آيه شريفه دو نظر است:

به باور«ابن عباس» ضمير، به واژه «طعام» برمى گردد و منظور اين است كه: آنان با وجود عشق و علاقه به غذاى خويش آن را در راه خشنودى خدا به

همنوعان و همدينان خويش مى خورانند.

امّا به باور پاره اى ضمير به «خدا» باز مى گردد و منظور اين است كه: و به پاس عشق به خدا و دوستى او يتيم و بينوا و اسير را غذا مى دهند.

مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً

واژه «يتيم» به معنى كودكى است كه پدر خود را به گونه اى از دست داده باشد.

واژه «اسير» به باور «قتاده» آن كسى است كه او را از سرزمين هاى شرك و كفر گرفته باشند؛ امّا به باور «مجاهد» منظور زندانى مسلمان است، و به باور برخى منظور زنى است كه به اسارت رفته است؛ با اين بيان پيام آيه اين است كه: نيكان و شايستگان بارگاه خدا، آن كسانى هستند كه به پاس مهر و عشق به خدا پدر از دست داده و بينوا و اسير را غذا مى دهند.

در ترسيم ويژگى ديگر آنان مى فرمايد:

إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ وصف و ويژگى ديگرِ نيكان روزگاران اين است كه بدون منت نهادن و فخرفروشى به محرومان، صادقانه و خالصانه مى گويند:ما تنها براى خشنودى خدا به شما غذا مى دهيم و شما را سير مى كنيم.

لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً

و از شما نه پاداشى انتظار داريم و نه سپاسى مى خواهيم.

واژه «شكور» بسان دو واژه «قعود» و «جلوس» مصدر مى باشد.

«مجاهد» و «سعيد بن جبير» برآنند كه: آنان اين نكته را نه به زبان آورده اند و نه به قلم، بلكه اين خداى آگاه و حق شناس است كه آنان را به خاطر اخلاص و بشردوستى شان مى ستايد و كارشان را پاس مى دارد تا ديگران بر اين روش ترغيب گردند، و اصل بشردوستى و محروم نوازى

و دست يارى به سوى مردم گشودن، يك شيوه و روش همگى و عمومى مى شود و جاى خصلت نكوهيده، خودخواهى و خودپسندى را بگيرد.

و در بيان آخرين ويژگى آنان در اين جا از زبان آنان مى افزايد:

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً

بى گمان ما از پروردگار خود از عذاب هراس انگيز روزى كه چهره درهم كشيده و سخت عبوس و گرفته است مى ترسيم.

به باور برخى منظور اين است كه: مااز عذاب روزى سخت و سهمگين كه چهره در آن روز گرفته و زشت مى گردد، از پروردگار عادل و آگاه مى هراسيم.

وصف روز قيامت به «عبوس» به خاطر سختى آن روز است، و اين بيان بسان اين است كه گفته مى شود: «يوم صائم، و ليل قائم.»

در اين مورد «ابن عباس» مى گويد: انسان كفرگرا و تجاوزكار آن روز از شدت حرارت و فشار به گونه اى گرفته و عبوس مى گردد كه از ميان دو چشم او دانه هاى عرق، بسان مس گداخته و مذاب سرازير مى گردد.

واژه «قمطرير» از ديدگاه «ابوعبيده» و «مبرّد» به معنى سخت و دشوار آمده است. «حسن» مى گويد: راستى كه پاك و منزّه است خداى يكتا! با اين وصف واژه اى كه در مورد آن روز به كار برده، شدت و هراس انگيزى آن را نشان مى دهد.

«قتاده» مى گويد: واژه «قمطرير» آن است كه چهره ها را ترش و گرفته و پيشانى ها و ميان دو چشم را از فشار ناراحتى درهم و برهم مى كند. 11 - پس خدا [نيز] آنان را از گزند [و آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و سرورى [پايان ناپذير] به آنان ارزانى داشت.

12 - و به خاطر

آن كه شكيبايى پيشه ساختند، بوستانى [پرطراوت ]و ديبايى به آنان پاداش داد.

13 - در حالى كه آنان در آنجا بر تخت ها تكيه زده اند. [آنان در آنجا نه آفتابى [آزار دهنده مى بينند و نه سرمايى سخت [و سوزان.]

14 - و سايه هاى [درختان آنجا، به آنان نزديك است، و ميوه هايش [براى چيدن و خوردن آماده و] فرو افتاده.

15 - و ظرف هايى سيمين و جام هايى بلورين، بر گرد آنان گردانده مى شود.

16 - جام هاى نقره فام كه آنها را به گونه اى مناسب [طراحى و اندازه گيرى و از ]كار در آورده اند.

17 - و در آنجا از جامى از شراب پاك كه آميزه آن زنجبيل است به آنان نوشانده مى شود.

18 - [آن جام از چشمه اى در آنجا كه سلسبيل ناميده مى شود [پر مى گردد.]

19 - و [براى پذيرايى آنان پسرانى جاودان بر گردشان مى چرخند؛ هنگامى كه آنان را ببينى، مى پندارى مرواريدهايى پراكنده اند.

20 - و چون آنجا بنگرى، نعمتى فراوان و فرمانروايى پهناورى مى بينى.

21 - بر [اندام آنان جامه هاى ديباى نازك سبز و ديباى ستبر است؛ و با دستبندهايى سيمين آراسته شده اند؛ و پروردگارشان شرابى پاك به آنان نوشانده است.

22 - [به آنان گفته مى شود:] بى گمان اين پاداشى است براى شما و تلاش شما قدرشناسى شده است.

نگرشى بر واژه ها

وقايه: اين واژه مصدر و به معنى نگاه داشتن و حفظ نمودن و جلوگيرى از رسيدن اذيت و آزار به فرد و يا چيزى آمده است.

نضرة: به معنى رنگ هاى زيبا و گياه خوشرنگ و تماشايى آمده است. واژه «نضير» و «نضِر» نيز به معنى

خوشرنگى و زيبايى است.

سرور: باور و عقيده به رسيدن به منافع آمده و همين باور و يا رسيدن به سود است كه آثار شادمانى در چهره را نمايان مى سازد.

ارائك: اين واژه جمع «اريكه»، به معنى تخت هايى پرشكوه و زيباست كه در حجله عروس مى گذراند. پاره اى نيز آن را به معنى بالش هاى نرم و فاخر گرفته اند.

زمهرير: سرماى سخت؛ و به جايى گفته مى شود كه از همه سردخانه ها سردتر است.

زنجبيل: نوعى از ادويه است كه بسيار خوش طعم مى باشد و زبان را مى سوزاند. از اين ادويه به همراه عسل، مربايى خاص مى سازند، كه با آن برخى بيمارى ها را مى توان برطرف ساخت. هنگامى كه آن را با شراب بياميزند لذت بخش تر است و عرب به وسيله آن چيزها را عطرآگين مى ساخت.

سلسبيل: به معنى شراب ملايم و لذت بخش آمده است.

ولدان: به معنى پسران آمده است و مفرد آن «وليد» به مفهوم نوزاد است.

سندس: لباس ابريشمى زيبا و گران قيمت.

استبرق: ديباى ستبرى است كه مى درخشد و جلوه مى كند.

تفسير

پاداش شكوهبار «ابرار» و تنوع نعمت ها

در اين آيات خداى فرزانه پرتوى از پاداش شكوهبارى را كه براى نيكان و پاكان آماده ساخته است به تابلو مى برد.

نخست مى فرمايد:

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ پس خداى فرزانه نيز بندگان شايسته بارگاه خود را از گزند و آسيب و هراس روز رستاخيز حفظ مى كند و آنان در پناه او در امنيت كامل خواهند بود.

وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً

و نيز به آنان شادابى و شادمانى وصف ناپذيرى ارزانى مى دارد.

آن گاه در مورد ارزانى شدن دو نوع نعمت ديگر مى افزايد:

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً

وَ حَرِيراً

و به خاطر شكيبايى و پايداريشان در خودسازى و در برابر موانع و مشكلات گوناگون رشد و كمال و اطاعت خدا، به آنان بوستانى پرطراوت و زيبا و لباس فاخر و پرشكوه ابريشمين ارزانى مى گردد.

سپس مى افزايد:

مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ آنان در بهشت پرطراوت و زيبا، بسان فرمانروايان و شاهان بر تخت هاى پرشكوه و زيبا تكيه دارند.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» آنان در سراها و حجله هاى زيبا و آراسته همسران بهشتى خويش، بر تخت ها تكيه مى زنند.

امّا به باور «زجاج» منظور تكيه زدن و شادمان بودن است، چرا كه «اريكه» به مفهوم هر چيزى است كه به آن تكيه مى زنند.

و از ديدگاه «ابومسلم» واژه «ارائك» به معنى فرش هايى است كه بر روى آن تخت هاى پرشكوه افكنده شده است.

لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً

آنان در آنجا نه آفتابى اذيت كننده مى بينند و نه سرمايى سخت و سوزان.

در آيه بعد در اشاره به نعمت ديگرى كه به آنان ارزانى مى گردد، مى فرمايد:

وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها

و سايه هاى درختان بهشت پرطراوت و پرنعمت به آنان نزديك و سايه گستر است.

پاره اى برآنند كه خورشيد در بهشت به گونه اى مى تابد كه سايه ها را از ميان نمى برد.

وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً

و ميوه هاى آن درختان بهشتى، براى چيدن آماده و فرو افتاده است.

اين ميوه ها به گونه اى آماده و در دسترس نيكان و پاكان هستند، كه با برخاستن آنان ميوه ها نيز بالا مى روند و با نشستن و يا خوابيدن آنان فرود مى آيند و به آنان نزديك مى گردند.

به باور پاره اى دست نيكان و پاكان براى چيدن ميوه هاى بهشتى، نه با

خارى رو به رو مى گردد و نه دورى و موانع ديگرى.

در مورد گراميداشت و چگونگى پذيرايى از آنان در بهشت مى فرمايد:

وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِ آنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا

و بر گرد آن نيكان و پاكان در بهشت پرطراوت و زيبا و به منظور گراميداشت آنان، ظرف هايى سيمين و جام هايى بلورين چرخانده مى شود.

واژه «اكواب» جمع «كوب»، به معنى ظرف ها و ليوان هاى نقره اى و بدون دسته آمده است؛ امّا به باور «مجاهد» به معنى كاسه هاى بزرگ است.

و مى افزايد:

قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً

ظرف هايى بلورين و زيبايى از نقره، كه آنها را به گونه اى مناسب و زيبا طراحى و اندازه گيرى نموده و از كار در آورده اند.

از امام صادق آورده اند كه فرمود: ظرف هاى نقره اى بهشت بسان شيشه و بلور زيبا و سفيد و تماشايى است، و چشم از پشت آنها مى بيند و داخل و خارج آنها نمايان است.

«ابوعلى» مى گويد با اين كه شيشه از جنس سنگ و ريگ است، اما نقره اين گونه نيست، چگونه شيشه و بلور مى تواند از نقره باشد؟

پاسخ اين است كه وقتى پديده اى با پديده ديگرى نزديك و يا به فراوانى با آن در آميزد و مخلوط شود، گرچه در واقع از جنس آن نباشد مى توان گفت از آن است و اين گونه وصف مى گردد.

[اين بيان نظيراين سخن پيامبر است كه در وصف سلمان با اين كه نه هاشمى بود و نه عرب فرمود: سلمان، از ما خاندان پيامبر است. «السلمان من اهل البيت.»

اين سبك سخن در شعر عرب نيز نمونه هاى بسيارى دارد.]

«ابن عباس» مى گويد: شيشه و بلور هر زمينى از

خاك آن ساخته مى شود و بدان دليل كه زمين بهشت نقره اى است، شيشه و بلور آن جا نيز نقره فام است.

در آيه بعد مى فرمايد:

وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً

و در آنجا از جامى لبريز از شراب پاك كه آميزه آن زنجبيل است سيراب مى گردند.

«ابن عباس» مى گويد: همه نعمت هاى بهشتى كه خدا آنها را در قرآن ياد مى كند، در اين جهان نظير و مانند ندارد، اما خدا بدان دليل كه با زبان مردم دنيا سخن مى گويد، آن نعمت ها را به نام هايى كه در دنيا هست مى خواند، و بدان جهت كه عرب با زنجبيل خود را عطرآگين مى ساخت، خدا آن را در آيات قرآن آورده و وعده فرموده است كه نيكان و پاكان را از نوشابه هايى كه آميخته به زنجبيل است، سيراب خواهد ساخت.

و مى افزايد:

عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً

اين جام هاى بلورين و نقره فام كه لبريز از شراب بهشت و آميخته به زنجبيل است از چشمه اى پر مى شود كه نام آن «سلسبيل» است.

«ابن اعرابى» مى گويد: اين واژه را كه نام چشمه اى در بهشت است فقط در قرآن ديدم و شنيدم و اين از ابداعات اين كتاب است.

امّا «زجاج» بر آن است كه «سلسبيل» وصف نوشيدنى بسيار لذت بخشى است، كه به خاطر نرمى و گوارا بودنش به آسانى در دهان و گلو جريان مى يابد.

به باور پاره اى اين چشمه بهشتى بدان جهت «سلسبيل» ناميده شده است كه هماره در سراها و كاخ هاى پرشكوه نيكان و پاكان برايشان مى جوشد و سرچشمه آن، بهشت جاودانه و زير عرش است.

امّا به باور «قتاده» بدان دليل كه آب آن روان و رام آنان

است و هر كجا بخواهند روان مى گردد، بدان نام خوانده شده است.

آن گاه در وصف نعمت ديگر خدا به آنان مى فرمايد:

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ و براى پذيرايى آنان و بزرگداشت شان نوجوانانى هماره زيبا و جاودانه بر گردشان مى گردند و هر آنچه بخواهند برايشان آماده مى سازند،

إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً

كه چون آنان را ببينى مى پندارى كه بسان مرواريدهايى درخشان و زيبا پراكنده اند ، به باور پاره اى منظور اين است كه در زيبايى و درخشندگى و فراوانى بسان مرواريدهايى پراكنده اند.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور پراكندگى آنان براى پذيرايى است، چرا كه اگر آنان در يك صف و يك رديف از نيكان پذيرايى مى كردند، آنان را منظم و رديف شده وصف مى كرد.

در آيه بعد در بيان وصف ناپذيرى نعمت هاى بهشت به نيكان و پاكان مى فرمايد:

وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً

و هنگامى كه به كران تا كران بهشت و نعمت هاى بى شمار آن چشم بدوزى و آنها را بنگرى، نعمت هاى گرانقدر و وصف ناپذير و سرزمين و فرمانروايى گسترده و پرشكوهى را تماشا مى كنى.

از امام صادق آورده اند كه فرمود: نعمت هاى گرانقدر و شكوه و عظمت فناناپذيرى را مى نگرى لا يزول و لا يفنى.

به باور برخى منظور اين است كه: و هنگامى كه آنجا را بنگرى نعمت هاى بى شمار و وصف ناپذيرى را بنگرى كه تنها پاره اى را قرآن وصف مى كند.

و به باور برخى منظور از فرمانروايى بزرگ اين است كه فرشتگان بر نيكان و پاكان سلام و درودهاى گرم نثار مى كنند و در خدمت آنانند، به گونه اى كه براى انجام كار از آنان اجازه مى گيرند.

از ديدگاه برخى منظور اين است كه نيكان بارگاه خدا قدرت و شوكتى در بهشت دارند كه هر چه بخواهند بر انجام آن توانا مى شوند.

و از ديدگاه برخى ديگر، آيه اشاره به گستردگى شكوه و قدرت آنان دارد، چرا كه دارنده كمترين درجه و مقام از نيكان بهشت از فاصله هزار سال در بوستان و قلمرو زندگى جاودانه خويش مى نگرد و انتهاى آن را بسان آغاز آن مى بيند.

و پاره اى برآنند كه منظور فرمانروايى هماره و جاودانه آنان است كه برآورنده همه آرزوها و تحقق بخش تمامى آرمان هاى آنان است.

در ادامه سخن از نعمت هاى گوناگون خدا به آنان، اينك در اشاره به نعمت لباس و پوشش فاخر و پرشكوه بهشت براى نيكان و پاكان مى فرمايد:

عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ بر اندام آنان جامه هايى است از حرير نازك سبز و از ديباى ستبر و ضخيم.

پاره اى واژه «عالى» را در آيه «ظرف» و به معنى فوق گرفته اند، و پاره اى حال؛ در صورت نخست بسان اين است كه گفته شود: بر اندام آنان... يا بر روى لباس آنان ... و در صورت دوم بسان اين است كه گفته شود: اين در حالى است كه جامه هايى از حرير نازك سبز و از ديباى ضخيم آنان را در برگرفته است.

از امام صادق آورده اند كه: بر روى لباس آنان جامه هايى از حرير سبز نازك و از ديباى ستبر است.

گفتنى است كه منظور از ضخامت و درشتى نه در بافت لباس و پارچه آن كه اشاره به بالابودن ارزش آن لباس ها مى باشد.

وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ

و آنان با دستبندهايى سيمين آراسته شده اند.

آرى، با دستبندهايى از نقره درخشان و بلورين كه زيباتر از درّ و ياقوت و مرواريد است و ارزشمندتر از طلاى ناب.

پاره اى برآنند كه: آنان گاه با وسايل زينتى نقره اى خود را آراسته مى سازند و گاه با طلاها تا به انواع زينت ها و زيورها آراسته باشند.

در آيه ديگرى از قرآن در مورد بهشتيان آمده است كه:

يحلّون فيها من اساور من ذهب...(193)

آنان هستند كه بهشت هاى جاودانه از آن آنهاست... در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مى شوند.

گفتنى است كه گرچه نقره در اين جهان از نظر ارزش از طلا فروتر است، اما نقره بهشت با وصفى كه از آن آمد در اوج برترى است؛ افزون بر اين نكته در سراى آخرت اين وسايل آراستگى و تزيينى براى شادى و طراوت است، نه خريد و فروش تا قيمت مطرح باشد.

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً

و پروردگارشان به آنان شرابى پاك و ناب مى نوشاند.

منظور از شراب پاك، عبارت از شرابى است كه هم از ناپاكى شراب هاى دنيا به دور است، و اگر بر دست و پاى انسان برسد آلوده نمى سازد، و هم از عوارض و پليدى ها و بدمستى هاى شراب هاى دنيا، و چيزى است كه جسم و روح انسان را از پليدى هاى ظاهرى و اخلاقى پاك مى كند.

به باور پاره اى اين شراب پاك بسان شراب دنيا باعث فزونى ادرار نمى گردد، بلكه در پيكر آنان به صورت رطوبت و عرق روان مى گردد كه از مشك خوشبوتر و عطرآگين تر است؛ به همين دليل است كه در بهشت پرطراوت و نعمت، يك مرد داراى قدرت و خوراك و همسرخواهى يكصد مرد در اين دنياست و

هر آنچه به صورت خوردنى و نوشيدنى مصرف مى كند، فزونى مصرف بدن به صورت عرق كه خوشبوتر از مشك و عنبر است از پوست بدنش خارج مى شود و دگر باره ميل او به غذاها و شراب هاى پاك بهشت و همسران زيبايش را در خود احساس مى كند.

از حضرت صادق آورده اند كه اين شراب پاك جسم و جان آنان را از همه چيز جز از ذات پاك و بى همتاى خدا پاك و پاكيزه مى سازد، چرا كه تنها ذات پاك خدا و ياد و نام اوست كه انسان را از آلوده شدن به ناپاكى ها و نارواها باز مى دارد و او را پاك و پاكيزه مى سازد و به او رنگ خدا مى بخشد.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً

آن گاه ندايى جان بخش به آنان مى رسد كه: اين نعمت ها و مواهب بى نظير و پرشكوه و لذت بخش پاداش درست انديشى و عملكرد شايسته شما در زندگى دنياست.

وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً

و تلاش و كوشش شما در راه خشنودى خدا و اطاعت او و دورى گزيدنتان از گناه و ستم و نافرمانى حق در خور سپاس و قدردانى است و اين گونه از آن قدردانى و حق شناسى مى گردد.

پرتوى از آيات آيات دلنواز و الهام بخشى كه از «ابرار»، يا بندگان ويژه خدا و نيكان و پاكان بارگاه او سخن مى گويد از ابعاد گوناگونى در خور نگرش و درس گرفتن است:

1 - برترى و شكوه وصف ناپذير خاندان پيامبر

به گونه اى كه در شأن نزول و داستان فرود آيه هاى 22 - 5 بيان شد، اين 18 آيه در مورد شخصيت والاى على و فاطمه

و دو نورديده آنان حسن و حسين - كه سلام خدا بر آنان باد - و داستان اخلاص وايمان و بشردوستى و مردم خواهى آنان فرودآمد و در حقيقت سندى است بزرگ و پرافتخار بر فضيلت آنان.

بر اين حقيقت همه دانشمندان و قرآن پژوهان و محدثان مذهب اهل بيت اتفاق نظر دارند، و بيشتر علماى مشهور و نامدار اهل سنت نيز بر اين واقعيت معترف هستند و اين را نوشته، و پاره اى اين داستان را در قالب شعر ريخته اند، كه صاحب «الغدير» در كتاب ارزشمند خويش 34 نفر از علماى نامدار آنان را نام مى برد كه اين حديث و اين موضوع را در كتاب هاى خود آورده اند و نام كتاب و صفحه مورد نظر را نيز نشان مى دهد. همين گونه صاحب كتاب «احقاق الحق» اين داستان افتخارآفرين و حديث آن را از 34 نفر از علماى اهل سنت با بيان مدرك و مأخذ ترسيم مى نمايد.(194)

با اين بيان نيكان و پاكان و شايستگان راستين و بى نظير بارگاه خدا خاندان پيامبرند، و آنان هستند كه سمبل ايمان و اخلاص و خدادوستى و بشردوستى و محروم نوازى مى باشند و بر ماست كه آنان را سرمشق و الگو سازيم و با رعايت مقررات خدا و راستى و درستى بكوشيم تا در دايره وسيع تر «ابرار» درآييم.

2 - پرتوى از ويژگى هاى ابرار

در اين آيات از ويژگى ها و اوصاف آنان اين گونه ياد مى گردد و در برابر چشم انداز كمال جويان قرار مى گيرد:

1 - وفادارى در برابر خدا و بندگان او.

2 - خداترسى و احساس مسئوليت در برابر خدا و بازخواست و حسابرسى ذات پاك او.

3 - رسيدگى به محرومان

و آسيب ديدگان جامعه با غذا و لباس و پناه دادن به آنان و مهرورزيدن به آنها.

4 - ايثار و فداكارى و از خودگذشتگى و دگر دوستى بى نظير و مثال زدنى.

5 - ويژگى اخلاص و يارى رسانى و گره گشايى بدون منت و فخرفروشى و رياكارى و خودنمايى.

6 - ترس از روز سهمگين رستاخيز.(195)

3 - پاداش شكوهبار آنان در سراى آخرت اين آيات نشانگر آن است كه خداى بنده نواز و حق شناس، افزون بر بلندآوازه ساختن ياد و نام آنان، و بارش بارانى از مهر و لطف خويش بر آنان در هماره زندگى، اين پاداش پرشكوه و متنوع را نيز برايشان بر مى شمارد:

1 - نعمت امنينت و آرامش.

2 - نعمت مسكن پرشكوه در بهشت پرطراوت و زيبا.

3 - نعمت لباس هاى فاخر و تماشايى بهشت.

4 - تخت ها و فرش هاى زيبا.

5 - سايه آرام بخش و دل انگيز.

6 - هواى مطبوع وملايم.

7 - انواع ميوه ها و خوردنى ها.

8 - انواع نوشيدنى ها و شراب پاك و پاكيزه ساز و زداينده غفلت ها و رنج ها و پليدى هاى ظاهرى و باطنى.

9 - ظروف زيباى پذيرايى.

10 - وسايل زينتى.

11 - پذيرايى گنندگان خوب و سرشار از ادب و كمال و جمال.

12 - و از همه پرشكوه تر قدردانى و حق شناسى خدا از شايستگان.(196)

گفتنى است كه نعمت هاى شكوهبار بهشتى كه خدا وعده آنها را به «ابرار» مى دهد، همه و همه متناسب با سراى آخرت است، و در دنيا نظير و مانند ندارد، اما قرآن بدان دليل كه با زبان و فرهنگ مردم دنيا سخن مى گويد، آن نعمت ها را با نام نعمت هاى مورد نظر مردم دنيا

مى شمارد و به تابلو مى برد. 23 - بى گمان ما قرآن را آن گونه كه بايد بر تو فرو فرستاديم.

24 - پس در برابر فرمان پروردگارت شكيبايى پيشه ساز و هيچ گناهكار يا بسيار ناسپاسى از آنان را فرمان مبر.

25 - و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان ياد كن.

26 - و [پاسى از شب را در برابر او سجده كن و در بخشى طولانى از [ساعت هاى شب او را به پاكى بستاى.

27 - اينان [كه كفر و بيداد پيشه ساخته اند] دنياى زودگذر را دوست مى دارند، و روزى گرانبار و [سهمگين را پشت سر مى افكنند.

28 - ما هستيم كه آنان را آفريديم، و پيوند وجودشان را استوار ساختيم، و هنگامى كه بخواهيم مانندهايشان را جايگزين [آنان ]مى سازيم.

29 - به راستى اين اندرزى است [جاودانه و زندگى ساز]؛ اينك هر كسى بخواهد، [مى تواند] راهى به سوى پروردگار خويش در پيش گيرد.

30 - و شما هرگز چيزى را نمى خواهيد، جز اينكه خدا بخواهد، بى گمان خدا هماره دانا و فرزانه است.

31 - او هر كسى را بخواهد، به رحمت خويش در مى آورد؛ و ستمكاران هستند كه عذابى پردرد براى آنان آماده ساخته است.

تفسير

سازش ناپذيرى با پايمال كنندگان حقوق انسان در اين آيات قرآن شريف روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و در برنامه اى سعادت آفرين راه رسيدن به نعمت هاى شكوهبارى را كه در آيات پيش از آنها سخن رفت ترسيم مى كند.

نخست مى فرمايد:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً

بى گمان ما قرآن را به صورت تدريجى بر تو فرو فرستاديم.

اين آيه و اين خطاب به پيامبر نشانگر

شرافت و عظمت آن حضرت و گراميداشت او از سوى خداست.

از ديدگاه «ابن عباس» منظور فروفرستادن تدريجى قرآن و بيان روشن مفاهيم و معارف آن به صورت سوره سوره و آيه آيه مى باشد.

آن گاه مى فرمايد:

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ هان اى محمد(ص)! در راه انجام آنچه از به دوش كشيدن بار گران رسالت و دعوت مردم فرمان يافته اى پايدارى و شكيب پيشه ساز، و مفاهيم قرآن و معارف و مقررات آن را به مردم برسان، و خود در زندگى عمل نما تا سمبل و نمونه اى زنده از قرآن باشى.

به باور برخى در اين آيه خداى فرزانه پيامبرش را به شكيبايى در برابر تاريك انديشان و دشمنان وحى و رسالت و انكارگران كتاب خدا توصيه مى كند، و روشنگرى مى نمايد كه بايد كار دعوت و هشدار خويش را پى گيرد و در برابر تكذيب آنان پايدارى ورزد.

وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً

و از هيچ گناه پيشه و ناسپاسى فرمان مبر و در راه باطل و بيداد با آنان مساز.

از ديدگاه برخى منظور اين است كه: و با هيچ گناهكار و بيدادگرى، چون «عتبه» و ناسپاسى، چون «وليد بن مغيره» مساز، و از آنان فرمان مبر؛ چرا كه اين دو زورمدار به آن حضرت پيشنهاد مى كردند كه دست از دعوت آسمانى خويش و تلاش در راه ايجاد تحول مطلوب براى عدالت و اصلاح و آزادى جامعه و تأمين حقوق انسان ها بردارد تا در برابر آن هر آنچه پول و مقام و زن و زندگى مى خواهد به او تقديم دارند.

«قتاده» در شأن نزول و داستان فرود آيه آورده است كه: اين آيه در

نكوهش ابوجهل و دلدارى و قوت قلب بخشيدن به پيامبر فرود آمد، چراكه آن عنصر اصلاح ستيز مى گفت اگر محمد(ص) را در حال نماز بيابم پا بر گردنش خواهم نهاد و خواهم فشرد؛ آ ن گاه بود كه اين آيه فرود آمد.

امّا از ديدگاه پاره اى ديگر آيه شريفه به فرد خاصى نظر نداشته، بلكه بيانگر يك دستور جهان شمول و همگانى است و روشنگرى مى كند كه با هيچ گناه پيشه و بيدادگرى نبايد در ستم و گناه ساخت و از او اطاعت كرد. روشن است كه اين ديدگاه سودبخش تر و درس آموزتر است، و با آن داستان فرود هم سازگار است.

سپس مى افزايد:

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً

و نام بلند پروردگارت را بامدادان و شامگاهان به عظمت و اخلاص ياد كن.

آرى، هر بامداد و شامگاه به نيايش و نماز و تلاوت قرآن روى آور و پيام خدايت را به بهترين و شايسته ترين شيوه به بندگان او برسان و هماره به ياد او باش كه ذات بى همتاى او تو را يارى مى كند. واژه «بكره» به معنى بامداد و واژه «اصيل» به مفهوم شامگاه يا آغازين ساعت هاى شب آمده است.

و نيز در آيه بعد مى افزايد:

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ

و بخشى از ساعت هاى شب را در برابر خدا سجده كن.

به باور برخى منظور اين است كه: و نماز مغرب و عشا را به گونه اى شايسته و بايسته بخوان.

وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً

و در بخشى طولانى از ساعت هاى شب، او را به پاكى ستايش نما.

از ديدگاه برخى، پس از انجام نماز واجب خويش، نماز نافله شب بخوان.

از امام

رضا پرسيدند: منظور از اين ستايش و تسبيح چيست؟ «ما ذلك التسبيح»؟

آن حضرت فرمود: منظور نماز شب است. قال صلاة الليل.

هشدار به انتخاب نادرست راه زندگى پس از چند دستور بسيار اساسى و سرنوشت ساز به پيامبر براى پيام رسانى و تلاش در همه ابعاد براى ايجاد تحول مطلوب در جامعه، اينك در هشدارى سخت به اصلاح ناپذيران مى فرمايد:

إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ

اين حق ناپذيران دنياى زودگذر و لذت ها و ارزش هاى فناپذير آن را دوست مى دارند.

وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً

و روزى گرانبار و سهمگين را پشت سر مى افكنند و وامى گذارند، و به آن روز ايمان نمى آورند، و براى آن روز كارى انجام نمى دهند.

آن گاه مى فرمايد:

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ ما هستيم كه آنان را آفريديم؛

وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ و ما پيوند وجود آنان را استوار ساختيم و به آنان توان و قدرت بخشيديم.

از ديدگاه «مجاهد» و «قتاده» منظور اين است كه: ما به آنان توان و قدرت داديم و به آنان استوارى بخشيديم.

و از ديدگاه «ربيع» ما پيوندهاى آنان را استوار ساختيم.

به باور «حسن» ما رگ هاى كوچك و بزرگ و شاهرگ ها و مويرگ هاى آنان را به رگ ها و رشته هاى عصبى ديگر پيوند داديم و بر اساس نظم و حساب استوارى بخشيديم.

و به باور «جبايى» ما به آنان قدرت و توان بخشيديم.

و پاره اى برآنند كه: ما زندگى آنان را با فروفرستادن برنامه زندگى و اوامر و نواهى حكيمانه، نظام بخشيديم و با مقررات و قوانين خود مرزهاى حقوق و حدود را روشن و از ستم و تجاوز و حق كشى جلوگيرى كرديم.

وَ إِذا شِئْنا

بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلاً

و هنگامى كه بخواهيم مى توانيم آنان را نابود ساخته و به جاى آنان همانندهايشان را جايگزين آنان مى سازيم، اما براى اتمام حجت چنين نمى كنيم و آنان را باقى مى گذاريم.

سپس مى افزايد:

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ

به راستى كه اين سوره از سوره هاى قرآن و آيات آن، اندرزى جاودانه و زندگى ساز است، كه در پرتو آن مى توان به ياد خدا و روز رستاخيز افتاد.

به باور «قتاده» منظور اين است كه: اين پيامى است زندگى بخش كه آن را به مردم مى رسانى.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً

پس هر كس بخواهد مى تواند با بهروه ورى از اين مفاهيم بلند و برنامه انسان پرور، راهى به سوى پروردگارش برگزيند.

آرى، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگيرد مى تواند با بهره ورى از قرآن راه توحيدگرايى و پروا را پيشه سازد و از گناه و ستم دورى جويد.

آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است كه توان و قدرت بر انجام هر كارى پيش از آغاز انجام آن كار است.

در آيه بعد مى افزايد:

وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ و شما هرگز چيزى را نخواهيد خواست، مگر اين كه خدا بخواهد.

به بيان روشن تر شما كفرگرايان و حق ناپذيران با اراده و اختيار خويش راه خشنودى خدا را برنخواهيد گزيد و اصلاح نخواهيد پذيرفت، جز اين كه خدا شما را بر اين راه و بر اين كار اجبار سازد. آرى، شما هنگامى كه ناگزير شديد حق را مى پذيريد و اين سبك از هدايت پذيرى و قانون گرايى اجبارى نيز سودى نمى بخشد و خدا چنين نخواسته است. ذات بى همتاى او راه رشد و كمال و بيراهه كفر انحطاط را

نشان مى دهد و شما را آزاد مى گذارد تا خود آگاهانه و آزادانه راه كمال را برگزينيد و انسانى شايسته كردار گرديد، تا در خور پاداش پرشكوه او شويد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: شما انجام هيچ كار شايسته و خداپسندانه اى را نخواهيد خواست، جز اين كه خدا آن را بخواهد. اين بيان به اين مفهوم نيست كه هر آنچه انسانها انجام دهند، خوب يا بد و عادلانه و يا ظالمانه، مورد خواست خداست؛ هرگز، چرا كه انبوه دليل هاى روشن و روشنگر نشانگر اين واقعيت است كه او از انسان انجام آگاهانه و آزادانه كارهاى شايسته را مى خواهد و نه گناه و زشتى و بيداد را، و ذات پاك او از اين پندارها منزّه است.

خداى فرزانه در اين مورد مى فرمايد:

و لايريد بكم العسر.(197)

خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد.

و نيز مى فرمايد:

و ما اللّه يريد ظلماً للعباد.(198)

و خدا بر بندگان خود هيچ ستمى را نمى خواهد.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً

چرا كه خدا هماره دانا و فرزانه است.

و در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است مى فرمايد:

يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ خدا هر كه را بخواهد و شايسته بنگرد به رحمت خود در مى آورد.

منظور از واژه «رحمت» در آيه، بهشت پرطراوت و زيباى خداست و مقصود اين است كه خدا مردم توحيدگرا و شايسته كردار را به بهشت در مى آورد.

وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً

و براى ستمكاران عذابى دردناك و دردانگيز فراهم ساخته است.

آرى، خدا شرك گرايان و ظالمان و ناسپاسان را به كيفر كردارشان مى رساند.

پرتوى از آيات برنامه پيامبر براى ايجاد تحول مطلوب در دل ها

در آيات روح پرورى كه گذشت خداى فرزانه روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و برنامه اى چندماده اى براى موفقيت و پيروزى در ايجاد تحول مطلوب و خداپسندانه در دل ها و جان ها و كران تا كران جامعه،براى آن حضرت و همه كمال جويان و سعادت خواهان ترسيم مى كند.

اصول و مواد چندگانه اين برنامه انسان پرور اين گونه است:

1 - ايمان به هدف و آرمان هاى مترقى و اوج بخش.

2 - تلاش و پايدارى و شكيبايى در اين راه.

3 - هوشمندى و سازش ناپذيرى در برابر خودكامگان و پايمال كنندگان حقوق و كرامت و آزادى انسان.

4 - رابطه دوستانه و پيوند هماره با سرچشمه قدرت و عزت و پاكى و شكوه به واسطه عبادت و نيايش شبانه و خالصانه.(199)

تفسير اطيب البيان

سوره دهر (انسان ) ، غرض سوره :تذكر دادن انسان به نحوه آفرينش او و بيان چگونگي هدايتش واينكه انسان ياشكر مي گزارد و يا كفران مي ورزد، ذكر انواعي از عذاب كافران و نعمات ابرار.

(1) (هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا):(آيا بر انسان روزگاراني نگذشت كه چيز قابل ذكري نبود؟)استفهام در اين آيه براي اثبات مطلب است ومي خواهد بفرمايد: به تحقيق بر نوع بشرروزگاراني (قطعه محدودي از زمان ) گذشته كه او چيز قابل ذكري نبوده ، يعني ماده انسان از عدم به وجود آمده ، ولي هنوز بالفعل بصورت انسان در نيامده بوده و مي خواهدبفهماند كه انسان موجودي حادث است كه در پديد آمدنش نيازمند به صانعي است كه او را بيافريند.

(2) (انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج

نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا):(به درستي كه ما انسان را از نطفه اي مختلط خلق كرديم و او را شنوا و بينا گردانيديم )(نطفه ) يعني آبي اندك كه در حيوانات ذكور منشاء توليدمثل است و (امشاج ) يعني مخلوط و ممتزج ، كه يا به اعتبار اجزاي مختلف نطفه آن را به اين صفت ناميده و يا به اعتبار مخلوط شدن آن با آب ماده .(ابتلاء) يعني انتقال چيزي از حالتي به حالت ديگر، يا آفرينش آن در اطوارگوناگون ، مي فرمايد: ما انسان را از نطفه اي خلق كرديم كه اجزايي مختلط و آميخته داشت ،در حاليكه او رااز حالتي به حالت ديگرانتقال مي دهيم ،(نطفه _ علقه _ مضغه و...)و او را جهاز شنوايي و بينايي عطا كرديم و وي را شنوا و بينا نموديم تا دعوت الهي رااز زبان انبياء بشنود و آيات دال بر توحيد، نبوت و معاد را مشاهده كند.

(3) (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا):(بدرستي ما او را به راه هدايت كرديم ، حالا خواه هدايت بپذيرد و شكر گزارد و خواه آن نعمت را كفران كند)(هدايت )يعني ارائه راه و (سبيل ) يعني مسيري كه فرد را به غايت مطلوب (حق )برساند،(شكر)يعني بكار بردن نعمت در جهتي كه منعم اراده كرده و اينكه شخص نعمت را آشكارا به گونه اي بكار برد كه به خلق بفهماند اين نعمت از منعم است و گفتيم كه حقيقت شكر اخلاص بنده براي پروردگارش مي باشد و (كفران ) به معناي ضايع كردن نعمت و بكار بردن آن در غير مسير مطلوب است يا اينكه انسان به گونه اي رفتاركند

كه از خلق بپوشاند كه اين نعمت از جانب منعم است .مي فرمايد:مردم دربرابر هدايتي كه ماارائه كرديم دونوعند،ياشاكرندو يا كفور.و در هر دو حالت هدايت الهي بطور يكسان شامل حالشان شده است ، اما بعضي ازاين نعمت استفاده مطلوب كرده اند و بعضي به عكس آن را كفران نموده اند، از اين آيه چند نكته استفاده مي شود:1) مراد از سبيل ، سنت و طريقه اي است كه بر هر انساني واجب است درزندگي دنياآن رابپيمايد تابه سعادت دنيا و عقبي برسد و آن همان دين حق است .2) سبيلي كه خدا بشر را بدان هدايت كرده ، سبيلي اختياري است و لذا شكر يا كفري كه بر اين هدايت مترتب مي شود كاملا در حيطه اختيار انسان است .هيچ اجباري در كار نيست ، همچنانكه فرمود:(فمن شاء اتخذ الي ربه سبيلا(20) هركس بخواهد راهي به سوي پروردگارش برگزيند)و هدايت الهي دو قسم است : 1)هدايت فطري يا تكويني كه همين است كه خدا بشررا به الهام دروني و به عقل مجهز كرده كه بوسيله آن اعتقاد حق و عمل صالح را از غيرآن تشخيص مي دهد، همچنانكه فرمود:(فالهمها فجورها و تقويها)(21).2)هدايت كلامي و زباني يا هدايت تشريعي ، كه از طريق دعوت انبياء و ارسال رسل و انزال كتاب آسماني انجام مي شود، همچنانكه فرمود:(انا اوحينا اليك كما اوحينا الي نوح و النبيين من بعده )(22).

(4) (انا اعتدنا للكافرين سلاسلاو اغلالا وسعيرا):(بدرستي ما براي كيفر كافران غل و زنجيرها و آتش سوزان مهيا كرده ايم )در اينجا به عاقبت وخيم كفران اشاره مي كند و مي فرمايد: ما براي كافران زنجيرها وقيودي را

آماده كرده ايم و نيز آتشي افروخته تدارك نموده ايم .

(5) (ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا):(بدرستي كه نيكان ازشرابي مي نوشند كه طبعش مانند كافور است )(كأس )به معناي ظرف مخصوص نوشيدني است ، (مزاج ) يعني طبيعت يا هر چيزي كه به وسيله آن امتزاج صورت مي گيرد،(كافور) ماده اي است كه هر چيزي را در لطافت و رنگ و بوي ، به آن مثال مي زنند،(ابرار) جمع (بر) به معناي بسيار محسن و نيكوكاراست ، يعني كسي كه خير را بدان جهت كه خير است مي خواهد، نه بدان جهت كه اگرانجام دهد نفعي عايدش مي شود. و خير را به انجام مي رساند، اگر چه به زحمت وضررش باشد، و از آنجا كه هيچ خير و سعادتي در هيچ عملي نيست ، مگر با ايمان به خداو رسول و روز جزا(23). بنابراين ابرار به خدا و رسول او و روز جزا ايمان دارند و ايمان آنها ايماني بر اساس رشد و بصيرت است و ايشان خود را مملوك پروردگارشان مي بينندو اراده او را بر اراده خود مقدم مي دارند و رضاي او را بر هواي نفس خود ترجيح مي دهند و عملشان فقط براي وجه الله است وعبوديت خود را در مرحله عمل خالص كرده اند، كه با استناد به روايات كه شأن نزول اين آيات را در باره اهل بيت ع (حضرت علي ع ، حضرت فاطمه (س ) امام حسن ع و امام حسين ع ) دانسته اند، منظور از ابراربطور خاص اهلبيت ( عليهم السلام )هستند، ولي به طور عام شامل همه كسانيكه به راه

وروش ايشان متمسك باشند، مي شود.به هر جهت آيه شريفه مي خواهد بفهماند كه نهايت و سرانجام كار شاكران و ابراراين است در بهشت از شرابي مي نوشند كه در خنكي و معطر بودن مانند كافور يا آميخته با آن است .

(6) (عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا):(از سرچشمه گوارايي آن بندگان خاص خدا مي نوشند كه به اختيار ايشان هر كجا كه بخواهند جريان مي يابد)مي فرمايد: آن ابرار از چشمه خاصي مي نوشند كه فقط به بندگان خاص خدااختصاص دارد و آنان در دنيا به بندگي پروردگارشان كرامت يافته و در آخرت از ثواب نيكوي او بهره مند مي شوند، و آن چشمه هر جا كه ايشان اراده كنند، جريان مي يابد واين تجسم حقيقت اعمال صالح آنهاست كه در بهشت جاويد به اين صورت برايشان ظاهر مي شود و اينكه ما تفجير را به معناي مشيت و اراده معنا كرديم ، به دليل آنست كه نعمتهاي بهشت فقط با خواست و اراده اهل بهشت محقق مي شود.

(7) (يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا):(آنها به نيكي به عهد ونذر خود وفا مي كنند و از روزي كه شر آن همه را فرا مي گيرد، بيمناكند)

(8) (و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا):(و به فقير و يتيم و اسيرطعام مي دهند، با وجود احتياجي كه به آن طعام دارند)در تفسير كشاف از ابن عباس نقل شده كه امام حسن ع و امام حسين ع بيمار شدندو رسولخدا ص با جمعي از صحابه از ايشان عيادت كرد، مردم به علي ع گفتند: چه خوب است براي بهبودي فرزندانت ،

نذري كني ، علي ع و فاطمه (س ) و فضه كنيز ايشان نذر كردند كه اگر كودكان بهبودي بيابند، سه روز، روزه بگيرند، بچه ها بهبودي يافتند واثري از كسالت در آنها نماند.بعد از بهبودي آنها، علي ع سه من جو از شمعون خيبري قرض كرد، و فاطمه (س )يك من از آن جو را دستاس و سپس خمير كرد و پنج قرص نان به عدد افراد خانواده پخت و سهم آنها را در برابرشان گذاشت تا با آن افطار كنند، در همين بين سائلي به نزدشان آمد و به ايشان سلام كرد و گفت : سلام بر شما اهل بيت پيامبر ص من مسكيني از مساكين مسلمين هستم مرا طعام دهيد تا خدا به شما از مائده هاي بهشتي طعام دهد،خاندان پيامبر سائل مسكين را بر خود مقدم شمرده و افطار خود را به او دادند و آن شب جز آب چيزي نخوردند و با شكم گرسنه دوباره نيت روزه كردند، هنگام افطار روز دوم طعام را نهادند تا افطار كنند، يتيمي بر در سراي ايشان بيامد و درخواست طعام نمود، آن شب هم يتيم را بر خود ترجيح دادند و دوباره با شكم گرسنه نيت روزه كردند، شب سوم اسيري آمد و در خواست طعام نمود، آنها باز هم او را برخود مقدم كرده و طعام خودرابه او بخشيدند، صبح روز چهارم علي ع دست حسنين ع را گرفت ونزدرسولخدا ص آورد، پيامبر ص وقتي بچه ها را مشاهده كرد كه چون جوجه ضعيف از شدت گرسنگي مي لرزند، فرمود:چقدر بر من دشوار است كه شما را به چنين حالي ببينم ،

آنگاه با ايشان به نزد حضرت فاطمه روانه شد و او را در محراب عبادت يافت ومشاهده كرد كه از شدت گرسنگي شكمش به پشتش چسبيده و چشمانش به گودي نشسته ، ازمشاهده اين وضع ناراحت شد، در اين حال جبرئيل نازل شد و عرضه داشت :اين سوره را بگير، خدا تو را بخاطر داشتن چنين اهل بيتي تهنيت مي گويد و آنوقت اين سوره را قرائت كرد.پس در اين آيه شريفه و آيات بعدي ، به اين ماجرا پرداخته شده و مي فرمايد: آن ابرار و بندگان خاص خدا به نذر و عهد شرعي كه با خداي خود بسته اند وفا مي كنند و ازروز قيامت كه شدت عذابش گسترش يافته و شدايد و اهوال آن به نهايت رسيده ،هراسانند و به همين جهت باوجود اشتياق و اشتهاء زياد به طعام و شدت احتياجي كه به آن دارند باز هم آن را به مسكين (فقير شديدا تنگدست و سائل )و يتيم (فردي كه قبل ازبلوغ پدرش را از دست داده باشد) و اسير(اسير يا برده اي كه از راه جنگ بدست آمده )مي بخشند و آنها را بر خود ترجيح مي دهند.شايد مطابق قول بعضي ضمير در (علي حبه ) به خداي سبحان باز گردد، كه دراين صورت معنا اين است كه آنها به خاطر محبتي كه به خدا دارند، غذاي خود را به مسكين و يتيم و اسير مي خورانند، نه به جهت انتظار ثواب از خداوند، اما آيه بعدي اين احتمال را از بين مي برد، چون به همين مطلب تصريح كرده است و احتياجي به تكرارنيست

(9) (انما نطعمكم لوجه الله

لا نريد منكم جزاء و لا شكورا):(ما فقط براي رضاي خدا به شما طعام مي دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسي نمي طلبيم )(وجه خدا) عبارتست از هر چيزي كه بوسيله آن متوجه پروردگار مي شوند كه مراداز آن صفات فعليه و كريمه خداست كه واسطه خير و فيض الهي براي خلق هستند، مثل :خلق ، تدبير، رزق و ....لذا اينكه آنها فرمودند ما فقط براي وجه الله شما را اطعام كرديم ، يعني هدف درانجام اين عمل جلب رحمت خداي تعالي و خشنودي اوست و برگشت چنين عملي به اين است كه ايشان خدا را خالصانه و فقط به اين دليل عبادت مي كنند كه او شايستگي واستحقاق بندگي و عبادت را دارد.در ادامه گفتند: ما از شما جزاء و شكور نمي طلبيم ، (جزاء) به معناي آنست كه عمل فرد را به چيزي معادل آن عوض دهند.و(شكور) به معناي ذكر نعمت و يادآوري آن در زبان و قلب و عمل است .با اين عبارات آن ابرار در واقع خواسته اند به مسكين و يتيم و اسير اطمينان بدهند كه ما به احدي نمي گوييم كه سه روز افطار خود را به شما داديم و آبروي شما را نمي ريزيم و برشما منت نمي گذاريم و خداي تعالي هم با اين آيات مي خواهد اين اخلاص باطني ايشان را بستايد.

(10) (انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا):(بدرستي كه ما از قهر پروردگارخوددر روزي كه از رنج و سختي آن چهره همه خلق غمگين و درهم است ، مي هراسيم )يعني اينكه ما گفتيم عمل ما فقط به خاطر وجه الله است و

عبوديت خود را براي اوخالص كرديم به جهت آنست كه ما از پروردگارمان در آن روز سخت و دشوار كه همه مردم از شدت و هراس آن عبوس و غمگين هستند، مي هراسيم وبيمناكيم .در واقع خواسته اند بگويند همانطور كه اميد و رجاء ما فقط به خداست ، بيم و خوف ما نيز فقط از اوست و ما از غير او نمي هراسيم و به غير او اميد نداريم .

(11) (فوقيهم الله شر ذلك اليوم و لقيهم نضره و سرورا):(پس خدا هم آنها راازشرو فتنه آن روز،محفوظداشت و به آنهاروي خندان ودل شادمان عطافرمود)

(12) (و جزيهم بما صبروا جنه و حريرا):(و خدا به پاداش آن صبر كامل ، ايشان راباغ بهشت و لباس حرير بهشتي عطا كرد)

(13) (متكئين فيها علي الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا):(در آن بهشت بر تختها تكيه زنند و آنجا نه آفتابي ببينند و نه سرماي زمهرير)

(14) (و دانيه عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا):(و سايه درختان بهشتي برسرشان و ميوه هايش در دسترس و به اختيار آنهاست )مي فرمايد: خداي تعالي هم ( بدليل آن بندگي خالصانه ) ايشان را حفظ نمود و شر آن روز را از ايشان منع كرد و با بهجت و سرور با ايشان روبرو شد،( يعني در حالت رضايت ) لذا اين گروه در روز قيامت خوشحال و مسرورند.و خداوند به واسطه صبري كه (در برابر مصيبت ، در برابر اطاعت و در مقابل معصيت ) آنها در راه بندگي خدا متحمل شدند، ايشان را نعمت و راحت عطا كرد وبهشت جاويد و لباسهاي حرير به آنها بخشيد، پس خدا مشقت هايي

را كه آنها تحمل كردند به بهشت و نعمت مبدل كرد، در حاليكه اينان در آن بهشت بر تكيه گاهها تكيه مي زنند و در آنجا نه آفتاب سوزاني مي بينند كه از گرمايش ناراحت شوند و نه زمهريري تا از سرماي آن آزرده و متأذي گردند و سايه هاي درختان بهشتي بر سرشان گسترده است و ميوه هاي آن مسخر و تحت فرمان ايشان است كه مي توانند آنها را بدون هيچ مانعي بچينند.

(15) (و يطاف عليهم بانيه من فضه و اكواب كانت قواريرا):(خدمتگزاران بهشتي با جامهاي سيمين و كوزه هاي بلوري در اطراف آنها مي چرخند)

(16) (قواريرا من فضه قدروها تقديرا):(كه آن كوزه هاي نقره اي به اندازه وتناسب اندازه گيري شده اند)

(17) (و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا):(و آنجا شرابي كه طبعش چون زنجبيل گرم و عطر آگين است به آنها مي نوشانند)

(18)(عينافيهاتسمي سلسبيلا):(درآنجاچشمه ايست كه سلسبيل ناميده مي شود)

(19) (و يطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رايتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا):(وپسراني زيبا و جاويد و خوش سيما در اطراف آنها به خدمتند كه وقتي در آنها بنگري گمان مي كني كه مرواريد پراكنده اند)(كأس ):يعني جام ،(اكواب )يعني ظرفهاي آب كه دسته و لوله نداشته باشد .مي فرمايد: خدام بهشتي با ظرفهاي نقره اي و كوزه هاي بلورين براي اهل بهشت طعام و آب مي آورند، كوزه هايي كه از شدت صفا و زيبايي مانند نقره هستند و آن ابرارطعام و غذاي خود را بر طبق ميلشان اندازه گيري مي كنند و چيزي از غذا و شرابشان زياد يا كم نمي آيد و يا آن خدام بهشتي ظرفهاي غذا و آب را

براي ابرار اندازه گيري مي كنند به نحوي كه چيزي كم يا زياد نباشد و آن ابرار در بهشت از شرابي كه از زنجبيل پاكيزه تر وخوشبوتر است ، سيراب مي شوند و در بهشت چشمه مخصوصيت كه سلسبيل ناميده مي شود و سلسبيل يعني آبي سبك و لذيذ و برنده .و فرزندان يا غلاماني بهشتي براي خدمتگزاري آنها طواف مي كنند، كه هميشه طراوت و جواني و زيبايي دارند و يا غلامان حلقه بگوش (25) در پيرامونشان در طوافند وآنقدر چهره هايشان نوراني است كه نور رويشان به روي يكديگر مي تابد، همچنانكه گويي در مجالسي كه ايشان خدمت مي كنند مرواريد و لؤلؤ نثار كرده اند.

(20) (و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا):(و چون آن جايگاه نيكو رامشاهده كني عالي پر نعم و كشوري بي نهايت بزرگ خواهي ديد)

(21) (عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق و حلوا اساور من فضه و سقيهم ربهم شرابا طهورا):(بر اندام بهشتيان لباسهايي از حرير نازك سبزرنگ و ديباي ضخيم است و ايشان با دستبندهايي از نقره تزيين شده اند و پروردگارشان شراب پاكيزه به آنها مي نوشاند)

(22) (ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا):(اين بهشت با اين نعمات وعظمت به حقيقت ، پاداش اعمال شماست و سعيتان مشكور و مقبول است )مي فرمايد: اگر چشم خود را به بهشت بيافكني ، در آنجا نعيمي مي بيني كه با زبان قابل وصف نيست و ملك بسيار عظيمي مشاهده مي كني كه با هيچ مقياسي قابل اندازه گيري نيست و بهشتيان بر اندام خود لباسهايي از حرير لطيف سبز رنگ و حريرضخيم پوشيده اند و

براي تزيين خود دستبندهايي از نقره بدست دارند، در ادامه خداي تبارك و تعالي همه واسطه هاي ميان خود و آن ابرار را برداشته و نوشاندن به ايشان رامستقيما به خود نسبت داده و اين نعمت ، از همه نعمات ديگر ايشان افضل و برتر است وشراب طهور شرابيست كاملا خالص كه هيچ ناخالصي و آلودگي در آن نيست و مراد ازآلودگي ، آلودگي غفلت از ياد خداي سبحان است و ابرار در نتيجه نوشيدن اين شراب به هيچ وجه از پروردگارشان محجوب نيستند و لذا مي توانند خدا را حمد و ستايش بگويند، همچنانكه فرمود:(و اخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين (26) و آخرين سخنشان ستايش پرودگار عالميان است ).و چنانچه گفتيم حمد وصفي است كه جز بندگان خالص خدا صلاحيت آن راندارند، چون خداوند فرمود:(سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين (27) منزه است خدااز هر توصيفي كه برايش بگويند،جزآنكه بندگان مخلص در باره اش مي گويند)آنوقت يا خداوند خود ايشان را مخاطب قرار مي دهد و يا به ايشان از جانب ملائكه خطاب مي رسد كه اين نعمات جزاي شماست كه به طور كامل به شما پرداخت مي شود وهر آينه اعمال و سعي شما مقبول و مشكور است و خوشا به حالشان كه با چنين كلامي خطاب مي شوند، از اينكه در اين آيات نامي از حورالعين برده نشده ، اشارتي ادارك مي شود كه در ميان ابرار مورد نظر آيات فردي از گروه زنان وجود داشته و خداوند براي رعايت حرمت او سخني از حورالعين به ميان نياورده و آن شخص صديقه كبري حضرت فاطمه زهرا(س ) مي

باشد.

(23) (انا نحن نزلنا عليك القر ان تنزيلا):(ما بدرستي اين قرآن عظيم الشأن را بر توفرستاديم )

(24) (فاصبر لحكم ربك و لا تطع منهم اثما او كفورا):(پس بر اطاعت حكم پروردگار صبور و شكيبا باش و از مردم بدكار و كفر پيشه اطاعت نكن )

(25) (و اذكر اسم ربك بكره و اصيلا):(و نام خدا را صبح و شام ياد كن )

(26) (و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا):(و در شبانگاه به سجده خدابپرداز و مقداري طولاني از شب را به تسبيح او صبح گردان )مي فرمايد: قرآن حقيقتا از ناحيه خداوند به نحو تدريجي نازل شده و احتمال مداخله شيطان وهواهاي نفساني درآن نمي رود،چون نازل كننده آن خداي تعاليست .پس تو احكام و فرامين قرآن را كه حكم نازله از جانب خداي تعاليست اطاعت كن ،و بر تو واجب است كه در برابر حكم قرآن صبر كني و هرگز در ميان مردم از افرادگناهكار يا كفران پيشه اطاعت نكن ، (آثم ) يعني مسلمان متصف به معصيت و آلوده به گناه ، و (كفور)يعني كافري كه در كفر مبالغه مي كند، و معناي ضمني آيه اين است كه وقتي گناهكار تو را به گناه خود دعوت مي كند از او اطاعت مكن و كفور هم وقتي تو رابه كفر خود فرا مي خواند او را اجابت نكن ، چون گناه آثم و كفر كافر هر دو مخالف حكم پروردگار توست ، در عوض بر ذكر پروردگارت مداومت داشته باش و نماز صبح و عصر را بجا بياور، ممكن هم هست مراد از (اصيل ) وقت نماز ظهر و عصر باشد.در ادامه مي

فرمايد: در بخشي از شب به سجده بپرداز، كه منظور نماز خواندن است واز مقايسه اين آيه با آيه قبلي حكم نماز صبح و عصر و مغرب و عشاء نتيجه مي شود، و مراد از تسبيح طولاني در شب ، همان نماز شب است .

(27) (ان هؤلاء يحبون العاجله و يذرون وراء هم يوما ثقيلا):(اين مردم زندگي زودگذر دنيارا دوست مي دارندو آن روز سخت وسنگين را در وراي خود رها كرده اند)در تعليل نهي از پيروي آثم و كفور مي فرمايد: اين جماعت گناهكار و كفران پيشه به اين دنياي زودگذر دلبسته اند و فقط در كسب آن مي كوشند و در وراي خود روز قيامت را كه به آنها احاطه دارد، پشت سر انداخته اند و بكلي آن را فراموش كرده اند و اگر روزقيامت را (يوم ثقيل ) ناميده به دليل آنست كه شدت آن روز مانند بار سنگيني است كه نمي توان آن را به دوش كشيد.

(28) (نحن خلقناهم و شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبديلا):(ما ايشان راآفريديم و بنيانشان را محكم ساختيم و هرگاه بخواهيم همه را فاني ساخته و مانند ايشان قومي ديگر خلق مي كنيم )آيه شريفه مي خواهد بفرمايد: گنه كاران و كافران نمي توانند خدا را به ستوه و عجزآورند، چون او خالق آنهاست و اين خداي تعاليست كه با سلسله اعصاب و عضلات ،اعضاي آنها را به هم پيوسته و هر وقت بخواهد اين پيوند را از هم مي گسلد و آنها را ازبين مي برد و به جاي آنها مردمي ديگر مي آورد، پس چطور اينها قادرند كه خدا راعاجز كنند، با

اينكه خلقت و تدبير امرشان و زندگي و مرگشان به دست اوست ؟

(29) (ان هذه تذكره فمن شاء اتخذ الي ربه سبيلا):(همانا اين آيات پند وتذكريست تا هر كه بخواهد راهي به سوي خداي خود در پيش گيرد) مي فرمايد: همانا آيات اين سوره (و كل آيات قرآن ) موعظه و تذكري است ، پس هركس كه بخواهد مي تواند راهي به سوي پروردگار خود در پيش بگيرد و به وسيله آن راه - كه همان توحيد و طاعت حق است - به وصال حق نايل شود.

(30) (و ما تشاؤن الا ان يشاء الله ان الله كان عليما حكيما):(و شما نمي خواهيدچيزي جز آنچه را كه خدا بخواهد و خدا به احوال خلق دانا و به صلاح بندگان آگاهست )

(31) (يدخل من يشاء في رحمته و الظالمين اعد لهم عذابا اليما):(او هر كس رابخواهددررحمت خودواردمي كندوبراي ستمكاران عذابي دردناك مهياكرده است )يعني تحقق يافتن مشيت بنده موقوف برخواست خداي تعالي است ، ظاهرا كفارتوهم كرده بودند كه در مشيت خود مستقلند و خداوند در پاسخ ايشان مي فرمايد هرگزنمي خواهيد و اراده نمي كنيد، جز آنچه خدا اراده كرده ، اما اين به معناي جبر نيست ،چون مشيت خدابه مشيت عبدتعلق مي گيردنه به فعل عبد،بنابراين فعل عبد اختياري است .در ادامه مي فرمايد: خداوند دانا و حكيم است و افعال او ناشي از علم و حكمت است و گزاف و بيهوده نيست ، بنابراين به احوالات بندگان خود و شايستگي آنها علم دارد و مطابق حكمت بالغه اش هر كس را كه بخواهد وارد در رحمت و بهشت جاويدخود مي نمايد و او چنين

اراده اي را فقط در باره افراد مؤمن و متقي مي كند، ولي براي ظالمان كه اهل گناه و كفر هستند، عذابي دردناك مهيا كرده است .

تفسير نور

«دَهر» به معناى زمان و دوران و «اَمشاج» جمع «مَشيج» به معناى مخلوط است.

امام باقرعليه السلام در روايتى فرمودند: «كان شيئاً لم يكن مذكوراً»<623> انسان، چيزى بود ولى قابل ذكر نبود و بعداً قابليّت پيدا كرد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: انسان در تقدير الهى بود، ولى چيز موجودى نبود. «لم يكن شيئاً مذكوراً»<624>

امام باقرعليه السلام فرمودند: مراد از «نطفة امشاج»، اختلاط نطفه مرد با زن است.<625>

براى بيدار كردن وجدان خفته، گاهى مسائل قطعى در قالب سؤال مطرح مى شود. چنانكه مادر از فرزند خود مى پرسد: آيا من به تو شير ندادم؟ در اين آيه هم كلمه «هل» به معناى «قد» مى باشد. <<هل اتى على الإنسان...>> يعنى به تحقيق، بر هر انسانى دورانى گذشته كه چيز ق

ل ذكر نبوده است.

ناچيز بودن انسان گاهى طبيعى است، <<لم يكن شيئاً مذكوراً>> ولى گاهى به خاطر عملكرد نامناسب، انسان خودش را به مرز ناچيز بودن مى رساند. چنانكه قرآن مى فرمايد: <<يا أهل الكتاب لستم على شى ءٍ حتّى تقيموا التوراة والانجيل و ...>> اى اهل كتاب! اگر كتاب آسما

را برپا نداريد، هيچ هستيد.<626>

قرآن، 12 مرتبه از آفرينش انسان از نطفه ياد كرده است، تا هم قدرت خداوند معلوم شود كه از نطفه اى انسان مى سازد و هم انسان دچار غرور و تكبّر نگردد.

1- انسان، بايد درباره منشأ وجود خود فكر كند. <<لم يكن شيئاً مذكوراً>>

2- انسان موجودى نوآفريده و حادث است. <<لم يكن شيئاً مذكورا>>

3- انسان در مسير وجودى خود، روند تكاملى داشته و مراحلى را طى

نموده است: ابتدا وجود نداشت، <<لم يك شيئاً>><627> بعد از بوجود آمدن هم، چيز قابل ذكرى نبود <<لم يكن شيئاً مذكوراً>>

4- ياد ضعف ها، غرور انسان را برطرف و او را تسليم خداوند مى كند. <<لم يكن شيئاً مذكورا>>

5 - آفرينش انسان از نطفه اى ناچيز، جلوه اى از عظمت الهى است. <<إنّا خلقنا الإنسان من نطفة...>>

6- خداوند، با صورت گرى روى آب، قدرت نمايى مى كند. <<من نطفة امشاج>>

7- آفرينش انسان، حكيمانه و هدفدار است. <<خلقنا الانسان ... نبتليه>>

8 - انسان، موجودى مسئول و مكلّف است. (آزمايش كردن نشانه تكليف است.) <<نبتليه>>

9- همه انسان ها در طول تاريخ مورد آزمايش الهى واقع مى شوند. <<نبتليه>>

10- بيان دو ويژگى شنوايى و بينايى براى نمونه است وگرنه تمام اعضاى بدن مورد امتحان واقع مى شوند. <<سميعاً بصيراً>>

هدايت، چند گونه است:

گاهى هدايت فطرى است. چنانچه قرآن مى فرمايد: <<فالهمها فجورها و تقواها>><628> خداوند به نفس بشر، خير و شرّ را الهام كرد.

نوع ديگر، هدايتى است كه از طريق تحصيل، تعقّل، مشورت، تجربه ومطالعه به دست مى آيد.

و نوع سوّم هدايتى است كه از راه تبليغ و ارشاد انبيا و اوليا صورت مى گيرد.

تشكّر گاهى قلبى است، يعنى همه نعمت ها را از خدا بدانيم؛ گاهى عملى است، بدين معنا كه انسان نعمت هاى خداوند را فقط در راه حق مصرف كند و گاهى زبانى است، يعنى انسان «الحمد للّه ربّ العالمين» را بر زبان جارى كند.

«سَلاسل» جمع «سِلسلة» به معناى زنجير و «اَغلال» جمع «غُلّ» به معناى طوقى است كه به گردن مى نهند و «سَعير» به معناى آتش افروخته است.

امام صادق عليه السلام ذيل آيه <<امّا شاكراً و امّا كفوراً>> فرمودند: «عرفناه اِمّا آخذ و اِمّا تارك»<629> ما راه را به او

معرفى كرديم، يا آن را مى گيرد و يا رها مى كند.

<<سلاسلا و اغلالاً>> يعنى زنجير در پا و غل بر گردن.

انسان در مسير بندگى و تشكّر از خداوند، مرحله ضعيف يا متوسّطى را طى مى كند ولى در طريق سركشى و تمرّد، مرحله بالايى را مى پيمايد. در شكر، شاكر است (نه شكور)، ولى در كفر، كفور است. <<امّا شاكراً و امّا كفوراً>> يعنى شكر او معمولى ولى كفر او قوى است. به

د نمونه ديگر توجه كنيد. قرآن مى فرمايد:

<<انّه ليؤوس>><630> انسان بسيار مأيوس است.

<<انّ الانسان لظلوم>><631> به راستى كه انسان بسيار ظالم است.

<<كان الانسان عجولاً>><632> انسان موجودى عجول است.

<<كان الانسان قتوراً>><633> انسان، تنگ نظر است.

<<انّ الانسان خلق هلوعاً>><634> انسان بسيار حريص و كم طاقت است.

<<اذا مسّه الشر جزوعاً>><635> هنگامى كه شرّى به او رسد، بسيار جزع و فزع مى كند.

<<انّ الانسان لربّه لكنود>><636> انسان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است.

1- آزمايش انسان، براساس آگاهى و آزادى است:

آگاهى به واسطه چشم و گوش و عقل و فطرت درونى و هدايت بيرونى؛ و آزادى برمبناى اختيار كه به تمام انسان ها داده شده است: <<نبتليه... سميعاً بصيراً هديناه... امّا شاكراً و امّا كفوراً>>

2- خداوند، حجت را بر انسان تمام كرده است. <<انّا هديناه السبيل>>

3- راه درست، يكى بيش نيست. <<انّا هديناه السبيل>> (كلمه «سَبيل» مفرد است.)

4- هدايت، نعمتى در خور سپاس است. <<انّا هديناه السبيل امّا شاكراً>> (پيمودن راه دين، شكر الهى و انحراف از آن، كفران و ناسپاسى است.)

5 - كسانى كه هدايت انبيا را نپذيرند، بالاترين مرحله از كفر را مرتكب شده اند. (به جاى آنكه بگويد «امّا كافراً»، فرمود: <<امّا شاكراً و امّا كفوراً>>. زيرا «كفور»، اوج كفر

است.)

6- هركس شاكر نباشد، كفور است، راه سوّمى وجود ندارد. <<امّا شاكراً و امّا كفوراً>>

7- در تربيت انسان، نقش هشدار، بيش از بشارت است. (لذا قرآن ابتدا هشدار مى دهد و سپس بشارت.) <<انّا اعتدنا للكافرين...>>

8 - كيفرهاى الهى داراى ملاك و معيارند. <<انّا اعتدنا للكافرين سلاسل و اغلالاً و سعيراً>>

9- هر انتخابى، سرانجام خود را به دنبال دارد. كفر، دوزخ را و شكر، بهشت را. <<اِمّا شاكراً و اِمّا كفوراً... انّا اعتدنا للكافرين... انّ الأبرار...>>

«اَبرار» يا جمع «بَرّ» است، (همانند اَرباب كه جمع رَبّ است) يا جمع «بارّ» است (نظير «اَشهاد» كه جمع «شاهد» است). به هر حال «بَرّ» به معناى گستردگى است و بيابان را به خاطر گستردگى آن، «بَرّ» مى گويند. انسان نيكوكار داراى روحى باز و گسترده است و هدف او

از انجام كار نيك، رسيدن به مال و مقام نيست بلكه فكرى فراتر از مال و مقام دارد. دست نيكوكاران براى كمك به ديگران باز و اجر آنان نيز گسترده است.

«كافور» به معناى گياه خوشبو است كه در خنكى و سفيدى ضرب المثل است.

«تفجير» به معناى شكافتن است و به كسى كه با گناه پرده حيا را بشكافد، «فاجر» مى گويند و «فجر» نورى است كه تاريكى شب را مى شكافد.

براساس روايات، مراد از «ابرار» در اين آيات، اهل بيت پيامبرعليهم السلام هستند كه با نذر روزه گرفتند و افطارى خود را به يتيم و مسكين و اسير دادند كه در آيات بعد آمده است.

با اينكه عدّه اى اين سوره را مدنى مى دانند، امّا بعضى مغرض و مخالف مى گويند: سوره انسان مكّى است و حَسنين عليهما السلام در مدينه متولّد شده اند، بنابراين اين آيات درباره اهل بيت

نازل نشده، زيرا بيمارى آنان و عيادت پيامبر و روزه والدين آنها در مدينه ب

ه است!

در پاسخ مى گوييم: در بسيارى از سوره هاى مكّى، آيات مدنى وجود دارد و بهترين شاهد مطلب آن است كه كلمه «أسر» در اين آيات آمده، با آن كه در مكّه اسيرى وجود نداشته و اسير گرفتن مربوط به جنگهاى پس از هجرت به مدينه است.

1- احسان و نيكوكارى جلوه اى از شكر هدايت الهى است. <<امّا شاكراً... انّ الاَبرار...>>

2- نوشيدنى هاى بهشتى مخلوط با مواد خوشبو و معطّر است. <<كان مزاجها كافوراً>>

3- كاميابى هاى بهشتى به كسانى تعلّق مى گيرد كه خود را به مرحله عبوديّت رسانده باشند. <<يشرب بها عباد اللّه>>

4- محروميّت هاى موقّت بندگان خدا در دنيا، در قيامت جبران مى شود. <<يشرب بها عباد اللّه>>

5 - اهل بيت، به خاطر رسيدگى به محرومان، به لقب ابرار و به خاطر اطاعت از خداوند، به لقب عباد اللّه ملقّب شدند. <<انّ الابرار... عباد اللّه>>

6- بندگان خدا، اهل نيكى به ديگران هستند و نيكوكاران، بنده خدا هستند. <<الابرار يشربون... يشرب بها عباداللّه>>

7- اراده بهشتيان كارساز است و آنان به هر چه اراده كنند مى رسند و هرچه را اراده كنند انجام مى شود. <<يفجرونها تفجيراً>>

«مُستطير» از «سَيطره» يعنى سلطه است و ريشه آن «طَير»، به معناى گستردگى است.

«قَمطرير» به معناى شرّى است كه سخت باشد.

بر اساس برخى روايات، اطعام مسكين و يتيم و اسير در يك شب واقع شد و براساس برخى، در سه شب متوالى اتفاق افتاد و هر شب، يكى از آنها مراجعه كرد.

مراد از <<يطعمون الطعام على حبّه>> آن است كه اهل بيت با آنكه آن غذا را دوست داشتند، به ديگران دادند. چنانكه قرآن

در جاى ديگر مى فرمايد: <<لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون>> به نيكى نمى رسيد مگر آنكه از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد.<637>

صاحب تفسير الميزان مى فرمايد: محبّت اهل بيت به خداوند در آيه بعد مطرح شده كه مى گويند: <<انّما نطعمكم لوجه اللّه>> و منظور از <<على حبّه>>، علاقه به غذا است كه در اين صورت، علاوه بر اخلاص، ايثار آنان نيز ثابت مى شود.

اگر به فكر نام و شهرت نباشيد، خداوند نامتان را جاودانه مى كند. كارى كه اهل بيت كردند، ارزش مادى فراوانى نداشت ولى چون خالصانه بود، خداوند آن را ماندگار ساخت.

در اين آيه، كلمات مسكين و يتيم و اسير به صورت نكره آمده تا بگويد: در اطعام، نبايد گزينش كرد، بلكه به هركس كه بود انفاق كنيد.

پروين اعتصامى درباره اخلاص در انفاق مى گويد:

بزرگى داد يك درهم گدا را

كه هنگام دعا ياد آر ما را

يكى خنديد و گفت اين درهم خُرد

نمى ارزيد اين بيع و شرى را

مكن هرگز به طاعت خودنمايى

حجاب دل مكن روى و ريا را

تو نيكى كن به مسكين و تهيدست

كه نيكى خود سبب گردد دعا را

به وقت بخشش و انفاق پروين

نبايد داشت در دل جز خدا را

خوف از خداوند، به معناى خوف از مقام اوست. چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: <<و لمن خاف مقام ربّه>><638>

1- كمال واقعى زمانى است كه نيكى در انسان نهادينه شود. (تمام كمالات با فعل مضارع كه نشانه استمرار فعل است، آمده است.) <<يوفون، يخافون، يطعمون و...>>

2- اطعام و انفاق زمانى ارزش بيشتر دارد كه شى ء انفاق شده، مورد نياز و علاقه انسان باشد. <<يطعمون الطعام على حبّه>>

3- اسلام، حامى مستمندان و يتيمان و اسيران است. <<و يطعمون الطعام... مسكينا

و يتيما و اسيراً>>

4- گروهى طعام را دوست دارند و گروهى اطعام را. <<يطعمون الطعام على حبّه>>

5 - اطعام، زمانى ارزش بيشترى دارد كه از خود و با دست خود باشد. <<نطعمكم>>

6- كمكى ارزش دارد كه خالصانه و به دور از هر منّت و انتظارى باشد. <<نطعمكم لوجه اللّه>>

7- آنچه به عمل ارزش مى دهد، انگيزه خالصانه و اخلاص در عمل است. <<نطعمكم لوجه اللّه لا نريد منكم جزاء و لا شكورا>>

8 - نيكان، نه تنها با زبان درخواست تشكّر ندارند، بلكه در دل هم به فكر تمجيد و تشكّر نيستند. <<لا نريد... شكوراً>>

9- گرچه ابرار انتظار پاداش ندارند ولى مردم نبايد بى تفاوت باشند. در آيه 25 سوره قصص مى خوانيم: حضرت شعيب دخترش را فرستاد تا پاداش سقّايى و آب دادن حضرت موسى را بپردازد. <<انّ ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت>>

10- گذشتن از پاداش، به تنهايى نشانه اخلاص نيست، بلكه گذشتن از تمجيد و تشكّر نيز لازم است. <<لا نريد منكم جزاءً و لا شكورا>>

11- وفاى به نذر واجب است و كسى كه به نذر خود وفا نكند، از قهر الهى بترسد. <<يوفون بالنذر و يخافون يوماً>>

12- اگر كارى براى خدا باشد، فقط از قهر او مى ترسيم، نه مردم. <<نخاف من ربّنا>>

13- داشتن انگيزه الهى، منافاتى با شوق به ثواب يا خوف از عقاب ندارد. زيرا ثواب و عقاب نيز از خداست. <<لوجه اللّه... انّا نخاف من ربّنا يوماً عبوساً>>

14- در قيامت، نه تنها مردم عبوسند، بلكه روز عبوس است. <<يوماً عبوساً>>

15- براى فرار از آن روز عبوس، امروز در برابر مسكين و يتيم و اسير، عبوس نكنيد. << نخاف من ربّنا يوماً عبوساً>>

«نضرة» به

معناى زيبايى و شادابى است. چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم: <<وجوهٌ يومئذٍ ناضرة>><639> «اَرائك» جمع «اَريكة» به معناى تخت زينت داده شده است.

«زَمهرير» به معناى سرماى شديد و «قُطوف» جمع «قَطف»، به معناى چيدن است.

«تذليل» در معناى رام كردن و در اختيار گذراندن است.

«اكواب» جمع «كوب» به معناى كاسه و «قَوارير» جمع «قارورة» به معناى شيشه و «سَلسبيل» نام چشمه اى در بهشت است.

امام باقر عليه السلام ذيل آيه <<جزاهم صبروا>> فرمود: پاداش ابرار به خاطر صبرى است كه در برابر فقر و مصيبت هاى دنيا داشتند.<640> چنانكه حضرت على عليه السلام فرمود: «صَبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى <641> صبر كردم در حالى كه در چشم، خار و در گل

تيغ داشتم. و درباره امام حسين عليه السلام مى خوانيم: «لقد عجبت من صبرك ملائكة السموات»<642> همانا از صبر تو فرشتگان آسمان به تعجّب افتادند.

اطعام ابرار براى دو هدف صورت گرفت: <<لوجه اللّه>> و <<نخاف من ربّنا>> و به آن دو هدف هم رسيدند. <<فوقاهم اللّه شرّ ذلك اليوم و لقّاهم نضرةً و سروراً>>

صابران نه تنها در قيامت پاداش مى بينند، بلكه در دنيا، سلام و صلوات الهى را دريافت مى كنند. <<سلام عليكم بما صبرتم>><643>، <<بشّر الصّابرين اولئك عليهم صلوات من ربّهم>><644>، <<انى جزيتهم اليوم بما صبروا>><645>

نعمت هاى بهشتى در اعلى درجه خوبى هستند. تنوين در كلمات «نضرةً»، «سروراً»، «جنّةً»، «حريراً» براى عظمت است.

1- خداوند، مخلصان را به مراد خود مى رساند. <<انّا نخاف... يوماً عبوساً - فوقاهم اللّه شرّ ذلك اليوم>>

2- ثمره خوف از خدا، نجات از قهر اوست. <<انّا نخاف... فوقاهم اللّه شرّ ذلك اليوم>>

3- كيفر و پاداش بايد متناسب با عمل باشد. (حفظ و نجات

محرومان، سبب حفظ و نجات انسان در قيامت است.) <<فوقاهم اللّه شرّ ذلك>>

4- ترس امروز، امنيّت فردا و مسرور كردن امروز، مسرور شدن فردا را به دنبال دارد. <<نخاف من ربّنا... فوقاهم اللّه... و لقّاهم نضرة و سرورا>>

5 - پاداش هاى الهى به خاطر صبر است. <<جزاهم بما صبروا>>

6- بهشتيان در آسايش و آرامش به سر مى برند. <<متكئين فيها على الارائك>>

7- هواى بهشت بسيار مطبوع است. <<لا يرون فيها شمساً و لا زمهريراً>>

8 - در بهشت، نعمت ها تسليم ابرار هستند. <<ذلّلت قطوفها تذليلاً>>

9- خادمان بهشتيان، پروانه وار به دور آنان مى چرخند. <<يطاف عليهم>>

10- ظرف هاى بهشت در شكل و اندازه هاى متفاوت و مطابق با اراده و ميل بهشتيان ساخته شده است. <<قَدّروها تقديراً>>

از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: چرا در اين سوره نامى از حورالعين در پاداش ابرار و اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مطرح نشده است؟ امام عليه السلام فرمودند: به خاطر مقام فاطمه زهراعليها السلام.<646>

امام صادق عليه السلام از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل مى كنند: هنگامى كه بهشتيان وارد بهشت مى شوند، با درختى روبرو مى شوند كه سايه اى گسترده دارد و از پاى آن دو چشمه جارى است، آنان در چشمه اى خود را مى شويند و از چشمه ديگر مى نوشند و پس از آن هيچ ب

ارى و نارحتى در بدن آنها رخ نمى دهد و اين است معناى <<سقاهم ربّهم شراباً طهوراً>>.<647>

نعمت هاى بهشتى

ميان نعمت هاى بهشتى با نعمت هاى دنيا تفاوت هاى بسيارى وجود دارد، كه در اينجا به گوشه اى از آنان اشاره مى كنيم:

بسيار زيادند: <<فاكهة كثيرة>><648>

موسمى و فصلى نيستند: <<لا مقطوعة>><649>

در بهره گيرى از آنها هيچ منعى وجود ندارد. <<و لا ممنوعة>><650>

بهشتيان در استفاده از آنها حس انتخاب دارند. <<مما يتخيرون>><651>

براى

هر نوع اشتهايى، نعمتى موجود است: <<ممّا يشتهون>><652>

استفاده از آنها آفات و عوارضى به دنبال ندارد: <<لا يُصدّعون>><653>

بهره گيرى از آنها بدون زحمت است. <<و ذلّلت قطوفها تذليلاً>><654>

هرچه بخواهيد، خادمان برايتان فراهم مى كنند: <<و يطوف عليهم>>

خادمان بهشتى هم زيبا هستند: <<لؤلؤاً منثوراً>>، هم پير نمى شوند: <<مخلّدون>>

كاميابى در كمال آرامش است: <<على الارائك متّكئون>><655>

در بهشت حسادت و رقابت در آنجا راهى ندارد. <<نزعنا ما فى صدورهم من غلّ>><656>

نعمت ها با رضا و سلام پروردگار همراه است: <<و رضوانٌ من اللّه اكبر>><657>، <<سلام قولاً من ربّ رحيم>><658>

ذريّه مؤمن به آنها مى پيوندند و كامياب مى شوند: <<الحقنا بهم ذريتهم>><659>

با اولياى الهى همسايه مى شوند: «و هم جيرانى»<660>

نعمت هاى بهشتى متنوع اند: <<وانهار من لبن... و انهار من عسل...>><661>

1- پذيرايى در بهشت، خصوصيات ويژه اى دارد. از جمله:

نيازى به درخواست و تقاضا ندارد، زيرا پذيرايى كنندگان همواره به دور بهشتيان مى گردند. <<يطوف>>

مسئولين پذيرايى از هر سو بر بهشتيان اشراف دارند. <<يطوف عليهم>>

پذيرايى كنندگان نوجوانند. <<ولدان مخلدون>><662>

قيافه آنان مانند لؤلؤ درخشنده است. <<حسبتهم لؤلؤا>>

حكومت بهشتيان گسترده است. <<ملكاً كبيراً>>

رنگ لباس پذيرايى كنندگان سبز <<خضر>> و جنس لباس آنان از ابريشم نازك <<سندس>> و ضخيم <<استبرق>> است.

ساقى ابرار، پروردگار متعال <<سقاهم ربّهم>> و نوع شراب آنها، طهور است. <<شراباً طهوراً>> (امام صادق عليه السلام فرمود: اين شراب، قلب بهشتيان را از غير خدا پاك مى كند.<663>)

2- با آنكه بهشت، فضل و لطف الهى است، امّا خداوند آن را مزد و اجر ابرار مى شمرد تا بهشتيان به كار خود ببالند. <<ان هذا كان لك جزاءً>>

3- پاداش هاى الهى بر اساس نيّت و كيفيّت انجام كار است، نه بر اساس كميّت كار و مقدار و مبلغ احسان. (چند قطعه نان جو و اين

همه پاداش، فقط به خاطر داشتن اخلاص و ايثار است.) <<انّ هذا كان لكم جزاءاً و كان سعيكم مشكورا>>

4- كسى كه از مردم، نه پاداش طلب كند و نه تشكّر بخواهد، <<لا نريد منكم جزاءً ولا شكوراً>>، خداوند به او هم پاداش مى دهد و هم تشكّر مى كند. <<كان لكم جزاءً و كان سعيكم مشكوراً>>

5 - تشكّر و قدردانى از تلاش ديگران، يك صفت الهى است. <<سعيكم مشكوراً>>

6- نطفه بى مقدار <<نطفة امشاج>> بر اثر ايمان و عمل و اخلاص و ايثار به جايى مى رسد كه آفريدگار هستى از او تشكّر مى كند. <<و كان سعيكم مشكوراً>>

«بُكرةً» به فاصله ميان طلوع فجر و طلوع آفتاب گفته مى شود «اَصيل» به معناى فاصله عصر تا غروب و آخر روز است. ممكن است مراد از اين دو كلمه، ياد خدا در آغاز و انجام روز و اقامه نماز باشد.

1- در برابر تهمت سحر و كهانت به قرآن، مقاومت كنيد. <<انّا نحن نزلنا عليك القرآن>>

2- قرآن به تدريج نازل شده است. <<نزّلنا عليك القرآن>>

3- پياده كردن فرامين قرآن، صبر و مقاومت لازم دارد. <<نزّلنا... فاصبر>>

4- پايدارى و صبر، در انجام فرمان پروردگار ارزش دارد نه در پافشارى به سليقه هاى شخصى خود. <<فاصبر لحكم ربّك>>

5 - فرامين الهى، براى رشد انسان است. <<لحكم ربّك>>

6- انبيا به موعظه الهى نياز دارند. <<فاصبر لحكم ربّك>>

7- گناه پيشه گان و خلافكاران تلاش مى كنند كه در رهبرى مسلمين نفوذ كنند. <<فاصبر لحكم ربّك و لا تطع منهم آثماً او كفوراً>>

8 - ياد خدا، انسان را صبور و مقاوم مى كند. <<فاصبر... واذكر... بكرة و اصيلاً>>

9- از اوقات مناسب براى ياد خدا، آغاز و پايان روز است. <<بكرة و اصيلاً>>

فرمان

عبادت و تكرار كلمه «ليل» در يك آيه كوتاه، نشانه ى اهميّت و نقش شب در عبادت است.

از امام صادق و امام رضا عليهما السلام پرسيدند: مراد از فرمان «سبحّه ليلاً طويلاً» چيست؟ فرمودند: نماز شب.<664>

1- محبّت و دلبستگى به دنيا، سرچشمه گناه و كفر و از نشانه هاى گناه پيشگان است. <<لا تطع منهم آثماً او كفوراً... انّ هولاء يحبّون العاجلة>>

2- دنيا، زودگذر و ناپايدار است. <<العاجلة>>

3- دنياگرايى و آخرت گريزى، زمينه گناه پيشگى است. <<آثما... يحبّون العاجلة و يذرون ورائهم يوماً ثقيلاً>>

4- قيامت، روزى بسيار سخت و سنگين است. <<يوماً ثقيلاً>>

5 - توجه به زودگذر بودن دنيا و سختى و سنگينى روز قيامت، از عواملى است كه مى تواند محبّت انسان را از دنيا كم كند. <<العاجلة... يوماً ثقيلاً>>

«اَسر» بستن با بند است و «اسير» كسى است كه دربند بسته شده است. مراد از «شددنا اسرهم» آن است كه بندها و مفاصل آدمى را محكم كرديم.

1- كفر و طغيان بستر نابودى انسان است. <<آثماً او كفوراً... بدّلنا امثالهم>>

2- توانايى خداوند بر آفرينش انسان، نشانه توانايى او بر نابود كردن او است. <<خلقناهم... بدّلنا امثالهم>>

3- خداوند، حجت را بر مردم تمام كرده است. <<انّ هذه تذكرة>>

4- قرآن، وسيله هوشيارى است. <<انّ هذه تذكرة>>

5 - راه خدا، اجبارى نيست، هر كه مى خواهد به سعادت برسد، بايد خود آن را انتخاب كند و بپيمايد. <<فمن شاء اتخذ الى ربّه سبيلا>>

6- خواست انسان، نه مستقل از خواست خداوند است و نه برتر از آن. بلكه آنچه را انسان مى خواهد، اگر مورد خواست خداوند نيز قرار گيرد، محقق مى شود. <<و ما تشاؤون الاّ ان يشاء اللّه>>

7- مشيّت خداوند، عالمانه و حكيمانه

است، نه گزافه. <<يشاء اللّه... عليما حكيما>>

8 - بر اساس مشيّت حكيمانه، كسانى كه بخواهند مشمول رحمت الهى مى شوند. <<يدخل من يشاء فى رحمة>>

9- كسانى از رحمت الهى دورند، كه خود راه ظلم را پيش گرفته اند. <<والظالمين اعدّ لهم عذابا اليما>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

The literal meaning of this verse is that the physical world existed long before man was ever heard of or mentioned.

Dahr means "time from the beginning of the world to its end".

According to the followers of the Ahl ul Bayt when it is accepted by the Muslim scholars that Ali has been crowned with surah ad Dahr (tajdar hal ata) it is obvious that the question is an assertion that at no time the world was, is and will be without the existence of Ali ibn abi Talib. Refer to the commentary of Bani Israil: 1 for "There is no god save Allah and Muhammad is His Prophet with Ali as his right hand" written in celestial light in the heaven, witnessed by the Holy Prophet.

The female ovum has to be fertilised with the male sperm for the birth of a new being having life in animality. Man as an animal has a very humble origin. Then he is given faculties of receiving instructions and intellectual and spiritual insight.

Aqa Mahdi Puya says:

Ibtila means trial. It has been used in the Quran in the sense that Allah provides opportunities to man to develop the faculties of intellect, reason and power to distinguish between good and evil, given to him by Allah, because through

His prophet of highest spiritual standing he has been shown the right path. The divine guidance has been made available to man so that he may exercise his free will and choose either good or evil for which he is responsible and accountable.

(see commentary for verse 2)

Sins bind the sinner in a chain of causes and effects, due to which he loses his free will to repent, amend and follow the right guidance and ultimately destroys himself in the blazing fire of punishment. On the other hand the righteous who have surrendered their free will to the will of Allah and followed His right guidance will have wholesome, agreeable and refreshing drinks which do not cause intoxication. Camphor is cool and refreshing.

Some commentators say that kafur is the name of a spring in paradise.

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

Almost all the well known Muslim scholars agree that these verses were revealed when the following events took place:

One morning Fatimah Zahra found out that both her sons were ill. Then the Holy Prophet came to see them and advised Ali and Fatimah to make a promise to Allah that they would observe fasts for three consecutive days if their sons got well. Soon they returned to normal health. So Ali, Fatimah, Hasan, Husayn and Fizza fasted three successive days. Each day a different person came at the time of breaking the fast and knocked at the door. The man who came on the first day said:

"O Ahl ul Bayt of the messenger of

Allah, I am a poor man. l am hungry Give me something to eat."

All that was there to eat was given away to him. All of them used water to break their fasts and went to sleep without food.

The man who came on the second day said:

"O Ahl ul Bayt of the messenger of Allah, my parents are dead. I am a destitute. Will you satisfy my hunger?"

All that was there to eat was given away to him. All of them used water to break their fasts and went to sleep without food.

The man who came the third day said:

"O Ahl ul Bayt of the messenger of Allah, I am a just-now-freed slave. Give me some food."

All that was there to eat was given away to him. All of them used water to break their fasts and went to sleep without food.

After completion of three fasts when Hasan and Husayn became well again, Fatimah offered prayers of thankfulness to Allah; and then the Holy Prophet informed her that Jibrail had brought these verses in their praise.

Aqa Mahdi Puya says:

If in hubbihi (for the love of Him) in verse 8 the pronoun "Him" refers to Allah the phrase would be adverbial modifying yatimuna; and if it refers to ta-am (food) then the phrase would be adjectival qualifying food, meaning: inspite of the food being wanted for themselves-in view of verse 92 of Ali Imran this interpretation is preferable. However both the interpretations are valid and convey the same significance..

Verses 9 and 10 express the true motives

of pious and unpretentious charity spoken by the Ahl ul Bayt to guide mankind that service in the way of Allah should be selfless and without the expectation of reward or thankfulness.

Light of beauty and bliss is reserved for the Ahl ul Bayt. Those who love them (Shura: 23) and follow their teachings will also earn the bliss according to the degree of their submission, obedience and love. They shall be kept safe from the evil of the day of judgement. Refer to the commentary of Hajj: 22.

(see commentary for verse 7)

(see commentary for verse 7)

(see commentary for verse 7)

(see commentary for verse 7)

Aqa Mahdi Puya says:

The heavenly bliss here and in other places has been described to give an idea to man in his own imagery. In fact man will reach the height of his dignity in paradise with reference to his nearness to Allah. See commentary of Rad: 15.

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

(see commentary for verse 12)

The kingdom or authority given to the Ahl ul Bayt in the heaven, the life of hereafter, cannot be assessed or imagined by the human beings in the light of their wisdom or knowledge they possess in this world.

(no commentary available for this verse)

The address is to the Ahl ul Bayt.

This verse refers to the gradual revelation described in the "Genuineness of the Holy Quran" and the commentary of Baqarah: 2.

(no commentary available for this verse)

(no commentary

available for this verse)

Worship of Allah is best done at night, when the soul, free from worldly occupations, is alone with its Lord.

Refer to the commentary of Qiyamah: 20 and 21.

Allah has not only created man but also given him strength to withstand the temptations of evil and stand firmly on the path of goodness.

Aqa Mahdi Puya says:

This verse may refer to the change of form mentioned in Waqi-ah: 61 and 62; or substitution with another generation as stated in verse 38 of Muhammad.

The whole surah is an acknowledgement of the unique excellences of the Ahl ul Bayt who always took the way unto their Lord and desired not (anything) save what Allah desired because He had purified them with a thorough purification (Ahzab: 33).

Refer to verses 54 to 56 of Muddaththir.

(see commentary for verse 29)

(see commentary for verse 29)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109