سفري به خاكساري: پژوهشي پيرامون حج و عمره بر اساس آيات و روايات جلد 1

مشخصات كتاب

سرشناسه : بني هاشمي، سيدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پديدآور : سفري به خاكساري: پژوهشي پيرامون حج و عمره بر اساس آيات و روايات/ محمد بني هاشمي ، به قلم سعيد مقدس.

مشخصات نشر : تهران: منير، 1388.

مشخصات ظاهري : 2ج.

شابك : 65000 ريال: دوره: 978-964-539-145-2 ؛ ج.1: 978-964-539-172-8 ؛ ج.2: 978-964-539-173-5

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : حج

موضوع : حج عمره

شناسه افزوده : مقدس، سعيد، 1358 -

رده بندي كنگره : BP188/8/ب86س7 1388

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : 1858296

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

پيش گفتار

چهار سال پيش (تابستان 1384) بعضي از دوستاني كه عازم مدينه منوره و مكه مكرمه بودند، از بنده خواستند تا در خصوص اين سفر معنوي تذكراتي را به عرضشان برسانم آن هنگام تصور نميكردم كه اين قرار، مقدمه ي تأليف كتابي پيرامون حج و عمره باشد. گمان ما اين بود كه با وجود كتابهاي نسبتاً مفصلي كه در اين زمينه وجود دارد، نيازي به ارائه ي اثري جديد نيست.

پس از اتمام مباحث و مراجعه به بيشتر كتابهايي كه در اين موضوع نگاشته شده، تصميم به تدوين و انتشار مطالب گرفتيم. بناي ما در سراسر كتاب بر اين بوده كه اگر حق بيان مطلبي در كتابهاي موجود ادا شده است، به آن نپردازيم. البته براي حفظ سير منطقي و رعايت كامل بودن مباحت، به بسياري از آنها در حدّ اشاره پرداخته و وارد بيان تفصيلي آن نشده ايم. با اين ترتيب برخي مطالب با تفصيل و برخي ديگر با كمال اختصار و با ارجاع به كتب ديگر بيان شده اند. همچنين توضيح

ص:13

احكام شرعي عمره و حج را به كتابهاي مناسك مراجع معظم تقليد واگذار نموده ايم.

رويكرد كلي ما در سراسر كتاب، دو محور اساسي بوده كه هر كدام از جهتي روح حج را تشكيل مي دهند.

اول: داشتن حال تواضع و دوري از كبر و خود بزرگ بيني است كه حضرت باقر العلوم عليه السلام از آن به حالت «سكينه» تعبير فرموده اند:

مَن دَخَلَ مَكَّةَ بِسَكينَةٍ غُفِرَ لَهُ ذَنبُهُ وَ هُوَ اَن يَدخُلَها غَيرَ مُتَكَبِّرٍ وَلا مُتَجَبِّرٍ.(1)

هركه با «سكينه» داخل مكه شود گناهش بخشوده ميگردد و آن (سكينه) اين است كه بدون تكبر و خودبزرگبيني داخل آن شود. فلسفه ي همه عبادات، به خصوص حج بيت الله الحرام، اين است كه انسان به «بنده بودن» خود در پيشگاه الهي اقرار و اعتراف نمايد. لازمه ي اين حال، خارج شدن از روحيه ي شيطاني «استكبار» است كه متأسفانه بسياري از انسانها را گرفتار نموده است. احرام بستن و انجام مناسك عمره و حج، بستر بسيار مناسبي براي تزكيه ي درون و بيرون از اين رذيلت نفساني و حقيقتاً «سفري به خاكساري» است.

روح ديگر حج كه سعي كرده ايم در قدم به قدم انجام مناسك به آن تذكر دهيم، توجه به ساحت مقدّس حضرت سيدالشهدا عليه السلام است كه حج خود را در سال 61 هجري قمري ناتمام گذاشتند و سفر به طف كربلا را بر احرام حج و وقوف درماني و عرفات ترجيح دادند.


1- بحارالانوار، ج 99، ص 192. مضمون اين حديث در «من لا يحضره الفقيه» ج 2، ص 206 نقل شده است.

ص:14

شباهت هاي زيادي ميان «زائر حرم حسيني عليه السلام» با «عمره و حج گزار» وجود دارد كه به بسياري از آنها در ضمن بيان اعمال حج اشاره كرده ايم. يكي از آنها رعايت حال «سكينه» در حال نزديك شدن به حائر حضرت ابي عبدالله عليه السلام است كه فرمود:

فَتَوَجَّه نَحوَ الحائِرِ وَ عَلَيكَ السَّكينَةُ وَالوَقارُ وَ قَصِّر خُطاكَ فَاِنَّ اللهَ تَعالي يَكتُبُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَجَّةً وَ عُمرَةً.(1)

پس به سوي حائر [حسيني] رو كن و بر تو باد رعايت سكينه و وقار، و قدمهايت را كوتاه بردار كه خداي متعالي به هر گامي [برايت] حج و عمره اي مي نگارد.

سرّ عجيبي در مقايسه ي فضيلت حج و عمره با زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام نهفته است كه در اين مجال فرصت شرح و بسط آن نيست.

علاوه بر اين دو محور، احياي ياد غريب دوران و مظلوم زمان، حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه در جاي جاي اعمال مكه و مدينه مدنظر بوده و كوشيده ايم به هر بهانه اي تعجيل فرج آن بزرگوار از خداي منان مسألت گردد.

لازم به تذكر است كه بحث درباره ي مدينه منوره كه بخش اوّل كتاب را تشكيل داده به دليل وجود كتاب «در ضيافت ضريح» و خلاصه ي آن «راه و رسم پاي بوسي» كه در باب زيارت اهل بيت : نگاشته شده اند، نسبت به ساير مباحث كوتاهتر و خلاصه تر آمده است.


1- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 336.

ص:15

كتاب حاضر با اين ويژگي تدوين گرديد و زحمت تحرير آن را جناب آقاي سعيد مقدّس، خالصانه و متواضعانه، بر عهده گرفت. از اين چهار سال گذشته، حداقل دو سال آن صرف تنظيم، نوشتن و بازنگريهاي متعدد شده است كه آخرين آنها اكنون در مدينه ي منوره و مكه مكرمه در حال انجام مي باشد. اين تلاش ناچيز را در اين سرزمين مقدس، به روح كعبه و مايه ي حيات حج، حضرت سيدالشهدا، تقديم ميداريم به اين اميد كه با امضاي آن بزرگوار مورد پذيرش خداي منان قرار گيرد و شمعي روشنگر براي راهيان سرزمين وحي و زائران شش گوهر معصوم باشد. ان شاء الله

سيد محمد بني هاشمي - مكه مكرمه

سوم شعبان المعظم 1430 قمري، 2 مرداد 1388

ص:16

برابر باب كعبه براي باب الله

روز پنجشنبه اوّل شعبان المعظم 1430 هجري قمري است. به فضل الهي و عنايت ويژه صاحب بيت الله الحرام، روبروي در خانه ي كعبه ايستاده ام. مقام حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه را مي بينم كه گويي ميان ركن حجرالاسود و باب كعبه (حطيم) ايستاده است. جبرئيل امين با نداي «البيعة لله»، منتظران ظهور را به بيعت با او - اين خليفه ي خداوند بر روي زمين - دعوت مي نمايد.

در اين لحظات نوراني با گشوده شدن باب كعبه، ابواب رحمت الهي هم باز شده است، طنين دعاهاي دوستان آن امام غريب براي تعجيل فرج ايشان، از جاي جاي بيت الله الحرام به گوش مي رسد.

خداوندا! در اين دقايق ارزشمند و شريف، تو را به حق مولود خانه ات و همسر پهلو شكسته اش قسم مي دهم كه اين دوران طولاني و پر محنت غيبت را به فضل و كرمت پايان دهي؛ دوراني كه سپري شدن هر روز و بلكه هر لحظه اش بر امام مظلوممان چون يك قرن، سنگيني

ص:17

مي كند. از تو مي طلبيم بر ما منت بگذاري تا آرزوي ديدار و ظهور آن عزيز را به گور نبريم.

پروردگارا! ما اعتراف مي كنيم كه حق آن بزرگوار را به شايستگي ادا نكرده ايم و به همين جهت خود را مستحق نزول هر بلايي مي دانيم. امّا اولياي تو به ما آموخته اند كه به فضلت اميدبنديم و از جود و كرمت نااميد نباشيم خود را به هيچ وجه لايق درك زمان ظهور مولاي غريبمان نمي دانيم. شايستگي ياري كردن آن سرور را نيز در خود نمي بينيم. امّا از لطف و كرم صاحبمان دور نمي دانيم، در لحظاتي كه درهاي رحمت الهي باز است، تقصيرات ما را در اداي حقوق خود بزرگوارانه ببخشايد. از او تمنا داريم كه توبه ي ما را همچون حزبن يزيد رياحي بپذيرد و تنها آرزويمان را برآورده سازد؛ آرزويي كه جز نصرت و خدمت به آستان مقدسش در زمان غيبت و ظهور نيست.

مولاي من! در حال حاضر روي كره ي خاكي آبرومندتر از شما بزرگوار، كه بقية الله هستيد، سراغ نداريم. شما را به وجاهت جدّتان حبيب خدا رسول مصطفي صلّي الله عليه و آله و سلّم، در همين ساعت دو ركعت نماز پيش از ظهورتان را اقامه كنيد. داستان پاكتان را به پرده ي كعبه بياويزيد. از سر اضطرار از رب البيت، اذن قيامتان را مسألت فرماييد. ما نيز به دعايتان آمين مي گوييم.

ص: 18

ص: 19

ص: 20

بخش اول : شناخت مدينه منوّره

فصل 1: مدينه رسول و اهل بيت عليهم السلام

فضيلت مدينه

اشاره

مدينه ي منوره يكي از شهرهاي برگزيده ي پروردگار(1) مي باشد. اين ديار معظم به عنوان «حرم» خداوند، رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم اميرمؤمنان لقب گرفته است: المَدينَةُ حَرَمُ اللهِ وَ حَرَمُ رَسُولِهِ وَ حَرَمُ عَلِيّ بنِ اَبيطالِبٍ الصَّلاةُ فيها بِعَشرَةِ آلافِ صَلاةِ وَالدِّرهَمُ فيها بِعَشرَةِ آلافِ دِرهَم.(2)

مدينه حرم خدا و حرم رسولش و حرم علي بن ابي طالب عليهم السلام مي باشد، يك نماز در آن ثوابي [به ازاي] ده هزار نماز داراست [و يك درهم خرج كردن] در آن به اندازه ي [ده هزار درهم مي ارزد].


1- وسائل الشّيعه، ج14، ص361.
2- الكافي، ج4، ص 586.

ص:21

«حرم» هر كسي جايگاهي است كه مورد حمايت(1) و توجه خاص اوست. كسي كه به مدينه ي منوره قدم ميگذارد در حصار حمايت و عنايت خدا و رسول صلّي الله عليه و آله و سلّم و اميرمؤمنان عليه السلام قرار مي گيرد. دو مصداق مهم اين عنايت الهي، مصطفوي و علوي در اين روايت شريف بيان شده است: يكي آنكه نمازگزار مدينه مي تواند ده هزار برابر ثواب نماز در جاهاي معمولي را دريافت كند. ديگر آنكه خرج نمودن در اين شهر پر بركت، ده هزار برابر بركات معنوي را در پي دارد. به گونه اي كه مثلاً ثواب يك درهم صدقه يا انفاق مي تواند در ضريب ده هزار ضرب گردد. اين شهر مشرّف شايد به خاطر انتسابش به رسول خدا و اميرمؤمنان بسيار مورد توجه و عنايت اهل بيت بوده است. آن بزرگواران به مدينه ي منوره و اقامت در آن اشتياق خاضي داشته اند. به عنوان نمونه به روايت ذيل بنگريد: راوي به حضور امام موسي بن جعفر عليه السلام مي رسد و عرضه مي دارد: «كداميك با فضيلت تر است اقامت در مكه يا مدينه؟» حضرت مي فرمايند: «تو چه مي گويي؟» عرضه مي دارد: «گفتار من با وجود فرمايش شما چه ارزش دارد؟» حضرت مي فرمايند: «گفتار تو، به گفته ي من باز مي گردد». اينجاست كه عرض مي كند: «امّا من گمان مي كنم كه اقامت در مدينه برتر از اقامت در مكه است .» حضرت پاسخ مي دهند: «آنچه گفتي را امام صادق در روز عيد فطري فرمودند. نزد قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم


1- «حرم» الزجلي و «حريمه»: ما يقاتل عنه و يحميه (لسان العرب، ج 12، اصلي 125).

ص:22

آمدند، در مسجد بر ايشان اسلام دادند و سپس فرمودند:

قَدْ فَضلنَا النّاسَ اليَومَ بِسَلامِنا عَلى رَسُول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم.(1)

امروز به واسطه ي سلاممان بر رسول خدا بر مردم برتري يافته ايم. اهل بيت مؤمنان را از اقامت در مكه ي معظمه نهي فرموده اند. حتي ماندن در اين شهر را مايه ي قساوت قلب دانسته اند.(2) اين در حالي است كه ماندن و مقيم شدن در مدينه مورد امضاء معصومين قرار گرفته است. فقها و محدّثان بنام شيعه نيز با توجه به رواياتي از اين دست، ابوابي از كتابهاي خود را به بيان فضيلت و استحباب اقامت در مدينه ي منوره اختصاص داده اند.(3)

به عنوان نمونه اي از عُلقه و پيوستگي اهل بيت عليهم السلام به مدينه ي منوره مي توان به عبارات حضرت سيدالشهدا در يكي از منازل راه تا كربلا اشاره نمود. وقتي در يكي از اين منازل، خبر شهادت جناب «قيس بن مسهر صيداوي» را به آن بزرگوار رساندند، امام عليه السلام پس از اظهار وفاداري دو تن از اصحاب، فرزندان و برادران و اهل بيت خويش را جمع نمودند. به آنها نگريستند و مدّتي گريستند. آنگاه به درگاه پروردگار چنين عرضه داشتند:


1- الكافي،ج4، ص557.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 446. توضيح اين روايات را در جلد دوم اين مكتوب ذيل عنوان «آداب مكه ي مكرّمه» بنگريد.
3- مرحوم شيخ كليني بابي تحت عنوان «باب فضل المُقام بالمدينه...» در كتاب الكافي، ج4، ص 557 و مرحوم شيخ حز عاملي بابي تحت عنوان «باب استحباب الاقامة في المدينة...» در وسائل الشيعه، ج 14، ص 347 گشوده اند.

ص:23

اَللّهُمَّ اِنّا عِترَةُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ قَد اُخرِجنا وَ طُرِدنا وَ اُزعِجنا عَن حَرَمَ جَدِّنا وَ تَعَدَّت بَنُو اُمَيَّةَ عَلَينا اللّهُمَّ فَخُذ لَنا بِحَقِّنا وَ انصُرنا عَلَي القَومِ الظّالمين.(1)

خدايا! ما خاندان پيامبر تو محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم، هستيم و از حرم جدّمان اخراج شده ايم و طرد گشته ايم و ناراحتي ديده ايم و بني اميه بر ما تجاوز نموده اند. خدايا! پس حق ما را از [آنان] بستان و ما را بر گروه ستمگران ياري ده. در اين عبارات، امام حسين عليه السلام به عنوان شكوه به درگاه خداوند، از طرد خويش و خانوادهاي رسول خدا از حرم نياي بزرگوارشان سخن گفته اند. اين خود عمق دلبستگي آن حضرت به مدينه ي منوره را هويدا مي سازد. نيز انگيزهاي اين دلدادگي را نمايان مي كند كه همانا «حرم» بودن مدينه براي رسول گرامي اسلام است. به علاوه حضرتش از خداوند متعال خواسته اند حقشان را از اهل دشمني و تجاوز باز پس بگيرد. اين دعاي سيدالشهدا عليه السلام با ظهور فرزندشان تحقق مي پذيرد؛ همان فرزندي كه چون پدر، دل در گرو مدينه دارد. چنانكه از امام صادق نقل شده كه فرمودند:

لابُدَّ لِصاحِبِ هذَا الاَمرِ مِن غَيبَةٍ وَ لا بُدَّ لَهُ في غَيبَتِهِ مِن عُزلَةٍ وَ نِعمَ المَنزِلُ طَيبَةُ.(2)

براي صاحب اين امر گريزي از غيبت نيست و براي او در پنهاني اش گريزي از عزلت گزيدن نيست و مدينه براي [وي] چه نيكو منزلي و مأوايي است.


1- بحارالانوار، ج 44، ص 383، به نقل از شيخ مفيد. 2. الكافي، كتاب الحجه، باب في الغيبه، ح16.
2- الكافي، كتاب الحجّه، باب في الغيبه، ح16.

ص:24

مدينه براي امام عصر عليه السلام منزلي مناسب و جايگاهي نيكو است. امّا دريغ كه آن غربت زده به وصيت پدر بايد راهي كوهها و بيابانها باشد. بايد در دورترين و نهان ترين جايگاه هاي كره ي زمين سكني گزيند.(1) بدان خاطر كه خداوند نمي پسندد وطن مألوف خود را كاشانه ي خويش قرار دهد.(2) همين «عزلت» يكي از تجليات غربت آن حضرت را رقم مي زند و هر دل آگاهي را داغ مي نهد.(3)

فضيلت مرگ در مدينه ي منوره

يكي ديگر از جلوه هاي فضيلت و عظمت مدينه ي منوره - و نيز مكه ي مكرمه - در ثوابهاي بزرگي است كه به مردگان در اين دو شهر اعطا مي شود. درباره ي اين ثواب از رسول مكرم اسلام تا آمده است:


1- چنانكه آن حضرت فرموده اند «اِنَّ أبي عَهِدَ اِلَيَّ اَن لا اُوَطِّنَ مِنَ الأرضِ اِلاّ أخفاها وَ أَقصاها إِسراراً لأمري وَ تَحصيناً مِن مَكائِدِ أهلِ الضَّلال والمَرَدَةِ.»پدرم با من پيمان بست كه جز از پنهان ترين و دورترين [جايگاه هاي] زمين وطني نگزينم؛ به خاطر پنهان داشتن امرم و نگاهداري و [حفاظت] جانم از نيرنگ هاي اهل گمراهي و سركشان. (بحارالانوار، ج 52، ص 34 و 35 به نقل از كمال الدّين).
2- توجه شود كه اين مسأله منافات با رواياتي ندارد كه حضور امام عصر در ميان مؤمنان و حشر و نشر آنان با ايشان - بدون شناسايي شدن آن حضرت - را نويد داده اند. (به عنوان نمونه: بحارالانوار، ج 52، ص 154، به نقل از غيبت نعماني) روايت نقل شده در متن مي تواند به اين معنا باشد كه آن حضرت از قرار دادن منزل دائمي و سراي مشخصي در مدينه ي منوره نهي شده اند. نمي توانند همانند بيشتر پدران بزرگوارشان خانه و منزل معين در اين شهر داشته باشند. ولي در عين حال مي توانيم بگوييم آن بزرگوار در شهر مدينه هم رفت و آمد دارند.
3- توضيحات تفصيلي در اين باره را بنگريد در كتاب غربت آفتاب (از مجموعه ي چهار جلدي كتاب آفتاب در غربت) فصل چهارم.

ص:25

مَن ماتَ في اَحَدِ الحَرَمَينِ مَكَّةَ اَوِ المَدينَةِ لَم يُعرَض اِلَي الحِسابِ وَ ماتَ مُهاجِراً اِلَي اللهِ وَ حُشِرَ يَومَ القيامَةِ مَعَ اَصحابِ بَدرٍ.(1)

هركس در يكي از دو حرم - مكه يا مدينه - بميرد اعمالش [به موقف] حساب عرضه نمي شود و در حال هجرت به سوي خدا از دنيا رفته است و روز قيامت با اصحاب بدر محشور مي گردد. درباره ي اين روايت توجه به سه نكته خالي از لطف نيست:

1) موقف حساب يكي از مواقف بسيار دشوار قيامت است. انسان بايد آنجا در قبال هر نعمتي - جز آنچه در راه خداوند صرف نموده - پاسخگو باشد.(2) اينگونه است كه خداوند در چنين موقفي بر همگان حجت دارد: يا به خاطر نعمتي كه شكرنگزارده اند و يا به خاطر گناهاني كه مرتكب شده اند.(3) اين است كه هركس مخاطب حساب و كتاب دقيق الهي قرار گيرد، همين حسابرسي براي او عذاب و سختي در پي دارد.(4) اگر خداوند بخواهد در حسابرسي با كسي به «مناقشه» و ريزبيني بپردازد كار او بسيار دشوار خواهد بود. به تعبير ساده تر اگر خدا در محاسبه ي انسان موي را از ماست بكشد، شرايط سختي را برايش بوجود آورده است. اگر خدا بخواهد به ازاي هر نافرماني توبيخش كند همين حسابرسي، رنج و هلاكت دردآوري براي وي


1- بحارالانوار، ج 99، ص 387، به نقل از كامل الز يارات.
2- بحارالانوار، ج 7، ص 261، ح 10 به نقل از نوادر راوندي.
3- بحارالانوار، ج 7، ص 262، ح 13، به نقل از امالي طوسي.
4- بحارالانوار، ج 7، ص 263، ح17 به نقل از معاني الاخبار، بيان مرحوم مجلسي در ذيل اين روايت نيز خواندني است.

ص:26

خواهد بود.(1) لذا اگر كسي را اساساً از اين موقف گذر دهند لطف بزرگي به او شده است. اگر عمل وي را به حساب عرضه نكنند، موقعيت نفس گيري(2)را پشت سر گذارده و خلاصي عظيمي يافته است.

2) مرگ در حالي كه فرد «مهاجر الي الله» (هجرت كننده به سوي خدا) باشد، بر اساس فرمايش خداوند متعال، از موقعيت ويژه اي برخوردار است. در قرآن كريم درباره ي چنين كسي آمده است:

وَ مَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجِراً اِلَي اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدرِكهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَي اللهِ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً.(3)

و كسي كه از خانه اش خارج شود در حالي كه مهاجر به سوي خدا و رسول اوست، سپس در اين حال مرگ او را دريابد، پاداشش بر عهده ي خداوند قرار گرفته و خداوند بسيار بخشاينده و مهربان است.


1- بحارالانوار، ج7، ص263 و ملحقات آن به علاوه ص 266، احاديث 25 تا 29.
2- امام صادق از حسابرسي دو مؤمن فقير و غني گزارش مي فرمايند: مؤمن فقير به خاطر آنكه شأن و منزلتي و دارايي مازاد بر كفايتي در دنيا نداشته، به سرعت وارد بهشت مي شود. ولي مؤمن غني - كه البته او هم در نهايت وارد بهشت مي گردد - مورد محاسبه قرار مي گيرد: «... ديگري (مؤمن غني) باقي مي ماند تا آنكه از او عرق سرازير مي شود آنگونه كه اگر چهل شتر آن را بنوشند، كفايتشان مي كند و سپس وارد بهشت مي شود. پس [مؤمن] فقير به او ميگويد: «چه چيز تو را از [زود آمدن] باز داشت؟» او جواب مي دهد: «حساب طولاني، دائماً چيزي پس از چيزي نزد من مي آمد و بخشوده مي شد سپس از چيز ديگري سؤال مي شدم. تا آنكه خداوند عزوجل مرا به رحمت در برگرفت و مرا به توبه گزاران ملحق نمود...»» (بحارالانوار، ج 7، ص 259، به نقل از امالي صدوق).
3- نساء/100

ص:27

خداوند متعال، خود، ضامن اجر چنين كسي شده است. پس از آن نيز با آوردن دو اسم غفور و رحيم براي خود، در واقع رحمت و مغفرت را براي مهاجر به سوي خود و رسولش نويد فرموده است. كسي كه با نيت خداپسندانه به مگه يا مدينه مشرّف ميشود و در يكي از آنها ميميرد، مصداق مهاجر به سوي خدا و رسول صلّي الله عليه و آله و سلّم است. لذا نصيب و بهره ي او براي ما قابل تصور و احصاء نيست، بلكه خداوند غفور و رحيم خود پاداش و اجر او را مي پردازد.

3) نكته ي پاياني اينكه نمي توان اين بهره ها را در مورد «هركس» به قول مطلق ثابت دانست. با توجه به ادله ي فراوان، آنچه به عنوان بهره ي الهي در نظر گرفته مي شود مربوط به اهل ايمان است. كسي كه قرار به ولايت اميرمؤمنان ندارد، اساساً اهليت نظر لطف خداوند را دارا نيست.(1) به اين ترتيب اين لطف الهي به منكران و مخالفان ولايت تعلق نميگيرد و اعطاي آن منحصر به مؤمنان است.

فضيلت زيارت رسول مكرّم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم

پس از تبيين فضيلت شهر منور مدينه نوبت به آن مي رسد كه بخشي از ثواب هاي با فضيلت ترين و مهمترين زيارت اين شهر را از نظر بگذرانيم؛ برترين زيارت، از آن رو كه رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم بالاترين و شريف ترين مقام و رتبه را نسبت به ساير اهل بيت عليهم السلام


1- به عنوان نمونه از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت است كه: وَلَا استَأهَلَ خَلقُ مِنَ الله النَّظَرَ اِلَيهِ إلاّ بِالعبوديَّةِ لَهُ وَالإقرارِ لِعَليٍّ بَعد(كسى از خلايق، أهليت نظراز خداوند به سوي خود را ندارد مگر به واسطه ي بندگي براي او (خداوند) و اقرار براي [ولايت] علي پس از من.) (بحارالانوار، ج 40، ص 95).

ص:28

دارا هستند.(1)


1- در روايتي از امام رضا وقتي راوي مي پرسد: «كداميك برترند؟ زيارت قبر اميرالمؤمنين يا زيارت قبر امام حسين عليه السلام؟» ايشان در ضمن پاسخ شريف مي فرمايند: «... فضل زيارة قبر اميرالمؤمنين علي زيارة قبر الحسين كَفَضل اميرالمؤمنين عَلَي الحُسين» (برتري زيارت قبر اميرمؤمنان عليه السلام بر زيارت قبر امام حسين عليه السلام همانند برتري اميرمؤمنان بر امام حسين عليه السلام است) «بحارالانوار، ج 100، ص 261 به نقل از فرحة الغري». در روايت ديگري از امام صادق آمده است كه: «إعلَم أنّ أميرَالمؤمنين أفضلُ عندالله من الأئمّة كلّهم ولهُ ثوابُ أعمالهم و علي قدرِ اعمالهِم فُضِّلوا» (بدان كه اميرمؤمنان نزد خدا برتر از همه ي امامان است و ثواب اعمال آنان، از آن اوست و آنان به اندازه ي اعمالشان برتري داده شده اند) «الكافي، ج4، ص 579». با توجه به روايات متعدد ديگر در بيان برتري و فضيلت پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم بر اميرمؤمنان تا شايد بتوان گفت زيارت رسول اكرم تا نيز با توجه به مطالب بيان شده از زيارت اميرمؤمنان و ساير ائمّه عليهم السلام افضل است. نكته اي كه در اين جا توجه به آن لازم است اينكه: اين برتري و فضيلت كلي منافاتي با آن ندارد كه در برخي فضايل يا از برخي جهات زيارت رسول خدا و ساير معصومين مانند هم و برابر با هم باشند. به اين ترتيب بايد گفت هر چند از لحاظ يك فضيلت خاصي، زيارت پيامبر اكرم تا همانند سايرين است اما از جهات ديگر برتري و ثواب افزونتري داراست. به طور مثال امام صادق اجر زيارت رسول اكرم تو را «زيارت خداوند فوق عرش او» معرّفي فرموده اند و بعد در پاسخ به اين سؤال كه «چه اجراي براي كسي است كه يكي از شما (اهل بيت) را زيارت كند؟» بيان داشته اند: «كمن زار رسول الله اجراي همانند اجر كسي كه زيارت رسول خدا كند.» (الكافي، ج4، ص 585) اين «همساني» بدان معناست كه در اين ثواب خاصي، زيارت پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم با ساير معصومين تفاوتي ندارد. امّا با نظر به مجموعه ي فضايل، زيارت رسول خدا از افضل از ساير اهل بيت باقي خواهد بود. آنچه گفتيم درباره ي ساير معصومين نسبت به يكديگر - بر اساس رتبه هاي متفاوتشان - نيز صدق ميكند. مثلا ممكن است زيارت سيدالشهدا - با توجه به برتري مقام آن حضرت بر امام رضا - نسبت به زيارت امام هشتم عليه السلام افضل باشد، امّا زيارت غريب طوس از جهت برخي آثار نسبت به زيارت كربلا افضل تلقي گردد. (چنانكه در روايتي از امام جواد عليه السلام اين برتري مورد تاكيد قرار گرفته است. (عيون اخبار الرّضا، ج 2، ص 261)

ص:29

ثواب هجرت به سوي پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم:

ثواب زائر رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم ثواب مؤمني است كه در زمان حيات ايشان به سوي آن حضرت هجرت كند. خود آن بزرگوار در بيان اين بهره مي فرمايند:

مَن زارَ قَبري بَعدَ مَوتي كانَ كَمَن هاجَرَ اِلَيَّ في حَياتي فَاِن لَم تَستَطيعُوا فَابعَثُوا اِلَيَّ بِالسَّلامِ فَاِنَّهُ يَبلُغُني.(1)

هركه قبر مرا پس از مرگم زيارت كند، همانند كسي است كه در [زمان] حياتم به سوي من هجرت كرده است. پس اگر نتوانستيد به مدينه بياييد، از [دور] به سوي من سلام بفرستيد كه [سلامتان] به من مي رسد.

پيامبر اكرم و زيارت قبر شريف خويش را در حكم هجرت به سوي خود در زمان حيات در نظر گرفته اند. اين تنظير نشان مي دهد كه اولاً زيارت قبررسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم امري مشروع است. ثانياً كساني كه چنين عبادتي را انجام بدهند، همانند كساني هستند كه در زمان حيات رسول خدا به حضور ايشان مي رسيدند. اينان همانند مهاجران مشمول رفت حضرت رحمة للعالمين قرار مي گيرند. حتي ايشان دستور فرموده اند كه اگر چنين تواني نداشتيد از دور به من سلام بفرستيد كه سلامتان به من مي رسد. به اين ترتيب رسول مكرم اسلام از عرض ارادت زائر دور(2) يا نزديك خود باخبر ميگردد و به مشتاق


1- تهذيب الاحكام، ج6، ص 3.
2- مرحوم مجلسي بابي تحت عنوان «زيارته صلّي الله عليه و آله و سلّم من البعيد» در (بحارالانوار، ج 100، ص 181) گشوده اند و زيارتنامه هاي مأثور درباره ي زيارت پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم از دور را در آن نقل كرده اند. نيز براي ملاحظه ي كيفيت زيارت رسول خدا از دور بنگريد به: الاقبال الاعمال الحسنة، ص 604 و مفاتيح الجنان تحت عنوان «زيارت حضرت رسول قبل از بعيد».

ص:30

خويش، توجه دارد.

ثواب حج مقبول با رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم

اشاره

نيز زيارت مقبول اين مقبره ي شريف، ثواب حجي به همراه رسول خدا را دارد. امام باقر عليه السلام در اين باره مي فرمايند:

إنّ زيارَةَ قَبرَ رَسُولِ اللهِ تَعدِلُ حَجّةً مَعَ رَسُولِ الله مَبَرُورَة(1)

زيارت قبر رسول خدا، معادل حجي مقبول با رسول خداست.

با توجه به ضوابط دقيق قبولي عبادات، نمي توان قبولي حج را امري سهل و عادي تلقي كرد. بسيارند حج هايي كه مورد قبول واقع نمي شوند.(2) حال اگر ثواب يك حج مقبول را در پي زيارت رسول خدا به انسان عطا فرمايند، لطف عظيمي به او كرده اند؛ آن هم حجي كه پا به پاي رسول خدا و در خدمت ايشان به انجام رسد.

شفاعت پيامبر اكرم و خلاصي از گناهان

حضرت سيدالشهدا صلّي الله عليه و آله و سلّم به نياي بزرگوار خود - رسول خدا -عرضه مي دارد: «پدر جان! چيست براي زائر شما از بهره ها و


1- وسايل الشيعه، ج 14، ص 335.
2- امام موسي بن جعفر عليه السلام ثواب حج ها و عمره هاي مقبول در پي زيارت امام رضا عليه السلام را وعده مي دهند. پس از آن كه تعجب راوي را مي نگرند مي فرمايند: «رَبِّ حَجَّةٍ لا تُقبَل» چه بسيار حجي كه پذيرفته نمي شود. (فروع كافي، ج4، ص 585).

ص:31

ثوابها ]؟» آن حضرت در پاسخ مي فرمايند:

يا بُنَيَّ مَن زارَني حَيّاً اَو مَيِّتاً اَو زارَ اَباكَ اَو اَخاك اَو زارَكَ كانَ حَقّاً عَلَيَّ اَن اَزُورَهُ يَومَ القيامَةِ وَ اُخَلِّصَهُ مِن ذُنُوبِهِ.(1)

پسركم! هر كسي مرا در حال حيات يا مرگ زيارت كند يا پدر تو را زيارت نمايد يا به زيارت برادرت بيايد يا تو را زيارت كند، براي او بر من حق است كه روز قيامت زيارتش كنم و از گناهانش خلاصش نمايم. گناهان منشأ دشواريهاي متعددي در قيامتند. مي توانند كار انسان را در مواقف مختلف آن دشواركنند گرفتار شدن به تبعات معصيت ها مي تواند تا آنجا ادامه يابد كه انسان مؤمن را - هر چند به طور موقت - راهي عذاب دوزخ كند و از همراهي با سروران خويش محروم سازد. انسان ناپاك وارد بهشت نمي شود. اگر آلودگي هاي انسان تا قيامت از او پالايش نشده باشند خطر جدّي آتش جهنم او را به شدّت تهديد مي كند.(2)

در چنين موقعيت خطيري اگر حبيب خداي متان - حضرت محمد مصطفي صلّي الله عليه و آله و سلّم -به داد انسان برسد بي شك رها خواهد شد. اگر آن حضرت بندهاي گناه را از دست و پاي انسان بگشايد نجات، قطعي خواهد بود. خداوند متعال درخواست محبوبش را رد نميكند و شفاعت آن حضرت را در حق گناهكاران امتش مي پذيرد. البته امت


1- الكافي، ج4، ص 548.
2- براي مشاهده ي تفصيلات و مستندات مطالب مذكور بنگريد به: كتاب «در ضيافت ضريح» بخشي ازل، فصل سوم و كتاب «معرفت امام عصر» بخش دوم، فصل چهارم.

ص:32

پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فقط همان كساني هستند كه ولايت وصي پيامبر را پذيرفته اند و منكر جانشيني بلافصل اميرمؤمنان نيستند. منكران ولايت آن حضرت جزء امّت پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم محسوب نمي شوند.(1)

آنچه ارزش شفاعت رسول خدا را بيشتر روشن مي كند، خطابي از سوي پروردگار به آن حضرت است كه مي فرمايد:

وَلَسَوفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضي.(2)

و پروردگار تو به تو خواهد بخشيد پس تو راضي مي شوي.

يكي از اصحاب امام باقر عليه السلام از حضور ايشان پرسيد: «كدامين آيه در كتاب خداوند اميدوار كننده تر است؟» حضرت فرمودند: «قوم تو درباره ي آن چه ميگويند؟» پاسخ داد: «ميگويند اين آيه [كه]:»


1- به عنوان مشتي از خروار به اين دو روايت شريف از نبي مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم بنگريد: - يا عَلِيُّّ- اِنَّ الله تبارَكَ وَ تَعالي خَلَقَني وَ اِيّاكَ وَاصطَفاني وَ اِيّاكَ وَاختارَني للِنُّبُوَّةِ وَ اختارَكَ لِلإِمامَةِ فَمَن أَنكَرَ إمامَتَكَ فَقَد أنكَرَ نُبُوَّتي (بحارالانوار ج ٢٢، ص 190، به نقل از عيون اخبار الرضا و امالي صدوق) اي علي! خداوند تبارك و تعالي من و تو را آفريد و من و تو را برگزيد و مرا براي نبوت اختيار كرد و تو را براي امامت برگزيد. پس هركسي امامت تو را انكار كند نبوت مرا منكر شده است. - يا عَلِيُّ اَنتَ وَصيّي وَ خَليفَتي فَمَن جَحَدَ وَصِيَّتَكَ وَ خِلافَتَكَ فَلَيسَ مِنّي وَ لَستُ مِنهُ وَ اَنَا خَصمُهُ يَومَ القِيامةِ (بحارالانوار، ج 37، ص 254، به نقل از امالي صدوق) اي علي! تو وصي و جانشين مني پس هركسي وصايت و جانشيني تو را انكار كند پس از [امّت] من نيست و من از او نيستم و روز قيامت من دشمن اويم. آيا با وجود اين فرمايش هاي صريح پيامبر اكرم، كساني كه منكر ولايت اميرمؤمنان و امامت و جانشيني بلافصل ايشانند مي توانند ادعا كنند كه در زمره ي امّت رسول خدايند؟
2- ضحي / 5.

ص:33

يا عِبادِيَ الَّذينَ اَسرَفُوا عَلي اَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ الله اِنَّ اللهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً.(1)

اي بندگان من! -كه بر خويشتن خويش اسراف ورزيده اند - از رحمت خداوند نااميد نباشيد كه خداوند همه ي گناهان را مي بخشايد.

حضرت فرمودند:

لكنّا اَهلَ البَيتِ لا نَقُولُ ذلِكَ.

ولي ما اهل بيت اين [آيه] را نمي گوييم.

عرضه داشت: «پس چه چيز مي فرماييد؟»

حضرت پاسخ دادند:

نَقُولُ: «وَ لَسَوفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضي».

ما مي گوييم آيه ي : «و پروردگار تو به تو خواهد بخشيد، پس تو راضي مي شوي».

و سپس فرمودند:

الشَّفاعَةُ وَ اللهِ الشَّفاعَةُ وَ اللهِ الشَّفاعَةُ.(2)

[منظور آيه] شفاعت است، بخدا شفاعت است، بخدا شفاعت است.

در يكي از دعاهاي ماه مبارك رمضان، اين آيه ي مباركه را بهانه ي التماس به درگاه الهي قرار مي دهيم و عرضه مي داريم:


1- زمر/ 53.
2- بحارالانوار، ج 8، ص 57، به نقل از تفسير فرات.

ص:34

اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلتَ لِنَبيِّكَ «وَ لَسَوفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضي» اَللهمَّ اِنَّ نَبيِّكَ وَ رَسُولَكَ وَ حَبيبَكَ وَ خِيَرَتَكَ مِن خَلقِكَ لا يَرضي بِاَن تُعَذِّبَ اَحَداً مِن اُمَّتِهِ دانكَ بِمُوالاتِه وَ مُوالاةِ الأَئِمَّةِ مِن اَهلِ بَيتِهِ وَ اِن كانَ مُذنِباً خاطئاً في نارِ جَهَنَّمَ فَاَجِرني يا رَبِّ مِن جَهَنَّمَ وَ عَذابِها وَ هَبني لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ يا اَرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

خداوندا تو به پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودي: «و پروردگار تو به تو خواهد بخشيد پس راضي مي شوي.» خدايا: نبي تو و فرستاده ي تو و محبوب تو و برگزيده ي تو از ميان آفريده هايت، راضي نمي شود كه احدي از امتش را در آتش جهنم عذاب كني [كساني كه] با قبول ولايت و محبت او و امامان از اهل بيتش ديندار تو بوده اند؛ هر چند گنهكار و خطاكار باشند. پس پروردگارم! مرا از جهنم و عذاب آن پناه ده و مرا به محمد و آل محمد ببخش اي مهربانترين مهربانان!

پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم اين قدر به امت واقعي خويش (شيعيان) عنايت و محبت دارند كه راضي نمي شوند احدي از آنها جهنمي شود. بنابراين - اگر هم كسي از اهل ايمان موقتاً به عذاب برزخي يا دوزخ گرفتار شود.(2)


1- الاقبال بالاعمال الحسنه، ص 106.
2- توجه به اين نكته لازم است كه اولاً اين شفاعت براي روز قيامت وعده داده شده است و اگر اهل ايمان تا پيش از مرگ از آلودگي ها پاك نشده باشند ممكن است در قبر و عالم برزخ معذب شوند. چنانكه فرموده اند: «به خدا سوگند بر شما جز از برزخ نمي هراسم». (تفسير قمي، ج 2، ص 94) چنانكه از روايات برمي آيد قاعده ي كلي اين نيست كه در برزخ از مؤمن شفاعت فرمايند. ثانياً بر اساس برخي از روايات بعضي از اهل ايمان، كه تا قيامت هنوز آلودگي معاصي را به همراه دارند، مشمول شفاعت حضرت نميشوند و خود ايشان به آنها اجازه ي ورود به بهشت را نمي دهند. بنابراين، اينكه فرموده اند «پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به عذاب شدن احدي از امّت در جهنم، راضي نيست» ممكن است در مورد عده اي به اين باشد كه در جهنم به صورت ابدي و خالد باقي نمانند.

ص:35

در نهايت شفاعت نبوي بهشتي اش مي كند. اينجاست كه ارزش ديدار با پيامبر اكرم و خلاص شدن از گناهان به دست ايشان را درمي يابيم. خداي متعال به ايشان وعده فرموده كه راضيشان كند. رضايت ايشان هم به بخشودگي شيعيان است؛ آنان كه به ولايت و محبت چهارده معصوم ، ديندار بوده اند. خداوند متعال مؤمني كه گناه سراپايش را گرفته به رسول و حبيب خود مي بخشد. براي كسي كه در دنيا به زيارت آن بزرگوار رفته باشد اميد به اين نجات، درخشنده تر است.

زيارت خداوند متعال بر فراز عرش

بالاترين ثواب زائر مدينه، در فرمايشي از امام صادق عليه السلام جلوه گر شده است. ايشان در جواب اين سوال كه: «كسي كه رسول خدا را زيارت كند، چه ثواب و بهره اي دارد؟» مي فرمايند:

كَمَن زارَ اللهَ فَوقَ عَرشِه.(1)

همانند [كسي است ] كه خداوند را فراز عرشش زيارت كند.

زيارت به معناي ديدار است و زائر، كسي است كه در طريق ديدار مزور خويش گام ميزند و با او روبرو ميشود. سؤالي كه ممكن است در


1- تهذيب الاحكام، ج6، ص 4.

ص:36

اين جا مطرح شود آن است كه: «معناي زيارت خداوند چيست؟» در پاسخ به اين پرسش، نخست اين نكته ي ظريف توحيدي به روشنگري عقل، بايد مورد توجه قرار گيرد كه خداوند متعال منزه از مكان داشتن است. حتي فرض مكانمند بودن نيز از او منتفي است. پس معنايي از «زيارت پروردگار» معقول است كه فرض مكان و ساير فروض تشبيه آميز - از جمله تجسم - را از خداوند نفي نمايد. لذا نمي توانيم گفت ديدار و زيارت خداوند به معناي روبرو شدن و ديدار فيزيكي با اوست. معناي اين زيارت قطعاً هيچ شباهتي به معناي ملاقات با مخلوقات ندارد. با اين توجه مي توانيم درباره ي زيارت خداوند متعال سه احتمال مطرح كنيم:

احتمال نخست اين است كه منظور از زيارت پروردگار، ترقي درجات معرفتي انسان نسبت به خداوند متعال باشد. عطاي شريف معرفة الله وقتي در درجات بالايش به انسان موهبت مي شود قلب او را روشنايي عظيمي مي بخشد. حال، پروردگار متعال، اوقات(1) و مكانهايي را نشان كرده و به انسانها معرّفي نموده است كه مي توانند با درك آنها اين فيض عظيم و فوز بي نظير را دريابند.

به واسطه ي عنايتي كه خداوند متعال به آن جايگاه يا زمان دارد آنها را در معرض اعطاي نور معرفت خويش قرار مي دهد و آدمي را به سوي آنها رهنمون مي شود. با وارد شدن به آن فضا يا درك آن زمان خاص، شايستگي درك اين عنايت الهي براي انسان پيدا ميشود. به اين ترتيب


1- چنانكه از سيدالشهدا عليه السلام روايت شده كه در بيان معناي «قد قامت الصلوة» فرمودند اَي حانَ وَقتس الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ وَ قَضاءِ الحَوائِجِ وَ دَركِ المني وَالوُصُولِ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ (التوحيد، ص 241).

ص:37

فرد به اشارت الهي مي تواند بستر و زمينه اي را فراهم كند تا پروردگار متعال اين لطف خويش را شامل حالش نمايد. در مورد ارزش اين ثواب عظيم از امام صادق چنين روايت شده است:

لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ما مَدُّوا اَعيُنَهُم اِلي ما مَتَّعَ اللهُ بِهِ الاَعداءَ مِن زَهرِةِ الحَياةِ الدُّنيا وَ نَعيمِها وَ كانَت دُنياهُم اَقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَئُونَهُ بِأَرجُلِهِم وَ لَنُعِّمُوا بِمَعرِفَةِ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَلَذَّذُوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ اَولياءِ اللهِ اِنَّ مَعرِفَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ وَ صاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ وَ نُورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِن كُلِ ضَعفٍ وَ شِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ.(1)

اگر مردم ميدانستند چيست در برتري معرفت خداوند عزوجلّ، به آنچه خداوند به دشمنان بهره رسانده -از زيبايي هاي زندگي پست دنيا و نعمتهاي آن - ديده نمي دوختند و دنيايشان نزدشان از آنچه با پاهايشان پا مال مي كنند كمتر بود و به معرفت خداي عزوجل بهره مي جستند و از آن لذت مي بردند؛ لذت بردن كسي كه همواره در باغهاي بهشت همراه اولياء خداست. معرفت خداي عزوجل مونس از هر وحشت و همنشين در هر تنهايي و نور در هر تاريكي و قدرت نسبت به هر ناتواني و شفا از هر بيماري است.

اين عبارات شريف، ارزش والاي «معرفت الله» را نمايان مي كند به گونه اي كه:


1- الكافي، ج 8، ص 247.

ص:38

اولاً با هيچ نعمت و خير دنيوي قابل مقايسه نيست. كسي كه آن را دريابد، چنان اوج مي گيرد كه همه چيز دنيا در نظرش بسيار بي ارزش و غير قابل اعتنا مي شود.

ثانياً كسي كه به فيض معرفت الله مي رسد چنان احساس لذت معنوي دارد كه گويا همواره در بهشت منزل گرفته و چهره به چهره ي اولياي بزرگوار الهي است.

ثالثاً وقتي معرفت الله ساكن قلبي شد ديگر صاحب آن، ابايي از تنهايي و وحشت از بيماري ندارد چرا كه نور معرفت الله ماهيت او را از ظلمت به در آورده است. اين نور ناب ترين بهره هاي الهي و بركات رباني را به او چشانده است.

معناي احتمالي دومي كه از زيارت خداوند مي توان دريافت اين است كه منظور از زائر خداوند متعال، زائر پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم باشد. اباصلت خدمت امام رضا مي رسد و مي پرسد: درباره ي اين روايت چه مي فرماييد كه: «مؤمنان از جايگاههايشان، در بهشت، پروردگارشان را زيارت مي كنند؟» آن حضرت مي فرمايند:

اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً عَلي جَميعِ خَلقِهِ مِن النَّبيّينَ وَالمَلائِكَةِ وَ جَعَلَ طاعَتَهُ طاعَتَهُ(1) وَ مُبايَعَتَهُ مُبايَعَتَهُ(2) وَ زِيارَتَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ زيارَتَهُ.

خداوند تبارك و تعالي پيامبرش محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم را بر همه ي آفريدگانش -از انبياء و فرشتگان - برتري داد و فرمانبري او را


1- چنانكه قرآن كريم مي فرمايد: من يُطِعِ الرّسولَ فقد اطاع الله(نساء / 80).
2- چنانكه قرآن كريم مي فرمايد: انّ الّذينَ يُبايعونَكَ انّما يُبايعون اللهَ (فتح / 10).

ص:39

فرمانبري خود و بيعت با او را بيعت با خود و زيارت او را - در دنيا و آخرت - زيارت خود قرار داد.

ايشان سپس حديثي از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم را بيان مي كنند كه ضمن آن رسول خدا زيارت خود در زمان مرگ يا حيات را زيارت خداوند متعال دانسته اند. سپس امام رضا مي فرمايند:

دَرَجَةً النَّبِىِّ فِى الجَنََّةِ اَرْفَعُ الدَّرَجاتِ فَمَنْ زارَهُ اِلى دَرَجَتِه فِى الجَنَّةِ مِن مَنزِلِه فَقَدْ زارَ الله تَبارَك وَ تَعالى.

مرتبه ي پيامبر اكرم در بهشت، بالاترين درجات است. پس هركه ايشان را تا رتبه اش در بهشت، كه منزل ايشان است، زيارت كند پس او خداوند تبارك و تعالي را زيارت كرده است.

روشن است كه يكي بودن زيارت رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم و پروردگار متعال را نبايد به حلول يا اتحاد تعبير كرد. نه عقل پذيراي چنين فرضي است و نه كتاب و سنت. بلكه سخن در اين است كه بركات و فضايل زيارت پيغمبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم - چه در هنگام مرگ و چه در زمان حيات مباركشان - بسيار پر ارزش است تا حدّي كه وقتي زائر مقبول از حضور ايشان مي رود، همان فضايلي را دريافت مي كند كه اگر به فرض خدا را زيارت مي كرد به آنها مي رسيد. علاوه بر اين پيغمبر اكرم : «وجه الله» هستند؛ يعني رو، سو و جهتي هستند كه هر كه به ايشان رو كند در حقيقت به خداوند رو كرده است. زائر از آن رو به سراغ ايشان ميرود كه آن حضرت را طريق معرفت الهي و شناخت رضا و سخط حق مي داند. مي رود تا از شاهراه زيارت، معرفت به پروردگار بيابد و دين خدا را فراگيرد. لذا هركس با اين فرستاده ي خدا و «وجه الله» ديدار مي كند در حقيقت متوجه پروردگار متعال شده است. اينگونه است كه

ص:40

ثوابي عظيم نصيب زائر مي شود؛ چنانكه امام رضا عليه السلام در ادامه ي روايت پيشين مي فرمايند:

يا اَبَا الصَلتِ مَن وَصَفَ اللهَ بِوَجهٍ كَالوُجُوهِ فَقَد كَفَرَ وَلكِنَّ وَجهَ اللهِ أَنبِياؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِم هُمُ الَّذينَ بِهِم يُتَوَجَّهُ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ اِلي دينِه وَ مَعرِفَتِه.

... فَالنَّظَرُ اِلي أَنبياءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ في دَرَجاتِهِم ثُوابٌ عظيمٌ يَومَ القيامَةِ... يا اَبا الصَّلتِ! اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي لا يُوصَفُ بِمَكانٍ وَ لا يُدرَكُ بِالاَبصارِ وَالاَوهامِ.(1)

اي اباصلت! هركسي خدا را به صورتي همانند صورت ها توصيف كند، كافر شده است امّا «وجه الله» انبياء او و فرستادگان او و حجت هاي او هستند كه به واسطه ي آنها به خداوند عزوجل و به سوي دين و معرفت او توجه مي شود... پس نگريستن به انبياء خدا و فرستادگان او و حجت هايش، پاداشي بزرگ در روز قيامت است... اي اباصلت! خداي تبارك و تعالي به [داشتن] مكان توصيف نمي شود و با ديدگان و اوهام ادراك نمي گردد.

فرمايش امام رضا عليه السلام تأكيدي بر نكات پيش گفته است. اولاً اينكه خداوند متعال قابل تشبيه و تصور نيست؛ چه رسد به اينكه قابل ديدن به چشم حسّي باشد. ثانياً انبياء، رسولان و حجت هاي الهي، «وجه الله» هستند. ثواب عظيمي كه ديدار آنها در آخرت دارد و ارتقاء معرفتي اي كه ايجاد مي كند به زيارت خداوند تعبير شده است.(2)


1- بحارالانوار، ج4، ص3، به نقل از توحيد صدوق و عيون اخبارالرّضا عليه السلام.
2- زيبا اينكه تعبير «زيارت خدا» به طور خاصي به عنوان ثواب زيارت اميرمؤمنان عليه السلام (كامل الزيارات، باب 60، ح4)، سيدالشهدا عليه السلام (كامل الزيارات، باب 57، ح 2) امام رضا (كامل الزيارات، باب 101، ج 13) و به طور كلي در مورد ثواب زيارت همه ي معصومين تن (كامل الزيارات، باب 60، ح 4) نيز به كار رفته است. اين خود بيانگر اوج قله هاي معرفتي است كه زائر در هنگام زيارت مشاهد مشرفه ي اين بزرگواران، مي تواند به آن عروج كند.

ص:41

اين مي تواند حاكي از تحفه ي بي مانند معرفت الله باشد. سوم اينكه در مورد خاص پيامبر اكرم و عترت گرامي ايشان،(1) ديدار و زيارتشان حتي در دنيا نيز مي تواند چنين ثواب سترگي را به همراه داشته باشد.

اما احتمال سوم در معناي روايت شريف را مي توان از توضيح مرحوم شيخ طوسي در ذيل آن دريافت. ايشان معتقدند زيارت خداوند به معناي به دست آوردن بهترين بهره ها و سرشارترين ثواب ها توسط زائر رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مي باشد. ايشان مي فرمايند:

اين بدان معناست كه در روز قيامت براي زائر اوست از ثواب و اجر عظيم و زيبايي در روز قيامت، همانند [بهره ي] كسي كه خداوند به سوي آسمانش بالايش برده باشد و به عرش خود نزديكش نموده باشد؛ [عرشي] كه ملائك آن را حمل مي نمايند و به او مي نمايد از بهره هاي ويژه ي فرشتگانش آنچه بدان افزوني و فراواني كرامتش محقق مي شود و منظور از اين [روايت] چنان نيست كه عامّه گمان ميكنند از [معاني اي] كه مقتضي تشبيه است.(2)


1- توجه شود كه در فرهنگ شيعه، همه ي شؤون پيامبر - غير از نبوّت - براي اهل بيت ايشان نيز ثابت مي باشد (به عنوان نمونه رجوع كنيد به كفاية الاثر، ص 261).
2- تهذيب الاحكام، ج6، ص 4 و 5.

ص:42

فضيلت مسجد النّبي

نماز در مسجد نبوي

رسول مكرّم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم نماز در مسجد شريف خود را با نماز در ساير مساجد - غير از مسجد الحرام - مقايسه مي فرمايند. آن حضرت ثواب نماز در آن را معادل ده هزار نماز در ديگر مسجدها مي شناسند و مي فرمايند:

صَلاةٌ في مَسجِدي تَعدِلُ عِندَاللهِ عَشرَةَ آلافِ صَلاةٍ في غَيرِه مِنَ المَساجِدِ اِلَّا المَسجِدَ الحَرامَ فَاِنَّ الصَّلاةِ فيه تَعدِلُ مِائَةَ اَلفِ صَلاةٍ.(1)

يك نماز در مسجد من نزد خداوند، معادل است با ده هزار نماز - در ديگر مساجد - به جز مسجدالحرام. چرا كه نماز در آن معادل است با صد هزار نماز در ديگر مساجد].

و البته اين ثواب ها - چه در مسجد النبي و چه در مسجد الحرام - داراي مراتب هستند و بيش و كم مي شوند.

در روايت ديگري از خورشيد رخشان سلسله ي رسل صلّي الله عليه و آله و سلّم چنين آمده است:

صَلاةٌ في مَسجِدي تَعدِلُ اَلفَ صَلاةٍ في غَيرِه وَ صَلاةٌ في المَسجِدِ الحَرامِ تَعدِلُ اَلفَ صَلاةٍ في مَسجِدي.(2)

يك نماز در مسجد من معادل است با هزار نماز در غير آن از مساجد و يك نماز در مسجدالحرام معادل است با هزار نماز در مسجد من.


1- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 30.
2- كامل الزيارات، باب 4، ح 2.

ص:43

درباره ي اين دو روايت تذكّر به اين نكته، خوب است كه بيان ثوابهاي مختلف براي نماز در مسجد النبي (از هزار برابر تا ده هزار برابر ديگر مساجد) و مسجدالحرام (از صد هزار برابر تا يك ميليون برابر ديگر مساجد) بايكديگر منافات ندارد. اين روايات در مقام بيان مراتب و درجاتي هستند كه يك نمازگزار مي تواند تا آنها صعود كند.

ممكن است يك وجه بيان اين درجات، به درجات ايمان و معرفت افراد باز گردد. شايد به كسي كه تلاش خود را در كسب شرايط قبولي عملش به خرج داده و اهل تقوي و اخلاص است يك ميليون برابر ديگر مساجد، ثواب نماز بدهند. به ديگري كه مرتبه ي ايماني و عملي فروتري دارد، صد هزار برابر ديگر مساجد، ثواب نماز اعطا نمايند. حتي ممكن است به كسي هيچ مقدار از اين رحمت، موهبت نكنند. بنابراين بايد توجه داشت كه اعطاي بالاترين رتبه ي اين ثواب براي همگان ثابت نيست. بسته به رتبه ي هركس اعطاي ثواب ها به او تفاوت مي كند.

نكته ي ديگر آنكه اين ثواب عظيم تنها به نمازهاي يوميه ي واجب اختصاص ندارد. هر نمازي با نيّت مشروع مي تواند چنين ثوابي را براي نمازگزار جلب كند.

روضه ي نبوي

امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت فرموده اند كه:

ما بَينَ بَيتي وَ مِنبَري رَوضَةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ وَ مِنبَري عَلي تُرعةٍ مِن تُرَعِ الجَنَّةِ وَ قَوائِمُ مِنبَري رُبَّت فِي الجَنَّةِ.(1)


1- الكافي، ج4، ص 554.

ص:44

ما بين خانه ي من و منبرم باغي است از باغهاي بهشت و منبر من بر گذرگاهي است از معابر بهشت و پايه هاي منبر من در بهشت استوار شده و از آن جدايي [نمي پذيرد].

جايگاهي كه اكنون منبر عثماني(1) در آن قرار دارد، همان جايگاه منبر رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم است. فاصله ي ميان اين منبر تا خانه ي رسول خدا - كه امروزه در داخل ضريح سبزرنگي واقع است -يك ضلع روضه ي نبوي را تشكيل ميدهد. اين مكان باغستاني بهشتي است. از گوشه ي آن گذرگاهي به بهشت برين گشوده شده است؛ هر چند كه در ظواهر امر چيزي مشاهده نشود. در ادامه ي همين روايت، راوي از حضرت امام صادق مي پرسد: «امروز، روضه آنجاست [كه مي فرماييد]؟»، ايشان پاسخ مي فرمايند:

نَعَم لَو كُشِفَ الغِطاءِ لَرَأَيتُم.(2)

آري اگر پرده كنار مي رفت يقيناً مي ديديد كه [روضه ي نبوي بهشت است].

امامي كه پرده از پيش چشمش بر كنار است طراوت اين بوستان بهشتي را در مي يابد و خبر از اين غيب مي دهد. هر چند كه چشمان ادراك ماكور است اما اينقدر هست كه مي توانيم در اين بهارستان حاضر شويم، مي توانيم در جو معنوي آن تنفس كنيم مي شود كه توشه ي خود را از ثمره هاي فردوسي آن انباشته سازيم.

امّا ضلع ديگر روضه ي شريف نيز در روايات مشخص شده است.


1- منبري كه در سال 998 ه. ق توسط سلطان عثماني به روضه ي نبوي هديه شد. (اطلاعات بيشتر در مورد منبر نبوي را در كتاب «آثار اسلامي مكه و مدينه»، بخش دوم بنگريد.)
2- الكافي، ج4، ص 555.

ص:45

در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است كه وقتي راوي حد روضه را از ايشان مي پرسد، آن حضرت مي فرمايند:

به اندازه فاصله ي چهار ستون از منبر تا سايبان ها.(1)

حدّي كه حضرت به آن اشاره فرموده اند فاصله اي است كه چهار ستون «سرير، حرس، وفود و مقام جبرئيل» در آن جاي دارند. به اين ترتيب روضه ي منوره تقريباً شكل مربعي دارد كه يك ضلع آن «فاصله ي ستون سرير تا ستون مقام جبرئيل» و ضلع ديگرش «فاصله ي ضريح تا منبر شريف» مي باشد.(2)

اين قسمت هم اكنون در مسجدالنبي، با فرش هاي سبز رنگ مشخص شده است.

مختصري از اعمال مدينه ي منوره و مسجد النبي

امام صادق عليه السلام كيفيت عبادت در مدينه ي منوره را چنين تعليم داده اند:

چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه روزه بدار و شب چهارشنبه و روز چهارشنبه نزد استوانه اي كه متصل به سر نبي اكرم آن است نماز بگزار و شب پنج شنبه و روز پنجشنبه نزد ستون ابولبابه [نماز كن] و شب جمعه و روز جمعه نزد ستوني كه چسبيده به مقام رسول خداست [نماز بخوان] و خدا را براي برآوردن حاجات، به اين دعا بخوان، و آن دعا اين است:

اَللّهُمَّ اِنّي اَسأَلُكَ بِعِزَّتِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ قُدرَتِكَ وَ جَميعِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُكَ اَن تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَن تَفعَلَ


1- الكافي، ج4، ص555.
2- درباره ي مقام جبرئيل در ادامه نكاتي خواهد آمد.

ص:46

بي كذا و كذا.(1)

[خداوندا به حق] عزت تو و قوّت تو و قدرت تو و به [حق] همه ي آنچه علمت به آن احاطه دارد از تو مي خواهم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستي و براي من چنين و چنان كني.

منظور از «استوانه ي مقابل سر مطهر» ستوني است كه بنابر مشهور در ايام اعتكاف، پيامبراكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در آنجا تشريف داشتند و نزد اين ستون روي برگهاي خرما استراحت مي فرمودند. اين ستون معروف به «ستون سرير» است. نيز ستوني كه براساس نظر شيخ مفيد، سيدبن طاووس، شهيد اول و صاحب مزار كبير(2) مقابل مقام رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مي باشد، اكنون نزديك محراب قرار دارد. پيامبراكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در كنار و مقابل آن نماز مي گزارده اند. اين ستون به استوانه ى «خلوق» يا «مُخلقة» شهرت(3) دارد. وجه تسميه ي اين ستون به شخلقه (معطر) و خلوق (عطر) اين است كه بر اين ستون عود قرار مي داده اند و اينگونه مسجد را معطر مي ساخته اند.

نكته ي مهم اين است كه اگر انسان مي خواهد نزد اين ستون نماز بخواند نبايد آن را پشت خود قرار دهد چون در اين صورت پشتش به پيامبر مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم خواهد بود و نماز او در اين صورت مشكل پيدا مي كند. اگر هم مقابل ستون مي ايستد بايد قدري از آن فاصله بگيرد و عقب تر بايستد، به طوري كه محاذي بدن مطهر پيامبر اكرم جلوتر از ايشان نايستد.


1- الكافي، ج4، ص 558.
2- بحارالانوار، ج 100، ص 164.
3- الكافي، ج4، ص 558 - وسائل الشيعه، ج 5، ص 161.

ص:47

اما ستون ديگري كه در روايت شريف، نماز در روز و شب پنج شنبه در كنار آن توصيه شده است «ستون ابولبابه» يا «ستون توبه» مي باشد. درباره اين ستون روايت عبرت آموزي نقل شده است. بنگريد:

وقتي رسول خدا [يهوديان] بني قريظه را محاصره فرمود، آنان به ايشان عرض كردند: «ابولبابه را نزد ما بفرست تا در كار خود با او مشورت كنيم.» پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند: «ابولبابه نزد هم قسمان و دوستانت برو!» پس نزد آنان آمده به او گفتند: «اي ابولبابه! چه صلاح مي بيني؟ آيا بر حكم رسول خدا تمكين كنيم و از قلعه خود فرود آييم؟» پاسخ داد: «فرود آييد و بدانيد كه حكم او در مورد شما سر بريدن است» و به حلقش اشاره كرد. بلافاصله بر اين خطاي خود پشيمان شد و گفت: «به خدا و رسولش خيانت كردم.» از قلعه آنان فرود آمد و به سوي رسول خدا بازنگشت و به مسجد رفت و ريسماني به گردن خود بست و آن ريسمان را به ستوني بست كه استوانه توبه ناميده شد و گفت: «آن را نمي گشايم تا اينكه يا بميرم يا خداوند توبه ام را بپذيرد.» خبر به رسول خدا رسيد. فرمودند:

اَما لَو اَتانا لاَستَغفَرنا لَهُ فَامّا اِذا قَصَدَ اِلي رَبِّه فَاللهُ اَولي بِهِ.

آگاه باشيد اگر او نزد ما مي آمد برايش طلب آمرزش مي كرديم اما اكنون كه او پروردگارش را قصد نموده، پس خداوند خود به آمرزش او اولي است.

در ادامه روايت، احوال ابولبابه در حين توبه چنين تصوير شده است:

ابولبابه روز را روزه مي داشت و شب مي خورد؛ آنگونه كه رمقش را نگه دارد و دخترش شب پيشش مي آمد و هنگام قضاي

ص:48

حاجت بازش مي نمود. پس از اين رخداد يك روز كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در خانه ام سلمه بودند پذيرش توبه او نازل شد. پيامبر فرمودند: اي ام سلمه! خداوند توبه ابولبابه را پذيرفت.ام سلمه عرض كرد: «اي رسول خدا! اين خبر را به او اعلام كنم؟» حضرت فرمودند: «چنين كن». پس ام سلمه سرش را از حجره بيرون كرد و گفت: «اي ابولبابه! بشارت بده كه خداوند توبه ات را پذيرفت.» پس ابولبابه گفت: «الحمدلله». مسلمان ها جلو رفتند كه او را باز كنند (اما) گفت: «نه به خدا سوگند نمي روم تا رسول خدا به دست خود بازم كند» پس رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم آمدند و فرمودند:

يا اَبالُبابَةَ قَد تابَ اللهُ عَلَيكَ تَوبَةً لَو وُلِدتَ مِن اُمِّكَ يَومَكَ هذا لَكَفاكَ.(1)

اي ابولبابه! خداوند توبه تو را پذيرفت؛ پذيرش توبه اي كه تو را كفايت مي كند آنگونه كه اگر امروز از مادرت متولد شده بودي برايت كفايت مي كرد.

ابولبابه خود را به اين ستون بست تا خداوند متعال توبه اش را بپذيرد. خود را ميان مرگ و توبه قرار داد تا با گرسنگي كشيدن تقاص خيانتي را كه كرده بود بدهد. نكته جالبي كه در اين داستان وجود دارد آن است كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند: «اگر ابولبابه به نزد من مي آمد براي او استغفار مي كردم اما اكنون كه مستقيماً به درگاه الهي رفته است خداي او به او سزاوارتر خواهد بود.» در واقع رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم امر ابولبابه را به خدايش واگذار نمودند و خود براي آمرزش


1- تفسير قمي، ج1، ص303.

ص:49

او، به طور مستقيم دخالت نفرمودند. اگر از همان ابتدا ابولبابه خدمت پيامبر اكرم تن ميرسيد و از ايشان تقاضاي شفاعت مي نمود چه بسا زودتر از اين و بدون تحمل ضجرها توبه اش پذيرفته مي شد؛ آنگونه كه در كلام الهى آمده است:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إذ ظلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤوك فَاسْتَعْفَرُوا الله وَ اسْتَغْفَرَ لهم الرَّسُولُ لوَجَدُوا الله تَوَاباً رَحيماً.(1)

و [اي رسول ما!] اگر آنان -هنگامي كه به خويش ظلم روا داشتند- نزد تو(2) مي آمدند و از خدا طلب بخشايش مي نمودند، و رسول خدا نيز برايشان استغفار مي كرد، يقيناً خداوند را بسيار توبه پذير و مهربان مي يافتند.

ابوالبابه براي بخشوده شدن فقط يك راه را انتخاب كرد؛ در حالي كه براي بهتر و سريعتر نتيجه گرفتن از آن راه، مي توانست عمل ديگري را به آن ضميمه نمايد. اگر علاوه بر استغفار خودش، پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز براي او استغفار مي فرمودند آن وقت - به بشارت آيه ي فوق -


1- نساء/ 64.
2- امام صادق عليه السلام پس از قرائت اين آيه ي شريفه، فرمودند: يَعني وَاللهِ النَّبيَّ وَ عَليّاً مِمّا صَنَعُوا أَي لَو جاؤُوكَ بِها يا عَليُّ فَاستَغفَرُواللهَ وَ استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا الله تَوّاباً رَحيماً (الكافي، ج 8، ص 335). به خدا مقصود [خداوند] نبي اكرم و حضرت علي اين است كه براي توبه) از آنچه كرده اند به سوي اين دو بزرگوار [روند] يعني اي علي! اگر آن [گناهان] را نزد تو مي آوردند و از خداوند مغفرت مي طلبيدند و رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم برايشان استغفار مي كرد، خداوند را توبه پذير مهربان مي يافتند. امام صادق عليه السلام در اين روايت معناي دقيق آيه ي مذكور را بيان مي فرمايند. فرمايش ايشان حاوي اين نكته ي پر اهميت است كه استغفار پيامبر اكرم و غفران الهي صرفاً شامل حال كساني خواهد بود كه رو به ولايت اميرمؤمنان عليه السلام آورده و در مقابل آن بزرگوار سر تسليم فرود آورده باشند.

ص:50

خداوند را بسيار توبه پذير مي يافت. با انتخاب اين راه خداوند راحت تر و سريعتر توبه ي او را مي پذيرفت و رحمت خود را به خاطر محبوبش بر او مي باريد. امّا او چنين نكرد. لذا امرش از سوي پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به خداوند واگذار شد كه خود هرچه مي خواهد بكند. جالب اينجاست كه همين آيه ي شريفه در زيارت رسول مكرّم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم آمده و زائر با تلاوت آن، وعده ي الهي را يادآور ميشود تا خداوند توبه اش را پذيراگردد. بنگريد:

اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلتَ: «وَ لشو اَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم جاؤُوكَ فَستَغفَروا اللهَ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَاباً رَحيماً» وَ اِنِّي اَتَيتُ نَبِيَّكَ مُستَغفِراً تائِباً مِن ذُنُوبي وَ اِنِّي اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلَي اللهِ رَبّي وَ رَبِّكَ لِيَغفِرَلي ذُنُوبي.(1)

خداوندا! به [پيامبرت] فرمودي: «و اگر آنان هنگامي كه به خويشتن ظلم كردند نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم برايشان استغفار مي نمود، خداوند را بسيار توبه پذير و مهربان مي يافتند.» و من نزد پيامبر تو آمده ام در حاليكه غفران مي طلبم و از گناهانم توبه گَرَم و [اي رسول خدا!] به واسطه ي تو به خداوند - پروردگارم و پروردگار تو - رو مي كنم تا گناهانم را برايم ببخشايد.

امواجي از عرض توسل و طلب شفاعت در عبارات اين زيارت مأثور به چشم مي خورد. در واقع زائر به خداوند عرضه مي دارد: «تو گفتي هركه نزد رسولت بيايد و دست به دامان او بياويزد، مي بخشايي و به او رحم مي كني، حال من نيز چنين كرده ام.» زائر در اين راه فقط با


1- الكافي، ج4، ص 550 .

ص:51

توشه بار استغفار خويش، استغفار پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم پيوند زده است. شاهد اين پيوند آن است كه زائر به سايه سار امن مسجد و حريم نبوي پناه برده است. او با توسل و التجا، در كنار مزار رسول اكرم ، استغفار مي كند و از ايشان نيز مي خواهد كه از خداوند براي او رحمت طلب فرمايد. اميد است كه خداوند متعال به بركت حضرت رحمة للعالمين توبه ي همه ي ما را بپذيرد و به گل روي رسولش، رحمتش را شامل حالمان كند.

مقام جبرئيل و خانهي حضرت زهرا عليها السلام

دعا در مقام جبرئيل

در امتداد ضريح مطهر نبوي، اگر پشت به قبله (از جنوب به شمال) حركت كنيم ستونهاي سرير، حرس و وفود را ميگذرانيم و به چهارمين ستون مي رسيم. در داخل ضريح مطهر، ستوني با فاصله ي اندك از اين ستون چهارم قرار دارد كه همان مقام جبرئيل است. در خانه ي حضرت زهرا نيز از همان جا به مسجد گشوده مي شده است. البته اين خانه ي مكرّم در ديگري هم داشته كه به بيرون مسجد باز مي شده است. اين در، درست در امتداد در داخل مسجد (در طرف بقيع) قرار داشته و به خارج مسجد باز مي شده است.

شايان تذكر است آنچه امروز به عنوان «باب جبرئيل» معروف است غير از «مقام جبرئيل» است كه در برابر در خانه ي حضرت زهرا عليها السلام قرار داشته و مكان اوليه ي باب جبرئيل هم همان جا بوده است.

در واقع «مقام جبرئيل » يا (باب جبرئيل اصلي»، همان جايي است

ص:52

كه ملك پروردگار در آستانه ي آن اجازه مي خواسته تا به محضر رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم برسد.

اين نقطه، محل ورود به خانه ي محقري است كه ملكوت آسمانها را در خويش جاي داده است.

در اين جايگاه شريف نيز توصيه فرموده اند كه زوّار به عبادت و دعا مشغول شوند. از جمله در روايتي امام صادق عليه السلام فرموده اند:

نزد مقام جبرئيل بيا (و آن زير ناودان است). چرا كه آن، جايگاه او (جبرئيل) است هنگامي كه بر حضور خدمت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم اجازه مي طلبيد و بگو:

اَي جَوادُ اَي كَريمُ اَي قَريبُ اَي بَعيدُ اَسأَلُكَ اَن تُصلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ اَهلِ بَيتِهِ وَ اَسأَلُكَ اَن تَرُدَّ عَلَيَّ نِعمَتَكَ.(1)

اي بخشنده! اي كريم! اي نزديك! اي دور! از تو ميخواهم كه با پيامبر و اهل بيتش درود فرستي و از تو مي طلبم كه نعمتت را بر من بازگرداني.

چنان كه گفتيم اين محل مبارك اكنون در داخل حجره ي شريف قرار دارد. و قرن هاست كه قابل دسترسي نيست. امّا اگر مقابل ستون چهارم قرار بگيريم، تقريباً در نزديك ترين نقطه به اين جايگاه شريف قرار گرفته ايم.


1- الكافي، ج4، ص 557. در ادامه ي روايت، حضرت فرموده اند: «اين جايگاهي است كه در آن حائضي در مقابل قبله قرار نمي گيرد و دعا در آن نمي خواند مگر آنكه انشاءالله پاكي مي نگرد» اين دعا در لسان روايت شريف به «دعاي دّم» تعريف گشته است و مرحوم مجلسي آن را در (بحارالانوار، ج 100، ص 148)، از كتاب من لا يحضره الفقيه نقل فرموده اند.

ص:53

خانه ي حضرت صديقه ي طاهره عليها السلام

اشاره

شرافت اين خانه تا بدانجاست كه در رتبه و منزلتي فراتر از روضه ي نبوي قرار گرفته است. وقتي از امام صادق سؤال مي شود كه: «نماز در خانه ي فاطمه برتر است يا در روضه؟» ايشان مي فرمايند:

في بَيتِ فاطِمَةَ.(1)

[نماز] در خانه ي حضرت فاطمه [برتر است].

اين خانه ي شريف در زمان وليد بن عبدالملك توسط عمربن عبدالعزيز (حاكم مدينه) تصاحب شد و داخل مسجد پيامبر قرار گرفت. امروزه اين سراي الهي داخل فضاي ضريح قرار دارد. امام رضا عليه السلام مدفن شريف آن بانوي مظلوم را در همين خانه دانسته و فرموده اند:

دُفِنَت في بَيتِها فَلَمّا زادَت بَنُو اُمَيَّةَ فِي المَسجِدِ صارَت فِي المَسجِدِ.(2)

[حضرت زهرا ] در خانه اش دفن شد پس هنگامي كه بني اميه به مسجد افزودند، داخل مسجد قرار گرفت.

مرحوم شيخ صدوق(3) و مرحوم علامه ي مجلسي(4) و مرحوم شيخ مفيد(5) بر اساس اين روايت، احتمال دفن آن حضرت در خانه ي خويش را نسبت به احتمال دفن در قبرستان بقيع يا روضه ي نبوي، به صواب نزديك تر دانسته اند. البته مرحوم شيخ طوسي عمل افضل را اين


1- الكافي، ج4، ص 556.
2- الكافي، كتاب الحجة، باب مولد الزهراء، ح 9.
3- معاني الاخبار، ص 268.
4- بحارالانوار، ج 100، ص 193.
5- براساس نقل مرحوم شيخ خر عاملي در وسايل الشيعه، ج 14، ص 369.

ص:54

مي دانند كه انسان هم در روضه به زيارت آن حضرت بپردازد و هم در بيت آن حضرت چنين كند؛ ولي احتمال دفن آن بزرگوار در بقيع را احتمال ضعيفي برمي شمرند.(1)

فضيلت زيارت حضرت صديقه ي طاهره عليها السلام

كسي كه به زيارت حضرت صديقه ي طاهره عليها السلام آمده است با ملانكي روبرو ميشود كه بر مزار آن يگانه موكّلند. كسي كه بر آن حضرت درود مي فرستد در واقع با آنان همنوا شده است.

به اين روايت شگفت كه از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم نقل شده، بنگريد:

خداوند گروه كثيري از ملائك را موكل فاطمه قرار داده است كه در كار محافظت اويند؛ از پيش رو و پشت سرش و راست و يا آمده است با چپش، و اينان در زمان حيات او با او و پس از مرگش نزد قبر اويند و بسيار بر او، پدر و شوهر و پسرانش درود ميفرستند. هركس پس از وفاتم مرا زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده و هر كه فاطمه را زيارت كند، مرا زيارت نموده و هركه علي بن ابي طالب عليه السلام را زائر باشد، انگار زائر فاطمه است و هر كه به زيارت حسن و حسين عليهما السلام رود همانند آن است كه علي را زيارت كرده باشد و هر كه فرزندان آن دو (علي و فاطمه عليهما السلام) را زيارت كند تو گويي آن دو را زيارت نموده است!(2)

وقتي مؤمن، سرشار از محبت به زيارت پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم، اميرمؤمنان، حسينين يا هر يك از فرزندان معصوم سيدالشهدا ميرودگويي حضرت فاطمه عليها السلام را زيارت نموده است.


1- تهذيب الاحكام، ج6، ص 9.
2- بشارة المصطفي الشيعة المرتضي، ص 139.

ص:55

زيارت حضرت صديقه عليها السلام نيز برابري با زيارت رسول مكرّم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم دارد. جه جاي شگفت بر اين حقيقت! كه فاطمه ي كبرا «پاره ي وجود رسول خدا و قلب اوست و روح ميان دو پهلويش و جگر گوشه و حبيبه اش...»(1) كسي كه در محضر آن زكيه زانو مي زند به سرچشمه اي آمده كه او را به درياي بركات مي رساند و همنشيني با رسول خدا در بهشت را نصيبش مي كند. آنگونه كه رسول خدا به دخت گرامي خويش فرمودند:

يا فاطِمَةُ مَن صَلّي عَلَيكَ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ اَلحَقَهُ بي حَيثُ كُنتُ مِنَ الجَنَّةِ.(2)

اي فاطمه! هركس بر تو درود فرستد خداوند [گناهانش را] برايش مي بخشايد و او را، هر جاي بهشت كه باشم، به من ملحق مي نمايد.

زائر مقبول حضرت زهرا نه تنها مورد غفران الهي قرار مي گيرد بلكه خداوند او را در بهشت به پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم ملحق مي سازد. خداوند او را در درجه اي فوق تصورش به همجواري با ايشان سرفراز مي كند. البته ممكن است پيوستن به پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به طور موقت و در برهه اي از زمان باشد.

به اين ترتيب، فرد توفيق تشرف به حضور آن حضرت را در درجاتي بالاتر به صورت موقت پيدا مي كند و سپس به رتبه ي خود باز گردانده مي شود. وجوه محتمل ديگري نيز ممكن است در توجيه اين


1- ترجمه تعابيري كه در زيارت آن حضرت به چشم مي خورد: بحارالانوار، ج100، ص198-200.
2- كشف الغمّه، ج 1، ص 472.

ص:56

هم درجه بودن، وجود داشته باشد كه به فهم اين جهاني ما نيايد.

به هر روي، آنچه ملاك برتري و والايي درجات مي باشد معرفت به خدا و رسول و عترت ايشان است.(1) هرچه اين معرفت عميق تر باشد، درجات انسان اوج بيشتري خواهد گرفت.

درود فرستادن بر حضرت صديقه عليها السلام مي تواند زمينه ساز اعطاي رتبه ي بالايي از معرفت، به انسان باشد به گونه اي كه بتواند همنشين رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم گردد. متن صلواتي(2) كه بر حضرت صديقه ي كبرا عليها السلام و ريحانه ي نبوي نقل شده است را از نظر مي گذرانيم به اميد آنكه با تقديم اين درود چنين نصيب عظيمي را بهره ي ما نيز قرار دهند و ملاقات با رسول گرامي اسلام را عطايمان فرمايند:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلي الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّهراءِ الزَّكِيَّةِ حَبيبِةِ نَبِيِّكَ وَ اُمِّ أحِبّائِكَ وَ أصفِيائِكَ الَّتِي انتَجَبتَهَا وَ فَضَّلتَهَا وَ اختَرتَهَا عَلَي نِسَاءِ العَالَمينَ اللَّهُمَّ كُنِ الطّالِبَ لَهَا مِمَّن ظَلَمَهَا وَ استَخَفَّ بِحَقِّهَا اللَّهُمَّ وَ كُنِ الثَّائِرَ لَهَا بِدَمِ أَولادِهَا اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلتَهَا اُمَّ اَئِمَّةِ الهُدَي وَ حَليلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ الكَريمَةَ عِندَ المَلاإِ الاَعلَي فَصَلِّ عَلَيهَا وَ عَلَي أُمِّهَا خَديجَةَ الكُبرَي صَلاةً تُكرمُ بِهَا وَجهَ مُحَمَّدٍ صلّي الله عليه و آله و سلّم وَ تُقِرُّ بِها أَعينَ ذُرّيَّتِهَا وَ أبلِغهُم


1- چنانكه فرموده اند: أفضلكم أفضلكُم معرفةً برترين شما، برترينتان از جهت معرفت است. (بحارالانوار، ج3، ص140).
2- توجه شود كه متن صلوات بر حضرت صديقه ي عليها السلام كه از امام حسن عسكري عليه السلام نقل شده اختصاصي به زائر ايشان از نزديك ندارد و ثواب وعده داده شده براي درود بر آن حضرت نيز ويژه ي زوار قبر آن حضرت نيست. مي توان با درود فرستادن بر ايشان از فاصله ي دور نيز به چنين ثوابي دست يافت.

ص:57

عَنّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أفضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ.(1)

خدايا! بر صديقه ي پاك نهاد - فاطمه ي زهراء - درود فرست به محبوبه ي رسولت و مادر محبوب هايت و برگزيدگانت. اويي كه برگزيدي و برتري اش دادي و بر همه ي زنان عالميان ترجيحش دادي. خداوندا تو براي او از كساني كه بدو ظلم كردند و حقش را ناچيز شمردند [خونش را طلب نماي!] خدايا! براي او خونخواه خون فرزندانش باشي. خداوندا! و همانگونه كه او را مادر امامان هدايت و همسر صاحب پرچم [اسلام] و بزرگداشته شده در ملاء اعلي قرار دادي، پس بر او درود فرست و بر مادرش خديجه ي كبري درود فرست؛ درودي كه به آن روي پيامبر اكرم را اكرام كني و چشمان فرزندان او را روشن نمايي، و در همين لحظه از جانب من به آنان برترين تحيت و درود را ابلاغ فرماي.

به دامان لطف و تفضل الهي دست توسل مي زنيم. ملتمسانه از بارگاه باري مي خواهيم كه طالب خون آن صديقه ي شهيده را زودتر برساند. مي خواهيم كه به دست فرزند بي مانند فاطمه، تقاص خون آن بزرگوار را از ظالمان شقي بستاند. تمنا مي كنيم چشمان اشكبار و زخمي ذريه ي آن مرضيه را به خنكاي نسيم انتقام، التيام بخشد.

در يكي از زيارتهاي شريف آن شهيده دعاي جالب و زيبايي به چشم مي خورد. اين دعا پس از نماز زيارت آن حضرت نقل گرديده و حاوي درخواست فرج اهل بيت و شيعيان ايشان است:

اَللّهُمَّ اِنّي ... اَسأَلُكَ بِكُتُبِكَ الَّتي اَنزَلتَها عَلي اَنبِيائِكَ وَ رُسُلِكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِم مِنَ التَّوراةِ وَ الاِنجيلِ وَالزَّبُورِ وَالقُرآنِ


1- بحارالانوار، ج 94، ص 74، به نقل از جمال الاسبوع.

ص:58

العظيمِ فَاِنَّ فيهَا اسمَكَ الأعظَمَ وَ بِما فيها مِن اَسمائِكَ العُظمي اَن تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَن تُفَرِّجَ عَن آلِ مُحَمَّدٍ وَ شيعَتِهِم وَ مُحِبّيهِم وَ عَنّي وَ تُفَتّيحَ اَبوابَ السَّماءِ لِدُعائي وَ تَرفَعَهُ في عِلّيّينَ وَ تَأذَنَ في هذَا اليَومِ وَ في هذِهِ السّاعَةِ بِفَرَجي وَ اِعطاءِ اَمَلي وَ سُؤلي فِي الدُنيا وَالآخِرَةِ.(1)

خدايا از تو مي خواهم به حق كتابهايي كه بر انبياء و رسولانت - كه درودت بر آنها باد- نازلشان كردي: از تورات و انجيل و زبور گرفته تا قرآن عظيم چرا كه اسم اعظم تو در آنهاست و به حق اسمهاي بزرگ تو كه در آنهاست. [مي خواهم] كه بر پيامبر اكرم و خاندان ايشان درود فرستي و فرج خاندان پيامبر اكرم و شيعيان و محبان آنان و من را برساني و درهاي آسمان را به روي دعايم بگشايي و آن را به عليين برساني و در امروز و اين لحظه به گره گشايي از كار من اجازه دهي و به برآوردن آرزويم و خواسته ام در دنيا و آخرت رخصت فرمايي.

فرج امام عصر عليه السلام باعث گشايش كار اهل بيت، شيعيان و محبان ايشان و بلكه همه ي عالم است. اساساً گره گشايي كلي از گرفتاريهاي هر مؤمني جز به ظهور پر سرور آن حضرت تحقق پيدا نمي كند. منتظر هوشيار به نيكي اين نكته را دريافته است. به همين خاطر انتظار دم به دم خود را با دعا به اميد گشايش، گره مي زند و در همان لحظه و همان روز در كنار قبر بي نشان بانوي دو سرا، ظهور مولايش را از خداوند مي طلبد.


1- بحارالانوار، ج 100، ص 201 به نقل از اقبال الاعمال.

ص:59

دو نكته درباره ي نقشه ي داخلي مرقد مطهر رسول خدا و خانه ي اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهم السلام:

مرقد مطهر رسول مكرّم اسلام، در خانه ي جنوبي (بيت رسول اكرم و حضرت صديقه ي طاهره عليهما السلام) قرار دارد. اين خانه در مصادر روايي از قول رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم، با نام «بيتي» (خانه ي من) شناخته مي شود.(1)

سيدالشهدا عليه السلام از اين بيت با عنوان «بيت رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم» ياد كرده اند.(2)

علماي بزرگوار شيعه با استدلال هاي قويم، انتساب اين خانه به افراد ديگر را رد كرده اند.(3)

مرقد مطهر صديقه ي طاهره - بنابر قول مشهور علماي شيعه - در خانه ي شمالي (بيت اميرالمؤمنين و حضرت صديقه ي طاهره عليهما السلام) قرار دارد. اين خانه ي والامقام، در روايات با عناوين «بيت فاطمه»(4) ، «بيت علي و فاطمه»(5) و «بيت على»(6) شناخته شده است.


1- الكافي، ج4، ص 554.
2- الكافي، ج 1، ص 302.
3- به عنوان نمونه: الطرائف، ج 1، ص 287- 290؛ كشف الغطاء، ج 1، ص 19؛ احقاق الحق، ص 307 و 308.
4- الكافي، ج4، ص 556؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 572.
5- الكافي، ج4، ص 555.
6- الكافي، ج4، ص 556.

ص:60

ص:61

زيارت امام عليه السلام: مايه ي كمال حج

اشاره

يكي از آداب مهم و پر فضيلتي كه در سفر الهي حج به آن توصيه شده، پايان دادن «حج» به زيارت و لقاء امام معصوم عليه السلام است. اين زيارت، حسن ختام مناسك حج و عمره است. در روايتي از امام باقر عليه السلام آمده است:

اِبدَءوُا بِمَكَّةَ وَ اختِمُوا بِنا.(1)

[در سفر حج يا عمره] به مكه ابتدا و به ما ختم كنيد.

عبارت روايت شريف به طور مطلق بيان گرديده است. بنابراين مي توان گفت نه تنها در سفر حج تمتع بلكه در سفر عمره ي مفرده نيز حالت مطلوب تر اين است كه انسان، نخست مكه ي معظمه را زيارت كند و پس از آن به مدينه ي نبوي قدم بگذارد. امّا حكمت اين خاتمه چيست؟ آن را از زبان امام باقر بشنويد:

اِنَّما اُمِرَ النّاسُ اَن يَأتُوا هذِهِ الاَحجار فَيَطُوفُوا بِها ثُمَّ يَأتُونا فَيُخبِرُونا بِوِلايَتِهِم وَ يَعرِضُوا عَلَينا نَصرَهُم.(2)

مردم فقط [به اين جهت] امر شده اند كه نزد اين سنگها (كعبه) بيايند و به گرد آن طواف كنند كه پس از آن نزد ما بيايند و ولايتشان را نسبت به ما اظهار كنند و ياري خود را بر ما عرضه نمايند.

در اين عبارت شريف، امام باقر عليه السلام اساساً حكمت فرا خواندن مردم به سوي حج و اعمال آن را اين ميدانند كه مردم به حضور


1- الكافي، ج4، ص 550.
2- الكافي، ج4، ص 549.

ص:62

مولايشان برسند. اوّلاً او را از تسليم و انقيادشان با خبر كنند. ثانياً براي ياري سرورشان اعلام آمادگي نمايند. شيعه اي كه به عهد غديري خود با موالي اش گردن نهاده باشد، هر لحظه آماده است كه همه چيز خويش را خالصانه نثار آنان كند. با زبان و رفتار خويش همواره اعلام ميدارد كه بنده ي دست به سينه و فرمان بر ايشان است. اينگونه است كه حج و عمره قوام مي يابند. اگر امام به دايره داراي طواف نايستاده باشد طواف از هويت خالي است. اگر حاجي از حقيقت حج بي خبر باشد به بيراهه رفته است. اگر ولايت و معرفت امام توشه بار زائر بيت الله نگردد، حج او پوچ خواهد شد. هشيار باشيم نكند ظواهر فريبنده و مظاهر دلربا ما را از توجه به اين پايه و مايه، باز دارد. اگر كعبه، كعبه است به خاطر اتصال آن به سرچشمه ي سرسپردگي به امام است؛ وگرنه سنگي و گلي است بي معنا و كالبدي است تهي از حيات. تعبير «هذه الاحجار - اين سنگ ها -به زيبايي بيانگر اين واقعيت است. اگر حج به عرض ولايت و نصرت امام پيوند نخورد، حج نيست. تنها مقصود خدا از دعوت مردمان به اين همايش آن است كه در پي قافله سالار آن راه بيفتند و به لواي او اقتدا كنند. پس ناگفته پيداست كه اگر كسي به اين علم هدايت پشت كند ره به تركستان هلاكت خواهد برد. چنين كسي هرگز به كعبه يا سعادت و فلاحت نخواهد رسيد.

امر به رسيدن خدمت امام در اين سفر آسماني در قرآن كريم نيز مورد تأكيد پروردگار متعال است، آن جا كه پس از دستور به رسول خدا مبني بر اعلان حج، مي فرمايد:

ص:63

ثُمَّ ليَقضُوا تَفَثَهُم وَ ليُوفُوا نُذُورَهُم وَ ليَطَّوَّفُوا بِالبَيتِ العَتيقِ.(1)

امام صادق در تفسير اين آيه ي شريفه مي فرمايند:

«ليَقضُوا تَفَثَهُم» لِقاءُ الاِمام «وَ ليُوفُوا نُذُورَهُم» تِلكَ المَناسِكُ.(2)

منظور از «ليقضوا تفثهم» ديدار امام [است و مقصود از] «و بايد كه نذرهاي خود را ادا كنند.» آن مناسك است.

منظور از «لقاء امام» در درجه ي اول ديدار با امام حي و زنده است. البته زيارت قبور معصومان عليهم السلام پس از مرگ حكم زيارت ايشان در زمان حيات شريفشان را دارد. لذا اگر كسي به زيارت قبور اين بزرگواران رود در حقيقت سعادت لقاء اين سروران را يافته است. امام صادق عليه السلام فرمودند:

مَن زارَنا بَعدَ مَماتِنا فَكَاَنَّما زارَنا في حَياتِنا.(3)

هركه ما (اهل بيت عليهم السلام) را پس از مرگمان زيارت كند، همچون كسي است كه در زمان حيات ما زيارتمان نمايد.

در منطق ناب شيعي مرده و زنده ي امام معصوم عليه السلام - از نظر شهود و آگاهي روحي - تفاوتي با هم ندارند. اگر كسي پس از مرگ امام به قبر ايشان پناه برد تنها از زيارت جسم ايشان محروم است. بنابراين مي تواند همان بركات معنوي را، كه مي توانست در زمان ديدار امام زنده به كف آورد، در اين ملاقات روحي كسب كند. بر همين اساس امير


1- حج / 29.
2- الكافي، ج4، ص 549.
3- المقنعه، ص 485.

ص:64

مؤمنان به اهل حج چنين توصيه مي فرمايند:

اَتِمُّوا بِرَسُولِ اللهِ حَجَّكُم اِذا خَرَجتُم اِلي بَيتِ اللهِ فَاِنَّ تَركَهُ جَفاءٌ وَ بِذلِكَ اُمِرتُم وَ اَتِمُّوا بِالقُبُورِ الَّتي اَلزَمَكُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ حَقَّهَا وَ زيارَتَها وَ اطلُبُوا الرِّزقَ عِندَها.(1)

هنگامي كه به سوي خانه ي خدا خارج مي شويد حجتان را با زيارت رسول خدا تمام كنيد چرا كه ترك آن زيارت، در حق رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم جفاست و به همين عمل فرمان داده شده ايد. و [حجتان را] به اتمام رسانيد با [زيارت] قبوري كه خداوند عزوجل به [رعايت] حق آن ها و زيارت آنها الزامتان نموده است و نزد آن قبرها از [خداوند] روزي بطلبيد.

اميرمؤمنان در اين روايت، زيارت قبر رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم را فرمان الهي و ترك آن را جفا مي شمرند. نيز حق شناسي نسبت به قبور اهل بيت و زيارت آن را يك الزام الهي مي شناسند. اين روايت تأكيدي بر اين واقعيت است كه امتثال امر الهي - مبني بر لقاء امام در حج - با زيارت قبر ايشان صورت مي گيرد. خداوند متعال هماناگونه كه به طواف خانه ي خدا و انجام مناسك فرمان داده، امر فرموده است كه اهل حج به ديدار امام و مولايشان بشتابند. البته چه نيكوست كه انسان بتواند در اين سفر علاوه بر زيارت ائمه ي شهيد به لقاء امام زنده ي خويش نيز برسد. اگر اين آرزو برآورده شود، مؤمن به اين فرمايش امام باقر به طور كامل جامه ي عمل پوشانده است كه فرمودند:


1- الخصال، ج 2، ص 616.

ص:65

تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الاِمامِ.(1)

كمال حج به ديدار امام عليه السلام است.

خوشا به حال آنان كه در اين سير آسماني، سر پر شور بر تن دارند. خوشا به حال آنان كه قلبشان به هواي لقاء در تپش است. خوشا به حال آنان كه حجشان به كوچه باغ وصال مي رسد و راهشان به كوي نگار پيوند مي خورد. خوشا به حال آنان كه در آيينه ي «قبة الخضراء» عمامه ي سبز شب زنده دار مدينه را تماشا مي كنند. خوشا به حال آنان كه همقدم او به روي خاكهاي گرم بقيع، هزاران شمع پر سوز از غريبي مي افروزند. خوشا به حال حاجيه خانمي كه از همپايي خويش با محبوب خوداينگونه گزارش كرده است:

به من وعده ي تشرّف به خدمت حضرت مهدي عليه السلام را داده بودند. در تهران آن حضرت را در خواب ديدم كه مقداري پول دادند و فرمودند: «اين پول را بين سقاهايي كه كوزه به دوش دارند و در قبرستان بقيع به مردم آب مي دهند توزيع كن. در مدينه خدمت ما مي رسي و با هم به زيارت امامان در بقيع مي رويم.»

وقتي از خواب بيدار شدم مقداري پول در دست خود يافتم. روز بعد مرحوم [....] به منزل ما آمدند. خواب را براي ايشان تعريف كردم وقتي پول ها را به ايشان نشان دادم گفتند اين اسكناس ها ريال عربستان است در چمدان بگذار تا حفظ شود. من هم آنها را در جيب كوچك چمدان گذاشتم و با توجه به اينكه كاروان، بار مسافران را يك هفته قبل از پرواز دريافت مي كرد تا به جدّه


1- الكافي، ج4، ص 549.

ص:66

ارسال نمايد، چمدان خود را تحويل دادم.

آن روز صبح چرت زده بودم، ناگهان حضرت مهدي عليه السلام را در خواب ديدم كه فرمودند در كنار ستون توبه منتظر تو هستم. از خواب پريدم و با شتاب خود را به مسجد النبي رساندم. جمال مبارك آن حضرت را كه در هاله اي از نور بود و خال سياهرنگي بر گونه ي مباركش مي درخشيد ملاحظه كردم. با ايشان مشغول زيارت شديم. نخست حضرت محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم را زيارت نموديم. سپس من را نزد قبر حضرت فاطمه عليها السلام كه در پشت پيامبر مدفون است بردند. پس از زيارت حضرت زهرا نزد روضه ي پيامبران رفتيم. شرطه هاي سعودي پيوسته مردم را از نزديك شدن به ضريح با شدّت دور مي كردند ولي از بركت آن حضرت ضريح را بوسيدم. سپس فرمودند اين جا دو ركعت نماز براي پدر، دو ركعت براي مادر و دو ركعت براي خودت بخوان. من هم در كنار شرطه ها بدون هيچ ناراحتي در كنار آن حضرت نمازها را خواندم.

در اين هنگام از مسجد خارج شده و به سوي قبرستان بقيع رفتيم. در روز روشن و در مقابل شرطه هاي سخت گير از آن در كه همه وارد مي شوند پشت سر حضرت مهدي عليه السلام وارد قبرستان بقيع شديم. يك راست نزد قبور امام حسن، امام زين العابدين، امام محمد باقر، و امام جعفر صادق عليه السلام رفتيم. ايشان با لحن فصيح عربي و با صداي حزين و جگرخراش زيارت نامه خواندند و فرمودند: زيارت نامه اي كه حاج شيخ عباس قمي نقل كرده صحيح است. آن گاه ساير قبور را از جمله عباس عموي پيامبر، حضرت حليمه ي سعديه، كه پيامبر را در كودكي شير داده

ص:67

بود، و حضرت امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل العبّاس عليه السلام را زيارت نموديم. از اين فرصت استفاده كرده و آن پول هايي كه حضرت مهدي در تهران داده بودند ميان سقاهاي كوزه به دوش در بقيع توزيع كردم. گفتم روي قبور مؤمنين آب بريزند. لازم به ذكر است كه قبل از رسيدن به حرم امامان بقيع عليهم السلام حضرت مهدي عليه السلام اين آيه ي مباركه را قرائت كردند: «فَاخلَع نَعلَيكَ»(1) من هم كفش هاي خود را بيرون آوردم. هم چنين فرمودند: تو نمي تواني مانند من به قبور امامان نزديك شوي. طبق دستور با فاصله پشت حضرت ايستادم. سرانجام از قبرستان خارج شديم. ايشان از يكي از دست فروشاني كه در كنار قبرستان بساط پهن كرده بودند، 5 متر پارچه ي سفيد خريدند و فرمودند: «در اين پارچه براي حج مُحرم بشو» و آن پارچه را در كف دست من گذاشتند و فرمودند:

«وعده ي ملاقات ما در عرفات».(2)


1- طه / 12 .
2- ناقل اين داستان خواهر زاده ي اين حاجيه خانم است كه بلافاصله پس از خروج از قبرستان بقيع در ايام حج سال 1350 شمسي خاله ي خود را ملاقات نموده؛ در حاليكه قدرت سخن گفتن نداشته است. اين ناقل اضافه مي كند كه: «پارچه ي اهدايي حضرت مهدي عليه السلام را زيارت كرده بر روي چشمان خود گذاشتم.» ايشان ضمناً مي گويد: «زنان اجازه ي ورود به قبرستان بقيع را نداشتند و حتي يك زن كه خود را در ميان مردان پنهان كرده بود تا شايد بتواند وارد شود، مشاهده نمودم كه شرطه ها او را شناخته و با شدت برخورد كردند. به علاوه در آن سال (1350) دور قبرستان بقيع ديوارهاي بلندي داشت و هيچ كسي از بيرون نمي توانست داخلي را ببيند. با وجود اين شرايط، با اينكه به گفتار خاله ي خود كاملاً اعتماد داشتم، ولي براي آنكه قلبم مطمئن شود از او پرسيدم قبر حضرت حليمه ي سعديه و ام البنين در كدام قسمت مي باشد؟ خاله ام نشاني قبور آنان را به طور دقيق اظهار داشت.»

ص:68

زيارت ائمه ي بقيع:

امام صادق عليه السلام از جدّ بزرگوارشان سيدالشهدا عليه السلام از اميرمؤمنان عليه السلام روايت مي فرمايند كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به اميرمؤمنان فرمودند:

اي ابوالحسن! خداوند قبر تو و فرزندانت را بقعه اي از بقعه ها و عرصه اي از عرصه هاي بهشت مقرّر نمود و خداوند قلبهاي برگزيدگان خلقش و زبدگان از بندگانش را به گونه اي قرار داد كه به سوي شما پركشيده و پستي و آزار را در راه شما تاب آورد. پس به خاطر تقربشان به خدا و ابراز محبتشان به رسول او، قبرهاي شما را آباد و زيارتتان را بسيار مي كنند. اي علي! آنان اختصاصي يافته به شفاعت من و وارد شدگان بر حوضي من (كوثر) هستند و اينان فرداي قيامت زائران من در بهشتند.

زبدگان امّت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم آنانند كه با نيت خالصانه (به خاطر تقرب به خدا و مهروزي به رسول او) پا در طريق زيارت اميرمؤمنان و فرزندان ايشان مي نهند. آنچه اينان را به سوي ديار عزيزانشان كشانده، محبت فراوان است. حاضرند هرگونه آزار و پستي را تحمل كنند و سرزنش خار مغيلان را براي در آغوش گرفتن كعبه ي اميد، به جان بخرند. چنين زائران مشتاقي مشمول شفاعت رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم واقع مي شوند. به علاوه در بهشت به ديدار آن بزرگوار مي رسند؛ كه خود يكي از مصاديق زيارت خداوند متعال است. اما در ادامه ي اين روايت نيز نكات شنيدني و به جان خريدني نهفته است كه با هم مرور مي كنيم:

ص:69

يا على مَن عَمَرَ قُبُورَكُمْ وَ تَعَاهَدّها فكائما أعانَ سُليمان بنَ داؤة على بناء بيت المقدس وَ مَنْ زارَ قَبُورَكُمْ عَدّل ذلك له يرجع من زيارتكُمْ كيؤم وَلدَتُهُ أمُهُ فَابشر و يا عَلِيُّ مَن عَمَرَّ قُبورَكُم وَ تَعَاهَدَها فَكاَنَّما اَعانَ سُلَيمانَ بنَ داوُدَ عَلي بِناءِ بَيتِ المَقدِسِ وَ مَن زارَ قُبُورَكُم عَدَلَ ذلِكَ لَهُ ثَوابَ سَبعينَ حَجَّةً بَعدَ حَجَّةِ الاِسلامِ وَ خَرَجَ مِن ذُنُوبِهِ حَتّي يَرجِعَ مِن زِيارَتِكُم كَيَومٍ وَلَدَتهُ اُمُّهُ فَاَبشِر وَ بَشِّر اَوليائكَ وَ مُحِبّيكَ مِنَ النَّعيمِ وَ قُرَّةِ العَينِ بِما لا عَينٌ رأَت وَ لا اُذُنٌ سَمِعَت وَ لا خَطَرَ عَلي قَلبِ بَشَرٍ وَ لكِنَّ حُثالَةً مِنَ النّاسِ يُعَيِّرونَ زُوّارَ قُبُورِكُم بِزيارَتِكُم كَما تُعَيَّرُ الزّانِيَةُ بِزِناها اُولئِكَ شرِارُ اُمَّتي لا نالَتهُم شَفاعَتي وَلا يَرِدُونَ حَوضي.(1)

اي علي! هر كسي كه قبرهاي شما را آباد كند و به آن رسيدگي نمايد، همانند كسي است كه سليمان بن داود را در بنا نمودن بيت المقدس ياري رسانده است. و هر كه قبرهاي شما را زيارت كند اين براي او با ثواب هفتاد حج (پس از حجة الاسلام) معادل است و از گناهانش بيرون ميرود تا آنكه همانند روزي كه مادرش او را زاده است، از زيارت شما باز گردد. پس بشارت بده و دلدادگان و دوستدارانت را نويد گوي از نعمت و چشم روشني؛ به چيزهايي كه نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به قلب بشري خطور كرده است. امّا فرومايگاني از مردم، زائران قبور شما را به خاطر [زيارت قبور] شما سرزنش مي كنند؛ آنگونه كه زن بدكار به زنا كردنش سرزنش مي شود. اينان بدترين امّت من هستند. شفاعت من به ايشان نرسد و وارد حوض من (كوثر) نمي شوند


1- تهذيب الاحكام، ج6، ص 22.

ص:70

در اين عبارات شريف پيامبر مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم ثوابهاي عظيم و تصور ناشدني را به دو گروه نويد مي دهند. نخست كساني كه به تعمير قبور ائمه اي مي پردازند و به آن رسيدگي مي كنند. اينان كساني هستند كه به ساختن ساختمان حرم آن بزرگواران مشغول مي شوند و در نگهداري و رسيدگي به آن كوشا هستند. اين افراد به تصريح رسول خدايان همانندي با كسي دارند كه حضرت سليمان را در بنا نمودن بيت المقدّس ياري رسانده است. گروه دوم كساني هستند كه با رفت و آمد به قبور معصومين و زيارت آن، اين حريم هاي الهي را آباد مي كنند. چنين افرادي، در صورت قبولي زيارتشان، نصيب هايي دارند كه عظمت و بركت آن نه به ديده ي آمده و نه به گوشي رسيده و نه حتي به قلب كسي خطور كرده است. در اين روايت دو مورد از آنها را بيان فرموده اند. يكي بيرون رفتن از ظلمت گناهان و ديگري ثواب هفتاد حج مستحبّي.

نكته ي مهم ديگري كه در روايت مذكور به چشم مي خورد اين است كه پيامبر اكرم تا وضعيت امروز زائران اهل بيت را پيش بيني فرموده اند. خصوصاً در مدينه ي منوره و در طريق زيارت ائمّه ي مظلوم بقيع، زوار اهل بيت مورد سرزنش قرار مي گيرند و آزار مي بينند. افرادي كه با اهل بيت رسول خدا دشمني دارند زوّار را مورد شماتت قرار مي دهند. طعنه مي زنند، گوشه و كنايه مي پراكنند و زيارت كردن آنها را همچون فحشاء، زشت مي انگارند. تعمّد دارند كه مؤمنان را از ابراز محبت و زيارت دلخواه به دور بدارند. اين در حالي است كه اين افراد چه بدانند و چه ندانند از پيش شقاوت خويش را رقم زده اند.

ص:71

اينان در كلام پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم اولاً با وصف «پست و فرومايه» مذمت شده اند ثانياً پيشاپيش، محروم از شفاعت آن بزرگوار و ممنوع از وارد شدن به حوض كوثر دانسته شده اند.

به هر روي اين خرمن خير نصيب كساني خواهد شد كه خالصانه و از سر ارادت، اين طعنه ها و آسيب ها را تاب مي آورند. اينان با وجود همه ي سرزنشگران، دست از زيارت اهل بيت برنمي دارند. قبرستان بقيع محل فرود و رفت و آمد فرشتگان(1) و قبر چهار معصوم مظلوم آن، مزار آسمانيان است.

چنانكه پيش از اين رفت زيارت هر يك از آنان معادل زيارت پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت صديقه عليها السلام مي باشد.(2) لذا اين مكان شريف حرم اهل بيت است نه يك قبرستان ساده. تمامي آدابي كه مثلاً در حرم امام رضا گزاردني است در اين محل مبارك نيز برقرار مي باشد و در صورت امكان انجام آنها نيكوست. به طور مثال براي اينكه انسان بر در اين حريم اذن دخول بخواند منعي


1- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 96. در روايتي امام صادق درباره ي هفتاد هزار فرشته ي روز و هفتاد هزار فرشته ي شب سخن گفته اند كه گروه اول در طول روز و گروه دوم در طول شب: نخست به دور كعبه مي گردند، سپس به زيارت قبر پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم و اميرمؤمنانش مي روند و بر ايشان درود مي فرستند و سپس: يَأتُونَ قَبرَ الحَسَنِ فَيُسَلِّمُونَ عَلَيهِ. به زيارت قبر امام حسن مي روند و بر او سلام مي دهند. پس از اين نيز به زيارت سيدالشهدا عليه السلام مشرف مي شوند و به ايشان نيز درود مي فرستند.
2- بحارالانوار، ج 100، ص 122 و 123 . به نقل از بشارة المصطفي الشيعة المرتضي

ص:72

وجود ندارد. به درآوردن كفش ها لازمه ي احترام به حريم اهل بيت است. نيز عقب عقب رفتن در هنگام خروج نشانه ي حرمت گزاردن زائر به آن بزرگواران مي باشد. توجه كنيم كه حُرمت حرم به صاحب آن است. آنچه حرم را (حرم) مي كند آينه كاري و فرش و گلدسته و كاشيكاري نيست. اهل معرفت، حرمت اين حرم را نگه مي دارند. اينان خداي نكرده كاري نمي كنند كه باعث سرشكستگي دوستان اهل بيت باشد. كساني كه كبوتر قبرهاي ويران شده ي بقيع اند پاي به سرسرايي گذارده اند كه خداوند به آن رفعت و برتري داده است. هر چند به ظاهر قبرهاي معصومين عليهم السلام يكسان با خاك باشد اما سر سائيدن به تربت آن - به كوري چشم دشمنان -رشك افلاكيان است. در قسمتي از زيارت ائمه ي بقيع مي خوانيم:

طبْتُمْ و طابَ مَنْبِئُكُمْ مَنْ بِكُمْ عَلينا دَيّانُ الدّينِ فَجَعَلكم فى بُيُوتٍ أَذِنَ الله أنْ تُرفَعَ و يُذكَرَ فيهَا اسمُهُ وَ جَعَلَ صَلَواتِنا عَلَيكُم رَحمَةً لَنا وَ كَفّارَةً لِذُنُوبِنا اِذَا اختارَكُم لَنا و طَيَّبَ خَلقَنا بِما مَنَّ بِهِ عَلَينا مِن وِلايَتِكُم.(1) پاك شديد و ريشه ي شما پاك شد. فرمانرواي دين (خداوند) به واسطه ي شما بر ما منت نهاد. پس شما را در خانه هايي قرار داد كه خداوند اجازه فرموده كه والا گردند و نامش در آنها ياد شود و درودهاي ما بر شما را براي ما رحمت و براي گناهانمان كفاره قرار داد؛ چون شما را براي ما برگزيد و آفرينش ما را پاك نمود بدانچه -از ولايت شما - كه بر ما منت نهاد.


1- الكافي، ج4، ص 559.

ص:73

در اين بخش از زيارت شريف ائمه ي بقيع عليهم السلام، قسمتي از دو آيه ي مباركه سوره ي نورگنجانده شده كه خداوند متعال در آن مي فرمايد:

في بُيُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَعُ وَ يُذكَرَ فيهَا اسمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالغُدُوِّ وَالآصالِ رِجالٌ لا تُلهيهِم تِجارَةٌ وَ لا بَيعٌ عَن ذِكرِ اللهِ وَ اِقامِ الصَّلوهِ وَ ايتاءِ الزَّكوةِ يَخافُونَ يَوماًتَتَقَلَّبُ فِيهِ القُلُوبُ وَالاَبصارُ.(1)

در خانه هايي كه خداوند اجازه داده است كه عالي مقام باشند و در آنها نام او ياد شود. صبحگاهان و شبانگاه در آنها كساني او را تسبيح مي كنند كه هيچ تجارت و خريد و فروشي از ياد پروردگار و به پا داشتن نماز و پرداخت زكات بازشان نمي دارد مي هراسند از روزي كه دلها و ديدگان در آن دگرگون مي شود.

براساس روايات منظور از اين خانه ها حرم و مرقد تمامي معصومين عليهم السلام است كه هر يك شاخه اي از خانه ي رسول خدا هستند.(2) خداوند متعال بر اهل ايمان منت گذارده و اين والا مقامان را در اين خانه هاي سر فراز قرار داده است. زيارت اين خانه ها را مايه ي طهارت آنها از گناه خواسته است. اين زيارت هاي ارزشمند باعث ريزش باران رحمت الهي بر سر زوّار مي شود. اين ها در حالي است كه خداوند آفرينش مؤمنان را به واسطه ي نور ولايت اهل بيت پاك كرده و سرشت آنها را به تابش گوهر ايمان طهارت بخشيده است.


1- نور / 36 و 37.
2- براي مشاهده ي تفصيلات و مستندات مراجعه كنيد به كتاب «در ضيافت ضريح» فصل اوّل از بخش اوّل.

ص:74

نام و ياد خدا و تسبيح و تقديس او ذكر دمادم آناني است كه قدر اين حريم هاي الهي را مي شناسند. اينان با دل هاي مملو از محبت به مزار سرورانشان رو مي كنند. اينگونه است كه لوازم شكوه و كرامت اين بيوت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم را رعايت مي نمايند.(1)

مختصري از تاريخ بقيع§منابع تفصيلات و مستندات اين بحث را بنگريد در كتاب «تاريخ حرم ائمّه ي بقيع).§

براساس مستندات تاريخي «بقيع» ابتدا باغي بوده در پشت خانه هاي مدينه. خانه هاي مدينه تا بقيع امتداد داشته و در طرف غرب آن قرار مي گرفته است. نخستين كسي كه در بقيع دفن گرديده جناب «عثمان بن مظعون» است. ايشان بنابر قول موزخان، برادر رضاعي پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم و از سابقين در اسلام بوده است. در زمره ي كساني قرار داشته كه از مكه به حبشه و از آنجا به مدينه هجرت مي كنند. در


1- مرحوم صاحب كتاب عروة الوثقي (آية الله سيد محمّد كاظم يزدي) با استناد به همين آيه ي شريفه نماز در اين حرم هاي والا را مستحب مي شمرند و بلكه آنها را برتر از مسجد مى شناسند: «يستحبّ الصّلاة فى مشاهد الائمة عليهم السلام وهى البيوت التى امر الله تعالي ان ترفع و يذكر فيها اسمه بل هي افضل من المساجد... و كذا استحب في روضات الأنبياء و مقام الاولياء و الصّلحاء والعلماء و العبّاد بل أحياء منهم أيضاً (العروة الوثقي، ج 2، ص 402) به اين ترتيب اگر امكان اقامه ي نماز در فاصله ي نزديك تا قبور أئمّه بقيع عليهم السلام باشد اين كار عبادتي مستحب خواهد بود و اينگونه بطلان قول كساني كه به بهانه ي «قبرستان بودن» بقيع، نماز را در آن مكروه مي شمرند آشكار مي گردد. البته اين نكته نيز نبايد مغفول بماند كه نبايد به دست دشمنان شيعه و اهل بيت بهانه داد. نبايد رعايت اين امر مستحب باعث وهن يا آزار شيعيان گردد. به اين ترتيب مادامي نماز در نزديكي بقيع نيكوست كه به لحاظ شرايط محيطي منعي نباشد و باعث برانگيخته شدن حساسيت مأموران نشود.

ص:75

مدينه اين بزرگوار در زمره ي اصحاب عابد و زاهد پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم قرار مي گيرد. تا جايي كه از شدّت زهد تصميم ميگيرد رهبانيت پيشه كند. اما پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم او را از اين كار نهي مي فرمايند. اميرمؤمنان نيز به او علاقه مند بوده اند به گونه اي كه يكي از فرزندان خويش را به نام او نام مي نهند. اين شخصيت گرامي در سال دوم هجرت چشم از دنيا فرو ميبندد. پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم بر او مي گريند و دستور مي فرمايند كه ايشان در بقيع دفن گردد.

پس از آنكه جناب ابراهيم - پسر رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم - در طفوليت از دنيا مي رود پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمان مي دهند كه او را در كنار عثمان دفن نمايند. به تدريج علاقه ي مردم به دفن كردن مردگانشان در اين مكان بيشتر ميشود. تا جايي كه هر يك از قبايل مدينه درختان اين منطقه را قطع مي كنند و آن را به همين منظور اختصاص مي دهند.

در ضمن گفتني است كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم سنگي را به عنوان نشانه و علامت بر قبر عثمان بن مظعون قرار ميدهند و به زيارت قبر او ميرفته اند. پس از آنكه «عثمان بن عفان» ميميرد او را بيرون از بقيع دفن ميكنند. دستگاه خلافت پس از توسعه دادن بقيع قبر عثمان بن عفان را در داخل بقيع قرار مي دهد. نيز سنگ قبري را كه پيامبرت بر قبر عثمان بن مظعون گذاشته بودند به سرقت مي برد و بر قبر سومي نصب مي نمايد.(1)

قبر شريف ديگري كه در بقيع و در نزديكي قبور ائمه عليهم السلام واقع است، مزار جناب فاطمه بنت اسد- مادر بزرگوار اميرمؤمنان عليه السلام- مي باشد.


1- اسدالغابه، ج 3، ص 387. تاريخ المدينه ابن شبه، ج 1، ص 102.

ص:76

درباره ي كيفيت دفن اين بانوي بزرگوار در فرمايشي از امام صادق عليه السلام چنين آمده است:

هنگامي كه فاطمه بنت اسد - مادر اميرمؤمنان عليه السلام - از دنيا رفت حضرت علي عليه السلام نزد رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم آمد. رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم به ايشان فرمودند: «اي ابوالحسن تو را چه مي شود؟! ايشان عرضه داشتند: «مادرم وفات يافت.» پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند: «و به خدا سوگند مادر من!» سپس پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم گريستند و فرمودند: «[واي من]، مادرم!» سپس به اميرالمؤمنين صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند: «اين پيراهن من را بگير و او را در اين كفن كن و اين رداي مرا بگير و او را در آن كفن نما پس هنگامي كه از تكفين او فارغ شديد به من اعلام كنيد.» پس هنگامي كه جنازه ي جناب فاطمه را بيرون آوردند «مادرم وفات يافت.» پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم بر آن نمازي خواندند كه نه پيش از آن و نه پس از آن، چنين نمازي بر احدي نگزاردند. سپس در قبر ايشان فرود آمدند و در آن خوابيدند. سپس فرمودند: «اي فاطمه!» ايشان عرضه داشت: «لبّيك اي رسول خدا!» [پيغمبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم] فرمودند: «آيا آنچه پروردگارت به تو وعده داده بود را، حق يافتي؟» عرض كرد: «آري! خداوند تو را به نيكوترين پاداش جزا دهد». و مناجات ايشان (پيامبر اكرم ) در قبر به طول انجاميد. پس هنگامي كه خارج شدند، گفته شد: «اي رسول خدا! در مورد او كاري كرديد كه نديده بوديم پيش از او درباره ي كسي چنين كنيد!» حضرت فرمودند:

امّا كفن كردنم او را به [پيراهنم]، بدين خاطر بود كه هنگامي كه گفتم: «مردمان روزي كه از قبرهايشان محشور مي شوند، عريان ظاهر مي گردند.» او فرياد كشيد: «واي! بدا به حال من!» پس

ص:77

لباسهايم را به تن وي كردم و در نمازم بر او از خداوند خواستم كه كفن هايش را نپوساند تا آنكه به بهشت وارد گردد پس خداوند آن [ادعاي من] را اجابت فرمود و امّا داخل شدنم در قبرش بدين خاطر بود كه روزي به او گفتم: «هنگامي كه مرده را در قبر مي گذارند و مردم از او باز مي گردند دو فرشته ي نكير و منكر بر او داخل مي شوند و از او سؤال مي كنند.» او عرضه داشت: «خدا به فرياد من برسد» پس همواره در قبرش از پروردگارم درخواست كردم تا آنكه از قبر او برايش باغي به بهشت و باغي از باغهاي بهشت باز شد.(1)

اين بانوي گرامي در داخل خانه ي فرزند خود جناب عقيل بن ابي طالب كه در همسايگي بقيع بوده دفن مي شوند. پس از ايشان جناب عباس بن عبدالمطلب و چهار امام معصوم بقيع در اين خانه دفن مي گردند. به تدريج اين خانه به مقبره ي خانوادگي اهل بيت تبديل مي گردد.

در ميان ساير قبوري كه در قبرستان بقيع قرار دارند مي توان به قبرهاي شريف اين بزرگواران اشاره كرد: جناب عقيل بن ابي طالب، جناب عبدالله بن جعفر، جناب حليمه ي سعديه (دايه ي رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم)، و جناب اسماعيل بن جعفر بن محمد الصادق (رضوان الله عليهم اجمعين).


1- بحارالانوار، ج 35، ص 81 و 82، به نقل از بصائر الدرجات.

ص:78

فصل 2 : مساجد و آثار برگزيده ي مدينه

مساجد و آثار برگزيده مدينه

در فرمايشي از امام صادق عليه السلام تعدادي از مساجد و اماكن مشرّفه ي مدينه - براي اقامه ي نماز و زيارت - مورد توصيه قرار گرفته است. نخست حديث شريف آن حضرت را از نظر مي گذرانيم و سپس توضيح مختصري پيرامون هر يك از اين اماكن مقدس خواهيم داد.(1) راوي به ايشان عرضه مي دارد: «من به مساجدي كه در اطراف مدينه است مي روم، از كدام يك آغاز كنم؟» ايشان پاسخ مي فرمايند:

از مسجد قبا آغاز كن و آن جا نماز بخوان و رفتن و نماز گزاردن در آن را فراوان كن، چرا كه آن، نخستين مسجدي است كه رسول خدا در اين پهنه در آن نماز كرد. سپس نزد مشربه ي ام ابراهيم برو و در آن نماز بخوان، چرا كه آن جا خانه ي رسول خدا و نمازخانه ي ايشان است. سپس به مسجد فضيخ برو و دو ركعت در آن نماز بخوان چرا كه پيامبرت در آن نماز گزارد. پس


1- توضيحات تفصيلي را در دو كتاب «تاريخ حرم ائمه بقيع» و «آثار اسلامي مكه و مدينه» بنگريد.

ص:79

هنگامي كه در اين سواي مدينه نماز بجاي آوردي به سوي احد برو و به مسجدي كه نزديك «حرّه» است برو و در آن نماز بخوان، سپس به قبر حمزةبن عبدالمطلب عبور مي كني و بر او درود مي فرستي. سپس بر قبور شهداي [احد] مي گذري و نزد آنها ميايستي و مي گويي:

اَلسَّلامُ عَلَيكُم يا اَهلَ الدِّيارِ اَنتُم لَنا فَرَطٌ وَ اِنّا بِكُم لاحِقُونَ.

سلام بر شما اي اهل خانه ها[ي قبر!] شما از ما پيشي گرفته ايد و ما به شما خواهيم پيوست.

سپس به مسجدي مي آيي كه در مكان وسيعي كنار كوه در سمت راستت است، تا اينكه داخل احد مي شوي و در آن نماز مي گزاري كه پيامبري از آن مكان به سوي جنگ احد خارج شد (آن هنگام كه با مشركان روبه رو شد و آنان صحنه ي جنگ را ترك نگفتند. تا اينكه وقت نماز فرا رسيد پس پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم در آنجا نماز خواندند) سپس همچنان عبور كن تا برگردي و آنقدر كه خداوند برايت مقدّر كرده نزد قبور شهدا نماز مي گزاري سپس بر همان مسير روبه رويت [پيش ] برو. سپس به مسجد احزاب مي روي و در آن نماز مي كني كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم روز جنگ احزاب در آن دعا فرمود و عرض كرد:

يا صَريخَ المَكرُوبينَ وَ يا مُجيبَ دَعوَةِ المُضطَرّينَ وَ يا مُغيثَ المَهمُومينَ اِكشِف هَمّي وَ كَربي وَ غَمّي فَقَد تَري حالي وَ حالَ أصحابي.(1)


1- بحارالانوار، ج 100، ص 213، به نقل از كامل الزّيارات.

ص:80

اي دادرس گرفتاران و اي اجابت كننده ي دعاي بي نوايان و اي دادرس غمزدگان! از امر مهم من و گرفتاري من و اندوه من گره بگشا كه تو حال من و حال اصحاب مرا مي بيني.

مسجد قبا

اين مسجد شريف واپسين منزلي است كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم پيش از ورود به يثرب در آن توقف كردند. پس از چند روز در پي پيوستن اميرمؤمنان و همراهان به ايشان، به مدينه وارد شدند. در چند روزي كه پيامبر اكرم در اين محل بودند اين مسجد را بنا فرمودند. به تصريح قرآن كريم، اين مسجد مسجدي است كه بر پايه ي تقوا بنا شد:

لَمَسجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقوي مِن اوَّلِ يَومٍ اَحَقُّ اَن تَقُومَ فيهِ، فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرينَ.(1)

يقيناً مسجدي كه از روز نخست بر اساس تقوي پايه نهاده شده باشد شايسته تر است كه در آن [به نماز] بايستي در آن مردماني هستند كه دوست ميدارند پاك شوند و خداوند كساني كه كسب طهارت مي كنند را دوست مي دارد.

وقتي از امام صادق درباره ي اين آيه سؤال مي شود، مي فرمايند:

مسجدي كه اين آيه درباره اش سخن گفته مسجد قباست.(2)

در فضيلت و شرافت اين مسجد همين بس كه امام صادق از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت مي كنند كه ايشان آن را مسجد خود


1- توبه / 108.
2- بحارالانوار، ج 100، ص 215، به نقل از تفسير عياشي.

ص:81

دانستند و فرمودند:

مَن أتي مَسجِدي مَسجِدَ قُبا فَصَلّي فيهِ رَكعَتَينِ رَجَعَ بِعُمرَةٍ.(1)

هر كه به مسجد من -مسجد قبا- بيايد و در آن دو ركعت نماز بگزارد با [ثواب] يك عمره باز مي گردد.

اين مسجد در شش كيلومتري جنوب مدينه واقع است و از مناطق زراعي و پر آب آن به حساب مي آيد.

مشربه ي ام ابراهيم

جناب ماريه ي قبطيه يكي از همسران مكرّم رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم است. ايشان بنا به قولي توسط نجاشي پادشاه حبشه(2) و بنابر قول ديگر توسط مقوقس پادشاه مصر(3) به آن حضرت هديه شد. ايشان در اين نقطه جناب ابراهيم، فرزند نبي اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم را به دنيا آورد. اينكه چرا اين بانوي گرامي در خارج از شهر مدينه سكني گرفت علت غريبي دارد كه قدري پيرامون آن سخن ميگوييم:

در تواريخ اهل سنت نقل شده كه عايشه مي گفت: «نسبت به هيچ زني به اندازه ي ماريه رشك و حسادت نورزيدم.» آنگاه عايشه علت اين حسادت را اينگونه گزارش مي كرد: «ماريه بسيار زيبا و داراي موهاي مجعد بود و سخت مورد مهر و علاقه ي رسول خدا قرار داشت. حضرت در ابتدا او را در خانه ي «حارثة بن نعمان» منزل داد و چون ما از نزديك علاقه و محبت پيامبر به او را حس ميكرديم، بناي


1- من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 229.
2- بحارالانوار، ج 18، ص 419، به نقل از «اعلام الوري» و «قصص الانبياء».
3- الطبقات الكبري، ج 8، ص 212.

ص:82

بد رفتاري و مخالفت با ماريه را گذاشتيم. آنقدر كرديم تا از دست ما به ستوه آمد و به رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم شكايت كرد. ايشان او را به عاليه (قسمتهاي بالاي مدينه كه امروزه مشربه ي ام ابراهيم در آن واقع است) نقل مكان دادند و همان جا نزد او مي رفتند و اين امر تحملش بر ما سخت بود.»(1) اين حسادتها و آزارها پس از انتقال ماريه به منطقه ي شمالي مدينه همچنان ادامه يافت تا جايي كه پس از به دنيا آمدن «ابراهيم» فرزند رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم، عايشه به ماريه تهمت «زنا» زد و البته دروغگويي و نامردمي او به زودي آشكار شد.(2) به نظر مي رسد اين اتهام شنيع و دور از انصاف در اثر حسادت به خاطر به دنيا آمدن «ابراهيم» بوده است. در نقل ديگري كينه ي عايشه به اين بانوي گرامي تا به آنجا اوج مي گيرد كه حتي از جسارت به پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز با نمي كند. خود او ميگويد: «وقتي ابراهيم به دنيا آمد، پيامبر او را نزد من آورد و به من فرمود: «ببين چقدر به من شباهت دارد!» گفتم: «نه هيچ شباهتي نيست!» فرمود: «ايا (شباهت) سفيدي و تن او را [با من] نمي بيني؟» گفتم: «به هر كس شير گوسفند بدهند سفيد و فربه مي شود»(3)

به هر روي به رغم حسادت كينه توزان ورشك ورزيدن دشمنان، جايگاه و منزل اين بانو به عنوان مكاني مقدّس معرّفي شده است.(4)


1- الطبقات الكبري، ج 8، ص 212.
2- تفسير قمي، ج 2، ص 318.
3- الطبقات الكبري، ج 1، ص 37.
4- قبر اين بانوي گرامي نيز به گفته ي مورخان در قبرستان بقيع قرار دارد (الطبقات الكبري، ج 8، ص 216).

ص:83

چنانكه در روايت صدر بحث ذكر شد، امام صادق عليه السلام آن را «مسكن» و «مصلاي رسول مكرم اسلام» معرّفي فرموده اند. به علاوه به اقامه ي نماز در آن توصيه فرموده اند. اين جايگاه مبارك بنايي داشته كه هم اكنون تخريب شده و به صورت قبرستاني درآمده است. به گفته ي مورخان معاصر، اين محل، سمت چپ كسي است كه از «بيمارستان الزهراء» عازم «بيمارستان وطني» در نيمه ي راه مي باشد و داخل يك خيابان فرعي واقع است.(1)

مسجد فضيخ

مسجد ديگري كه حضرت امام صادق عليه السلام به اقامه ي نماز در آن توصيه فرموده اند، مسجد فضيخ است. براساس فرمايش آن حضرت وجه تسميه ي اين مسجد آن است كه نخلي به نام «فضيخ» در آن قرار داشته است.(2)

نام ديگر اين مسجد، «ردّ الشمس» است كه در روايتي از امام صادق عليه السلام مطرح گرديده است. ايشان داستان اين مسجد را اينگونه از جدّشان اميرالمؤمنين نقل مي فرمايند:

من و رسول خدا در آن [مسجد] نشسته بوديم كه ايشان سر مبارك خود را در دامن من گذاشتند. سپس چرتي زدند تا اينكه خوابشان عميق شد و [وقت] نماز عصر فرا رسيد، من خوش نداشتم كه سر ايشان را از ران خود تكان دهم كه باعث اذيت رسول خدا شده باشم تا آن كه وقت نماز گذشت و فوت شد.


1- رجوع كنيد به: كتاب آثار اسلامي مكه و مدينه.
2- بحارالانوار، ج 100، ص 214، به نقل از علل الشرايع.

ص:84

رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از خواب بيدار شدند و فرمودند: اي علي! نماز گزارده اي؟ گفتم: «نه.» فرمودند:«چرا؟» عرض كردم: «خوشي نداشتم شما را آزار دهم!» ايشان برخاستند و روبه روي قبله ايستادند و دو دست خود را به سوي آسمان، بالا كشيدند و فرمودند:

أللّهُمَّ رُدَّ الشَّمسَ اِلي وَقتِها حَتّي يُصَلِّيَ عَلِيٌّ.

خدايا! خورشيد را به سوي وقت [درخشاني] اش بازگردان تا علي نماز بگزارد.

سپس اميرمؤمنان عليه السلام ادامه دادند:

آن گاه خورشيد به وقت نماز عصر بازگشت تا آنكه نماز عصر را گزاردم سپس همانند فرود آمدن ستاره فرود آمد.(1)

براساس روايت ابتداي سخن و روايات ديگر(2) پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در اين مسجد فراوان نماز گزارده اند. لذا توصيه شده كه در اين مسجد نماز گزارده شود. اين مكان شريف در يك كيلومتري - يا كمتر - در جنوب شرق مسجد قبا در محله ي «قُربان» قرار دارد و هم اكنون مخروبه است.

قبر جناب حمزه ي سيدالشهدا و شهداي احد

جناب حمزةبن عبدالمطلب - عموي والا مقام رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم -از شخصيتهاي نادر و از گوهرهاي ناب صدر اسلام است. ايشان از محبوب ترين عموهاي آن بزرگوار نزد ايشان بود.(3) دليرانه ترين دفاعها و شجاعانه ترين رشادتها را در راه نبي اكرم عليه السلام به خرج داد. از بذل


1- الكافي، ج4، ص 562.
2- بحارالانوار، ج 100، ص 213، 214، 216 و 224.
3- بحارالانوار، ج 22، ص 275، به نقل از امالي صدوق.

ص:85

جان شريفش در ميدان هاي نبرد دريغ ننمود تا آنكه در جنگ احد به صورتي رقت بار به شهادت رسيد. در تفسير آيه ي شريفه ي:

مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضي نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبديلاً.(1)

از مؤمنان مرداني هستند كه بر عهدي كه با خدا بسته اند راست و صادقند؛ پس برخي از آنان پيمان خود را به پايان برد [و] اجلاش فرا رسيد و از برخي ديگر كسي است كه در انتظار [شهادت] است و هرگز تغييري در عهد و پيمان خود ندادند.

از امام باقر عليه السلام نقل شده كه درباره ي برخي از گروه اوّل (وفا كنندگان به پيمان و شهداي راه خدا) فرمودند: منظور، حمزه و جعفر عليهما السلام است و در مورد يكي از مصاديق گروه دوم (منتظران شهادت) فرمودند: منظور حضرت علي عليه السلام است.(2)

به اين ترتيب خداوند متعال هم ايمان اين بزرگوار را امضا فرموده و هم وفاداري ايشان به عهد خود را تاييد نموده است. اهل بيت در احتجاج هاي خود مكرّراً به عموي بزرگوارشان فخر مي فرموده اند.(3) لقب ديگر اين


1- احزاب / 23.
2- تفسير قمي، ج 2، ص 88.
3- قرب الاسناد، ص 13 / احتجاج، ج 1، ص 134 / بحارالانوار، ج 22، ص 283 / بحارالانوار، ج 45، ص 5. در فرهنگ اهل بيت با ايشان را به عنوان سيد و سرور شهيدان اولين و آخرين - به جز انبياء و اوصيا - معرّفي فرموده اند.كمال الدّين، ج 1، ص 264.

ص:86

بزرگوار «شير خدا» و «شير رسولش» مي باشد كه در روايتي از امام زين العابدين عليه السلام اينگونه بدان تصريح رفته است:

ما مِن يومٍ اَشَدَّ عَلي رَسُولِ اللهِ مِن يَومِ اُحُدٍ قُتِلَ فيهِ عَمُّهُ حَمزَةُ بنُ عَبدِالمُطَلِّبِ اَسَدُ اللهِ وَ اَسَدُ رَسُولِهِ. (1)

[مصيبت] هيچ روزي بر رسول خدا سخت تر از روز احد نبود كه در آن عمويش حمزةبن عبدالمطلب، شير خدا و شير رسولش، به شهادت رسيد.

بنابر نقل هاي تاريخي پيكر شريف اين مجاهد پايدار در جنگ احد، توسط اشقيايي چون - هند همسر ابوسفيان - مثله شد.(2) همين امر تحمل مصيبت حمزه را بر پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم بسيار سخت و دشوار نمود.(3) پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم هر سال به زيارت قبر حمزه و ساير شهداي احد ميرفتند.(4) پس از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز حضرت صديقه ي طاهره هفته اي دو بار به اين مكان شريف مي رفتند و زيارت مي فرمودند.(5) در حديث شريف ابتداي بحث، امام صادق عليه السلام دستور فرموده اند كه زوّار به زيارت جناب حمزه ي سيدالشهدا و ساير شهداي احد بروند، بر آن جوانمردان درود فرستند و نزد قبور ايشان هر قدر مي توانند نماز بگزارند.


1- بحارالانوار، ج 22، ص 274، به نقل از امالي صدوق.
2- تفسير قمي، ج 1، ص 116.
3- تفسير قمي، ج 1، ص 123.
4- وفاء الوفا، ج 3، ص 932.
5- الكافي، ج 3، ص 228.

ص:87

مسجد «حرّه»، مسجد «فُسح»، مسجد «احزاب»

سه مسجد ديگر نيز در فرمايش مبارك امام صادق معرّفي شده اند. مسجد اول كه از آن با عنوان «دون الحرّة»-نزديك حرّه - ياد شده بر اساس نظر برخي از محققان عبارت است از «مسجد الدّرع».

مسجد ديگري كه در كنار كوه احد، در جانب راست به عنوان محل نمازگزاردن رسول خدا ذكر شده، براساس همين نظر «مسجد فسح، يا «فسيح» مي باشد كه البته امروزه جز ويرانه اي از آن به جاي نمانده است.(1)

واپسين مسجدي كه نماز خواندن در آن مورد توصيه ي امام عليه السلام قرار گرفته عبارت است از «مسجد احزاب». اين مسجد در دامنه ي كوه واقع شده و براي رسيدن به آن بايد تپه هايي را طي كرد. مطابق فرمايش امام صادق عليه السلام پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در اين محل براي پيروزي سپاه خود در برابر خيل عظيم سپاه مشركان دعا فرموده اند. پشت همين كوه مسير حفر خندق در زمان جنگ احزاب بوده است و پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرازآن به مسير حفر خندق نظارت مي فرموده اند.

مساجد معظم ديگري نيز در مدينه ي منوره قرار دارد كه برخي از آنها يادآور فضايل اهل بيت نيز هستند از آن جمله مي توان به مساجد ذيل اشاره نمود:

مسجد معرّس، مسجد الا جابه (مسجد مباهله)، مسجد و مقبره يعلى بن جعفر الصادق عليه السلام، مسجد غمامه، مسجد امام علي بن


1- براي ملاحظه ي توضيحات بيشتر رجوع كنيد به كتاب «آثار اسلامي مكه و مدينه».

ص:88

ابى طالب عليه السلام ومسجد ذوقبلتين.(1)

چه نيكوست كه شيعيان و رعيت امام عصر عليه السلام با رساندن خود به اين مواضع مرحمت و عنايت حق متعال، دعاگوي ولي نعمت خود باشند و از خداوند بخواهند كه با ظهور آن حضرت، اين آثار محو شده و از ميان رفته دوباره بر پا شده و ساخته شوند.


1- براي ملاحظه ي توضيحات بيشتر رجوع كنيد به كتاب «آثار اسلامي مكه و مدينه».

ص:89

فصل 3 : وداع با مدينه

وداع با مدينه

اكنون هنگام وداع با شهري فرا رسيده كه در نسيمش عطر وجود نبي است. نخل هايش رازدار غربت حيدرند. ذرّات غبارش اشك فاطمه را به دامن گرفته اند. اكنون وقت خداحافظي با جگر پاره ي مجتبي است. هنگام پاي بوسي صادقين عليهما السلام است. دمي است كه بايد گلابدان اشك را به مزار زين العابدين عليه السلام افشاند. بايد ديده آخرين تصويرها از مسجد النبي را به ذهن بسپارد. بايد لبها آخرين التماس ها را زمزمه كنند. بايد چشم هاي خيس، واپسين توسل ها را تجربه نمايند. براي آنكه سوز اين خداحافظي جان ما را بيشتر بگدازد، باهم صحنه هاي وداع حضرت سيدالشهدا عليه السلام با نياي بزرگوارشان را مرور مي كنيم و بر اين روضه قطره ي اندوه مي پاشيم:

شب هنگام، حسين بن علي عليهما السلام از منزلش بيرون آمد و نزد قبر جدّش آمد و عرض كرد:

ص:91

اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا رَسُولَ اللهِ! أَنَا الحُسَينُ بنُ فاطِمَةَ، اَنا فَرحُكَ و ابنُ فَرحَتِكَ سِبطُكَ فِي الخَلَفِ الَّذي خَلَّفتَ عَلي اُمَّتِكَ، فَاشهَد عَلَيهِم يا نَبيَّ اللهِ اَنَّهُم قَد خَذَلسوني وَ ضَيَّعُوني وَ اَنَّهُم لَم يَحفَظُوني و هذا شَكوايَ اِلَيكَ حَتّي اَلفاكَ.(1)

سلام بر تو اي رسول خدا! من حسين پسر فاطمه ام، جوجه ي تو و فرزند جوجه ات، نواده ي تو در بازمانده اي كه بر امّتت باقي گذاردي، پس اي نبي خدا! عليه آنان شاهد باش كه مرا وانهادند و هلاكم نمودند و حفاظتم نكردند (قدرم را ندانستند) و اين شكايت من به سوي توست تا ملاقاتت كنم.

شب دوم نيز به سوي قبر رسول خدا خارج شد و دو ركعت نماز خواند. پس وقتي از نمازش فارغ شد آغاز به گفتن نمود كه:

«خداوندا! اين قبر نبي تو -محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم- است و من پسر دختر محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم هستم و آنچه كه ميداني برايم پيش آمده، خدايا من معروف را دوست ميدارم و از منكر بيزارم و من اي صاحب جلالت و كرامت! از تو مي خواهم - به حقّ اين قبر و آن كس كه در اوست- كه در اين كار من آنچه براي تو مايه ي رضامندي است اختيار كني».(2)

سپس امام حسين عليه السلام شروع به گريه كرد تا آنكه در سپيده ي صبح سر بر قبر جدّش نهاد و دمي چرتش برد. پس پيامبر را ديد كه در ميان گروهي از فرشتگان - كه در راست و چپ و پيش رو و پشت سرش بودند - آمد تا آنكه حسيني را به سينه اش چسباند. ميان دو چشمش


1- موسوعة الامام الحسين، ص 286، به نقل از تاريخ طبري و مقتل خوارزمي.
2- موسوعة الامام الحسين، ص 287، به نقل از مقتل خوارزمي و العوالم.

ص:92

را بوسيد و فرمود:

يا بُنَيَّ يا حُسَينُ! كَأَنَّكَ عَن قَريبٍ أراكَ مَقتُولاً مَذبُوحاً بِأَرضِ كَربٍ وَ بَلاءٍ مِن عِصابَةٍ مِن اُمَّتي وَ أنتَ في ذلكَ عَطشانُ لاتُسقي وَ ظَمآنُ لاتُروي وَ هُم مَعَ ذلِكَ يَرجُونَ شَفاعَتي ما لَهُم لا أَنالَهُمُ اللهُ شَفاعَتي يَومَ القِيامَةِ.(1)

پسركم حسين! گويا تو را به همين زودي در سرزمين گرفتاري و بلا (كربلا) از سوي گروهي از امتم كشته و سر بريده مي بينم، در حاليكه در آن [هنگام] تشنه اي هستي كه آبش نمي دهند و تشنه اي هستي كه سيراب نمي شود و آنان با اين وجود شفاعت مرا اميد دارند. آنان را چه مي شود؟ كه چنين خيال باطلي [دارند] خدا شفاعت مرا در روز قيامت به آنها نرساند!

پس، از خوابش برخاست و قبر نيايش را وداع فرمود و عرضه داشت: پدر و مادرم به فدايت اي رسول خدا! از كنار تو با بي ميلي بيرون مي روم و ميان من و تو جدايي افكنده شده چون با يزيدبن معاويه ي شرابخوار و زشت كردار بيعت نكردم و اكنون از جوار تو با كراهت خارج مي شوم پس تو را از من سلام باد (خداحافظ)!(2)

باري، پيامبر اكرم و در انتظار محبوبش بود تا همانند پدر و مادر و برادرش به ايشان پيوند خورد. عجبا كه اين امّت ناسپاس سر فرزند رسول خدا را به نيزه كردند در حاليكه شفاعت جدّش را


1- موسوعة الامام الحسين، ص 287، به نقل از مقتل خوارزمي و العوالم.
2- موسوعة الامام الحسين، ص 287، به نقل از منتخب طريحي و ناسخ التواريخ،

ص:93

انتظار مي كشيدند. باري چندي نگذشت تا هنگامي كه زينب مضطرّ بر فراز قتلگاه شاهد لگد كوب شدن گلبرگ هاي لاله اش شد. در آن بحبوحه ي طوفاني كه زمين و زمان در اضطراب ذبح عظيم بود روي به مدينه گذارد و به نيايش پناه برد. شايد خواست با اين درد دل خود را تسكين دهد. شايد رو به مدينه كرد تا از پيامبر بخواهد به استقبال حبيبشان بروند و به فيض رباني خود بر اين آتش آبي بيفشانند. زينب به نوايي دلخراش و قلبي زخمي بر او ندبه كرد كه:

يا مُحَمَّداه صَلّي عَلَيكَ مَليكُ السَّماءِ هذا حُسَينٌ مُرَمَّلٌ بِالدَّماءِ مُقَطَّعُ الاَعضاءِ وَ بَناتُكَ سَبايا... يا حُزناهُ يا كَرباهُ أليَومَ ماتَ جدّي رسولُ اللهِ.(1)

اي محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم [به فريادمان برس] پروردگار آسمان بر تو درود فرستد! اين حسين است به خون غلتيده، با بدني قطعه قطعه و دختران تو اسيرانند... واي [ما و اين] حزن، واي [ما و اين] سخت روزي! امروز نيايم رسول خدا از دنيا رفت....

حسين عليه السلام همه چيز زينب عليها السلام بود. همه ي دار و ندارش، هست و نيستش، بود و نبودش، پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم براي زينب عليها السلام خيمه اي بود كه پدر و مادر و برادر را در خود فراهم آورده بود. اين خيمه يكسره در كاسه ي چشمان حسين به پا بود. شقايق زينب عليها السلام كه ميان نيزه ها و شمشيرها پر پر شد، هستي زينب عليها السلام به باد رفت. پيامبرش روز عاشورا او را ترك گفت؛ او آن روز همه ي اهل بيت عليهم السلام را با هم از دست داد.


1- بحارالانوار، ج 45، ص 58 و 59.

ص:94

بخش دوم : معرفت به حجّ و عمره

فصل 1: معرفت به فضايل حجّ و عمره

اشاره

حج(1) يعني قصد بندگي، يعني آهنگ توجه به بيت الله، يعني عزم زيارت صاحب كبريا و عظمت، يعني همتي دوباره و صدباره براي فرمانبري پروردگار. كسي كه بار اين كوچ مي بندد در حقيقت قصد دارد به يكي از مهمترين عبادات اقدام كند. مطابق فرمايش صاحبان دين، اسلام بر پنج پايه بنا گرديده است و يكي از آنها حج گزاردن است.(2) پس


1- براي حج معاني مختلفي در لغت بيان شده همانند: 1) قصد: الحجّ قصد التّوجّه الى البيت... تقولُ: حَجَجتُ البيت أَحُجُّهُ حجّاً اذا قصدته (لسان العرب، ج 2، ص 226) 2) فراواني قصد به سوي كسي كه بزرگ داشته مي شود الحجّ كثرة القصد الي من يُعظّم (كتاب العين، ج 3، ص 9) 3) زيارت و به ديدار آمدن الحجّ الزياره و الاتيان و انّما سُمي حاجّاً بزيارة بيت الله تعالي (لسان العرب، ج 2، ص 226).
2- الكافي، كتاب الايمان و الكفر، باب دعائم الاسلام، ح 1: امام باقر عليه السلام فرمودند: اسلام بر پنج [پايه] بنا گشته است؛ بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت و به هيچ چيز ندا در داده نشده آن گونه كه به ولايت (هيچ يك از تكاليف به اندازه ي ولايت مهم نيست).

ص:97

حج گزار در پي آن است كه يكي از قائمه هاي دينداريش را علم كند. او مي خواهد خيمه ي ايمانش را پا برجاتر سازد. يك يك اعمالي كه در طول اين سياحت معنوي و الهي انجام مي دهيم، رمزها و رازها در پس خود دارند.

بسياري از اين اسرار از دسترس چشمان ادراك ما به دورند. به اين ترتيب بيان ناطق وحي و امام معصوم عليه السلام بايد پرده از آنها بردارد. يكايك آمد و رفتها و مشقتها در پس خود همان روحي را دارند كه در كالبد هر عبادت ديگري دميده گشته است. اين هويت، تذلل و خاكساري بر آستان آسماني پروردگار است. فرمانهاي الهي، در اين زمينه از طريق دين به بندگان ابلاغ مي شود. آنان، سر به زير افكنده، آنها را بر چشم مي گذارند. بي چون و چرا و با رغبت و شوق فرمانبري مي كنند. ميدانند خدايشان همان منعمي است كه شكر او، در گوش سپردن به دستور اوست. مي دانند او همان محبوبي است كه ابراز محبت به او، در طاعت اوست. معتقدند او همان مقصودي است كه وصل او و قرب به او، در تعبد برابر اوست. افزون بر اين وقتي درمي يابند كه پروردگار از فيض و تفضل خود بهرورشان ساخته، رغبتشان به بندگي برانگيخته ميشود. آنان مي يابند كه خداوند بر سر مائده ي عنايات خود دعوتشان كرده است. به همين خاطر سراپا اشتياق و سراسر شور مي شوند تا اين راه را پي گيرند. همين است كه زيارت بيت الله و بجاي آوردن اعمال حج براي اهل حقيقت خاطره اي به ياد ماندني و توفيقي دوست داشتني است. داستان دعايشان در بهترين مواقع و مواضع

ص:98

استجابت دعا، اين ديدار و زيارت را مي طلبد.

التفات پروردگار، چه در دنيا و چه در آخرت، آغوش به روي حج گزاران مي گشايد. كريمانه و بزرگوارانه در برشان مي گيرد. آنان را از بهترين هدايا بهره ور مي كند. در اين ميان، مي توان احسان بي پايان الهي را در دو موضع دنيا و آخرت نگريست كه به ذكر برخي از آنها مي پردازيم؛ به اين اميد كه يادآوري فضايلي اين چنين، دل ها را به سوي بلد امين بكشاند و قدم ها را در راه زيارت بيت عتيق به راه اندازد.

آثار دنيوي حج و عمره

رفع فقر و فراواني روزي

يكي از ويژگي هاي انكارناپذير لذت هاي دنيوي اين است كه گذرا و پايان پذيرند. با گذشت زمان از بين مي روند و هرگز نمي توان به دوام آنها اميد بست. اما در اموري كه انگيزه ي اخروي وجود دارد، كار برعكس است. هرچه انسان پيشتر رود بيشتر به دست مي آورد. هرچه فراوانتر مصرف كند افزون تر نصيبش مي شود. حج و عمره نيز چنين است، افراد بسياري هستند كه در پي رفتن به حج، فقرشان از ميان رفته و اموالشان بركت و وسعت يافته است. اين تجربه را روايات متعدّد تأييد مي كنند. پا نهادن در اين طريق نه تنها مي تواند در آخرت آدمي را آباد كند، بلكه قابليت آن را دارد كه براي او تحول و رفاه دنيوي نيز به بار آورد.

امام صادق عليه السلام فرمودند:

حج و عمره [گزاردن]، فقر و گناهان را مي زدايند؛ همانگونه كه ابزار دميدن [آهنگر] سرباره [ي مذاب] را مي برد.(1)


1- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 21، ح 6.

ص:99

وقتي آهنگر به آهن مذاب مي دمد، سرباره ها و ناخالصي هاي آن به سرعت به كنار مي روند. در نهايت مذاب سره و خالص برجاي مي ماند. در اين روايت حج و عمره را به ابزار اين دميدن همانند نموده اند. فلاكت فقر و آلودگي گناهان را نيز به سرباره هاي آهن مذاب تشبيه كرده اند. اين عبادتهاي پرقدر، بي نوايي دنياي فرد را به سرعت از ميان مي برند. نكبت گناهان را هم از او مي زدايند و مايه ي مغفرت الهي براي زائر مي شوند.

اسحاق بن عمار - كه از اصحاب ارجمند و گرانقدر امام صادق عليه السلام است -به آن حضرت عرضه مي دارد: «من خويش را وادار كرده ام كه هر سال يا خود به حج بروم يا كسي از خانواده ام را با مال خود به حج بفرستم.»

ايشان از او مي پرسند: «آيا بر اين امر تصميم جدي داري؟»

عرضه مي دارد: «آري!»

حضرت ادامه مي دهند:

اِن فَعَلتَ فَأَبشِر بِكَثرَةِ المالِ.(1)

اگر چنين كردي پس تو را بشارت باد به فراواني مال،

براي به دست آوردن اين خير دنيوي لازم نيست كه حتماً خود انسان به حج مشرّف شود. اگر انسان بتواند به خرج خود ديگران (به خصوص ارحام و نزديكان) را به اين سفر بفرستد باز هم از فايده ي فراواني دارايي بهره مند مي گردد. با عزم جدّي بر تكرار اين كار، دارايي بيشتري نصيب خود خواهد كرد.


1- الكافي، ج4، ص 253.

ص:100

سلامت بدن، استغنا از ديگران و شايستگي ايمان

امام صادق عليه السلام از حضرت زين العابدين عليه السلام چنين نقل فرموده اند:

حُجُّوا وَ اعتَمِرُوا تَصِحَّ اَجسامَكُم وَ تََّسع اَرزاقُكُم وَ يَصلُح ايمانُكسم وَ تُكفَوا مَؤُونَةَ النّاسِ وَ مَؤُونَةَ عِيالاتِكُم.(1)

حج و عمره بجاي آوريد تا بدن هايتان سالم گردد و روزي هايتان گسترده و ايمانتان شايسته شود و از مال مردم و هزينه ي نان خورهايتان بي نياز شويد.

امام سجاد عليه السلام مؤمنان را به انجام اين دو عبادت مهم امر فرموده اند. سپس در مقام ترغيب ايشان، برخي فوايد آن را بر شمرده اند. حج و عمره اي كه مقبول پروردگار شد، عافيت در دنيا را باعث مي شود. هم در لباس دارايي و هم به شكل صحّت و سلامت جسمي، مهمتر آنكه، خداوند به حاجي و عمره گزار، وعده ي كفايت داده است. يعني خدا كاري مي كند كه دست او هيچگاه پيش مردم دراز نشود و هيچگاه نيازمند بخشش آنها نگردد. امّا از همه بالاتر «صلاح ايمان» فرد است. وقتي انسان امر پروردگار را گردن گذارد خدا هم برايش جبران مي كند. وقتي فرد با صرف تلاش و داراي اش، به پيگيري خواست او شتافت خداي متعال نيز ايمان او به خويش و اوليايش را نيكو مي دارد.

خصوصاً در دوران غيبت امام عصر عليه السلام خطرات فراواني ايمان مؤمنان را تهديد مي كند. از جمله اين نگراني وجود دارد كه با غلتيدن انسان در هلاكت گناه، خداي نكرده ايمان فرد كم رنگ شود و حتي از دست برود. در اين ميان آنچه از بروز اينگونه خطرات پيشگيري


1- وسايل الشيعه، ج11، ص 15، به نقل از ثواب الاعمال و عقاب الاعمال.

ص:101

مي نمايد، تقواست.

اهل تقوي به دست آوردن اين ملكه ي شريف را در انجام واجب و مستحب و ترك حرام و مكروه مي دانند. اينان حج و عمره را مظهر عبادت الهي و مكمل تقواي خويش يافته اند. اين است كه عزم حريم وحي مي كنند. اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند:

سَبَبُ صَلاحِ الايمانِ التَّقوي.(1)

منشأ صلاح ايمان، تقواست.

ثمر دادن حج و عمره در زمينه ي «صلاح ايمان» به اين است كه رفتن به اين سفر، تقواي فرد را ژرف تر كند. وقتي تقواي انسان عمق بيشتري يافت به همين نسبت احتمال رنگ باختن ايمان او كمتر مي گردد. تقوا و پروا از خدا او را از معرض گناهان دور نگه مي دارد و اجازه ي تأثير منفي در ايمان فرد را به آنها نمي دهد. اين سفر شريف ظرفيت و قابليت كسب چنين روحيه اي را براي انسان دارد.

فوايد و ثواب هاي اخروي

ثواب هاي اخروي فراواني براي زيارت خانه ي خدا و بجاي آوردن اعمال آن، در روايات ذكر شده است. اين نشان از فضيلت هايي بي منتها و ارزشمند دارد. در برخورد با آنها مي توان برتري اين فوايد را بر آثار دنيوي حج و عمره تصديق كرد.

راوي خدمت امام صادق عليه السلام مي رسد و عرضه مي دارد: «من به حج رفته بودم.»


1- غررالحكم، ح 5911.

ص:102

حضرت از او مي پرسند: «و مي داني كه براي حاجي چه ثواب هايي است؟»

عرضه مي دارد: «خير.»

حضرت سخنان خود را چنين دنبال مي كنند:

اِنَّ العَبدَ اِذا طافَ بِهذَا البَيتِ اُسبُوعاً وَ صَلّي رَكعَتَينِ وَ سَعي بَينَ الصَّفا وَ المَروَةِ كَتَبَ اللهُ لَهُ سِتَّةَ آلافِ حَسَنَةٍ وَ حَطَّ عَنهُ سِتَّةَ آلافِ سَيّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّةَ آلافِ دَرَجَةٍ وَ قَضي لَهُ سِتَّةَ آلافِ حاجَةٍ لِلدُّنيا كَذا وَ ادَّخَرَ لَهُ لِلآخِرَةِ كَذا.(1)

وقتي بنده به دور اين خانه (كعبه) هفت دور طواف مي كند و دو ركعت نماز مي گزارد و ميان دو كوه صفا و مروه سعي مي كند، خداوند برايش شش هزار حسنه مي نگارد و شش هزار گناه را از او مي ريزد و شش هزار درجه بالايش مي برد و شش هزار حاجت آنچناني دنياي او را برآورده مي كند. او براي آخرت او نيز به همان سان ذخيره مي سازد.

حاجي يا عمره گزار، هفت دور به گرد كعبه ي شريف مي گردد، دو ركعت نماز طواف به جا مي آورد و ميان صفا و مروه سعي مي كند. همين، مقتضي آن است كه ثوابهاي عظيمي را به دست آورد. البته دريافت هر يك از اين ثواب ها منوط به قبولي عمل در درگاه الهي است. لذا اگر كسي شرايط قبولي عمل را - كه در آيات و روايات ترسيم شده - كسب نكرده باشد، بر طبق ضوابط اعلام شده از اين فيوضات بي بهره خواهد بود. از سوي ديگر اگر حاجات دنيوي زائر بيت الله برآورده


1- وسايل الشيعه، ج 13، ص 305.

ص:103

نشود نمي تواند به متن اين گونه روايات شك كند. او نمي داند كه عملش پذيرفته شده يا نه؟ به دست آمدن آثار هر عبادتي، منوط به پذيرش آن از سوي خداست. اگر عمل كسي مردود باشد نمي تواند خود را از خداي متعال متوقع بداند.

نكته ي ديگر اينكه برآورده شدن حاجات به مؤلفه هاي ديگري نيز وابسته است. به طور مثال - بر طبق روايات - ممكن است برآورده شدن خواهش ما باعث قطع ارتباطمان با نزديكان (قطع رحم) باشد. ممكن است رفع حاجتمان مقدمه ي گناهي شود يا ما را در مسير حرامي افكند. اين امور مي توانند باعث محروميت ما از خواسته مان شوند. ضمن اينكه ممكن است خداوند به واسطه ي دعا و زيارتمان - و به جاي برآوردن آن حاجت دنيوي - مشكل و گرفتاري گريبانگيري را از سر ما بگرداند. نيز ممكن است اين عبادت را براي آخرت ما ذخيره نمايد.(1) به هر روي نمي توان از رحمت الهي مأيوس بود و خود را از هر جهت محروم ديد. دعا و تضرع در پيشگاه پروردگار، رحمت ذات قدوسي او را به سويمان جلب ميكند. شايد گاهي استجابت دعايمان را آشكارا ننگريم. امّا يقين داريم كسي كه به مسألت از خداوند رو آورد دستش خالي باز نمي گردد. مطابق فرمايش امام باقر عليه السلام:

ما بَسَطَ عَبدٌ يَدَيهُ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ اِلاّ وَ استَحيَ اللهُ اَن يَرُدَّها صِفراً حَتّي يَجعَلَ فيها مِن فَضلِهِ وَ رَحمَتِهِ ما يَشاءُ.(2)


1- بحارالانوار، ج 93، ص 994، تفصيل و تشريح اين مطالب را بنگريد در كتاب «در ضيافت ضريح، بخش اول، فصل اول» و كتاب مناجات منتظران، ج 1، فصل سوم از بخش اوّل،
2- من لايحضره الفقيه، ج 1، ص325.

ص:104

بنده اي دو دستش را به سوي خداوند نمي گشايد و به درخواست دراز [نمي كند]، مگر آنكه خداوند حيا مي كند آن را خالي بازگرداند: تا اينكه در آن - از فضل و رحمت خويش - آنچه ميخواهد قرار دهد.

حياي خداوند از اينكه دست رد به سينه ي كسي بزند، به اين معناست كه پروردگار متعال در مقام اعلام و عده اي قطعي است؛ نه اينكه بمانند انسانها حالت شرم او را فرا گيرد. شك نيست كه هيچ سائلي از باب كرامت الهي بي نصيب نمي ماند. دستي كه به سوي آسمان دراز شد و چشمي كه به دروازه هاي رحمت دوخته ماند، هيچ گاه بي چيز و درمانده باز نمي گردند. امّا خداي متعال، فضل و رحمت خود را در قالب «ما يشاء» - آنچه بخواهد - عطا مي كند، نه آنچه بنده بخواهد. ممكن است بنده ي دعاگو و زائر به آنچه مي طلبيده نرسد امّا در عين حال خداوند او را دست خالي باز نگردانده باشد.

در روايت ديگري از نبي مكرّم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم به محو شدن برخي گناهان و نگاشته شدن حسنات براي حاجي اشاره شده است. به علاوه شأن هر يك از مواقف حج را اين دانسته اند كه حاجي را يكسره از كثافت و ظلمت معصيت تطهيركنند:

وقتي حاجي اسباب [سفرش] را بر مي گيرد، چيزي بر نمي دارد و نمي گذارد، مگر آنكه خداوند برايش ده حسنه مي نگارد و ده گناه را از او محو مي كند و ده درجه او را فراتر مي برد. و هنگامي كه بر شتر (مركب) خويش سوار مي شود، آن مركب قدمي بر نمي دارد و نمي گذارد، مگر آنكه خداوند، براي او (حاجي) همين گونه از ثواب مي نگارد. پس هنگامي كه به گرد خانه ي [خدا] طواف

ص:105

مي كند، از گناهانش خارج (تطهير) مي شود و هنگامي كه ميان صفا و مروه سعي مي كند از ظلمت گناهانش بيرون مي شود و وقتي در عرفات وقوف مي كند از گناهانش پاك مي شود و زماني كه در مشعر توقف مي نمايد از گناهانش خارج مي گردد و وقتي رمي جمره ها را مي كند از گناهانش بيرون مي رود.

امام صادق عليه السلام (كه روايت به واسطه ي ايشان نقل شده) در اين جا مي فرمايند:

سپس رسول خدا چنين و چنان از ديگر مواقف حج را بر شمردند كه همه ي آنها او (حاجي) را از گناهانش خارج مي كند. و سپس فرمودند:

وَ اَنّي لَكَ اَن تَبلُغَ ما بَلَغَ الحاجُّ.(1)

چگونه تو مي رسي [و ادراك مي كني] به آنچه حاجي بدان رسيده است؟

نكته ي جالب توجه اين كه: پيش از رسيدن حاجي به سرزمين وحي، از همان ابتدا كه باروبنه ي سفرش را مي بندد، بركات ملكوتي را بر خويش نازل مي بيند. هم در هنگام تدارك سفرش و هم در جريان عزيمتش، خداوند به او لطف ها مي نمايد. برايش حسنه ها مي نگارد. از او زشتي ها را رفع مي كند و درجات اخروي اش را بالا و بالاتر مي برد. اين الطاف تا رسيدن او به مقصد امتداد مي يابند. تا اينكه او به حضور بيت الله مشرّف مي شود؛ طواف هفت دوره ي او چنين جايگاه و شأني داراست كه از وادي تاريك گناهان بيرونش بياورد و او را به نور توبه و


1- وسايل الشيعه، ج11، ص 233.

ص:106

طهارت بكشاند. اين رخداد خواستني تنها در هنگام طواف رخ نمي دهد. ساير مواقف حج (چون سعي، عرفات، مشعر، رمي و...) نيز مي توانند جان زنگار زده ي حاجي را صيقل دهند. گناهان انباشته، بسيار خطر ساز و بحران آفرينند. گناه، روح انسان را ظلماني و سنگين مي كند. موانع مختلفي را در دستيابي آدمي به فيوضات الهي ايجاد مي نمايد. در روايات اهل بيت عليهم السلام بي گناهان در دنيا مايه ي خسارت هاي سنگين دانسته شده از جمله: «كاسته شدن رزق»، «كوتاهي عمر»، «رفع نشدن حاجات»، «محروميت از عنايت اهل بيت عليهم السلام» و «سخت جان دادن».

پس از مرگ هم برخي عواقب آن عبارتند از: «فشار قبر»، «دشواري هاي قيامت» و «آتش دوزخ».(1) به اين ترتيب اگر حاجي از چرك گناهانش شستشو نشود، چگونه حج او برايش سلامت بدن و عمر طولاني آورده و اگر توبه نكرده و آلوده به حج بيايد، چگونه رزق و روزيش ازدياد يابد؟ چگونه حاجاتش را برآورده بيابد؟ گناهان تلمبار شده اش مانع رسيدن بركات الهي به او مي شوند. زشتي ها دستش را از دامان عنايت پروردگار كوتاه مي كنند. تا امروز از گناهانش جدا نشود، نمي تواند آينده ي روشني را در آخرت براي خويش توقع داشته باشد. اهل ايمان بايد از گناهان خود تطهير شوند تا عذاب هاي قبر و قيامت و زبانه هاي جهنم از ايشان بازداشته شود. اگر مؤمن در دنيا- با توبه يا به واسطه ي سختي ها و مرارتها - پاك نشده باشد عذابهاي پس از


1- براي ملاحظه ي تفصيلات و مستندات رجوع كنيد به كتاب «در ضيافت ضريح» بخش اول، فصل دوم.

ص:107

مرگ او را پالايش مي كنند؛ عذاب هايي كه تاب آوردن يك لحظه ي آنها از حد طاقت آسمانها و زمين خارج است.(1)

اينجاست كه اهميت پاكدامني و تطهير از گناهان، خود را نشان مي دهد. اولاً فوايد و فضيلت هاي دنيوي حج و عمره به شرط برداشته شدن مانع گناهان، دستگير آدمي مي شوند. ثانياً سعادت و آسودگي اخروي نيز جز به اين شرط به كف نمي آيد بهشت جاي پاكان است. كسي كه يك نقطه سياه در قلبش باشد بدبخت و از آن محروم خواهد بود. پس خوشا بر آنان كه با رفتن به اين سفر معنوي از لجنزار گناهانشان بيرون بزنند. اين چنين هم سدّ راه فيوضات پروردگار را برمي دارند و هم زمينه ي گشايش اخروي خويش را فراهم مي آورند. شايد اين همان مرتبه اي باشد كه فهم عظمت و حساسيتش از دايره ي ادراك ما خارج است. از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم نقل شده است كه فرمودند:

ألحَجَّةُ ثَوابُهَا الجَنّةُ وَ العُمرَةُ كَفّارَةُ كُلِّ ذَنبٍ وَ اَفضَلُ العُمرَةِ عُمرَةُ رَجَبٍ.(2)

پاداش حج، بهشت است و عمره گزاردن، كفاره ي همه ي گناهان است و بهترين عمره، عمره ي رجب است.

وقتي مي شود با عمره به جاي آوردن، از معصيت ها شستشو شد بايد پا پيش گذاشت. مي توان با حج گزاردن، پاك نهادي و بهشت را هديه گرفت. پس چه انگيزه اي زيباتر از اين؟ سعادت بشر به اين است كه به


1- براي ملاحظه ي تفصيلات و مستندات مراجعه كنيد به كتاب معرفت امام عصر عليه السلام، بخش دوم، فصل چهارم.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 220.

ص:108

چنين جايگاهي برسد و چنين گويي را در ميدان سبقت بربايد.

بخش پاياني روايت شريف بهترين زمان را براي انجام عمره ي مفرده بيان مي كند كه ماه رجب مي باشد. پس از ماه رجب - چنانكه در برخي روايات آمده - ماه مبارك رمضان براي انجام عمره ي مفرده افضل است و پس از آن نوبت به ساير ماهها مي رسد.(1)

آبشار رحمت و بهره هاي متفاوت

آنچه ذكر شد ثوابهايي بود كه اعطاي آنها را به طور كلي وعده فرموده بودند. در برخي روايات فضايل حج و عمره، بهره وري گروه هاي مختلف را متفاوت از يكديگر دانسته اند. پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم سه دسته ثواب و اجر متفاوت از يكديگر را در قالب سه ويژگي چنين مطرح مي فرمايند:

لِلحاجِّ وَالمُعتَمِرِ احدي ثَلاثٍ خِصالٍ اِمّا يُقالُ لَهُ قَد غُفِرَ لَكَ ما مَضي وَ ما بَقِيَ وَ اِمّا اَن يُقالَ لَهُ قَد غُفِرَ لَكَ ما مَضي فَاستَأنِفِ العَمَلَ وَ اِمّا اَن يُقالَ لَهُ قَد حُفِظتُ في اَهلِكَ وَ وُلِدكَ وَ هِيَ اَخَسُّهُنَّ.(2)


1- وسايل الشيعه، ج 14، ص 300 - 305.
2- بحارالانوار، ج 99، ص 6، به نقل از قرب الاسناد، قرب الاسناد ص 51. در ضبط كنوني اين عبارت در بحارالانوار و مصدر آن (قرب الاسناد) به جاي «اخسّهن»، «احسَنُهُنَّ» آمده است. به نظر مي رسد با توجه به مضمون روايت شريف و دو روايت ديگري كه در متن آمده، اولي صحيح و دومي ناشي از سهو قلم ناسخان باشد. به عنوان مثال به روايت دوم اين بحث مراجعه شود كه درباره ي گروه سوم فرموده اند: «و ذلك أدني ما يرجع به الحاج» كه كاملاً با تعبير «اخسهنّ» همخواني دارد.

ص:109

براي حاجي و عمره گزار يكي از سه ويژگي است: يا به او گفته مي شود: «گناهان گذشته و باقيمانده ي عمرت بخشوده شد» و يا به او گفته مي شود: «گناهان گذشته ي عمرت بخشوده شد، پس در [باقي آن] عمل صالح را از سر گير» و يا به او گفته مي شود: «در خانواده و فرزندانت از گزند حفظ شدي» و اين [ويژگي پاياني] فروترين آنهاست.

حاجيان و عمره گزاران، از نظر نصيب معنوي و مادي به سه گروه تقسيم مي شوند. گروهي كمترين و پايين ترين بهره را مي برند و حدّاقل فيض به دستشان مي رسد. اينان كساني هستند كه خداي متعال خانواده و فرزندانشان را حفظ مي كند. گروهي ديگر بهره اي والاتر دارند. اينان كساني هستند كه گذشته و سابقه اي نامطلوب داشته اند. از سوي خداي متعال به آنان بشارت بخشودگي و مژده ي عفو داده مي شود. در موقعيتي قرار مي گيرند كه انگار اوّل راه بندگي هستند. با حسابي پاك و كتابي بي خدشه، گويي تازه مي خواهند وارد عرصه ي عمل بشوند. امّا اولين گروه كه سرآمد اين سه دسته اند اوّلاً همين بهره را دارند، يعني گناهان پيشين عمر خويش را آمرزيده مي يابند. ثانياً براي آينده ي آنان نيز سعادتي عظيم و فوزي فراوان فراهم آمده است. تعبير «قد غفر لك ما مضي و مابقي» آينه دار اين فوز و سعادت است. منظور از غفران گناهان پيشين روشن است. امّا بخشودگي گناهان باقيمانده به چه معناست؟ معناي بخشودگي گناهان باقي عمر، هرچه باشد قطعاً اين نيست كه «پس از سفر حج، هرچه فرد در آينده ي عمرش سيه كاري كند، به حساب نمي آيد.» اين وعده ي الهي هرگز براي ما جواز معصيت و گناه صادر نمي كند. چنين نيست كه خيالمان را راحت كند تا هرچه خواستيم بكنيم. اين توجيه نادرست است كه: «خداوند متعال وعده ي

ص:110

مغفرت گناهان پس از اين را به ما داده، پس دستمان را براي گناه باز گذاشته است.» چنين برداشتي از روايت هرگز با روح دين و توصيه هاي اكيد آيات و روايات سازگاري ندارد. روح دين بندگي در لحظه لحظه ي زندگي است، حفظ تقوا و پرواي الهي تا آخرين ساعت عمر است. پس بايد اين روايت را به گونه اي معنا كرد كه با فضاي ساير فرمايش هاي ائمه عليهم السلام تضاد و تناقضي نداشته باشد. معناي روشن اين بخش از روايت شريف را مي توان در ساير احاديث كه با همين مضمون صادر شده اند دريافت:

الحاجُّ يَصدُرُونَ عَلي ثَلاثَةِ اَصنافٍ صِنفٌ يُعتَقُونَ مِنَ النّارِ وَ صِنفٌ يَخرُجُ مِن ذُنُوبِه كَهَيئَةِ يَومٍ وَلَدَتهُ اُمُّهُ وَ صِنفٌ يَحفَظُهُ في اَهلِه وَ مالِه فَذلِكَ اَدني ما يَرجِعُ بِهِ الحاجُّ.(1)

حاجيان در سه گروه بيرون مي آيند. گروهي از آتش جهنم نجات مي يابند و گروهي از گناهانشان خارج مي شوند؛ بمانند روزي كه از مادر تولد يافته اند و گروهي را [خداوند] در خانواده و مالش نگاه مي دارد؛ كه اين بهره ي واپسين پايين ترين چيزي است كه حاجي آن را برمي گرداند.

از مضمون دو روايت مذكور برمي آيد كه اين دو(آزاد شدگان از آتش و كساني كه گناهان گذشته و آينده شان بخشيده شده) يك گروه هستند. يعني كساني كه در مورد مال، اولاد و فرزندان حفظ مي شوند پايين ترين رتبه را دارا هستند.(2) مرتبه ي بالاتر از آن كساني است كه گناهان


1- وسايل الشيعه، ج11، ص 118.
2- امام صادق عليه السلام در وصف اين گروه، حج آنان را نامقبول دانسته و فرموده اند: إنّ أدني ما يَرجِعُ بِهِ الحاجُّ الّذي لا يُقبَلُ منه أن يَحفَظَ في أهلِه و مالِه (وسايل الشيعه، ج11، ص 97 فروترين چيزي كه حاجي با دريافت آن باز مي گردد - كسي كه [حج] از او پذيرفته نمي شود- اين است كه درباره ي خانواده و مالش، حفظ مي شود.

ص:111

پيشين شان بخشوده ميگردد، پاك مي شوند چون روزي كه از مادر تولد يافته اند و به آنها خطاب مي رسد كه عمل صالح را از سر گيرند. امّا بالاترين درجه را آناني دارا هستند كه گناهان گذشته و مابقي عمرشان بخشوده مي شود. اينان همان آزاد شدگان از آتش جهنم هستند؛ يعني اجري كه به خاطر حج به آنان داده مي شود، نگاشته شدنشان در گروه سُعداست. اين گروه از مؤمنان «جهنمي» نخواهند بود و از جاودانگي در عذاب نگه داشته مي شوند.

اگر هم به واسطه ي برخي گناهانشان از آتش جهنم چيزي به آنها برسد، موقتي و ناپايدار است. آري عاقبت كار آنها ورود و جاودانگي در بهشت و رضوان الهي است. اينان «اهل جهنم» و باقي در آن نيستند. اگر در دنيا پاك نشوند عذاب برزخ و قيامت آنها را از گناهانشان پاك مي كند. نهايتاً عاقبت به خير و سعادتمند و سرانجام اهل نجات خواهند بود. در روايت ديگري از نبي اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم كه از امام باقر عليه السلام نقل شده - سه گروه ياد شده چنين تصوير شده اند:

الحاجُّ ثَلاثَةٌ فَاَفضَلُهُم نَصيباً رَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِه وَ ما تَأَخَّرَ وَ وَقاهُ اللهُ عَذابَ النّارِ وَ اَمَّا الَّذي يَليهِ فَرَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِه وَ يَستَأنِفُ العَمَلَ فيما بَقِيَ مِن عُمرِه وَ اَمَّا الَّذي يَليهِ فَرَجُلٌ حُفِظَ في اَهلِهِ وَ مالِه.(1)


1- الخصال، ج 1، ص 147.

ص:112

حج گزاران سه دسته اند: پس برترين آنها از نظر بهره و نصيب كسي است كه گناهان گذشته و آينده اش بخشوده مي گردد و خداوند او را از عذاب آتش نگه مي دارد. و امّا گروهي كه پس از آن مي آيد كسي است كه گناهان پيشينش بخشيده مي شود و در [مدّت زمان] باقيمانده ي عمرش عمل [صالح] را از سر مي گيرد و امّا گروهي كه پس از آن مي آيد كسي است كه در خانواده و مالش [از سوي خداوند] محافظت مي شود.

برطبق روايت شريف برترين بهره را كساني مي برند كه گناهان «ما تقدم و ما تأخر» - گذشته و آينده - آنها مورد مغفرت قرار مي گيرد. به اين معنا كه خداي متعال از آتش دوزخ خلاصشان مي كند و جاودانگي در جهنم را برايشان رقم نمي زند.(1) اگر كسي عظمت و عمق نعمت هاي اخروي را درك كند، آنگاه مي تواند حساسيت اين عطاي سترگ را بفهمد. اين نعمت (رهايي از ابديّت در عذاب) بسيار ارزشمند و مهم است، وقتي سيدالشهدا عليه السلام در دعاي عرفه به فرازهاي پاياني آن مي رسند اين خواهش حساس را اينچنين مطرح مي كنند:

وَ اَسأَلُكَ اللّهُمَّ حاجَتِيَ الَّتي اِن اَعطَيتَنيها لَم يَضُرَّني ما مَنَعتَني وَ اِن مَنَعتَنيها لَم يَنفَعني ما اَعطَيتَني اَسأَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ.(2)


1- به اين ترتيب در دو عبارت «غُفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر» و «وقاه الله عذاب النار» جمله ي دوم اثر و نتيجه ي جمله ي اوّل را بيان مي دارد و اشاره به گروهي متفاوت نمي كند.
2- البلد الامين، ص 258.

ص:113

و از تو مي خواهم خدايا! حاجتم را كه اگر آن را به من بدهي هرچه را از من باز داري، به من زيان نمي رساند و اگر آن را از من باز داري، هرچه از نعمت كه به من بدهي مرا سود نمي بخشد. از تو رهايي گردنم را از آتش مي طلبم.

سعادت اخروي و عاقبت خير آنقدر اهميت دارد كه هيچ نعمتي نمي تواند جاي آن را بگيرد. شايد از آن رو كه هر نعمت دنيا گذرا و ميراست. ولي اين نعمت (رهايي از دوزخ) بهشتي را در پي مي آورد كه نه نقصاني در آن هست و نه پاياني؛ بهشتي كه نور و رضوان الهي را دم به دم و جاودانه نصيب انسان مي كند. در مواقع و اوقات بسيار حساس مي بينيم كه ائمه اين نعمت بي نظير را از خداوند طلب كرده و بران اصرار ورزيده اند.

به طور مثال در شب قدر پس از آنكه قرآن كريم را رو به روي خود گشوديم پيش از بر سرگرفتن آن، به اقتداي معصوم از خداوند چنين مي طلبيم:

اللّهُمَّ اِنِّي اَسأَلُكَ بِكِتابِكَ المُنزَلِ وَ ما فيهِ وَ فيهِ اسمُكَ الاَعظَمُ الاَكبَرُ وَ اَسماؤُكَ الحُسني وَ ما يُخافُ وَ يُرجي اَن تَجعَلَني مِن عُتَقائِكَ مِنَ النّارِ.(1)

خداوند! به حق كتاب فرو فرستاده ات و آنچه در آن است -در حاليكه در آن [كتاب] سترگ ترين و بزرگترين اسم تو و اسماء نيكوي توست و آنچه درباره اش بيم و اميد مي رود [در آن است]- از تو مي خواهم كه مرا در [زمره ي] آزاد شدگانت از آتش قرار دهي.


1- الكافي، كتاب فضل القرآن، باب النّوادر، ح 9.

ص:114

شب قدر پرارج ترين بازه ي زماني است كه مؤمنان در طول سال درك مي كنند. با فضيلت ترين هنگام، وقتي است كه فرد، كتاب عظيم حق را برابر خود قرار مي دهد و خداوند را به قرب آن قسم مي دهد. در اين بحبوحه ي بركت مطرح شدن هر خواسته اي كه اولويت داشته باشد مقدم مي گردد. طرفه آنكه در دعاي شريف به عنوان اولين خواسته تقاضاي آزادي از دوزخ قرار داده شده است. سپس فرموده اند كه باقي حاجاتتان را بخواهيد. اوّليت طرح اين خواسته به روشني بيانگر عظمت آن در چشم ائمه عليهم السلام است. همين امر، اهميت مضاعف آن را به ما گوشزد مي كند.

در روايت ديگري شبيه به روايت اخير برترين نصيب را از آن گروهي دانسته اند كه علاوه بر عاقبت به خيري از فشار قبر نيز در امان مي مانند:

فَاَفضَلُهُم نَصيباً رَجُلٌ يُغفَرُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِه وَ ما تَأَخَّرَ وَ وَقاهُ اللهُ عَذابَ القَبرِ.(1)

پس برترين آنها از نظر بهره وري كسي است كه گناهان گذشته و آينده اش بخشوده گردد (جهنمي نباشد) و خداوند از عذاب قبر نگاهش دارد.

اين دسته در واقع زير مجموعه اي از گروه اوّل (آزاد شدگان از آتش) هستند. خداوند متعال، هم آنها را از جهنمي شدن حفظ مي كند و هم، پيش از آن، عذاب قبر و عالم برزخ را نيز از آنها دور مي دارد. توضيح آنكه اگر فردي از آتش جهنم خلاصي يافت، اين لزوماً بدان معنا نيست


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 226.

ص:115

كه به كلي از عذابهاي برزخي و اخروي در امان مي ماند. امان يافتن ناظر به خاتمه ي كار اوست و به ماندگار نبودن او در جهنم مربوط مي شود. امّا ممكن است براي پاك شدنش به عذاب هايي چون فشار قبر يا هول محشر يا... مبتلا گردد. گروه مذكور علاوه بر دوزخ از فشار قبر نيز آسوده مي گردند. به هر روي براساس روايات يقيناً گروهي از حج گزاران به رتبه اي مي رسند كه خداوند سعادتشان را رقم بزند و گردنشان را از عذاب ابدي برهاند. اين خود شايسته ترين نصيب و زيباترين فيض است. البته در ميان اين گروه كساني در رتبه ي بالاتري قرار دارند كه علاوه بر رهايي از آتش دوزخ از عذاب برزخ نيز در امان مي مانند.

حج و عمره ي تمتع: وظيفه اي الهي

درباره ي آيه ي «وَ للهِ عَلَي النّاسِ حجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ اِلَيهِ سَبيلاً»(1)

و براي خداوند بر مردم، گزاردن حج بيت الله است بر هركس كه توان و استطاعت پيمودن راه آن را دارد.

از امام صادق عليه السالم پرسيده شد كه: «آيا اين آيه صرفاً حج را در بر مي گيرد يا به عمره نيز مربوط است؟» حضرتش فرمودند:

يَعني بِهِ الحَجَّ وَ العُمرَةَ جَميعاً لِأَنَّهُما مَفرُوضانِ.(2)

منظور از آن، حج و عمره هر دوست چرا كه آن دو واجبند. وجوب حج از سوي خداوند متعال روشن است. اما منظور از


1- آل عمران / 97.
2- الكافي، ج4، ص 264.

ص:116

عمره ي مفروض، عمره ي مفرده نيست. حتي كسي كه وظيفه ي حج بر گردنش است و استطاعت آن را ندارد، اگر براي عمره ي مفرده مستطيع گردد انجام آن برايش واجب نيست.(1) منظور حضرت صادق عليه السلام از عمره ي واجب، عمره ي تمتع(2) است كه خود كفايت از عمره ي مفرده مي كند. البته مستحب مؤكد بودن عمره ي مفرده را نبايد از نظر دور داشت.

نيكويي صرف مال در حجّ و برتري حجّ بر صدقه

نكته ي ديگري كه فضيلت حج را بيشتر نمايان مي كند فضيلت و برتري آن نسبت به صدقه است. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

لَو كانَ لِاَحَدِكُم مِثلُ اَبي قُبَيسٍ ذَهَبٌ يُنفِقُهُ في سَبيلِ اللهِ ما عَدَلَ الحَجَّ وَ لَدِرهَمٌ يُنفِقُهُ الحاجُّ يَعدِلُ اَلفَي اَلفِ دِرهَمٍ في سَبيلِ اللهِ.(3)

اگر براي يكي از شما به قدر كوه ابوقبيس طلا باشد كه آن را در راه خداوند انفاق كند، ثوابش معادل حج نخواهد شد و يك درهم كه حاجي آن را خرج كند معادل دو مليون درهم در راه خداست.

در روايتي مشابه اين نيز بر برتري حج بر صدقه و نيكويي پول خرج كردن در اين سفر چنين سخن رفته است:


1- به عنوان نمونه رجوع كنيد به مناسك حج، آية الله سيستاني مسأله ي 136.
2- درباره ي چهار تفاوت اين دو نوع عمره به بحث (اعمال و آداب حج) در همين مجلد بنگريد.
3- وسايل الشيعه، ج 11، ص 118.

ص:117

مَكَّةُ حَرَمُ اللهِ وَ حَرَمُ رَسُولِه وَ حَرَمُ اميرِالمؤمِنين... الدِّرهَمُ فيها بِمِائَةِ اَلفِ دِرهَمٍ.(1)

مكه حرم خداوند و رسولش صلّي الله عليه و آله و سلّم و اميرالمؤمنين عليه السلام است و [خرج كردن] يك درهم در آن برابر صد هزار درهم است.

در اين روايت يك درهم خرج در اين سفر مبارك را معادل صد هزار درهم در غير آن دانسته اند. بنابراين به طور كلي صرف مال در اين مسير مطلوب خداوند است. اين مال خرج شده، چه از نظر مادي و چه معنوي جايگزين و مضاعف خواهد شد.

از بعد مادي مي توان اين معادله را به زمينه ي وسعت روزي در اثر حج مرتبط دانست. هر قدر انسان در سفر حجش خرج كند، نه تنها جايگزين مي شود، بلكه اين جاگزيني با بركت و زيادتي همراه خواهد شد. به طور كلي نيكوست انسان در اين سفر آزاد خرج كند و بر خود و خانواده اش تنگ نگيرد. به طور مثال خوب است انسان در خورد و خوراك يا خريد سوغات و... با دستي گشاده عمل نمايد. يا اينكه نيكوست انسان در ياري دادن به همسفران از نظر مالي دريغ نكند و از كمك به نيازمندان و تنگ دستان كم نگذارد.

البته توجه به اين نكته بر جاي خود باقي است كه آزاد خرج كردن و گشاده دستي هرگز به معناي اسراف و ريخت و پاش نيست. حاجيان آگاه پا را از حد معمول فراتر نمي نهند و به گونه اي عمل نمي كنند كه خداي متعال را از خويش ناراضي بدارند. درست است كه صرف مال در اين راه موجب بركت و وسعت است امّا مگر نه اين كه به


1- الكافي، ج4، ص 586.

ص:118

فرموده ي امام صادق عليه السلام:

اِنَّ مَعَ الاِسرافِ قِلَّةُ البَرَكَةِ.(1)

همانا همراه با اسراف كمي و كاستي بركت است.

پس حفظ حالت تعادل در همه حال مطلوب است. عمده ي مطلب آن است كه انسان با دانستن اين فضيلت مادي سخاوت بيشتري به خرج مي دهد. مؤمن هوشيار خصوصاً در تأمين شرايطي كه به زيارت پر فيض تر يا آسايش بيشتري مي انجامد، همّت مي گمارد. به طور مثال كسي كه مؤمنانه با اين گونه روايات برخورد مي كند ديگر براي خريد هر چيز چرتكه نمي اندازد. دائماً قيمت ها را با شهر خود مقايسه نمي كند. شرايط سختي براي خود و خانواده اش در نظر نمي گيرد و براي آسوده تر برگزار شدن سفر به ترديد نمي افتد.

امّا از بعد معنوي ثواب حج بسيار بيش از اعطاي صدقات است. خداي متعال اجري اخروي براي حج در نظر گرفته كه افزون بر ثواب صدقه دادن كوهي از طلاست. پس كساني كه موفق به انجام حج مي شوند، نزد خداوند قدري افزونتر نسبت به اهل انفاق و خيرات دارا هستند.

برتر از دهها حج

در ابتداي مباحث (ذيل عنوان «فوايد و آثار اخروي حج و عمره») روايتي را نقل كرديم. حضرت صادق عليه السلام «نگاشته شدن شش هزار حسنه»، «بالا رفتن شش هزار درجه»، «محو شدن شش هزار معصيت» و «برآورده گشتن شش هزار حاجت» را به حج گزاران وعده فرموده


1- الكافي، ج4، ص 55.

ص:119

بودند. در ادامه ي روايت مذكور راوي كه از اين وفور رحمت به شگفتي آمده، به حضرتش عرضه مي دارد: «به فدايت گردم اين ثواب ها چه فراوانند!»

حضرت صادق عليه السلام شگفتي او را در مي يابند و بابي ديگر از عطاياي الهي را چنين بر او مي گشايند:

- آيا مي خواهي تو را به ثوابي فراوانتر از اين آگاه كنم؟ - آري.

- لَقَضاءُ حاجَةِ امرِئٍ مُؤمِنٍ اَفضَلُ مِن حَجَّةٍ وَ حَجَّةٍ وَ حَجَّةٍ حَتّي عَدَّ عَشرَ حِجَجٍ. (1)

برآوردن نياز فرد مؤمني، برتر از حجي است و حجي و حجي تا اينكه [حضرت] 10 حج را برشمردند.

در روايت ديگري امام صادق عليه السلام يكي از مصداق هاي اين دستگيري را - در ضمن بيان فضيلت حج - چنين معرّفي فرموده اند:

لَأَن اَحُجَّ حَجَّةً اَحَبُّ اِلَيَّ مِن اَن اَعتِقَ رَقَبَةً وَ رَقَبَةً حَتَّي انتَهي اِلي عَشرَةٍ وَ مِثلِها وَ مِثلِها حَتَّي انتَهي اِلي سَبعينَ وَ لَأَن اَعُولَ اَهلَ بَيتٍ مِنَ المُسلِمينَ اُشبِعُ جَوعَتَهُم وَ اَكسُو عَورَتَهُم وَ اَكُفُّ وُجُوهَهُم عَنِ النّاسِ اَحَبُّ اِليَّ مِن اَن اَحُجَّ حَجَّةً وَ حَجَّةً وَ حَجَّةً حَتّي انتَهي اِلي عَشَرٍ وَ عَشَرٍ وَ عَشَرٍ وَ مِثلِها وَ مِثلِها حَتَّي انتَهي اِلي سَبعينَ.(2)


1- وسايل الشيعه، ج 13، ص 305.
2- الكافي، ج4، ص 2.

ص:120

اگر حجّي انجام دهم برايم دوست داشتني تر است از اينكه بنده اي و بنده اي را آزاد كنم ([حضرت برشمردند] تا اينكه به ده [بنده] رسيدند و همانند آن و همانند آن تا هفتاد [بنده ) و اگر خرج خانواده اي از مسلمانان را به عهده گيرم كه گرسنگي شان را سير كنم و عريانيشان را بپوشانم و صورتشان را از مردمان برگردانم (چنان كفايتشان كنم كه محتاج مردم نباشند) برايم دوست داشتني تر است از اينكه حجي كنم و حجي و حجي (تا اينكه حضرتش] تا به ده حج رسيدند و ده تا و ده تا و ده تا و همانند آن و همانند آن تا به هفتاد [حج] رسيدند).

رسيدگي به برادران مؤمن و برآوردن نيازشان بر دهها حج برتري دارد. اگر كسي بتواند خانواده ي مسلماني را اداره كند و آبروي شان را پيش اين و آن نگاه دارد، كارش با اجر هفتاد حج برابري مي كند. در اين جا توجه به دو نكته ي اساسي ضروري مي نمايد:

1- آنچه در حديث اوّل به عنوان «رفع حاجت برادران مؤمن» مطرح شده است تنها نيازهاي مادي (خورد و خوراك و پوشاك و...) ايشان را در برنمي گيرد. اين يكي از مصاديق برآوردن حاجت مؤمنان است. در كنار اين نيازها، و بلكه مهم تر از آنها، نيازهاي روحي، تربيتي و معنوي مطرح هستند. اگر عالماني بصير حريم اهل ايمان را در برابر شبهات اعتقادي پاس بدارند مهم ترين نياز آنها را برآورده اند. اگر مربيان آگاهي در مزرعه ي جان جوان ها، بذر خداجويي بپاشند، روح آنها را اداره كرده اند. اگر اهل معنايي طعم طاعت و محبت امام عصر عليه السلام را به دور افتادگان از ايشان بچشاند، مهمترين دستگيري ها را از مؤمنان كرده است. اهميت افزون مسائل روحي به اين دليل است كه

ص:121

اگر به آنها رسيدگي نشود مشكلات و خساراتي به يقين فاجعه بارتر را به بار مي آورند. احتياجات روزمره كه با تن آدمي مرتبطند زودگذرند و تاب آوردن برابرشان آسان تر است. مؤمن اهل بصيرت مي فهمد كه گرسنگي جان نسبت به غذاي معنوي مرگ بارتر است. عرياني روح از نور معرفت لرزاننده تر است. حرمان قلب از شهدايمان كشنده تر است. آن چنان كه هيچ عرياني و محروميتي به پاي آن نمي رسد. فقر و بي چيزي در دنيا دير يا زود به پايان مي رسد. فقير تن، همين دو روزهاي دنيا را در ضجر و اندوه طي مي كند. امّا آنكه دستش از اعتقاد و عمل صالح تهي گردد همين كه از دنيا مي رود در برابر خود حياتي ماندگار و جاويد خواهد داشت. حياتي كه آميخته با دشواري ها و مشقت هايي بسيار ژرف تر است. پس روايت نخست تنها بر كساني سايه نمي افكند كه ثروتي هنگفت دارند و آن را انفاق مي كنند. آناني كه سرمايه ي علم و عمل اندوخته اند چه بسا مي توانند در زمينه ي برآوردن حاجات مؤمنان تأثيرگذارتر باشند. شعاع اثرگذاري معنوي مي تواند آنقدر گسترده باشد كه جامعه اي را با تحول مثبت روبه رو كند. آناني كه منشأ چنين بركاتي شوند غايت والاتري را هدف گرفته اند.

به اين ترتيب انجام مكرّر عبادتي مانند حج، مطلوب و مورد توصيه هست، امّا اگر كسي به دنبال كسب رضايت بيشتر خداي متعال باشد مي تواند از راههاي ديگري ثواب دهها حج را نصيب خود سازد. به ديگران انفاق كند، پولش را در راه هاي خير صرف نمايد. يا آنكه از عمر و توانايي خود براي رسيدگي معنوي به جامعه ي مؤمنان، مايه بگذارد.

2- در اين جا ممكن است پرسشي ذهن را مشغول كند كه: «با وجود تأكيدات پيش گفته - در زمينه ي برتري حج بر صدقات - چگونه

ص:122

مي توان برتري «رسيدگي به مؤمنان» بر حج را نيز پذيرفت»؟ نخستين پاسخ را در اين زمينه از امام صادق عليه السلام مي شنويم. راوي از حضور ايشان مي پرسد:

- كدام يك برتر است؟ حج يا صدقه؟

آن حضرت در پاسخ مي پرسند: مال چقدر است؟ آنقدر هست كه دارنده اش بتواند با آن به حج رود؟

عرض مي كند: خير.

حضرتش چنين ادامه مي دهند:

اِذا كانَ مالاً يَحمِلُ اِلَي الحَجِّ فَالصَّدَقَةُ لا تَعدِلُ الحَجَّ، الحَجُّ اَفضَلُ وَ اِن كانَت لا يَكُونُ اِلَّا القَليلَ فَالصَّدَقَةُ.(1)

اگر مال [به قدري] است كه [صاحبش] را به حج برساند پس [ثواب] صدقه با حج برابري نمي كند، حج افضل است و اگر [مال] نباشد مگر كمي، پس صدقه برتر است].

برتري حج واجب بر همه ي مستحبات از جمله صدقه محل انكار نيست. اما انجام حج مستحبي و نيز عمره ي مفرده بستگي به ميزان دارايي فرد دارد. اگر اموال او به قدري هست كه براي رفتنش به حج كفايت مي كند، حج بر صدقه برتري دارد. اما اگر مال فرد، كفاف هزينه ي سفرش را نمي دهد، بهتر است كه اين مال را انفاق كند. علاوه بر فرمايش امام صادق عليه السلام در عمل بايد به اين نكته هم توجه كنيم كه مقايسه ي دو عبادت مذكور به اين برمي گردد كه افراد تا چه حد در معرض برآورده كردن نياز نيازمندان هستند؛ گاه هست كه برآوردن


1- كامل الزيارات، ص 335، ح 12.

ص:123

نياز مادّي مؤمني به ما حواله مي شود. مثلاً از جايي به طور خاص آگاه مي شويم كه فلان برادر مؤمن و آبرومند به پول نياز دارد يا آنكه فردي مستقيماً به ما ابراز نياز مي كند. در اينجا ما در معرض سؤال قرار گرفته ايم. پس تكليف بر گردنمان مي آيد كه حاجت افراد را بر طرف كنيم. دستور ائمه عليهم السلام است كه:

اَعطُوا السّائِلَ وَ لا تَرُدُّوا سائِلاً.(1)

خواهان [نيازمند] را عطا كنيد و خواستار را [از خويش] مرانيد.

فرض كنيد كسي پولي را پس انداز كرده تا با آن به عمره ي مفرده برود. يكباره خبردار مي شود كه مؤمني گرفتار و آبرومند هست كه مي توان از او گره گشايي كرد. در اين جا صاحب مالي كه رضاي خداوند را هدف گرفته اين مال را به انفاق يا قرض صرف مي كند و خم به ابرو نمي آورد. ولي اگر كسي به او رجوع نكرد چه؟ در اين صورت، بعيد است وظيفه داشته باشد در پي همه فقيران بگردد و پول زيارتش را خرج آنها كند. برآوردن نياز مؤمنان از منزلتي والا برخوردار است، ولي ائمه هيچگاه باب حج را نبسته اند يا توصيه به ترك عمره نفرموده اند. اين در حالي است كه در عصر ايشان نيازمندان شيعه فراوان بوده اند.

با اين تفاصيل نبايد به كساني كه موفق به زيارت مكرّر حرمين شريفند به ديد انسان هايي نگريست كه بي تفاوت و بي توجه به نيازهاي جامعه اند. ملاك محك زدن عبادات در مصاديق به دست ما نيست. به راحتي نمي توان درباره ي افراد مختلف و اعمال آنها حكمي صادر كرد.


1- الكافي، ج4، ص 15.

ص:124

صلاح يا فساد رفتارهاي افراد را ملاك هاي الهي تعيين مي كنند. فراتر از آنها نمي توان از پيش خود قضاوتي داشت. اتفاقاً بسياري از همين كساني كه فراوان اهل زيارتند، همان هايي هستند كه دست به خير دارند و مردم از جانب آنها بهره مي برند. پس نمي توان اهل زيارت را به چوب «بي درد و بي خيال» بودن راند. در اين جا معيار سنجش صرفاً بيان الهي است كه از آن سخن رفت.

اين مسأله از بعد ديگري نيز قابل بررسي است. افرادي كه حاضرند در مسير زيارت پول خرج كنند روحيات متفاوتي دارند. برخي از اين افراد اگر مال خود را در اين مسير صرف ننمايند آن را خرج صدقات نيز نمي كنند. و همين باعث مي شود كه از هر دو خير محروم بمانند. براي چنين افرادي مسئله فرق مي كند. نبايد با اين منطق كه «صرف مال در راه خير افضل از حج و عمره است» آنان را از قدم نهادن در مسير زيارت باز داشت.

برتري زيارت مشاهد مشرفه ي ائمّه عليهم السلام بر حج و عمره

اشاره

با اين پاداش هاي پر بركت كه براي حج و عمره بر شمرديم، عظمت قدر اين عبادات تا حدّي برايمان آشكار شد. مي گوييم «تا حدّي» چرا كه نبي مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم چنين تعبيري به كار بردند:

أَتي لَكَ اَن تَبلُغَ ما بَلَغَ الحاجُّ؟(1)

چگونه تو مي رسي و [ادراك مي كني] آنچه را حاجي بدان رسيده است.


1- وسايل الشيعه، ج11، ص 233.

ص:125

ايشان اين جمله را پس از بر شمردن ثوابها و فضايل حج فرموده اند. گويي ايشان فرموده باشند كه: «تحفه هاي الهي حج گزاران بسي فراتر از آن است كه در ميدان ديد محدود بشر جاي گيرد. تنها خداي تعالي است كه مي داند حاجي به چه جايگاه ارجمندي رسيده است.»

امّا ره به همين جا خاتمه نمي پذيرد. مي توان در زيارت مشاهد مشرفه ي معصومين عليهم السلام نقش به رتبه اي از ثواب دست يافت كه ثواب حج اساساً با آن قابل مقايسه نباشد. آنقدر اين سروران نزد خداوند، عزت و محبوبيت دارند كه خداوند در عوض زيارتشان به زائر مقبول، حج ها و عمره ها مي بخشد؛ حج و عمره اي كه يك بار به جا آوردنش، ثوابي وراي ادراك بشر دارد. تو خود حديث مفصّل از اين مجمل بخوان و درياب كه منزلت اين سروران در چه اوجي است كه ثواب زيارتشان چنين وزين است! به طور مثال در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام هر قدم زائر به سوي قبر آن بزرگوار برابر ثواب يك حج و يك عمره است. به عنوان ثوابي منحصر به فرد اگر زائر اين سفر پياده باز گردد هر قدم او در راه بازگشت، دو برابر هنگام رفت ثواب به ارمغان مي آورد. امام صادق عليه السلام در بيان اين درياي مواج ثواب چنين مي فرمايند:

مَن زارَ اَميرَالمُؤمِنينَ ماشياً كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَجَّةً وَ عُمرَةً فَإِن رَجَعَ ماشياً كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَجَّتَينِ وَ عُمرَتَينِ.(1)

هركه پياده به زيارت اميرمؤمنان رود خداوند براي هر قدم او


1- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 20.

ص:126

حجي و عمره اي مي نگارد و اگر پياده باز گردد خداوند به ازاي هر قدمي، دو حج و دو عمره برايش ثبت مي كند.

اين است قدر مولاي بي بديل ما! قدم به قدم زائرش حج ها و عمره ها براي او به يادگار مي گذارد. به راستي اگر زيارت انسان، قبول پروردگار قرار گيرد ديگر ثروتي از اين پربارتر مي تواند يافت؟ نبايد از اين وعده به شگفتي افتاد. بايد از والايي اميرمؤمنان عليه السلام انگشت حيرت به دهان گرفت! بايد سرافكنده در برابر هيبت آن بي همتا، در راه ديدار ضريح شاهانه اش كوتاهتر قدم زد. اينگونه مي توان خرمني انبوه تر از كشتزار بهشتي بارگاهش برداشت.

هر شبنمي در اين راه، صد بحر آتشين است*** دردا كه اين معمّا شرح و بيان ندارد

ثواب چندين حج و عمره در زيارت امام رضا عليه السلام نيز مشاهده مي شود. امام موسي بن جعفر عليهما السلام مي فرمايند:

مَن زارَ قَبرَ وَلَدي عَليٍّ كانَ لَهُ عِندَاللهِ كَسَبعينَ حَجَّةً مَبرورةً.

هركه قبر فرزندم علي را زيارت كند، براي او نزد خداوند مانند هفتاد حج مقبول است.

راوي كه از اين ثواب عظيم، متعجّب شده مي پرسد: «هفتاد حج؟!» حضرت بر اين ثواب مي افزايند و مي فرمايند:

نَعَم وَ سَبعينَ اَلفَ حَجَّةٍ.

بله و بلكه هفتاد هزار حج.

راوي باز با تعجب مي پرسد: «هفتاد هزار حج؟!»

مي فرمايند:

ص:127

رُبَّ حَجَّةٍ لا تُقبَلُ.(1)

چه بسا حجّي كه قبول نشود!

بيانهاي مختلف از ثواب اين زيارت پر منزلت نمايانگر درجات مختلفي است كه زوّار امام رضا عليه السلام مي توانند به آن برسند. ممكن است اين ثواب ها براساس درجات ايمان، معرفت، تقوا يا اخلاص آنها اعطا شود. به علاوه امام كاظم عليه السلام در پاسخ به تعجب راوي رتبه ي بالاتري را به تصوير كشيدند تا به او بفهمانند كه اين ثواب بزرگ هيچگونه جاي شگفتي ندارد (چه رسد به انكارا) آنقدر خزانه ي بخشش خداوند بي حد و حصر است و از آن سو آنقدر مرتبه ي امام رؤوف ماشكوه دارد كه مي ارزد بيش از اينها به زوّار مقبول حرمش عطا كنند - كه مي كنند! جمله ي پاياني امام موسي بن جعفر عليه السلام عبارتي بسيار درس آموز است. ايشان نخست ثواب هفتاد بلكه هفتاد هزار حج را به عنوان ثواب زيارت فرزند گراميشان، ذكر مي كنند. سپس مي فرمايند: «چه بسا حجي كه مقبول نمي افتد!» پيرامون اين جمله نكته اي قابل توجه است:

اهميت «قبولي عبادات و خصوصاً حج»

گاه افراد با خرج و رنج بسيار در راه حج قدم مي گذارند. امّا در عين حال ممكن است نهايتاً خداوند عملشان را ذرّه اي ارزش نگذارد و بي چيز و دست خالي برشان گرداند. مطابق فرمايش امام كاظم عليه السلام، بسيارند كساني كه چنين اتفاقي درباره شان مي افتد. حجّ مقبول كه پذيرفته ي ضوابط الهي باشد بسيار ارزشمند امّا كمياب است. اهميت يك حج مقبول - با آن همه زحمتها و تكاپوها - ناگفته روشن است.


1- الكافي، ج4، ص 585.

ص:128

ثواب هفتاد يا هفتاد هزار حج مقبول براي زيارت امام رضا روشن مي كند كه اين زيارت خود چه تحفه ي الهي مهمّي است.

بسياري از حج گزاران، كارنامه ي خود را با مهر مردودي دريافت مي كنند. با اين حال به زوّار مقبول امام رضا ده ها و هزاران حج مقبول مي دهند. آيا اين نماينده ي فضيلت بي منتهاي حريم رضوي نيست؟ البته ثواب «حج هاي مقبول» را نيز به «زيارت مقبول» مي دهند. چنين نيست كه هر فرد آلوده اي با هر نوع عمل ناصالح بتواند چنين خوشه هاي زرّيني را درو كند. ضوابط الهي بر جاي خود باقي است. دريافت ثواب ها قاعدتاً بدون احراز شرايط قبولي عمل، ناممكن است. اينگونه چه بسا زيارت هايي كه نامقبول و مردودند؛ بنابراين وعده ي دريافت چنين بركاتي را نمي توان با ساده انگاري درباره ي شخص خود جاري دانست. البته اينقدر هست كه با مرور رواياتي از اين دست، والا مقامي امام رضا عليه السلام و فضيلت زيارتشان بر حج نمايان مي شود. زيارت آن حضرت از چنين شأن و جايگاهي برخوردار است كه هفتاد يا هفتاد هزار حج را نصيب زائر كند. از اين پس زائر است كه بايد خود را قابل اين فيض كند. او بايد لايق شود تا از اين كوثر ثواب، سيرابش كنند. در روايات ديگري تا هزار(1) و بلكه هزار هزار حج(2) را به عنوان ثواب زيارت امام رضا عليه السلام برشمرده اند. هر يك از اين بشارتها بيانگر درجاتي هستند كه براي زوّار حريم رضوي در نظر گرفته شده است.

نخل پر از حاصل و رطب به وفور است*** كيست كه دست طلب به اوج رساند؟

ص:129

برتري زيارت سيدالشهدا عليه السلام بر حج

در برخي ديگر از روايات - كه ثواب زيارات ائمّه عليهم السلام را بيان مي كنند - قصه از اين شمارش ها فراتر مي رود. به وضوح قله هاي مرتفع تر و افق هاي روشن تري به چشم مي آيد. در فضيلت زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام، آن را با ده ها حج(1) يا صد حج به همراه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم(2) مقايسه فرموده اند. امّا در حديث زيبايي امام صادق عليه السلام خطاب به يكي از موالي خود چنين مي فرمايند:

وَ اللهِ لَو اَنّي حَدَّثتُكُم بِفَضلِ زيارَتِهِ وَ بِفَضلِ قَبرِه لَتَرَكتُمُ الحَجَّ رَأساً وَ ما حَجَّ مِنكُم اَحَدٌ.(3)

به خدا قسم اگر شما را از فضيلت زيارت او (امام حسين عليه السلام) و قبرش خبر مي دادم به كلي حج را ترك مي كرديد و احدي از شما حج نمي گزارد. عبارت فوق ما را به اين نكته يادآور ميشود كه آنچه در قياس بين زيارت سيدالشهدا عليه السلام و حج و عمره بيان شده، هنوز قطراتي از برتري زيارت آن حضرت بر حج را هم ننموده است. گويي آن را اصلاً بيان نكرده اند. تعبير «لو» در بيان امام صادق عليه السلام - كه نشان از امري تحقق نيافته دارد -اين مدّعا را تأييد مي كند. بارش رحمت الهي در پي زيارت كربلا امتداد و اتصال شگفتي دارد واقعاً اگر كسي به حقيقت آن آگاهي مي يافت، حج را به كلي رها مي كرد و صرفاً به زيارت سيدالشهدا عليه السلام


1- كامل الزيارات، باب 66، ح 1 - 4.
2- كامل الزيارات، باب 66، ح 5.
3- كامل الزيارات، باب 88، ح 2.

ص:130

اقدام مي نمود. البته بايد توجه داشت كه زيارت سيدالشهدا عليه السلام باعث نمي شود كه تكليف حجة الاسلام از دوش انسان برداشته شود. روايت شريف در مقام آن است كه فضيلت بي كران زيارت سيدالشهدا عليه السلام را يادآور شود. به علاوه در پي آن است كه برتري و شرافت آن نسبت به حج آشكار گردد. با اين بيان كه: «اگر مي دانستيد چه گنج هاي ماندني در اثر زيارت عزيز رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نصيبتان مي شود، ديگر ثوابهاي حج و عمره به چشمتان نمي آمد. همه اش دلتان مي خواست كه اين ثواب هاي افزونتر را برداشت كنيد. اين چنين احدي از شما راه حج نمي گرفت. سر و دست براي زيارت سيدالشهدا عليه السلام مي شكستيد و با هم براي دريافت عطاياي الهي آن مسابقه مي گذارديد.» امام صادق عليه السلام در بيان ديگري مي فرمايند:

لَو يَعلَمُونَ ما في زيارَتِهِ مِنَ الخَيرِ وَ يَعلَمُ ذلِكَ النّاسُ لَاقتَتَلُوا عَلي زيارَتِهِ بِالسُّيسوفِ وَ لَباعُوا اَموالَهُم في إِتيانِهِ.(1)

اگر زوار اباعبدالله عليه السلام مي دانستند چه خيري در زيارت ايشان است و مردم اين مطلب را مي فهميدند، به خاطر رفتن به زيارت او به شمشير با هم مي جنگيدند و اموالشان را براي آمدن به سوي ايشان مي فروختند.

آري، با اين همه رواياتي كه در فضيلت اين سفر فرموده اند باز كس نميداند كه چه غوغايي از لطف الهي در آن حرم مصفا بپاست؛ اگر ميدانستيم و مي دانستند از يكديگر سبقت ميجستيم و براي رسيدن به آن حريم، رقابت مي كرديم ديگر از صرف مال در اين راه با كمان نبود.


1- كامل الزيارات، باب 27، ح 16.

ص:131

حاضر بوديم فرش زير پايمان را هم بفروشيم اما در عوض، شرف حضور در جوار شش گوشه ي بهشت نصيبمان شود. اينگونه اگر از قافله ها عقب مي مانديم، دريغ مي داشتيم. اگر توفيق رفيقمان نمي شد تأسف مي خورديم. اگر پايمان ياري براي رفتن نمي كرد حسرت مي خورديم. جاي آن است كه آتش اشتياق خاكسترمان كند. اما افسوس كه معرفتمان ناچيز است و آگاهيمان بي مقدار چه خوش فرمايش است فرمايش امام باقر عليه السلام:

لَوْ يَعْلَمُ الناس ما فى زيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ مِنَ الفَضلِ لَماتُوا شَوقاً وَ تَقَطَّعَت اَنفُسُهُم عَلَيهِ حَسَراتٍ.(1)

اگر مردم به برتري زيارت قبر امام حسين آگاه بودند، از شوق مي مردند و جان هايشان به خاطر حسرت بر آن پاره پاره مي شد.

با اين اوصاف آيا جاي قياس ميان حج و عمره و اين ضيافت آسماني مي ماند؟ حج كجا و وصل كربلا؟ عُمره كجا و ديدار شش گوشه؟ وقت آن است كه افسوس، داغ به دل عقب ماندگان بگذارد و شرار هاجران، هستي واماندگان را بسوزاند. كاش سر سوزني از طعم نوشين مناجات با سيدالشهدا را بچشيم كاش ذره اي از آفتاب مهر حسيني بر ما بتابد. كاش نمي از اقيانوس جلال حسيني به لبهاي خشكيده ي ادراك ما بنشيند. آن وقت اگر ديديم ديگران دست به دامان ضريح محبوبمان رسانده اند و ما دست بسته ايم، گريبان جان چاك خواهيم كرد. و در حسرتش، زار خواهيم گريست.


1- كامل الزيارات، باب 56، ح 3.

ص:132

فصل 2: دعا براي تشرّف به حجّ تمتّع

دعاي نامقيد به وقت خاص

خوب است مشتاقان حج، در كنار تلاش براي فراهم آوردن امكانات اين سفر به نكته اي اساسي متذكّر باشند كه: تضرع بر در خانه ي خدا و دعا در درگاه الهي براي قسمت شدن حج بسيار كار ساز است. اقدامات اوليه و تهيه ي مقدّمات سفر لازم است. اما بايد توجه داشت كه خداوند خود بايد مهمان خانه ي خويش را دعوت كند. تا او نخواهد كس نمي تواند قدم از قدم بردارد. بنابراين كساني كه در تهيه ي اين امكانات در قدم اول، با مشكل مواجهند نبايد از رحمت حق مأيوس باشند يا كساني كه آهي در بساط ندارند، تا با آن تدارك سفرشان را كنند، نمي توانند از حج رفتن نااميد باشند. اگر خداي متعال بخواهد خيري را به بندهاي خود برساند هيچ كس جلودارش نخواهد بود او مي تواند همه ي كارها را به سامان آورد و هيچ كمبود امكاناتي در اين

ص:133

طريق مانع نيست. بنابراين - خصوصاً براي افرادي كه اولاً اميدي به فراهم آمدن شرايط ندارند - نقش نيايش در درگاه الهي بسيار پررنگ خواهد بود. جالب است كه ائمه عليهم السلام نيز به اين گونه افراد توصيه به دعا فرموده اند. به طور مثال شخصي به نام عبدالله بن فضل خدمت امام صادق عرضه ميدارد:

«من دين ها و نان خورهاي زيادي دارم و قدرت (مالي) براي بجاي آوردن حج ندارم. پس دعايي به من تعليم فرماييد تا آن را بخوانم.» حضرت به او توصيه مي فرمايند كه:

«در پس هر نماز واجبي اين دعا را بخوان»:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقضِ عَنّي دَينَ الدُّنيا وَ دَينَ الآخِرَةِ.

پروردگارا بر محمّد و آل محمّد درود فرست و دين دنيا و بدهي آخرت مرا ادا كن و برآور.

سپس راوي از حضرتش مي پرسد: «دين دنيا را دانستم چيست. پس دين آخرت كدام است؟»

حضرت پاسخ مي دهند:

دَيْنَ الآخرةِ الحَجُ.(1)

دين آخرت، حج است.

بجاي آوردن حج در واقع ديني است كه خداي متعال برگرده ي هر مسلماني دارد. در صورت فراهم بودن شرايط، اداي اين حق بر همه


1- معاني الاخبار، ص 175 .

ص:134

واجب است. راوي خدمت حضرت از مقروض بودن و در عين حال عيال وار بودنش شكايت مي كند. به اين ترتيب خود را ناتوان از رفتن به بوده و عملاً توانايي فراهم كردن مقدّمات سفرش را نداشته است. اين است كه از امام صادق عليه السلام مي خواهد به او دعايي بياموزند كه به وسيله ي آن از طرق غير عادي موجبات سفرش فراهم شود. حضرت اين دعاي كوتاه را به او تعليم مي فرمايند.

در روايات ديگري علاوه بر دعا، به گفتن اذكاري با تعداد مشخص توصيه كرده اند كه براي برآوردن اين حاجت معنوي مؤثّر است. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

مَن قالَ «ما شاءَ اللهُ» اَلفَ مَرَّةٍ في دَفعَةٍ واحِدَةٍ رُزِقَ الحَجَّ مِن عامِه فَاِن لَم يُرزَق اَخَّرَهُ اللهُ حَتّي يَرزُقَهُ.(1)

هر كه در يك دفعه (نه با فاصله) هزار بار «ماشاء الله» بگويد در همان سال حج قسمتش ميشود و اگر روزي اش نشد خداوند آن حج را با تأخير نصيبش مي كند.

يا در روايت ديگري چنين آمده است:

مَن قالَ اَلفَ مَرَّةٍ «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الاّ بالله» رَزَقَهُ اللهُ تَعالَي الحَجَّ فَاِن كانَ قَد قَرُبَ اَجَلُهُ اَخَّرَهُ اللهُ في اَجَلِهِ حَتّي يَرزُقَهُ الحَجَّ.(2)


1- وسايل الشيعه، ج 7، ص 92.
2- بحارالانوار، ج 99، ص 27، به نقل از محاسن.

ص:135

هركه هزار بار بگويد «لا حول و لا قوة الاً بالله»، خداوند متعال حج را قسمتش مي كند. پس اگر مرگش نزديك باشد خداوند آن را به تأخير مي اندازد تا حج را روزي اش نمايد.

محتواي اين دو ذكر شريف به روشني مي رساند كه همه كارهاي عالم خداي متعال است. اگر او بخواهد مي تواند بهره اي را به كسي برساند؛ هر چند اسباب آن به حساب ظاهر فراهم نباشد. بنابراين اگر خواست الهي به رفتن فرد به حج تعلق گيرد در نهايت راهي اين سفر خواهد شد؛ هر چند در قدم اوّل اميدي به آن نداشته باشد. البته دعاي انسان نيز در تحقق اين خواست الهي مؤثر است. مثلاً اگر براي تشرّف به حج ثبت نام نكرده باشد، خداوند متعال، در پي اين دعا و همتش براي انجام مقدّمات، از غير طريق عادي شرايط تشرّف را برايش فراهم مي كند. البته ممكن است در همان سالي كه فرد دعا مي كند، حج نصيبش نشود ولي بالاخره خداوند پيش از مرگ، اين سفر معنوي را روزي اش خواهد كرد.

به هر روي مهم آن است كه انسان زمام كار را به دست خداوند متعال بسپارد. مهم اين است كه معتقد باشد اگر قرار است به حج مشرف شود، خداوند اسباب سفرش را فراهم مي نمايد. بنابراين وقتي انسان «لا حول و لا قوة الاّ بالله» مي گويد نتيجه ي هر تلاشي را به خداي متعال واگذار مي كند و موانع راه را در برابر اراده ي الهي رفع شدني ميداند. او يقين دارد همه چيز به حول و قوه ي الهي صورت مي پذيرد و به خواست خدا اثر مي بخشد. بنابراين ديگر نگراني و دلهره ندارد. پشتش به پروردگار گرم مي شود و روح توكّل نيز همين است. اصلاً چه بسا انسان به امري چندان اميدوار نباشد ولي خداي متعال به مشيت

ص:136

خود آن را تحقق خارجي بخشد؛ چنان كه امام صادق عليه السلام فرموده اند:

كُن لِما لا تَرجُو اَرجي مِنكَ لِما تَرجُو.(1)

به آنچه اميد (وقوعش را) نداري از آنچه اميد (وقوعش) را داري اميدوارتر باش.

انسان گاهي بر حسب قرائن ظاهري به انجام چيزي اميد مي بندد. گاهي هم روي همان قرائن از وقوع آن نااميد است. حديث شريف به ما مي آموزد كه اميد فرد مؤمن به گشايش و لطف الهي است. بر همين اساس به وقوع اموري كه روي حسابهاي عادي از انجامش نااميد است، اميدوارتر از چيزي هايي است كه برحسب زمينه هاي عادي به آنها اميد دارد. به اين ترتيب در نوميدي بسي اميد خفته است. دور نيست كه بر خلاف همه ي قراين ظاهري يكباره همه چيز دست به دست هم دهد و انسان را راهي حج كند. مهم آن است كه انسان به دعا و ذكري كه مي گويد حقيقتاً اعتقاد داشته باشد و در نتيجه بخشي آن ذره اي ترديد به خود راه ندهد. همين موقع است كه آن دعا و اين ذكر به نتيجه مي نشيند. انسان بايد به خداي خويش خوش گمان و به وعده ي وليّ او مطمئن باشد. بايد سفت و محكم از پروردگار بخواهد تا خداوند به او نظر كند و چنين روزي معنوي ارزشمندي به او ببخشد. عمل به اين اذكار و ادعيه با نيت «ببينيم چه مي شود» و «امتحان كنيم شايد كه شد» سودي نمي بخشد و اثري ندارد. نتيجه بخشي آن فرع بر اين است كه انسان گره خوردگي روحي و اعتقاد قلبي به آن داشته باشد. اين چنين، حتي اگر مرگ فرد پيش از رفتنش به حج، تقدير و قضا شده باشد خداوند متعال


1- الكافي، ج 5، ص 83.

ص:137

در اين تقدير و قضا بداء مي كند. اجل فرد را به تأخير مي اندازد تا حاجش را انجام دهد.

دعا براي حج در ماه رمضان

ماه رمضان بهار دعاست. به فرموده ي نبي اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم - در خطبه ي جمعه ي واپسين ماه شعبان - دعا در آن مستجاب است.(1) در اين ماه يكي از خواهش هايي كه معصومين عليهم السلام باقي متعدد از پروردگار متعال تقاضا كرده اند، عبارتست از: روزي شدن حج بيت الله الحرام و نيز زيارت مشاهد مشرّفه ي معصومين عليم السلام. شايد اين اصرار از آن جهت باشد كه در شب قدر، تقدير سال آينده ي هر انساني رقم مي خورد و به نظر مبارك امام عصر عليه السلام مي رسد. بنابراين اگر بنا باشد كسي در آن سال به حج برود بايد اوّلاً خداوند متعال آن را در شب نوزده ماه مبارك رمضان تقدير (اندازه گيري) فرمايد. ثانياً آن را در شب بيست و سوم قضاء (حكم براي عملي شدن) نمايد. امام صادق عليه السلام يا امام باقر عليه السلام فرمودند:

... في لَيلَةِ تِسعَ عَشَرَةَ يُكتَبُ فيها وَفدُ الحاجِّ.(2)

در شب نوزدهم [ماه مبارك رمضان] اسامي گروه حاجيان نگاشته مي شود (تقدير مي شود).

و درباره ي شب بيست و سوم امام صادق عليه السلام فرمودند:

مَن لَم يُكتَب لَهُ فِي اللَّيلَةِ الَّتي يُفرَقُ فيها كُلُّ اَمرٍ حَكيمٍ لَم


1- وسايل الشيعه، ج 10، ص 313.
2- تهذيب الاحكام، ج4، ص 196.

ص:138

يَحُجُّ تِلكَ السَّنَةَ وَ هيَ لَيلَةُ ثَلاثٍ وَ عِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ لِاَنَّ فيها يُكتَبُ وَفدُ الحاجِّ وَ فيها يُكتَبُ الاَرزاقُ وَ الآجالُ وَ ما يَكُونُ مِنَ السَّنَةِ اِلَي السَّنَةِ.(1)

هركه در شب بيست و سوم از ماه رمضان - شبي كه هر امر محكمي در آن جدا ميگردد (قضا مي شود)- برايش [حج] نگاشته نشود در آن سال به حج نمي رود. زيرا در آن شب اسامي گروه حاجيان نگاشته مي شود و روزي ها و زمان هاي مرگ و هر آنچه از سالي تا سال ديگر است در آن شب نوشته مي شود.

بنابراين اگر كسي بخواهد تشرّف به حج را از آن بارگاه كرامت بگيرد، بايد ماه رمضان و خصوصاً شبهاي قدر را غنيمت شمرد. بايد با اصرار تقاضاي خود را در عين خاكساري با خدايش در ميان بگذارد. چنانكه گفتيم دعاهاي متعدّدي در ماه رمضان وارد شده كه ثمربخشي اين خواسته را در شب قدر از پروردگار خواسته اند. به طور مثال در دعاي هر شب ماه مبارك رمضان از امام صادق عليه السلام وارد شده است:

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ مَا أَبْقَيْتَنِي فِي يُسْرٍ مِنْكَ وَ عَافِيَةٍ وَ سَعَةِ رِزْقٍ وَ لاَ تُخْلِنِي مِنْ تِلْكَ الْمَوَاقِفِ الْكَرِيمَةِ وَ الْمَشَاهِدِ الشَّرِيفَةِ وَ زِيَارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ فِي جَمِيعِ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَكُنْ لِي اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِيمَا تَقْضِي وَ تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ

مِنَ الْقَضَاءِ الَّذِي لاَ يُرَدُّ وَ لاَ يُبَدَّلُ أَنْ تَكْتُبَنِي مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرَامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمْ


1- علل الشرايع، ج 2، ص 420.

ص:139

الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئَاتُهُمْ وَ اجْعَلْ فِيمَا تَقْضِي وَ تُقَدِّرُ أَنْ تُطِيلَ عُمُرِي (فِي طَاعَتِكَ) وَ تُوَسِّعَ عَلَيَّ رِزْقِي وَ تُؤَدِّيَ عَنِّي أَمَانَتِي وَ دَيْنِي آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ (1)

خداوندا! حج خانه ي محترمت را در امسال و هر سال، تا زنده ام مي داري، روزي ام فرما، با آساني و در سلامت و فراواني روزي از جانب خودت. و مرا از آن جايگاه هاي بلند مرتبه و مشاهد با شرافت و زيارت قبر پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم - كه درود تو بر او و خاندانش بادمحروم مدار و در تمامي حاجت هاي دنيا و آخرت، برايم [يار] باش. خداوندا از تو مي طلبم در آنچه در شب قدر تقدير و قضا مي كني - از امر محتوم از قضائي كه برگردانده نمي شود و تبديل نمي پذيرد - كه مرا از حاجيان خانه ي با حرمتت بنگاري: حاجياني كه حجشان مقبول و سعيشان مشكور و گناهانشان بخشوده و بديهايشان پوشيده مي گردد. و در آنچه تقدير و قضا مي كني قرار ده كه عمر من را در طاعت خود طولاني نمايي و روزي ام را وسيع گرداني و امانتم و دينم را ادا كني، آمين اي پروردگار جهانيان!

نكته ي زيباي اين دعاي شريف تقاضا از خداست كه انسان را جزء حاجيان مقبول قرار دهد. اگر آدمي به حج مشرّف شود و با نمره ي مردود بازگردد، ثمري نبرده و حجش به پشيزي نمي ارزد؛ هر چند در انجام آن رنج و زحمت فراواني كشيده باشد. نيز در اين دعا از خداوند «سعي مشكور» خواسته ايم؛ شكر خدا در قبال اعمال ما به معناي اين است كه خداوند آن را «اظهار» كند و به اعطاي ثواب در اثر آن، بر ما


1- الاقبال بالاعمال الحسنه، ص 24.

ص:140

منت گذارد. به تعبيري از خداوند مي خواهيم كه به تلاش ما در راه عبادتش، ثواب دهد و اينگونه آن را مشكور بدارد. سومين ويژگي حاجيان مقبول كه مورد خواهش ما در اين دعاي شريف قرار ميگيرد، آن است كه خداوند گناهانشان را ببخشايد و بدي هايشان را بپوشاند. اين يكي از مهمترين آثاري است كه مي تواند در پي انجام حج به دست ما بيايد. غايت همه ي عبادتها و تلاشهاي ما اين است كه سعادت اخروي را به كف آوريم. در غير اين صورت از زيستنمان حاصلي نداشته و از اين مزرعه، جز باد درو نكرده ايم اگر در پي انجام حج، فرصتي دوباره به ما بدهند بهره ي بزرگي نصيبمان شده است. اگر پيشينه ي زشتمان را ببخشايند و پاكيزه بازمان گردانند، لطف عظيمي كرده اند. فرصتي دوباره براي شروعي دوباره، خيري است كه به اين آساني نصيب كسي نمي شود. دعاي ديگري نيز در ماه مبارك رمضان از امام صادق وارد شده كه خواهش همين سعادتها به زيبايي در آن بازتاب دارد:

أللَّهُمَّ اِنّي بِكَ اَتَوَسَّلُ وَ مِنكَ اَطلُبُ حاجَتي مَن طَلَبَ حاجَةً إِلَي النّاسِ فَاِنِِّ لا اَطلُبُ حاجَتي إِلاَّ مِنكَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ وَ أَسأَلُكَ بِفَضلِكَ وَ رِضوانِكَ أَن تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ عَلَي اَهلِ بَيتِهِ وَ أَن تَجعَلَ لِي فِي عامِي هَذَا إِلَي بَيتِكَ الحَرامِ سَبِيلاً حَجَّةً مَبرُورَةً مُتَقَبَّلَةً زَاكِيَةً خَالِصَةً لَكَ تُقِرُّ بِها عَيني وَ تَرفَعُ بِها دَرَجَتي وَ تَرزُقُني أَن أَغُصَّ بَصَري وَ أَن اَحفَظَ فَرجي وَ أَن أَكُفَّ بِها عَن جَمِيعِ مَحَارِمِكَ حَتَّي لا يَكُونَ شَيءٌ آثَرَ عِندِي مِن طَاعَتِكَ وَ خَشيَتِكَ وَالعَمَلِ بِمَا أَحبَبتَ

ص:141

وَ التَّركِ لِمَا كَرِهتَ وَ نَهَيتَ عَنهُ وَاجعَل ذلِكَ فِي يُسرٍ وَ يَسَارٍ وَ عَافِيَةٍ وَ أَوزِعنِي شُكرَ ما اَنعَمتَ بِهِ عَلَيَّ وَ أَسأَلُكَ أَن تَجعَلَ وَفَاتي قَتلاً في سَبِيلِكَ تَحتَ رَايَةِ نَبِيِّكَ مَعَ اَولِيائِك وَ أَسأَلُكَ أَن تَقتُلَ بِي أَعداءَكَ وَ أَعداءَ رَسُولِكَ وَ أَسأَلُكَ أن تُكرِمَني بِهَوَانِ مَن شِئتَ مِن خَلقِكَ وَ لا تُهِنّي بِكَرَامَةٍ أَحَدٍ مِن أَولِيَائِكَ اللَّهُمَّ اجعَل لِي مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً حَسبِيَ اللهُ ما شاءَ اللهُ.(1)

خدايا من به تو متوسل مي شوم و از تو خواسته ي خود را مي طلبم. هر كه نياز خود را از مردمان طلب كند پس من خواهش خويش را نمي خواهم مگر از تو كه يگانه اي و شريكي برايت نيست و از تو ميخواهم به حق فضل و رضوانت كه بر پيامبر و خاندان او درود فرستي و همين امسال برايم راهي به خانه ي با حرمتت قرار دهي؛ با حجي پذيرفته و مقبول و پاك و خالص براي خودت؛ كه ديدگانم را به آن روشني دهي و درجه ام را به واسطه ي آن بالا بري و روزي ام كني كه ديدگانم را فرو اندازم و دامانم را نگاه دارم و با آن از همه ي محرّمات تو سر برتابم؛ تا آنكه نزد من چيزي مطلوب تر نباشد از طاعت و خشيت تو و عمل به آنچه دوست ميداري و ترك آنچه خوش نمي داري و از آن نهي نموده اي، و اين را در آساني و راحتي و عافيت قرار ده و شكر نعمتهايي را كه به من ارزاني داشته اي قسمتم كن و از تو ميخواهم كه مرگم را زير پرچم پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به همراه


1- الكافي، ج4، ص 74.

ص:142

اوليائت، كشته شدن در راهت قرار دهي؛ و مي خواهم كه به واسطه ي من دشمنانت و دشمنان پيامبرت را به قتل برساني و مي خواهم كه مرا بزرگ داري به خواري هر كس از آفريدگانت كه مي خواهي و مرا با بزرگداشت كسي از اوليايت خوار نكني، خداوندا! براي من به همراه پيامبر، راهي قرار ده! خدا مرا كافي است. آنچه خدا بخواهد همان [مي شود].

نكته ي زيبايي كه مجدّداً بر آن تأكيد مي كنيم اين كه از خداوند حج مقبول خواسته ايم. امّا در اين دعاي شريف دو محور بسيار مهمي كه از شاخصه هاي قبولي عمل هستند نيز مورد تأكيد قرار گرفته اند. اوّلاً حجي كه خالصانه به خاطر تقرّب به خدا قرار گيرد مقبول است. اگر خداي نكرده نيت حاجي آميخته به غير خدا باشد از اخلاص فاصله گرفته است. اگر شهرت و اعتبار يا همين لقب «حاجي» را بجويد، در واقع مقصودش را «خود» قرار داده است. چنين كسي كعبه و مناسك حج را بهانه قرار داده تا خودي نشان دهد. به حج آمده تا به خيال خود دينداري اش را به نمايش بگذارد. اين در حالي است كه بدون اخلاص، خداوند عمل او را نمي پذيرد. اخلاص يعني آنكه عمل به تمامي به قصد تقرّب به خدا و كسب رضاي حق انجام شود. عمل خالصانه عملي است كه ذرّه اي شائبه در آن نباشد.(1) اين چنين است كه حج انسان «زاكيه» (پاك و زلال) مي شود و خداوند است كه آن را تزكيه مي نمايد. اين دعا در واقع توفيق خواستن از خداست كه ما را در راه رعايت اخلاص ياري رساند.


1- براي مشاهده ي بحث تفصيلي در اين موضوع به عنوان شرايط قبولي عمل، رجوع كنيد به كتاب «در ضيافت ضريح»، بخش چهارم.

ص:143

شاخصه ي دوم كه از خدا طلب مي كنيم «تقوي» است. خداوند بدون تقوا نه حج و نه هيچ عملي را از كسي نمي پذيرد. تقوا يعني پاكدامني، پاك چشمي، عقب نشستن از آنچه خداوند نمي پسندد و اقدام به آنچه خداوند دوست مي دارد.(1) همه ي اينها را از خداوند خواسته ايم تا با آسايش و عافيت نصيبمان كند. تقوا و ورع شرط بالا رفتن عملند. كسي كه محروم از اين فضيلتها باشد نادانسته رنج عمل را بر خود هموار مي كند و در عين حال زيانكار مي ماند. تنها با پرواي خدا و حساب گشودن براي او در زندگي است كه هر عبادتي اعتبار مي يابد. بي تقوايي بناي عمل را سست بنياد و فروريختني مي كند. اين است كه در كنار اخلاص ديگر شاخصه ي مهم، تقواست(2) كه نياويختن به اين ريسمان همان و غرقه ي مرداب شدن همان!

شرط اثربخشي دعا: نبود مانع استجابت

گفتيم كه برآورده شدن حاجت حج با ذكر و دعا منوط به اين است كه فرد به اثربخشي دعايش معتقد و مطمئن باشد. اكنون دو نكته ي ديگر را يادآور مي شويم. اولاً: خود اين طلب و گدايي بر درگاه پروردگار متعال، موضوعيت دارد و سعادتي مثال زدني است. ثانياً، براي رسيدن ما به مقصود و حاجتمان، اين دعاها و ذكرها نقش «مقتضي» را بازي


1- براي مشاهده ي بحث تفصيلي در اين موضوع به عنوان شرايط قبولي عمل، رجوع كنيد به كتاب «در ضيافت ضريح»، بخش چهارم.
2- اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمايند: صِفَّتان لا يَقبَلُ اللهُ الاعمالَ اِلاَّ بِهِما التُّقي وَ الاِخلاصُ (غررالحكم، ج 2914 دو ويژگي است كه خداوند اعمال صالح را نمي پذيرد مگر به [شرط وجود] آنها: تقوا و اخلاص، (توضيحات تفصيلي پيرامون اين روايت در كتاب ضيافت ضريح، بخش چهارم، آمده است).

ص:144

مي كنند. براي تحقق يافتن اين آرزوي الهي شرط اول وجود «مقتضي» است. امّا بايد در كنار آن، مانعي هم نباشد. توضيح آنكه دعا براي حج مسلماً اين شان را دارد كه خداي متعال در اثر آن ما را به حج برساند. امّا اين شرط براي اثربخشي دعا لازم است نه كافي، بايد در كنار آن از استجابت اين دعا رفع مانع نيز بشود. موانع مختلفي ممكن است بر سر راه استجابت دعا قرار گيرد يا نگذارد ذكر «لا حول و لا قوة الا بالله» يا «ما شاء الله» تأثير خود را بگذارند. اين موانع يا خود ساخته ي ما هستند (مثل اينكه تقوا نداريم يا گناهاني كرده ايم يا خلوص در دعا به همراهمان نيست يا) و يا اينكه به شرايط بيروني بازمي گردند (مثل اينكه ممكن است رفتن به اين سفر باعث قطع رحم، شود يا تحقق آن ما را به يك گناه اندازد يا...). به هر روي وقتي اين موانع - كه بسياري از آنها را هم نمي شناسيم - بر سر راه قرار ميگيرند. ديگر اين مقتضي اثر خود را نمي گذارد.(1)


1- براي مشاهده ي مستندات و تفصيلات بنگريد به كتاب «مناجات منتظران» بخش اول، فصل سوم.

ص:145

فصل 3: معرفت به مكّه: ديار حجّ و عمره

شرافت مكه ي مكرمه

اشاره

سرزمين وحي و تنزيل - مكه - يكي از شريف ترين و برگزيده ترين شهرها نزد خداوند است. اين بلندا تا آنجا فرا رفته كه خداي متعال آن را با وصف «امين» ستوده و به آن سوگند ياد كرده است:

وَالتّينِ وَالزَّيتُونِ وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا البَلَدِ الأَمينِ.(1)

سوگند به انجير و زيتون و طور سيناء و اين سرزمين امن.

ذيل اين آيه ي شريفه امام موسي بن جعفر عليهما السلام به نقل از رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم فرموده اند:

اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي اختار مِنَ البُلدانِ اَربعَةً فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: «وَالتِّينِ وَالزَّيتُونِ وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا البَلَدِ الاَمينِ». «التِّينِ«


1- تين / 1 - 3.

ص:147

المَدينَةُ وَ «الزَّيتُونِ» بَيتُ المَقدِسِ وَ «طُورِ سينينَ» الكُوفَةُ وَ «هذَا البَلَدِ الاَمينِ» مَكَّةُ.(1)

به درستي كه خداوند از ميان شهرها چهار [شهر] را برگزيد پس او - كه عزيز و جليل است - فرمود: قسم به «تين» و «زيتون» و «طور سينا» و «اين سرزمين امن»: منظور از «تين» مدينه است و [مقصود از] «زيتون»، بيت المقدّس و «طور سينا» كوفه است و «اين سرزمين امن» مكه مي باشد.

شايد وجه تسميه ي مكه ي معظمه به «بلد امين» امن بودن آن براي هر جنبده اي باشد. خداي متعال در اين حرم امن خويش به كسي اجازه ي تعرّض به ديگري نداده است. از همين رو هر كه بدان وارد شود گويي در خانه ي آسايش پاي گذارده و كسي حق هتك حرمتش را ندارد.

تفسير حقيقت بلد امين و راه رسيدن به آن

سوگند خداي متعال به اين ديار عزيز، خود بيانگر شرافت آن است امّا «بلد امين» تنها مكه نيست و «تين و زيتون و طور سينا» تنها نام هاي «مدينه و بيت المقدس و كوفه» نيست. اين اوصاف حقيقت ديگري را نيز مي جويند:

عَن مُوسَي بنِ جَعفَرٍ عليهما السلام في قَولِه: «وَالتِّينِ وَالزَّيتُونِ» قالَ: الحَسَنُ وَالحُسَينُ وَ «طُورِ سينينَ» قالَ عَليُّ بنُ ابي طالِبٍ عليه السلام «وَ هذَا البَلَدِ الاَمينِ» قالَ: مُحَمَّدٌ صلّي الله عليه و آله و سلّم.(2)


1- معاني الاخبار، ص 364.
2- بحارالانوار، ج 43، ص 291، به نقل از مناقب.

ص:148

از امام موسي بن جعفر عليه السلام است كه فرمود: «تين و زيتون»: حسن و حسين عليهما السلام اند و «طور سينا» علي بن ابي طالب عليه السلام و «اين سرزمين امن» پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم مي باشند.

در بطن آيه ي شريفه چنين گوهرهايي يافت مي شوند. «تين و زيتون» دو ميوه ي دل پيامبر اكرم، امام حسن و امام حسين ، هستند. منظور پروردگار از «طور سينا» اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام است. مراد از «بلد امين» هم نبى اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم مي باشد. امام موسي بن جعفر عليهما السلام در وجه تسميه ي نبي اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به «بلد امين» چنين مي فرمايند:

«وَ هذَا البَلَدِ الاَمينِ» قال» هُوَ رَسُولُ اللهِ أَمِنَ النّاسُ بِهِ اِذا اَطاعُوهُ.(1)

[در تفسير] «سوگند به اين سرزمين امن» فرمود: آن رسول خداست مردمان اگر از او اطاعت كنند، در امان هستند.

و در روايت ديگري چنين بياني دارند.

«وَ هذَا البَلَدِ الاَمينِ» قالَ: ذلِكَ رَسُولُ اللهِ وَ نَحنُ سَبيلُهُ آمَنَ اللهُ بِهِ الخَلقَ في سَبيلِهِم مِنَ النّارِ اِذا اَطاعُوهُ.(2)

در تفسير «سوگند به اين سرزمين امن» فرمود: آن رسول خداست و ما راه هاي اوييم كه خداوند مردمان را هنگامي كه از او فرمان برند به سبب ايشان، در مسيرشان، از آتش ايمني داده است.

ميان «بلد امين» - «مكّه» - و حقيقت آن، «نبي اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم»، نسبتي


1- بحارالانوار، ج 24، ص 105.
2- بحارالانوار، ج 24، ص 108.

ص:149

عميق بر قرار است. كسي كه قصد مكه مي كند، خويش را به امان الهي پناهنده ساخته است. كسي كه دست به دامان حضرت مصطفي صلّي الله عليه و آله و سلّم مي زند در حقيقت در راه نجات و حيات طيبه پاي نهاده است. اطاعت و فرمانبري از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم وسيله ي امنيت اخروي و سعادت جاويد است. اگر كسي رهايي از آتش عذاب خداوند را مي طلبد بايد در سراي آن يكتا آفريده ي حق متعال را به خضوع بكوبد و به امر و نهي ايشان گردن بگذارد. البته بايد توجه داشت كه رسيدن به بلد امين پيامبر امين، از راهش ممكن است. كسي كه از بيراهه ها و كوره راهها قصد آن كند، نه تنها به آن نمي رسد بلكه سر از كوره هاي جهنم در خواهد آورد. راه رسانا به مقصود جز اوصياء نبي اكرم نيستند. قبول نبي اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم هنگامي رخ داده است كه ايمان آوردگان، راه هاي اين ديار امين و سرزمين محترم را بشناسند. در غير اين صورت حيران و راه گم كرده اند؛ اگرچه ظاهراً پايشان به مكه رسيده باشد. اين همان حقيقتي است كه در فرمايش امام كاظم عليه السلام نهفته است؛ آنجا كه تأكيد دارند: «نحن سبيله» ما راههاي رسيدن به پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم هستيم.

دعاي ابراهيم براي اهل بيت عليهم السلام

اشاره

امن شدن اين آبادي عظيم به دعاي حضرت ابراهيم عليه السلام بوده است. آن هنگام كه خليل خداي متعال از بناي بيت الله فارغ شد، دست به دعا برداشت و عرضه داشت:

رَبِّ اجْعَل هذا بَلَداً آمِناً وَارزُق أهلَهُ مِن الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنهُم بِاللهِ.(1)


1- بقره/ 126.

ص:150

پروردگار اين شهر را شهر امن قرار ده و اهل آن را - كساني از آنها كه به خداوند ايمان آورده اند- از «ثمرات» بهره ور نما.

حضرت ابراهيم عليه السلام ابتدا دعا فرمود كه خداوند مكه ي مكرمه را شهر امن و آسودگي قرار دهد. به علاوه از خداوند خواست به اهل آن از ثمرات، روزي گرداند. منظور از اين «ثمرات» مطابق فرمايش امام صادق «ثمرات قلوب» است. به اين معنا كه حضرتش دعا فرمودند خداوند دلهاي مردمان را به سوي اهل اين ديار متمايل كند. امام سجاد عليه السلام مي فرمايند:

مِن ثَمَراتِ القُلوبِ اَي حَبِّبهُم اِلَي النّاسِ لَيَنتابُوا اِلَيهِم وَ يَعُودُوا اِلَيهِم.(1)

«از ثمرات دل ها»، يعني آنها را محبوب مردم گردان تا مردم ايشان را به طور مكرّر قصد كنند و به سوي آنها مراجعت نمايند.

امّا اهل بلد امين كيانند؟ امام سجّاد عليه السلام مي فرمايند:

ايّانا عَني بِذلِكَ وَ اَولياءَهُ وَ شيعَةَ وَصيّهِ.(2)

منظور او [از اهل مكه]، فقط ماييم و دوستداران ابراهيم و شيعيان جانشين او.

دلهاي اهل ايمان، كبوتر گنبد دلدادگي به معصومين عليهم السلام است. اين، هم به خاطر برگزيدگي ايشان در درگاه خدا و هم اجابت دعاي ابراهيم عليه السلام است. آن حضرت در مناجاتش از خداوند طلبيده دل هاي


1- تفسير قمي، ج 1، ص 62.
2- تفسير عياشي، ج 1، ص 59.

ص:151

مردمان را سوي اين بزرگواران بكشاند؛ همانگونه كه وطنشان را شهر خاك و صخره ي آن شرافت بخشيده است. امام صادق عليه السلام فرمودند:

مَكَّةُ حَرَمُ اللهِ وَ حَرَمُ رَسُولِهِ وَ حَرَمُ اَميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام.(1)

مكه حريم خداوند و حريم رسول او و حريم اميرمؤمنان است.

مكه وطن پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم است و نيز زادگاه اميرمؤمنان عليه السلام. جايي كه ميهن نبي صلّي الله عليه و آله و سلّم و مطلع وصي عليه السلام باشد، حرم الهي نيز هست. خدا اين شهر را برگزيده و آن را آسايشگاه بندگان خويش ساخته است. همو قلبهاي اهل خير را به سوي فرزندان بي مانند اين سرزمين كشانده است. حضرت ابراهيم عليه السلام نيز از خداوند چنين مي خواست؛ آن روز كه خانواده اش را در بيابان بي آب و علف سكني داد.

رَبَّنا اِنّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيرِ ذي زَرعٍ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فاَجعَل اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوي اِلَيهِم وَارزُقهُم مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُم يَشكُرُونَ.(2)

پروردگارا! من فرزندان خود را در دشتي بي آب و علف سكني دادم؛ در نزد خانه ي با حرمت تو، پروردگارا! براي آنكه نماز را بپا دارند. پس دل هاي مردمان را متمايل به آنها قرار ده و از بهره ها روزيشان كن؛ باشد كه شكرگزار باشند.


1- الكافي، ج 4، ص 586.
2- ابراهيم / 37.

ص:152

امام باقر عليه السلام فرمودند:

فَنَحنُ وَاللهِ دَعوَةُ اِبراهيمَ الَّتي مَن هَوانا قَلبُهُ قُبِلَت حَجَّتُهُ وَ اِلاّ فَلا.(1)

پس به خدا سوگند ما دعاي ابراهيم بوده ايم كه هر كه دلش به سوي ما تمايل كند، حجش مقبول است و گرنه، نه.

اين شهر الهي را شهرياراني است و هر كه هواي آنها را داشته باشد را بدان مي پذيرند وگرنه مي رانندش، روح اين شهر است كه شرافت به كالبد آن مي دمد، امنش مي بخشد و امانش مي دهد. اين روح، «ولايت» است. مكه حرم اميرمؤمنان عليه السلام است و نبض مودّت تشيع در آن مي زند. اگر ابراهيم براي ذريه ي خويش «ثمرات قلوب» را مي طلبد، در واقع از خداوند مي خواهد كه دلها را بسته و پيوسته به اهل بيت عليهم السلام فرمايد. پس اين دلهاي پر كشيده به سوي اهل بيت عليهم السلام هستند كه ره به خانه ي حق مي برند. اين شيعيانند كه از صاحب خانه عطا ميگيرند. كسي كه اهل ولايت نباشد ايماني در توشه ندارد تا دروازه ي اين وادي را به رويش بگشايند. بلد امين، نبي اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم است. اميرمؤمنان و صديقه ي كبرا عليهما السلام هم، نفس نفيس(2) و روح شريف(3) پيامبر اكرمند. پس كساني كه


1- الكافي، ج 8، ص 311.
2- رجوع كنيد به تفاسير روايي ذيل آيه ي مباهله (آل عمران / 61) ذيل اين آيه امام مجتبي عليه السلام درباره ي نسبت اهل بيت با پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم مي فرمايند: «فَنَحنُ اَهلُهُ وَ لَحمُهُ وَ دَمُهُ وَ نَفُهُ وَ نَحنُ مِنهُ وَ هُوَ مِنّا.» (الامالي (طوسي) مجلس 21، ح 1) پس ما اهل اوييم و گوشت او و خون او و جان او و ما از اوييم و او از ما.
3- اشاره به روايت پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم كه درباره ي حضرت فاطمه عليها السلام فرمودند: فاطِمَهُ بِضعَةٌ مِنّي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتي بَينَ جَنبَيَّ (بحارالانوار، ج 27، ص 62).

ص:153

ذره اي ارادت به غاصبان حق آنان دارند نه از عذاب در امانند و نه از ثمرات حج ذرّه اي بهره خواهند برد.

همه چيز مكه: محبوب خدا

اين شهر مكرم، چنان نزد خداوند محبوبيت دارد كه حتي سنگ و درخت و آب و كوهسار آن نزد خداوند محبوب ترينند، امام صادق مي فرمايند:

اَحَبُّ الاَرضِ اِلَي اللهِ تَعالي مَكَّةُ وَ ما تُربَةٌ اَحَبَّ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن تُربَتِها وَ لا حَجَرٌ اَحَبَّ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن حَجَرِها وَ لا شَجَرٌ اَحَبَّ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن شَجَرِها ولا جِبالٌ اَحَبَّ اِلَي الله عزَّوَجَلَّ مِن جِبالِها وَلا ماءٌ اَحَبَّ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن ماءِها.(1)

محبوب ترين زمين نزد خداي تعالي، مكه است و خاكي نزد خداي عزوجل محبوبتر از خاك آن و سنگي نزد خداي عزوجل محبوب تر از سنگ آن و درختي پيش خداي عزوجل محبوبتر از درخت آن و كوه هايي نزد خداي عزوجل محبوبتر از كوه هاي آن و آبي نزد خداوند عزوجل محبوبتر از آب آن، نيست.

اين سرزمين و خورشيدهاي سر زده از آن، دوست داشتني ترين ها هستند. تربت آن محبوب ترين است و در و ديوار، آب و آباداني آن در پيشگاه پروردگار عزيزترين است. همه ي اين ها به اعتبار اراده ي الهي و انتساب اين آب و جماد و نبات به حق متعال است؛ وگرنه اينها همان ها


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 243.

ص:154

هستند كه همه جا هستند. در ساحت اين حرم كسي مجاز به كندن درختي يا آزار رساندن به حيواني نيست. زمزمش مايه ي شفا و بركت است، كوهسارانش منزل رحمت و رزق واسع اند، سنگ و صخره اش با حرمتند و اين همه قدمتي به پيشينه ي آفرينش دارد؛ آن جا كه آدم نبي را بر اين خاكدان هبوط دادند:

پس خداوند، قبه اي از نور را بر او (آدم) نازل فرمود كه جايگاه بيت در آن است. پس نور آن در كوه هاي مكّه ساطع شد و «حرم» آنجاست؛ پس خداوند به جبرئيل فرمان داد كه بر آن نشانه هايي بگذارد.(1)

محدوده ي امروزين «حرم» بازه ي مشخص و مرز معلومي دارد كه از دوران هاي گذشته وجود داشته و اكنون به دست ما رسيده است. بر اساس روايت شريف پيشينه ي آن به زمان هبوط آدم مي رسد. آن حضرت در فراق بهشت ضجّه زنان بود و پشيمان و پريشان ميگريست. خداوند هم خواست كه اسباب توبه ي او را فراهم كند.(2) به همين جهت در جايگاه شريف خانه اش، قبه اي از نور فرود آورد. درخشش آن كوه هاي مكه را فراگرفت و تا محدوده ي مشخصي را نوراني كرد. جبرئيل امين، آن را به امر خداي متعال نشانه گذاري نمود. اين حدّ و مرز شريف البته احكامي نيز دارد كه در كتب مناسك ذكر گرديده، از جمله اينكه: بريدن يا كندن درخت و يا شكار حيوانهاي صحرايي در آن حرام است. براي انجام مجدّد عمره ي مفرده ي نيز بايد تا حدّ آن پس رفت و سپس وارد مكه ي مكرمه شد.


1- تفسير قمي، ج 1، ص 44.
2- همان.

ص:155

جايگاه والاي كعبه ي معظم

اشاره

خداي متعال در جايگاه كنوني كعبه، قبه اي از نور را براي آدم عليه السلام قرار داد و پرتوهاي آن را تا حدود حرم پراكند. اين جا همان مقامي است كه حضرت ابراهيم عليه السلام در آن، امر به بنا كردن خانه ي خدا شد؛ امام صادق عليه السلام چنين مي فرمايند:

هنگامي كه اسماعيل مردي شد، خداوند به ابراهيم امر فرمود كه [خانه ي خدا] را [تجديد] بنا كند ابراهيم گفت: پروردگارا در كدامين بقعه خانه ات را [بنا كنم؟] خداوند فرمود: «در بقعه اي كه بر فراز آن [قبه و گنبدي] را بر آدم فرو فرستادم و «حرم» بدان روشني يافت» آن قبه اي كه خداوند بر آدم فرو فرستاد، همواره به پا بود تا آنكه ايام طوفان -ايام نوح عليه السلام - فرا رسيد. پس وقتي دنيا (كره زمين) غرق شد، خداوند آن قبه را بالا برد و همه ي دنيا (زمين)، به جز جايگاه خانه، در آب غرق شدند.

فَسُمِّيَتِ الَبيتِ العَتيقَ لِأَنَّهُ اُعتِقَ مِنَ الغَرَقَ.(1)

پس [كعبه] «بيت عتيق» ناميده شد بدان جهت كه از غرق شدن آزاد گرديد.

در ايام عذاب قوم نوح، طوفاني وحشتناك و سيلابي بي سابقه زمين را برداشت و همه چيز را در خود فرو برد. امّا جايگاه كعبه از ميان آن همه غرقاب بيرون ماند. خداوند نيز هنگام دستور به ابراهيم براي بناي بيت الله الحرام، همان محدوده را-كه قيه ي نوراني پيش از آن بر فرازش


1- تفسير قمي، ج 1، ص 60، در روايتي ديگر، امام باقر عليه السلام وجه عتيق (آزاد) نام گرفتن كعبه ي معظم را اين دانسته اند كه كسي از مردم، مالك آن نيست (الكافي، ج4، ص 189).

ص:156

بود - به آن حضرت نماياند.نكته ي زيباي روايت شريف وجه تسميه ي كعبه به بيت عتيق است. چنانكه در قرآن كريم مي خوانيم:

وَليَطَّوَّفُوا بِالبَيتِ العَتيقِ.(1)

و به گرد بيت عتيق طواف كنند.

«عتق» در لغت به معناي آزادي و رهايي است. بنابراين «عتيق» به معناي آزاد و رها و خلاص است.(2) هر چند كلمه ي عتيق به معناي قديمي نيز به كار رفته(3)امّا درباره ي كعبه ي مشرّفه «البيت العتيق» به معناي «خانه ي آزاد شده» از غرق است. اين فرمايش به غرق نشدن كعبه و استثنا شدن آن در هنگام عذاب الهي اشاره دارد و خود بيانگر عزت و محبوبيت اين جايگاه ارجمند مي باشد.

نكته ي شنيدني ديگر آن كه اين مكان معظم نخستين جايي است كه خداوند متعال از كره ي زمين خلق نموده است. از روايات اهل بيت عليهم السلام چنين بر مي آيد كه خداي متعال در روز «دحو الارض»(4)- گسترش


1- حج / 29.
2- العتق: خلاف الرَّق و هو الحُّرية (لسان العرب، ج 10، ص 234، ماده ي عتق).
3- العتيق: القديم من كل شييء (كتاب العين، ج 10، ص 146، ماده ي عتق).
4- اين روز مبارك، روز بيست و پنجم ذيقعده است. مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب مفاتيح الجنان براي شب و روز دحوالارض اعمال خاصي را ذكر فرموده اند. در دعاي مأثوري كه در اين روز وارد شده در وصف آن مي خوانيم: اَسألُكَ في هذَا اليَومِ مِن اَيّامِكَ الَّتي اَعظَمتَ حَقَّها وَ أَقدَمتَ سَبقَها وَ جَعَلتَها عِندَ المُؤمِنينَ وَديعَةً وَ اِلَيكَ ذَريعَةً... (البلدالامين، ص 243) [خدايا!] در اين روز از روزهايت از تو مي خواهم [روزي كه] حقش را بزرگ داشته اي و از قديم آن را سبقت داده اي و نزد مؤمنين وديعه و به سوي خود وسيله قرارش داده اي.

ص:157

زمين - كل كره ي زمين را از اين محل با حُرمت گسترانده است. خداي متعال مي فرمايد:

اِنَّ اَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلعالَمينَ.(1)

به درستي نخستين خانه اي كه براي مردمان نهاده شد در «بكّه» است در حالي كه مبارك و رهنماي جهانيان مي باشد.

اين بيت، بيت بركت و هدايت است. از دور و نزديك، عالميان براي گشتن به گرد آن و كسب بركات الهي از دامان آن به مسجد الحرام مي شتابند. مي آيند و از وفور نعمت ريزان الهي در جوار آن بهره ور مي شوند. تصوير اين بركت در كلام امام صادق عليه السلام چنين آمده است:

اِنَّ لِلّهِ تَبارَكَ وَ تَعالي حَولَ الكَعبَةِ عِشرينَ وَ مِائَةَ رَحمَةٍ مِنها سِتُّونَ لِلطّائِفينَ وَ اَربَعُونَ لِلمُصَلّينَ وَ عِشرونَ لِلنّاظِرينَ.(2)

براي خداوند متعال در كنار كعبه صد و بيست رحمت است: شصت رحمت آن از براي طواف كنندگان و چهل [رحمت] از آن نمازگزاران و بيست رحمت از براي تماشاگران [كعبه].

نماز گزاردن و طواف كردن گرداگرد اين بيت مصفا، انسان را مشمول آبشار مهر الهي مي كند. به علاوه صرف نگريستن به كعبه ي معظم نيز آدمي را بر سر خوان سخاوت پروردگار مي نشاند، مهمان مي كند و از آن موائد آسماني بهره ورش مي سازد. البته همه ي بركات اين


1- آل عمران/96، الكافي، ج4، ص189.
2- الكافي، ج4، ص 240.

ص:158

خانه ي پربركت براي كساني است كه براي اهل بيت عليهم السلام همان حرمت و حقي را قائل باشند كه براي كعبه قائل اند. چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

مَن أَتَي الكَعبَةَ فَعَرَفَ مِن حَقِّنا وَ حُرمَتِنا مِثلَ الَّذي عَرَفَ مِن حَقِّها وَ حُرمَتِها لَم يَخرُج مِن مَكَّةَ اِلاّ وَ قَد غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ كَفاهُ اللهُ ما يَهُمُّهُ مِن اَمرِ دُنياهُ وَ آخِرَتِه.(1)

هركس به زيارت كعبه بيايد پس از حق ما و حرمت ما بشناسد همانند آنچه از حق و حرمت آن مي شناسد، از مكه خارج نمي شود، مگر آنكه گناهانش برايش بخشوده مي شود و خداوند از امر دنيا و آخرتش آنچه براي او اهميت دارد را كفايت مي كند.

بخشودگي گناهان و كفايت امور مهم دنيوي و اخروي، مصاديقي از رحمت هايي است كه كعبه ي شريف را در بر گرفته اند. اما اين نصيب تنها از آن كساني است كه همانند حرمت و حق كعبه را براي امامان خود قائل اند. معرفت به حق و حرمت اهل بيت عليهم السلام همسنگ شناخت حق و حرمت كعبه است. بلكه از برخي روايات مي توان دريافت كه حرمت امام بسيار ارزشمندتر از كعبه است. امام صادق عليه السلام فرمودند:

المُؤمِنُ أعظَمُ حُرْمَةً مِنَ الكَعبَةِ.(2)

حرمت مؤمن، بيشتر از كعبه است.

در نقل ديگري آن حضرت فرمودند:


1- بحارالانوار، ج 99، ص 62، به نقل از محاسن.
2- الخصال، ج 1، ص 27.

ص:159

وَ اللهِ إنَّ المُؤمِنَ لَأَعظَمُ حَقّاً مِنَ الكَعبَةِ.(1)

قسم به خدا، كه حق مؤمن، يقيناً بزرگ تر از كعبه است.

پس حق و حرمت مؤمن يقينا با عظمت تر از حق و حرمت كعبه ي شريف است. اينگونه پيداست امامي كه در رأس همه ي مؤمنان قرار دارد و هيچ كس به مقام والاي او نمي رسد، چه حق و حرمت عظيمي داراست. به علاوه مگر جز اين است كه مؤمن همه ي شرافت و قدري كه يافته را وامدار ايمان خود است؟ مگر جز اين است كه پايه و مايه ي ايمان هر مؤمني را معرفت او به امامش تشكيل مي دهد؟ مگر جز اين است كه اگر كسي معرفت به امامش نداشته باشد خدا را نشناخته و به او ايمان نياورده؟ پس مي توان نتيجه گرفت كه اولاً حرمت و حق مؤمن عظيم تر از كعبه است. ثانياً و به طريق اولي حرمت و حق امامت والاتر و پاسداشتني تر از بيت الله الحرام مي باشد، چرا كه هر ارزشي كه براي مؤمن در نظر گرفته مي شود منوط به ايمان اوست و ايمان هيچ كس پذيرفته نيست مگر با معرفت امام عليه السلام و شناخت حق او.(2)

كعبه در «بكّه»

نكته ي ديگري كه آيه ي شريفه بر آن تكيه دارد واقع شدن بيت الله در نقطه اي به نام «بكّه» است. راوي از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي پرسد: «بكّه از مكّه كجاست؟»

حضرت پاسخ مي فرمايند: «مكّه [اطراف و] اكناف حرم و بكّه


1- الاختصاص، ص 28.
2- براي نظر به تفصيلات و مستندات مراجعه كنيد به: كتاب معرفت امام عصر، بخش دوم، فصل دوم (ارتباط ايمان با معرفت امام).

ص:160

جايگاه بيت است.» عرضه مي دارد: «چرا مكّه، مكّه ناميده شده؟»

حضرت مي فرمايند:

لِاَنَّ اللهَ مَكَّ الاَرضَ مِن تَحتِها أَي دَحاها.

از آن رو كه خداوند زمين را از زير آن بيرون آورد، يعني گستراند. سؤال مي كند: «پس چرابكّه، بكّه ناميده شد؟» در جواب فرمودند:

لِأَنَّها بَكَّت عُيُونَ الجَبّارينَ وَ المُذنِبينَ.(1)

براي آنكه ديدگان جباران و گناهكاران را شكافته (خيره كرده) [يا پايين انداخته] است.

و در نقل ديگري آمده است:

لِأَنَّها بَكَّت رِقابَ الجَبّارينَ وَ اَعناقَ المُذنِبينَ.(2)

به خاطر آنكه گردن هاي متكبران و گردن هاي گنهكاران را خرد كرده است.

«بكّ» در لغت به «خرد كردن گردن»(3) و شكافتن يا جدا كردن»(4) معنا شده است. طبق فرمايش اميرمؤمنان عليه السلام، به اين علت، مكان بيت مشرف الهي را بكّه ناميده اند كه در برابر آن چشم ها خيره ميشود، سرها به زير مي افتد، گردن هاي فراخته، شكسته مي گردد و شانه هاي


1- بحارالانوار، ج 99، ص 85، به نقل از ارشاد القلوب.
2- بحارالانوار، ج 10، ص 126، به نقل از ارشاد القلوب.
3- بَكَّ: دقّ العنق (كتاب العين، ج 5، ص 285، ماده ي بكّ).
4- بَكّ الشي يبكّه بَكّاً: خرقه او فرقه (لسان العرب، ج 10، ص 402، ماده ي بكّ).

ص:161

بالا رفته، فرو مي افتند. اين جايگاه، چنان است كه گناهكاران را در برابر خود پشيمان و خيره مي سازد. روسياهان را از تك و تا مي اندازد. متكبران خودپسند را به خضوع وا مي دارد. در اين كهكشان رحمت و عبوديت، در هر مداري گدا و شاه مقابل نشسته اند، عالم و عامي به يك صورت و لباس اند و همه در پي فرمانبري. همه چون بندگان حلقه به گوشي هستند كه خود را ملزم به پذيرش امر مولا و طاعت او مي دانند. هيچ كس مجاز نيست به ديگري فخر بفروشد. اينجاست كه هيچ طبقه اي و رتبه اي اعتبار ندارد. ملاك برتري، فقط تقوا و تقرب افزون تر به خدا است. اين تعبير و نامگذاري نشان مي دهد كه روحيه ي انسان در اين حرم بايد چنين روحيه اي باشد مگر نه اين است كه انسان پا به هستي نهاده تا عبد باشد؟ مگر نه آنكه بندگي و تذلل برابر پروردگار، شرافت اوست؟ مگر نه آنكه سرشكستگي و خضوع برابر حق، هدف آفرينش اوست؟ مگر نه آنكه او مملوك خداي خويش است؟ مگر جز اين است كه دم به دم بايد از غيب مددش دهند تا بر پاي ايستد؛ وگرنه ذرّات وجودش يكسره از هم مي پاشند؟ پس با اين همه آيا جايي براي آن ميماند كه كلاهش را كج بگذارد؟ اصلاً جا دارد كه خودش را به حساب آورد؟ او به «بكّه» آمده است. حتي اگر هم كبري داشته باشد در اين جامي شكند چون كمر به خدمت خدا بسته و بي چون و چرا حلقه به گوشي مي كند. اين جا جايي است كه از فرازش بت هاي ظاهر و مجسمه هاي سنگي را فرو انداخته اند و خرد كرده اند. حالا نوبت بت «خود» است. اين جا بايد در نيستي كوفت و سرنگوني كرد تا خداوند انسان را هستي بخشد و سر بلند و سرفراز كند.

ص:162

راهكار ايجاد تذلل: پياده رفتن به زيارت بيت الله

اگر بخواهيم براي دستيابي به اين تذلل و افتادگي راه كاري بجوييم، مي توان به توصيه هايي مهم در سيره و بيان معصومين عليهم السلام اشاره كرد. اين شيوه «پياده مشرّف شدن به مكه يا به سوي كعبه ي شريف» است. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

ما عُبِدَ اللهُ بِشَيءٍ اَفضَلَ مِنَ المَشيِ اِلي بَيتِه.(1)

خداوند به چيزي با فضيلت تر از بين رفتن به سوي خانه اش(2) عبادت نشده است.

وقتي انسان با پاي پياده - خصوصاً با پاي برهنه - راهي حرم شود روحيه ي فروتني اش بيش از هنگامي است كه سواره و با خدم و حشم،


1- مستدرك الوسايل، ج 8، ص 29. در روايات اهل بيت عليهم السلام نقش عبادات ديگري چون دعا (الكافي، كتاب الدعاء، باب فضل الدعاء، ح 1) يا انتظار فرج و گشايش از خداوند (كمال الدين، ج 1، ص 287) را نيز برترين عبادت شمرده اند. جمع اينگونه روايات مي تواند بدين صورت باشد كه بگوييم اين اعمال و عبادات شريف در كنار هم و در عرض هم، قله هاي ساير عبادتها هستند يا آنكه بگوييم افضليت هر يك از عبادات در شرايط و جهات خاصّي و براي افراد مختلف تفاوت مي كند يا آنكه بگوييم هر يك از اين عبادات از جهت تأمين اثر خاصي افضليت دارند و حيثيت افضليت آنها با هم تفاوت مي كند. ولي به هر حال اين تأكيدات و عبارات شريف مي رساند كه پياده رفتن به سوي كعبه از ثواب ويژه اي برخوردار است.
2- مرحوم شيخ حر عاملي شبيه اين روايت شريف را چنين نقل كرده اند: ما عُبدالله بِشَيءٍ مثلِ الصَّمتِ والمَشي الي بَيتِه(وسايل الشيعه، ج 5، ص 200) (خدا به چيزي مثل سكوت و پياده رفتن به سوي خانه اش عبادت نشد) و آن را در بابي تحت عنوان «استحبابُ المَشي الي المساجد» آورده اند. اين نشان مي دهد كه ايشان مفهوم «بيت الله» را به همه ي مساجد توسعه داده اند. ولي به هر روي چه اين توسعه را بپذيريم و چه نپذيريم تفاوتي در فضيلت پياده رفتن به سوي كعبه ايجاد نمي كند.

ص:163

رهسپار گردد. خستگي پاها و احياناً خليدگي آنها، خواري انسان را يادآورش مي شود و ضعف او را تذكّر مي دهد. البته اين ذلت در برابر پروردگار بايد به عمق جان انسان نفوذ كند و از دلش بجوشد. ممكن است انسان هزاران فرسنگ پياده راه آيد اما هنوز در درونش احساس فخر و بالا نشيني كند. در اين صورت او بهره اي از «روح عبوديت حق» نبرده است. پاي پياده، بستر مناسبي است كه اين حالت قلبي در آدمي تقويت شود. زمينه اي است كه او افزون بر ظاهر، در باطن نيز به مرتبه ي شكستگي در برابر خداي متعال برسد. هيچگاه بنده ي فقير محتاجي كه به گدايي بر در خانه اي مي رود، خود را نمي گيرد؛ چنين بنده اي، احساس كاذب استغنا از سرورش را كنار مي گذارد، خود را پيش او مي شكند، دست به سينه مي ايستد و حيا مي كند از اينكه چشم در چشم مولايش اندازد. اين حالت وقتي تقويت مي شود كه فرد به ياد آورد اين همان مولاي مهرباني است كه ثانيه به ثانيه اداره اش كرده و نعمتش داده است اما او در مقابل، نه تنها حق نعمت را ادا نكره بلكه نمك خورده و نمكدان را شكسته است. او به ياد مي آورد كه با كفران نعمت و معصيت بر سرورش شوريده و همه ي اينها را آن مولا مي داند.

اينگونه است كه بنده، خوار مي شود در خود فرو مي رود. خويش را بي تعارف، حقير فقير و مسكين مستكين معرّفي مي كند و دلش نيز به اين امر گواهي مي دهد. پياده به حج و به مسجدالحرام مشرّف شدن علاوه بر رشد دادن تواضع روحي، البته ثواب عظيمي هم براي حاجي در بر دارد. امام صادق عليه السلام فرمودند:

ابن عباس گفت بر چيزي پشيمان نشدم به مانند پشيماني ام بر اينكه

ص:164

چرا پياده حج نگزاردم. چرا كه از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم شنيدم كه مي فرمايد:

مَن حَجَّ بَيتَ اللهِ ماشِياً كَتَبَ اللهُ لَهُ سَبعَةَ اَلفِ حَسَنَةٍ مِن حَسَناتِ الحَرَمِ.

هركس پياده حج خانه ي خدا بگزارد، خداوند براي او هفت هزار حسنه از حسنات حرم مي نگارد.

گفته شد: «اي رسول خدا! حسنات حرم چيست؟»

فرمودند:

حَسَنَةُ اَلفِ اَلفِ حَسَنَةٍ.

حسنه ي [معادل با ] هزار هزار حسنه.

سپس امام صادق عليه السلام فرمودند:

فَضلُ المُشاةِ فِي الحَجِّ كَفَضلِ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ عَلي سائِرِ النُّجُومِ وَ كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ يَمشي اِلَي الحَجِّ وَ داَّتُهُ تُقادُ وَرائَهُ.(1)

فضيلت پياده هايي كه در حجّ اند [بر ساير حاجيان]، همانند برتري ماه شب چهارده بر ساير ستارگان است و سيد الشهدا عليه السلام بارها پياده حج مي گزاردند در حاليكه مركبشان از پي ايشان كشيده مي شد.

خداوند هفت هزار حسنه، كه هر يك هزار هزار حسنه است، را براي زائران پياده ي خويش مي نگارد. اين ثواب از حدّ درك و تصوّر ما


1- المحاسن، ج 1، ص 70.

ص:165

بيرون و از محاسبات ما افزون است؛ به حاجي پياده آمده چنان فضيلت مي دهند كه او را در آسمان برتري، ماه شب چهارده مي كند. مشي به سوي خانه ي خدا و اينگونه حج گزاردن، به خودي خود يك عبادت است. بنابراين لوازم و شرايطي كه ساير عبادات بايد به همراه داشته باشند در مورد آن نيز جاري است. به طور مثال كسي كه مي خواهد چنين عبادت ارجمندي را انجام دهد بايد در اقدام به آن، نيت قصد قربت به خداي متعال كند. اگر خداي نكرده چنين كسي جلب نظر ديگران را در نيت خويش داخل نمايد از اخلاص در عمل فاصله گرفته است. عمل ناخالص و از روي ريا هم، چنان ثوابي را نخواهد داشت. در ادامه ي روايت گزارشي از سفرهاي پياده ي حضرت سيدالشهدا عليه السلام به حج مطرح شده است. اين گونه حج گزاردن البته سيره ي غالب ائمه ي معصومين عليهم السلام بوده است. حتي در برخي موارد در اين راه آزار و اذيت مي ديده اند، امّا به شوق ثواب الهي، آن را به جان مي خريده اند. به عنوان نمونه در احوال امام مجتبي عليه السلام چنين آمده است:

امام حسن مجتبي عليه السلام يك سال با پاي پياده به سوي مكّه خارج شدند. پس دو پايشان ورم كرد. يكي از غلامانشان به ايشان عرض كرد: «اگر سوار بر [مركب] مي شديد اين ورم از [پاي] شما تسكين مي يافت» آن حضرت فرمود: «هرگز سوار [نمي شوم] وقتي به اين منزل رسيديم [مرد] سياهي با تو روبه رو مي شود در حاليكه به همراهش روغني است. آن را از او بخر و نگاهش ندار (پيش من بياور)». غلام عرضه داشت: «پدر و مادرم به فدايت به منزلي وارد نشده ايم كه در آن كسي اين دو را بفروشد.» حضرت فرمودند: «چرا، آن پيش روي توست به

ص:166

فاصله ي كمتر از يك منزل». پس به اندازه ي يك ميل پيش رفتند كه آن مرد سياه پيدا شد. امام حسن به غلام خود فرمودند: «آن مرد كه [گفتم] در برابر توست پس روغن را از او بگير و بهاي آن] را به او بده». وقتي غلام حضرت نزد او [رفت] مرد سياه گفت: «اي پسر! اين روغن را براي كه مي خواهي؟» جواب داد: «براي حسن بن علي عليهما السلام» مرد سياه گفت: «مرا نزد وي ببر» پس رفت و به نزد ايشان (امام حسن) واردش نمود. مرد سياه عرضه داشت: «پدر و مادرم به فدايت! نميدانستم شما به اين [روغن] احتياج داريد، اجازه مي دهيد كه براي آن از شما هيچ چيز نستانم - چرا كه من غلام شمايم - ولي در عوض از خدا بخواهيد فرزند پسر [سالم و] معتدلي نصيبم كند كه شما اهل بيت را دوست بدارد. من همسرم را ترك كردم در [حاليكه] حامله بود.» حضرت فرمودند: اِنطَلِق اِلي مَنزِلِكَ فَقَد وَهَبَ اللهُ لَكَ ذَكَراً سَوِيّاً وَ هُوَ مِن شيعَتِنا.(1)

به خانه ات برو كه خدا به تو فرزند پسر سالمي بخشيده كه از شيعيان ماست.

با آنكه پاي مبارك آن حضرت آزار ديده بود و ورم داشت اما راضي نشدند كه سوار بر مركب شوند و آسوده تر باشند. خواستند كه با همان حالت راه را ادامه دهند. پس به خاطر ثواب هايي كه اين عبادت شريف دارد و اينكه نشانه ي خاكساري در برابر خداوند است، مي ارزد انسان سختي و خستگي را تحمل كند. در عوض او مي تواند با نيت خالصش عملي مقبول و با فضيلت اين چنيني به كف آورد. علاوه بر آنچه گفته


1- الكافي، كتاب الحجه، بابا مولد الحسن بن علي، ح 6.

ص:167

شد، برهنه پا رفتن به اين راه، ثواب پر قدرتر و فراوانتري دارد. در روايتي ابان بن تغلب نقل مي كند:

هم ركاب با امام صادق عليه السلام در راه ميان مدينه و مكه بودم. هنگامي كه به [حدّ] حرم رسيدند از مركب فرو آمدند و غسل كردند و كفشهايشان را به دستشان گرفتند. سپس پاي برهنه وارد حرم شدند. من نيز همانند آن حضرت چنين كردم. ايشان [رو به من] فرمودند:

يا اَبانُ مَن صَنَعَ مِثلَ ما رَأَيتَني صَنَعتُ تَواضُعاً للهِ مَحَااللهُ عَنهُ مِائَةَ اَلفِ سَيِّئَةٍ وَ كَتَبَ لَهُ مِائَةَ اَلفِ حَسَنَةٍ وَ بَنَي اللهُ عزّوجَلَّ لَهُ مِائَةَ اَلفِ دَرَجَةٍ وَ قَضَي لَهُ مِائَةَ اَلفِ حاجَةٍ.(1)

اي ابان هركس چنان كه من كردم را، به خاطر تواضع مقابل خداوند، انجام دهد خداي متعال صد هزار گناه از او محو مي كند و صد هزار حسنه برايش مي نگارد و خداي عزوجل صد هزار درجه برايش بنا مي كند و صد هزار حاجت او را بر مي آورد.

نكته ي اساسي در فرمايش امام صادق عليه السلام اين است كه آن حضرت انگيزه ي انجام چنين عملي را تواضع در برابر خداوند برمي شمرند. شروط عطاي چنان ثوابي را اينگونه نيتي مي دانند. بنده وار به سوي پروردگار رفتن نشانه ي تواضع حاجي است. او آمده تا فروتني كند. آمده تا قدم به قدم هر چه را خدايش خواسته انجام دهد. وقتي آدمي كفش هايش را به دست مي گيرد و پا را برهنه مي كند فروتني خود را به ظهور مي آورد. به اين ترتيب است كه خداوند او را مشمول چنان فوايدي مي كند. البته بخشوده شدن گناهان، نگاشته شدن حسنات، بالا


1- الكافي، ج4، ص 398.

ص:168

رفتن درجات و قضاي حاجات بي آنكه عمل، پذيرفته ي حق شده باشد تحقق نخواهد يافت. همين قبولي است كه همه ي ارزش و اعتبار عبادت، بدان وابسته است. اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به جناب كميل چنين مي فرمايند:

يا كُمَيلُ! لَيسَ الشَّأنُ اَن تُصَلِّيَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ اِنَّما الشَّأنُ أَن تَكُونَ الصَّلوةُ فُعِلَت بِقَلبٍ نَقِيٍّ وَ عَمَلٍ عِندَاللهِ مَرضِيٍّ وَ خُشُوعٍ سَوِيٍّ وَ اِبقاءٍ لِلجِدِّ فيها... يا كُمَيلُ! اُنظُر فيمَ تُصَلّي وَ عَلي ما تُصَلِّي اِن لَم تَكُن مِن وَجهِهِ وَ حِلِّه فَلا قَبُولَ يا كُمَيلُ! اِنَّ اللِّسانَ يَبُوحُ مِنَ القَلبِ وَ القَلبُ يَقُومُ بِالغِذاءِ فَانظُر فيما تُغَذّي قَلبَكَ وَ جِسمَكَ فَاِن لَم يَكُن ذلِكَ حَلالاً لَم يَقبَلِ اللهُ تَعالي تَسبيحَكَ وَلا شُكرَكَ.(1)

اي كميل! مهم آن نيست كه نمازگزاري و روزه بگيري و صدقه دهي، بلكه مهم آن است كه نماز با قلبي پاك و عملي پسنديده نزد خدا و خشوعي راست و بي عيب و باقي نگهداشتن كوشش در آن، انجام گيرد!... اي كميل! بنگر كه در چه [لباسي] نماز مي خواني و بر چه نماز مي گزاري كه اگر از آنچه كه بايد و حلال است نباشد مقبول نيست.

اي كميل! زبان از قلب، پرده بر ميدارد و قلب با غذا قوام مي گيرد، پس بنگر كه چه غذايي به قلب و جسمت مي دهي كه اگر آن حلال نباشد، خداوند متعال، نه تسبيح تو را مي پذيرد و نه شكرت را.


1- بحارالانوار، ج 77، ص 275، به نقل از بشارة المصطفي.

ص:169

كميت نماز و روزه- و بلكه هر عبادتي - كمتر از كيفيت آن اهميت دارد. اگر فرد نمازگزار قلبي آغشته به سياهي گناهان داشته باشد قبولي عملش با مشكل مواجه مي شود. اگر عبادت با تذلّل و سرافكندگي برابر پروردگار به جاي آورده نشود از مؤلفه اي مهم در قبولي آن غفلت شده است.

در اين فضا نمي توان بر اساس ضوابط به پذيرفته شدن عمل، اطمينان داشت.(1) شرايط قبولي عبادات - و خصوصاً نماز(2)- فراوان و متنوعند. يكي از آنها، اين است كه جسم فرد از مال حلال تغذيه كرده و روح او از لقمه ي پاك قوام گرفته باشد. اگر چنين نباشد خداوند نه تسبيحي را از انسان مي پذيرد و نه شكري را نه نمازي را قبول مي كند و نه روزه اي را شايسته است كه حاجيان هوشيار پيش و بيش از پرداختن به ظاهر اعمال به فكر روح و هويت آنها باشند. شايسته است زمينه و شرايطي را فراهم آورند كه بر اساس ضوابط الهي، عملشان به معرض پذيرش پروردگار نزديك شود.

وقتي حاجي هوشيار به پيروي از معصومين عليهم السلام پاي برهنه و با حال تواضع وارد حدّ حريم الهي شد، همواره نگران و مضطرب است كه «آيا اين عملش پذيرفته مي گردد؟» «آيا منشأ به كف آوردن حسنات پر شمار، نصيبش مي شود؟» «آيا مايه ي روا شدن حاجت هايش به دستش مي آيد يا نه؟» همه ي اين نگرانيها بدان خاطر است كه از قبولي و


1- براي مطالعه تفصيلي و مستندات رجوع كنيد به كتاب «در ضيافت ضريح، بخش چهارم (قبولي)».
2- چنانكه از امام صادق روايت است كه فرمودند: لِلصّلوةِ اربعةُ آلاف حدٍّ (تهذيب الاحكام، ج 2، ص 242) براي نماز چهار هزار حد وجود دارد.

ص:170

پسنديده شدن عملش در بارگاه ربوبي اطمينان ندارد. نمي داند آيا موفق شده همه ي موجبات قبولي عملش را فراهم آورد و موانع آن را رفع نمايد يا خير؟ پياده رفتن به سوي بيت الله، ثوابي اينگونه ارزشمند و پرقدر دارد. خداوند به قدم هاي خسته در راه كعبه چنين عنايت مي كند. اما اگر حسين بن علي به كعبه حرمت و كرامت بخشيده باشد،(1) چه عجب كه خداوند متعال به زائر اباعبدالله عليه السلام نيز اينگونه اجراي عطا كند؟

ثواب پياده رفتن به زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام

امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

مَن اَتي قَبرَ الحُسَينِ ماشِياً كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ اَلفَ حَسَنَةٍ وَ مَحا عَنهُ اَلفَ سَيَّئةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلفَ دَرَجَةٍ فَاِذا اَتَيتَ الفُراتَ فَاغتَسِل وَ عَلِّق نَعلَيكَ وَ امشِ حافياً وَ امشِ مَشيَ العَبدِ الذَّليلِ.(2)

هر كه پياده به [زيارت] قبر امام حسين بيايد، خداوند به ازاي هر قدمي برايش هزار حسنه مي نگارد و از او هزار [گناه و] زشتي را محو مي كند و هزار درجه او را بالا مي برد. پس هنگامي كه به سوي فرات آمدي، غسل كن و كفش هايت را بياويز و پاي برهنه راه برو و همچون بنده ي ذليل قدم بردار.

زائر مقبول حضرت اباعبدالله عليه السلام به ازاي هر قدم، هزار حسنه به


1- در اين باره در صفحات آينده مفصّلاً سخن خواهيم راند.
2- وسايل الشيعه، ج 14، ص 440.

ص:171

كف مي آورد، هزار گناهش بخشوده مي شود و هزار درجه فراتر از آنچه كه هست مي رود. اين گام ها، گام هايي معمولي نيستند. اين قدمها، همتا و مانندي ندارند. مقصدشان مزار ملك پاسباني است كه شرافتي وصف ناشدني دارد. اين است كه مؤمن با معرفت، در مقابل اين شكوه بي همانند، خود را بسيار حقير مي يابد و كفش از پاي به در مي كند. برهنه پاي، همانند بندگاني پست و حقير، سوي مولايش راه مي سپرد و اين ابراز ذلت در برابر حجة الله چه معجزه ها كه نمي كند! بنگريد:

جون، ابتدا غلام جناب ابوذر بود و سپس به امام مجتبي عليه السلام و پس از ايشان به سيدالشهدا عليه السلام تعلق داشت. در كربلا در ركاب مولايش بود، اين غلام سيه چرده روز عاشورا به حضور اباعبدالله رسيد. حضرت به او فرمودند:

اَنتَ في اِذنٍ مِنّي فَاِنَّما تَبِعتَنا طَلَباً لِلعافيَةِ فَلا تَبتَلِ بِطَريقِنا.

تو از جانب من اجازه داري (آزادي كه بروي) چرا كه تو ما را به خاطر طلب آسايش دنبال نمودي، پس خود را به خاطر (همراهي با ما) به بالا گرفتار نكن. جون عرضه داشت:

اي پسر رسول خدا! من در آسايش [و راحتي] كاسه ليس شما بودم و در دشواري رهايتان كنم؟ به خدا سوگند كه بويم بد است و جسمم پست و رنگم سياه است. پس با منت گذاشتن بهشت بر من، فرج و راه نفسي برايم بگشا تا بويم خوش شود و حَسَبَم شرافت يابد و صورتم سپيد گردد. نه به خدا از شما جدا نمي شوم تا اينكه اين خون سياه با خون شما در آميزد.(1)


1- بحارالانوار، ج 45، ص 22، به نقل از لهوف.

ص:172

مرحوم آيت الله حاج شيخ جعفر شوشتري به درباره ي اين غلام چنين مي فرمايد:

... چون بنده، خود را بي قابليت داشت، كه خود را «جناب» نداند، خود را هيچ بداند، پيش خدا زياد قرب دارد. مثلا آن «غلام سياه» از شهداي كربلا معلوم است كه خجالت داشت از بي قابليتي خودش، كه خون سياه او داخل خون خوبان شود. عرضي كرد: «يابن رسول الله! من قابليت بهشت دارم؟» ببين همين خجالتش كه: من سياه؟! خون سياه؟!... همين پيش خدا خيلي قرب دارد.

اين است كه حضرت رفت بالاي سرش، براي او ادعا كرد كه: «اي پروردگارا! رويش را سفيد كن بويش را خوش كن! با محمّد و آل محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم او را محشور كن.» (1)

در نهري افتاده بود، بعد از ده روز، نعش آن جناب را ديدند، او را كه رفتند دفن كنند، بوي مشك از او ساطع بود.(2)

خوب است هنگام گام برداشتن به سوي ضريح سيدالشهدا عليه السلام هم ظاهرمان حكايت از ذلت كند و هم باطنمان از چنين خضوعي، انباشته باشد. كسي كه واقعاً بنده وار به سوي سرورش رهسپار مي شود به اين مي انديشد كه: «سياه رويي چون من قلبش از آلودگي ها سنگ شده و جانش بوي گنداب گناه را به خود گرفته است. اين بدبخت كجا لياقت آن را دارد كه در محضر اباعبدالله عليه السلام حاضر شود؛ محضر آقايي كه


1- حضرت عرضه داشتند: اَللّهُمَّ بَيِّض وَجهَهُ وَ طَيِّب ريحَهُ وَاحشُرهُ مَعَ الاَبرارِ وَ عَرِّف بَينَهُ وَ بَينَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (اعيان الشيعه، ج 1، ص 605، بحارالانوار، ج 45، ص 23).
2- مواعظ، ص 95.

ص:173

سراسر پاكي و سراپا سپيدي و نور است. با چه رويي مي خواهد اين جا بيايد و لب از لب باز كند؟» بنده ي خطا كار حالا به نزد مولاي خطا پوش و عذرپذير آمده است. چه زيباست كه تعارف را كنار بگذارد و بدبويي و سيه رويي خود را به اين خسرو خوبان اظهار كند. چه زيباست كه از آقايش بخواهد رويش را سپيد و بويش را نكو نمايد و به بهشت مصاحبت با خويش راهش دهد؟ اين حالت يكي از بهترين حالاتي است كه طعم شيرين تواضع برابر مولا را به انسان مي چشاند. اينگونه است كه مي توان براي نجات يافتن از باتلاق معصيت، به دستگيري آن بزرگوار اميد بست. اينگونه است كه برهنه پايي بيروني را مي توان نشانه ي سرافكندگي و شرمندگي درون گرفت!

كربلا، برتر از كعبه و مكه

اشاره

پيش از اين روايتي نقل نموديم كه مكه ي مكرمه را به عنوان محبوب ترين بقعه هاي كره ي زمين معرفي نموده بود. در بخشي ديگر از روايات امّا، ميان شهر مكه و شهر كربلا مقايسه اي صورت گرفته است كه كربلا را حتي از مكه ي منوره نيز برتر معرّفي مي نمايد. اينگونه روايات نشان مي دهد كه برتري مكه بر همه ي سرزمين ها، به جز كربلاي معلي، برقرار است. امام صادق درباره ي سيدالشهدا عليه السلام فرمودند:

وَاللهِ لَو اَنّي حَدَّثتُكُم بِفَضلِ زيارَتِه وَ بِفَضلِ قَبرِهِ لَتَركتُمُ الحَجَّ رَأساً وَ ما حَجَّ مِنكُم اَحَدٌ وَيحَكَ اَما عَلِمتَ اَنَّ اللهَ اتَّخَذَ كَربَلاءَ حَرَماً آمِناً مُبارَكاً قَبلَ اَن يَتَّخِذَ مَكَّةَ حَرَماً.(1)


1- بحارالانوار، ج 101، ص 33، به نقل از كامل الزيارات.

ص:174

به خدا قسم اگر از فضيلت زيارت او (امام حسين عليه السلام) و فضيلت قبر او شما را با خبر مي نمودم، اساساً حج را ترك مي گفتيد! و هيچكس از شما حج نمي گزارد واي بر تو! آيا نميداني كه خداوند كربلا را حرم امن و مبارك خود قرار داد پيش از آنكه مكه را حرم قرار دهد؟

يكي از حكمت هاي برتري ثواب زيارت سيدالشهدا عليه السلام بر حج همين برتري سرزمين كربلا بر وادي وحي و توحيد است. به گزارش امام صادق عليه السلام پيش از آنكه خداوند، نهر رحمت را سرازير مكه ي معظمه كند كربلا را به عنوان حرم امن الهي قرار داده است. امّا خوب است بنگريم كه چگونه خداي متعال، برتري كربلاي معلي را به رخ مكه ي مكرمه مي كشد و نسبت اين برتري چگونه است؟ امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايند:

زمين كعبه گفت: «كيست مثل من؟ در حاليكه خانه ي خدا بر پشتم بنا شده است، از هر راه دور و درازي مردم به سوي من مي آيند و حرم خدا و [حريم] امن او قرار داده شده ام.»

پس خداوند به آن وحي نمود كه:

«[از سخن گفتن] باز ايست و آرام گير! آنچه تو به آن فضيلت يافته اي -در [مقايسه] با آنچه از [فضل] كه به سرزمين كربلا داده شده است - نيست مگر به منزله ي سوزني كه در دريا فرو شود و از آب دريا بردارد.

و لَو لا تُربَةُ كَربَلاءَ ما فَضَّلتُكِ وَ لَو لا مَن تَضَمَّنَهُ اَرضُ كَربَلاءَ ما خَلَقتُكِ وَ لا خَلَقتُ البَيتَ الَّذي بِهِ افتَخَرتِ.

و اگر نبود خاك كربلا، تو را فضيلت نميدادم و اگر نبود كسي كه

ص:175

خاك كربلا در برش گرفته است تو را خلق نمي كردم و خانه اي را كه بدان فخر مي كني را نيز نمي آفريدم.»

[سپس خداوند متعال فرمود:]

«پس آرام گير و سر جايت بمان و خوار و متواضع و پست و ذليل باش، بي آنكه خودت را بگيري و در برابر سرزمين كربلا فخر بفروشي. وگرنه بر تو خشم مي گيرم و در آتش جهنمت مي افكنم.»(1)

در اين جا توجه به چهار نكته ي مهم ضروري مي نمايد:

1) گفتگوي خداوند متعال با دو سرزمين مكّه و كربلا و فخر يا تواضع كردن آنها، امري نيست كه عقلاً بعيد يا محال باشد. براي درك بهتر اين مسئله، از خود آغاز مي كنيم. انسان مي يابد كه داراي كمالات و دارايي هاي مختلفي است و اين دارايي ها قابل افزايش و كاهش هستند. به طور مثال انسان وقتي به خود مي نگرد خويش را واجد كمالات مختلفي از قبيل عقل، علم، قدرت و... مي يابد. مي فهمد كه هر يك از اين دارايي ها قابل افزايش و كاهش و نيز قابل سلب و ايجادند. اين امر محال نيست كه علم «من» را از «من» سلب نمايند يا آن را توسعه بخشند. مي شود كه حوزه ي «قدرت» و «اختيار» مرا تنگ تر يا وسيع تر كنند. اين مسئله درباره ي هر مخلوقي ممكن است. ماهيت هر مخلوقي مي تواند پذيراي كمالات مختلفي باشد. ممكن است خداوند متعال به يك حيوان، جماد يا يك جايگاه و سرزمين، كمال عقل و اختيار ببخشد و از آن امتحان بگيرد. وقتي اين دو كمال به مخلوقي داده شد، همانند وقتي كه انسان مختار و عاقل به انتخاب آزادانه دست ميزند،


1- بحارالانوار، ج 101، ص 106، به نقل از كامل الزيارات.

ص:176

آن مخلوق نيز مي يابد كه مي تواند چنين كند. پس عقلاً استبعادي ندارد كه خداوند به اين دو سرزمين عزيز، نور عقل و اختيار و توان تكلم عطا كند. هيچ بعيد نيست كه در پي تمليك اين كمالات به آنها، از ايشان آزمون بگيرد. هيچ دور نيست كه از ميان اين دو يكي خودستايي را پيش بگيرد و ديگري تواضع و سپاس را برگزيند. هر دوي اين ها واجد كمال عقل و اختيار شده اند. عقاب يا پاداش بخشيدن به اين دو نيز البته برخاسته از همين قدرت فهم و انتخاب آزادانه است.

اين رفع استبعاد البته از طريق نقل نيز ممكن است. به طور مثال خداوند متعال، همه چيز آفرينش را تسبيح گوي خود مي داند و مي فرمايد:

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبعُ وَ الأَرضُ وَ مَن فيهِنَّ وَ اِن مِن شَيءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بَحَمدِه وَ لكِن لا تَفقَهُونَ تَسبيحَهُم.(1)

آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كه در آنها هست براي او تسبيح مي كنند و هيچ چيز نيست مگر آنكه [خدا را]؛ به ستايش او تسبيح مي كند وليكن شما تسبيح گفتن آنها را نمي فهميد.

نسبت دادن فعل تسبيح به آسمانها و زمين و همه ي اشياء، هنگامي صحيح است كه درجه اي از فهم و اختيار را براي آنها قائل باشيم. بايد بفهمند چه مي كنند و فعل خود را انتخاب كنند تا انتساب فعل به آنها، صحيح باشد. پس آسمانها، زمين و اشياء را واجد درجه اي از اين كمالات و وجدانها مي دانيم تا بتوان اين فرمايش الهي را به درستي دريافت.


1- اسراء / 44.

ص:177

نكته ي بسيار مهم اين كه خداوند متعال در عين تأكيد بر تسبيح همه چيز براي خود، تأكيد مي ورزد كه: «شما انسانها اين تسبيح را نمي فهميد و در دايره ي ادراكتان نميگنجد.» اين گواهي حق متعال نشان مي دهد دريچه هاي فهم و ادراك انسان، به طور عادي، محدود است. به علاوه اين حكم عقل را تأييد مي كند كه نمي توان هر آنچه در وراي محسوسات است را انكار نمود. بلكه چون كلام صريح وحي بر آن پاي مي فشرد بايد در عين اينكه آن را نمي يابيم به وجود چنين واقعيتي اذعان كنيم. با اين تفاصيل تصديق روايت مذكور، چندان دشوار نيست. عقل و نقل، امكان و بلكه تحقق چنين رخدادي را مي پذيرند.

2) سرزمين مكه به خود مي بالد و خويش را بي رقيب مي شناسد. و همين «خود برتربيني» است كه او را مورد عتاب و خطاب تند وحي قرار مي دهد. سرزمين مكه با استفهام انكاري «چه كسي مثل من است؟» در واقع مي گويد: «هيچ سرزميني به برتري من نيست» خداي متعال در پاسخ به اين فخر فروشي مي فرمايد: «من كربلا را برتر از تو قرار داده ام و شريف تر و با فضيلت تر از تو خواسته ام. حكايت تو و كربلا حكايت قطره و درياست» و بلكه كمتر از قطره از آن رو كه وقتي سوزني را در آب فرو كنيم و بيرون بياوريم كمتر از يك قطره بر آن باقي مي ماند. از سوي ديگر، نه تنها خداوند متعال چنين برتري كربلا را به رخ كعبه مي كشد، بلكه همه ي شرافت آن را طفيلي عظمت كربلا مي داند. به مكه مي فرمايد: «اگر امام حسين تا - كه همه ي فضيلت كربلا به آن است - نبود نه تو را خلق مي كردم و نه خانه ي كعبه اي را كه بدان فخر مي كني.»

ص:178

در فرمايش ديگري از امام باقر عليه السلام، قدمت زمان پر بركت قرار گرفتن وادي طف، چنين به تصوير كشيده شده:

خَلَقَ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعالي أََرضَ كَربَلاءَ قَبلَ اَن يَخلُقَ الكَعبَةَ بِأَربَعَةٍ وَ عِشرينَ اَلفَ عامٍ وَ قَدَّسَها وَ بارَكَ عَلَيها فَما زالَت قَبلَ خَلقِ اللهِ الخَلَقَ مُقَدَّسَةً مُبارَكَةً.(1)

خداوند تبارك و تعالي، زمين كربلا را بيست و چهار هزار سال پيش از آنكه كعبه را خلق كند آفريد. و آن را مقدس قرار داد و بر آن بركت قرار داد. پس پيش از آنكه خدا مخلوقات را بيافريند، همواره مقدّس و مبارك بود.

آري پيش از آفرينش كعبه - و بلكه پيش از خلق هر آفريده اي - پروردگار متعال به تقديس خاك مطهر كربلا پرداخته بود. هزاران سال پيش از آنكه كعبه اي بنا شود، مشهد مقدّس سيدالشهدا عليه السلام را برآن فضيلت و برتري داده بود. البته اين برتري بخشيدن پيش از آن بوده كه اين سرزمين معظم به عنوان مزار آن حضرت قرار گيرد. اين شرافت پس از گرفتن يك آزمون الهي از كربلاي معلي به دست آمده است.

امام صادق عليه السلام از مخاطبه ي خداوند متعال با سرزمين كربلا چنين سخن مي گويند:

خداوند تبارك و تعالي برخي از سرزمين ها و آب ها را بر برخي ديگر برتري داد. پس برخي از آنها فخر فروختند و برخي طغيان كردند. پس هيچ آب و زميني نبود كه با طغيان و فخر فروشي اش به خاطر ترك نمودن تواضع براي خداوند عقاب شد. [و كعبه نيز


1- كامل الزيارات، باب 88، ح 4.

ص:179

چنين كرد] تا اينكه خداوند مشركان را بر كعبه مسلط نمود و به سوي زمزم آب شوري فرستاد تا اينكه مزه اش فاسد و [خراب] شد و كربلا و آب فرات اولين زمين و آبي بودند كه خداوند تبارك و تعالي مقدّس قرارشان داد و خداوند بر آن دو بركت فرو فرستاد. پس خداوند به آن (كربلا) فرمود: «سخن بگو به آنچه خداوند تعالي تو را برتري بخشيده است.» پس وقتي برخي از زمين ها و آب ها بر برخي ديگر فخر فروختند گفت:

اَنا اَرضُ اللهِ المُقَدَّسَةُ المُبارَكَةُ، الشِّفاءُ في تُربَتي وَ مائي وَ لا فَخرَ بَل خاضِعَةٌ ذَليلَةٌ لِمَن فَعَلَ بي ذلِكَ وَ لا فَخرَ عَلي مَن دوني بَل شُكراً للهِ.

من زمين مقدّس مبارك خدايم. شفا در خاك و آب من است و فخري [به واسطه ي اين، بر ديگران] نيست. بلكه [من] خاضع و ذليلم در برابر كسي كه با من چنين كرد و فخري [براي من] نيست بر پست تر از خودم، بلكه [مي گويم] شكر خداي راست.

پس خداوند آن را بزرگ داشت و آن [كرامت] او را به واسطه ي امام حسين عليه السلام و اصحاب ايشان افزون نمود؛ به خاطر تواضعش و شكرش براي خداوند.

سيس امام صادق عليه السلام فرمودند:

مَن تَواضَعَ للهِ رَفَعَهُ اللهُ وَ مَن تَكَبَّرَ وَضَعَهُ اللهُ.(1)

هر كه براي خدا تواضع كند، خداوند رفعتش مي دهد و هر كه تكبر ورزد، خداوند پستش مي كند.


1- بحارالانوار، ج 101، ص 109، به نقل از كامل الزيارات.

ص:180

فخرفروشي مكه ي مكرمه بر ساير زمين ها او را مشمول خطاب عتاب آميز پروردگار قرار داد. تفاخر او باعث شد كه خداوند، مانع تسلط مشركان بر كعبه نشود، نيز آب شوري به سوي زمزم بفرستد و شيريني آن را ضايع نمايد. اما در مقابل، خداوند متعال به تقديس و تفخيم سرزمين كربلا پرداخت. وقتي نظر او را در اين باره جويا شد كربلاي معلي نه تنها به ديگر زمين ها فخر نفروخت بلكه اين تعظيم الهي را اساساً مايه ي فخر ندانست. وقتي چيزي مي تواند مايه ي فخر باشد كه فرد آن را از پيش خود به كف آورده باشد. اما هنگامي كه ديگري به انسان دارايي و منزلتي مي بخشد، اين شأن و جايگاه والا، متعلق به هموست. پس فخر نمودن به آن معنا ندارد. اين است كه كربلاي عالي مقام به جاي تفاخر، اوّلاً در برابر خداوند تواضع مي كند. ثانياً خداوند را بر اين نعمت والا و اين مرحمت بي همتا شكر و سپاس مي گويد.

اين دو نتيجه ي با ارزش از آن روست كه كربلاي مكرم مي داند خود با قابليت و تكاپوي خويش به اين جا كه هست نرسيده است. مي داند خداوند او را به اين جا رسانده و همين «از خود نديدن دارايي و كمال» و «از خدا ديدن» آن است كه خضوع و شكر را به بار مي آورد. خداوند هم به واسطه ي سربلندي او از امتحان و اين دو روحيه ي ستوده ي كربلا، آن تكريم اوليه را فزوني مي بخشد و نعمت را بر خاك كربلا تمام مي كند. آقا و سرور شهيدان و ياران بي مانندش را به آغوش او مي سپرد تا براي هميشه وقتي آتشفشان محبت از سينه ي دلدادگان حسين مي جوشد، آرزوي كربلا را به زبان آورند.

ص:181

3) رفتار سرزده از اين دو سرزمين شريف و نتيجه اي كه در پي اين دو گونه برخورد با تعظيم الهي به دست آمده، خود بسيار درس آموز است. امام صادق در انتهاي روايت دوّم فرمودند: «هركس براي خدا تواضع كند، خداوند رفعتش مي دهد و هر كه تكبر ورزد، خداوند او را فرو مي نشاند.» تواضع انسان در برابر خداوند به اين است كه فقر ذاتي خود را دريابد و بفهمد كه آنچه دارد را به اتكاي پروردگار خود به دست آورده است. اگر انسان به ذات خويش رجوع كند چيزي جز فقر و ظلمت نمي يابد. همه ي كمالات انسان وامدار تمليك الهي است. او مستقلاً از خود هيچ ندارد. كسي كه دستش خالي است اگر با امانت مال ديگري، فخر بفروشد نشان از غفلت او از حقيقت امر دارد. شناخت صحيح از ناداري خود و عاريتي بودن كمالات خود، باعث مي شود انسان لزوم تواضع و تذلل در برابر بي نياز بي همتا را تصديق كند. وقتي اين تصديق صورت گرفت، عمل خارجي او نيز حاكي از اين تصديق قلبي خواهد بود. آن تواضع و تذلل قلبي، خود را در ظاهر رفتار فرد، نشان خواهد داد. اينگونه به پاداش اين عمل پسنديده، خداوند متعال فرد را والايي مي دهد و مرتبه ي بلند اعطا مي كند. هنگامي كه چنين رفتاري از انسان سر نزد و غافلانه آنچه دارد را از آن خود پنداشت، خداوند نيز پوچي اين فخر او را نمايان مي كند. عقابش اين است كه او را به فرو دست و جايگاه پست مي نشاند.(1)


1- توجه شود كه اين سنت الهي يك امر لايتغير و غير قابل عدول نيست و دست خداوند را نمي بندد. بنابراين امكان اين امر منتفي نيست كه خداوند متعالي به حكمتهايي -از جمله امتحان - بنده ي فخرفروش بالانشيني را رفعت افزون تر عطا كند و بنده ي متواضعي را به حكمتهايي - از جمله اعطاي اجر فراوان تر- در مذلت و سخت روزي نگاه دارد.

ص:182

4) مقايسه ي اين دو سرزمين والا مقام با يكديگر هرگز به معناي آن نيست كه مكه ي معظمه و كعبه ي مشرّف از حرمت و اهميت ويژه برخوردار نيستند. در اين جا سخن از مقايسه ي اين دو سرزمين شريف است. مي توان از اين فرمايش هاي معصومين عليهم السلام نتيجه گرفت مكه و كعبه در عين اينكه محبوب ترين سرزمين ها و بقاع كره ي زمين هستند، ولي به شرف كربلاي معلي و مرقد حضرت اباعبدالله عليه السلام نمي رسند. بنابراين به حرمت و عظمت مكه ي مكرمه و كعبه ي مشرّف معترفيم. امّا در مقام جمع ميان روايات اين مقام هاي كريم را در رتبه اي فروتر از مزار حضرت سيدالشهدا عليه السلام مي نشانيم.(1)

سرزمين كربلا خطه اي از بهشت و وطن بهشتيان پيش از اين روايتي را از حضرت امام باقر عليه السلام نقل نموديم كه ضمن آن فرموده بودند: «پيش از آنكه خداوند مخلوقات را بيافريند، كربلا را هماره مقدّس و مبارك قرار داده بود.» آن حضرت در ادامه ي اين فرمايش خود مي فرمايند:

ولا تَزالُ كَذلِكَ حَتّي يَجعَلَها اللهُ أَفضَلَ اَرضِ فِي الجَنَّةِ وَ أَفضَلَ مَنزِلٍ وَ مَسكَنٍ يُسكِنُ اللهُ فيهِ اَولِياءَهُ فِي الجَنَّةِ.(2)

2.


1- در اين زمينه مي توانيد رجوع كنيد به «عنوان نهم» از كتاب شريف «خصائص الحسينيّه» مرحوم آيت الله شيخ جعفر شوشتري رحمه الله تحت عنوان: «در خصوصيات آن حضرت نسبت به بيت الله الحرام و مقاصد چهارگانه ي آن».
2- كامل الزيارات، باب 88، ح4.

ص:183

و هميشه چنين است تا آنكه خداوند آن را برترين زمين در بهشت قرار دهد و بهترين منزل و محل سكونتي كه خدا اوليايش را در بهشت، در آن سكني مي دهد.

سرزمين كربلا پيش از خلق آفريدگان برترين زمين ها بوده و بركت و امان را به دامان گرفته است. به علاوه پس از پايان دنيا و برقراري قيامت نيز هم چنان اين شرافت بر قرار خواهد بود. خداوند در بهشت نيز برترين مسكن و جايگاه مخصوص اولياي خويش را كربلاي معلي قرار مي دهد. آري كربلا قطعه اي از بهشت است بر بستر اين سياره ي خاكي. نگين جنات الهي است در صدر فردوس. اينگونه چه جاي شگفتي اگر زيارت آن، آرزوي مقربان و خاصّان درگاه پروردگار باشد:

مَوضِعُ قَبرِهِ مُنذُ يَومِ دُفِنَ رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ وَ مِنهُ مِعراجٌ يُعرَجُ فيهِ بِأَعمالِ زُوّارِهِ اِلَي السَّماءِ فَلَيسَ مَلَكٌ وَلا نَبِيٌّ فِي السَّمواتِ وَ لَا الاَرضِ اِلاّ وَ هُم يَسأَلُونَ اللهَ جَلَّ وَ عزَّ اَن يَأذَنَ لَهُم في زِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ فَفَوجٌ يَنزِلُ وَ فَوجٌ يَعرُجُ.(1)

جايگاه قبر او (امام حسين) از روزي كه [آن حضرت] دفن شد، باغي از باغ هاي بهشت است و بخشي از آن محل عروجي است كه اعمال زوار آن حضرت در آن به سوي آسمان عروج مي كند. پس هيچ فرشته و پيامبري در آسمانها و زمين نيست مگر آنكه از خداي عزوجل درخواست مي كنند(2) كه رخصتشان


1- كتاب المزار، ص 24.
2- امام سجاد عليه السلام يكي از اوقات شريفي كه تمام انبياء به زيارت آن حضرت مي آيند را نيمه ي شعبان معرفي مي فرمايند: «هركس دوست مي دارد كه صد و بيست و چهار هزار نبي با او مصافحه كنند قبر اباعبدالله - حسين بن علي عليهما السلام- را در نيمه ي شعبان زيارت كند چرا كه ارواح پيامبران از خداوند براي زيارت ايشان اجازه مي طلبند پس به آنها اذن داده مي شود. از ميان آنها پنج [پيامبر] اولوالعزم از پيامبرانند» و سپس حضرت در بيان نام آنها فرمودند: «نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد» پيامبران و انبياء والا مقام الهي نه تنها مشتاقانه به زيارت قبر عزيز رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مي آيند بلكه به احترام آن حضرت با زوار ايشان مصافحه مي كنند. ناگفته پيداست كه از اين مصافحه چه بركتها و لطف ها مي تواند نصيب زائر شود. (كامل الزيارات، باب 72، ح2)

ص:184

دهد قبر حسين عليه السلام را زيارت نمايند. پس گروهي فرود مي آيند و گروهي صعود مي نمايند.

اين سرزمين بي قرين، باغي از باغهاي بهشت است. روز و شب محل عبور و مرور فرشتگان مي باشد؛ فوجي در حال هبوط و فوجي در حال صعود. آنقدر حضور در اين بهشت، ارزشمند است كه هيچ فرشته ي مقرب و نبي مرسلي نيست، مگر آنكه آرزوي زيارت اين مكان آسماني را دارد. خواهش انبيا و فرشتگان از خداوند متعال دريافت اين شرف است. به اين بهشت آمدن، از صفاي سرشار آن نوشيدن و در ملكوت آن پرواز كردن، سعادت اندكي نيست. مقبول اين درگه شدن آدمي را صاحب خانه ي بهشت مي كند. به اين فرمايش از امام صادق عليه السلام توجه كنيد:

مَن لَم يَأتِ قَبرَ الحُسَينِ وَ هُوَ يَزعُمُ اَنَّهُ لَنا بِشيعَةٍ حَتّي يَمُوتَ فَلَيسَ هُوَ لَنا بِشيعَةٍ وَ اِن كانَ مِن اَهلِ الجَنَّةِ فَهُوَ مِن ضيفانِ اَهلِ الجَنَّة.(1)


1- كامل الزيارات، باب 78، ح 3.

ص:185

هركس به [زيارت] قبر امام حسين نيايد، در حاليكه گمان دارد كه شيعه ي ماست، [و آنقدر به زيارت نيايد] تا بميرد، پس شيعه ي ما نيست و اگر از اهالي بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت است.

دست يافتن به كمال شيفتگي ممكن نيست مگر اينكه انسان دل در گرو اين زيارت داشته باشد و در صورت استطاعت راهي اين وادي مقدّس شود.(1) مطابق فرمايش امام صادق عليه السلام اگر مؤمن اهل بهشتي بدون زيارت امام حسين از دنيا برود، ميهمان اهل بهشت خواهد بود و آن جا صاحب خانه نيست. معلوم مي شود ميزبانان اين ميهمان ها - كه بهشت، مسكن سند خورده ي آنان است - كساني هستند كه تاج غبار روبي از ضريح شش گوشه را به سر نهاده اند. ديگران، كه اهل بهشتند امّا همانند اينان نيستند، در خانه ي آنان و بر آنان وارد مي شوند.

عجب از اين شكوه به وصف نيامدني و اين بلنداي خيره كننده كه خداوند به سيدالشهدا عليه السلام عطا نموده است. سرزمينش بهشت، مرقدش بوستان بهشتي، زائرانش اهل بهشت و صاحبان بهشت... شايد اين همه از آن روست كه خداوند بهشت را از نور مقدس آن حضرت آفريده است.

... فَتَقَ نُورَ الحُسَينِ فَخَلَقَ مِنهُ الجَنَّةَ وَ الحُورَ العينَ، فَنُورُ


1- چنانكه از روايات اهل بيت عليهم السلام برمي آيد نيت و همّت زيارت سيدالشهدا عليه السلام نيز بسيار ماجور و مورد رضاي الهي است. كسي كه با وجود شوق و همّت زيارت، پايش به كربلا نرسد يا نتواند در طول عمر به آنجا سفر كند، امّا آرزوي رسيدن به كربلا را داشته باشد - هر چند نتوانسته در محضر امام حسين عليه السلام حاضر شود- امّا خداوند متعال او را به همين قصد و عزم اجرا مي دهد. (براي مشاهده ي تفصيلات و مستندات رجوع كنيد به كتاب در ضيافت ضريح، بخش سوم «نيت و همّت»).

ص:186

الجَنَّةِ وَ الحُورِ العينِ مِن نُورِ الحُسَينِ وَ نُورُ الحُسَينِ مِن نُورِ اللهِ وَالحُسَينُ أَفضَلُ مِنَ الجَنَّةِ وَ الحُورِ العينِ.(1)

[خداوند متعال ] نور حسين عليه السلام را شكافت پس، از آن بهشت و حورالعين را آفريد پس نور بهشت و حورالعين از نور حسين عليه السلام است و نور حسين عليه السلام از نور خداست و حسين برتر از بهشت و حورالعين است.

شايستگي توجه به «روح هويت حج»

به اين ترتيب اگر اينگونه توجهات را در بردارنده ي «هويت» حج بدانيم، توجه و عرض ولايت و نصرت به اهل بيت - و خصوصاً حضرت سيدالشهدا عليه السلام - «روح هويت حج» است. به اين روايت از امام باقر عليه السلام بنگريد:

آن حضرت به مردمي كه به دور كعبه طواف مي كردند نگريستند، پس فرمودند:

هكَذا كانُوا يَطُوفُونَ فِي الجاهِلِيَّةِ اِنَّما اُمِرُوا اَن يَطُوفُوا ثُمَّ يَنفِرُوا اِلَينا فَيُعلِمُونا وِلايَتَهُم وَ مَوَدَّتَهُم وَ يَعرِضُوا عَلَينا نُصرَتَهُم.

در جاهليت [نيز] همينگونه طواف مي كردند. [امّا پس از جاهليت] تنها [بدين خاطر] امر به طواف شدند كه پس از آن به سوي ما كوچ كنند، پس ما را به ولايتشان و مودتشان [نسبت به ما] آگاه كنند و ياري شان را بر ما عرضه بدارند.


1- بحارالانوار، ج 25، ص 16، به نقل از رياض الجنان،

ص:187

و سپس اين آيه را قرائت فرمودند:

فَاجعَل اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوي اِلَيهِم.(1)

پس پروردگارا دل هاي مردم را به سوي آنها متمايل قرار ده!

در نقل ديگري آمده كه حضرت پس از قرائت اين آيه ي شريفه فرمودند:

آلُ مُحَمَّدٍ آلُ مُحَمَّدٍ.

خاندان پيامبر، خاندان پيامبر!

و سپس فرمودند:

اِلَينا اِلَينا.(2)

به سوي ما، به سوي ما.

امام باقر عليه السلام نخست مي فرمايند كه شكل و ظاهر طواف امروز امت اسلام نسبت به طواف عصر جاهليت تفاوتي نكرده است. مردم ديروز نيز - كه در شركا جاهليت گمراه بودند همينگونه طواف مي كرده اند. امّا تفاوتي اساسي و بنيادين ميان اين دو طواف وجود دارد. مسلمانان امر شده اند پس از طواف به سوي اهل بيت عليهم السلام بروند و به آن بزرگواران عرض نصرت، محبت و ولايت نمايند. سپس حضرت بخشي از دعاي حضرت ابراهيم را مرور مي كنند. نيز دعاي آن حضرت را مايه ي جلب و جذب دلهاي انسانها به سوي خويش مي دانند. بي اهل بيت عليهم السلام مكه دياري بي روح، كعبه خانه اي بي هويت و حج عملي قشري خواهد


1- ابراهيم / 37، الكافي، كتاب الحجه، باب «ان الواجب علي الناسي... ان يأتوا الامام...» ح 1 .
2- بحارالانوار، ج 65، ص 87، به نقل از تفسير عياشي،

ص:188

بود. غرض از روي آوردن به بيت الله، اقبال به جانمايه ي آن است. اگر امام عليه السلام به دايره داري طواف نايستاده باشد اين گردش گردشي بي معنا و اين حركت، حركتي بي محور است. حال آنكه اگر انسان توجه كند براي چه و به چه هدفي به حج آمده، روحيه و حال و هوايش با ديگراني كه توجه به اين مهم ندارند كاملاً متفاوت خواهد بود. او به همان نقطه اي دست يافته كه شايسته و بايسته است. اين گونه در كنار كعبه روي به باطن و هويت آن مي آورد. زيارت عاشورا مي خواند. نصرت خويش را به سيدالشهدا عليه السلام و سلف بي مانندش - امام عصر عليه السلام - عرضه مي دارد. مي بيند كار از كار گذشته و از راحله ي نينوا عقب مانده است. پس، از حنجره ي سوخته ي حضرت صاحب الزمان با آن مظلوم غارتزده چنين نجوا مي كند:

فَلَئِن اَخَّرَتنِي الدُّهُورُ وَ عاقَني عَن نَصرِكَ المَقدُورُ وَ لَم أَكُن لِمَن حارَبَكَ مُحارِباً وَ لِمَن نَصَبَ لَكَ العَداوَةَ مُناصِباً فَلَأَندُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَأَبكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسرَةً عَلَيكَ وَ تَأَسُّفاً عَلي ما دَهاكَ وَ تَلَهُّفاً حَتّي اَمُوتَ بِلَوعَةِ المُصابِ وُ غُصَّةِ الاِكتِيابِ.(1)

پس اگر روزگاران، [ولادت] مرا به تأخير انداخت و مقدرات، مرا از ياريت بازداشت و براي كساني كه با تو كارزار كردند، جنگجو نبودم و با كساني كه با تو دشمني كردند، ستيز نكردم. اكنون، صبح و شام برايت ناله ميزنم و به جاي اشك برايت خون مي گريم، به خاطر حسرت بر تو و تأسف بر مصيبتي كه به تو وارد


1- بحارالانوار، ج 101، ص 320، به نقل از مزار مفيد.

ص:189

شد و دريغ و آه بر از دست دادن ياري تو تا اينكه از بيقراري سختي ها و مصيبتها و غصه ي اندوهگيني باز ماندن از فرصتها بميرم.

حجر الاسود

اشاره

اهل حج وارد فضاي مسجدالحرام مي شوند و ديدگان اشكبار را به اولين عملي كه حاجي پس از ورود به مسجدالحرام، اقدام به آن مي نمايد، «طواف» است. اين عمل بايد از ركن حجرالاسود (گوشه اي از كعبه ي مكرم كه حجرالاسود بر آن نصب است) آغاز شود امام رضا عليه السلام پس از بيان كيفيت ورود به مسجدالحرام فرموده اند:

ثُمَّ تَطُوفُ بِالبَيتِ تَبدَأُ بِرُكنِ الحَجَرِ الاَسوَدِ.(1)

سپس به گرد خانه [ي خدا ] طواف مي كني و از ركن حجرالاسود طوافت را آغاز مي نمايي.

حجرالاسود: امانتدار عهد الهي

حجرالاسود سنگي همچون ديگر سنگها نيست. روبه رو شدن با آن آداب ويژه اي دارد. اين سنگ، بهشتي، سرشت و مطهر است و حكايتها در دل خويش نهفته دارد. در روايت است كه:

عمربن خطاب در زمان حكومتش حج گزارد. پس هنگامي كه طواف را آغاز نمود در برابر حجرالاسود قرار گرفت و عبور كرد، آن را استلام كرد و بوسيد و گفت: «مي بوسمت در حالي كه


1- بحارالانوار، ج 99، ص 192، به نقل از فقه الرّضا.

ص:190

مي دانم تو سنگي هستي كه نه ضرر مي رساني و نه نفع، ولي رسول خدا به تو علاقه مند بود و اگر نديده بودم كه مي بوسيدت تو را نمي بوسيدم.» در ميان گروه حج گزاران حضرت علي بن ابي طالب بود و فرمود:

«بلي، به خدا سوگند كه او زيان و سود مي رساند» [عمر] گفت: «به چه [اعتبار] چنين گفتي اي ابوالحسن» حضرت فرمودند: «به سبب كتاب خداي متعال» عمر پاسخ داد: «شهادت مي دهم كه تو صاحب علم به كتاب خدايي، پس آن كجاي كتاب است كه اشاره به [حجر دارد]؟»

حضرت ادامه دادند:

فرموده ي خداي عزوجل: «[و ياد كن] هنگامي كه پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذرّيه هاي آنها را گرفت و آنان را بر خودشان شاهد گرفت و فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «آري شهادت مي دهيم» و آگاهت مي كنم كه خداي سبحان هنگامي كه آدم را آفريد پشتش را ماليد، پس ذريهّ ي او را از صلبش استخراج كرد؛ مردمي به صورت ذره! پس آنان را ملازم عقل نمود و از آنها قرار گرفت كه خود، پروردگار است و آنان بندگانند. و آنان براي او به ربوبيت اقرار نمودند و بر خويش به بندگي شهادت دادند و خداوند عزوجل مي داند كه آنان در اين [بندگي] در رتبه هاي مختلف هستند. پس نام هاي بندگانش را در صحيفه اي نوشت -و آن روز براي اين سنگ دو چشم و زبان و دو لب بود- پس به او گفت: «دهانت را بگشاي!» دهانش را گشود پس آن صحيفه را در دهانش نهاد. سپس به او فرمود:

ص:191

اِشهَد لِمَن وافاكَ بِالمُوافاةِ يَومَ القِيامَةِ.(1)

روز قيامت براي هر كسي كه نزد تو آمد به وفا [بر عهدي كه بسته است]، شهادت بده.

مفاد عهدي كه سپرده ايم: توحيد، نبوت، ولايت

قرآن كريم از داستان ميثاق و عهد گرفتن خداي متعال از فرزندان حضرت آدم عليه السلام، چنين گزارش مي دهد:

وَ اِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَني آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلي أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلي شَهِدنا اَن تَقُولُوا يَومَ القِيامَةِ اِنّا كُنّا عَن هذا غافِلينَ.(2)

و ياد كن هنگامي را كه پروردگار تو از بني آدم -از صلبشان - ذريه ي آنها را گرفت و آنان را بر خويش شاهد نمود و [فرمود:] «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آري شهادت داديم.» تا روز قيامت نگوييد ما از اين [پيمان] غافل بوديم.

اين آيه ي شريفه درباره ي ميثاقي سخن مي گويد كه همه ي فرزندان حضرت آدم در برابر پروردگار متعال سپرده اند. خداوند متعال فرزندان حضرت آدم تا روز قيامت را به صورت ذراتي از صلب آن حضرت خارج مي نمايد. به آنها عقل عطا مي فرمايد(3) و آنگاه خويش را


1- بحارالانوار، ج 99، ص 279، به نقل از علل الشرايع، پس از اين، حضرت فرمايش خود را ادامه مي دهند و عمر در پايان اين بيانات خطاب به حضرت عرضه مي دارد: لاعِشتُ في امّةٍ لستَ فيها يا ابالحسن ! اي ابوالحسن ! در امتي كه تو در آن نباشي، زندگي نكنم!
2- اعراف / 172.
3- اين عقل و نيز اختيار قدر اقلي است كه براي اقرار به معرفت و انتخاب «بلي» گفتن به خداوند متعال لازم است. فرموده اند كه براي اين ميثاق سپردن، «صَنَعَ مِنهُم ما اكتفي به» (از آنها برساخت آنچه را كه براي اين اقرار كفايتشان كند) يعني آنچه را كه براي اقرار كافي بود خداوند به آن ذرات عطا فرمود (بحارالانوار، ج 5، ص 258، به نقل از تفسير عياشي

ص:192

به آنان مي شناساند. سپس براين معرفت از ايشان قرار مي گيرد. در اين ميان برخي از انسانها حقيقتاً و قلباً به ربوبيت پروردگار اعتقاد مي ورزند واقرار مي نمايند. برخي هم صرفا قرار زباني مي نمايند در حاليكه قلباً به اين حقيقت مؤمن نمي شوند.(1)

نكته ي ديگر اين كه خداوند متعال علاوه بر توحيد درباره ي نبوت و امامت نيز از فرزندان حضرت آدم عليه السلام ميثاق ستانده است. چنانكه امام باقر مي فرمايند: پروردگار متعال در پي پرسش «اَلَستُ بِرَبِّكُم»فرمود:

وَ اَنَّ هذا مُحَمَّدٌ رَسُولي وَ عَليٌّ اَميرُالمُؤمِنينَ خَليفَتي وَ اَميني؟(2)

و آيا چنين نيست كه اين محمّد فرستاده ي من است و علي - اميرمؤمنان - جانشين و امين من است؟

نه تنها انسانها فطرتاً خداشناس هستند بلكه پيامبر و امام شناس نيز به دنيا پاي مي نهند. نه تنها خداوند پيش از اين خويش را به آنها معرّفي نموده بلكه رسول و ولي خويش را نيز به آنان معرفي كرده است. علاوه بر توحيد، بر رسالت پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم و امامت ائمه عليهم السلام نيز از انسانها قرار گرفته است. اين اقرار نه تنها بر امامت اميرمؤمنان عليه السلام


1- چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايند: فَمِنهُم مَن اَقَّر بِلِسانِهِ في الذَّرِّ وَ لَم يُؤمِن بِقَلبِهِ. (تفسير قمي، ج 1، ص 248.)
2- الكافي، كتاب الايمان و الكفر، باب طينة المؤمن و الكافر، باب آخر منه، ح 1.

ص:193

صورت گرفته كه فرزندان آدم بر امامت همه ي ائمّه ميثاق سپرده اند. امام صادق عليه السلام فرمودند:

كانَ الميثاقُ مَأخُوذاً عَلَيهِم للهِ بِالرُّبُّوبِيَّةِ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَميرالمُؤمِنينَ وَالأئِمَّةِ بِالاِمامَةِ.(1)

ميثاق از آنها گرفته شد؛ براي خدا بر ربوبيت و براي رسولش بر نبوت و براي اميرمؤمنان و ائمه عليهم السلام بر امامت.

امّا ارتباط حجر و ركن حجر با اين ميثاق و عهد الهي، ارتباطي شگفت انگيز است. در روايت مفصبلي از امام صادق آمده است:

خداوند تبارك و تعالي، حجرالاسود را در ركن حجر قرار داد؛ در حاليكه گوهري بود كه از بهشت به سوي آدم خارج شد. پس به خاطر اينكه شاهد [اداي] ميثاق باشد در آن ركن ركن [حجر] قرار داده شد و اين بدان خاطر بود كه وقتي خداوند از بني آدم، از صلبشان، ذريه ي آنها را گرفت، هنگامي كه خداوند از آنها ميثاق گرفت در اين مكان چنين كرد و در اين مكان پروردگارشان براي ايشان نمايان گشت.(2)

خداوند متعال در اين محل به ذريه ي آدم - كه به صورت ذرّاتي از صلب او خارج شده بودند - معرفت خود را عطا فرمود و بعد از آنها ميثاق گرفت. به علاوه همين جا بود كه فهرست ميثاق سپردگان بر توحيد و نبوّت و امامت را در دهان حجرالاسود- كه آن هنگام فرشته بود - قرار داد. از همين روست كه حجرالاسود را به اين ركن سپرد چرا كه موقف و موضع ميثاق نيز همانجا بود.(3)


1- تفسير قمي، ج 1، ص 246.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 429.
3- علل الشرايع، ج 2، ص 430.

ص:194

حجرالاسود و شهادت در قيامت

اشاره

آري مطابق فرموده ي اميرمؤمنان علي رغم آنچه غافلان مي پندارند حجرالاسود ضرر و نفع مي رساند. سود و زيان رساندن او هم كيفيتي خاص دارد. بر اساس صحيفه اي كه خداوند به سينه ي حجر سپرده در روز قيامت براي عده اي شهادت به عبوديت مي دهد و ايمان برخي را نيز انكار مي كند. آن روز انسانها خواهند يافت كه در عالم ذر چگونه امتحان پس داده اند. در مي يابند كه آيا با اختيار خويش راه عبوديت خدا و فرمانبرداري از اولياء او را پي گرفته اند يا آنكه فقط به زبان اقرار كرده و قلباً منكر اين حقايق بوده اند؟

امام صادق عليه السلام، همراه اصحاب خويش در حال طواف بودند. در اين هنگام سخني همانند آنچه عمر به زبان آورده بود از يكي از خاندان و پيروان او شنيده شد. آن فرد به مردي مي گفت: «حجرالاسود سنگي بيش نيست كه نه ضرر مي زند و نه نفع مي رساند.» حضرت پس از شنيدن اين گفتار جاهلانه، فرمودند:

كَذَبَ ثُمَّ كَذَبَ ثُمَّ كَذبَ اِنَّ لِلحَجَرِ لِساناً ذَلَقاً يَومَ القِيامَةِ يَشهَدُ لِمَن وافاهُ بِالمُوافاةِ.

دروغ گفته سپس دروغ گفته سپس دروغ گفته، روز قيامت حجر زباني فصيح دارد كه براي هر كس كه نزد او آمده به آمدن شهادت مي دهد. سپس در ادامه ي توضيحات خويش چنين بيان داشتند:

حجر در بهشت بود. خداوند عزوجل آن را بيرون آورد. پس ميثاق همه ي آفريدگان را در دهانش نهاد. اين است فرموده ي

ص:195

خداي عزوجل كه: «و براي او تسليم شده هر كه در آسمانها و زمين است از روي ميل يا با كراهت. و به سوي او بازگردانده مي شوند».(1)

پس هنگامي كه خداي متعال آدم را در بهشت سكني داد و او عصيان (ترك اولي) كرد، خداوند متعال حجر را فرود آورد. پس آن را در ركن خانه ي خويش قرار داد و آدم را بر صفا هبوط داد. پس مكث نمود، آنقدر كه خدا خواست. سپس آن را در خانه [ي خدا] ديد پس آن را و ميثاقش را شناخت و به ياد آورد. پس به سرعت به سوي آن آمد و بر آن افتاد و چهل صبح بر آن گريست در حاليكه از خطايش توبه گر بود و بر پيمان شكني اش در برابر او (خداوند) پشيمان.

سپس فرمودند:

به اين خاطر امر شده ايد كه هنگام استلام حجر بگوييد:

اَمانَتي اَدَّيتُها وَ ميثاقي تَعاهَدتُهُ لِتَشهَدَ لي بِالمُوافاةِ يَومَ القِيامَةِ.(2)


1- وَ لَهُ اَسلَمَ مَن فِي السَّمواتِ وَالأَرضِ طَوعاً وَ كَرهاً وَ اِلَيهِ يُرجَعُونَ (آل عمران / 83).
2- علل الشرايع، ج 2، ص 425، ذكر شريفي است كه هنگام آغاز طواف ها و مواجهه و استلام حجرالاسود نيكوست خطاب به آن، گفته شود. در نقل ديگري اين عبارات آمده است: اَمانَتي اَدَّيتُها و ميثاقي تَعاهَدتُهُ لِتَشهَدَ لي بِالمُوافاةِ آمَنتُ بِاللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ كَفرتُ بِالجِبتِ والطّاغُوتِ واللاّتِ وَالعُزّي وَ هُبَل والأَصنامِ وَ عِبادَةِ الأوثانِ وَالشَّيطانِ وَ كُلِّ ندٍّ يُعبَدُ مِن دونِ اللهِ جَل سُبحانَهُ عَمَّا يَقولون عُلُوّاً كَبيراً (فقه الرّضا، ص 218). در روايت ديگري، امام صادق به راوي توصيه مي فرمايند كه در هنگام روبرو شدن با حجر، تكبير بگويد و صلوات بفرستد يا آن كه بگويد: الله اَكبَرُ اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ (وسايل الشيعه، ج 13، ص 337).

ص:196

امانتم را ادا نمودم و ميثاقم را تجديد كردم براي آنكه روز قيامت به آمدنم شهادت دهي.

چه خوب است كه وقتي انسان در مقابل حجر قرار ميگيرد و اين جمله را به زبان مي آورد يادش بيايد كه خداوند چه نعمت بزرگي را در اختيارش قرار داده است. مؤمني كه قادر ايمان خويش را ميداند مي فهمد كه ولايت اهل بيت عليهم السلام - كه عصاره ي توحيد است - چه لطف بزرگي است. مي فهمد كه خداوند چه عطيه ي ارزشمندي را نصيبش ساخته است. اين سعادت را در مي يابد كه خداوند توفيق سرسپردگي به ولايت را به او داده است. لذا شيعه در برابر حجر، ميثاق خود بر توحيد و رسالت و امامت را تازه مي كند. در حقيقت با موالي خويش تجديد عهد مي كند. از حجرالاسود نيز مي خواهد كه شاهد عهد او باشد.گويي با تمام وجود به پروردگار خويش عرضه مي دارد: «خداوندا اكنون آن امانت الهي را مي سپارم و به آن پيمان آسماني وفا مي كنم، در حاليكه به فضيلت پيماني كه ادا مي كنم، آگاهم. هرچه از تو مي طلبم را نيز به خاطر آن ادا مي خواهم. اميدم اين است كه در روز قيامت از كساني باشم كه اين سنگ برايم به اداي اين عهد شهادت دهد؛ عهدي كه آدم با آن منزلت والا، آنگونه كه شايسته شأنش بود، ادا نكرد.»

شأن برگزيده ي حضرت آدم عليه السلام بر عبوديت حق متعال اقتضا مي كرد كه آن بزرگوار به ترك اولي نيز مبتلا نشود. اما هنگامي كه اين ترك اولي رخ داد و آن حضرت هبوط نمود با ديدن حجر به ياد ميثاق خويش بر بندگي خداوند افتاد. همين بود كه چهل صبح بر حجر افتاد و گريست. ما نيز با هر معصيتي كه مرتكب شده ايم يكبار اين پيمان خويش را نقض نموده ايم. با هر گناه يكبار در امانت بندگي خيانت

ص:197

كرده ايم. چه به جاست كه ما نيز همانند پدرمان - آدم عليه السلام - به دنبال ديدار با حجرالاسود به ياد اين نقض پيمانهايمان بيفتيم. زانو بزنيم و پشيماني و توبه در درگاه الهي را پيشه ي خويش كنيم.

نكته ي مهم اين كه حجرالاسود عده اي را تأييد و تصديق مي نمايد. در مقابل عده اي را نيز تكذيب مي نمايد و ميثاق سپاري آنان را انكار مي كند. امام صادق درباره ي اين تصديق و تكذيب مي فرمايند:

... او (حجر) شاهد است براي كسي كه به آن مكان آمده و شاهد است براي كسي كه ميثاق - و عهدي كه خداوند از بندگان گرفت - را به او ادا نموده است و امّا بوسيدن و لمس نمودن،(1) به علت عهد است؛ براي تجديد آن عهد و ميثاق و تجديد بيعت و براي آنكه مردم به سوي او اداي عهد كنند؛ عهدي كه خداوند [در موقف] ميثاق از آنها گرفت؛ پس هر سال نزد آن بيايند؛ و آن عهد را به پيشگاهش ادا كنند.

آيا نمي بيني كه مي گويي «اَمانَتي اَدَّيتُها وَ ميثاقي تَعاهَدتُهُ لِتَشهَدَ لي بِالمُوافاةِ»؟

امانتم را ادا نمودم و ميثاقم را تجديد كردم براي آنكه روز قيامت


1- هر دوي اين اعمال جزء اعمال مستحبي است كه به عنوان سنت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مطرح بوده است. در روايات اهل بيت عليهم السلام، حكمت استلام حجر، بيعت با پروردگار و حكمت بوسيدن آن «بوسيده شدنش توسط حضرت آدم در هنگام هبوط بر زمين» دانسته شده است. (براي رؤيت مستندات رجوع كنيد به وسايل الشيعه، ج 13، ص 316- 323، باب استحباب استلام الحجر...) نيز در روايات فرموده اند كه در صورت امكان حجر را ببوسيد و استلام كنيد و گرنه از دور به آن اشاره نماييد و تكبير بگوييد. (تهذيب الاحكام، ج 5، ص 103) اين مسئله به خصوص مورد توجه بانوان مؤمن و آگاه قرار مي گيرد. به گونه اي كه توجه دارند يك وقت به خاطر انجام اين عمل مستحب، مرتكب امر حرامي چون برخورد بدني و ديداري با نامحرمان نشوند.

ص:198

به آمدنم شهادت دهي؟

وَاللهِ ما يُؤَدّي ذلِكَ اَحَدٌ غَيرُ شيعَتِنا وَلا حَفِظَ ذلِكَ العَهدَ وَ الميثاقَ اَحَدٌ غَيرُ شيعَتِنا وَ اِنَّهُم لَيَأتُونَهُ فَيَعرِفُهُم وَ يُصَدِّقُهُم وَ يَأتيهِ غَيرُهُم فَيُنكِرُهُم وَ يُكَذِّبُهُم.

سوگند به خدا كه آن [عهد] را احدي جز شيعيان ما ادا نمي كند و كسي جز شيعيان ما آن عهد و ميثاق را نگاه نداشته و آنان (شيعيان) نزد او مي آيند پس آنها را مي شناسد و تصديق مي كند و غير آنها نزد او مي آيند پس آنان را انكار و تكذيبشان مي كند.

سپس فرمودند:

و اين بدان خاطر است كه كسي غير شما آن [ميثاق] را نگه نداشته است. پس قسم به خدا كه به نفع شما شهادت مي دهد و سوگند به خدا كه به ضرر آنها شهادت مي دهد به كينه و انكار و كفر.

در روز قيامت او از سوي خداوند حجت رسايي بر آنهاست. مي آيد در حاليكه زبان گويا و دو چشم در صورت اوليه اش دارد. آفريدگان او را ميشناسند و او را ناشناس نمي يابند.

يَشهَدُ لِمَن وافاهُ وَ جَدَّدَ العَهدَ وَالميثاقَ عِندَهُ بِحِفظِ الميثاقِ وَالعَهدِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ وَ يَشهَدُ عَلي كُلِّ مَن اَنكَرَ وَ جَحَدَ وَ نَسِيَ الميثاقَ بِالكُفرِ وَالاِنكارِ.(1)

براي كسي كه نزد او آمده و عهد و پيمان [ازلي] را پيش آن تجديد نموده به نگاهداري ميثاق و عهد و ادا كردن امانت


1- علل الشرايع، ج 2، ص 429.

ص:199

شهادت مي دهد. و بر هر كس كه انكار و جحد پيشه كرده و ميثاق را به فراموشي سپرده، به كفر و انكار [ش] شهادت مي دهد.

ميثاق كامل، ميثاقي است كه توحيد و نبوّت و امامت را يكسره با هم داشته باشد. كساني كه در امامت امام دچار انكار يا حتي فراموشي هستند و به آن تن نمي دهند در امانت الهي خيانت كرده اند. اينان عهد خداوند را شكسته اند و پيمان ازلي را نگه نداشته اند. اين است كه امام صادق عليه السلام مي فرمايند: حجرالاسود، اين حجت بالغه ي الهي، هنگامي كه قيامت مي شود به صورت اوليه ي خويش(1) پيش مي آيد و همگان او را ميشناسند. وقتي هنگام شهادت دادن مي شود، هركه را در دنيا تصديق كرده بوده آن جا نيز امانتدار و اهل وفا مي شمرد. هركه را در دنيا تكذيب كرده و نمي شناخته جزء اهل انكار و كفر اعلام مي كند. مطابق فرمايش حضرت صادق امانتداران و اهل وفا كسي جز شيعيان اهل بيت نيستند. باقي افراد توسط حجر تكذيب مي شوند و در شمار اهل كفر معرّفي ميگردند. خداوند اسامي اهل عبوديت خويش را به سينه ي حجر سپرده است. پس ميداند كه چه كساني حقيقتاً به توحيد خداوند تن داده و شالوده ي آن (نبوت و امامت) را قلباً پذيرا شده اند. كساني را كه در دنيا با بوسه و استلام با وي بيعت راستين كرده اند در آخرت نيز مي شناسد. پس اگر ادعا كنند امانتشان را سپرده اند راستگويشان مي داند. در مقابل كساني را كه ره به نفاق و كفر برده اند مردود ميشمرد و طرد مي كند.


1- براي آگاهي از اين صورت نخست، به عنوان بعدي بنگريد.

ص:200

پيشينه و حقيقت حجر الاسود

اما حجرالاسود از ابتدا به صورت يك سنگ نبوده است. از هنگامي كه تبديل به سنگ مي شود نيز اينگونه سياه رنگ نبوده است. در ادامه ي روايتي كه در عنوان پيشين از امام صادق عليه السلام نقل نموديم، آمده است:

... حجرالاسود فرشته اي بود از عظيمترين فرشتگان نزد خداوند متعال، پس هنگامي كه خداوند از فرشتگان ميثاق گرفت اولين كسي كه به آن ايمان آورد و اقرار نمود، آن فرشته بود. پس خداوند او را اميني بر همه ي آفريدگانش قرار داد. پس ميثاق را در دهان وي گذارد و نزد او به وديعه نهاد. و خلق را به بندگي گرفت كه در هر سال نزد او اقرار به ميثاق و عهدي كه خداوند از آنها گرفته را تازه كنند. سپس خداوند آن (فرشته) را همراه آدم در بهشت قرار داد تا ميثاق را به يادش اندازد و او (آدم) هر سال نزد آن اقرار خويش به [ميثاق] را تازه كند. پس هنگامي كه آدم عصيان (ترك اولي) كرد و از بهشت اخراج گرديد، خداوند عهد و ميثاقي كه از او و فرزندانش براي محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم و وصيش عليه السلام ستانده بود را از او فراموشاند. و او را بهت زده و حيران نمود. پس هنگامي كه توبه ي آدم را پذيرفت آن ملك را به صورت درّي درخشان تغيير داد. پس، از بهشت به سوي آدم پرتابش كرد؛ در حاليكه او (آدم) در زمين هند بود. پس هنگامي كه آن را ديد بدان انس گرفت در حاليكه آن را به چيزي بيش از اينكه يك گوهر است نمي شناخت. پس خداوند عزوجل آن (سنگ) را به سخن آورد و گفت: «اي آدم! آيا مرا مي شناسي؟»

- نه!

ص:201

- آري، شيطان بر تو مسلط شده و ياد پروردگارت را از تو فراموشانده است. پس به صورتي كه در بهشت با آدم بود متحوّل شد. پس به آدم گفت:

- كجاست آن عهد و ميثاق؟

پس آدم به روي آن افتاد و ياد ميثاق افتاد و گريست و براي آن خضوع نمود و بوسيدش و اقرار به عهد و ميثاق را تجديد كرد، سپس خداوند متعال آن [فرشته] را دوباره به گوهري از سنگ مبدل ساخت؛ به صورت درّي رخشنده و صيقلي كه مي درخشيد. پس آدم آن را به خاطر تجليل و بزرگداشتش بر دوشش حمل نمود؛ پس هنگامي كه باز مي ماند و خسته مي شد جبرئيل از جانب او حملش مي كرد تا آنكه آدم آن را به مكه آورد پس همواره در مكه به آن مأنوس بود و هر روز و شب نزد او تجديد اقرار به ميثاق مي كرد.(1)

آري همانگونه كه خداوند از فرزندان حضرت آدم ميثاق ستاند، از فرشتگان نيز - بر توحيد و نبوت و امامت - عهد گرفت. حجر اولين فرشته اي بود كه به اين پيمان سپاري تن داد. همين باعث شد كه امين خدا قرار گيرد و خداوند فهرست انسانهاي عهد سپرده را به سينه ي او بسپارد. حجر از بهشت به سوي زمين فرستاده شد تا عهد الهي آدمش را به ياد وي اندازد و مونس توبه ها و تضرع هاي وي باشد.


1- علل الشرايع، ج 2، ص 430 و 431.

ص:202

چرايي امين قرار گرفتن حجرالاسود از سوي خداوند متعال

پيشي گرفتن حجرالاسود بر ميثاق سپاري يكي از حكمت هاي قرار گرفتن او به عنوان وديعه نگهدار خداوند متعال است. ولي آنچه او را در ميان ملائك از ديگران متمايز مي كند محبت شديدش به اهل بيت عليهم السلام است بنگريد:

... اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ اَودَعَهُ العَهدَ وَالميثاقَ وَ أَلقَمَهُ اِيّاهُ دُونَ غَيرِه مِنَ المَلائِكَةِ لِأَنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَمَا اَخَذَ الميثاقَ لَهُ بِالرُّبُّوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ بِالوَصِيَّةِ اصطَكَّت فَرائِصُ المَلائِكَةِ وَ اَوَّلُ مَن اَسرَعَ اِلَي الاِقرارِ بِذلِكَ ذلِكَ المَلَكُ وَ لَم يَكُن فيهِم اَشَدُّ حُبّاً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مِنهُ فَلِذلِكَ اختارَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِن بَينِهِم وَ اَلقَمَهُ الميثاقَ.(1)

خداوند عزوجل عهد و ميثاق را نزد او به وديعت نهاد و آن را بجاي هركس ديگر از ملائكه در دهان وي نهاد، بدان خاطر كه خداوند عزوجل هنگامي كه براي خويش بر ربوبيت و براي پيامبر اكرم بر نبوّت و براي علي عليه السلام بر وصايت ميثاق گرفت، شانه هاي ملائك از تحمل اين [امانت] لرزيد و نخستين كسي از آنها كه به اقرار بر اين ميثاق شتاب كرد، آن ملك بود و در ميان آنان كسي در محبّت به محمد و آل محمد شديدتر از او نبود؛ پس بدين خاطر خداوند عزوجل از ميان آنها (ملائك) او را برگزيد و [صحيفه ي] ميثاق را در دهان وي گذارد.

حجرالاسود در ميدان قبول ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام از همه ي


1- بحارالانوار، ج 99، ص 224، به نقل از علل الشرايع،

ص:203

ملائك پيشي گرفته بود. به آبروي اين بزرگواران بود كه خداوند متعال او را به شرف امانتداري ميثاق الهي مفتخر نمود. راستي كه هر كس به هر جا رسيد از پيوستن با اين انوار مبارك و مطهر بود ورنه هيچ كس را آبرويي و وجاهتي در درگاه الهي نخواهد بود. ملكي كه شديدترين محبت به اهل بيت را داشت به اين جايگاه رفيع دست يافت. شايد از همين روست كه منكران اهل بيت را انكار مي كند و داغ كفر را بر پيشاني شان مي نشاند.

علت سياه شدن حجرالاسود

امّا چه شد كه اين درّ صافي و لؤلؤ شاهوار بهشتي اينگونه سياه گشت؟ علت اين امر را در فرمايش امام صادق عليه السلام مي نگريم كه فرمودند:

كانَ الحَجَرُ الاَسوَدُ اَشَدَّ بَياضاً مِنَ اللَّبَنِ فَلَو لا ما مَسَّهُ مِن اَرجاسِ الجاهِلِيَّةِ ما مَسَّهُ ذو عاهَةٍ اِلاّ بَرَأَ.(1)

حجرالاسود از شير سپيدتر و [رخشان تر] بود. پس اگر نبود آنچه از ناپاكي هاي جاهليت كه او را لمس نمود، هيچ آفت زده اي آن را لمس نمي كرد مگر آنكه از آن [آفت] بري مي شد.

دست هاي اهل جاهليت دستهاي ناپاكي بود كه به اين فرشته ي والا مقام رسيد و سپيدي آن را به سياهي بدل نمود. اگر آن پليدي نبود، اين سنگ فردوسي همه ي آفت زدگان را شفا مي بخشيد و بلايا را از هر مصيبت زده اي دور مي نمود. اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مي فرمايند:

... وَ هُوَ مِن حِجارَةِ الجَنَّةِ وَ كانَ لَمّا اُنزِلَ في مِثلِ لَونِ الدُّرِّ وَ


1- علل الشرايع، ج 2، ص 427.

ص:204

بَياضِهِ وَ صَفاءِ الياقُوتِ وَ ضِيائِهِ فَسَوَّدَتهُ اَيدِي الكُفّارِ وَ مَن كانَ يَلتَمِسُهُ مِن اَهلِ الشِّركِ بِعِتائِرِهِم.(1)

او (حجرالاسود) از سنگهاي بهشت بود و هنگامي كه فرود آمد همانند رنگ دُر بود و سپيدي اش و صفا و [صيقلي بودن] و درخشش ياقوت را داشت . پس دستان كفار آن را سياه كرد و آنانكه از اهل شرك آن را لمس مي كردند با دستان [آلوده به] خون گوسفنداني كه براي بت هايشان قرباني ميكردند.

«عتائر»(2) گوسفنداني بودند كه به پاي بتها قرباني مي شدند و خون آنها بر سر بتها ميريخت. مشركان كثيف اين خونها را به حجرالاسود نيز مي پاشيدند. از سويي دستان آلوده به فحشاء كفار آن را لمس مي نمود. تا آنكه به كلي سياه شد و هيچ نشاني از سپيدي بهشتي آن باقي نماند.

در روايت ديگر امام باقر عليه السلام سياه شدن حجرالاسود را به گناهان همه ي انسانها مرتبط ميدانند و مي فرمايند:

... كانَ اَشَدَّ بَياضاً مِنَ القَراطيسِ فَاسوَدَّ مِن خطايا بَني آدَمَ.(3)

[حجرالاسود] از كاغذها سپيدتر بود. پس از خطاهاي فرزندان آدم سياه گرديد.

گناهان و خطاهاي انسانها روي حجر را سياه كرد. همين البته مايه ي تذكر يافتن انسانهاست، تا هرگاه به سياهي اين سنگ مي نگرند يادشان بيفتد كه با هر گناه، عهد الهي خود را شكسته اند.


1- بحارالانوار، ج 99، ص 216، به نقل از علل الشرايع.
2- العتيره: شاة تُذبح و يُصيبُ دمُها علي رأس الصنَم (كتاب العين، ج 2، ص 65).
3- تفسير العياشي، ج 1، ص 59.

ص:205

پيشينه ي نصب حجرالاسود

در ابتداي سخن روايت مفصّلي ذكر شد كه از مواجهه ي اميرمؤمنان عليه السلام با خليفه ي دوم گزارش مي كرد. در خلال اين روايت آن حضرت پيشينه ي مختصري از نحوه ي نصب حجرالاسود در گوشه ي خانه ي كعبه را ذكر مي فرمايند.

ايشان بيان ميدارند: پس هنگامي كه حضرت آدم هبوط نمود در حالي هبوط كرد كه حجرالاسود با او بود،(1) پس آن را در جايگاهش در اين ركن حجرا گذارد و پيش از آنكه خداوند متعال آدم را بيافريند فرشتگان به سوي اين خانه مي آمدند و حج مي كردند، سپس آدم آن [خانه] را حج كرد و پس از او نوح [چنين كرد] سپس خانه، خراب شد و پايه هايش پوسيده گرديد پس [حجرالاسود] به [كوه] ابوقبيس سپرده شد. پس هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل، ساختمان خانه را تجديد بنا كردند و ستون هايش را ساختند به [امداد] وحي از سوي خداي عزوجل خجر را از ابوقبيس استخراج كردند. پس آن را به گونه اي كه امروز است در اين ركن قرار دادند.(2)

پيش از خلقت حضرت آدم عليه السلام كعبه مطاف فرشتگان الهي بود. پس از آن در پي هبوط آن حضرت از بهشت حجرالاسود براي ايشان فرستاده شد. آن حضرت اين سنگ سپيد و درخشنده را همراه خويش و به كمك جبرئيل امين از هند به مكه آوردند. سپس در گوشه ي كعبه


1- اينكه فرموده اند: «حجرالاسود با آدم بود» با روايت پيشين -كه دريافت حجرالاسود توسط آدم را پس از هبوط ميداند - قابل جمع است چرا كه از نظر زماني هبوط حجر و آدم فاصله ي طولاني اي با يكديگر نداشته و تقريباً همزمان اتفاق افتاده اند.
2- بحارالانوار، ج 99، ص 217، به نقل از علل الشرايع،

ص:206

- ركن حجر يا ركن اسود - نصب نمودند. پس از اين، حضرت نوح نيز همانند آدم عليه السلام به خانه ي كعبه روي كرد و حج بجاي آورد. تا اينكه گذشت زمان باعث خراب شدن و فرو ريختن بناي خانه شد. اينگونه بود كه در هنگام ويراني كعبه ي معظم حجرالاسود به كوه ابوقبيس - كه مشرف به مسجد الحرام است - سپرده شد، آنگاه خداوند به حضرت ابراهيم و اسماعيل دستور فرمود كه به تجديد بناي(1) بيت الله بپردازند. پس از آنكه حضرت ابراهيم دست به بناي مجدّد بيت الله الحرام برد و نوبت به ركن حجر رسيد، خداوند به او وحي فرمود كه حجر را از ابوقبيس استخراج كند. در روايت از امام صادق يا امام باقر عليهما السلام درباره ي كيفيت بناي كعبه و مواجهه ي ابراهيم با كوه ابوقبيس چنين آمده است:

خداوند عزوجل ابراهيم را به بنا نمودن كعبه فرمان داد و امر كرد كه ستونهاي آن را بالا ببرد و به مردمان مناسكشان را ارائه نمايد. پس ابراهيم و اسماعيل هر روز به سرعت به بنا نمودن خانه پرداختند تا آنكه به جايگاه حجرالاسود رسيدند. پس كوه ابوقبيس، ابراهيم را ندا كرد:

اِنَّ لَكَ عِندي وَديعَةً.

براي تو، نزد من امانتي است.

آن سنگ را به او داد پس او آن را در جايگاهش گذارد.(2)


1- قرآن كريم از دعاي ابراهيم و فرزند بزرگوارش اسماعيل پس از تجديد بناي كعبه چنين گزارش مي كند: «و اِذ يَرفَعُ اِبراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيتِ وَ اِسماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا اِنَّكَ اَنتَ السَّميعُ العَليمُ» (بقره/127).
2- الكافي، ج4، ص 205.

ص:207

بار ديگري كه حجرالاسود از كعبه ي مكرّم جدا افتاد، پنج سال پيش از بعثت رسول مكرّم اسلام بود. در آن سال سيلي از ناحيه ي «معلاة» مكه به سمت مسجدالحرام جاري شد و كعبه را ويران نمود. هر طايفه اي از قريش ساخت گوشه اي از كعبه را به عهده گرفت تا اينكه كار تجديد ساختمان آن به پايان رسيد. پس از اين، نوبت به نصب حجرالاسود رسيد كه نزد اهل مكه از امتياز خاصي برخوردار بود. هر گروهي كه به نصب آن توفيق مي يافت به ويژگي قابل توجهي دست پيدا كرده بود. بر سر اين امر ميان قريش بحث و جدل شد. حتي نزديك بود كه كار به جنگ و جدال بينجامد. در نهايت تصميم گرفته شد نخستين كسي كه از مسجد الحرام وارد مي شود حكم اين دعوا قرار گيرد و او كسي نبود جز رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم. آن حضرت پيشنهاد فرمودند كه حجر را در ميان پارچه اي قرار دهند و سپس از هر طايفه يكي گوشه ي آن را بگيرد. آنان چنين كردند و سنگ را تا محل نصب بالا آوردند و آنگاه حضرتش حجرالاسود را در جاي خود قرار دادند.(1)

بارسوّم هنگامي بود كه در زمان عبدالملك مروان، حجاج بن يوسفي ثقفي به مكه حمله نمود و عبدالله بن زبير را به دار زد. سپس با اجازه ي عبدالملك مروان تصميم به تجديد بناي كعبه گرفت. در جريان نصب حجر در اين هنگام نيز، اين سنگ بهشتي جز در دستان ولى الله آرام نگرفت و امام سجاد آن را در جاي خود قرار دادند.(2)

آري اين سنگ دستان مطهر امام را ميشناخت. به خاطر محبت شديدش به اهل بيت به جز با اشارت آنان در جايگاه خويش آرام


1- الكافي، ج4، ص 217.
2- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 267.

ص:208

نمي گرفت. درباره ي رابطه ي امام زين العابدين با حجرالاسود روايت حيرت انگيزي نقل شده كه گواه پيوستگي اين سنگ فردوسي با معصومين عليهم السلام.

داستان از اين قرار بوده كه پس از شهادت سيدالشهدا عليه السلام محمدبن حنفيه به حضور امام سجاد مي رسد. خود را - به جهت اينكه عموي آن بزرگوار بوده و سن بيشتري داشته - براي تصدي امامت شيعه شايسته تر از آن حضرت معرّفي مي كند. ايشان ابتدا استشهادات مختلفي بر امامت خويش مي فرمايند. سپس براي اتمام حجت، حكميت ميان خويش و عمو را به حجرالاسود مي سپارند. در حديث چنين آمده است:

آن دو رفتند تا نزد حجرالاسود رسيدند. پس علي بن الحسين تا به محمد بن حنفيه فرمود: «تو آغاز كن و به سوي خداي عزوجل تضرع نما كه حجرالاسود را برايت به گفتار آورد. سپس صدق آنچه ادعا مي كني را از [آن] بپرسي!» او در دعاي خويش جدّ و جهد كرد و از خداوند طلب نمود. سپس حَجر را خواند امّا اجابتش نكرد. سپس حضرت فرمودند: «اي عمو اگر تو وصي و امام بودي به يقين اجابتت مي نمود.» سپس محمّد به ايشان عرضه داشت: «اي پسر برادر! تو خداوند را بخوان و از آن سؤال نما!» پس حضرت علي بن الحسين عليهما السلام خداوند را خواندند به آنچه اراده فرمودند. سپس به حجر فرمودند:

اَسأَلُكَ بِالَّذي جَعَلَ فيكَ ميثاقَ الاَنبِياءِ وَ ميثاقَ الاَوصياءِ وَ ميثاقَ النّاسِ اَجمَعينَ لَمّا اَخبَرتَنا مَنِ الوَصِيُّ وَ الاِمامُ بَعدَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهما السلام.

ص:209

از تو مي طلبم به حق آنكه ميثاق انبياء و ميثاق اوصيا و ميثاق همه ي مردم را در تو نهاد كه ما را خبر دهي كه وصي و امام پس از حسين بن علي عليهما السلام چه كسي است؟

يكباره حجرالاسود به حركت در آمد تا آنكه ميخواست از جايگاه خويش فرو افتد. پس خداوند آن را به زبان عربي آشكار به گفتار آورد و عرضه داشت:

اَللّهُمَّ اِنَّ الوَصِيَّةَ وَ الاِمامَةَ بَعدَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ اِلي عَليِّ بنِ الحُسَينِ اَبي طالِبٍ وَ ابنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسُولِ اللهِ.(1)

پروردگارا! وصايت و امامت پس از حسين بن علي به سوي علي بن الحسين فرزند علي عليه السلام و فاطمه دخت رسول خداست.

همين باعث شد كه محمد حنفيه از ادعاي خود دست بكشد و به ولايت علي بن الحسين عليه السلام ملتزم گردد.

حجرالاسود و امام عصر عليه السلام

ميزان پيوستگي حجرالاسود به حجّت هاي بي مانند پروردگار بسيار مشهور و جا افتاده بوده است. به طوري كه مرحوم ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه (صاحب كتاب شريف كامل الزيارات) وقتي مي شنود كه پس از فتنه ي قرامطه(2) آنان حجرالاسود را به كعبه باز


1- الكافي، كتاب الحجة، باب ما يفصل به بين دعوي المحق و المبطل في امر الامامه، ح 5.
2- يكي از فرقه هاي اسماعيليه بودند كه در سال 317 ه_ ق به مكه يورش برده و خانه ي خدا را ويران نمودند، حجرالاسود را از جاي خود كندند و با خود بردند و پس از بيست سال آن را در همان تاريخي كه مرحوم ابن قولويه نقل مي فرمايد به كعبه باز گرداندند.

ص:210

گردانده اند، خود را مهيا مي كند براي ديدار نصب كننده ي حجرالاسود راهي مكه ي معظمه شود؛ زيرا اطمينان داشته امام عصر عليه السلام آن را در جايگاهش قرار خواهند داد. اين چهارمين باري بوده كه حجرالاسود از خانه جدا مي شد و از آن پس (337 ه-ق) تا كنون از خانه ي كعبه فاصله نگرفته است. مرحوم ابن قولويه جريان اين اشتياق و حركت خود را اينگونه بيان ميدارد:

من در سال 337، هجري كه اوايل غيبت كبري بود، (همان سالي كه قرامطه، حجرالاسود را به مسجدالحرام برگردانده بودند) به عزم زيارت بيت الله، وارد بغداد شدم و بيشترين هدفم ديدن كسي بود كه حجرالاسود را به جاي خود نصب مي كند؛ زيرا در كتابها خوانده بودم كه آن را از جايش كنده و بيرون مي برند و پس از آوردن، حجت زمان و ولي رحمان حضرت بقية الله (ارواحنا فداه) آن را در جايش نصب مي كنند.

... در بغداد سخت بيمار شدم؛ به طوري كه خود را در شُرُف مرگ ديدم؛ لذا از آن مقصدي كه داشتم (تشرّف به بيت الله الحرام) نااميد شدم. مردي را كه به ابن هشام مشهور بود از جانب خود نايب نمودم؛ نامه اي سر به مُهر به او سپردم و در آن از مدّت عمر خود سؤال كرده بودم و اين كه، آيا در اين بيماري از دنيا مي روم يا نه؟ و به او گفتم: عمده ي هدف من آن است كه اين رقعه را به

ص:211

كسي كه حجرالاسود را به جاي خود نصب مي كند، برساني و جوابش را از او بگيري؛ زيرا من تو را فقط براي همين كار مي فرستم.

ابن هشام گفت: وقتي به مكه ي معظمه وارد شدم و خواستند حجرالاسود را در جاي خود نصب نمايند، مبلغي به خدّام دادم تا بتوانم كسي كه آن سنگ را بر جاي خود قرار مي دهد ببينم. چند نفر از ايشان را نزد خود نگاه داشتم، تا مرا از ازدحام جمعيت حفظ نمايند. هركس كه مي خواست حجرالاسود را در جاي خود نصب نمايد، سنگ اضطراب داشت و بر جاي خود قرار نمي گرفت. در آن حال جواني گندمگون و خوشرو پيدا شد. ايشان آمد و حَجَر را بر جاي خود گذارد. سنگ در آن جا، قرار گرفت، به طوري كه گويا اصلاً و ابداً از جاي خود برداشته نشده بود.

بعد از مشاهده ي اين حال، صداي جمعيت به تكبير بلند گرديد و آن جوان پس از اين كار از در مسجد الحرام خارج شد. من نيز به دنبال او رفتم و مردم را از جلوي خود دور مي كردم و راه باز مي نمودم؛ به طوري كه آنها گمان كردند ديوانه يا مريض هستم و راه را باز مي نمودند. چشم از آن جوان بر نمي داشتم تا آن كه از بين مردم به كناري رفت و با وجودي كه من با سرعت راه مي رفتم و ايشان با كمال تأنّ حركت مي كرد، باز به او نمي رسيدم: تا به جايي رسيد كه جز من كسي نبود كه او را ببيند. توقف نمود و فرمود: چيزي را كه همراه داراي بياور، رقعه را به او دادم بدون آن كه او را باز و نگاه كند، فرمود: به صاحب رقعه بگو، او در اين بيماري فوت نمي كند و بلكه سي سال ديگر، از دنيا خواهد رفت.

ص:212

ابن هشام گفت: آن گاه چنان گريه اي بر من غلبه كرد كه قادر بر حركت كردن نبودم. جوان مرا به همان حال گذاشت و رفت، تا آن كه از نظرم غايب شد. ابوالقاسم بن قولويه مي فرمايد: ابن هشام بعد از مراجعت از حج، اين واقعه را به من خبر داد.

ناقل اصل قضيه مي گويد: پس از آن كه سي سال از اين جريان گذشت ابن قولويه مريض شد و در صدد تهيه ي كارهاي آخرت خود برآمد: وصيت نامه ي خود را نوشت و كفن خود را آماده كرد و محل قبر خود را معين نمود. به

او گفتند: چرا از اين بيماري مي ترسي؟ اميد داريم كه خداوند تفضل كند و تو را عافيت دهد. جواب داد: اين همان سالي است، كه خبر فوت مرا در آن داده اند. در آن سال، و با همان مرض وفات كرد و به رحمت الهي رسيد. (1)

اين حجر كه با دستان برگزيدگان آفرينش آشنا گشته و به احترام آنان در جايگاه خويش قرار گرفته يك روز ديگر با همين جوان گندمگون، زيباروي و دلربا روبه رو خواهد شد. حجر ديدار با يار قديم خويش را تازه خواهد كرد. آن روز حجرالاسود آدمي را در آيينه ي جمال وي زيارت خواهد كرد، عزم ابراهيمي و شمايل اسماعيلي اش را خواهد ستود. سال سي و پنج پس از عام الفيل را در چهره ي محمدي وي


1- العبقري الحسان، ج 2، ص 57، بركات حضرت ولي عصر (گزيده ي العبقري الحسان) ص 78 و 79 روايت اين تشرّف از سوي مرحوم ابن قولويه را مرحوم علامه مجلسي در «بحارالانوار، ج 52، ص 58 و ج 99، ص 226»، به نقل از كتاب شريف الخرائج و الجرائح آورده اند و در دو كتاب «كشف الغمّه، ج 2، ص 502» و «فرج المهموم، ص 254» نيز نقل گرديده است.

ص:213

مرور خواهد كرد. خواهد ديد كه كوكب رخشان احمدي و ستارهاي بي افول محمّدي چقدر به نياي بزرگوار خويش شبيه است.(1) آنگاه در چشمان از اشك افسرده ي آن محبوب، چشمان شب زنده دار زين العابدين عليه السلام را خواهد ديد.

به فرموده ي امام صادق عليه السلام آن حضرت در مطلع ظهور خويش در نزديكي اين سنگ بهشتي تكيه خواهد زد:

وَ مِن ذلِكَ الرُّكنِ يَهبِطُ الطَّيرُ عَلَي القائِمِ فَأوَّلُ مَن يُبايِعُهُ ذلِكَ الطَّيرُ وَ هُوَ وَ اللهِ جَبرَئيلُ وَ اِلي ذلِكَ المَقامِ يُسنِدُ ظَهرَهُ وَ هُوَ الحُجَّةُ وَ الدَّليلُ عَلَي القائِمِ.(2)

و از آن ركن آن پرنده بر قائم فرود مي آيد. پس نخستين كسي كه با او بيعت مي كند آن پرنده است و به خدا سوگند كه [آن پرنده] جبرئيل است و امام عصر به آن مقام تكيه مي دهد و آن مقام و ركن [حجر] حجت و نشانه اي است بر قائم.

خداوندا آيا مي شود در آن روز مبارك و بي نظير، بر ما بي لياقتان منت گذاري ميشود توفيق زيارت آن عزيز دلها و آن محبوب ناپيدا را


1- چنانكه امام صادق عليه السلام فرمودند: قائم هنگامي كه خروج كند، وارد مسجدالحرام مي شود پس روي به كعبه مي نهد و پشت به مقام مي گذارد سپس دو ركعت نماز ميگزارد سپس مي ايستد پس ميگويد: «اي مردم من سزاوارترين مردمم به آدم! اي مردم! من سزاوارترين مردمم به ابراهيم! اي مردم! من سزاوارترين مردمم به اسماعيل ! اي مردم! من سزاوارترين مردمم به محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم»، سپس دستانش را به آسمان بلند مي كند و دعا مي نمايد و تضرع مي كند تا آنكه دستانش بر صورتش ميافتد. (بحارالانوار، ج 51، ص 59، به نقل از كنز جامع الفوائد و تأويل الايات الظاهره).
2- علل الشرايع، ج 2، ص 429.

ص:214

روزيمان نمايي - در حاليكه پس از قرنها هجران كشيدن و غصّه خوردن از غم غيبت بيرون آمده است - ؟ به خودش قسم هر چند هيچگونه شايستگي براي برخورداري از اين نعمت عظمي در خود نمي بينيم، امّا بارها در عالم خيال و آرزوي خود به ديدن چنان روزي دلبسته ايم با ياد و خاطره ي آن ساعتها و روزها، عمر را گذرانده ايم.

«يا مَن يُعطي مَن سَأَلَهُ. يا مَن يُعطي مَن لَم يَسأَلهُ وَ مَن لَم يَعرِفهُ تَحَنُّناً مِنهُ وَ رَحمَةً، اَعطِني بِمَسأَلَتي اِيّاكَ جَميعَ [الخَيرات] خَيرِ الدُّنيا وَ جَميعَ خَيرِ الآخِرَةِ»(1)

از روي فضل و تحنن خويش بر همه ي دوستداران حضرتش منت گذار- چه آنها كه چنين آرزويي را درخواست كرده و چه آنها كه مسئلت نكرده اند و يا حتي به اين نعمت بي بديل معرفت ندارند - و ما را از شاهدان آن روز مولايمان قرار ده.

حطيم

حدّ حطيم

از ركن حجر مي گذريم، پس از اين - در ميان بخشهاي مقدّس بيت الله - به قسمتي به نام «حطيم» مي رسيم. حدّ اين قسمت در روايات به دو گونه بيان شده است. در برخي روايات فرموده اند:


1- «اي آنكه مي بخشد به كسي كه گدائيش مي كند. اي كه به خاطر مهرباني از جانب خود و رحمت، مي بخشد به كسي كه از او سؤال نكرده و نمي شناسدش! به گدائيم در پيشگاهت، به من همه ي [نيكي ها] نيكي دنيا و همه ي نيكي هاي آخرت را عطا كن.» اين دعاي شريف از ناحيه ي امام صادق صادر شده است. حضرت، خواندن اين دعاي شريف را در صبح و عصر ماه رجب و در پس نمازهاي روز و شب آن، توصيه فرموده اند. (اقبال الاعمال، ص 644)

ص:215

هُوَ ما بَينَ الحَجَرِ الاَسوَدِ وَ بابِ البَيتِ.(1)

[حطيم] ميان حجرالاسود و در خانه ي خدا] است.

و در برخي ديگر سطح وسيعتري را شامل «حطيم» دانسته و فرموده اند:

ذلِكَ ما بَينَ الرُّكنِ الأَسوَدِ وَالمَقامِ وَ بابِ الكَعبَةِ.(2) آن (حطيم) ميان ركن حجرالاسود و مقام ابراهيم و دركعبه است.

بنابراين يا ين بخش مقدس، فاصله اي كوتاه ميان در خانه ي خدا و ركن حجرالاسود را تشكيل مي دهد؛ يا مثلثي با مساحتي قابل توجه را - كه سه رأس آن ركن حجر، مقام ابراهيم و در بيت الله است - در برمي گيرد.(3)

وجه تسميه ي حطيم

درباره ي وجه تسميه ي اين قسمت از مسجدالحرام از امام صادق عليه السلام سؤال مي شود و ايشان مي فرمايند:

لِاَنَّ النّاسَ يَحطِمُ بَعضُهُم بَعضاً هُنالِكَ.(4)

از آن رو كه در اينجا برخي از مردم برخي ديگر را خرد مي كنند.

ريشه ي «حطيم» «حَطَمَ» است كه در لغت عرب به شكستن چيزي خشك چون استخوان و مانند آن(5) معنا مي شود. در اين قسمت از


1- علل الشرايع، ج 2، ص 400.
2- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 204.
3- در برخي ديگر از روايات از اين قسمت با عنوان «ما بين الركن و المقام» ياد شده است. (بحارالانوار، ج 99، ص 229، به نقل از امالي طوسي).
4- علل الشرايع، ج 2، ص 400.
5- الحطم: كسرك الشييء اليابس كالعِظام و نحوها (كتاب العين، ج 3، ص 175).

ص:216

مسجدالحرام، سه گروه با هم تلاقي مي كنند. اوّل: طواف كنندگان. دوم: كساني كه براي استلام و بوسيدن حجر مي روند يا برمي گردند. سوم: آنان كه مي خواهند خود را به در خانه خدا برسانند. به همين خاطر معمولا ازدحام فراواني رخ مي دهد. فشار جمعيت به گونه اي است كه گاه به افراد احساس له شدگي و خفگي دست مي دهد. در اين روايت شريف با توجه به همين ريشه ي لغوي و نيز كاربرد عرفي، وجه نام گرفتن «حطيم» به اين عنوان را ذكر فرموده اند.

نيز امام باقر عليه السلام از اين بخش با عنوان «حطيم اسماعيل عليه السلام» ياد فرموده اند و بيان داشته اند:

و ذلِكَ حَطيمُ اِسماعيلَ ذاكَ الَّذي كانَ يَدُورُ فيهِ غُنَيماتِهِ وَ يُصَلِّي فيهِ.(1)

و [حطيم] حطيم اسماعيل است كه گوسفندانش را در آن مي چرخاند و در آن نماز مي گزارد.

منظور آن است كه اين بخش، محل چريدن چارپايان اسماعيل بوده و آن حضرت در اين بخش به اقامه ي نماز مي پرداخته اند. با توجه به اين فرمايش البته احتمال دوّم در منظور از حطيم تقويت ميگردد.

فضيلت حطيم

تراكمي كه در اين بخش از بيت الله الحرام مشاهده مي شود، حضور در آن را دشوار ميسازد. اما در روايات اهل بيت عليهم السلام فضيلت ويژه اي براي اين ساحت مكرم در نظر گرفته شده كه تحمل اين دشواريها را هموار مي سازد. چنانكه آن را برترين و با فضيلت ترين بقعه ها


1- بحارالانوار، ج 99، ص 230، به نقل از ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،

ص:217

دانسته اند. حضرت امام زين العابدين عليه السلام خطاب به اصحاب خويش فرمودند:

اَيُّ البِقاعِ اَفضَلُ.

كدام يك از بقعه ها با فضيلت ترند؟

اصحاب عرضه داشتند: خدا و رسولش و فرزند رسولش داناترند. سيس حضرت تصريح فرمودند:

اِنَّ اَفضَلَ البِقاعِ ما بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ.(1) برترين بقعه ها، ميان ركن حجر و مقام است.

امام زين العابدين عليه السلام اين قسمت از بيت را پر فضيلت ترين بخش خانه ي والا مقام حق متعال دانسته اند. اين خود حكايت از شرافت آن نسبت به ساير بقعه ها دارد. اين قسمت از بيت الله الحرام شريف ترين جايگاهي است كه در بافضيلت ترين مسجد كره ي زمين قرار گرفته است. پس همه ي اسباب عظمت و كرامت در آن فراهم آمده اند. امام باقر خطاب به اصحاب خويش فرمودند: «آيا ميدانيد كدام يك از بقعه ها از نظر منزلت نزد خداوند برتر است؟» پس فرمودند: «مكه ي محترم كه خداوند آن را براي خود به عنوان حرم، پسنديد و خانه اش را در آن قرار داد.» سپس فرمودند: «آيا مي دانيد كه چه بقعه اي در آن از نظر حرمت نزد خدا برتر است؟» پس بيان داشتند: «آن، مسجدالحرام است.» سپس فرمود: «آيا ميدانيد كه كدام بقعه در مسجدالحرام از نظر حرمت، نزد خدا برتر است؟» پس فرمودند:


1- الامالي (طوسي)، مجلس 5، ح 22.

ص:218

ذاكَ ما بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ و بابِ الكَعبَةِ وَ ذلِكَ حَطيمُ اِسماعيلَ.(1)

آن، ميان ركن حجر و مقام ابراهيم و در كعبه است و آن، حطيم حضرت اسماعيل است.

در بيان ديگري - منقول از حضرت ثامن الائمه - در توصيف اين بقعه ي مبارك آمده است:

فَاِنَّهُ اَفضَلُ بُقعَةٍ عَلي وَجهِ الاَرضِ.(2)

آن، با فضيلت ترين بقعه بر روي زمين است.

به اين ترتيب حضور در اين جايگاه ملكوتي، قدم گذاردن در برترين مقام هاي الهي است كه در سطح كره ي زمين(3) پراكنده اند. كسي كه در اين بقعه پاي مي نهد در جاي پاي اسماعيل قدم مي گذارد.

نماز در حطيم

با توجه به اين فضيلت و حرمت اين جايگاه نزد خداوند متعال، توصيه شده كه حاضران در مسجدالحرام در صورت امكان نمازهاي خويش را در اين قسمت اقامه نمايند. امام رضا فرموده اند:

... و اگر برايت ممكن شد كه همه ي نمازهايت را نزد حطيم به جاي آوري، چنين كن، چرا كه آن، برترين بقعه بر روي زمين


1- بحارالانوار، ج 99، ص 230، به نقل از ثواب الاعمال و عقاب الاعمال.
2- فقه الرّضا ص 222.
3- با توجه به رواياتي كه پيش از اين درباره ي برتري كربلاي معلي و حريم حسيني بر مكه و كعبه ي مكرّم نقل نموديم، در مقام جمع ميان روايات بايد حطيم را برترين جايگاه در كره ي زمين، پس از كربلا دانست.

ص:219

است و حطيم، ميان در خانه ي خدا و حجرالاسود است و همان جايگاهي است كه خداوند در آن توبه ي آدم را پذيرفت و پس از آن نماز در حجر اسماعيل برتر است. او پس از آن ميان ركن عراقي و در بيت، نماز افضل است -و آن جايگاهي است كه مقام در زمان ابراهيم تا زمان رسول خدا در آن بود- و پس از آن پشت مقام ابراهيم كه اكنون هست و هر چه به خانه اي خدا نزديك تر باشد نماز در آن افضل است.(1)

خداوند متعال در اين جايگاه شريف، توبه ي حضرت آدم را به خاطر ترك اولايي كه مرتكب شده بود پذيرفت. رحمت خويش را نيز در اين محل مكرم نصيب او ساخت. حال، كسي كه در اين فرودگاه مهر و لطف الهي نماز مي گزارد خويش را در نزديك ترين مكانها به رأفت و غفران پروردگار قرار داده است. چنين كسي در محترم ترين بخش از كره ي زمين دست دعا به سوي خداوند متعال بلند كرده است. اگر اين امكان برايش ايجاد شود كه همه ي نمازهايش را در اين محل ملكوتي بگزارد سيل ثواب را به سوي خويش كشانده است. مطابق فرمايش حضرت، پس از حطيم، نماز گزاردن در «حجر اسماعيل»، «ميان ركن عراقي و محل اصلي مقام ابراهيم»(2) و «پشت مقام فعلي


1- فقه الرّضا، ص 222.
2- از اين قسمت، در روايت شريف، تحت عنوان (ما بين الركن العراقي و الباب) ياد شده است. پس از اين جمله، منظور را مشخص نموده و فرموده اند «و هو الموضعُ الذي كان فيه المقامُ في عهد ابراهيم الي عهد رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم » به اين ترتيب اين قسمت عبارت است از فاصله ي ركن عراقي تا مقابل مقام فعلي در كعبه، كه همان جايگاه مقام پيش از عصر جاهليت است. (توضيحات بيشتر درباره ي مقام ابراهيم را در عناوين بعدي اين مكتوب بنگريد.)

ص:220

ابراهيم» به ترتيب از افضليت برخوردار است. اگر هيچيك از اين حالات براي انسان ميسر نشد هرچه بتواند براي اقامه ي نماز به كعبه نزديك تر شود از بركات فراوان تري بهره خواهد برد.

ثواب هاي عظيم نماز در حطيم، منوط به پذيرش ولايت اهل بيت عليهم السلام

ثواب والايي در پي نماز گزاردن در گرامي ترين جايگاه هاي كره ي زمين نصيب انسان مي شود. اما اين نماز هنگامي مورد قبول قرار مي گيرد كه - به عنوان نخستين شرط - نمازگزار ولايت اهل بيت را پذيرفته باشد. امام باقر عليه السلام پس از آنكه به طرح موقعيت ويژه ي حطيم مي پردازند در همين باره مي فرمايند:

وَاللهِ لَو اَنَّ عَبداً صَفَّ قَدَمَيهِ في ذلِكَ المَكانِ وَ قامَ اللَّيلَ مُصَلِّياً حَتَّي يَجيئَهُ النَّهارُ وَ صامَ النَّهارَ حَتّي يَجيئَهُ اللَّيلُ وَ لَم يَعرِف حَقَّنا وَ حُرمَتَنا اَهلَ البَيتِ لَم يَقبَلِ اللهُ مِنهُ شَيئاً اَبَداً.(1)

سوگند به خدا اگر بنده اي دو پاي خويش را در آن مكان در كنار هم قرار دهد، شب را با حالت نمازگزاردن به پا خيزد تا آنكه روزش فرا رسد و روز را روزه بدارد تا آنكه شبش فرا رسد ولي در [عين حال] حق ما و حرمت ما - اهل بيت - را نشناسد خداوند از او ابداً چيزي را نمي پذيرد.

اگر منكران حق اهل بيت عليهم السلام روز و شب در اين بقعه ي شريف به عبادت مشغول باشند، از اين عبادات خود طرفي نمي بندند. هر چند روزشان به روزه و شبشان به تهجّد بگذرد امّا مردودند. اين امر تذكّر به جا و ضروري به كساني از اهل ايمان است كه «از مشاهده ي نظم و


1- وسايل الشيعه، ج 1، ص 122.

ص:221

ترتيب ظاهري و رفتار ظاهراً متديّنانه ي منكران حقوق اهل بيت عليهم السلام شگفت زده مي شوند. صفوف به هم فشرده ي ولي ناشناسان را مي بينند و مي انديشند شيعه در بندگي خدا نسبت به اينان عقب است. بلكه اساساً بايد به اينها «مسلمان واقعي» گفت.» اين در حالي است كه ملاك پيش يا پس بودن در بندگي خدا و مسلمان واقعي يا پوچ بودن، به دست ما نيست. معرّفي اين ملاك و معيار بايد از سوي خداوند متعال صورت گيرد. اين محك، موضع فرد نسبت به اهل بيت است. با توجه به اين معيار اگر فرد ايمان صحيحي نسبت به اين بزرگوران داشته باشد كه خوبست امّا اگر نسبت به اهل بيت بي معرفت باشد اعمالش پيش خدا پشيزي ارزش ندارد؛ هر چند از كميتي شگفت آور برخوردار باشد.

امام سيدالساجدين عليه السلام «حطيم» را به عنوان برترين بقعه هاي روي زمين معرّفي مي كنند. سپس مي فرمايند:

وَ لَو اَنَّ رَجُلاً عُمِّرَ ما عُمِّرَ نُوحٌ في قَومِهِ اَلفَ سَنَةٍ اِلاّ خَمسينَ عاماً يَصُومُ النَّهارَ وَ يَقُومُ اللَّيلَ في ذلِكَ المَوضِعِ ثُمَّ لَقِيَ اللهَ بِغَيرِ وِلايَتِنا لَم يَنفَعهُ ذلِكَ شَيئاً.(1)

و اگر شخصي آنقدر كه نوح در ميان قومش عمر كرد، نهصد و پنجاه سال - عمر كند؛ در آن جايگاه روز را روزه بدارد و شب را به [نماز] قيام كند سپس خداوند را بدون ولايت ما ملاقات نمايد، آن [عبادتش] هيچ سودي به او نمي رساند. اين نشان مي دهد كه قشر و پوسته ي عبادت نيست كه از اعتبار ويژه


1- امالي طوسي، مجلسي 5، ح 22.

ص:222

برخوردار است. پيش زمينه ي اعتقادي و نيّت برخاسته از آن است كه ارزش و اعتبار آن را تعيين مي كند. ممكن است كسي بدون اعتقاد به اهل بيت و نهصد و پنجاه سال شبانه روز به زعم خود به عبادت مشغول باشد، اما هيچ يك از آن اعمال در واقع عبادت نباشد. از سوي ديگر ممكن است كسي حجم زيادي از اعمال را در كارنامه ي خويش نداشته باشد اما چون ولايت اهل بيت را دارد مورد رضاي خداوند قرار گيرد و عمل به ظاهر اندك او ارج نهاده شود. به هر روي «ولايت اهل بيت عليهم السلام» است كه زمينه ي ارزش گذاري عبادات را فراهم مي كند. فردي كه اين بستر را به دست نياورده باشد با بن بست مواجه شده و هيچ نصيبي از قرنها زحمت خويش نخواهد برد.

حطيم؛ محل بيعت ياران امام عصر عليه السلام با ايشان

يكي از ويژگي هاي مهم حطيم، اين است كه در هنگامه ي آغاز ظهور امام عصر محل فراخواني ياران و همركابان آن بزرگوار براي بيعت با ايشان خواهد بود. امام باقر مي فرمايند:

كَأَنّي بِالقائِمِ ... قائِماً بَينَ الرُّكنِ وَ المَقامِ بَينَ يَدَيهِ جَبرَئيلُ يُنادي: «اَلبَيعَةُ للهِ» فَيَملَؤُها عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً.(1)

گويي قائم را مي بينم ... كه ميان ركن و مقام ايستاده و جبرئيل پيش روي او ندا مي دهد: «بيعت از آن خداست» پس آن (زمين) از عدالت انباشته مي كند؛ همانگونه كه از ظلم وستم پرشده باشد.


1- الغيبة (طوسي)، ص 453. مي توان نداي جناب جبرئيل را به صورت البيعة لله نيز اعراب كرد. در اين صورت (البيعة) مفعول فعل (ينادي) خواهد بود و معناي عبارت چنين خواهد شد: «جبرئيل، بيعتي كه از آن خداست را ندا مي كند.»

ص:223

اين فراخواني توسط جناب جبرئيل امين صورت مي گيرد. اين ندا بيعت با آن حضرت را بيعت با خداوند متعال معرّفي مي كند. در پي آن، ياران حضرتش از گوشه گوشه ي كره ي زمين در اين محل مقدّس حضور مي يابند. پيش مي آيند و با دست بيعت خود يد با كفايت آن حضرت را مي فشارند. امام صادق عليه السلام پس از ترسيم فراخواني جبرئيل عليه السلام مي فرمايند:

فَتَصيرُ اِلَيهِ شيعَتُهُ مِن اَطرافِ الاَرضِ تُطوي لَهُم طَيّاً حَتّي يُبايِعُوهُ فَيَملَأُ اللهُ بِهِ الأَرضَ عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً.(1)

پس شيعيانش از گوشه گوشه ي زمين به سوي او رهسپار ميگردند. زمين برايشان پيموده مي شود؛ پيموده شدني، تا اينكه با او بيعت مي كنند. پس خداوند به [بركت] او زمين را از عدل پر مي كند؛ همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد.

شيعياني كه سعادت مي يابند در ركاب حضرتش باشند، به گونه اي غير عادي نزد ايشان حاضر مي شوند. بدين صورت كه زمين برايشان پيموده مي شود. فاصله ي دور دست خانه هايشان تا دلبندشان را به سرعت طي مي كنند. با آن بزرگوار پيمان وفا مي بندند. آغازگر حركتي مي شوند كه ميوه ي شيرين آن، از ميان رفتن ظلم و جور و برپايي عَلَم عدل بر عرصه ي گيتي خواهد بود. بذر اين ثمر با بيعت آنان در حطيم پاشيده مي شود.

صدور اين اذن الهي، پاسخ به درخواستي است كه مولاي بي نشان و غربت كشيده مان تحقق آن را بارها از خداوند طلبيده است. از محمدبن


1- الارشاد، ج 2، ص 379.

ص:224

عثمان - نايب دوّم از نواب خاصّ آن حضرت - نقل شده:

آخرين باري كه به شرف ديدار ايشان نائل شدم نزد بيت الله الحرام بود در حاليكه عرضه مي داشت:

اَللّهُمَّ اَنجِزلي ما وَعَدتَني.(1)

خدايا وعده اي كه به من داده اي، محقق فرما.

وعده ي خدا با امام عصر، ظهور پر بركت و حكومت جهاني آن بزرگوار است. اين ظهور باعث ميشود صاحبان ايمان و عمل صالح در زمين به جانشيني برسند. با اين رخداد فرخنده، دين خداوند متعال سراسر اقطار كره ي زمين را فرا مي گيرد(2) و امنيت به زمين پر از ظلم باز مي گردد. آن روز خداوند متعال وعده اي را كه به امام عصر عليه السلام داده عملي مي كند و از ميان ركن و مقام، آفتاب عالمتاب مهدوي را رخصت طلوع مي دهد.


1- من لا ييحضره الفقيه، ج 2، ص 520.
2- چنانكه مي فرمايد: «وَعَدَ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنكُم وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ لَيَستَخلِفَنَّهُم فِي الاَرضِ كَمَا استَخلَفَ الَّذينَ مِن قَبلِهِم وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُم دينَهُمُ الَّذي ارتَضي لَهُم وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمناً يَعبُدُونَني لا يُشرِكُونَ بي شَيئاً وَ مَن كَفَرَ بَعدَ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ (نور / 55) خداوند با كساني از شما كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وعده كرد كه آنان را در زمين خلافت بخشد؛ همانگونه كه كساني كه پيش از آنها بودند را خلافت بخشيد و حتماً عمل به دينشان را كه برايشان پسنديده، براي آنها امكان پذير مي سازد و پس از هراسشان، امنيت را براي ايشان جايگزين مي كند، به گونه اي كه مرا مي پرستند و به من شرك نمي ورزند و هر كه پس از اين كفر بورزد پس آنان فاسقانند.

ص:225

باب كعبه ي معظم

يكي از بخشهاي مهم كعبه در آن است كه به درون بيت الله الحرام باز ميشود. اين در، در حال حاضر به طور معمول دو بار در سال - در 25 ذيقعده (روز دحوالارض) و اول شعبان گشوده مي گردد و پلكاني براي ورود افراد خاصي به آن گذارده مي شود. نكته ي قابل توجه اين كه با باز شدن در كعبه درهاي رحمت آسمان نيز گشوده مي گردد. رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند:

يُفتَحُ اَبوابُ السَّماءِ بِالرَّحمَةِ في اَربَعِ مَواضِعَ.

در چهار جا درهاي آسمان به رحمت [ايزدي] گشوده مي گردد. و در بيان يكي(1) از اين مواضع فرمودند:

عِندَ فَتحِ بابِ الكَعبَةِ.(2)

هنگام باز شدن در كعبه.

اگر در اين دو زمان توفيق درك زيارت بيت الله الحرام را داشتيم، يادمان باشد كه هنگام نزول باران رحمت است. پس حيف است اهتمام لازم را براي «دعا» به خرج ندهيم. حيف است كه چنين فرصتي از دست انسان برود و نتواند پيمانه ي خويش را از اين باران بركت پر نمايد. چه خوب كه در مثل اين موقعيتهاي حساس انسان متوجه باز كردن آن گره اي باشد كه قرنهاست به كار روزگاران افتاده است.گره اي كه نكبت و سياهي و تباهي را براي زمين و زمان به بار آورده است.


1- ساير اين مواقع عبارتند از هنگام نزول باران، هنگام نگاه (محبت آميز) فرزند به صورت پدر و مادر و هنگام عقد.
2- بحارالانوار، ج 103، ص 221.

ص:226

كاش كه سوخته جاني در هنگام گشوده شدن باب كعبه در كنار آن باشد. كاش در همان هنگام از ملكوت آسمانها ظهور امام عصر - اين رحمت واسعه - را طلب كند.

مقام ابراهيم

جايگاه ديگري - كه امروزه در ضريحي زرّين، مقابل كعبه قرار دارد - مقام شريف حضرت ابراهيم است. در درون آن سنگي قرار دارد كه جاي دو كف پاي آن حضرت در آن حك گرديده است. در بيان اينكه چگونه جاي پاهاي حضرت ابراهيم بر روي سنگ نقش شده، روايت جالبي از امام صادق عليه السلام را از نظر مي گذرانيم.

هنگامي كه خداوند متعال به ابراهيم عليه السلام وحي كرد كه براي حج در ميان مردم ندا سر دهد، سنگي را كه اثر دو پايش بر آن است گرفت و [آن سنگ]، مقام بود. پس آن را برابر بيت قرار داد در حاليكه چسبيده به خانه بود -مقابل جايگاهي كه امروزه در آن است - سپس بر آن ايستاد و با بلندترين صدايش به آنچه خداي متعال فرمانش داده بود، ندا كرد. پس هنگامي كه به [گفتار خويش] تكلم نمود، سنگ، تحمل نكرد. دو پاي او (ابراهيم) در آن فرو رفت، ابراهيم دو پايش را از سنگ كند. هنگامي كه مردم فراوان شدند و به شرّ و بلا گرفتار گشتند بر آن ازدحام كردند و از [پيش خود] نظر دادند كه آن را در جايگاهي كه امروز در آن است قرار دهند براي آنكه مطاف براي كساني كه به [گرد] خانه طواف مي كنند خالي شود. پس هنگامي كه خداي متعال محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم را مبعوث نمود، آن را به جايگاهي كه ابراهيم در آن قرارش داده بود بازگرداند. همواره در آن بود تا آنكه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از دنيا

ص:227

رفتند و در زمان ابوبكر و ابتداي حكمراني عمر [جاي آن تغيير نكرد]. پس عمر گفت: «مردم در اين جايگاه ازدحام كرده اند پس كداميك از شما موقعيت آن را در زمان جاهليت ميداند؟» پس مردي به او گفت: «من اندازه ي فاصله اش تا كعبه را دقيقاً ميدانم»... [پس عمر] به برداشتن مقام فرمان داد. پس حمل شد و به جايگاهي كه اكنون در آن است برگردانده شد.(1)

مقام ابراهيم عليه السلام سنگي متصل به كعبه ي شريف بوده است. در زمان جاهليت از آن جدا ميشود و با كعبه فاصله ميگيرد. با بعثت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم و تحقق چيرگي ايشان بر مكه، آن حضرت محل مقام را به همان جايگاه زمان ابراهيم عليه السلام باز ميگردانند.(2) البته جاي بسي شگفتي است كه داعيه داران خلافت پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم چگونه اصرار داشتند كه مقام را به محل دقيق آن در عصر جاهليت باز گردانند؟ چگونه مدعيان جانشيني رسول خدا مي خواستند رسوم و آداب آن روزگار ضلالت و گمراهي را احياء كنند؟ به راستي جز محو آثار اسلام و سوق دادن جامعه ي اسلامي به قهقراي جاهليت، مي توان انگيزه اي


1- علل الشرايع، ج 2، ص 423.
2- در برخي روايات، اين مقام را علاوه بر مقام ابراهيم، «مقام اسماعيل و محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم» نيز نام نهاده اند. راوي از امام ابوالحسن درباره ي جايگاه برتر نماز در مكه ي معظمه مي پرسد، آن حضرت پاسخ مي دهند: عَندَ مَقامَ اِبراهيمَ الاَوّلِ فَاِنَّهُ مَقامُ اِبراهيمَ وَ اِسماعيلَ وَ مُحَمَّدٍ صلّي الله عليه و آله و سلّم نزد مقام نخستين ابراهيم (پيش از تغيير) چرا كه آن جا مقام ابراهيم و اسماعيل و محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم است. (وسايل الشيعه ج 5 ص 275) با توجه به بحث هايي كه درباره ي حطيم داشتيم حضرت در حقيقت راوي را به جايگاه برتر مقام نخستين پس از حطيم و حجر اسماعيل راهنمايي فرموده اند.

ص:228

براي اين كار در نظر گرفت؟(1)

اين پايه و اساس نادرست و اين بدعت جاهلانه با ظهور امام عصر عليه السلام از ميان خواهد رفت. آن بزرگوار، مقام را به جايگاه اوليه اش باز خواهند گرداند؛ چنانكه امام صادق عليه السلام فرمودند:

اِذا قامَ القائِمُ... حَوَّلَ المَقامَ اِلَي المَوضِعِ الَّذي كانَ فيهِ.(2)

وقتي قائم به پا خيزد... مقام [ابراهيم] را به جايگاهي كه در زمان رسول خدا بود، بازمي گرداند.

اين عمل امام عصر عليه السلام يكي از مظاهر زنده كردن سنت هاي مرده و ميراندن بدعتهاي جاهلانه خواهد بود.

حجر اسماعيل

اشاره

جايگاه پر قدري كه پس از گذشتن از ركن عراقي در كعبه ي معظم به آن مي رسيم، «حِجر اسماعيل» نام گرفته است. در روايات بيان فرموده اند كه در اين جايگاه شريف قبر حضرت هاجر عليها السلام، مادر


1- اعتراف به تغيير مكان يافتن مقام ابراهيم به جايگاه عصر جاهليت در كتب اهل سنت نيز به چشم مي خورد: (الطبقات الكبري، ج 3، ص 204) نيز اعتراف به اين رفتار خليفه ي دوم را در زيارت شريف «جامعه ي ائمة المؤمنين» مينگريم آنجا كه اين رخداد را نتيجه ي بيعت شوم مردم با ابوبكر دانسته و فرموده اند: «وَ بَدَّلَتِ الأحكامَ وَ غَيِّرَتِ المَقامَ وَ أباحَتِ الخُمْسَ لِلطُّلقاء وَ سَلطَت أَوْلادَ اللُّعَناء عَلَى الفُروجِ و الدِّماء...» و [اين بيعت شوم] احكام [الهي] را دگرگون كرد و جايگاه [مقام ابراهيم] را تغيير داد و خمس را براي آزادشدگان مباح كرد و فرزندان نفرين شدگان را بر نواميس و خون ها تسلط داد. (بحارالانوار، ج 102، ص 162، به نقل از مزار كبير و سيدبن طاووس).
2- بحارالانوار، ج 52، ص 338، به نقل از الرّشاد.

ص:229

پيامبر بزرگوار حضرت اسماعيل، قرار دارد. آن حضرت براي آنكه قبر شريف مادرشان در حين طواف پاي كوب نشود دور آن را سنگ چين فرموده اند.(1)خود آن حضرت و دخترانشان(2) نيز در اين قسمت مدفون مي باشند.(3) البته قبور تعدادي از انبياء عظام الهي نيز در اين محدوده قرار دارد.(4)

اين بخش از مسجدالحرام البته منزل حضرت اسماعيل نيز بوده است.(5) حضرت ابراهيم عليه السلام در همان ابتداي هجرت به مكه و تولد حضرت اسماعيل، ايشان را به همراه حضرت هاجر و توشه بارشان، در اين محل سكني دادند.(6)

قدر بزرگواراني كه در اين محدوده ي شريف زيسته اند و مدفونند تا آن جاست كه منزل و مرقدشان در محدوده ي طواف قرار مي گيرد و بر اساس فرمايش امام رضا عليه السلام با فضيلت ترين بخش مسجدالحرام پس از حطيم(7)، اين قسمت مي باشد.


1- الكافي، ج4، ص 210.
2- الكافي، ج4، ص 210.
3- الكافي، ج4، ص 210.
4- الكافي، ج4، ص 210.
5- الكافي، ج4، ص 210.
6- الكافي، ج4، ص 201.
7- در روايت ديگري وقتي از حضرت سؤال شد: «حجر كجاست؟» فرمودند: اِنَّكُم تُسَمُّونَهُ الحَطيمَ وَ اِنَّما كانَ لِغَنَمِ اِسماعيلَ(بحارالانوار، ج 99، ص 231) شما به آن «حطيم» نام داده ايد و آن براي گوسفندان اسماعيل بوده است. ممكن است اين سؤال ايجاد شود كه اين تفسير از حطيم با رواياتي كه پيش از اين ملاحظه شد چگونه قابل جمع است؟ در جواب شايد بتوان گفت كه در آن زمان نام حطيم را به حجر اطلاق مي كرده اند در حاليكه از نظر امام حطيم به همان فاصله ي بين ركن و باب و مقام گفته مي شده و احتمالاً به جهت استعمال نادرست كلمه ي حطيم بوده كه ائمّه عليهم السلام آن را به طور دقيق تعريف كرده اند. در مقام جمع ميان اين روايت و روايات پيشين بايد بگوييم كه حطيم محل چريدن گوسفندان اسماعيل بوده و حجر محل استراحت و استقرار آنها.

ص:230

نماز در حجر و دعا زير ناودان بيت الله

ناودان بيت الله الحرام نيز داخل در اين نيم دايره ي متصل به بيت قرار گرفته است. از سوي حضرت معصومين به نماز در حجر و دعا در زير ناودان كعبه(1) توصيه شده است. امام رضا عليه السلام فرمودند:

اَكثِرِ الصَّلاةَ فِي الحِجرِ وَ تَعَمَّد تَحتَ الميزابِ وَ ادعُ عِندَهُ كَثيراً.(2)

فراوان در ججر نماز بگزار و زير ناودان را قصد كن و نزد آن فراوان دعا كن.

اهل بيت عليهم السلام به فراواني نماز و دعا در اين مقام شريف، توصيه فرموده اند. نيز خود پيشتاز عبادات در اين ساحت مقدّس بوده اند. به عنوان نمونه امام سجاد را در حجر اسماعيل مشاهده نمودند؛


1- البته در حين طواف هم توصيه فرموده اند كه وقتي مقابل ناودان قرار گرفتيم دست به دعا برداريم و عرض كنيم اَللّهُمَّ اَعتِق رَقَبَتي مِنَ النّارِ وَ ادرَأ عَنّي شَرَّ فَسَقَةِ العَرَبِ وَالعَجَمِ وَ أظِلني تَحتَ ظِلِّ عَرشِكَ وَاصرِف عَنّي شَرَّ كُلِّ ذي شَرٍّ وَ شَرٍّ فَسَقَةِ الجِنِّ وَ الاِنسِ(بحارالانوار، ج ٩٩، ص 196، به نقل از فقه الرضا) خدايا! گردن مرا از آتش رها كن و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من باز دار و مرا زير سايه سار عرشت سايه ببخش و شرّ هر صاحب بدي و شرّ فاسقان جن و انس را از من دور كن!
2- بحارالانوار، ج 99، ص 230، به نقل از فقه الرّضا ص 222.

ص:231

در حالي كه به خداوند متعال، چنين عرضه مي داشتند:

عُبيدُكَ بِبابِكَ أَسيرُكَ بِفِنائِكَ مِسكينُكَ بِفِنائِكَ سائِلُكَ بِفِنائِكَ يَشكُو اِلَيكَ ما لا يَخفي عَلَيكَ... لا تَرُدَّني عَن بابِكَ.(1)

[خدايا] بنده ي كوچك تو بر در توست، اسير تو در آستان توست، بي نوا و درمانده ي تو در ساحت تو است، گداي تو بر آستان توست. به سوي تو شكايت مي كند از آنچه بر تو پنهان نيست... مرا از درت مراني!

اين عبارات، والاترين درجات بندگي امام شور و نيايش، حضرت علي بن الحسين عليهما السلام را در برابر پروردگار متعال به تصوير مي كشد. بزرگواري كه همه ي آفرينش سرافكنده ي اويند و هستي به طفيل او به پاست، اينگونه در برابر پروردگارش عرض بندگي مي نمايد. خود را حتي با لفظ «عبد» معرّفي نمي كند. اين لفظ را به صيغه ي تصغير بيان مي دارد (عُبَيد) و خويش را بنده ي كوچك و حقير مي داند. بنده، مملوك رب خويش و «اسير» اوست. اقرار مي كند كه اگر او دستش را نگيرد و به دادش نرسد بيچاره و بيچيز است. همين روحيه است كه او را به گدايي وا داشته است. همين ويژگي است كه او را به عرض نياز ترغيب نموده است. مخاطب اين بنده ي سر افكنده و حقير، خداست. همو كه نه چيزي از او پنهان است و نه از برآوردن حاجتي، ناتوان اگر خدا كسي را از در خانه ي خويش براند و دست رد به سينه اش بزند، هيچ پناهگاهي را نخواهد يافت. از امام عصر هم نقل شده كه در حال سجده رو به خانه ي خدا و زير ناودان بيت الله، عرضه مي داشتند:


1- المناقب، ج 4، ص 148.

ص:232

عُبَيدُكَ بِفِنائِكَ سائِلُكَ بِفِنائِكَ يَسأَلُكَ مالا يَقدِرُ عَلَيهِ غَيرُكَ.(1)

بنده ي كوچك تو بر آستان توست، گداي تو در ساحت توست. از تو مي طلبد آنچه را كه غير تو بر آن توانا نيست. خوب است ما نيز در اين موقعيت ممتاز مكاني، به اقتداي موالي خويش خطاب به پروردگار متعال عرض بندگي كنيم، خوب است با تعابير امام خدا را بخوانيم- كه حاكي از عمق تسليم و تذلل در درگاه ربوبي است - از خداوند متعال بخواهيم كه بنده ي حقير و ناچيز خويش را پذيرايي كند، گداي بي نواي خود را از بارگاهش، سر خورده بازنگرداند، شكايت و عرض حاجت ما را شنوا باشد.

مهم ترين مصداقي كه به نظر مي رسد در عبارت امام عصر عليه السلام (يسألك مالايقدر عليه غيرك) مورد سؤال قرار گرفته، تعجيل فرج آن بزرگوار است.(2)

همانطور كه ميدانيم تحقق ظهور آن حضرت «كار خدا»ست؛ به اين معنا كه تنها به اذن و فرمان الهي صورت مي گيرد. از سويي ديگر «كاري خدايي» است يعني هيچ بشري با توجه به امكانات عادي و طبيعي اش براي محقق ساختن آن، قادر نيست. اين امر جز به عنايات و


1- بحارالانوار، ج 99، ص 195، به نقل از كمال الدين.
2- البته ادعا نمي كنيم كه تنها معناي «مالا يقدر عليه غيرك» امر ظهور امام زمان مي باشد. بلكه شايد بتوان ادعا كرد كه ما هر چه را طلب مي كنيم، به يك معنا هيچ كس جز خداوند، قادر به اعطاي آن نيست؛ نه اينكه قدرت آفريدگان الهي را در انجام افعال اختياري نفي كنيم بلكه مقصود اين است كه هر فاعلي و هر قادري - جز خداي متعال - قدرت خود را از خداوند بي نياز وام گرفته است و هيچ كس از خود توانايي رفع هيچ نيازي را ندارد.

ص:233

امدادهاي خاص الهي به وقوع نمي پيوندد.(1) به اين ترتيب هيچ كس جز خداوند نمي تواند اين گره را بگشايد و اين پرده ي غيبت را فرو افكند. با توجه به اينكه قاعدتاً مهم ترين حاجت امام عصر عليه السلام محقق شدن ظهور است، اين عبارت مي تواند درخواست ايشان از خداوند براي مهيا كردن خروجشان باشد.

دعا براي امام عصر عليه السلام در حجر اسماعيل

شايد با اين پيش زمينه ي معرفتي عميق بوده كه برخي دلسوختگان حضرت ولي عصر، كه جرعه نوش چشمه زلال معارف اهل بيت عليهم السلام بوده اند، توصيه ي اكيدي فرموده اند كه: «در حجر براي حضرت فراوان دعا كنيد و بلكه فقط براي آن حضرت دعا كنيد».

جان گداخته از شرار محبت و قلب مشحون از معرفت بايد دست به دست هم دهند تا انسان - نه از سر تصنّع - بلكه با حالتي برخاسته از عمق جان، به درگاه الهي ضجه بزند، زاري كند و بازآمدن اين مسافر گمگشته را از خدا بخواهد به راستي پدري دلسوز و مهربان را تصور كنيم كه همه ي دارو ندارمان از او رسيده، و بود و نبودمان متعلق به او است. فرض كنيم حياتمان را مديون پدرمان باشيم و گوشه گوشه ي زندگيمان گواهي دهند كه عطا و بخشش اويند؛ به اين فكر كنيم كه پدر،


1- براي نگريستن توضيحات مبسوط در اين زمينه مراجعه كنيد به كتاب «راز پنهاني، رمز پيدايي»، بخش سوم، ذيل عناوين: «شباهت قيام امام زمان به غلبه ي پيامبر در جنگ بدر»، «الهي بودن امر ظهور حضرت مهدي»، «لشكريان غيبي در هنگام ظهور»، «تشبيه قيام امام زمان به خروج پيامبر»، «تأكيد بر اعجازآميز بودن قيام حضرت مهدي»، «كار خدا بودن ظهور امام زمان»، «خدايي بودن ظهور امام عصر»

ص:234

همه ي پشت گرمي و اميدمان است، و وقتي از دستمان برود حس كنيم زير پايمان خالي شده است. به اين بينديشيم كه در همه ي زندگيمان سر سفره ي او نشسته ايم. آن وقت هنگامي كه اجازه ي ظاهر شدن نداشته باشد و ما نيز توان ملاقات با او را نداشته باشيم، چه حال و روزي در مواقع استجابت دعا داريم؟ آيا جز اين است كه همه ي خواسته هايمان در برابرمان رنگ مي بازد؟ جز اين است كه همه ي حاجت هايمان يادمان ميرود؟ آيا غير از اين است كه خواهشمان براي پيوستن به پدر، هر خواسته ي ديگر را كنار ميزند؟ اين خواسته آنقدر برايمان مهم مي شود كه گويا در زندگي فقط همين يك آرزو را داريم.

اگر معرفت صحيحي به اماممان داشته باشيم او را مهربانتر از هر پدري مي يابيم. مي فهميم كه دارو ندارمان از اوست و هست و نيستمان را او بخشيده است. حاليمان مي شود كه به ازاي هر نفسمان مديون وييم و به اندازه ي لقمه لقمه ي روزيمان منت او را داريم، متوجه مي شويم كه چقدر به حالمان افسوس خورده و چقدر برايمان دلشوره داشته است. همه ي اينها آنقدر دوري از او را برايمان سنگين مي كند كه فقط به ديدار او مي انديشيم. تا آن جا حاجت گشايش كار او، برايمان بزرگ مي نمايد كه باز آمدنش از سفر تنها آرزويمان مي شود. اينگونه، باز شدن بنده ي اسارت غيبتش همه ي خواهشمان را تشكيل مي دهد. هيچ نيازي به اندازه ي آن پيش چشممان حساسيت پيدا نمي كند. نيكوست پيش از گام نهادن به حجر اسماعيل نخست اين دانسته هاي غبار گرفته را مرور كنيم، خوب است آن را براي خود يادآوري كنيم تا حال عجز و لابه به درگاه الهي در ما پيدا شود. آن وقت بتوانيم - ولو به

ص:235

قدر چند لحظه - همه ي تمركزمان را به سوي مولايمان بازگردانيم و حاجت او را بطلبيم. اين حال، همان حالي است كه از اعماق وجود آدمي مي جوشد و يكباره همه ي همّ و غمّ او را بر اين امر بسيار مهم متمركز مي كند. شايد با اين روحيه يادمان برود رفع گرفتاري و شفاي بيمار و... را براي خود بخواهيم امّا خداوند نياز ما را فراموش نمي كند و دست به كار برآوردن آن مي گردد. در حديث قدسي آمده است:

مَن شُغِلَ بِذِكري عَن مَسأَلَتي أَعطَيتُهُ أَفضَلَ ما أُعطي مَن سَأَلَني.(1)

هر كه به واسطه ي ذكر من از درخواست [از] من غافل شود، به او برترين چيزي را كه كسي از من درخواست نموده، عطا مي كنم.

از مهمترين مصاديق ذكر خداوند، يادآوري امام عصر عليه السلام است. چنانكه فرموده اند:

اِنَّ ذِكرَنا مِن ذِكرِ اللهِ اِنّا اِذا ذُكرِنا ذُكِرَ اللهُ.(2)

ذكر ما [اهل بيت عليهم السلام] از [مصاديق] ذكر خداست، هنگامي كه ما ياد شويم خداوند ياد شده است.

مشتاق دلداده، آنقدر ذوب در محبت مولاي خود است كه يادآوردن نياز خودش فراموشش مي شود. ولي خداوند عنايت خود را شامل حال او مي كند و نيكوترين هدايا را نصيبش مي نمايد. دعا براي برادران ايماني و براي نيازهاي خود خوب و پسنديده است. واداشتن خود به انحصار در دعا براي امام عصر عليه السلام هم نيكوست.


1- الكافي، كتاب الدعاء، باب الاشتغال بذكر الله عزوجل، ح 1 .
2- الكافي، كتاب الايمان و الكفر، باب تذاكر الاخوان، ح 1.

ص:236

امّا حالت مطلوب هنگامي است كه انسان با برخورداري از درجات والاي معرفت و محبت دعا كند؛ در حالي كه واقعاً دلش از دوري مولايش به درد آمده باشد. اگر حتي چند دقيقه چنين حالتي در آدمي ايجاد شود، بسيار ارزشمند است. مي توان بهره هاي وافري از چنين موقعيتي برد و اينگونه توجه آن وجه وجيه پروردگار را به خود جلب نمود.

نيكوست انسان اوّلاً به وجود آمدن چنين حالي را براي خود از خدا بخواهد. ثانياً زمينه هاي اختياري آن را فراهم كند. ثالثاً با حالت شكستگي و ندبه و با عبارات مختلف بازگشت آن سفر كرده - كه صد قافله دل همراه اوست - را از خدا بطلبد.

چه خوش است اگر آدمي در اين حال منقلب، «اللهم طال الانتظار»(1) را به لب بياورد يا آنكه دعاي عهد(2) خويش را آويخته به پرده هاي كعبه بخواند يا دعاي امام رضا عليه السلام براى امام عصر عليه السلام (اللهم ادفع عن وليك(3)) را در اين مكان شريف زمزمه نمايد. اينگونه شايد خويش را همنوا با خود آن حضرت ديد كه، در حال سوز و گداز براي برآوردن وعده ي الهي، به پروردگار التماس مي كند.


1- بحارالانوار، ج 102، ص 102: «اَللّهُمَّ طالَ الاِنتِظارُ وَ شَمِتَ بِنا الفُجّارُ وَ صَعُبَ عَلَينا الاِنتِصارُ» خدايا! انتظار طولاني شد و زشت كاران ما را شماتت كردند و ياري دادن [اماممان] بر ما دشوار شد (فرازهايي از زيارت امام عصر عليه السلام در سرداب مطهر)
2- بحارالانوار، ج 102، ص 111.
3- بحارالانوار، ج 102، ص 112: هر سه دعاي مذكور را مرحوم حاج شيخ عباس قمي در كتاب شريف مفاتيح الجنان، نقل فرموده اند.

ص:237

مستجار (ملتزم)

اشاره

پس از گذشتن از ركن عراقي و ركن شامي به ديوار محاذي در كعبه ي مشرّف مي رسيم كه به آن «مستجار» گفته مي شود. قسمتي از اين ديوار، همان جايي است كه براي جناب فاطمه ي بنت اسد شكافته شد. آن بزرگوار پس از آنكه سه روز در خانه ي كعبه ميهمان بود، اميرمؤمنان را به دنيا آورد.(1)

توبه در مستجار

اين قسمت از كعبه شرافت و فضيلتي خاص داراست و محل انابه به درگاه خداوند متعال مي باشد. امام زين العابدين نخست پيرامون حكمت بناي كعبه و استقرار آن براي پناه بردن به خداوند توضيحاتي فرموده اند. سپس درباره ي تاريخچه ي اين بخش از كعبه و پيوند آن با


1- در روايتي، يزيدبن قعنب نقل مي كند با عباس بن عبدالمطلب در مقابل كعبه نشسته بوديم كه فاطمه ي بنت اسد در حاليكه نه ماهه حامله بود و درد زايمان داشت آمد و خطاب به پروردگار چنين عرضه داشت: رَبِّ اِنّي مُؤمِنَةُ بِكَ وَ بِما جاءَ مِن عِندِكَ مِن رُسُلٍ وَ كُتُبٍ وَ اِنّي مُصَدِّقَةٌ بِكَلامِ جَدّي اِبراهيمَ الخَليلِ وَ اِنَّهُ بَنَي البَيتَ العَتيقِ فَبِحَقِّ الَّذي بَني هذا البَيتَ وَ بِحَقِّ المَولُودِ الَّذي في بَطني لَمّا يَسَّرتَ عَلَيَّ وِلادَتي. پروردگارا من به تو و به آنچه از نزد توست -از رسولان و [كتابهاي آسماني]- ايمان آورده ام و به كلام نيايم - ابراهيم خليل - تصديق كننده ام و تصديق مي نمايم [كه] او بيت عتيق (كعبه) را بنا نمود. پس به حق كسي كه اين خانه ي آزاد شده را بنا كرد و به حق مولودي كه در شكم من است، از تو [مي خواهم] كه زادنم را بر من آسان كني! (بحارالانوار، ج 35، ص 8، به نقل از علل الشرايع و معاني الاخبار و غيبت نعماني) در روايت ديگري از امام صادق آمده است كه «[خانه ي كعبه] از پشتش باز شد و فاطمه داخل آن گرديد سپس گشادگي، بازگشت و چسبيد و او سه روز در آن بود و از ميوه هاي بهشت خورد...» (بحارالانوار، ج 35، ص 18).

ص:238

توبه به درگاه پروردگار، بيانهايي جالب توجه و شنيدني دارند:

«وَ اِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائِكَةِ اِنّي جاعِلٌ فِي الأَرضِ خَليفَةً قالُوا اَتَجعَلُ فيها مَن يُفسِدُ فيها وَ يَسفِكُ الدّيماءَ»(1) رَدُّوا عَلَي اللهِ فَقَالُوا «أَتَجعَلُ فيها مَن يُفسِدُ فيها وَ يَسفِكُ الدِّماءَ»(2) وَ اِنَّمَا قالُوا ذلِكَ بِخَلقٍ مَضَي يَعنِي الجَانَّ ابنَ الجِنَّ «وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»(3) فَمَنُّوا عَلَي اللهِ بِعِبادَتِهِم اِيَّاهُ فَأَعرَضَ عَنهُم ثُمَّ «عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ كُلَّها»(4) ثُمَّ قالَ لِلمَلائِكَةِ «أَنبِئُوني بِأَسماءِ هؤُلاءِ» قالُوا: «لا عِلمَ لَنا قالَ يا آدَمُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم»(5) فَأَنبَأَهُم ثُمَّ قالَ لَهُمُ «اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»(6)

«و هنگامي كه پروردگار تو به ملائك فرمود، «من در زمين خليفه اي قرار مي دهم گفتند: آيا در آن كسي را [خليفه] قرار مي دهي كه در آن فساد كند و خون بريزد؟» خداوند را رد كردند (حرف خدا را نپذيرفتند) پس گفتند: «آيا در آن كسي را [خليفه] قرار مي دهي كه در آن فساد كند و خون بريزد؟» و اين را تنها به خاطر آفريدگاني گفتند كه در گذشته بودند يعني جن هاي فرزند جن «[در حالي چنين مي كني] كه ما تو را به حمدت تسبيح مي كنيم و تو را تقديس مي نماييم؟». پس به خاطر عبادتشان بر


1- بقره/ 30.
2- همان،
3- همان.
4- بقره/ 31.
5- بقره / 32.
6- بقره / 34.

ص:239

خدا منت گذاردند. پس خداوند از آنها اعراض كرد (به آنها غضب نمود) سپس «همه ي اسماء را به آدم آموخت» آنگاه به فرشتگان فرمود: «مرا به نامهاي آنان آگاه كنيد.» گفتند: «ما را دانشي نيست فرمود: اي آدم! آنان (فرشتگان) را به نامهاي ايشان خبر بده» پس ايشان را خبر داد سپس خداوند به آنها فرمود: «سجده كنيد براي آدم! پس سجده نمودند.»

سپس حضرت بيان داشتند:

[فرشتگان] در سجده شان با خود گفتند: «نمي انديشيديم كه خداوند آفريده اي را گرامي تر از ما نزد خود، آفريده باشد، ما خزانه داران خدا و همسايگان او و نزديك ترين مخلوقات به اوييم.» پس هنگامي كه سر از سجده برداشتند [خداوند] فرمود: «خداوند رد نمودن شما [سخن] مرا - كه ظاهر مي كنيد يا پنهان مي داريد - مي داند: «گمان داشتيم كه خداوند آفريده اي گرامي تر از ما نزد خود، نيافريده باشد».

پس هنگامي كه ملائك دريافتند به خطا افتاده اند،(1) به عرش الهي پناه بردند. اينان گروهي از ملائك بودند و همان كساني بودند كه گرداگرد عرشي قرار داشتند [و] همه ي ملائك نبودند.... فَلَمّا أَصابَ آدَمُ الخَطِيئَةَ جَعَلَ اللهُ هذَا البَيتَ لِمَن أَصابَ مِن وُلدِه خَطيئَةً أتاهُ فَلاذَ بِهِ مِن وُلدِ آدَمَ عليه السلام كَمَا لاذَ أُولئِكَ بِالعَرشِ فَلَمَّا هَبَطَ آدَمُ عليه السلام اِلَي الاَرضِ طافَ بِالبَيتِ فَلَمَّا كانَ عِندَ المُستَجارِ دَنَا مِنَ البَيتِ فَرَفَعَ يَدَيهِ اِلَي السَّماءِ فَقَالَ يَا


1- توجه شود كه اين براي ملائك يك گناه محسوب نمي شد و لذا عصمت آنها را خدشه دار نمي كرد؛ صرفاً يك ترك اولي بود.

ص:240

رَبِّ اغفِرلي فَنُودي أَنِّي قَد غَفَرتُ لَكَ قالَ يا رَبِّ وَ لِوُلدِي قالَ فَنُودي يا آدَمُ مَن جَاءَنِي مِن وُلدِكَ فَبَاءَ بِذَنبِهِ بِهَذَا المَكانِ غَفَرتُ لَهُ.(1)

پس هنگامي كه آدم عليه السلام خطا كرد (مرتكب ترك اولي شد) خداوند اين خانه را براي كساني از فرزندان او قرار داد كه گناهي مرتكب مي شوند. براي [اين] كه گنهكاران از فرزندان آدم به آن پناه برند همانگونه كه آنان (فرشتگان) به عرش پناه بردند. پس هنگامي كه آدم به زمين هبوط كرد به گرد خانه ي [خدا] طواف كرد. پس هنگامي كه نزد مستجار بود به خانه نزديك شد پس دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و عرضه داشت: «پروردگارا! مرا ببخشاي» پس ندا آمد كه «من تو را بخشودم.» عرضه داشت: «پروردگارا! و فرزندانم را نيز ببخشاي]» پس ندا شد كه: «اي آدم! هركه از فرزندان تو در اين مكان سوي من بيايد و به گناهش اقرار كند [گناهانش را ] براي او مي بخشايم.»

خداوند متعال، حضرت آدم عليه السلام را به عنوان خليفه ي خود در زمين به ملائك معرّفي نمود. برخي از آنها به اين كار خدا لب به اعتراض گشودند. به خاطر سابقه اي كه ملائك از موجودات پيش از آدم (جنيان) داشتند مي انديشيدند كه اين آفريده ي جديد نيز همانند آنان به فساد و خونريزي در زمين مي پردازد. امّا انگاره ي اين گروه از ملائك، پنداري نادرست بود.(2) اشتباه دومشان اين بود كه به خاطر


1- بحارالانوار، ج 99، ص 205، به نقل از تفسير عياشي،
2- درباره ي داستان جعلي خليفه و مخاطب هاي خداوند با فرشتگان در بحث طواف در جلد دوم نيز تفصيلا سخن رانده ايم.

ص:241

تقديس و تسبيحشان بر خدا منت گذاردند و عبادت خود را چيزي به حساب آوردند. غافل از اينكه «هيچ آفريده اي تاب آن ندارد كه از حدّ تقصير در عبادت بيرون بيايد. هيچ كس نمي تواند حق بندگي و تسبيح و تحميد پروردگار را به جاي آورد.» به دنبال اين دو خطا (ترك اولي) پروردگار متعال اسماء همه چيز(1) - از جمله حجت هاي خويش (2) - را به حضرت آدم عليه السلام آموخت. سپس ملانك را آزمود تا آنها به جهل خود اقرار كنند. پس از اقرار ملائك به ناداني شان در قبال آدم، پروردگار متعال به ملائك دستور فرمود كه آدم را قبله قرار دهند(3) و براي خداوند متعال سجده به جاي آورند.(4) تا هم اولياي الهي نهفته در صلب آدم را تعظيم كرده باشند و هم به خداوند متعال، عرض عبوديت نموده باشند.(5) امّا ملائك اين بار با خويش انديشيدند كه «چگونه خداوند برتر و گرامي تر از ما آفريده است؟». بر اين گروه خاص از فرشتگان سنگين آمده بود كه خداوند، مخلوقي خاكي را برتري بخشد و او را به عنوان خليفه ي خويش در زمين برگزيند. همين انگيزه ي اعتراض آنها را به خداوند تشكيل مي داد. امّا خداوند حضرت آدم عليه السلام - حجت معصوم خويش را به عنوان


1- بحارالانوار، ج 26، ص 326، به نقل از تفسير امام عسكري عليه السلام.
2- بحارالانوار، ج 26، ص 283، به نقل از كمال الدين.
3- وسايل الشيعه، ج4، ص 986.
4- وسايل الشيعه، ج4، ص 985.
5- در روايتي از امام رضا چنين آمده است: ... انّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي خَلَقَ آدَمَ فَأَودَعنا صُلبَهُ وَ اَمَرَ المَلائِكَةَ بالسُّجُودِ لَهُ تعظيماً لَنا وَ اِكراماً وَ كانَ سُجُودُهُم للهِ عَزَّوَجَلَّ عُبُودِيَّةً وَ لِآدَمَ اِكراماً وَ طاعَةً لِكَونِنا في صُلبِهِ... (عيون اخبار الرّضا، ج 1، ص540).

ص:242

جانشين خويش در زمين برگزيده بود. نيز از آنچه اين دسته از فرشتگان در خاطر خويش گذراندند، باخبر بود. اين شد كه بر اين گروه از فرشتگان غضب نمود. البته فرشتگان پس از آگاهي يافتن از ترك اولايشان، به عرش الهي پناه بردند و به استغفار در بارگاه الهي پرداختند.(1)

پس از هبوط حضرت آدم از بهشت، خداوند متعال امر به بنا كردن كعبه فرمود و اين خانه ي مشرّف را محل توبه و انابه قرار داد. خدا خواست همانگونه كه ملائك پس از ترك اولاي خويش به عرش الهي پناهنده شدند فرزندان آدم نيز اين مكان معظم را جايگاه توبه قرار دهند. البته در اين جايگاه، «مستجار» از ويژگي منحصر به فردي برخوردار شد. خداوند متعال توبه ي حضرت آدم عليه السلام را در كنار آن پذيرفت. نيز به آن حضرت وعده داد كه هركس از فرزندان او را - كه در اين مقام به زشتي هاي خويش اقرار نمايد - مورد مغفرت خويش قرار دهل.

الصاق و التزام به مستجار

امّا براي اقرار به گناهان در اين محل شريف در روايات اهل بيت عليهم السلام كيفيت خاصّي بيان شده است. مرحوم آيت الله شيخ حرّ عاملي، روايات مرتبط با اين موضوع را در بابي تحت اين عنوان آورده اند:


1- در روايات بيان شده كه خداوند فرشتگان را به طواف گرداگرد بيت المعمور (كه محاذي عرش و كعبه در آسمان چهارم است) فرمان داد و پس از آن توبه ي ايشان را پذيرفت. (بحارالانوار، ج 99، ص 205، به نقل از تفسير عياشي).

ص:243

باب استحباب التزام المستجار فى الشّوط السّابع و الصاق البطن و اليدين و الخدّ به و الاقرار بالذّنوب و الدّعاء بالمأثور و غيره....(1)

باب استحباب چسبيدن به مستجار در دور هفتم طواف(2) و چسباندن شكم و دستها و صورت به آن(3) و اقرار نمودن به گناهان و دعا كردن با [ادعيه ي] مأثور و غير مأثور.

در يكي از روايات اين باب آمده است كه امام صادق فرمودند:

وقتي از طوافت فارغ شدي و به پشت كعبه رسيدي -و آن مقابل


1- وسايل الشيعه، ج 13، ص 344.
2- مي توان در دورهفتم، طواف را قطع كرد و ملتزم به مستجار شد و سپس طواف را از سر گرفت؛ البته به شرط آنكه موالات عرفي آن به هم نخورد. مطابق فتواي فقها و مراجع عظام تقليد اگر طواف كننده پس از شوط چهارم به دليلي طواف را قطع كند، بايد از همان قسمتي كه طواف را قطع نموده، آن را ادامه دهد. البته برخي از فقها احتياط مستحب مي كنند كه فرد، پس از بازگشت، طواف خود را دوباره از سر بگيرد (مناسك حج آيت الله سيستاني، م310).
3- واضح است كه فشار آوردن به جمعيت و آزار دادن ديگران براي انجام چنين عملي، مطلوب نيست خصوصاً در هنگام ازدحام و بالاخص براي بانوان گرامي (در هنگامي كه اين عمل مستحب مستلزم تنه زدن و برخورد با نامحرمان باشد) شايد باعث به حرام افتادن نيز بشود. عموماً براي بانوان اين امكان نيست كه ضمن حفظ و حراست از خود از اوّلا از برخورد با نامحرمان در اين مكان دور بمانند و ثانيا ديده اي به ايشان - در هنگامي كه چادر خود را كنار زده و به خانه چسبيده اند - نيفتد لذا بانوان با تقوا و اهل تقيد و تفقه، سعي ميكنند تا جايي كه ممكن است امر واجب حفاظت از برخورد با نامحرم را در اولويت قرار دهند. سپس به اعمال مستحب اين چنيني ملتزم باشند. لذا اين استجاب براي خانم ها در صورتي است كه مثلاً محرمشان از ايشان حفاظت كند و اينگونه مطمئن باشند كه امر واجب را فداي انجام عمل مستحب نمي كنند.

ص:244

مستجار است، كمي قبل از ركن يماني - دو دستت را بر بيت بگستر و بدن و صورتت را به خانه بچسبان و بگو:

اَللّهُمَّ البَيتُ بَيتُكَ وَالعَبدُ عَبدُكَ وَ هذا مَكانُ العائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ.

خداوندا، خانه، خانه ي توست و بنده، بنده ي تو، و اين جايگاه پناهنده به توست از آتش.

سپس فرمودند:

آن گاه نزد پروردگارت به آنچه كرده اي اقرار كن؛ چرا كه بنده ي مؤمني در اين مكان، نزد پروردگارش به گناهانش اقرار نمي كند مگر آنكه خداوند - ان شاء الله - او را مي بخشايد و مي گويي:

اَللّهُمَّ مِن قِبَلِكَ الرَّوحُ وَ الفَرَجُ وَ العافِيَةُ اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلي ضَعيفٌ فَضاعِفهُ لِي وَاغفِرلي مَا اطَّلَعتَ عَلَيهِ مِنّي وَ خَفِيَ عَلي خَلقِكَ.

خداوندا! آسودگي و گشايش و سلامت از جانب توست! خداوندا! عمل من ضعيف است پس آن را برايم مضاعف فرما و آنچه از [گناهان] من، كه تو بر آن آگاهي و بر آفريدگانت پنهان است، براي من ببخشاي!

سپس بيان داشتند:

آن گاه از آتش به خداوند پناه مي بري و براي خود از دعا هر چه مي خواهي اختيار مي كني!(1)

در اين عبارات شريف، طلب غفران از خداوند متعال و پناه بردن به


1- وسايل الشيعه، ج 13، ص 347.

ص:245

ذات پاك او از آتش سوزان دوزخ به چشم مي خورد؛ به علاوه دعا و درخواست از خداوند متعال كاملاً نمايان است. حاجي دل آگاه، عمل نيكو و صالح خود را بسيار ناچيز و ضعيف مي شمارد. از سوي ديگر گناهان خود را فراوان و سيل آسا مي بيند. متوجه اين امر هست كه هر چند ديگران صالحش مي شمرند اما اين به خاطر بي اطلاعي آنها نسبت به معصيت هاي فراوان اوست. خدا مي داند كه او چه ها كرده و چه نافرماني ها نموده است. آگاه است كه چه زشتيها را در خلوت و جلوت مرتكب گشته است. پس لب به عذرخواهي ميگشايد و بخشايش بي منتهاي خداوند را طلب مي كند.

مستجار و ملتزم

نكته ي مهم اين كه براساس روايات، اين ديوار با آنچه «ملتزم» خوانده مي شود يكي است. از آن جهت كه اين ديوار محل پناه بردن گناهكاران به خانه ي خداست(1) آن را «مستجار» مي نامند. نيز از آن رو كه التزام (چسبيدن) به آن توصيه گشته است «ملتزم» نام گرفته است. يكي از اصحاب امام جواد عليه السلام درباره ي كيفيت مواجهه ي ايشان با كعبه ي معظم مي گويد:

اباجعفر دوم عليه السلام (امام جواد عليه السلام) را در سال 215 ديدم (2) كه پس از بالا آمدن خورشيد، خانه ي خدا را وداع كرد و كعبه را طواف


1- چنانكه فرشتگان نيز به عرش الهي پناهنده شدند و در اولين روايتي كه در عنوان پيشين ذكر آن رفت بيان گشته بود كه خداوند كعبه را محل پناه بردن گنه كاران قرار داد.
2- در نقل ديگري اين مشاهده در سال 225 گزارش شده است (الكافي، ج 4، ص 532).

ص:246

نمود و ركن يماني را در هر دور استلام كرد. پس هنگامي كه دور هفتم فرا رسيد آن (ركن يماني) را استلام نمود و حجرالاسود را استلام كرد و به [آن] دست كشيد سپس دست به صورت [مبارك] ماليد سپس نزد مقام ابراهيم آمد و دو ركعت نماز پشت آن گزارد.

وَ خَرَجَ اِلي دُبُرِ الكَعبَةِ- اِلَي المُلتَزَمِ- فالتَزَمَ البَيتَ وَ كَشَفَ الثَّوبَ عَن بَطنِهِ ثُمَّ وَقَفَ عَلَيهِ طَويلاً يَدعُو... .(1)

و به سوي پشت كعبه - به سوي ملتزم - خارج شد پس به خانه چسبيد و لباس از شكم مبارك خود كنار زد. سپس مدتي طولاني بر آن [حالت] ايستاد و دعا كرد....

همين راوي سپس از بار ديگري در سال 217 از كيفيت زيارت آن حضرت گزارش مي كند و مشابه عبارات فوق را بيان مي نمايد. سپس درباره ي مواجهه ي امام جواد عليه السلام با ملتزم در دور هفتم طواف ايشان، ميگويد:

فَلَمّا كانَ فِي الشَّوطِ السّابِعِ التَزَمَ البَيتَ في دُبُرِ الكَعبَةِ قَريباً مِنَ الرُّكنِ اليَمانِيِّ... وَ كانَ وُقُوفُهُ عَلَي المُلتَزَمِ بِقَدرِ ما طافَ بَعضُ اَصحابِنا سَبعَةَ أَشواطٍ وَ بَعضُهُم ثَمانِيَةً.(2)

پس هنگامي كه در دور هفتم بود، به خانه - در پشت كعبه، نزديك ركن يماني - چسبيد... و توقفش بر ملتزم به اندازه ي هفت دور طواف برخي از اصحاب ما بود و [بقدر] هشت [دور طواف] برخي ديگر.


1- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 281.
2- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 281.

ص:247

بر اساس روايت شريف، ملتزم - كه محل چسبيدن و التزام به خانه ي خداست - در پشت كعبه و نزديك ركن يماني واقع است. اين مكان در واقع همان محلي است كه به آن «مستجار» گفته مي شود. اين در حالي است كه در بسياري از كتبي كه درباره ي حج و مكانهاي آن بحث نموده اند ملتزم را مكاني غير از مستجار معرفي نموده اند: فاصله ي «ميان حجرالاسود و در كعبه»(1) يا «قسمتي از ديوار و پايين كعبه كه در يك سوي آن حجرالاسود و در سوي ديگرش باب كعبه قرار دارد».(2) بر اين اساس بايد ملتزم در جلوي كعبه قرار داشته باشد. در يكي از اين كتاب،(3) مؤلف برداشت خود از مكان «ملتزم» را مستند به كتاب «المصباح المنير» كرده كه يك كتاب لغوي و مؤلف آن از اهل سنت است. نيز عين عبارت صاحب مصباح را نقل كرده است.(4)

مرحوم علامه ي مجلسي در ذيل روايتي از امام صادق عليه السلام(5) (درباره ي ثواب طواف به گرد خانه ي خدا) به مناسبت، درباره ي ملتزم بياني دارند و همين بحث صاحب مصباح را مورد نقد قرار داده اند.


1- صهباي حج، ص 270.
2- آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 96.
3- سرزمين يادها و نشانه ها، ص 64.
4- التزمه اي اعتنقه فهو ملتزم، و منه يقال الما بين باب الكعبه و الحجرالاسود الملتزم، لان النّاس يَعتَنِقُونَهُ أي يضمونه إلي صدورهم. به آن ملتزم شد يعني در بغل گرفت. پس آن (ملتزم) به بغل گرفته شده است و به همين جهت به ما بين در كعبه و حجرالاسود، ملتزم گفته مي شود چون مردم آن را در برمي گيرند يعني آن را به سينه هايشان مي چسبانند. (المصباح المنير، ج 2، ص 245).
5- من طاف بهذا البيت طوافاً واحداً كتب الله عزوجل له ستَّة الاف حسنة و مَحاعنه ستَّةِ آلاف سيئَة وَ رفع لَهُ ستَّة آلاف درجة حتى اذا كان عند الملتزم فتح الله له سبعة ابواب من ابواب الجنة... (بحارالانوار، ج 74، ص 327، به نقل از فروع كافي).

ص:248

ترجمه ي عبارت مرحوم علامه ي مجلسي چنين است:

ملتزم [همان] مستجار است، مقابلي در كعبه و [ملتزم] نام گرفته است چون التزام (چسبيدن) به آن و چسباندن شكم به آن و دعا نزد آن مستجاب است. و گفته شده كه «مراد از آن حجرالاسود است يا ما بين آن و در يا آستانه ي در» و گويي برخي از اين اقوال از صاحب مصباح گرفته شده كه گفته است «التزمه: اعتنقه...» و او بدين گونه تفسير كرده بدان خاطر كه آنان (اهل سنت) ايستادن نزد مستجار را مستحب نمي شناسند و اين از ويژگيه اي شيعه است. آنچه را او به آن (ملتزم) تفسير كرده، نزد ما «حطيم» است و به طور خلاصه اينگونه تفسيرها از عدم انس با روايات [اهل بيت] نشات گرفته است.(1)

پيش از اين گفتيم، مرحوم شيخ حرّ عاملي بابي تحت عنوان «باب استحباب التزام المستجار ...»(2) در كتاب شريف وسايل الشيعه گشوده اند. و روايات مربوط به التزام و توبه در مستجار و ملتزم را به همراه هم در اين باب آورده اند. اين تأكيد مجدّدي بر يكساني اين دو مكان شريف است. به هر روي مجموعه ي روايات اين باب از كتاب


1- الملتزم المستجار مقابل باب الكعبة سمي به لأنه يستحب التزامه و إلصاق البطن به و الدعاء عنده و قيل المراد به الحجر الأسود أو ما بينه وبين الباب أو عتبة الباب وكأنه أخذ بعضه من قول صاحب «المصباح» حيث قال «التزَمَة: اعتَنَقَه فهو ملتزم و منه يقال لما بين الباب و الحجر الأسود المتلزم لأن الناس يعتنقونه أي يضمونه إلى صدورهم» انتهى و هو إنما فسره بذلك لأنهم لا يعدّون الوقوف عند المستجار مستحبّا و هو من خواصّ الشيعة و ما فسره به هو الحطيم عندنا و بالجملة هذه التفاسير نشأت من عدم الانس بالاخبار (بحارالانوار، ج 74، ص 327).
2- وسايل الشيعه، ج 13، ص 344.

ص:249

شريف وسايل الشيعه، به ضميمه ي روايت نخست كه در عنوان حاضر نقل نموديم، بيان مرحوم علامه ي مجلسي و تبويب مرحوم شيخ حرّ عاملي(1) نشان مي دهد برداشتي كه برخي انديشمندان از موقعيت اين محل مقدّس دارند، برداشت صحيحي نيست. «ملتزم» و «مستجار» دو لفظي است كه اشاره به يك مكان دارد و اعمال ذكر شده در روايات نيز به همين بخش از كعبه - پشت آن و مقابل در - اختصاص دارد.

اقرار به گناه و چسبيدن به كعبه در ملتزم (مستجار)

امام صادق عليه السلام از كيفيت توبه ي آدم در ملتزم گزارش فرموده اند. اين روايت به روايتي كه در ابتداي بحث از «مستجار» آورديم بسيار شبيه است:

هنگامي كه آدم كعبه را طواف نمود و به ملتزم رسيد، جبرئيل به او عرض كرد: «اي آدم! در اين جايگاه براي پروردگارت به گناهانت اعتراف كن!»...

پس خداوند وحي فرمود: «اي آدم گناهت را بخشودم!» آدم عرضه داشت: «پروردگارا! براي فرزندانم يا براي ذريه ام [چطور؟] پس خداوند عزوجل به او وحي فرمود كه:

يا آدَمُ! مَن جاءَ مين ذُرِّيَّتِكَ اِلي هذا المَكانِ وَ أَقَرَّ بِذُنُوبِهِ وَ تابَ كَما تُبتَ ثُمَّ استَغفَرَ غَفَرتُ لَهُ.(2)


1- مرحوم ميرزا حسين نوري نيز در مستدرك الوسايل همين باب را عيناً قرار داده اند و روايات التزام به مستجار و ملتزم را در آن گنجانده اند (مستدرك الوسايل، ج 9، ص 392).
2- الكافي، ج4، ص 194.

ص:250

اي آدم! هركس از فرزندان تو كه به اين مكان بيايد و به گناهانش اقرار كند و همانگونه كه تو توبه نمودي، توبه نمايد، سپس استغفار كند، [گناهانش] را برايش مي بخشايم.

در روايت ديگري حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام توصيه مي فرمايند انسان در اين مقام مكرّم به گناهان خود قرار نمايد و مي فرمايند:

أقِرُّوا عِندَ المُلتَزَمِ بِما حَفِظتُم مِن ذُنُوبِكُم وَ مَا لَم تَحفَظُوا فَقُولُوا: «وَ ما حَفِظَتهُ عَلَينا حَفَظَتُكَ وَ نَسيناهُ فَاغفِرهُ لَنا» فَاِنَّهُ مَن اَقَرَّ بِذَنبِهِ في ذلِكَ المَوضِعِ وَ عَدَّهُ وَ ذَكَرَهُ وَ استَغفَرَ اللهَ مِنهُ كانَ حَقّاً عَلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ اَن يَغفِرَهُ لَهُ.(1)

نزد ملتزم به آنچه از گناهانتان كه در خاطر داريد و آنچه را از ياد برده ايد، اقرار كنيد و بگوييد: «بارالها! و آنچه را كه حافظان تو بر ما نگاه داشته اند (گناهاني كه ثبت نموده اند) و ما آنها را فراموش نموده ايم بر ما ببخشاي!» چرا كه هر كسي در اين جايگاه به گناهش اقرار كند و آنها را بر شمرد و ذكر نمايد و از آن نزد خداوند استغفار نمايد بر خداوند عزوجل حق است كه گناهانش را بر او ببخشايد.

وقتي انسان هنوز متذكر اين نكته نيست كه گناهانش را به ياد بياورد ممكن است خود را بي گناه بشمارد. خصوصاً در مورد اهل ايمان و تقوي - كه نسبت به برخي از گناهان مصونيت نسبي دارند - ممكن است اين پندارهاي غلط به وجود بيايد. ممكن است فرد بينديشد، يك عمر وظيفه ي خود را در قبال خداوند به جاي آورده است و گناه بزرگ و


1- الخصال، ج 2، ص 617.

ص:251

قابل اهميتي در كارنامه ي خود ندارد. غافل از اينكه وقتي انسان درباره ي سابقه ي خود به دقت انديشه كند، يك به يك گناهاني را به ياد مي آورد كه پيش از اين آنها را فراموش كرده بوده است. به همين خاطر به غلط خود را بي گناه مي انگاشته است. يك سو خداوند متعال قرار دارد كه دائماً نعمت خود را به سوي آدمي فرستاده است. در سوي ديگر بنده اي است كه به جاي شكر عملي و اطاعت لحظه به لحظه، تن به گناه داده و خود را آلوده است. براي هر كس در هر مرتبه ي گناهان خاصّي مطرح است كه اگر بينديشد آنها را مي بيند. ممكن است انسان نسبت به افرادي كه در مراتب پايين ترند از برخي گناهان به دور باشد. اما وقتي خود را با خويشتن مي سنجد و عنايت هاي حق متعال به خود را مي بيند، مي يابد كه توقع پروردگار از خود را برآورده نساخته است. اينگونه خود را بي آبرو و رو سياه مي بيند. در اين حال اين عبارات والاي دعاي ابوحمزه را از زبان مولايش امام سيدالسّاجدين، بر لب مي راند:

تَتَحَبَّبُ اِلَينا بِالنِّعَمِ وَ نُعارِضُكَ بِالذُّنُوبِ خَيرُكَ اِلَينا نازِلٌ وَ شَرُّنا اِلَيكَ صاعِدٌ وَ لَم يَزَل وَ لا يَزالُ مَلَكٌ كَريمٌ يَأتيكَ عَنّا بِعَمَلٍ قَبيحٍ فلا يَمنَعُكَ ذلِكَ مِن اَن تَحُوطَنا بِنِعَمِكَ وَ تَتَفَضَّلَ عَلَينا بِالآئِكَ... اَنتَ اِلهي أَوسَعُ فَضلاً وَ أَعظَمُ حِلماً مِن اَن تُقايِسَني بِفِعلي وَ خَطيئَتي فَالعَفوَ العَفوَ العَفوَ سَيِّدي سَيِّدي سَيِّدي.(1)


1- البلد الامين، ص 206.

ص:252

[خدايا!] و تو با نعمتها به ما محيت نشان مي دهي و ما با گناهان با تو معارضه مي كنيم. نيكويي تو به سوي ما نازل است و بدي ما به سوي تو بالا ميرود و همواره پيش از اين و هماره هم اكنون، فرشته اي گرامي نزد تو از ما كرده ي زشت مي آورد [اما] اين تو را باز نمي دارد از آنكه ما را با نعمت هايت در برگيري و به عطايايت بر ما تفضل كني... تو -معبود من - فضلت گسترده تر و بردباري ات بزرگ تر از آن است كه مرا به [كرده ي زشت] و خطايم مقايسه كني، پس [مرا] عفو كن! عفو كن! عفو كن ! آقاي من! آقاي من! آقاي من!

اعتراف به گناهان پرشمار، در كنار نظر به نعمتهاي بي شمار پروردگار، انسان را سرشكسته مي كند. مي يابد نمك خورده و نمكدان را شكسته است. مي فهمد كفران نعمت و در امانت الهي خيانت كرده است. همين دل او را ميشكند. در او روحيه ي دلشكستگي را در كنار حالت پشيماني زنده مي كند. اين همان حالت مطلوب توبه است. اگر اين حال به مدد الهي در كنار اين ديوار مقدّس در انسان ايجاد شود او را در معرض رحمت خداوندي قرار داده است.

البته استغفار در درگاه پروردگار متعال، هنگامي پذيرفته مي شود كه فرد شرايط ويژه اي از نظر روحي داشته باشد. وقتي قبول مي گردد كه تصميمات ويژه اي را براي تدارك و جبران مافات بگيرد. خداوند متعال بر خود واجب ساخته كه در اين جايگاه توبه ي انسان را بپذيرد. تعبير «حق علي الله...» از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز همين را بيان مي دارد. اما روشن است كه اين به معناي نقض آن شرايط نيست و با آنها منافاتي ندارد. اگر فردي، خود مانعي بر سر راه غفران پروردگار قرار

ص:253

داده باشد براساس ضوابط، استغفارش فايده بخش نخواهد بود؛(1) حتي اگر در كنار ديوار مستجار چنين كند.

حال توبه ي امام معصوم عليه السلام و عبرت گناهكاران

در احوال امام صادق عليه السلام نقل شده كه وقتي ايشان به ملتزم مي رسيدند به همراهان و غلامان خود مي فرمودند:

أَميطُوا عَنّي حَتّي أُقِرَّ لِرَبّي بِذُنُوبي في هذا المَكانِ فَاِنَّ هذا مَكانٌ لَم يُقِرَّ عَبدٌ لِرَبِّه بِذُنُوبِهِ ثُمَّ استَغفَرَ اللهَ اِلاّ غَفَرَ اللهُ لَهُ.(2)

از من دور شويد تا در اين جايگاه نزد پروردگارم به گناهانم اقرار كنم(3) چرا كه اين جا جايگاهي است كه در [آن] بنده اي نزد پروردگارش به گناهان خود اعتراف نميكند و از آن نزد خداوند استغفار نمي نمايد، مگر آنكه خداوند آن گناهان را برايش مي بخشايد.


1- براي نظر به شرايط پذيرش توبه و توضيحات تفصيلي در اين زمينه مراجعه كنيد به كتاب «در ضيافت ضريح»، بخش اوّل، ذيل عنوان «گام چهارم: استغفار».
2- الكافي، ج4، ص410.
3- بايد توجه داشت كه اينگونه فرمايشات معصومين عليهم السلام به هيچ وجه منافاتي با عصمت ايشان -كه امري متقن و مسلم بر اساس آيات و روايات است - ندارد. بر اين اساس «گناه» براي فردي در رتبه ي امام معصوم عبارت است از تقصيري كه اين بزرگوار در بجاي آوردن عبادتي شايسته ي خداوند متعال در خويش مي يابد. امامي كه معرفت درجه ي عالي نسبت به خداوند دارد در مييابد كه اگر همه ي عمر خويش را عبادت كند نمي تواند حق عبادت خداوند را بجاي آورد. اين است كه همواره خود را نسبت به آن درجه ي بالاتر از عبادت مقصّر مي يابد و گناهكار مي شمرد. لذا اطلاق «ذنب» به گناهان ما و تقصير معصوم در درگاه خدا، تنها به خاطر اشتراك در مطلق تقصير (كوتاهي) برابر خداست.

ص:254

نيز از آن حضرت نقل شده كه در شرح احوال نياي بزرگوار خود، امام سيد الساجدين عليه السلام فرمودند:

علي بن الحسين تا هنگامي كه به ملتزم مي رسيد عرضه مي داشت:

اَللّهُمَّ اِنَّ عِندي أَفواجاً مِن ذُنُوبٍ وَ أَفواجاً مِن خَطايا وَ عِندَك أَفواجٌ مِن رَحمَةٍ وَ أَفواجٌ مِن مَغفِرَةٍ يا مَنِ استَجابَ لأَبغَضِ خَلقِهِ اِلَيهِ اِذ قال «فَأَنظِرني اِلي يَومِ يُبعَثُونَ»(1) اِستَجِب لي وَ افعَل بي كَذا وَ كَذا.(2)

خداوندا! نزد من فوج هايي از گناهان است و فوج هايي از خطاها! و نزد تو فوج هايي از رحمت است و فوج هايي از بخشايش، اي كه [خواسته ي] مبغوض ترين آفريدگان نزد خويش را اجابت نمود، هنگامي كه گفت: «مرا تا آن روز كه مردمان بر انگيخته مي شوند مهلت ده»، خواسته ام را براي من اجابت نماي و با من چنين و چنان كن(3)

چنانكه گفتيم امام جواد عليه السلام مدّتي طولاني به قدر زمان 7 يا 8 دور طواف به خانه ي كعبه چسبيده بودند و دعا مي كردند. امام صادق عليه السلام نيز از غلامان و همراهان خود فاصله گرفتند تا به اعتراف و عرض تقصير به درگاه الهي بپردازند. اين نيز عبارتي است كه از لبان مبارك امام شور و نيايش - حضرت علي بن الحسين عليه السلام -بيرون آمده است. به راستي اگر حال امامان معصوم و سراسر پاكي، چنين است، ديگر ما چه حرفي


1- حجر / 36.
2- تفسير العياشي، ج 2، ص 241.
3- درباره ي مضامين اين دعاي شريف در جلد دوم، ذيل عنوان «دعا در حين طواف» توضيحات مختصري ارائه خواهد شد.

ص:255

براي گفتن داريم كه خروار خروارگناه بر پشت خود بار زده ايم؟ كافي است قدري در حال و ماضي خود بينديشيم، تا دريابيم كه چه قصورها و تقصيرها كرده ايم بنگريم كه چه نافرمانيها و كفران نعمتها نموده ايم. مرور كنيم كه چه جهالتها و غفلتها كه گريبانمان را سخت چسبيده است! آن وقت شايد به شرار شرمندگي بسوزيم تا بلكه اين اقرار و توبه رحمت پروردگار را به سويمان جلب نمايد.

دعا براي امام عصر عليه السلام در مستجار

اينك بي آبرويي دلشكسته به محضر خدايي مهربان و عطوف آمده است. به جايگاه اجابت تكيه زده، سينه به ديوار بيت الله چسبانده، داستان شكوه و شرمندگي را به دامان حق متعال گسترده است. در خود نمي بيند كه بخواهد كلامي بگويد يا عذري بياورد. روي آن ندارد كه خواسته اي را طلب نمايد. امّا نميتواند بار سنگيني را كه بلاي غيبت مولايش بر سينه ي او تحميل كرده اين جا خالي نكند. اين است كه زبان مي گيرد و با عزيز پرده نشين خود نجوا مي كند: «روايتها خواندم و نوشتم از همنشينان و غلاماني كه شانه به شانه ي ارباب و دست در دست سرور خويش طواف كردند. خواندم كه به گرد خانه ي خدا گشتند و حال انابه و ضجه ي عزيز خود را آويخته به مستجار تماشا كردند. آخر عزيز دل نمي تواني گفت كه آن اصحاب، معصوم بودند، و همين بود لياقت هم ركابي شان با مولايشان! پس مي شود كه اين غرقه ي ورطه ي گناه هم اين يمن را دريابد كه تو را بنگرد؟ تويي كه امير اين حجي و ستون اين بيت. مي شود از اشك هايت توشه بردارد و از دعايت غرق لذت شوده مي شود هم نواي تو لب به دعا واكند و در اين فضا نفس

ص:256

بكشد؟ كاش من نيز همانند محمدبن عثمان چشمي لايق چشم اندازي چون تو داشتم؛ آنگاه كه با ما چنين از ترسيم حال تو در مستجار گفت:

رَأَيتُهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ مُتَعَلِّقاً بِأَستارِ الكَعبَةِ(1) فِي المُستجارِ وَ هُوَ يَقُولُ اللّهُمَّ انتَقِم بي مِن أعدائِكَ.(2)

آن حضرت، صلوات الله عليه، را ديدم در حاليكه در مستجار به پرده هاي كعبه آويخته بود؛ در حاليكه عرضه مي داشت:

خداوندا به وسيله ي من از دشمنانت انتقام بگير!»

خدا كند، اگر ستون دلمان فرو ريخت و اشكمان باريدن گرفت، عرضه بداريم:

اَللّهُمَّ مِن قِبَلِكَ الرَّوحُ وَ الفَرَجُ وَالعافيَةُ... .

و آنگاه التماس كنيم: اللّهم عجّل لوليّك الرّوح والفَرَجَ والعافية.

ركن يماني

اشاره

همين طور كه به گرد كعبه ي معظم طواف مي كنيم پس از پايان ديوار مستجار به يكي از اركان مهم كعبه مي رسيم كه «ركن يماني» نام گرفته است. در روايات اهل بيت اين ركن را دري از درهاي بهشت بر شمرده اند كه هماره گشوده است. نيز فرموده اند اهل بيت و شيعيانشان از آن وارد بهشت مي شوند. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:


1- آويختن به پرده هاي كعبه و اصرار در دعا، عملي است كه از سوي امام رضا عليه السلام اينگونه مورد توصيه قرار گرفته است. فاذا كُنتُ فِي الشَّوطِ السّابِعِ فَقِف عِندَ المُستَجارِ وَ تَعَلُّق بِاَستارِ الكَعبَةِ وَ ادعُ اللهَ كَثيراًوَ اَلِحَّ عَلَيهِ وَ سَل حَوائِجَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ فَاِنَّهُ قَريبٌ مُجيبٌ (بحارالانوار، ج 99، ص 196، به نقل از فقه الرّضا).
2- بحارالانوار، ج 51، ص 351، شبيه همين مضمون در من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520 .

ص:257

اَلرُّكنُ اليَمانِيُّ بابُنَا الَّذي نَدخُلُ مِنهُ الجَنَّةَ.(1)

ركن يماني در ماست كه از آن وارد بهشت مي شويم.

در مورد ديگري راوي در حين طواف خدمت امام صادق بوده است. ايشان درباره ي ركن يماني به او چنين مي فرمايند:

اَلرُّكنُ اليَمانِيُّ عَلي بابٍ مِن اَبوابِ الجَنَّةِ مَفتُوحٌ لِشيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ مَسدُودٌ عَن غَيرِهِم.(2)

ركن يماني بر دري از درهاي بهشت است كه براي شيعه ي خاندان پيامبر گشوده و به روي هر كس جز آنها بسته است.

ركن يماني، ورودي اهل بيت عليهم السلام به بهشت است. خير و بركتهاي آن اختصاص به ايشان و شيعيانشان دارد. جالب اينجاست كه تأكيد شده اين در بهشتي به روي ديگران بسته مي ماند و به آنها اجازه ي ورود داده نمي شود. در روايت ديگري علاوه بر آنكه ركن يماني را در گشوده ي بهشت خوانده اند، نهري از نهرهاي بهشتي را نيز در آن جاري دانسته و فرموده اند:

اِنَّ فيهِ باباً مِن اَبوابِ الجَنَّةِ لَم يُغلَق مُنذُ فُتِحَ وَ فيهِ نَهرٌ مِنَ الجَنَّةِ تُلقي فيهِ اَعمالُ العِبادِ.(3)

در آن دري است از درهاي بهشت كه از روزي كه گشوده شده بسته نگشته و در آن نهري است از نهرهاي بهشت كه اعمال بندگان در آن افكنده مي شود.


1- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 208.
2- الكافي، ج4، ص 409.
3- علل الشرايع، ج 2، ص 424.

ص:258

از اين در گشوده ي بهشت، شميم بوستان فردوس به مشام دل آگاهان مي رسد. روحشان را هم با رايحه ي دلنواز خود، هوايي آن بهارستان الهي مي كند. آري هنگامي كه انسان از كنار ركن مي گذرد، عطر خوشي به شامه مي رسد كه در هيچ كجاي مسجدالحرام، شنودني نيست. شايد اين عطر، عطر بهشت باشد كه چنين هوش از سر مي برد و جان را هوايي مي كند. نيز در اين ناحيه ي شريف، نهري از نهرهاي بهشتي ميهمانان خداوند را بهره ور مي كند. ويژگي مهم اين نهر-چنانكه فرموده اند - اين است كه «اعمال بندگان در آن افكنده مي شود» شايد منظور از اين تعبير آن باشد كه اين نهر بهشتي قابليتي مهم دارد كه انسان را شستشو مي دهد. از يك سو باعث ميشود كه زشتيهاي معصيت، به نور توبه از انسان پاك گردد. از ديگر سو سبب مي شود اعمال صالح انسان، كه شرايط قبولي عمل را احراز ننموده، مقبول درگاه حضرت حق افتد. اين نهر آسماني، نور جنات پروردگار را بر سر هر مؤمني فرو مي باشد. هرچه آلودگي است از او مي شويد تا بتواند در پشت سر موالي خود، رهسپار بهشت شود.

استلام ركن يماني و التزام به آن

يكي از اعمال زيبا در محضر اين ركن عظيم، استلام (لمس كردن و دست كشيدن) اين ستون كعبه ي شريف است، چنانكه حجرالاسود را استلام مي نماييم. در روايتي از امام علي بن موسي الرضا عليهما السلام آمده است:

فَاِذا بَلَغتَ الرُّكنَ اليَمانِيَّ فَاستَلِمهُ فَاِنَّ فيهِ باباً مِن اَبوابِ الجَنَّةِ لَم يُغلَق مُنذُ فُتِحَ.(1)


1- فقه الرضا، ص 218.

ص:259

هنگامي كه به ركن يماني رسيدي، آن را لمس نما كه در آن دري از درهاي بهشت است كه از روزي كه گشوده گشته بسته نشده است.

استلام ركن يماني از يك جهت ابراز نياز به وارد گشتن به بهشت است. تقاضايي است براي بهره گرفتن از نهر بهشتي كه در اين جايگاه، جاري است. مايه ي تبرّك به موهبت هايي است كه با گشوده شدن در بهشت، آبشار گونه فرو مي ريزد. امّا جنبه ي ديگر اين استلام، بيعت و مصافحه با خداوند متعال است. رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم فرموده اند:

اِستَلِمُوا الرُّكنَ فَاِنَّهُ يَمينُ اللهِ في أَرضِه يُصافِحُ بِها خَلقَهُ.(1)

[ركن يماني] را استلام كنيد كه آن، دست راست خداوند است كه با آن با آفريدگانش مصافحه مي كند.

فرض جسمانيت از خداوند متعال عقلاً منتفي است. هيچ شباهت، كيفيت و محدوديتي به ذات منزه صانع متعال تعلق نميگيرد. صفات مخلوقي يقينا از او منتفي است. پس اگر ركن يماني را «يمين الله» خوانده اند به معناي آن نيست كه از جهت مخلوقي تفاوتي با ساير موجودات و مخلوقات دارد. ركن يماني نيز مخلوق و مصنوع پروردگار است. لذا اضافه گشتن «يمين» به «الله» نيز آن را از حد مخلوقي فراتر نمي برد. به اين ترتيب «مصافحه با دست راست پروردگار» به اين معناست كه خداوند متعال استلام ركن شريف يماني را در حكم پيمان بستن و مصافحه با خود قرار داده است. همانگونه كه مصافحه نشانه ي بيعت است و محبت طرفيني را مي رساند، استلام ركن يماني نيز همين


1- علل الشرايع، ج 2، ص 424.

ص:260

حكم را دارد. به علاوه چون بيعت (التزام به وفاي به عهد) معمولاً با دست راست انجام مي شود، اين ركن شريف دست راست خداوند خوانده شده است. حاجي بيت الله با استلام اين ركن با خداوند پيمان بسته و به او ابراز وفاداري نموده است. اميد دارد كه اين اقبال او توجه پروردگار و قاب را به سويش جلب نمايد.

عمل ديگري كه اين جا توصيه شده و در سيره ي حضرات معصومين عليهم السلام نيز به چشم مي خورد التزام به ركن يماني است؛ چنانكه زائر كعبه با مستجار نيز چنين مي كند. چسبيدن به ركن و آويختن به آن عملي است كه رسول خدا فرموده اند كه جبرائيل - اين امين خدا در زمين - نيز چنين مي كرده است. امام صادق درباره ي يكي از طواف هايي كه در خدمت پدر بزرگوارشان به جاي آورده بودند مي فرمايند:

با پدرم طواف مي كردم و هنگامي كه ايشان به حجرالاسود رسيدند به آن دست ماليدند و هنگامي كه به ركن يماني رسيدند به آن چسبيدند.

پس گفتم: «فدايت گردم! حَجر را با دستتان لمس مي كنيد و به ركن يماني مي چسبيد؟» ايشان فرمودند:

قالَ رَسُولُ اللهِ: ما أَتَيتُ الرُّكنَ اليَمانِيَّ اِلاّ وَجَدتُ جَبرَئيلَ قَد سَبَقَني اِلَيهِ يَلتَزِمُهُ.(1)

«رسول خدا فرمودند: نزد ركن يماني نيامدم مگر آنكه جبرئيل را ديدم كه از من به سوي آن سبقت جسته و به آن چسبيده است.»


1- وسايل الشيعه، ج 13، ص 338.

ص:261

جناب جبرئيل - اين فرشته ي مقرّب - براي آويختن به ركن يماني بر پيامبر اكرم سبقت ميجسته است. نيز با چسبيدن به اين مكان شريف منزلت والاتري نسبت به خداوند متعال آرزو مي كرده است. به راستي كه جاي جاي اين خانه ي شريف اتصال ناگسستني با اهل بيت دارد. آجر آجر آن انسان را ياد پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم و خاندان بي مانند ايشان مي اندازد. جايي كه جبرائيل به آن تمشك مي جسته، همان دري است كه اهل بيت و شيعيانشان، از آن به بهشت برين قدم مي گذارند. اين همان راهي است كه همواره به روي غريبه ها بسته است.

دعا در ركن يماني

عمل نيكوي ديگري كه مورد تأكيد قرار گرفته، دعا در اين مقام شريف است. وعده ي اجابت پروردگار در پي اين دعا به اهل ايمان داده شده است. امام صادق عليه السلام در روايت شگفت آوري مي فرمايند:

اِنَّ مَلَكاً مُوَكَّلاً بِالرُّكنِ اليَمانِيِّ مُنذُ خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ وَ الاَرَضينَ لَيسَ لَهُ هِجّيرٌ(1) اِلَّا التَّأمينَ عَلي دُعائِكُم فَليَنظُر عَبدٌ بِما يَدعُو.(2)

از هنگامي كه خداوند، آسمانها و زمينها را آفريد فرشته ي گمارده به ركن يماني، جز آمين گفتن به دعاي شما كاري ندارد. پس هر بنده اي بنگرد كه چه دعايي مي كند!


1- هِجّيرُه وَ اُهُجورَتُهُ وَ دَابُهُ و دَيدَنُهُف اي: دابُه و شأنُه و عادتُه (لسان العرب، ج 5، ص 250).
2- الكافي، ج4، ص 408.

ص:262

خداوند متعال ملكي را بر ركن يماني گمارده كه به دعاي مؤمنان آمين بگويد. اين تنها كاري است كه ملك بدان مشغول است. حضرت صادق در همين روايت در توضيح «ليس نه هجير» مي فرمايند:

اَي: لَيسَ لَهُ عَمَلٌ.

يعني كاري ندارد.

و پس از آن «آمين» گفتن به دعاي مؤمنان را استثنا مي كنند. توجه به اين حقيقت، انسان را به حساسيت اين موقف متذكر مي كند، هم چنين، توجه افزون پروردگار به حاجي آويخته به ركن را يادآور مي شود. از اين رو حضرت امر فرموده اند انسان به دعايي كه مي كند نيك بنگرد؛ بفهمد كه چگونه گدايي نمايد و چه بخواهد.

دعا براي امام عصر عليه السلام در ركن يماني

هركس در چنين موقعيت ويژه اي مهمترين و حياتي ترين حاجت خود را از خداوند متعال طلب مي كند؛ از حاجات ضروري دنيوي گرفته تا درخواستهاي حساس اخروي، يكي سلامت مريضش را مي خواهد، ديگري وسعت رزق و روزي را طلب مي كند، آن يكي توفيق فرزندانش را در تحصيل علم مي طلبد و آن ديگري عاقبت خيري خود و خانواده اش را از خداوند التماس مي كند. اينها همه نيكو و به جا هستند. امّا اگر سطح معرفت انسان ارتقا پيدا كند و اتصال استواري با ولي زمانش داشته باشد شايد بيش و پيش از اينها كنار در اين دروازه ي بهشت، ياد اين فرموده ي امام سجاده بيفتد:

ص:263

مَن آتاكُم مَعرُوفاً فَكافُوهُ وَ اِن لَم تَجِدُوا ما تُكافُونَهُ فَادعُوا اللهَ لَهُ حَتّي تَظُنُّوا أَنَّكُم قَد كافَيتُمُوهُ.(1)

هر كس كار خوبي براي شما انجام داد، آن را برايش تلافي كنيد و اگر نتوانستيد به طريقي آن را تلافي كنيد در حق او به پيشگاه خداوند دعا كنيد تا وقتي يقين كنيد كه كار خوب او را تلافي كرده ايد.

حاجي با معرفت در اين موقف طلايي با چهار انديشه، نفس مي كشد:

نخست: مي فهمد كه اگر آسمان به پا و زمين پا بر جاست به بركت امام عصر عليه السلام است. زمين ميروياند، آسمان مي بارد، درخت به بار مي نشيند و آب جاري مي شود. همه ي اينها به طفيل اوست. مي داند كه زمين و هرچه در آن است ملك امامت است. همه ي هستي بر سر سفره ي او نشسته اند و نمك پرورده ي اويند. باور دارد كه زخم ها به التفات او التيام مي يابند. اعتقاد دارد كه شكستگيها به عنايت او جبران مي شوند و آنچه در صلب پدران و رَحِم مادران است به اجازت او جان مي گيرد. يقين دارد كه رزق و روزي هر كس - چه مادي و چه معنوي - با امام دست به دست مي شود. مطمئن است كه خداوند، قسمت هركس را از شاهراه امام مي گذراند و مي رساند.(2)

دوم: درمي يابد كه در برابر اين درياي بي كرانه ي بخشش و كرامت،


1- بحارالانوار، ج 75، ص 43.
2- براي نظر به تفصيلات و مستندات بنگريد به كتاب آفتاب در غربت، فصل اول از بخش دوم يا مجلد دوم از طبع چهار جلدي همين كتاب، ذيل عنوان «نعمت بودن امام از جهت تكويني».

ص:264

ناتوان از تلافي است. قبول دارد كه نسبت به اين آبشار خروشان آقايي و بزرگواري از شكرگزاري عاجز است. سراپاي او را نعمتهايي فرا گرفته كه يكايكشان از سوي امام عصر عليه السلام حواله شده است. آنقدر اين عطاها فراوانند كه حتي نمي تواند آنها را بشمارد چه رسد كه بخواهد از پس شكر يا جبران هر يك از آنها برآيد به اين ترتيب پس از مرور آن همه لطف، سر به زير مي اندازد و اظهار عجز مي كند.

سوم: مي داند كه گشايش در ظهور براي آن حضرت، تنها به دست خداست. كليد اين در، دعا و ناله و اصرار است؛ دعا براي آن كه خداوند به اهل ايمان رحم كند و از سر مرحمت، مولايشان را به آنها بازگرداند. از ديگر سو مي داند كه اذان ظهور مهمترين دغدغه ي ولي نعمت اوست. ميداند كه اين سوخته دل، قرنهاست دست التماس به دامان حق متعال آويخته، قرنهاست كه تحقق وعده ي الهي را مي طلبد. آگاه است كه دعاي او مي تواند به بركت دعاي مولايش بالا رود و سرورگرفتارش را از حصار غيبت و عزلت برهاند.

چهارم: به فرموده ي امام سجاد عليه السلام حق اين است كه تا فرد يقين نكرده با دعا، حق نعمت را ادا نموده، دست از دعا براي صاحب نعمت خود بر ندارد. زائر با معرفت ميفهمد كه با وجود آن همه نعمت حتي اگر در همه ي دقايق زندگي اش دعاگوي مولايش باشد باز هم نمي تواند يقين كند كه تلافي لطف هاي او را كرده است. بلكه برعكس يقين دارد كه با اين وجود نمي تواند حتي حق يكي از عطاهاي آن بزرگوار را ادا كند. پس همواره در اين زمينه گرفتار قصور و تقصير است. به همين خاطر دست كم سعي مي كند درخشان ترين لحظات و حساسترين

ص:265

نفس ها را خرج مولايش كند. بلكه توانسته باشد سرسوزني از سخاوت آن حضرت را سپاس گزارد. به همين خاطر در كنار ركن يماني به نور معرفت مي نگرد. در اين گذرگاه خلد برين، براي آن عزيز دست به دعا برمي دارد. فرشته ي گمارده به ركن را نيز به همراهي مي خواند تا به دعاي او بر فرج سرورش آمين بگويد. خدا را مي خواند تا شاهد اين دلسوزي او براي صاحب اختيارش باشد.

به اين ترتيب روشن ميشود كه معرفت به حق و حرمت امام عصر چقدر در سوز و گداز براي آن عزيز پرده نشين مؤثر است. اگر مي خواهيم به جايي برسيم كه تمام هم و غممان دعا براي مولايمان باشد بايد ببينيم كه چنين معرفتي داريم يا نه؟ اگر اين رتبه ي بالا از معرفت را در خود نمي يابيم، نيكوست كه همين معرفت را از خدا بخواهيم نيكوست درخواست كنيم كه در پي معرفت، چشمه هاي سوز و مناجات از ضميرمان به جوشش آيد. آن وقت دست كم در كنار خواسته هاي خود، و پيش از آنها، از خدا مي خواهيم دعايمان را براي امام زمانمان مستجاب فرمايد.

ارزش دعا حتي در فرض برآورده نشدن حاجت

امام صادق عليه السلام تا پس از ستودن ركن يماني به «باب گشوده ي بهشت»، مي فرمايند:

ما مِن مُؤمِنٍ يَدعُو بِدُعاءٍ عِندَهُ اِلاّ صَعِدَ دُعاؤُهُ حَتّي يَلصَقَ بِالعَرشِ ما بَينَهُ وَ بَينَ اللهِ حِجابٌ.(1)


1- الكافي، ج4، ص 409.

ص:266

مؤمني نزد آن (ركن يماني) دعا نمي كند مگر آنكه دعايش بالا ميرود تا آنكه به عرش الهي ميچسبد كه ميان او و ميان خداوند حجابي نيست.

محجوب نشدن دعاي انسان به اين است كه خداوند متعال به آن شهر مردودي نزند. در حجاب نرفتن دعا به اين است كه آن را بپذيرند، تحويل بگيرند و به صاحب آن دعا عنايت نمايند. البته اجابت دعوت فرد، لزوماً به معناي برآورده گشتن حاجت او نيست. ممكن است خداوند متعال به حكمتي نياز او را برنياورد.(1) يا برآوردن آن را به تأخير اندازد(2) امّا هر دعاي وي نزد خداوند محفوظ است. اگر خداوند متعال حاجت او را برنياورد، دعاي فرد را براي آخرت او ذخيره مي كند. ثواب آن دعا در درگاه خويش را به وي مي بخشد، تا جايي كه فرد آرزو مي كند كاش هيچ يك از حاجاتش برآورده نمي شد و خداوند در عوض آن به او ثواب اخروي مي بخشيد. امام صادق عليه السلام درباره ي بنده اي كه برآوردن نيازش در پي دعا به تأخير افتاده بوده، مي فرمايند:

... فَاِذا كان يَومُ القِيامَةِ قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: «عَبدي دَعَوتَني فَاَخَّرتُ اِجابَتَكَ وَ ثَوابُكَ كَذا و كَذا وَ دَعَوتَني في كَذا وَ كَذا فَأَخَّرتُ اِجابَتَكَ وَ ثَوابُكَ كَذا كَذا قال: فَيَتَمَنَّي المُؤمِنُ اَنَّهُ لَم يُستَجَب لَهُ دَعوَةٌ فِي الدُّنيا مِمّا يَري مِن حُسنِ الثَّوابِ.(3)


1- براي مطالعه ي بحث تفصيلي در اين زمينه رجوع كنيد به كتاب مناجات منتظران، ج1.
2- رجوع كنيد به الكافي، كتاب الدّعاء، باب من ابطأت عليه الاجابة.
3- الكافى، كتاب الدّعاء، باب من أبطأت عليه الاجابة، ح ٩.

ص:267

... پس هنگامي كه روز قيامت مي شود، خداوند عزوجل مي فرمايد: «بنده ي من! مرا خواندي، پس در پاسخ دادن به تو تأخير نمودم و ثوابت چنين و چنان است و مرا در چنين و چنان [حاجت خود] خواندي و بر آوردن آن را [خواستي] پس من اجابت تو را عقب انداختم و ثوابت چنين و چنان است. سپس [حضرت] فرمودند:

پس مؤمن آرزو مي كند كه [كاش] هيچ دعايي در دنيا براي او مستجاب نشده بود به واسطه ي آنچه از نيكويي ثواب مي بيند. اگر ديديم حاجتمان در پي «دعا» برآورده نشد خداي نكرده نبايد به خواسته ي ما را برآورده نمي كند امّا دعايي كه كرده ايم نزد او محفوظ و مضبوط است.

نكته ي ديگر آن كه اساساً همين كه به ما اجازه داده شده با خداي خويش ارتباط برقرار كنيم و او را بخوانيم، خود سعادتي قدر دانستني است. در دعاي افتتاح خطاب به پروردگار متعال عرض مي كنيم:

اَللّهُمَّ اَذِنتَ لي في دُعائِكَ وَ مَسأَلَتِكَ.(1)

خدايا! تو مرا در خواندنت و درخواست [از] خود اجازت داده اي.

نينديشيم كه امكان رو به رو شدن با خداي متعال امري است كه بايد به طور طبيعي براي ما ايجاد مي شده و خود، عنايتي نيست. همين امكان، به خودي خود نعمتي ستودني است. لطفي ويژه است كه انسان سراسر نياز اجازه بيابد با صانع غني خويش رابطه برقرار كند. بنابراين دعا


1- تهذيب الاحكام، ج 3، ص 108.

ص:268

- پيش از آنكه وسيله اي براي درخواست و برآوردن نياز ما باشد - به خودي خود اهميت دارد. به تعبير ديگر پيش از آنكه طريقيت داشته باشد، داراي موضوعيت است. تأكيدات معارف ديني بر «عبادت» بودن دعا، بيانگر همين نكته ي ظريف است.(1) البته اين نكته نيز بايد هميشه مد نظر قرار گيرد كه درخواست و سؤال از خداوند نيز در حين دعا جاي خود را دارد. دعا به معناي خواندن و صدا زدن خداست. پس هر دعايي لزوماً درخواستي را به همراه ندارد؛ هر چند درخواست و گدايي از خداوند با «دعا» همراه است. بنابراين «دعا» مفهومي اعم از پرسش و درخواست از خداوند دارد. همانگونه كه ما به دعا امر شده ايم، ما را به سؤال از خداوند متعال نيز سفارش فرموده اند. به عنوان نمونه امام صادق عليه السلام به يكي از اصحاب خود فرمودند:

اِنَّ عِندَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَنزِلَةً لا تُنالُ اِلاّ بِمَسأَلَةٍ وَ لَو اَنَّ عَبداً سَدَّ فاهُ وَلَم يَسأَل لَم يُعطَ شَيئاً فَسَل تُعطَ يا مُيَسِّرُ اِنَّهُ لَيسَ مِن بابٍ يُقرَعُ اِلاّ يُوشِكُ اَن يُفتَحَ لِصاحِبِه.(2)

همان نزد خداوند منزلتي است كه جز به درخواست و مسئلت بدان نتوان رسيد و اگر بنده اي دهان خود را ببندد و درخواست نكند، چيزي به او داده نشود. پس درخواست كن تا به تو داده شود. اي ميسّر! هيچ دري نيست كه كوبيده شود جز اينكه اميد رود كه به روي كوبنده ي آن باز گردد.


1- چنانكه امام باقر عليه السلام در تفسير آيه ي شريفه ي «اُدعُوني أستَجِب لَكُم اِنَّ الَّذينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتي سَيَدخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ» (غافر / 60) فرمودند: هُوَ الدّعاءُ وَ أَفضَلُ العِبادَةِ الدُّعاءُ (الكافى، كتاب الدّعاء، باب فضل الدّعاء و الحثّ عليه).
2- الكافي، كتاب الدعاء، باب فضل الدعاء، ح 3.

ص:269

گدايي در درگاه الهي نشان دهنده ي تذللي است كه روح بندگي برابر خدا را تشكيل مي دهد. كسي كه دست سؤال پيش پروردگار دراز مي كند در حقيقت در خانه ي او را مي كوبد. البته دير نيست كه جواب صاحب خانه را بشنود و آنچه را طلب مي كند به كف آورد. اين گدايي و كوچكي پيش خدا، انسان را نزد خداوند صاحب منزلتي خاص مي كند و پستي در محضر حق، او را به بزرگي و والايي مي رساند.

با همين پيش زمينه در ادعيه ي مأثور از حضرت معصومين عليهم السلام، درخواست و تقاضا از خداوند متعال، فراوان به چشم مي خورد. در غالب دعاها در خلال خواندن و نام خدا را بردن، اعتراف به وابستگي و غرق نياز بودن، تجلي مي كند. يكي از همراهان امام رضا عليه السلام در طواف و در برابر ركن يماني، دعايي را از ايشان نقل ميكند كه مملو از چنين حال و هوايي است:

«با امام رضا در طواف بوديم، هنگامي كه به مقابل ركن يماني رسيديم، به پا خاستند و دستشان را به آسمان بلند كردند و عرضه داشتند:

يا اللهُ يا وَلِيَّ العَافِيَةِ وَ يا خَالِقَ العَافِيَةِ وَ يَا رازِقَ العافِيَةِ وَ المُنعِمَ بالعافِيَةِ وَ المَنَّانَ بِالعَافِيَةِ وَ المُتَفَضِّلَ بِالعافِيَةِ عَلَيَّ وَ عَلَي جَميعِ خَلقِكَ يا رَحمانَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارزُقنَا العافِيَةَ وَ دَوَامَ العَافِيَةِ وَ تَمَامَ العَافِيَةِ وَ شُكرَ العَافِيَةِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ يَا أرحَمَ الرَّاحِمينَ.(1)


1- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 16.

ص:270

اي خدا! اي ولي عافيت و آفريننده ي عافيت و روزي كننده ي عافيت و نعمت دهنده ي عافيت و منت گذار بسيار به واسطه ي عافيت! و بخشنده ي عافيت بر من و همه ي آفريدههايت! اي مهربان دنيا و آخرت و مهرورز آن دو بر پيامبر و خاندان پيامبر درود فرست و عافيت و دوام عافيت و كمال عافيت و شكر بر عافيت را در دنيا و آخرت روزي ماكن اي مهربان ترين مهربانان!

در اين عبارات شريف امام رضا دو نكته ي مهم قابل توجه است:

1) امام رضا عليه السلام با عبارات مختلف، از خداوند متعال، طلب «عافيت» مي كنند. از خداوند متعال آسايش خويش را در دنيا و نيز در آخرت مي طلبند. بايد در هنگام نزول بلايا صبر و شكيبايي به خرج داد و به مشيت الهي راضي بود. امّا حالت مطلوب اين است كه انسان دنياي خود را در عافيت و آسايش به سر ببرد؛ البته با اين قيد مهم كه اين راحتي دنيوي به امر آخرت او ضرري وارد نكند. اگر انسان مجبور شود عافيت اخروي را به آسايش دو روزهاي دنيا بفروشد، معلوم است كه ارزشي ندارد. مشقت دنيا كه عافيت آخرت را در پي داشته باشد بسيار پسنديده تر از عافيتي دنيوي است كه به دنبال خود عذاب آخرت را همراه بياورد. به اين ترتيب، عافيت نسبي در دنيا در كنار عافيت در آخرت، خواسته اي نيكوست كه وجهه ي همّت اولياي الهي بوده است.(1) البته در اين جا تذكر اين نكته ي ظريف خالي از لطف نيست كه عافيت كامل و مطلق در دنيا و آخرت تنها با ظهور امام عصر عليه السلام به بار مي آيد.


1- براي ملاحظه ي توضيحات مفصّل در اين باره رجوع كنيد به كتاب مناجات منتظران، فصل پنجم از بخش اوّل،

ص:271

به اين ترتيب اگر ملتمسانه دست به دعاي عافيت برداشته ايم، با توجه به فرمايش امام صادق عليه السلام (فلينظر العبد بما يدعو)، بدانيم كه تا براي آشكار شدن يوسف زهرا عليهما السلام دعا نكنيم، عافيت همه جانبه را طلب نكرده ايم!

2) نكته ي مهمي در تحقق شكر به هنگام «عافيت» كارساز است و آن اين كه انسان، «عافيت» را نعمت پروردگار بداند و شكر در قبال آن را لازم شمرد. اغلب اوقات پيش مي آيد كه انسان نعمتي را داراست امّا توجه ندارد كه آنچه در دست اوست لطف خداست، لطفي كه اگر خدا لحظه اي اراده نكند در اختيار او قرار نمي گيرد. وقتي اين نعمت از دست انسان ميرود تازه درمي يابد چيزي كه از آن بهره داشته، «نعمت» الهى بوده و بايد سپاس آن را به جاي مي آورده است. امام رضا با عبارات مختلف، عافيت را نعمت خدا و لطف او در حق خود مي دانند؛ ان جا كه پروردگار را «منعم» «منان» و «متفضل» عافيت مي خوانند. اين عبارات از سويي، عافيت را به عنوان نعمت و منّت و فضل معرّفي مي كند. از ديگر سو بيانگر آن است كه اين همه، از جانب خداوند متعال تفضل شده و اين آسودگي انعام هموست. به علاوه حضرت ثامن الائمه عليه السلام در ادامه ي دعا از خداوند توفيق شكرگزاري اين فضل و انعام را مي طلبند.

ص:272

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109