52. سوره الطور

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الطور

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الطُّورِ (1)

وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ (2)

فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ (3)

وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ (4)

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (5)

وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (6)

إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ (7)

ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (8)

يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (9)

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً (10)

فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (11)

الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ (12)

يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (13)

هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (14)

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (15)

اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (16)

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (17)

فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (18)

كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19)

مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (20)

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ (21)

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (22)

يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (23)

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (24)

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (25)

قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (26)

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (27)

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (28)

فَذَكِّرْ فَما

أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (29)

أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30)

قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ (31)

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32)

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ (33)

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (34)

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (35)

أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ (36)

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ (37)

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38)

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ (39)

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40)

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (41)

أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ (42)

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (43)

وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ (44)

فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ (45)

يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (46)

وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (47)

وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ (48)

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49)

آشنايي با سوره

52- طور [نام يك كوه]

در اولين آيه به كوه مقدس طور در سينا كه محل مناجات موسى (ع) با خداوند بوده، سوگند ياد شده است. سوره، يادآور قيامت و بهشت و جهنم و بيانگر نعمتهاى بى پايان بهشتيان و عذاب هاى گوناگون مكذبين و كفار در دوزخ است و نيز احتياج و مجادله اى با مشركين و ترديدشان در ايمان آوردن و نقد تفكر الحادى و مشركانه و در پايان باز

هم دعوت به صبر. اين سوره با 49 آيه در سال 4 بعثت در مكه نازل گرديد. در احاديث، زياد خواندن آن سبب خلاصى از زندان بيان شده است

شان نزول

پيامبر و تهمت هاى ناروا

شأن نزول آيه هاى 29 تا 34 سوره طور

براى كافران مكه، «دارالندوه» بهترين مكان تصميم گيرى در امور مهم بود. اين مكان، در كنار كعبه قرار داشت و درِ آن به سوى كعبه باز مى شد. همه سران قبيله هاى عرب در آن جا جمع شده بودند و موضوع پيامبر را كه در صدر اخبار آن روز قرار داشت، براى چاره جويى در دستور كار خود قرار دادند. همه نگران و عصبانى، آمده بودند تا با دل و جان هر كارى را عليه پيامبر انجام دهند و در اين راه، هر گونه كمك مالى را نيز مى پذيرفتند. همه دوست داشتند اين جلسه با نتيجه اى دلخواه به پايان برسد و تصميم هاى پليدشان به اجرا در آيد. همه مشركان يك صدا، محمد را خطرى بزرگ براى منافع خود مى دانستند.

در اين جلسه، پيشنهادهايى ارايه شد، از جمله تبعيد پيامبر كه مورد پذيرش قرار نگرفت؛ با اين استدلال كه قبيله هاى ديگر ممكن بود به او ايمان آورند و براى هميشه اين خطر باقى بماند. قتل او نيز پيشنهاد شد، ولى به دليل ترس از جنگ هاى قبيله اى و خون ريزى هاى بعدى با آن موافقت نشد و آخرين پيشنهاد اين بود كه با صبر و گذشت زمان، شايد بتوانند اين مشكل را حل كنند و از اين مرحله بگذرند. آنان پيامبر را با فردى چون بسطيح مقايسه مى كردند. او كاهن و مدعى بود با جنيان در ارتباط است و اخبار را از آنان مى گيرد

و به ديگران مى رساند و نيز پيامبر را با كسانى چون «زهير»، «نانجه» و «اعثى» مقايسه مى كردند چون آن سه ساحر و شاعر بودند و در عصر جاهليت مى زيستند، كه با مردن بساطشان برچيده شد، مشركان معتقد بودند بساط محمد نيز همانند آنان جمع مى شود و به تاريخ خواهد پيوست. بنابراين، تصميم گرفتند پيامبر را با اين كاهنان، ساحران و يا شاعران قياس كنند تا مردم، پيامبر را پديده جديدى ندانند و از اين موضوع نگران نباشند. قريش براى پراكنده ساختن مردم از پيرامون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، تهمت هايى از اين قبيل به او مى بستند. گاه كاهنش مى خواندند و گاه مجنون و به اين، دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر در هم پيچيده شود و به گمان خود از اين مشكل بزرگ رهايى يابند. غافل از آن كه راه پيامبر پاينده است و نام و ياد او براى هميشه به دل هاى مرده طراوت مى بخشد. آيه هاى زير نازل شد و به آنان چنين پاسخ داد:

پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه. «» يا مى گويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم. [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم]. «» بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم. «» آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضع گيرى] وامى دارد يا [نه] آنان مردمى سركشند. «» يا مى گويند: آن را بر بافته، [نه] بلكه باور ندارند. «» پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند. «» (1)

پاورقى:

(1) نمونه بينات، ص 756؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 443؛ تفسير مراغى، ج 27، ص 31.

پيامبر و تهمت هاى ناروا

شأن

نزول آيه هاى 29 تا 34 سوره طور

براى كافران مكه، «دارالندوه» بهترين مكان تصميم گيرى در امور مهم بود. اين مكان، در كنار كعبه قرار داشت و درِ آن به سوى كعبه باز مى شد. همه سران قبيله هاى عرب در آن جا جمع شده بودند و موضوع پيامبر را كه در صدر اخبار آن روز قرار داشت، براى چاره جويى در دستور كار خود قرار دادند. همه نگران و عصبانى، آمده بودند تا با دل و جان هر كارى را عليه پيامبر انجام دهند و در اين راه، هر گونه كمك مالى را نيز مى پذيرفتند. همه دوست داشتند اين جلسه با نتيجه اى دلخواه به پايان برسد و تصميم هاى پليدشان به اجرا در آيد. همه مشركان يك صدا، محمد را خطرى بزرگ براى منافع خود مى دانستند.

در اين جلسه، پيشنهادهايى ارايه شد، از جمله تبعيد پيامبر كه مورد پذيرش قرار نگرفت؛ با اين استدلال كه قبيله هاى ديگر ممكن بود به او ايمان آورند و براى هميشه اين خطر باقى بماند. قتل او نيز پيشنهاد شد، ولى به دليل ترس از جنگ هاى قبيله اى و خون ريزى هاى بعدى با آن موافقت نشد و آخرين پيشنهاد اين بود كه با صبر و گذشت زمان، شايد بتوانند اين مشكل را حل كنند و از اين مرحله بگذرند. آنان پيامبر را با فردى چون بسطيح مقايسه مى كردند. او كاهن و مدعى بود با جنيان در ارتباط است و اخبار را از آنان مى گيرد و به ديگران مى رساند و نيز پيامبر را با كسانى چون «زهير»، «نانجه» و «اعثى» مقايسه مى كردند چون آن سه ساحر و شاعر بودند و در عصر جاهليت مى زيستند، كه با مردن بساطشان

برچيده شد، مشركان معتقد بودند بساط محمد نيز همانند آنان جمع مى شود و به تاريخ خواهد پيوست. بنابراين، تصميم گرفتند پيامبر را با اين كاهنان، ساحران و يا شاعران قياس كنند تا مردم، پيامبر را پديده جديدى ندانند و از اين موضوع نگران نباشند. قريش براى پراكنده ساختن مردم از پيرامون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، تهمت هايى از اين قبيل به او مى بستند. گاه كاهنش مى خواندند و گاه مجنون و به اين، دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر در هم پيچيده شود و به گمان خود از اين مشكل بزرگ رهايى يابند. غافل از آن كه راه پيامبر پاينده است و نام و ياد او براى هميشه به دل هاى مرده طراوت مى بخشد. آيه هاى زير نازل شد و به آنان چنين پاسخ داد:

پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه. «» يا مى گويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم. [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم]. «» بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم. «» آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضع گيرى] وامى دارد يا [نه] آنان مردمى سركشند. «» يا مى گويند: آن را بر بافته، [نه] بلكه باور ندارند. «» پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند. «» (1)

پاورقى:

(1) نمونه بينات، ص 756؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 443؛ تفسير مراغى، ج 27، ص 31.

پيامبر و تهمت هاى ناروا

شأن نزول آيه هاى 29 تا 34 سوره طور

براى كافران مكه، «دارالندوه» بهترين مكان تصميم گيرى در امور مهم بود. اين مكان، در كنار كعبه قرار داشت و درِ آن به سوى كعبه باز مى شد. همه

سران قبيله هاى عرب در آن جا جمع شده بودند و موضوع پيامبر را كه در صدر اخبار آن روز قرار داشت، براى چاره جويى در دستور كار خود قرار دادند. همه نگران و عصبانى، آمده بودند تا با دل و جان هر كارى را عليه پيامبر انجام دهند و در اين راه، هر گونه كمك مالى را نيز مى پذيرفتند. همه دوست داشتند اين جلسه با نتيجه اى دلخواه به پايان برسد و تصميم هاى پليدشان به اجرا در آيد. همه مشركان يك صدا، محمد را خطرى بزرگ براى منافع خود مى دانستند.

در اين جلسه، پيشنهادهايى ارايه شد، از جمله تبعيد پيامبر كه مورد پذيرش قرار نگرفت؛ با اين استدلال كه قبيله هاى ديگر ممكن بود به او ايمان آورند و براى هميشه اين خطر باقى بماند. قتل او نيز پيشنهاد شد، ولى به دليل ترس از جنگ هاى قبيله اى و خون ريزى هاى بعدى با آن موافقت نشد و آخرين پيشنهاد اين بود كه با صبر و گذشت زمان، شايد بتوانند اين مشكل را حل كنند و از اين مرحله بگذرند. آنان پيامبر را با فردى چون بسطيح مقايسه مى كردند. او كاهن و مدعى بود با جنيان در ارتباط است و اخبار را از آنان مى گيرد و به ديگران مى رساند و نيز پيامبر را با كسانى چون «زهير»، «نانجه» و «اعثى» مقايسه مى كردند چون آن سه ساحر و شاعر بودند و در عصر جاهليت مى زيستند، كه با مردن بساطشان برچيده شد، مشركان معتقد بودند بساط محمد نيز همانند آنان جمع مى شود و به تاريخ خواهد پيوست. بنابراين، تصميم گرفتند پيامبر را با اين كاهنان، ساحران و يا شاعران قياس كنند تا مردم،

پيامبر را پديده جديدى ندانند و از اين موضوع نگران نباشند. قريش براى پراكنده ساختن مردم از پيرامون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، تهمت هايى از اين قبيل به او مى بستند. گاه كاهنش مى خواندند و گاه مجنون و به اين، دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر در هم پيچيده شود و به گمان خود از اين مشكل بزرگ رهايى يابند. غافل از آن كه راه پيامبر پاينده است و نام و ياد او براى هميشه به دل هاى مرده طراوت مى بخشد. آيه هاى زير نازل شد و به آنان چنين پاسخ داد:

پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه. «» يا مى گويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم. [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم]. «» بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم. «» آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضع گيرى] وامى دارد يا [نه] آنان مردمى سركشند. «» يا مى گويند: آن را بر بافته، [نه] بلكه باور ندارند. «» پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند. «» (1)

پاورقى:

(1) نمونه بينات، ص 756؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 443؛ تفسير مراغى، ج 27، ص 31.

پيامبر و تهمت هاى ناروا

شأن نزول آيه هاى 29 تا 34 سوره طور

براى كافران مكه، «دارالندوه» بهترين مكان تصميم گيرى در امور مهم بود. اين مكان، در كنار كعبه قرار داشت و درِ آن به سوى كعبه باز مى شد. همه سران قبيله هاى عرب در آن جا جمع شده بودند و موضوع پيامبر را كه در صدر اخبار آن روز قرار داشت، براى چاره جويى در دستور كار خود قرار دادند. همه نگران و عصبانى،

آمده بودند تا با دل و جان هر كارى را عليه پيامبر انجام دهند و در اين راه، هر گونه كمك مالى را نيز مى پذيرفتند. همه دوست داشتند اين جلسه با نتيجه اى دلخواه به پايان برسد و تصميم هاى پليدشان به اجرا در آيد. همه مشركان يك صدا، محمد را خطرى بزرگ براى منافع خود مى دانستند.

در اين جلسه، پيشنهادهايى ارايه شد، از جمله تبعيد پيامبر كه مورد پذيرش قرار نگرفت؛ با اين استدلال كه قبيله هاى ديگر ممكن بود به او ايمان آورند و براى هميشه اين خطر باقى بماند. قتل او نيز پيشنهاد شد، ولى به دليل ترس از جنگ هاى قبيله اى و خون ريزى هاى بعدى با آن موافقت نشد و آخرين پيشنهاد اين بود كه با صبر و گذشت زمان، شايد بتوانند اين مشكل را حل كنند و از اين مرحله بگذرند. آنان پيامبر را با فردى چون بسطيح مقايسه مى كردند. او كاهن و مدعى بود با جنيان در ارتباط است و اخبار را از آنان مى گيرد و به ديگران مى رساند و نيز پيامبر را با كسانى چون «زهير»، «نانجه» و «اعثى» مقايسه مى كردند چون آن سه ساحر و شاعر بودند و در عصر جاهليت مى زيستند، كه با مردن بساطشان برچيده شد، مشركان معتقد بودند بساط محمد نيز همانند آنان جمع مى شود و به تاريخ خواهد پيوست. بنابراين، تصميم گرفتند پيامبر را با اين كاهنان، ساحران و يا شاعران قياس كنند تا مردم، پيامبر را پديده جديدى ندانند و از اين موضوع نگران نباشند. قريش براى پراكنده ساختن مردم از پيرامون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، تهمت هايى از اين قبيل به او مى بستند. گاه كاهنش مى خواندند و گاه

مجنون و به اين، دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر در هم پيچيده شود و به گمان خود از اين مشكل بزرگ رهايى يابند. غافل از آن كه راه پيامبر پاينده است و نام و ياد او براى هميشه به دل هاى مرده طراوت مى بخشد. آيه هاى زير نازل شد و به آنان چنين پاسخ داد:

پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه. «» يا مى گويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم. [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم]. «» بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم. «» آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضع گيرى] وامى دارد يا [نه] آنان مردمى سركشند. «» يا مى گويند: آن را بر بافته، [نه] بلكه باور ندارند. «» پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند. «» (1)

پاورقى:

(1) نمونه بينات، ص 756؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 443؛ تفسير مراغى، ج 27، ص 31.

پيامبر و تهمت هاى ناروا

شأن نزول آيه هاى 29 تا 34 سوره طور

براى كافران مكه، «دارالندوه» بهترين مكان تصميم گيرى در امور مهم بود. اين مكان، در كنار كعبه قرار داشت و درِ آن به سوى كعبه باز مى شد. همه سران قبيله هاى عرب در آن جا جمع شده بودند و موضوع پيامبر را كه در صدر اخبار آن روز قرار داشت، براى چاره جويى در دستور كار خود قرار دادند. همه نگران و عصبانى، آمده بودند تا با دل و جان هر كارى را عليه پيامبر انجام دهند و در اين راه، هر گونه كمك مالى را نيز مى پذيرفتند. همه دوست داشتند اين جلسه با نتيجه اى دلخواه

به پايان برسد و تصميم هاى پليدشان به اجرا در آيد. همه مشركان يك صدا، محمد را خطرى بزرگ براى منافع خود مى دانستند.

در اين جلسه، پيشنهادهايى ارايه شد، از جمله تبعيد پيامبر كه مورد پذيرش قرار نگرفت؛ با اين استدلال كه قبيله هاى ديگر ممكن بود به او ايمان آورند و براى هميشه اين خطر باقى بماند. قتل او نيز پيشنهاد شد، ولى به دليل ترس از جنگ هاى قبيله اى و خون ريزى هاى بعدى با آن موافقت نشد و آخرين پيشنهاد اين بود كه با صبر و گذشت زمان، شايد بتوانند اين مشكل را حل كنند و از اين مرحله بگذرند. آنان پيامبر را با فردى چون بسطيح مقايسه مى كردند. او كاهن و مدعى بود با جنيان در ارتباط است و اخبار را از آنان مى گيرد و به ديگران مى رساند و نيز پيامبر را با كسانى چون «زهير»، «نانجه» و «اعثى» مقايسه مى كردند چون آن سه ساحر و شاعر بودند و در عصر جاهليت مى زيستند، كه با مردن بساطشان برچيده شد، مشركان معتقد بودند بساط محمد نيز همانند آنان جمع مى شود و به تاريخ خواهد پيوست. بنابراين، تصميم گرفتند پيامبر را با اين كاهنان، ساحران و يا شاعران قياس كنند تا مردم، پيامبر را پديده جديدى ندانند و از اين موضوع نگران نباشند. قريش براى پراكنده ساختن مردم از پيرامون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، تهمت هايى از اين قبيل به او مى بستند. گاه كاهنش مى خواندند و گاه مجنون و به اين، دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر در هم پيچيده شود و به گمان خود از اين مشكل بزرگ رهايى يابند. غافل از آن كه راه

پيامبر پاينده است و نام و ياد او براى هميشه به دل هاى مرده طراوت مى بخشد. آيه هاى زير نازل شد و به آنان چنين پاسخ داد:

پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه. «» يا مى گويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم. [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم]. «» بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم. «» آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضع گيرى] وامى دارد يا [نه] آنان مردمى سركشند. «» يا مى گويند: آن را بر بافته، [نه] بلكه باور ندارند. «» پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند. «» (1)

پاورقى:

(1) نمونه بينات، ص 756؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 443؛ تفسير مراغى، ج 27، ص 31.

پيامبر و تهمت هاى ناروا

شأن نزول آيه هاى 29 تا 34 سوره طور

براى كافران مكه، «دارالندوه» بهترين مكان تصميم گيرى در امور مهم بود. اين مكان، در كنار كعبه قرار داشت و درِ آن به سوى كعبه باز مى شد. همه سران قبيله هاى عرب در آن جا جمع شده بودند و موضوع پيامبر را كه در صدر اخبار آن روز قرار داشت، براى چاره جويى در دستور كار خود قرار دادند. همه نگران و عصبانى، آمده بودند تا با دل و جان هر كارى را عليه پيامبر انجام دهند و در اين راه، هر گونه كمك مالى را نيز مى پذيرفتند. همه دوست داشتند اين جلسه با نتيجه اى دلخواه به پايان برسد و تصميم هاى پليدشان به اجرا در آيد. همه مشركان يك صدا، محمد را خطرى بزرگ براى منافع خود مى دانستند.

در اين جلسه، پيشنهادهايى ارايه شد، از جمله تبعيد پيامبر كه مورد

پذيرش قرار نگرفت؛ با اين استدلال كه قبيله هاى ديگر ممكن بود به او ايمان آورند و براى هميشه اين خطر باقى بماند. قتل او نيز پيشنهاد شد، ولى به دليل ترس از جنگ هاى قبيله اى و خون ريزى هاى بعدى با آن موافقت نشد و آخرين پيشنهاد اين بود كه با صبر و گذشت زمان، شايد بتوانند اين مشكل را حل كنند و از اين مرحله بگذرند. آنان پيامبر را با فردى چون بسطيح مقايسه مى كردند. او كاهن و مدعى بود با جنيان در ارتباط است و اخبار را از آنان مى گيرد و به ديگران مى رساند و نيز پيامبر را با كسانى چون «زهير»، «نانجه» و «اعثى» مقايسه مى كردند چون آن سه ساحر و شاعر بودند و در عصر جاهليت مى زيستند، كه با مردن بساطشان برچيده شد، مشركان معتقد بودند بساط محمد نيز همانند آنان جمع مى شود و به تاريخ خواهد پيوست. بنابراين، تصميم گرفتند پيامبر را با اين كاهنان، ساحران و يا شاعران قياس كنند تا مردم، پيامبر را پديده جديدى ندانند و از اين موضوع نگران نباشند. قريش براى پراكنده ساختن مردم از پيرامون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، تهمت هايى از اين قبيل به او مى بستند. گاه كاهنش مى خواندند و گاه مجنون و به اين، دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر در هم پيچيده شود و به گمان خود از اين مشكل بزرگ رهايى يابند. غافل از آن كه راه پيامبر پاينده است و نام و ياد او براى هميشه به دل هاى مرده طراوت مى بخشد. آيه هاى زير نازل شد و به آنان چنين پاسخ داد:

پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه

كاهنى و نه ديوانه. «» يا مى گويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم. [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم]. «» بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم. «» آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضع گيرى] وامى دارد يا [نه] آنان مردمى سركشند. «» يا مى گويند: آن را بر بافته، [نه] بلكه باور ندارند. «» پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند. «» (1)

پاورقى:

(1) نمونه بينات، ص 756؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 443؛ تفسير مراغى، ج 27، ص 31.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَالطُّورِ}

{وَكِتابٍ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {مَسْطُورٍ} نعت تابع

{فِي} حرف جر {رَقٍّ} اسم مجرور يا در محل جر {مَنْشُورٍ} نعت تابع

{وَالْبَيْتِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {الْمَعْمُورِ} نعت تابع

{وَالسَّقْفِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {الْمَرْفُوعِ} نعت تابع

{وَالْبَحْرِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {الْمَسْجُورِ} نعت تابع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {عَذابَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لَواقِعٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{ما} حرف نفى غير عامل {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {مِنْ} حرف جر زائد {دافِعٍ} مبتدا مؤخّر

{يَوْمَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {تَمُورُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {السَّماءُ} فاعل، مرفوع

يا در محل رفع {مَوْراً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{وَتَسِيرُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {الْجِبالُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {سَيْراً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{فَوَيْلٌ} (ف) رابط جواب براى شرط / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَوْمَئِذٍ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (إذ) مضاف إليه {لِلْمُكَذِّبِينَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{الَّذِينَ} نعت تابع {هُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {فِي} حرف جر {خَوْضٍ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {يَلْعَبُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{يَوْمَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {يُدَعُّونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {إِلى} حرف جر {نارِ} اسم مجرور يا در محل جر {جَهَنَّمَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {دَعًّا} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{هذِهِ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {النَّارُ} بدل تابع {الَّتِي} خبر، مرفوع يا در محل رفع {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {بِها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {تُكَذِّبُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{أَفَسِحْرٌ} همزه (أ) حرف استفهام / (ف) حرف عطف / خبر مقدّم {هذا} مبتدا مؤخّر {أَمْ} حرف عطف

{أَنْتُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {لا} حرف نفى غير عامل {تُبْصِرُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{اصْلَوْها} فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {فَاصْبِرُوا} (ف) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {أَوْ} حرف عطف {لا} حرف جزم {تَصْبِرُوا} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {سَواءٌ} خبر مقدّم {عَلَيْكُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / مبتدا مؤخّر محذوف {إِنَّما} حرف مكفوف (كافّه و مكفوفه) {تُجْزَوْنَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {ما} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {تَعْمَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الْمُتَّقِينَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {فِي} حرف جر {جَنَّاتٍ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف {وَنَعِيمٍ} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{فاكِهِينَ} حال، منصوب {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {آتاهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {رَبُّهُمْ} فاعل، مرفوع

يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَوَقاهُمْ} (و) حرف استيناف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {رَبُّهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {عَذابَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الْجَحِيمِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{كُلُوا} فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَاشْرَبُوا} (و) حرف عطف / فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {هَنِيئاً} حال، منصوب {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {تَعْمَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{مُتَّكِئِينَ} حال، منصوب {عَلى} حرف جر {سُرُرٍ} اسم مجرور يا در محل جر {مَصْفُوفَةٍ} نعت تابع {وَزَوَّجْناهُمْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {بِحُورٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {عِينٍ} نعت تابع

{وَالَّذِينَ} (و) حرف عطف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {وَاتَّبَعَتْهُمْ} (و) حرف اعتراض / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ت) تأنيث / (ه) ضمير متصل

در محل نصب، مفعولٌ به {ذُرِّيَّتُهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِإِيمانٍ} حال، منصوب {أَلْحَقْنا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر براى (الذين) {بِهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {ذُرِّيَّتَهُمْ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {وَما} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {أَلَتْناهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {مِنْ} حرف جر {عَمَلِهِمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مِنْ} حرف جر زائد {شَيْءٍ} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {كُلُّ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {امْرِئٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {بِما} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {كَسَبَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {رَهِينٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{وَأَمْدَدْناهُمْ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {بِفاكِهَةٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَلَحْمٍ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {مِمَّا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يَشْتَهُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{يَتَنازَعُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت

نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {كَأْساً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {لا} حرف نفى غير عامل {لَغْوٌ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {فِيها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {تَأْثِيمٌ} معطوف تابع

{وَيَطُوفُ} (و) حرف عطف / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {غِلْمانٌ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {لَهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {كَأَنَّهُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم كأنّ {لُؤْلُؤٌ} خبر كأنّ مرفوع {مَكْنُونٌ} نعت تابع

{وَأَقْبَلَ} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {بَعْضُهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {عَلى} حرف جر {بَعْضٍ} اسم مجرور يا در محل جر {يَتَساءَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{قالُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِنَّا} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (نا) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {كُنَّا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {قَبْلُ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {فِي} حرف جر {أَهْلِنا} اسم مجرور يا در محل جر / (نا) ضمير متصل در

محل جر، مضاف اليه {مُشْفِقِينَ} خبر كان، منصوب يا در محل نصب / خبر إنَّ محذوف

{فَمَنَّ} (ف) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {اللَّهُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {عَلَيْنا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {وَوَقانا} (و) حرف عطف / فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (نا) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {عَذابَ} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {السَّمُومِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{إِنَّا} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (نا) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {كُنَّا} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (نا) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {مِنْ} حرف جر {قَبْلُ} محل جر {نَدْعُوهُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير / خبر كان، محذوف يا در تقدير / خبر إنَّ محذوف {إِنَّهُ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {هُوَ} ضمير فصل بدون محل {الْبَرُّ} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {الرَّحِيمُ} خبر إنَّ ثان (دوم)، مرفوع يا در محل رفع

{فَذَكِّرْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {فَما} (ف) حرف تعليل / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {أَنْتَ} اسم ما، مرفوع يا در محل رفع {بِنِعْمَةِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور

يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِكاهِنٍ} (ب) حرف جر زائد / خبر ما، منصوب يا در محل نصب {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {مَجْنُونٍ} معطوف تابع

{أَمْ} حرف عطف {يَقُولُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {شاعِرٌ} مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل / خبر، مرفوع يا در محل رفع {نَتَرَبَّصُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (نحن) در تقدير {بِهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رَيْبَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {الْمَنُونِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{قُلْ} فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {تَرَبَّصُوا} فعل امر، مبنى بر حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فَإِنِّي} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ي) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {مَعَكُمْ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مِنَ} حرف جر {الْمُتَرَبِّصِينَ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف

{أَمْ} حرف عطف {تَأْمُرُهُمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {أَحْلامُهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِهذا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {أَمْ} حرف عطف {هُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {قَوْمٌ} خبر، مرفوع يا

در محل رفع {طاغُونَ} نعت تابع

{أَمْ} حرف عطف {يَقُولُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {تَقَوَّلَهُ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {بَلْ} حرف اضراب {لا} حرف نفى غير عامل {يُؤْمِنُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{فَلْيَأْتُوا} (ف) رابط جواب براى شرط / (ل) امر / فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِحَدِيثٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مِثْلِهِ} نعت تابع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {إِنْ} حرف شرط جازم {كانُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {صادِقِينَ} خبر كان، منصوب يا در محل نصب

{أَمْ} حرف عطف {خُلِقُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {مِنْ} حرف جر {غَيْرِ} اسم مجرور يا در محل جر {شَيْءٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {أَمْ} حرف عطف {هُمُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْخالِقُونَ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{أَمْ} حرف عطف {خَلَقُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {السَّماواتِ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {وَالْأَرْضَ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {بَلْ} حرف اضراب {لا} حرف نفى غير عامل {يُوقِنُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{أَمْ} حرف عطف

{عِنْدَهُمْ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر مقدّم محذوف {خَزائِنُ} مبتدا مؤخّر {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {أَمْ} حرف عطف {هُمُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الْمُصَيْطِرُونَ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{أَمْ} حرف عطف {لَهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {سُلَّمٌ} مبتدا مؤخّر {يَسْتَمِعُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فِيهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {فَلْيَأْتِ} (ف) رابط جواب براى شرط / (ل) امر / فعل مضارع مجزوم به حذف حرف عله (ى) {مُسْتَمِعُهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {بِسُلْطانٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {مُبِينٍ} نعت تابع

{أَمْ} حرف عطف {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {الْبَناتُ} مبتدا مؤخّر {وَلَكُمُ} (و) حرف عطف / حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {الْبَنُونَ} مبتدا مؤخّر

{أَمْ} حرف عطف {تَسْئَلُهُمْ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {أَجْراً} مفعولٌ به ثان (دوم)، منصوب يا در محل نصب {فَهُمْ} (ف) حرف عطف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {مِنْ} حرف جر {مَغْرَمٍ} اسم مجرور يا در محل جر {مُثْقَلُونَ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{أَمْ} حرف عطف {عِنْدَهُمُ}

ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر مقدّم محذوف {الْغَيْبُ} مبتدا مؤخّر {فَهُمْ} (ف) حرف عطف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَكْتُبُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{أَمْ} حرف عطف {يُرِيدُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {كَيْداً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {فَالَّذِينَ} (ف) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {كَفَرُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {هُمُ} ضمير فصل بدون محل {الْمَكِيدُونَ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{أَمْ} حرف عطف {لَهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {إِلهٌ} مبتدا مؤخّر {غَيْرُ} نعت تابع {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {سُبْحانَ} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {عَمَّا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يُشْرِكُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{وَإِنْ} (و) حرف استيناف / حرف شرط جازم {يَرَوْا} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {كِسْفاً} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {مِنَ} حرف جر {السَّماءِ} اسم مجرور يا در محل جر {ساقِطاً} نعت تابع {يَقُولُوا} فعل مضارع مجزوم به حذف نون / (و)

ضمير متصل در محل رفع و فاعل / مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل {سَحابٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {مَرْكُومٌ} نعت تابع

{فَذَرْهُمْ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {حَتَّى} حرف نصب {يُلاقُوا} فعل مضارع، منصوب به حذف نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {يَوْمَهُمُ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {الَّذِي} نعت تابع {فِيهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يُصْعَقُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل

{يَوْمَ} بدل تابع {لا} حرف نفى غير عامل {يُغْنِي} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {عَنْهُمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {كَيْدُهُمْ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {شَيْئاً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {هُمْ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يُنْصَرُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{وَإِنَّ} (و) حرف استيناف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {لِلَّذِينَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر إنَّ محذوف {ظَلَمُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {عَذاباً} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {دُونَ} ظرف يا

مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {ذلِكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَلكِنَّ} (و) حرف عطف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {أَكْثَرَهُمْ} اسم لكن، منصوب يا در محل نصب / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لا} حرف نفى غير عامل {يَعْلَمُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر لكن محذوف

{وَاصْبِرْ} (و) حرف استيناف / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {لِحُكْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {فَإِنَّكَ} (ف) حرف تعليل / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ك) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {بِأَعْيُنِنا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / (نا) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه / خبر إنَّ محذوف {وَسَبِّحْ} (و) حرف عطف / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {بِحَمْدِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {رَبِّكَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / (ك) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {حِينَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {تَقُومُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير

{وَمِنَ} (و) حرف عطف / حرف جر {اللَّيْلِ} اسم مجرور يا در محل جر {فَسَبِّحْهُ} (ف) حرف زائد / فعل امر مبنى بر سكون / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به

/ فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {وَإِدْبارَ} (و) حرف عطف / عطف (حين) {النُّجُومِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Waalttoori

2.Wakitabin mastoorin

3.Fee raqqin manshoorin

4.Waalbayti almaAAmoori

5.Waalssaqfi almarfooAAi

6.Waalbahri almasjoori

7.Inna AAathaba rabbika lawaqiAAun

8.Ma lahu min dafiAAin

9.Yawma tamooru alssamao mawran

10.Wataseeru aljibalu sayran

11.Fawaylun yawma-ithin lilmukaththibeena

12.Allatheena hum fee khawdin yalAAaboona

13.Yawma yudaAAAAoona ila nari jahannama daAAAAan

14.Hathihi alnnaru allatee kuntum biha tukaththiboona

15.Afasihrun hatha am antum la tubsiroona

16.Islawha faisbiroo aw la tasbiroo sawaon AAalaykum innama tujzawna ma kuntum taAAmaloona

17.Inna almuttaqeena fee jannatin wanaAAeemin

18.Fakiheena bima atahum rabbuhum wawaqahum rabbuhum AAathaba aljaheemi

19.Kuloo waishraboo hanee-an bima kuntum taAAmaloona

20.Muttaki-eena AAala sururin masfoofatin wazawwajnahum bihoorin AAeenin

21.Waallatheena amanoo waittabaAAat-hum thurriyyatuhum bi-eemanin alhaqna bihim thurriyyatahum wama alatnahum min AAamalihim min shay-in kullu imri-in bima kasaba raheenun

22.Waamdadnahum bifakihatin walahmin mimma yashtahoona

23.YatanazaAAoona feeha ka/san la laghwun feeha wala ta/theemun

24.Wayatoofu AAalayhim ghilmanun lahum kaannahum lu/luon maknoonun

25.Waaqbala baAAduhum AAala baAAdin yatasaaloona

26.Qaloo inna kunna qablu fee ahlina mushfiqeena

27.Famanna Allahu AAalayna wawaqana AAathaba alssamoomi

28.Inna kunna min qablu nadAAoohu innahu huwa albarru alrraheemu

29.Fathakkir fama anta biniAAmati rabbika bikahin wala majnoonin

30.Am yaqooloona shaAAirun natarabbasu bihi rayba almanooni

31.Qul tarabbasoo fa-innee maAAakum mina almutarabbiseena

32.Am ta/muruhum ahlamuhum bihatha am hum qawmun taghoona

33.Am yaqooloona taqawwalahu bal la yu/minoona

34.Falya/too bihadeethin mithlihi in kanoo sadiqeena

35.Am khuliqoo min ghayri shay-in am humu alkhaliqoona

36.Am khalaqoo alssamawati waal-arda bal la yooqinoona

37.Am AAindahum khaza-inu rabbika am humu almusaytiroona

38.Am lahum sullamun yastamiAAoona feehi falya/ti mustamiAAuhum bisultanin mubeenin

39.Am lahu albanatu walakumu albanoona

40.Am tas-aluhum ajran fahum min maghramin muthqaloona

41.Am AAindahumu alghaybu fahum yaktuboona

42.Am yureedoona kaydan faallatheena kafaroo humu almakeedoona

43.Am lahum ilahun ghayru Allahi subhana Allahi AAamma yushrikoona

44.Wa-in yaraw kisfan mina alssama-i saqitan yaqooloo sahabun markoomun

45.Fatharhum hatta yulaqoo yawmahumu allathee feehi yusAAaqoona

46.Yawma la yughnee AAanhum kayduhum shay-an wala hum yunsaroona

47.Wa-inna lillatheena thalamoo AAathaban doona thalika walakinna aktharahum la yaAAlamoona

48.Waisbir lihukmi rabbika fa-innaka bi-aAAyunina wasabbih bihamdi rabbika heena taqoomu

49.Wamina allayli fasabbihhu wa-idbara alnnujoomi

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سوگند به طور، (1)

و كتابى نگاشته شده، (2)

در طومارى گسترده؛ (3)

سوگند به آن خانه آباد [خدا]؛ (4)

سوگند به بام بلند [آسمان ، (5)

و آن درياى سرشار [و افروخته ، (6)

كه عذاب پروردگارت واقع شدنى است؛ (7)

آن را هيچ بازدارنده اى نيست. (8)

روزى كه آسمان سخت در تب و تاب افتد، (9)

و كوهها [جمله به حركت درآيند. (10)

پس واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (11)

آنان كه به ياوه سرگرمند. (12)

روزى كه به سوى آتش جهنم كشيده مى شوند [چه كشيدنى. (13)

[و به آنان گويند:] «اين همان آتشى است كه دروغش مى پنداشتيد. (14)

آيا اين افسون است؟ يا شما [درست نمى بينيد؟ (15)

به آن درآييد؛ خواه بشكيبيد يا نشكيبيد، به حال شما يكسان است. تنها به آنچه مى كرديد مجازات مى يابيد.» (16)

پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند. (17)

به آنچه پروردگارشان به آنان داده دلشادند، و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ مصون داشته است. (18)

[به آنان گويند:] «به [پاداش آنچه به

جاى مى آورديد بخوريد و بنوشيد؛ گواراتان باد!» (19)

بر تختهايى رديف هم تكيه زده اند و حوران درشت چشم را همسر آنان گردانده ايم. (20)

و كسانى كه گرويده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كرده اند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كار[ها]شان را نمى كاهيم. هر كسى در گرو دستاورد خويش است. (21)

با [هر نوع ميوه و گوشتى كه دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقويت مى كنيم. (22)

در آنجا جامى از دست هم مى ربايند [و بر سرش همچشمى مى كنند] كه در آن نه ياوه گويى است و نه گناه. (23)

و براى [خدمت آنان پسرانى است كه بر گردشان همى گردند، انگارى آنها مرواريدى اند كه [در صدف نهفته است. (24)

و برخى شان رو به برخى كنند [و] از هم پرسند، (25)

گويند: «ما پيشتر در ميان خانواده خود بيمناك بوديم. (26)

پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ كرد. (27)

ما از ديرباز او را مى خوانديم، كه او همان نيكوكار مهربان است.» (28)

پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه. (29)

يا مى گويند: «شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم .» (30)

بگو: «منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم.» (31)

آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضعگيرى وا مى دارد يا [نه،] آنها مردمى سركشند؟ (32)

يا مى گويند: «آن را بربافته.» [نه،] بلكه باور ندارند. (33)

پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند. (34)

آيا از هيچ خلق شده اند؟ يا آنكه خودشان خالق

[خود] هستند؟ (35)

آيا آسمانها و زمين را [آنان خلق كرده اند؟ [نه،] بلكه يقين ندارند. (36)

آيا ذخاير پروردگار تو پيش آنهاست؟ يا ايشان تسلط [تام دارند؟ (37)

آيا نردبانى دارند كه بر آن [بر شوند و] بشنوند؟ پس بايد شنونده آنان برهانى آشكار بياورد. (38)

آيا خدا را دختران است و شما را پسران؟ (39)

آيا از آنها مزدى مطالبه مى كنى و آنان از [تعهّد اداى تاوان گرانبارند؟ (40)

آيا [علم غيب پيش آنهاست و آنها مى نويسند؟ (41)

يا مى خواهند نيرنگى بزنند؟ و [لى آنان كه كافر شده اند، خود دچار نيرنگ شده اند. (42)

آيا ايشان را جز خدا معبودى است؟ منزّه است خدا از آنچه [با او] شريك مى گردانند. (43)

و اگر پاره سنگى را در حال سقوط از آسمان ببينند مى گويند: «ابرى متراكم است.» (44)

پس بگذارشان تا به آن روزى كه در آن بيهوش مى افتند برسند. (45)

روزى كه نيرنگشان به هيچ وجه به كارشان نيايد و حمايت نيابند. (46)

و در حقيقت، غير از اين [مجازات ، عذابى [ديگر] براى كسانى كه ظلم كرده اند خواهد بود، ولى بيشترشان نمى دانند [كه آن عذاب چيست . (47)

و در برابر دستور پروردگارت شكيبايى پيشه كن كه تو خود در حمايت مايى و هنگامى كه [از خواب بر مى خيزى به نيايش پروردگارت تسبيح گوى. (48)

و [نيز] پاره اى از شب، و در فروشدن ستارگان تسبيح گوى او باش. (49)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» سوگند به كوه طور،

«2» و كتابى كه نوشته شده،

«3» در صفحه اى گسترده،

«4» و سوگند به (بيت المعمور)،

«5» و سقف برافراشته،

«6» و

درياى مملوّ و برافروخته،

«7» كه عذاب پروردگارت واقع مى شود،

«8» و چيزى از آن مانع نخواهد بود!

«9» [اين عذاب الهى] در آن روزى است كه آسمان به شدّت به حركت درمى آيد،

«10» و كوه ها از جا كنده و متحرّك مى شوند!

«11» واى در آن روز بر تكذيب كنندگان،

«12» همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند!

«13» در آن روز كه آنها را بزور به سوى آتش دوزخ مى رانند!

«14» [به آنها مى گويند:] اين همان آتشى است كه آن را انكار مى كرديد.

«15» آيا اين سحر است يا شما نمى بينيد؟!

«16» در آن وارد شويد و بسوزيد؛ مى خواهيد صبر كنيد يا نكنيد، براى شما يكسان است؛ چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد!

«17» ولى پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند،

«18» و از آنچه پروردگارشان به آنها داده و آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است شاد و مسرورند!

«19» [به آنها گفته مى شود:] بخوريد و بياشاميد گوارا؛ اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد!

«20» اين در حالى كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى زنند، و (حور العين) را به همسرى آنها درمى آوريم!

«21» كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق مى كنيم؛ و از [پاداش] عملشان چيزى نمى كاهيم؛ و هر كس در گرو اعمال خويش است!

«22» و همواره از انواع ميوه ها و گوشتها - از هر نوع كه بخواهند - در اختيارشان مى گذاريم!

«23» آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را كه نه بيهوده گويى در آن

است و نه گناه، از يكديگر مى گيرند!

«24» و پيوسته بر گردشان نوجوانانى براى [خدمت] آنان گردش مى كنند كه همچون مرواريدهاى درون صدفند!

«25» در اين هنگام رو به يكديگر كرده [از گذشته] سؤال مى نمايند؛

«26» مى گويند: (ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم [مبادا گناهان آنها دامن ما را بگيرد]!

«27» امّا خداوند بر ما منّت نهاد و از عذاب كشنده ما را حفظ كرد!

«28» ما از پيش او را مى خوانديم [و مى پرستيديم]، كه اوست نيكوكار و مهربان!)

«29» پس تذكّر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى!

«30» بلكه آنها مى گويند: (او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم!)

«31» بگو: (انتظار بكشيد كه من هم با [شما انتظار مى كشم شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى]!)

«32» آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور مى دهد، يا قومى طغيانگرند؟

«33» يا مى گويند: (قرآن را به خدا افترا بسته)، ولى آنان ايمان ندارند.

«34» اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند!

«35» يا آنها بى هيچ آفريده شده اند، يا خود خالق خويشند؟!

«36» آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده اند؟! بلكه آنها جوياى يقين نيستند!

«37» آيا خزاين پروردگارت نزد آنهاست؟! يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟!

«38» آيا نردبانى دارند [كه به آسمان بالا مى روند] و بوسيله آن اسرار وحى را مى شنوند؟! كسى كه از آنها اين ادّعا را دارد دليل روشنى بياورد!

«39» آيا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران [كه فرشتگان را دختران خدا مى ناميد]؟!

«40» آيا تو از آنها پاداشى مى طلبى كه در زير بار گران

آن قرار دارند؟!

«41» آيا اسرار غيب نزد آنهاست و از روى آن مى نويسند؟!

«42» آيا مى خواهند نقشه شيطانى براى تو بكشند؟! ولى بدانند خود كافران در دام اين نقشه ها گرفتار مى شوند!

«43» يا معبودى غير خداوند دارند [كه قول يارى به آنها داده]؟! منزّه است خدا از آنچه همتاى او قرارمى دهند!

«44» آنها [چنان لجوجند كه] اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان [براى عذابشان] سقوط مى كند مى گويند: (اين ابر متراكمى است!)

«45» حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند؛

«46» روزى كه نقشه هاى آنان سودى به حالشان نخواهد داشت و [از هيچ سو] يارى نمى شوند!

«47» و براى ستمگران عذابى قبل از آن است [در همين جهان]؛ ولى بيشترشان نمى دانند!

«48» در راه ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن، چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى! و هنگامى كه برمى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى!

«49» [همچنين] به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان [و طلوع صبح]!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

سوگند به [كوهِ] طور، (1)

و به كتابى كه نوشته شده، (2)

در صفحه اى باز و گسترده، (3)

و به آن خانه آباد، (4)

و به آن سقف برافراشته، (5)

و به آن درياى مملو و برافروخته، (6)

كه بى ترديد عذاب پروردگارت واقع شدنى است؛ (7)

و آن را هيچ مانع و بازدارنده اى نيست. (8)

[و آن در] روزى [است] كه آسمان به حركت و لرزه اى سخت در آيد؛ (9)

و كوه ها [چون گرد و غبار] سريع و تند، روان

شوند. (10)

پس در آن روز واى بر تكذيب كنندگان! (11)

همانان كه با فرو رفتن [در گفتار و كردار باطل با حقايق] بازى مى كنند. (12)

روزى كه آنان را با خشونت و زور به سوى آتش مى رانند. (13)

[و به آنان مى گويند:] اين همان آتشى است كه همواره آن را تكذيب مى كرديد. (14)

آيا اين آتش هم جادوست [چنانكه در دنيا وحى را جادو مى پنداشتيد] يا شما [اين واقعيت آشكار را] نمى بينيد [چنانكه در دنيا حقايق را نمى ديديد؟] (15)

در آن در آييد [و بسوزيد]؛ پس صبر كنيد يا نكنيد براى شما يكسان است. فقط اعمالى را كه همواره انجام مى داديد، جزا داده مى شويد. (16)

بى ترديد پرهيزكاران در بهشت ها و نعمتى فراوان اند. (17)

به آنچه پروردگارشان به آنان عطا كرده و [براى آنكه] پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ مصون داشته، شادمان و مسرورند. (18)

[به آنان گويند:] به پاداش اعمالى كه همواره انجام مى داديد [از اين نعمت ها] بخوريد و بياشاميد، گوارايتان باد. (19)

[اين] در حالى [است] كه بر تخت هايى رديف و به هم پيوسته تكيه مى زنند و حورالعين را به همسرى آنان درمى آوريم. (20)

و كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان [به نوعى] در ايمان از آنان پيروى كردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق مى كنيم و هيچ چيز از اعمالشان را نمى كاهيم؛ هر انسانى در گرو اعمال خويش است. (21)

و [همواره] به آنان انواع ميوه ها و گوشتهايى كه دلخواه آنان است، مى رسانيم. (22)

آنان در بهشت، جام هاى [پر از شراب طهور را] كه نه در آن [پس از نوشيدنش، زمينه] بيهوده گويى و نه [خوردنش] گناه است، از دست

يكديگر مى گيرند. (23)

و [همواره براى پذيرايى از آنان] نوجوانانى پيرامونشان مى گردند كه گويا مرواريدى نهفته در صدف هستند. (24)

و به يكديگر روى مى كنند [و از احوالات گذشته] از هم مى پرسند. (25)

مى گويند: ما پيش تر [در دنيا] در ميان كسان خود [از عذاب امروز] ترسان بوديم؛ (26)

ولى خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار حفظ كرد. (27)

از پيش او را [براى نجات از عذاب] مى خوانديم؛ زيرا كه او نيكوكار و مهربان است. (28)

پس [مشركان را] هشدار ده كه تو به لطف و رحمت پروردگارت نه كاهنى نه ديوانه؛ (29)

بلكه اين سبك مغزانند كه مى گويند: او شاعرى است كه براى او حوادث تلخ روزگار و آمدن مرگش را انتظار مى برديم! (30)

بگو: [هلاكت خود را] انتظار بريد كه من هم با شما از منتظرانم. (31)

آيا عقل هايشان آنان را به اين گفتارهاى باطل و ياوه [بر ضد تو و قرآن] وامى دارد، يا [نه] آنان مردمى طغيان گر و سركش اند؟ (32)

يا مى گويند: قرآن را از پيش خود ساخته [و به خدا نسبت داده است؟ چنين نيست كه مى پندارند]، بلكه [قرآن وحى الهى است، ولى اينان] ايمان نمى آورند. (33)

پس اگر [در ادعاى خود] راستگوييد، سخنى مانند آن بياوريد. (34)

آيا آنان از غير [آن] چيزى [كه ديگران را از آن آفريده اند،] آفريده شده اند. (35)

ياآنان آسمان ها و زمين را آفريده اند؟ نه، بلكه يقين ندارند. (36)

آيا خزانه هاى [علم و قدرت] پروردگارت نزد آنان است [كه هر كس را اينان به پيامبرى برگزينند، پيامبر است و چون تو را پيامبر نمى دانند، پس پيامبر نيستى؟] يا بر تدبير امور هستى

و بر خدا مسلط اند [كه اگر بخواهند اين مقام را از تو سلب كنند، بتوانند؟] (37)

يا براى آنان نردبانى است كه [بر آن برشوند و] در آن خبرهاى غيبى را بشنوند؟ پس بايد شنونده اش دليلى آشكار [بر ادعايش] بياورد؟ (38)

يا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران؟ (39)

يا از آنان [در برابرابلاغ رسالت] پاداشى مى خواهى كه از خسارت آن سنگين بارند؟ (40)

يا علم غيب نزد آنان است كه آنان [ادعاى خود را از روى آن] مى نويسند؟ (41)

يا مى خواهند [بر ضد تو] نيرنگ و فريبى به كار گيرند؟ ولى كافران [بدانند كه] خود اسير و محكوم نيرنگ شده اند.…. (42)

آيا آنان را معبودى جز خداست؟ خدا از آنچه شريك او قرار مى دهند، منزّه است.…. (43)

و اگر پاره سنگى در حال سقوط از آسمان ببينند [فكر نمى كنند عذاب است، بلكه چنان بر انكار حق اصرار دارند كه] مى گويند: ابرى متراكم است! (44)

[اكنون كه با هيچ دليلى هدايت نمى شوند] پس آنان را واگذار تا آن روزشان را كه در آن هلاك مى شوند، ببينند. (45)

روزى كه نيرنگشان چيزى از عذاب را از آنان دفع نمى كند و يارى هم نخواهند شد. (46)

براى ستمكاران جز اين عذاب آخرتى عذابى ديگر [در دنيا] خواهد بود [و آن درهم كوبيده شدنشان در جنگ بدر است]، ولى بيشترشان معرفت و آگاهى [به وضع خود در آينده] ندارند. (47)

و در برابر حكم پروردگارت شكيبايى كن كه تو زير نظر و مراقبت ما هستى، و هنگامى كه [از خواب] برمى خيزى پروردگارت را همراه با سپاس و ستايش تسبيح گوى. (48)

و [نيز] پاره اى از شب

و هنگام ناپديد شدن ستارگان [به سبب روشنايى صبح] خدا را تسبيح گوى. (49)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

قسم به طور سينا كه خدا با موسى در آن تكلم فرمود (1)

قسم به كتاب مسطور قرآن (2)

در صحيفه گشوده فرقان كه خدا بر رسولش محمد مصطفى (ص) فرستاد (3)

قسم به بيت المعمور كعبه اهل زمين يا مسجد ملايك آسمان كه خدا به ذكر و طواف بندگان و يا به تسبيح فرشتگانش معمور گردانيد (4)

قسم به طاق بلند آسمان كه مظهر انوار و الطاف و بركاتش فرمود و از تصرف خاكيانش محفوظ داشت (5)

قسم به درياى آتش فروزان كه خدا روز قيامت دريا را آتش سازد و بر دوزخيان فروريزد (6)

قسم به اين امور كه البته عذاب خدا بر كافران واقع خواهد شد (7)

و هيچ كس دافع آن نخواهد بود (8)

روزى كه آسمان چون درياى پرموج سخت جنبش كند (9)

و كوه ها چون ابر بهار تند به گردش آيد (10)

در آن روز سخت واى بر آنان كه وعده حق و كتاب و رسول او را تكذيب كردند (11)

آنان كه به بازيچه دنيا فرو شدند و از كار آخرت غافل ماندند (12)

آن روز آنها را سخت به آتش دوزخ درافكنند (13)

و به آنها خطاب كنند كه اين همان آتشى است كه تكذيب آن كرديد (14)

آيا اين آتش دوزخ هم چون معجز انبياء به نظرتان سحر است يا آن كه هنوز چشمبصيرت باز نميكنيد؟ (15)

بارى به دوزخ درشويد كه صبر و بى صبرى به حالتان يكسانست و پس آنچه در دنيا كرديد امروز همان

را جزا يابيد (16)

متقيان هم امروز در باغهاى بهشت پرنعمتند (17)

آنان به نعمتى كه خدا نصيبشان فرموده دلشادند و خدا از عذاب دوزخ محفوظشان داشته است (18)

و خطاب شود كه از هر نعمت خواهيد بخوريد و بياشاميد شما را گوارا باد پاداش اعمال نيكى كه در دنيا انجام داديد (19)

در حالى كه نزديك هم بر تخت عزت تكيه زده اند و ما حور العين را هم جفت آنان گردانيده ايم (20)

و آنان كه به خدا ايمان آوردند و فرزندانشان هم در ايمان پيرو ايشان شدند ما آن فرزندان را به آنها برسانيم و از پاداش عمل فرزندان هيچ نكاهيم بلكه بيفزائيم تا در بهشت به ديدار يكديگر شادان باشند. و بدانيد كه هر نفسى در گرو عمليست كه بر خود اندوخته است (21)

و بر آن بهشتيان از هر نوع ميوه و گوشت هاى لذيذ كه مايل باشند فراوان بيفزائيم (22)

آنها در بهشت جام شراب گوارا را چنان سريع از دست هم بگيرند كه گوئى منازعه ميكنند در صورتى كه آنجا كار لغو و باطل و نزاع و خلاف و بزه كارى هيچ نيست (23)

و پسرانى مانند لولو مكنون گردشان بر انجام خدمت ميگردند (24)

و در بهشت آنها با هم به صحبت رو كرده و از سرگذشت يكديگر پرسش كنند (25)

و با هم گويند خدا را شكر كه ما از پيش در دنيا ميان اهل و قبيله خود خداترس بوديم (26)

خدا هم بر ما منت نهاد و به لطف خود ما را از عذاب سموم دوزخ محفوظ داشت (27)

زيرا ما از اين پيش در

دنيا خدا را به حقيقت پرستش كرديم كه او خود بر بند گانش بسيار نيكخواه و مهربانست (28)

اى رسول ما خلق را متذكر خدا ساز كه تو به نعمت وحى و رسالت پروردگارت سخن گوئى و جنون و كهانت كه كافران بدروغ نسبت دادند هيچ در تو نيست (29)

يا كه كافران نادان گويند محمد (ص) شاعريست ماهر و ما حادثه مرگ او را انتظار داريم تا به مرگ از دعوى نبوتش آسوده شويم (30)

اى رسول بگو شما از جهل و حسد به انتظار مرگ من باشيد كه منهم از منتظران مرگ و هلاك شما هستم (31)

آيا زيركى و خيالات باطلشان بر اين واميدارد كه تكذيب تو كنند يا از جهل و كبر و نخوت خود قومى سركش و نافرمانند؟ (32)

يا كه ميگويند او قرآن را از پيش خود فرا بافته است چنين نيست بلكه آنها لايقايمان نيستند كه ايمان نمى آورند (33)

پس اگر راست ميگويند كه قرآن وحى خدا نيست آنها هم كلامى مانند قرآن بياورند (34)

آيا اين خلق بدون خالق از نيستى صرف به وجود آمدند؟ يا خويشتن را خود خلقكردند (35)

يا آنكه آسمانها و زمين را اين مردم آفريدند هرگز نيافريدند بلكه به يقين خدا را نشناختند و در خالق به شك و ريب فروماندند (36)

آيا گنجهاى رحمت پروردگار نزد آنهاست يا هيچ قدرت و سلطنتى دارند؟ (37)

يا نردبامى دارند كه به آسمان برشوند و سخن وحى فرشتگان بشنوند؟ اگر چنين است آنچه به وحى شنيدند با حجت روشن بياورند (38)

آيا خدا را دختران و شما را پسران خواهد بود؟ كه ملايك

را از جهل دختران خدادانيد (39)

آيا تو اى رسول از آنها اجر رسالت خواهى كه زير بار سنگين غرامت بمانند؟ (40)

آيا علم غيب با آنهاست تا از آن عالم خبرى نگارند؟ (41)

يا كه ميخواهند با تو مكر و تزويرى انديشند هرگز نتوانند كه كافران خود به مكر و انتقام حق گرفتارند (42)

يا آنكه بر آنها خدائى جز خداى يكتا هست؟ كه خدا از هر چه شرك و شريك او گيرند پاك و منزهست (43)

اين كافران هم اگر سقوب قطعه اى از آسمان را به چشم ببينند كه اين معجز را از تو خواستند باز خواهند گفت اين پاره ابرى متراكم است (44)

اى رسول ما، اينان را به جهل خود رها كن تا به روز سختشان كه آن روز يكسرهلاك ميشوند عاقبت برسند (45)

آن روزى كه مكر و تدبيرشان هيچ به كارشان نيايد و هيچكس ياريشان نكند (46)

و براى ستمكاران عالم در دنيا عذابى پيش از آن جهنم قيامت خواهد بود و ليكن اكثرشان نميدانند (47)

بارى اى رسول بر حكم خدا صبر كن كه تو منپور نظر مائى و چون برخيزى به نماز يا هر كارى به ستايش خداى خود تسبيح گو (48)

و از شبانگاه هم پاره اى به تسبيح خدا پرداز و هنگام فرورفتن ستارگان هم به نماز صبح تسبيح خدا گو (49)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

به (كوه) طور سوگند. (1)

به كتابى نوشته شده. (2)

در صفحه اى گشوده سوگند. (3)

به آن خانه ى آباد سوگند. (4)

به سقف برافراشته (آسمان) سوگند. (5)

به درياى شعله ور سوگند. (6)

كه عذاب پروردگارت قطعاً واقع

شدنى است. (7)

براى آن هيچ مانعى نيست. (8)

روزى كه آسمان به شدّت در هم پيچيده شود. (9)

و كوه ها از جا كنده شده و به شتاب روان گردند. (10)

پس در آن روز، واى بر تكذيب كنندگان! (11)

آنان كه در باطل فرو رفته و به ياوه سرايى (درباره آيات الهى) سرگرمند. (12)

روزى كه به سختى به سوى آتش رانده مى شوند. (13)

(و به آنان گفته مى شود:) اين همان آتشى است كه دائماً آن را تكذيب مى كرديد. (14)

پس آيا اين (عذاب هم) جادو است؟ آيا شما آن را نمى بينيد؟ (15)

در آن وارد شويد و بسوزيد، پس صبر كنيد يا صبر نكنيد براى شما يكسان است، جز اين نيست كه در برابر آنچه عمل مى كرديد جزا داده مى شويد. (16)

همانا پرهيزگاران در باغ ها(ى بهشت) و نعمت فراوان هستند. (17)

به آنچه پروردگارشان به آنان داده، شاد و مسرورند و پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ حفظ كرده است. (18)

(به آنان خطاب مى شود:) به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد گوارا بخوريد و بياشاميد. (19)

تكيه كنان بر تخت هاى رديف شده و آنان را با حورالعين (زيبا رويان سياه چشم) به ازدواج در آوريم. (20)

و كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان، در ايمان از آنان پيروى كردند ما ذريّه آنان را به ايشان ملحق نموده و از پاداش عملشان هيچ نكاهيم. (آرى) هر كس در گرو كارى است كه كسب كرده است. (21)

و پى در پى آنان را ميوه و گوشت از هر نوع كه بخواهند مى دهيم. (22)

آنان در بهشت، جام شرابى را دست به دست دهند كه در (نوشيدن) آن نه

بيهوده گويى است و نه گنه كارى. (23)

و پيوسته (براى خدمت آنان)، نوجوانانى همچون مرواريد در صدف، بر گرد آنان مى چرخند. (24)

و بعضى بهشتيان رو به ديگرى نموده و از يكديگر سؤال مى كنند (كه رمز اين همه كاميابى در اينجا چيست؟) (25)

گويند: ما پيش از اين (در دنيا) نسبت به خانواده خويش خيرخواه بوديم (و آنان را از عذاب الهى هشدار مى داديم). (26)

پس خداوند بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب سوزان حفظ كرد. (27)

زيرا ما پيش از اين همواره او را مى خوانديم، همانا اوست نيكوكار مهربان. (28)

پس (به مردم) تذكّر بده كه به لطف پروردگارت تو نه كاهن و پيشگويى و نه ديوانه و جن زده. (29)

بلكه مى گويند: او شاعرى است كه ما انتظار فرا رسيدن مرگ ناخوش او را داريم. (30)

(به آنان) بگو: در انتظار باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم. (شما در انتظار مرگ من و من در انتظار پيروزى بر شما). (31)

آيا عقل هايشان آنان را دستور مى دهد به اين (كه به پيامبر تهمت بزنند؟) يا آنان خود قومى طغيانگرند. (32)

آيا مى گويند: پيامبر، (قرآن را از پيش خود ساخته و) به خدا نسبت داده؟ (چنين نيست)، بلكه آنان (به سبب طغيان و حسد) ايمان نمى آورند. (33)

پس اگر راستگويند، سخنى مانند قرآن بياورند. (34)

آيا از هيچ آفريده شده اند يا خود آفريدگار خويشند؟! (35)

يا آسمان ها و زمين را آفريده اند! بلكه (حق اين است كه) يقين نمى ورزند. (36)

آيا گنجينه هاى پروردگارت نزد آنان است يا (بر اين عالم) سيطره و حكومتى دارند؟ (37)

آيا نردبانى دارند كه به واسطه ى آن (اسرار

آسمان ها را) مى شنوند؟ (اگر چنين است) پس شنونده ى آنان دليلى روشن بياورد. (38)

آيا خداوند را دختران و شما را پسران است (كه به خيال خودتان احساس برترى كنيد)؟ (39)

آيا از آنان مزدى (براى رسالت خود) درخواست مى كنى، كه پرداخت آن بر آنان سنگين است؟ (40)

آيا غيب نزد آنان است و ايشان (هر چه را مى خواهند در لوح محفوظ) مى نويسند؟ (41)

يا مگر مى خواهند (براى از بين بردن حق) نيرنگى بكار برند؟ (پس بدانند كه) كافران، خود گرفتار كيد خواهند شد. (42)

يا براى آنان معبودى جز خداوند است، منزه است خداوند از آنچه براى او شريك قرار مى دهند. (43)

(آنان به قدرى لجوجند كه حتى) اگر ببينند پاره اى از آسمان فرو مى افتد (باز هم ايمان نمى آورند و) مى گويند: اين ابرى متراكم است (نه قهر خدا). (44)

پس آنان را (به حال خود) واگذارشان تا آن روزشان را كه در آن گرفتار صاعقه (و قهر خدا) مى شوند، ببينند. (45)

روزى كه نيرنگ و ترفندشان آنان را هيچ سود نبخشد و (از هيچ سوى) يارى نشوند. (46)

و البته براى كسانى كه ستم كردند، عذابى است غير از اين (در دنيا يا برزخ) ولى اكثر آنان نمى دانند. (47)

براى (انجام) فرمان پروردگارت پايدارى كن، كه تو در ديد ما (و تحت حمايت ما) هستى و هنگامى كه (از خواب) برمى خيزى، با ستايش پروردگارت او را به پاكى ياد كن. (48)

پس پاسى از شب و به هنگام ناپديد شدن ستارگان، خدا را تسبيح كن. (49)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

سوگند به كوه طور - كوهى كه در آنجا خدا با موسى سخن گفت

-، (1)

و سوگند به كتابى نوشته شده - تورات، يا قرآن، يا هر كتاب آسمانى يا لوح محفوظ يا نامه اعمال -، (2)

در صفحه اى - يا پوستى - گشوده و گسترده، (3)

و سوگند به آن خانه آباد - كعبه كه به زيارت حاجيان آباد است -، (4)

و سوگند به آن سقف برافراشته - آسمان -، (5)

و سوگند به آن درياى آكنده و افروخته [از آتش]، (6)

كه عذاب پروردگارت هرآينه روى دادنى و فرود آمدنى است. (7)

آن را بازدارنده اى نيست. (8)

روزى كه آسمان سخت بجنبد. (9)

و كوه ها با شتاب روان گردند. (10)

پس در آن روز، واى بر دروغ انگاران، (11)

آنان كه به بيهوده گويى و ياوه سرايى - درباره آيات الهى - بازى همى كنند، (12)

روزى كه آنان را بسختى به سوى آتش دوزخ برانند. (13)

اين است آن آتشى كه دروغش مى پنداشتيد. (14)

آيا اين جادوست يا شما نمى بينيد؟ (15)

به آن درآييد - يا به آن بسوزيد - و شكيبايى كنيد يا نكنيد، بر شما يكسان است. جز اين نيست كه آنچه مى كرديد پاداش داده مى شويد. (16)

همانا پرهيزگاران در بوستانها و نعمتها باشند. (17)

به آنچه پروردگارشان به ايشان داده است شادمانند، و پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است. (18)

بخوريد و بياشاميد نوش و گوارا، به پاداش آنچه مى كرديد. (19)

تكيه زدگان بر تختهاى به صف نهاده، و حوران فراخ چشم را به همسريشان دهيم. (20)

و كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان در ايمان از آنان پيروى كردند، فرزندانشان را بديشان بپيونديم و از [پاداش] عملشان چيزى نكاهيم.

هر كسى در گرو كارى است كه كرده. (21)

و ايشان را پى درپى ميوه و گوشتى كه بخواهند همى دهيم. (22)

در آنجا جامى گيرند و دست به دست دهند كه در [نوشيدن شراب] آن نه بيهوده گويى باشد و نه گناهكارى. (23)

و پسرانى كه آنان راست بر گردشان مى گردند - براى خدمت - كه [در صفا و لطافت] گويى مرواريدى پوشيده [در صدف]اند. (24)

برخى شان پرسش كنان بر برخى روى فراكنند، (25)

گويند: ما پيش از اين - در دنيا - در ميان كسان خود ترسان بوديم - از عذاب خدا -. (26)

پس خداى بر ما منت نهاد و ما را از عذاب سوزنده و نفوذكننده نگاه داشت. (27)

زيرا ما پيش از اين او را مى خوانديم، كه اوست نيكوكار و مهربان. (28)

پس يادآورى كن و پند ده كه تو به نعمت پروردگارت - به لطف او يا به بركت نعمت نبوت و عصمت - نه كاهنى و نه ديوانه. (29)

بلكه گويند: شاعرى است كه ما رويداد مرگ را درباره وى چشم مى داريم. (30)

بگو: چشم بداريد - مرگ مرا - كه من هم چشم مى دارم - پيروزى اسلام و نابودى شما را -. (31)

يا مگر خردشان اين را به آنها فرمان مى دهد، يا خود مردمى سركشاند؟ (32)

بلكه گويند اين (قرآن) را از خود فرابافته است. [نه چنين است] بلكه [به سبب گردن كشى و حسد] ايمان نمى آورند. (33)

پس سخنى مانند اين بيارند، اگر راستگويند. (34)

يا مگر از هيچ آفريده شده اند - بى آفريدگارى - يا خود آفريننده [خويش]اند؟! (35)

يا مگر آسمانها و زمين را آفريده اند؟!

[نه،] بلكه به يقين نرسيده اند. (36)

يا مگر گنجينه هاى پروردگارت نزد آنهاست؟! - كه نبوت را به هر كه خواهند بدهند - يا خود چيره دستاند - كه نبوت را از هر كه خواهند باز دارند -؟! (37)

يا مگر آنان را نردبانى است كه با آن [به آسمان بر شده خبرهاى وحى را] مى شنوند؟! پس بايد كه شنونده شان حجتى روشن و هويدا بيارد. (38)

يا مگر او (خداى) را دختران است و شما را پسران؟! (39)

يا مگر از آنان مزدى مى خواهى كه از تاوان آن گرانبارند؟! (40)

يا مگر دانش نهان نزدشان است كه [از آنجا] مى نويسند؟! (41)

يا مگر نيرنگى - درباره تو - مى خواهند؟! ولى كافران خود گرفتار نيرنگاند. (42)

يا مگر آنان را خدايى جز خداى يگانه است؟! پاك است خداى از آنچه [با او] انباز مى گيرند. (43)

و اگر ببينند كه پاره اى از آسمان فرو مى افتد [باز هم ايمان نيارند و] گويند: ابرى است توده شده. (44)

پس واگذارشان تا آن روزشان را ببينند كه در آن به بيهوشى مرگ افتند. (45)

روزى كه نيرنگ و ترفندشان آنان را هيچ سود نكند و يارى نشوند. (46)

و همانا كسانى را كه ستم كردند عذابى است غير از اين - يا: پيش از اين، در دنيا يا در برزخ - ولى بيشترشان نمى دانند. (47)

و براى فرمان پروردگارت شكيبايى ورز، كه تو در ديد - رعايت و حفظ - مايى، و پروردگارت را آنگاه كه برخيزى همراه سپاس و ستايش به پاكى ياد كن. (48)

و او را در پاسى از شب و به هنگام رفتن و ناپيدايى ستارگان به

پاكى ياد كن. (49)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

قسم به كوه طور، (1)

و قسم به كتاب نوشته شده ، (2)

در صفحه اي گشاده ، (3)

و قسم به بيتالمعمور، (4)

و قسم به اين سقف برافراشته ، (5)

و قسم به درياي مالامال، (6)

كه عذاب پروردگارت واقع شدني است. (7)

و آن را دفع كننده اي نيست. (8)

روزي كه آسمان سخت بچرخد، (9)

و كوهها به شتاب روان- شوند، (10)

پس در آن روز، واي بر تكذيبكنندگان: (11)

آنان كه سرگرم كارهاي باطل خويشند. (12)

روزي كه آنها را به قهر به جانب جهنم كشند: (13)

اين است آن آتشي كه دروغش مي انگاشتيد. (14)

آيا اين جادوست يا شما نمي بينيد. (15)

به آتش درآييد. خواه بر آن صبر كنيد يا صبر نكنيد، تفاوتي نكند. شما را در برابر كارهايي كه مي كرده ايد، كيفر مي دهند. (16)

پرهيزگاران در بهشتها و نعمتند. (17)

از آنچه پروردگارشان به آنها داده است شادمانند، و خدا آنها را از عذاب جهنم نگه داشته است. (18)

به پاداش كارهايي كه كرده ايد بخوريد و بياشاميد. گوارايتان باد. (19)

بر آن تختهاي كنار هم چيده ، تكيه مي زنند. حوريان را همسرشان مي گردانيم. (20)

كساني كه خود ايمان آوردند و فرزندانشان در ايمان، پيرويشان كردند. فرزندانشان را به آنها ملحق مي كنيم و از پاداش عملشان هيچ نمي كاهيم كه هر كسي در گرو كار خويشتن است. (21)

و پيوسته از هر گونه كه بخواهند، ميوه و گوشت، عطايشان مي كنيم. (22)

در آنجا جام مي دهند و جام مي ستانند، كه

در آن نه سخن بيهوده باشد و نه ارتكاب گناه . (23)

غلامانشان چون مرواريد پنهان در صدف، به گردشان مي چرخند. (24)

پرسش كنان روي به يكديگر مي كنند. (25)

مي گويند: پيش از اين در ميان كسانمان، تنها ما از خدا مي ترسيديم. (26)

پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب سموم نگه داشت. (27)

ما پيش از اين او را مي خوانديم، كه او احسانكننده و مهربان است. (28)

پندشان ده ، كه تو به بركت نعمت پروردگارت نه كاهن هستي و نه مجنون. (29)

يا مي گويند: شاعري است و ما براي وي منتظر حوادث روزگاريم. (30)

بگو: شما منتظر بمانيد كه من نيز با شما انتظار مي كشم. (31)

آيا آنان را روياهايشان به اين پندارها كشانده يا خود مردمي طاغي هستند. (32)

يا مي گويند: قرآن را خود ساخته است. نه ، آنها ايمان نمي آورند. (33)

اگر راست مي گويند، سخني مانند آن بياورند. (34)

آيا بي هيچ خالقي پديد آمده اند يا خود خالق خويشند؟ (35)

يا آسمانها و زمين را خلق كرده اند؟ نه ، به يقين نرسيده اند. (36)

يا خزاين پروردگارت نزد آنهاست؟ يا بر چيزي تسلط يافته اند؟ (37)

يا نردبامي دارند كه از آن بالا مي روند و گوش فرا مي دهند؟ پس آن كه گوش فرا داده حجتي آشكار بياورد. (38)

يا خداوند را دختران است و شما را پسران؟ (39)

يا از آنها مزدي مي طلبي و پرداخت غرامت بر آنها دشوار است؟ (40)

يا علم غيب مي دانند و مي نويسند؟ (41)

يا مي خواهند

حيلتي كنند؟ اما كافران خود به حيلت گرفتارند. (42)

يا آنها را خدايي است جز خداي يكتا؟ منزه است خداي يكتا از هر چه شريكش مي سازند. (43)

اگر بنگرند كه قطعه اي از آسمان فرو مي افتد، مي گويند: ابري است متراكم. (44)

پس آنها را واگذار تا روزي را كه در آن به هلاكت مي رسند بنگرند، (45)

روزي كه مكرشان هيچ به حالشان سود نكند و كس به ياريشان برنخيزد. (46)

براي كساني كه ستم مي كنند، باز هم عذابي است جز اين عذاب، ولي بيشترينشان نمي دانند. (47)

در برابر فرمان پروردگارت شكيبا باش كه تو تحت نظر مايي . و هنگامي كه برخاستي ، به ستايش پروردگارت تسبيح گوي . (48)

و تسبيح گوي در پاره اي از شب و به هنگام ناپديد شدن ستارگان. (49)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به [كوه] طور (1)

و به كتابى نوشته (2)

در ورقى سرگشاده (3)

و به بيت المعمور (4)

و به سقف برافراشته (5)

و به درياى سرشار [از آتش] (6)

كه عذاب پروردگارت واقع شدنى است (7)

و برگردانى ندارد (8)

روزى كه آسمان به شدت درهم گردد (9)

و كوه ها به شدت روان شود (10)

آرى در چنين روزى واى بر دروغانگاران (11)

كسانى كه به ژاژخايى سرگرمند (12)

روزى كه به سوى آتش جهنم به شدت رانده شوند (13)

[و گويند] اين همان آتشى است كه آن را دروغ مى انگاشتيد (14)

آيا پس اين جادوست، يا آنكه شما [به چشم بصيرت] نمى نگريد؟ (15)

وارد آن شويد، و چه صبر كنيد، چه صبر نكنيد، برايتان يكسان است،

فقط در برابر آنچه كرده ايد جزا مى يابيد (16)

پرهيزگاران در بوستانها و ناز و نعمتاند (17)

از آنچه پروردگارشان به آنان ارزانى داشته است، خرمند، و [از اينكه] پروردگارشان از عذاب جهنم در امانشان داشته است (18)

به خاطر آنچه كرده ايد، به گوارايى بخوريد و بياشاميد (19)

[آنان] بر تختهاى رج زده تكيه زده اند و آنان را جفت حوريان درشت چشم گردانيم (20)

و كسانى كه ايمان آورده اند و زاد و رودشان در ايمان از ايشان پيروى كرده اند، زاد و رودشان را به ايشان ملحق سازيم، و چيزى از [جزاى] عملشان نكاهيم، هر انسانى در گرو كار و كردار خويش است (21)

و ايشان را پى در پى از ميوه ها و گوشت [پرندگانى] كه خوش دارند مى دهيم (22)

در آنجا جامى را كه نه مايه بيهوده گويى و نه گناه است، از دست هم مى گيرند (23)

و بر گرداگرد آنان جوانان [خدمتكار]شان مى گردند كه گويى ايشان مرواريد نهفته اند (24)

و بعضى از آنان به بعضى ديگر به همپرسى روى آورند (25)

گويند ما پيش از اين، در ميان خانواده مان بيمناك بوديم (26)

سپس خداوند بر ما منت نهاد [و نعمت داد] و ما را از عذاب آتشباد [جهنم] در امان داشت (27)

ما پيش از اين او را [به دعا و نيايش] مى خوانديم، اوست كه نيكوكار مهربان است (28)

پس پند ده كه تو به نعمت پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه (29)

مگر گويند شاعرى است كه ما در حق او حوادث روزگار [/ مرگ] را انتظار مى كشيم (30)

بگو منتظر باشيد كه من هم همراه شما از منتظرانم (31)

يا مگر خردهايشان آنان

را به اين امر فرمان مى دهد، يا مگر ايشان قومى طغيانگرند (32)

يا گويند آن را از خود بربافته است، حق اين است كه ايمان نمى ورزند (33)

پس اگر راستگو هستند سخنى مانند آن بياورند (34)

يا از هيچ خلق شده اند، يا آنكه خودشان خالق [خود]اند؟ (35)

يا آسمانها و زمين را آفريده اند، حق اين است كه يقين نمى ورزند (36)

يا گنجينه هاى پروردگارت نزد آنهاست، يا آنان چيرگانند؟ (37)

يا نردبانى دارند كه [بر آن بالا رفته] [اسرار را] با آن مى شنوند، در اين صورت شنونده آنان دليلى آشكار بياورد (38)

يا مگر او [خداوند] را دختران و شما را پسران است؟ (39)

يا مگر از ايشان مزدى مى طلبى، و ايشان از تاوانى گرانبارند؟ (40)

يا مگر غيب در اختيار آنان است و ايشان [هر چه خواهند] مى نويسند (41)

يا مگر نيرنگى در سر دارند، ولى كافران خود نيرنگ خورده اند (42)

يا مگر ايشان را خدايى غير از خداوند است، منزه است خداوند از شريكى كه مى انگارند (43)

و چون پاره اى از آسمان را افتاده بينند، گويند ابرى متراكم [و نعمت] است (44)

پس ايشان را رها كن تا روز خاصشان را كه در آن بيهوش كرده شوند، ديدار كنند (45)

روزى كه نيرنگشان به كار آنان نيايد و يارى نيابند (46)

و براى ستمكاران عذابى جز اين است، ولى بيشترشان نمى دانند (47)

و تا رسيدن حكم پروردگارت شكيبايى كن، كه تو زير نظر مايى، و چون [از خواب] برخاستى سپاسگزارانه پروردگارت را تسبيح گوى (48)

و در شب و به هنگام غائب شدن ستارگان نيز او را نيايش كن (49)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

سوگند به طور (1)

و نامه نوشته (2)

در پوستى گسترده (3)

و خانه آبادان (4)

و پوش افراشته (5)

و درياى آكنده (6)

همانا عذاب پروردگار تو است فرودآينده (7)

نيستش دوركننده (8)

روزى كه خزد آسمان خزيدنى (9)

و روان شوند كوه ها روان شدنى (10)

پس واى در آن روز بر تكذيب كنندگان (11)

آنان كه در سرگرميى بازى كنند (12)

روزى كه رانده شوند بسوى آتش دوزخ راندنى (13)

اين است آن آتش كه بوديد بدان تكذيب مى كرديد (14)

پس آيا جادوئى است اين يا شما نمى بينيد (15)

بچشيدش كه شكيبا شويد يا ناشكيبا يكسان است بر شما جز اين نيست كه پاداش داده مى شويد آنچه را بوديد مى كرديد (16)

همانا پرهيزكارانند در باغها و نعمتها (17)

برخوردارند از آنچه دادشان پروردگارشان و بازداشت ايشان را پروردگارشان از عذاب دوزخ (18)

بخوريد و بياشاميد گوارا بدانچه بوديد مى كرديد (19)

تكيه كنند بر تختهائى به صف آورده و همسر گردانيديمشان با حورعين (سفيد پوستان چشم درشت) (20)

و آنان كه ايمان آوردند و پيروى كردند ايشان را فرزندانشان به ايمان پيوستيم بديشان فرزندانشان را و نكاستيمشان از كردارشان چيزى هر مردى است بدانچه فراهم آورده است گروگان (21)

و كمك كرديمشان به ميوه و گوشتى از آنچه هوس كنند (22)

بربايند از همديگر جامى را (يا بستيزند با هم در جامى) كه نه هرزه است در آن و نه گناه آورى (23)

و گردش كنند بر ايشان پسرانى گوئيا آنانند مرواريدى پوشيده (24)

و روى آورد برخى از ايشان به برخى پرسش كنان (25)

گفتند همانا ما بوديم پيش از اين در خاندان خويش هراسان (26)

پس

منّت نهاد خدا بر ما و نگهداشت ما را از عذاب نفوذكننده (27)

كه ما بوديم از پيش مى خوانديمش همانا او است نكوكار مهربان (28)

پس يادآورى كن كه نيستى تو قسم به نعمت پروردگارت پيش گوئى و نه ديوانه (29)

يا گويند شاعرى است كه چشم به راهيم بدو گردش روزگار را (يا پيش آمدهاى مرگ) (30)

بگو چشم به راه باشيد كه منم با شما از چشم به راهان (31)

يا دستورشان دهد خردهاشان بدين بلكه ايشانند گروهى گردنكش (32)

يا گويند پرداختش (پرداخت اين سخن را) بلكه ايمان نيارند (33)

پس بيارند داستانى همانندش اگر هستند راستگويان (34)

يا آفريده شدند بى چيزى يا ايشانند آفرينندگان (35)

يا آفريدند آسمانها و زمين را بلكه ايشان يقين ندارند (36)

يا نزد ايشان است گنجهاى پروردگار تو يا ايشانند فرمانفرمايان (فرمانروايان) (37)

يا آنان را است نردبانى كه بشنوند بر آن پس بيارد شنونده ايشان به فرمانروائى آشكار (38)

يا او را است دختران و شما را است پسران (39)

يا پرسيشان پاداشى پس ايشانند از هزينه سنگين باران (40)

يا نزد ايشان است ناپيدا پس ايشان مى نويسند (41)

يا خواهند نيرنگى را پس آنان كه كفر ورزيدند ايشانند فريب دادگان (42)

يا ايشان را است خدائى بجز خدا منزّه است خدا از آنچه شرك مى ورزند (43)

و اگر بينند پاره اى را از آسمان فرودآينده گويند ابرى است انبوه (44)

پس بگذارشان تا برسند به روزشان كه در آن به صاعقه سوزند (45)

روزى كه بى نياز نگرداند از ايشان نيرنگشان چيزى را و نه يارى شوند (46)

و همانا آنان را كه ستم كردند عذابى است نارسيده بدان

(نزديك بدان) و ليكن بيشترشان نمى دانند (47)

و شكيبا شو براى فرمان پروردگار خويش كه توئى پيش چشم ما و تسبيح گوى به سپاس پروردگارت گاهى كه برخيزى (48)

و از شب پس تسبيح گويش و پشت سر ستارگان (49)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 By the Mount [Sinai],

2 by the Book inscribed

3 on an unrolled parchment;

4 by the House greatly frequented;

5 by the vault raised high,

6 by the surging sea:

7 indeed your Lord’s punishment will surely befall.

8 There is none who can avert it.

9 On the day when the sky whirls violently,

10 and the mountains move with an awful motion:

11 woe to the deniers on that day

12 —those who play around in vain talk,

13 the day when they will be shoved toward the fire of hell forcibly,

14 [and told:] ‘This is the Fire which you used to deny!’

15 Is this then magic, or is it you who do not perceive?

16 ‘Enter it, and whether you are patient or impatient it will be the same for you. You are only being requited for what you used to do.’

17 Indeed the Godwary will be amid gardens and bliss,

18 rejoicing because of what their Lord has given them, and that their Lord has saved them from the punishment of hell.

19 [They will be told:] ‘Enjoy your food and drink, [as a reward] for what you used to do.’

20 They will be reclining on

arrayed couches, and We will wed them to big-eyed houris.

21 The faithful and their descendants who followed them in faith—We will make their descendants join them, and We will not stint anything from [the reward of] their deeds. Every man is a hostage to what he has earned.

22 We will provide them with fruits and meat, such as they desire.

23 There they will pass from hand to hand a cup wherein there will be neither any vain talk nor sinful speech.

24 They will be waited upon by youths, their own, as if they were guarded pearls.

25 They will turn to one another, questioning each other.

26 They will say, ‘Indeed, aforetime, we used to be apprehensive about our families.

27 But Allah showed us favour and He saved us from the punishment of the [infernal] miasma;

28 indeed we used to supplicate Him aforetime. Indeed He is the All-benign, the All-merciful.’

29 So admonish. By your Lord’s blessing, you are not a soothsayer, nor mad.

30 Do they say, ‘[He is] a poet, for whom we await a fatal accident’?

31 Say, ‘Wait! I too am waiting along with you.’

32 Is it their intellect which prompts them to [say] this, or are they a rebellious lot?

33 Do they say, ‘He has improvised it [himself]?’ Rather they have no faith!

34 Let them bring a discourse like it, if they are truthful.

35 Were they created from nothing? Or are they [their own] creators?

36 Did they create the

heavens and the earth? Rather they have no certainty!

37 Do they possess the treasuries of your Lord? Or are they the controllers [of their dispensation]?

38 Do they have a ladder [leading up to heaven] whereby they eavesdrop? If so let their eavesdropper produce a manifest authority.

39 Does He have daughters while you have sons?

40 Do you ask them for a reward, so that they are weighed down with debt?

41 Do they have [access to] the Unseen, which they write down?

42 Do they seek to outmaneuver [Allah]? But it is the faithless who are the outmaneu-vered ones!

43 Do they have any god other than Allah? Clear is Allah of any partners that they may ascribe [to Him]!

44 Were they to see a fragment falling from the sky, they would say, ‘A cumulous cloud.’

45 So leave them until they encounter their day on which they will be thunderstruck;

46 the day when their guile will not avail them in any way, nor will they be helped.

47 Indeed for those who do wrong, there is a punishment besides that, but most of them do not know.

48 So submit patiently to the judgement of your Lord, for indeed you fare before Our eyes. And celebrate the praise of your Lord when you rise [at dawn],

49 and also glorify Him during the night and at the receding of the stars.

ترجمه انگليسي شاكر

I swear by the Mountain, (1)

And the Book written (2)

In an outstretched fine parchment, (3)

And

the House (Kaaba) that is visited, (4)

And the elevated canopy (5)

And the swollen sea (6)

Most surely the punishment of your Lord will come to pass; (7)

There shall be none to avert it; (8)

On the day when the heaven shall move from side to side (9)

And the mountains shall pass away passing away (altogether). (10)

So woe on that day to those who reject (the truth), (11)

Those who sport entering into vain discourses. (12)

The day on which they shall be driven away to the fire of hell with violence. (13)

This is the fire which you used to give the lie to. (14)

Is it magic then or do you not see? (15)

Enter into it, then bear (it) patiently, or do not bear (it) patiently, it is the same to you; you shall be requited only (for) what you did. (16)

Surely those who guard (against evil) shall be in gardens and bliss (17)

Rejoicing because of what their Lord gave them, and their Lord saved them from the punishment of the burning fire. (18)

Eat and drink pleasantly for what you did, (19)

Reclining on thrones set in lines, and We will unite them to large-eyed beautiful ones. (20)

And (as for) those who believe and their offspring follow them in faith, We will unite with them their offspring and We will not diminish to them aught of their work; every man is responsible for what he shall have wrought. (21)

And We will aid them

with fruit and flesh such as they desire. (22)

They shall pass therein from one to another a cup wherein there shall be nothing vain nor any sin. (23)

And round them shall go boys of theirs as if they were hidden pearls. (24)

And some of them shall advance towards others questioning each other. (25)

Saying: Surely we feared before on account of our families: (26)

But Allah has been gracious to us and He has saved us from the punishment of the hot wind: (27)

Surely we called upon Him before: Surely He is the Benign, the Merciful. (28)

Therefore continue to remind, for by the grace of your Lord, you are not a soothsayer, or a madman. (29)

Or do they say: A poet, we wait for him the evil accidents of time. (30)

Say: Wait, for surely I too with you am of those who wait. (31)

Nay! do their understandings bid them this? Or are they an inordinate people? (32)

Or do they say: He has forged it. Nay! they do not believe. (33)

Then let them bring an announcement like it if they are truthful. (34)

Or were they created without there being anything, or are they the creators? (35)

Or did they create the heavens and the earth? Nay! they have no certainty. (36)

Or have they the treasures of your Lord with them? Or have they been set in absolute authority? (37)

Or have they the means by which they listen? Then let their listener bring a

clear authority. (38)

Or has He daughters while you have sons? (39)

Or do you ask them for a reward, so that they are overburdened by a debt? (40)

Or have they the unseen so that they write (it) down? (41)

Or do they desire a war? But those who disbelieve shall be the vanquished ones in war. (42)

Or have they a god other than Allah? Glory be to Allah from what they set up (with Him). (43)

And if they should see a portion of the heaven coming down, they would say: Piled up clouds. (44)

Leave them then till they meet that day of theirs wherein they shall be made to swoon (with terror): (45)

The day on which their struggle shall not avail them aught, nor shall they be helped. (46)

And surely those who are unjust shall have a punishment besides that (in the world), but most of them do not know. (47)

And wait patiently for the judgment of your Lord, for surely you are before Our eyes, and sing the praise of your Lord when you rise; (48)

And in the night, give Him glory too, and at the setting of the stars. (49)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) By the Mount

(2) and a Book recorded

(3) on unrolled parchment,

(4) and the thriving House

(5) with the roof raised [over it],

(6) and the swollen sea,

(7) your Lord's torment is bound to happen!

(8) No one will avert it

(9)

on a day when the sky will shift about

(10) and the mountains travel around.

(11) It will be too bad on that day for rejectors

(12) who play around with speculation,

(13) on the day they will be pushed firmly towards Hell fire:

(14) "This is the Fire which you have been denying.

(15) Is this magic or don't you notice anything?

(16) Roast in it! Whether you act patient or impatient, it will be all the same for you; you are merely being rewarded for what you have been doing."

(17) The heedful will be in gardens and bliss,

(18) delighted with whatever their Lord has given them. Their Lord has shielded them from the torment of Hades:

(19) "Eat and drink at leisure because of what you have been doing."

(20) Relaxing on couches all lined up, We will pair them off with dark-eyed damsels!.

(21) We shall unite those who believe and whose offspring have followed them in faith with their offspring. We will not deprive them of any action of theirs in any way; each man is a pledge for whatever he has earned .

(22) We will spread out any fruit and meat for them such as they may desire.

(23) They will compete for a cup there in which no idle talk nor any faultfinding lurks.

(24) Young men of theirs will pass around among them as if they were treasured pearls.

(25) Some of them will step forward to question one another;

(26) they will say: "We

were anxious about our family previously,

(27) yet God has compensated us and shielded us from the torment of [Hell's] scorching breath.

(28) We have long since appealed to Him; He is the Virtue-granting, the Merciful!"

(29) Remind, for by your Lord's favor, you are no fortune-teller nor any madman.

(30) Or do they say: "[He's] a poet! We'll wait for some quirk of fate to [upset] him."

(31) SAY: "Lie in wait; for I am waiting along with you.”

(32) Do their fancies order them to do this or are they arrogant folk?

(33) Or do they say: "He has talked it all up"? Rather they do not believe.

(34) Let them bring a report like it if they are so truthful.

(35) Or were they created out of nothing, or are they their own creators?

(36) Or did they create Heaven and Earth? Rather they will never be convinced.

(37) Do they hold on to your Lord's treasures, or are they even in charge of them?

(38) Or have they some ladder from which to eavesdrop? Let their eavesdropper bring some clear authority!

(39) Or has He daughters while you have sons?

(40) Or are you asking them for some fee so they will feel weighted down with debt?

(41) Do they have the Unseen which they are writing down?

(42) Or do they want [to hatch] some plot, while those who disbelieve are themselves being plotted against?

(43) Or do they have some other deity instead of God [Alone]? Glory be to

God ahead of anything they may associate [with Him]!

(44) If they ever saw some object falling out of the sky, they would say: "Some clouds have been piled up."

(45) Leave them alone till they encounter their day in which they will be stunned,

(46) a day when their plotting will not help them out at all, nor will they be supported.

(47) The ones who act unjustly will have torment beyond that, even though most of them do not realize it.

(48) Act patiently towards your Lord's discretion since you are under Our eyes. Hymn your Lord's praise whenever you arise,

(49) and at night glorify Him occasionally, and as the stars fade away.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

By the Mount (1)

and a Book inscribed (2)

in a parchment unrolled, (3)

by the House inhabited (4)

and the roof uplifted (5)

and the sea swarming, (6)

surely they Lord's chastisement is about to fall; (7)

there is none to avert it. (8)

Upon the day when heaven spins dizzily (9)

and the mountains are in motion, (10)

Woe that day unto those that cry lies, (11)

such as play at plunging, (12)

the day when they shall be pitched into the fire of Gehenna: (13)

`This is the fire that you cried lies to! (14)

What, is this magic, or is it you that do not see? (15)

Roast in it! And bear you patiently, or bear not patiently, equal it is toyou; you are only being

recompensed for that you were working.' (16)

Surely the godfearing shall be in gardens and bliss (17)

rejoicing in that their Lord has given them; and their Lord shall guard themagainst the chastisement of Hell. (18)

`Eat and drink, with wholesome appetite, for that you were working.' (19)

Reclining upon couches ranged in rows; and We shall espouse them to wide-eyedhouris. (20)

And those who believed, and their seed followed them in belief, We shall jointheir seed with them, and We shall not defraud them of aught of their work;every man shall be pledged for what he earned. (21)

And We shall succour them with fruits and flesh such as they desire (22)

while they pass therein a cup one to another wherein is no idle talk, nocause of sin, (23)

and there go round them youths, their own, as if they were hidden pearls. (24)

They advance one upon another, asking each other questions. (25)

They say, `We were before among our people, ever going in fear, (26)

and God was gracious to us, and guarded us against the chastisement of theburning wind; (27)

we were before ever calling upon Him; surely He is the All-benign, theAll-compassionate.' (28)

Therefore remind! by the Lord's blessing thou art not a soothsayerneither possessed. (29)

Or do they say, `He is a poet for whom we await Fate'suncertainty'? (30)

Say: `Await! I shall be awaiting with you.' (31)

Or do their intellects bid them do this? Or are they an insolent people? (32)

Or do they say, `He

has invented it?' Nay, but they do not believe. (33)

Then let them bring a discourse like it, if they speak truly. (34)

Or were they created out of nothing? Or are they the creators? (35)

Or did they create the heavens and earth?Nay, but they have not sure faith. (36)

Or are thy Lord's treasuries in their keeping? Or are they the registrars? (37)

Or have they a ladder whereon they listen? Then let any of them that haslistened bring a clear authority. (38)

Or has He daughters, and they sons? (39)

Or askest thou them for a wage, and so they are weighed down withdebt? (40)

Or is the Unseen in their keeping, and so they are writing it down? (41)

Or desire they to outwit? The unbelievers, they are the outwitted. (42)

Or have they a god, other than God? Glory be to God, above that whichthey associate! (43)

Even if they saw lumps falling from heaven, they would say, `A massedcloud!' (44)

Then leave them, till they encounter their day wherein they shall bethunderstruck, (45)

the day when their guile shall avail them naught, and they shall not behelped. (46)

And there surely awaits the evildoers a chastisement beyond even that, butmost of them know it not. (47)

And be thou patient under the judgment of thy Lord; Surely thou art beforeOur eyes. And proclaim the praise of thy Lord when thou arisest, (48)

and proclaim the praise of thy Lord in the night, and at the declining of thestars. (49)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

By the Mount, (1)

And a Scripture inscribed (2)

On fire parchment unrolled, (3)

And the House frequented, (4)

And the roof exalted, (5)

And the sea kept filled, (6)

Lo! the doom of thy Lord will surely come to pass; (7)

There is none that can ward it off. (8)

On the day when the heaven will heave with (awful) heaving, (9)

And the mountains move away with (awful) movement, (10)

Then woe that day unto the deniers (11)

Who play in talk of grave matters; (12)

The day when they are thrust with a (disdainful) thrust, into the fire of hell. (13)

(And it is said unto them): This is the Fire which ye were wont to deny. (14)

Is this magic, or do ye not see? (15)

Endure the heat thereof, and whether ye are patient of it or impatient of it is all one for you. Ye are only being paid for what ye used to do. (16)

Lo! those who kept their duty dwell in gardens and delight, (17)

Happy because of what thee Lord hath given them, and (because) their Lord hath warded off from them the torment of hell fire. (18)

(And it is said until them): Eat and drink in health (as reward) for what ye used to do, (19)

Reclining on ranged couches. And We wed them unto fair ones with wide, lovely eyes. (20)

And they who believe and whose seed follow them in faith, We

cause their seed to join them (there), and We deprive them of naught of their (life's) work. Every man is a pledge for that which he hath earned. (21)

And We provide them with fruit and meat such as they desire. (22)

There the pass from hand to hand a cup wherein is neither vanity nor cause of sin. (23)

And there go round, waiting on them menservants of their own, as they were hidden pearls. (24)

And some of them draw near unto others, questioning, (25)

Saying: Lo! of old, when we were with our families, we were ever anxious; (26)

But Allah hath been gracious unto us and hath preserved us from the torment of the breath of Fire. (27)

Lo! we used to pray unto Him of old. Lo! He is the Benign, the Merciful. (28)

Therefor warn (men, O Muhammad). By the grace of Allah thou art neither soothsayer nor madman. (29)

Or say they: (he is) a poet, (one) for whom we may expect the accident of time? (30)

Say (unto them): Expect (your fill)! Lo! I am with you among the expectant (31)

Do their minds command them to do this, or are they an outrageous folk? (32)

Or say they: He hath invented it? Nay, but they will not believe! (33)

Then let them produce speech the like thereof, if they are truthful: (34)

Or were they created out of naught? Or are they the creators? (35)

Or did they create the heavens and the earth? Nay, but

they are sure of nothing! (36)

Or do they own the treasures of thy Lord? Or have they been given charge (thereof)? (37)

Or have they any stairway (unto heaven) by means of which they overhear (decrees). Then let their listener produce warrant manifest! (38)

Or hath He daughters whereas ye have sons? (39)

Or askest thou (Muhammad) a fee from them so that they are plunged in debt? (40)

Or possess they the Unseen so that they can write (it) down? (41)

Or seek they to ensnare (the messenger)? But those who disbelieve, they are the ensnared! (42)

Or have they any god beside Allah? Glorified be Allah from all that they ascribe as partner (unto Him)! (43)

And if they were to see a fragment of the heaven falling, they would say: A heap of clouds. (44)

Then let them be (O Muhammad), till they meet their day, in which they will be thunder stricken, (45)

A day in which their guile will naught avail them, nor will they be helped. (46)

And verily, for those who do wrong, there is a punishment beyond that. But most of them know not. (47)

So wait patiently (O Muhammad) for thy Lord's decree, for surely thou art in Our sight; and hymn the praise of thy Lord when thou uprisest. (48)

And in the night time also hymn His praise, and at the setting of the stars. (49)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

By the Mount (of Revelation); (1)

By a

Decree Inscribed (2)

In a Scroll unfolded; (3)

By the much-frequented Fane; (4)

By the Canopy Raised High; (5)

And by the Ocean filled with Swell (6)

Verily the Doom of thy Lord will indeed come to pass (7)

There is none can avert it (8)

On the day when the firmament will be in dreadful commotion. (9)

And the mountain will fly hither and thither. (10)

Then woe that Day to those that treat (truth) as Falsehood (11)

That play (and paddle) in shallow trifles. (12)

That Day shall they be thrust down to the Fire of Hell irresistibly. (13)

"This" it will be said "is the Fire which ye were wont to deny! (14)

"Is this then a fake or is it ye that do not see? (15)

"Burn ye therein: the same is it to you whether ye bear it with patience or not: Ye but receive the recompense of your (own) deeds." (16)

As to the Righteous they will be in Gardens and in Happiness (17)

Enjoying the (Bliss) which their Lord hath bestowed on them and their Lord shall deliver them from the Penalty of the Fire. (18)

(To them will be said:) "Eat and drink ye with profit and health because of your (good) deeds." (19)

They will recline (with ease) on Thrones (of dignity) arranged in ranks; and We shall join them to Companions with beautiful big and lustrous eyes. (20)

And those who believe and whose families follow them in Faith to them shall We join their

families: nor shall We deprive them (of the fruit) of aught of their works: (Yet) is each individual in pledge for his deeds. (21)

And We shall bestow on them of fruit and meat anything they shall desire. (22)

They shall there exchange one with another a (loving) cup free of frivolity free of all taint of ill. (23)

Round about them will serve (devoted) to them youths (handsome) as Pearls well-guarded. (24)

They will advance to each other engaging in mutual enquiry. (25)

They will say: "Aforetime We were not without fear for the sake of our people. (26)

"But Allah has been good to us and has delivered us from the Penalty of the Scorching Wind. (27)

"Truly we did call unto Him from of old: truly it is He the Beneficent the Merciful" (28)

Therefore proclaim thou the praises (of thy Lord): For by the Grace of thy Lord thou art no (vulgar) soothsayer nor art thou one possessed. (29)

Or do they say "A Poet! we await for him some calamity (hatched) by Time!" (30)

Say thou: "Await ye! I too will wait along with you!" (31)

Is it that their faculties of understanding urge them to this or are they but a people transgressing beyond bounds? (32)

Or do they say "He fabricated the (Message)"? Nay they have no faith! (33)

Let them then produce a recital like unto it if (it be) they speak the Truth! (34)

Were they created of nothing or were they themselves the creators? (35)

Or did they create the heavens and the earth? Nay they have no firm belief. (36)

Or are the Treasures of thy Lord with them or are they the managers (of affairs)? (37)

Or have they a ladder by which they can (climb up to heaven and) listen (to its secrets)? Then let (such a) listener of theirs produce a manifest proof. (38)

Or has He only daughters and ye have sons? (39)

Or is it that thou dost ask for a reward so that they are burdened with a load of debt? (40)

Or that the Unseen is in their hands and they write it down? (41)

Or do they intend a plot (against thee)? But those who defy Allah are themselves involved in a Plot! (42)

Or have they a god other then Allah? exalted is Allah far above the things they associate with Him! (43)

Were they to see a piece of the sky falling (on them) they would (only) say: "clouds gathered in heaps!" (44)

So leave them alone until they encounter that Day of theirs wherein they shall (perforce) swoon (with terror) (45)

The Day when their plotting will avail them nothing and no help shall be Given them. (46)

And verily for those who do wrong there is another punishment besides this: but most of them understand not. (47)

Now await in patience the command of thy Lord: for verily thou art in our eyes: and celebrate the praises of thy Lord the while thou standest forth. (48)

And

for part of the night also praise thou Him and at the retreat of the stars! (49)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Par At-Tur!

2. Et par un Livre écrit

3. Sur un parchemin déployé!

4. et par la Maison peuplée !

5. Et par la Voûte élevée!

6. Et par la Mer portée à ébullition! (au Jour dernier)

7. Le châtiment de ton Seigneur aura lieu inévitablement.

8. Nul ne pourra le repousser.

9. Le jour où le ciel sera agité d'un tourbillonnement,

10. et les montagnes se mettront en marche.

11. Ce jour-là, malheur à ceux qui traitent (les signes d'Allah) de mensonges,

12. ceux qui s'ébattent dans des discours frivoles

13. le jour où ils seront brutalement poussés au feu de l'Enfer:

14. Voilà le feu que vous traitiez de mensonge.

15. Est-ce que cela est de la magie? Ou bien ne voyez-vous pas clair?

16. Brûlez dedans! Supportez ou ne supportez pas, ce sera égal pour vous: vous n'êtes rétribués que selon ce que vous faisiez.

17. Les pieux seront dans des Jardins et dans des délices,

18. se réjouissant de ce que leur Seigneur leur aura donné, et leur Seigneur les aura protégés du châtiment de la Fournaise.

19. ‹En récompense de ce que vous faisiez, mangez et buvez en toute sérénité,

20. accoudés sur des lits bien rangés›, et Nous leur ferons épouser des houris aux grands yeux noirs,

21. Ceux qui auront cru et que leurs descendants auront suivis dans la foi, Nous

ferons que leurs descendants les rejoignent. Et Nous ne diminuerons en rien le mérité de leurs oeuvres, chacun étant tenu responsable de ce qu'il aura acquis.

22. Nous les pourvoirons abondamment des fruits et des viandes qu'ils désireront.

23. Là, ils se passeront les uns les autres une coupe qui ne provoquera ni vanité ni incrimination.

24. Et parmi eux circuleront des garçons à leur service, pareils à des perles bien conservées.

25. et ils se tourneront les uns vers les autres s'interrogeant;

26. Ils diront: ‹Nous vivions au milieu des nٍtres dans la crainte [d'Allah];

27. Puis Allah nous a favorisés et protégés du châtiment du Samum.

28. Antérieurement, nous L'invoquions. C'est Lui certes, le Charitable, le Très Miséricordieux›.

29. Rappelle donc et par la grâce de ton Seigneur tu n'es ni un devin ni un possédé;

30. Ou bien ils disent: ‹C'est un poète! Attendons pour lui le coup de la mort›.

31. Dis: ‹Attendez! Je suis avec vous parmi ceux qui attendent›.

32. Est-ce leur raison qui leur commande cela? Ou sont-ils des gens outranciers?

33. Ou bien ils disent: ‹Il l'a inventé lui-même?› Non... mais ils ne croient pas.

34. Eh bien, qu'ils produisent un récit pareil à lui (le Coran), s'ils sont véridiques.

35. Ont-ils été créés à partir de rien ou sont-ils eux les créateurs?

36. Ou ont-ils créé les cieux et la terre? Mais ils n'ont plutٍt aucune conviction.

37. Possèdent-ils les trésors de ton Seigneur? Ou sont-ils eux les maîtres souverains?

38. Ont-ils une échelle d'où ils

écoutent? Que celui des leurs qui reste à l'écoute apporte une preuve évidente !

39. [Allah]: aurait-Il les filles, tandis que vous, les fils?

40. Ou leur demandes-tu un salaire, de sorte qu'ils soient grevés d'une lourde dette?

41. Ou bien détiennent-ils l'Inconnaissable pour le mentionner par écrit?

42. Ou cherchent-ils un stratagème? Mais ce sont ceux qui ont mécru qui sont victimes de leur propre stratagème.

43. Ou ont-ils une autre divinité à part Allah? Qu'Allah soit glorifié et purifié de tout ce qu'ils associent!

44. Et s'ils voient tomber des fragments du ciel, ils disent: ‹Ce sont des nuages superposés›.

45. Laisse-les donc, jusqu'à ce qu'ils rencontrent leur jour où ils seront foudroyés,

46. le jour où leur ruse ne leur servira à rien, où ils ne seront pas secourus.

47. Les injustes auront un châtiment préalable. Mais la plupart d'entre eux ne savent pas.

48. et supporte patiemment la décision de ton Seigneur. Car en vérité, tu es sous Nos yeux. Et célèbre la gloire de ton Seigneur quand tu te lèves;

49. Glorifie-Le une partie de la nuit et au déclin des étoiles.

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Por el Monte!

2. ¡Por una Escritura, puesta por escrito

3. en un pergamino desenrollado!

4. ¡Por la Casa frecuentada!

5. ¡Por la bóveda elevada!

6. ¡Por el mar hinchado!

7. ¡Sí, el castigo de tu Señor tendrá lugar,

8. nadie podrá rechazarlo!

9. El día que el cielo gire vertiginosamente

10. y se pongan las montañas en marcha.

11. Ese día ¡ay de los desmentidores,

12.

que parloteaban por pasar el rato!

13. El día que se les empuje, violentamente, al fuego de la gehena:

14. «¡Éste es el fuego que desmentíais!

15. ¿Es, pues, esto magia? ¿O es que no veis claro?

16. ¡Arded en él! Debe daros lo mismo que lo aguantéis o no. Sólo se os retribuye por vuestras obras».

17. Quienes temieron a Alá, en cambio, estarán en jardines y delicia,

18. disfrutando de lo que su Señor les dé. Su Señor les habrá preservado del castigo del fuego de la gehena.

19. «¡Comed y bebed en paz! ¡Por lo que habéis hecho!»

20. Reclinados en lechos alineados. Y les daremos por esposas a huríes de grandes ojos.

21. Reuniremos con los creyentes a los descendientes que les siguieron en la fe. No les menoscabaremos nada sus obras. Cada uno será responsable de lo que haya cometido.

22. Les proveeremos de la fruta y de la carne que apetezcan.

23. Allí se pasarán unos a otros una copa cuyo contenido no incitará a vaniloquio ni a pecado.

24. Para servirles, circularán a su alrededor muchachos como perlas ocultas.

25. Y se volverán unos a otros para preguntarse.

26. Dirán: «Antes vivíamos angustiados en medio de nuestra familia.

27. Alá nos agració y preservó del castigo del viento abrasador.

28. Ya Le invocábamos antes. Es el Bueno, el Misericordioso».

29. ¡Amonesta, pues, porque, por la gracia de tu Señor, no eres adivino ni poseso!

30. O dicen: «¡Un poeta...! ¡Esperaremos las vicisitudes de su sino!»

31. Di: «¡Esperad!

Yo espero con vosotros».

32. ¿Se les ordena en sueños que hablen así o es que son gente rebelde?

33. O dicen: «¡Él se lo ha inventado!» ¡No, no creen!

34. Si es verdad lo que dicen, ¡que traigan un relato semejante!

35. ¿Han sido creados de la nada? ¿O son ellos los creadores?

36. ¿O han creado los cielos y la tierra? No, no están convencidos.

37. ¿O tienen los tesoros de tu Señor? ¿O se creen unos potentados?

38. ¿O tienen una escala que les permita escuchar? El que de ellos lo consiga ¡que aporte una autoridad manifesta!

39. ¿O tendrá Él hijas, como vosotros tenéis hijos?

40. ¿O es que les reclamas un salario tal que se vean abrumados de deudas?

41. ¿O es que conocen lo oculto y toman nota?

42. ¿O quieren urdir una estratagema? Los infieles serían sus víctimas.

43. ¿O tienen un dios diferente de Alá? ¡Gloria a Alá, Que está por encima de lo que Le asocian!

44. Si vieran caer parte del cielo, dirían: «Son nubes que se han amontonado».

45. Déjales hasta que les llegue su día, cuando sean fulminados,

46. el día de su estratagema no les sirva de nada y nadie les auxilie.

47. Los impíos sufrirán, además, otro castigo, pero la mayoría no saben.

48. ¡Espera paciente la decisión de tu, Señor, pues te vemos! Y ¡celebra las alabanzas de tu Señor cuando estás de pie!

49. ¡Glorifícale durante la noche y al declinar las estrellas!

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des

Barmherzigen.

1. Bei dem Berge Tür;

2. Und bei dem Buch, das geschrieben

3. Auf feinem, ausgebreitetem Pergament;

4. Und bei dem viel besuchten Haus;

5. Und bei (seinem) erhِhten Dach;

6. Und beim geschwellten Ozean;

7. Die Strafe deines Herrn trifft sicher ein.

8. Keinen gibt es, der sie abzuwenden vermِchte

9. Am Tage, da der Himmel furchtbar schwanken wird

10. Und die Berge sich vom Platze bewegen werden.

11. Wehe also an jenem Tage denen, die die Wahrheit verwerfen,

12. Die sich mit eitler Rede vergnügen.

13. Am Tage, da sie ins Feuer der Hِlle gestoكen werden mit Gewalt:

14. «Das ist das Feuer, das ihr zu leugnen pflegtet.

15. Ist dies wohl Zauberwerk, oder seht ihr tatsنchlich nicht?

16. Geht nun dort ein; und ob ihr euch geduldig erweist oder ungeduldig, es wird für euch gleich sein. Ihr werdet nur für das belohnt, was ihr getan.»

17. Die Gerechten werden in Gنrten und in Glückseligkeit sein,

18. Genieكend die Gaben, die ihr Herr ihnen bescheren wird; und ihr Herr wird sie vor der Pein des Feuers bewahren.

19. «Esset und trinket und wohl bekomm's, um dessentwillen, was ihr zu tun pflegtet.»

20. Gelehnt werden sie sein auf gereihten Ruhekissen. Und Wir werden sie mit schِnen, groكنugigen Mنdchen vermنhlen.

21. Und diejenigen, die glauben und deren Nachkommen ihnen im Glauben folgen, mit denen wollen Wir ihre Nachkommen vereinen. Und Wir werden ihnen ihre Werke nicht im geringsten schmنlern. Jedermann ist ein Pfand für das, was er gewirkt hat.

22. Und Wir werden ihnen

eine Fülle von Früchten und Fleisch bescheren, wie sie es nur wünschen mِgen.

23. Dort werden sie einander einen Becher reichen von Hand zu Hand, worin weder Eitelkeit noch Sünde ist.

24. Und unter ihnen werden ihre Jünglinge aufwartend die Runde machen, gleich wohlbehüteten Perlen.

25. Und sie werden sich fragend einer an den andern wenden.

26. Sie werden sprechen: «Wahrlich, früher, unter unseren Angehِrigen waren wir besorgt.

27. Doch Allah ist uns gnنdig gewesen und hat uns vor der Pein des sengenden Winds bewahrt.

28. Wir pflegten vormals zu Ihm zu beten. Er ist der Gütige, der Barmherzige.

29. Ermahne drum; durch die Gnade deines Herrn bist du weder ein Wahrsager noch ein Besessener.

30. Sprechen sie etwa: «(Er ist) ein Dichter; wir wollen das Unheil abwarten, das die Zeit über ihn bringen wird»?

31. Sprich: «Wartet nur! Ich bin mit euch unter den Wartenden.»

32. Ist es ihr Verstand, der ihnen solches anbefiehlt, oder sind sie ein widerspenstiges Volk?

33. Sprechen sie: «Er hat es erdichtet»? Nein, aber sie wollen nicht glauben.

34. Laك sie denn eine Rede gleich dieser vorbringen, wenn sie die Wahrheit sprechen!

35. Sind sie wohl aus nichts erschaffen worden, oder sind sie gar selbst die Schِpfer?

36. Schufen sie die Himmel und die Erde? Nein, aber sie haben keine Gewiكheit.

37. Haben sie die Schنtze deines Herrn zu eigen, oder sind sie die Hüter?

38. Haben sie eine Leiter, auf der sie lauschen kِnnen? Dann mِge ihr Lauscher einen deutlichen Beweis beibringen.

39. Hat Er wohl Tِchter, und

ihr habt Sِhne?

40. Verlangst du einen Lohn von ihnen, so daك sie mit einer Schuldenlast beladen sind?

41. Besitzen sie das Ungesehene, so daك sie (es) niederschreiben?

42. Beabsichtigen sie eine List? Aber wider die Unglنubigen werden Listen geschmiedet.

43. Haben sie einen Gott statt Allah? Hoch erhaben ist Allah über all das, was sie anbeten!

44. Und sنhen sie ein Stück von der Wolke niederfallen, sie würden sprechen: «Aufgeschichtete Wolken.»

45. So laك sie allein, bis sie ihrem Tag begegnen, an dem sie ohnmنchtig werden sollen,

46. Dem Tag, an dem ihre List ihnen nichts nützen wird - noch wird ihnen Hilfe kommen.

47. Und für jene, die freveln, ist eine Strafe auكer dieser. Jedoch die meisten von ihnen wissen es nicht.

48. So harre geduldig auf den Befehl deines Herrn, denn du bist vor Unseren Augen; und verherrliche deinen Herrn mit Seiner Lobpreisung, wenn du aufstehst,

49. Und auch in einem Teil der Nacht preise Ihn und beim Erblassen der Sterne.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Per il Monte ,

2. per un Libro scritto

3. su pergamena distesa,

4. per la Casa visitata ,

5. per la volta elevata ,

6. per il mare ribollente.

7. Il castigo del tuo Signore avverrà inevitabilmente,

8. nessuno potrà impedirlo.

9. Il Giorno in cui il cielo tremante tremerà

10. e le montagne si metteranno in marcia,

11. guai in quel Giorno, a coloro che tacciano di menzogna,

12. a coloro che si dilettano nella vanità!

13. Il Giorno in

cui saranno spinti brutalmente nel fuoco dell'Inferno,

14. [sarà detto loro]: «Ecco il fuoco che tacciavate di menzogna!

15. E' magia questa? O siete voi che non vedete?

16. Entrateci! Che lo sopportiate oppure no, sarà per voi la stessa cosa. Sarete compensati solo di quello che avrete fatto.

17. In verità i timorati saranno nei Giardini, nelle delizie,

18. a godersi quello che il loro Signore avrà dato loro. Il loro Signore li avrà preservati dal castigo della Fornace .

19. [Sarà detto loro]: « Mangiate e bevete in serenità, [ricompensa questa ] per quel che avete fatto! ».

20. [Staranno] appoggiati su divani disposti in ranghi e daremo loro in spose le fanciulle dai grandi occhi neri.

21. Coloro che avranno creduto e che saranno stati seguiti nella fede dalla loro progenie, Noi li riuniremo ai loro figli. Non diminuiremo in nulla il merito delle loro azioni, poiché ognuno è pegno di quello che si sarà guadagnato.

22. Provvederemo loro i frutti e le carni che desidereranno.

23. Si scambieranno un calice immune da vanità o peccato.

24. E per servirli circoleranno tra loro giovanetti simili a perle nascoste.

25. Si andranno vicendevolmente incontro, interpellandosi.

26. Diranno: «Vivevamo tra la nostra gente nel timore [di Allah]

27. ma Allah ci ha favorito e ci ha protetti del castigo del Soffio Infuocato .

28. Già noi Lo invocavamo. Egli è veramente il Caritatevole, il Misericordioso».

29. Ammonisci dunque, poiché per grazia del tuo Signore non sei né un indovino né un folle.

30. Diranno:

«E' un poeta, aspettiamo che subisca qualche vicissitudine mortale» .

31. Di': « Aspettate, ché anch'io aspetterò con voi ».

32. E' la loro ragione che li induce a ciò, o sono un popolo di superbi?

33. Diranno: « Lo ha inventato lui stesso». Piuttosto [sono loro che] non vogliono credere.

34. Producano dunque un discorso simile a questo, se sono sinceri.

35. Sono stati forse creati dal nulla oppure sono essi stessi i creatori?

36. O hanno creato i cieli e la terra? In realtà non sono affatto convinti .

37. Hanno presso di loro i tesori del tuo Signore o sono loro i dominatori?

38. Hanno forse una scala per ascoltare ? Chi ascolta per conto loro, lo provi irrefutabilmente.

39. [Allah] avrebbe forse figlie e voi figli ?

40. Forse chiedi loro un compenso, [tale] che si sentano gravati da un peso insopportabile ?

41. Possiedono l'invisibile in modo tale da descriverlo?

42. Vogliono tramare un'insidia? Saranno piuttosto i miscredenti ad essere ingannati.

43. Oppure hanno un altro dio all'infuori di Allah? Gloria a Lui, Egli è ben al di sopra di quanto [Gli] associano.

44. Se vedessero cadere un pezzo di cielo, direbbero: «E' un cumulo di nuvole».

45. Lasciali [stare] dunque, finché non incontreranno quel loro Giorno in cui saranno folgorati,

46. il Giorno in cui la loro astuzia non gioverà loro in alcunché e non saranno aiutati.

47. In verità gli ingiusti saranno puniti già prima di quello. Ma la maggior parte di loro non lo sa.

48. Sopporta

con pazienza il decreto del tuo Signore , poiché in verità sei sotto i Nostri occhi. Glorifica e loda il tuo Signore quando ti alzi,

49. e glorificaLo durante la notte e al declinare delle stelle.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Kлянycь гopoй,

2. и книгoй, нaчepтaннoй

3. нa cвиткe paзвepнyтoм,

4. и дoмoм пoceщaeмым,

5. и кpoвлeй вoзнeceннoй,

6. и мopeм вздyтым -

7. пoиcтинe, нaкaзaниe твoeгo Гocпoдa пaдeт,

8. нeт для нeгo oтcтpaнитeля

9. в тoт дeнь, кaк нeбo зaкoлeблeтcя в кoлeбaнии

10. и гopы двинyтcя в движeнии.

11. Гope в тoт дeнь oбвиняющим вo лжи,

12. тeм, кoтopыe в вoдoeмe зaбaвляютcя! -

13. в тoт дeнь oни бyдyт ввepгнyты в oгoнь гeeнны тoлчкoм.

14. Этo - oгoнь, кoтopый вы cчитaли лoжью.

15. Koлдoвcтвo ли этo, или вы нe видитe?

16. Гopитe в нeм! Tepпитe или нe тepпитe - вce paвнo для вac: вы тoлькo нaгpaждaeтecь зa тo, чтo coвepшaли.

17. Boиcтинy, бoгoбoязнeнныe - cpeди caдoв и блaгoдaти,

18. зaбaвляяcь тeм, чтo дaл им Гocпoдь иx, и Гocпoдь иx избaвил иx oт мyчeний гeeнны.

19. Eшьтe и пeйтe вo здpaвиe зa тo, чтo coвepшaли,

20. вoзлeжa нa лoжax, paccтaвлeнныx pядaми. И Mы coчeтaeм иx c чepнoглaзыми, бoльшeoкими.

21. A тe, кoтopыe yвepoвaли и пocлeдoвaлo зa ними иx пoтoмcтвo в вepe, - Mы пpивeдeм к ним пoтoмcтвo иx и нe cбaвим из дeл иx ничeгo. Bcякий чeлoвeк тoгo, чтo oн пpиoбpeл, зaлoжник.

22. И cнaбдим Mы иx плoдaми и мяcoм из тoгo, чтo oни пoжeлaют.

23. Oни пepeдaют oдни дpyгим кyбoк, - нeт

пycтocлoвья тaм и пoбyждeния к гpexy.

24. И oбxoдят иx юнoши, тoчнo oни coкpoвeнный жeмчyг.

25. И пpиcтyпили oдни к дpyгим, paccпpaшивaя.

26. Гoвopили oни: "Mы вeдь paньшe бecпoкoилиcь o нaшeй ceмьe,

27. и oкaзaл нaм милocть Aллax и избaвил нac oт мyчeния caмyмa.

28. Beдь мы paньшe взывaли к Heмy; пoиcтинe, Oн - Блaгocтный, Милocтивый!"

29. Haпoминaй жe! Beдь ты пo милocти твoeгo Гocпoдa нe пpopицaтeль и нe oдepжимый.

30. Или oни cкaжyт: "Пoэт, - пoджидaeм мы пepeмeны cyдьбы нaд ним".

31. Cкaжи: "Пoджидaйтe, и я вмecтe c вaми пoджидaю!"

32. Или пoвeлeвaют им этo иx cны, или oни - нapoд cбившийcя?

33. Или oни cкaжyт: "Измыcлил Eгo oн!" Heт, oни нe вepyют!

34. Пycть жe oни пpивeдyт пoдoбный этoмy paccкaз, ecли oни гoвopят пpaвдy!

35. Или oни coтвopeны из ничeгo, или oни caми - твopцы?

36. Или oни coтвopили нeбeca и зeмлю? Heт, oни нe знaют вepнo!

37. Или y ниx coкpoвищницы твoeгo Гocпoдa, или oни yпpaвитeли?

38. Или y ниx ecть лecтницa, нa кoтopoй oни пoдcлyшивaют? Пycть жe cлyшaвший пpидeт c яcным пoдтвepждeниeм.

39. Или y нeгo дoчepи, a y вac - cыны?

40. Или ты пpocишь y ниx плaты, a oни oтягчeны дoлгaми?

41. Или y ниx ecть тaйнoe, и oни зaпиcывaют?

42. Или oни жeлaют xитpocти? - Ho тex, кoтopыe нeвepны, caмиx пepexитpили!

43. Или y ниx бoг дpyгoй, кpoмe Aллaxa? - xвaлa Aллaxy, пpeвышe Oн тoгo, чтo oни пpидaют Eмy в coyчacтники!

44. И ecли oни yвидят клoчья нeбa пaдaющими, cкaжyт oни: "Haгpoмoждeнныe oблaкa!"

45. Ocтaвь жe иx, пoкa

oни нe вcтpeтят cвoeгo дня, кoгдa бyдyт пopaжeны гpoзoй, -

46. в тoт дeнь, кoгдa нe пoмoжeт им иx кoвapcтвo ни в чeм и нe нaйдyт oни пoмoщи.

47. И, пoиcтинe, для тex, ктo был тиpaнoм, нaкaзaниe eщe и дo этoгo, нo бoльшaя чacть иx нe знaeт!

48. Tepпи жe peшeния Гocпoдa твoeгo! Beдь ты нa Haшиx глaзax. И вocxвaляй cлaвy Гocпoдa твoeгo, кoгдa ты вcтaeшь!

49. И нoчью пpocлaвляй Eгo и пpи oбpaтнoм движeнии звeзд.

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Andolsun Tûr'a.

2- Ve yazlm kitaba.

3- Yaylm kâًtta.

4- Ve mâmur eve.

5- Ve yüceltilmi tavana.

6- Ve ta kn, co kun, dalgalanp duran denize.

7- قüphe yok ki Rabbinin azâb, yerine gelip olacak.

8- Onu bir defedip gideren bulunmayacak.

9- O gün gِk, bir çalkantya dü üp dِner.

10- Ve daًlar, yerlerinden oynayp yürür.

11- Artk yazklar olsun o gün yalanlayanlara.

12- ضyle ki ilerdir onlar ki daldklar batakta oynayp dururlar.

13- O gün itilip kaklarak cehenneme atlrlar.

14- ف te budur yalanladًnz ate

15- Bir büyü mü bu, yoksa gِrmüyor musunuz?

16- Girin ona da artk sabredin, yahut etmeyin, birdir size; ancak yaptًnzn kar lً olarak cezâlanacaksnz.

17- قüphe yok ki çekinenler, cennetlerdedir ve nîmetler içinde.

18- Nîmetlenirler orada Rablerinin verdiًi nîmetlerle ve Rableri korur onlar koca cehennemin azâbndan.

19- Yiyin ve için, âfiyetler olsun, yaptًnz eylere kar lk.

20- Saf-saf dizilmi tahtlara dayanarak ve onlar, iri gِzlü hûrilerle evlendiririz.

21- Ve inananlarla soylarndan, inanarak onlara uyanlar, soylarndan gelenlerle birle tirir, bulu tururuz ve yaptklarnn mükâfatndan hiçbir eyi eksiltmeyiz; herkes, kazancna baًldr.

22- Ve onlara meyve ve gِnüllerinin

tam istediًi et vereceًiz.

23- Ve birbirlerine ِyle bir kadeh sunarlar ki içtikleri aRabn sonucunda ne bo eylerden bahsedi var, ne günaha giri

24- Ve ِylesine genç hizmetçiler, etraflarnda dِner-durur ki sanki onlar, haznelerde saklanm inciler.

25- Ve birbirlerine dِnüp sorarlar, konu urlar.

26- Derler ki: Gerçekten de daha ِnce ehlimizin içinde, ilimizde, yurdumuzda, korku içindeydik biz.

27- Derken Allah lûtfetti bize ve korudu bizi tâ iliklere i leyen sam yelinin azâbndan.

28- Gerçekten de ِnceden onu çaًrrdk; üphe yok ki o, an yüce bir lütuf sâhibidir, rahîmdir.

29- Artk ًِüt ver, gerçekten de Rabbinin nîmeti sâyesinde sen, ne kâhinsin, ne deli.

30- Yoksa onlar, bir âir ki ِlmesini, zâmann kِtülüklerine uًramasn gِzetiyoruz mu diyorlar?

31- De ki: Gِzetin bakalm, gerçekten ben de sizinle berâber gِzetmedeyim.

32- Yoksa bu sِzleri akllar m emrediyor onlara, yoksa azgn bir topluluk mu onlar?

33- Yoksa onu kendisi uyduruyor mu diyorlar? Hayr, inanmam lardr onlar.

34- Artk buna benzer bir sِz getirin meydana sِzünüz doًruysa.

35- Yoksa bo u-bo una m yaratld onlar, yoksa onlar m yaratclar?

36- Yoksa gِkleri ve yeryüzünü mü yaratt onlar? Hayr, iyiden-iyiye inanmam lardr onlar.

37- Yoksa onlarn yannda m Rabbinin hazneleri, yoksa onlar sorumsuz bir saltanata m sâhip?

38- Yoksa merdivenleri var da gِkten mi duyuyorlar? ضyleyse duyanlar, apaçk bir delil gِstersin.

39- Yoksa kzlar onlarn da erkek evlâtlar sizin mi?

40- Yoksa onlardan ücret istiyorsun da bu yüzden aًr bir borca m giriyorlar?

41- Yoksa gizli ey, yanlarnda da yazyorlar m?

42- Yoksa bir düzen mi kurmak istiyorlar? Asl düzene uًrayp cezâlanacaklar, kâfir olanlar.

43- Yoksa Allah'tan

ba ka bir mâbutlar m var? قan yücedir, münezzehtir Allah, irk ko anlarn irk ko tuklar eylerden.

44- Gِkten bir parçann dü tüًünü gِrseler, birbiri üstüne yًlm bulut derler.

45- Artk brak onlar helâk olacaklar güne dek.

46- Bir gündür o gün ki düzenleri, onlardan hiçbir eyi gideremez ve onlara yardm da edilmez.

47- Ve üphe yok ki zulmedenlere, bundan ba ka azap da var ve fakat çoًu bilmez.

48- Ve sabret Rabbinin hükmüne, gerçekten de gِzümüzün altndasn sen ve Rabbine hamdederek tenzîh et onu kalknca.

49- Ve geceleyin de onu tenzîh et ve yldzlarn batacaً srada da.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. And olsun (Allahın Musa ilə danışdığı) Tur dağına;

2. And olsun yazılmış kitaba (Tövrata, Qur'ana, yaxud bütün ilahi kitablara) -

3. Açıq dəri üzərində (olan kitaba);

4. And olsun (mələklərin ibadət etdiyi) Beytülmə'mura;

5. And olsun yüksək tavana (uca göyə)

6. Və dolub daşan (alovlanan) dənizə ki,

7. Rəbbinin əzabı (Ya Peyğəmbər!) mütləq vaqe olacaqdır!

8. Onu heç kəs dəf edə bilməz!

9. O gün göy hərəkətə gəlib fırlanacaq (çalxalanacaq),

10. Dağlar yerindən qopub (havada toz kimi) oynayacaqdır.

11. O gün vay (peyğəmbərləri) yalançı hesab edənlərin halına!

12. O kəslər ki, (dünyada) yalana qurşanıb qəflət içində oynayarlar.

13. O gün onlar zorla cəhənnəm oduna sürüklənəcəklər.

14. (Onlara belə deyiləcəkdir: ) "Bu sizin (dünyada) yalan hesab etdiyiniz cəhənnəm odudur!

15. (Vəhyə, Qur'ana sehr dediyiniz kimi) bu da sehrdir, yoxsa (gözünüz qapanıb onun həqiqət olduğunu) görmürsünüz?

16. Yanın orada! İstər dözün, istər yox; sizin üçün eynidir (həmişəlik Cəhənnəmdə qalacaqsınız). Siz ancaq etdiyiniz əməllərin cəzasını çəkəcəksiniz!"

17. Müttəqilər isə,

şübhəsiz ki, cənnətlər və ne'mətlər içində olacaqlar.

18. Rəbbinin onlara əta etdiyi ne'mətlərdən zövq (ləzzət) alacaqlar. Rəbbi onları cəhənnəm əzabından qorumuşdur.

19. (Onlara belə deyiləcəkdir: ) "(Dünyada) etdiyiniz yaxşı əməllərin müqabilində nuşcanlıqla yeyin-için;

20. Səf-səf düzülmüş taxtlara söykəndiyiniz halda!" Biz onları iri (ahu) gözlü hurilərlə evləndirəcəyik.

21. İman gətirib övladları imanla arxalarınca gedənlərin nəsillərini də (Cənnətdə) özlərinə qoşacağıq. Onların əməllərindən heç bir şey əskiltməyəcəyik. Hər kəs öz əməlinin girovudur!

22. Onları istədikləri meyvə və ətlə (bol-bol) tə'min edəcəyik.

23. Onlar orada bir-birinə (şərab dolu) qədəh ötürəcəklər. Onda (cənnət şərabının xislətində dünyakından fərqli olaraq) nə lağlağılıq, nə də günaha təhrik vardır.

24. Onların ətrafında (xidmət üçün) özlərinə məxsus olan, sədəf içində gizlənmiş inci kimi gözəl oğlanlar dolanacaqlar.

25. Onlar (dünyada gördükləri işlər barəsində) bir-birindən hal-əhval tutmağa başlayacaqlar.

26. Və (söhbət əsnasında) belə deyəcəklər: "Biz bundan əvvəl (dünyada) ailəmiz içində olarkən (Rəbbimizin əzabından) qorxardıq.

27. Artıq Allah bizə mərhəmət buyurub (minnət qoyub) bizi cəhənnəm (səmum) əzabından qorudu.

28. Biz bundan əvvəl (dünyada) Ona ibadət edirdik. Şübhəsiz ki, O, (və'dinə sadiq) kərəm sahibidir, rəhm edəndir!"

29. Elə isə (ya Peyğəmbər! Sən müşriklərə) öyüd-nəsihət ver. Sən öz Rəbbinin ne'məti (nübüvvət və islam dini) sayəsində nə kahinsən, nə də divanə!

30. Yoxsa onlar (sənin barəndə): "(O) şairdir. Biz (ruzigarın gərdişi nəticəsində) onun başına gələcək müsibəti (ölüb getməsini) gözləyirik!" - deyirlər.

31. De: "Gözləyin, mən də sizinlə birlikdə (sizin başınıza gələcək müsibəti) gözlələyənlərdənəm!"

32. Yoxsa onların puç ağılları bunu (bu cür batil sözləri deməyi) onlara əmr edir? Xeyr, onlar azğın bir qövmdürlər.

33. Yoxsa onlar: "Onu (Qur'anı) özündən uydurdun!" - deyirlər.

Xeyr, onlar (həsədləri, təkəbbürləri və inadları üzündən) iman gətirmirlər.

34. Əgər doğru deyirlərsə, qoy onlar bunun (bu Qur'an) kimi bir kəlam gətirsinlər!

35. Yoxsa onlar heç bir şeydən (xaliqsiz) yarandılar?! Yaxud onlar (öz-özlərini) yaradanlardır?!

36. Yoxsa göyləri və yeri yaratdılar?! Xeyr, onlar (Allaha) ürəkdən inanmırlar!

37. Yoxsa (ya Peyğəmbər) sənin Rəbbinin xəzinələri onlardadır?! Yaxud (hər şeyə) onlar hakimdirlər?!

38. Yoxsa onların üstünə çıxıb (vəhyi) dinlədikləri bir nərdivanı vardır?! Elə isə qoy onların (vəhyi) dinləyənləri açıq-aşkar bir dəlil gətirsinlər!

39. Yoxsa qızlar Onun (Allahın), oğlanlar isə sizindir?!

40. Yoxsa (ya Peyğəmbər! Risaləti təbliğ etdiyinə görə) sən onlardan bir ücrət (mükafat) istəyirsən və onlar ağır borc yükü altındadırlar?!

41. Yoxsa onlar qeybi bilir və (orada olanı) yazırlar?! (Qiyamətin, axirət həyatının olmadığını oradan öyrənib Muhəmməd əleyhissəlamla mübahisə edirlər?)

42. Yoxsa (ya Peyğəmbər! Sənə qarşı) bir tələ qurmaq istəyirlər? Amma kafirlər özləri o tələyə düşəcəklər!

43. Yoxsa onların Allahdan başqa bir tanrısı vardır? Allah bunların Ona qoşduqları şəriklərdən tamamilə uzaqdır!

44. Əgər onlar göyün bir parçasının (başlarına) düşdüyünü görsələr: "Bulud topasıdır!" - deyərlər (özlərinə əzab gəldiyinə inanmazlar).

45. Elə isə (dəhşətdən) sarsılıb karıxacaqları günə qovuşana qədər sən onları tərk et!

46. O gün hiylələri onlara heç bir fayda verməyəcəkdir (Allahın əzabını onlardan dəf edə bilməyəcək) və onlara heç bir kömək olunmayacaqdır.

47. Şübhəsiz ki, zalımları (kafirləri) hələ bundan başqa da (dünyada və qəbir evində) əzab gözləyir. Lakin onların əksəriyyəti (bunu) bilməz!

48. (Ya Peyğəmbər!) Sən öz Rəbinin hökmünə səbr et! Şübhəsiz ki, sən Bizim gözümüzün qabağındasan (himayəmiz altındasan). (Namaza) qalxdıqda Rəbbini həmd-səna ilə zikr et!

49. Gecənin bir vaxtında

nə ulduzlar batandan sonra (dan yeri söküləndə, yaxud sübh çağı) da Allahı təqdis edib şə'ninə tə'riflər de! (Gün ərzində vacib və əlavə namazları qıl!)

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. (كوہ) طور كي قسم

2. اور كتاب كي جو لكھي ہوئي ہے

3. كشادہ اوراق ميں

4. اور آباد گھر كي

5. اور اونچي چھت كي

6. اور ابلتے ہوئے دريا كي

7. كہ تمہارے پروردگار كا عذاب واقع ہو كر رہے گا

8. (اور) اس كو كوئي روك نہيں سكے گا

9. جس دن آسمان لرزنے لگا كپكپا كر

10. اور پہاڑ اُڑنے لگے اون ہو كر

11. اس دن جھٹلانے والوں كے لئے خرابي ہے

12. جو خوض (باطل) ميں پڑے كھيل رہے ہيں

13. جس دن ان كو آتش جہنم كي طرف دھكيل دھكيل كر لے جائيں گے

14. يہي وہ جہنم ہے جس كو تم جھوٹ سمجھتے تھے

15. تو كيا يہ جادو ہے يا تم كو نظر ہي نہيں آتا

16. اس ميں داخل ہوجاؤ اور صبر كرو يا نہ كرو تمہارے لئے يكساں ہے۔ جو كام تم كيا كرتے تھے (يہ) انہي كا تم كو بدلہ مل رہا ہے

17. جو پرہيزگار ہيں وہ باغوں اور نعتموں ميں ہوں گے

18. جو كچھ ان كے پروردگار نے ان كو بخشا اس (كي وجہ) سے خوشحال۔ اور ان كے پروردگار نے ان كو دوزخ كے عذاب سے بچا ليا

19. اپنے اعمال كے صلے ميں مزے سے كھاؤ اور پيو

20. تختوں پر جو برابر برابر بچھے ہوئے ہيں تكيہ لگائے ہوئے

اور بڑي بڑي آنكھوں والي حوروں سے ہم ان كا عقد كر ديں گے

21. اور جو لوگ ايمان لائے اور ان كي اولاد بھي (راہ) ايمان ميں ان كے پيچھے چلي۔ ہم ان كي اولاد كو بھي ان (كے درجے) تك پہنچا ديں گے اور ان كے اعمال ميں سے كچھ كم نہ كريں گے۔ ہر شخص اپنے اعمال ميں پھنسا ہوا ہے

22. اور جس طرح كے ميوے اور گوشت كو ان كا جي چاہے گا ہم ان كو عطا كريں گے

23. وہاں وہ ايك دوسرے سے جام شراب جھپٹ ليا كريں گے جس (كے پينے) سے نہ ہذيان سرائي ہوگي نہ كوئي گناہ كي بات

24. اور نوجوان خدمت گار (جو ايسے ہوں گے) جيسے چھپائے ہوئے موتي ان كے آس پاس پھريں گے

25. اور ايك دوسرے كي طرف رخ كركے آپس ميں گفتگو كريں گے

26. كہيں گے كہ اس سے پہلے ہم اپنے گھر ميں (خدا سے) ڈرتے رہتے تھے

27. تو خدا نے ہم پر احسان فرمايا اور ہميں لو كے عذاب سے بچا ليا

28. اس سے پہلے ہم اس سے دعائيں كيا كرتے تھے۔ بيشك وہ احسان كرنے والا مہربان ہے

29. تو (اے پيغمبر) تم نصيحت كرتے رہو تم اپنے پروردگار كے فضل سے نہ تو كاہن ہو اور نہ ديوانے

30. كيا كافر كہتے ہيں كہ يہ شاعر ہے (اور) ہم اس كے حق ميں زمانے كے حوادث كا انتظار كر رہے ہيں

31. كہہ دو كہ انتظار كئے جاؤ ميں بھي تمہارے ساتھ انتظار كرتا ہوں

32. كيا ان كي عقليں ان

كو يہي سكھاتي ہيں۔ بلكہ يہ لوگ ہيں ہي شرير

33. كيا (كفار) كہتے ہيں كہ ان پيغمبر نے قرآن از خود بنا ليا ہے بات يہ ہے كہ يہ (خدا پر) ايمان نہيں ركھتے

34. اگر يہ سچے ہيں تو ايسا كلام بنا تو لائيں

35. كيا يہ كسي كے پيدا كئے بغير ہي پيدا ہوگئے ہيں۔ يا يہ خود (اپنے تئيں) پيدا كرنے والے ہيں

36. يا انہوں نے آسمانوں اور زمين كو پيدا كيا ہے؟ (نہيں) بلكہ يہ يقين ہي نہيں ركھتے

37. كيا ان كے پاس تمہارے پروردگار كے خزانے ہيں۔ يا يہ (كہيں كے) داروغہ ہيں؟

38. يا ان كے پاس كوئي سيڑھي ہے جس پر (چڑھ كر آسمان سے باتيں) سن آتے ہيں۔ تو جو سن آتا ہے وہ صريح سند دكھائے

39. كيا خدا كي تو بيٹياں اور تمہارے بيٹے

40. (اے پيغمبر) كيا تم ان سے صلہ مانگتے ہو كہ ان پر تاوان كا بوجھ پڑ رہا ہے

41. يا ان كے پاس غيب (كا علم) ہے كہ وہ اسے لكھ ليتے ہيں

42. كيا يہ كوئي داؤں كرنا چاہتے ہيں تو كافر تو خود داؤں ميں آنے والے ہيں

43. كيا خدا كے سوا ان كا كوئي اور معبود ہے؟ خدا ان كے شريك بنانے سے پاك ہے

44. اور اگر يہ آسمان سے (عذاب) كا كوئي ٹكڑا گرتا ہوا ديكھيں تو كہيں كہ يہ گاڑھا بادل ہے

45. پس ان كو چھوڑ دو يہاں تك كہ وہ روز جس ميں وہ بيہوش كرديئے جائيں گے، سامنے آجائے

46. جس دن ان كا كوئي داؤں كچھ

بھي كام نہ آئے اور نہ ان كو (كہيں سے) مدد ہي ملے

47. اور ظالموں كے لئے اس كے سوا اور عذاب بھي ہے ليكن ان ميں كے اكثر نہيں جانتے

48. اور تم اپنے پروردگار كے حكم كے انتظار ميں صبر كئے رہو۔ تم تو ہماري آنكھوں كے سامنے ہو اور جب اُٹھا كرو تو اپنے پروردگار كي تعريف كے ساتھ تسبيح كيا كرو

49. اور رات كے بعض اوقات ميں بھي اور ستاروں كے غروب ہونے كے بعد بھي اس كي تنزيہ كيا كرو

ترجمه پشتو

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

$ (13)

$ (14)

$ (15)

$ (16)

$ (17)

$ (18)

$ (19)

$ (20)

$ (21)

$ (22)

$ (23)

$ (24)

$ (25)

$ (26)

$ (27)

$ (28)

$ (29)

$ (30)

$ (31)

$ (32)

$ (33)

$ (34)

$ (35)

$ (36)

$ (37)

$ (38)

$ (39)

$ (40)

$ (41)

$ (42)

$ (43)

$ (44)

$ (45)

$ (46)

$ (47)

$ (48)

$ (49)

ترجمه كردي

$ (1)

$ (2)

$ (3)

$ (4)

$ (5)

$ (6)

$ (7)

$ (8)

$ (9)

$ (10)

$ (11)

$ (12)

$ (13)

$ (14)

$ (15)

$ (16)

$ (17)

$ (18)

$ (19)

$ (20)

$ (21)

$ (22)

$ (23)

$ (24)

$ (25)

$ (26)

$ (27)

$ (28)

$ (29)

$ (30)

$ (31)

$ (32)

$ (33)

$ (34)

$ (35)

$ (36)

$ (37)

$ (38)

$ (39)

$ (40)

$ (41)

$ (42)

$ (43)

$ (44)

$ (45)

$ (46)

$ (47)

$ (48)

$ (49)

ترجمه اندونزي

Dan atap yang ditinggikan (langit).(5)

Dan laut yang di dalam tanahnya ada api,(6) (1)

Sesungguhnya azab Tuhanmu pasti terjadi,(7) (2)

Tidak seorang pun yang dapat menolaknya,(8) (3)

Pada hari ketika langit benar- benar bergoncang,(9) (4)

Dan gunung benar- benar berjalan.(10) (5)

Maka kecelakaan yang besarlah di hari itu bagi orang- orang yang mendustakan,(11) (6)

(Yaitu) orang- orang yang bermain- main dalam kebatilan,(12) (7)

Pada hari mereka didorong ke neraka Jahanam dengan sekuat- kuatnya.(22) (8)

(Dikatakan kepada mereka):" Inilah neraka yang dahulu kamu selalu mendustakannya".(14) (9)

Maka apakah ini sihir Ataukah kamu tidak melihat.(15) (10)

Masuklah kamu ke dalamnya (rasakanlah panas apinya); maka baik kamu bersabar atau tidak, sama saja bagimu; kamu diberi balasan terhadap apa yang telah kamu kerjakan.(16) (11)

Sesungguhnya orang-orang yang bertakwa berada dalam surga dan kenikmatan,(17) (12)

Mereka bersuka ria dengan apa yang diberikan kepada mereka oleh Tuhan mereka; dan Tuhan mereka memelihara mereka dari azab neraka.(18) (13)

(Dikatakan kepada mereka):" Makan dan minumlah

dengan enak sebagai balasan dari apa yang telah kamu kerjakan",(19) (14)

Mereka bertelekan di atas dipan- dipan berderetan dan Kami kawinkan mereka dengan bidadari- bidadari yang cantik bermata jeli.(20) (15)

Dan orang- orang yang beriman, dan yang anak cucu mereka mengikuti mereka dalam keimanan, Kami hubungkan anak cucu mereka dengan mereka, dan Kami tiada mengurangi sedikit pun dari pahala amal mereka. Tiap- tiap manusia terikat dengan apa yang dikerjakannya.(21) (16)

Dan Kami beri mereka tambahan dengan buah- buahan dan daging dari segala jenis yang mereka ingini.(22) (17)

Di dalam surga mereka saling memperebutkan piala (gelas) yang isinya tidak (menimbulkan) kata- kata yang tidak berfaedah dan tiada pula perbuatan dosa.(23) (18)

Dan berkeliling di sekitar mereka anak- anak muda untuk) melayani (mereka, seakan- akan mereka itu mutiara yang tersimpan.(24) (19)

Dan sebahagian mereka menghadap kepada sebahagian yang lain saling tanya- menanya.(25) (20)

Mereka berkata:" Sesungguhnya kami dahulu, sewaktu berada di tengah- tengah keluarga kami merasa takut (akan diazab)".(26) (21)

Maka Allah memberikan karunia kepada kami dan memelihara kami dari azab neraka.(27) (22)

Sesungguhnya kami dahulu menyembah-Nya. Sesungguhnya Dia- lah yang melimpahkan kebaikan lagi Maha Penyayang.(28) (23)

Maka tetaplah memberi peringatan, dan kamu disebabkan nikmat Tuhanmu bukanlah seorang tukang tenung dan bukan pula seorang gila.(29) (24)

Bahkan mereka mengatakan:" Dia adalah seorang penyair yang kami tunggu- tunggu kecelakaan menimpanya".(30) (25)

Katakanlah:" Tunggulah, maka sesungguhnya aku pun termasuk orang yang menunggu (pula) bersama kamu".(31) (26)

Apakah mereka diperintah oleh pikiran- pikiran mereka untuk mengucapkan tuduhan- tuduhan ini ataukah mereka kaum yang melampaui batas.(32) (27)

Ataukah mereka mengatakan:" Dia

(Muhammad) membuat- buatnya". Sebenarnya mereka tidak beriman.(33) (28)

Maka hendaklah mereka mendatangkan kalimat yang semisal Al Quran itu jika mereka orang- orang yang benar.(34) (29)

Apakah mereka diciptakan tanpa sesuatu pun ataukah mereka yang menciptakan (diri mereka sendiri).(35) (30)

Ataukah mereka telah menciptakan langit dan bumi itu; sebenarnya mereka tidak meyakini (apa yang mereka katakan).(36) (31)

Ataukah di sisi mereka ada perbendaharaan Tuhanmu atau merekakah yang berkuasa.(37) (32)

Ataukah mereka mempunyai tangga (ke langit) untuk mendengarkan pada tangga itu (hal- hal yang gaib) Maka hendaklah orang yang mendengarkan di antara mereka mendatangkan suatu keterangan yang nyata.(38) (33)

Ataukah untuk Allah anak- anak perempuan dan untuk kamu anak- anak laki- laki.(39) (34)

Ataukah kamu meminta upah kepada mereka sehingga mereka dibebani dengan utang.(40) (35)

Apakah ada pada sisi mereka pengetahuan tentang yang gaib lalu mereka menuliskannya.(41) (36)

Ataukah mereka hendak melakukan tipu daya Maka orang- orang yang kafir itu merekalah yang kena tipu daya.(42) (37)

Ataukah mereka mempunyai tuhan selain Allah. Maha Suci Allah dari apa yang mereka persekutukan.(43) (38)

Jika mereka melihat sebagian dari langit gugur, mereka akan mengatakan:" Itu adalah awan yang bertindih- tindih".(44) (39)

Maka biarkanlah mereka hingga mereka menemui hari (yang dijanjikan kepada) mereka yang pada hari itu mereka dibinasakan,(45) (40)

(Yaitu) hari ketika tidak berguna bagi mereka sedikit pun tipu daya mereka dan mereka tidak ditolong.(46) (41)

Dan sesungguhnya untuk orang- orang yang lalim ada azab selain itu. Tetapi kebanyakan mereka tidak mengetahui.(47) (42)

Dan bersabarlah dalam menunggu ketetapan Tuhanmu, maka sesungguhnya kamu berada dalam penglihatan Kami, dan bertasbihlah dengan memuji

Tuhanmu ketika kamu bangun berdiri,(48) (43)

dan bertasbihlah kepada-Nya pada beberapa saat di malam hari dan di waktu terbenam bintang- bintang (di waktu fajar).(49) (44)

Demi bintang ketika terbenam.(1) (45)

Kawanmu (Muhammad) tidak sesat dan tidak pula keliru.(2) (46)

Dan tiadalah yang diucapkannya itu (Al Quran) menurut kemauan hawa nafsunya.(3) (47)

Ucapannya itu tiada lain hanyalah wahyu yang diwahyukan (kepadanya).(4) (48)

Yang diajarkan kepadanya oleh (Jibril) yang sangat kuat.(5) (49)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Demi Gunung Tursina; (1)

Dan demi Kitab yang tertulis dengan rapi - (2)

Pada lembaran surat yang terbuka; (3)

Dan demi "Al-Baitul Makmur"; (4)

Dan demi bumbung yang tinggi; (5)

Dan demi laut yang penuh tepu (dengan kepanasan); - (6)

Sesungguhnya azab Tuhanmu tetap berlaku; - (7)

Tidak ada sesiapapun yang dapat menolaknya; - (8)

Pada hari langit (dan segala isinya) bergegar dengan sekuat-kuatnya. (9)

Dan gunung-ganang bergerak dari tempatnya dengan cara yang luar biasa. (10)

(Apabila berlaku yang demikian), maka kecelakaan dan kebinasaanlah pada hari itu bagi orang-orang yang mendustakan kebenaran; (11)

Iaitu orang-orang yang leka bermain-main dalam kesesatan. (12)

Pada hari mereka ditolak ke alam neraka Jahannam dengan penolakan yang sekasar-kasarnya, (13)

(Dan dikatakan kepada mereka): "Inilah api neraka yang dahulu kamu mendustakannya. (14)

"Maka adakah ini sihir juga (sebagaimana yang kamu katakan terhadap keterangan Rasul Kami dahulu?), atau kamu tidak nampak (kenyataannya sebagaimana kamu tidak nampak di dunia dahulu akan kebenaran Rasul Kami)? (15)

"Rasalah bakarannya; kemudian sama ada kamu bersabar (menderita azabnya) atau tidak bersabar, sama sahaja (tidak ada faedahnya) kepada kamu,

kerana kamu tidak dibalas melainkan dengan apa yang kamu telah kerjakan". (16)

Sesungguhnya orang-orang yang bertaqwa, di tempatkan dalam taman-taman Syurga dan nikmat kesenangan (yang tidak ada taranya). (17)

Mereka bersenang lenang dengan apa yang dikurniakan oleh Tuhan mereka, dan mereka dipelihara Tuhan dari azab neraka. (18)

(Dan dikatakan kepada mereka): "Makan dan minumlah kamu makanan dan minuman yang lazat serta baik kesudahannya, dengan sebab apa yang kamu telah kerjakan". (19)

Mereka duduk berbaring di atas pelamin-pelamin yang berderet; dan Kami jadikan kawan teman mereka bidadari-bidadari yang putih melepak, lagi luas cantik matanya. (20)

Dan orang-orang yang beriman yang diturut oleh zuriat keturunannya dengan keadaan beriman, Kami hubungkan (himpunkan) zuriat keturunannya itu dengan mereka (di dalam Syurga); dan Kami (dengan itu) tidak mengurangi sedikitpun dari pahala amal-amal mereka; tiap-tiap seorang manusia terikat dengan amal yang dikerjakannya. (21)

Dan (penduduk Syurga itu) Kami tambahi mereka (dari semasa ke semasa), dengan buah-buahan dan daging dari berbagai jenis yang mereka ingini. (22)

Mereka di dalam Syurga itu (kerana melahirkan kemesraan antara satu dengan yang lain): berebut-rebut mengambil piala yang berisi arak yang tidak menyebabkan timbul (dari peminumnya) perkara yang sia-sia dan tidak pula menyebabkan (peminumnya menanggung) dosa. (23)

Dan mereka dilayani oleh anak-anak muda lelaki yang sentiasa beredar di sekitar mereka, (yang cantik parasnya) seolah-olah anak-anak muda itu mutiara yang tersimpan dengan sebaik-baiknya. (24)

Dan (dengan berada dalam nikmat itu) mereka berhadap-hadapan satu sama lain sambil bertanya-tanya. (25)

Mereka berkata: "Sesungguhnya kami dahulu, semasa berada dalam kalangan keluarga kami - selalu merasa cemas takut (daripada berlaku derhaka kepada

Allah), (26)

"Maka Allah mengurniakan kami (rahmat dan taufiqNya), serta memelihara kami dari azab neraka. (27)

"Sesungguhnya kami dahulu tetap menyembahNya (dan memohon pertolonganNya). Kerana sesungguhnya Dia lah sahaja yang sentiasa melimpahkan ihsanNya, lagi Yang Maha Mengasihani". (28)

Maka hendaklah engkau (wahai Muhammad) tetap tekun memberi peringatan (dengan ajaran-ajaran Al-Quran yang diturunkan kepadamu, dan janganlah dihiraukan golongan yang ingkar), kerana engkau dengan nikmat Tuhanmu (yang dilimpahkanNya kepadamu itu) bukanlah seorang pawang dan bukan pula seorang gila. (29)

(Mereka menuduh Nabi Muhammad dengan yang bukan-bukan), bahkan mereka mengatakan: "(Muhammad) itu seorang penyair yang kami tunggu-tunggu saat kebinasaannya". (30)

Katakanlah (wahai Muhammad): "Tunggulah kamu (akan apa yang kamu tuduh itu), maka sesungguhnya aku juga dari orang-orang yang menunggu bersama-sama kamu (akan apa yang dijanjikan oleh Allah Taala)". (31)

Adakah mereka disuruh oleh akal fikiran mereka melemparkan tuduhan-tuduhan yang sedemikian itu, atau sememangnya mereka suatu kaum yang melampaui batas (dalam keingkaran dan kedegilannya)? (32)

(Bukan sahaja mereka ingkar dan degil) bahkan mereka berkata: "Dia (Muhammad) telah mereka-reka Al-Quran itu". (Tuduhan mereka yang demikian tidak berasas) bahkan mereka sengaja tidak mahu beriman! (33)

(Kalau tidak) maka hendaklah mereka membuat dan mendatangkan kata-kata (yang fasih dan indah) seperti Al-Quran itu, jika betul mereka orang-orang yang benar dakwaannya. (34)

(Mengapa mereka tidak beriman?) Adakah mereka telah tercipta dengan tiada yang menciptanya, atau adakah mereka yang mencipta diri mereka sendiri? (35)

Adakah mereka yang mencipta langit dan bumi itu? (Sudah tentu tidak!) Bahkan mereka adalah orang-orang yang tidak meyakini (kebenaran apa yang mereka pernah mengakuinya). (36)

Adakah pada tangan mereka perbendaharaan Tuhanmu

(sehingga mereka boleh memberi atau menahan sesuatu nikmat atau pangkat), atau merekalah yang berkuasa mentadbirkan segala-galanya? (37)

Adakah mereka mempunyai tangga (untuk naik ke langit), yang dengannya mereka dapat mendengar (apa yang diperintahkan dan ditetapkan oleh Allah? Jika ada) maka biarlah orang mereka yang mendengar itu membawa sesuatu bukti yang menyatakan kebenarannya. (38)

Adilkah (kamu sediakan) bagi Allah - anak-anak perempuan (yang kamu benci), dan untuk kamu - anak-anak lelaki (yang kamu sukai)? (39)

Pernahkah engkau (wahai Muhammad) meminta sebarang bayaran kepada mereka (mengenai ajaran Islam yang engkau sampaikan), lalu mereka merasa berat menanggung bayaran itu (sehingga menjauhkan diri daripada menyahut seruanmu)? (40)

Adakah pada sisi mereka (Lauh Mahfuz yang mengandungi) perkara-perkara yang ghaib, lalu mereka menyalin (daripadanya untuk menentang ajaran dan peringatanmu)? (41)

(Mereka tidak cukup dengan kata-kata dan tuduhan-tuduhan yang buruk sahaja) bahkan mereka hendak melakukan rancangan jahat (terhadapmu wahai Muhammad; tetapi mereka tidak akan berjaya) kerana orang-orang yang kafir itulah yang akan ditimpa balasan rancangan jahatnya. (42)

(Apabila datangnya balasan rancangan jahat itu maka) adakah bagi mereka Tuhan (yang dapat menyelamatkan mereka) selain dari Allah? Maha Suci Allah dari apa yang mereka sekutukan itu. (43)

Dan kiranya mereka melihat sepotong besar dari langit gugur (untuk menimpa mereka), mereka akan berkata: "(Itu adalah) awan yang bertompok - berlapis-lapis!" (44)

(Kalau keingkaran dan kedegilan mereka sampai begitu sekali) maka biarkanlah mereka (wahai Muhammad, dan janganlah dihiraukan) sehingga mereka menemui hari yang padanya mereka akan binasa - (45)

(Iaitu) hari segala rancangan jahat dan tipu daya mereka tidak dapat mendatangkan sebarang faedah kepada mereka, dan

mereka pula tidak diberikan pertolongan. (46)

Sesungguhnya orang-orang yang zalim itu akan beroleh azab seksa selain dari azab yang tersebut, akan tetapi kebanyakan mereka tidak mengetahui (hakikat yang sebenarnya). (47)

Dan (dengan yang demikian) bersabarlah (wahai Muhammad) menerima hukum Tuhanmu (memberi tempoh kepada mereka), kerana sesungguhnya engkau tetap terselamat dalam pemuliharaan serta pengawasan Kami; dan bertasbihlah dengan memuji Tuhanmu semasa engkau bangun. (48)

Dan juga hendaklah engkau bertasbih kepadaNya pada waktu malam, dan ketika bintang-bintang tenggelam (pada waktu subuh). (49)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Naapa kwa Mlima.

2. Na kwa Kitahu kilichoandikwa.

3. Katika karatasi ya ngozi iliyokunjuliwa.

4. Na kwa nyumba inayozuriwa.

5. Na kwa paa lililonyanyuliwa.

6. Na kwa bahari iliyojazwa.

7. Kwa hakika adhabu ya Mola wako itatokea.

8. Hakuna atakayeizuia.

9. Siku itakapotikisika mbingu kwa mtikisiko.

10. Na majabali yatatoweka kabisa.

11. Basi adhabu siku hiyo kwa wakadhibishao.

12. Ambao wanacheza katika mambo ya upuuzi.

13. Siku watakayosukumwa kwenye Moto wa Jahannam kwa msukumo wa nguvu.

14. Huu ndio Moto ambao mlikuwa mkiukadhibisha.

15. Basi je, huu ni uchawi au hamuoni?

16. Uingieni, mkingoja au msingoje ni mamoja kwenu, mtalipwa mliyokuwa mkiyatenda.

17. Kwa hakika wamchao (Mwenyeezi Mungu) watakuwa katika Mabustani na neema.

]8. Wakifurahia yale aliyowapa Mola wao, na Mola wao amewalinda na adhabu ya Moto uwakao. (18)

19. (Wataambiwa watu wema) kuleni na kunyweni kwa raha kwa sababu ya hayo mliyokuwa mkiyatenda.

20. Wakiegemea juu ya viti vya fahari vilivyopangwa safu, na tutawaoza wanawake weupe wenye macho mazuri.

21. Na wale walioammi na

wakafuatwa na vizazi vyao katika imani tukawakutanisha nao watoto wao, wala hatutawapunja kitu katika vitendo vyao, kila mtu atalipwa kwa kile alichokichuma.

22. Na tutawapa matunda na nyama katika vile watakavyopenda.

23. Watapeana humo gilasi (za vinywaji) kisicholeta upuuzi wala dhambi.

24. Na wavulana wao watawazunguka zunguka kama kwamba ni lulu zilizofichwa.

25. Wataelekeana wao kwa wao wakiulizana.

26. Watasema: Hakika zamani tulikuwa pamoja na watu wetu tukiogopa.

27. Lakini Mwenyeezi Mungu ametufanyia ihsani na ametuokoa na adhabu ya upepo wa Moto.

28. Hakika sisi zamani tulikuwa tukimuabudu yeye, hakika yeye ndiye Mwema, Mwenye kurehemu.

29. Basi ukumbushe, na wewe kwa neema za Mola wako si mchawi wala si mwenda wazimu.

30. Au wanasema: Huyu ni mshairi tunamtazamia kupatwa na mauti.

31. Sema: Ngojeni, na mimi pia ni pamoja nanyi katika wangojeao.

32. Je, akili zao zinawaamuru haya au wao ni watu waovu?

33. Au wanasema: (Qur'an) ameitunga yeye bali wao hawaamini.

34. Basi walete hadithi kama hii ikiwa wanasema kweli.

35. Je, wameumbwa pasipo kitu, au wao ndio waumbaji?

36. Au wameumba mbingu na ardhi? bali hawana yakini.

37. Au wanazo khazina za Mola wako au wao ndio walinzi?

38. Au wanayo ngazi ya kusikilizia? Basi msikiaji wao alete dalili iliyo wazi.

39. Au yeye anao wasichana nanyi mnao wavulana.

40. Au unawaomba malipo, kwa hiyo wanaelemewa na gharama?

41. Au iko kwao (elimu ya) siri nao wanaandika?

42. Au wanaitaka hila? na wale waliokufuru ndio watakaotegwa.

43. Au yuko kwao anayeabudiwa asiye kuwa Mwenyeezi Mungu? Mwenyeezi Mungu ametakasika na hao wanaomshirikisha naye.

44.

Na kama wakiona kipande cha mbingu kikianguka husema: Ni mawingu yanayobebana.

45. Basi waache mpaka wakutane na siku yao ambayo wataangamizwa.

46. Siku ambayo hila zao hazitawafaa hata kidogo wala hawatasaidiwa.

47. Na kwa hakika wale waliodhulumu watakuwa na adhabu zaidi ya hiyo, lakini wengi wao hawajui.

48. Na ingoje hukumu ya Mola wako, hakika wewe uko mbele ya macho yetu, na mtukuze kwa kumsifu Mola wako unaposimama.

49. Na katika usiku pia mtukuze, na nyota zinapokuchwa.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 3

[جلد نوزدهم

(52) سوره طور مكى است و چهل و نه آيه دارد (49) ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

سوگند به كوه طور (1).

و كتاب نوشته شده (اى كه در اين كوه نازل شد) (2).

كتابى كه در اوراق استنساخ و منتشر مى شود (3).

و سوگند به خانه اى (كه همواره) آباد است (4).

و سوگند به (آسمان كه) سقف بلند است (5).

و به دريايى كه مالامال از آتش افروخته است (6).

كه محققا عذاب پروردگارت واقع خواهد شد (7).

و هيچ چيز جلوگيرش نمى تواند باشد (8).

(و اين عذاب در) روزى واقع مى شود كه آسمان (چون دود) به حركت در مى آيد (9).

و كوه ها در اثر زلزله هاى شديد به راه خواهند افتاد (10). ______________________________________________________ صفحه ى 4

بيان آيات [اشاره به مفاد كلى سوره مباركه طور و بيان مقصود از" طور"]

غرض اين سوره تهديد و انذار كسانى است كه هر آيتى را تكذيب نموده و همواره با حق عناد مى ورزند. مى خواهد اينگونه كفار را به عذابى كه براى روز قيامتشان آماده كرده بيم دهد و به همين منظور با سوگندهايى غليظ، از وقوع چنين عذابى و تحقق آن در قيامت خبر مى دهد و مى فرمايد:

عذاب آن روز، ايشان را رها نخواهد كرد تا بر آنان واقع شود، و هيچ گريزى از آن ندارند.

سپس پاره اى از صفات آن عذاب و آن ويل را كه عذابى است عمومى و جدا ناشدنى بيان مى كند، و در مقابل، قسمتى از نعمتهاى اهل نعيم آن روز را كه همان متقين هستند شرح مى دهد، همانهايى كه در دنيا در ميان اهل خود به شفقت رفتار مى كردند، و خدا را به ايمان مى خواندند، و به يكتايى مى ستودند.

و آن گاه شروع مى كند به توبيخ مكذبين، كه نسبت هاى ناروايى به رسول خدا (ص) و به قرآن و دين حقى كه بر آن جناب نازل شده مى دادند.

و در پايان، سوره را با تكرار همان تهديدها ختم نموده، رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اينكه پروردگار خود را تسبيح گويد. و اين سوره به شهادت سياق آياتش، در مكه نازل شده است.

" و الطور" بعضى «1» از مفسرين گفته اند:" طور" به معناى مطلق كوه است، و هر كوهى را طور مى گويند، و ليكن استعمالش در آن كوهى كه موسى (ع) با خداى تعالى سخن گفت غلبه يافته، و در آيه مورد بحث هم مناسبتر آن است كه همان كوه منظور باشد، چون سوگند همواره به چيزى مى خورند كه نوعى قداست داشته باشد، و از ميان كوه ها اين كوه است كه خداى تعالى مقدسش دانسته، و پر بركتش ساخته است، هم چنان كه در آيه" وَ طُورِ سِينِينَ" «2» نيز به آن سوگند ياد كرده و در آيه" وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ" «3» از آن نام _______________

(1) روح المعانى، ج 21، ص 26.

(2) سوره تين، آيه 2.

(3) سوره

مريم، آيه 52. ______________________________________________________ صفحه ى 5

برده، و در آيه" فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً" «1» آن را وادى مقدس خوانده، و در آيه" نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ" «2» آن را بقعه اى مبارك دانسته كه در كرانه دست راست وادى، قرار دارد.

بعضى «3» هم گفته اند:" مراد مطلق كوه ها است و خدا به همه كوه ها سوگند ياد كرده از اين جهت كه در كوه ها انواع نعمت ها را قرار داده و در باره آنها فرموده:" وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها- خداوند در زمين و بر بالاى آن كوه هايى پا بر جا قرار داده و بركت ها در آن نهاده".

[اقوال مختلف در معناى" رق" و مراد از كتابى كه مسطور و در رقى منشور است

" وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ" بعضى«4» گفته اند: كلمه" رق" به معناى مطلق چيزهايى است كه در آن چيزى نوشته شود، مانند كاغذ.

بعضى«5» ديگر گفته اند: به معناى و رق است.

و بعضى «6» گفته اند: به معناى خصوص ورقهايى است كه از پوست حيوانات درست مى كردند.

و كلمه" نشر" كه مصدر كلمه" منشور" است به معناى گستردن و متفرق كردن است.

و مراد از" كتابى كه مسطور و در رقى منشور است" به گفته بعضى «7» لوح محفوظ است كه خدا تمامى حوادث عالم را آنچه بوده و هست و خواهد بود در آن نوشته، و ملائكه آسمان، آن را مى خوانند (و اجراء مى كنند).

بعضى «8» هم گفته اند: مراد از آن قرآن كريم است كه خدا آن را در لوح محفوظ نوشته.

و بعضى «9» گفته اند: تورات است كه در سابق در كاغذهاى پوستى نوشته مى شد، و هر وقت

مى خواستند آن را بخوانند لوله كاغذ را باز مى كردند و مى خواندند.

و به نظر ما مناسب تر با آيه قبلى آن است كه بگوييم: منظور از آن همان قول اخير

_______________

(1) سوره طه، آيه 12.

(2) سوره قصص، آيه 30.

(3) مجمع البيان، ج 9، ص 163.

(4 و 5) مجمع البيان، ج 9، ص 163.

(6) روح المعانى، ج 27، ص 27.

(7 و 8 و 9) مجمع البيان، ج 9، ص 163. ______________________________________________________ صفحه ى 6

است.

[مقصود از بيت معمور و بحر مسجور]

" وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ" بعضى «1» گفته اند: مراد از" بيت معمور" كعبه مشرفه است، چون كعبه اولين خانه اى بود كه براى عبادت مردم بنا شد، و همواره از اولين روز بنايش تا كنون آباد و معمور بوده است، هم چنان كه قرآن كريم در باره اش مى فرمايد:" إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ" «2».

ولى، در روايات وارده، آمده كه" بيت معمور" خانه اى است در آسمان، برابر كعبه كه محل زيارت ملائكه است.

و اگر كلمه" كتاب" در اين آيه نكره و بدون الف و لام آمده براى اين است كه اشاره كند به اينكه چنين كتابى بى نياز از تعريف است، و اين قسم نكره آوردن، خود نوعى تعريف و مستلزم آن است.

" وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ" منظور از" سقف برافراشته"، آسمان است.

" وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ" راغب در مفردات مى گويد: كلمه" سجر" كه مسجور از آن گرفته شده به معناى شعله ور كردن و تيز كردن آتش است «3».

ولى صاحب مجمع البيان گفته:" مسجور به معناى مملو است، مثلا وقتى گفته مى شود:" سجرت التنور"، معنايش اين است كه من تنور را پر از آتش كردم" «4».

و آيه شريفه به هر دو

معنا تفسير شده، مؤيد معناى اول آيه" وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ" «5» است، و در حديث آمده كه در روز قيامت درياها آتشى افروخته مى شوند.

بعضى «6» هم گفته اند: مراد از" بحر مسجور" دريايى است كه آبش خشك شده و در

_______________

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 163.

(2) به درستى اولين خانه اى كه براى عبادت مردم بنا شد همان خانه اى است مبارك كه در مكه بنا شده، و سبب هدايت عالميان است سوره آل عمران، آيه 96.

(3) مفردات راغب، ماده" سجر".

(4) مجمع البيان، ج 9، ص 162.

(5) وقتى كه درياها افروخته مى شود. سوره تكوير، آيه 6.

(6) تفسير قرطبى، ج 17 ص 61. ______________________________________________________ صفحه ى 7

بسترش آتش افروخته مى شود.

" إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ ما لَهُ مِنْ دافِعٍ" اين آيه، جواب سوگند سابق است، و مراد از عذابى كه از واقع شدنش خبر مى دهد عذاب روز قيامت است، همان عذابى كه كفار تكذيب كننده آيات خداى را، به آن تهديد مى كرد، هم چنان كه آيه بعدى هم به آن اشاره مى كند و مى فرمايد: روزى كه آسمان به سرعت به حركت در مى آيد، و جمله" ما لَهُ مِنْ دافِعٍ" دلالت دارد بر اينكه اين عذاب از امورى است كه قضايش رانده شده و گريزى از وقوعش نيست، هم چنان كه در جاى ديگر، همين معنا آمده مى فرمايد:" وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ" «1».

" عَذابَ رَبِّكَ"- اگر عذاب را به رب رسول خدا (ص) نسبت داده و فرموده است" عذاب پروردگارت"، با اينكه مى توانست بفرمايد:" عذاب اللَّه- عذاب خدا" براى اين است كه رسول خدا (ص) را عليه آنهايى كه دعوتش را

تكذيب كردند تاييد نمايد و آن جناب را دلگرم كند كه پروردگارش در چنين روزى خوارش نمى سازد، و بى ياورش نمى گذارد. هم چنان كه همين مضمون را در جاى ديگر آورده مى فرمايد:" يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ" «2».

[معناى جمله" تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً ..." در وصف روز قيامت

" يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً" كلمه" يوم" ظرف است براى جمله" إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ"، مى فرمايد عذاب مذكور در چنين روزى و در چنين ظرفى محقق مى شود.

و كلمه" مور"- به طورى كه در مجمع البيان «3» آمده- به معناى تردد و آمد و رفت چيزى چون دود است، هم چنان كه دود در فضا مى پيچد و آمد و شد مى كند تا از بين برود.

راغب هم قريب به اين معنى را بيان كرده و گفته:" به معناى جريان سريع است" «4».

به هر حال در اين آيه شريفه، اشاره اى است به درهم پيچيده شدن عالم آسمانها كه در آيه شريفه" إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ" «5» و آيه شريفه _______________

(1) به درستى كه قيامت آمدنى است، هيچ شكى در آن نيست، و به درستى خدا همه آنهايى را كه در قبورند مبعوث خواهد كرد. سوره حج، آيه 7.

(2) روزى كه خداى تعالى پيغمبر و همراهانش و پيروانش راى خوار نمى سازد. سوره تحريم، آيه 8.

(3) مجمع البيان، ج 9، ص 163.

(4) مفردات راغب، ماده" مور".

(5) هنگامى كه آسمان شكافته و ستارگان غبارى پراكنده مى شوند. سوره انفطار، آيه 1 و 2. ______________________________________________________ صفحه ى 8

" يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ" «1» و آيه" وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ" «2» نيز آمده.

هم چنان كه جمله"

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً" اشاره است به آن زلزله عظيمى كه قبل از قيام قيامت در زمين رخ مى دهد، و قرآن كريم در چند جا از آن ياد كرده، مانند آيه شريفه" إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا" «3» و آيه" وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً" «4».

بحث روايتى [(رواياتى در باره مراد از طور، بيت معمور و ... كه بدانها قسم ياد شده است)]

در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ الطُّورِ وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ" مى گويد: طور كوهى است در طور سيناء «5». (و به گفته وى معلوم مى شود در سيناء سرزمينى است به نام طور كه كوه طور در آن واقع شده).

و در مجمع البيان در ذيل آيه" وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ" به نقل از ابن عباس و مجاهد مى گويد: بيت معمور خانه اى است در آسمان چهارم، و درست مقابل كعبه، و از بس ملائكه براى عبادت در آن آمد و شد دارند هميشه معمور و آباد است. و از امير المؤمنين (ص) هم روايت شده كه فرموده: در هر روز هفتاد هزار فرشته داخل آن مى شوند، و چون بر مى گردند ديگر تا ابد آنجا را زيارت نمى كنند «6».

مؤلف: اين مطلب را كه بيت معمور خانه اى است در آسمان كه ملائكه پيرامون آن طواف مى كنند، در روايات شيعه و سنى هر دو آمده، اما اين روايات در تعيين محل خانه مذكور اختلاف دارند، در بيشتر آنها آمده كه در آسمان چهارم واقع است «7». و در بعضى آمده كه در آسمان اول است «8». و بعضى ديگر محل آن را آسمان هفتم دانسته «9».

و نيز صاحب مجمع البيان از على (ع)

نقل كرده كه در تفسير آيه _______________

(1) روزى كه آسمان راى در هم مى پيچيم آن طور كه كاغذ راى لوله مى كنند. سوره انبياء، آيه 104.

(2) آسمانها به دست قدرت او درهم پيچيده اند. سوره زمر، آيه 67.

(3) زمانى كه زمين به شدت بلرزد و كوه ها ريز ريز و نرم شوند و غبارى پراكنده گردند. سوره واقعه، آيه 4- 6.

(4) كوه ها راى به حركت در مى آورند تا در آخر سرابى شود. سوره نبا، آيه 20.

(5) تفسير قمى، ج 2، ص 331.

(6 و 7 و 8) مجمع البيان، ج 9، ص 163.

(9) الدر المنثور، ج 6، ص 117. ______________________________________________________ صفحه ى 9

" وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ" فرموده: سقف مرفوع، همان آسمان است «1».

و در تفسير قمى از امام (ع) نقل كرده كه فرمود: سقف مرفوع، آسمان، و بحر مسجور، درياها است، كه در روز قيامت افروخته مى شود «2».

و در مجمع البيان در معناى بحر مسجور گفته: يعنى دريايى مملو- نقل از قتاده. و بعضى گفته اند: يعنى افروخته و سرخ شده مانند تنور- نقل از مجاهد و ضحاك و اخفش و ابن زيد. بعضى هم گفته اند: درياها در روز قيامت آتش مى شود و چون آهن سرخ مى گردد، آن گاه همه را به هم راه داده و به آتش دوزخ راه مى دهند «3».

_______________

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 163.

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 331.

(3) مجمع البيان، ج 9، ص 163.

ترجمه آيات پس در آن روز واى به حال تكذيب كنندگان (11).

كه هر آيتى روشن را بازيچه و مورد بگو مگو قرار مى دهند (12).

______________________________________________________ صفحه ى 11

روزى كه آنان به شدتى وصف ناپذير، به سوى جهنم رانده مى شوند (13).

و به ايشان گفته مى شود

اين همان آتشى است كه در دنيا همواره آن را تكذيب مى كرديد (14).

حال آيا باز هم اين آتش سحر است؟ (هم چنان كه در دنيا سحرش مى خواندند) يا امرى است ديدنى ولى شما بينايى نداريد؟ (15).

بچشيد سوزش آن را چه صبر بكنيد و چه نكنيد برايتان يكسان است، چون جزايى كه به شما داده مى شود همان اعمالى است كه مى كرديد (16).

به درستى كه مردم با تقوا در بهشت ها و در نعيمند (17).

در حالى كه با يكديگر در باره آنچه پروردگارشان به آنان داده گفتگو مى كنند و لذت مى برند، و پروردگارشان از عذاب دوزخ محفوظشان داشت (18).

و به ايشان گفته مى شود بخوريد و بنوشيد، گوارايتان باد به خاطر آن اعمال خيرى كه مى كرديد (19).

بهشتيان در حالى مى خورند و مى نوشند كه بر كرسى هاى بهم پيوسته تكيه داده اند، و ما ايشان را با حور العين تزويج كرده ايم (20).

و كسانى كه ايمان آوردند و ذريه شان هم با ايمان خود- هر چند ضعيف تر از ايمان پدرانشان باشد- ملحق به ايشان شدند، ما نيز ذريه شان را به ايشان ملحق نموده، چيزى از پاداش آنان كم نمى كنيم، براى اينكه هر كس در گرو عملى است كه كرده (21).

در بهشت آنچه از ميوه و گوشت كه هوس كنند پى در پى در اختيارشان قرار مى دهيم (22).

قدح شراب در بينشان دست به دست مى گردد، شرابى كه نه مانند شراب دنيا لغوى در آن است و نه گناه (23).

و غلامان بهشتى كه در حسن و صفا چون لؤلؤ دست نخورده اند پيرامون ايشان و در خدمتگزاريشان آمد و شد دارند (24).

و بهشتيان به يكديگر روى آورده احوال هم را مى پرسند (25).

مى گويند: ما قبل از اين كه

در دنيا بوديم نسبت به خويشاوندان خود خيرخواه بوديم، و از خطر هلاكت زنهارشان مى داديم (26).

(و به خاطر همين خيرخواهى) خداى تعالى بر ما منت نهاد، و از عذاب درون سوز جهنم، حفظمان فرمود (27).

آرى روش ما قبل از اين چنين بود كه همواره او را مى خوانديم، چون مى دانستيم كه او نيكوكار مهربان است (28). ______________________________________________________ صفحه ى 12

بيان آيات اين آيات نشانه كسانى را كه اين عذاب بر سرشان مى آيد بيان مى كند، عذابى كه در آن و در وقوعش هيچ شكى نمى توان كرد، و حال آن اشخاص را در آن روز بيان مى كند، و غرض اصلى اين سوره همين است- هم چنان كه قبلا هم خاطر نشان كرديم- اما اينكه در اين ميان نامى هم از متقين مى برد و شرح حالى از آنان بيان مى كند از باب تطفل «1» است، و مى خواهد انذار و تهديد كفار را تاكيد كند.

" فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ" اين جمله تفريع و نتيجه گيرى از آيات قبل است كه از وقوع حتمى عذاب قيامت سخن مى گفت، مى فرمايد: وقتى مطلب از اين قرار بود، و هيچ مفرى از وقوع عذاب نبود، پس واى به حال كسى كه اين عذاب بر سرش آيد كه مسلم آنها دروغگويانند يعنى واى به حال كسى كه آيات خداى را تكذيب مى كند، كه قدر متيقن از جهنميان، همين ها هستند. پس، اين جمله به دلالت التزامى دلالت دارد بر اينكه معذب هاى روز قيامت مكذبين در دنيا هستند، و به دلالت مطابقى دلالت دارد بر اينكه حال آن روزشان واويلاست. (به عبارت ساده تر اينكه آيه شريفه صريحا نمى فرمايد مكذبين داخل آتش مى شوند، ليكن چيزى در باره آنان مى گويد كه لازمه اش

دخول در آتش است، و آن اين است كه واى به حال مكذبين).

ممكن هم هست تقدير كلام را اينطور بگيريم كه وقتى مسلم شد كه اين عذاب واقع شدنى است، و مسلم نخست شامل حال مكذبين مى شود، چون آنها هستند كه به خدا كفر مى ورزند و روز قيامت را تكذيب مى كنند، پس واى به حال ايشان از آن روز، در نتيجه جمله اى كه دلالت مى كند بر عذاب مكذبين جمله" عذاب ربك" است، براى اينكه عذاب خدا كسى را مى گيرد كه خدا او را دعوت كند، و او اجابت ننمايد و دعوتش را تكذيب كند.

" الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ" كلمه" خوض" به معناى دخول در سخن باطل است. راغب مى گويد: خوض عبارت است از ورود در آب و عبور كردن در آن، ولى به طور استعاره در ورود در امور و كارها نيز

_______________

(1) تطفل اين است كه مطلبى را كه خيلى مربوط به غرض از كلام نيست به مناسبتى در كلام بياورند. ______________________________________________________ صفحه ى 13

استعمال مى شود، و بيشتر مواردى كه در قرآن استعمال شده در مورد امورى است كه شروع در آن مذموم است «1». و اگر كلمه مذكور را در آيه شريفه بدون الف و لام و با تنوين تنكير" خوض" آورده، براى اين است كه بفهماند اين كلمه صفتى دارد كه حذف شده و تقدير آن" خوضى عجيب" است.

و از آنجايى كه اشتغال به سخن باطل نتيجه حق نمى دهد، و به جز نتايج خيالى كه قوه وهم آن را براى خوض كننده زينت مى دهد و مى آرايد فايده اى ندارد. لذا چنين خوضى را لعب و بازيچه خواند، چون عملى كه بازيچه باشد آن عملى

است كه غير از آثار خيالى اثرى ندارد.

و معناى جمله اين است كه:" آنهايى كه به طور مستمر در خوضى عجيب بازى مى كنند، و سرگرم مجادله در آيات خدا و انكار آن و استهزاى به آن هستند، ويل بر آنان باد".

" يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا" كلمه" دع"- با تشديد عين- به معناى دفع و پرت كردن به شدت است، و ظاهرا كلمه" يوم" بيان باشد براى كلمه" يومئذ".

" هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ" يعنى به ايشان گفته مى شود: اين همان آتشى است كه به آن تكذيب مى كرديد، كه البته منظور از تكذيب آتش، تكذيب خبرهايى است كه رسول خدا (ص) به وحى الهى از وجود آن خبر مى داده و مى فرموده: به زودى مجرمين با آن آتش معذب مى شوند.

و خلاصه، معناى آيه اين است كه: مى بينيد مصداق همان آتشى است كه انبياء از وجودش خبر مى دادند، و شما تكذيبشان مى كرديد، (و يا آن آتش را تكذيب مى كرديد).

" أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ" اين جمله، تفريع و نتيجه گيرى از آيه قبل است، و استفهام در آن استفهام انكارى است، استفهامى است به منظور تفريع و سرزنش آنان، و معنايش اين است كه: وقتى اين آتش همان آتش است كه تكذيبش مى كرديد، پس ديگر اين خبرى كه قرآن مى دهد نمى تواند سحر باشد، هم چنان كه شما پنداشته ايد و اخبار انبيا را سحر خوانديد. و نيز نمى تواند امرى موهوم و خرافى باشد، آن طور كه شما بدان تفوه مى كرديد و به زبان مى آورديد،

_______________

(1) مفردات راغب، ماده" خوض". ______________________________________________________ صفحه ى 14

بلكه امرى است روشن و عيان، پس آيه شريفه در معناى آيه" وَ يَوْمَ يُعْرَضُ

الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ" «1» خواهد بود.

و به بيانى كه گذشت و معنايى كه براى آيه كرديم روشن شد كه كلمه" أم" در جمله" أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ" أم متصله است و اينكه بعضى «2» گفته اند:" ام منقطعه و به معناى" لكن" است" خالى از بعد نيست.

" اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" ماده" صلى"- به فتحه صاد و سكون لام- كه مصدر" اصلوا" و اين امر از آن است، به معناى چشيدن و تحمل كردن حرارت آتش است، و در نتيجه معناى جمله" اصلوها" اين است كه:" بچشيد آن را" يعنى بچشيد و تحمل كنيد حرارت آتش دوزخ را.

و جمله" فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا" به خاطر اينكه فاى تفريع بر سرش در آمده نتيجه اى است كه از دستور" بچشيد حرارت آتش را" گرفته، و اگر اين نتيجه را با ترديد بين امر و نهى بيان كرده، و فرموده:" صبر بكنيد و يا نكنيد" خواسته است به طور كنايه بفهماند صبر كردن و نكردن شما يكسان است. و به همين جهت دنبال اين جمله به طور صريح فرموده:" سَواءٌ عَلَيْكُمْ"، يعنى اين چشيدن آتش برايتان حتمى است و از شما جدا شدنى نيست، چه صبر بكنيد و چه نكنيد، نه اينكه صبر كردن، عذاب را از شما بر مى دارد و يا حد اقل آن را تخفيف مى دهد، و نه اينكه بى صبرى و جزع و فزع سودى به حالتان دارد.

و جمله" سَواءٌ عَلَيْكُمْ" خبرى است براى مبتدايى تقديرى، و تقدير كلام" هما سواء عليكم- آن دو بر شما يكسانند" مى باشد، و اگر كلمه" سواء" را مفرد

آورد، با اينكه در كلام دو چيز بودند كه با هم يكسان بودند، يكى صبر و يكى بى صبرى، از اين جهت است كه كلمه" سواء" در اصل مصدر است، و مصدر همه جا مفرد مى آيد.

[عذاب مكذبان عين عمل آنها است و چه صبر كنند و چه بى تابى از آن جدا شدنى نيست

و جمله" إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ"، در مقام تعليل براى لازم بودن عذاب مذكور، و يكسان بودن صبر و جزع است، و معنايش اين است كه: اينكه گفتيم اين عذاب برايتان حتمى است، و از شما جدا شدنى نيست، براى اين بود كه ما اين عذاب را از جاى ديگر نياورده ايم، بلكه عين عمل خود شما است، همان كارهايى است كه مى كرديد، و معقول نيست ميان عمل و صاحب عمل سلب نسبت شود، و همواره اين نسبت برقرار است، يعنى الى _______________

(1) و روزى كه كفار بر آتش عرضه مى شوند از ايشان پرسيده مى شود: آيا اين حق نبود؟. سوره احقاف، آيه 34.

(2) روح المعانى، ج 27، ص 30. ______________________________________________________ صفحه ى 15

الابد اين عمل، عمل آن عامل است، پس به همين جهت اگر در ظرف قيامت عمل به صورت آتش جلوه كند، تا ابد به جان عامل خود مى افتد، و اگر هم بگوييم تقدير كلام" انما تجزون جزاء ما كنتم تعملون" است، باز هم اين ملازمه صحيح است، و معنايش اين است كه ما از جايى ديگر آتش نياورده ايم، و اين آتش جزاى اعمال شما و آثار همان كارهايى است كه مى كرديد." إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ" كلمه" جنت" به معناى بستانى است كه درختان، آن را پوشانده باشد، (چون از ماده"

جن" گرفته شده كه به معناى ستر است)، و كلمه" نعيم" به معناى نعمت بسيار است.

و معناى آيه اين است كه: مردم با تقوا و آنها كه در زندگى از خدا پروا دارند در روز قيامت در بستانها سكونت مى كنند، و نعمتى فراوان بر آنان احاطه دارد.

[معناى اينكه در وصف متقين بهشتى فرمود:" فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ ..."]

" فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ" كلمه" فاكهه" كه" فاكهين" از آن گرفته شده، به معناى مطلق ميوه است.

و بعضى «1» گفته اند: به معناى همه ميوه ها، به جز انگور و انار است، وقتى گفته مى شود" فلان تفكه و يا فلان فكه" هم معنايش اين است كه ميوه را به يكديگر دادند، و هم اين است كه آن را تناول كرد، و در آيه شريفه به هر دو معنا تفسير شده.

بعضى «2» گفته اند: يعنى اهل بهشت با يكديگر در باره نعمت هايى كه خداى تعالى به ايشان داده با هم گفتگو مى كنند.

و بعضى «3» ديگر معنا كرده اند به اينكه: ميوه و فاكهه هايى را كه خدا به ايشان داده مى گيرند.

بعضى «4» هم گفته اند: معنايش اين است كه: از آن احسانها كه پروردگارشان به ايشان مى كند لذت مى برند. و برگشت اين معنا به همان معناى اول است.

بعضى «5» هم گفته اند: معنايش اين است كه: از آن چه خدا به ايشان داده شگفتى مى كنند. كه شايد برگشت اين هم به معناى دوم باشد.

و اگر كلمه" ربهم" را در جمله اى كوتاه دوباره آورد، براى اين است كه بفهماند پروردگارشان به ايشان عنايتى دارد.

_______________

(1 و 2 و 3) مفردات راغب، ماده" فكه".

(4) تفسير كشاف، ج 4، ص 410.

(5) تفسير قرطبى، ج

17، ص 165. ______________________________________________________ صفحه ى 16

" كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" يعنى به ايشان گفته مى شود بخوريد و بنوشيد، خوردنى و نوشيدنى گوارا، كه در حقيقت كلمه" هنيئا" صفت است كه در جاى مفعول مطلق نشسته، و يا مفعول به است. و جمله" بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" يا متعلق است به جمله" كُلُوا وَ اشْرَبُوا"، و يا به كلمه" هنيئا".

" مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ" كلمه" متكئين" جمع اسم فاعل از باب افتعال است كه مصدر آن اتكاء مى باشد، و" اتكاء" به معناى تكيه دادن به پشتى و يا مثل آن است. و كلمه" سرر" جمع سرير است، (كه به معناى تخت و به اصطلاح امروز" مبل" است). و كلمه" مصفوفة" از ماده" صف" است، كه به معناى رديف قرار گرفتن چند نفر در يك خط است، (مانند صف لشكر و يا صف نماز)، پس معناى مصفوفه اين است كه: اهل بهشت به يكديگر وصلند و اتصال دارند.

و معناى آيه اين است كه: ايشان بر پشتى ها و بالش ها تكيه دارند، در حالى كه بر روى مبلهاى رديف هم، قرار گرفته باشند.

" وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ"- منظور از" تزويج" قرين شدن دو نفر با همند. و معناى جمله اين است كه: ما ايشان را قرين حور العين كرديم، نه اينكه ميان آنان عقد زناشويى برقرار ساختيم، به دليل اينكه فرموده:" بحور عين" و تزويج را با حرف" باء" متعدى كرده و اگر منظور از تزويج نكاح به عقد بود احتياج به حرف باء نبود، هم چنان كه در جاى ديگر قرآن بدون حرف مذكور مفعول خود را گرفته از آن جمله آيه"

زَوَّجْناكَها" «1» است، كه- به طورى كه گفته اند-«2» معنايش اين است كه ما زينب را به ازدواج تو در آورديم.

[توضيح آيه:" وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ ..." و چند وجه در معناى آن

" وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ ..."

بعضى «3» گفته اند: فرق ميان" اتباع" و" لحوق" با اينكه در هر دو تقدم و تاخر هست،- اين است كه در اتباع بايد تابع و متبوع هر دو در مورد اتباع مشترك باشند، هر جا كه متبوع مى رود و هر كارى كه او مى كند تابع هم برود و بكند، آن وقت است كه مى گوييم فلانى از فلان كس تبعيت كرد، به خلاف لحوق كه لازم نيست در كار و راه ملحوق، شركت داشته باشد.

_______________

(1) سوره احزاب، آيه 37.

(2) روح المعانى، ج 23، ص 26.

(3) مجمع البيان، ج 9، ص 165. ______________________________________________________ صفحه ى 17

كلمه" ألتناهم" از ماده" لوت" است كه به معناى نقص است، ماضى ثلاثى مجردش" لات" و باب افعالش" ألات" مى شود، پس معناى" ما التناهم" اين است كه ما با الحاق ذريه مؤمنين به مؤمنين، چيزى از عمل خود آنان ناقص نمى كنيم.

و از ظاهر آيه شريفه بر مى آيد كه در مقام منت نهادن است، خداى سبحان بر مؤمنين منت مى گذارد كه به زودى ذريه ايشان را- البته آنهايى را كه در ايمان از پدران خود پيروى كردند- به خود آنان ملحق مى كند. و بدين وسيله چشم پدران را روشن مى سازد، و همين معنا خود قرينه اى است بر اينكه تنوين در كلمه" بايمان" براى اين است كه بر نوعى

غير مشخص از ايمان دلالت كند، نه براى تعظيم ايمان.

در نتيجه معناى آيه اين مى شود كه: ما از ميان ذريه هاى مؤمنين، آنهايى را كه در ايمان به خدا به نوعى از پدران پيروى كنند به پدرانشان ملحق مى كنيم، هر چند كه ايمانشان به درجه ايمان پدرانشان نرسد. چون اگر تنها آن ذريه اى را به پدران مؤمن ملحق كند كه ايمانشان يا مساوى و يا كاملتر از ايمان پدران باشد، ديگر منت نهادن معنا ندارد.

از سوى ديگر، از اينكه اتباع در ايمان را مطلق و بى قيد آورد، و همواره كلام مطلق منصرف به فرد روشنش مى شود، ناگزير بايد بگوييم منظور از اين اتباع، اتباع فرزندان بالغ است، چون خردسالانى كه هنوز به حد تكليف نرسيده اند، ايمانشان هنوز ايمان صحيح نشده، پس قهرا مراد از ذريه، فرزندان كبيرند كه مكلف به ايمان هستند. بنا بر اين، آيه شريفه، شامل صغار از اولاد كه قبل از بلوغ از دنيا مى روند نمى شود، و اين منافات ندارد با اينكه اولاد صغار مؤمنين هم شرعا محكوم به ايمان باشند.

مگر اينكه بگوييم: نكره آمدن ايمان عموميت را مى رساند، و معنا چنين مى شود:

ذريه ايشان در ايمان، كه از پدران خود پيروى كرده اند، حال چه اينكه آن ايمان، ايمان واقعى باشد، يا ايمان به حسب حكم شرع باشد.

مطلب ديگر اينكه سياق امتنان، قرينه است بر اينكه ضمير جمع در جمله" ما التناهم" و در" من عملهم" به" الذين امنوا" بر مى گردد، هم چنان كه دو ضمير در" اتبعتهم" و در" ذريتهم" به ايشان بر مى گردد، چون وقتى فرمود:" ما اينان را به آنان ملحق مى كنيم"، جاى اين توهم بود كه نكند خدا مى خواهد از

پاداش پدران كم نموده به فرزندان بدهد، لذا با جمله" وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ" خواست اين توهم را دفع كند و بفرمايد:

كم كردن از پاداش پدران با امتنان منافات دارد، و معلوم است كه آنچه با امتنان منافات دارد اين است كه از ثواب پدران كم كند نه از ثواب فرزندان. پس اين بهترين دليل است كه دو ______________________________________________________ صفحه ى 18

ضمير" ما التناهم" و" من عملهم" هم به همان پدران مؤمن بر مى گردد.

پس حاصل كلام اين شد كه: جمله" وَ الَّذِينَ آمَنُوا ..." جمله اى است استينافى كه خداى تعالى در آن بر مؤمنين منت مى گذارد كه به زودى اولادشان را كه به نوعى از ايمان، پدران خود را پيروى كرده اند به پدران ملحق مى كند، هر چند كه ايمان فرزندان به درجه ايمان پدران نرسيده باشد. و اين كار را بدان جهت مى كند كه پدران خشنود گشته چشمشان روشن شود، و در عين حال از پاداش پدران چيزى كم نمى كند، و از ثواب پدران چيزى به فرزندان نمى دهد، كه مزاحم حق پدران نباشد، و خدا خودش بهتر مى داند كه چه جور بدهد.

و در معناى آيه مورد بحث، اقوال ديگرى هست كه هيچ يك خالى از سخافت و سستى نيست.

مثل اين قول كه بعضى «1» گفته اند: جمله" وَ الَّذِينَ آمَنُوا" عطف است بر كلمه" حور عين"، و معنايش اين است كه: ما مؤمنين را با دو طايفه تزويج مى كنيم يكى با حور العين تا از عروسى با آنان لذت ببرند، و دوم با" الَّذِينَ آمَنُوا" تا از رفاقت و همنشينى با آنان بهره مند شوند.

بعضى «2» ديگر گفته اند: مراد از كلمه" ذريه" تنها اولاد صغار

است.

و بعضى «3» گفته اند: ضمير در جمله" ما ألتناهم" و در" من عملهم" به ذريه بر مى گردد، و معنايش اين است كه: ما با ملحق كردن ذريه به پدران چيزى از عمل ذريه كم نمى كنيم، بلكه اعمال ذريه را تمام و كامل به او مى دهيم، چه خير باشد و چه شر، آن گاه ملحق به پدرش مى كنيم.

[معناى جمله:" كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ" و جمع آن با آيه" كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ"]

" كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ"- اين جمله به طورى كه از سياق بر مى آيد تعليل است براى جمله" وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ"، و كلمه" رهن" و" رهين" و" مرهون" به طورى كه راغب گفته هر سه به معناى آن چيزى است كه به عنوان وثيقه و گرو به كسى مى دهى و از او چيزى قرض مى كنى. راغب مى گويد: و چون هر جا اين كلمه به چشم بخورد تصورى از معناى حبس و نگهدارى به ذهن مى رسد، لذا اين كلمه را در حبس هر چيزى نيز استعمال كردند، هر چند كه ربطى به وثيقه نداشته باشد «4».

_______________

(1) تفسير كشاف، ج 4، ص 411.

(2) تفسير قرطبى، ج 17، ص 97.

(3) روح المعانى، ج 27، ص 32.

(4) مفردات راغب، ماده" رهن". ______________________________________________________ صفحه ى 19

و چه بسا همين معناى استعارى در آيه مورد بحث، منظور باشد، و خود انسان رهنى باشد محفوظ و حبس شده نزد خداى سبحان در مقابل عملى كه از نيك و بد كرده، تا جزاى آن را كه يا ثواب است و يا عقاب به او بدهد، و اگر از عمل او چيزى كم كرده باشد

و تمامى اعمالش را جزا نداده باشد، قهرا خود انسان وثيقه و گرو همه اعمالش نمى شود، بلكه گرو بعضى از اعمالش مى شود، و بعضى ديگر از اعمالش را ديگران، يعنى همان ذريه اى كه به او ملحق شده تملك كرده است.

و اينكه در جاى ديگر فرموده:" كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ" «1» به طورى كه از سياق بر مى آيد و به شهادت دو آيه بعدش كه مى فرمايد:" فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ" «2» مراد اين است كه هر كس در گرو عذاب روز قيامت است.

بعضى «3» هم گفته اند: مراد از اينكه فرمود هر كس بدانچه كرده رهين است، اين است كه: در گرو عمل زشت خويش است، هم چنان كه آيه سوره مدثر هم به همين دلالت مى كرد، چون اصحاب يمين را استثناء مى نمود، و آيه مورد بحث، جمله معترضه اى است از صفات اهل عذاب كه در بين صفات اهل بهشت قرار گرفته.

زمخشرى- صاحب تفسير كشاف- آيه مورد بحث را حمل بر نوعى استعاره و مجاز گويى كرده، و به اين وسيله تنافى بين آيه مورد بحث كه مى فرمايد:" هر كس در گرو اعمال خويش است، چه نيك باشد و چه بد". و آيه سوره مدثر كه مى فرمايد:" هر كس در گرو اعمال بد خويش است" برداشته و گفته:" گويا نفس عبد نزد خدا در گرو اعمال صالحى است كه از او خواسته، هم چنان كه يك انسان، كارگر خود را گرو مى گيرد تا عملى كه از او خواسته تمام كند، اگر تمام كرد رهايش مى كند، خدا هم تمامى بندگان را چه نيكان و چه بدان را گرو مى گيرد، اگر آنچه از ايشان

خواسته بود انجام داده بودند، رهاشان مى كند، و گر نه، شكنجه اش مى دهد" «4».

ولى خواننده محترم توجه دارد صرف اين بيان نمى تواند اتصال جمله" كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ" را به ما قبلش توجيه كند.

_______________

(1) هر كس وثيقه و گرو اعمالى است كه كرده، مگر اصحاب يمين. سوره مدثر، آيه 38 و 39.

(2) مؤمنين در بهشتها از يكديگر سراغ مجرمين را مى گيرند. سوره مدثر، آيه 41.

(3) مجمع البيان، ج 9، ص 166.

(4) تفسير كشاف، ج 4، ص 411. ______________________________________________________ صفحه ى 20

" وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ" اين آيه پاره اى از لذات و نعمت هاى اهل بهشت را كه به طور اجمال در آيه قبلى نام آنها را برد و فرمود:" كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً ..." بطور تفصيل بيان مى كند.

و كلمه" امداد" به معناى آوردن چيزى است به طور دائم و پشت سر هم، كه البته هم در خير استعمال مى شود، مانند آيه مورد بحث كه مى فرمايد: پشت سر هم و لا ينقطع ميوه و گوشت از هر نوعش كه بخواهند برايشان مى فرستيم، و هم در شر و عذاب استعمال مى شود، مانند آيه شريفه" وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا" «1».

و معناى آيه اين است كه: ما اهل بهشت را به ميوه و هر گوشتى كه ميل داشته باشند روزى مى دهيم، يك روزى پشت سر هم و ساعت به ساعت و لا ينقطع.

" يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ"" تنازع در كاس" به معناى به يكديگر تعارف نمودن و اجتماع كردن بر تناول آن است، و" كاس" به معناى قدح است، كه البته وقتى به قدح كاس گفته مى شود كه در آن شراب

باشد. و مراد از" لغو"، سخن لغوى است كه از شرابخواران دنيا سر مى زند. و" تاثيم" به معناى آن است كه شخصى را گناهكار كنى، كه اين نيز از آثار شرابهاى دنيا است كه شرابخوار را گناهكار مى كند. و همين كه فرمود:" در آن قدحها لغو و تاثيم نيست"، قرينه است بر اينكه منظور از كاس كه بر سر آن تنازع مى كنند قدح شراب است، اما شرابى كه آثار زشت شراب دنيا را ندارد.

" وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ" مراد از" طواف كردن غلمان در پيرامون بهشتيان" آمد و شد آنان براى خدمت است.

بعضى «2» از مفسرين گفته اند: اينكه بطور نكره فرمود:" غلمان لهم- غلمانى كه دارند" و نفرمود:

" غلمانهم- غلمانشان"، براى اين است كه شنونده توهم نكند مراد از آن غلمان همان خدمتكارانى هستند كه در دنيا داشتند، و بفهماند كه غلمان نيز مانند حور از مخلوقات بهشتيند، كه از شدت زيبايى و صفا و حسن مانند لؤلؤاى هستند كه از ترس دستبرد اجانب در گنجينه اش جاى مى دهند.

_______________

(1) پشت سر هم و به نوعى استمرار عذاب برايش فراهم مى كنيم. سوره مريم، آيه 79.

(2) روح المعانى، ج 27، ص 34. ______________________________________________________ صفحه ى 21

" وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ" يعنى به يكديگر روى مى آورند و هر يك از ديگرى مى پرسند در دنيا چه حالى داشته و چه عملى او را به سوى بهشت و نعيم الهى كشانيده؟

[معناى اينكه بهشتيان مى گويند:" ما در خانواده مان مشفق بوديم"]

" قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ" راغب مى گويد:" اشفاق" به معناى عنايتى آميخته با ترس است، چون مشفق نسبت به كسى كه به او اشفاق دارد

هم محبت دارد و هم مى ترسد كه مبادا بلايى متوجه او گردد، و اين كلمه در قرآن آمده، مى فرمايد:" وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ- ايشان از قيامت بيمناكند" پس اين كلمه هر وقت با حرف" من" متعدى شود معناى ترس در آن روشنتر از محبت است، و اگر با حرف" فى" متعدى گردد معناى عنايت و محبت در آن روشنتر از ترس به ذهن مى رسد، هم چنان كه در قرآن فرموده:" إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ" «1».

پس معناى آيه چنين مى شود كه: ما در دنيا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتيم، هم آنان را دوست مى داشتيم و به سعادت و نجاتشان از مهالك و ضلالت ها عنايت داشتيم، و هم از اينكه مبادا گرفتار مهالك شوند مى ترسيديم، و به همين منظور به بهترين وجهى با آنان معاشرت مى كرديم، و نصيحت و دعوت به سوى حق را از ايشان دريغ نمى داشتيم.

" فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ" كلمه" من" به طورى كه راغب گفته: به معناى انعام كردن به نعمت پر ارج و گرانمايه است «2». و اين منت اگر با عمل انجام گيرد از كارهاى نيك است، و اگر با زبان انجام شود از كارهاى زشت خواهد بود، مگر از خداى تعالى كه منت نهادن قولى او هم نيكو است، كه در آيه شريفه" يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ" «3» هم از منت نهادن مردم سخن رفته، و هم از منت نهادن خدا.

و منت نهادن خدا بر اهل بهشت اين است كه ايشان را با داخل شدن در بهشت سعادتمند

كرد، و با نگهدارى از عذاب سموم مشمول رحمت خود قرار داد. و كلمه" سموم" به طورى كه طبرسى در مجمع البيان گفته به معناى حرارتى است كه تا داخل سوراخهاى رگ _______________

(1) مفردات راغب، ماده" شفق".

(2) مفردات راغب، ماده" من".

(3) منت مى گذارند بر تو از اينكه اسلام آورده اند بگو منت نگذاريد بر من اسلامتان را، بلكه خدا بر شما منت مى گذارد كه هدايت كرده شما را به ايمان، اگر راست گو هستيد. سوره حجرات، آيه 17. ______________________________________________________ صفحه ى 22

بدن فرو مى رود، و بدن از آن متالم مى گردد، و ريح سموم را هم از همين جهت سموم گفته اند «1».

" إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ" اين آيه شريفه، جمله" فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا" را تعليل مى كند، و در آن اهل بهشت به يكديگر مى گويند: اينكه خداوند بر ما منت نهاد، براى اين بود كه ما در دنيا همواره او را مى خوانديم، و جمله" إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ" هم اين تعليل را تعليل مى كند كه مى گويند: و اگر همواره او را مى خوانديم بدين جهت بود كه او پروردگارى نيكوكار و مهربان بود.

اين آيه با دو آيه قبلش، اين معنا را مى فهماند كه اهل بهشت در دنيا خداى را به يكتايى مى خواندند، يعنى تنها او را مى پرستيدند و تسليم امر او بودند، و نسبت به خانواده خود دلسوز بودند و آنها را به حق نزديك و از باطل دور مى كردند، و همين علت شد كه خدا بر آنان منت نهد و از عذاب سموم حفظشان كند، و علت اينكه چنين مى كردند اين بود كه خداى تعالى نيكوكار و مهربان بود و به هر كس كه او

را مى خواند احسان و رحم مى كرد.

پس آيات سه گانه در معناى آيات شريفه" إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ" «2» است چون اين آيات نيز اهل بهشت را منحصرا كسانى مى داند كه به خدا ايمان دارند و اعمال نيك مى كنند، و ديگران را به حق و به خويشتن دارى در انجام فرامين حق سفارش مى كنند.

و كلمه" بر"- به فتحه باء- يكى از اسماى حسناى خداى تعالى است، و از بر- به كسره باء- گرفته شده، كه به معناى احسان است. و بعضى «3» از مفسرين آن را به لطف تفسير كرده اند.

بحث روايتى [(رواياتى در ذيل آيه:" أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ ....." در باره ملحق گشتن فرزندان مؤمنين به ايشان در قيامت)]

در كافى به سند خود از ابن بكير از امام صادق (ع) روايت كرده كه در تفسير آيه" وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ" فرمود: مربوط به آن _______________

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 166.

(2) قسم به عصر، كه همه انسانها در خسران و زيان هستند، مگر آنهايى كه به خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند و به درستى و راستى و پايدارى در دين، يكديگر را سفارش كنند. سوره عصر، آيات 1- 3

(3) روح المعانى، ج 27، ص 35. ______________________________________________________ صفحه ى 23

فرزندانى است كه در عمل صالح نتوانستند به پايه پدران برسند، خداى تعالى براى اينكه چشم پدران روشن شود آن فرزندان را به پدران ملحق مى سازد «1».

مؤلف: اين روايت را صاحب كتاب توحيد هم به سند خود از ابو بكر حضرمى از آن جناب نقل كرده «2».

و در تفسير قمى

است كه پدرم از سليمان ديلمى از ابو بصير از امام صادق (ع) برايم حديث كرد كه آن جناب فرمود: اطفال شيعيان ما نيز از مؤمنين هستند، فاطمه (ع) آنان را تربيت مى كند، و اينكه خداى تعالى فرمود:" أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ" معنايش اين است كه: روز قيامت آن اطفال را به سوى پدران خود هدايت مى كند «3».

مؤلف: و در مجمع البيان ذيل اين حديث را- البته بدون ذكر سند- از آن جناب نقل كرده «4» و در كتاب توحيد به سند خود از ابو بصير روايت آورده كه گفت: امام صادق (ع) فرمود: وقتى طفلى از اطفال مؤمنين از دنيا مى رود، يك منادى در ملكوت آسمانها و زمين ندا در مى دهد كه: آگاه باشيد فلانى پسر فلان شخص از دنيا رفت، آن گاه وارسى مى كنند، اگر قبل از آن طفل پدر و مادرش و يا يكى از آن دو و يا بعضى از خويشاوندان طفل قبلا مرده بودند، طفل را به او مى سپارند تا تغذيه اش كند، و گرنه، او را به دست فاطمه (سلام اللَّه عليها) مى دهند تا او غذايش دهد، تا پدر و مادرش و يا يكى از آن دو و يا يكى ديگر از بستگانش كه از مؤمنين باشد از راه برسد، آن وقت فاطمه (سلام اللَّه عليها) طفل را به او مى سپارد «5».

و در فقيه است كه در روايت حسن بن محبوب، از على، از حلبى، از امام صادق (ع) آمده كه فرمود: خداى تبارك و تعالى ابراهيم و ساره را به كفالت اطفال مؤمنين مامور كرده تا ايشان را در قصرى از در نگهدارى نموده و از درختى كه در بهشت

است و لوله هايى مانند سر پستان گاو دارد غذا دهند، و چون روز قيامت شود لباس نو در تن ايشان كنند، و به بوى خوش معطر ساخته به عنوان هديه نزد پدرانشان بفرستند، پس اين اطفال با پدرانشان در بهشت پادشاهانند، و اين همان معنايى است كه آيه شريفه _______________

(1) فروع كافى، ج 3، ص 249، ح 5.

(2) توحيد، ص 394، ح 7.

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 332.

(4) مجمع البيان، ج 9، ص 166.

(5) توحيد، ص 394، ح 8. ______________________________________________________ صفحه ى 24

" وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ" در صدد بيان آن است «1».

و در مجمع البيان است كه زاذان از على (ع) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: مؤمنين با فرزندانشان در بهشتند، آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود «2».

و در الدر المنثور است كه بزاز و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه او بدون ذكر واسطه از رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى ذريه مؤمن را آن قدر بالا مى برد تا به درجه پدرش برسد، هر چند كه در عمل به پايه پدر نباشد، آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود:" وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ"، آن گاه فرمود: يعنى و هر چه به فرزندان بدهيم از سهم پدران كم نمى كنيم «3».

و نيز در آن كتاب است كه طبرانى و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: وقتى آدمى داخل بهشت مى شود از پدر و مادر خود سراغ مى گيرد، و از ذريه

و فرزندان خود پرسش مى كند. به او مى گويند: آنها به درجه تو نرسيدند، و عمل تو را نداشتند. مى گويد: پروردگارا من اگر عمل كردم به نيت خودم و آنان عمل كردم، آن وقت دستور مى رسد: ايشان را هم به وى ملحق كنند، آن وقت ابن عباس اين آيه را تلاوت كرد:" وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ ..." «4».

مؤلف: اين آيه پدرانى را كه در حديث نامشان برده شده شامل نمى شود، چون تنها مى فرمايد: ذريه مؤمنين را به ايشان ملحق مى كنيم، و براى شامل شدن پدران مناسب تر آن بود كه ابن عباس دعاى ملائكه را بخواند كه گفتند:" رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ" «5».

و در تفسير قمى در ذيل جمله" لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ"، مى گويد: امام (ع) فرمود: در بهشت غناء و فحش نيست، مؤمن شراب مى نوشد ولى گناه نمى كند. و در ذيل جمله" وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ" فرمود: يعنى در بهشت اين سؤال را مى كنند «6».

_______________

(1) فقيه، ج 3، ص 316، ح 2.

(2) مجمع البيان، ج 9، ص 166.

(3 و 4) الدر المنثور، ج 6، ص 119.

(5) پروردگارا ايشان را داخل جنات عدنى كن كه وعده شان داده بودى، و همچنين پدران صالح و همسران و ذرياتشان را. سوره غافر، آيه 8.

(6) تفسير قمى، ج 2، ص 332.

ترجمه آيات پس (حال كه جهنمى و بهشتى چنين در پى دارند) تو به دعوت خود ادامه بده، چون تو هر تذكرى مى دهى به حق است، و آن طور كه تكذيب گران به تو نسبت مى دهند و كاهن و مجنونت مى خوانند نيستى

(29).

و يا مى گويند شاعرى است كه اميدواريم و منتظريم مرگش برسد، و از مزاحمتش آسوده گرديم (30)

______________________________________________________ صفحه ى 26

بگو: منتظر باشيد، كه من هم با شما از منتظرانم (31).

(با اين تهمت ها كه نمى توانند حق را باطل سازند، پس مدركشان چيست) آيا عقلشان اينطور حكم مى كند؟ (كه عقل هم هرگز حق را با اين اباطيل باطل نمى كند) يا اينها مردمى سركش و ياغى هستند (32).

و يا مى گويند: اين قرآن را به دروغ به خدايش نسبت مى دهد (همه اينها بهانه است، علت اصلى اين است كه) اينان ايمان ندارند (33).

خوب، اگر به اين قرآن ايمان نمى آورند در صورتى كه درست مى گويند خودشان سخنى نظير آن را بياورند (34).

(نه، اينطور سؤال مى كنيم كه) آيا اين تكذيب گران از چيز ديگرى خلق شده اند غير آن چيزى كه ساير افراد بشر از آن پديد آمده اند؟ و يا آنكه اصلا خودشان خالقند؟ (35).

(باز هم طور ديگر سؤال مى كنيم) آيا بر فرض كه خود خالق خويشند، آيا آسمانها و زمين را هم ايشان آفريده اند؟ نه، منشا تكذيبشان اينها نيست، بلكه منشا اين است كه داراى يقين نمى شوند (36).

(اين بار اينطور مى پرسيم كه) آيا خزانه هاى رحمت پروردگارت نزد ايشان است؟ كه به هر كس خواستند نبوت بدهند و يا نه، بلكه اصلا غالب بر خدا و خدا مغلوب ايشان است؟ (37).

يا آنها را نردبانى است (به سوى آسمان) كه بدان مى شنوند؟ (اگر چنين است) پس شنونده ايشان دليلى روشن بياورد (38).

و يا نه، بلكه از شدت بى عقلى پسران را از خود و دختران را از آن خدا مى دانند؟ (39).

و يا نه، بلكه تو از ايشان مزدى خواسته اى، و سنگينى پرداخت آن وادار به تكذيبشان

كرده؟ (40).

و يا نه، بلكه لوح محفوظ نزد ايشان است و از روى آن مى نويسند؟ (41).

و يا نه، بلكه نقشه اى دارند؟ اگر اين است كفار بدانند كه نقشه هايشان عليه خودشان نتيجه خواهد داد (42).

و يا نه، بلكه معبودى بغير خدا دارند خدا منزه از شركى است كه مى ورزند (43).

خوى تكذيبشان آن قدر قوى است كه حتى اگر قطعه اى از آسمان كه نشانه عذاب است ببينند مى گويند: چيزى نيست، ابرى متراكم است (44).

بيان آيات [نفى عذرها و دستاويزهاى تكذيب كنندگان

بعد از آنكه از عذاب روز قيامت خبر داد كه به زودى تكذيب كنندگان آيات خداى را ______________________________________________________ صفحه ى 27

خواهد گرفت، در حالى كه مردم متقى در بهشتها با چشمى روشن و دلى خرسند قرار دارند، اينك در اين آيات به رسول گراميش دستور مى دهد دعوت خود را هم چنان ادامه دهد و تذكر خود را متوقف نسازد، و اشاره مى كند به اينكه آن جناب صلاحيت اقامه دعوت حقه را دارد، و اين تكذيب كنندگان در تكذيب او و رد دعوتش هيچ عذرى ندارند. و آنچه را كه عذر براى آنان تصور مى شود همه را نفى كرده. و آن عذرها، شانزده عذر است كه بعضى از آنها مربوط به رسول خدا (ص) است، كه اگر موجه باشد معنايش اين است كه: آن جناب صلاحيت براى پيروى ندارد، عذرهايى است كه از قبول سخن او جلوگيرى مى كند، مانند اينكه آن جناب كاهن، يا جن زده يا شاعر و يا دروغ پرداز بر خدا باشد، و يا خواسته باشد با دعوتش مردم را سرگرم كند. و قسمتى ديگر از آنها مربوط به خود تكذيب كنندگان است، مثل اينكه ايشان بدون

خالق به وجود آمده باشند، و يا خود، خالق خويشتن باشند، و يا عقلشان حكم كند به اينكه بايد دعوت آن جناب را تكذيب كنند، و از اين قبيل عذرهايى ديگر، و آيات مورد بحث علاوه بر رد اين اعذار، كفار را بر تكذيبشان شديدا توبيخ مى كند.

" فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ" اين آيه نتيجه اى است كه از اخبار مؤكد به وقوع عذاب الهى در روز قيامت، و از اينكه فرموده بود متقين از آن عذاب محفوظ و در جنات نعيم كاميابند، گرفته مى شود.

پس اين آيه شريفه در معناى اين است كه گفته شود: حال كه آن اخبار حق است، پس تو به كار تذكر دادن خود بپرداز و بدان كه تو به حق تذكر مى دهى و انذار مى كنى، و آن طور كه به تو نسبت مى دهند كاهن و مجنون نيستى.

و اينكه كاهن نبودنش را مقيد كرد به قيد" بنعمة ربك"، خواست تا بر خصوص آن جناب منت گذارد.

و خلاصه، خواست بفرمايد كاهن نبودن و مجنون نبودن، اختصاص به تو ندارد، بيشتر مردم همينطورند، ولى در تو نعمت خاصى است كه نمى گذارد در معرض چنين صفاتى قرار بگيرى. و كوتاه سخن اينكه: كهانت و ديوانگى و امثال آن از تو محال است، بخلاف ساير مردم كه در معرض آن هستند.

" أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ" كلمه" أم" منقطعه و به معناى" بلكه" است، نه متصله و به معناى" و يا". و كلمه" تربص" به معناى انتظار است.

در مجمع البيان مى گويد: تربص به معناى انتظار مخصوص است، و آن اينكه فلان ______________________________________________________ صفحه ى 28

چيزى كه مورد تربص ما است دچار

انقلاب و دگرگونى شده، حالش به حالى مخالف، برگردد، و كلمه" منون" و نيز كلمه" منية"، هر دو به معناى مرگ است، و كلمه" ريب" به معناى قلق و اضطراب است، و در نتيجه ريب المنون به معناى اضطراب مرگ است «1».

و حاصل معنا اين است كه: بلكه مى گويند او يعنى رسول خدا (ص) شاعر است و ما منتظر مرگ او هستيم، تا بعد از مردنش يادش از دلها برود و اسم و رسمش فراموش شود، و ما از دست او راحت شويم.

" قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ" در اين آيه، رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه به ايشان بگو: همانطور كه خود براى خود پسنديده ايد، منتظر باشيد. و اين امرى است تهديدى و مى رساند كه در اين ميان آينده اى هست كه جا دارد منتظر وقوعش باشند. و من نيز مثل شما منتظر آن هستم، اما آنكه مى آيد، عليه شما و به نفع من است، و آن عبارت است از هلاكت شما و وقوع عذاب بر شما.

" أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا" كلمه" أحلام" جمع" حلم" است كه به معناى عقل است، و كلمه" أم" در اينجا منقطعه است، و استفهامى در تقدير است، و اشاره" هذا" به سخنانى است كه به رسول خدا (ص) مى گفتند و منتظرش بودند.

و معنايش اين است كه: بلكه آيا عقول خود آنان به ايشان دستور مى دهد چنين چيزى را بگويند و منتظر مرگ خود باشند؟ كدام عقلى حق را رد مى كند و به اينگونه أباطيل اجازه مى دهد آن را دفع كند؟!" أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ" يعنى، نه، عقل ايشان چنين دستورى نمى دهد، بلكه داعى آنان در اين سخنان

اين است كه ايشان مردمى طاغى هستند.

" أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ" در مجمع البيان مى گويد: كلمه" تقول" به معناى اين است كه آدمى بخواهد چيزى را به زحمت بگويد، و تنها در مورد دروغگويى استعمال مى شود، چون دروغگو مى خواهد به زحمت، باطل را به صورت حق جلوه دهد، و به اين منظور خود را به زحمت مى اندازد «2».

و معناى آيه اين است كه بلكه مى گويند: قرآن، ساخته و پرداخته خود او است، كه _______________

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 167.

(2) مجمع البيان، ج 9، ص 168. ______________________________________________________ صفحه ى 29

به دروغ به خدا نسبت مى دهد، و به او افتراء مى بندد، نه، بلكه از آنجا كه ايمان ندارند قرآن را با چنين سخنانى منسوب مى دارند.

" فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ" اين جمله، پاسخ از سخن ايشان است كه مى گفتند:" تقوله"، مى فرمايد: اگر اين قرآن، كلام رسول خدا (ص) بود، بايد كلامى بشرى و نظير ساير كلامها مى بود، و ساير كلامها مثل آن بودند، در نتيجه بايد ساير مردم هم بتوانند سخنى مثل آن بياورند، و ما در سابق- در تفسير آيه 23 سوره بقره- بحثى پيرامون اعجاز قرآن گذرانديم، و در آنجا مفصل صحبت كرديم.

ممكن هم هست آيه شريفه را رد همه مطالب گذشته كفار بگيريم كه مى گفتند رسول خدا (ص) مجنون يا شاعر است، يا مى گفتند: اين سخنان را خود او درست كرده و به خدا نسبت مى دهد، و آن وقت بگوييم آيه شريفه در رد اين سخنان مى گويد، عجز بشر از آوردن مثل آن اجازه نمى دهد كه قرآن كلام غير خدا باشد. ولى ظهور آيه در آنچه به نظر ما رسيد بيشتر

است.

[چند وجه در معناى آيه:" أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ ..."]

" أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ" اينكه در اين آيه كلمه" شى ء" بدون الف و لام و به اصطلاح، نكره آمده، به تقدير صفتى است كه مناسب با مقام باشد، مثلا بگوييم تقدير كلام اينطور است:" و يا ايشان از غير آن چيزى كه ديگران از آن خلق شده اند، خلق شده اند".

و معناى آيه چنين است: بلكه مى پرسيم: آيا اين تكذيب كنندگان از غير آن چيزى كه ساير افراد بشر از آن آفريده شده اند، خلق شده اند؟ و در نتيجه ساير افراد بشر صلاحيت دارند كه خدا رسولانى به سويشان بفرستد و آن رسولان به سوى حق دعوتشان بكنند و ايشان با عبوديت خدا به كمال مطلوب خود برسند، و اما اين تكذيب كنندگان به خاطر اينكه خلقتشان از چيزى ديگر است اصلا تكليفى ندارند، و امر و نهيى متوجهشان نمى شود و ثواب و عقابى در كارشان نيست؟

مفسرين در معناى آيه، أقوالى ديگر دارند، كه ذيلا از نظر خواننده مى گذرد:

1- آيا اين مكذبين، بدون خالقى خلق شده اند و بدون مقدرى اين چنين تقديرى بديع و محير العقول به خود گرفته اند تا احتياجى به خالق و مدبرى كه امورشان را تدبير كند نداشته باشند؟ «1».

_______________

(1) روح المعانى، ج 27، ص 37. ______________________________________________________ صفحه ى 30

2- آيا اين تكذيب كنندگان، بدون مبدأ حياتى و مثل جمادات خلق شده اند تا امر و نهى و تكليفى متوجهشان نباشد؟ «1».

3- آيا اينان بدون علت و پديد آورنده اى، و بدون غرض و هدفى، و بدون ثواب و عقابى خلق شده اند كه به سخنان قرآن گوش نمى دهند؟ «2».

4- آيا اينان به باطل

خلق شده اند تا حساب و كتاب و امر و نهيى در كارشان نباشد؟«3».

اين وجوهى بود كه در معناى آيه ذكر كرده اند، ولى وجهى كه ما آورديم هم به لفظ آيه نزديكتر است، و هم عمومى تر است، چون تكذيب كنندگان، نسبت به عموم بشر بافته اى جدا تافته، فرض مى شوند.

" أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ"- و يا اينكه خودشان خود را آفريده اند؟ و در نتيجه مخلوق خداى سبحان نيستند تا خدا به تربيت آنان پرداخته با اوامر و نواهى خود، امورشان را تدبير كند؟

" أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ" يعنى نه، بلكه اينطور مى پرسيم كه: مگر اين آقايان همه عالم را آفريده اند؟ و در نتيجه خودشان ارباب و آلهه عالم هستند، و در نتيجه شانشان أجل از اين شده كه كس ديگرى را بندگى كنند و زير بار تكاليف عبوديت بروند، نه، هيچ يك از اينها نيست، بلكه تنها مرضشان اين است كه مردمى بى يقين هستند.

" أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ" يعنى نه، باز هم طور ديگر مى پرسيم، و آن اين است كه مى گوييم: نكند خزانه هاى پروردگار تو نزد ايشان است كه هر كسى را كه ايشان پيغمبر كنند پيغمبر است، و چون تو را پيغمبر نمى دانند تو پيغمبر نيستى؟!" أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ"- اصل كلمه" مصيطرون" از سيطره- با سين- است، چيزى كه هست گاهى سين آن را به صاد قلب مى كنند و" سيطره" به معناى غلبه و قهر است، و معناى جمله اين است كه: نه، اين بار مى گوييم نكند كه اين تكذيب كنندگان بر خدا هم غالبند، و آن چنان بر او سيطره دارند كه اگر او نبوت و رسالت به تو

روزى كرده مى توانند آن را از تو سلب كنند؟

_______________

(1 و 2) روح المعانى، ج 27، ص 37.

(3) مجمع البيان، ج 9، ص 168. ______________________________________________________ صفحه ى 31

" أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ" كلمه" سلم" به معناى نردبان چند پله است كه به وسيله آن به بام و يا هر نقطه اى بلند، بالا مى روند. و كلمه" استماع" در اينجا متضمن معناى صعود هم هست، و كلمه" سلطان" به معناى حجت و برهان است.

و معناى آيه اين است كه: نه، بلكه مى گوييم نكند اينان نزد خود نردبانى دارند كه با آن به آسمان صعود مى كنند، و با صعود خود، وحى آسمان را مى شنوند، آنچه به خودشان وحى مى شود مى گيرند و آنچه به تو و به ديگران وحى شده رد مى كنند و نمى پذيرند، پس اگر چنين نردبانى دارند، بگو آن شخصى كه با آن نردبان بالا آمده و مدعى شنيدن وحى است، دليل خود را بياورد.

" أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ" بعضى «1» گفته اند: منظور از اين جمله اثبات بى عقلى ايشان است كه همان چيزى را كه از خدا نفى مى كردند به او نسبت مى دهند.

" أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ" راغب مى گويد: كلمه" غرم"- به ضمه غين و سكون راء- ضرر و خسارتى است كه انسان بدون اينكه جنايت و يا خيانتى مرتكب شده باشد، از مال خود بپردازد (در نتيجه كلمه مغرم به معناى چنين كسى خواهد بود) «2». و كلمه" اثقال"- به كسر همزه- مصدر باب افعال است كه اسم مفعول آن" مثقل" و جمع اين كلمه" مثقلون" مى آيد و اثقال به معناى تحميل ثقل، و كنايه است از مشقت.

و

معناى آيه اين است كه: نه، بلكه مى پرسيم نكند تو از ايشان دستمزدى در مقابل تبليغ رسالتت مطالبه كرده اى، و ايشان براى تحمل اين خسارتى كه بدون جرم بايد بپردازند به زحمت افتاده اند؟

[معناى آيه:" أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ" و" أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً ..."]

" أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ" بعضى «3» از مفسرين گفته اند: مراد از" غيب"، لوح محفوظ است، كه همه غيبها در- آن نوشته شده، و معنايش اين است كه: نه، بلكه مى گوييم نكند لوح محفوظ نزد ايشان باشد، و از آن نسخه بردارى نموده به مردم خبر مى دهند، و از آن جمله اين حرفهايى است كه به تو

_______________

(1) مجمع البيان، ج 9، ص 168.

(2) مفردات راغب، ماده" غرم".

(3) روح المعانى، ج 27، ص 38. ______________________________________________________ صفحه ى 32

مى زنند؟ و خلاصه شاعر و يا مجنون بودن تو هم از غيب هايى است كه هيچ ترديدى در آن نيست.

بعضى «1» ديگر گفته اند: مراد از غيب، علم غيب، و مراد از" كتابت"، اثبات است، و معناى جمله اين است كه: نه، بلكه مى گوييم نكند علم غيب نزد ايشان باشد، و آنچه را مى دانند به عنوان شرع براى مردم اثبات مى كنند، و بر مردم واجب است كه ايشان را در آنچه اثبات كرده اند اطاعت كنند.

و بعضى «2» ديگر گفته اند: معناى جمله" يكتبون"" يحكمون" است، يعنى بدانچه از غيب مى دانند حكم مى كنند.

" أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ" كلمه" كيد" به طورى كه راغب مى گويد: به معناى نوعى حيله گرى است «3». ولى صاحب مجمع البيان آن را به مكر معنا كرده. بعضى ديگر گفته اند: كيد به معناى هر عملى است كه مايه خشم پنهانى گردد «4».

از ظاهر سياق بر

مى آيد كه مراد از كيد مكذبين، مكرى است كه با رسول خدا (ص) مى كردند، و نسبت هايى است كه به آن جناب مى دادند، از قبيل: كهانت، جنون، شاعر بودن، و تقول، تا به اين وسيله مردم را از روى آوردن به وى روگردان كنند، و از او دور سازند، و به اين وسيله دعوتش باطل و بى اثر و نورش خاموش شود، و اين كيد (با همه ماهرانه بودنش) كيد به خودشان بود، چون در مرحله اول خود را از سعادت ابدى و از افتادن به راه حق محروم مى سازند، بلكه مى توان گفت: (هر چند پيش خود خيال مى كنند كه عليه آن جناب نقشه مى ريزند ولى خبر ندارند كه) اين خداست كه به دست خودشان توفيق را از ايشان سلب نموده، دارد مهر بر دلهايشان مى زند.

بعضى «5» از مفسرين گفته اند: مراد از كيدى كه در اين آيه آمده، خصوص آن عملى است كه در دار الندوه انجام دادند، و مراد از" فَالَّذِينَ كَفَرُوا" هم كه از آنان به مكذبين تعبير فرموده، همان افراد دار الندوه اند كه خدا كيدشان را درست عليه خود آنان به جريان انداخت، و در جنگ بدر به كشتنشان داد.

و بنا به گفته اين مفسر، آيه شريفه يكى از پيشگوييهاى قرآن مى شود، چون سوره طور

_______________

(1 و 2) روح المعانى، ج 27، ص 38.

(3) مفردات راغب، ماده" كيد".

(4 و 5) مجمع البيان، ج 9، ص 169. ______________________________________________________ صفحه ى 33

خيلى قبل از جنگ بدر نازل شده، ولى چه كنيم كه از سياق آيات دور است.

" أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ" نه، بلكه مى گوييم: نكند معبودى به غير از خدا سراغ دارند- سبحان

اللَّه- خدا منزه است از آنچه مشركين برايش درست مى كنند، چون اگر غير از خدا معبودى ديگر مى داشتند بايد همان معبود، خالق و مدبر ايشان باشد، و ديگر احتياجى به خداى سبحان نداشته باشند، تا چه رسد به اينكه محتاج به پذيرفتن دعوت رسول او باشند، و بايد آلهه آنان عذابى را كه خدا مكذبين را با آن تهديد كرده و رسولش بدان انذار كرده از ايشان دفع كنند.

و جمله" سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ"، تنزيه خداى تعالى است از اينكه شريكى برايش باشد، آن چنان كه مشركين ادعا مى كنند، و كلمه" ما" در جمله" ما يشركون"، مصدريه است، و به جمله چنين معنا مى دهد: خداى تعالى منزه از شرك ايشان است.

[مثالى براى بيان ميزان عناد كفار و اصرارشان بر تكذيب دعوت حق

" وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ" كلمه" كسف"- به كسره كاف و سكون سين- به معناى قطعه است، و كلمه" مركوم" به معناى غليظ و متراكم است كه روى هم افتاده باشد. و معناى آيه اين است كه:

كفرى كه دارند و اصرارى كه بر تكذيب دعوت حقه مى ورزند، به حدى رسيده كه اگر قطعه اى از آسمان را ببينند كه دارد بر سرشان فرود مى آيد مى گويند: نه، اين آسمان نيست، بلكه ابرى است غليظ و روى هم افتاده، به هيچ وجه نشانه عذاب نيست. بنا بر اين، آيه مورد بحث نظير آيه" وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا" «1» خواهد بود.

_______________

(1) و اگر درى از آسمان به رويشان باز كنيم، و شروع كنند از آن در به آسمان بالا روند، باز

هم ايمان نمى آورند و مى گويند قطعا چشم ما عوضى مى بيند. سوره حجر، آيه 14 و 15.

ترجمه آيات حال كه با هيچ برهانى به راه نمى آيند رهايشان كن، تا روز خود را ديدار كنند، روزى كه در آن هلاك مى شوند (45).

روزى كه نقشه آنان دردى از ايشان را دوا نخواهد كرد، و نه كسى را دارند كه ياريشان كند (46).

و به درستى براى كسانى كه ظلم كردند عذابى جلوتر از عذاب قيامت هست، و ليكن بيشترشان نمى دانند (47).

و تو در برابر حكم پروردگارت صبر كن، كه تو در تحت نظر مايى و پروردگارت را هنگامى كه بر مى خيزى با حمدش تسبيح گوى (48).

و (همچنين) پاره اى از شب و هنگام صبح كه ستارگان پنهان مى شوند (49).

بيان آيات [توضيحى در باره تهديد مكذبين در آيه:" فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ"]

اين آيات، سوره را ختم مى كند، و در آن رسول خدا (ص) را ______________________________________________________ صفحه ى 35

دستور مى دهد كه مكذبين را به حال خودشان واگذارد و متعرض ايشان نشود، و در برابر حكم پروردگار خود صبر كند و او را با حمد تسبيح گويد. و در عين حال در بين اين مطالب مكذبين را تهديد مى كند به همان عذابى كه در آغاز سوره با آن تهديد مى كرد، و آن عبارت بود از عذابى واقع كه دافعى برايش نيست، و در اين آيات، يك تهديد ديگر هم بر آن تهديد اضافه كرده براى ستمكاران.

" فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ" كلمه" ذرهم" امر است، و معناى" اتركهم" را مى دهد، يعنى رهايشان كن، و فعل مذكور فعلى است كه از ميان همه مشتقاتى كه يك ماده دارد- يعنى ماضى

و مضارع و امر و نهى و جحد و نفى و استفهام و اسم فاعل و اسم مفعول- تنها مضارع و امر دارد، و بقيه را ندارد، و كلمه" يصعقون"، مجهول مضارع از مصدر" اصعاق" به معناى ميراندن است.

بعضى «1» هم گفته اند: ثلاثى مجرد آن يعنى" صعق" نيز معناى ميراندن را مى دهد، و كلمه مورد بحث از همين ثلاثى مجرد است.

خداى سبحان بعد از آنكه مكذبين دعوتش را به عذابى واقع و بدون شك انذار كرد، و تمامى عذرهايى كه مى آورند و يا ممكن بود آنها را بهانه قرار دهند رد نمود، و نيز بعد از آنكه به رسول گراميش فرمود: اينان در اصرار بر باطل به حدى رسيده اند كه اگر آيت حق را به چشم ببينند باز هم تاويل مى كنند، اينك در اين آيه به آن جناب دستور مى دهد رهايشان كند و به حال خودشان وابگذارد، و اين خود به طور كنايه تهديدى است به اينكه اگر به همين حال بمانند عذاب شاملشان خواهد شد.

و مراد از يومى كه در آن يوم هلاك مى شوند، روز نفخه صور است كه تمامى موجودات زنده در آسمانها و زمين مى ميرند، و خود يكى از علامتهاى قيامت است، هم چنان كه در جايى ديگر فرموده:" وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ" «2».

مؤيد اين معنا آيه بعدى است كه مى فرمايد:" يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ- روزى كه كيدشان كارى برايشان نمى سازد و هيچ كس هم ندارند كه ياريشان كند" چون به درد نخوردن كيد، و نيز ياور نداشتن از خواص روز قيامت است كه در آن روز تمامى

سببها از كار مى افتند، و امر در آن روز تنها به دست خدا است.

_______________

(1) روح المعانى، ج 27، ص 39.

(2) در صور دميده مى شود، پس هر كس كه در آسمانها و در زمين باشد مى ميرد. سوره زمر، آيه 68. ______________________________________________________ صفحه ى 36

بعضى «1» از مفسرين به اين آيه اشكال كرده اند كه در روز نفخه صور كسانى مى ميرند كه زنده باشند، و مكذبين معاصر رسول خدا (ص) آن روز زنده نيستند تا بميرند.

جواب اين اشكال اين است كه در آن روز همه زندگان در زمين و در عالم برزخ مى ميرند، و اين مكذبين در آن روز اگر روى زمين زنده نيستند در عالم برزخ زنده هستند.

علاوه بر اين ممكن است ضمير در" يصعقون" را به زندگان آن روز برگردانيم و تهديد را عبارت بدانيم از عذابى كه در همين دنيا بر سرشان آمد.

بعضى «2» هم گفته اند:" مراد از اين روز، روز بدر است"، ولى اين احتمال بعيد است.

بعضى «3» ديگر گفته اند:" مراد از آن، روز مرگ است". اين نيز درست نيست، زيرا با سياق آيه كه ظاهر است در تهديد به همان عذابى كه در اول سوره تهديد كرده بود كه همان عذاب روز قيامت باشد نمى سازد، و نمى توانيم بگوييم مراد از آن عذاب روز مرگ است.

" وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ" بعيد نيست كه مراد از" عذاب غير از آن عذاب"، عذاب قبر باشد و جمله" وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ" اشعارى دارد به اينكه در بين كفار و مكذبين كسانى بوده اند كه به حقانيت دعوت اسلام و به اينكه ستمكاران عذاب دارند، آگاه بودند، و ليكن در

عين آگاهى، بر كفر و تكذيب خود اصرار مى ورزيدند، اين بود نظر ما در باره عذاب ديگر. بعضى «4» هم گفته اند: مراد از آن عذاب روز بدر است، و ليكن ذيل آيه كه مى فرمايد:

بيشترشان نمى دانند آن طور كه بايد با اين تفسير سازگار نيست، (براى اينكه از كفار هيچ كس نمى دانست جنگ بدرى پيش مى آيد و فلانى و فلانى كشته مى شوند).

[امر به پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به صبر (وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ) و تاكيد آن به اينكه فرمود:" فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا"]

" وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا" اين آيه عطف است به جمله" فذرهم" و از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از حكم، حكم خداى تعالى در باره مكذبين است كه ايشان را مهلت داد و بر دلهايشان مهر نهاد، و حكم خداى تعالى در باره رسول خدا (ص) كه مامورش كرده مردم را به سوى حق دعوت كند، دعوتى كه مستلزم تحمل اذيت ها و آزارها است در راه خدا، پس مراد از

_______________

(1 و 2) روح المعانى، ج 27، ص 39.

(3) تفسير قرطبى، ج 17، ص 77.

(4) مجمع البيان، ج 9، ص 170. ______________________________________________________ صفحه ى 37

اينكه فرمود:" فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا" اين است كه: تو زير نظر ما هستى، ما تو را مى بينيم به طورى كه هيچ چيزى از حالت بر ما پوشيده نيست و ما از تو غافل نيستيم. پس اينكه دستور به صبر را با چنين بيانى تعليل كرده، در حقيقت آن دستور را تاكيد و آن خطاب را تشديد مى كند.

بعضى «1» هم گفته اند:" مراد از جمله" فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا" اين است كه تو در حفظ و حراست مايى، چون كلمه" عين- چشم" به

طور مجاز و كنايه در حفظ استعمال مى شود".

ولى بعيد نيست كه معناى قبلى با سياق مناسب تر باشد (چون از زمينه كلام بر مى آيد كه اذيت و آزار حتمى و قهرى است، و به همين جهت فرموده:" صبر كن" و اگر خداى تعالى او را از اذيت دشمن حفظ مى كرد، ديگر امر به صبر آن طور كه بايد معنا نمى داشت).

[وجود متعدد در معناى آيه:" وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ"]

" وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ" حرف" باء" در جمله" بحمد ربك" باء مصاحبت است، و آيه را چنين معنا مى دهد: و پروردگارت را تسبيح گوى، و او را منزه بدار، اما در حالى كه تسبيحت مقارن با حمد خدا باشد.

و مراد از جمله" حين تقوم"- به قول بعضى- هنگام برخاستن از خوابست. و بعضى ديگر گفته اند: منظور برخاستن از خواب قيلوله، يعنى خواب قبل از ظهر است، و در نتيجه منظور از تسبيح در هنگامى كه از خواب برمى خيزى، نماز ظهر خواهد بود. بعضى ديگر گفته اند: مراد از قيام در آيه، برخاستن از مجلس است، بعضى گفته اند: مراد مطلق برخاستن است. و بعضى ديگر گفته اند: مراد برخاستن براى نماز واجب است. بعضى هم گفته اند:

مراد از آن برخاستن براى هر نماز است. بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، دو ركعت نافله نماز صبح است كه قبل از نماز آن را مى خوانند. و اين هفت قول است كه مرحوم طبرسى آن را نقل كرده «2».

" وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ"- يعنى در پاره اى از شب، پروردگار خود را تسبيح گوى. و مراد از اين"

تسبيح" نماز شب است. و بعضى «3» هم گفته اند: مراد از آن نماز مغرب و عشاء است.

" و ادبار النجوم"- بعضى «4» گفته اند: مراد از اين جمله، وقت إدبار نجوم است، و آن هنگامى است كه ستارگان در اثر روشنى صبح از نظر ناپديد مى شوند، و مراد از تسبيح در اين هنگام دو ركعت نماز مستحبى است كه قبل از نماز صبح خوانده مى شود. بعضى «5» گفته اند:

مراد از آن، خود نماز صبح است. بعضى «6» ديگر گفته اند: مراد اين است كه صبح و شام و

_______________

(1) روح المعانى، ج 27، ص 41.

(2 و 3 و 4 و 5 و 6) مجمع البيان، ج 9، ص 170. ______________________________________________________ صفحه ى 38

بدون غفلت خداى تعالى را تسبيح گويد.

بحث روايتى [(رواياتى در باره مراد از آيه:" وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ ...")]

در تفسير قمى در ذيل جمله" وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ" آمده كه امام فرمود: منظور از آن، تسبيح در نماز شب، و منظور از جمله" فسبحه" خود نماز شب است «1».

مؤلف: اين معنا در مجمع البيان از زرارة و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و از امام صادق (ع) روايت شده. «2»

و نيز در همان كتاب به سند خود از حضرت رضا (ع) روايت كرده كه فرمود: منظور از ادبار سجود، چهار ركعت نافله اى است كه بعد از نماز مغرب خوانده مى شود، و منظور از ادبار نجوم دو ركعت نافله اى است كه قبل از نماز صبح خوانده مى شود «3».

مؤلف: ذيل اين روايت در مجمع البيان از امام باقر و امام صادق (ع) آمده «4» و قمى هم آن را به سند خود از

زراره از امام باقر (ع) آورده است «5».

و از طرق اهل سنت هم در عده اى از روايات آمده كه: رسول خدا (ص) هر وقت از جاى خود برمى خاست خدا را حمد و تسبيح مى كرد و مى فرمود: اين كفاره مجلس است «6»، ليكن تفسير بودن اين معنا براى آيه خيلى روشن نيست.

_______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 333.

(2) مجمع البيان، ج 9، ص 170.

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 333.

(4) مجمع البيان، ج 9، ص 170.

(5) فروع كافى، ج 3، ص 444، ط تهران.

(6) الدر المنثور، ج 6، ص 120.

تفسير نمونه

سوره طور

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 49 آيه است

محتواى سوره طور

اين سوره نيز از سوره هائى است كه سنگينى بحثهاى آن روى مساءله معاد و سرنوشت نيكان و پاكان از يكسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظيم از سوى ديگر است ، هر چند مطالب ديگرى در زمينه هاى مختلف عقيدتى نيز در آن ديده مى شود.

روى هم رفته مى توان محتواى اين سوره را به شش بخش تقسيم كرد.

1 - آيات نخستين سوره كه با سوگندهاى پى درپى شروع مى شود بحث از عذاب الهى و نشانه هاى قيامت و آتش دوزخ و كيفر كافران مى كند (آيه 1 تا آيه 16).

2 - بخش ديگرى از اين سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قيامت كه در انتظار پرهيزگاران است مشروحا برمى شمرد، و يكى را پس از ديگرى مورد توجه قرار مى دهد، و در حقيقت به غالب نعمتهاى بهشتى در اين بخش از سوره اشاره شده است (از آيه 17 تا 28).

3 - در بخش ديگرى از

اين سوره از نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) سخن مى گويد، و اتهاماتى را كه دشمنان براى او ذكر مى كردند برمى شمرد، و به طور فشرده به آن پاسخ مى دهد (از آيه 29 تا 34).

4 - در بخش چهارمين سخن از توحيد است ، و با استدلالى روشن اين مساءله را تعقيب مى كند (از آيه 35 تا 43).

5 - در بخش ديگر سوره باز به مساءله معاد و پاره اى از مشخصات روز قيامت بازمى گردد (از آيه 44 تا 47).

6 - سرانجام در آخرين بخش سوره كه دو آيه بيشتر نيست با دستوراتى

به پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) در زمينه صبر و استقامت و تسبيح و حمد پروردگار و وعده حمايت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پايان مى بخشد، و به اين ترتيب يك مجموعه منسجم گيراى منطقى و عاطفى را تشكيل مى دهد كه قلوب شنوندگان را مسخر خود مى سازد.

ضمنا نامگذارى اين سوره به ((طور)) به تناسب نخستين آيه آن است .

فضيلت تلاوت اين سوره

در حديثى آمده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: من قراء سورة الطور كان حقا على الله ان يؤ منه من عذابه و ان ينعمه فى جنته : هر كس سوره طور را بخواند بر خدا است كه او را از عذابش ايمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد. <1>

در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ((من قرء سورة الطور جمع الله له خير الدنيا و الاخرة )): ((كسى كه سوره طور را تلاوت

كند خداوند، خير دنيا و آخرت را براى او جمع مى كند)). <2>

روشن است كه اينهمه اجر و پاداش عظيم در دنيا و آخرت از آن كسانى است كه اين ((تلاوت )) را وسيله اى براى ((تفكر))، و آنرا نيز به نوبه خود وسيله اى در راه عمل قرار دهد.

تفسير :

سوگند به درياى برافروخته !

اين سوره يكى ديگر از سوره هائى است كه با سوگند شروع مى شود، سوگندهائى براى بيان يك واقعيت مهم يعنى مساءله قيامت و معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال انسانها.

اهميت اين مساءله به قدرى است كه خداوند در آيات مختلف قرآن ، به قسمتهاى بسيارى از مقدسات سوگند ياد كرده تا عظمت آن روز و وقوع حتمى آن را روشن سازد.

پنج سوگندى كه در آغاز اين سوره به چشم مى خورد، معانى سربسته و تفكرانگيزى دارد كه مفسران در تفسير آنها به همه جا دست افكنده اند.

مى فرمايد: ((سوگند به كوه طور)) (و الطور).

((و سوگند به كتابى كه نوشته شده است …)) (و كتاب مسطور).

((در صفحه اى گسترده )) (فى رق منشور).

((و سوگند به بيت المعمور)) (و البيت المعمور).

((و سقف برافراشته )) (و السقف المرفوع ).

((و سوگند به درياى مملو برافروخته ))! (و البحر المسجور).

((كه عذاب پروردگارت حتما واقع مى شود)) (ان عذاب ربك لواقع ).

((و چيزى از آن مانع نمى گردد)) (ما له من دافع ).

((طور)) در لغت به معنى ((كوه )) است ، ولى با توجه به اينكه اين كلمه در 10 آيه از قرآن مجيد مطرح شده كه در 9 مورد سخن از ((طور سينا)) همان كوهى كه در آنجا وحى بر موسى نازل مى شد

به ميان آمده ، معلوم مى شود كه در آيه مورد بحث (مخصوصا با توجه به الف و لام عهد) در اينجا نيز همان معنى است .

بنابراين خداوند در نخستين مرحله ، به يكى از مكانهاى مقدس روى زمين كه وحى الهى در آنجا نازل مى گشت سوگند ياد كرده است .

در تفسير ((كتاب مسطور)) نيز احتمالات گوناگونى داده اند:

بعضى آنرا اشاره به لوح محفوظ، و بعضى به قرآن مجيد، و بعضى به نامه اعمال ، و بعضى به تورات كه بر موسى نازل شد، مى دانند.

ولى به تناسب سوگندى كه قبل از آن آمده اين تعبير يا اشاره به تورات است و يا همه كتب آسمانى .

واژه ((رق )) از ماده ((رقت )) در اصل به معنى نازك و لطيف بودن است ،

و به كاغذ يا پوست نازكى كه مطلبى بر آن مى نويسند نيز گفته مى شود، و ((منشور)) به معنى گسترده است . (بعضى معتقدند اين واژه معنى درخشندگى و لمعان را نيز در بردارد).

بنابراين سوگند به كتابى خورده شده كه بر صفحه اى از بهترين صفحات نگاشته شده و در عين حال باز و گسترده است و نه پيچيده !

در مورد ((بيت المعمور)) نيز تفسيرهاى گوناگونى شده ، بعضى آنرا اشاره به خانه اى مى دانند كه در آسمانها محاذى خانه كعبه است ، و با عبادت فرشتگان ، معمور و آباد است ، اين معنى در روايات متعددى كه در منابع مختلف اسلامى آمده است ديده مى شود. <3>

طبق روايتى هر روز هفتاد هزار فرشته به زيارت آن مى آيند و هرگز بار ديگر به سوى آن باز نمى

گردند.

بعضى آنرا به ((كعبه )) و خانه خدا در زمين تفسير كرده اند كه بوسيله زوار و حاجيان همواره معمور و آباد است ، و مى دانيم نخستين خانه اى است كه براى عبادت ، در روى زمين ساخته و آباد شده است .

بعضى نيز گفته اند منظور از آن ، خانه قلب مؤ من است كه با ايمان و ذكر خدا، آباد است .

ولى ظاهر آيه يكى از دو معنى اول است ، و با توجه به تعبيرات مختلفى كه در قرآن ، از ((كعبه )) به عنوان ((بيت )) آمده ، معنى دوم از همه مناسبتر به نظر مى رسد.

اما ((سقف مرفوع ))، منظور از آن آسمان است ، چرا كه در آيه 32 سوره انبياء مى خوانيم : و جعلنا السماء سقفا محفوظا: ((ما آسمان را سقف

محفوظى قرار داديم )) و در آيه 27 و 28 سوره نازعات آمده ((اءانتم اشد خلقا ام السماء بناها)): ((آيا آفرينش مجدد شما مهمتر است ، يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بر پا ساخته است ، سقفش را برافراشته و آن را منظم و مرتب ساخته )).

تعبير به ((سقف )) ممكن است از اين نظر باشد كه ستارگان و كرات آسمانى آنچنان سراسر آسمان را پوشانده اند و به سقفى مى مانند، و نيز ممكن است اشاره به ((جو اطراف زمين )) باشد كه قشر فشرده اى از هوا همچون سقف محكمى اطراف آن را فراگرفته و آنرا در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زيانبار كيهانى به خوبى حفظ مى كند.

براى ((مسجور)) دو معنى در لغت ذكر شده : يكى ((برافروخته )) و

ديگرى ((مملو))، راغب در مفردات مى گويد: ((سجر)) (بر وزن فجر) به معنى شعله ور ساختن آتش است ، و آيه فوق را نيز به همين معنى مى داند، او سخنى از معنى دوم به ميان نياورده ، ولى مرحوم ((طبرسى )) در ((مجمع البيان )) نخستين معنى را همين معنى ذكر مى كند، و در بعضى از كتب لغت نيز به آن اشاره شده است .

آيات ديگر قرآن ، نيز معنى اول را تاييد مى كند، چنانكه در آيه 71 و 72 سوره مؤ من مى خوانيم يسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون : ((آنها را در آب سوزان مى كشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد)).

در سخنان امير مؤ منان على (عليه السلام ) در داستان ((حديده محماة )) به برادرش عقيل نيز مى خوانيم كه فرمود: اءتان من حديدة احماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه : ((آيا از آهنى كه انسانى به صورت بازيچه آنرا گداخته است ناله مى كنى ، ولى مرا به سوى آتشى مى كشانى كه

پروردگار آنرا از خشمش برافروخته ))؟!. <4>

اما اين ((بحر مسجور)) و درياى برافروخته كجاست ؟ بعضى گفته اند همين اقيانوسهاى كره زمين ما است كه در آستانه قيامت ، برافروخته مى شود و سپس منفجر مى گردد، چنانكه در آيه 6 سوره تكوير آمده : و اذ البحار سجرت : ((هنگامى كه درياها برافروخته مى شود)) و در آيه 3 سوره انفطار مى خوانيم : و اذ البحار فجرت : ((هنگامى كه درياها منفجر و شكافته مى شود)).

ولى بعضى ديگر آنرا به دريائى از مواد مذاب كه در

دل كره زمين است تفسير كرده اند، در حديثى كه در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده نيز شاهدى بر اين معنى است ، در اين حديث آمده است كه ((قارون )) در ((بحر مسجور)) عذاب مى شود <5> در حالى كه مى دانيم كه قرآن مجيد مى گويد ((قارون و خانه و گنجهايش در اعماق زمين فرو رفت )): فخسفنا به و بداره الارض (قصص 81).

اين دو تفسير با يكديگر منافات ندارد و ممكن است آيه فوق قسم به هر دو باشد، چرا كه هر دو از آيات خداوند و شگفتيهاى بزرگ اين جهان است .

قابل توجه اينكه در چگونگى ارتباط مفهوم اين پنج سوگند با يكديگر مفسران چندان بحث نكرده اند، ولى چنين به نظر مى رسد كه سه سوگند نخست رابطه نزديكى با يكديگر دارند چرا كه همه از وحى و خصوصيات آن سخن مى گويند ((كوه طور)) محل نزول وحى بود، و ((كتاب مسطور)) نيز اشاره به كتاب آسمانى است ، خواه تورات باشد يا قرآن ، و ((بيت المعمور)) محل رفت

و آمد فرشتگان و پيك وحى خدا است .

و اما دو سوگند ديگر از آيات ((تكوينى )) سخن مى گويد (در برابر سه سوگند نخست كه از آيات تشريعى سخن مى گفت ) اين دو سوگند يكى اشاره به مهمترين نشانه ى توحيد يعنى آسمان باعظمت است ، و ديگرى به يكى از نشانه هاى مهم معاد كه در آستانه رستاخيز رخ مى دهد.

بنابراين ((توحيد)) و ((نبوت )) و ((معاد)) در اين پنج سوگند جمع است .

بعضى كه همه اين آيات را اشاره به ((موسى ))

و سرگذشت او مى دانند پيوند آيات را چنين ذكر كرده اند: طور همان كوهى است كه در آن به موسى وحى نازل مى شد، و كتاب مسطور تورات است ، بيت المعمور مركز رفت و آمد فرشته وحى (و احتمالا منظور بيت المقدس ) است ، و سقف مرفوع همان است كه در داستان بنى اسرائيل آمده : و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة : ((به خاطر بياوريد هنگامى كه كوه را همچون سايبان بالاى سر بنى اسرائيل بلند كرديم )) (اعراف 171).

و ((بحر مسجور)) درياى آتشين است كه قارون به خاطر مخالفت با آئين موسى در آن مجازات مى شود.

ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد و با رواياتى كه در منابع اسلامى نقل شده نيز سازگار نيست ، و چنانكه گفتيم سقف مرفوع به گواهى آيات ديگر قرآن و رواياتى كه در تفسير آيه نقل شده اشاره به آسمان است .

نكته اى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه ارتباط اين قسمها و موضوعى كه براى آن سوگند ياد شده چگونه است ؟

پاسخ اين سؤ ال با توجه به مطالبى كه در بالا گفته شد روشن مى شود، و آن اينكه سوگندهاى فوق كه بر محور قدرت خداوند در عالم ((تكوين )) و

((تشريح )) دور مى زند بيانگر اين است كه چنين كسى به خوبى قادر است مردگان را بار ديگر به زندگى و حيات بازگرداند، و قيامت را بر پا كند، اين همان چيزى است كه سوگندها به خاطر آن ياد شده ، همان گونه كه در آخرين آيات خوانديم ((ان عذاب ربك لواقع ما له من

دافع )).

در روايتى آمده است قريش در ((دارالندوة )) <23> اجتماع كردند، تا براى جلوگيرى از دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) كه خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مى شد بينديشند.

يكى از مردان قبيله ((بنى عبدالدار)) گفت : ما بايد منتظر باشيم كه او بميرد، زيرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنيا خواهد رفت ، همانگونه كه ((زهير)) و ((نابغه )) و ((اعشى )) (سه نفر از شعراى جاهليت ) از دنيا رفتند (و بساطشان برچيده شد و بساط محمد (صلى اللّه عليه و آله ) نيز با مرگش برچيده خواهد شد) اين را گفتند و پراكنده شدند، آيات فوق نازل گشت و به آنها پاسخ گفت . <24>

اگر راست مى گويند كلامى مانند آن بياورند

در آيات گذشته ، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهيزگاران آمده بود، و در آيات قبل از آن نيز، بخشى از عذابهاى دردناك دوزخيان .

در نخستين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجه گيرى از آيات گذشته مى فرمايد: ((حال كه چنين است تذكر و يادآورى كن )) (فذكر).

چرا كه دلهاى حق طلبان با شنيدن اين سخنان ، آماده تر مى شود، و هنگام آن رسيده است كه سخنان حق را براى آنها بيان كنى .

اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه هدف اصلى از ذكر آنهمه نعمتها و مجازاتهاى اين دو گروه آماده ساختن زمينه روحى براى پذيرش حقايق تازه است ، و در حقيقت هر گوينده اى نيز براى تاءثير سخن و نفوذ كلامش بايد از اين روش بهره گيرى كند.

سپس به ذكر

اتهامات و نسبتهاى ناروائى كه دشمنان لجوج و معاند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى دادند پرداخته ، مى فرمايد: ((به لطف پروردگارت ، و به بركت نعمتهايش تو كاهن و مجنون نيستى ))! (فما انت بنعمة ربك بكاهن و لا مجنون ).

((كاهن )) به كسى گفته مى شد كه خبر از اسرار غيبى مى داد و غالبا مدعى بود كه با جنيان ارتباط دارد و اخبار غيبى را از آنها مى گيرد، مخصوصا در عصر جاهليت كاهنان بسيارى بودند، از جمله دو كاهن معروف ((شق )) و ((سطيح )) آنها در حقيقت افراد هوشيارى بودند كه از هوش خود سوءاستفاده كرده و با اين ادعاها سر مردم را گرم مى كردند، كهانت در اسلام حرام و ممنوع است و اعتبارى به قول كاهنان نيست ، زيرا اسرار غيب مخصوص خدا است و سپس به هر كس از انبياء و امامان آنچه مصلحت بداند تعليم مى كند.

به هر حال قريش براى پراكنده ساختن مردم از اطراف پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) اين تهمتها را به او مى بستند، گاه كاهنش مى خواندند، و گاه مجنون ، و عجب اينكه به تضاد اين دو وصف نيز واقف نبودند، زيرا كاهنان افراد هوشيارى بودند، برخلاف مجنون ، و جمع اين دو افترا در آيه فوق شايد اشاره به همين پراكنده گوئى آنها باشد.

سپس به سومين اتهام پرداخته كه آن نيز با صفات گذشته در تضاد است و مى فرمايد: ((بلكه آنها مى گويند او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم )) (ام يقولون شاعر نتربص

به ريب المنون ).

تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى كند، كمى صبر كنيد تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش ، همچون طومار عمرش ، پيچيده شود، و در طاق نسيان قرار گيرد، آن روز ما راحت خواهيم شد!

بطورى كه از كتب لغت و تفسير برمى آيد ((منون )) از ماده ((من )) در اصل به دو معنى آمده : ((نقصان )) و ((قطع و بريدن )) كه اين دو نيز مفهوم نزديكى دارند.

سپس واژه ((منون )) به مرگ نيز اطلاق شده ، چرا كه ((ينقص العدد و يقطع المدد)) (نفرات را كم مى كند و كمك ها را قطع مى نمايد).

گاه ((منون )) به گذشت روزگار نيز گفته شده به اين مناسبت كه آن نيز موجب مرگ و مير، و بريدن پيوندها، و نقصان نفرات است ، و گاه به شب و روز ((منون )) گفته اند و آن نيز ظاهرا به همين مناسبت است . <25>

و اما واژه ((ريب )) در اصل به معنى شك و ترديد و توهم چيزى است كه بعدا پرده از روى آن برداشته مى شود و حقيقت آن آشكار مى گردد.

اين تعبير هنگامى كه در مورد مرگ به كار رود و ((ريب المنون )) گفته شود از اين نظر است كه وقت حصول آن نامعلوم است نه اصل تحقق آن . <26>

ولى جمعى از مفسران ((ريب المنون )) را در آيه مورد بحث به معنى

((حوادث روزگار)) تفسير كرده اند، حتى از ابن عباس نقل شده كه واژه ((ريب )) در همه جا در قرآن به معنى شك

و ترديد است جز در اين آيه از سوره طور كه به معنى ((حوادث )) است . <27>

بعضى از مفسران نيز آن را به معنى حالت ((اضطراب و پريشانى )) تفسير كرده اند، بنابراين ((ريب المنون )) حالت اضطرابى است كه قبل از مرگ به غالب افراد دست مى دهد.

ممكن است اين تفسير به معنى فوق بازگردد چرا كه حالت شك و ترديد معمولا سرچشمه اضطراب و پريشانى است ، همچنين حوادث پيش بينى نشده نيز نوعى اضطراب و شك و ترديد با خود همراه مى آورد، و به اين ترتيب همه اين مفاهيم به ريشه ((شك و ترديد)) كه در اصل معنى اين واژه آمده منتهى مى شود.

و به تعبير ديگر براى ((ريب )) سه معنى ذكر شده : شك ، اضطراب ، حوادث ، و اينها لازم و ملزوم يكديگرند.

به هر حال آنها به اين دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در هم پيچيده شود، و آنها به گمان خود از اين مشكل بزرگى كه دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى يابند.

قرآن با يك جمله پرمعنى و تهديدآميز به اين كوردلان معاند پاسخ مى دهد و مى فرمايد: ((بگو انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم ))! (قل تربصوا فانى معكم من المتربصين ).

شما در انتظار تحقق پندارهاى خامتان باشيد، من هم در انتظار عذاب الهى براى شما هستم .

شما در انتظار اين باشيد كه با مرگ من بساط اسلام برچيده شود، و من نيز به يارى پروردگار در اين انتظارم

كه در حياتم آئين اسلام جهانگير گردد، و بعد از من نيز به راه خود ادامه دهد و جهانى و جاودانى شود.

آرى شما متكى به خيالات و پندارهايتان هستيد و من متكى به لطف خاص پروردگار.

سپس آنها را مورد شديدترين سرزنشها قرار داده ، مى گويد: ((آيا عقلهايشان آنان را به اين اعمال دستور مى دهد؟ يا قومى طغيانگرند))؟! (ام تامرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون ). <28>

سران قريش در ميان قوم خود به عنوان ((ذوى الاحلام )) (صاحبان عقول ) شناخته مى شدند! قرآن مى گويد: اين كدام عقل است كه اين وحى آسمانى را كه نشانه هاى حقانيت از تمام محتوايش آشكار است شعر و كهانت مى شمرد؟ و آورنده آنرا كه سابقه اى بس طولانى در امانت و عقل دارد كاهن و مجنون و شاعر معرفى مى كند؟!

بنابراين بايد نتيجه گرفت كه اينگونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نيست ، بلكه سرچشمه همه آنها روح عصيان و طغيانگرى است كه بر اين افراد غالب است ، همين كه منافع نامشروع خود را در خطر مى بينند با عقل وداع

مى گويند و سر به طغيان در مقابل فرمان حق برمى دارند.

((احلام )) جمع ((حلم )) (بر وزن نهم ) به معنى ((عقل )) است ، ولى به گفته ((راغب )) ((حلم )) در حقيقت به معنى ((خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب )) است كه يكى از نشانه هاى عقل و درايت محسوب مى شود (و با حلم (بر وزن علم ) ريشه مشترك دارد).

اين واژه (حلم ) گاه به معنى ((خواب و رؤ يا)) نيز آمده است ، و

در آيه مورد بحث نيز چنين تفسيرى بعيد نيست ، يعنى سخنان آنها گوئى نتيجه خوابهاى پريشان است .

بار ديگر به يكى ديگر از تهمتهاى آنها كه در حقيقت چهارمين تهمت در اين سلسله اتهامات محسوب مى شود اشاره كرده ، مى افزايد: ((آنها مى گويند: او اين قرآن را به خدا افترا بسته ، ولى آنها ايمان ندارند)) (ام يقولون تقوله بل لا يؤ منون ).

((تقوله )) از ماده ((تقول )) (بر وزن تكلف ) به معنى سخنى است كه انسان نزد خود مى سازد بى آنكه واقعيتى داشته باشد. <29>

اين يكى ديگر از بهانه هاى مشركان و كفار لجوج براى عدم تسليم در برابر قرآن مجيد، و دعوت پيامبر، بود كه مكرر در آيات قرآن به آن اشاره شده است .

ولى قرآن مجيد پاسخ دندانشكنى به آنها مى گويد: مى فرمايد ((اگر راست مى گويند كه اين كلام بشر است ، و ساخته و پرداخته فكر انسان ، پس

آنها نيز سخنى همانند آن بياورند)) (فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين ).

شما هم انسانيد و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بيان ، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن هستيد، چرا گويندگان و متفكران شما قادر نيستند سخنى همانند آن بياورند؟!

جمله ((فلياءتوا)) (پس بياورند…) به اصطلاح امر تعجيزى است ، و هدف آن است كه عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و اين همان چيزى است كه در علم كلام و عقائد از آن تعبير به ((تحدى )) مى كنند، يعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات

.

به هر حال اين يكى از آياتى است كه به روشنى اعجاز قرآن را روشن مى كند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پيامبر نيست ، بلكه تمام كسانى كه در همه قرون و اعصار مى گويند قرآن سخن بشر است ، و بر خدا افترا بسته شده ، آنها نيز مخاطب به اين خطابند كه اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.

و همانگونه كه ميدانيم اين نداى قرآن در اين آيه و آيات مشابه همواره بلند بوده است ، و در طى چهارده قرن كه از بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى گذرد كسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گويد، با اينكه مسلم است كه دشمنان اسلام مخصوصا ارباب كليسا و يهود در طول سال ميلياردها صرف تبليغات بر ضد اسلام مى كنند، چه مانعى داشت كه بخشى از آن را در اختيار گروهى از دانشمندان و ادبا و سخن سنجان مخالف مى گذاردند تا در برابر قرآن به معارضه برخيزند، و مصداق ((فلياتوا بحديث مثله )) باشند، و اين عجز عمومى گواه زنده اصالت اين وحى آسمانى است .

يكى از مفسران در اينجا نكته اى دارد كه قابل توجه است ، او مى گويد:

در اين قرآن راز مخصوصى وجود دارد كه هر كس با آيات آن روبرو

مى شود آن را احساس مى كند، پيش از آنكه سخن از اسرار اعجاز آن گفته شود.

در عبارات اين قرآن نفوذ و سلطه خاصى احساس مى كند و چيزى ماوراء اين معانى در عقل انسان منعكس مى شود، در لابلاى عباراتش عنصرى نهفته است كه به مجرد استماع ، در وجود انسان

فرو مى ريزد، بعضى آن را آشكارتر، و بعضى پنهانتر درك مى كنند، ولى به هر حال اين سلطه و نفوذ وجود دارد، نفوذ اسرارآميزى كه نمى توان منشاء آنرا به خوبى مشخص ساخت .

اين كلمات و عبارات قرآن است كه چنين جذبه اى دارد؟

يا سرى در عمق معانى آن نهفته است .

و يا بازتابهائى است كه از انوار آن مى درخشد و يا همه اينهاست ؟

هر چه هست با ساير كلمات و مفاهيمى كه در قالب لغات ريخته مى شود متفاوت است .

اين سرى است كه در آيات قرآنى نهفته شده ، و هر كس در نخستين برخورد آنرا درك مى كند، و به دنبال آن به سراغ اسرار ديگرى مى آيد كه از طريق انديشه و تفكر در سراسر قرآن به دست مى آيد. <30>

براى توضيح بيشتر پيرامون اعجاز قرآن از دريچه هاى مختلف ، به جلد اول تفسير نمونه (ذيل آيه 23 سوره بقره ) مراجعه شود، در آنجا بحث مشروحى در اين زمينه آمده است ، همچنين در جلد 12 (ذيل آيه 88 سوره اسراء). در روايتى آمده است قريش در ((دارالندوة )) اجتماع كردند، تا براى جلوگيرى از دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) كه خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مى شد بينديشند.

يكى از مردان قبيله ((بنى عبدالدار)) گفت : ما بايد منتظر باشيم كه او بميرد، زيرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنيا خواهد رفت ، همانگونه كه ((زهير)) و ((نابغه )) و ((اعشى )) (سه نفر از شعراى جاهليت ) از دنيا رفتند (و بساطشان برچيده شد

و بساط محمد (صلى اللّه عليه و آله ) نيز با مرگش برچيده خواهد شد) اين را گفتند و پراكنده شدند، آيات فوق نازل گشت و به آنها پاسخ گفت .

اگر راست مى گويند كلامى مانند آن بياورند

در آيات گذشته ، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهيزگاران آمده بود، و در آيات قبل از آن نيز، بخشى از عذابهاى دردناك دوزخيان .

در نخستين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجه گيرى از آيات گذشته مى فرمايد: ((حال كه چنين است تذكر و يادآورى كن )) (فذكر).

چرا كه دلهاى حق طلبان با شنيدن اين سخنان ، آماده تر مى شود، و هنگام آن رسيده است كه سخنان حق را براى آنها بيان كنى .

اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه هدف اصلى از ذكر آنهمه نعمتها و مجازاتهاى اين دو گروه آماده ساختن زمينه روحى براى پذيرش حقايق تازه است ، و در حقيقت هر گوينده اى نيز براى تاءثير سخن و نفوذ كلامش بايد از اين روش بهره گيرى كند.

سپس به ذكر اتهامات و نسبتهاى ناروائى كه دشمنان لجوج و معاند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى دادند پرداخته ، مى فرمايد: ((به لطف پروردگارت ، و به بركت نعمتهايش تو كاهن و مجنون نيستى ))! (فما انت بنعمة ربك بكاهن و لا مجنون ).

((كاهن )) به كسى گفته مى شد كه خبر از اسرار غيبى مى داد و غالبا مدعى بود كه با جنيان ارتباط دارد و اخبار غيبى را از آنها مى گيرد، مخصوصا در عصر جاهليت كاهنان بسيارى بودند، از جمله دو كاهن معروف ((شق

)) و ((سطيح )) آنها در حقيقت افراد هوشيارى بودند كه از هوش خود سوءاستفاده كرده و با اين ادعاها سر مردم را گرم مى كردند، كهانت در اسلام حرام و ممنوع است و اعتبارى به قول كاهنان نيست ، زيرا اسرار غيب مخصوص خدا است و سپس به هر كس از انبياء و امامان آنچه مصلحت بداند تعليم مى كند.

به هر حال قريش براى پراكنده ساختن مردم از اطراف پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) اين تهمتها را به او مى بستند، گاه كاهنش مى خواندند، و گاه مجنون ، و عجب اينكه به تضاد اين دو وصف نيز واقف نبودند، زيرا كاهنان افراد هوشيارى بودند، برخلاف مجنون ، و جمع اين دو افترا در آيه فوق شايد اشاره به همين پراكنده گوئى آنها باشد.

سپس به سومين اتهام پرداخته كه آن نيز با صفات گذشته در تضاد است و مى فرمايد: ((بلكه آنها مى گويند او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم )) (ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون ).

تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى كند، كمى صبر كنيد تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش ، همچون طومار عمرش ، پيچيده شود، و در طاق نسيان قرار گيرد، آن روز ما راحت خواهيم شد!

بطورى كه از كتب لغت و تفسير برمى آيد ((منون )) از ماده ((من )) در اصل به دو معنى آمده : ((نقصان )) و ((قطع و بريدن )) كه اين دو نيز مفهوم نزديكى دارند.

سپس واژه ((منون )) به مرگ نيز

اطلاق شده ، چرا كه ((ينقص العدد و يقطع المدد)) (نفرات را كم مى كند و كمك ها را قطع مى نمايد).

گاه ((منون )) به گذشت روزگار نيز گفته شده به اين مناسبت كه آن نيز موجب مرگ و مير، و بريدن پيوندها، و نقصان نفرات است ، و گاه به شب و روز ((منون )) گفته اند و آن نيز ظاهرا به همين مناسبت است .

و اما واژه ((ريب )) در اصل به معنى شك و ترديد و توهم چيزى است كه بعدا پرده از روى آن برداشته مى شود و حقيقت آن آشكار مى گردد.

اين تعبير هنگامى كه در مورد مرگ به كار رود و ((ريب المنون )) گفته شود از اين نظر است كه وقت حصول آن نامعلوم است نه اصل تحقق آن .

ولى جمعى از مفسران ((ريب المنون )) را در آيه مورد بحث به معنى

((حوادث روزگار)) تفسير كرده اند، حتى از ابن عباس نقل شده كه واژه ((ريب )) در همه جا در قرآن به معنى شك و ترديد است جز در اين آيه از سوره طور كه به معنى ((حوادث )) است .

بعضى از مفسران نيز آن را به معنى حالت ((اضطراب و پريشانى )) تفسير كرده اند، بنابراين ((ريب المنون )) حالت اضطرابى است كه قبل از مرگ به غالب افراد دست مى دهد.

ممكن است اين تفسير به معنى فوق بازگردد چرا كه حالت شك و ترديد معمولا سرچشمه اضطراب و پريشانى است ، همچنين حوادث پيش بينى نشده نيز نوعى اضطراب و شك و ترديد با خود همراه مى آورد، و به اين ترتيب همه اين مفاهيم

به ريشه ((شك و ترديد)) كه در اصل معنى اين واژه آمده منتهى مى شود.

و به تعبير ديگر براى ((ريب )) سه معنى ذكر شده : شك ، اضطراب ، حوادث ، و اينها لازم و ملزوم يكديگرند.

به هر حال آنها به اين دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در هم پيچيده شود، و آنها به گمان خود از اين مشكل بزرگى كه دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى يابند.

قرآن با يك جمله پرمعنى و تهديدآميز به اين كوردلان معاند پاسخ مى دهد و مى فرمايد: ((بگو انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم ))! (قل تربصوا فانى معكم من المتربصين ).

شما در انتظار تحقق پندارهاى خامتان باشيد، من هم در انتظار عذاب الهى براى شما هستم .

شما در انتظار اين باشيد كه با مرگ من بساط اسلام برچيده شود، و من نيز به يارى پروردگار در اين انتظارم كه در حياتم آئين اسلام جهانگير گردد، و بعد از من نيز به راه خود ادامه دهد و جهانى و جاودانى شود.

آرى شما متكى به خيالات و پندارهايتان هستيد و من متكى به لطف خاص پروردگار.

سپس آنها را مورد شديدترين سرزنشها قرار داده ، مى گويد: ((آيا عقلهايشان آنان را به اين اعمال دستور مى دهد؟ يا قومى طغيانگرند))؟! (ام تامرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون ).

سران قريش در ميان قوم خود به عنوان ((ذوى الاحلام )) (صاحبان عقول ) شناخته مى شدند! قرآن مى گويد: اين كدام عقل است كه اين وحى آسمانى

را كه نشانه هاى حقانيت از تمام محتوايش آشكار است شعر و كهانت مى شمرد؟ و آورنده آنرا كه سابقه اى بس طولانى در امانت و عقل دارد كاهن و مجنون و شاعر معرفى مى كند؟!

بنابراين بايد نتيجه گرفت كه اينگونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نيست ، بلكه سرچشمه همه آنها روح عصيان و طغيانگرى است كه بر اين افراد غالب است ، همين كه منافع نامشروع خود را در خطر مى بينند با عقل وداع

مى گويند و سر به طغيان در مقابل فرمان حق برمى دارند.

((احلام )) جمع ((حلم )) (بر وزن نهم ) به معنى ((عقل )) است ، ولى به گفته ((راغب )) ((حلم )) در حقيقت به معنى ((خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب )) است كه يكى از نشانه هاى عقل و درايت محسوب مى شود (و با حلم (بر وزن علم ) ريشه مشترك دارد).

اين واژه (حلم ) گاه به معنى ((خواب و رؤ يا)) نيز آمده است ، و در آيه مورد بحث نيز چنين تفسيرى بعيد نيست ، يعنى سخنان آنها گوئى نتيجه خوابهاى پريشان است .

بار ديگر به يكى ديگر از تهمتهاى آنها كه در حقيقت چهارمين تهمت در اين سلسله اتهامات محسوب مى شود اشاره كرده ، مى افزايد: ((آنها مى گويند: او اين قرآن را به خدا افترا بسته ، ولى آنها ايمان ندارند)) (ام يقولون تقوله بل لا يؤ منون ).

((تقوله )) از ماده ((تقول )) (بر وزن تكلف ) به معنى سخنى است كه انسان نزد خود مى سازد بى آنكه واقعيتى داشته باشد.

اين يكى ديگر از بهانه هاى مشركان

و كفار لجوج براى عدم تسليم در برابر قرآن مجيد، و دعوت پيامبر، بود كه مكرر در آيات قرآن به آن اشاره شده است .

ولى قرآن مجيد پاسخ دندانشكنى به آنها مى گويد: مى فرمايد ((اگر راست مى گويند كه اين كلام بشر است ، و ساخته و پرداخته فكر انسان ، پس

آنها نيز سخنى همانند آن بياورند)) (فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين ).

شما هم انسانيد و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بيان ، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن هستيد، چرا گويندگان و متفكران شما قادر نيستند سخنى همانند آن بياورند؟!

جمله ((فلياءتوا)) (پس بياورند...) به اصطلاح امر تعجيزى است ، و هدف آن است كه عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و اين همان چيزى است كه در علم كلام و عقائد از آن تعبير به ((تحدى )) مى كنند، يعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات .

به هر حال اين يكى از آياتى است كه به روشنى اعجاز قرآن را روشن مى كند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پيامبر نيست ، بلكه تمام كسانى كه در همه قرون و اعصار مى گويند قرآن سخن بشر است ، و بر خدا افترا بسته شده ، آنها نيز مخاطب به اين خطابند كه اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.

و همانگونه كه ميدانيم اين نداى قرآن در اين آيه و آيات مشابه همواره بلند بوده است ، و در طى چهارده قرن كه از بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى گذرد كسى نتوانسته

است به آن پاسخ مثبت گويد، با اينكه مسلم است كه دشمنان اسلام مخصوصا ارباب كليسا و يهود در طول سال ميلياردها صرف تبليغات بر ضد اسلام مى كنند، چه مانعى داشت كه بخشى از آن را در اختيار گروهى از دانشمندان و ادبا و سخن سنجان مخالف مى گذاردند تا در برابر قرآن به معارضه برخيزند، و مصداق ((فلياتوا بحديث مثله )) باشند، و اين عجز عمومى گواه زنده اصالت اين وحى آسمانى است .

يكى از مفسران در اينجا نكته اى دارد كه قابل توجه است ، او مى گويد:

در اين قرآن راز مخصوصى وجود دارد كه هر كس با آيات آن روبرو

مى شود آن را احساس مى كند، پيش از آنكه سخن از اسرار اعجاز آن گفته شود.

در عبارات اين قرآن نفوذ و سلطه خاصى احساس مى كند و چيزى ماوراء اين معانى در عقل انسان منعكس مى شود، در لابلاى عباراتش عنصرى نهفته است كه به مجرد استماع ، در وجود انسان فرو مى ريزد، بعضى آن را آشكارتر، و بعضى پنهانتر درك مى كنند، ولى به هر حال اين سلطه و نفوذ وجود دارد، نفوذ اسرارآميزى كه نمى توان منشاء آنرا به خوبى مشخص ساخت .

اين كلمات و عبارات قرآن است كه چنين جذبه اى دارد؟

يا سرى در عمق معانى آن نهفته است .

و يا بازتابهائى است كه از انوار آن مى درخشد و يا همه اينهاست ؟

هر چه هست با ساير كلمات و مفاهيمى كه در قالب لغات ريخته مى شود متفاوت است .

اين سرى است كه در آيات قرآنى نهفته شده ، و هر كس در نخستين برخورد

آنرا درك مى كند، و به دنبال آن به سراغ اسرار ديگرى مى آيد كه از طريق انديشه و تفكر در سراسر قرآن به دست مى آيد.

براى توضيح بيشتر پيرامون اعجاز قرآن از دريچه هاى مختلف ، به جلد اول تفسير نمونه (ذيل آيه 23 سوره بقره ) مراجعه شود، در آنجا بحث مشروحى در اين زمينه آمده است ، همچنين در جلد 12 (ذيل آيه 88 سوره اسراء). راستى حرف حساب شما چيست ؟!

اين آيات همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منكران قرآن و نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و قدرت پروردگار است .

آياتى است كه همگى با ((اءم )) كه در اينجا براى ((استفهام )) است آغاز شده ، و يك استدلال زنجيره اى جالب را ((يازده سؤ ال پى درپى )) (به صورت استفهام انكارى ) تشكيل مى دهد، و به تعبير روشنتر تمام راههاى فرار را از هر سو به روى مخالفان مى بندد، و چنان آنها را در اين عبارات كوتاه و پرنفوذ در تنگنا قرار مى دهد كه انسان بى اختيار در برابر عظمت و انسجام آن سر تعظيم فرود آورده ، و اقرار و اعتراف مى كند.

نخست از مساءله آفرينش شروع كرده ، مى گويد: ((آيا آنها بى سبب آفريده شده اند؟ يا خود خالق خويشتنند))؟! (ام خلقوا من غير شى ء ام هم

الخالقون ).

اين عبارت كوتاه و فشرده در حقيقت اشاره به ((برهان معروف عليت )) است كه در فلسفه و كلام براى اثبات وجود خداوند آمده است ، و آن اينكه عالمى كه در آن زندگى مى كنيم بدون شك حادث است

(زيرا دائما در حال تغيير است ، و آنچه در حال تغيير و دگرگونى است معرض حوادث است ، و چيزى كه معرض حوادث است محال است قديم و ازلى باشد).

اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر حادث است از پنج حال بيرون نيست :

1 - بدون علت به وجود آمده است .

2 - خود علت خويشتن است .

3 - معلولات جهان علت وجود آن هستند.

4 - اين جهان معلول علتى است كه آنهم به نوبه خود معلول علت ديگرى است و تا بى نهايت پيش مى رود.

5 - اين جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است كه هستيش از درون ذات پاك او است .

باطل بودن چهار احتمال نخست معلوم است ، زيرا.

وجود معلول بدون علت محال است ، و گرنه هر چيز در هر شرائطى بايد به وجود آيد، در حالى كه چنين نيست .

احتمال دوم كه چيزى خودش را به وجود آورد نيز محال است ، زيرا مفهومش اين است كه قبل از وجودش موجود باشد، و اين اجتماع نقيضين است (دقت كنيد).

همچنين احتمال سوم كه مخلوقات انسان ، خالق انسان باشد نيز واضح البطان است (چرا كه لازمه آن دور است ).

و نيز احتمال چهارم يعنى تسلسل علتها و كشيده شدن سلسله علل و معلول به بينهايت آن نيز غير قابل قبول است ، چرا كه بى نهايت معلول و مخلوق بالاخره مخلوق است و نياز به خالقى دارد كه آنرا ايجاد كند، مگر بى نهايت صفر عدد مى شود؟ يا از درون بى نهايت ظلمت نور برمى خيزد؟ يا از بى نهايت فقر و نياز بى نيازى به وجود

مى آيد؟

بنابراين راهى جز قبول احتمال پنجم يعنى خالقيت واجب الوجود باقى نمى ماند (باز هم دقت كنيد).

و از آنجا كه ركن اصلى اين برهان نفى همان احتمال اول و دوم است قرآن به همان قناعت كرده .

اكنون مى بينيم كه در عبارت كوتاهى چه استدلالى نهفته شده است .

آيه بعد به سؤ ال ديگرى كه درباره ادعائى كه در مرحله پائينتر قرار دارد پرداخته مى گويد: ((آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده اند)) (ام خلقوا السماوات و الارض ).

اگر بى علت به وجود نيامده اند، و نيز خود علت خويش نبوده اند، آيا واجب الوجود و خالق آسمانها و زمينند؟ و اگر مبداء عالم هستى نيستند آيا خداوند امر خلقت آسمان و زمين را به آنها واگذارده ؟ و به اين ترتيب مخلوقى هستند

كه خود فرمان خلقت دارند؟

مسلما آنها هرگز نمى توانند چنين ادعاى باطلى كنند، لذا در دنباله همين سخن مى افزايد: ((بلكه آنها لجوج و معاندند و نمى خواهند يقين و ايمان بياورند)) (بل لا يوقنون ).

آرى آنها دنبال بهانه اى براى فرار از ايمانند.

و اگر مدعى اين امور نيستند و در امر خلقت نصيبى ندارند ((آيا خزائن پروردگارت نزد آنهاست ))؟! (ام عندهم خزائن ربك ).

تا هر كس را بخواهند ((نعمت نبوت و علم و دانش )) يا ارزاق ديگر بخشند، و از هر كس بخواهند دريغ دارند.

((يا اينكه امر تدبير عالم به آنها واگذار شده است ، و بر همه سلطه و سيطره دارند))؟! (اءم هم المصيطرون ).

آنها هرگز نمى توانند ادعا كنند كه خزينه دار پروردگارند، و نه سلطه اى بر امر تدبير اين جهان دارند، چرا كه

ضعف و زبونى آنها در برابر يك حادثه ، يك بيمارى و حتى يك حشره ناچيز، و همچنين نياز آنها به ابتدائى ترين وسائل زندگى ، بهترين دليل بر نفى اين قدرتها از آنهاست ، تنها هواى نفس و جاه طلبى و خودخواهى و تعصب و لجاج است كه آنها را به انكار حقايق كشيده .

((مصيطرون )) اشاره به ((ارباب انواع )) است كه جزء خرافات پيشينيان

مى باشد، آنها معتقد بودند كه هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حيوانات و گياهان و غير آنها داراى مدبر و مربى خاصى است كه آن را رب النوع آن مى ناميدند، و خدا را ((رب الارباب )) خطاب مى كردند، اين عقيده شرك آميز از نظر اسلام مردود است ، و در آيات قرآن تدبير همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را ((رب العالمين )) مى خوانيم .

اين واژه در اصل از ((سطر)) گرفته شده كه به معنى صفوف كلمات به هنگام نوشتن است ، و ((مسيطر)) به كسى مى گويند كه بر امرى تسلط داشته باشد و به آن خط دهد، همانگونه كه نويسنده بر سطور كلام خويش تسلط دارد (بايد توجه داشت كه اين كلمه هم با ((صاد)) و هم با ((سين )) نوشته مى شود، و هر دو به يك معنى است هر چند رسم الخط مشهور قرآن با ((صاد)) مى باشد).

مسلم است نه منكران نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و مشركان عصر جاهليت ، و نه غير آنها، مدعى هيچيك از امور پنجگانه فوق نبودند، لذا در آيه بعد به مرحله ديگرى پرداخته ،

مى گويد: ((آيا آنها مدعى هستند وحى بر آنها نازل مى شود يا نردبانى دارند كه با آن به آسمان صعود كنند و اسرار وحى را بدينوسيله مى شنوند))؟! (ام لهم سلم يستمعون فيه ).

و از آنجا كه ممكن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دليل كرده ، مى گويد ((هر كس كه از آنها چنين ادعائى دارد و مى گويد: اسرار الهى را از طريق صعود به آسمان مى شنوم دليل روشنى بر اين ادعا اقامه كند)) (فلياءت مستمعهم بسلطان مبين ).

مسلما اگر چنين ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمى كرد و هرگز

دليلى بر اين مطلب نداشتند.

سپس مى افزايد: آيا اين نسبت ناروا را كه به فرشتگان مى دهند و مى گويند آنها دختران خدا هستند قابل قبول است ؟ ((آيا سهم خدا دختران ، و براى شما پسران است ))؟! (ام له البنات و لكم البنون ).

اشاره به اينكه يكى از اعتقادات و افكار باطل آنها اين بود كه از دختران به شدت تنفر داشتند، و اگر باخبر مى شدند كه همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سياه مى شد، ولى با اين حال فرشتگان را دختران خدا مى خواندند!

اگر آنها با عالم بالا مربوطند و با اسرار وحى آشنا هستند آيا نمونه وحى آنها همين خرافات مضحك و اين عقائد ننگين و شرم آور است ؟

بديهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند، و تعبير آيه فوق در حقيقت از قبيل استدلال به عقيده باطل طرف مخالف بر ضد خود او است .

قرآن در آيات

متعددى روى نفى اين عقيده خرافى تكيه كرده و آنها را در اين زمينه به محاكمه مى كشد و رسوا مى سازد.

سپس از اين مرحله نيز تنزل كرده به ذكر يكى ديگر از امورى كه امكان دارد وسيله بهانه جوئى آنها شود اشاره كرده ، مى فرمايد: ((آيا تو از آنها اجر و پاداشى در مقابل ابلاغ رسالت مطالبه مى كنى كه همچون بارى گران بر دوش آنها سنگينى مى كند))؟! (اءم تسالهم اجرا فهم من مغرم مثقلون ).

((مغرم )) (بر وزن مكتب ) از ماده ((غرم )) به معنى زيانى است كه بدون جهت دامن انسان را مى گيرد، و ((غريم )) به طلبكار و بدهكار هر دو اطلاق مى شود.

((مثقل )) از ماده ((اثقال )) به معنى تحميل مشقت و بار گران است ، بنابراين معنى جمله چنين مى شود: ((آيا تو غرامت در برابر ابلاغ رسالت از آنها مطالبه مى كنى كه آنها از پرداخت آن ناتوانند و به اين دليل ايمان نمى آورند))؟!

اين معنى بارها در قرآن مجيد - نه تنها در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) كه درباره بسيارى از پيامبران - تكرار شده است ، كه يكى از نخستين سخنان انبياء اين بود كه مى گفتند: ((ما از شما هيچگونه اجر و پاداشى در برابر ابلاغ دعوت الهى مطالبه نمى كنيم )) تا هم بى نظرى آنها ثابت شود و هم بهانه اى براى بهانه جويان باقى نماند.

دگر بار آنها را مورد سؤ ال قرار داده ، مى گويد: ((آيا اسرار غيب نزد آنهاست ، و از روى آن مى نويسند))؟ (ام عندهم الغيب فهم

يكتبون ).

اينها ادعا مى كنند پيامبر شاعرى است كه در انتظار مرگ او و از هم پاشيدن شيرازه زندگى او هستيم ، و با مرگش همه چيز پايان مى گيرد و دعوتش به بوته فراموشى مى افتد (چنانكه در چند آيه قبل از قول مشركان آمده بود ((نتربص به ريب المنون )).

آنها از كجا مى دانند كه بعد از وفات پيامبر زنده اند؟ اين غيب را چه كسى به آنها گفته ؟

اين احتمال نيز وجود دارد كه قرآن مى گويد: اگر شما مدعى هستيد كه بر اسرار غيب آگاهيد و احكام الهى را مى دانيد و از قرآن و آئين محمد (صلى اللّه عليه و آله ) بى نياز هستيد اين يك دروغ بزرگ است .

سپس به بيان احتمال ديگرى پرداخته ، مى گويد: ((اگر هيچيك از اين امور در كار نيست ، اما طرحهاى شيطانى ريخته اند تا پيامبر را از ميان بردارند، يا با آئين او به مقابله برخيزند، بايد بدانند كه كفار محكوم نقشه هاى الهى هستند و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست )) (ام يريدون كيدا فالذين كفروا هم المكيدون ).

آيه فوق مطابق اين تفسير همانند آيه 54 سوره آل عمران است كه مى گويد:

و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين :

اين احتمال نيز از سوى جمعى از مفسران پذيرفته شده كه منظور اين است : ((توطئه هاى آنها سرانجام بر ضد خود آنها تمام مى شود، شبيه آنچه در آيه 43 سوره فاطر آمده است )) و لا يحيق المكر السيى ء الا باهله : ((نقشه هاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد)).

جمع ميان هر دو

تفسير نيز بى مانع است .

اين آيه مى تواند با آيه قبل پيوند ديگرى داشته باشد، و آن اينكه دشمنان اسلام مى گفتند: ما در انتظار مرگ محمديم ، قرآن مى گويد از دو حال خارج نيست ، يا ادعا مى كنيد كه او با مرگ طبيعى قبل از شما مى ميرد، لازمه اين سخن آگاهى از اسرار غيب است ، و اگر منظورتان اين است كه با توطئه هاى شما از ميان مى رود بدانيد نقشه هاى خدا مافوق نقشه هاى شماست و توطئه هاى شما دامان خودتان را مى گيرد.

و اگر تصور مى كنيد كه با اجتماع در ((دارالندوة )) و طرح تهمتهائى همچون ((كهانت )) و ((جنون )) و ((شاعرى )) در مورد پيامبر قدرت داريد بر او پيروز شويد كور خوانده ايد، چرا كه قدرت خدا برتر از همه قدرتهاست ، و او سلامت و نجات و پيروزى پيامبرش را براى ابلاغ اين دعوت جهانى تضمين كرده است !.

و بالاخره در آخرين پرسش از آنها مى پرسد: آيا آنها خيال مى كنند حامى و ياورى دارند؟ ((آيا براى آنها معبودى جز خدا است ))؟ (ام لهم اله غير الله ).

سپس مى افزايد: ((منزه است از آنچه براى او شريك قرار مى دهند)) (سبحان الله عما يشركون ).

بنابراين هيچكس قادر به حمايت از آنها نيست .

به اين ترتيب آنها را در برابر يك بازپرسى عجيب و يك رشته سؤ الات زنجيره اى يازده گانه قرار مى دهد، و مرحله به مرحله آنها را به عقب نشينى و تنزل از ادعاها وامى دارد، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مى

بندد، و در بن بست كامل قرار مى دهد.

چه دلنشين است استدلالات قرآن ، و طرح سؤ الات و بازپرسى آن كه اگر روح حق جوئى و حق طلبى در كسى باشد در برابر آن تسليم مى شود.

جالب اينكه در آيه اخير براى نفى معبودهاى ديگر دليلى ذكر نمى كند، و تنها به جمله ((سبحان الله عما يشركون )) اكتفا نموده است ، اين به خاطر آن است كه بطلان ادعاى الوهيت براى بتهائى كه از سنگ و چوب ساخته شده و يا هر مخلوق ديگر با ضعفها و نيازهائى كه دارند، روشنتر از آن است كه نياز به شرح و گفتگو داشته باشد، بعلاوه در آيات ديگر كرارا براى ابطال اين موضوع استدلال شده است . تو در حفاظت كامل ما هستى

به دنبال بحثى كه در آيات گذشته با مشركان و منكران لجوج آمد، بحثى كه براى هر انسان حق طلبى حقيقت را روشن مى ساخت ، در اين آيات پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته ، مى گويد: ((آنها چنان لجوجند كه اگر با چشم خود ببينند قطعه اى از سنگهاى آسمانى به عنوان عذاب الهى سقوط مى كند مى گويند: اشتباه مى كنيد، اين سنگ نيست ، اين ابر متراكم است كه بر زمين فرو مى ريزد))! (و ان يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم ). <37>

كسانى كه اين قدر لجوج باشند كه حقايق حسى را منكر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراكم تفسير كنند، با اينكه همه كس ابر را به هنگامى كه نزديك به زمين مى شود ديده اند كه چيزى جز مجموعه

بخار نيست ، چگونه اين بخار لطيف متراكم مى شود و تبديل به سنگ مى گردد؟

اين افراد تكليفشان در برابر حقايق معنوى روشن است .

آرى تاريكى گناه و هواپرستى و عناد و لجاج چنان افق ديد انسان را

تيره و تار مى كند كه حتى عاقبت كارش به انكار محسوسات مى كشد، و با اين حال اميدى براى هدايت او نيست .

((مركوم )) به معنى ((متراكم )) و چيزى است كه بعضى از آن بر بعضى ديگر قرار گرفته باشد.

لذا در آيه بعد مى افزايد: ((اكنون كه چنين است آنها را رها كن و براى هدايت اين گروه لجوج پافشارى منما، تا روز مرگ خود را ملاقات كرده ، و عذابهاى الهى را كه در انتظارشان است با چشم خود ببينند)) (فذرهم حتى يلاقوا يومهم الذى فيه يصعقون ).

((يصعقون )) از ماده ((صعق )) و ((اصعاق )) به معنى ميراندن است ، و در اصل از ((صاعقه )) گرفته شده ، و از آنجا كه صاعقه افراد را هلاك مى كند اين واژه به معنى هلاك كردن نيز به كار رفته است .

بعضى از مفسران اين جمله را به معنى مرگ عمومى انسانها در پايان جهان كه مقدمه قيامت است تفسير كرده اند.

ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد زيرا آنها تا آن زمان باقى نمانده اند، بلكه ظاهر همان معنى اول است ، يعنى آنها را رها كن تا روز مرگ كه سر آغاز مجازاتها و كيفرهاى اخروى مى باشد.

از آنچه گفتيم معلوم شد كه جمله ((ذرهم )) (آنها را رها كن ) امرى است تهديدآميز و منظور از آن ترك اصرار بر تبليغ

اينگونه افراد غير قابل هدايت است بنابراين نه منافات با ادامه تبليغ در سطح عموم از سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.

بنابراين آنچه بعضى گفته اند كه اين آيه وسيله آيات جهاد نسخ شده به

هيچوجه قابل قبول نيست .

سپس به معرفى اين روز پرداخته ، مى گويد: ((همان روزى كه چاره جوئى و نقشه هاى آنها سودى به حالشان ندارد، و تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مى شود، و از هيچ سو يارى نمى شوند)) (يوم لا يغنى عنهم كيدهم شيئا و لا هم ينصرون ).

آرى هر كس مى ميرد قيامت صغراى او بر پا مى شود (من مات قامت قيامته ) و سرآغازى است براى پاداش و كيفرها كه بخشى جنبه برزخى دارد و بخش ديگرى در قيامت كبرى يعنى قيامت عمومى انسانها دامانشان را مى گيرد، و در هيچيك از اين دو مرحله نه چاره جوئيها مؤ ثر است ، و نه در برابر اراده الهى يار و ياورى وجود دارد.

بعد مى افزايد: ((آنها تصور نكنند كه فقط عذاب برزخ و قيامت در كار است ، بلكه براى كسانى كه ظلم و ستم كرده اند و كفر و شرك ورزيده اند مجازاتى نيز قبل از آن در همين دنيا وجود دارد، هر چند اكثر آنها نمى دانند)) (و ان للذين ظلموا عذابا دون ذلك و لكن اكثرهم لا يعلمون ).

آرى آنها در همين دنيا بايد در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پيشين باشند، مانند صاعقه ها، زلزله ها، سنگهاى آسمانى و خشكسالى و قحطى و يا كشته شدن به دست تواناى رزمندگان

سپاه توحيد، همانگونه كه در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرك اتفاق افتاد، مگر اينكه بيدار شوند و توبه كنند و به سوى خدا باز آيند.

البته گروهى از آنها گرفتار قحطى و خشكسالى گشتند، و گروهى - چنانكه

گفتيم - در غزوه بدر كشته شدند، ولى گروه عظيمى نيز توبه كردند و ايمان آوردند و در صف مسلمانان راستين قرار گرفتند، و خداوند آنان را مشمول عفو خود قرار داد. <38>

جمله ((ولكن اكثرهم لا يعلمون )) (ولى بيشتر آنها نمى دانند) اشاره به اين است كه آنها غالبا از عذابهائى كه در دنيا و آخرت در انتظارشان است بيخبرند و مفهومش اين است كه اقليتى از آنها از اين معنى آگاهند، و در عين حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مى ورزند.

در آيه بعد پيامبر را در مقابل اينهمه كارشكنيها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مى كند، مى فرمايد: ((در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و شكيبائى و استقامت كن )) (و اصبر لحكم ربك ). <39>

اگر تو را كاهن و مجنون و شاعر مى خوانند صبر كن ، و اگر آيات قرآن را افتراهائى مى پندارند كه به خدا بسته شده است شكيبائى نما، و اگر در برابر اينهمه براهين منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مى دهند استقامت به خرج ده ،

مبادا دلسرد و يا ضعيف و ناتوان شوى .

((زيرا تو در برابر ديدگان علم ما قرار دارى و در حفاظت كامل ما هستى )) (فانك باعيننا).

ما همه چيز را مى بينيم و از همه چيز باخبريم و تو را تنها

نخواهيم گذارد.

جمله ((فانك باعيننا)) تعبير بسيار لطيفى است كه هم حاكى از علم و آگاهى پروردگار، و هم مشمول حمايت كامل و لطف او است .

آرى انسان هنگامى كه احساس كند شخص بزرگى ناظر و حاضر است و تمام تلاشها و كوششهاى او را مى بيند و او را در برابر دشمنان حمايت مى كند، درك اين موضوع به او توان و نيرو مى بخشد، و هم احساس مسئوليت بيشتر.

و از آنجا كه راز و نياز با خدا، و نيايش و عبادت او، و تسبيح و تقديس ذات پاك او، به انسان آرامش و نيرو مى بخشد به دنبال دستور صبر مى فرمايد: ((هنگامى كه برمى خيزى تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور)) (و سبح بحمد ربك حين تقوم ).

هنگامى كه در سحرگاه براى عبادت و نماز شب برمى خيزى .

هنگامى كه از خواب براى اداى نماز واجب برمى خيزى .

و هنگامى كه از هر مجلس و محفلى برمى خيزى ، حمد و تسبيح او كن .

مفسران در اين آيه تفسيرهاى گوناگونى دارند، ولى جمع ميان همه اينها نيز ممكن است ، چه در سحرگاه براى نماز شب ، و چه بعد از خواب براى اداى فريضه ، و چه بعد از قيام از هر مجلس باشد.

آرى روح و جانت را به تسبيح و حمد خدا نور و صفا ببخش ، زبانت را به ذكر او خوشبو كن ، از ياد او مدد بگير، و براى مبارزه با كارشكنيهاى دشمن آماده شو!

در روايات متعددى آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هنگامى كه از مجلس

برمى خاست تسبيح و حمد

خدا بجا مى آورد و مى فرمود: ((انه كفارة المجلس )): ((اين تسبيح و حمد كفاره مجلس است ))!. <40>

از جمله در حديثى آمده است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هنگامى كه از مجلس برمى خاست مى فرمود: ((سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب اليك )).

بعضى عرض كردند اى رسول خدا اين چه كلماتى است كه مى گوئى فرمود: هن كلمات علمنيهن جبرئيل ، كفارات لما يكون فى المجلس : ((اينها كلماتى است كه جبرئيل به من آموخته و كفاره چيزى است كه در مجالس واقع مى شود)). <41>

سپس در آخرين آيه مى افزايد: ((همچنين در شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح )) (و من الليل فسبحه و ادبار النجوم ).

بسيارى از مفسران جمله ((و من الليل فسبحه )) را به ((نماز شب )) تفسير كرده اند، و ((ادبارالنجوم )) را به دو ركعت نافله صبح كه در آغاز طلوع فجر و به هنگام پنهان شدن ستارگان در نور صبح انجام مى شود.

در حديثى از على (عليه السلام ) نيز آمده است كه ((ادبارالنجوم )) دو ركعت نافله صبح است كه قبل از نماز صبح ، و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند اما ((ادبارالسجود)) (كه در آيه 40 سوره ق آمده است ) دو ركعت نافله اى است كه بعد از مغرب خوانده مى شود (البته نافله مغرب چهار ركعت است كه در اين حديث تنها اشاره به دو ركعت آن شده است ). <42>

به هر حال ، عبادت و تسبيح و

حمد خدا در دل شب ، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى ديگرى دارد، و از تظاهر و ريا دورتر است ، و آمادگى روحى براى آن بيشتر مى باشد، چرا كه كارهاى مشغول كننده زندگى روزانه تعطيل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشيده ، قال و غوغا فرو نشسته ، و در حقيقت همزمان با وقتى است كه پيامبر به معراج رفت ، و در مقام ((قاب قوسين )) در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نياز پرداخت .

و به همين دليل در آيات مورد بحث روى اين دو وقت تكيه شده است .

و در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : ركعتا الفجر خير من الدنيا و ما فيها ((دو ركعت نافله صبح براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست )). <43>

خداوندا! به ما توفيق سحرخيزى و راز و نياز با خود در طول عمر مرحمت فرما.

پروردگارا! قلب ما را به عشقت مطمئن ، و به محبتت نورانى ، و به لطفت اميدوارساز.

بارالها! به ما صبر و شكيبائى و استقامت و ايستادگى در برابر نيروهاى اهريمنى و كارشكنيهاى دشمنانت مرحمت كن ، تا تاءسى به پيامبرت نمائيم ، با سنتش زندگى كنيم و با سنتش بميريم .

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره اين سوره، پنجاه و دومين سوره از قرآن شريف، اين كتاب پرشكوه و پرمعنويت آسمانى است. پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات روشنگر و انسان پرور آن، به نكاتى از شناسنامه اش، براى آشنايى با آن مى نگريم:

1 -

نام آن نام بلند و ماندگار اين سوره مباركه، نام كوهى است به نام «طور»، در صحراى سينا. اين كوه همان مكان مقدسى است كه حضرت موسى، آن پيامبر آزادى و ايمان، براى نماز و نيايش و مناجات و راز و نياز با خدا به آنجا مى رفت. اين واژه مقدس و اين نام الهام بخش از نخستين آيه اين سوره برگرفته شده است، چرا كه فرو فرستنده قرآن در آغازين آيات اين سوره مى فرمايد: و الطّور و كتاب مسطور فى رق منشور و البيت المعمور و السقف المرفوع و البحر المسجور انّ عذاب ربك لواقع(16)

سوگند به كوه طور،

و كتابى نگاشته شده،

در صفحه اى گشوده و گسترده،

و سوگند به آن خانه آباد و آزاد خدا،

و به بام بلند آسمان و آن سقف برافراشته،

و آن درياى سرشار و افروخته،

آرى، به همه اين ها سوگند كه عذاب پروردگارت فرارسيدنى است و هيچ بازدارنده اى براى آن نيست.

2 - فرودگاه آن آيات جانبخش اين سوره مباركه به باور همه مفسران و محدثان در سال چهارم از بعثت، در مكه و در كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا بر جان نورانى پيامبر فرود آمده است. اين نكته افزون بر اتفاق نظر مفسران، از حال و هواى آيات و فضاى حاكم بر آن نيز بر قرآن پژوهان آشكار است.

3 - شمار آيه ها و واژه ها و حروف آن در مورد شمار آيه هاى آن، اندك تفاوت نظر ميان مفسران و قاريان پيشين وجود دارد؛ به گونه اى كه پاره اى از قاريان حجاز اين سوره را داراى 47 آيه، و قاريان بصره 48 آيه عنوان ساخته اند؛

امّا به باور قاريان كوفه وشام اين سوره 49 آيه دارد و ديدگاه مشهور و معروف همين ديدگاه است.

و راز آن نيز اين است كه اين ديدگاه «و الطّور» را آيه اى جداگانه به حساب مى آورد.

گفتنى است كه اين سوره از312 واژه و 1500 حرف ساخته شده است.

4 - پاداش پرشكوه تلاوت آن 12 - در اين مورد از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

و من قرأ سورة الطور كان حقا على الله ان يؤمنه من عذابه و اَنْ ينعمه فى جنته.(17)

هر كس سوره «طور» را آن گونه كه شايسته است بخواند، بر خداست كه او را از عذاب و كيفرش امنيت دهد و وى را در بهشت پرطراوت و پرنعمت خويش نعمت بخشد و بهره ور گرداند.

2 - و نيز يكى از ياران پيامبر آورده است كه آن حضرت به هنگامه غروب خورشيد اين سوره را تلاوت مى كرد. سمعت رسول الله (ص) يقرأ بالطور فى المغرب.

3 - و از پنجمين امام نور، حضرت باقر آورده اند كه فرمود:

من قرأ سورة الطّور جمع الله له خير الدنيا و الاخرة.(18)

هر كس سوره مباركه «طور» را بخواند، خداى فرزانه خير و نيك بختى دنيا و سراى آخرت را براى او گرد مى آورد.

5 - دور نمايى از محتواى آن همان گونه كه گذشت، اين سوره مباركه در مكه و در كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا و در آغازين سال هاى بعثت پيامبر نور، بر قلب مصفاى او فرود آمده است؛ به همين جهت بسان ديگر سوره هاى «مكى» بيشتر روى مسايل عقيدتى و پايه هاى فكرى سرمايه گذارى مى كند و در

اين مايه ها سخن دارد، چرا كه اگر انديشه و دستگاه خرد يك انسان و جامعه اى در جهت مطلوب تغيير كند، از پى آن، گفتار و رفتار، جهت گيرى هاى و هدف ها و حتى عواطف و احساسات او نيز در راه شايسته و بايسته دگرگونى مى پذيرد؛ و راز پافشارى قرآن بر اصلاح انديشه ها و باورها و گرايش ها از اين نكته عميق و ظريف و دگرگون ساز سرچشمه مى گيرد.

آغازين آيات اين سوره با سوگندهاى تكاندهنده و انديشاننده آغاز مى گردد و آن گاه از نشانه هاى رستاخيز و عذاب دردناك خدا براى حق ستيزان و ظالمان سخن دارد.

آن گاه از پرواپيشگان و رعايت كنندگان مقررات خدا و حقوق انسان ها سخن دارد و پرتوى از نعمت هاى پرشكوهى را به تابلو مى برد كه خدا به آنان ارزانى داشته است، تا بدين وسيله با آن هشدارها و اين نويدهاى جانبخش، راه هاى شقاوت و ستم را مسدود ساخته، و راه هاى سعادت و رعايت حقوق و آزادى و امنيت را باز كند.

سپس از آورنده قرآن و پيام رسان خدا سخن مى گويد و با اشاره به شگردهاى ناجوانمردانه استبدادگران و خودكامگان و انحصارگران قدرت و امكانات، كه در برابر هر نداى اصلاح طلبانه و هر دعوت آزاديخواهانه و بشردوستانه و خداجويانه اى آنها را به كار مى گيرند و با آن ساز و افزارها به ترور شخصيت خوبان و مخالفان ستم مى پردازند، آنها را برشمارد و رد مى كند و ساحت و دامان پيامبر آزادى و عدالت را از آن بافته هاى ظالمانه و تهمت هاى ناجوانمردانه پاك و پاكيزه مى سازد.

از پى آن به پرتوى از دلايل توحيدگرايى و يكتاپرستى انگشت مى نهد و خداى يكتا را به بندگان خداجو و حق طلب وصف مى كند.

بار ديگر پاره اى از نشانه هاى رستاخيز و سراى آخرت را وصف مى نمايد و در آيات پايانى نيز روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و آن بزرگ آموزگار ايمان و اخلاص و بزرگ پرچمدار آزادى و نجات بشر را به شكيبايى و پايمردى و يارى جويى از سرچشمه قدرت ها براى ايجاد تحول مطلوب در جامعه و ساختن تاريخى ديگر براى انسان نيرو مى بخشد.

به نام خداوند بخشاينده مهربان 1 - سوگند به [كوه طور،

2 - و [به كتابى نگاشته شده،

3 - در صفحه اى گشوده؛

4 - و سوگند به آن خانه آباد [و الهام بخش خدا]؛

5 - و سوگند به بام بلند آسمان [آن سقف برافراشته ،

6 - و [سوگند به آن درياى لبريز [از آب ،

7 - [آرى، به همه اين نشانه هاى قدرت خدا سوگند] كه عذاب پروردگارت فرارسيدنى است؛

8 - [و] هيچ بازدارنده اى براى آن نيست.

9 - روزى كه آسمان سخت به حركت [و هيجان درآيد،

10 - و كوه ها روان گردند [و با زمين يكسان شوند]،

11 - پس در آن روز واى بر دروغ شمرندگان [وحى و رسالت !

12 - همان كسانى كه در گردابى [از نادانى و غفلت و تعصب و خشونت فرو رفته و] بازى مى كنند.

13 - روزى كه با شدت [و قدرت به سوى آتش [شعله ور] دوزخ رانده مى شوند،

14 - [و به آنان ندا مى رسد كه:] اين است همان آتشى كه دروغش مى شمرديد!

15 - آيا اين هم جادوست؟ يا شما [خودپرستانِ زورمدار ]نمى بينيد؟!

16 - به اين [آتش شعله ور] درآييد [و بسوزيد]، كه خواه

شكيبايى ورزيد يا شكيبايى نورزيد براى شما يكسان است؛ [چرا كه تنها در برابر آنچه انجام مى داديد كيفر داده مى شويد.

نگرشى بر واژه ها

طور: اين واژه در فرهنگ و زبان عرب به مفهوم كوه است، امّا هنگامى كه با «الف و لام» آمد، منظور كوه مشخصى است كه اين جا به نظر مى رسد كوهى باشد كه عبادتگاه و نيايش سراى حضرت موسى بود.

رَقّ: اين واژه از ماده «رقت» آمده كه در اصل به مفهوم ظريف و لطيف و درخشنده است و به كاغذ يا پوست آماده شده اى كه براى نوشتن از آن بهره مى برند نيز گفته مى شود.

مسجور: اين واژه به مفهوم لبريز و سرشار آمده است؛ به همين جهت هنگامى كه گفته مى شود: «سجرت التنور» منظور اين است كه تنور را آكنده از آتش نمودم... برخى نيز آن را به مفهوم «برافروخته» گرفته اند.

مور: به مفهوم تب و تاب، هيجان زدگى و رفت و آمد پديده ها آمده است.

خوض: به مفهوم وارد شدن پا در آب و فرو رفتن آن آمده است، امّا در اينجا منظور غرق شدن در گرفتارى بيهوده است كه به آن تشبيه شده است.

دعّاً: واژه «دع» به مفهوم دفع شديد و راندن با شدت و خشونت آمده است.

تفسير

آن روز موعود فرا خواهد رسيد

خداى فرزانه سوره «ذاريات» را با هشدار از غذاب دردناك خود براى ستمكاران به پايان برد، اينك اين سوره را با چندين سوگند تكاندهنده و انديشاننده، كه از فرا رسيدن روز رستاخيز و تحقق آن هشدارهايى سخت دارد، آغاز مى كند.

نخست مى فرمايد:

وَ الطُّورِ

سوگند به كوه طور، فرودگاه وحى موسى و نيايشگاه

او.

«واو» در آغاز آيه براى قسم آمده و آيات بعد هم بر آن پيوند مى خورد.

به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «جبايى»، خداى فرزانه در آغازين آيه اين سوره به كوهى سوگند ياد مى كند كه در آن سرزمين مقدس با موسى سخن گفت.

امّا به باور برخى از جمله «مجاهد» واژه «طور» به مفهوم كوه است، و خدا بدان دليل به كوه سوگند ياد مى كند كه انواع و اقسام نعمت هاى خويش را در آن به وديعت نهاده است.

آن گاه به كتاب مورد نظرش سوگند ياد مى كند كه:

وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ

و سوگند به كتابى كه نگاشته شده است.

در مورد اين كتاب ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - از ديدگاه برخى منظور كتابى است كه خدا آن را براى فرشتگان در آسمان نوشته است و در آن هر آنچه روى داده است و خواهد داد، همه و همه آمده است.

2 - امّا از ديدگاه برخى ديگر منظور قرآن شريف است كه در پيشگاه خدا و در لوح محفوظ نگاشته شده و منظور از «رقّ منشور» يا «در صفحه اى گشوده» نيز اشاره به همين كتاب شكوهبار و پرمعنويت است.

3 - از «فراء» آورده اند كه: منظور كارنامه انسان هاست كه روز رستاخيز به آنان ارائه مى گردد و آن گاه پاره اى آن را با دست راست و برخى با دست چپ خويش دريافت مى دارند.

با اين بيان آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: و نخرج له يوم القيامة كتاباً يلقاه منشوراً(19)

و كارنامه هر انسانى را به گردن او آويخته ايم و روز رستاخيز براى او نامه اى كه آن

را گشوده مى نگرد، بيرون مى آوريم.

4 - و از «كلبى» آورده اند كه منظور از اين كتاب، تورات است كه خدا آن را براى موسى نگاشته است.

5 - و پاره اى نيز بر آنند كه منظور از كتاب در آيه مورد بحث، قرآن شريف است كه مردم توحيدگرا و باايمان آن را مى نويسند و معارف و مفاهيم آن را از آيات پرمعنويت و انسان پرورش دريافت مى دارند.

چرا سوگند به كوه و كتاب؟

چرا خداى فرزانه در آغازين آيات اين سوره به «طور» يا آن كوه الهام بخش و به كتاب سوگند ياد مى كند؟

به باور ما پاسخ آن روشن است، چرا كه همه كوه ها، به ويژه كوه طور كه فرودگاه وحى موسى و نمازگاه و مركز نيايش و راز و نياز او با خداست، از سويى در بر دارنده منافع بسيارى براى مردم و زندگى آنان است و از دگرسو مركز الهام و انديشه و سازندگى و معنويت و بركت براى خداجويان و حق طلبان عصرها و نسل هاست و سوگند به آن به منظور توجه دادن به منافع مادى و بركات معنوى آن و برانگيختن انسان هاى خردمند و خردورز به راز آفرينش زمين و كوه ها و نگرش بر قدرت بى كران خدا و نيز به ياد آوردن وحى و رسالت است.

و سوگند به «كتاب» نيز به خاطر موقعيت و جايگاه بلند آن در زندگى انسان و در دين خداست.

و مى افزايد:

فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ

در صفحه اى گشوده و گسترده.

واژه «رَق» به مفهوم صفحه اى است كه بر آن چيزى را مى نگارند.

از «ابوعبيده» آورده اند كه اين واژه به مفهوم ورق و ورقه است كه بر آن

مى نويسند.

پاره اى نيز بر آنند كه: بدان دليل اين واژه در آيه آمده است كه «رَقّ» از جالب ترين و بهترين چيزهايى بود كه در آن زمان بر روى آن نوشته هاى حكيمانه و يا كتاب هاى خوب را مى نوشتند.

و واژه «منشور» نيز به مفهوم گشوده و گسترده آمده است.

با اين بيان منظور اين است كه: و به كتاب نگاشته شده كه آن را مى گشايند و مى خوانند سوگند.

و سوگندهاى خدا ادامه مى يابد كه:

وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ

و سوگند به آن خانه آباد و پرمعنويت خدا،

در مورد «بيت المعمور» و تفسير آن ديدگاه ها متفاوت است:

1 - از ديدگاه «ابن عباس» و «مجاهد» منظور از آن خانه، خانه اى است در آسمان چهارم كه در برابر خانه كعبه است و فرشتگان با عبادت خويش آن را آباد ساخته اند.(20)

2 - از اميرمؤمنان آورده اند كه: هر روز هفتاد هزار فرشته به زيارت آن خانه مى روند و هرگز بار ديگر به سوى آن باز نمى گردند.

3 - گروهى از پيامبر آورده اند كه منظور از آن، نهرى است در آسمان دنيا و آسمان چهارم كه در آن آب حيات و زندگى روان است و هر بامداد و طلوع خورشيد، جبرئيل بر آن وارد مى گردد و پس از بيرون آمدن و تكان دادن خود هفتاد هزار قطره از او مى تراود و خدا از هر قطره، فرشته اى مى آفريند و همه آنان به «بيت المعمور» براى نماز و نيايش وارد مى گردند.

4 - و نيز از «ابن عباس» آورده اند كه منظور خانه اى است در آسمان دنيا كه به آن «صراخ» مى گويند. اين خانه درست محاذى و برابر خانه خدا در زمين

است، به گونه اى كه اگر كسى از آنجا سقوط كند، روى بام كعبه خواهد افتاد...

5 - و از ديدگاه پاره اى منظور از آن، خانه كعبه است كه با انجام شايسته و بايسته حج آباد مى گردد، و اين همان نخستين خانه و مكان راز و نياز و عبادت است كه در روى زمين ساخته شد.

در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ و سوگند به آن سقف برافراشته؛

به باور گروهى از مفسران از جمله «مجاهد» منظور از آن، آسمان بلند است كه بسان سقفى بر فراز زمين برافراشته شده است.

و مى افزايد:

وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ

و سوگند به آن درياى سرشار و لبريز از آب؛

از «قتاده» آورده اند كه: منظور درياى لبريز از آب است.

امّا از گروهى از جمله «مجاهد» آورده اند كه: منظور درياى برافروخته و گداخته، همانند تنور آتش است.(21)

در اين مورد آورده اند كه: در روز رستاخيز درياهابه جوش خواهند آمد و به گونه اى يكپارچه آتش خواهند شد.

و پس از اين سوگندهاى چندگانه و در جواب آن ها مى فرمايد:

إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ آرى، به همه اين پديده هاى شگفت انگيز كه پرتوى از نشانه هاى قدرت بى كران خدا هستند، سوگند كه عذاب پروردگارت بى هيچ ترديدى فرا خواهد رسيد و شرك گرايان و ظالمان به كيفر گفتار و رفتار ناپسند و پايمال ساختن حقوق انسان ها گرفتار آن خواهند شد.

و مى افزايد:

ما لَهُ مِنْ دافِعٍ و هيچ كس و هيچ قدرتى نمى تواند اين عذاب را از ستمكاران دور سازد و آنان را در برابر كيفر كردار زشت شان يارى كند.

در ادامه آيات قرآن شريف

در اشاره به هنگامه فرا رسيدن اين عذاب و آن روز سخت مى فرمايد:

يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً

اين عذاب مرگبار براى ستمكاران و ظالمان روزى خواهد بود كه آسمان در تب و تاب افتد و به شدت به لرزه و حركت درآيد.

به باور پاره اى روزى كه آسمان به شدت دور زند.

امّا به باور پاره اى ديگر روزى كه آسمان سخت به هيجان درآيد.

از ديدگاه برخى روزى كه آسمان موج زند، و از ديدگاه برخى ديگر روزى كه آسمان به حركت درآيد و سخت بچرخد.

آن گاه مى افزايد:

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً

و كوه ها روان گردند و پس از كنده شدن از جاى خود، به گونه اى متلاشى شوند كه با زمين يكسان شوند.(22)

برخى از خصلت هاى نكوهيده مخالفان وحى و رسالت سپس در هشدار به مخالفان ستيزه گر و اصلاح ناپذير وحى و رسالت و پايمال كنندگان حقوق انسان ها مى فرمايد:

فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ پس در آن روز واى بر دروغ شمرندگان وحى و رسالت.

در آغاز آيه «فا» براى نتيجه و به مفهوم مجازات مى باشد و تقدير آيه اين گونه است: «اذا كان هذا فويل لمن يكذب الله و رسوله» اينك كه چنين است، پس واى به حال آن كسانى كه خدا و پيام آور او را تكذيب مى كنند.

در ادامه آيات در اشاره به برخى خصلت هاى نكوهيده مخالفان اصلاح ناپذير وحى و رسالت و پايمال كنندگان حقوق انسان ها مى فرمايد:

الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ همان كسانى كه در گردابى از پندارها و بافته هاى باطل و بى اساس خود فرو رفته و با غفلت و بى خبرى بازى مى كنند.

آن بافته هاى ناروا و بى اساسى كه

كفرگرايان و ظالمان بدان سرگرم مى گردند، عبارت است از، انكار روز رستاخيز و حسابرسى، نفى پاداش و كيفر، و دروغ انگاشتن وحى و رسالت و پيام خدا و پيامبران بزرگ او.

و نيز در ترسيم بيشتر چگونگى روز رستاخيز مى افزايد:

يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا

روزى كه اين تكذيب كنندگان خدا و پيام و پيام آور او با شدت و قدرت به سوى آتش دوزخ رانده مى شوند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: روزى كه اين دروغ انگارندگان خدا و پيامبر و پيام او با خشونت و تندى، به كيفر قانون شكنى و بيدادشان، به سوى آتش شعله ور دوزخ افكنده مى شوند.

«مقاتل» مى گويد: منظور از اين افكندن به آتش آن است كه: دست هاى اين ظالمان را بر گردنشان قفل نموده و سرهايشان را ميان دو پايشان قرار مى دهند، آن گاه آنان را بر چهره هايشان به آتش دوزخ مى افكنند.

و در آيه بعد سخن نگهبانان آتش را ترسيم مى كند كه به هنگام افكنده شدن آنان به درياى آتش ندا مى دهند كه:

هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ اين همان آتش شعله ورى است كه شما حق ستيزان و خودكامگان در هنگامه مستى قدرت و ثروت خويش در دنيا آن را دروغ مى انگاشتيد.

آن گاه با كيفر و عذاب آنان به وسيله همان آتش شعله ور به آنان ندا مى دهند كه:

أَ فَسِحْرٌ هذا

آيا اين هم افسون و جادو است كه اينك در كام آن مى سوزيد؟

أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ و يا شما خودپرستان تبهكار نمى بينيد؟

اين گفتار و اين نكوهش بدان دليل است كه آنان به پيامبران، مارك ساحر و افسونگر مى زدند و روز رستاخيز

را دروغ مى شمردند.

مگر نه اين است كه شرك گرايان عصر رسالت، پيامبر گرامى اسلام را ساحر و افسونگر مارك مى زدند و مى گفتند: او چشم بندى مى كند و ما را افسون مى نمايد.

پس از آن كه شرك گرايان و ظالمان با چشم خويش وعده عذابى را كه پيامبران مى دادند، تماشا كردند، با سرزنش بسيار به آنان گفته مى شود:

اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ در اين آتش شعله ور و سوزان درآييد و طعم تلخ آن را بچشيد، كه خواه بر اين عذاب دردناك شكيبايى ورزيد يا نورزيد و بى تابى كنيد، براى شما يكسان است.

إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ چرا كه تنها در برابر آنچه انجام مى داديد، كيفر داده مى شويد.

آرى، شما در دنيا وحى و رسالت را انكار كرديد، حساب و حسابرسى روز رستاخيز و كيفر و پاداش آن را به ريشخند گرفتيد، مرزهاى مقررات خدا را شكستيد و حقوق انسان ها را با خودسرى و خشونت پايمال ساختيد؛ اينك اين عذاب دردناك، كيفر آن جنايت هاى شماست، اين را بچشيد.

17 - بى گمان پرواپيشگان در باغ هايى [از بهشت پرطراوت و زيبا] و نعمت هايى [فراوان قرار دارند.

18 - در حالى كه به آنچه پروردگارشان به آنان داده است، شادمانند و پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ [دور] نگاه داشته است.

19 - [و به آنان گفته مى شود:] به پاداش آنچه انجام مى داديد، [اينك از نعمت هاى خدا] بخوريد و بياشاميد؛ گوارايتان باد!

20 - اين درحالى است كه بر تخت هايى همرديف تكيه زده اند، و حوريانى درشت چشم را به همسرى آنان درآورده ايم.

21 - و كسانى كه ايمان آوردند و نسل شان در ايمان [راستين

از آنان پيروى نمودند، نسل شان را به آنان ملحق مى گردانيم و چيزى از [پاداش كارشان نمى كاهيم؛ [آرى،] هر كسى در گرو چيزى است كه به دست آورده است.

22 - و از هر نوع ميوه و گوشتى كه بخواهند به آنان ارزانى مى داريم.

23 - در آنجا جامى [لبريز از نوشيدنى را از دست يكديگر مى ستانند كه در [نوشيدن آن نه ياوه سرايى است و نه بزهكارى [و گناه .

24 - و براى [پذيرايى از] آنان پسرانى است كه بر گرد آنان مى گردند؛ [و در زيبايى و برازندگى چنانند كه گويى مرواريدى هستند كه [در صدف نهفته اند.

25 - و [برخى از آنان پرسش كنان به يكديگر روى مى آورند؛

26 - [و] مى گويند: به راستى ما پيشتر در مورد خانواده خود [از عذاب خدا] بيمناك بوديم.

27 - پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب بادِ سوزان حفظ كرد.

28 - چرا كه از پيش [ذات پاك و بى همتاى او را مى خوانديم؛ به راستى او همان نيكوكار مهربان است.

تفسير

پاداش شكوهبار پرواپيشگان در آيات پيش، سخن از وعده عذاب و كيفر براى شرك گرايان و زورمداران بود؛ اينك در اين آيات سخن از وعده پاداش براى پرواپيشگان و عدالت خواهان و شايسته كرداران است.

نخست مى فرمايد:

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ به يقين پرواپيشگان در باغ هايى از بهشت پرطراوت و زيبا و در ميان نعمت هاى رنگارنگ هستند.

به بيان ديگر آن كسانى كه به مقررات خدا احترام نهادند و مرزهاى آن را رعايت كردند و به خاطر ترس از هشدارها و عذاب هاى روز

رستاخيز از قانون شكنى و گناه دورى جستند، چنين كسانى در سراى آخرت در بوستان ها و باغ هايى سرسبز و پرطراوت و پوشيده از درخت ها و ميوه هاى رنگارنگ و در ميان انواع نعمت هاى خدا هستند و از آن ها بهره ورند.

و مى افزايد:

فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ آنان با نعمت هاى مادى و معنوى بسيارى كه به آنان ارزانى شده است و از آنها بهره ور هستند، در اوج شادى و شادمانى و آرامش خاطرند.

به باور پاره اى از جمله «زجاج» منظور اين است كه: آنان از نعمت هايى كه از جانب خدا به آنان ارزانى شده است، شاد و خوشحالند. با اين بيان پاره اى واژه «فاكهين» را به مفهوم بهره ورى از نعمت ها گرفته اند و پاره اى به مفهوم شادى و شادمانى.

وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ و خداى مهربان آنان را از عذاب دوزخ دور نگاه داشته است.

آن گاه مى فرمايد:

كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ پس از وارد شدن به بهشت و باغ هاى زيبا و پرطراوت و پرنعمت آن، به آنان ندا مى رسد كه هان اى خوبان، و اى پرواپيشگان، بخوريد و بنوشيد و بهره ور گرديد كه گوارايتان باد! اين نعمت ها به خاطر كارهاى شايسته اى است كه در دنيا انجام مى داديد.

لازم به يادآورى است كه خوردنى ها و نوشيدنى هاى آنجا هيچ گونه پيامد نادرست و مشكلى ندارد و بسان خوردنى هاى دنيا عوارض بعدى براى آن نيست.

سپس در اشاره به حال و وصف آنان به هنگام بهره ورى از نعمت مى فرمايد:

مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ

آنان در بهشت پرنعمت در حالى كه بر تخت هاى رديف شده و در كنار هم با آرامش خاطر نشسته اند، از

نعمت هاى خدا بهره ور مى گردند.

واژه «سُرر» جمع «سرير» به مفهوم تخت آمده است؛ و «مصفوفة» به مفهوم صف شده و همرديف قرار گرفته و به هم پيوسته مى باشد.

در بيان نعمت ارزشمند ديگر خدا به آنان مى فرمايد:

وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ و زيبارويانى سپيدچهره و چشم درشت و پرشكوه را به همسرى آنان درمى آوريم.

واژه «حور» به مفهوم سفيدروى پاك و پاكيزه و زيبا كه در جمال و كمال نمونه و بى نظير است، آمده و واژه «عين» عبارت است از درشت چشمانى كه نمونه زيبايى و صفا هستند. با اين بيان منظور اين است كه: ما اين مردم پرواپيشه و شايسته كردار را با حوريان همدم و همراه ساختيم تا در زندگى آن سرا از همدمى آنان بهره ور گردند.

از پيامبر گرامى آورده اند كه: مردى از پيروان موسى، يا مسيح به حضورش شرفياب گرديد و گفت: سرورم! شما فكر مى كنيد كه بهشتيان مى خورند و مى نوشند و از ديگر لذت هاى جسمى و روحى و مادى و معنوى يهره ور مى گردند؟

پيامبر فرمود: آرى به خدايى كه جانم در كف قدرت اوست، هر كدام به اندازه چهل تن از قدرت و نيروى مادى بهره ورند و از نعمت هاى گوناگونى بهره مى جويند.

پرسيد: با اين وصف آيا نياز به دفع موادّ زائد از بدن نيست؟

فرمود: نه، نظام و مقررات سراى آخرت بسان دنيا نيست، بلكه به گونه اى است كه هر آنچه بايد دفع شود، به صورت عرق، آن هم خوش بوتر از مشك از بدنشان خارج مى گردد.

و مى افزايد:

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ و آن كسانى كه ايمان آورده و در اين

سرا كارهاى شايسته انجام داده اند و نسل و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان آورده اند، ما فرزندانشان را در بهشت پرنعمت به آنان ملحق مى سازيم.

اين بيان و اين نويد بدان جهت است كه فرزندان آنان در صورتى كه بزرگ شده اند و ايمان آورده اند، به پاداش كار خودشان و نيز به احترام پدران و مادرانشان در بهشت به آنان ملحق مى شوند و اگر كوچك باشند به اسلام و ايمان آنان حكم مى شود.

به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «ابن عباس» منظور آيه شريفه اين است كه: ما فرزندان بهشتيان را در بهشت و درجه بهشتى به منزلت پدرانشان اوج مى بخشيم و اين كار به خاطر ايمان و عمل شايسته پدران و مادرانشان انجام مى شود تا فرزندانشان در كنارشان باشند و ديدگانشان به وجود و حضور و تماشاى آنان روشن گردد؛ همان گونه كه در دنيا در كنارشان بودند.

در بيان ديگر از «ابن عباس» آورده اند كه: فرزندان عاقل و بالغ آنان را گر چه عملكردشان ناقص باشد، به خاطر گراميداشت پدر و مادرشان به مقام و مرتبه آنان اوج مى بخشيم.

ممكن است براى برخى اين پرسش پيش آيد كه: چگونه ممكن است فرزندان، در ثواب و پاداش به آنان ملحق شوند؟ كه در پاسخ بايد گفت: آنان در باغ ها و بوستان هاى بهشت و قرارگاه زندگى به پدران و مادرانشان ملحق مى شوند نه در پاداش و موقعيت معنوى.

اميرمؤمنان از پيامبر گرامى آورده است كه:

اِنّ المؤمنين و اولادهم فى الجنة ثم قرأ هذه الاية...(23)

مردم باايمان به همراه فرزندانشان در بهشت خواهند بود، و آن گاه به تلاوت آيه مورد بحث پرداخت.

و

از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

اطفال المؤمنين يهدون الى آبائهم يوم القيامة.(24)

در روز رستاخيز فرزندان مردم باايمان و پرواپيشه به سوى پدرانشان هدايت مى گردند.

وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ

كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند و فرزندانشان به پيروى از آنان راه ايمان و اخلاق را برگزيده اند، ما فرزندانشان را در بوستان هاى پرنعمت و زيباى بهشت به آنان ملحق مى سازيم، آن هم بدون اين كه چيزى از پاداش كار آنان بكاهيم.

به باور «ابن عباس» و «مجاهد» منظور اين است كه: هنگامى كه فرزندان را به پدران و مادران بهشتى خويش ملحق مى سازيم، چيزى از پاداش آنان نمى كاهيم.

كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ هر كس در گرو عملكرد و دستاورد خويش است.

بنابراين هر انسان شرك گرا و بيدادپيشه اى كه در آتش دوزخ گرفتار است، در حقيقت در گرو عملكرد زشت و شرك آلودى است كه به آنها دست يازيده است؛ امّا انسان توحيدگرا و باايمان در گرو كارهاى خويش نخواهد بود، چرا كه قرآن مى فرمايد:

كل نفس بما كسبت رهينة الاّ اصحاب اليمين(25)

هر انسانى در گرو عملكرد خويش است، به جز ياران دست راست.

و بدين سان مردم باايمان را استثنا كرده است، چرا كه آنان دست به ظلم و جنايت نمى زنند.

به بيان برخى، منظور اين است كه: با هر انسانى آن گونه رفتار خواهد شد كه در خور آن است. بنابراين اگر كارهاى شايسته اى انجام داده است و خداى خود را بندگى نموده، به او پاداش ارزانى مى گردد، امّا اگر گناه و ستم مرتكب شده است، كيفر مى گردد و هرگز كسى را به خاطر

گناه و بيداد ديگرى كيفر نخواهند كرد.

در ادامه آيات، قرآن شريف در ترسيم ديگر نعمت هاى خدا به انسان هاى پرواپيشه و عدالت خواه مى فرمايد:

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ هماره از انواع ميوه ها و گوشت ها و هر آنچه بخواهند به آنان ارزانى مى داريم.

واژه «امداد» به مفهوم ادامه نعمت و يارى و افزايش هماره آن است كه از آن به نعمت بخشى هماره يا پياپى و پشت سر هم تعبير مى گردد؛ و واژه «فاكهه» عبارت است از انواع و اقسام ميوه ها. با اين بيان منظور اين است كه: و از هر نوع ميوه و گوشتى كه دلشان بخواهد، هماره به آنان ارزانى مى داريم.

آن گاه در اشاره به نوشيدنى هاى بسيار گوارا و لذت بخش بهشت مى افزايد:

يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً

آنان در بهشت پرطراوت و زيبا جام هايى لبريز از نوشيدنى هاى پاك و پاكيزه را ميان خود، دست به دست مى گردانند و مى ستانند.

در فراز پايانى آيه در وصف آن شراب پاك مى افزايد:

لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ جام ها و نوشيدنى هاى پاكى كه نه از پى آن مستى و پستى و بيهوده گويى خواهد بود و نه گناه و نافرمانى خدا.

با اين بيان شراب پاك و نوشيدنى هاى گوارا و لذت بخش بهشت، آفت نوشيدنى ها و شراب و مِى اين جهان را ندارد تا خورنده آن به بيهوده گويى و يا گناه و زشتى آلوده گردد و خفت به بار آورد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان با نوشيدن شراب بهشت، نه به يكديگر ناسزا نثار مى كنند و نه به گناه و زشتى وسوسه مى نمايند و مجبور مى سازند.

و در اشاره به نعمت

ديگرى مى فرمايد:

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ و براى پذيرايى آنان و در خدمت شان، نوجوانانى كه در جمال و كمال و زيبايى و صفا، بسان مرواريدهايى در صدف نهفته اند، بر گرد آنها گردش مى كنند.

پاره اى آورده اند كه: اين نوجوانان زيباچهره و پرمعنويت در پذيرايى و خدمت به بهشتيان نه تنها احساس خستگى و رنجى نمى كنند، كه احساس لذت و شادمانى نيز مى نمايند؛ چرا كه آنجا جاى رنج و درد نيست.

از پيامبر گرامى پرسيدند: هنگامى كه در بهشت پرطراوت و زيبا خدمتگزاران مردم باايمان و عدالت پيشه در اوج جمال و كمال هستند و در سپيدى و زيبايى و درخشنگى بسان مرواريدهايى نهفته در صدف مى باشند، در آن صورت خود بهشتيان چگونه خواهند بود؟

قيل يا رسول الله! الخادم كاللؤلؤ فكيف المخدوم؟

آن حضرت در پاسخ فرمود:

و الذى نفسى بيده فضل المخدوم على الخادم كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب.(26)

به خدايى كه جان من در كف قدرت اوست سوگند كه برترى بهشتيان بر خدمتگزارانشان بسان برترى ماه شب چهاردهم بر ستارگان آسمان هاست.

و در ترسيم نعمت ديگرى مى افزايد:

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ در همان حال كه آنان بر تخت هاى بهشتى تكيه زده و پرمهر و باصفا در كنار هم نشسته و از انواع نعمت هاى شكوهبار آن سرا بهره ورند، برخى از آنان به برخى ديگر روى مى آورند و به گفت و گو و پرسش و پاسخ مى پردازند.

از «ابن عباس» آورده اند كه: آنان از گرفتارى هاى زندگى دنيا از ترس و ناامنى و درد و رنج هاى بى شمارى كه گريبانگيرشان بود و زندگى را در كامشان تلخ مى كرد،

ياد مى نمايند و خداى را سپاس مى گويند كه از آنها آسوده اند.

آن گاه در مورد گفت و گوى آنان مى فرمايد:

قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ آنان مى گويند: راستى كه ما پيش از اين زندگى، هنگامى كه در دنيا و در كنار خانواده خويش بوديم، از سراى آخرت و عذاب و كيفر آن در هراس بوديم.

به باور پاره اى منظور احساس ترس و ناامنى آنان از دشمنان گوناگون و ستم و بيداد استبداد و انحصار و ديگر ناامنى ها در زندگى دنياست.

و مى افزايد:

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ و نيز مى گويند: امّا خداى پرمهر و بنده نواز بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار دوزخ نجات داد و مصون داشت.

به باور «حسن» واژه «سموم» نامى از نام هاى دوزخ است.

پاره اى آورده اند كه: برخى از بهشتيان از برخى ديگر مى پرسند كه شما در دنيا چه كارهايى انجام داديد كه به بركت آن ها در خور بهشت و اين همه نعمت پرشكوه شديد؟

آنان پاسخ مى دهند كه: ما در زندگى دنيا دل هايى ظريف و رقيق و نازك داشتيم و از خدا مى ترسيديم.

واژه «شفق» و «شفقت» به مفهوم رقت و ظرافت و نازكى است، درست ضد واژه «غلظت» كه به مفهوم سختدلى و سنگدلى آمده است. در فرهنگ و ادبيات عرب هنگامى كه گفته مى شود: «ثوب شفق»، منظور پيراهنى نازك است. سرخى هنگامه غروب خورشيد را نيز بدان جهت «شفق» مى گويند كه سرخى ظريف و كمرنگى است.

منظور از واژه «اهل» در آيه، نزديكان و بستگان انسان مى باشند، چرا كه اين واژه به مفهوم كسى است كه به

ديگرى پيوند دارد. و واژه «سموم» به مفهوم حرارتى است كه از راه سوراخ هاى بسيار ريز بدن نفوذ مى كند و انسان را آزار مى دهد و اصل آن «سم» است كه به راه بيرون آمدن نفس گفته مى شود، و يا از «سم» به مفهوم زهر كشنده گرفته شده است.

«زجاج» مى گويد: منظور از «عذاب سموم»، شعله و حرارت آتش دوزخ مى باشد.

و در ترسيم ادامه سخن بهشتيان مى فرمايد:

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ ما پيش از اين و در زندگى دنيا ذات پاك و بى همتاى خدا را به يكتايى مى خوانديم و او را به عنوان شايسته كردار و مهربان ستايش مى نموديم...

پرتوى از آيات نعمت هاى شانزده گانه خدا به بهشتيان در آيات انسان ساز و جان بخشى كه گذشت، قرآن شريف زنجيره اى از نعمت هاى خدا به مردم عدالت پيشه و شايسته كردار را كه در زندگى مقررات عادلانه او را رعايت نمايند و حقوق و حرمت بندگانش را پاس دارند به تابلو مى برد كه سخت انديشاننده و انگيزاننده است و به جاست كه سعادت خواهان و كمال جويان براى رسيدن به آنها، خويشتن را بسازند و تربيت كنند و هر آنچه در توان دارند، در راه ايمان و تقوا و پاكى و صفا و خدمت به انسان ها از پيش بفرستند و فروگذار نكنند. اين نعمت ها عبارتند از:

1 - باغ ها و بوستان هاى پرطراوت و پرشكوه بهشت،(27)

2 - نعمت هاى گوناگون مادى و معنوى و وصف ناپذير،(28)

3 - انواع ميوه ها،(29)

4 - خشنودى و شادمانى و آرامش خاطر،(30)

5 - نجات از عذاب مرگبار دوزخ،(31)

6 - نعمت هاى خوردنى،(32)

7 - نعمت هاى وصف ناپذير نوشيدنى،(33)

8

- تخت هاى پرشكوه بهشت و صفاى همنشينى با خوبان،(34)

9 - رسيدن به افتخار همسرى حوريان بهشتى،(35)

10 - نجات و نيك بختى نسل و تبار آنان،(36)

11 - نعمت بخشى هماره و مهر ماندگار و پايان ناپذير،(37)

12 - پذيرايى با انواع ميوه ها و گوشت هاى دلخواه،(38)

13 - پذيرايى با شراب پاك بهشتى،(39)

14 - خدمتگزاران زيبارو و پرصفا و بامعنويت،(40)

15 - نعمت امنيت و آرامش خاطر،(41)

16 - امنيت از عذاب مرگبار دوزخ.(42)

29 - پس اندرز ده كه تو به پاس نعمت [و لطف پروردگارت نه كاهن هستى و نه ديوانه.

30 - آيا [بدانديشان مى گويند: [او] شاعرى است كه ما چشم به راه رويداد بدِ روزگار براى او هستيم [و مردنش را انتظار مى بريم ؟

31 - [هان اى پيامبر! به آنان بگو: انتظار بريد كه من [نيز] با شما از انتظاربرندگانم.

32 - آيا خردهايشان آنان را به اين [واكنش هاى احمقانه وامى دارد يا آنان مردمى سركش هستند؟!

33 - آيا مى گويند: اين [قرآن را خود بربافته [و] به دروغ [به خدا ]نسبت داده است؟ [نه، هرگز اين گونه نيست،] بلكه آنان [به انگيزه تعصب و لجاجت ايمان نمى آورند.

34 - پس اگر راست مى گويند، سخنى همانند آن بياورند.

35 - آيا آنان از هيچ آفريده شده اند؟ يا آنكه خودشان آفريننده [خويشتن ]هستند؟

36 - آيا آسمان ها و زمين را [آنان آفريده اند؟! [نه،] بلكه [به پديدآورنده آنها] يقين نمى آورند.

37 - آيا گنجينه هاى [رحمت و مهر] پروردگارت نزد آنان است يا آنان بر [همگان چيره اند؟!

38 - آيا آنان نردبانى [به سوى آسمان دارند

كه بر [فراز] آن [وحى و پيام خدا را] مى شنوند؟ پس بايد شنونده آنان برهانى آشكار بياورد.

39 - آيا دختران از آنِ او هستند و پسران از آنِ شما؟!

40 - آيا از آنان [براى رساندن پيام پروردگارشان مزدى مى طلبى كه آنان از [به عهده گرفتن تاوانى، گرانبار شده اند.

نگرشى بر واژه ها

كاهن: به كسى گفته مى شود كه از راه خواندن دعا و ورد از غيب خبر مى دهد.

منون: به مفهوم مرگ آمده، و «ريب» آن حوادث و رويدادهايى است كه انسان را به ترديد مى افكند.

تربص: به مفهوم انتظار بردن در مورد فرد يا چيزى كه حال و روزش به خلاف آنچه هست، بگرايد.

احلام: اين واژه جمع «حُلُم» به مفهوم «خرد» آمده و نيز عبارت از مهلت هايى است كه خرد و حكمت انسان را بدان فرا مى خواند.

مسيطر: اين واژه از ريشه و ماده «سطر» برگرفته شده كه به مفهوم رديف شدن كلمه ها و حرف ها به هنگام نوشتن آمده، و «مسيطر» كسى است كه بر كارى مسلط است و ديگران را به انجام كارها اجبار مى كند.

مثقل: از ريشه «اثقال» به مفهوم تحميل سختى و بار گران بر دوش كسى كه برداشتن آن براى او بسيار سخت مى باشد، آمده است.

تفسير

دروغ پردازى شرك و استبداد بر ضد پيامبر آزادى و عدالت در آياتِ دو بخش گذشته، سخن از كيفر بيدادگران و پايمال كنندگان حقوق و آزادى انسان ها، و نيز پاداش پرشكوه خدا به پرواپيشگان و عدالت خواهان بود، اينك روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَذَكِّرْ

پس تو اى پيامبر! مردم

حق طلب و درست انديش را پند و اندرز ده، و گرچه بدانديشان به جاى حق پذيرى به تو اهانت روا دارند و بدگويى كنند، دست از دعوت خويش به سوى توحيد و تقوا و هشدار از ستم و گناه برمدار.

فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ پس اندرز ده كه تو به پاس نعمت و لطف پروردگارت نه كاهن هستى و نه ديوانه.

منظور از نعمت خدا در اين آيه، عبارت از رسالت و نبوت است كه به آن حضرت ارزانى گرديد.

و «كاهن» به كسى گفته مى شود كه مردم مى پندارند از راه ارتباط با پريان اسرار غيب را مى داند.

و «مجنون» به آفت زده اى كه خرد خويش را از دست داده است، گفته مى شود.

روشن است كه كفرگرايان و خودكامگان نيك مى دانستند كه پيامبر خدا نه افسونگر است و نه ديوانه، و اين دروغ ها و برچسب ها را براى ادامه سلطه ظالمانه خويش و مبارزه با آن حضرت و دعوت رهايى بخش او نثار مى كردند؛ بدان دليل كه قربانيان خويش را سرگرم ساخته و خود را دلخوش دارند! درست همان گونه كه بى خردان و عناصر و جريان هاى كودن، مى كوشند تابابمباران دروغِ مخالفان خردمند خويش عقده گشايى نمايند.

آن گاه در اشاره به سومين دروغ سازى و دروغ پردازى آنان بر ضد پيامبر و كتاب پرشكوه او مى فرمايد:

أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ آيا بدانديشان و دروغ پردازان مى گويند: او شاعر و سراينده است و ما در انتظار رويدادهاى ناگوار براى او و فرارسيدن مرگش هستيم؟(43)

اين بيان بدان دليل است كه كفر و استبداد حاكم در مورد پيامبر و دعوت رهايى بخش او دچار تناقض گويى بهت آورى بود؛

از سويى آن حضرت را كاهن مى خواند و از دگوسو به آن انسان والا و فرزانه تهمت جنون مى زد و از طرف سوم، او را شاعر و سراينده مى خواند و قرآن را سروده و شعر عنوان مى داد و مى گفت: در مورد آن حضرت در انتظار رويدادهاى تلخ و دردناكى، چون مرگ و نابودى است و بدان اميد است كه او نيز بسان ديگر شاعران بميرد و فراموش شود.(44)

واژه «منون» به مفهوم روزگار و نيز به معناى مرگ آمده است...

سپس به پيامبر پيام مى رسد كه در پاسخ بافته هاى ظالمانه و پوچ آنان چنين گويد:

قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ هان اى پيامبر، به آنان بگو: اگر در انتظار رويدادهاى ناگوار و يا پايان عمر من هستيد، من نيز همين چيزها را براى شما انتظار مى برم.

روشن است كه انتظار آنان در مورد پيامبر و مردم حق طلب و باايمان كارى است زشت و ظالمانه، امّا انتظار پيامبر و مردم عدالت خواه و خداجو در مورد رويدادهاى بد براى آنان، و يا مرگ و نابوديشان كارى است پسنديده و عادلانه تا مردم از استبداد و اختناق و خودسرى آنان نجات يابند و بر سرنوشت خويش حاكم گردند.

يادآورى مى گردد كه اگر چه روى سخن در آيه با پيامبر است و پيامبر به آنان مى فرمايد: انتظار بريد... امّا اين بيان در حقيقت هشدار به كفرگرايان و ظالمان است كه شايد به خود آيند و از خواب مستى و پستى بيدار گردند.

در ادامه آيات، قرآن شريف در سرزنش آنان مى فرمايد:

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا

آيا خردهايشان آنان را به اين بافته هاى دروغين و بى اساس و

بدانديشى و بدخواهى نسبت به پيامبر فرمان مى دهد؟

آيا عقل آنان حكم مى كند كه در انتظار مرگ پيامبر عدالت و آزادى و معنويت و اخلاق باشند؟

مفسران پيشين بر آنند كه شرك گرايان عصر رسالت، بزرگان و سردمداران قريش را به عنوان «احلام و عقول» يا خردها و عقل ها وصف مى كردند و به همين دليل قرآن اين خردهاى دروغين را به باد سرزنش و نكوهش مى گيرد؛ چرا كه آنان نتوانستند با همه ادعاها و لاف و گزاف ها حق و باطل را از هم باز شناسند و دچار تناقض گويى رسوا نگردند.

در فراز ديگر آيه از سركشى و حق ستيزى آنان خبر مى دهد و مى فرمايد:

أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ يا اين كه آنان مردمى حق ناپذير و سركش هستند؟

به باور «مجاهد» «ام» در آيه به مفهوم «بل» آمده و منظور اين است كه: نه، خردهاى آنان آنها را به اين كارهاى ناپسند فرمان نداده، بلكه آنان مردمى سركش و ستيزه گر و اصلاح ناپذير هستند و همين آفت سركشى و طغيان آنان را به دروغ انگاشتن وحى و رسالت و پايمال كردن حقوق انسان ها وادار مى كند.

يادآورى مى گردد كه تفاوت ميان «ام» و «بل» در اينجا اين است كه: آنچه پس از «بل» مى آيد، درست و هماهنگ با يقين است، امّا آنچه پس از «ام» مى آيد مورد ترديد مى باشد.

و در اشاره به تهمت ناجوانمردانه ديگر آنان مى افزايد:

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ آيا شرك گرايان و ظالمان در مخالفت ناجوانمردانه خويش با وحى ور سالت مى گويند: محمد (ص) خودش اين قرآن را بربافته و نظام بخشيده و آن گاه آن را به خدا نسبت داده است؟

واژه «تقوّل»

به مفهوم گفتارى است پوچ و بى اساس كه بدون داشتن هيچ واقعيت و حقيقتى ساخته و پرداخته مى شود، و منظور كفرگرايان از به كار بردن اين واژه اين بود كه پيامبر، قرآن و آيات آن را خود مى سازد و به خدا نسبت مى دهد و وحى و رسالتى در كار نيست.

بَلْ لا يُؤْمِنُونَ نه، هرگز اين گونه نيست و پيامبر، قرآن و آيات آن را از خود نساخته و به خدا دروغ نبسته، بلكه بر خود گويندگان اين سخن پوچ نيز روشن است كه قرآن از سوى خداست، اما واقعيت اين است كه آنان به انگيزه تعصب و لجاجت و اصلاح ناپذيرى حق را نمى پذيرند و به آسمانى بودن قرآن و رسالت آورنده اش ايمان نمى آورند.

و از پى آن به شرك و استبداد هشدار مى دهد كه اگر در گفتار خويش راستگو هستند، بايد دليل بياورند، چرا كه گفتار يك طرفه و بدون دليل و برهان در ميدان خرد و انديشه بى ارزش است.

در اين مورد مى فرمايد:

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ اگر راست مى گويند كه اين كتاب، ساخته و پرداخته انديشه انسان است و نه وحى آسمانى، آنان نيز سخنى همانند آن بياورند.

به بيان ديگر منظور اين است كه اگر آنان راست مى گويند، بايد كتاب و گفتارى بياورند كه از نظر زيبايى قالب ها و واژه ها و نيز دلنشينى و دل انگيزى مفاهيم و معارف و محتوا بتواند همانند قرآن باشد و اگر نياوردند بايد بپذيرند كه قرآن از سوى خداست، نه بافته و ساخته انديشه پيامبر.(45)

اين همه پرسش تفكرانگيز چرا؟

قرآن در ادامه سخن با مخالفان وحى و

رسالت، به طرح انبوهى از پرسش هاى انديشاننده و بسيار ظريف و حكيمانه مى پردازد تا حق جويان و حق طلبان را به درستى دعوت پيامبر و آسمانى بودن قرآن قانع ساخته و بافته هاى دروغين شرك و استبداد را برملا كند. به همين جهت در اشاره به قدرت بى كران خدا در آفرينش و آغاز آن مى فرمايد:

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ

آيا آنان از هيچ آفريده شده اند؟

در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور «زجاج» منظور اين است كه: آيا آنان مى پندارند كه بيهوده آفريده شده اند و حساب و حسابرسى، پاداش و كيفر، امر و نهى و قانون و مقرراتى در كار نيست؟

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: آيا آنان بيهوده و بى برنامه پديد آمده و به حال خود رها شده اند؟

اين ديدگاه با ديدگاه نخست تفاوت چندانى ندارد.

3 - و از ديدگاه گروهى منظور اين است كه: آيا آنان بدون آفريدگار و بى هيچ تدبيرگرى، كه آنان را پديد آورد و كارشان را تدبير كند، آفريده شده اند؟

أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ يا مى پندارند كه خود پديدآورنده و آفريدگار خويشتن هستند؟

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: آيا آنان آفريدگار خويشتن هستند و بر اين باور مى پندارند كه از سوى خدا برنامه و مقرراتى براى آنان نيامده و وظايفى واجب نشده است؟

روشن است كه هر دو پندار، باطل و بى اساس است، چرا كه نه انسان مى تواند آفريدگار خويش باشد و نه پديده اى بدون پديدآورنده اى توانا و دانا ممكن است.

آن گاه در طرح دومين پرسش مى فرمايد:

أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آيا آنان

آسمان ها و زمين را آفريده اند؟

و چون خود آفريدگار آسمان ها و زمين هستند، به وجود آفريدگار هستى اقرار نمى كنند و آن قدرت بى كرانه را پديدآورنده جهان و آفريننده خود نمى شناسند؛ آيا اين گونه است؟

بَلْ لا يُوقِنُونَ نه، هرگز اين گونه نيست، بلكه آنان حق ناپذيرند و باور نمى دارند و يقين نمى آورند كه خدايى در خور پرستش و ستايش است كه آفريدگار هستى است و او همان ذات پاك و بى همتايى است كه محمد (ص) مردم را به سوى او فرامى خواند.

و مى افزايد:

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ آيا گنجينه هاى نعمت و رحمت پروردگارت نزد آنان است؟

به باور برخى از مفسران پيشين منظور اين است كه: آيا كليدهاى رسالت پرودگارت در دست آنان است كه هر كجا خواستند قرار دهند و هر كسى را دلخواه آنان بود به رسالت برگزينند؟

امّا به باور «كلبى» و «ابن عباس» منظور از واژه «خزائن» گنجينه هاى باران و رزق و روزى است.

و پاره اى ديگر بر آنند كه اين بيان به قدرت و فرمانروايى بى كران خدا اشاره دارد و منظور اين است كه: آيا آنان مى پندارند كه كارها هماره به دلخواه آنان پيش مى رود و هيچ رويدادى به زيان آنان روى نخواهد داد؟

أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ يا مى پندارند كه كار تدبير جهان و جهانيان به آنان وا نهاده شده و بر اين اساس آنان بر مردم چيره اند و سلطه دارند و كسى بر آنان سلطه اى ندارد تا آنان را به كارهاى شايسته فرمان دهد و از زشتى و بيداد باز دارد؟

به باور «جبايى» منظور اين است كه: آيا آنان فرمانروا و آفريدگار مردم هستند و بر

آنان سلطه دارند؟

در دهمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ آيا آنان نردبانى براى صعود به آسمان دارند و بر فراز آن وحى و پيام خدا و اسرار آن را مى شنوند كه اين گونه بر پندارهاى باطل و بافته هاى پوچ خويش پاى مى فشارند و هر چيز ديگرى را انكار مى كنند؟

فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ اگر كسى از آنان چنين ادعاى گزاف و بى اساسى دارد، بايد دليل و برهان روشنى بر اين گفتارش بياورد.

قرآن بدان دليل آنان را به آوردن برهان روشن بر ادعاى خود دعوت مى كند كه هر كس در زندگى خويش مدعى چيزى مهم بود كه با خرد و دانش در برخورد اول قابل دريافت و درك نبود، بايد دليل روشن ارائه كند. اين يك سبك خردمندانه و شيوه عاقلانه در دعوت هاست تا راستگو از دروغ پرداز شناخته شود.

و در اشاره به خرافه پردازى آنان در مورد خدا و فرشتگان مى پرسد:

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ آيا دختران از آنِ خدا و سهم و بهره او هستند و پسران از آنِ شما؟

اين پرسش از آنان، نوعى سرزنش و تحقير خردهاى خرافه ساز و خرافه پرداز آنان است، چرا كه آنان چيزى را كه خود نمى پسنديدند، آن را سهم خدا اعلام مى داشتند و آنچه به باور آنان بهتر بود، آن را بهره و سهم خويش مى پنداشتند، و اين نشانگر نهايت نادانى آنان بود كه براى خداى يكتا و بى همتا، فرزند و همسر و شريك و همتا مى تراشيدند.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ آيا در

برابر رساندن پيام خدا به آنان پاداش و مزدى مى خواهى كه بسان بارى گران بر دوش آنان سنگينى مى كند و به خاطر آن نمى توانند دعوت و رسالت آسمانى ات را گواهى كنند و ايمان آورند؟

روشن است كه پاسخ همه اين پرسش هاى تفكرانگيز و درس آموز منفى است، چرا كه آنان نه بدون پديدآورنده اى توانا آفريده شده اند، و نه خود آفريدگار خويش هستند. نه آسمانها و زمين را پديد آورده اند و نه ستارگان و ديگر پديده هاى آسمانى و زمينى را. نه كليدهاى گنجينه هاى خدا به دست آنان است، و نه حق سلطه و سلطه گرى بر مردم را دارند. نه داراى نردبانى هستند تا بر فراز آسمان ها صعود كنند، و نه خبرى از اسرار وحى و رسالت دارند. نه بافته هاى خرافى آنان در مورد فرشتگان درست است و نه تقسيم پسران و دختران ميان خود و خدا، و نه پيامبر ما در برابر دعوت و پيام رسانى خويش از آنان پاداشى مى خواهد كه بهانه شرك و كفر آنان گردد، بلكه ايمان نياوردن آنان در حق ستيزى و خودكامگى و تعصب و لجاجت و بيدادگرى آنان نهفته است! آنان نمى خواهند حق را بپذيرند و بر اساس مقررات عادلانه خدا زندگى كنند و حقوق، آزادى، كرامت، حرمت و امنيت مردم را محترم شمارند! آرى، راز گناه و حق ستيزى و اصلاح ناپذيرى آنان در درون ناپاك آنهاست و بس؛ و اين بهانه جويى ها و شگردها و بازى با واژه ها و عناوين، كار همه انحصارگران قدرت و پايمال كنندگان حقوق بشر در همه عصرها و نسل هاست. 41 - آيا [علم غيبت نزد آنان است كه [با بهره ورى از آن، هر آنچه خواستند ]مى نويسند؟

42

- يا مى خواهند نيرنگى [بر ضد تو] به كار گيرند؟ پس آن كسانى كه كفر ورزيده اند [بايد بدانند كه ، خود دچار نيرنگ شده اند.

43 - آيا براى آنان جز خدا[ى يكتا] خدايى هست [كه ياريشان نمايد]؟ [پاك و] منزّه است خداوند [بى همتا] از آنچه [با پرستش آن، به وى شرك مى ورزند.

44 - و اگر پاره اى از آسمان را در حال سقوط بنگرند، [باز هم به انگيزه حق ناپذيرى و لجاجت مى گويند: [آن ابرى در هم فشرده [و متراكم است!

45 - بنابراين آنان را واگذار تا [آن روزشان را كه در آن دچار صاعقه مى گردند [و بيهوش مى افتند] ديدار كنند.

46 - روزى كه نه نيرنگ شان هيچ گاه به كارشان آيد و نه [از جايى ]حمايت شوند.

47 - و بى ترديد براى كسانى كه ستم نمودند، عذابى [ديگر] غير از اين [عذاب ]خواهد بود، امّا بيشترشان نمى دانند [كه چگونه است .

48 - و در برابر فرمان پروردگارت شكيبايى پيشه ساز، چرا كه تو [اى پيامبر، هماره در برابر ديدگان ما هستى [و مورد حمايت ما]؛ و هنگامى كه به پا مى خيزى با ستايش پروردگارت تسبيح گوى.

49 - و [نيز پاسى از شب و پس از [فرو شدن ستاره ها او را به پاكى بستاى.

نگرشى بر واژه ها

كيد: به مفهوم مكر و نيرنگ و نيز كارى كه در نهان تدبير مى گردد آمده، اما گاه به معناى چاره جويى در كارهاى خوب و شايسته نيز به كار مى رود.

كسف: اين واژه جمع «كسفه»، به مفهوم پاره اى از ابر متراكم و فشرده كه جلو خورشيد قرار گرفته

و آن را از نظر نهان مى سازد، آمده است.

مركوم: متراكم، در هم فشرده و يا چيزى كه پاره اى از آن روى پاره اى ديگر قرار گيرد.

تفسير

ادامه پرسش هاى تفكرانگيز

در آيات پيش، سخن با كفرگرايان و ظالمان و انكارگران خشونت كيش و بى منطق وحى و رسالت بود و ديديم كه قرآن براى تكان دادن مغز خمود و وجدان خفته و فظرت مسخ شده آنان، انبوهى از پرسش ها را طرح نمود تا شايد بينديشند و بيدار گردند؛ اينك در ادامه طرح پرسش ها مى افزايد:

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ آيا دانش و اسرار غيب نزد آنان است و از روى آن مى نويسند و خبر مى دهند؟

آنچه آمد ترجمه آيه است و در تفسير آن ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «قتاده» اين آيه در پاسخ آيه 30 مى باشد كه كفرگرايان مى گفتند: محمد (ص) شاعرى است كه ما در انتظار مرگ او هستيم تا خود و شعرهايش به بايگانى تاريخ سپرده شوند! بر اين اساس منظور آيه اين است كه: آيا اين حق ناپذيران بدانديش از اسرار غيب آگاهند تا بدانند كه محمد (ص) پيش از آنان جهان را بدرود مى گويد؟

2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: آيا لوح محفوظ در اختيار آنان است و آنان از روى آن، خبرها و رويدادهاى آينده را مى نويسند و گزارش مى كنند؟

3 - و از ديدگاه «حسن» اين آيه پاسخ گفتار آنان است كه در برابر هشدار قرآن و پيامبر از روز رستاخيز و پاداش و كيفر آن، مى گفتند: اگر به راستى رستاخيز و حساب و كتابى در كار باشد، بهشت پرطراوت و زيباى

خدا به ما هم خواهد رسيد و چنان نيست كه ما محروم باشيم. اين سخن آنان بسان اين سخن انسان كفرانگر و ناسپاس است كه در برابر دعوت پيامبر مى گفت: و اگر هم به سوى پروردگارم باز گردانيده شوم، بى گمان نزد او برايم خير و خوبى خواهد بود...(46) و بدين وسيله بر اساس پندارهاى پوچ و خرافى خويش خبر مى داد. به همين جهت قرآن در پاسخ اين حق ناپذيران مى گويد: آيا به راستى دانش و اسرار غيب نزد آنان است و از روى آن مى نويسند و از سراى آخرت خبر مى دهند؟

منظور از دانش وعلم غيب كه جز ذات پاك خدا هيچ كس ديگر از آن آگاه نيست، آن اسرار و اخبارى است كه انسان هاى خردمند و خردورز به طور طبيعى و ضرورى آن ها را درنمى يابند، چرا كه اين گونه علم غيب ويژه ذات بى همتاى خداست و اوست كه از همه چيز آگاه است و چيزى در كران تا كران هستى بر او پوشيده نيست؟

آن گاه مى افزايد:

أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً

يا هيچ يك از آنچه پرسيديم و بدان ها اشاره رفت در كار نيست، امّا مى خواهند نقشه و نيرنگى بپردازند و بر ضدّ تو اى پيامبر! دست به شرارت و شقاوتى بزنند؟

منظور از اين نيرنگ و نقشه تبهكارانه، طرح ترور ناجوانمردانه پيامبر بود كه در «دار الندوه»(47) ريخته شد.

فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ پس آن كسانى كه كفر ورزيده و در انديشه نيرنگ و فريب هستند، بايد بدانند كه به كيفر بيداد و شرارتشان، خود دچار نيرنگ شده و زيان آن گريبانشان را خواهد گرفت.(48) و مى دانيم كه چنين شد و خداى دادگر

نقشه ريزان و مكرپردازان و طراحان تاريك انديش ترور ناجوانمردانه پيامبر در «دارالندوه» را سرانجام زير تازيانه كيفر گرفت و آنان را در جنگ «بدر» به كام مرگ و نابودى و عذاب دردناك كشاند.

و در آخرين پرسش انديشاننده اش از آنان مى پرسد كه:

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ آيا اين كفرگرايان و ظالمان خداى ديگرى جز خداى يكتا و بى همتا دارند كه رزق و روزى آنان را بدهد و در فراز و نشيب زندگى ياريشان كند و آنان را از خطرها حفظ نمايد؟

منظور اين است كه آنچه را و آنكه را اين تيره بختان كوردل به خدايى گرفته و مى پرستند و در برابر آنها سجده مى كنند و فرمانشان را به جان مى خرند، نه براى آنان سودى دارند و نه مى توانند از آنان حمايت كنند! پس چرا شرك مى ورزند؟

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ پاك و منزه است خداى يكتا از آنچه شرك گرايان براى او شريك مى پندارند.

آن گاه در اشاره به سنگدلى و حق ناپذيرى آنان مى فرمايد:

وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ آنان به گونه اى در موضع حق ناپذيرى و تعصب و لجاجت كور هستند كه اگر بخواهيم با فرو فرستادن پاره سنگ هايى از آسمان، آنان را عذاب نماييم، باز هم دست از بدانديشى و خشونت طلبى خويش برنمى دارند و مى گويند: اين ها سنگ نيست، بلكه ابرهاى متراكم و در هم فشرده است!

لازم به يادآورى است كه همه اين پرسش ها و درس هاى تكاندهنده و سخنان انديشاننده اى كه در اين آيات آمد، همه و همه در برابر مخالفان قرآن و منكران وحى و رسالت بود، بدان اميد كه بينديشند و به سوى حق

راه يابند و دريابند كه بافته هاى پوچ و حق ستيزانه آنان در برابر منطق روشنگر قرآن محكوم است و راه به جايى نمى برد.

روزى كه دجالگرى و زورمدارى كارساز نخواهد بود

اينك در اين آيات، قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و مى فرمايد:

فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ هان اى پيامبر، اينك كه چنين است و آنان در حق ستيزى و بيداد خويش اصرار مى ورزند، ديگر آنان را رها كن تا روز مرگ خويشتن را - كه دچار صاعقه مى گردند و بيهوش بر زمين مى افتند - ديدار كنند.

به باور برخى منظور از «صاعقه» در اين آيه «نفخه» اول است كه با دميدن آن همه انسان ها مى ميرند.

آن گاه به وصف آن روز سخت پرداخته و مى فرمايد:

يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً

همان روزى كه چاره جويى و نيرنگ هايشان هيچ سودى برايشان به بار نمى آورد و عذاب و كيفرى را از آنان دور نمى سازد.

وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ و همه راه هاى گريز بر روى آنان بسته مى شود و از سوى هيچ كسى مورد حمايت قرار نمى گيرند.

سپس مى افزايد:

وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ و بى گمان براى اين ستمكاران عذاب ديگرى غير از عذاب سراى آخرت خواهد بود.

به باور پاره اى از مفسران منظور از اين ظالمان، كفرگرايان و خودكامگان قريش هستند كه با پيامبر و قرآن، سرِ سازش نداشتند. و عذاب ديگر نيز كشته شدن آنان در پيكار «بدر» به دست مسلمانان آزادى خواه و حق جو و اصلاح طلب است.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور عذاب قبر است.

از ديدگاه «مجاهد» منظور از آن، گرسنگى و

خشكسالى و قحطى است كه هفت سال گريبان برخى از آنان را گرفت.

امّا از ديدگاه «ابن زيد» منظور گرفتارى ها و فشارهاى دنياست.

و پاره اى نيز بر آنند كه منظور همه اين هاست.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ امّا بيشتر آنان نمى دانند كه اين حق ستيزى و بيدادشان چه بلايى بر سرشان آورده است.

راز پيروزى و سرفرازى در آيه بعد، روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و چاره همه اين كارشكنى ها و بيدادگرى ها و نادانى ها را ترسيم مى كند، و راز و رمز نجات و پيروزى را به تابلو مى برد:

وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ هان اى پيامبر، در راه رساندن پيام انسان ساز و فرمان آسمانى پروردگارت شكيبايى ورز، شكيبايى! تا يا اين گمراهان و گمراهگران بيدار گردند و به حق روى آورند و يا عذابى كه در خور آن هستند، بر آنان فرود آيد.

به باور برخى منظور اين است كه: در برابر اذيت و آزار آنان شكيبايى ورز تا فرمان خدا براى نجات تو و يارانت از شرارت اين خودكامگان فرا رسد.

فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا

چرا كه تو در برابر ما و زير نظر و مورد حمايت ما هستى و چيزى از عملكرد تو بر ما پوشيده نيست؛ ما تو را از شرارت آنان مصون مى داريم تا دست پليدشان به تو نرسد و از تو حمايت مى كنيم تا نتوانند به تو صدمه اى وارد آورند.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ و هنگامى كه برمى خيزى با ستايش پروردگارت تسبيح گوى.

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى، به هنگام برخاستنِ از خواب خداى را ستايش كن.

2 - امّا به باور برخى ديگر، هنگامى كه براى خواندن نماز واجب به پا مى خيزى بگو: «سبحان اللهم و بحمدك»

3 - از ديدگاه «ابن زيد» منظور اين است كه: هنگامى كه از جا برمى خيزيد، به فرمان پروردگارت نماز بخوان.

4 - امّا از ديدگاه «ابن عباس» و «حسن» منظور خواندن نماز بامدادى است.

5 - به باور پاره اى منظور به هنگام برخاستن از خواب پيش از ظهر است كه نماز ظهر باشد.

6 - امّا برخى بر آنند كه: به هنگام برخاستن از مجلس و محفل بگو: «سبحانك اللّهم و بحمدك لا اله الا انت اغفر لى و تب علىّ»(49)

7 - و برخى آورده اند كه: هنگامى كه براى نماز به پا خاستى تا آن گاه كه آن را آغاز كنى، خداى را به عظمت ياد كن و او را ستايش نما.

و در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است مى افزايد:

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ و نيز پاسى از شب، او را به پاكى ستايش كن.

اين ترجمه اين فراز از آيه، امّا در تفسير آن سه نظر آمده است:

1 - به باور بيشتر مفسران، منظور نماز شب مى باشد كه در اين فراز به خواندن آن سفارش شده است.

از دو امام راستين حضرت باقر و صادق - كه درود خدا نثارشان باد - آورده اند كه: پيامبر گرامى شب ها سه بار از خواب بيدار مى شد و به كرانه هاى آسمان مى نگرست و به تلاوت آياتى از سوره آل عمران مى پرداخت و آن گاه به نماز شب وارد مى شد. از آن حضرت آورده اند كه فرمود: ركعتا

الفجر خير لك من الدنيا و ما فيها.(50)

دو ركعت نافله صبح، براى تو از دنيا و آنچه در آن است بهتر است.

2 - امّا به باور پاره اى، منظور اين است كه: و در پايان شب و فرا رسيدن سپيده دم، نماز بامدادى را بخوان.

3 - و از ديدگاه برخى ديگر، منظور اين است كه: هرگز در بامدادان و شامگاهان از ياد پروردگارت غافل مباش و هماره او را از هر عيب و نقصى پاك و منزه شمار و او را به عظمت ياد كن، چرا كه او از تو و حفاظت از جان گرامى ات غافل نيست.

آيه شريفه نشانگر آن است كه خداى فرزانه از جان گرامى پيامبر تا رساندن پيام او به بندگانش حراست كرده و سلامتى او را از شرارت ددمنشان و خشونت طلبان تضمين مى كند.

پرتوى از سوره مباركه ترجمه آيات و تفسير سوره مباركه «طور» نيز به پايان رسيد، و اينك به لطف حق و يارى او در آستانه سوره «نجم» ايستاده ايم.

در سوره اى كه گذشت، از كنار بوستان پر گل و لاله چهل و نه آيه، كه انبوهى از مفاهيم و معارف انسان پرور و آزادى بخش و ايمان ساز را به انسان ها ارمغان داشت، عبور كرديم كه اگر بخواهيم فهرست وار آن ها را ترسيم كنيم، از كنار اين مفاهيم و موضوعات درس آموز گذشته ايم:

1 - آن روز فرا خواهد رسيد،

2 - چرا سوگند به كوه و كتاب،

3 - برخى از خصلت هاى نكوهيده مخالفان وحى و رسالت،

4 - پاداش شكوهبار پرواپيشگان،

5 - نعمت هاى شانزده گانه خدا به بهشتيان،

6 - دروغ پردازى شرك و استبداد بر ضد پيامبرِ

آزادى،

7 - ادامه پرسش هاى تفكرانگيز،

8 - روزى كه نه دجالگرى كارساز خواهد بود و نه زورمدارى،

9 - راز پيروزى و سرفرازى، و ده ها نكته دل انگيزى كه گذشت.

تفسير اطيب البيان

سوره طور ، غرض سوره : بيم دادن مكذبان معاند و توصيف عذاب ايشان و ذكر چگونگي نعمات اهل تقوا.

(1) (والطور): (قسم به كوه طور)

(2) (وكتاب مسطور): (و كتاب نوشته شده )

(3) (في رق منشور): (كتابي كه در اوراق منتشر مي شود)

(4) (و البيت المعمور): (و سوگند به خانه آباد)

(5) (والسقف المرفوع ): (و سوگند به آسمان كه سقفي برافراشته و بلند است )

(6) (والبحر المسجور): (و به درياي مالامال از آتش افروخته )

(7) (ان عذاب ربك لواقع ): (كه محققا عذاب پروردگارت واقع خواهد شد)

(8) (م_اله من دافع ): (و هيچ چيز نمي تواند مانع آن شود)

(9) (يوم تمور السماء مورا): (روزي كه آسمان به حركت مي آيد)

(10) (وتسير الجبال سيرا): (و كوهها به راه مي افتند)مي فرمايد قسم به كوه طور كه خداوند در آنجا با موسي ع سخن گفت و قسم به كتاب تورات كه در كاغذها و اوراقي نوشته مي شد و آن را لوله مي كردند و موقع خواندن آن را مي گشودند. (البته اقوال ديگري نيز درباره آن وجود دارد، من جمله گفته شده مراد ازكتاب مسطور لوح محفوظ و يا قرآن كريم است ) و قسم به خانه كعبه كه از اولين روزبنايش تاكنون آباد بوده . (و شايد هم مراد از بيت معمور، خانه اي محاذي خانه كعبه درآسمان باشد كه محل زيارت ملائكه است ) و قسم به آسمان كه چون سقفي برافراشته است و قسم

به درياي مملو از آتش افروخته .(70) و سپس در پاسخ همه سوگندهامي فرمايد، هر آينه عذاب روز قيامت واقع شدنيست و قضاي حتمي آن رانده شده وگريزي از وقوعش نيست و هيچ چيز نمي تواندمانع و دافع آن شود و اينكه روز قيامت رابه نام (عذاب ربك ) ناميد براي آنست كه رسولخدا ص را در انذار و وعيدش تأييدنموده و دلگرم كند.در ادامه مي فرمايد در آن روز آسمان با حركتي مانند دود در فضا مي پيچيد و بالامي رود تا از بين برود و كوهها در اثر زلزله اي عظيم به حركت در مي آيند. همچنانكه قرآن مي فرمايد: (ان زلزله الساعه شي ء عظيم (71) همانا زلزله قيامت چيزي بسيار بزرگ است )و در حديث وارد شده كه درياها در روز قيامت پر از آتش مي شود و چون آهن گداخته مي گردد، آنگاه همه را به هم راه داده و به آتش دوزخ مي پيوندند.

(11) (فويل يومئذ للمكذبين ): (پس در آن روز، واي به حال تكذيب كنندگان )

(12) (الذين هم في خوض يلعبون ): (كساني كه همواره در اموري باطل فرومي روند و سرگرم آن هستند)

(13) (يوم يدعون الي نار جهنم دعا): (روزي كه آنان با شدت به سوي جهنم رانده مي شوند)

(14) (هذه النار التي كنتم بها تكذبون ): (اين همان آتشيست كه شما همواره آن راتكذيب مي كرديد)يعني در آن روز مكذبان در عذاب خواهند بود، پس واي بر آنها از عذاب آن روز،سپس در توصيف آنها مي فرمايد: همان كساني كه در سخنان باطل فرو رفته و با خوضي عجيب سرگرم مجادله در آيات خدا و

انكار و استهزاء آن هستند. چون (لعب ) هرعمليست كه اثر و فايده اي نداشته باشد و سخن باطل آنها نيز، چون نتيجه حق نمي دهد،و به جز نتايج خيالي و وهمي اثر و فايده اي ندارد، آن را لعب ناميده است .آنگاه در توصيف روز قيامت مي فرمايد: آن روز، روزيست كه آنها را با شدت به جانب آتش پرتاب مي كنند و به آنها خطاب مي رسد، اين آتش دوزخ مصداق همان آتشي است كه انبياء الهي به شما از وجود آن خبر مي دادند و شما آن آتش و يا آن انبياءرا تكذيب مي كرديد و دروغ مي شمرديد.

(15) (افسحر هذا ام انتم لا تبصرون ): (آيا باز هم اين سحر است ؟ و يا شمانمي بينيد؟)مي خواهد با استفهامي انكاري بفرمايد: حالا كه اين آتش همانست كه آن را تكذيب مي كرديد پس آيا باز هم اين خبري كه قرآن درباره آن داد سحر است ؟ البته كه حق است و آن طور كه شما به زبان مي آورديد امري خرافي و موهوم نيست . همچنانكه مي فرمايد (ويوم يعرض الذين كفروا علي النار اليس هذا بالحق (73) روزي كه كفار برآتش عرضه مي شوند از ايشان پرسيده مي شود: آيا اين حق نبود؟)

(16) (اصلوها فاصبروا اولا تصبروا سواء عليكم انما تجزون ماكنتم تعملون ):(بچشيد سوزش آن را چه صبر كنيد و چه صبر نكنيد برايتان يكسان است ، بدرستي فقطبدانچه عمل كرده ايد جزا داده مي شويد)در ادامه به ايشان خطاب مي رسد، بچشيد عذاب حرارت سوزان را، چه تحمل كنيدو چه جزع و فزع كنيد، فرقي به حالتان نمي

كند چون هيچ چيزي نمي تواند عذابتان رارفع نموده ، و يا تخفيف دهد، زيرا اين عذاب ملازم شماست و عين عمل خودتان است و معقول نيست كه ميان عمل و صاحب عمل ، سلب نسبت شود، بلكه تا ابد تجسم عمل شما ملازم شما خواهد بود.

(17) (ان المتقين في جنات ونعيم ): (همانا متقين در باغهاي بهشت و نعمات هستند). (18) (در حالي كه با يكديگر در باره آنچه پروردگارشان به آنها داده گفتگو مي كنند از نعمات بهره مي برند. و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ محفوظ نگه داشته )

(19) (كلوا واشربوا هنيئا بما كنتم تعملون ): (بخوريد و بياشاميد، گوارايتان باد به جهت آن اعمالي كه انجام مي داديد)

(20) (متكئين علي سرر مصفوفه وزوجناهم بحور عين ): (در حالي كه ايشان بركرسيهاي بهم پيوسته ، تكيه داده اند و ما آنها را قرين حورالعين قرار داده ايم )مي فرمايد اهل تقوا در قيامت در باغهايي پوشيده از انبوه درختان و در ميان انواع نعمات بسر مي برند، در حاليكه از نعماتي كه پروردگارشان به ايشان داده لذت مي برند وبه آنها گفته مي شود: بخوريد و بنوشيد، گوارايتان باد، به جهت آن اعمال صالح و نيكي كه در دنيا به جا آورديد. و اهل بهشت بر تكيه گاهها و بالشهايي در كنار هم و بهم پيوسته تكيه زده اند و به يكديگر اتصال دارند و ما آنها را قرين و همنيشن زنان فراخ چشم بهشتي نموده ايم . و منظور از (تزويج ) عقد ازدواج نيست چون در اين صورت احتياجي به حرف باء نبود (زوجناهم بحور عين ) همچنانكه در

جاي ديگر تزويج را بدون حرف باء آورده است (زوجناكها او را به عقد ازدواج تو درآورديم ).

(21) (والذين امنوا واتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنابهم ذريتهم وما التناهم من عملهم من شي ء كل امري بما كسب رهين ): (و كساني كه ايمان آوردند و ذريه ايشان نيز در امر ايمان از آنها پيروي كردند، ما ذريه آنها را نيز ملحق به ايشان مي كنيم و چيزي از پاداش آنها نمي كاهيم ، چون هر فردي در گرو عمل خود مي باشد)اين آيه در مقام منت نهادن بر مؤمنان است و مي فرمايد: كساني كه ايمان آوردند، ماذريه آنها را كه در ايمان از پدرانشان پيروي كردند به آنها ملحق مي كنيم تا چشمشان به وجود آنها روشن شود (هر چند كه ايمان فرزندانشان به درجه ايمان پدرانشان نرسد)واين لحوق آنها مستلزم كاستن از اجر پدرانشان نيست ، چون كم كردن از پاداش پدران وافزودن آن به پاداش فرزندان ، با مقام امتنان منافات دارد و همچنين هر فردي مرهون عمل خود است . يعني انسان يك رهن محفوظ و مضبوط در نزد خداي سبحان است ،در مقابل عمل نيك يا بدي كه انجام داده ، تا جزاي آن را كه ثواب يا عقاب است به طوركامل به او بدهد. و اگر از عمل فرد چيزي كم شده يا خدا ثواب بعضي از اعمالش راندهد، انسان وثيقه و رهن بعضي از اعمال خود مي شود نه همه اعمالش .

(22) (وامددناهم بفاكهه و لحم ممايشتهون ): (در آنجا از ميوه و گوشت هر چه راميل كنند بطور مستمر در اختيارشان مي گذاريم )

(23) (يتنازعون فيها كاسا لا

لعوفيها ولا تاثيم ) (قدح شراب در ميانشان دست به دست مي گردد، شرابي كه نه لغوي دارد و نه گناهي )

(24) (ويطوف عليهم غلمان لهم كانهم لؤلؤ مكنون ): (و غلامان بهشتي كه همچون مرواريد پوشيده و دست نخورده هستند، پيرامونشان در گردشند)در اينجا به ذكر برخي از نعمات و تمتعات اهل بهشت مي پردازد، مي فرمايد: ما اهل بهشت را از هر ميوه و گوشتي كه مايل باشند، بطور مستمر و پي درپي ، روزي مي دهيم وايشان كاسه هاي شراب را به يكديگر تعارف كرده و دست به دست مي گردانند شرابي كه مانند شراب دنيا نيست ، كه مستي و گناه داشته باشد.و خدمتگزاراني از غلامان بهشتي پيرامون آنها در گردشند، غلاماني كه از شدت زيبايي و حسن و صفا مانند مرواريدي هستند كه از ترس دستبرد اجانب آن را در گنجينه مخفي مي كنند.

(25) (واقبل بعضهم علي بعض يتساءلون ): (و بهشتيان به يكديگر روي آورده واحوال هم را مي پرسند)

(26) (قالوا انا كنا قبل في اهلنا مشفقين ): (گويند: ما قبل از اين در دنيا نسبت به خويشاوندانمان دلسوز و خيرخواه بوديم )

(27) (فمن الله علينا ووقينا عذاب السموم ): (پس خداي متعال بر ما منت نهاد وما را از عذاب درون سوز جهنم حفظ فرمود)

(28) (انا كنا من قبل ندعوه انه هوالبر الرحيم ): (بدرستي ما قبلا در دنيا همواره خدا را مي خوانديم ، همانا او نيكوكار مهربان است )يعني اهل بهشت از احوال يكديگر در دنيا پرسش مي كنند و در جواب مي گويند: مادر دنيا نسبت به خانواده خود و سعادت و نجات آنها از

هلاكت اهتمام داشتيم و نسبت به آنها مهربان و دلسوز بوده و از گرفتاري آنها بيمناك بوديم و لذا آنها را به جانب دين حق فرامي خوانديم ، در نتيجه خدا هم بر ما منت نهاد و ما را داخل در بهشت نموده و ازعذاب درون سوز جهنم حفظ فرمود، (منت ) يعني انعام كردن با نعمتي پرارزش و منت اگر با عمل انجام گيرد، امري نيك است و اگر با زبان انجام شود در غير خداي تعالي قبيح و ناپسند است .و اين منت الهي به علت اين بود، كه ما در دنيا همواره او را مي خوانديم و به توحيد واطاعت او اشتغال داشتيم چون او پروردگاري نيكوكار و مهربان است كه به كسي كه او رابخواند، نيكي و رحمت مي كند.

(29) (فذكر فما انت بنعمت ربك بكاهن ولا مجنون ): (پس توبه دعوت و تذكرخود مشغول باش ، چون تو به نعمت پروردگارت كاهن و ديوانه نيستي )

(30) (ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون ): (و يا مي گويند شاعريست كه انتظار مرگ او را مي كشيم تا از مزاحمت او آسوده شويم )

(31) (قل تربصوا فاني معكم من المتربصين ): (بگو انتظار بكشيد، من هم با شما ازمنتظرانم )در مقام نتيجه گيري مي فرمايد: حال كه آن اخبار حق است ، پس تو به كار تذكر ودعوت خود بپرداز و بدان كه تو به حق تذكر مي دهي و انذار مي كني ، و در سايه نعمت پروردگارت از تلبس به صفاتي چون ديوانگي و كهانت مصون و محفوظ هستي . درادامه مي فرمايد: بلكه اين كفار مي گويند او

(يعني رسولخدا ص )، شاعر است و ما درانتظار مرگش بسر مي بريم تا از دست او راحت شويم ، در پاسخ ايشان خداوند به رسول الله ص دستور مي دهد كه با تهديد به آنها بفرمايد: منتظر باشيد، من هم منتظر هستم ،يعني آينده اي هولناك در انتظار شماست كه به نفع من است و هر آينه هلاكت و وقوع عذاب بر شما حتمي است

(32) (ام تامرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون ): (آيا عقلشان به آنها اينگونه امر مي كند؟ نه بلكه ايشان قومي سركش هستند)

(33) (ام يقولون تقوله بل لا يؤمنون ): (و يا مي گويند: اين قرآن را به دروغ به خدا نسبت مي دهد، بلكه اينها ايمان ندارند)

(34) (فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين ): (پس اگر راست مي گويند،خودشان سخني نظير آن بياورند)مي فرمايد: بلكه عقلشان به آنها چنين دستوري مي دهد كه منتظر مرگ خود باشند؟ نه عقل آنها نيست كه چنين فرماني مي دهد، بلكه انگيزه آنها در اين سخنان اين است كه اينها گروهي طاغي و سركش هستند.و يا مي گويند اين قرآن را به دروغ به خدا نسبت مي دهد و ساخته و پرداخته خوداوست نه ، بلكه آنها چون ايمان ندارند، چنين سخناني را مي گويند و به قرآن نسبت ناروامي دهند. سپس در پاسخ آنها مي فرمايد: اگر راست مي گوييد كه اين قرآن ساخته وپرداخته رسولخداست شما هم كه در بشريت مانند او هستيد، اگر مي توانيد سخني مثل اين قرآن بياوريد و اين كلام در مقام مبارزه طلبي و به عجز آوردن آنهاست .

(35) (ام خلقوا من غير شي

ء ام هم الخالقون ): (آيا اينها از چيز ديگري خلق شده اند؟ و يا اصلا خودشان خالقند؟)

(36) (ام خلقوا السموات والارض بل لايوقنون ): (آيا آسمانها و زمين را اينهاآفريده اند، بلكه اينها يقين نمي يابند)

(37) (ام عندهم خزائن ربك ام هم المصيطرون ): (آيا خزانه هاي رحمت پروردگارت نزد آنهاست ؟ بلكه خود را قاهر و مسلط بر خدا مي دانند)

(38) (ام لهم سلم يستمعون فيه فليات مستمعهم بسلطان مبين ): (آيا آنهانردباني دارند كه بوسيله آن اخبار غيبي را مي شنوند؟ پس شنونده ايشان دليلي روشن بياورد)

(39) (ام له البنات ولكم البنون ): (و يا از شدت جهل دختران را به خدا و پسران را به خود نسبت مي دهند؟)

(40) (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون ): (و بلكه تو از ايشان مزدي خواسته اي و آنها از شدت و سنگيني پرداخت آن ، وادار به تكذيب شده اند؟)

(41) (ام عندهم الغيب فهم يكتبون ): (و بلكه لوح محفوظ نزد آنهاست و از روي آن مي نويسند)

(42) (ام يريدون كيدا فالذين كفروا هم المكيدون ): (و يا نقشه اي دارند؟ پس كافران بدانند كه خودشان مورد مكر واقع شده اند)

(43) (ام لهم اله غير الله سبحان الله عما يشركون ): (و بلكه معبودي به غير خدادارند؟ منزه است خدا از آنچه به او شرك مي ورزند)

(44) (وان يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم ): (و اگر قطعه اي ازآسمان را كه نشانه عذاب است ببينند مي گويند: ابري متراكم است )در مقام احتجاج با كفار مي فرمايد: آيا اين تكذيب كنندگان از چيزي غير آن چيزي كه ساير افراد

بشر از آن آفريده شده اند، خلق شده اند؟ و تافته جدا بافته هستند و تكليف و امر و نهي متوجه آنها نيست (76) و يا اصولا خودشان خود را آفريده اند و مخلوق خداي سبحان نيستند، تا موظف به انجام اوامر او باشند؟در ادامه مي فرمايد بلكه اين طور مي پرسيم شايد اينها خالق و ارباب آسمانها و زمين هستند؟ كه خود را اجل از پيروي دستورات خدا مي دانند؟ نه هيچ كدام از اين مواردصحت ندارد، بلكه اشكال اصلي اين است ، كه اينها مردمي عاري از يقين هستند وروحيه پذيرش و اعتقاد به حق را ندارند.در ادامه مي فرمايد: يا نكند اينها مالك خزانه هاي رحمت پروردگارت هستند كه به اختيار خود بتوانند در امر نبوت تصرف كنند و كس ديگري را به جاي تو به عنوان نبي وپيامبر برگزينند؟و يا نكند كه اينها بر خدا هم قاهر و مسلط هستند تا جايي كه بتوانند نبوت و رسالتي راكه خدا روزي تو كرده ، از تو سلب كنند؟و يا شايد اينها نزد خود نردباني دارند كه به آسمان صعود مي كنند و وحي آسمان رامي شنوند، اگر چنين است بگو آن كسي از ايشان كه ادعاي شنيدن وحي را مي كند دليل خود را بياورد.و يا از شدت بي عقلي مي گويند دختران از آن خداست و پسران از آن اينها؟و يا شايد تو در برابر رسالتت مزدي از اينها خواسته اي كه اينها براي جبران اين خسارت سنگين به زحمت افتاده اند؟€و نكند كه لوح محفوظ نزد آنهاست و آنها از روي آن نسخه برداري كرده و به مردم خبر مي

دهند؟€و يا درصدد توطئه و مكر نمودن با پيامبر هستند كه او را متهم به كهانت و شاعري وافترا، مي كنند؟ پس كافران بدانند كه مكر و توطئه ايشان به خودشان برمي گردد.و يا شايد معبودي به غير از خدا سراغ دارند كه امر آنها را تدبير مي كند؟€ سبحان الله ،منزه است ، خداي متعال از شركي كه به او مي ورزند.خير هيچكدام از اين موارد نيست ، بلكه كفر و تكذيب آنها و عنادشان با حق به جايي رسيده كه اگر قطعه اي از آسمان را ببينند كه دارد بر سرشان فرود مي آيد،مي گويند: نه اين آسمان نيست ابري غليظ و متراكم است و ابدا نشانه عذاب نيست . لذاحقيقت مانند خورشيد در برابر صاحبان عقل و ديده بصيرت آشكار است اما اينها به جهت غوطه وري در جهل و عناد آن را درك نمي كنند.(و از حجتهاي فوق الذكر نتيجه گيري مي شود كه اين كفار مكذب فاقد لوازم خلق وربوبيت هستند) .

(45) (فذرهم حتي يلاقوا يومهم الذي فيه يصعقون ): (پس آنها را رها كن تا روزخود را ديدار كنند، روزي كه در آن هلاك مي شوند)

(46) (يوم لا يغني عنهم كيدهم شيئا ولاهم ينصرون ): (روزي كه نقشه آنهافايده اي به حالشان نخواهد داشت و كسي را ندارند كه ياريشان كند)

(47) (وان للذين ظلموا عذابا دون ذلك ولكن اكثرهم لايعلمون ): (و همانابراي ستمكاران عذابي نزديكتر و غير از عذاب قيامت هست و ليكن بيشتر ايشان نمي دانند)يعني حالا كه اينها با هيچ حجت و برهاني تسليم حق نمي شوند، آنها را به حال خودرها كن ، تا روزي

را كه در آن هلاك مي شوند، ملاقات كنند، كه مراد از آن ، روز نفخه صور است كه تمام موجودات زنده با شنيدن آن نفخه بيهوش شده و مي ميرند و از علائم قيامت است .روزي كه كيدشان دردي از ايشان دوا نمي كند و هيچ كسي را هم ندارند كه آنها راياري كند. يعني نه نقشه خودشان و نه جمعيتشان و نه ياري غير، هيچكدام نمي تواندعذاب را از آنها دفع كند، چون در قيامت تمام اسباب ساقط مي شوند و امر در آن روزفقط بدست خداست .و هرآينه ستمكاران غير از عذاب قيامت ، عذاب قبر و يا برزخ را هم دارند امابيشترشان اين مطلب را نمي دانند. اين آيه اشعار دارد كه بعضي از كفار و مكذبين به ،حقانيت اسلام و اين مسأله عذاب ستمكاران آگاه بوده اند، لكن در عين آگاهي بر كفرخود اصرار مي ورزيدند.

(48) (واصبر لحكم ربك فانك باعيننا وسبح بحمد ربك حين تقوم ): (و تو دربرابر حكم پروردگارت صبر كن ، كه همانا تو در تحت نظر مايي و پروردگارت راهنگامي كه برمي خيزي با حمدش تسبيح گوي )

(49) (ومن الليل فسبحه وادبار النجوم ): (و تسبيح كن پاره اي از شب و هنگام صبح كه ستارگان پنهان مي شوند)خطاب به رسولخدا ص مي فرمايد، در برابر حكم پروردگارت مبني برمهلت دادن به كفار و تحمل آزار و اذيت آنها، در راه خدا صبر كن ، كه هر آينه تو زيرنظر ما هستي وهيچ چيز از حالات تو بر ما مخفي نيست و ما از تو غافل نيستيم و يا تو در تحت حفظ وحراست ما

هستي . و هنگام برخاستن از خواب يا برخاستن از مجلس و يا هنگام نماز ظهر و...پروردگارت را تسبيح گو و او را منزه بدار، در حاليكه تسبيح تو مقارن با حمد و ستايش خدا نيز باشد و نيز در بخشي از شب (يعني هنگام نماز شب و يا مغرب و عشا) وهنگامي كه ستارگان ناپديد مي شوند (يعني هنگام نماز صبح يا دو ركعت نافله پيش از نماز صبح )خدا را حمد و تسبيح بگو و معناي عبارت اينست كه همواره در صبح و شام مداومت برتسبيح خداي متعال داشته باش و او را بواسطه افعال نيكو و جميلش و صفات كريمانه ومتعالي او حمد و ستايش نما.

تفسير نور

«طور» در لغت به معناى كوه است، ولى ظاهراً مراد از آن در اينجا، كوهى در منطقه سينا مى باشد كه ميقات خداوند با حضرت موسى بود.

كوه طور مكانى مقدّس است و در قرآن اين گونه توصيف شده است: «الطور الايمن»<430>، «بالواد المقدّس»<431> و «فى البقعة المباركة»<432>.

مراد از «كتاب مسطور»، كتب آسمانى همچون تورات و قرآن است كه در صفحات نازك پوست نگاشته مى شده و البتّه باز و گشوده بوده است، نه پيچيده و بسته. «فى رقّ منشور»

كلمه «رَقّ» از «رقّت» به معناى پوستى است كه براى نوشتن آماده شده و لطيف و نازك است. «منشور» به معناى مبسوط و «مسجور» به معناى برافروخته و شعله ور است و به معناى آكنده و مالامال نيز آمده است.

مقصود از «بيت المعمور» خانه خداست كه همواره به واسطه حضور زائران و حاجيان، معمور و آباد بوده و در قرآن ده بار از كعبه به عنوان «بيت» ياد شده

است، مانند: «البيت العتيق»<433>

البتّه در روايات آمده است كه در آسمان ها نيز محلّى در مقابل كعبه قرار دارد كه فرشتگان به دور آن طواف مى كنند و آن نيز «بيت المعمور» نام دارد.<434>

مقصود از «البحر المسجور»، درياى شعله ور و جوشان و خروشان، يا درياهايى است كه در آستانه قيامت برافروخته مى شوند، چنانكه در آيه ى 6 سوره تكوير مى خوانيم: «و اذا البحار سُجّرت» و يا موادّ مذابّ و جوشان قعر زمين است كه همچون دريايى از آتش هرچندگاه يكباردهانه آتشفشان ها فوران مى كند.

در آيه ى آخر سوره قبل (ذاريات) خوانديم: «يومهم الّذى يوعدون» كه سخن از وعده ى قيامت بود و اين سوره بعد از پنج سوگند مى فرمايد: آن وعده قطعاً واقع خواهد شد. «انّ عذاب ربّك لواقع»

آن سنگ جمادى كه وحى بر روى آن نازل شود (كوه طور)، مقدّس و قابل سوگند است، چگونه انسانى كه قلبش مركز وحى است، با گذشت زمان قداستش تمام مى شود و چگونه وهّابيون كج فكر مى گويند: پيامبرصلى الله عليه وآله كه از دنيا رفت با ساير موجودات تفاوتى ندارد!!

سوگند ياد كردن به كتاب و نوشته، آن هم در زمان جاهليّت، نشانه ى پيشرفته بودن مكتب است، «و كتاب مسطور». در سوره قلم نيز، قرآن به قلم و كتاب و سطرهاى آن سوگند ياد مى كند. «ن و القلم و ما يسطرون»

1- زنده نگه داشتن نام و ياد و حفظ مكان هاى مقدّس اديان آسمانى لازم است. «و الطور»

2- با سوگند به كوه طور (محل وحى به موسى)، قلب اهل كتاب را به سوى خود جذب كنيد. «و الطور»

3- خداوند براى به باور رساندن انسان، به نظام تشريع و تكوين (كوه و كتاب و كعبه و

آسمان و دريا) سوگند ياد مى كند. «والطور و كتاب مسطور... و السقف المرفوع»

4- وحى آسمان بايد بر بهترين و لطيف ترين كاغذ و پوست، نگاشته و عرضه شود. «كتاب مسطور فى رقّ منشور»

5 - كتاب مقدّس، بايد همواره گشوده و مورد استفاده باشد. «كتاب... منشور»

6- علم مفيد و مبارك، آن است كه منتشر شود و گسترش يابد. «منشور»

7- قرآن، هم به قداست كتب آسمانى نظر دارد و لذا به آن سوگند ياد مى كند، هم به نظم در نگارش و شيوه ارائه و گسترش. «و كتاب مسطور فى رقّ منشور»

8 - آبادانى خانه به زرق و برق آن نيست، به آمد و رفت و قداست و بركت آن است. «البيت المعمور» (خانه خدا ساده ترين خانه هاست، امّا مبارك ترين بناهاست.)

9- با مطالعه طبيعت، به قدرت خداوند بر ايجاد قيامت پى ببريم. «والسقف المرفوع و البحر المسجور»

10- قرآن كريم، توجّه انسان را از ديدنى ها، به ناديدنى ها سوق مى دهد. «و البحر المسجور»

11- قهر و تنبيه، از شئون ربوبيت است. «عذاب ربّك»

12- هر چه ناباورى منكران بيشتر باشد، بايد باور مؤمنان به قيامت قوى تر گردد. «انّ عذاب ربّك لواقع»

13- نزول كتب آسمانى «و كتاب مسطور» و ظهور جلوه هاى قدرت الهى در هستى «و السقف المرفوع» بايد مايه ى تعقّل و ايمان گردد و گرنه بى توجّهى به آنها عامل عذاب خواهد شد. «انّ عذاب ربّك لواقع»

14- گرفتاران عذاب الهى از هيچ طريقى نمى توانند عذاب را از خود دور كنند. «ماله من دافع» «مَور» در لغت به معناى حركت سريع و دورانى، امّا نامنظّم و گرداب وار است، آن گونه كه باد، گرد و غبار را در هوا مى پراكند و درهم مى پيچد.

«خوض» در اصل به معناى

ورود در آب و عبور از آن است ولى در اصطلاح، به موردى گفته مى شود كه انسان در مطالب بيهوده و باطل وارد شود.

كلمه «دعّ» به معناى راندن همراه با خشونت است. چنانكه قرآن در سوره ماعون يكى از نشانه هاى تكذيب دين را، طرد يتيمان مى داند. «أرأيت الّذى يكذب بالدين فذلك الّذى يدعّ اليتيم»

همه هستى براى انسان آفريده شده است و همين كه پرونده انسان در زمين بسته شد، بساط هستى نيز جمع مى شود. «تمور السماء مورا» در جاى ديگر نيز مى خوانيم: ما سفره آسمان را همچون طومار، درهم پيچيده و جمع مى كنيم. «نطوى السماء كطىّ السّجلّ»<435>

ثابت و پابرجا تنها خداست. آسمان هاى محكم هفتگانه «سبعاً شداداً» نيز سست مى شود و به صورت امواجى متحرّك در مى آيد، «تمور السماء مورا» و كوه هايى كه سبب استقرار زمين بودند: «رواسى» آن روز بى قرار مى شوند. «و تسير الجبال» 1- ترسيم حوادث قيامت بسترى است براى دست برداشتن از تكذيب و لجاجت. «تمور السماء... تسير الجبال...»

2- براى وقوع قيامت، نه فقط زمين كه تمام كرات آسمانى به هم مى ريزد. «تمور السماء... تسير الجبال...»

3- تكذيب كنندگان منطق ندارند، سرگرم شدن به ياوه ها و پوچى ها سبب تكذيب آنان شده است. «للمكذّبين الّذين هم فى خوض يلعبون»

4- سخن بيهوده بسيار پيدا مى شود، لكن خطر آنجاست كه انسان غرق در بيهوده گويى شود و خود را به ياوه ها مشغول كند. «فى خوض يلعبون»

5 - تلاش كفّار براى خدشه دار كردن قرآن، كارى بازيچه و بى نتيجه است. «للمكذّبين الّذين هم فى خوض يلعبون»

6- مخالفان انبيا، هم به دوزخ كشانده مى شوند و هم مورد عتاب و توبيخ قرار مى گيرند. «يدعّون... هذه»

7- با تكذيب قيامت، حقيقت پشت پرده

نمى ماند. «هذه النار...»

8 - تكذيب سرسختانه، قهر سرسختانه دارد. «مكذّبين... يدعّون الى النار»

9- كيفر تكذيبى كه پيوسته و برخاسته از لجاجت است، جز آتش چيزى نيست. «هذه النار التى كنتم بها تكذبون» مشركان، همواره به پيامبر تهمت مى زدند كه كار او سحر و جادوست، او عقل ما را مى ربايد و بر چشمان ما پرده اى مى افكند تا امورى را به نام معجزه و وحى به ما معرّفى كند، در حالى كه اينها همه بى اساس است. لذا روز قيامت از روى سرزنش و توبيخ به آنان گفته مى شد: آيا اين هم سحر و جادوست؟ آيا آتش را نمى بينيد و حرارت آن را لمس نمى كنيد؟ 1- گاهى تكذيب كنندگان با همان تعبيراتى كه در دنيا داشتند توبيخ مى شوند؛ آنها در دنيا مى گفتند كار انبيا سحر است، در آنجا از همان مورد بازخواست مى شوند. «أفسحر هذا»

2- در قيامت، تكذيب شده ها را در برابر چشم انسان نمايش مى دهند. «هذه النار... افسحر هذا»

3- ريشه تكذيب، نداشتن ديد صحيح و بصيرت است. «ويل يومئذ للمكذبين... ام انتم لا تبصرون»

4- تكذيب پى در پى، «كنتم بها تكذبون» تحقير پى در پى را در بر دارد. «يدعّون... أفسحر هذا... لا تبصرون أصلوها... فاصبروا او لا تصبروا... هذه النار...»

5 - كيفر ورود در ياوه ها، ورود در دوزخ است. «فى خوض... اصلوها»

6- كسانى كه به انبيا مى گفتند: ما را موعظه كنيد يا نكنيد تفاوتى ندارد. «سواء علينا أ وعظت ام لم تكن من الواعظين»<436> در قيامت به آنان گفته مى شود: صبر كنيد يا نكنيد، تفاوتى ندارد. «فاصبروا اولا تصبروا سواء عليكم»

7- كيفرهاى قيامت، عادلانه است و جز نتيجه كار خود انسان نيست. «انّما تجزون ما كنتم

تعملون» «هَنيئاً» يعنى چيزى كه رنج و تعبى در پى ندارد و گواراى وجود انسان مى گردد. برخلاف نعمت هاى دنيوى كه معمولاً قبل يا بعد آن همراه رنج و سختى است.

«حور عين» از دو كلمه «حور» جمع «حوراء» به معناى سياه چشم و كلمه «عين» جمع «عيناء» به معناى زيبا چشم تشكيل شده است. همسران بهشتى داراى چشمانى درشت، سياه و زيبايند.

انس با پاكان ونيكان و هم صحبتى با آنان، يكى از لذّت هاى بهشت است كه قرآن در موارد مختلف به اين مجالس انس و سرور كه بر تخت هاى بهشتى تشكيل مى شود، اشاره داشته است.

آيات 16 و 19 كه مربوط به كيفر و پاداش دوزخيان و بهشتيان است، بسيار شبيه يكديگرند با يك تفاوت بسيار ظريف و آن اينكه در مورد دوزخيان مى خوانيم: «انما تجزون ما كنتم تعملون» ولى در مورد بهشتيان مى خوانيم: «هنيئاً بما كنتم تعلمون» اولى «ما كنتم» است و دوم«بما كنتم». آرى كيفر دوزخيان به ميزان عمل آنهاست نه بيشتر، به خصوص كه همراه كلمه «انّما» مطرح شده است، يعنى كيفر شما عين عمل شماست. ولى پاداش بهشتيان بسيار بيشتر از عملكرد آنان است و عمل آنان وسيله و بهانه اى براى دريافت آن همه لطف است. «هنيئاً بما كتعملون» 1- كليد بهشت، تقواست. «انّ المتقين فى جنّات»

2- مقايسه پايان كار خوبان و بدان، از بهترين شيوه هاى شناخت حق و باطل است. «هذه النار... فى جنّات و نعيم»

3- براى اهل بهشت، انواع باغ ها و نعمت ها فراهم است. «جنات و نعيم»

4- گاهى در دنيا نعمت هست، امّا انسان به دلايلى نمى تواند از آن كامياب شود، اما در بهشت هم نعمت هست و هم كاميابى. «جنات... فاكهين»

5

- نعمت ها، زمانى لذّت بيشترى دارند كه از طرف خداوند به عنوان محبّت و لطف باشد «اتاهم ربّهم» و در كنارش تلخى و دغدغه نباشد. «و وقاهم ربّهم»

6- كسى كه در دنيا با تقوا خود را حفظ كرد، در قيامت خداوند او را از عذاب دوزخ حفظ مى كند. «المتقين... وقاهم»

7- متّقين نبايد به تقوا و عمل خود مغرور باشند كه همه ى نعمت ها و نجات بخشى ها از خداست. «اتاهم ربّهم... وقاهم ربّهم»

8 - آزادى و تكريم، لذّت نعمت را بيشتر مى كند. «كلوا و اشربوا هنيئاً» بهشتيان در خوردن و آشاميدن محدوديّت ندارند و با «هنيئاً» مورد تكريم قرار مى گيرند.

9- كاميابى، در سايه امنيّت، لذّت را بيشتر مى كند. «وقاهم ربّهم... كلوا واشربوا»

10- خوردنى هاى دنيوى همراه مشكلاتى در تهيه و حفظ و مصرف آن است،در نعمت هاى آخرت هرگز مشكلى نيست. «هنيئاً»

11- دلخوشى و رضايت در كنار استفاده از نعمت ها، شرط كمال كاميابى است. «فى جنات و نعيم فاكهين... متّكئين على سُرر...»

12- آنان كه در دنيا از نگاه به نامحرمان چشم پوشيدند، در آخرت همسرانى زيباروى خواهند داشت. «المتقّين... زوّجناهم بحورعين» «ألَتنا» از ريشه «لوت» به معناى نقص است. «ما ألتناهم من عملهم» يعنى به خاطر الحاق فرزندان به پدران، چيزى از اجر پدران كم نمى كنيم.

كلمه «رهين» به دو معناى گرو و همراه آمده است و اينكه مى فرمايد: انسان رهين كار خود است، يعنى ملازم و همراه كار خود است.

امام صادق عليه السلام در باره ى آيه «و الّذين آمنوا و اتّبعتهم...» فرمود: مراد فرزندانى هستند كه عمل آنها از پدران كمتر است ولى خداوند آنان را به پدران ملحق مى كند تا موجب چشم روشنى آنان گردند.<437>

خداوند ابتدا ذرّيه ى مؤمنِ افراد با ايمان

را به آنان ملحق مى سازد، «الّذين آمنوا... الحقنا بهم ذرّيتهم» سپس نعمت ها و امكانات آنجا را افزايش مى دهد. «أمددناهم بفاكهة»

ويژگى هاى ميوه هاى بهشتى:

1- فراوانى. «فاكهة كثيرة»<438>

2- بى ضرر بودن. «فاكهة آمنين»<439>

3- زوجيّت. «من كل فاكهة زوجان»<440>

4- دائمى بودن. «امددناهم بفاكهة»<441>

5 - مجاز بودن. «ولا ممنوعة»<442>

6- پذيرايى كريمانه. «فواكِهَ و هم مكرمون»<443>

7- تنوّع. «فواكِهَ مما يشتهون»<444>

8 - همراه با غير ميوه. «بفاكهة و لحم»<445>

9- انتخابى بودن. «و فاكهة مما يتخيّرون»<446>

10- دسترسى آسان. «قطوفها دانية»<447>، «و ذلّلت قطوفها تذليلا»<448>

بگذريم كه ميوه هاى بهشتى؛ تفاله، تخليه، تغيير طعم و زحمت چيدن ندارد. 1- در اسلام محور ايمان است، نه خانواده و خويشان. «واتبعتهم ذريتهم بايمان»

2- نتيجه ملحق شدن به راه حق نياكان در دنيا، ملحق شدن به آنان در بهشت است. «و اتبعتهم... الحقنا بهم»

3- همراه بودن با نسل و فرزند، يكى از لذّات بهشتى است. «الحقنا بهم ذريتهم»

4- علاقه به فرزند حتّى در آخرت نيز وجود دارد. «الحقنا بهم ذريتهم»

5 - الحاق فرزندان در دنيا، سبب تنگ شدن مسكن و يا از دست دادن رفاه است ولى الحاق در بهشت هيچ كاستى ندارد. «و ما التناهم... من شى ء»

6- ملحق شدن نسل انسان به او، از آثار عمل نيك است. «الحقنا... بما كسب رهين»

7- مصرف ميوه بر گوشت مقدّم است. «بفاكهة و لحم»

8 - در بهشت نيز سليقه ها و تمايلات مختلف وجود دارد و به هر كس مطابق خواسته اش نعمت داده مى شود. «مما يشتهون» «كأس»، جام پُر و «قَدح»، جام خالى است. كلمه «مشفق» اگر با حرف (مِن) بيايد، به معناى ترس و نگرانى و اگر با حرف (فى) بيايد به معناى توجّه و عنايت است.

«يتنازعون» به معناى گرفتن جام

از دست يكديگر با شوخى است، نظير آنچه در شب هاى عروسى ميان دوستان واقع مى شود.

شراب دنيوى، عقل انسان را زايل مى كند و او را به ياوه گويى و بيهوده گويى مى كشاند، علاوه بر آنكه موجب تحريك قواى جنسى گشته و انسان را به گناه سوق مى دهد. لذا قرآن مى فرمايد: بهشتيان، جام هاى شرابى را به يكديگر تعارف مى كنند كه نه موجب بيهوده گويى مى شو نه گناه، بلكه به تعبير قرآن «شراباً طهوراً»<449> است.

در قرآن دو بار عبارت «لؤلؤ مكنون» آمده است: يكبار درباره همسران بهشتى<450> و يكبار درباره خادمان بهشتى<451>.

«سموم» به باد داغ و سوزانى گفته مى شود كه همچون سمّ در اجزاى بدن تأثير مى گذارد. در حديث مى خوانيم: اگر روزنه اى به اندازه سرانگشت از آن باد به روى اهل زمين باز شود، زمين و هر كه را روى آن است مى سوزاند.<452>

رسول اكرم صلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: نوجوانان زيبايى كه خادم بهشتيان هستند، فرزندان كفّار و مشركين اند كه نه مجرم هستند تا به دوزخ برده شوند و نه نيكوكارند كه از نعمت هاى بهشتى متنعّم شوند، اين افراد به صورت خدمت گزارانىبهشت در مى آيند.<453> 1- تفريحى رواست كه به دور از لغو وگناه باشد. «يتنازعون... لا لغو... و لاتأثيم»

2- با اينكه در بهشت، نهرها از شير و عسل و شراب و آب جارى است،بهشتيان با ظروف خاصى پذيرايى مى شوند، زيرا ظروف مناسب، لذّت نوشيدن را زياد مى كند. «كأساً»

3- در خوردن شراب هاى دنيوى، لغو و گناه راه دارد، ولى در بهشت لهو و گناه راه ندارد. «لا لغو فيها ولا تأثيم»

4- هر حركتى كه در آن لغو و گناه نباشد، جايز است. «لا لغو فيها ولا تأثيم»

5 -

خادمان بهشتى، عاشقانه و پروانه وار پذيرايى مى كنند. «يطوف...»

6- خدمتكاران بهشتى، عاريه و قرضى نيستند، خادمان ويژه اند. «غلمان لهم»

7- زيبايى مسئولان پذيرايى بهشت، خود نعمتى ديگر است. «كانهم لؤلؤ مكنون»

8 - پوشش براى چيزهاى زيبا و قيمتى، يك ارزش است. «لؤلؤ مكنون»

9- از لذّت هاى بهشت، گفتگوى بهشتيان با يكديگر است. «واقبل بعضهم على بعض يتسائلون»

10- كليد بهشت را بايد در دنيا جست. «كنا قبل فى اهلنا»

11- دلسوزى و شفقت، كليد بهشت است. «فى اهلنا مشفقين»

12- انسان بايد نسبت به خانواده خود، توجّه و تعهّد و دغدغه و سوز داشته باشد. «فى اهلنا مشفقين»

13- بهشتيان، بهشت را امتنان الهى مى دانند، نه پاداش عمل خود. «فمنّ اللّه علينا»

14- به سراغ كسى بايد رفت و كسى را بايد خواند كه سرچشمه نيكى و رحمت است. «ندعوه انه هو البّر الرحيم»

15- جز خداوند سرچشمه اى براى نيكى و رحمت نيست. «انه هو البرّ الرحيم» (كلمه «هو» نشانه انحصار نيكى و رحمت در اوست)

16- نيكى خداوند برخاسته از رحمت اوست، (نه براى جلب منفعت يا راحتى وجدان يا برآوردن توقّع ديگران). «البرّ الرحيم»

17- راه يابى متقين به بهشت و نجات از عذاب دوزخ، جلوه اى از نيكى و رحمت خداوند است. «فمنّ اللّه علينا و وقانا عذاب السموم... انه هو البرّ الرحيم» «كاهن» به كسى گويند كه به خاطر ارتباط با جنّيان از برخى امور غيبى خبر مى دهد. «ريب المنون»، اصطلاحى است به معناى حوادث تلخ روزگار كه به مرگ كسى بيانجامد.

مراد مشركان از اينكه به پيامبران مى گفتند: «مجنون»، بى عقل و بى خرد نبود، چنانكه در اين آيات، مجنون در كنار كاهن و شاعر آمده است كه افرادى باهوش و فهميده هستند. بلكه مراد

آنها از «مجنون»، جن زده بود، زيرا معتقد بودند افراد كاهن و شاعر به واسطه ارتباطا جنّ، قدرت پيشگويى و سرودن اشعار دارند، كارى كه از عهده افراد عادّى برنمى آيد. شاهد اين معنا آن است كه در يك آيه وصف شاعر و مجنون در كنار هم آمده است. «لشاعر مجنون»<454> 1- از تهمت ها و نسبت هاى نارواى كفّار (مانند: كاهن، شاعر و مجنون) نبايد ترسيد و بايد به وظيفه ى خود در مورد هشدار و تذكّر ادامه داد. «فذكّر فما انت... بكاهن...»

2- خداوند، اولياى خود را بيمه كرده و از آنان دفاع مى كند. «فما انت بنعمة ربّك بكاهن ولا مجنون»

3- مبلّغ دين، در تيررس هر گونه تهمت است. «بكاهن ولا مجنون... يقولون شاعر»

4- هر گونه عيب و نقصى كه از انسان دور مى شود، در سايه لطف و نعمت الهى است. «فما انت بنعمة ربّك بكاهن ولا مجنون...»

5 - افراد كاهن وپيشگو، از رحمت خدا دور هستند. «فما انت بنعمة ربّك بكاهن»

6- دشمن به يك تهمت قانع نيست. «بكاهن، مجنون، شاعر»

7- دشمن در انتظار مرگ بزرگان دين است، پس بايد كارى كرد كه اميد آنان براى پس از مرگ شخصيّت هاى مذهبى نااميد شود. «نتربّص به ريب المنون»

8 - رهبر دينى نبايد به خاطر تهمت هاى دشمنان صحنه را خالى كند، بلكه بايد بماند و دفاع كند. «نتربّص به ريب المنون»

9- مؤمنان نيز بايد همانند دشمنان، براى رسيدن به پيروزى، اميد و برنامه داشته باشند. «نتربّص به... فانّى معكم من المتربّصين» در اين آيه و آيات پس از آن، خداوند چهارده سؤال توبيخى از مخالفان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى كند و تمام راه هايى را كه ممكن است به نحوى

بهانه تسليم نشدن كفّار شود، مى بندد. شايد در هيچ جاى قرآن اين گونه مخالفان به باد انتقاد گرفته نشده و بهانههاى آنان مطرح نشده باشد.

«أحلام» جمع «حِلم» به معناى عقل است. از آنجا كه بزرگان قريش خود را صاحبان عقل و فكر مى دانستند، قرآن در اين آيه مى فرمايد: آيا عقل آنان چنين حكم مى كند كه قرآن را سحر و جادو بدانند، يا آنكه آنان در برابر حق سركشى مى كنند؟

«تقوُّل»، سخنى را از پيش خود بافتن و به كسى نسبت دادن است.

«حديث» به معناى «جديد» است. از آنجا كه مضامين قرآن تازگى دارد، از آن به «حديث» ياد شده است.

خداوند، بارها كفّار را دعوت به مبارزه نموده است: گاهى از آنان درخواست آوردن كتابى مثل قرآن كرده، «فأتوا بكتاب من عنداللّه»<455> گاهى تخفيف داده وبه آوردن ده سوره اكتفا نموده، «فأتوا بعشر سور مثله»<456> وگاهى به آوردن يك سوره، «فأتوا بسورة من مثله[457> و در آيه 34 حتّى به آوردن مطالبى مثل قرآن اكتفا كرده است. «فليأتوا بحديث مثله» 1- تهمت ساحر، كاهن، شاعر و مجنون به پيامبر، از روى تعقّل و تفكّر در آيات قرآن نبوده است. «ام تامرهم احلامهم»

2- ريشه ى كفر و شرك، طغيان و سركشى در برابر حق است، نه عقل و انديشه. «ام هم قوم طاغون»

3- هر كس كه سخن او منقطى نباشد و بر آن اصرار ورزد، طغيانگر است. «ام تامرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون»

4- مشركان، با تهمت و افترا، كفر خود را توجيه مى كردند. «يقولون تقوّله بل لايؤمنون»

5 - انسان يا بايد بر اساس عقل عمل كند يا بر اساس وحى، و كفّار خود را از هر دو محروم

كرده اند. «ام تامرهم احلامهم... بل لا يؤمنون»

6- در طوفان تهمت ها، دست از منطق و استدلال بر نداريد و مخالفان را به آوردن سخنى همچون قرآن دعوت كنيد. «فليأتوا بحديث مثله...»

7- قرآن محكم ترين استدلال را دارد؛ اگر پيامبر به تنهايى قرآن را بافته و به خدا نسبت داده است، «تقوّله» شما دسته جمعى يك سخن مثل آن بياوريد. «فليأتوا بحديث مثله»

8 - مبارزه طلبى در ميدان فرهنگى نيز لازم است. «فليأتوا بحديث مثله» انسان نبايد در برابر انواع تهمت ها دست از ارشاد و استدلال خود بر دارد. با آنكه در آيات قبل تهمت هاى گوناگونى به پيامبر عزيز اسلام زدند، ولى خداوند در اين آيات با طرح چند سؤال وجدان خفته آنان را بيدار مى كند.

قرآن، مهم ترين مباحث فلسفى را در قالب ساده ترين بيان مطرح مى كند. در اين آيه ى شريفه دو فرض مطرح شده است: يكى آنكه انسان بدون علّت آفريده شده باشد، «خُلِقوا من غير شى ء» دوم آنكه انسان خودش خويشتن را آفريده باشد و هر دو فرض عقلاً محال است. زيرا انسانديده است و هر پديده اى علّت مى خواهد، علاوه بر آنكه انسانى كه نبوده چگونه سبب بودن خود مى شود؟!

مشركان مى دانستند كه آفريدگار آنان و آسمان ها و زمين، خداوند است و قرآن بارها اين مطلب را بيان كرده است كه اگر از مشركان پرسيده شود كه آفريدگار آسمان ها و زمين كيست خواهند گفت: خدا. بنابراين پرسش اصلى اين آيات آن است كه چرا شما به آنچه از سوى آفريدگاان براى هدايت شما فرستاده شده، ايمان نمى آوريد و نافرمانى مى كنيد؟ 1- شيوه طرح سؤال در برابر ذهن و فكر انسان ها، از شيوه هاى قرآنى در مباحث خداشناسى است. «ام خُلقوا...

ام هم الخالقون»

2- اگر انسان نبوده پس چگونه سبب هستى خود شده و اگر بوده چگونه دوباره خود را بوجود آورده است؟ «ام خلقوا من غير شى ء ام هم الخالقون»

3- آن گونه سؤال كنيد كه هر كس جواب منطقى شما را در وجدان خود احساس كند. «ام خلقوا السموات والارض»

4- انسان نه آفريدگار خويش است نه آفريدگار غير خويش. «ام هم الخالقون ام خلقوا السموات...»

5 - لجاجت، انسان را به جايى مى رساند كه حتّى اگر در بن بست استدلال قرار گيرد، تسليم نمى شود. «بل لا يوقنون» مشركان، آفريدگارىِ خداوند را قبول داشتند ولى او را پروردگار خود و هستى نمى دانستند و زير بار پذيرش پيامبر نمى رفتند. اين آيات به شكل طرح سؤال، آنان را مورد توبيخ قرار مى دهد كه چرا سخن پيامبر را نمى پذيريد؟ آيا ثروت و قدرت خداوند در اختيار شماست و ياخود راهى به آسمان ها پيدا كرده ايد و وحى را مستقيماً دريافت مى كنيد؟!

مردم جاهليّت پسر را وسيله ى عزّت و دختر را وسيله ى خوارى و خفّت مى پنداشتند. اين آيه بر اساس همان ديدگاه از آنان مى پرسد: چگونه خفّتى را كه خود تحمّل نمى كنيد، به آفريدگار هستى نسبت مى دهيد؟! 1- دشمن را بايد خلع سلاح منطقى كرد، لذا قرآن با طرح چند سؤال از آنان مى پرسد دليل طغيان و ايمان نياوردن شما چيست؟ «ام عندهم... ام هم المصيطرون ام لهم سلّم...»

2- انسان بايد حرف منطقى را از هر كس بپذيرد. اگر مخالفان هم مطالبى را دريافت كرده اند، ما حاضريم سخنان آنان را بشنويم. «فليأت مستمعهم بسلطان مبين»

3- اى پيامبر! از تهمت هراسى نداشته باش كه آنان به خداوند هم تهمت مى زنند. «ام له البنات و لكم

البنون» «مَغرم» به خسارات مالى گفته مى شود كه بدون جهت دامن انسان را مى گيرد، و «مُثقل» به معناى تحمّل مشقّت و بار سنگين است.

در حوزه ى قدرت الهى هيچ شريكى وجود ندارد:

- خزائن از اوست. «وللّه خزائن السموات و الارض»<458>

- آفريدن از اوست. «اللّه خالق كلّ شى ء»<459>

- علم غيب از اوست. «وللّه غيب السموات و الارض»<460>

- سيطره از جانب اوست. «للّه ملك السموات و الارض...»<461>

در مورد برخى سؤالات، منتظر جواب نباشيد، گاهى خود سؤال پيام آور است. در اين آيات خداوند، سؤالات مختلفى را مطرح كرده است كه هيچ كدام پاسخ داده نشده اند، زيرا هدف از سؤال، رسيدن به پاسخ نبوده، بلكه بيدار كردن مخالفان بوده است.

بايد توجّه داشت كه تكاليف مالى در اسلام نظير خمس و زكات، مزد رسالت نيست بلكه براى اداره جامعه و برقرارى عدالت اجتماعى و رفع مشكلات گوناگون است. 1- انبيا درخواست مزد از مردم نداشتند. «ام تسئلهم اجراً»

2- مردم به درخواستِ اجرت از سوى مبلّغ دين حسّاس هستند، در برنامه هاى تبليغى بايد به اين خصلت توجّه داشت. «فهم من مَغرم مثقلون»

3- در ارشاد و دعوت مردم به حق، از طرح مسائل مادّى كه سبب خنثى شدن آثار تبليغ يا نوعى فشار بر مردم است بايد دورى كرد. «فهم من مغرم مثقلون»

4- استفاده از كمك هاى داوطلبانه كه برخاسته از عشق و معرفت و نشاط است و مردم خود مى پردازند، مانعى ندارد، آنچه منفى است درخواست مزد از مردم است. «تسئلهم اجراً... مثقلون»

5 - مخالفان انبيا، نه پشتوانه علمى و عقلى دارند و نه پشتوانه اى از عالم غيب. «ام عندهم الغيب»

6- يكى از شيوه هاى دعوت و هدايت، شيوه پرسش و پاسخ

است كه قرآن نحوه پرسيدن را بيان كرده است. «أم... أم... أم... أم...»

7- كيد و نيرنگ دشمنان مقطعى نيست، بلكه دائمى است. «يريدون كيداً»

8 - نتيجه ى نيرنگ، به خود افراد باز مى گردد. «يريدون كيداً... هم المكيدون»

9- سؤالات و اهداف خود را جمع بندى كنيم. «ءاله مع اللّه» «كِسف» به معناى قطعه است و مقصود از آن در اين جا، فرود قطعه سنگ از آسمان به عنوان عذاب الهى است. «مَركوم» به معناى متراكم و «يُصعقون» به معناى هلاكت و بيهوشى است كه در اثر صاعقه ى عذاب پديد آيد. اين كلمه در قالب مجهول آمده كه نشانه اضطرار است.

اشخاص لجوج هر دم بهانه اى مى آورند. آنها از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درخواست سقوط قطعه اى از آسمان را داشتند، «فاسقط علينا كسفا...»<462> ولى اگر درخواست آنان عملى شود، باز مى گويند: اين ابرى است متراكم. «و ان يروا... يقولوا سحاب مركوم»

امر به معروف و نهى از منكر، مراحل و محدوديّت هايى دارد. در آيه 29 خوانديم: «فذكّر» يعنى به مردم تذكّر بده! ولى در اينجا مى خوانيم: «فذرهم» يعنى آنان را به حال خود رها كن، زيرا ديگر ارشاد تأثيرى ندارد.

از ارشاد مردم نبايد زود خسته شد. قرآن بعد از طرح چهارده سؤال و بستن همه ى راه هاى عذر و بهانه، فرمان رها كردن آنان را مى دهد. «ام تأمرهم... ام... ام... ام... فذرهم» 1- لجاجت، انسان را به تحليل غلط وامى دارد. «كسفا من السماء... يقولوا سحاب مركوم»

2- انسانى كه بديهيّات را انكار مى كند و حتّى آنچه را با چشم مى بيند نمى پذيرد، ديگر قابل هدايت نيست. «يقولوا سحاب مركوم فذرهم»

3- همه ى افراد لايق ارشاد نيستند. «فذرهم»

4- لطف خداوند به قدرى است كه

حتّى در هنگام رها كردن انسان به حال خود، هشدار لازم را مى دهد. «فذرهم حتّى يلاقوا يومهم الّذى...»

5 - كفر و لجاجت سبب بدفرجامى است. «حتّى يلاقوا يومهم...»

6- سنّت خداوند در برابر مخالفان، تعجيل و عجله نيست. «فذرهم حتّى يلاقوا يومهم...»

7- به هنگام فرا رسيدن قهر الهى، مجرمان ديگر اختيارى از خود ندارند و بايد آن را با ذلّت بپذيرند. «يصعقون»

8 - روز قهر الهى، نه نيرنگ درونى كارساز است و نه ياور بيرونى. «يوم لا يغنى...» با توجّه به آيات قبل و اين آيه، نپذيرفتن دعوت انبيا ظلم است. شايد هم مراد اين باشد كه كفّار دو گروهند: گروهى كه تنها كافرند و گروهى كه علاوه بر كفر، ظلم و توطئه هم مى كنند كه عذاب اين گروه بيشتر است.

در تفسير قمّى آمده است كه مراد از «عذاباً دون ذلك»، عذاب در زمان رجعت است، در مورد كسانى كه در حقّ آل محمدعليهم السلام ظلم روا داشتند. 1- براى ستمگران، علاوه بر قيامت، در دنيا نيز عذاب است. «عذاباً دون ذلك»

2- ظالمان، از عاقبت شوم خود در اين دنيا بى خبرند. «اكثرهم لا يعلمون» اين سوره با سوگند به مكان مناجات شروع شد «والطور» و با فرمان مناجات پايان يافت. «و من الليل فسبحه و ادبار النجوم»

با اينكه همه ى اعمال و افكار انسان ها زير نظر خداست، امّا خداوند به اولياى خود توجّه مخصوصى دارد، مثلاً به نوح عليه السلام مى فرمايد: ساخت كشتى تو زير نظر ماست. «اِصنع الفلك باعيننا» و به پيامبر اسلام مى فرمايد: تمام وجودت زير نظر ماست. «فانّك بأعيُن»

تسبيح خداوند بر ستايش او مقدّم است، اول بايد او را منزّه بدانيم، سپس ستايش كنيم.

تسبيح

از ستايش مهم تر است، فرمان تسبيح دوبار مطرح شد، ولى ستايش خداوند يكبار.

مراد از «ادبار النجوم»، هنگام طلوع فجر است كه ستارگان در نور صبح ناپديد مى شوند. مفسّران، عبارتِ «من الليل فسبّحه» را به نماز شب در هنگام سحر تفسير كرده اند و در حديث مى خوانيم: مراد از «ادبار النجوم» دو ركعت نماز نافله قبل از نماز صبح است.<463>

1- در برابر افراد لجوج، بايد صبر و مقاومت كرد. آرى تبليغ دين در برابر تكذيب ها و آزارها به صبر و حوصله نياز دارد. «واصبر لحكم ربّك»

2- صبر اگر در راه اجراى فرمان الهى باشد با ارزش است وگرنه يكدندگى و لجاجت و ضد ارزش محسوب مى شود. «واصبر لحكم ربّك»

3- حكم و فرمان خداوند، در جهت تربيت و رشد انسان است. «لحكم ربّك»

4- پيامبر نيز به حمايت خداوند نيازمند است. «فانّك باعيننا»

5 - آنچه انسان را صبور مى كند، آن است كه بداند زيرنظر خداست. «فانّك باعيننا»

6- ياد خدا وستايش وتسبيح او مايه ى صبر و پايدارى است. «واصبر... و سبّح»

7- مناجات شبانه، انسان را براى تلاش روزانه آماده مى كند. «واصبر... و من الليل فسبّحه...»

8 - براى دعا ونيايش، زمان هاى خاصّ آثار بيشترى دارد. «حين تقوم و من الليل... ادبار النجوم»

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

The adjuration is by five things to assert the certainty of future events in the most emphatic terms in verse 7 to 28-the coming of judgement and the passing away of this phenomenal world; the future ill consequences of ill deeds; and the future attainment of bliss and complete realisation of Allahs grace and mercy as recompense for good deeds.

Tur, the mountain of Sinai, stands for

all that which happened during the ministry of Musa.

The book inscribed, according to Aqa Mahdi Puya, neither refers to the Tawrat nor to any other revealed book, but to that book which is preserved in lawh mahfuz (the secured tablet), unfolded by revelation to the Holy Prophet for the guidance of mankind in all ages.

Baytil ma-mur, (the much frequented house), according to Aqa Mahdi Puya, does not refer to any terrestrial sacred place of worship. "It refers to the place of worship in the heaven", Imam Ali said, "which is visited every day by thousands of angels around which they circuit and pray and then never come back again." It implies constant increase in the realm of creation.

"The roof elevated" is the canopy of heaven, to whose height or sublimity no limit can be assigned by the mind of man. The nebular ocean refers to the beyond physical expanse. Except Tur all abovenoted signs or things are celestial.

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

Verses 7 to 10 refer to the coming of judgement and passing away of this phenomenal world.

(see commentary for verse 7)

(see commentary for verse 7)

(see commentary for verse 7)

The day of reckoning will be a day of woe to the unjust who belied the signs of Allah, just as it will be a day of joy and bliss to the righteous believers. Every evil thought or deed has its own retributive and punishable chain of consequences. Whatever is

done in this life is a preparation for the hereafter, which the disbelievers will find a reality after the day of judgement, not a farce. They did not take notice of the signs of Allah nor paid attention to the warnings the messengers of Allah gave them, so there will be no time for repentance. They will roast in hell, whether they endure it or not.

(see commentary for verse 11)

(see commentary for verse 11)

(see commentary for verse 11)

(see commentary for verse 11)

(see commentary for verse 11)

The righteous believers will be in the land of eternal bliss. By their own effort and striving they won Allahs grace and mercy.

Everyone, as an individual, will have full satisfaction (in whatever he or she does) dignity and joy of companionship. Every one will be purified but will not be merged into one sameness. There will be a general social satisfaction shared with all whom they loved in this earthly life, all near and dear ones, provided they had believed and done good deeds, because each individual is responsible for his conduct and none shall bear anothers burden, as stressed in Baqarah: 48, 123, 254; An-am: 165; Bani Israil: 15; Fatir: 18; Zumar: 7 and Najm: 38.

Relationship of this life has no value in the hereafter unless it is sanctioned by the ties of true faith.

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for

verse 17)

(see commentary for verse 17)

(see commentary for verse 17)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

Refer to Bara-at: 52.

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

Refer to commentary of Baqarah: 23; Yunus: 38; Hud: 13; Bani Israil: 88 and (vi) on page iv.

Aqa Mahdi Puya says:

This verse refers to the fundamental rule of all sciences that there is no effect if there is no cause. Nothing can come into being out of nothing or by itself.

(no commentary available for this verse)

Refer to An-am: 50.

Refer to An-am: 35; Hijr: 17 and 18; Safat: 8 to 10.

Refer to Nahl: 57 to 59.

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

(no commentary available for this verse)

About spending a part of the night in prayers see Bani Israil: 78 and 79.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109