62. سوره الجمعة

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الجمعة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1)

هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (2)

وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3)

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (4)

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (5)

قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (6)

وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (7)

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9)

فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10)

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (11)

آشنايي با سوره

62- جمعه

جمعه، روز بزرگ و عيد هفتگى اسلامى است. روز «جمع شدن مردم در مساجد و مجالس دينى است، روز برپائى نماز پر شكوه جمعه (اين عبادت سياسى - اجتماعى) و اقامه اين شعار است. در اين سوره، پس از توصيف خدا

و بيان فلسفه بعثت و رسالت، و اشاره به قوم يهود در رابطه با دين، دعوت به «نماز جمعه مى كند. (آيه 9). در ركعت اول نماز جمعه، اين سوره خوانده مى شود. و جمعه و نماز جمعه در فرهنگ اسلام، نقش بسزائى در تربيت و تهذيب و تعليم، و تحكيم پايه هاى جامعه اسلامى دارد. سوره جمعه 11 آيه دارد و در سال 2 هجرى در مدينه نازل شده است.

شان نزول

تجارت و بازدارندگى از نماز جمعه

شأن نزول آيه هاى 9 تا 11 سوره جمعه

در يكى از سال ها، مردم مدينه گرفتار خشك سالى، گرسنگى و گرانى شدند و سخت در فشار اقتصادى قرار گرفتند و اين به سبب كاهش تجارت بود كه كمبود كالا و مواد غذايى را در پى داشت. اهل مدينه براى رسيدن اولين كاروان و دست يابى به كالا و ديگر نيازمندى ها، روزشمارى مى كردند و منتظر بودند. هنگام ورود كاروان، نخستين كسانى باشند كه كالاى مورد نياز خود را خريدارى مى كنند و از اين كه دير برسند و كالاهاى مرغوب فروخته شود، نگران بودند. كاروان «دحيه كلبى»، يكى از تاجران بزرگ كه هنوز مسلمان نشده بود، هنگام ظهر به مدينه رسيد و مردم براى نماز جمعه در مسجد جمع شده بودند و به خطبه هاى پيامبر گوش فرا مى دادند. او مانند هميشه براى خبر دادن به مردم به طبل زدن و نواختن نى پرداخت. در اين ميان، جماعتى كه براى اداى نماز جمعه حاضر شده بودند، با شنيدن اين صدا از آمدن كاروان با خبر شدند و فكر كردند اگر بخواهند پس از نماز جمعه كالاها را خريدارى كنند، از قافله عقب مى مانند و زيان خواهند ديد. بنابراين،

گروه گروه از صف نماز جمعه برخاستند و از اطراف پيامبر متفرق شدند و جز شمار اندكى هم چون على عليه السلام و حسن عليه السلام و حسين عليه السلامو فاطمه عليهاالسلام و نيز سلمان و ابوذر و مقداد و صهيب، بقيه به سوى كاروان تجارتى شتافتند و مسجد خالى شد. رسول خدا فرمود: خداوند به مسجد و نماز جمعه توجه خاصى دارد و اگر اين هشت نفر نيز مى رفتند، هر آينه مدينه با اهل آن در آتش مى سوختند و مانند قوم «لوط» سنگ بر آنان مى باريد و گرفتار عذاب مى شدند. خداوند در آيه هاى 9 تا 11 سوره جمعه اهميت نماز جمعه را به مسلمانان گوشزد مى كند.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون براى نماز جمعه ندا در داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را واگذاريد و اگر بدانيد اين براى شما بهتر است «» و چون نماز گزارده شد در (روى) زمين پراكنده گرديد. و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد باشد كه شما رستگار گرديد. «» و چون داد و ستد يا سرگرمى ببينند، به سوى آن روى مى آورند و تو را در حالى كه ايستاده اى، ترك مى كنند. بگو آن چه نزد خداست، از سرگرمى و از داد و ستد بهتر است و خدا بهترين روزى دهندگان است. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 287.

تجارت و بازدارندگى از نماز جمعه

شأن نزول آيه هاى 9 تا 11 سوره جمعه

در يكى از سال ها، مردم مدينه گرفتار خشك سالى، گرسنگى و گرانى شدند و سخت در فشار اقتصادى قرار گرفتند و اين به سبب كاهش تجارت بود كه كمبود كالا و مواد

غذايى را در پى داشت. اهل مدينه براى رسيدن اولين كاروان و دست يابى به كالا و ديگر نيازمندى ها، روزشمارى مى كردند و منتظر بودند. هنگام ورود كاروان، نخستين كسانى باشند كه كالاى مورد نياز خود را خريدارى مى كنند و از اين كه دير برسند و كالاهاى مرغوب فروخته شود، نگران بودند. كاروان «دحيه كلبى»، يكى از تاجران بزرگ كه هنوز مسلمان نشده بود، هنگام ظهر به مدينه رسيد و مردم براى نماز جمعه در مسجد جمع شده بودند و به خطبه هاى پيامبر گوش فرا مى دادند. او مانند هميشه براى خبر دادن به مردم به طبل زدن و نواختن نى پرداخت. در اين ميان، جماعتى كه براى اداى نماز جمعه حاضر شده بودند، با شنيدن اين صدا از آمدن كاروان با خبر شدند و فكر كردند اگر بخواهند پس از نماز جمعه كالاها را خريدارى كنند، از قافله عقب مى مانند و زيان خواهند ديد. بنابراين، گروه گروه از صف نماز جمعه برخاستند و از اطراف پيامبر متفرق شدند و جز شمار اندكى هم چون على عليه السلام و حسن عليه السلام و حسين عليه السلامو فاطمه عليهاالسلام و نيز سلمان و ابوذر و مقداد و صهيب، بقيه به سوى كاروان تجارتى شتافتند و مسجد خالى شد. رسول خدا فرمود: خداوند به مسجد و نماز جمعه توجه خاصى دارد و اگر اين هشت نفر نيز مى رفتند، هر آينه مدينه با اهل آن در آتش مى سوختند و مانند قوم «لوط» سنگ بر آنان مى باريد و گرفتار عذاب مى شدند. خداوند در آيه هاى 9 تا 11 سوره جمعه اهميت نماز جمعه را به مسلمانان گوشزد مى كند.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون براى نماز جمعه ندا

در داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را واگذاريد و اگر بدانيد اين براى شما بهتر است «» و چون نماز گزارده شد در (روى) زمين پراكنده گرديد. و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد باشد كه شما رستگار گرديد. «» و چون داد و ستد يا سرگرمى ببينند، به سوى آن روى مى آورند و تو را در حالى كه ايستاده اى، ترك مى كنند. بگو آن چه نزد خداست، از سرگرمى و از داد و ستد بهتر است و خدا بهترين روزى دهندگان است. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 287.

تجارت و بازدارندگى از نماز جمعه

شأن نزول آيه هاى 9 تا 11 سوره جمعه

در يكى از سال ها، مردم مدينه گرفتار خشك سالى، گرسنگى و گرانى شدند و سخت در فشار اقتصادى قرار گرفتند و اين به سبب كاهش تجارت بود كه كمبود كالا و مواد غذايى را در پى داشت. اهل مدينه براى رسيدن اولين كاروان و دست يابى به كالا و ديگر نيازمندى ها، روزشمارى مى كردند و منتظر بودند. هنگام ورود كاروان، نخستين كسانى باشند كه كالاى مورد نياز خود را خريدارى مى كنند و از اين كه دير برسند و كالاهاى مرغوب فروخته شود، نگران بودند. كاروان «دحيه كلبى»، يكى از تاجران بزرگ كه هنوز مسلمان نشده بود، هنگام ظهر به مدينه رسيد و مردم براى نماز جمعه در مسجد جمع شده بودند و به خطبه هاى پيامبر گوش فرا مى دادند. او مانند هميشه براى خبر دادن به مردم به طبل زدن و نواختن نى پرداخت. در اين ميان، جماعتى كه براى اداى نماز جمعه حاضر شده بودند، با

شنيدن اين صدا از آمدن كاروان با خبر شدند و فكر كردند اگر بخواهند پس از نماز جمعه كالاها را خريدارى كنند، از قافله عقب مى مانند و زيان خواهند ديد. بنابراين، گروه گروه از صف نماز جمعه برخاستند و از اطراف پيامبر متفرق شدند و جز شمار اندكى هم چون على عليه السلام و حسن عليه السلام و حسين عليه السلامو فاطمه عليهاالسلام و نيز سلمان و ابوذر و مقداد و صهيب، بقيه به سوى كاروان تجارتى شتافتند و مسجد خالى شد. رسول خدا فرمود: خداوند به مسجد و نماز جمعه توجه خاصى دارد و اگر اين هشت نفر نيز مى رفتند، هر آينه مدينه با اهل آن در آتش مى سوختند و مانند قوم «لوط» سنگ بر آنان مى باريد و گرفتار عذاب مى شدند. خداوند در آيه هاى 9 تا 11 سوره جمعه اهميت نماز جمعه را به مسلمانان گوشزد مى كند.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون براى نماز جمعه ندا در داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را واگذاريد و اگر بدانيد اين براى شما بهتر است «» و چون نماز گزارده شد در (روى) زمين پراكنده گرديد. و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد باشد كه شما رستگار گرديد. «» و چون داد و ستد يا سرگرمى ببينند، به سوى آن روى مى آورند و تو را در حالى كه ايستاده اى، ترك مى كنند. بگو آن چه نزد خداست، از سرگرمى و از داد و ستد بهتر است و خدا بهترين روزى دهندگان است. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 287.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف

اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{يُسَبِّحُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {لِلَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ما} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فِي} حرف جر {السَّماواتِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَما} (و) حرف عطف / معطوف تابع {فِي} حرف جر {الْأَرْضِ} اسم مجرور يا در محل جر {الْمَلِكِ} نعت تابع {الْقُدُّوسِ} نعت تابع {الْعَزِيزِ} نعت تابع {الْحَكِيمِ} نعت تابع

{هُوَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الَّذِي} خبر، مرفوع يا در محل رفع {بَعَثَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {فِي} حرف جر {الْأُمِّيِّينَ} اسم مجرور يا در محل جر {رَسُولاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {مِنْهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يَتْلُوا} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {آياتِهِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَيُزَكِّيهِمْ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَيُعَلِّمُهُمُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {الْكِتابَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَالْحِكْمَةَ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {وَإِنْ}

(و) حاليه / حرف مشبه بالفعل (إن) مخففّه از مثقلّه / (ه) محذوف و اسم إنْ مخفّفه {كانُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {مِنْ} حرف جر {قَبْلُ} اسم مجرور يا در محل جر {لَفِي} (ل) فارقه / حرف جر {ضَلالٍ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر كان، محذوف يا در تقدير / خبر إنْ محذوف {مُبِينٍ} نعت تابع

{وَآخَرِينَ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {مِنْهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {لَمَّا} حرف جزم {يَلْحَقُوا} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَهُوَ} (و) حاليه / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْعَزِيزُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْحَكِيمُ} خبر ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع

{ذلِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {فَضْلُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {يُؤْتِيهِ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مَنْ} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {يَشاءُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {وَاللَّهُ} (و) حاليه / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {ذُو} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْفَضْلِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {الْعَظِيمِ} نعت تابع

{مَثَلُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الَّذِينَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {حُمِّلُوا} فعل ماضى،

مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {التَّوْراةَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {ثُمَّ} حرف عطف {لَمْ} حرف جزم {يَحْمِلُوها} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {كَمَثَلِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْحِمارِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / خبر (مثل) {يَحْمِلُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {أَسْفاراً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {بِئْسَ} فعل ماضى جامد براى انشاء ذم {مَثَلُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {الْقَوْمِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {الَّذِينَ} نعت تابع {كَذَّبُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِآياتِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {لا} حرف نفى غير عامل {يَهْدِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {الْقَوْمَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الظَّالِمِينَ} نعت تابع

{قُلْ} فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {يا} (يا) حرف ندا {أَيُّهَا} منادا، منصوب يا در محل نصب / (ها) حرف تنبيه {الَّذِينَ} عطف بيان تابع {هادُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِنْ} حرف شرط جازم {زَعَمْتُمْ}

فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {أَنَّكُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ك) ضمير متصل در محل نصب، اسم أنّ {أَوْلِياءُ} خبر أنَّ، مرفوع يا در محل رفع {لِلَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مِنْ} حرف جر {دُونِ} اسم مجرور يا در محل جر {النَّاسِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {فَتَمَنَّوُا} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الْمَوْتَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {إِنْ} حرف شرط غير جازم {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {صادِقِينَ} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{وَلا} (و) حرف استيناف / حرف نفى غير عامل {يَتَمَنَّوْنَهُ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {أَبَداً} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {قَدَّمَتْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث {أَيْدِيهِمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عَلِيمٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {بِالظَّالِمِينَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

{قُلْ} فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الْمَوْتَ} اسم إنّ، منصوب

يا در محل نصب {الَّذِي} نعت تابع {تَفِرُّونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {مِنْهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {فَإِنَّهُ} (ف) حرف زائد / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {مُلاقِيكُمْ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر إنَّ محذوف {ثُمَّ} حرف عطف {تُرَدُّونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {إِلى} حرف جر {عالِمِ} اسم مجرور يا در محل جر {الْغَيْبِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَالشَّهادَةِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {فَيُنَبِّئُكُمْ} (ف) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {تَعْمَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{يا} (يا) حرف ندا {أَيُّهَا} منادا، منصوب يا در محل نصب / (ها) حرف تنبيه {الَّذِينَ} عطف بيان تابع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {نُودِيَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {لِلصَّلاةِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور

/ نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع {مِنْ} حرف جر {يَوْمِ} اسم مجرور يا در محل جر {الْجُمُعَةِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {فَاسْعَوْا} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِلى} حرف جر {ذِكْرِ} اسم مجرور يا در محل جر {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَذَرُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الْبَيْعَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {ذلِكُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {خَيْرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {إِنْ} حرف شرط جازم {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {تَعْلَمُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{فَإِذا} (ف) حرف استيناف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {قُضِيَتِ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث {الصَّلاةُ} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فَانْتَشِرُوا} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِي} حرف جر {الْأَرْضِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَابْتَغُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {مِنْ} حرف جر {فَضْلِ} اسم مجرور يا در محل جر {اللَّهِ}

مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَاذْكُرُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {اللَّهَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {كَثِيراً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {لَعَلَّكُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ك) ضمير متصل در محل نصب، اسم لعل {تُفْلِحُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر لعل محذوف

{وَإِذا} (و) حرف استيناف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {رَأَوْا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {تِجارَةً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَوْ} حرف عطف {لَهْواً} معطوف تابع {انْفَضُّوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِلَيْها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَتَرَكُوكَ} (و) حاليه / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {قائِماً} حال، منصوب {قُلْ} فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {ما} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عِنْدَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {خَيْرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {مِنَ} حرف جر {اللَّهْوِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَمِنَ} (و) حرف عطف / حرف جر {التِّجارَةِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع

{خَيْرُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الرَّازِقِينَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Yusabbihu lillahi ma fee alssamawati wama fee al-ardi almaliki alquddoosi alAAazeezi alhakeemi

2.Huwa allathee baAAatha fee al-ommiyyeena rasoolan minhum yatloo AAalayhim ayatihi wayuzakkeehim wayuAAallimuhumu alkitaba waalhikmata wa-in kanoo min qablu lafee dalalin mubeenin

3.Waakhareena minhum lamma yalhaqoo bihim wahuwa alAAazeezu alhakeemu

4.Thalika fadlu Allahi yu/teehi man yashao waAllahu thoo alfadli alAAatheemi

5.Mathalu allatheena hummiloo alttawrata thumma lam yahmilooha kamathali alhimari yahmilu asfaran bi/sa mathalu alqawmi allatheena kaththaboo bi-ayati Allahi waAllahu la yahdee alqawma alththalimeena

6.Qul ya ayyuha allatheena hadoo in zaAAamtum annakum awliyao lillahi min dooni alnnasi fatamannawoo almawta in kuntum sadiqeena

7.Wala yatamannawnahu abadan bima qaddamat aydeehim waAllahu AAaleemun bialththalimeena

8.Qul inna almawta allathee tafirroona minhu fa-innahu mulaqeekum thumma turaddoona ila AAalimi alghaybi waalshshahadati fayunabbi-okum bima kuntum taAAmaloona

9.Ya ayyuha allatheena amanoo itha noodiya lilssalati min yawmi aljumuAAati faisAAaw ila thikri Allahi watharoo albayAAa thalikum khayrun lakum in kuntum taAAlamoona

10.Fa-itha qudiyati alssalatu faintashiroo fee al-ardi waibtaghoo min fadli Allahi waothkuroo Allaha katheeran laAAallakum tuflihoona

11.Wa-itha raaw tijaratan aw lahwan infaddoo ilayha watarakooka qa-iman qul ma AAinda Allahi khayrun mina allahwi wamina alttijarati waAllahu khayru alrraziqeena

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، خدايى را كه پادشاه پاك ارجمند فرزانه است، تسبيح مى گويند. (1)

اوست آن كس كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند. (2)

و [نيز بر جماعتهايى ديگر از ايشان كه هنوز به

آنها نپيوسته اند. و اوست ارجمند سنجيده كار. (3)

اين فضل خداست، آن را به هر كه بخواهد عطا مى كند و خدا داراى فضل بسيار است. (4)

مثل كسانى كه [عمل به تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند، همچون مثل خرى است كه كتابهايى را برپشت مى كشد. [وه چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند. و خدا مردم ستمگر را راه نمى نمايد. (5)

بگو: «اى كسانى كه يهودى شده ايد، اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس اگر راست مى گوييد درخواست مرگ كنيد.» (6)

و[لى هرگز آن را به سبب آنچه از پيش به دست خويش كرده اند، آرزو نخواهند كرد، و خدا به [حال ستمگران داناست. (7)

بگو: «آن مرگى كه از آن مى گريزيد، قطعاً به سر وقت شما مى آيد؛ آنگاه به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده خواهيد شد، و به آنچه [در روى زمين مى كرديد، آگاهتان خواهد كرد.» (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون براى نماز جمعه ندا درداده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد، و داد و ستد را واگذاريد. اگر بدانيد اين براى شما بهتر است. (9)

و چون نماز گزارده شد، در [روى زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه شما رستگار گرديد. (10)

و چون داد و ستد يا سرگرميى ببينند، به سوى آن روى آور مى شوند، و تو را در حالى كه ايستاده اى ترك مى كنند. بگو: «آنچه نزد خداست از سرگرمى و از داد و ستد بهتر

است، و خدا بهترين روزى دهندگان است.» (11)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند، خداوندى كه مالك و حاكم است و از هر عيب و نقصى مبرا، و عزيز و حكيم است!

«2» و كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب [قرآن] و حكمت مى آموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!

«3» و [همچنين] رسول است بر گروه ديگرى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند؛ و او عزيز و حكيم است!

«4» اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد [و شايسته بداند] مى بخشد؛ و خداوند صاحب فضل عظيم است!

«5» كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند درازگوشى هستند كه كتابهايى حمل مى كند، [آن را بر دوش مى كشد اما چيزى از آن نمى فهمد]! گروهى كه آيات خدا را انكار كردند مثال بدى دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند!

«6» بگو: (اى يهوديان! اگر گمان مى كنيد كه [فقط] شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد [تا به لقاى محبوبتان برسيد]!)

«7» ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى كنند بخاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند؛ و خداوند ظالمان را بخوبى مى شناسد!

«8» بگو: (اين مرگى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد؛ سپس به سوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مى شويد؛ آنگاه شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد!)

«9»

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوى ذكر خدا بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد!

«10» و هنگامى كه نماز پايان گرفت [شما آزاديد] در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد، و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد!

«11» هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزى دهندگان است.

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى] مى ستايند، خدايى كه فرمانرواى هستى و بى نهايت پاكيزه و تواناى شكست ناپذير و حكيم است. (1)

اوست كه در ميان مردم بى سواد، پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگى هاى فكرى و روحى] پاكشان كند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد، و آنان به يقين پيش از اين در گمراهى آشكارى بودند. (2)

و [نيز پيامبر را] بر مردمى ديگر [از عرب و غير عرب] كه هنوز به آنان نپيوسته اند [برانگيخت]. و او تواناى شكست ناپذير و حكيم است. (3)

اين [برانگيختن به پيامبرى و مسؤوليت عظيم تعليم و تربيت،] فضل خداست كه آن را به هر كس بخواهد عطا مى كند، و خدا صاحب فضل بزرگ است. (4)

وصف كسانى كه عمل كردن به

تورات به آنان تكليف شده است، آن گاه به آن عمل نكردند، مانند درازگوشى است كه كتاب هايى را [كه هيچ آگاهى به محتويات آنها ندارد] حمل مى كند. چه بد است سرگذشت مردمى كه آيات خدا را تكذيب كردند. و خدا مردم ستمكار را هدايت نمى كند. (5)

بگو: اى يهوديان! اگر گمان مى كنيد كه فقط شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راستگوييد [چون دوستان خدا براى رسيدن به لقاء او مشتاق مرگ هستند.] (6)

ولى آنان به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند هرگز آروزى مرگ نمى كنند، و خدا به ستمكاران داناست. (7)

بگو: بى ترديد مرگى را كه از آن مى گريزيد با شما ديدار خواهد كرد، سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شويد، پس شما را به اعمالى كه همواره انجام مى داديد، آگاه خواهد كرد. (8)

اى مؤمنان! چون براى نماز روز جمعه ندا دهند، به سوى ذكر خدا بشتابيد، و خريد و فروش را رها كنيد. كه اين [اقامه نماز جمعه و ترك خريد و فروش] براى شما بهتر است اگر [به پاداشش] معرفت و آگاهى داشتيد. (9)

و چون نماز پايان گيرد، در زمين پراكنده شويد و از فضل و رزق خدا جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد تا رستگار شويد. (10)

و [برخى از مردم] چون تجارت يا مايه سرگرمى ببينند [از صف يك پارچه نماز] به سوى آن پراكنده شوند و تو را در حالى كه [بر خطبه نماز] ايستاده اى، رها كنند. بگو: پاداش و ثوابى كه نزد خداست از سرگرمى و تجارت بهتر است، و خدا بهترين روزى دهندگان است. (11)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند

بخشنده مهربان

هر چه در زمين و آسمانهاست همه به تسبيح و ستايش خدا كه پادشاهى منزه و پاك و مقتدر و داناست مشغولند (1)

اوست خدائى كه ميان عرب امى يعنى قومى كه خواندن و نوشتن نمى دانستند پيغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحى خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت و احكام كتاب سماوى و حكمت الهى بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند (2)

و نيز قوم ديگرى را كه به روايت از پيغمبر، مراد عجمند چون به عرب در اسلام ملحق شوند هدايت فرمايد كه او خداى مقتدر و همه كارش به حكمت و مصلحتست (3)

اين رسالت و نزول قرآن فضل و كرامت خداست كه آن لطف را در حق هر كه بخواهد ميكند و خدا را بر خلق فضل و رحمت نامنتهاست (4)

وصف حال آنان كه تحمل علم تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حمارى ماند كه بار كتابها بر پشت كشد و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد آرى قومى كه مثل حالشان اينست كه آيات خدا را تكذيب كردند بسيار مردم ستمگر بدكارى هستند و خدا هرگز به راه سعادت ستمكاران را رهبرى نخواهد كرد (5)

اى رسول ما، يهودان را بگو اى جماعت يهود اگر پنداريد كه شما به حقيقت دوستداران خدائيد نه مردم ديگر پس تمناى مرگ كنيد اگر راست ميگوئيد كه علامت دوستان خدا آرزوى مرگ و شوق لقاى خداست (6)

و حال آنكه در اثر آن كردار

بد كه به دست خود براى آخرت خويش پيش فرستاده اند ابدا آرزوى مرگ نمى كنند بلكه از مرگ سخت ترسان و هراسانند و خدا از كردار ستمكاران آگاهست (7)

اى رسول ما، با يهودان بگو عاقبت مرگى كه از آن مى گريزيد شما را البته ملاقات خواهد كرد و پس از مرگ به سوى خدائى كه داناى پيدا و پنهانست باز مى گرديد و او شما را به آنچه نيك و بد كرده ايد آگاه مى سازد (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هرگاه شما را براى نماز روز جمعه بخوانند فى الحال به ذكر خدا بشتابيد و كسب و تجارت رها كنيد كه اين نماز جمعه از هر تجارت سودمندى اگر بدانيد براى شما بهتر خواهد بود (9)

پس آنگاه كه نماز پايان يافت بعد از ظهر جمعه باز در پى كسب و كار خود رفته و روى زمين منتشر شويد و از فضل و كرم خدا روزى طلبيد. و ياد خدا بسيار كنيدتا مگر رستگار و سعادتمند گرديد (10)

و اين مردم سست ايمان چون تجارتى يا لهو و بازيچه اى ببينند بدان شتابند و تو را در نماز تنها گذارند اى رسول بگو به خلق كه آنچه نزد خداست يعنى ثواب آخرت و بهشت ابد بسيار براى شما از لهو و لعب و تجارتهاى دنيا بهتر است و خدا بهترين روزى دهنده خلايق است در شان نزول آيه جابر روايت كرد كه قومى با رسول ص نماز جمعه مى خواندند آواز طبل كاروان تجارت شنيدند همه از پى تجارت و صداى لهو طبل رفتند جز هشت يا دوازده تن. رسول

(ص) فرمود اگر اين عده هم ميرفتند عذاب خدا بر امت نازل ميشد (11)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، براى خداوند تسبيح گويند، فرمانرواىِ با قداستِ عزيز حكيم. (1)

اوست كه در ميان مردم درس ناخوانده، پيامبرى از خودشان مبعوث كرد تا آيات الهى را بر آنان بخواند و آنها را رشد و پرورش داده (از آلودگى شرك و تفرقه پاك سازد) و كتاب آسمانى و حكمت به آنان بياموزد و همانا پيش از اين در انحراف و گمراهى آشكار بودند. (2)

و (اين بعثت، مخصوص زمان پيامبر نيست، بلكه براى) ديگرانى از مردم كه هنوز به آنان ملحق نشده اند (و در آينده متولّد مى شوند، خواهد بود) و اوست خداى مقتدر حكيم. (3)

اين بعثت، (در اختيار مردم نيست بلكه) لطف و تفضّل الهى است كه به هر كس كه بخواهد، (و لياقت داشته باشد) مى دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است. (4)

كسانى كه مكلّف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند الاغى هستند كه كتاب هايى حمل مى كند، (ولى چيزى از آن نمى فهمد.) گروهى كه آيات خدا را انكار كردند، مَثَل بدى دارند و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند. (5)

بگو: اى يهوديان! اگر گمان مى كنيد كه تنها شما اولياى خدا هستيد نه ساير مردم، اگر (در اين پندار) راست مى گوييد، آرزوى مرگ كنيد (تا به پاداشهايى كه خداوند براى اولياى خود مقرّر كرده، برسيد!). (6)

ولى آنان به خاطر آنچه پيش از اين انجام داده اند، (تحريف كتاب و كتمان صفات پيامبر و ...) هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد و خداوند به

ستمگران به خوبى آگاه است. (7)

(اى پيامبر!) بگو: همانا مرگى را كه از آن فرار مى كنيد قطعاً ملاقات كننده شما است، سرانجام به نزد آن كه به غيب و شهود آگاه است، برگردانده مى شويد، پس او شما را به آنچه انجام داه ايد خبر خواهد داد. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آنگاه كه براى نماز روز جمعه ندا داده شد، پس به سوى ياد خدا (نماز) شتاب كنيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد. (9)

پس هنگامى كه نماز پايان يافت، در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد. (10)

و چون داد و ستد يا سرگرميى ببينند، (از دور تو) پراكنده و به سوى آن روانه شوند و تو را ايستاده (در حال خواندن خطبه) رها كنند. (به آنان) بگو: آنچه (از فضل و بركت) نزد خداست، از سرگرمى و داد و ستد بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است. (11)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است خداى، آن پادشاه پاك تواناى بى همتا و داناى با حكمت، را به پاكى مى ستايد. (1)

اوست آن كه در ميان مردم درس ناخوانده - عرب - پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى خواند و پاكشان مى سازد - از آلودگى كفر و اخلاق زشت - و كتاب - قرآن - و حكمت - انديشه و گفتار و كردار درست - به آنان مى آموزد، و هرآينه پيش از اين در گمراهى آشكار بودند. (2)

و [نيز آن پيامبر را برانگيخت به] ديگران از ايشان - مومنان - كه هنوز بديشان نپيوسته اند، و اوست تواناى بى همتا و داناى با حكمت. (3)

اين [پيامبرى] فزونبخشى خداست كه به آن كس كه خواهد مى دهد، و خدا خداوند فزون بخشى بزرگ است. (4)

داستان كسانى كه تورات بر آنها نهاده شد - يعنى مكلف شدند كه آن را كار بندند - و آنگاه آن را برنداشتند - يعنى آن را كار نبستند - همچون داستان خرى است كه كتابهايى را بردارد، بد [داستانى] است داستان گروهى كه آيات خداى را دروغ شمردند، و خدا گروه ستم كار را راه ننمايد. (5)

بگو اى كسانى كه يهودى شديد، اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه ديگر مردمان، پس آرزوى مرگ كنيد - تا شما را به او برساند - اگر راستگوييد. (6)

و هرگز آن را آرزو نخواهند كرد به سبب آنچه دستهاشان پيش فرستاده است - يعنى كارهايى كه كرده اند - و خدا به ستم كاران داناست. (7)

بگو: همانا مرگى كه از آن مى گريزيد شما را ديدار مى كند، سپس به سوى داناى نهان و آشكارا بازگردانيده مى شويد آنگاه شما را بدانچه مى كرديد آگاه مى كند. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون براى نماز روز آدينه آواز دهند، به ذكر خدا - يعنى نماز جمعه - بشتابيد، و خريد و فروش را رها كنيد. اين براى شما بهتر است اگر دانسته باشيد. (9)

پس چون نماز گزارده شد، [مى توانيد] در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بجوييد - يعنى با كسب و كار روزى بجوييد - و خداى را بسيار ياد كنيد، شايد كه

رستگار شويد. (10)

و چون بازرگانيى - يعنى كاروان بازرگانى - يا سرگرميى را ببينند به سوى آن پراكنده مى شوند و تو را ايستاده - در حال خواندن خطبه - رها مى كنند! بگو: آنچه نزد خداست از سرگرمى و از بازرگانى بهتر است، و خدا بهترين روزى دهندگان است. (11)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

خدا را تسبيح مي گويند هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است. آن فرمانرواي پاك از عيب را، آن پيروزمند حكيم را. (1)

اوست خدايي كه به ميان مردمي بي كتاب پيامبري از خودشان مبعوث داشت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمتشان بياموزد. اگر چه پيش از آن در گمراهي آشكار بودند. (2)

و بر گروهي ديگر از ايشان كه هنوز به آنها نپيوسته اند. و اوست پيروزمند و حكيم. (3)

اين بخشايش خداست كه به هر كه خواهد ارزانيش دارد و خدا را بخشايشي بزرگ است. (4)

مثل كساني كه تورات به آنها داده شده و بدان عمل نمي كنند مثل آن خر است كه كتابهايي را حمل مي كند. بد مثلي است مثل مردمي كه آيات خدا را دروغ مي شمرده اند. و خدا ستمكاران را هدايت نمي كند. (5)

بگو: اي قوم يهود، هرگاه مي پنداريد كه شما دوستان خدا هستيد. نه مردم ديگر، پس تمناي مرگ كنيد اگر راست مي گوييد. (6)

و آنان به سبب اعمالي كه پيش از اين مرتكب شده اند، هرگز تمناي مرگ نخواهند كرد. و خدا به ستمكاران داناست. (7)

بگو: آن مرگي كه از آن مي گريزيد شما

را در خواهد يافت و سپس نزد آن داناي نهان و آشكارا برگردانده مي شويد تا به كارهايي كه كرده ايد آگاهتان سازد. (8)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، چون نداي نماز روز جمعه در دهند. به نماز بشتابيد و داد و ستد را رها كنيد. اگر دانا باشيد، اين كار برايتان بهتر است. (9)

و چون نماز پايان يافت، در زمين پراكنده شويد و رزق خدا را طلب كنيد و فراوانش ياد كنيد. باشد كه رستگار شويد. (10)

و چون تجارتي يا بازيچه اي بينند پراكنده مي شوند و به جانب آن مي روند و تو را همچنان ايستاده رها مي كنند. بگو: آنچه در نزد خداست از بازيچه و تجارت بهتر است. و خدا بهترين روزي دهندگان است. (11)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است خداوند را نيايش كند، [خداوندى كه] فرمانرواى قدوس پيروزمند فرزانه است (1)

اوست كه در ميان قوم بى كتاب [عرب] پيامبرى از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى خواند و پاكيزه شان مى دارد، و به آنان كتاب و حكمت مى آموزد، و حقا كه در گذشته در گمراهى آشكارى بودند (2)

و ديگرانى از آنان كه هنوز به آنان نپيوسته اند، و اوست پيروزمند فرزانه (3)

اين بخشش الهى است كه به هر كس خواهد ارزانى اش دارد، و خداوند داراى بخشش و بخشايش بيكران است (4)

داستان كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان تكليف شد، سپس آن را [چنانكه بايد و شايد] رعايت نكردند، همانند چارپايى بر او كتابى چند است، چه بد است وصف گروهى كه آيات الهى را

تكذيب كردند، و خداوند قوم ستمكار [مشرك] را هدايت نمى كند (5)

بگو اى يهوديان اگر گمان مى كنيد كه شما از ميان همه مردم، دوستان خدا هستيد، اگر راست مى گوييد آرزوى مرگ كنيد (6)

و به خاطر كار و كردار پيشينشان هرگز آن را آرزو نمى كنند، و خداوند به ستمكاران آگاه است (7)

بگو همان مرگى كه از آن مى گريزيد، روى آور به شماست، سپس به سوى داناى پنهان و پيدا بازگردانده شويد، آنگاه شما را به [نتيجه و حقيقت] آنچه كرده ايد، آگاه مى سازد (8)

اى مومنان چون براى نماز روز جمعه بانگ [اذن] در داده شود، به سوى ياد كرد خداوند بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اگر بدانيد اين برايتان بهتر است (9)

سپس چون نماز گزارده شود، در زمين پراكنده شويد [و به راه خود برويد] و [روزى خود] از بخشش الهى بجوييد، و خداوند را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد (10)

و [غافلان] چون داد و ستدى يا سرگرمى اى ببينند، به سوى آن بشتابند و تو را ايستاده رها كنند، بگو آنچه نزد خداوند است از سرگرمى و از داد و ستد بهتر است، و خداوند بهترين روزى دهندگان است (11)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

تسبيح گويد خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است پادشاه پاك عزّتمند حكيم (1)

او است آن كه برانگيخت در ناخوانان پيمبرى را از ايشان بخواند بر ايشان آيتهاى او را و پاك سازد ايشان را و بياموزدشان كتاب و حكمت را اگر چه بودند پيش از آن همانا در گمراهى آشكار (2)

و ديگران از ايشان كه هنوز نپيوستند

بدانان و او است عزّتمند حكيم (3)

اين است فضل خدا دهدش به هر كه خواهد و خدا است داراى فضلى بزرگ (4)

مثَل آنان كه بار شدند تورات را سپس برنداشتندش مانند خر است كه بردارد كتابهائى زشت مثَل گروهى كه تكذيب كردند آيتهاى خدا را و خدا رهبرى نكند گروه ستمگران را (5)

بگو اى آنان كه جهود شديد اگر پنداريد كه شما دوستانيد خدا را جز مردم پس آرزو كنيد مرگ را اگر هستيد راستگويان (6)

و آرزو نكنندش هرگز بدانچه پيش آورده است دستهاى آنان و خدا دانا است به ستمگران (7)

بگو همانا مرگى كه از آن گريزانيد رسنده است به شما سپس بازگردانيده شويد بسوى داناى نهان و هويدا تا آگهيتان دهد بدانچه بوديد مى كرديد (8)

اى آنان كه ايمان آورديد هر گاه بانگ داده شود براى نماز از روز جمعه (آدينه) پس بشتابيد بسوى ياد خدا و رها كنيد سوداگرى را اين بهتر است براى شما اگر بدانيد (9)

سپس گاهى كه پايان يافت نماز پس پراكنده شويد در زمين و بجوئيد از فضل خدا و ياد كنيد خدا را بسيار شايد رستگار شويد (10)

و هر گاه بينند سوداگريى يا هوسرانى بروند بسويش و بگذارندت ايستاده بگو آنچه نزد خدا است بهتر است از هوسرانى و از سوداگرى و خدا است بهترين روزى دهندگان (11)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Whatever there is in the heavens glorifies Allah and whatever there is in the earth, the Sovereign, the All-holy, the All-mighty, the All-wise.

2 It is He who sent to the unlettered [people]

an apostle from among themselves, to recite to them His signs, to purify them, and to teach them the Book and wisdom, and earlier they had indeed been in manifest error.

3 And to others from among them [as well] who have not yet joined them. And He is the All-mighty, the All-wise.

4 That is Allah’s grace which He grants to whomever He wishes, and Allah is dis-penser of a great grace.

5 The example of those who were charged with the Torah, then failed to carry it, is that of an ass carrying books. Evil is the example of the people who deny Allah’s signs, and Allah does not guide the wrongdoing lot.

6 Say, ‘O Jews! If you claim that you are Allah’s favourites, to the exclusion of other people, then long for death, should you be truthful.’

7 Yet they will never long for it, because of what their hands have sent ahead, and Allah knows best the wrongdoers.

8 Say, ‘Indeed the death that you flee will indeed encounter you. Then you will be returned to the Knower of the sensible and the Unseen, and He will inform you about what you used to do.’

9 O you who have faith! When the call is made for prayer on Friday, hurry toward the remembrance of Allah, and leave all business. That is better for you, should you know.

10 And when the prayer is finished disperse through the land and seek Allah’s grace, and remember Allah greatly so that you

may be felicitous.

11 When they sight a deal or a diversion, they scatter off towards it and leave you standing! Say, ‘What is with Allah is better than diversion and dealing, and Allah is the best of providers.’

ترجمه انگليسي شاكر

Whatever is in the heavens and whatever is in the earth declares the glory of Allah, the King, the Holy, the Mighty, the Wise. (1)

He it is Who raised among the inhabitants of Mecca an Messenger from among themselves, who recites to them His communications and purifies them, and teaches them the Book and the Wisdom, although they were before certainly in clear error, (2)

And others from among them who have not yet joined them; and He is the Mighty, the Wise. (3)

That is Allah's grace; He grants it to whom He pleases, and Allah is the Lord of mighty grace. (4)

The likeness of those who were charged with the Taurat, then they did not observe it, is as the likeness of the ass bearing books, evil is the likeness of the people who reject the communications of Allah; and Allah does not guide the unjust people. (5)

Say: O you who are Jews, if you think that you are the favorites of Allah to the exclusion of other people, then invoke death If you are truthful. (6)

And they will never invoke it because of what their hands have sent before; and Allah is Cognizant of the unjust. (7)

Say: (As for) the death from which you flee, that will surely

overtake you, then you shall be sent back to the Knower of the unseen and the seen, and He will inform you of that which you did. (8)

O you who believe! when the call is made for prayer on Friday, then hasten to the remembrance of Allah and leave off trading; that is better for you, if you know. (9)

But when the prayer is ended, then disperse abroad in the land and seek of Allah's grace, and remember Allah much, that you may be successful. (10)

And when they see merchandise or sport they break up for It, and leave you standing. Say: What is with Allah is better than sport and (better) than merchandise, and Allah is the best of Sustainers. (11)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Whatever is in Heaven and whatever is on Earth celebrates God the Sovereign [Who is] the Holy, the Powerful, the Wise!

(2) He is the One Who has despatched a messenger from the Unlettered [people] among themselves, to recite His verses to them and purify them and teach them the Book and wisdom, even though previously they were in obvious error;

(3) as well as others of them who have not yet joined them. He is the Powerful, the Wise!

(4) Such is God's bounty which He gives to anyone He wishes. God possesses splendid bounty!

(5) Those who are laden with the Old Testament yet do not carry it out may be compared to a donkey who is carrying

scriptures . It is such a dreadful way to have to compare people who reject God's signs! God does not guide such wrongdoing folk.

(6) SAY: "You who are Jews, if you claim to be God adherents ahead of [other] people, then long for death if you are so truthful."

(7) They will never long for it because of what their hands have already done. God is Aware as to who are wrongdoers.

(8) SAY: "If it is death that you flee, it will still overtake you. Then you will be sent back to the Knower of the Unseen and the Visible; He will notify you about whatever you have been doing.

(9) You who believe, when [the call to] prayer is announced on the day of Congregation , hasten to remember God and close your [place of] business. That will be better for you if you only realized it.

(10) Once prayer has been performed, then disperse throughout the land and seek God's bounty. Remember God frequently so that you may prosper.

(11) Yet whenever they see some business or some sport they flock towards it and leave you standing there [alone]. SAY: "Whatever God has is better than any sport or business. God is the Best Provider!"

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

All that is in the heavens and the earth magnifies God, the King, theAll-holy, the All-mighty, the All-wise. (1)

It is He who has raised up from among the common people a Messenger fromamong them, to recite

His signs to them and to purity them, and to teachthem the Book and the Wisdom, though before that they were in manifesterror, (2)

and others of them who have not yet joined them. And He is the All-mighty,the All-wise. (3)

That is the bounty of God; He gives it to whom He will, and God is of bountyabounding. (4)

The likeness of those who have been loaded with the Torah, then they have notcarried it, is as the likeness of an ass carrying books. Evil is the likenessof the people who have cried lies to God's signs. God guides never the peopleof the evildoers. (5)

Say: `You of Jewry, if you assert that you are the friends of God, apart fromother men, then do you long for death, if you speak truly.' (6)

But they will never long for it, because of that their hands have forwarded;God knows the evildoers. (7)

Say: `Surely death, from which you flee, shall encounter you; then you shallbe returned to the Knower of the Unseen and the Visible, and He will tell youthat you have been doing.' (8)

O believers, when proclamation is made for prayer on the Day of Congregation,hasten to God's remembrance and leave trafficking aside; that is better foryou, did you but know. (9)

Then, when the prayer is finished, scatter in the land and seek God's bounty,and remember God frequently; haply you will prosper. (10)

But when they see merchandise or diversion they scatter off to it, and theyleave thee standing. Say: `What is

with God is better than diversion andmerchandise. God is the best of providers.' (11)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

All that is in the heavens and all that is in the earth glorifieth Allah, the Sovereign Lord, the Holy One, the Mighty, the Wise. (1)

He it is Who hath sent among the unlettered ones a messenger of their own, to recite unto them His revelations and to make them grow, and to teach them the Scripture and Wisdom, though heretofore they were indeed in error manifest, (2)

Along with others of them who have not yet joined them. He is the Mighty, the Wise. (3)

That is the bounty of Allah; which he giveth unto whom he will. Allah is of infinite bounty. (4)

The likeness of those who are entrusted with the Law of Moses, yet apply it not, is as the likeness of the ass carrying books. Wretched is the likeness of folk who deny the revelations of Allah. And Allah guideth not wrongdoing folk. (5)

Say (O Muhammad): O ye who are Jews! If ye claim that ye are favored of Allah apart from (all) mankind, then long for death if ye are truthful. (6)

But they will never long for it because of all that their own hands have sent before, and Allah is Aware of evil doers. (7)

Say (unto them, O Muhammad): Lo! the death from which ye shrink will surely meet you, and afterward ye will be returned unto the Knower of the

invisible and the visible, and He will tell you what ye used to do. (8)

O ye who believe! When the call is heard for the prayer of the day of congregation, haste unto remembrance of Allah and leave your trading. That is better for you if ye did but know. (9)

And when the prayer is ended, then disperse in the land and seek of Allah's bounty, and remember Allah much, that ye may be successful. (10)

But when they spy some merchandise or pastime they break away to it and leave thee standing. Say: That which Allah hath is better than pastime and than merchandise, and Allah is the best of providers. (11)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Whatever is in the heavens and on earth doth declare the Praises and Glory of Allah the Sovereign the Holy One the Exalted in Might the Wise. (1)

It is He Who has sent amongst the Unlettered an apostle from among themselves to rehearse to them His Signs to sanctify them and to instruct them in Scripture and Wisdom although they had been before in manifest error (2)

As well as (to confer all these benefits upon) others of them who have not already joined them: and He is Exalted in Might Wise. (3)

Such is the Bounty of Allah which He bestows on whom He will: and Allah is the Lord of the highest bounty. (4)

The similitude of those who were charged with the (obligations of the) Mosaic Law

but who subsequently failed in those (obligations) is that of a donkey which carries huge tomes (but understands them not). Evil is the similitude of people who falsify the Signs of Allah: and Allah guides not people who do wrong. (5)

Say: "O ye that stand on Judaism! if ye think that ye are friends to Allah to the exclusion of (other) men then express your desire for Death if ye are truthful!" (6)

But never will they express their desire (for Death) because of the (deeds) their hands have sent on before them! And Allah knows well those that do wrong! (7)

Say " The Death from which ye flee will truly overtake you: then will ye be sent back to the Knower of things secret and open: and He will tell you (the truth of) the things that ye did!" (8)

O ye who believe! when the call is proclaimed to prayer on Friday (the Day of Assembly) hasten earnestly to the Remembrance of Allah and leave off business (and traffic): that is best for you if ye but knew! (9)

And when the Prayer is finished then may ye disperse through the land and seek of the Bounty of Allah: and celebrate the Praises of Allah often (and without stint): that ye may prosper. (10)

But when they see some bargain or some amusement they disperse headlong to it and leave thee standing. Say: "The (blessing) from the Presence of Allah is better than any amusement or bargain! And Allah is the

Best to provide (for all needs)." (11)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Ce qui est dans les cieux et ce qui sur la terre glorifient Allah, le Souverain, le Pur, le Puissant, le Sage.

2. C'est Lui qui a envoyé à des gens sans Livre (les Arabes) un Messager des leurs qui leur récite Ses versets, les purifie et leur enseigne le Livre et la Sagesse, bien qu'ils étaient auparavant dans un égarement évident,

3. ainsi qu'à d'autres parmi ceux qui ne les ont pas encore rejoints. C'est Lui le Puissant, le Sage.

4. Telle est la grâce d'Allah qu'Il donne à qui Il veut. Et Allah est le Détenteur de l'énorme grâce.

5. Ceux qui ont été chargés de la Thora mais qui ne l'ont pas appliquée sont pareils à l'âne qui porte des livres. Quel mauvais exemple que celui de ceux qui traitent de mensonges les versets d'Allah et Allah ne guide pas les gens injustes.

6. Dis: ‹ش vous qui pratiquez le judaïsme! Si vous prétendez être les bien aimés d'Allah à l'exclusion des autres, souhaitez donc la mort, si vous êtes véridiques›.

7. Or, ils ne la souhaiteront jamais, à cause de ce que leurs mains ont préparé. Allah cependant connaît bien les injustes.

8. Dis: ‹La mort que vous fuyez va certes vous rencontrer. Ensuite vous serez ramenés à Celui qui connaît parfaitement le monde Invisible et le monde visible et qui vous informera alors de ce que vous faisiez›.

9. ش vous qui avez

cru! Quand on appelle à la Salat du jour du Vendredi, accourez à l'invocation d'Allah et laissez tout négoce. Cela est bien meilleur pour vous, si vous saviez!

10. Puis quand la Salat est achevée, dispersez-vous sur la terre, et recherchez [quelque effet] de la grâce d'Allah, et invoquez beaucoup Allah afin que vous réussissiez.

11. Quand ils entrevoient quelque commerce ou quelque divertissement, ils s'y dispersent et te laissent debout. Dis: ‹Ce qui est auprès d'Allah est bien meilleur que le divertissement et le commerce, et Allah est le Meilleur des pourvoyeurs›.

ترجمه اسپانيايي

1. Lo que está en los cielos y en la tierra glorifica a Alá, el Rey, el Santísimo, el Poderoso, el Sabio.

2. Él es quien ha mandado a los gentiles un Enviado salido de ellos, que les recita Sus aleyas, les purifica y les enseña la Escritura y la Sabiduría. Antes estaban, evidentemente, extraviados.

3. Y a otros de ellos, que no se les han incorporado aún. Es el Poderoso, el Sabio.

4. Ése es el favor de Alá, que dispensa a quien Él quiere. Alá es el Dueño del favor inmenso.

5. Aquéllos a quienes se había confiado la Tora pero no la observaron son semejantes a un asno que lleva libros. ¡Qué mal ejemplo da la gente que desmiente los signos de Alá! Alá no dirige al pueblo impío.

6. Di: «¡Judíos! Si pretendéis ser los amigos de Alá, con exclusión de otras gentes, entonces, ¡desead la muerte, si sois consecuentes!»

7. Pero nunca la desean por lo que

sus manos han cometido. Alá conoce bien a los impíos.

8. Di: «La muerte, de la que huís, os saldrá al encuentro. Luego, se os devolverá al Conocedor de lo oculto y de lo patente y ya os informará Él de lo que hacíais».

9. ¡Creyentes! Cuando se llame el viernes a la azalá, ¡corred a recordar a Alá y dejad el comercio! Es mejor para vosotros. Si supierais...

10. Terminada la azalá, ¡id a vuestras cosas, buscad el favor de Alá! ¡Recordad mucho a Alá! Quizás, así, prosperéis.

11. Cuando ven un negocio o una distracción, escapan allá y te dejan plantado. Di: «Lo que Alá tiene es mejor que la distracción y el negocio. Alá es el Mejor de los proveedores».

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Was in den Himmeln ist und was auf Erden, preist Allah, den Herrscher, den Heiligen, den Allmنchtigen, den Allweisen.

2. Er ist es, Der unter den Analphabeten einen Gesandten erweckt hat aus ihrer Mitte, ihnen Seine Zeichen vorzutragen und sie zu reinigen und sie die Schrift und die Weisheit zu lehren, wiewohl sie zuvor in offenkundigem Irrtum gewesen waren,

3. Und unter den anderen von ihnen, die sich ihnen noch nicht zugesellt haben. Er ist der Allmنchtige, der Allweise.

4. Das ist Allahs Huld; Er gewنhrt sie, wem Er will; und Allah ist der Herr groكer Huld.

5. Das Gleichnis derer, denen die Thora auferlegt wurde, und die ihr dann nicht nachlebten, ist wie das Gleichnis eines Esels, der Bücher trنgt. _bel steht es

um Leute, die Allahs Zeichen leugnen. Und Allah weist dem Volk der Frevler nicht den Weg.

6. Sprich: «O die ihr Juden seid, wenn ihr meint, ihr wنret die Freunde Allahs unter Ausschluك der andern Menschen, dann wünschet euch den Tod, wenn ihr wahrhaftig seid.»

7. Doch sie werden sich ihn niemals wünschen, um dessentwillen, was ihre Hنnde ihnen vorausgeschickt haben. Und Allah kennt die Frevler recht wohl.

8. Sprich: «Der Tod, vor dem ihr flieht, wird euch sicherlich ereilen. Dann werdet ihr zu Dem zurückgebracht werden, Der das Verborgene und das Sichtbare kennt, und Er wird euch verkünden, was ihr zu tun pflegtet.»

9. O die ihr glaubt, wenn der Ruf zum Gebet am Freitag erschallt, dann eilet zum Gedenken Allahs und lasset den Handel ruhn. Das ist besser für euch, wenn ihr es nur wüكtet.

10. Und wenn das Gebet beendet ist, dann zerstreut euch im Land und trachtet nach Allahs Gnadenfülle und gedenket Allahs hنufig, auf daك ihr Erfolg habt.

11. Doch wenn sie eine Ware sehen oder ein Spiel, dann brechen sie sogleich dazu auf und lassen dich stehen. Sprich: «Was bei Allah ist, das ist besser als Spiel und Ware, und Allah ist der beste Versorger.»

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Glorifica Allah ciò che è nei cieli e sulla terra, il Re, il Santo, l'Eccelso, il Saggio.

2. Egli è Colui che ha inviato tra gli illetterati un Messaggero della loro gente, che recita i Suoi versetti, li purifica e insegna loro il Libro e

la Saggezza, anche se in precedenza erano in errore evidente,

3. e ad altri che ancora non li hanno raggiunti [nella fede]. Egli è l'Eccelso, il Saggio.

4. Questa è la Grazia di Allah, Egli la concede a chi vuole. Allah è il Detentore della Grazia immensa.

5. Coloro cui fu affidata la Torâh e che non la osservarono, assomigliano all'asino che porta i libri. Quanto è detestabile la similitudine di coloro che tacciano di menzogna i segni di Allah: Allah non guida gli ingiusti.

6. Di': « O voi che praticate il giudaismo, se pretendete di essere gli alleati di Allah, ad esclusione degli altri uomini , auguratevi la morte, se siete veritieri».

7. Giammai se lo augureranno, a causa di quel che hanno commesso le loro mani. Allah ben conosce gli empi.

8. Di' [loro, o Muhammad]: « Invero, la morte che fuggite vi verrà incontro, quindi sarete ricondotti a Colui che conosce l'invisibile e il palese, e vi informerà a proposito di quel che avrete fatto.

9. O credenti, quando viene fatto l'annuncio per l'orazione del Venerdì , accorrete al ricordo di Allah e lasciate ogni traffico. Ciò è meglio per voi, se lo sapeste.

10. Quando poi l'orazione è conclusa, spargetevi sulla terra in cerca della grazia di Allah , e molto ricordate Allah, affinché possiate avere successo.

11. Quando vedono un commercio o un divertimento, si precipitano e ti lasciano ritto . Di': « Quel che è presso Allah, è migliore del divertimento e del commercio e Allah è il

Migliore dei sostentatori».

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Xвaлит Aллaxa тo, чтo в нeбecax, и тo, чтo нa зeмлe, Цapя, Святoгo, Слaвнoгo, Мyдpoгo!

2. Oн пocлaл cpeди пpocтeцoв пocлaнникa из ниx; oн читaeт им Eгo знaмeния, и oчищaeт иx, и oбyчaeт иx пиcaнию и мyдpocти, xoтя paньшe oни были, кoнeчнo, в явнoм зaблyждeнии, -

3. и дpyгиx из ниx, кoтopыe eщe нe пpиcoeдинилиcь к ним. A Oн - Слaвный, Мyдpый!

4. Этo - милocть Aллaxa, дapyeт Oн ee, кoмy пoжeлaeт. Aллax - oблaдaтeль вeликoй милocти.

5. Te, кoмy былo дaнo нecти Topy, a oни ee нe пoнecли, пoдoбны ocлy, кoтopый нeceт книги. Cквepнo пoдoбиe людeй, кoтopыe cчитaли лoжью знaмeния Aллaxa! Aллax нe вeдeт людeй нeпpaвeдныx!

6. Cкaжи: "O вы, кoтopыe cтaли иyдeями! Ecли вы yтвepждaeтe, чтo вы - близкиe к Aллaxy, пoмимo пpoчиx людeй, тo пoжeлaйтe cмepти, ecли вы пpaвдивы!"

7. Ho oни никoгдa нe пoжeлaют ee зa тo, чтo paньшe yгoтoвaли иx pyки. Aллax знaeт пpo нeпpaвeдныx!

8. Cкaжи: "Cмepть, oт кoтopoй вы yбeгaeтe, - oнa вcтpeтит вac, a пoтoм вы бyдeтe вoзвpaщeны к Знaющeмy coкpoвeннoe и явнoe, и Он cooбщит вaм тo, чтo вы дeлaли".

9. O тe, кoтopыe yвepoвaли! Koгдa вoзглaшeнo нa мoлитвy в дeнь coбpaния, тo ycтpeмляйтecь к пoминaнию Aллaxa и ocтaвьтe тopгoвлю. Этo лyчшe для вac, ecли вы знaeтe!

10. A кoгдa кoнчeнa бyдeт мoлитвa, тo pacxoдитecь пo зeмлe, и ищитe милocти Aллaxa, и пoминaйтe Aллaxa чacтo, - мoжeт быть, вы бyдeтe cчacтливы!

11. A кoгдa oни yвидeли тopгoвлю или зaбaвy, тo ycтpeмляютcя к ним и ocтaвляют тeбя cтoящим.

Cкaжи: "To, чтo y Aллaxa, лyчшe, чeм зaбaвa и тopгoвля". Aллax - Лyчший из дaющий yдeл!

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Tenzîh eder ne varsa gِklerde ve ne varsa yeryüzünde; her eye sâhip ve mutasarrf olan, ayplardan ve noksanlardan ar bulunan üstün, hüküm ve hikmet sâhibi Allah'.

2- O, bir mâbuttur ki Mekkeliler içinden, kendi cinslerinden bir peygamber gِndermi tir; onlara âyetlerini okumaktadr ve onlar tertemiz bir hale getirmektedir ve onlara kitab ve erîatlerin hikmetlerini ًِretmektedir ve bundan ِnce onlar, elbette apaçk bir sapklk içindeydiler.

3- Ve onlardan ba kalarna ki henüz onlara katlmam lardr ve odur üstün olan hüküm ve hikmet sâhibi.

4- Bu, Allah'n lütufudur, ihsândr, dilediًine verir onu ve Allah, pek büyük bir lütuf ve ihsân sâhibidir.

5- Kendilerine Tevrat yüklenenler, sonra da onunla amel etmeyenler, e eًe benzerler ki koca-koca kitaplar ta mada; Allah'n delillerini yalanlayan topluluًa getirilen ِrnek, ne de kِtü bir ِrnek ve Allah, zâlim topluluًu doًru yola sevketmez.

6- De ki: Ey Yahûdi olanlar, eًer gerçekten de ِbür insanlar hâriç, kendinizi, Allah'n dostlar sanyorsanz, sِzünüz doًruysa isteyin ِlümü.

7- Ve ebedîyen istiyemezler onu, elleriyle hazrladklar eyler yüzünden ve Allah, zâlimleri bilir.

8- De ki: Gerçekten de ondan kaçp durduًunuz ِlüm yok mu; hiç üphe yok ki size ula acaktr o da sonra gizliyi de, gِrüneni de bilen mâbudun tapsna gِtürüleceksiniz, derken size, bütün yaptklarnz haber verecek.

9- Ey inananlar cumâ günü namaz için nidâ edilince size, hemen Allah' anmaya ko un ve brakn al veri i; bu, daha da hayrldr size bilirseniz.

10- Namaz kldnz m da artk yeryüzüne daًln ve Allah'n lûtfunu, ihsânn arayn

ve çok ann Allah' da kurtulup murâda erin.

11- Ve onlar, bir al veri yahut eًlence gِrünce ona gidip daًldlar ve seni ayakta braktlar; de ki: Allah'n katndaki daha da hayrldr al veri ten ve eًlenceden ve Allah, rzk verenlerin en hayrlsdr.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. Göylərdə və yerdə nə varsa, (hamısı) mülkün (yer-göy mülkünün) hökmdarı (sahibi), müqəddəs (pak), yenilməz qüvvət, hikmət sahibi olan Allahı təqdis edib Onun şə'ninə tə'riflər deyər!

2. (Əksəriyyəti yazıb-oxumaq bilməyən) ümmi ərəblərə özlərindən peyğəmbər göndərən Odur. (Bu Peyğəmbər) əvvəllər haqq yoldan açıq-aşkar azsalar da, onlara (Allahın) ayələrini oxuyar, onları (günahlardan, şirk və küfr çirkabından) təmizləyər, onlara Kitabı və hikməti (Qur'anı və şəriəti) öyrədər.

3. (Allah-təala Muhəmməd əleyhissəlamı) ərəblərdən savayı hələ onlara qoşulmamış başqalarına da (islamı qəbul etməmiş indiki ümmətlərə və qiyamət gününə qədər dünyaya gələcək bütün sonrakı tayfalara da peyğəmbər göndərmişdir) [Və ya: o Peyğəmbər Kitabı və hikməti ərəblərdən əlavə hələ onlara qoşulmamış başqalarına da (başqa ümmətlərə də) öyrədər]. O, yenilməz qüvvət sahibi, hikmət sahibidir!

4. Bu, Allahın istədiyinə əta etdiyi mərhəmətdir (kərəmdir). Allah çox böyük mərhəmət (kərəm) sahibidir!

5. Tövrata əməl etməyə mükəlləf olduqdan sonra ona əməl etməyənlər (Tövrata yükləndikdən sonra onu daşımayanlar, Tövrata iman gətirdikdən, onu oxuyub öyrəndikdən sonra hökmlərini lazımınca yerinə yetirməyənlər) belində çoxlu kitab daşıyan (lakin onların içində nə yazıldığını bilməyən, onlardan faydalanmağı bacarmayan) ulağa bənzərlər. (Muhəmməd əleyhissəlamın həqiqi peyğəmbər olmasına dair) Allahın ayələrini yalan sayanlar barədə çəkilən məsəl necə də pisdir! Allah zalım (kafir) qövmü doğru yola yönəltməz!

6. (Ya Peyğəmbər!) De: "Ey yəhudilər! Əgər bütün insanlardan fərqli olaraq, özünüzün Allahın dostları olduğunuzu

iddia edirsinizsə, (və bunu) doğru deyirsinizsə, onda (Allahdan) ölüm diləyin! (Cünki Allah dərgahındakı ne'mətlər, əbədi həyat övliyalara ancaq öləndən sonra qismət olar).

7. Halbuki onlar (dünyada) öz əlləri ilə etdikləri əməllərə (qazandıqları günahlara) görə heç vaxt (ölümü) diləməzlər. Allah zalımları (kafirləri) çox gözəl tanıyandır!

8. (Ya Peyğəmbər!) De: "(Qorxub) qaçdığınız ölüm sizi mütləq yaxalayacaqdır. Sonra siz gizlini də, aşkarı da bilənin (Allahın) hüzuruna qaytarılacaqsınız. O da sizə (dünyada) nələr etdiyinizi (bir-bir) xəbər verəcəkdir!

9. Ey iman gətirənlər! Cümə günü namaza çağırıldığınız zaman Allahı zikr etməyə tələsin və alış-verişi buraxın. Bilsəniz, bu sizin üçün nə qədər xeyirlidir!

10. Namaz qılınıb qurtardıqdan sonra yer üzünə dağılın və Allahın lütfündən ruzi diləyib axtarın! (Yenə öz işinizə qayıdın!) Və Allahı çox zikr edin ki, nicat tapıb səadətə qovuşasınız! (Hər iki dünyada muradınıza yetişəsiniz!)

11. Onlar (mö'minlər) bir alış-veriş, yaxud bir əyləncə gördükləri zaman səni ayaq üstə (minbərdə xütbə oxuduğun halda) qoyub ona tərəf cumdular. (Ya Peyğəmbər!) De: "Allah dərgahında olan savab əyləncədən də, ticarətdən də xeyirlidir. Allah ruzi verənlərin ən yaxşısıdır!" (Bir dəfə Muhəmməd əleyhissəlam minbərdə cümə namazı xütbəsi oxuduğu zaman Şamdan ərzaqla yüklənmiş bir karvanın gəldiyini xəbər verən təbil səsləri eşidilmişdi. O vaxt Mədinə əhalisi qıtlıqdan möhkəm əziyyət çəkirdi. Bunu eşidən camaat Peyğəmbəri tərk edərək karvanın qabağına qaçmışdı. Məsciddə cəmi on iki adam qalmışdı. O zaman bu ayə nazil olub cümə xütbəsi və namazı bitməmiş məsciddən çıxıb getməyin məqbul hərəkət olmadığına işarə edilmişdir).

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. جو چيز آسمانوں ميں ہے اور جو چيز زمين ميں ہے

سب خدا كي تسبيح كرتي ہے جو بادشاہ حقيقي پاك ذات زبردست حكمت والا ہے

2. وہي تو ہے جس نے ان پڑھوں ميں ان ہي ميں سے (محمد) كو پيغمبر (بنا كر) بھيجا جو ان كے سامنے اس كي آيتيں پڑھتے اور ان كو پاك كرتے اور (خدا كي) كتاب اور دانائي سكھاتے ہيں۔ اور اس ے پہلے تو يہ لوگ صريح گمراہي ميں تھے

3. اور ان ميں سے اور لوگوں كي طرف بھي (ان كو بھيجا ہے) جو ابھي ان (مسلمانوں سے) نہيں ملے۔ اور وہ غالب حكمت والا ہے

4. يہ خدا كا فضل ہے جسے چاہتا ہے عطا كرتا ہے۔ اور خدا بڑے فضل كا مالك ہے

5. جن لوگوں (كے سر) پر تورات لدوائي گئي پھر انہوں نے اس (كے بار تعميل) كو نہ اٹھايا ان كي مثال گدھے كي سي ہے جن پر بڑي بڑي كتابيں لدي ہوں۔ جو لوگ خدا كي آيتوں كي تكذيب كرتے ہيں ان كي مثال بري ہے۔ اور خدا ظالم لوگوں كو ہدايت نہيں ديتا

6. كہہ دو كہ اے يہود اگر تم كو دعويٰ ہو كہ تم ہي خدا كے دوست ہو اور لوگ نہيں تو اگر تم سچے ہو تو (ذرا) موت كي آرزو تو كرو

7. اور يہ ان (اعمال) كے سبب جو كرچكے ہيں ہرگز اس كي آرزو نہيں كريں گے۔ اور خدا ظالموں سے خوب واقف ہے

8. كہہ دو كہ موت جس سے تم گريز كرتے ہو وہ تو تمہارے سامنے آ كر رہے گي۔ پھر تم پوشيدہ اور ظاہر كے جاننے والے (خدا) كي طرف لوٹائے

جاؤ گے پھر جو كچھ تم كرتے رہے ہو وہ سب تمہيں بتائے گا

9. مومنو! جب جمعے كے دن نماز كے لئے اذان دي جائے تو خدا كي ياد (يعني نماز) كے لئے جلدي كرو اور (خريدو) فروخت ترك كردو۔ اگر سمجھو تو يہ تمہارے حق ميں بہتر ہے

10. پھر جب نماز ہوچكے تو اپني اپني راہ لو اور خدا كا فضل تلاش كرو اور خدا كو بہت بہت ياد كرتے رہو تاكہ نجات پاؤ

11. اور جب يہ لوگ سودا بكتا يا تماشا ہوتا ديكھتے ہيں تو ادھر بھاگ جاتے ہيں اور تمہيں (كھڑے كا) كھڑا چھوڑ جاتے ہيں۔ كہہ دو كہ جو چيز خدا كے ہاں ہے وہ تماشے اور سودے سے كہيں بہتر ہے اور خدا سب سے بہتر رزق دينے والا ہے

ترجمه پشتو

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

ترجمه كردي

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

ترجمه اندونزي

Hai orang- orang yang beriman, apabila diseru untuk menunaikan sembahyang pada hari Jumat, maka bersegeralah kamu kepada mengingat Allah dan tinggalkanlah jual beli. Yang demikian itu lebih baik bagimu jika kamu mengetahui. (9)

Apabila telah ditunaikan sembahyang, maka bertebaranlah kamu di muka bumi; dan carilah karunia Allah dan ingatlah Allah banyak- banyak supaya kamu beruntung. (10)

Dan apabila mereka melihat perniagaan atau permainan, mereka bubar untuk menuju kepadanya dan mereka tinggalkan kamu sedang berdiri (berkhutbah). Katakanlah:" Apa yang di sisi Allah adalah lebih baik daripada permainan dan perniagaan", dan Allah Sebaik- baik Pemberi rezeki.(11) (2)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (3)

Apabila orang- orang munafik datang kepadamu, mereka berkata:" Kami mengakui, bahwa sesungguhnya kamu benar- benar Rasul Allah". Dan Allah mengetahui bahwa sesungguhnya kamu benar- benar Rasul- Nya; dan Allah mengetahui bahwa sesungguhnya orang- orang munafik itu benar- benar orang pendusta.(1) (4)

Mereka itu menjadikan sumpah mereka sebagai perisai, lalu mereka menghalangi) manusia (dari jalan Allah. Sesungguhnya amat buruklah apa yang telah mereka kerjakan.(2) (5)

Yang demikian itu adalah karena bahwa sesungguhnya mereka telah beriman, kemudian menjadi kafir (lagi) lalu hati mereka dikunci mati; karena itu mereka tidak dapat mengerti.(3) (6)

Dan apabila kamu melihat mereka, tubuh- tubuh mereka menjadikan kamu kagum. Dan jika mereka berkata kamu mendengarkan perkataan mereka. Mereka adalah seakan- akan kayu yang tersandar. Mereka mengira bahwa tiap- tiap teriakan yang keras ditujukan kepada mereka.

Mereka itulah musuh (yang sebenarnya), maka waspadalah terhadap mereka; semoga Allah membinasakan mereka. Bagaimanakah mereka sampai dipalingkan (dari kebenaran) (4) (7)

Dan apabila dikatakan kepada mereka: Marilah (beriman), agar Rasulullah memintakan ampunan bagimu, mereka membuang muka mereka dan kamu lihat mereka berpaling sedang mereka menyombongkan diri.(5) (8)

Sama saja bagi mereka, kamu mintakan ampunan atau tidak kamu mintakan ampunan bagi mereka, Allah tidak akan mengampuni mereka; sesungguhnya Allah tidak memberi petunjuk kepada orang- orang yang fasik.(6) (9)

Mereka orang- orang yang mengatakan (kepada orang- orang Ansar) :" Janganlah kamu memberikan perbelanjaan kepada orang- orang (Muhajirin) yang ada di sisi Rasulullah supaya mereka bubar (meninggalkan Rasulullah) ". Padahal kepunyaan Allah- lah perbendaharaan langit dan bumi, tetapi orang- orang munafik itu tidak memahami.(7) (10)

Mereka berkata:" Sesungguhnya jika kita telah kembali ke Madinah, benar- benar orang yang kuat akan mengusir orang- orang yang lemah daripadanya". Padahal kekuatan itu hanyalah bagi Allah, bagi Rasul- Nya dan bagi orang- orang mukmin, tetapi orang- orang munafik itu tiada mengetahui.(8) (11)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Segala yang ada di langit dan yang ada di bumi sentiasa mengucap tasbih kepada Allah Yang Menguasai (sekalian alam), Yang Maha Suci, Yang Maha Kuasa, lagi Maha Bijaksana. (1)

Dia lah yang telah mengutuskan dalam kalangan orang-orang (Arab) yang Ummiyyin, seorang Rasul (Nabi Muhammad s.a.w) dari bangsa mereka sendiri, yang membacakan kepada mereka ayat-ayat Allah (yang membuktikan keesaan Allah dan kekuasaanNya), dan membersihkan mereka (dari iktiqad yang sesat), serta mengajarkan mereka Kitab Allah (Al-Quran) dan Hikmah (pengetahuan yang mendalam mengenai hukum-hukum

syarak). Dan sesungguhnya mereka sebelum (kedatangan Nabi Muhammad) itu adalah dalam kesesatan yang nyata. (2)

Dan juga (telah mengutuskan Nabi Muhammad kepada) orang-orang yang lain dari mereka, yang masih belum (datang lagi dan tetap akan datang) menghubungi mereka; dan (ingatlah), Allah jualah Yang Maha Kuasa, lagi Maha Bijaksana. (3)

(Pengutusan Nabi Muhammad s.a.w, kepada umat manusia seluruhnya) itu (yang menjadi rahmat) adalah limpah kurnia Allah, diberikanNya kepada sesiapa yang dikehendakiNya; dan sememangnya Allah mempunyai limpah kurnia yang besar. (4)

(Sifat-sifat Nabi Muhammad itu telahpun diterangkan dalam Kitab Taurat tetapi orang-orang Yahudi tidak juga mempercayainya, maka) bandingan orang-orang (Yahudi) yang ditanggungjawab dan ditugaskan (mengetahui dan melaksanakan hukum) Kitab Taurat, kemudian mereka tidak menyempurnakan tanggungjawab dan tugas itu, samalah seperti keldai yang memikul bendela Kitab-kitab besar (sedang ia tidak mengetahui kandungannya). Buruk sungguh bandingan kaum yang mendustakan ayat-ayat keterangan Allah; dan (ingatlah), Allah tidak memberi hidayah petunjuk kepada kaum yang zalim. (5)

Katakanlah (wahai Muhammad): "Wahai orang-orang yang berugama Yahudi, kalau kamu anggap bahawa kamulah sahaja orang-orang yang dikasihi Allah tidak termasuk umat-umat manusia yang lain, maka bercita-citalah hendakkan mati (dengan meminta kepada Allah supaya kamu dimatikan sekarang juga), jika betul kamu orang-orang yang benar!" (6)

Dan (sudah tentu) mereka tidak akan bercita-cita hendakkan mati itu selama-lamanya, dengan sebab dosa-dosa yang mereka telah lakukan; dan Allah sentiasa mengetahui akan orang-orang yang zalim itu. (7)

Katakanlah (wahai Muhammad): "Sebenarnya maut yang kamu melarikan diri daripadanya itu, tetaplah ia akan menemui kamu; kemudian kamu akan dikembalikan kepada Allah yang mengetahui segala yang ghaib dan yang nyata, lalu Ia memberitahu

kepada kamu apa yang kamu telah lakukan (serta membalasnya)". (8)

Wahai orang-orang yang beriman! Apabila diserukan azan (bang) untuk mengerjakan sembahyang pada hari Jumaat, maka segeralah kamu pergi (ke masjid) untuk mengingati Allah (dengan mengerjakan sembahyang jumaat) dan tinggalkanlah berjual-beli (pada saat itu); yang demikian adalah baik bagi kamu, jika kamu mengetahui (hakikat yang sebenarnya), (9)

Kemudian setelah selesai sembahyang, maka bertebaranlah kamu di muka bumi (untuk menjalankan urusan masing-masing), dan carilah apa yang kamu hajati dari limpah kurnia Allah, serta ingatlah akan Allah banyak-banyak (dalam segala keadaan), supaya kamu berjaya (di dunia dan di akhirat). (10)

Dan apabila mereka mengetahui kedatangan barang-barang dagangan (yang baharu tiba) atau (mendengar) sesuatu hiburan, mereka bersurai (lalu pergi) kepadanya dengan meninggalkan engkau berdiri (di atas mimbar - berkhutbah). Katakanlah (wahai Muhammad:" Pahala - balasan) yang ada di sisi Allah, lebih baik dari hiburan dan barang-barang dagangan itu; dan Allah sebaik-baik pemberi rezeki. (11)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Vinamtukuza Mwenyeezi Mungu vilivyomo mbinguni na vilivyomo ardhini, Mfalme, Mtakatifu, Mwenve nguvu, Mwenye hekima.

2. Yeye ndiye aliyeleta Mtume katika watu wasiojua kusoma, anayetokana nao, anawasomea Aya zake na kuwatakasa na kuwafunza Kitabu na hekima, na ingawa kabla (ya haya) kwa hakika walikuwa katika upotovu dhahiri.

3. Na (amemleta) kwa wengine miongoni mwao walio bado kuungana nao, na yeye ni Mwenye nguvu, Mwenye hekima.

4. Hayo ni fadhili ya Mwenyeezi Mungu anampa amtakaye, na Mwenyeezi Mungu ni Mwenye fadhili kuu.

5. Mfano wa wale waliopewa Taurali kisha hawakuichukua. ni kama mfano wa punda anayebeba vitabu

vikubwa vikubwa, mfano mbaya mno wa watu waliozikadhibisha Aya za Mwenyeezi Mungu, na Mwenyeezi Mungu hawaongozi watu madhalimu.

6. Sema: Enyi Mayahudi kama mnadai kuwa nyinyi ni wapenzi wa Mwenyeezi Mungu pasipokuwa watu wengine, basi yatamanini mauti ikiwa mnasema kweli.

7. Lakini hawatayatamani kabisa kwa sababu ya yale iliyoyatanguliza mikono yao, na Mwenyeezi Mungu anawajua madhalimu.

8. Sema: Hakika mauti yake mnayoyakimbia bila shaka yatakutana nanyi, kisha mtarudishwa kwa Mjuzi wa siri na dhahiri, ndipo atakuambieni mliyokuwa mkiyatenda.

9. Enyi mlioamini! inaponadiwa kwa ajili ya swala siku ya Ijumaa, basi nendeni upesi kumtaja Mwenyeezi Mungu na acheni biashara, hiyo ni bora kwenu ikiwa mnajua.

10. Na itakapokwisha swala basi tawanyikeni katika ardhi na tafuteni fadhili za Mwenyeezi Mungu, na mtajeni Mwenyeezi Mungu kwa wingi ili mpate kufaulu.

11. Na wanapoiona biashara au mchezo wanavikimbilia na wanakuacha umesimama, sema: Yaliyoko kwa Mwenyeezi Mungu ni bora kuliko mchezo na biashara, na Mwenyeezi Mung.u ni Mbora wa watoa riziki.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 442

(62) سوره جمعه مدنى است و يازده آيه دارد (11)

[سوره الجمعة (62): آيات 1 تا 8] ترجمه آيات به نام خداوند بخشاينده مهربان.

هر چه در زمين و آسمانهاست همه به تسبيح و ستايش خدا كه پادشاهى منزه و پاك و مقتدر و داناست مشغولند (1).

اوست خدايى كه ميان عرب امى (يعنى قومى كه خواندن و نوشتن هم نمى دانستند) پيغمبرى ______________________________________________________ صفحه ى 443

بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحى خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب سماوى و حكمت الهى بياموزد با آنكه پيش از اين

همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند (2).

و نيز قوم ديگرى را (كه به روايت از پيغمبر (ص) مراد عجمند) چون به عرب (در اسلام) ملحق شوند هدايت فرمايد كه او خداى مقتدر و همه كارش به حكمت و مصلحت است (3).

اين (رسالت و نزول قرآن) فضل و كرامت خداست كه آن لطف را در حق هر كه بخواهد مى كند و خدا را (بر خلق) فضل و رحمت نامنتهاست (4).

وصف حال آنان كه تحمل (علم) تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حمارى ماند كه بار كتابها بر پشت كشد (و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد) آرى قومى كه مثل حالشان اين است كه آيات خدا را تكذيب كردند بسيار مردم بدى هستند و خدا هرگز (براه سعادت) ستمكاران را رهبرى نخواهد كرد (5).

اى رسول ما جهودان را بگو اى جماعت يهود اگر پنداريد كه شما به حقيقت دوستداران خدائيد نه مردم ديگر پس تمناى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد (كه علامت دوستان خدا آرزوى مرگ و شوق لقاى به خداست) (6).

و حال آنكه در اثر آن كردار بدى كه به دست خود (براى آخرت خويش) پيش فرستاده اند ابدا آرزوى مرگ نمى كنند (بلكه از آن ترسان و هراسانند) و خدا از كردار ستمكاران آگاهست (7).

اى رسول ما (به جهودان) بگو عاقبت مرگى كه از آن مى گريزيد شما را البته ملاقات خواهد كرد و پس (از مرگ) به سوى خدايى كه داناى پيدا و پنهانست باز مى گرديد و او شما را به آنچه (از نيك و بد) كرده ايد آگاه مى سازد (8).

بيان آيات [اشاره به مطالب سوره جمعه

اين سوره به بيانى

كاملا انگيزنده، مسلمين را وادار مى كند كه نسبت به نماز جمعه اهتمام بورزند، و آنچه در به پاداشتنش لازم است فراهم سازند، چون نماز جمعه از شعائر بزرگ خدا است كه تعظيم و اهتمام به امر آن، هم دنياى مردم را اصلاح مى كند، و هم آخرتشان را، و خداى تعالى بيان اين مطلب را با تسبيح و ثناى بر خود آغاز كرد كه در ميان قومى امى رسولى از خود آنان مبعوث كرد تا آيات او را بر آنان بخواند، و با اعمال صالح و اخلاق پاك تزكيه شان كند، و كتاب و حكمتشان بياموزد و به همين منظور كتاب خدا و معارف دينش را به بهترين وجهى بر آنان و افرادى كه به آنان ملحق مى شوند، و نسل هاى بعد از آنان تحميل ______________________________________________________ صفحه ى 444

كرد، و زنهارشان داد از اينكه مثل يهود نباشند كه خداى تعالى تورات را بر آنان تحميل كرد، ولى آنان آن را حمل نكردند، و به معارف آن معتقد نشدند، و به احكامش عمل نكردند، در نتيجه مانند الاغى شدند كه بارش كتاب باشد.

و در آخر به عنوان نتيجه دستور مى دهد كه وقتى بانك نماز جمعه بلند مى شود بازار و دادوستد را رها نموده، به سوى ذكر خدا بشتابند. و نيز افرادى را كه خلاف اين دستور عمل مى كنند، و رسول خدا (ص) را در حالى كه مشغول خطبه نماز است رها نموده، به سوى دادوستد مى روند، سرزنش مى كند، و اين رفتار را نشانه آن مى داند كه اين گونه افراد معارف كتاب خدا و احكامش را نپذيرفته اند. اين سوره در مدينه نازل شده است.

[معناى اينكه آنچه در آسمان و زمين

است خدا را تسبيح مى كنند]

" يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ" كلمه" تسبيح" به معناى منزه دانستن است. وقتى مى گوييم:" سبحان اللَّه" معنايش اين است كه طهارت و نزاهت از همه عيوب و نقائص را به او نسبت مى دهيم.

و اگر از تسبيح، در آيه با صيغه مضارع تعبير كرده، براى اين است كه استمرار را بفهماند. پس معناى آن اين نيست كه نامبردگان، در آينده تسبيح مى كنند، بلكه معنايش اين است كه همواره و مستمرا تسبيح مى كنند. و كلمه" ملك"- به فتح ميم و كسر لام- كسى است كه مقام حكمرانى در نظام جامعه مختص به او است. و كلمه" قدوس" صيغه مبالغه از" قدس" است، كه آن نيز به معناى نزاهت و طهارت است. و كلمه" عزيز" به معناى مقتدرى است كه هرگز شكست نمى پذيرد. و كلمه" حكيم" به معناى متقن كار، و كسى است كه هيچ عملى از وى از جهل و گزاف ناشى نمى شود، هر چه مى كند با علم مى كند، و براى آن مصالحى در نظر مى گيرد.

اين آيه شريفه مقدمه و زمينه چينى است براى آيه بعدى، يعنى" هُوَ الَّذِي بَعَثَ ..."

كه متعرض مساله بعثت رسول اللَّه است، و مى فرمايد: غرض از بعثت او اين بود كه مردم به كمال و به سعادت برسند، و بعد از ضلالتى آشكار كه داشتند هدايت گردند.

[مقتضيات منزه بودن خداى تعالى از هر نقص و حاجت

و اما اينكه چگونه آنچه در آسمانها و زمين است خدا را تسبيح مى كنند؟ جوابش اين است كه موجودات آسمانى و زمينى (همان طور كه با آنچه از كمال دارند از كمال صانع خود

حكايت مى كنند همچنين) با نقصى كه در آنها است و جبران كننده آن خدا است، و با حوائجى كه دارند و برآورنده اش خدا است، خدا را از هر نقص و حاجت منزه مى دارند، چون هيچ حاجت و نقصى نيست مگر آن كه تنها كسى كه اميد برآوردن آن حاجت و جبران كردن آن نقص در او مى رود خداى تعالى است، پس خود او مسبح و منزه از هر نقص و ______________________________________________________ صفحه ى 445

حاجت است، و در نتيجه حكمرانى در نظام تكوين در بين خلق و بر طبق دلخواه هم، تنها حق او است. و همچنين حكمرانى و تشريع قانون در نظام تشريع و در بندگانش به هر طور كه صلاح بداند خاص او است، و او ملكى است كه مى تواند در اهل مملكتش حكم براند، و بر اهل مملكت است كه او را اطاعت كنند.

يكى ديگر از مقتضيات نزاهتش اين است كه اگر در نظام تشريع براى خلق خود دينى تشريع مى كند، از اين جهت نيست كه احتياجى به عبادت و اطاعت آنان داشته باشد، و بخواهد با عبادت آنان نقصى از خود جبران و حاجتى از خود برآورد، چون او قدوس و منزه از هر نقص و حاجت است.

يكى ديگر اين است كه اگر دينى براى خلقش تشريع كرد و آن را به وسيله رسولش به اطلاع خلق رسانيد، و خلق دعوت آن رسول را نپذيرفتند، و در نتيجه خدا را اطاعت و عبادت نكردند، نقصى بر ساحت مقدسش عارض نمى شود، و بر دامن كبريايى اش گردى نمى نشيند، و نه چنان است كه خلق او را شكست داده باشند، چون او عزيز است، يعنى مقتدرى

است شكست ناپذير.

و باز اگر به مقتضاى ملك بودن و قدوس و عزيز بودنش دينى براى بندگانش تشريع مى كند، ممكن نيست بيهوده و بدون نتيجه تشريع كرده باشد، براى اينكه او حكيم على الاطلاق است، آنچه مى كند جز به خاطر مصلحتى كه دارد نمى كند، و نيز آنچه اراده مى كند جز به نفع بندگانش و خيرى كه به خود آنان عايد شود نمى كند، تنها سعادت دنيا و آخرت آنان را در نظر دارد.

و كوتاه سخن اينكه: تشريع دين، و انزال كتب آسمانى، و بعث رسولان براى تلاوت آيات آن كتاب براى مردم، و تزكيه و تعليم خلق، همه اش فضل و منتى است از خدا، و به همين جهت در آيه بعدى منت آن فضل را بر مردم مى گذارد و مى فرمايد:

[مقصود از" اميين" و اشاره به عدم منافات بين امى بودن پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و مبعوث شدنش در اميين، با جهانى بودن دعوت آن جناب

" هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ ..."

كلمه" اميين" جمع كلمه" امى" است، يعنى كسى كه قادر بر خواندن و نوشتن نيست. و منظور از اين بى سوادان- به طورى كه گفته شده- مردم عرب هستند، كه در عصر رسول خدا (ص) بيشترشان بى سواد بودند، و جز افرادى انگشت شمار قادر بر خواندن و نوشتن نبودند، و خود رسول خدا (ص) هم صرفنظر از رسالتش از همان اكثريت بود، و لذا فرمود:" هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ": او كسى است كه در ميان مردمى بى سواد رسولى از جنس خود آنان و براى همه آنان مبعوث كرد. ______________________________________________________ صفحه ى 446

بعضى احتمال داده اند كه مراد از كلمه" اميين" مشركين باشند،

يعنى غير اهل كتاب، به شهادت اينكه قرآن كريم از يهوديان نقل مى كند كه گفتند:" لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ" «1».

ليكن اين احتمال درست نيست، براى اينكه در ذيل آيه مى فرمايد:" يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ" يعنى او را مبعوث كرد تا آيات خدا را بر آن اميين بخواند، و اگر منظور از اين كلمه مشركين باشند، بايد بگوييم كه آياتى از قرآن تنها بر مشركين خوانده مى شده، و حال آنكه هيچ آيه اى در قرآن نيست كه مخصوص غير عرب، و غير اهل كتاب باشد.

بعضى «2» ديگر احتمال داده اند كه منظور از اميين اهل مكه باشد، براى اينكه مكه را" ام القرى" مى گفتند. اين نيز درست نيست، براى اينكه با مدنى بودن سوره مناسبت ندارد، زيرا بوى آن مى دهد كه ضمير در" يزكيهم" و در" يعلمهم" به مهاجرين و ساير مسلمانان اهل مكه كه بعد از فتح، اسلام آوردند و به نسلهاى بعد ايشان برگردد. و اين از مذاق قرآن به دور است.

ممكن است از آيه شريفه اين معنا به ذهن كسى خطور كند، كه مبعوث شدن رسول خدا (ص) در بين مردم امى، و امى بودن خود آن جناب منافات دارد با اينكه آن جناب مبعوث بر آنان و بر عموم بشر باشد، لذا براى دفع اين توهم مى گوييم: خير، هيچ منافاتى ندارد، كه آن جناب در بين امى ها مبعوث شده باشد، و آيات خدا را به آنان تعليم داده، تزكيه شان كند، و كتاب و حكمتشان بياموزد، و كتابش هم به لغت آنان باشد، و در عين حال مبعوث به همه جهانيان باشد، براى اينكه همه آنچه كه گفته شد مربوط به مرحله اول دعوت است،

و به همين جهت در همان اوائل دعوت متعرض ساير ملل و ساير اقطار عالم نشد، همين كه دعوتش مستقر گرديد، و تا حدى حكومت اسلامى پايدار شد، آن وقت شروع كرد به دعوت يهود و نصارى و مجوس، و نامه نگارى به سران كشورهاى آن روز.

هم چنان كه مى بينيم در دعاى ابراهيم (و اسماعيل) هم (كه بعثت خاتم الانبياء استجابت آن دعا است) بنا به حكايت قرآن آمده:" رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً ... رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ" «3»، و

_______________

(1) يك مشت مردم بى كتاب نمى توانند بر ما حكومت كنند. سوره آل عمران، آيه 75.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 284.

(3) پروردگارا ما دو تن را تسليم خود كن، و از ذريه ما امتى مسلمان پديد آور ... پروردگارا و در بين آن امت رسولى برانگيز، تا آياتت را بر آنان بخواند، و كتاب و حكمتشان آموخته، تزكيه شان كند. سوره بقره، آيه 129. ______________________________________________________ صفحه ى 447

دعاى آن جناب شامل همه آل اسماعيل مى شود، چه عرب مضر باشند، و چه نباشند، چه اهل مكه باشند، و چه نباشند، علاوه بر اينكه منافات ندارد كه آن جناب مبعوث به سوى آل اسماعيل و غير ايشان باشد.

" يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ"- يعنى آيات كتاب خدا را بر آنان بخواند با اينكه امى است، و اين جمله صفت رسول خدا (ص) است.

[مراد از تزكيه و تعليم كتاب و حكمت و وجه مقدم آوردن تزكيه در جمله:" وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ"]

" وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ"- كلمه" تزكيه" كه مصدر" يزكيهم" است،

مصدر باب تفعيل است، و مصدر ثلاثى مجرد آن" زكات" است، كه به معناى نمو صالح است، نموى كه ملازم خير و بركت باشد، پس تزكيه آن جناب مردم را به معناى آن است كه ايشان را به نموى صالح رشد دهد، اخلاق فاضله و اعمال صالحه را عادتشان كند، در نتيجه در انسانيت خود به كمال برسند، و حالشان در دنيا و آخرت استقامت يابد، سعيد زندگى كنند، و سعيد بميرند.

و منظور از" تعليم كتاب" بيان الفاظ و تفسير معانى مشكل، و مشتبه آنست. در مقابلش" تعليم حكمت" است كه عبارتست از معارف حقيقتى كه قرآن متضمن آنست، و اگر از قرآن يك بار تعبير به آيات كرده، و فرموده:" يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ" و بار ديگر تعبير به كتاب نموده و فرموده" وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ" براى اين بوده كه- به گفته بعضى- بفهماند براى هر يك از اين دو عنوان نعمتى است كه خدا به سبب آن بر بشر منت نهاده.

در اين آيه شريفه مساله تزكيه را قبل از تعليم كتاب و حكمت ذكر كرده، و در دعاى ابراهيم كه چند سطر قبل نقل شد تعليم كتاب و حكمت را جلوتر از تزكيه ذكر كرد، و اين بدان جهت بوده كه آيه مورد بحث در مقام توصيف تربيت رسول خدا (ص) است مؤمنين امت را، و در مقام تربيت، تزكيه مقدم بر تعليم علوم حقه و معارف حقيقيه است. و اما در دعاى ابراهيم مقام، مقام تربيت نبود، تنها دعا و درخواست بود، از خدا مى خواست كه اين زكات و علم به كتاب و حكمت را به ذريه اش بدهد، و معلوم است كه در

عالم تحقق و خارج، اول علم پيدا مى شود، بعد تزكيه، چون تزكيه از ناحيه عمل و اخلاق تحقق مى يابد، پس اول بايد به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد، و بعد به آنها عمل كرد تا به تدريج زكات (پاكى دل) هم به دست آيد.

" وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ"- كلمه" ان" در اين جمله مخفف" ان" است. اين جمله مى خواهد بفرمايد امت امى قبل از بعثت پيامبر در ضلالتى آشكار بودند. پس معلوم شد كه آيه مورد بحث مشتمل است بر تسبيح، و سپس حمد و سياقى كه دارد سياق منت ______________________________________________________ صفحه ى 448

نهادن است كه توضيحش خواهد آمد." وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ"" واو" اول آيه، كلمه" آخرين" را عطف مى كند بر" اميين" و ضمير" منهم" به اميين برمى گردد، و حرف" من" در آن براى تبعيض است. مى فرمايد: خداى تعالى مبعوث كرد در ميان مردم امى و مردمى ديگر كه هنوز به آنان ملحق نشده اند، و او عزيز است، يعنى غالبى است كه هرگز در اراده اش مغلوب نمى شود. و حكيم است، يعنى هيچ وقت كار لغو و گزاف نمى كند.

" ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ" اشاره با كلمه" ذلك" به همان بعثت است، و به خاطر اينكه آن را امرى بزرگ و قابل احترام معرفى كند با كلمه مذكور كه مخصوص اشاره به دور است مورد اشاره قرار داده. پس رسول خدا كسى است كه به چنين امرى بزرگ و فضلى عظيم اختصاص يافته. و معناى آيه اين است كه: اين بعث، و اينكه آن جناب خدا را بخواند

و مردم را تزكيه كند و كتاب و حكمتشان بياموزد، خود فضل و عطائى است از خداى تعالى كه به هر كس مشيتش تعلق گيرد مى دهد، و مشيتش تعلق گرفت كه آن را به محمد (صلوات اللَّه عليه) بدهد، و خدا داراى فضلى عظيم است.

البته اين معنايى است كه مفسرين براى آيه كرده اند، و احتمال مى رود كلمه" ذلك" اشاره به بعث تنها نباشد، بلكه به بعث باشد با نسبتى كه به اطرافش دارد، يعنى به بعث كننده و بعث شده، و مردمى كه بعث براى آنها است، آن وقت معناى آيه چنين مى شود:

اين بعث از فضل خدا است كه آن را به هر كس بخواهد مى دهد، و فعلا خواسته است محمد (ص) را به آن مخصوص كند، در نتيجه او را براى رسالت خود اختيار كرد، و امت او را براى اين كار انتخاب نمود و پيامبر را از ميان آنان برگزيد، و به سوى آنان گسيل داشت. اين آيه و دو آيه قبلش يعنى آيه" هُوَ الَّذِي بَعَثَ ... الْعَظِيمِ" لحن امتنان را دارد.

[وجه ارتباط تشبيه يهود به حمار حامل اسفار با آيه مربوط به بعثت پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم)]

" مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً ..."

راغب مى گويد: كلمه" سفر"- به فتح سين و سكون فاء- به معناى پرده بردارى است كه البته در خصوص اعيان استعمال مى شود، مانند" سفر عمامه" يعنى برداشتن عمامه از سر، و" سفر خمار" يعنى برداشتن نقاب از صورت- تا آنجا كه مى گويد: و سفر- به كسر سين و سكون فاء- به معناى كتابى است كه از حقائق پرده برمى دارد، و در

قرآن آمده: ______________________________________________________ صفحه ى 449

" كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً" «1».

و منظور از اينكه فرمود:" مثل آنهايى كه تورات بر آنان تحميل شد" به شهادت سياق اين است كه تورات به آنان تعليم داده شد. و مراد از اينكه فرمود" ولى آن را حمل نكردند" اين است كه به آن عمل نكردند، ذيل آيه هم كه مى فرمايد" بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ" مؤيد و شاهد بر اين معنا است. و منظور از" كسانى كه تورات تحميلشان شد ولى آن را حمل نكردند" يهوديانى است كه خدا تورات را بر پيامبر آنان موسى (ع) نازل كرد و او معارف و شرايع آن را تعليمشان داد، ولى رهايش كردند، و به دستورات آن عمل ننمودند، لذا خداى تعالى برايشان مثلى زد، و آنها را به الاغى تشبيه كرد كه كتابهايى بر آن بار شده، و خود آن حيوان هيچ آگاهى از معارف و حقائق آن كتابها ندارد، و در نتيجه از حمل آن كتابها چيزى به جز خستگى برايش نمى ماند.

وجه اتصال اين آيه به آيه قبلش اين است كه بعد از آنكه خداى تعالى سخن را با مساله بعث پيامبرى امى آغاز كرد، و بر مسلمانان منت نهاد كه از ميان همه اقوام امى پيامبر را در بين آنان مبعوث كرد، تا كتاب را بر آنان بخواند، و تزكيه شان كند، و كتاب و حكمتشان بياموزد و در نتيجه از ظلمتهاى گمراهى به سوى نور هدايت بيرونشان نموده، از حضيض جهل به اوج علم و حكمتشان برساند، و در آخر سوره هم به طور عتاب و توبيخ به رفتار آنان اشاره مى كند، كه به جاى شكرگزارى در

مقابل اين منت چگونه به سوى لهو و تجارت شتافتند، و پيامبر را در حال خطبه جمعه تنها گذاشتند، با اينكه نماز جمعه از بزرگترين مناسك دينى است.

در بين آن آغاز و اين انجام سوره مثل مذكور را براى يهوديان آورد كه تورات تحميلشان شد، ولى آن را حمل نكردند، و چون خرانى شدند كه بار كتاب بر دوش دارند، و هيچ بهره اى از معارف و حكمتهاى آن ندارند. پس مسلمانان بايد به امر دين اهتمام بورزند و در حركات و سكنات خود مراقب خدا باشند، و رسول او را بزرگ بدانند، احترام كنند، و آنچه برايشان آورده ناچيز نگيرند، و بترسند از اينكه خشم خدا آنان را بگيرد، همان طور كه يهود را گرفت، و آنان را جاهلانى ستمگر خواند، و به خرانى كه بار كتاب به دوش دارند تشبيهشان كرد.

در تفسير روح المعانى وجه ارتباط آيه مورد بحث به آيه قبلش را چنين بيان داشته: آيه _______________

(1) مفردات راغب، ماده" سفر". ______________________________________________________ صفحه ى 450

مورد بحث متضمن اشاره به همان مطلبى است كه آيات قبل بيان مى كرد، و خلاصه اشاره مى كند به اينكه اين رسول مبعوث را خداى تعالى بر طبق همان صفاتى مبعوث كرد كه در تورات و به زبان انبياى بنى اسرائيل بشارتش را داده بود، پس گويا فرموده:" هُوَ الَّذِي بَعَثَ ..."، آن خدايى است كه پيامبر مبشر در تورات را به همان نشانى ها مبعوث كرد كه يكى از آن نشانى ها امى بودن، و يكى ديگر مبعوث شدن در قومى امى است، و مثل يهوديانى كه آن بشارتها را ديده بودند، و اين پيامبر را هم ديدند و يقين كردند كه

اين همان است و باز ايمان نياوردند، مثل حمار است «1».

ولى خواننده عزيز توجه دارد كه اين قول اولا تحكم است و ثانيا در سياق آيه دليلى بر صحت آن نيست.

[استدلال عليه يهود با اين بيان كه اگر راست گوييد آرزوى مرگ كنيد]

" قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ".

در اين آيه شريفه عليه يهود استدلال شده، استدلالى كه دروغگويى يهود را در ادعايش كه مى گويد" ما اولياى خداييم و دوستان و پسران او هستيم" كاملا آشكار مى كند، و خداى تعالى ادعاهاى آنان را در قرآن حكايت كرده، مى فرمايد" وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ" «2» و نيز مى فرمايد:" قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ" «3» و نيز فرموده:" وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً" «4» كه در آيه اولى خود را پسران و دوستان خدا، و در دومى مالكين منحصر خانه آخرت، و در سومى دارندگان حق ورود به بهشت معرفى كرده اند.

و حاصل معناى آيه اين است كه: يهوديان را مخاطب قرار بده، و به ايشان بگو: اى كسانى كه كيش يهودى گرى را به خود بسته ايد، اگر معتقديد كه تنها شما اولياى خداييد، و نه هيچ كس ديگر، و اگر در اين اعتقادتان راست مى گوييد، آرزوى مرگ كنيد، و خريدار آن باشيد، براى اينكه ولى خدا و دوست او بايد دوستدار لقاى او باشد، شما كه يقين داريد دوست خداييد، و بهشت تنها از آن شما است، و هيچ چيزى ميان شما و بهشت و خدا حائل نمى شود

_______________

(1) روح المعانى،

ج 28، ص 59.

(2) يهود و نصارى گفتند: ما فرزندان و دوستان خدا هستيم. سوره مائده، آيه 18.

(3) و بگو اگر سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم (پس آرزوى مرگ كنيد).

سوره بقره، آيه 94.

(4) آنها گفتند هيچ كس داخل بهشت نمى شود جز يهود و (نصارى). سوره بقره، آيه 111. ______________________________________________________ صفحه ى 451

مگر مردن، بايد مردن را دوست بداريد، و با از بين رفتن اين يك حائل به ديدار دوست برسيد، و در مهمانسراى او پذيرايى شويد، و از دار دنياى پست كه به جز هم و غم و محنت و مصيبت چيزى در آن نيست آسوده گرديد.

بعضى از مفسرين «1» گفته اند: اينكه كلمه" أولياء" را اضافه به" اللَّه" نكرد، و نفرمود:

" اولياء اللَّه" بلكه فرمود:" اولياء للَّه" براى اشاره به اين است كه ادعاى يهود خالى از حقيقت است.

" وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ" خداى عز و جل بعد از پيشنهاد تمناى مرگ به يهوديان، به پيامبر خود خبر مى دهد كه اين يهوديان هرگز تمناى مرگ نخواهند كرد، و اين تمنا نكردنشان را تعليل مى كند به آنچه در دنيا مرتكب شده اند، مى فرمايد: يهوديان به خاطر" بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ" هرگز چنين آرزويى نمى كنند. و جمله" بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ" كنايه است از ظلم و فسوقى كه در دنيا مرتكب شده اند. پس معناى آيه اين است كه: يهوديان به سبب ظلم هايى كه كردند آرزوى مرگ نمى كنند، و خدا داناى به ظالمان است، مى داند كه ستمكاران هيچ وقت لقاى خدا را دوست نمى دارند، چون دشمنان خدايند، و بين خدا و آنان ولايت و محبتى در كار نيست.

و اين

دو آيه در معناى آيه زيرند كه مى فرمايد:" قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ" «2».

" قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" حرف فاء كه در ابتداى جمله" فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ" در آمده، به جمله معناى جواب شرط مى دهد، و در آن يهوديان را تهديد به آمدن مرگى مى كند كه از آمدنش كراهت دارند، براى اينكه از آن مى ترسند كه به وبال اعمال زشتشان گرفتار شوند. مى فرمايد: مرگ به زودى آنان را ديدار مى كند، چه بخواهند و چه نخواهند، آن گاه به سوى پروردگارشان كه با ستمكاريها و دشمنى ها از زى بندگى اش خارج شده بودند، بر مى گردند، و او به حقيقت اعمال آنان آگاه _______________

(1) روح المعانى، ج 28، ص 95.

(2) بگو اگر خانه آخرت نزد خدا تنها از آن شما است، و هيچ كس ديگرى از مردم از آن بهره ندارد، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد، و هرگز و ابدا آرزويش را نمى كنند، به خاطر گناهانى كه كرده اند، و خدا داناى به ظالمان است. سوره بقره، آيه 94 و 95. ______________________________________________________ صفحه ى 452

است، چه اعمال ظاهريشان، و چه پنهانيشان، براى اينكه او عالم به غيب و شهادت است، و به زودى ايشان را به حقيقت اعمالشان و آثار سوء آن كه همان انواع عذابها است خبر خواهد داد.

بنا بر اين، در آيه شريفه نخست به ايشان اعلام مى كند كه فرار از مرگ خطايى است كه مرتكب مى شوند، براى اينكه

مرگ به زودى ايشان را در مى يابد. و ثانيا اعلام مى دارد كه اگر از مرگ كراهت دارند، براى اين است كه از لقاء اللَّه كراهت دارند، و اين هم خطاى دومى است از ايشان، چون خواه ناخواه به سوى خدا برمى گردند، و خدا به حساب اعمالشان مى رسد، و سزاى بديهايشان را مى دهد. و ثالثا اعلام مى دارد كه هيچ يك از اعمالشان بر خدا پوشيده نيست، چه اعمال ظاهريشان و چه پنهانى، و مكر و نيرنگشان جز به خودشان بر نمى گردد، چون او عالم به غيب و شهادت است.

پس در آيه شريفه چند اشاره هست: اول اشاره اى است به اينكه مرگ حق است و حتمى است، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:" كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ" «1»، و باز فرموده:

" نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ" «2».

دوم اشاره مى كند به اينكه برگشت به سوى خدا براى پس دادن حساب اعمال حق است، و در آن شكى نيست.

و سوم اشاره دارد به اينكه به زودى به حقيقت اعمالى كه كرده اند واقف گشته، تمامى اعمالشان بدون كم و كاست به ايشان برمى گردد.

و چهارم اشاره دارد به اينكه چيزى از اعمال آنان بر خداى تعالى پوشيده نيست. و به خاطر اينكه به اين معنا اشاره كرده باشد جمله" عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ" را به جاى كلمه" اللَّه" آورد، و گرنه مى توانست بفرمايد:" ثم تردون الى اللَّه فينبئكم ...".

بحث روايتى [(رواياتى در ذيل آيه:" هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ ..."، اهل فارس و تحصيل ايمان، و ...)]

در تفسير قمى در ذيل آيه" هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ" از پدرش، از ابن ابى عمير، از معاوية

بن عمار، از امام صادق (ع) روايت كرده كه در ذيل آيه فرموده:

_______________

(1) هر نفسى طعم مرگ را مى چشد. سوره انبياء، آيه 35.

(2) ما مرگ را بين شما تقدير كرده ايم، و تدبير كسى بر تقدير ما پيشى نمى گيرد. سوره واقعه، آيه 60. ______________________________________________________ صفحه ى 453

مردم عرب مشرك با سواد بودند، و ليكن كتابى آسمانى از ناحيه خدا، و پيغمبرى كه به سويشان مبعوث شده باشد نداشتند، و بدين جهت خدا آنان را امى خواند «1».

و نيز در همان كتاب در ذيل جمله" وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ" فرموده: يعنى كسانى كه بعد از اهل مكه داخل در اسلام شدند «2».

و در مجمع البيان مى گويد: روايت شده كه پيغمبر اين آيه را قرائت مى كرد، شخصى پرسيد: اينها چه كسانى هستند كه بعد از ما اسلام مى آورند. رسول خدا (ص) دست بر شانه سلمان گذاشت، و فرمود: اگر ايمان در ثريا باشد مردانى از نژاد اين مرد آن را به دست مى آورند «3».

مؤلف: اين روايت را سيوطى هم در الدر المنثور از تعدادى از كتب حديث نقل كرده كه از آن جمله است صحيح بخارى، و مسلم و ترمذى، و نسايى كه همگى از ابى هريره از رسول خدا (ص) آن را نقل كرده اند. و در روايت نامبردگان آمده: دست خود را بر سر سلمان فارسى نهاد، و فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست او است اگر علم در ثريا باشد مردانى از اين نژاد به آن دست مى يابند «4».

و نيز از سعيد بن منصور و ابن مردويه از قيس بن سعد بن عباده روايت شده كه گفت:

رسول خدا (ص) فرمود: اگر ايمان در

ثريا باشد مردانى از اهل فارس آن را به دست مى آورند «5».

و در تفسير قمى در ذيل آيه" مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ" مى گويد: حمار كتابها را حمل مى كند، ولى نمى داند كه در آن كتابها چيست، و به دستورات آن كتابها عمل نمى كند، همچنين بنى اسرائيل كه تورات بر آنان حمل شد، ولى مثل حمار آن را حمل كردند، نه فهميدند كه در آن چيست، و نه عمل كردند «6».

و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه، و طبرانى از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه روز جمعه در حالى كه امام مشغول خواندن خطبه است سخن بگويد، مانند الاغى است، كه كتابها را به دوش مى كشد.

_______________

(1 و 2) تفسير قمى، ج 2، ص 366.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 284.

(4 و 5) الدر المنثور، ج 6، ص 215.

(6) تفسير قمى، ج 2، ص 366. ______________________________________________________ صفحه ى 454

و حتى آن هم كه به وى مى گويد: ساكت باش، جمعه اش جمعه نيست «1».

مؤلف: در اين روايت بيان قبلى ما كه در وجه اتصال اين آيه به ما قبل داشتيم تاييد شده است.

و در تفسير قمى در ذيل آيه" قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا" آمده كه در تورات نوشته شده بود: اولياى خدا همواره آرزوى مرگ دارند «2».

و در كافى به سند خود از عبد اللَّه بن سنان از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: مردى نزد ابو ذر آمد، و گفت: اى أبا ذر چرا ما از مرگ بدمان مى آيد؟ فرمود: براى اينكه شما دنيا را آباد و آخرت را خراب كرده ايد، و لذا از

انتقال از خانه آباد به خانه خراب بدتان مى آيد «3».

گفتارى در اينكه منظور از تعليم حكمت چيست [توضيحى در باره رابطه سنت هاى عملى با مبانى اعتقادى

انسان در زندگى محدودى كه دارد، و سرگرم آبادى آن است، چاره اى ندارد جز اينكه در آنچه مى خواهد و آنچه نمى خواهد تابع سنتى باشد، و حركات و سكنات و تمامى مساعى خود را بر طبق آن سنت تنظيم نمايد.

چيزى كه هست اين سنت در اينكه چه نوع سنتى باشد، بستگى به رأى و نظريه انسان، در باره حقيقت عالم و حقيقت خودش دارد، و خلاصه بستگى به جهان بينى و انسان بينى، و رابطه ميان انسان و جهان دارد. به شهادت اينكه مى بينيم اختلافى كه امت ها و اقوام در جهان بينى و نفس بينى دارند، باعث شده كه سنتهايشان هم مختلف شود.

آرى، كسى كه براى ما وراى عالم ماده وجودى قائل نيست، و هستى را منحصر در همين عالم ماده مى داند، و پيدايش عالم هستى را مستند به اتفاق و تصادف مى بيند، و انسان را موجودى مى پندارد مادى محض، كه هستى اش در فاصله بين تولد و مرگ خلاصه مى شود، و براى خود سعادتى به جز سعادت مادى، و در اعمالش هدفى به جز رسيدن به مزاياى مادى از قبيل مال و اولاد و جاه و امثال آن دنبال نمى كند، و به جز لذت گيرى از متاع دنيا و رسيدن به لذائذ مادى و يا لذائذى كه منتهى به ماديات مى شود آرزويى ندارد، و معتقد است كه مهلتش _______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 216.

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 366.

(3) اصول كافى، ج 2، ص 458، ح 20. ______________________________________________________ صفحه ى

455

در اين كامرانى تا مدتى است كه در اين دنيا زندگى مى كند، و بعد از مردن همه چيز تمام مى شود، چنين كسى و چنين قومى سنتى كه به حكم اجبار پيروى مى كند غير از آن سنتى است كه يك انسان و يا يك قوم معتقد به مبدأ و معاد پيروى مى كند.

كسى كه معتقد است پيدايش و بقاى عالم مستند به نيرويى ما فوق عالم و منزه از ماده است، و يقين دارد كه در وراى اين خانه خانه اى ديگر، و بعد از اين زندگى زندگانى ديگرى هست، چنين كسى- و چنين قومى- در آنچه مى كند، سعادت هر دو نشاه را در نظر مى گيرد، و به همين جهت صورت اعمال اين گونه مردم، و هدفهايى كه دنبال مى كنند، و آرايى كه دارند با دسته اول مختلف است.

و چون بينش ها مختلف است سنت ها هم مختلف مى شود، مردمى كه بت پرستند چه آنها كه برهمايى اند و چه آنها كه بودايى اند به خاطر اينكه معتقد به معاد نيستند، سنتى دارند.

و اهل كتاب، چه آنها كه مجوسى و يا كليمى و يا مسيحى و يا مسلمانند، براى خود سنتى دارند كه مخالف با سنت ديگران است.

و كوتاه سخن اينكه: در ميان اقوام مزبور آنها كه اهل ملت و دين آسمانى اند و به معاد معتقدند، به خاطر اينكه براى خود حياتى جاويد و ابدى قائلند، در اتخاذ سنت، آرايى كه مناسب با اين حيات باشد اتخاذ مى كنند. آنها ادعاء مى كنند كه بر هر انسانى لازم است كه وسيله زندگى عالم بقاء را فراهم نموده، خود را براى توجه به پروردگارش مهيا سازد، و در اشتغال به كار زندگى دنيايى كه فانى است،

زياده روى نكند. و اما كسانى كه ملت و دينى ندارند و تنها در برابر ماديات خضوع دارند رفتارى غير از اين دارند. و همه اينها كه گفته شد جاى ترديد نيست.

چيزى كه هست انسان از آنجايى كه به حسب طبع مادى اش رهين ماده و همه زد و بندش در اسباب ظاهرى مادى است، يا اسباب را به كار مى زند و يا از آن اسباب متاثر و منفعل مى شود، و هميشه اين سبب او را به دامن آن سبب پرتاب، و آن به دامن اين متوسلش مى كند، و هيچ وقت از آنها فراغت ندارد، لذا به خيالش چنين مى رسد كه حيات دنياى فانى اصالت دارد، و دنيا و مقاصد و مزايايى كه به زندگى دنيا مربوط مى شود، هدف نهايى و غرض اقصاى از وجود او است، و بايد براى به دست آوردن سعادت آن زندگى تلاش كند.

پس زندگى دنيا چنين حياتى است و آنچه در دست اهل دنيا از ذخيره، نعمت، آرزو، نيرو، و عزت هست حقيقتش همين است كه گفتيم، و آنچه را كه فقر، عذاب، محروميت، ضعف، ذلت، مصيبت، و خسران مى نامند نيز چنين چيزهايى است. و كوتاه ______________________________________________________ صفحه ى 456

سخن اينكه: آنچه از خير عاجل و يا نفع فانى در دنيا هست به نظر اهل دنيا خير مطلق و نفع مطلق جلوه مى كند، و آنچه را كه دوست نمى دارد شر و ضرر مى پندارد.

مردم دنيا كه چنين وضعى دارند، آن دسته از آنان كه اهل ملت و كتاب نيستند، عمرى را با همين پندارهاى خلاف واقع بسر مى برند، و از ما وراى اين زندگى خبرى ندارند، ولى آنهايى كه اهل ملت و كتابند،

اگر هم بر طبق دسته اول عمل كنند، اعتراف دارند كه حقيقت خلاف آن است، و هميشه بين قول و فعلشان ناهماهنگى هست هم چنان كه خداى تعالى در اين باره فرمود:" كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا" «1».

حال ببينيم در اين ميان اسلام به چه چيز دعوت مى كند؟ اسلام بشر را دعوت مى كند به چراغى كه فروكش شدن برايش نيست، و آن عقايد و دستور العملهايى است كه از فطرت خود بشر سرچشمه مى گيرد، هم چنان كه فرموده:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ" «2».

اين وضع دعوت اسلام است. از سوى ديگر ببينيم فطرت به چه دعوت مى كند؟ به طور قطع فطرت در مرحله علم و اعتقاد دعوت نمى كند مگر به علم و عملى كه با وضعش سازگار باشد، و كمال واقعى و سعادت حقيقى اش را تامين نمايد. پس، از اعتقادات اصولى مربوط به مبدأ و معاد، و نيز از آراء و عقائد فرعى، به علوم و آرايى هدايت مى كند كه به سعادت انسان منتهى شود، و همچنين به اعمالى دستور مى دهد كه باز در سعادت او دخالت داشته باشد.

[حكمت عبارت است از علم و عمل حق و سر چشمه گرفته از فطرت، كه اسلام بدان دعوت مى كند]

و به همين جهت خداى تعالى اين دين را كه اساسش فطرت است، در آياتى از كلامش دين حق خوانده، از آن جمله فرموده:" هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ" «3»، و نيز در باره قرآن كه متضمن دعوت دين است فرموده:" يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ" «4».

و حق، عبارت است از

رأى و اعتقادى كه ملازم با رشد بدون غى، و مطابق با واقع باشد، و اين همان حكمت است، چون حكمت عبارت است از رأى و عقيده اى كه در صدقش _______________

(1) هر گاه روشنى ببينند در آن قدم بردارند و چون تاريك شود بايستند. سوره بقره، آيه 20.

(2) رو به سوى دينى آر كه همه معارفش عادلانه و خالى از افراط و تفريط است و از فطرتى سرچشمه مى گيرد كه خداى تعالى بشر را در آن فطرت آفريده و اين چنين دينى دين قيم است. سوره روم، آيه 30.

(3) او كسى است كه رسول خود را به هدايت و دين حق فرستاد. سوره صف، آيه 9.

(4) قرآن به سوى حق هدايت مى كند. سوره احقاف، آيه 30. ______________________________________________________ صفحه ى 457

محكم باشد، و كذبى مخلوط به آن نباشد، و نفعش هم محكم باشد، يعنى ضررى در دنبال نداشته باشد، و خداى تعالى در آيه زير به همين معنا اشاره نموده مى فرمايد:" وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ" «1»، و نيز در وصف كتاب خود كه بر آن جناب نازل كرده مى فرمايد:

" وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ" «2»، و نيز رسول گرامى خود را در چند جا از كلام مجيدش معلم حكمت خوانده، از آن جمله فرموده:" وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ" «3».

بنا بر اين پس تعليم قرآنى كه رسول (ص) متصدى آن و بيانگر آيات آنست، تعليم حكمت است و كارش اين است كه براى مردم بيان كند كه در ميان همه اصول عقائدى كه در فهم مردم و در دل مردم از تصور عالم وجود و حقيقت انسان كه جزئى از عالم است رخنه كرده كدامش حق،

و كدامش خرافى و باطل است، و نيز در سنتهاى عملى كه مردم به آن معتقدند، و از آن اصول عقائد منشا مى گيرد، و عنوان آن غايات و مقاصد است، كدامش حق، و كدام باطل و خرافى است.

مثلا بعضى از مردم- كه همان منكرين اديانند- معتقدند كه حيات ماديشان اصالت دارد، و هدف نهايى است، حتى بعضى از آنان گفته اند:" ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا" «4» ولى قرآن متوجهشان مى كند به اينكه:" وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ" «5»، و نيز مردم معتقدند كه اسباب حاكم در دنيا تنها حيات و موت، صحت و مرض، غنى و فقر، نعمت و نقمت، و رزق و محروميت است و مى گويند:" بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ" «6»، و قرآن متذكرشان مى كند به اينكه:" أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ" «7»، و نيز مى فرمايد: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ" «8»، و از اين قبيل آيات راجع به حكم و تدبير.

_______________

(1) و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد. سوره نساء، آيه 113.

(2) سوره يس، آيه 2.

(3) سوره جمعه، آيه 2.

(4) ما به جز اين زندگى مادى زندگانى نداريم. سوره جاثيه، آيه 24.

(5) و اين زندگى دنيا چيزى به جز لهو و بازى نيست، زندگى اصلى و حقيقى خانه آخرت است.

سوره عنكبوت، آيه 64.

(6) تنها گردش روزگار است كه چنين و چنان مى كند. سوره سبا، آيه 33.

(7) ايجاد و تدبير در آن تنها به دست خداست، و گردش روزگار هم به دست او است. سوره اعراف، آيه 54.

(8) حكم تنها از آن خدا است. سوره يوسف، آيه 67. ______________________________________________________ صفحه ى 458

و نيز

يك عده معتقدند كه خودشان در مشيت و خواست مستقل اند و هر چه بخواهند مى كنند، ولى قرآن تخطئه شان كرده، مى فرمايد:" وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ" «1»، و يا معتقدند به اينكه اطاعت و معصيت و هدايت كردن و هدايت شدن به دست انسانها است، ولى خداى تعالى هشدارشان مى دهد به اينكه" إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ" «2».

باز جمعى معتقدند كه نيرويشان از خودشان است، و خداى تعالى آن را انكار نموده، مى فرمايد:" أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً" «3» و يا معتقدند به اينكه عزتشان تنها با داشتن مال و فرزندان و ياوران حاصل مى شود، و قرآن بر خلاف اين پندار حكم مى كند و مى فرمايد:" أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً" «4»، و نيز مى فرمايد:" وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ" «5».

و نيز جمعى كه همان دسته اول و منكرين اديانند معتقدند كه كشته شدن در راه خدا مرگ و نابودى است، ولى قرآن آن را حيات دانسته مى فرمايد:" وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ" «6».

و معارفى ديگر از اين قبيل كه منكرين اديان و دنياپرستان در باره آنها آراء و عقائدى دارند، و قرآن تخطئه شان نموده، به سوى معارفى ديگر دعوتشان مى كند، و رسول خدا (ص) در آيه شريفه" ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ" «7» مامور دعوت به آن شده است.

و اين معارف كه نمونه اى از آن ذكر شد معارف و علوم بسيار زيادى است كه زندگى دنيا خلاف آن را در ذهن تصوير مى كند، و همان خلاف را آن چنان آرايش مى دهد

كه صاحب ذهن، آن را حقيقت مى پندارد، و خداى تعالى در كتاب مجيدش و رسول خدا به امر

_______________

(1) و نمى خواهند مگر آنكه خدا هم خواسته باشد. سوره انسان، آيه 30.

(2) تو نمى توانى هر كس را كه دوست مى دارى هدايت كنى، بلكه خدا است كه هر كه را بخواهد هدايت مى كند. سوره قصص، آيه 56.

(3) نيرو همه اش از خداست. سوره بقره، آيه 165.

(4) آيا عزت را از پيش خود طلب مى كنند؟ عزت همه اش از خداست. سوره نساء، آيه 139.

(5) عزت تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنين است. سوره منافقون، آيه 8.

(6) و به كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند نگوييد مرده اند، بلكه زنده اند ولى شما زندگيشان را درك نمى كنيد. سوره بقره، آيه 154.

(7) مردم را با حكمت و موعظتى نيكو به سوى راه پروردگارت دعوت كن. سوره نحل، آيه 125. ______________________________________________________ صفحه ى 459

خدا در تعليمش مؤمنين را هشدار داده، دستور مى دهد كه مؤمنين يكديگر را به آنچه حقيقت است سفارش كنند، هم چنان كه فرموده:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ" «1»، و نيز فرموده:" يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ" «2».

پس قرآن در حقيقت مى خواهد انسان را در قالبى از علم و عمل بريزد كه قالبى جديد و ريخته گرى اش هم طرزى جديد است، قرآن مى خواهد با اين ريخته گرى اش انسانى بسازد داراى حياتى كه به دنبالش مرگ نيست، و تا ابد پايدار است، و به همين معنا آيه زير اشاره نموده، مى فرمايد:" اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ" «3»، و نيز

مى فرمايد:" أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها" «4».

و ما وجه حكمت و معناى آن را در هر آيه اى كه سخن از حكمت داشت ذكر كرديم، البته به آن مقدارى كه اين كتاب مجال بحثش را داشت.

و از آنچه گذشت معلوم شد اينكه بعضى گفته اند:" تفسير قرآن، تلاوت آنست، و اما غور و كنجكاوى در معانى آيات قرآن تاويل، و ممنوع مى باشد" فاسد و سخنى بسيار دور از ذهن است.

_______________

(1) محققا همه انسانها در زيانكارى اند، مگر تنها كسانى كه ايمان آورده اعمال صالح مى كنند، و يكديگر را به پيروى از حق سفارش مى نمايند. سوره عصر، آيه 3.

(2) خداوند به هر كس بخواهد حكمت مى دهد، و به كسى كه حكمت داده شد خيرى بسيار داده شده، ولى به جز خردمندان متذكر اين معنا نمى شوند. سوره بقره، آيه 269.

(3) استجابت كنيد دعوت خدا و رسول را وقتى شما را مى خوانند تا زنده تان كنند. سوره انفال، آيه 24.

(4) آيا كسى كه مرده بود پس ما زنده اش نموده، نورى برايش قرار داديم تا با آن در بين مردم زندگى كند، در وصف، مثل كسى است كه در ظلمتهايى قرار گرفته باشد كه خروجى برايش نيست سوره انعام آيه 122.

ترجمه آيات هان اى كسانى كه ايمان آورديد هنگامى كه در روز جمعه براى نماز جمعه اذان داده مى شود به سوى ذكر خدا بشتابيد و دادوستد را رها كنيد، اگر بفهميد اين براى شما بهتر است (9).

و چون نماز به پايان رسيد در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا طلب كنيد و خدا را بسيار ياد

كنيد تا شايد رستگار گرديد (10).

و چون در بين نماز از تجارت و لهوى با خبر مى شوند به سوى آن متفرق گشته تو را در حال خطبه سر پا رها مى كنند بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است و خدا بهترين رازقان است (11).

بيان آيات [بيان آيات مربوط به نماز جمعه، امر به شتاب بدان و رها كردن هر كارى باز دارنده از آن

اين آيات وجوب نماز جمعه و حرمت معامله را در هنگام حضور نماز تاكيد نموده، در ______________________________________________________ صفحه ى 461

ضمن كسانى را كه در حال خطبه نماز آن را رها نموده، به دنبال لهو و تجارت مى روند عتاب نموده، عملشان را عمل بسيار ناپسند مى داند.

" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ..."

منظور از نداء براى نماز جمعه، همان أذان ظهر روز جمعه است، هم چنان كه در آيه" وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً" «1»، نيز مراد همين است.

كلمه" جمعه"- به ضم حرف جيم و ميم، يا به ضم جيم و سكون ميم- به معناى يك روز از هفته است، كه عرب قديم آن را" يوم العروبة" مى گفته اند، و سپس آن را جمعه خوانده اند، و اين نام بيشتر مورد استعمال قرار گرفت. و منظور از" نماز روز جمعه" همان نمازى است كه مخصوص روز جمعه تشريع شده. و منظور از" سعى به سوى ذكر خدا" دويدن به سوى نماز جمعه است. و مراد از" ذكر خدا" همان نماز است، هم چنان كه در آيه" وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ" «2» به طورى كه گفته اند مراد نماز است.

ولى

بعضى «3» گفته اند: منظور از" ذكر خدا" در خصوص آيه مورد بحث خطبه هاى قبل از نماز است. و جمله" وَ ذَرُوا الْبَيْعَ" امر به ترك بيع است، و به طورى كه از سياق برمى آيد در حقيقت نهى از هر عملى است كه انسان را از نماز باز بدارد، حال چه خريد و فروش باشد، و چه عملى ديگر. و اگر نهى را مخصوص به خريد و فروش كرد، از اين باب بوده كه خريد و فروش روشن ترين مصداق اعمالى است كه آدمى را از نماز باز مى دارد.

و معناى آيه اين است كه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! وقتى در روز جمعه براى نماز جمعه اذان مى گويند، تندتر بدويد، و براى رسيدن به نماز از خريد و فروش و هر عملى كه شما را از نماز باز مى دارد دست برداريد.

و جمله" ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ" تشويق و تحريك مسلمانها به نماز و ترك بيعى است كه بدان مامور شده اند.

" فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ..."

منظور از" قضاء صلاة" اقامه نماز جمعه، و تمام شدن آن است. و مراد از" انتشار در ارض" متفرق شدن مردم در زمين و مشغول شدن در كارهاى روزانه براى به دست آوردن فضل _______________

(1) و چون به سوى نماز نداء مى زنيد، نداء شما را مسخره مى كنند. سوره مائده آيه 58.

(2) ذكر خدا بزرگتر است سوره عنكبوت، آيه 45.

(3) روح المعانى، ج 28، ص 102. ______________________________________________________ صفحه ى 462

خدا- يعنى رزق و روزى- است. و اگر در ميان همه كارهاى روزانه فقط طلب رزق را نام برد، براى اين بود كه مقابل ترك بيع در

آيه قبلى واقع شود، ليكن از آنجايى كه ما در آيه قبلى گفتيم كه منظور از ترك بيع همه كارهايى است كه آدمى را از نماز باز مى دارد، لا جرم بايد بگوييم منظور از طلب رزق هم همه كارهايى است كه عطيه خداى تعالى را در پى دارد، چه طلب رزق و چه عيادت مريض، و يا سعى در برآوردن حاجت مسلمان، و يا زيارت برادر دينى يا حضور در مجلس علم، و يا كارهايى ديگر از اين قبيل.

جمله" فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ" امرى است كه بعد از نهى قرار گرفته، و از نظر ادبى و قواعد علم اصول تنها جواز و اباحه را افاده مى كند، هر چند كه امر هميشه براى افاده وجوب است، و همچنين جمله" و ابتغوا" و جمله" و اذكروا".

" وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ"- منظور از ذكر در اينجا اعم از ذكر زبانى و قلبى است، در نتيجه شامل توجه باطنى به خدا نيز مى شود. و كلمه" فلاح" به معناى نجات از هر نوع بدبختى و شقاء است كه در مورد آيه با در نظر گرفتن مطالب قبلى، يعنى مساله تزكيه و تعليم، و مطالب بعدى، يعنى توبيخ و عتاب شديد، منظور همان زكات و علم خواهد بود، چون وقتى انسان زياد به ياد خدا باشد، اين ياد خدا در نفس آدمى رسوخ مى كند، و در ذهن نقش مى بندد، و عوامل غفلت را از دل ريشه كن ساخته، باعث تقواى دينى مى شود كه خود مظنه فلاح است، هم چنان كه فرموده:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" «1».

[معناى اينكه فرمود:" بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است ..."]

"

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً ..."

كلمه" انفضاض" كه مصدر" انفضوا" است- به طورى كه راغب «2» گفته- به معناى شكسته شدن چيزى، و متلاشى شدن اجزاى آن است، و در مورد آيه استعاره شده براى متفرق شدن مردم از محل نماز«3».

روايات وارده از ائمه اهل بيت «4» (ع) و از طرق اهل سنت «5» متفقند در اينكه _______________

(1) از خدا پروا كنيد شايد رستگار شويد سوره آل عمران آيه 200.

(2) مفردات راغب، ماده" فض".

(3) شايد از اين تعبير بتوان نظريه اى را كه آيات كريمه قرآن و احاديث در باره جامعه اسلامى دارد تاييد نموده و چنين استفاده كرد كه قرآن كريم جامعه اسلامى را مانند يك ظرف و داراى يك وحدت على حده مى داند و متفرق شدن اين جامعه را در بين نماز به منزله شكسته شدن آن ظرف و متلاشى شدن اجزائش به حساب مى آورد- مترجم.

(4) تفسير قمى، ج 2، ص 367.

(5) الدر المنثور، ج 6، ص 220. ______________________________________________________ صفحه ى 463

كاروانى از تجار وارد مدينه شد، و آن روز روز جمعه بود، و مردم در نماز جمعه شركت كرده بودند. رسول خدا (ص) مشغول خطبه نماز بود. كاروانيان به منظور اعلام آمدن خود، طبل و دائره كوبيدند، مردم داخل مسجد، نماز و رسول خدا (ص) را رها نموده، به طرف كاروانيان متفرق شدند. اين آيه شريفه بدين مناسبت نازل شد. و بنا بر اين منظور از" لهو" همان استعمال طبل و دائره و ساير آلات طرب به منظور جمع شدن مردم است. و ضمير در" اليها" به تجارت برمى گردد، چون مقصود اصلى مردم از متفرق شدن همان رسيدن

به تجارت بود، و طبل و دائره وسيله اى براى تجارت بوده، نه مقصود اصلى. بعضى از مفسرين «1» گفته اند: ضمير" اليها" به كلمه" احدهما- يكى از لهو يا تجارت" كه در تقدير است برمى گردد، گويا فرموده:" انفضوا الى اللهو"، و" انفضوا الى التجارة" يعنى: يا به طرف سر و صداى طبل متفرق شدند، و يا به طرف تجارت، چون هر يك از اين دو عامل سبب جداگانه اى بود، براى متفرق شدن مردم. و به همين جهت در آيه شريفه با آوردن كلمه" أو" بين آن دو ترديد انداخت، و نفرمود" تجارة و لهوا"، و ضمير مذكور هم صلاحيت براى برگشتن به هر دو عامل را دارد. خواهى گفت: بايد ضمير با مرجعش از نظر مذكر و مؤنث بودن مطابق باشد، و كلمه" لهو" مذكر، و ضمير" اليها" مؤنث است. جواب مى گوييم: بله، قاعده همين است، ليكن كلمه" لهو" چون در اصل مصدر است، لذا هم مى شود ضمير مذكر به آن برگردانيد و هم مؤنث.

و باز به همين جهت است كه" ما عِنْدَ اللَّهِ" را بهتر از هر دو دانسته، و فرموده:" خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ" و آن دو را جدا جدا ذكر كرد، و نفرموده:" خير من اللهو و التجارة".

" قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ"- در اين قسمت از آيه به رسول خدا (ص) امر مى كند كه مردم را به خطايى كه مرتكب شدند متنبه كند، و بفهماند كه كارشان چقدر زشت بوده. و مراد از جمله" ما عِنْدَ اللَّهِ" ثوابى است كه خداى تعالى در برابر شنيدن خطبه و موعظه در نماز جمعه

عطاء مى فرمايد.

و معناى جمله اين است كه: به ايشان بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است، براى اينكه ثواب خداى تعالى خير حقيقى و دائمى، و بدون انقطاع است، و اما آنچه در لهو و تجارت است اگر خير باشد خيرى خيالى و غير دائمى و باطل است. و علاوه بر اين، چه بسا خشم خدا را در پى داشته باشد، هم چنان كه لهو هميشه خشم خداى تعالى را در پى دارد.

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 289. ______________________________________________________ صفحه ى 464

بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه" خير" كه در آيه استعمال شده معناى افعل التفضيل را ندارد (يعنى كلمه" خير" به معناى" بهتر" نيست بلكه به معناى" خوب" است)، هم چنان كه در آيه" أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ" «1» اين چنين است، و اين گونه استعمالها در مورد كلمه مذكور شايع است.

و در آيه شريفه كه مى فرمايد:" وَ إِذا رَأَوْا ..."، التفاتى از خطاب" فانتشروا- متفرق شويد" به غيبت" وَ إِذا رَأَوْا- و چون لهو و تجارتى مى بينند"، به كار رفته، و نكته آن تاكيد مفاد سياق- يعنى آن عتاب و استهجانى كه در عمل آنان بود- است، و مى خواهد بفهماند اين مردم كه از شرافت و افتخار گوش دادن به سخنان شخصى چون خاتم انبياء اعراض مى كنند، قابليت آن را ندارند كه پروردگارشان روى سخن به ايشان بكند.

در جمله" قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ" هم اشاره اى به اين اعراض خدا هست، چون مى توانست خداى تعالى را گوينده قرار دهد، و بفرمايد" آنچه نزد ما است بهتر است" ولى به پيامبرش فرمود از قول او به ايشان

بگويد" آنچه نزد خداست بهتر است" و در همين مقدار هم به پيامبرش نفرمود" قل لهم- به ايشان بگو" تنها فرمود:" قل" هم چنان كه اول آيه هم كه فرمود" و اذا راوا" ضمير آن را بدون داشتن مرجع آورد، چون قبلا نامى از ايشان نبرده بود، تا ضمير به ايشان برگرداند، بلكه به دلالت سياق اكتفاء نمود، و همه اينها شدت خشم و اعراض خداى تعالى را از ايشان مى رساند. و كلمه" خير الرازقين" يكى از اسماى حسناى خداست، نظير رازق، كه آن نيز نام او است. و ما در سابق در باره معناى رازقيت خداى تعالى بحث كرديم.

بحث روايتى [(رواياتى در باره شتاب به سوى نماز جمعه و تعطيل كارها، انتشار در زمين بعد از نماز و طلب رزق، و ...)]

در كتاب فقيه روايت آمده كه: در مدينه هر وقت مؤذن در روز جمعه اذان مى گفت:

شخصى ندا مى داد ديگر خريد و فروش مكنيد، حرام است، براى اينكه حق تعالى فرموده" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ" «2» مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم از ابن ابى شيبه، عبد بن حميد، و ابن منذر از ميمون بن مهران نقل كرده، و ترجمه عبارت روايت وى چنين است. در مدينه رسم چنين بود

_______________

(1) سوره يوسف، آيه 39.

(2) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 195، ح 52. ______________________________________________________ صفحه ى 465

كه هر گاه مؤذن أذان روز جمعه را مى گفت، در بازارها ندا در مى دادند: بيع حرام شد، بيع حرام شد «1».

و تفسير قمى در ذيل جمله" فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ" گفته:" سعى" به معناى

سرعت در راه رفتن است، و در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) آمده كه فرمود: وقتى گفته مى شود" فاسعوا" معنايش اين است كه برويد و چون گفته مى شود" اسعوا" معنايش اين است كه براى فلان هدف عمل كنيد. و در آيه سوره جمعه معنايش اين است كه براى نماز جمعه شارب (سبيل) خود را كوتاه كنيد، و موى زير بغل را زائل سازيد، ناخن بگيريد، غسل كنيد، بهترين و نظيف ترين جامه را بپوشيد، و خود را معطر سازيد، اينها سعى براى نماز جمعه است. و سعى براى روز قيامت هم اين است كه آدمى خود را براى آن روز مهيا كند، هم چنان كه فرموده:" وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ" «2».

مؤلف: منظور امام (ع) اين است كه كلمه" سعى" در همه جا به معناى دويدن نيست.

و در مجمع البيان مى گويد: انس از رسول خدا (ص) روايت كرده كه در ذيل جمله" فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ ..." فرمود: منظور متفرق شدن براى كسب و كار و طلب دنيا نيست، بلكه منظور عيادت مريض و تشييع جنازه، و زيارت برادر مؤمن است «3».

مؤلف: اين روايت را سيوطى هم در الدر المنثور از ابن جرير، از انس از رسول خدا (ص)، و از ابن مردويه، از ابن عباس از آن جناب نقل كرده «4».

و در همان كتاب از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: نماز در روز جمعه، و انتشار در روز شنبه است «5».

مؤلف: در اين معنا روايات ديگرى نيز هست.

باز در آن كتاب است كه عمر بن يزيد «6» از امام صادق (ع) روايت كرده

كه _______________

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 20.

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 367.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 288.

(4) الدر المنثور، ج 6، ص 220.

(5) مجمع البيان، ج 10، ص 289.

(6) در الميزان چنين است ولى در مجمع البيان" عمرو بن زيد" مى باشد. ______________________________________________________ صفحه ى 466

فرمود: درست مى بينيد كه براى برآوردن حوائج سوار مى شوم، با اينكه خداى تعالى قضاى حوائج را تكفل فرموده، نه براى اين است كه در تكفل خداى تعالى شك دارم، بلكه دوست دارم خداى تعالى مرا در حال طلب رزق حلال ببيند مگر نشنيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد" فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ" تو گمان مى كنى اگر مردى داخل خانه اى شود، و در آن را به روى خود گل بگيرد، و پيش خود بگويد: رزق من برايم از بالا فرو مى آيد، آيا اين منطق درست است؟ هرگز درست نيست، و چنين شخصى يكى از آن سه نفرى است كه دعايشان مستجاب نمى شود.

راوى مى گويد عرضه داشتم: آن سه طائفه چه كسانى هستند؟ فرمود: مردى كه زنى دارد و مرگ او را از خدا مى خواهد، چنين دعايى مستجاب نيست، براى اينكه عصمت آن زن به دست او است، مى تواند طلاقش داده آزادش كند. دوم مردى كه با كسى معامله اى كرده، و يا حقى بر او دارد، و در هنگام حقدار شدن شاهدى نگرفته، و آن شخص منكر حق او شده، و عليه او نفرين مى كند، چنين كسى هم دعايش مستجاب نيست، براى اينكه به وظيفه خود عمل نكرده. سوم مردى كه با سرمايه اى كه دارد مى تواند رزق خود را در آورد، ولى در خانه مى نشيند و

به طلب رزق بيرون نمى رود، و از خدا رزق نمى خواهد، تا همه سرمايه را بخورد، آن وقت دست به دعا برمى دارد، دعاى او هم مستجاب نيست «1».

[چند روايت در باره پراكنده شدن مردم از نزد پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در حالى كه خطبه جمعه مى خواند، و نزول آيه:" إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها ..."]

و نيز در همان كتاب آمده كه جابر بن عبد اللَّه گفت: كاروانى وارد مدينه شد، در حالى كه ما با رسول خدا (ص) مشغول نماز بوديم، مردم (نماز را رها كرده) به سوى آن كاروان رفتند، و به جز دوازده نفر كه يكى از ايشان من بودم كسى باقى نماند، و در اين جريان بود كه آيه شريفه" وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها ..." نازل گرديد «2».

و از كتاب عوالى اللئالى حكايت شده كه مقاتل بن سليمان گفته: در بينى كه رسول خدا (ص) در روز جمعه خطبه مى خواند، دحيه كلبى با مال التجارة از شام آمد، و او هر وقت مى آمد در مدينه هيچ كس باقى نمى ماند، همه به سوى او مى آمدند، چون هر وقت مال التجارة مى آورد، تمامى آنچه مردم بدان نيازمند بودند مى آورد، از آرد و گندم و غير آن، و نيز هر وقت مى آمد طبل مى زد تا مردم از آمدنش مطلع شوند و از او جنس بخرند

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 289.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 287. ______________________________________________________ صفحه ى 467

آن روز كه رسول خدا (ص) در خطبه نماز جمعه بود، دحيه كلبى وارد شهر مدينه شد، و در آن ايام هنوز اسلام نياورده بود، مردم آن جناب را

بالاى منبر تنها گذاشتند، و رفتند، و در مسجد به جز دوازده نفر كسى نماند. حضرت فرمود: اگر اين دوازده نفر هم مى رفتند خداى تعالى از آسمان سنگ بر آنان مى باريد، اينجا بود كه سوره جمعه بر آن حضرت نازل شد «1».

مؤلف: اين داستان به طرق بسيارى هم از طرق شيعه «2» و هم از طرق اهل سنت «3» روايت شده، و اخبار در عدد باقى ماندگان در مسجد از هفت تا چهل نفر اختلاف دارد.

و نيز در مجمع البيان است كه جمله" انفضوا" به معناى اين است كه مردم متفرق شدند. و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: به معناى" منصرف شدند" است.

يعنى مردم به سوى تجارت منصرف شده، و تو را سر پا بالاى منبر تنها گذاشتند «4».

جابر بن سمرة مى گويد: من هيچگاه رسول خدا (ص) را نديدم كه نشسته خطبه بخواند، پس اگر كسى برايت حديث كرد كه آن جناب نشسته خطبه خوانده دروغ گفته است «5».

مؤلف: اين معنا در رواياتى ديگر نيز آمده.

و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه از طاووس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) و ابو بكر و عمر و عثمان همگى ايستاده خطبه مى خواندند، و اولين كسى كه بالاى منبر نشست، معاوية بن ابى سفيان بود «6».

_______________

(1) عوالى اللئالى، ج 2، ص 57، ح 153.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 287.

(3) الدر المنثور، ج 6، ص 220.

(4 و 5) مجمع البيان، ج 10، ص 289.

(6) الدر المنثور، ج 6، ص 222.

تفسير نمونه

سوره جمعه

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و 11 آيه است

محتواى سوره جمعه

اين سوره در حقيقت بر دو محور اصلى اساسى

دور مى زند: نخست توجه به توحيد و صفات خدا و هدف از بعثت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مساءله معاد، و ديگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصيات اين عبادت بزرگ .

ولى با نظر ديگر محتواى اين سوره را در چند بخش مى توان خلاصه كرد.

1 - تسبيح عمومى موجودات .

2 - هدف بعثت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از نظر بعد تعليم و تربيت .

3 - هشدار به مؤ منان كه از اصول آئين حق منحرف نشوند آنگونه كه يهود منحرف شدند.

4 - اشاره اى به قانون عمومى مرگ كه دريچه اى است به سوى عالم بقاء.

5 - دستور مؤ كد براى انجام فريضه نماز جمعه و تعطيل كسب و كار براى شركت در آن .

فضيلت تلاوت سوره جمعه

در فضيلت تلاوت اين سوره روايات بسيارى وارد شده ، چه مستقلا و يا در ضمن نمازهاى يوميه .

در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : و من قرء سورة الجمعة اعطى عشر حسنات بعدد من اتى الجمعة ، و بعدد من لم ياتها فى امصار المسلمين : ((هر كس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه در نماز جمعه شركت مى كنند و كسانى كه شركت نمى كنند در تمام بلاد مسلمين به او ده حسنه

مى بخشد)). <1>

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه بر هر مؤ منى از شيعيان ما لازم است در شب جمعه ، سوره ((جمعه )) و ((سبح اسم ربك الاعلى

)) را بخواند، و در ظهر جمعه ، سوره جمعه و منافقين را، و هر گاه چنين كند گوئى عمل رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را انجام داده ، و پاداش و ثوابش بر خدا بهشت است . <2>

مخصوصا تاءكيد زيادى روى اين مطلب شده كه سوره ((جمعه )) و ((منافقين )) را در نماز جمعه بخوانند و در بعضى از اين روايات آمده كه حتى الامكان آن را ترك نكنند <3> و با اين كه عدول از سوره توحيد و ((قل يا ايها الكافرون )) به سوره هاى ديگر در قرائت نماز جائز نيست اين مساءله در خصوص نماز جمعه استثنا شده است و عدول از آنها به سوره ((جمعه )) و ((منافقين )) جايز بلكه مستحب شمرده است .

و اينها همه نشانه اهميت فوق العاده اين سوره قرآن مجيد است .

تفسير :

هدف بعثت پيامبر:

اين سوره نيز با تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مى كند كه در حقيقت مقدمه اى است براى بحثهاى آينده .

مى فرمايد: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است پيوسته تسبيح خدا مى گويند و با زبان حال و قال او را از تمام نقايص و عيوب پاك مى شمرند)) (يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض ).

((همان خداوندى كه مالك و حاكم است ، و از هر عيب و نقصى مبرا است )) (الملك القدوس ).

((خداوندى كه عزيز و حكيم است )) (العزيز الحكيم ).

و به اين ترتيب نخست بر ((مالكيت و حاكميت ))

و سپس ((منزه بودن او

از هرگونه ظلم و ستم و نقص )) تاءكيد مى كند، زيرا با توجه به مظالم بيحساب ملوك و شاهان واژه ((ملك )) تداعى معانى نامقدسى مى كند كه با كلمه ((قدوس )) همه شستشو مى شود.

و از طرفى روى ((قدرت )) و ((علم )) كه دو ركن اصلى حكومت است تكيه نموده ، و چنانكه خواهيم ديد اين صفات ارتباط نزديكى به بحثهاى آينده اين سوره دارد، و نشان مى دهد كه انتخاب اوصاف حق در آيات مختلف قرآن روى حساب و نظم و رابطه خاصى است .

درباره تسبيح عمومى موجودات جهان قبلا بحثهاى مشروحى داشته ايم . <4>

بعد از اين اشاره كوتاه و پرمعنى به مساءله توحيد و صفات خدا به مساءله بعثت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هدف از اين رسالت بزرگ كه در ارتباط با عزيز و حكيم و قدوس بودن خداوند است پرداخته چنين مى گويد: ((او كسى است كه در ميان درس نخوانده ها رسولى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند)) (هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ).

و در پرتو اين تلاوت ((آنها را از هرگونه شرك و كفر و انحراف و فساد پاك و پاكيزه كند، و كتاب و حكمت بياموزد)) (و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ).

((هر چند پيش از آن در ضلال مبين و گمراهى آشكارى بودند)) (و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين ).

جالب اينكه بعثت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را با آن ويژگيهائى كه جز از طريق اعجاز

نمى توان تفسير كرد نشانه عظمت خدا و دليل بر وجود او گرفته ، مى گويد:

خداوند همان كسى است كه چنين پيامبرى را مبعوث كرد، و چنين شاهكارى را در آفرينش به وجود آورد!

((اميين )) جمع ((امى )) به معنى درس نخوانده است (منسوب به ((ام )) (مادر) يعنى مكتبى جز مكتب دامان مادرش را نديده است ) و بعضى آن را به معنى ((اهل مكه )) دانسته اند، زيرا مكه را ((ام القرى )) (مادر آباديها) مى ناميدند ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد، چرا كه نه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها مبعوث به اهل مكه بود، و نه سوره جمعه در مكه نازل شده است .

بعضى از مفسران نيز آن را به معنى ((امت عرب )) در مقابل يهود و ديگران تفسير كرده اند، و آيه 75 سوره ((آل عمران )) را شاهد بر اين معنى مى دانند كه مى گويد: قالوا ليس علينا فى الاميين سبيل : ((يهود گفتند ما در برابر اميين (غير يهود) مسؤ ل نيستيم )).

اگر اين تفسير را هم بپذيريم به خاطر آن است كه يهود خود را اهل كتاب و با سواد مى دانستند و امت عرب را بيسواد و درس نخوانده .

بنابراين تفسير اول از همه مناسبتر است . <5>

قابل توجه اينكه مى گويد: پيامبر اسلام از ميان همين گروه و همين قشر درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، و دليلى باشد بر حقانيت او، چرا كه كتابى مثل قرآن با اين محتواى عميق و عظيم ، و فرهنگى چون فرهنگ اسلام ،

محال است زائيده فكر بشر باشد آن هم بشرى كه نه خود درس خوانده ، و نه در محيط علم و دانش پرورش يافته است ، اين نورى است كه از ظلمت برخاسته ، و باغ سرسبزى است كه از دل كوير سر برآورده ، و اين خود معجزه اى است آشكار و سندى است روشن بر حقانيت او.

در آيه فوق هدف اين بعثت را در سه امر خلاصه كرده كه يكى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آيات الهى است ، و دو قسمت ديگر يعنى ((تهذيب و تزكيه نفوس )) و ((تعليم كتاب و حكمت )) دو هدف بزرگ نهائى را تشكيل مى دهد.

آرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه انسانها را هم در زمينه علم و دانش ، و هم اخلاق و عمل ، پرورش دهد، تا به وسيله اين دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز كنند، و مسير الى الله را پيش گيرند، و به مقام قرب او نائل شوند.

اين نكته نيز شايان توجه است كه در بعضى از آيات قرآن ((تزكيه )) مقدم بر ((تعليم )) و در بعضى ((تعليم )) مقدم بر ((تزكيه )) شمرده شده ، يعنى از چهار مورد در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم است ، و در يك مورد تعليم بر تربيت مقدم .

اين تعبير ضمن اينكه نشان مى دهد اين دو امر در يكديگر تاثير متقابل دارند (اخلاق زائيده علم است همانگونه كه علم زائيده اخلاق است ) اصالت تربيت را مشخص مى سازد، البته منظور علوم حقيقى است نه اصطلاحى در لباس علم .

فرق

ميان ((كتاب )) و ((حكمت )) ممكن است اين باشد كه اول اشاره به قرآن و دومى به سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تعليمات اوست كه ((سنت )) نام دارد.

و نيز ممكن است ((كتاب )) اشاره به اصل دستورات اسلام باشد، و ((حكمت )) اشاره به فلسفه و اسرار آن .

اين نكته نيز قابل توجه است كه ((حكمت )) در اصل به معنى منع كردن به قصد اصلاح است ، و لجام مركب را از اين جهت ((حكمت )) گويند كه او را منع و مهار كرده ، و در مسير صحيح قرار مى دهد، بنابراين مفهوم آن دلائل عقلى است ، و از اينجا روشن مى شود كه ذكر كتاب و حكمت پشت سر يكديگر مى تواند اشاره به دو سرچشمه بزرگ شناخت يعنى ((وحى )) و ((عقل )) بوده باشد،

يا به تعبير ديگر احكام آسمانى و تعليمات اسلام در عين اينكه از وحى الهى سرچشمه مى گيرد با ترازوى عقل قابل سنجش و درك مى باشد (منظور كليات احكام است ).

و اما ((ضلال مبين )) (گمراهى آشكار) كه در ذيل آيه به عنوان سابقه قوم عرب بيان شده ، اشاره سربسته و پرمعنائى است به عصر جاهليت كه گمراهى بر سراسر جامعه آنها حكمفرما بود، چه گمراهى از اين بدتر و آشكارتر كه : بتهائى را كه از سنگ و چوب با دست خود مى تراشيدند پرستش مى كردند و در مشكلات خود به اين موجودات بى شعور پناه مى بردند.

دختران خود را با دست خويش زنده به گور مى كردند، سهل است به اين عمل فخر

و مباهات نيز مى كردند كه نگذارديم ناموسمان دست بيگانگان بيفتد!.

مراسم نماز و نيايش آنها كف زدن و سوت كشيدن در كنار خانه كعبه بود، و حتى زنان بصورت برهنه مادرزاد بر گرد خانه خدا طواف مى كردند و آنرا عبادت مى شمردند!

انواع خرافات و موهومات بر افكار آنها حاكم بود، و جنگ و خونريزى و غارتگرى مايه مباهاتشان زن در ميان آنها متاع بى ارزشى بود كه حتى روى آن قمار مى زدند! و از ساده ترين حقوق انسانى محروم بود، كينه ها و عداوتها را پدران به ارث به فرزندانشان منتقل مى كردند، و به همين دليل خونريزى و كشت و كشتار يك امر عادى محسوب مى شد.

آرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و آنها را از اين ضلال مبين به بركت كتاب و حكمت نجات داد، و تعليم و تربيت نمود، و به راستى نفوذ در چنين جامعه گمراهى خود يكى از دلائل عظمت اسلام و معجزه آشكار پيامبر بزرگ ما است .

ولى از آنجا كه پيامبر اسلام تنها مبعوث به اين قوم ((امى )) نبود، بلكه دعوتش همه جهانيان را دربر مى گرفت در آيه بعد مى افزايد: ((او مبعوث به گروه ديگرى از مؤ منان نيز هست كه هنوز ملحق به اينها نشده اند))، (و آخرين منهم لما يلحقوا بهم ). <6>

اقوام ديگرى كه بعد از ياران پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پا به عرصه وجود گذاردند، در مكتب تعليم و تربيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرورش يافتند، و از سرچشمه زلال قرآن و

سنت محمدى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سيراب گشتند، آرى آنها نيز مشمول اين دعوت بزرگ بودند.

به اين ترتيب آيه فوق تمام اقوامى را كه بعد از صحابه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مى شود، در حديثى مى خوانيم هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين آيه را تلاوت فرمود سؤ ال كردند: اينها كيانند؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست خود را بر شانه سلمان گذارد، و فرمود لو كان الايمان فى الثريا لنالته رجال من هؤ لاء: ((اگر ايمان در ثريا (ستاره دوردستى كه در اين زمينه ضرب المثل است ). باشد مردانى از اين گروه (ايرانيان ) به آن دست مى يابند)). <7>

و از آنجا كه همه اين امور از قدرت و حكمت خداوند سرچشمه مى گيرد

در پايان آيه مى فرمايد: ((او عزيز و حكيم است )) (و هو العزيز الحكيم ).

سپس به اين نعمت بزرگ يعنى بعثت پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و برنامه تعليم و تربيت او اشاره كرده . مى افزايد: ((اين فضل خدا است كه به هر كس بخواهد و لايق ببيند مى بخشد، و خداوند صاحب فضل عظيم است )) (ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم ).

در حقيقت اين آيه همانند آيه 164 سوره آل عمران است كه مى گويد: لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم

الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين و همه چيز آن تقريبا شبيه آيات مورد بحث است .

بعضى نيز احتمال داده اند كه ((ذلك فضل الله )) (اين فضل الهى است ) اشاره به اصل مقام نبوت باشد كه خداوند اين مقام را به هر كس كه شايسته بداند مى دهد.

ولى تفسير اول ، مناسبتر است ، هر چند جمع ميان هر دو نيز ممكن است ، كه هم رهبرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى امت فضل الهى است و هم مقام نبوت براى شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ).

ناگفته پيدا است كه تعبير ((من يشاء)) (هر كس را بخواهد) مفهومش اين نيست كه خدا بيحساب ، فضل و مرحمت خود را به كسى مى دهد، بلكه مشيت در اينجا تواءم با حكمت است ، همانگونه كه توصيف خداوند را به عزيز و حكيم در نخستين آيه سوره اين مطلب را روشن ساخته .

امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز در تشريح اين فضل بزرگ الهى در نهج البلاغه مى فرمايد: فانظروا الهى مواقع نعم الله عليهم ، حين بعث اليهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم ، و جمع على دعوته الفتهم ، كيف نشرت النعمة عليهم جناح

كرامتها، و اسالت لهم جداول نعيمها، و التفت الملة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقين ، و فى خضرة عيشها فكهين : ((به نعمتهاى خداوند بر اين امت بنگريد! در آن زمان كه رسولش را به سوى آنها مبعوث كرد، اطاعت آنها را به آئينش جلب كرد، و با دعوتش آنها

را متحد ساخت ، بنگريد چگونه اين نعمت بزرگ پر و بال كرامت خود را بر آنها گسترد، و نهرهاى مواهب خويش را به سوى آنان جارى ساخت ، و آئين حق با تمام بركاتش آنها را در برگرفت ، آنها در ميان نعمتهايش غرقند، و در زندگانى خرمش شادمانند)). <8>

فضل الهى روى حساب است

در حديثى آمده است كه جمعى از فقراى امت خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و عرض كردند: اى رسول خدا! ثروتمندان اموالى براى انفاق دارند و ما چيزى نداريم ، وسيله براى حج دارند و ما نداريم ، و امكانات براى آزاد كردن بردگان دارند و ما نداريم .

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: هر كسى صد بار ((تكبير)) بگويد افضل است از آزاد كردن يك برده ، و كسى كه صد بار ((تسبيح خدا)) بگويد افضل است از اينكه يكصد اسب را براى جهاد زين و لجام كند، و كسى كه صد بار ((لا اله الاالله )) بگويد، عملش از تمام مردم در آن روز برتر است ، مگر اينكه كسى بيشتر بگويد.

اين سخن به گوش اغنياء رسيد، آنها نيز به سراغ اين اذكار رفتند، فقراى امت خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و عرض كردند: سخن شما به گوش

اينها رسيده و آنها نيز مشغول ذكر شده اند! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء: ((اين فضل الهى است به هر كس بخواهد مى دهد)) (اشاره به اينكه اين براى امثال شما

است كه اشتياق انفاق داريد و وسيله آن در اختيار نداريد، و اما براى آنها كه ثروتمندند راه وصول به فضل الهى از طريق انفاق از ثروتهايشان است ). <9>

اين حديث نيز شاهد سخنى است كه در بالا گفتيم كه فضل الهى روى حساب حكيمانه است . چارپائى بر او كتابى چند!

در بعضى از روايات آمده است كه يهود مى گفتند: اگر محمد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نيست ، لذا نخستين آيه مورد بحث به آنها گوشزد مى كند كه اگر كتاب آسمانى خود را دقيقا خوانده و عمل مى كرديد اين سخن را نمى گفتيد، چرا كه بشارت ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آن آمده است .

مى فرمايد: ((كسانى كه تورات بر آنها نازل شد و مكلف به آن گشتند ولى حق آن را اداء ننمودند و به آياتش عمل نكردند همانند درازگوشى هستند كه كتابهائى بر پشت خود حمل مى كند)) (مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا).

او از كتاب چيزى جز سنگينى احساس نمى كند، و برايش تفاوت ندارد كه سنگ و چوب بر پشت دارد يا كتابهائى كه دقيقترين اسرار آفرينش و مفيدترين برنامه هاى زندگى در آن است .

اين قوم از خود راضى كه تنها به نام تورات يا تلاوت آن قناعت كردند، بى آنكه انديشه در محتواى آن داشته باشند و عمل كنند همانند همين حيوانى هستند كه در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است .

اين گوياترين مثالى است كه براى عالم بى عمل مى توان بيان كرد

كه

سنگينى مسؤ ليت علم را بر دوش دارد بى آنكه از بركات آن بهره گيرد، و افرادى كه با الفاظ قرآن سر و كار دارند ولى از محتوا و برنامه عملى آن بيخبرند (و چه بسيارند اين افراد در بين صفوف مسلمين ) مشمول همين آيه اند.

اين احتمال نيز وجود دارد كه يهود با شنيدن آيات نخستين اين سوره و مانند آن كه از موهبت بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن مى گويد گفته باشند كه ما نيز اهل كتابيم ، و مفتخر به بعثت حضرت موسى كليم هستيم ، قرآن در پاسخ آنها مى گويد: چه فائده ؟ كه دستورهاى تورات را زير پا نهاديد و آن را در زندگى خود هرگز پياده نكرديد.

ولى به هر حال هشدارى است به همه مسلمانان كه مراقب باشند سرنوشتى همچون يهود پيدا نكنند، اين فضل عظيم الهى كه شامل حال آنها شده ، و اين قرآن مجيد كه بر آنها نازل گرديده ، براى اين نيست كه تنها در خانه ها خاك بخورد، يا به عنوان ((تعويذ چشم زخم )) حمايل كنند، يا براى حفظ از حوادث به هنگام سفر از زير آن رد شوند، يا براى ميمنت و شگون خانه جديد همراه آئينه و ((جاروب ))! به خانه تازه بفرستند، و تا اين حد آن را تنزل دهند، و يا آخرين همت آنها تلاش و كوشش براى تجويد و تلاوت زيبا و ترتيل و حفظ آن باشد، ولى در زندگى فردى و اجتماعى كمترين انعكاسى نداشته باشد و در عقيده و عمل از آن اثرى به چشم نخورد.

سپس در ادامه اين

مثل مى افزايد: ((قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مسلما مثال بدى دارند)) (بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله ).

چگونه آنها تشبيه به ((حمار حامل اسفار)) نشوند؟ در حالى كه نه تنها با عمل كه با زبان هم آيات الهى را انكار كردند، چنانكه در آيه 87 سوره بقره درباره همين قوم يهود مى خوانيم : ا فكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون : ((آيا هر زمان پيامبرى بر خلاف

هواى نفس شما آمد در برابر او تكبر كرديد، گروهى را تكذيب نموديد، و گروهى را به قتل رسانديد))؟!

و در پايان آيه در يك جمله كوتاه و پرمعنى مى فرمايد: ((خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند))؟ (و الله لا يهدى القوم الظالمين ).

درست است كه هدايت كار خدا است ، اما زمينه لازم دارد، و زمينه آن كه روح حق طلبى و حقجوئى است بايد از ناحيه خود انسانها فراهم شود، و ستمگران از اين مرحله دورند.

گفتيم يهود خود را امتى برگزيده ، و به اصطلاح تافته اى جدا بافته مى دانستند، حتى گاهى ادعا مى كردند كه پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى كردند، چنانكه در آيه 18 سوره مائده آمده است ، و قالت اليهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤ ه : ((يهود و نصارا گفتند ما پسران خدا و دوستان خاص او هستيم )). (هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد).

قرآن در مقابل اين بلندپروازيهاى بيدليل ، آنهم از ناحيه گروهى كه حامل كتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى گويد: ((به آنها بگو

اى يهوديان اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير از مردم هستيد پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد)) (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ). <10>

چرا كه دوست هميشه مشتاق لقاى دوست است ، و مى دانيم كه لقاى

معنوى پروردگار در قيامت رخ مى دهد هنگامى كه حجابهاى عالم دنيا كنار رفت ، و غبارهاى شهوات و هوسها فرو نشست ، پرده ها برداشته مى شود، و انسان با چشم دل جمال دل آراى محبوب را مى بيند، و بر بساط قربش گام مى نهد، و به مصداق ((فى مقعد صدق عند مليك مقتدر)) به حريم دوست راه مى يابد.

اگر شما راست مى گوئيد و دوست خاص او هستيد پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيده ايد؟! چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد؟ اين دليل بر اين است كه شما در اين ادعاى خود صادق نيستيد.

قرآن همين معنى را به تعبير ديگرى در سوره بقره آيه 96 بازگو كرده است مى گويد: و لتجدنهم احرص الناس على حياة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر و الله بصير بما يعملون : ((آنها را حريصترين مردم بر زندگى اين دنيا مى يابى ، حتى حريصتر از مشركان ، تا آنجا كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه اين عمر طولانى او را از عذاب الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است ))!

سپس به دليل

اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره كرده مى افزايد: ((آنها هرگز آرزوى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند)) (و لا يتمنونه ابدا بما قدمت ايديهم ).

ولى ((خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد)) (و الله عليم بالظالمين ).

در حقيقت ترس انسان از مرگ به خاطر يكى از دو عامل است : يا به زندگى بعد از مرگ ايمان ندارد، و مرگ را هيولاى فنا و نيستى و ظلمتكده عدم مى پندارد، و طبيعى است كه انسان از نيستى و عدم بگريزد.

و يا اينكه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاريك و سياه مى بيند كه از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بيمناك است .

و از آنجا كه يهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ عامل دوم بود.

تعبير به ((ظالمين )) مفهوم وسيعى دارد كه تمام اعمال نارواى يهود از كشتن پيامبران بزرگ الهى گرفته ، تا نسبتهاى ناروا به آنها و غصب حقوق و چپاول اموال و غارت سرمايه هاى مردم ، و آلوده بودن به انواع مفاسد اخلاقى .

ولى مسلما اين وحشت و اضطراب مشكلى را حل نمى كند، مرگ شترى است كه بر در خانه همه خوابيده است لذا قرآن مى گويد: ((اى پيامبر! به آنها بگو اين مرگى را كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد)) (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم ).

سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شويد و شما را از آنچه انجام

مى داديد خبر مى دهد)) (ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون ).

قانون مرگ از عمومى ترين و گسترده ترين قوانين اين عالم است ، انبياء بزرگ الهى و فرشتگان مقربين همه مى مى رند، و جز ذات پاك خداوند در اين جهان باقى نمى ماند، ((كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام )) (سوره رحمان آيه 26 و 27).

هم مرگ از قوانين مسلم اين عالم است ، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقيقا آگاه است .

بنابراين تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت ، پاك سازى اعمال ، و

شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد كه هر كس حسابش پاك است از محاسبه اش چه باك است ؟ و تنها در اين صورت است كه على وار مى توان گفت : هيهات بعد اللتيا و اللتى و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه : ((هيهات بعد از آنهمه جنگها و حوادث به خدا سوگند علاقه فرزند ابو طالب به مرگ از علاقه طفل به پستان مادرش بيشتر است ))! <11>

و به هنگامى كه فرق مباركش با ضربه ((اشقى الاخرين )) از هم شكافته شد خروشى برآورد و فرمود، فزت و رب الكعبه : ((به پروردگار كعبه پيروز شدم و نجات يافتم )).

1 - عالم بى عمل ؟

بدون شك تحصيل علم ، مشكلات فراوانى دارد، ولى اين مشكلات هر قدر باشد در برابر بركات حاصل از علم ناچيز است ، بيچارگى انسان روزى خواهد بود كه زحمت

تحصيل علم را بر خود هموار كند، اما چيزى از بركاتش عائد او نشود، درست بسان چهارپائى است كه سنگينى يك بار كتاب را به پشت خود احساس مى كند. بى آنكه از محتواى آن بهره گيرد.

در بعضى از تعبيرات عالم بيعمل به ((شجر بلاثمر)) (درخت بى ميوه ) يا ((سحاب بلامطر)) (ابر بى باران ) يا شمعى كه مى سوزد و اطراف خود را روشن مى كند ولى خودش از بين مى رود، يا چهارپائى كه به ((طاحونه )) (آسياب ) مى بندند و دائما زحمت مى كشد و طى طريق مى كند، اما چون به دور خود مى گردد، هرگز راهى را طى نمى كند و به جائى نمى رسد و مانند اين

تشبيهات كه هر كدام بيانگر گوشه اى از سرنوشت شوم عالم بى عمل است .

در روايات اسلامى نيز در نكوهش اين گونه عالمان ، تعبيرات تكان دهنده اى آمده است :

از جمله : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: ((هر كس علمش افزوده شود ولى بر هدايتش نيفزايد، اين علم ، جز دورى از خدا، براى او، حاصلى ندارد)) ((من ازداد علما و لم يزدد هدى لم يزدد من الله الا بعدا)) <12> در جاى ديگر از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ((علم با عمل تواءم است ، هر كس چيزى را مى داند بايد به آن عمل كند و علم فرياد مى زند و عمل را دعوت مى كند، اگر به او پاسخ مثبت نداد، از آنجا كوچ مى كند))!: ((العلم مقرون بالعمل ، فمن علم

عمل ، و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه )). <13>

اصولا از بعضى از روايات استفاده مى شود كه عالم بى عمل ، شايسته نام ((عالم )) نيست ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: ((لا يكون المرء عالما حتى يكون بعلمه عاملا)). <14>

و از اين بالاتر آنكه : او تمام مسؤ ليت عالم را بر دوش مى كشد، بى آنكه از مزاياى علم بهره مند باشد، لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه ضمن خطبه اى بر فراز منبر فرمود:

ايها الناس ! اذا علمتم فاعملوا بما علمتم لعلكم تهتدون ، ان العالم العامل بغيره كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق عن جهله بل قد راءيت ان الحجة عليه اعظم و الحسرة ادوم :

((اى مردم ! هنگامى كه چيزى را دانستيد عمل كنيد تا هدايت يابيد،

زيرا عالمى كه بر خلاف علمش عمل مى كند، مانند جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهلش هشيار نمى شود، بلكه من حجت را بر چنين عالمى بزرگتر، و حسرت را پايدارتر مى بينم )). <15>

و بدون شك وجود چنين علما و دانشمندانى ، بزرگترين بلا براى يك جامعه ، محسوب مى شود، و سرنوشت مردمى كه عالمشان چنين باشد، سرنوشت خطرناكى است كه به گفته شاعر:

و راعى الشاة يحمى الذئب عنها

فكيف اذا الرعاة لها ذئاب !

: شبان ، گوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى دهد اما واى به حال گوسفندانى كه شبانشان گرگان باشند.

2 - چرا از مرگ بترسم ؟

معمولا غالب مردم از مرگ مى ترسند، تنها گروه

اندكى هستند كه بر چهره مرگ لبخند مى زنند، و آن را تنگ تنگ در آغوش مى فشارند، دلقى رنگرنگ را مى دهند و جانى جاودان مى گيرند.

اما ببينيم چرا مرگ و مظاهر آن ، و حتى نام آن ، براى گروهى ، دردآور است ؟ دليل عمده اش ، اين است كه به زندگى بعد از مرگ ، ايمان ندارند، و يا اگر ايمان دارند، اين ايمان به صورت يك باور عميق در نيامده و بر افكار و عواطف آنها حاكم نشده است .

وحشت انسان از فناء و نيستى ، طبيعى است ، انسان حتى از تاريكى شب مى ترسد، چرا كه ظلمت نيستى نور است ، و گاه از مرده نيز مى ترسد، چرا

كه آن هم در مسير فنا قرار گرفته .

اما اگر انسان با تمام وجودش باور كند كه دنيا، زندان مؤ من ، و بهشت كافر است ((الدنيا سجن المؤ من و جنة الكافر)). <16>

اگر باور كند كه اين جسم خاكى ، قفسى است براى مرغ روح او كه وقتى اين قفس شكست آزاد مى شود، و به هواى كوى دوست پر و بال مى زند.

اگر باور كند ((حجاب چهره جان مى شود غبار تنش )) مسلما در آرزوى آن دم است كه از اين چهره ، پرده برفكند.

اگر باور كند مرغ باغ ملكوت است و از عالم خاك نيست ، و تنها ((دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنش ))؟

آرى اگر ديدگاه انسان درباره مرگ چنين باشد هرگز از مرگ وحشت نمى كند، در عين اينكه زندگى را براى پيمودن مسير تكامل خواهان است .

لذا در حديث عاشورا

مى خوانيم : هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر حسين (عليه السلام ) و يارانش بيشتر مى شد چهره هاى آنها برافروخته تر و شكوفاتر مى گشت ، و حتى پيرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند وقتى از آنها سؤ ال مى شد چرا؟ مى گفتند: براى اينكه ساعاتى ديگر شربت شهادت مى نوشيم و حور العين را در آغوش مى گيريم !. <17>

علت ديگر براى ترس از مرگ دلبستگى بيش از حد به دنيا است ، چرا كه مرگ ميان او و محبوبش جدائى مى افكند، و دل كندن از آنهمه امكاناتى كه براى زندگى مرفه و پر عيش و نوش فراهم ساخته براى او طاقت فرسا است .

عامل سوم خالى بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سيئات نامه عمل است .

در حديثى مى خوانيم كسى خدمت پيامبر آمد عرض كرد يا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) من چرا مرگ را دوست نمى دارم ؟

فرمود: آيا ثروتى دارى ؟

عرض كرد: آرى .

فرمود: چيزى از آن را پيش از خود فرستاده اى ؟

عرض كرد: نه .

فرمود: به همين دليل است كه مرگ را دوست ندارى (چون نامه اعمالت از حسنات خالى است ). <18>

ديگرى نزد ابو ذر آمد و همين سؤ ال را كرد كه ما چرا از مرگ متنفريم ؟! فرمود: لانكم عمرتم الدنيا، و خربتم الاخرة فتكرهون ان تنتقلوا من عمران الى خراب !:

((براى اينكه شما دنيا را آباد كرده ايد، و آخرتتان را ويران ، طبيعى است كه دوست نداريد از نقطه آبادى به نقطه ويرانى منتقل شويد)). <19>

در شاءن نزول اين آيات يا خصوص آيه ((واذا راءوا تجارة )) روايات مختلفى نقل شده كه همه آنها از اين معنى خبر مى دهد كه در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند ((دحيه )) با كاروانى از شام فرا رسيد و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى كه روز جمعه بود و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشغول خطبه نماز جمعه بود، طبق معمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تاءمين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند (آيه نازل شد و آنها را سخت مذمت كرد) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اگر اين گروه اندك هم مى رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى باريد. <20>

بزرگترين اجتماع عبادى سياسى هفته

در آيات گذشته بحثهاى فشرده اى پيرامون توحيد و نبوت و معاد، و نيز مذمت يهود دنياپرست آمده بود، آيات مورد بحث به گفتگو پيرامون يكى از

مهمترين وظائف اسلامى كه در تقويت پايه هاى ايمان تاءثير فوق العاده دارد، و از يك نظر هدف اصلى سوره را تشكيل مى دهد، يعنى نماز جمعه و بعضى از احكام آن مى پردازد.

نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه

اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد)) (يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ).

((نودى )) از ماده ((نداء)) به معنى بانگ برآوردن است ، و در اينجا به معنى اذان است ، زيرا در اسلام ندائى براى نماز جز اذان نداريم ، چنانكه در آيه 58 سوره مائده نيز مى خوانيم : و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون : ((هنگامى كه مردم را به سوى نماز مى خوانيد (و اذان مى گوئيد) آنرا به مسخره و بازى مى گيرند، اين بخاطر آن است كه آنها قومى هستند بى عقل )).

به اين ترتيب هنگامى كه صداى اذان نماز جمعه بلند مى شود مردم موظفند كسب و كار را رها كرده به سوى نماز كه مهمترين ياد خدا است بشتابند.

جمله ذلكم خير لكم … اشاره به اين است كه اقامه نماز جمعه و ترك كسب و كار در اين موقع منافع مهمى براى مسلمانان دربردارد اگر درست پيرامون آن بينديشند، و گرنه خداوند از همگان بى نياز و بر همه مشفق است .

اين جمله يك اشاره اجمالى به فلسفه و منافع نماز جمعه است كه به خواست خدا در بحث نكات از آن بحث خواهيم كرد.

البته ترك خريد و فروش مفهوم وسيعى دارد كه هر كار مزاحمى را شامل مى شود.

اما اينكه چرا روز ((جمعه )) را به اين نام ناميده اند؟

به خاطر اجتماع مردم در اين روز براى نماز است ، و اين مساءله تاريخچهاى دارد كه در بحث نكات خواهد آمد.

قابل توجه اينكه در بعضى از روايات اسلامى در مورد نمازهاى روزانه آمده است اذا اقيمت الصلوة فلا تاتوها و انتم تسعون و اءتوها و انتم تمشون و عليكم السكينة : ((هنگامى كه نماز (نمازهاى يوميه ) برپا شود براى شركت در نماز ندويد، و با آرامش گام برداريد)) <21> ولى در مورد نماز جمعه آيه فوق مى گويد: فاسعوا (بشتابيد) و اين دليل بر اهميت فوق العاده نماز جمعه است .

منظور از ((ذكرالله )) در درجه اول نماز است ، ولى مى دانيم كه خطبه هاى نماز جمعه هم كه آميخته با ذكر خدا است ، در حقيقت بخشى از نماز جمعه است ، بنابراين بايد براى شركت در آن نيز تسريع كرد.

در آيه بعد مى افزايد: ((هنگامى كه نماز پايان گيرد شما آزاديد در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد نمائيد تا رستگار شويد)) (فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ).

گرچه جمله ((ابتغوا من فضل الله )) (فضل خدا را طلب كنيد) يا تعبيرات مشابه آن در قرآن مجيد شايد غالبا به معنى طلب روزى و كسب و تجارت آمده است ، ولى روشن است كه مفهوم اين جمله گسترده است و كسب و كار يكى از مصاديق آن است ، لذا بعضى آنرا به معنى عيادت مريض ، و زيارت مؤ من ، يا تحصيل علم و دانش تفسير كرده اند، هر

چند منحصر به اينها نيز نمى باشد.

ناگفته پيدا است كه امر به ((انتشار در زمين )) و ((طلب روزى )) امر وجوبى نيست ، بلكه به اصطلاح ((امر بعد از حظر)) و نهى است ، و دليل بر جواز مى باشد، ولى بعضى از اين تعبير چنين استفاده كرده اند كه تحصيل روزى بعد از نماز جمعه مطلوبيت و بركتى دارد، و در حديثى آمده است كه پيامبر بعد از نماز جمعه سرى به بازار مى زد.

جمله ((و اذكرواالله كثيرا)) اشاره به ياد خدا است در برابر آنهمه نعمتهائى كه به انسان ارزانى داشته ، و بعضى ((ذكر)) را در اينجا به معنى ((فكر)) تفسير كرده اند، آنچنان كه در حديث آمده تفكر ساعة خير من عبادة سنة : ((يك ساعت انديشيدن از يك سال عبادت بهتر است )). <22>

بعضى نيز آن را به مساءله توجه به خدا در بازارها و به هنگام معاملات و عدم انحراف از اصول حق و عدالت تفسير كرده اند.

ولى روشن است كه آيه مفهوم گسترده اى دارد كه همه اينها را در بر مى گيرد، اين نيز مسلم است كه روح ((ذكر)) ((فكر)) است ، و ذكر بى فكر لقلقه زبانى بيش نيست ، و آنچه مايه فلاح و رستگارى است همان ذكر آميخته با تفكر در جميع حالات است .

اصولا ادامه ((ذكر)) سبب مى شود كه ياد خدا در اعماق جان انسان رسوخ كند و ريشه هاى غفلت و بيخبرى را كه عامل اصلى هرگونه گناه است بسوزاند، و انسان را در مسير فلاح و رستگارى قرار دهد و حقيقت لعلكم تفلحون حاصل گردد.

در آخرين آيه مورد

بحث كسانى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به هنگام نماز جمعه رها كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد

ملامت قرار داده مى گويد: ((هنگامى كه تجارت يا لهوى را بهبينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند، و تو را ايستاده (در حالى كه خطبه نماز جمعه مى خوانى ) رها مى كنند)) (و اذا راءوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما).

ولى ((به آنها بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است )) (قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين ).

ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تربيت معنوى و روحانى عائد شما مى شود قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر نيست ، و اگر از اين مى ترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مى كنيد، خداوند بهترين روزى دهندگان است .

تعبير به لهو اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازه اى به مدينه مى زدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيلهاى براى سرگرمى و تبليغ كالا، همانگونه كه در دنياى امروز نيز در فروشگاههائى كه به سبك غرب است نيز نمونه آن ديده مى شود.

تعبير به ((انفضوا)) به معنى پراكنده شدن و انصراف از نماز جماعت ، و روى آوردن به كاروان است كه در شاءن نزول گفته شد

هنگامى كه كاروان ((دحيه )) وارد مدينه شد (و او هنوز اسلام را اختيار نكرده بود) با صداى طبل و ساير آلات لهو مردم را به بازار فراخواند، مردم مدينه حتى مسلمانانى كه در مسجد مشغول استماع خطبه نماز جمعه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، به سوى او شتافتند، و تنها سيزده نفر، و به روايتى كمتر، در مسجد باقى ماندند.

ضمير در ((اليها)) به تجارت بازمى گردد، يعنى به سوى مال التجارة شتافتند، اين به خاطر آن است كه لهو، هدف اصلى آنها نبود، بلكه مقدمه اى

بود براى اعلام ورود كاروان و يا سرگرمى و تبليغ كالا در كنار آن .

تعبير به ((قائما)) نشان مى دهد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايستاده ، خطبه نماز جمعه مى خواند، چنانكه در حديثى از ((جابر بن سمره )) نقل شده كه مى گويد: ((هرگز رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در حال خطبه نشسته نديدم و هر كس بگويد نشسته خطبه مى خواند، تكذيبش كنيد)). <23>

و نيز روايت شده كه از ((عبدالله بن مسعود)) پرسيدند: ((آيا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايستاده خطبه مى خواند))؟ گفت : مگر نشنيده اى كه خداوند مى گويد: و تركوك قائما: ((تو را در حالى كه ايستاده بودى رها كردند))؟ <24>

در تفسير ((درالمنثور)) آمده است كه اولين كسى كه نشسته ، خطبه نماز جمعه خواند، معاويه بود! <25>

1 - نخستين نماز جمعه در اسلام

در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مسلمانان مدينه ، پيش از آنكه پيامبر (صلى اللّه

عليه و آله و سلّم ) هجرت كند، با يكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته اجتماع مى كنند (روز شنبه ) و نصارى نيز روزى براى اجتماع دارند (يكشنبه ) خوبست ما هم روزى قرار دهيم و در آن روز جمع شويم و ذكر خدا گوئيم و شكر او را بجا آوريم ، آنها روز قبل از شنبه را كه در آن زمان ((يوم العروبه )) ناميده مى شد، براى اين هدف برگزيدند، و به سراغ

((اسعد بن زراره )) (يكى از بزرگان مدينه ) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها بجا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، روز جمعه ناميده شد، زيرا روز اجتماع مسلمين بود.

((اسعد)) دستور داد گوسفندى را ذبح كردند و نهار و شام همگى از همان يك گوسفند بود، چرا كه تعداد مسلمانان در آن روز، بسيار كم بود…

و اين نخستين جمعه اى بود كه در اسلام تشكيل شد.

اما اولين جمعه اى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با اصحابش تشكيل دادند، هنگامى بود كه به مدينه هجرت كرد، وارد مدينه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول هنگام ظهر بود، حضرت ، چهار روز در ((قبا)) ماندند و مسجد قبا را بنيان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدينه حركت كرد (فاصله ميان قبا و مدينه بسيار كم است و امروز قبا يكى از محله هاى داخل مدينه است ) و به هنگام نماز جمعه به محله ((بنى سالم )) رسيد، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشت ، و اين اولين

جمعه اى بود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اسلام بجا آورد، خطبه اى هم در اين نماز جمعه خواند كه اولين خطبه حضرت در مدينه بود. <26>

يكى از محدثان از ((عبدالرحمن بن كعب )) نقل كرده كه پدرم هر وقت صداى اذان جمعه را مى شنيد بر ((اسعد بن زرارة )) رحمت مى فرستاد، هنگامى كه دليل اين مطلب را جويا شدم گفت به خاطر آن است كه او نخستين كسى بود كه نماز جمعه را با ما بجا آورد گفتم آنروز چند نفر بوديد گفت فقط چهل نفر! <27>

2 - اهميت نماز جمعه

بهترين دليل بر اهميت اين فريضه بزرگ اسلامى قبل از هر چيز آيات همين سوره است ، كه به همه مسلمانان و اهل ايمان دستور مى دهد به محض شنيدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه كسب و كار برنامه مزاحم را ترك گويند، تا آنجا كه اگر در سالى كه مردم گرفتار كمبود مواد غذائى هستند كاروانى بيايد و نيازهاى آنها را با خود داشته باشد به سراغ آن نروند، و برنامه نماز جمعه را ادامه دهند.

در احاديث اسلامى نيز تاءكيدهاى فراوانى در اين زمينه وارد شده است از جمله : در خطبه اى كه موافق و مخالف آن را از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند آمده : ان الله تعالى فرض عليكم الجمعه فمن تركها فى حياتى او بعد موتى استخفافا بها او جحودا لها فلا جمع الله شمله ، و لا بارك له فى امره ، الا و

لا صلوة له ، الا و لا زكوة له ، الا و لا حج له ، الا و لا صوم له ، الا و لا بر له حتى يتوب : ((خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انكار ترك كند خداوند او را پريشان مى كند، و به كار او بركت نمى دهد، بدانيد نماز او قبول نمى شود، بدانيد زكات او قبول نمى شود، بدانيد حج او قبول نمى شود، بدانيد اعمال نيك او قبول نخواهد شد تا از اين كار توبه كند))! <28>

در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : صلوة الجمعة فريضة ، و الاجتماع اليها فريضة مع الامام ، فان ترك رجل من غير علة ثلاث جمع فقد ترك ثلاث فرائض ، و لا يدع ثلاث فرائض من غير علة الا منافق : ((نماز جمعه فريضه است و اجتماع براى آن با امام (معصوم ) فريضه است ، هر گاه مردى بدون عذر سه جمعه را ترك گويد فريضه را ترك گفته و كسى

سه فريضه را بدون علت ترك نمى گويد مگر منافق . <29>

و در حديث ديگرى از رسول خدا مى خوانيم : من اتى الجمعة ايمانا و احتسابا استانف العمل : ((كسى كه از روى ايمان و براى خدا در نماز جمعه شركت كند گناهان او بخشوده خواهد شد و برنامه عملش را از نو آغاز مى كند)). <30>

روايات در اين زمينه بسيار است كه ذكر همه آنها به طول مى انجامد در اينجا با

اشاره به يك حديث ديگر اين بحث را پايان مى دهيم .

كسى خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد، عرض كرد يا رسول الله ! من بارها آماده حج شده ام اما توفيق نصيبم نشده فرمود: عليك بالجمعة فانها حج المساكين : ((بر تو باد به نماز جمعه كه حج مستمندان است ))(اشاره به اينكه بسيارى از بركات كنگره عظيم اسلامى حج در اجتماع نماز جمعه وجود دارد). <31>

البته بايد توجه داشت كه مذمتهاى شديدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده است و تاركان جمعه در رديف منافقان شمرده شده اند در صورتى است كه نماز جمعه واجب عينى باشد يعنى در زمان حضور امام معصوم و مبسوطاليد و اما در زمان غيبت بنابر اينكه واجب مخير باشد (تخيير ميان نماز جمعه و نماز ظهر) و از روى استخفاف و انكار انجام نگيرد مشمول اين مذمتها نخواهد شد، هر چند عظمت نماز جمعه و اهميت فوق العاده آن در اين حال نيز محفوظ است (توضيح بيشتر درباره اين مساءله را در كتب فقهى بايد مطالعه كرد).

3 - فلسفه نماز عبادى سياسى جمعه

نماز جمعه ، قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دستجمعى است ، و اثر عمومى

عبادات را كه تلطيف روح و جان ، و شستن دل از آلودگيهاى گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب مى باشد در بردارد، بخصوص اينكه مقدمتا دو خطبه دارد كه مشتمل بر انواع مواعظ و اندرزها و امر به تقوى و پرهيزگارى است .

و اما از نظر اجتماعى و سياسى ، يك كنگره عظيم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه

حج ، بزرگترين كنگره اسلامى مى باشد، و به همين دليل در روايتى كه قبلا از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرديم آمده بود كه جمعه حج كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حج نيستند.

در حقيقت اسلام ، به سه اجتماع بزرگ اهميت مى دهد:

اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مى شود.

اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است .

و اجتماع حج كه در كنار خانه خدا هر سال يكبار انجام مى گيرد نقش نماز جمعه در اين ميان بسيار مهم است بخصوص اينكه يكى از برنامه هاى خطيب در خطبه نماز جمعه ، ذكر مسائل مهم سياسى و اجتماعى و اقتصادى است و به اين ترتيب اين اجتماع عظيم و پرشكوه مى تواند منشاء بركات زير شود:

الف : آگاهى بخشيدن به مردم در زمينه معارف اسلامى و رويدادهاى مهم اجتماعى و سياسى .

ب : ايجاد همبستگى و انسجام هر چه بيشتر در ميان صفوف مسلمين به گونه اى كه دشمنان را به وحشت افكند و پشت آنها را بلرزاند.

ج : تجديد روح دينى و نشاط معنوى براى توده مردم مسلمان .

د: جلب همكارى براى حل مشكلات عمومى .

به همين دليل هميشه دشمنان اسلام ، از يك نماز جمعه جامع الشرائط كه دستورهاى اسلامى دقيقا در آن رعايت شود بيم داشته اند.

و نيز به همين دليل نماز جمعه هميشه به عنوان يك اهرم نيرومند سياسى

در دست حكومتها بوده است ، منتها حكومتهاى عدل همچون حكومت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن بهترين بهره برداريها را به نفع اسلام ،

و حكومتهاى جور همانند بنى اميه از آن سوء استفاده براى تحكيم پايه هاى قدرت خود مى كردند.

در طول تاريخ مواردى را مشاهده مى كنيم كه هر كس مى خواست ، بر ضد حكومتى قيام كند، نخست از شركت در نماز جمعه او خوددارى مى كرد، چنانكه در داستان عاشورا مى خوانيم كه گروهى از شيعيان در خانه ((سليمان بن صرد خزاعى )) جمع شدند، و نامه اى خدمت امام حسين (عليه السلام ) از كوفه فرستادند، كه در نامه آمده بود ((نعمان بن بشير)) والى بنى اميه بر كوفه ، منزوى شده و ما در نماز جمعه او شركت نمى كنيم ، و چنانچه بدانيم شما به سوى ما حركت كرده ايد او را از كوفه بيرون خواهيم كرد. <32>

در صحيفه سجاديه از امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم : اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك فى الدرجة الرفيعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها: ((خداوندا! اين (اشاره به نماز جمعه و عيد قربان ) مقامى است كه مخصوص خلفاء و برگزيدگان و امناء بلندپايه تو است كه ويژه آنها نمودى ، و (خلفاى جور بنى اميه ) آن را به زور از اولياى حق گرفته و غصب كرده اند)). <33>

گاه مى شود كه دشمنان اسلام يك هفته تمام شبانه روز تبليغات مسموم مى كنند ولى با يك خطبه نماز جمعه و مراسم پرشكوه و حياتبخش آن همه خنثى مى شود، روح تازه اى در كالبدها دميده ، و خون تازه اى در عروق به حركت درمى آيد.

توجه به اين نكته كه طبق فقه شيعه در

محدوده يك فرسخ در يك فرسخ

بيش از يك نماز جمعه جائز نيست و حتى كسانى كه در دو فرسخى (تقريبا 11 كيلومترى ) از محل انعقاد جمعه قرار دارند در آن نماز شركت مى كنند، روشن مى شود كه عملا در هر شهر كوچك يا بزرگ و حومه آن يك نماز جمعه بيشتر منعقد نخواهد شد، بنابراين اجتماعى چنين عظيمترين اجتماع آن منطقه را تشكيل مى دهد.

اما با نهايت تاسف اين مراسم عبادى سياسى كه مى تواند مبداء حركت عظيمى در جوامع اسلامى گردد به خاطر نفوذ حكومتهاى فاسد در آن در بعضى كشورهاى اسلامى چنان بى روح و بى رمق شده است كه عملا هيچ اثر مثبتى از آن گرفته نمى شود و شكل يك برنامه تشريفاتى به خود گرفته ، و به راستى اين از سرمايه هاى عظيمى است كه براى از دست رفتن آن بايد گريه كرد.

مهمترين نماز جمعه سال نماز جمعه اى است كه قبل از رفتن به عرفات در مكه انجام مى گيرد كه تمام حجاج خانه خدا از سراسر جهان در آن شركت دارند كه نماينده واقعى تمام قشرهاى مسلمين در كره زمين هستند، سزاوار است كه براى تهيه خطبه چنين نماز حساسى عده زيادى از دانشمندان هفته ها و ماهها مطالعه كنند و محصول آن را در آن روز حساس و خطبه تاريخى بر مسلمانان عرضه نمايند و مسلما مى توانند به بركت آن آگاهى زيادى به جامعه اسلامى داده و مشكلات مهمى را حل كنند.

اما با نهايت تاسف در اين ايام ديده مى شود كه مسائل بسيار پيش پا افتاده و مطالبى كه تقريبا همه از آن

آگاهى دارند مطرح مى شود، و از مسائل اصولى ابدا خبرى نيست ؟ آيا براى از دست رفتن چنين فرصتهاى بزرگ و سرمايه هاى عظيم نبايد گريست ؟! و براى دگرگون ساختن آن نبايد به پا خاست ؟!

4 - آداب نماز جمعه و محتواى خطبه ها

نماز جمعه (با وجود شرائط لازم ) بر مردان بالغ و سالم كه قدرت بر شركت در نماز را دارند واجب است ، و بر مسافران و پيرمردان واجب نيست هر چند حضور در نماز جمعه براى مسافر جائز است ، همچنين زنها نيز مى توانند در نماز جمعه شركت كنند، هر چند بر آنها واجب نيست .

كمترين عددى كه نماز جمعه با آن منعقد مى شود پنج نفر از مردان است . نماز جمعه دو ركعت است و جاى نماز ظهر را مى گيرد، و دو خطبه اى كه قبل از نماز جمعه خوانده مى شود در حقيقت به جاى دو ركعت ديگر محسوب مى شود.

نماز جمعه همانند نماز صبح است و مستحب است حمد و سوره را در آن بلند بخوانند و نيز مستحب است سوره جمعه را در ركعت اول و سوره منافقين را در ركعت دوم قرائت كنند.

در نماز جمعه دو قنوت مستحب است يكى قبل از ركوع ركعت اول و ديگر بعد از ركوع ركعت دوم .

خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه واجب است همانگونه كه ايستادن خطيب به هنگام ايراد خطبه نيز واجب مى باشد، شخصى كه خطبه مى خواند حتما بايد همان امام نماز جمعه باشد.

خطيب بايد صداى خود را چنان بلند كند كه مردم صداى او را بشنوند تا محتواى خطبه

به گوش همگان برسد.

به هنگام ايراد خطبه بايد خاموش بود، و به سخنان خطيب گوش داد، و رو به روى خطيب نشست .

شايسته است خطيب مردى فصيح و بليغ و آگاه به اوضاع و احوال مسلمين و با خبر از مصالح جامعه اسلامى ، و شجاع ، و صريح اللهجه ، و قاطع در اظهار

حق باشد. اعمال و رفتار او سبب تاثير و نفوذ كلامش گردد، و زندگى او مردم را به ياد خدا بياندازد.

شايسته است پاكيزه ترين لباس در تن بپوشد، و خود را خوشبو كند، و با وقار و سكينه گام بردارد، و هنگامى كه بر فراز منبر جاى گرفت بر مردم سلام كند، و رو به روى آنان بايستد، و بر شمشير يا كمان يا عصا تكيه كند، نخست بر منبر بنشيند، تا اذان تمام شود، و بعد از فراغت از اذان شروع به خطبه كند.

محتواى خطبه نخست حمد خدا و درود بر پيامبر است (احتياط اين است كه اين قسمت به زبان عربى باشد ولى بقيه به زبان مستمعين خوانده مى شود) سپس مردم را به تقواى الهى توصيه كند، و يكى از سور كوتاه قرآن را بخواند، و اين امر را در هر دو خطبه رعايت كند، و در خطبه دوم بعد از درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دعا بر ائمه مسلمين كند، و براى مؤ منين و مؤ منات استغفار نمايد.

و شايسته است در ضمن خطبه مسائل مهمى كه با دين و دنياى مسلمين ارتباط دارد مطرح كند، و آنچه مورد نياز مسلمين در داخل و خارج كشورهاى اسلامى و در داخل و

خارج آن منطقه مى باشد مورد بحث قرار دهد، و مسائل سياسى و اجتماعى و اقتصادى و دينى را با در نظر گرفتن اولويتها مطرح نمايد، به مردم آگاهى بخشد و آنها را از توطئه هاى دشمنان با خبر بسازد، برنامه هاى كوتاه مدت و دراز مدت براى حفظ جامعه اسلامى و خنثى كردن نقشه هاى مخالفان به آنها گوشزد كند.

خلاصه خطيب بايد بسيار هوشيار و بيدار و اهل فكر و مطالعه در مسائل اسلامى باشد، و از موقعيت اين مراسم بزرگ حداكثر استفاده را براى پيشبرد اهداف اسلام و مسلمين بنمايد. <34>

در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) مى خوانيم : انما جعلت الخطبة يوم الجمعة لان الجمعة مشهد عام ، فاراد ان يكون للامير سبب الى موعظتهم ، و ترغيبهم فى الطاعة ، و ترهيبهم من المعصية ، و توقيفهم على ما اراد من مصلحة دينهم و دنياهم ، و يخبرهم بما ورد عليهم من الافاق من الاهوال التى لهم فيها المضرة و المنفعة … و انما جعلت خطبتين ليكون واحدة للثناء على الله و التمجيد و التقديس لله عز و جل و الاخرى للحوائج و الاعذار و الانذار و الدعاء و لما يريد ان يعلمهم من امره و نهيه ما فيه الصلاح و الفساد:

((خطبه ، براى اين در روز جمعه تشريع شده است كه نماز جمعه يك برنامه عمومى است ، خداوند مى خواهد به امير مسلمين امكان دهد تا مردم را موعظه كند به اطاعت ترغيب نمايد، و از معصيت الهى بترساند و آنها از آنچه مصلحت دين و دنيايشان است آگاه سازد، و اخبار

و حوادث مهمى كه از نقاط مختلف به او مى رسد و در سود و زيان و سرنوشت آنها مؤ ثر است به اطلاعشان برساند… و دو خطبه قرار داده شده تا در يكى حمد و ثنا و تمجيد و تقديس الهى كنند، و در ديگرى نيازها و هشدارها و دعاها را قرار دهند، و اوامر و نواهى و دستوراتى كه باصلاح و فساد جامعه اسلامى در ارتباط است به آنها اعلام دارند)). <35>

5 - شرائط وجوب نماز جمعه

در اينكه امام جمعه مانند هر امام جماعت ديگر بايد عادل باشد ترديدى نيست ، ولى سخن در اين است كه شرائطى افزون بر اين دارد يا نه ؟

جمعى معتقدند اين نماز از وظائف امام معصوم يا نماينده خاص او است ، و به تعبير ديگر مربوط به زمان حضور امام معصوم (عليه السلام ) است .

در حالى كه بسيارى از محققين معتقدند كه اين شرط وجوب عينى نماز جمعه است ، ولى براى وجوب تخييرى اين شرط لازم نيست و در زمان غيبت نيز مى توان نماز جمعه را برپا داشت و جانشين نماز ظهر مى شود، و حق همين است ، بلكه هر گاه حكومت اسلامى با شرايط آن از طرف نايب عام امام (عليه السلام ) تشكيل گردد احتياط اين است كه امام جمعه منصوب از طرف او باشد، و مسلمانان در نماز جمعه شركت كنند.

در اين زمينه و در مسائل ديگر مربوط به نماز جمعه سخن بسيار است كه ذكر همه آنها از حوصله يك بحث تفسيرى خارج و بايد آنها را در كتب فقه و حديث جستجو كرد. <36>

خداوندا! بما

توفيقى مرحمت فرما كه از اين شعائر بزرگ اسلامى براى تربيت نفوس و نجات مسلمين از چنگال دشمنان حداكثر بهره بردارى را بنمائيم .

پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه مشتاق لقاى تو باشيم و از مرگ نهراسيم .

بارالها! نعمت ايمان و تعليم و تربيت انبياء را هرگز از ما سلب نفرما.

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره اين سوره شصت و دومين سوره از سوره هاى قرآن شريف است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن، به جاست كه به نكاتى از شناسنامه آن بنگريم:

1 - نام اين سوره جمعه، روز بزرگ و روز عيد در روزهاى هفته براى مسلمانان به شمار مى رود.

اين روز از سويى روز نيايش و عبادت و بندگى بيشتر و پراخلاص تر خداست، و از دگرسو روز توبه و آمرزش خواهى و تلاش در بازگشت همه جانبه به سوى حق و اصلاح خود و عملكرد خويش و تلاش انسانى و دلسوزانه و آزادمنشانه براى اصلاح ديگران از بهترين و خردمندانه ترين راه هاست.

از سويى روز نماز و گرد آمدن در مساجد و محافل دينى است و از دگرسو روز صله رحم و پيوند و دوستى با نزديكان و خويشاوندان و اداى حقوق انسان هاست.

نام اين سوره به نام «جمعه» خوانده شده و اين نام از نهمين آيه اين سوره دريافت شده است كه مى فرمايد: هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه در روز جمعه براى نماز ندا داده شد، بى درنگ به سوى نماز و ياد خدا بشتابيد و داد و ستد و تجارت را وانهيد، كه اگر بدانيد و بينديشيد، اين كار براى

شما بهتر و سازنده تر است.

2 - فرودگاه اين سوره همه مفسران و محدثان بر آنند كه اين سوره مباركه در مدينه و به هنگام شكل گيرى جامعه نوبنياد اسلامى، بر قلب پاك پيامبر نور و نيايش فرود آمد. اين نكته را افزون بر تاريخ فرود قرآن و روايات رسيده و ديدگاه مفسران، محتواى آيات آن نيز گواهى مى كند، چرا كه آهنگ و قالب آيات و نيز مفاهيم و معارف و مقرراتى كه در آن آمده است، نشانگر ويژگى هاى سوره هاى مدنى است.

3 - شمار آيه ها و واژه ها و حروف اين سوره از ديدگاه همه دانشمندان و قرآن پژوهان شيعه و اهل سنت، اين سوره داراى يازده آيه است و در سال دوم از هجرت فرود آمده است.

گفتنى است كه اين سوره از 175 واژه و 748 حرف ساخته شده است.

4 - پاداش تلاوت آن در پاداش تلاوت اين سوره مباركه روايات نويدبخشى رسيده است، براى نمونه:

1 - از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

و مَنْ قَراء سورة الجمعة اعطى عشر حسنات بعدد من اتى الجمعة، و بعدد من لم يأتها فى أمصارِ المسلمين.(363)

هر كس سوره جمعه را آگاهانه و با اخلاص براى آموزش و عمل تلاوت كند، خدا به شمار همه كسانى كه در تمامى قلمرو اسلام در نماز جمعه شركت مى كنند و كسانى كه شركت نمى جويند، به او ده پاداش ارزانى مى دارد.

2 - از ششمين امام نور، حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

من الواجب على كلّ مؤمن اذا كان لنا شيعة ان يقرأ فى ليلة الجمعة بالجمعة وسبح اسم ربك... و فى صلوة الظّهر

بالجمعة و المنافقين، فاذا فعل فكأنما يعمل عمل رسول الله، و كان ثوابه و جزائه على الله الجنة.(364)

بر هر انسان توحيدگرا و باايمانى از شيعيان و رهروان راه ما خاندان رسالت، لازم است كه در شب جمعه، سوره «جمعه» و سوره «سبح اسم» را بخواند و ظهر جمعه، سوره «جمعه» و «منافقين» را تلاوت كند. و هنگامى كه چنين كند، چنان است كه گويى كار پيامبر خدا را انجام داده و پاداش و ثواب او از بارگاه خدا، بهشت پرطراوت و زيباى خداست كه به او ارزانى خواهد شد.

روايات بسيارى نيز آمده است كه بيانگر پاداش تلاوت اين سوره در نماز جمعه مى باشد كه به منظور پرهيز از گستردگى بحث از طرح آن ها مى گذريم.

5 - دورنمايى از مفاهيم آن اين سوره مباركه با نام بلند و باعظمت خداى فرزانه و دو وصف مهر و بخشايندگى او آغاز مى گردد، و آن گاه اين مفاهيم و معارف انسان پرور و جان بخش را در چشم انداز كمال جويان و شايسته كرداران عصرها و نسل ها قرار مى دهد:

1 - ستايش خدا به وسيله همه پديده ها،

2 - پرتوى از اوصاف خدا،

3 - اساسى ترين هدف هاى بعثت در آموزش و تربيت انسان ها،

4 - نقش دگرگونساز پيامبر،

5 - نفى ادعاهاى برترى طلبانه خودپرستان زاهدنما،

6 - پديده ناشناخته و پراسرار مرگ،

6 - نكوهش تفكر انگيز از گفتار بدون كردار يا عالمان بى عمل،

7 - معاد و جهان پس از مرگ،

8 - سيماى واقعى نماز جمعه و برخى از ويژگى ها و اثرات سازنده و برازنده آن،

9 - ياد خدا و نقش نجات بخش آن،

و نكات ظريف

و الهام بخش ديگرى كه خواهد آمد.

1 - آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، خداىِ فرمانرواىِ پاكِ پيروزمندِ فرزانه را ستايش مى كنند.

2 - اوست آن كه در ميان درس ناخوانده ها، پيام آورى از خود آنان برانگيخت كه آيات او را بر آنان تلاوت مى كند و پاكشان مى سازد و كتاب و حكمت به آنان مى آموزد، و بى گمان [آنان ]پيش از اين در گمراهى آشكارى بودند.

3 - و [نيز او را به سوى جامعه هايى ديگر از آنان كه هنوز به آنان نپيوسته اند [برانگيخت ؛ و اوست آن پيروزمند فرزانه.

4 - اين [مقام والاى رسالت و پيامبرى بخشش خداست كه آن را به هر كه بخواهد مى دهد؛ و خدا داراى فزون بخشى بسيار است.

5 - وصف كسانى كه [عمل به مقررات تورات بر دوش آنان نهاده شد، امّا آن را [آن گونه كه بايد] بر دوش نگرفتند [و در ميدان عمل رعايت نكردند] بسان وصف خرى است كه كتاب هاى [فراوان بر پشت مى كشد؛ [راستى كه چه زشت است مَثَل گروهى كه آيات خدا را دروغ انگاشتند! و خدا گروه بيدادگر را راه نمى نمايد.

نگرشى بر واژه ها

اميين: اين واژه جمع «امّى» و منسوب به «اُم» يا «مادر» مى باشد كه به مفهوم درس ناخوانده، و مدرسه و دانشگاهى جز دامان مادر نديده، آمده است. پاره اى نيز بدان دليل كه مكّه را مادر شهرها يا «ام القرى» مى نامند، اين واژه را به مفهوم اهل مكّه گرفته اند.

اسفار: جمع «سفر» به مفهوم كتاب و كتاب ها آمده است، چرا كه كتاب و نوشته، پرده و پوشش را از چهره معنا و مفهوم برمى دارد.

درست به همين جهت است كه وقتى فردى عمامه خود را باز كند، در فرهنگ عرب گفته مى شود: «سفر الرّجل عمامته»،و زمانى كه زنى بدون پوشش و حجاب ظاهر گردد، گفته مى شود: «سفرت المرئة عن وجهها فهى سافرة». در قرآن نيز آمده است كه: «و الصبح اذا اسفر»(365) و سوگند به بامداد آن گاه كه آشكار گردد.

تفسير

ستايش همگانى پديده ها

اين سوره مباركه با ياد و نام بلند و باعظمت خدا آغاز مى گردد، آن گاه در ترسيم تسبيح عمومى موجودات يا ستايش همگانى پديده ها از ناچيزترين ذرات تا عظيم ترين كهكشان ها مى فرمايد:

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ آنچه در آسمان ها و آنچه در كران تا كران زمين است، همه و همه خدا را ستايش مى كنند و با نگرش تفكرانگيز به بدايع حكمت آميز و نظام شگرف و شگفت انگيز آفرينش، كه نشانگر قدرت بى كران و دانش وصف ناپذير و فرزانگى و شنوايى و حيات اوست، با همه وجود به يكتايى و بينايى آن سرچشمه حيات و تدبيرگر توانا و نقش ربوبى و تربيتى و پروردگارى او گواهى مى دهند و او را از هر عيب و نقص و كاستى و ناتوانى و همتا و نظير پاك و منزه مى شمارند.

در قرآن اين ستايش همگانى موجودات، گاه با واژه ماضى، نظير: «سبّح» آمده است و گاه با واژه مضارع، نظير: «يسبح»؛ و اين بدان دليل است كه اين ستايش و تنزيه و تقديس اصلى است جهان شمول و همگانى و براى هميشه از آغاز تا هماره.

الْمَلِكِ همان خدايى كه فرمانرواى كران تا كران هستى است و ناچيزترين ذرات تا عظيم ترين پديده ها، آفريده

ذات بى همتاى اويند و تدبير همه آن ها به دست تواناى اوست.

الْقُدُّوسِ خدايى كه در خور ستايش و سپاس است و از هر عيب و نقص و ضعف و ناتوانى پاك و منزه مى باشد.

الْعَزِيزِ

خدايى كه توانا و پيروزمند و شكست ناپذير است و هيچ كارى براى او دشوار و ناممكن نيست.

الْحَكِيمِ خدايى كه فرزانه و حكيم است و كارهاى او، هميشه و هماره به جا و سنجيده و حساب شده و خردمندانه است و هر چيزى را در جايگاه شايسته و بايسته اش قرار مى دهد.

پس از سخن از ستايش خداى فرزانه، اينك قرآن شريف در اشاره به يكى از نعمت هاى گران و حكيمانه او بر بندگان كمال جو و ترقى خواه مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ او همان خدايى است كه در ميان درس ناخوانده ها و دانشگاه نديده ها، پيام آورى بزرگ از خود آنان براى ارشاد و انديشاندن آنان و ايجاد تحول مطلوب در انديشه و باور و رفتار و اخلاق و جامعه و دنياى تيره و تار آن ها برانگيخت.

از ديدگاه برخى از مفسران پيشين نظير «مجاهد» و «قتاده» منظور اين است كه: او خدايى است كه در ميان امت عرب - كه جامعه اى درس ناخوانده و بى سواد و در بيراهه بود، و مردم آن نمى خواندند و نمى نوشتند و پيامبرى در ميانشان قامت برنيفراشته بود - پيامبرى از خود همان مردم براى نجاتشان برانگيخت.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: از مردم مكّه پيام آورى براى آنان برانگيخت، چرا كه به مكه «ام القرى» مى گفتند.

آرى، او از خود آنان، از تيره و تبار آنان، از نژاد و

منطقه آنان و از جامعه و مردم آن سامان بود و خدا او را با دانش و حكمت و رسالت و وحى و پيام و برنامه اى كه به او ارزانى داشت، به رسالت برگزيد.

آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مى فرمايد:

لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم...(366)

بى گمان براى شما پيام آورى از خودتان آمد كه بر او دشوار است كه شما در رنج افتيد. او بر هدايت و رشد شما حريص است و نسبت به مردم باايمان و كمال جو دلسوز و مهربان است.

در آيه مورد بحث در وصف پيامبر گرامى، او را «امّى» وصف كرد كه منظور درس ناخوانده و دانشگاه نديده است؛ و اين وصف درست هماهنگ با همان نويد و بشارتى است كه در كتاب هاى آسمانى پيشين و بر زبان پيامبرانى، چون موسى و مسيح در مورد وجود گرانمايه آن حضرت و اوصاف او رسيده است.

اين وصف از سويى نشانگر نادرستى اين پندار سست است كه آن حضرت آن كتاب سرشار از حكمت و بينش و لبريز از معارف و مفاهيم جانبخش و مقررات عادلانه و انسانى را در آن محيط جهالت و محروم از نعمتِ دانش و فرهنگ به كمك آموزش حكمت ها و فراگيرى از كتاب ها آورده است و از دگرسو بيانگر اين واقعيت است كه آن معارف بلند و آن خبرهاى غيبى و داستان هاى پيامبران و جامعه هاى پيشين را - كه هماهنگ با كتاب هاى آسمانى است - از راه وحى و رسالت دريافت داشته و پيام آور خداست.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ تا آن حضرت آيات او را - كه بيانگر حلال و حرام

و دليل ها و برهان ها و احكام و مقررات خداست - بر مردم تلاوت كند.

وَ يُزَكِّيهِمْ و آنان را از كفر و شرك و گناه پاك ساخته و به سوى ارزش هايى كه آنان را از پاكان و شايستگان مى گرداند فرا خواند.

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ

و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد.

منظور از كتاب در آيه شريفه، قرآن كريم است و مقصود از حكمت در اين جا عبارت از شرايع و مقررات و احكام خداست.

و از ديدگاه پاره اى منظور از حكمت عبارت از كتاب خدا و سيره و سنت پيامبر و همه مفاهيم و معارفى است كه خدا اراده فرموده است.

با اين بيان مى توان گفت: حكمت در آيه شريفه عبارت از دانش و بينش و برنامه و مقرراتى است كه انسان ها را به سوى انجام شايستگى ها و دورى گزيدن از نارواها در مورد دين و دنيا رهنمون مى گردد.

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ و بى گمان آنان پيش از اين در گمراهى آشكارى بودند.

سپس مى افزايد:

وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ و نيز او را به سوى جامعه هاى ديگرى از آنان كه هنوز به آن نپيوسته اند، برانگيخت...

به باور پاره اى منظور اين است كه: و نيز او را به سوى ديگر ايمان آوردگان و كمال طلبان برانگيخت؛ به سوى همان كسانى كه پس از نسل اول مسلمانان تا روز رستاخيز خواهند آمد.

به باور پاره اى از مفسّران پيشين از جمله «ابن زيد» و «مجاهد» منظور اين است كه: خداى فرزانه پيام آور بزرگ خويش و شريعت و برنامه او را براى همگان فرو فرستاد و آن

را برنامه زندگى عصرها و نسل ها قرار داد، گرچه آن ها، نسل اول مسلمانان را نديده و در زمان پيامبر حضور نداشتند.

امّا به باور برخى ديگر از جمله «سعيد بن جبير» منظور از گروه هاى ديگر مردمى هستند كه با زبان و لغت عرب آشنايى ندارند و با آن گفت گو نمى كنند. و اين بدان دليل است كه پيامبر اسلام به سوى همه جامعه هاى بشرى - خواه عرب زبان و معاصر پيامبر و يا مردمى كه با هر زبان و لغتى سخن گفته و يا هر عصر و روزگارى زندگى نموده و در هر منطقه جغرافيايى باشند - برانگيخته شده است.

گفتنى است كه اين ديدگاه از حضرت باقر نيز روايت شده است.

و نيز آورده اند كه پيامبر گرامى اين آيه را تلاوت مى فرمود كه برخى از ياران از تفسير آن پرسيدند.

و روى انّ النبى قرأ هذه الاية، فقيل له: من هؤلاء؟

آن بزرگوار دست مبارك را بر شانه «سلمان» نهاد و فرمود: اگر آگاهى و ايمان در ستاره ثريا(367) باشد، بى گمان مردان و زنانى از جامعه و هموطنان اين مرد، به آن دست خواهند يافت.

فوضع يده على كتف سلمان و قال: لو كان الايمانُ فى الثريا لنالته رجال من هؤلاء.(368)

واژه «منهم» در آيه شريفه نشانگر آن است كه ديگر افراد و جامعه ها هنگامى كه دين راستين خدا را پذيرا شدند و به پيام آورش ايمان آوردند، در آن صورت از آنان به شمار مى آيند و همه مسلمانان از هر نژاد و زبان و در هر كجاى دنيا باشند يك دست و يكسان و يك امت خواهند بود؛ چرا كه قرآن در آيه ديگرى در اشاره

به اين اصل مترقى مى فرمايد:

و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض...(369)

و مردان و زنان باايمان و كمال جو، دوستان يكديگرند كه به كارهاى شايسته راه مى نمايند و از كارهاى ناپسند هشدار مى دهند و باز مى دارند...

با اين بيان هر كس به پيامبر و كتاب و برنامه او ايمان آورد، در هر كجاى گيتى و هر عصر و روزگارى باشد و از هر نژاد و تبار، مسلمان است و هر كس جز اين بود، مسلمان به شمار نمى آيد؛ گرچه آنان هم كه ايمان نياورند جزء «و آخرين منهم» خواهند بود و پيامبر براى هدايت آنان نيز برانگيخته شده است.

به باور پاره اى از مفسران منظور اين است كه: و نيز خدا پيامبر را به سوى افراد و جامعه هايى فرستاد كه پس از صحابه و نسل اوّل مسلمانان، اسلام مى آورند و در برترى و پاداش به كسانى كه پيامبر را ديده و با آن حضرت زيسته اند و ايمان آورده اند، نمى رسند.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ و اوست آن پيروزمند و فرزانه اى كه هماره شكست ناپذير است و در همه كارها دانا و فرزانه است.

در چهارمين آيه مورد بحث در اشاره به نعمت گران رسالت پيامبر و برنامه آسمانى و انسان پرور او در آموزش و تربيت شايسته انسان ها مى فرمايد:

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ

اين مقام والاى رسالت و نبوّت بخشش خداست كه آن را به هر كس كه بخواهد و او را براى به دوش كشيدن بار گران اين مسئوليت شايسته بنگرد، ارزانى مى دارد.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ و خداى داراى فزون بخشى بزرگ و پرشكوهى است، چرا كه ذات بى همتاى او

بر مردم نعمت گران رسالت و بعثت آزادى بخش پيامبر گرامى را ارزانى داشت.

پاره اى آورده اند كه گروهى از محرومان و تهيدستان به حضور پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا، توانگران و ثروتمندان اين قدرت را دارند كه از ثروت خويش در راه خدا هزينه نمايند، و نيز مى توانند به زيارت خانه خدا بروند، و باز مى توانند بردگان را آزاد سازند، امّا ما از همه اين امور محروم هستيم و دريغ داريم كه نمى توانيم اين كارهاى شايسته را انجام دهيم.

پيامبر گرامى به آنان فرمود: دوستان من! كسى كه صد مرتبه با اخلاص بگويد: «الله اكبر»، پاداش او از كسى كه بنده اى را در راه خدا آزاد كند، برتر است! و نيز كسى كه صد بار بگويد: «سبحان الله»، پاداشش از كسى كه صد سرباز را با زين كردن مركب ها به سوى جهاد در راه خدا گسيل دارد، برتر و بالاتر است! و هر كس صد بار بگويد: «لا اله الا الله» پاداش او از نظر عمل شايسته، از عمل هر كس ديگر بالاتر است.

تهى دستان با شنيدن سخن پيامبر شادمان شدند، امّا توانگران نيز آن ذكرهاى پر محتوا و اثر بخش را شنيدند و افزون بر انجام كارهاى شايسته و انفاق در راه خدا، به ذكرگويى و ياد خالصانه حق روى آوردند تا از پاداش آن نيز بهره ور گردند.

گروه محروم، با ديدن اين شرايط به حضور پيامبر باز آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا، سخن شما به ما در مورد «ذكر» خدا به گوش توانگران رسيده و آنان نيز مى كوشند تا با ذكر خدا از پاداش معنوى آن بهره ور گردند، پيامبر فرمود: ذلك

فضل الله يؤتيه من يشاء اين بخشش خداست كه آن را به هر كس بخواهد ارزانى مى دارد.

آن حضرت بدين وسيله روشنگرى فرمود كه هر كس براى رشد و اوج از آنچه در اختيار دارد مى تواند بهره گيرد؛ شما با ذكر خالصانه خدا و خودسازى و خودشكوفايى در پرتو آن، و ثروتمندان افزون بر اين با انفاق در راه خدا.

نكوهشى تفكرانگيز از عالمان بى عمل در ادامه آيات قرآن شريف در نكوهشى سخت تفكرانگيز و تكاندهنده از دانايان و عالمان و آگاهانى كه بر اساس دانش و آگاهى خويش رفتار نكنند و حقوق خدا و خلق را پايمال سازند - در اشاره به آن گروه از يهود كه عمل به رهنمودهاى تورات را وا نهاده بودند - مى فرمايد:

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً

وصف و حال آن كسانى كه تورات بر آنان فرود آمد و به عمل به مفاهيم و مقررات عادلانه و انسانى آن موظف گرديدند، امّا آن گونه كه شايسته بود حق آن را رعايت ننموده و به وظايف خويش عمل نكردند، بسان وصف درازگوشى است كه كتاب هاى دانش و حكمت را بر پشت خويش مى كشد، امّا نه آن ها را مطالعه مى كند و از مفاهيم آنها آگاه است و نه بدان ها عمل مى نمايد و اصلاح مى پذيرد.

بدين سان قرآن شريف وصف و داستان آن كسانى را كه كتاب آسمانى را مطالعه و آيات آن را دسته بندى و حفظ و در دفترهاى خويش يادداشت مى كنند، امّا به احكام و مقررات آن عمل نمى كنند و اصلاح نمى پذيرند، بسان داستان و وصف آن درازگوشى است كه

بارى گران از كتاب و كتابخانه را بر پشت مى كشد و جابه جا مى كند، امّا از آنچه جابه جا نموده بى خبر است و سودى نمى برد و كمال نمى جويد.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: به دوش كشيدن كتاب و عمل نكردن به مفاهيم و مقررات آن، با نپذيرفتن و انكار كتاب يكسان است؛ از اين رو كسى كه قرآن را تلاوت نمايد و مفاهيم آن را درنيابد و يا از آن روى گرداند و عمل نكند، چه تفاوتى دارد؟ آرى، داستان اين آيه به چنين كسى نيز اشاره دارد و تلاوتگر قرآن و حافظ آن، كه بدان عمل نكند و آن را به ابزار توجيه ظلم و استبداد تبديل سازد از مصاديق اين آيه است؛ امّا اگر تلاوت كرد و حلال و حرام آن را در ميدان زندگى رعايت نمود، و حقوق و آزادى و امنيت و كرامت مردم را بازيچه خودسرى ها و خودكامگى ها و انحصار قدرت و امكانات ملى نساخت از شمول آن خارج است.

يكى از سرايندگان انديشمند در اين مورد مى گويد:

زوامل للاسفار لاعلم عندهم بجيدهم الاّ كعلم الأباعر...

مردمى كه كتاب ها را بر دوش مى كشند و مفاهيم و معارف آن را حفظ مى كنند، امّا به زيبايى و نيكويى محتواى آن جز بسان شترها نمى انديشند و آگاهى ندارند، و حقوق خدا و خلق را پايمال مى سازند، چنين كسانى به جان تو سوگند، بسان مركب هايى هستند كه بامدادان و شامگاهان در رفتن به سفر و بازگشتن خويش نمى دانند كه بر بارهاى پشت آنها چيست و چه چيزى را جابه جا مى كنند! گواه مطلب اين است كه در اين شعر،

بارها واژه «اسفار» به مفهوم كتاب آمده است.

آن گاه در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ راستى كه چه زشت است وصف و مثال مردمى كه آيات روشن و روشنگر خدا را دروغ انگاشتند.

و اين زشتى وصف و حال اين گروه بدان دليل است كه خداى فرزانه آنان را نكوهش كرده و منظور از اين گروه در آيه، آن گروه از يهوديان مى باشند كه با ايمان نياوردن به پيام آور بزرگ اسلام، حضرت محمد(ص)، قرآن و تورات را انكار كردند و نويدها را در مورد آمدن پيامبر خدا دروغ انگاشتند.

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.

و خدا مردم بيدادپيشه را راه نمى نمايد، و آن مهر و لطفى را كه در حق ايمان آوردگان راستين به تورات و قرآن مى نمايد در حق ستمكاران نخواهد نمود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: خدا به بيدادگران پاداش ارزانى نداشته و آنان را به سعادت و نيك بختى راه نخواهد نمود.

از يكى از صاحبان دانش و بينش آورده اند كه مى گفت: هان اى پيروان قرآن، پيش از آن كه ديگران در عمل به قرآن از شما پيروى كنند و بر شما سبقت گيرند، از قرآن پيروى نماييد و مقررات عادلانه و انسانى آن را در همه ميدان ها و عرصه ها، فراراه خويش قرار دهيد، و آن گاه به تلاوت آيه مورد بحث مى پرداخت.

پرتوى از آيات در آيات انسان پرور و دگرگون سازى كه ترجمه و تفسير آن ها ترسيم گرديد، اين نكات تفكرانگيز و اوج بخش نيز در خور تعمق بسيار است:

1 - نقش دگرگون ساز وحى و رسالت در شمارى از

آيات قرآن، از آن جمله دومين آيه مورد بحث خداى فرزانه به انسان هاى كمال جو و هدفدار توجه مى دهد كه ذات بى همتاى او در پرتو مهر و لطف و حكمت وصف ناپذيرش پس از آفرينش انسان و راهنمايى او به وسيله چراغ خرد و انديشه و فطرت و وجدان - كه پيامبر باطنى و درونى اند - از خود انسان ها پيام آورى بزرگ براى روشنگرى راه آنان برانگيخت، و به آن حضرت قرآن را فرو فرستاد تا به دستور حق، اين گام هاى بلند را در ايجاد دگرگونى مطلوب در زندگى بشر بردارد:

الف - با تلاوت آيات خدا و روشنگرى و انديشاندن آنان و بيان رواها و نارواها و آزادگى ها و عدالت ها از ستم و بيداد.

ب - با پالايش جان آنان از كفر و شرك و ستمكارى و خودكامگى و خودپرستى و عادت ها و رفتارهاى زشت و ضدبشرى.

ج - با آراسته ساختن دنياى پراسرار وجود آنان به والايى ها و ارزش هايى، نظير: اخلاص و پاكى، صداقت و راستى، درست انديشى و درستكارى، مهر و بشردوستى، دگرخواهى و مردم گرايى، عدالت و آزادمنشى، پارسايى و شكيبايى، تلاش و پشتكار در راه عدل و حق و...

د - با آموزش مفاهيم و معارف گسترده و جان بخش اقيانوس مواج كتاب و فرهنگ خدابه آنان.

ه - و ديگر با ارائه الگو و سرمشق زيبا و پرجاذبه و شگفتى از درست انديشى و درست گويى و درستكارى در ابعاد انديشه و ميدان گفتار و عرصه عمل...

و بدين سان آنان را به سوى اوج و رشد و شكوفايى رهنمون گردد:

هو الذى بعث فى الأميّين رسولا منهم يتلو عليهم آياته...

2 - چارپايى بر

او كتابى چند

روشن است كه كسب دانش و به دست آوردن بينش به مفهوم واقعى آن، كارى است سخت دشوار و فداكارى و تلاش و درايت و خردمندى بسيارى مى طلبد و بايد در اين راه رنج بسيارى را به جان خريد، امّا به خاطر بركات و ره آورد اين نعمت گران، آگاهان و شايستگان و كمال طلبانى يافت مى شوند كه رنج آن را به جان بخرند تا از ره آورد اوج بخش و درخشان آن چراغ زندگى بيفروزند؛ و هنگامى كه بتوانند دانش و بينش خويش را مشعل فراراه قرار دهند و به علم خويش عمل كنند، چنان است كه گويى همه آن رنج ها و دردها و محروميت ها فراموش مى گردد.

امّا درد آنجايى جانكاه مى گردد كه انسانى رنج آموزش و فراگيرى را به جان بخرد و دانشى بيندوزد، امّا از بركات عمل به آن بهره ور نگردد و از آن، چراغ ايمان و اخلاق و عدالت و آزادى و خودسازى و خودشكوفايى و بشردوستى و مهر به انسان ها و... نيفروزد و اين نعمت گران را قاتل جان خويش و ابزار ظلم و جنايت سازد؛ درست همان گونه كه دزدان بزرگ و استبدادگران سياهكار و سوداگران دين چنين مى كنند.

آرى، چنين كسانى هستند كه اگر بهره اى از دانش و بينش هم داشته باشند، همان هايى هستند كه به بيان شاعر انديشمند، نه محقق بود نه دانشمند، چارپايى بر او كتاب چند.

درست از اين زاويه است كه قرآن شريف وصف و داستان چنين كسانى را، وصف و داستان درازگوشى ترسيم مى كند كه انبوهى كتاب را بر پشت خود جابه جا مى كند، امّا نمى انديشد و نمى داند و از عدالت و دادگرى

و پروا و ايمان و بشردوستى و رعايت حقوق بشر چيزى نمى فهمد و رعايت نمى كند كه هيچ، در پايمال ساختن آن هماره در دنيا در رديف نخست جلادان و دژخيمان جا مى گيرد!!

مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار...(370)

پيامبر از عالم بى عمل و دانشمند فاقد عدالت و آزادگى، به درخت فاقد ميوه و برگ و بار تعبير مى كند. العالم بلا عمل كالشجر بلا ثمر.

و يا از آن ها به غرش رعد و جهش برق و ابر بدون باران حيات بخش وصف مى نمايد. العالم بلا عمل كالسحاب بلا مطر.

و نيز از آنان به شمعى تعبير مى نمايد كه مى سوزند و گرد خويش را روشن ساخته و سر راه ديگران را مى نمايانند تا از موانع بگذرند و بر زمين نغلطند، امّا خود به دليل عمل نكردن به علم خويش واژگون مى شوند و نابود مى گردند!

و باز از چنين كسانى به «خرِ آسيابان» وصف مى گردد كه هماره بار مى كشد و راه مى رود، امّا بر گرد خويش مى چرخد و به جايى نمى رسد.

آرى، اين ادبيات و اين تعابير بيانگر گوشه اى از واقعيت زشت و ظالمانه آن كسانى است كه بدانند و بر خلاف حق و عدالت رفتار كنند.

پيامبر گرامى در ترسيم سرنوشت شوم عالم بدون عمل مى فرمايد:

من ازداد علماً و لم يزدد هدى لم يزدد من الله الاّ بعداً.(371)

هر كس بر دانش و آگاهى اش افزون گردد، امّا بر راهيابى اش به سوى حق و عملكرد شايسته اش نيفزايد، اين دانش و آگاهى براى او تنها دورى از خدا را به بار مى آورد.

اميرمؤمنان در اين مورد مى فرمايد:

ايها الناس، اذا علمتم فاعملوا بما علمتم لعلكم تهتدون.

ان العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق عن جهله...(372)

هان اى مردم، هنگامى كه چيزى را دانستيد، به دانش خود عمل كنيد تا به سوى حق راه يابيد؛ چرا كه آن عالم و دانشورى كه بر خلاف آگاهى و علم خويش رفتار كند، بسان نادان سرگردانى است كه از مستى نادانى اش هشيار نمى گردد؛ و من حجت را بر چنين كسى بزرگ تر و دريغ و حسرتش را پايدارتر مى نگرم. 6 - بگو: هان اى كسانى كه يهودى شده ايد، اگر مى پنداريد كه تنها شما دوستان خدا هستيد و نه مردم ديگر، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد.

7 - امّا هرگز به خاطر آنچه به دست خويش از پيش فرستاده اند، آن را آرزو نخواهند نمود؛ و خدا به [حال ستمكاران داناست.

8 - [هان اى پيامبر!] بگو: آن مرگى كه شما از آن مى گريزيد، بى ترديد به سراغ شما خواهد آمد، آن گاه به سوى آن داناى نهان و آشكار بازگردانده خواهيد شد، و آن گاه از آنچه انجام مى داديد به شما خبر خواهد داد.

9 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه در روز جمعه براى نماز ندا داده شد، به سوى ياد خدا بشتابيد و داد و ستد را وانهيد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد.

10 - پس هنگامى كه نماز پايان يافت، در زمين پراكنده شويد و از فزون بخشى خدا [رزق و روزى خود را] بجوييد و خدا را فراوان ياد كنيد؛ باشد كه رستگار گرديد.

11 - و آن گاه كه تجارت يا سرگرمى اى ببينند، به سوى آن روى مى آورند و تو را [اى پيامبر]

در حالى كه ايستاده اى [و خطبه مى خوانى رها مى كنند؛ بگو: آنچه نزد خداست از سرگرمى و تجارت بهتر است و خدا بهترين روزى بخشان است.

نگرشى بر واژه ها

زعم: به گفتارى گفته مى شود كه از پندار و گمان برمى خيزد؛ به همين جهت گاه راست و گاه دروغ و مخالف با واقع درمى آيد.

اولياء: اين واژه جمع «ولى» به مفهوم كسى است كه به هنگام نياز آن كسى كه او را دوست مى دارد، يارى مى كند. خدا «ولىّ» مردم باايمان است و ذات بى همتاى او آنان را به هنگام گرفتارى و نيازشان يارى مى رساند و مردم باايمان نيز «ولى» و دوستدار خدا هستند و فرمانبردار او.

تمنّى: واژه «تمنى» به مفهوم خواسته و آرزوى گوينده است كه گاه ممكن است تحقق يابد و گاه تحقق پيدا نكند؛ و اين آرزو مى تواند به گذشته و آينده تعلق داشته باشد.

جُمُعه و جمعه: دو واژه اند كه جمع آن ها «جُمَعْ» و «جمعات» آمده است. پاره اى اين واژه را با فتح ميم خوانده اند، بسان «هُمَزه». روز جمعه بدان دليل به اين نام خوانده شده است كه خدا در اين روز، آفرينش را پديد آورد و كار خلقت پايان يافت؛ امّا پاره اى برآنند كه اين روز بدان دليل «جمعه» ناميده شده است كه در آن مردم براى عبادت و نيايش گرد مى آيند.

برخى نيز به روز جمعه، روز «عُروبه» مى گفتند، چرا كه آنان بر اين پندار بودند كه يهود روز «شنبه» گرد مى آيند و به عبادت خدا مى پردازند، نصارا روز «يكشنبه» و امت عرب نيز پيش از اسلام روزى را براى گرد آمدن و عبادت برگزيد و نام آن را «عُروبه»

ناميد كه پس از ظهور اسلام به روز جمعه تعبير گرديد.

پاره اى بر آنند كه گروه انصار نخستين كسانى بودند كه اين روز را جمعه ناميدند.

و نيز آورده اند كه پيامبر گرامى به هنگام هجرت از مكه به مدينه، روز دوشنبه، دوازدهم ربيع الاول بود كه بر دهكده «قبا» وارد گرديد و مورد استقبال قرار گرفت و در همان جا تا روز جمعه مسجدى ساخته شد و نخستين نماز جمعه در آنجا و يا در نزديكى آنجا خوانده شد و در خطبه اش كه نخستين خطبه در نماز جمعه و مدينه بود، چنين فرمود:

الحمد لله، احمده و استعينه و استغفره و استهديه و أُومِن به و لا اكفره، و اعادى من يكفره، و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله، ارسله بالهدى و النور و الموعظة...(373)

ستايش از آن خداست و من ذات بى همتاى او را مى ستايم و از او يارى مى جويم و از او آمرزش مى طلبم و از بارگاه او هدايت و رستگارى مى خواهم و به يكتايى او ايمان آورده و ذات پاك او را نه ناسپاسى و كفران مى كنم و نه با كسى كه با او دشمنى ورزد دست دوستى مى دهم.

و نيز گواهى مى دهم كه خدايى جز ذات يكتا و بى همتاى او نيست و گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست. او را با سرمايه هدايت و نور و پند و اندرزى انسان ساز، در روزگارى كه مردم آن از حضور پيامبران محروم و از دانش بى بهره و دستخوش گمراهى بودند و رستاخيز و سرآمد زندگى نزديك مى نمود، به سوى جامعه ها فرستاد.

هر

كس خدا و پيام آورش را فرمان برد، به نجات و رستگارى بال خواهد گشود و هر كس نافرمانى نمايد به سوى نابودى و گمراهى درغلطيده و روى نجات را نخواهد ديد.

آن گاه افزود:

اوصيكم بتقوى الله فانّه خير ما اوصى به المسلم، المسلم اَنْ يحضه على الاخرة و اَنْ يأمره بتقوى الله و ...(374)

مردم، اينك شما را به پرواى خدا سفارش مى كنم، چرا كه بهترين اصل و درسى كه يك انسان توحيدگرا و كمال جو مى تواند ديگران را بدان سفارش كند،اين است كه آنان را به يادآورى سراى آخرت و پاداش و كيفر آن تشويق نموده، و به پرواپيشگى سفارش نمايد. از اين رو شما از آنچه خداى فرزانه شما را از آن ها بر حذر داشته است، دورى جوييد و پرواى او را پيشه سازيد كه پرواى خدا و بيم از كيفر او براى كسى كه كار شايسته انجام مى دهد و از خدا حساب مى برد، بهترين يار و ياور براى رسيدن به نيك بختى و نجات در سراى آخرت است.

مردم! آن كسى كه ميان خود و خداى خود را به صلاح آورد و در آشكار و نهان از او پروا دارد و در اين اصلاح و سامان بخشى و خودسازى، تنها خشنودى او را بجويد، چنين كارى براى دنياى او يادبود و پاداش و براى سراى آخرت او - كه بيش از هر چيز به عمل شايسته نياز دارد - ذخيره اى نجات بخش و پرسود خواهد بود.

مردم! خدا به شما هشدار مى دهد كه در زندگى درست بينديشيد، و شايسته رفتار كنيد، و خدا به بندگانش مهربان است. گفتار و وعده او درست و غفلت ناپذير است،

چرا كه او مى فرمايد: در بارگاهش سخن و وعده اى دگرگون نمى گردد و او نسبت به بندگان ذره اى ستم روا نمى دارد؛ بنابراين از ذات بى همتاى او و از دادگرى و عدالت اش در امور دنيا و آخرت و در آشكار و نهان بترسيد و مقررات او را نشكنيد، و بدانيد كه اگر كسى از او حساب برد، گناهانش را مى بخشد و به او پاداشى پرشكوه ارزانى مى دارد و چنين كسى رستگار خواهد شد و به كاميابى شكوهبارى بال خواهد گشود.

مردم! بدانيد كه پرواى از خدا انسان را از خشم او و كيفرش نگاه مى دارد و چهره ها را سپيد و آبرومند مى سازد و ذات پاك او را از انسان خشنود نموده و مقام بندگان را اوج مى بخشد، از اين رو بهره خويش را از تقوا برگيريد و در پيشگاه او از افراط و تفريط بپرهيزيد. او كتاب خود را به شما آموخت و راه رستگارى را برايتان روشن ساخت تا راستگويان و دروغگويان را مشخص سازد؛ بنابراين به ديگران احسان و نيكى كنيد، همان گونه كه خدا به شما احسان فرمود وبا دشمنان آشتى ناپذير و حق ستيز او دشمنى ورزيد و در راه او آن گونه كه شايسته است جهاد نماييد.

ذات بى همتاى اوست كه شما را برگزيد و شما را مسلمان ناميد و راه درست را از گمراهى به شما شناساند تا هر كس راه گمراهى را گام سپرد، از روى دليل و برهان هلاك گردد و هر آن كس راه زندگى سعادتمندانه و عادلانه و انسانى را برگزيد، او نيز از روى دليل و برهان، راه نجات و رستگارى را رفته باشد...

شأن نزول

در مورد شأن نزول و داستان فرود آخرين آيه مورد بحث، روايات متعددى رسيده است كه اين گونه اند:

1 - از «جابرانصارى» آورده اند كه: ما با پيامبر گرامى در حال خواندن نماز جمعه بوديم كه كاروانى از راه رسيد و نداى داد و ستد سر داد. مردم با شنيدن نداى كاروانداران به سوى آن كاروان دويدند و تنها دوازده نفر باقى ماند، كه اين آيه در هشدار از اين كار فرود آمد و آنان را به باد نكوهش گرفت كه:

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ و آن گاه كه تجارت يا سرگرمى اى ببينند، به سوى آن روى مى آورند و تو را اى پيامبر! در حالى كه ايستاده اى و خطبه مى خوانى رها مى كنند؛ بگو: آنچه نزد خداست از سرگرمى و تجارت بهتر است و خدا بهترين روزى بخشان است.

2 - «حسن» و «ابومالك» آورده اند كه: در مدينه و اطراف آن تورم اقتصادى و قحطى و گرسنگى پديد آمد، و در همان شرايط بود كه «دحية بن خليفه» از شام با كاروانى از مواد غذايى، از جمله «زيتون» از راه رسيد و در حالى كه پيامبر در حال خواندن خطبه نماز جمعه بود، در برابر مردم ظاهر شد.

مردمى كه در حال شنيدن خطبه پيامبر بودند، با ديدن كاروان كالا برخاستند و براى اين كه مباد ديگران پيشدستى كنند، بيدرنگ به سوى آن كاروان در بقيع شتافتند و به خريدن زيتون پرداختند و تنها چند تن در صف نماز باقى ماند؛ درست در آن هنگام

بود كه آيه مورد اشاره فرود آمد و پيامبر پس از دريافت آيه و تلاوت آن، افزود: به خداى سوگند اگر همه شما صف نماز را رها كرده و دنبال داد و ستد رفته بوديد اين دشت براى شما آكنده از آتش مى گرديد. و الّذى نفسى بيده لو خرجوا جميعاً لاضرم الله عليهم الوادى ناراً.(375)

3 - پاره اى آورده اند كه: پيامبر گرامى در روز جمعه اى در حال خواندن خطبه بود كه «دحيه كلبى» به همراه شمار ديگرى از بازرگانان با كالاى تجارتى، يكى پس از ديگرى از شام رسيدند و كالاهاى خويش را به فروش نهادند.

مردمى كه در حال نماز و شنيدن خطبه پيامبر بودند، به سوى كاروان شتافتند و كار به جايى رسيد كه همه مردم مدينه براى خريدن كالاهاى مورد نياز، نظير گندم، آرد و ديگر كالاها شتافتند.

در اين ميان «دحيه كلبى» براى اعلام رسيدن كاروان تجارتى خويش و فراخوان مردم به سوى كالاهاى خود به نواختن طبل ويژه اى پرداخت و مردم بسيارى، از جمله نمازگزاران، جز شمارى چند از آن ها نماز و پيامبر را رها كردند و به سوى كالا شتافتند. در اين هنگام بود كه آيه مورد اشاره فرود آمد، و پيامبر فرمود: اگر به خاطر اين چند نفرى كه به نماز دل بستند و نرفتند نبود، بى گمان بر اين مردم از آسمان سنگ مى باريد.

و آن گاه به تلاوت آيه شريفه پرداخت.

پاره اى از مفسران و محدثان آورده اند كه اين رويداد سه بار در مدينه روى داد و هر بار مردم در حال شنيدن خطبه هاى جمعه بودند كه كاروانى از كالاها از شام رسيد و مردم براى خريد

كالا شتافتند و جز شمارى چند براى نماز در صف نماند، كه آيه مورد اشاره فرود آمد و آنان را بر اين كار به باد نكوهش گرفت.

تفسير

پذيرش ادعاها تنها در پرتو دليل و برهان محكم در آيات پيش، قرآن كريم پاره اى از يهوديان را به خاطر انكار آيات و مفاهيم و مقررات آن مورد نكوهش قرار داد، اينك روى سخن را به پيامبر نموده و به آن حضرت دستور مى رسد كه به آنان چنين گويد:

قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ.

هان اى كسانى كه يهودى شده ايد و چنين مى پنداريد كه پسران خدا و ياران و دوستان ويژه او هستيد، اگر راست مى گوييد و اين بافته ها در جهت فريب مردم و برترى جويى و امتياز طلبى ظالمانه نيست، پس آرزوى مرگ كنيد و ديدار خدا را بخواهيد...

آن گاه در اشاره به سوداگرى و بهره ورى ابزارى آنان از دين خدا و عدم اعتمادشان به ادعاها و بافته هاى ميان تهى و فريبكارانه خودشان مى افزايد:

وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ آنان به خاطر كارهاى ظالمانه و نادرستى كه انجام داده اند هرگز آرزوى مرگ نمى كنند و از مرگ مى هراسند.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ.

و خداى فرزانه از حال ستمكاران آگاه است و به عملكرد آنان داناست.

اين آيه شريفه و نظير آن كه در سوره بقره تفسير گرديد، از معجزه هاى علمى و تاريخى پيامبر و سند صداقت او در دعوت و رسالت است؛ چرا كه آن حضرت با قدرت و اعتماد وصف ناپذيرى اعلام فرمود كه آنان هرگز آرزوى مرگ نمى كنند

و از مرگ به خاطر كفر و شرك و بيدادى كه به آن دست يازيده اند مى هراسند و آنان به خوبى دريافتند كه پيامبر گرامى درست مى گويد و آنان در ادعاى دوستى خدا و فرزندى او دروغ مى بافند، و تنها براى كسب دنياى نامشروع خود چهره منحوس و كريه خودرا پشت نام بلند و پر معنويت خدا و مذهب و مقدسات نهان مى دارند.

در اين مورد روايت شده است كه اگر آنان آرزوى مرگ مى كردند، همگى نابود مى شدند.

آن گاه مى افزايد:

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ هان اى پيامبر! به آنان بگو: اين مرگى كه نه تنها آن را آرزو نمى كنيد، بلكه از آن مى گريزيد، سرانجام به سراغ شما خواهد آمد و شما را ديدار خواهد كرد؛ چرا كه مرگ قانون خداست و به دستور حق به سوى شما خواهد آمد، خواه آن را خوشايند بنگريد و يا ناخوشايند.

تعبير آيه شريفه كه مى فرمايد: اين مرگى كه از آن مى گريزد به ديدار شما خواهد آمد، نشانگر مبالغه در گفتار و هشدار بيشتر است كه راه گريزى از اين قانون جهان شمول خدا نيست، به همين دليل اميرمؤمنان در اين مورد مى فرمايد:

كل امرى ء لاق مايفرّ منه...

هر كس از آن چيزى كه مى گريزد، به ناگزير آن را خواهد ديد و به ديدارش خواهد شتافت؛ آرى، سرآمد زندگى كشاننده انسان به سوى مرگ است و گريز از آن در رسيدن به آن و يافتن آن است.

و يكى از سرايندگان عرب مى گويد:

و من هاب اسباب المنايا ينلنه و لو نال اسباب السماء بِسُلّمٍ كسى كه از سبب ها و مقدمه هاى مرگ

بهراسد، سرانجام آن ها به او خواهند رسيد، اگرچه به وسيله نردبانى به آسمان بالا رود.

گواه مطلب واژه «منايا» يا سرآمد زندگى و مرگ است كه خواه و ناخواه به سراغ همگان خواهد رفت و هيچ كس را از قانون جهان شمول مرگ گريزى نيست.

درست به همين دليل در آيه مورد بحث نيز روشنگرى مى كند كه: هان اى يهوديان كه مدعى دوستى خدا هستيد و خود را بندگان ويژه او مى خوانيد و ذات بى همتاى او را در انحصار خود مى گيريد! بدانيد كه اين قانون جهان شمول مرگ كه از آن مى گريزيد، بى گمان به سراغ شما خواهد آمد، و شما را ديدار خواهد كرد. به باور پاره اى واژه «الذى» جاى خبر است، نه وصف براى مرگ، و «فانّه ملاقيكم» جمله اى جديد است و نه خبر.

ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ

آن گاه به سوى آن داناى نهان و آشكار كه از نيت ها و انديشه ها و عملكردها آگاه است و به حال و روز همگان دانا و بيناست بازگردانيده مى شويد و بدانيد كه او از ظاهر و باطن و آغاز و فرجام شما آگاه است.

فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ و ذات بى همتاى او شما را از آنچه در زندگى دنيا انجام مى داديد، آگاه ساخته و پاداش و كيفر كارتان را به شما خواهد داد.

نماز راستين جمعه يا دانشگاه و نيايشگاه بزرگ هفته پس از ترسيم روشنى از ايمان و اخلاص و توحيدگرايى و يكتاپرستى و هدف هاى بلند وحى و رسالت در آيات پيش و هشدار از ادعاهاى ميان تهى و برتر و بالاتر پنداشتن خويش در ميان مردم بدون دليل و

برهان و رعايت حقوق خدا و مردم، اينك روى سخن را به مردم كمال طلب و ترقى خواه نموده و آنان را به سوى نماز راستين جمعه فرا مى خواند؛ نمازى كه اگر به راستى آن گونه كه شايسته و بايسته است، شناخته شده و براى خدا و در پرتو پروا و حقگرايى و در جهت احياى ارزش هاى راستين دين و حقوق مردم، نظير: راستى، درستى، عدالت آزادى، آزادگى و رعايت حقوق بشر و در حال و هوا و محتوايى فراتر از خط و خط بازى و منافع و مصالح پندارى و گروهى و در جهت خدمت به حق و نه نهاد قدرت انجام شود، و به ابزار فريب و سلطه و دروغ و توجيه حق كشى و استبداد و انحصار و خيزشگاه سلطه و سر كوب و... تبديل نگردد، مى تواند دانشگاه بزرگ هفته و نيايشگاه آن باشد و روشنفكران و فرهيختگان را در صف هاى خود جاى دهد و نسل جوان را جذب كند. قرآن در فراخوان به آن مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه براى نماز در روز جمعه ندا داده شد، به سوى ياد نمودن خدا و نيايشگاه جمعه بشتابيد.

منظور از هنگام ندا داده شدن مردم، آن ساعتى است كه وقت نماز فرا مى رسد و امام آماده آغاز خطبه هاى نماز مى گردد؛ و نكته ديگر اين است كه منظور از «ندا» در آيه شريفه «اذان» است؛ چرا كه در آن زمان وسيله پيام رسانى و دعوت ديگرى براى اعلام وقت نماز جز «اذان» نبود.

«ابن زيد» مى گويد: پيامبر اذان گويى

پراخلاص به نام بلال داشت كه با رسيدن وقت نماز و هنگامه بر منبر نشستن آن حضرت اذان را آغاز مى كرد، آن گاه پيامبر خطبه ها را مى خواند و به نماز مى ايستاد.

ابوبكر و عمر نيز به همين صورت نماز جمعه را مى خواندند، امّا در خلافت عثمان به دليل گسترش شهر مدينه و مردم مسلمان و دور شدن خانه ها از مركز شهر و مسجد پيامبر، شمار «اذان ها» بالا رفت. نخست در بام منزل خليفه اذان گفته مى شد و آن گاه در مسجد، و سر انجام هم پيش از برپايى نماز؛ و كسى اين سبك را بر خليفه عيب نگرفت.

به هر حال پيام آيه اين است كه: هان اى مردم باايمان! هنگامى كه براى نماز جمعه اذان گفته مى شود، با شتاب و بدون از دست دادن فرصت به سوى ذكر خدا و ياد انسان پرور او حركت كنيد.

به باور «زجاج» منظور اين است كه: همان گونه كه در سعى ميان صفا و مروه شتاب مى گيريد، به سوى نماز جمعه نيز - هنگامى كه اذان گفته شد - شتاب گيريد.

از «عبدالله بن مسعود» آورده اند كه به جاى «فاسعوا» در آيه شريفه «فامضوا» قرائت مى نمود و مى گفت: اگر من مى دانستم كه منظور شتاب و سرعت گرفتن است، به گونه اى سرعت مى گرفتم كه ردايم از روى شانه ام مى افتاد.

و نيز از «ابى بن كعب»، «عمر»، «ابن عباس»، اميرمؤمنان و حضرت باقر و صادق نيز اين ديدگاه روايت شده است.

از ديدگاه پاره اى منظور از «سعى» در آيه، نه شتاب و عجله نمودن براى نماز جمعه است، چرا كه در روايات آمده است كه با وقار و آرامش و

شكوه به سوى نماز برويد،(376) بلكه در اين آيه منظور از «سعى» شتاب و تلاش دل ها به ياد خدا و پالايش جان ها و پاكى نيت هاست.

و پاره اى «ذكرالله» را خطبه اى كه سرشار از پند و اندرز و ياد خدا و روشنگرى و حقگرايى است معنا كرده اند.

در ادامه آيه مى افزايد:

وَ ذَرُوا الْبَيْعَ و داد و ستد را رها كنيد و براى فرصت ديگرى واگذاريد.

به باور «حسن» آيه از هر خريد و فروشى كه به خاطر آن نماز واقعى و با شرايط جمعه به وسيله امام و پيامبر فوت شود هشدار مى دهد، چرا كه چنين داد و ستدى حرام است، و اين از ظاهر آيه دريافت مى گردد؛ چرا كه نهى، نشانگر فساد و تباهى خريد و فروش است.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اين شتافتن به سوى نماز و ياد خدا و وانهادن خريد و فروش به هنگام نماز و شنيدن تفسير آيات و مفاهيم و مقررات قرآن - اگر بدانيد - براى شما سودبخش تر و ماندگارتر است و سرانجام شما را به منافع واقعى دين و دنيا رسانده و از زيان هاى آن ها باز مى دارد.

به باور «جبايى» منظور اين است كه: آنچه گفته شد نيك دريابيد و بدانيد كه اين شتافتن به سوى نماز و وانهادن خريد و فروش براى دنيا و آخرت شما بهتر است.

از آيه شريفه به ظاهر وجوب نماز جمعه دريافت مى گردد؛ و نيز حرمت تمام كارها به هنگام طنين افكن شدن نداى اذان و برپايى نماز جمعه؛ و بدان دليل آيه انگشت روى خريد و فروش مى گذارد و از آن نهى مى كند كه اين كار، جامع

همه تلاش ها و كوشش ها براى دنيا و تهيه وسايل معاش است.

و نيز از آيه چنين دريافت مى گردد كه روى سخن آيه با مردم آزاد است و نه بردگان و بندگان؛ چرا كه آنان صاحب واقعى سرمايه و مغازه و خريد و فروش نيستند و فرمانبردارند.

و نيز از آيه دريافت مى شود كه نماز جمعه بايد در مكانى ويژه و مشخص خوانده شود تا مردم با شنيدن اذان به سوى آن مكان روى آورند.

گفتنى است كه نماز جمعه واقعى و با شرايط بر همه مردم باايمان واجب است، مگر اين كه مكلّف، عذر قابل قبولى، همانند: سفر يا بيمارى داشته باشد و يا از نابينايى و لنگى رنج برده و يا برده و بنده و سالخورده و زن باشد، و يا منطقه و محل زندگى اش تا جايگاه نماز جمعه بيشتر از دو فرسخ فاصله داشته باشد. آرى، بر همه اين ها نماز جمعه واجب نيست، مگر اين كه نماز جمعه اى با حضور پيشواى دادگر و رعايت كننده حقوق بشر و يا نماينده ويژه او برگزار گردد.

در مورد شمار لازم براى برگزارى نماز جمعه نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - از روايات رسيده از خاندان رسالت چنين دريافت مى گردد كه وقتى هفت نفر و فراتر از اين شمار براى اقامه نماز جمعه حاضر شدند، بايد آن را برپا كرد.

2 - اما از پاره اى همچون «ابوحنيفه» و «سفيان ثورى» آورده اند كه با سه نفر نيز امام بايد نماز جمعه را بخواند.

3 - «شافعى» بر آن است كه نماز جمعه با شركت چهل مرد آزاد، كه در همان منطقه اقامت داشته باشند برپا مى گردد.

4

- امّا «ابويوسف» دو تن را نيز افزون بر امام كافى مى داند.

5 - و پاره اى نظير: «حسن» و «داوود» برآنند كه: نماز جمعه، بسان نمازهاى شبانه روزى است و به تنهايى نيز برپا مى گردد.

گفتنى است كه در مورد نماز جمعه تفاوت ديدگاه ميان فقها بسيار است و جاى بحث هم كتاب هاى فقهى مى باشد و نه تفسير.

در ادامه روشنگرى در اين مورد مى افزايد:

فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ پس هنگامى كه نماز به پايان رسيد، در زمين پراكنده شويد و به سراغ كار خويش برويد.

وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ و از فضل و فزون بخشى خدا براى خود بجوييد و از راه خريد و فروش و داد و ستد و ديگر كارهاى سودبخش و مفيد نعمت هاى خدا را به دست آوريد. و اين نشانگر جواز خريد و فروش پس از پايان نماز جمعه است، نه واجب و يا مستحب بودن آن.

از پيامبر گرامى روايت شده است كه منظور از پيام اين فراز از آيه شريفه تلاش براى كسب ارزش هاى مادى و دنيوى نيست، بلكه به نوعى تشويق به عيادت از بيماران، ديدار دوستان و تكريم به مردگان و بازماندگان آنان به خاطر كسب خشنودى خداست.

ليست بطلب دنيا، و لكن عيادة مريض، و حضور جنازة، و زيارة اخ فى اللّه.(377)

امّا از پاره اى همانند «سعيد بن جبير» آورده اند كه: منظور طلب دانش و شناخت است.

از امام صادق آورده اند كه فرمود: منظور، نماز در روز جمعه و تلاش براى كار در روز شنبه است.

و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:

انّى لأركب فى الحاجة الّتى كفاهاالله، ما اركب

فيها الاّ التماس اَنْ يرانى الله اضحى فى طلب الحلال، اما تسمع قول اله عز اسمه: فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الأرض...(378)

من براى كار و تلاش و رفع نيازهاى اقتصادى - كه خدا آن را در پرتو كار و كوشش و تدبير شايسته كفايت فرموده است - بر مركب خويش سوار مى شوم و از خانه حركت مى كنم؛ آرى من اين كار را بر اين نيت انجام مى دهم كه خداى فرزانه مرا در انجام تلاش و كوشش سازنده و عادلانه و تاريخ ساز در سراسر روز بنگرد؛ آيا پيام خدا را نمى شنوى كه مى فرمايد: پس هنگامى كه نماز جمعه به پايان رسيد، در زمين پراكنده شويد و از فضل و فزون بخشى خدا رزق و روزى خود را بجوييد.

آن گاه افزود: آيا شما چنين مى پنداريد كه اگر انسانى به جاى كار و كوشش در خانه خويش بنشيند و درب آن را بر روى خود ببندد و آن گاه بگويد: رزق و روزى من فرود خواهد آمد، آيا چنين چيزى درست است؟ بى گمان چنين چيزى پسنديده نيست و اين چنين فرد و جامعه اى از كسانى هستند كه دعايشان پذيرفته نمى شود.

فردى پرسيد، آن كسانى كه دعايشان پذيرفته نمى شود چه كسانى هستند؟

قال: قلت: مَنْ هؤلاء الثلاثة.

فرمود: اين سه گروه عبارتند از:

1 - مردى كه همسر نالايقى دارد و به جاى سازندگى و ايجاد تحول فرهنگى و فكرى و اخلاقى در او و يا جدايى گزيدن از او - در صورت اصلاح ناپذيرى - بر او نفرين مى كند؛ آرى، دعاى چنين كسى پذيرفته نمى شود، چرا كه راه جدايى باز است و مى تواند از او جدا شود.

2

- كسى كه به ديگرى بدون گرفتن سند و مدرك معتبر وام دهد، و آن گاه وام گيرنده و بدهكار به هنگامى كه بايد حق او را بدهد، آن را انكار كند و پايمال سازد و اين وام دهنده دست نفرين را به سوى آسمان بالا برد و او را نفرين كند؛ آرى، نفرين اين آدم نيز پذيرفته نمى شود، چرا كه وظيفه اقتصادى خويش را درست انجام نداده است.

3 - و ديگر كسى كه اندك امكانات و مواد غذايى دارد و در خانه مى نشيند و به جاى تلاش و كوشش اقتصادى و اجتماعى و طلب حلال، دست به دعا برمى دارد تا خدا روزى او را بفرستد.

قال (ع): تكون عنده المرأة فيدعوا عليها فلايستجاب له، لأنّ عصمتها فى يده لوشاء اَنْ يخلّى سبيلها لخلى سبيلها، و الرّجل يكون له الحق على الرّجل، فلا يشهد عليه فيجحد حقه فيدعوا عليه فلا يستجاب له، لانّه ترك ما امر به...(379)

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً

و خدا را بسيار ياد كنيد و اورا بر احسان و بخشش اش ستايش نماييد و سپاس نعمت هاى او را بگزاريد و بر توفيق اداى وظيفه و انجام كارهاى شايسته و رعايت مقررات او را سپاس گوييد.

در مورد حقيقت «ذكر» در آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - از ديدگاه پاره اى منظور از «ذكر خدا» در آيه شريفه تفكر و انديشه است، چرا كه يك ساعت تفكر و انديشه از يك سال عبادت و بندگى خدا بهتر و بالاتر است. فكرة ساعة خير من عبادة سنة.(380)

2 - امّا از ديدگاه پاره اى ديگر منظور از «ذكر خدا» همان ياد واقعى

او در دل و زبان و عملكرد است كه انسان توحيدگرا بايد در فراز و نشيب ها و كوچه و بازار و به هنگام كار و كوشش و تجارت و داد و ستد او را ياد نمايد.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: كسى كه در بازار و به هنگام داد و ستد و تلاش و كوشش، خدا را با اخلاص و راستى ياد كند و به هنگام غفلت مردم در كارهايشان از ياد حق، به ياد او باشد و مقررات او را رعايت نمايد، براى او هزار پاداش كار شايسته نوشته شده و در روز رستاخيز خداى فرزانه بر او آمرزش و بخشايشى مى كند كه به انديشه هيچ انسانى نرسيده است.

من ذكر اللّه فى السّوق مخلصا عند غفلة الناس... كتب له الف حسنة، و يغفر اللّه له يوم القيامة مغفرة لم تخطر على قلب بشر.(381)

و در فراز پايانى آيه مى فرمايد:

لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

باشد كه رستگار گرديده و به پاداش پرشكوه خدا نايل آييد.

در آيه مورد بحث خداى فرزانه كاميابى و رستگارى را در گرو قيام به انجام وظيفه دينى و انسانى و عبادى، از آن جمله انجام شايسته نماز جمعه قرار مى دهد؛ از اين رو روايت رسيده از ابوذر درست به نظر مى رسد كه از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود:

من اغتسل يوم الجمعة فاحسن غسله، و لبس ثيابه و مسَّ مِنْ طيب بيته او دهنه ثم لم يفرق بين اثنين غفر الله له ما بينه و بين الجمعة الاخرى...(382)

هر كس روز جمعه آن گونه كه شايسته است غسل نمايد، و لباس نيكو و شايسته اش را بپوشد، و از

بوى خوش براى عطرآگين ساختن خويش بهره گيرد، و آن گاه با انديشه و گفتار و رفتارش بذر پراكندگى و تنش ميان ديگران نيفشاند، خدا آنچه ميان او و جمعه ديگر و روزهاى آينده نزديك است، همه را بر او مى بخشايد.

اين روايت را «بخارى» در «صحيح» خويش آورده است.

و نيز «سلمان تميمى» آورده است كه پيامبر فرمود: بى گمان خدا در هر جمعه صدها هزار تن را كه در خور آتش دوزخ هستند، آزاد مى كند و مى بخشايد.انّ لله عزّ و جلّ فى كل يوم جمعة ستمأة الف عتيق من النار، كلّهم قد استوجب النّار.(383)

و در آخرين آيه مورد بحث در نكوهش دنياخواهان و دنياپرستان مى افزايد:

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها

و هنگامى كه داد و ستد و يا سرگرمى و بيهوده كارى بنگرند، به سوى آن روى مى آورند.

به باور «مجاهد» منظور اين است كه: و آن گاه كه تجارت و داد و ستد و يا سرگرمى با طبل و تنبور را بنگرند، به سوى آن مى روند و پراكنده مى شوند.

امّا به باور «جابر» منظور اين است كه: و هنگامى كه تجارت و يا سرگرمى با ساز و شيپور را بنگرند، به سوى آن روى مى آورند و مى دوند.

گفتنى است كه ضمير در «اليها» به باور برخى از مفسّران به واژه «تجارت» برمى گردد، چرا كه تجارت و خريد و فروش براى آنان از ساز و طبل، پرجاذبه تر بود و ساز و طبل كاروان، آنان را به سوى داد و ستد مى كشاند.

امّا به باور برخى ديگر بازگشت ضمير مورد اشاره به يكى از آن دو كافى است و نشان مى دهد كه ضمير

ديگرى بوده است كه حذف شده است.

از امام صادق آورده اند كه فرمود: منظور آيه اين است كه: و آن گاه كه تجارت و يا سرگرمى بنگرند به سوى آن توجه مى يابند و مى روند.

وَ تَرَكُوكَ قائِماً

و تو را اى پيامبر! در حالى كه ايستاده و در حال خواندن خطبه هستى، رها مى كنند.

«سمره» آورده است كه: پيامبر گرامى هماره ايستاده خطبه هاى جمعه را مى خواند؛ از اين رو اگر كسى گفت كه آن حضرت نشسته خطبه مى خواند، او را دروغگو بدانيد.

و هنگامى كه از «ابن مسعود» پرسيدند كه آيا پيامبر ايستاده خطبه مى خواند يا نشسته؟ گفت: آيا اين آيه را نخوانده ايد كه مى فرمايد:

و تركوك قائما... و تو را در حال ايستاده رها مى كنند و مى روند...

امّا پاره اى بر آنند كه منظور آيه اين است كه: آنان تو را در حال نماز رها مى كنند و مى روند...

قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ

هان اى پيامبر، بگو: اى مردم آنچه نزد خداست از سرگرمى و داد و ستد بهتر است.

منظور اين است كه پاداش و ثواب پرشكوهى كه ذات پاك او براى نماز و شنيدن خطبه هاى آن قرار داده، و مقامى كه براى همراهى و همنشينى با پيامبر است، از هر سود و فايده اى مادى و دنيوى ماندگارتر و ارزشمندتر است.

وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.

و خدا بهترين روزى دهندگان است. بنابراين نماز جمعه و خطبه هاى آن را رها نكنيد و پيامبر را ايستاده و در حال خواندن خطبه وانگذاريد تا دنبال داد و ستد و تجارت برويد.

پرتوى از آيات 1 - نگرشى بر

روايات در مورد نماز جمعه در نقش سازنده و سرنوشت ساز نماز جمعه - اگر به مفهوم حقيقى آن برگزار گردد - همين بس كه خداى فرزانه در قرآن سوره اى به اين عنوان فرو فرستاده و مردم را به انجام شايسته و خداپسندانه آن ترغيب و تشويق فرموده و از سبك شمردن و بها ندادن به آن هشدار داده است.

در روايات رسيده از خاندان وحى و رسالت نيز به اين برنامه عبادى و انسانى و اخلاقى و اجتماعى، بسيار بها داده شده است؛ براى نمونه:

1 - از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

من اتى الجمعة ايماناً و احتساباً استأنف العمل.

كسى كه بر اساس آگاهى و ايمان و باور عميق و براى تقرب به حق، به سوى نماز جمعه برود، گناهان او آمرزيده شده و برنامه زندگى و عملكردش از نو آغاز مى گردد.

جالب است كه در روايت، نماز جمعه اى را داراى اين اثر شگرفِ پالايش جان و تزكيه روح و پاكيزگى روان و رفتار فرد و جامعه و حكومت اعلام مى دارد كه بر اساس ايمان و باور، و به راستى براى «تقرب به خدا» خوانده شود - نه به رسم عادت و به عنوان مراسم تشريفاتى و دولتى و حزبى و سرگرمى و گردهمآيى براى لشكر آرايى و سلطه گرى و سركوب و پايمال ساختن حقوق مردم و انواع هواها و هوس ها و ندانم كارى ها و زورمدارى ها و... و اگر مى نگريم كه نماز جمعه ها آن اثر سازنده و دگرگون كننده و عميق را ندارند، و نمى توانند نسل جوان و تحصيل كرده و فرهيخته و صاحب بينش و گزينش را جذب نمايند، بايد صادقانه

و جوانمردانه انديشيد كه چرا؟ و آن گاه با نقد پذيرى و حق طلبى آن ها را از آفت هاى احتمالى در ابعاد گوناگون پاك ساخت و در جهت خداپسندانه و آزاديخواهانه و فراجناحى و در خدمت احياى حقوق و آزادى و امنيت فراموش شده مردم قرار داد تا پايگاه و جايگاه نسل جوان، روشنفكران و نويسندگان، پژوهشگران و متفكران، كمال جويان و نوانديشان، حق طلبان و آزادى خواهان و حتى منتقدان و مخالفان خردورز و مسالمت جو و اصلاح طلب گردد و رونق و شكوه آغازين سال هاى خود را باز يابد.

2 - و نيز آورده اند كه به يكى از بندگان خدا فرمود:

عليك بالجمعة فانها حج المساكين.

بر تو باد به نماز جمعه كه اگر به شايستگى انجام شود، اثر و پاداش حج را براى محرومان خواهد داشت.

3 - و نيز در خطبه اى فرمود:

انّ الله تعالى فرض عليكم الجمعة، فمن تركها فى حياتى او بعد مماتى استخفافاً بها او جهوداً لها، فلا جمع الله شمله و لا بارك له فى امره، اَلا و لا صلوة له...

هان اى مردم! بى گمان خدا نماز جمعه با شرايط را بر شما واجب ساخت؛ از اين رو هر كس در روزگار من و يا پس از رحلت من آن را از روى بها ندادن و يا انكار و حق ناپذيرى وانهد، خدا او را به پريشانى دچار ساخته و به كار و زندگى اش بركت نمى بخشد. آگاه باشيد كه از چنين كسى نه نماز پذيرفته مى شود و نه زكات؛ نه حجّ خانه خدا و نه روزه و رمضان، و نه كار شايسته اش تا توبه كند.

4 - از حضرت باقر آورده اند كه

فرمود:

صلوة الجمعة فريضة، و الاجتماع اليها فريضة مع الأمام...

نماز جمعه واجب است و گرد آمدن براى انجام آن با حضور امام معصوم فريضه است؛ از اين رو اگر مردى بدون دليل سه نماز جمعه را وانهد، فريضه را وانهاده و آن كسى كه سه فريضه را بدون دليل وانهد، نفاقگرااست.

گفتنى است كه اين روايت و نظير آن ناظر به حضور امام معصوم و برپايى نماز جمعه به وسيله آن انسان والا و يا شرايط آزاد و توسعه يافته و مورد رضايت و قبول مردم است، و نه عصر غيبت، و يا در شرايط و روزگارى، كه نماز و مذهب به بيان امير وآلايى ها به ابزارى براى رسيدن به دنيا و ارضاء عطش جاه طلبى و يا انحصار قدرت و امكانات ملى و پايمال ساختن حقوق بشر و توجيه آن تبديل گردد و از دين آزاديبخش و عزت آفرين و امنيت ساز خدا، كار توجيه ستم و اسارت پذيرى و دنباله روى و بت سازى و كيش شخصيت و ماشين تملق و چاپلوسى و طرد و نفى و سركوب ... كشيده شود.

2 - نماز جمعه رشدبخش و اوج دهنده اسلام دين مهر و صفا و آيين بشردوستى و مردم خواهى و مردم نوازى است؛ درست به همين دليل است كه در برنامه هاى عبادى خويش سه نوع گرد آمدن و اجتماع را براى مردم در نظر گرفته و به آن ها بها داده است:

1 - گرد آمدن براى نماز جماعت در شبانه روز،

2 - گرد آمدن هفتگى براى نماز جمعه،

3 - اجتماعى سالانه در كنار خانه خدا،

در همه اين برنامه ها، افزون بر

اسرار و رموز خاصّى كه هر يك دارند، اين هدف هاى عبادى و انسانى و معنوى و اخلاقى و اجتماعى در نظر است:

1 - پالايش جان از زنگارهاى گناه و زشتكارى و قانون شكنى و پايمال ساختن حقوق و كرامت و آزادى و حرمت و امنيت انسان ها.

2 - تلطيف روح و جان و آراستگى آن به عدالت خواهى و آزادگى و بشردوستى؛ به گونه اى كه نه تنها انسان هر آنچه را براى خود خواست، براى ديگران بخواهد كه در راه مردم دوستى به ايثار و فداكارى نيز اوج گيرد و نه اين كه به انحصارگرى و خودكامگى و زورمدارى سقوط نمايد.

3 - آگاهى بخشى واقعى به مردم در همه ميدان ها و مفاهيم و انديشاندن آنان و افشاندن بذر نوآورى و نوانديشى و كمال جويى در جامعه، نه تحريف حقايق و قلب واقعيت ها و توجيه ظلم و بيداد و پايمال شدن حقوق بشر.

4 - افشاندن بذر اتحاد و يكپارچگى و برادرى و برابرى و صفا در دل ها، ضمن به رسميت شناختن تنوع انديشه ها و تكثر سليقه ها و ارج نهادن به ديدگاه ها براى شفاف شدن فضا و امكان طرح و مقايسه و گزينش بهترين آن ها؛ و نه يكدست سازى و يكنواخت خواهى و افشاندن بذر سكوت و مسلط ساختن سايه شوم اختناق و سانسور و نه تكفير و تفسيق صاحبان انديشه و سليقه و فكرى كه به طور رسمى و حكومتى نينديشند.

5 - جلب همفكرى و همكارى و مشاركت و نظارت ملّى در ساماندهى امور جامعه با نقد قدرت و محاسبه از آن و پاسخگو شمردن آن و بيان حقوق متقابل حكومت و مردم.

6 - پند و اندرز و

امر به معروف و نهى از منكر دولت مردان و حاكمان و دفاع از حقوق و آزادى و امنيت مردم، به ويژه ستمديدگان و آسيب پذيران؛ به گونه اى كه نماز جمعه و ستاد آن، انجمن و دفتر و پايگاهى براى حمايت از ستمديدگان و محرومان و دفاع از حقوق و آزادى انسان ها ميان حكومت و مردم باشد و نه به ابزارى براى حكومت تبديل گردد و خداى ناكرده به همان بلا و آفتى گرفتار گردد كه نماز جمعه و مسجد و منبر و خطيب و... در حكومت هاى اموى و عباسى گرفتار شدند، بلايى كه اميرمؤمنان فرمود: به هوش باش كه اين دين در دست اشرار و استبدادگران اسير بود؛ در دست زومدارانى كه به نام آن به هواهاى قدرت طلبانه و انحصارى خود جامه عمل مى پوشيدند و به دنياى ظالمانه خويش مى رسيدند.

... فان هذا الدّين قد كان اسيراً فى ايدى الاشرار يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا(384)

7 - و در همه فراز و نشيب ها نماز جمعه بايد به اين اصل اساسى و دگرگون ساز و عميق نيك بينديشد و عمل كند كه:

تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان...(385)

در نيكوكارى و پرواپيشگى و در قلمرو عدالت و آزادگى و رعايت حقوق انسان ها و مقررات خدا همكارى و همدلى و همراهى كنيد، امّا در ستم و گناه و تجاوز و حق كشى، دستيار و همراه و پشتيبان يكديگر مباشيد، و از خدا بترسيد كه خدا سخت كيفر است.

تفسير اطيب البيان

سوره جمعه ، غرض سوره :برانگيختن مردم به اقامه نماز جمعه ، ضرورت پذيرش معارف ديني به بهترين وجه و اجتناب از شباهت

به يهود در عدم التزام به معارف و احكام ، و سرزنش مؤمنان از جهت ترك نماز جمعه پيامبر ص و پرداختن به لهو و تجارت .

(1)(يسبح لله ما في السموات و ما في الارض الملك القدوس العزيز الحكيم ):(هرچه در آسمانها و زمين است همه به تسبيح خداي حاكم ، منزه و مقتدر و حكيم اشتغال دارند)يعني همه موجودات آسمانها و زمين بطور مستمر به تسبيح و تنزيه خداي متعال مشغولند و همواره او را از هر عيب نقص و هر چه لايق ساحت او نيست منزه مي شمارند.(ملك )يعني حاكم ، و (قدوس ) يعني بسيار مقدس و طاهر و (عزيز) يعني مقتدرشكست ناپذير و (حكيم ) يعني كسي كه همه اعمالش متقن و محكم است و بر اساس مصلحت صورت مي گيرد، پس خدايي كه اين صفات و اسماء حسني را دارد در تشريع دين و انزال كتب آسماني و بعثت رسولان ، نفع و خير بندگان را در نظر داشته و قصدهدايت و تعليم و تزكيه ايشان را نموده است و اينها همه فضل و منتي از جانب خداست .

(2)(هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين ):(اوست آنكه در ميان مردم بي سواد، پيامبري بزرگوار از جنس ايشان برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا راتلاوت كند و ايشان را از پليدي جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت و حكمت بياموزد و بدرستي كه پيش از اين در ورطه جهالت و گمراهي آشكار بودند)(امي )يعني فرد بي سوادي كه خواندن و

نوشتن نمي داند، كه در اينجا منظور مردم عرب هم عصر رسولخدا ص مي باشند كه اغلب بي سواد بودند و فقط افراد انگشت شماري در ميان ايشان قادر بر خواندن و نوشتن بودند، البته بعثت رسولخدا ص در ميان مردم امي منافاتي با جهاني بودن دعوت آنحضرت ندارد، چون همانطور كه گفتيم دعوت پيامبر ص مرحله به مرحله بوده ، ابتدا دعوت پنهاني در ميان اقوام ، سپس دعوت آشكار براي مردم جزيره العرب و در نهايت دعوت جهاني براي عموم اهل عالم .به هر جهت در مقام امتنان مي فرمايد: او خدائيست كه در ميان مردم بي سواد عرب پيامبري از جنس خودشان مبعوث كرد تا آيات كتاب خدا را بر آنان بخواند وآنها را به نحوي صالح كه ملازم خيروسعادت آنهاست رشددهدتابه جاي اخلاق رذيله صاحب اخلاق فاضله و اعمال صالحه شوند و به كمال و سعادت برسند و از شرك به توحيد راه يابند.و نيز به ايشان الفاظ و معاني مشكل و مشتبه كتاب آسماني را تعليم دهد تا معارف حقيقي قرآني را بياموزند و همانا آنها قبل از بعثت پيامبر ص در جهل و گمراهي غوطه ور بودند، ((ان )در اين عبارت مخفف (ان )است )، پس بعثت آنحضرت منت وفضلي از ناحيه خداي سبحان است ، و اينكه خداوند دراين آيه تزكيه را مقدم برتعليم ذكر نموده به جهت آنست كه در مقام تربيت ، تزكيه مقدم بر تعليم است .

(3)(و اخرين منهم لما يلحقوا بهم و هو العزيز الحكيم ):(و نيز قوم ديگري را كه هنوز به آنها ملحق نشده اند، هدايت فرمايد، و او خداي مقتدر و

حكيم است )در ادامه مي فرمايد خداي تعالي پيامبر اسلام ص را مبعوث كرد در ميان مردم عرب امي و مردم ديگري كه هنوز به آنها ملحق نشده اند _ (كه مطابق روايت نبوي منظور از اين مردم ، عجم هستند) _ چون او عزيزي است كه هرگز مغلوب نمي شود وحكيمي است كه عمل لغو و بيهوده انجام نمي دهد.

(4)(ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم ):(اين فضل خداست كه آن را بر هر كس بخواهد عطا مي كند و خدا صاحب فضل و رحمت عظيم است )يعني امر ارسال و بعثت محمد ص امري بزرگ و قابل احترام است و فضل عظيمي از جانب خدا محسوب مي شود كه آن را بر هر كس مشيتش تعلق بگيرد، اعطا مي كند وهر آينه مشيت بالغه الهي تعلق گرفت كه آن را به بنده و فرستاده خود محمد ص اختصاص دهد و امت او را براي ارسال وي انتخاب نمود و پيامبر ص را از ميان ايشان برگزيد و بسوي آنان گسيل داشت ، (اين آيه نيز لحن امتناني دارد).

(5)(مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله و الله لا يهدي القوم الظالمين ):(مثل كساني كه علم تورات را تحمل كرده و خلاف آن عمل نمودند، مانند الاغيست كه كتابها بر پشت حمل كند، چه بد است مثل قومي كه آيات خدا را تكذيب كردند و خدا مردم ستمكار راهدايت نمي كند)مي فرمايد: مثل قوم يهود كه تورات به آنان تعليم داده شده ، ولي به آن عمل نكردندمانند دراز گوشيست كه كتابهايي

بر آن بار شده و خود آن حيوان ابدا بهره و آگاهي ازمعارف و حقايق آن كتابها ندارد و در نتيجه از حمل آنها چيزي جز خستگي عايدش نمي شود، در ادامه مي فرمايد: چه بد است مثل قومي كه آيات خدا را تكذيب كرده وبدان عمل نكردند، همانطور كه گفتيم منظور، قوم يهود هستند كه با اين اعمال خودمرتكب ظلم و ستم شدند و خداوند هم كه گروه ستمكاران را هدايت و راهنمايي نمي كند، لذا در گمراهي و ضلالت خود غوطه ور ماندند، پس مسلمانان بايد به امر دين اهتمام بورزند و در حركات و سكنات خود، مراقب خداوند باشند و رسول او را بزرگ بدانند و احترام كنند و آنچه را كه رسولخدا ص برايشان آورده ، ناچيز نگيرند و بترسنداز اينكه خشم خدا همانطور كه شامل حال يهود شد، ايشان را نيز فرا بگيرد.

(6)(قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنواالموت ان كنتم صادقين ):(بگو اي يهوديان ، اگر مي پنداريد كه شما به حقيقت دوستداران خدا و از اولياء الله هستيد، نه مردم ديگر، پس آرزوي مرگ كنيد، اگرراست مي گوييد)

(7)(و لا يتمنونه ابدا بما قدمت ايديهم و الله عليم بالظالمين ):(و البته هرگز مرگ را آرزو نمي كنند، به جهت آن كردار بدي كه به دست خود پيش فرستاده اند، و خدا ازكردار ستمكاران آگاه است )

(8)(قل ان الموت الذي تفرون منه فانه ملاقيكم ثم تردون الي عالم الغيب والشهاده فينبئكم بما كنتم تعملون ):( بگو به درستي مرگي كه ازآن مي گريزيد، قطعا شمارا درخواهد يافت ، سپس بسوي داناي غيب و

شهادت باز گردانده مي شويد و او شما رابه آنچه كرده ايد، آگاه مي سازد)در اين آيات بر عليه يهود استدلال شده ، استدلالي كه دروغگويي يهود را درادعايشان كه مي گفتند:ما اولياء خدا و دوستان و پسران او هستيم ،كاملا اثبات مي كند.خطاب به رسولخدا ص مي فرمايد: به اين كساني كه ادعاي يهوديگري مي كنند،بگو:اگر اعتقاد داريد كه شما اولياء خداييد و نه هيچ كس ديگر و اگر در اين اعتقادراست گوييد، آرزوي مرگ كنيد، چون ولي خدا و دوست او بايد كه دوستدار لقاء الله باشد و در انتظار بهشت موعود براي مرگ لحظه شماري كند، آنوقت خدايتعالي به پيامبر خود خبر مي دهد كه اين يهوديان به جهت اعمال پليد و ظالمانه اي كه در دنيامرتكب شده اند، هرگز آرزوي مرگ نمي كنند و خدا به احوال ستمكاران داناست ومي داند كه ستمكاران دشمنان خدايند، نه دوستان او، و به همين دليل هرگز طالب لقاءالهي نيستند.در ادامه خطاب به رسولخدا ص مي فرمايد: بگو همان مرگي كه از آن مي گريزيد،بزودي ، لامحاله چه بخواهيد و چه نخواهيد، شما را ديدار مي كند و در مي يابد و آنوقت به سوي پروردگارتان _ كه با ظلم و فسقي كه مرتكب شده بوديد از زي بندگي اش خارج شده ايد _ باز مي گرديد و او شما را به حقيقت اعمالي كه مرتكب شده ايد آگاهي مي دهد،(چون او داناي غيب و شهادت است )، شما را با آثار سوء و تبعات اعمالتان كيفرخواهد داد.

(9)(يا ايها الذين امنوا اذا نودي للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الي ذكر الله وذروا البيع ذلكم خير

لكم ان كنتم تعلمون ):(اي كسانيكه ايمان آورده ايد وقتي كه درروز جمعه براي نماز جمعه اذان داده مي شود به سوي ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد رارها كنيد، اگر بفهميد اين براي شما بهتر است )

(10)(فاذا قضيت الصلوه فانتشروا في الارض وابتغوا من فضل الله واذكرواالله كثيرا لعلكم تفلحون ): (پس وقتي كه نماز به پايان رسيد، در زمين پراكنده شويد واز فضل خدا طلب نمائيد و خدا را بسيار ياد كنيد، تا شايد رستگار شويد)در اين آيات براي تشويق و تحريك مسلمانان به نماز مي فرمايد: اي اهل ايمان ،وقتي در روز جمعه براي نماز جمعه اذان مي گويند، با شتاب بسوي ياد و ذكر خدا بدويدو براي شركت در نماز از خريد و فروش و هر عملي كه شما را از نماز باز مي دارد، دست برداريد، اگر بدانيد و متوجه باشيد اين براي شما بهتر است ،(چون طلب نيكي و خير عين نيكي است )در ادامه مي فرمايد: وقتي كه نماز به پايان رسيد جايز است كه متفرق شويد و در طلب فضل خدا و روزي به خريد و فروش بپردازيد، (طلب رزق در اينجا كنايه از همه كارهايي است كه عطيه خدا را در پي دارد، مانند:عيادت مريض ، سعي در برآوردن حاجت مسلمانان ، زيارت برادران ديني و ...) و در عين حال همواره خدا را در قلب وزبان خود ياد كنيد به اميد آنكه به رستگاري و نجات برسيد و از هلاكت و شقاوت برهيد.

(11)(و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما قل ما عند الله خيرمن اللهو و من التجاره و الله

خير الرازقين ):(و زمانيكه در بين نماز از تجارت ولهوي خبردار مي شوند، به سوي آن متفرق مي گردند و تو را در حال خطبه سرپا رهامي كنند، بگو آنچه نزد خداست ، بهتر از لهو و تجارت است و خدا بهترين روزي دهندگان است )در روايت وارد شده كه كارواني از تجار وارد مدينه شد و آن روز، روز جمعه بود و مردم در نماز جمعه شركت كرده بودند و رسولخدا ص مشغول خطبه نماز بود.كاروانيان به منظور اعلام ورود خود، طبل و دائره كوبيدند، مردم داخل مسجد نمازو رسولخدا ص را رها نموده و به جانب آنها متفرق شدند و اين آيه شريفه به همين مناسبت نازل شد، خداوند به جهت آنكه مردم را به واسطه خطائي كه مرتكب شدند تنبيه كند و بفهماند كه عملشان چقدر قبيح بوده ، مي فرمايد: آنچه در نزد خداست ، يعني ثوابي كه خدا در برابر استماع خطبه و شركت در نماز به شما عطا مي كند، از اين ساز ودهل و تجارت كاروانيان بهتر است ، چون ثواب خدا خير حقيقي و دائمي و لايزال است ، به خلاف لهو و تجارت كه اگر هم خيري داشته باشد زائل شدني وباطل است و چه بسا خشم خدا را در پي داشته باشد و خداي متعال بهترين روزي دهندگان است و رزق ونعمت او دائمي است ، در حديث وارد شده كه وقتي كاروان شام به مدينه آمد، مردم ازگرد پيامبر ص پراكنده شدند و فقط 12 نفر پيرامون رسولخدا ص باقي ماندند وپيامبر ص فرمود: اگر اين چند نفر باقي نمي ماندند، خداوند از آسمان

سنگ بر ايشان مي باريد و در همين زمان سوره جمعه نازل شد.

تفسير نور

سوره قبل با <<سبّح>> و اين سوره با <<يسبّح>> آغاز شد، تا نشان آن باشد كه تسبيح براى خداوند، بوده و هست و خواهد بود.

شايد چهار صفتِ <<الملك، القدوس، العزيز، الحكيم>> در اين آيه، مقدمه آيه بعد باشد كه مى فرمايد: <<هو الّذى بعث فى الامّيّين...>> اگر خداوند براى شما پيامبرى مى فرستد، به خاطر نياز خداوند به پرستش نيست، بلكه او حاكمى منزّه و مقتدر است و بعثت انبيا بر اس

حكمت اوست كه انسان را از طريق تزكيه و خودسازى و تعليم و آموزش دين و حكمت، از ظلمات به نور برساند.

تسبيح خداوند، ريشه و اساس تمام عقايد و تفكرات صحيح اسلامى است:

توحيد، بر اساس تسبيح و منزّه دانستن خداوند از شرك است. <<سبحان اللّه عمّا يشركون>><1>

عدل، بر اساس منزّه دانستن خداوند از ظلم است. <<سبحان اللّه انّا كنّا ظالمين>><2>

نبوّت و امامت، بر اساس تسبيح خداوند است، يعنى خداوند منزّه است از اين كه بشر را بدون راهنما و به حال خود واگذارد، بنابراين كسانى كه مى گويند: خداوند وحى و راهنمايى نفرستاده است، در حقيقت او را به درستى نشناخته اند. <<و ما قدروا اللّه حقّ قدره اذ قالو

ا انزل اللّه>><3>

معاد، بر اساس تسبيح خداوند و منزّه دانستن او از كار عبث و بيهوده و باطل است. <<ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك>><4>، <<افحسبتم انّما خلقناكم عبثاً و انّكم الينا لا ترجعون>><5>

آرى، اگر انسان خداوند را از هر عيب و نقص مبرّا دانست، عاشق و بنده ى او مى شود، از او پروا كرده و بر او توكل مى كند و روابط اجتماعى و حركات و افعال

خود را مطابق رضاى او تنظيم مى كند.

اهميت و جايگاه تسبيح

در قرآن، هشت بار فرمان توكل، دو بار فرمان سجده، هشت بار فرمان استغفار، پنج بار فرمان عبادت، پنج بار فرمان ذكر و ياد خدا و دو بار فرمان تكبير آمده است، ولى فرمان تسبيح، شانزده مرتبه آمده است.

امام صادق عليه السلام از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: هرگاه بنده اى «سبحان اللّه» بگويد، هر آنچه در زير عرش قرار دارد همراه با او تسبيح گويند و به گوينده ى اين سخن، ده برابر پاداش داده مى شود و هرگاه «الحمدللّه»

ويد، خداوند نعمت هاى دنيا را بر او ارزانى دارد تا زمانى كه با خداوند ملاقات كند و آنگاه نعمت هاى آخرت بر او ارزانى شود.<6>

تسبيح خداوند، نوعى تشكر از اوست. قرآن مى فرمايد: هرگاه فتح و پيروزى به سراغ شما آمد خدا را تسبيح گوييد. <<اذا جاء نصراللّه والفتح... فسبّح بحمد ربّك>><7>

تسبيح خداوند، كفّاره كلماتى است كه در مجالس گفته يا شنيده مى شود. در حديث مى خوانيم: رسول خدا صلى الله عليه وآله هنگامى كه از مجالس برمى خاستند، ذكر <<سبحانك الّلهم و بحمدك>> را گفته و مى فرمودند: اين كلمه، كفّاره مجلس است. «انّه كفّارة المجلس»

تسبيح، وسيله نجات است. قرآن درباره حضرت يونس عليه السلام مى فرمايد: <<فلولا انّه كان من المسبّحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون>><8> اگر او تسبيح گو نبود، براى هميشه در شكم ماهى ماندگار بود.

در حديث ديگرى مى خوانيم: هنگامى كه انسان «سبحان اللّه» مى گويد، تمام فرشتگان بر او درود مى فرستند. «صلّوا عليه كل ملك»<9>

در سحرهاى ماه مبارك رمضان، سفارش به قرائت دعايى شده است كه تمام جملات آن با «سبحان اللّه» آغاز

مى شود: «سبحان من يعلم جوارح القلوب...، سبحان ربّ الودود...»

در حديث مى خوانيم: شخصى وارد خانه امام صادق عليه السلام شد و حضرت را در حال نماز ديد كه شصت مرتبه ذكر «سبحان اللّه» را تكرار فرمود. و يا مى خوانيم كه امام صادق عليه السلام در حال سجده پانصد مرتبه ذكر «سبحان اللّه» را تكرار فرمودند.<10>

تسبيح موجودات

در جهان بينى الهى، پرستش و عبادت خداوند مخصوص انسان نيست، بلكه همه موجودات در حال پرستش اند.

شخصى از پيامبر صلى الله عليه وآله معجزه اى درخواست كرد. حضرت مقدارى ريگ از زمين برداشت و در دست گرفت و به درخواست پيامبر و اذن الهى، صداى تسبيح سنگريزه ها را شنيدند.<11>

رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: چه بسيار مركب ها كه از راكب خود بهترند، زيرا بيشتر ذكر خدا مى گويند.<12> و از زدن به صورت حيوانات نهى فرمودند و دليل آن را تسبيح خداوند دانستند. «نهى رسول اللّه... ان تضرب وجوهها لانّها تسبّح بحمد ربّها»<13>

درباره تسبيح موجودات هستى، به چند نكته بايستى توجه شود:

الف. قرآن، تسبيح موجودات را آگاهانه و از روى علم و شعور مى داند: <<كلٌّ قد علم صلاته و تسبيحه>><14>

ب. هر كسى نمى تواند تسبيح ساير موجودات را درك كند: <<ولكن لا تفقهون تسبيحهم>><15>

ج. تسبيح موجودات، گوناگون است. امام سجاد عليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل فرمود كه: مرغان در هر صبحگاه خداوند را تسبيح نموده و قوت روز خود را مسئلت مى نمايند.<16>

نظامى، در اين زمينه چنين سروده است:

خبر دارى كه سياحان افلاك

چرا گردند گِرد مركز خاك

چه مى خواهند، از اين منزل بريدن

كه مى جويند، از اين محمل كشيدن

در اين محراب، معبودشان كيست

از اين آمد شدن، مقصودشان چيست

همه هستند سرگردان چو پرگار

پديد آينده خود

را طلب كار

حافظ شيرازى نيز مى فرمايد:

روشن از پرتو رويت، نظرى نيست كه نيست

منّت خاك درت، بر بشرى نيست كه نيست

ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى

سرّ گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست

حاجى سبزوارى صاحب كتاب منظومه، نيز مى گويد:

موسيى نيست كه دعوى «انا الحق» شنود

ور نه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست

مولوى نيز مى گويد:

جمله ذرّات عالم در نهان

با تو مى گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصير و باهشيم

با شما نامحرمان ما خامشيم

1- در جهان بينى الهى، هستى در حال تسبيح خداست. <<يسبّح للّه ما فى السموات و ما فى الارض>>

2- در تسبيح تكوينى، تفاوتى ميان موجودات آسمان و زمين، ميان جمادات و نباتات و حيوانات و انسان نيست. <<يسبّح للّه ما فى السموات و ما فى الارض>>

3- ستايش، بايد ملاك و ميزان و دليل داشته باشد. تسبيح، تنها سزاوار كسى است كه حكومت و قداست و عزّت و حكمت را با هم داراست. <<يسبّح للّه... الملك القدّوس العزيز الحكيم>>

4- پادشاهى و فرمانروايى خداوند، همراه با قداست و قدرت و حكمت است. <<الملك القدّوس>>

5 - حكومت خداوند همراه با حكمت است. <<الملك... الحكيم>>

6- خداوند، عزيز است. <<العزيز الحكيم>> (همان گونه كه پيامبرش، ايمان آوردندگان به پيامبرش و قرآنش عزيز هستند. <<فللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين>><17>، <<و انّه لكتاب عزيز>><18>)

7- قدرتى ارزش دارد كه همراه با حكمت باشد، <<العزيز الحكيم>> خداوند هم قدرتمند است و هم حكيم امّا قدرتمندى ديگران معمولاً با روحيه استكبار و استعمار همراه است.

كلمه «اُمّى»، منسوبِ كلمه «اُمّ» است. اطلاق اين كلمه بر مردم مكّه، يا از آن جهت است كه مكّه، امّ القرى است، يا از آن جهت كه در زبان

عربى به كسانى كه خواندن و نوشتن را نمى دانند، «اُمّى» مى گويند، زيرا مثل روزى هستند كه از مادر متولّد شده اند.

در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: چون مردم مكّه، كتاب و رهبر آسمانى نداشتند، خداوند نسبت اُمّى به آنان داده است وگرنه برخى از آنها توان نوشتن داشتند.<19>

«يزكّيهم»، از مصدر «تزكيه» و ريشه آن، «زكات» به معناى رشد و نموّ همراه با خير و بركت است. يعنى پيامبر مأمور است تا اخلاق زشت را از ميان مردم بردارد و اخلاق نيكو را در ميان آنان رواج دهد تا به رشد و كمال رسند.

مراد از «حكمت» در اينجا همان معارف و حقايقى است كه از آيات قرآن بر مى آيد و با تغيير نگرش انسان به جهان و دادن بينش صحيح به او، زمينه هاى سعدات او را فراهم مى سازد. چنانكه منكران خدا مى گفتند: <<ما هى الاّ حياتنا الدنيا>><20> زندگانى ما محدود به هم

دنياست. اما خداوند، حقيقت را چيز ديگرى معرفى مى كند و مى فرمايد: <<ما هذه الحياة الدنيا الاّ لهو و لعب و ان الدار الآخرة لهى الحيوان>><21>، اين دنيا، جز بازى و سرگرمى نيست و زندگانى واقعى در آخرت است.<22>

«حكمت»، جداى از «كتاب» نيست، بلكه يكى از اوصافِ آن است، چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: <<و القرآن الحكيم>><23> و خداوند نيز، كتاب و حكمت را در كنار هم، بر پيامبر نازل كرده است: <<و انزل اللّه عليك الكتاب و الحكمة>><24>. بنابراين مراد از تعليم كتاب

حكمت كه وظيفه پيامبر است، <<يعلّمهم الكتاب و الحكمة>> تعليم قرآن سراسر حكمت است كه به مردم بينشِ درست زندگى كردن را مى آموزد.<25>

در آيه 129 سوره بقره، حضرت ابراهيم عليه السلام از

خداوند درخواست كرد كه پيامبرى با چنين ويژگى هايى كه در اين آيه مطرح شده را در ميان مردم مبعوث كند؛ در اين آيه استجابت آن دعا را مى بينيم. در حديث مى خوانيم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «أن

دعوة أبى ابراهيم» يعنى من دعاى مستجاب شده پدرم ابراهيم هستم.

در آيه قبل، سخن از خداوندِ حكيم بود، در اين آيه، يكى از نشانه هاى حكمت خدا، بعثت پيامبر و يكى از دلايل بعثت انبيا تعليم حكمت به مردم معرفى شده است.

در قرآن، چهل و شش مرتبه از ضلالت و گمراهى و انحراف سخن به ميان آمده و در بيشتر موارد كلمه ى <<ضلال>> همراه با <<مبين>> آمده و گاهى نيز تعبير به <<ضلال كبير>><26> و <<ضلال بعيد>><27> شده است؛ با يك نگاه كوتاه در مى يابيم كه پيامبر اكرم صلى الله عل

وآله مردم را:

از فرزند كشى به فرزند دوستى،

از جهل به علم،

از غارت اموال ديگران به ايثار و گذشت از اموال خود،

از رباخوارى به كسب و كار حلال،

از شرك به توحيد،

از تفرقه به وحدت،

از خرافات به حقيقت،

از ذلّت به عزّت،

و در يك كلام، از ضلالت به هدايت رهنمون ساخت.

چنانكه جعفر بن ابيطالب، در نزد نجاشى پادشاه حبشه، در وصف پيامبر اسلام گفت: ما مردمى بوديم كه بت مى پرستيديم، مردار مى خوريم، كارهاى زشت انجام مى داديم، رشته خويشاوندى را بريده بوديم، حق همسايگان را رعايت نمى كرديم، افراد قوى به افراد ضعيف رحم نمى كرد

و... تا اين كه خداوند پيامبرى از ميان ما برانگيخت و او ما را به ارزش هاى انسانى فرمان داد. <<و ان كنتم من قبل لفى ضلال مبين>>

سؤال: آيا پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله تنها بر اُمّيين و

مردم حجاز و عربها مبعوث شده است؟

پاسخ: حضرت محمّدصلى الله عليه وآله در ميان مردم مكّه ظهور كرد و دعوت خود را از آنجا آغاز نمود، ولى نامه هايى كه آن حضرت به پادشاهان ايران و روم و رؤساى قبايل مختلف فرستاد، بيانگر اين حقيقت است كه دعوت آن حضرت، محدود به جزيرة العرب و يا قوم عرب نبوده

.

1- بعثت پيامبران كارى الهى است. <<هو الّذى بعث>>

2- بعثت پيامبران، عامل رويش، جهش و رستاخيز در همه سطوح و امور جامعه است. <<بعث>>

3- بر خاستن پيامبر از يك جامعه امّى و آنگاه پرچمدارى علم و حكمت، يك معجزه الهى است. <<بعث فى الامّيين رسولاً>>

4- رهبر جامعه اسلامى بايد از مردم، <<رسولاً منهم>> و در مردم باشد. <<فى الامّيين>>

5 - تلاوت قرآن، وسيله و مقدمه تزكيه و تزكيه مقدم بر تعليم و تعلّم است <<يتلوا... يزكّيهم... يعلّمهم>>. (چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم: <<اتّقوا اللّه و يعلّمكم اللّه>><28> از خداوند پروا كنيد تا خداوند، حقايقى را به شما بياموزد).

6- تزكيه و خودسازى بايد در سايه مكتب انبيا و آيات الهى باشد. (رياضت ها و رهبانيت هايى كه در سايه تعليم پيامبران نباشد، خود نوعى انحراف است.) <<يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم>>

7- تزكيه و تعليم در رأس برنامه هاى انبيا است. <<يزكّيهم و يعلّمهم>>

8 - در مكتب انبيا، پرورش روحى و آموزش فكرى، در كنار بينش و بصيرت مطرح است. <<يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة>>

9- در محيط فاسد نيز مى توان كار تربيتى كرد. <<و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين>>

10- براى درك زحمت هاى پيامبران الهى، بايد به وضعيّت فرهنگى و اخلاقى مردم زمان آن ها توجه كرد. <<و ان كانوا من قبل

لفى ضلال مبين>>

در تفاسير شيعه و سنّى مى خوانيم: هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در پاسخ اين سؤال كه مراد از «آخرين» در آيه سوم چه كسانى هستند؟، دست مباركشان را بر شانه سلمان گذاشته و فرمودند: اگر ايمان در ستاره ثريّا باشد، مردانى از نسل و

بار اين مرد به سراغ آن خواهند رفت.

1- رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله، مخصوص مردم معاصر خود نيست بلكه شامل تمام مردم پس از او، از هر نژاد و اقليم مى شود. <<و آخرين منهم لمّا يلحقوا...>>

2- هيچ كس قدرت جلوگيرى از نفوذ اسلام در آينده تاريخ را نخواهد داشت. <<و آخرين منهم لمّا يلحقوا... و هو العزيز>>

3- پشتوانه پيامبران، قدرت و حكمت خداوند است. <<بعث فى الامّيين... و هو العزيز الحكيم>>

4- همان حكمتى كه دليل فرستادن انبيا براى پيشينيان بوده، در بعثت پيامبر اسلام نيز هست. <<العزيز الحكيم... بعث فى الاميين... و آخرين منهم... و هو العزيز الحكيم>>

5 - گرچه نبوّت فضل و مقام بزرگى است كه خداوند به هر كس بخواهد عطا مى كند ولى چون حكيم است، اين مقام را تنها به اهلش مى دهد. <<العزيز الحكيم ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء>>

در آيات قبل سخن از بعثت بود و در اين آيه سخن از يهوديانى است كه بر اساس كتاب آسمانى خود، تورات، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را مى شناختند ولى لجاجت كرده و حاضر به پذيرش رسالت او نشدند.

كلمه «أسفار» جمع «سِفر» به معناى كتابى است كه از حقايق پرده بردارى مى كند.<29> تورات، از بخش هاى مختلفى تشكيل يافته كه به هر بخش كه همانند يك سوره از قرآن

مى باشد، يك «سِفر» مى گويند. مانند سِفر پيدايش.

گرچه قرآن در اين آيه، از يهوديان انتقاد مى كند، اما در واقع كنايه اى است به مسلمانان كه مبادا شما نيز قرآن را بشنويد ولى به آن عمل نكنيد.

قرآن در چند مورد، انسان هاى نااهل را به چارپايان تشبيه كرده، كه يكى از آنها عالمان بى عمل هستند كه در اين آيه به آنها اشاره شده است. <<اولئك كالانعام بل هم اضل>><30>

سعدى مى گويد:

علم چندان كه بيشتر خوانى

چون عمل در تو نيست نادانى

نه محقق بود نه دانشمند

چارپايى بر او كتابى چند

آن تهى مغز را چه علم و خبر

كه بر او هيزم است يا دفتر

حضرت على عليه السلام فرمود: عالمى كه به علمش عمل كند اهل نجات است و كسى كه به علمش عمل نكند، اهل هلاكت و حسرت خواهد بود و دوزخيان از بوى بد او اذيّت مى شوند و بيشترين حسرت و ندامت در دوزخ از آنِ كسى خواهد بود كه مردم را به سوى خدا دعوت كرده و آنان سخ

او را پذيرفته و به بهشت وارد شده اند، ولى دعوت كننده خود به دوزخ مى رود. زيرا گرفتار هواى نفس و آرزوهاى طولانى شده است.

«انّ اشدّ اهل النار ندامةً و حسرةً رجل دعا عبدا الى اللّه فاستجاب و قبل منه و اطاع اللّه فادخله اللّه الجنّة و ادخل الدّاعى النار بتركه علمه و اتّباعه الهوى و طول الأمل»<31>

امام صادق عليه السلام فرمود: «انّ العالم اذا لم يعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب كما يزلّ المطر عن الصفا»<32> موعظه عالمى كه به علمش عمل نكند، از دل ها منحرف مى شود، همان گونه كه باران از روى سنگ منحرف مى شود.

امام سجاد عليه السلام فرمودند: در انجيل آمده

است: «انّ العلم اذا لم يعمل به لم يزدد صاحبه الاّ كفرا و لم يزدد من اللّه الاّ بُعداً»<33> به دانشمندى كه به علمش عمل نكند، جز كفر و دورى از خدا چيزى افزوده نمى شود.

در اين آيه تمثيلى تند و هشداردهنده در مورد عالمانِ بى عمل دينى مطرح شده است. پيشوايان دينى نيز در اين باره تمثيلات و تشبيهات بسيارى را بيان كرده اند كه به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم:

* عالم بى عمل، همچون شمعى است كه ديگران از نورش بهره مند مى شوند، ولى خود هلاك مى گردد.<34>

* عالم بى عمل، مانند گنجى است كه انفاق نشود.<35>

* عالم بد، مثل سنگى است كه در مسير آب قرار گرفته است؛ نه خود از آن مى نوشد و نه مى گذارد آب به ديگران برسد.<36>

* عالم بى عمل، مانند چاه فاضلابى است كه درون آن متعفّن است.<37>

* عالم بى عمل، مانند قبرى است كه ظاهرش سالم است ولى درون آن استخوان هاى پوسيده است.<38>

گوشه اى از سيماى زشت يهود در قرآن

سنگدل هستند: <<من الّذين هادوا... اولئك الّذين لم يرد اللّه ان يطهر قلوبهم>><39>

رفاه طلب هستند: <<لن نصبر على طعام واحد>><40>

در روى زمين فساد مى كنند: <<يسعون فى الارض فسادا>><41>

حتى به خداوند تهمت مى زنند: <<يد اللّه مغلولة>><42>

كتاب الهى را تحريف مى كنند: <<يحرّفون الكلم عن مواضعه>><43>

هر كجا وحى طبق ميل آن ها نباشد، تكبّر مى ورزند: <<افكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم>><44>

نسبت به اهل ايمان، بيشترين كينه را دارند: <<اشدّ الناس عداوة للذين آمنوا اليهود>><45>

انبيا را به قتل مى رساندند: <<لقد اخذنا ميثاق بنى اسرائيل و ارسلنا اليهم رسلنا... فريقاً كذّبوا و فريقاً يقتلون>><46>

غضب شده خداوند هستند: <<و باؤوا بغضب على غضب>><47>

گروهى از آنان مورد لعنت حضرت

عيسى و حضرت داود بوده اند: <<لُعِن الّذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان عيسى و داود>><48>

1- استفاده از تمثيل در بيان حقايق، شيوه اى قرآنى است. (قرآن دانشمندان بى عمل را به الاغ تشبيه كرده است كه به ظاهر سنگين است، ولى در واقع، حقيقت است). <<مثل الّذين حمّلوا التوراة... كمثل الحمار يحمل اسفاراً>>

2- افشاىِ عالمان ناصالح و زبان گشودن به انتقاد از آنان، امرى قرآنى است. <<مثل الّذين حمّلوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً>>

3- اگر عمل نكردن به تورات، انسان را تا مرز حيوانى همچون الاغ پايين مى آورد، عمل نكردن به قرآن كه كتاب برتر است، انسان را چگونه مى سازد؟ <<كمثل الحمار>>

4- در اختيار داشتن و حملِ كتاب آسمانى مهم نيست، عمل به آن مهم است. <<لم يحملوها... يحمل اسفاراً>>

5 - عمل نكردن به علم و دانش خود، نوعى تكذيب عملى آن است. <<بئس مثل الّذين كذّبوا>>

6- عمل نكردن به علم، نوعى ظلم است. <<و اللّه لا يهدى القوم الظالمين>>

7- دليل محروميّت ها، عملكرد خود ما است. <<و اللّه لا يهدى القوم الظالمين>>

در آياتى از قرآن آمده است كه يهود، خود را برتر از ديگران و حتى خود را فرزندان خدا مى دانستند و شعار <<نحن ابناء اللّه>><49> سر مى دادند، با اين كه مردمى ثروت اندوز و دنيادوست بودند، چنانكه قرآن مى فرمايد: <<احرص الناس على حياة>><50> اين آيه گويا

آنان مباهله مى كند كه اگر راست مى گوييد كه از اولياى خدا هستيد، بايد به استقبال مرگ برويد. شما كه مى گوييد: دو گروه بيشتر وارد بهشت نمى شنود كه اولين آنها ما هستيم، <<لن يدخل الجنّة الاّ من كان هوداً او نصارى>><51>، پس چرا حاضر نيستيد آرزوى مرگ كني

<<قل ان كانت

لكم الدار الآخرة عنداللّه خالصة من دون الناس فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين>><52>

چرا از مرگ مى ترسيم؟

اگر سفر به سوى آخرت را به سفرهاى دنيوى تشبيه كنيم، مى بينيم كه نگرانى هاى يك راننده در مسافرت، مى تواند دلايل مختلفى داشته باشد:

الف) گاهى نگرانى به خاطر كمبود بنزين است، امّا كسى كه براى آخرت خود توشه برداشته است، نگران نيست. <<تزوّدوا فانّ خير الزّاد التقوى ><53>

ب) گاهى نگرانى به خاطر وسيله نقيله مى باشد كه سرقتى است، امّا كسى كه درآمدش حلال است، نگران نيست.

ج) گاهى نگرانى براى جنس قاچاقى است كه به همراه دارد، اما كسى كه بار گناه به دوش ندارد، نگران نيست.

د) گاهى نگرانى براى سرعت غير مجاز است، امّا كسى كه اهل افراط و تفريط نيست، <<كان امره فرطا>><54> و زندگى اش بر اساس اعتدال و ميانه روى بوده است، <<لم يسرفوا و لم تقتروا و كان بين ذلك قواماً>><55>، ترسى ندارد.

ه) گاهى نگرانى به خاطر همسفران ناشناس و نادرست است، ولى كسى كه در دنيا همراه و همنشين ابرار بوده است، نگران نيست.

و) گاهى از تنها بودن در جاده مى ترسد، ولى كسى كه در كاروان ابرار قرار دارد و ارتباط او با مؤمنان است تنها نيست.

ز) گاهى از نرسيدن به مقصد ترس و دغدغه دارد، ولى كسى كه معتقد است ذرّه اى از عمل او هدر نمى رود، نگران نيست. <<فمن يعمل مثقال ذرّة...>><56>

از ابوذر پرسيدند: چرا از مرگ مى ترسيم؟ فرمود: «انّكم عمّرتم الدنيا و خرّبتم الاخرة فتكرهون ان تنتقلوا من عمران الى خراب»<57> شما دنيا را آباد و آخرت را خراب كرده ايد، پس كراهت داريد كه از آبادى به سوى خرابى برويد.

حضرت على عليه السلام مى فرمود: «واللّه ابن

ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه»<58> به خدا سوگند اُنس من به مرگ از اُنس طفل به سينه مادرش بيشتر است. و هنگام ضربت خوردن در محراب مسجد كوفه فرمود: «فزت و ربّ الكعبة» به پروردگار كعبه سوگند كه رستگار

م.

امام حسين عليه السلام ضمن خطبه مفصّلى مى فرمايند: «خُطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جيد الفتاة»<59> مرگ براى فرزندان آدم، مثل گردنبند بر گردن عروسان، زيباست.

گرچه خطاب اين آيه به يهوديان است، ولى آمادگى براى مرگ، وسيله اى براى سنجش همه مدّعيان ايمان و ولايت الهى است. <<فتمنّوا الموت>>

1- خداوند، شيوه بحث و استدلال با اديان ديگر و محاجّه با مخالفان را به پيامبر و امّت او آموزش مى دهد. <<قل يا ايّها الّذين هادوا>>

2- با منطق وجدان، شبهات و برداشت هاى پوچ را پاسخ دهيد. <<ان زعمتم انّكم اولياء للّه>>

3- انحصارطلبى در امور معنوى و دينى، ممنوع است. <<من دون الناس>>

4- جلوى بلند پروازى ها و تخيّلات نابه جا را بايد گرفت. <<ان زعمتم... فتمنّوا الموت>>

5 - معيار صداقت در ادّعاى ايمان، آمادگى براى مرگ است. <<فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين>> هر دوستى، به ملاقات دوست خود علاقمند است، اگر شما دوست خدا هستيد، چرا به ملاقات خداوند علاقمند نيستند؟ <<ان زعمتم انّكم اولياء للّه... فتمنّوا الموت>>

6- آن گونه استدلال كنيد كه دشمن حرفى براى زدن نداشته باشد. <<فتمنّوا الموت... و لا يتمنونه ابداً>>

7- ريشه فرار از مرگ، اعمال خود انسان هاست. <<و لايتمنّونه ابداً بما قدّمت ايديهم>>

8 - چه بسا كسانى به دروغ ادّعاىِ اولياء اللّه بودن دارند، اما خداوند به باطن ناپاك آنان آگاه است. <<و اللّه عليم بالظالمين>>

انسان ها براى فرار از مرگ، هزاران تدبير مى انديشند

ولى چه سود؟ از جبهه جنگ فرار مى كنند، اما خداوند مى فرمايد: هرگز اين فرار جلوى قتل يا مرگ شما را نخواهد گرفت. <<قل لن ينفعكم الفرار>><60> خانه هاى بسيار محكم مى سازند ولى باز هم مرگ به سراغشان مى آ

. <<اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروجٍ مشيّدة>><61> آرى در دنيا نمى توان از مرگ فرار كرد همان گونه كه در آخرت نمى توان از قهر و كيفر الهى فرار كرد. <<يقول الانسان يومئذٍ اين المفرّ>><62>

ايمان و باور به اين كه در قيامت دوباره زنده شده و حضور خواهيم يافت و جرم ها كشف خواهد شد، بهترين عامل براى رعايت تقوى در دنيا است. <<فينبّئكم>>

1- اراده خداوند بر اراده انسان غالب است. <<تفرّون... ملاقيكم>>

2- بين مرگ و قيامت، فاصله زيادى است. <<فانّه ملاقيكم ثمّ تردّون>> (كلمه ى <<ثمّ>> براى تأخير به كار مى رود.)

3- علم خداوند نسبت به حاضر و غايب و ظاهر و باطن يكسان است. <<عالم الغيب و الشهادة>>

4- مجرم بايد ابتدا از جرم خود آگاه شود، سپس به كيفر برسد. <<فينبّئكم بما كنتم تعملون>>

رسول گرامى اسلام در معراج مشاهده فرمود كه فرشتگان براى كسانى كه روز جمعه به نماز جمعه حاضر شوند و غسل جمعه كنند، طلب مغفرت مى نمايند و مى گويند: «الّلهم اغفر للذين يحضرون صلوة الجمعة الّلهم اغفر للذين يغتسلون يوم الجمعة»<63>

جايگاه روز جمعه

در اسلام، در ميان روزها، روز جمعه از اهميّت خاصى برخوردار است و روايات در اين باره بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

* پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: جمعه، سرور روزهاى هفته و داراى بزرگ ترين مرتبه در نزد خداوند متعال است.<64>

* جمعه، روز كمك به محرومان و فقراست. در

حديث مى خوانيم كه پرداخت صدقه و انفاق خود را در روز جمعه پرداخت كنيد.<65>

* جمعه، عيد مسلمانان است.<66>

* جمعه روز ظهور امام زمان عليه السلام و پايان غيبت آن حضرت است: «يخرج قائمنا يوم الجمعة»<67>

* در روز جمعه درهاى آسمان براى بالا رفتن اعمال بندگان باز مى شود.<68>

* پيامبر مى فرمايد: در روز جمعه خداوند كارهاى نيك را چند برابر و كارهاى زشت را محو مى كند، به درجات مؤمنان مى افزايد، دعاها را اجابت مى كند، بلاها را دور و حاجات مؤمنين را برآورده مى سازد.<69>

هر كس روز جمعه به زيارت قبر پدر و مادر يا يكى از آنها برود، گناهانش بخشيده و نام او در زمره نيكان نوشته مى شود.<70>

در روز جمعه، غسل جمعه را ترك نكنيد كه سنّت پيامبر اسلام است و از بوى خوش بهره گيريد و لباس نيكو در بر كنيد.<71>

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: آيا به شما خبر دهم چه كسى اهل بهشت است؟ كسى كه گرما و سرماى شديد او را از اعمال روز جمعه باز ندارد.<72>

در روز جمعه تا آنجا كه توان داريد، كارهاى خير انجام دهيد. «و ليفعل الخير ما استطاع»<73>

براى كسى كه در روز جمعه به نظافت پردازد و ناخن و موى سر و صورت خود را كوتاه كند و مسواك زند... و به سوى نماز جمعه برود، هفتاد هزار فرشته او را بدرقه كنند و براى او استغفار و شفاعت نمايند.<74>

جايگاه نماز جمعه

اولين اقدام پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله پس از هجرت به مدينه، اقامه نماز جمعه بود.

نمازى كه دعوت به آن با جمله <<يا ايها الّذين آمنوا>> شروع شده است.

نمازى كه با جمله <<فاسعوا الى ذكر اللّه>> مردم به

اقامه آن ترغيب شده اند.

نمازى كه فرمان ترك داد و ستد را به همراه دارد.

نمازى كه در روايات، هم وزن حج شمرده شده است. «عليك بالجمعة فانّها حج المساكين»<75>

نمازى كه بعد از خطبه اش دعا مستجاب مى شود.<76>

نمازى كه با تكيه امام جمعه به اسلحه اقامه مى شود.

نمازى كه سبك شمردن و استخفاف آن، نشانه ى نفاق شمرده شده است.

نمازى كه در آن امام جمعه بايد مردم را به تقوى سفارش كند.

نمازى كه در آن مردم از مسايل جهان آگاه مى شوند.

نمازى كه بايد به جماعت برگزار شود ونمى توان آن را فردى خواند.

نمازى كه سفارش شده تسهيلات لازم براى حضور زندانيان مالى در آن فراهم شود.<77>

نمازى كه سزاوار است سفر به خاطر حضور در آن به تأخير افتد. حضرت على عليه السلام در نامه اى به حارث همدانى مى فرمايد: روز جمعه مسافرت مكن تا در نماز حاضر شوى مگر سفرى كه در راه خدا باشد و يا كارى كه به انجام آن معذورى.<78>

نمازى كه سفارش شده از روز قبل، خود را براى حضور در آن آماده كنيد. حضرت على عليه السلام از اينكه روز پنج شنبه دارويى مصرف كنند كه سبب ضعف (و عدم شركت در نماز) در روز جمعه شود، مردم را نهى مى فرمودند<79> و امام باقر عليه السلام در وصف ياران پيامبر اك

صلى الله عليه وآله فرمودند: آنان از روز پنج شنبه خود را براى نماز جمعه آماده مى كردند.<80>

نمازى كه ثواب شركت در آن براى مسافر، بيش از ثواب افرادى است كه مقيم همان شهرند.<81>

نمازى كه يك شب مانده به انجام آن، به تلاوت آيات آن سفارش شده است. در روايات سفارش شده كه در نماز مغرب شب جمعه، سوره

جمعه تلاوت شود كه به نوعى تذكر و يادآورى و آماده شدن براى نماز جمعه است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: هر قدمى كه مؤمن به سوى نماز جمعه بر مى دارد، خداوند هول و هراس روز قيامت را از او كم مى كند.<82>

نماز جمعه كفّاره گناهانى است كه انسان در طول هفته انجام مى دهد، البته مادامى كه گناهان كبيره را رها كند.<83>

كسى كه كارگرى را اجير كرده او را از رفتن به نماز جمعه باز ندارد كه گناه مى كند.<84>

هر كس سه جمعه پى در پى بدون عذر موجّه نماز جمعه را ترك نمايد، نام او به عنوان منافق ثبت مى شود. «من ترك الجمعة ثلاثة متتابعة لغير علّة كتب منافقاً»<85>

و در روايت ديگرى مى خوانيم هر كس به غير از بيمارى و عذر موجه ديگرى سه جمعه در نماز جمعه حضور نيابد، خداوند بر قلب او مُهر مى زند.<86>

هر كس نتوانست در نماز جمعه شركت كند، پس مبلغى را صدقه دهد (تا كفّاره ى عدم حضور او در نماز جمعه باشد).<87>

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس در زمان حيات و يا پس از مرگ من، نماز جمعه را از روى انكار يا استخفاف و سبك شمردن ترك كند، خداوند كارش را جمع نمى كند، در امورش بركت قرار نمى دهد و حج و صدقه او قبول نيست، مگر آن كه توبه كند.<88>

هنگامى كه امام جمعه براى خواندن خطبه مى ايستد، بر مردم لازم است كه سكوت كنند<89> و نماز نخوانند<90> و با ادب بنشينند.<91>

وظيفه امام جمعه

1- خطبه هاى نماز، طولانى نباشد. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: بعد از شما اقوامى مى آيند كه خطبه ها را طولانى و نماز

را كوتاه مى خوانند: «سيأتى بعدكم اقوام يطيلون الخطب و يقصرون الصلوة» اما شما نماز را طولانى بخوانيد و خطبه ها را كوتاه كنيد:

طيلوا الصلوة و اقصروا الخطبة»<92>

2- خداوند، در نماز جمعه دو خطبه را قرار داد تا يكى از آن ها به حمد و ثناى الهى و تقديس خداوند، و ديگرى به حوائج مردم و هشدار و آموزش آنان و نيايش اختصاص يابد.<93>

3- در حال قيام، به ايراد خطبه بپردازد. «ما رأيت رسول اللّه خطب الاّ و هو قائم»<94>

4- خطيب، اسلحه دست گيرد ولى آن را به كار نبرد بلكه به موعظه و ارشاد بپردازد. (يعنى قدرت داريم ولى در عين حال، دلسوز و مهربانيم) چنانكه پيامبر به كمان يا عصا تكيه مى دادند و خطبه مى خواندند. «يتوكأ على قوسٍ او عصا»<95>

5 - هنگامى كه امام جمعه از منبر بالا مى رود و رو به مردم مى ايستد به مردم سلام كند. «من السّنة اذا صعد الامام المنبر ان يُسلّم اذا استقبل الناس»<96>

6- خواندن سوره جمعه و منافقون در نماز جمعه. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در نماز جمعه سوره جمعه و سوره منافقون را قرائت مى فرمودند؛ سوره جمعه را براى بشارت دادن به مؤمنان و برحذر داشتن آنان از دنيا و سوره منافقون را براى مأيوس كردن و توبيخ منافقان.

7>

7- آگاهى نمودن مردم را به مسائل روز. امام رضا عليه السلام فرمود: نماز جمعه يك گردهمايى عمومى است تا امام جمعه مردم را به عبادت و اطاعت ترغيب كند و از گناه و معصيت پرهيز دهد و آنان را از آنچه در اطراف آنها روى مى دهد و از آنچه برايشان مفيد و يا مضّر ا

آگاه كند. «و يخبرهم

بما ورد عليهم من الافاق و من الاهوال التى لهم فيها المضرّة و المنفعة»<98>

8 - امام جمعه، مردم را از آنچه خداوند به آن امر كرده و آنچه از آن نهى فرموده و آنچه مايه ى صلاح و فساد آنان است، آگاه سازد و آنان را تعليم دهد. «ان يعلّمهم من امره و نهيه ما فيه الصلاح و الفساد»<99>

1- براى دعوت مردم به عبادت بايد بسترسازى كرد. (در ابتداى سوره قبل از دستور به شركت در نماز جمعه، سخن از تسبيح موجودات است.) <<يسبّح للّه... فاسعوا الى ذكر اللّه>>

2- براى دعوت مردم، آنان را با احترام و نام نيك ياد كنيم. <<يا ايها الّذين آمنوا>>

3- حضور در نماز جمعه، نشانه ايمان است. <<يا ايها الّذين آمنوا اذا نودى للصلوة...>>

4- نماز، مايه ى ذكر خدا است. <<اذا نودى للصلوة... فاسعوا الى ذكر اللّه>>

5 - براى حضور در نماز جمعه، شتاب كنيد. <<للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا>>

6- براى حضور در نماز جمعه، بايد موانع موجود را برطرف كرد. <<و ذروا البيع>> (رها كردن كسب و كار و تجارت از باب نمونه است وگرنه همه كارها را بايد در هنگام نماز، رها كرد و در نماز جمعه حضور يافت.)

7- خداوند كه فرمان ترك تجارت مى دهد، آن را با وعده هاى حق جبران مى كند. <<ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون>>

8 - نشانه علم واقعى، انتخاب بهترين ها در هر زمان است. <<ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون>>

9- در تربيت دينى، هم تشويق لازم است، <<يا ايها الّذين آمنوا>>

هم فرمان لازم است، <<فاسعوا الى ذكر اللّه>>

هم نهى لازم است، <<ذروا البيع>>

هم استدلال لازم است. <<ذلكم خير لكم>>

در فرهنگ قرآن، مالِ دنيا فضل الهى است،

لذا در اين آيه مى فرمايد: <<و ابتغوا من فضل اللّه>>، بعد از پايان نماز جمعه، به سراغ فضل خدا يعنى درآمد و تجارت برويد. چنانكه در جاى ديگر، آن را «خير» شمرده و مى فرمايد: <<ان ترك خير الوصيّة>><100> اگر كسى خير

باقى گذارده، وصيت كند كه در اينجا مراد از خير، مال دنياست.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس در بازار و محل كسب و كار با اخلاص خدا را ياد كند، در حالى كه مردم از خدا غافلند و به كارهاى خود مشغولند، خداوند براى او هزار حسنه ثبت مى كند و روز قيامت او را مورد مغفرت ويژه خويش قرار مى دهد.<101>

نشاط انسان براى عبادت بايد بيش از نشاط او براى كسب درآمد باشد. درباره عبادت فرمود: <<فاسعوا الى ذكر اللّه>> و در اين آيه درباره تجارت مى فرمايد: <<و ابتغوا من فضله>> هر دو كلمه <<فاسعوا>> و <<ابتغوا>> به معناى تلاش و حركت است، لكن در آيه اول واژه «سع

و حرف «فاء» وجود دارد كه عشق و نشاط و سرعت در آن نهفته است.

فضل الهى گاهى مادّى و گاهى معنوى است. در آيه چهارم همين سوره درباره بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: <<ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء>> و در اين آيه درباره كسب و كار و تجارت مى فرمايد: <<و ابتغوا من فضل اللّه>>.

1- زمان تعطيلى كسب و كار و تجارت به خاطر عبادت، نبايد زياد به درازا كشيده شود. (در آيه قبل، فرمان ترك داد و ستد صادر شد و در اين آيه بلافاصله پس از انجام عبادت آن منع برطرف شد). <<فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض...>>

2- خداوند، تعطيل بازار مسلمين

و رهاكردن كار، حتى در يك روز كامل را نمى پسندد. <<فاذا قضيت الصلوة فانتشروا>>

3- كسب درآمد و دريافت فضل الهى، نياز به هجرت و حركت و مسافرت در زمين دارد. <<فانتشروا فى الارض>>

4- در انجام عبادت سرعت بگيريد، <<فاسعوا>> ولى در كار مادى به سراغ آن رويد و نيازى به عجله نيست، زيرا رزق نزد خداوند مقدّر است. <<و ابتغوا>>

5 - لطف و فضل خداوند بسيار است ولى انسان بايد براى به دست آوردن آن تلاش كند. <<و ابتغوا من فضل اللّه>>

6- در اسلام، تن پرورى ممنوع است. <<و ابتغوا من فضل اللّه>>

7- دنيا، گوشه اى از فضل الهى است. <<من فضل اللّه>>

8 - رستگارى، در سايه انجام فرمان هاى الهى است. <<فاسعوا... ذروا... وابتغوا... و اذكروا... لعلكم تفلحون>>

9- تلاش براى رسيدن به امور معنوى و مادى، هر دو فرمان خداست. در آيه قبل فرمود: <<فاسعوا الى ذكر اللّه>> و در اين آيه مى فرمايد: <<و ابتغوا من فضل اللّه>>

10- اگر داد و ستد با اراده انسان باشد معامله اى بيش نيست، <<و ذروا البيع>>، امّا اگر بعد از انجام عبادت به سراغ داد و ستد رفتيم، به فضل الهى تبديل مى شود. <<و ابتغوا من فضل اللّه>>

11- تلاش براى دنيا نبايد همراه با غفلت از ياد خدا باشد. <<و ابتغوا من فضل اللّه واذكروا اللّه كثيراً>>

12- اسلام هم خواهان كيفيّت در عبادت است، <<فى صلاتهم خاشعون>><102> و هم به دنبال كمّيّت. <<واذكروا اللّه كثيراً>>

13- آنجا كه زمينه غفلت و لغزش بيشتر است مثل بازار، ياد خدا ضرورى تر است. <<و ابتغوا من فضل اللّه واذكروا اللّه كثيراً>>

14- ياد خدا در همه حال لازم است، چه در حال عبادت، <<فاسعوا الى ذكر

اللّه >>و چه در حال تجارت. <<و ابتغوا من فضل اللّه واذكروا اللّه>>

15- انسان با عملكرد و انتخاب خوب خود مى تواند زمينه رستگارى را فراهم آورد. <<فاسعوا... و ابتغوا...و اذكروا... لعلّكم تفلحون>>

16- ياد خدا، زمانى عامل رستگارى مى شود كه مداوم و مستمر باشد. <<واذكروا اللّه كثيراً لعلكم تفلحون>>

در تفاسير مى خوانيم: پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مشغول خواندن خطبه هاى نماز جمعه بود كه كاروان تجارى همراه با طبل و دُهل و سر و صدا وارد مدينه شد. بيشتر نمازگزاران به سراغ كاروان رفتند و حضرت را كه در حال ايستاده مشغول ايراد خطبه بود، تنها

اشتند. اين آيه نازل شد و آنان را توبيخ كرد.

آيه به جاى انتقاد از ترك خطبه و نماز، از تنها گذاردن پيامبر، انتقاد مى كند. آرى شكستن حرمت رهبر آسمانى از شكستن خطبه و نماز مهم تر است.

آغاز اين سوره با بعثت پيامبر اسلام بود و پايان آن، با انتقاد از تنها گذاشتن آن حضرت و اين خود هشدار به مؤمنان است.

1- قرآن، از حرص و بى تقوايى در كسب و كار انتقاد مى كند. <<و اذا رأوا... انفضّوا اليها>>

2- عامل انحراف از ياد خدا، يا مادّيات است و يا نفسانيّات. <<تجارة او لهواً>>

3- خطيب جمعه بايد در حال ايستاده، به ايراد خطبه بپردازد. <<و تركوك قائماً>>

4- هركارى كه اطراف رهبر الهى را خلوت كند، قابل توبيخ است. <<و تركوك قائماً>>

5 - گرايش هاى مردم، هميشه صحيح و به حق نيست. <<و تركوك قائماً>>

6- دو خطبه، جزء نماز جمعه است و استماع آن ها لازم است. <<و تركوك قائماً>>

7- در تبليغ، مسايل مادّى را نفى نكنيد بلكه برترى معنويات را مطرح كنيد. <<ما عنداللّه خير من

اللهو و من التجارة>>

8 - ملاك ارزش ها، حسن عاقبت است نه كاميابى هاى زود گذر. <<ما عند اللّه خير من اللهو و من التجارة>>

9- براى كسب رزق، عبادت را رها نكنيد تا به سراغ تجارت برويد. بلكه ابتدا عبادت كنيد و سپس به سراغ تجارت برويد، كه رزق به دست خداست. <<ما عند اللّه خير... و اللّه خير الرازقين>>

10- تجارت تنها راه به دست آوردن رزق نيست، اگر خدا بخواهد از غير آن هم به شما رزق مى دهد. <<و اللّه خير الرازقين>>

11- خداوند روزى نمازگزاران جمعه را تضمين كرده است. <<و اللّه خير الرازقين>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

See commentary of Hadid: 1; Hashr: 1 and Bani Israil: 44.

Refer to the commentary of Baqarah: 78; Ali Imran: 48 and 49 for the word "ummi" in connection with the Holy Prophet.

Yuzakkihim (purifies them) asserts the absolute purity of the Holy Prophet, because he who is thoroughly purified by Allah (see commentary of Ahzab: 33) can alone purify others. Among the thoroughly purified are he and his Ahl ul Bayt.

In verse 129 of Baqarah prophets Ibrahim and Ismail pray to the Lord:

"Raise up in them a messenger from among them who will recite to them your revelations, and teach them the book and the wisdom, and purify them."

In fulfilment Allah sent the Holy Prophet as a mercy unto the worlds to guide mankind. As stated in verse 164 of Ali Imran it was a divine grace and favour. Man does not favour the Holy Prophet by becoming a Muslim. In fact Allah has favoured man by showing him the way

to belief (Hujurat: 17).

Aqa Mahdi Puya says:

As stated in the commentary of Baqarah: 78 the Holy Prophet did not receive tutoring from any mortal being. Allah taught him the "book and wisdom" (Rahman: 2 and Najm: 5).

The Quran lays stress on the word ummi to point out that the appearance of a prophet among the ummies in order to educate and purify the whole mankind is a miracle.

The Holy Prophet, by reciting the revelations, attracted the attention of men and women around him; then, by turning their thoughts and feelings from sensual pursuits to intellectual and spiritual activity, he purified their hearts and minds, after which he taught them the book and the wisdom in order that they might apply the guidance in their day to day life.

In general "others of them" (akharin) refers to persons or peoples, other than those among whom the Holy Prophet came as a messenger. His message was for the Arabs and the non-Arabs as well as for those who live in other ages.

When asked who were referred to in this verse, the Holy Prophet pointed out Salman, who was a non-Arab.

Aqa Mahdi Puya says:

In addition to what has been stated above. There is a wellknown tradition that at the time of the revelation of this verse the Holy Prophet referred to the people of Iran from where Salman came.

That which has been given to mankind (stated in verses 2 and 3) is a result of Allahs unbounded generosity to all. He bestows His grace on whom He wills. He

is almighty, all-wise.

Some poor believers told the Holy Prophet that the rich are blessed with means to give alms, liberate slaves and perform hajj, while the poor are deprived of earning the rewards which fall due by doing such deeds. The Holy Prophet said: "Recite la ilaha ilallah hundred times, and you will get better reward than the rich who give alms, liberate slaves and perform hajj." When the rich heard this advice they also began to recite la ilaha illalla hundred times in addition to that which they were commanded to do.

The children of Israil were chosen as special agency for Allahs message in the beginning, but, when their descendants corrupted the message and became guilty of all the abominations to correct which prophets like Isa were sent and failed, they merely became like beasts of burden that carry learning and wisdom on their backs but do not understand or profit by it.

Aqa Mahdi Puya says:

It is also a warning to those Muslims who learn the Quran by heart and recite its verses but do not follow its guidance.

Refer to the commentary of Baqarah: 94, 95, 96.

Aqa Mabdi Puya says:

A true wali (friend or lover) of Allah is not only free from the fear of death but awaits it at every turn and crossing of the path of his life with open arms.

Imam Ali said:

"I, the son of Abu Talib, is more familiar with death than a child is with his mothers breast."

He also described the true friends of Allah as under:

"Their bodies get

along with this world, while their souls swing in the company of highest nobility. Had not Allah ordained their terms, their souls would not have stayed in their bodies."

(see commentary for verse 6)

(see commentary for verse 6)

Yawmil jumu-ah literally means "the day of congregation."

As Makka is the most preferred city among all the places of the world, and Ramadan is of higher rank among an the months, similarly Friday is superior to the other six days of the week.

The Holy Prophet said:

"Friday is the best of all days of the week. Good done on Friday earns many rewards, while invocations made are accepted."

Friday is also known as:

(i) Yawm al Mawlud-The birthday of the Holy Prophet. Imam Mahdi al Qa-im was also born on Friday.

(ii) Yawm al Fazl-The day of grace.

(iii) Yawm al barkat-the day of blessings.

(iv) Yawm al ijabat-the day of acceptance of invocations and prayers.

(v) Yawm al id-The day of rejoicing.

(vi) Yawm al ghuzwa-The day of endeavour.

(vii) Yawm al Karamat-the day of honour.

(viii) Yawm al mazid-the day of abundance.

While migrating from Makka to Madina, the Holy Prophet made a halt at Quba, a place 3 miles away from Madina. On Friday he proceeded to Madina. When he entered the valley of Bani Salim bin Awf it was time for Friday prayers. A place was selected there as a temporary masjid, and after delivering a sermon he prayed Friday prayers.

The wise ordinances of Islam provide ample opportunities of social contact for the Muslims.

Each individual remembers Allah five times every day in the home or place

of business or local masjid. On Friday, in every week, there is a local meeting in the central masjid of each local centre; it may be a village, or town or ward of a big city. At the two ids every year there is a local area meeting in one centre, the idgah. Once at least in a lifetime, a Muslim, having sufficient means, joins the vast international assemblage of the world, in the centre of Islam, at Kabah. The primary purpose in all the obligatory and optional forms of worship is the remembrance of glorification of Allah, but they also create spirit of unity, brotherhood and collective understanding and provide opportunities for mutual consultation and action.

The idea behind the Muslim weekly "day of assembly" is different from that of the Jewish Sabbath (Saturday) or the Christian Sunday. The Jewish Sabbath is primarily a commemoration of Gods ending his work and resting on the seventh day (Genesis 2: 2; Exodus 20: 11). According to the Quran Allah needs no rest, nor does He feel fatigue (Baqarah: 255). The Jewish command forbids work on the day of Sabbath but says nothing about worship or prayer; but the Islamic ordinance lays stress on the remembrance of Allah. The Christian church had changed the Saturday to Sunday but inherited the Jewish spirit.

Islam says: "When the time for Jumu-ah prayer comes, discontinue every activity and answer the call to prayer, meet earnestly, pray, consult and learn by social contact; and when the meeting is over, scatter and go about

your business."

Aqa Mahdi Puya says:

Although hastening to the remembrance of Allah has been ordained in this verse, but there is no mention of the form of prayer. It was the Holy Prophet, the divinely authorised authority on the Quran, who showed the people how to pray every type of salat. The details and the conditions of ibadat (worship), mamilat (all social and individual activities) and siyasiyat (collective living) are decided and finalised according to the sayings and doings of the Holy Prophet and his authorised successors, the Imams of the Ahl ul Bayt, which is known as Islamic jurisprudence.

The right to call to congregational prayer, according to the Holy Prophet and the Imams of Ahl ul Bayt rests with the just or the divinely appointed head of the Islamic state and his appointed deputies.

(see commentary for verse 9)

The believers are admonished not to get distracted by involvement in amusement and worldly gain at the cost of their duty to Allah. Once when the Holy Prophet was offering the Friday prayers, a caravan entered the town singing, beating drums and playing musical instruments. According to Jabir, save twelve persons including Jabir, everyone who was in the congregation standing behind the Holy Prophet left the masjid and ran to witness the merry-making caravan and transact business with them. Thrice did the people behave like this, then this verse was revealed.

Aqa Mahdi Puya says

Compare this passage with the verse Nur: 37. According to Jabir, whenever the caravans came, all used to leave masjid save a very few.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109