61. سوره الصف

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الصف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2)

كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3)

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (4)

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (5)

وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (6)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (7)

يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (8)

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (9)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (10)

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (11)

يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ

عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (12)

وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (13)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ (14)

آشنايي با سوره

61- صف [رديف و صف]

خداوند پيكار گرانى را كه در راه او، همچون صفى فولادين و بنيانى استوار مى جنگند دوست مى دارد. اين مطلب در آيه 4 از اين سوره بيان شده است. اين سوره، تشويق و تحريك مسلمين به مبارزه با دشمن، و معرفى اسلام، بعنوان فروغى الهى و فروزان مى باشد و نويد غلبه و حاكميت اين آئين را بر اديان ديگر مى دهد. نام ديگر اين سورع، «حواريين است. بمناسبت اينكه در آخرين آيه اش دعوت عيساى مسيح از «حواريين براى نصرت دين خدا بيان شده است. كلا محور آيات اين سوره بر دو موضوع «عقيده و «جهاد» است. اين سوره كه 14 آيه دارد در سال دوم هجرت در مدينه نازل شده است

شان نزول

نكوهش گويندگان بى عمل

شأن نزول آيه هاى 2 تا 4 سوره صف

پس از پيروزهايى كه نصيب مسلمانان شده بود، گروهى از آنان كه تنها به غنايم جنگ مى انديشيدند، گرد هم آمدند و به اميد اين كه اين پيروزى ها و غنايم، هميشگى خواهد بود، از شادى در پوست خود نمى گنجيدند و خود را شيردلان ميدان نبرد مى دانستند. عده اى مى گفتند: ما هيچ وقت در ميدان جنگ به دشمن پشت نكرده ايم. عده اى مى گفتند: قبيله ما به شجاعت مشهور و با فرار بيگانه اند. عده اى نيز از شجاعت پدران و اجداد خود سخن مى گفتند و خود را از همه قهرمان تر مى دانستند، ولى اين ها همان كسانى بودند كه در جنگ هاى پيشين، عقب تر از همه در ميدان جنگ حضور داشتند و به اميد جمع آورى، غنايم خودى نشان مى دادند و هنگام ديدن دشمن زودتر از همه، گريخته بودند! پس از اين گفت وگو، جنگ احد پيش آمد؛ اين افراد

نيز با ترس و لرز در اين جنگ حاضر شدند، ولى هنگامى كه در اثر غفلت مسلمانان، جنگ به سود كافران به پايان رسيد، آنان زودتر از همه فرار را بر قرار ترجيح دادند و از صحنه جنگ گريختند. آيه هاى 2 تا 4 سوره صف نازل شد و آنان را به سبب گفتار بى عملشان، سرزنش و ملامت كرد.

از نشانه هاى مؤمنان راستين اين است كه گفتار و كردارشان صد در صد هماهنگ باشد و هر قدر انسان از اين اصل دور شود از حقيقت ايمان دور شده است؛ چرا كه زبان، ترجمان دل است و اگر راه اين دو از يكديگر جدا شود، نشانه نفاق است و مى دانيم كه يك منافق، سلامت فكرى و روحى ندارد. از بدترين بلاهايى كه ممكن است بر يك جامعه مسلط شود، بلاى سلب اطمينان است و عامل اصلى آن را مى توان جدايى گفتار از كردار دانست. مردمى كه مى گويند و عمل نمى كنند هرگز نمى توانند به يكديگر اعتماد كنند و در برابر مشكلات، هماهنگ باشند. هرگز برادرى و صميميت در ميان آنان حاكم نخواهد شد، هرگز ارزش و قيميتى نخواهند داشت و حتى هيچ دشمنى از آنان حساب نمى برد. خداوند در آيه هاى 2 تا 4 سوره صف، گويندگان بى عمل را چنين نكوهش مى كند:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟ «» نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد. «» در حقيقت، خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنانكه گويى بنايى ريخته شده و از سربند، جهاد مى كنند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 278.

نكوهش گويندگان

بى عمل

شأن نزول آيه هاى 2 تا 4 سوره صف

پس از پيروزهايى كه نصيب مسلمانان شده بود، گروهى از آنان كه تنها به غنايم جنگ مى انديشيدند، گرد هم آمدند و به اميد اين كه اين پيروزى ها و غنايم، هميشگى خواهد بود، از شادى در پوست خود نمى گنجيدند و خود را شيردلان ميدان نبرد مى دانستند. عده اى مى گفتند: ما هيچ وقت در ميدان جنگ به دشمن پشت نكرده ايم. عده اى مى گفتند: قبيله ما به شجاعت مشهور و با فرار بيگانه اند. عده اى نيز از شجاعت پدران و اجداد خود سخن مى گفتند و خود را از همه قهرمان تر مى دانستند، ولى اين ها همان كسانى بودند كه در جنگ هاى پيشين، عقب تر از همه در ميدان جنگ حضور داشتند و به اميد جمع آورى، غنايم خودى نشان مى دادند و هنگام ديدن دشمن زودتر از همه، گريخته بودند! پس از اين گفت وگو، جنگ احد پيش آمد؛ اين افراد نيز با ترس و لرز در اين جنگ حاضر شدند، ولى هنگامى كه در اثر غفلت مسلمانان، جنگ به سود كافران به پايان رسيد، آنان زودتر از همه فرار را بر قرار ترجيح دادند و از صحنه جنگ گريختند. آيه هاى 2 تا 4 سوره صف نازل شد و آنان را به سبب گفتار بى عملشان، سرزنش و ملامت كرد.

از نشانه هاى مؤمنان راستين اين است كه گفتار و كردارشان صد در صد هماهنگ باشد و هر قدر انسان از اين اصل دور شود از حقيقت ايمان دور شده است؛ چرا كه زبان، ترجمان دل است و اگر راه اين دو از يكديگر جدا شود، نشانه نفاق است و مى دانيم كه يك منافق، سلامت فكرى و روحى ندارد. از بدترين بلاهايى

كه ممكن است بر يك جامعه مسلط شود، بلاى سلب اطمينان است و عامل اصلى آن را مى توان جدايى گفتار از كردار دانست. مردمى كه مى گويند و عمل نمى كنند هرگز نمى توانند به يكديگر اعتماد كنند و در برابر مشكلات، هماهنگ باشند. هرگز برادرى و صميميت در ميان آنان حاكم نخواهد شد، هرگز ارزش و قيميتى نخواهند داشت و حتى هيچ دشمنى از آنان حساب نمى برد. خداوند در آيه هاى 2 تا 4 سوره صف، گويندگان بى عمل را چنين نكوهش مى كند:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟ «» نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد. «» در حقيقت، خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنانكه گويى بنايى ريخته شده و از سربند، جهاد مى كنند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 278.

نكوهش گويندگان بى عمل

شأن نزول آيه هاى 2 تا 4 سوره صف

پس از پيروزهايى كه نصيب مسلمانان شده بود، گروهى از آنان كه تنها به غنايم جنگ مى انديشيدند، گرد هم آمدند و به اميد اين كه اين پيروزى ها و غنايم، هميشگى خواهد بود، از شادى در پوست خود نمى گنجيدند و خود را شيردلان ميدان نبرد مى دانستند. عده اى مى گفتند: ما هيچ وقت در ميدان جنگ به دشمن پشت نكرده ايم. عده اى مى گفتند: قبيله ما به شجاعت مشهور و با فرار بيگانه اند. عده اى نيز از شجاعت پدران و اجداد خود سخن مى گفتند و خود را از همه قهرمان تر مى دانستند، ولى اين ها همان كسانى بودند كه در جنگ هاى پيشين، عقب تر از همه در ميدان جنگ حضور داشتند و به اميد جمع آورى، غنايم خودى نشان مى دادند و هنگام

ديدن دشمن زودتر از همه، گريخته بودند! پس از اين گفت وگو، جنگ احد پيش آمد؛ اين افراد نيز با ترس و لرز در اين جنگ حاضر شدند، ولى هنگامى كه در اثر غفلت مسلمانان، جنگ به سود كافران به پايان رسيد، آنان زودتر از همه فرار را بر قرار ترجيح دادند و از صحنه جنگ گريختند. آيه هاى 2 تا 4 سوره صف نازل شد و آنان را به سبب گفتار بى عملشان، سرزنش و ملامت كرد.

از نشانه هاى مؤمنان راستين اين است كه گفتار و كردارشان صد در صد هماهنگ باشد و هر قدر انسان از اين اصل دور شود از حقيقت ايمان دور شده است؛ چرا كه زبان، ترجمان دل است و اگر راه اين دو از يكديگر جدا شود، نشانه نفاق است و مى دانيم كه يك منافق، سلامت فكرى و روحى ندارد. از بدترين بلاهايى كه ممكن است بر يك جامعه مسلط شود، بلاى سلب اطمينان است و عامل اصلى آن را مى توان جدايى گفتار از كردار دانست. مردمى كه مى گويند و عمل نمى كنند هرگز نمى توانند به يكديگر اعتماد كنند و در برابر مشكلات، هماهنگ باشند. هرگز برادرى و صميميت در ميان آنان حاكم نخواهد شد، هرگز ارزش و قيميتى نخواهند داشت و حتى هيچ دشمنى از آنان حساب نمى برد. خداوند در آيه هاى 2 تا 4 سوره صف، گويندگان بى عمل را چنين نكوهش مى كند:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟ «» نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد. «» در حقيقت، خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنانكه گويى

بنايى ريخته شده و از سربند، جهاد مى كنند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 278.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{سَبَّحَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {لِلَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ما} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فِي} حرف جر {السَّماواتِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَما} (و) حرف عطف / معطوف تابع {فِي} حرف جر {الْأَرْضِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَهُوَ} (و) حاليه / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْعَزِيزُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْحَكِيمُ} خبر ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع

{يا} (يا) حرف ندا {أَيُّهَا} منادا، منصوب يا در محل نصب / (ها) حرف تنبيه {الَّذِينَ} بدل تابع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {لِمَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {تَقُولُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {ما} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {لا} حرف نفى غير عامل {تَفْعَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{كَبُرَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {مَقْتاً} تمييز، منصوب {عِنْدَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {أَنْ} حرف نصب {تَقُولُوا} فعل مضارع، منصوب به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل

رفع و فاعل / فاعل (كبر)، در محل رفع {ما} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {لا} حرف نفى غير عامل {تَفْعَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {اللَّهَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {يُحِبُّ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر إنَّ محذوف {الَّذِينَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {يُقاتِلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِي} حرف جر {سَبِيلِهِ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {صَفًّا} حال، منصوب {كَأَنَّهُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم كأنّ {بُنْيانٌ} خبر كأنّ مرفوع {مَرْصُوصٌ} نعت تابع

{وَإِذْ} (و) حرف استيناف / مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {قالَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {مُوسى} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {لِقَوْمِهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {يا} (يا) حرف ندا {قَوْمِ} منادا، منصوب يا در محل نصب / مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لِمَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {تُؤْذُونَنِي} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ن) حرف وقايه / (ي) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {وَقَدْ} (و) حاليه / حرف تحقيق {تَعْلَمُونَ} فعل مضارع، مرفوع

به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَنِّي} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ي) ضمير متصل در محل نصب، اسم أنّ {رَسُولُ} خبر أنَّ، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {إِلَيْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {فَلَمَّا} (ف) حرف استيناف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {زاغُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَزاغَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {قُلُوبَهُمْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {لا} حرف نفى غير عامل {يَهْدِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {الْقَوْمَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الْفاسِقِينَ} نعت تابع

{وَإِذْ} (و) حرف استيناف / مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {قالَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {عِيسَى} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {ابْنُ} نعت تابع {مَرْيَمَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {يا} (يا) حرف ندا {بَنِي} منادا، منصوب يا در محل نصب {إِسْرائِيلَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {إِنِّي} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ي) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {رَسُولُ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا

در محل جر {إِلَيْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مُصَدِّقاً} حال، منصوب {لِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {بَيْنَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {يَدَيَّ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ي) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مِنَ} حرف جر {التَّوْراةِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَمُبَشِّراً} (و) حرف عطف / معطوف تابع {بِرَسُولٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يَأْتِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مِنْ} حرف جر {بَعْدِي} اسم مجرور يا در محل جر / (ي) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {اسْمُهُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {أَحْمَدُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {فَلَمَّا} (ف) حرف استيناف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {جاءَهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {بِالْبَيِّناتِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {قالُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {هذا} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {سِحْرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {مُبِينٌ} نعت تابع

{وَمَنْ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَظْلَمُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {مِمَّنِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {افْتَرى} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو)

در تقدير {عَلَى} حرف جر {اللَّهِ} اسم مجرور يا در محل جر {الْكَذِبَ} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {وَهُوَ} (و) حاليه / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يُدْعى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / نائب فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {إِلَى} حرف جر {الْإِسْلامِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {لا} حرف نفى غير عامل {يَهْدِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {الْقَوْمَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الظَّالِمِينَ} نعت تابع

{يُرِيدُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {لِيُطْفِؤُا} (ل) حرف نصب / فعل مضارع، منصوب به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {نُورَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {بِأَفْواهِهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَاللَّهُ} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {مُتِمُّ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {نُورِهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَلَوْ} (و) حاليه / حرف شرط غير جازم {كَرِهَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {الْكافِرُونَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{هُوَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الَّذِي} خبر، مرفوع يا

در محل رفع {أَرْسَلَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {رَسُولَهُ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِالْهُدى} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَدِينِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {الْحَقِّ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لِيُظْهِرَهُ} (ل) حرف نصب / فعل مضارع، منصوب به فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عَلَى} حرف جر {الدِّينِ} اسم مجرور يا در محل جر {كُلِّهِ} توكيد تابع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَلَوْ} (و) حاليه / حرف شرط غير جازم {كَرِهَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {الْمُشْرِكُونَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{يا} (يا) حرف ندا {أَيُّهَا} منادا، منصوب يا در محل نصب / (ها) حرف تنبيه {الَّذِينَ} عطف بيان تابع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {هَلْ} حرف استفهام {أَدُلُّكُمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (أنا) در تقدير {عَلى} حرف جر {تِجارَةٍ} اسم مجرور يا در محل جر {تُنْجِيكُمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هي) در تقدير {مِنْ} حرف جر {عَذابٍ} اسم مجرور يا در محل جر {أَلِيمٍ} نعت تابع

{تُؤْمِنُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در

محل رفع و فاعل {بِاللَّهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَرَسُولِهِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَتُجاهِدُونَ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِي} حرف جر {سَبِيلِ} اسم مجرور يا در محل جر {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {بِأَمْوالِكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَأَنْفُسِكُمْ} (و) حرف عطف / معطوف تابع / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {ذلِكُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {خَيْرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {إِنْ} حرف شرط جازم {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {تَعْلَمُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{يَغْفِرْ} فعل مضارع، مجزوم به سكون / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {لَكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ذُنُوبَكُمْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَيُدْخِلْكُمْ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مجزوم به سكون / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {جَنَّاتٍ} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {تَجْرِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {مِنْ} حرف جر {تَحْتِهَا} اسم مجرور

يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {الْأَنْهارُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {وَمَساكِنَ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {طَيِّبَةً} نعت تابع {فِي} حرف جر {جَنَّاتِ} اسم مجرور يا در محل جر {عَدْنٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {ذلِكَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْفَوْزُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْعَظِيمُ} نعت تابع

{وَأُخْرى} (و) حرف عطف / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف / مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {تُحِبُّونَها} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل {نَصْرٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {مِنَ} حرف جر {اللَّهِ} اسم مجرور يا در محل جر {وَفَتْحٌ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {قَرِيبٌ} نعت تابع {وَبَشِّرِ} (و) حرف استيناف / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {الْمُؤْمِنِينَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{يا} (يا) حرف ندا {أَيُّهَا} منادا، منصوب يا در محل نصب / (ها) حرف تنبيه {الَّذِينَ} عطف بيان تابع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {كُونُوا} فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {أَنْصارَ} خبر كان، منصوب يا در محل نصب {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {كَما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {قالَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {عِيسَى} فاعل، مرفوع

يا در محل رفع {ابْنُ} نعت تابع {مَرْيَمَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لِلْحَوارِيِّينَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مَنْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَنْصارِي} خبر، مرفوع يا در محل رفع / (ي) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {إِلَى} حرف جر {اللَّهِ} اسم مجرور يا در محل جر {قالَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {الْحَوارِيُّونَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {نَحْنُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَنْصارُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {فَآمَنَتْ} (ف) حرف استيناف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث {طائِفَةٌ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {مِنْ} حرف جر {بَنِي} اسم مجرور يا در محل جر {إِسْرائِيلَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَكَفَرَتْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث {طائِفَةٌ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {فَأَيَّدْنَا} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {الَّذِينَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {عَلى} حرف جر {عَدُوِّهِمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَأَصْبَحُوا} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، اسم أصبح {ظاهِرِينَ} خبر أصبح، منصوب يا در محل نصب

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Sabbaha lillahi ma fee

alssamawati wama fee al-ardi wahuwa alAAazeezu alhakeemu

2.Ya ayyuha allatheena amanoo lima taqooloona ma la tafAAaloona

3.Kabura maqtan AAinda Allahi an taqooloo ma la tafAAaloona

4.Inna Allaha yuhibbu allatheena yuqatiloona fee sabeelihi saffan kaannahum bunyanun marsoosun

5.Wa-ith qala moosa liqawmihi ya qawmi lima tu/thoonanee waqad taAAlamoona annee rasoolu Allahi ilaykum falamma zaghoo azagha Allahu quloobahum waAllahu la yahdee alqawma alfasiqeena

6.Wa-ith qala AAeesa ibnu maryama ya banee isra-eela innee rasoolu Allahi ilaykum musaddiqan lima bayna yadayya mina alttawrati wamubashshiran birasoolin ya/tee min baAAdee ismuhu ahmadu falamma jaahum bialbayyinati qaloo hatha sihrun mubeenun

7.Waman athlamu mimmani iftara AAala Allahi alkathiba wahuwa yudAAa ila al-islami waAllahu la yahdee alqawma alththalimeena

8.Yureedoona liyutfi-oo noora Allahi bi-afwahihim waAllahu mutimmu noorihi walaw kariha alkafiroona

9.Huwa allathee arsala rasoolahu bialhuda wadeeni alhaqqi liyuthhirahu AAala alddeeni kullihi walaw kariha almushrikoona

10.Ya ayyuha allatheena amanoo hal adullukum AAala tijaratin tunjeekum min AAathabin aleemin

11.Tu/minoona biAllahi warasoolihi watujahidoona fee sabeeli Allahi bi-amwalikum waanfusikum thalikum khayrun lakum in kuntum taAAlamoona

12.Yaghfir lakum thunoobakum wayudkhilkum jannatin tajree min tahtiha al-anharu wamasakina tayyibatan fee jannati AAadnin thalika alfawzu alAAatheemu

13.Waokhra tuhibboonaha nasrun mina Allahi wafathun qarreebun wabashshiri almu/mineena

14.Ya ayyuha allatheena amanoo koonoo ansara Allahi kama qala AAeesa ibnu maryama lilhawariyyeena man ansaree ila Allahi qala alhawariyyoona nahnu ansaru Allahi faamanat ta-ifatun min banee isra-eela wakafarat ta-ifatun faayyadna allatheena amanoo AAala AAaduwwihim faasbahoo thahireena

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است به تسبيح خدا مى پردازند، و اوست ارجمند حكيم. (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟

(2)

نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد. (3)

در حقيقت، خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنانكه گويى بنايى ريخته شده از سرب اند، جهاد مى كنند. (4)

و [ياد كن هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من، چرا آزارم مى دهيد، با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟» پس چون [از حق برگشتند، خدا دلهايشان را برگردانيد، و خدا مردم نافرمان را هدايت نمى كند. (5)

و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: «اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد، گفتند: «اين سحرى آشكار است.» (6)

و چه كسى ستمگرتر از آن كس است كه با وجود آنكه به سوى اسلام فراخوانده مى شود، بر خدا دروغ مى بندد؟ و خدا مردم ستمگر را راه نمى نمايد. (7)

مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا -گر چه كافران را ناخوش افتد- نور خود را كامل خواهد گردانيد. (8)

اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد، تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هر چند مشركان را ناخوش آيد. (9)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر تجارتى راه نمايم كه شما را از عذابى دردناك مى رهاند؟ (10)

به خدا و فرستاده او بگرويد و در راه خدا با

مال و جانتان جهاد كنيد. اين [گذشت و فداكارى اگر بدانيد، براى شما بهتر است. (11)

تا گناهانتان را بر شما ببخشايد، و شما را در باغهايى كه از زير [درختان آن جويبارها روان است و [در] سراهايى خوش، در بهشتهاى هميشگى درآورد. اين [خود] كاميابى بزرگ است. (12)

و [رحمتى ديگر كه آن را دوست داريد: يارى و پيروزى نزديكى از جانب خداست. و مؤمنان را [بدان بشارت ده. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ياران خدا باشيد، همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: «ياران من در راه خدا چه كسانى اند؟» حواريون گفتند: «ما ياران خداييم.» پس طايفه اى كفر ورزيدند، و كسانى را كه گرويده بودند، بر دشمنانشان يارى كرديم تا چيره شدند. (14)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه تسبيح خدا مى گويند؛ و او شكست ناپذير و حكيم است!

«2» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوييد كه عمل نمى كنيد؟!

«3» نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمى كنيد!

«4» خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند گوئى بنايى آهنين اند!

«5» [به ياد آوريد] هنگامى را كه موسى به قومش گفت: (اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟!) هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت؛ و خدا فاسقان را هدايت نمى كند!

«6» و [به ياد آوريد] هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: (اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه

تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [= تورات] مى باشم، و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى آيد و نام او احمد است!) هنگامى كه او [= احمد] با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: (اين سحرى است آشكار)!

«7» چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بسته در حالى كه دعوت به اسلام مى شود؟! خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى كند!

«8» آنان مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولى خدا نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند!

«9» او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!

«10» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمائى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى مى بخشد؟!

«11» به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين براى شما [از هر چيز] بهتر است اگر بدانيد!

«12» [اگر چنين كنيد] گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد؛ و اين پيروزى عظيم است!

«13» و [نعمت] ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى بخشد، و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است؛ و مؤمنان را بشارت ده [به اين پيروزى بزرگ]!

«14» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياوران خدا باشيد همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: (چه كسانى

در راه خدا ياوران من هستند؟!) حواريون گفتند: (ما ياوران خدائيم) در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند؛ ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأييد كرديم و سرانجام بر آنان پيروز شدند!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى] مى ستايند، و او تواناى شكست ناپذير و حكيم است. (1)

اى مؤمنان! چرا چيزى را مى گوييد كه خود عمل نمى كنيد؟ (2)

نزد خدا به شدت موجب خشم است كه چيزى را بگوييد كه خود عمل نمى كنيد. (3)

خدا كسانى را دوست دارد كه صف زده در راه او جهاد مى كنند [و از ثابت قدمى] گويى بنايى پولادين و استوارند. (4)

و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! چرا مرا مى آزاريد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟ پس هنگامى كه [از حق] منحرف شدند، خدا هم دل هايشان را [از پذيرفتن هدايت] منحرف كرد، و خدا مردم فاسق را هدايت نمى كند. (5)

و [ياد كن] هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنى اسرائيل! به يقين من فرستاده خدا به سوى شمايم، تورات را كه پيش از من بوده، تصديق مى كنم، و به پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش «احمد» است، مژده مى دهم. پس هنگامى كه [احمد] دلايل روشن براى آنان آورد، گفتند: اين جادويى است آشكار!! (6)

و ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ مى بندد، در حالى كه به اسلام دعوت

مى شود كيست؟ و خدا مردم ستمكار را هدايت نمى كند. (7)

مى خواهند نور خدا را با دهان هايشان خاموش كنند در حالى كه خدا كامل كننده نور خود است، گرچه كافران خوش نداشته باشند. (8)

اوست كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز كند، گرچه مشركان خوش نداشته باشند. (9)

اى اهل ايمان! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات مى دهد؟ (10)

به خدا و پيامبرش ايمان آوريد، و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين [ايمان و جهاد] اگر [به منافع فراگير و هميشگى آن] معرفت و آگاهى داشتيد، براى شما [از هر چيزى] بهتر است؛ (11)

تا گناهتان را بيامرزد، و شما را در بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است و خانه هاى پاكيزه در بهشت هاى جاويدان، درآورد؛ اين است كاميابى بزرگ. (12)

و نعمت هاى ديگرى كه آن را دوست داريد [و به شما عطا مى كند] يارى و پيروزى نزديك از سوى خداست. و مؤمنان را مژده ده. (13)

اى اهل ايمان! ياران خدا باشيد، همان گونه كه عيسى پسر مريم به حواريون گفت: ياران من در راه خدا چه كسانى اند؟ حواريون گفتند: ما ياران خداييم. پس طايفه اى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند؛ در نتيجه كسانى را كه ايمان آوردند، بر ضد دشمنانشان يارى داديم تا پيروز شدند. (14)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

هر چه در زمين و آسمانهاست همه به تسبيح و ستايش خداى عالم كه مقتدر و حكيماست مشغولند (1)

الا اى كسانى كه به زبان ايمان آورده

ايد چرا با خدا و خلق دورنگى و نفاق ميورزيد و چيزى به زبان ميگوئيد كه در مقام عمل خلاف آن ميكنيد؟ (2)

بترسيد كه اين عمل كه به وعده دروغ و دعوى باطل سخن بگوئيد و خلاف آن كنيد بسيار سخت خدا را به خشم و غضب مى آورد (3)

خدا آن مومنان را كه در صف جهاد كافران مانند سد آهنين همدست و در عهد با وفا و پايدارند بسيار دوست ميدارد (4)

اى رسول ما، ياد آر وقتى را كه موسى به قوم خود گفت براى چه مرا رنج و آزار ميدهيد و تهمت سحر و كذب و عيبهاى ديگر بر من مى بنديد در صورتى كه بر شما معلوم است كه من رسول خدا به سوى شما هستم؟ باز چون سخن نشنيدند و با لجاجتاز حق روى گردانيدند خدا هم دلهاى بى نورشان را از سعادت و اقبال به حق بگردانيد و خدا هرگز مردم نابكار فاسق را هدايت نخواهد كرد (5)

و باز ياد آر هنگامى كه عيسى مريم به بنى اسرائيل گفت من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و به حقانيت كتاب تورات كه مقابل من است تصديق ميكنم و نيز شما را مژده ميدهم كه بعد از من رسول بزرگوارى كه نامش در نجيل من احمد است بيايد قرآنش عالمى را به نور علم و حكمت روشن سازد چون آن رسول ما با آيات و معجزاتبه سوى خلق آمد گفتند اين معجزات و قرآن او سحرى آشكار است (6)

آيا از آن كس كه به راه اسلام و سعادتش ميخوانند و او از فرط شقاوت همان

دمبر خدا افترا و دروغ مى بندد در جهان كسى ستمكارتر هست؟ هرگز نيست و خدا هم هيچ قوم ستمكارى را هدايت نخواهد كرد (7)

كافران ميخواهند تا نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش كنند و البته خدا نور خود را يعنى شرع و كتاب وحى و حكمت دين كامل خود را هر چند كافران خوش ندارند به رغم كفار كامل و محفوظ خواهد داشت (8)

اوست خدائى كه رسولش محمد مصطفى (ص) را به هدايت خلق و ابلاغ دين حق فرستادتا او را هر چند كافران خوش ندارند بر اديان عالم بر همه غالب گرداند (9)

اى اهل ايمان آيا شما را به تجارتى سودمند كه شما را از عذاب دردناك آخرت نجات بخشد دلالت كنم؟ (10)

آن تجارت اينست كه به خدا و رسول او ايمان آريد و به مال و جان در راه خداجهاد كنيد اين كار از هر تجارت اگر دانا باشيد براى شما بهتر است (11)

تا خدا گناهان شما ببخشد و در بهشتى كه در زير درختانش نهرهاى آب گوارا جاريست داخل گرداند و در بهشتهاى عدن جاودانى منزلهاى نيكو و قصرهاى عالى عطا فرمايد اين همان رستگارى بزرگ و سعادت عظماى بندگان است (12)

و باز تجارتى ديگر كه آن را هم دوست داريد نصرت و يارى خدا در جنگ و فتح نزديك سپاه اسلام و بشارت رحمت به اهل ايمان است (13)

اى اهل ايمان شما هم ياران خدا باشيد چنان كه عيسى مريم به حواريين گفت كيست مرا براى خدا يارى كند؟ آنها گفتند ما ياران خدائيم و البته رسول او

را يارى كنيم باز با آن همه معجزات طايفه اى از بنى اسرائيل به او ايمان آوردند و طايفه اى كافر شدند ما هم آنان كه ايمان آوردند مويد و منصور گردانيديم تا بر دشمنان ظفر يافتند (14)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح گويند و اوست قدرتمندِ حكيم. (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى مى گوييد كه عمل نمى كنيد؟ (2)

نزد خدا بسيار مورد غضب است كه چيزى را بگوئيد كه عمل نمى كنيد. (3)

همانا خداوند كسانى را دوست دارد كه صف بسته در راه او پيكار كنند، چنانكه گويى بنايى آهنين هستند. (4)

و آنگاه كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! با اين كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم، چرا اذيّتم مى كنيد؟ پس چون منحرف شدند، خداوند دل هاى آنان را منحرف ساخت و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند. (5)

و آنگاه كه عيسى پسر مريم به بنى اسرائيل گفت: همانا من فرستاده خدا به سوى شما هستم و توراتى را كه پيش از من بوده است تصديق مى كنم و نسبت به پيامبرى كه بعد از من خواهد آمد و نامش احمد است، مژده مى دهم. پس چون معجزات روشنى براى آنان آورد، گفتند: اين سحر شكار است. (6)

و كيست ستمكارتر از آن كه بر خدا دروغ بست (و قرآن را سحر خواند)، در حالى كه به اسلام دعوت مى شود و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمى كند. (7)

آنان تصميم دارند كه نور خدا را با دهان ها (و سخنان و افتراها)ى خود خاموش كنند، در حالى كه

خداوند كامل كننده نور خويش است، هرچند كافران ناخشنود باشند. (8)

او كسى است كه پيامبرش را همراه با هدايت و دين حق (به سوى مردم) فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب سازد، گرچه مشركان آن را خوش نداشته باشند. (9)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر تجارتى كه از عذاب دردناك (قيامت) نجاتتان دهد، راهنمايى كنم؟ (10)

به خدا و رسولش ايمان آوريد و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد كه اين براى شما بهتر است اگر بدانيد. (11)

(در اين صورت،) خداوند گناهان شما را مى آمرزد و به باغ هايى كه نهرها از زير آنها جارى است و خانه هاى دل پسند در بهشت هاى جاودان واردتان مى كند. اين رستگارى بزرگى است. (12)

و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد، يارى و نصرت از جانب خداوند و پيروزى نزديك است و (اى پيامبر!) مؤمنان را بشارت ده. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ياوران (دين) خدا باشيد همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: ياوران من در راه خدا چه كسانى هستند؟ حواريون گفتند: ما ياوران (دين) خدا هستيم، پس گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند، پس كسانى را كه ايمان دند بر دشمنشان يارى داديم تا (بر آنان غلبه كرده و) پيروز شدند. (14)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است خداى را به پاكى ستايند، و اوست تواناى بى همتا و داناى با حكمت. (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا مى گوييد آنچه نمى كنيد؟ (2)

بزرگ دشمنى و خشمى است به نزد خداى كه

بگوييد آنچه نمى كنيد. (3)

همانا خدا دوست مى دارد كسانى را كه در راه او صفزده كارزار مى كنند كه گويى بنائى به هم پيوسته و استوارند. (4)

و [ياد كنيد] آنگاه كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، چرا مرا مى آزاريد و حال آنكه مى دانيد كه من فرستاده خدا به سوى شمايم؟! پس چون [از حق] بگشتند و كج روى كردند خدا هم دلهاشان را بگردانيد و كج ساخت. و خدا مردم بدكار نافرمان را راه ننمايد. (5)

و [ياد كن] آنگاه كه عيسى پسر مريم گفت: اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شمايم، باور دارنده آنچه در پيش من است كه تورات است، و مژده دهنده ام به پيامبرى كه پس از من مى آيد، نام او احمد است، پس چون با نشانه هاى روشن بديشان آمد، گفتند: اين جادويى است هويدا. (6)

و كيست ستم كارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بافت - يعنى پيامبر او را دروغگو انگاشت و آيات او را سحر خواند - در حالى كه به اسلام خوانده مى شود؟ و خدا مردم ستم كار را راه نمى نمايد. (7)

مى خواهند كه نور خدا را با دهانهاشان خاموش كنند، و حال آنكه خدا تمامكننده نور - يعنى دين - خويش است هر چند كه كافران خوش ندارند. (8)

اوست آن كه پيامبر خويش را با رهنمونى [به راه راست] و دين حق فرستاد تا آن را بر همه دينها چيره سازد، گرچه مشركان خوش ندارند. (9)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر آن بازرگانى راه نمايم كه شما را از عذاب دردناك برهاند؟، (10)

به خدا و پيامبر او

ايمان آوريد - بر ايمان به خدا و پيامبر او استوار باشيد - و در راه خدا با مالها و جانهاى خويش جهاد كنيد، اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد (11)

تا گناهانتان را بيامرزد و شما را به بهشتهايى كه از زير آنها جوى ها روان است و خانه هايى خوش در بهشتهايى پاينده درآرد، اين است رستگارى و كاميابى بزرگ. (12)

و [نعمت] ديگرى كه آن را دوست مى داريد: ياريى از خداى و پيروزيى نزديك، و مومنان را مژده ده. (13)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ياران [دين] خداى باشيد چنانكه عيسى پسر مريم به حواريان - پيروان ويژه خود - گفت: ياران من به سوى خدا - براى خدا و در راه خدا - كيانند؟ حواريان گفتند: ماييم ياران خداى. پس گروهى از فرزندان اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند، پس كسانى را كه ايمان آوردند بر دشمنانشان يارى و نيرو داديم تا چيره و پيروز شدند. (14)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

خدا را تسبيح گويند هر چه در آسمانها و در زمين است، و اوست پيروزمند و حكيم. (1)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، چرا سخناني مي گوييد كه به كارشان نمي بنديد. (2)

خداوند سخت به خشم مي آيد كه چيزي بگوييد و به جاي نياوريد. (3)

خدا دوست دارد كساني را كه در راه او در صفي ، همانند ديواري كه اجزايش را با سرب به هم پيوند داده باشند، مي جنگند. (4)

و موسي به قوم خود گفت: اي قوم من، چرا مرا مي آزاريد، حال آنكه مي دانيد كه من پيامبر خدا بر شما هستم؟

چون از حق رويگردان شدند خدا نيز دلهاشان را از حق بگردانيد. و خدا مردم نافرمان را هدايت نمي كند. (5)

و عيسي بن مريم گفت: اي بني اسرائيل، من پيامبر خدا بر شما هستم. توراتي را كه پيش از من بوده است تصديق مي كنم، و به پيامبري كه بعد از من مي آيد و نامش احمد است، بشارتتان مي دهم. چون آن پيامبر با آيات روشن خود آمد، گفتند: اين جادويي است آشكار. (6)

كيست ستمكارتر از آن كس كه به خدا دروغ مي بندد، در حالي كه او را به اسلام دعوت مي كنند؟ و خدا ستمكاران را هدايت نمي كند. (7)

مي خواهند نور خدا را به دهانهايشان خاموش كنند ولي خدا كاملكننده نور خويش است، اگر چه كافران را ناخوش آيد. (8)

اوست آن خدايي كه پيامبر خود را همراه با هدايت و دين راستين بفرستاد تا او را بر همه اديان پيروز گرداند، هرچند مشركان را ناخوش آيد. (9)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، آيا شما را به تجارتي كه از عذاب دردآور رهاييتان دهد راه بنمايم. (10)

به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد، و در راه خدا با مال و جان خويش جهاد كنيد. و اين براي شما بهتر است، اگر دانا باشيد. (11)

گناهان شما را مي آمرزد و به بهشتهايي كه درونش نهرها جاري است و نيز خانه هايي خوش و پاكيزه در بهشتهاي جاويد داخل مي كند. و اين پيروزي بزرگي است. (12)

و نعمتي ديگر كه دوستش داريد: نصرتي است از جانب خداوند و فتحي نزديك، و مومنان را بشارت ده . (13)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، ياوران خدا باشيد، همچنان كه عيسي بن مريم به حواريان گفت: چه كساني ياوران من در راه خدايند. حواريان گفتند: ما ياوران خدا هستيم. پس گروهي از بني اسرائيل ايمان آوردند و گروهي كافر شدند. ما كساني را كه ايمان آورده بودند بر ضد دشمنانشان مدد كرديم تا پيروز شدند. (14)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است خداوند را نيايش كند، و اوست پيروزمند فرزانه (1)

اى مومنان چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد (2)

نزد خداوند بس منفور است كه چيزى را بگوييد كه انجام نمى دهيد (3)

در حقيقت خداوند دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف جهاد مى كنند، چنانكه گويى ايشان بنيادى ريخته از سرباند (4)

و چنين بود كه موسى به قومش گفت اى قوم من چرا مرا مى آزاريد و حال آنكه مى دانيد كه پيامبر خداوند به سوى شما هستم، پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهايشان را برگردانيد، و خداوند نافرمانان را هدايت نمى كند (5)

و چنين بود كه عيسى بن مريم گفت اى بنى اسرائيل من پيامبر خداوند به سوى شما هستم، [و] استوار دارنده توراتى كه پيشاروى من است و بشارتگر به پيامبرى كه پس از من مى آيد و نامش احمد است، و چون بر ايشان پديده هاى شگرف آورد، گفتند اين جادوى آشكار است (6)

و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند دروغ بندد، و حال آنكه به سوى اسلام دعوت مى گردد، و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمى كند (7)

مى خواهند نور الهى را با سخنان خويش خاموش كنند و حال

آنكه خداوند كمال بخش نور خويش است، ولو آنكه كافران ناخوش داشته باشند (8)

او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است تا آنان را بر همه اديان پيروز گرداند، ولو مشركان ناخوش داشته باشند (9)

اى مومنان آيا شما را به داد و ستدى رهنمون شوم كه شما را از عذاب دردناك مى رهاند؟ (10)

[و آن اينكه] به خداوند و پيامبر او ايمان آوريد و به مال و جان در راه خدا جهاد كنيد، اين، اگر بدانيد، برايتان بهتر است (11)

تا بر شما گناهانتان را بيامرزد و شما را به بوستانهايى كه جويباران از فرودست آن جارى است، و خانه هاى پاك و پسنديده در بهشتهاى عدن درآورد، اين رستگارى بزرگ است (12)

و [نعمت] ديگرى كه آن را خوش داريد: يارى از جانب خداوند و پيروزى نزديك، و مومنان را بشارت ده (13)

اى مومنان ياوران [دين] خدا باشيد، چنانكه عيسى بن مريم به حواريون گفت چه كسانى در راه دين خدا ياوران منند؟ حواريون گفتند ما ياوران [دين] خداونديم، سپس گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى [انكار و] كفر ورزيدند، آنگاه مومنان را در برابر دشمنشان يارى داديم، و پيروز گرديدند (14)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

تسبيح گفت خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و او است عزّتمند حكيم (1)

اى آنان كه ايمان آورديد چرا گوئيد آنچه را نكنيد (2)

گران است خشمى نزد خدا كه گوئيد آنچه را نكنيد (3)

همانا خدا دوست دارد آنان را كه پيكار كنند در راه خدا صف بستگان گوئيا ايشانند ساختمانى ريخته چون رودى

(4)

و هنگامى كه گفت موسى به قوم خويش اى قوم من چرا آزارم كنيد و دانيد شما كه منم فرستاده خدا بسوى شما پس هنگامى كه لغزيدند لغزانيد خدا دلهاى ايشان را و خدا رهبرى نكند گروه نافرمانان را (5)

و هنگامى كه گفت عيسى ابن مريم اى بنى اسرائيل همانا منم فرستاده خدا بسوى شما تصديق كننده آنچه پيش روى من است از تورات و مژده دهنده به فرستاده اى كه بيايد پس از من نام او است احمد تا گاهى كه بيامدشان به تابشها (به نشانى ها) گفتند اين است جادوئى آشكار (6)

و كيست ستمگرتر از آنكه بست بر خدا دروغ را و او خوانده مى شود بسوى اسلام و خدا رهبرى نكند گروه ستمگران را (7)

خواهند خموش كنند نور خدا را با دهانهاى خويش و خدا است تمام كننده نور خويش و اگر چه ناخوش دارند كافران (8)

او است آنكه فرستاد پيمبرش را به رهبرى و كيش حقّ تا چيره گرداندش بر كيشها همگى و اگر چه ناخوش دارند شرك ورزان (9)

اى آنان كه ايمان آورديد آيا راهنمائى نكنم شما را به سوداگريى كه برهاند شما را از عذابى دردناك (10)

ايمان آريد به خدا و پيمبرش و كوشش كنيد در راهش به خواسته ها و جانهاى خويش اين بهتر است شما را اگر باشيد بدانيد (11)

بيامرزد براى شما گناهان شما را و درآرد شما را بهشتهائى كه روان است زير آنها جوى ها و نشيمنهاى پاك در بهشتهاى جاودان اين است رستگارى بزرگ (12)

و ديگرى كه دوست داريدش ياريى از خدا و پيروزيى نزديك و مژده ده به مؤمنان (13)

اى آنان كه ايمان

آورديد باشيد ياوران خدا چنانكه گفت عيسى ابن مريم به حواريّون كيست ياوران من بسوى خدا گفتند حواريّون مائيم ياوران خدا پس ايمان آوردند گروهى از بنى اسرائيل و كفر ورزيدند گروهى پس كمك كرديم آنان را كه ايمان آوردند بر دشمنشان پس بامداد كردند پيروزمندان (14)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Whatever there is in the heavens glorifies Allah and whatever there is in the earth, and He is the All-mighty, the All-wise

2 O you who have faith! Why do you say what you do not do?

3 It is greatly outrageous to Allah that you should say what you do not do.

4 Indeed Allah loves those who fight in His way in ranks, as if they were a compact structure.

5 When Moses said to his people, ‘O my people! Why do you torment me, when you certainly know that I am Allah’s apostle to you?’ So when they swerved [from the right path] Allah made their hearts swerve, and Allah does not guide the transgressing lot.

6 And when Jesus son of Mary said, ‘O Children of Israel! Indeed I am the apostle of Allah to you, to confirm what is before me of the Torah, and to give the good news of an apostle who will come after me, whose name is Ahmad.’ Yet when he brought them manifest proofs, they said, ‘This is plain magic.’

7 And who is a greater wrongdoer than him who fabricates falsehoods against Allah, while he is being summoned

to Islam? And Allah does not guide the wrongdoing lot.

8 They desire to put out the light of Allah with their mouths, but Allah shall perfect His light though the faithless should be averse.

9 It is He who has sent His Apostle with the guidance and the religion of truth that He may make it prevail over all religions though the polytheists should be averse.

10 O you who have faith! Shall I show you a deal that will deliver you from a painful punishment?

11 Have faith in Allah and His Apostle, and wage jihad in the way of Allah with your possessions and your persons. That is better for you, should you know.

12 He shall forgive you your sins and admit you into gardens with streams running in them, and into good dwellings in the Gardens of Eden. That is the great success.

13 And other [blessings] you love: help from Allah and a victory near at hand. And give good news to the faithful.

14 O you who have faith! Be Allah’s helpers, just as Jesus son of Mary said to the disciples, ‘Who will be my helpers for Allah’s sake?’ The Disciples said, ‘We will be Allah’s helpers!’ So a group of the Children of Israel believed, and a group disbelieved. Then We strengthened the faithful against their enemies, and they became the domi-nant ones.

ترجمه انگليسي شاكر

Whatever is in the heavens and whatever is in the earth declares the glory of Allah; and He is the Mighty, the Wise.

(1)

O you who believe! why do you say that which you do not do? (2)

It is most hateful to Allah that you should say that which you do not do. (3)

Surely Allah loves those who fight in His way in ranks as if they were a firm and compact wall. (4)

And when Musa said to his people: O my people! why do you give me trouble? And you know indeed that I am Allah's messenger to you; but when they turned aside, Allah made their hearts turn aside, and Allah does not guide the transgressing people. (5)

And when Isa son of Marium said: O children of Israel! surely I am the messenger of Allah to you, verifying that which is before me of the Taurat and giving the good news of an Messenger who will come after me, his name being Ahmad, but when he came to th (6)

And who is more unjust than he who forges a lie against Allah and he is invited to Islam, and Allah does not guide the unjust people. (7)

They desire to put out the light of Allah with their mouths but Allah will perfect His light, though the unbelievers may be averse. (8)

He it is Who sent His Messenger with the guidance and the true religion, that He may make it overcome the religions, all of them, though the polytheists may be averse. (9)

O you who believe! shall I lead you to a merchandise which may deliver you from

a painful chastisement? (10)

You shall believe in Allah and His Messenger, and struggle hard in Allah's way with your property and your lives; that is better for you, did you but know! (11)

He will forgive you your faults and cause you to enter into gardens, beneath which rivers flow, and goodly dwellings in gardens of perpetuity; that is the mighty achievement; (12)

And yet another (blessing) that you love: help from Allah and a victory near at hand; and give good news to the believers. (13)

O you who believe! be helpers (in the cause) of Allah, as~ Isa son of Marium said to (his) disciples: Who are my helpers in the cause of Allah? The disciples said: We are helpers (in the cause) of Allah. So a party of the children of Israel believed and a (14)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Whatever is in Heaven and whatever is on Earth celebrates God. He is the Powerful, the Wise!

(2) You who believe, why do you preach something you are not practising?

(3) God feels a strong distaste for you to preach something you do not practise.

(4) God loves those who fight for His sake in [battle] ranks as if they were a solid structure.

(5) Thus Moses told his folk: "My folk, why do you annoy me? You know I am God's messenger to you." When they wavered, God let their hearts waver too; God does not guide immoral folk.

(6) So Jesus the son

of Mary said: "Children of Israel I am God's messenger to you, confirming whatever came before me in the Old Testament and announcing a messenger coming after me whose name will be Ahmad." Yet when he brought them explanations, they said: "This is sheer magic!"

(7) Who is more in the wrong than someone who invents a lie about God while he is being invited to [embrace] Islam? God does not guide such wrongdoing folk.

(8) They want to blow God's light out with their mouths while He is Perfecting His light no matter how disbelievers may dislike it.

(9) He is the One Who has sent His messenger with guidance and the True Religion, so He may have it prevail over every other religion no matter how those who associate [others with God] may hate it.

(10) You who believe, shall I lead you to a bargain that will save you from painful torment?

(11) You should believe in God and His messenger, and strive in God's way with your property and your persons ; that will be better for you if you only knew.

(12) He will forgive you your offences and show you into gardens through which rivers flow, and wholesome dwellings in the gardens of Eden. That will be the supreme Achievement!

(13) And something else you will love to have: support from God and a victory close at hand. Proclaim such to believers!

(14) You who believe, act as God's supporters just as Jesus the son of Mary told the

disciples: "Who will be my supporters [along the way] towards God?" The disciples said: "We are God's supporters." A faction from the Children of Israel believed, while another faction disbelieved. We assisted the ones who believed against their enemy, till they held the upper hand.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

All that is in the heavens and the earth magnifies God; He is the All-mighty,the All-wise. (1)

O you who believe, wherefore do you say what you do not? (2)

Very hateful is it to God, that you say what you do not. (3)

God loves those who fight in His way in ranks, as though they were a buildingwell-compacted. (4)

And when Moses said to his people, `O my people, why do you hurt me, thoughyou know I am the Messenger of God to you?' When they swerved, God causedtheir hearts to swerve; and God guides never the people of theungodly. (5)

And when Jesus son of Mary said, `Children of Israel, I am indeed theMessenger of God to you, confirming the Torah that is before me, and givinggood tidings of a Messenger who shall come after me, whose name shall beAhmad.' (6)

Then, when he brought them the clear signs, they said, `This is amanifest sorcery.' And who does greater evil than he who forges against Godfalsehood, when he is being called unto surrender? And God guides never thepeople of the evildoers. (7)

They desire to extinguish with their mouths the light of God; but God willperfect His light,

though the unbelievers be averse. (8)

It is He who has sent His Messenger with the guidance and the religion oftruth, that he may uplift it above every religion, though the unbelievers beaverse. (9)

O believers, shall I direct you to a commerce that shall deliver you froma painful chastisement? (10)

You shall believe in God and His Messenger, and struggle in the way of Godwith your possessions and your selves. That is better for you, did you butknow. (11)

He will forgive you your sins and admit you into gardens underneath whichrivers flow, and to dwelling-places goodly in Gardens of Eden; that isthe mighty triumph; (12)

and other things you love, help from God and a nigh victory. Give thou goodtidings to the believers! (13)

O believers, be you God's helpers, as Jesus, Mary's son, said to theApostles.' Who will be my helpers unto God?' The Apostles said, `We will behelpers of God.'And a party of the Children of Israel believed, and a party disbelieved. SoWe confirmed those who believed against their enemy, and they becamemasters. (14)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

All that is in the heavens and all that is in the earth glorifieth Allah, and He is the Mighty, the Wise. (1)

O ye who believe! why say ye that which ye do not? (2)

It is most hateful in the sight of Allah that ye say that which ye do not. (3)

Lo! Allah loveth those who battle for His cause in ranks, as if they

were a solid structure. (4)

And (remember) when Moses said unto his people: O my people! Why persecute ye me, when ye well know that I am Allah's messenger unto you? So when they went astray Allah sent their hearts astray. And Allah guideth not the evil living folk. (5)

And when Jesus son of Mary said: O Children of Israel! Lo! I am the messenger of Allah unto you, confirming that which was (revealed) before me in the Torah, and bringing good tidings of a messenger who cometh after me, whose name is the Praised One. Yet when be hath come unto them with clear proofs, they say: This is mere magic. (6)

And who doth greater wrong than he who inventeth a lie against Allah when he is summoned unto Al Islam. And Allah guideth not wrongdoing folk. (7)

Fain would they put out the light of Allah with their mouths, but Allah will perfect His light however much the disbelievers are averse. (8)

He it is who hath sent His messenger with the guidance and the religion of truth, that He may make it conqueror of all religion however much idolaters may be averse. (9)

O ye who believe! Shall I show you a commerce that will save you from a painful doom? (10)

Ye should believe in Allah and His messenger, and should strive for the cause of Allah with your wealth and your lives. That is better for you, if ye did but know. (11)

He will forgive you your

sins and bring you into Gardens underneath which rivers flow, and pleasant dwellings in Gardens of Eden. That is the supreme triumph. (12)

And (He will give you) another blessing which ye love: help from Allah and present victory. Give good tidings (O Muhammad) to believers. (13)

O ye who believe! Be Allah's helpers, even as Jesus son of Mary said unto the disciples: Who are my helpers for Allah? They said: We are Allah's helpers. And a party of the Children of Israel believed, while a party disbelieved. Then We strengthened those who believed against their foe, and they became the uppermost. (14)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Whatever is in the heavens and on earth let it declare the Praises and Glory of Allah: for He is the Exalted in Might the Wise. (1)

O ye who believe! why say ye that which ye do not? (2)

Grievously odious is it in the sight of Allah that ye say that which ye do not. (3)

Truly Allah loves those who fight in His Cause in battle array as if they were a solid cemented structure. (4)

And remember Moses said to his people: "O my people! why do ye vex and insult me though ye know that I am the apostle of Allah (sent) to you?" Then when they went wrong Allah let their hearts go wrong: for Allah guides not those who are rebellious transgressors. (5)

And remember Jesus the son of Mary said: "O Children of Israel!

I am the apostle of Allah (sent) to you confirming the Law (which came) before me and giving glad Tidings of an Apostle to come after me whose name shall be Ahmad." But when he came to them with Clear Signs they said "This is evident sorcery!" (6)

Who doth greater wrong than one who invents falsehood against Allah even as he is being invited to Islam? And Allah guides not those who do wrong. (7)

Their intention is to extinguish Allahs Light (by blowing) with their mouths: but Allah will complete (the revelation of) His Light even though the Unbelievers may detest (it). (8)

It is He Who has sent His Apostle with Guidance and the Religion of Truth that he may proclaim it over all religion even though the Pagans may detest (it). (9)

O ye who believe! shall I lead you to a bargain that will save you from a grievous Penalty? (10)

That ye believe in Allah and His Apostle and that ye strive (your utmost) in the Cause of Allah with your property and your persons: that will be best for you if ye but knew! (11)

He will forgive you your sins and admit you to Gardens beneath which rivers flow and to beautiful mansions in Gardens of Eternity: that is indeed the supreme Achievement. (12)

And another (favor will He bestow) which ye do love help from Allah and a speedy victory: so give the Glad Tidings to the Believers. (13)

O ye who believe! be ye helpers

of Allah: as said Jesus the son of Mary to the Disciples "Who will be my helpers to (the work of) Allah?" Said the Disciples "We are Allahs helpers!" Then a portion of the Children of Israel believed and a portion disbelieved: but We gave power to those who believed against their enemies and they became the ones that prevailed. (14)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Ce qui est dans les cieux et ce qui est sur la terre glorifient Allah, et Il est le Puissant, le Sage.

2. ش vous qui avez cru! Pourquoi dites-vous ce que vous ne faites pas?

3. C'est une grande abomination auprès d'Allah que de dire ce que vous ne faites pas.

4. Allah aime ceux qui combattent dans Son chemin en rang serré pareils à un édifice renforcé.

5. Et quand Moïse dit à son peuple: ‹ش mon peuple! Pourquoi me maltraitez-vous alors que vous savez que je suis vraiment le Messager d'Allah [envoyé] à vous?› Puis quand ils dévièrent, Allah fit dévier leurs coeurs, car Allah ne guide pas les gens pervers.

6. Et quand Jésus fils de Marie dit: ‹ش Enfants d'Israël, je suis vraiment le Messager d'Allah [envoyé] à vous, confirmateur de ce qui, dans la Thora, est antérieur à moi, et annonciateur d'un Messager à venir après moi, dont le nom sera ‹Ahmad›. Puis quand celui-ci vint à eux avec des preuves évidentes, ils dirent: ‹C'est là une magie manifeste›.

7. Et qui est plus injuste que celui qui

invente un mensonge contre Allah, alors qu'il est appelé à l'Islam? Et Allah ne guide pas les gens injustes.

8. Ils veulent étendre de leurs bouches la lumière d'Allah, alors qu'Allah parachèvera Sa lumière en dépit de l'aversion des mécréants.

9. C'est Lui qui a envoyé Son messager avec la guidée et la Religion de Vérité, pour la placer au-dessus de toute autre religion, en dépit de l'aversion des associateurs.

10. ش vous qui avez cru! Vous indiquerai-je un commerce qui vous sauvera d'un châtiment douloureux?

11. Vous croyez en Allah et en Son messager et vous combattez avec vos biens et vos personnes dans le chemin d'Allah, et cela vous est bien meilleur, si vous saviez!

12. Il vous pardonnera vos péchés et vous fera entrer dans des Jardins sous lesquels coulent les ruisseaux, et dans des demeures agréables dans les jardins d'Eden? Voilà l'énorme succès

13. et il vous accordera d'autres choses encore que vous aimez bien: un secours [venant] d'Allah et une victoire prochaine. Et annonce la bonne nouvelle aux croyants.

14. ش vous qui avez cru! Soyez les alliés d'Allah, à l'instar de ce que Jésus fils de Marie a dit aux apٍtres: ‹Qui sont mes alliés (pour la cause) d'Allah?› - Les apٍtres dirent: ‹Nous sommes les alliés d'Allah›. Un groupe des Enfants d'Israël crut, tandis qu'un groupe nia. nous aidâmes donc ceux qui crurent contre leur ennemi, et ils triomphèrent.

ترجمه اسپانيايي

1. Lo que está en los cielos y en la tierra glorifica a Alá. Él es el Poderoso, el

Sabio.

2. ¡Creyentes! ¿Por qué decís lo que no hacéis?

3. Alá aborrece mucho que digáis lo que no hacéis.

4. Alá ama a los que luchan en fila por Su causa, como si fueran un sólido edificio.

5. Y cuando Moisés dijo a su pueblo: «¡Pueblo! ¿Por qué me molestáis sabiendo que soy el que Alá os ha enviado?» Y, cuando se desviaron, Alá desvió sus corazones. Alá no dirige al pueblo perverso.

6. Y cuando Jesús, hijo de María, dijo: «¡Hijos de Israel! Yo soy el que Alá os ha enviado, en confirmación de la Tora anterior a mí, y como nuncio de un Enviado que vendrá después de mí, llamado Ahmad». Pero, cuando vino a ellos con las pruebas claras, d

7. ¿Hay alguien más impío que quien inventa la mentira contra Alá, siendo llamado al islam? Alá no dirige al pueblo impío.

8. Quisiera apagar de un soplo la Luz de Alá, pero Alá hará que resplandezca, a despecho de los infieles.

9. Él es Quien ha mandado a Su Enviado con la Dirección y con la religión verdadera para que prevalezca sobre toda otra religión, a despecho de los asociadores.

10. ¡Creyentes! ¿Queréis que os indique un negocio que os librará de un castigo doloroso?:

11. ¡Creed en Alá y en Su Enviado y combatid por Alá con vuestra hacienda y vuestras personas! Es mejor para vosotros. Si supierais...

12. Así, os perdonará vuestros pecados y os introducirá en jardines por cuyos bajos fluyen arroyos y en viviendas agradables en

los jardines del edén. ¡Ese es el éxito grandioso!

13. Y otra cosa, que amaréis: el auxilio de Alá y un éxito cercano. ¡Y anuncia la buena nueva a los creyentes!

14. ¡Creyentes! Sed los auxiliares de Alá como cuando Jesús, hijo de María, dijo a los apóstoles: «¿Quiénes son mis auxiliares en la vía que lleva a Alá?» Los apóstoles dijeron: «Nosotros somos los auxiliares de Alá». De los hijos de Israel unos creyeron

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Was in den Himmeln und was auf Erden ist, preist Allah; und Er ist der Allmنchtige, der Allweise.

2. O die ihr glaubt, warum sagt ihr, was ihr nicht tut?

3. Hِchst hassenswert ist es vor Allah, daك ihr sagt, was ihr nicht tut.

4. Allah liebt diejenigen, die für Seine Sache kنmpfen, (in Schlachtordnung) gereiht, als wنren sie ein mit Blei gelِteter, festgefügter Bau.

5. Und (gedenke der Zeit) da Moses zu seinem Volke sprach: «O mein Volk, warum krنnkt ihr mich, da ihr doch wisset, daك ich Allahs Gesandter an euch bin?» Wie sie nun eine krumme Richtung nahmen, da lieك Allah ihre Herzen krumm werden, denn Allah weist nicht dem widerspenstigen Volk den Weg.

6. Und (gedenke der Zeit) da Jesus, Sohn der Maria, sprach: «O ihr Kinder Israels, ich bin Allahs Gesandter an euch, Erfüller dessen, was von der Thora vor mir ist, und Bringer der frohen Botschaft von einem Gesandten, der nach mir kommen wird. Sein Name wird Ahmad sein.» Und als er zu ihnen kam mit

deutlichen Zeichen, sprachen sie: «Das ist offenkundiger Betrug.»

7. Wer aber kِnnte نrgeren Frevel begehn, als wer wider Allah die Lüge erdichtet, und er selbst zum Islam aufgefordert wird? Allah weist nicht dem Volk der Frevler den Weg.

8. Sie mِchten Allahs Licht auslِschen mit ihren Mündern, doch Allah wird Sein Licht vollkommen machen, auch wenn die Unglنubigen es hassen.

9. Er ist es, Der Seinen Gesandten geschickt hat mit der Führung und der Religion der Wahrheit, auf daك Er sie obsiegen lasse über alle Religionen, auch wenn die Gِtzendiener es hassen.

10. O die ihr glaubt, soll Ich euch einen Handel ansagen, der euch vor qualvoller Strafe retten wird?

11. Ihr sollt an Allah glauben und an Seinen Gesandten und sollt streiten für Allahs Sache mit eurem Gut und eurem Blut. Das ist besser für euch, wenn ihr es nur wüكtet.

12. Er wird euch eure Sünden vergeben und euch in Gنrten führen, durch die Strِme flieكen, und in entzückende Wohnungen in den Gنrten der Ewigkeit. Das ist die hِchste Glückseligkeit.

13. Und (Er wird) noch eine andere (Huld bescheren), die ihr liebt: Hilfe von Allah und nahen Sieg. So künde frohe Botschaft den Glنubigen.

14. O die ihr glaubt, seid Allahs Helfer, wie Jesus, Sohn der Maria, zu den Jüngern sprach: «Wer sind meine Helfer für Allah?» Die Jünger sprachen: «Wir sind Allahs Helfer.» So glaubte ein Teil von den Kindern Israels, wنhrend ein Teil unglنubig blieb. Da verliehen Wir denen, die glaubten, Stنrke gegen ihren Feind, und sie wurden siegreich.

ترجمه ايتاليايي

In nome

di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Glorifica Allah ciò che è nei cieli e sulla terra. Egli è l'Eccelso, il Saggio.

2. O credenti, perché dite quel che non fate?

3. Presso Allah è grandemente odioso che diciate quel che non fate.

4. In verità Allah ama coloro che combattono per la Sua causa in ranghi serrati come fossero un solido edificio.

5. [Ricorda] quando Mosè disse al suo popolo: « O popol mio, perché mi tormentate nonostante sappiate che sono veramente il Messaggero di Allah a voi [inviato]?». Quando poi deviarono, Allah fece deviare i loro cuori. Allah non guida la gente malvagia.

6. E quando Gesù figlio di Maria disse: « O Figli di Israele, io sono veramente un Messaggero di Allah a voi [inviato], per confermare la Torâh che mi ha preceduto, e per annunciarvi un Messaggero che verrà dopo di me, il cui nome sarà "Ahmad" » . Ma quando questi giunse loro con le prove incontestabili, dissero: « Questa è magia evidente».

7. Chi è più iniquo di colui che inventa menzogne contro Allah, nonostante venga chiamato all'Islàm? Allah non guida gli ingiusti.

8. Vogliono spegnere la luce di Allah con le loro bocche, ma Allah completerà la Sua luce a dispetto dei miscredenti .

9. Egli è Colui che ha inviato il Suo Messaggero con la Guida e la Religione della verità, affinché essa prevalga su ogni religione a dispetto degli associatori.

10. O voi che credete, [volete che] vi indichi una transazione che vi salverà da un

doloroso castigo?

11. Credete in Allah e nel Suo Inviato e lottate con i vostri beni e le vostre persone sulla Via di Allah. Ciò è meglio per voi, se lo sapeste.

12. [Allah] perdonerà i vostri peccati e vi farà entrare nei Giardini dove scorrono i ruscelli e nelle piacevoli dimore dei Giardini di Eden. Ecco il più grande successo!

13. E [vi darà] un'altra cosa che desidererete: l'aiuto di Allah e una rapida vittoria. Danne [o Muhammad] la lieta novella ai credenti .

14. O credenti, siate gli ausiliari di Allah, così come Gesù figlio di Maria chiedeva agli apostoli: «Chi sono i miei ausiliari [nella causa di] Allah?». Risposero gli apostoli: « Noi siamo gli ausiliari di Allah ». Una parte dei Figli di Israele credette, mentre un'altra parte non credette. Aiutammo coloro che credettero contro il loro nemico ed essi prevalsero.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Xвaлит Aллaxa тo, чтo в нeбecax, и тo, чтo нa зeмлe. Oн - Вeликий, Мyдpый!

2. O вы, кoтopыe yвepoвaли! Пoчeмy вы гoвopитe тo, чeгo нe дeлaeтe?

3. Beликa нeнaвиcть y Aллaxa зa тo, чтo вы гoвopитe тo, чeгo нe дeлaeтe.

4. Пoиcтинe, Aллax любит тex, кoтopыe cpaжaютcя нa Eгo пyти pядaми, кaк бyдтo бы oни - плoтнoe здaниe!

5. Boт cкaзaл Myca cвoeмy нapoдy: "O нapoд мoй! Пoчeмy вы пpичиняeтe мнe oбидy, кoгдa знaeтe, чтo я - пocлaнник Aллaxa к вaм?" И кoгдa oни yклoнилиcь, Aллax oтклoнил cepдцa иx. Aллax вeдь нe вeдeт пpямo нapoд нeчecтивый!

6. И вoт cкaзaл 'Иca, cын Mapйaм:

"O cыны Иcpa'илa! Я - пocлaнник Aллaxa к вaм, пoдтвepждaющий иcтиннocть тoгo, чтo ниcпocлaнo дo мeня в Tope, и блaгoвecтвyющий o пocлaнникe, кoтopый пpидeт пocлe мeня, имя кoтopoмy бyдeт Axмaд". Koгдa жe oн пpишeл c яcными знaмeниями, тo oни cкaзaли: "Этo - явнoe кoлдoвcтвo!"

7. Kтo жe нeчecтивee, чeм тoт, ктo измышляeт пpoтив Aллaxa лoжь, a eгo зoвyт к иcлaмy? Aллax нe вeдeт пpямo нapoд нeчecтивый!

8. Oни xoтят зaтyшить cвeт Aллaxa cвoими ycтaми, a Aллax зaвepшaeт Cвoй cвeт, xoтя бы нeнaвиcтнo былo этo нeвepным.

9. Oн - тoт, ктo пocлaл Cвoeгo пocлaнникa c pyкoвoдcтвoм и peлигиeй иcтины, чтoбы явить ee пpeвышe вcякoй peлигии, xoтя бы и нeнaвиcтнo былo этo мнoгoбoжникaм.

10. O вы, кoтopыe yвepoвaли! He yкaзaть ли мнe вaм нa тopгoвлю, кoтopaя cпaceт вac oт мyчитeльнoгo нaкaзaния?

11. Bы вepyeтe в Aллaxa и Eгo пocлaнникa, бopeтecь нa пyти Aллaxa cвoим имyщecтвoм и cвoими дyшaми. Этo лyчшe для вac, ecли вы знaeтe!

12. Oн пpocтит тoгдa вaм вaши гpexи и ввeдeт вac в caды, гдe внизy тeкyт peки, и в жилищa блaгиe в caдax вeчнocти. Этo - вeликaя пpибыль!

13. И дpyгoe, чтo вы любитe: пoмoщь oт Aллaxa и близкaя пoбeдa. И oбpaдyй жe вepyющиx!

14. O вы, кoтopыe yвepoвaли! Бyдьтe пoмoщникaми Aллaxa, кaк cкaзaл 'Иca, cын Mapйaм, aпocтoлaм: "Kтo мoи пoмoщники y Aллaxa?" И сказали апостолы: "Мы помошники Аллаха!" И yвepoвaлa oднa чacть из cынoв Иcpa'илa, и нe yвepoвaлa дpyгaя чacть. И Mы пoдкpeпили тex, кoтopыe yвepoвaли, пpoтив иx вpaгoв, и oни oкaзaлиcь пoбeдитeлями.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Tenzîh eder Allah',

ne varsa gِklerde ve ne varsa yeryüzünde ve odur üstün, hüküm ve hikmet sâhibi.

2- Ey inananlar, ne diye yapmayacaًnz eyi sِylersiniz?

3- Allah katnda en nefret edilen ey, yapmayacaًnz eyi sِylemenizdir.

4- قüphe yok ki Allah, kendi yolunda, yan-yana, kur unla kenetlenip kurulmu bir duvar gibi saf kurarak sava anlar sever.

5- Ve an o zamân ki hani Mûsâ, kavmine, ey kavmim demi ti, ne diye beni incitirsiniz ve gerçekten de bilirsiniz ki ben, üphe yok ki Allah'n gِnderdiًi peygamberim size; derken onlar, eًrilince Allah da gِnüllerini gerçekten bâtla meylettirdi ve Allah, buyruktan çkan topluluًu doًru yola sevketmez.

6- Ve an o zamân ki hani Meryem oًlu فsâ, ey فsrailoًullar demi ti, üphe yok ki ben, size, elimdeki Tevrât' gerçekleyen ve benden sonra gelecek ve ad Ahmed olacak bir peygamberi müjdeleyen Allah elçisiyim; fakat o, onlara, apaçk delillerle gelince bu dediler, apaçk bir büyü.

7- Ve Müslümanlًa çaًrldً halde yalan yere Allah'a iftirâ edenden daha zâlim kimdir ki? Ve Allah, zâlim topluluًu doًru yola sevketmez.

8- Allah nûrunu, aًzlaryla üfleyip sِndürmek isterler ve Allah'sa nûrunu tamamlayacak, kuvvetlendirecektir ve isterse kâfirlerin zoruna gitsin, istemesinler.

9- O, bir mâbuttur ki Peygamberini, mü rikleri istemese de dini, bütün dinlere üst olsun diye doًru yolla ve gerçek dinle gِndermi tir.

10- Ey inananlar, size bir al veri haber vereyim mi ki elemli azaptan kurtarsn sizi.

11- فnanrsanz Allah'a ve Peygamberine ve sava rsanz Allah yolunda mallarnzla, canlarnzla; i te bu, bilseniz, size daha da hayrldr.

12- Suçlarnz ِrter ve sizi, kylarndan rmaklar akan cennetlere ve ebedî Adn cennetlerinde tertemiz evlere sokar; bu, pek büyük bir kurtulu

kutluluk ve murâda eri tir.

13- Ve ba ka bir ey daha var ki seversiniz: Yardm ve zafer Allah'tan ve pek yakn bir fetih; ve müjdele inananlar.

14- Ey inananlar, Allah'n yardmclar olun, nitekim Meryem oًlu فsâ da Havâriyyûn'a, Allah yolunda yardmclarm kimdir demi ti, Havâriyyûn, biziz Allah'n yardmclar demi lerdi; derken فsrailoًullarndan bir bِlük inanm t, bir bِlük de kâfir olmu tu; derken biz, inananlar, dü manlarna kar kuvvetlendirmi tik de üst gelmi lerdi.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. Göylərdə və yerdə nə varsa, (hamısı, bütün məxluqat) Allahı təqdis edib şə'ninə tə'riflər deyər. O, yenilməz qüvvət sahibi, hikmət sahibidir!

2. Ey iman gətirənlər! Etməyəcəyiniz bir şeyi niyə deyirsiniz? (Bə'zi müsəlmanlar: "Hansı əməllərin Allaha daha xoş getdiyini bilsəydik, onları edər, malımızı və canımızı onların yolunda qoyardıq!" - deyirdilər. Lakin cihad əmri nazil olduqda bu, bir çöx mö'minlərin xoşuna gəlmədi).

3. Etməyəcəyiniz bir şeyi demək Allah yanında böyük qəzəbə səbəb olar.

4. Şübhəsiz ki, Allah ?z yolunda möhkəm divar kimi səf çəkib döyüşənləri sevər!

5. (Ya Rəsulum!) Xatırla ki, bir zaman Musa öz qövmünə demişdi: "Ey qövmüm! Mənim Allahın sizə göndərilmiş peyğəmbəri olduğumu bildiyiniz halda, niyə məni incidirsiniz?" Onlar (haqdan) üz döndərdi. Allah (?zünə asi olan) fasiqləri doğru yola yönəltməz!

6. Onu da xatırla ki, bir vaxt Məryəm oğlu İsa belə demişdi: "Ey İsrail oğulları! Həqiqətən, mən özümdən əvvəl nazil olmuş Tövratı təsdiq edən və məndən sonra gələcək Əhməd adlı bir peyğəmbərlə (sizə) müjdə verən Allahın elçisiyəm!" Sonra (İsa, yaxud Muhəmməd əleyhissəlam) onlara açıq-aşkar mö'cüzələr gətirdikdə onlar: "Bu, açıq-aydın sehrdir!" - dedilər.

7. İslama də'vət olunduğu halda, Allaha qarşı yalan uydurandan (Onun peyğəmbərinə

sehrbaz deyəndən) daha zalım kim ola bilər?! Allah zalım qövmü doğru yola yönəltməz!

8. Onlar Allahın nurunu (islam dinini) öz ağızları (öz iftiraları və şər sözləri) ilə söndürmək istəyirlər. Allah isə - kafirlərin xoşuna gəlməsə də, öz nurunu (dinini) tamamlayacaqdır.

9. Müşriklərin xoşuna gəlməsə də, onu (islamı) bütün dinlərdən üstün etmək üçün ?z Peyğəmbərini hidayət (Qur'an) və haqq dinlə göndərən Odur!

10. Ey iman gətirənlər! Sizə elə bir ticarət (qazanc yolu) göstərimmi ki, o sizi şiddətli əzabdan xilas etsin?

11. (O qazanc yolu budur: ) Allaha və Onun Peyğəmbərinə iman gətirəsiniz. Allah yolunda malınız və canınızla vuruşasınız (cihad edəsiniz). Bilsəniz, bu sizin üçün nə qədər xeyirlidir!

12. (Əgər belə etsəniz) O sizin günahlarınızı bağışlayar və sizi (ağacları) altından çaylar axan cənnətlərə və Ədn cənnətlərindəki gözəl saraylara daxil edər. Bu, böyük qurtuluşdur (uğurdur)!

13. (Sizi hələ) sevdiyiniz başqa bir şey (bir ne'mət) də - Allah dərgahından kömək və yaxın qələbə (Məkkənin fəthi) gözləyir. (Ya Peyğəmbər!) Mö'minlərə (dünyada zəfərlə, axirətdə Cənnətlə) müjdə ver!

14. Ey iman gətirənlər! Allahın (dininin və peyğəmbərinin) köməkçiləri olun! Necə ki, Məryəm oğlu İsa həvarilərə: "Allah yolunda mənim köməkçilərim kimdir?" - demiş, həvarilər də: "Allahın köməkçiləri bizik!" - deyə cavab vermişdilər. Nəhayət, İsrail oğullarından bir tayfa iman gətirdi, bir tayfa isə kafir oldu. Biz də iman gətirənləri düşmənlərinə qarşı qüvvətləndirdik və onlar qələbə çaldılar.

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. جو چيز آسمانوں ميں ہے اور زمين ميں ہے سب خدا كي تنزيہ كرتي ہے اور وہ غالب حكمت والا ہے

2. مومنو! تم ايسي

باتيں كيوں كہا كرتے ہو جو كيا نہيں كرتے

3. خدا اس بات سے سخت بيزار ہے كہ ايسي بات كہو جو كرو نہيں

4. جو لوگ خدا كي راہ ميں (ايسے طور پر) پرے جما كر لڑتے كہ گويا سيسہ پلائي ديوار ہيں وہ بيشك محبوب كردگار ہيں

5. اور وہ وقت ياد كرنے كے لائق ہے جب موسيٰ نے اپني قوم سے كہا كہ اے قوم! تم مجھے كيوں ايذا ديتے ہو حالانكہ تم جانتے ہو كہ ميں تمہارے پاس خدا كا بھيجا ہوا آيا ہوں۔ تو جب ان لوگوں نے كج روي كي خدا نے بھي ان كے دل ٹيڑھے كرديئے۔ اور خدا نافرمانوں كو ہدايت نہيں ديتا

6. اور (وہ وقت بھي ياد كرو) جب مريم كے بيٹے عيسيٰ نے كہا كے اے بني اسرائيل ميں تمہارے پاس خدا كا بھيجا ہوا آيا ہوں (اور) جو (كتاب) مجھ سے پہلے آچكي ہے (يعني) تورات اس كي تصديق كرتا ہوں اور ايك پيغمبر جو ميرے بعد آئيں گے جن كا نام احمد ہوگا ان كي بشارت سناتا ہوں۔ (پھر) جب وہ ان لوگوں كے پاس كھلي نشانياں لے كر آئے تو كہنے لگے كہ يہ تو صريح جادو ہے

7. اور اس سے ظالم كون كہ بلايا تو جائے اسلام كي طرف اور وہ خدا پر جھوٹ بہتان باندھے۔ اور خدا ظالم لوگوں كو ہدايت نہيں ديا كرتا

8. يہ چاہتے ہيں كہ خدا كے (چراغ) كي روشني كو منہ سے (پھونك مار كر) بجھا ديں۔ حالانكہ خدا اپني روشني كو پورا كركے رہے گا خواہ كافر ناخوش ہي ہوں

9. وہي

تو ہے جس نے اپنے پيغمبر كو ہدايت اور دين حق دے كر بھيجا تاكہ اسے اور سب دينوں پر غالب كرے خواہ مشركوں كو برا ہي لگے

10. مومنو! ميں تم كو ايسي تجارت بتاؤں جو تمہيں عذاب اليم سے مخلصي دے

11. (وہ يہ كہ) خدا پر اور اس كے رسول پر ايمان لاؤ اور خدا كي راہ ميں اپنے مال اور جان سے جہاد كرو۔ اگر سمجھو تو يہ تمہارے حق ميں بہتر ہے

12. وہ تمہارے گناہ بخش دے گا اور تم كو باغہائے جنت ميں جن ميں نہريں بہہ رہيں ہيں اور پاكيزہ مكانات ميں جو بہشت ہائے جاوداني ميں (تيار) ہيں داخل كرے گا۔ يہ بڑي كاميابي ہے

13. اور ايك اور چيز جس كو تم بہت چاہتے ہو (يعني تمہيں) خدا كي طرف سے مدد (نصيب ہوگي) اور فتح عنقريب ہوگي اور مومنوں كو (اس كي) خوشخبري سنا دو

14. مومنو! خدا كے مددگار بن جاؤ جيسے عيسيٰ ابن مريم نے حواريوں سے كہا كہ بھلا كون ہيں جو خدا كي طرف (بلانے ميں) ميرے مددگار ہوں۔ حواريوں نے كہا كہ ہم خدا كے مددگار ہيں۔ تو بني اسرائيل ميں سے ايك گروہ تو ايمان لے آيا اور ايك گروہ كافر رہا۔ آخر الامر ہم نے ايمان لانے والوں كو ان كے دشمنوں كے مقابلے ميں مدد دي اور وہ غالب ہوگئے

ترجمه پشتو

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

$ (13)

$ (14)

ترجمه كردي

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

$ (13)

$ (14)

ترجمه اندونزي

Dia- lah yang mengutus Rasul- Nya dengan membawa petunjuk dan agama yang benar agar Dia memenangkannya di atas segala agama- agama meskipun orang- orang musyrik benci.(9)

Hai orang- orang yang beriman, sukakah kamu Aku tunjukkan suatu perniagaan yang dapat menyelamatkan kamu dari azab yang pedih(10)

(yaitu) kamu beriman kepada Allah dan Rasul- Nya dan berjihad di jalan Allah dengan harta dan jiwamu. Itulah yang lebih baik bagi kamu jika kamu mengetahuinya, (11) (2)

niscaya Allah akan mengampuni dosa- dosamu dan memasukkan kamu ke dalam surga yang mengalir di bawahnya sungai- sungai, dan (memasukkan kamu) ke tempat tinggal yang baik di dalam surga Adn. Itulah keberuntungan yang besar.(12) (3)

Dan (ada lagi) karunia yang lain yang kamu sukai (yaitu) pertolongan dari Allah dan kemenangan yang dekat (waktunya). Dan sampaikanlah berita gembira kepada orang- orang yang beriman.(13) (4)

Hai orang- orang yang beriman, jadilah kamu penolong- penolong (agama) Allah sebagaimana Isa putra Maryam telah berkata kepada pengikut- pengikutnya yang setia:" Siapakah yang akan menjadi penolong- penolongku (untuk menegakkan agama) Allah" Pengikut- pengikut yang setia itu berkata:" Kami lah penolong- penolong agama Allah", lalu segolongan dari Bani Israel beriman dan segolongan (yang lain) kafir; maka kami berikan kekuatan kepada orang- orang yang beriman terhadap musuh- musuh mereka, lalu mereka menjadi orang- orang yang menang.(14) (5)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (6)

Senantiasa bertasbih kepada Allah

apa yang ada di langit dan apa yang ada di bumi. Raja, Yang Maha Suci, Yang Maha Perkasa lagi Maha Bijaksana.(1) (7)

Dia- lah yang mengutus kepada kaum yang buta huruf seorang Rasul di antara mereka, yang membacakan ayat- ayat- Nya kepada mereka, menyucikan mereka dan mengajarkan kepada mereka Kitab dan Hikmah(As Sunah) . Dan sesungguhnya mereka sebelumnya benar- benar dalam kesesatan yang nyata, (2) (8)

dan (juga) kepada kaum yang lain dari mereka yang belum berhubungan dengan mereka. Dan Dia- lah Yang Maha Perkasa lagi Maha Bijaksana. (3) (9)

Demikianlah karunia Allah, diberikan- Nya kepada siapa yang dikehendaki- Nya; dan Allah mempunyai karunia yang besar. (4) (10)

Perumpamaan orang- orang yang dipikulkan kepadanya Taurat kemudian mereka tiada memikulnya adalah seperti keledai yang membawa kitab- kitab yang tebal. Amatlah buruknya perumpamaan kaum yang mendustakan ayat- ayat Allah itu. Dan Allah tiada memberi petunjuk kepada kaum yang lalim. (5) (11)

Katakanlah:" Hai orang- orang yang menganut agama Yahudi, jika kamu mendakwakan bahwa sesungguhnya kamu sajalah kekasih Allah bukan manusia- manusia yang lain, maka harapkanlah kematianmu, jika kamu adalah orang- orang yang benar". (6) (12)

Mereka tiada akan mengharapkan kematian itu selama- lamanya disebabkan kejahatan yang telah mereka perbuat dengan tangan mereka sendiri. Dan Allah Maha Mengetahui akan orang- orang yang lalim. (7) (13)

Katakanlah:" Sesungguhnya kematian yang kamu lari daripadanya, maka sesungguhnya kematian itu akan menemui kamu, kemudian kamu akan dikembalikan kepada (Allah) , yang mengetahui yang gaib dan yang nyata, lalu Dia beritakan kepadamu apa yang telah kamu kerjakan". (8) (14)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang

Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Segala yang ada di langit dan yang ada di bumi, tetap mengucap tasbih kepada Allah; dan Dia lah Yang Maha Kuasa, lagi Maha Bijaksana. (1)

Wahai orang-orang yang beriman! Mengapa kamu memperkatakan apa yang kamu tidak melakukannya! (2)

Amat besar kebenciannya di sisi Allah - kamu memperkatakan sesuatu yang kamu tidak melakukannya. (3)

Sesungguhnya Allah mengasihi orang-orang yang berperang untuk membela ugamaNya, dalam barisan yang teratur rapi, seolah-olah mereka sebuah bangunan yang tersusun kukuh. (4)

Dan (ingatlah peristiwa) ketika Nabi Musa berkata kepada kaumnya: " Wahai kaumku! Mengapa kamu menyakiti daku, sedang kamu mengetahui bahawa sesungguhnya aku ini Pesuruh Allah kepada kamu?" Maka ketika mereka menyeleweng (dari kebenaran yang mereka sedia mengetahuinya), Allah selewengkan hati mereka (dari mendapat hidayah petunjuk); dan sememangnya Allah tidak memberi hidayah petunjuk kepada kaum yang fasik - derhaka. (5)

Dan (ingatlah juga peristiwa) ketika Nabi Isa ibni Maryam berkata: "Wahai Bani Israil, sesungguhnya aku ini Pesuruh Allah kepada kamu, mengesahkan kebenaran Kitab yang diturunkan sebelumku, iaitu Kitab Taurat, dan memberikan berita gembira dengan kedatangan seorang Rasul yang akan datang kemudian daripadaku - bernama: Ahmad". Maka ketika ia datang kepada mereka membawa keterangan-keterangan yang jelas nyata, mereka berkata: "Ini ialah sihir yang jelas nyata!" (6)

Dan tidak ada yang lebih zalim daripada orang yang mengada-adakan perkara dusta terhadap Allah, sedang ia diajak kepada memeluk Islam; dan (ingatlah), Allah tidak memberi hidayah petunjuk kepada orang-orang yang zalim. (7)

Mereka sentiasa berusaha hendak memadamkan cahaya Allah (ugama Islam) dengan mulut mereka, sedang Allah tetap menyempurnakan cahayaNya, sekalipun orang-orang

kafir tidak suka (akan yang demikian). (8)

Dia lah yang telah mengutus RasulNya (Muhammad s.a.w) dengan membawa hidayah petunjuk dan ugama yang benar (ugama Islam), supaya Ia memenangkannya dan meninggikannya atas segala ugama yang lain, walaupun orang-orang musyrik tidak menyukainya. (9)

Wahai orang-orang yang beriman! Mahukah Aku tunjukkan sesuatu perniagaan yang boleh menyelamatkan kamu dari azab seksa yang tidak terperi sakitnya? (10)

Iaitu, kamu beriman kepada Allah dan rasulNya, serta kamu berjuang membela dan menegakkan ugama Allah dengan harta benda dan diri kamu; yang demikian itulah yang lebih baik bagi kamu, jika kamu hendak mengetahui (hakikat yang sebenarnya). (11)

(Dengan itu) Allah akan mengampunkan dosa-dosa kamu, dan memasukkan kamu ke dalam taman-taman yang mengalir di bawahnya beberapa sungai, serta ditempatkan kamu di tempat-tempat tinggal yang baik dalam Syurga " Adn ". Itulah kemenangan yang besar. (12)

Dan ada lagi limpah kurnia yang kamu sukai, iaitu pertolongan dari Allah dan kemenangan yang cepat (masa berlakunya). Dan sampaikanlah berita yang mengembirakan itu kepada orang-orang yang beriman. (13)

Wahai orang-orang yang beriman! Jadikanlah diri kamu pembela-pembela (ugama) Allah sebagaimana (keadaan penyokong-penyokong) Nabi Isa ibni Maryam (ketika ia) berkata kepada penyokong-penyokongnya itu: "Siapakah penolong-penolongku (dalam perjalananku) kepada Allah (dengan menegakkan ugamaNya)?" Mereka menjawab: "Kamilah pembela-pembela (ugama) Allah!" (Setelah Nabi Isa tidak berada di antara mereka) maka sepuak dari kaum Bani Israil beriman, dan sepuak lagi (tetap) kafir. Lalu Kami berikan pertolongan kepada orang-orang yang beriman untuk mengalahkan musuhnya, maka menjadilah mereka orang-orang yang menang. (14)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Vinamtukuza Mwenyeezi Mungu vilivyomo

mbinguni na vilivyomo ardhini, na yeye ni Mwenye nguvu, Mwenye hekima.

2. Enyi mlioamini! mbona mnasema msiyoyatenda?

3. Ni kosa kubwa mbele ya Mwenyeezi Mungu kusema msiyoyatenda.

4. Kwa hakika Mwenyeezi Mungu anawapenda wale wanaopigana katika njia yake kwa safu kama kwamba wao ni jengo lililokamatana.

5. Na Musa alipowaambia watu wake: Enyi watu wangu! mbona mnaniudhi hali mnajua kuwa mimi ni Mtume wa Mwenyeezi Mungu kwenu? Lakini walipokataa (kumtii) Mwenyeezi Mungu akazidisha nyoyo zao (kukataa kama watakavyo) na Mwenyeezi Mungu hawaongozi watu waovu.

6. Na (wakumbushe) aliposema Issa bin Mariam: Enyi wana wa Israeli! Hakika mimi ni Mtume wa Mwenyeezi Mungu kwenu, ninaethibitisha yaliyokuwa kabla yangu katika Taurati, na mwenye kutoa khabari njema ya Mtume atakaekuja baada yangu, jina lake ni Ahmad, lakini alipowaletea hoja zilizo wazi, walisema: Huu ni uchawi ulio dhahiri.

7. Na ni nani dhalimu mkubwa zaidi kuliko yule anayemzulia Mwenyeezi Mungu uongo na hali anaitwa kwenye Uislaamu? Na Mwenyeezi Mungu hawaongozi watu madhalimu.

8. Wanataka kuzima nuru ya Mwenyeezi Mungu kwa vinywa vyao, na Mwenyeezi Mungu atakamilisha nuru yake ingawa makafiri watachukia.

9. Yeye ndiye aliyemtuma Mtume wake kwa muongozo na kwa dini ya haki ili ishinde dini zote ingawa washirikina watachukia.

10. Enyi mlioamini! Je, niwajulisheni biashara itakayo waokoweni katika adhabu iumizayo.

11. Mwaminini Mwenyeezi Mungu na Mtume wake, na piganieni dini ya Mwenyeezi Mungu kwa mali zenu na nafsi zenu hayo ni bora kwenu ikiwa mnajua.

12. Atakusameheni dhambi zenu na atakuingizeni katika Mabustani yapitayo mito chini yake na makao mazuri katika Bustani za milele. huko ndiko kufaulu

kukubwa.

13. Na kingine mnachokipenda, (nayo) ni nusura, itokayo kwa Mwenveezi Mungu na ushindi ulio karibu, na wapashe khabari njema wenye kuamini.

14. Envi mlioamini! kuweni wasaidizi wa Mwenyeezi Mungu kama alivyosema Issa bin Mariam kuwaambia wafuasi (wake): Ni nani wasaidizi wangu kwa ajili ya Mwenyeezi Mungu? wafuasi wakasema: Sisi ni wasaidizi wa Mwenyeezi Mungu, basi taifa moja la wana wa Israeli walioamini, na taifa jingine wakakufuru, ndipo tukawasaidia wale walioamini juu ya maadui zao na wakawa wenye kushinda.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 418

(61) سوره صف مدنى است و چهارده آيه دارد (14)

[سوره الصف (61): آيات 1 تا 9] ترجمه آيات به نام خداى رحمان رحيم،

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى گويد و او خدايى عزيز و حكيم است (1).

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا چيزهايى كه خود عمل نمى كنيد به مردم مى گوييد (2). ______________________________________________________ صفحه ى 419

خشم بزرگى نزد خدا منتظر شما است اگر بگوييد آنچه را كه عمل نمى كنيد (3).

محققا خدا دوست مى دارد كسانى را كه در راه او به صف كارزار مى ايستند تو گويى بنيانى ساخته شده از قلعند (4).

و چون موسى به قوم خود گفت: هان اى قوم چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد كه من فرستاده خدا به سوى شمايم پس وقتى مردم از راه حق منحرف شدند خدا دلهايشان را منحرف كرد (انحراف ظاهريشان را به انحراف باطنيشان سرايت داد) و خدا مردم فاسق را هدايت نمى كند (5).

و چون عيسى بن مريم به بنى اسرائيل گفت: من فرستاده خدا به سوى شمايم در حالى كه كتاب آسمانى قبل از خود يعنى تورات را تصديق دارم و

به آمدن رسولى بعد از خودم كه نامش احمد است بشارت مى دهم ولى همين كه آيات روشن برايشان آورد گفتند اين سحرى است آشكار (6).

و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه دروغ را بر خدا افتراء ببندد با اينكه به سوى اسلام دعوت مى شود و خدا مردم ستمكار را هدايت نمى كند (7).

مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند و خدا تمام كننده نور خويش است هر چند كه كافران كراهت داشته باشند (8).

او كسى است كه رسول خدا را به هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان غلبه دهد هر چند كه مشركين كراهت داشته باشند (9).

بيان آيات [اشاره به مطالب اين سوره مباركه

اين سوره، مؤمنين را ترغيب و تحريك مى كند بر اينكه در راه خدا جهاد نموده، با دشمنان دين او كارزار نمايند. و خبر مى دهد كه اين دين نورى است درخشان از جانب خداى سبحان كه كفار اهل كتاب مى خواهند آن را با دهان خود خاموش كنند، ولى خدا نور آن را تمام مى كند، هر چند كه كافران كراهت داشته باشند، و دين خود را بر تمامى اديان غلبه مى دهد هر چند كه مشركين نخواهند. و اين پيغمبرى كه به وى ايمان آورده اند فرستاده اى است از طرف خداى سبحان، او را فرستاده تا هدايت باشد، و دين حق را به شما برساند، و اين همان است كه عيسى بن مريم (ع) بنى اسرائيل را به آمدنش بشارت داد.

پس بر مؤمنين است كه كمر همت بر اطاعتش ببندند، و آنچه امر مى كند امتثال كنند، و در راه خدا جهاد نموده، خدا را در دينش يارى كنند، تا

خداى تعالى به سعادت آخرتشان رسانيده، ياريشان كند، و در دنيا فتح و پيروزى نصيبشان كند، و بر دشمنانشان غالب و مسلط نمايد. ______________________________________________________ صفحه ى 420

و نيز بر مؤمنين است كه هرگز آنچه را كه خود عمل نمى كنند به ديگران نگويند، و در آنچه وعده مى دهند تخلف ننمايند، كه اين گونه اعمال ايشان را مستوجب خشمى از خدا نموده، رسول را آزار مى دهد. و اين خطر را هم دارد كه خدا دلهايشان را منحرف سازد، همان طور كه با قوم موسى (ع) چنين كرد، چون با اينكه مى دانستند آن جناب رسول خدا به سوى ايشان است، مع ذلك آزارش دادند. و خدا مردم ستمكار را هدايت نمى كند.

اين سوره به شهادت زمينه آياتش در مدينه نازل شده است.

" سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ" تفسير اين آيه در سوره حشر گذشت. و اگر سوره مورد بحث را با تسبيح و تنزيه خدا از هر نقص آغاز كرده براى اين است كه در اين سوره سخن از بديها و توبيخ مؤمنين به ميان آمده كه چرا چيزى را مى گويند كه خود عمل نمى كنند، و آن گاه تهديدشان كرده به اينكه اگر به خود نيايند، دچار خشم خدا گشته، و خدا دلهاى تبهكاران را منحرف مى سازد.

[مقصود از خطاب توبيخى:" چرا مى گوييد آنچه را كه عمل نمى كنيد" با توجه به سياق و زمينه كلام

" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ" كلمه" لم" مخفف كلمه" لما" است، و حرف" ما" در آن استفهامى است، و حرف" لام" براى تعليل است. و گفتار آيه در زمينه توبيخ است، مى خواهد مؤمنين

را به خاطر اينكه بدانچه مى گويند عمل نمى كنند توبيخ كند. و اينكه بعضى از مفسرين «1» گفته اند" مراد از جمله" اى كسانى كه ايمان آورده ايد" منافقين هستند و آيه شريفه اين طائفه را سرزنش مى كند، نه مؤمنين را، زيرا مؤمنين از نظر قرآن محترمند" درست نيست، و نبايد به آن گوش فرا داد، براى اينكه قرآن پر است از آياتى كه مؤمنين را توبيخ و عتاب مى كند، مخصوصا آياتى كه در باره جنگها و متعلقات آن نازل شده، از قبيل آيات راجع به جنگ احد، احزاب، حنين، صلح حديبيه و جنگ تبوك، و مساله انفاق در راه خدا و امثال آن. و مؤمنين صالح اگر صالح شدند و جلالت قدر يافتند، به خاطر همين توبيخ ها بوده كه خداى تعالى از آنان نمود، و به اين وسيله به تدريج تربيتشان كرد، و گرنه صلاح نفسانى و جلالت قدر را از پيش خود در نيافتند.

و مورد توبيخ در آيه مورد بحث هر چند بر حسب ظاهر لفظ آيه مطلق است، و در خصوص تخلف كردار از گفتار و خلف وعده، و نقض عهد است، و درست هم هست، چون وقتى ظاهر انسان موافق باطنش نشد، همه اين اعمال از او سر مى زند، و ليكن سياق و زمينه _______________

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 278. ______________________________________________________ صفحه ى 421

آيات مورد بحث كه آيه" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا" در آن قرار گرفته، و آيه" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ" در آيات بعد از آن واقع شده، و همچنين آياتى نظير اينها كه در آن است مى فهماند كه گويا بعضى از مؤمنين قبل از

جنگ وعده پايدارى داده بودند كه به هيچ وجه پشت به جنگ نكنند، و پا به فرار نگذارند و يا از بيرون شدن براى جنگ تثاقل نورزند، و يا از انفاق در تهيه ابزار جنگ براى خود و ديگران مضايقه ننمايند، ولى در موقع عمل خلف وعده كرده اند." كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ" كلمه" مقت" به معناى خشم شديد است. اين آيه مى خواهد مضمون آيه قبلى را تعليل كند، و بفرمايد: خداى تعالى از همه اعمال انسان بيش از همه از اين عملش سخت به خشم مى آيد كه چيزى را بگويد كه بدان عمل نمى كند، چون اين خود از نشانه هاى نفاق است.

البته بايد توجه داشت اينكه انسان چيزى را بگويد كه بدان عمل نمى كند، غير از آن است كه عمل نكند به آنچه كه گفته است، (گاهى مى شود كه انسان موفق نمى شود بدانچه قبلا گفته عمل كند، و يا رسما خلف وعده مى كند، و گاه مى شود كه از اول كه وعده مى دهد، بناى عمل نكردن به آن را دارد، اين قسم دوم نفاق است نه اولى) چون قسم اول ناشى از ضعف اراده و سستى همت است كه البته خود يكى از رذائل اخلاقى، و منافى با سعادت نفس انسانى است، چون خداى تعالى سعادت نفس بشر را بر اين اساس تامين نموده كه به اختيار خود اعمال خير كند و حسناتى كسب نمايد، و كليد كسب اين حسنات داشتن عزم راسخ و همت بلند است، و اگر ديديم كسى وعده مى دهد ولى در مقام عمل سست مى شود، و خلف وعده مى كند، مى فهميم كه مردى سست عنصر و ضعيف الاراده است،

و از چنين انسانى اميد خير و سعادت نمى رود.

" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ" كلمه" صف"- بنا به گفته راغب- به معناى اين است كه چند چيز، مثلا چند نفر انسان و يا درخت، در خطى مستقيم قرار بگيرند «1». اين كلمه در آيه شريفه و در همه جا مصدرى است كه معناى اسم فاعل را مى دهد، و به همين جهت است كه جمع بسته نمى شود. و اگر منصوب آمده براى اين است كه حال از ضمير فاعل در جمله" يقاتلون" مى باشد. و معناى آيه اين است كه: خدا دوست مى دارد كسانى را كه در راه او قتال _______________

(1) مفردات راغب، ماده" صف". ______________________________________________________ صفحه ى 422

مى كنند، در حالى كه به صف ايستاده اند.

كلمه" بنيان" به معناى بناء، و كلمه" مرصوص" به معناى ساختمانى است كه با رصاص «1» محكم كارى شده، به طورى كه در مقابل عوامل انهدام، مقاوم باشد.

اين آيه شريفه جنبه تعليل را دارد- البته با دلالت التزامى- و توبيخ قبلى را تعليل مى كند. به اين بيان كه وقتى خداى تعالى از مقاتلان آن كسانى را دوست مى دارد كه چون كوه ايستادگى كنند، قهرا از مقاتلاتى كه وعده پايدارى مى دهند، ولى پايدارى نمى كنند و پا به فرار مى گذارند، خشمگين خواهد بود.

[مراد از ايذاء بنى اسرائيل پيامبرشان موسى (عليه السلام) را و نهى مسلمانان از اينكه مانند آنها رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را بيازارند]

" وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ ..."

اين آيه شريفه به طور اشاره مى فهماند كه بنى اسرائيل با لجاجت خود رسول خدا.

حضرت موسى

را آزار داده بودند، تا جايى كه خداى تعالى به كيفر اين رفتارشان دلهايشان را منحرف ساخت. و اين خود نهيى است براى مؤمنين از اين كه رسول خدا (ص) را اذيت كنند، و كارشان بدانجا انجامد كه كار قوم موسى بدانجا كشيد، و دلهايشان منحرف گشت، هم چنان كه در آيه زير به طور صريح روى سخن به امت اسلام نموده، مى فرمايد:" إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً" «2».

و آيه مورد بحث بدان جهت كه نهيى الزامى در آن هست، در معناى آيه" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً" «3» مى باشد.

اين دو آيه از سوره احزاب كه در مقام تبرئه موسى (ع) است، دلالت دارد بر اينكه منظور از اذيت آن جناب به عملى كه خدا او را از آن عمل تبرئه نموده، نافرمانى خود بنى اسرائيل نسبت به دستورات وى، و بيرون شدن از اطاعت آن جناب نبوده، چون اگر اين طور بود معنا نداشت خدا آن جناب را تبرئه كند، پس يقينا بنى اسرائيل به آن جناب نسبت _______________

(1) رصاص سفيد قلع، و رصاص سياه سرب است.

(2) كسانى كه خدا و رسول را اذيت مى كنند، خداوند در دنيا و آخرت لعنتشان كرده، و عذابى خوار كننده برايشان تهيه نموده است. سوره احزاب، آيه 57.

(3) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون كسانى مباشيد كه موسى را آزردند و خدا آن جناب را از آن تهمت كه به وى زدند تبرئه

نمود، و او نزد خدا آبرومند بود. اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا پروا كنيد، و سخن سديد و سنجيده بگوييد. سوره احزاب، آيه 69 و 70. ______________________________________________________ صفحه ى 423

ناروايى داده بودند، كه مايه آبروريزى آن جناب مى شده، و او از اين تهمت آزرده شده، و خدا از آن تبرئه اش كرده. آيه بعد هم كه فرمود:" از خدا پروا كنيد، و سخن سنجيده بگوييد" مؤيد اين معنا است.

باز مؤيد اين احتمال كه بنى اسرائيل به موسى (ع) و امت اسلام به رسول خدا (ص) تهمت زده بودند، و آيه مورد بحث به مسلمانان مى فرمايد مانند بنى اسرائيل نباشيد، اين است كه خداى تعالى در همان سوره به پاره اى از مصاديق ايذاى زبانى و عملى اشاره نموده، مى فرمايد:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ ... وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ... وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً" «1».

پس تا اينجا به دست آمد كه در جمله" وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ" اشاره اى است به نهى مسلمانان از ايذاى رسول خدا (ص)، به زبان و عمل، با علم به اينكه رسول خدا است. هم چنان كه ذيل آيه هم كه سخن از انحراف قلوب دارد، نوعى تخويف و تهديد مسلمين است به اينكه ايذاى رسول خدا (ص) فسقى است كه چه بسا به انحراف دلها بينجامد.

[معناى جمله:" فَلَمَّا زاغُوا

أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ..." و بيان اينكه مقصود از ازاغه و اضلال خداوند چيست

" فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ"- ماده" زيغ" كه كلمه" زاغوا" ماضى ثلاثى مجرد و كلمه" أزاغ" ماضى باب افعال آن است، به معناى منحرف كردن از استقامت است كه لازمه اش انحراف از حق به سوى باطل است.

و" ازاغه كردن خداى تعالى" به اين است كه رحمت خود را از صاحبان چنين دلى دريغ داشته، هدايت خود را از آنان قطع كند، چون از تعليل، اين معنا به خوبى استفاده مى شود، براى اينكه ازاغه خدا را تعليل كرده به هدايت نكردن. البته بايد توجه داشت كه اين _______________

(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بدون اجازه داخل خانه هاى رسول اللَّه مشويد، مگر آنكه براى صرف طعامى دعوت شده باشيد، در آن صورت هم به ظرف طعام آن جناب خيره مشويد، و ليكن هر وقت دعوت شديد داخل شويد، و به محضى كه طعام خورديد پراكنده شويد، و سرگرم سخن گفتن نشويد، كه اين عملتان رسول خدا را آزار مى دهد ... و چون چيزى درخواست مى كنيد، از پشت پرده درخواست كنيد ... و اين براى شما شايسته نيست كه فرستاده خدا را اذيت كنيد، و يا بعد از مرگش با همسرش ازدواج كنيد، اين عملتان نزد خدا جرمى بزرگ است. سوره احزاب، آيه 53. ______________________________________________________ صفحه ى 424

ازاغه ابتدايى نيست، بلكه بر سبيل مجازات است، زيغ خود آنان را تثبيت كردن است، چون فسق آنان سبب اين مجازات شده، هم چنان كه گمراه كردن خدا هم هيچ وقت ابتدايى نيست. و اينكه فرموده:" يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي

بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ" «1» به خوبى گوياى اين حقيقت است كه گمراه كردن خدا به وسيله قرآن كريم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، و گرنه ساحت خداى عز و جل منزه از آن است كه ابتدائا و بدون جرم كسى را ازاغه و اضلال كند.

از اينجا فساد اين گفتار روشن مى شود كه بعضى «2» گفته اند: مراد از جمله" أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ" ازاغه از ايمان نيست، براى اينكه اولا خداى تعالى كسى را از ايمان ازاغه نمى كند.

و ثانيا اگر منظور از آن را ازاغه از ايمان بدانيم، كلام از فايده ساقط مى شود، چون اگر مسلمانى از ايمان ازاغه شد، ديگر مسلمان نيست، و معنا ندارد به يك كافر بگويند خدا او را به جرم اينكه كافر شده كافر مى كند.

وجه فسادش اين است كه دليل اولش به طور مطلق صحيح نيست، و نمى توان گفت به طور كلى هيچ كفرى مستند به خدا نيست، آنچه بر خدا جائز نيست اين است كه بنده اى را ابتدائا و بدون هيچ جرمى از نعمت ايمان محروم كند، و يا از راه راست گمراه سازد، و اما به عنوان مجازات چرا جايز نباشد؟ با اينكه برگشت معناى چنين ازاغه و اضلال، در حقيقت به اين است كه خدا رحمت خود را از چنين كسى دريغ ندارد، و هدايت خود را از او قطع كند، به خاطر اينكه بنده با فسق و اعراض از رحمت او خود را از لياقت رحمت و هدايت انداخته است، و چنين مجازاتى را نه عقل منع مى كند و نه نقل.

و دليل دومش كه گفت" كلام از فايده داشتن ساقط

مى شود" به هيچ وجه درست نيست براى اينكه آنچه از زيغ منسوب به خود بنده است آن مقدارى است كه به خاطر فسقى كه دارد در دلش پيدا مى شود، و سبب حد معينى از كفر مى گردد، و آنچه كه به خدا نسبت داده مى شود تثبيت و پا بر جا كردن اين كفر در قلب بنده است پس زيغ بنده از ايمان به خاطر فسق و پديد آمدن كفر در دلش مطلبى است و تثبيت كفر در دل او بر طريق مجازات مطلبى ديگر است.

_______________

(1) خدا جمع زيادى را با آن گمراه و عده كثيرى را هدايت مى كند ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد. سوره بقره، آيه 26.

(2) مجمع البيان، ج 9، ص 279. ______________________________________________________ صفحه ى 425

[دو بخش دعوت و رسالت عيسى (عليه السلام): تصديق پيامبر پيش از خود، و بشارت به آمدن پيامبر بعد از خود]

" وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ" در آغاز كلام گفتيم كه اين آيه و آيه قبلى اش و سه آيه بعدش در مقام اين است كه رسالت و نبوت رسول خدا (ص) را كه نزد مردم با ايمان مسلم است، براى سايرين مسجل سازد و بفهماند كه آن جناب را با هدايت و دين حق فرستاده تا بر همه اديان غلبه اش دهد، هر چند كه كافران از اهل كتاب را خوش نيايد، و نيز دينى كه او آورده نورى ساطع از طرف خداى تعالى است، و مشركين مى خواهند آن را با دهنهايشان خاموش كنند، در حالى كه

خدا نور خود را تمام مى كند، هر چند كه مشركين را خوش نيايد.

پس بر مؤمنين است كه او را با اينكه مى دانند فرستاده خدا به سويشان است، آزار ندهند، بلكه يارى اش كنند، و در راه پروردگارشان و براى احياى دين او و نشر كلمه توحيد جهاد كنند.

از اينجا معلوم مى شود كه جمله" وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ ..." به منزله مقدمه و زمينه چينى است براى مطلب بعدى كه مى فرمايد: رسول خدا (ص) فرستاده اى است مبشر كه عيسى (ع) به آمدنش بشارت داده، و او كسى است كه خداى تعالى او را به هدايت و دين حق گسيل داشته، و دين او نورى است كه مردم با آن راه سعادت را مى يابند.

و اين مطلبى كه قرآن كريم از عيسى (ع) حكايت كرده، كه فرمود" اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شمايم، و تورات را كه قبل از من نازل شده تصديق دارم، و من اين بشارت را آورده ام، كه بعد از من رسولى مى آيد به نام احمد"، خلاصه دعوتى است كه آن جناب داشته. نخست با جمله" إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ" اصل دعوت خود را اعلام داشته، اشاره مى كند به اينكه هيچ شانى و پستى و امتيازى به جز اين ندارد، كه حامل رسالتى از طرف خدا به سوى ايشان است، و آن گاه متن رسالت خود را شرح مى دهد تا رسالت خود را ابلاغ كرده باشد، مى گويد:" مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ ..."، هم نبوت و كتاب قبل از خودم را تصديق مى كنم و هم از نبوت بعد از خود خبر مى دهم.

پس اينكه گفت" مُصَدِّقاً

لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ" اين معنا را بيان مى كند كه دعوتش مغاير با دين تورات، و مناقض با شريعت آن دين نيست، بلكه آن را تصديق دارد، و احكامش را نسخ نمى كند، مگر اندكى را. و تازه نسخ، معنايش مناقضت نيست، بلكه معنايش اين است كه از سرآمد عمر منسوخ خبر مى دهد، و خلاصه مى گويد فلان حكم تورات ______________________________________________________ صفحه ى 426

از همان روز اول نزول تورات عمرش تا امروز بود، نه اينكه بگويد اين حكم هميشگى تورات را من باطل مى كنم، و به همين جهت بود كه در گفتار خود (در سوره آل عمران) هم فرمود:

" مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ" «1» و به حكم آيه" قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ" «2» از ميان مسائلى كه مورد اختلاف بنى اسرائيل بود تنها پاره اى را بيان كرد.

" وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ"- اين قسمت از آيه به قسمت دوم از رسالت آن جناب اشاره دارد، هم چنان كه جمله" مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ" به قسمت اول از رسالتش اشاره داشت.

[توضيح اينكه مفهوم بشارت دادن عيسى (عليه السلام) به آمدن پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين است كه دين اسلام اتم و اكمل است

و اين را هم مى دانيم كه بشارت عبارت است از خبرى كه شنونده از شنيدنش خوشحال گردد، و معلوم است كه چنين خبرى چيزى جز از خيرى كه بشنونده برسد و عايد او شود، نمى تواند باشد، و خيرى كه از بعثت پيامبر و دعوت او انتظار مى رود اين

است كه با بعثتش باب رحمت الهى به روى انسانها باز شود، و در نتيجه سعادت دنيا و عقبايشان به وسيله عقائد حقه، و يا اعمال صالح، و يا هر دو تامين گردد. و بشارت به آمدن پيامبرى بعد از پيامبرى ديگر- با در نظر گرفتن اينكه پيغمبر سابق دعوتش پذيرفته شده، و جا افتاده، و با در نظر داشتن وحدت دعوت دينى در همه انبياء- وقتى تصور دارد و داراى خاصيت بشارت است كه پيامبر دوم دعوتى پيشرفته تر، و دينى كامل تر آورده باشد، دينى كه مشتمل بر عقائد حقه بيشتر، و شرايع عادلانه تر براى جامعه، و نسبت به سعادت بشر در دنيا و آخرت فراگيرتر باشد، و گرنه انسانها از آمدن پيامبر دوم چيز زائدى عايدشان نمى شود، و از بشارت آمدنش خرسند نمى گردند.

با اين بيان روشن گرديد كه جمله" وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي" هر چند از اين نكته خبرى نداده، اما معنايش مى فهماند كه آنچه پيامبر احمد (ص) مى آورد پيشرفته تر و كاملتر از دينى است كه تورات متضمن آن است، و آنچه عيسى (ع) بدان مبعوث شده در حقيقت واسطه اى است بين دو دعوت.

در نتيجه كلام عيسى بن مريم را اين طور بايد معنا كرد:" إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً ..."، من فرستاده اى هستم از ناحيه خداى تعالى به سوى شما تا شما را به سوى _______________

(1) تصديق كننده آنچه پيش روى من است از تورات و تا حلال كنم بعضى چيزهايى را كه بر شما حرام شده بود. سوره آل عمران، آيه 50.

(2) سوره زخرف، آيه 63. ______________________________________________________ صفحه ى 427

شريعت تورات و منهاج آن دعوت كنم" وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي

حُرِّمَ عَلَيْكُمْ": و بعضى از آنچه را كه بر شما حرام شده برايتان حلال كنم، و اين همان شريعتى است كه خداى تعالى به دست من برايتان آورده، و به زودى آن را با بعثت پيامبرى به نام احمد (ص) كه بعد از من خواهد آمد تكميل مى كند.

از نظر اعتبار عقلى هم مطلب از اين قرار است، چون اگر در معارف الهى كه اسلام بدان دعوت مى كند، دقت كنيم خواهيم ديد كه از شريعت هاى آسمانى ديگر كه قبل از اسلام بوده دقيق تر و كاملتر است، مخصوصا توحيدى كه اسلام بدان مى خواند- و يكى از اصول عقائد اسلام است، و همه احكام اسلام بر آن اساس تشريع شده، و بازگشت همه معارف حقيقى بدانست- توحيدى است بسيار دقيق كه ما در مباحث سابق اين كتاب پاره اى مطالب در باره آن گذرانديم.

و همچنين شرايع و قوانين عملى اسلام كه در دقت آن همين بس كه از كوچكترين حركات و سكنات فردى و اجتماعى انسان گرفته تا بزرگترين آن را در نظر گرفته، و همه را تعديل نموده، و از افراط و تفريط در يك يك آنها جلوگيرى نموده، و براى هر يك حدى معين فرموده، و در عين حال تمامى اعمال بشر را بر اساس سعادت پايه ريزى كرده و بر اساس توحيد تنظيم فرموده است.

آيه شريفه" الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ" «1» نيز به همين نكته اشاره نموده است و نظير اين آيه آيات ديگرى است

كه در توصيف قرآن آمده.

و اين جمله، يعنى" وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي" هر چند تصريح به بشارت كرده، الا اينكه دلالت ندارد بر اينكه در كتاب عيسى (ع) وجود داشته، اما آيه سوره اعراف كه در چند سطر قبل نقل و ترجمه شد، از اين ابهام پرده برداشت، و فرمود" يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ". و همچنين آيه 39 سوره فتح كه در وصف رسول خدا فرموده" ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ" بر اين معنا دلالت دارد.

_______________

(1) آنهايى كه پيروى مى كنند از پيامبرى درس نخوانده كه قبل از آمدنش نام او را در تورات و انجيل خود يافته بودند، و او ايشان را به همه نيكى ها امر مى كند، و از همه بديها نهى مى كند، و همه پاكيزه ها را برايشان حلال، و همه پليديها را بر آنان حرام مى سازد، و بارهاى سنگين دوششان را مى اندازد، و آن زنجيرهايى را كه بر دست و پا دارند باز مى كند. سوره اعراف، آيه 157. ______________________________________________________ صفحه ى 428

[معروف بودن پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به نام احمد]

جمله" اسمه احمد" با كمك سياق دلالت دارد بر اينكه اين تعبير را عيسى (ع) از رسول خدا (ص) كرده. و نيز دلالت دارد بر اينكه اهل تورات و انجيل آن جناب را به اين نام و نيز به نام" محمد" مى شناختند، و اين دلالت روشن است، و خفايى در آن نيست.

حسان بن ثابت هم كه گفته است:

صلى الاله و من يحف بعرشه *** و الطيبون على المبارك احمد «1»

نيز مؤيد اين معنا است.

و همچنين شعر ابو طالب كه مى گويد:

و قالوا لاحمد أنت امرء *** خلوف

اللسان ضعيف السبب ألا ان أحمد قد جاءهم *** بحق و لم ياتهم بالكذب «2»

دلالت دارد بر اين كه در آن روز آن جناب را به نام احمد مى شناختند.

و نيز در هنگامى كه مى خواست از دنيا برود، به برادرانش عباس، و حمزه، و فرزندانش جعفر، و على چنين وصيت كرد:

كونوا فدى لكم امى و ما ولدت *** فى نصر أحمد دون الناس أتراسا «3»

و نيز شعر ديگر ابو طالب كه در آن رسول خدا (ص) را به نام محمد نام برده:

أ لم تعلموا أنا وجدنا محمدا *** نبيا كموسى خط فى أول الكتب «4»

و از اين يك بيت شعر استفاده مى شود كه مردم مكه نيز بشارت آمدن آن جناب را در كتب آسمانى كه در آن ايام نزد اهل كتاب بوده ديده اند.

و نيز مؤيد ديگر گفتار ما اين است كه جمعى از اهل كتاب از يهود و نصارى و در بين آنان علمايى از ايشان مانند عبد اللَّه بن سلام و غير او به آن جناب ايمان آوردند، چون آيات _______________

(1) درود خداى معبود و فرشتگان پيرامون عرشش، و همه پاكان بر احمد مبارك باد.

(2) مردم در باره احمد گفتند تو مردى خلاف گو هستى كه حرفهايت بى پايه و اساس است. ولى بدانند كه احمد دين حق را برايشان آورده، نه دروغ را.

(3) مادرم و همه فرزندانى كه به دنيا آورده فدايتان باد، در نصرت احمد و دفع دشمن از وى سپر او باشيد.

(4) مگر نمى دانيد كه ما محمد را پيامبرى چون موسى يافتيم كه در كتب آسمانى گذشته نامش و نبوتش نوشته شده بود. ______________________________________________________ صفحه ى 429

قرآنى را كه متعرض بشارت به آمدن رسول اسلام

است شنيده بودند، و شنيده بودند كه قرآن مى گويد نام اين پيامبر در تورات و انجيل آمده، در نتيجه آن آيات را قبول نموده، در مقام تكذيبش برنيامدند، چون شكى برايشان باقى نماند، به دليل اينكه سخنى كه حاكى از شك و ترديدشان باشد نگفته اند. و اما اينكه انجيل هاى امروز خالى از بشارت عيسى است، و اثرى از آنچه قرآن صريحا بيان داشته در آنها نمى بينيم، هيچ ضررى به حال ما ندارد، براى اينكه وضع قرآن- كه معجزه اى است باقى- روشن، و وضع انجيل ها هم روشن است، و ما در باره سند اين انجيل ها و اعتبارش در جلد سوم اين كتاب بحث كرديم.

" فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ"- ضمير در كلمه" جاء" به كلمه" احمد" برمى گردد. و ضمير" هم" به بنى اسرائيل، و يا به ايشان و غير ايشان برمى گردد. و مراد از كلمه" بينات" بشارت و معجزه قرآن و ساير معجزات نبوت است.

و معناى جمله اين است كه: چون احمد كه كتب آسمانى بشارت آمدنش را داده بود مبعوث شد، و براى بنى اسرائيل و يا براى آنان و سايرين معجزاتى روشن آورد كه يكى از آنها همان بشارت عيسى (ع) بود، گفتند: اين سحرى است آشكار. البته جمله" قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ" به صورت" هذا ساحر مبين" نيز قرائت شده.

بعضى از مفسرين «1» گفته اند: ضمير در" جاء" به عيسى (ع) برمى گردد. و ليكن اين معنا با سياق آيه سازگار نيست.

[وجه اينكه رد كننده دعوت به اسلام" ظالمترين" است

" وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ ..."

استفهام در اين آيه شريفه انكارى است، مى خواهد سخن

كفار را كه مى گفتند" هذا سِحْرٌ مُبِينٌ" رد كند، چون معناى آن اين بود كه محمد رسول نيست، و دينى كه به عنوان دين خدا تبليغ مى كند، دين خداى تعالى نيست.

و مراد از" اسلام" آن دينى است كه رسول اسلام بشر را به سويش دعوت مى فرمود، چون اساس اين دين تسليم شدن در برابر فرامينى است كه او مى خواهد و امر مى كند از قبيل عقايد و اعمال. و بدون ترديد مقتضاى ربوبيت و الوهيت خداى تعالى هم همين است كه بندگانش در برابر فرامينش تسليم مطلق باشند، پس در نتيجه دينى كه اساسش اين تسليم است، بدون شك دين حق است كه عقل بر هر انسانى تدين بدان را واجب مى داند، پس _______________

(1) روح المعانى، ج 28، ص 87. ______________________________________________________ صفحه ى 430

گفتن اينكه اين دين سحرى است آشكار، گفتارى است باطل، و افترايى است بر خدا.

و از همين جا روشن مى شود كه جمله" وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ" در حقيقت استدلالى است بر بطلان سخن كفار، و اينكه سخن مزبور افترايى است بر خداى عز و جل.

و افتراء هم ظلمى است كه عقل در ظلم بودن آن هيچ ترديدى ندارد، و شرع هم از آن نهى كرده است، و معلوم است كه ظلم در مورد اشخاصى كه به ايشان ظلم مى شود از نظر اهميت مختلف مى شود، يك ظلم را اگر نسبت به يك فرد معمولى تصور كنيم، زشتى اش به مقدار آن نيست كه همان ظلم در باره خداى تعالى واقع شده باشد، بنا بر اين ظالم تر از كسى كه بر خدا افتراء ببندد وجود ندارد.

و معناى آيه اين است كه: هيچ شخصى ظالم تر از آن

كس كه بر خدا دروغ مى بندد آن گاه كه دعوت مى شود به اينكه دين اسلام را بپذيرد و در پاسخ دين اسلام را از خدا نفى مى كند، نيست، با اينكه دين اسلام جز اين كه بندگان تسليم خدا شوند چيزى نمى گويد، و حتى چنين دينى بدون شك دين خدا است، و خدا اين ستمكاران را و هيچ ستمكار ديگرى را هدايت نمى كند.

" يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ ..."

كلمه" اطفاء" كه مصدر فعل" يطفئوا" است، به معناى خاموش كردن نور، و از بين بردن تابش آن است. و خاموش كردن نور با دهان به اين است كه آن را با فوت خاموش كنند.

اين آيه در سوره توبه نيز آمده، در آنجا مى فرمايد:" يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ" «1». راغب در باره فرقى كه آيه مورد بحث با آيه سوره توبه دارد گفته: معناى آيه" يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا" اين است كه قصد خاموش كردن نور خدا را دارند، و در آيه" لِيُطْفِؤُا" اين است كه قصد دارند كارى بكنند كه به وسيله آن كار نور خدا را خاموش كنند «2». و حاصل گفتارش اين است كه: متعلق اراده در جمله" يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ" خود اطفاء است، و در آيه" يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ" متعلق اراده سببى است كه نتيجه اش خاموشى نور خداست، و آن عبارت است از پف كردن و خاموشى كه غرض و غايت است، نه متعلق اراده.

اين آيه و آيه بعدى اش به منزله شارحى است كه معناى آيه قبلى را كه ظلم كفار و نسبت سحر دادن به دعوت اسلامى را حكايت مى كرد شرح مى دهند، و حاصل اين دو آيه اين _______________

(1)

سوره توبه، آيه 32.

(2) مفردات راغب، ماده" طفئ". ______________________________________________________ صفحه ى 431

است كه: كفار با اين سخنان خود كه باد دهان ايشان است، مى خواهند نور خدا را خاموش كنند، و ليكن خدا ايشان را به مقصدشان هدايت نمى كند، بلكه نور خود را تمام و دين خود را بر همه اديان غلبه مى دهد.

پس معناى اينكه فرمود:" يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ" اين است كه كفار پنداشته اند نور خدا مانند نور شمع است كه با يك پف خاموش گردد، و همين كه آن را سحر بخوانند نورش خاموش گشته، رابطه اش با خدا قطع مى شود.

ولى در پندار خود خطا كردند، چون دين، نور خدا است كه به هيچ وجه خاموشى نمى پذيرد، نه تنها خاموش نمى شود كه خدا تماميت آن را اراده كرده، هر چند كه كافران كراهت داشته باشند.

[معناى اظهار دين حق بر همه اديان

" هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ" اضافه كلمه" دين" به كلمه" حق" به طورى كه گفته اند اضافه اى است بيانى، ولى ظاهرا اين اضافه در اصل اضافه لاميه بوده، و عنايت لطيفى در آن به كار رفته، و آن اين است كه هر يك از حق و باطل براى خود دينى دارند كه مطابق اقتضاى خاص آنها است، و خداى تعالى از بين آن دو، دين حق را پسنديده، براى اينكه خودش حق است و بدين جهت رسول خود را به ابلاغ دين حق گسيل داشته.

كلمه" اظهار" وقتى در مورد چيزى عليه چيز ديگر استعمال مى شود، معناى غلبه را مى دهد، وقتى مى گوييم دين اسلام را بر ساير اديان اظهار داد، معنايش اين است كه

آن را بر ساير اديان غلبه داد. و منظور از همه اديان، همه روش هاى غير خدايى است كه در بين بشر سلوك مى شود. و اين آيه در مقام تعليل جمله" وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ" در آيه قبلى است، و معنايش اين است كه: خدا نور خود را تمام مى كند، براى اينكه خدا آن كسى است كه رسول خود را با نورش گسيل داشت، نورى كه همان هدايت و دين حق است، تا آن را بر همه اديان غلبه دهد، هر چند كه مشركين بت پرست نخواهند.

از اين دو آيه استفاده مى شود كه دين حق نور خدا در زمين است، هم چنان كه اين معنا از جمله" مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ ..." «1» نيز استفاده مى شود، كه تفسيرش در سوره نور گذشت.

_______________

(1) سوره نور، آيه 35. ______________________________________________________ صفحه ى 432

بحث روايتى [(رواياتى در باره نام هاى پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، بشارت عيسى، فاصله بين عيسى و پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم)]

در تفسير قمى در ذيل آيه" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ" گفته است: يعنى چنان صف مى بندند كه گويى بنيانى استوار و انهدام ناپذيرند «1».

و در مجمع البيان در ذيل آيه" وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ" گفته: در قصه قارون روايت شده كه توطئه اى عليه موسى (ع) چيد، و آن اين بود كه زنى را وادار كرد كه بگويد موسى با من زنا كرده. و نيز جمعى را وادار كرد كه بگويند موسى برادرش هارون را به قتل رسانده «2».

و در تفسير قمى در ذيل جمله" وَ

مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ ..."، آمده كه امام (ع) فرموده: بعضى از يهوديان- خدا لعنتشان كند- از رسول خدا (ص) پرسيدند: چرا به نام احمد و محمد و بشير و نذير ناميده شدى. فرمود: اما محمد ناميده شدم، بدين جهت كه من در زمين محمود (و از نظر دوست و دشمن ستوده ام). و اما أحمد ناميده شدم بدين جهت كه من در آسمان احمد (و ستوده تر از ستودگيم در زمينم). و اما بشير خوانده شدم به خاطر اين كه هر كس مرا اطاعت كند به بهشت بشارت دارد. و نذير خوانده شدم چون خدا هر كسى را كه نافرمانيم كند از آتش انذار كرده «3».

و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از عرباض بن ساريه روايت كرده كه در باره همان آيه گفته است: من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: من در ام الكتاب، عبد اللَّه و خاتم النبيين بودم در حالى كه آدم در بين آب و گل خود بود، و به زودى تاويل اين سخن را مى گويم: من دعاى ابراهيم، و بشارت عيسى و رؤياى مادرم هستم.

ابراهيم دعا كرد كه نبوت را در ذريه اش قرار دهد، و عيسى به آمدنم بشارت داد، و مادرم در خواب ديد كه نورى از او خارج شد، كه با آن كاخهاى شام را برايش روشن كرد «4».

و در عيون الاخبار به سند خود از صفوان بن يحيى صاحب السابرى روايت كرده كه گفت: ابو قره دوست جاثليق از من درخواست كرد وسيله ديدارش با امام رضا (ع) را

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 365.

(2) مجمع البيان، ج 9، ص 279.

(3) تفسير

قمى، ج 2، ص 365.

(4) الدر المنثور، ج 6، ص 213. ______________________________________________________ صفحه ى 433

فراهم سازم. از آن جناب اجازه خواستم فرمود: بگو در آيد. همين كه بر آن جناب وارد شد، فرش منزل آن جناب را بوسيد، و گفت: در دين ما اين عمل در برابر اشراف و بزرگان اهل زمانمان واجب است.

آن گاه عرضه داشت: خدا اصلاحت كند، چه مى فرمايى در باره فرقه اى كه ادعايى كرده اند، و فرقه اى ديگر كه همه عادلند به نفع ايشان شهادت دادند. فرمود: چنين ادعايى پذيرفته است. آن گاه گفت: چه مى گويى در باره فرقه اى ديگر كه ادعايى مى كند، و فرقه هاى ديگر به نفع ايشان شهادت نمى دهند؟ فرمود دعويشان پذيرفته نيست.

آن گاه گفت: ما مسيحيان ادعاء داريم كه عيسى روح اللَّه و كلمه او است، مسلمانان هم دعوى ما را پذيرفتند، و بر صدق دعوى ما شهادت دادند. از سوى ديگر مسلمانان ادعاء كردند: محمد پيغمبر است، و ما پيرو آنان نشديم، بنا بر اين كيش مسيحيت را هر دو قبول داريم، و اسلام را يكى از ما، و آن دينى كه مورد اتفاق هر دو است بهتر است.

امام ابو الحسن رضا (ع) پرسيد: نام تو چيست؟ عرضه داشت: يوحنا. فرمود:

اى يوحنا ما مسلمانان كه عيسى را روح اللَّه و كلمه خدا مى دانيم هر عيسى نامى را، به اين سمت نمى شناسيم. آن عيسايى را به اين عنوان قبول داريم كه به نبوت محمد ايمان داشته، و به آمدنش بشارت داده، و در باره شخص خودش هم اعتراف كرده، كه بنده خدا و مربوب او است. حال اگر عيسايى كه به نظر تو روح اللَّه، و كلمه او است، آن

عيسايى نيست كه به محمد ايمان داشته، و به آمدنش بشارت داده، و در باره خودش اعتراف كرده به اينكه خدا يكى است، و او بنده خداست، ما از چنين عيسايى بيزاريم و ديگر هر دو طائفه بر سر يك كيش اتفاق نداريم. يوحنا برخاست و به صفوان بن يحيى گفت: بلند شو كه اين مجلس به درد ما نمى خورد «1».

مؤلف: گويا منظورش از اينكه گفت" برخيز اين مجلس به درد ما نمى خورد" اين بوده كه آن فايده اى كه انتظار داشتم نداشت، براى اينكه حجتى كه وى براى امام آورد كارگر نيفتاد.

و در كمال الدين به سند خود از يعقوب بن شعيب از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: بين عيسى و محمد (صلى اللَّه عليهما) پانصد سال فاصله بود كه در مدت دويست و پنجاه سال آن نه پيامبرى بود، و نه عالمى معروف و ظاهر. عرضه داشتم: پس مردم _______________

(1) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 232، باب 56. ______________________________________________________ صفحه ى 434

در اين مدت چه وضعى داشتند؟ فرمود به دين عيسى تمسك داشتند، پرسيدم: آيا اين مردم در اين تمسكشان مؤمن به شمار مى رفتند؟ فرمود: بله مؤمن بودند. آن گاه فرمود: هيچ گروهى از آنان بدون عالم نبودند «1».

مؤلف: منظور آن جناب از" عالم" امامى است كه حجت است، و در اين ميان رواياتى «2» در تفسير آيه" يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ" و آيه" هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ" وارد شده كه منظور از نور و هدى و دين حق، ولايت امير المؤمنين است، كه البته اين قسم تفسير يا از باب ذكر مصداق است، و يا از

باب ذكر باطن قرآن است، نه تفسير اصطلاحى. و اما اينكه در اين حديث فاصله بين عيسى و محمد (ع) را پانصد سال دانسته، مطلبى است كه با تاريخ مشهور مخالفت دارد، ولى محققين گفته اند كه تاريخ ميلادى تاريخ معتبرى نيست، و در آن اختلالى هست كه ما در جلد سوم اين كتاب در اين خصوص بحث كرديم.

_______________

(1) كمال الدين، ص 161، ج 20.

(2) تفسير برهان، ج 4، ص 329.

ترجمه آيات هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا مى خواهيد شما را بر تجارتى راه نمايم كه از عذابى دردناك نجاتتان مى دهد؟ (10).

آن تجارت اين است كه به خدا و رسولش ايمان آوريد و در راه خدا با اموال و جانهايتان جهاد كنيد اين براى شما خير است اگر بدانيد (11).

(اگر چنين كنيد) خداى تعالى گناهانتان را مى آمرزد و به جناتى داخلتان مى كند كه از زير درختانش نهرها روان است و مساكنى طيب در باغهايى عدن و جاودانه دارد و اين خود رستگارى عظيمى است (12).

______________________________________________________ صفحه ى 436

و سود ديگر اين تجارت كه مورد علاقه شما هم هست نصرتى از خدا و فتحى نزديك است. و تو اى پيامبر مؤمنين را بشارت ده (13).

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياران خدا باشيد همان طور كه عيسى بن مريم هم به حواريين گفت: از شما چه كسى مرا در راه خدا يارى مى كند، حواريين گفتند: ماييم انصار خدا پس طائفه اى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و طايفه اى كافر شدند و ما آنانى را كه ايمان آوردند عليه دشمنانشان يارى كرديم و نيرومند و غالب شدند (14).

بيان آيات اين آيات مؤمنين را به ايمان به خدا و رسول

او و به جهاد در راه خدا دعوت نموده، و آنان را به مغفرت و جنت در آخرت، و نصرت و فتح در دنيا وعده اى جميل مى دهد، و ايشان را دعوت مى كند به اينكه نسبت به وعده نصرت خدا و تاييد او اعتماد كنند.

اين دو معنايى كه گفتيم غرض نهايى سوره است، و مطالبى كه در آيات قبلى بود جنبه زمينه چينى براى اين دو معنا را داشت.

[تجارتى كه شما را از عذاب اليم نجات مى دهد و مغفرت و جنت و نصرت و فتح در پى دارد]

" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ" استفهام در اين آيه جنبه پيشنهادى را دارد كه در معناى امر است.

كلمه" تجارة"- به طورى كه راغب گفته- به معناى تصرف در سرمايه به منظور به دست آوردن سود است، و در كلام عرب به غير از اين كلمه هيچ كلمه اى نيست كه بعد از حرف" تا" حرف" جيم" آمده باشد «1».

در اين آيه شريفه ايمان و جهاد تجارت به حساب آمده كه سرمايه اش جان آدمى، و ربح آن نجات از عذاب دردناك است، و آيه شريفه در معناى اين آيه است:" إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ ...

فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ" «2».

خداى عز و جل با نكره آوردن كلمه" تجارة" آن را بزرگ داشته. فرمود:" شما را به _______________

(1) مفردات راغب، ماده" تجارة".

(2) خداى عز و جل از مؤمنين جان و مالشان را به اين بها خريد كه بهشت از آن آنان باشد، و به همين جهت است كه در راه خدا

كارزار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند ... پس بشارتتان باد به اين معامله اى كه كرديد. سوره توبه، آيه 111. ______________________________________________________ صفحه ى 437

تجارتى راه بنمايم" يعنى به تجارتى مهم و عظيم و جليل القدر. و در بيان ربح آن هم كه همان نجات از عذاب است، بيان نكرد چه عذابى است، و فرمود" عذابى" تا بفهماند آن قدر بزرگ است كه در بيان نمى گنجد.

و مصداق اين نجات كه وعده اش را داده، همان مغفرت و جنت است، و به همين جهت در نوبت دوم جمله" يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ ..."، را بدل از آن نجات آورد، و اما نصرت و فتح كه آن دو را نيز وعده داده، مصداق نجات نبودند، بلكه خارج از آن بودند، و به همين جهت آن دو را جداگانه ذكر كرد، و نفرمود:" يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات و ينصركم و يفتح لكم- نجات از عذاب همين است كه گناهانتان را مى آمرزد، و به جنات داخلتان مى كند، و بر دشمنان پيروزتان نموده، فتح نصيبتان مى كند" بلكه ميان مغفرت و جنت و نصرت و فتح فاصله انداخت، و فرمود:" وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ" پس خواننده عزيز بايد از اين نكته غافل نماند.

" تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ..."

اين آيه شريفه جمله استينافى و جديد است، كه مى خواهد كلمه تجارت را كه در آيه قبلى پيشنهاد كرده بود براى آنان تفسير كند، گويا شخصى پرسيده اين تجارت چيست؟ و در پاسخ فرمود اين" تجارت اين است كه به خدا و رسولش ايمان آورده، در راه او با مال و

جانتان جهاد كنيد". و اگر ايمان به رسول را با ايمان به خدا ذكر كرد، براى اين بود كه بفهماند اطاعت رسول در آنچه دستور مى دهد واجب است، و گرنه ايمان به خدا بدون ايمان به رسول معنا ندارد، چون اين رسول است كه به ايمان به خدا دعوت مى كند، هم چنان كه فرموده:" إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ ... أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا" «1».

" ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ"- يعنى اين كه گفتيم: به خدا و رسولش ايمان بياوريد، و چنين و چنان كنيد، خير خود شما را در نظر گرفتيم اگر به راستى از اهل علم باشيد. و اما جاهلان، اعمالشان قابل اعتناء نيست، و معيار قرار نمى گيرد.

بعضى از مفسرين گفته اند: مراد اين است كه اگر شما اهل علم و فهم باشيد، خير بودن اين تجارت را درك مى كنيد.

_______________

(1) كسانى كه به خدا و فرستادگانش كفر ورزيده، مى خواهند ميان خدا و رسولش جدايى بيندازند ... اينان همان كافران حقيقى هستند. سوره نساء، آيه 150 و 151. ______________________________________________________ صفحه ى 438

" يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ..."

اين جمله جواب شرطى است كه در ظاهر كلام نيامده، ولى از آيه قبلى فهميده مى شود، و تقدير كلام اين است كه:" ان تؤمنوا باللَّه و رسوله و تجاهدوا فى سبيله يغفر لكم ذنوبكم ...".

در آيه شريفه مورد بحث كلمه" ذنوبكم" مطلق آمده، يعنى نفرمود كدام گناه آمرزيده مى شود. و از اين اطلاق مى توانيم نتيجه بگيريم كه تمامى گناهان با شرايطى كه ذكر شده آمرزيده مى شود. اعتبار عقلى هم مساعد با اين معنا است،

چون اين آمرزش در آيه شريفه مقدمه داخل شدن در بهشت جاودان ذكر شده، و معنا ندارد كه كسى داخل چنين بهشتى بشود، در حالى كه پاره اى از گناهانش آمرزيده نشده باشد. و اى بسا به منظور اشاره به همين نكته بوده كه دنبال آيه فرموده:" وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ" يعنى جناتى ثابت و دائمى.

پس دائمى و ثابت بودن آن جنات خود اشاره است به اينكه مغفرت مزبور در آيه شامل همه گناهان مى شود.

علاوه بر اين، در آيه شريفه ميان ثمن و مثمن معامله، مقابله واقع شده. آنچه مؤمن به خدا مى دهد، متاع قليل دنياى ناپايدار است، و آنچه خدا به مؤمن وعده داده تا او را دلخوش سازد تا با طيب نفس و اراده اى قوى به اين معامله اقدام كند و خود را قربانى نمايد متاع و زندگى دائمى و باقى است، و به همين جهت به منظور تاكيد اين مطلب در آخر فرمود:" ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ".

" وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ ..."

اين آيه عطف است بر جمله" يَغْفِرْ لَكُمْ ..." و كلمه" اخرى" صفتى است كه در جاى موصوف به كار رفته، و نيز خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده، و جمله" نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ" بيان كلمه" اخرى" است، و تقدير كلام اين است:" و لكم نعمة- و يا خصلة- اخرى تحبونها و هى نصر من اللَّه و فتح عاجل- و شما نعمتى- و يا خصلتى- ديگر داريد، كه دوستش داريد، و آن عبارت است از نصرتى از خدا و فتحى نزديك و جمله" وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ" عطف است بر چيزى كه از

جمله سابق فهميده مى شد، گويا فرموده:" قل يا ايها الذين امنوا هل ادلكم ..."،" و بشر المؤمنين".

اين بشارت در مقابل بشارتى است كه در آيه شريفه زير واقع شده، مى فرمايد:" إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ... فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ ______________________________________________________ صفحه ى 439

بِهِ" «1»، و از اين محاذات و مقابله روشن مى شود كه مژده اى هم كه در آيه مورد بحث داده شده، در خصوص نصرت و فتح نيست، بلكه مجموع پاداشهايى است كه خدا در دنيا و آخرت مى دهد.

همه اين مطالب امورى است كه از آيه شريفه به كمك سياق و اعراب كلماتش استفاده مى شود، ولى مفسرين در معناى آيه سخنانى ديگر گفته اند كه سياق، آن طور كه بايد با آن مساعد نيست، و به همين جهت از نقل آن خوددارى كرديم. بعضى هم احتمال داده اند كه جمله" وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ" استينافى و جديد باشد.

[معناى اينكه فرمود:" كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ ..."]

" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ ..."

يعنى آن قدر دين خدا را يارى كنيد كه به اين علامت شناخته شويد. بنا بر اين، آيه شريفه جنبه ترقى نسبت به آيه قبلى دارد كه مى فرمود" هَلْ أَدُلُّكُمْ ..."، در نتيجه برگشت معناى هر دو آيه به اين مى شود: با جان و مال خود تجارت كنيد، و خدا را با ايمان و جهاد در راه او يارى نماييد، و بر يارى خود دوام و ثبات داشته باشيد.

و منظور از يارى كردن خدا يارى پيامبر خدا در پيش گرفتن راهى است كه آدمى را با بصيرت به سوى خدا مى كشاند، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:" قُلْ هذِهِ سَبِيلِي

أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي" «2».

دليل بر اينكه منظور از يارى خدا، يارى دين خدا و پيامبر خدا است، اين است كه جمله" كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ" را تشبيه مى كند به گفتار عيسى (ع)، مى فرمايد:" كما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ- همان طور كه عيسى بن مريم به حواريين گفت: چه كسى ياور من به سوى خدا است؟ حواريين گفتند ماييم انصار خدا" پس انصار خدا بودن حواريين معنايش اين بود كه انصار عيسى بن مريم باشند در پيمودن راه خدا، و توجه به آن درگاه. و راه خدا همان توحيد و اخلاص عبادت براى خداى سبحان است. پس، از اينكه جمله" نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ" محاذى و مقابل جمله" مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ" قرار گرفته، و مطابق آن واقع شده، معلوم مى شود كه معناى هر دو جمله يكى است، يعنى معناى جمله" نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ" هم" مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ" است. پس اينكه مخاطبين در جمله" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ" انصار خدا باشند، معنايش اين است _______________

(1) سوره توبه، آيه 111.

(2) بگو اين است راه من كه مردم را به سوى خدا دعوت كنم در حالى كه خودم و پيروانم با بصيرت باشيم. سوره يوسف، آيه 108. ______________________________________________________ صفحه ى 440

كه انصار رسول خدا (ص) در نشر دعوت و اعلاى كلمه حق باشند، و در اين راه جهاد كنند، و اين همان ايمان آوردن به رسول خدا (ص)، و اطاعت قاطع و صادق او در اوامر و نواهى او است، هم چنان كه از سياق آيات سوره هم همين معنا استفاده

مى شود.

" فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ"- اين قسمت از آيه شريفه به ماجرا و سرانجام پيشنهاد عيسى (ع) اشاره نموده، بيان مى كند كه بنى اسرائيل دو طائفه شدند، يكى حواريين بودند كه به وى ايمان آوردند، و طائفه اى ديگر كه كفر ورزيدند، و خداى تعالى مؤمنين را بر كفار كه دشمن ايشان بودند غلبه داد، و بعد از آنكه روزگارى دراز توسرى خور آنان بودند، سرور ايشان شدند.

در اين قسمت از آيه اشاره است به اينكه امت پيامبر اسلام هم عين اين سرنوشت را دارند، آنها نيز مانند امت عيسى دو طائفه مى شوند يكى مؤمن، و ديگرى كافر. و اگر مؤمنين، خداى تعالى را كه در مقام نصرت خواهى از آنان برآمده اجابت كردند، و پاس حرمت دستورات او را نگه داشتند، خداى تعالى هم ايشان را عليه دشمنانشان نصرت داده، و همان طور كه مؤمنين به عيسى بعد از روزگارى مذلت به آقايى رسيدند، ايشان را نيز بر دشمنان خود سرورى مى بخشد.

خداى تعالى در آخر داستانهاى عيسى در سوره آل عمران به اين داستان اشاره نموده، مى فرمايد:" فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ" «1» و اين قصه در شش آيه از آن سوره آمده كه دقت در آنها معناى آيه مورد بحث را روشن مى سازد.

بحث روايتى [چند روايت در باره تجارت نجات دهنده، حواريون عيسى (عليه السلام) و ...)]

در تفسير قمى در روايتى كه ابى الجارود از امام ابى جعفر در تفسير آيه" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ" نقل

كرده فرموده: اصحاب گفتند:

چه خوب بود مى فهميديم اين تجارت چيست كه اگر بفهميم جان و مال و حتى اولادمان را

_______________

(1) عيسى وقتى از مردم احساس كفر نمود، پرسيد انصار من به سوى خدا كيانند، حواريون گفتند:

ما انصار خداييم. سوره آل عمران، آيه 52. ______________________________________________________ صفحه ى 441

هم در به دست آوردن آن مى داديم. خداى تعالى فرمود:" تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ ... ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ" «1».

مؤلف: اين معنا از طريق اهل سنت نيز روايت شده «2».

و در همان تفسير در ذيل آيه" وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ" آمده كه امام فرمود: يعنى فتح امام قائم. و در روايتى ديگر فرموده: يعنى فتح مكه «3».

و در كتاب احتجاج از امير المؤمنين (ع) آمده كه در ضمن حديثى فرمود:

زمين هيچ وقت از عالمى كه ما يحتاج خلق را بيان كند و متعلمى كه در راه نجات به دنبال علماء مى رود، خالى نبوده، هر چند كه اين دو طائفه هميشه در اقليت بوده اند. و خداى تعالى اين معنا را در امت هاى انبياى گذشته بيان نموده است، و آن امت ها را مثل براى آيندگان كرده، مثل اين كلامش كه در باره حواريين عيسى (ع) مى فرمايد: عيسى به ساير بنى اسرائيل گفت:" مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ" «4».

مؤلف: اين روايت هر چند در تفسير آيه آل عمران وارد شده، ولى در باره آيه مورد بحث نيز فائده مى دهد.

و در الدر المنثور است كه ابن اسحاق و ابن سعد از عبد اللَّه بن ابى بكر بن محمد بن عمرو بن حزم روايت كرده اند

كه گفت: رسول خدا (ص) به آن چند نفرى كه در عقبه ديدارش كردند فرمود: از بين خود دوازده نفر را به عنوان كفيل قوم خود به من معرفى كنيد، همان طور كه حواريون عيسى بن مريم كفيل قوم خود بودند «5».

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 365.

(2) الدر المنثور، ج 6، ص 214.

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 366.

(4) احتجاج طبرسى، ج 1، ص 368.

(5) الدر المنثور، ج 6، ص 214.

تفسير نمونه

مفسران براى آيه لم تقولون ما لا تفعلون ، شاءن نزولهاى متعددى ذكر كرده اند كه تفاوت زيادى با هم ندارد از جمله اينكه :

1 - جمعى از مؤ منان بودند كه مى گفتند: بعد از اين هر وقت با دشمن روبرو شويم پشت نخواهيم كرد، و فرار نمى كنيم ، ولى به گفته خود وفا نكردند، و در روز احد فرار نمودند، تا آنجا كه پيشانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و دندان مبارك او شكسته شد.

2 - هنگامى كه خداوند ثواب شهداى بدر را بيان كرد، جمعى از صحابه گفتند: حال كه چنين است ما در جنگهاى آينده ، تمام نيروى خود را به كار خواهيم گرفت ، ولى در احد فرار كردند، آيه فوق نازل شد و آنها را سرزنش نمود.

3 - جمعى از مؤ منان پيش از آنكه حكم جهاد نازل شود مى گفتند: اى كاش خداوند بهترين اعمال را به ما نشان مى داد تا عمل كنيم ، چيزى نگذشت كه خداوند به آنها خبر داد كه ((افضل اعمال ايمان خالص و جهاد است ))، اما اين خبر آنها را خوش نيامد، و تعلل

ورزيدند، آيه نازل شد و آنها را ملامت كرد. <3>

سوره صف

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 14 آيه است

محتواى سوره صف

اين سوره در حقيقت بر دو محور اساسى دور مى زند: يكى برترى اسلام بر تمام آئينهاى آسمانى ، و تضمين بقاء و جاودانگى آن از سوى خداوند، و ديگر لزوم جهاد در طريق حفظ و پيشرفت اين آئين .

اما در يك نظر تفصيلى مى توان آن را به هفت بخش تقسيم كرد.

1 - آغاز سوره كه از تسبيح خداوند عزيز و حكيم شروع مى شود و آمادگى پذيرش حقايق بعد را در قلوب ايجاد مى كند.

2 - دعوت به هماهنگى گفتار و كردار و پرهيز از سخنان بى عمل .

3 - دعوت به جهاد با عزم راسخ و اتحاد كامل .

4 - يادآورى از پيمان شكنى بنى اسرائيل و بشارت مسيح به ظهور اسلام .

5 - تضمين پيروزى اسلام بر همه اديان .

6 - دعوت مؤ ثر به سوى جهاد و ذكر پاداشهاى دنيوى و اخروى مجاهدان راه حق .

7 - اشاره فشرده اى به زندگى حواريين مسيح و الهام از آنها.

ولى محور اصلى همانطور كه گفتيم اسلام و جهاد است .

و انتخاب نام ((صف )) براى سوره به خاطر تعبيرى است در آيه چهارم اين سوره آمده است ، گاهى نيز به عنوان سوره ((عيسى )) و يا سوره ((حواريين )) ناميده شده است .

مشهور و معروف اين است كه اين سوره كلا در مدينه نازل شده ، وجود آيات جهاد در اين سوره نيز مؤ يد همين معنى است ، زيرا مى دانيم جهاد هرگز

در مكه تشريع نشده بود.

فضيلت تلاوت

سوره صف

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء سورة عيسى كان عيسى مصليا عليه مستغفرا له ما دام فى الدنيا و هو يوم القيمة رفيقه : ((هر كس سوره عيسى (سوره صف ) را بخواند حضرت مسيح بر او درود مى فرستد و تا در دنيا زنده است براى او استغفار مى كند و در قيامت رفيق او است )). <1>

در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء سورة الصف و اد من قرائتها فى فرائضه و نوافله صفه الله مع ملائكته و انبيائه المرسلين ((هر كس سوره صف را بخواند، و در نمازهاى واجب و مستحب به آن ادامه دهد، خداوند او را در صف فرشتگان و پيامبران مرسل قرار مى دهد)). <2>

تفسير :

پيكارگرانى همچون سد فولادين !

آغاز اين سوره نيز از تسبيح خداوند است و به همين جهت آن را جزء سوره هاى ((مسبحات )) (سورههائى كه با تسبيح خدا شروع مى شود) شمرده اند.

مى فرمايد: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، همه تسبيح خدا مى گويند)) (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض ). <4>

چرا تسبيح او نگويند و از هر عيب و نقصى منزهش نشمرند با اينكه ((او قادرى است شكست ناپذير، و حكيمى است آگاه از همه چيز)) (و هو العزيز الحكيم ).

چنانكه قبلا نيز گفتيم اين سوره ، سوره ايمان و توحيد و معرفت است ، توجه به مساءله تسبيح عمومى موجودات كه با زبان حال و قال صورت مى گيرد، و

نظام شگفت انگيز حاكم بر آنها كه بهترين دليل بر وجود خالق عزيز و حكيم است پايه هاى ايمان را در قلوب مستحكم مى سازد، و راه را براى فرمان جهاد استوار مى كند.

سپس به عنوان ملامت و سرزنش از كسانى كه به گفته هاى خود عمل نمى كنند، مى فرمايد ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوئيد كه عمل نمى كنيد))؟! (يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون ). <5>

گرچه مطابق شاءن نزول ، اين آيات در مورد گفتگوهاى جهاد، و سپس فرار در روز جنگ احد نازل شده ، ولى مى دانيم هيچگاه شاءن نزولها مفهوم گسترده آيات را محدود نمى كند، بنابراين هرگونه گفتار بى عمل درخور سرزنش و ملامت است ، خواه در رابطه با پايمردى در ميدان جهاد باشد، و يا

در هر عمل مثبت و سازنده ديگر.

بعضى از مفسران ، مخاطب را در اين آيات مؤ منان ظاهرى و منافقان واقعى دانسته اند، در حالى كه خطاب ((يا ايها الذين آمنوا)) و تعبيرات آيات بعد همگى نشان مى دهد كه مخاطب مؤ منان واقعى هستند اما مؤ منانى كه هنوز به سر حد كمال ايمان نرسيده و گفتار و كردارشان هماهنگ نشده است .

سپس در ادامه همين سخن مى افزايد: ((اين كار موجب خشم عظيم نزد خدا است كه سخنانى بگوئيد كه عمل نمى كنيد)) (كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون ). <6>

در مجالس انس مى نشينيد و داد سخن مى دهيد، اما هنگامى كه ميدان عمل فرا مى رسد هر كس به گوشه اى فرار كند.

از نشانه هاى

مهم مؤ منان راستين اين است كه گفتار و كردارشان صددرصد هماهنگ باشد، و هر قدر انسان از اين اصل دور شود از حقيقت ايمان دور شده است .

((مقت )) در اصل به معنى ((بغض شديد است نسبت به كسى كه كار قبيحى انجام داده است )) و لذا در ميان عرب جاهلى كسى كه همسر پدرش را به نكاح خود در مى آورد ((نكاح مقت )) مى گفتند، در جمله ((كبر مقتا)) واژه ((مقت )) با ((كبر)) كه آن نيز دليل بر شدت و عظمت است توام شده و دليل بر خشم عظيم خدا است نسبت به گفتار خالى از عمل .

((علامه طباطبائى )) در ((الميزان )) مى گويد: ((فرق است بين اينكه انسان سخنى را بگويد كه انجام نخواهد داد، و بين اينكه انجام ندهد كارى كه

مى گويد، اولى دليل بر نفاق است و دومى دليل بر ضعف اراده )). <7>

ظاهرا منظور اين است كه گاه انسان سخنى مى گويد كه از اول تصميم دارد انجام ندهد اين يك نوع نفاق است ، اما گاه از اول تصميم بر عمل دارد ولى بعدا پشيمان مى شود، اين دليل ضعف اراده است .

به هر حال آيه فوق هرگونه تخلف از عهد و پيمان و وعده ، و حتى به گفته بعضى نذر را نيز شامل مى شود، و لذا در فرمان مالك اشتر مى خوانيم كه على (عليه السلام ) به او فرمود: اياك پ .. ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك پ .. و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس ، قال الله تعالى : ((كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما

لا تفعلون )): ((از اينكه به مردم وعده بدهى و تخلف كنى سخت بپرهيز، زيرا اين موجب خشم عظيم در نزد خدا و مردم خواهد شد، چنانكه قرآن مى گويد: كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون )). <8>

و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : عدة المؤ من اخاه نذر لا كفارة فيه ، فمن اخلف فبخلف الله بداء و لمقته تعرض ، و ذلك قوله ، ((يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون )): ((وعده مؤ من به برادرش نوعى نذر است ، هر چند كفاره ندارد، و هر كس خلف وعده كند با خدا مخالفت كرده ، و خويش را در معرض خشم او قرار داده ، و اين همان است كه قرآن مى گويد: ((يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون )). <9>

در آيه بعد مساءله اصلى را كه مساءله جهاد است پيش كشيده ، مى فرمايد:

((خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند همچون بنائى آهنين و سدى فولادين )) (ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص ). <10>

بنابراين نفس پيكار مطرح نيست ، آنچه مهم است اينكه پيكار ((فى سبيل الله )) باشد، و آنهم با اتحاد و انسجام كامل همانند سدى فولادين .

((صف )) در اصل معنى مصدرى دارد، و به معنى قرار دادن چيزى در خط صاف است ، ولى در اينجا معنى اسم فاعل را دارد.

((مرصوص )) از ماده ((رصاص )) به معنى سرب است

، و از آنجا كه گاه براى استحكام و يكپارچگى بناها سرب را آب مى كردند و در لابلاى قطعات آن مى ريختند به طورى كه فوق العاده محكم و يكپارچه مى شد به هر بناى محكمى مرصوص اطلاق مى شود.

و در اينجا منظور اين است كه مجاهدان راه حق در برابر دشمن يك دل و يك جان و مستحكم و استوار بايستند، گوئى همه يك واحد بهم پيوسته اند كه هيچ شكافى در ميان آن نيست . لذا در تفسير على بن ابراهيم مى خوانيم كه در توضيح اين آيه فرمود: يصطفون كالبنيان الذى لا يزول : ((مجاهدان راه خدا صف مى كشند همانند بنائى كه هرگز ويران نمى گردد)). <11>

در حديثى آمده است كه اءمير مؤ منان على (عليه السلام ) در ميدان ((صفين )) هنگامى كه مى خواست ياران خود را آماده پيكار كند فرمود:

((خداوند عز و جل شما را به اين وظيفه راهنمائى كرده است … و فرموده ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص ، بنابراين صفوف خود را همچون يك بناى آهنين محكم كنيد، آنها كه زره

پوشند مقدم شوند، و آنها كه بى زره اند پشت سر آنان قرار گيرند، دندانها را محكم به هم بفشاريد كه … و در برابر نيزه ها در پيچ و خم باشيد كه براى رد كردن نيزه دشمن مؤ ثرتر است ، به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلبتان قويتر و روحتان آرامتر باشد، سخن كمتر بگوئيد كه سستى را دور مى كند، و با وقار شما مناسبتر است ، پرچمهاى خود را كج نكنيد و آنها

را از جا تكان ندهيد، و جز به دست دليران مسپاريد))! <12>

1 - ضرورت وحدت صفوف

از مهمترين عوامل پيروزى در برابر دشمنان انسجام و به هم پيوستگى صفوف در ميدان نبرد است ، نه تنها در نبردهاى نظامى كه در نبرد سياسى و اقتصادى نيز جز از طريق وحدت كارى ساخته نيست .

در حقيقت قرآن دشمنان را به سيلاب ويرانگرى تشبيه مى كند كه تنها با سد فولادين آنها را مى توان مهار كرد، تعبير به ((بنيان مرصوص )) جالب ترين تعبيرى است كه در اين زمينه وجود دارد، در يك بنا يا سد عظيم هر كدام از اجزاء نقشى دارند، ولى اين نقش در صورتى مؤ ثر مى شود كه هيچگونه فاصله و شكاف در ميان آنها نباشد، و چنان متحد گردند كه گوئى يك واحد بيش نيستند، همگى تبديل به يك دست و يك مشت عظيم و محكم شوند كه فرق دشمن را درهم مى كوبد و متلاشى مى كند!

افسوس كه اين تعليم بزرگ اسلام امروز فراموش شده ، و جامعه بزرگ

اسلامى نه تنها شكل ((بنيان مرصوص )) ندارد، بلكه به صفوف پراكنده اى تبديل گشته كه در مقابل هم ايستاده اند، و هر كدام هوائى در سر، و هوسى در دل دارند.

بايد توجه داشت كه وحدت صفوف با گفتار و شعار به دست نمى آيد، نياز به ((وحدت هدف )) و ((وحدت عقيده )) دارد، و اين چيزى است كه بدون خلوص نيت و معرفت واقعى و تربيت صحيح اسلامى و احياى فرهنگ قرآن ممكن نيست .

اگر خدا مجاهدينى را دوست دارد كه همچون بنيان مرصوصند، پس اين جمعيتهاى پراكنده را

دشمن مى دارد، و هم اكنون آثار خشم خدا و غضب الهى را در اين جامعه چند صدمليونى ، با چشم خود مى بينيم كه يك نمونه آن تسلط گروه كوچك صهيونيستها بر سرزمينهاى اسلامى است ، خدايا! به ما آگاهى و بيدارى و آشنائى به قرآن و تعليمات حياتبخش آن مرحمت فرما.

2 - گفتار بى عمل

زبان ترجمان دل است ، و اگر راه اين دو از يكديگر جدا شود نشانه نفاق است ، و مى دانيم يك انسان منافق از سلامت فكر و روح برخوردار نيست .

از بدترين بلاهائى كه ممكن است بر يك جامعه مسلط شود بلاى سلب اطمينان است ، و عامل اصلى آن جدائى گفتار از كردار است ، مردمى كه مى گويند و عمل نمى كنند هرگز نمى توانند به يكديگر اعتماد كنند و در برابر مشكلات هماهنگ باشند، هرگز برادرى و صميميت در ميان آنها حاكم نخواهد شد، هرگز ارزش و قيمتى نخواهند داشت ، و هيچ دشمنى از آنها حساب نمى برد.

هنگامى كه غارتگران لشكر شام مرزهاى عراق را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و خبر به گوش على (عليه السلام ) رسيد سخت ناراحت شد، خطبه اى خواند و چنين فرمود: ايها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهواؤ هم ، كلامكم يوهى الصم الصلاب ، و فعلكم يطمع فيكم الاعداء، تقولون فى المجالس كيت و كيت ، فاذا جاء القتال قلتم حيدى حياد!:

على (عليه السلام ) در اين گفتار كه از سوز دل مباركش حكايت مى كند به مردم عراق مى گويد: ((اى مردمى كه بدنهايتان جمع و دلها و افكارتان پراكنده است ، سخنان داغ

شما سنگهاى سخت را درهم مى شكند، ولى اعمال سست شما دشمنانتان را به طمع وا مى دارد، در مجالس و محافل چنين و چنان مى گوئيد و اما به هنگام پيكار فرياد مى زنيد كه اى جنگ از ما دور شو)). <13>

در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يعنى بالعلماء من صدق فعله قوله ، و من لم يصدق فعله قوله فليس بعالم : ((عالم كسى است كه عملش ، گفتارش را تصديق كند، و هر كس عملش گفتارش را تصديق نكند، عالم نيست )). <14>

يكى از شعراى معاصر سرنوشت ملتهائى را كه اهل سخنند و نه اهل عمل ، و به همين دليل هميشه اسير چنگال دشمنانند در داستان زيبائى كه از زبان بلبل و باز شكارى مطرح كرده مجسم ساخته است :

دوش مى گفت بلبلى با باز

كز چه حال تو خوشتر است از من !

تو كه زشتى و بد عبوس و مهيب

تو كه لالى و گنگ و بسته دهن !

مست و آزاد روى دست شهان

با دوصد ناز مى كنى مسكن !

من بدين ناطقى و خوشخوانى

با خوش اندامى و ظريفى تن

قفسم مسكن است و روزم شب

بهره ام غصه است و رنج و محن !

باز گفتا كه راست مى گوئى

ليك سرش بود بسى روشن :

داءب تو گفتن است و ناكردن

خوى من كردن است و ناگفتن ! من بشارت ظهور احمد را آورده ام !

در تعقيب دو دستورى كه در آيات قبل درباره ((هماهنگى گفتار و كردار)) و ((وحدت صفوف )) آمده بود در

اين آيات براى تكميل اين معنى به گوشه اى از زندگى دو پيامبر موسى (عليه السلام ) و مسيح (عليه السلام ) اشاره مى كند كه متاءسفانه نمونه هاى روشنى از ((جدائى گفتار و عمل )) و ((عدم انسجام صفوف )) در زندگى پيروان آن دو ديده مى شود، با سرنوشت شومى كه به دنبال آن پيدا كردند.

نخست مى فرمايد: ((به ياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت : اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم ))؟! (و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم تؤ ذوننى و قد تعلمون انى رسول الله اليكم ).

اين آزار ممكن است اشاره به تمام مخالفتها و بهانه جوئيهائى باشد كه بنى اسرائيل در طول حيات موسى (عليه السلام ) با اين پيامبر بزرگ داشتند، و يا اشاره به ماجرائى همچون ماجراى ((بيت المقدس )) كه به موسى گفتند ما حاضر نيستيم وارد اين شهر شويم و با ((عمالقه )) كه جمعى نيرومند و جبارند بجنگيم ، تو و پروردگارت برويد و آنجا را فتح كنيد تا ما وارد شويم ! (مائده - 24):

و همين امر سبب شد كه ساليان دراز در وادى ((تيه )) بمانند، و طعم تلخ ادعاهاى واهى و سستى در امر جهاد را بچشند.

ولى با توجه به آنچه در آيه 69 سوره احزاب وارد شده به نظر مى رسد كه اين ايذا، و آزار اشاره به نسبتهاى ناروائى است كه به موسى مى دادند و خداوند

موسى را از آن مبرا ساخت ، در اين آيه مى خوانيم يا ايها الذين

آمنوا لا تكونوا كالذين آذوا موسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند الله وجيها: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى گفتند) مبرا ساخت )).

اين نسبتها بسيار بود، گاه او را متهم به قتل برادرش هارون كردند! و گاه (العياذ بالله ) به روابط نامشروع با يك زن بدكار (توطئه اى كه توسط قارون حيله گر چيده شده بود تا زير بار فرمان زكات نرود!) و گاه او را متهم به سحر و جنون ، و يا پاره اى از عيوب جسمانى كه شرح آن ذيل آيه فوق در سوره احزاب آمده است كردند. <15>

چگونه ممكن است كسى مدعى ايمان به پيامبرى باشد، و چنين نسبتهائى را به او بدهند؟ آيا اين روشنترين نمونه جدائى گفتار از كردار نيست ؟ و لذا موسى مى گويد: با اينكه شما يقين داريد من رسول خدا هستم اين سخنان ناروا چيست ؟!

ولى اين عمل بدون مجازات نماند چنانكه در پايان آيه مورد بحث مى خوانيم : ((هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت ، و خدا فاسقان را هدايت نمى كند (فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا يهدى القوم الفاسقين ).

چه مصيبتى از اين بزرگتر؟ كه انسان از هدايت الهى محروم گردد و قلبش از حق منحرف شود؟ <16>

از اين تعبير استفاده مى شود كه هدايت و ضلالت ، هر چند از ناحيه خداوند است اما زمينه ها و مقدمات و عوامل آن ، از ناحيه خود انسان است ، زيرا

از يكسو

مى فرمايد: ((هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوب آنها را منحرف ساخت )) يعنى گام اول را آنها برداشتند، و از سوى ديگر مى گويد: ((خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند)) نخست فسق و گناهى سرمى زند كه انسان مستحق سلب توفيق و هدايت الهى مى گردد و سپس گرفتار اين محروميت بزرگ مى شود.

بحث مشروحى در اين زمينه در ذيل آيه 36 سوره زمر آمده است (به جلد 19 تفسير نمونه از صفحه 461 تا 468 مراجعه فرمائيد).

در آيه بعد به مساءله رسالت حضرت عيسى (عليه السلام ) و كارشكنى و تكذيب بنى اسرائيل در مقابل او اشاره كرده ، مى افزايد: ((و به ياد آوريد هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت : اى بنى اسرائيل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم ، اين در حالى است كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده (تورات )، مى باشم )) (و اذ قال عيسى بن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراة ).

((و نيز بشارت دهنده به رسولى هستم كه بعد از من مى آيد و نام او ((احمد)) است )) (و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد).

بنابراين من حلقه اتصالى هستم كه امت موسى و كتاب او را، به امت پيامبر آينده (پيامبر اسلام ) و كتاب او، پيوند مى دهم .

به اين ترتيب ، حضرت مسيح (عليه السلام ) ادعائى جز رسالت الهى ، آن هم در مقطع خاصى از زمان نداشت ، و آنچه به او درباره الوهيت يا فرزند خدا بودن بسته

اند، همه كذب و دروغ است .

گرچه جمعى از بنى اسرائيل به اين پيامبر موعود ايمان آوردند، اما گروه عظيمى سرسختانه در برابر او ايستادند، و حتى معجزات آشكار او را انكار

كردند و لذا در پايان آيه مى افزايد: ((هنگامى كه او (احمد) با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد گفتند: اين سحرى است آشكار))! (فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين ).

عجب اينكه : طايفه يهود، قبل از مشركان عرب ، اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شناخته بودند و حتى براى شوق ديدار او ترك وطن نموده ، و طوائفى از آنها در سرزمين مدينه ساكن شدند، اما با اينهمه بسيارى از بت پرستان ، سرانجام اين پيامبر موعود را شناخته و ايمان آوردند ولى بسيارى از يهود بر لجاج و عناد و انكار باقى ماندند.

گروهى از مفسران ضمير در فلما جائهم را به پيامبر اسلام (احمد) همانگونه كه در بالا آورديم ، برگردانده اند، ولى بعضى معتقدند كه ضمير به حضرت عيسى (عليه السلام ) برمى گردد، يعنى هنگامى كه عيسى (عليه السلام ) معجزات روشن را براى بنى اسرائيل آورد آنرا انكار كرده ، سحرش خواندند.

ولى آيات بعد نشان مى دهد كه تفسير اول صحيحتر است ، چرا كه در اين آيات تكيه روى اسلام و پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شده است .

1 - رابطه بشارت و تكامل دين

تعبير ((بشارت )) در مورد خبر دادن مسيح (عليه السلام ) از ظهور اسلام اشاره لطيفى به تكامل اين آئين نسبت به آئينهاى پيشين است ، بررسى آيات قرآن و

مقايسه معارف و تعليمات اسلام در زمينه عقائد، احكام ، قوانين و مسائل اخلاقى و اجتماعى با آنچه در كتب عهدين (تورات و انجيل ) آمده است اين برترى را به وضوح نشان مى دهد.

گرچه در آيه فوق ذكرى از اين سخن به ميان نيامده كه اين بشارت

در متن كتاب آسمانى مسيح بوده يا نه ، ولى آيات ديگر قرآن گواه بر ذكر آن در خود انجيل است در آيه 156 اعراف مى خوانيم : الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل …: ((آنها كه از فرستاده خدا، پيامبر امى پيروى مى كنند، همان كس كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مكتوب مى بينند…)) و بعضى آيات ديگر. <17>

2 - بشارات عهدين و تعبير (( فارقليطا))

بدون شك آنچه امروز در دست يهود و نصارى به نام تورات و انجيل است كتابهاى نازل شده بر پيامبران بزرگ خدا يعنى موسى و مسيح نيست ، بلكه مجموعه اى است از كتبى كه به وسيله ياران آنها يا افرادى كه بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتند تاليف يافته ، يك مطالعه اجمالى در اين كتابها گواه زنده اين مدعا است ، خود مسيحيان و يهود نيز ادعائى جز اين ندارند.

ولى با اين حال شك نيست كه قسمتى از تعليمات موسى و عيسى و محتواى كتب آسمانى آنها در ضمن گفته هاى پيروانشان به اين كتابها انتقال يافته است ، به همين دليل نمى توان همه آنچه را در عهد قديم (تورات و كتابهاى وابسته به آن ) و عهد جديد (انجيل و كتب وابسته به

آن ) آمده است پذيرفت ، و نه همه آن قابل انكار است ، بلكه مخلوطى است از تعليمات اين دو پيامبر بزرگ ، با افكار و انديشه هاى ديگران .

به هر حال در كتابهاى موجود تعبيرات فراوانى كه بشارت به ظهور بزرگى كه نشانه هاى آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبيق نمى كند ديده مى شود.

قابل توجه اينكه : غير از پيشگوئيهائى كه در اين كتب ديده مى شود، و بر شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صدق مى كند، در سه مورد از انجيل ((يوحنا))

روى كلمه ((فارقليط)) تكيه شده است <18> كه در ترجمه هاى فارسى ، به ((تسلى دهنده )) ترجمه شده است ، اكنون به متن انجيل يوحنا توجه كنيد:

((و من از پدر خواهم خواست و او ((تسلى دهنده ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند)). <19>

و در باب بعد آمده : ((و چون آن ((تسلى دهنده )) بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، يعنى روح راستى كه از طرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد)). <20>

و در باب بعد نيز مى خوانيم : ((ليكن به شما راست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم ، آن ((تسلى دهنده )) به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد))! <21>

مهم اين است كه در متن سريانى اناجيل كه از اصل يونانى گرفته شده بجاى تسلى دهنده ((پارقليط))ا آمده ، و در متن يونانى ((پيركلتوس ))

آمده كه از نظر فرهنگ يونانى به معنى ((شخص مورد ستايش )) است ((معادل محمد، احمد)).

ولى هنگامى كه ارباب كليسا ديدند انتشار چنين ترجمه اى به تشكيلات آنها ضربه شديدى وارد مى كند، بجاى ((پيركلتوس ))، ((پاراكلتوس )) نوشتند!، كه به معنى ((تسلى دهنده )) است ، و با اين تحريف آشكار، اين سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود اين تحريف ، نيز بشارت روشنى از يك ظهور بزرگ در آينده است . <22>

در جلد اول تفسير نمونه ، شهادت گوياى يكى از كشيشان معروف مسيحى را كه بعد از مدتى اسلام را پذيرا شده (فخرالاسلام نويسنده كتاب معروف انيس الاعلام ) به نقل از استاد بزرگش در تفسير ((فارقليطا))، نقل كرديم ، كه روشن مى سازد، اين بشارتها درباره شخصى به نام ((احمد)) و ((محمد)) (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده است . <23>

در اينجا شما را به ترجمه مطلبى كه در دائرة المعارف بزرگ فرانسه ، در اين باره آمده است جلب مى كنيم :

((محمد مؤ سس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است ، كلمه ((محمد)) به معنى بسيار حمد شده است ، و از ريشه ((حمد)) كه به معنى تجليل و تمجيد است مشتق گرديده ، و بر اثر تصادف عجيب ، نام ديگرى كه آن هم از ريشه ((حمد)) است و مرادف لفظ محمد مى باشد، يعنى ((احمد)) ذكر شده كه احتمال قوى مى رود، مسيحيان عربستان ، آن لفظ را بجاى ((فارقليط)) به كار مى بردند، احمد يعنى بسيار ستوده شده و بسيار مجلل ، ترجمه لفظ ((پيركلتوس

)) است كه اشتباها لفظ ((پاراكلتوس )) را جاى آن گذاردند، به اين ترتيب نويسندگان مذهبى مسلمان مكرر گوشزد كرده اند كه مراد از اين لفظ بشارت ظهور پيامبر اسلام است ، قرآن مجيد نيز آشكار در آيه شگفت انگيز سوره صف به اين موضوع اشاره مى كند)). <24>

كوتاه سخن اينكه معنى ((فارقليطا)) روح القدس يا تسلى دهنده نيست ، بلكه مفهومى معادل ((احمد)) دارد (دقت كنيد).

3 - مگر نام پيامبر اسلام ((احمد)) است ؟

سؤ ال مهمى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه نام معروف پيامبر اسلام ((محمد)) مى باشد، در حالى كه در آيه مورد بحث به عنوان ((احمد)) ذكر شده ، اين دو چگونه با هم سازگار است ؟

در پاسخ اين سؤ ال لازم است به نكات زير توجه شود:

الف - در تواريخ آمده است كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از كودكى دو نام داشت ، و حتى مردم او را با هر دو نام خطاب مى كردند، يكى ((محمد)) و ديگرى ((احمد)) اولى را جدش عبدالمطلب براى او برگزيده بود و دومى را مادرش آمنه .

اين مطلب در سيره حلبى مشروحا ذكر شده است .

ب - از كسانى كه مكرر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را با اين نام ياد كردند عمويش ابوطالب بود، هم امروز در كتابى كه به نام ((ديوان ابوطالب )) در دست ما است اشعار زيادى ديده مى شود كه در آن از پيغمبر گرامى اسلام به عنوان ((احمد)) ياد شده مانند:

ارادوا قتل احمد ظالموهم

و ليس بقتلهم فيهم زعيم

((ستمگران آنها

تصميم قتل او را داشتند ولى براى اين كار رهبرى نيافتند)).

و ان كان احمد قد جائهم

بحق و لم ياتهم بالكذب

((قطعا احمد آئين حقى براى آنها آورد و هرگز آئين دروغ نياورد)). <25>

در غير ديوان ابوطالب نيز اشعارى از اءبوطالب در اين زمينه نقل شده مانند:

لقد اكرم الله النبى محمدا

فاكرم خلق الله فى الناس احمد

خداوند پيامبر خود محمد را گرامى داشت و لذا گرامى ترين خلق خدا در ميان مردم احمد است . <26>

ج - در اشعار ((حسان بن ثابت )) شاعر معروف عصر پيامبر نيز اين تعبير ديده مى شود:

مفجعة قد شفها فقد احمد

فظلت لالاء الرسول تعدد

((مصيبت زده اى كه فقدان احمد او را لاغر كرده بود و پيوسته عطايا و مواهب رسولخدا را برمى شمرد)). <27>

اشعارى كه از ابوطالب يا غير او نام احمد (به جاى محمد) در آن آمده آن قدر فراوان است كه مجال نقل همه آنها در اينجا نيست ، اين بحث را با شعر جالب ديگرى از فرزند ابوطالب يعنى على (عليه السلام ) پايان مى دهيم :

اتاءمرنى بالصبر فى نصر ((احمد))

و والله ما قلت الذى قلت جازعا

ساسعى لوجه الله فى نصر ((احمد))

نبى الهدى المحمود طفلا و يافعا

((آيا به من مى گوئى در يارى احمد شكيبائى كنم ؟ به خدا سوگند من آنچه را گفتم از روى جزع و بى صبرى نگفتم )).

((من براى خاطر خدا در يارى ((احمد)) مى كوشم همان پيامبر هدايت كه در طفوليت و جوانى پيوسته محمود و ستوده بود)). <28>

د - در رواياتى كه در مساءله معراج وارد شده بسيار مى

خوانيم كه خداوند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در شب معراج بارها به عنوان ((احمد)) خطاب كرد، و شايد از اينجا است كه مشهور شده نام آن حضرت در آسمانها ((احمد)) و در زمين ((محمد)) (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است .

در حديثى از امام ((باقر)) (عليه السلام ) نيز آمده است كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ده نام داشت كه پنج نام آن در قرآن آمده ((محمد)) و ((احمد)) و ((عبدالله )) و ((يس )) و ((ن )). <29>

ه - هنگامى كه پيامبر آيات فوق (آيات سوره صف را) براى مردم مدينه و مكه خواند و قطعا به گوش اهل كتاب نيز رسيد هيچكس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه انجيل بشارت از آمدن ((احمد)) داده نام تو ((محمد)) است ، اين سكوت خود دليل بر شهرت اين اسم در آن محيط است ، زيرا اگر اعتراضى شده بود براى ما نقل مى شد، چه اينكه اعتراضهاى دشمنان ، حتى در مواردى كه بسيار زننده بوده ، نيز در تاريخ ثبت است . <30>

از مجموع اين بحث نتيجه مى گيريم كه نام احمد از نامهاى معروف پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده است . مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند؟!

در آيات گذشته خوانديم كه چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پيامبر پيشين حضرت مسيح (عليه السلام ) درباره ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و على رغم

توام بودن دعوت

پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با ((بينات )) و دلائل روشن و معجزات ، چگونه به مقابله و انكار برخاستند، در آيات مورد بحث عاقبت كار اين افراد، و سرنوشت آنها را تشريح مى كند.

نخست مى فرمايد: ((چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بندد در حالى كه دعوت به سوى اسلام مى شود)) (و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى الى الاسلام ).

آرى چنين كسى كه دعوت پيامبر الهى را دروغ ، و معجزه او را سحر، آئين او را باطل ، مى شمرد ستمكارترين مردم است ، چرا كه راه هدايت و نجات را به روى خود و ساير بندگان خدا مى بندد، و آنها را از اين سرچشمه فيض الهى كه ضامن سعادت ابدى آنها است محروم مى سازد.

و در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند)) (و الله لا يهدى القوم الظالمين ).

كار خدا هدايت است ، و ذات پاكش نور و روشنائى معنوى است ((الله نور السموات و الارض )) ولى هدايت زمينه مى خواهد، و اين زمينه در كسانى كه دشمن حقيقت اند وجود ندارد.

اين آيه بار ديگر تاءكيدى است بر اين حقيقت كه هدايت و ضلالت هر چند از ناحيه خدا است ولى مقدمات آن از ناحيه خود انسان شروع مى شود، و به همين دليل هرگز جبر لازم نمى آيد.

جمله ((و هو يدعى الى الاسلام )) اشاره به اين است كه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) متضمن سلامت دنيا و آخرت و نجات انسانها است

، با اينحال چگونه انسان تيشه بر ريشه سعادت خويش مى زند؟

تعبير به من اظلم (چه كسى ستمكارتر است …) پانزده بار در قرآن مجيد تكرار شده كه آيه مورد بحث آخرين آنها است ، گرچه موارد آنها ظاهرا

متفاوت است ، و همين امر ممكن است منشاء اين سؤ ال شود كه مگر ((ظالمترين مردم )) بيش از يك گروه مى تواند باشد؟ اما دقت در اين آيات نشان مى دهد كه همه بازگشت به تكذيب آيات الهى و مانع شدن مردم از راه حق است و در واقع ستمى بالاتر از اين نيست كه مردم را از رسيدن به چنين برنامه اى كه راه خوشبختى در همه زمينه ها است بازدارند.

سپس براى اين كه نشان دهد دشمنان حق قادر نيستند آئين او را برچينند ضمن تشبيه جالبى مى فرمايد: ((آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خداوند نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند))! (يريدون ليطفؤ ا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون ).

آنها به كسى مى مانند كه مى خواهد نور آفتاب عالمتاب را با پف كردن خاموش سازد، آنها خفاشانى هستند كه گمان مى كنند اگر چشم از آفتاب فرو پوشند و خود را در پرده هاى ظلمت شب فرو برند مى توانند به مقابله با اين چشمه نور برخيزند.

تاريخ اسلام سند زنده اى است بر تحقق عينى اين پيشگوئى بزرگ قرآن ، چرا كه از نخستين روز ظهور اسلام توطئه هاى گوناگون براى نابودى آن چيده شد:

گاه از طريق سخريه و ايذاء و آزار دشمنان

.

گاه از طريق محاصره اقتصادى و اجتماعى .

گاه از طريق تحميل جنگهاى گوناگون در ميدان هاى احد و احزاب و حنين و…

گاه از طريق توطئه هاى داخلى منافقان .

گاه از طريق ايجاد اختلاف در ميان صفوف مسلمين .

گاه از طريق جنگهاى صليبى .

گاه از طريق اشغال سرزمين قدس و قبله اول مسلمين .

گاه از طريق تقسيم كشور عظيم اسلامى به بيش از چهل كشور!

گاه از طريق برنامه تغيير خط و بريدن جوانان اسلام از فرهنگ كهن خويش .

گاه از طريق نشر فحشاء و وسائل فساد اخلاق و انحراف عقيده در ميان قشرهاى جوان .

گاه از طريق استعمار نظامى و سياسى و اقتصادى .

و گاه از طرق ديگر…

ولى همانگونه كه خداوند اراده كرده بود اين نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسلام هر زمان به گذشته وسيعتر مى شود، و آمارها نشان مى دهد كه جمعيت مسلمانان جهان على رغم تلاشهاى مشترك ((صهيونيستها)) و ((صليبيها)) و ((ماترياليستهاى شرق )) رو به افزايش است ، آرى آنها پيوسته مى خواهند كه نور خدا را خاموش سازند ولى خداوند اراده ديگرى دارد.

و اين يك معجزه جاودانى قرآن است .

قابل توجه اينكه اين مضمون دو بار در آيات قرآن مجيد ذكر شده با اين تفاوت كه در يك مورد ((يريدون ان يطفئوا)) آمده است (توبه 32) ولى در اينجا ((يريدون ليطفئوا)) مى باشد.

((راغب )) در ((مفردات )) در توضيح اين تفاوت مى گويد: آيه نخست اشاره به خاموش كردن بدون مقدمه است ، ولى دومى اشاره به خاموش كردن با توسل به مقدمات است .

يعنى خواه آنها مقدمه چينى كنند يا نكنند قادر به خاموش

كردن نور الهى نيستند!

در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد بيشتر با صراحت مى گويد: ((او كسى است كه فرستاده خود را با هدايت و دين حق فرستاده تا او را بر همه اديان غالب كند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند)) (هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون ).

تعبير به ((ارسل رسوله بالهدى و دين الحق )) به منزله بيان رمز پيروزى و غلبه اسلام است ، زيرا در طبيعت ((هدايت )) و ((دين حق )) اين پيروزى نهفته است ، اسلام و قرآن نور الهى است و نور هر جا باشد آثار خود را نشان مى دهد و مايه پيروزى است ، و كراهت مشركان و كافران نمى تواند سدى در اين راه ايجاد كند.

جالب اينكه اين آيه نيز با مختصر تفاوتى سه بار در قرآن مجيد آمده : يك بار در سوره توبه (آيه 33) و يك بار در سوره فتح (آيه 38) و يك بار در همين سوره صف .

ولى نبايد فراموش كرد كه اين تكرار و تاءكيد در زمانى بود كه هنوز اسلام در جزيره عربستان جا نيفتاده بود، تا چه رسد به نقاط ديگر جهان ، اما قرآن در همان وقت مؤ كدا روى اين مساءله تكيه كرد و حوادث آينده صدق اين پيشگوئى بزرگ را ثابت نمود و سرانجام اسلام هم از نظر منطق ، و هم از نظر پيشرفت عملى بر مذاهب ديگر غالب شد، و دشمنان را از قسمتهاى وسيعى از جهان عقب زد و جاى آنها را گرفت و هم اكنون نيز در حال پيشروى است

.

البته مرحله نهائى اين پيشروى به عقيده ما با ظهور حضرت مهدى

ارواحنا فداه تحقق مى يابد كه اين آيات خود دليلى بر آن ظهور عظيم است .

درباره محتواى اين آيه و اينكه منظور غلبه منطقى يا غلبه قدرت است ؟ و ارتباط آن با ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) چگونه است ؟ بحثهاى بيشترى ذيل آيه 23 سوره توبه آورده ايم . <31> تجارتى پر سود و بى نظير!

همانگونه كه در آغاز سوره گفتيم ، يكى از اهداف مهم اين سوره ، دعوت به ايمان و جهاد است ، آيات مورد بحث نيز تاءكيدى است به اين دو اصل ، بامثال لطيفى كه انگيزه حركت الهى را در جان انسان به وجود مى آورد، انگيزه اى كه شرط پيروزى اسلام بر تمام اديان است كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود.

نخست مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى دلالت كنم كه از عذاب اليم ، نجاتتان مى دهد))؟ (يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم ).

با اينكه ((ايمان )) و ((جهاد)) از واجبات قطعيه اند، ولى در اينجا آن را نه به صورت امر، بلكه به صورت پيشنهاد تجارت ، مطرح مى كند، آن هم آميخته با تعبيراتى كه از لطف بى پايان خدا حكايت دارد.

بدون شك نجات از ((عذاب اليم ))، از مهمترين خواسته هاى هر انسانى است ، و لذا اين سؤ ال كه آيا مى خواهيد شما را به تجارتى رهنمون شوم كه شما را از عذاب اليم رهائى مى بخشد؟

براى همه ، جالب توجه است .

هنگامى كه

با اين سؤ ال دلها را به سوى خود جذب كرد، بى آنكه منتظر پاسخ آنها باشد، به شرح آن تجارت پرسود پرداخته ، مى افزايد: ((و آن اينكه

به خدا و رسول او ايمان بياوريد و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد)) (تؤ منون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ). <32>

بدون شك خدا نيازى به اين تجارت پرسود ندارد، بلكه تمام منافع آن دربست به مؤ منان تعلق مى گيرد، لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((اين براى شما از هر چيز بهتر است اگر بدانيد)) (ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ).

قابل توجه اينكه مخاطب ، مؤ منانند، به قرينه يا ايها الذين آمنوا و در عين حال آنها را به دو اصل ((ايمان )) و ((جهاد)) دعوت مى كند، ممكن است اين تعبير اشاره به اين باشد كه ايمان اسمى و سطحى كافى نيست ، ايمان عميق و خالص لازم است كه بتواند سرچشمه ايثار و فداكارى و جهاد گردد، و نيز ممكن است ذكر ايمان به خدا و رسول در اينجا شرحى باشد بر ايمان كه به طور اجمال در آغاز آيه گذشته آمده بود.

به هر حال ، ايمان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ايمان به خدا جدا نيست ، همانگونه كه جهاد با جان ، از جهاد با مال نمى تواند جدا باشد، زيرا تمام نبردها نياز به وسائل و امكاناتى دارد كه از طريق كمكهاى مالى بايد تاءمين شود، بعضى قادر بر هر دو نوع جهادند، و بعضى تنها قادر بر جهاد با مال

و در پشت جبهه اند، و گاه تنها جان دارند و آماده بذل جان .

اما به هر صورت بايد اين دو نوع جهاد با يكديگر تواءم گردد تا پيروزى فراهم شود و اگر مى بينيم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است كه از جهاد با جان مهمتر مى باشد، بلكه به خاطر اين است كه مقدمه آن محسوب مى شود چرا كه ابزار جهاد از طريق كمكهاى مالى فراهم مى گردد.

تا اينجا سه ركن اساسى از اركان اين تجارت بزرگ و بى نظير مشخص شد: ((خريدار)) خدا است ، و ((فروشنده )) انسانهاى با ايمان ، و ((متاع )) جانها و اموالشان ، اكنون نوبت به ركن چهارم مى رسد كه بهاى اين معامله عظيم است .

مى فرمايد: ((هر گاه چنين كنيد خداوند گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد، و اين پيروزى عظيمى است )) (يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز العظيم ). <33>

در مرحله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى رود چرا كه بيشترين ناراحتى فكر انسان از گناهان او است ، وقتى آمرزش و غفران مسلم شد غصه اى ندارد، اين تعبير نشان مى دهد كه نخستين هديه الهى به شهيدان راهش اين است كه تمام گناهانشان را مى بخشد.

اما آيا اين تنها ناظر به ((حق الله )) است ، و يا ((حق الناس )) را نيز شامل مى شود؟

مطلق بودن آيه دليل بر عموميت است ، ولى با توجه به اينكه خداوند حق الناس را به خود آنها واگذار كرده بعضى در عموميت آيه ترديد كرده اند.

به اين ترتيب در آيات فوق دو شاخه از ايمان (ايمان به خدا و رسول ) و دو شاخه از جهاد (جهاد با مال و جان ) و دو شاخه از پاداشهاى اخروى

(آمرزش گناهان و دخول در بهشت جاودان ) و چنانكه خواهيم ديد دو شاخه از مواهب الهى در دنيا نيز در آيه بعد آمده است .

آنجا كه مى فرمايد: ((و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد و مورد علاقه است به شما مى بخشد، و آن يارى خداوند، و پيروزى نزديك است )) (و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قريب ). <34>

چه تجارت پرسود و پربركتى ؟ كه سراسرش فتح و پيروزى و نعمت و رحمت است ، و به همين دليل از آن به عنوان ((فوز عظيم )) و پيروزى بزرگ ياد كرده .

سپس به همين دليل به مؤ منان در مورد اين تجارت بزرگ تبريك مى گويد و بشارت مى دهد و مى افزايد: ((و مؤ منان را بشارت ده (و بشر المؤ منين ).

در حديثى آمده است هنگامى كه در ((ليله عقبة )) (شبى كه پيامبر در نزديكى مكه مخفيانه با جمعى از مردم مدينه ملاقات كرد و از آنان بيعت گرفت ) ميان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان مدينه پيمان بسته شد ((عبدالله بن رواحه )) عرض كرد هر شرطى مى خواهى در ضمن اين پيمان براى پروردگارت و براى

خودت بكن .

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ((اما براى پروردگارم شرط اين است كه به هيچوجه چيزى را شريك او قرار ندهيد، اما براى خودم همانگونه كه از خود و اموالتان دفاع مى كنيد از من نيز دفاع كنيد.

((عبدالله )) گفت : در مقابل آن به ما چه داده خواهد شد؟

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: بهشت !

عبدالله گفت : ربح البيع لا نقيل و لا نستقيل : ((چه معامله پرسودى ؟ نه ما از اين معامله بازمى گرديم و نه اگر بازگشتى از ما بخواهند مى پذيريم ! (نه فسخ مى كنيم و نه فسخ را پذيرا مى شويم ) <35>

1 - ((فتح قريب )) كدام است ؟

پيروزى موعود در اين آيات هم در جنبه هاى منطقى ، و هم در ميدانهاى نبرد به طور مكرر عائد مسلمانان شد.

و در اينكه منظور از ((فتح قريب )) كدام فتح است مفسران احتمالات متعددى داده اند بسيارى آن را به ((فتح مكه )) تفسير كرده اند، و بعضى به ((فتح بلاد ايران و روم )) و بعضى به كل فتوحات اسلامى كه به فاصله نزديكى به دنبال ايمان و جهاد مسلمين به دست آمد.

و از آنجا كه مخاطب تنها اصحاب و ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيستند، بلكه همه مؤ منان در طول تاريخ مخاطب به اين خطاب مى باشند، جمله ((نصر من الله و فتح قريب )) معنى وسيع و گسترده اى دارد، و بشارتى است به همه آنها هر چند در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم

) و به هنگام نزول اين آيات مصداق روشن آن فتح مكه بود.

2 - مساكن طيبه چيست ؟

در ميان نعمتهاى بهشتى در اينجا به خصوص روى مساءله مسكن پاكيزه و مرفه ، آنهم مسكنى در باغهاى بهشت جاويدان تكيه شده ، و اين به خاطر آن

است كه يكى از شروط اساسى آسايش و آرامش انسان همان مساءله مسكن است ، آنهم مسكنى پاك و پاكيزه از هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى كه انسان با خيال راحت در آن بيارامد.

((راغب )) در ((مفردات )) مى گويد: معنى ((طيب )) در اصل چيزى است كه حواس ظاهر و باطن از آن لذت برد، و اين معنى جامعى است كه همه شرائط مناسب يك مسكن را در بر مى گيرد.

قابل توجه اينكه در قرآن سه چيز مايه آرامش شمرده شده است : تاريكى شب و جعل الليل سكنا (انعام - 96).

خانه هاى مسكونى و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا (نحل - 80).

و همسران يكدل ، و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها (روم - 21).

3 - دنيا تجارتخانه اولياء خدا است

در نهج البلاغه مى خوانيم على (عليه السلام ) در مقابل شخص پر ادعائى كه به اصطلاح ((جا نماز آب مى كشيد)) و پشت سر هم مذمت دنيا مى كرد، فرمود: اشتباه كردى دنيا براى آنها كه بيدار و آگاهند سرمايه بزرگى است ، و سپس شرحى در اين زمينه بيان فرمود از جمله اينكه : دنيا ((متجر اولياءالله )) و تجارتخانه دوستان خدا است . <36>

بنابراين اگر در يكجا دنيا به ((مزرعه )) آخرت تشبيه شده ، در اينجا به تجارتخانه

تشبيه گرديده است كه انسان سرمايه هائى را كه از خدا گرفته به گرانترين قيمت به خود او مى فروشد، و در برابر متاع ناچيزى بزرگترين نعمت را از او دريافت مى دارد.

اصولا تعبير به تجارت آنهم تجارتى پرسود براى تحريك مهمترين انگيزه هاى انسان است ، انگيزه جلب منفعت و دفع ضرر، زيرا اين تجارت الهى تنها سودآور نيست بلكه ((عذاب اليم )) را نيز دفع مى كند.

نظير همين معنى در آيه 111 سوره توبه نيز آمده است ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة : ((خداوند از مؤ منان جانها و اموالشان را خريدارى مى كند و در برابر آن بهشت به آنها مى دهد)).

شرح ديگرى در اين زمينه در تفسير سوره توبه داده ايم . <37> همچون حواريون باشيد

در اين آيه كه آخرين آيه سوره صف مى باشد باز تكيه و تاءكيد روى امر ((جهاد)) است كه محور اصلى سوره را تشكيل مى دهد، منتهى از طريقى ديگر اين مساءله را تعقيب مى كند، و مطلبى مهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى

ارائه داده ، مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياوران خدا باشيد)) (يا ايها الذين آمنوا كونوا انصارالله ).

آرى ياوران خدا، خدائى كه تمام قدرتها از او سرچشمه مى گيرد و به او بازمى گردد، خداوندى كه قدرتش بى پايان و شكست ناپذير است ، و عجب اينكه در اينجا بندگان را به يارى خود طلبيده است ، و اين افتخارى است بى مانند، هر چند معنى و مفهومش همان يارى پيامبر و آئين او است ولى لطف و رحمت شگرفى در آن

نهفته است .

سپس به يك نمونه تاريخى اشاره مى كند تا بدانند اين راه بدون رهرو نبوده و نيست ، مى افزايد: ((همانگونه كه عيسى بن مريم بر حواريين گفت : چه كسانى ياوران من به سوى خدا هستند))؟! (كما قال عيسى بن مريم للحواريين من انصارى الى الله ).

و ((حواريون )) در پاسخ با نهايت افتخار عرض كردند: ((ما ياوران خدا هستيم )) (قال الحواريون نحن انصارالله ).

و در همين مسير با دشمنان حق به مبارزه برخاستند ((گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند (و به حواريين پيوستند) و گروهى كافر شدند)) (فامنت طائفة من بنى اسرائيل و كفرت طائفة ).

اينجا بود كه نصرت و يارى ما به كمك آنها شتافت ((ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنان تقويت كرديم ، و سرانجام بر آنها غالب شدند)) (فايدنا الذين آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرين ).

شما نيز حواريون محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هستيد، و به اين افتخار مفتخريد كه ياوران الله مى باشيد، و همانگونه كه حواريون بر دشمنان غلبه كردند شما نيز پيروز خواهيد شد، و سربلندى و افتخار در اين جهان و جهان ديگر از آن شما خواهد بود.

اين موضوع منحصر به ياران و اصحاب رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبود و هميشه طرفداران حق كه در يك درگيرى مستمر در برابر اهل باطل قرار دارند از ياوران خدايند و سرانجام پيروزى نصيب آنها خواهد بود.

رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور

بر خلائق مى رود تا نفخ صور!

حواريون كيانند؟

در قرآن مجيد پنج بار از حواريون مسيح (عليه السلام

) ياد شده كه دو بار در همين سوره است ، اين تعبير اشاره به دوازده نفر از ياران خاص حضرت مسيح (عليه السلام ) است كه نام آنها در انجيلهاى كنونى (انجيل متى و لوقا باب 6) ذكر شده است .

و به طورى كه قبلا نيز اشاره كرده ايم ، اين واژه از ماده ((حور)) به معنى شستن و سفيد كردن است ، و چون آنها قلبى پاك و روحى باصفا داشتند و در شستشوى روح و جان خود و ديگران تلاش و كوشش مى كردند، اين واژه بر آنها اطلاق شده .

در بعضى از روايات آمده است كه حضرت مسيح (عليه السلام ) هر يك از آنها را به عنوان نمايندگى خود به يكى از مناطق مختلف جهان فرستاد، آنها افرادى مخلص ، ايثارگر و مجاهد و مبارز بودند، و سخت به مسيح (عليه السلام ) عشق مى ورزيدند.

ولى در روايات مسيحيان آمده است كه يكى از آنها بنام ((يهوداى اسخريوطى )) سرانجام به مسيح (عليه السلام ) خيانت كرد و مطرود شد.

در اين زمينه توضيحات بيشترى ذيل آيه 52 سوره آل عمران داده شده است . <38>

در حديثى آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامى كه در عقبه با جمعى از اهل مدينه كه براى بيعت آمده بودند روبرو شد فرمود: دوازده نفر از خودتان را انتخاب و به من معرفى كنيد كه اينها نماينده قوم خود باشند، همانگونه كه حواريون نسبت به عيسى بن مريم بوده اند <39> و اين نيز اهميت مقام آن بزرگواران را نشان مى دهد.

خداوندا! ما

را توفيق ده ، كه در اين تجارت پرسود كه براى اوليايت فراهم كرده اى ، شركت جوئيم و از بركات عظيم آن بهره مند شويم .

پروردگارا! اختلاف و پراكندگى صفوف مسلمين جهان را در برابر دشمنان ، متزلزل ساخته ، آنچنان آگاهى و بيدارى مرحمت فرما كه همه مسلمين دنيا در صف واحدى چون ((بنيان مرصوص )) در برابر دشمنان خونخوار گرد آيند.

بارالها! آئين تو بى يار و ياور نمى ماند، اين افتخار را نصيب ما كن كه در زمره آن يار و ياوران باشيم .

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره اين سوره شصت و يكمين سوره از سوره هاى قرآن شريف مى باشد. به جاست كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن، به نكاتى از وصف آن بنگريم و با شناسنامه اش آشنا گرديم:

1 - نام بلند آن نام بلند و الهام بخش اين سوره مباركه، «صَفّ»، به مفهوم «صف زده» و «رديف شده» است و در چهارمين آيه از آيات اين سوره آمده است.

در آيه مورد اشاره مى فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ بى گمان خدا كسانى را كه در راه او صف زده و منظم و مرتب و آماده، بسان بنيانى استوار و سدى آهنين و فولادين پيكار مى كنند، دوست مى دارد. نام اين سوره ارجمند از اين آيه برگرفته شده است.

و نيز از اين سوره به نام سوره «عيسى» - كه درود خدا بر او باد - و نيز سوره «حواريون» ياد شده است، كه اين دو نام نيز از آيه هاى شش و چهارده دريافت شده است، چرا كه در

آيات مورد اشاره از دعوت آسمانى مسيح و بشارت او از آمدن آخرين پيام آور بزرگ خدا، حضرت محمد (ص)، و نيز از دعوت حضرت مسيح (ع) از «حواريون» براى يارى رسانى به حق و عدالت و نصرت دين خدا سخن رفته است.

2 - فرودگاه اين سوره از ديدگاه همه مفسران و محدثان اين سوره در مدينه بر قلب پاك پيامبر راستى و آزادى فرود آمده است.

اين واقعيت را افزون بر دريافت از اتفاق نظر دانشمندان و قرآن پژوهان، از محتواى آيات و مفاهيم و معارف طرح شده در آيات آن نيز مى توان دريافت.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن اين سوره داراى چهارده آيه است. در اين مورد هيچ اختلاف نظر و ديدگاهى روايت نشده است. ساختمان ظاهرى اين سوره نيز از 221 واژه و 926 حرف ساخته شده است.

4 - پاداش تلاوت آن در مورد پاداش تلاوت اين سوره مباركه، روايات متعددى از پيامبر و امامان راستين رسيده است؛ براى نمونه:

1 - از پيامبر گرامى آورده اند كه در پاداش تلاوت اين سوره فرمود:

مَنْ قراء سورة عيسى كان عيسى مُصلياً عليه، مُستغفراً له مادام فى الدنيا و هو يوم القيامة رفيقه.(341)

كسى كه سوره «عيسى» را با ايمان و اخلاص و براى آگاهى و عمل شايسته تلاوت كند، آن حضرت بر چنين كسى درود مى فرستد و تا در دنيا زندگى مى كند براى او از بارگاه خدا آمرزش مى خواهد و در روز رستاخيز نيز دوست و رفيق او خواهد بود.

2 - و نيز از حضرت باقر آورده اند كه فرمود:

من قراء سورة الصّف و أد

من قرائتها فى فرائضه و نوافله صفه الله مع ملائكته و انبيائه المرسلين.(342)

هر كس سوره مباركه «صف» را براى آگاهى و عمل تلاوت كند، و در نمازهاى واجب و مستحب به خواندن آن ادامه دهد، خداى فرزانه او را در صف فرشتگان و پيام آوران جاى مى دهد.

5 - دورنمايى از مفاهيم بلند آن در يك نگرش كلّى چنين به نظر مى رسد كه محور و مدار بحث ها و معارف و مفاهيم انسان پرور اين سوره و آيات چهارده گانه آن بر اين محورهاى چندگانه دور مى زند:

1 - بر محور ستايش ذات بى همتاى خدا،

2 - بر شناخت و آگاهى و ژرفنگرى در زندگى،

3 - بر باور عميق و عقيده استوار و تزلزل ناپذير،

4 - بر دعوت و گفتار و سخن همراه با كردار شايسته و عادلانه، نه شعر و شعارهاى پوچ و ميان تهى و بدون عمل،

5 - بر محور عمل و تلاش هماره و بى امان و خستگى ناپذير در همه عرصه ها و صحنه ها و ميدان هاى مترقى و عادلانه و زندگى ساز،

6 - بر وحدت راستين ملّى و دينى براى دفاع از حقوق و آزادى و امنيت،

7 - بر محور شناخت دين پاك خدا و آگاهى از جاذبه ها و برترى ها و مايه هاى ماندگارى و جاودانگى اسلام و پيروزى آن در فرجام تاريخ و آينده جامعه ها و پيكار عملى و فكرى تمدن ها و فرهنگ ها و فتح دل ها و جان هاى حق طلب و فضيلت خواه و آزادمنش.

8 - بر محور انگيزش به جهاد بر ضد ستمكاران و پايمال كنندگان حقوق انسان ها، از راه روشنگرى فكرى و فرهنگى و ترسيم ره آورد دل نشين آن و بيان پاداش شكوهبار

دنيوى و اخروى جهاد در راه حق و عدالت.

9 - بر پيمان شكنى و بى وفايى يهود،

10 - بر نويد مسيح بر ظهور اسلام و آمدن پيامبر،

12 - بر ترسيم پرتوى از زندگى الهام بخش ياران بااخلاص مسيح، يا «حواريون» آن حضرت، و نكات ارزشمند و انسان ساز ديگرى كه خواهد آمد.

1 - آنچه در [كران تا كران آسمان ها و آنچه در زمين است خدا را به پاكى ستايش مى كنند، و او همان پيروزمند و فرزانه است.

2 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى مى گوييد كه [خود آن را ]انجام نمى دهيد؟!

3 - نزد خدا بسيار ناپسند [و مايه خشم است كه چيزى را بگوييد و [آن را از ديگران بخواهيد، امّا خود] انجام ندهيد.

4 - به يقين خدا كسانى را دوست مى دارد كه در راه او [آماده و ]صف زده - به گونه اى كه گويى بنيانى ريخته شده از سُرب هستند - به [تلاش و جهاد] مى پردازند.

5 - و هنگامى را [به ياد آور] كه موسى به قوم خود گفت: هان اى قوم من! با اين كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شماهستم، چرا مرا مى آزاريد؟ پس هنگامى كه [از حق و عدالت انحراف جستند، خدا دل هايشان را منحرف ساخت؛ و خدا مردم نافرمان را راه نمى نمايد.

نگرشى بر واژه ها

مقت: اين واژه در اصل به مفهوم بغض و خشم شديد نسبت به كسى كه به كارهاى زشت و ظالمانه دست مى يازد، آمده است.

صف: به معناى مصدرى آمده كه منظور رديف ساختن و قرار دادن چيزى در يك خط صاف و بى انحراف است.

رصّ: اين واژه به مفهوم محكم ساختن «بنا» آمده است، چرا كه وقتى گفته مى شود: «رصصت البناء» به معناى بنا را محكم ساختم آمده است. واژه «مرصوص» نيز از «رصاص» به مفهوم «سُرب» آمده، و منظور اين است كه: آن را به گونه اى بنياد ريختم كه گويا از سرب ريخته شده است.

زاغوا: از ماده «زيغ» به مفهوم انحراف از راه راست آمده است.

شأن نزول در مورد شأن نزول و داستان فرود دومين آيه مورد بحث ديدگاه ها متفاوت است:

1 - از ديدگاه برخى از مفسران پيشين، نظير «كلبى» و «مقاتل» گروهى از مردم باايمان با تأكيد بسيار مى گفتند كه اگر ما با دشمن تجاوزكار در ميدان پيكار روبه رو گرديم هرگز پشت به دشمن نخواهيم كرد و فرار نخواهيم نمود، امّا هنگامى كه جنگ «اُحُد» پيش آمد، به سخنان خود وفا نكرده وبا تنها نهادن پيامبر در برابر هجوم دشمن تجاوزكار گريختند و آن حضرت در آن هجوم پيشانى اش هدف قرار گرفت و شكست و همين گونه دندان هاى پيشين آن حضرت؛ درست آنجا بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا سخنى مى گوييد كه به آن عمل نمى كنيد؟

2 - امّا برخى هم چون «قتاده» بر آنند كه اين آيه شريفه در مورد مردمى فرود آمد كه مى گفتند: ما در زندگى خويش جهاد كرديم و هزينه سنگين و سخت آن را پرداختيم، در حالى كه دروغ مى گفتند و براى حق و عدالت جهادى نكردند؛ و آن گاه بود كه اين آيه در

نكوهش آنان فرود آمد كه: چرا سخنى را مى گوييد كه بدان جامه عمل نمى پوشيد؟

3 - به باور «محمد بن كعب» هنگامى كه خداى فرزانه پاداش شهيدان پيكار «بدر» را بيان فرمود و پيامبرش را از آن آگاه ساخت، گروهى از ياران پيامبر گفتند: اينك كه چنين است ما در جنگ هاى آينده با همه توان وارد پيكار با دشمن تجاوزكار و تاريك انديش شده و در اين راه از هيچ تلاش و جهادى فروگذار نخواهيم كرد، امّا بر خلاف اين گفتار خويش هنگامى كه پيكار «اُحُد» پيش آمد، در آنجا پيامبر را تنها نهادند و گريختند و آن گاه بود كه در نكوهش آنان اين آيه فرود آمد.

4 - امّا به باور «ابن عباس» گروهى از مردم باايمان پيش از فرود آيات جهاد و وجوب آن مى گفتند: اى كاش ما مى دانستيم كه بهترين كارها در پيشگاه خدا چيست و پاداش چه كارى از پاداش همه كارها پرشكوه تر است، تا آن را انجام دهيم!

در اين هنگام بود كه خداى فرزانه به وسيله پيام آورش به آنان خبر داد كه هان اى مردم باايمان! برترين كارها دو كار است:

نخست ايمان آگاهانه و خالصانه و تزلزل ناپذيرى كه شك و ترديدى در آن راه نيابد. فاخبرهم اللّه انّ افضل الاعمال ايمان لا شك فيه،

و ديگر جهاد و تلاش هماره و بالنده و پر شور و شعور در راه آن. و الجهاد فى سبيل اللّه.

امّا هنگامى كه خدا آنان را به بهترين كارها راه نمود، اين كار بر آنان خوش نيامد و آن را ناگوار دانستند و بدان عمل نكردند و درست اين جا بود كه آيه

مورد اشاره در نكوهش آنان فرود آمد.(343)

5 - «سعيد بن مسيب» آورده است كه: مردى تجاوزكار و بدانديش در ميدان «بدر» بسيار شرارت مى كرد و مسلمانان را اذيت مى نمود كه «صهيب» دلاورانه بر او تاخت و او را از پا درآورد؛ امّا مسلمان ديگرى نزد پيامبر رفت و مدعى شد كه او آن عنصر تجاوزكار را از پا درآورده است. در اين هنگام «عمر بن عبدالرّحمان» گفت: اگر اجازه دهى من حقيقت جريان را به پيامبر گزارش خواهم كرد. «صهيب» پاسخ داد اين كار و تلاش من براى به دست آوردن خشنودى خدا و پيامبر بوده است و نيازى بر اين كار نمى نگرم، امّا وى به حضور پيامبر شرفياب گرديد و جريان را گزارش كرد و آن گاه بود كه آيه مورد اشاره فرود آمد و همگان را براى هميشه از گفتار بدون عمل هشدار داد.

تفسير

چرا گفتار بدون كردار؟

سوره پيش با هشدار از ريختن طرح دوستى با كفرگرايان تجاوزكار به پايان رسيد، اينك آغازين آيه اين سوره مباركه با ستايش ذات بى همتاى خدا آغاز مى گردد و قرآن در اين مورد مى فرمايد:

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ آنچه در كران تا كران آسمان ها و آنچه در زمين است، همه و همه از ناچيزترين ذرات تا عظيم ترين كهكشان ها و پديده ها خدا را به پاكى و شكوه مى ستايند.

در آغازين آيات چندين سوره از سوره هاى قرآن، نظير سوره «حديد» و «حشر» در تفسير اين آيه سخن رفت؛ به نظر مى رسد تكرار اين آيه به خاطر آن است كه اين سوره مباركه با ستايش خدا و بزرگداشت ذات پاك

و باعظمت او به خاطر ارزانى داشتن انواع و اقسام نعمت ها و موهبت ها به انسان آغاز مى گردد و آغازى اين گونه پس از «بسم الله الرحمن الرحيم» آغازى بسيار پرشكوه و نيكو و تماشايى است.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ و او همان خداى پيروزمند و شكست ناپذير و فرزانه است و به همين دليل هم از هر عيب و كاستى، پاك و منزه است و در خور ستايش و سپاس.

آن گاه قرآن روى سخن را به مردم توحيدگرا و باايمان مى كند و در نكوهش گفتارِ بدون كردار و شعارِ بدون عمل به قانون و مقررات مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا سخنى مى گوييد كه به آن عمل نمى كنيد؟

به باور پاره اى از مفسران روى سخن در آيه شريفه با كسانى است كه به ظاهر و با زبان اعلام ايمان و اظهار اسلام مى كردند، امّا در باطن و عمل، ايمان نداشتند. به باور پاره اى ديگر نه، اين گونه نيست، بلكه روى سخن با مردم باايمان است و آنان را به باد سرزنش و نكوهش مى گيرد كه چرا چيزى را كه انجام نمى دهند، بر زبان مى آورند و كارشان گفتار بدون عملكرد شايسته است؟

«جبايى» در اين مورد مى گويد: گفتارِ بدون كردار بر دو گونه است:

1 - گاه انسان مى گويد به زودى اين كار را انجام خواهم داد، در حالى كه راستى و صداقت ندارد و در انديشه انجام آن نيست؛ اين كار بسيار زشت و ظالمانه است.

2 - و گاهى مى گويد: به زودى اين كار شايسته را انجام مى دهم و نيت

او هم درست است و در انديشه انجام، امّا انجام نمى دهد؛ اين شيوه نيز زشت و نارواست. به همين دليل شايسته است انسان حساب شده و سنجيده سخن بگويد و وعده بدهد و اگر اطمينانى خردمندانه به توان و امكان و فرصت انجام كارى را ندارد، بايد بگويد به خواست خدا چنين خواهم كرد.(344)

در سومين آيه مورد بحث مى افزايد:

كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ اين كار و اين شيوه زشت و ظالمانه كه سخنانى را بر زبان آوريد و شعر و شعارى را سر دهيد، امّا در انجام آن ها صداقت و جديت نداشته باشيد وعمل نكنيد، خشم خدا را متوجه خود ساخته ايد و اين كار گناهى بزرگ و موجب خشم خداست.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اين سخن بزرگ و جرئت و جسارت ظالمانه اى است كه چيزى را كه عمل نمى كنيد بر زبان آوريد و وعده اى را كه در انديشه وفاى آن نيستيد، به ديگران بدهيد؛ راستى اين كار باعث خسران و زيان و رنج و اندوه بزرگى براى شما در پيشگاه خدا خواهد شد.

پيكارگران راستين و استوار

در چهارمين آيه مورد بحث در اشاره به وصف جهادگران راستين و پاكباخته و استوار مى فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ بى گمان خدا كسانى را كه در راه او صف زده و منظم و مرتب و آماده، بسان بنيانى استوار و سدى آهنين و فولادين پيكار مى كنند، دوست مى دارد.

در مورد «كانهم بنيان مرصوص» دو نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى منظور اين است كه خدا جهادگرانى

را دوست مى داردكه بسان سُرب ريخته شده و تزلزل ناپذير در راه خدا پيكار مى كنند و با دشمن تجاوزكار روبه رو مى گردند.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: خدا جهادگرانى را دوست مى دارد كه در راه او بسان ديوارى استوار و تزلزل ناپذير با اتحاد و يكپارچگى و پيوندى گسست ناپذير با دشمن مى جنگند و در راه خدا پايدارى مى ورزند.

به هر حال منظور از آيه شريفه دو نكته است:

نخست اين نكته كه خدا كسانى را دوست مى داردكه در ميدان جهاد ثابت قدم و تزلزل ناپذير و استوار باشند، درست بسان ديوارى محكم و سدى پولادين.

نكته دوم اين است كه منظور از مهر و محبت خدا به اينان، آن است كه پاداش پرشكوهى را در اين سرا و سراى آخرت به آنان ارزانى مى دارد.

در آيه بعد قرآن شريف در راستاى آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر در برابر فشارها، به راستى و راستگويى موسى و پايدارى و استقامت آن حضرت در برابر اذيت و آزارها در راه دعوت به حق و اصلاح جامعه اشاره مى كند و مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ و هنگامى را به ياد آوريد كه موسى به جامعه و مردم خويش گفت: هان اى قوم من! با اين كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم چرا آزارم مى دهيد و دعوت آسمانى و توحيديم را دروغ مى شماريد؟!

آرى، آنان پس از شناخت موسى و رسالت او مى بايست به او احترام كنند و آمدنش را گرامى دارند، نه اين كه با انكار دعوت آسمانى اش او را با انواع

فشارها بيازارند.

آن قوم حق ناپذير، گاه در برابر آن حضرت بهانه گرفتند كه: براى ما نيز بسان خداى بت پرستان و فرعونيان خدايى محسوس و ملموس قرار ده! اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة...(345) و گاه بهانه تراشى كردند كه: هان اى موسى، تو و پروردگارت برويد و با فرعونيان پيكار كنيد كه ما اين جا ايستاده و تماشاگر پيكار شما هستيم تا ببينيم كار به كجا مى رسد!

اذهب انت و ربك فقاتلا...(346)

و بدتر از اين ها اين بود كه - به گونه اى كه در داستان «قارون» آمده است - زنى گناهكار را وسوسه كردند و تحريك نمودند تا در برابر مردم نسبت ناروا به آن پيام آور بزرگ و پاك خدا دهد! و بدين وسيله براى او پرونده سازى كردند و اتهام قتل و يا كشتن برادرش هارون را به او زدند. و به نظر مى رسد آيه شريفه به اين اذيت و آزارها اشاره دارد.

به باور پاره اى آيه شريفه اشاره به اتهامى دارد كه آنان به موسى زدند و گفتند: او به «باد فتق» گرفتار است كه در تفسير سوره احزاب به آن اشاره شد.(347)

در ادامه آيه در اشاره به كيفر زشت كارى و گناهان آنان مى افزايد:

فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ پس هنگامى كه آنان از حق منحرف شدند، خداى فرزانه نيز قلوب آنان را منحرف ساخت.

«ابومسلم» در تفسير آيه مى گويد: پس هنگامى كه آنان از حق روى برگرداندند و در حق ستيزى پافشارى كردند، خدا نيز آنان را در باطل گرايى و بيدادشان به حال خود رها كرد و از الطافى كه به سبب آن دل هاى حق طلب و باايمان را راه مى نمايد، محروم ساخت. آرى،

آنان را از هدايتى محروم ساخت كه در وصف آن مى فرمايد: و من يؤمن بالله يهد قلبه(348) و هر كس ايمان آورد، خدا قلب او را به حق راه مى نمايد و به او كمك مى كند تا به اوج ايمان و پروا نايل آيد و دل و جانش به نور ايمان نورباران گردد.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: پس هنگامى كه آنان از حقّ انحراف جسته و به بيراهه رفتند، خدا نيز دل هاى آنان را از آنچه دوست مى داشتند، به سوى آنچه به ايشان ناخوشايند بود مايل ساخت؛ چراكه براى خدا زيبنده نيست كه دل كسى را بدون ظلم و جنايت از ايمان و پروا به سوى كفر و بيداد مايل سازد، بلكه اين انحراف ثمره شوم كار خود آنان است نه كار خدا؛ و چون سنت خدا و قانون او در آفرينش اين گونه است، به طور مجاز به او نسبت داده مى شود.

افزون بر آن، هنگامى كه آنان از حق انحراف جويند و به آن پشت پا زنند، ديگر دل ها به سوى كفر و بيداد انحراف جسته و جايى براى گمراه شدن آنان از سوى خدا نمى ماند تا آن كار را به طور حقيقى به خدا نسبت دهيم.

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ و خدا مردم نافرمان را به سوى پاداش و ثواب و كرامت و سعادت و بهشت پرنعمت و زيبا كه به مردم درست انديش و باايمان وعده داده است، هدايت نخواهد كرد.

به باور «ابومسلم» منظور اين است كه: و خدا مهر ولطفى كه از هر سو به مردم حق طلب و باايمان مى نمايد، به آنان روا

نمى دارد، بلكه آنان را به حال خويش رها مى كند تا در گمراهى فرو روند و در خور كيفر كارشان گردند.

پرتوى از آيات در اين آيات روشنگر و انسان پرورى كه گذشت، اين نكته ارزشمند نيز بايد مورد دقت حق طلبان و كمال جويان قرار گيرد:

همراهى و همخوانى گفتار با كردار

با نگرشى ژرف و دقيق به قرآن و روايات در مورد ايمان و عمل شايسته هماره با اين واقعيت ظريف و سرنوشت ساز رو به رو مى گرديم كه «ايمان» به مفهوم حقيقى آن، واقعيت و مجموعه اى است از چند جزء كه همه اين ها از يكديگر جدايى ناپذيرند و اگر جدا بودند، نمى توان آن اجزاء را ايمان واقعى و مورد نظر قرآن و عترت به حساب آورد و از جزء، معجزه و خاصيت و اثر و ره آورد دگرگون ساز كل و مجموعه را انتظار داشت، نه، هر گز؛ اين اجزاى سه گانه عبارتند از:

1 - بينش ژرف و عميق و شناخت دقيق و شايسته و بايسته پديدآورنده هستى،

2 - باور عميق قلبى و ايمان حقيقى دل به آن شناخت و آگاهى،

3 - تربيت و خودسازى و خود شكوفايى واقعى و عمل شايسته و خداپسندانه اى كه به راستى در خور آن آگاهى و باور باشد و از آن دو سرچشمه گيرد.

در قرآن و روايات هماره با اين واقعيت روبه رو مى گرديم كه ايمان به مفهوم حقيقى و استاندارد و مورد قبول، برخاسته از شناخت و آگاهى و ژرف انديشى و ژرف نگرى است و هماره همراه عمل شايسته و خداپسندانه و عادلانه و بشردوستانه و خردمندانه و با رعايت حقوق انسان هاست؛ و اين سه عنصر از يكديگر جدايى ناپذيرند،

چرا كه مكمل يكديگر، دليل يكديگر و رفيق يكديگرند.

ايمان درخت است و عمل شايسته برگ و بار و گل و شكوفه و ميوه آن؛ چگونه ريشه و تنه و ساقه و شاخ و برگ و سايه و گل و شكوفه و ميوه درخت مى توانند از آن جدا باشند؟! اگر شناخت عميق و باور و ايمان به مبدأ و معاد باشد و به راستى از اعماق جان و دل و خرد برخيزد، افكار و انديشه ها و نيت ها و دست و زبان و عمل كردها را نورانى مى سازد، چرا كه عمل بازتاب ايمان است و ريشه اين باور نيز شناخت خدا و هدفدارى خلقت.

اگر شما در خانه اى تاريك و ظلمت زده، در دل شب تار چراغى بيفروزيد، نور و روشنايى آن از پنجره ها مى تراود، پس چگونه مى توان ايمان فرد يا گروه و تشكيلات و حكومتى را باور داشت كه از گفتار و عملكرد او نمايان نشود و حقوق انسانى همه را پايمال سازد و ملتى را تحقير نمايد و دروغ بپردازد و بيداد و تحميل كارش باشد؟

زبان ترجمان دل است و مفسر درون و نشانگر سلامت روح و جان و ايمان يا بازيگرى و نفاق و فريبكارى؛ هنگامى كه زبان از ايمان و خدا و عدالت و پاكى و مهر و بشردوستى دم زد و خوب گفت، امّا عمل انسان تناسب منطقى با آن بيان نداشت و گفتار بدون پشتوانه كردار و عمل بود، از كفر و نفاق درون و عوامفريبى و بازيگرى و قدرت پرستى پرده برداشته مى شود. به همين دليل است كه قرآن گفتار بدون عمل را مردود مى شمارد و باعث خشم خدا؛ تا چه

رسد كه گفتار و زبان، خداپسندانه باشد و دين مدارانه، امّا عملكرد، ظالمانه و ضدخدايى، و از دين خدا كار بى دينى و طغيانگرى و حق كشى و بيداد كشيده شود!!

در آيه ديگرى چنين مردمى را فاقد خرد مى شمارد و مى فرمايد:

اَتأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون(349)

آيا مردم را به نيكوكارى فرامى خوانيد و خود را فراموش مى كنيد، آن هم در حالى كه قرآن را تلاوت مى كنيد؟! آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد؟

پيامبر گرامى دانا و عالم بدون عمل را جاهل و نادان مى شمارد، چرا كه مى فرمايد:

انّ العلم يهتفُ بالعمل، فان اجابه، و الاّ ارتحل عنه.(350)

بى گمان دانش، انسان را به عمل ندا مى دهد؛ اگر عملكرد انسان پاسخ مناسب به دانش او داد، دانش و علم مى ماند و روشنگرى مى كند و افزون مى گردد، وگرنه از وجود چنين عالم بدون عمل و اخلاقى كوچ مى كند.

اميرمؤمنان مى فرمايد:

كفى بالعالم جهلاً ان يُنافى عِلْمَهُ عَمَلَهُ.(351)

بر نادانى و جهالت عالم، همين بس كه دانش او با عملكردش ناسازگار باشند.

و نيز مى فرمايد:

فانّ العالم العامل بغير علمه... و هو عند الله ألوم.(352)

و قرآن را بياموزيد كه بهترين گفتار است و آن را نيك بفهميد كه بهار دل هاست و از نور آن شفا و بهبودى بجوييد كه شفاى سينه هاى بيمار است... چرا كه آن عالم و دانشمندى كه به غير علم خويش عمل كند، بسان نادان سرگردانى است كه از بيمارى نادانى نجات نخواهد يافت، بلكه حجت بر او قوى تر و حسرت و دريغ او استوارتر و در پيشگاه خدا سزاوارتر به نكوهش و عذاب است.

امام صادق

(ع) دانشمند و دانشور و عالم و آگاه را كسى مى شمارد كه عملكردش، گفتار و دانش او را گواهى كند، همين گونه انسانى را باايمان مى شمارد كه رفتارش در زندگى، گفتارش را تصديق نمايد؛ در غير اين صورت نه آن فرد دانشمند است و نه اين فرد باايمان.

آن حضرت در تفسير آيه «انّما يخشى الله من عباده العلماء»(353) مى فرمايد: يعنى بالعلماء مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قولَهُ، و من لم يصدق فعله قوله فليس بعالم.(354)

عالم واقعى كسى است كه عملكردش، گفتار او را تصديق كند و هر آن كسى كه عملكردش گفتارش را گواهى نكند و رفتارش ادعاى او را تصديق ننمايد، نه عالم است و نه مؤمن.

آرى، سرنوشت چنين فرد و جامعه و حكومت وزمامدارانى كه تنها ادعا كنند و حرف بزنند و گفتارِ بدون كردار تحويل ديگران بدهند، و نه آزادى و آزادگى و رعايت حقوق بشر و رضايت مردم و مشاركت و نظارت آنان و محاسبه پذيرى و تحمل و مهر و مدارا و امانتدارى و برابرى در مقابل قانون و... آرى، سرنوشت چنين كسانى جز انحطاط و پسرفت و عذاب و خفت چه خواهد بود؟!

سخن گر خيزد از اعماق جانى به فرياد آورد جان جهانى چه شرح عشق گويد بى قرارى برد آرامش از هر بردبارى سخن كز دل برآيد آتش است آن كه مى سوزد تو را تا پرده جان چو آيد نغمه دل، دل بجويد

نشيند بر دل و از دل بگويد

برو بشنو كلام پاك جانى كه سازى جان خود، ز آن دم جهانى(355) 6 - و هنگامى را [به ياد آور] كه عيسى، پسر مريم، گفت:

هان اى بنى اسرائيل! به يقين من فرستاده خدا به سوى شما هستم، در حالى كه تورات را كه پيش از من [به سوى شما آمده است گواهى مى كنم، و [شما را] به پيام آورى كه پس از من خواهد آمد و نام او «احمد» مى باشد، نويد مى دهم. پس هنگامى كه [آن پيام آور موعود ]دليل هاى روشن [را] بر ايشان آورد، [با نهايت حق ستيزى گفتند: اين افسونى است آشكار [و نه وحى و رسالت و پيام خدا]!

7 - و بيداد پيشه تر از آن كس - كه با وجود آن كه به سوى اسلام فراخوانده مى شود، به خدا دروغ مى بندد - كيست؟! و خدا مردم بيداد پيشه را راه نمى نمايد.

8 - [حق ناپذيران و ظالمان مى خواهند نور خدا را با دهان خويش خاموش سازند، امّا خدا نور خود را - هر چند كفرگرايان را ناخوش افتد - كمال مى بخشد.

9 - اوست آن [خدايى كه پيام آورش را با هدايت و دين حق [به سوى بندگانش فرستاد تا آن [آيين خردمندانه و انسانى و بشر دوستانه را بر همه آيين ها چيره سازد؛ هر چند شرك گرايان را خوش نيايد.

تفسير

نويد مسيح به آمدن محمد (ص)

در آيات پيش، خداى فرزانه پرتوى از رسالت و دعوت موسى را به تابلو برد، اينك در ادامه آيات به رسالت حضرت مسيح و نويدهاى آن بزرگوار از ظهور اسلام و آمدن آخرين پيام آور خدا براى هدايت و آزادى انسان مى پردازد و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ و هنگامى

را به ياد آوريد كه عيسى، فرزند ارجمند مريم از سوى خدا به سوى مردم برانگيخته شد و رو به مردم نمود و گفت:

يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ هان اى فرزندان اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم...

مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ

و اين در حالى است كه «تورات»، اين كتاب آسمانى را كه خدا آن را پيش از رسالت من به وسيله موسى براى هدايت و ارشاد مردم فرستاده است، تصديق مى كنم.(356)

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ

و نيز من به آمدن پيامبرى پس از خود شما را نويد مى دهم كه نام گرامى او «احمد» است.

گفتنى است كه «احمد» نام بلند و جان بخش ديگر حضرت محمد (ص)، آخرين پيامبر خداست، چنان كه شاعر عرب در اين مورد چنين مى سرايد:

صلى الإله و من يحف بعرشه و الطيبون على المبارك احمد

درود و سلام خدا و همه فرشتگانى كه بر گرد عرش خدا مى گردند و نيز سلام و درود تمامى پاكان و پاكيزگان گيتى بر شخصيت مبارك «احمد» آخرين پيام آور خدا باد.

در تفسير واژه مقدس «احمد» كه نام ديگر حضرت محمد(ص) است، دو تفسير آمده است:

1 - گروهى اين واژه را داراى مفهوم مبالغه شناخته و بر آنند كه «احمد» صيغه مبالغه از فاعل مى باشد و منظور اين است كه آن حضرت بيشتر از همگان خدا را ستايش مى كند و پرستش و ستايش او بيشتر از ديگران است.

2 - امّا گروهى ديگر آن را مبالغه از صيغه مفعول مى دانند، كه در اين صورت منظور اين است كه: او به

خاطر آراستگى وصف ناپذيرش به ارزش ها و والايى ها و زيبايى هاى اخلاقى و معنوى از هر كس ديگر بيشتر در خور ستايش است و بيشتر از همه ستوده مى شود.

در روايت صحيح از پيامبر گرامى آورده اند كه در اين مورد فرمود:

انّ لى اسماء، انا احمد و انا محمد و انا الماحى ... و انا الحاشر الّذى يحشر الناس على قدمى، و انا العاقب الّذى ليس بعدى نبىّ.(357)

من نام هايى دارم كه عبارتند از: احمد، محمد، محوكننده و زداينده آفت شرك و كفر، كه خدا به وسيله من كفر و بيداد را مى زدايد. نام ديگر من «حاشر» است كه خدا در روز رستاخيز مردم را در برابر من برمى انگيزد، و سرانجام اين كه من آخرين پيام آور خدا هستم كه پس از من پيام آورى نخواهد آمد.

گفتنى است كه اين روايت را «بخارى» در كتاب خود «صحيح» آورده است.

به هر صورت آيه شريفه روشنگر اين واقعيت است كه حضرت عيسى (ع) آن پيام آور بزرگ خدا ضمن دعوت بنى اسرائيل به توحيد و تقوا و هشدار از شرك و بيداد، به مردم نويد آمدن حضرت محمد (ص) را به عنوان آخرين و برترين پيام آور و پيام رسان خدا مى داد و از همگان مى خواست تا در انتظار ظهور آن بزرگوار باشند.

به نظر ما در اين نويدبخشى و بشارت عيسى به آمدن محمد(ص) دو نكته انسان ساز و روشنگر نهفته است:

1 - نخست اين كه اين نويدرسانى و بشارت از آمدن آخرين پيامبر خدا از معجزه هاى حضرت مسيح است كه درستى نويد او تحقق يافت.

2 - و ديگر اين كه آن حضرت به پيروان خويش فرمان مى دهد كه

با ظهور حضرت محمد(ص) به او ايمان بياورند.

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ پس هنگامى كه «احمد» آن پيامبر موعود آمد و دعوت آسمانى خويش را اعلام داشت و دليل هاى روشن و روشنگر را براى آنان آورد، آنان به جاى حق پذيرى و ايمان، با خيره سرى و پافشارى در گمراهى و بيداد گفتند: اين افسونى آشكار است.

آن گاه مى افزايد:

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ و چه كسى بيدادپيشه تر از آن كسى است كه بر خدا دروغ مى بندد، آن هم در حالى كه به اسلام و رستگارى و نجات فرا خوانده مى شود؟

به بيان روشن تر اين كه: و بيدادپيشه تر و ظالم تر از آن كس كه به خدا دروغ مى بندد و آيات و معجزه هاى پيامبرش را افسون مى خواند و حق را نمى پذيرد، كيست؟ آن هم در حالى كه پيامبر خدا به وسيله آيات او و معجزه هايى كه آورده است، او را به سوى اسلام و نجات و رستگارى دعوت مى كند، نه چيز ديگر؛ آيا چنين حق ستيزى كه آيات خدا را افسون مى خواند و به پيامبرش مارك افسونگر مى زند، از هر ستمكارى ستمكارتر نيست؟

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و خدا مردم ستمكار را - كه با كفر و بيداد و پافشارى در گناه و زشتى بر خود ستم روا مى دارند - به سوى بهشت پرنعمت و زيبا راه نخواهد نمود.

«ابن جريح» بر آن است كه منظور از اين بيدادپيشه ترين ها، كفرگرايان و منافقان مى باشند؛ چرا كه آيه بعد نشانگر اين دريافت است كه مى فرمايد:

يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ آنان

مى خواهند نور خدا و ايمان به او را با دهان هاى خويش خاموش و منطق پرجاذبه و زيباى دين او را با تاريك انديشى هاى خود تباه و بى اثر سازند... امّا سخت در اشتباهند.

وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ چرا كه خدا آشكارسازنده و درخشان كننده بيان و كلام و روشنگر دين و آيين خويش است و با تأييد پيام و پيام آورش، نور شريعت خود را كامل مى سازد و هر چند كه كفرگرايان را خوش نيايد، او دين و آيين و پيام آور خود را به سوى هدف هاى نجات بخش و انسان پرورش راه مى نمايد و به مقصد مى رساند.

در اين آيه مخالفت و ايستادگى در برابر آيات خدا و پيامبرش را به كار كسى تشبيه مى سازد كه در برابر خورشيد فروزان قرار گيرد و بخواهد نور خيره كننده و جهان افروز آن را با دهان خاموش سازد؛ آيا اين كار ممكن است؟

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ او همان خدايى است كه پيامبر و فرستاده خويش، محمد (ص) را با نور هدايت و دين حق به سوى جهانيان فرستاد تا آن را بر همه دين هاى دروغين و شرك آلود و مرام و مسلك هاى سلطه جويانه و استبدادآور پيروزى بخشد؛ هر چند شرك را خوش نيايد.

به بيان روشن تر منظور آيه اين است كه: او آن خدايى است كه پيامبرش را با هدايت و رهنمودى به سوى توحيد و يكتاپرستى و اخلاص و با اسلام زندگى ساز و زندگى بخش و مقررات و ضوابط آن به سوى عصرها و نسل ها فرستاد تا اين دين

را در پرتو منطق روشن و پرجاذبه و قانع كننده اش، و با تأييد و يارى آن، بر همه اديان و مرام ها چيره سازد، گرچه اين پيروزى شرك گرايان را ناخوش آيد.

آيه شريفه نشانگر درستى دعوت پيامبر اسلام و راستگويى او در رسالت خويش است، چرا كه تاريخ نشانگر آن است كه اين نويد و بشارت پيروزى دين خدا، زمانى از سوى آن حضرت به مردم داده شد كه دوران غربت و بى ياورى محمد (ص) و آغاز كار دين بود و اسلام در شرايطى در محاصره شرك و كفر و استبداد بود، كه اين نويد عجيب مى نمود، امّا سرانجام همگان ديدند كه چگونه وعده خدا و نويد او تحقق يافت و دين او بر همه اديان و مسلك هاى خرافى و شرك آلود پيروز گرديد و نور فروزانش جهان را روشن ساخت.

گفتنى است منظور از «دين» در آيه شريفه عبارت از همه اديان است؛ چرا كه با الف و لام آمده است تا اين معنا را برساند.

از اميرمؤمنان در تفسير آيه شريفه آورده اند كه مى فرمود:هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الّذين كلّه، اظهر بعد ذلك.

آيا تفسير و پيام اين نويد و بشارت پيروزى اين است كه پس از اين اسلام را بر ديگر آيين ها پيروز مى سازد؟

گروهى كه حضور داشتند گفتند: آرى اى اميرمؤمنان! قالوا: نعم.

آن حضرت فرمود:

كلّا، فو الّذى نفسى بيده حتى لاتبقى قريةٌ الاّ و يُنادى فيها بشهادة انْ إله الاّ الله بُكْرَةً و عشياً.(358)

نه، به آن خدايى كه جانم در كف قدرت اوست سوگند كه خداى فرزانه به گونه اى اسلام را بر همه اديان و مكتب ها

پيروزى و چيرگى منطقى مى بخشد كه سرانجام در كران تا كران هستى هيچ شهر و روستايى نماند، جز اين كه بامدادان و شامگاهان مردم آن ها نداى يكتايى خدا را سر دهند.

10 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر تجارتى راه ننمايم كه شما را از عذابى دردناك نجات مى دهد؟!

11 - به خدا و فرستاده او ايمان بياوريد و در راه خدا با دارايى ها و جان هايتان جهاد نماييد؛ اين [جهاد و تلاش و ايمان و عملكرد شايسته اگر بدانيد، براى شما بهتر است.

12 - [شما چنين كنيد] تا [خدا] گناهانتان را بر شما ببخشايد و شما را به بوستان هايى كه از زير [درختان و قصرهاى آن جويبارها روان است، درآورد و [در خانه ها و] سراهايى پاكيزه در باغ هايى جاودانه [جاى دهد]؛ اين است آن كاميابى پرشكوه.

13 - و [نيز نعمت ديگرى كه آن را دوست مى داريد؛ [كه آن عبارت است از ]يارى از سوى خدا و پيروزى نزديكى است [كه در آرزوى آن هستيد]؛ و ايمان آوردگان را [بدان نويد ده.

14 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ياران خدا باشيد، همان سان كه عيسى، پسر مريم به حواريون گفت: [براى حركت به سوى خدا ياوران من كيانند؟ حواريون گفتند: ما ياوران خدا هستيم. آن گاه گروهى از بنى اسرائيل ايمان آورده و گروهى كفر ورزيدند؛ پس كسانى را كه ايمان آوردند، در برابر دشمنانشان يارى نموديم، تا بر [آنان چيره شدند.

نگرشى بر واژه ها

تجارة: اين واژه به مفهوم تلاش در خريد و فروش و تجارت براى به دست آوردن سود است.

در آيه شريفه منظور به دست آوردن سود معنوى و پاداش شكوهبار سراى آخرت در برابر ايمان و عمل شايسته و جهاد با بدانديشان است.

تفسير

آيا شما را به راه نجات و رستگارى راه ننمايم؟

در آيات پيش، سخن از وجود گرانمايه پيامبر و نقش انسان پرور آن حضرت بود، اينك پس از گرامى داشت ياد و نام بلند آن بزرگوار، سخن از پذيرفته شدن دعاى آن اصلاحگر بزرگ، يارى او و هدف هايش از سوى خدا و چگونگى عمل به شريعت و مقرراتى است كه او از سوى خدا براى نجات و رستگارى و آزادى مردم آورد.

نخست قرآن روى سخن را به مردم توحيدگرا و باايمان مى كند و مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى پرسود راه ننمايم كه شما را از عذابى دردانگيز و دردناك نجات مى دهد؟

به باور گروهى از مفسران پيشين روى سخن در آيه شريفه با همه ايمان آوردگان عصرها و نسل هاست.

امّا پاره اى بر آنند كه روى سخن با ايمان آوردگانى است كه در آغازين آيات سوره مباركه از آنان ياد شد.

در آيه شريفه به ظاهر با چهره و سيماى پيشنهاد و پرسش رو به رو مى شويم كه مى پرسد: آيا شما را بر تجارتى پرسود راه ننمايم؟ در حالى كه منظور آيه و حقيقت آن نوعى دستور و رهنمود و ارشاد به همراه لطف و مهر براى انجام عبادت و بندگى خدا و فرمانبردارى از ذات بى همتاى او و دورى گزيدن از ستم و زشتى و ضد ارزش هاست، و مفهوم آن اين

است كه: هان اى مردم توحيدگرا و باايمان، آيا شما را بر تجارت پرسودى راه ننمايم كه از سويى شما را از عذاب دردناك سراى آخرت نجات مى دهد و از دگرسو، از تباهى ها و زشتى ها و گمراهى هاى اين سرا؟ اگر مى خواهيد شما را راه بنمايم، بدانيد كه آن تجارت پرسود معنوى و انسانى، عبارت است از ايمان عميق و راستين به خدا و پيامبر او و جهاد و تلاش باثروت و امكانات و جان ها در راه هدف هاى والاى الهى و انسانى و آزاد منشانه و تضمين گر حقوق بشر.

آن گاه مى افزايد:

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ اگر به راستى خواهان آن تجارت پرسود و نجات بخش هستيد و مى خواهيد از عذاب دردناك نجات يابيد، بياييد و با همه وجود به خدا و پيام آور او ايمان بياوريد.

وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ و در راه خدا به وسيله دارايى ها و امكانات و جان هايتان جهاد كنيد.

پيش از فرود اين آيه و اين دستورالعمل، گروهى از مردم باايمان مى گفتند: اگر ما مى دانستيم كدامين كار از همه كارها بهتر و در بارگاه خدا محبوب تر است، آن را انجام مى داديم تا بدين وسيله هم خود را نجات داده و هم به پاداش پرشكوه خدا مى رسيديم؟

درست در برابر اين آرزو و اين خواسته به جا و شايسته بود كه اين آيه فرود آمد و خداى فرزانه ايمان واقعى و عمل شايسته و جهاد و تلاش انسانى و كمال طلبانه و عدالت خواهانه را به عنوان تجارتى پرسود و نجات بخش در چشم انداز آنان قرار داد، تا هم به سود سرشار دنيوى و اخروى آن نايل آيند و هم

به خشنودى خدا؛ هم به پاداش و نعمت هاى پرشكوه بهشت برسند و هم از عذاب دوزخ برهند.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اين كار و اين برنامه براى شما - اگر بدانيد - از هر چيز ديگر بهتر و سودبخش تر و آينده سازتر است.

به باور پاره اى از مفسران پيشين، منظور اين است كه: اين تجارت پرسود و پرمعنويت كه ما شما را بدان راه مى نماييم، از تجارتى كه شما در آن تلاش مى كنيد، بهتر و ماندگارتر است؛ چرا كه تجارتى كه شما در آن هستيد زوال پذير و پرخطر مى باشد، امّا تجارتى كه ما شما را بدان تشويق و ترغيب مى كنيم، هم سودآفرين و انسان ساز است و هم سود آن ماندگار و نجات بخش و جاودانه.

سپس مى افزايد:

يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ اگر چنين كنيد و به رهنمود قرآن و پيامبر عمل نماييد، خداى فرزانه گناهان شما را مى بخشد.

وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

و شما را به بوستان هاى بهشت پرطراوت و زيبا كه از زير درختان و قصرهاى آن جويبارها روان است، درمى آورد.

وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ و نيز به سراها و خانه هاى پاك و پاكيزه و بسيار زيبايى در باغ هايى جاويدان و ماندگار و بى نظير بهشت كه سخت فرح بخش و سرور انگيز است، شما را وارد مى سازد.

ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ اين است آن كاميابى پرشكوه و ميوه دل نشين و سودِ ماندگار آن تجارت سودآفرين، نه چيزهاى ناپايدار و زودگذر و آفت پذيرى چون عمر، جوانى، ثروت، قدرت و امكانات مادى كه مردم آن ها را كاميابى و رستگارى مى نگرند.

«حسن»، از مفسران پيشين از «عمران» و «ابوهريره» از تفسير

اين آيه شريفه و از «سراهاى پاك و پاكيزه در بهشت هاى جاويدان» پرسيد، كه آن دو گفتند: هم نيك پرسيدى و هم از افراد دانايى؛ چرا كه ما نيز از پيامبر خدا در اين مورد سؤال كرديم كه فرمود:

قصر من لؤلؤ فى الجنة، فى ذلك القصر سبعون داراً من ياقوتة حمراء...(359)

منظور از «اين سراهاى پاك در بهشت ها و بوستان هاى ماندگار» عبارت از قصرى است از مرواريد كه در بهشت پرنعمت خداست، و در آن هفتاد خانه پرشكوه از ياقوت سرخ پديد آمده است. در هر خانه از اين كاخ هاى پرشكوه، هفتاد اطاق و خوابگاه است كه از زمرد سبز ساخته شده و در هر خوابگاه هفتاد تختخواب مجلل، كه در هر يك از آن ها هفتاد بستر رنگارنگ آراسته شده است و در هر بستر پرشكوه و تماشايى حوريه اى از حوريان بهشت... و نيز در هر اطاق از آن سراها و كاخ ها هفتاد سفره غذا گشوده شده، و در هر سفره، هفتاد نوع غذا از غذاهاى رنگارنگ و تماشايى است، و در هر خوابگاهى از آن كاخ ها هفتاد خدمتگزار آراسته و زيبا از پسران و دختران نوجوان؛ و خداى فرزانه به هر انسان توحيدگرا و درست انديش و دادپيشه اى چنان قدرت و توانايى ارزانى مى دارد كه در هر بامداد و شامگاه مى تواند از انواع نعمت هايى كه برايش آماده شده است، بهره ور گردد.

و يعطى الله المؤمن القوة فى غداةٍ واحدةٍ مايأتى على ذلك كلّه.(360)

در ادامه بر شمارى ديگر نعمت ها مى افزايد:

وَ أُخْرى تُحِبُّونَها

و نيز نعمت ديگرى را به شما ارزانى مى دارد كه آن را دوست مى داريد.

منظور از اين نعمت ديگر، ممكن است

يك ويژگى و يا تجارت ديگرى باشد كه مورد علاقه شماست و آن را دوست مى داريد...

و اين بيان، تشويق و ترغيب بيشترى از سوى خداست، تا مردم باايمان را به ايمان و عمل شايسته و جهاد و تلاشى پرشورتر برانگيزد، چرا كه ذات بى همتاى خدا مى داند كه در ميان مردم باايمان كسانى هستند كه براى رسيدن به ارزش هاى مادى و يا به منظور يارى رساندن به دين، چنين مژده و نعمتى را دوست مى دارند، و به همين جهت هم خدا به آنان اين وعده را مى دهد كه: و خدا به شما نعمت ديگرى ارزانى مى دارد كه آن را دوست مى داريد.

آن گاه در بيان روشن تر اين نعمت مى افزايد:

نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ و اين ويژگى و يا تجارت سودآفرين عبارت است از رسيدن يارى خدا بر مردم باايمان در راه مبارزه با موانع پيشرفت و دشمنان گوناگون، و پيروزى نزديك شما عدالت خواهان بر تجاوزكاران و اصلاح ناپذيران.

در مورد واژه «قريب» و تفسير آن پاره اى بر آنند كه: و پيروزى شما نزديك است، و پاره اى بر آنند كه: بازگشت شما مردم باايمان به وطن خويش، مكّه نزديك است و شما به زودى با پيروزى وارد مكّه خواهيد شد.

از ديدگاه «كلبى» منظور رسيدن يارى خدا بر مردم باايمان و پيروزى آنان بر قريش و فتح مكّه است.

امّا از ديدگاه «عطاء» منظور پيروزى مسلمانان بر دو ابرقدرت آن روزگار، ايران و روم و ديگر پيروزى هايى است كه پياپى نصيب آنان گرديد.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

و تو اى پيامبر! اينك مردم توحيدگرا و باايمان رابه دو پاداش دنيوى و اخروى ايمان و

جهاد - كه يارى خدا در اين سرا و نعمت هاى ماندگار بهشت خداست - بشارت ده.

در آخرين آيه مورد بحث در انگيزش مردم درست انديش و باايمان بر يارى رساندن به دين خدا مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از ياران دين خدا و پيامبرش باشيد.

در اين فراز تعبير به يارى خدا مى نمايد تا عظمت كار را بيشتر به نمايش نهد؛ درست همان گونه كه براى نشان دادن شكوه و معنويت و حرمت خانه خدا از آن تعبير به «بيت الله» مى نمايد و به چهره هاى بزرگى چون حمزه، «اسدالله» گفته شد تا هم عظمت كار نشان داده شود و هم ادامه يارى رسانى به دين خدا.

كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ همان سان كه عيسى، فرزند ارجمند مريم خطاب به حواريون گفت: چه كسانى در حركت من به سوى خدا ياران من هستند؟

منظور از «حواريون»، ياران خاصّ و راستين آن حضرت مى باشند و آن بزرگوار در تلاش خستگى ناپذير خويش در دعوت مردم به سوى توحيد و تقوا و مبارزه با استبدادِ حكومت و فريبكارى دنياداران و زاهدان دروغين آنان را به يارى فراخواند.

به باور «زجاج» بدان دليل آنان را «حواريون» ناميد كه از هر عيب و ناخالصى پاك و پاكيزه بودند.

امّا به باور پاره اى ديگر، اين واژه بدان دليل در مورد آنان به كار مى رفت كه لباسى سپيد و پاكيزه بر تن داشتند.

و از ديدگاه برخى، از آن جايى كه آنان كارشان پاك ساختن لكه هاى رنگى جامه ها بود، به آنان «حوارى» و «حواريون» گفته شده است.

به هر حال پيام آيه اين است كه: هان اى پيامبر! همان گونه كه عيسى به مردم خويش ندا داد، تو هم به مردم باايمان بگو: هان اى مردم! ياران من به سوى خدا و يارى رسانى به دين و آيين او و جهاد و تلاش خالصانه براى ساختن جامعه توسعه يافته و كمال جو و آزاد و آباد چه كسانى هستند؟!

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: ياران من در انجام آنچه انسان را به خدا نزديك مى سازد، كيانند؟ و اين بيان نظير اين جمله است كه در مقام نيايش مى گويند: اللهم منك و اليك بارخدايا، همه چيز از تو و به سوى توست.

در ادامه آيه در ترسيم پاسخ حواريون مى فرمايد:

قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ حواريون در برابر فراخوان تكان دهنده مسيح (ع) گفتند: ما ياوران و دوستان خدا و دين او هستيم.

به باور پاره اى بدان دليل پيروان آن حضرت را «نصارا» ناميدند كه گروهى در برابر پرسش مسيح (ع) گفتند: ما انصار خدا و ياران و دوستان او هستيم.

فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ پس گروهى از بنى اسرائيل در برابر دعوت مسيح و ياران خاص او به خدا و سراى آخرت و وحى و رسالت ايمان آوردند و به راه حق گام سپردند.

وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ

امّا گروهى راه كفر و بيداد را پاى فشردند.

«ابن عباس» مى گويد: اين فراز از آيه به زمان و رويدادى اشاره دارد كه مسيح (ع) به آسمان صعود كرد و پيروانش در اين مورد بر سه گروه تقسيم شدند:

1 - گروهى او را خدا پنداشتند و گفتند: او خداست كه بر فراز

آسمان ها بالا رفت.

2 - گروهى او را پسر خدا لقب دادند و گفتند: او پسر خدا بود كه پدر او را به نزد خود صعود بخشيد.

3 - و گروه سوم كه مردمى آگاه و درست انديش و خردورز بودند، گفتند: او بنده خدا و پيامبر اوست، نه خدا و يا پسر خدا.

اين سه گروه هر كدام مردم را به سوى يافته ها و ديدگاه هاى خويش فراخواندند و با هم به كشمكش روى آوردند و پيروان مسيح را پراكنده ساختند و سرانجام دو گروه اول و دوم كه ديدگاه نادرستى داشتند بر گروه سوم چيره شدند.

در اين شرايط بود كه پيامبر موعود، حضرت محمد (ص) به رسالت بر انگيخته شد و با بيان حقيقت دگرباره مردم باايمان پيروز شدند.

فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ درست اين جا بود كه يارى و نصرت ما بر حق طلبان رسيد و ما كسانى را كه ايمان آورده و در پى انجام كارهاى شايسته و خردمندانه بودند، يارى رسانديم و آنان را بر تاريك انديشان و دشمنان تأييد كرديم و سرانجام اينان بر آنان چيره شدند.

و بدين سان قرآن با بيان پرتوى از داستان مسيح و ياران خاص او روشنگرى مى كند كه:اگر شما مردم باايمان نيز خالصانه و صادقانه به دعوت محمد (ص) پاسخ مثبت دهيد، يارى ما فرا مى رسد و صبح پيروزى و سرفرازى خواهد دميد.

به باور پاره اى منظور اين فراز از آيه اين است كه: پس دليل و منطق آن گروه از ياران مسيح كه ايمان به رسالت و درستى دعوت آن حضرت آورده بودند، به بركت ظهور محمد (ص) و گواهى قرآن

او بر اين حقيقت كه: مسيح بنده خدا و پيامبر برگزيده اوست، بر ديگر پندارها چيره شد.

امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: ايمان آورندگان به مسيح در روزگار خويش بر كفرگرايان و حق ستيزان چيره شدند.

و به باور گروهى ديگر منظور اين است كه: و سرانجام گروهى از بنى اسرائيل به محمد (ص) و دعوت آسمانى او ايمان آورده و گروهى كفر ورزيدند و خدا ايمان آوردگان را به پاداش تلاش و جهاد خالصانه و صادقانه آنان بر دشمنان پيروزى ارزانى داشت، چرا كه موفقيت و پيروزى تنها از سوى آن سرچشمه قدرت هاست.

پرتوى از آيات در آيات انسان پروى كه از نظر شما قرآن پژوه گرامى گذشت، اين نكات نيز در خور تعمق بسيار است:

1 - فراخوان قرآن به تجارتى بى نظير و ماندگار

در منابع ارزشمند دينى به آيات و روايات بسيارى برمى خوريم كه از دنيا و سراى زودگذر و فناپذيرى، كه ما در آن هستيم به «دانشگاه»، «مزرعه» و «تجارتخانه» تعبير و تشبيه مى كند؛ براى نمونه، در اين آيه شريفه، قرآن روى سخن را به مردم توحيدگرا و نيك انديش مى كند و مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ هان اى كسانى كه به خدا و روز رستاخيز و وحى و رسالت ايمان آورده ايد، آيا شما را به تجارتى پرسود و بى نظير راه ننمايم كه هم مى تواند شما را از آفت ها و بلاهاى دنيا، و هم عذاب دردانگيز و دردناك سراى آخرت نجات بخشد؟ و هم مى تواند شما را به نعمت هاى پرطراوت و زيباى بهشت برساند؟

در بيان ارزشمندى از اميرمؤمنان به اين نكته درس آموز

و الهام بخش برمى خوريم كه در برابر فرد ظاهربين و سطحى نگرى كه بارانى از مذمت و نكوهش را بر دنيا و ارزش هاى آن مى باراند و ژست زاهدانه و عابدانه مى گرفت، فرمود:

إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ.(361)

بى گمان دنيا سراى راستى و درستى براى راستگويان و درست كرداران است، و خانه سلامت و تندرستى و شادابى براى جهان شناسان. دنيا سراى بى نيازى براى كسانى است كه به سوى سفر آخرت از آن توشه اى نيك و ماندگار بر گيرند، و خانه پندآموزى و اندرزدهى براى كسانى است كه پند پذيرند و اندرز گيرند. دنيا سجده گاه دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان او؛ فرودگاه وحى و پيام خداست و تجارتخانه دوستان راستين اوست كه در آن مهر و رحمت و رضايت و خشنودى او را به دست مى آورند و بهشت پرنعمت و زيباى او را سود مى برند، پس نكوهش اين دانشگاه و اين سجدگاه و اين تجارتخانه اى كه انسان مى تواند با تجارت شايسته و خردمندانه در آن «بهشت» را به دست آورد، چرا؟

2 - چرا تجارتخانه و مرزعه؟!

تشبيه دنيا به «مزرعه» و «تجارتخانه» و يا «ميدان مسابقه» و «دانشگاه» و نظاير اين ها سراسر آكنده از حكمت و الهام و درس آموختن است.

مگر نه اين كه انسانِ صاحب نبوغ و استعداد، تنها در محيط علمى و فكرى و فرهنگى مى تواند با بهره ورى از امكانات و آموزش ها و اساتيد

و ابزارها و فرصت هاى لازم نبوغ خود را به گل و ميوه و شكوفايى برساند؟

و مگر نه اين است كه يك مهندس كشاورزى و يا يك باغبان كارآمد، تنها با داشتن مزرعه و بوستان شايسته و آماده است كه مى تواند بذرها و دانه ها و نهال هاى مورد نظر را كشت كند و با بهره ورى از توان و امكانات و فرصت ها و آب و هوا و خورشيد و ماه و ستارگاه و... انواع دانه ها و گل ها و ميوه ها را بپرورد و گلزارها پديد آورد و خرمن خرمن و دنيا دنيا لاله و لاله زار بسازد؟

و مگر نه اين است كه تاجر خردمند و آگاه به مقررات و راز و رمز تجارت، تنها با داشتن فرصت و امنيت و تجارتخانه اى شايسته و بايسته و سرشار از امكانات است كه مى تواند به سودى كلان راه گشايد... آرى، همين گونه است و تشبيه دنيا به تجارتخانه در منابع دينى به خاطر آن است كه انسان سرمايه هاى عظيم دنياى پراسرار وجود خويش را - كه خدا به او ارزانى داشته است - به گران ترين بهاى ممكن به خود آن ذات بى همتا بفروشد و با خودسازى و شكوفا ساختن استعدادها و توانمندى هايى كه به صورت مواد خام در وجود او آفريده شده است و خواه و ناخواه رو به زوال و غروب مى نهد، پرشكوه ترين نعمت هاى ماندگار را به دست آورد.

3 - چگونه بايد تجارت كرد؟

موفقيت و پيروزى در هر برنامه مهم و كار حساسى در گرو عوامل و شرايطى است؛ عواملى نظير: آگاهى و تخصص در آن كار،

راستى و درستى در آغاز و ادامه كار تا رسيدن

به فرجام خوش آن،

تلاش و كوشش خستگى ناپذير و بى امان،

ايمان تزلزل ناپذير به هدف،

فرصت و امنيت و امكانات و شرايط مساعد و فضاى مناسب و... آرى، اين ها اساسى ترين عوامل موفقيت و پيروزى در هر كار مهم، از آن جمله يك تجارت موفق و پيروز و پرسود است.

انسان مى تواند در پرتو اين عوامل از سويى موانع موفقيت و بهروزى را از سر راه خويش كنار زند و از دگرسو خود را با عوامل و شرايطى كه او را در خور سرفرازى و پيروزى مى سازد، همراه و همگام سازد و سودى سرشار و ماندگار و پايان ناپذير به دست آورد، درست همان گونه كه در آيه مورد نظر قرآن شريف به همين عوامل و رازها رهنمون است؛ به سوى ايمان راستين و استوار، به سوى عمل شايسته و انسانى، و به سوى تلاش و جهاد با مال و جان تا سرحدّ فداكارى.

4 - ره آورد اين تجارت بى نظير و پرمعنويت هر كار مهم و هر تلاش خردمندانه و شايسته اى براى تلاشگر آن ره آوردى دارد و هر تجارت موفق و پيروزمندانه اى سودى؛ و سود تجارت مورد نظر و دعوت قرآن، سودى است بى نظير و وصف ناپذير و ماندگار.

قرآن روشنگرى مى كند كه ره آورد اين تجارت پرمعنويت افزون بر سعادت و رستگارى و امنيت و آزادگى اين سرا، نعمت هاى ماندگار سراى آخرت است؛ از جمله اين نعمت هاى خدا:

1 - نعمت هاى پرشكوهى كه از همه نعمت ها و موفقيت هاى دنيا بهتر است.

2 - آمرزيده شدن لغزش ها و گناهان؛ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ 3 - بهشت پرطراوت و زيباى خدا؛ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

4

- سراهاى پاك و پاكيزه و كاخ هاى وصف ناپذير بهشت؛ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ 5 - كاميابى و سرفرازى پرشكوه؛ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 6 - به همراه داشتن يارى خدا و لطف او؛ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ

7 - پيروزى هاى گوناگون در زندگى اين جهان؛ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ 8 - نويد و بشارت خدا؛ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(362)

بار خدايا ما را در راه خودسازى و آراستگى به ارزش هاى اخلاقى و انسانى و رعايت حقوق و كرامت بشر و موفقيت در اين تجارتخانه بزرگ و عبرت انگيز و اين مزرعه تماشايى زندگى يارى فرما!

تفسير اطيب البيان

سوره صف ، غرض سوره :تحريك بر جهاد و بيان اينكه اين دين نوري درخشان از ناحيه خداي سبحان است و اثبات رسالت پيامبر ص و وجوب اطاعت از او.

(1)(سبح لله ما في السموات و ما في الارض و هو العزيز الحكيم ):(هر چه درآسمانها و زمين است براي خدا تسبيح گويند و او خدايي عزيز و حكيم است )در باره تسبيح و تنزيه خدا از هر گونه عيب و نقص در سوره حشر گفتگو كرديم ، دراين آيه اشارتي به توبيخ مؤمنان بابت كوتاهيهايشان وجود دارد، مي فرمايد هر چه درآسمانها وزمين است خداوند را از آنچه لائق ساحت كبرياي او نيست منزه مي شمارند و او عزيزيست كه هرگز مغلوب نمي شود و حكيمي است كه افعالش محكم و متقن است .

(2)(يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون ):(اي كسانيكه ايمان آورده ايد چراچيزي را مي گوييد كه عمل نمي كنيد؟€)

(3)(كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون ):( اين گناه بزرگي در نزد خداست

كه چيزي را بگوييد كه انجام نمي دهيد)آيه شريفه به نحو عموم و اطلاق مسلمانان را از تناقض ميان گفتار و كردار نهي مي كند، اما از سياق استفاده مي شود كه گويا بعضي از مؤمنان قبل از جنگ وعده ثبات وپايداري داده بودند كه به هيچ وجه از جهاد كوتاهي نكنند و در راه تهيه ابزار جنگ اموال خود را انفاق كنند، اما در مقام عمل ، تخلف نموده اند،لذا آيه شريفه آنها را توبيخ و ملامت نموده ومي فرمايد: اين عمل موجب خشم و نارضايتي پروردگار است و ازنشانه هاي نفاق مي باشد.

(4)(ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص ):(بدرستي كه خداوند كساني را كه در راه او به صف كارزار نموده و مانند دژي استوار مي باشند،دوست مي دارد)(صف )يعني رديف و (بنيان مرصوص ) يعني بنائي كه در برابر انهدام مقاوم باشد.مي فرمايد: خداوند كساني را كه در راه او قتال مي كنند و به صف ايستاده اند و مانندبنايي محكم و غير قابل انهدام ايستادگي دارند، دوست مي دارد و از اين عبارت با دلالت التزامي استفاده مي شود كه خدا از كساني كه وعده پايداري مي دهند، اما سست شده و پابه فرار مي گذارند، خشمگين خواهد بود.

(5)(و اذقال موسي لقومه يا قوم لم تؤذونني و قد تعلمون اني رسول الله اليكم فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا يهدي القوم الفاسقين ):(بياد آر، زماني راكه موسي به قومش گفت : اي قوم من ، چرا مرا آزار مي دهيد، با اينكه مي دانيد، من فرستاده خدا به سوي شما هستم ؟ پس وقتي

مردم از راه حق منحرف شدند، خدا هم دلهايشان رامنحرف كرد و خدا مردم فاسق را هدايت نمي كند)در اين آيه به طور ضمني مؤمنان را از آزار و اذيت زباني يا عملي رسولخدا ص نهي مي كند و آنها را از سرنوشت قوم يهود بيم مي دهد و مي فرمايد: به ياد آريد كه قوم يهود، پيامبر خود موسي ع را آزار و اذيت كردند و از دستورات او سرپيچي نمودند ودر نتيجه اينكه از روش مستقيم و راه حق بسوي باطل منحرف شده و ميل نمودند، وخداوند هم رحمت خود را از آنان دريغ نمود و هدايت خود را از آنها قطع كرد وانحراف ظاهريشان را به انحراف باطني مبدل نمود و علت اين ازاغه و گمراهي ، مجازات نمودن آنهاست به جهت فسقشان ، وگرنه ساحت خداوند منزه از آن است كه ابتدائا وبدون جرم كسي را گمراه كند، به همين دليل هم در آخر به علت اين امر اشاره نموده ومي فرمايد: خداوند گروه فاسق را هدايت نمي كند.

(6)(و اذ قال عيسي ابن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التوريه و مبشرا برسول ياتي من بعدي اسمه احمد فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين ):(و آن زمان كه عيسي پسر مريم گفت : اي بني اسرائيل من فرستاده خدا بسوي شما هستم ، در حاليكه كتاب آسماني پيش از خود يعني تورات را تصديق مي كنم و به آمدن رسولي بعد از خودم به نام احمد ص، بشارت مي دهم ، پس زمانيكه آيات روشن برايشان آورد، گفتند: اين سحري آشكار است )اين آيات

در مقام اثبات رسالت و نبوت رسولخدا ص است و اين آيه در حكم مقدمه و زمينه چيني براي ذكر اين مطلب است كه رسولخدا ص فرستاده اي است كه عيسي ع به آمدن او بشارت داده و خدا او را با هدايت و دين حق گسيل داشته و دين اونوريست كه مردم بوسيله آن به سعادت راه مي يابند.به هر حال مي فرمايد: به ياد آريد زماني را كه عيسي پسر مريم به بني اسرائيل اصل دعوت خود را ابلاغ نمود و فرمود: من هيچ وظيفه و شأني ندارم جز اينكه فرستاده خدابسوي شما هستم و هم نبوت و كتاب قبل از خودم (يعني تورات ) را تصديق مي كنم وهم از نبوت بعد از خودم بشارت مي دهم و دعوت من مغاير با دعوت تورات و متناقض با شريعت آن نيست و بجز اندكي از شرايع آن ، احكام ديگرش را نسخ نمي كند.(بشارت )يعني خبري كه شنونده از شنيدن آن خوشحال مي شود و مسلما بشارت درباره امر خير است و خيري كه از بعثت پيامبر ص و دعوت او انتظار مي رود اين است كه بوسيله بعثت او باب رحمت الهي به روي انسانها باز شود و دين او كاملتر و پيشرفته ترباشد، بنابراين از كلام حضرت عيسي ع استفاده مي شود كه آنچه پيامبراسلام ص مي آورد ديني پيشرفته تر و كاملتر از ديني است كه تورات متضمن آن بوده و آنچه عيسي ع بدان مبعوث شده ، در حقيقت واسطه اي است بين دو دعوت .ولي زماني كه احمد ص كه كتب آسماني بشارت آمدنش را داده بود مبعوث

شد،و براي بني اسرائيل و يا براي آنان و سايرين معجزاتي روشن آورد،(بشارت عيسي ومعجزه قرآن و آيات دال بر نبوت و...)بني اسرائيل گفتند: اين سحري آشكار است و آن را نپذيرفتند، البته بعضي مفسران ضمير در (جاء) را به عيسي ع برگردانده اند، اما اين معنا با سياق سازگار نيست

(7)(و من اظلم ممن افتري علي الله الكذب و هو يدعي الي الاسلام و الله لايهدي القوم الظالمين ): (و كيست ستمكارتر از آنكه به دروغ ، به خدا افترا ببندد، با اينكه به سوي اسلام دعوت مي شود و خدا مردم ستمكار را هدايت نمي كند)اين آيه با استفهامي انكاري سخن كفار در باره پيامبر اسلام ص را رد مي كند،چون آنها قرآن و معجزه پيامبر را سحر آشكار مي ناميدند، مراد از (اسلام ) ديني است كه رسول اكرم ص بشر را به سوي آن دعوت مي فرمود و اساس اين دين بر تسليم شدن در برابر عقايد و اعماليست كه خداوند امر مي كند و مقتضاي ربوبيت و الوهيت خداي تعالي هم همين است ، پس ديني كه اساسش تسليم مطلق در برابر فرامين الهي است ، بدون شك دين حق است و عقل هر انساني گرايش و تدين به آن را واجب مي داند، پس رداين دين و نسبت سحر به آن ، گفتاري باطل و افترائي بر خداست و افتراء هم ظلمي آشكار است ، مخصوصا اگر نسبت به خدا باشد، از شنيعترين ظلمها محسوب مي شود.پس چه كسي ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مي بندد و آنگاه كه به دين اسلام دعوت مي شود، آن

را رد مي كند؟ مسلما هيچ كس ستمگرتر از او نيست و خدااين ستمكاران و هيچ ستمكار ديگري را هدايت نمي كند.

(8)(يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون ):(مي خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند در حاليكه خدا تمام كننده نورخويش است ، هر چند كه كافران كراهت داشته باشند)يعني اين نسبتهايي كه كفار به دين اسلام مي دهند و آن را سحر و افتراء به خدامي خوانند، از اينجا ناشي شده كه اينها دعوت اسلام را نور ضعيفي پنداشته اند كه مي توانند آن را با دهانهايشان (بازدم آن ) خاموش كنند، در حاليكه آنها در اين پندارخود به خطا رفته اند، چون دين ، نور خداست كه به هيچ وجه خاموشي نمي پذيرد وخداوند كمال و تماميت آن را اراده كرده و امر خود را به انجام مي رساند، هر چند كه كافران آن را نپسندند و ازآن كراهت داشته باشند.

(9)(هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون ):(اوست آنكه پيامبر خود را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان غلبه و ظهور دهد، هر چند كه مشركان كراهت داشته باشند)اين آيه در مقام تعليل آيه قبلي است ، يعني خدا نور خود را تماميت مي بخشد، چون او آن كسي است كه رسول خود را با نورش كه همان هدايت و دين حق (يعني اسلام )است ، گسيل داشت تا آن را بر همه اديان غير آن غلبه دهد، اگر چه مشركان بت پرست نخواهند و آن را نپسندند.از اين دو آيه

استفاده مي شود كه دين حق نور خدا در زمين است ( و مشرك هر كسي است كه ديني غير از دين خدا برگزيند و به آن تمسك بجويد)(73).

(10)(يا ايها الذين امنوا هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم ):(اي كسانيكه ايمان آورده ايد، آيا مي خواهيد، شما را به تجارتي راهنمايي كنم كه از عذابي دردناك نجاتتان مي دهد؟)

(11)(تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ):(به خدا و رسولش ايمان آوريد و در راه خدا با اموال و جانهايتان جهاد كنيد، اين براي شما بهتر است ، اگر مي دانستيد)استفهام در اين آيه جنبه پيشنهادي دارد و به معناي امر است .(تجارت )يعني تصرف در سرمايه به منظور كسب سود، در اين آيات ايمان و جهادتجارت محسوب شده ، تجارتي كه سرمايه آن جان آدمي و سود آن نجات ازعذاب دردناك اخروي است (74).مي فرمايد: اي اهل ايمان آيا مايليد شما را به تجارتي عظيم الشأن راهنمايي كنيم كه موجب نجات شما از عذاب دردناك است ؟ و چون هر عقل سليمي در پاسخ اين سئوال جواب مثبت مي دهد در تقرير اين تجارت مي فرمايد: اين تجارت آنست كه به خدا ورسولش ايمان بياوريد و اطاعت آنها را بر خود لازم بدانيد و در راه خدا نهايت جد وجهد خود را بكار ببريد و از مال و جانتان دريغ نورزيد، كه همانا اين ايمان وجهاد(مالي وجاني )براي شما بهتر است و ما خير شما را در نظر داشته ايم ، اگر براستي ازاهل علم و تفقه باشيد.

(12)(يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم

جنات تجري من تحتها الانهار و مساكن طيبه في جنات عدن ذلك الفوز العظيم ):(در اين صورت خداوند گناهانتان رامي آمرزد و شما را وارد بهشتهايي مي كند كه از دامنه آن نهرها روان است و مساكني پاكيزه و نيكو در باغهاي جاودان دارد واين رستگاري عظيمي است )

(13)(و اخري تحبونها نصر من الله و فتح قريب و بشر المؤمنين ):(و سود ديگراين تجارت كه مورد علاقه شماست ، نصرتي از جانب خدا و فتحي نزديك است و تو اي پيامبر، مؤمنان را بشارت بده )مي خواهد بفرمايد: اگر به خدا و رسول ايمان بياوريد و در راه خدا با مال و جانتان مبارزه كنيد، خدا تمام گناهانتان را مي آمرزد و شما را وارد در بهشتهايي مستقر و دائمي مي سازد كه چنين و چنان است و اين رستگاري عظيم است ، چون مؤمن در اين معامله ،متاعي قليل و ناپايدار مي دهد، اما در مقابل زندگي دائمي و سعادت جاويد را مي ستاند،در ادامه مي فرمايد: نعمت يا خصلت ديگري كه بواسطه اين تجارت به آن دست مي يابيدو امريست كه آن را دوست مي داريد، نصرتي از جانب خدا و فتحي نزديك است و درآخر مي فرمايد: مؤمنان را به مجموع اجر و ثواب در دنيا و آخرت بشارت بده .

(14)(يا ايهاالذين امنوا كونوا انصار الله كما قال عيسي ابن مريم للحواريين من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصار الله فامنت طائفه من بني اسرائيل و كفرت طائفه فايدنا الذين امنوا علي عدوهم فاصبحوا ظاهرين ):(اي كسانيكه ايمان آورده ايد، ياران خدا باشيد، همانطور كه عيسي پسر مريم هم به حواريين

گفت : ازميان شما چه كسي مرا در راه خدا ياري مي كند؟ حواريون گفتند: ما انصار خداييم ، پس طائفه اي از بني اسرائيل ايمان آوردند و طائفه اي كافر شدند و ما كساني را كه ايمان آوردند عليه دشمنانشان ياري كرديم و نيرومند و غالب شدند)مي خواهد بفرمايد در راه نصرت پيامبر و دين خدا ثبات و استمرار داشته باشيد وآنقدر دين خدا را ياري كنيد كه به اين علامت شناخته شويد.چون ياري خدا، ياري پيامبر خدا در پيمودن راهي است كه آدمي را با بصيرت به سوي خدا مي كشاند(75).و در مقام تشبيه مي فرمايد: مانند گفتار عيسي بن مريم كه به حواريون گفت : چه كسي ياور من بسوي خداست ؟ يعني چه كسي در پيمودن راه خدا و توجه به آن درگاه ياورمن است ؟ (و راه خدا همان توحيد و اخلاص در عبادت خداي سبحان است ) حواريون در جواب گفتند: مائيم انصار خدا، يعني ما از تو پيروي و اطاعت مي كنيم و به اوامر ونواهي تو پايبنديم ، و پس از اين بني اسرائيل دو طائفه شدند، يك طائفه حواريون بودندكه به عيسي ايمان آوردند و طائفه ديگر كه كافر شدند و خداوند مؤمنين را بركفار غلبه داد.و در اين امر تشبيهي وجود دارد و مي خواهد بفرمايد: امت پيامبراسلام ص نيزهمين سرنوشت را دارند و به دو طائفه مؤمن و كافر تقسيم مي شوند، و خداوند مؤمنان را بواسطه قيامي كه بر نصرت و ياري حق نموده اند، تأييد مي كند و ايشان را ياري مي نمايد تا بتوانند بر كفارغلبه بيابند و اين سنت جاري

الهي است كه همواره كساني را كه او را نصرت كنند، ياري مي كند، همچنانكه فرمود:(ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم ):(اگر خدا را ياري دهيد، خدا هم شما را ياري مي كند و قدمهايتان را استوارمي سازد.

تفسير نور

«مقت» به معناى خشم و غضب شديد است.

مشابه اين توبيخ را در آيه «أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسكم»<1063> مى خوانيم.

عمل نكردن به گفتار، گاهى به خاطر ناتوانى است و گاهى از روى بى اعتنايى كه اين مورد توبيخ است.

عالم بى عمل، به درخت بى ثمر، ابر بى باران، نهر بى آب، زنبور بدون عسل، سوزن بدون نخ و الاغى كه كتاب حمل مى كند، تشبيه شده است.

در احاديث مى خوانيم: «علم بلا عمل حجة اللّه على العبد»<1064> علم بدون عمل، حجّتى بر عليه انسان است.

«العلم الّذى لا يُعمل به كالكنز الّذى لا ينفق منه»<1065> علمى كه به آن عمل نشود، مانند گنجى است كه از آن انفاق نشود.

«انّ اشد الناس حسرة يوم القيامة الّذى وصفوا العدل ثمّ خالفوه»<1066> كسى كه از عدالت سخن بگويد ولى عادل نباشد، سخت ترين حسرت را در قيامت خواهد داشت.

حضرت عيسى عليه السلام فرمود: «أشقى الناس مَن هو معروف عند الناس بعلمه مجهول بعمله»<1067> كسى كه نزد مردم به علم معروف است ولى عمل او معروف نيست، شقى ترين مردم است.

امام صادق عليه السلام فرمود: «من لم يُصدّق فعله قوله فليس بعالم»<1068> كسى كه كارهايش تأكيد كننده ى گفتارش نباشد، عالم نيست.

امام صادق عليه السلام يكى از مصاديق اين آيه را خلف وعده دانستند و فرمودند: وعده مؤمن به منزله ى نذر است لكن كفّاره ندارد. «عدة المؤمن اخاه نذرٌ لا كفّارة له»<1069>

به گفته مفسّرين، شأن نزول آيه درباره

كسانى است كه خواهان جهاد بوده ولى همين كه فرمان جهاد صادر شد، بهانه تراشى و عذرخواهى كردند. البتّه محتواى آيه مربوط به تمام كسانى است كه شعار مى دهند ولى عمل نمى كنند. 1- ايمان بايد با عمل و صداقت همراه باشد وگرنه مستحقّ سرزنش و توبيخ است. (تمام آيه)

2- قبل از اين كه انتقاد كنيد، به بيان نقاط مثبت بپردازيد. شما كه ايمان داريد، چرا عمل نمى كنيد؟ «يا ايها الّذين آمنوا... لِمَ... لا تفعلون»

3- يكى از روش هاى تربيت، توبيخ بجا و به موقع است. «لم تقولون ما لا تفعلون»

4- وفاى به عهد، واجب و خلف وعده، از گناهان كبيره است. «كبر مقتاً»

5 - چه زشت است كه تمام هستى در حال تسبيح خداوند باشند، «سبّح للّه» ولى انسان با سخنان بدون عمل، خداوند را به غضب آورد. «كبر مقتاً عند اللّه»

6- گفتار بدون عمل، خطرناك است. كلمات «كبر»، «مقتاً» و «عنداللّه»، نشان از خطرناك بودن موضوع است.

7- اگر امروز كار شما با وعده ها و شعارهاى دروغين حل شود، در آينده وضع خطرناكى خواهيد داشت. «كبر مقتاً عند اللّه» «بنيان» به معناى ساختمان است. «مرصوص»، از «رصاص» به معناى سُرب است و «بنيان مرصوص» يعنى ساختمانى كه از فرط استحكام، گويى از سرب ساخته شده است.

شايد انتقاد آيه قبل، از كسانى باشد كه شعار جهاد و پيكار دادند ولى به آن شعارها عمل نكردند، لذا خداوند فرمود: كسانى كه عمل نكردند مورد غضب هستند «كَبُرَ مقتاً» و كسانى كه عمل كردند محبوب خدا هستند. «يحب الّذين يقاتلون»

حضرت امير عليه السلام در جنگ صفين براى بالا بردن انگيزه ياران خود، اين آيه را تلاوت فرمودند.<1070> 1- در

تربيت، قهر و مهر هر دو لازم است. (در آيه قبل سخن از قهر الهى بود و در اينجا سخن از مهر الهى است). «انّ اللّه يحبّ...»

2- براى بازداشتن از كار ناپسند انذار لازم است، «لم تقولون... كبر مقتاً» ولى واداشتن به كار نيك، تشويق لازم دارد. «يحبّ الّذين يقاتلون»

3- جلب رضايت و محبت خداوند، بالاترين تشويق براى مؤمنان است، حتّى برتر از بهشت و امثال آن. «انّ اللّه يحبّ...»

4- كارهاى سخت، انگيزه قوى لازم دارد و بالاترين انگيزه ها، محبوب خدا شدن است. «انّ اللّه يحبّ الّذين يقاتلون»

5 - مؤمنانِ مجاهد، دوستداران خداوند هستند و در راه او جانشان را تقديم مى كنند، «يقاتلون فى سبيله» خداوند هم آنها را دوست دارد. «يحبّ الّذين يقاتلون»

6- در شرايط عادّى، وحدت و اتحاد و دورى از تفرقه لازم است ولى در برابر دشمن، صفوف مؤمنان بايد متّحدتر و نفوذناپذير و فولادين باشد. «صفّاً كانّهم بنيان مرصوص» «زاغَ» از «زيغ» به معناى انحراف از مسير حق است. روح انسان به راه مستقيم تمايل دارد و اين انسان است كه آن را منحرف مى كند.

در آيات قبل، انتقاد از گفتار بدون عمل بود، در اين آيه انتقاد از عمل بر خلاف علم است كه چرا با اينكه مى دانند او پيامبر خداست، او را اذيّت و آزار مى دهند.

خداوند، كيفر و پاداش را بر اساس عدل و حكمت خود و عملكرد انسان قرار مى دهد. او از طريق عقل و فطرت و فرستادن پيامبران مردم را هدايت مى كند، هر كس هدايت را پذيرفت بر هدايتش مى افزايد: «والّذين اهتدوا زادهم هدى <1071> و هر كس با علم و اراده، راه انحرارا انتخاب كند، خداوند او

را رها مى كند. «زاغوا ازاغ اللّه»

اذيّت هايى كه قوم موسى عليه السلام در مورد او روا داشتند، بسيار بود، از جمله مى گفتند:

«لن نؤمن لك حتّى نرى اللّه جهرة»<1072> هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اين كه خداوند را به طور آشكار ببينيم.

«لن نصبر على طعام واحد»<1073> ما بر يك نوع طعام صبر نمى كنيم.

«لن ندخلها حتّى يخرجوا منها»<1074> ما داخل نخواهيم شد تا آنها از آنجا بيرون نشوند.

«فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هاهنا قاعدون»<1075> تو و پروردگارت برويد و با آنها جنگ كنيد، ما اينجا خواهيم نشسته ايم.

«اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة»<1076> براى ما نيز خدايى مثل خدايان اين بت پرستان، قرار بده.

«قالوا اوذينا من قبل ان تأتينا و من بعد ما جئتنا»<1077> اى موسى! ما هم پيش از آمدن تو و هم پس از آن در رنج و شكنجه بوده ايم.

پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نيز مورد آزار و اذيّت مشركان و منافقان قرار داشت، چنانكه قرآن مى فرمايد:

«و منهم الّذين يؤذون النبى و يقولون هو اذن»<1078> بعضى (از منافقان) كسانى هستند كه دائم پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند او زود باور است.

«والّذين يؤذون رسول اللّه لهم عذابٌ اليم»<1079> براى آنها كه پيامبر خدا را اذيّت مى كنند، عذاب دردناك آماده و مهيا است.

«ان ذلكم كان يؤذى النّبىّ فيستحيى منكم»<1080> اين كار شما پيامبر را آزار مى دهد و او از شما شرم مى كند (كه ناراحتى خود را اظهار كند).

يكى ديگر از آزارهايى كه پيامبر اسلام مى ديد، سستى بعضى از مسلمانان براى جهاد بود كه مى گفتند: «انّ بيوتنا عورة»<1081> خانه هاى ما حفاظ ندارد، «لا تنفروا فى الحّر»<1082> هوا گرم است، «بَعُدت عليهم الشقة»<1083> راه دور است، «الا

فى الفتنة سقطوا»{[1084> با شركت در جنگ تبوك ممكن است نگاه ما به دختران و زنان رومى بيفتد و گرفتار شويم، اسلحه و امكانات كم است و...

با توجّه به آيات قبل كه فرمود: چرا به گفتار خود عمل نمى كنيد و خدا رزمندگان را دوست دارد، معلوم مى شود كه مراد از آزار در اين آيه، سستى در جهاد و جبهه است. 1- تاريخ زندگى حضرت موسى عليه السلام بخاطر درس ها و عبرت هايى كه دارد نبايد فراموش شود. «و اذ...»

2- آشنايى با تاريخ بزرگان، سبب تسلّى و دلدارى است. «اذ قال موسى لقومه... لم تؤذوننى»

3- گاهى خودى ها بيش از بيگانگان مشكل آفرينى مى كنند. «يا قوم لم تؤذوننى»

4- در نهى از منكر، از اهرم عاطفه استفاده كنيد. «يا قوم لم تؤذوننى»

5 - اذيّت ياران، نبايد سبب قهر و طرد آنها شود. «يا قوم لم تؤذوننى»

6- علم و آگاهى مسئوليّت آور است. از آگاهان انتظار مى رود كه به علم خود عمل كنند. «لِم تؤذوننى و قد تعلمون...»

7- گفتار و رفتارى كه موجب آزار رهبران دينى شود، به انحراف انسان مى انجامد. «لم تؤذوننى... زاغوا»

8 - انحراف در گفتار و رفتار، مقدّمه انحراف دل و روح و شخصيّت و هويّت و فرهنگ و فكر انسان است. «فلمّا زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم»

9- گناه، محروميّت از هدايت الهى را به دنبال دارد. «واللّه لا يهدى الفاسقين» بدون شك آنچه امروز در دست يهود و نصارى به نام تورات و انجيل قرار دارد، كتاب هاى نازل شده بر پيامبران بزرگ خدا، حضرت موسى و حضرت مسيح عليهما السلام نيست، بلكه مجموعه اى از كتاب هايى است كه به وسيله ياران آنها يا افرادى كه بعد از

آنها متولّد شده اند، تليف شده است. يك مطالعه اجمالى در اين كتاب ها گواه زنده اين مدّعاست و خود يهوديان و مسيحيان نيز ادّعايى بيش از اين ندارند.

البتّه شك نيست كه قسمتى از تعليمات موسى و عيسى و محتواى كتاب هاى آنها در ضمن گفته هاى پيروانشان به اين كتاب ها انتقال يافته است، به همين دليل نمى توان همه آنچه را كه در عهد قديم (تورات و كتاب هاى وابسته به آن) و عهد جديد (انجيل و كتاب هاى وابسته بهآن) آمده است، انكار كرد، بلكه محتواى كتاب هاى فوق، مخلوطى از تعليمات اين دو پيامبر بزرگ خدا و افكار و انديشه هاى ديگران است.

در كتاب هاى موجود، تعبيرات گوناگونى كه بشارتِ ظهور پيامبر بزرگى در آينده، كه نشانه هاى او جز بر پيامبر اسلام تطبيق نمى كند، ديده مى شود.

جالب آنكه غير از پيشگويى هايى كه در اين كتاب ها ديده مى شود و بر شخص پيامبراسلام صلى الله عليه وآله تطبيق مى كند، در سه مورد از انجيلِ «يوحنّا»، روى كلمه «فارقليط» تكيه شده كه در ترجمه هاى فارسى، به «تسلّى دهنده» ترجمه شده است. اكنون به متن انجيل يوحنّا به نقل از تفسير نمونه توجّه كنيد:

«و من از پدر خواهم خواست و او «تسلّى دهنده ى» ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد ماند.»<1085>

و در باب 15 آمده است: «و چون آن «تسلّى دهنده» بيايد... در باره ى من شهادت خواهد داد.»<1086>

و در باب 16 نيز مى خوانيم: «ليكن به شما راست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم، آن «تسلّى دهنده» به نزد شما نخواهد آمد، امّا اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد.»<1087>

مهمّ اين است كه در متن سريانى

اناجيل كه از اصل يونانى گرفته شده است، به جاى تسلّى دهنده، «پارقليطا» آمده و در متن يونانى «پيركلتوس» كه از نظر فرهنگ يونانى به معنى «شخص مورد ستايش» و معادل واژه هاى «محمّد و احمد» در زبان عربى است.

ولى هنگامى كه ارباب كليسا متوجّه شدند انتشار چنين ترجمه اى ضربه ى شديدى به تشكيلات آنها وارد مى كند، به جاى «پيركلتوس»، كلمه ى «پاراكلتوس» را نوشتند كه به معناى «تسلّى دهنده» است و با اين تحريف آشكار، اين سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود اينتحريف بشارت روشنى از ظهور يك پيامبر بزرگ در آينده مشهود است.<1088>

در دايرة المعارف بزرگ فرانسه، در اين باره آمده است:

«محمّد، مؤسّس دين اسلام و فرستاده ى خدا و خاتم پيامبران است. كلمه «محمّد» به معنى بسيار حمد شده است و از ريشه ى «حمد» به معنى تجليل و تمجيد، گرفته شده و نام ديگرى كه آن هم از ريشه ى «حمد» است و هم معنى لفظ «محمّد» مى باشد، «احمد» است كه احتمال قوى مى رود، مسيحيان عربستان، آن لفظ را به جاى «فارقليط» به كار مى بردند. احمد يعنى بسيار ستوده شده و بسيار مجلل، كه ترجمه ى لفظ «پيركلتوس» است و اشتباهاً لفظ «پاراكلتوس» را به جاى آن گذاشته اند و به اين ترتيب نويسندگان مذهبى مسلمان مكرّر گوشزد كرده اند كهاز اين لفظ، بشارت ظهور پيامبر اسلام است. قرآن مجيد نيز آشكارا در آيه ششم سوره صف به اين موضوع اشاره مى كند.»<1089>

آيا نام پيامبر اسلام، «احمد» بوده است؟

الف) در كتاب هاى تاريخى آمده است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله از كودكى داراى دو نام بوده و مردم او را با هر دو نام خطاب مى كردند كه

يكى «محمّد» و ديگرى «احمد» بوده است. نام اوّل را جد پيامبر عبدالمطلب، و نام احمد را مادرش آمنه براى او انتخاب كر. اين مطلب در سيره حلبى مشروحاً ذكر شده است.

ب) يكى از كسانى كه به دفعات، پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله را با نام «احمد» ياد كرده، عموى آن حضرت، «ابوطالب» است و امروزه در كتابى كه به نام «ديوان ابوطالب» در دست ما قرار دارد، اشعار زيادى ديده مى شود كه در آن از پيامبر گرامى اسلام با عنوان «احمداد شده است<1090> مانند:

ارادوا قتل احمد ظالموهم و ليس بقتلهم فيهم زعيم

ستمگران تصميم به قتل او گرفتند ولى براى اين كار رهبرى نيافتند.

ج) در اشعار «حسان بن ثابت» شاعر معروف عصر پيامبر نيز اين تعبير ديده مى شود:

مفجعة قد شفها فقد احمدفظلت لآلاء الرّسول تعدّد

مصيبت زده اى كه فقدانِ احمد او را بى تاب كرده بود، پيوسته عطايا و مواهب رسول را بر مى شمرد.<1091>

در حديث مى خوانيم كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرمودند: نام من در زمين، «محمّد» و در آسمان ها، «احمد» است.<1092> 1- تاريخ زندگانى حضرت عيسى عليه السلام قابل توجّه و به ياد ماندنى است «و اذ قال عيسى»

2- حضرت موسى از بنى اسرائيل بود و لذا مى گفت: «يا قومِ» ولى حضرت عيسى از بنى اسرائيل نبود و لذا به جاى «يا قوم»، مى گفت: «يا بنى اسرائيل»

3- عيسى، رسول خدا است، او را خدا ندانيد. «انّى رسول اللّه»

4- در تربيت الهى، كلاس هاى متعدّدى وجود دارد كه هر كلاس، مقدّمه ى كلاس بعدى و هر استاد تصديق كننده استاد قبلى است. «و مصدّقاً لما بين يدىّ من التوراة و مبشّراً برسول...»

5 - اسلام، كامل ترين اديان است، زيرا بشارت، در مورد

چيز بهتر و كامل تر است. «و مبشّراً برسول»

6- در نزد اولياى خدا، به جاى حسادت، بشارت است. «مبشّراً برسول من بعدى»

7- عيسى هم مبشَّر است، هم مبشِّر. او به آمدن پيامبر اسلام بشارت مى دهد «مبشّراً برسول...» و خداوند از وجود او بشارت مى دهد. «يا مريم ان اللّه يبشّرك بكلمة منه اسمه المسيح»<1093>

8 - در دعوت ها، هم به گذشته توجّه كنيد «و مصدقاً...»، هم زمان خود را در نظر بگيريد «انى رسول اللّه اليكم» و هم آينده را در نظر داشته باشيد. «... من بعدى اسمه احمد»

9- در معرفى افراد آن گونه عمل كنيد كه هيچ ابهامى باقى نماند. «... اسمه احمد»

10- لجاجت، عنصرى است كه باعث مى شود، نه بشارت هاى قبلى كارساز باشد و نه نشانه هاى موجود. «فلمّا جاءهم بالبينات قالوا هذا سحرٌ مبين» در قرآن، شانزده مرتبه كلمه «اظلم» به كار رفته كه پانزده مورد آن مربوط به مسايل اعتقادى و فرهنگى است نظير:

«افترى على اللّه» 9 مرتبه

«كتم شهادة» 1 مرتبه

«كذّب بآيات اللّه» 2 مرتبه

«منع مساجد اللّه» 1 مرتبه

«ذكّر بايات ربه فاعرض عنها» 2 مرتبه

در آيه پنجم اين سوره خوانديم: «واللّه لا يهدى القوم الفاسقين» ولى در اين آيه مى خوانيم: «لا يهدى القوم الظالمين»، اين تفاوت ممكن است به دلايل زير باشد:

الف) اذيّت كنندگان موسى عليه السلام، خودشان از مدار حق خارج شدند ولى لجوجان زمان پيامبرصلى الله عليه وآله با افترا زدن به ديگران نيز ظلم مى كردند.

ب) مخالفان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله بعد از گذشتن دوران پيامبرى موسى و عيسى عليه السلام و بشارت عيسى، به لجاجت پرداختند و هر چه زمان طولانى تر و اتمام حجّت بيشتر شود، ظلم بيشتر و كيفر

آن سخت تر خواهد بود.

ظلم بر سه نوع است: ظلم به خود، ظلم به مردم و ظلم به مكتب و از اين ميان، ظلم به دين و مكتب، مهمّ ترين و بزرگ ترين نوع ظلم است.<1094> 1- كسى كه نه بشارت عيسى و نه معجزات پيامبر اسلام را مى پذيرد و همه را يكسره سحر مى داند، مرتكب بزرگ ترين افترا گرديده و ظالم ترين فرد است. «سحر مبين و من اظلم ممن افترى»

2- افترا به انبياى الهى، افترا بر خداست. آنان به پيامبر صلى الله عليه وآله گفتند: «سحر مبين»، خداوند عمل آنان را افترا بر خدا معرفى مى كند.

3- افترا بر خدا و دين خدا، بدترين نوع افتراست. «و من اظلم ممن افترى على اللّه»

4- بزرگ ترين ظلم، جلوگيرى از رشد و معرفت و حق گرايى و عبادت مردم است. «من اظلم ممن افترى على اللّه»

5 - بدترين نوع ظلم آن است كه بر ظالم، اتمام حجّت شده باشد و او ظلم كند. «و هو يدعى الى الاسلام»

6- نتيجه افترا بر خداوند، محروميّت از هدايت الهى است. «واللّه لا يهدى القوم الظالمين»

7- هدايت و ضلالت به دست خداوند است، لكن انسان زمينه هاى آن را با اختيار و اراده خود فراهم يا نابود مى كند. «لا يهدى القوم الظالمين» مشابه آيات هشتم و نهم اين سوره، در آيات 32 و 33 سوره توبه آمده است.

دشمن براى خاموش كردن نور خداوند از راه هايى مختلفى استفاده مى كند، از جمله:

- تهمت ارتجاع و كهنه گرايى مى زنند. «اساطير الاولين»<1095>

- مى گويند اين سخنان خيال و پندار است. «اضغاث احلام»<1096>

- سخنان پيامبر را دروغ و افترا مى نامند. «ام يقولون افتراه»<1097>

- آيات وحى را سطحى و بى ارزش قلمداد مى كنند. «لو

نشاء لقلنا مثل هذا»<1098>

- براى خداوند رقيب تراشى مى كنند. «و جعلوا للّه انداداً»<1099>

- مردم را از شنيدن آيات الهى باز مى دارند. «لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه»<1100>

- به راه و مكتب مؤمنان طعنه مى زنند و آنان را تحقير مى كنند. «و طعنوا فى دينكم»<1101>

- دين خدا را مسخره مى كنند. «اتخذوا دينكم هزواً و لعباً»<1102>

- سعى در تخريب مساجد و پايگاه هاى مكتب دارند. «سعى فى خرابها»<1103>

- سعى در تحريف دين مى نمايند. «يحرفون الكلم»

- گاهى بدعت گذارى در دين دارند. «و رهبانية ابتدعوها»<1104>

- گاهى حقايق دين را كتمان مى كنند. «يكتمون ما انزلنا من البينات»<1105>

- دين خداوند را تجزيه مى كنند. «افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض»<1106>

- حق و باطل را در هم مى آميزند. «ولا تلبسوا الحق بالباطل»<1107>

- در دين خدا، غلوّ مى كنند. «لا تغلوا فى دينكم»<1108>

- با مسلمانان به جنگ و ستيز بر مى خيزند. «لا يزالون يقاتلونكم حتّى يردوكم عن دينكم»<1109>

خداوند سه بار وعده پيروزى اسلام بر تمام اديان را داده است:

«هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولوكره المشركون»<1110>

«هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و كفى باللّه شهيداً»<1111>

«هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون»<1112>

و خداوند وعده خود را عملى مى كند. «و لن يخلف اللّه وعده»<1113>

در روايات متواتر مى خوانيم كه پيروزى اسلام بر ديگر اديان آسمانى، در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام تحقّق خواهد يافت.

حضرت على عليه السلام فرمود: «فو الّذى نفسى بيده حتى لا تبقى قرية الاّ و ينادى فيها بشهادة ان لا اله الاّ اللّه بكرةً و عشياً»<1114> به خداوندى كه جانم در دست اوست،

هيچ شهر و روستايى باقى نمى ماند مگر آن كه هر صبح و شام صداى اذان و شهادتين در آن شنيده خواهد شد.

تاريخ اسلام، تحقق آيه هشتم را به اثبات رسانده است، زيرا با اين كه دشمن از طريقِ استهزا و اذيّت و شكنجه، محاصره اقتصادى و اجتماعى، تحميل جنگ ها، توطئه هاى داخلى منافقين، ايجاد تفرقه ميان مسلمين، به راه انداختن جنگ هاى صليبى، ترويج فحشا و منكرات، استعمنظامى و سياسى لحظه اى كوتاهى نكرده، ولى اسلام روز به روز توسعه پيدا كرده است. 1- دشمن دائماً در فكر خاموش كردن چراغ هدايت و نور خداست. «يريدون ليطفئوا نور اللّه»

2- قرآن نور الهى است. «ليطفئوا نور اللّه»

3- دين نور است، يعنى مايه ى شناخت، رشد، حركت و گرمى است. «نور اللّه»

4- برنامه ها و تصميمات دشمنان براى مقابله با حق، تلاشى مذبوحانه و بى ثمر است. «نور اللّه بافواههم»

كِى شود خورشيد از پف منطمس كى شود دريا ز پوز سگ نجس

مَهْ فشاند نور و سگ عوعو كندهر كسى بر طينت خود مى طند

5 - مهم ترين وسيله دشمن براى مقابله با اسلام، تبليغات است. «بافواههم»

چراغى را كه ايزد بر فروزدهر آن كس پف كند ريشش بسوزد

6- اسلام، دين كامل و جاودان است. «واللّه متمّ نوره»

7- هيچ نوع مخالفتى مانع اراده الهى نيست، نه شرك «و لو كره المشركون»<1115>، و نه كفر. «ولو كره الكافرون»

8 - كفر و شرك، به طور يكسان از گسترش اسلام ناراضى هستند. «ولو كره الكافرون»، «و لو كره المشركون»

9- رسولان با اراده الهى انتخاب مى شوند، نه انتخاب و اراده مردم. «هو الّذى ارسل رسوله»

10- پيروزى اسلام به خاطر حقانيّت آن است. «بالهدى و دين الحق ليظهره»

11- آينده از آنِ اسلام است.

«ليظهره على الدين كلّه»

12- مكتب اسلام، اميد آفرين است. «ليظهره على الدين كلّه»

13- حاكميّت و غلبه اى ارزش دارد كه كامل و دائم باشد. «ليظهره على الدين كلّه»

14- به جز اسلام، تمام اديان تاريخ مصرف دارند و تنها اسلام مكتب جاودانى است. «ليظهره على الدين كلّه»

15- عوامل پيروزى اسلام چند چيز است:

الف) اراده و امداد الهى، «هو الّذى»

ب) رهبرى معصوم و لايق، «رسوله»

ج) نياز طبيعى جامعه، «بالهدى

د) داشتن حقانيّت، «دين الحق»

ه) جامع و كامل بودن مكتب، «متمّ نوره» در آيه قبل، غلبه دين اسلام بر ساير اديان وعده داده شد ولى تحقق اين وعده سه شرط لازم دارد:

الف) قانون كامل و جهانى كه همان قرآن است، نورى كه خداوند آن را كامل كرده و هيچ كس قدرت خاموش كردنش را ندارد.

ب) وجود رهبر معصوم، كه حضرت مهدى، بقيّة اللّه و ذخيره الهى است.

ج) آمادگى مردم، كه در اين آيه مطرح شده است.

اين آيات، هم وزن آيه 111 سوره توبه است كه مى فرمايد: «انّ اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة...»

در تجارت چند فرض وجود دارد:

تجارت بد: «بئسما اشتروا به انفسهم»<1116>

تجارت بدون سود: «فما ربحت تجارتهم»<1117>

تجارت كم سود: «متاع الدنيا قليل»<1118>

تجارت زيان بار: «ان الخاسرين الّذين خسروا انفسهم»<1119>

تجارت بسيار زيان بار: «ان الانسان لفى خسر»<1120>

تجارت رسوا: «الخسران المبين»<1121>

تجارت راكد: «تخشون كسادها»<1122>

تجارت مستمرّ و بادوام: «تجارة لن تبور»<1123>

تجارت نجات بخش: «تجارة تنجيكم»<1124>

تجارت سودآور: «تجارة مُربِحة»<1125>

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: قيمت شما بهشت است، پس خودتان را ارزان نفروشيد: «ليس لانفسكم ثمنٌ الاّ الجنّة فلا تبيعوها الاّ بها»<1126>

دنيا تجارت خانه اولياى الهى است: «الدنيا متجر اولياء اللّه»<1127> جالب آن كه حضرت على عليه السلام اين سخن

را به كسى فرمود كه از دنيا بدگويى مى كرد.

در تجارت با خداوند، ما سرمايه را از خود او مى گيريم و با قيمت گزاف به خودش مى فروشيم.

در فرهنگ اسلام براى بسيارى از امور مادّى، مشابه معنوى نيز وجود دارد. براى مثال:

الف) خوراك مادّى: «كلوا من الطيبات»<1128>

خوراك معنوى: «فلينظر الانسان الى طعامه»<1129> كه امام عليه السلام مى فرمايند: «الى علمه»<1130> ببيند چه مى آموزد.

ب) لباس مادّى: «سرابيل تقيكم»<1131>

لباس معنوى: «و لباس التقوى ذلك خير»<1132>

ج) زينت مادّى: «خذوا زينتكم عند كل مسجد»<1133>

زينت معنوى: «حبّب اليكم الايمان و زيّنه فى قلوبكم»<1134>

د) سفر مادّى: «و ان كنتم على سفر»<1135>

سفر معنوى: «انك كادح الى ربّك كدحاً»<1136>

ه) رزق مادّى: «من الثمرات رزقاً لكم»<1137>

رزق معنوى: «وارزقنى حج بيتك الحرام»<1138>

و) شيرينى مادّى: «حلاوة الدنيا»<1139>

شيرينى معنوى: «حلاوة الايمان»<1140>، «حلاوة وُدّك»<1141>

ز) پاداش مادّى: «جنات تجرى من تحتها الانهار...»<1142>

پاداش معنوى: «و رضوان من اللّه اكبر»<1143>

ح) پدر مادّى: «و والد و ما ولد»<1144>

پدر معنوى: «أنا و علىٌ ابوا هذه الامّة»<1145>

ط) هجرت مادّى: «و هاجروا»<1146>

هجرت معنوى: «و الرجز فاهجر»<1147>

در حديث مى خوانيم كه على عليه السلام فرمود: «أنا التجارة المربحة المنجية من العذاب الاليم التّى دلّ اللّه عليها فى كتابه فقال «هل ادلّكم على تجارةٍ...»»<1148> من همان تجارت پرسودى هستم كه باعث نجات از عذاب اليم است همان كه خداوند در قرآن به آن اشاركرده است. 1- مردم را با عنوان و لقب ايمانى آنها مخاطب قرار دهيم. «يا ايها الّذين آمنوا»

2- بايد ابتدا در مردم آمادگى ايجاد كنيم و يكى از راه هاى آن، طرح سؤال است. «هل ادلّكم»

3- تجارت، نياز به راهنما دارد. «هل ادلّكم على تجارة»

4- تجارت معنوى براى همه قابل درك نيست، فقط مؤمنان به خدا اين معنا را

درك مى كنند. «يا ايها الّذين آمنوا هل ادلّكم...»

5 - انسان فطرتاً به دنبال سود است، آن هم سودى ثابت و پايدار. «هل ادلّكم على تجارة تنجيكم»

6- سود واقعى، نجات از قهر الهى است. «تجارة تنجيكم من عذاب اليم»

7- دفع خطر، مهم تر از جلب منفعت است. «تجارة تنجيكم من عذاب اليم»

8 - تجارت، تنها در امور دنيوى نيست. «تجارة... تؤمنون باللّه »

9- پيروى از پيامبران، تجارت پر سود است. «تجارةٍ... تؤمنون باللّه و رسوله»

10- ايمان، درجات مختلفى دارد. «يا ايها الّذين آمنوا... تؤمنون»

11- در تبليغ دين، از عناوين و موضوعات مورد توجّه مردم بايد استفاده كرد. موضوع تجارت و كسب درآمد مورد نظر همه است، لذا ايمان به خدا، به عنوان يك تجارت پر سود مطرح مى شود. «تجارةٍ... تؤمنون باللّه و رسوله»

12- ايمان، تنها باور قلبى نيست، تلاش و جهاد لازم دارد. «تؤمنون... تجاهدون»

13- ايمان به خدا همراه با ايمان به رسول است و جهاد با مال همراه با جهاد با جان. «تؤمنون... تجاهدون...»

14- ايمان و جهاد موسمى و فصلى و مقطعى كارساز نيست، تداوم لازم دارد. «تؤمنون... تجاهدون...» (فعل مضارع نشانه دوام و استمرار است.)

15- ايمان سطحى سرچشمه ى كارهاى مهم نمى شود، ايمان كامل لازم است. «يا ايها الّذين آمنوا... تؤمنون... تجاهدون»

16- ايمان بر عمل مقدّم است. «تؤمنون... تجاهدون»

17- حفظ دين، برتر از حفظ مال و جان است و بايد براى حفظ دين، از مال و جان گذشت. «تجاهدون فى سبيل اللّه باموالكم و انفسكم»

18- جهاد از هيچ فردى برداشته نمى شود، گاهى با مال، گاهى با جان و گاهى با مال و جان بايد جهاد كرد. «تجاهدون... باموالكم و انفسكم»

19- در دستورات، از كار سبك تر شروع

كنيم تا به كارهاى سنگين تر برسيم. (جهاد با مال قبل از جهاد با جان آمده است). «باموالكم و انفسكم»

20- ارزش كارها به اخلاص است. «فى سبيل اللّه»

21- چه بسا تلخى ها كه به نفع ما باشد ولى ما ندانيم. «تجاهدون... خير لكم»

22- انسان فطرتاً به دنبال خير و سعادت است و خداوند وعده رسيدن به آن را داده است. «ذلكم خير لكم»

23- بهشت را به بها دهند نه بهانه. «تؤمنون... تجاهدون... يدخلكم جنّات»

24- عمل كامل، پاداش كامل را در پى دارد. (در اين آيات، مسئله ايمان به خدا و رسول و جهاد با مال و جان از يك سو و مغفرت همه گناهان و ورود در بهشت و فوز بزرگ از سوى ديگر مطرح شده است.) «يغفر لكم... جنّات... مساكن... ذلك الفوز العظيم»

25- دريافت الطاف الهى، به پاك بودن و پاك شدن نياز دارد. (اوّل مغفرت، بعد بهشت و رستگارى بزرگ). «يغفر لكم... يدخلكم... ذلك الفوز العظيم»

26- انسان در ميان عذاب اليم و فوز عظيم قرار دارد كه با معامله اى با خدا، از عذاب رها مى شود و به فوز مى رسد.«تنجيكم من عذاب اليم... ذلك الفوز العظيم» ورود به بهشت و مغفرت الهى، مصداق نجات از عذاب الهى است ولى چون نصرت و فتح الهى لطف ديگرى است، خداوند آن را جداگانه بيان فرموده است. 1- تمام پاداش ها در آخرت نيست، بخشى از آنها در دنياست. «واُخرى تحبّونها...»

2- پاداش بايد مورد علاقه ى تشويق شونده باشد. «تحبّونها»

3- رزمندگان مخلص به يكى از دو نيكى مى رسند، اگر شهيد شوند: «يدخلكم جنّات...» (كه در آيه قبل بود) و اگر پيروز شوند: «نصر من اللّه و فتح قريب»

4- پيروزى را از

خدا بدانيد، نه از تجهيزات و تجربه و تخصص. «نصرٌ من اللّه»

5 - اميد به آينده روشن وسيله ى دلگرمى رزمندگان است. «نصرٌ، فتح»

6- خداوند به وعده هاى خود عمل مى كند:

در اينجا: «نصر من اللّه» و در جاى ديگر: «اذا جاء نصر اللّه و الفتح »<1149>

در اينجا: «فتح قريب»و در جاى ديگر: «انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً»<1150>

7- براى تشويق رزمندگان به گذشتن از مال و جان، از اهرم بشارت استفاده كنيد. «و بشّر المؤمنين» «حواريّون» به ياران حضرت عيسى گفته مى شود كه دوازده نفر بودند و نامشان در انجيل هاى كنونى ذكر شده است.<1151> ريشه ى اين كلمه از «حور» به معناى شستن و سفيد كردن است و به خاطر پوشيدن لباس هاى سفيد و داشتن قلب هاى پاك و يا اينكه هم خود باطنى پاك داشتد و هم ديگران را دعوت به پاكى مى كردند، اين واژه درباره ى آنان بكار رفته است.

امام صادق عليه السلام فرمود: شيعيان ما حواريّون ما هستند، حواريّون عيسى عليه السلام او را در برابر دشمنان و يهود يارى نكردند ولى شيعيان، ما را يارى مى كنند و در راه ما شهيد يا شكنجه و تبعيد مى شوند. خداوند در برابر اين همه سختى كه به خاطر ما مى كشند،اداش نيكو به آنان عطا كند. «ينصروننا و يقاتلون دوننا و يحرّقون و يعذّبون و يشرّدون فى البلاد جزاهم اللّه عنّا خيراً»<1152>

نقل موارد مشابه در پذيرفتن دعوت و انجام عمل اثر دارد. همان گونه كه عيسى ياورانى داشت «كما قال عيسى...» و همان گونه كه بر ديگران روزه واجب شد. «كما كتب على الّذين من قبلكم»<1153> 1- مؤمن بايد گام به گام رشد كند، در آيات قبل دعوت به تجارت با خدا

بود، در اين آيه رسماً به انصار اللّه بودن دعوت مى كند «كونوا انصار اللّه» (يعنى براى هميشه بر نصرت قانون و اولياى الهى پايدار باشيد).

2- خداوند نيازى به نصرتِ ما ندارد، زيرا همه ى نصرت ها و پيروزى ها از اوست. «نصر من اللّه» ولى انصار خدا بودن، براى ما افتخار است. «كونوا انصار اللّه»

3- انبياى الهى مردم را براى خدا مى خواهند، نه براى خود و يا گروه و حزب خود. «مَن انصارى الى اللّه»

4- پيامبران براى غلبه بر دشمن، مسيرهاى عادّى و طبيعى را طى مى كردند و از اسباب ظاهرى و نيروهاى مردمى استفاده مى كردند. «من انصارى الى اللّه»

5 - رهبر بايد ارزيابى دقيقى از ياران خود داشته باشد. «مَن انصارى الى اللّه»

6- اقرار گرفتن از ياران، نوعى تجديد بيعت و اعلام وفادارى است. «من انصارى... قال الحواريون نحن انصار اللّه»

7- دعوت رهبران دينى را پاسخ دهيم. «من انصارى... نحن انصار اللّه»

8 - انسان مختار است كه دعوت انبيا را بپذيرد و سعادتمند شود و يا آن را رد كند و بدبخت شود. «فامنت طائفةٌ... و كفرت طائفة»

9- معمولاً همه مردم به يك پيامبر ايمان نياورده اند، بلكه بعضى كفر مى ورزيدند و بعضى ايمان مى آوردند، ما نيز نبايد انتظار ايمان آوردن همه مردم را داشته باشيم. «فامنت طائفةٌ... و كفرت طائفة»

10- داشتن ايمان، رمز دريافت تأييدات الهى است. «فامنت... فايّدنا...»

11- حضرت عيسى عليه السلام، هم خودش مورد تأييد خداوند بود «و ايّدناه بروح القدس»<1154> و هم پيروانش. «فايّدنا الّذين آمنوا على عدوّهم فاصبحوا ظاهرين»

خداوند همان گونه كه پيامبرش را تأييد و يارى مى كند، «و ايّدناه بروح القدس» پيروانش را نيز يارى مى كند. «فايّدنا الّذين آمنوا» «والحمد للّه ربّ

العالمين»

تفسير انگليسي

Refer to the commentary of Hadid: 1 and Hashr: 1 and Bani Israil: 44.

These words here are specially directed to the faint-hearted companions who had talked much but failed miserably to back up their resolution in words with firmness in action as at the battle of Uhad. Refer to the commentary of Ali Imran: 121, 128, 140 to 142, 144, 151 to 156, 159, 166 to 168 and Anfal: 16.

Those who do not put into practice what they preach are hated and disliked by Allah.

(see commentary for verse 2)

It was Ali ibn abi Talib who like a solid cemented structure always stood between the enemies of Allah and the Holy Prophet at every battle he fought, refer to the abovenoted verses in the commentary of preceding verses for Uhad; Baqarah: 214, 251 and Ahzab: 1 to 3, 9 to 27 for Khandaq; Ali Imran: 13 and Anfal: 5 for Badr; Bara-at: 25 to 27 for Hunayn; Fat-h: 20 for Khaybar.

Aqa Mahdi Puya says:

A solid cemented structure refers to order, discipline, cohesion and courage.

The people of Musa often rebelled, annoyed and insulted him. See commentary of Ahzab: 69. They did it, not through ignorance, but from a selfish perverse and rebellious spirit. Refer to Numbers 12: 13 in the Old Testament.

The ummah of Islam also now and again slandered the Holy Prophet. To see an example of their rebellious attitude refer to hadith al qirtas in the commentary of Nisa: 65 and Hashr: 4. In the commentary of many verses (Baqarah: 51; Ta Ha: 9

to 98 and Maryam: 53 are a few among them) it has been shown that there are close similiarities in the experiences of prophet Musa and the Holy Prophet. Refer to Deuteronomy 18: 15 and 18 in the Old Testament.

The mission of Isa was to his people, the Jews. He command his disciples to address their appeal only to "the lost sheep of the house of Israil."

Refer to the commentary of Baqarah: 40.

The teaching of Isa was singularly restricted to the children of Israil and therefore necessitated the advent of another teacher which is admitted by the Christians themselves. It is written in Hastings Encyclopaedia of Religion and Ethics:

"His ethical teaching was so suggestive but so paradoxical, so figurative, and incomplete. It was designed not to save us from the trouble of thinking but to turn our thoughts to the comforter whom he promised to send" (Vol. xii p.621).

"Ahmad" was employed as a translation of "the periclytos" in old Arabic versions of the New Testament. Muir and Sale say that Ahmad or Muhammad, the praised one, is almost a translation of the Greek word periclytos. In the present gospel of John 14: 16; 15: 26 and 16: 7, the word "comforter" blithe English version is for the Greek word "Paracletos", which means "advocate", "one called to the help of another, a kind friend", rather than "comforter". Paracletos is a corrupt reading for Periclytos, and in the original saying of Isa there was a prophecy of the Holy Prophet Ahmad by name. Even if it is

read Paraclete, it would apply to the Holy Prophet.

See "The Injil" on page 375. The present version of the Injil known as the New Testament is neither complete nor reliable.

Isa said:

"I was sent to the lost sheep of the house of Israel." (Matthew 15: 24).

"Do not take the road to gentile lands, and do not enter any Samaritan town; but go rather to the lost sheep of the house of Israel." (Matthew 10: 5 and 6).

The mission of Isa was for the lost sheep of Israel.

The following verses of the Bible contain the prophecy of the advent of the Holy Prophet, who came with an universal message as a mercy for all creatures, in all times, till the end of the world.

Isa said:

"I will ask the Father, and He will give you another to be your advocate, who will be with you for ever-the spirit of truth." (John: 14: 16).

"However, when he comes who is the spirit of truth, he will guide into all the truth, he will not speak on his own authority, but will tell only what he hears; and he will make known to you the things that are coming." (John 16: 13).

Verse 81 of Bani Israil and 49 of Saba say that when "the perfect" comes all "the imperfect" vanish and are lost to oblivion.

What has been mentioned in Deuteronomy 18: 15, 18 and 19 has been referred to in verses 3 and 4 of Najm.

John the Baptist (Yahya) says in John 1: 19 to 21 that he was neither the

Messiah (Isa), nor Elijah (Ilyas) nor the "awaited" prophet. It clearly shows that the prophet referred to in Deuteronomy 18: 18 was neither Isa nor John the Baptist (Yahya).

"Then the Lord said to me (Musa): I will raise up for them a prophet like you, one of their own race, and I will put my words into his mouth. He shall convey all my commands to them." (Deuteronomy 18: 18)

The Prophet referred to in Deuteronomy 18: 15, 18 and 19 is like Musa. Isa was not like Musa. Isa was born without a father, a miracle, unlike Musa who had a father and a mother; and Musa was a law-giver whereas Isa was sent to follow and fulfil the law of Musa.

Isa said:

"Do not suppose that I have come to abolish the law and the prophets; I did not come to abolish, but to complete."

The comforter or the spirit of truth (Ahmad or Muhammad) would praise him (Isa), according to John 16: 14, and make known the truth about Isa and Maryam, teach mankind all the truth about all things; and his teachings would remain in force for all times, whereas Isas mission (Matthew 15: 24 and 10: 5 to 6) was restricted to the children of Israel only.

According to Araf: 158; Anbiya: 107 and Saba: 28 the Holy Prophet was sent to guide the whole mankind.

As stated in John 14: 26: "Your comforter, the Holy Ghost (or spirit), whom the father will send in my name, will teach you everything", the Holy Prophet was

not an ordinary human being but holy, thoroughly purified by Allah as per Ahzab: 33, which refers to him and his Ahl ul Bayt.

When Nasr bin Harith said that his idols Lat and Uzza would intercede on his behalf and Allah would accept their intercession on the day of judgement, this verse was revealed.

Allah sends His guidance freely, but withdraws His grace from those who wilfully put forward falsehood and debasing superstitions in opposition to the light of eternal unity and harmony which is Islam. See Ali Imran: 94.

Refer to the commentary of Bara-at: 32; Nur: 35 to 37.

The divine light of guidance enlightens in all times. It is a continuous process. It is inextinguishable.

Once a Jew, Kab bin Ashraf, saw the Holy Prophet in the state of receiving a revelation, and said aloud:

"Rejoice, O children of Israil, God has extinguished the light of Muhammad."

Then this verse was revealed.

See commentary of Bara-at: 33 and Fat-h: 28.

Aqa Mahdi Puya says:

The light of guidance of Islam, its progress towards ultimate triumph over all other religions, will illuminate the whole world in the days of Imam Mahdi al Qa-im, the last living Imam in the progeny of the Holy Prophet, the last ring in the chain of the chosen line of Ibrahim. See commentary of Bara-at: 32 and 33; Fat-h: 28.

The Islamic doctrines are steadily gaining ground in the religious and secular schools of thought trying to create justice, fairplay and harmony in the human society. Abolition of slavery and caste system, clear assertion of human rights, brotherhood

among all people of the world, rights of women, social welfare, establishment of a society free from exploitation of man by man, and belief in one God are some of the Islamic teachings which are now part and parcel of all the constitutions of the civilised countries.

Truly that which is mentioned in these verses is the most profitable bargain man can strike to achieve success in the life of hereafter. Also see commentary of Bara-at: 111.

Verse 13 refers to the days of Imam Mahdi al Qa-im. See commentary of Bara-at: 32 and 33.

(see commentary for verse 10)

(see commentary for verse 10)

(see commentary for verse 10)

See commentary of Ali Imran: 49 to 53. The names of the twelve disciples are found in Matthew 10: 2 to 4.

Aqa Mahdi Puya says:

A similar event took place at the time of dawat dhil ashira. See commentary of Ali Imran: 52 and 53.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109