65. سوره الطلاق

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الطلاق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً (1)

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2)

وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً (3)

وَ اللاَّئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً (4)

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (5)

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى (6)

لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ

اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً (7)

وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً (8)

فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً (9)

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (10)

رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً (11)

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً (12)

آشنايي با سوره

65- طلاق [رها ساختن و طلاق دادن زن]

در اين سوره، احكام و مسائلى كلى در مورد طلاق و عده زنان مطلقه و مسائل، و احكام خانواده و ... بيان مى شود. به همين جهت، اين سوره نام ديگرى هم دارد و آن نساء (زنان) است. در كنار مسائل فوق، موعظه ها و اندرزهائى و بشارتهائى هم داده شده است. و يادى از هلاكت اقوامى به جهت سر پيچى از فرمان خداوند. اين سوره در حدود سالهاى 7 - 9 هجرت در مدينه نازل شده و 12 آيه دارد.

شان نزول

تقوا، راه فرار از تنگ دستى

شأن نزول آيه هاى 2 و 3 سوره طلاق

«عوف بن مالك»، مردى فقير و تهى دست بود و از مال دنيا چيزى نداشت. او تنها يك پسر داشت كه مشركان او را اسير كرده بودند. «عوف» نگران و گرسنه نزد رسول خدا آمد و از درد اندوه خود به سبب اسارت فرزند و فقر و بى چيزى ناليد. پيامبر او را تسكين داد و به او فرمود: امشب در خانه ما جز مقدار كمى غذا يافت نمى شود. سپس پيامبر ادامه داد: اى عوف! صبر پيشه كن و پرهيزگار باش و كلمه لاحول و لا قوة الا بالله را بسيار بر زبان جارى ساز. عوف، به خانه بازگشت و به خانواده خويش گفت: رسول الله ما را به تقوا و صبر و نيز تكرار لاحول و لاقوة الا بالله دستور داده است. خانواده اش گفتند: اين دارو، بهترين مرهمى است كه پيامبر به ما بخشيده است. اين خانواده به دستور رسول خدا عمل كردند. چيزى نگذشت كه پسر عوف، با گله اى از گوسفندان و شتران بازگشت و به پدرش

گفت: كسى را كه مرا اسير كرده بود، غافل گير كردم و در حال غفلت، گوسفندان و شتران او را به غنيمت گرفتم. عوف نزد پيامبر رفت و پرسيد كه آيا اين گوسفندان بر او حلال است يا نه. پيامبر فرمود: بلى، بر شما حلال است. سپس قسمتى از آيه 2 و همه آيه 3 سوره نازل شد:

... و هر كس از خدا پروا كند (خدا) براى او راه بيرون شدنى قرار مى دهد «» و از جايى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است. خدا فرمانش را به انجام رسانده است. به راستى، خدا براى هر چيزى اندازه اى مقرّر كرده است. (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 306.

تقوا، راه فرار از تنگ دستى

شأن نزول آيه هاى 2 و 3 سوره طلاق

«عوف بن مالك»، مردى فقير و تهى دست بود و از مال دنيا چيزى نداشت. او تنها يك پسر داشت كه مشركان او را اسير كرده بودند. «عوف» نگران و گرسنه نزد رسول خدا آمد و از درد اندوه خود به سبب اسارت فرزند و فقر و بى چيزى ناليد. پيامبر او را تسكين داد و به او فرمود: امشب در خانه ما جز مقدار كمى غذا يافت نمى شود. سپس پيامبر ادامه داد: اى عوف! صبر پيشه كن و پرهيزگار باش و كلمه لاحول و لا قوة الا بالله را بسيار بر زبان جارى ساز. عوف، به خانه بازگشت و به خانواده خويش گفت: رسول الله ما را به تقوا و صبر و نيز تكرار لاحول و لاقوة الا بالله دستور داده است. خانواده اش گفتند: اين

دارو، بهترين مرهمى است كه پيامبر به ما بخشيده است. اين خانواده به دستور رسول خدا عمل كردند. چيزى نگذشت كه پسر عوف، با گله اى از گوسفندان و شتران بازگشت و به پدرش گفت: كسى را كه مرا اسير كرده بود، غافل گير كردم و در حال غفلت، گوسفندان و شتران او را به غنيمت گرفتم. عوف نزد پيامبر رفت و پرسيد كه آيا اين گوسفندان بر او حلال است يا نه. پيامبر فرمود: بلى، بر شما حلال است. سپس قسمتى از آيه 2 و همه آيه 3 سوره نازل شد:

... و هر كس از خدا پروا كند (خدا) براى او راه بيرون شدنى قرار مى دهد «» و از جايى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است. خدا فرمانش را به انجام رسانده است. به راستى، خدا براى هر چيزى اندازه اى مقرّر كرده است. (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 306.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{يا} (يا) حرف ندا {أَيُّهَا} منادا، منصوب يا در محل نصب / (ها) حرف تنبيه {النَّبِيُّ} نعت تابع {إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {طَلَّقْتُمُ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {النِّساءَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {فَطَلِّقُوهُنَّ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و

فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {لِعِدَّتِهِنَّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَأَحْصُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الْعِدَّةَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَاتَّقُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {رَبَّكُمْ} نعت تابع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لا} حرف جزم {تُخْرِجُوهُنَّ} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {مِنْ} حرف جر {بُيُوتِهِنَّ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَلا} (و) حرف عطف / حرف جزم {يَخْرُجْنَ} فعل مضارع، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِلاَّ} حرف استثنا {أَنْ} حرف نصب {يَأْتِينَ} فعل مضارع، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِفاحِشَةٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مُبَيِّنَةٍ} نعت تابع {وَتِلْكَ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {حُدُودُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَمَنْ} (و) حرف عطف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يَتَعَدَّ} فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر

در تقدير يا محذوف يا در محل {حُدُودَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {فَقَدْ} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف تحقيق {ظَلَمَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {نَفْسَهُ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لا} حرف نفى غير عامل {تَدْرِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {لَعَلَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {اللَّهَ} اسم لعل، منصوب يا در محل نصب {يُحْدِثُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر لعل محذوف {بَعْدَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {ذلِكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {أَمْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{فَإِذا} (ف) حرف استيناف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {بَلَغْنَ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَجَلَهُنَّ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَأَمْسِكُوهُنَّ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {بِمَعْرُوفٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {أَوْ} حرف عطف {فارِقُوهُنَّ} فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير

متصل در محل نصب، مفعولٌ به {بِمَعْرُوفٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَأَشْهِدُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {ذَوَيْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {عَدْلٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {مِنْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَأَقِيمُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الشَّهادَةَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {لِلَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ذلِكُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يُوعَظُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {بِهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مَنْ} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {كانَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / اسم كان، ضمير مستتر (هو) در تقدير {يُؤْمِنُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر كان، محذوف يا در تقدير {بِاللَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَالْيَوْمِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {الْآخِرِ} نعت تابع {وَمَنْ} (و) حرف استيناف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يَتَّقِ} فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يَجْعَلْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو)

در تقدير {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مَخْرَجاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{وَيَرْزُقْهُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مجزوم به سكون / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مِنْ} حرف جر {حَيْثُ} اسم مجرور يا در محل جر {لا} حرف نفى غير عامل {يَحْتَسِبُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَمَنْ} (و) حرف عطف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يَتَوَكَّلْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {عَلَى} حرف جر {اللَّهِ} اسم مجرور يا در محل جر {فَهُوَ} (ف) رابط جواب براى شرط / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {حَسْبُهُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {اللَّهَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {بالِغُ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {أَمْرِهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {قَدْ} حرف تحقيق {جَعَلَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {لِكُلِّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {شَيْءٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {قَدْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{وَاللاَّئِي} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَئِسْنَ} فعل مضارع، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در

محل رفع و فاعل {مِنَ} حرف جر {الْمَحِيضِ} اسم مجرور يا در محل جر {مِنْ} حرف جر {نِسائِكُمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {إِنِ} حرف شرط جازم {ارْتَبْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {فَعِدَّتُهُنَّ} (ف) رابط جواب براى شرط / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {ثَلاثَةُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {أَشْهُرٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / خبر (اللائي) {وَاللاَّئِي} (و) حرف عطف / معطوف تابع {لَمْ} حرف جزم {يَحِضْنَ} فعل مضارع، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَأُولاتُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْأَحْمالِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {أَجَلُهُنَّ} مبتدا ثان (دوم) / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {أَنْ} حرف نصب {يَضَعْنَ} فعل مضارع، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر ثان (دوم)، محذوف / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {حَمْلَهُنَّ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَمَنْ} (و) حرف استيناف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يَتَّقِ} فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يَجْعَلْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو)

در تقدير {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مِنْ} حرف جر {أَمْرِهِ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {يُسْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{ذلِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَمْرُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {أَنْزَلَهُ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {إِلَيْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَمَنْ} (و) حرف عطف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يَتَّقِ} فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يُكَفِّرْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عَنْهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {سَيِّئاتِهِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَيُعْظِمْ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {أَجْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{أَسْكِنُوهُنَّ} فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {مِنْ} حرف جر {حَيْثُ} اسم مجرور يا در محل جر {سَكَنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير

متصل، در محل رفع و فاعل {مِنْ} حرف جر {وُجْدِكُمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَلا} (و) حرف عطف / حرف جزم {تُضآرُّوهُنَّ} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {لِتُضَيِّقُوا} (ل) حرف نصب / فعل مضارع، منصوب به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {عَلَيْهِنَّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَإِنْ} (و) حرف استيناف / حرف شرط جازم {كُنَّ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {أُولاتِ} خبر كان، منصوب يا در محل نصب {حَمْلٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {فَأَنْفِقُوا} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {عَلَيْهِنَّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {حَتَّى} حرف نصب {يَضَعْنَ} فعل مضارع، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {حَمْلَهُنَّ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {فَإِنْ} (ف) حرف استيناف / حرف شرط جازم {أَرْضَعْنَ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ن) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {فَآتُوهُنَّ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {أُجُورَهُنَّ} مفعولٌ

به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَأْتَمِرُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بَيْنَكُمْ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِمَعْرُوفٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَإِنْ} (و) حرف استيناف / حرف شرط جازم {تَعاسَرْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {فَسَتُرْضِعُ} (ف) رابط جواب براى شرط / (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {أُخْرى} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{لِيُنْفِقْ} (ل) امر / فعل مضارع، مجزوم به سكون {ذُو} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {سَعَةٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {مِنْ} حرف جر {سَعَتِهِ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَمَنْ} (و) حرف استيناف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {قُدِرَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {عَلَيْهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رِزْقُهُ} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {فَلْيُنْفِقْ} (ف) رابط جواب براى شرط / (ل) امر / فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مِمَّا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {آتاهُ} فعل

ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {لا} حرف نفى غير عامل {يُكَلِّفُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {نَفْساً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {إِلاَّ} حرف استثنا {ما} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {آتاها} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {سَيَجْعَلُ} (س) حرف استقبال / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {بَعْدَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {عُسْرٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {يُسْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{وَكَأَيِّنْ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {مِنْ} حرف جر زائد {قَرْيَةٍ} تمييز، منصوب {عَتَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {عَنْ} حرف جر {أَمْرِ} اسم مجرور يا در محل جر {رَبِّها} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَرُسُلِهِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَحاسَبْناها} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {حِساباً} مفعول مطلق

يا نائب مفعول، منصوب {شَدِيداً} نعت تابع {وَعَذَّبْناها} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {عَذاباً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {نُكْراً} نعت تابع

{فَذاقَتْ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير {وَبالَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَمْرِها} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَكانَ} (و) حرف استيناف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {عاقِبَةُ} اسم كانَ، مرفوع يا در محل رفع {أَمْرِها} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {خُسْراً} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{أَعَدَّ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {لَهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {عَذاباً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {شَدِيداً} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فَاتَّقُوا} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يا} (يا) حرف ندا {أُولِي} منادا، منصوب يا در محل نصب {الْأَلْبابِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {الَّذِينَ} بدل تابع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {قَدْ} حرف تحقيق {أَنْزَلَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا

تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {إِلَيْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ذِكْراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{رَسُولاً} فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف / مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يَتْلُوا} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عَلَيْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {آياتِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {مُبَيِّناتٍ} حال، منصوب {لِيُخْرِجَ} (ل) حرف نصب / فعل مضارع، منصوب به فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {الَّذِينَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَعَمِلُوا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الصَّالِحاتِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {مِنَ} حرف جر {الظُّلُماتِ} اسم مجرور يا در محل جر {إِلَى} حرف جر {النُّورِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَمَنْ} (و) حرف استيناف / اسم شرط جازم در محل رفع و مبتدا {يُؤْمِنْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {بِاللَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَيَعْمَلْ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {صالِحاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يُدْخِلْهُ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / (ه) ضمير متصل در محل

نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {جَنَّاتٍ} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {تَجْرِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {مِنْ} حرف جر {تَحْتِهَا} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {الْأَنْهارُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {خالِدِينَ} حال، منصوب {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {أَبَداً} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {قَدْ} حرف تحقيق {أَحْسَنَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رِزْقاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{اللَّهُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الَّذِي} خبر، مرفوع يا در محل رفع {خَلَقَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {سَبْعَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {سَماواتٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَمِنَ} (و) حرف عطف / حرف جر {الْأَرْضِ} اسم مجرور يا در محل جر {مِثْلَهُنَّ} معطوف تابع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {يَتَنَزَّلُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {الْأَمْرُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {بَيْنَهُنَّ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لِتَعْلَمُوا} (ل) حرف نصب / فعل مضارع، منصوب به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {اللَّهَ} اسم أنّ، منصوب يا در محل نصب

{عَلى} حرف جر {كُلِّ} اسم مجرور يا در محل جر {شَيْءٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {قَدِيرٌ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {وَأَنَّ} (و) حرف عطف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {اللَّهَ} اسم أنّ، منصوب يا در محل نصب {قَدْ} حرف تحقيق {أَحاطَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر أنَّ محذوف {بِكُلِّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {شَيْءٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {عِلْماً} تمييز، منصوب

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Ya ayyuha alnnabiyyu itha tallaqtumu alnnisaa fatalliqoohunna liAAiddatihinna waahsoo alAAiddata waittaqoo Allaha rabbakum la tukhrijoohunna min buyootihinna wala yakhrujna illa an ya/teena bifahishatin mubayyinatin watilka hudoodu Allahi waman yataAAadda hudooda Allahi faqad thalama nafsahu la tadree laAAalla Allaha yuhdithu baAAda thalika amran

2.Fa-itha balaghna ajalahunna faamsikoohunna bimaAAroofin aw fariqoohunna bimaAAroofin waashhidoo thaway AAadlin minkum waaqeemoo alshshahadata lillahi thalikum yooAAathu bihi man kana yu/minu biAllahi waalyawmi al-akhiri waman yattaqi Allaha yajAAal lahu makhrajan

3.Wayarzuqhu min haythu la yahtasibu waman yatawakkal AAala Allahi fahuwa hasbuhu inna Allaha balighu amrihi qad jaAAala Allahu likulli shay-in qadran

4.Waalla-ee ya-isna mina almaheedi min nisa-ikum ini irtabtum faAAiddatuhunna thalathatu ashhurin waalla-ee lam yahidna waolatu al-ahmali ajaluhunna an yadaAAna hamlahunna waman yattaqi Allaha yajAAal lahu min amrihi yusran

5.Thalika amru Allahi anzalahu ilaykum waman yattaqi Allaha yukaffir AAanhu sayyi-atihi wayuAAthim lahu ajran

6.Askinoohunna min haythu sakantum min wujdikum wala tudarroohunna litudayyiqoo AAalayhinna wa-in kunna olati hamlin faanfiqoo AAalayhinna hatta yadaAAna hamlahunna fa-in ardaAAna lakum faatoohunna ojoorahunna wa/tamiroo baynakum bimaAAroofin

wa-in taAAasartum fasaturdiAAu lahu okhra

7.Liyunfiq thoo saAAatin min saAAatihi waman qudira AAalayhi rizquhu falyunfiq mimma atahu Allahu la yukallifu Allahu nafsan illa ma ataha sayajAAalu Allahu baAAda AAusrin yusran

8.Wakaayyin min qaryatin AAatat AAan amri rabbiha warusulihi fahasabnaha hisaban shadeedan waAAaththabnaha AAathaban nukran

9. Fathaqat wabala amriha wakana AAaqibatu amriha khusran

10.aAAadda Allahu lahum AAathaban shadeedan faittaqoo Allaha ya olee al-albabi allatheena amanoo qad anzala Allahu ilaykum thikran

11.Rasoolan yatloo AAalaykum ayati Allahi mubayyinatin liyukhrija allatheena amanoo waAAamiloo alssalihati mina alththulumati ila alnnoori waman yu/min biAllahi wayaAAmal salihan yudkhilhu jannatin tajree min tahtiha al-anharu khalideena feeha abadan qad ahsana Allahu lahu rizqan

12.Allahu allathee khalaqa sabAAa samawatin wamina al-ardi mithlahunna yatanazzalu al-amru baynahunna litaAAlamoo anna Allaha AAala kulli shay-in qadeerun waanna Allaha qad ahata bikulli shay-in AAilman

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

اى پيامبر، چون زنان را طلاق گوييد، در [زمان بندى عدّه آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عدّه را نگه داريد، و از خدا، پروردگارتان بترسيد. آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد، و بيرون نروند مگر آنكه مرتكب كار زشت آشكارى شده باشند. اين است احكام الهى. و هر كس از مقررات خدا [پاى فراتر نهد، قطعاً به خودش ستم كرده است. نمى دانى، شايد خدا پس از اين، پيشامدى پديد آورد. (1)

پس چون عدّه آنان به سر رسيد، [يا] به شايستگى نگاهشان داريد، يا به شايستگى از آنان جدا شويد، و دو تن [مرد] عادل را از ميان خود گواه گيريد، و گواهى را براى خدا به پا داريد. اين است اندرزى كه به آن كس كه به خدا و

روز بازپسين ايمان دارد، داده مى شود، و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرون شدنى قرار مى دهد. (2)

و از جايى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند، و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است. خدا فرمانش را به انجام رساننده است. به راستى خدا براى هر چيزى اندازه اى مقرر كرده است. (3)

و آن زنان شما كه از خون ديدن [ماهانه نوميدند، اگر شك داريد [كه خون مى بينند يا نه؟] عدّه آنان سه ماه است، و [دخترانى كه [هنوز] خون نديده اند [نيز عدّه شان سه ماه است ، و زنان آبستن مدّتشان اين است كه وضع حمل كنند، و هر كس از خدا پروا دارد [خدا] براى او در كارش تسهيلى فراهم سازد. (4)

اين است فرمان خدا كه آن را به سوى شما فرستاده است؛ و هر كس از خدا پروا كند، بديهايش را از او بزدايد و پاداشش را بزرگ گرداند. (5)

همانجا كه [خود] سكونت داريد، به قدر استطاعت خويش آنان را جاى دهيد و به آنها آسيب [و زيان مرسانيد تا عرصه را بر آنان تنگ كنيد. و اگر باردارند خرجشان را بدهيد تا وضع حمل كنند. و اگر براى شما [بچه شير مى دهند مزدشان را به ايشان بدهيد و به شايستگى ميان خود به مشورت پردازيد، و اگر كارتان [در اين مورد] با هم به دشوارى كشيد [زن ديگرى [بچّه را] شير دهد. (6)

بر توانگر است كه از دارايى خود هزينه كند، و هر كه روزى او تنگ باشد بايد از آنچه خدا به او داده خرج

كند. خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمى كند. خدا به زودى پس از دشوارى آسانى فراهم مى كند. (7)

و چه بسيار شهرها كه از فرمان پروردگار خود و پيامبرانش سر پيچيدند و از آنها حسابى سخت كشيديم و آنان را به عذابى [بس زشت عذاب كرديم. (8)

تا كيفر زشت عمل خود را چشيدند، و پايان كارشان زيان بود. (9)

خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است. پس اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد. راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است: (10)

پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى كند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون برد، و هر كس به خدا بگرود و كار شايسته كند او را در باغهايى كه از زير [درختان آن جويبارها روان است، درمى آورد، جاودانه در آن مى مانند. قطعاً خدا روزى را براى او خوش كرده است. (11)

خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد. فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مى آيد، تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست، و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است. (12)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» اى پيامبر! هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عدّه، آنها را طلاق گوييد [= زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند]، و حساب عدّه را نگه داريد؛ و از خدايى كه پروردگار شماست بپرهيزيد؛ نه شما آنها را از

خانه هايشان بيرون كنيد و نه آنها [در دوران عدّه] بيرون روند، مگر آنكه كار زشت آشكارى انجام دهند؛ اين حدود خداست، و هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده؛ تو نمى دانى شايد خداوند بعد از اين، وضع تازه [و وسيله اصلاحى] فراهم كند!

«2» و چون عده آنها سرآمد، آنها را بطرز شايسته اى نگه داريد يا بطرز شايسته اى از آنان جدا شويد؛ و دو مرد عادل از خودتان را گواه گيريد؛ و شهادت را براى خدا برپا داريد؛ اين چيزى است كه مؤمنان به خدا و روز قيامت به آن اندرز داده مى شوند! و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند،

«3» و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد؛ و هر كس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مى كند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند؛ و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است!

«4» و از زنانتان، آنان كه از عادت ماهانه مأيوسند، اگر در وضع آنها [از نظر باردارى] شك كنيد، عده آنان سه ماه است، و همچنين آنها كه عادت ماهانه نديده اند؛ و عده زنان باردار اين است كه بار خود را بر زمين بگذارند؛ و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مى سازد!

«5» اين فرمان خداست كه بر شما نازل كرده؛ و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند گناهانش را مى بخشد و پاداش او را بزرگ مى دارد!

«6» آنها [= زنان مطلّقه] را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايى شماست سكونت دهيد؛ و به آنها زيان نرسانيد

تا كار را بر آنان تنگ كنيد [و مجبور به ترك منزل شوند]؛ و اگر باردار باشند، نفقه آنها را بپردازيد تا وضع حمل كنند؛ و اگر براى شما [فرزند را] شير مى دهند، پاداش آنها را بپردازيد؛ و [درباره فرزندان، كار را] با مشاوره شايسته انجام دهيد؛ و اگر به توافق نرسيديد، آن ديگرى شيردادن آن بچه را بر عهده مى گيرد.

«7» آنان كه امكانات وسيعى دارند، بايد از امكانات وسيع خود انفاق كنند و آنها كه تنگدستند، از آنچه كه خدا به آنها داده انفاق نمايند؛ خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانايى كه به او داده تكليف نمى كند؛ خداوند بزودى بعد از سختيها آسانى قرار مى دهد!

«8» چه بسيار شهرها و آباديها كه اهل آن از فرمان خدا و رسولانش سرپيچى كردند و ما بشدّت به حسابشان رسيديم و به مجازات كم نظيرى گرفتار ساختيم!

«9» آنها آثار سوء كار خود را چشيدند؛ و عاقبت كارشان خسران بود!

«10» خداوند عذاب سختى براى آنها فراهم ساخته؛ پس از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد! [زيرا] خداوند چيزى كه مايه تذكّر است بر شما نازل كرده؛

«11» رسولى به سوى شما فرستاده كه آيات روشن خدا را بر شما تلاوت مى كند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، از تاريكيها بسوى نور خارج سازد! و هر كس به خدا ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهايى از بهشت وارد سازد كه از زير [درختانش] نهرها جارى است، جاودانه در آن مى مانند، و خداوند روزى نيكويى براى او قرار داده است!

«12» خداوند همان

كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آنها را؛ فرمان او در ميان آنها پيوسته فرود مى آيد تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست و اينكه علم او به همه چيز احاطه دارد!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

اى پيامبر! زمانى كه خواستيد زنان را طلاق دهيد، آنان را در زمان عدّه [آن زمانى كه از عادت پاك شده و با همسر آميزش نكرده باشند] طلاق دهيد و حساب عدّه را نگه داريد، و از خدا پروردگارتان پروا كنيد، و آنان را [در مدتى كه عدّه خود را مى گذرانند] از خانه هايشان بيرون مكنيد، و آنان هم [در مدت عدّه] بيرون نروند مگر اينكه مرتكب عمل زشت آشكارى شوند [كه در آن صورت بيرون كردنشان از خانه بى مانع است]. اين حدود خداست؛ و هر كه از حدود تجاوز كند، يقيناً به خودش ستم ورزيده است. تو نمى دانى شايد خدا پس از اين [در عده طلاق،] كارى پديد آورد [تا وسيله صلح و سازشى ميان آنان شود.] (1)

و چون به پايان زمان [عدّه] نزديك شدند، آنان را [با رجوع به زوجيت] به صورتى شايسته [كه رعايت همه حقوق همسردارى است] نگه داريد يا از آنان به طرزى شايسته [كه پرداخت همه حقوق شرعيه اوست] جدا شويد، و [هنگام جدايى،] دو عادل از خودتان را گواه [طلاق] گيريد. [و شما اى گواهان!] گواهى را براى خدا اقامه كنيد. به وسيله اين [حقايق] به كسى كه همواره به خدا و روز قيامت ايمان دارد، اندرز داده مى شود و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه

بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مى دهد. (2)

و او را از جايى كه گمان نمى برد روزى مى دهد، و كسى كه بر خدا توكل كند، خدا برايش كافى است، [و] خدا فرمان و خواسته اش را [به هر كس كه بخواهد] مى رساند؛ يقيناً براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است. (3)

و از زنان شما آنانى كه از عادت ماهيانه نااميدند، اگر شك داريد [كه به سبب رسيدن به سن يائسگى يا عاملى ديگر است] عدّه آنان [پس از طلاق] سه ماه است. و [هم چنين عدّه] زنانى كه [با وجود سن معمولى] عادت نشده اند [سه ماه است] و [پايان] عدّه زنان باردار، روزى است كه وضع حمل مى كنند. و هر كه از خدا پروا كند براى او در كارش آسانى قرار مى دهد. (4)

اين حقايق بيان شده احكام خداست كه آنها را به سوى شما نازل كرده است؛ و هر كس از خدا پروا كند، گناهانش را از او محو مى كند و پاداش او را بزرگ مى دارد. (5)

زنان طلاق داده را [تا پايان عدّه] به اندازه توانگرى خود آنجا سكونت دهيد كه خود سكونت داريد و به آنان [در نفقه و مسكن] آسيب و زيان نرسانيد تا زندگى را بر آنان سخت و دشوار كنيد [و آنان مجبور به ترك خانه شوند]، و اگر باردار باشند، هزينه آنان را تا زمانى كه وضع حمل كنند، بپردازيد و اگر [پس از جدايى،] كودك شما را شير دادند، اجرتشان را بدهيد، و در ميان خود [درباره فرزند] به نيكى و شايستگى مشورت كنيد [تا به توافقى عادلانه برسيد و در نتيجه به حقّ زن

و شوهر و فرزند زيانى نرسد] و اگر [كارتان در اين زمينه] با يكديگر به سختى كشيد [و نهايتاً به توافق نرسيديد،] زنى ديگر كودك را [با هزينه پدر] شير دهد. (6)

بر توانگر است كه از توانگرى اش [همسر بچه دارش را در ايام عدّه] هزينه دهد، و هر كه رزق و روزى اش تنگ باشد از همان كه خدا به او عطا كرده هزينه دهد. خدا هيچ كس را جز به اندازه رزقى كه به او عطا كرده است، تكليف نمى كند. خدا به زودى پس از سختى و تنگنا، فراخى و گشايش قرار مى دهد. (7)

چه بسيار آبادى ها كه [اهلش] از فرمان پروردگارشان و فرستادگانش روى برگرداندند، پس ما آنان را به حساب سختى محاسبه كرديم و به عذاب بسيار شديدى عذاب نموديم؛ (8)

و آنان كيفر سنگين كفر و كبرشان را چشيدند و سرانجام كارشان خسارت بود. (9)

خدا براى آنان [در آخرت] عذابى سخت آماده كرده است، پس اى خردمندان مؤمن! از خدا پروا كنيد. به راستى خدا به سوى شما وسيله تذكر نازل كرده است. (10)

[و آن] پيامبرى [است] كه آيات روشن خدا را بر شما مى خواند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند از تاريكى ها به سوى نور بيرون آورد. و هر كس به خدا ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد، او را در بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، درآورد، در حالى كه در آنها جاودانه اند. همانا رزق و روزى را براى او نيكو قرار داده است. (11)

خداست كه هفت آسمان و نيز مثل آنها هفت زمين را آفريد. همواره

فرمان او در ميان آنها نازل مى شود تا بدانيد كه خدا بر هر كارى تواناست و اينكه يقيناً علم خدا به همه چيز احاطه دارد. (12)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

الا اى پيغمبر گرامى امت را بگو هر گاه آنان را طلاق دهيد به وقت عده آنها يعنى در زمان پاكى از خون حيض كه در آن پاكى هم نزديكى به آنها نكرده ايد طلاق دهيد و زمان عده را مدت سه پاكى بشماريد و از خدا كه آفريننده شماست بترسيد و آن زنان را تا در عده اند از خانه بيرون مكنيد مگر آن كه كار زشتى آشكار مرتكب شوند اين احكام حدود شرع خداست و هركس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده است. تو ندانى شايد خدا پس از طلاق كارى از نو پديد آرد يعنى ميلرجوع در شما حادث گرداند (1)

آنگاه كه مدت عده را به پايان رسانند باز يا به نكوئى نگاهشان داريد يا به خوشرفتارى رهاشان كنيد و نيز بر طلاق آنها دو مرد مسلمان عادل گواه كنيد. بدين وعظ الهى آن كس كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد متعظ و بهره مند خواهدشد و هر كس خداترس و پرهيزكار شود خدا راه بيرون شدن از عهده گناهان و بلا و حوادث سخت عالم را بر او ميگشايد (2)

و از جائى كه گمان نبرد به او روزى عطا كند و هر كه در هر امر بر خدا توكل كند خدا او را كفايت خواهد كرد كه خدا امرش بر همه عالم نافذ و روانست و برهر چيز قدر و اندازه اى مقرر داشته

است و به هيچ تدبيرى سر از تقديرش نتوان پيچيد (3)

و از زنان شما آنان كه از حيض و فرزند به ظاهر نوميدند اگر باز شك در تحققسن يسشان داريد عده طلاق آنان سه ماهست و نيز آنانى كه حيض نديده ليكن در سن حيض باشند آنها هم سه ماه عده نگه دارند. و آنان حامله مدت عده شان تاوقت زائيدنست. و هر كه متقى و خداترس باشد خدا مشكلات كار او را در دو عالم آسان مى گرداند (4)

اين احكام فرمان خداست كه بر شما نازل كرد و هر كه از خدا بترسد خدا گناهانش بپوشد و او را پاداش بزرگ بهشت ابد عطا كند (5)

زنانى كه طلاق رجعى دهيد تا در عده اند باز آنها را در همان منزل خويش كه ميسر شماست بنشانيد و به ايشان در نفقه و سكنى آزار و زيان نرسانيد تا آنان رادر مضيقه و رنج درافكنيد كه به ناچار از حق خود بگذرند و به آنان مطلقه اگرحامله باشند تا وقت وضع حمل نفقه دهيد آنگاه اگر فرزند شما را شير دهند اجرتشان با قرارداد متعارف بين خود بپردازيد و اگر با هم سخت گيرى كنيد مادر صرف نظركند تا ديگرى را براى شير دادن طلبيد (6)

تا مرد دارا به وسعت و فراوانى، نفقه آن شيرده دهد و آن كه نادار و تنگ معيشت هم از آنچه خدا به او داده انفاق كند كه خدا هيچكس را جز به مقدار آنچه توانائى داده تكليف نميكند. و خدا بزودى بعد هر سختى آسانى قرار دهد (7)

و چه بسيار مردم ديارى را كه از

امر خدا و رسولانش سرپيچيدند و كافر شدند ما هم آنان را به حساب سخت مواخذه كرديم و به عذاب بسيار شديد معذب ساختيم (8)

تا به كيفر كردار خود رسيدند و عاقبت كارشان زيانكارى و حسرت گرديد (9)

و خدا بر آنان عذاب سخت جهنم مهيا ساخت پس شما اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و راه طاعت پيش گيريد كه خدا براى هدايت شما قرآن نازل كرد (10)

و رسول بزرگوارى را كه براى شما آيات روشن بيان خدا را تلاوت كند فرستاد تا آنان كه به خدا ايمان آورده و نيكوكار شدند از ظلمات جهل به سوى معرفت و ايمان بازآرد و بدانيد هر كس به خدا ايمان آورده و نيكوكار شود در باغهاى بهشتى درآيد كه نهرها زير درختانش جاريست و هميشه در آن بهشت ابد متنعم است كه خدادر آنجا رزق بسيار نيكو بر او مهيا ساخته است (11)

خدا آن كسى است كه هفت آسمان را آفريد و مانند آن آسمانها از هفت طبقه زمينخلق فرمود و امر نافذ خود را در بين هفت آسمان و زمين نازل و نافذ كند تابدانيد كه خدا بر هر چيز توانا و به احاطه علمى بر همه امور عالم آگاهست (12)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

اى پيامبر! هرگاه خواستيد زنان را طلاق دهيد، پس در زمان عِدِّه، آنان را طلاق دهيد (= زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و هنوز با شوهر همبستر نشده اند) و حساب (ايّام) عدّه را نگه داريد و از خدايى كه پروردگار شماست پروا كنيد. (در ايّام عدّه،) نه شما آنان را از

خانه بيرون كنيد و نه آنان بيرون روند، مگر آنكه مرتكب كار زشت آشكارى شوند (كه در اين صورت اخراجشان مجاز است). اين دستورات، حدود خداست و هر كس از حدود الهى تجاوز كند، به خويش ستم كرده است. تو نمى دانى، شايد خداوند بعد از اين، امر تازه اى پديد آورد. (1)

پس چون به پايان مدّت عدّه نزديك شدند، يا (با رجوع به آنان) به طرز شايسته و پسنديده اى نگاهشان داريد و يا (با پرداخت مهريه و ساير حقوق) به طرز شايسته اى از آنان جدا شويد و (هنگام طلاق) دو شاهد عادل از ميان خود به گواه گيريد و گواهى را براى خدا به پا داريد. هر كس كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، اين گونه پند داده مى شود و هر كس كه از خدا پروا كند، خداوند براى او راه بيرون شدن و رهايى (از هر گونه مشكل) را قرار مى دهد. (2)

و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد و هر كس بر خدا توكل كند، او برايش كافى است. همانا خداوند كار خود را محقق مى سازد. همانا خداوند براى هر چيز اندازه اى قرار داده است. (3)

و زنانى كه از عادت ماهانه مأيوسند، (و قصد داريد آنان را طلاق دهيد،) اگر در وضع آنان شك كنيد (كه اين عدم عادت به خاطر سن است يا بيمارى و يا باردارى)، پس عدّه آنان سه ماه است و هم چنين است حكم زنانى كه حيض نديده اند (با آن كه در سنّ حيض هستند) و پايان عدّه زنان باردار، وضع حمل آنان است و هر كس از خدا پروا كند، خداوند

براى او در كارش آسانى پديد مى آورد. (4)

اين فرمان خداوند است كه آن را به سوى شما نازل كرده است و هر كس از خدا پروا كند خداوند بدى هايش را مى زدايد و اجرش را بزرگ مى گرداند. (5)

(تا پايان زمان عدّه،) زنان را در همانجا كه خود سكونت داريد و در توانايى شماست، سكونت دهيد و به آنان (از جهت مسكن و نفقه) آسيب نرسانيد، تا كار بر آنان تنگ نماييد (و مجبور به ترك منزل شوند) و اگر باردار باشند، تا زمانى كه وضع حمل كنند نفقه آنان را بدهيد. پس اگر نوزادان شما را شير دادند مزدشان را بدهيد و (درباره نوزاد) ميان خود به نيكى مشورت و توافق كنيد و اگر توافق به دشوارى كشيد، زن ديگرى او را شير دهد (و مرد براى نوزاد دايه بگيرد). (6)

هر كس كه داراى وسعت (مالى) است، بايد طبق وسعت خود نفقه دهد و كسى كه روزى بر او تنگ شده، بايد از آنچه خداوند به او داده (به اندازه توان خود) انفاق كند. زيرا خداوند هيچ كس را مگر به اندازه آنچه به او داده است، تكليف نمى كند. به زودى خداوند پس از سختى، آسانى و فراخى پديد مى آورد. (7)

و چه بسيار مناطق مسكونى كه از فرمان پروردگار خود و فرستادگانش سر باز زدند، پس ما سخت به حساب آنان رسيديم و به عذابى ناشناخته عذابشان كرديم. (8)

پس آنان ثمره تلخ كار خود را چشيدند و سرانجام كارشان خسارت بود. (9)

خداوند براى آنان عذابى سخت مهيّا كرده است، پس اى خردمندان كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا كنيد. همانا

خداوند وسيله تذكّر براى شما فرستاده است. (10)

(آن وسيله تذكر،) پيامبرى است كه آيات روشنگر الهى را بر شما تلاوت مى كند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، از تاريكى ها به سوى نور بيرون آورد و كسانى كه به خدا ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهند، خداوند آنان را به باغ هايى كه نهرها از زير آن ها جارى است وارد مى كند و براى هميشه در آنجا جاودانه هستند. حقّا كه خداوند روزى آنان را نيكو ساخته است. (11)

خدا است آن كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن ها (را بيافريد). فرمان الهى ميان آن ها نازل مى شود تا بدانيد كه خداوند بر هر چيزى توانا است و علم او بر همه چيز احاطه دارد. (12)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

اى پيامبر، چون خواهيد زنان را طلاق دهيد پس آنان را به هنگام عده ايشان طلاق دهيد و شمار عده را نگاه داريد، و از خداى، پروردگارتان، پروا كنيد، و آنان را از خانه هاشان بيرون مكنيد و [آنها هم] بيرون نروند مگر آنكه كار زشت آشكارى كرده باشند. و اين مرزهاى - احكام - خداست و هر كه از مرزهاى خدا درگذرد براستى به خود ستم كرده است. تو - اى طلاقدهنده - چه دانى، شايد خداوند پس از اين كارى پديد آرد. (1)

پس چون به سرآمد خويش نزديك شدند، يا به شيوه اى نيكو و پسنديده نگاهشان داريد يا از آنان بخوبى جدا شويد، و دو تن عادل از خودتان را گواه گيريد، و گواهى را براى خدا برپا داريد - ادا كنيد -، اين است

كه به آن پند داده مى شود هر كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد، و هر كه از خدا پروا كند براى او راه بيرون شدن [از هر دشوارى و اندوهى] پديد آرد (2)

و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد. و هر كه بر خدا توكل كند خدا او را بسنده است. همانا خدا كار خود را رساننده است [به آنجا كه خواهد]. براستى كه خداوند براى هر چيزى اندازه اى نهاده است. (3)

و آن زنانى از شما كه از حيض - قاعدگى - نااميد شده باشند، اگر شك داشتيد - علت آن ندانستيد - پس عده [طلاق] ايشان سه ماه است و نيز زنانى كه حيض نديده اند - با آنكه در سنين حيض ديدن هستند -. و زنان باردار سرآمدشان اين است كه بار خود را بنهند. و هر كه از خداى پروا كند - به طاعت او - او را در كارش آسانى پديد آرد. (4)

اين فرمان خداست كه آن را به سوى شما فرو فرستاد، و هر كه از خداى پروا كند بدى هايش را از او بزدايد و مزدش را بزرگ سازد. (5)

آنان - زنان طلاق داده - را [تا سرآمد عده شان] آنجا سكونت دهيد كه خود سكونت مى كنيد از همان توانايى كه داريد و به ايشان گزند مرسانيد - در نفقه و مسكن - تا بر آنها تنگ گيريد - كه از آنجا بيرون روند - و اگر بار دارند بر آنها هزينه كنيد تا بار خويش بنهند. پس اگر كودكان شما را شير دادند، مزدشان را بدهيد، و با يكديگر به شايستگى و

خوبى مشورت و سازش كنيد - در شير دادن مادر و پرداخت اجرت از سوى پدر - و اگر دشوارى كنيد - به توافق نرسيديد - زنى ديگر بايد او را شير دهد - پدر دايه بگيرد -. (6)

فراخدست از فراخدستى خود هزينه كند، و هر كه روزى اش بر او تنگ شده باشد از آنچه خداوند به او داده است هزينه كند - يعنى به اندازه توان خود -، خدا هيچكس را تكليف نمى كند مگر [به اندازه] آنچه به او داده است. خداوند پس از سختى و دشوارى آسانى و فراخى پديد خواهد آورد. (7)

و بسا [مردم] ديه و شهر كه از فرمان پروردگارشان و فرستادگان او سر باززدند پس سخت به حساب آنها رسيديم و عذابشان كرديم عذابى دشوار و ناشناخته. (8)

پس سرانجام بد كار خود را چشيدند و عاقبت كارشان زيان كارى بود. (9)

خداوند براى آنان - مشركان و كافران - عذابى سخت - عذاب دوزخ - آماده كرده است، پس اى خردمندان كه ايمان آورده ايد از خداى پروا كنيد، همانا خدا به سوى شما ياد و پندى - قرآن - فرو فرستاده است (10)

[و نيز بفرستاد] پيامبرى كه آيات روشن و روشنگر خدا را بر شما مى خواند تا كسانى را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند از تاريكى ها به روشنايى بيرون آرد. و هر كه به خدا ايمان آورد و كار شايسته كند او را به بهشتهايى درآرد كه از زير آنها جوى ها روان است، هميشه در آنجا جاودانه اند. همانا خدا روزى او را نيكو ساخته است. (11)

خداى همان است كه هفت آسمان و از زمين

همانند آن - هفت زمين - بيافريد، فرمان [او] ميان آنها فرو مى آيد - جارى است - تا بدانيد كه خداى بر هر چيزى تواناست و دانش خدا همه چيز را فراگرفته است. (12)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

اي پيامبر، اگر زنان را طلاق مي دهيد به وقت عده طلاقشان دهيد. و شمار عده را نگه داريد. و از خداي يكتا پروردگارتان بترسيد. و آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد. و از خانه بيرون نروند مگر آنكه به آشكارا مرتكب كاري زشت شوند. اينها احكام خداوند است، و هر كه از آن تجاوز كند به خود ستم كرده است. تو چه داني ، شايد خدا از اين پس امري تازه پديد آورد. (1)

و چون به پايان مدت رسيدند، يا به وجهي نيكو نگاهشان داريد يا به وجهي نيكو از آنها جدا شويد و دو تن عادل از خودتان را به شهادت گيريد. و براي خدا شهادت را به راستي ادا كنيد. هر كه را به خدا و روز قيامت ايمان دارد، اينچنين اندرز مي دهند. و هر كه از خدا بترسد. براي او راهي براي بيرون شدن قرار خواهد داد. (2)

و از جايي كه گمانش را ندارد روزي اش مي دهد. و هر كه بر خدا توكل كند، خدا او را كافي است. خدا كار خود را به اجرا مي رساند و هرچيز را اندازه اي قرار داده است. (3)

اگر در ترديد هستيد، از ميان زنانتان آنهايي كه از حيض مايوس شده اند و آنهايي كه هنوز حيض نشده اند عده شان سه ماه است. وعده زنان آبستن همان وضع

حمل است. و هر كه از خدا بترسد، خدا كارش را آسان خواهد كرد. (4)

اين فرمان خداست كه بر شما نازل كرده است. و هر كه از خدا بترسد، گناهانش را از او مي زدايد و او را پاداشي بزرگ مي دهد. (5)

هرجا كه خود سكونت گزينيد آنها را نيز به قدر توانايي خود مسكن دهيد. و تا بر آنها تنگ گيريد ميازاريدشان. و اگر آبستن بودند. نفقه شان را بدهيد تا وضع حمل كنند. و اگر فرزند شما را شير مي دهند. مزدشان را بدهيد و به وجهي نيكو با يكديگر توافق كنيد. و اگر به توافق نرسيديد، از زني ديگر بخواهيد كه كودك را شير دهد. (6)

هر مالداري از مال خود نفقه دهد، و كسي كه تنگدست باشد، از هر چه خدا به او داده است نفقه دهد. خدا هيچ كسي را مگر به آن اندازه كه به او داده است مكلف نمي سازد، و زودا كه خدا پس از سختي آساني پيش آورد. (7)

چه بسا مردم قريه اي كه از فرمان پروردگارشان و پيامبرانش سر باززدند. آنگاه ما سخت از آنها حساب كشيديم و به عذابي سهمناك عذابشان كرديم. (8)

پس عقوبت عمل خود را چشيدند. عاقبت كارشان زيانكاري بود. (9)

خداوند برايشان عذابي سخت آماده كرد. پس اي خردمنداني كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد. خدا بر شما قرآن را نازل كرده است. (10)

و پيامبري كه آيات روشن خدا را برايتان مي خواند تا كساني را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند از تاريكي به روشنايي آورد. و هر كه را به

خدا ايمان آورد و كار شايسته كند به بهشتهايي درآورد كه در آن نهرها جاري است، همواره در آنجا بمانند و خدا روزيشان را كرامند گرداند. (11)

خداست آن كه هفت آسمان و همانند آنها زمين بيافريد. فرمان او ميان آسمانها و زمين جاري است تا بدانيد كه خدا بر هرچيز قادر است و به علم بر همه چيز احاطه دارد. (12)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

اى پيامبر، چون خواهيد زنان را طلاق گوييد، از هنگامى كه عده شان آغاز تواند شد [طهر غير مواقعه]، طلاق دهيد، و حساب عده را نگه داريد، و از خداوند، پروردگارتان، پروا كنيد، آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد، و خودشان هم بيرون نروند، مگر آنكه مرتكب كار ناشايست آشكارى شوند، و اين احكام الهى است و هر كس از [حد و مرز] احكام الهى تجاوز كند، به راستى در حق خود ستم روا داشته است، ندانى باشد كه خداوند بعد از اين كارى تازه پديد آورد (1)

پس چون به پايان عده شان نزديك شوند، يا به نيكويى نگاهشان داريد [و رجوع كنيد]، يا با خير و خوشى از آنان جدا شويد، و [بر اين كار] دو [شاهد] عادل از ميان خودتان را شاهد بگيريد، و شهادت را براى خداوند برپا داريد، اين است كه هر كس به خداوند و روز بازپسين ايمان دارد، بدان اندرز داده شود، و هر كس كه از خداوند پروا [و پارسايى پيشه] كند، [خداوند] براى او بيرونشدى بگذارد (2)

و او را از جايى كه گمان نمى برد، روزى رساند، و هر كس بر خداوند توكل كند، همو وى را كافى است، بى گمان خداوند

سررشته دار كار خويش است، به راستى كه خداوند براى هر چيز اندازه اى نهاده است (3)

و كسانى از زنان شما كه از حيض مايوسند، اگر در كارشان شك داريد، بدانيد كه عده آنان سه ماه [/ سه پاكى] است، همچنين [است امر] زنانى كه حيض نديده اند، و بارداران، سرآمد عده شان اين است كه وضع حمل كنند، و هر كس از خداوند پرواكند، در كارش آسانى پديد آورد (4)

اين امر الهى است كه به سوى شما نازلش كرده است، و هر كس از خداوند پرواكند، گناهانش را از او مى زدايد و پاداش او را بزرگ گرداند (5)

آنان را در همانجا كه خود سكنا داريد، در حد وسعتان سكنا دهيد، و به آنان زيان مرسانيد كه عرصه را بر آنان تنگ بگيريد، و اگر [مطلقات] باردار باشند، خرجشان را بدهيد تا آنكه وضع حمل كنند، و اگر براى شما [نوزاد را] شير دادند، پس اجرتشان را بپردازيد، و در ميان خود به نيكى رايزنى كنيد، و اگر به توافق نرسيديد [زن] ديگرى او را شير دهد (6)

تا توانگر بر وفق توان خود خرج كند و كسى كه روزى اش تنگ شده است، در همان حد كه خداوند به او بخشيده است خرج كند، خداوند بر هيچ كس جز بر وفق آنچه به او بخشيده است، تكليف نمى كند، زودا كه خداوند پس از تنگنا، آسايش مقرر دارد (7)

و چه بسا شهرها كه [اهالى آن] از فرمان پروردگارش و پيامبران او سرپيچيد، آنگاه به سختى از آنان حساب كشيديم، و به عذابى بى مانند معذبشان داشتيم (8)

بدينسان عقوبت كار خود را چشيد و عاقبت كارش زيان

بود (9)

خداوند براى آنان عذابى سهمگين آماده كرده است، پس اى خردمندان مومن از خداوند پروا كنيد، به راستى كه خداوند به سوى شما پندآموزى فرستاده است (10)

پيامبرى كه آيات روشنگر الهى را بر شما مى خواند، تا كسانى را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، از تاريكى ها به سوى روشنايى برآورد، و هر كس به خداوند ايمان آورد و نيكوكارى كند، او را به بوستانهايى كه جويباران از فرودست آن جارى است، درآورد، و جاودانه در آنند، به راستى كه خداوند روزى او را نيكو گردانده است (11)

خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريده است، و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او از ميان آنها نازل مى گردد، تا بدانيد كه خداوند بر هر كارى توانا است، و اينكه خداوند بر هر چيز احاطه علمى دارد (12)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

اى پيمبر هر گاه طلاق گفتيد زنان را پس طلاقشان گوئيد براى عدّه آنان و بشمريد عدّه را و بترسيد خدا را پروردگار خويش برونشان نرانيد از خانه هاى خويش و برون نروند مگر آنكه بيارند فحشائى آشكار و اين است مرزهاى خدا و آنكه بگذرد از مرزهاى خدا همانا ستم كرده است خويش را ندانى شايد خدا پديد آرد پس از اين كارى را (1)

تا گاهى كه رسيدند سرآمد خويش را پس نگاهشان داريد به خوشى يا دورى گزينيد از ايشان به خوشى و گواه گيريد دو تن عدالتمند را از شما و بپاى داريد گواهى را براى خدا بدين اندرز داده شود آنكو ايمان آرد به خدا و روز آخر و آنكه بترسد خدا را نهد

برايش برون شدنگاهى (2)

و روزيش دهد از آنجا كه در شمار نيارد و آنكو توكّل كند بر خدا پس باشدش همانا خدا است رسنده كار او هر آينه نهاده است خدا براى هر چيزى اندازه اى (3)

و آنان كه نوميد شدند از خون ديدن از زنان شما اگر شكّ آورديد پس عدّه ايشان سه ماه است و آنان كه حيض نشدند (خون نديدند) و زنان باردار سرآمد ايشان آن است كه نهند بار خود را و آنكو بترسد خدا را قرار دهد براى او از كارش گشايشى (4)

اين است امر خدا كه فرستادش بسوى شما و آنكو بترسد خدا را بسترد از او گناهانش را و بزرگ كند برايش پاداش را (5)

بنشانيد زنان را آنجا كه خود نشستيد از دارائى خويش (يا از گشايش خويش) و نيازاريدشان كه تنگ بر ايشان گيريد و اگر باشند بارداران پس هزينه كنيد بر ايشان تا بنهند بار خود را و اگر شير دادند براى شما بپردازيد بديشان مزدهاى ايشان را و بسازيد با همديگر به خوشى و اگر سخت باشد شما را زود است شير دهدش ديگرى (6)

بايد هزينه كند گشايشمند از گشايش خويش و آنكه تنگ شده است بر او روزى پس بايد بدهد از آنچه خدايش داده است تكليف نكند خدا كسى را جز آنچه بدادش زود است نهد خدا پس از تنگى گشايشى (7)

و بسا شهرى كه سرپيچيد از فرمان پروردگار خود و فرستادگانش پس رسيديم حسابش را حسابى سخت و شكنجه كرديمش شكنجه اى زشت (8)

پس چشيد فرجام كار خويش را و شد پايان كار او زيانكارى (9)

آماده كرد

خدا براى ايشان عذابى سخت پس بترسيد خدا را اى خردمندان آنان كه ايمان آورديد همانا فرستاد خدا بسوى شما ذكرى (يادداشتى) (10)

پيمبرى كه بسرايد بر شما آيتهاى خدا را روشن تا برون آورد آنان را كه ايمان آوردند و كردار شايسته كردند از تاريكى ها بسوى روشنائى و آنكه ايمان آرد به خدا و بكند كارى شايسته درآردش باغهائى كه روان است زير آنها جوى ها جاودانان در آن هميشه به راستى نكو كرده است خدا برايش روزى را (11)

خدا است آنكه آفريد هفت آسمان و از زمين مانند آنها فرود آيد كار ميان آنها تا بدانيد كه خدا بر همه چيز است توانا و آنكه خدا فراگرفته است همه چيز را به دانش (12)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 O Prophet! When you divorce women, divorce them at [the conclusion of] their term and calculate the term, and be wary of Allah, your Lord. Do not turn them out from their houses, nor shall they go out, unless they commit a gross indecency. These are Allah’s bounds, and whoever transgresses the bounds of Allah certainly wrongs himself. You never know maybe Allah will bring off something new later on.

2 Then, when they have completed their term, either retain them honourably or sepa-rate from them honourably, and take the witness of two fair men from among your-selves, and bear witness for the sake of Allah. To [comply with] this is advised who-ever believes in Allah and the Last Day. And whoever is wary of Allah, He shall make

a way out for him,

3 and provide for him from whence he does not reckon. And whoever puts his trust in Allah, He will suffice him. Indeed Allah carries through His command. Certainly Allah has set a measure for everything.

4 As for those of your wives who do not hope to have menses, should you have any doubts, their term shall be three months, and for those [as well] who have not yet had menses. As for those who are pregnant, their term shall be until they deliver. And whoever is wary of Allah, He shall grant him ease in his affairs.

5 That is the ordinance of Allah which He has sent down to you, and whoever is wary of Allah, He shall absolve him of his misdeeds and give him a great reward.

6 House them where you live, in accordance with your means, and do not harass them to put them in straits, and should they be pregnant, maintain them until they deliver. Then, if they suckle [the baby] for you, give them their wages and consult together honourably; but if you make things difficult for each other, then another woman will suckle [the baby] for him.

7 Let the affluent man spend out of his affluence, and let he whose provision has been tightened spend out of what Allah has given him. Allah does not task any soul except [according to] what He has given it. Allah will bring about ease after hardship.

8 How many a town defied

the command of its Lord and His apostles, then We called it to a severe account and punished it with a dire punishment.

9 So it tasted the evil consequences of its conduct, and the outcome of its conduct was ruin.

10 Allah has prepared for them a severe punishment. So be wary of Allah, O you who possess intellect and have faith! Allah has already sent down to you a reminder,

11 an apostle reciting to you the manifest signs of Allah that He may bring out those who have faith and do righteous deeds from darkness into light. And whoever has faith in Allah and does righteous deeds, He shall admit him into gardens with streams running in them, to remain in them forever. Allah has certainly granted him an excel-lent provision.

12 It is Allah who has created seven heavens, and of the earth [a number] similar to them. The command gradually descends through them, that you may know that Allah has power over all things, and that Allah comprehends all things in knowledge.

ترجمه انگليسي شاكر

O Prophet! when you divorce women, divorce them for~ their prescribed time, and calculate the number of the days prescribed, and be careful of (your duty to) Allah, your Lord. Do not drive them out of their houses, nor should they themselves go forth, unl (1)

So when they have reached their prescribed time, then retain them with kindness or separate them with kindness, and call to witness two men of justice from among you, and give upright

testimony for Allah. With that is admonished he who believes in Allah a (2)

And give him sustenance from whence he thinks not; and whoever trusts in Allah, He is sufficient for him; surely Allah attains His purpose; Allah indeed has appointed a measure for everything. (3)

And (as for) those of your women who have despaired of menstruation, if you have a doubt, their prescribed time shall be three months, and of those too who have not had their courses; and (as for) the pregnant women, their prescribed time is that they lay (4)

That is the command of Allah which He has revealed to you, and whoever is careful of (his duty to) Allah, He will remove from him his evil and give him a big reward. (5)

Lodge them where you lodge according to your means, and do not injure them in order that you may straiten them; and if they are pregnant, spend on them until they lay down their burden; then if they suckle for you, give them their recompense and enjoin on (6)

Let him who has abundance spend out of his abundance and whoever has his means of subsistence straitened to him, let him spend out of that which Allah has given him; Allah does not lay on any soul a burden except to the extent to which He has granted it; (7)

And how many a town which rebelled against the commandment of its Lord and His messengers, so We called it to account severely and We

chastised it (with) a stern chastisement. (8)

So it tasted the evil result of its conduct, and the end of its affair was perdition. (9)

Allah has prepared for them severe chastisement, therefore be careful of (your duty to) Allah, O men of understanding who believe! Allah has indeed revealed to you a reminder, (10)

An Messenger who recites to you the clear communications of Allah so that he may bring forth those who believe and do good deeds from darkness into light; and whoever believes in Allah and does good deeds, He will cause him to enter gardens beneath which (11)

Allah is He Who created seven heavens, and of the earth the like of them; the decree continues to descend among them, that you may know that Allah has power over all things and that Allah indeed encompasses all things in (His) knowledge. (12)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) O Prophet, whenever you [and other Muslims] divorce women, send them away according to their [legal] number and count up the amount [of months carefully], and heed God your Lord. Do not turn them out of their homes, nor should they be forced to leave except when they have committed some flagrant act of sexual misconduct. Such are God's limits, and anyone who oversteps God's limits thereby harms himself. You do not know whether God may let some matter happen later on!

(2) Thus whenever women reach their deadline, hold on to them in decency, or part from them

in decency. Have two impartial persons from among you act as witnesses, and set up a way to witness their testimony before God. That is what anyone who believes in God and the Last Day is instructed to do. God will grant a way out for anyone who` heeds Him,

(3) and provide for him in a manner he could never anticipate. God suffices for anyone who relies on Him; God will accomplish His purpose. God has granted everything in due proportion.

(4) If you have any doubt concerning those women of yours who have finished with menstruation, then their count is three months; as it is with the ones who are still not menstruating. With those who are pregnant, their term will be whenever they give birth. God makes His matter easy for anyone who heeds Him.

(5) Such is God's command which He sends down to you (all). Anyone who heeds God will have his evil deeds remitted while He will pile up [his] earnings for him.

(6) House women wherever you reside, according to your circumstances, and do not harass them in order to make life difficult for them. If they are pregnant, then provide for them until they give birth, while if they are nursing [any babies] for you, then give them their allowances. Discuss things among yourselves in all decency, while if you are hard on one another, then seek another wetnurse for [the father to pay].

(7) A man of means should spend out of his means, while anyone

whose income must be budgeted more carefully, should spend some of whatever God has granted him. God only holds a person responsible for something He has given him. God will grant ease, following hardship !

(8) How many towns have acted insolently towards both their Lord's and His messengers' command, so We summoned them to a stern accounting and punished them with unheard-of torment.

(9) They tasted the effect of their action and the outcome of their conduct was perdition.

(10) God has prepared severe torment for them, so heed God, you prudent persons who believe; God has sent you down a Reminder

(11) through a messenger reciting God's clear verses, so He may remove those who believe and perform honorable deeds from darkness into Light. God will show anyone who believes in Him and acts honorably into gardens through which rivers flow, to live there for ever. What a handsome provision God has granted him!

(12) God is the One Who created seven heavens, and the same [number of planets] which are like the earth. The Command prevails among them so you (all) may know that God is Capable of everything. God comprises everything in knowledge!

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

O Prophet, when you divorce women, divorce them when they have reached theirperiod. Count the period, and fear God your Lord. Do not expel them fromtheir houses, nor let them go forth, except when they commit a flagrantindecency. Those are God's bounds (1)

Then, when they have reached their

term, retain them honourably, or part fromthem honourably. And call in to witness two men of equity from amongyourselves; and perform the witnessing to God Himself. By this then isadmonished whosoever believes in God and the Last Day. And whosoever fearsGod, He will appoint for him a way out, (2)

and He will provide for him from whence he never reckoned. And whosoever putshis trust in God, He shall suffice him. God attains his purpose. God hasappointed a measure for everything. (3)

As for your women who have despaired of further menstruating, if you are indoubt, their period shall be three months, and those who have not menstruatedas yet. And those who are with child, their term is when they bring forththeir burden. Whoso fears God, God will appoint for him, of His command,easiness. (4)

That is God's command, that He has sent down unto you. And whosoever fearsGod, He will acquit him of his evil deeds, and He will give him amighty wage. (5)

Lodge them where you are lodging, according to your means, and do not pressthem, so as to straiten their circumstances. If they are with child, expendupon them until they bring forth their burden. If they suckle for you, givethem their wages, and consult together honourably. If you both makedifficulties, another woman shall suckle for him. (6)

Let the man of plenty expend out of his plenty. As for him whose provisionis stinted to him, let him expend of what God has given him. God charges nosoul save with what He

has given him. God will assuredly appoint, afterdifficulty, easiness. (7)

How many a city turned in disdain from the commandment of its Lord and HisMessengers; and then We made with it a terrible reckoning and chastised itwith a horrible chastisement. (8)

So it tasted the mischief of its action, and the end of its affair was loss. (9)

God prepared for them a terrible chastisement. So fear God, O men Possessedof minds! Believers, God has sent down to you, for aremembrance, (10)

a Messenger reciting to you the signs of God, clear signs, that He may bringforth those who believe and do righteous deeds from the shadows into thelight. Whosoever believes in God, and does righteousness, He will admit himto gardens underneath which rivers flow; therein they shall dwell for ever andever. God has made for him a goodly provision. (11)

It is God who created seven heavens, and of earth their like, between themthe Command descending, that you may know that God is powerful overeverything and that God encompasses everything in knowledge. (12)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

O Prophet! When ye (men) put away women, put them away for their (legal) period and reckon the period, and keep your duty to Allah, your Lord. Expel them not from their houses nor let them go forth unless they commit open immorality. Such are the limits (imposed by) Allah; and whoso transgresseth Allah's limits, he verily wrongeth his soul. Thou knowest not: it may be that Allah will afterward bring some

new thing to pass. (1)

Then, when they have reached their term, take them back in kindness or part from them in kindness, and call to witness two just men among you, and keep your testimony upright for Allah. Whoso believeth in Allah and the Last Day is exhorted to act thus. And whosoever keepeth his duty to Allah, Allah will appoint a way out for him, (2)

And will provide for him from (a quarter) whence he hath no expectation. And whosoever putteth his trust in Allah, He will suffice him. Lo! Allah bringeth His command to pass. Allah hath set a measure for all things. (3)

And for such of your women as despair of menstruation, if ye doubt, their period (of waiting) shall be three months along with those who have it not. And for those with child, their period shall be till they bring forth their burden. And whosoever keepeth his duty to Allah, He maketh his course easy for him. (4)

That is the commandment of Allah which He revealeth unto you. And whoso keepeth his duty to Allah, He will remit from him his evil deeds and magnify reward for him. (5)

Lodge them where ye dwell, according to your wealth, and harass them not so as to straiten life for them. And if they are with child, then spend for them till they bring forth their burden. Then, if they give suck for you, give them their due payment and consult together in kindness; but if ye make

difficulties for one another, then let some other woman give suck for him (the father of the child). (6)

Let him who hath abundance spend of his abundance, and he whose provision is measured, let him spend of that which Allah hath given him. Allah asketh naught of any soul save that which He hath given it. Allah will vouchsafe, after hardship, ease. (7)

And how many a community revolted against the ordinance of its Lord and His messenger, and we called it to a stern account and punished it with dire punishment, (8)

So that it tasted the ill effects of its conduct, and the consequence of its conduct was loss. (9)

Allah hath prepared for them stern punishment; so keep your duty to Allah, O men of understanding! O ye who believe! Now Allah hath sent down unto you a reminder, (10)

A messenger reciting unto you the revelations of Allah made plain, that He may bring forth those who believe and do good works from darkness unto light. And whosoever believeth in Allah and doeth right, He will bring him into Gardens underneath which rivers flow, therein to abide for ever. Allah hath made good provision for him. (11)

Allah it is who hath created seven heavens, and of the earth the like thereof. The commandment cometh down among them slowly, that ye may know that Allah is Able to do all things, and that Allah surroundeth all things in knowledge. (12)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

O

Prophet! when ye do divorce women divorce them at their prescribed periods and count (accurately) their prescribed periods: and fear Allah your Lord: and turn them not out of their houses nor shall they (themselves) leave except in case they are guilty of some open lewdness. Those are limits set by Allah: and any who transgresses the limits of Allah does verily wrong his (own) soul: thou knowest not if perchance Allah will bring about thereafter some new situation. (1)

Thus when they fulfil their term appointed either take them back on equitable terms or part with them on equitable terms; and take for witness two persons from among you endued with justice and establish the evidence (as) before Allah. Such is the admonition given to him who believes in Allah and the Last Day. And for those who fear Allah He (ever) prepares a way out, (2)

And He provides for him from (sources) he never could imagine. And if anyone puts his trust in Allah sufficient is (Allah) for him. For Allah will surely accomplish His purpose: verily for all things has Allah appointed a due proportion. (3)

Such of your women as have passed the age of monthly courses for them the prescribed period if ye have any doubt is three months and for those who have no courses (it is the same): for those who carry (life within their wombs) their period is until they deliver their burdens: and for those who fear Allah He will make their path easy. (4)

That is the Command of Allah which He has sent down to you: and if anyone fears Allah He will remove his ills from him and will enlarge His reward. (5)

Let the women live (in iddah) in the same style as ye live according to your means: annoy them not so as to restrict them. And if they carry (life in their wombs) then spend (your substance) on them until they deliver their burden: and if they suckle your (offspring) give them their recompense: and take mutual counsel together according to what is just and reasonable. And if ye find yourselves in difficulties let another woman suckle (the child) on the (fathers) behalf. (6)

Let the man of means spend according to his means: and the man whose resources are restricted let him spend according to what Allah has given him. Allah puts no burden on any person beyond what He has given him. After a difficulty Allah will soon grant relief. (7)

How many populations that insolently opposed the command of their Lord and of His apostles did We not then call to account to severe account? And We imposed on them an exemplary Punishment. (8)

Then did they taste the evil result of their conduct and the End of their conduct was Perdition. (9)

Allah has prepared for them a severe Punishment (in the Hereafter). Therefore fear Allah O ye men of understanding who have believed! for Allah hath indeed sent down to you a Message (10)

An Apostle who rehearses to

you the Signs of Allah containing clear explanations that he may lead forth those who believe and do righteous deeds from the depths of Darkness into Light. And those who believe in Allah and work righteousness He will admit to Gardens beneath which rivers flow to dwell therein forever: Allah has indeed granted for them a most excellent provision. (11)

Allah is He Who created seven Firmaments and of the earth a similar number. Through the midst of them (all) descends His Command: that ye may know that Allah has power over all things and that Allah comprehends all things in (His) Knowledge. (12)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. ش Prophète! Quand vous répudier les femmes, répudiez-les conformément à leur période d'attente prescrite; et comptez la période; et craignez Allah votre Seigneur. Ne les faîtes pas sortir de leurs maisons, et qu'elles n'en sortent pas, à moins qu'elles n'aient commis une turpitude prouvée. Telles sont les lois d'Allah. Quiconque cependant transgresse les lois d'Allah, se fait du tort à lui-même. Tu ne sais pas si d'ici là Allah ne suscitera pas quelque chose de nouveau!

2. Puis quand elles atteignent le terme prescrit, retenez-les de façon convenable, ou séparez-vous d'elles de façon convenable; et prenez deux hommes intègres parmi vous comme témoins. Et acquittez-vous du témoignage envers Allah. Voilà ce à quoi est exhorté celui qui croit en Allah et au Jour dernier. Et quiconque craint Allah, il lui donnera une issue favorable,

3. et lui accordera Ses dons par

[des moyens] sur lesquels il ne comptait pas. Et quiconque place sa confiance en Allah, Il [Allah] lui suffit. Allah atteint ce qu'Il Se propose, et Allah a assigné une mesure à chaque chose.

4. Si vous avez des doutes à propos (de la période d'attente) de vos femmes qui n'espèrent plus avoir de règles, leur délai est de trois mois. De même pour celles qui n'ont pas encore de règles. Et quant à celles qui sont enceintes, leur période d'attente se terminera à leur accouchement. Quiconque craint Allah cependant, Il lui facilite les choses.

5. Tel est le commandement d'Allah qu'Il a fait descendre vers vous. Quiconque craint Allah cependant, il lui efface ses fautes et lui accorde une grosse récompense.

6. Et faites que ces femmes habitent où vous habitez, et suivant vos moyens. Et ne cherchez pas à leur nuire en les contraignant à vivre à l'étroit. Et si elle sont enceintes, pourvoyez à leurs besoins jusqu'à ce qu'elles aient accouché. Puis, si elles allaitent [l'enfant né] de vous, donnez-leur leurs salaires. Et concertez-vous [à ce sujet] de façon convenable. Et si vous rencontrez des difficultés réciproques, alors, une autre allaitera pour lui.

7. Que celui qui est aisé dépense de sa fortune; et que celui dont les biens sont restreints dépense selon ce qu'Allah lui a accordé. Allah n'impose à personne que selon ce qu'Il lui a donné, et Allah fera succéder l'aisance à la gêne.

8. Que de cités ont refusé avec insolence le commandement de leur Seigneur et de

Ses messagers! Nous leur en demandâmes compte avec sévérité, et les châtiâmes d'un châtiment inouï.

9. Elles goûtèrent donc la conséquence de leur comportement. Et le résultat final de leurs actions fut [leur] perdition.

10. Allah a préparé pour eux un dur châtiment. Craignez Allah donc, ٍ vous qui êtes doués d'intelligence, vous qui avez la foi. certes, Allah a fait descendre vers vous un rappel,

11. un Messager qui vous récite les versets d'Allah comme preuves claires, afin de faire sortir ceux qui croient et accomplissent les bonnes oeuvres des ténèbres à la lumière. Et quiconque croit en Allah et fait le bien, Il le fait entrer aux Jardins sous lesquels coulent les ruisseaux, pour y demeurer éternellement. Allah lui a fait une belle attribution.

12. Allah qui a créé sept cieux et autant de terres. Entre eux [Son] commandement descend, afin que vous sachiez qu'Allah est en vérité Omnipotent et qu'Allah a embrassé toute chose de [Son] savoir.

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Profeta! Cuando repudiáis a las mujeres, ¡hacedlo al terminar su período de espera! ¡Contad bien los días de ese período y temed a Alá, vuestro Señor! ¡No las expulséis de sus casas ni ellas salgan, a menos que sean culpables de deshonestidad manifies

2. Cuando lleguen a su término, retenedlas decorosamente o separaos de ellas decorosamente. Y requerid el testimonio de dos personas justas de los vuestros y atestiguad ante Alá. A esto se exhorta a quien cree en Alá y en el último Día. A quien teme a Alá

3. y le provee

de un modo insospechado por él. A quien confía en Alá, Él le basta. Alá consigue lo que se propone. Alá ha establecido una medida para cada cosa.

4. Para aquéllas de vuestras mujeres que ya no esperan tener la menstruación, si tenéis dudas, su período de espera será de tres meses; lo mismo para las impúberes. Para las embarazadas, su período de espera terminará cuando den a luz. A quien teme a Alá,

5. Ésta es la orden que Alá os ha revelado. Alá borra las malas obras de quien Le teme y le da una magnífica recompensa.

6. ¡Alojadlas, según vuestros medios, en vuestra misma vivienda! ¡No les hagáis daño con ánimo de molestarlas! Si están embarazadas, proveedles de lo necesario hasta que den a luz. Si la criatura que crían es vuestra, retribuidles como es debido y llegad

7. ¡Que el acomodado gaste según sus medios! Quien disponga de medios limitados ¡que gaste según lo que Alá le haya dado! Alá no pide a nadie sino lo que le ha dado. Alá hará que a la adversidad suceda la felicidad.

8. ¡A cuántas ciudades, que desdeñaron la orden de su Señor y de Sus enviados, pedimos cuenta rigurosa e infligimos un castigo horroroso!

9. Gustaron la gravedad de su conducta, que acabó por perderles.

10. Alá ha preparado para ellos un castigo severo. ¡Temed, pues, a Alá, creyentes dotados de intelecto! Alá os ha enviado de lo alto una Amonestación,

11. un Enviado que os recita aleyas aclaratorias de Alá, para sacar

de las tinieblas a la luz a quienes creen y obran bien. A quien cree en Alá y obra bien, Él le introducirá en jardines por cuyos bajos fluyen arroyos, en los que estarán eternamente, para

12. Alá es Quien ha creado siete cielos y otras tantas tierras. La orden desciende gradualmente entre ellos para que sepáis‚ que Alá es omnipotente y que Alá todo lo abarca en Su ciencia.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. O Prophet! wenn ihr euch von Frauen trennt, so trennt euch von ihnen für ihre vorgeschriebene Frist, und berechnet die Frist; und fürchtet Allah, euren Herrn. Vertreibt sie nicht aus ihren Hنusern, noch sollen sie (selbst) fortgehen, es sei denn, sie begehen offenkundige Unsittlichkeit. Das sind die Schranken Allahs; und wer Allahs Schranken übertritt, der sündigt wider sich selbst. Du weiكt nicht, vielleicht wird Allah spنterhin etwas Neues geschehen lassen.

2. Dann, wenn ihre Frist um ist, nehmt sie in Güte zurück oder trennt euch in Güte von ihnen und rufet zwei rechtliche Leute aus eurer Mitte zu Zeugen; und laكt es ein wahrhaftiges Zeugnis vor Allah sein. Das ist eine Mahnung für den, der an Allah und an den Jüngsten Tag glaubt. Und dem, der Allah fürchtet, wird Er einen Ausweg bereiten,

3. Und wird ihn versorgen, von wannen er es nicht erwartet. Und für den, der auf Allah vertraut, ist Er Genüge. Wahrlich, Allah wird Seine Absicht durchführen. Für alles hat Allah ein Maك bestimmt.

4. Wenn ihr im Zweifel seid (über) jene eurer Frauen,

die keine monatliche Reinigung mehr erhoffen, (dann wisset, daك) ihre Frist drei Monate ist, und (das gleiche gilt für) die, die noch keine Reinigung hatten. Und für die Schwangeren soll ihre Frist so lange wنhren, bis sie sich ihrer Bürde entledigt haben. Und dem, der Allah fürchtet, wird Er Erleichterung verschaffen in seinen Angelegenheiten.

5. Das ist Allahs Gebot, das Er euch herabgesandt hat. Und wer Allah fürchtet - Er wird seine _bel von ihm nehmen und ihm seinen Lohn erweitern.

6. Lasset sie (wنhrend der Frist) in den Hنusern wohnen, in denen ihr wohnt, gemنك euren Mitteln; und tut ihnen nichts zuleide in der Absicht, es ihnen schwer zu machen. Und wenn sie schwanger sind, so bestreitet ihren Unterhalt, bis sie sich ihrer Bürde entledigt haben. Und wenn sie (das Kind) für euch sنugen, gebt ihnen ihren Lohn und beratet euch freundlich miteinander; wenn ihr aber (damit) Verlegenheit für einander schafft, dann soll eine andere (das Kind) für den (Vater) sنugen.

7. Jener, der Fülle hat, soll aus seiner Fülle aufwenden; Und der, dessen Mittel beschrنnkt sind, soll aufwenden gemنك dem, was ihm Allah gegeben hat. Allah fordert von keiner Seele über das hinaus, was Er ihr gegeben hat. Allah wird nach Bedrنngnis bald Erleichterung schaffen.

8. Wie so manche Stadt widersetzte sich dem Befehl ihres Herrn und Seiner Gesandten, und Wir zogen sie streng zur Rechenschaft und straften sie mit harter Strafe!

9. So kostete sie die bِsen Folgen ihres Betragens, und das Ende ihres Betragens war Untergang.

10. Allah hat für sie

eine strenge Strafe bereitet; so fürchtet Allah, o ihr Leute von Verstand, die ihr glaubt. Allah hat euch fürwahr eine Ermahnung herniedergesandt -

11. Einen Gesandten, der euch die deutlichen Zeichen Allahs vortrنgt, auf daك er jene, die glauben und gute Werke tun, aus den Finsternissen ans Licht führe. Und wer an Allah glaubt und recht handelt, den wird Er in Gنrten führen, durch die Strِme flieكen, darin zu weilen auf immer. Allah hat ihm fürwahr eine treffliche Versorgung gewنhrt.

12. Allah ist es, Der sieben Himmel erschuf und von der Erde eine gleiche Zahl. Der (gِttliche) Befehl steigt nieder in ihre Mitte, auf daك ihr erfahret, daك Allah alle Dinge zu tun vermag und daك Allah alle Dinge mit Wissen umfaكt.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. O Profeta, quando ripudiate le vostre donne, ripudiatele allo scadere del termine prescritto e contate bene il termine. Temete Allah vostro Signore e non scacciatele dalle loro case, ed esse non se ne vadano, a meno che non abbiano commesso una provata indecenza . Ecco i termini di Allah. Chi oltrepassa i termini di Allah, danneggia se stesso. Tu non sai: forse in questo periodo Allah farà succedere qualcosa.

2. Quando poi siano giunte al loro termine, trattenetele convenientemente o separatevi da esse convenientemente. Richiedete la testimonianza di due dei vostri uomini retti, che testimonino davanti ad Allah. Ecco a che cosa è esortato chi crede in Allah e nell'Ultimo Giorno. A chi teme Allah, Egli apre una via d'uscita,

3. e gli concede

provvidenze da dove non ne attendeva. Allah basta a chi confida in Lui. In verità Allah realizza i Suoi intenti. Allah ha stabilito una misura per ogni cosa.

4. Se avete qualche dubbio a proposito di quelle delle vostre donne che non sperano più nel mestruo, il loro termine sia di tre lunazioni. Lo stesso valga per quelle che non hanno ancora il mestruo. Quelle che sono incinte avranno per termine il parto stesso. A chi teme Allah, Egli facilita i suoi intenti.

5. Questo è l'Ordine che Allah ha fatto scendere su di voi. A chi teme Allah, Egli cancella i peccati e aumenta la sua ricompensa.

6. Fatele abitare dove voi stessi abitate, secondo i vostri mezzi. Non tormentatele mettendole in ristrettezze. Se sono incinte, provvedete al loro mantenimento fino a che non abbiano partorito. Se allatteranno per voi, date loro un compenso e accordatevi tra voi convenientemente. Se andrete incontro a difficoltà , sia un'altra ad allattare per voi.

7. L'agiato spenda della sua agiatezza, colui che ha scarse risorse spenda di quello che Allah gli ha concesso. Allah non impone a nessuno se non in misura di ciò che Egli ha concesso. Allah farà seguire il benessere al disagio.

8. Quante città si mostrarono orgogliose di fronte all'ordine del loro Signore e dei Suoi messaggeri! Le costringemmo ad un rendiconto rigoroso, e le castigammo di un orribile castigo.

9. Gustarono le conseguenze della loro condotta e l'esito della loro condotta fu la dannazione.

10. Allah ha preparato loro un severo castigo.

Temete dunque Allah, o dotati d'intelletto, voi che avete la fede. Invero Allah ha fatto scendere su di voi un Monito,

11. un Messaggero che vi recita i versetti espliciti di Allah, per trarre dalle tenebre alla luce coloro che credono e compiono il bene. Chi crede in Allah e compie il bene, Egli lo farà entrare nei Giardini in cui scorrono i ruscelli, dove rimarrà in perpetuo. A costui Allah ha concesso buona provvidenza.

12. Allah è Colui che ha creato sette cieli e altrettante terre. Scende il Suo Ordine tra di loro, affinché sappiate che in verità Allah è onnipotente e che Allah abbraccia nella Sua Scienza ogni cosa.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. O пpopoк, кoгдa вы дaeтe paзвoд жeнaм, тo paзвoдитecь c ними в ycтaнoвлeнный для ниx cpoк, и oтcчитывaйтe cpoк, и бoйтecь Aллaxa, Гocпoдa вaшeгo! He yдaляйтe иx из пoмeщeний, и пycть oни нe выxoдят, paзвe тoлькo coвepшaт явнyю мepзocть. Taкoвы гpaницы Aллaxa; ктo пepexoдит гpaницы Aллaxa, тoт oбидeл caмoгo ceбя. Tы нe знaeшь, мoжeт быть, Aллax пpoизвeдeт пocлe этoгo кaкoe-нибyдь дeлo.

2. A кoгдa oни дoйдyт дo cвoeгo пpeдeлa, тo yдepживaйтe иx c дocтoинcтвoм или paзлyчaйтecь c ними c дocтoинcтвoм. И вoзьмитe cвидeтeльcтвo двyx cпpaвeдливыx cpeди вac и ycтaнoвитe cвидeтeльcтвo пpeд Aллaxoм. Этим yвeщaeтcя тoт, ктo вepyeт в Aллaxa и в пocлeдний дeнь. A ктo бoитcя Aллaxa, тoмy ycтpoит Oн иcxoд

3. и дacт eмy пpoпитaниe, oткyдa oн и нe paccчитывaeт. A ктo пoлaгaeтcя нa Aллaxa, для тoгo Oн дocтaтoчeн. Beдь Aллax coвepшaeт Cвoe дeлo; ycтaнoвил Aллax для

кaждoй вeщи мepy.

4. A тe из вaшиx жeн, кoтopыe yжe oтчaялиcь в мecячныx - ecли вы coмнeвaeтecь, тo иx cpoк - тpи мecяцa, кaк и для тex, y кoтopыx eщe нe былo мecячныx; a y кoтopыx нoшa - иx cpoк, чтoбы oни cлoжили cвoю нoшy. Kтo бoитcя Aллaxa, тoмy Oн ycтpoит в Cвoeм дeлe лeгкocть.

5. Этo - пoвeлeниe Aллaxa; Oн низвeл eгo вaм. A ктo бoитcя Aллaxa, тoмy Oн зaглaдит дypныe дeяния и yвeличит eмy нaгpaдy.

6. Пoceляйтe иx тaм, гдe вы caми пoceлилиcь пo вaшeмy дocтaткy: нe дeлaйтe им нeпpиятнoгo, чтoбы yтecнить иx. A ecли oни c нoшeй, тo pacxoдyйтe нa ниx, пoкa oни нe cлoжaт cвoeй нoши. A ecли oни выкapмливaют вaм, тo дaвaйтe им иx плaтy и cгoвapивaйтecь мeждy coбoй c дocтoинcтвoм. A ecли вы зaтpyднитecь, тo пycть кopмит eгo дpyгaя.

7. Пycть pacxoдyeт cocтoятeльный из cвoeгo дocтaткa; a y кoгo дoля eгo paзмepeнa, пycть pacxoдyeт из тoгo, чтo дaл eмy Aллax. Aллax нe вoзлaгaeт нa дyшy ничeгo, кpoмe тoгo, чтo Oн дaл eй. Aллax ycтpoит пocлe тягoты oблeгчeниe.

8. Cкoлькo пoceлeний вoзгopдилocь нaд пpикaзoм иx Гocпoдa и Eгo пocлaнникoв; и Mы paccчитaлиcь c ними cильным pacчeтoм и нaкaзaли иx тягocтным нaкaзaниeм.

9. И вкycили oни вpeд cвoиx дeл, и пocлeдcтвия иx дeл oкaзaлиcь yбыткoм.

10. Угoтoвaл им Aллax нaкaзaниe cильнoe. Бoйтecь жe Aллaxa, oблaдaющиe yмoм, - кoтopыe yвepoвaли! Aллax низвeл вaм нaпoминaниe -

11.пpopoкa, кoтopый читaeт вaм знaмeния Aллaxa paзъяcнeнными, чтoбы вывecти тex, кoтopыe yвepoвaли и твopили блaгиe дeлa, из мpaкa к cвeтy. Kтo вepyeт в Aллaxa и дeлaeт

блaгoe, тoгo Oн ввeдeт в caды, гдe внизy тeкyт peки, - вeчнo пpeбывaющими тaм. Aллax пpeкpacнo дaл eмy yдeл.

12. Aллax - тoт, ктo coтвopил ceмь нeбec и из зeмли cтoлькo жe. Hиcxoдит пoвeлeниe мeждy ними, чтoбы вы знaли, чтo Aллax нaд вceм мoщeн и чтo Aллax вce oбъeмлeт знaниeм.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Ey Peygamber, kadnlar bo ayacaًnz zaman temiz olduklar vakit bo ayn ve müddetlerini sayn ve çekinin Rabbiniz Allah'tan; çkarmayn onlar evlerinden ve onlar da çkmasnlar, ancak apaçk bir çirkin harekette bulunurlarsa o ba ka ve i te bunlardr Allah'n snrlar ve kim Allah'n snrlarn a arsa gerçekten de kendisine zulmeder; bilmezsin, belki de Allah, bundan sonra bir i çkarverir.

2- Müddetlerini tamamlaynca da onlar güzellikle aln, yahut da güzellikle ayrln onlardan ve sizden iki tâne adâlet sâhibi tanً bulundurun da tanklk etsinler ve tanklً da Allah için doًru yapn; i te Allah'a ve âhiret gününe inanana bِylece ًِüt verilmededir; ve kim, çekinirse Allah'tan, ona skntdan bir kurtulu vesîlesi yaratr.

3- Ve onu, hesaplamadً yerden rzklandrr ve kim Allah'a dayanrsa o, yeter ona; üphe yok ki Allah, yapacaً i i yerine getirir, gerçekten de Allah, her eye bir ِlçü, bir miktar tâyîn etmi tir.

4- Kadnlarnzdan âdetten kesilmi lerin, kesilip kesilmedikleri hakknda üpheye dü erseniz müddetleri, üç aydr ve âdet gِrmeyenlerin de bِyle ve gebe olanlarn müddeti, çocuklarn doًuruncaya dek ve kim çekinirse Allah'tan, onun i ine bir kolaylk verir o.

5- Budur Allah'n emri ki size indirmi tir onu ve kim, çekinirse Allah'tan, onun kِtülüklerini ِrter ve mükâfâtn büyültür.

6- Onlar, gücünüz yeterse oturduًunuz yerin bir ksmnda oturtun ve onlar sk trarak

zararlandrmayn ve gebeyseler doًuruncaya dek doyurun onlar ve çocuklarnz emziriyorlarsa da artk ücretlerini verin ve kar-koca; güzelce dan p gِrü erek yapn bu i leri ve bir güçlük çkarsa çocuًu ba ka bir kadn emzirir artk.

7- Vakti-hâli yerinde ve eli geni olan, vaktine-hâline gِre nafaka versin ve rzk dar olana gelince, Allah, kendisine ne verirse onun bir ksmn nafaka olarak versin; Allah, hiç kimseye, kendi verdiًi miktardan daha fazla bir ey teklif etmez; Allah, güçlükten sonra bir kolaylk verecektir.

8- Nice ehirler var ki halk, Rablerinin ve onun peygamberlerinin emirlerine kar gelmi tir de onlar, çetin bir sûrette hesâba çekmi izdir ve onlar helâk ederek azaplandrm zdr.

9- Derken yaptklarnn vebâlini tatm lardr da i lerinin sonu, ziyan olup gitmi tir.

10- Allah onlara çetin bir azap da hazrlam tr, artk çekinin Allah'tan ey akl ba nda olanlar; ey îmân edenler, andolsun ki Allah, size bir ًِüt olan Kur'ân' indirmi tir.

11- Peygamberi de gِndermi tir ki size Allah'n apaçk âyetlerini okumadadr inananlar ve iyi i lerde bulunanlar karanlklardan aydnlًa çkarmak için ve kim, Allah'a inanr ve iyi i lerde bulunursa onu, ebedî kalmak üzere, kylarndan rmaklar akan cennetlere koyar, gerçekten de Allah, ona en güzel bir rzk verir.

12- Bir Allah'tr ki yaratm tr yedi gًِü ve yeryüzünü de onun misli olarak yedi kat halketmi tir; bunlarn arasnda, emri, inip durmadadr Allah'n, üphesiz, her eye gücü yettiًini bilmeniz ve üphe yok ki Allah'n bilgisinin, gerçekten de her eyi kavradًn, ku attًn anlamanz için.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. (Ya Peyğəmbər!) ?vrətləri boşadığınız zaman onları gözləmə müddətlərində (heyzdən pak olduqdan sonra) boşayın. Gözləmə müddətini (iddəti) sayın. Rəbbiniz olan Allahdan qorxun. Onları -

açıq-aşkar bir pis iş (zina) etməyənə qədər - (gözləmə müddəti qurtarmamış) yaşadıqları evlərdən çıxartmayın və onlar özləri də çıxmasınlar. Bu, Allahın hədləridir (hökmləridir). Allah müəyyən etdiyi hədləri aşan kimsə özünə zülm etmiş olar. Nə bilirsən, ola bilsin ki, Allah bundan sonra bir iş icad etsin (ərin ürəyinə yenidən zövcəsinin məhəbbətini salsın və onlar barışsınlar).

2. Bunların (bu qadınların) gözləmə müddəti başa çatdıqda (barışmaq istəsəniz) onları yaxşılıqla (mehrlərini verib) yola salın. (Sonradan aranızda ixtilaf olmasın deyə) içərinizdən iki ədalətli şahid tutun. (Siz də ey şahidlər!) Allah üçün (doğru) şahidlik edin! Bununla Allaha və axirət gününə iman gətirənlərə öyüd-nəsihət verilir. Kim Allahdan qorxsa, Allah ona (hər çətinlikdən) bir çıxış yolu əta edər.

3. Və ona gözləmədiyi yerdən ruzi verər. Kim Allaha təvəkkül etsə, (Allah) ona kifayət edər. Allah ?z əmrini yerinə yetirəndir. Allah hər şey üçün bir ölçü (hədd, müddət) tə'yin etmişdir.

4. (Yaşa dolmaqla) heyzdən kəsilmiş qadınlarınız (onların gözləmə müddəti) barədə şübhə etsəniz, (bilin ki) onların və həmçinin (yaşları müsaid olmadığı üçün) hələ heyz görməmiş olanların (heyz görməmiş gənc övrətlərinizin) gözləmə müddəti üç aydır (bu müddət başa çatdıqdan sonra başqası ilə evlənə bilərlər). Hamilə qadınların gözləmə müddəti isə onlar bari-həmlini yerə qoyduqda başa çatır. Kim Allahdan qorxsa, Allah onun işini (dünya və axirətdə) asan edər.

5. Bu, Allahın sizə nazil etdiyi buyuruğudur. Kim Allahdan qorxsa, Allah onun (günahlarının) üstünü örtər və (axirətdə) mükafatını artırar.

6. Onları (boşadığınız, lakin gözləmə müddətləri sona yetməmiş qadınları) imkanınız çatdığı qədər öz yaşadığınız yerdə sakin edin. (Bu qadınları) sıxışdırmaq (evdən çıxıb getməyə məcbur etmək) məqsədilə onlara zərər (əziyyət) verməyə cəhd göstərməyin.

Əgər onlar hamilədirlərsə, bari-həmləni yerə qoyana qədər xərclərini verin. (Həmin qadınlar gözləmə müddətləri qurtarandan sonra) sizin üçün uşaq əmizdirirlərsə, onların (süd) haqqını verin (çünki onlar artıq sizin uşaqlarınıza süd verməyə borclu deyillər). ?z aranızda yaxşılıqla (şəriətə müvafiq şəkildə) sazişə gəlin. Əgər (bu məsələdə) çətinliyə düşsəniz (bir-birinizlə razılığa gələ bilməsəniz), onu (uşağı) başqa bir qadın əmizdirə bilər.

7. Varlı-karlı olan öz varına görə (süd haqqı) versin. İmkanı az olan isə Allahın ona verdiyindən versin. Allah heç kəsi ?zünün ona verdiyindən artıq xərcləməyə məcbur etməz. Allah hər bir çətinlikdən sonra asanlıq (yoxsulluqdan sonra dövlət) əta edər.

8. Neçə-neçə məmləkət (əhli) öz Rəbbinin və Onun peyğəmbərinin əmrindən çıxdı. Biz də onlara şiddətli cəza verib görünməmiş müdhiş əzaba düçar etdik.

9. Onlar əməllərinin cəzasını aldılar və axırda işləri ziyana uğramaq oldu.

10. Allah onlar üçün şiddətli əzab hazırladı. Ey iman gətirmiş ağıl sahibləri, Allahdan qorxun! Allah sizin üçün Qur'an nazil etmiş,

11. Və iman gətirib yaxşı işlər görənləri zülmətdən nura (küfrdən imana) çıxartmaq üçün Allahın açıq-aşkar (halal-haramı bəyan edən) ayələrini sizə oxuyan bir peyğəmbər göndərmişdir. Kim Allaha iman gətirib yaxşı iş görsə, (Allah) onu (mö'minlərin) əbədi qalacaqları, (ağacları) altından çaylar axan cənnətlərə daxil edər. Həqiqətən, Allah ona gözəl ruzi əta etmişdir!

12. Yeddi (qat) göyü və bir o qədər də yeri yaradan Allahdır. Allahın hər şeyə qadir olduğunu, Allahın hər şeyi elm (?z əzəli elmi) ilə ehtiva etdiyini biləsiniz deyə, (Allahın) əmri onların arasında (mövcud olan bütün məxluqata) nazil olar.

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. اے پيغمبر (مسلمانوں سے كہہ

دو كہ) جب تم عورتوں كو طلاق دينے لگو تو عدت كے شروع ميں طلاق دو اور عدت كا شمار ركھو۔ اور خدا سے جو تمہارا پروردگار ہے ڈرو۔ (نہ تو تم ہي) ان كو (ايام عدت ميں) ان كے گھروں سے نكالو اور نہ وہ (خود ہي) نكليں۔ ہاں اگر وہ صريح بيحيائي كريں (تو نكال دينا چاہيئے) اور يہ خدا كي حديں ہيں۔ جو خدا كي حدوں سے تجاوز كرے گا وہ اپنے آپ پر ظلم كرے گا۔ (اے طلاق دينے والے) تجھے كيا معلوم شايد خدا اس كے بعد كوئي (رجعت كي) سبيل پيدا كردے

2. پھر جب وہ اپني ميعاد (يعني انقضائے عدت) كے قريب پہنچ جائيں تو يا تو ان كو اچھي طرح (زوجيت ميں) رہنے دو يا اچھي طرح سے عليحدہ كردو اور اپنے ميں سے دو منصف مردوں كو گواہ كرلو اور (گواہ ہو!) خدا كے لئے درست گواہي دينا۔ ان باتوں سے اس شخص كو نصيحت كي جاتي ہے جو خدا پر اور روز آخرت پر ايمان ركھتا ہے۔ اور جو كوئي خدا سے ڈرے گا وہ اس كے لئے (رنج ومحن سے) مخلصي (كي صورت) پيدا كرے گا

3. اور اس كو ايسي جگہ سے رزق دے گا جہاں سے (وہم و) گمان بھي نہ ہو۔ اور جو خدا پر بھروسہ ركھے گا تو وہ اس كو كفايت كرے گا۔ خدا اپنے كام كو (جو وہ كرنا چاہتا ہے) پورا كرديتا ہے۔ خدا نے ہر چيز كا اندازہ مقرر كر ركھا ہے

4. اور تمہاري (مطلقہ) عورتيں جو حيض سے نااميد ہوچكي ہوں اگر تم كو

(ان كي عدت كے بارے ميں) شبہ ہو تو ان كي عدت تين مہينے ہے اور جن كو ابھي حيض نہيں آنے لگا (ان كي عدت بھي يہي ہے) اور حمل والي عورتوں كي عدت وضع حمل (يعني بچّہ جننے) تك ہے۔ اور جو خدا سے ڈرے گا خدا اس كے كام ميں سہولت پيدا كردے گا

5. يہ خدا كے حكم ہيں جو خدا نے تم پر نازل كئے ہيں۔ اور جو خدا سے ڈرے گا وہ اس سے اس كے گناہ دور كر دے گا اور اسے اجر عظيم بخشے گا

6. (مطلقہ) عورتوں كو (ايام عدت ميں) اپنے مقدور كے مطابق وہيں ركھو جہاں خود رہتے ہو اور ان كو تنگ كرنے كے لئے تكليف نہ دو اور اگر حمل سے ہوں تو بچّہ جننے تك ان كا خرچ ديتے رہو۔ پھر اگر وہ بچّے كو تمہارے كہنے سے دودھ پلائيں تو ان كو ان كي اجرت دو۔ اور (بچّے كے بارے ميں) پسنديدہ طريق سے مواقفت ركھو۔ اور اگر باہم ضد (اور نااتفاقي) كرو گے تو (بچّے كو) اس كے (باپ كے) كہنے سے كوئي اور عورت دودھ پلائے گي

7. صاحب وسعت كو اپني وسعت كے مطابق خرچ كرنا چاہيئے۔ اور جس كے رزق ميں تنگي ہو وہ جتنا خدا نے اس كو ديا ہے اس كے موافق خرچ كرے۔ خدا كسي كو تكليف نہيں ديتا مگر اسي كے مطابق جو اس كو ديا ہے۔ اور خدا عنقريب تنگي كے بعد كشائش بخشے گا

8. اور بہت سي بستيوں (كے رہنے والوں)نے اپنے پروردگار اور اس كے پيغمبروں كے احكام

سے سركشي كي تو ہم نے ان كو سخت حساب ميں پكڑ ليا اور ان پر (ايسا) عذاب نازل كيا جو نہ ديكھا تھا نہ سنا

9. سو انہوں نے اپنے كاموں كي سزا كا مزہ چكھ ليا اور ان كا انجام نقصان ہي تو تھا

10. خدا نے ان كے لئے سخت عذاب تيار كر ركھا ہے۔ تو اے ارباب دانش جو ايمان لائے ہو خدا سے ڈرو۔ خدا نے تمہارے پاس نصيحت (كي كتاب) بھيجي ہے

11. (اور اپنے) پيغمبر (بھي بھيجے ہيں) جو تمہارے سامنے خدا كي واضح المطالب آيتيں پڑھتے ہيں تاكہ جو لوگ ايمان لائے اور عمل نيك كرتے رہے ہيں ان كو اندھيرے سے نكال كر روشني ميں لے آئيں اور جو شخص ايمان لائے گا اور عمل نيك كرے گا ان كو باغہائے بہشت ميں داخل كرے گا جن كے نيچے نہريں بہہ رہيں ہيں ابد الاآباد ان ميں رہيں گے۔ خدا نے ان كو خوب رزق ديا ہے

12. خدا ہي تو ہے جس نے سات آسمان پيدا كئے اور ايسي ہي زمينيں۔ ان ميں (خدا كے) حكم اُترتے رہتے ہيں تاكہ تم لوگ جان لو كہ خدا چيز پر قادر ہے۔ اور يہ كہ خدا اپنے علم سے ہر چيز پر احاطہ كئے ہوئے ہے

ترجمه پشتو

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

ترجمه كردي

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

ترجمه اندونزي

Maka mereka merasakan akibat yang buruk dari perbuatannya, dan adalah akibat perbuatan mereka kerugian yang besar.(9)

Allah menyediakan bagi mereka azab yang keras, maka bertakwalah kepada Allah hai orang- orang yang mempunyai akal, (yaitu) orang- orang yang beriman. Sesungguhnya Allah telah menurunkan peringatan kepadamu,(10)

(Dan mengutus) seorang Rasul yang membacakan kepadamu ayat- ayat Allah yang menerangkan (bermacam- macam hukum) supaya Dia mengeluarkan orang- orang yang beriman dan mengerjakan amal- amal yang saleh dari kegelapan kepada cahaya. Dan barang siapa beriman kepada Allah dan mengerjakan amal yang saleh niscaya Allah akan memasukkannya ke dalam surga- surga yang mengalir di bawahnya sungai- sungai; mereka kekal di dalamnya selama- lamanya. Sesungguhnya Allah memberikan rezeki yang baik kepadanya.(11) (2)

Allah- lah yang menciptakan tujuh langit dan seperti itu pula bumi. Perintah Allah berlaku padanya, agar kamu mengetahui bahwasanya Allah Maha Kuasa atas segala sesuatu, dan sesungguhnya Allah, ilmu-Nya benar- benar meliputi segala sesuatu.(12) (3)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (4)

Hai Nabi, mengapa kamu mengharamkan apa yang Allah menghalalkannya bagimu; kamu mencari kesenangan hati istri- istrimu Dan Allah Maha Pengampun lagi Maha Penyayang.(1) (5)

Sesungguhnya Allah telah mewajibkan kepada kamu sekalian membebaskan diri dari sumpahmu; dan Allah adalah Pelindungmu dan Dia Maha Mengetahui lagi Maha Bijaksana.(2) (6)

Dan ingatlah ketika Nabi membicarakan secara rahasia kepada salah seorang dari istri- istrinya (Hafshah) suatu peristiwa. Maka tatkala (Hafshah) menceritakan peristiwa itu (kepada

Aisyah) dan Allah memberitahukan hal itu (semua pembicaraan antara Hafshah dengan Aisyah) kepada Muhammad lalu Muhammad memberitahukan sebagian (yang diberitakan Allah kepadanya) dan menyembunyikan sebagian yang lain (kepada Hafshah). Maka tatkala (Muhammad) memberitahukan pembicaraan (antara Hafshah dan Aisyah) lalu Hafshah bertanya:" Siapakah yang telah memberitahukan hal ini kepadamu" Nabi menjawab:" Telah diberitahukan kepadaku oleh Allah Yang Maha Mengetahui lagi Maha Mengenal".(3) (7)

Jika kamu berdua bertobat kepada Allah, maka sesungguhnya hati kamu berdua telah condong (untuk menerima kebaikan); dan jika kamu berdua bantu- membantu menyusahkan Nabi, maka sesungguhnya Allah adalah Pelindungnya dan (begitu pula) Jibril dan orang- orang mukmin yang baik; dan selain dari itu malaikat- malaikat adalah penolongnya pula.(4) (8)

Jika Nabi menceraikan kamu, boleh jadi Tuhannya akan memberi ganti kepadanya dengan istri- istri yang lebih baik daripada kamu, yang patuh, yang beriman, yang taat, yang bertobat, yang mengerjakan ibadah, yang berpuasa, yang janda dan yang perawan.(5) (9)

Hai orang- orang yang beriman, peliharalah dirimu dan keluargamu dari api neraka yang bahan bakarnya adalah manusia dan batu; penjaganya malaikat- malaikat yang kasar, yang keras, yang tidak mendurhakai Allah terhadap apa yang diperintahkan-Nya kepada mereka dan selalu mengerjakan apa yang diperintahkan.(6) (10)

Hai orang- orang kafir, janganlah kamu mengemukakan uzur pada hari ini. Sesungguhnya kamu hanya diberi balasan menurut apa yang kamu kerjakan.(7) (11)

Hai orang- orang yang beriman, bertobatlah kepada Allah dengan tobat yang semurni- murninya, mudah-mudahan Tuhan kamu akan menghapus kesalahan- kesalahanmu dan memasukkan kamu ke dalam surga yang mengalir di bawahnya sungai- sungai, pada hari ketika Allah tidak menghinakan Nabi dan orang-

orang yang beriman bersama dengan dia; sedang cahaya mereka memancar di hadapan dan di sebelah kanan mereka, sambil mereka mengatakan:" Ya Tuhan kami, sempurnakanlah bagi kami cahaya kami dan ampunilah kami; sesungguhnya Engkau Maha Kuasa atas segala sesuatu".(8) (12)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Wahai Nabi! Apabila kamu - (engkau dan umatmu) - hendak menceraikan isteri-isteri (kamu), maka ceraikanlah mereka pada masa mereka dapat memulakan idahnya, dan hitunglah masa idah itu (dengan betul), serta bertaqwalah kepada Allah, Tuhan kamu. Janganlah kamu mengeluarkan mereka dari rumah-rumah kediamannya (sehingga selesai idahnya), dan janganlah pula (dibenarkan) mereka keluar (dari situ), kecuali (jika) mereka melakukan perbuatan keji yang nyata. Dan itulah aturan-aturan hukum Allah (maka janganlah kamu melanggarnya); dan sesiapa yang melanggar aturan-aturan hukum Allah maka sesungguhnya ia telah berlaku zalim kepada dirinya. (Patuhilah hukum-hukum itu, kerana) engkau tidak mengetahui boleh jadi Allah akan mengadakan, sesudah itu, sesuatu perkara (yang lain). (1)

Kemudian, apabila mereka (hampir) habis tempoh idahnya, maka bolehlah kamu pegang mereka (rujuk) dengan cara yang baik, atau lepaskan mereka dengan cara yang baik; dan adakanlah dua orang saksi yang adil di antara kamu (semasa kamu merujukkan atau melepaskannya); dan hendaklah kamu (yang menjadi saksi) menyempurnakan persaksian itu kerana Allah semata-mata. Dengan hukum-hukum yang tersebut diberi peringatan dan pengajaran kepada sesiapa yang beriman kepada Allah dan hari akhirat; dan sesiapa yang bertaqwa kepada Allah (dengan mengerjakan suruhanNya dan meninggalkan laranganNya), nescaya Allah akan mengadakan baginya jalan keluar (dari segala perkara yang menyusahkannya), (2)

Serta memberinya rezeki dari jalan yang tidak terlintas di hatinya.

Dan (Ingatlah), sesiapa berserah diri bulat-bulat kepada Allah, maka Allah cukuplah baginya (untuk menolong dan menyelamatkannya). Sesungguhnya Allah tetap melakukan segala perkara yang dikehendakiNya. Allah telahpun menentukan kadar dan masa bagi berlakunya tiap-tiap sesuatu. (3)

Dan perempuan-perempuan dari kalangan kamu yang putus asa dari kedatangan haid, jika kamu menaruh syak (terhadap tempoh idah mereka) maka idahnya ialah tiga bulan; dan (demikian) juga idah perempuan-perempuan yang tidak berhaid. Dan perempuan-perempuan mengandung, tempoh idahnya ialah hingga mereka melahirkan anak yang dikandungnya. Dan (ingatlah), sesiapa yang bertaqwa kepada Allah, nescaya Allah memudahkan baginya segala urusannya. (4)

Peraturan-peraturan yang demikian adalah hukum-hukum Allah yang diturunkan dan diterangkanNya kepada kamu; dan (ingatlah), sesiapa yang bertaqwa kepada Allah, nescaya Allah menghapuskan kesalahan-kesalahannya, dan akan membesarkan pahala balasannya. (5)

Tempatkanlah isteri-isteri (yang menjalani idahnya) itu di tempat kediaman kamu sesuai dengan kemampuan kamu; dan janganlah kamu adakan sesuatu yang menyakiti mereka (di tempat tinggal itu) dengan tujuan hendak menyusahkan kedudukan mereka (supaya mereka keluar meninggalkan tempat itu). Dan jika mereka berkeadaan sedang mengandung, maka berikanlah kepada mereka nafkahnya sehingga mereka melahirkan anak yang dikandungnya; kemudian jika mereka menyusukan anak untuk kamu, maka berikanlah kepada mereka upahnya; dan berundinglah di antara kamu (dalam hal menyusunya) dengan cara yang baik. Dan (sebaliknya) jika kamu (dari kedua pihak) mengalami kesulitan, maka bolehlah perempuan lain menyusukannya. (6)

Hendaklah orang yang mampu memberi nafkah menurut kemampuannya; dan sesiapa yang di sempitkan rezekinya, maka hendaklah ia memberi nafkah dari apa yang diberikan Allah kepadanya (sekadar yang mampu); Allah tidak memberati seseorang melainkan (sekadar kemampuan) yang diberikan Allah kepadanya.

(Orang-orang yang dalam kesempitan hendaklah ingat bahawa) Allah akan memberikan kesenangan sesudah berlakunya kesusahan. (7)

Dan bukan sedikit negeri-negeri yang penduduknya menderhaka terhadap perintah Tuhan mereka dan Rasul-rasulNya, maka Kami hitung amal mereka satu persatu dengan hitungan yang keras rapi, serta Kami seksakan mereka dengan azab yang tidak pernah dikenal dahsyatnya. (8)

Lalu mereka merasai kesan yang buruk dari perbuatan derhakanya, dan menjadilah akibat perbuatan mereka satu kerugian yang besar. (9)

Allah menyediakan bagi mereka azab seksa yang seberat-beratnya. Maka bertaqwalah kepada Allah kepada wahai orang yang berakal sempurna dari kalangan orang yang beriman. Sesungguhnya Allah telah menurunkan kepada kamu peringatan - (10)

(Dengan mengutuskan) seorang Rasul (Nabi Muhammad s.a.w) yang membacakan kepada kamu ayat-ayat Allah yang menerangkan kebenaran, supaya Allah mengeluarkan orang-orang (yang sedia diketahuiNya akan) beriman dan beramal soleh - dari gelap-gelita (kesesatan) kepada cahaya (hidayah petunjuk). Dan (ingatlah), sesiapa yang beriman kepada Allah dan beramal soleh, akan dimasukkan oleh Allah ke dalam Syurga yang mengalir di bawahnya beberapa sungai; kekalah mereka di dalamnya selama-lamanya. Sesungguhnya Allah (dengan yang demikian) telah mengurniakan kepadanya sebaik-baik pemberian. (11)

Allah yang menciptakan tujuh petala langit dan (Ia menciptakan) bumi seperti itu; perintah Allah berlaku terus menerus di antara alam langit dan bumi. (Berlakunya yang demikian) supaya kamu mengetahui bahawa sesungguhnya Allah Maha Kuasa atas tiap-tiap sesuatu, dan bahawa sesungguhnya Allah tetap meliputi ilmuNya akan tiap-tiap sesuatu. (12)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Ewe Nabii! Mnapowaacha wanawake, basi waacheni katika wakati wa eda zao, na fanyeni hesabu ya (siku) za eda, na

mcheni Mwenyeezi Mungu, Mola wenu. Msiwatoe katika nyumba zao wala wasitoke wenyewe, mpaka wafanye jambo la ufasiki ulio wazi. Na hiyo ndiyo mipaka ya Mwenyeezi Mungu na anayeruka mipaka ya Mwenyeezi Mungu, basi hakika amejidhulumu nafsi yake. Hujui pengine Mwenyeezi Mungu atatokeza jambo jingine baada ya haya.

2. Basi wanapofikia muda wao, ndipo muwaweke kwa wema, au achaneni nao kwa wema, na mshuhudishe mashahidi wawili waadilifu miongoni mwenu, na simamisheni ushahidi kwa ajili ya Mwenyeezi Mungu. Hivyo ndivyo anavyoagizwa yule anayemwamini Mwenyeezi Mungu na siku ya Mwisho, na anayemuogopa Mwenyeezi Mungu, (Mwenyeezi Mungu) humtengenezea njia ya kuokoka.

3. Na humpa riziki kwa mahala asipopatazamia, na anayemtegemea Mwenyeezi Mungu basi yeye humtoshea, kwa hakika Mwenyeezi Mungu anatimiza kusudi lake, hakika Mwenyeezi Mungu amekwisha kiwekea kila kitu kipimo.

4. Na wale waliokoma hedhi miongoni mwa wanawake wenu, ikiwa mnayo shaka, basi muda wa eda yao ni miezi mitatu, na (pia ndiyo eda kwa wale) ambao hawajapata hedhi. Na wanawake wenye mimba eda yao ni mpaka watakapozaa, na anayemuogopa Mwenyeezi Mungu humfanyia mambo yake kuwa mepesi.

5. Hiyo ni amri ya Mwenyeezi Mungu aliyoiteremsha kwenu, na anayemuogopa Mwenyeezi Mungu humfutia maovu yake na humpa malipo makubwa.

6. Wawekeni humo humo mnamokaa nyinyi kama mpatavyo, wala msiwadhuru kwa kuwatia katika dhiki, na kama wakiwa na mimba, basi wagharamieni mpaka wajifungue. Na kama wakikunyonyesheeni, basi toeni Malipo yao na shaurianeni kwa wema, na kama mkiona udhia baina yenu, basi amnyonyeshee (mwanamke) mwingine.

7. Mwenye wasaa agharimu kadri ya wasaa wake, na yule ambaye amepungukiwa riziki yake, basi atoe katika kile

alichompa Mwenyeezi Mungu, Mwenyeezi Mungu hamkalif'ishi mtu yeyote ila kwa kadri alivyompa, karibuni Mwenyeezi Mungu atajaalia baada ya dhiki faraja.

8. Na miji mingapi iliyovunja amri ya Mola wake na Mitume yake, basi tuliihesabu hesabu ngumu na tukaiadhibu kwa adhabu kali.

9. Basi ikauonja ubaya wa mambo yao, na mwisho wa mambo yao ilikuwa khasara.

10. Mwenyeezi Mungu amewaandalia adhabu kali, basi mcheni Mwenyeezi Mungu enyi wenye akili mlioamini, hakika Mwenyeezi Mungu amekuteremshieni Ukumbusho.

11. Mtume anayekusomeeni Aya za Mwenyeezi Mungu zinazobainisha, ili kuwatoa wale walioamini na wakatenda mema. katika giza kuwapeleka kwenye nuru, na anayemwamini Mwenyeezi Mungu na kutenda mema) atamwingiza katika Pepo zipitazo mito chini yake. watakaa humo milele. Bila shaka Mwenyeezi Mungu amekwishampa riziki nzuri.

12. Mwenyeezi Mungu ni yule ambaye ameziumba mbingu saba na ardhi mfano wa hizo. amri zinashuka baina yao, ili mjue kwamba Mwenyeezi Mungu ni Mwenye uwezo juu ya kila kitu, na kwamba Mwenyeezi Mungu amekizunguka kila kitu kwa elimu.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 522

(65) سوره طلاق مدنى است و دوازده آيه دارد (12)

[سوره الطلاق (65): آيات 1 تا 7] صفحه ى 523

ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

اى نبى اسلام! تو و امتت وقتى زنان را طلاق مى دهيد در زمان عده طلاق دهيد (زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند) و حساب عده را نگه داريد و از خدا، پروردگارتان بترسيد، آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد خودشان هم بيرون نشوند مگر اينكه گناهى علنى مرتكب شوند كه در اين صورت مى توانيد بيرونشان كنيد. و اينها همه حدود خدا است و كسى كه از حدود

خدا تجاوز كند به نفس خود ستم كرده تو چه مى دانى شايد خدا بعد از طلاق و قبل از سر آمدن عده حادثه اى پديد آورد و شوهر به همسرش برگردد (1).

پس وقتى به اواخر عده رسيدند يا اين است كه به خوبى و خوشى آنان را نگاه مى داريد و يا به خوبى و خوشى از آنان جدا مى شويد و در هر حال دو نفر از مردم خود را كه معروف به عدالت باشند شاهد بگيريد و شاهد هم براى خدا اقامه شهادت كند، اينها كه به شما گفته شد اندرزهايى است كه افرادى از آن موعظه مى شوند كه به خدا و روز جزا ايمان دارند و كسى كه از خدا بترسد خدا برايش راه نجاتى از گرفتاريها قرار مى دهد (2).

و از مسيرى كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش مى دهد و كسى كه بر خدا توكل كند خدا همه كاره اش مى شود كه خدا دستور خود را به انجام مى رساند و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده (3).

و از زنان شما آن زنانى كه حيض نمى بينند اگر به شك افتاديد كه از پيرى است و يا به خاطر عارضه اى است كه عده طلاقشان سه ماه است. و همچنين آنهايى كه از اول حيض نديدند. و اما زنان آبستن عده طلاقشان اين است كه فرزند خود را بزايند. و هر كس از خدا بترسد خدا امور دنيا و آخرتش را آسان مى سازد (4).

اين امر خدا است كه خدا آن را به سويتان نازل كرده و كسى كه از خدا بترسد خدا گناهانش را تكفير و اجرش را عظيم مى كند (5).

زنان طلاقى خود را در همان

منزلى كه بر حسب توانايى خود مى نشينيد سكنى دهيد و به ايشان به منظور تنگنا نهادن ضرر نرسانيد و اگر داراى حملند نفقه شان را بدهيد تا حمل خود را بزايند حال اگر بچه شما را شير دادند اجرتشان را بدهيد و با يكديگر به خوبى و خوشى مشورت كنيد و اگر در باره اجرت سخت گيرى كرديد زنى ديگر آن كودك را شير دهد (6).

و بايد مرد توانگر بقدر توانگريش و مرد فقير بقدر تواناييش و خلاصه هر كس از آنچه خدايش داده انفاق كند كه خدا هيچ كس را تكليف نمى كند مگر به مقدار قدرتى كه به او داده و خدا بعد از هر سختى ______________________________________________________ صفحه ى 524

گشايشى قرار مى دهد (7).

بيان آيات [بيان آيات راجع به حكم طلاق، عده، رجوع و ...]

اين سوره مشتمل بر بيان كلياتى از احكام طلاق است، و به دنبال آن مقدارى اندرز و تهديد و بشارت، و اين سوره به شهادت سياقش در مدينه نازل شده.

" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ ..."

در آغاز سوره نخست خطاب را متوجه رسول خدا (ص) مى كند، چون او است كه به سوى امت فرستاده شده و پيشواى امت است، پس مى شود مطالب مربوط به همه امت را به شخص او خطاب كرد، و اين گونه خطابها در استعمال شايع است، خطابى است مخصوص بزرگ قوم، و مقدم بر همه آنان، ولى منظور عموم پيروان و زيردستان او است، پس ديگر وجه و دليلى ندارد كه مثل بعضى از مفسرين بگوييم تقدير آيه" يا ايها النبى قل لامتك اذا طلقتم النساء" است، يعنى اى پيامبر به امتت بگو

كه وقتى زنان را طلاق داديد چنين و چنان كنيد.

و معناى اينكه فرموده:" و چون زنان را طلاق داديد با عده طلاق دهيد" اين است كه چون خواستيد طلاق بدهيد و نزديك شد اين كار را انجام دهيد چنين و چنان كنيد، چون معنا ندارد كه بعد از طلاق دادن دوباره طلاق دهند، پس در حقيقت اين تعبير نظير تعبير در آيه زير است كه مى فرمايد:" إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا" «1»، يعنى چون خواستيد به نماز بايستيد چنين كنيد.

و" عده" عبارت از اين است كه زن در آن مدت از ازدواج جديد، خوددارى كند، تا آن مدت كه شرع معين كرده تمام شود، و مراد از" طلاق دادن براى عده" طلاق دادن براى زمان عده است، به طورى كه زمان عده را از روز وقوع طلاق حساب كنند، و اين بدين صورت مى شود كه طلاق در طهرى واقع شود كه در آن طهر عمل جنسى انجام نشده باشد، از آن تاريخ حساب عده را نگه مى دارد تا سه بار حيض ديدن و پاك شدن، كه بعد از آن مى تواند شوهر كند.

" وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ"- يعنى عدد حيض ها و پاك شدنها را كه معيار عده است بشماريد و

_______________

(1) و چون به نماز ايستاديد دست و صورت خود را بشوييد. سوره مائده، آيه 6. ______________________________________________________ صفحه ى 525

حسابش را داشته باشيد. و منظور از اين دستور نگه دارى زن است، چون زن در اين مدت حق نفقه و سكنى را دارد، و همسرش بايد مخارجش را بدهد، و نمى تواند از خانه بيرونش كند، البته حقى هم شوهر به او دارد، و آن اين است كه مى تواند به

طلاق خود رجوع نموده، زندگى با او را از سر گيرد.

" وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ"- ظاهر سياق اين است كه جمله" بيرونشان نكنيد"، بدل باشد از جمله" از خدا پروردگارتان بترسيد" و خاصيت اين بدل آوردن تاكيد نهى در جمله" بيرونشان نكنيد" است، و منظور از" من بيوتهن- از خانه هايشان" همان خانه هايى است كه زنان قبل از طلاق در آن سكنى داشتند، و به همين جهت فرموده:" خانه هايشان" با اينكه خانه مال شوهر است.

و جمله" وَ لا يَخْرُجْنَ" نهى از بيرون رفتن خود زنان از خانه است، هم چنان كه جمله قبلى نهى شوهران بود از بيرون كردن آنان.

" إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ"- يعنى مگر آنكه گناهى ظاهر و فاش از قبيل زنا و يا ناسزا و يا اذيت اهل خانه مرتكب شوند، هم چنان كه در روايات وارده از ائمه اهل بيت (ع) وارد شده كه" فاحشه" عبارت از گناهان مذكور است.

" وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ"- يعنى هر كس از احكامى كه براى طلاق ذكر شده كه حدود خدا است تجاوز كند، چنين و چنان مى شود، آرى تمامى احكام الهى حدود اعمال بندگان است، و كسى كه از آن احكام تجاوز كند در حقيقت از حدود خدا تجاوز كرده و آن را رعايت ننموده، و كسى كه چنين كند يعنى نافرمانى پروردگار خود كند، به خود ستم كرده است.

" لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً"- يعنى تو نمى دانى، چه بسا خداى تعالى بعد از اين امرى پديد آورد، يعنى امرى كه وضع اين زن و شوهر را عوض كند،

و رأى شوهر در طلاق همسرش عوض شده، به آشتى با وى متمايل گردد، چون زمام دلها به دست خداست، ممكن است محبت همسرش در دلش پيدا شود، و به زندگى قبلى خود برگردد." فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ... وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ" مراد از" بلوغ أجل زنان" اين است كه به آخر زمان عده نزديك و مشرف شوند، نه اينكه به كلى عده شان سر آيد، چون اگر عده سر بيايد ديگر جمله" فامسكوهن" معنا نخواهد داشت، زيرا منظور از اين جمله همان رجوع است كه بعد از عده ديگر رجوعى نيست و منظور از جمله" فارقوهن" اين است كه در اين چند روزه آخر عده رجوع نكند، تا عده سر آيد و جدايى به ______________________________________________________ صفحه ى 526

كلى حاصل گردد.

و مراد از اينكه فرمود:" امساك و نگهدارى زن به طور معروف باشد"، اين است كه اگر شوهر خواست برگردد، و از جدايى با زن صرفنظر كند، بايد كه از آن به بعد با او نيكوكارى نموده، حقوقى را كه خدا براى زن بر مرد واجب كرده رعايت نمايد. و مراد از" مفارقت به نحو معروف" هم اين است كه حقوق شرعيه زن را احترام بگذارد. پس تقدير كلام چنين مى شود" فامسكوهن بمعروف من الشرع او فارقوهن بمعروف من الشرع".

" وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ"- يعنى دو نفر مرد عادل از خودتان شاهد بر طلاق بگيريد. و توضيح معناى عدالت در تفسير سوره بقره گذشت.

" وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ"- توضيح اين جمله نيز در سوره بقره بيان شد.

" ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ"- كلمه" ذلك" اشاره به مطالب

قبل است، مى فرمايد: اين امر به تقوا و پرهيز از خدا، و اقامه شهادت براى خدا، و اين نهى از تعدى در باره حدود الهى كه گفتيم چنين و چنان است. ممكن هم هست بگوييم اشاره است به همه مطالب گذشته، چه احكامى كه بيان شد، و چه امر به تقوى و به اخلاص در شهادت و نهى از تعدى در حدود خدا، مى فرمايد: همه اينها مطالبى است كه مؤمنين به وسيله آنها موعظه مى شوند، به حق ركون نموده از باطل دل كنده مى شوند، و اين تعبير در عين حال اشاره اى هم به اين معنا دارد كه اعراض از اين احكام، و يا تغيير دادن آن خارج شدن از ايمان است.

[معناى جملات آيه شريفه «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ...» با توجّه به سياق و موضع آن

" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ ... قَدْراً" مى فرمايد:" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ" و هر كس از محرمات الهى به خاطر خدا و ترس از او بپرهيزد، و حدود او را نشكند، و حرمت شرايعش را هتك ننموده، به آن عمل كند" يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً" خداى تعالى برايش راه نجاتى از تنگناى مشكلات زندگى فراهم مى كند، چون شريعت او فطرى است، و خداى تعالى بشر را به وسيله آن شرايع به چيزى دعوت مى كند كه فطرت خود او اقتضاى آن را دارد، و حاجت فطرتش را بر مى آورد، و سعادت دنيايى و آخرتيش را تامين مى كند، و از همسر و مال و هر چيز ديگرى كه مايه خوشى زندگى او و پاكى حياتش باشد، از راهى كه خود

او احتمالش را هم ندهد و توقعش را نداشته باشد روزى مى فرمايد، پس مؤمن اين ترس را به خود راه ندهد كه اگر از خدا بترسد و حدود او را محترم بشمارد و به اين جهت از آن محرمات كام نگيرد، خوشى زندگيش تامين نشود، و به تنگى معيشت دچار گردد، نه، اينطور نيست، براى اينكه رزق از ناحيه خداى تعالى ضمانت شده و خدا قادر است كه از عهده ضمانت خود بر آيد. ______________________________________________________ صفحه ى 527

" وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ"- و كسى كه بر خدا توكل كند، از نفس و هواهاى آن، و فرمانهايى كه مى دهد، خود را كنار بكشد و اراده خداى سبحان را بر اراده خود مقدم بدارد، و عملى را كه خدا از او مى خواهد بر عملى كه خودش دوست دارد ترجيح بدهد، و به عبارتى ديگر به دين خدا متدين شود و به احكام او عمل كند.

" فَهُوَ حَسْبُهُ"- چنين كسى خدا كافى و كفيل او خواهد بود، و آن وقت آنچه را كه او آرزو كند، خداى تعالى هم همان را برايش مى خواهد، البته آنچه را كه او به مقتضاى فطرتش مايه خوشى زندگى و سعادت خود تشخيص مى دهد، نه آنچه را كه واهمه كاذبش سعادت و خوشى مى داند.

و اينكه فرمود: خدا كافى و كفيل او است، علتش اين است كه خداى تعالى آخرين سبب است، كه تمامى سبب ها بدو منتهى مى شود، در نتيجه وقتى او چيزى را اراده كند بجا مى آورد و به خواسته خود مى رسد، بدون اينكه اراده اش دگرگونى پذيرد، او است كه مى گويد:" ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ" «1»، و چيزى بين او و خواسته اش حائل

نمى گردد، چون او است كه مى گويد:" وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ" «2»، و اما ساير اسباب كه انسانها در رفع حوائج خود متوسل بدانها مى شوند، سببيت خود را از ناحيه خدا مالكند، و آن مقدار را مالكند كه او به آنها داده، و هر صاحب قدرتى آن مقدار قدرت دارد كه به آن داده، در نتيجه در مقام فعل آن مقدار مى تواند عمل كند كه او اجازه اش داده باشد.

پس تنها خدا براى هر كس كه بر او توكل كند كافى است، و هيچ سبب ديگر چنين نيست،" إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ" خدا به هر چه بخواهد مى رسد، او است كه فرموده:" إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" «3»، و نيز فرموده:" قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً" پس هيچ چيز نيست مگر آنكه قدرى معين و حدى محدود دارد، و خداى سبحان موجودى است كه هيچ حدى او را تحديد نمى كند، و هيچ چيزى به او احاطه نمى يابد، و او خودش محيط به هر چيز است.

[شرح مفاد آيه كريمه فوق

اين معناى آيه بود، از نظر اينكه در بين آيات طلاق واقع شده و با مورد طلاق منطبق مى شود، و اما اگر از سياق و مورد صرفنظر كنيم، و اطلاق خود آيه را در نظر بگيريم، جمله" و

_______________

(1) نزد من سخن دگرگونه نمى شود. سوره ق، آيه 29.

(2) خداى تعالى حكم مى كند، و چيزى نمى تواند حكمش را عقب اندازد. سوره رعد، آيه 41.

(3) امر او هنگامى كه چيزى را اراده كرده باشد تنها اين است كه بگويد باش و آن چيز موجود شود. سوره يس، آيه 82. ______________________________________________________ صفحه ى 528

مَنْ يَتَّقِ

اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ" اين مفاد را به دست مى دهد كه هر كس از خدا بترسد و به حقيقت معناى كلمه پروا داشته باشد- كه البته چنين تقوايى حاصل نمى شود مگر با معرفت نسبت به خدا و اسما و صفات او- و سپس به خاطر رعايت جانب او از محرمات و ترك واجبات- كه لازمه آن اين است كه اراده نكند مگر فعل و تركى را كه او اراده كرده باشد، و لازمه اين هم آن است كه اراده اش در اراده خداى تعالى مستهلك شده باشد- چنين كسى هيچ عملى انجام نمى دهد مگر از اراده اى از خدا.

لازمه اين نيز آن است كه خود را و متعلقات خود از مشخصات و افعالش را ملك خداى تعالى بداند، آن هم ملك طلق او، و او را مالك على الاطلاق خود بداند، مالكى كه به هر نحو بخواهد مى تواند در ملكش تصرف كند، و اين ملكيت همان ولايت خدايى است كه خدا با آن ولايت متولى أمر بنده اش مى باشد، پس براى بنده از ملك حقيقى چيزى باقى نمى ماند مگر آنچه كه خداى سبحان تمليكش كرده باشد، تازه همان را هم كه او دارد باز به ملكيت خدا باقى است، و ملك همه اش از خداى عز و جل است.

اينجاست كه خداى تعالى چنين بنده اى را به حكم" يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً" از تنگناى وهم و زندان شرك نجات مى دهد، ديگر به اسباب ظاهرى دلبسته نيست و به حكم" وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ" از جايى كه او احتمالش را هم ندهد رزق مادى و معنويش را فراهم مى كند، اما رزق ماديش را بدون

پيش بينى خود او مى رساند، براى اينكه او قبل از رسيدن به چنين توكلى رزق خود را حاصل دسترنج خود و اثر اسباب ظاهرى مى دانست، همان اسبابى كه دل به آن بسته بود، و از آن اسباب هم كه بسيار زيادند جز به اندكى اطلاع نداشت، و مثلش مثل كسى بود كه در شبى بس ظلمانى نور بسيار ضعيفى پيش پايش را روشن كرده باشد، و از ما وراى آن فضاى اندك بى خبر باشد، و ليكن خداى سبحان از همه اسباب خبر دارد، و او است كه اسباب و مسببات را پشت سر هم مى چيند، و هر طورى كه بخواهد نظام مى بخشد، و به هر يك از آن اسباب بخواهد اجازه تاثير مى دهد تاثيرى كه خود بنده چنان تاثيرى براى آن سراغ نداشته.

و اما رزق معنويش را- كه رزق حقيقى هم همانست، چون مايه حيات جان انسانى است، و رزقى است فنا ناپذير- بدون پيش بينى خود او مى رساند، دليلش اين است كه انسان نه از چنين رزقى آگهى دارد و نه مى داند كه از چه راهى به وى مى رسد.

و كوتاه سخن اينكه: خداى سبحان كه ولى و عهده دار سرپرستى بنده متوكل خويش است، او را از پرتگاه هلاكت بيرون مى كشد، و از طريقى كه خود او پيش بينى آن را ______________________________________________________ صفحه ى 529

نمى كند، روزى مى دهد، و چنين بنده اى به خاطر اينكه بر خداى تعالى توكل كرده، و همه امور خود را به او واگذار نموده، هيچ چيز از كمال و از نعمت هايى را كه قدرت به دست آوردن آن را در خود مى بيند از دست نمى دهد، خلاصه آنچه را كه اميدوار بود به وسيله سعى

و كوشش خود به دست آورد همان را خداى تعالى برايش فراهم مى كند، براى اينكه او به وى توكل كرد، و كسى كه بر خدا توكل كند، خدا همه كاره او مى شود، و هيچ سبب از اسباب ظاهرى اينطور نيست، براى اينكه هر سببى را كه در نظر بگيرى يك بار كارگر مى افتد بار ديگر نمى افتد، ولى خداى تعالى اين طور نيست،" إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ"، چون خدا به كار خود مى رسد و تمامى امور در حيطه قدرت خداى تعالى است" قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً" و وقتى حدود و اندازه هر موجودى را خداى تعالى معين مى كند، بنده متوكل هم يكى از موجودات است، او نيز از تحت قدرت خدا خارج نيست، پس اندازه ها و حدود او نيز به دست خدا است.

و چنين مقامى تنها نصيب صالحين از اولياى اين امت مى شود، و اما افراد پايين تر يعنى افراد متوسط از اهل تقوى كه درجات پايين ترى از حيث معرفت و عمل دارند، از موهبت ولايت خدايى هم آن مقدارى برخوردارند كه با اخلاص ايمان و اعمال صالحشان مطابقت دارد، و چنان نيست كه هيچ بهره اى از اين موهبت نداشته باشند، چگونه محروم باشند با اينكه خداى عز و جل فرموده:" وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ" «1» و جاى ديگر به طور مطلق فرموده:" وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ" «2».

آرى همين كه به دين حق متدين هستند، و اين سنت حيات را پذيرفته، ورود و خروجشان در امور ناشى از اراده خداى تعالى است، خود تقوى اللَّه و توكل بر او است، براى اينكه اين گونه افراد مؤمن و متقى اراده خداى تعالى را در جاى اراده خودشان

قرار داده اند، در نتيجه به همان مقدار از سعادت زندگى برخوردار مى شوند، و خداى تعالى برايشان از هر ناملايمى مخرجى قرار مى دهد، و از جايى كه خود آنان به فكرشان نرسد روزيشان مى دهد، و پروردگارشان كافى ايشان است، و او به كار خود مى رسد و اراده خود را به كرسى مى نشاند، و چگونه چنين نباشد با اينكه او است كه براى هر چيزى قدر و مقدارى معين كرده است.

و اين مؤمنين از محروميت از سعادت هم آن مقدار سهم دارند كه شرك در ايمان و

_______________

(1) و خداوند ولى و سرپرست مؤمنان است. سوره آل عمران، آيه 68.

(2) خداوند يار و ياور پرهيزكاران است، سوره جاثيه، آيه 19. ______________________________________________________ صفحه ى 530

عملشان رخنه كرده باشد، و رخنه هم مى كند، چون همانطور كه در بالا گفتيم غير از صالحان از اولياى خدا، آنها كه از رتبه پايين ترند از شرك خالى نيستند، هم چنان كه فرمود:" وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ" «1» و از سوى ديگر به طور مطلق فرموده:" إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ" «2».

و نيز فرموده:" وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً" «3»، يعنى هر كسى كه از شرك توبه كند، و باز به طور مطلق فرموده:" وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" «4».

پس مؤمن به هيچ درجه از درجات ولايت اللَّه بالا نمى رود مگر با توبه از شرك خفى كه هر مرحله از آن پايين تر از درجه ولايت آن مرحله است.

آيه مورد بحث از آيات برجسته قرآن است، و مفسرين در باره جمله جمله آن سخنانى پراكنده دارند، كه از نقلش صرفنظر مى كنيم.

[مدت عده طلاق

" وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ ..."

كلمه" ارتياب" كه مصدر فعل" ارتبتم" است به معناى شك و ترديد، و در خصوص آيه منظور شك در يائسه شدن است، چون ممكن است زنى حيض نبيند، ولى شك داشته باشد كه حيض نديدنش به خاطر كبر سن است، يا به خاطر عارضه اى مزاجى است. پس معناى آيه اين است كه آن زنانى كه از حيض يائسه مى شوند، اگر در علت يائسه شدنشان شك داشتيد كه آيا به خاطر رسيدن به حد يائسگى است، يا به خاطر عارضه مزاجى است در صورتى كه طلاقشان داديد بايد سه ماه عده نگه بدارند.

" وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ"- اين جمله عطف است بر جمله" وَ اللَّائِي يَئِسْنَ ..."، و معنايش اين است كه زنانى كه در سن حيض ديدن حيض نديدند نيز عده طلاقشان سه ماه است.

" وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ"- يعنى منتهاى زمان عده زنانى كه آبستن هستند و طلاق گرفته اند، روزى است كه وضع حمل كرده باشند.

" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً"- يعنى كسى كه از خدا بترسد، خداى تعالى _______________

(1) بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند، مگر آنكه در عين حال مشركند. سوره يوسف، آيه 106.

(2) خدا اين گناه را كه به وى شرك بورزند نمى آمرزد. سوره نساء، آيه 48.

(3) و من به طور قطع آمرزنده هر كسى هستم كه توبه كند، و ايمان آورده عمل صالح انجام دهد.

سوره طه، آيه 82.

(4) از خدا طلب مغفرت كنيد كه خدا آمرزنده مهربان است. سوره مزمل، آيه 20. ______________________________________________________ صفحه ى 531

برايش آسانى قرار مى دهد، يعنى شدايد و

مشقت هايى را كه برايش پيش مى آيد آسان مى سازد. و بعضى «1» گفته اند: معنايش اين است كه امور دنيا و آخرت را برايش آسان نموده، يا فرجى دنيايى برايش مى فرستد، و يا عوضى آخرتى به او مى دهد.

" ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ ..."

يعنى آنچه خداى تعالى در آيات قبلى بيان كرد احكامى است كه او به سوى شما نازل كرد، و در اينكه فرمود:" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً" دلالتى هست بر اينكه پيروى اوامر خدا خود مرحله اى است از تقوى، مانند اجتناب از محرمات كه آن هم مرحله اى ديگر از تقوى است، و شايد اين دلالت براى آن باشد كه امتثال اوامر هم ملازم با اجتناب از حرام است، و آن حرام عبارت است از ترك امتثال.

و معناى" تكفير سيئات" پوشاندن آن به وسيله مغفرت است، و مراد از" سيئات" گناهان صغيره است، در نتيجه تقوى تنها براى گناهان كبيره باقى مى ماند، و مجموع جمله" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً" در معناى آيه شريفه زير مى باشد كه فرموده:

" إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً" «2»، و از اين دو آيه شريفه بر مى آيد كه مراد معصوم (ع) هم كه در تعريف تقوى فرمود:" عبارت است از ورع از محارم خدا" همان گناهان كبيره است.

و نيز بر مى آيد كه مخالفت با احكامى كه خداى تعالى در باره طلاق و عده نازل فرموده از گناهان كبيره است چون تقوايى كه در آيه شريفه ذكر شده مشتمل بر مسائل مذكور نيز مى شود، و ممكن نيست كه مسائل خود آيه

را شامل نگردد، پس مخالفت مذكور جزو سيئات قابل تكفير نيست، و گرنه نظم و معناى آيه مختل مى شود.

" أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ ..."

راغب در مفردات مى گويد: كلمه" من وجدكم" به معناى تمكن و مقدار توانگريتان است، چون غنى را" و جدان" و" جدة" مى خوانند، و بعضى قرائت كلمه" وجد" را هم به فتحه واو حكايت كرده اند هم به ضمه و هم به كسره «3».

ضمير" هن" به مطلقات، يعنى زنان طلاقى بر مى گردد، و اين معنا را سياق تاييد

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 307.

(2) اگر از گناهان بزرگ آنچه از آن نهى شده ايد اجتناب بورزيد، ما گناهان (كوچك) تان را تكفير مى كنيم، و در مدخلى آبرومند داخلتان مى كنيم. سوره نساء، آيه 31.

(3) مفردات راغب، ماده" وجد". ______________________________________________________ صفحه ى 532

مى كند. و معناى آيه اين است كه زنانى را كه طلاق داده ايد بايد در همان مسكن كه خودتان ساكنيد سكنى بدهيد، البته هر كس به مقدار وجدش، آن كس كه توانگر است به قدر توانگريش، و آنكه فقير است باز به مقدار تواناييش.

" وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ"- يعنى حق نداريد ضررى متوجه آنان كنيد تا ماندن در آن سكنى برايشان دشوار شود، و از نظر لباس و نفقه در مضيقه شان قرار دهيد.

[تكليف بچه شير خوار زن مطلقه

" وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ"- معناى اين قسمت از آيه روشن است، مى فرمايد: اگر زنان طلاقى حامله باشند، بايد نفقه آنان را بدهيد تا فرزند خود را بزايند.

" فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ"- يعنى اگر حاضر شدند نوزاد خود را شير دهند، بر شما است كه اجرت شير دادنشان را

بدهيد، چون اجرت رضاعت در حقيقت نفقه فرزند است، كه به گردن پدر است.

" وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ"-" ائتمار" كه فعل" ائتمروا" از آن مشتق است، وقتى در مورد چيزى استعمال مى شود، معناى مشورت كردن در باره آن چيز را مى دهد، به طورى كه طرفهاى مشورت به يكديگر امر كنند، و در آيه مورد بحث كه ائتمار به صيغه امر آمده و فرموده" ائتمار بكنيد"، خطابش به زن و مرد است، مى فرمايد: در باره فرزند خود مشورت كنيد تا به نحوى پسنديده و عادى به توافق برسيد، به طورى كه هيچ يك از شما و فرزندتان متضرر نشويد، نه مرد با دادن اجرت زيادتر از حد معمول متضرر شود، و نه زن با كمتر گرفتن، و نه فرزند با كمتر از دو سال شير خوردن متضرر گردد، و همچنين ضررهاى ديگرى كه ممكن است پيش آيد به هيچ يك از شما متوجه نشود.

" وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى - هر چند معناى تحت اللفظى اين جمله اين است كه اگر يكى از شما خواست به طرف ديگر ضرر برساند، و اختلافتان برطرف نگرديد، به زودى زنى ديگر غير از مادر طفل او را شير خواهد داد، ولى منظور اين است كه بايد به زودى و قبل از آنكه كودك گرسنه شود، زنى ديگر آن كودك را شير دهد.

" لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ" بايد صاحب سعه از سعه خود انفاق كند. و انفاق از سعه به معناى توسعه دادن در انفاق است، و امر در اين جمله متوجه توانگران است، مى فرمايد مردان توانگر وقتى همسر بچه دار خود را طلاق مى دهند، بايد در ايام عده

و ايام شيرخوارى كودكشان، به زندگى مطلقه و كودك خود توسعه دهند. ______________________________________________________ صفحه ى 533

" وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ"-" قدر رزق" به معناى تنگى روزى است، و كلمه" ايتاء" به معناى عطا كردن است، مى فرمايد: و كسى كه فقير و در تنگناى معيشت است، و نمى تواند به زندگى همسر طلاقى و كودك شيرخوارش توسعه دهد، هر قدر كه مى تواند از مالى كه خداى تعالى به او عطا كرده به ايشان انفاق كند.

" لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها"- يعنى خداى تعالى هيچ كسى را تكليف ما لا يطاق نمى كند، هر كسى را به قدر تواناييش تكليف مى فرمايد، در مساله مورد بحث هم به مرد تهى دست تكليف توسعه نكرده است، بنا بر اين، جمله مورد بحث مى خواهد حرج را از تكاليف الهى كه يكى از آنها انفاق همسر مطلقه است نفى كند.

" سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً"- در اين جمله به اشخاص تهى دست تسليت و دلدارى داده، مژده مى دهد كه به زودى خداى عز و جل بعد از تنگدستى و سختى، گشايش و رفاه مى دهد.

بحث روايتى [(رواياتى در ذيل آيات طلاق، راجع به احكام طلاق، عده، رجوع و ...)]

در الدر المنثور است كه: ابن مردويه از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت:

سوره نساء كوتاه، هفت سال بعد از سوره نسايى كه جنب سوره بقره است نازل گرديد «1».

مؤلف: منظور از سوره نساء كوتاه، همين سوره طلاق است.

و در همان كتاب آمده كه مالك، شافعى، عبد الرزاق، (در كتاب المصنف)، احمد، عبد بن حميد، بخارى، مسلم، ابو داوود، ترمذى، نسايى، ابن ماجه، ابن جرير، ابن منذر، ابو يعلى،

ابن مردويه، و بيهقى، (در كتاب سنن خود) همگى از پسر عمر روايت كرده اند كه خود او گفت: همسر خود را در حال حيض طلاق دادم، و جريان را براى رسول خدا (ص) گفتم، حضرت در خشم شد و فرمود: بايد برگردى و او را نگه بدارى تا از حيض پاك شود، و دوباره حيض ببيند و باز پاك شود، آن وقت اگر خواستى طلاقش دهى، يعنى در حال طهارتش و قبل از آنكه با او عمل زناشويى انجام دهى طلاق بدهى، اين است آن عده اى كه خداى تعالى در باره اش فرمود:" فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ"، آن گاه رسول خدا (ص) آيه را اينطور خواند كه:

_______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 236. ______________________________________________________ صفحه ى 534

" يا ايها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن فى قبل عدتهن" «1».

مؤلف: اينكه آيه را" فى قبل عدتهن" نقل كرده، قرائت خود ابن عمر است، و در قرآن كريم" لعدتهن" آمده.

و در همان كتاب آمده كه ابن منذر، از ابن سيرين نقل كرده كه در باره جمله" لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً" گفته: اين جمله در باره حفصه دختر عمر نازل شد كه رسول خدا (ص) او را يك بار طلاق داد، و آيه شريفه" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ... يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً" نازل شد، و به رسول خدا (ص) دستور داد كه به طلاق خود رجوع كند «2».

و در كافى به سند خود از زراره از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: هر طلاقى كه بر طبق سنت و يا بر عده نباشد اعتبار ندارد. زراره اضافه كرده كه به امام باقر عرض كردم" طلاق سنت" و"

طلاق عده" را برايم تفسير كن، فرمود: اما طلاق سنت اين است كه مردى كه مى خواهد همسرش را طلاق دهد، او را زير نظر بگيرد تا حيض شود، و سپس از حيض پاك گردد، آن گاه بدون اينكه با او جماع كرده باشد يك بار طلاق دهد، و دو نفر را هم بر طلاق دادن خود شاهد بگيرد، و سپس زير نظرش داشته باشد تا دو بار خون حيض ببيند و پاك شود، كه اگر براى بار سوم خون ببيند، عده اش تمام شده، و رابطه زوجيت بين آن دو به كلى قطع گرديده، به طورى كه اگر بخواهد دوباره با او ازدواج كند، مثل ساير مردان اجنبى خواستگارى است از خواستگاران، اگر خواست مى تواند با او ازدواج كند، و اگر نخواست نمى كند، و در آن مدت كه او را زير نظر داشت تا از عده در آيد، نفقه و سكنايش را بايد بدهد، و نيز در آن مدت اگر مرد بميرد، زن (مطلقه در عده اش) از او ارث مى برد، و اگر زن بميرد، مرد از او ارث مى برد، ولى بعد از تمام شدن عده نه ديگر نفقه اى هست، و نه ارثى.

سپس فرمود: و اما طلاق عده كه خداى تعالى در باره اش فرمود:" فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ"، چنين است كه اگر مردى از شما خواست همسرش را طلاق عده دهد، بايد او را زير نظر بگيرد تا حيض شود، و سپس از حيض در آيد، آن گاه يك بار طلاقش دهد، بدون اينكه بعد از پاك شدن با او جماع كرده باشد، و دو نفر شاهد عادل هم گواه بر طلاق بگيرد، و اگر خواست

همان روز يا بعد از چند روز البته قبل از آنكه همسرش حيض ببيند، به او رجوع كند، و بر رجوع خود شاهد هم بگيرد، و با او جماع كند، و نزد خود نگه بدارد، تا حيض ببيند، و بعد

_______________

(1 و 2) الدر المنثور، ج 6، ص 229. ______________________________________________________ صفحه ى 535

از حيض ديدن و از حيض خارج شدن، يك بار ديگر طلاقش دهد، بدون اينكه با او جماع كرده باشد، و شاهد هم بر طلاق دادنش بگيرد، و باز هر وقت خواست البته تا قبل از حيض ديدن به او رجوع كند، و بر رجوع خود شاهد هم بگيرد، و بعد از رجوع با او جماع كند، و نزد خود نگه دارى كند، تا براى بار سوم حيض ببيند، و چون از حيض خارج شد، قبل از آنكه با او جماع كرده باشد طلاقش دهد، و بر طلاق دادنش گواه هم بگيرد، در اين صورت ديگر رابطه زناشويى بين او و همسرش به كلى قطع شده، و ديگر نمى تواند در عده به او رجوع كند، (و يا در خارج عده او را عقد كند)، مگر بعد از آنكه آن زن با مردى ديگر ازدواج بكند، اگر او طلاقش داد آن وقت مى تواند دوباره عقدش كند.

زراره مى گويد: شخصى پرسيد: اگر زن از كسانى باشد كه هيچ خون نمى بيند چه بايد كرد؟ فرمود مثل چنين زنى را بايد به طلاق سنت طلاق داد «1».

و صاحب قرب الاسناد به سند خود از صفوان روايت كرده كه گفت: من شنيدم از امام صادق (ع) كه مردى به خدمتش آمد، و اين مساله را پرسيد كه من همسرم را در يك

مجلس سه بار طلاق دادم، فرمود اعتبار ندارد، آن گاه فرمود مگر كتاب خدا را نمى خوانى كه مى فرمايد" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ".

آن گاه فرمود: آيا نمى بينى كه مى فرمايد:" لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً" و سپس فرمود: هر چيزى كه مخالف كتاب خدا و سنت باشد، بايد به كتاب خدا و سنت برگردانده شود «2».

و در تفسير قمى در معناى جمله" لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ"، فرموده: اين عمل براى مرد حلال نيست، كه زنش را بعد از آنكه طلاق داد- و در مدتى كه مى تواند به او رجوع كند- از خانه خود خارج سازد، و بر خود زن نيز حلال نيست كه از خانه شوهرش بيرون رود، مگر آنكه زن گناهى آشكار مرتكب شود كه در آن صورت مرد مى تواند او را بيرون كند.

و كلمه" فاحشة" به معناى آن است كه زن نامبرده يا زناكار باشد و يا از خانه شوهر سرقت كند، و يكى هم از مصاديق فاحشه سليطه شدن بر شوهر است، كه اگر زن طلاقى يكى _______________

(1) كافى، ج 6، ص 65، ح 2.

(2) قرب الاسناد، ص 30. ______________________________________________________ صفحه ى 536

از اين اعمال را مرتكب شود، مرد مى تواند او را از خانه خود خارج سازد «1».

و در كافى به سند خود از وهب بن حفص، از يكى از دو امام صادق و باقر (ع) روايت آورده كه در باره زن طلاقى كه در عده است فرموده: عده اش را در خانه اش نگه

مى دارد، و در آن ايام زينت خود را براى شوهرش ظاهر مى سازد،" لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً" تا شايد خداى تعالى دوباره محبت وى را در دل شوهرش بيفكند، و نفرت و كينه او را از دل شوهرش بيرون سازد «2».

[چند روايت در باره تقوى، توكل و كفايت خداوند، در ذيل آيه شريفه:" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ..."]

مؤلف: در اين معانى و معانى جمله جمله دو آيه مورد بحث روايات ديگرى از ائمه اهل بيت (ع) رسيده است.

و باز در آن كتاب به سند خود از معاوية بن وهب، از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: كسى كه خداى تعالى سه چيز به او داده باشد، از سه چيز ديگرش دريغ نمى دارد: كسى كه توفيق دعايش داده باشند از اجابت دعايش دريغ نمى دارند، و كسى كه توفيق شكرش دادند از زيادتر كردن نعمتش دريغ نمى دارند، و كسى كه نعمت توكلش دادند از موهبت كفايتش مضايقه نمى كنند.

آن گاه فرمود: آيا كتاب خداى عز و جل را خوانده اى كه مى فرمايد:" وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ- كسى كه بر خدا توكل كند او وى را كافى خواهد بود"،" لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ- به طور قطع اگر شكرگزارى كنيد نعمتتان را زياد مى كنم"، و" ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ- بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را" «3».

و نيز در همان كتاب به سند خود از محمد بن مسلم روايت آورده كه گفت: از امام صادق (ع) از كلام خداى عز و جل پرسيدم كه مى فرمايد:" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ"، فرمود: يعنى در دنيايش به او اين

چنين رزق مى دهد «4».

و در الدر المنثور است كه: عبد بن حميد و ابن جرير و ابن ابى حاتم، از سالم بن ابى الجعد، روايت كرده اند كه گفت: اين آيه، يعنى آيه" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ ..." در باره مردى از قبيله اشجع نازل شد كه دچار فقر و بلايى شده بود، دشمن پسرش را اسير گرفته بود، نزد رسول خدا (ص) شد، حضرت فرمود:" اتق اللَّه و اصبر- از خدا بترس و صبر كن" و

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 374.

(2) كافى، ج 6، ص 91، ح 10.

(3) اصول كافى، ج 2، ص 53، ح 6.

(4) نور الثقلين، ج 5، ص 355 به نقل از كافى. ______________________________________________________ صفحه ى 537

پس از چندى پسرش كه اسير شده بود برگشت، خداى تعالى آزادش كرد، به خانواده اش ملحق شد، در بين راه به چند رأس بز دست يافته بود، آنها را هم آورده بود، و جريان را به حضور رسول خدا (ص) عرضه داشت، در همين بين خداى تعالى اين آيه را نازل كرد، حضرت فرمود: آن بزها مال خودت باشد «1».

و باز در همان كتاب است كه ابو يعلى و ابو نعيم و ديلمى، از طريق عطاء بن يسار، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) در تفسير آيه" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً" فرمود: يعنى از شبهه هاى دنيا و از سكرات مرگ و از شدائد روز قيامت برايش مخرجى قرار مى دهد «2».

و نيز در همان كتاب است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته)، و ابن مردويه و بيهقى، از ابو ذر روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) آيه" وَ

مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ" را تلاوت كرد، و آن قدر تكرار كرد تا چرتش گرفت، و آن گاه فرمود: اى ابو ذر اگر تمامى مردم به اين آيه تمسك مى كردند، خدا همه شان را كفايت مى كرد «3».

و نيز در همان كتاب آمده كه ابن ابى حاتم و طبرانى و خطيب، از عمران بن حصين، روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه اميد خود را از خلق بريد، و همه اميدش را به خدا بست، خدا هر مئونه از مئونه هايش را كفايت مى كند، و از جايى كه خود او احتمالش را هم ندهد روزى مى دهد، و كسى كه همه اميدش به دنيا باشد، خدا او را به همان دنيا واگذار مى نمايد «4».

و نيز آمده كه: ابن ابى حاتم، از ابن عباس، و او بدون واسطه از رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود: هر كس دوست مى دارد نيرومندترين مردم باشد، بر خدا توكل كند، و هر كس ميل دارد بى نيازترين مردم باشد، بايد به آنچه در دست خدا دارد، اعتمادش بيشتر از آنچه در دست خود دارد بوده باشد، و كسى كه ميل دارد محترم ترين مردم باشد از خدا بترسد «5».

مؤلف: در سابق در ذيل بحث پيرامون همين آيات مورد بحث معنايى براى اين گونه روايات كرديم.

_______________

(1 و 2) الدر المنثور، ج 6، ص 232.

(3 و 4) الدر المنثور، ج 6، ص 233.

(5) الدر المنثور، ج 6، ص 234. ______________________________________________________ صفحه ى 538

و در كافى به سند خود از حلبى، از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:

عده زنى كه حيض نمى بيند، و مستحاضه اى كه خونش قطع

نمى شود، سه ماه است، و عده زنى كه حيض مى بيند، ولى حيضش منظم نيست، سه نوبت حيض ديدن و پاك شدن است.

حلبى مى گويد: از آن جناب معناى جمله" إِنِ ارْتَبْتُمْ" را پرسيدم، و عرضه داشتم: منظور از اين شك و ريبه چيست؟ فرمود: حيضى كه بيشتر از يك ماه طول بكشد ريبه است، و صاحبش بايد سه ماه عده نگه دارد، نه اينكه معيار را حيض ديدن قرار دهد (تا آخر حديث) «1».

و نيز در همان كتاب به سند خود از محمد بن قيس از امام ابى جعفر (ع) روايت آورده كه فرمود: عده زن حامله اى كه مطلقه شده وضع حملش است، و بر همسر او است كه در اين مدت نفقه او را به طور معروف و معمول بدهد تا فرزندش را بزايد «2».

و نيز در آن كتاب به سند خود از ابى الصباح كنانى از ابى عبد اللَّه امام صادق (ع) روايت كرده كه گفت: هر گاه مردى همسرش را كه آبستن است طلاق دهد، بايد نفقه او را بپردازد، تا فرزند به دنيا آيد، همين كه فرزندش را زائيد مزد شير دادنش را مى دهد، و نبايد به او ضرر بزند، مگر آنكه زن شيردهى پيدا شود كه مزد كمترى بگيرد، اگر مادر طفل حاضر شد به آن مزد كمتر فرزندش را شير دهد البته او مقدم بر بيگانه است، چون مادر كودك است، لذا تا روزى كه بچه از شير گرفته مى شود مزد مى گيرد و شير مى دهد «3».

و صاحب كتاب فقيه به سند خود از ربعى بن عبد اللَّه و فضيل بن يسار، از امام صادق (ع) روايت كرده كه در تفسير

جمله" وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ" فرمود:

اگر به مقدارى كه از گرسنگى نميرد به او داد، و جامه اش را هم تامين كرد، كه هيچ، و گرنه بايد (حاكم شرع) بين شوهر و زن طلاقى اش جدايى بيندازد «4».

مؤلف: اين روايت را صاحب كافى هم به سند خود از ابى بصير از آن جناب روايت كرده «5».

و در تفسير قمى در ذيل جمله" وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ"، آمده كه:

زن حامله اگر مطلقه شد، سرآمد عده اش همان وقتى است كه بزايد، و آنچه در شكم دارد بگذارد، حتى اگر بين طلاق و زائيدنش يك روز فاصله شود، پس بعد از زائيدن و پاك شدن _______________

(1) كافى، ج 6، ص 100، ح 8. (2 و 3) كافى، ج 6، ص 103، ح 1 و 2.

(4) فقيه، ج 3، ص 279، ح 6.

(5) كافى، ج 5، ص 512، ح 7. ______________________________________________________ صفحه ى 539

مى تواند شوهر كند، و همچنين به عكس، اگر بين طلاق و زائيدن نه ماه طول بكشد، عده اش نه ماه است، و نمى تواند شوهر كند، مگر بعد از وضع حمل «1».

و در كافى به سند خود از عبد الرحمن بن حجاج از ابى الحسن (ع) روايت كرده كه گفت: من از آن جناب از زن آبستنى سؤال كردم كه شوهرش طلاقش داده، و او بچه اش را سقط كرده، آيا عده اش با سقط جنين تمام شده يا نه؟ و اگر سقط به صورت مضغه باشد چطور؟ فرمود: هر چه را كه انداخته باشد، در صورتى كه مشخص باشد كه همان حمل است كه انداخته، چه تمام باشد و چه ناقص، عده طلاقش همان

سقط است، و در عده طلاق لازم نيست خلقت بچه اى كه مى آورد تمام شده باشد «2».

و در الدر المنثور است كه ابن منذر از مغيره روايت كرده كه گفت من به شعبى گفتم نمى توانم گفتار على بن ابى طالب را بپذيرم، كه گفته است: عده زن شوهر مرده آخر دو أجل است. شعبى گفت: اتفاقا نه تنها بايد آن را بپذيرى، بلكه مانند روشن ترين مطالبى كه پذيرفته اى، بايد بپذيرى، براى اينكه همين على بن ابى طالب بارها فرمود: آيه شريفه" وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ"، تنها مربوط به زنان مطلقه «3» است «4».

و نيز در الدر المنثور است كه عبد الرزاق، از عبيد اللَّه بن عبد اللَّه بن عتبة، روايت كرده كه گفت: ابو عمرو بن حفص ابن مغيره با على بن ابى طالب به سفر يمن رفت، از يمن نامه اى به همسرش فاطمه دختر قيس نوشت، كه من تو را طلاق داده ام (و اين سومين بار بود كه او را طلاق داد) و به هشام و عباس بن ابى ربيعه نوشت كه نفقه او را بدهند، فاطمه آن نفقه را اندك شمرد و اعتراض كرد، نام بردگان به او گفتند: به خدا سوگند تو اصلا نفقه ندارى مگر اين كه حامله باشى، كه نيستى، فاطمه نزد رسول خدا (ص) رفت، و مساله خود را با آن جناب در ميان نهاد، رسول خدا (ص) فرمود: تو نفقه نمى برى. از آن جناب اجازه خواست تا از منزل شوهرش منتقل شود، و حضرت اجازه اش داد «5».

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 374.

(2) كافى، ج 6، ص 82، ح 9.

(3) الدر المنثور، ج 6، ص 237.

(4) جا

داشت شعبى اضافه كند كه عده زن شوهر مرده در جاى ديگر قرآن آمده، و فرموده:" وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً" مترجم.

(5) و اين بدان جهت است كه طلاق بار سوم طلاقى نيست كه شوهر بتواند به او رجوع كند و نفقه مخصوص طلاق رجعى است. مترجم. ______________________________________________________ صفحه ى 540

مروان نزد فاطمه فرستاد، و جريان او را پرسش نمود، فاطمه جريان را براى مروان شرح داد، مروان گفت: من تا كنون چنين چيزى نشنيده ام، مگر از يك زن، و ما با اين حرفها حاضر نيستيم ناموس خود را رها كنيم، اين مطلبى است كه هيچ يك از مردم حاضر به آن نيستند، و خلاصه تو بايد هم چنان در خانه شوهرت بمانى، فاطمه گفت: حاكم بين من و شما كتاب خداست، و خداى تعالى فرموده:" وَ لا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ"، تا رسيد به اينجا كه مى فرمايد:" لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً"، آن گاه فاطمه گفت: اين حكم براى زنانى است كه ممكن است شوهرانشان در ايام عده پشيمان شده، دو باره به زنان خود برگشته، بخواهند با آنان زندگى كنند، و اين بار سوم است كه همسر من مرا طلاق داده، ديگر منتظرى چه حادثه اى حادث شود چطور وقتى سخن از نفقه مى شود مى گوييد: چون حامله نيست نفقه نمى برد، و وقتى سخن از آزادى مى شود مى گوييد: نه بايد در خانه حبس باشد، براى چه حبسش مى كنيد.

حكم خدا اين است كه وقتى كسى بخواهد همسر خود را طلاق دهد، او را زير نظر بگيرد، تا حيض شود، و از حيض پاك گردد،

آن گاه يك بار طلاق دهد، در صورتى كه حيض مى بيند سه بار بايد حيض ببيند، و اگر حيض نمى بيند عده اش سه ماه است، و اگر حامله باشد عده اش وضع حمل او است، و اگر شوهر در ايام عده خواست رجوع كند مى تواند رجوع كند، و دو شاهد هم بر رجوع خود بگيرد، هم چنان كه خداى تعالى فرمود:" وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ"، و اين دو شاهد را هم در هنگام طلاق دادن بگيرد، و هم هنگام رجوع كردن.

حال اگر در ايام عده رجوع كرد كه همسر او است، و شوهرش دو بار ديگر مى تواند او را طلاق دهد، و اگر رجوع نكرد، تا عده اش سر آمد، ديگر نمى تواند رجوع كند، بلكه با همان يك طلاق رابطه اش به كلى قطع شده، و زن اختيار خود را دارد كه با چه كسى ازدواج بكند، با شوهر سابقش و يا با غير او «1».

_______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 231.

ترجمه آيات و چه بسيار قريه ها كه مردمش از دستورات پروردگارشان سرپيچى كردند و فرمان پيامبران او را گردن ننهادند در نتيجه ما آنها را به حساب سختى محاسبه نموده به عذابى عجيب گرفتار كرديم (8).

آن مردم وبال سرپيچى هاى خود را چشيدند و عاقبت امرشان خسران شد (9).

تازه اين عذاب و خسران دنياى آنان بود و خداى تعالى براى آخرت آنان عذابى سخت تهيه ديده، پس اى خردمندان از مؤمنين از خدا بترسيد، چون خداوند چيزى كه مايه تذكر شما است بر شما نازل كرده (10).

رسولى فرستاده تا آيات خدا را براى شما بخواند، آياتى كه روشن است، تا خدا آنهايى را كه ايمان ______________________________________________________ صفحه ى 542

آورده

و اعمال صالح مى كنند از ظلمت ها به سوى نور بيرون كند. و كسى كه به خدا ايمان مى آورد و عمل صالح مى كند خدا او را به بهشت هايى داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است بهشت هاى جاودانه كه ايشان تا ابد در آن خواهند بود و خدا چه نيكو كرده است رزق چنين كسان را (11).

خدايى كه هفت آسمان و از زمين هم مثل آن را بيافريد و امر او در بين آنها پيوسته نازل مى شود تا معلوم گردد كه خدا بر هر چيزى توانا است و اينكه خداى تعالى به هر چيزى احاطه علمى دارد (12).

بيان آيات [مقصود از شدت حساب در جمله" فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً"]

اين آيات موعظه و تهديد و بشارت است، و با اين اندرزها توصيه به تمسك به احكام خدا را تاكيد مى كند، و يكى از آن احكام همان احكام طلاق و عده است، و در قرآن كريم هيچ توصيه اى در باره هيچ حكمى به قدر احكام راجعه به زنان تاكيد نشده، و اين نيست مگر به خاطر اينكه دنبال اين احكام و اين توصيه ها خبرى هست.

" وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً" راغب مى گويد: مصدر" عتو" كه فعل" عتت" از آن مشتق است، به معناى سرباز زدن از اطاعت است «1». و بنا به گفته راغب كلمه" عتو" قريب المعناى با استكبار است. و نيز در باره كلمه" نكر" گفته: اين كلمه به معناى زيركى و تيزهوشى و سياستمدارى است، و نيز به معناى پيشامد بسيار دشوارى است كه در انظار غير معروف و غير معمولى باشد «2».

و مراد از آن در خصوص آيه شريفه معناى دوم است.

و در مجمع البيان گفته:" نكر" به معناى منكر و كار بسيار زشتى است كه نظيرش از كسى ديده نشده باشد «3».

و مراد از" قريه"، اهل قريه است، كه به نحو مجاز از اهل قريه به قريه تعبير مى كنند، نظير آيه" وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ" «4»، كه منظور سؤال از اهل قريه است، و جمله" عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ" اشاره است به اينكه اهل قريه به خدا كفر ورزيدند و مرتكب شرك شدند، و كفر

_______________

(1) مفردات راغب، ماده" عتو".

(2) مفردات راغب، ماده" نكر".

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 309.

(4) از قريه بپرس. سوره يوسف، آيه 82. ______________________________________________________ صفحه ى 543

ديگرى به رسولان خدا ورزيدند، و دعوت آنان را تكذيب كردند، علاوه بر اين، به خدا كفر ورزيدند و شرايع او را ترك كردند، و به رسولان او كفر ورزيدند و ولايت آنان را نپذيرفتند، با اينكه مامور به ولايت آنان بودند، هم چنان كه نظير اين معنا در آيه" وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ" «1» گذشت و شدت حساب در جمله" فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً" عبارت است از سخت گيرى در حساب، و به اصطلاح مته به خشخاش گذاشتن، به منظور پاداش يا كيفر تمام و دقيق دادن، كيفر و پاداشى كه مو به مو با وضع صاحب عمل تطبيق كند. و مراد از اين حساب، حساب دنيا است، نه حساب آخرت، به دليل اينكه در جاى ديگر مى فرمايد:" وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ" «2»، و نيز مى فرمايد:" وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ

الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ" «3».

پس آنچه مصيبت به انسان مى رسد- البته آنچه كه در نظر دين مصيبت است- معدل و نتيجه محاسبه اعمال آدمى است، و خداى تعالى از بسيارى از اعمال عفو نموده، مسامحه و سهل انگارى مى كند، و مته به خشخاش نمى گذارد، بلكه از اين سخت گيرى در مورد مستكبرين صرفنظر ننموده، آنهايى كه عارشان مى آيد امر خدا و رسولان خدا را اطاعت كنند، حسابشان را سخت مى گيرد، و هيچ يك از گناهانشان را از قلم نمى اندازد، در نتيجه عذابى مى كند كه بى سابقه و ناشناخته باشد.

و معناى آيه اين است كه: چه بسيار قريه ها كه اهلش از امر پروردگارشان گردنكشى نموده، از اطاعت پيامبر خود استكبار ورزيدند، و در نتيجه ما حساب شديدى از آنها كشيديم، و در محاسبه اعمالشان به سختى مناقشه كرديم، و در آخر به عذابى سخت مبتلاشان نموديم، عذابى كه معهود نبود و سابقه نداشت، و آن عبارت بود از انقراض نسلشان در دنيا.

و اينكه بعضى «4» از مفسرين گفته اند: مراد عذاب آخرت است، و اگر با فعل ماضى _______________

(1) و اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر او را و اگر رويگردان شويد رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد. سوره تغابن، آيه 12.

(2) آنچه مصيبت به شما مى رسد به خاطر اعمالى است كه خودتان كرديد، تازه خدا بسيارى از گناهان شما را عفو مى كند. سوره شورى، آيه 30.

(3) و اگر اهل قريه ها ايمان آورده و تقوى داشته باشند، بركاتى از آسمان و زمين به رويشان مى گشاييم، ولى تكذيب كردند، و ما هم ايشان را

گرفتيم به اعمالى كه مى كردند. سوره اعراف، آيه 96.

(4) روح المعانى، ج 28، ص 141. ______________________________________________________ صفحه ى 544

" عذبنا" تعبير كرده، از نظر تحقق و حتميت وقوع بوده، سخن درستى نيست.

اين را هم بگوييم كه در جمله" فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها" التفاتى از غيبت (عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها) به تكلم بكار رفته، در اول آيه، خداى تعالى غايب فرض شده، و در آخر خود خدا گوينده شده است، و نكته اين التفات اين است كه بر عظمت عذاب دلالت كند.

" فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً" مراد از اينكه فرمود:" اهل قريه وبال امر خود را چشيدند"، اين است كه وبال همان عتو و استكبار خود را چشيدند، و معناى آيه اين است كه عقوبت عتو و استكبارشان به ايشان رسيد، و عاقبت عتو خسارت است، پس در حقيقت اطاعت را فروخته و عتو را در عوض گرفتند، و سود اين معامله شان همان خسران گرديد.

" أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً" اين جمله از كيفر آخرت آنان خبر مى دهد، هم چنان كه جمله" فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها"، از كيفر دنيايى آنان خبر مى داد، و اگر جمله مورد بحث را با واو عاطفه عطف به ما قبل ننموده، آن را از ما قبل جدا ساخت، براى اين بود كه اين جمله در مقام پاسخ از سؤالى بود كه ممكن است به ذهن كسى در آيد، و گويا شنونده بعد از شنيدن جمله" وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً"، پرسيده منظور از خسران چيست؟ فرموده: اين است كه خدا برايشان عذابى سخت فراهم كرده است.

[تقواى خدا و بيم از وبال

عتو و استكبار در برابر او مقتضاى عقل و نقل است

" فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً" اين قسمت از آيه مورد بحث نتيجه گيرى از خطاب قبلى است، به مؤمنين مى فرمايد:

بايد بر حذر باشيد و نفستان را از اينكه در مقابل امر پروردگارتان عتو و استكبار كند، و از اطاعت او شانه خالى نمايد، جلوگيرى كنيد، تا وبال عتو و خسران عاقبت كه به اهل آن قريه ها رسيد به شما نرسد.

و در اين جمله مؤمنين را اولى الالباب (خردمندان) خوانده، فرموده:" فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا" يعنى حال كه وضع اهل قريه ها چنين شد، پس شما از خدا بترسيد، اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد. و منظور از اين تعبير اين بود كه از عقل مؤمنين كمك بگيرد تا تقوايى كه از آنان خواسته محقق شود، چون وقتى مؤمنين بشنوند كه مردمى از امر پروردگارشان استكبار ورزيدند و به حساب سختى محاسبه، و به عذاب نكرى و بى سابقه اى گرفتار شدند، و وقتى بفهمند كه عاقبت استكبار خسران است، بعد بشنوند كه اين سرنوشت مخصوص يك قوم و دو قوم نبوده، بلكه هر قومى كه آن چنان بوده اند، به اين چنين ______________________________________________________ صفحه ى 545

سرنوشتى دچار شده اند، عقلشان حكم مى كند به اينكه عتو و استكبار از امر خدا، در حقيقت به استقبال عذاب شديد خدا رفتن است، و به همين جهت ايشان را هشدار مى دهد، و عقلشان را بيدارتر مى سازد تا به حكم عقلشان به تقوى گرايند، مخصوصا مؤمنينى كه خداى تعالى برايشان كتابى تذكرآور فرستاده، آنچه نفعشان هست معين و آنچه به ضررشان هست تذكر داد، و به

سوى حق و طريق مستقيم هدايتشان كرده، ديگر عقل آنان به هيچ وجه اجازه نمى دهد از چنين هدايتى منحرف گشته، راه آن قوم را بروند، و به سرنوشت آنان دچار گردند.

[وجه اينكه رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را" ذكر" ناميد و از بعثت او تعبير به انزال فرمود]

" رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ ..."

اين آيه عطف بيان است براى كلمه" ذكرا"، و ممكن هم هست بدل از آن كلمه باشد. پس مراد از ذكرى كه خدا نازلش كرده، همان رسول است و اگر رسول را ذكر ناميده، به خاطر آن است كه رسول وسيله تذكر است، خدا و آيات او و راه دعوت به سوى دين حق را يادآورى مى كند، منظور از" رسول" شخص خاتم الانبياء محمد (ص) است، و ظاهر جمله" يتلوا عليكم ايات اللَّه مبينات"، اين معنا را تاييد مى كند، و بنا بر اين، مراد از انزال رسول، بعثت او از ناحيه عالم غيب، و ظهور او براى بشر به عنوان رسالت از ناحيه خداست، بعد از سالها كه از چنين نعمتى بى بهره بودند، و احتمال رسيدن به آن را هم نمى دادند، هم چنان كه در باره خلقت آهن هم اين تعبير را آورده و فرموده:" وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ" «1»، و معلوم است كه نمى خواهد بفرمايد آهن را از آسمان انداختيم، بلكه مى خواهد بفرمايد: اين نعمت از ناحيه ما است.

و اين تعبير كه در آيه شريفه در باره رسول آمده، صاحب كشاف را بر آن داشته كه كلمه" رسولا" را به جبرئيل تفسير كند، آن گاه منظور از جمله" يتلوا عليكم ...- تا آيات روشن خداى را به روشنى برايتان

تلاوت كند"، اين مى شود كه جبرئيل آيات خدا را بر پيغمبر بدان جهت كه رهبر و متبوع شما است تلاوت مى كند «2». ولى ظاهر جمله" يَتْلُوا عَلَيْكُمْ ..." غير اين معنايى است كه صاحب كشاف گفته.

اين احتمال هم هست كه كلمه" رسولا" با فعلى تقديرى منصوب شده باشد، و تقدير كلام" ارسل رسولا يتلوا عليكم ايات اللَّه" باشد، و مراد از ذكرى كه بر امت نازل شده قرآن _______________

(1) ما آهن را نازل كرديم. سوره حديد، آيه 25.

(2) تفسير كشاف، ج 4، ص 560. ______________________________________________________ صفحه ى 546

كريم، و يا أحكام و معارف آن باشد.

" لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ"- تفسير اين آيه در آيات نظير آن گذشت.

" وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً"- اين قسمت از آيه كسانى را كه به خدا ايمان آورده عمل صالح انجام دهند، وعده جميل و بشارت به بهشت مى دهد.

" قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً"- در اين جمله احسان خدا را در آنچه به ايشان روزى كرده مى ستايد، و مراد از" رزق" ايمانى است كه به ايشان روزى كرده، و همچنين عمل صالحى كه توفيقش را به ايشان داده، و بهشتى كه در آخرت به ايشان مى دهد. ولى بعضى «1» از مفسرين گفته اند: مراد از رزق تنها بهشت است.

[مقصود از اينكه خداوند زمين را مانند آسمان ها هفت تا آفريد]

" اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ ..."

بيانى است كه مضمون آيات قبل را كه همانا مساله ربوبيت خداى تعالى و بعثت رسول بود تاكيد مى كند، مى فرمايد خدايى براى شما رسول

فرستاده، و ذكر نازل كرده، تا او را اطاعت كنيد و به احكام ذكرش عمل كنيد، و نيز خدايى شما را تهديد كرده به اينكه اگر تمرد كنيد و مخالفتش نماييد، حسابى شديد از شما خواهد كشيد و به عذابى اليم دچار خواهد ساخت، و باز خدايى شما را بشارت داده كه اگر اطاعتش كنيد، به بهشت جاودانتان خواهد برد، كه هفت آسمان و هفت زمين را آفريده، خدايى است قدير و عليم.

مطالبى كه مى توان در تفسير جمله" اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ" گفت، در تفسير سوره حم سجده گذشت.

و از ظاهر جمله" وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ" بر مى آيد كه مراد از" مثل" مثليت عددى است، يعنى همانطور كه آسمان هفت تا است، زمين هم مثل آن هفت تا است، حال بايد ديد منظور از هفت تا زمين چيست؟ در اين باب چند احتمال هست: اول اينكه بگوييم منظور از هفت تا زمين هفت عدد از كرات آسمانى است، كه ساختمانش از نوع ساختمان زمينى است كه ما در آن زندگى مى كنيم. دوم اينكه بگوييم منظور از آن تنها زمين خود ما است، كه داراى هفت طبقه است، كه (چون طبقات پياز) رويهم قرار دارند، و به تمام كره احاطه دارند، و ساده ترين طبقاتش همين طبقه اولى است كه ما روى آن قرار داريم. سوم اينكه _______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 310. ______________________________________________________ صفحه ى 547

بگوييم منظور از زمين هاى هفتگانه اقليم ها و قسمت هاى هفتگانه روى زمين است، كه (علماى جغرافى قديم) بسيط زمين را به هفت قسمت (و يا قاره) تقسيم كرده اند اين چند وجه وجوهى است كه هر يك طرفدارانى دارد، و چه بسا

با مراجعه به مطالبى كه در تفسير سوره حم سجده گذشت، بتوان به احتمال چهارم دست يافت.

و چه بسا گفته باشند كه مراد از جمله" وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ"، اين است كه خداى تعالى از زمين چيزى خلق كرده، مثل آسمانهاى هفتگانه، و آن عبارت است از انسان كه موجودى است مركب از ماده زمينى، و روحى آسمانى، كه در آن روح نمونه هايى از ملكوت آسمانى است.

[مراد از امر و نزول آن بين آسمان ها و زمين در جمله:" يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ ..."]

و از ظاهر جمله" يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ"، بر مى آيد كه ضمير در آن به كلمه" سماوات" و" ارض" هر دو بر مى گردد، و منظور از كلمه" امر" همان امر الهى است كه آيه شريفه" إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" «1» تفسيرش كرده، مى فرمايد امر خدا همان كلمه ايجاد است، و آن وقت منظور از تنزل امر بين آسمانها و زمين، شروع كردن به نزول از مصدر امر به طرف آسمانها است كه از يكى به سوى ديگرى نازل مى شود تا به عالم ارضى برسد، تا آنچه خداى عز و جل اراده كرده تكون يابد، چه اعيان موجودات و چه آثار و چه ارزاق و چه مرگ و زندگى و چه عزت و ذلت و چه غير اينها، هم چنان كه در جاى ديگر قرآن آمده:" وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها" «2»، و نيز فرموده:" يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ" «3».

بعضى «4» از مفسرين گفته اند: مراد از امر دستورات شرعى است، كه ملائكه وحى آنها را از

آسمان به سوى رسول خدا (ص) وحى مى كنند، چون رسول خدا (ص) در زمين قرار داشت، ليكن اين مفسرين آيه را بدون هيچ دليلى تخصيص زده اند و كلمه" امر" را منحصر در أوامر تشريعى نموده اند، علاوه بر اين، ذيل آيه شريفه كه مى فرمايد:" لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ ..." با اين تخصيص نمى سازد.

_______________

(1) فرمان نافذ خدا (در عالم) چنين است كه هر گاه اراده خلقت چيزى را بكند به محض اينكه بگويد باش، موجود مى شود. سوره يس، آيه 82.

(2) در هر آسمانى امر آن آسمان را وحى كرد. سوره حم سجده، آيه 12.

(3) از آسمان تا زمين تدبير امر مى كند، آن گاه به سوى آن عروج مى نمايد، در روزى كه مقدارش هزار سال از سالهايى است كه شما مى شماريد. سوره الم سجده، آيه 5.

(4) مجمع البيان، ج 10، ص 311. ______________________________________________________ صفحه ى 548

" أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً"- اين قسمت از آيه يكى از نتائج مترتب بر خلقت آسمانهاى هفتگانه و از زمين مثل آن را ذكر مى كند، و در آن خلقت و امر به خداى تعالى نسبت داده شده و مخصوص آن جناب شده است، و همين طور هم هست، چون هيچ متفكرى كه در مساله خلقت غور كند، در اين معنا شكى برايش باقى نمى ماند كه قدرت خداى تعالى شامل هر چيز و علمش محيط به هر چيز است، پس بر چنين كسى يعنى بر همه خردمندان مؤمن واجب است كه از مخالفت امر او بپرهيزند، چون سنت اين خداى قدير عليم بر اين جارى شده كه مطيعان اوامرش را پاداش، و اهل عتو و استكبار

را مجازات فرمايد، هم چنان كه خودش در باره اين سنت فرموده:" وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ" «1».

بحث روايتى [(دو روايت در ذيل جمله" قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا ..." و در باره خلقت سماوات و ارضين)]

در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه" وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ"، آمده كه: منظور از قريه اهل قريه است «2».

و در تفسير برهان از ابن بابويه نقل شده كه وى به سند خود از ريان بن صلت از حضرت رضا (ع) روايت كرده كه در گفتگويش با مامون فرموده: منظور از ذكر، رسول خدا (ص)، و ما اهل آن جناب هستيم، و اين معنا در كتاب خدا هم آمده، آنجا كه در سوره طلاق فرموده:" فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ" كه در آن منظور از ذكر را رسول خدا (ص) دانسته، پس ذكر، رسول خدا (ص) و ما اهل بيت او هستيم.

و در تفسير قمى است كه پدرم از حسين بن خالد از ابى الحسن رضا (ع) برايم حديث كرد كه وى گفت: من به آن جناب عرضه داشتم: مرا از معناى كلام خداى عز و جل آنجا كه مى فرمايد:" وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ" خبر بده، فرمود: آسمان محبوك به زمين _______________

(1) و اين چنين است اخذ پروردگارت، وقتى كه اهل قريه اى را در حال ظلم گرفتار مى كند، كه اخذ او دردناك و شديد است. سوره هود، آيه 102.

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 375. ______________________________________________________ صفحه ى 549

است، آن گاه امام انگشتان خود را در هم

كرد و فرمود: اينطور محبوك به زمين است، عرضه داشتم: چطور آسمان محبوك به زمين است، با اينكه خداى تعالى مى فرمايد:" رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها- خدا آسمان را بدون ستونهايى كه به چشم شما بيايد بر افراشته"، (و معلوم است كه از اين آيه بر مى آيد آسمان به زمين تكيه ندارد، پس چگونه شما مى گوييد آسمان و زمين به هم فرو رفته اند؟) فرمود: سبحان اللَّه مگر اين خداى سبحان نيست كه مى فرمايد:

" بدون ستونهايى كه به چشم شما بيايد؟" عرضه داشتم: بله. فرمود: پس معلوم مى شود ستونهايى هست، ولى به چشم شما نمى آيد.

عرضه داشتم: خدا مرا فدايت كند، آن ستونها چگونه است؟ حسين بن خالد مى گويد: امام (ع) كف دست چپ خود را باز كرد و دست راست خود را در آن قرار داد و فرمود: اين زمين دنيا است، و آسمان دنيا بر بالاى زمين قبه اى است، و زمين دوم بالاى آسمان دنيا، و آسمان دوم قبه اى است بر بالاى آن، و زمين سوم بالاى آسمان دوم قرار گرفته، و آسمان سوم قبه اى است بر بالاى آن، و زمين چهارم بالاى آسمان سوم است، و آسمان چهارم بر بالاى آن قبه است، و زمين پنجم بالاى آسمان چهارم است، و آسمان پنجم قبه اى است روى آن، و زمين ششم بر بالاى آسمان پنجم است، و آسمان ششم قبه اى است روى آن، و زمين هفتم بالاى آسمان ششم واقع است، و آسمان هفتم قبه اى است بالاى آن، و عرش رحمان تبارك و تعالى بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد، و اين كلام خداى تعالى است كه مى فرمايد:" الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ

مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ".

و اما منظور از صاحب امر، رسول خدا (ص) و وصى بعد از رسول خدا (ص) است، كه قائم بر وجه زمين است، كه امر الهى تنها به سوى او نازل مى شود، يعنى از آسمانهاى هفتگانه و زمين هاى هفتگانه فرود مى آيد.

عرضه داشتم: ما كه بيش از يك زمين زير پاى خود نمى بينيم، فرمود: آرى زير پاى ما تنها يك زمين است، و آن شش زمين ديگر فوق ما قرار دارند «1».

مؤلف: و از طبرسى از عياشى از حسين بن خالد از حضرت رضا (ع) نظير اين روايت حكايت شده «2».

و اين حديث در باب خودش حديثى نادر است، و با در نظر گرفتن ذيل آن كه سخن از تنزل امر دارد، اين معنا به ذهن نزديكتر مى رسد كه امام خواسته اند از باطن عالم خبر دهند نه از ظاهر آن و خلقت ماديش، و خدا داناتر است.

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 328.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 311.

تفسير نمونه

سوره طلاق

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 12 آيه است

محتواى سوره طلاق

مهمترين مساءله كه در اين سوره مطرح است - چنانكه از نامش پيدا است - مساءله طلاق و احكام و خصوصيات ، و پيامدهاى آن است ، سپس بحثهائى از مبدء و معاد و نبوت پيامبر و بشارت و انذار به دنبال آن آمده است .

از اين رو مى توان محتواى اين سوره را به دو بخش عمده تقسيم كرد:

بخش اول هفت آيه نخستين سوره است كه پيرامون طلاق و مسائل مربوط به آن سخن مى گويد، و به قدرى جزئيات اين مساءله را در عباراتى كوتاه و پر معنى به

طور دقيق و ظريف مطرح ساخته كه انسان با ملاحظه آن خود را كاملا مستغنى مى بيند.

بخش دوم كه در حقيقت انگيزه اجراى بخش اول است از عظمت خداوند، و عظمت مقام رسول او، و پاداش صالحان ، و مجازات بدكاران ، بحث مى كند، و مجموعه منسجمى را براى ضمانت اجراى اين مساءله مهم اجتماعى ارائه مى دهد، ضمنا اين سوره نام ديگرى نيز دارد و آن سوره ((نساء قصرى )) (بر وزن و معنى صغرى ) در مقابل سوره معروف نساء است كه ((نساء كبرى )) مى باشد.

فضيلت تلاوت سوره

در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است من قراء سورة الطلاق مات على سنة رسول الله صلى الله عليه و آله : ((هر كس سوره طلاق را بخواند (و آنرا در برنامه هاى زندگى خود به كار بندد) بر سنت پيامبر از دنيا مى رود)). <1>

تفسير :

شرايط طلاق و جدائى

گفتيم مهمترين بحث اين سوره همان بحث طلاق است كه از نخستين آيه آن شروع مى شود، روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان پيشواى بزرگ مسلمانان كرده سپس يك حكم عمومى را با صيغه جمع بيان مى كند و مى فرمايد: اى پيامبر هنگامى كه خواستيد زنان را طلاق دهيد آنها را در زمان عده طلاق دهيد))! (يا ايها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن ).

اين نخستين حكم از احكام پنج گانه اى است كه در اين آيه آمده است ، و چنانكه مفسران از آن استفاده كرده اند منظور اين است كه صيغه

طلاق در زمانى اجرا شود كه زن از عادت ماهيانه پاك شده ، و با همسرش نزديكى نكرده باشد، زيرا طبق آيه 228 سوره بقره عده طلاق بايد به مقدار ((ثلاثة قروء)) (سه بار پاك شدن ) بوده باشد، و در اينجا تاءكيد مى كند كه طلاق بايد با آغاز عده همراه گردد، و اين تنها در صورتى ممكن است كه طلاق در حال پاكى بدون آميزش تحقق يابد چه اينكه اگر طلاق در حال حيض واقع شود آغاز زمان عده از آغاز طلاق جدا مى شود و شروع عده بعد از پاك شدن خواهد بود.

و همچنين اگر در حال طهارتى باشد كه با همسرش نزديكى كرده باز جدائى مسلم است زيرا چنين پاكى به خاطر آميزش دليلى بر نبودن نطفه در رحم نيست (دقت كنيد).

به هر حال اين نخستين شرط طلاق است .

در روايات متعددى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه ((هر گاه كسى همسرش را در عادت ماهيانه طلاق دهد بايد اعتناء به آن طلاق نكند، و باز

گردد تا زن پاك شود سپس اگر مى خواهد او را طلاق دهد اقدام كند)). <2>

همين معنى در روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) نيز به طور مكرر آمده ، حتى به عنوان تفسير آيه ذكر شده است . <3>

سپس به دومين حكم كه مساءله نگه داشتن حساب عده است پرداخته مى فرمايد: ((حساب عده را نگه داريد)) (و احصوا العدة ).

دقيقا ملاحظه كنيد كه سه بار زن ، ايام پاكى خود را به پايان رساند و عادت ماهيانه ببيند، هنگامى كه سومين دوران

پاكى پايان يافت ، و وارد عادت ماهيانه سوم شد، ايام عده سر آمده و پايان يافته است .

اگر در اين امر دقت نشود ممكن است ، دوران عده بيش از مقدار لازم محسوب گردد، و ضرر و زيانى متوجه زن شود، چرا كه او را از ازدواج مجدد باز مى دارد، و اگر كمتر باشد، هدف اصلى از عده كه حفظ حريم ازدواج اول ، و مساءله عدم انعقاد نطفه است رعايت نشده .

((احصوا)) از ماده ((احصاء)) به معنى شمارش است و در اصل از ((حصى )) به معنى ريگ گرفته شده ، زيرا بسيارى از مردم در زمانهاى قديم كه به خواندن و نوشتن آشنا نبودند، حساب موضوعات مختلف را با ريگها نگه مى داشتند.

قابل توجه اينكه : مخاطب به نگه دارى حساب عده ، مردان هستند، اين به خاطر آن است كه مساءله ((حق نفقه و مسكن )) بر عهده آنها است ، و همچنين ((حق رجوع )) نيز از آن آنان است ، و گرنه زنان نيز مؤ ظفيد كه براى روشن شدن تكليفشان حساب عده را دقيقا نگه دارند.

بعد از اين دستور، همه مردم را به تقوى و پرهيزگارى دعوت كرده

مى فرمايد: ((از خدائى كه پروردگار شما است به پرهيزيد)) (و اتقوا الله ربكم )

او پروردگار و مربى شما است ، و دستوراتش ، ضامن سعادت شما مى باشد، بنابراين فرمانهاى او را به كار بنديد و از عصيان و نافرمانيش به پرهيزيد، مخصوصا در امر طلاق و نگهدارى حساب عده دقت به خرج دهيد.

بعد به ((سومين )) و ((چهارمين )) كه يكى مربوط به شوهران است و ديگرى مربوط

به زنان ، مى فرمايد: ((شما آنها را از خانه هايشان ، خارج نسازيد، و آنها نيز از خانه ها در دوران عده خارج نشوند)) (لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن ).

گرچه بسيارى از بيخبران ، اين حكم اسلامى را به هنگام طلاق اصلا اجرا نمى كنند، و به محض جارى شدن صيغه طلاق ، هم مرد به خود اجازه مى دهد كه زن را بيرون كند، و هم زن خود را آزاد مى پندارد كه از خانه شوهر خارج شود و به خانه بستگان بازگردد، ولى اين حكم اسلامى فلسفه بسيار مهمى دارد، زيرا علاوه بر حفظ احترام زن ، غالبا زمينه را براى بازگشت شوهر از طلاق ، و تحكيم پيوند زناشوئى ، فراهم مى سازد.

پشت پا زدن به اين حكم مهم اسلامى كه در متن قرآن مجيد آمده است سبب مى شود كه بسيارى از طلاقها به جدائى دائم منتهى شود، در حالى كه اگر اين حكم اجرا مى شد، غالبا به آشتى و بازگشت مجدد منتهى مى گشت .

ولى از آنجا كه گاهى شرائطى فراهم مى شود كه نگهدارى زن بعد از طلاق در خانه طاقت فرسا است ، به دنبال آن پنجمين حكم را به صورت استثناء اضافه كرده ، مى گويد: ((مگر اينكه آنها كار زشت آشكارى را انجام دهند)) (الا ان ياتين بفاحشة مبينة ).

مثلا آنقدر، ناسازگارى ، بدخلقى ، و بدزبانى با همسر و كسان او كند كه ادامه حضور او در منزل ، باعث مشكلات بيشتر گردد.

اين معنى در روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) نقل شده است ديده مى شود. <4>

البته منظور هر مخالفت و ناسازگارى جزئى نيست ، زيرا در مفهوم كلمه ((فاحشه )) كار زشت مهم افتاده است ، بخصوص اينكه با وصف ((مبينه )) نيز توصيف شده است .

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فاحشه ((عمل منافى با عفت )) است و در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) نيز نقل شده ، و منظور از خارج ساختن در اين صورت بيرون بردن براى اجراى حد و سپس بازگشت به خانه است .

جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است .

و باز به دنبال بيان اين احكام به عنوان تاءكيد مى افزايد: ((اين حدود و مرزهاى الهى است ، هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده )) (و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه ).

چرا كه اين قوانين و مقررات الهى ضامن مصالح خود مكلفين است ، و تجاوز از آن خواه از ناحيه مرد باشد يا زن لطمه به سعادت خود آنان مى زند.

و در پايان آيه ضمن اشاره لطيفى به فلسفه عده ، و عدم خروج زنان از خانه و اقامتگاه اصلى ، مى فرمايد: ((تو نمى دانى شايد خداوند بعد از اين ماجرا وضع تازه و وسيله اصلاحى فراهم سازد)) (لا تدرى لعل الله يحدث بعد ذلك امرا).

با گذشتن زمان ، طوفان خشم و غضب كه غالبا موجب تصميمهاى ناگهانى در امر طلاق و جدائى مى شود فرو مى نشيند، و حضور دائمى زن در خانه در كنار مرد در مدت عده ، و يادآورى عواقب شوم طلاق ، مخصوصا در آنجا كه پاى فرزندانى در كار

است ، و اظهار محبت هر يك نسبت به ديگرى ، زمينه ساز رجوع

مى گردد، و ابرهاى تيره و تار دشمنى و كدورت را غالبا از آسمان زندگى آنها دور مى سازد.

جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : المطلقة تكتحل و تختضب و تطيب و تلبس ما شائت من الثياب ، لان الله عز و جل يقول لعل الله يحدث بعد ذلك امرا لعلها ان تقع فى نفسه فيراجعها.

((زن مطلقه در دوران عده اش مى تواند آرايش كند، سرمه در چشم نمايد، و موهاى خود را رنگين ، و خود را معطر، و هر لباسى كه مورد علاقه او است بپوشد، زيرا خداوند مى فرمايد: شايد خدا بعد از اين ماجرا وضع تازه اى فراهم سازد، و ممكن است از همين راه زن بار ديگر قلب مرد را تسخير كرده و مرد رجوع كند))! <5>

همانگونه كه گفتيم تصميم بر جدائى و طلاق غالبا تحت تاءثير هيجانهاى زودگذر است كه با گذشت زمان و معاشرت مستمر مرد و زن در يك مدت نسبتا طولانى (مدت عده ) و انديشه در پايان كار، صحنه به كلى دگرگون مى شود، و بسيارى از جدائيها به آشتى منتهى مى گردد اما به شرط اينكه دستورهاى اسلامى فوق يعنى ماندن زن در مدت عده در خانه همسر سابق دقيقا اجرا شود.

به خواست خدا بعدا خواهيم گفت كه همه اينها مربوط به ((طلاق رجعى )) است.

1 - طلاق منفورترين حلالها

بدون شك ، قرارداد زوجيت از جمله قراردادهائى است كه بايد قابل جدائى باشد، چرا كه گاه عللى پيش مى آيد كه زندگى مشترك زن

و مرد را

با هم غير ممكن ، يا طاقت فرسا و مملو از مفاسد مى كند، و اگر اصرار داشته باشيم كه اين قرارداد تا ابد بماند، سرچشمه مشكلات زيادى مى گردد، لذا اسلام با اصل طلاق موافقت كرده است ، و هم اكنون نتيجه ممنوع بودن كامل طلاق را در جوامع مسيحى ، ملاحظه مى كنيم كه چگونه زنان و مردان زيادى هستند كه به حكم قانون تحريف يافته مذهب مسيح (عليه السلام ) طلاق را ممنوع مى شمرند و قانونا همسر يكديگرند، ولى در عمل جدا از يكديگر زندگى كرده ، و حتى هر كدام براى خود همسرى غير رسمى انتخاب كرده اند!

بنابراين اصل مساءله طلاق يك ضرورت است ، اما ضرورتى كه بايد به حد اقل ممكن تقليل يابد، و تا آنجا كه راهى براى ادامه زوجيت است كسى سراغ آن نرود.

به همين دليل در روايات اسلامى ، شديدا از طلاق مذمت گرديده ، و به عنوان مبغوضترين حلالها، از آن ياد شده است ، چنانكه در روايتى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ما من شى ء ابغض الى الله عز و جل من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة يعنى الطلاق : ((هيچ عمل منفورتر، نزد خداوند متعال از اين نيست كه اساس خانه اى در اسلام با جدائى (يعنى طلاق ) ويران گردد)). <6>

و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ما من شى ء مما احله الله ابغض اليه من الطلاق : ((چيزى از امور حلال ، در پيشگاه خدا مبغوضتر از طلاق نيست )). <7>

باز در حديث ديگرى از رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: تزوجوا و لا تطلقوا، فان الطلاق يهتز منه العرش !: ((ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه طلاق عرش خدا را به لرزه درمى آورد))! <8>

چرا چنين نباشد، در حالى كه طلاق مشكلات زيادى براى خانواده ها، زنان و مردان و مخصوصا فرزندان به وجود مى آورد، كه آن را عمدتا در سه قسمت مى توان خلاصه كرد:

1 - مشكلات عاطفى - بدون شك مرد و زنى كه سالها يا ماهها با يكديگر زندگى كرده اند، سپس از هم جدا مى شوند، و از نظر عاطفى جريحه دار خواهند شد، و در ازدواج آينده خاطره ازدواج گذشته ، دائما آنها را نگران مى دارد، و حتى به همسر آينده با يك نوع بدبينى و سوءظن مى نگرند، آثار زيانبار اين امر بر كسى مخفى نيست ، و لذا بسيار ديده شده كه اين گونه زنان و مردان براى هميشه از ازدواج چشم مى پوشند.

2 - مشكلات اجتماعى - بسيارى از زنان بعد از طلاق شانس زيادى براى ازدواج مجدد، آن هم به طور شايسته و دلخواه ، ندارند، و از اين نظر گرفتار خسران شديد مى شوند، و حتى مردان نيز بعد از طلاق دادن همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب كمتر خواهد بود، مخصوصا اگر پاى فرزندانى در ميان باشد، لذا غالبا ناچار مى شوند، تن به ازدواجى در دهند كه نظر واقع آنها را تاءمين نمى كند، و از اين نظر تا پايان عمر رنج مى برند.

3 - مشكلات فرزندان كه از همه

اينها مهمتر است ، كمتر ديده شده است كه نامادريها همچون مادر، دلسوز و مهربان باشند، و بتوانند خلاء عاطفى فرزندانى را كه از آغوش پر مهر مادر بريده شده اند پر كنند، همانگونه كه اگر زن سابق فرزند را با خود ببرد، در مورد ناپدرى نيز اين صادق است ، البته هستند زنان و مردانى كه نسبت به غير فرزندان خود، پر محبت و وفا دارند، ولى مسلما تعداد آنها كم است ، و به همين دليل ، فرزندان بعد از طلاق ، گرفتار بزرگترين زيان و خسران مى شوند، و شايد غالب آنها، سلامت روانى خود را تا آخر عمر از دست مى دهند.

و اين ضايعه اى است نه تنها براى هر خانواده بلكه براى كل جامعه ، چرا كه چنين كودكانى كه از مهر مادر يا پدر، محروم مى شوند گاه به صورت افرادى خطرناك درمى آيند، كه بدون توجه تحت تاءثير روح انتقام جوئى قرار گرفته و انتقام خود را از كل جامعه مى گيرند.

اگر اسلام اين همه درباره طلاق سختگيرى كرده ، دليلش همين آثار زيانبار آن در ابعاد مختلف است .

و نيز به همين دليل قرآن مجيد صريحا دستور مى دهد كه هرگاه اختلافى ميان زن و مرد پيدا شود بستگان دو طرف در اصلاح آن دو بكوشند، و از طريق تشكيل ((محكمه صلح خانوادگى )) از كشيده شدن دو همسر به دادگاه شرع ، يا به مساءله طلاق و جدائى ، مانع شوند.

(شرح محكمه صلح را در جلد سوم صفحه 375 به بعد ذيل آيه 35 سوره نساء داده ايم ).

و باز به همين دليل آنچه به خوشبينى

زن و مرد، و تحكيم پايه هاى علائق خانوادگى ، كمك كند، از نظر اسلام مطلوب ، و آنچه آنرا متزلزل سازد مبغوض و منفور است .

2 - انگيزه طلاق

طلاق مانند هر پديده ديگرى اجتماعى داراى ريشه هاى مختلفى است كه بدون بررسى دقيق و مقابله با آن جلوگيرى از بروز چنين حادثه اى مشكل است ، و لذا قبل از هر چيز بايد به سراغ عوامل طلاق برويم و ريشه هاى آنرا در جامعه بخشكانيم ، اين عوامل بسيار زياد است كه امور زير از مهمترين آنها است :

الف - توقعات نامحدود زن يا مرد يكى از مهمترين عوامل جدائى است ، و اگر هر كدام دامنه توقع خويش را محدود سازند، و از عالم رؤ ياها و پندارها بيرون آيند، و طرف مقابل خود را به خوبى درك كنند، و در حدودى كه ممكن است توقع داشته باشند، جلوى بسيارى از طلاقها گرفته خواهد شد.

ب - حاكم شدن روح تجمل پرستى و اسراف و تبذير بر خانواده ها عامل مهم ديگرى است كه مخصوصا زنان را در يك حالت نارضائى دائم نگه مى دارد، و با انواع بهانه گيريها راه طلاق و جدائى را صاف مى كند.

ج - دخالتهاى بيجاى اقوام و بستگان و آشنايان در زندگى خصوصى دو همسر، و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم ديگرى محسوب مى شود.

تجربه نشان داده است كه اگر هنگام بروز اختلافات در ميان دو همسر آنها را به حال خود رها كنند و با جانبدارى از اين يا از آن دامن به آتش اين اختلاف نزنند چيزى نمى گذرد كه خاموش مى شود، ولى دخالت

كسان دو طرف كه غالبا با تعصب و محبتهاى ناروا همراه است كار را روز به روز مشكلتر و پيچيده تر مى سازد.

البته اين به آن معنا نيست كه نزديكان هميشه خود را از اين اختلافات دور دارند، بلكه منظور اين است كه آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها كنند، ولى هرگاه اختلاف به صورت كلى و ريشه دار درآمد با توجه به مصلحت طرفين ، و اجتناب و پرهيز از هر گونه موضع گيرى يكجانبه و تعصب آميز دخالت كنند، و مقدمات صلحشان را فراهم سازند.

د - بى اعتنايى زن و مرد به خواست يكديگر، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد، مثلا هر مردى انتظار دارد كه همسرش پاكيزه و جذاب باشد، همچنين هر زن نيز چنين انتظارى از شوهرش دارد، ولى اين از امورى است كه غالبا حاضر به اظهار آن نيستند، اينجا است كه بى اعتنايى طرف

مقابل و نرسيدن به وضع ظاهر خويش و ترك تزيين لازم ، و ژوليده و كثيف بودن ، همسر او را از ادامه چنين ازدواجى سير مى كند، مخصوصا اگر در محيط زندگانى آنها افرادى باشند كه اين امور را رعايت كنند و آنها بى اعتنا از كنار اين مساءله بگذرند.

لذا در روايات اسلامى اهميت زيادى به اين معنى داده شده ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : لا ينبغى للمرئة ان تعطل نفسها: ((سزاوار نيست كه زن خود را بدون زينت و آرايش براى شوهرش بماند <9> و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمود:

و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجهن الا قلة تهيئة ازواجهن ! زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز اين نداشت كه مردان آنها به خودشان نمى رسيدند))! <10>

ه - عدم تناسب فرهنگ خانوادگى و روحيات زن و مرد با يكديگر نيز يكى از عوامل مهم طلاق است ، و اين مساءله اى است كه بايد قبل از اختيار همسر دقيقا مورد توجه قرار گيرد كه آن دو علاوه بر اينكه ((كفو شرعى )) يعنى مسلمان باشند، ((كفو فرعى )) نيز باشند، يعنى تنها تناسبهاى لازم از جهات مختلف در ميان آن دو رعايت شود، در غير اين صورت بايد از بهم خوردن چنين ازدواجهائى تعجب نكرد.

3 - فلسفه نگه داشتن عده

بدون شك ((عده )) دو فلسفه اساسى دارد كه در قرآن مجيد و اخبار اسلامى به آن اشاره شده است : نخست مساءله حفظ نسل و مشخص شدن وضع زن از نظر باردارى و عدم باردارى ، و ديگر وجود وسيله اى براى بازگشت به

زندگى اول ، و از بين بردن عوامل جدائى است كه در آيه فوق اشاره لطيفى به آن شده بود، بخصوص اينكه اسلام روى اين مساءله تاءكيد مى كند كه زنان در دوران عده بايد در خانه مرد بمانند، و طبعا يك معاشرت دائمى چند ماهه خواهند داشت كه به آنها مجال مى دهد مساءله جدائى را دور از هيجانات زودگذر مجددا مورد بررسى قرار دهند.

مخصوصا در مورد طلاق رجعى <11> كه بازگشت به زوجيت نيازى به هيچگونه تشريفات ندارد، و هر كار و يا سخنى كه دليل بر تمايل مرد به بازگشت

باشد رجوع محسوب مى شود، حتى اگر دست بر بدن زن يا شهوت و يا بدون شهوت بگذارد هر چند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع محسوب مى شود.

به اين ترتيب اگر اين مدت با شرائطى كه در بالا گفتيم بگذرد و آن دو با هم آشتى نكنند معلوم مى شود به راستى آمادگى ادامه زندگى مشترك ندارند مصلحت در اين است كه از هم جدا شوند.

در اين زمينه شرح ديگرى در جلد دوم تفسير نمونه ذيل آيه 228 سوره بقره داده ايم. يا سازش يا جدائى خداپسندانه

در ادامه بحثهاى مربوط به ((طلاق )) كه در آيات پيشين آمده ، در نخستين آيه مورد بحث به چند حكم ديگر اشاره مى كند، نخست مى فرمايد:

((هنگامى كه مدت عده آنها سرآمد بايد آنها را به طرز شايسته اى - از طريق رجوع - نگاهداريد، يا به طرز شايسته اى از آنها جدا شويد)).

(فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف ).

مراد به ((بلوغ اجل )) (رسيدن به پايان مدت ) اين نيست كه مدت عده به طور كامل پايان گيرد، بلكه منظور رسيدن به اواخر مدت است ، و گرنه رجوع كردن بعد از پايان عده جايز نيست ، مگر اينكه نگهدارى آنها از طريق صيغه عقد جديد صورت گيرد، ولى اين معنى از مفهوم آيه بسيار بعيد به نظر مى رسد.

به هر حال ، در اين آيه ، يكى از مهمترين و حساب شده ترين دستورهاى مربوط به زندگى زناشوئى ، مطرح ، و آن اينكه زن و مرد يا بايد به طور شايسته با هم زندگى كنند، و يا به طور شايسته از هم

جدا شوند. همانگونه كه زندگى مشترك بايد روى اصول صحيح و طرز انسانى و شايسته باشد، جدائى نيز بايد خالى از هرگونه جار و جنجال و دعوى و نزاع و بدگوئى و ناسزا و اجحاف و تضييع حقوق بوده باشد اين مهم است كه همانگونه كه پيوندها با صلح و صفا انجام گيرد جدائيها نيز تواءم با تفاهم باشد، چرا كه ممكن است در آينده اين زن و مرد بار ديگر به فكر تجديد زندگى مشترك شوند، ولى بدرفتاريهاى هنگام جدائى چنان جو فكرى آنها را تيره و تار ساخته كه راه بازگشت را به روى آنها مى بندد، و به فرض بخواهند مجددا با هم ازدواج كنند زمينه فكرى

و عاطفى مناسب ندارند، از سوى ديگر بالاخره هر دو مسلمانند و متعلق به يك جامعه ، و جدائى تواءم با مخاصمه و امور ناشايست نه تنها در خود آنها اثر مى گذارد كه در فاميل دو طرف هم اثرات زيانبارى دارد، و گاه زمينه همكاريهاى آنها را در آينده به كلى بر باد مى دهد.

راستى چه خوب است كه نه فقط در زندگى زناشوئى ، بلكه در هرگونه دوستى و برنامه مشترك ، انسان تا آنجا كه مى تواند به همكارى شايسته ادامه دهد و هرگاه نتوانست به طرز شايسته جدا شود كه ((جدائى شايسته )) نيز خود نوعى پيروزى و موفقيت براى طرفين است !

از آنچه كه گفتيم معلوم شد كه ((امساك به معروف )) و ((جدائى به معروف )) معنى وسيعى دارد كه هرگونه شرائط واجب و مستحب و برنامه هاى اخلاقى را دربر مى گيرد و مجموعه اى از آداب اسلامى و

اخلاقى را در ذهن مجسم مى كند. سپس به دومين حكم اشاره كرده مى افزايد: هنگام طلاق و جدائى ، دو مرد عادل از خودتان (از مسلمانان ) را شاهد بگيريد (و اشهدوا ذوى عدل منكم ).

تا اگر در آينده اختلافى روى دهد، هيچيك از طرفين ، نتوانند واقعيتها را انكار كنند.

بعضى از مفسران ، احتمال داده اند كه شاهد گرفتن ، هم در مورد طلاق است و هم در مورد رجوع ، ولى از آنجا كه شاهد گرفتن به هنگام رجوع ، بلكه به هنگام تزويج ، قطعا واجب نيست ، بنابراين اگر فرضا آيه فوق رجوع را هم شامل شود، در اين مورد يك دستور مستحب است .

و در سومين دستور، وظيفه شهود را چنين بيان مى كند: ((شهادت را براى خدا برپا داريد)) (و اقيموا الشهادة لله ).

مبادا تمايل قلبى شما به يكى از دو طرف ، مانع شهادت به حق باشد، بايد

جز خدا و اقامه حق انگيزه ديگرى در آن راه نيابد، درست است كه شهود بايد عادل باشند، ولى با وجود عدالت ، نيز صدور گناه محال نيست ، به همين دليل به آنها هشدار مى دهد كه مراقب خويش باشند و آگاهانه يا ناآگاهانه از مسير حق منحرف نشوند.

ضمنا تعبير به ((ذوى عدل منكم )) دليل بر اين است كه دو شاهد بايد ((مسلمان )) و ((عادل )) و ((مرد)) باشند.

و در پايان آيه به عنوان تاءكيد درباره تمام احكام گذشته مى افزايد: ((تنها كسانى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از اين وعظ و اندرز نتيجه مى گيرند)) (ذلكم يوعظ به من كان يؤ من بالله

و اليوم الاخر).

بعضى ذلكم را تنها اشاره به مساءله توجه به خدا و رعايت عدالت از ناحيه شهود دانسته اند، ولى ظاهر اين است كه اين تعبير معنى وسيعى دارد و تمام احكام گذشته را در مورد طلاق دربر مى گيرد.

به هر صورت اين تعبير دليل بر اهميت فوق العاده اين احكام است به گونه اى كه اگر كسى آنها را رعايت نكند و از آن وعظ و اندرز نگيرد گوئى ايمان به خدا و روز قيامت ندارد.

و از آنجا كه گاهى مسائل مربوط به معيشت و زندگى آينده و يا گرفتاريهاى ديگر خانوادگى سبب مى شود كه دو همسر به هنگام طلاق يا رجوع ، و يا دو شاهد به هنگام شهادت دادن از جاده حق و عدالت منحرف شوند در پايان آيه مى فرمايد: ((هر كس از خدا بپرهيزد و ترك گناه كند خداوند براى او راه نجاتى قرار مى دهد و مشكلات زندگى او را حل مى كند)) (و من يتق الله يجعل له مخرجا).

و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مى دهد)) (و يرزقه من حيث لا يحتسب ).

((و هر كس بر خداوند توكل كند و كار خود را به او واگذارد خدا كفايت امرش مى كند)) (و من يتوكل على الله فهو حسبه ).

((چرا كه خداوند قادر مطلق ، فرمانش در همه چيز نافذ است و هر كارى را اراده كند به انجام مى رساند)) (ان الله بالغ امره ).

((ولى خداوند براى هر كار و هر چيز اندازه و حسابى قرار داده است )).

(قد جعل الله لكل شى ء قدرا).

به اين ترتيب به زنان و مردان و شهود

هشدار مى دهد كه از مشكلات حق نهراسند، و مجرى عدالت باشند، و گشايش كارهاى بسته را از خدا بخواهند چرا كه خداوند تضمين كرده كه مشكل پرهيزكاران را بگشايد و آنها را از جائى كه خودشان هم انتظار ندارند روزى دهد.

خداوند ضمانت كرده كه هر كس توكل كند درنمى ماند، و خداوند قادر بر انجام اين ضمانت است .

درست است كه اين آيات در مورد طلاق و احكام مربوط به آن نازل شده ، ولى محتواى گسترده اى دارد كه ساير موارد را نيز شامل مى شود و وعده اميد بخشى است از سوى خداوند به همه پرهيزكاران و توكل كنندگان كه سرانجام لطف الهى آنها را مى گيرد، و از پيچ و خم مشكلات عبور مى دهد، و به افق تابناك سعادت رهنمون مى گردد سختى هاى معيشت را برطرف مى سازد، و ابرهاى تيره و تار مشكلات را از آسمان زندگى آنها كنار مى زند.

جمله ((قد جعل الله لكل شى ء قدرا)) اشاره لطيفى است به نظامى كه حاكم بر تشريح و تكوين است يعنى اين دستورهائى كه خداوند در مورد طلاق و غير آن صادر فرموده همه طبق حساب و اندازه گيرى دقيق و حكيمانه اى است ،

همچنين مشكلاتى كه در طول زندگى انسان چه در مساءله زناشوئى و چه در غير آن رخ مى دهد هر كدام اندازه و حساب و مصلحت و پايانى دارد، نبايد به هنگام بروز اين حوادث دستپاچه شوند، و زبان به شكوه بگشايند، و يا براى حل مشكلات به بى تقوائيها توسل جويند، بلكه بايد با نيروى تقوا و خويشتندارى به جنگ آنها بروند و

حل نهائى را از خدا بخواهند.

1 - تقوى و نجات از مشكلات

آيات فوق از اميدبخشترين آيات قرآن مجيد است كه تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضيا مى بخشد، پرده هاى ياءس و نوميدى را مى درد، شعاعهاى حياتبخش اميد را به قلب مى تاباند، و به تمام افراد پرهيزگار با تقوا وعده نجات و حل مشكلات مى دهد.

در حديثى از ابو ذر غفارى نقل شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: انى لا علم آية لو اخذ بها الناس لكفتهم : و من يتق الله يجعل له مخرجا… فما زال يقولها و يعيدها: ((من آيه اى را مى شناسم كه اگر تمام انسانها دست به دامن آن زنند براى حل مشكلات آنها كافى است ، پس آيه ((ومن يتق الله )) را تلاوت فرمود و بارها آن را تكرار كرد)). <12>

در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: من شبهات الدنيا و من غمرات الموت و شدائد يوم القيامة :

((خداوندا پرهيزكاران را از شبهات دنيا و حالات سخت مرگ و شدائد

روز قيامت رهائى مى بخشد))! <13>

اين تعبير دليل بر اين است كه گشايش امور براى اهل تقوا منحصر به دنيا نيست ، بلكه قيامت را نيز شامل مى شود.

و در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من اكثر الاستغفار جعله الله له من كل هم فرجا و من كل ضيق مخرجا:

((هر كس بسيار استغفار كند (و لوح دل را

از زنگار گناه بشويد) خدا براى او از هر اندوهى گشايشى ، و از هر تنگنائى راه نجاتى قرار مى دهد)). <14>

جمعى از مفسران گفته اند: كه نخستين آيه فوق ، درباره ((عوف بن مالك )) نازل شده كه از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، دشمنان اسلام فرزندش را اسير كردند، او به محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و از اين ماجرا و فقر و تنگدستى شكايت كرد، فرمود: تقواى را پيشه كن و شكيبا باش و بسيار ذكر لا حول و لا قوة الا بالله را بگو، او اين كار را انجام داد، ناگهان در حالى كه در خانه اش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد كه از يك لحظه غفلت دشمن استفاده كرده و فرار نموده ، و حتى شترى از دشمن را نيز با خود آورده است . (اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و از گشايش مشكل اين فرد با تقوى و روزى از جائى كه انتظارش را نداشت خبر داد). <15>

ذكر اين مطلب نيز لازم است كه هرگز مفهوم آيه ، اين نيست كه انسان تلاش و كوشش براى زندگى را به دست فراموشى بسپارد، و بگويد در خانه

مى نشينم و تقوا پيشه مى كنم و ذكر ((لا حول و لا قوة الا بالله )) مى گويم تا از آنجا كه گمان ندارم به من روزى مى رسد، نه هرگز مفهوم آيه چنين نيست ، هدف تقوى و پرهيزكارى تواءم با تلاش و كوشش است ، اگر با اين حال درها

به روى انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمين فرموده است .

و لذا در حديثى مى خوانيم كه يكى از ياران امام صادق (عليه السلام ) ((عمر بن مسلم )) مدتى خدمتش نيامد، حضرت جوياى حال او شد، عرض كردند: او تجارت را ترك گفته ، و رو به عبادت آورده ، فرمود: واى بر او ا ما علم ان تارك الطلب لا يستجاب له : ((آيا نمى داند كسى كه تلاش و طلب روزى را ترك گويد دعايش مستجاب نمى شود)).

سپس افزود: ((جمعى از ياران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وقتى آيه و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب )) نازل شد درها را به روى خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند: ((خداوند روزى ما را عهده دار شده ))! اين جريان به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد، كسى را نزد آنها فرستاد كه چرا چنين كرده ايد؟ گفتند: اى رسول خدا! چون خداوند روزى ما را تكفل كرده و ما مشغول عبادت شديم ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: انه من فعل ذلك لم يستجب له ، عليكم بالطلب !: ((هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمى شود، بر شما باد كه تلاش و طلب كنيد)). <16>

2 - روح توكل

منظور از توكل بر خدا، اين است كه انسان تلاشگر كار خود را به او واگذارد و حل مشكلات خويش را از او بخواهد، خدائى كه از تمام نيازهاى او آگاه است ، خدائى كه نسبت

به او، رحيم و مهربان است ، و خدائى كه قدرت

به حل هر مشكلى دارد.

كسى كه داراى روح توكل است ، هرگز ياءس و نوميدى را به خود راه نمى دهد، در برابر مشكلات احساس ضعف و زبونى نمى كند، در برابر حوادث سخت ، مقاوم است ، و همين فرهنگ و عقيده چنان قدرت روانى به او مى دهد كه مى تواند بر مشكلات پيروز شود، و از سوى ديگر امدادهاى غيبى كه به متوكلان نويد داده شده است به يارى او مى آيد، و او را شكست و ناتوانى رهائى مى بخشد.

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: از پيك وحى خدا، جبرئيل ، پرسيدم : توكل چيست ؟ گفت : العلم بان المخلوق لا يضر و لا ينفع ، و لا يعطى و لا يمنع ، و استعمال الياس من الخلق ، فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوى الله ، و لم يرج و لم يخف سوى الله ، و لم يطمع فى احد سوى الله فهذا هو التوكل .

: ((حقيقت توكل اين است كه انسان بداند: مخلوق ، نه زيان مى رساند، و نه نفع ، و نه عطا مى كند و نه منع ، چشم اميد از خلق برداشتن (و به خالق دوختن ) هنگامى كه چنين شود، انسان جز براى خدا كار نمى كند، به غير او اميد ندارد، از غير او نمى ترسد، و دل به كسى جز او نمى بندد، اين روح توكل است )). <17>

((توكل )) با اين محتواى عميق ، شخصيت

تازه اى به انسان مى بخشد، و در تمام اعمال او اثر مى گذارد، لذا در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در شب معراج از پيشگاه خداوند سؤ ال كرد: پروردگارا! اى الاعمال افضل ((چه عملى از همه اعمال برتر است )).

خداوند متعال فرمود ليس شى ء عندى افضل من التوكل على و الرضا

بما قسمت : ((چيزى در نزد من افضل و برتر از توكل بر من ، و خشنودى به آنچه قسمت كرده ام نيست )). <18>

بديهى است توكل به اين معنى هميشه تواءم با جهاد و تلاش و كوشش است ، نه تنبلى و فرار از مسئوليتها.

شرح ديگرى در اين زمينه در جلد دهم صفحه 295 به بعد (ذيل آيه 12 سوره ابراهيم ) آورده ايم . احكام زنان مطلقه و حقوق آنها

از جمله احكامى كه از آيات گذشته استفاده شد لزوم نگهداشتن عده بعد از طلاق است ، و از آنجا كه در آيه 228 سوره بقره حكم زنانى كه عادت ماهيانه مى بينند در مساءله عده روشن شده است كه بايد سه بار پاكى را پشت سر گذاشته

عادت ماهانه ببينند هنگامى كه براى بار سوم وارد ماهانه شدند عده آنها پايان يافته ، ولى در اين ميان افراد ديگرى هستند كه به عللى عادت ماهانه نمى بينند و يا باردارند، آيات فوق حكم اين افراد را روشن ساخته و بحث عده را تكميل مى كند.

نخست مى فرمايد: ((زنانى از شما كه ماءيوس از عادت ماهانه شده اند، اگر در وضع آنها (از نظر باردارى ) شك كنيد عده آنان سه

ماه است )) (و اللائى يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلثة اشهر).

((و همچنين زنانى كه عادت ماهانه نديده اند آنها نيز بايد سه ماه تمام عده نگهدارند)) (و اللائى لم يحضن ) سپس به سومين گروه اشاره كرده مى افزايد: ((عده زنان باردار اين است كه بار خويش را بر زمين بگذارند)) (و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن ).

به اين ترتيب حكم سه گروه ديگر از زنان در آيه فوق مشخص شده است ، دو گروه بايد سه ماه عده نگهدارند، و گروه سوم يعنى زنان باردار با وضع حمل عده آنان پايان مى گيرد، خواه يك ساعت بعد از طلاق وضع حمل كنند يا مثلا هشت ماه .

در اينكه منظور از جمله ((ان ارتبتم )) (هرگاه شك و ترديد كنيد) چيست ؟ سه احتمال ذكر شده است :

1 - منظور احتمال و شك در وجود ((حمل )) است ، به اين معنى كه اگر بعد از سن ياءس (سن پنجاه سالگى در زنان عادى و شصت سالگى در زنان قرشى ) احتمال وجود حمل در زنى برود بايد عده نگهدارد، اين معنى هر چند كمتر اتفاق مى افتد ولى گاه اتفاق افتاده است (توجه داشته باشيد كه واژه ((ريبه ))

به معنى شك در حمل در روايات و كلمات فقهاء كرارا آمده است ) <19>

2 - منظور زنانى است كه به درستى نمى دانيم به سن ياءس رسيده اند يا نه ؟.

3 - منظور شك و ترديد در حكم اين مساءله است ، بنابراين آيه مى گويد اگر حكم خدا را نمى دانيد، حكم خدا اين است كه چنين زنانى

عده نگهدارند، ولى از همه اين تفسيرها مناسبتر تفسير اول است ، زيرا ظاهر جمله و اللائى يئسن … اين است كه اين زنان به سن ياءس رسيده اند، در ضمن هرگاه زنانى بر اثر بيماريها يا عوامل ديگر، عادت ماهانه آنها قطع شود، مشمول همين حكمند، يعنى بايد سه ماه عده نگهدارند (اين حكم را از طريق قاعده اولويت و يا مشمول لفظ آيه مى توان استفاده كرد). <20>

جمله و اللائى لم يحضن (زنانى كه عادت ماهانه نديده اند) ممكن است به اين معنى باشد كه به سن بلوغ رسيده اند اما عادت نمى بينند، در اين صورت بدون شك بايد سه ماه عده نگهدارند، احتمال ديگرى كه در تفسير آيه داده اند اين است كه كليه زنانى كه عادت نديده اند خواه به سن بلوغ رسيده باشند يا نه ؟.

ولى مشهور در ميان فقهاى ما اين است كه هرگاه زن به سن بلوغ نرسيده باشد بعد از طلاق عده ندارد، ولى اين مساءله نيز مخالفينى دارد كه به بعضى از روايات

در اين زمينه استدلال كرده اند، و ظاهر آيه فوق نيز با آنها موافق است (شرح بيشتر اين مساءله را نيز در كتب فقهى بايد مطالعه كرد). <21>

از شاءن نزولى كه براى جمله هاى اخير ذكر شده نيز تفسير فوق استفاده مى شود و آن اينكه ((ابى بن كعب )) به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد كه عده بعضى از زنان در قرآن نيامده است ، از جمله زنان صغيره و زنان كبيره (يائسه ) و باردار، آيه فوق نازل شد و احكام آنها

را بيان كرد. <22>

در ضمن عده در صورتى است كه احتمال حمل درباره او برود، زيرا در آيه فوق عطف بر زنان يائسه شده ، و مفهومش اين است كه حكم هر دو يكسان مى باشند. <23>

و بالاخره در پايان آيه مجددا روى مساءله تقوا تكيه مى كند و مى فرمايد: ((هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند كار را بر او آسان مى سازد)) (و من يتق الله يجعل له من امره يسرا).

هم در اين جهان و هم در جهان ديگر مشكلات او را، چه در رابطه مساءله جدائى و طلاق و احكام آن ، و چه در رابطه با مسائل ديگر به لطفش حل مى كند.

در آيه بعد باز براى تاءكيد بيشتر روى احكامى كه در زمينه طلاق و عده در آيات قبل آمده مى افزايد: ((اين فرمان خدا است كه آنرا بر شما نازل كرده است )) (ذلك امر الله انزله اليكم ).

((و هر كس تقواى الهى پيشه كند، و از مخالفت فرمان او بپرهيزد،

خداوند گناهان او را مى بخشد، و پاداش او را بزرگ مى سازد)) (و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرا).

بعضى از مفسران گفته اند كه منظور از ((سيئات )) در اينجا ((گناهان صغيره )) است ، و منظور از تقوا پرهيز از ((گناهان كبيره )) است به اين ترتيب پرهيز از كبائر سبب بخشودگى صغائر مى شود، شبيه آنچه در آيه 31 سوره نساء آمده است . و لازمه اين سخن آن است كه مخالفت احكام گذشته در زمينه طلاق و عده جزء گناهان كبيره محسوب مى شود. <24>

البته درست است

كه ((سيئات )) گاهى به معنى گناهان صغيره آمده است ، ولى در بسيارى از آيات قرآن مجيد ((سيئات )) به عموم گناهان اعم از صغيره و كبيره اطلاق شده است ، مثلا در آيه 65 سوره مائده مى خوانيم : و لو ان اهل الكتاب آمنوا و اتقوا لكفرنا عنهم سيئاتهم : ((اگر اهل كتاب ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند ما تمام گناهان گذشته آنها را مى بخشيم )) (اين معنى در آيات ديگرى نيز آمده است ).

مسلم است كه ايمان و قبول اسلام سبب بخشودگى همه گناهان پيشين مى شود.

آيه بعد توضيح بيشترى درباره حقوق زن بعد از جدائى مى دهد، هم از نظر ((مسكن )) و ((نفقه )) و هم از جهات ديگر.

نخست درباره چگونگى مسكن زنان مطلقه مى فرمايد: ((آنها را هر جا خودتان سكونت داريد و امكانات شما ايجاب مى كند سكونت دهيد)) (اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم ).

((وجد)) (بر وزن حكم ) به معنى توانائى و تمكن است ، بعضى از مفسران تفسيرهاى ديگرى براى آن ذكر كرده اند كه در نتيجه به همين معنى باز مى گردد، راغب نيز در مفردات مى گويد: تعبير به ((من وجدكم )) مفهومش اين است كه به مقدار توانائى و به اندازه غناى خود مسكن مناسب براى زنان مطلقه در نظر بگيريد.

طبيعى است آنجا كه مسكن بر عهده شوهر است بقيه نفقات نيز بر عهده او خواهد بود دنباله آيه كه درباره ((نفقه )) زنان باردار سخن مى گويد نيز شاهد اين مدعا است .

سپس به حكم ديگرى پرداخته مى گويد: ((به آنها زيان نرسانيد تا كار را بر آنها

تنگ كنيد و مجبور به نقل مكان و ترك نفقه شما شوند) (و لا تضاروهن لتضيقوا عليهن ).

مبادا كينه توزيها و عداوت و نفرت شما را از راه حق و عدالت منحرف سازد، و آنها را از حقوق مسلم خود در مسكن و نفقه محروم كنيد، و آنچنان در فشار قرار گيرند كه همه چيز را رها كرده ، فرار كنند!.

در سومين حكم در مورد زنان باردار مى گويد: ((و اگر باردار باشند مخارج آنها را تا زمانى كه وضع حمل كنند بدهيد)) (و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتى يضعن حملهن ).

زيرا مادام كه وضع حمل نكرده اند در حال عده هستند، و نفقه و مسكن بر همسر واجب است .

و در چهارمين حكم در مورد حقوق ((زنان شيرده )) مى فرمايد: ((اگر حاضر شدند بعد از جدائى ، فرزندان را شير دهند اجر و پاداش آنها را بپردازيد)) (فان ارضعن لكم فاتوهن اجورهن ).

اجرتى متناسب با مقدار و زمان شير دادن بر حسب عرف و عادت .

و از آنجا كه بسيار مى شود نوزادان و كودكان مال المصالحه اختلافات دو همسر بعد از جدائى واقع مى شوند در پنجمين حكم يك دستور قاطع در اين زمينه صادر كرده ، مى فرمايد: ((درباره سرنوشت فرزندان با مشاوره يكديگر و به طور شايسته تصميم بگيريد)) (و اءتمروا بينكم بمعروف ).

مبادا اختلافات دو همسر ضربه بر منافع كودكان وارد سازد از نظر جسمى و ظاهرى گرفتار خسران شوند، و يا از نظر عاطفى از محبت و شفقت لازم محروم بمانند، پدر و مادر موظفند خدا را در نظر گيرند، و منافع نوزاد بى دفاع

را فداى اختلافات و اغراض خويش نكنند.

جمله ((واءتمروا)) از ماده ((ايتمار)) گاه به معنى ((پذيرا شدن دستور)) و گاه به معنى مشاوره مى آيد، و در اينجا معنى دوم مناسبتر است و تعبير ((بمعروف )) تعبير جامعى است كه هرگونه مشاوره اى را كه خير و صلاح در آن باشد شامل مى گردد.

و از آنجا كه گاهى توافق لازم ميان دو همسر بعد از طلاق براى حفظ مصالح فرزند و مساءله شير دادن حاصل نمى شود در ششمين حكم مى فرمايد: ((و اگر هر كدام بر ديگرى سخت گرفتيد و به توافق نرسيديد زن ديگرى مى تواند شير دادن آن بچه را بر عهده گيرد تا كشمكشها ادامه نيابد)) (و ان تعاسرتم فسترضع له اخرى ).

اشاره به اينكه اگر اختلافها به طول انجاميد خود را معطل نكنيد، و كودك را به ديگرى بسپاريد، در درجه اول حق مادر بود كه اين فرزند را شير دهد، اكنون كه با سختگيرى و كشمكش اين امر امكان پذير نيست نبايد منافع كودك را به دست فراموشى سپرد، بايد آن را بر عهده دايه اى گذارد.

آيه بعد، هفتمين و آخرين حكم را در اين زمينه بيان كرده ، مى افزايد:

((آنهائى كه امكانات وسيعى دارند، از امكانات خود انفاق كنند، و آنها كه تنگدستند، از آنچه خدا به آنها داده انفاق نمايند، خداوند هيچكس را جز به اندازه آنچه به او داده ، تكليف نمى كند)) (لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه الله لا يكلف الله نفسا الا ما آتاها).

آيا اين دستور يعنى انفاق به اندازه توانائى ، مربوط به زنانى است

كه بعد از جدائى ، شير دادن كودكان را بر عهده مى گيرند، و يا مربوط به ايام عده است كه در آيات قبل به طور اجمال اشاره شده بود، و يا مربوط به هر دو است ؟.

معنى اخير از همه مناسبتر است ، هر چند جمعى از مفسران ، آن را تنها مربوط به زنان شيرده دانسته اند، در حالى كه در آيات گذشته در اين باره تعبير به اجر شده نه ((نفقه و انفاق )).

به هر حال آنها كه توانائى كافى دارند، بايد مضايقه و سختگيرى نكنند، و آنها كه تمكن مالى ندارند، بيش از توانائى خود ماءمور نيستند، و زنان نمى توانند ايرادى به آنها داشته باشند.

به اين ترتيب به آنها كه دارند بخل كنند، و نه آنها كه ندارند مستحق ملامتند.

و در پايان آيه ، براى اينكه تنگى معيشت ، سبب خارج شدن از جاده حق و عدالت نگردد، و هيچ يك زبان به شكايت نگشايند، مى فرمايد: ((خداوند به زودى بعد از سختيها، آسانى و راحتى قرار مى دهد)) (سيجعل الله بعد عسر يسرا).

يعنى غم مخوريد، بيتابى نكنيد، دنيا به يك حال نمى ماند، مبادا مشكلات مقطعى و زودگذر رشته صبر و شكيبائى شما را پاره كند.

اين تعبير براى هميشه و مخصوصا هنگام نزول اين آيات كه مسلمانان از نظر معيشت سخت در فشار بودند، نويد و بشارتى است از آينده اميدبخش

صابران ، و اتفاقا چيزى نگذشت كه خداوند درهاى رحمت و بركت خود را به روى آنها گشود.

1 - احكام ((طلاق رجعى ))

گفتيم ((طلاق رجعى )) آن است كه شوهر مادام كه عده بسر نيامده هر زمان بخواهد مى

تواند بازگردد و پيوند زناشوئى را برقرار سازد، بى آنكه نياز به عقد تازه اى باشد، و جالب اينكه رجوع با كمتر سخن و عملى كه نشانه بازگشت باشد حاصل مى گردد.

بعضى از احكامى كه در آيات فوق آمده ، مانند نفقه و مسكن ، مخصوص عده طلاق رجعى است ، و همچنين مساءله عدم خروج زن از خانه همسرش در حال عده و اما در طلاق بائن يعنى طلاقى كه قابل رجوع نيست (مانند سومين طلاق ) احكام فوق وجود ندارد.

تنها در مورد زن باردار حق نفقه و مسكن تا زمان وضع حمل ثابت است .

تعبير به لا تدرى لعل الله يحدث بعد ذلك امرا: ((تو نمى دانى شايد خداوند وضع تازه اى به وجود آورد)) نيز اشاره به اين است كه همه يا قسمتى از احكام فوق ، مربوط به طلاق رجعى است . <25>

2 - خدا تكليف ما لا يطاق نمى كند

نه تنها حكم عقل ، بلكه حكم شرع نيز بر اين معنى گواه است كه تكاليف

انسانها بايد در حدود توانائى آنها باشد، جمله ((لا يكلف الله نفسا الا ما آتاها)) كه در ضمن آيات فوق آمده نيز اشاره به همين معنى است .

ولى در بعضى از روايات مى خوانيم كه منظور از ((ما آتاها))، ((ما اعلمها)) است ، يعنى خداوند هر كس را به مقدارى تكليف مى كند كه به او ((اعلام )) كرده است ، و لذا به اين آيه در مباحث ((اصل برائت )) در علم اصول استدلال كرده اند، كه اگر انسان حكمى را نمى داند، مسئوليتى در برابر آن ندارد.

ولى از آنجا كه عدم آگاهى ،

گاهى سبب عدم توانائى مى شود، ممكن است ، منظور، جهلى باشد كه سرچشمه عجز گردد.

بنابراين آيه مى تواند مفهوم وسيعى داشته باشد، كه هم عدم قدرت را شامل شود و هم جهل را كه موجب عدم قدرت بر انجام كار مى گردد.

3 - اهميت نظام خانواده

دقت و ظرافتى كه در بيان احكام زنان مطلقه و حقوق آنها در آيات فوق به كار رفته ، و حتى بسيارى از ريزه كاريهاى اين مساءله ، در آيات قرآن ، كه در حقيقت قانون اساسى اسلام است ، بازگو شده ، دليل روشنى است به اهميتى كه اسلام براى نظام خانواده و حفظ حقوق زنان و فرزندان قائل است .

از طلاق تا آنجا كه ممكن است جلوگيرى مى كند، و ريشه هاى آن را مى خشكاند، اما هرگاه كار به بنبست كشيد و چاره اى جز طلاق و جدائى نبود، اجازه نمى دهد، حقوق فرزندان و يا زنان در اين كشمكش پايمال گردد، حتى طرح جدائى را طورى مى ريزد كه امكان بازگشت غالبا وجود داشته باشد.

دستوراتى همچون امساك به معروف و جدائى به معروف و نيز عدم زيان و ضرر و تضييق و سخت گيرى نسبت به زنان ، و همچنين مشاوره شايسته براى روشن

ساختن سرنوشت كودكان ، و مانند اينها كه در آيات فوق آمده است ، همگى گواه بر اين معنى است .

اما متاءسفانه عدم آگاهى بسيارى از مسلمانان از اين امور، و يا عدم عمل به آن در عين آگاهى ، سبب شده است كه در هنگام جدائى و طلاق مشكلات زيادى براى خانواده ها و مخصوصا فرزندان ، به وجود آيد،

و اين نيست جز به خاطر اينكه مسلمانان از چشمه فيض بخش قرآن دور ماندند. مثلا با اينكه قرآن با صراحت مى گويد: زنان مطلقه نبايد در دوران عده از خانه شوهر بيرون روند و نه شوهر حق دارد آنها را بيرون بفرستد، كارى كه اگر انجام شود، اميد بازگشت غالب زنان به زندگى زناشوئى بسيار زياد است ، اما كمتر زن و مرد مسلمانى را پيدا مى كنيد كه بعد از جدائى و طلاق به اين دستور اسلامى عمل كند، و اين راستى مايه تاءسف است . سرانجام دردناك سركشان

شيوه قرآن اين است كه در بسيارى از مواد بعد از ذكر يك سلسله از دستورات عملى اشاره به وضع امتهاى پيشين مى كند، تا مسلمانان نتيجه ((اطاعت )) و ((عصيان )) را در سرگذشت آنها با چشم ببينند، و مساءله شكل حسى به خود گيرد.

لذا در اين سوره نيز بعد از ذكر وظايف ، مردان و كنان در موقع طلاق و جدائى به سراغ همين معنى رفته ، و به عاصياى و گردنكشان هشدار مى دهد.

نخست مى فرمايد: ((چه بسيار شهر و آباديها كه اهل آن در برابر فرمان پروردگار و رسولانش طغيان و سرپيچى كردند، و ما حساب آنها را با دقت و شدت رسيديم و آنها را به مجازات وحشتناك و عذاب كم نظيرى گرفتار ساختيم ))! (و كاين من قرية عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها شديدا و

عذبناها عذابا نكرا). <26>

منظور از قريه ، چنانكه قبلا نيز گفته ايم ، محل اجتماع انسانها اعم از شهر و روستا است ، و در اينجا منظور اهل آنها مى باشد.

عتت از

ماده ((عتو)) (بر وزن غلو) به معنى سرپيچى از اطاعت است .

و ((نكر)) (بر وزن شكر) به معنى كار مشكل و بى سابقه يا كم سابقه مى باشد.

((حسابا شديدا)) يا به معنى حساب دقيق و تواءم با سختگيرى است ، و يا به معنى مجازات شديد است كه نتيجه حساب دقيق مى باشد، و در هر حال اشاره به عذاب اين اقوام سركش در اين دنيا است كه گروهى با طوفان ، گروهى با زلزله هاى ويرانگر، گروهى با صاعقه و مانند آن ، ريشه كن شدند، و شهرها و ديار ويران شده آنها به صورت درس عبرتى براى آيندگان باقى ماند.

لذا در آيه بعد مى افزايد: ((آنها وبال كفر و گناه خود را چشيدند، و عاقبت امر آنها خسران و زيان بود)) (فذاقت وبال امرها و كانت عاقبة امرها خسرا).

چه زيانى از اين بدتر كه سرمايه هاى خداداد، را از كف دادند، و در اين بازار تجارت دنيا نه تنها متاعى نخريدند بلكه سرانجام با عذاب الهى نابود شدند.

بعضى ((حساب شديد)) و ((عذاب نكر)) را در اينجا اشاره به ((عذاب قيامت )) دانسته اند، و فعل ماضى را به معنى مستقبل گرفته اند، ولى هيچ موجبى براى اين كار نيست ، بخصوص اينكه در مورد عذاب قيامت در آيه بعد سخن گفته خواهد شد، و اين خود گواه زنده اى است بر اينكه عذاب در اينجا عذاب دنيا است .

سپس به عذاب اخروى آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: ((خداوند عذاب شديدى براى آنها آماده ساخته )) (اعد الله لهم عذابا شديدا).

عذابى دردناك ، شديد، وحشت انگيز، خوار كننده ، رسواگر، و هميشگى در

دوزخ براى آنها از هم اكنون فراهم است .

حال كه چنين است ((از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد اى صاحبان انديشه و مغز، اى كسانى كه ايمان آورده ايد))! (فاتقوا الله يا اولى الالباب الذين آمنوا).

فكر و انديشه از يكسو، ايمان و آيات الهى از سوى ديگر، به شما هشدار مى دهد كه سرنوشت اقوام متمرد و طغيانگر را ببينيد، و از آن عبرت بگيريد، مبادا در صف آنها واقع شويد كه خداوند هم در اين جهان شما را به مجازات هولناك و بى سابقه اى گرفتار مى كند، و هم عذاب شديد آخرت در انتظار شما است .

سپس مؤ منان انديشمند را مخاطب ساخته مى افزايد: ((خداوند آن چيزى كه مايه تذكر شما است بر شما نازل كرده است )) (قد انزل الله اليكم ذكرا)

و رسولى به سوى شما فرستاده كه آيات روشن الهى را بر شما تلاوت مى كند

تا كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند از تاريكيها به سوى نور، هدايت كند)) (رسولا يتلوا عليكم آيات الله مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور).

در اينكه منظور از ((ذكر)) چيست ؟ و مراد از ((رسول )) كيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است .

جمعى ((ذكر)) را به معنى ((قرآن )) مى دانند، در حالى كه جمع ديگرى به ((رسول خدا)) (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تفسير كرده اند، چرا كه مايه تذكر و يادآورى مردم است ، مطابق اين تفسير ((رسولا)) كه بعد از آن آمده شخص پيامبر است (و كلام محذوفى ندارد) ولى منظور از ((نازل كردن )) در اينجا اعطاى

وجود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به امت از سوى خدا است .

اما اگر ((ذكر)) را به معنى قرآن مجيد بگيريم ((رسولا)) نمى تواند بدل از آن باشد، و در اين جمله محذوفى است و در تقدير چنين است ((انزل الله اليكم ذكرا و ارسل رسولا)): خداوند مايه تذكرى براى شما نازل كرد، و رسولى فرستاد.

بعضى ((رسول )) را به معنى ((جبرئيل )) تفسير كرده اند، و در اين صورت نزول او نزول حقيقى خواهد بود، چرا كه از آسمان نازل مى شد، ولى اين تفسير با جمله ((يتلوا عليكم آيات الله )): ((آيات خدا را بر شما مى خواند)) سازگار نيست ، زيرا جبرئيل مستقيما آيات الهى را بر مؤ منان نمى خواند.

كوتاه سخن اينكه هر يك از اين تفسيرها ((مزيت )) و ((مشكلى )) دارد، ولى رويهمرفته تفسير اول (ذكر به معنى قرآن و رسول به معنى پيامبر اكرم ) (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از همه بهتر است ، زيرا در آيات بسيار زيادى از قرآن مجيد كلمه ذكر بر قرآن اطلاق شده مخصوصا آنجا كه با كلمه ((انزال )) همراه باشد، به گونه اى كه هرگاه ((نزول ذكر)) گفته شود تداعى قرآن مى كند.

در آيه 44 سوره نحل مى خوانيم : و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم ((ما ذكر را بر تو نازل كرديم تا براى مردم تبيين كنى آنچه بر آنها نازل شده است )) و در آيه 6 سوره ((حجر)) آمده است و قالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون : دشمنان گفتند: ((اى كسى كه ذكر

بر تو نازل شده تو ديوانه اى ))!

و اگر در بعضى از روايات از ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) آمده كه منظور از ذكر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و ((اهل الذكر)) مائيم ممكن است اشاره به بطون آيه باشد، زيرا مى دانيم ((اهل الذكر)) كه در آيه فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (از اهل ذكر سؤ ال كنيد اگر نمى دانيد) (نحل 43) آمده به معنى خصوص اهل بيت (عليهمالسلام ) نيست بلكه شاءن نزول آن علماى اهل كتاب است ولى با توجه به اينكه ((ذكر)) معنى وسيعى دارد كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نيز شامل مى شود اين يكى از مصداقهاى آن محسوب مى شود. <27>

به هر حال هدف نهائى از ارسال اين رسول و انزال اين كتاب آسمانى اين است كه با تلاوت آيات الهى آنها را از ظلمتهاى كفر و جهل و گناه و فساد اخلاق بيرون آورده ، به سوى نور ايمان ، و توحيد، و تقوا، رهنمون گردد، و در حقيقت تمام اهداف بعثت پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نزول قرآن در همين يك جمله خلاصه شده ، خارج كردن از ظلمتها به نور، و قابل توجه اينكه ((ظلمات )) به صيغه جمع و ((نور)) به صيغه مفرد ذكر شده ، زيرا شرك و كفر و فساد، عامل پراكندگى و چندگانگى است ، در حالى كه ايمان و توحيد و تقوا عامل وحدت و يگانگى مى باشد.

و در پايان آيه به اجر و پاداش كسانى كه ايمان و عمل

صالح دارند اشاره كرده مى افزايد: ((كسى كه به خدا ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، و اين راه را تداوم بخشد، خداوند او را در باغهائى از بهشت داخل مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است ، جاودانه و براى هميشه در آن خواهد ماند، و خداوند روزى نيكوئى براى او قرار داده است )) (و من يؤ من بالله و بى عمل صالحا يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها اءبدا قد احسن الله له رزقا).

تعبير به ((يؤ من )) و ((يعمل )) به صورت فعل مضارع اشاره به اين است كه ايمان و عمل صالح آنها محدود به زمان خاصى نيست بلكه استمرار و تداوم دارد. <28>

و تعبير به ((خالدين )) دليل بر جاودانگى بهشت است ، بنابراين ذكر كلمه ((ابدا)) بعد از آن تاءكيدى براى ((خلود)) محسوب مى شود.

تعبير ((رزقا)) به صورت ((نكره )) اشاره به عظمت و اهميت روزيهاى نيكوئى است كه خداوند براى اين جمعيت فراهم مى سازد، و مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه موهبت الهى را در آخرت و حتى در دنيا نيز دربر مى گيرد، چرا كه نتيجه ايمان و تقوا تنها مربوط به آخرت نيست ، افراد مؤ من و پرهيزگار در اين دنيا نيز زندگى پاك تر و آرام تر و لذتبخش ترى دارند. هدف از آفرينش عالم معرفت است

اين آيه كه آخرين آيه سوره طلاق است ، اشاره پرمعنى روشنى به عظمت قدرت خداوند در آفرينش آسمانها و زمين ، و نيز هدف نهائى اين آفرينش دارد، و بحثهائى را كه در آيات گذشته پيرامون وعده ثواب عظيم به

مؤ منان پرهيزگار، و همچنين وعده هائى كه به گشودن گره مشكلات آنها داده تكميل مى كند، بديهى است خداوندى كه قدرت بر اين آفرينش عظيم دارد، توانائى بر انجام آن وعده ها در اين جهان و جهان ديگر نيز دارد.

نخست مى فرمايد: ((خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد)) (الله الذى خلق سبع سماوات ).

((و از زمين نيز همانند آن )) (و من الارض مثلهن ).

يعنى همانگونه كه آسمانها ((هفتگانه )) اند زمينها نيز هفتگانه مى باشند، و اين تنها آيه اى از قرآن مجيد است كه اشاره به زمينهاى هفتگانه مى كند.

اكنون ببينيم منظور از اين آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى مشابه آن

چيست ؟ در اين زمينه در جلد اول ذيل آيه 29 سوره بقره و در جلد بيستم ذيل آيه 12 سوره فصلت ، بحثهاى مشروحى داشتيم ، لذا در اينجا به اشاره فشرده اى قناعت مى كنيم ، و آن اينكه :

ممكن است ، منظور از عدد هفت ، همان كثرت باشد، زيرا اين تعبير در قرآن مجيد و غير آن گاه به معنى كثرت آمده است ، مثلا مى گوئيم اگر هفت دريا را هم بياورى كافى نيست .

بنابراين منظور از هفت آسمان و هفت زمين ، تعداد عظيم و كثير كواكب آسمانى و كراتى مشابه زمين است .

اما اگر عدد هفت را براى ((تعداد)) و شماره بدانيم ، مفهوم آن وجود هفت آسمان مى شود، و با توجه به آيه 6 سوره صافات كه مى گويد: انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب : ((ما آسمان نزديك (آسمان اول ) را با كواكب و ستارگان زينت بخشيديم )) روشن

مى شود كه آنچه ما مى بينيم و علم و دانش بشر به آن احاطه دارد همه مربوط به آسمان اول است ، و ماوراى اين ثوابت و سيارات ، شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس علم ما بيرون است .

اين در مورد آسمانهاى هفتگانه ، و اما در مورد زمينهاى هفتگانه ممكن است اشاره به طبقات مختلف كره زمين باشد، زيرا امروز ثابت شده كه زمين از قشرهاى گوناگونى تشكيل يافته ، و يا اشاره به اقليمهاى هفتگانه روى زمين چرا كه هم در گذشته و هم امروز كره زمين را به هفت ((منطقه )) تقسيم مى كردند (البته طرز تقسيم در گذشته و امروز متفاوت است ، امروز زمين به دو منطقه منجمد شمالى و جنوبى و دو منطقه معتدله و دو منطقه حاره و يك منطقه استوائى تقسيم مى شود، اما در گذشته اقليمهاى هفتگانه به شكل ديگرى تقسيم مى شد).

ولى ممكن است در اينجا نيز عدد هفت كه از تعبير ((مثلهن )) استفاده مى شود نيز براى ((تكثير)) و اشاره به زمينهاى متعددى باشد كه در عالم هستى وجود دارد. تا آنجا كه بعضى از دانشمندان فلكى مى گويند كراتى كه مشابه كره زمين بر گرد خورشيدها در اين عالم بزرگ گردش مى كند حداقل سيصد ميليون كره است !. <29>

هر چند با اطلاعات كمى كه ما از ماوراى منظومه شمسى داريم به دست دادن عدد در اين زمينه كار مشكلى است ، ولى به هر حال دانشمندان ديگر فلكى نيز تاءكيد مى كنند كه در كهكشانى كه منظومه شمسى جزء آن است ميليونها ميليون كره وجود دارد

كه در شرايطى مشابه كره زمين قرار گرفته ، و مركز حيات و زندگى مى باشد.

البته ممكن است پيشرفت علم و دانش بشر در آينده اطلاعات بيشترى درباره تفسير اينگونه آيات در اختيار ما بگذارد.

سپس به مساءله تدبير اين عالم بزرگ به وسيله فرمان خداوند اشاره كرده مى افزايد: ((امر و فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود)) (يتنزل الامر بينهن ).

پيدا است كه منظور از ((امر)) در اينجا همان فرمان تكوينى خداوند در مورد تدبير اين عالم بزرگ و آسمانها و زمينهاى هفتگانه است ، چرا كه او پيوسته با فرمان مخصوص خود آنها را در مسير منظمى هدايت و رهبرى مى كند در حقيقت اين آيه شبيه آيه 4 سوره سجده كه مى فرمايد: يدبر الامر من السماء

الى الارض ((او تدبير امور مى كند از آسمان به زمين )).

به هر حال اگر تدبير او لحظه اى از اين عالم برداشته شود نظام همگى درهم مى ريزد، و راه فنا پيش مى گيرند.

و در پايان به هدف اين آفرينش عظيم اشاره كرده ، مى گويد: ((اينها همه به خاطر آن است كه شما بدانيد خداوند بر هر چيزى توانا است و علم و آگاهى او به همه چيز احاطه دارد)) (لتعلموا ان الله على كل شى ء قدير و ان الله قد احاط بكل شى ء علما).

چه تعبير جالبى كه هدف اين آفرينش عظيم را آگاهى انسان از صفات خدا از علم و قدرت او مى شمرد كه آگاهى از اين دو صفت براى تربيت انسان كافى است .

انسان بايد بداند او بر تمام اسرار وجودش احاطه دارد، و از همه اعمالش

باخبر است ، و نيز بداند وعده هايش در زمينه معاد و رستاخيز، در زمينه پاداش و كيفر و در زمينه وعده پيروزى مؤ منان تخلف ناپذير است .

آرى خدائى كه چنين ((علم )) و ((قدرتى )) دارد و نظام عالم هستى را اداره مى كند اگر احكامى در زمينه زندگى انسانها، در رابطه با طلاق و حقوق زنان قرار داده ، همگى روى حساب دقيق و متقن است .

در زمينه ((هدف آفرينش )) بحث مشروحى ذيل آيه 56 ذاريات جلد 22 تفسير نمونه داشته ايم .

قابل توجه اينكه در آيات مختلف قرآن اشاراتى به هدف آفرينش انسان يا مجموع اين جهان شده كه در بدو امر ممكن است مختلف به نظر برسد، ولى با دقت مى بينيم همه به يك حقيقت بازمى گردند:

1 - در آيه 56 ذاريات هدف آفرينش انسان و جن را ((عبادت )) مى شمرد (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ).

2 - و در آيه 7 سوره هود هدف آفرينش عظيم آسمانها و زمين را آزمون بشر معرفى مى كند (و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا).

3 - در آيه 119 هود هدف را رحمت الهى مى شمرد (و لذلك خلقهم )

4 - و بالاخره در آيه مورد بحث هدف را علم و آگاهى از صفات خدا دانسته است (لتعلموا...)

كمى دقت در اين آيات نشان مى دهد كه بعضى مقدمه براى بعضى ديگر است ، آگاهى و معرفت مقدمه اى است براى بندگى و عبادت ، و آن نيز مقدمه اى است براى آزمون و تربيت

بشر و آن هم مقدمه اى است براى بهره گيرى از رحمت خدا (دقت كنيد).

خداوندا! اكنون كه ما را به هدف آفرينش بزرگت آشنا فرمودى ، در وصول به اين هدف بزرگ ما را يارى كن !

پروردگارا! علم و قدرتت بى پايان و رحمتت نيز بى انتها است ، ما را از اين رحمت بى انتها بهره اى عنايت فرما!

بارالها! قرآن و پيامبر را براى بيرون بردن مؤ منان از ظلمات به نور نازل كردى ما را از ظلمت گناه و هواى نفس بيرون بر، و قلب ما را به نور ايمان و تقوا روشن نما آمين يا رب العالمين .

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره اين سوره مباركه شصت و پنجمين سوره از شمار سوره هاى قرآن شريف است كه در سال هاى 9 - 7 از هجرت پيامبر به تدريج بر جان نورانى آن انسان والا و برگزيده نازل شده است. به جاست كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن به شناسنامه اش بنگريم:

1 - نام اين سوره نام مشهور و معروف اين سوره، «طلاق» - به مفهوم رها ساختن و طلاق دادن و گسستن پيوند زندگى خانوادگى ميان دو همسر - است، امّا در ميان مفسران و محدثان به سوره «نساء قصرى»، به مفهوم كوچك تر و كوتاه تر نيز آمده است، كه در برابر سوره «نساءِ بزرگ» مى باشد.

اين دو نام، هر يك به تناسبى به اين سوره نهاده شده است، چرا كه از سويى در اين سوره موضوع طلاق و مسايل و احكام مربوط به آن، نظير عدّه طلاق مورد بحث قرار گرفته و به آن نام طلاق داده شده

است، و از دگر سو بدان دليل كه در اين سوره احكام و مقررات خانوادگى به صورت كلى آمده است، به نام سوره «نساءِ قصرى»، به مفهوم سوره نساء كوچك تر نيز خوانده شده است.

«ابن مسعود» در روايت مربوط به عدّه مى گويد:هر كس مى خواهد من حاضرم با او مباهله كنم كه اين سوره، پس از آيه مباركه 234 بقره - كه بيانگر عده زنانى است كه شوهرانشان از دنيا مى روند - فرود آمده تا آن موضوع و حكم آن را با آيه 4 اين سوره كامل گرداند و روشن سازد كه: اگر عدّه زنانى كه همسرشان از دنيا مى رود، چهار ماه و ده روز است، عدّه پاره اى از زنان سه ماه است و عدّه زنان باردار اين است كه فرزند خود را به دنيا آورند.

2 - فرودگاه اين سوره آيات دوازده گانه اين سوره مباركه به اتفاق نظر مفسران و محدثان در مدينه بر قلب پاك پيامبر فرود آمده است و در اين مورد اختلاف نظرى نيست.

3 - شمار آيه ها و واژه ها و حروف آن از ديدگاه قاريان بصره اين سوره يازده آيه دارد، امّا از ديدگاه ديگران داراى دوازده آيه است.

اين سوره از 278 واژه و 1160 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

و مَنْ قرأ سورة الطّلاق مات على سنة رسول الله.(469)

هر كس سوره طلاق را آگاهانه و خالصانه و براى رعايت مقررات خدا تلاوت كند، بر سبك و سنّت پيامبر جهان را بدرود خواهد گفت.

و از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

مَنْ قرأ

سورة الطلاق و التحريم فى فريضته اعاذه الله تعالى من ان يكون يوم القيامة ممن يخاف او يحزن، و عوفى من النار، و ادخله الله الجنة بتلاوته اياهما، و محافظته عليهما لانّها للنبى(ص).(470)

هر كس سوره «طلاق» و «تحريم» را در نمازهاى واجب خود بخواند، خدا او را از اين كه در روز رستاخيز ترس و اندوهى به او برسد پناه مى دهد، و از آتش دوزخ معاف مى گردد، و خدا او را به پاداش تلاوت اين دو سوره و مراقبت بر عمل به مفاهيم و مقررات آن ها، به بهشت پرطراوت و زيبا درخواهد آورد...

5 - دورنمايى از مفاهيم اين سوره در اين سوره، همان سان كه از نام و عنوان آن هويداست، پس از ياد و نام باعظمت خدا، موضوع انحلال پيوند زناشويى و مقررات آن و پيامدهايش مورد بحث قرار گرفته است، و آن گاه معارف انسان پرور و ارزشمندى چون: قانون گرايى و رعايت مرزهاى مقررات خدا،

رعايت جدّى حقوق و حرمت زنان، حتى پس از گسست پيوند خانوادگى،

موضوع پروا و ره آورد زندگى ساز آن در نظام خانواده و اجتماع،

روح توكل و اعتماد به خدا در زندگى انسان،

فرجام تكاندهنده و دردناك سركشى و قانون ستيزى جامعه ها و حكومت ها،

هدفدارى و هدفمندى آفرينش، و ده ها نكته ظريف و پند و اندرز دقيق و سازنده و بيدارگر ديگرى كه خواهد آمد، به تابلو رفته است.

1 - هان اى پيامبر! هنگامى كه خواستيد زنان [خود] را طلاق گوييد، آنان را در زمان بندى عدّه آنان [كه از حيض پاك شده اند و با آنان همبستر نشده ايد] طلاق دهيد، و [زمان عدّه را به شمار

آوريد [و حساب نگاه داريد]، و از خدا، پروردگارتان پروا كنيد. آنان را [در دوران عدّه از خانه هايشان بيرون مكنيد و [خود آنان نيز] بيرون نروند، جز اين كه به كار زشت آشكارى دست يازند. اين مرزهاى [مقررات ]خداست؛ و هر كس از مرزهاى [مقررات خدا پا را فراتر نهد [و بگذرد] بى ترديد به خود ستم نموده است. تو نمى دانى، شايد خدا پس از آن [گسست و طلاق ]پيشامدى [تازه پديد آورد.

2 - پس آن گاه كه [آن زنان به پايان عدّه خود رسيدند، [يا جوانمردانه و بر اساس قانوگرايى و اخلاق انسانى به شايستگى آنان را [به عنوان همسر و شريك زندگى نگاه داريد و يا به طور پسنديده اى از آنان جدا شويد و دو تن عادل از ميان خودتان را [بر اين طلاق گواه بگيريد، و گواهى را براى خدا به پا داريد؛

اين چيزى است كه هر كس به خدا و روز واپسين ايمان بياورد، به آن اندرز داده مى شود؛ و هر كس از خدا پروا دارد، [خدا] راه برون شدنى براى او قرار خواهد داد.

3 - و به او از جايى كه [خودش حسابش را نمى كند روزى مى رساند؛ و هر كس به خدا اعتماد كند، او برايش بسنده است. به يقين خدا فرمانش را به انجام خواهد رساند؛ بى گمان خدا براى هر چيزى اندازه اى مقرر داشته است.

4 - و از زنان شما، آنان كه از خون ديدن [ماهانه نوميد شده اند، اگر ترديد داريد [كه خون خواهند ديد يا نه؟] عدّه آنان سه ماه است. و [نيز] آنان كه [هنوز ]خون

نديده اند [بايد سه ماه عدّه نگاه دارند]؛ و عدّه زنان باردار اين است كه وضع حمل كنند، و هر كس از خدا پروا دارد، [خدا] براى او در كارش آسانى اى فراهم مى آورد.

5 - اين است فرمان خدا كه آن را به سوى شما فرو فرستاده است؛ و هر كس از خدا پروا كند، [ذات بى همتاى او] بدى هايش را از وى دور مى كند، و پاداش [كارهايش را براى او پرشكوه مى سازد.

نگرشى بر واژه ها

احصوا: از ريشه «احصاء» به مفهوم شمردن آمده است.

فاحشة: به كار بسيار زشت و ناپسند گفته مى شود.

تفسير

شرايط انحلال نظام خانواده يا جدايى دو همسر

در آغازين آيه از آيات اين سوره مباركه خداى فرزانه روى سخن را به پيام آورش مى نمايد و مى فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَ هان اى پيامبر! هنگامى كه خواستيد زنان خود را طلاق گوييد، آنان را در زمان عده - كه از خون ماهانه پاك شده و با آنان همبستر نشده ايد - طلاق دهيد.

به باور مفسران در آيه مباركه گرچه روى سخن با پيامبر است، امّا مورد خطاب امت او هستند و بدان دليل كه آن بزرگوار پيشواى توحيد و تقوا است، خداى فرزانه به او پيام مى دهد تا مقررات او را بر مردم بيان كند و خود آن حضرت نيز بسان ديگران مخاطب پيام و موظّف به رعايت مقررات است و همه دانشمندان بر اين اصل اتفاق نظر دارند.

امّا از ديدگاه «جبايى» تقدير آيه اين است كه: هان اى پيامبر! به جامعه و امت خود بگو: آن گاه كه خواستيد همسران خود را طلاق بگوييد،

بايد با اين شرايط طلاق دهيد0.

با اين بيان خود پيام آور خدا از حكم آيه بيرون است؛ امّا همان گونه كه ترسيم شد، اجماع و اتفاق علماى اسلام بر اين است كه آن حضرت نيز داخل در حكم آيه است.

نظير اين آيه در قرآن فراوان است، از آن جمله اين آيه كه مى فرمايد: اذا قمتم الى الصّلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق...(471)

هنگامى كه به عزم نماز برخاستيد، صورت و دست هايتان را تا آرنج بشوييد...

و نيز اين آيه كه مى فرمايد: فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرّجيم(472)

پس آن گاه كه قرآن را مى خوانى از شيطان رانده شده به خدا پناه بر.

آرى، در همه اين آيات پيامبر نيز بسان يكى از امت و به عنوان پيشوا و سرمشق آنان موظّف به رعايت مرزهاى مقررات خداست، و آن حضرت نيز در همه زندگى و سبك و سيره مترقى خود چنين بود.

امّا منظور از طلاق در دوران عدّه، كه در آيه آمده اين است كه: بايد طلاق در زمان پاكى زن از خون ماهانه يا حيض، كه شوهر با او همبستر نشده است، واقع گردد. با اين بيان بايد طلاق در زمان پاكى زن از حيض و زمان همبستر نشدن شوهر با او در آن دوران پاكى، داده شود و اين نخستين شرط طلاق و جدايى است.

آنچه آمد ديدگاه مذهب ما رهروان راه خاندان وحى و رسالت است كه طلاق در زمان آن طُهر و پاكى كه آميزشى صورن نگرفته است، داده مى شود و آن زمان، از دوران عدّه به شمار مى رود؛ بر اين باور طلاق زن در طُهرى كه

با او آميزش انجام گرفته باشد باطل است. مذهب شافعى نيز همين گونه است، امّا از ديدگاه «ابوحنيفه» و ياران او منظور آيه اين است كه طلاق بايد در طُهرى كه آميزشى در كار نبوده و عدّه حيض است داده شود؛ و اين مفهوم آيه بسان اين جمله است كه گفته مى شود: «توضأت للصلوة»؛ براى انجام نماز وضو ساختم و يا نظير اين جمله كه: «لبست السلاح للحرب»؛ براى پيكار با دشمن لباس رزم پوشيدم.

در اين مورد «سعيد بن مسيب» بر آن است كه «لام» در «لعدتهن» براى سبب مى باشد و بسان اين است كه گفته شود: آنان را طلاق دهيد براى اين كه عدّه نگاه دارند.

و روشن است كه اين حكم براى آن زنانى است كه با همسران خويش همبستر شده اند وگرنه عدّه اى نخواهند داشت، و قرآن به اين نكته توجه مى دهد كه مى فرمايد:

يا ايّها الّذين آمنوا اذانكحتم المؤمنات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لكم عليهن من عدّةٍ تعتدونها...(473)

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر زنان باايمان را به نكاح خويش درآورديد و آن گاه پيش از آن كه با آنان همبستر گرديد، طلاقشان داديد، ديگر بر عهده آنان عدّه اى كه آن را به شمار آوريد به سود شما نيست...

با اين بيان از آيه مورد بحث چنين دريافت مى گردد كه اگر كسى زن خويش را در زمان عادت ماهانه حيض و يا در دوران طُهر و پاكى او كه همبستر شده است طلاق دهد، اين طلاق درست نيست، چرا كه «امر» در آيه شريفه وجوب را نشانگر است، و ديدگاه علماى شيعه نيز همين است، امّا از

ديدگاه ديگر فقهاى اسلامى اين گونه طلاق دادن، بدون رعايت اقتضا و ظاهر آيه، طلاقى است كه درست واقع مى شود، گرچه بدعت است و كارى خلاف حكم و ظاهر آيه.

و نيز اگر مردى در يك نشست ميان سه طلاق جمع كرد و گفت: «انتِ طالق ثلاثة»، از ديدگاه «ابوحنيفه» و ياران و همفكرانش طلاق واقع مى شود، امّا بدعت و گناه است، امّا از ديدگاه پژوهشگران و محققان فقه شيعه در صورت فراهم بودن شرايطِ طلاق، يك طلاق به حساب مى آيد، نه بيشتر.

پديده طلاق در شريعت امّا طلاق شرعى عبارت از آن است كه: مرد پيوند نكاح خويش را با همسرش بگسلد و گرهى كه آن دو را به هم پيوند داده است، بگشايد و او را مخاطب ساخته و بگويد: «انتِ طالق»؛ تو از اين ساعت طلاق داده شده و از قيد نكاح آزاد و رها هستى. و يا با اشاره به همسرش بگويد: «هده طالق»؛ اين زن رها و آزاد است و ديگر همسر من نيست. و يا بگويد: «فاطمة بنت فلان طالق»؛ «فاطمه»، دختر «حسن» طلاق داده شده و رهاست.

از ديدگاه پيروان مذهب اهل بيت، طلاق جز با اين واژه واقع نمى شود و با كنايه و يا نظير آن خواه آهنگ طلاق نمايد و يا قصد طلاق نمايد، طلاق واقع نمى گردد و حتى نوشته هم بسنده نيست.(474)

به هر حال در مورد «طلاق» ديدگاه ها متفاوت است و جاى بحث كتاب هاى فقهى است و نه تفسيرى، امّا گاه جدايى زن و مرد و گسستن پيوند زناشويى بدون طلاق هم واقع مى گردد، نظير: «ارتداد» و «لعان» و «خلع» از ديدگاه

بسيارى از فقهاى ما اگر چه اين عناوين را طلاق نمى گويند.

و نيز جدايى زن و مردى كه با هم پيمان زناشويى بسته اند، به سبب فسخ شدن نكاح به وسيله عوامل فسخ، نظير آنچه در فقه آمده است، و يا به خاطر عيبى از عيوب، كه اگر در مرد بود، نكاح به هيچ شمرده مى شود، ممكن است اما به اينها طلاق گفته نمى شود.

رواياتى در نكوهش طلاق «بخارى» و «مسلم» در كتاب هاى خويش آورده اند كه: «عبدالله بن عمر» زن خود را در حال ديدن خون ماهانه طلاق گفت، امّا پيامبر به او دستور داد تا همسرش را به خانه باز آورد و به او فرصت دهد تا پاك گردد و در خانه او خون ماهانه ديگرى ببيند، آن گاه به او مهلت دهد تا پاك شود، سپس اگر آهنگ طلاق دارد، در حال پاكى او پيش از همبستر شدن با وى، او را طلاق دهد؛ آن گاه افزود: اين عدّه اى است كه خدا براى زنان مقرر داشته است تا اين گونه طلاق داده شوند.

و نيز «بخارى» در «صحيح» خود آورده است كه: پسر عمر همسرش را در حال حيض طلاق گفت، امّا پيامبر به او دستور داد تا همسرش را به خانه خويش باز گرداند و هنگامى كه پاك شد، اگر تصميم دارد، او را طلاق گويد.(475)

از على (ع) آورده اند كه پيامبر گرامى فرمود:

تزوجوا و لا تطلقوا فانّ الطلاق يهتز منه العرش.(476)

ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه طلاق و جدايى عرش خدا را به لرزه درمى آورد.

و نيز «ثوبان» از پيامبر آورده است كه فرمود:

ايّما امرأة سألت

زوجها الطلاق فى غير مابأس فحرام عليها رائحة الجنة.(477)

هر زنى كه بدون دليل و جهت قانع كننده اى از شوهر خويش طلاق بخواهد، بوى خوش بهشت زيباى خدا بر او حرام مى گردد.

و نيز «اشعرى» از آن حضرت آورده است كه فرمود:

لا تطلقوا النساء الاّ من ريبةٍ، فانّ الله لايحب الذواقين و الذواقات.(478)

زنان خويش را جز آن گاه كه در مورد پاكدامنى و عفت آنان به راستى دستخوش تزلزل شديد، طلاق ندهيد، چرا كه خدا مردان طلاق دهنده و زنان طلاق گيرنده را دوست نمى دارد.

و نيز «انس» آورده است كه فرمود:

ما حلف بالطلاق و لا استحلف به الاّ منافق.(479)

جز نفاقگرا و تاريك انديش كسى بدون دليل قانع كننده سوگند به طلاق دادن و طلاق گرفتن نمى خورد.

گفتنى است كه اين چهار روايت از تفسير «ثعلبى» نقل شده است.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ

و زمان عدّه را به حساب آوريد و بشماريد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: روزهاى عادت ماهانه اى كه زنان به آن عادت دارند، آن روزها را بشماريد.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: زمان طلاق را بشماريد تا براى زمان عدّه طلاق گوييد.

اين دستور قرآن به شمارش دوران عدّه براى اين است كه در آن زن داراى حق نفقه و هزينه زندگى و مسكن است كه شوهر بايد براى او فراهم آورد و شوهر نيز در آن دوران حق دارد تا در صورت تمايل به سوى همسر خويش بازگردد، و پيوند گسسته را دگرباره به حال نخست برگرداند و او را از جدايى هميشه باز دارد.

با اين بيان دستور به شمارش

عدّه براى آگاهى از هنگامه و فرصت رجوع شوهر، هنگامه پايان فرصت رجوع و حرمت آن زن بر آن مرد، پايان يافتن پرداخت هزينه زندگى و مسكن زن از سوى شوهر، و نيز آگاهى از زمان فوت شوهر است، تا به هر صورت، نه حقوق زن ناديده گرفته شود و نه حقوق مرد.

اقسام عدّه دوران «عدّه»، در آيه شريفه، به مفهوم نشستن و خوددارى ورزيدن زنِ طلاق داده شده از ازدواج مجدد در آن زمان مشخص و معلوم است، تا آن دوره به پايان رسد و تكليف هر كدام روشن شود؛ و آن بر چند قسم است:

1 - نوعى از «عدّه» نگاه داشتن اين گونه است كه زنانى كه خون ماهانه مى بينند، چند طُهر «عدّه» نگاه دارند.

2 - نوع ديگر از «عدّه» آن است كه ويژه دخترانى است كه هنوز به سن ديدن خون ماهانه نرسيده اند، كه چنين دختران نُه ساله و يا كمتر از اين سن و سال، «عدّه» ندارند. پاره اى نيز براى آنان چند ماه «عدّه» نگاه داشتن را در نظر گرفته اند.

و نيز زنانى كه به خاطر گذشتن ازمرز پنجاه سالگى و يا فراتر از آن، از ديدن خون ماهانه مأيوس شده اند؛ اين گروه از زنان نيز از ديدگاه فقهاى شيعه از نگاه داشتن «عدّه» معاف هستند، گرچه پاره اى برآنند كه بايد چند ماه «عدّه» نگاه دارند.

3 - نوع ديگر از «عدّه» از آنِ زن شوهر مرده است كه چهار ماه و ده روز بايد «عدّه» نگاه دارد.

4 - نوع ديگر از «عدّه» از آنِ زن باردار است، كه پايان عدّه اش زمانى است كه كودك

خويش را به دنيا آورد؛ اما زنى كه همسرش در دوران باردارى او از دنيا برود بايد دورترين مدت «عدّه» را رعايت كند؛ و در اين مورد ديدگاه فقها متفاوت است.

5 - و ديگر «عدّه» كنيز است كه دو بار پاك شدن يا يك ماه و نيم و نيز به هنگام باردارى او زايمان در نظر گرفته شده، در حالى كه «عدّه» زنان آزاده سه بار پاك شدن پس از ديدن خون ماهانه است كه حدود سه ماه مى شود.

در ادامه آيه مى فرمايد:

وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ از خدايى كه پروردگار شماست بترسيد و پروا كنيد و به آنچه مقرر شده است، عمل نماييد و از قانون گريزى و قانون ستيزى دورى جوييد.

لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَ شما مردانى كه همسرانتان را طلاق مى دهيد، آنان را در زمان «عدّه» از خانه هايشان بيرون نسازيد؛

وَ لا يَخْرُجْنَ و آن زنان نيز در دوران «عدّه» از خانه و محل زندگى مشترك با شما بيرون نروند.

با اين بيان در دوران «عدّه طلاق»، نه مرد حق دارد زن خود را از خانه اش بيرون كند و نه آن زن حق دارد تا پايان عدّه طلاق و گسست كامل پيوند زناشويى بدون دليل و ضرورت از خانه بيرون برود كه تخلف هر كدام گناه و حرام است.

إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ

مگر اين كه چنين زنانى به كار زشت آشكارى دست يازيده باشند.

در مورد منظور از واژه «فاحشة» در آيه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از مفسران پيشين، نظير «حسن»، «مجاهد» و «ثعلبى» منظور اين است كه: مگر اين كه آنان به بى عفتى

آشكارى دست يازيده باشند كه آنان را ناگزير براى كيفر كردارشان بايد از خانه بيرون برند.

2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور ناسازگارى و بدزبانى آن زن با اهل منزل است، كه در آن صورت مى توان چنين زنى را از خانه بيرون كرد، چرا كه ادامه حضور او در خانه مشكلات را حادتر مى كند. گفتنى است كه اين نظر از دو امام راستين حضرت باقر و صادق روايت شده است.(480)

و از حضرت رضا آورده اند كه در تفسير آيه فرمود:

الفاحشة ان تؤذى اهل زوجها و تسبهم.(481)

منظور از «فاحشه» عبارت از اذيت و آزار خاندان شوهر از سوى زن و فحاشى و بدزبانى به آن هاست.

2 - از ديدگاه «قتاده» منظور سركشى و پر خاشگرى و نشوز است؛ از اين رو اگر به خاطر سركشى و نشوز او را طلاق داده اند و باز هم به آن شيوه اصرار مى ورزد، بايد از خانه بيرون رود.

4 - «ابن عمر» بر آن است كه: منظور از «فاحشه» بيرون آمدن زن از خانه شوهر پيش از پايان دوران عدّه است.

و از «ابن عباس» آورده اند كه: هر گناه و نافرمانى خدا به صورت آشكار «فاحشه» مى باشد.

وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ و اين ها مرزهاى مقررات خداست كه در مورد طلاق و شرايط آن مقرر فرمود و به صورت روشنى بيان كرد كه بايد رعايت نمود و از آن ها عبور نكرد.

وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ و هر كس از مرزهاى مقررات خدا عبور كند در حقيقت به خويشتن ستم روا داشته است؛ چرا كه با اين تجاوز از مرز قوانين و

مقررات خدا به گناه و نافرمانى روى آورده و به كارى دست زده است كه خود را در خور كيفر ساخته است.

لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً

تو اى پيامبر، از عالم غيب و آينده بدون آگاهى يافتن از راه وحى و رسالت خبر ندارى و نمى دانى چه پيش خواهد آمد، شايد خدا پس از اين طلاق و اعلام جدايى، رابطه تازه اى براى آن زن و مرد پديد آورد و وسيله اى براى اصلاح آنان پيدا شود و از جدايى منصرف شوند؛ چرا كه اگر تحولى در دل و انديشه شوهر پديد آيد و محبت همسرش در دل او گُل كند و پس از اين طلاق يا طلاق دوم و يا حتى ميان طلاق دوم و سوم تصميم بگيرد مى تواند از فروپاشى خانواده جلوگيرى نمايد.

به باور «ضحاك» و «سدى» منظور اين است كه: شايد خداى فرزانه در دوران «عدّه» راه بازگشتى پديد آورد.

به باور «زجاج» اگر مردى در يك نشست همسر خود را سه بار طلاق داد، ديگر مفهومى براى بازگشت و فرصتى براى رجوع او نمى ماند، چرا كه قرآن مى فرمايد:

لعل الله يحدث بعد ذلك امراً

شايد خدا پس از اين گسست و طلاق پيشامد جديدى براى آنان پيش آورد.

از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه بايد سه طلاق به صورت جدا جدا انجام شود و نه يكباره و در يك نشست، كه اين روا نيست؛ چرا كه در آيه شريفه مى فرمايد:

فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ...

هنگامى كه خواستيد زنان خود را طلاق دهيد، آنان را در زمان بندى عدّه آنان طلاق دهيد، و زمان

عدّه را به حساب آوريد و بشماريد و از خدا، كه پروردگار شماست پروا كنيد...

بدين وسيله قرآن شريف «فطلقوهن...» را با دستور به شمارش و به حساب آوردن «عدّه» مورد تأكيد قرار مى دهد، و از پى آن با دستور به رعايت پروا و تقوا همان واقعيت را مورد تأكيدى ديگر قرار مى دهد و روشنگرى مى كند كه از مرز مقررات او عبور نكنند؛ و بار سوم همين نكته سازنده را با بيان حقوق زن وشوهر پس از طلاق و در دوران «عدّه» مورد توجّه قرار مى دهد و مى فرمايد: نه شما مردانى كه زنان خود را طلاق مى دهيد حق داريد آنان را در دوران «عدّه» از خانه هايشان بيرون كنيد و نه زنان حق دارند بروند.

لاتخروجوهن من بيوتهن و لا يخرجن و روشن است كه در اين صورت امكان بازگشت و رجوع براى شوهر مى ماند كه از حقوق اوست.

و بار ديگر مى فرمايد: و اين مرزهاى مقررات خداست و كسى كه از اين مرزها و مقررات عبور كند و بدون رعايت دقيق اين شرايط طلاق دهد، هم گناه كرده و هم طلاق او فاقد شرايط و باطل است.

و سرانجام مى فرمايد: لعل الله يحدث بعد ذلك امراً؛ شايد خدا پس از اين رويداد تلخ، موقعيت و رويداد تازه اى پديد آورد؛ كه بدين وسيله ضمن تأكيد بر همه شرايط و مرزهاى مقررات خدا در طلاق و اعلام جدايى، روشنگرى مى كند كه با طلاق اوّل، حق رجوع و بازگشت براى مرد پايان نيافته و مى تواند از طلاق باز گردد، چرا كه ممكن است اين رويداد پس از طلاق، همان ايجاد مهر در دل مرد به خواست

خدا و تصميم او به رجوع و جلوگيرى از فروپاشى اركان خانواده گردد.

با اين بيان، از خود آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه سه طلاق بايد جدا جدا انجام شود، چرا كه:

1 - پيش از هر چيز، طلاق را تنها در زمان پاكى از خون ديدن ماهانه قرار مى دهد.

2 - آن را به شرط همبستر نشدن با زن در آن زمان پاكى و طُهر او درست مى داند.

3 - در آيه، «فطلقوهن...» را با دستور به شمارش و به حساب آوردن دقيق «عدّه» مورد تأكيد قرار مى دهد، چرا كه اگر مى توان سه طلاق را در يك نشست گفت و تمام كرد، ديگر شمارش دقيق «عدّه» چرا؟

4 - دستور به پرواى خدا پس از دستور به شمارش «عدّه» نيز بيانگر همين نكته است كه بايد سه طلاق به صورت جدا جدا انجام شود.

5 - و همين گونه دستور به زن و مرد كه در دوران «عدّه» بايد زن از خانه بيرون نرود و مرد هم نمى تواند او را بيرون كند، چرا كه حقوق هر دو در ميان است و امكان رجوع در اين فرصت، با گذشت زمان و فرو نشستن طوفان خشم، و حضور چند ماهه زن در خانه و در كنار شوهر در زمان «عدّه»، و تدبر و تفكر در كار، و يادآورى فرجام شوم اطلاق و... همه و همه زمينه ساز بازگشت مرد و رجوع او و جلوگيرى از فروپاشى كانون خانواده است.

6 - و آن گاه اين جمله تفكرانگيز كه: و تلك حدود الله... و اين از مرزهاى مقررات خداست كه بايد به دقت رعايت گردد.

7 -

و سرانجام اين جمله كه مى فرمايد: لعل الله يحدث بعد ذلك امراً؛ اميد كه خدا پس از اين طلاق نخست و اين پيشامد تلخ شرايط تازه اى پديد آورد، كه ممكن است يكى از اين شرايط تازه همان بازگشت و رجوع مرد به زندگى زناشويى باشد.

با اين بيان اگر سه طلاق را به صورت جدا جدا در نظر نگيريم، همه اين نكات هفت گانه دقيق و ظريف و حكيمانه و راهگشا در آيه ناديده انگاشته مى شود.

طلاق «عدّه» و طلاق سنّت ممكن است اين پرسش طرح گردد كه: خداى فرزانه در اين آيه به طلاق عدّه راهنمايى مى كند و روشنگرى مى كند كه اگر ناگزير از طلاق دادن همسرتان شديد، اين گونه و با اين سبك و شرايط طلاق دهيد؛ با اين وصف، شما چگونه طلاق «سنّت» را بر طلاق «عدّه» كه مورد سفارش آيه است مقدم مى داريد؟

پاسخ اين پرسش اين است كه طلاق «سنّت» نيز طلاق «عّده» است، تنها تفاوت اين است كه علما و فقها، آن طلاقى راكه رجوعى در كار نبود و پيوند زناشويى گسسته شد، آن را طلاق «سنّت» مى خوانند و طلاقى را كه رجوعى پس از طلاق اول بود، آن را طلاق «عدّه» نام مى نهند. اين ديدگاه را روايات رسيده نيز تأييد مى كند، چرا كه از امام باقر و حضرت صادق آورده اند كه: طلاق آن است كه مرد اگر تصميم به جدايى داشت، زن خود را در دوران پاك شدن از خون ديدن ماهانه، كه در آن با او همبستر نشده باشد طلاق دهد و بر اين طلاق دو مرد عادل نيز گواه بگيرد و آن گاه

شايسته تر است كه در دوران «عدّه» اگر ممكن است رجوع كند. آرى، اين طلاق همان طلاق و جدايى است كه خدا در قرآن به آن دستور داده و پيامبر نيز در سبك و سنّت خويش به آن فرمان داده است؛ از اين رو هر طلاقى كه جز بر اين سبك انجام شود طلاق نيست.

«جرير» آورده است كه از حضرت صادق درباره طلاق «سنّت» پرسيدم كه فرمود: على طُهر من غير جماع بشاهدى عدل...(482)

طلاق «سنت» آن طلاقى است كه در پاكى زن، بى آنكه در آن پاكى با او همبستر شده باشى، او را طلاق دهى و دو شاهد عادل نيز بگيرى، چرا كه طلاق بدون دو شاهد عادل و شمارش عدّه درست نيست.(483) و اين همان چيزى است كه قرآن مى فرمايد:

فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ...

...آنان را در زمان بندى «عدّه» آنان كه از خون ديدن ماهانه پاك شده اند و با آنان همبستر نگرديده ايد، طلاق دهيد و زمان «عدّه» را به شمار آوريد.

و نيز آورده اند كه فرمود:

كلّ طلاق لا يكون على السنة او طلاق على العدّة فليس بشى ء.(484)

هر طلاقى كه بر روش «سنّت» و بر اساس شمارش و در نظر گرفتن «عدّه» انجام نگيرد بى اساس و باطل است.

«زراره» از شاگردان آن حضرت مى گويد: به آن بزرگوار گفتم: سرورم! طلاقِ سنت و طلاق «عدّه» را براى من تفسير كنيد!

فسّر لى طلاق السّنة و طلاق العدّة.(485)

فرمود: طلاق سنت اين است كه مرد هنگامى كه آهنگ جدايى و طلاق همسرش را نمود، مهلت دهد تا او خون ماهانه را ببيند و پاك گردد، آن گاه كه پاك شد، بى آن

كه با او همبستر گردد، با حضور دو شاهد عادل او را يك بار طلاق دهد، و بعد رها كند تا سه بار پاك گردد و پس از پايان «عدّه» از او جدا گردد؛ و بايد به ياد داشته باشد كه در دوران «عدّه» هزينه زندگى و مسكن زن بر عهده مرد است و تا پايان «عدّه» از يكديگر ارث مى برند، و نيز پس از پايان «عدّه» اين مرد نيز مى تواند بسان مردهاى بيگانه از او خواستگارى كند، كه اگر خواست مى پذيرد و اگر رد كرد و خواستگارى شوهر سابق را نپذيرفت، با هر كس كه خواست ازدواج مى كند.

امّا طلاق «عدّه» اين گونه است كه: وقتى مرد تصميم به جدايى با اين سبك از طلاق گرفت، بايد صبر كند تا همسرش خون ماهانه ببيند و پاك گردد، آن گاه بى آنكه با او همبستر گردد،او را با گرفتن دو گواه عادل، طلاق مى دهد، و پس از آن طلاق در مدّت پاكى آن مرحله، اگر خواست قبل از اين كه حيض شود رجوع مى كند و بر رجوع خود گواه مى گيرد و با او همبستر هم مى گردد، آن گاه زن حيض مى شود و پاك مى گردد و دگرباره او را بدون اين كه همبستر گردد، با گرفتن دو گواه عادل، طلاق مى دهد، و باز براى بار دوّم پيش از آنكه حيض گردد رجوع مى كند و با او همبستر مى گردد و بر اين كار گواه بر مى گزيند؛ سرانجام حيض سوّم زن مى رسد و شوهر پس از پاك شدن آن، بى آن كه با او همبستر گردد، با گرفتن دو گواه طلاق او را براى بار سوّم مى دهد؛

اين جاست كه ديگر براى هميشه زن بر او حرام مى گردد و تنها هنگامى آن زن بر او حلال مى شود كه با مرد ديگرى ازدواج كامل كند و او آن زن را طلاق دهد.

آنچه آمد تفسير طلاق سنت و طلاق «عدّه» از ديدگاه امام صادق بود و روايت در اين مورد فراوان است.

با اين بيان در طلاق سنت مرد همسرش را طلاق مى گويد و تا پايان سه بار خون ماهانه ديدن و پاك شدن او را ترك مى كند و آن زن به يك طلاق جدا مى شود و مرد جز با عقد و مهريه جديد نمى تواند با او ازدواج كند؛ حال اگر بار ديگر به همين سبك طلاق داد و رها كرد تا دوران عدّه او سپرى گرديد و رجوع نكرد باز هم جدايى پديد آمده است و اين جدايى دوّم هم با عقد سوّم تبديل به وصال مى گردد، و اگر بار سوّم به همين سبك طلاق داد ديگر راهى براى بازگشت نيست، مگر اين كه آن زن با بيگانه اى ازدواج كند و آن مرد او را پس از ازدواج كامل طلاق دهد تا شوهر سابق بتواند او را به عقد خود درآورد.

و بدين سان روشن مى شود كه طلاق سنت نيز با اندك تفاوت همان طلاق عدّه است.(486)

زندگى تحسين برانگيز و يا جدايى خداپسندانه در دوّمين آيه مورد بحث در راه ترسيم اين واقعيت مى فرمايد:

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ پس آن گاه كه دوران «عدّه» سپرى گرديد و به پايانش نزديك شد، يا بايد همسر خود را به سبك شايسته و خداپسندانه اى نگاه داريد و تصميم دگرباره براى ادامه زندگى

مشترك بگيريد و از پرداخت هزينه زندگى و مسكن و در پيش گرفتن رفتار و كردار و گفتار خوش و انسانى كوتاهى نكنيد...

أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ و يا اين كه آنان را رها كنيد تا از دوران «عدّه» خارج گردند و به گونه اى خداپسندانه از آنان جدا شويد.

روشن است كه منظور آيه، نه سپرى شدن دوران «عدّه» كه منظور رو به پايان نهادن آن است، چرا كه پس از سپرى شدن «عدّه» ديگر راه بازگشت مسدود مى شود و مرد، ديگر حق رجوع ندارد و زن در آن هنگام مى تواند با هر كس كه خواست ازدواج كند، و به يك طلاق بدون رجوع شوهر جدا شده است.

وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ و به هنگام جدايى و طلاق، دو گواه عادل از ميان خودتان بر اين كار برگزينيد.

به باور مفسران، قرآن به مردهايى كه زنان خويشتن را طلاق مى دهند، دستور مى دهد كه به هنگام طلاق و نيز به هنگام رجوع دو گواه عادل بگيرند تا به هنگام پيش آمدن اختلاف بر سر رجوع به هنگام «عدّه» يا انكار طلاق از سوى مرد را گواهى كنند.

امّا پاره اى نيز بر آنند كه: بايد آنان براى حفظ دين خودشان و پايمال نشدن حقوق يكديگر دو گواه عادل برگيرند.

از امامان معصوم نيز روايت در تأييد ديدگاه دوم رسيده است و به نظر مى رسد كه اين ديدگاه بهتر باشد، چرا كه اگر گرفتن گواهان عادل را بر طلاق حمل كنيم، اقتضاء وجوب مى كند، در حالى كه گرفتن آن دوگواه از شرايط صحت طلاق است.

از ديدگاه كسانى كه گواه خواستن و گواه گرفتن را براى

رجوع مى گيرند، در اين صورت آن را كارى مستحب مى شمارند.

وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ و آن دو گواه نيز وظيفه دارند كه به هنگام نياز براى خشنودى خدا و تقرب به بارگاه او بر اساس حق و عدالت گواهى دهند، و در انديشه جلب دوستى نابجاى ظالم يا ستمكار نباشند.

ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ

اين توجه به خدا و رعايت عدالت چيزى است كه هر كس به خدا و روز واپسين ايمان بياورد، به آن اندرز داده مى شود و مى تواند از اين اندرزهاى سازنده بهره گيرد.

و بدين سان قرآن به مردم باايمان روشنگرى مى كند كه با توجه به اين نكات و رهنمودها از باطل و بيداد دورى جويند و به رعايت مقررات عادلانه و انسانى روى آورند. و بدان دليل روى سخن را به مردم باايمان مى كند و آنان را ويژه پندآموزى و اندرزپذيرى قرآن وصف مى كند كه اينان به دليل ايمان به خدا و پيامبر و مقررات آسمانى بايد بيشتر از هر كس ديگر از اين پند و اندرزها بهره برند، و پندپذيرى واقعى آن است كه انسان مقررات او را بشناسد و در عرصه هاى زندگى به كار بندد و رعايت كند و پاداش كارش را از خدا بگيرد، و از آنچه ستم و بيداد و حق كشى و قانون شكنى است، نهى فرموده است، هشدار پذيرد و دورى جويد.

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً

و هر كس از خدا پروا كند و ازگناه و ستم و كارهاى ناروا كه از آن ها هشدار داده شده است، دست نگاه دارد، خدا براى او راه نجاتى قرار مى دهد

و از رنج و درماندگى دنيا و تيره بختى آخرت در امانش مى دارد.

از پيامبر گرامى آورده اند كه به هنگام تلاوت اين آيه فرمود:

من شبهات الدنيا، و من غمرات الموت، و شدائد يوم القيامة.(487)

منظور اين است كه اگر كسى به راستى پرواى خدا را پيشه سازد، خدا او را از شبهات زندگى دنيا و از گرفتارى ها و غمرات مرگ و از فشارها و سختى هاى روز رستاخيز نجات مى دهد.

و نيز آورده اند كه فرمود:

من اكثر الاستغفار جعل الله له من كلّ هم فرجاً و من كلّ ضيق مخرجاً.(488)

كسى كه بسيار آمرزش بخواهد و روى توبه به بارگاه خدا آورد، خداى مهربان او را از هر غم و اندوهى نجات داده و از هر تنگنا و رنجى برايش گشايش پديد مى آورد.

و به باور پاره اى منظور آيه اين است كه: و كسى كه همسرش را بر اساس طلاق سنّت، طلاق دهد، خدا براى او راهى در بازگشت و رجوع قرار خواهد داد.

در آيه بعد مى افزايد:

وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ و او را از جايى كه فكرش را هم نكرده است، رزق و روزى مى دهد.

به باور پاره اى اين آيه در مورد فردى به نام «عوف اشجعى» فرود آمد، چرا كه فرزند او به دست دشمن اسير گرديد و او به حضور پيامبر آمد و اين خبر را با آن حضرت در ميان نهاد و از فقر و محروميت شكايت كرد؛ پيامبر گرامى فرمود:

اتق الله و اصبر و اكثر من قول لا حول و لا قوة الاّ بالله.(489)

هان اى عوف! از خدا پروا كن و شكيبايى پيشه ساز

و هر چه بيشتر به او پناه بر و به او اعتماد كن و بگو: هيچ نيرو و قدرتى جز نيرو و قدرت بى كران او نيست و هيچ توانمندى جز به يارى و قدرت او نمى تواند كارى انجام دهد.

آن مرد دستور پيامبر را به جان خريد و ضمن آراسته ساختن جان به پرواى خدا، راه شكيبايى را در زندگى پيش گرفت و به آن ذكر توسل جست و آن گاه چيزى نگذشته بود كه پسرش به خواست خدا با غفلت اسارت گيرندگانش فرار كرد و خود را به خانه رساند و شترى نيز كه بر آن سوار شده بود با خود به غنيمت آورد. و اين جلوه اى كوچك از پيام آيه مورد بحث است كه فرمود: هر كس پرواى خدا را پيشه سازد، خدا براى او برون رفتن از مشكلات و تنگناها مى گشايد و روزى او را از جايى كه حساب آن را هم نكرده است مى سازد.

از امام صادق آورده اند كه فرمود: منظور از «و يرزقه من حيث لا يحتسب» اين است كه: خدا به كسى كه پروا پيشه سازد، به آنچه به او داده است بركت مى بخشد.

يبارك له فيما اتاه.(490)

و «ابوذر غفارى» از پيامبر آورده است كه فرمود:

انّى لا علم آية لو اخذ بها الناس لكفتهم: و من يتق الله يجعل له مخرجاً... فما زال يقولها و يعيدها.(491)

من آيه اى را از قرآن شريف نشان دارم كه اگر همه انسان ها دست به دامان آن زنند، براى حل مشكلات و رفع تنگناهاى آنان بسنده است؛ و آن گاه به تلاوت آيه مورد بحث پرداخت و بارها آن را تكرار كرد كه:

و من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب...

در ادامه آيه مى فرمايد:

وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و هر كس بر خدا اعتماد كند، همو برايش بسنده است.

آرى، اگر انسانى به او ايمان داشته باشد و كار دنيا و آخرت خويش را به تدبير و تقدير او واگذارد، خداى فرزانه او را كفايت مى كند و با او به گونه اى رفتار مى كند كه دنياى آباد و آزاد و بهشت پرطراوت را به دست آورد.

در روايتى آمده است كه: هر كس شادمان مى گردد كه پرتوان ترين انسان ها گردد، بايد به خدا اعتماد نمايد.

من سرّه ان يكون اقوى الناس فليتوكل على الله.(492)

در ادامه آيه مى افزايد:

إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ چرا كه خدا به دليل دانش و قدرت بى كرانش، خواست و فرمان خود را به انجام مى رساند، و هيچ كسى نمى تواند جلو تدبير و تقدير او، در پديد آوردن پديده ها و تدبير هستى را بگيرد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: بى گمان فرمان خدا در مورد كسانى كه به او توكّل نمايند و يا اعتماد نكنند انجام شدنى است.

قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً

به يقين خدا براى هر چيز اندازه اى قرار داده است كه آن نظام و تقدير بى كم و كاست رعايت مى گردد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: خدا براى هر چيزى بر اساس مصلحت و رحمت مقرراتى در حلال و حرام و روا و ناروا و ترغيب و هشدار قرار داده است؛ درست همان گونه كه در پديده طلاق و دوران «عدّه» و موضوعاتى نظير اين ها مقررات و قوانين خود را

به روشنى بيان فرموده است.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: و خدا براى هر خوشى و ناخوشى و سختى و آسايش فرصت و پايانى قرار داده است كه سرانجام فرا مى رسد.

در چهارمين آيه مورد بحث به ترسيم تفاوت احكام و مقررات «عدّه» زنان طلاق داده شده، به تناسب تفاوت احوال آنان پرداخته و در بيان احكام و حقوق آنان مى فرمايد:

وَ اللاَّئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ

زنانى كه از ديدن خون ماهانه مأيوس شده اند، اگر در مورد آنان از نظر باردار بودن يا نبودن دستخوش ترديد و دودلى گرديد، دوران «عدّه» آنان سه ماه تمام است.

منظور از اين زن ها آنانى هستند كه در شرايط و سن و سالى هستند كه امثال آنان خون ماهانه مى بينند، اگر چنين زن هايى در موردشان ترديد پديد آمد كه به دليل سن و سال از ديدن خون ماهانه مأيوس شده اند و يا به خاطر رخدادى ديگر، در اين صورت «عدّه» آنان سه ماه است. اين ديدگاه از پيشوايان دين روايت شده است.

به باور پاره اى از مفسران پيشين همانند «مجاهد» و «زهرى» و «ابن زيد» منظور اين است كه: اگر در مورد چنين زنانى شك كرديد و ندانستيد كه آيا خون آنان، حيض است و يا استحاضه، در اين صورت عدّه آنان سه ماه است.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر در مورد حكم آنان شك كرديد، در اين صورت «عدّه» آنان سه ماه است.

وَ اللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ و همين گونه زن هايى كه خون ماهانه نديده اند و هنوز حيض نمى شوند، آنان نيز

بايد سه ماه تمام «عدّه» نگاه دارند؛ و حذف كلام به خاطر دلالتى است كه بيانگر آن است.

گفتنى است كه منظور از اين دسته از زنان، آنانى هستند كه هم سن و سال شان خون ماهانه مى بينند.

وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ گروه سوم از آنان آن دسته از زنان هستند كه باردار مى باشند، و «عدّه» آنان اين است كه فرزند خود را به دنيا آورند، خواه يك ساعت و يا يك روز پس از طلاق، كودك خويش را به دنيا آورند يا پس از چند ماه.

«ابن عباس» مى گويد: اين فراز از آيه تنها در مورد زنان باردارى است كه طلاق داده شده اند. در اين مورد از امامان اهل بيت هم روايت رسيده است.

امّا آن زنانى كه شوهرشان از دنيا رفته است، اگر باردار باشند، بايد بيشترين دوران را كه «عدّه» به دنيا آوردن كودك خويش و يا«عدّه» وفات باشد، نگاه دارند. «عدّه» وفات عبارت از چهار ماه و ده روز است كه اگر در اين مدت كودك او به دنيا نيامد، بايد تا ولادت كودك خويش «عدّه» نگاه دارد.

بيشتر فقها و پاره اى از مفسران پيشين بر آنند كه آيه مورد بحث براى زنان شوهرمرده و همه زنان باردارى است كه طلاق داده شده اند، و به همين دليل «عدّه» همه آنان به دنيا آمدن كودك آنان است؛ از اين رو اگر زنى به دو كودك باردار باشد، نبايد پس از ولادت يكى ازدواج كند، بلكه بايد در انتظار ولادت فرزند ديگرش بماند، چرا كه آيه مى فرمايد: «ان يضعن حملهن» و عدّه زنان باردار آن است كه كودك خويش را

به دنيا آورند و اين شامل يك و يا چند كودك مى گردد.

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً

و كسى كه پرواى خدا را در رعايت فرمان ها و هشدارهايش پيشه سازد و مقررات او را در زندگى رعايت كند، خدا در كارهاى دنيا و آخرت او گشايش و آسانى برايش فراهم مى آورد و يا در برابر تنگناهاى اين جهان پاداش شكوهبارى در سراى آخرت به او ارزانى مى دارد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و هر كس پرواى خدا را پيشه سازد، خدا رنج فراق و جدايى را بر او آسان ساخته و اندوه را از دل او مى زدايد.

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ اين است فرمان خدا كه آن را به سوى شما فرو فرستاده است؛

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً

و كسى كه پرواى خدا و مقررات او را در زندگى رعايت كند، خدا گناهان و لغزش هاى اورا از اين نماز تا نماز ديگر و يا از اين جمعه تا جمعه آينده مى زدايد و پاداش كارهايش را بزرگ و پرشكوه مى سازد.

«ربيع» مى گويد: خداى فرزانه مقرر فرموده است كه:

1 - هر كس در زندگى بر او توكل و اعتماد كند، او را كفايت نمايد و كارش را رديف سازد. و من يتوكل على الله فهو حسبه(493)

2 - و نيز هر كس صادقانه و خالصانه به او ايمان آورد، دل او را به سرمنزل مقصود راه نمايد. و من يؤمن بالله يهد قلبه(494)

3 - و هر كس به او وامى نيكو دهد

و از بندگانش گره گشايى كند، به او پاداشى چندين و چندبرابر بدهد. ان تقرضواالله قرضاً حسناً يضاعفه(495)

4 - و هر كس به رشته هدايت او و مهر و قدرت بى كرانش چنگ زند و از او يارى بخواهد، او را به راه راست راه نمايد. و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم(496)

5 - و نيز كسى كه دعا كند و او را بخواند، دعاى خالصانه او را پاسخ دهد. و اذا سألك عبادى فانّى قريب اجيب دعوة الداع...(497)

پرتوى از آيات در آيات انسان پرور و رهنمون بخشى كه گذشت، چند نكته را بايد - گرچه به صورت كوتاه و فشرده - نگريست:

1 - محبوب ترين رواها در نظام خانواده از آيات و روايات رسيده به روشنى چنين دريافت مى گردد كه دوست داشتنى ترين خانه ها و بناها آن خانه اى است كه با ازدواج مطلوب و آگاهانه و سرشار از مهر و عشق دو انسان هدفدار و مسئوليت پذير آباد گردد و رونق يابد و روح زندگى و نشاط و نسيم حيات و سعادت در آن وزيدن گيرد.

ما من بناءٍ فى الاسلام احبّ الى الله من التزويج.(498)

درست از اين زاويه است كه قرآن شريف در ترغيب و تشويق جامعه و حكومت و خانواده ها به اين موضوع مى فرمايد:

و انكحوا الايامى منكم والصالحين من عبادكم و امائكم...(499)

مردان و زنان بدون همسر را، در جامعه خويش همسر بدهيد و نيز غلامان و كنيزان شايسته كردار جامعه خود را؛ اگر تنگدست و نيازمند باشند، خدا آنان را از فزون بخشى خويش بى نياز مى سازد.

و پيامبر گرامى در اين مورد فرمود:

يُفتحُ ابوابُ السماءِ فى اربعة

مواضع: عند نزول المطر، و عند نَظَرِ الولدِ فى وجه الوالِدِ، و عند فتح بابِ الكعبةِ، و عند النكاح.(500)

در چهار هنگام است كه درهاى رحمت و مهر خدا بر روى انسان ها گشوده مى شود:

1 - هنگام فرو ريختن باران،

2 - به هنگام نگاه سرشاز از ادب و احترام فرزند بر چهره پدر و نخستين مربى خويش،

3 - آن گاه كه درب خانه كعبه گشوده مى شود،

4 - و آن گاه كه دو يار دلداده پيمان زندگى مشترك هدفدار مى بندند.

و نيز فرمود:

مَن تزوج فقد احرز نصف دينه، فليتق الله فى النصف الباقى.(501)

هر كس ازدواج كند، در حقيقت يك دوّم از دين و اخلاق انسانى اش را حفظ كرده و باز يافته است و از آن پس بايد در انديشه يك دوّم ديگر باشد و پرواى خدا را در آن مورد پيشه سازد.

و نيز فرمود:

مَن تَزَوَّجَ فقد أعطى نصف السعادة.(502)

كسى كه ازدواجى آگاهانه و هدفدار نمايد، در حقيقت به يك دوم از سعادت و نيك بختى زندگى نايل آمده است.

اين ديدگاه اسلام در ازدواج و پيوند دو انسان و آبادى و آزادى خانه با ازدواج؛ روشن است كه وقتى دين و آيينى اين گونه به پيوند و استحكام نظام خانواده مى انديشد، هرگز رضايت نمى دهد كه اين پيوند با هواها و هوس هاى كودكانه و يا بهانه هاى احمقانه و يا عوامل و عوارض ناسنجيده ديگر فرو پاشد و ويران گردد...

2 - نارواترين رواها يا منفورترين حلال ها

درست به همين دليل است كه از جدايى و گسستن و طلاق نفرت دارد، امّا به ناگزير آن را روا و حلال شمرده

است، تا در شرايطى كه زندگى به درگيرى و كشمكش و آتش سوزانى تبديل مى گردد و زندگى شايسته و انسانى به بن بست رسيده است، هر كدام به راه خود بروند و به وسيله طلاق جدا شوند.

با اين بيان طلاق در حقيقت يك ضرورت است كه بايد تا سرحد امكان از آن دورى جست و تنها در شرايط سخت و بحرانى و پس از آزمون همه راه هاى خردمندانه و مصلحانه و حكيمانه براى سازش و زندگى شرافتمندانه به آن روى آورد.

پيامبر گرامى فرمود:

ما من شى ءٍ ابغض الى الله من بيتٍ يخرب فى الاسلام بالفرقة، يعنى الطلاق.(503)

هيچ كارى در بارگاه خدا منفورتر از اين نيست كه اركان خانه و خانواده اى به وسيله طلاق و جدايى از هم فرو پاشد و ويران گردد.

و نيز هشدار داد كه:

تزوجوا و لا تطلقوا، فانّ الطّلاق يهتز منه العرش.(504)

ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه طلاق پديده اى است كه عرش خدا را به لرزده درمى آورد.

و از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

ما من شى ءٍ مما احلَّه الله ابغض اليه من الطّلاق.(505)

چيزى از كارهاى حلال و روا در بارگاه خدا منفورتر از طلاق و جدايى نيست.

روشن است كه اين هشدارها و بازدارندگى هاى قانونى و حقوقى و اخلاقى و اجتماعى و... به خاطر عوارض ويرانگر و ره آورد شوم طلاق و جدايى زن و مرد است كه در اين فرصت تنها مى توان به ره آورد ويرانگر عاطفى طلاق،

ره آورد اجتماعى وحشتناك آن،

و ره آورد خطرناك تربيتى آن كه بر روى فرزندان آنان و حتى نسل ها بر جاى مى گذارد، مى توان اشاره كرد.

3 - چرا طلاق؟

مى دانيم كه

هيچ پديده اى از پديده هاى اجتماعى و سياسى و خانوادگى بدون ريشه ها و انگيزه هاى گوناگون نمى تواند پديد آيد و دوام يابد، و بر اين اصل براى مبارزه با آن ها بايد ريشه يابى كرد و با شناخت و آگاهى، آن ريشه ها و انگيزه هاى آن آسيب ها، آن ها را خشكانيد و از ميان برداشت.

و هنگامى كه از ديد جامعه شناختى به اين پديده شوم و ريشه هاى آن مى نگريم اين عوامل را مهم ترين عوامل طلاق و گسترش آن مى يابيم:

1 - فقدان تناسب و سنخيت در انديشه و فكر و باورها و ارزشها،

2 - انتظارات بى جا و نامحدود زن و مرد از يكديگر و رفتار فراقانونى آنان در نظام خانواده،

3 - رواج روح تجمل پرستى و چشم و هم چشمى و اسراف و تبذير، كه عامل پيدايش نارضايتى ها و كشمكش ها و سرانجام جدايى ها مى گردد،

4 - ناديده انگاشتن حقوق و خواسته هاى قانونى و اخلاقى يكديگر و عدم رعايت مسايل عاطفى و هنرى، انسانى و آرمانى و بهداشتى و زينتى و آرايشى.

براى نمونه امام صادق فرمود:

لا ينبغى للمرئة ان تعطل نفسها.(506)

بر زن همسردار در نظام خانواده شايسته نيست كه خود را بدون آرايش و آراستگى نگاه دارد.

و به مردان همسردار نيز فرمود:

و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجهن الاّ قلة تهيئة ازواجهن.(507)

زنانى از جامعه شما از راه پاكدامنى بيرون رفتند كه علت اين انحراف اين بود كه مردان آنان از نظر ظاهر و آراستگى و بهداشت و آرايش به خود نمى رسيدند.

4 - اين همه تدابير و شرايط براى طلاق چرا؟

در آياتى كه گذشت قرآن شريف ضمن روا و حلال شمردن

طلاق به عنوان يك ضرورت اجتماعى در نظام خانواده، شرايط سنگين و تدابير متنوعى براى انجام آن مقرر فرموده است كه پاره اى از آن ها عبارتند از:

1 - طلاق بايد در زمان پاكى و عدّه صورت گيرد،

2 - بايد در آن پاكى و عدّه، مرد با زن خويش همبستر نشده باشد،

3 - نگاه داشتن عدّه لازم است،

4 - زن در دوران عدّه بايد با هزينه مرد و در خانه او زندگى كند،

5 - زن حق ندارد در دوران عدّه، بدون ضرورت از خانه خارج شود،

6 - گرفتن دو گواه عادل براى طلاق،

7 - و سرانجام چندين بار سفارش به پروا و ترس از خدا و رعايت دقيق مقررات،

8 - انديشيدن و مشاوره بر اين واقعيت كه آياسازش انسانى و زندگى شرافت مندانه ممكن است يا نه؟

9 - سفارش به ايجاد دادگاه صلح و سازش خانوادگى،(508)

10 - هشدار از سخت گيرى بر زنان و در تنگنا قرار دادن آنان،

11 - دستور به مشاوره اى خداپسندانه در مورد سرنوشت كودك يا كودكان، اگر در ميان باشند.

اين ها اهمّ تدابير و شرايط براى انجام طلاق است، راستى چرا؟ فلسفه اين همه تدبير و دقّت چيست؟

آيا جز اين است كه طلاق ها به هنگام ضرورت و آن گاه كه به راستى راه زندگى خداپسندانه و انسانى بسته است، انجام پذيرد و در نتيجه خانوادها و جامعه ها و عصرها و نسل ها از عوارض دهشتناك و ويرانگر آن در امان بمانند.

و آيا با تعمق در اين تدابير درنمى يابيم كه طرح طلاق و سبك انسانى و اخلاقى و بزرگمنشانه جدايى نيز از ديدگاه

قرآن به گونه اى طراحى شده است كه اگر در جامعه آموزش و تربيت شايسته قرآنى بود و رعايت مى گرديد، آمار جدايى ها به شدت كاهش مى يافت و تا سرحد امكان، همان جدايى ها با رجوع و بازگشت و پيوند قرين مى شد. 6 - هر جا كه خود به ميزان توانتان سكونت گزيديد، آنان را [هم ]مسكن دهيد؛ و در مسكن و هزينه زندگى به آنان زيان وارد نياوريد تا بر آنان تنگ بگيريد [و آنان را از خانه بيرون كنيد]؛ و اگر باردار بودند، هزينه زندگى آنان را بدهيد تا بار خود را [بر زمين گذارند؛ پس اگر براى شما [به فرزندانتان شير دادند، مزدشان را به آنان بدهيد؛ و [درباره مدت و اجرت شير دادن به گونه اى پسنديده با يكديگر مشورت نماييد؛ و اگر به توافق نرسيديد، [كودك را زن ديگرى براى او شير خواهد داد.

7 - بايد توانگر از توانگرى خود هزينه نمايد؛ و آن كس كه [رزق و ]روزى اش بر او تنگ شده است، بايد از آنچه خدا به او داده است هزينه نمايد. خدا هيچ كس را جز به [اندازه آنچه به او داده است، مكلّف نمى سازد؛ به زودى خدا پس از سختى [و تنگنا]، آسانى پديد خواهد آورد.

8 - و چه بسيار از شهرهايى كه [سردمداران آن ها] از فرمان پروردگار خويش و [ارشاد و رهنمود] پيامبرانش سر باز زدند و ما به حساب آنان سخت [و دقيق ]رسيديم و به عذابى ناشناخته آنان را عذاب كرديم.

9 - و آنان [بدين وسيله طعم تلخ پيامد كارشان را چشيدند، و سرانجام كارشان زيان بود.

10 - خدا براى آنان عذابى سخت آماده ساخته است؛ پس هان اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد؛ به راستى كه خدا براى شما [مايه پند و ]اندرزى فرو فرستاده است.

تفسير

دفاع از حقوق زن به هنگام جدايى و طلاق در آيات پيش، پاره اى از شرايط و تدابيرى كه در آيات قرآن براى پاسداشت حقوق زن و مرد به هنگام طلاق و جدايى انديشيده شده است ترسيم گرديد، و اينك در ادامه همان بحث در مورد زنان طلاق داده شده و روشن ساختن وضعيت هزينه زندگى و مسكن آنان مى فرمايد:

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ زنان طلاق داده شده را هر جا كه خود سكونت داريد و با توانتان مى سازد، سكونت دهيد.

به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «حسن»، «سدى»، «جبايى» منظور از «من وجدكم» عبارت از اين است كه: زنان طلاق داده شده را هر جا خودتان سكونت داريد و در توان شما و ملك شماست، سكونت دهيد؛ چرا كه واژه «وجدكم» از «وجدان» مى باشد و منظور اين است كه آن مسكن و خانه اى كه در توان شماست و مى يابيد، آنان را آنجا سكونت دهيد.

و پاره اى بر آنند كه واژه «وجدان» كه در آيه به كار رفته است، نشانگر آن است كه: مردان، زنان طلاق داده شده را بايد به ميزان توان و امكانات خويش از نظر مسكن و هزينه زندگى تأمين نمايند؛ به همين جهت اگر از وسعت و درآمد خوبى بهره ورند، بايد آنان را نيز در همان شرايط تأمين نمايند و اگر در تنگنا هستند باز هم به ميزان درآمدشان.

به

هر حال روشن است كه براى زنانى كه با «طلاق رجعى» طلاق داده شده اند، هزينه زندگى و مسكن تا پايان «عدّه» بر عهده شوهر است، امّا در مورد زنانى كه با طلاق «خُلع» و «مبارات» جدا شدند ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى از اهل عراق، اين دو دسته از زنان طلاق داده شده نيز بايد از نظر هزينه زندگى و مسكن تأمين گردند. اين ديدگاه را از «عمر» و «ابن مسعود» روايت كرده اند.

2 - از ديدگاه «شافعى» اين گروه از زنان بايد از نظر مسكن تأمين شوند، امّا هزينه زندگى دريافت نخواهند داشت.

3 - امّا برخى مانند «حسن» و «ابوثور» برآنند كه اين زنان نه حق هزينه زندگى خواهند داشت و نه مسكن.

اين ديدگاه از روايات رسيده نيز دريافت مى گردد و به همين دليل هم اصحاب و همفكران ما اين ديدگاه را برگزيده اند. از جمله روايات مورد اشاره اين روايت است كه «ثعلبى» مى گويد: در مدينه بر فاطمه، دختر «قيس» كه شوهرش او را طلاق داده بود، برخوردم و از وضعيت او پرسيدم؛ او گفت: همسرم مرا با طلاق «بائن» طلاق داد و پس از شرفيابى ام به حضور پيامبر و شكايت از او در مورد درخواست هزينه زندگى و مسكن، پيامبر چنين داورى فرمود كه تأمين هزينه زندگى من در دوران عدّه طلاق، بر او واجب نيست و از نظر مسكن نيز به من دستور داد تا در خانه «ابن ام مكتوم» زندگى كنم.

و نيز «زهرى» از عبدالله آورده است كه: فاطمه، دختر «قيس»، همسر «ابوعمر مخزومى» بود، كه به همراه اميرمؤمنان آن گاه كه آن حضرت را

پيامبر به «يمن» فرستاد، او هم به «يمن» رفت.

نامبرده آخرين طلاق از سه طلاق همسر خود را داد و به دو تن از يارانش، به نام هاى «عياش» و «حرث» دستور داد تا هزينه زندگى او را در دوران عده اش بدهند و خود رفت، امّا آن دو به او هزينه زندگى ندادند و گفتند به او نمى رسد.

آن زن به حضور پيامبر رسيد و شكايت كرد و پيامبر فرمود اگر باردار باشد، بايد به او هزينه زندگى بدهند تا فرزندش را به دنيا آورد وگرنه هزينه زندگى از شوهر نمى تواند بخواهد؛ و در مورد مسكن هم دستور داد تا در خانه «ابن ام مكتوم» دوران عدّه را زندگى كند...

پس از مدتى «مروان» زنى را به سوى فاطمه فرستاد تا از اين رويداد و روايت بپرسد، اما پس از پرسش و دريافت پاسخ گفت: ما اين روايت را تنها از يك زن شنيده ايم، از اين رو ما به همان راهى مى رويم كه مردم را بر آن يافته ايم.

هنگامى كه گفتار «مروان» به گوش فاطمه رسيد، گفت داورِ ميان ما و شما با قرآن است كه مى فرمايد: لاتخرجوهن من بيوتهن... لعل الله يحدث بعد ذلك امراً

نه شما آنان را از خانه هاى خودشان بيرون كنيد و نه آنان در دوران عدّه بيرون بروند... شايد خدا پس از اين شرايط، احكام و مقررات تازه اى پديد آورد.

آن گاه افزود: آنچه شما مى گوييد مربوط به زنانى است كه با طلاق رجعى جدا شده اند و در آنجا براى شوهرانشان حق بازگشت و رجوع مى باشد و به همين دليل هم تاپايان عدّه بايد هزينه زندگى و مسكن آنان را تأمين

كنند، امّا در مورد طلاق «بائن» و «مبارات» پس از طلاق سوم - كه ديگر جايى براى رجوع و بازگشت نيست - ديگر چه جاى لعل الله يحدث بعد ذلك امراً پديد آمدن تازه اى خواهد بود؟

در ادامه آيه مى افزايد:

وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَ به زنانى كه طلاق داده ايد، فشار و زيان وارد نياوريد تا كار را بر آنان سخت گيريد و كارى كنيد كه ناگزير گردند از سكونت در خانه شما و يا دريافت هزينه بگذرند و جان خود را نجات دهند.

«ابومسلم» مى گويد منظور اين است كه: به زنان خود كه طلاق آنان را داده ايد به گونه اى هزينه زندگى بدهيد و از نظر مسكن آسايش آنان را تأمين نماييد كه زندگى و راحتى و آرامشِ فكرىِ آنان را بسنده كند و كارى نكنيد كه زندگى برايشان دشوار گردد.

وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ و اگر باردار باشند هزينه زندگى آنان را تا پايان به دنيا آوردن فرزندشان بدهيد، چرا كه با به دنيا آمدن فرزندشان «عدّه» آنان به پايان مى رسد.

با اين بيان قرآن شريف هزينه زندگى و مسكن را براى هر زن طلاق داده اى كه باردار باشد واجب مى سازد، خواه جدايى او با طلاق «رجعى» باشد و خواه «بائن».

فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَ و اگر آن زن ها حاضر شدند تا فرزندتان را، پس از جدايى شير دهند، مزد آنان را براساس عدل به آنان بپردازيد.

وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ و در مورد سرنوشت فرزندتان با آنان مشورت كنيد و به گونه اى شايسته با يكديگر براى سلامت و سعادت او همكارى نماييد.

به

باور گروهى روى سخن در آيه با مرد و زنى است كه درگير طلاق و جدايى هستند، و واژه «أتمروا» كه از ماده «ايتمار» برگرفته شده، به مفهوم پذيرش فرمان و دستور و قانون پذيرى است؛ و بدين وسيله قرآن به زن و مردى كه در كشمكش طلاق و جدايى هستند دستور مى دهد كه فرمان خدا را در مورد شير دادن كودك، پرداخت اجرت در اين مورد، و رعايت حرمت و حقوق متقابل را بپذيرند تا فرزندشان از اين راه صدمه نخورد.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: وقتى زن و مردى از هم جدا شدند و در آن ميان پاى كودك شيرخوارى در ميان بود، هر كدام از شما كه مى توانيد آن مادر را به شير دادن شايسته به كودك خويش، و آن پدر را به پرداخت هزينه و اجرت عادلانه راضى سازيد تا نه مرد و زن در اين ميان حق خويش را پايمال شده بنگرند و نه كودك از شير خوردن و پرستارى دچار كمبود گردد.

«كسايى» مى گويد: واژه «أئتمار» به مفهوم مشورت نمودن است و آيه «يأتمرون بك...» نيز در سوره ديگر به مفهوم همين مشاوره و مشورت نمودن آمده است؛ به همين دليل در آيه مورد بحث منظور اين است كه: شما زن و مردى كه با طلاق و جدايى، پيوند خانوادگى را گسستيد، اينك در مورد شير دادن و پرستارى كودك نورس خويش با يكديگر به مشورت و چاره انديشى بنشينيد و با خردمندى و خردورزى راهى در پيش گيريد كه فرزندتان از مهر مادر و محبت پدر و ظرافت هاى تربيتى و عاطفى محروم نگردد.

گفتنى است كه واژه

«ايتمار» و ماده آن در ادبيات و شعر عرب نيز به مفهوم مشورت و چاره انديشى به كار رفته است كه يك نمونه آن اين شعر است:

احار بن عمرو كانّى خمر

و يصدوا على المرء ما يأتمر

هان اى فرزند «عمرو»! گويى من خمار و غافل هستم؟ و راستى كه بر انسان آنچه مى انديشد و تدبير مى كند فرود خواهد آمد...

وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى و اگر هر كدام بر ديگرى سخت گرفتيد و نتوانستيد در مورد شير دادن كودك و اجرت آن كار به توافق برسيد، ديگرى مى تواند فرزند شما را شير دهد تا كشمكش ها در اين مورد پايان پذيرد.

به بيان روشن تر منظور اين است كه اگر: زن و مردى كه جدا شده اند در مورد شير دادن و پرستارى كودك خود نتوانستند به توافق عادلانه و انسانى نايل آيند، پدر مى تواند كودك را براى شيرخوارگى و پرستارى به زن ديگرى كه داراى شرايط لازم باشد بسپارد و اجرت او را بدهد.

آن گاه در همين مورد مى افزايد:

لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ بايد آن پدرى كه داراى ثروت و امكانات مالى است، از امكانات خويش بهره گيرد و با تناسب منطقى در راه شير دادن و پرستارى كودك خويش به مادرش اجرت دهد.

ممكن است منظور اين باشد كه: پدران ثروتمند كه كودك خود را به هنگام جدايى و طلاق به مادر كودك و يا هر زن ديگرى مى سپارند، در خور توان و امكانات خويش بزرگمنشانه اجرت دهند،

وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ و كسانى كه تنگدست هستند و امكان مالى آنان محدود است، آنان

نيز در خور توانشان هزينه نمايند.

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها

خداى فرزانه هيچ كس را جز به اندازه توان و امكاناتش موظف به انجام كار نمى سازد، و هرگز از هيچ انسانى كارى فراتر از شعور و قدرت او نمى خواهد.

سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً

به زودى خدا پس از سختى و گرفتارى، آسانى و راحتى، و پس از تنگدستى و فقر، توانگرى و توسعه پيش مى آورد.

به نظر مى رسد كه فراز پايانى آيه بيانگر يك اصل كلّى و در راه آرامش خاطر بخشيدن به همه مردم، به ويژه ياران پيامبر است كه در آن زمان در شرايط سخت اقتصادى زندگى مى كردند و از ثروت و امكانات بى بهره بودند؛ آرى، به آنان روشنگرى مى كند كه روزگار هماره يك رنگ و يك حال نخواهد بود و آنان نيز خواهند توانست در پرتو مشورت و همكارى با يكديگر و چاره انديشى و تدبير شايسته كارها، تاريخ را تغيير دهند و به رفاه و آسايش برسند.

فرجام عبرت انگيز اصلاح ناپذيران و حق ستيزان پس از ترسيم پرتوى از مقررات عادلانه و انسانى براى اداره شايسته و بايسته خانه و نظام خانواده و نيز چگونگى جدايى و طلاقِ خداپسندانه، اينك قرآن مردم حق طلب و اصلاح پذير را به سرنوشت تكاندهنده و فرجام تيره و تار اصلاح ناپذيران و سركشان توجه مى دهد و مى فرمايد:

وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ و چه بسيار از شهرهايى كه سردمداران و صاحبان قدرت ها و ثروت هاى بادآورده و بى حساب و كتاب آن ها در برابر فرمان پروردگار خود و پيام آورانش به سركشى و طغيان گرى و حق ناپذيرى برخاستند و در نافرمانى و

گناه و ستم و حق كشى و تجاوز از مرزهاى مقررات او اصرار ورزيدند.

فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً

و ما نيز به حساب آنان سخت رسيديم و با دقت و خورده گيرى و حق طلبى و كشيدن آنان به پاى حسابرسى و باز خواست، آنان را به كيفر كردارشان رسانديم.

«مقاتل» مى گويد: خداى فرزانه جامعه ها و تمدن ها و بندگان خويش را به كارهايى كه در دنيا انجام مى دهند، به محاسبه پذيرى و حساب مى كشد و آنان را به كيفر كارشان به عذاب گرفتار مى سازد.

وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً

و آنان را به عذاب سخت و ناشناخته عذاب كرديم.

در آيه شريفه كيفر سركشان و عذاب آنان را به محاسبه و حسابرسى از عملكرد آنان تعبير مى كند، و عذاب نابودكننده دنيا را بر آنان شايسته مى نگرد؛ امّا به باور پاره اى منظور از عذاب، نه سقوط و نابودى و فروپاشى آن جامعه ها و كيفر آن شهرها در دنيا، بلكه هشدار از عذاب آتش در سراى آخرت است و ماضى به مفهوم مستقبل آمده است؛ و واژه «نُكر» به مفهوم ناشناخته و بى سابقه است.

پاره اى نيز برآنند كه: در آيه تقديم و تأخير مى باشد و در حقيقت اين گونه است كه: ما آنان را در دنيا به وسيله گرسنگى، قحطى، جنگ ها و خشونت هاى هستى سوز و ديگر بلاهاى اجتماعى به كيفر حق ناپذيرى و سركشى شان رسانديم و در سراى آخرت نيز از آنان سخت حساب خواهيم كشيد.

منظور از حساب سخت به باور پاره اى، آن حسابرسى دقيقى است كه در آن، گذشت و چشم پوشى در كار نخواهد بود.

آن گاه مى افزايد:

فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها

پس آنان بدين وسيله كيفر زشت عملكرد كفرگرايانه و

اصلاح ناپذير خود را چشيدند؛

وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً

و پايان كار آن ها زيان و زيانكارى در اين جهان و سراى آخرت بود.

گفتنى است كه منظور از اين عذاب، عذاب دردناك سراى آخرت است كه آيه بعد نيز همين نكته را نشان مى دهد.

و در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً

خدا براى آن سركشان و حق ستيزيان عذابى سخت فراهم ساخته است.

فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا

پس اى خردمندان و خردورزانى كه ايمان آورده ايد! از خدا بترسيد و به همان ستم و بيداد و حق كشى و حق ستيزى كه آن خودكامگان و انحصارگران دست يازيدند و نابود شدند، دست نيازيد كه همان بلا و كيفر دردناك بر شما نيز فرود مى آيد.

در آيه شريفه، قرآن مردم توحيدگرا و كمال جو را مخاطب مى سازد و آنان را وصف مى كند، چرا كه اين مردم كمال طلب و خداجو و توحيدگرا هستند كه از قرآن و مفاهيم بلند و معارف انسان پرور آن بهره مى برند، نه حق ستيزان و اصلاح ناپذيران.

قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً

راستى كه خدا آن چيزى را كه مايه يادآورى و تذكر است به سوى شما فرو فرستاد.

به باور «حسن» منظور از «ذكر» در آيه، وجود گرانمايه پيامبر است.

اين ديدگاه از امام صادق نيز روايت شده است.

11 - پيامبرى كه آيات روشن [و روشنگر] خدا را بر شما مى خواند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون برد؛ و هر كس به خدا ايمان آورد و كارى شايسته انجام دهد، [خدا] او را به بوستان هايى [از بهشت پرطراوت

و زيبا] درمى آورد، كه از زير [درختان آن جويبارها روان است. در آنجا براى هميشه خواهند ماند. بى گمان خدا روزى را براى او [خوش و] نيكو ساخته است.

12 - خدا همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين [نيز] همانند آن ها را؛ فرمان او [هماره در] ميان آن ها فرود مى آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست، و به راستى كه دانش خدا هر چيزى را در بر گرفته است.

تفسير

پيامبر نور و آزادى در آخرين آيه اى كه تفسير آن گذشت، سخن از كتاب نور و يا پيامبر روشنايى و يا پيام آور و كتابى بود كه سرمايه روشنگرى و يادآورى است، اينك در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ خداى فرزانه پيام آورى به سوى شما فرستاد كه آيات روشن و روشنگر خدا را بر شما مردم تلاوت مى كند،

اگر آن گونه كه در آيه پيش گفته شد، منظور از واژه «ذكر» وجود ارجمند پيامبر گرانقدر باشد، در آيه مورد بحث، واژه «رسولاً» بدل از «ذكر» مى باشد و منظور از آن پيامبر گرامى و يا فرشته وحى است؛ و ممكن است منظور از آن، صاحب شرف و عظمت رسالت باشد كه در هر صورت تفسير آيه شريفه همان است كه ترسيم گرديد.

لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ

آرى، خدا پيامبرى به سوى شما فرستاد كه آيات روشنگر او را بر شما تلاوت مى كند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند از تاريكى هاى كفر و شرك و بيداد به سوى روشنايى ايمان و

آزادى بيرون برد.

پاره اى بر آنند كه: قرآن بدان دليل شرك و جهل را به تاريكى و ظلمت، و ايمان و آزادى را به روشنايى تشبيه مى كند كه نعمت ايمان و آزادى زندگى اين جهان و عالم قبر و سراى آخرت را براى مردم باايمان و كمال جو روشن مى سازد و آنان را به بهشت مى برد، امّا كفر و بيداد هم زندگى اين جهان را تيره و تار و به جهنم استبداد و اختناق و خشونت تبديل مى سازد و هم قبر و قيامت را و هم كفرگرايان و ظالمان را به دوزخ مى برد.

وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

و هر كس به خدا ايمان آورد و كارى شايسته انجام دهد، او را در بوستان هايى از بهشت پرطراوت و زيبا كه از زير درختان آنجا جويبارها روان است، درمى آورد.

خالِدِينَ فِيها أَبَداً

آنان در آنجا هماره ماندگار خواهند بود.

قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً

بى گمان خدا رزق و روزى خوش و نيكويى براى آنان قرار داده است.

در اين فراز به پاداش پرشكوه خدا به مردم باايمان و شايسته كردار به صورتى مى پردازد كه نعمت هاى بهشت را وصف كند.

در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه اين سوره است مى فرمايد:

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ خدا همان قدرت وصف ناپذيرى است كه هفت آسمان را آفريد؛

وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ و از زمين نيز مانند آن را پديد آورد.

منظور از همانند بودن آفرينش آسمان و زمين در شمار است و نه در چگونگى، چرا كه چگونگى آسمان و زمين با هم بسيار متفاوت است.

در قرآن

شريف جز اين آيه، آيه اى نيست كه نشانگر همانند بودن هفت زمين، با هفت آسمان باشد.

در مورد آسمان هاى هفت گانه كه هر كدام بر فراز ديگرى پديد آمده اند، ديدگاه ها همانند است، امّا در مورد زمين هاى هفت گانه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور زمين هاى هفت گانه اى است كه به صورت هفت طبقه بر فراز يكديگر پديد آمده اند، چرا كه اگر از هم جدا نباشند و به هم پيوسته باشند، هفت گانه نخواهند بود؛ در حالى كه از آيات چنين دريافت مى گردد كه هر طبقه اى جداگانه هستند و در هر زمينى موجوداتى هستند كه خدا آن ها را آفريده است.

2 - امّا پاره اى ديگر بر آنند كه زمين هاى هفت گانه به صورت طبقه هاى گوناگون و بر فراز يكديگر نيست، بلكه درياها آن ها را از يكديگر جدا مى كند و آسمان سايبان همه آن هاست، و خدا بر اين واقعيت كه خود آفريده و بندگانش در مورد آنها دستخوش اختلاف هستند، داناتر است.

در روايتى از امام كاظم آورده اند كه در اين مورد، كف دست خويش را گشود و كف دست ديگر را بر روى آن نهاد و فرمود: اين بسان زمين دنياست كه آسمان دنيا بر آن سايه افكنده است؛ و زمين دوم بر فراز آسمان دنيا، و آسمان دوّم بر فراز آن سايه افكنده است و همين گونه زمين سوم بر فراز آسمان دوّم و آسمان سوّم بر آن سايه افكنده است...

تا عرش خدا بر فراز آسمان هفتم پديد آمده است و اين تفسير آيه شريفه است كه مى فرمايد:

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ...

خدا آن كسى است كه

هفت آسمان بلند را آفريد و از زمين نيز همانند آن را...

يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَ فرمان او هماره در ميان آن ها فرود مى آيد...

منظور اين است كه فرمان تكوينى خدا در مورد تدبير جهان و آسمان ها و زمين هاى آن به صورت هماره مى رسد و آن ها را تدبير مى كند.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: اين فرمان هاى هماره خدا به پيامبر گرامى مى رسد و آن ها را فرشتگان مى آورند.

پاره اى بر آنند كه منظور از اين فرمان در ميان آسمان ها و زمين ها عبارت است از فرمان او بر زنده بودن برخى از موجودات و پايان عمر برخى ديگر؛ سلامتى پاره اى از آن ها و بيمارى و هلاكت پاره اى ديگر؛ توانگرى بعضى از آن ها و محروميت بعضى ديگر، و تدبير كارها بر اساس حكمت و مصلحت پديدآورنده و گرداننده هستى است.

لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً

اين كارها همه و همه به خاطر آن است كه شما بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست و دانش و آگاهى او بر هر چيزى احاطه دارد.

از اين آيه دريافت مى گردد كه آفريدگار آسمان ها و زمين هم داراى علم و آگاهى وصف ناپذير و گسترده بر كران تا كران هستى و پديده هاى گوناگون آن است و هم داراى قدرت بى كران؛ چرا كه مى فرمايد: به يقين خدا بر هر چيزى احاطه دارد و دانش و قدرت بى كران او هر چيزى را فرا گرفته است.

و در آيه ديگرى مى فرمايد: ... و لا يحيطون به علماً(509)

آنچه را انسان ها در پيش دارند و پشت سر نهاده اند، همه آن ها را

ذات بى همتاى خدا مى داند، در حالى كه آنان بدان آگاهى و دانشى ندارند.

با اين بيان، او دانا و تواناى مطلق است و بر هر چيزى احاطه دارد، و دانش و قدرت بى كران او هر چيزى را فرا گرفته است، امّا كسى نمى تواند از ذات بى همتاى او آگاهى يابد و بر او و وصف بى همانندش احاطه پيدا كند، چرا كه او محدود نيست.

تفسير اطيب البيان

سوره طلاق ، غرض سوره :بيان كلياتي از احكام طلاق و قدري موعظه و تهديد و بشارت .

(1)(يا ايها النبي اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن واحصوا العده و اتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن الا ان ياتين بفاحشه مبينه و تلك حدودالله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امرا):(اي پيامبر، تو و امتت وقتي زنان را طلاق مي دهيد، در زمان عده طلاق دهيد وحساب آن را نگه داريد و از خدا، پروردگارتان بترسيد، آنان را از خانه هايشان بيرون نكنيد، خودشان هم بيرون نروند، مگر اينكه گناهي علني مرتكب شوند كه در اين صورت مي توانيد آنها را بيرون كنيد، و اينها همه حدود خداست و هر كس از حدودخدا تجاوز كند، به نفس خود ستم كرده ، تو چه مي داني شايد خدا بعد از طلاق امرديگري پديد آورد)خطاب متوجه رسولخدا ص و همه امت اوست و مي خواهد بفرمايد وقتي كه خواستيدزنانتان را طلاق بدهيد ونزديك شدكه اين كار را انجام دهيدبراي مدت عده باشد.(عده ) عبارتست از مدتي كه زن در آن مدت بايد از ازدواج جديد، خودداري كند تاآن مدتي كه شرع معين

كرده تمام شود، و اينكه فرمود: طلاق دادن براي زمان عده باشد،يعني زمان عده را از روز وقوع طلاق حساب كنند و طلاق در طهري واقع شود كه درآن طهر عمل جنسي انجام نشده باشد، از آن تاريخ حساب عده را نگه دارند تا سه بارحيض ديدن و پاك شدن ، و بعد از آن ، زن مي تواند شوهر كند و زن در اين مدت عده نگه داشتن ، حق نفقه و سكني دارد و همسرش بايد مخارج او را بدهد و نمي تواند او رااز خانه بيرون كند، به همين جهت در ادامه مي فرمايد، از خدا بترسيد و از نواهي اواجتناب كنيد و زنان مطلقه را از خانه خود بيرون نكنيد، البته در اين مدت سكونت زن درخانه شوهر، شوهر حق رجوع دارد و مي تواند مجددا زندگي رابا همسر سابق از سربگيرد، در ادامه مي فرمايد: كه خود آن زنان مطلقه هم ، از خانه شوهر سابق بيرون نروندو عبارت بعدي استثناء از جمله قبلي است ، مي فرمايد: آنها را از خانه هايشان بيرون نكنيد، مگر آنكه گناهي ظاهر و فاحش از قبيل زنا و سرقت و يا ناسزا و يا اذيت اهل خانه ، مرتكب شوند كه در تأييد اين مطلب رواياتي نيز وارد شده ، در ادامه مي فرمايداينها احكام و حدود الهي است كه هر كس از آنها تجاوز كند در حقيقت به خود ستم كرده ، چون نافرماني پروردگار ظلم به نفس است ، آنگاه به علت حكم اشاره كرده ومي فرمايد، اينكه گفتيم زنان در مدت عده در خانه شوهر بمانند، براي اين است كه

چه بسا خداي تعالي بعد از طلاق امري پديد آورد كه وضع زن و شوهر را عوض كند و رأي شوهر به رجوع قرار بگيرد، چون زمام دلها بدست خداست .

(2)(فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف و اشهدوا ذوي عدل منكم و اقيموا الشهاده لله ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر ومن يتق الله يجعل له مخرجا):(پس وقتي كه به اواخر عده نزديك شدند، يا به خوبي ونيكي آنها را نگه داريد و يا به خوبي و خوشي از ايشان جدا شويد و دو نفر عادل ازميان خود به شهادت بگيريد، كه آنها براي خدا اقامه شهادت كنند، اينها اندرزهايي است كه افرادي كه به خدا و روز جزا ايمان دارند از آن متعظ مي شوند، و كسي كه از خدابترسد، خدا برايش راه نجاتي قرار مي دهد)مي فرمايد:وقتي زنان مطلقه به اواخر زمان عده نزديك شدند، يا به آنها رجوع كنيدوبا حسن معاشرت و رعايت حق و حقوق مجددا زندگي را از سربگيريد و يا به نيكي وتفاهم و با حفظ حقوق ايشان از آنها جدا شويد و دو نفر مرد عادل از ميان خودتان برطلاق شاهد بگيريد و آنها هم براي خدا شهادت بدهند كه شاهد بر همه اعمال و اقوال ونيات است ، همانا اين امر به تقوي و التزام به حدود و ... مطالبي است كه مؤمنين به خدا وروز جزا از آنها موعظه مي شوند و به جانب حق ميل نموده و از باطل كنده مي شوند،يعني اعراض از اين حدود يا تغيير دادن آنها خروج از ايمان محسوب مي شود.در ادامه مي فرمايد:

هر كس از خدا بترسد و به خدا و حدودش ملتزم باشد، خداوندبرايش راه نجاتي براي فرار از مشكلات زندگي فراهم مي كند.

(3)(و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شي ء قدرا):(و او را از جايي كه احتمالش را هم نمي دهد،روزي مي دهد و كسي كه بر خدا توكل كند، خدا او را كفايت مي كند، بدرستي كه خداامر خود را به انجام مي رساند و خدا براي هر چيز اندازه اي قرار داده است )در ادامه فراز آخر آيه سابق مي خواهد بفرمايد كسي كه از خدا پروا داشته باشد وملتزم به اوامر و نواهي پروردگار باشد خداوند براي او راه نجاتي از مشكلات حياتش فراهم مي كند، چون دين و شريعت اموري فطري بشر هستند و سعادت دنيا و آخرت اورا تأمين مي كنند و خدا دين ، شريعت ، همسر، مال و هر چيز ديگري كه مايه ادامه حيات و بقاء بشر باشد، از راهي كه خود او احتمالش را هم نمي دهد برايش مهيا كرده و او راروزي مي بخشد، يعني مؤمن در اثر خداترسي از زندگي و نعمات آن محروم نمي شود،بلكه رزق مادي و معنوي او، از ناحيه خداي متعال ضمانت شده و خداوند آن را تأمين مي كند، در ادامه مي فرمايد: كسي كه بر خدا توكل كند، يعني اراده خدا سبحان را براراده خود مقدم نمايد و به دين و احكام الهي عمل كند، خداوند او را كفيل خواهد بودو وي را كفايت خواهد كرد، چون خداوند مسبب الاسباب است و همه

اسباب به اومنتهي مي شود، به همين دليل هم امر خود را به انجام مي رساند و هر چه اراده كند محقق مي شود، همچنانكه فرمود،(انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (90) همانا امر اوچنان است كه وقتي اراده چيزي را كند،مي گويد: باش ، پس موجود مي شود) و خداوندبراي هر چيز قدر و حد و حدودي قرار داده ، يعني هيچ چيز نيست مگر آنكه اندازه اي معين و حدي محدود دارد، اما خدا سبحان يگانه وجوديست كه به هيچ حدي محدودنمي شود و هيچ چيز بر او احاطه نمي يابد و او خود محيط بر همه چيز است .

(4)(و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلثه اشهرواللائي لم يحضن و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن و من يتق الله يجعل له من امره يسرا):(و زناني كه يائسه شده اند، اگر شك نموديد كه از پيري است و يا به جهت عارضه اي ، پس آنها عده طلاقشان سه ماه است و نيز آنهايي كه از ابتدا حيض نديده اند،اما زنان حامله عده آنها تا هنگام وضع حملشان است و هر كس از خدا بترسد، خدا اموراو را آسان مي سازد)يعني زناني كه حيض نبينند و شما شك داريد كه حيض نديدنشان به جهت كبر سن است يا به جهت عارضه اي مزاجي است و نيز زناني كه در سن حيض ديدن ، حيض نديده اند، عده طلاقشان سه ماه است و زنان حامله مدت عده شان تا روزي است كه وضع حمل نمايند و هر كس از خدا بترسد و حدود او را پايبند

باشد خداوند برايش دركارهاي دنيا و آخرت و شدايد و مشقاتي كه برايش حادث مي شود، آساني قرار مي دهد.

(5)(ذلك امر الله انزله اليكم و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرا):(اين امر خداست كه بر شما نازل كرده و كسي كه از خدا بترسد، خدا گناهانش راتكفير نموده و اجر او را عظيم مي سازد)يعني اين احكامي كه بيان شد همگي امر و دستور الهي است كه بسوي شما فروفرستاده و هر كس به اين حدود و احكام ملتزم بوده و تقواي الهي داشته باشد خداوند بامغفرت خود گناهان صغيره و بديهاي او را مي پوشاند و اجر او را بزرگ و عظيم مي نمايد، همچنانكه مي فرمايد:(ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم وندخلكم مدخلا كريما(91) اگر از گناهان بزرگي كه نهي شده ايد، اجتناب كنيد، ما گناهان كوچكتان را مي آمرزيم و شما را در مكاني كريمانه داخل مي سازيم )(از اين آيه استفاده مي شود كه مخالفت با احكام الهي من جمله احكام طلاق ، ازگناهان كبيره است كه قابل تكفير نيست )

(6)(اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم و لا تضاروهن لتضيقوا عليهن و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن فان ارضعن لكم فاتوهن اجورهن و اتمروا بينكم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخري ):(زنان مطلقه خودرا در همان منزلي كه به حسب وسع خود مي نشينيد سكني دهيد و به ايشان ، به منظورتنگنا نهادن ضرر نرسانيد و اگر حامله اند نفقه آنها را تا موقع وضع حمل بپردازيد و اگربچه شما را شير دادند، اجرت ايشان را بدهيد وبا يكديگر

به خوبي و خوشي مشورت كنيد و اگر در باره اجرت سختگيري نموديد، زني ديگر آن كودك را شير دهد)مي فرمايد: زنان مطلقه را در همان خانه هايي كه به اندازه وسع خود تهيه كرده ايدمسكن دهيد و حق نداريد ضرري متوجه آنها كنيد، تا سكونت در آنجا برايشان دشوارشود. و نبايد از نظر مسكن ، پوشاك و نفقه آنها را در مضيقه قرار دهيد و اگر حامله بودند نفقه آنها را تا زمان وضع حمل متحمل شويد و در صورتي كه حاضر شدند، نوزادرا شير بدهند، اجرت شيردادنشان را بدهيد، چون نفقه فرزند بر عهده پدر است و در هرصورت در باره امر شيردهي با يكديگر مشورت كنيد و به توافق برسيد، بطوريكه نه شماونه همسرتان و نه فرزند متضرر نشويد و اگر هر يك از طرفين خواست به ديگري ضرربرساند و بر سر مسأله شيردهي اختلاف پيش آمد، بزودي و قبل از آنكه كودك صدمه ببيند، زن ديگري را اجير كنيد تا كودك را شير بدهد .

(7)(لينفق ذوسعه من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه الله لا يكلف الله نفساالا ما اتيها سيجعل الله بعد عسر يسرا):(بايد توانگر بقدر تواناييش و فقيربقدر وسعش و خلاصه هر كس از آنچه خدا به او داده ، انفاق كند، خدا هيچ كس راتكليفي نمي كند، مگر به مقداري كه به او اعطاء كرده و بزودي خدا بعد از هر سختي آساني قرار مي دهد)يعني مردان توانگر وقتي همسر بچه دار خود را طلاق مي دهند، بايد در ايام شيرخواري كودكشان به زندگي آنها توسعه دهند و مرداني كه تنگ روزي و تنگدست هستند

بايد هر قدر مي توانند از مالي كه خدا به آنها عطا كرده به ايشان انفاق كنند.و خدا هيچ كس را تكليف مالا يطاق نمي كند و به هر كس به اندازه توانايي او تكليف مي نمايد، آنگاه در مقام تسليت و بشارت به تنگدستان مي فرمايد: خداي متعال بعد ازتنگدستي و سختي ، گشايش و رفاه مي دهد.

(8)(و كاين من قريه عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا وعذبناها عذابا نكرا):(و چه بسيار آباديهايي كه از دستورات پروردگارشان سرپيچي كردند و فرمان پيامبران را نپذيرفتند و در نتيجه ما آنها را به حساب سختي محاسبه نموده وبه عذابي عجيب گرفتار كرديم )

(9)(فذاقت و بال امرها و كان عاقبه امرها خسرا ):(پس آنها عاقبت شوم سرپيچي هاي خود را چشيدند و عاقبت امرشان خسران بود)

(10)(اعد الله لهم عذابا شديدا):(و خداي متعال براي آخرت آنها عذابي سخت مهيا نموده است )يعني چه بسيار اهالي قريه هايي كه مردم و اهل آنجا از امر پروردگارشان گردنكشي كرده و از اطاعت پيامبر خود استكبار ورزيدند و در نتيجه ما در محاسبه اعمالشان به سختي مناقشه كرديم و حساب شديدي از آنها كشيديم و آنها را به عذابي بي سابقه وانقراض دنيوي مبتلا نموديم و آنها تبعات شوم اعمالشان را چشيدند و عاقبت سركشي ،خسارت است ، در نتيجه آن عذابي را كه مسخره مي كردند به ايشان رسيد و آنها رامستأصل و منقرض نمود و تازه اين عذاب دنيوي ايشان بود و البته در آخرت هم خداعذابي شديد برايشان تدارك ديده است و اينها در دنيا و آخرت معذب و خاسر هستند.- (فاتقوا الله يا اولي

الالباب الذين امنوا قد انزل الله اليكم ذكرا):(پس اي صاحبان خرد كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد، به تحقيق خداوند ذكر را بر شما نازل كرده )يعني اي عقلاء مؤمنين ، حال كه عاقبت سركشي و طغيان ، هلاكت دنيا و آخرت است ، پس شما از خدا بترسيد و ملتزم به اوامر و نواهي او باشيد، چون حقيقتا خداوندكتاب قرآن يا رسولي را بر شما فرو فرستاده كه براي شما تذكر و موعظه است و شما را به جانب حق و صراط مستقيم هدايت نموده و ديگر عقل شما به هيچ وجه اجازه نمي دهدكه از طريق هدايت منحرف شده و خود را دچار هلاكت و خسران سازيد.

(11)(رسولا يتلوا عليكم ايات الله مبينات ليخرج الذين امنوا و عملواالصالحات من الظلمات الي النور و من يؤمن بالله و يعمل صالحا يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا قد احسن الله له رزقا):(رسولي فرستاده تاآيات روشن خدا را براي شما بخواند، تا خدا كساني را كه ايمان آورده و اعمال شايسته بجا آوردند از تاريكيها بسوي نوربراند و كسي كه به خدا ايمان آورد و عمل صالح كند،خدا او را وارد بهشتهايي مي سازد كه نهرها در دامنه آن روان است و در آن جاودانه خواهند بود، به تحقيق خداوند رزق او را نيكو كرده )كلمه (رسولا)عطف بيان و يابدل از كلمه (ذكر) در آيه قبلي است .بنابراين خداوند پيامبر اسلام ص را كه وسيله تذكر است و انسانها را به سوي صراطمستقيم هدايت مي كند، از ناحيه عالم غيب مبعوث كرده و او را براي رسالت بشر ظاهرنموده و اين رسول ،

نعمتي از ناحيه خداست كه آيات آشكار الهي را براي شما تلاوت مي كند تا به اين وسيله مؤمناني را كه شايسته كارند از تاريكيهاي جهل و ضلالت بسوي روشنايي هدايت براند و آنگاه در مقام بشارت به افراد مؤمني كه اعمال صالح مي كنند(چون ايمان بدون عمل صالح محقق نمي شود)مي فرمايد: خداوند چنين كساني را وارددر بهشتهايي چنين و چنان مي سازد.و آنها تا ابد در آن جاودانه خواهند بود و حقيقتا خداوند چه رزق نيكويي به آنهاعطا كرده كه آن رزق در دنيا ايمان و عمل صالح است و در آخرت بهشت جاويد.

(12)(الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلمواان الله علي كل شي ء قدير و ان الله قد احاط بكل شي ء علما):(الله خدايي است كه هفت آسمان و زمين را مثل آن بيافريد و امر او در بين آنها پيوسته نازل مي شودتا بدانيد كه خدا بر هر چيز تواناست و خدا بر همه چيز احاطه علمي دارد)ظاهرا مي فرمايد: خدايي كه براي شما رسول فرستاده و شما را هدايت كرده ، همان معبوديست كه هفت آسمان و هفت زمين را آفريده (92)، و يا شايد مي خواهد بفرمايد:خدايتعالي اززمين چيزي خلق كرده ، كه مثل آسمانهاي هفتگانه است ، يعني همان انساني كه موجودي مركب از ماده زميني و روحي ملكوتي و آسماني است .در ادامه مي فرمايد: خداوند امر خود در بين اين آسمانها و زمين نازل مي كند و امرخدا همان كلمه ايجاد اوست كه در آن صورت ، تنزل امر در بين آسمانها و زمين ، شروع كردن به نزول

از مصدر امر به طرف آسمانهاست ، كه يكي به سوي ديگري نازل مي شود، تا به عالم ارضي برسد(93).به هر جهت مي فرمايد: اين ايجاد و اين تدبير امر، براي آنست كه هر متفكري كه درمسأله خلقت بيانديشد، بدون هيچ شك و ترديدي بفهمد و بداند كه قدرت خداي تعالي شامل هر چيز و علم او محيط بر همه چيز است ، پس بر خردمندان مؤمن واجب است كه از مخالفت امر او بپرهيزند و خداترس باشند.اين آيه ظاهرا دلالت مي كند كه بيش از يك (ارض ) وجود دارد، اگر چه در آيات ديگر هميشه زمين بصورت مفرد در برابر آسمانها بكار رفته است .

تفسير نور

«أحصوا» از «اِحصاء» به معناى شمارش و اصل آن، «حِصى» به معناى سنگريزه است، زيرا در قديم با ريگ و سنگريزه، حساب را نگه مى داشتند.<226>

مراد از <<فاحشة مبيّنة>>، زنا دادن يا آزار اهل خانه است كه مجوّز اخراج همسر مطلّقه از خانه مى شود.<227>

از زمانى كه مرد همسرش را طلاق مى دهد، زن بايد تا سه بار عادت ماهيانه و پاك شدن از آن صبر كند و سپس اگر خواست شوهر ديگرى اختيار كند. به اين فاصله زمانى، «عدّه» مى گويند و زن بايد خود حساب آن را داشته باشد. در دوره عدّه، مرد وظيفه دارد نفقه همسر مطلقه

پرداخت كند و نمى تواند او را از بيرون خارج كند. البتّه در اين صورت، زن نيز نمى تواند بدون اجازه مرد از منزل خارج شود.

در دوران عدّه، مرد حق دارد به همسر خود رجوع كند و زندگى را دوباره از سرگيرند، بدون آنكه نياز به اجراى عقد مجدّد باشد. شايد يكى از فلسفه هاى قراردادن

عدّه و اين فاصله سه ماهه براى زن، آن هم در خانه شوهر، همين امكان بازگشت باشد تا جدايى به آسانى و شتاب

ده محقّق نشود. <<لعلّ اللّه يحدث بعد ذلك امراً>>

اسلام براى جلوگيرى از طلاق بى مورد، محدوديت هايى را وضع كرده است. از جمله آن كه رجوع به همسر بعد از سه بار طلاق، ديگر حرام ابدى مى شود و نمى توانند رجوع كنند، پس از آن تنها با وجود محلّل مى تواند دوباره او را به عقد خود درآورد. در حديث مى خوانيم كه ا

م رضا عليه السلام در مورد دليل نياز به محلّل فرمودند: تا مردم، طلاق را سبك و ساده نپندارند: «لئلا يوقع الناس الاستخفاف بالطّلاق»<228>

قرآن مى فرمايد: <<فامساكٌ بالمعروف>> يا با خوبى همسرتان را نگاه داريد <<او تسريح باحسان>> يا با نيكى از هم جدا شويد و هيچ كس حق ندارد زن را با بدرفتارى نگاه دارد كه در اين صورت حاكم اسلامى از زن حمايت مى كند.

نگاهى به مسئله طلاق

در اسلام، مبغوض ترين حلال ها، طلاق است.<229> پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد: ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه با طلاق، عرش خدا به لرزه در مى آيد: «تزوّجوا و لا تطلّقوا فانّ الطلاق يهتزّ منه العرش»<230> البته طلاق يك راه حلّ و گاهى ضرورت است.

در مورد چگونگى طلاق چند نظريه وجود دارد:

الف) طلاق، بايد به راحتى قابل انجام و بدون هيچ قيدى باشد كه اين امر مورد سوء استفاده افراد هوسباز و عيّاش قرار مى گيرد، و زن را فقط براى هوس هاى زود گذر خود مى خواهند.

ب) طلاق بايد به كلّى ممنوع باشد كه كليسا طرفدار اين نظريه است. در حالى كه ممنوعيّت طلاق سبب مى شود تا مردان و زنانى كه با

هم توافق ندارند، تا پايان عمر بسوزند و بسازند و يا مخفيانه همسر ديگرى اختيار كنند.

د) طلاق بايد به دست زن باشد. در اين فرض آمار طلاق بالا مى رود، زيرا زنان عاطفى تر و زود رنج ترند و در برخورد با مشكلات زندگى، اقدام به طلاق مى كنند و زندگى هاى بسيارى به اندك رنجى از هم متلاشى مى گردد.

ه) طلاق بايد به دست مرد باشد، امّا در چارچوب قانون و با نظارت كامل حاكم اسلامى كه مسئول جلوگيرى از ظلم وبرقرارى عدالت است. البتّه در مواردى كه زن متقاضى طلاق است، حاكم اسلامى به تقاضاى او رسيدگى كرده و در صورت لزوم، حكم به طلاق و جدايى مى دهد.

در اسلام، طلاق بايد تابع شرايط و قوانين خاص باشد و به مسائل اخلاقى پاى بند باشد. همان گونه كه جنگ با دشمن نيز شرايط دارد و حق نداريد آب آشاميدنى را مسموم و درختان را نابود سازيد و يا به كودكان و زنان و سالمندان و اسرا ظلم نماييد.

عوامل و زمينه هاى اختلاف و جدايى

1. بد اخلاقى

از مهم ترين عوامل طلاق، بد اخلاقى زن و شوهر نسبت به يكديگر است. در روايت مى خوانيم كه حضرت على عليه السلام فرمود: هر كس بد اخلاق باشد، خانواده اش آزرده خواهند شد. «من ساء خلقه ملّهُ اهله»<231>

2. هوس رانى

اسلام، به زنان و مردان سفارش مى كند كه از چشم چرانى و نگاه به نامحرم به قصد لذت خوددارى كنند و علاوه بر آن به زنان توصيه مى كند كه خود را از نامحرمان بپوشانند و در اجتماع به جلوه گرى و دلربايى نپردازند.

امام صادق عليه السلام فرمود: چه بسا نگاهى كوتاه كه حسرت و پشيمانى طولانى را به دنبال دارد.

«كم من نظرةٍ اورثت حسرةً طويلة»<232>

و در حديث ديگرى فرمودند: نسبت به زنان مردم عفاف داشته باشيد تا عفت زنان شما فقط شود. «عفّوا عن نساء الناس يعفّ عن نساءكم»<233>

در روايات آمده است كه در زمان حضرت داود عليه السلام، مردى به زنى معرفى كرد. خداوند به آن زن الهام كرد كه به مرد بگويد: هر وقت متعرّض زنى شوى، مردى هم متعرّض زن تو خواهد شد. هنگامى كه آن مرد به خانه بازگشت، غريبه اى را نزد همسر خود يافت. او را دستگير

زد حضرت داود آورد و شكايت كرد. خداوند به حضرت داود وحى كرد كه به او بگو: از هر دست بدهى، از همان دست مى گيرى.<234>

3. بى توجّهى زن و مرد به نيازهاى يكديگر

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايند: در پيشگاه خداوند متعال نشستن مرد نزد همسرش، از اعتكاف در مسجد من محبوب تر است. «جلوس المرء عند عياله احبُّ الى اللّه تعالى من الاعتكاف فى مسجدى هذا»<235>

امام صادق عليه السلام فرمود: سزاوار نيست كه زن رسيدگى به خود نكند و از آراستگى و زيبائى كه سبب شيرين شدن زندگى خانوادگى است دست بردارد. «لا ينبغى للمرئة ان تعطّل نفسها»<236>

حسن بن جهم مى گويد: امام كاظم عليه السلام را در حالى كه موهاى خود را رنگ كرده بود مشاهده كردم. امام عليه السلام كه تعجّب مرا ديدند فرمودند: آراستگى شوهر بر عفّت زنان مى افزايد و زنانى عفت را كنار مى گذارند كه شوهرانشان آراستگى ظاهر را ترك مى كنند. «ا

لتهيئة ممّا يزيد فى عفّة النساء و لقد ترك النساء العفة لترك ازواجهن التهيئة»، سپس فرمودند: همان گونه كه شما نمى پسنديد همسرانتان را بدون آراستگى ببينيد، آنان نيز همين

گونه اند.<237>

راه هاى حلّ اختلاف پيش از طلاق

1. دادگاه خانوادگى

اسلام سفارش نموده است كه در موارد اختلاف بين زن و شوهر، افراد دلسوزى از هر دو طرف به عنوان حَكَم انتخاب شوند و مورد اختلاف را بررسى و آن را رفع نمايند.

در اين شيوه، اختلافات پيش آمده در همان مراحل اوّليه حل مى شوند و كار زوجين به طلاق و دادگاه كشيده نخواهد شد. <<فان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حَكماً من اهله و حَكماً من اهلها...>><238>

2. حضور دو شاهد عادل

بر اساس احكام اسلام، براى انجام طلاق بايستى دو شاهد عادل حضور يابند و طلاق را گواهى نمايند كه اين امر، مانعى بر سر راه طلاق خواهد بود زيرا:

اوّلاً: كراهت و قبح طلاق در جامعه سبب مى شود كه افراد معمولاً از اين كه شاهد و گواه بر طلاق و از هم پاشيدن خانواده اى باشند، خوددارى كنند.

ثانياً: افرادى كه به عنوان شاهد و گواه دعوت مى شوند، سعى در برقرارى آشتى و صلح بين زوجين دارند.

3. قرار دادن عدّه

عدّه در واقع تأخير از زمان تصميم تا اقدام است. اسلام به مردان دستور مى دهد كه همسران مطلّقه خود را تا پايان زمان عدّه در خانه نگاهدارى كنند و هزينه هاى آنان، اعم از خوراك و پوشاك را بر عهده گيرند. طبيعى است كه معاشرت و مصاحبت مرد با همسر مطلّقه در طى

ين مدّت سبب مى گردد كه هيجان آنها فروكش نموده و با فرصت و دقّت بيشترى به پيامدهاى طلاق بينديشيد و چه بسا در اين مدّت زوجين زندگى مشترك را دوباره از سر گيرند.

امام باقرعليه السلام مى فرمايد: زن طلاق داده شده كه در خانه شوهر است، خود را آرايش كند و عطر بزند

و لباس هايى كه مرد دوست دارد بپوشد، تا با عقل و درايت بيشترى تصميم بگيرند و دوباره به همسرش رجوع كند و زندگى را از سر بگيرند. «المطلقة تكتحل و تختضب و ت

و تلبس ما شانت من الثياب، لان اللّه عزّ و جلّ يقول لعلّ اللّه يحدث بعد ذلك امراً لعلّها ان تقع فى نفسه فيراجعها»<239>

فلسفه عدّه طلاق

شكى نيست كه تمام احكام الهى داراى حكمت و مصلحتى است كه با انجام و ترك آن عمل مى توان به آن رسيد يا از مفاسدى جلوگيرى كرد، گرچه همه آن را ندانيم. از جمله دستور به عدّه نگه داشتن زن به هنگام طلاق است كه با كمى تفكّر مى توان حكمت هايى براى آن بيان كرد:

1. حفظ حريم زوجيّت. اسلام ازدواج را امرى مقدس مى داند و براى آن حريم و شعاعى قائل است و نگاهداشتن عدّه سبب حفظ اين حريم خواهد بود.

2. نَسب فرزندان. عدّه نگاهداشتن سبب مى شود تا از اختلاط نطفه شوهران مختلف جلوگيرى شود و نسبت فرزند به پدر خود كه سرچشمه حقوق فراوانى است، حفظ گردد.

3. مهلتى براى بازگشت دوباره به زندگى.

علاوه بر آنكه رجوع مرد به همسرى كه طلاق داده، مزايايى بر ازدواج مجدّد دارد از جمله:

الف) زندگى با همسر جديد نياز به تجربه جديد دارد، ولى زندگى با همسر سابقش، زندگى همراه با تجربه است.

ب) رفتن به سراغ همسر جديد، هزينه هاى جديدى را بر عهده مرد قرار مى دهد.

ج) گاهى بازگشت به زندگى قبلى، موقعيّت اجتماعى زن و مرد را در جامعه حفظ مى كند و كدورت هايى را كه در اثر طلاق بوجود مى آيد، برطرف مى كند.

د) فرزندانى كه كانون گرم خانوادگى آن ها در اثر طلاق متلاشى شده

بود، دوباره به آغوش خانواده باز مى گردند و لطمه ى روحى كه در اثر طلاق خورده اند، جبران مى شود.

ه) گاهى بازگشت به زندگى، روحيه گذشت و صبر و ايثار را در زندگى شكوفا مى كند.

1- مخاطب قراردادن پيامبر، در ابلاغ دستورات كلى كه عموم مردم مخاطب آن هستند، هم نشانه احترام به آن پيامبر است و هم لزوم نظارت آن حضرت بر حسن اجراى حدود الهى. <<يا ايها النبى اذا طلقتم>>

2- براى بيان اهميّت دستور و ايجاد انگيزه در سايرين، شخص اوّل را مورد خطاب قرار دهيد. <<يا ايها النبى اذا طلقتم>>

3- عقد ازدواج زمان خاصى ندارد ولى طلاق بايد در زمانى باشد كه شروع عدّه ممكن باشد، يعنى زن در عادت ماهانه نباشد و مرد نيز در پاكى پس از عادت، با همسرش آميزش نكرده باشد. <<فطلّقوهنّ لعدّتهن>>

4- طلاق به دست مرد است. <<طلقتم، طلقوهنّ>>

5 - براى حفظ نظام خانواده، قانون طلاق همراه با شرايطى سرعت گير قرار داده شده است. <<طلّقوهنّ لعدّتهن>>

6- زمان بندى در احكام الهى را با دقّت مراعات كنيم. <<احصوا العدّة>>

7- جدايى و طلاق نبايد همراه با گناه باشد. <<طلقتم... اتقوا اللّه>>

8 - رعايت تقوا در امر طلاق و خصوصاً عدّه آن، از سوى مرد و زن لازم است. <<احصوا العدّة و اتّقوا اللّه>>

9- ربوبيّت الهى، مقتضاى پروا و تقواست. <<اتقوا اللّه ربّكم>>

10- زن طلاق داده شده تا زمانى كه در حال عدّه است، گويا در منزل خودش ساكن است و حق سكونت او سلب نمى شود. <<لا تخرجوهنّ من بيوتهنّ>>

11- طلاق نبايد همراه با اهانت و تحقير زن باشد. <<لا تخرجوهنّ من بيوتهنّ>>

12- راه هاى منّت گذاردن و منّت كشيدن را مسدود كنيد. براى

اين كه شوهر منّت نگذارد و زن منّت نكشد، خدا مى فرمايد: خانه خودش است. <<من بيوتهنّ>>

13- زنان، طلاق را پايان كار نبينند و در خانه بمانند، شايد كه مرد منصرف شود و دوباره به آنان رجوع كند. <<لا يخرجن>>

14- خراب كردن پل هاى پشت سر و بستن راه هاى آشتى ظلم به خود است. <<لا تخرجوهنّ... لا يخرجن... فقد ظلم نفسه>>

15- گنهكار بى حيا كه حريم ها را شكسته، حرمت ندارد و مستحق تحقير است. <<لا تخرجوهنّ... الاّ أن يأتين بفاحشة مبيّنة>>

16- سوء استفاده از قانون ممنوع. (زن نمى تواند از حق مسكن خود سوء استفاده كند و براى انتقام گرفتن از شوهر، خانه را تبديل به محيطى براى فحشا و منكر نمايد). <<الاّ ان يأتين بفاحشة مبيّنة>>

17- اخراج زن از منزل، به شرطى است كه فحشاى او روشن و ثابت شده باشد و سوء ظن كافى نيست. <<الاّ ان يأتين بفاحشة مبيّنة>>

18- مردان نبايد به خاطر تأمين نفقه و مسكن، منّتى بر همسران مطلقه خود داشته باشند، زيرا اين حكم خداست. <<تلك حدود اللّه>>

19- زنان نبايد به خاطر محدود شدن در خانه نگران شوند زيرا اين محدوديّت را خداوند حكيم مقرر فرموده است. <<تلك حدود اللّه>>

20- ناديده گرفتن دستورات خداوند و شكستن حدود الهى، ظلم به خويش است، نه خداوند. <<و من يتعدّ حدود اللّه فقد ظلم نفسه>>

21- ما بر اساس اطلاعات و شناخت خود، تصميم مى گيريم و از آينده بى خبريم، با توكل بر خداوند، به آينده اميدوار باشيم. <<لا تدرى لعلّ اللّه...>>

22- در اسلام يأس ممنوع است و انسان مسلمان بايد به آينده خوش بين باشد. <<لعل اللّه يحدث بعد ذلك امراً>> (هنگام طلاق كه طرفين

نگرانند، نياز به دلدارى و تسلّى دارند).

23- حوادث تلخ را به فال نيك بگيريم. <<طلّقتم النساء... لعلّ اللّه يحدث بعد ذلك امراً>>

24- تقوا و حدود الهى را مراعات كنيد، آينده را هم به خدا بسپاريد. <<اتقوا اللّه... تلك حدود اللّه... لعل اللّه يحدث بعد ذلك امراً>>

25- همواره لطف الهى را منحصر در وضع موجود نبينيد، چه بسا جدايى ها كه عامل رسيدن به وضع مطلوب تر مى شود. <<لعل اللّه يحدث بعد ذلك امراً>>

مراد از رسيدن اجل <<بلغن اجلهنّ>>، رسيدن به اواخر مدّت عدّه است نه پايان آن، زيرا اگر مدّت عدّه پايان يافت، امساك و نگهدارى زن حرام است.<240>

در قرآن، سى و هشت مرتبه كلمه معروف به كار رفته كه پانزده مرتبه آن مربوط به خانواده و همسردارى است، يعنى شيوه برخورد زن و مرد در زندگى بايد شايسته و پسنديده باشد.

گواهى دو شاهد عادل بر طلاق، منافعى دارد. از جمله: اگر مردى در ايّام عدّه از دنيا برود، همسر مطلّقه او نمى تواند ادّعايى بر ارث داشته باشد. زن پس از پايان عدّه مى تواند ازدواج كند و مهم تر آن كه دو شاهد عادل، به خاطر عدالت و محبوبيتى كه دارند، به طور

يعى با موعظه سعى مى كنند به جاى طلاق، طرفين را به آشتى ترغيب كنند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «انّى لأعلم آية لو اخذ بها الناس لكفتهم» من آيه اى را مى شناسم كه اگر مردم به آن عمل كنند، تمام مشكلاتشان حل مى شود و سپس آيه <<و من يتق اللّه يجعل له مخرجاً>> را تلاوت فرمودند.<241>

در روايات مى خوانيم: هنگامى كه آيه 3 نازل شد، جمعى از ياران پيامبر، كار و تجارت را رها كردند و گفتند:

خداوند روزى ما را ضمانت كرده است، پس به كار و تلاش نيازى نيست. پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را احضار و توبيخ كرد و فرمود: هر كس كار و تلاش را رها ك

، دعايش مستجاب نمى شود. «انّه من فعل ذلك لا يستجاب له»<242>

در قرآن، هم مهر الهى با جمله <<من حيث لا يحتسب>><243> آمده است و هم قهر الهى. <<فاتاهم اللّه من حيث لم يحتسبوا>><244> يعنى گاهى مهر و قهر الهى غير منتظره و به شكلى كه گمان نمى رود به انسان مى رسد.

اثر تقوى فقط در آخرت نيست. امام صادق عليه السلام در مورد جمله <<من حيث لا يحتسب >>فرمود: اين گشايش روزى، براى تقوى پيشه گان در دنياست.<245>

1- زمان بندى احكام دينى، بايد به دقت مراعات شود. (هم آغاز زمان عدّه: <<فطلقوهنّ لعدتهنّ>> و هم پايان آن: <<اذا بلغن اجلهن>> ذكر شده است.)

2- كارها بايد از ابتدا داراى برنامه و زمان مشخص باشند. <<اجلهنّ>>

3- هم ادامه زندگى بايد به نحو پسنديده باشد و هم جدايى و طلاق. <<امسكوهنّ بمعروف او فارقوهنّ بمعروف>>

4- رفتار شايسته چه در حال صلح و آشتى و چه در حال قهر و جدايى، از حقوق همسر است. <<امسكوهنّ بمعروف...>>

5 - نگاه دارى همسر، مقدّم بر جدايى است. ابتدا فرمود: <<امسكوهنّ>> و سپس <<فارقوهنّ>>

6- آيين همسردارى يا طلاق بايد مورد پذيرش شرع و پسند عقل باشد. <<بمعروف>>

7- به دليل ضعف جسمى و نارسايى، آداب و رسوم اجتماعى و تاريخى، حقوق زنان بيشتر پايمال شده و مى شود. لذا بيشترين خطاب هاى قرآن در مورد مراعات حقوق به مردان است. <<امسكوهنّ بمعروف، فارقوهنّ بمعروف>>

8 - جدايى و طلاق، همراه با كرامت و به دور از هر

گونه تحقير صورت گيرد. <<فارقوهنّ بمعروف>>

9- شرط صحت طلاق، حضور دو شاهد عادل است. <<و اشهدوا ذوى عدل منكم>>

10- براى حفظ حقوق طرفين، گرفتن دو شاهد عادل، نشانه محكم كارى و دقّت است. <<و اشهدوا ذوى عدل منكم>>

11- كسانى كه در محضر آنان طلاق جارى مى شود، بايد عادل باشند. <<ذوى عدلٍ منكم>> يعنى عدالت سرمايه آنان باشد.

12- افراد عادل نيز به تذكّر نيازمندند. <<اشهدوا ذوى عدل منكم و اقيموا الشهادة للّه>>

13- حبّ و بغض ها نبايد در قضاوت ما تأثيرگذار باشد. <<اقيموا الشهادة للّه >>(مشابه اين جمله، در آيه 135 نساء آمده است كه مى فرمايد: <<كونوا قوامين بالقسط شهداء للّه و لو على انفسكم او الوالدين والاقربين>>)

14- گواهى دو شاهد عادل بايد همراه با حفظ حقوق مردم و اخلاص باشد. <<اقيموا الشهادة للّه>> (در كلمه <<اقيموا>> برپاداشتن حقوق مردم و در كلمه <<للّه>> اخلاص در عمل نهفته است).

15- اقامه حقوق مردم، ارزشى هم وزن اقامه نماز و دين دارد. (در قرآن كلمه <<اقيموا>> درباره نماز، دين، شهادت و وزن مطرح شده است. <<اقيموا الدين>><246>، <<اقيموا الصلوة>><247>، <<اقيموا الوزن>><248> و <<اقيموا الشهادة>><249>

16- موعظه تنها تذكرات اخلاقى نيست، بلكه دستورات فقهى نيز نوعى موعظه است. <<امسكوهنّ... فارقوهنّ... اشهدوا... ذلكم يوعظ به>>

17- پند پذيرى، نشانه ايمان واقعى است. <<يوعظ به من كان يؤمن>>

18- به جاى پيمودن راه هاى ناشناخته سير و سلوك، عمل به احكام الهى بهترين موعظه و راه سازندگى انسان است. <<يوعظ به من كان يؤمن>>

19- حل مشكلات از طريق گناه، رفتن به بيراهه است. تقوى و خدا ترسى موجب خروج انسان از مشكلات و تنگناهاى زندگى است. <<و من يتّق اللّه يجعل له مخرجاً>>

20- راه رهايى از

تمام بن بست ها، (كه از جمله آن اختلافات زن و شوهر است، تقوى است. <<و من يتّق اللّه يجعل له مخرجاً>>

21- در مديريّت بحران ها و فتنه ها، دو چيز راه نجات است:

الف) تقوى. <<و من يتّق اللّه يجعل له مخرجاً>>

ب) تمسك به قرآن. «اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن»<250>

22- زن و شوهرى كه به ناچار با طلاق از هم جدا مى شوند، اگر تقوا را مراعات كنند، مشمول لطف ويژه خداوند مى شوند. <<يرزقه من حيث لا يحتسب>>

23- كسانى كه با گناه زندگى خود را تأمين مى كنند، راه دريافت روزى هاى پيش بينى نشده را به روى خود مى بندند. <<و من يتق اللّه... يرزقه من حيث لا يحتسب>>

24- اراده خدا در چارچوب محاسبات انسان نيست. <<يرزقه من حيث لايحتسب>>

25- رعايت امور معنوى، در زندگى مادّى اثر گذار است. (امدادهاى غيبى، در زندگى انسان نقش مؤثرى دارند.) <<من حيث لا يحتسب>>

26- انسان متقى، خواست خود را در مسير خواست و اراده خدا قرار مى دهد و چون اراده الهى بن بست ندارد، انسان متقى نيز به بن بست نخواهد رسيد. <<و من يتق اللّه يجعل له مخرجاً>>

27- هميشه رزق زياد وابسته به كار زياد نيست. <<و من يتق اللّه... يرزقه >>(همان گونه كه هميشه مقدار و كمّيت آن مهم نيست. امام صادق عليه السلام در تفسير <<يرزقه من حيث لايحتسب>> فرمود: خداوند در آنچه به او داده بركت مى دهد.<251>)

28- تقوى و توكل دو اهرم براى خروج از بن بست است. <<و من يتق اللّه... و من يتوكل على اللّه...>>

29- براى تأمين زندگى امروز، تقوا <<و من يتق اللّه... يرزقه>> و براى آينده، توكل لازم است. <<و من يتوكل على

اللّه فهو حسبه>>

30- تقوى، مقدّم بر توكل است. <<و من يتق اللّه... و من يتوكل على اللّه>>

31- بدون لطف خداوند، هيچ عامل ديگرى كارآمد و كافى نيست. <<فهو حسبه>>

32- در اراده و خواست تمام افراد و حكومت ها، احتمال شكست و ناكارآمدى و بن بست وجود دارد. تنها امرى كه شكست در آن راه ندارد، خواست و اراده خداوند است. <<انّ اللّه بالغ امره>>

33- دليل توكل ما، قدرت بى نهايت الهى است. <<و من يتوكل ... انّ اللّه بالغ امره>>

34- معناى توكل ما و قدرت خداوند آن نيست كه انسان به همه خواسته هاى خود مى رسد، زيرا تمام امور هستى قانونمند است و حساب و كتاب دارد. <<و من يتوكل على اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لكل شى ءٍ قدراً>>

به دنبال بيان احكام طلاق در آيات پيشين، اين آيه مى فرمايد: زنانى كه به هر دليل، اعم از كهولت سنّ يا بيمارى، عادت ماهانه ندارند، بايد سه ماه كامل عدّه نگهدارند و زنان باردار بايد تا زمان وضع حمل صبر كنند و سپس مى توانند ازدواج كرده و به همسر ديگرى درآ

ند.

در قرآن براى افراد با تقوى چند تعبير آمده است: <<يجعل لكم نوراً>><252>، <<يجعل لكم فرقاناً>><253>، <<يجعل له مخرجاً>><254>، <<يجعل له من امره يُسراً>><255> كه شايد اشاره به يك سير طبيعى دارد، زيرا براى انسان با تقوا اوّل نور پيدا مى شود و در

يه نور، شناخت حق از باطل و فرقان پيدا مى كند و وقتى كه حق و باطل را شناخت، راه خروج از مشكلات را پيدا مى كند و در سايه همان نور، از بسيارى از گرفتارى ها به آسانى خارج مى شود.

1- احكام خداوند بر اساس

شرايط متفاوت انسان ها، تفاوت مى كنند. (براى هر يك از زنان حامله و يائسه، حكم خاصّى قرار داده شده است.) <<يئسن، لم يحضن، اولات الاحمال>>

2- دين فطرى، ملاك هاى فطرى و طبيعى و همه جايى دارد. زمان بندى ها و اندازه گيرى هاى احكام الهى بر محور مسائل طبيعى است. نظير: طلوع و غروب خورشيد، رؤيت ماه، مقدار وَجب و ذراع دست. <<ثلاثة اشهر>>

3- فرزند، حريم و حقوقى دارد و زن باردار نمى تواند به ازدواج ديگرى درآيد. <<اولات الاحمال اجلهنّ ان يضعن حملهنّ>>

4- در مسايل خانوادگى و مراعات حقوق همسر به خصوص در شرايط طلاق و جدايى، به تقواى زياد نياز است. (از ابتداى اين سوره تاكنون چند بار سخن از تقوى به ميان آمده است.) <<و من يتّق اللّه>>

5 - بخشى از گره هايى كه در زندگى پيدا مى شود، به خاطر بى تقوايى است. <<و من يتق اللّه يجعل له من امره يسراً>> (البتّه بخشى از مشكلات افراد باتقوا به خاطر ابتلا و آزمايش است).

6- براى افراد باتقوا، تحمّل سختى ها آسان است. چون تقوا ظرفيّت انسان را بالا مى برد. <<يجعل له من امره يسراً>> (<<من امره>> يعنى: «از ناحيه كارهاى او»)

1- در مسائل خانوادگى، دستورات الهى را ساده ننگريم. <<ذلك امر اللّه انزله اليكم>>

2- تقوى، سبب نجات از قهر الهى است. <<من يتق اللّه يكفّر عنه سيئاته>>

3- گناهكاران مى توانند به وسيله تقوى، گذشته را جبران كنند. <<يكفّر عنه سيئاته>>

4- گناهكاران را بدعاقبت نپنداريد، چه بسا گناهانشان پاك شود. <<يكفّرعنه سيئاته>>

5 - مقدمه دريافت اجر، پاك شدن از گناه است. <<يكفّر عنه سيئاته و يعظم له اجرا>>

6- تقوى، هم گذشته ها را جبران مى كند، <<يكفر عنه سيئاته>> هم آينده را تأمين مى نمايد. <<يعظم

له اجراً>>

كلمه «أتمروا» از «ايتمار» به معناى پذيرش دستور يا مشورت است كه در واقع به معناى توافق و تفاهم بر انجام امرى است.

شايد دليل آن كه در ايّام عدّه مسكن زن و مرد يكى است، بستر سازى براى رجوع و فراهم شدن زمينه آشتى باشد. به علاوه كه اخراج زن از خانه يا تهيه مسكن جداگانه نوعى توهين و تحقير در حق زن است و نيز در جدايى تدريجى، پاى عقل و عاطفه و فكر و مشورت بيشتر از جداي

دفعى و يكباره به ميان مى آيد و امكان سازش فراهم مى شود.

اين آيه به مسئله حفظ حقوق و حريم زن، حمل او، تغذيه كودك، شيربها و دايه گرفتن در صورت طلاق اشاره دارد.

در اين آيه پنج فرمان آمده است كه تمام آنها فرامين عاطفى و عقلى بوده و بسترى براى بازگشت به زندگى است: <<اسكنوهنّ، لا تضاروهنّ، فانفقوا عليهنّ، فاتوهنّ اجورهنّ، ائتمروا بينكم بالمعروف>>

1- تأمين مسكن زن حتّى بعد از طلاق تا مدّت ها بر عهده مرد است. <<اسكنوهنّ>>

2- مسكن زن مطلقه بايد در همان مكانى باشد كه مرد در آن سكونت دارد. (جدايى و طلاق نبايد سبب جدايى مسكن شود). <<من حيث سكنتم>>

3- مرد، حق ندارد براى صرفه جويى، انتقام و تحقير، جاى نامناسبى را براى سكونت زن انتخاب كند و همسر مطلّقه را مجبور به سكونت در آن محل كند. <<من حيث سكنتم>>

4- در انتخاب مسكن، بايد به سكينه و آرامش زن توجّه شود، نه آنكه فقط سرپناه داشته باشد. <<اسكنوهنّ من حيث سكنتم>> (تعبير به مسكن كه از سكينه است به جاى بيت، دلالت بر همين معنا دارد.)

5 - ملاك در انتخاب مسكن از

نظر كميّت و كيفيّت، مقدار توانايى مرد است، نه ميزان توقّع و تقاضاى زن. <<من وجدكم>>

6- مرد حق ندارد به همسرى كه طلاق داده هيچ ضررى برساند. <<لا تضاروهنّ>>

7- مرد حق ندارد براى همسرى كه طلاق داده هيچ گونه تنگنايى قرار دهد. <<لتضيّقوهنّ>>

8 - تأمين هزينه زنان باردار حتّى در حال طلاق واجب است. <<فانفقوا عليهنّ حتّى يضعن حملهنّ>>

9- زن مطلّقه مى تواند در برابر شير دادن به طفل خود، از شوهر درخواست مزد نمايد. <<فاتوهنّ اجورهنّ>>

10- شير مادر حتّى در صورتى كه از شوهر مزد دريافت كند، بهتر از شير دايه است. <<فان ارضعن لكم فاتوهنّ اجورهنّ>> ضمناً زنان مطلقه در شير دادن مختارند. <<فان ارضعن لكم>>

11- مشورت زن و مرد به قدرى ارزش دارد كه حتّى در شرايط جدايى، اسلام به آن سفارش كرده است. <<وائتمروا بينكم>>

12- در همه مسايل خانوادگى، ملاك پذيرش عرف و عقل است. <<فامسكوهنّ بمعروف، فارقوهن بمعروف، وائتمروا بينكم بالمعروف>>

13- گرچه مشورت لازم است، گرچه هميشه و همه جا نتيجه نمى دهد. <<و ان تعاسرتم>>

14- اگر زن و مرد به توافق نرسيدند، نبايد حقوق طفل معطل بماند. <<فسترضع له اُخرى >

15- شير مادر براى طفل اولويّت دارد و انصراف از آن در صورتى است كه انسان در تنگنا قرار گيرد. <<و ان تعاسرتم فسترضع له اُخرى >

16- زن حق ندارد اجرت شير دادن را به قدرى بالا ببرد كه مرد در تنگنا قرار گيرد و اگر چنين كند، مرد آزاد است كه دايه بگيرد. <<و ان تعاسرتم فسترضع له اُخرى >

17- در تصميم گيرى هاى خانوادگى بايد حقوق نوزاد و كودك حفظ شود:

الف) تا مادامى كه كودك در شكم است، پدر هزينه او

را بدهد.

ب) بعد از تولد مادر به او شير بدهد.

ج) پدر هزينه شير بها را به مادر بپردازد.

فرمان اين آيه كه هر كسى به قدر توان خود به همسرش انفاق كند، هم شامل ايّام عدّه مى شود، هم شامل ايّام شير دادن همسر طلاق داده شده و هم شامل هر زمان ديگر.

در قرآن، دوازده بار كلمه «عُسر» و سى و شش بار كلمه «يُسر» آمده است، گويا با هر سختى سه آسانى است. <<سيجعل اللّه بعد عسر يسراً>>

1- ملاك در ميزان هزينه زندگى، توان مالى مرد است، نه تنگ نظرى هاى مرد و يا خواسته ها يا آرزوهاى زن. <<ذوسعةٍ من سعته>>

2- از ترس آينده، امروز را سخت نگيريد. (هر كه دارد خرج كند) <<ذوسعةٍ من سعته>>

3- حتّى در شرايط طلاق، جوانمردى را از دست ندهيد. <<ذوسعة من سعته>>

4- شرط نفقه، دوست داشتن همسر نيست، زن طلاق داده شده نيز تا مدّتى واجب النفقه است. <<ذوسعة من سعته>>

5 - انفاق كننده، مال و دارايى خود را از خدا بداند. <<ممّا اتاه اللّه>>

6- هركس به هر اندازه توان انفاق دارد، انفاق كند. آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگى بايد چشيد. <<من قدر... فلينفق ممّا اتاه اللّه>>

7- فقرا در مقايسه وضع خود با اغنيا، نعمت هايى را كه خداوند به آنها داده است از ياد نبرند. <<قدر عليه... اتاه اللّه>>

8 - تكليف، به مقدار توان است. <<لا يكلف اللّه نفساً الاّ ما اتاها>> اسلام، دينى واقع گراست و تكليف فوق طاقت ندارد.

9- در دست يابى به گشايش، عجله نكنيد. <<سيجعل اللّه>>

10- در شرايط تلخ طلاق و جدايى يا فقر و تنگدستى، اميد به آينده را از دست ندهيد. <<سيجعل

اللّه بعد عسر يُسراً>>

«قريه» به معناى محل اجتماع مردم براى سكونت است، خواه شهر باشد يا روستا. «عتت» از «عُتو» به معناى سرپيچى است. «وَبال» به معناى شدّت و سنگينى است و مراد عذاب سخت است.

در آيات قبل دستوراتى پيرامون حقوق همسر و فرزند حتّى در ايام جدايى مطرح شد، اين آيه مى فرمايد: عمل به دستورات را جدّى بگيريد كه تخلّف از فرمان خدا و رسول كيفرى سخت در پى دارد و نمونه هاى بسيارى از اين كيفر را مى توان در طول تاريخ مشاهده نمود.

1- تاريخ و گذشتگان، آئينه اى براى آيندگان است. <<و كايّن من قرية...>>

2- سنّت خداوند بر كيفر سخت كسانى است كه از فرمان خدا و رسول سرپيچى مى كنند. <<و كايّن من قرية عتت...>>

3- تخلّف از فرمان انبيا، تخلّف از فرمان خداست. <<عتت عن امر ربّها و رسله>>

4- عذاب دنيا، هرچه هم شديد باشد، به اندازه چشيدنى بيش نيست. عذاب مهمّ در قيامت است. <<عذبناها... فذاقت وبال امرها>>

5 - سرانجام سرپيچى از فرمان خدا و رسول، خسارت است. <<عاقبة امرها خسراً>>

6- به كاميابى هاى زودگذر نينديشيم، پايان كار را در نظر بگيريم. <<عاقبة امرها خُسراً>>

1- حساب شديد خداوند، عذاب شديد را به دنبال دارد. <<حساباً شديداً... عذاباً شديداً>>

2- آنچه انسان را از حساب و عذاب شديد محافظت مى كند، تقوى است.

<<اعدّ اللّه لهم عذاباً شديداً فاتقوا اللّه>>

3- عقل و ايمان سبب تقوى است. <<فاتقوا اللّه يا اولى الالباب الّذين آمنوا>>

4- عقل و ايمان از يكديگر جدا نيست. <<اولى الالباب الّذين آمنوا>>

5 - براى تشويق مردم به انجام تكليف الهى، از كمالات آن ها نام ببريد.<<فاتقوا اللّه يا اولى الالباب الّذين آمنوا>>

6- تنها خردمندان مؤمن از فرستاده خداوند

استقبال كرده و از تذكرات او بهره مند مى شوند. <<يا اولى الالباب الّذين آمنوا قد انزل اللّه اليكم ذكرا>>

7- هدف از بعثت انبيا و كتاب هاى آسمانى، تذكّر و بيدارى مردم است. <<قد انزل اللّه اليكم ذكراً>>

8 - عقل از درون و وحى از بيرون، وسيله هاى نجات بشرند. <<اولى الالباب... انزل اللّه اليكم ذكراً>>

هدايت به چند عنصر وابسته است:

الف) هدايت كننده، <<رسولاً>>

ب) هدايت شونده، <<الّذين آمنوا و عملوا الصالحات>>

ج) وسيله هدايت، <<آيات بيّنات>>

د) هدف از هدايت، <<يخرجهم من الظلمات الى النور>>

ه) پاداش پذيرش هدايت، <<يدخله جنّات...>>

كلمه «ذكر» هم براى قرآن به كار رفته است، <<نحن نزّلنا الذكر>><256> و هم براى پيامبر. <<ذكراً رسولاً يتلوا...>>، امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند: مراد از ذكر در آيه قبل، رسول اللّه است.<257>

عايشه همسر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در بيان اوصاف پيامبر مى گويد: «كان خلقه قرآن»<258> يعنى خلق و خوى پيامبر يك پارچه قرآن بود.

1- انسان مى تواند به جايى برسد كه وجودش سراپا ذكر خدا باشد. <<ذكراً رسولاً>>

2- مكتب به تنهايى كافى نيست، وجود رهبر لازم است. <<رسولاً يتلوا>>

3- براى نجات و خروج مردم از ظلمات به نور، بهترين راه، بيان و رساندن آيات الهى است. <<يتلوا عليكم آيات اللّه... ليخرج الّذين آمنوا...>>

4- دعوت بايد روشن و شفاف باشد. <<آيات اللّه مبيّنات>> (واژه «مبين» بيش از صد بار در قرآن به كار رفته است همچون: <<البلاغ المبين>><259>، <<قرآن مبين>><260>، <<سلطاناً مبيناً>><261>)

5 - راههاى باطلِ شرك و كفر متعدّد است ولى راه حق، يكى بيشتر نيست. <<الظلمات... النور>> («ظلمات» جمع و «نور» مفرد است).

6- هدف انبيا نجات بشر است. <<رسولاً يتلوا... ليخرج...>>

7- خارج كردن مردم از ظلمات، در

اصل كار خداوند است، <<اللّه ولىّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور>><262> ولى اين كار از طريق پيامبران انجام مى شود. <<رسولاً... ليخرج>>

8 - گرچه هدف انبيا خارج كردن تمام مردم از تاريكى ها به نور است، <<لتخرج الناس من الظلمات الى النور>><263> ولى اين هدف تنها در مورد مؤمنين محقق مى شود. <<ليخرج الّذين آمنوا... من الظلمات الى النور>>

9- انسان حتّى بعد از ايمان و عمل صالح در ظلماتى به سر مى برد كه بايد از آن خارج شود. <<ليخرج الّذين آمنوا... من الظلمات الى النور>>

10- ايمان و عمل، پيوسته قرين يكديگرند. <<يؤمن باللّه و يعمل صالحاً>>

11- تشويق و تهديد بايد متعادل باشد. <<عذاباً نكراً... احسن اللّه له رزقاً>>

مراد از زمين هاى هفت گانه، يكى از چند امر است:<264>

الف) هفت كره آسمانى كه از نظر ساختمان، شبيه زمين هستند.

ب) طبقات هفت گانه زمين كه همچون لايه هاى پياز رويهم قرار دارند.

ج) اقاليم هفت گانه زمين كه دانشمندان جغرافياى قديم، زمين را به هفت قسمت و قاره تقسيم مى كردند.

در اين آيه، آفرينش آسمان ها و زمين و تدبير امور آن ها براى آگاهى انسان به علم و قدرت الهى و معرفت و رشد توحيدى او مطرح شده است. <<لتعلموا...>>

در آيه هفتم سوره هود نيز هدف از خلقت آسمان ها و زمين، آزمايش انسان دانسته شده است. <<و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستّة ايّام... ليبلوكم ايّكم احسن عملاً>>

و در آيه 119 همان سوره نيز رحمت الهى مبناى آفرينش انسان ذكر شده است. <<الاّ ما رحم ربّى و لذلك خلقهم>>

و آيه 56 سوره ذاريات، هدف از خلقت انسان را عبادت خدا مى داند. <<و ما خلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون>>

از مجموع اين

آيات مى توان چنين نتيجه گرفت كه هدف از خلقت هستى و انسان، علم و عمل و عبادت و دريافت رحمت الهى است.

1- مطمئن باشيد كه خداوند به وعده هاى خود وفا مى كند، زيرا او چنان قدرتى دارد كه هستى را آفريده است. <<يدخله جنات، احسن اللّه له رزقا، اللّه الذى خلق>>

2- هستى داراى نوعى تعادل است. <<سبع سموات و من الارض مثلهنّ>>

3- هم آفرينش هستى به دست خداست و هم تدبير امور آن. <<خلق... يتنزل الامر>>

4- امر الهى گاهى تشريعى است، <<عتت عن امر ربّها>><265> و گاهى تكوينى. <<يتنزل الامر بينهنّ>>

5 - هستى كلاس درس است. <<خلق... لتعلموا>>

6- كمال و رشد بشر، محور تمام آفريده هاست. <<لتعلموا>>

7- علم انسان به نحوه تدبير نظام آفرينش، مورد توجه اسلام است. <<خلق سبع سموات... يتنزل الامر... لتعلموا...>>

8 - كسى كه خالق و آفريننده است، مى تواند به آفريده خود احاطه كامل داشته باشد. <<خلق... احاط بكلّ شى ء علماً>>

9- علم خدا به همه چيز، كامل و دقيق و بدون نقص است. <<احاط بكلّ شى ء علماً>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

In the first instance the Holy Prophet is addressed individually, as the teacher, leader, guide and vicegerent of Allah. Then the actual directions are addressed to the community collectively.

The Holy Prophet said:

"Of all things permitted by law, divorce is the most hateful in the sight of Allah."

While the sanctity of marriage is the essential basis of family life, the incompatibility of individuals and the weaknesses of human nature require certain adjustments and safeguards if that sanctity is not to be made an obsession at the expense of congeniality of human life.

Study the general directions and

limitations of divorce in the commentary of Baqarah: 227 to 237 and 241; Nisa: 35 and Ahzab: 49. Iddat, a prescribed period to be observed after the divorce, is a technical term in divorce law, and has been explained in the abovenoted verses. Iddat is in the interest of the wife, the husband, the unborn child (if there is any) and sexual relationship, therefore is essential to maintain a civilised, balanced and orderly human society.

Aqa Mahdi Puya says:

It is commanded to divorce a woman at a time when she is not in the period of menstruation while no cohabitation had taken place.

Abdullah bin Umar made a mistake in divorcing his wife. Bukhari and Muslim narrate that he divorced his wife when she was in menstruation. Knowing this the Holy Prophet asked Abdullah to withdraw his divorce and keep her as a wife till she was free from the monthly course, then wait for her next menstruation and when she became clear again he could divorce her without cohabitation.

The concluding words give the reason for the iddat. It also makes it clear that three pronouncements of divorce in a single space of time is illegal. This portion says that a reconciliation is possible, and is recommended, at any stage, which is not possible if three announcements as above are made.

For the teachings of the Imams of the Ahl ul Bayt see commentary of Baqarah: 231.

If desire and commitment "to safeguard against evil with full awareness of divine laws" exists, Allah often provides a solution in the

most unexpected ways: worst enemies reach compromise and reconciliation, seemingly separated hearts are united and apparently irreparable injuries are healed.

"Perchance Allah may bring about some new situation" in verse 1 and "Allah will make a way out for him" in verse 2 verify the Shi-ah point of view that there should be intervals in the 3 pronouncements of talaq, so as to give opportunity to husband and wife for reconciliation.

If "WA MAN YATTAQILLAHA YAJ-AL LAHU MAKHRAJA" in verse 2 and the whole verse 3 is recited 100 times after praying a 2 rak-at salat after midnight before daybreak in 40 consecutive nights, the promise of "a new situation" and "a way out" will be fulfilled.

See commentary of Baqarah: 231 and Nisa: 35 for the rights of the wife and the husband.

It is said that when verse 3 was revealed some simple-minded companions stopped making efforts to earn their livelihood, sat in their homes and recited this verse. Dependence upon Allah means not to rely upon people, events and sources for the fruits of labour but have full faith in Allah that He alone will return the recompense of labour, intelligence, learning and application man puts in his efforts to earn his sustenance, proportionate to that which has been invested. Allahs universal plan is always good and just. His ordering of the universe observes a due, just and perfect proportion.

He who depends on Allah (i) give thanks to Allah when he receives His bounties, (ii) never complains, nor turns to others, but bears with patience if

he finds himself in distress and in want of earthly goods, (iii), gives what he is given by Allah to those who are in need and come to him for help.

For the waiting period (iddat) prescribed for women who have normal monthly course, or irregular monthly course, or carry life in their wombs refer to fiqh.

Allahs commands are not arbitrary. They help us, lead us to our good, temporal and spiritual. If we obey His commands, His wisdom and guidance solve our difficulties, remove the stink of immorality and ungodliness from our hearts and create in us discipline and order.

Those who disobey Allahs commands, and transgress the limits prescribed by Him, suffer humiliation and loss in this life and earn eternal punishment in the hereafter. Call to mind the fate of the people of Nuh, Salih, Lut, Shu-ayb and Firawn in the days of Musa, narrated in Araf, Hud, Yunus and other surahs and take warning. Laws relating to our fellow-beings in society, to our families and children in matters such as explained in the verses referred to above and in this surah are as important as any in our spiritual life. Those who take these laws light perish in this world and will suffer sure punishment in the hereafter.

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

Refer to the commentary of Baqarah: 257; Ma-idah: 15 and Nur: 35 to 38.

Aqa

Mahdi Puya says:

Rasulan, in appositional case, qualifies dikr. The function stated here is that the signs of Allah are recited by him, therefore Jibrail is not referred to, but anzala is mostly used for the Quran, though in wider sense it can be used for other things as in Hijr: 21. The internal evidence suggests that it refers to the Holy Prophet. So dhikr is another divine title of the Holy Prophet whose life is a perfect example of remembering Allah.

(see commentary for verse 10)

For sab-a samawat refer to the commentary of Baqarah: 29, Muminun: 17 and Saffat: 6.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109